ارسالها: 10767
#761
Posted: 4 Nov 2014 23:37
شلوار چسبون خاله
داستانی که برایتون تعریف میکنم برای 2سال پیشه که یک سکسی با خاله ام و هفته بعدش با دختر خالم داشتم.جونم براتون بگه که خدا نکنه موقعیتی پیش بیاد که به راحتی کیر بتونه سوراخ خوب پیدا کنه در این صورت ول نمیکنه تا یک سر به این سوراخا بزنه. یک روز رفتم خونه خالم تا براشون نون ببرم گرما بود و حسابی خیس عرق ،خالم گفت بشین یک لیوان شربت برات بیارم که میچسبه ولی خودش یک شلوار چسبونی پا کرده بود که درز کس و قاش کونش رو میشد رو شلواره نقاشی کرد.
من هم گفتم شربت دیگه بیشتر این شلوار نمیچسبه خندید و گفت بی حیا چه کار به شلوار داری من هم به شوخی گفتم با شلوار کی کار داره مگه شوهرت با شلوارت کار داره. این رو سربسته گفتم تا اگر اهل حال باشه خودش شروع کنه که شیطون خواسته اهل دل بود.گفت اگه خوشت نمیاد برم عوضش کنم چیزی بپوشم که تو خوشت بیاد دیدم لحن گفتنش به سکسی میخوره من گفتم مگه نگفتم با شلوار کی کار داره دوباره خندید و گفت پس با چی کار دارند؟ گفتم چی بگم یهو به ذهنم رسید که بگم عرق کردم خاله میخوام یک دوش بگیرم تا اگر شد به یک بهونه ای بکشمش تو حموم و تا بیخ کیر بکنم تو اون کون سفید برفیش.راستی مشخصات خالم قد متوسط با یک کون بسیار بزرگ ورونهای سفید مثل برف و سینه های اندازه که خوردنش خیلی لذت بخشه. گفت برو برات حوله میارم من بلند شدم که برم تو حموم نگاش افتاد به کیر من که شق شده بود دیگه دورزالیش افتاد که کیر من هوس کردنش رو کرده ولی رو خودش نیاورد چند ثانیه ای نگاه از کیر من برنداشت. او منتطر بود من بهش بگم بیا بهم بده من هم که روی گفتن نداشتم و ترس داشتم اگر قضیه جدی بشه ناراحت بشه.تو حموم داشتم با کیرم به یاد کونش ور میرفتم که صدا نزده در باز کرد و اومد تو( البته من عمدا در نبسته بودم) تا دید گفت چه کارش میکنی گفتم خاله از تو چه پنهون عجیب هوس کردم کاش میشد یک سکسی با من داشته باشی اصلا توقع نداشت به این لحن واینقدر بدون منو ومن بهش بگم جاخورد. گفت تا حالا کی خالش و کرده که تو دومیش باشی گفتم نمیدونم اگر نمیدی باید جلق بزنم البته به یاد کون خودت خاله خندید گفت چقدر بی حیا هستی گفتم لا اقل بیا کیسم بکش گفت این باشه برات میکنم خوشحال شدم گفتم تو بیاد با سینه و غمبلاش لا اقل حال میکنم با لباساش اومد تو گفتم اینجوری که لباسات خیس میشه لخت بیا تو گفت نمیخواد اصرار من باعث شد با یک شرت بیاد که غمبلاش دقیقا پیدا بود گفتم بزار من کیست بکشم یاد بگیر تا بعدش تو. نمیگذاشت نامرد من قصد داشتم بشینه با دستام مالشش بدم کمرش و کم کم دست رو ببرم جاهای حساس و اگر شد شلش کنم تا بعدش چیز سفتش بدم بالاخره با اصرار من نشست و اماده کیسه کشیدن شد من بدون کیسه مالشش میدادم یکبار سینه هاش رو لمس کردم گفت نکن بدی گفتم هنوز که بدی نکردم داشتم برا دولا شدن امادش میکردم او هم داشت شور میومد حس میکردم دیگه خودش رو به من سپرده هر کاریش میکردم چیزی نمیگفت صدای نفساش فرق کرده بود من دیگه داشتم وعده کیرم میدادم که چند دقیقه دیگه میفرستمت تو کونش. همون حالتی که برا کیسه کشیدن نشسته بود دست کردم زیر دو تا غمبلش و یخورده کونش رو آوردم بالا . با صدای حشریش گفت چی کار میخوای بکنی داری دیوونم میکنی گفتم میخوام کونت رو تماشا کنم باورم نمیشد دولا شد و شرتش کشید پایین گفت این کونم پسنده؟ لال موندم گفت چی شد تو که میخواستی بکنی پس چرا ماتت زده گفتم خیلی دوست داشتنیه چه کون سفیدی داری یخورده دست روش کشیدم نوازشش کردم و میگفتم های های خاله بزار بکنمت ببین کردن یعنی چه؟ خندید گفت طوری میگی که خیال میکنی دفعه اوله که قراره کیر بخورم من اینقدر زیر کیر خوابیدم که نگو هر روشی که تو ذهنت بیاد من امتحانش کردم گفتم آفرین شوهر خاله خندید گفت شوهر خاله سر کار برگرده خوابه هفته ای یکبار این هم با زور گفتم پس دوست پسر داری؟ نامرد گفت سه تا چه کیرهایی هم دارن. یکیشون عاشق اینه که بخوابه تو از کون بشینی رو کیرش تا دسته میچسبونه تو کونت.یکیشون عاشق کس رو کونه دولات میکنه چنون تلمبه میزنه که اکی ثانیه باد میشی اون یکی هم که با اسپری به کیرش زده میاد و 20روش میکندت
وقتی اینا رو گفت عذاب وجدانم کم شد گفتم پس دارم یک جنده میکنم گفتم میخوام برم روت. گفت من که برات وا انداختم بزن هر کاری دوست داری باش بکن سر کیرم و گذاشتم در سوراخش با سوراخش ور میرفتم کیرم آروم فشار دادم راست میگفت با کوچکترین فشار کیرم رفت تو کونش به جای آخ میگفت های تا آخر کیرم کردم تو کونش بعدش هم تلمبه حالا بزن کی نزن عجیب کونش تکون میداد که خوب خوب کیر رو حس کنه تو کونش.داشتم تلمبه میزدم دست گذاشتم رو کمرش به سمت پایین فشارش دادم تا سوراخ کونش خوب واضح باشه که چطوری کیر توش میره نامرد جرفه ای کون میداد من هم دیگه نامردی نکردم با سرعت 1000تا تلمبه آخر زدم تو کونش که دیگه از ضرب کیرم خوابید کف حموم بعدش روش خوابیدم و کیرم رو تو کونش نگه داشتم کونش رو میجنبوند تا به کیرم حسابی حال داده باشه راستی اصلا نمیگفت تو کسم کن من هم از بس کون سفیدش داشت حال بهم میداد که دیگه یاد کسش نبودم.از روش بلند شدم آروم کیرم رو در میکشیدم قاشش رو خوب با کشیدن تپله هاش به اینور و اونور باز کردم تا ببینم که کیرم با چه حالی از تو کونش در میاد نصفه کیرم که در اومد دوباره با ضرب زدم تو کونش که ایندفه یک آخی کرد و گفت خیلی بد فرو کردی گفتم حال میده نصفه کیر در باشه نصفه تو و نصفه بعدی با ضرب بزنی بره توش دیگه حشری حشری شده بودم که گفتم حداقل تو کسش کرده باشم که مزه کسش لای دندونم باشه چشمت روز بد نبینه کسش که دیدم فهمیده چرا نامرد 3تا دوست پسر داره کس گوشتی و خیلی خوشکل آدم فقط میخواست نگاش کنه ولی من هم نگاش کردم هم گاییدمش تا ته کیرم تو کسش کردم میگفت بیشتر بدم گفتم همش تو کسته گفت آخ کممه کاش اون دوست پسرم الان اینجا بود تا کیر میفهمیدی یعنی چه 20سانت کیرشه من همش قربون صدقه کیرش میرم گفتم از کون میکنتت؟ گفت همش میفرسته توش ولی درد داره داشت این رو میگفت که گفتم آبم داره میاد باور نمیکنید با فرزی تموم کیر از تو کس در آورد گذاشت در سوراخ کونش گفت فشار بده سریع من هم زدم تو کونش و آبم تا قطره آخر ریختم تو کونش بلند شدیم و خودمون رو شستیم و رفتیم بیرون و یک چایی با هم خوردیم و از اون به بعد من شدم دوست پسر چهارمش تا حالا چند بار دیگه ترتیب کونش رو دادم.امیدوارم از این داستان لذت کافی رو برده باشی وسکس بهتری با مفعولتون داشته باشید.داستان سکس با دخترش رو بعدا براتون میگم که خیلی باحالتر مادرش بود.
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#762
Posted: 4 Nov 2014 23:41
مامانم و مربی آموزشگاه رانندگی
این ماجرا رو نمیشه اسمش رو سکس گذاشت! به دلایل شخصی اسم اون آقا رو هم مستعار میگم اقای حسینی که مشکلی پیش نیاد. اول تیر بود که تازه مدرارس ابتدایی تعطیل شدن من سال سوم تجربی بودم وخواهرم ابتدایی بود و تعطیل شده بود منم امتحان زمین شناسیم مونده بود و مامانم گفت الان که مدارس تعطیل شده بهترین فرصته که گواهینامه اش رو بگیره-رفته بود ثبت نام و کلاسای هفته اول که تئوری بود تموم شد و مربی آموزش رانندگیش آقای حسینی بود چون امتحان داشتم دو جلسه اول یه بار خالم و یه بار خواهرم باهاش رفته بود آخه میگفت آموزشگاه گفتن که برای زن ها باید همراه داشته باشن. بعد امتحان زیست یادمه جلسه سوم میشد من باهاش رفتم هوا گرم بود آقای حسینی مرد با شخصیت و خیلی خوشرویی بود
سوار ماشین شدیم مامانم رانندگی رو تا حدودی بلد بود و حرکت کرد و آقای حسینی خیلی ازش تعریف میکرد منم داشتم با گوشی چت میکردم و اصلا نگاهم نمیکردم که یه لحظه نگاه کردم دیدم مامانم دستش رو دنده بود آقای حسینی دستش رو دستای مامانمه و گوش دادم میگفت دنده رو محکم بگیر. دیگه هی الکی به گوشی نگاه میکردم و حواسم به اونا بود و حسینی گاها یه نگاه به عقب مینداخت حس کردم میخاد وضعیت منو ببینه منم وانمود میکردم با گوشی کار میکنم رسیدیم یه جایی خلوت گفت حالا میخایم دور بزنیم زیر چشم نگاه میکردم فرمون رو گرفته بود و چون مامانم صندلی رو داده بود جلو سینه هاش به فرمون نزدیک بود و حسینی که حرف میزد کامل دستش به سینه مامانم میخورد و مامانم چیزی نمیگفت شک نداشتم که جلسات قبلی این حرکتا شروع شده. دو سه بار دور زد یه بارش خواست دستش رو از فرمون جدا کنه آروم مالوند به پای مامانم و آوردش عقب. حس کردم مامانم تحریک شده والا زن بدی نیست بعد چند دور آخرای مسیر بود که مامانم بهم گفت نزدیک سوپری شدیم برو سه تا بستنی بگیر منم گوشیم رو رو فیلمبرداری گذاشتم و تکیه اش دادم به صندلی و رفتم و از تو سوپری نگاه کردم داشتن حرف میزدن برگشتم نمیشد فیلم رو ببینم وقتی اومدیم خونه نگاهش کردم از حرف زدنشون چیزی نشون ندادن و فیلم فرمون به پایین رو گرفته بود و حسینی هی داشت توضیح میداد ولی آخر فیلم 15 ثانیه قبل اینکه من برسم قشنگ دستش رو گذاشت رو پای مامانم تا من رسیدم و اون بار تموم شد. دو سه جلسه بعدی به همین شکل بود و من آخر مسیر میرفتم بستنی میگرفتم ولی جلسات بعدیش مامانم با ساپورت میومد و خودشم همراهی میکرد و وقتی فیلم میگرفتم دیگه گوشی رو دقیق میذاشتم و کامل میگرفت میومدم خونه میدیم من پیاده میشم مانتوش رو میده بالا و میگفت ببخشید آقای حسینی گرمه و حسینی هم میگفت نه بابا راحت باش . تا اینکه جلسه آخر که رفتم و فیلم رو دیدیم همین که پیاده شدم حسینی به مامانم گفت جلسه آخره و واقعا دلم واست تنگ میشه و ناکس یه جوری احساسی حرف میزد و بهش گفت الان پسرت میاد من دوس دارم تا نیومده یه بوست کنم و دستش رو برد سینه مامانم رو گرفت و مامانم گفت اه ... (اسم من) داره میاد و آقای حسینی دستش رو کشید عقب تا من سوار ماشین شدم چیزی نگفتن وقتی رسیدم به مامانم گفت خانم... شماره تون رو بدید بعدا برای شیرینی گواهینامه تماس بگیرم خدمتتون و مامانم شماره رو بهش داد. چند مدت بعد اون جریان هر وقت که میشد به گوشیش نگاه میکردم ولی چیزی پیدا نکردم و فک کنم مامانم بهش اجازه نداده بود تماس بگیره.
نوشته: SA
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#763
Posted: 4 Nov 2014 23:44
مامان و کیر گنده همسایه
سلام.اسم من فريد هستش 19 سالمه اهل تهران.مامانم مرجان 40سالشه.بابامم نگهبان شرکته ساعت هفت صبح تا هفت شب تو سره کاره.ما تو پایين شهر تهران زندگی میکنيم و خونه ها تقریبا نزدیکه هم هستن خونه ما حيات دار هستش خونه روبه رویيمون تقریبا اپارتمانى بود و از پنجره اونا حيات ما کامل ديده میشد.نزدیکیاى عيد 93 بود ساعت هشت شب بود مامانم چنتا فرش انداخت حيات بشوره.از منم کمک خواست منم شروع کردم ب شستن فرش.مامانم هم اومد حيات بشوره ديدم مامانم شلوار تنگ با تاب پوشيده بهش گفتم همسایه رو ب رویيمون ميبينه توروزشته گفت اشکال نداره بهش شک کردم زود گفتم برو لباس بپوش وگرنه فرش نمیشورم اونم گفت نشور رفتم لباس پوشيدم زدم بیرون ی ربع بعد که داشتم بر میگشتم خونه از کوچه ديدم عاقا على داره از پنجره خونمونو نگا ميکنه زود رفتم جلو در علی منو ديد زود رفت خونه درو باز کردم ديدم مامانم خم شده داره پارو ميزنه رو فرشا.
چند روز گذشت از قضیه.تو کوچه ديدم علی اقا جلو درشون نششته سیگار میکشه.علی اقا معلم بازنشسته هستش 2تا دختر داره که ازدواج کردن زنش هم فوت کرده تنها زندگى میکنه.رفتم پیش علی اقا نشستم احوال پرسى کرديم و شروع کردم ازش حرف کشيدن.ازش پرسيدم شما که تنهایی چطورى نياز سکستون برطرف میکنى?بهم چپ نگا کرد گفت یجورى برطرف میشه ديگه یکم راحتر شدم باهاش گفتم من بدجور حشرم اگه میتونى یکى رو جور کن باهاش سکس کنم.یهو گفت جواهر خونتون هست برو با اون سکس کن گفتم چى????گفت هيچى بچه جون.بهش گفتم زياد خونمون ديد میزنى قضیه چيه??خندید گفت حياتتون با صفاست دلم وا میشه.بهش گفتم ب مامانم نظر دارى?گفت کجاشى ديدى ازش خاهش کردم گفتم کامل توضیح بده اونم گفت چند وقت پیش تو مغازه شمارمو گذاشتم تو کيفش انتظار نداشتم بزنگه اما چند روز بعد زنگ زد با هم رفيق شديم منم شاخ در اوردم گفتم خفه شو على اونم گوشيشو در اورد اس ام اس هاى مامانمو نشون داد نوشته بود فردا فريد میره کلاس میام میکنى منو ديگه باورم شده بود بهش گفتم اگه راست میگى بزا فردا تو خونتون قايم شم ببینم قبول کرد.فردا ساعت سه قرار بود برم کلاس از خونه زدم بيرون رفتم خونه علي اقا تو کمد ديوارى قايمم کرد از رفتم چهار پایه از بالا قشنگ کله اتاق معلوم بود ساعت سه نيم بود در زد علی اقا رفت درو باز کرد مامانم اومد تو اعصابم اخورد بود واقعا.اومدن تو اتاق مامانم کت و دامن مشکى پوشيده بود.نشستن رو تخت على اقا لباشو گذاشت رو لباى مامانم شروع کرد ب خوردن??, مامانم دستاشو حلقه کرده بود گردن على بعد على بلند شد شلوارشو در اورد کير گنده خودشو در اورد مامانمم شروع کرد به ساک زدن على هم چشاشو بسته بود بعدمامانمو اندخت رو تخت افتاد روش سینه هاشو میخورد مامانمو لخت کرد مامانم اندامش چاقه قد ۱۶۰ وزن ۸۶على کيرشو گذاشت تو کوس مامانم که لاى گوشتاى پاش معلوم نبود شروع کرد به تلمبه زدن مامنم داد میزد بکن بکن بعد حالت سگى کرد تند تند ميزد رو کونش میگفت جنده من کيه مامانم ميگفت مرجانه مرجانه بعد گذاشت تو کوسش تلمبه زد بعد على محکم بغلش کرد داد زد اومد اومد.. بعد اين ماجرا سعى کردم مامانمو کمتر ببينم الانم دانشگاه قزوین هستم کمتر ميرم خونه.
نوشته: فرید
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#764
Posted: 4 Nov 2014 23:48
عاطفه، زن جنده من
علی بیا بریم خارج شهر یه دوری بزنیم ,از آخر هفته ها همیشه واسه دلگیری جمعه غروباش بدم میاد خیلی دلگیر کنندست , دیگه حوصله غر زدن عاطفه رو نداشتم بهش جواب دادم عشقم همین دیروز کرج بودیم بازم بریم خارج شهر؟ عاطفه ۳۲ سالشه ما همسن و سالیم ,الانم حدود ۵ ساله باهم زندگی میکنیم . خلاصه قرار شدبریم خارج شهر سمت جاده چالوس بازم عاطفه خودش رو ساخته بود کلا تو قید و بند دنیا نبود از وقتی که از خارج برگشتیم هیچ کدوممون حاضر به پذیرش هیچ قید و بندی نبودیم کارای مهاجرتمون درست شده خلاصه این ما ههای آخرمون که اینجاییم۰خیلی هوا خوب بود یکی از رستوران های دم رودخونه رو انتخاب کردیم بعد از پارک ماشین بود که متوجه سنگینی نگاه نگهبان پارکینگ رو عاطفه بودم البته واسم خیلی مهم نبود اومدیم یه تخت خوب پیدا کردیم سفار ش چایی و قلیون دادیم هنوز واسه شام زود بود۰ عاطفه دختر جذابی هست زیبا باریک وناز تنها اشکال بدنش سینه های متوسطش بود که اونم بعد از عمل جراحی خیلی متناسب شده بودن،وقتی که احساس کردم ذغال قلیون دیگه نایی نداره به عاطفه گفتم برگردیم تو راه برگشتن تو خونه داشتم به یه سکس خوب فکر میکردم تو ماشین به عاطفه گفتم یکمی از رو شلوار کیرم رو بماله عاطفه اولش یه کمی بیحوصلگی کرد منم یه زره از عمد به ماشین های دیگه تابلو نگاه کردم کلکم خوب گرفت حس حسادتش عاطفه تحریک شد . لای مانتوش باز کرد پاشو رو پاش انداخت ساپورت نازکش تحریکم میکرد تو تاریکی برگشتن تو ماشین تا تونستیم همدیگه رو مالوندیم دیگه آمپرون زده بود بالا نفهمیدم چجوری به تخت خواب رسیدیم شلوارم کشیدم پایین نوک کیرم تو دست عاطفه بود کمی برام مالوندش منم داشتم سینه هاشو میمالوندم بعد از عمل هنوز کمی متورم بود ولی میزاشت که من لذت ببرم عاطفه شلوارم رو کشید پایین و شروع به ساک زدن کرد خیلی خوب بود وقتی که بازبونش خوایه هام رو لیس میزد داشتم از لذت دادم رفت هوا بهش گفتم :عزیزم مواظب باش آبم درنیاد,عاطفه جواب داد عشقم من دارم میمرم حالا که حشریم کردی خودت باید حالمو سر جاش بیاری. حالی که تو خوردن کس هست تو هیچیزی نیست صدای عاطفه درومده بود جیغش درومده بود این جور وقتا جفتمون یکم واسه داغ شدن سکسمون کمی دری وری میگیم : عاطفه :کسکش اگه ارضام نکنی منو باید از ته جنده خونه جمعم کنی،من کیر میخوام ,اون میدونست که من رو ساپورت و دامن کوتاه با جوراب حساسیت خاصی دارم,اگه پارم نکنی تو مهمونی مهشید چنان لنگام میندازم بیرون که حمید[شوهر مهشید]ببرتم تو اتاق از رو جورابم پاره کنتم ,جرم بده. من دیگه داشتم قاطی میکردم واسه همین سرعتمو بیشتر کردم واسه اینکه دلم خنک شه سر انگشتم با یه ذره تف کردم تو کونش . عاطفه داد زد:چیه ,چته' حسود حسودیت شد , گفتم اگه تو بزاری تو به اون کس بده منم مریم تونرو میگام[دختر خاله عاطفه]من مشکلی ندارم چند لحظه مکث کرد انتظار این حرف رو نداشت بعد از چند تا لب کوچیک ادامه دادیم عاطفه رو زیرم خوابوندم سریع کاندوم رو سر کیرم کشیدم و با همه زورم کردم تو کس عاطفه ,داد زد چته کسکش , منم نازش کردم با سرعت شروع کردم تلنبه زدن دوباره جفتمون غرق لذت بودیم عاطفه ادامه داد:دوست دادشتی یه کیر دیگه هم الان تو کونم بود دوتا کیر پارم میکرد منم واسه اینکه لذتش تکمیل بشه سرعت تلنبه زدنم رو بیشتر کردم,گفتم:خوشگلم خودم جوری پارت میکنم که هوس کیر دیگه ای رو نکنی , عاطفه:بگا منو,چند دقیقه ای تلنبه زدم خسته شدم کیرم از کسش دراوردم تندی کاندومم رو درآوردم تا هم یکم کیرم بخوابه هم حوس مشروب کرده بودم سریع یه شات ازشیشه مشروب دیشب که تو اتاق بود خوردم,کیرم شل شده بود دوباره عاطفه شروع کرد ساک زدن صدای اقش حشریم میکرد تا ته کیرم رو تو دهنش میکرد,کیرم دوباره شق شده بود یه کاندوم نازک کشیدم ,عاطفه شروع کرد تلنبه زدن صدای کپلاش وقتی که تا پایین میومد با صدای ناله هاش هماهنگ بود , بعد از چند دقیقه از زیرش پا شدم عرقش در اومده بود به بدنش نگاه کردم عاشق بدنن ورزیدش بودم ازش خواستم بر گرده ازش خواستم که کمرش رو کمی خم کنه تا از عقب بکنمش:آی جنده خانم بیبنم زیر کیر من یکی تو کونت دوام میاری که دوتا دوتا میخوای,با این حرفی که بهش زدم قاطی کرد کونش سریع داد عقب وبا دستش شروع کرد مالوندن کسش کاندوم رو دراردم با کرم چربش کردم و آروم آروم فشار دادم عرق عاطفه درومده بود کم کم همش توش بود گفت :یواش بکن منم یه نازش کردم و کمکم عقب جلوکردم واسه اینکه حواسش پرت بشه بهش گفتم: عاطفه جون,اون شب تو مهمونی خیلی کس شده بودی همه به سینه هات نگاه میکردن انگار همه میخواستن پارت کنن , -آره میدونم مخصوصا ارژن که مست مست بود اگه میگفت همون وسط مهمونی جلوی همه بهش میدادم به اون زن جندش ثابت میکردم که شوهر کلفتش رو عرضه نداره ارضا کنه ,سرعت گاییدن عاطفه رو زیاد کردم ,عاطفه هم که ناله هایی از روی لذت همراه با درد میکرد داد زد: سریعتر حرومزاده کونم پاره شد میخوام برم جای دیگه هم کس بدم بعد از چند دقیقه همه آبم رو با فشار تو کون خوشگلش ریختم بعد از اینکه آبم اومد یکی دوبار عقب جلوش کردم همدیگه رو نگاه کردیم جفتمون خیس عرق بودیم عاطفه در حالی که ازم لب میگرفت از اینکه تو حرف زدن افراط کرده بود ازم معذرت خواست بعد از یه حموم طولانی تو آغوش هم دیگه تا فردا صبح خوابیدیم
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#765
Posted: 4 Nov 2014 23:49
من و خاله جون، از افطار تا سحر
سلام. امید هستم 23 ساله و ساکن یکی از شهرهای شمالی. دانشجوی ارشد، قد 190 و وزن 84 . کیرم در حالت شق کامل 23 سانتی متره. خالم : نگار 29 ساله و متاهل .شوهرش اداری و هفته سه روز در ماموریت . با قد تقریبی 188 و سایز سینه 85 . تعریف نباشه as فامیله و خوش پوش و خوشگل ! داستان از اونجا شروع شد که چند شب پیش که شوهر خالم رفت ماموریت خالم اومد خونمون وتا از شب 14 تا 17 ماه رمضون پیشمون بمونه. وقتی فهمیدم داره میاد خونمون غروبی رفتم برا تمییز کاری .
شب اول به خوبی گذشت و من دلم پیشش بود تا سحر . همیشه که میاد خونمون لباس تنگ می پوشه و مارو حشری میکنه ! شب دوم بابام و مادرم رفتن رشت ، آخه دایی بابام فوت کرده بود و مجبور شدن برن اونجا ! من داشتم از خوشحالی پر در میاوردم که این اتفاق افتاده ، مادرم موقع رفتن به خالم سفارشاتی کرد و گفت افطار برین خونه بابا بزرگ و اونجا بمونین ، فکر کردم خالم روزه میگیره و روز اول تا ظهر حرفی نزدم ، از گرسنگی داشتم میمردم که خالم گفت حالا که مامان و بابات نیستن دو روز روزه تعطیل ! ناهار چی درست کنم عزیزم ، گفتم برام فرقی نمیکنه هر چی شما دوس داری ! بعد از ناهار و شستن ظرف ها که با من بود ، روی مبل دراز کشید و ماهواره رو روشن کرد و مشغول گوش کردن آهنگ شد و آروم آروم داشت می خوابید . منم رفتم رو مبل دو نفره روبروش خوابیدم. بعد از نیم ساعت احساس کردم کاملا خوابیده و پشت به من و تلویزیونه. من از موقعیت استفاده کردم و یه چشمم به باسن های درشت خالم بود و یه چشم به فیلم سکسی ماهواره ! جرات نداشتم بلند شم و بهش دست بزنم ، طوری غرق دیدن فیلم سکسی بودم که اصلا متوجه نشدم چشاش بازه و داره با من فیلم میبینه ، یواش یواش شلوارمو آوردم پایین و کیرمو تو دستم گرفتم ، از گرما و فشار داشت می ترکید!! نمیدونم چی شد که دیدم بالا سرم ایستاده و از ترس نزدیک بود سکته کنم. گفت : داری چی کار میکنی؟ انگار لال شده بودمو هیچی نگفتم............ کنارم نشست و گفت : اگه نیاز داشتی چرا به خودم نگفتی؟ روم نمیشد خاله جون ..! آروم بغلم کرد و شروع کرد به لب گرفتن! و دستش و برد رو کیرم و لبامو گاز میگرفت ، دست خودم نبود و پیراهنش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش! خیلی گرم بود و حشری شده بود و بهش گفتم برام ساگ بزنه و شروع کرد. ده دقیقه برام خورد و داشت آبم میومد که بهش گفتم :نگار چیکارش میکنی ؟ میخورمش تا قطره آخر ! همشو خورد و یه ضد حال شدیدی بهم زد و نذاشت شلوارشو در بیارم و میگفت برا مهدیه (شوهرش)! همونطوری خوابیدیم تا غروب و افطاری خوردیم و دوباره بحث سکسی بالا گرفت و بهش گفتم باید بکنمت! قبول نمی کرد و شب اول گذشت ، وقتی با هم خوابیدیم فقط رو شلوار می مالوندمش و بهم قول داد که فردا یکی از دوستاش رو که خوشگل و اهل حاله رو بیاره تا من از جلو و عقب بکنمش! ولی دلم پیش خودش بود و راضی نمیشدم که کنارم باشه و باهاش حال نکنم! رفیقش فردا صبح اومد و ناهار پیش ما بود و بعد از ظهر با اشاره خالم شروع کردو بدک نبود و بهم حال داد ! فکر کردم خالم تحریک میشه و خودش کاری میکنه و ولی این کار رو نکرد و چشمم رو باسنش موند!! اصل داستان از اینجا شروع میشه که افتادم تو این فکر که به زور بکنمش و به هر قیمتی! غروب که من تو حیاط بودم و مشغول آب دادن گل های باغ ، به دلم افتاد که برم بالا و ببینم بیدار شده یا هنوز خوابه . وقتی رفتم تو خونه دیدم در حموم بازه و صدای دوش آب میاد . تا حالا منتظر چنین صحنه ای بودم و نمیشد که از دستش بدم. سریع رفتم کنار در حموم و دیدم کاملا لخته و زیر دوشه ! کیرم داشت می ترکید. بلافاصله لخت شدم و آروم آروم رفتم طرفش ، چون صدای آب میومد صدای منو نداشت و رسیدم کنارش ! کیرمو زدم به کونش ! نیم متر پرید و حول شد. چیکار میکنی دیوونه ، مگه خل شدی! داشتم سکته میکردم! چشاش از کیرم جدا نشد ! میدونستم که دلش می خواد یه سکس باهام داشته باشه و داره خودشو لووس میکنه! سر جام ایستادم و گفت هر کار می خوای بکن ولی فقط همین یه بار! اومد زیر پام نشست و شروع کرد به ساک زدن و با طمع شروع کرد به خوردن! طوری که می ترسیدم الا کیرمو گاز بگیره! آروم بلندش کردمو و شروع کردم به دست کشیدن رو موهاشو، خوردن گردنش و سینه هاش! صدای نفسش تو حموم پیچیده بود و داشت دیوونه میشد! آروم آروم رفتم پایین تر و خوابوندمش به پشت و شروع کردم به مالوندن رونش و خوردن چوچولش ! بعد از چند دقیقه داشت از جاش بلند میشد و ...! آروم کیرمو رو کسش و بعد باسناش می مالوندم ، داشت می ترکید و فقط میگفت : بکن خالتو و پارش کن و...! باسنشو داد بالا و سرشو چسبوند به کاشیحموم ! وقتی چشام به باسناش افتاد نزدیک بود از حال برم! حتی تو فیلم سکسی هم به سفیدی و بزرگی و خوش فرمیش ندیده بودم ! کیرمو گذاشتم لب کوسشو آروم فشار دادم و کمی رو فرستادم توش! آهی کشید و با من حرکت می کرد سرعتمو بیشتر کردمو و تا ته فرستادم تو ، جیغ بلندی کشیدو گفت این دیگه چیه ! خدا چیکارت کنه ! مهدی (شوهرش) نصف تو رو هم نداره!! طوری آخ و آه میکشید که من می ترسیدم و فقط سرعت تلمبه هام بیشتر میشد و بعد به پهلو خوابوندمش و به پشت و ... دیگه داشت آبم میومد که با اجازه خاله عزیزم ریختم تو کوسش ....! خودش از افطار تا سحر برام می رقصید و کیرمو میکرد تو کون یا کوسش و یا ساک میزد ! مادرم و بابامو و مهدی هم تا شب 24 نیومدن(به خاطره روزه) ما هم ده شب با هم حال کردیم ! صبح تا ظهر تو استخر کوچیک خونمون و ناهار ،بعداز ظهر هم تا اذان می خوابیدیم و بعد افطار تا سحر با هم حال میکردیم! پنج شب هم دوست های باحال متاهلش پیش ما بودن و خلاصه کارم تو ده روز بود سکس با خاله نازم! قرار شد هر هفته که سه روز شوهر خاله نیست ، دو شب رو من برم اونجا که حتما خوش میگذره ! یه شب هم مهمون ویژه داشتیم که زن دایی کوچیکم بود که 20 سالشه ، که بعدا براتون مینویسم که چطور از کون گائیدمش! این داستان عین واقعیت بود و من فقط کمی کلی نوشتم! اونم برا ماه رمضون امساله یعنی 1393!
نوشته: امید
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#766
Posted: 4 Nov 2014 23:52
من مامانمو با هم كرد
سلام دوستان من شهره هستم اين خاطره كه واستون تعريف ميكنم حدود 4 سال پيش اتفاق افتاد . من 23ساله بودم كه با پسري به اسم ميلاد تو كافي شاپ نزديكه خونمون دوست شدم.ميلاد پسري با 190قد درشت هيكل و خيلي خوشتپو جذاب بود رابطه ي ما خيلي زود صميمي شد جوري كه من اگه يه روز نميديدمش تا شب كلافه بودم اونم خيلي زود به من وابسته شد از خودم بگم 175قدمه 65كيلو وزنم هستش دختر تو دلبرويي هستم
بعد از مدتي كه من ميلاد ديگه خيلي همديگرو دوست داشتيم من اونو به مامانم نشون دادم و ميلاد با چرب زبوني خودشو تو دل مامانم جا كرد خيلي وقتا هم تلفني راجب من حرف ميزدن و مامانم هميشه از ميلاد تعريف ميكرد يه روز ميلاد به من گفت مياي بريم شمال من گفتم بايد با مامانم صحبت كنم اگه شد اره ميام وقتي برگشتم خونه سريع به مامانم گفتم مامان ميشه من با ميلاد آخر هفته برم شمال كه مامان يهو گفت منم كه بيكارم باهاتون ميام به ميلاد زنگ زدم جريان واسش گفتم اونم گفت خيلی هم خوبه مامانتم حالو هواش عوض ميشه اينو يادم رفت بگم كه پدر مادر من چند سالي بود از هم جدا شده بودن
چهارشنبه بعد از ظهر ما به سمت شمال حركت كرديم ميلاد با مامانم تو راه كلي شوخي كردن انقدر باهم حرف زدن كه انگار من اصلان اونجا نيستم شب رسيدم ويلاي ميلاد بعد از خوردن شام ميلاد به سرايدارشون گفت واسمون مشروب بگيره اونم گرفت اورد شروع به خوردن مشروب كرديم 3تايي ميلادم هي ميگفت به سلامتيه نازي جون نازي اسم مامانم هستش من 4 5 تا شات مشرب خوردم كشيدم كنار اونا دوتاي تا آخر مشروبو خوردن سرم خيلي گيج ميرفت به ميلاد گفتم من ميخوام بخوابم كه اون گفت صبر كن باهم ميخوبيم اينم بگم تو اين مدتي كه منو ميلاد با هم دوست بوديم بدترين كاري كه كرده بوديم همديگرو بوس كرده بوديم فقط بعد از چند دقيقه منو ميلاد رفتيم كه بخوابيم كه ميلاد شروع كرد به ور رفتن با من منم خودمو واسش لوس كرده بودم شروع به لب بازي كرديم يه جوري لبامو مي خورد كه داشت كنده ميشد بعد تاپمو در اورد شروع به خوردن سينه هام كرد من تو اوج لذت بودم صداي نالم در اومده بود بعد شرتمو دراورد همين كه زبونش به چوچولي خورد ديگه ديونه شدم 5دقيقيه اي كشم خورد بعد من پاشدم شزتشو در اوردم شروع كردم براش ساك زدن اونم داشت لذت ميبرد منو خوابند رو تخت و شروع به تلمه زدن كرد كير 20سانتيشو تا ته ميكرد تو و من داشتم پاره ميشدم هي قربون صدقس ميرفتم كه يهو گير داد ميخوام از كون بكنمت منم هي قسم دادم كه نه امه اون اصلان توجه نمي كرد همين كه كيرشو كرد تو كونم جوري جيغ زدم كه صدام تا 10تا خونه اونور تر رفت يهو مامانم اومد تو اتاق من از خجالت سرخ سده بودم گفت هوش چه خبرتونه همه فهميدن داريد چه قلطي ميكنيد كه ميلاد انقدر مست بود گفت نازي جونم توام بيا پيش ما بخواب مامانم يكم مكس كرد گفت شايد من اينجا بخوابم شايد شما يكم خجالت بكشيد اومد رو تخت پيش ما دراز كشيد بعد چند دقيقه ديدم ميلاد دستش تو كسه مامانمه يهو زد به من گفت پاشو ميخام تو نازيو باهم بكنم مامانم كه ديگه انقدر مست بود جوري واسه ميلاد ساك ميزد كه كيرش داشت كنده مشد بعد شروع به كردن كون مامانم كرد مامانم ناله ميزد قربون كير كلفتت برم تل ته جا كن توش بزار بمونه بعد از چنتا تلمبه پاشد مامانمو نشوند كله آبشو ريخت تو دهنه مامانم اين روال چند ماهي بود تا ميلاد از ايران رفت منم ديگه روم تو روي مامانم قشنگ باز شده و دوست پسرامون ميان تو خونو جلوي ما همديگرو ميكنن ميرن ببخشيد سرتونو درد اوردم.
نوشته: شهره
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 9253
#767
Posted: 6 Nov 2014 23:25
برادر واقعی
چند وقتی بود که احساس جندگی میکردم.راستش چند وقت که نه...دو سالی میشد.خونه ی ما سه تا خواب داشت که یکی از اونا مال من بود و دو تای دیگه مال مامان و بابا و داداشم.از زمانی که این حس در من تقویت شده بود بیشتر خود ارضایی میکردم .از سر شب شروع میشد در را که قفل میکردم لخت لخت میشدم و شروع میکردم به مالیدن خودم اول از سینه و کسم شروع میکردم.زمانی که زیاد حشری میشدم خودم کسم رو به پایه های تخت می کشیدم.شاید در یک ساعت 4 بار ارضا میشدم ولی حشرم فوق العاده بالا بود
باران هر لحظه شدیدتر میشد و من در وجودم به شدت نیاز به سکس را احساس میکردم:
-آخه خداجونم یه دختر 16 ساله چرا ایقد حشر داره؟خودت دادی خودتم باید برطرفش کنی.تقصیر من که نیست .چی میشد این حس لعنتی خلق نمیشد.اینم شد زندگی نه شب خواب دارم نه روز.
گریه م گرفته بود.یه دفعه یه فکری مثل برق از ذهنم عبور کرد.چی میشد رضا الان اینجا بود؟صدای رعد به همراه این فکر باعث شد مثل فنر از جا بپرم.لباسم رو پوشیدم:
-داداش.منم در رو باز کن
-چیه چی شده؟....اونقدر خواب بود که حتی منم کامل نمیدید
-داداشی من میترسم آخه خیلی امشب وحشتناکه میشع بیای اتاق من بخوابی؟..یه لحظه چشمام به شرتی که پاش بود افتاد.واااااااای سر کیرش زده بود بیرون خودشم متوجه نبود.یه لرزش همراه با لذت در من به وجود اومد.رضا بدون هیچ حرفی نه خواب نه بیدار اومد.چشمهایش را که باز کرد تازه فهمید چه گندی زده سریع شورتش رو درست کرد و به من نگاه کرد من هم برای اینکه زیاد ناراحت نشه شلوارم رو در آوردم و با شورت دراز کشیدم.رضا مبهوت من شده بود.یه بوس آبدار کردم و گفتم:
-قربون دادشی کوچولوم برم{آخه رضا 14 سال بیشتر نداشت ولی تا دلتون بخواد فیلم سوپر نیگا میکرد و سکسی بو اینو از قبل می فهمیدم} خواهر و برادر که این حرفا رو ندارن.
اونم منو بوس کرد و خوابید.دستمون رو دور گردنش حلقه زدیم.جوری خوابیدیم که فاصله ی لبهامون با هم به سانتیمتر نمیرسید.چشمهام رو که باز کردم دیدم رضا بیداره و داره نیگام میکنه.خندیدم و ناخوداگاه لبهاش رو بوسیدم. رضا هم بوسید. منم بوسیدم.وااااایخدای من داشتم با رضا لب میگرفتم رفتم رو شکمش و با هم لب گرفتن رو ادامه دادیم واقعا عالی بود تا حالا اینطور از بوسیدن یه نفر لذت نبرده بودم.یه لحظه حس کردم دستای رضا توی شرتم قرار داره و داره سوراخ کونمو مالش میده.بلند شدم گفتم:داداشی دوس داری؟اونم گفت:مگه میشه تیکه ی وجودمو دوس نذداشته باشم.منم مثل برق گرفته ها خدمو لخت لخت کردم داداشی هم شرتشو در آورد و شروع کرد به سینه هام رو لیس زدن واای چه لذتی داشت باران تازه شروع شده بود.صدای زیبای شرشر بارانوصدای آه کشیدن ما در فضای اتاق و چقدر زیبا بود ان لحظات.کم کم به کسم رسید و چون زیاد فیلم سوپر میدید مثل حرفه ای ها کسم رو لیس میزد- آخ آخ داداش همش مال توئه ولی یواش یواش منم میخوام لذت ببرم وای قربونت برم.کم کم لرزشها شروع شد و در عرض چند ثانیه خالی شدم وااای چه لذتی داشت-تازه دارم میفهمم خدا به منه ممنون که دعام رو مستجاب کردی.نوبتی هم بود نوبت من بود.کیرش رو بتا دو تا لیس کردم توی دهنم تقریبا تمام دهنم رو پر کرد شروع کردم به ساک زدن چند دقیقه بعد رضا گفت دهنت رو باز کن میخوان خودم کیرم رو بزارم توی دهنت..دهنم رو باز گذاشتتم و اون کیرش رو میزاشت و در میآورد.
-آجی راحله میزاری سکس کنیم؟ ...منم از خدا خواسته ولی با تردید گفتم:
-چرا که نه ولی خودت که میدونی من دخترما
-بابا اگه خدا یکی رو بسته اون یکی رو باز گذاشته که...فهمیدم کونمو میگه لبخدندی زدم و قنبل کردم و با حالت التماس گفتم:بخدا اولین بارمه مدرا کن دیگه
-چششششششششششششششم راحله خانم.اول یه کم سوراخ کونمو لیس زد سر کیرش گذاشت و با یه فشار فرستاد تو
-آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ درد دادره داداش
-الان راحت میشی
کم کم دیدم تمام کیرش توی کونم داره تلمبه میزنه چقد لذت داشت تا حالا به این اوج فکر نکرده بودم.داداشم رفت نشست و من روی کیرش قرار گرفتم و با سوراخ کونم هماهنگ کردم و فرستادم تو.
-ناقلا استاد شدیا.از کجا فهمیدی سوراخه اونجاست
-از بس موش بزرگه خودش پیداش میکنه
خندیدیم چند بار که تلنبه زد دیدم داش بلند شد و شکمم سوخت آخخخخخخ آبش رو تمام و کمال توی کون خواهری خالی کرد هر دومون توانمون رو از دست دادیم ولی من تا ده دقیقه بعدش هم داشتم زبون دادشی رو می مکیدم.
صدای رعد و برق و به همراه آغوش داداشی و فروکش کردن هوس خفته ی من همه با هم تنها یک پیام داشت.دختری در هوس متولد شده که دنیا صدایش را خواهد شنید دختری که کنار صخره ای است به نام "برادر".
نوشته: راحله
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#768
Posted: 7 Nov 2014 00:04
هومن و مامان
جریانی که میخوام بگم 7 سال پیش شروع شد اسم من هومن و ساقی مامانم اون موقع من 20 ساله ومامانم 35 سالش بود من از اول مامانمو ساقیجون صدا میکردم ومامان نمی گفتم از وقتی یادم میاد مامان و بابا همیشه با هم دعوا داشتن من بعد از سربازی یک مغازه پوشاک اسپرت فشن تو یکی از مراکز خرید بالا شهر باز کردم البته مغازه مال مامانم هستش . من و مامانم خیلی با هم راحتیم حتی چند بار مارو گرفتن فکر میکردن با هم دوستیم تا اون شب اومدم خونه دیدم دعواشون بالا گرفته ومامان ساکشو ورداشته داره میره منم برای اینک تنها نباشه ودیروقت بود همراش رفتم تمام راه گریه میکرد تا رسیدیم خونه مامانم ( بعد از فوت پدر بزرگم چون مامانم تک فرزند بود خونه مغازه وزمینا وویلا شمال پدر بزرگم بنام مامانم شده بود )...
خلاصه رفتیم تو خونه مامان همون جور با لباس دراز کشید رو کاناپه منم لباسامو عوض کردم اومدم پیش مامان دلداری دادن یک لیوان شربت خنک درست کردم نشوندمش دادم بخوره شال واز سرش ورداشتم دکمه های مانتوشو بازکردم اروم دراوردم دیدم داره چورت میزنه گفتم: ساقیجون پاشو بریم روی تختخواب اونجا راحت بخواب اومد بلند بشه نتونست بغلش کردم بردم روتخت دکمه شلوارشو باز کردم زیپشو کشیدم پایین واز پهلواش گرفتم شلوارو در بیارم خودشو داد بالا منم سری دراوردم . چراغو روشن کردم از تو ساکش دامنشو ورداشتم یک دفع مامانو با یدونه تاپ وشورت تور زرد دیدم خوابه خواب ( پاهای کشیده صاف وسفید بدن لاغربدون چربی اضافی سینهها گرد ) اروم از پایین پاهاش دست کشیدم تا رو ناش روشورتش تاپ از رو شیکمش رفته بود بالاتر چندتا بوس کوچولو از شیکمو از رو شورت بالا کس وچوچوله کردم وپتو کشیدم روش واونور تخت خوابیدم ( تختخواب دونفره ) دمدمای صبح مامان سردش شده بود اومد چسبید به من کامل تو بغلم منم بغلش کردم نصف بدنش رو من بود صبح بیدار شدم دیدم تو بغلمه ودستش زیر تیشرتم با موهای سینم بازی میکنه نیگام کرد منم پیشونیشو بوسیدم با شوخی گفت دختر مردمو لخت بغل گرفتی کاری هم دیشب کردی باهاش ؟ دوباره بوسیدمش خودشو محکم چسبوند به منو سرشو گذاشت رو سینم دستشو اورد پایین برد رو کیرم یفشار داد که اخم درومد گفت: چیه اروم بود که گفتم: نکن ساقی جون زشته گفت: منو دیشب تا حالا لخت کردی بغلم کردی مالوندی زشت نبوده من کیرتو اروم میمالم زشته اره ؟
دوباره فشارداد که اخ رفت هوا دستشو کرد تو شرتم وشروع کرد مالیدن کیرم یدفع با چشمای با تعجب نیگام کرد گفت: چرا اینقد بلندوکلفته بیچاره دوست دخترات . من هنوز تو شک فشارش بودم تا اومدم چیزی بگم سرشو برد زیر پتو کیرمو دراورد سرشو کرد تو دهنش صدا ملچ ملوچش بلند شد گفتم:نکن ساقی جون خوب نیست از همون زیر گفت: اتفاقا خیلی خوبه گفتم: بده گفت: عالیه با دست سرشو گرفتم بیارم بالا اروم کیرمو گاز گرفت اخ واوفم دراومد دستمو گذاشت رو سینش گفت: بیکاری منو بمال یزره سر شونه هاشو پشتشو ماساژ دادم دیدم ابم داره میاد گفتم : ساقیجون بسه فهمید تند تند میخورد با دست میمالید ابم با فشار پاشید تو دهنش ولی ولکن نبود تاکیرم شل شد سرشو اورد بالا گفت : ابت شیرین وزیاده داشتم خفه میشدم دوباره بغلم کرد دستش ودوباره کرد تو شرتم گفتم : ساقی حالت خوبه تو چشماش شیتونی میبارید گفت : دیشب با من چیکار کردی راستشو بگو تا ولت کنم گفتم: هیچی باورکن گفت : میخوای دوباره فشار بدم گفتم : نه نه باشه میگم خندید گفت : خوب . تمام جریانو گفتم گفت خوب بودم ؟ حال کردی ؟ دیدی چی تا صبح تو بغل گرفتی ؟ برو حالشو ببر سرشو اورد بالا لبمو بوسید گفت : پاشو خیلی کار داریم رفتم حموم زیر دوش بودم دیدم درو باز کرد اومد تو سری دستمو گرفتم جلو کیرم خندید گفت: چیو قایم میکنی تا حالا داشتم میمالیدم ومیخوردم شیکمم پر شده از اب کیرت گفتم : ساقی جون عزیزم خوب نیست یک نفر بفهمه ابرومون میره گفت: مگه بجز منو تو کسی اینجا هستش یا میخوایم بکسی بگیم ؟ گفتم : نه ولی تو مامانمی گفت: تا حالا چند بار به من گفتی مامان ؟ یا من از کارای تو بیخبرم وتو ازکارای من . ما که مثل دوتا دوستیم نیستیم ؟ تو هم دیگه دوسم نداری
بغض کرد چشماش پراشک شد سری بغلش کردم گفتم : غلط کردم دوست دارم هیچ موقع هم تنهات نمیزارم مگه دیشب یا تا حالا ولت کردم هرچیزیم بین تو بابا بشه من با توم عزیزم خوب گریه نکن ونازش کردم البته بیشتر میمالیدم سرشو اوردم بالا گوشه لبشو بوسیدم دوباره خندید ولی کامل خیس شده بود یدونه تاپ با شرت تنش بود محکم بخودم فشارش دادم که یک اخ کوچولو گفت با خودم بردمش زیر دوش تو بغلم بیرون نمی اومد گفتم: لباسات خیس شدن گفت:توکه همشو دیشب دراوردی بقیشو هم خودت در بیار تاپو سوتینو دراوردم شروع کردم دست روبدنش کشیدن گفت:شورتم مونده گفتم: اون نه گفت:باشه خودمونوشستیم اومدیم بیرون. بعد از چند روز بابا ومامان از هم جدا شدن وقرار شد من با مامان زندگی کنم منو مامان تصمیم گرفتیم برای زندگی بریم شمال تو ویلا مامان . منم مغازه رواجاره دادم ورفتیم شمال .
شب اول تو اتاق بغل هم خوابیده بودیم اومد تو بغلم تا بغلش کردم دیدم لخت کامل دست کشیدم رو کمروکونش دیدم نرم وگرمه گفت: نمیخای لباستو در بیاری گفتم: دوباره شیتون شدی ؟ توچشماش شهوت برق میزد تیشرتو شلوارمو دراوردم گفت: شورت گفتم: نه گفت: اصل کاریو میخام بعد شورتمو خودش دراورد گفت: اینجا نکسیه نه میبینه راحتیم کیرمو کمی با دست مالید بعدش کرد تو دهنش ساک میزد حرفه ای دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم خوابوندمش ی لب گرفتم حدود 5 دقیقه با دستام سینهو بدنشو میمالیدم ولی به کسش دست نمیزدم اومدم سینهرو خوردم تا رسیدم بالا کس پاهاشو کامل باز کرد دست کشیدم روی روناش گفتم: مطمئنی ؟ گفت: اره از همیشه مطمئنترم سر زبونمو زدم بالای کس رو چوچوله اه واوه مامان دراومد با دستاش سرمو فشار داد رو کسش شاید یک ربع کسشو خوردم واول با یک انگشت بعد دو انگشتی میکردم تو کسش ومیخوردم صداش کامل بلند شده بود کسش خیس خیس تا سرمو اوردم بالا گفت: هومن بکن بکن کسمو بکن کیر میخام گفتم: الان میخای بدش پشیمون میشی گفت نه برای همیشه میخام بکنیم باهام حال کنی همیشه میخاستم فقط ببخشید هومن جون کسم پرده نداره ولی تقریبا اکبنده ,کیرمو مالیدم رو کسش یه اهی کشید که منم دیونه کرد اروم سرکیرو گذاشتم دم کسش یک لحظه چشم تو چشم شدیم عشق وشهوت ودوست داشتنو دیدم تا ته کیرمو کردم تو کسش البته اروم اروم تا تخمام چسبید محکم بغلم کرد گفت: یه لحظه نزن تا کسم جا باز کنه خودشو شل کرد گفت: اخ خ خ خ جرم دادی پاره شدم چه کیری داری...
منم اروم اروم تلمبه زدم تا کسش باز بشه اینقدر کسش تنگ بود انگار تازه پرهاشو زدم کیرو دراوردم مالیدم رو کسش تا ابم دیرتر بیاد یه لب ازش گرفتم گفت: چطوره ؟ گفتم عالی بیست گفت مال خودت کل بدنم مالتو خودت لذتشو ببر همیشه من دیگه مال توم باشه ؟ گفتم: من سیراوری ندارم میترسم کم بیاری ؟ گفت: نترس تا اخرش باهاتم فقط باهام حال کن منو بکن که عاشق خودتو کیرتم . کیرو کردم تو کسش گفتم: ساقیجون خوبه درد نداری اذیت نمیشی گفت:نه همینه دوست دارم جرم بده یه مقدار تلمبه زدم گفتم ساقیجون میخوام کونتو بکنم با حالت التماس گفت: نه خواهش میکنم درد داره تا حالا از کون ندادم میترسم پاره میشم گفتم:نترس امادش میکنم بدشم اروم میکنمت نمیزارم اذیت بشی عزیزم بوسش کردم گفت: باشه برای اینک بدونی چقدر دوست دارم وبهت اطمینان بیا من اماده ام سری چرخید کونشو داد طرفم کونشو کمی خوردم با انگشت ماساژ دادم اروم با انگشت کردم تو کونش ودر وتو میکردم بد دو انگشتی مرتب سوراخ کونشو خیس میکردم بهش گفتم: حالا امادس گفت: کیرت خیلی کلفت وبلنده اروم باشه؟ بوسش کردم گفتم : مطمئن باش فقط خودتو شل کن دردت نیاد . سرکیر وگذاشتم ور سوراخ کونش اروم اروم دادم تو کونش تا تخمام جارفت دو دقیقه نگه داشتم تا ماهیچه های کونش عادت کنه بدش اروم شروع کردم تلمبه زدن گفت:هومن پاره شدم دارم میمیرم بسه کسوکونم یکی شد اخ اخ اخ
داشت اینارو میگفت یکدفه اروم شد با دست کسشو میمالیدم گفت: هومن جون اره داری خوب میزنی فقط محکم نزن ته کونم گفتم:میخام ابمو بریزم تو کونت اشکال نداره گفت: نه بریز ولی باید باز از کس بکنیم باشه ؟ گفتم: حتما امشب تا صبح باهات کار دارم عزیزم . تلمبه هامو تند تر کردم وقتی داشت ابم میومد کیرو تا ته کردم تو کونش هم ابمو خالی کردم یزره صبر کردم بدش کیرمو دراوردم خوابیدم پهلوش گفتم: چطور بود ؟ گفت: عالی بود مرسی ولی کم بود من بازم میخوام . لباشو بوسیدم یعنی خوردم بغلش کردم دستشو برد کیرمو گرفت نازش کردم گفتم:باشه میکنمت باهات حال میکنم میخورمت تا سیر بشی خوبه ؟ گفت: اره همینو میخام گفتم: ساقیجون تو که اینقدر شهوتی هستی چطور تا حالا با کسی نبودی وخودتو کنترل کردی ؟ گفت: شهوتی هستم ولی خیانت نمیکنم فقط تحمل کردم حالاهم که با تو هستم به تو خیانت نمیکنم مطمئن باش ولی بدون تو خودم داغون میشم پس منو تو خماری سکس نزار باشه ؟ گفتم:باشه ورفتم رو کارش دوبار دیگه از کسو کون کردم. بعد از 3 ماه مامان ( ساقی ) لوله های رحمشو بست تا یک ماه نمیشد کردش تو این مدت من یک رستوران کوچیک راه انداختم بعد از اون مرتب مامانو از کس وکون میکنم و ابمو توکسش خالی میکنم رابطمون مثل زن وشوهر هستش منم از فکر زن گرفتن اومدم بیرون چون یه زن سکسی خوشکل وتوپ دارم .
نوشته: هومن
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#769
Posted: 7 Nov 2014 00:21
نتیجه خوبی کردن من به داداشم
سلام من مونا هستم و 17 سالمه یک سال پیش برادرم رو دیدم در حالی که داشت لباس عوض میکرد خیلی پشمالو بود اما سینش مو نداشت با هم خیلی خوب بودیم و هستیم چند روز بعد سر حرف رو باز کردم و بهش گفتم کمکم کنه با این دستگاهی که تازه خریده پشت پاهامو اپیلاسیون کنه مثلا نمیتونستم اونم قبول کرد و بار اولش بود که پاهامو میدیدمعلوم بود دستش میلرزه و خیس عرق شده تا کارش تموم شد فوری گفت خب کاری نداری دیگه برم گفتم بزار منم برات این کارو بکنم خیلی سبک میشی بعد از کلی چونه راضی شد و اول رفت پاهاشو با موزر زد و خابید که براش انجام بدم منم همین تور که شورت پام بود و کسی هم خونه نبودپشتمو بهش کردم و نشستم رو پاهاشو شروع کردم اونم از درد به خودش میپیچید و مرتب از حالت خابیده بالا میومد و و منو محکم میگرفت و فشار میداد و دوباره میرفت سراغ روناش ...
رفتم خودم رو که روی رو ناش نشسته بودم بالا کشیدم که بله دیدم آلتش از وسط باسنم رد شد و مثل یه تیکه چوب هم سفت بود رومو که به طرفش کردمو خندیدم اونم خندید گفت دست خودم نبود شرمنده من به کارم ادامه دادم روناشم که تموم شد معلوم بود که مست مست من شده بود هیچی حالیش نبود گفت شرتمو دربیارم اینجامم اپیلاسیون کن من که خیلی دوس داشتم ببینم تا از دوستام که تعریف میکردن کم نیارن قبول کردم شورت اونو که کشیدم پایین اونم شرت منو کشید پایین منم هیچی حالیم نبود و خیس بودم نشستم رو شکمش ترتیب اونجاهاشم دادم اما خیلی دردش میگرفت و میخاست بیخیال شه من ولش نمیکردم تا کارم تموم شد و آلتشو ول کردم گفت تورو خدا ولش نکن باهاش بازی کن من که یه کمی ترسیده بودم (آخه خیلی بزرگ بود) گفتم نه بلکه کوچیک شه بلند شدمو صورتشو ماچ کردم گفتم تاحالا ندیده بودم خیلی ممنون گفت اگه باهاش بازی کنی یه چیز سفید ازش میپاشه بیرون گفتم خوشم نمیاد اونم گفت نگاه کن کیری که بلند بشه باید آبش بیاد بیرون تا بخابه بزارم لای پاهات که سفیده زود آبش میاد
قبول کردم رفت چربش کرد گفت اینجوری بهتره منو به شکم خابوند و تا خابید روم جلو چشام برق زد و پشتم داشت جر میخورد نفسم بند اومد که دیدم داره تلمبه میزنه تا بتونم حرف بزنم بلند شد و گفت کارم تموم شد اینم سزای تو که دیگه به موی پاهای من کاری نداشته باشی و آبروی منو تو باشگاه نبری تا چند ماه نمیتونم برم باشگاه اینو گفت و لباساشو پوشیدو رفت تو حال و منه بدبخت هم که داشتم زار زار اشک میریختم به خاطر دست بی نمک خودم و البته درد اونجام ...
نوشته: مونا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 10767
#770
Posted: 7 Nov 2014 20:37
درمان طبیعی افسردگی مامان
مامان جدیدا به خاطر رفتن بابام خیلی ناراحت بود و افسردگی گرفته بود ... هفته ای 3 جلسه پیش روانپزشک می رفت ، ولی هیچ تاثیری نداشت . بالاخره تصمیم گرفت که دیگه الکی به این روانپزشک پول نده ولی آخرین جلسه رو بهش گفته بود که حتما بیا یه روش جدید پیدا کردم ... وقتی موقع آخرین جلسه رسید بهش گفتم مامان منم می خوام باهات بیام . اولش قبول نکرد ولی یکم که بهش گفتم قبول کرد ... سریع حاضر شدم و باهم رفتیم .
وقتی رسیدیم منشی یه راست مارو فرستاد تو . دکتر سلام کردم و ما نشستیم . اولش یکم درباره یه روش جدید که پیدا شده صحبت می کرد که جدیدا توی خارج روش تحقیقات زیادی شده و ... . مقدمش که تموم شد ، یهو گفت که این روش از طریق یک دارو انجام می شه . بلافاصله مامانم ازش اسم دارو و اینکه از کجا می تونه بگیره رو ازش پرسید ولی دکتر سوالش رو با سوال جواب داد و پرسید که طی این 1 ماهی که جلسه نداشتیم با مردی آشنا نشدی ؟ اونم گفت نه ! دکتر با یه حالت ناراحتی گفت که این دارو تو بدن نصفی از مردم تو بدنشون تولید می شه . مامانم تعجب کرد ! دکتر ادامه داد که اگه با مردی بتونین آشنا بشین می تونین این دارو رو که به صورت مایع هست ازش بگیرین ... مامانم خشکش زد ، صورتش قرمز شده بود . سریع دست منو گرفت و از اونجا بیرون رفتیم ...
توی راه بهش گفتم که آره راست می گه، من تو اینترنت یه سری مقاله در این مورد دیدم که برای درمان افسردگی و ناراحتی های صبحگاه استفاده می شه ... اولش باورش نمی شد ولی بعد گفت " راست می گی ؟ " منم گفتم آره ، تو سایت womens health mag دیدم ... رسیدیم خونه . زنگ زد پیتزا آوردن ، موقع خوردن پیتزا بهش گفتم مامان تا جایی که یادمه بعد اینکه بابا رفت از همه ی مردا بدت اومد دیگه ، اونم با ناراحتی سرشو تکون داد به نشونه ی جواب مثبت . سریع بهش گفتم که مامان پس بیا از تنها مردی که کنارته و تورو خیلی دوست داره استفاده کن ، سریع بم جواب داد که نمی شه ! تو پسر منی ! منم بهش گفتم ولی چاره ی دیگه ای نداریم ... فقط تا زمانیه که حالت بهتر شه ، هیچکی هم نمی فهمه ... ساکت شد و چیزی نگفت . بعد ناهار رفت تو اتاقش . از لای در نگاه کردم دیدم از پشت دراز کشیده داره فکر می کنه . منم رفتم تو اتاقم یکم فیلم دیدم . شب که شد ، از اتاقش اومد بیرون رفت دستشویی ، بعدش اومد دم اتاقم و صدام زد ، سریع اومدم گفتم چی شده گفت راجبش فکر کردم. راست میگی چاره ی دیگه ای نداریم گفت 5 دقیقه دیگه صدات کردم بیا تو اتاقم ... رفت تو اتاقش . یه 10 دقیقه ای شد و هیچ صدایی ازش نشنیدم ، خودم رفتم تو اتاقش ، دیدم یه شلوار گشاد با یه سوتین تنشه . گفت هنوز که 5 دقیقه نشده ، گفتم مامان الان 10 دقیقست !! گفت پس بیا کنارم بشین ، گفت تمام اینا خودت میدونی باسه درمانم هست ، پس نمی خوام هیچ نظری به مادرت پیدا کنی ، در ضمن هیچ کس ، هیچ کس نباید از این قضیه چیزی بفهمه ! منم تایید کردم. گفت حالا فقط شلوار و شرتتو در بیار و بیا روی پام بشین . نشستم . گفت خودت می دونی چیکار کنی دیگه . منم شروع کردم با کیرم بازی کردن تا شق شد ، شروع کردم جلق زدن با اون سینش . واقعا احساس لذت می کردم ... یه 6 7 دقیقه ای که گذشت بهش گفتم مامان خودت می بینی که اینطوری نمیاد . گفت انتظار نداری که بخورمش ؟! گفتم نه . فقط تو سوتینتو دریار . گفت باشه ولی دیگه پورو تر نشی . سوتینشو که در اورد شروع کردم به مالوندش که گفت " گفتم پورو نشو " به جلق زدن ادامه دادم .. ولی بازم آبم نیومد ! خودش دیگه خسته شده بود ، گفت بیا جلوتر . رفتم یکم جلو سرشو آورد بالا و شروع کرد به خوردن ، انگار خودش تازه داشت لذت می برد ... همینطوری یواش که داشت می خورد دستمو بردم لای پاش یکم ور رفتم هیچی نگفت . سریع دستمو بردم تو شلوارش زیر شرتش . حسابی خیس بود . همین طوری که داشت می خورد منم براش می مالوندم . بعد 10 دقیقه یه آبم اومد . اولش فقط یکم ریخت ولی بعد انگار تازه اومده یه 10 ثانیه ای داشت می ریخت همینطور ... وقتی که تموم شد هیچی نگفت منم یه ماچش کردم رفتم تو اتاقم ... توافق کردیم که هفته ای یه بار دقیقا همینطور انجام بدیم تا زمانی که حالش بهتر بشه ... الان 3 هفتس بهتر شده اما نه مثل سابق . امیدوارم همینطوری تا آخر عمرم ادامه پیدا کنه.
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...