انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 50 از 149:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
برادر شوهر عاشق

سلام.داستان من واسه خودم که جالبه واسه شما نمیدونم.نظرات شمام واسم جالب میشه به علاوه اینکه فرهنگتونو نشون میدید.در هر صورت ممنونم واسم وقت میذاریدوامیدوارم قبولم داشته باشید.
من 21 سالمه و به تازگی ازدواج کردم.اسمم مهلا(مستعار).
دو سال پیش برای برادر شوهرم از من خاستگاری شد و طی جریاناتی من قبول نکردم.راستش معتاد بود.تا این که امسال من به عقد اون یکی داداش در اومدم....


توی این 10 ماه دوران نامزدیم برادر شوهرم نگاه های معنی داری به من میکرد ومن خیلی عذاب وجدان میگرفتم.چون با حتی یه بار بهم گفت من داماد نمیشم تا وقتی یکی مثل خودت پیدا شه.
خلاصه
یه روز با نامزدم دعوای بدی کردم و از حرص دلم زنگ زدم به برادر شوهرم پشت تلفن گریم گرفت.اونم گفت میام دنبالتو قطع کرد.اومد دنبالم رفتیم کافه.من از دعوام گفتم و اونم میگفت زندگیت با من این چیزارم نداشت و حیف نخواستی.کم کم گفت دوستت دارمو داشت مخمو میزد که دستمو گرفت گفت پاشو.من که رامش شده بودم نفهمیدم چی شد منو برد خونه مجردیش البته تو راه خیلی باهام حرف میزد.تا رفتیم تو ودر رو باز کرد.افتاد به جونم و مثل قهطی زده ها با لباسامون خودشو روم بالا پایین کردوزود بی حال شد و فهمیدم ابش اومده.من که شکه شده بودم زود پاشدم خودمو جمع جور کردم و رو مبل ساکت نشستم...


البته منم از این که اینقد تشنه ی من بود لذت برده بودمو حسابی حشری شده بودم.
بلند شد واسم اب اورد و من فوری با لیوان اب حرکات سکسی میکردم لیسش میزدم یواش و با کرشمه اب میخوردم اون که فقط خیره تگاه میکرد منم انگشتمو دور لبش میمالوندم دست دیگمو گذاشتم رو کیرش.طاقت نیاورد فوری لباساشو در اورد.من خودم با عشوه لباسامو در اورده.به شورتم که رسید منو انداخت رو کاناپه و شروع کرد به کس خوردن من.اخ چه حالی میداد کسمو مک میزد چوچولمو لیس میزد اب راه افتادمو با انگشتش همزمان خوردنش میمالوند.جون.اینقدحشری شدم سرشو تکون میدادم تند تند که ابم اومد.


پاشد بهم گفت خیلی دوستت دارم کیرشو شروع کردم به خوردن.از زیر تخماش لیس میزدم تا بالا.داشت ابش میومد که خودشو نگه داشت.یکم با سینه هام ور رفتو کیرشو گذاشت به کونم.با یه فشار رفت تو.چون کس وکونم خیس بود.
خلاصه صدای اوف کشیدنای من و اه کشیدنای اون تمام خونه رو پر کرده بود.
ابشو ریخت تو کونم.


یکم استراحت کردیم و اومدیم بیرون.من حس بدی داشتم.ناراحت بودم واسه خیانت به نامزدم.همون روز بهش گفتم این اولین و اخرین سکسمون باشه.گفت نمیخوام زندگیت خراب شه چون دوستت دارم..

خداوکیلی از اون زمان با من مثل یه زنداداش وبرادر شوهر معمولی رفتار میکنه.
حتی با راهنمایی های متفرقه به داداشش زندگیمو بهتر کرده.منم واسش ذنبال یه زن خوب وخوشگل میگردم.
مرسی از وقتی که گذاشتید.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داییم جــــــــــــــرم داد

سلام من سحر 19سالمه.قدم 171وزنم 60.داستانی که میخواین بخونین برمی گرده به زمانی که من 17سالم بودو.یه دایی دارم به اسم احمد که 6سال ازم بزرگتره یعنی الان 25 سالشه.از بچگی زیاد باهام جوربودیم میتونم بگم دوتا دوست صمیمی بودیم.احمد بعضی شباتو خونه ی ما میخوابید.



....
ازهمون اول میخواستم برای یه بارم که شده از لباش بوسش کنم واقعا تشنه ی لباش بودم.ولی هیچ وقت فکرسکس نداشتم
یه شب که اومدخونمون مثل همیشه داشت تو اینترنت پرسه میزد منم کنارش نشسته بودم.یه دفعه یه فکری به سرم زد.بهش گفتم:دایی احمد بزار ببینم چیه رو لبت مونده سرشو برگردوندسمتم.ذل زده بودم تو چشاش اینم بگم که من چشام سبز رنگه.کم کسی میتونه خودشو درمقابل چشام کنترل کنه.همین طوری داشتم نگاهش میکردم دستمو بردم سمت لباش الکی پاکش کردم گفت:چی بود؟گفتم:نمیدونم.فک کنم غذا خوردی کثیف شده.کم کم داشت خوابم میومد.رفتم براش لحاف تشک اوردم گفتم:از رو تخت بیا پایین میخوام بخوابم.گفت:نخیر من رو تخن میخوابم شماهمون پایین بخواب همیشه رو این موضوع باهم دعواداشتیم.گفتم:میای پایین یا خودم بیارمت؟گفت:اگه میتونی ببر.منم شیطونیم گرفت بغلش کردم بزور داشتم میکشیدمش پایین که دستامو از پشت گرفت رو تخت بودیم هردوتامون بهم گفت:بگو غلط کردم.منم گفتم:نمیگم هرکاری میخوای بکن من امشب رو تخت میخوابم.گفت مگه میزارم.گفتم:اصلا ماله خودمه دیگه خودم تصمیم میگیرم کی روش بخوابه.تااینو گفتم دستامو بیشتر فشارداد واقعا درد کرد.گفت بگو غلط کردم.منم بخاطر اینکه دستم دردگرفته بود مجبوری گفتم غلط کردم.خلاصه من روزمین خوابیدم و اقااحمدرو تخت.



....
نصفه شب بود بانفسایی که روگردنم احساس میکردم بیدار شدم.تاچشاموباز کردم ازتعجب داشتم میمردم.احمد روم دراز کشیده بود.داشت زیره گردنموبوسه های کوچیک میکرد.نمیدونستم بزارم ادامه بده یا باهاش دعواکنم نزارم ادامه بده.چون خودمم تو کفش بودم هیچی نگفتم گذاشتم کارشو بکنه.هنوزمتوجه این نبود که من بیدارشدم.تاسرشو اورد بالا ودید که چشام بازه از روم بلندشدو گفت ببخشید.منم بلندشدم رفتم رو پاهاش نشستم گفت:داری چیکارمیکنی؟گفتم:اگه نمیخوای میتونم ازرو پاهات بلندشم.دستشو دوره کمرم حلقه کرد لبامو پسبوندم به لباش.واااااااااای ارزو براورده شده بود تو هوابودم.خیلی اروم لبای همدیگرو میخوردیم.کیرش پسبیده بود به باسنم بعضی وقتاخودمو تکون میدادم وکونمو میمالیدم به کیرش.منوگذاشت رو تشکو خودش اومد روم زیره گردنمو میک میزد,اروم رفت پایین سینه هام از قسمت بالای پیرهنم زده بود بیرون سینه هامو لیس میزد.



از روم بلندشدپیرهنمو از تنم دراورد.من عادتم اینه که شبا سوتینمو درمیارم.افتادبه جون سینه هام نوکشونو گاز میکرفتومیمکید.اروم اروم پایین ترمیرفت وسط شکممولیس میزد.شلواروشورتمو با هم ازتنم در اورد.پاهاموباز کردم میخواستم کوسمو بخوره.یه نگاه به کوسم کردو گفت:اینو واسه کی نگه داشتی بیشعور؟گفتم:فعلا که تو صاحبشی.سرشو بردطرفه کوسم یه بوس کوچیک روش گذاشت.زبونشو از بالای کوسم تاکونم میکشید روش.نفس نفس میزدم اولین بار بود یه پسرکوسمو میخورد.انگشتاموبردم تو موهاش سرشوفشارمیدادم تو کوسم.داغ داغ بودم کوسم خیس شده بود.بعداینکه حسابی کوسمو خورد پیرهنشوشلوارکشو در اورد کیرش متوسط بود ولی سفیدوخوشگل.سرپاوایستاده بود بدونه اینکه خودش بگه کیرشو کردم تودهنم وبراش ساک زدم.همزمان با اینکه ساک میزدم تخماشو میمالیدم به صورتش نگاه کردم چشماشو بسته بودواروم ناله میکرد.


کیرشو از دهنم دراوردم گفتم:احمد؟گفت:جونم عزیزم.گفتم من میترسم.گفت:سحرجونه هرکی دوس داری جانزن فقط یباراین داییتوببرتو اسمونا قول میدم به کسی نگم.از لبام یه بوس کوچیک کرد.پشتموکردم بهش وکونمو دادم بالا.سوراخه کونمو یکم لیسیدو خیسش کرد.یه تف به سرکیرش زد.اروم کیرشو داشت فشارمیداد فقط سرکیرش رفته بود داخل خیلی تنگ بود.یه جیغ کشیدم که گفت:اروم باش دیوونه الان مامان بابات میفهمن.هیچی نگفتم.دستشو اززیربرد پایین داشت کوسمو میمالیدواروم کیرشو فشار میداد داخل جونم به لبم رسیده بود.چند دقیقه ای مکس کرد سرمو برگردوندو گفتم چی شده که تو دهنم موند.یه فشار محکم زدکه همه ی کیرش رفت تو کونم دستشو گذاشته بود رو دهنمو تلنبه میزد.بعدچند دقیقه بدنم لرزید همه ی ابمو ریختم.کیرشو کشید بیرون ابه کوسمو خوردو دوباره کیرشو کردتو کونم.چندتا تلنبه زدویه اه بلند کشید وهمه ی ابشو ریخت تو کونم.پیشم دراز کشید.بغلم کرده بودهنوز داشتم نفس نفس میزدم.موهامو نازمیکرد.بهم گفت:فدات بشم ببخشید که دردت اومد.



...
سرمو بلند کردمو یه بوس از لپش کردم بهش گفتم:لباساتو بپوش برو بخواب بزار کسی نفهمه.اون خوابیده بود ولی من تاصبح بیداربودمو به کاری که کرده بودیم فکرمیکردم.صبح که بیدار شدم از شدت درد نمیتونستم راه برم.رومبل نشسته بودهمش نگاهم میکردو میخندید.مامانم ازم پرسید:چیشده سحر؟گفتم ماهیچه هام گرفته نمیتونم راه برم.
بعد این ماجرا دیگه هیچ وقت نذاشتم حتی بهم دست بزنه!!پــــــــــایــــــــــان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
خاله جنده من
سلام.اسم من محمد و25سالمه.من یه خاله دارم اسمش زهراس 35سالشه با یه اندام سکسیه بی نظیر بدنش لنگه نداره کس کش.بریم سراغ سکس من با او.البته مادرم گاییده شد تا زدمش زمین.خالم تو بچگی خیلی باهام شوخی میکرد خوب بچه بودم چیزی از کسو کون نمیدونستم.خالم خیلی شهوتی بود شوهرشم معتاد بود بهش نمیرسید خلاصه هر موقع مییومد خونمون میاومد روبروم مینشت پاهاشو باز میکرد کسش از بس بزرگ بود از لای پاش معلوم میشد.منم از شق درد میمردم ولی میترسیدم چیزی بهش بگم.از بس شهوتی بود فقط منتظر یه شوخی از طرف من بود تا بیاد با همین بهونه بیفته روم .سرتونو در نیارم گذشت خالم همیشه از یه افغانی تعریف میکرد که نمیدونم خوشکله هیکلیه ووو این افغانیه لباس میاورد اینجا میفروخت تقریبا نصف محل میشناختنش...



یه روز داشتم با ماشین تو خیابون دور میزدم که چشم به افغانیه افتاد که داره به طرف پایین ده میرفت خونه خالمم پایین ده بود تعقیبش کردم دیدم بله رفت تو کوچه خالم اینا خونه خالم اخر کوچه بود سر کوچه وایسادم ببینم کجا میره دیدم رفت تو خونه خالم بدون در بزنه با گاری لباسش.گفتم باید برم ببینم چه خبره .خونه خالم حمومش بیرونه ولی درش داخل ساختمونه. رو پشت بوم حمومشون یه سوراخ کوچک هست که میشه ازش رد شد 1تازه گی ها همسایشون خونشونو زده بود زمین میشد راحت رفت تو خونه خالم دیوارش کوتاه بود.سریع رفتم رو دیوار پریدم تو حیاطشون. رفتم رو پشت بوم حموم از سوراخه یواش پریدم داخل حموم تو اشپز خونشون باز میشد درو باز کردم رفتم تو اشپز خونه جلوتر که رفتم دیدم یه صدای ناله از تو حال میاد.یواش سرک کشیدم دیدم واااای چی میبینم خالم داشت برا افغانیه ساک میزنه یه کیر 20سانتی کلفتو سفید....



خالم هنوز لخت نبود افغانیه کیرشو از تو دهنش بیرون کشید شروع کرد به لخت کردن خاله زهرا پیرهنشو در اورد وای خدا چی میدیدم یه سینه گردو باهال حرومش بشه شروع کرد به خوردن سینه هاش خالمم صداش در اومده بود بعد دستشو برد طرف کوسش از رو شلوار میمالیدش دیگه افغانیه خیلی حشری شده بود شلوار با شرط خالمو در اورد واااای که چه کسی داشت خودشم لخت شد یه کس تپلو سرخو سفید داشتم از شهوت میمردم گفتم بهترین موقعیته که برم رو سرشون خودمم فیضی ببرم.دلو زدم به دریا رفتم خلو خالم تا منو دید برق از کونش پرید گفت تو اینجا چه کار میکنی.گفتم حالا.منم میخوام اگه نذاری به همه میگم افغانیه بدبخت نمیدونست چه طور لباساشو بپوشه .بهش گفتم نمیخواد من از خودم.خالم گفت تورو خدا به کسی نگو باشه به تو هم میدم لباسامو در اوردم رفتم جلو گفتم دو نفری میکنیم افغانیه که خیلی ترسیده بود گفت باشه فقط شر درست نکن.خالم برا او ساک میزد منم کسشو میخوردم وای که چه خوشمزه بود دیگه واقعا خالم داشت لذت میبرد بلند شدم گفتم مال منم بخور چند دقیقه مال منو میخورد چند دقیقه هم مال او .گفتم بسه ادراز کشید خالم نشست رو کیرش یه دفه یه جیغ بلند کشید دردش اومد اخه کیرش واقعا کلفت بود خلاصه با زحمت کردش داخل تا ته رفت منم رفتم پشتش کردم تو کونش شروع کردم تلمبه زدن خالم دیوونه شده بود فقط قسم میداد جرم بدین...



افغانیه چنان به کسش میزد که خالم ناله میزد میگفت فذای کیرتون تندتر بعدش عوض کردیو من خوابید نشست رو کیرم افغانیه هم می خواست بکنه تو کونش هر کار میکرد تو کونش نمیرفت خالم بهش گفت کرم رو سر تلویزیون هست بیارش افغانیه رفت کرمو اورد زد به کیرش سر کیرشو گذاشت در کون خالم یه فشار داد که خالم از درد موهای منو کشید خلاصه با زحمت کردش داخل کونشو شروع کرد به تلمبه زدن .کسکش انگار تو عمرش کس نکرده بود با اخرین قدرتش تلمبه میزد کونشو جر داد خالم فقط داد میزد .گفتم برا من ساک بزن که میخواد بیاد بلند شدم کیرمو کردم تو دهنش افغانیه هم از کونش در میاورد میکرد تو کسش از کسش هم به کونش خیلی شهوتی شده بودم گفتم ابم داره میاد میخوریشون یا بپاشم تو صورتت گفت بریز رو صورتم.ریختم رو صورتش.افغانی هم دیگه سرخ شده بود معلوم بود ابش میخواد بیاد یه دفه خالم با لرزش ارضا شد افغانیه هم ابشو خالی کرد تو کس خالم خیلی اونروز حال داد.از اون روز به بعد هر وقت افقانیه میاد دو نفری خالمو میکنیم.پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ماجرا با مادر خانمم
با سلام .این داستانی که دارم براتون مینویسم شاید باورش سخت باشه اما عین واقعیته.من متولد 64 هستم و سال 86 ازدواج کردم یعنی 22 سالگی.اوایل هیچ مشکلی تو زندگیم و با کسی نداشتم اما کم کم یک سری مشکلات شروع شد و متوجه شدم خانمم یکم بهونه میاره که بعد شش الی هشت ماه فهمیدم مادرش تحریکش میکنه و با دخالتهاش خانمم گیر و جر و بحث ما رو باعث میشد.راستی از خانواده خانمم بگم پدر خانمم متولد 40 و کارمند هست مادرخانمم هم متولد 45 و خانه داره.یه برادر خانم دارم که متولد 62 و خانمم هم سال 67 .برادر خانمم با اینکه 2 سال از من بزرگتر هست هنوز مجرد ه تمام زندگیه مادرشه و همین باعث شده که مجرد بمونه چون مادرش نمیذاره روی پاهای خودش وایسه و مستقل باشه.مادرش خیلی بهش میرسه ماشین واسش خریده لباس هرروز پول و ....



از هر نظر بهش میرسه.بخدا آدم حسودی نیستم و حسودی نمیکنم فقط از اینکه به یکی اینقدر میرسه دخترشو تحریک میکنه لجم گرفته بود دنبال انتقام بودم کم کم تحریکاتش اینقدر علنی شد که پیش من هم انجام میداد که باعث شد کینه ازش به دل بگیرم و قسم خوردم که هرجور شده تا دسته مادرزنمو بکنم ولی هم جرات نداشتم هم روشو ولی کینه ام شدید تر بود و تصمیممو گرفته بودم و دنبال موقعیت خوب بودم تا اون روزی که نباید میرسید رسید.از بیرون امدم خونه پدرزنم و از اونجائی که کلید داشتم درو باز کردم و امدم داخل میدونستم که خانمم دانشگاه هست و پدرخانمم اداره چون ساعت 12 بود.رفتم تو اتاق و رفتم تو اتاق خواب خودمون لباسامو عوض کردم و امدم بیرون که برم تو آشپزخونه از داخل یخچال چیزی بخورم که یه صدایی توجهمو به خودش جلب کرد صدا از اتاق برادر خانمم بود اون هم چه صدایی صدای بکن بکن.هرچی فکر کردم چیزی به نظرم نرسید اخه برادر خانمم که از این عرضه ها نداشت پدر خانمم که خونه نبود از روی کنجکاوی رفتم پشت در شکم به یقین تبدیل شده بود صدای سکس درو باز کردم چیزی معلوم نبود اخه تخت کنار در بود سرمو اروم اروم بردم داخل واییییییییییییی چیزی دیدم که کم مونده بود شاخ در بیارم.



برادر خانمم داشت مادرشو میکرد اینقدر سخت مشغول بودند که حواسشون به من نبود و منو ندیدید.من هم فکری به ذهنم رسید یه قدم رفتم داخل و به مادر خانمم سلام کردم و به برادر خانمم خسته نباشید گفتم امدم بیرون تو هال با احساس پیروزی بزرگ و مغرور نشستم.ده دقیقه نشستم دیدم هیچ کدوم نمیان بیرون میدونستم چرا نمیان دست از کار هم کشیده بودن چون دیگه صدائی نمیومد از خجالت بیرون نمیومدن بعد نیم ساعت مادر خانمم امد بیرون با یه قیافه . موهائی بهم ریخته و خیس عرق.میدونستم که عرقش بخاطر خجالت کشیدنش بود ولی من میخواستم جبران کنم واسه همین تا دیدمش گفتم هوا گرمه یا کارتون سنگین بود که خیس عرق شدی قیافشو میگی قرمز شد هیچی نگفت یعنی نمیتونست بگه زود رفت تو اتاقش و درو بست منو میگی خوشحاله خوشحال فقط واسه اینکه حالشو گرفم و ازش سوتی داشتم ولی به این چیزا راضی نمیشدم.از اون روز سعی میکرد که باهام چشم تو چشم نشه و از فرداش مهربون شده بود چه مهربونی.



میرفت بازار واسم لباس میخرید به هر بهونه ای پول میداد که من پول قبول نمیکردم ولباس هارو قبول میکردم.به خانمم هم میگفتم که چه خبره مادرت مهربون شده خانمم که از هیچی خبر نداشت میگت فکر میکنی از اول مهربون بود.دو هفته از این ماجرا گذشت و یه روز زود تر رفتم خونه پدرخانمم مادر زنم تنها بود سلام کردم اونم با گرمی جواب سلاممو داد رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و من که به فکر انتقام بود با یه نقشه حساب شده میخواستم جلو برم واسه از تو اتاق صداش کردم گفتم بیا کارت دارم اون هم گوش به فرمان امد و گفت چیه داماد گلم من تو دلم گفتم خر مادرته جنده.گفتم دو هفته پیش رو یادته یا یاداوری کنم باز رنگ عوض کرد و با من من گفت یادمه گفتم خوب من هم میخوام بکنمت میدونستم که هرچی بگم انجام میده همچنین به پسرش داد من که دامادش بودم سختش نبود و احساس گناه و این حرفها نمیکرد.اون با این پیشنهادم خیلی خوشحال شد امد رو پاهم نشست و خودشو بهم چسبوند ولی من خودمو بی خیال نشون دادمو دست بهش نزدم چون با این کار من دیگه دهنم بسته میشد و باز یک یک مساوی میشدیم من که واسه انتقام این پیشنهادو دادم گفتم البته شرایط داره فکر کن اگه خواستی قبول کن و اگه نخواستی که به زنم میگم.مطمئن بودم قبول میکنه یعنی مجبور بود حق انتخابی نداشت باید قبول میکرد.گفتم باید به من جلو پسرت بدی یعنی منو پسرت باهم بکنیمت قیافش دیدنی بود گفتم دو روز وقت داری فکر کنی بعد دو روز گفتم فکراتو کردی دیدم میگه شرایطت سخته ولی من قبول دارم ولی فکر نکنم پسرم حاضر بشه اینکارو بکنه گفتم بهش بگو غیرتی نشه راه دوری نمیره بعدشم مشکل توئه و باید راضیش کنی.بعد چند گفتم اینقدر معطل نکن یه وقت دیدی به زنم گفتم اون هم گفت با پسرم صحبت کردم با هزار بد بختی قبول کرد و قرار گذاشتیم دوشنبه بعدی مراسم بکن بکن مادرزنم باشه.





دوشنبه بعدی رسید و من حس گناه کردن داشتم ولی میخواستم عقدمو خالی کنم واسه همین نیم ساعت قبل اینکه بیام خونه لیدوکائین 10 درصد رو روی کیر و تخمام خالی کردم رسیدم خونه مادر زنم تو هال نشسته بود بدون معطلی گفتم اماده ای گفت اره گفتم سرت کو گفت تو اتاقش گفتم بریم تو اتاقش مشغول شیم که وقت نداریم.رفتیم داخل اتاق دیدم برادر خانمم یه گوشه نشسته نگاهش کردم دیدم سرش پایینه حرفی نزدم مادرزنمو بغل کردمو با سینه هاش از روی لباس بازی میکردم.از هیکل مادر زنم که اسمش مریمه بگم سینه های درشت سایز 95 تنش فوق العاده سفید جنده انگار تنش تاحالا آفتاب ندید قدش تقریبا یک مترو هفتاد و دو و وزنش هم هفتاد.داشتم من هم مشغول شدم و انگار نه انگار که برادر خانمم نشسته لباس مریمو زدم بالا و سوتینشو کشیدم بالا سینه هاش افتاد بیرون شروع کردم دست کشیدن و ور رفتن با سینه هاش گفتم پسرت نمیخواد بیاد بهش اشاره زد اون هم امد و مادرش شروع کرد با کیرش از رو لباس ور رفتن من هم شروع کردم به خوردن سینه هاش.کم کم کیر پسرشو در اورد و تف مینداخت کف دستش و برای پسرش جق میزد کیر پسرش از کیر من بلندتر اما خیلی نازکتر بود دلم برای مادرخانمم سوخته بود که میخواست کیر کلفت منو تو خودش جا کنه.به پسرش گففتم تو بیا مشغول شو تا من اماده شم.مادرزنم چهار دست و پا نشست و پسرش کیرشو از پشت گذاشت تو کس مادرش.من هم لباسامو در اوردمو با شرت رفتم جلو صورت مادر خانمم شرتمو کشیدم پایین مادرزنم چشماش از تعجب گرد شد کیرمو بردم جلو که واسم ساک بزنه ولی صورتشو کشید عقب و گفت ساک نمیزنم گفتم باید ساک بزنی وگرنه ....



خودش کیرمو با دستش گرفت و گذاشت تو دهنش اوایل بلد نبود ولی بعد پنج دقیقه راه افتاد پسرش هم که عین خر عقب جلو میکرد که دیدم میگه آبم داره میاد من گفتم در بیار که یکم حسش بپره کیرشو در اورد رفت یه کنار نشست حالا نوبت من بود مادرزنمو به بالا خوابوندمو کیرمو که با اب دهنش خیس بود یکم روی کسش بازی دادمو یهو تا ته گذاشتم داخل قرمز شد نفسش بند امده بود محکم بغلش کردم که کیرم در نیاد گفت کلفته درد میاد گفتم دو دقیقه طاقت بیار عادی میشه بعد ریتم عقب جلو و تتلنبه زدنم شروع شد میدونستم چون بی حسی زدم خیلی زود چهل و پنج دقیقه دیگه ابم میاد.هفت دقیقه همینجور کسشو تلنبه زدم بعد مادرخانمو بلند کردمو من رو تخت دراز کشیدم بهش گفتم بیاد رو کیرم بشینه بالا پایین بکنه این صحنه دیدنی بود کیرم تو کس تپلش عقب جلو میرفت سینه هاش بالا پایین میپریدن.همینجور که مشغول بودم به برادر خانمم گفتم پاشو بیا مشغول شد امد بالا سرمون وایساد گفتم چرا بیکاری گفت اخه تو داری میکنی تو دلم گفتم از بس خنگی گفتم بکن تو کونش مادرزنم گفت پشت نه درد داره گفتم از کجا میدونی مگه ازمایش کردی گفت نه ولی میدونم گفتم کیر من کلفت تره اگه بخوام از پشت بکنم دردت میاد پس بذار پسرت که کیرش نازکتره اول بذاره یکم گشاد بشه که بعد من میخوام بذارم دردت نگیره.من کیرمو از تو کسش در اوردم تا برادر خانمم راحتتربذاره تو کون مادرش.وققتی گذاشت من هم گذاشتم تو کس مادرشو دو تائی مشغول کردن مادرش شدیم بعد پنج دقیقه برادر خانمم گفت داره ابم میاد کیرشو در اورد و پشت مادرش روی کمرش خالی کرد بعد با دستمال هم خودشو هم کمر مادرشو پاک کرد من هم بعد ده دقیقه که مادرزنم بالا پایین میپرید مادر زنمو چهاردست و پا نشوندم و کیرمو گذاشتم روی سوراخ کون مادرزنم که یکم جا باز کرده بود و هول دادم که داخل نمیرفت گفتم برام ساک بزن ساک زد یکم که خیس شد گفتم پشت کن گذاشتم تو کونش و عقب جلو میکردم یه هشت دقیقه ای همینجوری تو کونش کردم که هر دو تا تعجب کردن که چرا ابم نمیاد.



حس کردم کم کم میخواد ابم بیاد برش گردوندمو رو به هوا خوابوندمش کیرمو گذاشتم تو کسش و با شدت هرچه تمامتر و با حس انتقام میکرم.سر و صداش تموم خونه رو گرفته بود.اخرا اینقدر سرعتمو بالا بردم که داشت جر میخورد وقتی داشت ابم میومد بدون اینکه چیزی بگم محکم بغلش کردم کیرمو داخل کسش نگه داشتمو تمتم ابمو تو کسش خالی کردم یهو داد زد چرا اینکارو کردی اخه گرمای ابمو تو کسش احساس کرده بود پسرش که از ماجرا خبر نداشت با تعجب مارو نگاه میکرد من هم گفتم میخوام برادر خانم بعدیم همون پسرم باشه.گفت دیوونه شدی حالا چیکار کنم گفتم مگه قرص ضد بارداری نمیخوری گفت نه گفتم خوب از این به بعد بخور.
این بود داستان سکس من و مادرخانممنویسنده:؟؟؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ساسان و عمــــــــــــــه
سلام این داستان واقعی برای خودم اتفاق افتاده عمم اینا از شهرستان اومده بودن خونه ما یک هفته ای قرار بود بمونن شب اول که فرا رسید از اون جایی که خونه ما یک اتاق 16 متری داره همه تو این اتاق خوابیدیم من دقیقا زیر پای عمم خوابیده بودم که یک لحظه عمم تکون خورد وپاش خورد به من از خواب بیدار شدم دیدم همه جا تاریکه وپای عمم جلو سرم دیدم که یک لحظه تمام شهوت تمام وجودم روگرفت یه شلوار پاچه گشاد پاش بود آروم دستم روازکنار شلوار دادم رفت تو یه خورده با ساق پاش ور رفتم دیدم خوابه به خودم جرات دادم وآروم دستم رو بردم جلوتر ورسیدم به رونش یه ده دقیقه ای رونش رو مالش دادم تا این که بیدار شد ولی خودش زد به خواب چون یک لحظه با تعجب یه هوم گفت ودیگه چیزی نگفت من هم جرات پیدا کردم و دست رو از روی شورت گذاشتم رو کسش شروع کردم به مالیدن بعد حدود 5 دقیقه دستم رو ازتو پاچش در آوردم وآروم خودم رسوندم پشتش رفتم زیر لهافش وازپشت کونش رومیمالیدم وقسمتی از شلوارش روکشیدم پایین تا نصف کونش دیدم یه شورت صورتی پاش بود به خودم جرات دادم وبا تمام قدرت شلوار با شورت تاروی زانوش کشیدم پایین وکیر خودم رواز کنار شلوار در آوردم خیلی اروم بعد کلی تف کاری هل دادم رفت لای پاش.



یه تکون خورد وخودش روکشید جلو من هم یواش کمرش رو گرفتم وکشیدم سمت خودم ودوباره گذاشتم لای پاش یه خورده همون جا عقب جلو کردم وچون جایی برا تمیز کاری نبود بلند شدم رفت دستشویی و حسابی جق زدم تا اینکه صبح رفتم سر کار و دم غروب برگشم خونه دیدم همه هستن الا عمم پرسید کجاست مامانم گفت رفته به عمه بزرگم سر بزنه خونشون نزدیک بود رفتم اونجا تا از دلش در بیارم رسیدم خونه عمه بزرگم با یه نگاه سنگینی به من نگاه می کرد تا این که شب شد زنگ زدم به مادرم گفتم شب اینجا میمونم عمه بزرگه جای خودش با بچه هاشو (راستی شوهر عمه بزرگم به خاطر هیچ الان زندانه )تو اتاق خواب انداخت جای من رو تو هال من هم تو گوشیم یه بازی بود عمم داشت با گوشیم بازی میکرد که یه فکری به سرم زد بهش گفت اون فیلم تجاوز یه اون دختررو دیدی گفت نه گوشی گرفتم وفیلم رو آورد دادم دستش ببینه وخودم آروم سرم رو گذاشتم رو شونش و یواش دستم رو گذاشتم رو سینش چیزی نگفت من هم ادامه دادم ودستمو بردم سمت کسش چیزی نمی گفت وفقط می گفت اگه خیلی هشری هستی با مامانت صحبت کنم برات زن بگیره من گفتم از تو خوشم اومده وسینه هاشو کامل انداخته بودم بیرون وداشتم حسابی میمالیدم که هی میگفت من مشکلی ندارم هر چقدر می خوای با ممه هام بازی کن ولی به کسم کاری نداشته باش



یه وقت به خودمون اومدیم دیدیم صبح شده بلند شدم رفتم سر کار غروب که برگشتم دیدم برگشه خونه خودمون اون روز هیچ فکری درموردش نداشتم و فقط به کارای خودم فکر میکردم حتی شب هم خوابم نمی برد تو حال خودم بودم که دیدم یه نفر رفت دستشویی یه چند دقیقه بعد برگشت ودقیقا اومد جلوی من خوابید وپاهاشو کرد لای پای من به خودم اومدم دیدم عممه من هم که سریع شهوتی میشم کیرم راست شد دست انداختم به ممه هاش مالیدم یواش دستم رو گرفت وگذاشت لای پاش من هم شلوار با شورت دوباره تازانو دادم پایین ویه کم تف کف دستم گذاشتم وشروع کردم به مالیدن کس عمه با انگشت وسطی رفتم سراغ چوچولش یواش مالیدم ماساژدادم تا خانم شروع کرد به کش قوس اومدن تازه سر حال اومده بود که یهو مادر بزرگم بیدار شد که تمام حس از سر جفتمون پرید وهر چی فش بود تو دلم داشتم به ننه میدادم عمم خودش جمع جور کرد خودش رو از جلوم کشید کنار من هم که داشتم دیوانه می شدم پاشدم رفتم دستشویی ودست به دامن جق زدن شدمنوشته ساسان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با مادر ناتنی از بچگی تا حالا
سلام اسم من ارشیا است.الان قدم حدود 170 وزنم 55 و سنم 17 میشه.
راستش من وقتی شش سالم بود توی یه تصادف مادرم رو از دست دادم و پدرم برای اینکه خودش خلبان بود و دائم در سفر بود برای اینکه یکی باشه از من مراقبت کنه ازدواج کرد.اون با یه زنی که شه سال ازش کوچیکتر بود ازدواج کرد.اسم اون زن زهره بود.
زهره یه زن خیلی خوشگل با چشای آبی و موهای شرابیه البته این مشخصات برای الانه.الان اون با سینه های گرد و با سایز 75-80 و وزن 62 قدش هم از من بلندتره ینی حدود 180.
بریم سر اصل داستان.



اونوقتی که با بابام ازدواج کرد اومد خونه مون.بابام بهم گفت که اون مادر جدیدمه(بابام خیلی مادرم رو دوست داشت و اگر به خاطر من نبود هیچ وقت زن نمیگرفت) به زهره هم گفت که از من مثل بچه خودش مراقبت کنه.
یه کم که گذشت اون کم کم یخش آب شد و با من خیلی صمیمی و مهربون شد کم کم دیگه حس کردم مادر واقعی خودمه.منو میبرد پارک باهم صحبت میکردیم تو درس هام بهم کمک میکرد و خیلی چیزهای دیگه.
دوسالی گذشت که من رفتم دوم ابتدائی و رابطه من و زهره خیلی خوب بود تا این که یه روز که باهم بودیم گفت که خیلی وقته که حموم نرفتم و باید برم حموم من آماده حموم رفتن شدم که گفت منم باهات میام ولی یه شرط داره که به بابا یا کسی دیگه هیچی نگی.منم در عین سادگی و بچگی قبول کردم.رفتیم حموم بهم گفت کامل لخت شو منم شورتم رو در آوردم یه دست کشید به کیرم گفت چه بلبل خوبی داری منم گفتم بابا گفته نباید این جا رو کسی ببینه.گفت آره ولی من مامانتم دیگه منم گفتم باشه قبول گفت یه کارهایی میگم واسم انجام میدی گفتم آره.


سینه شو داد دستم گفت نوکشو برام لیس بزن منم لیس میزدم یه کم که گذشت گفت بکن تو دهنت قشنگ برام میک بزن یه ذره هم گاز بگیر منم همه ی این کارو رو انجام میدادم.بعد از چند دقیقه گفتم این کارا برای چیه گفت تو الان نمیفهمی من دارم تو رو برای آینده آماده میکنم.بعد گفت فعلا بسه اگه قول بدی بین خودمون بمونه برات بستنی میخرم.منم به کسی نگفتم تا یه مدت همین طوری سینه هاشو میخوردم بعد از یه مدت شورتشو در آورد گفت یه ذره اینو میک بزن منم خیلی دوست داشتم بدونم چیه با تمام وجودم میک میزدم اون روز بهم گفت چون به حرفاش گوش کردم میخاد بهم حال بده گفتم چه جوری گفت بلبل رو بده به من.دادم بهش گذاشت تو دهنش نزدیک به یه ربع واسم لیسید من هم دیگه خیلی خوشم اومده بود هی میگفتم بریم حموم با هم دیگه.یه دوسال باهم همین کار هارو میکردیم تا یه دفعه موقع لیسیدن کیرم کیرم راست شد.وقتی که راست کردم بهم گفت که کم کم دارم مثل یه مرد بزرگ میشم گفت از امروز یه برنامه جدید داریم باید کیرتو(دیگه اسمش رو یاد گرفته بود چون کلاس چهارم بود)بمالی به کسم یه ذره مالیدم دیدم خیلی حال میدهبعد با دستش به زور کیر کوچیک و نقلی منو هل داد تو کسش.من واسه اولین بار طعم کس رو تو سال چهرم ابتدائی چشیدم خیلی حال میداد بهم بعد از اون روز گفت که دیگه فعلا نباید بریم حموم تا چند وقت.بعد از یه مدت بهم جق زدن رو یاد داد و با هم یه سره تو خونه لب میگرفتیم و واسم جق میزد و میگفت که تو پس کی مرد میشی من منظورش از این حرف رو نمی فهمیدم...
گذشت تا من رفتم اول راهنمایییه بار که برام جق زد حس کردم یه آبی تو کیرمه بهش که گفتم خیلی خوش حال شدو چند بار پشت سرهم انقدر برام زد تا یه آبی از کیرم در آمد.بهم گفت تو مرد شدی از این به بعد باهم حال میکنیم.ولی باید همین طوری مخفی بمونه بعد رفتیم با هم حموم و انقدر اون دفعه به من حال داد که نگو چون قشنگ باهم سکس میکردیم و آبم میومد.بعد از یه مدت گفت خواهرم هم میاد پیش ما حال کنه خوهر خیلی خوبی هم داشت الان که11 سال از ازدواج بابام با اون میگذره ما داریم با هم حال میکنیم و الان من 17 سالمه و تازه فهمیدم که چه بلایی سرم آورده که من دوازده سالگی بالغ شدم.
زهره بهم قول داده که هر وقت هیجده سالم تموم بشه از بابام طلاق میگره و عقد من میشه الان هم که خواهرش صیغه خودمه و هفته ای دو سه بار با زهره و خواهرش حال میکنیم.نوشته اَرشیا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و خواهر ومادرم
سلام.ببخشید با گوشی تایپ کردم غلط زیاد داره

...

مثل هر روز بود که یک شب فیلم وداستان انقدر خوانده بود خوابم نمی برد من یک خواهر 12 ساله دارم اسمش مریم تویی اتاق میخوابیدم اون شب نصف شب بود بیدار شدم دیدم مریم مثل همیشه روش پس زده خیلی اروم رفتم پیش دست ارم گذاشتم روی کوس ش وایی بعد شلور بلند کرد دستم گذاشتم روی کوس ش ایی خیلی حال کردم هی مالش دادم دیدم بیدار شد گفت دست بردار با دست داشت دستم میکشید بیرون من در گوش گفتم ببین بزا من کوست بلیسم اگر بد امد باش هرچی تومیگی ولی اگر خوش بیاد باید هرچی من بگم گوش کنی گفت باشه شلورش دراوردم پا هاش دادم بالا کوس ش لیسیدم میک یمک میزدم وای بعد چند لحظه گفتم دید پس من برند شدم از بعد هرچی من میگم توباید بگی چشم بعد بازم کوس ش خوشگل خوردم کیرم دراوردم بهش نشون دادم گفتم بخور کمی لیسد بعد برش گردمنوم لای چاک کونش مالیدم تا انقد که ابم امد ابم با دسمال پاک کرد بعد رفتیم سرجام خوابیدم بهش گفتم که نباید به کسی بگه اون قول داد صبح شد مامان مثل همیشه رفت نون بگیر مریم بیدارشد رفت دستشویی امد وسایل بازی انداخت شور بازی کردن کرد



من زنگ زدم به مامان مامان گفت رفته خونه مامان بزرگ شب میاید من خیالم راحت شد وایی ماهواره چه فیلم سکسی وایی کیف کرد بعد امد پیش مریم اروم دستم گذاشتم روی پاها دیدم حالیش نیست گفتم بیا ببرمت حمام بلندش کردم لباش داروردم وقتی چشم به کوس قشنگ اتافتاد بی اختیار کوس لیس زدم خوش امد گفتم دیشب بهد خوش گذشت خانم باید کون بی به من رفتیم حمام ابم ولمرم باز کردم خیلی سریع شستم کیرم گذاشتم توی دهنش امروز خیلی کیر خورد نا انونجای که داشت ابم می امد پایشدم روی سورتش خیلی خوش امد بغد کوس شگرفتم توی دهنم 5 دقیقه با ساعت کوس خوردم وای اوه میکرد دید یک قطرابش امد بعد سریع خودم مریم فوری شستم امدیم بیرون شب شد مامان امد من برای مریم لباس مینی زوب بدون شورت پوشاندم پاهاش کوس شبیرون بود مامان گفت شام خوردیدن گفتم بله گفت مریم اذیت نکرد گفتم نه ولی مامان یک شکی کرد گفت باهم رفتین حمام من گفتم اره چطور مگه گفت خوب شستیش از این بعد تو ببر حمام من گفتم باشه چند روزی بعد من بازم کیرم بلند شد ولیی مامان خونه بود من به مریم گفتم مامان من مریم می برم حمام مامان گفت خوب بشوری باش بیرین من خوشحال شدم من داشتم جلوی حمام لباسم درمیاوردم که مامان امد کیج شدم زیر پیراهنم دراوردم دیدم مامان مریم برام لختش کرد من شورت تنم بود نمیدانستم چیکار کنم با شورت رفتم



لای در حمام من قبلا سوارخ کرده بودم که مامان دید بزنم رفتیم دیدمامان توی اتاق نرفت به بهانه لباسم اماده میکر تا از حمام میام بپوشیم من شورتم در اوردم مثل سری پیش کیرم گذاشتم توی دهن مریم مریم خورد به من کوس ش خوردم با انگشتم کردم تویی کونش میخواستم کونش گشاد بشه کیرم بکنم تویی کونش مامان از بیرون لای سوراخی من درست کرده بودم اونم دقیقه اخر میبینه بعد من مریم میخواستیم بیایم بیرون مامان حوله اورده بود وقتی دیدم مامان میخواد من هم کیرم راست کردم تا وقتی مریم به مامان میدم ببینه مامان وقتی مریم گرقت چشم به کیرم من افتاد دیگه انقد از خود بی خودشده بود ولی هیچی نگفت من برگشتم خودم بشووم مامان به مریم گفت من از به تو قول میدم باتو دعوا نکنم و به کسی نگم علی به تو دست میزنه دستبه جایی توی میزنه کاری باتو میکنه که گفت نگو مریم گفت اره مامان گفت ببین دخترم من برات شکلات میخرم گفت لای پاهش نشان داد گفت این میک یزنه می لیسه خوب دیگه باتو چکار میکنه ببین من با تو وعلی دعودا نمیکنم گفت شب ها میاد سر جام کیرش وقتی گفت کیر مامان از تعجب شاخه در میاورد که یک دختر12 سال میدونه کیر چی کیرش میززاره دم کونم کوسم میخوره بعضی وقت ها کیرش من میخورم دستم به کیرش می چسب ه انقدار میخورم تا ابش بیا مامان داشت از شدت لذت وتعجب داشت شاخه درمیاورد که این قدر این ها با هم سکس میکنن مامان گفت به علی چیز نگو مریم گفت باشه



مامان چند روز از این ماجرا میگذشت من هم هر روز بیشتر وعلنی تر میکردم به مریم شورت تن ش نمیکردم با تاب بود به شکم خوابیدبود من روش خوابیدم کیری لای کون ش گذاشتم مامان امد گفتم دارم بهش نقاشی کردن یاد میدم یک با چهار چنگولی بود من از عقب ش چسبیدهم کیرم لای کونش گذاشتم مامان امد گفت داریم چی بازی میکننی داریم قطار بازی میکنیم در صورتی هم مامان متوجه بود هم من یک با گفتم بیا روی دلم بنشی یعنی علنی روی کیرم بنشین مامان هیچ نمیگفت هر سری علنی تر میکردیم کیرم راست میشد مریم دلم درد میکنه هی بالا وپایین میکردم مامان هم پهلو نشستن وزیر چشمی داشت سکس من دید میزد تا این مثل هر سری مریرم صدازدم بیا تا این که مامان گفت مریم تو نمی خوای روی دل علی بنشینینی من گفتم من دلم درد میکنه مامان گفت خودم مینشینم نشست خیلی حال کرد برای اولین بار کوس مامان به کیرم می خوارد خیلی کیف کردم تا چند دقیقه کیف کردم تلفن زنگ زد مامان بلند شد رفت من خیلی ناراحت شدم مامان گفت من مریم می برم حمام مامان در عرض چند لحظه لخت شد من لای در نگاه میکرد مامان صدا زد علی بیا مریم لخت ش کن من امد تو دیدما مان سکس جلو وایستاده سوتین بندش شورتش در میاورد بعد گفت من اول میرم بعد چند دقیقه صداکرد مریم بیا من فوری میرم لخت کردم مامان رفت توحمام من کوس مریم گرفتم دهنم وایی چه کوس خوری مامان صدازد من مریم بغل گرقتم بردم داخل مامان لخت امد سکس سکس گفت بده خومن دادم بغلش وایی چه ممه هایی چه کوسی بعد رفتم چند دقدیقه بعد صدازد علی بیا بچه بگیر بازم همان جوری لخت خیلی حشری بود تا مریم داد کوسش دست ملی کردم کونش باز کردم



کیرم کرد توی کونش چندتا تلمبه زدم دیدم مامان صدا میزنه حوله من بیار من بردم دیدم لخت مادر زاد حوله از من گرفت پیچید دور خودش گفت لباسم بیار بعد فردا باز مامان مثل دیروز بود اما با این تفاوت که مامان گفت علی تو باید مریم خودت هم صدا کرد لخت بشی بیا من قبول نمیکرد تا این گفتم باش مامان رفتم من مریم کوس ش خوردم کیرم کیرم توی کونش تلمبه زدم حال کرد مریم یک روز نمیکردم یا کوس ش نمی خوردم حال بد میشد مامان صدا زد مریم خودم لخت شدم شورتم دراوردم تا مامان حشری بشه رفتیم تو مریم داد بغال مامان گفت بروپشتم از پشت مریم بگیر هی جلو رفتم دیدم کیرم چیزی نمانده بخور به کونش مامان خم شد من کیرم کردم تویی کونش هی بالا پایین کرد تا ابم تویی پشتش خالی کرد مامان گفت علی تو بزرگ شدی ابید ازاین بعد با من بخوابی من بوسش کرد خودم سریع شدم رفتم جلوی ماهواره... نویسنده:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
سکس با عمه فرزانه
من اسمم فرزاد هست و 18 سالمه من یه عمه دارم بنام فرزانه که 35 سالشه و یه بچه 8 ساله داره و از شوهرش طلاق گرفته خدایی خیلی خیلی عمم سکسی هست سینه های افتاده و باسن و رونش خیلی بزرگن و من خیلی دوسشون دارم.من از بچگی تو کف عمه جونم بودم و هرروز بیادش جلق میزدم.یه روز رفتیم خونشون من رفتیم طبقه بالا چون اطاق خوابش طبقه بالا بود همه فامیل بودیم ولی هرچی بچه مچه بودیم اومده بودیم بالا و رو تخته عمه خوابیده بودیم که بعد از یه مدت عمه هم اومد خلاصه از خوش شانسی ما اومد بغل دسته من خوابید و چون همه رو تخت بودیم خیلی جامون تنگ بود منم همش خودم میمالیدم به عمم خلاصه دست انداختم دور گردنش و خودمو چسبوندم بهش که اونم پاهاشو آورد وسط پای من فهمیدم که خیلی وقته ارضا نشده دیگه همش منو بوس میکرد ولی نه رو حساب سکس و اینا رو حساب دوس داشتن.



بعد بچه ها یکی یکی از رو تخت بلند شدن و رفتن پایین و تخت خالی شد و من و عمه جونم رو تخت تو بغل هم بودیم منم دستم دور گردنش و اونم پاهاش لای پای من یه دفعه گفت فرزاد پاشو در رو ببند خیلی گرممه شاید در رو ببندی خنک تر شه منم که از خدام بود پاشدم در رو بستم و اومدم گفتم خوابم میاد ولی خوابم نمیبره گفت بیا همینجا بخواب خوابت میبره باز دوباره رفتم تو بغلش و باز پاهاشو آورد لای پاهام یه دفعه کیرم سیخ شد و نمیدونم چی شد منو هل داد اونور و روشو کرد اونوری خوابید و کون گندش جلو چشام منو دیوونه میکردن منم ترسیده بودم و رومو کردم اونور و خوابیدم ولی یه دفعه دیدم باز دوباره فرزانه جونم پاهاشو آورد روی پام منم تخم چسبونده بودم نمیدونسم چیکار کنم دل و زدم به دریا دوباره رفتم پشتش خوابیدم ولی کیرم همیجوری سیخ بود از پشت گرفتمش تو بغل و کیرم میخورد به کونش و او یه شلوارک پاش بود و نازک بود و مطمئن بودم داره کیرمو حس میکنه..

دستمو انداختم رو شکمش که فهمیده بود میخوامش دستمو گرفت و گذاشت رو سینش و همراه دسته خودش میمشت سینشو روشو کرد به من گفت چرا اینکارو میکنی گفتم چون دیوونتم نمیتونم همینجوری ولت کنم گفت خوب کارو چرا تموم نمیکنی گفتم یعنی..؟؟؟؟گفت آره زود باش گفتم تو شروع کن گفت باشه دستشو گذاشت رو کیرم و شروع کرد به مالیدن بعد از 10 20 دقیقه که کیرمو مالید پشید تاپشو در آورد و نشست لای پام و سوتینشو هم باز کرد سینه هاش لخت افتاده بدن رو زمین و داشت واسم ساک میزد 20دقیقه واسم ساک زد بعد اومد افتاد روم منم که خیلی دوسش داشتم لبشو میخوردم کل زبونش تو دهنم بود انداختمش اونور رفتم افتارم روش البته قبلش لخت لخت شدم رفتم افتادم روشو سینه هاشو میمالیدم و میخوردم و با یه دستم کوسشو ماساژ میدادم اون با یه دستش سر منو فشار میداد با یه دسشم کیرم تو دستش بود بعد گفت پاشو برو سر اصل مطلب منم پاشیدم و کامل لخت لخت شدم و شلوارک اونم در آوردم و اونو هم لخت کردم وایییییییی چه اندامی داشت شروع کردوم از نوک انگشتای پاشو خوردن لای روناشو میخوردم که کسش خیس خیس شد گفت آبنباتتو بزار اینجا ببینم گفتم چشم هرچی عشقم بگه



گذاشتم کیرمو کسش مو نداشت فقط یکم بالای چوچولوش داشت که خیلی سکسی ترش میکرد گفت بکن یالا منم بدون مقدمه شروع کردم به تلمبه زدن 30 35 دقیقه که زدم حس کردم آبم داره میاد و گفتم چیکارش کنم؟گفت بابا بیار بیرون وگرنه بابای پسر عمت میشی خندیدمو کیرمو آوردم بیرون و آبمو ریختم رو سینش یکمم لای پسونی واسش زدم بعد دوتامون از حال رفتیم لای پاهاش خوابم برده بود که بعد از یکی دو ساعت بچه ها از بس زدن تو در بیدار شدیم و خودمونو جکع و جور کردیم که گفت بار بعدی باید جرم بدی اینجوری نمیشه خیلی خوب حال میدی برادرزاده ی عزیزم بعد یه لبی از هم گرفتیمو رفتیم پایین از اون موقع به بعد هم حدودا 7 8 باز دیگه کردمش که آرزو به دل نباشم..نوشته فرزاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عمه شوكه ام كرد
سلام به دوستان عزيزم
من ساسان 26 سالمه
يه عمه دارم كه هميشه تو كف كوس و كونش بودم بودم و تمام تلاشم اين بود كه بكنمش و بلاخره كردمش
خب قضيه از اونجا شروع شد كه عمه ما زدو مطلقه شد.بعد يه مدتي من ميرفتم پيشش كه تنها نباشه و يه روز كه سر كار بودم از تلفن خونه زنگ زد و گفت موبايلش خراب شده ورفتم پيشش درستش كنم آخه تعميرات ياد دارم
خسته و كوفته رفتم خونه عمه جون.چون زياد ميرفتم و ميومدم كليد داشتم.رسيدم پشت در كليدو انداختم تو فقل و رفتم تو..
سلام كردم ديدم نيست صداش كردم صداش از حموم اومد كه گفت گوشيم رو ميزه.رفتم سراغ گوشيش و ديدم بابا اصلا گوشي مشكل نداره خودش كوسش ميخواره.گوشي رو زدم تو شار‍ژ. .آخه گوشيش شار‍تموم كرده و عمه ما فكر ميكرد سوخته.آخه گفته بودم شب تا صبح گوشي رو تو شارژ نذاره. بعد اومدم رو مبل ولو شدم...


ديدم صدام كرد و بعد گفت لباسامو مياري رو تخته.گفتم مگه نبردي با خودت گفت فكر نمي كردم تو زود بياي.آخه حق داشت كه اينو بگه آخه من هميشه با اتوبوس ميومدم و تا ميرسيدم طول ميكشيد و اونروز دوستم منو رسوند..خلاصه لباساشو با شك دادمش و باز رو مبل جلو ماهواره ولو شدم آخه خيلي خسته بودم.بعد ديدم واي اومد بيرون.چي بود.پيگيرش نشدم و بعد گفت براش شبكه جديد سرچ كنم و منم سرچ كردم و از قضا چند تا شبكه نيم سكس سرچ شد و من ذخيره كردم و گفتم بايد نگاه كنم كه اگه خراب بودن پاك كنم و ديدم گفت ياد منم بده.اومد نشست كنارم.خب دوسه تايي نگاه كردم مشكل نداشتن و بعد يه شبكه اومد كه دختر داشت لباساشو در مي آورد كه من زدم كانال بعدي كه برگشت گفت اينو پاك كن و يادم بده.منم زدم كانال رو آوردم و edit رو زدم و بعد پاكش كردم و ديدم گفت بعدي من پاك كنم.گفتم باشه.يه چند تايي رد شديم ديدم به به يه دختر رو به دوربين داره كوسشو ميماله.گفت ساسان چيكار كنم و چسبيد به من.من. نگو تعجب كردم.بازم پيگير نشدم و ديدم كنترلو داد دستمو بعد دستمو گرفت و منم با دستاش كه رو دستم بود يادش دادم.شهوت از چشماش ميباريد.داشتم شاخ دا مياوردم از كاراش بعد همين جوري قضيه تكرار شد تا اينكه ديدم تموم شدن و بعد گفت بي معرفت لااقل يكيشونو نگه ميذاشتي.منو ميگي شاخ در آوردم و گفتم عمه چي ميگي خوبي.ديدم گفت تو بهتري گفتم يعني چي گفت هيچي.رفتم رو تختش خوابيدم و وقتي چشم باز كردم 11:05 شب بود.



مثل برق از جام پريدم و ديدم تو آشپزخونه ست.آشپزخونشون نوقليه.اگه بخوان دو نفر از كنار هم رد بشن ميچسبن به هم .خلاصه ديدم راهي نداره آخه گرسنه بودم وحشتناك.از پشتش رد شدم و اون كون قشنگش خورد به كيرم.رفتم سراغ يخچال و دسپاچه يكم پنير و نون برداشتم و ميخواستم بخورم ديدم گفت من شام درست كردم تو نون و پنير ميخوري؟گفتم نه ميخوام برم. اومدم رد بشم باز كيرم خورد به كونش ايندفه اومده بود عقب تر و منو اونجا گير انداخت و منم به شوخي پهلوهاشو گرفتم و دادمش اونطرف.ديدم گفت تا يه دوش بگيري غذا حاضره.منم ديدم اين وقت شب خونه رفتنم فايده نداره با همون لباسايي كه تنم بود رفتم دوش گرفتم و كه ديدم در زد و گفت بيا اين لباس.خنده ام گرفت و لباساي خودشو داد بهم.خلاصه پوشيدم و اومدم بيرون و داشتم خودمو مرتب ميكردم و سشئار ديدم بوسم كرد و رفت.منم بي تفاوت رفتم سر ميز شام.شام خوردم و يكساعتي برنامه ديدم و حدوداي ساعتاي 2 رفتم بخوابم كه گفت چيزي نمي خواي و منم گفتم نه و رفتم خوابيدم.ديدم داره طولش ميده گفتم چيزي شده گفت نه و خاموش كرد چراغارو و رفت خوابيد.منم گيچ خواب و خسته.دم دماي سحر كنار خودم حسش كردم و چشمامو باز كردم ديدم به به عمه جون ما چسبيده به منو خوابيده و بعد بيدارش كردم كه بره سرجاش و بيدار شد و گفتم چرا اينجوري گفت ميخوام كنار تو بخوابم.گفتم باشه بعد خوابيدو و شروع كرد منو اذيت كردن و قلقلك دادنو و كارايي ميكرد كه منو مست خودش كنه و بلاخره برنده شد و منم شروع كردم. از جلو چسبيدم بهش و بعد ديگه دلو زدم به دريا و لب تو لب و دستم رفت زير لباسش.يه آهي كشيد گفت تو از ساعت 7 شب كه منو كشتي با نيومدنت.گفتم عمه آخه تو عمه مني.گفت چراغي به خونه روا داره به مسجد حرومه.منم شروع كردم به خوردن لباشو بعد سينه هاشو اومدم پايين سراغ كوسش.واي هنوز بوي حموم ميداد.كوسشو كردم تو دهنم نفسش بند اومد و بعد شروع كردم به زبون زدن تو كوسش و زود ارضاء شد و بعد اومدم خوابيدم روش و ازم لب گرفت



مثل وحشي ها و كير نديده ها لباسارو از تنم در آورد.كير منم كه داشت ميتركيد و ولي ساك نزد و من خوابيدم وبعد آروم نشست رو كيرم.واي كوسش مثل آتيش بود لعنتي.بالا و پايين ميشد و حال ميكرد و آه ميكشيد و ديدم ديگه حركت نمي كنه فهميدم خسته شده وگفتم بهش پاشه و چهار دست و پاش كردم .وقتي چهار دست و پا شد كيرمو كردم تو كوسش و تند تند تلمبه ميزدم.ديگه داشت از شهوت ميمرد كه ديدم شل شد و منم خوابيدم روش و كوسش ليز شد و آرضاء شد و منم ديگه نزديكاي ارضاء شدنم بود.كه ديدم داره آبم مياد و بهش گفتم و اونم گفت نريزي تو كوسم و ريختم رو كمرش ديگه نا نداشتيم كه پاشيم وبه هر بدبختي بود و پاشدم و آبمو با دستمال پاك كردم و بعد از نيم ساعتي رفت دوش و اومد و بعد من رفتم دوش.فرداش هم سر كار نرفتم و پيشش بودم ولي به روش چيزي نياورم.اينم داستان من.اميدوارم خوشتون اومده باشه.نوشته ساسان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون سفیدِ خاله
سلام
منم یه خاله دارم که حدود یک ساله با هم رابطه داریم خالم 38 سالشه و یه کون سفید وگنده داره کسشم خیلی نازه فقط سینه هاش یه خورده کوچیکه ولی خیلی باهاله
هر وقت که شوهرخالم سر کاره من به بهانه ی دانشگاه رفتن میرم خونشون و یه حال اساسی با هم میکنیم
زیاد دوست نداره از کون بکنمش ولی به اصرار زیاد من راضی میشه که از کون هم بده
اخرین سکسی که باهاش داشتم تو خونه ما بود ما مهمون داشتیم که اهل خونه تصمیم گرفتن برن بیرو به خاطر بچه داییم که چند ماهشه و سردی هوا زن داییم نمیتونست بره که خالم گفت من خونه بجه رو نگه میدارم تو برو بیرون بعد از این که رفتن منو خالم تنها موندیم.که من به خالم گفتم میخوام برم بیرون وخالم در جواب گفت :من بخاطر تو موندم خونه که از این حرفش فهمیدم که کونش میخاره خالم بچه داییم رو بغل کرده بود که من رفتم سمتش و کونش رو انگشن کردم واز پشت کیرمو به کونش چسبوندم و کسش رو با دستم مالندو وتازه فهمیدم که خاله کون گنده ما زیر دامن فقط شرت پوشیده
یهو بهم گفت بذار بچه رو بذارم پایین تا قشنگ باهم حال کنیم



بچه رو گذاشت رو تخت تا بخوابه ما هم رفتیم تو اتاق من تو را دستم همش رو کونش بود داخل اتاق شروع کردیم به خوردن لب همدیگه و بغل کردن که من خالم رو روی تخت خوابوندم و دامنش رو در اووردم و جندتا بوسه روی ران و شکمش دادم و بولیزشم در اووردم و سینه هاش رو از داخل سوتین خورئم بعد سوتینش رو در اووردم که یهو صدای گریه بچه در اومد و خالم داشت میرفت سمت اتاقش که بهش گفتم اون شورتتم در بیار شورت رو در اوورد وبا سوتین سمت من انداخت ورفت سمت اتاق بجه من شورت و سوتینش رو انداختم داخل شلوارم وبا اونا کیرمو مالوندمو کمکم لباسام رو در اووردم و رفتم سمت اتاق که خالم توش بود دیدم سینش رو انداخته تو دهن بچه و بچه داره میخوابه من رفتم پشتش نشستم توری که کون خالم لای پام بود وشروع کردم به خوردن گردن و پشت خاله جون و کس و رانشم میمالوندم و هی بهش میگفتم سریعتر میخوام از کون بکنمت که اون میگفت نه فقط کس بلاخره بچه خوابید ومنو خاله بلند شدیم و رفتیم اتاق و کنار هم خوابیدیم از هم لب گرفتیم همه جاشو خوردم اونم همینطور از کس کردمش و بلندش کردم از پشت بغلش کردم و دستم رو انداختم لای کونش گفتم بازش کن اروم میکنم که قبول نکرد و بلاخره دوباره از کس کردمش تا ابم اومد و همشو رو سینه شکمش خالی کردم .



یه جند دقیقه ای کنار هم دراز کشیدیم و با دسمال لبمو از رو بدنش پاک کردم و بلند شدیم لباس پوشیدیم ولیمن بازم چشمم به کونش بود میدونستم میده ولی با اصرار زیاد خالم رفت سمت اشپزخونه تا برای بچه دایی شیر درست کنه که من چشم از کونش بر نمیداشتم و ار وقت از کنارم رد میشد یه دستی بهش میزدم بازم زیر دامن فقش شورت پوشیده بود منم کیرم دارشده بود از کابینت بالای اشپزخونه میخواست ظرف برداره که کونشو دیدم و رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم تو گوشش گفتم کون میخوام کون کون ناز و تپلی و سفید که گفت قابل شما رو نداره بفرمایید من متعلق به شمام منم دامنشو بالا زدم و شورتش رو در اووردم و کیرم رو به کونش چسبوندم یه خورده لب گرفتیم رفتم کرم اووردم وبه کونش زدم و اروم اروم کیرمو به داخل کونش هدایت کردم خیلی حال میداد و یه چندتایی تلمبه زدم که دیدم ابم داره میاد بهش گفتم و همشو خورد هر جند زیاد نبود...نوشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 50 از 149:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA