انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 89 از 149:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم



 
مامان سکسی و پایه
سلام اسم من پوریا ه ۱۷ سالمه یه کیر ۱۸ سانتی دارم و بدنم روی مامانم رفته که یه سینه ۸۵ با یه کون گنده و خوشگل با بدن کم مو داره مامانم ۳۷ سالشه و تا جایی که یادمه بابام همیشه تهران بوده ما خونمون شیراز ولی بابام بخاطر اینکه برای مغازه ش که لوازم قنادی ه میره تهران تا جنس بیاره باسه همین هفته ای یه بار یا دوبار خونه هس . مامانم که اسمش سمیرا ه تو خونه جلوی من خیلی راحت میگرده شاید باورتون نشه ولی وقتی بابام نیس بهم گفته که بهش چیزی نگم با یه کرست سبز که بیشتر سینه اش بیرونه و با یه شلوارک که از خط کس و کونش معلومه شرت نمیپوشه میگرده . همیشه به یادش جق میزدم و وقتی میخواست لباس عوض کنه دیدش میزدم خودش هم فهمیده بود ولی چیزی نمیگفت بار ها پیش اومده بود من برم تو حموم اونو بشورم یا اون بیاد ولی همیشه هر دومون شرت اونم کرست میپوشید . منم وقتی بابام نبود لخت فقط با یه شلوارک که شرتم نمیپوشیدم میگشتم . هفته پیش بود که طبق معمول بابام نبود اومد خونه دیدم مامانم با یه کرست آبی سکسی با یه شلوارک طوسی خیلی کوتاه که کونش داشت میزد بیرون وایساده بود داشت روی اُپِن مرغ ریش ریش میکرد سلام کردم و رفتم تو اتاق لخت شدم شلوارکم و پوشیدم و اومدم با رفتم جلو تر که دیدمش شق کردم رفتم رو به روی اُپِن وایسادم الکی با گوشیم ور میرفتم و سینه های گنده شو دید میزدم کرست از این توری ها بود و کل سینه خوشگل و نوک سینه های گردش معلوم بود وایساده بودم رفت آب بخورم که مامانم گفت بیا تو کشوی بغلم یه چنگال بده ما تو آشپز خونه مون میز ناهارخوری داریم بخاطر همین باید از پشت سرش رد میشدم خیلی جا نبود اومد رد شم ولی گیر کردم کیرم هم که از شلوارکم زده بود بیرون درست وسط پای مامانم بود به دفعه دیدم تعجب کرد فهمیدم کیرم رو احساس کرده رد شدم بهش چنگال و دادم کیرم هم معلوم بود  شق شده یه نگاه به شلوارکم کرد و خندید من که حسابی حشری شده بودم رفتم روبروش تو یه حال یه فیلم سوپر گذاشتم نگاه همین که پلی شد صدای آه آه آه توی کل خونه پیچید اصلا حواسم نبود صداش کم کنم سریع اومدم بیرون دیدم مامانم داره نیگام میکنه خلاصه هیچی نگفت و به کارش ادامه داد رفتم تو اتاق و نشستم سوپر نگاه کردن که صدام زد گفت بیا میوه بخور منم با خجالت رفتم کیرم هم که طبق معمول شق بود رفتم تو حال میوه رو گذاشته بود روبرو تلویزیون من یه سیب خوردم و درازکشیدم و تلویزیون نیگا میکردم که مامانم با یه شورت آبی که دستش بود اومد فهمید با کرستش سته بهم گفت خیلی گرمه ای شلوارکه هم پلاستیکیه میخوام این شرته رو بپوشم و بدون اینکه بگه روتو بکن اونور یا چشماتو ببند رو شو کرد اونور و خم شد و شلوارکش و کشید پایین یهو یه کون سفید و قلمبه و با اون کس تپل و سفیدش زد بیرون همینجور داشتم نیگا میکردم و کیرم و میمالیدم که از وسط پاش یه نگاهی بهم کرد و چیزی نگفت شرتش و کرد پاشو حسابی کشید بالا از این لای لمبه ای ها بود تعجب کرده بودم چون تا حالا جلوم همچین کاری نکرده بود روشو که کرد اینور کسش معلوم بود شرتش هم توری بود فهمیدم خیلی حشریه ولی بابام که همیشه تو مسافرته . اومد کنار دراز کشید و سرش و گذاشت رو دستم و پای راستش و انداخت رو پای چپم کیرم هم که حسابی ضایع شده بود یهو بهم گفت پوریا کمرم خیلی درد میکنه یه کم ماساژم میدی آخه من همیشه بابامو ماساژ میدم حسابی بلدم گفتم باشه که دمرو شد  وایساده بودم که گفت بشین نشستم رو کمرش گفت وای وای برو پایین کمرم درد میکنه نشستم رو کون گنده و تپلش گفتم اینجا خوبه گفت عالیه از عمد کیرم و دادم پایین که افتاد رو کونش و احساس میکرد داشتم ماساژ میدادم که گفت قربونت برم برو اون روغن ماساژ و بیار با اون ماساژ بدی مفید رفتم روغن و آوردم اومدم بریزم رو کمرش گفت صبر کن نمیخوام کرستم چرب بشه برام بازش کن بندشو و باز کردم بعد برگشت گفت برش دار گفتم من گفت اره برش داشتم واااااااای عجب ممه ای گرد و سفت و سفید نوک ممه اش سفت سفت بود فهمیدم حشری شده خلاصه داشتم نیگا میکردم گفت کجایی یهو گفتم هیچی خندید و برگشت دوباره نشستم رو کونشو شروع کردم ماساژ دادن و کیرم رو از شلوارکم هی عقب جلو میکردم یه ۵ دقه ی گذشت گفت قربونت برم یه کم هم پاهام و بمال اومدم روغن بریزم گفت صبر کن حالت سگی نشست شرتش و درآورد واااای کیرم داشت منفجر میشد دوباره خوابید روغن و ازم گرفت و ریخت رو کون و پاهاش و با دستش پخشش  کرد وای اون کون گندش با کس تپلش داشت برق میزد دستم و گرفت گذاشت رو کونش و گفت بمال شروع کردم به مالیدن پاهاش و کم دست میبردم لای کونشو کسش که دیدم داره حال میکنه خیلی محکم کون و کسش و میموشتم که گفت پاشو بیا همونجور لخت تو حموم و گفت بیا رفتم تو بهم گفت تو هم شلوارکت رو در بیار بیو تو گفتم نه خجالت میکشم گفت اولا من مامانتم دوما منم میبینی لخت وایسادم جلو پسر عزیزم با خنده گفت سوما لخت که بشی با الانت فرقی نمیکنه خلاصه آب و باز کرد و منم لخت شدم . بخار تموم حموم و گرفته بود کیرم تو دستم جا نمیشد مامانم زیر آب بود رفت کنار گفت تو هم برو زیر منم رفتم زیر آب و یه کم خودمو شستم اومدم کنار شامپو برداشت ریخت رو سر من و خودش بهم هم گفت نمیخواد دم و دستگاهت پنهان کنی راهت باش خودش رفت زیر آب یه کم خودشو شست منم رفتم سرم و بشورم چشمام هم بسته بودم چون سرم پر شامپو بود خلاصه مجبور شدم دو تا دستمو از رو کیرم بردارم که یهو کیرم زد بیرون داشتم سریع خودمو میشستم که یهو مامانم کیرمو با دستش گرفت بهش گفتم چیکار میکنی گفت من میدونم تو کفم هستی خودت هم میدونی من خیلی تنهام ولی خوشم نمیاد با مرد قریبه رابطه داشته باشم پس قول بده به کسی چیزی نگی منم گفتم باشه شروع کرد به مالیدن کیرم و من شروع کردم به مالیدن کونشو ازش لب میگرفتم اومد برام ساک بزنه گفتم زودی خودتو بشور بریم رو تخت . سریع خودمون و شستیم و رفتیم تو اتاق همونجوری لخت انداختمش رو تخت در اتاق و بستم و شوفاژ و هم زیاد کردم رفتم دراز کشیدم اونم حالت 69 یی اومد روم و شروع کرد با اون لب خوشگل و نرم برام ساک زدن وای که چقدر سکسی ساک میزد من شروع کردم یه خوردن کس و کونش . یه چند دقیقه گذشت گفتم میتونم از کونم بکنمت بدت نمیاد ؟ گفت نه من که خیلی دوست دارم ولی بابات دوست نداره باسه همین هم کونم خیلی تنگه حسابی خوشحال شدم گفتم به به یه کس ناز و یه کون تنگ . یه چند دقیقه برام ساک زد و بلند شدم خوابندمش رو تخت و پاهاش و هفتی دادم بالا کیرم و که حسابی خیس بود گذاشتم دم کسش با یکم فشار آروم آروم تا ته رفت تو اونم یه کم آه آه میکرد افتادم روش و شروع کردم به تلمبه زدن همینجور تلمبه میزدم و اون سینه های گنده ش و میخورد یا ازش لب میگرفتم یه کم سرعتی براش تلمبه میزدم که صدای آه آه ش تو کل اتاق پیچیده بود کیرم و درآوردم و به حالت سگی نشوندمش یه تف زدم در سوراخ کونش و گفتم میخوام برات افتتاحش کنم . با یه فشار سر کیرم رفت داخل یه ذره صبر کردم با کلی زور نصف کیرم و کردم تو کونش از درد داشت میلرزید یه کم صبر کردم تا آروم شد همین که آروم شد شروع کردم به تلمبه زدن و دیگه کیرم تا ته میرفت تو حسابی حشری شده بودم و تند تند تلمبه میزدم کیرم رو درآوردم کردم تو کسش و دوباره تلمبه زدم یه ۱۰ دقه ی کس و کونش و کردم که دیگه وقتش بود آبم بیاد کامل خوابندمش و گفتم میخوام آبم و بریزم تو کونت اونم موافقت کرد کیرم کردم تو کونش و روش خوابیدم دست انداخت سینه هاشو محکم گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن حسابی هر دومون داشتیم حال میکردیم سینه هاشو یه فشار دادم و چند تا تلمبه محکم زدم و تموم آبم و تو کونش خالی کردم . یه دو سه دقه ی بی حال روش خوابیده بودم اومد کنار یه لب ازش گرفتم و گفتم برم لباس بپوشم تو اتاقم بخوابم گفت نمیخواد بابات پس فردا میاد همینجا بخوام . اون شب دوتامون تو بغل هم لخت خوابیدیم . صبح هم که پاشدم رفتم دیدیم یه صبحونه حسابی درست کرده با یه شرت و کرست سکسی قرمز هم داره ظرف میشوره تا دیدم گفت سلام قربونت برم بیا صبحونه بخور جون بگیری تا شب کلی کار داریم . از اون شب که تابستون ۹۶ اتفاق افتاد تا الان هر موقع بابام نیست هر شب سکس میکنیم . اگه فرصت کنم داستان سکسمون تو حموم رو هم براتون میگم
          
     
  

 
عمه ی جوون
سلام اسم من کامیاره ۱۸ ساله با یه کیر ۱۸ سانتی من یه عمو دارم و یه عمه که کوچکتره.  عمم اسمش لیلا ه که بچه دارنمیشه شوهرش هم تریاکیه و همش دور منقلشه و اینا بخاطر همین هم عمم با من خیلی جور کلا هرجا بخواد بره با من میره مثلا لباس هم میخواد بخره با هم میریم از سلیقه ی منم خوشش میاد ای عمه ی ما ۳۶ سالشه با یه کون نسبتا گنده با سینه های ۸۰ صورتش هم خیلی خوشگله . خلاصه این عموی ما تهران زندگی میکنه بخاطر کارش بعد میخواست اساس کشی کنه بخاطر همین بابام و مامانم قرار شد برن تهران یه دو سه هفته ای  بعد منم مدرسه ام نزدیک خونمون بود بعد قرار شد شبا عمم بیاد خونه ی ما بمونه چون خونشون از مدرسه ام خیلی دور بعد شوهرش هم نمیتونست بیاد چون خونه ی ما آپارتمان بود بعد نمیتونست بکشه.  خلاصه اینا رفتن.  نزدیکای عصر بود عمم اومد خیلی جلوی من راحت میگشت و حسابی باهام پایه مثلا تو گوشی چیزای سکسی و باحال براش میفرستادم و خیلی باهام شوخی میکرد ولی تا حالا باهام رابطه سکسی نداشتیم . خلاصه یه شامی درست کرد و خوردیم و رفتیم بخوابیم . اتاقم یه تخت بیشتر نداشت من دوتا تشک آوردم انداختم کنار هم بخوابیم چون همیشه خونشونم که میرفتم حتی ظهر ها هم میومد پیش من میخوابید خلاصه جاها و انداختم اومدم بخوابم گفتم عمه من عادت دارم با شرت بخوابم عیبی نداره گفت نه قربونت برم راحت باش منم عادت دارم با شرت و کرست بخوابم . یه کم خوشحال شدم . لباسم و درآوردم و رفتم زیر پتو عمم وایساده بود یهو تاپشو درآوردم وای یه کرست سبز خیلی خوشگل پوشیده بود ازاین سکسی ها بعدم بدون این که چیزی بگه شلوارکش و هم درآوردم اووووف چه کونی یه شرت سبزم که با کرستش ست بود پاش بود . خیلی عادی درازش کشید و پتو داد روش . اومد کنارم . سرش و گذاشت رو دستم و بدنشو چسبوند بهم وااای چقدر داغ بود گوشیامونو گرفتیم دستمون و یه ۵ دقیقه ی تو تلگرام میگشتیم حسابی حشری شده بودم و کیرم شق شده بود . خلاصه گوشیامون و خاموش کردیم که بخوابیم . لیلا برگشت سرش و گذاشت و شونم و یه پاشو انداخت رو شکمم خلاصه با کلی حشریت خوابیدم . صبح ساعت ۶ بود که بیدار شدم دیدم من رو دست چپ خوابیدم اونم رو دست چپ خوابیده و خودشو چسبنده بهم پتو هم از رومون رفته بود اونور بعد دیدم کیرم هم درست لای کونشه و دست راستم رو سینه ی چپشه   . ساعت شیش و نیم گوشیم زنگ میخورد که پاشم برا مدرسه آماده شم . حشری شدم و یه فکر به سرم زد از عمد نصف کیرم و از شرتم درآوردم و سرش و گذاشتم درست وسط کونش گوشیم رو هم گذاشتم بالا سرش که اون بیدار شه . همیجور منتظر بودم تا ساعت شد شیش و نیم گوشیم زنگ خورد دیدم پاشد منم زیر چشمی داشتم نیگا میکردم چشماش و باز کرد یه نگا به دستم کرد که رو سینش بود یه دفعه سر کیرم رو احساس کرد یواش دستم و بلند کرد و برگشت همی که کیرم و دید تعجب کرد دستش و اروم کشید رو کیرم و سریع دستش و کشید بعد پاشد وایساد صدام زد کامیار کامیار قربونت برم پاشو منم الکی یه ذره تکون خوردم و چشممو باز کردم گفتم سلام عمه ( مثلا نمیدونستم کیرم زده بیرون ) نشستم و یه نگا به کیرم کردم گفتم ای وای و سریع پتو و انداختم رو کیرم عمم هم گفت عیبی نداره قربونت برم پاشو بیا صبحونه بخور پاشدم لباسام و پوشیدم و رفتم تو آشپز خونه اونم با همون شرت و کرسته نشست برام لقمه و اینا گذاشت و اومدم برم که گفت چی دوست داری باسه کامیارجونم درست کنم (اشپزیش خدایی خیلی خوبه ) منم گفتم ته چین اونم گفت چشم قربونت برم اومدم بوسش کنم که برم گرفتم تو بغل و بوسم کرد و گفت ظهر منتظرتم قربونت برم خلاصه رفتم . ظهر از مدرسه اومدم دیدم یه دونه از لباسا که بالاش مثه کرسته پوشیده بود که تا روی روناش بود . لباسه قرمز بود چون پوستش هم سفید بود خیلی سکسی شده بود خلاصه ناهار و خوردیم و رفت ظرف ها و شست و گفت بریم بیرون رفتیم بیرون یه چند تا لباس و یه مانتو خرید و اومدیم. ساعت ۱۰ بود که اومدیم شام هم بیرون خریده بودیم . تا مسواک زدیم و کارامون و کردیم شد ده ونیم اومدیم بخوابیم رفتم زیر پتو و شرتم و درآوردم گذاشتم بالا سرم و گفتم خیلی گرمه اون هم همون لباسه برش بود اون اومد زیر پتو و گفت خب پس منم دربیارم اونم لباسشو درآورد و گذاشت بالا سرش منم از عمد رو دست چپ خوابیدم . اونم رو دست چپ خوابید و اومد عقب که یه دفعه کیرم خورد به کونش فهمیدم شرتم هم پاش نیس سریع کیرم شق شد و رفت لای پاش دیدم هیچی نگفت و اومد عقب و حسابی چسبید بهم دستم هم انداختم رو سینه ش نمیتونستم از خجالت حرف بزنم یهو گفت قربونت برم بیداری هنوز گفتم ها بری چی گفت اینجا خیلی گرمه میای بریم رو تخت بابات اینا بخوابیم  ( چون اتاق اونا خیلی خنک تر بود ) گفتم بریم رفت جلو و کیرم از لای پاش دراومد منم پاشد رفتم . داشتم میرفتم خیلی تاریخ بود یه دفعه خوردم به کونش گفت وای ببخشید گفت بیو خیلی تاریکه دست انداخت دو کمرم و رفتیم تو اتاقچراغ و روشن نکرد و گفت بخواب خوابیدم رو تخت اومد کنارم دست انداخت دور گردنم کیرم هم چسبیده بود به شکمش گفتم عمه چقدر خوشگل شده بودی امروز گفت میدونم بچه ی رازنگهداری هستی منم که به جز اون شوهر مفنگیم کسی رو جز تو ندارم پس بیا باهم پایه باشیم منم گفتم باشه یهو دست گذاشت رو کیرم منم دستم و گذاشتم رو کونشو شروع کردیم لب گرفتن یه ۲ سه دقیقه ای هم دیگه و مالیدیم اومد روم خوابید باز از هم داشتیم لب میگرفتیم که یه کم دستم و تفی کردم و زدم به کیرم و گذاشتم دم کسش . کسش و تا حالا ندیده بودم ولی خیلی نرم بود . یه ذره فشار دادم و سر کیرم رفت تو یهو نشست و گفت یواش یواش دستم گذاشتم رو کمرش و یواش یواش نصف کیرم رفت تو اون کس نازش شروع کردم یواش  تلمبه زدن همینجوری تلمبه میزدم و ازش لب میگرفتم یه دو سه دقیقه ی گذشت و دیگه داشت حال میکرد یواش یواش داشت آه آه میکرد اووووف چه بدنی محکم گرفتمش و شروع کردم با سرعت تلمبه زدن آه آه ش بلند تر شد و ازش لب میگرفتم چون تاخیری چیزی نزده بودم زود آبم میومد کیرم و درآوردم و رو پهلو خوابندمش و کیرم کردم تو کسش شروع کردم تلمبه زدن با دست چپم که زیر سرش هم بود سینه چپش و میمالندم و با دست راستم هم کسش و میمالیدم هر از گاهی هم ازش لب میگرفتم یه ۵ دقیقه تلمبه زدم که دیدم داره آبم میاد کیرم و آوردم و گفتم عمه آبم داره میاد برام بخور خوابیدم و نشست و سینم و شروع کرد ساک زدن وای چه خوب ساک میزد یه دقیقه ساک زد که آبم اومد و  تموم آبمو خورد اون دو سه هفته رو حتی روز های تعطیل و به بهانه های مختلف نرفتیم خونشون و هر شب سکس میکردیم بعد از اینکه بابام اینا اومدن روزای تعطیل میرم  خونشون و وقتی شوهرش میره بیرون سکس میکنیم
     
  

 
خواهر جنده
سلام من سامان هستم و میخوام داستان سکس واقعی با خواهرم سمیرا  و براتون بگم من ۱۸ سالمه و اونم ۱۷ سالشه یه کون گرد و خوشگل داره با سینه های ۷۰ من موقعی ۱۲ سالم بود این چیزا رو فهمیدم اونم موقعی که ۱۵ سالش بود دیگه شروع کرد به آرایش و از این کارا وگرنه از قبلش بلد نبود این کارا رو هم او دختر خاله ی ۲۰ ساله ی جنده م یادش داد . خلاصه یه چند ماهی بود حسابی سرش تو گوشی بود و اینا منم شک کرده بودم که با یه پسری رابطه داره ولی چیزی نگفتم . از بچگی شبها تو بغل هم میخوابیدیم چون هر دو مون از تاریکی  میترسیدیم هه هه باسه همین یه چند سال که بزرگتر شدیم بابام برامون یه تخت دو نفره بزرگ خرید که راحت باشیم بابام نمایشگاه ماشین داره باسه همین هم وضعمون خوبه . خلاصه تابستون بود و خیلی بهش مشکوک شده بودم خودمم حسابی حشری شده بودم چون با هیچکی دوست نبودم . شبا من با شرت میخوابیدم چون گرم بود اونم با شرت و کرست حتی مامانم هم با شرت و کرست تو خونه میگرده خلاصه تو خونوادمون خیلی عادیه یه شب خواب بودم که بیدار شدم دیدم ساعت سه هس پاشدم رفتم دستشویی و اومدم . اومدم بخوابم اونم بیدار شد گفت منم برم دستشویی بیام . رفت و اومد . اومد رو تخت منم رو دست چپ خوابیده بودم اونم اومد جلو تو بغلم خوابید . یه ۵ دقه ی گذشت سریع خوابش برد ولی من حسابی حشری شده بودم و کیرم شق شده بود  ( راستی یادم رفت بگم یه کیر ۱۷ سانتی هم دارم که نسبتا کلفته ) حسابی شق کرده بودم . یه فکری به سرم زد یواش کرستش و باز کردم بعد یه ذره تکون خوردم اونم تکون خورد سر بالا خوابید منم کرستش و برداشتم گذاشتم کنارش که یعنی خودش باز شده اووووف چه سینه ای گرد و سفید . سریع شرتم کشیدم پایین و شروع کردم به جق زدن هر از گاهی هم یه دستی به بدنش میکشیدم ۲ ۳ دقه گذشت آبم اومد و ریختم تو دستمال و انداختم دور و گرفتم خوابیدم صبح ساعت ۱۰ بود بلند شدم دیدم هنوز خوابه مامانم که طبق معمول رفته بود مطب آخه دکتر زنانه بابام هم رفته بود . کرسته هنوز بغل دستش بود بلند شدم لباس بپوشم اونم بیدار شد وقتی دید کرستش نیس خیلی عادی بلند شد لباس پوشید و سلام کرد و گفت بریم یه چیزی بخوریم.  یه چند شبی گذشت و بعضی موقع ها باهاش جق میزدم یه شب خواب بودم یه فکر زد به سرم برم سر گوشیش iPhone 6 داره خیلی یواش انگشتش و گذاشتم رو گوشیش و باز شد سریع رفتم تو گالریش وااای چی میدیدم پر فیلم سوپر همینجور داشتم میگشتم یهو یه عکس دیدم زدم روش دیدم تو حموم لخت از خودش عکس گرفته اومدم بیرون رفتم تو تلگرامش به به دیدم فقط با سه تا پسر دوسته و با کلی آدم دیگه هم چند بار سکس چت کرده خلاصه حسابی گوشیش و چک کردم و گرفتم خوابیدم . صبح یه دفعه دیدم داره صدام میزنه چشمام و باز کردم گفتم بله یه بوسم کرد گفت پاشو بیا صبحونه بخور بریم یه دوری بزنیم اومد بره دستشو گرفتم گفتم اینا چیه تو گوشیت داری حالا دیگه سکس چت هم میکنی گفت تو از کجا میدونی منم همه چی و براش گفتم . حسابی تعجب کرده بود . من دراز کشیده بودم اومد یهو نشست رو کیرم شروع کرد التماس کردن و بوسم میکرد و هی میگفت تو رو خدا به مامان و بابام نگو منم یهو یه فکر زد به سرم ( گفتم اینو که از کون کردنش بزار منم بکنم ) گفتم یه شرط داره گفت چی .؟ دستم و گذاشتم رو کونش و گفتم باید بزاری بکنمت گفت جدی میگی گفتم آره دیگه نمیخواد سکس چت کنی نه میخواد با پسرای غریبه سکس کنی به مامان و بابا هم چیزی نمیگیم گت باشه اوردمش پایین و شروع کردم ازش لب گرفتن و کیرم شق شده بود . بلندش کردم  نشوندمش رو سینم و گفتم برام بخور شرتم و کشید پایین و کیرم زد بیرون گفت عجب کیری داری توله شروع کرد به ساک زدن اوف چه حرفه ای ساک میزد منم شرتش و کشیدم پایین چه کسی داشت شروع کردم به  خوردن اون کس سفید و نازش یه کم گذشت حالت سگی نشوندمش . کیرم و یه تف زدم و گذاشتم در کونش اومدم شروع کنم گفت یه چی بهت بگم عصبانی نمیشی گفتم چی ؟ گفت من پرده ندارم . حسابی شکه شدم گفتم چطوری چرا کار کیه ؟ گفت با یکی از دوستام با دوتا پسر دیگه رفتیم تو خونه داشتیم سکس میکردیم که یهو یکیشون کرد تو کسم و پرده م پاره شد . خلاصه نمیتونستم کاری بکنم ولی ته دلم خوشحال بودم خلاصه خودم رو کمر خوابیدم و اونم اومد رو شکمم . کیرم و گذاشتم در کسش . سوراخش تنگ بود حسابی حشری بودم دست گذاشتم رو کمرش و محکم گرفتمش . داشت تو چشمام نگاه میکرد . یهو با یه فشار بیشتر کیرم رفت تو کسش یه جیغ بلند زد و بی حال افتاد تو بغلم داشت میلرزید یه کم صبر کردم و شروع کردم به تلمبه زدن یه کم که گذشت کسش باز شد و داشت حال میکرد اوردمش پایین . ازش لب میگرفتم و تلمبه میزدم . کیرم و درآوردم و رو پهلو هر دومون خوابیدیم کیرم و گذاشتم در کونش . کونش حسابی گشاد بود با یه فشار نصف کیرم رفت تو . تلمبه میزدم و سینه ی راستش و میخوردم . بهش گفتم راستش و بگو چند بار کون دادی گفت خیلی کون دادم ولی فقط یه بار کس دادم . یه ۵ دقه ی گذشت دیدم دیگه وقتشه آبم میخواد کم کم بیاد بلند شدم رو کمر خوابندمش و افتاد روش کیرم و کردم تو کسش و تلمبه میزدم و لب و سینه ش و میخوردم ۲ سه دقه گذشت داشت آبم میومد سریع کیرم و درآوردم و تموم آبم و ریختم رو شکمش . دوتامون پاشدیم رفتیم حموم و اومدیم یه چیزی خوردیم و تا شب  xbox بازی کردیم شب هم خیلی عادی رفتیم تو اتاق و در رو قفل کردیم (ولی معمولا بابام و مامانم تو اتاقمون نمیومدن کاری باهامون نداشتن ) و یه بار دیگه سکس کردیم و تا صبح هم لخت خوابیدیم.  از اون  موقع هم بهم هم قول دادیم که فقط با هم سکس کنیم و با کس دیگه ای نباشیم . تو هفته هم با هم رفتیم یه دکتر زنان و یه دستگاه براش گذاشت که حامله نشه . از اون به بعد هم باخیال راحت آبم و تو کسش میریزم  و شبا لخت میخوابیم و هر موقع حشری میشیم سکس میکنیم .
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
از دست دادن بکارت
سلام اسم من مهسا هست و میخوام داستان سکس با پسر داییم پژمان رو براتون بگم من ۱۶ سالمه و کونم کمی بزرگه ولی سینه هام خیلی کوچیکه . بابام روم خیلی حساسه و اصلا نمیتونم برم بیرون ولی از بس تو اینترنت گشتم همه چی بلدم ولی حسابی دوست دارم با یکی سکس کنم . پژمان ۲۰ سالشه که‌ همیشه ته ریش میزاره و حسابی خوش تیپ و یه پرشیا داره . ازش معلومه کلی دوست دختر داره . چند وقت ‌پیش داییم اینا رفته بودن مسافرت و قرار شد پژمان این سه شب رو بیاد خونه ی ما . بابام روم حساسه ولی گیر نمیده مثلا پیش پسرعمه هام و پسردایی هام بخوابم یا خونشون بمونم . خلاصه شب ساعت ۱۱ بود که اومد . بابام تو‌ فرش بخاطر همین وضعمون خوبه خونمون بزرگه خلاصه قرار شد بیاد تو اتاق من بخوابه براش جا انداختم و اومد خوابید . یه لباس شلوار عادی پوشیده بودم . یه فکرایی هم تو سرم بود . هنوز بیدار بود پاشدم از تو کمد یه ساپورت با یه  تاپ خوشگل برداشتم . گفتم پژمان بیداری گفت بری چی گفتم میخوام لباس عوض کنم گفت برم بیرون گفتم نه و دوباره سرش رفت تو گوشیش . بابام و مامانم خواب بودن . بدون اینکه چیزی بگم اول لباسم و درآوردم و بعد شلوارم و درآوردم لخت وایساده بودم از عمد  الکی خم شدم که بدنم و ببینه . از وسط پام نگاه کردم دیدم داره نگاه میکنه به خودم گفتم حله . وایسادم و لباسم رو پوشیدم و نرفتم رو تختم رفتم رو زمین پیش پژمان خوابیدم رفتم تو بغلش و گفتم وااای حوصله م سررفته اونم رفت تو تلگرام تا چیزای باحال نشونم بده منم حسابی بهش چسبیدم و یه پامو انداختم رو پاش . اومدیم بخوابیم گفتم من میترسم میشه تو بغلت بخوابم گفت باشه هر دومون رو پهلو چپ خوابیدیم و رفتم عقب حسابی کونم و چسبندم به کیرش چند دقه نگذشت کیرش و وسط کونم احساس کردم چه کیر بزرگی داشت . یه ذره خودم دادم عقب تر و کونم رو میمالوندم به کیرش یه دفعه دست گذاشت رو کونم گفت چیه چرا نمیخوابی .؟؟ منم دستمو گذاشتم رو کیرش الکی گفتم ای چیه چسبیده به باسنم؟ گفت اگه قول بدی به کسی چیزی نگی بهت نشونش میدم . منم گفتم باشه به کسی چیزی نمیگم . یهو رو کمر خوابوندم و دست تو ساپورتم . شروع کرد به مالیدن کسم و ازم لب میگرفت.  حسابی داشتم حال میکردم.  یهو نشست بالا سرم و گفت بلدی ساک بزنی گفتم یه چیزایی بلدم گفت ببینم چیکار میکنی . شلوار و شورتش و کشید اووووف یه کیر ۱۸ سانتی زد بیرون از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف هم ترسیده بودم . دیگه چاره ای نداشتم شروع کردم مثل فیلم سوپر ها ساک زدن . موهامو گرفته بود و میگفت چه خوب ساک میزنی . یه ۵ دقیقه ای ساک زدم گفت پرده داری گفتم آره گفت میزاری برات افتتاحش کنم.  گفتم نههههه بابام میفهمه بعدم حامله میشم گفت نترس خودم هر موقع خواستی عروسی کنی میبرمت میدوزمت خلاصه بعد از کلی اسرار قبول کردم کامل لختم کرد رفت در اتاق رو هم قفل کرد . بلندم کرد گذاشتم رو تخت . سر بالا خوابیده بودم بهم گفت یه بالش میزارم رو دهنت خودت هم سعی کن جیغ نزنی حسابی ترسیده بودم گفتم باشه . بالش و گذاشت رو صورتم با زبون یه کم کسم رو خورد بعد یه تف هم زد دور دهانه ی کسم . داشتم از ترس میمردم یهو سر کیرش و گذاشت دم کسم و خوابید روم . دستش و انداخت دور کمرم و محکم گرفتم و در گوشم گفت جیغ نزن فقط اولش درد داره بعدش حال میکنی سرمو آوردم بیرون گفتم میشه اول از کون بکنیم بعد از کس گفت همین امشب به هرحال میخوام پردتو بزنم گفتم باشه ( آخه هم دوست داشتم از کون بکننم هم میخواستم ببینم چقدر درد داره ) پاهام و داد بالاتر و یه انگشتش رو کرد تو کونم اووف چقدر خوب یه کم با کونم ور رفت و گفت آماده شد کیرش و گذاشت در کونم و یواش یواش فشار داد یه کم درد داشت ولی خیلی حال میداد . کم کم هی اومد جلو که دیدم تموم کیرش تو کونمه داشت حسابی حال میکردم شروع کرد به عقب و جلو کردن اولش یه کم میسوخت ولی برام عادی شد با اینکه کیرش آنقدر بزرگ بود . حسابی حشری شدم گفتم محکم تر تلمبه بزن چشمتون روز بد نبینه لبش و گذاشت رو لبم و کیرش و درآورد و یهو تا ته کرد تو شروع کرد محکم تلمبه زد واااای درد داشت ولی از خشن حسابی خوشم میومد یه دو سه دقه کرد گفت دیدی چقدر حال داره حالا نوبت کسته گفتم باشه دوباره بالش و گذاشت رو صورتم و کیرش گذاشت دم کسم . یه کم لفطش داد گفتم بکن یهو کیرش و تا ته کرد توم وااای از حال رفتم هیچی نمیفهمیدم تو کسم میسوخت ، دهانه ی کسم هم داشت درد داشت اصلا نفهمیدم چی شد کیرش و درآورد و بلند شد دستمال آورد . اول کسه من و پاک کرد بعدم کیر خودش و پاک کرد . بالش و برداشت از روصورتم گفت خوبی خیلی آروم گفتم درد دارم . دوباره یواش کیرش رو کرد تو کسم . هنوز درد داشت یه ۵ دقیقه ای که تلمبه زد دیگه دردی احساس نمیکردم و فقط داشتم حال میکردم . کیرش و درآورد و رو کمر خوابید و بهم گفت پاشو بشین رو کیرم . پاشدم نشستم رو کیرش خیلی راحت رفت تو کسم . چون حشری بودم شروع کردم به سرعت بالا و پایین شدن و از هم لب میگرفتیم یه ۷ ۸ دقیقه ای همینجوری بود که‌ گفت پاشو . بلندم کرد رو شکم خوابندم بعد خودش هم اومد روم خوابید و کیرش دوباره کرد تو کونم شروع کرد تلمبه زدن . سینه های گرد کوچیکم رو گرفته بود و تلمبه میزد یه کم تلمبه زد بعد کیرش و درآورد کرد تو کسم با قدرت تلمبه میزد حسابی داشتم حال میکردم که ارضا شدم . یه کم بی حال شدم همینجور داشت سرعت تلمبه هاش بیشتر شد یه چند تا تلمبه محکم زد و دیدم کسم داغ شد فهمیدم آبش رو ریخته تو کسم . بیحال افتاده بود روم با ترس و نگرانی گفتم چرا آبت رو ریختی توم دیدم هیچی نگفت خلاصه کیرش و درآورد و لباسش و پوشید خوابید منم رفتم دستشویی خودمو شستم و اومدم خوابیدم صبح پاشدم دیدم ساعت ۱۰ هس بابام رفته بود صدای مامانم هم نمیومد رفته بود خرید کنه . بیدار کردم گفتم چرا دیشب آبت و ریختی تو کسم حالا حامله میشم که . گفت نترس یه دکتر میشناسم دوستمه هم میدم پردتو بدوزه هم اگه حامله شدی میدم بچت رو بندازه خلاصه خیالم راحت شد تموم اون سه هفته رو هم حسابی سکس کردیم .
     
  
مرد

 
تقاضای یک تاپیک در صفحه
خاطرات و داستانهای سکسی رو دارم
برای خاطره ای به نام آن شب بارانی...
برچسب ها:مامان ، سکس محارم ، مادر

آن شب بارانی...
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه من رامین هستم 21 سالمه و به تازگی از دانشگاه ترک تحصیل کردم این ماجرایی که میخام براتون بگم تاثیرگذارترین خاطره در زندگی منه تصمیم گرفتم ماجرای زندگیمو بگم تا بدونید سرنوشت چه ساده دست به دست این دنیای بیرحم انسانهارو تغییر میده و روی دیگرشونو نشون میده ...
یکی از تلخ ترین اتفاق ها میتونه از دست دادن پدر باشه داغ پدر خیلی سخته اونم در دوران کودکی زمانی که نیاز به پشتوانه استوار و دلگرمی داری افسردگی من از همون کودکی با رفتن پدرم شروع شد منو مامانم تنها شدیم و این سالها در کنار هم زندگی غمبار و کسالت انگیزی داشتیم تا من دانشگاه دولتی شهرخودمون قبول شدم و به همین مناسبت جشن تولد 19 سالگی خودمو و 42 سالگی مامانم رو که تو یک ماه بود یه شب با هم جشن گرفتیم این تنها اتفاق خوش زندگی من بود ! یکسال از رفتن من به دانشگاه میگذشت و تو این یکسال به رفتارهای مادرم مشکوک بودم اما فکر میکردم مشکل از خودمه و زیاد بهش حساس شدم اون یه زن میانساله و من نباید تو کاراش دخالت کنم...
تا اون روز نحس ابری رسید یه صبح پر از بی انگیزگی طبق معمول صبح زود از خونه زدم بیرون و قرار بود تا غروب کلاس داشته باشم اما استادمون نیومدو قبل از ظهر بیخیال غذای دانشگا شدمو اومدم خونه تو راه یه پاکت سیگار گرفتمو سر کوچه رسیدم که دیدم همسایمون از خونمون اومد بیرون و با سرعت رفت تو خونشون؛ خشکم زده بود انگار شکی که داشتم درست بودو داشت یقین میشد دویدم به سمت خونه کلید انداختم و رفتم داخل وارد پزیرایی که شدم دنیا خراب شد رو سرم
چی میدیدم؟ آیا خواب میدیم؟ آیا این مادر من بود که لخت مادرزاد وسط خونه ایستاده بود ؟ آیا صیغش بوده؟ پس چرا من نمیدونم مغزم هنگ بود هیچ نتیجه ای نمیگرفتم جز آبروریزی ...حقارت ...نکنه زوری بوده؟ میخاستم همه اینارو ازش بپرسم ولی نمیتونستم حرف بزنم
از هول دیدن من سریع رفت تو حموم و درو بست بوی عرق خونه رو پر کرده بود جعبه دستمال کاغدی با دستمالهایی که ازش بیرون زده بود وسط خونه ...واااای... کاش این یه کابوس بود گوشی مامانمو از روی میز برداشتم وارد پیامها شدم بلـــــه زوری نبوده مامانم پیام داده ''ساعت هشت بیا رامین دانشگاهه'' از صبح اینجا بوده اون کثافت مگه خودش زن نداره چرا با مادر من؟... نمیتونستم طاقت بیارم از خونه اومدم بیرون گوشی مامانمم گزاشتم جیبم تا غروب دور خیابونا قدم میزدمو سیگار دود میکردم منی که ادعای روشنفکری میکردم نمیتونستم هضم کنم این اتفاقو .پیش خودم تصمیمای وحشتناکی میگرفتم حتی به قیمت از دست رفتن آبرو و جونم...بارون نم نم شروع به باریدن کرده بود برگشتم خونه همه چراغها خاموش بود و مامانم تو اتاق بود تنها صدایی که میومد صدای بارون بود رفتم تو اتاق مامانم با یه دامن ابی و یه پیراهن تور بلند مشکی از روی صندلی میز کامپیوتر بلند شد و تا اومد حرفی بزنه گفتم امروز اینجا چه اتفاقی افتاد توضیح میخام با یه دلیل قانع کننده اون انکار میکرد و میگفت لخت شده که بره حموم که من از راه رسیدم
و مکالمه منو مامان...
+ پس چرا خیس عرق بودی و پریشون؟
-خب تو رو دیدم انتظار نداشتم این موقع روز بیای بعدشم قبلش ورزش میکردم عرق کرده بودم
+ مثل سگ دروغ میگی با اقای همسایه ورزش میکردی اره؟!
-سکوت.....
+چیه چرا جواب نمیدی فک نمیکردی دیده باشمش
-رامین تو توهم زدی...اینطور نیست..
انکار پشت انکار تا اینکه گوشیشو دراوردمو پیامو نشونش دادم بعدش خواست گوشیو بگیره که پرت کردم طرف دیوار گوشی خورد شد، بعد صدامو بردم بالا : تو چیکار کردی چیو مخفی میکنی من همه چیو میدونم
دیگه حرفی نزد فقط ترس تو چهرش مشخص بود با صدای لرزون گفت
-محرم بودیم...باور کن محرم بودیم ..
+برو شناسنامه یا صیغه نامه بیار
باز سکوت کرد
+ چرا لال شدی مگه محرم نییستین مدرکشو نشونم بده
- رامین هر بخدا هر بار میخونه (منظورش همون خطبه عقده)
+ هرباااااار؟؟؟؟ قبلنم اینجا اومده؟ واااای ....
میدونستم داره دروغ میگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم دستم بلند شد ، محکم زدم تو گوشش یه اخ دلسوزی گفت و نشست رو صندلی و با دستش در گوششو گرفت
خودم خیلی ناراحت شدم انگار تو صورت خودم زده بودم شاید حقش نبود مظلوم تر از اونی بود که فکر میکردم میدونستم الان اون چیزی که تو دلمه باید بگم تنها راهی بود که به ذهنم میرسید بعد از دیدن صحنه ظهر و پاره شدن پرده حیا بینمون و اینکه دستش برام رو شده بود بهش گفتم چرا من باید خودمو کنترل کنمو تو نکنی چرا تو خیانت کنی و من نکنم خلاصه بعد از کلی فلسفه چیدن بهش گفتم اگه میخوای کاری دست تو و اون مرتیکه ندم امشب باید منم ارضا کنی در غیر این صورت خیلی بد میشه اگه دایی و زن اقای همسایه این اتفاق رو بدونن خودت بهتر میدونی جرمش چیه خیلی برام سخت بود باورم نمیشد اینارو گفتم نفسم بالا نمیومد قلبم تند تند میزد از استرس زیاد هر لحظه منتظر واکنش عجیبی بودم مامانم از ترس بدنش میلرزید بلند شد گفت رامین چی میگی تو میخوای با من چیکار کنی مگه میتونی با مامامانت...بغض کرد نتونست حرفشو تموم کنه گفتم تو دیگه مامان من نیستی حالا بهتره به حرفام فک کنی چرا غریبه وقتی من هستم؟...
بعد از اتاق اومدم بیرون و نشستم روی مبل خیلی عصبی بودم دلم میخاست جرش بدم بعدم خودمو و اونو با هم خلاص کنم ساعت ده شب بود و همچنان بارون میومد دیدم مامانم از اتاق اومد بیرون و تو تاریکی اومد کنارم ایستاد و گفت باشه قبول میکنم فقط دو تا شرط داره من سکوت کرده بودمو نگاهش میکردم تو تاریکی گفت اول اینکه امروز و امشبو هر چی که بوده فراموش کنی واسه همیشه و دوم اینکه در چشمامو ببندی چون نمیتونم تو چشمات نگا کنم همه اینا رو با بغض گفت من پشیمون شده بودم ولی خودش دوباره تصمیمو زنده کرد پاشدم دستشو گرفتمو بردمش تو اتاق و دروبستم یه لامپ مهتابی روشن بود که صداش رو مخم بود نگام خورد به کنار صورتش دیدم از تو گوشش یکم خون اومده از همون سیلی بوده فک نمیکردم انقد محکم زده باشم دست بردم پاک کنم که صورتشو کشید کنار گفت رامین بیخیال شو تو چطور میتونی من حتی نمیتونم فکرشو بکنم حالا چطور تحمل کنم رامین غلط کردم ببخش منو .التماس پشت التماس...
+تو قبول کردی حالا باز پشیمون شدی میدونی که میتونم با زور این کارو بکنم...
راستش منم دیگه نمیخاستم گر چه اگر هم پشیمون میشدم پای من تموم شده بود من حرفشو زده بودم پس باید این کارو تموم میکردم گفتم گوشت میشنوه درد نمیکنه دیگه هیچی نمیگفت یه بغض وحشتناک چونش میلرزید منم بغض کرده بودم ولی شاید تنها راه تنبیه بود که به ذهنم میرسید شاید اینطور میتونستم حس انتقام افسردگی شهوت تحقیر شدن و خیلی چیزهارو تخلیه کنم شاید هم مشکلات روحی دیوونم کرده بود ...
دیگه با عقلم کاری نمیکردم همه راه ها ی سرم بسته شده بود رفتم کنارش در چشماشو با روسزیش بستم
بدم نمیومد با 80 کیلو کون و پستون سفییید تا صبح حال کنم البته اگه میتونستم خودمو با این وضع روحی که داشتیم تحریک کنم.
پایین پیراهنشو گرفتمو کشیدم بالا تا از تنش دربیارم اون سرشو انداخته بود پایینو هیچی نمیگفت پستونای بزرگش افتاد بیرون ، کرست نبسته بود بعد که پیراهنشو دراوردم دستمو بردم لبه دامنشو گرفتم که مچای دستمو گرفت دستاش سرد سرد بود مل مرده ها سفت دستمو چسبیده بود بلاخره دامنشو کشیدم پایین تا فقط با یه شرت جلوم ایستاده باشه باور کنید اونقدر عصبی بودم و حالت ظبیعی نداشتم که هر کس میدید منو فکر میکرد یه بتری شراب و کامل سرکشیدم و مست کردم...
خودم پیراهن و شلوارمو دراوردم رفتم تشک ابری که بالای کمد بود برداشتمو انداختم کف اتاق رفتم طرف مامانم که شرتشو دربیارم از پاش که یلحظه زد زیر گریه و افتاد به پام و شروع کرد به بوس کردن روی پاهام با دستای سرد و لرزونش پامو گرفته بود میگفت رامین غلط کردم منو ببخش بیا بیخیال شو دست بردار بخدا گناهه گناه داره رامین ببین با گوشم چیکار کردی باز التماس میکرد و چنان گریه میکرد که سنگ ذوب میشد اما من سنگ دل بیرحم تصمیم خودم گرفته بودم گفتم مامان پاشو گریه نکن حالم خوب نیست فک کن منم اقای همسایم منم نتونستم جلوی خودمو بگیرم گریم افتاد همینطور که گریه میکردیم دو نفری بلاخره شرتشو از پاش کندم دست بردم زیر بغلش بلندش کردم گفتم گریه نکن اما اون گوش نمیکرد فقط زار میزد و میگفت رامین نه با من این کارو نکن رامین ....
حس تلخی بود ولی نمیدونم چرا یه حسی نمیگزاشت بیخیال بشم اره اون شهوت بود که عقلمو بسته بود خودمم شرتمو دراوردم و رفتم روبروش ایستادم من اولین سکسم بود و دستام یخ کرده بود و احساسی فراتر از استرس... پسر و مادر لخت کف اتاق بودیم و کلی فکرایی که باید عملی میکردم من یه پسر سبزه با 180 قد و 65 کیلو وزنم و مامانم با 160 قد و 80 کیلو وزن ؛ کون بزرگ و رونای چاق و سفیدی داشت سینه های بزرگش اینا همش باعث میشد تا کیرم نیمه راست بشه ولی گریه مداوم مامان نمیزاشت کامل بلند بشه هر چی میگفتم گریه نکن نمیتونم تحریک بشم اون بیشتر زار میزد
+مامان نمیخام اذیتت کنم مجبورم نکن ساکتت کنم
تهدیدم جواب نمیداد رفتم خودمو چسبوندم بهش بدن داغ ولی اونم کف دستاش مثل کف دستای من یخ کرده بود سینش چسبیده بود به بالای شکم من و قلبش تند تند میزد روسریش خیس شده بود از اشکاش؛ باز دستامو بردم زیر بغلش خودمو بیشتر چسبوندم بهش بغلش کردم سرمو بردم لای پسوناش شروع کردم به لیس زدن کیرمم چسبیده بود به رونش فقط چند سانت با محل ورودم به دنیا فاصله داشت دستام گرم شد اروم از پشت بردم لای کونشو شروع کردم مالیدن با یه دستمم زیر بغلشو میمالیدم اونم کمتر گریه میکرد خوشم میومد زیر بغلشو ماساژ بدم یکمم مو داشت که نرم بود کاملا تحریک شده بودمو انگار نه انگار که مامانم تو بغلمه همینطور که داشتم بین سینه هاشو لیس میزدم دستمو میخاستم ببرم لای پاش از جلو که پاهاشو محکم چسبوند بهم اجازه نمیداد تا دستمو برسونم به کسش خودمو ازش جدا کردم و دستشو گرفتم نشوندمش رو تشک بعد روسریو باز کردم چشماش قرمز شده بود و هنوز داشت اشک میریخت پیش خودم گفتم تو چنگه منه باید هر کار میخام باهاش بکنم اون باید تنبیه بشه رفتم بالای سرش و با دستم فکشو گرفتم باز کردم دهنشو تخمای بزرگمو گزاشتم تو دهنش مقاومت میکرد تا موهاشو گرفتم گفتم تکون نخور فقط چند لحظه نگه داشتم دیدم با دست محکم میزنه به رونم صورتشم سرخ شده بود دراوردم از دهنش دیدم شروع کرد به عوق زدن و بالا اورد رو تشک فک نمیکردم انقد حالش بهم بوخوره
یلحظه دیدم بلند شد یه جیغ زد که منم کر شدم رفت پشت در گفت اینو باز کن من برم بیرون تو داری منو شکنجه میدی خب بکش راحتم کن راست میگفت زیاده روی کردم رفتم دستشو گرفتم نشوندمش رو صندلی گفتم حرص نخور دیگه اینکارو نمیکنم اون تشک و جمع کردم بردم بیرون و تشک خودمواوردم انداختم خیس عرق بود موهاش و بلند بلند نفس میکشید باز اوردمش رو تشک گفت در چشمشو ببندم ولی گوش نکردم طاق باز خوابوندمشو رفتم لای پاش نشستم اب از کیرم راه افتاده بود اروم نوک کیرمو گزاشتم کنار کس چاق و صورتیش که بالاش یکم مو داشت یه تف انداختم درست بالای کسش سر خورد رفت لای خط کسش و بعد اروم کیرمو کردم تو کسش تا نصفه یه اه بلندی کشید بعد اروم خابیدم روش صورتمو بردم لای پستوناش و دستمامم زدم زیر بغلش یلحظه خودشو جمع کرد کیر17:سانتیم تا ته رفت تو کسش ناله میکرد که تو زندگیم این صداهارو ازش نشنیده بودم یه کس گرم و نرم، خیس و لیز شده بود و راحت عقب و جلو میکردم فک میکردم کس تنگ تر از اینیه که میکنم شایدم مامانم کسش گشاد بود زیر من دست و پا میزد منم کیرمو نگه داشته بودم محکم فشار میدادم تا اخر کسش و خایهامو میمالیدم کنار کسش صدای واقعا حشری کننده ای میداد ..اروم گفت رامین تو رو خدا جون مامان عقب و جلو کن من دارم میمیرم حالم بده ..عذابم نده... صداش بد میلرزید میخاستم کیرمو دربیارم که یلحظه محکم با پاهاش منو چسبید انگار داشت منو میبلعید باور نمیکردم جایی که ازش اومدم بیرون داره منو باز میکشه داخل یلحظه دیدم با فشار یه اب داغی پاشید به کیرم و مامانی شروع کرد به لرزیدن زیر من همینطور که داشتم سینه هاشو میخوردم فک کردم ابم اومده بلند شدم دیدم مامانم بیحال شدو دیگه اخ اوخ نمیکنه کیرمو کشیدم بیرون دیدم واااو چه ابی ریخت بیرون از کسش از کس اونو کیر من اب میچکید فهمیدم ارضا شده اونم چه ارضایی ضد حالی بود برام دیگه دلم نیومد کیرمو بکنم تو کسش پا شدم یه دستمال دادم بهش خودشو پاک کنه با یه دستمالم کیرمو پاک کردم همینطور که رو زمین خوابیده بود رفتم از کمد یه کرم اوردم و مامانو برگردوندم فهمید میخوام از عقب بکنمش گفت رامین از عقب نه نمیتونم جان من نکن بیا پاک کردم از جلو بکن نشستم لای اون کون بزرگشو باز کردم دیدم راست میگه تا حالا از عقب نداده یه سوراخ کوچولو قهوه ای خودمم بعید میدونستم بشه کرد توش یکم کرم برداشتمو با انگشت مالیدم در سوراخش و یکمم به کیرم زدم و مالیدم کل کیرمو چرب کردم بلندش کردم رو زانو گفتم تو بودی که نمیتونستی حالا زود تر از من ابت اومد کیرمو بردم لای کونش خیلی بزرگ بود کل وزنش کون و روناش بودن لای کونشو باز کردم تا بتونم ببینم اروم نوک کیرمو گزاشتم در کونش خودشو خواست بکشه جلو گرفتمش زدم از کنار به پسونش گفتم هیییس قرار نشدا کیرم داشت دل میزد با یه فشار کردم نو کونش، نوک کیرم بیشتر نرفت تو گیر کرد یهو جیغ و داد کرد آی رامین داره میسوزه دربیار تو رو خدا دربیار رامین ...خوابیدم رو کمرشو یه دستامو حلقه کردم دور شکمشو و اون یکی دستم بردم زیر بغلش شروع کردم به مالیدن اروم اروم داشت کیرم میرفت داخل خودمم خیس عرق شده بودم شروع کردم عقب و جلو کردن به سختی کیرم حرکت میکرد مامانمم اه و ناله میکرد و ملافه روی تشک رو چنگ میزد کیرو اروم کشیدم بیرون یه غار که جای کیرمو باز کرده بودم توش دور کونش سرخ و متورم شده بود و دل میزد باز و بسته میشد خودشو جمع کرد و باز گریش افتاد گفت بسه دیگه خیلی درد داره رامین با زور برش گردوندم و باز گزاشتم تو کونش اینبار راحت تر رفت تو دیگه ملاحضه نکردم همینطور که هق هق گریه میکرد شروع کردم چلپ چلپ تلمبه زدن با کسش اشتباه گرفته بودم مامانم میگفت خدایا نجاتم بده غلط کردم الان میمیرم خیلی درد داره من تا اخر کیرم تو کونش بود و اون زور میزد کیرمو بده بیرون خیلی تلاش میکرد تخمام چسبیده بود در کسش و فشار میدادم مامان از حال رفت یلحظه با اخرین فشار ابمو تا ااخر خالی کردم تو کونش هردومون دیگه هیچ تکونی نمیخوردیم کیرم تو کونش خوابید اما درنیاوردم بعد چند دقیقه کیرم باز راست شد و من با ولع میکردم انگار نمیتونستم بیخیال کون بشم انگشتام تو کسش بود و کیرم تو کونش یه گایش واقعی بود به معنای کامل داشتم کونشو میگاییدم با منی قبلیم چلپ چلپ میزدم و ابمم اروم از کنار کیرم میریخت بیرون تا صبح دوبار دیگه کردم تا بار اخر که کیرمو کشیدم بیرون منی با خون از کونش اومد اول خیلی ترسیدیم که نکنه جاییش پاره شده و مامانم چنان دیوونه شده بود و میگفت ناقصم کردی و فلان ...بعد متوجه شدیم اب اخرم با خون اومده و از من بوده ولی خیلی ناراحت شده بود بعد چند لحظه من سرم گیج رفت و بیحال افتادم روی زمین مامانمم رو دیدم که بلند شد کمرشو با دستش گرفتو دولا به حالت کُلیدن رفت تو حموم ...
فردا صبح افتابی بود بیدار شدم و رو قرار بود که همه چیز رو فراموش کنم اما اصولا ادم بدقولی هستم البته اقای همسایه بابد تاوان پس میداد و هنوزم منتظر یه فرصتم تا جبران کنم مامانم بعد این اتفاق یک هفته باهام صحبت نکرد البته تو این یک هفته هر روز پماد میزد در کونشو نمیتونست درست راه بره و بعدشم دیگه نه رابطه مادری بود نه پسری افسردگی من هم روز به روز بیشتر میشد و دیگه نتونستم دانشگاه برم و ترک تحصیل کردم.
هیچوقت دیگه به سکس دوباره باهاش فکر نکردم شاید اون شب هم یه اتفاق بود . گاهی وقتا دیگه هیچ معذرت خواهی جواب نمیده... نمیدونم چه فکری درباره مادر من کردین ولی شاید اون هم دلایل خودشو داشته ولی این رو به واقع میگم که مادر من بسیار مظلومه و شاید گول سادگی و مظلومیتشو خورده.
پایان.
امیدوارم خسته نشده باشید ممنون که وقت گزاشتین
     
  ویرایش شده توسط: AronRasel   

 
اولین سکس با مادرزنم
مادر زنم یه زن چاق و تپله، همیشه لباسهای گشاد می پوشه ، اوایل فکر سکس باهاش نبودم، تا اینکه کم کم نظرم را جلب کرد البته خودش هم به سکس فکر نمی کرد رابطه داماد و مادر زن بود کم کم سعی می کرد به بهونه های مختلف بهش دست بزنم منظورم به کون و پستوناشه گاهی وقتها می شد که میبوسیدمش طولش میدادم تصمیم گرفتم یه روز کارو تموم کنم یه روز که خونه تنها بود رفتم سروقتش در زدم مثل همیشه معمولی بود بلافاصله رفتم تو بغلش کردم و بوسش کردم همینجوری تو بغل نگهش داشتم یه کم مالوندمش فهمید که قضیه از چه قراره برای همین می گفت چی کار میکنی ولی بدش هم نمی اومد سریع خوابوندمش و بدون معطلی کیرم را گذاشتم لای کسش بدون اینکه شلوارشو در بیارم کیرم روی چاک کسش مالوندم ازش لب می گرفتم شلوارش را یکم دادم پایین و کیرم را گذاشتم رو کسش از بس حشری شده بودم دو دقیقه نشد که آبم اومد روی کسش ریختم فرصت نکردم که بکنم تو کس تپلش
بعد از اون روز سه بار دیگه کردمش که بیشتر باهاش حال کردم که بعدا تعریف می کنم
     
  
مرد

 
این تنهایک داستان فانتزیه،نه نویسنده هستم ونه دوست دارم نویسنده باشم،،
قصه من ازوقتی شروع شدکه پدرم بخاطربیماری ماراتنهاگذاشت ورفت من ماندم ومادرم،مادری پروبال شکسته،همه ارزوهایش بربادرفته بود تنهادل خوشیش توزندگی من بودم،دایی ها وعموهام همگی سرگرم زندگی خودشان بودن واین دلیل من ومادرمو بهم نزدیک ترکرده بود سال سوم دبیرستان بودم،دوست داشتم خودموجلوی همه کسانی که مارامیشناختن نشان دهم،تابستان بعدازاینکه سال تحصیلی تمام شد بایکی ازهمکلاسی هایم به سرکارگچ بری رفتم،کارسختی بود طوری که شب ها ازدست درد خوابم نمیبرد،روزها ازپی هم می امدند من درکارم پیشرفت کرده بودم اوستام دیگه ماله میداد که گچ بکشم اعتمادبنفسم زیادشده بود،پولامومیدادم مادرم،بدنم دیگه ازخامی درامده بود وتوکارخستگی برام معنی نداشت،تااینکه یک روزکه مشغول کارروتخته بودم نمی دانم چی شدتخته کج شد،من روی تخته کارکج قرارگرفتم تخته کاربرگشت تاامدم بخودم بیام سقوط کرده بودم برای مراقبت ازصورتم بطورناخوداگاه بادوتادستام روی زمین افتادم،احساس برق گرفتگی عجیبی دربدنم کردم،حالت تهوع،جلوی چشمام تارشده بوددیگه چیزی نفهمیدم،وقتی بهوش امدم. فقط لباس سفید میدیدم دستام سنگین شده بودن دوتادستام تاکتف گچ گرفته شده بود بالای سرم همکلاسی واوستاکارم بودن،به دوستم گفتم فقط کسی به مادرم خبرنده میدانستم بااخلاقی که اودارد،بهتره بی خبرباشه،کارهای بیمارستان باسرعت انجام شد،ترخیص که شدم باهمکلاسیم راهی خانه شدیم اوستا کارم مقداری پول وابمیوه بهم دادترس توچشماش پیدا بود،.

وقتی بخانه رسیدیم ومادرم دروبازکرد حالت شک زده ها فقط نگام کرد،چیشده،کی این بلا روسرت اورده خاک توسرم چیشده،با همکلاسیم واردخانه شدیم،مادرم بدوستم میگفت چی شده تصادف کرده،دعواتون شده اخه کی این بلا وسرش اورده،دوستم گفت سرکارخورده زمین،مادرم سریع رختخواب خودم وبرام توهال پهن کرد بالباس های گچ گچی،سروصورت خاکی درازکشیدم،اوضاع دوباره معمولی شده بود ومادرم ودوستم درموردحادثه صحبت میکردن،بعدازپذیرایی دوستم باتشکرمن ومادرم خانه راترک کرد،بخاطرمسکن ها سریع خوابم گرفت،وقتی بیدارشدم ،عموهام ودایی هام وبالای سرم دیدم،باتبسمی به انها نگاه کردم،عموم گفت چی شده پهلوان،گفتم چی ،سنگینی دستم همه چیزویادم اورد وای دستام چقدسنگین شده بود،به عموم گفتم خوردم زمین دایم گفت پس اون اوستای جاکشت کجابودکه این بلا سرتواومد،حالا بیاودرستش کن گیرداده بودن به اوستام که مقصراصلی اون بوده ازاونجاکه اوستاموخیلی دوست داشتم گفتم مقصرخودم بودم که بی اجازه رفتم بالای تخته،این جواب من باعث شدهمه ساکت بشن،پذیرای ساده شدندورفتن،مثل همیشه
بعدازرفتن مهمون های عزیز من فشارم به بالای صددرجه رسیده بود بازحمت بلندشدم برم دستشویی،مادرم ازتوی اشپزخانه متوجه شد،اومد کنارم گفت میتونی راه بری گفتم بله بامشایعت مادرم تادم دستشوی ،وقتی وارددست شوی شدم حالا چه طوری ازشرشلوارخلاص بشم،دستام تاکتف توگچ بود،تقلاهای من بیفایده بود مادرم ازپشت سرم گفت وایسا بیام کمکت،کمربندم وبازکرد دکمه شلوارم وبازکردگفت برگرد وقتی برگشتم شلواروشرتم وباهم کشیدپایین ،وقتی صدای دروشنیدم برگشتم وباخیال راحت کارم وکردم،خجالت،حیا،هرچه میخواهیدنامش رابگذارید،بلندشدم بازم قصه شروع شدبرگشتم مادرم امدشلوارم وپام کردولی کمربندمونبست،وقتی باافتابه دستشوی وتمیزکرد باهم واردهال شدیم،شلوارم وازپام دراورد ویک زیرشلواری پام کرد،کمی برایم ابمیوه اورد ،داروهایم راداد ومشغول زندگی خودمان شدیم،وقتی میخواستم بخابم درتاریکی ارام وبیصدا سعی میکردم که خودم شلوارم وبکشم پایین تادیگه مزاحم مادرم نباشم اما نمی شد دستام بصورت پرانتزی گچ گرفته بودن وبه هیچ روشی نمیشدخودم بصورت مستقل کارهایم راانجام دهم،
صبح روزبعدوقتی ازخواب بیدارشدم،بصورت غریزی کیرم بلندشد،دستشویی هم فشاربالا.ازجام بلندشدم برم دستشویی وقتی به دستشویی رسیدم دردست شویی وباپاهام هل دادم رفتم داخل مثل خرتوگل گیرکرده بودم چطوری زیرشلواریم وبکشم پایین،دربازشد من روبدیوارمادرم دوباره پشت سرم بازم دست انداخت وشلواروشرتم وباهم کشیدپایین ورفت بیرون ایستادچشاموبستم واین بارسرپایی کارموکردم،حالا چی بایدمیگفتم بیامامان کارم تموم شده ،دست وپابسته شده بودم،چندلحظه بعدمادرم اومدتوگفت کارت تموم شد شلوارم وکشیدبالا،برگشتم یه نگاه به مادرم کردم وازخجالت سرم وپایین انداختم،مادرم خنده ی کردوگفت بروکنارروشویی وایسا تاحداقل صورتت وبشورم،.بعدصبحونه دادن بهم سریع لباس های زیرپوشم ودراورد ویک زیرپیراهن رکابی تنم کرد،مهمون میامد ومیرفت،فامیل،دوست،اشنا،همسایه می امدومیرفت،شوخی راهنمایی ها همه وهمه ازمهمون هامیشندیم بعدچندروززندگی مابه روال گدشته برگشته بود تنها دیگرمن ازدستشوی رفتن بامادرم خجالت نمیکشیدم،پذیرفته بودم،
گرمای تابستان کارخودشوکرده بود،تمام تنم بوی عرق میدادمادرم پلاستک اورد وتمام گچ های دستموباپلاستک پوشاند،لباس هایم رادراورد ومن ولخت روانه حمام کرد،شیراب وبازکرد وسرمن وزیردوش گرفت،بااحتیاط سرموشست ونوبت بدنم شد،لگن وپراب کرد وبااحتیاط بایک کاسه اب روی بدنم میریخت وقتی بالاتنم تمام شد برای شستن پایین تنم زیاداحتیاط نمیکردشورتم وازپام کشیدپایین گفت برگرد وباصابون ولیف تمام کمروباسن وپاهاموشست،احساس راحتی میکردم،باحوله من وخشک کرد ولباسم وپوشید،یک رختخواب تازه پهن کرد ومن درازکشیدم
حقیقت ،خدا هست...واقعیت،خدای نبوده ونیست ونخواهد بود
     
  

 
سکس با مادرن کوس طلا
خیلی تو کفش بودم بدجوری کیرم واسش سیخ می شد
تا اینکه یه روز فهمیدم تنهاست رفتم خونشون
همین جوری که رفتم بغلش کردم بوسش کردم
چون دفعه دومم بود دیگه میدونست که باید کس بده
لباشو خوردم از رو لباس پستون تپلش را می میالیدم
چون وقت نداشتم سریع شلوارشو کشیدم پایین و کیرم و گذاشتم رو کس تپلش
سریع کردم توش
اینقدر کسش توپوله که روش هم میمالم آبم میاد
سریع آبم را ریختم تو کس توپولش
     
  

 
کردن حسابی زن دایی من اسمم رضاست 16سالمه وزنم77کیلو قدم 165 قیافهم بد نیست اما زن داییم 25سالشه وزنش79قدشهم159خیلی خوشگل و اهل سکس ولی بیچاره دست داییم افتاده که خیلی آدم مذهبیه و به غیر از 1یا2بار با هم سکس نداشتن بگذریم ماآش پخته بودیم زن داییم هم خیلی آش دوست داشت برای همین براش برده بودم کلید انداختم رفتم تو (آخه داییم اینا تو خونه ما می موندن ) دیدم صدای جیغ میآد دیدم زن داییم تو حموم داره جیغ می زنه رفتم در زدم گفتم چی شده گفت خداروشکر اومدی یه موش تو حمومه بیا بندازش بیرون من هم رفتم تو دیدم هیچ موشی نیست گفتم پس کو برگشتم دیدم زن داییم لخت جلوم ایستاده من همون جور خوشکم زده بود گفت چیه بدن یه زنو ندیدی پیش خودم گفتم مثل تونه بعد گفتم ببخشید می خواستم برم بیرون که گفت شوخی کردم بابا بیا ببین خودت از همه خوب می دونی که من خیلی سکس رو دوست دارم بیا باهم سکس کنیم من هم از خدام بود گفتم باشه ولی اینجا نمی شه گفت بریم تو اتاق من هم گفتم باشه من می رم تو زود بیا گفت با شه من رفتم زود لخت شدم دیدم اومد گفت وای این چیه چقدر بزرگه گفتم پس چی سریع گرفتم انداختمش رو تخت افتادم به جون سینه هاش حدود10دقیقه خوردم چشمم به کوسش افتاد رفتم یایین به کوسش ژژونوم می زدم آب دهنم با آب کوسش مخلوط شده بود گفتم بسه کیرمو گذاشتم جلوش یه کم فشار دادم تا نصف رفت تو با یه فشار دیگه همش رفت تو وای چقدر داغ تنگ بود شروع کردم به تلمبه زدن یه6دقیقه ای تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون برش گردوندم کیرمو گذاشتم دمه سوراخ هرچی زور زدم تو نرفت کرمو برداشتم مالیدم به سوراخ زور دادم سرش رفت تو وبا چند فشار دیگه هم همش رفت تو چند دقیقه ای تلمبه زدم دیدم آبم میاد کیرمو گذاشتم روی کوسش و فشار دادم رفت تو اب مو ریتم توش بعد ولو شدم بعد از چند دقیقه پا شدم لباس پوشیدم رفتم تا حالا چند بار دیگه هم سکس کردیم
Dghft
     
  
مرد

 
بعد اینهمه خاطره الکی خاطره یک عید بیادموندنی رو مینویسم یکسال عید به یه علتی من تنها موندم و خانومم رفت شهرستان یه ماکسیما داشتم سال 87 بود خیلی دمق بودم دقیقا یه روز مونده به عید رفت خانومم و من تنها بودم رفتم بیرون دور بزنم تو میدون پونک دو تا خانوم کنار خیابون وایساده بودن یکیشون خیلی چاق بود و یکیشون تپل بود و عینکی اومدم کنارشون و گفتم افتخار بدین در خدمت باشم شانس من اون چاقه اومد جلو و عینکیه رفت عقب اون خوشگلتر بود اسم چاقه شراره بود دست داد و عینکیه هم اسمش لیدا بود خلاصه چرخ زدیم و اونا رو بردم سمت ستارخان خرید شماره دادم و زنگ زدن شراره و صحبت کردیم بیوه بود روز دوم عید بود زنگ زد کجایی قرار گأاشتم ناهار رفتیم بیرون و بعدش آوردمش خونه یه قرص خوردم و کاندوم تاخیری اوردم پستوناش خیلی بزرگ بود خوبم میخورد وقتی میخورد میک میزد انگار بادکش میکنه هنوز یادمه خلاصه شلوارو در آورد دیدم یه شیکم داره کوه کاندوم تاخیری گذاشتم طاق باز خوابوندمش یه کوس داشت اندازه ماهی تابه لای پاشم رنگش تیره تر بود کیرمو فرستادم تو تلمبه زدم یه چند دقیقه ای که زدم کشیدم بیرون کاندومو در آوردم گقتم بخور یک کم کس شعر گفت ولی خورد دوباره یه کاندوم در آوردم کشیدم قمبلش کردم اومدم بزارم توش دیدم اوه سوراخش اون ته خلاصه با بد بختی کردم تو کوسش و کلی تلمبه زدم سرش و گذاشتم رو تخت تا کونش بیاد هوا منم رفتم رو کونش کمرشو گرفتم هی تلمبه میزدم اینقدر زدم کمرم عرق کرد برش گردوندمو لاپستونی کردم و خورد تا ابم اومد تو دهنش کلی فحش داد منم حال کردم گفتم بشینیم مشروب خوری گفت باشه گفت زنگ بزنم لیدا بیاد گفتم باشه خلاصه لیدا اومد بماند با چه مسخره بازی ای خلاصه شروع کردیم مشروب خوری و مسخره بازی من با لیدا خیلی شوخی میکردم شراره رفت تو اتاق و گفت یه لحظه بیا کارت دارم رفتم گفت چته با این شوخی میکنی گفتم هیچی خره تو عشق من و ازین کس شعرا خلاصه یه لب گرفتم گفتم یک کم بساک کشیدم پایین که بخوره از عمد اه و اوه میکردم لیدا داد زد چتونه خاک تو سرتون کشیدم بالا رفتیم تو حال کیرم از تو شلوارک تابلو بود که شقه شراره رفت تو دسشویی لیدا گفت عوضی داشتی میکردیش گفتم نه دادم بخوره گفت تابلوعه ازت هنوز اثارش مونده سریع رفتم سراغ صورتش یه لب گرفتم گفتم خره من تو رو میخواستم اون جلو سوار شد گفت جدی؟ گفتم اره گفت منم دعوام شده باهاش که چرا تو نشستی جلو گفت میدونی شراره بیجنبست گفتم یعنی چی گفت دو سه تا پیک سنگین بریزی مست میکنه میخوابه گفتم اوکی فهمیدم خلاصه شراره اومد گفت نخوردین که بی من گفتم چرا عقبی خلاصه زیاد میریختم واسش و آب میوه رو کمتر میریختم و بعد 4 5 تا پیک سنگین دراز کشید رو زمین من گفتم عه چه گرمم شد پیرهنمو کندم شراره کم کم خوابش میومد گفتم بیا یه پیک اخر و بزن یه پیک سنگین دادم
بهش سرش بد جوری گیج میرفت و کس شعر میگفت لیدا اوسکولش کرده بود که وقتی من میکنمش تا تهش میره یا نه میگفت ارععععع ته ته خخخخخخخخ با لیدا ور میرفتیم که یهو دیدیم حال شراره بده بردمش تو حموم کثافت تگری زد صورتش و اب زدم بردمش رو تخت ولو شد بیهوش لیدا هم شراره رو لخت کرده بود چون لباساش کثیف بود خلاصه اونم با کورست پیشم بود تاپشو کنده بود گفت اوه کوس و ببین چه گنده و گشاده گفتم واسه تو چی عزیزم شلوارشو کند و از بقل شورت قرمز توریش کوس نازشو نشون داد گفت کوس اینه نه این غار منم همنجا نشستم کوسشو لیسیدم سرمو فشار میداد گفت بریم تو هال شراره بیدار میشه رفتیم تو هال منم لخت شدم کامل و رو مبل لیدا افتاد بجون کیرم لا ممه ای کردم و کاندوم اوردم و نشست رو کیرم چون صبح کرده بودم و کاندومم تاخیری بود خیلی گاییدم خیلی هر مدلی بلد بودیم کردیم کوسش قرمز شده بود کون نداد ولی بعد ازش خواستم ابمو بریزم رو عینکش و صورتش ریختم و افتادیم تو بغل هم حتی دسشویی نرفتیم شراره پا شده بود اومد تو هال کلی داد و بیداد و فحش لیدا هم گفت عن خانوم این مال منه تو خودتو زور چپون کردی کلی دعوا و بعدشم گریه رفت فرداش زنگ زد گفت صد تومن میخوام قرض منم میدونستم گفتم اوکی بیا بگیر بهش دادم و تا اخر عید با جفتشون بودم البته اگه حال داشتم خاطرات اون عید زیاده چون با سه نفر دیگه هم بودم خلاصه هر چن وقت یبار یه قهری بکنید خوبه
     
  
صفحه  صفحه 89 از 149:  « پیشین  1  ...  88  89  90  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA