ارسالها: 2517
#471
Posted: 18 Jul 2013 23:30
کتک خوردن عمه
اين خاطره من بر مي گرده به چند سال پيش فکر مي کنم اول دبيرستان بودم . من يک عمه دارم که از وقتي يادم مياد با شوهرش در حال دعوا بود و قهر مي کرد . چند بار بابام بهش کفته بود که بيا از شوهرت طلاق بگير يه خونه مي خرم برات اما عمه ما بهانه مياورد و اين بازي هاش ادامه داشت .... خلاصه چند سالي با خانوداده ما قهر بود چند سالي با عموم اينا . پدر و مادر بزرگم چون پير و از پا افتاده بودن تو خونه ما زندگي مي کردند و براي همين هربار که عمم قهر مي کرد يا مادر بزرگم اينا رو ميديد بهشون فهش ميداد که چرا خونه از خودتون نداريد و ......
خلاصه من هم دل خوشي از اين عمم نداشتمولي بعد فهميدم اين عمم يه کم بهم علاقه داره
يه چند ماهي بود که اين عمم با ما قهر بود و دوباره آشتي کرد يه روز در خونشون مونده بودم داشتم با پسراش صحبت مي کردم که با شوهرش اومد و با من رو بوسي کرد اما اين رو بوسي معمولي نبود . جلو شوهرش لباي منو بوسيد . البته بوسيدن که نه يه جورايي داشت لبامو مک ميزد .
اين عمه خانوم من تقريبا نزديک36 سالش بود هيکلي هم نداشت سينه هاي بزرگ مثل کيسه ماست . خوشگلم نبود که من برم تو فکر کردنش . لباس پوشيدنش هم مثل اين پير زن ها بود چند تا لباس رو هم مي پوشيد دقيقا مثل پير زن هاي لر .هميشه هم يه سري گياهاي دارويي استفاده مي کرد مثلا براي موهاش هميشه رنگي بود اونم با دارو و رنگ هاي کياهي . پوستشم هميشه ساف و سفيد و بدون چروک بود . هيچ وقت هم آرايش نمي کرد
خلاصه بد از اون ماجرا من چند بار خونشون بودم که با شوهرش جرو بحث مي کرد . و به شوهرش فحش مادر مي داد . کلا آدمي بود که هيا نداشت جلو من به شوهرش فحشايي که کير و کوس توش داشت ميداد . يه چند باري همين جريان ادامه داشت تا يه بار يادمه رفتم خونشون مثل اينکه بازم دعواشون شده بود و بعد از فحاشي کتک مفصلي از شوهرش مي خوره . به هدي که وقتي من رفتم در خونشون نتونسته بود پاشه درو باز کنه . دره خونشون با فشار باز مي شد و رفتم تو ديدم کف حال افتاده حال نداره . خلاصه بلندش کردم کشوندمش کنار خونه . دستم که بهش ميزد مي گفت کس ننه با لگد زده تو سينه هام زده تو کسم . خلاصه خيلي بهش فحش داد . مي گفت مرد نيس با زنش حال کنه ميره دورو پر کس زناي مردم موس موس ميکنه. بعد همين جوري دراز کشيد بود من داشتم آروم دستاشو ميماليدم و پشت کمرشو مي ماليدم که حالش بهتر بشه . يکم که ماليدم ازم خواست ساق پاش و رون پاهاشو ماساژ بدم. يه شلوار تو خونگي پاش بود روشم يه دامن پاش بود و رو اونم يه لباس بلند . خلاصه من ماساژ ميدادم بدون فکر سکسي. تا اينکه خسته شدم و محکم تر فشار مي دادم تا زود تر بهتر بشه اونم هي آه و ناله مي کرد . خلاصه ازم خواست تا ببرمش حموم اونجا با روغن ماساژش بدم .( فبلا پيش اومده بود که با هم بابا بزرگمو ببريم حموم . که معمولن هم با لباس ميومد تو حموم و زير دوش که وقتي خيس ميشد به پير مرد فحش ميداد و ميرفت لباسشو در مياورد آب ميکشيد . اين حموم آمدنش فقط برا اذيت کردن بود چون به ما که کمک نمي کرد فقط فحش ميداد و قر ميزد . )
خلاصه به کمک من رفتيم تو حموم و شيرو باز کردم و اومدم بيرون تا حسابي باآب داغ بدنشو نرم کنه. نيم ساعتي که گذشت من رفتم برا روغن کاري عمه . رفتم تو ديدم فقط دامنش پاشه که خيسه . کرست نمي پوشيد برا همين سينه هاش افتاده بود . منم شرو کردم روغن کاري عمم بدون هيچ عملي از سمت من . يادم نيست راست کرده بودمم يا نه البته اگه هم راست کرده بودم يادم نمياد .
خلاصه تو حموم همش با من حرف ميزد که اين کارو کرده شوهرش منم رفتم اين کارو کردم . خلاصه بالاتنه تموم شد اومدم سراغ دامنش که خيس آب بود . خودش پر دامنو کشيد بالا و از گردنش در اوردش . يه شرت گشاد از اين مامن دوزا پاش بود . منم روغن ريختم و مشغول شدم به ماساژ رونشو ساقش تا زير کمرش کمي سياه شده بود . خلاصه از ساق پاش تا روي رونشو ميکشيدم ولي جرئت بالاتر اومدنو نداشتم تا اينکه شرتشو جمع کرد و من تا زير کپلاشو ميماليدم . روغن کاري من تموم شد بعدش ليفش زدم و دوش گرفت منم لخت بودم دوشت گرفتم اوميدم بيرون . هميشه ميگفت مرد بايد کير داشته باشه . اگه ميخاد زنشو بزنه با کيرش بزنه . يه روز از من خواست تا برسونمش با موتور جايي . پشت من سوار شد و دست گرفت به کمرم رو دست اندازا که ميرفتيم ميگفت کونمو داغون کردي با موتورت . بعدش با دست منو چنگول گرفت . اونروز احساس کردم عمم حشري شده چون حرفاش همش از کونو کسش بود. آخرش هم گفت کونمو داغون کردي اما نه با يه چيز به درد بخور . رفت خونه دوستش و 5 دقيقه اومد . بازم سوار شديم و اومديم وقتي رسيديم خونشون رفتيم بالا که اون رفت چادرشو بزاره و بره دستشويي . وقتي اومد باز گير اد به موتورم و کونش . گفت کونمو سياه کردي و مي خنديد .... آخرشم گفت نميدونم پشتت نشسته بودم شاشيدم بهت چون رفته دستشويي ديده لاپاش خيس بود. من فکر کردم منو اذيت ميکنه . آخه تو فکرم نبود که با يه همچين نکبتي سکس کنم
خلاصه اومدم بيام خونه که از پشت چسبيد به کون من و چنگ ميزدو ميچلوند که کونمو سياه کردي کونتو سياه ميکنم. من با اين کون کار دارم و ....يکم خجالت کشيدم ولي انقده کرم ريخت تا روم باز شد و گفتم بيا منو بکون راحت شي . اونم جواب داد تو بايد بکوني نه من . راهمو گرفتم اومدم پايين دم در . تو مسير کل حرفاش و کاراش مثل فيلم از جلو چشمم رد شد . گفتم برگردم ببينم چي پيش مياد. برگشتم تو . گفتم عمه کجايي ؟؟گفت مگه نرفتي ؟ گفتم : نه اومدم بکونمت ( البته آروم )وقتي رفتم دنبالش ببينم تو کدوم اتاق دوباره منو بوسيد اما از لب. منم خودمو بهش فشار دادم . شايد اين بوسيدنش يک دقيقه شد منم دست انداختم در کونش کفتم اينارو ميگفتي ؟؟
اونم کسشو از رو لباس ماليد به کيرم و گفت اينا هم هست . خلاصه اون داشت لبامو ميمکيد منم داشتم با کونش حال ميکردم از رو شلوار کونشو ميماليدم. دست کردم تو شلوارش و نوازش ميکردم کونشو .سوراخشو با انگشتم پيدا کردم و فشار ميدادم ميخاستم کونشو از وسط جر بدم. خلاصه کيرمو گرفتو ماليد (تقريبا ار همون اول که برگشتم بالا کيرم راشت شده بود). با يک دستش از رو شلوارم کيرمو گرفته بود و با يک دستش از زير شرتم کيرمو ميماليد . يکم بازي کرد باهاش و لباس منو در آورد شلوارمم در آورد و از رو شرتم کيرمو گاز گرفت خوب طبيعتا درد داشت اما اين کارش کيرمو به نهايت راست بودنش رسوند .بازم دستشو برد تو شرتم و کيرمو از تو شرت ماليد و از رو شرتم ليس ميزد و سر کيرمو بين لباش مي گرفتو مي مکيد . من که تا اون موقع مفعول بودم و چون همه کارا رو اون کرده بود. شرتمو کشيدم پايين تا زير کير و خايه هام . عمه هم که جلوم زانو زده بود شرو کرد خوردن و ليسيدن. الان که فکر مي کنم ميبينيم از يه همچين سليته اي بعيده . نه به اون رفتاراش نه به اين همه مهربوني که با کير من داشت . نمي دونم چقدر طول کشيد خوردنش که آبم آمد و سر کيرمو گرفتو مک زد همه آبم تو دهنش بود که برگردونند رو کيرم و يه چند تا تفته هم انداخت روش و و تند تند برام جلق ميزد . من نمي تونستم رو پاهام وايسم اما اون دست بردار نبود. به هزار مکافات از دستش فرار کردم و نشستم کنار اتاق . کيرمم تو مشتام محکم نگه داشتم . عمم حرص کرد افتاد به جون کيرم که بده بخورمش . اون زور ميزد و من حال نداشتم برا همين تونست کيرمو از دستم در بياره و شرو کرد خوردنو ليسيدن. اما به من حال نمي داد چون اصلا حس نداشتم کاملا کيرم بي حس بود . وقتي داشت مي خورد هي فحش مي داد به شوهرش حالا چرا نمي دونم هي ميگفت منم مثل xxxx(مادر شوهرش ) جنده شدم حالا خوب شد .اون ميره کس ميده منم ميخام برم . چرا اون بره من نرم و ......
خلاصه يکم که حال اومدم و اون حسابي خواهر مادر شوهرشو آباد کرد بلند شد که لباس بپوشه منم ديگه کيرم راست شده بود . داشت شلوارشو ميپوشيد که من دنبالش کردم گفتم برقص. اونم مي گفت بلد نيست منم اصرار که بايد برقصي .يه فحشم بهش دادم که شروعکرد رقصيدن. همون جوري که ميرقصيد شلوارشو پاش کرد و دنبال دامنش ميگشت تا پاش کنه منم دنبال عمم. خواست پاش کنه که دستمو کردم تو شلوارش و کشيدم تا زير کونش و ماليدم يکم بعد انگشتمو کردم تو سوراخش و فشار دادم تو. اونم مونده بود تا منم کارامو باهاش بکنم . باز ازش خواستم برقصه اما نکرد منم زدم در کونش. يه چنتا زدم هيچچيزي نگفت . بعد دوباره انگشتش کردم تا ته تو کونش خواستم دومي بکنم تو که شروع کرد رقصيدن برام. کونش بزرگو سفيد بود منم مي ماليدم کونشو . ميرقصيد و رو به جلو کمر ميزد ( تقريبه مثل طلمبه زدن مردا کونشو ميبرد عقب و پرت ميکرد جلو ) منم دست کشيدم به کسش موهاي کسش کوتاه بود . اما کس بزرگي داشت .داشتم با کسش بازي ميکردم که دستشو گرفت به کيرم و اون دستشم گذاشت رو دستم و برد دم سوراخ کسش . ميخواست که انگشتش کنم . منم انجام دادم خيس آب بود.راحت 4 تا انگشتم توش رفت کيرمو محکم گرفت منم داشتم انگشتش ميکردم . سريع انگشتامو مي کردم تو و در مياوردم خيلي حال ميکرد . چون هيچ چي نمي گفت و فکر کنم آبش اومد چون کسش تنگ و باز ميشد اما خبري از آب پاشي نبود . يکم آب غليظ سفيد ازش ريخت لاپاهش . که با دست ماليد رو کسشو و بعد ليس زد انگشتاشو حتي انگشتاي منم مکيد . گفت تو ميخاي هنوز يا بپوشم لباسمو . گفتم کون مي خام . ميخام کونت بزارم . خيلي خوشش اومد از حرفم و خم شد يکم برام ساک زد و چنتا تفته ريخت رو کيرم و حسابي ليزش کرد و برگشت . منم سري چسبيدم بهش و تا ته کردم تو کونش حسابي ليز بود و تا ته رفت حتي يه آخم نگفت . ازش ميپرسيدم چرا انقده گشادي . کفت : دوست داری گشاد نباشم ؟ هیچی نگفتم فقط تو کونش میکردم چون لیز بود خیلی حال میداد انقد کردم که آبم اومد دراز کشیدم روش و تا ته فشار میدادم اونم کونشو سفت کرده بود تا بیشتر حال کنم . خلاصه آبمونو ریختم تو سوراخش .خیلی حال داد چون دستش رو برد و کیرمو از تو کونش در آورد و مالش میداد .پاشد که بره آبم از لاپاهش میریخت ته خونش. برام عجیب بود چون اون همیشه دم از پاکی و تمیزی میزد اما ......
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#472
Posted: 19 Jul 2013 16:19
سکس من و خواهرم روشنا
داستان من از اونجای شروع شد که داداشم به خاطر خانمش رفتند شهرستان و چون ما سه خواهر برادر به هم خیلی وابسته بودیم خواهرم که عروس شده ولی رفت و امدشو قطع نکرده و مدام بهمون سر میزنه وقتی داداشم رفت شهرستان خواهرم اومد خونمون منو بغل کرد و گفت رضا تو لااقل تنهام نذار بعداز ظهر بود منم بازی استقلال و نفت تهران را میدیدم هیشکی هم خونمون نبود همینطوری تو بغلم ولو شد طوری تو بغلم بود صورتش اورد سمتم که محو بازی بودم و لبمو بوسید این کارش عادی بود قبلا هم حتی حموم رفته بود رفته بودم پشتشو شسته بودم حتی سینه هاشم دیده بودم حالا ویژگی های خواهرمو بگم قدش 1/70 وزنش هم 85کیلو35سال سنشه 12سال هم هست که ازدواج کرده شوهرش به خاطر بیماری خیلی کارش نداره منظورمو که فهمیدید ادامشو بگم بعداینکه لبامو بوسید منم لپشو بوسیدم وای همینطوری تو بغلم و رو پاهام خوابیده بود کاری کرد که بدنم مور مور شد دیدم کیر خوابیده منو گرفته تودستش وقتی که سرمو اوردم پایین دیدم لبامو کرد تو دهنش شروع به خوردن کرد وای کیرم شق شد سریع بلوزشو کند وسینه های بلوریشو انداخت بیرون گفت داداش بخور منم استقلال گل مساوی رواز نفت خورده بود تلوزیونو زدم رو ماهواره ی شبکه سکسی اوردم وای ک چقد سینه هاش ناز بودند ی ده دقیقه ای سینه هاشو خوردم دیدم رفت سراغ کیر کرد تو دهنش هنوز 5دقیقه نشده بودک ابم اومد ریخت تو دهنش با تعجب نگام کرد گفت بهمین زودی گفتم صبر کن سریع شلوار و شرتشو دراوردم بلندش کردم بردمش اتاقم وای چه کونی داشت جلوم راه میرفت در و از داخل بستم اقتادم بجونش همه جای بدن سفیدشو خوردم گفت داداش بکن تو کسم ی ماهی هست کیر نرفته توش بالاخره از پشت خوابید همینطور خوابیدم رو کون گندش دو تا تلنبه زدم و نزدم ضدحالی خوردم بازم آبم اومد بلند شدم گفت رضا چته کشتیم بخدا دوباره پاشدم بوسش کردم و ی اهنگ ملایم گذاشتم دیدم کیرم دوباره بادیدن کون سفیدش وسینه بزرگش راست شد گفتم بخواب از پشت خوابید وای خوابیدم روش احساس کردم کیرم کیرم داغ شد اخه از پشت رفته بود تو کسش ی 5دقیقه ای تلمبه زدم که زمین ها رو چنگ میزد بعد جیغ های زیاد ساکت شد فهمیدم ارضا شده بعدش بلند شدم کیرمو کرد تو دهنش ی دقیقه ساک زد تا آبم اومد
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#473
Posted: 22 Jul 2013 07:08
من و مامی
سلام
محسن هستم 23 ساله از تهران ،قدم تقریبا 180 از نظر هیکل هم بدک نیستم،راستش وقته به شهوانی سر میزنم و داستاناش رو میخونم فکر هم نمیکردم که یه روز بخوام داستانی براتون بنویسم...من خیلی هات هستم. و هر وقت که داستان های محارم این سایت رو میخوندم کلی حشری میشدم و با خودم میگفتم کاشکی منم از این کار ها میکردم...مادرم حدودا 46 سالشه از نظر صورت یکم افتاده ولی بدن توپی داره خصوصا کون گنده و سینه های نازش..همیشه میگم با خودم جوونیاش چی بود پس...خلاصه اینکه همیشه تو کف بدنش بودم دو سه باری هم بچگی ها میرفتم پشتتشو کیسه میکشیدم تو حموم تقریبا 15 سالم بود اون وقتا ولی دیگه بدنشو لخت ندیده بودم تا اینکه ی روز خواب بودم اومد تو اتاق خواب لباس عوض کنه که یهو اتفاقی چشام باز شد دیدم مامی داره لباس عوض میکنه ووووی چه کون گنده ای..متوجه ام شد اما نتونستم خودمو به خواب بزنم اونم چیزی نگفت با ی لبخند گفت بیدار شدی؟ بعدشم رفت...منم چیزی نگفتم...این موضوع هم گذشت تا اینکه پدر بزرگم مریض شد و چون تنهاست مجبور بودم برم پیشش و شبا پیشش بخوابم...از این موضوع کلی ناراحت میشدم چون بایست زود میخوابیدم به دور از سیستم و ماهواره و این جور چیزا...بالاخره دو سه شب گذشت تا اینکه ی روز غروب مادرم گفت امشب منم میام پدرت که شیفته، خواهرتم که خونه مادرشوهرشه منم تنهام میام باهم پیش پدر جون میمونیم گفتم باشه و تو کونم عروسی بود گفتمت شاید امشب بشه باهم بخوابیم..خلاصه شب شد و با هم رفتم و به کارهای پدر بزرگ رسیدیم و غذاشو خورد ودواشو هم خوردو گرفت خوابید...مامی گفت خب ماهم بگیریم بخوابیم من خیلی خسته ام گفتم باشه ولی اینجا نه..نمیتونی بخوابی..گفت باسه چی؟ گفتم اخه پدرت بدجور خرو پف میکنه و تا صبح اذیت میشی من میدونم ...من هر شب میرم تو اتاق خواب میخوابم..بیا بریم اون طرف..گفت : اگه صدا بزنه چی ؟ گفتم میشنویم و خلاصه قانع اش کردم و با هم رفتیم تو اتاق خواب و کنار هم زیر انداز پهن کردیم و خوابیدیم..خیلی خواستم بخوابم ولی نمیشد..حشری شده بودم عجیب و دلم میخواست امشب حسابشو برسم و دستی به بدنش بکشم..مامی پشت به من خوابیده بود و کون گندش سمت من ی دامن استرج هم پاش بود...نمیدونستم خوابه یا نه..یواش رفتم سمتش تا ی کوچیک دامنشو بدم بالا..دستام می لرزید ولی اب از سرم گذشته بود..اروم کشیدم بالا دامنشو و اوردم تا روی کمرش ی شرت سفید تنش بود، بقیه دامنش بالا نمیومد چون زیرش بود ولی چون کشی بود همینقدم خوب بود کیرم راست شده بود ولی هنوز میترسیدم که بیدار شه ی وقت...اروم دستامو کشیدم روی کون و رونش...وای هنوز هم نرم و گوشتی بود ولی یکم مو داشت...صورتمو گذاشتم روش و اروم با لبم می بوسیدمش ولی سیر نمیشدم دوس داشتم سوراخ کونشو ببینم اروم شورتشو کشیدم که یهو تکون خورد و من سر جام سیخ شدم و سکته رو زده بودم ولی بیدار نشدرو شیکم خوابید و پای راستشو یکم اورد بالا وای جذاب تر شده بود، حس میکردم بیداره ولی میگفتم نه بابا اگه بیدار بود کخ جرت میداد دیوونه...اینبار میتونستم راحت تر دامنشو بیارم بالا..اوردمش رو کمرش و کاملا پاهاش گوشتیش مشخص بود وای داشتم دیوونه میشدم...شلوارمو با شورت یکجا در اوردم و رفتم سمتش و اروم شورتشو تا نصفه کشیدم پایین دیدمم قاچ کونش عین ژله میلرزه...انگشتمو کشیدم روش و کردمش تو کسش ی تکونی احساس کردم...اره مادرم بیدار بود ولی ساکت این باسم عجیب بود شاید میخواست ببینه میخوام چیکار کنم..بروم نیاوردم و ادامه دادم و با جسارت بیشتری شورتشو از پاش در اورده بودم و حسابی افتادم به جون کسش و میلیسیدم بی صدا ، حسابی خیس خیس بود داشت لذت می برد ...دستی کشیدم و گفتم حالا دیگه وقته کردنه ولی هنوز سینه هاشو نخوردم...اخه رو شیکم خوابیده بود نمیشد ولی اروم دستمو کردم تو پیرهنش و رسیدم بهشون .انگار داری پنبه رو چنگ میندازی..خیلی نرم بود نوکشم حسابی سیخ بود میکشیدمشون و کسشو میلیسیدم و گهگاهی گوشت کونشو گاز میگرفتم...دیگه صبرم تموم شده بود سر کیرمو خیس کردم و گذاشتم دم کسش از پشت و شروع کردم به بازی بازی دادن و یه لحظه خیلی اروم هلش دادم تو...ولی تو نرفته بود بلکه میخورد به لبه های چروکیده و اویزون کسش و این باعث میشد بیشتر حال کنه،چنگی انداختم به کونشو اینبار کردمش تو وای داغ بود و خیس خیس...اروم تلمبه میزدم اما محکم اخه میترسیدم بیدار شه...ولی بیدار بود صدای اب دهن قورت دادنشو میشنیدم...برام جالب بود..که دارم میکنمش ولی چیزی نمیگه..منم صداش نزدم اصلا شاید اگه بیدار میشد و چشماشو باز میکرد دیگه سکسی در کار نبود...یه 10 دقیقه ای کردمش و خیس شده بودم..خواستم کونشو بکنم ولی نمیشد چون هر بار کیرمو میذاشتم س رسروراخ کونش تکونی به خودش میداد و این نشونه ی این بود که دوس ندار هاز کون بکنمش و من در حسرت کونش...دوباره کردم تو کسش و دستم رو سینه هاش همینطور که نوکشو میکشیدم احساس کردم کسیرم خیس شده درش اوردم که پشت سرش اب مامی هم اومد بیرون و خوشحال بودم که ارضاش کردم با شرتم ابش وتمیز کردم و ی بار دیگه امتحان کردم به کردن کونش...اینبار که گذاشتم سر سوراخ دیدم کاری نمیکنه منم با خیسی اب کسش سر کیرم وخیس کردم و گذاشتم رو کونش و اروم سرشو هل دادم خوشبختانه انگار قبلا هم میداد به بابا...رفت تو من هفت هشتایی بیشتر نتونستم تلمبه بزنم که ابم اومد اخه وقتی کونشو میدیدم که با ضربه ی من عین ژله عقب و جلو میکنه نمیتونستم طاقت بیارم و ارضا شدم...لباسمو پوشیدم و لباسای اونو هم خوب کردم و خوابیدم با خیال راحت و چشمامو که باز کردم دیدم صبح شده و رومو برگردوندم دیدم مامی نیست..پاشدم رفتم تو حال دیدم پبدر بزرگ داره صبحانه میخوره و صدای شرشر میاد رفتم نزدیک تر دیدم مامی رفته حموم...منم رفتم دست و صورتمو شستم و باسه خودم چایی ریختم و داشتیم با پدر بزرگ صحبت میکردیم که از حموم اومد بیرون سلام کردم دیدم خیلی عادی جواب داد و انگار نه انگار که دیشب چیزی شده منم به روی خودم نیاوردم و از این حرکتش کلی حال کردم . اونم اومد نشست با ما صبحانه خورد..بعد از اون دو سه بار دیگه هم کردمش و هنوز هم میکنمش البته همیشه خوابه..اصلا دیگه شده علامت برام که هر وقت میخواد بکنمش میره میگیره میخوابه چه روز چه شب هر ساعتی که باشه.... امیدوارم حالشو برده باشید
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#474
Posted: 24 Jul 2013 14:39
کشتی هوسناک با خاله جون
سلام بچه ها من سعیدم نوزده سالمه.یه خاله دارم همسن خودم اسمش نازنین.بچه ک بودیم خیلی با هم بازی میکردیم.اول راهنمایی بودم یکی از اقواممون فوت شد داییا و خاله هام قبل اینکه برن مراسم اومدن خونه ما ک ازونجا همگی با هم بریم مسجد.خونمون نزدیک مسجد بود.همه حاضر شدیم خاله کوچیکم گفت من درس دارم نمیام...مامان بزرگم گف باشه بمون.را افتادیم رفتیم ی ده دقیقه ای نشستم تو مسجد هنوز زیاد شلوغ نشده بود ب بابام گفتم بابا حوصلم سر رفته سرم درد میکنه میشه برم خونه...گفت برو اتفاقا خالتم تنهاس یکی پیشش باشه بهتره...اومدم خونه دیدم پای ماهوارس گفتم مگه تو درس نداشتی گف الکی گفتم بابا حال نداشتم بیام.منم نشستم باش ی ده دیقه ای شو نگا کردیم...ازون لختی پختیا بود من ماهواره رو خاموش کردم گفتم نازنین بیا اسم فامیل حوصلم سر رفته...دو سه دس بازی کردیم خسته شدیم بش گفتم بیا کشتی بگیریم.بچه تر که بودیم کشتی میگرفتیم ولی ایندفه گف نه...بزرگ شدیم دیگه...بالاخره با هزارتا زاری التماس رازی شد پنج دقیقه ای کشتی گرفتیم خیلی خوش میگذشت ک من رفتم رو فن بار انداز دیدم جوووون خاله جونه کوچولوی ما چ کون نرمی داره...هر کار کردم نمیتونستم بلند شم اولین بار بود همچین حسی بم دس میداد...ناخودآگاه خودمو تکون تکون میدادم خاله بدجنسمم انگار خوشش میومد هیچی نمیگفت شاید یک دقیقه ساکت بودو منم همون کارو میکردم ک برگشت محکم بغلم کردو منو بوسید منم بوسیدمش.پاهام لای پاهاش بود همونجوری تکون تکون میدادم. ی بلوز داش ک یقش خیلی باز بود منم در همون حالت روی سینه هاشو ک تازه جوونه زده بود میبوسیدم خیلی فاز میداد ک یهو زنگ خونرو زدن دوتایی سیخ شدیم هوا من آبفونو زدم اونم ماهواره رو روشن کرد بعدشم کتابشو گرف جلوش...بعد اون ماجرا دوبار دیگه هم بهش گفتم بیا دوباره حال کنیم ولی قبول نکرد کون گلابی....بااینکه تا حالا بعد اون شیش هف دفه سکس داشتم ولی حالی ک اون روز با خاله جونم کردم ی چیز دیگه بود...شاید چون اولین بارم بود انقد حال داد...هنوزم دوس دارم ی بار دیگه بغلش کنم ببوسمش حیف ک عقد کرده داره ازدواج میکنه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#475
Posted: 28 Jul 2013 14:19
خانم خوشگلم و برادرم
سلام
من مسعود هستم داستانی که براتون میگم صد در صد واقعی واقعی است
من 10 سال پیش با پرستو ازدواج کردم الآن 34 سالشه خوشگل و خوش اندام بقدری که هر کس نگاهش میکنه مجذوب فرم وتراشه های اندامش میشه پاههای کشیده با رونهای سفید و باسن خوشگل سینه های مرمری و موهای بلند خلاصه هر چی ازش بگم بازم نمیتونم خوب توصیفش کنم همین باعث شده که همیشه نگران بشم که کسی بهش گیر نده ولی تا سال گذشته انصافاً هیچ مورد خلافی ازش ندیدم همیشه عادت داره آرایشهای ملایم کنه و وتو خونه لباسهای سکسی بپوشه.حتی پیش خانواده ام یعنی داداشهام و بابام بدون حجاب با لباسهای تحریک آمیز میگرده حالا براتون بگم که یه داداش دارم به اسم علی دو سال از من بزرگتره و در شهرستان زندگی میکنه او خیلی خوش اخلاق و خوش زبونه من باهاش خیلی رفیقم یعنی راجع به همه چی باهاش حرف میزنم.قبلا که تعریف میکردیم از حرفهاش متوجه شدم که خیلی از پرستو خوشش میاد ولی یه جورایی از منخجالت میکشه منم به پرستو خیلی اعتماد داشتم و بعضی وقتها باهاش شوخی میکردم و راجع به علی حرف میزدیم. بهش میگفتم ظاهراًعلی دوست داشت زنی مثل تو داشتچون بانگاهی که به تو داره وشناختی که من از او دارم میدونم که بد جور به تو علاقه داره. ولی پرستو همیشهمیگفت من به چشم برادری میبینمش تا اینکه پارسال متوجه شدم که پرستو وعلی خیلی با همارتباطشون گرم شده و تو خونمون همیشه از خوبیهای علی حرف میشد و از موبایل پرستو متوجه میشدم که در غیاب من با علی حرف میزنه ولی هیچ کاری نکردم و چیزی هم نگفتم چون اصلا باور نمیکردم که هر دو خارج از محدوده برن این ارتباط دو سه ماهی شدید شده بود تا اینکه داداشم به بهانه کار اداری اومد تهران ولی قبلش به من نگفته بود که داره میاد وقتی عصری رفتم خونه دیدم پرستو خیلی خوشحاله تا حالا انصافاً اینقدرشاد ندیده بودمش اصلاً روی پاهاش بند نمیشد .حسابی به خودش رسیده بود یه شلوارک تنگ نارنجی پوشیده بود موهاشو فر کرده بود و آرایش خیلی قشنگی به صورتش کرده بود یه تاپ پوشیده بود که من وقتی دیدمش میخواستم سینه هاشو بخورم. ازش پرسیم چه نازشدی خبری شده گفت نه همینطور.بعد از یک ساعت گفت برو خرید کن امشب علی داره میادتهران گفتم پس .چرا به من چیزی نگفته بود. گفت زنگ زده خونه اطلاع داده .منم که بی خبر از همه چی رفتم کلی خرید کردم و اومدم دیدم علی اومده خیلی سر حال و خوش تیپ . رفتار پرستو و علی معلوم بود که چیزی را از من مخفی میکنند همش با چشم وابرو با هم حرف میزدنند پرستو طوری شده بود که میخواست از شدت حشر بره تو بغل علی. خلاصه بعد از صرف شام و بگو بخند پرستو تشک من و علی رو انداختتو هال و خو دش رفت اطاق خواب خوابید رو تخت. ساعت یک نیمه شب بود که پرستو به من اس داد که بیا پیشم خیلی هوس کردم منم نوشتم علی شاید بیدارباشه بذار فردا شب ولی پرستو خیلی آتیشی بود گفت اگه من میام تو هال پیشت. منم رفتم رو تختش بهش گفتم خوب نیست اگه علی بیدار باشه و ببینه که اومدم پیش تو زشته . ولی گفت : زشت نیست دارم دیوونه میشم اصلاً میخوای به علی بگم دو تایی بیاید؟ .منم فکر کردم داره شوخی میکنه آخه اون اصلا اهل این کارها نبود منم به شوخی گفتم اگه جرات داری بگو. یه دفعه دیدم صدا زد علی جان امشب میای پیشم ؟ علی هم که عمداًً خودشو زده بود به خواب و آماده دعوت پرستو بود گفت اگه مسعود اجازه بده با هم میایم بعد بلند شد دست منو گرفت گفت دلشو نشکن بیا بریم سه تایی حال کنیم . بعد منم که از یه طرف از کار پرستو مبهوت وازطرف دیگه حشری شده بودم بالاخره رفتم رو تخت و دو تایی شروع کردیم به مالش پرستو وای علی چه لذتی میبرد و پرستو که انگار اسپند رو آتیش بود داشت از شهوت دیوونه میشد علی سینه های پرستو رو لیس میزدو به من میگفت خوش بحالت با این زن خوشگلی که داری. پرستو هم خوابیده بود رو کیر علی و میمالوندش تو کوسش . آب از کوس پرستو راه گرفته بود آخه اولین بار بود که با مرد دیگری داشت سکس رو تجربه میکرد علی کیرشو گذاشت تو کوس پرستو و داد زد آخ چه کوسی داری پرستو؟ پرستو هم میگفت دیدی بهت گفتم که بالاخره بهش می رسی . منم که تازه متوجه شدم همه این کارها قبلا برنامه ریزی شده بود گفتم پس قرار داشتید .علی هم با پرستو همینطور که علی کیرشوگذاشه بود تو کوس پرستو زدند زیر خنده و گفتند بدون اجازه تو حال نمیداد دوست داشتیم با هم باشیم بعد پرستو دمر خوابید کون سفید ونازشو داد بالا گفت علی کیرتو بذار تو کونم مسعود توهم بذار تو کسم بعد علی لای کون پرستو را باز کرد و فرو کرد تو کونشعلی که دائم ازکون پرستو خوشش میومد از حشر داشت میمرد منم گذاشم تو کوسش و دو تایی میکردیم پرستو که کوس و کونشو می چرخوند ' تا حالا اینجوری حال نکرده بود بعد از یک ساعت علی آب کیرشو ریخت رو کون پرستو و منم ریختم رو سینه اش پرستو گفت به این میگن حال کردن و .بالاخره اونشب حال حسابی کردیم از اون موقع به بعد دیگه به پرستو چیزی نگفتم ولی میدونم منتظره تا دوباره من اجازه بهش بدم . علی هم همینطور خجالت میکشه بدون اجازه من بیاد خونمون ولی مطمئنم که بازم تلفنی با هم ارتباط دارند و باید منتظر سکس بعدی باشم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 199
#476
Posted: 30 Jul 2013 13:21
خواهر نازنینم
جلو آینه ایستاده بود داشت موهاشو شونه میکرد آروم بهش نزدیک شدم .گفت سلام داداش صبح بخیر .بدون این که جوابی بهش بدم شونه رو از تو دستش گرفتم شروع کردم به شونه کردن مو های سیاه اش میدونم زن ها عاشق این کار اند .گفت دارم میرم دانشگاه تو چیزی نمیخوای از سر راه بگیرم؟ راستی زود باش کلاس زبان ات دیر نشه. از پشت سر دستمو گذاشتم رو شونش و یه بوس از رو لپ نازش گرفتم سرمو بردم کنار گوشش گفتم صبح بخیر.
یهو گفت :دوباره تو منو بوس کردی؟ فرار کردم به طرف دستشویی که اونم نا مردی نکرد کیف شو پرت کرد خورد تو سر من
ناله ام بلند شد اونم گفت حقته تا شما باشی دختر مردمو بوسش نکنی. وسایل کیف شو از رو زمین جمع کردم بهش دادم گفتم :دختر مردم ببخشید کیفو گرفت و با لبخند خداحافظی کرد و رفت.با عجله لباس هامو پوشیدم داشتم میرفتم بیرون که صدای گوشی نازنین (دختر مردم) رو شنیدم ای بابا گوشی از تو کیف اش افتاده بیرون من ندیده بودم هر چند کلاسم دیر میشد ولی رفتم طرف دانشگاهش گوشی رو برسونم بهش تو راه حس کنجکاوی ام گل کرد گفتم بزار ببینم این دخترا چی بهم پیام میدن؟ شروع کردم به زیر و رو کردن گوشیش یه پیام داشت که چند دقیقه پیش رسیده بود بازش کردم
نوشته بود :داداشت که رفت خبرم کن بیام خونتون. .یه پیام نوشتم بیا. تو اولین ایسگاه پیاده شدم برگشتم خونه تو دلم غوغایی بود یعنی برا چی منتظر بودن من برم نکنه گند زدم طرف یکی از دخترای کلاس شونه ای بابا عجب کاری کردم صدای باز شدن در رو شنیدم حتما نازنینه آخه بابا مامان صبح زود میرن سر کار عقلم درست کار نمیکرد گوشی تو دستم بود سریع پیام رو پاک کردم گوشی رو انداختم رو زمین دویدم تو حموم در رو قفل کردم. صدای نازنین بود که میگفت نیما تو خونه ای ؟ گوشیم کجاست؟
مطمعن شد که من خونه نیستم.چیزی نمیتونستم ببینم ولی صدا ها واضح شنیده میشد با تلفن خونه زنگ زد به گوشی اش پیداش کرد حدود نیم ساعتی بود من تو حموم بودم و نازی خانوم هنوز قصد رفتن نداشت.زنگ آیفن به صدا در اومد چند دقیقه بعد شکم به واقعیت پیوست صدای یه پسر بود .من مخالفتی با دوستی های نازنین ندارم اون یه انسانه ورابطه با یه پسر حق طبیعه اونه حتی اشکال نداره که اونو بیاره تو خونه . حرف های قشنگی به هم میزدند و من خوشحال بودم که نازنین میخنده
نازی گفت مسعود اینو چجوری میخوری مزه اش افتضاحه پسره جواب داد ودکا همینه عزیزم مشروب تلخی خودشو داره .صدای خنده شون گوش خراش شده بود پسره گفت من برم بازم بیارم تو ماشینه الان بر میگردم .در حموم رو باز کردم پشت سرش رفتم دیدم با گوشیش داره حرف میزنه چیزی که گفت مو هام به تنم سیخ شد گفت: بچه ها دختره گرم گرمه بیایین صفا
اشک تو چشمام دوید رفت بیرون از تو ماشین چیزی بیاره که درو روش بستم به خودم اومدم دیدم تکیه دادم به در دارم زار زار گریه میکنم. صدای زنگ آیفن رو شنیدم درو باز کردم پسر مردم داشت تلو تلو میخورد با 2 تا پا کت ودکا تو دستش همین طور که گریه میکردم مشت میزدم تو سرش دلم که خنک شد ولش کردم .
یقشو گرفتم گفتم این کتکی که خوردی مال نامردیت بود نه رفاقت با خواهرم حالم دست خودم نبود آرام آرام رفتم تو اتاق نازنین دیدم ولو شده رو تخت داره میخنده
رفتم کنارش فقط میخندید یه ست لباس سکسی آبی پوشیده بود یه شرت آبی کوچیک که نمیتونست دستگاه زیباش رو از چشمان من پنهان کنه
بدن بلورینش جان تازه ای به چمای اشک آلودم داد بوی الکل دهنش اتاق رو پر کرده بود سرشو گذاشتم رو پا هام یکی از سینه هاش از کرست بیرون بون بود سینه شو برگردوندم تو کرست نک اش هنوز خیس بود.صحنه ای که میدیدم تاب مقاوت از هر آدمی میگیرد. حرف های رکیک سکسی میزد .دستشو حلقه کرد دور گردنم و شروع کرد ازم لب گرفتن لب های به قواره و زیبایش وجودم را نوازش میکرد دست هام رو کمرش کشیدم چقدر نرم و زیبا بود بدنش .با ضرافت تمام پیراهنم را در آورده بود .از این که در کنار نازنین بودم خیلی خوش حال شدم چون انسان با محبت است که زنده میماند و خداوند عشق را آفرید تا زیاد غم گین نباشیم .ازم جدا شد و به من جوری نگاه کرد که دلم به لرزه در آمد به خاطر مستی از صورتش خون میچکید و چه زیبا شده بود .خودش را آرام در آغوشم قرار داد کمی مرا نوازش کرد و ناگهان دستش را برد و آلتم را گرفت. دوست داشتم غنچه زیبایش را لیس بزنم و با سینه هایش ساعت ها سر گرم باشم آلتم را در دهانش بگذارم و... دستش را کنار زدم دو باره به طرفم آمد که شلوارم را پایین بکشه ازش فاصله گرفتم
با عصبانیت ناشی از مستی گفت : خوار جنده چته؟ چه مرگت شد؟
گفتم من عشقی را که به تو دارم با سکسس عوض نمیکنم. گفت : خره خوب منم میخوام عشقمو بهت ثابت کنم فرقی بین سکسس و عشق نیست
گفتم : اگه من امروز نرسیده بودم تو با مسعود و دوستاش سکسس داشتی چه فرقی بین اونا هست با منی که هر روز از بوی دست هات,بوسیدنت ,شونه کردن موهات و از حضورت تا شب سر خوشم؟ میتونی ادعا کنی اونی که امروز به خاطر سکسس اومده بود این چیز هارو میفهمه نه اون به خاطر بدنت و من به خاطر خودت تو رو دوست دارم. مستی جایش را به گیجی سپرده سکوتی بین ما حکم فرما شد نازنین در فکر فرو رفت و گفت: تو چرا خودت رو از سکسس محروم میکنی مگه اینجوری که میگی منو دوس نداری ؟ رفتم نزدیک تر کنارش نشستم دستمو انداختم دور بدن لخت اش و سرشو گذاشتم رو شون ام همین طور که با دست دیگه رون اش رونوازش میکردم گفتم: من اگه طعم بدن تو رو بچشم تظمینی و جود نداره مثل گذشته دوستت داشته باشم چون هر بار بخواطر سکسس به تو نزدیک میشوم نوازش مو هات منو راضی نمیکنه. و یه دلیل دیگه این که به شوهر و زندگی آینده ات خیانت کردم چون فقط یه مرد میتونه در قلب یک زن جای بگیره و نمیخوام زندگیت خاطرات سکسس با من باشه .به دنیا آمدن یک کودک مقدس تر و با ارزش تر از تفریح احمقانه ی من با توست. محکم در آغوشم گرفتمش دوباره لبهایمان یکی شد انگار نمیخواست رهایش کنم میدونستم که اینبار از سر شهوت نیست از سر عشقه خیلی محکم با لب هایم بازی میکرد ازش جدا شدم بوسه ای بر گونه اش گذاشتم پیراهن رو برداشتم و از اتاق بیرون اومدم. همین طور که داشتم خارج میشدم گفت: تو نازنین ترین برادر دنیایی.
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 199
#477
Posted: 30 Jul 2013 13:45
زن بابای جنده بسیجی
سلام داستان کاملا واقعی من برمیگرده به تیر ماه سال 88 .من مادرم رو وقتی 6 سالم بود از دست دادم، به دلیل سکته مغزی فوت کرد. یه خواهر بزرگتر از خودم هم دارم که ازدواج کرده و به شهرستان مهاجرت کرده است. پدر من هم برای اینکه تنها نمونه و کارهای خونه رو یکی انجام بده ازدواج کرد و با یک زن بیوه که از شوهر اولش بچه نداشت ازدواج کرد.مادر خوانده من الان که سال 92 هستیم 36 سال سن داره. سال 88 من تمام اخبار بعد از انتخابات 88 رو از ماهواره و تلوزیون دنبال میکردم و سرانجام این اعتراضات برای من مهم بود و هر وقت کتک خوردن هم وطنامو توسط لباس شخصی ها میدیدم جیگرم آتیش می گرفت و تنفر شدیدی نسبت به کسایی پیدا کرده بودم که هموطنام رو زیر لگدهاشون له و لورده میکردن. شب ها که میشد من و پدرم و مادر خوندم جلوی تلوزیون می نشتیم نا اخبار رو ببینیم پدر من رفتار خنثی داشت و زیاد به سیاست کاری نداشت و فقط نظاره گر بود و هیچ نظری نمیداد ولی مرضیه (مادر خواندم) که من ندیدم تا حالا یک رکعت نماز بخونه ادای بسیجی ها رو در می آورد و هی می پرید وسط اخبار و میگفت این کثافت ها فتنه گرند، خائن به مملکتن،همشونو باید گرفت اعدام کرد، حرامزاده هستن و.... من اولش سعی میکردم دلیل اعتراض این افراد رو بهش توضیح بدم و با روشن کردن کردن بعضی از مسائل سیاسی روشنش کنم که بابا این همه آدم که میریزن بیرون خواسته دارن باید نظام به حرفاشون گوش کنه ولی حیف که حرف تو گوشش نمیرفت و فقط میگفت که اگه من جای رهبر بودم همشونو میگرفتم اعدام میکردم. این مسئله دیگه کم کم داشت خیلی آزارم میداد. مرضیه از این حرفای افراطی دست بردار نبود و هرشب جلوی تلوزیون از این چرت وپرتا میگفت و می خواست خودشو جلوی بابام شیرین کنه. یه روز از بیرون رسیدم خونه دیدم پدرم با حالت ناراحتی داره با تلفن حرف میزنه بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد پرسیدم که چی شده و پدرم گفت که مرضیه داره تو زندگی خواهرت دخالت میکنه و زندگیشونو میریزه به هم. زنگ زدم به خواهرم زار زار گریه میکرد و از دو به هم زنی های مرضیه میگفت. دیگه کاسه صبرم لبریز شد و به پدرم گفتم طلاقش بده بزار راحت بشیم ولی پدرم عصبانی شد و گفت تو یکی لازم نیست دخالت کنی خودم حلش میکنم. اونشب دوباره جمع شده بودیم جلوی تلوزیون و اخبار بعد نماز جمعه 26 تیرماه که تهران به هم ریخته بود رو تماشا میکردیم که خایه مالی مرضیه شروع شد و باز شروع کرد که همشون فتنه گران باید اعدام بشن دو نامزد معترض رو باید تکه تکه کرد و امام جمعه رو باید از کشور بیرون کرد و............... . دیگه تحملم تمام شد و با عصبانیت تمام رفتم اتاقم. به ماجرای دوهفته پیش فکر میکردم که اون روز با بچه ها قرار بود بریم پیک نیک صبح به مرضیه گفتم و اونم پرسید کی برمیگردی منم گفتم غروب و رفتم تا به بچه ها ملحق شم بریم.
سوار ماشین بودیم که حال یکی از بچه خراب شد و شروع کرد به تگری زدن و تب زیادی داشت پس مجبور شدیم برگردیم و برسونیمش درمانگاه.خلاصه اون روز پیک نیک لغو شد همه رفتن خونشون. من سرکوچه که رسیدم دیدم یه مرد که تی شرت سفید آستین کوتاه تنش بود جلوی درمونه و داره با اظطراب دور و برش رو نگاه میکنه. پشت درخت قایم شدم و دیدم که درمون باز شد و زود رفت داخل خونه. ساعت ده و نیم صبح بود و غیر ممکن بود که پدرم خونه باشه. رفتم خیلی آرام و یواشکی در رو باز کردم و با قدم های خیلی آروم از پله ها رفتم بالا. در هال پذیرایی باز بود و صدا از اتاق خواب شنیده میشد. یه نردبان خیلی کوچیک داشتیم برای کارای خونه که خیلی آروم از آشپزخونه آوردم و گذاشتم جلوی در اتاق خواب و از شیشه بالای در ،داخل اتاق خوابو دیدم.ووووووواااااااییییییییی سینه های سفید مرضیه بیرون بودن و مرده هم داشت با ولع زیادی میخوردشون . زود از جیبم موبایلو کشیدم بیرون و فیلمبرداریشو روشن کردم. خیلی آروم ازکنار شیشه فیلمشونو میگرفتم. مرده بعد از خوردن سینه هاش عرض دو ثانیه لخت مادر زادش کرد و کیرشو در آورد گذاشت دهنش و مرضیه تند تند سرشو میک میزد و آه ناله مرده تو اتاق پیچیده بود خلاصه بگم یه ربعی داشت میکردش که مرده گفت مرضیه آبم داره میاد اونم گفت بریز رو سینه هام . زود از نرده بان اومدم پایین و خیلی آروم بردم گذاشتم سرجاش و زدم بیرون. تو پارک سر کوچمون نشستم و سه بار فیلمو دیدم خیلی شفاف و محکمه پسند بود. تو اتاق خودم بودم و چرت پرت های مرضیه چنان منو عصبانی کرده بود که دستام به شدت میلرزید و به اون روز و فیلمی که ازش داشتم فکر میکردم. بعد از کمی تفکر دیگه تصمیم خودمو گرفتم. فردا صبح پدرم صبحونشو خورد و رفت سرکار منم رفتم حموم و خودمو درست حسابی شستم و اومدم نشستم رو مبل، مرضیه داشت با تلفن حرف میزد وقتی تموم شد گفتم مرضیه جون بیا بشین اینجا کارت دارم اومد نشست موبایلمو برداشتم و رفتم رو فایل و فیلم شروع شد بهش گفتم بگیر این کلیپو ببین موبایلو ازم گرفت و شروع کرد به دیدن فیلم بعد از چند ثانیه یهو کل صورتش سرخ شد و زد زیر گریه . موبایلو ازش گرفتم و گفتم منافق و فتنه گر تویی یا اونایی که جونشونو میزارن کف دستشون و میرن از حق هموطناشون دفاع کنن؟؟؟؟؟؟؟ که دیدم گریه هاش بیشتر شد و شروع کرد به خواهش و التماس که هر کاری بخوای برات میکنم فقط این فیلمو پاکش کن . گفتم هر کاری بگم؟؟؟؟؟ گفت آره. گفتم پاشو برو حموم بیا بگم چیکار کن. گفت: نه تو رو خدا این کارو نکن. منم گفنم هر چی میگم انجام بده و الا بدبختت میکنم و آبروتو میبرم. پاشد با گریه رفت حموم و ده دقیقه بعد اومد بیرون. لباساشو دوباره تنش کرده بود. گفتم برو اتاق خواب و آرایش کن و یه سشواری بزن بیا کارت دارم که باز گریش شروع شد بهش گفتم اگه گریه کنی میدم اعدامت کنن . گریشو قطع کرد و رفت تو اتاق خواب و چند دقیقه بعد برگشت. شده بود عین دخترای بیست ساله. خوشگل و کردنی. گفتم بخواب رو شکمت و شلوارتو بکش پایین اولش مقاومت کرد ولی بعد گفتم که چاره ای جز این نداری یه حالی به من میدی فیلمو پاک میکنم و یه چیزی بین من و تو راز باقی میمونه ولی آبروت نمیره. اینو که گفتم شلوارشو کشید پایین. کس گندش و سوراخ سیاه کونش زد بیرون. کیر منم پف کرده بود و رگاش زده بود بیرون. تصمیم من این بود که خشک خشک از کون بکنمش. کیرمو در آوردم بیرون و همین که میخواستم فرو کنم تو کونش یهو به خودم اومدم و دیدم که شیطان و هوس تمام وجودمو اسیر خودش کرده و یه ندایی در دلم بهم گفت که اون یه کار زشتی انجام داده و تو نباید این کا رو بکنی. زود شلوارمو کشیدم بالا و زیپمو بستم و گفتم مرضیه پاشو خودتو جمع کن که باز زد زیر گریه و این که گه خوردم و ...... اون روز رفتم بیرون و تا شب نیومدم خونه. وقتی برگشتم دیدم کنار پدرم نشسته و سبزی پاک میکنه و منو که دید سرشو انداخت پایین و آب شدنشو از خجالت میدیدم.
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ویرایش شده توسط: sharysuper_666
ارسالها: 199
#478
Posted: 31 Jul 2013 15:23
سکس سارا و بابا
اسم مستعار من سارا هست و داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعی است و هیچ خالی بندی و تخیلی درش نیست .
من 23 سالمه و تازه ازدواج کزدم.بعلت زود ازدواج کردن بابا و بچه بزرگ بودن خانواده فاصله زیادی بین من و پدر نیست.بابام خیلی مرد جذاب و خوشکل و خوشتیپی است و معمولا نظر خیلی از زنها رو به خودش جلب میکنه و یکم هم سرو گوشش میجنبه.
19 سالم که بود تازه با یک پسری دوست شده بودم و یک کچولو با هم سکس هم داشتیم.از همون موقع وقتی بابام رو با رکابی و شلوارک یا شرت میدیدم تو خونه یجوای میشودم و دائم فکرای سکسی به ذهنم میرسید.نا گفته نماند بابام تو خونه خیلی راحت میچرخه و من هم با بابام خیلی راحتم. تابستون ها معمولا همه ما با شرت تو خونه میچرخیم و من مراعات می کنم شلوارک خیلی کوتاه میپوشم ولی بایام و مامانم راحت هستن.بعد سکسم وقتی بابام رو با شرت اسلیپ میدیدم دلم میرفت و خیلی دوست داشتم نگاش کنم ولی زود میرفت شلوارک میپوشید.اخه بعضی وقتها قشنگ میشود کیر بزرگش رو از روی شرت دید.
یروز ظهر بعد از ناهار بابام رفت تو اتاق بخوابه و مامانم هم رفت خونه خالم .من و داداش کوچیکم که پنج سالش بود داشتیم انتن نگاه میکردیم که یک صحنه جذاب دیدم یدفه یکم شیطون شدم.بابام معمولا همیشه فقط با شرت میخوابه به همین خاطر بلند شدم رفتم در اطاق که نیم لا بود رو باز کردم تا ببینم در چه وضعه که یحو دلم ریخت تو شرتم.بابام لخت با یک شرت اسلیپ طاق باز خوابیده بود و کیرشم راست کرده بود.تابحال کیر به این گنده ای ندیده بودم.دراز و کلفتیش از روی شرت کاملا دیده میشود.خشکم زده بود و داشتم از بیرون در بهش نگاه میکردم.بعضی وقتها هم کیرش دل میزد.اب از همه جام راه گرفته بود.تو ی همین لحضه دیدم دستش رو بروز زیر شرتش و شروع کرد به خاروندن تخماش که همون موقع بود کیرش از زیر شورت امد بیرون.خیلی ترسیم.خیلی کلفت و بزرگ بود.خودم رو کنار کشیدم .دلم نیامد دوباره نگاه کردم دیگه نبود و بابام روش رو اونور کرده بود.از صحنه ای که دیده بودم بهتم برده بود و تا شب اون صحنه جلو چشام بود.
اخر شب موقع خواب خیلی حشری بودم و با شرت و یک تاپ رفتم تو رختخواب و تخیل فانتیزی میزدم.خوابم برد که یک دفعه نصف شب با یک خواب وحشت ناک از خواب بیدار شدم که دیدم مامانم بالا سرم هست و میگه چیزی نیست عزیزم خواب دیدی.بهم اب داد داشتم اب میخوردم که دیدم بابام هم امد و گفت چی شده مامانم بهش گفت هیچی خواب وحشت ناک دیده.خیلی ترسیده بودم نمیدونم خواب چی بود ولی خیلی خواب ترسناکی بود و من در دیدن اینجور خوابها سابقه دارم.مامان بابام رفتن و من هم خوابیدم هنوز چشمم گرم نشده بود دوباره جیغ زدم و از جام پریدم و دویدم سمت اطاق خواب مامان و بابام که دیدم اونا هم جلو در هستن و پریدم تو بغل مامانم.اونم بغلم کرد و بهم گفت چیزی نیست خواب دیدی.بهشون گفتم میشه پیشه شما بخوابم اونا هم قبول کردند و من هم رفتم وسط تخت اونا خوابیدم.خیلی ترسیده بودم و دیگه خوابم نمیبرد.یک نیمساعتی گذشت و من حالم خوب شده بود و تازه به خودم امدم که دیدم یک طرفم مامانم هست و یک طرف دیگه بابام.دوباره یاد صحنه ظهر افتادم اینبار تو بغل بابام بودم.چون جا کم بود تقریبا بهم چسپیده بودیم.از جور نفس کشیدنشون معلوم بود که خواب هستم.منم رومو طرف مامانم کردم و از پشت خودم رو چسپاندم به بابام.کونم که فقط یک شرت بام بود رو رو کیر بابام گذاشتم .نفسم به سختی بالا میامد.داغی بدنش رو حس میکردم.ولی کیرش رو احساس نمیکردم.میترسیدم بیشتر خودم رو بهشش فشار بدم.تو همین افکار بودم که بیدم بابام دستش رو انداخت رو م و خودش رو بیشتر بهم نزدیک کرد.اول ترسیدم و خودم رو سریع زدم به خواب ولی بعد از مدتی فهمیدم خواب هست و طبق عادت این کار رو کرده.داشتم دیونه میشدم الان داشتم کیر کلفتش رو رو کونم حس میکردم.طبق معمول راست کرده بود و سختیش و کلفتیش رو خوب حس میکردم.حتی دل زدنای کیرش رو.کلافه شده بودم و داشتم تو رویا با کیرش حال میکردم.
یک لحظه از شدت شهوت فکری به سرم زد میدونستم بابام خواب سنگینی داره برای همین از روی نفس کشیدنش هم میشود بفهمم خوابه هنوز یا بیدار.یک تکون خوردم و یکم فاصله گرفتم از بدنش.دیدم نفساش هیچ تغییری نکرد و فقط حالتش رو عوض کرد و طاق باز خوابید. شرتم رو اوردم پایین و انگشتم رو ابدهنی کردم و کردم تو کونم.این کار رو با توهمی که زده بودم مچ کرده بودم و داشتم حال میکردم.نیم ساعتی همینجوری سرگرم بودم و کونم حسابی جا باز کرده بود و اب انداخته بود.بابام چند بار کیرش و تخماش رو خاروند.از تکون خوردت پتو و صدای خاروندن معلوم بود.داشتم دو انگشتی تو کونم جلو عقب میکردم که دیدم دوباره بابام روش رو طرف من کرد و خودش رو چسبوند به من.(من هم سریع دستم رو با حرکت اولش برداشتم.)شکه شده بودم کیر بزگ و داغش رو روی کونم حس میکردم بدون شرت.خودم رو زدم به خوب و منتظر عکس العملش شدم ولی بعد از چند دقیقه فهمیدم که خوابه و از شدت گرما شرتش رو در اورده است.حالا کیر گندش روی کونم بود ولی جرعت نمیکردم تکون بخورم.دوباره یک تکون خوردم و از کیرش کم فاصله گرفتم.دستم رو از لای پام بردم و کیرش رو گرفتم دیدم هیچ عکس العملی نشان نداد کیرش خیلی بزرگ و داغ بود.اوردمش لای پاهم گزاشتمش و پاهام رو بستم.وای فکر میکردم تنه درخ لای پاهامه.کیرش قشنگ روی کسم قرار گرفته بود و داغی کیرش داشت کلافم میکرد.جرات نداشتم خودم رو تکون بدم.پاهام رو دوباره باز کردم دستم رو اب دهنی کردم و زدم سر کیرش.خیلی ولع داشتم نمیدونستم باید چکارش کنم.با اینکه میدیدم خیلی کلفته و درد داره دوست داشتم بکنمش تو کونم.خودم رو جلو دادم سر کیرش رو گذاشتم جلوی سوراخ کونم.خیلی داغ و نرم بود یکم فشار دادم دیدم نمیشه.سریع اب دهن گرفتم و با انگشت افتادم به جون کونم.اول و انگشته بعد سه تایی .چند دقیقه اینکار رو کردم کونم دیگه خیلی باز شده بود و اب انداخته بود.انگشتام رو سریع در اوردم و کیرش رو سریع کردم توش.خیلی هول بودم که یدفه درد خیلی زیاد ی رو احساس کردم که نزدیک بود جیغ بکشم.
تکون نخوردم.بعد از یک مدتی درد ش اروم شد دستم رو بردم دیدم سر کیرش تو کونمه خیلی داشت حال میداد.هی در مییاوردم و دوباره سرش رو میکردم تو .اروم اروم خودم رو جلو عقب میکردم و کیرش تو کونم حرکت میکرد و من خیلی لزت میبردم.تو حال خودم بودم و از این کار لزت میبردم که به خود امدم دیدم نصف اون کیر گنده تو کونمه.خیلی ترسیده بودم.اگه بابام بیدار میشود باید چکار میکردم .دوست نداشتم به این موضوع فکر کنم.شهوت سرتا پامو گرفته بود و توی یک دنیای دیگه بودم.با دست کیر کلفتش رو گرفته بودم و باقیش رو توکونم کرده بودم.کونم رو کیرش پر کرده بود.دوست داشتم بیدار بشه و مردونه روم تلنبه بزنه.از تو کونم درش اوردم و سرش رو گداشتم جلوی کسم و میمالیدمش لای کسم.داغی ,نرمی سر کیرش وگلفتی و سفتیش منو به راعشه انداخت.داشتم همیطور میلرزیدم که احساس کردم یک چیز داغی با فشار از کیرش زد بیرون.فعمیدم دار ابش میاد.خیلی با فشار تیرک میزد و میریخت کف دستم که باهاش کیرش رو روی کسم نگه داشته بودم.تیرک زدن ابش و داغی اون منو بیشتر هیجان زده کرد تا جایی که منم ارضاء شدم.بیحال تو همون حال ولو شدم و کیر بابام رو هم همنجا ولش کردم.یک چند دقیقه گذشت که با جابه جا شدن بابام از خواب پریدم.دیدم بابام روش رو اون ور کرده و منم اروم شرتم رو بال کشیدم.جای من خیلی خیس شده بود و نمیتونستم بخوام اروم از جام بلند شدم رفتم توی اطاقم خوابیدم.فردای اون روز روم نمیشود تو صورت بابام نگاه کنم.
الان چهار سال از اون موقع میگذره و من ازدواج کردم و هنوز من تو کف کیر بابام هستم .الان که به اون موقع فکر میکنم میبینم چه جرا تی داشتم.یکم هم مشکوک شدم نکنه بابام بیدار بوده و خودش رو به خواب زده بود.برای همین نوشتم شما اقایون بیشتر مهارت دارین بگید بابام خواب بوده یا بیدار.یکی از سوالای بزرگ زندگیم همینه.خیلی دوست دارم یک بار دیگه با بابام سکس داشته باشم. ولی اینبار من خودم رو به خواب بزنم و اون حال کنه.خیلی دوست دارم بدونم چه دردی داره وقتی بصورت وحشیانه با اون کیر بزرگ و گلفت تلنبه بزنه.منتظر نظرات اموزنده شما هستم.
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 199
#479
Posted: 31 Jul 2013 16:04
خاله جذاب و حشری
گرمایی بود عادت داشت فقط با یه شورت بخوابه. ساعت 3صبح شده بود..نه دل تو دلم بود نه عقل تو کله ام .قبلا درب اتاق رو که از این قدیمی هاست وشیشه نور گیر هم نداره ، حسابی روغن کاری کرده بودم تا کوچکترین صدایی نکنه . آهسته پله هارو امدم بالا ورسیدم پشت درب اتاق.... دو سه دقیقه ای گوش چسبوندم صدایی شنیده نمیشد، تا همین یک ساعت قبل داشت با یکی صحبت میکرد هر کی بود با شوهرش نبود چون با اون مترسک اینشکلی حرف نمیزد.. اینجا آخرین راند مسابقه بین وجدان و شهوت بود مسابقه ای که از اولش بوی کثیف تبانی میداد! بازنده ازاول معلوم بود ! نفسم رو تو سینه حبس کردم دستگیره گرفتم آروم کشیدم به جلو وبعد ارام تر دادم پایین ، بدون هیچ صدایی باز شد ! چراغ خواب کامل اتاق روشن کرده بود وخاله هم تو خواب ناز بود ..داخل شدم ودرب را بستم بی معطلی لباسم که یه شورتک و یه تی شرت بود دراوردم با یه چراغ قوه فسقلی سُریدم زیر لحاف نازک خاله ام ..لعنت به این شهوت که به مصیبت هایی که قبل از این سکس ، تو زندگیم میکشیدم اضافه کرد...!
با اینکه چراغ خواب روشن بود اما ترجیح میدادم چراغ قوه ام را تو مشتم نگه دارم از لابلای انگشتانم نقطه ای نور بندازم رو بدنی که مثل برف سپید بود..من پشتش دراز کشیده بودم.لحافی داشت که همیشه هنگام مسافرت همراهش بود ..نازک وخیلی هم سبک ،لحاف رو از روش ارام انداختم بکنار ..قبل از خواب همیشه یه ارام بخش میخورد که راحت بتونه بخوابه..منهم با چند تا بهانه تونستنم یکی ازش بگیرم که مثل اوندفعه لرزش شدید دستم، از روی هیجان زیاد، باعث نشه از ترسم دست بهش نزنم..اما ایندفعه فرق داشت مصمم تر بودم واین قرص ارام بخش رو هم خوردم که دست و بدنم نلرزه...! چیزی که میخوام بگم شاید خنده اتون بگیره ....خاله سپیده من 47 سالشه اما بیشتر از 35 سال بهش نمیخوره کجا زنی رو میتونین پیدا کنین که تو این سن حتی یک چروک تو بدنش نباشه.مادر من با اینکه ازش کوچکتر هستش اما 10 سال پیر تر بنظر میاد...دستم رو دیگه بی محابا گذاشتم در کونش ...آخ نمیدونین چه حالی اون لحظه بهم دست داد دیگه دستم نمیلرزید اما صدای نفس نفس زدنم خیلی بلند شده بود. هیچ کنترلی هم روش نداشتم ..همون که کونش رو میمالیدم رفتم سمت ران پاش، تا یکم مالیدم ، پای رویی رو سُروند بغل اونیکی پاش رو زمین ..یعنی چه؟پس بیداره..!فوراً شیطان درونم بهم تشر زد و گفت : خب که چی ؟ خواب یا بیدار ..میشه بگی پس اینجا لای لنگ خانم چه غلطی میکنی؟خب حرف حساب احمقانه که جواب نداره ارواح کون دایی ات! دیگه دست انداختم لای پاش قلبم داشت از سینه میزد بیرون لعنت به این قرص ، تو هیجان ناشی از چنین استرسی انگار اثرش ازبین میره!..با انگشتم از پایین تا آخر شیار کسش کشیدم ، بدنش یه تیکی خورد دستمو کشیدم دراز کش شدم چراغ قوه رو تو مشتم روشن کردم انداختم رو کمرش که به سمت من بود ، دیدم نفسش تند تر شده..دیگه مطمئن شدم که بیداره اما گفتم انشاله که خوابه! دست انداختم شورتش رو که نخی شل هم بود با دو انگشتم گرفتم از یک طرف کشید م پایین.ای داد حالا بیا سمت زیرین رو بکش پایین.. تا بیخ شورتو گرفتم احساس کردم اون کون زیبا بفرموده، شل شد که من راحت بتونم بکشم پائین! منم نامردی نکردم و اصلا کلا از پاش دراوردم ، بلافاصله برگشت صاف خوابید .نمیدونم چرا سنگکوب نکردم..یه کس دیدم عین غنچه ، نور چراغ تابیده بهش ، صاف و صوف باد کرده انگار کس یه دختر بچه است..چه هیکلی ! عین ماه میدرخشید ..خاله ام خیلی هم خوشگله یکمی هم شکم داره سینه هاش قبلا شاخ بود اما حالا یکم افتادگی پیداکرده..دیگه نمیدونم چی بگم چراغ قوه رو کردم زیر تشک، نور چراغ خواب بدن خوشگلش رو کامل روشن کرده بود..دیگه معطلی جایز نبود نمیخواستم شق دردی سری قبل دامن گیرم بشه..وای چی کشیدم تا امروز که بیان! ما کرمان زندگی میکنیم پدرم کرمانی هستش اما مادرم تهرانی وتویکی از ادارات دولتی کرمان پست بالایی داره اما بعلت مشغله زیادی که داره دچار عارضه ستون فقرات شده وبخاطره همین خاله ام با تنها دخترش چند روزی اومدن که در لحظه استراحت پزشکی کمک حال مادرم باشه..!پا شو گرفتم واز هم باز کردم کسِ غنچه عین یه گُل باز شد یه پاش و قدری بلند کردم ،رو زانو نشسته بودم خم شدم ،همچنان که چشمم به کسش نازنینش بود از ساق پاش شروع کردم به بوسیدن ، که تِرکونِ اول رو زدم !! از شدت هیجان چنان آبم پاشید بیرون که قطره قطره اش رو زیر چونه ام که رد میشد وبه جاهای مختلف خاله ام اصابت میکرد حس میکردم..! بطور احمقانه ای خشکم زده بود و زل زده بودم به صورت خاله ام که عکس العمل احتمالی شوببینم ...یکی دوتا سه تا.....مگه تمومی داشت ! تمامش بدون انحراف اصابت کرد به خاله ام..انگار دیگه طاقت نیاورد و زد زیر خنده... پاشو بلند کرد و بشوخی زد تو ملاجم و اروم گفت خاک بر سرت کننداقلا سر اون "دیو" رو میگرفتی اونور، بدنم رو سوزوند بلند شو ان دستمال کاغذی رو بردار بیار حشری دیوث!
"دیو" !!!! اسمی بود که از بچگی رو کیرم گذاشته بود ..خاله ام خیلی بیش از حد منو دوست داشت از بچگی هم همیشه با دولم بازی میکرد..حتی جلوی من لخت میشد اصلا براش مهم نبود..حتی تو این سن که رسیدم که هیجده سالم باشه رفتارش هیچ تغییری نکرده بود. اما یه چیزی رو میدونم، که عاشق کیرمه..اینو از نگاهش مدتی که فهمیدم..البته از بچگی میگرفت سرشو قربون صدقه اش میرفت ..از همون موقع ها دیو صداش میکرد حتی جلو مادرم هم ابایی نداشت..بهم میگفت هرچه دل تنگت از هر کجا که دلت خواست بگو حتی سکس با دوست دخترت ..اونقدر ی که با خاله سپیده ام راحت بودم با هیچکس نبودم..حتی از معضل ناراحت کننده ای که چند ساله از زندگی بیزارم کرده خبر داره ومرتب باهاش دردو دل میکردم والحق میدیدم از ناراحتی من غصه میخورد ..شده بود سنگ صبور من ..اینقدر جلوش ازاد بودم که یبار برای همین مسئله رفته بودم ازمایش بدم اومدم براش تعریف کردم که خاله اینقدر تو اتاقک زدم ابم نیومد که نیومد..مادرم چشماش چهار تا شد گفت خجالت بکش بچه این چه حرفیه جلومنو خاله ات میزنی!!!؟ ..خاله ام بلافاصله پشتم در اومد، یه قربون صدقه ام رفت و اما چشمش به کیرم بود از طرز نگاهش متوجه میشدم که چی میخواد! گفت خواهر جون عیبی نداره گرشا جون آزاده جلو من هرچی دلش میخواد بگه ، این تخم سگ عزیز منه!!..خاله ام تو یکی از ادارات مربوط به خدمات درمانی پزشکی یا تامین اجتماعی !یا یه چیز تو همین مایه ها ، تو تهران کار میکنه بهمین سبب کلی دوست آشنا داره وبهم قول داده که منو از این رنج ومصیبت خلاص کنه!
بدبختی که ازش دم میزنم شاید براتون خنده دار باشه ..دوست ورفیق های خودم که مسخره ام میکنن وفکر میکنند دارم ادا درمیارم وگرنه مثل الاغ دارم حالشو میبرم! تو این سن اندازه آلتم 28 سانت وقطرش اندازه یه لوله گاز فندک هستش !همین باعث شد که هیچ وقت نتونم چیزی که بشدت عاشقش بودم یعنی ورزش بهش برسم ..هرجا رفتم که مستلزم پوشیدن لباس ورزشی بودبعد مدتی طردم می کردن..دوست دختر هامو بعد کلی مخ زنی راضی میکردم که باهاشون سکس داشته باشم ، حتی از دادن لاپایی هم وحشت میکردن! چند باری هم علیرغم میل باطنیم با دوستام ، جنده بازی کردیم اما فقط یکیشون که دلم بهش رضا داد ،حاضر شد زیرم بخوابه اونم اونقدر عر زد که اعصابمو خورد کرد نصفه نیمه ولش کردم....بدبختیم به اینجا هم ختم نمیشد پیر زن های بیوه محل هم وقتی از جلوم رد میشدن نگاه از شلوارم بر نمیداشتند ..اصلا بیرون نمیتونستم برم ..لازم هم میشد یه مجله جلوش میگرفتم که سگ پدر دیده نشه ..ای کیر خر به گور اون کسی که بابام میگفت تو به اون رفتی!! همه ارث کلون میبرند ما هم ارث بردیم ..برای همین دنبال دکتری میگردم که بدونم ایا میشه اره اش کرد یا نه!!!
چون ترسی دیگه مثل خوره به جونم افتاده و پاک افسرده ام کرده بود دکترهایی که رفته بودم گفته بودن تا 25 سالگی خیر سرم میرسه به 35 سانت !همینو کم داشتم یهو بگن میشه کیر خر و راحتم کنن! شب وروزم غصه است مرثیه غریبیست!
بلند شدم دستمال رو بردارم که گفت هوووووو بیحیا اقلا اون لنگت رو پات میکردی کون لخت جلوم رژه نری بی جنبه!! راستش خجالت کشیدم گفتم خاله ببخش عمدی نبود هیجان عقلم رو زائل کرده ! گفت : او کی هچ !!! عقل داشتی الان اینجا نبودی...تو دیوث عقل منم زائل کردی که یه فداکاری در حقت بکنم !!!! دستمال رو که برداشتم دادم به خاله ام شروع کرد خودش و پاک کردن یهو یه نگاه به کیرم انداخت با اینکه با دستام جلوشو گرفته بودم اما دیده میشد.....چهره تعجب امیز توام با تردیش رو که دیدم ، گفتم فاتحه ....گاییدن مالید رفت پی کارش !
..گفت: میگم آخه این همه شلیک مال خروس وزن نمیتونه باشه ! دیوث جاکش این همه ریختی، هنوز راست مونده !! عجب جونوریه ..! بعد خندید خیز برداشت و بازو هامو گرفت و کشید رو خودش و گفت بمیرم الهی بچمون محروم السکسه! با اینکه بزرگ شدی مدتی که چشمم بهش نخورده بود اما از بچگی ات میدونستم که یه دیو تو شلوارت داری ..اما هرگز فکر نمیکردنم اینقدری باشه ..امشب نسبت منو با خودت فراموش کن که میخوام سر این دیو رو بکوبم به طاق و از سکس سیرابت کنم ...معطل نکرد سرم و گذاشت لای پستونهاش ..باز لرزش دست و بدنم شروع شد وهمینطور نفس کشیدنهای کیراتی واری!! عین وحشی ها داشتم پستونهاشو هم میمیالیدم هم میخوردم .. وای باورم نمیشد ..این که خیلی حشری تر از منه ...چنان بدن قشنگش رو تاب میداد ..چنان ناله ای میکرد که انگار اولین بارش هست که داره میده!! مرتب بهم میگفت گرشا جان نوک سینه هامو گاز بگیر بشدت گاز بگیر ..هرچی بیشتر گاز میگرفتم بجای اینکه دردش بیاد حشری تر میشد حال ببینین چه خاری از من میخواست بگاد ..خدا بدادم برسه!یکی از پستونهاش تو دهنم بود ، ول نمیکردم.. بد مصب خیلی خوش مزه بود .. یه دستم هم انداختم به کسش که دیوانه شد..که جداً خودمم خیلی تعجب میکردم ..تمام کسش رو لمس کردم چه کسی بود باد کرده ترو تمیز ، رنگش با پوست بدنش مو نمیزد کوچکترین تیرگی یا افتادگی لب های دوطرف وجود نداشت فقط قبلش موقع شورت دراوردن ،اونجور که برگشت دیدم خط کسش دراز تر از کسهای دیگه ای بود که دیده بودم. با اینکه روش بودم زانوش رو از زیر پاهام رد میکرد ومیزد به کیرم اخ که چقدر حشری تر میشد ..! سرمو که رسوندم به کسش نگاهم که بهش افتاد چهار ستون بدنم بلرزه دراومد ...سر یع موی سرمو با دودستش گرفت و صورتم رو کوبید به کسش که عین ناودان بارون خورده اب ازش می ریخت بیرون !! وقتی شروع کردم به خوردن دیدم اصلا چوچول نداره انتهای کسش رو به بالا زبون که میکشیدم متوجه شدم دوتا لب کوچولو در چپ و راست لای کسش وجود داره..روی اونها که زبون میکشیدم از شدت حشر... یه پس گردنی ا بهم میزد ..اگه بگم تو حشر چند چند بودیم ...نه!! به گردش هم نمیرسیدم..همونجور که دیوانه وار میلیسیدم بوی عطر خوشوبوی کسش منو به هپروت برده بود که نرسیده به همچین عالمی ، ترکون دوم رو زدم تمام زانوش خیس خالی شده بود ..مجبور شدیم استپ کنیم و بعد پاک کردن ادامه بدیم ..گفت پسر چه خبره اینها رو کجات احتکار کرده بودی یواش یواش دارم ازت میترسم ..نگاه کن!! بار دومه که ارضا میشه اما مثل توله سگ پر رو هنوز سیخ ایستاده منو نگاه میکنه..با دست مال کیرمو پاک کردم واز خجالت کنفتی نمیتونستم سرمو بالا کنم که گرفت منو خوابوند وکیرمو گرفت تو دستش و یه بالا پایین کرد سرشو گذاشت دهنش ..اصلا راضی به این کار نبودم.. راستش از این کار شرمم اومد ..خودشم راغب نبود بخاطر من این کارو کرد!بعدش سریع بیخیال شد . با کس اومد روش و صورتشو چسبوند در گوشم وقربون صدقه ام میرفت اینقدر کسشو مالید به کیرم که یهو با یه حرکت برگشت بزیر و منو کشید رو خودش و طاق باز افتادم روش اما کیرمو گرفت تو دستش گذاشت دم در کسش ! گفت آروم بده بیاد تو..وحشی بازی در نیاری!!!..اونقدر اب داده بود که لیز لیز شده بود احساس کردم سر کیرم با برخورد به دیواره های سر کسش داغ شده ...همینطور داشت فرمون میداد ، سرش که هیچ تا یه خورده اونورتر رفت ،چنا ن ناله ای کرد که ازش بعید بود چنین خبطی بکنه ..من که گفتم همه از خواب پریدند! همونجا نگه داشتم وسپیده جون زیرم داشت بشدت میلرزید، کیرمم ول کرده بود..بگمونم از شدت هیجان به ارگاسم رسید از فرصت استفاده کردم و خوابیدم روش !! خودشم فهمید که چه سوتی داده .. چه میشه کرد دست خودش نبود..دهنش باز مونده بود .. فرصت رو از دست ندادم جفت دستهاشو کشیدم بالا سرش به حالت قفل نگه داشتم اینطوری تمام سینه من رو جفت پستونهاش چسبید و این بیشتر منو هیجان زده کردو حشری تر شدم ..فشار دادم رفت توش یه دو/سه سانتی بیشتر فرو رفت پاهاشو تا میتونست باز کرد تا بیشتر وابده سُر بخوره تو ..یه لحظه کشیدم بیرون ..اینباراز بیخ گرفتم وسرشوبا ضربه میزدم به چاک کسش یهو ناله ای سر داد که مثل خر از این حرکت خودم پشیمون شدم
ناخودآگاه دستم رو از بالای سرش زودی گذاشتم جلوی دهنش واونم زودی دست آزاد شده اش رو اورد پایین کیرمو گرفت گذاشت درکسش و پاهشو روسریع رو کمرم قفل کرد فشار داد..وای تا نصف بیشتر رفت توش ...چه لحظه خوشایندی بود ..کشیدم بیرون دوباره ،سرشودرنیومده دوباره فرو کردم تو تا همون نصفه رفت ..همزمان نفس خاله ام رفت .....اما سنگینی پاهاش رو کمرم بود توجهی نکردم .. دوباره کشیدم بیرون نفسش برگشت ..یه بار دیگه همونقدر کردم تو اینبار لیز و لیز تر شده بود بیشتر رفت .. باز نفسش رفت ...گفتم خاله حالت خوبه ؟ جواب نداد.... کشیدم بیرون نفسش برگشت جواب داد: چون فرو میرد ممد حیات است و چون بر میاید مفرح ذات .... زود باش دیوث! همشو میخوام بدی بیاد.....این حرفش با نوع ترکیب چهره اش وطرز گفتنش همچین به مذاقم خوش نیومد عین جنده ها ادا کرد..درسته که این فکر مثل برق از مخیله ام گذشت اما حس کردم در ادامه کردنش یه مقداری در روند کارتاثیر گذاشت چون دیگه مراعات کمتری کردم...دوباره هل دادم توبیشتر رفت..احساس کردم باندازه کافی جا باز کرده که یه تلبمه دبش بزنم ...همون کار رو کردم .اون دستش هم ول کردم جفت دست هامو گذاشتم زمین، سینه ام را از پستوناش جدا کردم تا بتونم این قشنگ ترین صحنه ای که برام عقده شده بود ودر حسرتش میسوختم یعنی تلمبه زدن کیرمو توی یه کس ببینم.شروع کردن به زدن... چه زدنی... وقتی نگاه میکردم که جداره کسش لحظه بیرون کشیدن با کیرم میزنه بیرون دیوانه میشدم سرعتمو زیاد کردم ..حالا خودشم رو جفت آرنج هاش تکیه داده بلند شده و داره این دیو رو که میره کسش رو تا ته فتح کنه نگاه میکنه...از شدت حشر داشت میمیرد..منم یه نگاه به خودش یه نگاه به کُسی که باد کرده بود و کیرم و تا ته بخودش جا داده بود ، داشتم....همینطور بکارم ادامه میدادم ....طاقت نیاورد یه گوشه لحاف رو مچاله و کرد تو دهنش که اقلا ناله ای بتونه بکنه و از این فشار حشر تلنبار شده تو وجودش قدری خلاص شه!..دیگه تلمبه زدنم تابه انتها رفتن کیرم تو اون کس قشنگ ادامه داشت ..رو اسمون ها بودم تازه فهمیدم بچه ها چرا از غر غر های من شاکی بودن و فحشم میدادن..ازسرش که میکردم تو تا به اخر برسه انگارجونم داشت از این لذت در میرفت..مخصوصا اروم ترش کردم که جداره کسش بیشتر درگیر بشه هم خودش لذت ببره هم خودم. .در حالت اروم وقتی فرو میکردم ،، نصفه که میرسید تقه میخورد تا بقیه اش تا ته بره
یواش یواش چهره اش بشاش تر شد وضمن اینکه لذت میبرد تبسمی هم بر لبهاش نشست .. با این همه هیچکدام حرکتی برای لب گرفتن انجام ندادیم..چیز عجیبیست که اگر بگم شرم کردم !!! اخه مردک کس خاله ات رو با بی شرمی تمام داری جوری میکنی که کم مونده دفرمه بشه اونوقت برای لب گرفتن شرمت میاد ؟ نه نتونستم ..از فکرش اومدم بیرون..تو حین کردن بازم پاهشو قفل کرد به کمرم و فشار اورد یعنی تا بیخ رفته تو نگذاشت بیاد بیرون ، از زیر شروع کرد به حرکت دادن باسنش انگار داشت با کسش
کیرمو از داخل میجویید!!
به غیر ازحالی که ازش پرسیده بودم هیچ حرف دیگه ای بینمون رد وبدل نشده بود تا اینکه جوری با پاهاش کمرومو فشار داد که جداًدرد گرفت اما صدام درنیومد.. ..دست انداخت رو شونه هام وناخن هاشو فرو کرد پشتم وکشیدشون به جلو !! چه درد بدی احساس کردم اما بادیدن چهره اش که پشت سرش رو فرو برد توبالش ، وچونه بالا امده اش همراه با دهن باز مونده و چشمهای نیمه بسته لرزون، تمام دردی که همزمان با این حرکات حشری کننده اش با ناخن به پشت شانه هام میکشید یادم رفت !تو هیچ فیلم سکسی چنین صحنه ای رو ندیده بودم
تجربه سکس هم ، اینجوری کامل ، با کسی نداشتم که باعث بشه حیرت نکنم!
همونطور که تا ته فشار داده بودم نفسش میرفت و میومد ولرزشی از بدنش احساس کردم که چند ثانیه ای منم لرزوند ..حیف نفهمیدم چند ریشتر بود..!
جوری فشارم میدادو میلرزید که منم به نقطه اوج حشر رسوند و ناخوداگاه بزور کمر، قفل پاشو یاز کردم و هفت هشت تا تلمبه جانانه بهش زدم بازهم دیدم لرزشش شدت گرفت دیگه واقعا قفل کرد منم همون لحظه با صدایی خفیف و لرزون ابمو بشدت تو کسش خالی کردم...یهو چونه اش دوباره لرزید ....ناله ای سر داد که خونه سهله همه محله شنیدن ...! کسشو همچنان سمت بالا فشار داد که حس کردم یه چیزی حلقوی دور کیرمو احاطه کرده و شل و سفت میشه..اخرین قطره هار ریختم تو ، اما هنوز پس لرزه های ارگاسم خاله ام مونده بود دیگه نا نداشتم خودمو نگه دارم ..ویکی هم نگران این یودم که هر لحظه یکی بیاد، چون صدایی که از خودش دراورد ناله نبود ناقاره بود!!..بالاخره پس لرزه ها هم تموم شد کون مبارکش به تشک نشست .وقتی کشیدم بیرون دیدم کلی اب همراهش قاطی پاتی زد بیرون ..هنوز نفس نفس میزدیم ..از چهر ه اش معلوم بود که تا حالا همچی کسی نداده بود .هیجانِ جا دادن همچین دیو کله خری ،تو کسش رو میتونستم در چهره اش ببینم! افتادم بغلش ..تمام هیکلمون عرق کرده بود ..برگشت یه چیزی بهم بگه از بیرون صدای باز شدن در اومد ..انگار بهم نشادور زدن نمیدونم چه جوری مثل فنر پاشدم شورتک و تیشرت برداشتم رفتم پشت میز تحریر سمت کمد پنهان شدم..خاله هم دستمال هارو سریع جمع کرد و چپونده بود زیر تشک وسریع لحاف رو انداخت روش ..یه خورده گذشت منم سریع دوتیکه رو تنم کردم ..اما مثل سگ بدنم داشت از ترس میلرزید ..یهو در زدن..قلبم ریخت پایین ..اشاره زدم باز نکنی ها ..اما نگذاشت نه بر داشت ، مثلا با خواب الودگی گفت بله .؟ مادرم پشت در بود گفت سپیده ؟ جواب داد بله بیا تو !..ای داد بیداد اگر منو اینجا ببینه چی ؟در و باز کرد اومد تو گفت چی شده خواب بد دیدی ؟ هرچند صدات به خواب بد نمیخورد! ببینم شیطون رو خواب دیدی!! خاله ام که کم بیار نبود گفت پتیاره تو از کجا تشخیص دادی که صدای من هوار دلتنگی بود؟اصلا از کجا فهمیدی که صدای من بود؟زد زیر خنده ! مادرم گفت وا !! اولا صدا از همین بالا بود دوما صدای تو آکله گرفته رو نمیشناسم؟ خندیدن و خاله ام گفت بزور قرص خوابم برده بود میترسم باز بی خواب شم بر و بگیر بخواب منم کپه مرگمو بزارم..دل تو دلم نبود .جلوی دهنم رو گرفته بودم که صدای نفسهام رو نشنوه ..اگر 1 متر اینور تر میومد منو میدید ..از ترس داشتم زهرترک میشدم..یهو مادرم گفت اینجا دستمال کاغذی بود کجا گذاشتم..دیگه اشهدمو خوندم راه اقتاد بیاد خاله زد بسرفه ...که مامان برگشت گقت چی شده ..خاله گفت یه چیکه اب بده من گلوم خشک شد تا رفت بیرون خاله ام پا شد بدون شورت دستمال رو برداره محو هیکلش شدم گفت بجنب برو.. اما از ترس پاهام قفل کرده بود ....
تا اینکه مادرم برگشت و نشست رو تشک خاله ام ای داد بیداد دیگه ول کن نبود شروع کرد از درد مهرهای گردنش گفتن و اینکه تا میخواست خوابش ببره این صدای اخ و اوخ زهر ماری همسایه بغلی کلافه اش کرده بود!!!!!!!! نمیگذاشت بخوابه !! همسایه بغلی کدوم خریه اونا که دوشبه نیستند ..نگو صدای ما رو میشنیده!..خونه قدیمی هم این عیب رو داره دیگه ، موریانه رو دیوارش راه بره صداش میاد..خلاصه نشون به اون نشون که یک ساعتی موند وکس شعرایی بهم گفتن که گوشهای من سرخ شده بود ازجمله صحبتها کیرخری که وارثش من بودم به بحث گذاشته بودن مامانم چه مرثیه ای برام میخوند که بمیرم بچه ام که روش نمیشه چیزی به من بگه ..یه چند بار با باش رفتن دکتر اما هنوز نتیجه ای عاید نشده! خاله ام گفت مگه چقدریه اینقدر موضوع رو گنده کردین بابا!؟ تو دلم گفتم اره خبر نداره منتها تو کسش متراژ شده هنوز گزارش نرسیده به مغزش..
مادرم بعد قدری سکوت گفت یعنی تو نمیدونی چه قدریه نه ؟پس من بودم دم دقیقه اون موقع ها متراژش میکردم نه؟
توله سگ از بس تو جای تنگ مثل شلوار لی مونده همیشه بلند شدست و از به فرسخی معلومه که چقدریه ! وای بچم عروسش ببینه غش کرده! اینجا مادرم سوتی داد ! چون همیشه دختر همین خاله ام که لوس و ننر هستش وهمین پایین کپیده بود برای من در نظر گرفته بود همیشه هم جلو خاله ام ازش بعنوان عروسم اسم میبرد.....!
خاله ام گفت نوش جون عروسش ! مال و بزار خودم براش انتخاب کنم که بتونه بر داره!
یعنی بیخیال دختر ما شین که نی قیلیونه!!! ادم نمیدونه کجاش باید بزاره که نشکنه!! عجب داستانیه !! پسر ، مارو بگو که فکر میکردیم که این فقط پسرها هستند که باهم که میشن کس شعر میگن . زنها که دست پسر هارو از پشت بستند
اینها میگفتند دوباره کیر من راست شده بود ..مرتب نیشگون میگرفتم تا بلکه بخوابه اگر یه موقع منو دید اینجوری نبینه! که خوشبختانه فکش خسته شدو رفت درم پشت بندش بست! صبر کردم تا بسته شدن درب اتاقش رو بشنوم..بلند شدم اومدم سمتش ..جوری داشت میخندید که باز نزدیک بود صداش بره بیرون ..چراغ رو روشن کردم ..همینطور چشمش به کیر من بودکه دوباره راست شده بود امدم سمتش گفتم خاله مُردم دیگه، زهرترک شده بودم شما هم که این مضقون رو گذاشته بودین وسط غیبتش رو میکردین ..حرف دهنم موند که دست انداخت شورتکمو کشید پایین ودرسته افتاد بیرون یهوجا خورد
گفتم نکن خاله ترسیدم ! گفت دیوث بی شرف اینو فرو کردی بهم ؟گفتم چرا تعجب کردی ؟مگه نور اتاق خواب باعث خطای
چشم میشه !گفت خفه بی جنبه نشو دیگه دیدم نفسهاش به شماره افتاده منم که زودتر از اون باز حشرم زده بود بالا دوباره تنم از هیجان رعشه گرفت ..دودل مونده بود که نشستم پیشش. لحاف رو زدم کناردیدم هنوز شورتش رو نپوشیده دیگه نفهمیدم دستمو بهش زدم که بخوابونم انگار منتظر بود یکی از دودلی خارجش کنه ...سریع خوابید .. منم زیر نور سقف تازه دیدم چه کسی میکردم که تو نور کم، وصفش رو میگفتم حالا انگار چیزی معرکه تری بچشم میومد....لحاف رو پرت کردم اونطرف افتادم روش دوباره پستونش رو انداختم تو دهنم یک ریعی فقط پستون میخوردم..دوباره چه اب کسی ازش ترشح شد بدون اینکه فکر کنم
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 199
#480
Posted: 31 Jul 2013 23:28
من و خواهرم سمیرا
سلام میخام خاطره منو خواهرم رو براتون تعریف کنم من علی 21 دارم و خواهرم 25داره البته الان رابطمون با خواهرم که عشقم سمیرا حدود 2 سال پیش شروع شد که تعریف میکنم من 4تا خاهر داشتم که 3تاش شوهر کرده بودن ولی این اخری افتاد تو سن بد من که 19 سال داشتم خاهرم سمیرا یه دختر لاغر و مانکنی بود هر پسری رو مجذوب خودش میکرد احساسم براش خوب بود و رابطمونم خوب بود وقتی ترک تهصیل کرد همیشه خونه بود و پلو من منم که مثل بچه خونهگی همیشه خونه بودمو پای کامپیوتر حالا داستان شروع شد داشتیم تو خونه بحث میکردیم که یهو سمیرا به بابام گفت چرا ماهواره نمیخرین نمیشه که همیشه یه این شبکه های تکراری نگا کرد خلاصه با اسرار منو سمیرا بابام راضی شد ما بخریم خلاصه ماهواره امد خونمونو بدبختی ما شروع شد البته هیچی تو شبکه ها نبود جز سریال های ترکیه ای که مارو بدجوری جذب خودش کرد یه روز که داشتیم به یه سریال نگا میکردیم من کنار بخاری نشسته بودمو مامانو بابام هم روی مبل سمیرا هم کنارم بود اون دراز کشیدو پاهاشو رو به من کردو من بهش زول زدم اونم به من بعد از چند لحظه خاستم به پاهای سفیدش که خیلی باهال و کشیده بود دست بزنم ولی میترسیدم با هزار جور ترس دستم رو از زانو تا نوک انگشتش کشیدم دیدم نه خوشش امد تا اخر فیلم باهش بازی کردم طوری که انگار چیزی نیست تا اینکه به ریکلام رفت چون میدونستم بابام الان بلند میشه دست کشیدمو خودموزدم به اون راه بیخیال شدمو چن روز بعد وقتی از کوچه برگشتم عرق کرده بودم داشتم از جلو سمیرا رد میشدم که یهو گفت اه اه چه بو گندی میدی برو زود حموم گفتم چشم دختر پادشاه با دستم اروم یه سیلی به کونش زدم و رد شدم داشتم میترکیدم که الان یه چیزی بگه ولی هیچی نگفت همون طوری به راهش ادامیه داد.رفتم حموم به خاطر کون خوشگلش که با شلوارک رنگی زرد دست زده بودم با همون دست جغ کشیدمو بیحال از حموم زدم بیرون خیلی حال داد چند رو ز بعد داشتیم که بریم بخابیم اخه اتاق منو سمیرا جدا گانه بود فقط ورودیش یه دونه بود که اگه بخای بیای اتاق من باید اول از اتاق سمیرا رد بشی بیای وقتی داشتم با فکرای سکسی به خاب میرفتم که اصلا هم خابم نمیومد یه دفه سمیرا جیغ زد گفت سوسک پرید تو اتاق من زهرو ترک شدم گفتم بیچاره سوسک گفت برو تو اتاق من بخاب منم تو اتاق تو گفتم شرمنده نمیشه اونم با لحن طنز گفت میذاری 2نفری بخابیم
یه دفه قرمز شدم گفتم اخه تختم کوچیکه نمیشه اومد پتو رو زد کنار بدون اینکه چیزی بگه امد کنارمو دراز کشید پیشم
داشتم از ترس میموردم گفتم بهترین فرصته دستم رو اروم خاستم بذارم رو کمرش که یدفه با لحن خشن گفت اگه کاری بکنی میکشمت من امروز مهمون توام فردا میرم پی کارم همینو گفت خابید ضایع شدم خاستم بخابم ولی اصلا نمیشد گرمای بدنش رو حس میکردم عجیب بود گفتم خیلی گرمه سمیرا من برم تو اتاقت بخابم خاستم که بلند شم یهو دستمو گرفت اروم گذاشت رو سینش گفت بیا پیشم علی جونم>>>>>>>>>>> دیووووونه شدم داشتم نفس نفس میزدم که گفت چته منم سمیرا همونی که تو کف شی منم که تحمل نداشتم یهو لباشو خوردم وای باور نمیکنین چه لبایی مخصوصا با اون دستای نرمش که صورتمو داشت محکم میگرفت همینطوری لب میرفتیم زبون به زبون گفتم تی شرتت رو در بیار گفت میخای چکار؟ گفتم میخام بخورمت مواضبم نگران نباش فقط همینو گفتم پاشودو تیشرتو شو کند گفت نوبت توه که کرستم رو باز کنی گفتم نه حالا بخاب کارت دارم یه کرست توسی که جنسش از حوله بود داشتم ماساژش میدادم که نفس نفس میزد اروم دراوردمش وای سینهای عالی بود نوک بالا سفید سفید داشتم میخوردمشون باور نمیکردم که سمیراس رفتم سراغ شلوارکی که اون روز پوشیده بود دستمو کردم لای کوسش وای یه گرمای بود مثل خوشید همینطوری بازی میکردم اونم کیرمو گرفت سفت دستش داشت بالا پایین میکرد که یدفه خندمون گرفت امدو بالا سرش لب رفتیم گفت حالت خوبه راضی شدی گفتم نه!
گفت دیگه چی میخای؟
گفتم کون خوشگلت رو خندیدو برگشت گفت بیا هر کاری دوس داری بکن تو عشق منی شلوارکو زدم پایین باور کنین یه 10 دقیقه ای کونش رو کوسش ر خوردم همینطوری داشت ازش اب میومد البته اروم تر و ملایم تر گفت بس کن دیگه بیا بغلم کارو تموم کردمو رفتم بغلش سردش بود بغلش کردمو موهاشو بوسیدم گفتم کاش تو زنم بودی گفت من الان زنتم ولی ازت بزرگترم خندید گفتم نه راس میگم چرا اینطوری میشه اخه من عاشقتم دوست دارم داشتم صورتش رو ناز میکردم که یهو اشکش امد لباشو ابکی بوسیدم گفتم گریه نکن تو زن منی به هیچ کس هم مربوط نیست خندیدو مهکم بغلم کرد فک کنم تا صب صدای قلبش رو میشنیدم یه حالت خابو بیداری داشتم صب شدو ما هیچ سکسی نداشتیم یه دفه بلند شودو تیشرتش رو پوشید بدنمون به هم چشبیده بود گفتم برو زود اتاقت تا مامی نیومده خاستم که از لباش ببوسم نذاشتو گفت دهنت بوی بد میده بوربابا پاشودو رفت خندم گرفت وقتی داشت از در میرفت بیرون از دور برام بوس فرستاد باز خابیدمو خابیدم تا 10روزامونو با چشم زدن به هم مو خودمونو مالیدن به هم
گذروندیم
تا اینکه یه وقت خلوت گیرمون امد رفتم پیشش گفتم یادته گفتی بیا این باسن خوشگلم هر کاری دوس داری بکن گفت نه گفتم این نامرد دروغ گو خندید گفتم من باز میخامت امروز گفت باشه ببینم چی میشه بذار امشب یه فیلمی بازی کنم بیام رو تخت گرمت گفتم نوکرتم عشقم بوسیدمشو رفتم کوچه
خلاصه شب شودو منتظر بودم سمیرا بیاد اون امد اتاقش رو تختش دراز کشید بدون اینکه چراغ رو خاموش کنه هیچ صدایی ازش نشنیدم ترسیده بودم که چرا نمیاد گفتم سمیرا چن تا سرفه کردم چراغ رو خاموش کن میوفته چشم گف نه همینطوری روشن بمونه سوسک نمیاد عصبی شدمو گفتم در اتاق رو ببند سوسکا از اونجا میاد گفت باشه حرفت درسته پاشود در رو بست با دستش گفت بیا تو پاشودمو رفتم کنارش گفت امشب تو خونه ی منی اروم چراغو خاموش کردمو زدیم زیر پتو یه ربی داشتیم لب میرفتیم گفتم حالا وفتش رسید اروم لباساشو کندم
به عقب خابوندمش یه کون سفید که حتی تو تاریکی هم معلوم بود چه چیز نازی هست خوردمشو خوردم گفتم نازم عشقم میخام ی چیزی برات نشون بدم که تا به حال این حس رو نداشتی گفت باشه منتظرم ولی مثل ادم رفتار کن گفتم باشه اروم کیرمو زدم بیرون با اب دهنم نوک کوش رو ابدار کردم با انگشتم میکردم توش که صداش درومد اه اوه اه البته اروم نوک کیرم رو میمالوندم به کونش ولی هی اسرار داشت کیرمو ببینه سرشو بلند کرد داشت نگا میکرد با هزار جور حرکت گردن شکن
گفتم اروم باش نترس کیرمو اروم کردم تو کونش داشتم میموردم من دارم کون سمیرا رو میکنم میخاستم با اون حرکت تا صب بخابم رو ش دو سانتی رفته بود تو کونش که همشو اروم کردم تو داشت با ناخوناش دستامو پاره میکرد گفت درد داره گفتم عادت میکنی توف انداختم تو کونش باز کردمش تندو تند کردمش هنوز از ترس اینکه کسی بیاد تو ابم دیر میومد خودمو میترسونمد که ابم نیاد ضایع نشم سمیرا خوشش امد گفت بکن نتدتر بکن علی زود باش نمیدونم بادست خودش هم داشت کوسش رو میمالوند بعد از چند لحظه ی کوتاه ابم با تمام فشار امد که ریختم رو کمر خوش فرمش خابیدم روش بغلش کردم دیدم چند بار ارضا شده تختش کلا اب بود ناکس صداش در نیومده بود ولی بدن نازش هنوز میلرزید خلاصه اونم اومد روی من با حال بیحالی خابیدیم دم گوشش خوندم تو عشق منی ناز منی گفت خفه خو بخام میدونم ولت نمیکنم هیجا نمیری مال خودمی همینجوری داشت تکرار میکرد که گفتم نکنه دیونه شده باشه یه دفه خابید چشمای خمارش با اون پلکای مشکیش دلم رو میبرد دستای نازش و بدن پر حرارتش ارومم میکرد اون خابید ومن بیدار بودم به همه جاش دست زدم ماساژ میدادم اونم گهگاهی میخندید پتو رو انداختم رو همدومون یه خاب ناز بدون لباس لخت لخت تو بغل هم خابیدیم تا صب پاشدم اروم رفتم اتاقم یه لباس جدید پوشیدمو اونم بیدار شد گفتم چطور بود با دستش علامت فاک داد بهم خندید موهاش رو داشت درست میکرد رفتم یه لب جانانه ازش گرفتم گفت خیلی کیر باهالی داری مال خودمه گفتم مال خودت منو سمیرا الانم با همیم حتی براش چند بار خاستگار امده ولی رد کرد با پرده ای که هنوزم که هنوزه سالم مونده شاید زن خودم بشه
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......