ارسالها: 9253
#641
Posted: 3 Jul 2014 23:26
سکس با آبجی دومیم
سلام به همه بچه ها میخوام یه خاطره شیرین از سکس با ابجی دومیم تعریف کنم
من تو یه خوانوادی ۵ فرزنده زندگی میکنم که سه تاش دختره دو تا هم پسر من بچه چهارم خونم که دو تا ابجی بزرگ و یه داداش بزرگ دارم خلاصه زیاد وارد جزئیات نشیم.
این ابجی دومیه من خیلی سکسیه قد بلندی نداره اما بدن باحالی داره من خیلی وقت بود تو کفش بودم خلاصه کم و بیش با منم همکاری میکرد اما به سکس نرسیده بود راسی این ابجیم عروسی کرده من مجردم.سارا اسم ابجیمه بعد عروسی دیگه به من حال نداد قبل عروسی وقتی بچه بودیم ۱۳ساله بودم یبار کوسشو دیدم نمیدونسم که سکس چیه تو فیلما دیده بودم فقط یادم میاد که کسشو گفت بخورم منم خوردم اره میگفتم بعد عروسی دیگه فقط با شوهرش حال میکرد منم داشم میمردم هر روز خوشگلترو سکسی تر میشد زد شوهرشو فرسادن یکی از شهرستانا تا اونجا کار کنه هر چند صب میرفت عصر بر میگشت اینم میومد خونه ما میموند از خودم بزرگترا همه ازدواج کردن منو ابجی کوچیکم موندیم فقط .
یه روز که خونه خالی بود (مامانم معلمه بابام بازاری ابجی کوچیکمم میره مدرسه)من دیدم صدای زنگ میاد به زور از خواب بیدار شدمو رفتم درو باز کردم دیدم ابجیمه اومد خونه من رفتم اتاق که بخوابم تو خواب و بیداری بودم که فکر سکس زد به سرم مونده بودم چیکار کنم که سکس کنیم میدونسم که حشریه منم تابستونا با یه شلوارک میخوابم بدنمم ورزیده و خوبه رفتم ماهواره رو روشن کردم ابجیم اشپز خونه بود کانالارو جا به جا کردم سکسیا رو زدم اول یکم که نگا کردم گفتم اه بازم این بهم ریخته ابجیم چیزی نگفت رفتم اتاق دیدم نشسته جلو تلوزیون داره شبکه نیمه سکسی یا رو نگا میکنه راس کرده بودم داشم کیرمو بازی میدادم که کم کم رفتم پیشش با شوخی گفتم بیتربیت چی نگا میکنی سریع عوض کرد گفتم یکم نشستم گفتم شب و درس خوندم اتاق خیلی گرمه صدای اونو کم کن یکم بخوابم رو کاناپه که دراز کشیدم خودمو زدم به خواب دیدم بعد چن دقیقه الکی لیوان و میزد به میز که ببینه بیدار میشم یا نه صدایی حرکتی از من در نیومد دیدم زد شبکه سکسی یکم نگا کرد بعد خودشو ولو کرد
دیدم اره حشری شده کیر منم که داشت میترکید میترسیدم اما به خودم جرائت دادم دسمو به پاش کشیدم مثلا خوابم دیدم چیزی نگفت کم کم دسمو رو پاش گذاشتم صدای ازش نشنیدم فهمیدم که پایس دسمو رو پاش کشیدمو طرف کوسش رفتمو مالش دادم یکمی که بازی دادم به حال اومد بهد پاشودم و فیس تو فیس شدیم رفتم طرف لبش یه لب کوتاه گرفتم بعد بازم همدیگرو نگا کردیم یه لب طولانی گرفتیم بعد خوابوندمش رو کاناپه از رو شلوار بهش می مالیدم و لباساشو درمیاوردم بدون اینکه اعتراضی کنه بعد گردنشو خوردم و کمکم میرفتم پایین سینشو خوردمو به شکمش رسیدم خیلی حساس بود رو شکم دیدم حال میکنه زیاد خوردمو ته ریشمو به شکمش میمالیدم خیــــــلی حال میکرد بعد شلوارشو در اوردم و شلوارکمم سارا در اورد بعد از رو شرت به کسش میمالیدم بعد خم شدم شورتشو زدم کنار کسشو خوردم وای چه بویی خیلی تمیز بود کم کم صداش در اومد منم چوچولوشو بازی میدادم میخوردم دیدم که دیگه حال نداره شرتشو در اوردم و شورت خودمم تا زانو کشیدم پایین بعد همونجوری کیر کلفتمو کردم تو کسش اه اوهش بلند شد کیرم داش میسوخت خیلی داشیم حال میکردیم بعد دیدم داره ارضا میشه چوچولوشو بازی دادم ارضا شد اما من دیر انزالم و ارضا نشدم
یکم سینشو خوردم به حال اومد اومد کیرمو کرد تو دهنش کیرم کلفته نمیتونست تا ته کنه بعد منو خوابوند خودش اومد رو کیرم نشست خودشو رو کیرم بازی میداد واای چه حالی به من میداد داشتم کیف میکردم سارا هم داشت اه و اوه میکرد بعد پایین بالا کرد خیلی بهم حال میداد به همونجوری که کیرم تو کوسش بود دور زد پاهامو باز کرد خودش نشست رو مبل بعد چهار دسو پا نشست پایین بالا کرد کونشو میدیدم خیلی حال میکردم دیدم که بله دارم ارضا میشم گفتم داره ابم میاد تند تر چن تا تن تن نشستو پاشد بعد بلند شد و دراز کشید گفت بپاش رو کونم من همه ابمو پاچیدم رو کونش بعد دراز کشیدم پیشش اروم بهش گفتم دمت گرم خیلی وقته تو کف کوست بودم اما الان تو کف کونتم اونم گفت با این کیرت کوسمو جر دادی کون دیگه عمرا بعد گفت خوشبحال زنت با این کیر کلفتت بعد دو تایی خندیدم و......
بعد اون سکس چن بار سکس با آبجی دومیم داشتم اما هیچکدوم اولی نشد که نشد...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#642
Posted: 3 Jul 2014 23:28
سکس من با برادر زاده ام
سلام به همه بچه ها
اسم من سمیراس و از یکی از شهرستانای خراسان شمالیم چهل سالمه ، شوهرم تو یه شرکت دولتی کار می کنه ، دو تا هم بچه دارم ، یه پسر و یه دختر که هر دو دبستانین
میخوام براتون داستان اولین سکسمو با برادر زاده ام سروش رو که ۱۸ سالش هستش رو براتون تعریف کنم .
داستان از اونجا شروع میشه که شوهرم شهرام که کارمند یکی از ادارات دولتیه قرار شد پنج روز برای مأموریت کاری بره عسلویه و قرار شد که برادر زاده ام سروش بیاد پیشم بمونه که هم تو کارام بهم کمک کنه و هم منو بچه هام تنها نباشیم . در ضمن باید بهتون بگم که برادر زاده ام ۱۸ سالشه و چند ماه تا کنکورش مونده بود و دیگه نسبت به زمان بچگیاش که گاهی به شوخی به دودولش دست می زدم و ور می رفتم هم کلی بزرگتر شده بود و هم هیکل مردونه و رشیدی پیدا کرده بود و ریش و سبیلی هم در اورده بود که البته صورتشو همیشه شیش تیغه می کرد .
روز شنبه بود و طرفای غروب ، برادر زاده ام که از این به بعد به اسمش ( سروش ) خطابش می کنم رسید دم خونمونو درو که واسش باز کردم همونجا بغلم کردو بعد سلام و احوال پرسی همونجا کلی قربون صدقم رفت و با یه جعبه شیرینی اومد تو ، منم دیدم دستشو بانداژ کرده و منم بابت این قضیه کلی ناراحت و نگران شدم و گفتم الهی بمیرم برات ، دستت چی شده عزیزم ؟ که سروش گفت الهی من فدای عمه مهربونم بشم ، چیزی نیست یه ضرب کوچولو دیده خوب میشه ، شام که خوردیم بچه ها رفتن سراغ کامپیوترشون که تو اتاقشون تو طبقه بالا بود. من و سروشم رفتیم جلو تلویزیون دراز کشیدیم و مشغول تماشای فیلم شدیم که دیدم شروش هی از جاش بلند میشه و میره تو آشپزخونه و دوباره برمیگرده ، یواشکی رفتم دنبالش که ببینم چی کار می کنه که هی وسط فیلم از پای تلویزیون بلند میشه که دیدم دستش تو شلوارشه و داره کیرشو می خارونه ، منم که از اول سروشو خیلی دوست داشتم نه تنها ناراحت نشدم بلکه تصمیم گرفتم علت این کارشو جویا بشم ، بخاطر همینم بهش گفتم سروش جان عزیزم مشکلی پیش اومده ؟
اونم با با حالتی ناراحت و کلافه گفت نه چیزی نیست اگه میشه یه شلوار کردی گشاد بده این گرم کن که تنمه اذیت میکنه و منم با مهربونی و لبخند بر لب گفتم باشه بیا بهت بدم ، شلوارو ازم گرفت و پوشید ولی بعد یه ربع باز دیدم که سمت آشپز خونه میره ، این بار دوباره دنبالش رفتم و به آرومی و متانت بهش گفتم عزیزم تو امشب اینجا حکم شوهر منو داری و منم باید بدونم شوهرم چه مشکلی داره که یه ساعته کلافه و بی حوصلس . اولش یه خرده من و من کرد و بعد گفت آخه خجالت میکشم عمه ، نمیتونم بگم زشته . منم گفتم عزیزم من عمتم و اگه به من مشکلتو نگی به کی میخوای بگی بگو اگه نگی ناراحت میشم ، هرچی میخوای بگی بگو راحت باش . اونم گفت اگه یه کم جنسی باشه چی ؟ گفتم حالا بگو ببینیم چی میشه ، گفت پس روتو کن اونور تا خجالت نکشم ، منم رومو اون ور کردم که سروش گفت عمه چند وقته پشمام زیاد شده و چند روزی هم که دست راستم بانداژ شده نمیتونم بزنم و همش میخاره و وحشتناک اذیتم می کنه همین . گفتم همین ؟ گفت ببخشید اگه بی ادبی شد ، منم یهو زدم زیر خنده و گفتم عیب نداره عزیز دلم مگه من مردم اگه قول بدی بی جنبه بازی در نیاری خودم واست پشماتو می زنم . گفت غلط بکنم عمه این حرفا چیه ، اصلن نمیخوام ول کن گفتم حالا ناز نکن برو حموم تا بیام . اون رفت حمومو منم رفتم تا ژیلت بیارم . منم با یه شلوارک مشکی که تا بالای زانوم می رسید اومدم او حمومو دیدم هنوز با شلوار وایساده ، بهش گفتم دربیار ، گفت چیو ؟ گفتم زود باش تا بچه ها نیومدن شلوارتو در بیار
بهش گفتم ماشالا بزنم به تخته چیز خوش استیلی داریا خوش به حال دوست دخترت کوفتش بشه این سروش کوچولوی خوشگل . خمیر ریشو مالیدم به پشماش و شروع کردم به اصلاح ، یه کم که گذشت گفت عمه ژیلت اذیت میکنه ریش تراش نداری ؟ گفتم دارم و رفتم که بیارم ، وقتی که برگشتم دیدم که گردن کیرش یه خط کوچیک افتاده که کم کم داره ازش خون میچکه ، همین که این صحنه رو دیدم گفتم بمیرم الهی ببخشید اصلا نفهمیدم چطور شد خیلی درد میکنه ؟ گفت درد نه ولی شدیدن داره میسوزه ، گفتم الآن بتادین میارم ، گفت نه اون که آتیشم میزنه ، گفتم پس آبو باز کن واست بشورمش تا خونی نمونه ، شیرو باز کردمو کیرشو واسش شستم ولی باز خون میومد ، اونم می گفت عمه تو رو خدا یه کاری کن داره میسوزه ، گفتم چیکار کنم ؟ گفت زخمشو بمیک تا خونش بند بیاد .
اومدم بمکم دیدم قلق نداره ، بخاطر همینم همه کیروشو کردم تو دهنم ولی میک نمی زدم ، گفت عمه بمیک دیگه ، گفتم آخه تحریک میشی خون تو اینجا جریانش بیشتر میشه و بدتر میشه ، گفت این خون زیر پوسته و خون تو رگ جریانش بیشتر میشه تو رو خدا زود باش میک بزن ، سوختم . شروع کردم به میک زدن چند تا میک که زدم گفتم بهتری ؟ گفت الهی من قربون عمم برم آره دارم آروم میشم ، منم گفتم رسمن دارم واست ساک میزنم معلومه که بهت خوش میگذره و داشتم به کارم ادامه میدادم که متوجه شدم که کیر اونم یواش یواش داره بلند میشه ، بعد چند ثانیه بهش گفتم سروش ببین سیخش کردی دیگه نمیشه جای زخمشو مکید ، گفت عمه چیکار کنم یکی بهشت تو رو واست بخوره تحریک نمیشی ؟ با حالت جدی گفتم من اگه خودم نخوام هیشکی نمیتونه تحریکم کنه ، گفت اگه من تو بیست دقیقه به ارگاسم رسوندمت چیکار میکنی واسم ؟ با حالت شاکی گفتم داره روت زیاد میشه ها من اصلن نمیذارم بهم نزدیک بشی چه برسه منو ارضا کنی ، اونم با سماجت و پررویی به حرفش ادامه داد و گفت خوب بگو گوپی اومدم و نمیتونم طاقت بیارم چرا الکی حرف میزنی آخه عمه ؟ شما زنا کارتون کلاس گذاشتنه فقط حرف الکی میزنین . منم باحالتی شاکی و جدی بهش گفتم میتونی فقط با خوردن چیزم تو بیست دقیقه منو ارضا کنی ؟ سروش گفت با خوردن کجات عمه جون ؟ گفتم نانازم ، گفت باید اسم اصلی و زنونشو بگی ، گفتم کسم ، گفت الهی من قربون اون کس خوشگل عمم برم میتونم و سر هرچی بگی شرط میبندم ، گفتم وقتی بچه ها خوابیدن میبینیم کی میبازه اگه تو باختی باید پنج روزی که شهرام ( شوهرم ) نیست باید اینجا بمونی و کارای مردونه خونه رو انجام بدی و بیای با هم انباری رو تمیز کنیم ، پرید وسط حرفم گفت اونقت اگه تو ببازی چی ؟ گفتم هرچیزی بگی قبوله .
گفت اگه من بردم پنج روز اینجا میمونم و همه کارایی که گفتی رو میکنم ولی شبا باید بهم برسی . گفتم قبوله اما به شرطی که فقط در حد ساک زدن باشه ،اونم گفت قبوله . خلاصه وقتی بچه ها خوابیدن رفتیم آشپزخونه دو تا چایی خوردیم ، اومدم و بهش گفتم خوب از کجا شروع کنیم ؟ گفت عمه درختای بهشتت رو هرس کردی ؟ گفتم نمیدونم به نظر تو وضعش چه جوره میخوای بیا ببین ؟ گفت اگه اجازه هست بدم نمیاد ، گفتم ای پدر سوخته بیا زود باش ، اومد و شلوارمو تا زانو کشید پایین و شورت صورتی رنگی که پام کرده بودم معلوم شد ، گفت عمه جون اجازه میدی ؟ ناراحت که نمیشی ؟ گفتم خودتو لوس نکن دیگه من که بهت اجازشو دادم دارم کلافه میشما ، اونم سریع شورتمو کشید پایین و همین که چشمش به کسم افتاد ، یه دونه بوسش کرد و بوش کرد و گفت جووووووووون چه نازه ، گفتم میپسندی ؟ گفت الهی قربونش برم چه جورم ، اما چرا موهاش بلندن ؟ گفتم شهرام اینجوری دوست داره خودم هم دوست ندارم اینجوریشو ولی به خاطر شهرام مجبورم تحمل کنم ، گفت عمه چیکار کردی اینقدر خوشبو شده من که تا حالا اینجوریشو ندیدم به خدا خیلی نسبت به مال زنای دیگه خوش بو هستش ای کلک راستشو بگو چیکارش کردی ؟ گفتم ماهی هشتاد تومن پول اسپری خوشبو کننده میدم ولی به اجبار شهرام ، آخه به نظر خودم خیلی گرونه ، گفت آقا شهرام هم خیلی خوش سلیقس ها ، گفتم پس چی فکر کردی ؟ گفت میتونی یه امشبو به خاطر من پشماتو بزنی ؟ گفتم واسه شرطی که بستیم باشه قبوله .
رفتم حمومو حسابی برق انداختم و اومدم بیرون . گفتم بریم اتاق خواب من و شهرام ؟ گفت رو تخت نمیشه لحاف تشک بنداز تو پذیرایی مراسمو اجرا میکنیم ، خندیدمو گفتم باشه بیا کمک کن تشک بیاریم . وسط پذیرایی رو خالی کردیم و سه تا تشک انداختیم کنار هم . سروشم رفتو چراغ خوابو از اتاق اورد و کنار تشکا گذاشت و بهم گفت عزیزم بخواب تا چراغو خاموش کنم ، منم رفتم دراز کشیدم و اونم با نور ملایم چراغ خواب اومد کنارم دراز کشید و گفت با موبایلم تایم میگیریم هرکی باخت قرارامون سرجاشه ، گفتم باشه ، شروع کرد به لخت کردن من ، تی شرتمو در اورد ولی من اون زیر سوتین نبسته بودم و بعد شلوارمو کشید پایین ، یه شورت توری پام بود که سروش اونم واسم درش اورد و پاهامو گذشت رو دوشش و رفت لای پاهام ، سروش اولش یه بوس از کسم کرد و یه نفس عمیقی کشید و گفت عجب کس ناناز و هلویی داری ، الهی قربونش برم من چه خوشگله ، بعد زبونشو گذاشت لای پام و فشار می داد اما من برای این که شرطو ببرم مقاومت می کردم و از خودم عکس العملی نشون نمی دادم ، حسابی تا تونست کسمو لیس زد و خورد اما من کوچک ترین عکس العملی نداشتم ، موبایلو نگاه کردیم و دیدیم نه دقیقه گذشته و حتی یه آه کوچیکم نتونسته بود از من دربیاره .
منم هی میخندیدم و می گفتم نمیدونم کدوم بیچاره ای قراره زنت بشه با این وضع ارضا کردنت . فکر کردم که دیگه شرطو بردن که یهو نوک زبونش خورد به چوچولم ، دلم هری ریخت و یه آه سکسی جانانه از ته دلم کشیدم ، اونم که متوجه شده بود که نقطه ضعم چوچولمه همون طور به کارش ادامه داد تا اینکه در عرض دو دقیقه بدنم لرزید و آبم اومد و اونم شروع کرد به خوردن آب کسم و با ولع تمام کسمو لیس میزد و هر قطره ای که ازش بیرون میومد و میخورد . منم با مهربونی یه حالت ریلکسی نیگاش می کردم و می خندیدم ، بعد سروش یه نگاه خریداری بهم کرد و گفت دیدی میبازی شرطو حالا من موندمو عمه نازنینم و پنج روز کمک بهش و شبانه خدمت کردنت به برادر زادت .
گفتم باشه بابا اگه با این پنج شب تو خوش میشی قبوله عزیزم اما ازت یه سوال دارم باید راستشو بگی ، بپرسم ؟ اونم که هنوز بلند نشده بود و مشغول بوسیدن کسم بود و تو همون حالم داشت قربون صدقه خودم و کسم می رفت ، با یه صدای شهوت آلودی گفت بپرس دلبرکم ، الهی من قربون خودت و این بهشتت برم ، گفتم راستشو بگو تا حالا کس کردی ؟ گفت باورکن اولین باره کس یه دخترو میبینم مگه نمیبینی ناشیم ؟ گفتم زیادم ناشی نیستیا خوب حال عمتو جا اوردی . خیلی خوشم اومده بود از اینکه بهم گفت دختر ، اونم از حالت چهرم و نیگا کردنم اینو فهمیده بود ، بعد گفت ولی چه فایده حال خودمو خراب کردم ، گفتم واسه چی عزیزم ؟ گفت خودت بهتر میدونی گفتم لوس نشو بگو دیگه ، گفت خوب یه نیگا به کیرم بنداز بیچاره داره شلوارو پاره میکنه خوب منم الان با دیدن ارضا شدن شما داغ شدم میخوام ارضا بشم ، گفتم خوب عمه زودتر می گفتی اینو منم فکر کردم حالا چی شده درش بیار بیچاره رو واست ساک بزنم ، گفت عمه اینجوری که خودمم میتونم جلق بزنم به شما هم زحمت نمیدم ، گفتم حالا میگی چیکار کنیم ؟ گفت عمه تو رو جون سروش یه امشبو بهمون یه حال بده بذار بکنمت . منم یه نگاهی بهش کردم و گفتم چون غریبه نیستی و امشبم بهم حال خوبی دادی قبوله اما نباید زیاده روی کنی و هوس کون بکنی قبوله ؟ پرید بغلم و یه لب ازم گرفت و گفت عاشقتم عمه جون ، قربونت برم من ، هرچی تو بگی .
یه ربع فقط داشتیم لبای همو میخوردیم و سروشم گاهی یه لیس به گردنم میرزد که منم خیلی خوشم میومد ، از لب دست کشیدیم و شروع کرد به بوسیدن و گاز گرفتن از گردن و لاله گوشم و جاتون خالی صدای آه و ناله جفتمون اتاقو پر کرده بود . در همون حال نوازش و بوسیدن از گردنم تا نافم میومد و زبونشم هی میکرد تو نافم و بیرون میاورد، خیلی با این کار حالم خراب تر و حشری تر شده بود و صدامم بلند و بلندتر می شد . بعد رفت سراغ کسم و بیشتر از بیست دقیقه کسمو خورد و باز هم با خوردن چوچوله دوباره ارضا شدم . بعد گفتم این همه بهشت بهشت میکنی پس کی میخوای واردش بشی ؟ گفت رخصت عمه ؟ گفتم فرصت عزیزم ، اونم کیرشو که دو ساعت بود داشت میترکید و در اورد و نشست بین پاهام ، منم پاهامو قلاب کردم دورکمرش و اونم سر کیرشو گذاشت دم کسم و هی سر کیرشو میکرد تو و میاورد بیرون . اینقدر طولش داد که دیگه صدام در اومد و گفتم من دارم خسته میشما پس داری چیکار میکنی ؟ اینو که گفتم با تمام وجود کیرشو کرد تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن و همون طور که داشت منو می کرد بی وقفه قربون صدقم می رفت و می گفت ، ای جوووووووووونم ، عجب کسی داری عزیزم ، الهی قربونش برم ، الهی سروش فدای اون کس نازت بشه عمه جون خوشگلم ، الهی من قربون اون چوچول خوشگل عمم برم ، اووووووووووف ، آآآآآآآآآآه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ، اوووووووووه ، .... و وقتی که احساس کرد که آبش دیگه میخواد بیاد کیرشو از توی کسم در اورد و آبشو تو دهنم خالی کرد و منم تا قطره آخرشو با ملچ مولوچ زیادی که راه انداخته بودم خوردم .
منم بهش گفتم چه زود آبت اومد عزیزم ؟ گفت از صبح حسابی منو تحریک کردی خب آبم زود میاد دیگه ، اما یه بار که آبم خالی شد دومین بار مطمئن باش نیم ساعت طول میکشه ، اما من که تازه داشتم داغ میشدم گفتم زود باش دور دوم رو شروع کن دارم آتیش میگیرم ، که سروش بهم گفت الهی قربونت برم عمه جونم انگار از این سکس بدت نیومده ها خیلی داغ شدی ؟ منم گفتم تو رو خدا زود باش بکن دارم میمیرم ، کیرشو از کسم دراورد و خیلی مهربانانه و شهوت آلود و عاجزانه بهم گفت عمه الهی من فدات بشم ، الهی قربونت برم ، حالا که با من انقد بهت خوش میگذره و منم با تو به آسمونا میرم قول میدی این آخرین سکسمون نباشه ؟ منم با یه حالت ملتمسانه بهش جواب داد دادم که دلش واسم سوخت ، گفتم سروش تو رو جون هرکی دوست داری کارتو ادامه بده دارم میمیرم بعد سکسمون تا صبح باهم راجبش باهم حرف می زنیم ، اونم درجا کیرشو تا دسته کرد تو کسم ، منم با یه ناله سکسی گفتم آره همینه ادامه بده تازه داری مثل حرفه ایا عمل میکنی . اون اولش داشت اروم اروم تلمبه میزد که مدت زمان بیشتری با هم حال کنیم اما من به شدت حشری بودم و به این راضی نبودم ، سرمو بلند کردم و گفتم مگه داری بچه قنداق میکنی ؟ به نظرت کس به این خوشگلی و نانازی به این رضایت میده ؟ اینو که گفتم دیوونه شد و شروع کردوحشیانه تلمبه زدن ، نیم ساعت تموم یک نفس و وحشیانه داشت تلمبه می زد و بعد کیرشو در اورد دوباره با خوردن چوچولم در عرض چند دقیقه به ارگاسم رسوندم و بازم آبمو که این دفعه کمتر از قبل بود رو خورد .
اومد کنارم دراز کشید و منم به پهلو رومو کردم به سمتش و گفتم خیلی دوست دارم سروش ممنون که امشب این همه بهم حال دادی ، اونم گفت منم ازت ممنونم عمه جون که به من اعتماد کردی و خودتو در اختیارم گذاشتی امشب رویایی ترین شب زندگیم تا حالا بود . حالا عمه اجازه میدی این دفعه آخرمون نباشه ؟ یه لحظه به فکر رفتم و گفتم که آخه نمیدونم چی بگم از یه طرف من شوهر و بچه دارم و از مامان و بابات خجالت میکشم و میدونم کلن این کار ما دو تا از همه نظر غلطه و از یه طرف دیگه تو رو خیلی دوست دارم و نمیتونم بذارم بری بغل یه فاحشه ایدزی بخوابی . خوب من عمتم وظیفه خودم میدونم به نیازای تو توجه کنم ، از طرفیم نمیتونم از کیر خوش استیل تو بگذرم آخه خیلی بزرگ و کلفت و خوش فرمه و حسابی بهم حال میده ، راستی سروش تو نظرت درباره کس من چیه ؟ گفت عمه از تموم کسایی که تا امروز تو فیلما و عکسا دیدم هم خوشگل تر و نازتره ، هم ناناز و دخترونه تره . تازشم خیلی خوش عطره و آدمو حسابی دیوونه میکنه ، ای که من قربون اون کس خوشگلت برم . منم که از این حرفاش خوشم اومده بود یه خنده ای از ته دل کردم و گفتم مرسی عزیزم ، منظورت از دخترونه بودن چیه ؟ گفت عمه وقتی یه دختر زن میشه دیگه شب و روز یا با شوهرش یا حالا با مردا و پسرای دیگه سکس داره و در نتیجه کسش آش و لاش میشه و ازش گوشت اضافی میزنه بیرون و خیلی زشت میشه اما مال دخترا رو نیگا کن لبه هاش به هم چسبیدن و پف کردن و وقتی پاهاشونو جفت میکنن خیلی کسشون خوشگل میزنه بیرون ، به این میگن کس دخترونه . حالا قبول میکنی ؟ گفتم قبول میکنم اما با دوتا شرط .
گفت بگو جیگرم میشنوم ، گفتم اولن به هیچ وجه هوای سکس از عقب نباید به سرت بزنه ، دومن هر موقعی که مثل الآن تنها شدیم شرایط جور بود سکس میکنم قبوله ، گفت الهی من فدات شم ، باشه هرچی تو بگی اما چرا با سکس از عقب انقد مخالفی ؟ گفتم وقتی که میبینی کسم انقد دست نخورده و تر و تازس پس بیشتر وقتا از عقب سکس داشتم ، مگه نمیبینی کونم نسبت به کمرم انقد گندس ؟ گفت الهی من قربون این کونت برم ، زیادم بزرگ نیستا زیاد با اندامت متضاد نیست بهت میاد ماشالا . حالا مگه از عقب بهت بد گذشته عسلم ؟ گفتم چشات قشنگ میبینن عزیزم ، تا سه ماه پیش از هرپنج تا سکسی که با شهرام داشتم فقط یکیش از کس بوده اونم به اصرار من و بقیش از عقب بوده . تا سه ماه پیش که بچه ها رو از طرف مدرسه بردن اردو و جمعه هم بود و شهرام خونه بود ، اون روز شهرام هشت بار از کون منو کرد و بار نهم کونم زخم شد و بیهوش شدم که بردتم بیمارستان اونجا بعد درمان و اینا دکتر اومد بالا سرم و منم به دکتر با خجالت گفتم که شوهرم همچین عادتی داره و خواهش میکنم بهش بگین اگه یه بار دیگه همچین کاری کنه دیگه باید منو ببره قبرستون . دکترم رفت و بهش گفت و دیگه از اون به بعد از عقب سکس نکردیم و چون شهرام کس دوست نداره کمتر سکس میکنیم از جلو . سروش که معلوم بود با شنیدن این حرفا حالش حساب خراب شده با یه صدای حشری بهم گفت عمه جونم الهی من قربون این کست برم خودم قول میدم که از خجالتش دربیام ، حیف کس به این خوشگلی و نانازی نیست که این آقا قدرشو نمیدونه ؟
فرداش که یکشنبه بود سروش صبح زود بلند شد و رفت نون تازه گرفت برای صبحونه ، بعدشم بچه ها رو برد مدرسه و برگشت خونه که وسایلشو برداره و بره مدرسه ، منم که از محل کارم مرخصی گرفته بودم تا انباری و راه پله پشت بوم رو تمیز کنم و به کارای خونه برسم . سروش هم اومد بغلم کرد و بوسم کرد و خداحافظی کرد که بره مدرسه اما چن دقیقه بعد برگشت خونه و گفت زنگ زدم مدرسه گفتن دو تا از معلمامون مرخصی گرفتن به معلم سومم ما مرخصی دادیم امروز کلاس ما تعطیل شد. بعد گفت عمه امروز روز تو هستش و خدا منو رسونده تا کمکت کنم . خندیدم و بوسش کردم و گفتم پس بدو که کارای زیادی داریم اگه خوب کار کنی شب بهت جایزه ویژه میدم . رفتیم کارا رو شروع کردیم و سروش هم که معلوم بود دیروز و دیشب حسابی بهش خوش گذشته حسابی تند و سریع مثل برق کار میکرد تا زودتر کارا تموم شه و بتونیم دوباره با هم حال کنیم . سه ساعته راه پله و انباری رو تمیز کردیم و بعد من بهش گفتم کارای خونه بمونه واسه بعد از ظهر من میرم دوش بگیرم تو هم میای ؟ اونم که انگار منتظر عمین حرف باشه ، بدون هیچ مکثی گفت من از خدامه و پرید ازم یه لب گرفت و رفتیم حموم و با کلی التماس و خواهش و تمنا راضیم کرد تا از پشت هم بهش حال بدم . اون روز سروش تو حموم خیلی باحوصله و دقت و احتیاط نیم ساعت تموم از پشت منو کرد و یه یه ساعتی هم از کس ، طوری که چهار بار آب کیرش اومد و شش بارم من ارضا شدم ، بعد بهم گفت عزیزم اگه برگشت بچه ها از مدرسه نبود تا شب حسابی میکردمت ولی چاره ای نیست و باید سریع بریم بیرون تا تابلو نشه و آبرومون نره و به ناچار بعد دو ساعت تمومش کردیم و از حموم اومدیم بیرون . خلاصه بگم اون پنج روز با طول کشیدن کار شهرام تو عسلویه به یه هفته تبدیل شد و سروشم هر شب سه ساعت تموم منو میکرد .
البته بعدنا هم که روابط من و سروش گرم تر و صمیمی تر شد بهم گفت که هم بانداژ دستش الکی بوده و هم بریدن کیرشم کار خودش بوده و همه اینا نقشه بوده تا منو به دست بیاره .
این بود ماجرای سکس من با برادر زاده عزیز و دوست داشتنی و مهربونم سروش .
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 10767
#644
Posted: 8 Jul 2014 03:07
سکس با مامان جونم
سلام.من اسمم آریا هست و با پدر و مادر و برادرم زندگی میکنم و اسم مامانم رزیتا.18 سالمه و مامانم هم 40 سالشه از مامانم براتون میگم بدن فوق العاده ای داره سفید گوشتی همونی که من دوست دارم قدش 170 و وزنش 85 کیلو.من از وقتی که یادم میاد کف کس مامانم بودم.چند دفعه ای کسش رو دید زدم کس فوق العاده تپل و دست نخورده ای داره.
من تا 13 سالگی با مامانم میرفتم حموم و اونم جلوی من راحت لخت لخت میشد.از اون به بعد دیگه باهاش نرفتم حموم.مامانم همیشه وقتی از حموم میومد بیرون فقط یه چادر دور خودش میپیچید و بعضی مواقع هم کنار میرفت و منم نگاش میکردم و کلی حال میکردم.
اصل داستان.یه روز تابستونی گرم که هیچکسم خونمون نبود(بابام کشاورزه سر زمین بود،داداشم هم دانشگاه)مامانم رفت حموم و چون هیچکس خونه نبود من رفتم کلی فیلم سوپر دیدم و حشرم بدجور زد بالا.خونه ما دو تا اتاق داره و اتاق من یه جوریه که هر کی میخواد بره اون یکی اتاق باید از جلو اتاق من رد بشه.مامانم از حموم اومد و داشت میرفت تو اتاق که ناگهان باد پنکه زمینیمون باعث شد که چادر مامانم بره کنار وکس تپلش که تازه اصلاحش کرده بود رو ببینم دیگه از شدت هوس داشت آبم میومد.دل رو زدم به دریا و رفتم دم در اتاق چون مامانم دید که من سر کامپیوتر نشستم و کس دیگه ای خونه نیست در اتاق رو باز گذاشت.منم وقتی رفتم دمه در و کون قمبل شده مامانم و سینه های آویزونش رو دیدم دیگه هیچی نفهمیدم.یه آن با صدای جیغ کوچیک مامانم به خودم اومدم و دیدم که شلوار و شرتم رو در آوردم و کیر شقمو از پشت بردم لا پای مامانم.مامانم که بد جور ترسیده بود به من گفت چی کار میکنی؟منم گفتم مامان ترو خدا همین یه دفعه مامانم مونده بود چی بگه خلاصه یه ده دقیقه ای گذشت تا راضیش کنم.و بالاخره کارمو که آرزوشو داشتم شروع کردم مامانم خوابید و پاهاشو باز کرد منم تا میتونستم کس خوشمزه و تازه اصلاح کرده و تپل و گوشتی و تنگشو خوردم اونم تمام این مدت آه میکشید و آخراش تبدیل شده بود به جیغ فکر کنم 10 دقیقه داشتم میخوردم که آبش اومد و منم رفتم سر مرحله بعد چون نزدیک بود آبم بیاد و نمیخواستم بریزم تو کسش (اونوقت بدبخت میشدم)یه ذره کرم به کیرم زدم و کیرمو گذاشتم بین دو تا رون گوشتی و تپل و سفیدش و با چند بار عقب و جلو کردن آبم اومد و ریختمش رو شکمش.بعد رفتم 5 دقیقه سینه های تپل بزرگشو خوردم تا کیرم سر حال بیاد من هیچوقت به سینه هاش توجه زیادی نمیکردم ولی موقعی که داشتم میخوردمشون فهمیدم چه جواهری هستن!بعد کیرمو که حال اومده بود آماده کردم واسه کاری که همیشه آرزوشو داشتم یعنی کردن کسش خوب به کیرم کرم زدم و کیرمو گذاشتم دم کسش با یه فشار محکم کیرمو تا آخر کردم تو کسش وای که چقدر حال داد اونم تا نفس داشت جیغ زد ولی من سریع جلو دهنشو گرفتم.یه ذره گذاشتم کیرم اونجا بمونه تا کس تنگش جا باز کنه.اونم دیگه درد نمیکشید.شروع کردم به تلمبه زدن رزیتا هم هی آه میکرد و یه ذره هم از شدت حشر گریه میکرد 15 دقیقه تلمبه زدم و بعد از 15 دقیقه آب رزیتا اومد.تو این مدت هم 3 بار نزدیک بود آبم بیاد ولی صبر کردم و درباره ادامه دادم بعد از 15 دقیقه کیرمو از کسش درآوردم و گذاشتم لای پستونای تپل سفیدش که تازه شناخته بودمشون و چند تا تلمبه زدم و تمام آبم رو ریختم رو شکم رزیتا.5 دقیقه بی حال کنار هم دراز کشیدیم بعد رزیتا گفت خیلی بهم چسبید باز هم با هم سکس میکنیم بعد با هم رفتیم حموم تو حموم تازه یادم افتاد که کون گنده و سفیدشو هنوز نکردم من که دوباره حشرم زد بالا بدون اینکه چیزی به رزیتا بگم از پشت گرفتمش و سریع کیرمو کردم تو کونش خیلی خیلی تنگ بود ولی آروم کردم تو که زیاد دردش نیاد این دفعه چون زیاد حال نداشتم سریع تر تلمبه زدم که سریعتر آبم بیاد بعد از 5 دقیقه تلمبه زدن برای بار سوم آبم اومد و همشو خال کردم تو کون رزیتا.اون روز بهترین روز زندگیم بود.
پایان
نوشته: آریا
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 9253
#645
Posted: 16 Jul 2014 18:28
عمه ی کیر دوست
سلام.اسم من علیرضاست.20 سالمه.ساکن تهران.تک فرزند.خاطره ای میخوام براتون بنویسم برای شهریور امساله.
اوایل شهریور بود رفته بودیم خونه ی مادر بزرگم.مادر بزرگمم با عمم زندگی میکنه.خلاصه وسطای صحبت بابام گفت ما اخر هفته میریم رامسر اگه کاری ندارید بیاید بریم.عمم گفت میاییم.
خلاصه اخر هفته شد و رفتیم رامسر.روز اول که رسیدیم همش تو ویلا بودیم.فردا عصرش مامان بابام که رفتن برای خرید بیرون منو مادر بزرگم و عمم موندیم.مادر بزرگم تو اتاق خواب بود عمم تو اشپزخونه مشغول جمعوجور و شستن ظرف بود.منم حسابی حوصلم سر رفته بود.رفتم تو اتاقم سراغ لپتاپم.رو زمین دراز کشیدم و پشتم به در اتاق بود.در بسته بود منم یکم کلیپ شو دیدم و بعد چنتا فیلم سکسی.همینطوری که داشتم فیلم سکسی میدیدم تو حال خودم بودم.حسابی حشری شده بودم.دستمو کردم تو شرتم یکم با کیرم بازی کردم.کیرمم حسابی بلند شده بود.همینطور که دمر خوابیده بودم داشتم خودمو رو زمین تکون میدادم که ابم بیاد.یکدفه در باز شد و من حول کردم نمیدونستم فیلمو چطوری قطع کنم که عمم با تعجب گفت علیرضااا چیکار میکنی؟؟؟
منم فیلمو قطع کردم ولی خوب عمم دید که فیلم سوپر بود.منم گفتم چیه عمه چیکار داری؟گفت چای دم کردم مخوری بریزم؟منم از خجالت نمیتونستم نگاش کنم گفتم نه.رفت درو بست منم همینطوری داشتم فکر میکردم که ابروم رفتو این چیزا که باز عمم با یه سینی چای اومد تو اتاقو نشست پیشم گفت خسته شدم بیا باهم چای بخوریم.منم همینطوری سرم پایین بودو با دستام ور میرفتم که عمم گفت خوب حالا بسه دیگه.توام جونی درکت میکنم و از این حرفا.گفتم عمه ببخشید و این مضوع بین خودمون بمونه و گفت باشه چیزه مهمی نیست که بخوام به کسی بگم.
اون 2روزی که اونجا بودیم من بیشتر وقتا تو اتاقم بودم که با عمم رو به رو نشم چون واقعا خجالت میکشیدم از عمم.
خلاصه بعد 2 روز برگشتیم تهران.بعد چند روز مادر بزرگم با عمومو خانوادش رفتن مشهد.عمم تنها موند خونه.عمم کارش تایپه برای شرکتی کار میکنه ولی تو خونه.2 روز بعد از رفتن مادربزرگم به مشهد عمم زنگ زد به من گفت علیرضا کامپیوترم خراب شده ویندوزم نمیاد بالا بیا برام درستش کن.خیلی سعی کردم بپیچونمو نرم ولی گفت حتما امروز بیا که کلی کاره تایپی دارم.منم قبول کردمو رفتم.
رفتم خونشون عمم مثله همیشه باهام گرم برخورد کردو رو بوسی کرد.گفتم خوب عمه من عجله دارم باید زود برم من سریع برم کامپوترتو درست کنم.گفت فعلا بشین یه چیزی بخور.شربت و شرینی اوردو خوردیمو رفتیم تو اتاق.مشغول ریختن ویندوز بودم که عمم گفت چته علیرضا سرسنگینی؟گفتم نه خوبم با خنده گفت تو داشتی فیلم میدیدی چرا برای من قیافه میگیری؟گفتم عمه قیافه نمیگیرم فقط ازت خجالت میکشم گفت اشکالی نداره عزیزم منم از این فیلمو عکسا زیاد دارم و نگاه میکنم که من جا خوردم گفنم شما دیگه چرا؟؟گفت خوب منم دوست دارم دیگه(الکی گفت که من یخم باز شه)خلاصه شروع کرد که GF داری گفتم داشتمو ولی دیگه الان ندارم.گفت باهاش سکس کردی منم گفتم نه(واقعام سکس نکرده بودم)گفت تاحالا سکس نداشتی گفتم بیخیال عمه گفت نه جون من بگو گفتم نه تاحالا سکس نداشتم گفت تو که این همه فیلم میبینی دوست داری از عقب بکنی یا جلو خندیدمو گفتم عمه من تاحالا سکس نداشتم که بدونم کدومش بهتره.گفت علیرضا اگه جنبه داشته باشی باهم سکس میکنیم که من خوشکم زد گفتم نه عمه اصلا گفت چرا من 2ساله طلاق گرفتم با کسی سکس نداشتم نیاز دارم کی از تو بهتر.خلاصه منم دوست داشتم سکس کنم با عمم ولی خجالت میکشیدم بگم باشه.
خلاصه قبول کردم ویندوز هم کارش تموم شد عمم گفت جایی که نمیخوای بری خندیدم گفت چون ازت خجالت میکشیدم گفتم باید زود برم.گفت پس بشین رو تخت خودشم اومد کنارم صورتمو بوسید منم سرخ شدم خجالت میکشیدم عممو بوس کنم.بالاخره لپشو بوسیدم بعد گردن.همینطوری که داشتم گردنشو میبوسیدم دستشو گذاشت رو کیرمو گرفت.بعد گفت صبر کن لخت شیم.اصلا روم نمیشد لخت شم ولی اول عمم لباسشو در اورد با شورتو کورست مشکی بود بعد لباسو منو در اورد منم دلو زدم به دریا دستمو گذاشتم رو سینشو شروع کردم لب گرفتن.بعد چنتا لب بازی گفت دراز بکش.شورتمو کشید پایین کیرمو گرفت دستش مالید بعد کرد تو دهنش.جنتا ساک زد برام.منم یه حاله عجیبی داشتم.ابم میخاست بیاد چون شورتمم یکم خیس کرده بود.گفتم عمه صبر کن منم شورتو کورست عممو در اوردم.واقعا بدنش ناز بود.خیلیم تمیز بود.چون بدنشو لیزر کرده بود.گفتم بشین رو من که من کستو بخورم شماهم برام ساک بزن.گفت افرین بلدیا شیطون منم خندیدم گفتم اثرات مثیت فیلمه.
نشست رو صورتم.اولین بار بود کس از جلو میدیدم شروع کردم لیس زدن و با دستمم سوراخ کونشو میمالیدم.انقد تمیز بود که سوراخش بو نمیداد که حال بهم زن باشه چون از پودره بچه استفاده میکنه برای جلوگیری از عرق سوز شدن بدنش.
عمم صدای نالش در اومد.منم ابم دیگه داشت میومد که گفتم بسه ابم داره میاد یه دستمال کاغذی گرفت دستشو شروع کرد به خوردن که ابم داشت میومد گفتم و با دستمال جمع کرد.
حالا که ابم اومده بود میتونستم بهتر سکس کنم.خوابید رو تخت پاهاشو گذاشت رو شونم شروع کردم به خوردن کسش.گفت بسه بیا بکن توش.کیرمو دادم دهنش که خیس کنه.چنتا ساک زد خیس شدو گذاشتم سر کسش با فشار کم دادم تو که کسش کیرمو انگاری بلعید.عمم یه اه از ته دلو رو شهوت کشید.منم حسابی حال کردم واقعا کیرم داشت حال میکرد.اروم عقب جلو میکدرم که گفت تندتر.منم شروع کردم به تلمبه های محکمو تندتر داشتم سینهاشم میخوردم.عمم تو اسمونا بود با اه و نالش بیشتر حشریم کرد.داشتم میکردم گفت صبر کن برگشت دمر خوابید پاهاشو باز کردو منم از پشت کردم تو کسش.انگاری اونطوری بیشتر بهش حال میداد.داشتم مبکردم که عمم جیغ کشیدو لرزیدو ازضا شد.پتوی زیرمون که رو تخن بود خیس شود.گفتم عمه من کون میخوام.گفت باشه ولی اول برم WC.رفت توی کونشو تمیز کرد(شلنگ آبو رو سوراخ کون میذاشت ابو باز میکرد کونش پر اب میشدو خالی میکرد.بعد 5.6بار تکرار این کار کون تمیز میشه ) بعد با روغن بدن اومد گفت بریز رو سوراخمو بمالو با انگشت گشاد کن.منم گفتم نگران نباش کارمو بلدم.
همونطور که دمر بود سوراخشو مالیدمو شروع کردم لیسیدن.یکم لیسیدم خیس شد بعد زبونمو کردم تو کونشو عقب جلو کردم همون کارایی که با کسش کردم با سوراخ کونشم کردم.حسابی داشت حال میکرد انگشتمو کردم تو کونش نگه داشتمو عقب جلو کردم یکم گشاد شده بود بعد 2 انگشتی.بعد روغنو ریختم رو چاک کونش یکم مالیدم لیز شد کیرمو گذاشتو بین چاک کونش عقب جلو کردم که کیرمم لیز شه.بعد گزاشتم رو سوراخو کردم تو.یه اه کشید کیرم تا خایه تو کونش بود.شروع کردم به تلمبه زدن.عمم اولش یکم اذیت شدو درد کشید ولی بعدش داشت حسابی حال میکرد بعد 2.3 min دیگه ابم داشت میومد.گفتم ابم میخواد بیاد دستمال کو؟که گفت بریز تو کونم.منم همه ی ابومو ریختم تو کونشو بیحال افتادم.با دستمال کونشو تمیز کردو اومد بغلمو یکم لب بازی کردیمو منم سینهاشو میمالیدم.بعد دیگه خودمو تمیز کردمو لباسامو پوشیدم.از هم تشکر کردیمو منم دیگه رفتم خونه.
از اون موقع به بعدم خیلی بیشتر باهم صمیمی شدیم و چند بار دیگه باهم سکس کردیم.ولی باره اولی یه چیزه دیگه بود.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#648
Posted: 21 Jul 2014 23:17
ماساژ خواهرم
سلام من چند وقته که داستانای سکسی رو میخونم و بعد از خوندن داستانا این سوال برام پیش میاد که این داستان حقیقت بود یا خیال پردازی برا همین تصمیم گرفتم یه داستان واقعی براتون بنویسم کاملا حقیقی و فقط توی داستان اسم هارو عوض میکنم. خانواده ما چهار نفر بود بابام کارمند مامانم خونه دار یه خواهرم دارم که چهار سال از خودم بزرگتره. حدودا 14 ساله بودم که هم خود ارضایی میکردم هم یه پسر همسایه داشتیم که من میکردمش ولی هیچوقت نسبت به خواهرم حتی فکر بدی هم نمیکردم. خواهرم اون موقع تقریبا 18 ساله بود قد بلند سفید لاغر کمر باریک کونش نسبت به اندامش بزرگ بود سینه هاش کوچیک بود. الان که عکسای اون موقع رو میبینم یه نوجوون سکسی بوده. افسانه بسکتبال بازی میکرد و عضو تیم بود. داستان از جایی شروع شد که یه روز عصر من از مدرسه اومده بودم تو اتاقم خوابیده بودم داشتم زیر پتو کیرمو میمالیدم و تو ذهنم کون پسر همسایه مون رو تجسم کرده بودم یه دفعه صدای افسانه رو شنیدم که داره صدام میکنه میگه بیا کارت دارم یه کم صبرکردم تا کیرم خوابید و رفتم تو اتاقش گفت من امروز مسابقه داشتم تمام بدنم درد میکنه بیا با پاهات روی پاهام راه برو پاهامو لگد کن منم خیلی عادی این کارو براش کردم بعد دمر خوابید دستاشو باز کرد گفت روی دستامو لگد کن یه تیشرت با یه شلوار استرج پوشیده بود یه دفعه چشمم افتاد به کونش که قلمبه و خوش فرم بود از خودم بدم اومد به خودم گفتم خاک تو سرت ولی بعد شب که میخواستم کیرمو بمالم باز صحنه اومد جلو چشمام. گذشت تا چند روز بعدش رفتم تو اتاق افسانه داشت لباس عوض میکرد و با شورت بود پشتش به سمت من بود و باز ذهن من یه عکس از کونش گرفت همون موقع رفتم بیادش جق زدم. افسانه زیاد توی خونه می رقصید و هروقتم میرقصید میگفت نگاهم کن منم دست خودم نبود نگاهم شهوت آلود شده بود. دختر شاد و فعالی بود یه روز وقتی از باشگاه برگشت ازم خواست ماساژش بدم دمر خوابید گفت پشت خم زانوهامو بمال یه شلوار گشاد و نخی نازک پوشیده بود تمام نگاهم لای کونش بود یه مقدار از کمرش معلوم بود سفیدیش برق میزد پاهاشو با یه کم از روناشو ماساژ دادم بعد برگشت گفت پاشو وایسا با پات تمام وزنتو بنداز کف پام من کیرم راست شده بود وقتی بلند شدم دید و متوجه شد و بهم گفت نمیخواد مرسی برو من خیلی پشیمون و ناراحت شده بودم رفتم و به خودم قول دادم که دیگه هیچوقت این اشتباه رو نکنم ولی این تازه اول ماجرا بود از فردای همون روز افسانه رفتارش تغییر کرد نگاهش لبخندش. دیگه هر روز میگفت ماساژم بده کار به جایی رسید که موقع ماساژ به کونشم دست میزدم. کیرم بلند میشد و اونم میفهمید و میدید ولی در همین حد باهم می لاسیدیم تا زمانی که من تقریبا 16 ساله بودم افسانه 20 ساله یه روز عصر تو خونه تنها بودیم ولی هر لحظه امکان داشت مامان و بابام از راه برسن من داشتم فوتبال تماشا میکردم تیمی که من دوستش داشتم داشت میباخت افسانه هی سر به سرم میذاشت و تیم منو مسخره میکرد یه دفعه کنترل تلوزیون رو برداشت کانالو عوض کرد و فرار کرد من دنبالش دویدم گرفتمش نشست رو زمین و کنترل رو بهم نمیداد دوتامون داشتیم میخندیدیم شوخیمون کم کم حالت کشتی شد و من کامل بغلش کردم و خوابیدم روش یه دفعه خنده هامون قط شد خجالت کشیدم و بلند شدم شهوت تمام وجودمو گرفته بود داشتم میرفتم یه دفعه گفت ماساژم میدی برگشتم دمر خوابید یه کم ماساژش دادم و بی اختیار خوابیدم روش کیرمو رو کونش فشار میدادم هیچی نمیگفت اومدم شلوارشو بکشم پایین با دستاش شلوارشو گرفت و نذاشت منم اینقد از رو شلوار ادامه دادم تا ارگاسم شدم. گذشت تا اینکه باز یه روز من تو اتاقم نشسته بودم رو صندلی مامانم تو آشپزخونه بود افسانه اومد یه کم باهام شوخی کرد بعد نشست تو بغلم و زودم بلند شد رفت ولی این کارش منو دیوونه کرد و دیگه تصمیم گرفتم بکنمش منتظر فرصت بودم. یه روز میخواست بره تو زیرزمین از انباری یه چیزی بیاره منم دنبالش رفتم تو زیرزمین بهش یه کم باهاش شوخی کردم و لباشو بوس کردم به سینه هاش دست زدم ولی نذاشت ادامه بدم یه روز تنها بودیم رفتم سراغش بهم گفت ما نباید این کارا رو بکنیم و کلی باهام حرف زد بعد بهش گفتم پس این آخرین بارمون باشه بعدش همه چیزو فراموش میکنیم دمر خوابید و گفت باشه پس فقط ماساژ برا آخرین بار اون روز دامن پوشیده بود پاهای خوش فرم و سفیدش داشت دیوونم میکرد. اون موقع ها بچه بودم خر بودم بلد نبودم باید چیکارکنم بی تجربه بودم حسابی روناشو مالیدم و دامنشو دادم بالا یه شورت صورتی پوشیده بود میخواستم شورتشو در بیارم نذاشت میخواست بلند بشه منم قبول کردم بعد چرخید باهم صحبت کردیم و راضیم کرد که فقط از رو شورت. من کیرمو در اوردم گذاشتم لای رونای سفیدش یه کم مالیدم تا آبم اومد. ما همیشه در همین حد باهم میلاسیدیم بعد از اون چند بار دیگه هم سکس داشتیم. اوج کاری که برام کرد این بود که کیرمو میمالید و یه کم سرشو میکرد تو دهنش. الان ازدواج کرده دیگه چندساله این چیزا اصلا بین ما نبوده ولی من هنوز عاشقانه دوستش دارم و لذت دوران بچگی هیچوقت یادم نمیره.
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم