ارسالها: 9253
#681
Posted: 30 Aug 2014 23:24
خاله دودول باز
سلام به همه. اول از همه بگم که من روی خالم هیچ حسی ندارم.به خاطر کارایی که کرده ازش دلخورم ولی خاطره ی جالبی ازش دارم. من 9 سالم بود و خالم خیلی باهام راحت بود جلوم لخت میشد و با هم حموم میرفتیم. سینه هاش گنده بود و نوک سینه هاش صورتی بود. یه روز اومده بود خونمون و من میخواستم برم حموم. اون موقع مامانم منو میبرد حموم و وقتی باهاش حموم میرفتم لخت نمیشد. اون روز مامانم کار داشت و وقت نمیکرد منو حموم کنه خالم به مامانم گفت که بزار سیاوش جونو من حموم کنم. من دوست نداشتم با خالم برم حموم ولی بالاخره رفتم. خالم کاملا لخت شد و من خیلی خجالت میکشیدم .بهم گفت عزیزم لخت شو. من لخت شدم ولی شرتمو در نیاوردم. بهم گفت عزیزم نترس شرتتو در بیار من خالتم غریبه نیستم. منم شرتمو دراوردم.
بعد رفتیم زیر دوش. خالم بدنمو لیف کشید به بهونه شستن دودولمو دست کاری میکرد.. من نشستم زمین و اون شروع کرد با دودولم بازی کردن بهم گفت این چیه؟ من خیلی خیلی خجالت کشیدم .چیزی نگفتم. باهاش بازی میکرد بهم میگفت داره بزرگ میشه ها . دودولم سیخ شده بود دست کشید روش گفت اینجاش کثیفه میخوای تمیزش کنم؟ بعد دودولمو لیسید .زبون میزد. بعد کرد تو دهنش. من نمیدونستم چی کار کنم. اون موقع بچه بودم چیزی حالیم نبود. سینشو بهم نشون داد گفت میدونی این چیه؟ من ساکت بودم. بهم گفت این میمیه ! من یه لبخند کوچولو زدم و گفت بیا بخورش! نوک سینشو لیسیدم و میک زذم ولی اصلا خوشم نمی اومد . بعد کسشو نشون داد خیلی پشم داشت و صورتی بود. گفت این ناس منه دست بزن چقدر نرمه. منه کسخول دست زدم. بهم گفت بیا بخور مزه ابنبات میده اینقد خوش مزس. منم اروم زبون زدم کسش داغ و خیس بود.من خوشم اومد.
بهم گفت تو خیلی پسر خوبی هستی یه کار دیگه بگم میکنی؟ من اروم گفتم بله. یهو کونشو کرد طرفم کونش سیاه بود گفتش بیا زبون بزن منم اروم زبون زدم کونش خیلی بو میداد. گفت انگشتتو میکنی توش؟ من هیچی نگفتم و انگشتمو کردم تو کونش خیلی گشاد بود راحت رفت تو . بعد برگشت گفت زبونتو ببینم زبونمو دراوردم گفت بیا زبون همو بخوریم زبونشو خوردم خیلی اب دار و خوش مزه بود. بهم گفت برگرد منم برگشتم کونمو باز کردو سوراخ کونمو خورد انگشتشو کرد تو که یهو جیغ زدم .گفتم خاله درد داره نکن ولی اون میکرد. بعد تو چشمام نگاه کرد گفت خالرو دوست داری؟ منم سرمو تکون دادم (یعنی اره) گفت منم دوست دارم عزیزم به مامانت نگی ما تو حموم چیکار کردیما . اکه نگی قول میدم بازم از اون اب نباتا بهت بدم (منظور کسش بود)
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#682
Posted: 31 Aug 2014 23:01
پارتی که به سکس خانوادگی تبدیل شد
سلام خدمت بچه های گل این متنو همین امروز 18 خرداد مینویسم روز یکشنبه موضوع داستان برمیگرده به جمعه یعنی 16 خرداد که تولد آبجیم بود بزارید خودمو معرفی کنم اول من علیرضا 17 ساله با پوستی گندمی چشای سبز موهای بلند قدم 187 تقریبا و خیلی شیک پوش خوش استیل عاشق بدن سازی هستم و از دوران راهنمایی هم میرفتم هنوزم با دوستام ادامه میدم ورزشو و علاقه شدیدی دارم من متاسفانه پدرمو وقتی 3 سالم بود از دست دادم پدرم کارمند بانک بوده مامانم هم منشی شرکت خصوصی حتی تا چن وقت پیش از خوشگلیش دل یکی از کارمندا رو برد و بهش پیشنهاد ازدواج داد ولی مامانم قبول نکرد درضمن مامانم از ون خانومای بی بدو بار نیست که به خواد همه کار کنه پس قضاوت ناجور نکنید 2تا ابجی دارم که اسماشون الهام و مهسا هستن که از من بزرگ ترن الهام 21 سالشه و مهسا هم 19 سال ومامانم که خیلی خوشگلو خوش استیل تره نزدیک 40 سالشه از لحاظ قیافه و استیل باید بگم که الهام پوستی روشن و سفید داره و کمی تپل البته من به ابجیم ها نگاه بد ندارم اینم بگم مهسا گندمی پوستش و به من رفته خصوصیاتش مامانم هم سفید و خیلی داف از اون مامان های جیگری که به خودش زیاد میرسه داستان از این جا شروع میشه که من با ابجیم ها خیلی راحتم وبهشون چشم ندارم مثل بعضی بی غیرتا من یه دوس دختر خوب هم دارم که میخوام با هاش ازدواج کنم البته داداش دوس دخترم هم میدونه و من همیشه دارم باهاش بیرون میرم واز کسی مخفی نیست.
ماجرا این بود که قرار بود روز جمعه واسه مهسا تولد بگیریم و همه دوستا و هم کلاسی ها رو دعوت کنیم دوستای مهسا ودوستای خودم همه دختر و پسرا دور هم جمع کنیم و یه پارتی بگیریم مامانم هم قبول کرد بلاخره روز پارتی فرا رسید منم دوس دخترمو آوردم در فکر این بودم که همه سرگرم مهمونی هستن من دوس دخترمو ببرم اتاق یه خورده حال کنم باهاش از بین دوستام یه نفر به اسم سعید که آدم هیزی بود هم اومد اون همیشه عاشق دخترای گوشتی تپل بود خودشم میگفت دنبال یه دختر گوشتی میگردم تا باهاش دوس شم الهام هم همین خصوصیاتو داشت ولی من نمیدونستم که سعید به آبجی من چشم داره چن باری میومد خونمون سعید با من خیلی راحت بود ابجی منم از اون دخترا نیست که بخواد تا یه نفر بیاد چادر کنه ابجیم تو خونه معمولا یه تاپ یا لباس بندی میپوشه یکی دوبار که سعید اومده بود ابجیم واسمون شربت آورده بود سعید اونو دید روز تولد مهسا همش دنبال الهام میگشت الهام هم رفته بود آآرایشگاه...
وقتی اومد خیلی جیگر شده بود قربونش برم بعد رفت لباسشو عوض کرد یه دکلته مشکی پوشید که خیلی بهش میومد مهمونی داشت به خوبی پیش میرفت تا این که من دوس دخترمو بردم اتاق یه خورده حال کردیم باهم دوستای الهام و مهسا همه تقریبا خوشگل بودن داشتن میرقصیدن منم رفتم باهاشون رقصیدم با ابجیمو دوست دخترم اواخر مهمونی بود که یکی از دوستام مشروب آوررد با هم خوردیم مشروب که خوردیم من حشری شدم دلم میخواست دوست دخترمو جر بدم تو مراسم سعید هم داشت با دوتا ابجیم ها لاس میزدو میخندید که من متوجه شدم الهامو ازش دور کردم تو رقص هم همش میرفت با مهسا الهام میرقصید من حواسم بیشتر رو دوست دخترم بود داشتم باهاش میحرفیدم که چشمم یه دفه افتاد به سعید که به الهام داشت شماره میداد بعد دستشو گذاشت رو کمرش تا با هم برقصن که من رفتم جلو سعیدو جدا کردم سعید هم با یه لبخند گفت که ابجی مهربونی داری منم گفتم اره مامانم داشت از مهمونا پذیرایی میکرد بعد مهسا منو صدا زد کارم داشت من دیگه رفتم تو حیاط به مهسا کمک کنم تا لامپ های تزینی که روشن نمیشد رو روشن کنم یه نیم ساعتی بیرون بودم این که یکی از لامپ ها اتصالی بود منم گفتم فاز متر دارم الان میرم میارم بینم برق داره یا نه فازمتر تو اتاقم بود وارد سالن شدم دیدم الهام نیست رفتم به سمت اتاق دیدم در اتاقم بسته درو وا کردم ای وای ی ی ی....
دیدم سعید رو تختم نشته الهام هم رو پاهاش نشسته بود تا منو دید از رو پاش بلند شد من گفتم داشتی چه غلطی میکردی که اومد طرفم الهام گفت ترو خدا به مامان چیزی نگو عصبانی نشو سعید هم خشکش زده بود اومدم یقه سعیدو گرفتم که بزنمش یه دفعه الهام گفت جون مامان اینکارو نکن الان همه میفهمن من از سعید خوشم میاد قبلا هم دیدمش پسر خوبیه خودم گفتم بیایم اینجا با هم حرف بزنیم به قرآن کار بدی نکردیم تو رو خدا به کسی چیزی نگو اینو گفت من عصابم خورد بود اومدم بیرون درو بستم سعیدو iل دادم از اتاق بیرون دیگه داشت مهمونی تموم میشد تا اینکه من برای سکس با دوست دخترم اونو بردم اتاقم سعید منو دید که با دوست دخترم رفتم اتاق فوران رفت دنبال الهام با الهام اومد اتاقم.الهام گفت میخوای با دوست دخترت رابطه برقرار کنی ؟؟منم گفتم مگه فضولی سعید اینجا چه غلطی میکنه گم شو بیرون یه خورده با دوست دخترم حال کردم واسم ساک زد تا بعد یه 20 دقیقه رفتم بیرون تو حیاط که برم دستشویی تو حیاط یه انباری زیر زمینی داریم که پنجره کوچکی داره دیدم تو انباری صدا میاد همیشه قبلن صدا میومد میرفتم میدیدم که گربه اومده تو انباری این بار هم فک کردم گربه اومده ولی دیدم صدا اه اوه میاد رفتم جلوی پنجره دیدم سعید نتونست خودشو کنترل کنه ساپورت آبجیمو داده پایین یه کون تپل سفید بیرون اومده دکلته ابجیم بازه سینه های نرمش بیرون تکون تکون میخوره پستونش سیخ شده سعید هم داره از پشت میکنه اونو هر چن لحظه ای هم سینه هاشو میگیره حسابی داشت تلمبه میزد هر دو در حال حال کردن که برای اولین بار بود دیدم ابجیم با این سرو وضع کیرم با دیدن این منظره دوباره شق شد...
داشتم همین طوری میدیدم که سعید بلاخره دختر گوشتی که میخواست پیدا کرد با یه هرص و وله میکرد که نگو بعد سینه هاشو میخورد لیس میزد ابجیم دیگه کاملا لخت شده بود وبعد واسش ساک زد تا ابش بیاد سعید میگفت ابمو میخوری ؟الهام هم میگفت نه بریز رو زمین خوشم نمیاد سعید هم هی میگفت جوون چه کونی داری بعد کوس ابجیمو میمالید لای کوسشو دید گفت حیف که پرده داری وگرنه از کوس یه چیز دیگه ست ابجیم براش ساک زد تا آبش اومد ریخت رو زمین اونوقت دیدم دارن کم کم لباس میپوشن مهسا همش تو سالن منو صدا میکرد منم رفتم بعد از جشن مامانم رفت آشپز خونه با مهسا که ظرفو ظروف رو بشوره منم با دوست دخترم رفتم بیرون تا برسونمش خونه تو راه همش فکرم خراب بود که چرا آبجیم این طوری شده تا این که رسیدم خونه بعد از اینکه دوست دخترمو رسوندم ابجیم تازه از حموم اومده بود بیرون یه سوتین سفید سکسی پوشیده بود با شلوار کوتاه دیدمش گفتم به به خوش گذشت؟؟اونم یه خورده شک کرد گفت چی ؟؟ مهمونی ؟؟اره خوب بود که رفت تو اتاقش منم رفتم یواش بهش گفتم تو اتاق من با سعید چه گو داشتی میخوردی خجالت نمیکشی 21 سالته اونوقت با یه پسر هم سن سال من دوس شدی بهم گفت نخییر دوس چیه کی گفته من دوست شدم؟؟ منم گفتم اهه تو انباری پس داشتی چیکار میکردی ؟ اونم با کمال پرویی گفت سکس کردم باهاش که چی من باید به تو جواب بدم؟؟اعجب پس جنده هم بودی ما نمیدونستیم..
خلاصه خیلی باهم بحث کردیم تا دیروز شنبه اومد گفت یه وقت به مامان چیزی نگی هرچی بخوای انجام میدم من فقط با سعید سکس کردم نه کس دیگه منم از این فرصت استفاده کردم چه طور سعید ابجی منو بکنه اونوقت خودم نه منم گفتم منم میخوام اونم گفت فک میکردم این حرفو بزنی باشه قبوله اونوقت شنبه ک مهسا امتحان داشت رفت بیرون منم الهامو صدا کردم گفتم بیا که شق شدم اونم کم نزاشتو حسابی بهم حال داد پستان تپلشو از تاپش اوردم بیرون این قدر حال میداد نرم لطیف پستونش از پستون دوست دخترم بزرگ تر بود زود منو ارضا کرد منم حال کردم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#683
Posted: 1 Sep 2014 16:47
عاشق خواهر
آرشیو
سلام به شمادوستان.من حمید 25 ساله از تهرانپارس.راستش میدونم حال کردن با خواهرخیلی جالب نیست ولی من عاشق یکی از خواهرام شدم نمیدونم چرا. شاید بخاطر اینکه هم خوشکل هست هم خیلی با هم رفیق هستیم. خوب بریم سراغ داستان.ما یه خانواده 5 نفره هستیم که 3 تا خواهر و2 برادرکه همشون ازدواج کردن جز من.این خواهر من که در موردش میخوام بگم اسمش سحر هستش و7 سال از من بزرگتره
خوب من با سحر از اونجایی که یادمه نسبت به خواهرای دیگم راحتر بودم وهرچی تو زندگیم برام اتفاق میفتاد باهاش درمیون میزاشتم.خوب میدونم میخواین برم سراصل مطلب.من خیلی به کف پای دخترا علاقه دارم نمیدونم چرا.این خواهر منم واقعا کف پاهای خوشکلی داره که خیلی دوستشون دارم وهمچنین کون گنده ای هم داره ولی چاق نیست.خوب من از سن 15 سالگی دوست داشتم باهاش حال کنم برای همین به هر روشی برای اینکه بتونم کاری باهاش بکنم دست زدم.وقتی سنم کم بود واون هم هنوز مجرد بودخیلی با کف پاهاش بازی میکردم.پامو رو کف پاش میزاشتم از این کارا.کم کم که بزرگتر شدم دوست داشتم بکنمش.یادمه از دانشگاه که میومدم دراز میکشیدم وازش خواهش میکردم که بدنمو با پاهاش له کنه واونم اینکارو میکردالبته بگم اونم بدش نمیومد با من یه حالی بکنه چون خودشم بعضی وقتا میگفت من مشت ومالش بدم.من هیچ وقت روم نمیشد مستقیم بهش بگم.میخواستم خودش پیشنهاد بده یا لااقل یه حرکتی انجام بده. برای همین به فکر یه راهایی میوفتادم که جالبه بخونید.یه بار یه فیلم صحنه دار گرفتم که نشونش بدم شاید احساساتش فوران کنه.من اونروز اون فیلمو از دوستم گرفتم اوردم خونه اول خودم نگاهش کردم بعد یه روز اومد خونه دیدم خواهرم تنهاست وپدر ومادرم رفته بودن کرج خونه خالم ومن وسحر تنها.همونجا به ذهنم رسید که اینکارو انجام بدم.بهش گفتم یه فیلم گرفتم قشنگه اگه دوست داری ببین فقط یکم صحنه داره.گفت بزار ببینیم اما من بهش گفتم دارم بارفیقم میرم بیرون خودت ببین
راستش من روم نمیشدباهاش بشینم فیلم اینجوری ببینم.خلاصه من رفتم بیرون وبعد از 3ساعت برگشتم دیدم دراز کشیده داره کتاب میخونه بهش گفتم چه خبر؟گفت حمید بیا بشین کارت دارم. منم فهمیدم هر چی هست به فیلم ربط داره.اومدم پیشش نشستم وگفتم بگو.دیدم یه جوری تو چشام نگاه میکنه مثل بازیگرای سکسی .گفت همین یه فیلمو داشتی گفتم آره گفتم قشنگ بودگفت بد نبود.دیدم پاهاشو گذاشت تو بغلمومنم شروع کردم به مالش پاهاش دیدم خیلی خوشش اومد.کف پاشو گذاشت آروم گذاشت رو کیرم من یهو جا خوردم چون کیرم بدجور راست کرده بودمنم پرو شدم ومیخواستم پیشش بخوابم که زنگ خونه زده شد ومنم با زحمت رفتم در وباز کنم چرابازحمت چون کیرم زیر شلوارم قلمبه شده بود.اف افو برداشتم دیدم رفیقمه گفت بیا بیرون.اعصابم داغون شد میخواستم بگم نمیام ولی نمیشد چون ناراحت میشد به خواهرم گفتم میرم بیرون الان میام اومد پایین رفیقم شروع کرد به کسشعر گفتن ومنم تو دلم داشتم فحشش میدادم بعداز نیم ساعت چرت وپرت گفتن خداحافظی کردو رفت ومن هم خوشحال شدم که الان میرم بالاوکلی باسحر حال میکنم که دیدم بابام اینا با ماشین رسیدن.
نظر بدین ادامه بدم یا نه منتظرم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#684
Posted: 1 Sep 2014 16:52
سکس با خواهرم تو حموم
سلام
من داود هستم و 18 سالمه یه خواهر هم دارم اونم 20 سالشه ما تو یه خونه ی 150 متری که دو تا خواب داره زندگی می کنیم که یکیش ماله منو خواهرمه.
اینم بگم که تا حالا با کسی سکس نداشتم و این اولین بار بود.
خلاصه یه شب داشتم تو سایت های سکسی قدم می زدم حواسمم به دور برم بود که کسی نیاد ولی چون می دونستم خواهرم خوابش سنگینه و از پیک نیک کوه برگشته بیدار نمیشه .دستم تو شرتم بود و داشتم میگشتم که دیدم خواهرمه بهم میگه :منفی بیا بگیر بخوام اینقدر هم کلیک نکن منم تعجب کردم و هول شدم زود گفتم چرا وقتی دارم دارم با یکی چت می کنم نگا می کنی؟! گفت چت ؟! و خندید و گفت بیا بگیر بخواب نترس.منم گفتم باشه تا حالا نشده بود که وقتی با کسی (دختر )میبینه لوم بده منم آروم شدم کامپیوتر و خاموش کردم و گرفتم خوابیدم)صبح بیدار شدیم و بروم نیاوردم اونم همینطور.
رفت داشنگاه منم رفتم مدرسه برگشتیم مامانمم و بابام رفته بود خونه خالم که مراسم عروسی پسر خالم رو ردیف کنن و ما هم قرار بود بریم.
خواهرم بهم گفت که دیشب چی بو می دیدی گفتم : گفتم که گفت شلوغ بعد رفت تو اتاقش منم رفتم حاظر شم برم که دیدم از تو حموم صدام میکنه می گه شامپو بیار تموم شده.منم بردم شامپو رو دادم به جای اینکه از بغل در بگیره در و کامل باز کرد و یه سوتین و شرتش تنش بود و شامپو رو گرفت .وقتی دید من گرفته شدم گفت بیا اینم طبیعی بعدا عقده ای میشی می مونی رو دستم. بیا تو بهت یاد بدم.
من بی معطلی رفتم تو ناکس خیل یحرفه ای بود اول گفت بزار لباسات رو در بیارم خیس نشه .لباسم رو آروم آروم در میاورد و دس به سینهام میکشید منم الان دیگه فقط شورتم تنم بود گفتم دیگه بسه الانن نوبت منه من موهاش رو خوردمو آرم از گردش شروع به پایین رفتن کردمو رسیدم به سینه هاش سوتینشم باز کردم و کیرم که شاخ شده بود از رو شرتم معلوم بود گفت قربونش برم چه سیخی شده گفتم قابلت رو نداره گفت دیگه بسه زود تموم کن بریم من درجا سرتش و زدم پایین و شروع کردم به خوردن چوچولش و کسش چه حالی می کردمو و میکرد بعد دیدم داره با کیرم بازی می کنه گفتم دوسش داری در بیار با چه حالی درش میاورد بعد بهم گفت بلدی ؟ گفتم کم گفت باشه کمکت می کنم.یه تف کردمرو کیرم مو اونم خوابوندم کف وان که یکم توش آب بود خوابیدم روش تا خواستم بکنم تو کسش گفت صب کن صب کن گفتم چیه گفت می خوایی خواهرت رو بیچاره کنی گفتم چرا و (دیگه نمی گم)گفتم باشه پس از پشت می کنم .پاشا داد بالا و منم که به زور تو وان جا شده بودم آروم گذاشتم لا پاش یکم حالش دادنم بعد کیرم که خیس شد آروم کردن تو کونش چه حالی میداد من که یه بار ارضا شده بودم دوباره آبم اومد ریختم تو کونش اونم آخ وآ<خ می کرد یکم خسته شدم و لی ادامه دادم تا اونم حال کنه پدر سوخته کونش از جنیفر بهتر بود دوباره کردم تو کنش هی تلمبه میزدم اونم مثله فیلم ها چه صداهایی در میاورد حال م یکردم می دونستمم اونم داره حال میکنه گفت بیا 69 شیم گفتم اینجا نمیشه بریم اتاق بعدض با کلی حال اون من وشست منم اون و می شستم (شستن از کردم بهتر بود)رفتیم اتاق 69 شدیم ماله همدیگه رو خوردیم و منم یکم کردمش کونش خیلی باز شده بود که گفت کیرت کوچیکه خجالت و خواهر برادری یادش رفته بود کلا گفت برو از یخچال خیار بیار رفامم اوردم و گذاشتم دهنش یه گاز کوچیک زد برداشت کرد تو کونش به منم گفت تو هم بکن ماله من جا نبود ولی لا پاش گذاشتم و هی خودش و رو به من می مالید منم خسته شده بودم گفتم بسه آبجی بقیش واسه بعد اونم که فک کنم ارضا شده بود راضی شد و دوتایی بازم رفتیم حموم و هم دیگه رو شستیم و رفیتم عروسی اونجا هم با هم یه رقص سکسی و کردیم و با بقیه دخترا ها هم یه حالی کردیم و برگشیتیم بعد از اون وقتی تنهاییم فقط با هم یمیر ریم حموم با هم حال می کنیم . بهم گفته یه بار شاید به یکی از دوستاش زنگ بزنه ااونم باید تا از جلو بکنشم که اپن شده .
حالا اگه فحش ندید و دوست خواهرمم بیاد خاطره اونم براتون می نویسم
منبع آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#685
Posted: 1 Sep 2014 16:55
رابطه من و پسرم
با سلام . من سحر هستم والان 45 سالمه و بعد از فوت شوهرم با پسرم مهران نزدیک به 5 سال هست بعد از دیپلم گرفتنش برای زندگی و برای ادامه تحصیل به سوئد اومدیم .
من بعد از فوت شوهرم هیچ وقت با کسی سکس نکردم و موقعی که به سوئد اومدم و کسی رو به غیر از مهران نداشتم وخیلی مشکلات زنانه ای که داشتم روز به روز بیشتر میشد . همون ماهای اول بود که در استکهلم بودیم من با لب تاب مهران رفتم اینترنت و همون آن در هیستوری هاش
دیدم که مهران به سایت سکسی میره و همین طور یه داستان سکس مامان و پسر رو خوندم و همون موقع باسه ارضا شدم به مهران فکر کردم و گفتم کسی رو که ندارم و نیاز به ارضا شدن دارم .
و این جرقه ای بود تو ذهنم که با مهران که الان حتما این مطالب رو میخونه به من نظری هم داشته باشه و فردای اون روز یه لباسی پوشیدم که مهران رو وسوسه کنه و دیدم که خیلی موقع ها مهران پاهای من رو نگاه می کنه و من فهمیدم که میتونم با مهران سکس کنم با اینکه پسرم
بود ولی من دوست داشتم یه بار هم شده تجربه کنم . باسه همین شب که شد رفتم یه شورت و کورست پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم و دیدم مهران من رو صدا میزنه و من علکی باسه اینکه بگم خوابم جواب ندادم ودیدم اومد تو اتاق و دیگه نفهمیدم عکس العملش از پوشش من چی بوده و گفت مامان خوابی و اومد
کنارم رو تخت نشست و دستش رو به کمرم زد و نوازش کرد و برگشتم و بهش گفتم چی شده مهران . پسرم با اینکه جا خورده بود گفت مامان چی شده امشب اینطوری لباس پوشیدی . ومنم صورتم رو بهش نزدیک تر کردم و گفتم
کارت رو بگو عزیزم . و اونم یه نگاهی بهم کرد و بیشتر بهم نزدیک تر شد و دستش رو رون پام گذاشت منم دیدم میخواد باهام سکس کنه گفتم من دارز میکشم و هر کاری که می خوای بکن . مهران هم سریع لباسشو در اوورد و شورت و کورستمو در اوورد . داشتم بعداز 5 سال با پسرم
سکس رو شورع میکردم و مهران من رو تخت انداخت و از گردنم بوسه میگرفته و از لبام ماچ و آلت خودش رو رو سینه هام انداخت و منم انقدر دوست داشتم که فقط میخواست جیغ بکشم و مهران رفت از ساق پام و رون و کونم ور بره و من که دیگه از دستش وسوسه شده بودم دستم رو تو آلت خودم کرد و مهران سریع اومد کرد منو و
مثه اون موقع ها که با شوهرم سکس داشتم و یاد اون روزا افتادم و من فقط میخواست سریعتر ارضا شم و پسرم دیگه تا جایی که تونست منو کرد و تا جایی که دیگه تحمل نداشتم و آه و ناله میکردم تا بالاخره با آخرین کار مهران دردی گرفتم و با جیغی که شدیم مهران آبش اومد و ریخت رو سینه هام
وبالاخره بعد از 5 سال ارضا شدم و سریع اومدم از مهران لب گرفتم و بهش گفتم دوست دارم و من و مهران تا 4 صبح با هم سکس کردیم واقعا که حالم از این رو به اون رو شد .
این موضوع رو باسه مدیر این وبلاگ فرستادم امیدوارم باستون به زودی بزاره .
من و مهران دیگه هر موقع بخوایم پیش هم میخوابیم و باهم سکس داریم مثه زن و شوهر ولی این اوخر کمتر شده ولی از اون موقع به بعد رابطه من و پسرم خیلی راحت تر شده بود و غیر از مامان و پسر مثه دو تا دوست بودیم .
منبع آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#686
Posted: 1 Sep 2014 16:56
لذت بخش ترین سكس فقط با مامان
من فرید هستم و الان 19 سالم تموم شده و مامانم که شریک جنسی من در حال حاضر شده 42 سالشه . من وقتی داستان های سکسی پسر و مادر رو میخوندم رو باور نمیکردم ولی نمیدونستم
یه روز باسه خودم پیش بیاد ولی یکی از لذت بخش ترین سکس هاس . من تو یه خانواده 3 نفره زندگی میکنم و بیشتر موقع ها با مامانم هستم و همین باعث شد من ترتیبش رو بدم
ولی چه جوری . مامانم که نماز می خوند ولی چادری نبود . خوشگل و خوش هیکل لاغر بود و وقتی تو خونه داستان هیا سکسی رو میخوندم خیلی موقع ها به سرم میزد برم ترتیبش رو بدم . بالاخره یه نقشه کشیدم و
باهاش صمیمی تر شدم ولی این باعث نمی شد که به من علاقه جنسی پیدا کنه . من تو 1 ماه هر جوری میشد باهاش صمیمی و نرم تر شدم ولی نتونستم به اون چیزی میخوام تو مامانم , باید ببینم برسم .
دیگه فقط منتظر بودم بابام بره باسه 1 روز بیرون که بعد از چند وقت این اتفاق افتادم .
صبح که شد مامان صبحانه رو آماده کرد و منم صبح خیر که گفتم و داشت تخم مرغ نیمرو میکرد و من لپ هاشو ناز کردم و باهاش مهربونی کردم . بعد از صبحانه تا ظهر همش در حال مخ زدنش بودن یعنی
صمیمیانه رفتار کردن . ساعت 1 بعد از ظهر بود که به مامان گفتم امروز تو آشپزخونه زیاد وایسادی سر غذا و گردنشو بوس کردم وگفتم بیا بشین خستیگیت رو به در کنم . مامان گفت چطوری منم گفتم برو کاناپه دارز بکش
و من شروع کردم به ماساژ دادنش و گفتم مامانم بدنت مثه دخترهای 20 ساله اس . انگار نه انگار . ساق پاش رو که ماساژ میدادم داشت کیرم می ترکید چون لیز و سفید بود .
مامان عکس العملی نسبت به حرف من نداشت . بعد از ماساژ رفتم کنار مامان نشستم ومامان بلند شد و کنارم نشست و لای سینه هاش معلوم بود .
به صورتش نگاه کردم و گفتم خیلی خوشگلی و از لپش بوس گرفتم می خواستم همونجا ازش لب بگیرم ولی جلوی خودمو گرفتم . مامان از تعجب گفت چی شده یه چند وقتی به من زیاد میرسه
بهش گفتم چون غیر رابطه مادر وپسری ما مثه دوتا دوست هستیم و خواهر و برادر هم که ندارم . مامان که خوشحال بود . بهم گفت تا نهار حاضر من برم دوش بگیرم . منم گفتم بهتریم موقعس
مامان که رفت حموم لباساشو تو حموم در اوورد و انداخت بیرون و در پیش بود و منم سریع لباسامو در اووردم و حشری شده بودم به درجه 200 رسیده بودم !فقط میخواستم بکنمش .
گفتم یا میشه یا نمیشه . رفتم تو حموم مامان که جلوی آینه داشت صورتش رو نگاه میکرد و منم دیدم فقط شورت و سوتین توری مانندش تنشه . که مثه زنای سکسی کرده بودش و من رفتم تو
و مامان برگشت و گفت فرید . کجا میای منم سریع اومد جلوش و سوتینش رو در اووردم و مامان هیچ کار نکرد . و سیلی زد تو صورتم و گفت فرید خیلی بی حیایی . میدونی داری چی کار میکنی برو بیرون و حی داد میزد
و من تو اون لحظه فقط هنگ کرده بودم و برگشتم گفت مامان من تو رو دارم فقط و هیچ باهیچ دختری دوست نیستم که باهاش سکس کنم و میخوام فقط باهم باشیم یه کم .
مامان که با دستاش جلوی سینه اش رو گرفته بود و با چشای عسلیش من رو نگاه میکرد گفت : نمیشه فرید برو و رو بازوم بوسه زد و گفت من و تو مادر و پسر هستیم یه مادر نمیتونه با پسرش سکس داشته باشه اینو بفهم و این فکر
رو از سرت بیرون کن عزیز من . من بهش گفتم الان فقط دوست دارم باسه یه بارم شده با تو بخوابم یا سکس کنم و مامان که نمیدونست چی بگه دستش رو از سینه هاش برداشت و گفت : تو بچه بودی
و اون باسه بچگی هات بود نه الان و همین طوری که با مهربونی حرف میزد و جلوی من سینه هاش رو ول کرد و من کیرم بدتر داغ ترشد . مامان گفت عزیزم من اگه با تو
از الان سکس داشته باشم همین طور ادامه پیدا میکنه مثه عاشق و معشوق میشیم و اثلا جور درنمیاد و بهش گفتم مه عاشقتم و مامان هم دید فاید نداره گفت حالا باید چی کار کنم . هر کاری تو بگی انجام میدم
ولی خوت فکر عواقبش باش . بوی عطر مامان من رو سکسی تر میکرد . من یهو اومدم جلو و سینه هاش رو گرفتم و همین طوری که فشار میدادم با دستام بهش گفت دوست دارم .
و از کونش بلندش کردم و بردم تو اتاق خواب و انداختمش رو تخت شورتشو در اووردم و همین طور شورت خودم رو .
اومدم از لبای مامان بوس بگیرم یهو مامان سرم رو گرفت با دوتا دستاش و بهم گفت فرید راهی برگشتی نیست خودت اینو بعدا میفهمی . مامان فهمیده بود اگه راه نیاد به زور کرده میشه .
و بدنم رو به بدن سکسی مامان چسبوندم و به بدنش می مالوندم و و پاهاش و بدنش رو با دستام لمس میکردم و بوس میکردم . خیلی باسم لذت بخش تر از سکس با یه دختر 20 ساله بود .
همین طور که کیرم آماده شده بود لای پاشو باز کردم و خواستم بکنم تو کسش ولی مامان نمی گذشات و من مجبور شدم با زور این کارو انجام بدم و دستاش و پاهاش رو گرفتم و کیرم رو تنظیم کردم
و کردم تو کسش و تا ته توش کردم و شروع کردم به تلمبه و دست و پای مامان رو ول کردم و ازش لب میگرفتم و سینه هاش بوس میکردم و مامان بی قراری میکرد .
مامانم که بعد از من نابارور شده بوده و دیگه نمیتونست حامله شه . من هم گفتم آبم رو تو کسش بریزم تا مثه زن و شوهر کیف کنم .
انقدر تلمبه زدم تا مامان یه آیییییی گفت و من هم آبم رو با فشار بیشتر ریختم توش و مامان همش میگفت فرید دسوت دارم و من کیرم رو کشیدم بیرون و کردم تو کونش و هونجا خوابم برد تا 2 ساعت
بعد که بیدار شدیم و رفتیم دوش گرفتیم و تو وان حموم من پشت مامان نشستم و مشروب اووردم و تا شب مست بودیم تو حموم و کس شعر میگفتیم و همدیگه رو میکردیم تا جایی که
میشد . از اون به بعد حر فی که مامان زد باسم معلوم شد که اگه شروع کنم دیگه مثه عاشق و معشوق میشم یعنی واقعا همین طور شده بود
چون تا الان که 5 ماه میگذره من هفته 1 بار با مامان سکس میکنم و خوده مامان که اون حرف ها رو میزد الان منتظره که سه شنبه ای بیاد و بابا دیدتر برسه و با من رو تخت باشه .
من به مامان میگم که زن من هستی و هم مامانم چون واقعا اگه مامان مشکل ناباروری نداشت تا الان بیست بار به گا رفته بود . کلا خیلی لذت بخشه . من فکر نمی کردم بتونم مامانم رو شریک جنسی خودم کنم.
سکس با مامان یه چیزه دیگس واقعا . تا نکنی متوجه نمیشی . البته اگه مامانتون راضی نباشه این کار رو بیخیال شید .
منبع آرشیو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#687
Posted: 1 Sep 2014 17:08
امیر و مامانش
من امیر هستم میخوام از مامانم براتون بگم اسمش مریم
38 سالشه خیلی خوسشکلو سکسیه تپل مپلو با مزه بزرگترین آرزوم کردنه اونه ولی نمی ذونم چطوری
تا حالا جچندین بار لخت دیدمش فوق العادست یه کون سفید خوشکل داره که فکر کنم قشنگترین کون دنیاست و یه کسه تپل و گوشتی میدونم که خیلی کسش خوشبو و حشری کنندست آخه من همیشه شورتاشو بو می کنم ولیس میزنم و باهاشون جلق میزنم.
یه بار با بابام دعواش شده بود اومد پیش من خوابید به مدت یه هفته. بهترین دورانه عمرم بودحالا براتون میگم چیکار کردم
یه شب مامانمو بابام با هم حرفشون شد اعصابه هممون خورد شده بود مامان با بابا قهر کرد اون شب اومد اتاقه من خوابید من کلی خوشحال شدم رو تخت جامون نمی شد به ناچار رو زمین خوابیدیم منم به عنوانه احترام به مامان اومدم پیشه اون خوابیدم کلی با هم حرف زدیم تا خوابش برد اولش خواستم بی خیال بشم ولی مگه می شد یه عمر تو کفش بودم مامان اون شب یه تاپ پوشیده بود که زیاد یقش باز نبود تا حدی که بزور میشد یه ذره از چاکه سینه های گندشو دید و یه شلوارکه چسبون که هر مردیو حشری می کرد یه ذره از شکمش و کمرش معلوم بود آخه یه خورده شکم داره
.گذاشتم چند دقیقه ای بگذره بعد کارمو شروع کردم موقعه ای که خواستم شروع کنم مامانم پشتش به من بود و به پهلو خوابیده بود و یکی از پاهاشو ستون کرده بود طوری که تو اون حالت میشد راحت از عقب کیرتو بکنی تو کسش البته اگه کون گندش اجازه بده وتو این حالت یه ذره به پایین خم شده بود که باعث شده بود کمرش از زیره تاپ بزنه بیرون.من حسابی ترسیده بودم ولی دلمو زدم به دریا و آروم دستمو گذاشتم رو کمرش واااااااااااااااااااااااااااااای باورم نمی شد چقدر لطیفو نرم بود آروم آروم دستمو تو کمرش حرکت دادم داشتم از خوشی می مردم کیرم حسابی گنده شده بود بعد از یکم که ترسم کمتر شد تصمیم گرفتم به کونش هم دست بزنم آروم دستمو از رو کمرش برداشتم و یه چند دقیقه ای صبر کردم دوباره آروم دستمو بردم سمته بدنش ولی اینبار سمته بهترین ورویائی ترین جایه دنیا (البته برا خودم شما رو نمی دونم)دستمو گذاشتم رو کونه خوشتراشو گوشتیه مامانم خیلی نرم بود گوشتش زیره دستم حرکت می کرد انگار دستتو بزاری رو ژله آروم دستمو فشار میدادم رو کونش ولمبرایه کونشو میگرفتم داشتم دیونه می شدم از خوشی کونش نرمو با حال بود دستمو آروم یه خورده حرکتش دادم رو کونش کیرم داشت منفجر می شد بعد خیلی آروم دستمو گذاشتم رویه چاکه کونش ووااااااااااااااای خیلی گرم بود ترسم کامل ریخته بود دیگه طاقت نیاوردم شلوارک و شورتمو کشیدم پایین و من هم کامل به هلو خوابیدم یه خورده رفتم پاینتر تا کیرم دقیقا روبرویه کونش باشه بعد آروم کیرمو گذاشتم رو کونش داشتم دیونه می شدم یه خورده خودمو بالا پایین کردم و کیرمو میکشیدم به چاکه کونش با اون یکی دستم هم کمرشو دست می کشیدم آبم اومد منم واسه اینکه ضایع نباشه شورتمو آوردم بالا و همیه آبمو تو یه شورتم ریختم تا صبح 2باره دیگه هم آبم اومد که بعدا به همراه شبایه دیگه براتون میگم مخصوصا شب دوم که کسو کونه مامانمو دیدم
یه شب مامانمو بابام با هم حرفشون شد اعصابه هممون خورد شده بود مامان با بابا قهر کرد اون شب اومد اتاقه من خوابید من کلی خوشحال شدم رو تخت جامون نمی شد به ناچار رو زمین خوابیدیم منم به عنوانه احترام به مامان اومدم پیشه اون خوابیدم کلی با هم حرف زدیم تا خوابش برد اولش خواستم بی خیال بشم ولی مگه می شد یه عمر تو کفش بودم مامان اون شب یه تاپ پوشیده بود که زیاد یقش باز نبود تا حدی که بزور میشد یه ذره از چاکه سینه های گندشو دید و یه شلوارکه چسبون که هر مردیو حشری می کرد یه ذره از شکمش و کمرش معلوم بود آخه یه خورده شکم داره
.گذاشتم چند دقیقه ای بگذره بعد کارمو شروع کردم موقعه ای که خواستم شروع کنم مامانم پشتش به من بود و به پهلو خوابیده بود و یکی از پاهاشو ستون کرده بود طوری که تو اون حالت میشد راحت از عقب کیرتو بکنی تو کسش البته اگه کون گندش اجازه بده وتو این حالت یه ذره به پایین خم شده بود که باعث شده بود کمرش از زیره تاپ بزنه بیرون.من حسابی ترسیده بودم ولی دلمو زدم به دریا و آروم دستمو گذاشتم رو کمرش واااااااااااااااااااااااااااااای باورم نمی شد چقدر لطیفو نرم بود آروم آروم دستمو تو کمرش حرکت دادم داشتم از خوشی می مردم کیرم حسابی گنده شده بود بعد از یکم که ترسم کمتر شد تصمیم گرفتم به کونش هم دست بزنم آروم دستمو از رو کمرش برداشتم و یه چند دقیقه ای صبر کردم دوباره آروم دستمو بردم سمته بدنش ولی اینبار سمته بهترین ورویائی ترین جایه دنیا (البته برا خودم شما رو نمی دونم)دستمو گذاشتم رو کونه خوشتراشو گوشتیه مامانم خیلی نرم بود گوشتش زیره دستم حرکت می کرد انگار دستتو بزاری رو ژله آروم دستمو فشار میدادم رو کونش ولمبرایه کونشو میگرفتم داشتم دیونه می شدم از خوشی کونش نرمو با حال بود دستمو آروم یه خورده حرکتش دادم رو کونش کیرم داشت منفجر می شد بعد خیلی آروم دستمو گذاشتم رویه چاکه کونش ووااااااااااااااای خیلی گرم بود ترسم کامل ریخته بود دیگه طاقت نیاوردم شلوارک و شورتمو کشیدم پایین و من هم کامل به هلو خوابیدم یه خورده رفتم پاینتر تا کیرم دقیقا روبرویه کونش باشه بعد آروم کیرمو گذاشتم رو کونش داشتم دیونه می شدم یه خورده خودمو بالا پایین کردم و کیرمو میکشیدم به چاکه کونش با اون یکی دستم هم کمرشو دست می کشیدم آبم اومد منم واسه اینکه ضایع نباشه شورتمو آوردم بالا و همیه آبمو تو یه شورتم ریختم تا صبح 2باره دیگه هم آبم اومد که بعدا به همراه شبایه دیگه براتون میگم مخصوصا شب دوم که کسو کونه مامانمو دیدم راستی من طالبه سکس چتم هر کی دوست داره در مورده مامانا مون حرف بزنیم پی ام بده
بعد از اینکه آبم اومد و یخورده آروم شدم فهمیدم چه کاره خطرناکی کردم ولی خوب ارزش
داشت داشتم به این فکر می کردم که چطور مامانم از خواب بیدار نشده یه حسی بهم میگه
اون بیدار بود
( مخصوصا با رفتارای شبایه بعدش) ولی هر چی بود تمام شده بود دیگه نمی
خواستم بهش فکر کنم
.یه 1ساعتی گذشت مامانم چند بار حالته خوابشو تغییر داد من فقط نگاه
می کردم و هر از چند گاهی به بدنش دست میزدم یا پامو میمالوندم به پاش ولی خوب خیلی
سریع وگذرا اما خوب نمی خواستم اون شبو از دست بدم چون دیگه تکرار نمی شد فردا اون با
بابام آشتی می کردو می رفت تو اتاق خودش بعده از اون یه ساعت مامانم یه جوری خوابید که
نتونستم تحمل کنم اون رو کمر خوابید و یه خورده پاهاشو از هم باز کرد و شکم خوشکلش کامل
از تاپش زده بود بیرون من خیلی شکمشو دوست دارم هر کاری کردم نتونستم تحمل کنم به
خودم گفتم همین یه شبه تو هم که تاحالا دستت به کس نخورده یه عمره هم تو کفه شکمو
کسشی خوب حالا که موقعیتش جور شده استفاده کن اگه هم فهمید به خاطره آبرویه خودش و
من به کسی چیزی نمیگه خلاصه عزممو جزم کردم که دوباره شروع کنم واسه همین خودمو یه
خورده دادم پایین تا بتونم خوبه خوب به کسش دست بزنم بعد به حالتی بین دمر و به پهلو خوابیدم
تا دستم کامل آزاد باشه و به بدنه مامانم مسلط باشم بعد خیلی آروم دستمو گذاشتم رو
شکمش وااااااااای به خدا داشتم دیونه می شدم از خوشی
. شکمش گوشتی و نرم آروم
شکمشو میمالیدم و با دستم تاپشو میبردم بالا تر تا کامل شکمشو ببینم داشتم دیوانه وار
شکمشو میمالیدم و با همه ی وجودم لذت می بردم نمیدونم چطوری توصیف کنم داشتم
بهترین لحظه های عمرمو سپری میکردم بعد به سرم زد تاپشو کامل ببرم بالا تا سینه ها شو
هم ببینم ولی قبلش گفتم بزار اول کسشو لمس کنم واسه همین دستمو به سمته پایین
حرکیت دادم همین طور رو شکمش حرکت دادم سمته پایین وااااای چه شکمی به خدا نمی
دونستم با کجاش حال کنم شکمش
,کسش یا سینه هاش ولی اینبار دلم کسشو می خواست
دستمو بردم پایین تا رسیدم به شلوارکش بعد آروم دستمو بردم پایین تر
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای باورم نمیشد یه لحظه یه تیکه گوشتو زیره دستام حس کردم
اصلا کنترل روانی نداشتم همونطوری گرفتمش تو دستم باورم نمیشد یعنی این کسه مامانمه
آروم با دستم فشارش میدادم خیلی نرم بودو لطیف چند دقیقه ای دستمو نگه داشتم حس
می کردم حالت کسش تو دستام عوض می شد اگه اشتباه نکنم اونم داشت آبش میومد نمی
دونم
شاید هم فقط یه حس بوده یهو بی اختیار آبم اومد ولی من نمیخواستم دستمو بردارم همونطور
فشارش میدادم و بهترین لذته دنیا رو می بردم بعد که کلی کسش بهم حال داد رفتم سراغه
شکمش و سینه هاش و آروم صورتمو چسبوندم به شکمش دیگه داشتم از لذت می مردم و یه
خورده با لبام شکمشو مالیدم و همزمان خیلی آروم می بوسیدمش بعد از یه خورده تاپشو بردم
بالا تر نمی دونم چرا حس می کردم خودش هم داره کمک میکنه به بالا رفتنه تاپش همینم ترسه
منو کمتر می کرد تا اینکه دیگه بالا تر از اون نمی رفت منم واسه اینکه به سینه هاش برسم
دستمو بردم زیره تاپش و یهو دیتم خورد به یکی از سینه هاش می خواستم ب گیرمش تو دستم
ولی نمی دونم چرا میترسیدم دوباره ترس اومده بود سراغم واسه همین فقط یه خورده فشار
دادم سینه هاش فوق العادست بزرگه
( نمی دونم چه سایزی) ولی اصلن سفت نیست خیلی
نرمو با حالن بعد دستمو آوردم بیرون و تاپشو آوردم پایین ولی دوباره خیلی سریع دستمو گذاشتم
رو کسش و یکم فشار دادم و سریع هم دستمو برداشتم بغیشو بعدا می نویسم
4یا5 شبه
باغیمونده که خیلی با حالتره رو بعدا براتون می نویسم ولی اگه میشه نظر بدین ببینم
من ساعت
2 بیدار شدم بابم هنوز نیومده بود من کلی بی حوصله بودم بعد بابام اومد و هر کاری کرد مامان باهاش حرف نزد و این منو خیلی خوشحال کرد اخه اونا همیشه همینقدر با هم قهر میکردن منم برا اولین بار از قهر بودنه مامانم خوشحال بودم
عصر مامان رفت حمام من همش تو این فکر بودم که آیا امشب پیشم می خوابه یا نه.یه خورده گذشت که مامانم از حمام اومد بیرون وااای چی می دیدم مامانم با یه دامن کوتاه و گشاد که یک خورده از زانوش بالاتر بودو پوشیده بود این دامنو بعضی شبا موقع خواب می پوشید و یه تی شرت که اونم کوتاه بود وگشاد تمامه نگاهم به پاهایه قشنگو سفیدش بود و همچنین به رونایه گوشتیش که بعضی موقع ها از زیره دامنش بیرون میزد من همش دعا می کردم که شب بیاد پیشم بخوابه گذشت تا ساعته 11 که بابام رفت خوابید حدودا نیم ساعت بعدش مامان هم رفت که به خوابه من تو اون لحظه با همه ی وجودم از خدا خواستم که امشب هم بیاد پیشه من بخوابه که دیدم رفت سمت اتاقه خودشون کلی ناراحت شدم ولی چند لحظه بعد دیدم که از اتاقشون اومد بیرون و متکاشو با یک ملحفه برداشته و داره میره سمت اتاقه من باورم نمی شد داشتم بال در می آوردم از خوشی یه لحظه وجودم سراسر شهوت شد اینقدر که نمی تونستم دیگه بمونم با هزار بد بختی یه نیم ساعتی تحمل کردم بعد رفتم بخوابم که یهو ه ذهنم رسید که لامپه تویه سالنو که جولو در اتاقم بودرو روشن بذارم تا تویه اتاقم کامل روشن باشه بعد رفتم تو اتاقو درو بستم دیدم مامانم خوابه و ملحفه رو کشیده رو خودش منم رفتم جفتش گرفتم خوابیدم ولی یه خورده پایین تر از اون طوری که سرم روبرویه کسش باشه .یه چند دقیقه گذشت دیگه طاقت نیاوردم و ملحفه رو از رو پاش و شکمش زدم کنار واااااااااااای خدا چی میدیدم پاهایه سفیدو گوشتیه مامانم که تا روناش معلوم بود جلو چشام بود دستمو گذاشتم رویه روناش داشتم دیونه می شدم روناش نرمو با حال بود و شروع کردم به مالیدنشونو آروم می بوسیدمشون بعد آروم دستمو بردم بالاتر و با دستم دامنه گشادشو می زدم کنار خیلی راحت می رفت بالا یه کم که بردم بالا تر چشم به شورتش افتاد یه شورت قرمز که من قبلا کلی اونو بو کرده بودم و میمالیدم به کیرم تا آبم می آمد حال اون شورته جلو چشمام بودآروم دستمو گذاشتم روکسش و شروع کردم به مالیدنه کسش وای که چه حالی میداد کسشو محکم فشار میدادم و میمالیدم دیگه دیوانه شده بودم چنان فشارش میدادم که می گفتم الانه که کسش کنده بشه یه لحظه به سرم زد که کسشو ببینم دیگه نمی ترسیدم اول خواستم شورتشو بکشم پایین ولی پشیمون شدم و تصمیم گرفتم که گوشه شرتشو بزنم کنار واسه همین اروم گوشه پایینه شرتشو که روبرویه کسش بودو زدم کنار و با یه چیزی روبرو شدم که با ورم نمیشد یه کسه خیلی خیلی خوشکل که به خدا از هر چی کس تو فیلما دیده بودم قشنگتر بود حسابی تپل و گوشتی بود میشد تو دستت بگیریش آروم شروع کردم به دستمالی کردنش و فشار دادنش بعد دستمو گذاشتم تو چاکه کسش و شروع کردم دستمو حرکت دادن توش بعد آروم انگشتمو چرخودم تا سوراخه کسشو پیدا کردم اول یه خورده کسش خشک بود ولی یه ذره که گذشت حسابی لیز شده بود آروم انگشتمو فشار دادم پایین انگشتم رفت تو باورم نمیشد ولی من دستم تو کسه مامانم بود و داشتم از خوشی می ترکیدم شروع کردم مثله حالت تلنبه زدن انگشتمو میکردم تو کسش و در می اوردم و بعد از یه مدت انگشتمو در اوردم و گذاشتم تو دهنم چقدر خوشمزه بود یکم که انگشتو لیسیدم دوباره گذاشتم تو کسش و یهو فشار دادم تو که مامانم آروم
یه آخی گفت که کلی ترسیدم و دستمو برداشتم ولی بعد به خودم گفتم اون بیداره و خودش هم راضیه واسه همین دوباره انگشتمو کردم تو و شروع کردم واسش جلق زدن بعد تصمیم گرفتم کسشو لیس بزنم و انو بو کنم آخه شورتاش خیلی خوشبو بود واسه همین یه تاب خوردم و سرمو گذاشتو جلو کسش و با دماغم گذاشتمرو کسشو بو میکردم ایتقدر خوشبو بود که داشت آبم میومد دقیقا بوی شورتاشو میداد و بعد آروم با دستام کسشو باز کاردم و شروع کردم به بوسیدنه کسش و توشو لیس میزدم اینقدر شهوتی شدم که آبم اومد یه خورده دیگه هم کسشو خوردم و لیس زدم و ابشو می مکیدم بعد به سرم زد که کیرمو بکنم تو پا شدم و کیرم که یه خورده کوچیک شده بودو از شورتم اوردم بیرونو گذاشتم جلو کسش و آروم فشار دادم تو یه ذره که رفت تو یه صدایی از مامانم اومد که منو به خودم اورد یه لحظه ترسیدم و کشیدم بیرون و نکردم بعد اروم شورتشو درست کردم و دامنشو دادم پایین وملافه رو کشیدم روش یه خورده ناراحت بودم آخه من همیشه وقتی ابم میاد عذاب وجدان می گیرم و خیلی ناراحت میشم و از کام پشیمون شدم ولی این پایانه ماجرا نبود الان کار دارم بعدا بقیشو تعریف می کنم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#688
Posted: 1 Sep 2014 17:09
پدر حشری
از وقتی موهاشو به قول خودش های لایت کرده بود خیلی سکسی تر از قبل شده بود. هر بار که می دیدمش حسابی حالی به حالی میشدم..... دخترم 17 سالش بود و حسابی داشت تبدیل به یه دختر مامانی و خوشگل میشد و دل من بیچاره رو هر روز بیشتر از قبل می برد. چند بار سعی کردم وقتی میره حموم ، برم و از لای در یه جوری بدن سفید و خوشگلش رو ببینم. یکی دو بار هم تونستم کون سفید و خوشگلش رو ببینم و درآرزوی به دست آوردن همچین کون تمیزی بسوزم و بسازم. یه روز بنا به دلایلی زود تر از سر کار اومدم خونه. زنم مسافرت بود و می دونستم که شهلا دخترم تنهاست و شاید بتونم دوباره حموم رفتنش یا خوابیدنش رو ببینم. از ذوق داشتم میمردم. اون شب قرار بود یکی از دوستام هم بیاد خونمون تا یه مشروبی با هم بخوریم و دور از چشم زنامون یه ذره مردونه دور هم باشیم. وقتی رسیدم خونه یه صداهایی از تو اتاق شهلا میومد... آروم رفتم به سمت اتاقش و دیدم حدسم درسته... دختر گلم با دوست پسرش آرش تو اتاق هستن و مشغول ور رفتن همدیگه اند. خوشبختانه لای در باز بود و میتونستم آروم خودمو نزدیک تر ببرم تا ببینم چه خبره. وای خدای من. باورم نمیشد. بدون هیچ مشکلی می تونستم دخترم رو ببینم که لخت لخت داره با دوست پسرش حال میکنه. می دیدم که آرش شلوارشو تا زیر زانونش آورده پایین و کیر کوچولوش آویزونه و دخترم هم لخت جلوش بود و داشتن از هم لب میگرفتن. شاید بهتر بود میرفتم تو و از کارشون جلوگیری میکردم ولی میدونستم که بالاخره یه دختر و پسر تو این سن همدیگرو دستمالی میکنن و بد هم نیست که یه کمی با هم حال کنن. منم اینجوری میتونم با دیدن کس و کون دخترم حال کنم و سوژه خودمو برای امشب پیدا کنم. شهلا هم بهم قول داده بود که بکارتشو از دست نده و آبروی خونواده رو نبره و من مطمئن بودم که سکس اون دو تا از حد دو تا لب و یه کمی ور رفتن بیشتر نیست. خلاصه. بعد از اینکه از هم لبشونو گرفتن شهلا جلوی آرش زانو زد و کیرشو گرفت تو دستش و شروع کرد مالوندن. اولش برام جالب بود که می دیدم دخترم به کیر کسی دست بزنه ولی وقتی دیدم کیر آرش بزرگ تر شد و شهلا اونو گذاشت تو دهنش. حسابی جا خوردم. شهلا خوب ساک میزد و آرش همینطور از روی لذت آه و ناله میکردم و سر خودش رو تکون میداد. بعد از یه مدت کوتاه شهلا بلند شد و رفت رو تخت درازکشید و من حالا می تونستم خوب خوب کسش رو ببینم که تمیز تمیز بود و یه دونه مو هم نداشت. معلوم بود پسره از اوناییه که از کس بی مو خوششون میاد. جوونا همه شون مثل همدیگه ن. آرش هم شلوار و تی شرتش رو درآورد و رفت رو تخت درازکشید کنار شهلا و شروع کرد لب گرفتن و با پستونای کوچولوی دخترم ور رفتن که دیدم حسابی داره حال میکنه. بعد از یه مدت دستشو آروم آروم برد پایین سمت کس شهلا و شروع کرد با کسش بازی کردن. شهلا هم لای پاشو باز کرد و من تونستم محصول کیر خودم و کس ژیلا – مامانش- رو ببینم که عجب تمیز و خوشگل بود و آماده پذیرایی از کیر. ولی مشکلی وجود داشت به نام پرده بکارت که مانعش میشد. کس شهلا ناز و کوچیک و تازه بود و من احتمال میدادم که حسابی باید تنگ باشه. به داماد آینده م حسودیم میشد که میتونست از همچین کسی استفاده کنه. آرش همینطور با چوچوله شهلا ور میرفت و شهلا رو حشری و حشری تر میکرد تا اینکه با داد و بیداد شهلا فهمیدم که ارضا شده. برام جالب بود که آرش، شهلا رو به ارگاسم رسوند اماخودش هیچی. ولی تعجبم زیاد طول نکشید وقتی دیدم آرش بلند شد و شهلا رو هم بلند کرد و رفت پشتش. شهلا رو به من بود و میتونستم قیافه معصومانه ش رو ببینم که داشت برای کون دادن اماده میشد. با دیدن آرش که کیرشو خیلی راحت گذاشت تو کون شهلا با خودم فکر کردم مطمئناً اولین بار نیست وگرنه شهلا داد و بیدادی راه مینداخت که نگو. خودم وقتی ژیلا رو از کون کردم تا سه روز نمیتونست بشینه!!!!! ولی آرش حسابی داشت تلمبه میزد و جالب تر این بود که شهلا هم داشت حال میکرد و اینو تو صورت قشنگش میتونستم ببینم که با هر ضربه کیر آرش حسابی حال میکرد. بعد آرش کیرشو درآورد و شهلا رو دوباره خوابوند رو تخت و رفت روش و کیرشو گذاشت دم کس دخترم و تازه اینجا بود که من فهمیدم کیر آرش داره میره تو کس دخترم و قبل از اون هم جای دیگه ای نبوده جز همون کس تنگ و خوشگل و ناز شهلا که حسابی از این کیر گنده و سفت داشت پذیرایی میکرد. از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم. دختر 17 ساله من داره کس میده؟ یعنی چی؟ پس قبل از اینکه من بفهمم کس داده بود و بکارتش رو هم از دست داده بوده؟ هم عصبانی بودم و هم خوشحال. چون نقشه ای به ذهنم رسیده بود که می تونستم باهاش منم از داخل شدن به اون کس مامانی کیرمو بهره مند بشم. هر چی بیشتر به زوایای نقشه فکر میکردم ضربه های آرش محکم تر میشد تا اینکه دیدم که کیرشو درآورد و شروع کرد به جق زدن و شهلا هم صورتشو نزدیک کرد و آب کیر آرش رو صورت دخترم ریخت. آروم از اونجا خودمو کشوندم بیرون و از خونه رفتم بیرون. یه ذره قاطی کرده بودم و باید حسابی به همه چیز فکر میکردم. امشب قراره فرزاد بیاد خونمون(همون دوستم!) اونم از اون کس کنای اساسی بود و اولش هم قرار بود که یه برنامه کس کردن راه بندازیم که جور نشد و اون حسابی از این قضیه پکر بود. حالا میتونست شب بیاد خونه ما و با هم ترتیب شهلا رو بدیم. درسته که شهلا دخترمه ولی وقتی پای این پیش بیاد که بخوام کاری بکنم، میکنم و اونم باید به خاطر اینکه منو بابت این قضیه آبروی خونوادگی گول زده تنبیه بشه و چه تنبیهی بهتر از کس دادن به دو تا کیر باحال؟ یه کم دیر تر برگشتم خونه و به روی خودم نیاوردم که چی دیدم ولی خیلی سرد با شهلا برخورد کردم. شب که فرزاد اومد همه چیز آماده بود برای کس کردن ما!!!! شهلا از همه جا بی خبر بود و من و فرزاد چند لیوان عرق خورده بودیم و حسابی گرم گرم بودیم و من همینطور منتظر موقعیت مناسب بودم برای کردن کس دخترم. رفتم تو اتاقشو دیدم که پشت کامپیوتر نشسته و داره چت میکنه. خیلی عصبانی بهش گفتم "به جای این کارا یه کم به فکر درسات باش." گفت "درسامو خوندم." جواب دادم "آره بعد از ظهر دیدم چطوری داشتی درس میخوندی." حسابی دست پاچه شده بود و نمیدونست چی بگه.رفتم جلو تر و بهش گفتم "با آرش باهم درس میخوندین نه؟ چه درس خوبی بهت داد. نه. تو چه درس خوبی بهش دادی." و رو اون "دادی" حسابی تاکید کردم. شهلا گریه اش گرفته بود و سرشو انداخت پایین و گفت "بابا تو رو خدا. من کاری نمیکردم." عصبانی شده بودم. داد زدم "نه. کاری نمیکردی. فقط داشتی به دوست پسر مامانیت که چار روز دیگه ولت میکنه و میره سراغ یکی دیگه ، کس میدادی." شنیدن این کلمه ها اونقدر براش عجیب بود که صورتش سرخ شد و گریه ش رو قطع کرد. مونده بود چی بگه که من سرشو گرفتم و گذاشتم رو شلوارم نزدیک کیرم و بهش گفتم "باید تنبیه بشی. هرکاری بگم باید بکنی وگرنه میکشمت. آرش رو هم میکشم و همه هم میفهمن چه جنده ای بودی." اونم دوباره هق هقش دراومد و گفت "هرکاری بگی میکنم." آروم سرشو عقب بردم و زیپ شلوارمو باز کردم و شلوارمو کشیدم پایین. شورتمو درآوردم. می دیدم که داره با تعجب نگام میکنه. بهش گفتم "هر کاری با آرش کردی با من هم میکنی. منظورم اینه که هر کاری با کیر آرش کردی با کیر منم میکنی." خودشو کشید عقب و گفت "بابا. تو پدر منی." گفتم "مهم نیست. مهم اینه که میخوام بفهمی فرق این با اون چیه و منم باید بفهمم فرق کس تنگ تو با کس گشاد مامانت چیه." گفت "بابا تو رو خدا اینطوری حرف نزن." با تشر بهش گفتم "بخور کیرمو." و شهلا هم مجبور بود کیر منو بذاره تو دهنش. وقتی کیرمو گرفت تو دستاش سرمای عجیبی رو حس کردم. دستای شهلا حسابی یخ کرده بودن و معلوم بود هم ترسیده و هم آشفته ست ولی برام مهم نبود. وقتی کیرمو میخواست بذاره تو دهنش حس کردم کیرم داره بزرگ تر میشه و آماده برای ورود به اون دروازه بهشتی!!!! شهلا هم کیرمو تو دهنش نگه داشته بود و کاری نمیکرد. وقتی نگاه عصبانی منو دید شروع کرد به مکیدن کیرم و تکون دادن زبونش رو نوک کیرم که حسابی منو حالی به حالی کرد. منم سرشو گرفتم تو دستام و همراه با حرکاتش عقب و جلو میبردم و از این که دخترم داره برام ساک میزنه حسابی لذت میبردم. مامانش البته بهتر ساک میزنه و اونم به این خاطر که تو این چند سال حسابی یاد گرفته کیر رو چطور باید ساک زد. دستمو بردم سمت پستونای شهلا و شروع کردم به بازی کردن با نوک پستوناش. همین حرکت حسابی ریلکسش کرد. داشتم حسابی حال میکردم که صدای فرزاد منو به خودش آورد که میگفت "بابا کجایی؟ مهمونتو تنها میذاری میری؟" داد زدم "الان میام." و به شهلا گفتم "حالا پاشو لخت شو و با من بیا بیرون." گفت "نه. بابا. تو رو خدا رحم کن. خجالت میکشم." منم مهلت ندادم و یه سیلی خوابوندم تو گوشش و گفتم "وقتی پرده کست داشت میخورد باید خجالت میکشیدی جنده." بعد هم کاملاً لخت شدم و به زور پیرهن شهلا رو هم درآوردم و بهش گفتم "هر کاری که گفتم میکنی. فهمیدی؟" باز هم زد زیر گریه و منم رفتم جلوش و سرش رو محکم گرفتم تو دستم و گفتم "میای اونور و تا وقتی آبمونو تو کست حس نکردی از اونجا تکون نمیخوری. هم من و هم فرزاد. فهمیدی؟" چاره ای نداشت جز اطاعت کردن. وقتی هر دو لخت از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم تو هال جایی که فرزاد نشسته بود و تلویزیون تماشا میکرد حسابی قلبم داشت میزد. میدونستم فرزاد اصلاً براش مهم نیست که کیو میکنه و اگر میتونست حتی زن بهترین دوستش رو که من باشم هم میکرد. (البته یه شک هایی برده بودم که نکنه بینشون رابطه ای باشه که بعداً اونا رو هم تعریف میکنم!). وقتی فرزاد منو شهلا رو باهم دید از تعجب وا رفت. من می دیدم که کیرش داره از پشت شلوارش به جنب جوش میفته و بزرگ و بزرگ تر میشه. به شهلا گفتم "برو باباجون. برو پیش عمو فرزاد بشین و بهش نشون بده چه ساک زن ماهری هستی!" شهلا با اکراه رفت پیش فرزاد که از خوشحالی داشت پر درمیاورد. فرزاد به من نگاهی انداخت و منم بهش اشاره کردم که همه چیز رو به راهه و میتونه ترتیبشو بده. وقتی شهلا پیش فرزاد نشست، فرزاد بلند شد و شلوارشو درآورد و کیرشو گرفت تو دستاش و برد جلو دهن شهلا و به زور کردش تو دهن دخترم. اونم شروع کرد به ساک زدن. صورت فرزاد رو میدیدم که حسابی نشون میداد داره حال میکنه. منم رفتم نزدیکشون و سر شهلا رو گرفتم و محکم فشار دادم جلو که کیر فرزاد رو تا ته تو دهنش جا بده. بعدش هم خودم نشستم جلوی کون خوشگلش و شروع کردم به لیسیدن کنارای کونش. بعدش هم لای پاهاشو باز کردم و اون کس خوشگلش که از پشت عین یه غنچه زده بود بیرون رو دیدم و هوش از سرم پرید. دستمو بردم و نزدیک و انگشتمو کشیدم رو چاک کسش. صدای ناله ش میومد. ولی عین جنده های فیلم سوپر داشت همچنان براش فرزاد ساک میزد. سرمو بردم نزدیک. چه بوی خوبی داشت کس دخترم! آروم زبونمو گذاشتم لای چاک کسش و شروع کردم به بالا پایین بردن.....چه مزه ای داشت کس دخترم! بعدش دیگه نتونستم طاقت بیارم....رفتم نشستم رو مبل و شهلا رو کشوندم طرف خودم....کیر فرزاد از تو دهنش دراومد.....نشوندمش رو کیرم و کسش رو جوری تنظیم کردم که قشنک سر کیر من باشه و آروم آروم کردمش تو.....از دادی که زد فهمیدم حسابی درد داشت....بهش گفتم "حالا کدوم بزرگ تره؟ها؟مال من یا مال اون جوجه؟" اونم همینطور داشت درد میکشید . من شروع کردم به بالا پایین بردنش.....ولی روش خوبی نبود...این بو که شهلا رو نشوندم رو خودم و از پشت شروع کردم به تلمبه زدن....فرزاد هم کیرشو دوباره کرد تو دهن شهلا......من همینطور کیرمو میکردم تو اون س تنگ دخترم و میاوردم بیرون و لذت میبردم.....بعد از یه مدت کوتاه حس کردم آبم داره میاد و برای همین کیرمو کشیدم بیرون....اومدم پیش فرزاد و بهش گفتم "حالا نوبت توئه....کس تنگی داره این شهلا خانوم ما!" اونم رفت رو مبل نشست و شهلا رو گذاشت رو خودش و کیرشو کرد تو کس تنگ دخترم......دیدن این منظره حسابی حشریم کرده بود ولیچون نمیخواستم زود ارضا بشم رفتم تو آشپزخونه و از تو یخچال نوشابه درآوردم و ریختم تو یه لیوان و بعدش هم یه ذره عرق ریختم توش و برگشتم و شروع کردم به خوردن لیوان و تماشا کردن دخترم که داشت به دوستم کس میدادچند دقیقه که گذشت رفتم نزدیک و بهش گفتم "تا حالا کون هم دادی؟" شهلا که داشت آه و ناله میکرد گفت "یه بار...ولی خیلی درد داشت" بهش گفتم "حالا بازم باید بدی و برام اصلاً مهم نیست که درد داره یا نه....باید تنبیه بشی" شهلا از ادامهء بالا پایین رفتنش دست برداشت و از رو کیر فرزاد بلند شد و گفت "بابا نه....تو رو خدا نه" گفتم "حرفشم نزن" و برش گردوندم همونجایی که بود....به فرزاد گفتم "بکن تو کسش و نگه دار تا منم از پشت بکنم تو کونش" داد و بیداد شهلا که "نه نه" میکرد رفت هوا....ولی ما تنها چیزی که نمیشنیدیم صدای شهلا بود......فرزاد شهلا رو نشوند رو کیرش و وقتی کیرش تا ته رفت تو کس شهلا اونو خم کرد رو خودش و سرشو گذاشت رو سینهء خودش و شروع کرد موهای طلایی شدهء ئخترم رو نوازش کردن و سعی کرد آرومش کنه.....همین خم شدن کافی بود که من بتونم کون دخترم رو که حالا جلوم باز شده بود ببینم و حسابی حشری بشم......تف زدم به کیرم و آروم گذاشتمش دم کون دخترم....تا اومد تکون بخوره فرزاد محکم چسبیدش و نذاشت حرکتی بکنه و من آروم آروم کیرمو فرستادم تو کون تنگ شهلا که بی نهایت عالی و باحال بود و وقتی کیرم تا دسته رفت تو کونش به فرزا علامت دادم با هم شروع کردیم به تلمبه زدن.....باید اقرار کنم که لذت بخش ترین سکس زندگیم بود...و جالب این بود که وقتی با هم کیرامونو میبردیم تو کون و کس شهلا تخمامون به هم ساییده میشد و همین خیلی لذت سکس رو بیشتر میکرد......حسابی که تلمبه زدیم حس کردم آبم داره میاد....برای همین باز کیرمو درآوردم و رفتم سراغ مشروب و فرزاد به کارش ادامه داد و بعد از چند دقیقه از صدای آه و اووه فرزاد فهمیدم که داره میاد و ضزبه های کیرش به کسدخترم محکم تر و محکم تر میشد و داد شهلا بیشتر از قبل میرفت هوا تا اینکه هردو آروم شدند.....منم کیرم تو دستم بود و داشتم میمالوندمش تا اینکه شهلا از رو کیر فرزاد بلند شد و آب کیر فرزاد رو میدیدم که از تو کسش داره میاد بیرون و میریزه رو زمین و یه مقدارش هم لای پای شهلاگیر کرده بود. رفتم سراغ شهلا و به پشت خوابوندمش رو زمین و کونشو دادم بالا و کیرمو کردم تو کونش......از پشت تنگ تر و باحال تر بود و من همینطور داشتم گر میگرفتم از این همه لذت و انقدر کیرمو محکم میکوبوندم تو کس دخترم که حس کردم داره از درد گریه میکنه و بعد از چند ثانیه دیدم که آبم داره میاد و به کارم ادامه دادم تا جایی که حس کردم دارم منفجر میشم.......اولین جهش آب کیرم به اندازه ای قوی بود که برگشتشو رو نوک کیرم حس کردم و همینطور به تلمبه زدن ادامه دادم تا همهء آبم رو تو کس دخترم خالی کردم...... بی حال افتادم رو مبل و لیوان مشروب رو گرفتم و به این فکر میکردم دوباره کی میتونم دخترمو تنبیه کنم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#689
Posted: 1 Sep 2014 17:14
دیده بان
از آشپزخونه اومدم بیرون و مثله همیشه دراز کشیدم جلوی تلویزیون
.اصلا حاله خوابیدن نداشتم.حوصلم خیلی سر رفته بود.شروع کردم با کانالهای تلویزیون بازی کردن.فکر فردا مدرسه هم دیگه داشت حسابی حالمو بهم میزد همین جور که داشتم تلویزیون نگاه میکردم یهو دیدم آخ جون یه برنامه ای که خیلی دوسش دارم شروع شده.منم پا شدم نشستم که خوب بتونم ببینم.تقریبا پنج دقیقه نگذشته بود که مامان از دور داد زد:پاشو مسواک بزن باید بخوابی که فردا صبح دوباره پدر من در نیاد بیدارت کنم.اینو که گفت انگار دنیا رو سرم خراب شده.گفتم: بابا خواب چیه٫بذار ببینم دیگه.یهو بابا از اونور داد زد.منو چرا صدا میکنی! پاشو برو بخواب٫آفرین.من اولش جدی نگرفتم.ولی وقتی دیدم مامان اومده جلوی تلویزیون وایساده فهمیدم که انگار باید جدی برم بخوابم.خودم رو کلی کج و کوله کردمو درو دیوار رو گرفتو و پا شدمو رفتم مسواک بزنم.از دستشویی که اومدم بیرون یذره با دقت توجه کردم دیدم عجب بویی میاد.یکم بیشتر دقت کردم دیدم عجب بوی کرمی میاد.من که نفهمیدم این بوی غلیظ ماله چیه و از کجا میاد رفتم تو اتاقم که بخوابم.یذره گذشت مامان اومد که بوس شب بخیر بده من بخوابم که دیدم وااای این بوی عجیب غریب از مامان میاد.تمام بدنش اون بو رو میداد.مخصوصا وقتی که دولا شد منو بوس کنه دیدم این بو ۱۰ برابر شده.چراغ رو خاموش کرد و شب بخیر گفت و در رو آروم بست و رفت.منم هم اعصابم از این خورد شده بود که چرا زوری باید بخوابم و هم اینکه این بو خیلی برام سوال شده بود که علتش چیه.تو همین فکرها بودم که چشمامو خیلی آروم بستم و خوابم برد.دقیقا نمیدونم چقدر گذشته بود که یهو با یه صدایی از خواب بیدار شدم.چشمامو یکم بازو بسته کردم.دو تا نفس عمیق خود به خود کشیدمو سعی کردم دوباره بخوابم.اینبار داشت آروم آروم خوابم میبرد که دیدم یه صدایهایی داره میاد.یذره با دقت گوش دادم.خواب نمیدیدم.یه صدایی مثله این بود که انگار یکی داره دردش میاد و آخو اوخ میکنه.یکم فکر کردم ببینم چیکار باید کنم.پاشدم رو تخت نشستم.هم میترسیدم از اینکه این صدا چیه و از کجا داره میاد نصفه شبی و هم اینكه نمیدونستم چیکار بایدکنم.۳-۴ دقیقه گذشت که تصمیم گرفتم هر جوری شده ببینم این صدا ماله چیه.تا اومدم از جام پاشم دیدم یهو صدا قطع شد.منهم که دیدم صدا قطع شده پشیمون شدمو نشستم دوباره.دوتا دستامو به هم فشار میدادم و همش فکر میکردم.خیلی سریع صدا دوباره شروع شد.همش آخو اوخ بود.زود پا شدم برم از اتاق بیرون ببینم چه خبره.تخت رو دور زدم و به دم در اتاق رسیدم.لای در اتاقو یکم باز کردم دیدم از اینجا هپچی معلوم نیست.بیشتر از همه میخواستم بدونم این صدا ماله کیه.آروم آروم جلوتر رفتم.بعد فهمیدم هر چی به اتاق مامان اینا نزدیک تر میشم صدا هم بیشتر میشه.دیگه از کنجکاوی نمیدونستم چیکار کنم. به دم در اتاقشون که رسیدم اول تصمیم گرفتم از توی سوراخ کلید ببینم اون تو چه خبره.با دقت که اون تورو نگاه کردم دیدم بـــله صدا داره از اونجا میاد و اون بوی کرم هم از اونجا بود.تختشون داشت تکون تکون میخورد.روی تخت رو که نگاه کردم دیدم انگار دو نفر زیره پتو دارن کشتی میگیرن.پتو قلمبه شده بود و زیرش هی بالا پایین میرفتن.اول ترسیدم و پپشونیم واقعا خیس شده بود ولی خیلی سریع اون حس کنجکاویم دوباره بهم غلبه کرد.از پشته در صداها خوب و واضح نبود.خیلی دوست داشتم ببینم دقیقا چه خبره. اول خواستم برگردم تو اتاقم و داد بزنم بگم مامان آب میخوام ولی نظرمو عوض کردم و تصمیم گرفتم لای درو آروم باز کنم که بتونم اون تورو خوب ببینم.خیلی میترسیدم که یوقت منو نبینن.حتی نفسم رو تو سینم حبس کردم و خیلی یواش لای درو باز کردم.جوری که قشنگ بتونم چشمامو تو اتاق بچرخونم و همه چیز رو ببینم.اول که فقط تونستم لبه تختو ببینم ولی وقتی قشنگ روی تختو نگاه کردم از تعجب سرجام خشکم زد.دیگه صدا رو خیلی واضح میشنیدم.هم صدای بابا و هم صدای مامان بود که هر دوتاشون داشتن آخو اوخ میکردن.مامان به بابا میگفت:آخ جون٫بیشتر بکن تو٫وای وای.میخوام میخوام همشو میخوام.مامان همش داد میزد:وای چه کیفی میده٫دوست دارم٫خوشم میاد٫همشو بکن تو٫داره دردم میاد.بابا اصلا چیزی نمیگفت فقط چنبار شنیدم که گفت:لاشو بیشتر باز کن میخوام جرت بدم.داشتم اینارو میدیدمو میشنیدم که نمیدونم چرا خود به خود ماله من بزرگ شد.اصلا نمیدونم چی شد که ماله خودمو با یکدست گرفتم و هی بالا پایینش میکردم.خیلی خوشم میومد.تو این حین بودم که یهو بابا به مامان گفت:برگرد میخوام از کون بکنمت.اینو که گفت من شاخ دراوردم.آخه بابا با کون مامان چیکار داره.آخه کون مامان به چه درد بابا میخوره.اصلا اینا چرا لخت شدن رفتن زیره پتو به هم چسبیدن.خیلی دوست داشتم میتونستم زیره پتو رو هم ببینم.ماله من دیگه خیلی بزرگ شده بود و هرچی بیشتر با دستم میمالوندمش بیشتر خوشم میومد.لای درو یذره بیشتر باز کردم که بتونم حداقل با دوتا چشمام ببینم.پایین تخت رو که نگه کردم پاهای مامان رو دیدم که تا رونش لخته.پاهای بابا رو هم دیدم که اونم لخت و لای پای مامانه و هی خودشونو بالا پایین میکنن.تو همون لحظه که من داشتم پاهای سفید و لخت مامانو میدیدم و ماله خودمو بیشتر میمالوندم یهو دیدم مامان به بابا گفت:تو دراز بکش من بشینم روش.من اصلا نمیفهمیدم اینا چی میگن و این چیزا یعنی چی.همش فکر میکردم مامان رو چی میخواد بشینه ! بابا پاشو از لای پای مامان ورداشت.همش منتظر بودم که این پتوی لعنتی برای یک لحظه هم که شده بره کنار من كه بتونم زیره پتو رو ببینم چه خبره.همینطور هم شد.مامان که اومد پاشه پتو رفت کنار.مامانو دیدم که لخت لخته و داره اونجای بابا رو میخوره.چون دولا شده بود من قشنگ تونستم از پشت ببینمش.لای پشتش قشنگ باز شده بود.اول یه سوراخ کوچولو بود که دورش یکم مو داشت.یه ذره پایین تر یه خط ۳-۴ سانتی دیدم که لاش کامل باز شده بود.یه چیزاییم از لای خطش زده بود بیرون.خیلی خوشگل بود.سوراخ عقب و سوراخ اونجای مامانو قشنگ میدیدم.همینطور که داشت ماله بابا رو میخورد کمرشو تکون میداد و اونجاش هی بازو بسته میشد.انگار دوست داشت یه چیز بزرگ دراز تا ته بره توش.بعد بابا یکم بلند شد نشست که دستش به اونجای مامان برسه.اول با پشت مامان حسابی بازی کرد.بعد کم کم یکی از انگشتاشو کرد تو سوراخ عقب مامان.مثله اینکه مامان خیلی خوشش میومد با سوراخ عقبش بازی کنن آخه خودشو برد یکم بالاتر که دست بابا بیشتر بهش برسه.بعد بابا اون انگشتشو از سوراخ عقب مامان دراورد و با ۴ تا انگشت همون دستش از پشت با اونجای مامان بازی میکرد.با انگشت کوچیکش و انگشت اشارش اول لای اونجای مامانو باز کرد بعد دو تا انگشت وسطشو یهو کرد اونتو.مامان دیگه داشت ملحفه رو چنگ میزد و همش اسم اونجای بابا رو میاورد.بعد بابا آروم آروم هر ۴ تا انگشتشو تا ته کرد تو اونجای مامان.و هی انگشتاشو می چرخوند.مامان هم برای اینکه انگشتهای بابا بیشتر بره تو ٫قمبلش رو بیشتر داد بیرون که لای پاش قشنگ باز بشه.بابا با اون یکی دستش هی میزد به زیره باسن مامان و چون باسن مامان یکم گوشتالو بود هی میلرزید.بعد بابا سرشو خم کرد و اونجای مامانو هی لیس میزد براش.مامان که دید اینجوریه خودش با دستهاش لای پاشو تا آخر باز کرد که هم اونجاش باز تر بشه و بیشتر بزنه بیرون و هم بابا بتونه راحت تر براش بخوره.مامان هی آخو اوخ میکرد و میگفت:جون٫چه خوب اونجامو میخوری٫بخور بخور.بزار برات بازش کنم و با اون دستش سینشو گرفته بود تو مشتش و میمالوند.مثله اینکه مامان خیلی خوشش میومد لخت باشه و لای پاشو باز کنه و یکی همه جاشو دستمالی کنه و اونجاشو براش باز کنه و بخوره.بعد مامان دوباره قمبلشو داد بیرون و شروع کرد ماله بابارو خوردن.من دوباره اونجاشو دیدیم.سوراخ عقب و سوراخ جلوش و باسنش قشنگ به طرف من باز شده بود.وای اونجاش که از لای پاش زده بود بیرون منو داشت دیونه میکرد.یکم مو داشت و خطش قشنگ معلوم بود.توش صورتی بود.خیلی دوست داشتم منم برم جلو و آروم اروم با اونجاش بازی کنم.میدونستم که خوشش میاد.یهو مامان دولاتر شد و بابا پتو رو کشید روش.من دیگه چیزی نتونستم ببینم تا اینکه یک لحظه تونستم ببینم که مامان کاملا لخته و پاشده و لای پاهاشو باز کرده که بشینه روی اونجای بابا،من فقط یک لحظه تونستم لای پای مامانو ببینم دوباره.همون خطه بود که دورش مو داشت و لاش تقریبا صورتی بود که قلمبه هم زده بود بیرون.وقتی مامان نشست رو بابا پتو رو کشیدن رو خودشون ولی سینه های مامان هنوز بیرون بود یکیش.من تا حالا دوسه بار سینه های مامانو لخت دیده بودم ولی اینبار فرق داشت.بابا با یه دستش سینه مامانو گرفته بودو فشار میداد.دوباره آخو اوخه مامان بلند شد.هی میگفت:جون٫خوشم میاد٫کلفته٫داره پارم میکنه.و بابا هم هی مامانو مینداخت بالا پایین.مامان روبابا خوابید و سینه هاشو به سینه بابا چسبوند و اینبار دیگه پتو رو كامل کشیدن رو خودشون.من دیگه هیچی نتونستم ببینم بغیر از اینکه مامان زیره پتو هی تکون میخوره و آخو اوخش دیگه به داد و فریاد تبدیل شده بود.منهم فقط داشتم ماله خودمو با دستم هی محکمتر میمالوندم.اصلا نمیدونستم چرا اینقدر خوشم میومد اینکارو بکنم.هی داشتم سعی میکردم نگاه کنم ببینم که شاید پتو دوباره بره کنار و من بتونم اون زیرو ببینم.مخصوصا اون صحنه ای که لای پای مامانو دیدم.خیلی دوست داشتم اون خط لای پاشو که دورش هم یکم مو داشت دوباره بتونم ببینم.تو این فکرو حال هواها بودم و به صدای داد و فریاد مامان گوش میدادم که همش میگفت:آخ جون٫بکن منو ٫خوشم میاد٫جرم بده ...داشتم به اینا گوش میدادم که سرم گیج رفت و خودبخود چشمامو بستم.نمیدونستم چی شدم یهو.فقط احساس کردم که ماله من خیس شده.خیلی آروم از دم در اتاق فاصله گرفتم.میخواستم برم تو دستشویی ولی تریسدم که یوقت اونا بفهمن من اونجا بودم.برای همین خیلی آروم برگشتم تو اتاقم.اومدم بخوابم دیدم نمیشه.یهو داد زدم : مامـــان ٫ مامـــان من آب میخوام.چون نشنید من چی میگم دوباره و بلند تر داد زدم آب میخوام.مامان اومد.دیدم موهاش با اینکه خیلی کوتاه بود ولی معلوم بود که کلی دستمالی شده.اصلا درست نمیتونست راه بره.لیوان آب رو گرفتمو چشمامو یکم نیمه باز نگه داشتم که بگم مثلا من تازه از خواب پا شدم.گفتم : میخوام برم دستشویی.کمکم کرد بلند شم.رفتم دستشویی تو آینه خودمو نگاه کردم.اصلا نمیتونستم فکر کنم.ماله خودمو دراوردم و شستمش.دستامم شستم و برگشتم تو اتاقم.رو تختم دراز کشیدم.مامان اومد بالا سرم و شب بخیر گفت و تا آخرین لحظه ای که من بیدار بودم بالای سرم وایساد که مطمئن بشه من خوابم برده.چشمامو که باز کردم دیدم صبح شده.رفتم سر میز صبحونه.دیدم مامان و بابا نشستن و تا منو دیدن معلوم بود که تعجب کردن من خودم پاشدم٫یکی از صندلیها رو کج کردن که بشینم.منم نشستم و شروع کردم به هم زدن چاییم.داشتم به دیشب فکر میکردم که چیا دیدمو شنیدم.از همه بیشتر اون صحنه ای كه لای پای مامان رو دیدم میومد جلوی چشمم.تو این فکرا بودم که یهو ازم پریسدن : دیشب خوب خوابیدی ؟
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#690
Posted: 1 Sep 2014 17:19
سكس با خاله كوچكه
.من ايمان خالم هم اسمش بهاره است الان ١٧ سلشه و من ٢١ سال،اين اولين خاطره ايست كه ميخوام بنويسم بدون مقدمه
قضيه سكسم با خالم به موقعي بر ميگرده كه من ٣ راهنمايي بودم و اون ٥ ابتدايي و الان اون پيش دانشگاهيه از الانم ميخوام از خاطرات اين اواخر يكي رو بگم. ما هميشه مرحله به مرحله تو سكسمون پيشرفت داشتيم مثلا اولش ماليدن بعد كم كم چسپيدن و ... تا لب و سينشو خوردم روش خوابيدم
زياد راجب سكس با هم صحبت نميكنم هميشه هم جز چندتا استثنا با ترس حال ميكنيم.بهاره دختره نه آنچنان سفيد و لاغر و قد كوتاهيه حدودا ١٥٧ س. سينه هاشم نرمال اما كونشو گرد و به دلت ميچسپه (مثه بيشتر دخترا) منم به خاطر اينا نيست كه باهاش حال ميكنم صرفا به خاطر اينكه خالمه و دوستش دارم انكارو ميكنم بريم سر اصل مطلب. يه روز ظهري كه همه تقريبا خوابند بهاره بهم زنگيد كه بيا شيمي استوكيومتري يادم بده (آخش الان حشرش زده بالا) منم رفتم خونشون باهاش سلام و شروع كرديم به خوندن ، اون يه پيرهن كه دكمه هاشو راحت بتونم باز كنم و يه دامن با يه شلوار زيرش پوشيده بود ، از شورت كرست هم خبري نبود ،يه خورده كه از درس خوندن گذشت اون پاشو بهم چسپوند (چراغ سبز رو داد) منم يواش دستمو گذاشتم رو رانشو كشيدم و اون تو خودش جمع شد پاهاشم يه خورده بازتر كرد تا كسشو بمالم منم باهاش راه اومدم و كسشو ماليدم يه دستش هم گرفتم كردمش تو شلوارم (دختر خالم ٥ سالشه همونجا بود داشت تي وي نگاه ميكرد بخاطر همين زياد راحت نبود) اولش اعراض كرد اما من دستشو كشيدم و بهش فهموندم كه بايد يه جوري بماله و فشارش و خلاصه كاري كنه من حال كنم اونم اينكارو كرد منم دستمو كردم زير شلوارشو كسشو مالوندم ، خوب تراشيده بود (اگه اتفاقي بود به احتمال زياد نميتراشيد) كم كم اون داشت حشريتر ميشد و نفس ميزد دستمو گرفت برد زير پيرهنش يعني سينه هاشو بمالم منم همينكارو كردم وقتي سينه هاشو گرفتم ديدم خوب سفت شده بودم و محكم تو دستم گرفته بودمشونو ميمالوندم اونم كامل نشست رو پام و من پشتش سرشو رو شونم گذاشت و سينشو جلو داد تا محكم تر بمالم (اينا همش تو ٤ يا ٥ دقيقس) منم صورتشو بوسيدم لباشم بوسيدم و باهم لب داديم اونم كيرمو در اورده بود داشت برام جلق ميزد، دختر خاله كوچلو هم انگار خواب بود و هر دومون متوجه شديم خوابه دكمه پيرهنشو يكي يكي باز كرد و سرمو طرف سينه هاش كشيد اول ممانعت كردم و يه نگاه به دختر خالم كردم و ديدم خوابه و سينشو خوردم و تا صداي بسته شدن در حياط و اومد زود خودمونو جمع و جور كرد بعد كه نگاه كرديم ديديم كه بچه هاي همسايه اومدن زير درخت لوز بعد بهاره رفت از تو آشپزخونه چندتا آورد و بهشون داد و در حياط قفلش كرد كتاباشو گرفت سمت اتاقش همينكه ميرفت ميسكال بهم داد (منظورش بيا دگه!) منم رفتم اونجا اونم درو قفل كرد بازم همچين راحت نبوديم آخه مادرش ببينه من اونجام و در قفله شك ميكرد! دمپاييمو آوردم داخل و رفتم پشتش چسپيدم باهاش لب گرفتم بعد و تو همين حالت دكمه هاشو باز كردمو نشستيم و شروع كردم به خوردن اونم بيشترين لذتو از خوردن سينه هاش ميبره كم كم داشت منو رو خودش ميكشوند و تا كلا روش خوابيدم زياد از كس نكردمش (ميدونم با كسي سكس نداشته ولي پارست) منم يه خورده و شلوارمو آوردم پايين و كيرمو مالوندم به كسش اونم دامن و شلوارشو تا وسط رانش پايين آورد منم كه چراغ سبز رو ديدم بغلش كردم گذاشتمش رو تخت اونو به كمر منم روش و كيرمو فرستادم تو مث ٢ دفعه قبلي تنگ بود آروم آروم فرستادم تو اونم با حبس نفسش ناله كوتاهي ميكرد تا كيرم تا ته رفت تو نميتونستم با ضربات محكم بزنم كه جيغش درآد چند بار آروم زدم و اونم ارضا شد ، منم يه بار كيرمو تا ته فرستادم تو و سينشو خوردم اونم دستشو تو موهام كرده بود و فشار ميداد تا ديدم آبم داره مياد ريختم رو شكمش و زود خودمونو پاك كرديم و برگشتيم اتاق قبلي
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم