ارسالها: 42
#912
Posted: 11 Sep 2019 00:17
سکس با شوهر خواهرم
سلام اسم من میتراس و الان 30 سالمه . قدم 160 هست و وزنم 55 کیلو . هیکل نسبتا لاغری دارم . ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم واسه در مورد احساس من به شوهرخواهرم هست در سن 19 سالگیم که در آخرش کار به سکس کشید.
من 11 سالم بود که مهران ( شوهرخواهرم) با خواهرم آشنا شدند و نامزد کردند. خب من خیلی کوچیک بودم و دوتا داداش داشتم که همیشه لات بازی درمیاوردن وهمیشه تو کوچه و اینور اونور غیرتی بازی درمیاوردن و کتک کاری میکردند . حتی دایی ها و عموها هم به همین شکل بودند. اولین روزی که خواهرم من رو برد شرکت و مهران رو دیدم برام عجیب بود. یک جوان خوشرو و مهربون و بسیار مودب و در مقابل داداش هام که همیشه فحش های پایین تنه میدادن یک کلمه ی زشت سر زبونش نبود. 27 سالش بود و مهندس عمران بود و تازه از سربازی برگشته بود و مشغول کار شده بود . قدش 175 بود و هیکلش متوسط بود . ورزش کونگ فو میکرد قبل از سربازی و بقول داداشم که بعدها با هم استخر رفته بودن میگفت هیکلش شبیه بروس لی هست که من بعدها توی تلویزیون دیدم. ادب و طرز صحبت کردن موقرش و اون چهره ی مهربونش واقعن برام دلنشین بود و با وجود اینکه سن من خیلی کم بود فهمیدم که چرا اینقدر خواهرم فریده دوسش داره .
خلاصه بعد از یکی دو سال که نامزدی کردن و مخالفت های خونواده هامون بالاخره با هم ازدواج کردند. من بزرگتر شده بودم و بیشتر دوسش داشتم و همیشه محبت هاش من رو بیشتر و بیشتر جذب خودش میکرد.
سر موضوع بچه با خانواده ها دعواشون شد و تا به خودمون بیایم خواهرم و شوهرش مهران خونه و زندگیشون رو جمع کردندو از ایران رفتند و هیچ خبری ازشون نداشتیم . چند سالی گذشت و من دیپلم گرفتم و 19 سالم شده بود و توی رشته ی هنر تو دانشگاه اصفهان درس میخوندم و ترم اول بودم .
دقیق یادمه بعد از عید بود و تازه دو روز بود رفته بودم دانشگاه که موبایلم زنگ خورد . مادرم بود و با گریه داشت میگفت فریده و مهران اومدن ایران و تهران سمت غرب زندگی میکنند. خب ما سمت شرق تهران بود خونه امون . به مادرم گرفتم میخوام با فریده صحبت کنم گفت موبایلش رو بهت میدم . شماره موبایل فریده رو برام اس ام اس کرد و من بهش زنگ زدم فقط نیم ساعت بود که با گریه باهاش حرف میزدم تا شارژم تموم شد و خودش زنگ زد و دوباره حرف زدیم که صدای بچه اومد . گفتم کیه گفت خاله شدی .
داشتم میمردم از خوشحالی به خواهرم گفتم مهران کجاس ؟ گفت بیرونه رفته خرید و همه اش دو سه هفته اس برگشتن و خونه گرفتن و تازه دارن جا میفتن . گفتم من شب راه میفتم میام . کلاس رو پیچوندم و زدم بیرون و رفتم بلیط اتوبوس تهران خریدم آخر شب راه میفتاد و صبح میرسید تهران ... برای خواهرم اس ام اس دادم که ساعت 11 شب راه میفته صبح زود میرسم . دل تو دلم نبود ... رسیدم تهران اتوبوس داشت وارد ترمینال میشد ومن آدرس رو که خواهرم اس ام اس کرده بود داشتم میخوندم که به تاکسی بگم . یکهو یه اس ام اس اومد که نوشته بود سلام من جلوی درب ترمینال وایستادم اگر رسیدی خبر بده . قربانت مهران
باورم نمیشد ساعت 4 صبح اومده بود اونجا دنبالم . از اتوبوس پیاده شده و ساکم رو گرفتم و بدو بدو رفتم جلوی درب زنگ زدم گفت فلاشر ماشین روشنه . رسیدم بهش پیاده شد و دیدمش . وای چه جیگری شده بود قیافه اش پخته تر شده بود و کمی درشت تر شده بود و خیلی خوشتیپ تر از قبل . موهای قشنگش که همیشه من عاشق موهاش بودم یه کم از پیشونیش عقب تر رفته بود اما همچنان خوشحالت و مرتب بود. نتونستم خودمو کنترل کنم پریدم تو بغلش و غرق بوسه اش کردم و اون هم منو محکم بغل کرده بود و بعد از چند دقیقه گفت دیگه بریم خونه میترا . سریع پریدم تو ماشین و تا نشست دوباره شروع کردم بوسیدنش اینقد تند تند ماچش میکردم و اشک میریختم که متوجه نشدم چند بار لباشو بوس کردم .
تمام این مدت که نبود روز به روز بیشتر دلتنگ فریده و مهران بودم و عشقی در دلم نسبت به مهران و تمام مهربونیهاش داشتم که باعث میشد برای اینکه بخوام خودمو آروم کنم با دو سه تا عکسی که از آلبومشون کش رفته بودم خودمو ارضا کنم . حالا دلم میخواست تمام ثانیه ها رو استفاده کنم . ولی مهران از این موضوع که من اینقد بهش کشش داشتم خبر نداشت و منو مثل خواهر کوچولو میدید. چون زمانی که رفته بودند من 13 سالم بود .
این مقدمه ای بود که بتونم به داستان اصلی برسم . فریده و مهران صاحب بچه ای شده بودند به اسم هاله و حالا که اومده بودند ایران و مهران رفته بود سرکار خواهرم هم توی شرکتی مشفول کار شده بود و چون بچه خیلی کوچک بود برای مهد کودک رفتن خیلی سخت بود و خواهرم مجبور میشد صبح بچه رو بده مهران ببره خونه مادرم و خودش بره سرکار و بعد از ظهر برگردونه خونه خودشون . من هم رفتم دانشگاه و تا تابستون بعد از امتحاناتم برگشتم تهران و خب تا ترم بعد بیکار بودم گفتم بچه رو نگه میدارم . خواهرم گفت اگر میخوای اینکارو بکنی بیا خونه ی ما که مهران اینهمه راه توی ترافیک تا خونه مادرم نیاد. بهترین موقعیت برای من پیش اومد که بیشتر در کنار مهران باشم . در هفته چند شب خونه خواهرم میموندم و یکی دو شب خونه میرفتم تا آخر هفته که خواهرم تعطیل بود و خودش میتونست از بچه نگهداری کنه .
شبهای زیادی چون خواهرم خیلی خسته بود میرفت میخوابید و من و مهران مینشستیم پای تلویزیون و فیلم میدیدیم وحرف میزدیم و گاهی بغلش میکردم وبوسش میکردم و حتی لبهاشو میبوسیدم اما مهران گذاشته بود به حساب اینکه من خواهرونه دوسش دارم یا اینکه سعی میکرد من پیشقدم بشم که خودش دچار پشیمونی نشه .
یک روز مهران برای ماموریت رفت تبریز با ماشین و چند روزی نبود . موقع برگشت تو جاده ماشینش خراب شده بود و تا راه انداخته بودش دیر شده بود و به زور تخمه و چند تا چرت کنار جاده خودشو رسوند خونه که وقتی رسید ساعت 8 صبح بود و دوش گرفته بود و رفته بود روی تخت خوابیده بود . من که رسیدم خونه خواهرم داشت میرفت بیرون گفت مهران تازه رسیده تو اتاق خوابه در اتاقش بسته اس اگر هاله بیدار شد حواست باشه شیر خشک آماده است سریع بهش بده که گریه نکنه مهران بیدار بشه .
من رفتم تو خونه و یه نگاه به هاله انداختم دیدم خوابیده .. رفتم در اتاق خواب رو باز کردم دیدم مهران روی تخت دراز کشیده و یه پتو هم روش انداخته اما بالاتنه اش که از پتو بیرون بود لخت بود . رفتم لباسامو درآوردم و یه تاپ تنم بود و یه دامن کوتاه . موهامو که تا کمرم بود باز کردم و شونه کردم . مهران خیلی موی بلند و صاف دوست داشت و بچه که بودم بارها موهامو شونه کرده بود و بهم میگفت هیچوقت موهاتو کوتاه نکن . منم هیچوقت کوتاه نکرده بودم و تا سوراخ کونم میرسید .
صدای کوچیکی از هاله اومد که فهمیدم داره بیدار میشه ... زود رفتم شیر خشکش رو آماده کردم و بردم دادم دستش و شروع کرد به خوردن ... پوشکش هم عوض کردم و پاهاشو با لوسیون شستم و شیر خشکش که تموم شد دوباره خوابش برد .
میدونستم که تا سه ساعت دیگه بیدار نمیشه . رفتم دوباره در اتاق رو باز کردم که مهران رو ببینم . گفتم اینبار یه بوسش هم بکنم . آروم در اتاق رو باز کردم دیدم پتو از روش کنار رفته و پشتش به در هست . اومدم پتو بکش روش که یه نیم غلت زد و تاق باز خوابید.
از چیزی که میدیدم شوکه شدم پتو کنار رفت و کیر مهران سیخ ایستاده بود . مردها همیشه انگاراگر صبح هم خوابیده باشن بازم کیرشون سیخ میشه . هر کاری میکردم نمیتونستم بهش نگاه نکنم . روی کیرش میخکوب شده بود. قلبم تند تند میزد. تمام آرزوم جلوی چشمم بود . اون موقع ها که بچه بودم یکی دوبار یواشکی وقتی داشت خواهرمو میکرد دیده بودم فکر میکردن من خوابم و من یواشکی از لای در اتاق خوابشون دیدشون زده بودم اما الان کامل جلوی من ایستاده بود .
دل زدم به دریا و گفتم میرم سروقت کیرش اگر هم بیدار شد میگم میخواستم پتو بکشم روش . هزار تا سناریو برای خودم بافتم . اما بالاخره خودمو بالاسرش دیدم . نشستم روی تخت و شروع کردم به دیدن کیرش . کیر ندیده نبودم , دوست پسر داشتم و حتی واسه داداشم رو هم دیده بودم که بعدن اون رو هم تعریف میکنم . اما این کیر آرزوی من بود .
نمیدونم چقد طول کشید نگاه کردنم اما متوجه شدم که مهران خیلی خوابش سنگین شده و نفسهایی که میکشید خیلی عمیق بود . دنبال هزار تا چیز فانتزی بود اما شروع کردم موهامو ریختم روی کیرش و اینور اونور میکردم و دورش میچرخوندم. قلقلکش میومد و سفت تر شد . نگاهش کردم خواب بود احتمالن دیگه شروع شده بود خواب سکسی میدید . حسابی رگهاش باد کرده بود و من بیشتر موهامو میمالیدم بهش . نفسهام بدجور داغ شده بود . و ضربان قلبم رفته بود . آب دهنم داغ شده بود روی زبونم . کم کم دهنمو بردم جلو و کیرشو بوسیدم . کیرش نبض میزد . دوباره بوسیدم و دوباره و دوباره ... سرکیرش حسابی قرمز شده بود و تخماش وول میخورد . معلوم بود که چند روز ماموریت حسابی پر شده بود . البته میدونستم که چون بچه تو خونه هست واقعن فرصت نمیکردن با خواهرم حال کنند . زیر کیرشو لیسیدم و زبونمو از زیرش کشیدم تا بالا . آب دهنم راه افتاده بود و داغ ... از نوک کیرش مایع لزجی و شفافی میومد بیرون که با زبونم روی کله کیرش چرخوندمش و همه جاش سر شده ... کیرشو دیگه کامل کردم تو دهنم و شروع کردم بالا پایین بردن . نفس هاش سنگین شده بود اما واقعن هنوز خواب بود . ولی حتمن تو خواب داشت خواب سکسی میدید . خیلی ساک زدم و چند باری هم تخماشو لیسیدم که یهو احساس کردم میخواد غلت بزنه و بلند شدم . به پهلو شد .
خواهرم همیشه میگفت که مهران خیلی کم خوابه . اما وقتی میخوابه خیلی خوابش سنگینه . حالا که بیشتر از 10 ساعت رانندگی کرده بود شبانه تا رسیده بود خونه از سنگین ترین خوابها رو داشت .
حالا که به پهلو شده بود اما هنوز کیرش کاملن دم دستم بود . شهوت کورم کرده بود و هیچی حالیم نبود و دلم میخواست توسط کیرش ارضا بشم ... خیلی کوسم خیس شده بود . روی تخت بغلش دراز کشیدم و کیرش رو مالیدم هنوز خیس خیس بود . کونمو بردم عقب و آروم کیرش رو لای کونم کشیدم . دیگه خودم حسابی داغ کرده بودم و با دستام تند تند روی کوسم میمالیدم و حسابی ازم آب میومد و کونمو خیس کردم با دستم و کیر مهران رو لای پام میمالیدم . نفسهای گرمش میخورد پشت گردنم . دلم میخواست گردنمو بخوره و پستونامو بماله . برای یه لحظه نوک کیرش روی سوراخ کونم تنظیم کردمو کونم رو عقب دادم سرش رفت تو . چون سوراخ کونمو چند باری داداشم کرده بود گنجایش کیر داشت . وقتی سرش رفت تو کونم دیگه آتیش گرفته بودم . چون نمیخواستم بیدار بشه خیلی کم عقب جلو میکردم اما کیرش توی کونم داشت نبض میزد و هر بار که این نبض زدنش میگرفت آب لزجش میومدم و کونمو خیس میکرد و روان تر میشد عقب جلو کردن . منم اینقد چوچلمو مالیده بودم که تو اوج بودم . مهران هم خیلی نفس نفس میزد و همچنان خواب بود . اگر هم بیدار بود به روی خودش نمیاوردم اما واقعن خواب بود چون بعدن گفت بهم چه خوابی میدید. بعد از چند دقیقه کیرش یهو منقبض شد تو حالت خواب میگفت نیلو نیلو و یه عالمه آب توی کون من خالی کرد و گرمای شدید آب کیرش و اون فشار کلفتی کیرش باعث شد من هم ارضا بشم . و تمام بدنم شروع به لرزش کرد . یواش کیرش رو بیرون آوردم و بلند شدم و نگاه کردم بهش دیدم که واقعن خواب هست . رفتم دستشویی خودمو شستم و واقعن سست شده بودم و چون هاله هم شیرش رو خورده بود و هم پوشکش عوض شده بود با خیال راحت رفتم روی کاناپه دراز کشیدم و خوابم برد .
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم که یه پتو روم هست . از جا پریدم که برم یهو یه صدایی گفت ببین چه هول از خواب بیدار شد ... فکر میکنه الان تو از گشنگی غش کردی ...
دیدم مهران روی مبل نشسته و هاله توی بغلش هست و داره بهش شیر میده ... نزدیک دو سه ساعت خوابیده بودم . مهران گفت به به خاله ی خوشگل و مهربونش اومده که هاله ازش نگهداری کنه ... گفتم نه بخدا نمیدونم کی خوابم برد که گفت اشکال نداره عزیزم حتمن خسته بودی منم یه هفته نبودم و حسابی دلم برای بچه تنگ شده بود خودم بغلش کردم .
امیدوارم تا اینجای خاطرات من مورد پسند بوده باشه . تا قسمتهای بعدی که داستانهای من و مهران و بعد هم داداشم رو براتون بنویسم .