انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 72 از 149:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
پس از جدایی خواهر و برادر

سلام. من اکرم 23سالمه و6 ماه نامزد داشتم البته عقد کرده بودیم.الان هم 8 ماهه که ازش طلاق گرفتم.اوایل خیلی خوب بود دوسه ماه اول خیلی باهم حال میکردیم 7 8 دفعه ازعقب سکس داشتیم به غیراز دفعه اول که هم خیلی درد داشت هم آبش زود اومد بقیه دفعاتش خیلی حال داد.از ساک زدنم خیلی لذت میبرد آخه دوسه تا فیلم سکسی نشونم داده بود ومن از اونها ساک زدن رو یاد گرفتم خیلی هم زود یاد گرفتم و قشنگ براش اینکار رو میکردم اما نمیذاشم آبشو تودهنم بریزه چون بدم میاد.بعداز سکس ازعقب یا بعداز اومدن آبشم براش ساک نمیزدم.دلیل جدا شدنمون این بودکه فهمیدیم خلافکاره و تو کار خرید و فروش مواد مخدره.من باورنکرده بودم تا یه چیزی دیدم که دیگه طاقت نیاوردم طلاق گرفتم.



یه روز بی خبر داشتم میرفتم خونشون مادرشو توی بازار دیدم بعداز سلام و احوال پرسی سراغ پسرشو گرفتم.گفت خونه هس داره به فرزانه دختر خاله اش کامپیوتر یاد میده. فرزانه یه سالی بود که ازدواج کرده بود.اتاق نامزدم طبقه بالا بود وقتی رفتم توخشکم زد. فرزانه شلوارشو تا بالای زانو کشیده بود پایین ونشسته بود روکیررررنامزدم.اونم نشسته بود روی صندلی.اونهاهم با دیدن من خشکشون زد.من داد زدم چیکار میکنیدددددددددد؟؟؟......تصمیم آخرو گرفتم. بعد مدتی فهمیدم که اونها از خیلی وقت قبل همدیگرو میخواستن و باهم رابطه هم داشتن ولی چون شوهرخالش میدونسته پسره چه جونوریه قبول نکرده و به یکی دیگه شوهرش داده.اونم اومد منوگرفت.





خلاصه تواین مدت که جدا شدم اوایلش خیلی دپرس بودم ولی خوشحال بودم که بموقع فهمیدم و بدبخت نشدم برای همین زودتر بحالت عادی برگشتم.ولی من که طعم سکس رو چشیده بودم حالا برام خیلی سخت بود بدون سکس سرکردن و باخودم توحمام ور میرفتم تا خودمو ارضا کنم ولی... تااینکه یکی ازدوستام چندتا داستان سکسی با مبایلش برام بلوتوث کرد.منم بعدازخوندنشون خیلی خوشم اومد به این ترتیب با سایتهایی که داستانهای سکسی داشتن آشنا شدم وهمینطوربا شما.الان سه ماهه که کارم شده داستان خوندن و باخودم حال میکنم و نظر و دیدم هم به اطرافم عوض شده. به نگاه هایی که بهم میکنن دقت میکنم و میفهمم با چه نظری به من نگاه میکنند.ما یه خانواده 4 نفری هستیم یعنی غیراز پدر و مادرم یه داداش کوچیکترازخودم دارم که 18 سالشه و جدیدا فهمیدم که بعضی وقتها با شهوت بمن نگاه میکنه شاید قبلا هم همینطور بوده ولی من دقت نکرده بودم چون اصلا به این چیزا یعنی رابطه سکسی خواهر و برادر و حتی نگاه بد بهم کردن فکر نمیکردم.دوستام و فامیلامون میگن خوشگل وخوش هیکل هستم و همه از باسنه تپل و گرد و قلمبه ام وکمر باریکم تعریف میکنن مخصوصا وقتی شلواراسترژ تنگ و نازک میپوشم با تاپ نیم تنه که عقب و جلوم(کووون و کوووسم) بدجور تو چشم میوفته.البته جلوی هیچ مردی غیراز بابام و داداشم اینطوری نمیگردم. چند روز پیش هم که باهمچین لباسی بودم متوجه شدم داداشم بدجور نگاش به کونمه و حتی یکی دوبار بشوخی زد روی باسنم و گفت آبجی روز به روز خوشگلتر میشی هاااااا.منم بهش خندیدم و چیزی نگفتم تاغروبش که میخواستیم بریم مسافرت و داشتم جلوی میزآرایش میکردم و بین میز و تخت خواب فاصله کمی هست و دونفر اگه بخوان باهم ردشن نمیشه.داداشم به بهونه ردشدن خودش رو مالید پشتم ومنکه کمی بسمت آینه خم شده بودم قشنگ مالیده شدن کیرررررش رو به کووونم حس کردم ولی اصلا به روی خودم نیاوردم.





اون روز رفتیم مسافرت و وقتی از مسافرت برگشتیم تصمیم گرفتم به داداشم راه بدم باهم حال کنیم.تصمیم گرفتم اول حسابی با شیطنت حشریش کنم واذیتش کنم بعد بهش حال بدم.بخودم گفتم خوب اون که معلومه ازاینکار خوشش میاد ومنم که نیاز دارم وخیلی هوس کردم پس همینکارو میکنم وازهمین امروز شروع میکنم. خلاصه از همون روزی که گفتم تصمیم گرفتم به داداشم حال بدم و خودمم حال کنم شروع کردم بکار وهروقت موقعیت جورمیشد یکاری میکردم.مثلا باهاش درشوخی رو بازکردم و وسط شوخی دست مینداختم گردنش و یه کم به خودم فشارش میدادم یا وقتی روی مبل بود میرفتم یه وری روپاش میشستم و درحین صحبت با موهاش بازی میکردم و میدیدم که چطوری شق میکنه و حشری میشه.راستی مامان و بابام سرکار میرن و داداشمم که تابستون بود روزها خونه تنهاییم و فرصت زیادی دارم برای انجام نقشه ام.یه بارم که جلوی میزآرایش مشغول بودم باز به بهونه ردشدن ازاونجا خودشو مالوند بمن و دوباره وقتی میخواست برگرده بره بیرون همینکارو کرد که من دستمو بردم عقب وهمون پشت نگهش داشتم و گفتم نادر قلنجمو میشکنی؟؟؟؟ با یه مکثی و یه نفس بلند بیرون دادن گفت آرههههههه فکرکنم یه لحظه ازحرکت من ترسیده بود و با شنیدن حرفم خیالش راحت شده بود.گفت دستاتو جمع کن توسینت.منم همونکار رو کردم و اونم دستشو دورم حلقه کرد و قلنجمو شکست که البته کیرشم به کووووووووونممممممم فشار میداد.





وقتی منو گذاشت زمین گفتم نمیدونم چرا اینقدر کمرم کوفته و خسته است کاش بلد بودی یه مشت و مالش میدادی؟؟؟ اونم که هنوز پشتم بود گفت یه کم بلدم میخوای امتحان کنم؟؟؟؟ گفتم حالا بکن تا ببینم؟؟؟ گفت خوب بخواب روتخت.گقتم حالا همینطوری سرپا بمال تا منم جلوی آیینه کارموکنم.یه کم بطرف جلوخم شدم وگفتم شروع کن.اونم ازشونه هام شروع کرد و میومد پایین.کیررررررشق شدش رو قشنگ لای کوووووونم حس میکردم و خودمم داغ کرده بودم.همونجا دوست داشتم شلوارمو بکشم پایین و بگم کیررررررتووووووو بکننننننن توکووووونممممممم داداشیییییییییی.ولی جلوی خودمو گرفتم.وقتی بخودم اومدم دیدم داره خودشو پشتم بالا پایین میکنه و بغلهای باسنمو میماله و معلوم بود بدجوری شهوتی شده.بخودم گفتم نباید بزارم کارش تمومشه .باید بیشتر ازاینها اذیتوحشریش کنم تاهم خوش بگذرونم هم اون بعداز بدست آوردنم بیشتر قدرمو بدونه.بخاطرهمین گفتم بسه داداشی من گفتم کمرم رو بمال نه بغل پامو؟؟؟ اونم باحالت التماس که شهوت توش موج میزد گفت بزار ماساژت بدم دیگهههههه خوبه کههههه؟؟ گفتم کارت خوبه ولی حالا بسه من کار دارم.اونم درحالیکه هنوز داشت بکارش ادامه میداد گفت آخه من خوشم اومده ازماساژ دادنت.با اخم گفتم معلومه ولی دیگه بسه پرونشووووووووو.حلش دادم کنار و ازاتاق اومدم بیرون.اونم که ضدحال خورده بود ولو شد روتخت البته فکرکنم چون پشت پاش تخت بود وقتی حلش دادم پاش گیرکرد وافتاد روتخت.منم رفتم دستشویی تا باآب سرد خودمو بشورم و آروم بگیرم چون همیشه وقتی حشری میشدم و نمیتونستم کاری کنم همینکار رو میکردم و بهتر میشدم.بعدم لباس پوشیدم و رفتم خونه دوستم وعصرکه مامان میومد اومدم خونه.فرداش داداشم که یخورده روش باز شده بود چند دفعه گفت نمیخوای ماساژت بدم؟؟؟ منم میگفتم نهههههههه.ولی هی باهاش شوخی میکردم و توبغلم میگرفتمش و با گوشش بازی میکردم.





یه دامنم پوشیده بودم که تا زانوم بود ونرمولختو مشکی رنگ بود زیرشم شرت نپوشیدم.اونموقعها نامزد سابقم خیلی ازاین دامنم خوشش میومد و میگفت نرمیو لرزش و بزرگیه کونتو بیشتر نشون میده و حسابی حشری کنندست مخصوصا بدون شرت.خلاصه بعدازظهر جلوش دمرخوابیده بودم وداشتیم باهم حرف میزدیم و اونم همش یه جوریکه من نفهمم نگاش به کونم بود.منم که زرنگتر ازاون بودم هی پاموتکون میدادم تا کونم بلرزه میدونستم دامنم قشنگ روکووونم خوابیده طوریکه انگار کونم لخته.طاقت نیاورد وباحالت التماس گفت بیام ماساژت بدم؟؟؟؟ گفتم باشه ولی هروقت گفتم بسه باید ادامه ندی تا مثل دیروز اعصابمو خورد نکنی؟؟؟؟ گفت چششششششمممممم اومد زانوهاشو گذاشت دوطرف کونم و شروع کرد ازگردن ماساژدادن تا رسید به پایین کمرم و گفت میخوای همینطوری برم پایین تا انگشتای پات؟؟؟؟ منم که شهوتم بالا زده بود گفتم باشه ادامه بدههههههه.اونم شروع کرد مالیدن کپلام و اومد تا روباسنم.وقتی دستشوگذاشت روباسنم خیلی خوشم اومد واونم میمالید ومیلرزوندشون.دامنم هم اروم اروم کشیده بود بالا تا زیرکونم.واییییییییی.وقتی دستش رو روی لختیه رونم حس کردم متوجه قضیه شدم.روناموهم مالید ومن حال میکردم.بعدهم ساق پا و تا انگشتام رو ماساژداد من اصلا حال نداشتم بلندشم اونم مثل من دلش میخواست بخوابه روم ولی هیچکدوم رومون نمیشد پا پیش بزاره.گفت میای مثل دیروز جلوی آینه ماساژت بدم؟؟؟؟ بااینکه حال بلند شدن نداشتم گفتم باشههههه بلندم کن بریم.اونم دستشو اززیر برد بالای شکمم زیر سینمو گرفتو بلندم کرد که کیرررررررشششششش چسبید به کووووونمممم همونطور رفتیم تواتاق وجلوی میزآرایش.دستمو گذاشتم رومیز و خم شدم اونم ولم کرد وازم فاصله گرفت.





بعد یه لحظه چسبید بمن که سر کیرررررشششششش بادامن لیزم رفت لای کوووووونممممم و شروع به ماساژکرد.فهمیدم کیرشو ازشلوارش درآورده.به روش نیاوردم اونم منو میمالید.من توی آسمونها بودم.دیدم فشارررررر کیرررررششششش رو بیشترکرده و یه کم عقب جلو میکنه.دستشم روکپلهام گذاشته بود و میمالیدشون.دیدم کیرشو کشید عقب و دوباره گذاشت لای پام.ازتماسش فهمیدم دامنم رو داده بالا.سرمو بلند کردم وبااخم گفتم چکار میکنی نادرررررررر؟؟؟؟ داری زیاده روی میکنی هاااااااااا خجالت بکشششششششش.گفت مگه چیه آبجی؟؟؟؟ گفتم یادت رفته من ازتو بزرگترم و بچه نیستم وهم نامزد داشتم و میدونم چه کار میکنی حالاهم بسه دیگههههه.گفت اذیت نکن دیگه یه خورده دیگه ماساژت بدم؟؟؟ گفتم اولا این ماساژنیست و کاردیگست دوما قولت که یادت نرفتههههههه؟؟؟؟ یه کاری نکن دفعه آخرت باشهههههه.اونم هنوزداشت کیرشو لاکونم فشاررررر میداد کشیدش عقب وسریع کرد تو شلوارش.گفت چشمممممم آبجی ولی صداش بدجورمیلرزید و شهوتی بود.دلم براش سوخت.خواستم بگم ادامه بده ولی خودمو کنترل کردم.برگشتم لپشو بوس کردم وگفتم آفرین داداش کوچولوی حرف گوش کنم.اونم منو بوس کرد واومدم برم بیرون بازبرم سراغ آب سرد که گفت آبجی یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟؟؟؟ گفتم حالا بگو تا ببینم.گفت خجالت میکشم.گفتم خودتو لوس نکن بچهههههه.گفت میشه از لبت بوس کنم؟؟؟ گفتم ای بابا فکر کردم چی میخوای بگی ازکاریکه الان داشتی میکردی که بیشترباید خجالت میکشیدی اینکه درمقابل اون چیزی نیست حالا باشه بیا.
اومد لبمو بوس کرد و گفت آبجی خیلی دوستتتتتت دارمممممم.گفتم چون خواهرتم یا برای اون کاری که کردی؟؟؟؟سرشوانداخت پایین گفت دوتاش.گفتم ای شیطون منم همینطور ولی یادت باشه باید دهنت چفت و بست داشته باشه و کسی نفهمه و زیاده روی نمیکنی و حرف گوش کن باید باشی.اونم سریع گفت باشه قول میدم.داشتم میرفتم گفت آبجی لبت خیللللللللیییییی خوش مزست.خندیدمو رفتم دستشویی.فرداش همش دور و ورم میچرخید و شیرین زبونی میکرد.اونیکه باید به زور میفرستادیش خرید میگفت آبجی جووووون چیزی نمیخوای برات بخرم؟؟؟ گفتم خودتو لوس نکن بگو چی میخوای؟؟؟؟ گفت هیچی همینجوری میگم.گفتم خر خودتی بیا میدونم چه مرگته.دستشو گرفتم و بردم تواتاق و دمرافتادم روتخت.گفتم ماساژتو بده.گفت روی چشمم.نشست روی رونمو مشغول شد.مثل دیروز ازگردن تا انگشتای پامو مالید ولی ایندفعه دامنمو کامل بالا زد و کون لختمو میمالید و باهاش بازی میکرد.منم معلومه توی چه حالی بودم.یدفعه هم خواست ازلای پام دست بزنه به کووووووسم که پامو سفت کردم و نزاشتم.خودش فهمید و دیگه دست نزد.گفت بریم جلوی میز؟؟ چیه اینطوری نمیتونی از اون کارا کنی؟؟؟ هیچی نگفت.گفتم عیب نداره راحت باش میخوای بخواب روم. اونم سریع خوابید رومو لپمو بوس کرد.گفت قربون آبجییییییی مهربونم برممممم خیلی باحالییییییی.گفتم بسههه خر شدم.نادر کیررررشو لای کوووونم میمالید و گردنمو لپمو بوس میکرد.گفتم گوشمو بخوررررررر.اونم همینکار و کرد و حال میکردم.گفت آبجی سینتو بگیرممممم؟؟؟ گفتم خنگه تو کیرت لای کونمه حالا برادست زدن به سینم اجازه میگیری؟؟؟چند لحظه مکث کرد وتکون نخورد وبعد دستا شو آورد زیرمو سینه هامو گرفت.معلوم بود ازحرفم خجالت کشیده بود.گفتم بسه بلند شو.گفت توروخدا آبجی اذیت نکننننننن دیگهههههههه.گفتم توبلند شو تا بهت بگم.بلندشد و دوباره سریع کیررررشووووو کرد تو شلوارش تامن نبینم.گفتم خوب نمیخوای لباسامو دربیاری و خودتم لخت شی؟؟؟؟ گفت میخوام روم نمیشه.گفتم بچه بودی لختت رو زیاد دیدم خجالت نکش درش بیار ببینمش چقدری شدهههههه؟؟ اونم باخجالت درش آورد.وایییییییی.ازکیر نامزد سابقم کوتاهتر و نازکتر بود ولی کوچیکم نبود خوب بود.بادیدن کیرش خیالم راحتشد و گفتم لخت شو برو اون کرم نرم کننده منو ازرومیز بیار تامنم لختشم.چشاش داشت ازکاسه میزد بیرون.خشکش زده بود.گفتم زودباش دیگههههه مگه توکف کوووونمممم نبودیییییی؟؟؟ مگه نمیخواستی بکنیششششش؟؟؟ گفت آ آ آ رررهههههه.گفتم پس بجنب تاپشیمون نشدماااااااا.سریع لخت شد و کرموآورد.من که لخت شدم داشت میمرد ازذوق و شهوت.گفت وووواااااااییییییی آبجیییییی چقدر نازی توووووووو جوووووووون چه سینه هایی داریییییییییی؟؟؟ گفتم بلدی چکارکنی بچه یا یادت بدم؟؟؟؟ گفت بلدم فقط کافیه بگی تاکجا پیش برم؟؟؟ گفتم هرکاری بغیر ازکردن توکوووووسممممم.گفت بخورم کوووووووستوووو؟؟؟ گفتم آرههههههه ولی اول لبمو.اومد جلوهمدیگه رو مثل یه زن و شوهر بغل کردیم و لب میگرفتیم.لباش خیلی خوشمزه و ناز بود.منم حسابی لبو زبونشو میخوردم.اونم همینطور.فهمیده بود خوردن گوش هامو دوست دارم شروع کرد به خوردن گوشهام و منم اوج لذت بودم ناله میکردم.بعد رفت سراغ گلوم و بعد سینه هامو اینقدر خوردکه دیگه از زور لذت داشتم جیغغغغغغ میزدم.شکممو زبون میزد و رسید به کشاله رونم و بغل کوووووسم و داخل رونم که من داشتم مثل مار بخودم می پیچیدم و اونم لیس میزد تا بالاخره زبونشو کشید لای کووووووسممممممم.آخ خ خخخخخخخ قلبم میخواست کنده شهههههه.
چوچولمو میخورد و لیس میزد.منم تو ابرها بودم مسته مست خیلی حال میداد.خیلی وارد بود.تا بالاخره به اوج رسیدمو ارضا شدم و سرشو به زور از رو کووووووسم کشیدم بالا خوابوندمش روخودم.گفت خوب بود آبجی جوووووون؟؟؟ گفتم مرسیییییییی خیلی حال داد حالا بلند شو.گفت پس من چی؟؟؟ گفتم بلند شو تا بگم.بلند شد وکیرشو گرفتم و مالیدم مثل سنگ شده بود.کردم تودهنم و یه ساک توپ براش زدم و گفتم آبتو نریزی تودهنم؟؟؟ گفت کجا بریزم؟؟؟ گفتم روسینم.دوباره ساک میزدم و اونم آ ه ه ه و اوه ه ه میکرد و قربون صدقم میرفت.گفت دارههههههههههه میااااااددددددد.....کشید بیرون و با داد و فریاد ریخت رو سینم گفت دمت گرممممممم آبجیه خوشگلممممممم.گفتم دستمال بده من برو کیرتو تمیز بشور بیا.رفت و منم خودمو تمیز کردم.برگشت گفت شستم.با دستمال خشکش کردم و دوباره کردم تودهنم و یه کم خوردم دوباره راست کرد.گفتم کرم بزن درکونم و به کیرتم بزن و کاراصلی رو بکن.دمرخوابیدم و اونم کرم زد درکونم وسوراخمو مالیدش یه انگشتش رو آروم کرد توش وعقب جلوکرد.دودستی کونمو بازکرده بودم گفتم خوبههههههه کیرررررررررتو بکننننننن توشششششششش ولی یواشششششش.خوابید رومو سرکیرشو گذاشت درسوراخ کونم و آروم فشارررررر داد توششششششش.جاااااااااااااان.یواش یواش تا تههههههه کرد توشششششش.منم کونمو ول کردم و اونم کامل خوابید روم.خیلی دردم گرفت و آخ خ خخخخخخخخ و اوخ خ خخخخخخ کردم ولی انقدر کف کیرررررررر بودم و شهوتی بودم که تحمل کردم و از دردشم لذت بردم.میدونستم تا چندلحظه دیگه دردش خوب میشه.گفتم شروع کن دیگههههههههههه.اونم شروع کرد بالا و پایین کردن و بقول معروف تلمبه زدن.میگفت جوووووووووون چه کوووووونی دارییییییییییی جوووووووون بالاخره به آرزوم رسیدم.قربون این کووووووووون گنده و تپلت برمممممممممم واااااااااییییییییییی چه حالی میدههههههههههه.
همینطور تلمبه زدناش محکمتر میشد.منم ناله میکردم و میگفتم جوووووووون بکنننننننننننننننن بکنننننننننن آبجیتوووووووووو کووووووونموپارههههههههه کننننننننن جررررررررررممممم بدههههههههه محکمتررررررررر ووووااااااااایییییییییییییییی محکمتررررررر بزنننننننن داداشششششششش کوچولوممممممممممممم دیگه مرد شدییییییییییییی.یه دستشو آورد سینمو گرفت و با یه دستشم کووووسمو چوچولمو میمالید.طولی نکشید که آبش اومد و ریخت توکونم که با حس کردن آب داغش توکونم منم دوباره ارضا شدم.گفتم درش نیار و همینطوری بخواب روم .گفت اتفاقا منم میخواستم همینو ازت بخوام.شاید ده دقیقه ای شد که روم بود.کیرش کوچیک شده بود و از سوراخم دراومده بود.خیسی کیرشو داغیش و آبش توی سوراخ کونم خیلی حال میداد.گفتم حالا دیگه بلندشو تا مامان اینا نیومدن بریم باهم حموم و رو تختشونم مرتب کنیم.گفت چشمممممم آبجیییییییی باحالمممممممممم.رفتیم حموم توحموم میخواست یه بار دیگه حال کنیم ولی گفتم نه برای امروز بسه فردا دوباره حال میکنیم و هرروز دیگه باهمیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و پدر بزرگم

من اسمم نیوشاست و 18 سالمه .قدم متوسط و اندامم توپول . سینهام کوچیک و عاشق بوسو بغلم . از سن 16 سالگی پام به سایت سکسی و داستانو اینا وا شد و با سکس اشنا شدم . خونواده ی ما همش 3 تاییم منو بابا و مامانم. تک دونه ی خونه هستم و یدونه نوه ی خونواده مادریم . اخه مامانم یدونست . مادر بزرگم بعد ازدواج مامانم با بابام فوت می کنه و بابا بزرگم چون خیلی تنها می شه بیشتر موقع ها میاد پیشمون .که ادم شیتونیه با سن بالاش که فک کنم 72 3 باشه .. بیشتر وقتا دوستام خونمون پلاس می شن و دوره همی جم میشیم میگیم می خندیم همیشه بابا بزرگم می اد توشم ما یکی یدونه ماچ می کنه و حالشو می بره . منم که شیطون مثلا نمی فهمم .. البته دوستام نمی دونن که این بابا بزرگ چه ادم شیطونیه اخا خیلی مظلومه و مهربون . یکی از روز هایی که دوستام خونمون بودن واسه فک میکنم بعد امتهتنی بودو باید می ترکوندیم نسترن و هیبا مریم اومدم خونموم . مریم و هییبا مثل هم قد بلندو لاقرن اما نسترن از هممون ناز تره بیشرف کلن برون ارایش نازه . قدش 178 180 هستشو اندام توپ . خوب وقتی میومد خونمون چون پسر نبود راحت بودن و تاپو شلوار من که راحته راحت .. داشتیم می گفتیم می خندیدم که صدا بابا بزرگم اومد اول رفت پیش مامانو بعدش اومد و سلام کرد نسترن رو تختم بود و با دیدن بابا بزرگم پرید همه خندیدیم و بابا بزرگم گفت ببخشید راحت باش اینا بعدشرو به احوال پرسی کردو پرو پرو اومد بعد من همشونو بوسید و نسترنو بغل کردو هیبا وسکونم گرفتو به چشمک زد منم زدم زیره خندو و به نسترن که قرمز شده بود نگاه کردم . خلاصه بابا بزرگم کناره من نشست دقیق جلو نسترن نسترنم اومد پایین از تختو جلو بابا بزرگ نشست بابابزرگم از 3 تا کلمش 2 تاش با نسترن بود دیگه همه شک کرده بودن اما بابا بزرگ مارمولک من کارشو بلد بود خلاصه بعد حرف و اینا بابابزرگم رفت از اتاق اما موقه بلند شدم اخرین نگاشو به لاپای نسترن انداختو رفت البته من متوجه شدم رفت . من یکم عصبی شده بودم اخه هرگز نمی شد کسیو بیشتر از من ناز کنه .منم یکم با نسترن سرد گرفتم البته خودش نفهمید . منم مثل اون خوشکل بودم البته خوب طبیعیه منو مثل اون نبینه خوب نوشم خلاصه با این افکار ذهنم مشغول بود . رو میز ناهارهمه نشسته بودن که بابابزرگم اول واسه من که دلم خونک شد غذا کشید بعد واسه نسترن . یعنی انو ب اندازه من دوست داششششششت . دیگه داشتم قاطی می کردم خلاشه غذا کوفتم شدو بعد غذا تصمیم گرفتیم بریم پارک که موقع اماده شدن بابا نسترن زنگ زدو گفت نمی خواد پارک برو و بیاد خونه هیبا و مریم چون قرار داشتن تو پارک زود تر رفتن منو نسترن تو خونه موندیم من باید حموم می رفتم و قبل حموم از نسترن خدا حافظی کردم عمدا این کارو کردم فک نکنه پوخیه .. نسترنم فت تو اتاقم و شرو کرد اماده شدن دیدم رفت جلو ایینم دیدم بابا بزرگم از اشپذخونه امد بیرون و بعد یه چرخ رفت تو اتاق من منم فضول اروم وفتم تو راهرو مامانم که مشغول شستن بود و ... دیدم بابا بزرگم گفت می ری نسترن جان اون عوضیم با خنده گفت اره باباجون شلور جینشو پوشیده بود و جلو ایینه واستاده بود که بابا بزرگم رفت پشتش و گفت خیلی خوشکل کردی ها بیرون عضیتت نکنن نسترنم نازکردو گفت ممنوون بابایی نه مراقبم بابا بزرگم با دستاش موهاشو از پشت گرفتو گفت خیلی قشنگنو از پشت بهش چسبید اول نسترن یکه خورد و دیدم ترسید بابا بزرگن شرو کرد بوسیدنش و نسترن گفت نکن بابایی قلقلکم میاد بابا بزرگمم دستشو از زیر بغل نسترن رد کردو رو سینهاش گذاشت و چسبوندش به کیرشو میمالوند4 5 دقیقه ای با اون دختره عوضی بازی کرد و خدا حافظی کرد بابا بزرگم بیشورم وقطی برگشت کامل سیخ بود منم رفتمو محکم با لگد درو بستم .. کفرم درومده بود. بابا یعنی چی اصلا مردشوری هرچی اوسکلو به بره که واسه من شاخ میشن. حالم داشت از هرچه ختر بهم می خورد . اون روزم دوستامو پی چوندمو نرفتم پارکو کپیدم خونه .شب شدو از رو بیکاری وارد سایت سکسی شدم و چند تا داستان راجب خونواد و اینا خوندم اول فهمیدم همش چرته .. موقه خواب همیشه به امروز فکر میکردم . با خودم کلنجار می رفتم که این داستان الکی و بیخود . تو خوابو بیدار تصمیم گرفتم امتهان کنم رو بابا بزرگم .. و خوابیدم. صبح شده وبود با استرس بیدار شدم فک کردم امتهان دارم که بخودم اومدمو دیدم همشششش خوابهههه خوشحال شدم و رفتم درستو رومو شستم . باید یکم تحقیق می کردم چه چیزی مرد هارو دیوونه می کنه . گوگل سرچ کلی چیز اومد. فهمیدم مردا از کون ه بزرگ و گوشتی سینه تن صاف و سفید رونه پر و گوشتی خوششون میاد . هر چی خوندمو که همه دارن حالا من بیشتر ... عجیبه مردا کلن از همه چی خوششون میومد .منتظر شدم بابابزرگم بیاد خونمود . بعد از 2 3 روز اومد و من واسه احوال پورسی بغلش کردمو تا می وتنستم چسبیدم بش 3 تا بوسش کردم یکیش زیر گردنش که کاملا طبیعی بود . من که توجه چیزی نشدم وفتم اتاقم یه شلوار راحتی چسبون پوشیدم و تاپ که سینهام قلمبه میزد بیرون مامان واسه خرید رفته بود بیرون بابا بزرگ رو کاناپه نشسته بود با قر و اشوه از کنارش رد شدم رفتم براش اب شربت درست کردم اوردم براشو خخم شدم لای سینمو راحت می تونست ببینه نگاش کردمو خندیدم و اومدم کنارش نشستمو دستمو انداختم گردنش سینه راستم و شونش چپش لمس می کرد و بابابزرگم یکم خودشو جم کردو با دستش محکم زد تو رون پارمو دستشو همون جا نگه داشت من پریدمو گفتم مگه مرض داریی می زنییییییییی شرو به بوس کردن با خنده کردم 4 5 تا بوس نزدیک زیر گردنش کردم و پامو رو پام گذشتم رون پام و کامل میتونست ببینه . گفتم میخورش ابشربتو با بدم بهت بابایی . گفت ای پدر سوخته چیه کادو می خوای ؟ منم خودمو لوس کردمو گفتم نا بابا لیوانو برداشتم موقع خم شدن کونم رو صندلی بود و خودم خم شدم تا پم اومد بالا کمرمو نشونش دادم کش شورتمم دید متوجه شدم که داشت نگا می کرد تو دلم می خندیدم احساس خوبی بود داشتم داشتم اذیتش می کردم ... هاهاهااااا . پاشدم میوه بیارم یهو با دستش دستمو کشید افتادم تو بقلش اما کونم رو صندلی بود که منم عصبانی شدمو دستاشو گرفتم با کونم محکم رو پاش نشستمو تا رو کیرش عقب رفتمو اون با حرس گفت چقدر قلدریو منو خوابوند رو زمین من تاق باز شدمو. و خودمو بشکم خوابوندم اومد پشتم اما روم نخوابید من دستمو بردم تو جیب عقبش کیفه پولشو برداشتم و اون با خنده گفت ای مامولک بدهه توش چکه بدهه پدر سوخته من کیفه به سینم چسبوندمو رو شکم خوابیدم چند بار دستشو خواست بیاره از زیر شکمم که کیفو بگیره نتونست دستش 2 3 باری بسینهام خود که دید نمی تونه اومد روم چسبید بهم اما فقط شیکمش و چسبونده بود مننم بیخودی جیغ می کشیدمو وول می خوردم و گفنم نمی دم و می خندیدم ودیدم کیرشو بم چسبوند البته معلوم بود خوابیده چون چیزه صفتی حس نکردم . تو دلم گفتم بابا بزرگ امروز مفهمونم بت منم میتونم . . . . کونمو دادم عقب انقدر فشار دادم که کونم داشت له می شد از رو شلوارم بیزه هاشو حس میکردم که گفت نمی شه اینتوری من عرق کرم منم گفتم نمی تونه .. هه هه هه . گفت بزار بیجامه بپوشم الان میام رفتو سری اومد من همون طوری خوابیده بودم ایندفه اصلان معلوم بود بقصد کیف نیست و فقط روم خوابید من فهمیدم حشری شده اروم اروم می خندیدمو با صدام خودمو لوس می کردم که از دو طرف دستشو برد به پهلوهامو منو اورد رو خودشو من بپشت رو شکمش بودم و پاش تاق باز دیدم کم کم لا کونم یه چیزه صفت و حس کردم شلوارمو تا می تونستم کشیدم بالا تا فاق شلوارم بچسبه به کسم برگشتم و رو شکمش خوابیدم پامو دوطرفش گذاشتم با فشار پاشو صاف کردمو رفتم عقب کیرشو لا کسم شذاشتمو گفتم دیدی نتونستیییییییی دستامو رو به اسمون کردمو هولا هولاا می گفتمو می پریدم 10 15 ثانیه گذشت تنم یه توری شده بود بابابزرگم می خندید و قربون صدقه می رفت گفتم بیا اینم کیفت و روش خوابیدم و بوسش کردم از روش پاشدمو کیرش معلوم بود بزرگ شده رفتم دست شویی دیدم شورتم خیس شده گفتم نکنه کاری کرده ترسیدم .. خلاصه با اب کامل شستمش . تنم یه طوری بود بی حس شده بودم رفتم خواستم ببینم بیجامش خسه دیدم دیدم نه اما کیرش معلوم بود شل شده اما بزرگ شده خندیدم بش و گفتم قوی ترم و اون گفت دیگه پیر شدم وگرنه جوونیام 3 4 تا مثل تو ورو تو جیبم می ذاشتم منم گفتم ههه کشتی می گرفتییی 3 4 تاییی خندید و گفت اره نکنه کشتی هم بلدی منم گفتم چی فک کردی ها ؟ گفت بیا ببینم من گفتم اینجا می خوری زمین بیا تو اتاق دوییدمو اونم اومد یکم بقلم کردو یهو منو بپشت بقل کردو من به شکم خم شدمو گفتم با خنده نکنننننننننن با خم شدم من از روبیجامه کیرشو حس کردم حسابی سیخ شده ترسیدم واستادم کناره تخت بودیم هولش دادم خودشو انداخت رو تخت نفس نفس می زدم انقدر که سینهام بالا پایین می رفت خیره به سینهام بود و گفت میخوام حسابی بقلت کنم که اشکت دراد گفتم فکن دراد فهمیدم می خواد لمسم کنه . اومد روم تمام وزنش روم بود با دستم دوباره شلوارمو بالاکشیدم طوری که به کسم نگاه می کرد لپاشو میدید بعد بالا کشیدن شلوارم پاهامو باز کردمو تنش لای پام بود گفتم الان کمرتو کیشکنمو با پاهام محکم فشارش دادم بیزهاش محکم به کسم می خورد احساسش می کردم دیدم مثلا دردش میاد داد می زنه دوباره اینکاروکردم اینار کیرشو به کسم چسبوند فک کنم پهنای کیرش اندازه جفت لپهای کسم بود و تو دلم گفتم بابا چقدر بزرگه 1 2دقیقه ای رو کسم بود دوباره یه طوری شده بودم بابا بزرگ بالای سینمو می بوسید خوشم میومدو می خندیدم دیگه کم کم داشتم احساس می کردم سینه هام ایستاده تر شده بابا بزرگ 2 3 باز کیرشو بالا پایین کرد باور کنین انقدر یه حس شبیه قلقلک اومد که پاهام شل شدو زیر بابا بزرگم به پشت خوابیدم بابابزرگم فهمید یه طوری شدم از روم بلند شودو کنارم نشستو شرو به دست کشیدن به پشتم کرد خیلی خوشم میومد اروم اروم دستشو یه گودیه کمرم رسوند و به کونم رسید منم کونمو شل کردم اون یه وشکون گرفتو منم جیغ زدمو گفتم نکن عوضیییی اونم می خندید اروم داشت میمالید کونمو حسابی مالوندو پاهامو باز کرد خجالت کشیدم اروم با دستاش لای کنمو می مالوند اروم اروم دستشوبه کسم زد همون اول که پامو باز کرد گفتم حتما دیده شلوارم خیسه که من نمی دونستم چی باید بگم چی کار کنم . . سعی کردم تمومش کنم دیگه حال نداشتم .بابا بزرگ هی شوخی میکردو از کونم میشگون میگرفت که دید بیحالم قربون صدقم میرفت و دستشو کرد زیره تاپمو پشتمو میمالیدهمینو می خواستم تنم کوفته شده بود . اروم شده بودم که بابابزرگ اومد کنارم دراز کشید منم بپهلو خوابوند از پشت بقلم کرد اول سینهاشو چسبوند اروم اروم حس کردم چیزی لا پام داره فرو میره خواستم برگردم خجالت کشیدم شلوارم و که قبلا حسابی کشیدم بالا تمام کونو کسم معلوم بود . اروم حولش داد لا پام م کیرشو لاپام به سمت کسم فشار میداد داشتم از حال میرفتم چرا اینتوری می شدم .... اروم دستشو از زیره تاپم اورد رو شکمم با شکمم بازی میکرد خیلی مزه می داد دستشو گذاشت رو کش شلوارم کیرشو بیرون کشید من فهمیدم دیر بجنیم شلوارم پایینه خودمو صفت کردم اومد در گوشم لاله ی گوشمو تو دهنش کرد من کلن شل شدم و دستم و روسینهام گذاشتم اخه خیلی صفت شده بود بابا بزرگ اروم از پشت شلوارمو کشید پایین خیلی ناراحت شدم از این کارش . . کونمو سفت کردم . که فهمید قلت زیادی کرد شلوارم و تا زیره لپ کونم کشید پایین کیرشو کرد لاپام . داشت اروم تلمبه میزد من اول ناراحت بودم اما کم کم خوشم اومد بابا بزرگ اه اه می کرد یهو با دستش شورتمو زد کنارو نوک کیرشو گذاشت رو کسم من جیغ زدم نکن نکن بابا بزرگم با تمام فشار کرد توکسم ن داشتم میسوختم گریم گرفت بود بدنم درد می کرد اروم ارو م فشار می داد تمام شلوارم خونی شده بود باورم نمی شد پردمو زده بود تا ته کیرشو فرو کردو اروم کشید بیروم منم میگفتم بابا پرده داشتم دردم میاد دوباره کرد تو شرو به تلمبه زدم کرد منو به شیکم خوابوندو داشت منو می کرد دیگه حال نداشتم کاش همه چیز خواب بود منو 20 دقیقه ای داشت می کرد که بعد یهو کیرشو اورد بیرونو ابشو رو کمرم ریخت من گریه میکردم و م گفتم چرا چرا اینکارو کردی . . . . و از خواب پریدم . همش خواب بود اما داشتم گریه می کردم وای چه قدر وحشت ناک . تمام تنم خیس عرق بود . دستمو به کسم زدم دیدم خوشکه خیالم راحت شد . . پایان
قدرت ذهنم و ببینید .
هیچ چیز واقعی نیست .
همیشه باید کمک کرد تا اینجا تخلیه شین .
از اینکه داستانمو خوندید ممنون
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مالیدن یواشکی آبجی

این یه داستان نیست تقریبا داستانه کوتاه چند خطیه دوستان . خود ساختگی نیست واقعیته من عضو تازه انجمن لوتیم سعی میکنم داستانای خودمو براتون بزارم . یمدتیه خواهرمم خیلی منو شهوتی میکنه جوری که بخاطرش روزی ۵/۶با ر جق میزنم . این داستان ماله امشبه . از حموم اومد بیرون خواهرم ، سینه های رو فرم و اندامه بیستش از روی لباسش حشریم میکرد داشتیم منو تو نگاه میکردیم که گفتم دیروقته خاموش کن بخوابیم فردا هم باید بری سره کار . ۲ساعتی خودمو سرگرم کردم تا خواب بره جامو انداختم سمته راستش آخه یوری خوابیده بود کونش سمته من بود . پتورو جوری ادناختم که دستم دیده نشه . واسه اطمینان صداش زدم جواب نداد فهمیدم خوابه . انگشته وسطمو یواش مالیدم به چاکه شلوارش بیدار نشد بیشتر جرات پیدا کردم یکم انگشتمو چسبوندم به وسط شرتشو احساس کردم دیدم فایده نداره اینجوری زود بیدار میشه . انگشتمو بردم پایین حس کردم اینجا نرم تره فهمیدم دقیقا دس گذاشتم رو کسش فشار دادم یخورده یذره تکون خورد مثه شبای قبل بیخیال شدم . دوبار خواستم دس به کار بشم که دیدم جابجا شد . زیر پوش سفید تنش بود کرستش جابجا شده بود یه فضای خالیه خوبی بود واسه جای دست . یکم صبر کردم که خواب بره باز . دستمو بردم وسطه سوتین نفسشو رو دستم حس مکردم دستم داشت میلرزید میترسیدم بخوره به بدنش بیدار شه ولی با یه نفس عمیق تعدل پیدا کردم . دستمو یذره چسبوندم به سینش بیدار نشد بیشتر چسبوندم بیدار نشد الان دیگه به نوکه سینش رسیدم . واییی خدا عجب سینه ی نرمو بزرگی ولی زود برداشتم چون داشت نفساش تندتر میشد . کیرم داشت میترکید دوس داشتم دس به کسش بزنم . شلورش از این گشادای نازک بود که لطیفه . دست زدم به کشه بالای شلوارش دیدم از این کش نرماست و خطر نداره . شلوارشو زدم بالا یکم و دستمو بردم تو یکم تکون خورد ولی من دستموبر نداشتم آروم که شد رسیدم به کشه شرتش واییی لعنتی شرتش تنگ بود کششم سفت بیخیاله زیره شرت شدم از روی همون شرت دست زدم به کسش خیلی تپل بود کیف میکردم ولی احتیاطم میکردم شرتش خیلی لطیف بود لرزش بدنم بیشتر شده بود انگشته وسطمو گذاشتم روی کسش و خیلی خیلی آروم بالا پایین میکردم نفسش تند شده بود حس کردم میخواد بیدار بشه دست نگه داشتم آروم شد دوباره تکرار کردم این کارا تکراری شده بود کیرمم داشت درد میکر از شهوت گفتم آخرین حرکتو بزنم بعد برم جغ بزنمو بعدش بخوابم . دیدم دسته چپش مچش بازه دوست داشتم کیرمو تو دستش بزارم میترسیدم ولی رفتم جلو دراز کشیدم کیرمو گذاشتم کفه دستش بین انگشتاش تکون میدادمو یبارم کیرمو گذاشتم که دستشو انگشتاشو بستم خیلی حال میداد کاش میشد بکنمش . هیچی دیگه خواستم برم جغ برنم گفتم همینجا بزنم . تف زدم کفه دستم . یه دستم رو کیرم بود یه دستمم یواش روی کونش بالا پایین میکردم . آبم اومد کف دستم ریختم بعد پاکش کردم . امشبم مثل هرکشب خوماری . منتظر مالش فردا شبم باشید اگه داداشم اینا نیان . اگه شد عکسم میگیرم یواشکی میذارم . فعلا .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتیم جم نگاه میکردیم . ۱۲ خاموشی زدیم . منو خالمو آجیم بودیم . خالم رو تخت من خخوابش برد دیگه دلم نیومد بیدارش کنم . دیدم اجیمم تازه خواب رفته جامو انداختم پیشش . تا ساعت ۱ با گوشیم لئتی میچرخیدم . دیدم خواهرم خوابه خوابه وقتی سرش از متکی میومد پایینو بدنش میچرخید یعنی غرغ خوابه . رفتم نزدیک پتومو باز کردم که وقتی بیدار شد خودمو بپوشونم . یه تا په قرمزه تقریبا نازکه کشی تنش بود . خته سینشو دیدم . دستمو بردم نزدیکه سینشو یواش لمسش کردم . سره انگشتامو خیس کردم که راحت رو تنش لیز بخوره . سینه سمته چپش سوتینش بدجوری بهش چسبیده بود راه نداشت ولی سمته راستی برعکس سوتینش جابجا شده بود راحت میتونستم کاه دستمو ببرم تو ولی ریسک نگردم ۴تا انگشتمو بردم زیره سوتین سینش پهن شده بودو کوچیک نشون میداد سره سینشو پیدا کردم و گرفتمش تو انگشتام یواش یواش با سر انگشتام فشارش میدادم دیدم بیدار نمیشه کا سینشو تو دستم گرفتم یواش یواش میمالیدم وای چه گرمو نرم بودننن دراست کرده بودم اساسی . بازم انگار نه انگار از سینه سیر شدم دستمو که کشیدم یه لحظه جا به جا شد و یورری خوابید کونش طرفه من بود شلوارکشم بدجور بود نمیشد کاری کرد دلو زدم به دریا اول یکم کونشو یواش یواش لمس کردم دیدم نمیشه حال نمیده انگشته وسطمو از روی قاچ کونش یواش یواش اوردم پایین به یه قسمت سفت برخورد کردم یکم فشارش دادم سفت بود متوجه شدم نوار بهداشتیه ضده حال خوردم دیگه نمیشد کاری کرد . نه میشد بیخیال شد نه میشد نشد بین دو دلی بودم گفتم ولش کن اومدم برم عقب که دیدم برگشت به سمته من خوابید یه نفسه عمیقم کشید . موهاش تو صورتش بود . خوشحال شدم ربع ساعت صبر کردم دوباره دس به کار شدم دیگه تحمل نداشتم سینه ها جفتش جلو صورتم بود با ۲تا دستم گرفتمشون یواش یواش مالیدمشون ترسیدم بیدار شده بیخیال شدم رفتم سراغه کسش میترسیدم بیدار شده بفهمه خییلیم بداخلاغه دستمو زدم به شکمش چیزی نشد رفتم سمته کشه شلوارش انگشتامو ازش عبور دادم یواش یواش رفتم پایین رسیدم به شورتش منطقه حساسیه ترسیدم بیدار شه ولی دلو زدم به دریا یواش یواش انگشتامو عبور دادم حدسم درست بود نوار بهداشتی داشت نمیشد اونو کاریش کرد یکم دستمو کشیدم روووش دیدم فایده نداره امشب نمیشه یواش یواش دستمو کشیدم بیرون . بالا سرش نشستمو شروع کردم به جغ زدن آبمو ریختم رو دستم بعد مالیدم به کونش خیلی اینکارو دووس دارم . مالشای بعدیمم براتون مینویسم...۳..این قسمت مربوط به دیشب هست . یه مدت نبودم بخاطره سفره کاری از خونه دور بودم . دیشب فرصتی شد تا دوباره مالش من تکرار بشه و ماجراش رو برای شما هم بنویسم تا حال کنید . دیشب خسته بودم اومده خونه ساعت ها ۱۰ بود دیدم کسی خونه نیست صدا زدم فقط آبجیم جواب داد اونم حموم بود پرسیدم بقیه کجان گفت نیستن رفتن خونه خاله اینا گفتم تو چرا نرفتی گفت من تولد دوستم دعت بودم نیم ساعتی بود اومده بودم دیگه خسته بودم نرفتم . خلاصه هیچی اومد بیرونو منم شدید دستشویی داشتم رفتم توی دستشویی متوجه تیغو یسری پشمای ریز شدم حدس زدم زیر بغلشو با کسشو ساف کرده دوباره یاده اون شبایی که دستمالیش میکردم افتادم حشری شدم .از فکرش اومدم بیرون رفتم تو حال گفتم شام چیزی نیست بخوریم گفت الان یچی درست میکنم . تو آشپزخونه رفتم پیشش یه تاپه صورتی تنش بود از این بندیا با یه شلوارک کوتاه مشکی خیلی چسبونو نازک خم شده بود تو کابینتا انقدر شلوارش وقتی کش اومد نازک شد که شرتش معلوم بود حشری شدم باز یه نگاه به پاهاسو دستاش کردم دیدم صافه صافه از کابینت بالا دستاشو آورد بالا پارچ ورداره کخ دیدم زیربغلشم صافه صافه دیگه مطمئن شدم کله بدنشو صاف کرده بیشتر حشری شده بودم دلم میخواست بگیرمش لیسش بزنم سرتاپاشو ولی آبجیم بود نمیشد . تا شام و اماده کردو خوردیم شد ساعت ۱۱:۳۰ خسته ام بودم اونم همینطور گفتم جاهارو بنداز بخوابیم خیلی خسته ایم هم من هم تو گفت آره من که بس رقصیدم دیگه نا ندارم خوشحال شدم فهمیدم میشه امشبم مالیدش اخه وقتایی که خسته بود میخوابید خوابش سنگین میشد و هرچی بهش دست میزدم بیدار نمیشد . خلاصه خوابیدیم ۱ساعتی بیداری کشیدم اینور اونور شدم تا دیگه تحمل نکردم چراغه پذیرایی رو روشن کردم که بهتر ببینم اول یکم سرو صدا کردم دیدم خوابه خوابه رفتم بالا سرش شلوارو تیشرتمو در آوردم که راحت باشه . پتوش خییلی بد بود با هزار بدبختی زدمش کنار واااااااااااای خدای من اصلا باورم نمیشد کرستشو با شرتشو در آوردخ بود گذاشته بود زیره پتو فکر کنم گرمش شده بود واسه همین ذوغ کردم فهمیدم میتونم سینه و کسشو بهتر حس کنم . بدنم شروع به لرزیدن کرد ولی کنترل کردم خودمو و عادی شدم . اول از پاهاش شروع کردم انگشته وسطمو آروم آروم از پایین پاهاش کشیدم تا روی چاک کونش وسط کونش شروع کردم به بازی کردم خیلی آروم میترسیدم بیدار شه حدسی انگشتمو گذاشتم وسطه کونش که سوراخشو پیدا کنم چون شرت نداشت راحت پیداش کردم با سوراخش بازی کردم یخورده تکون خورد ولی غرق خواب بود شلوارش به حدی نازک بود که انگار هیچی نپوشیده به شکم خوابیده بود نمیشد رفت سمت سینه هاش مجبور بودم با همین قسمت لذت ببرم اینجوریم که نمیشد کم بود واسم جرات پیدا کردم دست زدم به کش شلوارش ببینم محکمه یا نه که دیدم نه کشش آزاده آزاده و خیلیم نرمه خیلی با دقت و آروم سعی کردم شلوارشو پایین تر بکشم تا نصفه کونش اومد فکر کردم اگه بیشتر بیاد بیدار میشه همینقدرم برام کافی بود حالا چجوری باید باهاش حال میکردم گیج شدم لنگشته وسطمو خیس کردم و گذاشتم وسط چاکه کونش وای چقدر داغو نرمو لذت بخش بود کاش میشد بکنمش واقعا داشتم دیوونه میشدم بالا پایین بالا پایین همینجور ادامه دادم و بازی میکردم سوراخه کونش تمیزه تمیز بود حتی یدونه مو هم نداشت با سوراخش بازی مردم دستمو دیگه کاکل کرده بودم توشلوارش گفتم برم سراغه کسش از پشت شاد دستم بهش بخوره انگشتم خیس بوود راحت لیز میخورد انگشتمو رسوندم به کوسش وااااااااااای دیگه داشتم از حال میرفتم از شهوت زیاد کسش یکم خیس بود و اما خیلی خیلی داغ بود ولی لبه هاش بهم چسبیده بود ترسیدم بیشتر دست بزنم از خواب بچره و لو برم ولی شهوتممم اجازه نمیداد بیخیال بشم خیلی خیلی خیلی آروم انگشتمو گذاشتم وسش کسش آوم آروم آروم بازش کردم لبه هاشو از هم جدا کردم خیسیه کسش بیشتر شد و همینطور داغیش حس کردم داره تند تند نفس میکشه گفتم نکنه بیداره ولی یاده یه جمله افتادم که وقتی دست به کسه کسی برنی که خوابه اون طرف تو خواب تند تند نفس میکشه . خلاصه یکم با کسش بازی کردم ترسیدم بیدار بشه دستمو برداشتم یکم تمرکز کردم یه فکره پلید اومد تو سرم اینکه با انگشته من بیدار نشد یک با سره کیرم با کونش بازی کنم شادی بیدار نشد ، بیشتر جرات پیدا کردم و شرتمو در اوردم کیره من صاف و مستقیمه و باریکو قلمی هم هست ف رفتم بالا سرش نشستم رو کونش ولی نه اینکه بشینم روشا ایستاده بودم فقط باهاش تماسی نداشتم وگرنه زوود بیدار میشد خودم رسوندم به کودنش کیرمو خم کردم سرشو حسابی خیسسس مرده بود موفق شدم سره کیرمو بچسبونم به شیاره کونش یه تکون خورد سری بلند شدم ولی بیدار نشد عادی بود دوباره کیرمو رسوندم به کسش سرشو چسبوندم به شیاره کونش یکم بالا پایین کردم راحت لیز میخورد یه لحظه دستم در رفت و کیرم بیشتر رفت لای شیارش ریدم به خودم گفتم دیگه بیدار شد ولی انقدر خسته بود که خوابه خوابه بود داشتم دوونه میشدم داشتم به آروم میرسیدم همینم واسم کافی بوود . خلاصه سره کیرم دیگخ کامل ای کونش بود عق ب جلو یکردم بالا پایین میکردم ولی خیلی با احتیاط و آروم شلوارش زیاد پایین نبود نمیشد تا لای پاش برم همینم اذیتم کرد تو همین حال و هوا بود داشتم خیلی لذت میبردم یدفه صدای تلفن خونه اومد رنگم پرید سری کیرمو در آوردم لباسامو برداشتم و رفتم سمت تلفن که زوودتر خفش کنم باور نمیکنید من این کارو تو ۴ثانیه امجام دادم از ترس رفتم سمت تلفن جواب دادم اشتباه گرفته بود اخه سگ تو دینت این موقع شب باید حتما اینجارو اشتباه میگرفتی ؟!!!!!
خیلی ریده بودم یواشکی رفتم تو اتاق دید بزنم در چه حاله که دیدم به کمر خوابیده حال کردم گفتم الان میشه باهاش حال کرد دیگه باز رفتم بالا سرش صداش زدم جواب نداد پتوشم دیگه روش نبود دستمو نزدیکه سینه هاش بردم نوکه سینش از روی تاپیش برجسته شده بود خم شدم با دندونام یواش نوکشو گرفتم بیشتر جرات کردم و از روی تاپ لبامو گذاتم رو سینش و همزمان دستمم رو کیرم بود از روی تاپ نمیشد حال نمیداد دستمو بردم زیره تاپیش آروم آروم رسیدم به سینه هاش میخواستم دست بزنم دیدم دستم سرد شده سینه هاشم حرارت داشت اگه میخورد بهش احساس میکرد دستمو کشیدم بیشرون رفتم پای گاز دستمو حسیابی گرم کردم اومد بازی دستمو بردم زیره تاپش دستمو آروم گذاشتم رو سینش یه لحظه بدنش یه تکون خورد ولی عادی بود چیزی نبود آروم آروم سینه های نرمو گندشو مالیدم وای چقدر نرم بود کاش میشد کیرمو میذاشتم لای سینه هاش اون یکی سینشم همینجور میمالئیدم ولی آروووم . خسته شدم چشمم به لای پاش یعنی کش خورد مطمئن بودم میتونم کسشو دست بزنم با این خوابه سنگینش رفتم سراغه کسش کونش چون یکم گندست نئ سنگینم هست نمیشد شلوارشو داد پایین میفهمید آروم آروم دستمو بردم تو شلوارش بیدار نشد تکونم نخورد شرتم که پاش نبود دستم خورد به چوچولش یعنی بالای کسش خشکه خشک بود دست میزدم بیدار مشد یکم دستمو دادم بالا شلوارشم اومد بالا با اگشت وسطم که خیس بود کشیدم رو خط کسش وایی خدا دیوونه کنندست این کس کاش میشد کیرمو میزاشتم توش و لذت میبردم ولی نمیشد چند دقیقه این کارو تکرار کردم دیدم داره نفساش به طرز فجیهی تند میشه ترسیدم گفتم دیگه بسه باید آبمو یجوری خالی کنم و بیخیال بشم باز تا همینجا بسته پسر جان . نشستم کنارش و شروع کردم نگاه کردنش و جلغ زدن آبم داشت میومد گفتم بی نصیب نمونم آمو ریختم روی رونش بعد فهمیدم چه گندی زدم سری یه پنبه اوردم جمعش کردم یکم خیس بود ولی تا صبح خشک میشد . خلاصه مالش دیشب اجیمم اینجوری بود . تا مالش دیگه و قست دیگه بای . اینم بگم اونایی که مثه منن بهم پی ام بدن تا در مرود این کارمون و ابجیمون با هم حرف بزنیم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ادامه مالش آبجی
داستان مربوط به دیشب هست که یک سورپرایز برای من هم داشت که سعی میکنم خیلی جالب براتون بگم که لذت ببرید . امروز بیکار بودم مغازه نرفتم حوصله نداشتم همش خونه بودم . ظهر من و آبجیم تنها بودیم مادرم که مسافرت رفته یکی ۲روزه بقیه هم خونه اینو اون پلاس شدن . همراه با آبجیم داشتیم سریال ویلای من رو نگاه میکردیم که اینور اونور شدنای زیاده آبجیم نظرمو جلب کرد اول از لباس امشبش بگم یه تاپه ۲بنده صورتی آرووم که سینه هاشو قشنگ انداخته بیرون همراه با یک شلوارک تقریبا تنگ سکسیه خاکستری . من رو مبل نشسته بودم و اون رو زمین دراز کشیده بود و راحت میتونستم دیدش بزنم از فیلم اومدم بیرون همش حواسم به خط کونشو چاک سینه هاش بودم فیلم تموم شدو تلفن خونه زنگ خورد آبجیم رفت جواد داد بعد پرسیدم کی بود گفت که آبجی بزرگم بود گفت که شب میاد اینجا پرسیدم تنها گفت آره شوهرش داره میره خارج از شهر تو دلم گفتم ای بخشکی شانس امشب نمیتونم بمالونم آجیمو . خلاصه آبجیم اومدو دوره هم گفتیم خندیدیم خوش گذشت رفت لباساشو عوض کرد واسه خواب وای خدا عجب تیکه ای شده بود این آبجیمو هیچوقت اتو این لباسا ندیده بودم چون خیلی دیر به دیر میبینمش امشبم بعد ۴ماه دیدمش دهنم آب افتاد سینه هاش تپلیو سفید بود شلواره تنگم پوشیده بود وقتی نشست خط کسش قشنگ معلوم شد انقدر این آجیم منو دوس داره که خیلی باهم راحتیم همو بغل میکنیم و گه گاهیم میبوسمش البته از روی علاقه برادری چون واقعا دوسش دارم و برام خیلی عزیزه گه گاهیم تو بغلش سر میزارم و در مورد زندگیمو آیندم ازم میپرسه و منم جواب میدم خیلی مهربونو به فکرمه . خلاصه ، رو مبل نشسته بود پرسید چایی هست گفتم آره واسش اوردم اون آجیمم رفت حموم چایی اوردم براش گفت بیا پیشم تعریف کن وضع بازار چطوره مغازه در چه حاله نمیخوای زن بیگیرو از این حرفا رفتم پیشش گفت برو یه موچین بیار تا اطراف ابروهاتم تمیز کنم همزمان گفتم باشه رفتم اوردم سرمو گذاشتم رو پای آجیم صحبت میکریدم میپرسید جواب میدادم تو بین حرفامون حواسم به نرمی رونش بود سرمو گگذاشته بودم رو رونش و دستمم زیره سرم بود خیلی رونه گنه و نرمی داشت شهوتی شده بودم مثه همیشه اومد یکی از ابروهامو دورشو تمیز کنه سایه بود خم شد اومد نزدیکتر تا حدی که واسه چند ثانیه سینش رو صورتم بود واییییییییییییییی خدا داشتم روانی میشدم نرمو دوست داشتنی چه بوی خوبی میداد دلم میخواست بخورمشون که به شوخی گفتم نیست خیلیم کوچیکن انداختیشون رو صورتم دارم خففه میشم اجی که جفتمون باهم بلند خندیدیم بعد گفت تقصیره من نیست بخدا توام جا من بودی ۳تا بچه او ۱ آدم گنده شیر میدادی الان گنده تر از این بود گفتم آدم گنده چرا گفت بابا این مردا از بچه ها گشنه ترن بیشتر خندم گرفت اونم همینطور گفتم دیگه طبیعیه بعضیا اینجورین خلاصه از بحث سینه او اینا اومدیم بیرون اینم بگم که ما تو خانوادمون خیلی باهم راحتیم جکای سکسیو حرفای سکسیو فیلمای صحنه دارو اینا واسمون عادیه . خلاصه ، ابروهارو برداشتو حرفامونم تموم شد از رو پای نازش بلند شدم پیشونیشو بووس کردم گفتم فدای پنجه هات آبجیم . تو همین بینابین اون اجیم از حموم اومد حوله دورش بود اومد بیرون گفتم برو تو اتاق دختره بی حیا خندید سری فرار کرد هه هه هه هه من خیلی تو خونه سر به سرشون میزارم یروز نباشم عزاست انگار خونه . اخرای شب بود گفت فیلم بزارید ببینیم مامان اینا که نیستن بیدار بمونیم گفتم باشه یه فیلم گذاشتم به اسم Cleanskin 2012 فیلم قشنگی بود وسطاش جفتشون خواب رفتن هرچی صداشون زدم بیدار نشدن تکونشونم دادم ولی خوابه عمیییییییق رفته بودن آبجیم که فکر کنم خیلی خسته بود اونم که وقتی از حموم میاد ولو میشه دیگه پا نمیشه اینور اونورشون کردم تا جا واهس خودمم بشه کناره آبجی بزرگه خوابیدم تو حال و حوای خواب بودم دوباره فکرای مالش به سراغم اومد تحریک شدم گفتم خدا چکار کنم این ابجیم هست میترسیدم ببینه یا بیدار بشه نمیدونستم خوابش چجوریه بیبشتر تحریک میشدم از یه طرف آبجی کوچیکم اینورم بود نگاش میکردم سینه های نصف افتاده بیرونش شهوتیم میکرد از اینور از این ابجیم میترسیدم دلو زدم به دریا یکم اومدم نزدیکش روپوششو زدم کنار آرووم آرروم انگشتمو نزدکی تاپش کردم یک دادم جلو تاپشو فضا بیشتر شد انگشتمو بردم تو یقه تاپش وسط خطه سینش میمالیدم دستاش جت کرده بود جفت سینه هاش به هم چسبیده بودن حسه خوبی داشت داشتم لذت میبردم کیرم شده بود مثه سنگ دستمو گذاشتم رو سینش یکم تکون خورد ولی عادی بود سینه ی کوچیکو گوشتیش تو دستم بود باهاش آروم بازی کردم نوکشو گرفتم آروم میمالیدم بنده تاپش گشد بود از رو دستش بنداشو کنار زدم تاپشو کشیدم پایین نمیشد بخورم ولی با سره زبونم نوکشو زبون میزدم وای که چه کیفی داشت یکی تا بوسه آروم رو سینه هاش کردم رفتم سراغه کسش امشب از کونش خبری نبود تو دید نبود نمیشد با اینکه عاشق کونشم رفتم سراغه کوسش صورتمو بردم نزدیک کسش بو میکشیدم با سره بینیم یکی بار کسشو فشار دادم بیدار نشد ولی تکون خورد یکم که باز واب رفت دستمو آروم اروم گذاشتم رو کسش حس کردم کسش سفته نرم نبود بیشتر دست زدم مالیدمش گفتم نکنه پریوده نوار بهداتشی گذاشته دل بودم گفتم دست میکنم تو با اینکه شلوارش بد بود با هزار بدبختی دستمو کردم تو شلوارش شرت نداشت بالا کسش صافه صاف بود یذره مو هم نداشت رفتم پایینتر دیدم بعععععععععله خانوم نوار بهداشتی گذاشته تو یک لحظه کیرم خوابید من به این چیزا خیلی حساسم بدم میاد اصلا حس سکسم رفت دستمو کشیدم بیرون بندای تاپشو اوردم بالا برگشتم سره جام . هم ارضاع نشده بودم هم پریودیه ابجیم حالمو بهم زد یکم سره جام وول خوردم یه لحظه برگشتم آبجی بزرگم که اینورم بود پتوش روش نبود سینه هاش قشنگ دیده میشد یکی از سینه هاش انقدر زده بود بیرون که تیکه قهوه ای سره پستونش نصفش دیده میشد میترسیدم بهش دست بزنم هم اینکه به خودم میگفتم این آبجی نه بزرگتره بفهمه آبرو اعتبارت میره ولی نتونستم حریف شهوتم بشم یوری شدم دستمو بردم نزدیک سینه هاش و لمسشون کردم وای خدا چقدر نرمو لذت بخش بودن بیشتر مالوندم دستمو بردم زیره سوتینش از این سوتین کشیا پوشیده بود که من دوس دارم آروم آروم میمالیدم سینشو دستمو برداشتم تا برداشتم یکم جا بجا شد سرش رفت عشق یکم کج شد موقعیت مناسبی بود که کسشو لمس کنم همنکارو میخواستم بکنم با هزار دعا و دردسر دستمو یکم بردم زیره شلوارش آروم آروم نزدیک کسش بردم کسش مو داشت ولی ریز بودن دوس داشتم پتاشو . انگشت وسطم خورد به چوچولش چقدر کسش تا اون اجیم فرق داشت بزرگتر بود چوچوله هاشم زده بود بیروون مثه اینکه شوهرش حسابی واسش میخوره کسشو . یکم باهاش بازی کردم داشت تند تند نفس میکشید سری دستمو کشیدم بیرون بعدش آروم شد ولی چند لحظه بد باز تکون خورد به شکم خوابید ۱۰دقیقه تحمل کردم تا خوابه خواب بره دوباره شروع کردم انگشته وسطمو رو چاک کونه گندش که شوهرش حسابی معلومه از پشت کردش بالا پایین میکردم خیلی کیف داشت نرمو لطیف بود برعکس اون آجیم داشتم حال میکردم از روی لشوارش روی کسش مالیدم واقعا لذت بخش بود دیگه خسته شده بودم یه نگاه به آجی بغلیم کردم دیدم پشت کرده بهم موق=عیت خوبی بود خودمو ارضا کنم ب کونش . یه دستم رو کیرم بود یه دستم آروم رو کونه این آجیم حرکت میدادم آبم داشت میومد که از دستم در رفت همش ریخت رو کونش یعنی پرتاب شد آبم رو کونش ترسیدم نکنه یوقت صبح بفحمه سری با لباسم پاکشون کردم ولی بو میداد هنوز که تا صبح میرفت دیگه اینم بگم که آبه سره کیرمم با کونش تمیز کردم کیرمو چسبوندم آروم به کونش المو تمیز کردم بعد پاکش کردم خواتسم بخوابم دیدم اون اجیک دوباره به یوری رو به من خوابیده اینبار یکی از سینه هاش افتاده بود بیروون تاپش خیلی گشاد بود همیشه لباسای گشاد میپوشه بخاطره سینه هاش یه بوس خوشمزه و شهوتی از سینش کردم و گرفتم خوابیدم . دیشب خیلی بهم حال داد چون حس میکردم بین ۲تا حوری هستم و ا تمام وجود حسشون کردم . ایشالا زوودتر ازدواج کنم تا بیشتر از این آجیهامو مالش ندم . تا قسمت بعدی بای...این قسمت از مالش من ماله امروز ظهره . بازار خلوت بود مشتریم نبود حوصله موندن نداشتم کلا یه مدتیم هست بخاطره خرابی بازار کسل شدم کلیم بدهی دارم که فکر کنم همین روزا باید جم کنم بساتمو . زنگ زدم خونه آبجیم برداشت گفتم مگه سره کار نرفتی گفت زوود اومدم کارم زود تموم شد از مامانم پرسیدم گفت با زنه همسایه پایینی رفتن عیادت یکی از زن های محله . گفتم چیزی درست نکنید پیتزا میگیرم میام کلا هوس کرده بودم واسه همین وگرنه ولخرج نیستم :دی . پیتزا گرفتمو رفتم خونه مامان اومده بود ناهار خوردیمو یدوش گرفتم اومدم تو اتاقم دیدم آبجیم رو تختم خوابیده صداش کردم جواب نداد که مامانم گفت بزار بخوابه یه امروزو رو تختت نخواب نمیمیری که گفتم اوکی نشستم پای اف بیوک چرخیم تو لوتی زدم یسری عکس و فیلم دیدم یخورده حشری شدم یه نیم نگاه به آجیم کردم دیدم خوابه ولی خوابش عمیق نبود هی تکون میخورد ۲دل بودم رفتم تو پذیرایی دیدم مامانمم خوابه خیالم از این بابت راحت شد . رفتم سراغ آبجیم پتو روش نبود چون یکم امروز هوا گرم بود بدون پتو خوب رفته بود نیم ساعت صبر کردم تا عویق خواب بره بعد شروع کنم . گذشا رفتم بالا سرش دیدم موقعیت خوبیه واسه مالش . یه تاپ شل و ول پوشیده بود با یه شلوارک بالا زانوویی سوتینشم ترکیبی از صورتی و مشکی بود شورتشم مشکی بود . یوری خوابیده بود سوتینش چسبیده بود بهم ۲تا کلاهش واسه همین فضا واسه دست کردن به داخلو داشت . یواش دستمو رسوندم به داخل سینه چپشو لمس کردم بیشتر بردم تو و سیننشو کامل گرفتم توی دستم ولی خیلی آروم چون کافیه یکم محکم بگیری اونوقت از جحا میپره یوقت بی احتیاطی نکنید بچه ها . خلاصه از یطرف حواسم به سینههاش از یه طرفم به اینکه کسی نیاد . نوک سینشو اروم میمالیدم و داشتم لذت میبردم کیرم شده بود مثه سنگ دلم میخواست بیدار میشد خودش کیرمو میگرفت و مکرد تو کسش داغ کرده بودم بدنم خیسه عرق بود اینجور موقعه زوود عرق میکنم . نمیشد سینه اینوریشو بمالم سوتین بهش چسبیده بود خیلی سفت بود بیخال شدم . دستمو برداشتم یه نگاهی به اندامش کردم ب لباش ب سینه هاش به رونه نسبتا گوشتیو سفید مثه برفش به زیر بغلش که همیشه تمیزه و من عاشقشم به کونه نسبتا گندش که خدا میدونه کی میخواد ازش لذت ببره . یه استراحتی به خودم دادم گفتم صبر کنم حالت خوابش عوض بشه یه ایتک خوردمو یه چندتا کانال دیدمو برگشتم دیدم واییی خدای من چ صحنه ی عجیبی به کمر خوابیده بود روی تخت کج شده بود پاهاش از وست باز شده بود و نصف پاهاشم از روی تخت اومده بود پایین . حول ورم داشت کیرم دوباره سیخ شد گفتم چکار کنم نشستم پایین تخت و نزدیک لای پااش شدم پاهاش خیی از هم باز شده بود همیشه همینجور شلخته میخوابه که من خوراکمه . شرتکش لی بود نمیشد درش آورد چون کمربند داشت سرمو آوردم نردیک کسش و از روی شرتکش کسشو لیس زدم کس که نبود شلوار بود ولی همینشم واسم باس بوددد که بتونم بلیسم حتی از روی شلوارکش حتی گه گاهای گاز کوچیکم میگرفتم که میتونستم کسش حس کنم تو دهنم . چندباری آروم لبامو گذاشتو روی رونش که یذرش معلوم بود و آروم زبونمو میزدم بهش . پاچه های شلوارکش گشاد بودن دسته منم باریک راحت باید رد میشد ریسک کردم و دستمو کردم تو بدون هیچ تماسی رسیدم به شرتش نمیشد دیگه اونو کنار زد خیلی خطری بود از روی کس آروم دستمو بالا پایین کردم با سره انگشتام کسش خیس بود نمیدونم چرایه دلم میگفت بیداره میفهمه داری چکار میکنی یدلم میگفت نه غرغ خوابه ای کاش میدونست و خودش یه حاله اساسی بهم میداد خیلی عاشقشم ولی چکار کنم تو ذهنم همش اجیم میاد واسه سکس بس که حشری کنندش . تو رویا بودم یه دستم رو کیرم بود داشتم جغ میزدم یه دستم رو س آبجیم که بیشتر داشت خیس میشد دستم خسته شده بود کشیدم بیرونو از اون طرف پاچش با دست چپم که داشتم جغ میزدم دست کردم تو و شرو به آروم مالیدن کردم و با دست راستم جغ میزدم کسش حسابی خیس شده بود دیگه به خودم تلقین کرده بودم که بیداره ولی بازم مواظب بودم ای کاش بیدار بود تستش کردم انگشتمو یکم فشار دادم روی چوچولش که از روی شرت برجسته شده بود دیدم یه تکون بدی خورد ترسیدم که بیدار شده باه نه میشد دستمو بیارم بیرون نه میشد داخل باشه چون امکان داشت تغییر حالت بده منتظر بودم ببینم چی میشه که اتفاقی نیوفتاد مطومئ شدم که خوابه تفلی . بیشتر کسشو مالوندم دستمو کشیدم بیرون یذره از آب کسشو خوردم وااااااااای چه لذتی داره کاش مشد کسشو میخوردم . یه فره فیتیشی به کلم ورد اینکه کیرمو بزارم لای ۲تا کف پاش . چون پایین پاهاش بهم چسبیده بود میشد اینکارو به ریسک کرد . کیرمو نزیدک بردم خیلی میترسیدم طپش قلب داشتم ولی انجامش دادم کیرمو گذاشتم بین ۲تا کف پاش و تفم زدم که لیز بشه آروم آروم عقب جلو کردم خیلی ترس عجیبی داشتم و هم اینکه حس خوبی داشتم حدود ۲/۳ دقیقه عقب جلو کردم یکم تندترش کردم با سره انگشتام روی رونش میکشیدم یواش ، وای تو بهشت بودم باور نمیکنید انگار کیرمو کرده بودم توی کسش تمام بدنشو با دقت نگاه میکردم و عقب جلو میکردم کیمو بین پاهاش که ارضا شدم و ابم یکم ریخت بین کف پاش و زمین سری کیرمو کردم تو شلوارو با جورابام که کناره میزه کامپیوتر بود سری جم کردم ابمو . دلم نیومد همینجوری ولش کنم بازم رفت سمت کسش و یه بوس ناز و یه گاز آروم کردم از کسش . اینجوری بود که ظهر امروز من رویایی تموم شد . اینم بگم که تا یکی ۲ روزه دیگه چندتا عکس ازش میزارم ولی نه واضح که ببینید چه جیگریه آبجیم از مالشمم چندتا صحنه عکس میگیرم میزارم . منتظر نظرراتتون هستم . سلام . الان که دارم این قسمت از مالشم رو مینویسم ساعت ۲:۲۵ دقیقه است که مالش من با آبجیم ساعت ۲ تمو شد تاریخم میزنم که نگید کس و شعره یکس شنبه ۲۰ اسفند ۹۱ که میشه شبه دوشنبه یعنی فردا که میشه ۲۱ ام . از ساعتای ۶عصر شرو میکنم قسمتو . امروز مغازه نرفتم فردا تولد بچه خواهرم هستش رفتم بازار یک سری خرید کردم به آبجیم گفتم گفت منم باهات میام منم خرید دارم . گفتم باشه زوود اماده شو تا ۶ بریم بازار که زیاد حوصله ندارم بچرخم که خودشم واسم لووس کرد که غر غرو نباشو از این حرفا و از لووس شدنای خواهری گفتم باشه زود باش . تو حین اماده شدن گوشیش هی زنگ میخورد هی رد میداد که گفتم مزامه گفت نه دوستمه باهم قهریم هی زنگ میزنه جواب نمیدم یکی ۲بار یواشکی نگاه کردم ئدیدم شمارش سیو نیست و مشکوک شدم دنبالشو نگرفتم تو بازارم حواسم بهش بود گفتم شب بریم خونه گوشیشو چک میکنم یواشکی . خرید کردیم ساعتای ۹بود برگشتیم خواستم برم حموم که مثه جت رفت تو حموم گفتم چته گففت اول من میرم بعد تو برو تو میری کله آب گرمو خالی میکنی منم حوصله ندارم ۲ساعت صبر کنم گرم بشه آب گفتم باشه . این آبجیم حموماش اگه اضافه کاری نداشته باشه مثه تیغ زدنو اینجور چیزا زوود میاد بیرون . گفتم تا فرصته گوشیشو چک کنم تو تلاش که چیز نبود همرو پاک کرده بود وی ۳تا اسم اس داشت بازشون کردم اولی نوشته بود ببخشید **** خانم (اسم خواهرمو نمیزارم شرمنده) اس ام اس بعدی نوشته بود من ارسلانم همونی که دیشب باهم چت کردیم شمارتونو ازتون گرفتم اس ام اس سومی هم نوشته بود امشب منتظرتم ساعت ۱۱ که بیای نت . فهمیدم که یکم تو یاهو شیطونی میکنه البته بهش حق میدم هم شیطونه هم سنش سنه اینجور رفتارا واسه همین کنجکاو شدم که آی دیشو چک کنم تو حموم بود بهش گفتم میشه پسورد آی دیتو بدی گفت میخوای چکار گفتم میخوام یه نفرو تست کنم ۲۰مین بیشتر طول نمیکشه گفت باشه و پسشو داد دره اتاقممم بستم که نیاد تو . آی دیشو باز کردم طفلی همش ۶تا اد بیشتر نداشت همشون دوستاش بودن فقط یکی پسر بود که بعله خوده محسن بود اف بود آی دیو باز کردم و آرشیوشونو نگاه کردم زیادم چت نکرده بودن ولی معلوم بود از هم خوششون اومده بوده و عکسای همو واسه هم فرستاده بودن خواتسم ببندم گفتم بزار بیشتر بخونم رفتم تو پیغامهای اخرشون دیدم حرف از سکس و این چیزارو زدن ک ابجیم قربونش برم بهش را نداده بود ولی یه چشمکایی زده بود و اینجا فهمیدم که آبجیم گه گاهی با موبالش با اپرا مینی میره تو سایت های ایرانی و داستان سکسی میخونه و پسره هم گفته بود که دوس داری یبار خودت سکس کنی که آبجیم گفته بود آره وای از راه حلالش و فقط با شوهرم این جملشو که خوندم بهش افتخار کردم چیزای دیگه ای نبود فقط دیدم تو چندبار پسره بوس فرستاده بود و نوشته بود واسه کست و واسه ینت که خوارمم بهش گفته بود اگه بخوای اینجوری بیادب باشی دیگه چت نکنیم که پسره به گه خوردن افتاده بود و در اخر مثله اینکه بهم شماره داده بودن . کنجکاو شدم پسره از این حرومزاده هاست . اومد از حموم بیرون و منم زوودتر آی دیو بستم یکم سوال پیچ کرد پیچوندمش دوباره گوشیش زنگ خورد سری برش داشتم گفت جواب نده که من جواب دادم گفتم الو بعد پسره با کمال پرویی گفتت **** خانم هستن گفتم شما کی باشی ؟ گفت دوست نتیشونم گفتم غلط کردی نبینم دیگه شمارتو از این حرفا کلیم اونو دعوا کردم یدونه هم زدم تو سرش البته آروم یهو چشمام خیس اشک شد گفتم محکم نزدم که گففت اولین باره دعوام کردی اونم بخاطره یه موضوع الکی گفتم الکی نیست دوس ندارم با اینجور آدما باشی خودتو جمو جوور کن خوشم نمیاد اینجوری ببینمت آروم نشد بازم نشستم کنارش و در مورد اینجور رابطه های نتی براش توضیح دادم و از همه جالبتر کله چتشونو که چی شد شماره گرفته برام توضیح داد حتی پیشنها سکس طرفم بهم گفت بتورم نمیشد انقدر راحت باشه باهام منم که کمی حشری شده بودم از فرصت استفاده کردم و دستمو انداختم دورش موهاشو زدم کنار و گونشو بوسیدم کیرم سفت سیخه سیخ شده بود اونم خودشو انداخت تو بغلم و گفت معذرت میخوامو بچگی کردمو از حرفا یه سری نکات راجبه پسرا و اینکه دخترو واسه خودش نمیخوانو از این حرفا بعد قول داد دیکه تکرار نشه سخت بود از بغلم بره با خنده گفتم آبجیه خوشکلم داداششو یه بوس کوچولو کنه بعد بره پیه کارش (با خنده بلنده جفتمون) خواست لپمو بوس کنه که یکم چرخیدم و گوشه لبمو محکم بوسید و رفت تو اتاق پذیرایی . داشتم دیوونه میشدم . مامان که نبود هنوز تو مسافرته آخر فهفته میاد منم باید منتظر میموندم تا باز بخوابه و برم سروقته کسو سینه نازش . ساعت ۱ بود از اتاق رفتم بیروون دیدم گوشی بدست خوابه گوشیشو از دستش در اوردم داشت اس ام اس میداد ولی به دوستش بود راجبه مدرسو او این چیزا بود خیالم راحت شد . صداش زدم بیدار نشد . پتوشو آروم آروم دادم پایین هیچی دیده نمیشد چراغه حالو روشن کردم یکم نور اومد پتوشو پایینتر کشیدم دیدم وای خدای من چه صحنه خفنی آبجیم خواب بود ولی شرت و کرستش بغله پاش بود درشون اورده بود حتما گرمش شده بوده اخه یکی ۲روزه اینجا بدجور هوا گرمه . نوکه پستونشو میدیم زده بیرون تیزو کوچولو . از روی تاپش نوکه پستونشو گرفتم بازی کردم با هر ۲تاش بعد آروم آروم جفت دستمو گذاشتم رو سینه هاش سینهاش به نظرم سایز ۷۷ اینورا باید باشه من زیاد سر در نمیارم ولی خوش فرمو گردن و از همه مهمتر نرمو سفید عاشقشونم . اروم آروم داشتم میمالیدمشون دستمو بردم زیره تاپ یواش یواش بالاخره رسیدم به سینش دستمو گذاشتم روشون و حستبی مالوندم ولی آرووم دستام داشت میلرزید از ترس خوابش به نظر سبک میومد ولی از خدام بود اینجوری ببینتم اون موقع دیگه واقعا میکردمش از شهوت . از سینه خسته شدم یکم دستمو رو شکمش غلطوندم رفتم سراغه کسش شلوارک نرمو مخملی همیشگیشو پوشیده بود از این شلوار راحتیا که سندبادین . کشش نرم بود و راحت دستمو رد دادم شرتم که نداشت در اورده بود آروم آروم رفتم پایین دیگه انقدر دست به کسش زده بودم میدونستم الان دقیق کجام یواش یواش دستمو گذاشتم بالا کسش یه لحظه چندشم شد موی کسش همش در اومده بود و این هفته هواسم بهش بود زوود دوش میگرفت نگو خانوم تنبل شده نزدشون . یکم رو موهاش بازی کردم بعد انگشت واسطمو گذاشتم رو کسش خیلی آروم چسبوندم انگشتمو به کسش جای حساسیه میدونم یکم فشار بدم زوود بیدار میشه یکم بالا پایین کردم دیدم عوض نشد بیشتر انگشتمو فشار دادم و بیشتر حسش ردم یکم خیس بود کسش دوس دارم این خیسیو کاش میشد واسسش لیس بزنم کسشو ولی حیف نمیشه . لبه های کسش بهم چسبیده بود سعیکردم جداشون کنم که موفق شدم یکم انگشتمو وسط کسش لیز دادم یکم تکون خورد ترسیدم ولی بیدار نشد فهمیدم زیاده روی کردم خسته ام شده بودم یکم وسط کسش دوباره بازی کردم و دستمو از شلوارش کشیدم بیرون انگشتم اب کسی شده بود کردم تو دهنم یکم ترش و بد بود بوود ولی دووس داشتم خوشمزه بود . وقت رسیدن به کیرم بوددد . رفتم پایینه پاش شرو کردم آروم جلغ زدن آبم که اومد ریختم روی رونش روی شلوارکش خستخ خسته بودم حوصله جمع کرنه آبمم نداشتم گفتم ولش کن تا صبح خشک میشه . البته امیدوارم بدونه و خودشو بیشتر بهم نزدیک کنه .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
خاطره کوتاه فیروزه

با سلام اسم من فیروز ه .62 سالمه شاید این اولید داستانی باشه از زبونه یه مرد 62 ساله اما من هنوز جونم .می خوام داستان خودم رو واستون بنویسم . من از داره دنیا 2تا پسر دارم که یکیش مالزیه و یکی دیگش تهران پیشه خودم . زنم 8 سالی هست از دنیا رفته و من بعد مرگ همسرم از نظر تخلیه جنسی دچار مشکل بودم. اخه کی میومد با به ادم مسن سکس کنه . 8 9 ماهی بود نه کسی کنار دستم بود نه گیرم میود که یه حالی کنم . پسرم که تهرانه ازدواج کرده و دو تا دختر داره که واقعا دوسشون دارم . شیلا شیما شیلا 6 سالشه و شیما 19 سال . 1 ماه پیش بود که رفتم خونه پسرم چون هم دلم گرفته بود هم تنهاییم و نداشتن سکس بم فشار میاورد . خودتون می دونین دور بر شلوغ باشه بهتره خلاصه رفتم خونه حامد پسرم و بعد از احوال پرسی دیدن نوه هام نشستم . شیلا که همش شیطونی می کرد و بیهوش شدو خوابش برد ساعت هلوهش 11 بود که چون جمعه بود همه دوره هم بودیم که صدا موبایل پسرم امد بعد تموم شدن حرفش دویید سمت عروسمو بمن گفتن واسه یکی از همکاراش اتفاغ بدی افتاد و من باید واستم پیش بچه ها و رفتم . دلم حسابی گرفت . اخه پسر من واسه شما اومدم ............ خلاصه منتظر نهار شدم داشتم روز نامه می خوندم که شیما واسم میوه اورد و گفتم به به واسه خودش خانمی شده ها . اونم با صدای نازش گفت ممنون بابابززگ . شیما چشموابرو قشنگی داشت سفید قدش 175 وزنش فک کنم حدودا 70 هیکلش رو فرم بود . تنش یه تاپ قزمز با یه شلوارک گشاد اما معلود بود اندا پری داره بعد چند دقیقه گفتم برم ببینم شیما داره چی کار میکنه رفتم سمت اشپذخونه اروم اروم دیدم کسی نست جلو تر رفتم دیدم 4 زانو نشسته داره تلاش می کنه ابکشو از زیره کمد برداره خواستم حرف بزن نمی دونم چرا میخ شدم رو کونش همین طور ذول زده بودم یهو ب خودم اومدمو گفتم لنت به این حس مسخره امدم برم اما نمیدنم چرا فقط می خواستم نگاه کنم بالاخره ابکشو گرفتو بلند شد من که انگار شکه شده بودم به ساق پاش خیره بودم بخود اومدم گفتم بابایی خسته نباشه اون یهو ترسید گفت وای یایا یزرگ ترسیدم ممنونم رفتم رو صندلی نشستم و گفتم دیگه وقتشه ها اونم لوس شدو با ناز گفت باباااااااااییی این چحرفیه و مشغول شد من به اندامش نگاه می کردم یه حسی بم می گفت خجالت بکش ....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
مالش آبجی (ریسک لذت بخش)

سلام دوستای گل لوتی . مدتی نبودم به تهران سفر کردم و مدتیم از نت دور بودم که دوباره وصلش کردم . از اخرین مالش من که اینجا هم گذاشتم مدت زیادی میگذره و بعد از برگشتن از تهران دیگه نای این چیزارو نداشتم یه مشکل مالی بود که دادگاه داشتم هنوزم حل نشده . امشب بعد از مدت ها حس مالش من نسبت به ابجیم دوباره اوج گرفت بخاطره حرکتاش و لباس پوشیدنش . از مغازه اومدم خونه ساعت ۱۰ و نیم بود یه دوش گرفتم مامان غذا درست کرده بود تا رسیدم داشت میزو میچید . قربون اون دست پختش . آبجیمم داشت کمک میداد ریشامو زده بودم تو حموم آبجیم تیکه انداخت تیکه شدیا منم خندیدم گفتم به تیکه ای ابجیم نیستم که یه قری به کمر داد که خیلی کیف کردم غذا خوردیم اومدم تو اتاقم اونم اومد پیشم از دادگاه و نتیجه کار پرسید و منم جواباشو دادم . راجبه دوست دخترم مهشید پرسید گفتم بهم زدیم و خلاصه گفتم برو تو اتاقت بخواب باید صبح زوود پاشم شب بخیر گفت و رفت از پشت نگاهش میکردم چه باسنی کوچیکو رو فرمی چه اندامه قلمیو نازی . تو همین فکرا بودم بین خواب و شهوت دوباره فکر مالش زد به سرم ساعت ۱ بود نرسیدم برم تو اتاقش دلو زدم به دریا دره اتاقش همیشه بازه کولر نداره واسه همین زود گرم میشه نگاش کردم دیدم خوابه مطمئن بودم خوابه چون خیلی کجو کوله خوابیده بود . یه تاپ صورتیه بالا نافی با یه شلوارک ساپورتی مشکلی پاش بود که عذاب من بود واسه امشب . مامانو مطمئن بودم خوابه چون قبل خواب قرص خورد . رفتم بالا سرش چند لحظه ای نگاش کردم دیدم حرکتی نداره جز نفس کشیدن نشستم پای تختش سره انگشتمو آروم گذاشتم رو نوکه سینش بازی کردم باهاش تکون نخورد خوابش عمیق بود . تاپش بالا نافی بود و میشد راحت دست کرد زیرش . دستمو بردم زیر یه تکون کوچیک خورد ولی نترسیدم ادامه دادم رسیدم به کرستش اولین بار بود این کرستشو دست میزدم مثه بقیه نبود انگار یه تیکه پارچه دوره سینش بسته کلاهی نبود هرچی بود اولین بار بود دیدمش . کشی بود یکم زدمش بالا اینبار تکون خورد چرخید به بغل منم سریع خوابیدم رو زمین . چند دقیقخ صبر کردم دوباره رفتم سراغش دیه میشد از زیر دست برد دستاشو تو هم کرده بود ولی از رو میشد دستمو آروم روسوندم به سینش آروم آروم مالیدم سینشو کیرم دیگه سنگ شده بود . نمیتونستم به کسشم دست بزنم چاره ی نداشتم جز به همین اکتفا کردن . راضی نبودم از اینکه نمیش مثل قبلا بمالمش فکر عجیبی زد به سرم که دست به کونش بزنم تازه تر بود برام لااقل ولی ساپورت پاش بود ولی ریسک کردم و رفتم سراغ کونش . ملافشو دادم پایین خدایا چی میدیدم . چیزی که آرزشو داشتم از نزدیک ببینم ساپورتشو در آورده بود اطرافو نگاه کردم دیدم لولش کرده بالا سرش گذاشته دیگه از خوشحالی داشتم میترکیدم یه شرت لا کونی پاش بود همین موضوع منو بیشتر خوشحال کرد دستمو اروم گذاشتم روی باسنش انقدر نرم بود که خود به خود میخواست ابم میاد . عالی بود نرمو نقلی . آروم آروم میفردمش و حال میکردم یه دستمم رو کیرم بود . کیرمو دیگه در آورده بودم میمالیدمش . شیطون بیشتر خرم کرد گفتم کیرمو آروم بمالم رو خط کونش . کیرمو بردم نزدیک سرشو آروم خیس کردم آروم آروم و با احتیاط گذاشت لای چاه کونش البته نه کامل خیلی کم . آروم آروم بالا پایین میکردم سره کیرم داشت غلغلک میداد . ادامه دادم همینجور ای کاش میشد داخل کنم ولی حیف که نمشد . م شد و سره زبونمو روی خط شرت میکشیدم آروم حتی یه ماچ آروم روی لبه کونش کردم . نمیدونستم دیگه چکار کنم نمیشدم کاری کرد بدشکلی خوابیده بود . حوس کسه کوچولوشو داشتم ریسک آخرو کردم از روی دستاش دستمو آروم بردم روی شرتش گذاشتم کافی بود دستم به دستاش بخوره بیچاره بودم باز میپرید . خیلی با دقت مار کردم و دستمو هب شرتش رسوندم وسره انگشتمو گذاشتم رو کسش یکی آروم بازیش دادم خوشم اومده بود دستمو خواستم ببرم زیره شرتش آروم همینکارو کردم رسیدم به پشمای کسش نزذه بود زیادم رشد کره بودن بهشون دست نزدم . رسیدم به چوچولش نکیشد دست زد حساسه لامسب . فقط آروم سره انگشتمو روی چاک کسش بالا پایین کشیدم باید زود دستمو بیرون میکشیدم نفس کشیدنش تند میشد دستمو آروم کشیدم بیرون . همیمجوری نمیشد برگردم تصمیم گرفتم بالا سرش جغ بزنم شروع کردم جغ زدن داشت آبم میومد که یه حسه عجیبی بهم گفت بریز لای کونش دسته خودم نبود رفتم نزدیک آبمو ریختم لای کونش انقذرم زیاد بود روی تختشم حتی ریخت ترسیذه بودم نمیشد پاک کرد راحت روی تختو با شلوارش پاک کردم لای کونشو آروم با سره انگشتم آبمو کم کم جمع کردم . یه بوس کوچولو روی کونش کردم و برگشتم . منتظر مالش بعذی باشید پس فردا شب .
مالش آبجی ( تولد خواهرزاده )

سلام خدمت دوستان گل لوتی خودم . مرسی بابت پیاماتون و درخواستاتون . به آدم روحیه میدید . به دلیل مشغله کاری زیاد نتونستم تا امشب مالشی انجام بدم چرا که همش این ور اونور هستم و نمیتونم مطمئن باشید اگر مالشی انجام بدم حتما مینویسمش . و اما امشب . امشب برای من خانوادم یک شبه فوق العاده بود چرا که بعد از مدتها خواهرم بچه دار شد برای اولین بار همیشه نصیحتش میکردیم که آبجی ۵ساله ازدواج کردی یکاری کن دیگه فامیل دارن پشتت حرف در میارن و این حرفا تا بالاخره دامادمون ترکوند و تونستن یه بچه بیارن اونم یه پسره تپل مپلیه خوشکل مو مشکی که امشب ۱ساله شد . همه دوره هم بودیم خواهرو برادرو داییم اینا و خاله کوچیکم با بچه هاش . فامیله کوچیکی هستیم و واسه همین همه باهم راحتیم مثلاا جلوی هم راحت لباس می پوشیم و راحت حرفمونو میزنیم خیلی هم صمیمی هستیم . امشب آبجی نازنینم یه تیکه ماه شده بود یه تاپ نیم تنه مشکی با یه شرتک کوتاه لی فوق العاده شده بود خطه سینش روانیم کرده بود اون پاها و بدنه سیکسیه سفیدشو انداخته بود بیرون واااااااای تو کل مهمونی کیرم راست شده بود . کیک رو بریدیم و کادوهارم دادیم و شروع کردیم به سرو مشروب . شراب ناب شیراز ۲تا ۲/۵ لیتری که یکی از دوستام از شیراز سفارشی برام آورده بود . همه خوردیم جز دایم و خالمو مادرم اهل امشروب نیستن . داشتم میریختم چون همیشه من ساقی تو همه جمع ها که آبجی نازنیمم یدفه خوشدو لوس کرد سرشو گذاشت رو شونم با صدای عروسکیه نازکش گفت دادشیم میشه واسه منم بریزی ( آخه همیشه میخواد بخوره از من اجازه میگیره ) گفتم باشه ولی ۲تا پیک بیشتر نمیزارم بخوریا جلو دایی اینا دوس ندارم ادا در بیاری گفت ۲تا کمه ۳تا قبول ؟ نگاش کردم دیدم با نگاه شهوتیش داره التماس میکنه گفتم باشه فقط ۳تا آجی ریزه پیزه خندید یه بوس کرد شونمو گفت مرسی داداشیه خوبم . مشروبارو ریختمو بردم تو اتاق گفتم بخوراش بیاااااااااااااااان . شروع کردیم خوردن آبجی جیگرم ۳تا بیشتر نخوردولی بقیه حسابی خوردن . وقت بزن بکوب بود چون ۲تا پسرداییام بودن به آبجیم گفتم نبینم مسخره بازی در بیاریا بری باهاشون برقصی اومدن طرفتم میای سمت من گفت اووووووووف میخوای امشبو اذیت کنی بگو تا اصلا نرقصم گفتم اونا مستن تو مستیم هزارتا کرا میکنن رو حرف حرف نیار بگو چشم با ناراحتی گفت باشه باوووو . آهنگ خدیجه سندی رو گذاشتم شرو کردیم رقصیدن ما خانوادگی رقصمون خوبه هم من هم آبجیم و هم داامادا . با اینو اون میرقصیدم حواسم حسیابی بهش بود ولی اون داشت به رقصش ادامه میداد هی میومد سمتم باهام میرقصید منم دستمو میذاشتم بغل کمرش باهاش همراهی میکردم دلم میخواست پهلوهاشو چن بندازم هرزگاهی لپشو میکشیدم میگفتم جیگره داداشتی دیگه عین خودم میرقصیدم یهو دخترخالم پرید وسط گفت ۳تایی کردی بریم گفتم بریم آهنگ ای جانم این جان از یه خواننده کردی قدیمی رو گذاشتم بقیه چون بلد نبودن کشیدن کنار دستامونو دور کمر هم حلقه کردیم من وسط او ۲تا بغلای من بودن جفتشون سکسی و پهلوهاشون نرم بود ولی آبجم چیزه دیگه بود . تو حین رقص پهلوهاشونو محکم فشا میدادم چون تو رقص کردی لحظه هاییی هست که باید بری پایین زود بیای بالا پارو پرت کنی هوا واسه همین باید سفت نگهشون میداشتم کیرم داشت تو شرتم میترکید جاشونو با ریتم عوض کردن آبجیم جلوی من اومددختر خالم پشت من اینبار با ۲دستم پهلوهای آبجیه عروسکمو گرفته بودم محکم که گفت یکم شلتر کن منم شلتر کردم تو چشماش میتونستم خماریو ببینم زیاد چون جنبه مشروب نداره واسه همین نذاشتم زیاد بخوره خلاصه رقصیدیم و حسابی منم مالوندم پهلوهاشو گه گاهی کونش میخورد به کیرم رقصمون تموم شد واقعا خسته شدیم از طرفیم نمیشد زیاد بزن بکوب کرد فردا هم همه سره کار بودن تو اداره های مختلف . کم کم اماده شدیم واسه رفتن منو آبجیه ملوسمو مادرم با داییم اینا رفتیم خونه مارو رسوندن تو طول راه آبجیم خوابش گرفته بود سرش و گذاشت رو شونه من منم دستمو انداختم دور گردنش تا راحت بخوابه تو مسیر چندبار گردنشو نوازش کردم دست ردم تو موهاش فهمیدم غرق خوابه این یه نگاهی به مامان کردم دیدم اونم از ستگی سرشو تکیه داده به شیشه در چشاشو بسته دستمو گذاشتم آروم رو شکمه آبجیم آروم آروم پهلوهاشو نوازش کردم با سره انگشتام دلم میخواست همونجا دست کنم تو لباسش سینه هاشو بگیرم بمالم کیرم سنگ شده بود داشت میترکید خودمم داشتم از شهوت دیوونه میشدم . رسیدیم بیدارش کردم رفتیم خونه . لباسارو عوش کردیم و رفتیم که بخوابیم یکم حالش بد بود گفت حالت بده گفت نه سرگیجه دارم یکم گفتم من گفتم ۲تا بخور من میدونم که مشروب خور نیستی هیچ وقت حرف داداشیو گوش نمیدی گفت حالا شده دیگه چکار کنم گفتم هیچی برو تو تخت کولرو میزنم سمتت راحت بخواب تا صبح خوب میشی نشست رو مبل گفت بزار یکم بشینم گفتم باشه منم میرم تختتو اماده میکنم کولرو تنظیم کردم رو تختش جاشم مرتب کردم گفتم بیا برو بخواب الان واست پارچ آب یخم آماده میکنم ولی قبلش یکم آلبمو بهش دادم که بهتر شد شب بخیر گفتم گفت برو منم الان میرم داشتم تختمو آماده میکردم رفتم تو پذیرایی دیدم هنوز رو مبله صداش زدم همونجا خوابش برده بود الهی فداش بشم که جنبه ی ۳ پیک مشروبو نداره . اومدم بغلش کنم ببرمش تو اتاقش چشماش نمیشه باز شد گفت خودم میرم گفتم خودم میبرمت بغلش کردم یه دستم زیرا گردنش یه دستم قشنگ روی باسنش بود تو مسیره کوتاه یکم دستمو جابجا میکردمو کونشو آروم میمالوندم عجب کونه نرمو فسقلی داشت آبجیه باربیم واقعا از زیبایی هیچی کم نداره فوق العادست خوش به حال شوهره آیندش . گذاشتمش رو تختش موهاشو مرتب کردم یه بوش از هشتیه کناره لبش کردم گفتم خوب بخوابی آجی اونم لپمو بوسید گفت مرسی داداشی شب بخیر . مامانمم از حموم اومد بیرون گفت خوابید گفتم آره گفت باشه . من فردا صبح دارم با زن داییت میرم خونه خاله شهین (خاله بزرگم) تا عصرم نمیام فردا صبح مغازه نرو بمون پیش خواهرت تنهاست گفتم باشه میمونم خونه . واسه فردا برنامه خوبی ریختم مه بتونم تو بیداری بمالونمش حس میکنم اونم دوس داره خوشش میاد که اینجوری بهم میچسبه . فردا هر اتفاقی افتاد شبش میام ادامه ماجرارو مینویسم شما فعلا با عکسای کرستی که امشب پوشیده بودو حال کنید . همین الان گرفتم و اپ کردم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خاطره کوتاه ارسالی از 20Mansor

سلام دوستان باباي مامانم فوت كرده بود مامان عزا دار بود مونده بود خونه بعد از شركت مامان زنك زدن رييس شركت براي عرض تسليت از طرف همه كارمندا مي خواد بياد خونه ما مامان يهو خيلي حول شد خونه رو مرتب كرد بعد رفت تواتاقش رفت سر كمد لباسش يك كت دامن مشكي ورداشت كه دامنش تا زانوش بود كتش استين بلند بود ولي از يقه اش ميشد خط سينهاش و ديد من تعجب كردم اخه مامان خيلي به خودش رسيد حتي به منم سفارش كرد برم لباس خوب تنم كنم خلاصه طرفاي ظهر ايفون زنك زد رفتم دور باز كردم رييس اومد تو يك مرد تقريبا ٥٠ ساله كت شلوار قهوه اي قد ١٩٠ يك جنتلمن واقعي تازه فهميدم مامان اينهمه حول شده بود واسه رييس بود مامان كه اومد جلو رييس خشكش زد اخه مامنو تو اين لباس نديده بود كت دامنش جذب بود كونش داشت ميتركيد سينهاش مي خواستن كتشو جر بدن رييس اومد نشستيم رو مبل و مامان رفت تو اشبزخونه من يك فكر زدم تو مخم كيرم راست شد بلند شدم از تو هال داد زدم مامان من ميرم خونه دوستم مامانم از خدا خواسته كفت برو منم سريع يواشكي طوري كه اقاي رييس نبين رفتم تو اتاقم درو طوري بستم كه تو هال و ببينم مامان اومدبا سيني شربت رفت سمت رييس دولا شد تعارف كن نصف سينهاش افتاد بيرون بعد رفت روبروي ريييس نشست يك خورده با هم حرف زدن بعد رييس دست كرد تو كيفش يك سري مدارك در اورد نشون مامان داد اخه مامان حسابدار شركت بود مامان هم بلند شد رفت كنار رييس نشست طوري كه دامنش رفت عقب روناي سفيدش افتادن بيرون رييس يهو دستشو كشديد رو روناي مامان كفت شما اندام خوبي دارين مامان با خنده مرموذي جواب داد راستكي واقعا خوب من فكر ميكردم هيكلم خراب شده شده رييس ازش خواست بلند شه مامانم بلند شد رييس كفت از رو كت معلوم نيست مامان هم دكمه كتشو باز كرد كتوشو در اورد با سوتين وايساد جلو رييس رييس هم مامانو بغل كرد خوابوند رو مبل شورتش در اورد كيرشو كرد تو كس مامان يك ده دقيقه اي تلنبه زد ابش ريخت رو دهن مامان بعد بلند شد رفت سريع لباس شو مرتب كرد خداحافظي كرد رفت مامان هم رفت حموم.........
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  

 
شورت و سوتین خواهرم




سلام ب همه ی دوستان داستانم مربوط میشه ب سکس با محارم لطفا فقط کسایی ک دوست دارند این نوع داستان سکسو بخونند و نظر بدند.حرفه اونایی ک چیزی حالیشون نیست واسم مهم نیست. من سامان هستم دانشجو شهر تهرانم و اصالتا تهرانیم. خاطره ای ک میخام واستون تعریف کنم از رابطه ی من و خاهرم سمیرا هست ک 20سالشه و اون هم دانشجو شهر تهران و کلا درسامون خوبه بخاطر همین شهر خودمون قبول شدیم. من 18 سالمه و خیلی زود ب بلوغ رسیدم نمیدونم دلیلش چی بود ک اینطوری شد ولی من توسن 13 سالگی به بلوغ رسیدم و کامل بودم از همون موقع خیلی ب خودم ور میرفتم من و خاهرم توی ی اتاق بودیم همیشه. خاهرم خیلی خیلی سکسیه در حدی ک هرکسی ک نگاهش میکنه شک ندارم ک دوست داره ببینه لختش چجوریه.از جمله خوده من من و سمیرا همیشه باهم راحت هستیم و مثلا من جلوی اون شلوارمو عوض میکنم اونم همینطور.

قضیه ای ک میخام تعریف کنم از اونجایی شروع میشه ک مادر و پدرم واسه تعطیلات قبل و خوده عید تصمیم داشتند بریم ترکیه واسه کنسرتابخاطر یسری مشکلات نظام وظیفه ی من مادر و پدرم بدون ما رفتند و مارا توی خونه تنها گذاشتند. روز 24 ام پروازشون بود ساعت12 شب رفتند من خودم رفتم رسوندمشون اومدم خونه خوابیدم و خاهرمم قبلش خواب بود. صبح شد ساعت 10 بود دیدم خاهرم نیست رفتم گشتم تو خونه دیدم انگار با دوستاش ررفته بیرون منم فرصت رو غنیمت شمردمو فلشمو زدم ب لپ تاپ و ی فیلم سوپر از کریستی مک فول اچ دی ک ب مدت 1ساعت و نیم بود ریختم روش و فلش رو بردم توی نشیمن و زدم ب ال ای دی وای خدای من اولین بارم بود داشتم توی ال ای دی فیلما میدیدم چون اکثر مواقع مادرم خونه بود. کم کم کیرم بلند شد شهوتی شدم رفتم توی حمام رو نگاه کردم دیدم ک لباسای کثیف خواهرم هست شرت و سوتینشو برداشتم موقعی ک داشتم میرفتم توی سطل آشغال هم نگاه کردم دیدم ک توی سطل آشغال هم ی نوار بهداشتی هست ک خونی نیست و فقط لکه روش بود وفقط بوی کس میداد برش داشتم بردم جلوی تلویزیون و هندز فیری رو زدم ب گوشم و هی این نوار بهداشتی رو تف میزدم و میکشیدم روی کیرم و هی بو میکردم توی همین حال کردنم بودم ک یهو احساس کردم ک یکی کنارم ایستاده نگاه کردم دیدم بعله خواهرمه و داره نگام میکنه هندز فیری را در اوردم گفتم سمیرا ببخشید توروخدا ب مامان بابا نگیا ک یهو سرشو انداخت پایین و لباسای کثیفشو با نوار بهداشتیش برداشت و با خودش برد توی حمام دنیا داشت روی سرم خراب میشد از حمام اومد بیرون و منم همینطور لخت خشکم زده بود گفتم سمیرا ببخشید رفتم طرفش بهم گفت ی لباس برو بپوش ببینم. لباسام کنارم بود پوشیدم رفتم پیشش گفتم خب چکار کنم غریضمه نمیتونم کنترلش کنم میخای منا بکش چکار کنم؟خودت میدونی ک همه پسرا این کارا میکنند. یهو بهم گفت همه پسرا شرت خواهرشونو میکنند توی دهنشون ؟همه پسرا نوار بهداشتی خواهرشونو میمالند ب خودشون؟ گفتم خب شهوتی شده بودم چکار کنم؟ گفت بمیر گفتم چشم تو بیا منا بکش هیچی نگفت و رفت توی اتاق منم رفتم پیشش گفتم سمیرا ببخشید دیگه خب من دوستت دارم گناه ک نکردم بوی خوبی میداد منا شهوتی کرد خب گفت ینی بو انقدر تورو شهوتی میکنه ؟ اینا ک گفت خشکم زد ی لحظه جواب دادم خب آره من همیشه توی حمام این کارا میکردم حالا ایندفعه هیچ کس نبود واسه همین اینطوری شد. با خنده زد تو سرم و با خنده گفت دیوونه عوضی آشغال دیدم میخنده ی چیزی دستگیرم شد فهمیدم ک اونم دلش میخاد.بهش گفتم تو ک دوست پسر نداری منم دوست دختر ندارم بیا باهم دوست باشیم گفت مگه الان باهم دوست نیستیم؟ گفتم ن منظورم این دوستیمون ن ی دوستیه خاص. اینا ک گفتم ی حالی شد گفت ینی چی منم شهوت همه جامو فرا گرفته بود گفتم مثلا بزاری قبل از حمام رفتنت من لای پاهاتا لیس بزنم و تمیز کنم گفت خب کثیفه آخه واسه چی ی همچین کاری میخای بکنی گفتم چون عاشق بوی لای پاهاتم گفت خب آخه نمیشه زشته گفتم خب تو خواهرمی منم داداشت کاره خلافی ک نیست.بعدش ازش پرسیدم کی حمام رفتی؟گفت 2 روز پیش گفتم امروز میخای بری حمام؟گفت اره گفتم خیلی عالیه ی بار این کاری ک میگما بکنیم اگه دوست نداشتی دیگه نمیخاد بکنیم.یزره مکس کرد و هیچی نگفت گفتم خب الان میخای بری؟شروع کنم؟گفت خب اخه زشته تو دادشمی گفتم اولا هیچ کس نمیفهمه دومااااا هردومون حال میکنیم.گفت خب باشه.گفتم خب شلوارتو در بیار گفت خب توبرو بیرون من در میارم گفتم نمیخاد من خودم واست در میارم بلند شد از جاش و گفت خب بیا دکمه شلوارا باز کردم و شلوارشو کشیدم پایین وای ی شرت مشکی پوشیده بودی خیلی سکسی بود ی بوی خیلی دل انگیزی داشت خیلی خوش بو بود بوی کسش از بوی شرتاش خوش بو تر بود خلاصه شرتشو در آوردم و ی کس ناز بدون مو دیدم بی اختیار زبونمو بردم جلو و دیوونه وار شروع کردم مکیدن کسش اول کار ی مزه ی عرق بدن میداد لای پاش و کسش ولی با این حال لبه های بیرونی کسشااااا انقدر با لبام میکشیدمشون ک آه و اوهش رفت توی هوا همینطور داشتم مثه دیوونه ها میخوردم کسشو شروع کرده بود ب آه آه کردن دستاشو گذاشت روی سرم و همینطوز فشار میداد منم هی با زبونم داشتم توی کسش بازی میکردم دیگه کامل لباما قفل کرده بودم روی کل کسش و کلا توی دهنم بود و داشتم میمکیدم کسشو با تمام وجودم ک یهو ی آه خیلی بلند کشید ودیدم ی آبی اومد توی دهنم اول نمیخاستم بخورمش چون ی مزه ای میداد ولی همینطوری داشت این آبه میومد ک دلم نیومد بریزمش بیرون و همشو خوردم دیگه داشت فقط سرمو نوازش میکرد تا 5 دقیقه بعدشم همینطور داشتم کسشو میخوردم ک یهو بهم گفت بسه سامان دیگه دست نگه داشتم گفتم چی شد؟گفت من ارضا شدم بسه دیگه.گفتم آخه من ک کاری نکردم گفت ن دیگه بسه دیگه نمیخاد بخوریش گفتم خب باشه بزار پس ی بوسش بکنم و دیگه نمیخورمش ک گفت بهم باشه دیوونه بوسش کن.منم ی بوس سفت روی کسش کردم ک بهم گفت اوه چته کندیش.منم خندیدم و بلند شدم همین ک بلند شدم یهو گفت برو ی جق بزن ک کیرت داره میترکه.منم بهش گفتم سمیرا نمیشه من کیرمو بزارم لای کونت و عقب جلو کنم؟اول گفت نع.ولی با کلی اسرار و خاهش وتمنا و جون همه را قسم خوردن دیگه گفت خب بیااا گفتم خب بزار اول کونتو بخورم ک بهم گفت ن سامان فقط بزار لاش گفتم خب خشکه عقب و جلو نمیشه گفت خب یزره بخور زیاد نخوریاااا خلاصه دوباره شروع کردم ب لیسیدن ولی ایندفعه هی داشتم تف میکردم لای کونش و سوراخشو تحریک میکردم وای انقده سوراخش تنگ بود ک حتی زبونم با فشار زیاد میرفت توی سوراخ کونش دوبار این کارا کردم زبونم درد گرفت ولی هم ب خودم حال داد هم ب اون بعد از 5 دقیقه بهم گفت نمیخای بس کنی خسته شدم شستی کونمو گفتم باشه کیرمو تف مالی کردم گذاشتمش لای کونش و هی عقب جلو کردم و هی میگفتم ای جووون آه آه آه خیلی حال بهم داد بعد از ی 7 – 8 دقیقه آبم ک خواست بیاد کیرمو گرفتم دستم و همشو لای کونش خالی کردم ک یهو دادش رفت توی هواااا ک چرا اونجا خالی کردی یهو حامله میشم گفتم خب نترس با دستم همه آبمو جمع کردم کشیدم روی کمرش ک گفت خیلی عوضی هستی بهش گفتم خب ببخشید رفتم دستمال کاغذی آوردم و پاکش کردم.بهم گفت خب حالا این شد ی چیزی و خندید.بهش گفتم خب حال داد بهت یا ن؟گفت آره ولی ن خیلی گفتم خب نزاشتی من کارمو بکنم گفت اوهووووو دیگه میخاستی باهام چکار کنی فقط نکردی منااااا همه کاری کردی گفتم ن دیگه ن لبتو خوردم ن سینه هاتو خوردم ن شهوتیت کردم فقط ارضات کردم بهم گفت انگار خوب بلدیاااا گفتم بعله خیلی فیلم دیدم از ارضا کردن درست ی زن خلاصه هی با حرفام تحریکش کردم تا این ک بهم گفت خب من برم حمام وقتی ک خواست بره گفتم ی خاهش گفت باز چیه؟گفتم بزار 5 دقیقه کستو بخورم بازم دلم خواست.اول کار بد نگاه کرد بعدش گفت خب بیا داداشمی دیگه غریبه ک نیستی بیا دوباره افتادم روی کسش و هی خوردم ک دوباره ی آب خیلی غلیظ تری ب نسبت دفعه قبل از کسش اومد ایندفعه هم همشوو خوردم و دیدم داره پاهاش میلرزه دوباره شروع کردم ب مکیدن ک دیگه بهم گفت ک بسه دوباره ارضام کردی عوضی چته کس ندیدی ؟گفتم آره والا سمیراااا.گفت خره انقده ترشحاتمو نخور بده گفتم ن عزیزم بد نیست خیلی خوشمزست با تعجب بهم گفت جدی؟گفتم آره کلا چ آب منی مرد چ آب منی زن خوشمزست و خیلی هم واسه بدن مقوی و خوبه ک گفت عجب نمیدونستم گفتم مگه توی این فیلمای سوپر ندیدی ک زنه همه ی آب مردرووو میخوره گفت خب اونا فیلمه گفتم خب اگه بد بود ک اصن نمیخورد آب مردرو.گفت خب حالا اینارا میگی ک من آبتو بخورم باشه میخورم دفعه بعد ما حالا حالا ها تا مامان بابا بیاند وقت داریم نگرانش نباش همین ک از جاش بلند شد لبشو آورد جلو و لبمو خورد و گفت خیلی حال داد بهم و ی چشمک بهم زد. رفت حولشو از توی کمد برداشت و لباساشم برداشت و گفت من رفتم حمام همینطور ک داشت میرفت کونش خیلی ناز شده بود نگاهش ک کردم دوباره کیرم بلند شد.رفت توی حمام منم ک کیرم بلند شده بود داد زدم بهش گفتم سمیرا گفت چیه؟گفتم اگه میشه نوار بهداشتی و شرتتو بهم بده من ی جق بزنم دلم خاست دوباره یهو سرشو از توی حمام آورد بیرون و بهم گفت تا الان داشتی کس منو میخوردی هنوز کامل ارضا نشدی؟گفتم ن خب چکار کنم این همش سیخ میشه گفت نع تحمل کن تا شب ی برنامه دارم واست.گفتم باشه.انقده کیرم شق شده بود ک تا 5 دقیقه بعدشم نخوابید و هنوز مزه ی کسش توی دهنم بود.اومد از حمام و بهم گفت زنگ بزن غذا بیارند گفتم خب چی میخوری گفت خب بگو مرغ ک دهنامونم بو نگیره اینا ک گفت فهمیدم ک امشب واسم ی برنامه جالب داره.گفتم باشه الان میزنگم.زنگ زدم سفارش دادم آورد دم خونمون خوردیم از جاش بلند شد و رفت لباسشو پوشید اینا یادم رفت ک بگم خواهرم 2 سال و نیمه ک داره مداوم میره بدنسازی و ایروبیک بهم گفت من باید برم باشگاه کاری نداری؟گفتم ن آبجی برو مواظب خودت باش.گفت تا بیام کاری نکن شب یرنامه داریم اینا ک گفت ی بوسم روی لپم کرد و رفت. خلاصه ساعت 12 بود ک نهار رو خوردیم و ساعت 12 و 40 بود ک رفت همیشه باشگاهش ی 3 ساعتی طول میکشید منم ک اول رفتم حمام بعدش ک اومدم نشستم پای تلویزیون و ی فیلم دیدم تا ساعت 2 از 2 ب بعدم همونجا روی کاناپه خوابیدم ک یهو دیدم یکی داره نازم میکنه یواش یواش چشمامو باز کردم دیدم خواهرمه گفت سامان عزیزم بلند شو اینا بخور.بلندشدم سلام و احوال پرسی کردیم دیدم 2تا هایپ واسه خودش واسه من خریده از خودشو داشت میخورد از منم داد دستم گفت بخور گرفتم ازش خوردم خوردم بهم گفت سامان!!!گفتم جان دلم؟گفت میخام امروز کامل خودمو بهت بدم همه جوره مال خودت باشم.اینا میدونم ک ن بهم خیانت میکنی و ن تنهام میزاری پس بزار مال تو باشم.منم همون موقع انگار دنیا را بهم دادند سفت گرفتمش تو بغلم و در گوشش گفتم من همیشه مال توعم نگرانش نباش.ی 3 دقیقه ای همو توبغل گرفتیم و بلندش کردم گفتم بلند شو بریم توی اتاق خواب.گفت سامان بزار برم حمام گفتم ن نمیخاد همون موقع بغلش کردم انداختمش روی دستام و بردمش توی اتاقه خوابمون و انداختمش روی تخت خودم و اول کار باز بهم گفت سامان توی باشگاه خیلی عرق کردم بزار برم حمام همه جای بدنم بوی عرق میده گفتم اتفاقاااااا الان همه جای بدنت خوردن داره.دیگه هیچی نگفت اول کار روسریشو باز کردم انداختم کنار بعدش دونه دونه مانتوشو باز کردم از تنش در آوردم زیر مانتوش هیچی بغیر از ی جفت سینه ی سفت ورزشکاری نبود ک ی سوتین مشکی حبسشون کرده بود وای ولی خیلی وقت بود ک توی کف سینه هاش بودم ی بوی عرق خیلی خوبی میداد دیگه طاقت نیاوردم از روی همون سوتین شروع کردم ب خوردن و گاز گرفتن سینه هاش یهو بهم گفت سامی حالا اول لختم کن بعدش شروع کن خوردن گفتم ای ب چشم خانمم خندید.رفتم پایین شلوارش لی بود دکمه کمرشو باز کردم یزره ک شلوارش اوم پایین ی شورت مشکی رو دیدم وای ک چقد شهوتی شدم موقعی ک شورت و سوتینشو دیدم. شلوارش خیلی چسبون بود با هزار بد بختی کشیدمش پایین و از پاش در آوردم.شلوار و شورت و بلوز خودمم در آوردم اانداختم کنار اتاق اینی ک میگما تصور کنید توی ی اتاق خواب با ی دختری ک قدش 175 وزنش 65 هیکلش بدنسازی ، پوستش سفید ، سینه های سفت با ی شرت و سوتین مشکی روی تخت دراز کشیده و یهو توی چشمات نگاه میکنه و بهت میگه پس بیا عشقم.اینا ک گفت رفتم جلوووو اول شورتشا در آوردم همون موقع شورتا آوردم دم بینیم و بو کردم وای ک چ بوی خوبی میداد همون موقع بهم گفت تو چقدر عاشق شورت منی؟گفتم بویی ک داره فوق العادس.فقط خندید.رفتم بالا تر و سوتینشم در آوردم اندختم پوشه اتاق. خودما کامل انداختم روش جوری ک کیرم روی کسش و لای پاهاش بود ، سینم روی سینه هاش بود ، صورتم و لبام روی لباش بود شروع کردیم دیوانه وار لب گرفتن بعد از 5 دقیقه دیوونه شدم رفتم سراغ گردنش و هی گردنشو بوس میکردم و میخوردم و لباما روش میکشیدم وای ک چ قده خودش حال میکرد همینطور ک داشتم میخوردم رفتم طرف گوشاش و شروع کردم ب خوردن گوشاش ک دیگه معلوم بود شهوتی شده و داشت آه وناله میکرد اون پایینم همینطور کیرمو داشتم میمالیدم ب کوسش و هی داشتم لای پاهاش تلمبه میزدم همیطوری اومدم پایین تنش و شروع کردم ب خوردن سینه هاش و سینه هاشو میخوردم و میمکیدم و بعضی وقتا هم سرشونو گار میگرفتم وای ک چقدر آه و ناله کرد گفت سامی برر کسمو حال بیار رفتم پایین وای ک نمیدونید چ بوی خوبی داشت اون کسایی ک کس خوردند و لیسیدند میدونند منطورم از بویی ک میگم چیه ی بوی خیلی خاصه وای همینطوری دیوونه وار شروع کردم ب خوردنش ک یهو بهم گفت داداشی بکن توش گفتم ن سمیرا این کار اشتباهه و نباید این کارا بکنیم من از کون میکنمت گفت خب آخه من کیر میخام خیلی داشت اصرار میکرد آخرش بهش گفتم بزار من کاری ک میخاما بکنم اگه تات آخر کار حال نیومدی و حال نکردی از کس میکنمت ک حال بیای خوشحال شد و گفت باشه داداشی دوباره شروع کردم ب خوردن کسش ک ب آه و ناله افتاد دوباره دوتا دستام ب سینه هاش بود و داشتم سینه هاشو میمالیدم ک بعد از 7 – 8 دقیقه ای آبش اومد و ی جیغ کشید دوباره شروع کردم ب مکیدن آب کسش وای ک چقده حال داد بهم آبش تموم شد رفتم روی سینه هاش دوباره سینه هاشو خوردم بعد از 5 دقیقه ک گذشت بهم گفت خب چکاری دوست داری واست انجام بدم گفتم ساک مینی تا آب اولیم بیاد بعد با آب دومیم بکنمت؟گفت ای ب چشم آقا سامان خودم بهم گفت از روم بلند شو و دراز بکش بلند شدم و دراز کشیدم اونم از جاش بلند شد و رفت پایین پام کیرم خشک خشک بود ک یهووو اول کار با دستش گرفتش و بهم گفت وای ک چقده کلفته من مثه کسای دیگه نیستم ک ب دروغ بخام بگم کیرم 20 – 18 – 25 سانته من کیرم 16 سانت بیشتر نیست ولی ب جای این ک طولش زیاد نیست خیلی کلفته خیلی زیاد.خلاصه جونم براتون بگه ک هی باهاش ور رفت تا شق شق شد اول کار بازبونش سر کیرمو تحریک کرد بعدش کرد توی دهنش وای ک چقد حال میداد همیینطوری ک داشت ساک میزد منم آه و اوهم رفت هوا ک بعد از 5 دقیقه آبم اومد دقیقه همشو قورت داد و بهم با خنده گفت عوضی چقده خوشمزه بود همیشه بده بخورمش گفتم باشه. ی 5 دقیقه ای بی حال دراز کشیدم اونم هی سوراخ کونمو و تخمامو داشت میخورد ک یهو باز کیرم شق شد گفتم خب میخام سفت بکنمت فقط قبلش بگم سمیرا درد داره حواست باشه گفت طوری نیست تو فقط سفت منو بکن و جرم بده ک دادم بره توی هوا.بهش گفتم ب رو بخواب تا کونت ب بالا باشه خوابید دوباره شروع کردم ب خوردن ولی ایندفعه سوراخ کونشو میخوردم خیلی حال میداد یزره ک خیس شد ی دونه از انگشتامو کردم تو کونش هی هول میدادم توش ک یهو انگش دومم کردم توش بعدش شروع کردم ب کردن انگشت سومم دیگه با همین س تا انگشت هی تلمبه زدم تایکم کونش باز شد یهو داد کشید سرم گفت سامان مردم بکن توش دیگه گفتم بهش سمیرا خب دردت میگیره گفت طوری نیست بکن توش کیر میخام دیگه گفتم خودش میخاد گفتم باشه کیرمو تف مالی کردم ی تف هم انداختم دم سوراخش و سر کیرمو گذاشتم دم سوراخش و با تمام وجودم فشار دادم ک کله ی کیرم رفت توش ی آخ بلند کشید من اعتنایی نکردم و همینطوری هلش دادم کیرمو جلوووو کیرمو کامل جا کردم تو کونش اونم داشت هی میگفت آخ چقده درد داره هی آخ و اوخ میکرد ک شروع کردم ب تلمبه زدن دیگه واسش لذت بخش شده بود از طرف دیگه تخمام هم میخورد روی کسش و بهش حال میداد بعد از 4 دقیقه کیرمو کشیدم بیرون و دوباره شروع کردم ب خوردن سوراخش بعدش بهش گفتم بلند بشه و دستاشو بزاره روی زمین همون داگی استایل خودمون دوباره کیرمو خیس کردم و هل دادم توی کونش و شروع کردم تلمبه زدن بعد از 5 دقیقه خواست آبم بیاد کشیدم بیرون بهش گفتم دهنتو بیار جلو سمیرا اونم زود اومد جلوم زانو زد و کیرمو ساک میزد و میخورد دیگه اوج لذتو برده بودم اونم آبمو خورد و بهم گفت این خوشمزه تر و زیاد تر از قبلی بود دوسش داشتم.بعدش بهش گفتم سمیرااا لذت بردی یا میخای کستو بکنم یهو بهم گفت کسمو ک باید بکنی ولی ن واسه الان بسه لذت بردم بهم حال داد دیگه ولوووو شدم روی تخت دیگه کمرم واقعااا درد گرفته بود خسته شده بودم اونم اومد کنارم خوابید و شروع کرد ب لب گرفتن ی نیم ساعتی همینطوری توی بغل هم بودیم ک یهو کیرم باز شق شد نگاهش کردم گفتم دلم کس میخاد بخورم گفت بفرمااااا بخور همش و همیشه مال توعه رفتم پایینه پاهاش و شروع کردم مکیدن و خوردن کسش ک آبش اومد آب غلیظشو دوباره مکیدم و خوردم خیلی دوست داشتم آبشو خیلی خوشمزه بود.بعدش دیگه رفتم بوسیدمشو گفتم بریم حمام؟گفت آره بیا با هم بریم خلاصه رففتیم حمام اونجا هم دست از سرش برنداشتم و زی دوش آب گرمم اندازه 2 دقیقه کردمش و دوباره آبمو خورد.از بعد از اونروز دقیقا تاریخش یادمه 25 اسفند تا 6 ام فروردین ک مادر و پدرمون بیاند خیلی کردمش ولی دلم نمیخاست ک کسشو بکنم چون واقعاااا بد میشه اگه بخام ی همچین کاری رو بکنم.در هر حال الان 18 خرداد ماهه و من در بدترین حالت ک من و خواهرم باهم تنها نشیم 3 روز یبار توی اتاقمون موقعی ک پدر و مادرمون خوابند با هم حال میکنیم.البته بغیر از روزایی ک مادر پدر نیستند خونه و ما تنهاییم. امیدوارم دوست داشته باشید داستانمووو. از کسایی ک محارم دوست ندارند خاهش میکنم ک نظر ندند.ممنون.




نوشته: سامان
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
مرد

 
سکس با صیغه پدری این داستان خیلی حشری نیست اما نخونی ا دستت رفته

آنروز با مادر و دو تا خواهرم بر خلاف سالهای گذشته که برای مسافرت به شمال میرفتیم تصمیم گرفتیم به زیارت حضرت معصومه در قم برویم . تابستان لنگ لنگان از راه رسیده بود و هوا جان میداد برای گشت و گذار و پرسه زدن در هوای گرم ، من تازه به سن تکلیف رسیده بودم و بقول برو بچه ها شاشم کف کرده بود و قد و قواره مردانه پیدا کرده بودم .
با آنکه چارشانه و تنومند و از هم سن و سالهای خودم یک سر و گردن بلند تر بودم اما هنوز چشم و گوشم باز نشده بود ومعلوماتم در باره جنس مخالف و سکس بیش از چند رساله آیت الله ها که در مسجد محله گاه و بیگاه با دوستانم برای مزاح میخواندم بیشتر نبود .
مثل دیگران در سن بلوغ حال و هوایم بکلی تغییر کرد . دنیا را با چشم هیز میدیدم و با یک تار موی نامحرم حشری میشدم .
وقتی در کتابهای دینی زندگینامه ائمه اطهار را با آنهمه زنهای ترگل و ورگل و دهها کنیز زیبا و تو دل برو از ایران و مصر و ترکیه تا اندلس اسپانیا که سرداران فاتح اسلام برایشان میفرستادند می خواندم بهشان حسودی ام میشد .


پدرم با ما به علت ماموریت اداری که دو هفته طول میکشید نیامده بود و خرج سفر را با دست دلبازی به مادرم داد و ما را با سلام و صلوات راهی زیارت کرد . من اصلن از ماموریت های پدرم که هر ماه صورت میگرفت سر در نمی آوردم و از اینکه برای راحتی ما خودش را به آب و آتش میزد به او افتخار میکردم . مادرم اما اینطور نبود از چشمهای پدرم چیزهای دیگری میخواند ، شاید میترسید که خدای نکرده در ماموریت ها اتفاقی برایش بیفتد و بچه ها یتیم شوند .


صبح پنج شنبه با سلام و صلوات از زیر قرآن رد شدیم و بعد از ریختن کاسه آبی توسط یکی از همسایه ها بار سفر را بستیم . در راه خیالات گوناگون از سر و کولم بالا میرفتند و مرا با خود به چشم اندازهای دور و دراز میبردند . خواهرانم اما چانه هایشان مثل همیشه تکان میخورد و آسمان و ریسمان را به هم می بافتند و از حرف های صدمن یک غاز لحظه ای خسته نمی شدند .

وقتی به مدخل شهر قم رسیدیم روی تابلو نوشته بود که به شهر خون و انقلاب خوش آمدید . معنی انقلاب را باید و شاید نمی دانستم و خیال میکردم منظورشان همان تولد دوباره اسلام بعد از 1400 سال در مملکت خودمان میباشد .
اولین چیزی که در آستانه ورود به این شهر توجه ام را جلب کرد حضور طلبه ها با آن عمامه های سیاه و سفید و رداهای گل و گشاد و شکم هایی برآمده بود که در هر کوی و برزنی مانند مور و ملخ می لولیدند . با آنکه همیشه شق و رق راه میرفتند و سرهایشان رو به پایین بود اما با چشمهای مرموزشان حتی جنبش یک پشه را زیر نظر داشتند و جنس نامحرم را در هفتصد فرسنگی با همه چادر و چاقچور بو میکشیدند .


از گوشه و کنار شنیده بودم که شهر مقدس قم ، این نقطه ثقل شیعیان جهان مرکز تریاک و صیغه در عالم اسلام نیز هست و میشود با اندک ذکاوتی کارها را چفت و جور کرد و هلوهای پوست کنده را صاف و ساده گیر آورد و به دندان زد و مزه مزه کرد . من اما تا بحال هیچ هلویی را ، بهتر بگویم هیچ حوری ای را دندان نزده بودم و در سن بلوغ 24 ساعت زیر شکمم قار و قور میکرد و گرسنه بود


این را بگویم که مسافرت ما بر خلاف شمال که با بزن و بکوب و رقص و آواز و گاه با مشروبات الکلی همراه بود اینجا در شهر خون و قیام یعنی قم بیشتر به رفتن به یک مراسم دفن و عزاداری می مانست تا مسافرت . هیچ جای این شهر رگه ای از تمدن انسانی ندارد . انگار خاکستر لعنت و مرگ بر آسمانش پاشیده اند ، فقط مسجد و امامزاده و قبرستان و زنجیر و قمه زنی و گریه و زاری .
و اگر این دختران فاحشه در هر گوشه و کنار این شهر سیاهپوش با چادرهای سیاه نمی پلکیدند ، حتی جغدها هم در این شهر پر نمی زدند .


مادرم یک هتل دسته دوم را انتخاب کرد و ما در آنجا اطراق کردیم . روز نخست از بس که خسته بودیم بعد از خوردن غذای آماده که با خود آورده بودیم مانند اصحاب کهف خوابیدیم و روز بعد بی آنکه به سوی زیارت حضرت معصومه برویم طبق برنامه ای که داشتیم بسوی قبرستان دور افتاده « شیخان » که کشته های جنگ و پدربزرگمان دفن شده بود رفتیم .
قبرستان قدیمی بر خلاف آنچه که خیال میکردم شلوغ و پلوغ بود ، پر از دختران جوان که گاه گاه چادر از سر بر میگرفتند و لباسهای چسبانی که پستانهایشان را بر جسته میکرد به نمایش میگذاشتند ، منظره هایی عجیب که حتی در تهران بزرگ به عمرم ندیده بودم . از طرف دیگر در هر گوشه و کناری طلبه های ریز و درشت قرآن جیبی در دست گرفته بود و با نگاهی آب زیر کاه حول و حوش را می پاییدند .


مادرم بیخیال سرانگشتانش را روی قبر گذاشته بود و حمد و سوره میخواند و ضجه های نرم سر میداد . خواهرانم هم همینطور .
من اما در باغ نبودم و با کنجکاوی اطراف را می پاییدم . میدانستم که کاسه ای زیر نیم کاسه است . آنهمه طلبه های ریز و درشت و دخترانی که وقتی چادرشان را از سر بر میگرفتند بیشتر به هنرپیشه های سکسی سینما شبیه بودند تا یک نفر محجبه .
چند بار خواهرانم از قضیه بو بردند و مثل همیشه در گوش هم پچ پچ کردند و آرام خندیدند من هم محلشان نمی گذاشتم . قوه مرموزی در زیر شکمم تمام فکر و خیالاتم را به خود مشغول داشته بود و من که آس و پاس بودم نمیتوانستم جوابش را بدهم و خفه اش میکردم
.
یکهو سر و صدایی در انتهای قبرستان که بیشتر شبیه به دعوا و مرافعه بود به گوشم خورد . بی اختیار به آنطرف حرکت کردم تا سر و گوشی آب دهم و از شر خنده های خواهرانم که به مثل تیری به بدنم اصابت میکردند رها گردم . از میان راه باریک و پر پیچ و خم که در دو طرفش قبرهای خالی و ستونهایی از درختان به چشم میخوردند گذشتم ، در بادهای ولرمی که می وزیدند بوی مرده به مشامم میرسید و آهک و دود و سیمان و لاشه های گندیده . دو انگشتم را روی دماغم گذاشتم و از رفتن به محل حادثه کمی پشیمان شدم ، خواستم برگردم که یکهو صدای آه او آه ، یواش تر در آن منطقه متروکه به گوشم رسید . خوب که دقت کردم دیدم که در سمت راستم در درون یک قبر خالی دختری کم سن و سال در حالی که پایین تنه اش لخت و عور بود روی آلت یک طلبه ای که عمامه از سرش افتاده بود و عرق از سر و صورتش جاری شده بود بالا و پایین می رفت. برق از سرم پرید . این صحنه ها را تنها در فیلم های تلویزیونهای ماهواره ای دیده بودم ، آنهم نیمه شبها که پدر و مادر و خواهرانم در خواب بودند . بی اختیار سر تا سر صورتم از شرمی پنهان سرخ شد و بخودم گفتم تا سه نشده از محل دور شوم ، همین کار را هم کردم اما ناگاه از داخل همان قبر صدایم زدند . سرم را چرخاندم و دیدم که آن طلبه ای که مشغول جماع بود با دست به من اشاره میکند ، با بسم الله بسم الله بطرفشان حرکت کردم ، یک آن به سرم زد که نکند آن سید خدا از اینکه به ناموسش با چشم چپ نگاه کردم عصبانی شده است و میخواهد انتقام ازم بگیرد و قیمه قیمه ام کند ، ایستادم و خواستم بر گردم که دیدم که طلبه عمامه سیاهش را روی سرش گذاشت و با لبخندی مصنوعی با چهره پر پشم و پیلش به طرفم آمد و چاق سلامتی گرمی کرد و گفت
: « میدونم ، برا چی این دور و برا می پلکی اینجا کسی برا فاتحه خوندن نمی آد ، اگه میخواهی همین دخترو برات یکی دو ساعت صیغه کنم ، اونم با اتاق مجانی » .
منظورش داخل قبر بود ، کمی این پا و آن پا کردم ، از سویی توفان شهوت در رگ و روحم بیداد میکرد و از طرفی در رو دربایستی گیر کرده بودم . تازه مادر با دو تا خواهرم در صد متری در کنار قبر بیتوته کرده و منتظرم بودند . خواستم جوابش دهم که دختر را صدا کرد و او با عشوه و کمی قر در کمر به طرفم آمد و طلبه بهش گفت که کمی چادرش را کنار بزند تا براندازش کنم . تی شرتی قرمز و کوتاه که تا بالای نافش معلوم بود به تن کرده بود ، در حالی که آدامسی میجوید با لبهای ماتیک زده و صورتی بزک کرده نگاهم کرد و لبخندی زد .


: « ببین ، همه چیز اینجا شرعیه ، از خون مادر هم حلالتر ، خودم عقد صیغه برات میخونم و بهت چک سفید میدم ، 100 درصد مث کنیز در اختیارته ، فقط باید جیبتو کمی شل کنی و نقل و نبات بدی »
من که لب و لوچه ام آب افتاده بود از خودم بی اختیار شدم و دست و پا چلفته گفتم
: « آخه »
: « آخه آخه نداره ، از حوری بهشتی هم قشنگتره ، باکره باکره » .
: « باکره ، تو که تازه تا ناف فرو کرده و پاره پاره اش داشی میکردی » .
دست کرد و از جیبش یک کاغذی بیرون آورد و به من داد و گفت : « اینم اسم و آدرس و بنگاه صیغه ای که اونجا کار میکنم یعنی مدیرشم ، هفت روز هفته از ساعت 2 بعد از ظهر تا نماز مغرب و عشا اونجام ، اگه هوس کردی یه نوک پا بیا تا انواع هلوها رو با نرخ های ارزون نشونت بدم »
دختر صیغه ای از اینکه دست رد به سینه اش زدم کمی با اخم و تخم نگاهم کرد و چادرش را روی سرش گذاشت و با طلبه بر گشت ، منم از شوک در آمدم و از اینکه داستان به خیر و خوشی گذشت ، نیم نگاهی به آدرسی که روی کاغذ نوشته بود انداختم و شکمم را برای روزهای بعد صابون زدم .


ادامه پست بعد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
وقتی به مادرم رسیدم گفتم که احتیاج به غذای حاجت داشتم برای همین چند لحظه ای ترکشان کردم ، خواهرانم که مرا دیده بودند دوباره درگوشی شروع به صحبت کردند و باز خندیدند
. وقتی از قبرستان بر می گشتیم طلبه هایی که تک و توک روی قبرها نشسته و مشغول تمیز کردنشان بودند به خواهرانم با چشمهای هیز نگاه میکردند و انگار می خواستند آنها را از مادرم بقاپند ، قرآن و دعاخوان و بقیه بند و بساط ها تنها مهمل شان بود ، و در باطن دنبال جنس های تازه میگشتند یا میخواستند با جاکشی پول و پله ای به چنگ بزنند .


روز بعد که مادرم و خواهرانم خود را برای زیارت به حضرت معصومه جمع و جور میکردند ناگاه خودم را به مریضی زدم و آه و ناله سر دادم و چند بار به طرف دستشویی دویدم و ادای استعفراغ کردن را در آوردم . آنها هم دست پاچه شدند و آب لیمو ترش را در چایی مخلوط کردن و با بسم الله بسم الله به من دادند و گفتند که بهتر است در هتل بمانم و اگر حالم بدتر شد بهشان با تلفن دستی ام زنگ بزنم ، همچنین به سرایدار و نگهبان هتل هم سپردند که به من سر بزنند .
وقتی دیدم که نقشه ام گرفته است در دلم خندیدم و در داخل اتاق شروع کردم به رقص کردن
. از آنجا که به پول بیشتری نیاز داشتم شب گذشته وقتی که مادرم خوابیده بود پاورچین پاورچین به طرف کیف پولش رفتم و چند اسکناس درشت بر داشتم و با مقداری پول که خودم جمع کرده بودم میتوانستم دلی از عزا یا زیر تنه ای از عزا در بیاورم .
فی الفور به سرعت برق و باد صورتم را سه تیغه کردم و کرم و ادکلن زدم و مثل یک شاه داماد خودم را نو نوار کردم و بعد از تو رگ زدن صبحانه ای مفصل به حرکت در آمدم .
سرایدار هتل که گمان میکرد من اکنون رو به قبله دراز کشیده و در حال مرگم با آن قیافه جنتلمنی و سر و صورت صفا داده و لباسهای آخرین مدل چشمهایش در ابتدا چار تا شد اما از آنجا که خودش گرگ باران دیده بود از ته و توی قضایا سر در آورد .
بهش گفتم که اگر مادرم بر گشت بگوید که به دکتر رفته ام تا خودم را دوا و درمان کنم او هم گفت که برادری بجا ، بزغاله یکی هفت صنار .
یک اسکناسی در کف دستش گذاشتم و او هم لبخند زد و در هنگام رفتن با پچ پچ دز زیر گوشم گفت که اگر دنبال دختر میگردم با او به قهوه خانه روبروی هتل بروم تا برایم شرح دهد در ضمن گفت که دیگر خواندن زَوَّجْتُكَ نَفْسي عَلَى الصِّداقِ الَمعْلُوم قدیمی شده و این آخوندهای کون گشاد و پاشنه دهان دریده با این کارها جیب های مشتریها رو تا ته خالی میکنند و در آخر جنس دسته دوم و سوم به آدم تحویل میدهند ، دخترایی که روزانه با صد نفر صیغه میشوند و اندازه یک گاراژ گشادند ، این تخم سگها برای شیطان هم پاپوش می دوزند .
من هم که نمیخواستم پایم به سنگ بخورد و نقد را به نسیه ببخشم ، موافقت کردم و در قهوه خانه رو بروی هتل قلیانی چاق کردم و منتظر ماندم تا او بیاید . قهوه خانه کمی مشکوک میزد و بعضی ها مواد رد و بدل میکردند . انگار همه هم دیگر را می شناختند و مرا که در آن میان غریبه بودم با تردید و سوءظن نگاه میکردند .
وقتی دیدند که سرایدار هتل با حالتی بشاش در کنارم نشست و سر صحبت را باز کرد آنها هم با دیده مهربانتری به من نگاه کردند و خیالشان جمع شد که از اطلاعاتی ها نیستم .
بعد از کمی خوش و بش در آن هوایی که آغشته از دود سیگار و کله پاچه و آبگوشت بود برایم ریز قضایا را شرح داد و من هم با تعجب به پیشانی اش که نعل اسب از سجودهای طولانی در نماز بسته بود و ریش و پشمش نگاه میکردم . در هر جمله ای که میگفت یکبار به خدا و پیغمبر قسم میخورد و رگ گردنش بیرون میزد و در همان حال از چشمهای چرکین و طماعش دروغ و دونگ میبارید .
با آن سن و سال کم میدانستم که نباید بی گدار به آب بزنم و به او اعتماد کنم و پول و پله هایم را در بست در کف دستش بگذارم . از طرف دیگر به دلیل آب و هوای جادویی شهر قم و وفور حوریانی که از خانه و زندگی خود از شهرهای مختلف می آمدند تا برای شندر قازی لنگ هایشان را به هوا کنند تمام ذرات تنم از خواهشی تند شهوانی می جوشید .
کمی پول در دستش گذاشتم و او قول داد که یکی از بهترین ها را که هنوز دست نخورده و ترگل و ورگل میباشد برایم انتخاب کند ، خودم هم راه افتادم و برای اینکه میخم را خوب به زمین کوبیده باشم به طرف آدرسی که آن طلبه چموش در قبرستان داده بود به راه افتادم . بادی گرم میوزید و با خود بوی لجن و گرد و خاکها را به صورتم می پاشید و من مثل گرسنه ای که نان خشکیده در بیابان را کباب می پندارد به هوای پیدا کردن یک صیغه ناز و تو دل برو به راهم ادامه دادم .
در این شهر مقدس همه چیز زیر چادر و آب زیر کاهی پیش میرود در پاپوش کتاب مقدس و دروغ .
از پیچ و خم چند خیابان گذشتم و در تقاطع میدانی در مرکز شهر آدرس محل در خیابان صفاییه را پرسیدم . انگار همه مردها آدرس را می دانستند و با نگاهی معنی دار نشانم میدادند .
برای اینکه قوم و خویشانم سر در نیاورند دور و برم را می پاییدم . از همان قهوه خانه که با سرایدار صحبت کردم متوجه شدم که یک زنی چادری به دنبالم به راه افتاده است ، کمی مشکوک شدم اما وقتی که چادرش را یکی دو بار باز کرد و پیراهن زرد چسبانش که کمر و پستانهایش را بر جسته میکرد نشانم داد به خودم گفتم که هر که باشد از فاطی جنده های انتظامی نیست . ول کن معامله نبود همینطور از بالا و پایین خیابانها تا کوچه و پسکوچه های تنگ و خاکی در پی ام می آمد . به عمد به داخل یکی از کوچه های بن بست رفتم و در انتها گیرش انداختم و گفتم
: « خواهر چرا هی تعقیبم میکنی » .
با صدایی نازک و دماغی دستم را گرفت و به پشت یک خانه متروکه گلی که پر از آت و آشغال بود برد و کمی به چپ و راستش نگاه کرد و وقتی دید که کسی در آن حوالی نیست چادرش را از سرش در آورد . آرایش غلیظی داشت که صورت واقعی اش را می پوشاند اما هر چه بود حشری بود و بی مقدمه بغلم کرد و به بوسیدن سر و گردنم پرداخت . منم فکر کردم که این فرشته از آسمانها نازل شده است کمی بغلش کردم ، شهوت دیوانه وار در رگانم به گردش در آمده و عقل و هوش را از سرم پرانده بود . یک لحظه احساس کردم که تن و بدن نیرومندی دارد بحدی که مرا بر روی آن گرد و خاکها و مصالح ساختمانی به زمین انداخت و مثل گرگ گرسنه ای به جانم افتاد .
در کشاکش این پیچ و قوس ها دستم را در میان دو پایش گذاشتم اما ناگهان متوجه یک آلت نعوظ نیم متری شدم و پستانهایش نیز از بین رفته بود ،بخودم گفتم که او یک مرد همجنس باز است . از وحشتی که سر و پایم را فرا گرفته بود نزدیک بود که سکته کنم و جان به جان آفرین تسلیم کنم ، به هر ضرب و زوری بود خودم را ازش جدا کردم و در حالی که کلاهگیسش را در دست داشتم شروع کردم به دویدن آنهم چه دویدنی .
وقتی که از آن حول و حوش رد شدم زدم زیر خنده و گفتم همه را برق میگیرد و ما را چراغ نفتی . اگر پته ام رو آب می افتاد و بو میبردند دیگر نمی توانستم به شهرم باز گردم .
خسته و کوفته دوباره به راه افتادم و بالاخره به آدرسی که آن طلبه داده بود رسیدم . روی صندلی ای در کنار چند نفر که همگی درد مرا داشتند نشستم . ورودی زنها از طرف دیگر ساختمان بود . نمی خواستند که چشممان به نامحرم بیفتد و اطلاعاتی اضافی بدست بیاوریم و در همانجا تند و تیز کارها را حل و فصل میکردند .

در این بنگاههای صیغه ، این قرمساقها بیش از نصف پولها را با پاپوشهایی که می ساختند به جیب میزدند و اگر میدیدند که کسی از آبرو و حیثیتش حرف میزند بیشتر او را می چلاندند و سیخ میزدند .
خلاصه اگر هفت تا دختر کور داشتند یکساعته با آن زبان چرب و نرم طلبگی شوهر میدادند .


نیم ساعتی ساکت نشستم و به در و دیوار زل زدم ، به مردمی که با قیافه های عبوس از پشت پنجره می گذشتند . به ساعت دیواری که به کندی میگذشت و تیک تاک میکرد و سرنوشت خودم .
بالاخره نوبتم شد و پیرمردی که همه کاره طلبه بود با صدایی نکره و چشمهایی خمار صدایم زد و گفت به اتاق حجت الاسلام بروم .
در دلم گفتم که این جاکش که در قبرستان دنبال دخترهای جوان و مشتریهای پولدار میگردد یک شبه از یک طلبه آس و پاس بدل به حجت الاسلام گشته است .
سلام کردم و او با حالتی بشاش و خنده ای زورکی که بر پوزه پر پشم و پیلش نقش بسته بود به آغوشم کشید و چند کلمه ای عربی گفت که اصلن سر در نیاوردم .
: « خب ، بی مقدمه میریم سر اصل مطلب اول برو به حوری های بهشتی نظری بنداز بعد با هم حرف میزنیم ، گلپری جون درو باز کن »
در انتهای اتاق دری باز شد و دختری جوان و بزک کرده وارد شد و بی مقدمه مرا هدایت کرد به اتاقی دیگر که در حدود 5 دختر صیغه ای روی صندلی نشسته بودند و با آرایشی غلیظ زیر چشمی نگاهم میکردند و لبخند میزدند ، گلپری گفت که 5 دقیقه فرصت دارم که هر کدام را میخواهم انتخاب کنم ، و در حال بستن در با نیشخند گفت حتی که میتوانم هر 5 نفر رو اگر پول و پله کافی دارم در جیبم بگذارم .
من که تا آن زمان آدمی تو سری خور و پخمه ای بودم و تا صدای دختری نامحرم را می شنیدم از خجالت تا بناگوش سرخ میشدم ، تمام شرم و حیایم ریخته بود به راستی که همه شان قشنگ بودند و لب و لوچه ام را آب می انداختند اولی گفت :
« من اسمم شهلا 16 سالمه ، بچه ناف تهرون ، باکره و دست نخورده ولی کمی گرون »
دومی گفت :
« من اسمم کلثومه دانشجوی رشته پزشکی ، 24 ساله ، باکره ، قدم 157 وزنم 67 کیلو ، به 3 زبان خارجی هم صحبت میکنم »
همینطور ادامه دادند تا رسید به آخری که 14 سالش بود و هنوز پستانهایش گل نداده بود . بهشان گفتم که اگه به اختیار خودم باشه همه تونو میخوام اما دست من کوتاه و خرما بر نخیل .پنج دقیقه به سرعت برق و باد گذشت و دوباره منشی طلبه یعنی گلپری وارد شد و راهنمایی ام کرد به پیش همان طلبه که اینجا به هر دلیل حجت الاسلام صدایش میزدند .
برایم چایی آورد و در همان حال که در حال چت با کامپیوترش بود صدای تلویزیون را کمی بلند کرد و گفت :
« چن لحظه صبر کنین ، ادامه می دیم »
آخوندی داشت در تلویزیون وراجی میکرد :
« پيغمبر خدا زنى را بنكاح مردى در آورد، زن از شوهر ناملايماتى ديد و به پيغمبر شكايت برد. پيغمبر فرمود گويا مى خواهى طلاق بگيرى كه در نزد خداوند از مردار الاغ بدتر و پست‏تر باشى ‏.
و فرمود: اگر زنى براى شوهر سينه و پستانها را بريان كند حق شوهر را ادا كرده است و اگر با اين همه يك لحظه در جماع به امر شوهر نافرمانى كند در جهنم جاى گيرد مگر آن كه توبه نمايد و باز گردد »
منم در دلم گفتم مردیکه قرمساق .
در همین لحظه طلبه رو کرد به من و گفت
: « گوش کن و یاد بگیر که برا آخرتت بدرد میخوره »
: « زنی که بخواد طلاق بگیره از مردار الاغ بدتره » .
: « هنوز تو باغ نیسی ، بقول قدیمی ها دوزاریت کج می افته ، بگذریم بریم سر اصل مطلب ،انتخاب کردی ، عجب لعبتی ، تی تیش مامانی ، از گل نازکترن » .
: « همشون میگن دست نخورده و با کره ایم ،خودت باور میکنی »
: « حاجی ، من اینجا جنس دس دوم که عربها هزار بار در دبی و جاهای دیگه لنگهاشونو هوا کرده باشن و گاییده باشنشون ندارم ، ببین از تک تکشون امضا گرفتم که مث یک کنیز تا ثانیه آخر در اختیارت باشن ، هر کاری از بالا تا پایین شون میخوای تو مدت صیغه موقت انجام بده هیچی نمیتونه جلودارت بشه وگرنه به عکس امام که بالا سرمه قسم تا دینار آخرش پست میدم » .
: « میگم نکنه مریض پریض باشن و کار دسم بدن آخه میگن آمار ایدز دخترای محجبه قم 30 برابر شده ، من نمیگم خود روزنامه ها میگن » .
: « بازم داری پاشنه دهنمو واز میکنی ها ، ایدز و میدز همه دست الله ست ، این حرف و حدیثای استکباریو گوش نکن ، نکنه میخوای استغفرالله کاندوم استفاده کنی ، اگر اینطوره میخواسی تو همون تختوابت با دستات استمنا کنی و خودتو خلاص کنی » .

قبول کردم و بعد از چک و چانه زدن دختر 16 ساله را که لباس چسبان و کمری نازک داشت انتخاب کردم و دار و ندارم را روی میزش گذاشتم.
: « خدای عزوجل بهت عمر و عزت بده »
مدت صیغه 2 ساعت در هتل امام در مرکز شهر بود . در حوالی همان هتلی که آنجا اطراق کرده بودیم .
شکمم را صابون زدم و در حالی که به چپ و راستم در خیابانهای شلوغ در اطراف حرم نگاه میکردم به راه افتادم . به من گفته بود که این هتل شخصی و مال خودش میباشد و وقتی که سر ساعت به آنجا رسیدم گلپری خودش در آنجاست و راهنمایی ام خواهد کرد .
زمان را کمی با اینور و آنور رفتن و یا با قلیان کشیدن و قدم زدن در مرکز شهر تلف کردم و ساعت 9 شب با قیافه ای شیک و پیک و ادکلن زده مثل شاه دامادها به هتل رفتم . هتل مثل شهر نو قدیم بود ، و تنها زنهای صیغه ای که قراردادشان را بسته بودند در آنجا حضور داشتند .
گلپری که مرا دید مستقیم با همان خنده نیشدارش بطرفم آمد و گفت
: « ببخشید باید نیم ساعتی منتظر باشین شهلا خانوم هنوز مشغولند » .
: « حجت الاسلام که گفتن اون باکره ست » .
: « آش به همین خیال باش ، تو این دور و زمونه باکره پیدا نمی شه ، با این شندر قازی که دادی میخواسی ... »
از سر شیطان گذشتم و روی صندلی نشستم درست چند متری آنطرفتر از اتاق زری .
به ساعتم نگاه میکردم که دیدم یکهو در اتاق شهلا باز شد و مردی با چهره ای صاف و صوف و سه تیغه و لباسی فاخر بیرون آمد اما تا چشمش به چشمم افتاد با سرعت به داخل اتاق رفت و در را بست . قیافه اش با قیافه پدرم مو نمی زد . آیا برادر دوقلویش بود اما او که برادر نداشت .
در همین هنگام گلپری صدایم کرد و گفت چرا منتظری وقتت که تموم بشه پول بی پول .
به داخل اتاق رفتم . شهلا لخت و عور روی تختخواب دو نفره دراز کشیده بود و به من لبخند میزد . کمی بالا و پایین اتاق را ورانداز و سرکشی کردم اما کسی را ندیدم . ازش پرسیدم ، کجا رفت و در جواب گفت
: « خیالاتی شدی » .
بعدش خندید .
: « چرا در حمام قفله » .
: « از گلپری بپرس من که کلیدشو ندارم »
دیدم که وقت دارد در میرود برای همین به سرعت لباسهایم بجز شورتم در آوردم و دست به کار شدم . از سر و رویم عرق میریخت ، هنوز تجربه سکس را نداشتم و نمی دانستم که چه باید بکنم او هم که فهمیده بود قهقه ای سر داد و گفت
آقا داماد باید آلتت را در اینجا فرو کنی ، تو این سوراخ .
هنوزچند دقیقه ای نگذشت که کارم تمام شد و پنجر شدم . او هم که میدانست دوباره ها ها شروع به خندیدن کرد . اما بعد از نیم ساعتی دوباره قبراق شدم و شروع به تلمبه زدن کردم و اینبار بیشتر طول کشید . زمان به سرعت نور گذشت و من که انگار کوهها را فتح کرده ام با غرور لباسهایم را پوشیدم و خواستم فلنگ را ببندم که فکری به سرم زد رفتم چند اسکناس به کف دست گلپری گذاشتم و گفتم که من حالم خوب نیست میشود در اتاق بغلی نیم ساعتی استراحت کنم . او هم که پولها را در کف دستش دید گفت اشکالی ندارد فقط نیم ساعت .
در را کمی باز گذاشتم و از لای آن به اتاق شهلا دزدانه چشم دوختم . بعد از 5 دقیقه دیدم که او بی روسری در را باز کرد و بعد از کمی اینور و آنور چشم دوختن به داخل اتاق رفت و در همان حال پدرم از داخل اتاقش خارج شد .
بعد از آن اتفاق بود که فهمیدم پدرم که نماز و روزه هایش یک بار قطع نمی شد و همه او را سید پیغمبر صدا میزدند چرا هر ماهی یکی دو بار برای کارهای مهم اداری به سفر میرود .


پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 72 از 149:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA