ارسالها: 12930
#741
Posted: 4 Oct 2014 17:25
جریان کوس دان مامانم و آذر
مامانم 60 سالشه اسمش زهراست.چادری و مذهبیه. مامانم نسبتا چاقه و شکم داره. خواهرم هم اسمش آذره،45 سالشه، چاق و قد کوتاه. یه دوست به اسم محمد(ممد دماغ) داشتم که کیر وحشتناکی داره. کیرش مثل خیار سالادی میمونه.اوایل منو میبرد خونه همسایمون که خالیه و به زور میکرد.پشت بونامون به هم راه داره. حموم ما سقفش تو پشت بومه.تو سقف حموم ما یه سوراخ بود که تو حموم کامل معلوم بود. یه روز ممد اومد خونمون، رفتیم باهم حموم، ممد به من حمله ور شد و تخمامو گرفت و فشار داد. گفت بشین زمین. نشستم رو زمین. کیرشو گرفت جلوی صورتم. گفت بخور. من گفتم نه. به زور کیرشو کرد تو دهنم. شروع کردم به ساک زدن.کیرشو تا تاه کرد تو حلقم،بعد بلندم کرد. وایسادم، کیرشو از پشت کرد تو کونم، حدود نیم ساعت منو از کون کرد.بعد آبشو تو کونم خالی کرد. داشت لباس می پوشید که اون سوراخو دید. گفت از این به بعد اگه مامانت یا آذر رفتن حموم صدام کن بیام دید بزنم.
یه روز آذر رفت حموم،رفتم دید زدم. دیدم همه چیز کامل معلومه،یهو ممد اومد پشت بوم. گفت چرا صدام نکردی،گفتم آخه آبجیمه. گفت کیرم تو کوس مامانت و آبجیت. منو زد کنار خودش رفت دید بزنه. آذر کف حموم نشسته بود. داشت پشمای کسشو میزد.ممد گفت جوون چه بدنی داره. باید بگامش.آذرپاهاشو باز کرد. کس آذر قشنگ دیگه معلوم بود. ممد گفت کسشو دیدم.خواهرت چه کس گشادی داره. حدود 30 دقیقه آذرو دید زد
یه بار هم مامانم رفت حموم ممد دماغ اومد پشت بوم با صاحب کارش شیشه میکشید. بعد منم اومدم دید بزنم که ممد منو دید
با صاحبکارش که یه مرد حدودا 55 ساله بود اومد سمت من
گفت کی تو حمومه؟
گفتم مامانم، رفت شروع کرد به دید زدن. صاحبکارش هم همینطور.صاحبکارش کیر کلفتشو انداخته بود بیرون. اسم صاحبکارش حسین آقاست.کیر وحشتناکی داشت. حسین آقا گفت ممد بریم تو حموم مامانشو بگاییم.ممد یه کم میترسید ولی بعد راضی شد. رفتن دم در حموم. مامانم عادت داره یه کم در حمومو باز میذاره. حسین آقا درو یهوباز کرد رفت تو حموم. مامانم ترسید. بعد به حسین آقا گفت برو بیرون عوضی. حسین آقا کیرشو انداخت بیرون گفت تا جرت ندم نمیرم. بعد مامانمو گرفت. نشوند رو زمین. کیرشو کرد تو دهن مامانم،کیر کتفتشو تودهن مامانم کرده بود هی تلمبه میزد. به مامانم گفت ساک بزن جنده خانم.مامانم که ترسیده بود کیر حسین آقارو گرفت تو دستشو شروع کرد به ساک زدن.حسین آقا کیرشو تو حلق مامانم کرده بود. اصلا فک نمی کردم مامان مذهبی و چادری من جنده باشه ولی وقتی دیدم حسین آقا موهای مامانمو کشیدو ازش پرسید به حسین ملایری کس دادی یا نه،مامانم گفت آره. فهمیدم مامانم جندست. بعد ممد دماغ رفت تو حموم. مامانم شوکه شد.ممد لخت شد. کیر ممد دماغ هم کلفت بود.حسین آقا به مامانم گفت پاشو. مامانم وایسادبعد ممد رفت جلو دستشو گذاشت رو کوس مامانم
حسین آقا مامانمو خوابوند کف حموم.خودشم رفت کیرشو گذاشت رو کوس مامانم.ممد دماغ هم رفت بالا سر مامانم. کیرشو مالید رو لبای مامانم.بعد کیرشو کرد تو دهن مامانم.ممد دماغ کیرشو تا دسته کرده بود تو حلق مامانم.حسین آقا کیرشو تف زد. گذاشت رو خط کوس مامانم.بعد چنتا ضربه زد به کوس مامانم. یهو کیرشو کرد تو کوس مامانم. مامانم داد میزد.حسین آقا به مامانم گفت کوستو بده جنده خانم. کیر حسین آقا تا ته میرفت تو کس مامانم و کیر ممد دماغ تو دهن مامانم بود.ممد دماغ سر مامانمو گرفته بود کیرش تو دهن مامانم بود بدجو کیرشو تو حلق مامانم عقب جلو میکردحدود 20 دقیقه حسین آقا کیرشو تو کوس کوچولوی مامانم عقب جلو میکرد.بعد هردو کیزای کلفتشونو از کوس و دهن مامانم کشیدن بیرون. بعد ممد دماغ مامانمو انداخت رو سکوی حموم دوباره رفت بالا سر مامانم کیرشو کرد تو دهن مامانم چند لحظه کیرش تو دهن مامانم بود
بعد به مامانم گفت کیرم دهنت. توهمین لحظه حسین آقا گفت الان آقای فراهانی هم میاد.قراهانی نامرد با محسن شهرداری آذر خفت کرده بودن. اومدن خونمون.ممد دماغ کیرشو برد رو کوس مامانم. بالای کوس مامانم یه کم پشم داشت.ممد باکیرش میزد رو کوس مامانم.بعد یهو کیرشو تا دسته کرد تو کوس مامانم.ممد کیرش تاخایه تو کوس مامانم بود.بعد حسین آقا رفت بالاسر مامانم
خایه هاشو کرد تو دهن مامانم بلافاصله کیرشو تا ته کرد تو دهن مامانم. از اونطرف ممد آبکیرشو ریخت رو صورت مامانم
بعد آذر لخت شد
قراهانی و محمود صافکار اومدن کس مامانمو بگان.از اونطرف ممد و حسین آقا رفتن سراغ کوس و کون آبجی آذرم. ممد به آذر گفت بشین زمین آذر جنده. اذرنشست.حسین آقا کیرشو تا ته کرد تو دهن آذر.آذر مثل جنده ها ساک میزد.خلاصه بعد ممد کیرشو کرد تو دهن آذر.بعد آذر نشست رو کیر حسین آقا. حسین آقا و ممد دماغ هرکدوم 1 بار کس آذرو گاییدن بعد حسین آقا کیرشو تا دسته کرد تو کون آذر ممد هم کیرشو کرد تو کس آذر.
مامانم داشت لباس می پوشید که فراهانی مامانمو خفت کرد دستشو گذاشت رو کس مامانم به مامانم نگاه کرد و گفت کستو میگام. مامانم التماسشو کرد ولی فایده نداشت. کیر سیاه و کلفتشو در آورد بعد مامانمو نشوند کف حموم. کیرشو کرد تو دهن مامانم
گفت کیرم تو حلقت زهرا جنده. بعد فراهانی کیرشو تو دهن مامانم عقب جلو میکرد. محمود صافکار هم کیرشو تا خایه تو دهن مامانم کرد. از اونطرف کیر حسین آقا تو کوس آبجی آذرم بود. کیر ممد دماغ هم تو دهن آذربود. محسن شهرداری هم کیرشو فرو کرد تو کون آبجی آذرم. فراهانی افتاد رو مامانم کیرشو قرو کرد تو حلق مامانم.بعد مامانمو خوابوند. کیرشو گذاشت رو کس مامانم. تف زد
یهو تا داسته کیرشو فرو کرد تو کوس مامانم. فراهانی کس مامانمو گایید. بعد محمود صافکار کیرشو کرد تو دهن مامانم. مامانم ساک میزد. بعد مامانم وایساد. فراهانی نشست. مامانم نشست رو کیرش. با چشم داشتم می دیدم مامانم و آبجیمو میگان.بعد فراهانی وایساد. کیرشو گرفت جلوی صورت مامانم. بعد آبکیرشو ریخت رو صورت و دهن مامانم. حالا نوبت محمود صافکار بود که کیرشو تا دسته بکنه تو کس مامانم. از اوونطرف محسن شهرداری پاهای آذرو داد بالا. کیرشو کرد تو کوس آبجیم.محمود صافکار مامانمو خوابوند رو سکو. کیرشو تا دسته کرد تو کس مامانم. محکم تلمبه میزد.بعد حسین آقا کیرشو کرد تو دهن مامانم.آب کیرشو ریخت تو دهن مامانم.فراهانی یه کم شیشه کشید. رفت کیرشو کرد تو کس آذر. از اونطرف هم محسن شهرداری و ممد دماغ اومد تا کس مامانمو بگان.ممد رفت پشت مامانم. کیرشو از پشت کرد تو کون مامانم. محسن شهرداری هم کیرشو گذاشت رو کوس مامانم. تادسته جا کرد.حدود نیم ساعت کوسو کون مامانمو گاییدن. بعد ممد دماغ کیرشو کرد تو کوس مامانم. محسن شهرداری آبکیرشو ریخت تو دهن مامانم. بعد همگی وایسادن جولوی مامانم و آذر. حسین آقا نشست رو سکو. کیرشو کرد تو کوس مامانم. فراهانی هم کرد تو کس آذر. بعد ممد،محسن شهرداری، محمود صافکار آب کیرشونو ریختن تو دهن و صورت مامان و آبجیم. بعد تا صبح کوس مامان و آبجیمو گاییدن.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#742
Posted: 4 Oct 2014 17:26
مامان شهوتی و آقای دکتر
سلام دوستان اسم من نادر مامانم يك زن ٤٥ ساله سينهاش ٨٠ قدش ١٧٠ كلا خوش هيكل اون خيلم راحت مثلا تو خونه بدون سوتين با يك لباس كوتاست حتي تو مهموني ها هم همين جور طوري كه بارها ديدم مرداي فاميل دارن سينهاشو ديد ميزنن يك شب كه بابام شيفت بود مامان منو ساعت ٣ صبح از شدت سردرد بيدار كرد منم با ماشين بردمش بيمارستان موقع رفتن مامان يك ساق شلواري مشكي بدون بلوز با سوتين مشكي با يك مانتو جذب سرمه اي تنش كرد اونجا منتظر شديم تا نوبتمون شه دو سه تا مريض رفتنو نوبت ما شد رفتيم تو دكتر دو سه تا سوال از من كرد و از مامان خواست استينشو بده بالا واسه فشار خون مامان كه استين مانتوش خيلي جذب بود بالا نمي رفت دكمه مانتوشو وا كرد دستوشو دراورد با اين كارش سينهاش كاملا ديده ميشد مامانم بي خيال همون جوري نشت تا كار دكتر تموم شه منم با ديدن اين صحنه حسابي شهوتي شدم دكترم صورتش يكم قرمز شده بودو كيرش واسه مامان راست كرده بود يك سرم با دو تا تزريق واسه مامان نوشت و نسخه رو داد به من كه برم داروهاشو بخرم منم سريع رفتم داروخونه جلو در اونارو خريدمو اومدم تو اتاق دكتر ديدم مامان رفته اتاق بغلي روي تخت دراز كشيده دكترم وايساده بالاي سرش دواهارو كه دادم به دكتر اومدم بيرون از لاي در يواشكي تو رو ديدم مامان دمر خوابيد مانتوش داد بالا كونش افتاد بيرون بعد ساق شلواريشو همراه شورتش تا وسط روناش كشيد دوطرف كونش افتاد بيرون طوري كه خط كسشم معلوم بود مامان عجب كوني داشت سفيد دكتر هم معلوم بود راست كرده دوتا امبولهاي مامانو زد مامان هم مثل زنهايي كه دارن كس ميدن ناله ميكرد بعد دكتر اومد سمت در اتاق كامل أونو بست و تقريبا ده دقيقه بعد اومد بيرون رفت تو اتاقش منم سريع رفتم تو مامان لباسشو تنش كرده بود با هم اومديم خونه تا رسيديم مامان رفت حموم و بعد رفت خوابيد منم رفتم تو حموم ديدم شورت مامان اونجاست ورش داشتم ديدم بو اب مني ميده با همون شرتش جلق زدم فهميدم مامان عاشق كس دادنه.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#743
Posted: 4 Oct 2014 17:28
سکس من و خاله به یاد بچگی
اسم من سروشه و 25 سالمه. من یه خاله دارم که 7 سال از من بزرگتره و اسمش فریده هست و یه دختر هم داره که مهدکودک میره اسمش نسیمه و شوهرخالم مهدی هم کارمنده
من از بچگی رابطه خوبی با خالم داشتم و زمان مجردیش خیلی وقتا با خالم بیرون میرفتیم و بچه هم که بودم زیاد خونه پدربزرگم میموندم و جرقه این ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم بخاطر همون دوران بچگیم زده شد.
یادمه بین 6 تا تقریبا 9 سالگی شبایی که خونه پدربزرگم میخوابیدم همیشه پیش خاله میخوابیدم و خالم هم همیشه دستم رو میگرفت و میذاشت تو شورتش و منم خوشم میاد و با کسش بازی میکردم و و درست از 6 سالگیم یادمه و اگر قبل از اون هم اینکارو میکرده یادم نمیاد. بعد از اون زمان هم دیگه اینکارو باهام نکرد . اما رابطه صمیمی که بینمون بود هیچوقت قطع نشد و هیچوقت هم کوچکترین موضوعی سکسی بینمون بوجود نیومد.
تا اینکه دو ماه پیش که شوهرخالم برای درمان مادرش مجبور شد به مدت 3 روز همراهش بره تهران ظهر اون روزی که شوهر خاله رفت تهران همگی خونه مادربزرگ دعوت بودیم. خونواده ما هم بودن خاله هم با نسیم بود و یه چند تا از خاله و دایی های دیگه که مهم نیست.
عصرش خالم گفت میخواد بره خونش و وسایل مهد دخترش رو برداره چون اون روز مهد نرفته بود و چون تنها میترسید تو خونه خودش بمونه قرار بود شب برگرده خونه مادر بزرگ. تا خونه خاله پیاده یه 20 دقیقه بیشتر راه نبود که بهش گفتم خوب کلید خونه رو بده من میرم میارم وسایل رو گفت جاشو نمیدونی بعدش یکم کار هم دارم خونه که منم بهش گفتم اگه میخوای پیاده بریم تا اونجا به یاد ایامی که مجرد بودی و بیشتر دوستمون داشتی.
گفت این چه حرفیه سروش منم همیشه از بقیه خواهرزاده هام بیشتر دوستت داشتم و واقعا هم همینجوری بود و منم بین خاله هام این خاله رو بیشتر دوست داشتم.
خلاصه قبول کرد پیاده بریم بعدش سه تایی من و خاله جون و نسیم راه افتادیم سمت خونه اش قرار بود شب برگرده خونه مادر بزرگ و منم برم خونه خودمون. بگذریم که تو راه رسیدن به خونه کلی بهمون خوش گذشت به یاد ایام قدیممون رفتیم جاتون خالی یه بستنی فالوده هم خوردیم.
بعد از کلی راه رفتن که اون مسیر کوتاه رو حدود 2 ساعت تو راه بودیم. وقتی رسیدیم خونه خاله گفت: اگه تو اینجا میمونی امشب که زنگ بزنم خونه مادربزرگ و بگم نمیایم آخه خیلی خسته شدم و حس برگشتن رو ندارم و منم گفتم: اگه نمی ترسی که من آخه فردا دانشگاه دارم و باید برم خونه خودمون. گفت: خوب بمون فردا صبح زودتر میری آخه منم میترسم تنها تا حالا تنهایی شب نبودم خونه و فردا هم باید نسیم رو ببرم مهد. منم گفتم: باشه.
خاله زنگ زد خونه مادر بزرگ و خبر داد که نمیاد شب رو اونجا منم زنگ زدم خونه و گفتم شب رو پیش خاله میمونم.
ساعتای 8 شب بود خاله تو آشپزخونه بود و نسیم هم خوابیده بود منم که حوصله ام سر رفته بود از بیکاری. خاله هم متوجه شد من حوصلم سررفته گفت اگه فیلم نگاه میکنی تو کشوی میزتلویزیون فیلم زیاده و بذار ببین و منم بهش گفتم: تو خودت نگاه نمیکنی؟ گفت چرا بذار منم الان کارم تموم میشه میام.
منم یه فیلم ایرانی روگذاشتم و تا موقعی که شروع شد و خالم هم با یه دونه بالش اومد تو هال و برام پرتش کرد. داشتیم فیلم نگاه میکردیم و تخمه میشکوندیم که خالم هم اومد کنارم سرش رو گذاشت رو بالش من اون با هم تماشا میکردیم.
خالم وقتایی که مجرد بود عادت داشت وقتایی که کنار هم میخوابیدیم تو فاصله سنی 12-13 سال 18-19 سالگیم همیشه دستش رو میاورد طرفم تا دستش رو براش نوازش کنم (بخارونم). و البته این رابطه از روی حس شهوت و سکس نبود فقط جنبه این داشت که خوشش میاد و سرخوابش اینکارو میگفت و میکردم براش تا خوابش ببره.
بهش گفتم خاله هنوز عادت داری دستت رو یکی نوازش بده سرخواب. گفت آره اتفاقا به مهدی هم میگم اما همیشه زودتر از من خوابش میبره و وقتایی هم که اینکارو میکنه زود خسته میشه یادش بخیر چه زود گذشت.
یه 20 دقیقه ای از فیلم گذشته بود و درحال تماشای فیلم بودیم که دستش رو شکمش بود و منم دستم بردم رو دستش و شروع کردم یاد اون موقع ها براش نوازش دادن و خوشش اومد و زود دستش رو آورد کنارش و منم ادامه دادم به همین کار.
تا اینجا اصلا به قصد اینکه بخوام به قصد لذت و سکس اینکارو بکنم نوازش نمیدادم که تو همین حال و هوا بودم یاد بچگیام اوفتادم و یاد زمانی که خاله دستم رو میذاشت تو شرتش تا براش بمالم اما خیلی از اون زمان گذشته بود شاید چند سالی بود این موضوع رو فراموش کرده بودم.
دیگه دست خودم نبود همش فکرای شیطونی به فکرم میومد و یاد داستانهای سکس با محارم تو سایت شهوانی افتادم و دیگه هیچی از فیلم رو متوجه نمیشدم و با خودم گفتم امتحانش میکنم اما نمیدونستم چه جوری چون تقریبا مطمئن بودم خاله هم دیگه مسائل دوران بچگیم رو فراموش کرده بود.چون 15-20 سال از اون ماجراها میگذشت.
از اون لحظه دیگه من فقط با قصد نزدیک شدن به بقیه نقطه های بدنش ساق دستش رو داشتم نوازش میدادم یه نگاهی به خاله انداختم یه تی شرت فیروزه ای و یه دامن مشکی بلند تنش بود و زیرش رو خبر نداشتم در مورد تیپش هم اینو بگم که یه تیپ معمولی نسبتا تپل با قد متوسط تقریبا هم با پوستی سفید.
کم کم شروع کردم به بالا اومدن از دستش و از ساق تا بازوی دستش و نوازش میدادم و گاهی روی بازوش تمرکز میکردم وهیچی نمیگفت و غرق فیلم بود و منم اصلا دیگه به فیلم توجه نداشتم.
دیگه وقتش بود دستم رو برسونم زیر آستین تی شرتش گفتم برای دستش که چیزی نمیگه فوقش اگه ناراحت هم بشه من که کاری نکردم که بخواد دعوام کنه
بهش گفتم خاله بازوت هم انسیم خوشت میاد اینکارو میکنم ؟ نگفته بودی بهم؟ گفت آره خوابم گرفته دستم رو داری خارش میدی.
آستین تی شرتش یکم گشاد بود و منم دستم رو آروم رسوندم به سرشونه اش و دو دل بودم برم جلوتر یا نه که با خودم گفتم هر چه بادا باد و می دونستم رو شونش اگه دستم رو برسونم به بند سوتینش میرسم
همونطور هم شد و روی شونش رو شروع کردم به نوازش دستم به بند سوتینش خورد اما هیچ عکس العملی نشون نداد.و منم انگشتم رو میبردم زیر بندش البته روی قسمت دوشش و ادامه میدادم یه نگاهی بهش انداختم دیدم چشاش رو بسته و احساس کردم خوابش برده.
دستم رو از تو آستینش دراوردم و از تو یقش روی دوشش رو نوازش میدادم و کم کم دستم رو رسوندم زیر گلوش و بالای چاک سینه هاش
قلبم داشت رو هزار میزد نمی دونستم چه عکس العملی خواهد داشت اگه برم پایین تر و نمیدونستم واقعا اگه برم پایین تر و یه وقتی بیدار بشه چه عکس العملی خواهد داشت و ببینه من دستم تو سوتینش هست چه بلایی سرم درمیاره
تصمیم گرفتم بیدارش کنم تو بیداری این کارو بکنم که خیالم راحت باشه یه وقتی اگه از حد فراتر رفتم آبروریزی نشه و صداش کردم و گفتم خاله تو که خوابیدی؟
گفت: آره خوابم برد و منم دستم هنوز زیر گلوش بود داشتم نوازش میدادم و دیدم خوشش میاد و چیزی نمیگه و شروع کرد برگردوندن فیلم از جایی که خوابش برده رو دوباره بیاره
آروم اروم دستم رو آوردم تا روی چاک سینه هاش اما هیچ عکس العملی نداشت و منم شیر شدم یکی از انگشتام رو بالای سینش زیر سوتین کشوندم و آروم آروم ادامه دادم تا جایی که چهار تا انگشتم زیر سوتینش بود داشتم سینش رو نوازش میکردم و رفتم پایینتر تا نوک سینش رو احساس کردم و دیدم یه تکونی خورد و نفس عمیقی کشید دیگه مطمئین بودم از اینکه لااقل اگه با سینه هاش هرچی ور برم بهم چیزی نمیگه اما بقیه جاهاش رو نمیدونستم.
دستم رو از تو سوتینش درآوردم و از زیر تی شرتش و از رو شکمش تصمیم گرفتم ادامه بدم یکم شکمش رو نوازش دادم و اومدم بالا و دستم رو بردم زیر سوتینش و همون کارو تکرار کردم و آروم یکی از سینه هاش رو تا نصفه از زیر سوتینش بیرون آوردم . و دیگه نوازش نمیدادم داشتم مالش میدادم و اونم چشاش رو بسته بود اما مطمئن بود بیداره برا همین دیگه خیالم راحت بود اگه یه وقتی بیشتر از این حد نخواد حتما به من می فهمونه.
تی شرتش رو دادم بالا و شروع کردم در آوردن اون یکی سینه اش و کاملا سوتینش رو دادم بالا و دو تاش رو با هم گرفتم تو دستم و فشارشون میدادم و یه بوس کوچک از بازوش خوردم و صورتم رو آروم نزدیک کردم به سینه اش و یه بوس از روی سینه اش خوردم و آروم نوک سینه اش رو تو دهنم کردم. سینه هاش میشه گفت تقریبا بزرگ بودن.
با یه دستم سینه هاشو میمالودنم و در حال خوردنشون بودم و با اون یکی دستم شروع کردم به ور رفتن با نافش و آروم آروم پایین تر از ناف و با اینکه دامن تنش بود اما ترجیح دادم از زیر کش دامنش دستم رو به شورتش برسونم و
وقتی دستم رو بردم زیر کش دامنش یه تکونی به خودش داد و گفت سروش نه گفتم: چرا؟ گفت من متاهلم.
گفتم باشه اما
گفت: اما چی
گفتم : امامن بچگیام رو خوب یادمه
یهو انگار نسیم برق گرفته باشدش گفت: چی؟ چی یادته؟
گفتم: 6-7 سالگیامو
گفت جدی میگی؟
گفتم آره
گفت: کاش فراموش کرده بودی الانم دوست ندارم میخوام فراموش کنی تا همینجا هم زیاده روی کردی
بلند شد و لباسش رو درست کرد و رفت تو آشپزخونه و شام رو آورد و نسیم رو هم خواستم بیدار کنم گفت اون سرشب یه چیزی خورده نمیخواد بیدارش کنی
موقع شام هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و در سکوت کامل شام رو خوردیم و ادامه فیلم هم که داشت پخش میشد هیچکدوممون توجهی نداشتیم بهش و. الکی صفحه تلویزیون رو نگاه میکردیم
بعد شام حدود 20 دقیقه ای ساکت نشسته بودیم هیچی نمیگفتیم تا اینکه خاله گفت: سروش کاش موضوع های بچگی رو میتونستی فراموش کنی؟
گفتم: چرا؟
گفت : آخه من متاهلم دوست ندارم زندگیم خراب بشه
گفتم کی میخواد زندگیت رو خراب کنه؟ منظورت منم؟ دستت درد نکنه؟
گفت ناراحت نشو منظورم این نبود اما فکر نمیکردم از اون دوران چیزی یادت مونده باشه
رفتم نزدیکش و کنارش نشستم و بهش گفتم خاله من که بد تو رو نمی خوام هیچ وقت هم زندگی تو رو خراب نمیکنم خودت که میدونی من تو رو چقدر دوست دارم پس نگران چی هستی اما یه چیزی هست
گفت:چی
گفتم: اینکه اون موقع من بچه بودم و چیزی حالیم نبود و تو هرکاری خواستی کردی و من فقط صحنه هاش تو ذهنم هست و هیچ احساسی نداشتم و احساسش مال تو بوده.
گفت منظورت چیه
گفتم منظورم اینه کاش منم اون زمان هم سن تو بودم
گفت که چی بشه
گفتم میخواستم به اوچیزایی برسم که تو اون موقع رسیدی و من حتی ازش خبر نداشتم
گفت خوب تو هم بالاخره ازدواج میکنی و تجربه میکنی
گفتم اما تو با من تجربه کردی دوست دارم یه بار هم که شده مثل بچگیهام کنارت بخوابم
گفت نه سروش نه تو رو خدا نه
منم دیگه اصرار نکردم و منتظر یه فرصت شدم چون میدونستم از این فکرا نمیتونه بیاد بیرون
و یه نیم ساعت بعد اومد جا اندخت تا بخوابم تو هال و خودش هم رفت تو اتاقش بخوابه
بهش گفتم خاله فکر نمیکردم اینقدر ازم دور بشی لااقلش تا 18 سالگیم که هر وقت خونه مادربزرگ بودم کنار خودت میخوابیدم
گفت باشه میام اونجا اما نمی خوام کارای سرشب تکرار بشه و اومد به فاصله تقریبا یه متری من جا انداخت برا خودش و برقا رو خاموش کرد و دراز کشید
گفتم خاله؟
گفت : چی؟
گفتم تو به من شک داری؟
گفت نه چرا این سوال رو میپرسی؟
گفتم اما چرا اینقدر رفتی دور از من خوابیدی؟
گفت سروش میخوای باز شروع کنی؟
گفتم نه خاله مگه دوست نداری دستت رو نوازش بدم
گفت: چرا از اینکار خوشم میاد اما میترسم مثل سر شب بشه
گفتم نه خاله و بالشم رو بردم نزدیکش و کنارش دراز کشیدم و دستش رو گرفتم و ادامه دادم به نوازش
این دفعه سریع تر رسیدم به سینه هاش و تصمیم گرفته بودم از سینه هاش حسابی حشریش کنم که برای دست کشیدن به شورتش بهم گیر نده
حدود 15 دقیقه با سینه هاش ور رفتم و بعدش شروع کردم به خوردنشون و خاله هم چشاش رو بسته بود فقط نفس عمیق میکشید و گاهی هم آه بلند میکشید و اینقدر سینه هاش رو خوردم که که دیگه صداش دراومد
آروم نزدیک کردم خودم رو بهش و لبام رو گذاشتم رو لباش و با دستم سینه اش رو محکم میمالوندم
فهمیدم خیلی حشری شده خودم رو انداختم روش و کیرم رو از روی شلوارم و دامنش جاساز کردم لای پاهاش و با اون بکی دستم هم ازآروم آروم دامنش رو میکشیدم بالا تا اینکه تا روی رونش بالا کشیدم و با دستم رونش رو مالش میدادم
لباش رو ول کردم و شروع کردم به لیسیدن رون پاهاش و خاله هم چشاش بسته بود همچنان دامنش رو کامل دادم بالا و شورت مشکی پوشیده بود منم که دیگه طاقت نداشتم آروم دستم رو روی شورتش کشیدم و دیدم دستش رو گذاشت روی دستم و گفت نه
گفتم خاله کاریت ندارم فقط از روی شورت
دستش رو برداشت و اینقدر از روی شورت مالش دادم که دیگه شورتش خیس خیس شده بود و فهمیدم داره ارضا میشه دستم رو بردم از کنار شورتش روی کسش گذاشتم و دستم خیس خیس شده بود از کس خیسش.
دیگه مقاومتی نمیکرد و فقط آه و ناله میکرد شورتش رو کشیدم پایین و مشغول خوردن کسش شدم و دیگه داشت ارضا میشد ودیدم دیگه شل شد و یکباره از کسش آب راه افتاد و به ارگاسم رسید من دیدم بی حال شده سریع دامن و شورتش رو درآوردم و تی شرتش رو هم با کمک خودش از تنش درآوردم و سوتین رو براش باز کردم دیگه لخت لخت خاله من تو بغلم بود منم خودم شلوارم و زیرپوشم رو در آوردم و کیرم رو از کنار شورتم دادم بیرون و فشار دادم روی کسش.
خاله هیچی نمی گفت و دیدم داره به حال میاد کیرم رو یکم مالیدم به کسش و دیگه کیرم بزرگ بزرگ شده بود
خاله بهم گفت سروش یه وقتی توش نکنی.
گفتم جرا؟ گفت دیونه من خالتم
گفتم باشه
فهمیدم باید دوباره به اوج برسونمش تا بتونم به خواسته برسم
برای همین شروع کردم با کلاهک کیرم چوچوله اش رو مالوندن اینقدر اینکارو ادامه دادم که دیگه داشت آبم میومد دیگه طاقت نیاوردم کیرم رو اندختم رو شکمش و خودم رو هم انداختم روش (کیرم به بالا خوابیده بین شکم من و خاله بود)
تقریبا یه 30 ثانیه داشت تو همون حالت آبم فوران میکرد.
یکم که به حال اومدم دیدم خاله خوشحال شد از اینکه کیرم رو تو کسش نکردم و بهم گفت ممنون سروش که حرفم رو گوش دادی
نمی دونست که من دست خودم نبود که آبم اومد و یه دفعه ای مجبور شدم آبم رو روی شکمش خالی کنم
بعدش خاله بلند شد و رفت شکمش رو با دستمال پاک کرد و گفت الان خوابش میاد و صبح میره حموم.
منم قبل از اینکه خاله خودش و پاک کنه و برگرده خوابم برده بود
و صبح هم قبل از من رفته بود حموم و امود من و بیدار کرد و منم رفتم حموم و بعدش رفتم دانشگاه
این ماجرای اولین سکس من و خاله بود که بعد از اون 1 بار دیگه هم یا هم سکس داشتیم که اگه فرصت شد مینویسم.
ضمنا نخواستم ماجرا رو الکی صحنه سازی کنم و فقط واقعیت ها رونوشتم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 10767
#744
Posted: 4 Oct 2014 23:29
بابام و کون من
یه روز گرم تابستونی ... بعد باشگاه امدم خونه و رفتم که مکمل خودمو بخورم بعدش یدوش اب سرد که خنک شم
امدم بیرون دیدم هنوز بابا و مامام خونه نیومدن رفتم رو کاناپه نشستمو پیه ماهواره چند تا شو کوره ای که اهلی قربونشون برم دیدم بازم خستگی امد سراغم گفتم یه فیلم ببینم . از هموم امدم بیرون یه شرت کوتاه پوشیدمو یه نیم تنه ی مشکی داشتم فیلم می دیدم که زیر کولر گفتم سردم می شه رفتم از اتاقم یه ملافه برداشتمو رو پاهام گذاشتم نمیدونم چی شد که خوابم برد شاید سبکی بعد حموم و سرما با عث شد خوابم ببره. مشخصات خودمو گفتم یبار بازم می گم قدم بلنده و اندمم .....
تو خواب بودم که صدای در و شنیدم اصلا حواسم نبود که چیزی تنم نیس اخه خواب بودم فق متوجه صدا شدمو جامو رو کاناپه عوض کردم ملافه ای که دور خودم پی چیده بودم از رو پاهام لیز خورد و منم دیگه حوصله نداشتم دوباره .... میدونین که ....... فکر میکنم صورتم بطرف تکیه گاه بودو باسنم طرف بیرون که شنیدم صدا تلوزیون قط شد فهمیدم مادرم امده حتما دیده خابیدم یه قری زده و گفته خاموش نکردم .. تو خواب بیدار بودم که دیدم ملافمو کشید روم اما نمب دونم چرا باسنمو یادش رفت نمی دونین چه حس خوبیه همه تنت گرمه اما باسن با باد کولر سرد
دخترا تجروبه کنن عالیییییه . داشت دباره خوابم می بد احساس کردم باسنم داره گرم می شه بعد چند دقیقه یه چیزه نرم به یکی از لپام خوردو تما تن مور مور شد امدم برگردم از ک.فتگی زیاد تا نیمه برگشتمو دوباره به همون حالت خوابیدم یه لحظه دیدم بابام دقیقا جولو کونم واستاده امدم بخوابم دوباره اون چیزه نرم که انگار خم خواهست از لای شرتم کسمو بلیسه یلحظه گفبم بابامه که داره این کارو ی کنه اما گفتم حتما ملافه هست که .. فکرشو نمی کردم که بابام ...
دیدم گرما زیاد شدو دیگه کاملا خوابم پریده بود اما از خجالت که بابامه نه میتونستم برگردم نا اینکه بلند شمو برم لباس بپوشم .. خودمو زدم به خواب چاره ای نداشتم اگه می فهمید بیدارم ابروم می رفت یکم خودمو جابجا کردم که ملافهه این باسن گنده ای مارو بپوشونه امل نشود با همین تکون خوردن حس کرد یه چیز تیغ تیغی به لوپ کونم برخورد کرد ..وااااااای داشتم از ترس میموردم کونمو سفت کردم بعد چند لحظه شلش کدم . باورم نمی شد بابام انقدر به کونم نزدیک شده بود که ریشش به لوپ کونم می خورد اون چیز نرممم زبونش بود اخه چطوری .. دیدم بابام داره کونم. می بوسه تنم یه طوری شده بود تو جابجایی کنترل ماهواره زیرم بود دیگه دردم گرفته بود که دیدم بابا اول گفت این دختره کجا گذاشتتش داشت می گشت که فهمید زیره منه دستش به بهونه برداشتن کنترل اروم کرد لای پام کامل یه دستش روی کسم کشیدو موقه بیرون کشیدم یه بازی کوچیک با کسم کرد .تحریک شده بودم اما می ترسیدم اخه غیره عادیه یه بابا.... دیدم ماهواره رو روشن کرده صداشو اروم اروم بالا اورد دیدم صدا ناله یه دختره فهمیدم کانال سکسیه
دیگه دستم امده بود بابام نظر داره بم. امد دقیق کناره من نشستو دستشو گذاشت رو کمرم اول بی حرکت بود اما اروم گودیه کمرمو می مالوند خوشم میومد و اروم شده بودم بعد اون دسکیدن به کس که کم کم با کف دستش لپای کونمو می مالوند کون منم که مثل یه بالش ابری نرمو صاف بابا دیگه کاملا حشری شده بود منم خوشم میومد و گذاشتم هرکاری می خوات بکنه اما معلوم بود بیدارم اروم اروم دستشو از لای شرتم برد تو لپ های کسو باز کردو باهاشون بازه می کرد ترسیدم نکنه انگشت کنه تو دیدم نه فقط داره بازی می کنه شرتم اون نمناکیه معروفو پیدا کردو بابم فهمید بد جور حشری شدم حس خوبی داتشم که یحو بابا دستشو گذاشت رو کمو شرتمو خواست بکشه پایید که خودمو سفت کردم نمی خواستم جولو بابام لخت شم دیدم امد دستشو دقیق بالای کسم گذاشت اروم مالوند دید که کامل شل شدم کشید پایین دی گه جولو بابان یه کون نازو گوشتی بود .از خجالت داشتم اب میشدم باکنم بازی می کردمو انو شلو سفت می کردم از دلهره تمامه تنم می لرزد کنمم که مثل ژله.. دیدم بلند شد کونمو باز کرد با صورت رفت لای کونم سوراخومو میلیسید گاهی اقات یه لیسی به کسم میزد منم پاهامو باز کردم تا راحت کارشو بکنه بعد ۷ ۸ دقیقه لیسیدن بلند شدو امد پشتم خوابید کیرش و بیرون اورده بود گذاشت لای پام اروم هولش داد لا پام نمیدونین چقدر عالیی بود گرمواقعاواقعا گرم بود ..کشید بیرون و نوک کیرشو دقیق روی سوراخ کونم گذاشت همید که گذاشت احساس کردم دقیق ۲ ۳ برابره سرواخمه خودمو جم کردم اما اون بی حرکت بود کیرشو اروم از بالا به پایین می کشید گاهی اوقات تا به سوراحم می رسید یه فشاری می داد که اروم اروم من از کار خوشم امدو بابام یه تف به کیرش زد دوباره گذاشت رو سوراخم اروم فشار داد انقدر دردم گرف که با تکون دادن کونم کیره بابم از رو سوراخم در رفت . بابام ایندفه یه تف به سوراخ کونم زد گذاشت روش داستش کمرمو نگه داشتو امروم سره کیرشو کرد تو اشکم درومد و یه گریه افتادم بابام همین طوری تو کونم تکونش ی داد ۲ ۳ دقیقه ای انجام داد که یکم دیگه کرد تو و کم کمک همه کیرش تو کون جاواکرد اما واقعا درد داشت . اولین تلمبه ای که زد متمگفتم حتما پاره شد کنم یه جیغ کوچیک زدمو بابام دیگه محکم تلمبه می زد اصلا به اهو نالم توجه نی کرد دیگه حسابی ونم باز شده بود یا پاره نمیدونم تماه کونم با هر تلمبش می لرزید منم دیگه دردی حس نمی کردم اوزش یه حس خوب داشتم دیدم بابام کیرشو بیرون کشید منم دیگه از ایتور خوابیدم خسته شده بودم رو شکمم خوابیدم بابا دیدم نه بیخیال نمیشه امد روم خوابید دوباره کرد رو کونم بازو اولش دردم گرفت اما دقیق تا زیره شیکمم کیرش میرفتو بیرون میومد که انقدر سریع تلمبه میزد که احساسا داغی ی کردم کم کم داشتم ارضا می شدم دیگه تمام شرتم خیس شده بود بابا محکم خودشو کوبید روی کونو ابشو ریخت تو کونم خیلی ناراحت شد از این کارش اخه دلم نمی خواست ... گنده شه از روم بلند شدو به بوس به صروتم کرد که کاملا هر دو خیس عرق بودیم و رفت منم سریع شتمو کشیدم بالاو رفتم تو اتاقم دیدم اب بابام از سوراخ کونم امده بیرون تمام رون پام خیس شده....... ممنون از اینکه خوندید داستانمو .....م
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#745
Posted: 4 Oct 2014 23:30
من و خواهرم
يه روز منو خواهرم تنها توي خونه بوديم من چندتا فيلم سكس آورده بودم .داشتم نگاه ميكردم .خيلي كف كرده بودم.از اتاق بيرون امدم ديدم خواهرم دراز كشيده بود يه تي شرت تنش بود كه سينه هاش معلوم بود يهو ناخداگاه بهش گفتم كه فيلم نگاه نمي كني كه اون گفت باشه بعد آوردمش تو اتاق وفيلمو گذاشتم بعد خودم رفتم بيرون بعد از چند دقيقه اومدم ديدم داره با دقت نگاه ميكنه بعد يه لبخندي زد ومن هم نشستم.بعد از اينكه كمي از فيلمو نگاه كرديم گفتم مي خوام كستو ببينم اول نگذاشت بعد كه اصرار كردم گفت فقط يه بار منم قبول كردم شلوارشو كه پايين آوردم كسشو ديدم چه كسي تميز وخشگل انگار آمادش كرده بود گفت ديگه بسه من گفتم اجازه بده ماچش كنم اون گفت كه زود بعد شروع كردم به ليسيدن هرچي بيشتر مي لسيدم اون بيشتر شل ميشد واصرارش بيشتر شد كه بخورم بعد من گفتم كيرمو نمي خواي اون تا شنيد از خدا خواسته شلوارمو پايين آورد محكم تو دستش گرفت بعد گفتم بخور بعد شروع كرد به خوردن اينقدر با اشتها مي خورد و وارد بود انگار تا حالا صد تا كير خورده بود بعد كه حسابي همديگرو خورديم گفتم دراز بكش اول كيرمو كمي در كسش كشيدم خيلي خوشش اومد بعد گذاشتم در كونش كمي كه فشار دادم فوري رفت تو خانم مثل اينكه قبلا سكس داشته بود بعد فوري خودشو كشيد عقب گفت درد داره منم كه مي دونستم الكي ميگه گفتم عيب نداره بعد دوباره گذاشتم در كونش اول كمي خودشو سفت كرد بعد گذاشت بره تو حسابي حال مي كرديم تا اينكه اون ارضا شد در كسش حسابي خيس شد بعد منم خواستم ارضا بشم تا كيرمو در آوردم ديدم فوري بلند شد وگرفتش بعد كمي برام جلق زد آبم كه اومد همشو ريخت تو دهنش مي گفت مزه اش شوره دوست دارم منم گفتم نوش جونت. بعد رو هم دراز كشيديم داشتم با انگشت كسشو مي مالوندم كه يهو گفت بكن تو من گفتم مگه خر شدي گفت بي خيال بكن تو داد مي زد خودش انگشتشو كرد تو بعد گفت بيا تو هم بكن منم انگشتمو يواش كردم تو كمي كه يواش يواش ادامه دادم دوانگشتي كردم توش گفت درد داره بعد گفت كيرتو بكن تو به من كيرمو يواش كردم تو اول كمي درد داشت بعد شروع كرد به آه ناله منم داشتم ديونه مي شدم اين بارم آبمو خورد بعد گفت كه پردش حلقويه منم باور كردم ولي فكر كنم كه دروغ گفته.بعد از اون تقريبا هر روز سكس داشتيم تازه قرار گذاشتيم اگه شوهر كرد بچشو من پس بندازم.
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 12930
#747
Posted: 7 Oct 2014 18:52
سکس با عمه نازم
من اولین باره داستان مینویسم غلط داشتم به بزرگی خودتون ببخشید خوب از داستان دورنشیم من مرتضی 21 سالمه این داستان برای سال پیش برایم اتفاق افتاد من پسری لاغر روفرم بدنم ورزشی بود و اصلی ترین خوش اخلاقم با همه در بدترین شرایط هم خوشحال هستم خوب عمم اسمش سمانه32ساله (اسم ها مستعاره) خوشگل مامانی بدن رو فورم سایز سینش 80 کون نگو هلو خیلی حشری اون زمان 1 سال بود شوهرش فوت کرده بود من عممه مو خیلی دوستش دارم ازون موقع شروع شد من زیاد میرفتم خونشون اون یه بچه همسن خودم داشت پسر بود به اسم شایان من برم سر اصل مطلب یک روز رفتم خونه عمه رفتم دیدم زنگ زدم رفتم تو دیدیم با یه شورت سوتین اومد درو باز کرد من که اولین باری بود که اینجوری میدیدمش شاخ در آوردم رفتیم داخل بعد گفت میخوام برم حموم گفت گفتم باشه من منتظر شایان میمونم اونم رفت بعد 20 دقیقه صذام کرد گفت بیا پشتمو کیسه بکش منم پاشدم رفتم دیدم یه سوتین مشگی با شورت توری مشگی رفتم پشتش به من بود رفتم لیف رو برداشتم گفت چرا اینجوری اودی برو لباساتو دربیار کفی نشه من در آوردم بعد کیر شق کرده من چیکارش کنم زده بود بیرون اون روش اونور بود من رفتم پشتش لیف کشیدم بعد گفت بند سوتینم مزاحم نیست درش بیار منم بلافاصله درش آوردم دیدم هی خودشو الکی میزد به من من مشغول کارم بودم داشتم لیف می کشیدم بعد گفت یکم مساژ میدی چشم گفتم مساژ داد نزدیک به 10 دقیقه مساژ دادم دیدم داره نفساش تند تر میشه بعد یک دفعه برگشت لبشو گذاشت روی لبام من باهاش همراهی کردم گفت میدونستم به من نگاه میکنی و قبلا به من هیز نگاه میکردی من بهش هیچوقت هیز نگاه نمی کردم خودش شروع کرد بعد من اولین بارم بود سکس میکردم بعدش شروع کردیم لب گرفتن بعد گفت زود باش الان شایان میاد من سریع شرتشو کشیدم پایین نشتیم به خوردن از فیلم یاد گرفته بودم اونم اه اه میکرم همش میگفت بخورش همش مال خودته بعد کیر منو درآورد(کیرم از بچگی غیر معمولی بود یعنی از همه بچه بزرگتر بود ) 23 سانتیمو در آوردم بهم گفت تو کجا بودی منم گفتم خونمون بعد همشو گزاشت دهنش هی میخورد نزدیک 2 دقیقه خورد گفتم عمه الان میاد گفت باشه همنجوری گزاشت تو کسش خیلی تنگ نبود نه کشاد ولی انگار کیرم تو کوره بود 2 دقیقه تلنبه زدم دیدم داره میاد گفتم داره میاد سرع درآوردم یه اسپری زد به کیرم خیلی درد داشت ولی کیرم خابید بی حس شد بعد گفتم عمع میشه از پشت بکنم گفت باشه فقط یواش عشقم من یه تف انداختم توش سرشو گزاشتم توش یکم تنگ بود بعد تا نصفه کردم توش دیدم نفسش درنماید ترسیدم درش آوردم بعد دوباره گذاشتم کامل کردم تو یدفعه جیغ کشید پرده گوشم پاره شد شوخی کردم بعد یواش یواش جیغاش تبدیل به لذت شد میگفت تند تر بعد یه دفه بدنم قفل شد بعد بدنش شرو به لرزیدن شد گفتم عمه چی شد بعد فهمیدم ارضا شده منم بعد از اون ارضا شدم بعدش رفتیم حموم اونجا سینه های خوشگلشو میخوردم بعد دوباره گزاشتم تو کسش بعد چند تا تلنبه زدم نزدیک 5 دقیقه ابمو ریختم رو سینه هاش بعد خودمونو شستیم اومدیم بیرون همه یه معجون درست کرده زدیم یگه نای نداشتیم تو بدن بعد خوابیدم با بوسه های عمم بیدار شدم تو اتاق بئدیم بعد لباسامونو پوشیدیم بعد از نیم ساعت پسر عمم اومد شانس آوردیم بعد دیدم کلی لباس شسته بعد به پسر عمم گفت مرتضی خیلی امروز کمکم کرده بعد به من یه چشمک زد بعد ازون ماجرا هفته ی دوبار باهم سکس میکردیم بعد از دوسال اونم ازدواج کردم من الان دوباره تو کف زن دایمم هستم براتون داستانشو می نویسم فقط نظر بدهید چون اولین باره داستان مینویسم خیلی اشتباه دارم به بزرگی خودتون ببخشید
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#748
Posted: 7 Oct 2014 18:55
عاقبت فكر سكس با مامان
داستانى كه ميخونيد به 3 سال قبل برميگرده،
اسم من وحيد هستش،تو خانواده 4 نفريم كه يه برادر بزرگتر از خودم دارم،
من تا زمان راهنمايى حتى يه عكس سكسى نديده بودم اما بعد از اون زمان دوستام بهم فيلم سكسى دادند؛وقتى فيلم ها رو ميديدم جلق ميزدم،به همون جلق هم راضى بودم اما پس از يه سال به سرم زده بود كه با يكى سكس كنم اما جراتش رو نداشتم،
يه روز خونه نشسته بودم كه ديدم مامانم ميخواد بره حموم؛نميدونم چرا يه لحظه حشرم زد بالا اما تو دلم به خودم فش دادم كه خره آدم نسبت به مامانش اينجور فكر ميكنه،
مامان رفت حموم بعد از مدتى صدام كرد و ازم خواست شامپو براش بيارم البته اين كارو قبلا هم انجام داده بودم ولى ايندفعه نميدونم چرا فكر بد تو سرم بود؛رفتم شامپو رو براش آوردم مامان هم دستش رو بيرون آورد شامپو رو گرفت ،
در حموم ما از شيشه هاى مات هستش وقتى كسى پشت شيشه هستش ميشد كمى ديدش،منم كه مامانو ديدم ديگه كيرم راست شده بود،
بعد از اين ماجرا ها تصميم گرفتم حتما يه سكس داشته باشم چون ديگه از كار و زندگى افتادم همش فكرم مسايل سكسى شده بود؛
بعد از چند روز رفتم پيش دوستم تا يك فيلم سكسى ازش بگيرم،وقتى ازش فيلم خواستم،بهم گفت پسر چقد به اين فيلما نگاه ميكنى هزار فيلم هم نگاه كنى جاى يك سكس واقعى رو نميده،به دوستم گفتم چاره چيه برم با كى سكس كنم،دوستم برگشت گفت اون با من ،فقط حرج داره،گفتم حرجش مهم نيست حالا طرف كيه،گفت بهت زنگ ميزم مكان و زمان رو بهت ميگم،
بعد از 2 روز دوستم زنگ زد و گفت طرف رو راضى كردم آماده شو ميام ميبرمت،سريع رفتم حموم يه دوش گرفتم و از خونه خارج شدم ديدم سعيد دوستم آومد گفتم بريم،گفت باشه محله رو وارسى كرد تا كسى تو كوچه نباشه بعد زنگ در همسايمون رو زد،گفتم سعيد زنگ همسايه رو چرا ميزنى مگه قرار نيست بريم... حرفم تموم نشده بود كه دختر همسايمون آيفون رو جواب داد سعيد گفت زود درو وا كن،ديدم دختر همسايمون افسانه درو وا كرد،سعيد منو كشيد داخل ،بازم از سعيد پرسيدم اينجا چيكار ميكنيم كه برگشت گفت الاغ تو چطور همسايه هستى كه نميدونى افسانه جنده هستش،
ديگه دو هزاريم افتاد،رفتيم داخل ديدم افسانه با چادر آومد استقبال ما و ما رو به داخل راهنمايى كرد،وقتى رفتيم داخل سعيد گفت من كار دارم ميرم شما راحت باشيد،حالا منو افسانه تو خونه تنها بوديم
چون وقت زياد نداشتيم افسانه آومد كنارم نشست چادرش رو انداخت زمين و صورتش رو جلو آورد و لباش رو لبام گذاشت،درسته اولين سكسم بود اما حرفه اى عمل كردم،شروع كردم به خوردن لباش بعد گردنش رو بوسيدم ديدم چشماشو بسته داره حال ميكنه از رو لباس بدنش رو ميماليدم ،همونجور خوابوندمش زمين و بلوزش رو دادم بالا يه سوتين سفيد پوشيده بود سينه هاش حرف نداشت سوتينش رو از پشت وا كردم ،سينه هاش افتادن بيرون عجب سينه هايى داشت سفيد سفيد با نوك قهوه اى شروع كردم به خوردن سينه هاش با ولع خاصى ميخوردم ديدم دستش رو آورد و كيرم رو گرفت ،از روش پاشدم شلوارش رو كشيدم پايين كه شورتش هم با شلوارش پايين اومد كسش هم حرف نداشت گفتم بخورم گفت وحيد جون هركارى دوست دارى باهم بكن،منم شروع كردم به ليس زدن كسش آنقد ليس زدم كه كنارم زد و شلوار و شورتمو در آورد و كيرم رو گرفت و با دستش مالوند بعدش شروع كرد به ساك زد خيلى خوب ساك ميزد حسابى حال ميكردم داشت آبم ميومد كه به پشت خوابوندمش و افتادم روش و كيرم رو لاى پاش گذاشتم و بالا پايين كردم افسانه خودش كيرم گرفت و گذاشت رو كسش گفت فشار بده،همين كه فشار دادم كيرم رفت تو كسش ،شروع كردم تلمبه زدن،ديدم افسانه داره آه ميكشه واى واى خوبه محكم بكن فشار بده آي آي آي كسمو بكن بكن محكم بكن ،منم با حرفاش حشرى شدم و محكم تلمبه ميزدم داشت آبم ميومد كه كيرم رو كشيدم بيرون و ريختم رو شكمش و افتادم كنارش چشمامو بستم بعد ديدم از كنارم پاشد و گفت وحيد لباساتو بپوش برو تا كسى نديده،منم سريع زدم بيرون كمى تو پارك نشستم بعد برگشتم خونه ديدم مامانم داره وضو ميگيره بغض گلوم رو گرفت رفتم اتاقم گفتم من چه خرى هستم كه به مامان نظر بد داشتم ديگه توبه كردم كه فكر بدى نسبت به مامانم نداشته باشم خدا لعنت كنه كسى كه به خونواده خود نظر بد داشته باشه،
و از همه دوستان ميخوام واسه خاطر 5،10 دقيقه شهوت هيچ وقت فكر اين كار رو با محارم خود نداشته باشن ،بلكه برن با جنده هاى بيرون خودشون رو ارضا كنن،
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#749
Posted: 7 Oct 2014 18:56
خاله جون جونیم
سلام.من الان 21 سالمه در یکی از شهر های جنوبی زندگی میکنم از زمانی که یاد دارم خالم با شوهرش مشکل داشت و همش باهم دعوا میکردن او موقع من 10 یا 11 سالم بود که وقتیم قهر میکردن میومد خونه ما چون اون موقع من بچه بودم خیلی راحت لباس میپوشید خالم یه قد متوسط خیلی سفید از سفیدیش هرچقد بگم کم گفتم با یه سینه های حدود 90 من از همون بچگی تو کفش بودم خیلی هروفت میومد خونه مون سعی میکردم بهش نزدیک بشم چند بار این کارو کردم ولی نه در حدی که اون متوجه نیت من بشه اینم بگم الان طلاق گرفته و تا الان 2 بار ازدواج ناموفقم داشته والان که این داستان رو مینویسم خودش و مامان بزرگم تو یه خونه زندگی میکنن
داستان از این جا شروع شد که بعد از امتحانات ترم مهر واسه یک هفته رفتم خونه مادر بزرگم اینا که هم بتونم خالمو ببینم هم یه سریم به مامان بزدگم زده باشم البته بیشتر خالمو ببینم خلاصه وقتی رسیدم در که زدم خالم درو باز کرد از دیدنم خیلی خوشحال شد اخه 6 ماهی بود ندیده بودمش خلاصه اومد بغلم کردو روبوسی کردیم وای پسر با یه تاپ پوشیده بود و شلوارک موقعی که بغلم کرد نرمی سینه هاش باعث شد کیرم شق بشه واقعا نرم بودن الان که دارم میگم کیرم راست شده راستی نگفتم خالم یه کوووووونی داره که نگوووو جدی میگم خلاصه رفتم داخل نشستم مادر بزرگم خواب بود واسه همین دیگه بیدارش نکردم خالم بعد از 5 دقیقه با یه سینی چایی اومد وقتی خم شد که بهم بدش حدود 2 یا 3 ثانیه رفتم تو سینهاش چنان نگاهی کردم که خالم دراومد گفت چیه ساسان به چی نگاه میکنی فک کنم متوجه شد اخه وقتی به خودم اومدم دیدم یه خنده کرد گفت بیا چاییت رو بر دار خلاصه چایی رو که خوردم گفتم خاله امشب چکاره ای گفت بیکار گفتم بریم یه قهوه خونه توووووپ قلیون بکشیم اونم گفت باشه شب که شد با ماشینش رفتیم یه قهوه خونه دیدم به به همه با دوس پسر دوس دختراشون جمع شدن دارن کلی حال میکنن یه 2 سیب واسه خودم خالمم پرتغال گرفت
داشتیم میکشیدیم من داشتم دید میزدم که یهو خالم با لحن خنده در اومد گفت هوی چته چشات در اومد این از امروز اینم از الان وقتی اینو گفت خوشکم زد اخه منظورش از امروز دید زدن سینه هاش بود منم دیدم موقعیت خوبه گفتم خاله میشه باهات راحت باشم گفت اره عزیزم منم گفتم خاله اصلا حالم خوب نیست کسی نیست بهم پا بده منم یه سری نیازا دادم اما کارم شده خود ارضایی خلاصه کلی دردو دل کردم باهاش. حرفام که تمام شد گفتم خاله بیا بریم نمیتونم اینجا رو تحمل کنم اینو واسه لوس کردن خودم گفتم اونم زودی گفت باشه تو راه که بودم دیدم بهترین موقعیته گفتم خاله گفت جان خاله گفتم یه چیزی میخوام بهت بگم ولی همین جا بین خودمون میمونه میخوای بزنم میخوای هرکاری که دوس انجام بده اونم که تعجب کرده بود گفت خو بگو گفتم خاله من از موقعی که فهمیدم سکس چیه تو کفت بودم دوست داشتم حداقل یه بار که شده باهات سکس داشته باشم الانم خیلی داغوونم بعد دیدم زد کنار گفتم الانه که پارم کنه دیدم گفت جدی میگی واقعا اینطوریه منم مظلومانه گفتم اره گفت خیلی بیشعوری یه لحظه جا خوردم بعد گفتم خاله من حرف دلمو زدم دیدم هم من تنهام هم تو پس چرا نشه بعد گفتم خاله اصلا نباید میگفتم غلط کردم گوه خوردم فقط توروخدا بین خدمون بمونه
وقتی این حرفارو زدم دیدم حیچی نگفتو حرکت کرد وقتی رسیدیم خونه دیدم مامانبزرگم نیست زنگ زوم داییم گفتم مامانبزرگ اونجاست گفت اره گقتم بیام دنبالش گفت نه شبو اینجا میمونه منم گفتم شاید بیام که داییم گفت باشه خواستی بیا منم چون این اتفاق افتاده بود نمیخواستم جلو دید خالم باشم چون خجالت میکشیدم رفتم در اتاق خالم در زدم گفت بیا تو وقتی رفتم تاریک بود تو اتاق گفتم من دارم میرم خونه دایی شب میمونم که گفت نمیخواد من تنهام منم گفتم نه بعد از این اتفاق نباشم بهتره که وقتی برگشتم که بیام بیرون دیدم زود بلند شد اومد دستمو گرفت گفت ساسان عاشقتم یه لحظه جا خوردم گفتم خاله چی گفتی گفت همینی که شنیدی گفتم خاله یعنی چی گفت میخوام تا شبح با هم حال کنیم مگه همینو نمیخواستی گفتمکچرا گفت پس داری به ارزوت میرسیدی منم یهو پریدم تو بغلش و شروع کردم بوسیدنش چراغو باز کردمو بردمش سر تختش حسابی از هم لب گرفتیم پسر خدایی عجب لبایی داشت گفتم بیا لباسای همو در بیاریم اومم گعت امشب من در اختیار توام ساسان گفتم جووووووون خاله وقتی تاپشو در اوردم داشتم دیووونه میشدم چه سینه هایی از رو سوتین شروع کردم به خوردن وقتی حابی خوردمش گفتم خاله بیا کامل لخت شیم چون طاقت نداشتم کیرم شده بووود سنگ
شروع کردیم لباسای همو در اوردن وقتی نوبت به شرتش رسید گفتم خاله بذار شرتت اخر سر دباره شروع کردم لباشو خوردن به پایین گردنشو خوروم تا رسیدم به سینه هاش وایییی چه سینه های نرمی تصلا قابل گفتن نیست یه 2 دقیقه ای وقط داشتم میخوردم که یواش یواش رعتم سمت کسش از روی شرت یه خورده باهاش ور رفتم که دیدم خالم چشاشو بسته داره حال میکنه منم اروووم اروم شرتشو کشیدم پاییین وایییییییییییییییییییی چه کسی سفیییییید توپول خکه خیس شده بود منم شروع کردم به خودرنش دیدم خالم با دستاش داره سرمو حول میده سمت کسش فهمیدم که واره حال میکنه منم همینطور نیخوردمش واسش طوری که قرمزه قرمز شده بود خالم با صدایی گرفته گفت بسه ساسان گفت بیا نوبته منه که بهت حال بدم منم از خدا خواسته رفتم جفتش دراز کشیدمو یه لب ابدار گرفتم گفتم بفرما خاله من اماده ام خالم بلند شد شرتمو با یه اشوه ای کشید پایین وقتی کیرمو دید گفت این چیه گفتم کیرمه گفت زلیل شده چه بزرگه 21 سانته چون امپول زدم من بدم میومد کیرم کوچیک باشه خلاصه شروع کرد از خایه خوردن
پسر طوری ساک زد که ابم اووومد پاشید تو صورتش اونم یه ساسانی گفت که یه لحظه گفتم الانه که منصرف بشه و بهم نده بعد دیدم خندش گرفت گفت چقد بی جنبه تشریف دارن منم با خنده گفتم خدا میدونه چند نفر از این مردا کوچه سرت هرشب جلق میزنن که گفت خفه بابا البته با لحن شوخی رفت صورتشو شست و اومد دید کیرم خوابه گفت الان بلندت میکنم شروع کرد به خوردنش دید لامصب داره بلند میشه وقتی حسابی بلند شد گفتم خاله بسه میخواتم شروع کنم به خالم گفتم از کون میشه گفت نه گفتم افرین من کون میخوام گفت نه منم کلی التماس تا راضی شد گفت برو ک م بیار که اگه دیدم بد میکنی نمیذارم از کون بکنی منم کرم رو اوردم زدم هم به کیرم هم سوراخ کونش پسر بدنش مث یه تیکه جواهر بوووود خلاصه بهش گفتم کونتو قمبل کن اونم قمبل کرد منم اروم اروم کیرمو کردم توش کونش وقتی سر کیرم رفت دیدم واره با دستاش دستمو سفت فشار میده حقم داشت گذاتم جا باز کنه بعد ارو م اروم فشار دادم که دیگه کاملا رفته بود تو کونش یه چند ثانیه ایستادمو شروع کروم به تلمبه زدم سرعتو زیاد کردم اونم هی نیگفت ساسان بسه نمیتونم
دیدم واقعا نمیتونه در اوردم کیرمو رو کمر خوابوندمش پاهاشو دادم بالا یکمی با کیرم با کسش بازی کردمو اروم کردم داخلش و تا ته خوددش یه جیغ سکسی کشید منم با همون شروع کروم به تلمبه زدن همزمان با تلمبه با سینه هاش بازی میکردم سینه هاشو که میدیدم عقب جلو میشه 10 برابر حشریم میکرد پسر کسش تنگ تنگ بود طوری که انگار اولین بار بود که میداد ولی خیلی تمیز بود واقعا به خودش میرسید خلتصه بهد از 15 الی 20 دقیقه که داشتم میزدم ابم داشت مومد که در اوروم کیرمو رو به پشت خوابوندمش همشو ریختم سر کونش و همونطور افتادم روش به مدت 10 دقیقه واقعا سکس توبی بود بعدش رفتیم یه دوش اب گرم گرفتیم و رفتیم خوابیدیم
بعد از اون تا الان که دادم این داستان رو مینویسم باهم سکس داشتیم بعدها فهمیدم یه دوس پسر داره که خیلی بهش میرسه خودش بهم گفت این بود ماجرای من و خالم .
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#750
Posted: 7 Oct 2014 18:58
سکس با مادرزنم
سلام من حمیدرضام 32 ساله این داستان که مینویسم خلاصست اما واقعی و بدونه کپی پیسته
۶ماه پیش خدا بهمن و خانوم خوشگلم یه پسر داد تو اون نه ماه حاملگی ما از ترس سقط اصلا سکس نکردیم فقط بعضی موقعها من جلق میزدن در حضور خانومم اصلا فکر خیانتم نداشته و ندارم با اینکه از نظر کیری خیلی اماده ام یادما اولا که با خانومم اشنا شده بودیم چون کیرم از پشت هر شلواری تابلو معلومه مامانش بهش گفته بود عسل مواظب اون کیر باش از پشت شلوار خیلی خواستنیه
خلاصه سرتونو درد نیارم بعد از تولد جیگرم مادر خانومم اومد خونه ما برای نگهداری از زن و بچم در ضمن اون 52 سالست و بسیار معمولیه و قیافشم معمولیه
خلاصه بعد از زایمانم خانومم مشکل پیدا کرد و تا 2-3ماه نشد حال کنیم تو ماه دوم یه روز بچه رو برده بودم حموم شستم خانومم صدا کردم بگیرتش گفت که دستش بریده داره میره سر خیابون پانسمان کنه مامانم میگیرتش با خجالت تمام گفتم عسل من لختم گفت به تو که کاری نداره اصلا مامان چشماتو ببند تا حمید بچهرو داد باز کن و رفت پیش دکتر
منم از این که لخت جلو یه نفر ظاهر میشم کیرم شروع به شق شدن کرد که سابقه نداشت ۱۷سانت بود اما خیلی کلفت واقعا کلفتیش زبانزده
در حمومو باز کردم تا مادر زنم با چشم بسته بچه رو بگیره اخری چون حوله رو خوب رو سرش ننداخته بود چشاش باز کرد تا لیز نخوره رفت بیرون منم میخواستم زود برم تا کمکش کنم البته یه جلق دوست داشتم بزنم انا طاقت اوردم رفتم بیرون حوله پیچیدم به خدمو رفتم سراغ بچه پوشکو بسته بودو منم کمکش کردم تا بلور تنش کنه یه پام رو تخت بودو یه پام رو زمین یکدفعه دیدم کیر ق شدم از زیر حوله زده بیرون تا اومدم جمع کنم مادزنم دید گفت عیبی نداره همون موقع وحیدو دادی دستم دیدمش منم با خجالت گفتم ببخشید سرخ شده بودم گفت نه بابا طبیهیه تو یک سال دندون رو جیگر گذاشتی من میدونم اتفاقه دیگه
اومدم لباسمو عوض کنم حولرو برداشتم یه لحظه این کیر لامصب کس خواست نمیدونم چطوری رفتم پشت مادر خانومم که دولا شده بود رو تخت داشت وحیدو خشک میکرد از پشت چسبیدمش و کیر شق شدمو دادم لای پاش تا اومد به خودش بیاد دامنشو بالا دادمو شورت رنگو رو رفتشو دادم پایین گذاشتم لای کونش هیچ حرکتی نکرد دیگه فقط صدای حق حقمیومد منم قسمش میدادم فقط 10 دقیقه یخورده با دست کمرشو فشار دادم تو تا کسش از لای پاش نمایان شد یه تف انداختم سر کیرمو کردم تو کسش اول که رفت انگار تو کس جوون کردم شروع به تلمبه زدن کردم من نزدیکای ارضا شدنم خیلی با سرعت و وحشیانه میکنم فقط یادمه تمام هیکلش میلرزید با کردنم ضربه های اخر خوابیو رو تخت منم محکم گرفتمش تا اخرین قره ابم که خیلی زیا بود ریختم تو کسش بعد چند دقیقه بلند شد رفت دستشویی منم مثل سگ پشیمون شدم اومد تو حتی نگاهمم نکرد تا زنم اومد گفت من باید برم بابات تنهاست در کمال تعجب زنم رفت هیچ وقتم بروم نیوورده تو این 3-4 ماهه اما خیلی عذاب وجدان دارم کاش تو حموم جلق میزدم تا خالی شم
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟