انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 95 از 149:  « پیشین  1  ...  94  95  96  ...  148  149  پسین »

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم


مرد

 
مامان شکوفه قسمت دوم
بعد از اون شب، مثل تازه نامزدها هروقت تنها می شدیم شروع می کردیم به لب گرفتن و دستمالی کردن همدیگه. ولی سکس کامل، یک روز در میان بود. یا سرظهر تو اتاق خودم می کردمش و یا شب می رفتم تو اتاق مامان. روحیه ی مامان خیلی بهتر شده بود. کمتر عصبانی می شد و کمتر بچه ها رو دعوا می کرد. حدود یه هفته از اولین سکسمون گذشته بود که مامان اومد تو اتاقم و نشست رو تختم. کمی بی حوصله به نظر می رسید واسه همین رفتم کنارش نشستم و دستمو انداختم رو شونه اش. گفتم چی شده مامان جون؟ گفت بابات زنگ زده بود. گفتم خب چی گفت؟ گفت فردا میاد خونه. گفتم این که ناراحتی نداره، یه چند شب هم با بابا حال کن، من میتونم تحمل کنم. مامان لبخند تلخی زد و گفت عزیزم بابات اگه بکن بود که من به پسر خودم کوس نمیدادم. گفتم عجب، خوب یه راهی پیدا می کنیم دیگه، وقتی می ره گاراژ، حال می کنیم. گفت باشه. صورتمو بردم نزدیک صورتش و با لبخند گفتم فعلا که نیومده. مامان هم لبخند زد و لبامون چسبید به هم. همینطور که لب می گرفتیم دستمو بردم رو پستونش. می تونستم حس کنم که زیر تاپش سوتین نبسته. کمی که لب گرفتیم و پستوناشو از روی تاپ مالیدم، خوابوندمش رو تخت، لای پاهاش نشستم و تاپشو کشیدم بالا و پستوناش افتاد بیرون. مامان بهم گفته بود که پستوناش سایز هشتاده ولی سوتین 85 می بنده که راحت باشه. شروع کردم به مکیدن و لیسیدن نوک پستوناش. مامان با یه لبخند مادرانه نگاهم میکرد، جوری که انگار یه نوزادم و دارم شیر میخورم. با دوتا دست پستوناشو به هم چسبوندم و نوک جفتشونو باهم مکیدم. بعد دامنشو کشیدم رو شکمش. مامان یه شورت سیاه با خال های بنفش تنش بود. انگشتامو انداختم زیر کش شورتش. مامان کونشو بلند کرد و شورتشو کشیدم پایین. بعد پاهاشو بلند کرد و کامل درش اوردم. گفتم اینو نگه می دارم تا وقتی بابا اینجاست باهاش جق بزنم. مامان خندید و گفت باشه، اصلا قابش کن بزنش به دیوار. باهم خندیدیم. مامان زانوهاشو خم کرد و پاهاشو از هم باز کرد. لبای کوسش به هم چسبیده بودن. خم شدم و صورتمو به کوسش نزدیک کردم. مامان سرشو بلند کرد تا ببینه میخوام چیکار کنم. کوسش بوی خاصی نداشت. واسه همین تصمیم گرفتم لیسیدنش رو امتحان کنم. زبونمو دراوردم و از پایین تا بالای لبای کوسش رو لیسیدم. مامان گفت اوووووف حمید، اینارو از کجا یاد گرفتی؟ گفتم از فیلم. بعد دوباره لیسیدمش. بیشتر مزه ی شور عرق داشت تا چیز دیگه. کمی لبای کوسشو لیسیدم. بعد نشستم و کیرمو دراوردم. کمی لای کوسش بالا پایین کردم و بعد فشارش دادم تو. دهن مامان باز شد ولی صدایی در نیومد. خوابیدم روش و شروع کردم به تلنبه زدن اروم. صورتمون کنار هم بود. گفتم مامان امروز میذاری بکنم تو کونت؟ مامان با نفس نفس و بین هر تلنبه گفت نه پسرم،،، خیلی وقته،،، کون ندادم،،، دردم میاد،،، به وقتش،،، میذارم،،، بکنی. گفتم باشه. به تلنبه زدن ادامه دادم. مامان پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و با هر تلنبه به خودش فشارم میداد. کمی بعد کیرمو کشیدم بیرون، مامان رو به پهلو خوابوندم و پشتش خوابیدم، از پشت کیرمو کردم تو کوسش، از پهلوش گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان خیلی اروم ناله میکرد. بعد از کمی تلنبه زدن، دستمو از جلو به کوسش رسوندم و همزمان با تلنبه زدن شروع کردم به چوچوله اش. صدای حمید، اوووف حمید، تنها چیزی بود که از مامان شنیده میشد. وقتی مامان هماهنگ با ریتم تلنبه های من شروع کرد به جلو عقب کردن خودش، فهمیدم نزدیکه ارضا بشه واسه همین هم سرعت دستم و هم سرعت تلنبه زدنمو بیشتر کردم. کمی بعد مامان خودشو محکم به عقب فشار داد و کیرم تا ته رفت تو کوسش، شروع کرد به لرزیدن و تمام بدنش سفت و منقبض شد. وقتی بدنش شل شد کیرمو کشیدم بیرون. مامان رو روی شکم خوابوندم و پاهاشو به هم چسبوندم و نشستم روی رونهای گوشتیش. کونش واقعا دیدنی بود، دوتا تپه ی سفید که به خاطر عرق می درخشید. لای کون مامانو باز کردم و یه تف انداختم رو سوراخ قهوه ایش. مامان گفت حمید چیکار می کنی؟ گفتم نمی کنم تو، فقط می مالم لاش. کیرمو فشار دادم توی چاک کونش و شروع کردم به حرکت دادن کیرم. مامان دستاشو اورد عقب و از بغل لپ های کونشو به هم فشار داد. کیرم لای کونش گم شده بود، انگار که داشتم توی سوراخش تلنبه میزدم. بعد از چندتا تلنبه، ابمو لای کونش خالی کردم. لای کونشو باز کردم، اب سفید و غلیظم لای کون مامان و کیرمو پوشونده بود. شورتشو برداشتم و با همون لای کون مامان و کیر خودمو تمیز کردم و از روش بلند شدم و کنارش خوابیدم. کمی لب گرفتیم. بعد مامان بلند شد، لباساشو مرتب کرد و رفت بیرون. روز بعدش بابا اومد. از ترکیه کلی سوغاتی واسمون اورده بود. دو روز از خونه بیرون نرفت. صبح روز سوم مامان با عجله از خواب بیدارم کرد. گفتم چی شده؟ گفت بابات بچه هارو برده بیرون، پاشو که زیاد وقت نداریم. گفتم باشه بذار برم دستشویی بیام. گفت زودباش. سریع رفتم دستشویی، یه مسواک هم زدم و برگشتم. دیدم مامان شلوار و شورتشو تا زانو کشیده پایین و رو تختم سگی نشسته. گفت زود باش مامان جون. رفتم پشتش. گفتم بابا نکردت؟ گفت همون شب اول چندتا تلنبه زد و زود ابش اومد و گرفت خوابید. دولا شدم و صورتمو لای کونش فشار دادم و شروع کردم به لیسیدن کوسش. بعد کردمش و ابمو ریختم رو کونش. البته که مامان رو هم ارضا کردم. بابا 10 روز خونه بود و تو اون 10 روز فقط همون یه بار کردمش، یه بار هم وقتی بابا سر ظهر خواب بود، مامان اومد تو اتاقم و زیر پتو انقدر کیرمو مالید تا ابم اومد. شهریور بود و منتظر نتایج انتخاب رشته کنکور بودم. مامان می گفت اگه شهر خودمون قبول نشی نمی ذارم بری. نتایج رو اعلام کرده بودن. مامان رو صدا کردم تو اتاقم تا باهم نتیجه رو ببینیم. من رو صندلی نشسته بودم و مامان کنارم وایساده بود. سایت رو باز کردم. از دانشگاه سراسری شهرمون تو رشته ی گرافیک قبول شده بودم. بلند شدم و پریدم تو بغل مامان و حسابی لب گرفتیم. مامان گفت باید جشن بگیریم. مامان تا شب مشغول پختن کیک و غذای مورد علاقه ام بود و همزمان تلفنی به کل فامیل خبر داد که من قبول شدم. بعد از خوردن شام، وقتی داشت بچه هارو می برد که بخوابونه گفت نخوابی یه وقت. گفتم نه بیدارم . بعد از نیم ساعت از اتاق بچه ها بیرون اومد و اروم درو بست، بعد با دست بهم اشاره کرد که دنبالش برم. وقتی رفتم تو، دیدم خم شده و داره شلوارشو درمیاره. درو بستم و قفل کردم. حالا مامان با یه شورت و سوتین سرمه ای وسط اتاقش وایساده بود و پشتش به من بود.رفتم پشتش و قلاب سوتینش رو باز کردم. مامان دستاشو برد جلو و سوتین لیز خورد و افتاد جلوی پاش. دستامو از زیر بغلهاش بردم جلو و گذاشتم رو پستونای درشتش. شروع کردم به بوسیدن گردن و شونه اش. مامان خودشو بهم فشار داد و اروم آه کشید. بعد مامان چرخید و از روبرو همدیگه رو بغل کردیم. دستام رو مستقیم گذاشتم رو کون گنده و تپلش. شروع کردیم به لب گرفتن و دستامو رد کردم تو شورتش و مشغول مالیدن کون لختش شدم. کمی بعد از هم جدا شدیم. مامان تیشرت منو دراورد، شلوار و شورتمو خودم دراوردم و مامان هم شورت خودشو دراورد. رفتیم رو تخت و روی مامان خوابیدم. بدن لختمون به هم چسبیده بود. مامان گفت چون پسر خوبی بودی و درساتو خوب خوندی میخوام بهت یه جایزه بدم. گفتم چی؟ گفت چند وقته چی میخواستی ازم؟ چشام گشاد شد و گفتم واقعا؟ مامان گفت اره واقعا. گفتم عاشقتم مامان. لبخند زد و گفت منم عاشقتم پسرم. کمی ازش لب گرفتم، بعد رفتم سراغ پستوناش. یکی یکی پستوناشو خوردم و بعد رفتم بین پاهاش. اول یه دونه لبای کوسشو بوسیدم، بعد شروع کردم به لیسیدن کوسش. مامان پاهاشو بلند کرد رو هوا و از پشت زانوها نگهشون داشت. حالا سوراخ کوس و کونش باهم بالا اومده بودن. همونجور که با نوک زبونم چوچولشو می چرخوندم و می لیسیدم، انگشتمو خیس کردم و اروم فشار دادم تو سوراخ کونش و شروع کردم به انگشت کردن. کمی بعد مامان اروم گفت دو انگشتی. یه انگشت دیگه اضافه کردم. بعد از چند دقیقه انگشت کردن کونش و لیسیدن کوسش، مامان گفت بسه دیگه. انگشتامو کشیدم بیرون و مامان گفت تو بخواب. به پشت خوابیدم و مامان کنارم نشست. بعد خم شد و کیرمو گرفت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن. از پایین تا بالای کیرمو چند بار لیسید و دوباره گرفتش تو دهنش و کمی بالا پایین کرد. بلند شد و زانوهاشو گذاشت دو طرف بدنم و اومد روم، تف کرد تو دستش و مالید به سوراخ کونش، بعد کیرمو گرفت و اروم خودشو پایین اورد. سر کیرم اول بین لپ های گوشتی کون مامان قرار گرفت و در ادامه به سوراخ کونش چسبید. هرچی مامان بیشتر به پایین فشارش داد، سوراخ کونش بازتر شد و بلاخره سر کیرم رفت تو، مامان یه اخ یواش گفت. گفتم مامان اگه دردت میاد نمیخواد، از همون جلو می کنم دیگه. مامان گفت نه عزیزم، فقط همون سرش درد داشت، دیگه تموم شد. دوباره کونشو به پایین فشار داد و کیرم رفته رفته وارد کون تنگ مامان شد تا اینکه کامل روم نشست و کیرم تا ته رفت تو. دیواره های روده اش کاملا به کیرم چسبیده بود. دستاشو طرفین سرم گذاشت و خم شد روم. گفت یکم صبر کن عادت کنم. گفتم باشه ولی مامان چه تنگی. گفت چند ساله کون ندادم واسه همین. گفتم بابا دوست نداره؟ گفت چرا، کدوم مردی کون دوست نداره؟ خودم نمیذارم بکنه، الکی چرا درد کون بکشم وقتی ارضام نمیکنه. گفتم نگران نباش خودم ارضات میکنم. گفت فدای پسرم بشم که به فکر مامانشه. بعد لباشو چسبوند رو لبام. کمی که لب گرفتیم، مامان خودشو رو دستاش بلند کرد و گفت حاضری؟ گفتم اره. شروع کرد به بالا پایین کردن کونش، دستامو گذاشتم زیر کون نرمش و تو بالا پایین رفتن کمکش میکردم. پستونای درشتش اویزون شده بود و مثل پاندول تاب میخورد.هر دو اروم و زیر لب ناله میکردیم. از یه طرف هوای داغ شهریور و از طرف دیگه سکس داغتر با مامان باعث شده بود خیس عرق بشم. گفتم مامااااااااااان. با صدای لرزون گفت جوووونم؟ جونم پسرم؟ دوست داری؟ کون تنگمو دوست داری؟ گفتم اررررررهههه. گفت جوووون ، منم کیرتو دوست دارم پسرم، دوست دارم کیر کلفتت دائم تو کوس و کونم باشه. حرفای مامان لذتمو چند برابر می کرد. مامان خیلی حرفه ای فقط کونشو بالا پایین میکرد و از کمر به بالاش زیاد تکون نمیخورد. دست راستمو بردم بینمون و با نوک انگشتام شروع کردم به مالیدن چوچوله اش. کمی بعد گفتم مامان تو بخواب. از رو کیرم بلند شد، کیرم که از کونش دراومد مثل فنر برگشت و خورد به شکمم. وقتی کنارم نشست گفتم رو شکم بخواب. مامان که خوابید پاهاشو از هم باز کردم، سوراخ کونش داشت چشمک میزد و کوسش کاملا خیس بود. دوتا انگشتمو تا ته کردم تو کوسش و با انگشت شست شروع کردم به مالیدن سوراخ کونش. انگشتامو تو کوسش جلو عقب نمیکردم، بلکه خم و راست میکردم و ناله های مامان نشون میداد که ناراضی نیست. کمی بعد دوتا انگشت اونیکی دستمو کردم تو کونش و شروع کردم به انگشت کردن همزمان کوس و کونش، مامان کوتاه و تند تند ناله میکرد و کونشو بالا پایین میکرد. کمی بعد انگشتامو کشیدم بیرون، لای کونشو باز کردم و یه تف انداختم رو سوراخش. پاهاشو به هم چسبوندم و رفتم روش. مامان با دوتا دست لای کونشو واسم باز کرد، سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و فشار دادم تا کیرم رفت تو، بعد کامل خوابیدم روش. بدن نرم و گوشتی مامان زیرم بود. شروع کردم به تلنبه زدن. دم گوشش ناله میکردم و صورتش، گردن و شونه اش و هرجایی که لبام می رسید رو می بوسیدم. خودمو رو دستام بلند کردم و سرعت تلنبه زدنمو بیشتر کردم. عرق از صورتم می چکید. مامان همزمان با تلنبه های من کونشو بالا میاورد تا کیرم بیشتر بره تو. دیدم صدای تلنبه هام داره بلند میشه و بچه ها شاید بیدار بشن، واسه همین کیرمو کشیدم بیرون. از مامان خواستم به پهلو بخوابه و زانوهاشو تو شکمش جمع کنه. خودمو هم پشتش خوابیدم. سعی کردم کیرمو دوباره بکنم تو کونش ولی اشتباهی رفتت تو کوسش. مامان دوباره کیرمو با کونش تنظیم کرد و با یه فشار همشو کردم تو. پستونشو گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. مامان پای بالاشو بلند کرد و شروع کرد به مالیدن کوسش. احساس میکردم نزدیکم واسه همین سرعتمو بیشتر کردم. نصف کیرمو تند تند تو کونش عقب جلو میکردم. حرکات دست مامان هم تندتر شده بود. کمی بعد ازش پرسیدم مامان کجا بریزم؟ گفت بریز تو کونم. بعد از چندتا تلنبه، کیرمو تا ته فشار دادم تو کونش و با ناله گفتم اوووووف مامااااااااان، و ابمو تا اخر تو کونش خالی کردم. مامان داشت محکم کوسشو میمالید و گفت نکش بیرون، حمید نکش بیرون، چند ثانیه بعد مامان شروع کرد به لرزیدن و بدنش مثل سنگ سفت شد. سوراخ کونش جوری تنگ شد که فکر کردم الان کیرمو میشکنه. بعد از حدود 30 ثانیه لرزش بدنش کم شد و عضلاتش شروع کردن به شل شدن. از پشت بغلش کردم و دم گوشش گفتم عاشقتم مامان، تو بهترین مامان دنیایی. مامان گفت تو هم بهترین پسر دنیایی. یکم دیگه حرفای عاشقانه رد و بدل کردیم، بعد همونجا لخت تو بغل هم خوابمون برد. صبح مامان بیدارم کرد و گفت حمید تا بچه ها بیدار نشدن پاشو لباساتو بپوش. اول لباس پوشیدن مامان رو تماشا کردم، بعد لباسامو پوشیدم و رفتیم واسه صبحونه
ماجرا ادامه داره و جذابتر هم میشه، اگه تا اینجا خوشتون اومده بگین تا ادامه اشو بنویسم.
     
  
مرد

 
سکس با خواهرم هاجر

من حمید 28 سالمه مجرد هستم و حشری کاملا عادی و معمولی دوسال پیش تو ی کارخونه استخدام شدم اوضاع بد نبود تا ی آپارتمان 80 متری خریدم جیبم حسابی خالی شد.و قسط و بدهکاری داشتم. خواهر بزرگم هاجر 37 سالش بود بعد از اینکه شوهر بدلیل مواد افتاد زندان بلند مدت طلاق گرفت و ی کارگاه خیاطی لباس فرم تاسیس کرده بود کارش وبارش بد نبود .منم از بچگی خیاطی کرده بودم بهم پیشنهاد داد بعد از ظهر برم برش بزنم. ماهی 700 تومن برام داشت چون راهی دیگه نداشتم قبول کردم و رفتم . دو روز اول خودش کمکم میموند ولی چون کارای خونه رو هم داشت سختش بود بمونه دوتاهم بچه داشت. رها و آرمین که هردوتاشون مدرسه میرفتن از خانم محمودی خواست عصر ی ساعت بیشتر بمونه پارچه ها رو کمک من پهن کنه و بره دو سه روز اول بد نبود.
خانم محمودی 37 ساله بود.توپر هم قد خودم با رون های درشت سبزه. دیدم یکمی میخاره دل به دلش دادم تعجب کردم دیدم سریع واداد. شب موقع رفتن گفتم صبر کن میرسونمت رسوندمش. گفتم :شوهرت نبینه؟ .گفت:جداشدیم با بابام زندگی میکنم چند روز باهم حرف میزدیم. شماره رو گرفته بودم. خواسته ام رو بهش گفتم: نه آورد اولش چند روز نموند کمکم.اخر هفته بود منم بیشتر کار میکردم دیدم گفت میمونه وقتی خواهرم رفت از پشت بغلش کردم شروع کردم به بوسیدنش
واقعا نرم بود مانتوشو دراوردم لختش کردم عجب بدنی داشت ازپشت توی بغلم بود با سینه هاش بازی میکردم لاله گوششو میخورم اهل لب بازی نبود سینه هاشو خوردم جلوم زانو زد حسابی برام ساک زد انتظار داشتم از کیرم تعریف کنه ولی نکرد چون کیرم 17 سانت ولی حسابی کلفت . خوابندمش کف کارگاه کیرمو مالوندم دمش فرو کردم اصلا تنگ نبود حسابی داخلش زدم. ابم داشت میمومد پاشیدم رو سینه هاشو رفتیم.
بد نبود هم دم دست بود هم اینکه راحت میداد ازش دلیل گشادیش رو پرسیدم گفت بخاطر خودارضایی با بادمجونه چند بار دیگه هم کردمش ولی از کون نمیداد. تا ی روز رفتم کارگاه دیدم خواهرم ی جوریه.اخر وقت خودش موند کمکم کنه سراغ خانم محمودی رو گرفتم گفت: که اخراجش کردم.
دوسه روز سرسنگین بود .موقع رفتن بی مقدمه گفت: چرا اون کار رو کردی؟ مگه اینجا جای اینکاراست ؟ عصبانی بود و داد میزد. ی لیوان اب خورد و گفت: از سنت خجالت بکش ده سال ازت بزرگتر بود ناخداگاه از دهنم در رفت گفتم: من کلا این سنی دوست دارم مشکلی داری . ی اخمی کرد گفت برو بیرون .رفتم دوروز بعدش زنگ زد و گفت کارا همه اش موند چرا نمیای؟
برگشتم سرکار روز اول گذشت روز دوم گفت کارگاه رو یکماه دوربین براش نصب کردم حواست باشه دوبار گند جدید نزنی! چند روز گذشت با کامپیوتر کار میکردم که اتفاقی ی تکیه فیلم به چشمم خورد که از کردن خانم محمودی بود. تعجب کردم چرا کات شده بود. پاکش کردم. هاجر خواهرم گفته بود:شب واسه شام برم خونش زودتر رفتم دیدم هاجر ی دامن چسبون ماهی با پیراهن یقه باز پوشیده بود حسابی اندامشو ریخته بود بیرون. 16 -17سالم که بود حسابی هاجر رو دید میزدم ،حتی توی حمام کاملا لخت دیده بودمش، اما گذشته دور بود. هاجر حدودا15 سانت از من کوتاه تر بود توپول سفید کون وسینه های قلمبه و کمی شکم که واسه من خیلی وسکسی بود.به بهونه اینکه دلخوری رو از دلش در بیارم روبوسی کردم دیدم داغ داغه .سراغ رها رو گرفتم گفت: رفته خونه پدربزرگش . ارمین هم بازی میکرد بعد شام ارمین رو فرستاد بخوابه به من گفت داداش گوشیم پره، هنگ میکنه داد دستم رفت توی اشپزخونه .گفت : فیلمای تو گالریش حذف نمیشن رفتم دیدم چن تا کلیپ از کردن خانم محمودی توشه دو سه تا سوپر خارجی دیدمشون حسابی کف بودم کیرم نیمه بیدار بود.کون هاجر که پشت سینک ظرفشویی بود چشمک میزد. رفتم به بهونه لیوان برداشتم ی کمی زانوهامو خم کردم خودموچسبوندم دم کونش ودستم کشیدم طرف شیر که لیوانم رو پر کنم کیرمو که دم کونش حسش کرد یهو دستپاچه شد فاصله گرفتم دوباره چسبیدم بهش لیوان رو گذاشتم سر جاش از اشپزخونه اومدم بیرون نشستم روی مبل و بدون ترس دیدش میزدم و کیرمو میمالوندم .ظرفا تمام شد رفت توی اتاقش
چند دقیقه بعدش کیرم به کلفت ترین حدش رسیده بود ی جوری که کیرم تابلو باشه رفتم توی اتاق گفتم: ابجی شلوار راحت نداری؟ بهم داد، همونجا جلوش کشیدم پایین وعوض کردم.کیرمو توی شرت گرفتم تکون دادم براش از اتاق زدم بیرون . ساعت دو رفتم تو اتاقش تا صدای در اومد سرشو بلند کرد مون دید پتو رو کشید روی سرش، درحالی که دمر خوابیده بود. نشستم کنارش دست میکشیدم به کونش فوق العاده خوش فرم نرم بود لباسامو دراوردم باشورت نشستم روی پاهاش . اروم دامنشو در اوردم ی کون درشت با رون های بزرگ و سفید که اسیر ی شورت سبز فسفری بود صورتمو میکشیدم به رونهای سفید و بدون مو و نرمش سعی میکرد ناله هاشو مخفی کنه وقتی ته ریشمو به قسمت داخلی رون هاش میکشیدم بدنش به رعشه می افتاد و میلرزید شورتشو در اوردم ی کس با لبه های بیرون زده و سوراخ کوچک کونش که نشون میداد برای فتح کردنش کار سختی دارم. زبونمو کشیدم لای کسش رو به بالا تا رسیدم به سوراخ کونش . ناله هاش بیشتر شده بودچند بار ادامه دادم حشرش به بیشترین حدش رسیده بود خودش به تخت میکوبید کسش پر اب بود تموم بدن نرمش ی لحظه مث سنگ شد و ارضا شد، بی حال شد. رو تخت شورتمو در اوردمو کیر گذاشتم لا پاهاش چند تا تلمبه زدم ی دستم گذاشتم کنار سرش و با دست راستم کیرمو فشار دادم داخلش واقعا تنگ بود نزدیک نصفش رفت داخل دید دستم گرفته فشار میدم ی کمی کشیدم بیرون ی نفس عمیق کشید ادامه دادم. ارورم اروم از پشت تمام کیر کلفتمو کردم تو کوس ابجی هاجر. خوابیدم روش خیلی ریز تلمبه میزدم تو کسش چند دقیقه بعد دوباره ارضا شد و کیرم داغ داغ شد سرعتمو زیاد کردم و ابمو تو کس تنگ خواهرم خالی کردم هیچی نمیگفت. خیلی ضعف داشتم رفتم سریخچال ی لیوان ابمیوه خوردم ی لیوان هم برای هاجر اوردم گذاشتم کنارش خوابیدم روی تخت صداش زدم خودم چشمام رو بست چشمامو باز کردم دیدم سرش رو سینه ام گذشته و کاملا لخته دیدن بدن کاملا لختش تحریکم کرد با سینه های بزرگش بازی میکردم کشیدمش تو بغلم و گردنش رو میخوردم چشماشو باز کردم و دوباره بست نوک سینه اش گذاشتم توی دهنم شروع کردم به مکیدن همزمان با دوتا انگشت دست راستم چوچول باسرعت میمالوندم. کس پرابش متورم شده بودو قرمز، اروم شد. انگار که ارگاسم شد پاشدم ی کمی کیرمو کشیدم بصورتش ساک نزد پاهاشو باز کردم کیرمو کشیدم لاکس خواهرمو کیرمو فرو کردم داخلش و خوابیدم روش لباشو میبوسیدم کم کم اونم همراهی کرد و لب تولب شدیم میدونستم ابم دیر میاد محکم تلمبه میزدم کل تختش میلرزید به بدنم دست میکشید چند تا حالت عوض کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم خیلی طول کشید دیگه نای براش نموند به حالت اول برگشتیم لب پایینشو گاز گرفتم کیرمو تا ته کس خواهرم فشار دادم با تمام قدرت ابمو تو کس تنگش خالی کردم.عجب سکس بود هردمون خیس عرق بودیم وقتی از اتاقش اومدم بیرون هوا داشت روشن میشد. ی نگاهی به خواهرم انداختم کونش واقعا چشمک میزد باید ی فکری به حالش میکردم.....

روانپزشک بیمار
 
     
  
مرد

 
مامان شکوفه قسمت سوم

یکی از اقوام فوت کرده بود، سومش بود و از سر خاک برمی گشتیم و قرار بود بریم غذاخوری. سوار ماشین شدیم، بابا که راننده بود، قرار شد عموم هم با ماشین ما بیاد، بنابراین عمو جلو نشست و مامان اومد عقب پیش ما. اول خواهرم سوار شد، بعد مامان نشست و داداشمو نشوند رو پاش و منم نشستم کنارش و از بغل چسبیدم بهش. وقتی راه افتادیم، اروم دستمو گذاشتم روی رونش. مامان با تعجب و نگرانی نگاهم کرد و منم بهش لبخند زدم. دستمو اروم اوردم بالاتر، اینبار ترس از صورت مامان معلوم بود و با چشم و ابرو اشاره کرد که نکن. وقتی دید محل نمیذارم و رفته رفته دستمو میبرم لای پاش، اونطرف چادرشو انداخت رو دستم. حالا با خیال راحت دستمو بردم لای پاش. مامان در حالی که سعی میکرد خونسرد نشون بده داشت به بابا و عمو نگاه می کرد که داشتن بلند حرف میزدن. وقتی دستم رسید به کوسش، مامان کمی پاهاش رو از هم باز کرد و داداشمو هم روی زانوش نشوند. شروع کردم به مالیدن کوس تپل مامان از روی شلوار و شورت. با نوک انگشتام قسمتی رو که فکر میکردم چوچولشه رو میمالیدم. مامان اوایل عادی نشون میداد و تو بحث بابا و عمو هم شرکت میکرد. رفته رفته پاهاشو از هم بازتر کرد. کمی بعد دیگه صدایی از مامان در نمیومد و چشماش داشت خمار میشد. کمی بعد مامان دست راستشو اورد زیر چادر. اول مانتوشو کمی بالا کشید، بعد دستمو از رو کوسش کنار زد. کمی اون زیر تقلا کرد، بعد دستمو گرفت و دوباره گذاشت رو کوسش. باورم نمیشد. مامان دکمه ی شلوارشو باز کرده بود و زیپشو هم پایین کشیده بود. دستم از رو شورت نازک رو کوس مامان قرار گرفت. شروع کردم به مالیدن چوچولش از رو شورت. مامان سرشو انداخته بود پایین و چشاشو بسته بود. فقط چند دقیقه به مقصد مونده بودیم که مامان دستمو گرفت و شروع کرد به فشار دادن رو کوسش. کمی بعد یه لرز خفیف کرد و بعد دستمو ول کرد. من داداشمو نشوندم رو پام و مامان دو دستی زیپ و دکمه شلوارشو بست و مانتوشو کشید سرجاش. حس پیروزی داشتم. مامانم رو در حضور بابام و عموم ارضا کرده بودم. اونشب وقتی از غذا خوری برگشتیم، بابا رفت بخوابه. مامان بچه هارو خوابوند و اومد پیشم نشست و گفت واقعا دیوونه ای حمید، اگه بابات می فهمید چی؟ گفتم بابا من که نمیخواستم ارضات کنم، فقط میخواستم کمی شیطونی کنیم، خودت شلوارتو باز کردی. گفت حمید فکر نکنم تو عمرم انقدر حشری شده باشم، همین که بابات اونجا بود و تو کوسمو میمالیدی جوری حشریم کرد که نتونستم جلوی خودمو بگیرم، باور کن الان هم حشریم. گفتم میخوای بریم تو اتاقم بکنمت؟ گفت نه پاشو بریم تو اشپزخونه. خودش بلند شد، گفتم واقعا؟ دستمو گرفت و دنبال خودش کشید و گفت بیااااااااا. رفتیم گوشه ی اشپزخونه جایی که دید کمی از بیرون داشت و اگه کسی از اتاق ها بیرون میومد میتونستیم صداشو بشنویم. مامان منو چسبوند به کابینت، لباشو گذاشت رو لبام و از رو شلوار شروع کرد به مالیدن کیرم. کمی بعد جلوم زانو زد و جلوی شلوار و شورتمو پایین کشید و کیرمو دراورد و شروع کرد به ساک زدن. چشامو بسته بودم و از لبای حلقه شده ی مامان که روی کیرم بالا و پایین میرفت نهایت لذت رو میبردم. کمی بعد مامان بلند شد. جاهامونو عوض کردیم و مامان به کابینت تکیه داد. دستاشو برد زیر دامنش و شورتشو دراورد و گذاشت تو کشوی قاشق و چنگال. بعد جلوی دامنشو بلند کرد و گفت همینجوری بکن تو کوسم. روبروش وایسادم و کمی کیرمو به چوچوله و لبای کوسش مالیدم و گفتم خودت بکنش تو. مامان کیرمو گرفت و هدایت کرد تو کوس داغ و خیسش. مامان با یه دست دامنشو بالا نگه داشت و دست دیگه اش رو انداخت پشت گردنم و گفت اروم بکن. یواش شروع کردم به جلو عقب کردن کیرم تو کوسش. کیرمو تا سرش بیرون میکشیدم و دوباره فشارش میدادم تو. اروم ولی عمیق تلنبه میزدم. کمی بعد از کابینت جداش کردم. مامان هر دوتا دستشو انداخت دور گردنم و صورتشو به صورتم چسبوند. دستامو بردم زیر دامنش و کون تپلش رو گرفتم و به تلنبه زدن ادامه دادم. مامان با ناله های یواش ولی کش دار و با صدای لرزون می گفت اوووف حمید بکن، وای حمید دارم می میرم، بکن مامان جان، همینجوری کوسمو بکن. نمی تونستم کلمات رو توی سرم یه جا جمع کنم تا جواب بدم واسه همین فقط ناله میکردم. کمی بعد کیرمو کشیدم بیرون. دستمو گذاشتم رو کوسش و شروع کردم به مالیدن چوچوله اش. مامان دم گوشم تند تند آه میکشید. مامان رو چرخوندم، خم شد و دستاشو گذاشت رو کابینت. دامنش رو بلند کردم و کشیدم رو کمرش. کون سفیدش حتی تو تاریکی هم برق میزد. کیرمو کمی لای کونش مالیدم و بعد کردمش تو کوسش. دیگه به راحتی می تونستم سوراخشو تو تاریکی پیدا کنم. کونشو گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. دلم میخواست با تمام توان تلنبه بزنم ولی نمیشد. مامان یه دستشو از کابینت ول کرد و برد بین پاهاش و شروع کرد به مالیدن چوچوله اش. کمی بعد موقع ارضا شدن مامان صاف وایساد. از پشت سفت بغلش کردم. وقتی ارگاسمش تموم شد، کیرمو از تو کوسش بیرون کشیدم، اب کوسش هنوز از کیرم می چکید. تو همون حالت کمی کیرمو تو چاک کونش بالا پایین کردم. بعد سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش. بهش گفتم مامان بکنم؟ گفت بکن عزیزم، دستامو دور شکمش حلقه کردم و خیلی اروم شروع کردم به فشار دادن. سوراخ تنگش اروم اروم داشت دور سر کیرم باز میشد. وقتی سر کیرم رفت تو دوباره یه اخ گفت. همونجا نگه داشتم تا دردش کم بشه و بعد به فشار دادن ادامه دادم. شکمم که به کون مامان چسبید فقط نصف کیرم توی سوراخش بود و نصف دیگه لای لپ های کونش مونده بود. خیلی اروم شروع کردم به تلنبه زدن، دم گوشش نفس نفس میزدم و قربون صدقه اش میرفتم. همزمان حواسم به اطراف بود که اگه صدایی از اتاق ها شنیده شد سریع خودمونو جمع و جور کنیم. استرس لو رفتن، به هیجان سکس با مامان اضافه می کرد. بعد از دو سه دقیقه تلنبه زدن تو کونش، گفتم مامان کجا بریزم؟ گفت بریز تو. بعد از دو سه تا تلنبه، کیرمو تا ته فشار دادم تو کونش و با یه ناله ی ضعیف ابمو تو کون مامان خالی کردم. کمی تو اون حالت موندیم تا نفسمون جا بیاد. هردو خیس عرق بودیم. بلاخره کیرمو کشیدم بیرون و ازش جدا شدم، مامان شورتشو از تو کشو برداشت و پوشید و لباسامونو مرتب کردیم. کمی لب گرفتیم. مامان گفت میخوام همینجوری برم پیش بابات بخوابم، در حالی که اب تو توی کونمه. هردو یه لبخند شیطانی زدیم. یه لب دیگه گرفتیم و هرکدوم رفتیم تو اتاق خودمون. بعد از اونشب رابطه ی من و مامان هیجان انگیزتر شده بود. در حضور بابا هم شیطنتهای کوچیکی میکردیم. مثلا وقتی بابا تو پذیرایی تلوزیون نگاه میکرد، من و مامان تو اشپزخونه پشت اپن لب میگرفتیم یا همدیگه رو میمالیدیم. حضور دوتا بچه که یه لحظه سر جاشون بند نمی شدن به استرس و البته هیجان ماجرا اضافه میکرد. مهر رسیده بود و من هفته ای سه روز کلاس داشتم، ریحانه کلاس سوم ابتدایی بود و داداشم هم پیش دبستانی رو شروع کرده بود. بنابراین حداقل هفته ای دو روز تا نزدیکای ظهر تنها بودیم و می تونستیم با خیال راحت لخت بشیم و سکس کنیم. وقتی بابا خونه نبود من شبا پیش مامان میخوابیدم. مامان به شوخی می گفت تو شوهر دومم هستی. دانشگاه پر از دخترای خوشگل و سکسی بود، حتی یکی دوتاشون به وضوح نشون میدادن که بدشون نمیاد باهام دوست بشن ولی من علاقه ای نداشتم چون یه زن سکسی هر روز تو خونه منتظرم بود که سکس با اون رو به همه این دخترای لوس ترجیح می دادم. یه شب که قبل از سکس لخت تو بغل هم بودیم مامان با قیافه ی جدی گفت عزیزم اگه میخوای می تونی با دخترای دانشگاهتون دوست بشی، من و تو که تا ابد نمی تونیم اینجوری ادامه بدیم، من دارم پیر میشم ولی هنوز اول جوونی توئه و این همه دختر خوشگل و جوون دور و برته، بالاخره یه روز با یکی از اونا ازدواج می کنی و می ری سر خونه و زندگیت. هرچی زودتر این اتفاق بیفته راحتتر می تونیم باهاش کنار بیایم. تو سکوت گذاشتم حرفشو بزنه. بعد بهش گفتم مامان جون، هیچ زنی تو دنیا نیست که بیشتر از تو بخوامش، به چشم من تو خوشگلترین و سکسی ترین زن دنیایی، سی چهل سال هم تا وقتی پیر بشی زمان داریم. هرچی بیشتر ازش تعریف می کردم، لبخند مامان پهنتر می شد. اونشب هم یه سکس عالی دیگه رو تجربه کردیم.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مامان شکوفه فسمت چهارم

یه روز صبح که من کلاس نداشتم و بچه ها مدرسه بودن، مامان گفت حمید میای بریم خرید؟ میخوام یکم لباس بخرم. گفتم باشه، زود حاضر شدیم و رفتیم به یکی از بزرگترین مرکز خریدای شهرمون. 6 طبقه پاساژ پر از لباس و کفش فروشی. مامان گفت از بالا شروع کنیم. رفتیم طبقه 6، توی یه فروشگاه بزرگ لباس زنونه که از لباس مجلسی تا لباس زیر همه چی داشتن. چون هنوز زود بود مشتری چندانی نداشتن. شروع کردیم به گشتن. مامان همون اول دوتا ست تاپ و شلوارک تنگ برداشت و داد بهم تا نگه دارم. یکیش نارنجی بود و اونیکی سفید. دوتا دامن کوتاه و چندتا تاپ سکسی هم برداشت و گفت بریم اینارو پرو کنیم. گفتم منم بیام؟ گفت اره دیگه، تو باید نظر بدی. گفتم مامان زشته، فکر بد میکنن. گفت خوب بکنن، کی اینجا مارو میشناسه؟ بیا بریم. دنبالش راه افتادم و رفتیم سمت اتاقک های پرو. کسی تو اتاقکها نبود واسه همین مامان رفت تو اتاقک اخر. لباسارو ازم گرفت و گفت تو همینجا وایسا. رفت تو و کمی بعد گفت حمید ببین چطوره؟ قفل رو باز کرد. وقتی سرمو از لای در بردم تو دیدم لخت مادرزاد وایساده، دستی به بدنش کشید و گفت نظرت چیه؟ بعد یه دور زد و کون خوشگلشو هم نشونم داد. گفتم میام میکنمت هااااااا، لباساتو بپوش. مامان لب پایینشو گرفت بین دندوناش و گفت اووووف نگو که کوسم خیس میشه. نمیدونستم با این زن چیکار کنم، یه زمانی پیش غریبه ها چادر از سرش نمیفتاد و الان تو یه جای عمومی لخت وایساده بود و حرفهای سکسی میزد. درو بستم و منتظر موندم. کمی بعد صدام کرد. دوباره سرمو بردم تو، تاپ و شلوارک سفید رو پوشیده بود. نوک ممه هاش از زیر تاپ معلوم بود، شلوارک هم رفته بود لای کوسش. گفت خوبه؟ گفتم اره ولی مگه بابا میذاره اینارو بپوشی؟ گفت عزیزم اینارو میخوام واسه تو بپوشم نه واسه بابات. گفتم جوووون ، اره عالیه. گفت یه دست بزن ببین جنسش چطوره؟ بعد چرخید و کونشو گرفت سمتم، به کونش دست کشیدم و چنگ زدم، گوشت خالص دستمو پر کرد. گفتم جنسش هم خوبه، گفت خوبه. شروع کرد به دراوردن لباسا، میخواستم درو ببندم که گفت کجا میری؟ کسی نیست که، همینجا بمون دیگه، یه نگاه به اطراف کردم و وقتی دیدم کسی نیست گفتم باشه. مامان گفت گوشیتو دربیار فیلم بگیر. سریع گوشیمو دراوردم و شروع کردم به فیلم گرفتن، مامان اول تاپ رو دراورد، بعد پشتشو کرد بهم و خیلی سکسی شروع کرد به پایین کشیدن شلوارک، کیرم بدجوری شق شده بود. وقتی شلوارک رو کامل دراورد، کمی کونشو واسم لرزوند و لاشو باز کرد، بعد برگشت و به دوربین لبخند زد. از بین لباسا یه دامن کوتاه سفید چین دار و یه تاپ ابی اسمانی برداشت و پوشید. دامن تا چند سانت زیر کونش بود و تاپ هم فقط نصف پستوناشو پوشونده بود و فقط با دوتا نخ از شونه هاش اویزون بود. گفت ببین وقتی خم میشم همه چیم معلوم میشه؟ بعد پشتشو کرد بهم و خم شد. دامن کامل بالا رفت و کوس و کون سفیدش کامل معلوم شد. گفتم اره همه چی معلومه، گفت خوبه پس. تمام سعیم رو میکردم که با بدنم جلوی در رو بگیرم و نذارم کسی تو اون وضعیت مامان رو ببینه. بلاخره مامان گفت خوبه همشو برمیدارم. گفتم باشه لباساتو بپوش بریم. درو بستم و منتظر موندم تا مامان بیاد بیرون. وقتی لباساشو پوشید و اومد بیرون، راه افتادم سمت صندوق ولی مامان گفت کجا؟ هنوز لباس زیر مونده. گفتم وجدانا اونو دیگه خودت برو. مامان گفت لوس نشو بیا ببینم. بعد دستمو گرفت و با خودش کشید. میتونستم نگاه سنگین و گاهی لبخند معنادار فروشنده هایی که اونجا بودن رو تشخیص بدم. قسمت لباس زیر تو انتهای فروشگاه بود. فروشنده ی غرفه ی لباس زیر یه دختر حدود 25 ساله بود، مامان شروع کرد به انتخاب سکسی ترین شورت و سوتین ها، دونه دونه همه رو به من نشون میداد و نظرمو میپرسید و منم در حالی که سرخ شده بودم می گفتم خوبه. دختر فروشنده سعی میکرد لبخند بزنه ولی از نگاهش معلوم بود که نظر مثبتی بهمون نداره. بلاخره مامان چند دست شورت و سوتین توری و لامبادا برداشت، یدونه هم جوراب شلواری برداشت که قسمت کوس و کون نداشت، بلاخره رفتیم صندوق و پول خریدهامونو دادیم و زدیم بیرون. مامان میخواست به مغازه های دیگه هم سر بزنه ولی نذاشتم و گفتم فعلا همینا بسه. سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. تو ماشین داشتیم در مورد کارای مامان و دختر فروشنده ای که چپ چپ نگاهمون می کرد حرف میزدیم. رسیدیم به یه چراغ قرمز، بهش نگاه کردم، مامان گفت حمید فکر کنم شورتم تو فروشگاه جا موند، ببین. بعد مانتوشو باز کرد، دیدم دکمه و زیپ شلوارش بازه و کوسش کامل دیده می شه. گفتم اخرش بدبختمون می کنی. مامان خندید و مانتوشو بست ولی توی مسیر دستش توی شلوارش بود و داشت کوسشو میمالید، مامان گفت حمید کمی هم میوه بخر، گفتم چی؟ گفت موز و خیار و اینجور چیزا دیگه، گفتم بادمجون نمیخوای؟ کلفتتره بیشتر بهت حال میده ها، مامان زد به بازوم و گفت بادمجون تو یکی واسم کافیه. برو زود بیا. ماشین رو بردم توی پارکینگ، توی اسانسور دستمو بردم توی شلوارش و گذاشتم رو کوس خیسش و کمی هم ازش لب گرفتم. وقتی رفتیم توی خونه، همونجا توی پذیرایی لباسامونو دراوردیم، مامان رو مبل تکی لم داد و پاهاشو باز کرد، من خم شدم روش و پستونای درشتش رو مکیدم، بعد بین پاهاش نشستم و شروع کردم به لیسیدن کوس سفیدش. مامان به موهام چنگ زده بود و دهنمو به کوسش فشار میداد و ناله میکرد. دوتا انگشتمو کردم تو کوسش و در حین انگشت کردن، شروع کردم به لیسیدن و مکیدن چوچوله اش، مامان با اون صدای سکسیش ناله می کرد و اسممو صدا میزد. کمی بعد، بلند شدم و جلوش ایستادم. مامان همونطور نشسته خم شد و کیرمو گرفت تو دهنش، تخمامو هم تو دستش میمالید، کمی دهنشو رو کیرم بالا پایین کرد. سرشو از دو طرف نگه داشتم و شروع کردم به تلنبه زدن تو دهنش، هر چند ثانیه یه بار کیرمو میکشیدم بیرون تا نفس بگیره. کیرمو تا ته فشار دادم تو حلقش و چند ثانیه نگه داشتم. مامان یه عق زد، کیرمو سریع کشیدم بیرون و مامان شروع کرد به سرفه کردن. مامان گفت عیب نداره فقط تو دستاتو بکش بذار خودم بخورم. دستامو از رو سرش برداشتم، مامان دوباره کیرمو گرفت تو دهنش، با جفت دستاش کونمو گرفت و منو کشید سمت خودش و کیرم دوباره تا ته رفت تو حلقش. کمی نگه داشت و بعد سرشو کشید عقب، چند بار اینکارو تکرار کرد. اب دهنش نه تنها کیرمو پوشونده بود، بلکه از گوشه ی دهنش بیرون زده بود و تا روی چونه اش اومده بود.بالاخره کیرمو از دهنش دراورد و چرخید و روی مبل قنبل کرد و کونشو کامل داد عقب. منظره ی اون کون گرد و سفید واقعا دیدن داشت، کیرمو گرفتم تو دستم و چندبار زدم رو چاک کونش، بعد سر کیرمو روی کوسش مالیدم و اخر سر با سوراخ کوسش تنظیم کردم و فرستادمش تو. کون گوشتی مامان رو تو دستم گرفتم و شروع کردم به تلنبه زدن. درسته که تو خونه تنها بودیم، ولی چون توی اپارتمان زندگی می کنیم مجبوریم مقدار صدایی که تولید میشه رو کنترل کنیم، با هر تلنبه یه موج قشنگ رو کون مامان ایجاد میشد. مامان یواش میگفت اووف حمید جووووون، بکن مامان فدات شه، بکن قربون کیر کلفتت برم، حمید کیرتو میخوام. به تلنبه زدن ادامه دادم، کمی بعد کیرمو کشیدم بیرون، تف کردم رو نوک انگشتام و مالیدمش رو سوراخ کونش و اروم دوتا انگشتمو فشار دادم تو. خیلی اروم انگشتامو تو کون تنگ مامان جلو عقب می کردم و مامان هم اروم ناله میکرد. یه لحظه یه فکری به سرم زد. نگشتامو کشیدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه، مامان گفت کجا داری میری؟ گفتم الان میام. یه خیار سایز متوسط پیدا کردم، با اب گرم شستمش و برگشتم. خیار رو مثل باطوم کف دستم می کوبیدم و با یه لبخند شیطانی میرفتم سمت مامان. مامان گفت با اون میخوای چیکار کنی؟ گفتم بشین و ببین. رفتم پشتش، شونه هاشو بیشتر به پایین فشار دادم تا کونش بالاتر بیاد. یه تف دیگه انداختم رو سوراخش و خیار رو اروم فشار دادم توی کونش، بعد با سرعت کم شروع کردم به جلو عقب کردن خیار تو کون مامان. گفتم خوبه؟ گفت اررررره. کمی با خیار توی کونش تلنبه زدم. بعد خیار رو تا اخراش تو کونش فشار دادم و همونجا نگه داشتم. تو موقعیت قرار گرفتم و کیرمو فشار دادم تو کوسش. مامان بلند با ناله گفت اوووووووه حمیییییید، گفتم جوووونم؟ خوشت میاااااد؟ گفت اررررررره، گفتم دوتا کیر همزمان دوست داری؟ گفت ارررررره، دوست دارم، یه کیر تو کوسم یه کیر تو کونم چه حالی میده، شروع کردم به تلنبه زدن و همزمان خیار رو هم تو کون مامان جلو عقب میکردم. ناله های مامان دیگه خیلی بلند شده بود واسه همین گفتم مامان یواش، به سختی ناله هاشو کنترل کرد و به تلنبه زدن ادامه دادم. مامان با ناله گفت حمید دارم میمیرم، اوف حمید، دارم میمیرم، داری منو می کشی، داری مامانتو میکشی، بکن حمید، محکم بکن، کوس و کونمو یکی کن. طولی نکشید که گفت حمید داره میاد، حمید محکم بکن دارم میشم. سرعت تلنبه هامو تو کوس و کونش بیشتر کردم، چند ثانیه بعد مامان واسه اینکه جیغ نزنه دستشو گرفت جلوی دهنش و خیلی شدید شروع کرد به لرزیدن و تکون خوردن. شدت لرزش و تکون های بدنش به حدی بود که هم خیار و هم کیرم از توی سوراخهاش بیرون اومد. خیلی طول کشید تا مامان اروم بشه، بعد به زحمت برگشت و روی مبل ولو شد. بلاخره چشماشو باز کرد، یه لبخند کم جون زد و گفت حمید مردم، چیکارم کردی مامان جان؟ تو عمرم اینطوری نشده بودم. یه لبخند رضایت رو لبام نقش بست. از این که تونسته بودم مامان رو اینجوری ارضا کنم خوشحال بودم. مامان یه نگاه به ساعت انداخت و گفت زود باش مامان جان الان بچه ها میان. گفتم نمیخواد مامان، تو برو یه دوش بگیر حالت جا بیاد ، من یه جق میزنم تموم میشه. مامان گفت مگه من مرده باشم که تو بخوای جق بزنی، اونم بعد از حالی که بهم دادی، بیا عزیزم، بیا بکن تو کونم. بعد کونشو اورد لبه ی مبل و پاهاشو بلند کرد، با دستاش زانوهاشو به سینه اش فشار داد و نگه داشت، زانوهامو خم کردم و کیرمو فشار دادم توی کونش و شروع کردم به تلنبه زدن. داشتم به ارضا نزدیک میشدم که مامان گفت حمید میخوای ابتو بریزی رو صورتم؟ گفتم واقعا ؟ گفت اره واقعا. گفتم اره که میخوام. گفت قبل از اومدن بکش بیرون. گفتم باشه عشقم. سرعت تلنبه هامو بیشتر کردم و قبل از ارضا شدن کیرمو کشیدم بیرون. مامان سریع از مبل پایین اومد و جلوم زانو زد و صورتشو اورد جلوی کیرم. شروع کردم به جق زدن، مامان دهنشو هم کامل باز کرد و زبونشو اورد بیرون. برام جای تعجب بود. چون بهم گفته بود که بابا یه بار به زور ابشو ریخته بود تو دهنش و از اونموقع اب کیر حالشو بهم میزد ولی الان خودش دهنشو واسه اب کیرم باز کرده بود. به هر حال به مالیدن کیرم ادامه دادم. کیرمو به سمت دهنش نشانه رفتم. پرش اول ابم که خیلی هم پرقدرت بود، به گونه اش خورد. پرش دوم به لب بالاش، پرش سوم و چهارم درست روی زبونش فرود اومد و پرش پنجم هم افتاد رو پستونش. مامان زبونشو برد تو دهنش، چشماشو بست و هرچی تو دهنش بود رو قورت داد. بعد چشماشو باز کرد و بهم لبخند زد. گفتم چطور شد؟ گفت نمیدونم یه لحظه دلم خواست ابتو بخورم. گفتم چطور بود؟ گفت بد نبود، بابای بیشعورت چون مجبورم کرد حالمو بهم زد ولی الان چون خودم خواستم خیلی بهتر بود. پیشونیشو بوسیدم و گفتم قربونت برم که بهترین مامان دنیایی. گفت مرسی عزیزم، من میرم حموم، تو هم لباسامونو جمع کن. گفتم منم بیام؟ یه نگاه به ساعت کردیم، 12 و 10 دقیقه بود، مامان گفت الان بچه ها میان، باشه واسه بعد. مامان رفت حموم و منم لباسامونو از اینطرف و اونطرف جمع کردم و بردم تو اتاقم.

منتظر نظراتتون هستم
     
  
مرد

 
کون دختر برادرم مهدیه جونم

1396/06/1

من به فیلم و سریال امریکایی و خیلی علاقه دارم داداش بزرگم که کارش جوری که بیشتر خونه نیست خیلی وقتا شبا هم من می رفتم خونشون بخوابم خونشون هم از ما چند تا کوچه اون طرفه و دختربزرگش که حدودا 18 سالش است ، و ازمن 12سال کوچکتره اتفاقا اون هم سریال باز هست و عاشق سریال های امریکایست منم هر موقع یه سریال جدید بیاد به بازار پیدا میکنم میرم باهاش نگاه کنم خیلی وقت ها میرم خونه شون و سریال ها را با دختر داداشم می بینیم
از دختر داداشم بگم اسمش مهدیه هست و قد 165 کمر باریک سینه 75 کون برجسته و پوستی سفید و نرم و
خودم که کمال 30 قدم 177بدن تو پری دارم با یه کیر ۱۶ سانتی کلفت خوب بقیه ماجرا اینکه من یه روز یه سریال جدید پیدا کردم رفتم خونه داداشم به مهدیه گفتم کجا ببینیم گفت بریم تو اتاق من با کامپیوتر ببینیم بعد تموم شدن ذخیرش کن تو کامپیوترم و کامپیوترشون داخل اتاق خوابه ومعمولا موقع تماشای فیلم و سریال من پایین میشینم و دختر داداشم روی تخت دراز می کشید... تا اینکه یکروز که رفته بودم بعد نیم ساعت زنداداشم اومد گفت میرم یه سر به خونه مامانم بزنم و بیام خداحافظی کر و رفت و پشت سرش مهدیه دختر داداشم از اتاق بیرون رفت و من فکر کردم که اون هم رفته به همین خاطر همین رفتم روی تخت و تا بقیه فیلمم را تماشا کنم یه وقت دیدم در باز شد و دختر داداشم به اتاق برگشت، خیلی معمولی اون هم امد روی تخت جلوی من در حالیکه پشتش به من بود ، روی تخت لم داد و مشغول تماشای فیلم شد... خواستم یک لحظه با کیبورد کامپیوتر ور برم و چند سانتی جلوتر امدم و نا خداگاه کیرم به کونش چسبید و من هم دیگه عقب نرفتم حتی از روی شلوار هم میشه نرمی کون مهدیه رو به راحتی حس کرد و کیر منم هم راست شد سعی کردم بی تفاوت خودم را نشان دهم ولی متوجه شدم مهدیه هم یک مقدار خودش سمت عقب کشید دیدم اون هم داره خودشو بهم می ماله بعد یه جای فیلم که چند لحظه لب خوری اینا داشت رسید منم از فرصت استفاده کردم به مهدیه گفتم خوش بحالشون هم پول میگیرن بخاطره بازیگریشون هم حسابی حال میکنن که دیدم مهدیه هم خندید و چیزی نگفت و دوباره رفت بیرون و چند لحظه ای دیگه وبرگشت دوباره روی تخت لم داد درحالیکه من سعی می کردم هنوز خودم را عادی نشان بدم که متوجه شدم مهدیه وقتی رفت بیرون از اتاق و دوباره برگشت جلوی من روی تخت دراز کشید دیدم ،به جای شلوار با دامن جلوی من دراز کشیده دوباره به هم چسبیدیم و دل و زدم به دریا و یکی از دستام را ابتدا روی شانه ش و اون یکی دستم را زیر لباسش بردم و شروع به مالاندن بدنش و سینه های خوشمزش کردم که دیدم با چشمانی خمارو پر شهوت سمت من برگشت فوری شروع به خوردن گردنش کردم که دیدم صداش هم داره درمیاد تند تند نفس میکشه! و هی با دستش سرم را نوازش میکرد لبهام را اوردم پایین و شروع کردم به خوردن ناف و شکمش روناش بهش گفتم میخواهی یه حال اساسی بکنی یا نه؟ روش نشد جواب بده دامنش دادم بالا و شروع کردم لای پاهاش را خوردن خواستم شورتش را پایین بکشم که نزاشت دیدم هم خجالت میکشه هم می ترسه گفتم میخوام برات بخورم و به زبانم اشاره کردم و گفتم نترس زبان پرده را پاره نمی کنه سرم را کردم زیر دامن و ارام شورتش را کشیدم پایین و شروع کردم به خوردن کوس کوچولو و ابدارش ارام شورتش را کلا از پاش در اوردم سپس به پهلوش خوابوندمش و رفتم پشتش و گفتم چطوری و چه مدلی دوست داری؟ گفت چیو چطوری و چه مدلی ؟ دیدم یا نمیدونه یا کوچه علی چپه! کرم نرم کننده ای که بغل تخت بود را برداشتم و کمی به سر کیرم مالیدم و کمی در کونش مالیدم که یک هویی گفت : از کووووووون؟؟ گفتم نترس گفت نمی تونم، عمو!!! گفتم نترس بهت قول میدم دردی حس نکنی و عاشق این کار بشی وحال دیوونه میشی بعد با انگشتم با سوراخ کونش کمی ور رفتم و مالیدمش بعد یواش یواش انگشتمو کردم تو کونش و نگاه داشتم تا برا خودش جا باز کنه بعد یه کمی با انگشتم جلو عقب کردم و ارام ارام کیرم را در کونش مالوندم و یواش یواش شروع به فشار دادن کیرم تو کون نازش کردم خیلی می ترسید حدود سه دقیقه طول کشید تا سرش رفت تو سوراخ کونش که دیدم بدنش عرق سردی کرد و چند لحظه بعد که ارام ارام شروع به تلمبه زدن کردم، درد اون هم شروع شد اخه اولین بارش بود کیرو تو کونش حس میکرد و هی التماس می کرد که دیگه بیشتر فشار ندم من هم ارام ارام فشار را بیشتر می کردم و اه و ناله اون هم هی بیشتر میشد تامیخواستم ارضآ بشم گفتم مهدیه جونم عشقم ابم داره میاد کجا خالی کنم که گفت هر جا عمو جونم دوست داره که منم به یه فشار محکم بهش قفل شدم و تمام کیرمو کردم تو کونش و ابمو تا اخرین قطره ریختم تو کون نازش و خالی شدم و فوری دوید رفت سمت دستشویی وقتی از دستشویی برگشت گفت عمو کونم درد میکنه که گفتم دو سه دفعه اول اذیت میشی، بهت قول میدم از کوس بیشتر بهت حال بده تا حالا

چندین بار کردمش دفعه اخری قرص و کرم سفت کننده کمر خوردم و مالیدم واقعا یک ساعت تلمبه زدم و تونستم از سوراخ کون تنگ خوشگلشو و گشاد کنم ! جالب اینجاست که دیگه بهم عمو کم میگه بیشتر عشقم و نفسم صدام میکنه همیشه هم در ارتباطیم و پیام رد و بدل میکنیم یه شب بهم پیام داد عمو ای کاش میشد باهم ازدواج کنیم که گفتم نمیشه گفت بهت قول میدم ازدواج کردم ازت حامله بشم و یه یادگاری ازت داشته باشم تو بهترین عموی دنیای که نذاشتی بخاطره سکس و هوس تن به غریبه ها بدم بدبخت بشم ..

شاید خیلی از دوستان این داستان منو باور نکن و فکر کنن دروغ میگم اما من نیازی به باور کردن کسی ندارم من حقیقت و گفتم هیچ وقت هم ما دوتا از کاری که کردیم پشیمون نیستیم
مهدیه همیشه بهم میگه عمو اگه تو نبودی بخاطره همین سکس معلوم نبود من با چه کسانی طرف میشدم و چه بلاهای سرم اومده بود همون طور که همکلاسیش با یه پسر دوست میشه و پسره دعوتش میکنه خونشون بعد دختره میبینه پسر تنها نیست و چند نفر میریزن سرشو هم میکننش هم ازش فیلم میگیرن که هر موقع اونا خواست بره پیششون

از تبریز کسی مثل من بود بیاد اشنا بشیم
گی دوطرفه واقعی میخوام از تبریز زیر ۳۵ سال
     
  

 
sinatra
سلام
من وقتی این مجموعه داستان رو دیدم که چهار قسمتش نوشته شده بود، و همون دو روز اول، همه شو ۴ دور خوندم
توی همه سایت‌هایی که تو یک سال گذشته گشتم، این سومین داستان از این دست بود که خیلی عالی پرداخته شده بود
ممنون میشم ادامه‌شو بنویسی
داستان رو خیلی عالی پیش بردی و سکس کامل رو آروم آروم رقم زدی
حالت خوابیدن و دریدن پرده حیا رو دقیق و منطقی پیش بردی
و با اینکه سکس کامل توی قسمت اول انجام شد، همچنان داستان رو جذاب و هیجان انگیز پیش بردی و کم کم سکس آنال رو پیش کشیدی و سکس رو از اتاق خواب خودت، به اتاق خواب مامان بردی و بعد از اتاق خواب بیرون بردی و به آشپزخونه و هال کشوندی و موقع ارضا هم از بیرون ریختن به ریختن داخل کون و بعد ریختن روی صورت کشوندی
همزمان از تشدید رابطه عاطفی دو طرف هم نگذشتی که بخش مهمی از سکس رو تشکیل میده
پوزیشن ها رو هم خیلی خوب توصیف کردی، مثل سکس از بغل، روی شکم، یا وقتی مامان شکوفه به کمر خوابیده بود و پاهاشو به هم چسپونده بود و با دستاش نگهش داشته بود که نمای فوق العاده ای از کون میده
و همچنین رابطه رو طوری ترسیم کردی که با وجود سکس کامل، هنوز پرده‌ای از حیا بین دو طرف وجود داره ولی مانع ادامه رابطه نمیشه
داستان چهارم جایی تموم شد که انگار سکس توی حمومم قراره اتفاق بیفته
فقط تمام ۴ قسمت امیدوار بودم که شخص دیگه ای وارد رابطه نشه (مگر به خانم دیگه مثل خاله) که خوشبختانه نشد
امیدوارم این توضیحات متقاعدت کنه که بدونی چقد مشتاقم ادامه داستانتو بخونم، حتی دیروز خواب دیدم قسمت پنجمشو نوشتی!!!!!!
فقط کاش هنوزم گهگاهی به وجود این پرده حیا اشاره‌ای کنی و این شکستن این تابو رو هیجان انگیز تر کنی
امیدوارم هم این داستان رو تا چند قسمت ادامه بدی هم هزار تا مجموعه داستان دیگه از این نوع رابطه خاص بنویسی!
هرچند کسی تو واقعیت این کار رو انجام نده، اما خوندن داستان سکس با مامان و دیدن فیلمش، بیش از هر ژانر دیگه هیجان انگیزه
دیالوگ‌هایی کار کردی که گهگاه دل آدمو می‌برد مثل:
میای بخوابیم؟
***توله سگ نمی‌ذاره که***
دیر کردی خوابم میاد
دفعه بعدی کی باشه؟ هول نباش ببینم چی میشه...
***عزیزم اگه بابات بکن بود که من به پسر خودم کوس نمیدادم***
فعلا نیومده که
اینو نگه می دارم تا وقتی بابا اینجاست باهاش جق بزنم
مامانم سرشو بلند کرد تا ببینه میخوام چیکار کنم
مامان گفت اوووووف حمید، اینارو از کجا یاد گرفتی؟
پسرم،،، خیلی وقته،،، کون ندادم،،، دردم میاد،،، به وقتش،،، میذارم،،،، بکنی
مامان گفت حمید میخوای چیکار کنی؟ گفتم نمی کنم تو، فقط می مالم لاش
پاشو که زیاد وقت نداریم
چند وقته چی میخواستی ازم؟
کدوم مردی کون دوست نداره؟
گفتم رو شکم بخواب
پاهاشو به هم چسپوندم و رفتم روش
***مامان با دوتا دست لای کونشو واسم باز کرد***
گفت بریز تو کونم
گفت نکش بیرون
همونجا لخت تو بغل هم خوابمون برد
مامان دکمه شلوارشو باز کرده بود و زیپشو پایین کشیده بود
***دستمو گرفت و دنبال خودش کشید و گفت بیاااااااا***
***بعد جلوی دامنشو بلند کرد و گفت همینجوری بکن تو کوسم***
گفتم خودت بکنش تو. مامان کیرمو گرفت و هدایت کرد...
سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش. بهش گفتم مامان بکنم؟ گفت بکن عزیزم
بکن مامان جان
***گفتم میام میکنمت هااااااا***
لب پاییشنو گرفت بین دندوناش و گفت اووووف نگو که کوسم خیس میشه
***نمیدونستم با این زن چیکار کنم***
مانتوشو باز کرد، دیدم دکمه و زیپ شلوارش بازه و و کوسش کامل دیده میشه
مامان زد به بازوم و گفت بادمجون تو یکی واسم کافیه
مامان گفت عیب نداره فقط تو دستاتو بکش بذار خودم بخورم
مامان یه نگاه به ساعت انداخت و گفت زودباش مامان جان الان بچه ها میان
من یه جق میزنم تموم میشه.
***مامان گفت مگه من مرده باشم که تو بخوای جق بزنی***
بیا عزیزم، بیا بکن تو کونم
***حمید میخوای ابتو بریزی رو صورتم***
گفتم منم بیام؟
مامان گفت الان بچه ها میان، باشه واسه بعد.
     
  
مرد

 
عشقم کوس مامانمه

اسمم بردیا است مامانم سپیده تو 9 سالگی چون بابا و مامانش تو تصادف می میرند پیش عمویش بزرگ میشه زن عموی بد جنسش 13 سالگی مجبوری میده شوهر تا برای دختراش راه باز بشه اخه مامانم زیباییش بی نظیر بوده و هست الان که 35 سالشه با یک دختر 20 ساله مو نمی زنه 175 قدشه بین 67 تا 70 ک وزنشه عکسها و فیلم عروسی خوشتیپ و هیکلش به 18 ساله می خوره تا 13 ساله به یک مرد 35 ساله تاس و چاق و شکم گنده میدن که پولدار بوده و زنشو طلاق داده بوده که بعد از دو سال زن اولش با پیگیری های بچه هاشو فامیلاش با مهریه خیلی جزیی (14 تا سکه) که با صورتجلسه هر چهاده سکه را هم به سوسن میده که 4 تا بچه داشتن باز رجوع می کنه من تو 15 سالگی مامان با عمل سزارین بدنیا میام و لوله های مامانو به اصرار سوسن می بندن چون بابام از اون.4 تا بچه هم داشته دیگه بچه نمیخواسته



بابام مرد پول دوست و نا مهربونیه از ترس زن اولش سوسن خیلی مامانو نمیذاره تحویل بگیره سوسنم زن زیباییه نه به اندازه مامانم ولی میگن تا هوو را دیده چند قلم جراحی زیبایی هم کرده خیلی شیک و با کلاس می گرده از خانواده خیلی پولداریه چندتا دوس پسرم داره تو خونه ویلایی در محمودیه با هم زندگی می کردیم تو طبقه های جدا ولی تا دلتون بخا بابام خسیس و گدا خصلته
بابا مجبور شد خونه جدایی برامون خرید تو تجریش یک اپارتمان شیکی است تو یک مجتمع 18 واحدی 85 متری یکخوابه بزرگ
7 ساله بودم اواخر مرداد بود داشت بابا با سوسن می رفت ارمنستان و بعدش ترکیه منو مامانو با اتوبوس فرستاد مشهد پیش مادرش که زن خیلی خوبیه خیلیم دوسش دارم و مامانمم دوس داره در عوض تا دلتون بخا از عروس بزرگش (سوسن) بدش میاد
رفتیم سوار بشیم راننده که خیلی خوشتیپ و جوان بود ( اول مامان فکر می کرد شاگرد اتوبوسه) با دیدن مامان دست و پاشو گم کرد گفت صندلی جلو بشینید مسافراشو میفرستم عقب مامان قبول نکرد ما سه تا صندلی گرفته بودیم
راه افتادیم تو راه تازه از تهران دور شده بودیم شب بود بعد شام ساعت حدود 12 اتوبوس ترمز کرد و دیدیم یه اتوبوسی نگو خراب شده مسافراشو چندتا اتوبوس تقسیم کردن تو استراحتگاه و غیره یا کسایی که مثل ما صندلی اضافه داره سوار کنند سهم اتوبوس ما 4 تا بود انگار بعدها یادم اومد یا افغانی بودن یا مشهدی که خیلی شکل افغانی بودن راننده داشت جاها را عوض بدل می کرد به مامان گفت شما اگه امکان داره بیاین جلو تو دوصندلی بشینین این سه تا را بدم به این چارتا



قبول نکرد گفت جامون خوبه ولی مامان با راننده خیلی صمیمی حرف میزدن انگار اشنا بودن! معلوم بود مامان دوسش داره هی خوش و بش می کردن نشسته بود رو صندلی که راضیش کنه جاشو عوض کنه
مامان با ناز و افاده می گفت نه اونجا راحت نیستم پرسید این اقازاده داداشته مامان گفت نه پسرمه که چشای راننده از تعجب داشت از حدقه در می اومد گفت شوخی می کنید شما هنوز دخترید معلومه 17. 18 سالتونه شوخی نکن از کیفش شناسنامشو دراورد داد دست رانندهه اتوبوس راه افتاده بود اون مسافرا تو راهرو اون جلو نشسته بودن دید درست میگه کلی پاچه خواری مامان کرد گفت تازه شروع جوانیتونه 22 سالم که تمام نشده!! و ماشالا ماشالا بزنم تخته و با شوخی و شیطونی گفت پس منم از این صندلی پا نمیشم تا مجبور بشی بیای جلو مامانمم خیلی ریلکس گفت خیلیم بهتر مرد به این خوش تیپی خیلیم عالی هر دو خندیدن تو خندیدن راننده دستشو میزد رو رون مامان مثلا بی اختیار داره اینکارو می کنه هی چندتا هم جوک گفت باز خنده و مالیدن رون مامان و دستشم از روی رونش بلند نمیکرد خیلی از حرفاشونو نمیشنیدم پچپچ می کردن مامان گفت تو راننده ای یا شاگرد اتوبوس گفت راننده هستم شاگردمون مدتیه نمیاد خودمون مجبوریم جاشو پر کنیم اقا حبیب از من قدیمی تره سه دونگ سه دونگ اتوبوسو شریکیم...
هنوز مسافرها ته اتوبوس نیومده بودن مامان و راننده داشتن خوش و بش می کردن تا یه پیشنهادی به مامان کرد گفت تو جایگاه استراحت ما برین اونجا لاکچری و راحته تا مشهد رو تخت بزرگ که به راحتی دو نفر میخوابن باشین راحت تر هم هستین مامان 22 سالش بود همانطوریکه گفتم باور نمی کردن من پسرش باشم
مامان قبول کرد گفت باید ببینم با هم رفتن منم پشتشون تا مامان دید گفت خوبه جهنم و خندید معلوم بود که خیلیم پسندیده ...
اومدیم وسایلمونو ببریم پایین راننده گفت اسمم بابک است الکی به اینا میگم شما زن و بچه ی منید مامان گفت باشه راننده مسافرها را با اشاره خواست اومدن گفت مجبور شدم زن و بچه ام را بفرستم بوفه زجر بکشن شما سه نفرتون اینجا یک جا هم که جلو هست کلی تشکر کردن مامان هم الکی انگار که قهره به راننده تشر زد که تو هم باااابک یه بار خواستیم با تو سفر کنیم باز الاخون بالاخونمون کردی بابک گفت سپیده جون ببخش حق با توهه من هاج و واج مونده بودم اینا چی میگن چه زود اسم همو میدونن گیج بودم



(تو دلم خیلی خوشحال که همه ببینن چه بابای خوشتیپی دارم اخه بابام تا ترمینال با ما بود حتی تا زمان سوار شدن ما که مامانو بوسید سر منم دست کشید مامان خداحافظی که کرد طوری برخورد کرد همه فکر کردن منو مامان دختر و پسرشیم)
رفتیم پایین جایی که اندازه یک اتاق جمع و جور بود با تخت تمیز و ملافه باز نشده بالش وکیوم شده و پتوی بزرگ پشم شیشه وکیوم شده همه نو مثل هتل 5 ستاره
تا راننده که اسمش بابک بود رفت مامان لباساشو در اورد با سوتین و شورت که همیشه تو خونه هم موقع خواب تقریبا لخت میشد رفت زیر پتو منم با شورت و زیر پوش رفتم بغلش تازه چشام سنگین شده بود در بوفه را زدن تا مامان اجازه نداده در باز شد اقا بابک بود کلی خوردنی از اجیل و میوه و ابمیوه و کیک و شکلات اورده بود مامان پتو را دور منو خودش پیچیده بود بابک نشست لب تخت و حرف زدن واقعا خوشتیپ بود بنظر مرد 25 ساله می اومد قدبلند خوشتیپ و چشم ابرو مشکی زیبا با موهای لخت پرپشت
برامون ابمیوه باز کرد مامان گفت اقا بابک میشه یه لحظه چشم بذارین من مانتو بپوشم گفت باشه ولی تو هم خواهر من راحت باش گفت اخه لختم ببخشید لباس زیرم تو ساکم تو بار مونده مامان بلوزشم اخه در اورده بود
دستاشو گذاشت رو چشاش مامان پتو را داد کنار مانتوشو ورداشت زودی کرد تنش ولی شلوار نپوشید موهای ابریشمی بلوند و خرمنش بدون کلیپس باز بود ریخته بود عقب و جلو سوتین مشکی مانتو سفید چاک سینه اش کامل بیرون بود مانتوش جسب تن و یقه باز بود کوتاه



پتو را کشید رو پاهاش لب تخت نشست کلی حرف زدن خوردیم مامان جمع کرد با مانتو کوتاه که پاهاش تا نزدیک باسنش لخت بود ظرفو مرتب کرد و گذاشت تو جعبه ای که مثل کابینت بود انگار زن بابکه اینجا هم خونه خودمون راحت تو نشستن دیگه پتو ننداخت کمی مانتو کشید بالاتر شورتشم معلوم شد ولی روناشو کیپ کرد مانتو تا زیر باسنش تو نشستنی رفته بود بالا مامان و بابک باهم هی شوخی شوخی مثل زن و شوهر چیزایی می گفتن من خیلی خوشحال بودم انگار بابک بابای واقعی من بود باز یه جوک خیلی خنده دار گفت هر سه خندیدیم و باز دستِ بابک روی رون لخت مامان نزدیک کسش بود که مامان با دستش هلش داد کنار بابک گفت ببخش من عادتمه انگار خواهرمی مامان چیزی نگفت و رنگش جور دیگه ای شده بود خیلی خوب نمیتونست حرف بزنه صدای قلبشو می شنیدم رنگش سرخ و جور دیگه ای شده بود دوست داشتنی و جالب و بویی خاص انگار از بدنش می اومد من خیلی دوس داشتم انگار همان بویی بود که شیرشو میخوردم من تا 4 سالگی سینه مامانو میخوردم حس می کردم شیرم داره و بوی خوبی داشت
بابک گفت من مزاحم نمیشم شبت زیبا خانمم شب بخیر پسرم البته با خنده و شوخی تا خواست بره مامان گفت کجا پس استراحت می کنید
گفت یه جایی کف راهروی جایی پیدا می کنم من گفتم خوب بمون پیش ما اینجا که رو این تخت جامون میشه هی جوک بگو من خیلی دوست دارم به مامان نگاه کردم گفتم تو را خدااا بگو عموبابک بمونه مامان خلاصه قبول کرد بمونه پیش ما سه تایی رو تخت بخوابیم تا مامان خواست بخوابه باز گفت چشتو یه لحظه ببند مانتو را در بیارم که در اورد ولی چشمای بابک باز بود از لای انگشتاش من میدیدم
من بین دوتاشون خوابیدم کمی که خوابیدیم هی میخواستم پامو در بیارم بیرون نمیشد با مامان جامو عوض کردم حالا میفهمم چند دقیقه نشده بابک مامانو گایید پچ پچ می کردن گفت ابم داره میاد مامان گفت بریز توش نترس من مونده بودم اب چی کجا ؟!
هر وقت بیدار می شدم یا مامان زیر بابک بود یا بابک زیر مامان و همدیگرو می بوسیدن و به منم دیگه زیاد نگاه نمی کردن
رسیدیم مشهد بابک اژانس گرفت من جلو نشستم با مامان عقب نشستن رفتیم یک هتل که همشون بابک را میشناختن و خیلی احترام میذاشتن تا وارد بشیم به مامان گفت تو همسرمی و به منم گفت تو هم داداش ماملنت یادت نره داداششی خوب گفتم خوب



معرفی کرد سپیده همسرم بردیا برادر همسرم یک سوئیت بسیار شیک دادن گفت تا عصر هستیم شب نمی مونیم (نگو براشون مهمان های پولدار می بره سرویس رایگان بهش میدن) مدیر هتل بی نهایت احترام گذاشت ما را تا در اتاقمون که یک سوییت لاکچری در هتل بسیار مجلل بود مشایعت کردبه مامان خیلی تعریفهای بابک را کرد که چقدر اقا و مرد بزرگواریه (بابک قبلا شاگرد اتوبوس بود تازه یکسال بوده شده بود راننده دوم اتوبوس و یه دونک مالک اتوبوس راننده اصلیه کمی مستن تر بود)
تا رسیدیم تو هر دو با هم رفتن حمام صداشون اتاقو گرفته بود مامان اخ و اوخوش و ناز کردناش بدجوری منو متعجب می کرد که چی میکنند مامان زودتر از بابک اومد بیرون گفتم مامان خیلی صدات می اومد گفت بابک بدجوری لیفم میزد و ماساژم داد برو تو تو را هم لیف بزنه تا رفتم تو بابک لخت بود کیرش اندازه شاید سه باربر کیر بابام بود از مامان خواست شورتشو از بیرون بده گفت هردو مردین اشکال نداره لباس که نداری عوض کنی منم لخت بودم بابک وستش جلو کیرش بود ولی تا منو شست دیگه کیرش اویزون بود خیلی بزرگ و کلفت بود منم شست و خیلی مرتب و تکمیل لیفم زد فرستاد بیرون با حوله مامان منو پیچید رفتم بیرون خودشم با حوله کوچکی که بزور دور کمر و کون و کیرشو گرفته بود اومد بیرون تا نشست لب تخت حولش کوچیک بود کیرش باز معلوم شده بعدها فهمیدم با اون کیر گندش مامانمو میگاییده که صداشو در می اورده
خلاصه شب رفتیم خونه مامان بزرگ
چند بارم تا بابک می اومد مشهد با مامان هماهنگ می کرد به بهانه زیارت میرفتیم همون هتل ساعت 2 بعد نصف شب ما را می برد خونه مامان بزرگ با شروع مدرسه برگشتیم تهران تهرانم بابک تا 17 سالگیم هفته ای دو تا سه شب می اومد میخوابید پشمون مامانو از جلو عقب می گایید و دیر وقت میرفت خونش که تهرانپارس بود
تا یکروز تو پاساژ طلا زنش مچشو میگیره که با مامان بوده از اون تاریخ خیلی کم میومد پیشمون من بد جوری هوس کس مامانو می کردم چند باری خودمو با مالوندن به لای پاش تو خواب ارضا کرده بودم یکبارم شورت نداشت کیرم لای پاش تو زمان اومدن ابم فشار دادم بعدها فهمیدم که رفته بود کسش که ابمو ریخته بودم البته چند سانتی تو کسش رفته بوده
تولد 18 سالگیم بود چندتا از همکلاسیام اومده بودن یکیش مامانمو اولین بار بود می دید تو المان زندگی می کردن که دوسال بود برگشته بودن ایران
گفت مامانت خیلی خوشگله من اگه مامان به این خوشگلی داشتم شب و روز باهاش سکس می کردم
منم بارها خودمو لای پای مامان ارضا کرده بودم ولی تو کسش نکرده بودم



شب که همه رفتن مامان خواب بود رفتم شورتشو دادم پایین بر گشت کفت بردیا میخای چکارم کنی که مجال ندادم کیرم تو کسش بود گفت گناه داره پسرم تو پسر منی که دیگه خودشم حال می کرد
الان بیش از دوساله مامانو منو بابک میکنیم بابام سالهاست از مردی افتاده سکته کرده نه میاد و نه می ریم ماهی 7 میلیون بابت ملکی که در چیذر داره مال ارثیه دودونگ از پدرش رسیده اجاره می گیره بابکم هر وقت میاد با دست پر میاد وقتی بابک هست مامان مال اونه کیرش از مال من خیلی کلفت و درازتره. تا مامانو می کنه نفس مامان بند میاد مثل زن و شوهرند بابک نمیدونه منم مامان را می کنم مامان گفته مبادا بگی منم مگه دیونم زندگیمون بخوبی می گذره امسال تو دانشگاه امیرکبیر مهندسی عمران قبول شدم دسمم عالیه همه خرجمو بابک تقبل کرده در حالیکه بابام هم هر چه پول بخوام تو حسابم می ریزه تازگی یه ماشینم برام گرفته مامان هم یه پرادو سفید داره که اولش زیر پای بابام بود زد به اسم مامانم پسر بزرگش جمشید که داداش ناتنیم باشه الحق وانصاف منو خیلی دوس داره مامان را هم دوس داره سه سال از مامان بزرگتره ولی مامان میگه و احترامشو داره بر عکس بابام خیلی دست و دلبازه اونم یواشکی بدون خبر مامان و زنش به ما کمک می کنه میگه این سهم شما از نمایشگاهه یک خواهر بزرگترم داره اسپانیاست دو داداششم هر سه زن دارن و جدا گانه نمایشگاه اتومبیل دارن بابا گفته نمایشگاه خودش مال منو جمشیده تو وصیت نامه اش ذکر کرده چون برای بقیه نمایشگاه خریده جمشید راضیش کرده سندشو سه دونگ سه دونگ به اسم منو خودش بزنه ولی هنوز خبری نشده





ممنونم سرگذشتم وقت گذاشتین خوندین

اینم داستان من و مامانم سپیده بود
     
  
مرد

 
مامانم شد همسرم

سلام امیرحسین هستم 25 ساله تک فرزند که بابام تو 15 سالگیم ایست قلبی کرد و مامان جوان 32 ساله ام را بیوه و منو یتیم گذاشت
23 سالگی به اصرار مامانم با دختر خاله ام سمیرا ازدواج کردم سال اول ازدواجمون همه چیز خوب بود برای مامانم دهها خواستگار اومده بود راحتمون نمیذاشتند اکثرا از فامیلهای پدرم بودند و تقریبا همه زیر سن و سال مامان تا حتی همسن من
مخالف ازدواج مامان نبودم خود مامان دوس نداشت ازدواج کنه
هر جا منو مامانو سمیرا می رفتیم همه فکر می کردند ما سه تا خواهر و برادریم سمیرا کپی مامانم بود منم خیلی شبیه به مامان مغازه لوازم بهداشتی و شیرآلات داشتم دیگه تو محل کسب و مغازه هم ول کنم نبودند و حرف از تعصب و بصورت پوشیده ترحم می کردن.
هفته ای نبود که خواستگار در خونمونو نزنه از عمو های مجردم گرفته تا پسر عمو ها و مردان بیوه و چند نفری هم غریبه



مامان خونه و مغازه را داد رهن خونه ای در تهران رهن کرد خونه خودمون شهرستان بود بزرگ و دارای باغ و دو باب ساختمان مستقل ویلایی با چاه آب برقی و استبل اسب که خالی بود خیلی راحت بود وسایل زیادی داشتیم اندازه ی نیازمون وسایل خونه جدا کردیم بقیه را توی اتاقی از همان ساختمانی که می نشستیم دپو کردیم و تا وقت مناسب خونه خالی کوچکتر را بعد از تعمیرات تجهیز کنیم شبانه بدون اطلاع کسی اثاث کشی کردیم
مامان و سمیرا تو یک بوتیک بزرگ شاغل شدند و منم مغازه ی کوچولویی خریدم لوازم تصفیه آب و شیر آلات تاسیساتی باز کردم زندگیمون بی دغدغه می گذشت تا به مهمانی جشن عقد صاحب بوتیک دعوت شدیم اونجا بود زیبایی های مامان را در لباس مجلسی سکسی دیدم و چشم همه را خیره کرد و تفاوت زیبایی سمیرا با مامان برایم رو شد
مامان مثل فرشته ها بود تو مجلس همه اسم ناهید را می گفتند اسم مامانم
یکی از زنهای مهمون که مسن هم بود پیش ما نشست من بین مامان و سمیرا نشسته بودم با سمیرا سر حرفشو باز کرد پرسید خانم خوشگله میشه اسمتونو بدونم من اسمم ملوک است سمیرا گفت منم سمیرا هستم
پرسید اسم خواهر کوچیکت چیه ؟ سمیرا گفت مگه می شناسی ؟ گفت نه دوست داشتم بشناسم گفت سمیه با تعجب گفت پس چرا ناهید صدایش می کنند ؟!
سمیرا تازه فهمید مامانو میگه گفت آها خاله ناهیدو میگی اون هم خالمه هم مادر شوهرم
پرسید چطور اون که از تو کوچکتره ؟! مگه میشه؟!
من دخالت کردم گفتم ملوک خانم مامانم شوهر نمی کنه خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه



پسرشم تو مهمانی بود با مامانش می رقصید فهمیدم برای پسرش میخا چون همش چشاشون تو تن و بدن مامانم بودند
گفت بزنم به تخته مامانت هم از تو جون تره هم از عروسش جوان و خوشگلتر
سمیرا دیگه طاقت نیاورد دستمو گرفت گفت بریم اون طرف این پیر زن ول کن نیست تا بلند بشیم ملوک گفت ببخشید من مزاحمم پا شد رفت و گورشو گم کرد
مشکل منو سمیرا از همون شب شروع شد و غرولند هایش که تحمل مامانتو ندارم چرا شوهر نمی کنه هر جا می ریم یا فکر می کنن زنته یا خواهر کوچیکت و این حرفا قهر کرد و رفت رفتن همانو اخرش جدایی همان حکایتش طولانیست بخاطر بلد بودن خونه میان سال مجبور شدیم از تهران پارس به شهرک راه آهن جابجا بشیم مامان اجازه نمی داد تا احدی از فامیل و اشناها بدونند کجا زندگی می کنیم
منو مامان تنهایی به زندگی ادامه دادیم دیگه مامان هم سر کار نرفت اجاره مغازه شهرستانم و درآمدم تکافوی خرجمونو میداد
تا بخاطر خراب بودن اسانسور مامان از پله های ساختمان سر میخوره و می افته استخوان ران چپ و هر دو بازوش میشکنه بستری شد و به پایش پلاتین گذاشتند و گچ گرفتند بعد از چند روز بستری با ویلچر اوردم خونه گفتم بذار زنگ بزنم خاله سارا بیاد تا خوب بشی تر و خشکت کنه قبول نکرد گفت تو پسر منی من مامانت محرمیم اگه زحمتمو نمی کشی حرف دیگریه گفتم مامان من نوکر توام من برات روزی صد بار می میرم اخه خودت معذب میشی بخاطر این گفتم
گفت نگران من نباش چند روزی به من پرستاری کنی خوب می شم و عادت میکنیم
توالت فرنگی نداشتیم یکی از موقتی ها گرفتم اولین بار که دستشویی بردم خیلی خجالت می کشیدیم چشامو می بستم یا نگاه به اندامهایش نمی کردم می شستم
چند روز اینجوری گذشت یک روز مونده بود برای معاینه بریم مطب گفت پسرم بدنم بو گرفته منو ببر حمام پیش خانم دکتر خجالت نکشم
تقریبا مامان لخت بود سوتین و یه رکابی تنش بود حتی شورتشم تنش نمی کردم
گفت یکی از شورتامو بیار بکن تنم
بردمش حمام حالا لخت بود فقط مایو تنش بود



ارام ارام با کاسه اب ریختم ذره ذره بدنشو شستم گفت زیر شرتمم با صابون خوب بشور پشتشم بشور گفتم مامان کچت خیس نشه گفت پس شورتمو در بیار تو پسر منی نگاه نکن با احتیاط بشور نمی شد نگاه نکنم چون گچش خیس میشد گفتم مامان باید نگاه کنمو بشورم نمیشه گفت عیب نداره همه جامو دیدی اونجا مم روش مامانتم عیب نداره
موهای کسش کمی بلند بود تا صابون زدم پاهاش خوب باز کرد تونستم کون و کوسشو ببینمو بشورم کس سمیرا را دیده بودم خورده بودم نسبت به بدنش خیلی تیره بود و شل و جوش جوشی ولی مال مامان سفید بود و باد کرده انگار نقاشی کردن برای اولین بار کیرم براش تحریک شد زود کارمو تمام کردم دیگه شورتشم نپوشوندم چند بار اب مالیش کردم سعی کردم پاهاش کیپ شه نبینم چون کیرم کاملا سفت شده بود اگه بلند می شدم ابروم می رفت شلوارک ورزش گشادی تنم بود مال بسکتبالیستها
فردا رفتیم مطب خانم دکتر و معاینه کرد فرستاد عکس گرفتیم بردم نگاه کرد گفت وصعیتش رو به بهبوده آفرین خوب مواظبت کردین برین ده روز دیگه بیاین عکس مینویسم قبلش بگیرین زخمش که تقریبا خوب شده کچ هاشو شاید ببریم
چهار روز گذشت مامان گفت پسرم کمر دردم شروع شده دارم پریود میشم برام نوار بذار
شورتکسشو اوردم گفت برجسب نوارو بکن بجسبون شورتم بکن تنم
دیگه دیدن اندامهای مامان برام عادی شده بود چون هر روز چند بار می شستم و شورتم پاش نمی کرد پریودش شروع شد و روز اول زیاد خون ریزی نداشت روز دوم سه بار نوار عوض کردم بوی تخم مرغ گندیده مشاممو اذیت می کرد نمی زاشت خوب توی کسشو بشورم می گفت فقط چاکشو و روشو بشور
موهای کوسش بلند شده بود روز سوم اخرین روز پریودش بود دیگه فقط چند لکه تو نوار اخری خون بود نوار بعدی را که گذاشتم بعد شب که بردمش دستشویی نوارش پاک بود گفت دیگه شورتمو در بیار پاک شدم
شلوار جین تنم می کردم کیرمو تا میخواستم ببرمش دستشویی زیر کمربندم می ذاشتم پیرنمو روش مینداختم سفت که می شد معلوم نشه
صبحانشو دادم دستشویشو کرد رفتم مغازه چند ساعتی مغازه بودم طبق روزهای همیشگی و ساعت به ساعت زنگ می زدم حالشو می پرسیدم اغلب غذا از بیرون میخریدم سر کوچمون چلوکبابی بود
ناهارو گرفتم رفتم خونه مامان گفت امیر خیلی جلوم خارش داره معذرت میخام ببر بشورم



گفتم دستشویی داری گفت نه سوزش دارم روم نشد بگم زودتر بیای از وقتی رفتی کلافه ام کرده انگار جونور رفته توم اذیتم می کنه اعصابمو خورد کرده
ببین خونی نیست
نگاه کردم دیدم نه ولی انگار کف کرده شوره مانندی بین چاکش اون پایینه
بردنش حمام با صابون شستم گفت صابونو فشار بده توم بشورش خوب صابون زدم و کردم توش اب ریختم گفت با انگشتت توشو خوب بشور خارشم از توعه !!
گفت دو انگشتی تا ته بکن خوب بشورم
دو انگشت وسطمو تا ته کردم تو کوسش با کف صابون هی شستشو دادم کیرم از سفتی شکممو سوراخ می کرد خایه هام از درد می ترکید
مامان هی تن صداش می لرزید و می گفت محکم تر پسرم محکمترررر اخ داره میسوزه خوبه بیشتر بمال داره خارشم میفته عضلاتش منقبص میشد چند بار پاهاشو به هم فشار داد سعی می کرد وانمود کنه که درد داره ولی من میدونستم تحریک شده چون لپاش گل انداخته بود و صداش می لرزید تا با نفس بلندی اخیییی کرد و مشتم پر اب شد اب سفید مثل دوغ ابی که تو کوس سمیرا من تجربه نکرده بود فقط او کمی خیس میشد ولی مامان انگار شاشیده بدنشو کش و قوص رفت و لرزید گفت پسرم هر چه بود اومد بیرون مرسی تو را هم نجس کردم ببخش
مامانم با دست و انگشتم ارضا شده بود فکر می کرد من نمی دونم یا تظاهر می کرد ..
شستمش و بردم خوابوندم تا دراز کشید دیگه به ناهار نرسیده خوابش برد
من عاشق مامانم شده بودم نمی دونستم بگم مامان بیچاره ام کردی مریضم کردی



اخه تا ساعتها از درد خایه آسایش نداشتم رفتم خوابیدم بغلش کردم خواب بود دستمو گذاشتم رو سینش ارام ارام مالیدم کمربندمو باز کردم شلوار و شورتمو دادم پایین تنها پیراهن رکابی تنش که نصفی از باسنشو پوشونده بود با کمترین حرکتی دادم بالا کوسش لخت شد موهای قهوه ای روشنِ بام کوسش دیوونه ام کرد دستمو ارام گذاشتم روش و شروع کردم یواش یواش مالیدن کیرمو با اون یکی دستم به رون و باسنش مالوندن گچ پاش چند باری خورد به کیرم اذیتم کرد خیلی آهسته انگار حسی به من گفت کمکش کن به پهلو بخوابی دست گج گرفته اش را جابجا کردم دستمو از کج شده رونش کردم زیر هلش دادم به پهلو بخوابه انگار متتظر حرکتم بود خوشو همسو کرد خیلی راحت به پهلو خوابید پیراهنش را قبلا از سمت پای سالمش تا شکمش برده بودم بالا تا چرخید باسن شفاف و داغش مثل موجی زیبا اماده بغل کردنم شد
تا پیرنشو کشیدم بالا انگار وزنی روش نبود چون کمرش زیاد به تشک نچسبیده و خودشو سبک هم می کرد کاملا با من هماهنگ بود پاهاشو به شکمش جمع کرد کس و کونش آماده ورود کیرم بود کسی که پر اب و لیز بود تا کیرمو گذاشتم در سوراخش خودشو بیشتر به سمت کیرم اماده کرد خیلی راحت تا خایه ام رفت توش و بی اختیار گفت آخخخخخ ولی وانمود کرد خوابه فرصت بیرون کشیدن کیرمو پیدا نکردم با چند ضربه تند و تیز که فقط چند سانتی از کیرم مانند ویبره می زد هر چه آب تو وجودم بود ریخت توی مامانم کمی بعد پشیمانی بود و تا حد تصمیم به خودکشی هر چند میدونستم مامان خودش خواسته ولی باورم نمی شد
اینجوری تحلیل می کردم که مامان داره جبران پرستاریهایمو از خودش می کنه



کیرم شل نمیشد همچنان سفت توی کوس مامانم بود نگاه که کردم نقشی گه پیراهن قرمز خوشرنگ با بدن و منحنی و موجهای تن سفید بلوری مامان و چسبیدگی شکم بدون موی من و بودن کیرم در توی بدن مامان همه افکار و پشیمانی هایمو پاک کرد و فشارهای عضلات داخل و پاها و باسن مامان کیرم را تشویق به ادامه سکس دوباره کرد من تجربه سکس خوبی داشتم هم با دوست دخترهای قبل ازدواجم هم با سمیرا میدونستم مامانم دلش میخا زیادم میخا شروع کردم به گاییدن شادی ونشاط را تو حرکات تن مامان میدیدم تا مامان مثل مار به خودش پیچید و نتونست صدای لذتشو حبس کنه من هم به قله لذت پا گذاشته با هم در پیچ و تابی مضاعف دومین بار ابمو ریختم تو مامانم و دستهایم روی سینه و تنش تکمیل معاشقه وانجام وظیفه هر مرد به همسرش را بعد از کامیابی خوب نشان می داد و تجربه ی جدید برای مامانم بود
تو همون حال به ارامش کاملی رسیدم که توصیفش به قلم نمی توان گفت
نمیدونم کی کیرم شل شد ولی تا از خواب بیدار شدم مامان همچنان پشت به من تو خواب راحت بود و از خط بین باسن و کشاله رانش مقداری آب سفید راه افتاده و در حال خشک شدن بود و کوسش نیز پر از اب سفید من بود ارام از تخت پایین شدم چند برگ دستمال اوردم خیلی اهسته پاکش کردم چلوکباب در ظروف ش روی بار بود سفره را چیدم و غذا را تو ماکروویو گرم کردم اماده که شد مامانمو با بوسه های گرم که حالا بوی شهوت و سکس هم داشت بیدارش کردم خجالت می کشیدم ولی مامان انگار نه انگار که اتفاقی افتاده !!
بلندش کردم سینی را اوردم لقمه لقمه غذایش را دهنش گذاشتمو هر لقمه را که تمام می کرد بوسه ای به صورت و لبهایش می زدم تا ناهارمون که شاممونم بود به ته رسید و دوغ ریختم مامان خورد تا قورتش داد لبشو لیس زدم زبانشو انداخت تو دهنم شوری دوغ مزه شهوت بدجوری مستم کرد جرعه بعدی را دادم گفتم مامان دوس دارم دوغمو از لبای زیبای تو بخورم خندید کمی از دوغ ریخت رودچونه و گلو و رفت پایین تا تخت سینه اش همشو لیس زدم لیوانو بردم رو لبش فهمید نباید قورتش بده



خوشمزه ترین نوشیدنی عمرم را از دهن مامان خوردم نیم بطری دوغ را که بیشترشو من خوردم از دهان هم نوشیدیم
مامان هرگز وانمود نمی کرد که از روی شهوت این کار را می کنه چون لذت مادرانه اش در لبخندهایش موج می زد ولی من هم از روی نیاز شهوتم بود و هم از عشق مادریم...
بعد از معاشقه گفتم مامان خواب موندم کرکره ی در مغازه را نکشیدم برم بیام چیزی نیاز داری بگیرم
گفت از داروخونه یک بسته نوار بالدار با کمی لواز بهداشتی بگیر دستمال هامون تموم شده اگه تونستی به دکتر بگو قرص لوونورژسترول میخام برای خارش خوبه باز اذیت نشم بگو یک جعبه بده بازشم نکن
من میدونستم با گذشت دو روز از پریودیش احتمال حاملگیش تقریبا صفره ولی وانمود کردم که نمیونم این قرص برای چیه
رفتم هم قرص گرفتم هم کاندوم
برای نخستین بار بود کاندوم میخواستم استفاده کنم
دکتر گفت برای خانمته یا دوس دخترت گفتم دوس دخترم پرسید ببخشید سکستون کی بوده



گفتم ظهر گفت اول با "بیبی چک" تست کن اگر دیدی مثبته قرص بده بخوره منفی بود نخوره فرداشم یه تست دیگری بگیر اگر منفی بود مشگلی ندارید تو راه از اینترنت عوارض قرصو خوندم دیدم ممکنه مصرفش عوارضی هم داشته باشه
قایمش کردم تا ادرارشو بگیرم اگه مثبت شد بدم که گفتم مامان داروخونه قرصو نداشت مشابه میداد نگرفتم فردا پیدا می کنم
قبل خواب همیشه می بردم دستشویی گفتم دکتر گفت ادرار مامانتو هم شب و هم صبح قبل از ناشتا بگیر بیار یه ازمایش چند لحظه ای می کنم تا قرض مناسب بدم خارش ممکنه قارچی باشه یا باکتری و ... لیوان یکبار مصرفی ورداشتم تا نشست رو توالت فرنگی عقب تر شد لیوان پر شد دو تا شیشه خالی هم از داروخونه گرفته بودم مثلا که نمونه ببرم به بهانه توالت بیبی چک زدم منفی بود
چندتا سریال ترکیه است اونارو تا نصف شب نگاه کردیم مامان زودتر خوابید منم مثل همیشه پیشش خوابیدم تا خوابش برد بغلش کردم باز سینه هاش و بدنشو مالیدم.دستمو کشیدم رو کسش تو کوسش خیس بود و داغ انگشتمو کردم توش دیگه با اطمینان و بدون ترس به پهلو خوابوندم کاندمی کشیدم رو کیرم با اب دهن و اب کس مامان خیس کردم تو چند ضرب هلش دادم تو کوسش کاندوم لیدوکایینم داشت سکمو طولانی کرد نزدیک نیمساعت گاییدمش دو بار مامان اذضا شد تا من ارضا شدم میوونست با کاندوم می کنم
صبح قبل صبحانه ادرارشو باز گرفتم بردم پنهانی تست کردم اینبارم منفی بود بعد صبحانه رفتم مغازه زنگ زدم گفتم مامان مشگلی نیست تست هر دوش منفی بود نترس دیگه مامان را به چشم همسر نگاه می کردم همسری که با جان دل همدیگرو دوس داریم
طاقت دوریشو نداشتم هر نیمساعت یکبار زنگ می زدم حالشو می پرسیدم ظهر شد اومدم



گفت عصر زودتر بیا منو ببر حمام کرم موبر هم بخر پشمام زیاد شده یادت باشه مارک ویت بگیر پوستم حساسه اون به پوستم میفته و سالهاست از اون مارک استفاده می کنم الورا داره خیلی سازگاره
تو پوستم جا نمی شدم چون کس و کون عشقمو میخواستم بدون مو ببینم هر چند مو دارشم بی اندازه زیبا بود حتی فکر می کردم موهاشو بزنم زشت میشه
پنج تا تیوب کرم ویت گرفتم تا رسیدم مامان انگار لحظه شماری می کرد بردمش حمام بدون خجالت لختش کردم خودمم دیگه کیرمو ازاد گذاشتم تا باسن و سینه و ناف و کمر و رون تناسب اندامشو لمس کردم شلوارکمو پاره می کرد دوس داشتم مامان بگه حالا اشکارش کن قبل زدن موهام منو بکون ولی نگفت
کرمو به اندازه ای که می گفت مالیدم به لای پاش و در کونش که مویی هم نداشت اگر بود خیلی ضعیف بود بعد ده دقیقه پاهاشو باز کرد گفت بشورش
خدایا چه میدیدم کوس دختر 12 ساله هم به این شادابی و زیبایی و سفیدی نیست مال مامانم هست طاقت نیاوردم گفتم مامان چه اندام سفید و زیبایی داری دلم میخا ببوسمش
گفت رودار نشو نگاه نکن نذاشت ببوسمش
عوصش شب اونقدر خوردمش تا ابشو اوردم تا صبح سه بار هم گاییدم آبمو هر بار کشیدم ریختم رو شکمش
فردا صبح باید میرفتیم بیمارسنان مطب خانم دکتر عکسها را گرفتن تمام گچهای دست ها و پا را بریدن رفتم چوب بغل خریدم مامان اولش می ترسید ولی اموزشهایی که دید تونست ارام ارام با چوب بغل حرکت کنه



از خوب شدن مامان بیش از سه ماه گذشته شبی نیست که سکس نداشته باشیم هنوزم چشاشو می بنده و خودشو در پوزسیون های مختلف میذاره اختیارم
حمام را لخت با هم می ریم فقط مایو می پوشه منم شورت ولی بارها زیر دوش کیرمو می چسبونم به کوسش حتی شورتشو میدم پایین ولی نمی ذاره بکنم توش میگه جوونی با تنم بازی کن ولی زیاده روی نکن انگار اون ناهیدی نیست که شبها ساعتها زیرم هن هن و اخ اخش خونه را پر می کنه!!
حالا مامان کاملا خوب شده چند روز دیگه باید بریم پلاتین پاشو ور بیاره دستاش پلاتین نیاز نداشت
از گونش می کنم
بدون کاندوم خیلی لذت می ده ابمو #توش نمی ریزم تو کونش می ریزم میدونم هر روز صبح ها خودشو چک می کنه نوار تستو می ذاره تا منم ببینم که حامله نیست
نمیدونم اخرش چی میشه
از زمان اثاث کشی یکبار #رفتیم #شهرستان اونم #جابجا #کردن و #تجهیز #ساختمان خالیمون بوده
اونم #اجاره میخواستن مامان نداد نمی دونم چرا؟!
     
  
مرد

 
مامانم جنده خودمه

۲۵ سالگی به اصرار مامانم با پسند و انتخاب مامان ازدواج کردم زنم از هر دیدگاه عالی بود مثل خودش خوشگل و زبانزد فامیل قد بلند زیبا با بدن کاملا رو فرم استاد رقص با هوش و خوش لهجه و هات سینه های پر و روبه بالا و باسن گرد پوستی صاف و شفاف با قوص کمر زیبا سفید خودمم متناسب او و قرینه او من فرزند اخر مامانم هستم فریبا هم مثل من ته تغاری بود اوایل تو تحقیقات چند نفری گفتن دوس پسر داره حتی باکره نیست ولی با توجه به اون همه زیبایی که خیلی به مامانمم شبیه بود هم از لحاظ استیل و هم از لحاظ شباهت چهره به دلم نشست و ازدواج کردیم باکره هم بود



قبل من خواهرم با پسرعمو ازدواج و کانادا زندگی میکنه برادرم سوئد با دختر داییم ازدواج کرده با خانواده دایی جون همه اونجا زندگی می کنند تا یادم نرفته بگم از مرگ بابام هم یه ده سالی می‌گذره
من و مامان تو خونه پدری که بنام مامانه در لویزان تهران زندگی می کنیم اغلب فامیلها ازدواج فامیلی داشتند من و یکی از پسر دایی هام زنامون غریبه بود
مامان با گذشت 51 سال سن بی شبهات به دختر بیست ساله نبود بارها وقتی جای غریب بودیم نمیدونستند منو مامان فرزند و مادر هستیم فکر می کردن زن و شوهریم یا برادر خواهر
شیراز ما را خاله ام پاگشا دعوت کرده بود خاله از مامان 16 سال بزرگتر بود اون چشم ابرو سیاهه ولی مامان و ما بچه هاش همه بوریم
زنم خیلی زود حامله شد قبل از مهمانی شیراز سه ماه بود زایمان کرده بود در زایمان طبیعی پاره اش کرده بودند و دوخته بودن یک بار عفونت کرد از زمان زایمان از کوس اش سکس نکرده بودم شیراز مراجعه به دکتر کرد دکتر گفته بود بلامانع است اندازه کیر منو پرسیده بود زنم طول و کلفتیشو به خانم دکتر حالی کرده بخاطر کلفتی دکتر توصیه کرده بود با احتیاط و با روان کننده شروع کنید
شب مامان دخترمون را تو اتاق خود و خاله خوابوند مامان میدونسته که میخام عروسشو از کس بکنم باخاله به من با چشم ابرو اشاره می کردن
با ژلی که از داروخونه گرفته بود کیرمو لیز کرد پشتشو کرد سمتم گفت آرام ارام بکون تو کوسم تو چند حرکت گاییدن کسش را شروع کردم و تا من ابم بیاد زنم ابش اومد خواست ابم بریزه تو کسش کشیدم کردم تو کونش که اونم لیز و آماده برای کیر گرده بودم ریختم تو کونش



اون شب سه بار زنمو از کس کردم هر سه بارم ابمو ریختم تو کونش کوسش زیاد گشاد نشده بود توی طول حدود سه ماه جمع شده بود انگار زایمان نکرده هنوز کیپ کیرم بود
شب بعد نشد زنمو بکنم چون خونه جاری خالم مهمان بودیم موندیم اونجا مردا جدا زنا جدا خوابیدن جاشون کم بود دوخواب و پذیرایی جمع و جوری داشتن
بد جوری دلم میخواست لحظه شماری می کردم تا برگردیم خونه خاله فردا شب منو پسر خاله ام شام را بیرون خوردیم گفتم زود بریم که زنم دعوام می کنه گفته ژلی باید می گرفتم تا مداوای واژنش نیاز داره داروخونه شبانه روزی نزدیک خونشون ژل روان کننده خریدم رفتیم خونه دیر وقت اومدیم خونه همه خوابیده بودند پسر خاله گفت یواش برو پیش زنت منم میرم پیش زنم مامانامونم که با هم خوابیدن من لخت شدم ژل را گرفتم مشتم ارام رفتم رو تخت تاریک زنمو بغل کردم نیمه عریان خوابیده بود تا بغلش کردم پشتش بمن بود دستمو بردم رو سینه هاش خیلی سفت تر شده بود و نوکشون بزرگتر از همیشه زده بود بیرون فهمیدم بدجوری دلش میخواد بکنمش! کمی بازی کردم بدون شلوار بود یه شورت نرمی تنش بود پیراهنشم جمع شده بود رو کمرش خیلی راحت شورتشو دادم پایین دستمو ارام کشیدم رو کوسش توش نمناک بود و مثل همیشه اماده گاییدن انگشتمو کردم توش کونشم لیز کردم کیرم بالای بیست سانته کلفتیش زیاده اندازه ساق پای بچه است واقعا کلفته کوس زنم تا ابکی شد کیرم مثل تنه درخت لای باسنش بود مقداری ژل خالی کردم رو کیرم خوب لیزش کردم کیرمو بردم رو سوراخ کوسش تو چند تکان با وجودی که زنم بیدار شد تا بیخ کردم تو کسش خیلی تنگتر از شب قبل شده بود طوریکه به سختی جلو عقب می کردم هی زنم انگار دردش بیاد نمیخواست ادامه بِدم منم دیر انزالم اونقدر زدم تا تسلیم شد خودشو شل کرد و آبش اومد چقدرم زیاد تا حالا همچین ابی از او حس نکرده بودم انگار که شاشیده باشه داغ و روان...
تا حس کردم داره ابم میاد کشیدم و کردم تو کونش که انگار انتظار نداشت تا کلاهکش رفت قفل شد ولی سر انزال بودم هر کاری کرد فشار ندم دستمو تو دهنش گرفته بود به زور کردم تا ته زدم رفت تو کونش کونی که قبلن ژل هم زده بودم مثل دفعات قبل



دستمو چنان گاز گرفت چند روزی که شیراز بودیم انگشتامو نمیتونستم جمع کنم تا ابم اومد ریختم رودشو پر کردم بغلش کردم تا مثل همیشه کیرم تو کونش شل بشه بکشم بیرون سر زنم همش پتو کشیده و پنهان بود هر چند نوری تو اتاق نبود تو بغم نفهمیدم کی خوابم برد تا با تکان خوردن و کشیدن کیر شل شده ام از کونش بیدارم کرد که باز بغلش کردم پتو را روی دوتامون کشیدم چرخید سمت من بوسش کردم لباشو خوردم حس کردم لبای زنم نیست!! از زیر پتو اومدم بیرون مامانم گفت دیدی چه خاکی سرم ریختی چرا اومدی پیش من؟! شروع کرد گریه منم هاج و واج نگو خواب بوده تا کوسشو گاییدم بیدار میشه فکر می کنه شوهر خواهرشه تو خواب گیرش داده!! اخه چند بار از منصور شوهر خالم بد گفته بود که بابام سربازی بوده میره پیش مامانم تا میخا لختش کنه مامان بیدار میشه اونموقع نوید داداشمو سه ماهه ابستن بوده مامان نمی ذاره بکندش منصورم الکی میگه فکر کردم راحله است ببخش اون موقع خاله تو ساختمان ما زندگی می کرده هنوزم خونه ما در لویزان کلنگیه دو طبقه است طبقه پایین انباری و حمام و یک سالن و دو اناق بزرگه که اثاثیه توش بوده
همه تو طبقه بالا که دو قسمت دوخوابه تقریبا جدا از هم است یک در بینشان است بوده



بازم یک بارم عروسی برادر منصور در کرج بوده شب خونه یکی از فامیلهای نزدیک منصور می مونن مامان و خاله خواهر کوچولویم و دختر خاله ی 12 ساله ام با هم تو یه اتاق میخوابن مردا تو خونه کس دیگری بودن منصور میاد خونه ای که مامانو خاله بوده دیر وقت تا میره خونه صاحبخونه با زن و بچه هاش تو هال خوابیده بوده منصور میدونسته که جریان چیه میگه میرم پیش زنمو بقیه بخوابم اونا هم شکی نمی کنند یواشکی میاد مامانو بغل می کنه تا بیدار بشه از کوس مامانو میگا مامانم می بینه صداشو در بیاره ابرو ریزی میشه تا صبح هی راحله راحله می کنه تو گوشش و مامانو تا صبح درست تو بغل خواهرش از کسش از پشت میکنه یکبارم کون مامانو که بابامم نگاییده بوده می کنه بیچاره مامان همش خودشو می زنه خواب که نمیدونه !!وقتی دفعه اخری که نزدیک سپیده بوده ابشو میریزه تو کون مامان وانمود میکنه که تازه فهمیده اشتباهی گاییده تو گوش مامان قسم و ایه که نفهمیدم مبادا بگی ابرومان بره پا میشه می ره اونور پیش خاله میخوابه صبح مامان گاییده شده ی من، چشم به چشم منصور می شه و حادثیه شب جلو چشماش!
از اون تاریخ مامان کاری میکنه خاله و منصور و بچه هاشون می رن کرج خونه پدری بعدشم چون منصور نظامی بوده منتقل میشه شیراز اونجا ماندگار می شوند مامان بعد از گاییده شدنش توسط من جریان دومین بار گاییده شدنش با کیر شوهر خاله ام که هم اندازه مال پدرم بوده کمی کلفت تر از مال او را اعتراف کرد و هر چه تازه ترش کرد مفصل تر و شیرین تر شد!
جریان من از این قرار بود:



بله زن من با زن ناصر خوابیده بوده خاله با شوهرش خلوت می کنه زنم نگو پریود شده به مامان میگه تو با پسرت و بهارک بخواب چون میدونسته تا پیشش باشم می کنمش می ترسیده خونریزیش زیاد بشه با زن ناصر میخوابن یک اتاق
مامان کلی گریه کرد و با خودش کلنجار رفت هی می گفت اخه مرد چه وقت مردنت بود الان بعد از ده سال پسرم منو با زنش اشتباهی بگیره منم وحشت کرده و زبانم بند اومده بود تا اومد بغلم کرد گفت کاری نباید می شد شده
بیا تمامش کن گرفت از کیرم گفت همه چیزت از خودمه دیگه بعد از این میخام هم زنت باشم و هم مامانت ولی بین خودمون باشه مامان به مراتب از زنم زیباتر بود اونقدر مالشم داد و بوسم کرد حرمت مادر پسری فدای شهوتمان شد اکنون 15 ساله من لذتی که از مامانم می برم از زنم نمی برم تا حال هیچ کسی هم شکی نکرده
بارها مامانو میگم جریان گاییده شدنت زیر کیر منصور را تعریف کن راستشو بگو لذت بردی یانه
اعتراف میکنه اولش نه چون خواب بودم تا کیرشو تا ته کرد کوسم بیدار شدم خواستم جیغ بزنم فحشش بدم گفت راحله جون چه تنگتر شدی امشب نکنه صالحه یادت داده ؟! خوشبحال حبیب و ...
دیگه دلم خواست و گفتم حالا که اشتباهی گرفته صداشو در نیارم تو اوج داشتم می رسیدم ابشو پر کرد تو گوسم نمیدونم اون همه ابو تو کجاش نگهداشته بود دلم میخواست ادامه بده کسم دل دل می کرد فهمید راضیم که کیرش تو کوسم باز سفت شد بار دوم دو بار ابمو اورد تا ابش اومد
سومین بار کونمو گایید دیگه خودمو گذاشته بودم به اختیارش و انگار بی هوشم
بار چهارم شاید یک ساعت از کون و کوسم گایید تا ابشو ریخت تو کونم من بارها ارضا شدم صبح وانمود کردم قرص خواب اور خورده بودم و منصورم باورش شد اخه من جای غریب خوابم نمی بره میدونست خواب اور میخورم تا بخوابم



اما وقتی بغل ابجیم باشم رو سنگم خوابم می بره صبح گفتم دو تا خواب اور خورده بودم مثل مرده افتادم و...
بله هنوزم زندگی ما زیباست منصور پیر شده ولی هر بار مهمانی هستیم چشمش از کون و سینه مامان برداشته نمیشه مامان هم محل نمی زاره فقط گوشتو به گربه نشون میده دلشو اب می کنه
خاله ام خیلی پیر شده موهاش سفید شده مامان یک تار موی سفیدم نداره ماشالا پوستش انگار #دختر 20 سالست دو تا نوه داره مثل تخم چشماش دوسشون داره دخترم 18 سالشه پسرم 6 سالشه
کوس مامان انگار هیچ زایمانی نکرده گونشم دیگه گشاد شده دردش نمیاد کمی با اب کسش و اب کیرم لیز بشه ارام ارام کیرمو تا ته تحمل می کنه وقتی دردش ساکت میشه میخوابه زیرم میگه پارش کون دیوووث زن جنده مادر قحبه باید بدم زنتو اسب بکنه با این کیر کس و کونشو کردی در و دروازه





مامان زنم مدتهاست بخاطر پوکی استخوان با واکر راه میره زنم و دخترم اغلب خونه اونها هستن شوهرش هم خیلی پیره بچه هاشون که سه تا #پسره سال به سالم به بابا و مامانشون سر نمی زنند پرستار دارند زنم خیلی وقتها پیش مامانشه فکر می کنه من دیگه انرژی سابقو ندارم نمیدونه مامانو وقتی نیست شب و روز بکوب می کنم و از هم سیر نمی شیم مامان چندین بار از من #حامله شده و به موقع نذاشتیم جنین رشد کنه شک دارم به فریبا چون پسر دایی ابراهیمم که با من هم سنه با زنش از ابتدای زندگی دعوا دارند مدتهاست قهرند مدتیست مادر خانمم چند بار گفته خداذابراهیمو عمر و سلامتی بده میاد بعضی شبا هم می مونه پیشمون خیلی کمکمون می کنه البته کمک مالی نه چون وضع مالی پدر خانمم خیلی عالیه هر چه فکر می کنم ابراهیم هیچ نسبتی با خانواده زنم نداره از طرفی هم میدونم اوثر مردای فامیل چششون به پر و #پاچه زنمه مخصوصا ابراهیم که هم خوشتیبه و هم زن باز

زنشم بخاطر زنبازیش همیشه دعواشونه و قهره تو شمال می مونه #ابراهیم تهران یک دختر بیشترم ندارند اونم با مامانشه...
     
  
مرد

 
مامانم کوسشو فدا کرد

خواهرم سارا دو سال از من کوچکتره 17 ساله بود بقدری خواستگار داشت دیگه بستوه اومده بودیم من دلم نمی اومد سارا زن کسی بشه خودم دوسش داشتم مامان از ترس اینکه من شکم سارا را بالا نیارم اونو راضی کرد تا با پسر عمه ام ازدواج کنه خیلی زود مقدمات عروسی مهیا در کمتر از 4 ماه عروسیشون شد
بابام دو سال بود بخاطر سکته مغزی فوت کرده بود من جانشین بابا محسوب میشدم تا سارا ازدواج کرد حالا مدام برای مامان خواستگار می اومد حتی پسرای کم سن و سال تر از خودش مامانم کسی باور نمی کرد سنش بالای 25 ساله هر جا با هم میرفتیم فکر می کردن خواهرمه البته مامان سن و سالی هم نداشت 15 ساله ازدواج کرده بود بعد 9 ماه بعدش من دنیا اومده بودم در واقع 16 سال از من بزرگتر بود سارا بعد از 7 ماه زندگی به اطلاق ختم شد به دو دلیل 1. شوهرش سعید جنون پیدا کرد 2. بعدها فهمیدیم بعد مدت کوتاهی مشگل نعوذ پیدا می کنه و هر چه دارو درمان می کنه نمیشه بدتر میشه و دبونگیش بیشتر میشه



دادگاه در اولین مراجعه با پادر میانی فامیلها طلاقشو میده
حالا دو تا دختر تو خونه داشتیم مامان و سارا
اوایل مامان سارا را پیش خودش میخوابوند میدونست هردو میخواهیم سکس کنیم چون چند بار سارا را بعد عروسیش تا می اومد خونه می گاییدم دو بار مامان دیده بود به سارا گفته بود تو شوهر داری چرا با داداشت سکس می کنی به مامان دفعه دوم گفته بود سعید کیرش بلند نمیشه من برم به غریبه بدم ؟! لعد طلاقش باز خواستگار می اومد دیگه سارا حاضر نبود
مامان دید نمیتونه منو از سارا جدا کنه سارا تنها میخوابید مامان پیش من میخوابید شبی پیام دادم یواشکی پاشدم مامان خواب بود رفتم اتاق سارا اماده بود تا رسبدم لخت شده بود قبلشم چت سکسی می کردیم اماده بود گاییدمش خواستم برم نذاشت گفت باز دلم میخا یک بار دیگه گاییدم تمام که شد رفتم دستشویی تا خواستم باز سری به سارا بزنم مامان گوشمو گرفت گفت بیا کجااا؟
گفتم خواستم ببینم روی سارا کشیده یا نه مریض نشه



گفت دردت چیز دیگریه سکس میخای بیا با هم بکنیم
داشتم شاخ در می اوردم
تا برسیم تختمون مامان لخت شد منم که فقط شورت تنم بود شورتشم در اورد دیدم سارا پیش مامان هیچه منم دو بار سارا را گاییدم مامان نمیدونه شروع کرد با کیرم ور رفتن بیدارش کرد افتادم روش نزدیک 40 دقیقه گاییدمش نمیدونم چند بار ارضا شد همشم ابمو میریختم تو کسش از اون شب دهها بار مامانو می گاییدم (مامان لوله هاشو بسته بود) یکبار دزدکی سارا را تا سارا فهمید مامانو می کنم تو گاییدن مامان مچمون را گرفت مجبورم کرد پیش مامان بکنمش و از اون روز سکس یک به دوی ما آغاز شده سارا یک ماهه حامله شده هر چه میگیم باید نذاری جنین بزرگ بشه میگه نه
تا اخرش با یکی از خواستگارهایش صیغه نوشتیم #مفتی بیاد هر از چند بار سارا را بکنه تا بچه را به اسم او #ثبت کنیم #شرط کردم بچه تو خونه ما #میمونه اونم #راضیه بیچاره فکر میکنه بچه از اونه الان سارا 7.5 ماه حاملگیشه تو شکمشم #دختره
     
  
صفحه  صفحه 95 از 149:  « پیشین  1  ...  94  95  96  ...  148  149  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Incest Sexy Story - داستان های سکسی با محارم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA