انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 14:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  14  پسین »

داستانهای سكسی مربوط به همكاران


مرد

 
بگم مهندس, بگم زنت جنده است؟

سلام
من فرید هستم،مهندس عمران گرایش آب و فاضلاب...
زمانی که برای پایان نامه ارشدم دنبال یه شرکت میگشتم که بتونم با همکاری اون پایان نامه رو انجام بدم توسط یکی از اساتید به یکی از شرکت ها معرفی شدم که پایه یک ابنیه بود ولی برای آب و فاضلاب اصلا رتبه خوبی نداشت.اما تونستم استاد راهنما رو راضی کنم طرح رو با اون شرکت انجام بدم.رییس شرکت مهندس صابر بود که آدم زرنگی بود و خیلی پروژه های خوبی میگرفت،از همون موقع رفتم تو نخش


که تو همون شرکت مشغول بشم.با چند تا ایده و برنامه که دادم تونستم مخ مهندس صابر رو بزنم و برای خودم جایی باز کنم تو شرکتش،بعد از چند ماه که مدرکم رو گرفتم مهندس تونست رتبه آب و فاضلابش رو بالا ببره،به من هم گفت اگه تونستی پروژه آب و فاضلاب بگیری ۵۰،۵۰ با هم شریک میشیم،من هم افتادم دنبال پروژه گرفتن و در عرض چند ماه چند تا پروژه کوچیک و بزرگ جور کردم،کم کم با مهندس خیلی عیاق (ایاق)شدیم چون اون آدم زرنگ و پول دوستی بود و منم براش خوب پولسازی میکردم،دیگه مهندس بدون من هیچ
کاری نمیکرد،حتی راننده اش رو فرستاده بود سر یه کار دیگه و من شده بودم راننده اختصاصیش!‏‎ ‎
حدود دو سالی از همه این ماجرا ها گذشت که یه روز سر یکی از پروژه ها با یکی از مهندس های ناظر در مورد اخلاق مهندس صابر حرف میزدیم که یهو گفت آره بیچاره اون ماجرایی که برای زنش پیش اومد خیلی داغونش کرد و ابروش رو برد!گفتم کدوم ماجرا؟و او هم تعریف کرد که همسر مهندس چند سال پیش توسط یک راننده آژانس دزدیده شد و بهش تجاوز کردند...


اصلا باورش برام امکان نداشت،مهندس صابر بسیار آدم متدین و متعصبی بود و حتی اجازه نمی داد منشی و سایر کارکنای زن شرکت هم کوچکترین لغزشی داشته باشند و حتی به همه گفته بود با چادر بیان سر کار،حتی یکی دو تا رو بخاطر همین کارها اخراج کرده بود!خلاصه بعد از این ماجرا دیدم نسبت به مهندس کمی تغییر کرده بود و دلم براش خیلی میسوخت،تازه فهمیده بودم که چرا در تمام این مدت مهندس هیچ حرفی از خانواده اش نمیزد و با اینکه روزی دو سه بار میرفتم دم در خونه اش اصلا تعارفی نمی کرد و من هم هیچ کس از خونواده اش رو ندیده بودم.با خودم میگفتم حتما زن بیچاره اش تو خونه خودش رو حبس کرده،یا مهندس بهش اجازه نمیده بیاد بیرون!
مدتی گذشت و من همچنان مشتاق دیدن خانم مهندس که ببینم چه طور یارو راننده آژانس به خودش اجازه داده بهش نظر داشته باشه!‏
یکی از روزها آخر وقت اداری که همه از شرکت رفته بودند مهندس صابر اومد پیش من و گفت: من دارم میرم،با تعجب گفتم: مگه ماشین داری؟گفت: نه! گفتم: خب وایسا برسونمت، گفت: آخه عجله دارم، گفتم:چرا؟گفت:خانمم با ماشین تصادف کرده و زده به یه ماشین.....


خلاصه ما خودمون رو رسوندیم به صحنه تصادف و وقتی مهندس پیاده شد من هرچه نگاه کردم زن مهندس رو ندیدم،یعنی من دنبال یه خانم حدودا ۴۵ تا ۵۰ ساله با یه سر و وضع محجوب میگشتم که اون بین همچین کسی نبود،فقط یه خانم حدود ۴۰ ساله بود با یه سر و وضع بسیار فجیع!یعنی یه مانتوی کوتاه و چسبون با یه روسری که نبودش بهتر از بودنش بود و یه صورت با آرایش غلیظ و ...،وقتی مهندس رو دیدم که داره با همون خانم صحبت میکنه تازه دوزاریم افتاد که اون اون خانم همون زن مهندس بوده،از دور که اون دو تا رو میدیدم هیچ سنخیتی با هم نداشتند،مهندس یه ادم جا افتاده که همیشه با کت و شلوار بود و خیلی سر و سنگین و اون خانم... وقتی به خودم اومدم دیدم ۵ دقیق ای هست که با خودم دارم کلنجار میرم!پیاده شدم و رفتم جلو، تازه صحنه تصادف رو دیده بودم خانم مهندس آنچنان با یه پراید شاخ به شاخ شده بود که نگو،البته خودش خیلی آسیب ندیده بود ولی پراید داغان شده بود!مهندس من رو صدا کرد و من رو به خانمش معرفی کرد و بهش گفت:شما با مهندس برو خونه تا من ماشین رو ببرم پارکینگ، من هم بلافاصله گفتم:نه مهندس شما با خانم برید خونه من خودم ماشین رو می برم پارکینگ،یه دفعه خانم مهندس رو به شوهرش کرد و گفت:لازم نکرده،من خودم ماشین رو می برم!مهندس هم ناچار پذیرفت و من هم با ماشین دنبالشون تا پارکینگ رفتم،ولی واقعا اصلا انتظار نداشتم زن مهندس اون شکلی باشه!کاملا هنگ کرده بودم!



تو مسیر برگشت مهندس حرفی نمی زد و من گاه گاهی که از آینه چشمم به خانم مهندس می افتاد متوجه می شدم که اون هم داره من رو بر انداز میکنه!وقتی رسیدیم در خونه مهندس،خانم مهندس کلی تشکر کرد و من برگشتم خونه. تازه فهمیدم که یارو راننده آژانس بی تقصیر نبوده، این خانم مهندس بد جور ادم رو هوایی میکنه،اگه همین جور راننده آژانس رو زیر نظر گرفته باشه،حق داشته بهش تجاوز کنه!
خلاصه کلا معادلات ذهنی من رو بهم ریخته بود این خانم مهندس...
سه روز بعد مهندس صدام کرد نامه رفع توقیف ماشین زنش رو بهم داد و گفت برو از پارکینگ برش دار و ببرش درستش کنن.وقتی رسیدم در پارکینگ خانم مهندس هم اونجا بود،گفتم شما اینجا چه کار میکنید؟گفت اومدم همراه شما بیام مبادا ماشین رو داغون کنید،منم گفتم از این داغون تر هم مگه میشه؟با صدای بلند خنده ای کرد که کیر ادم راست میشد!خلاصه ماشین رو بردیم صافکاری و از همونجا یه دربست گرفتم که خانم مهندس رو برسونم خونه شون،دم در که رسیدیم اصرار کرد که بیا بالا و خستگی در کن و از این حرفها،من هم به هر زحمتی بود از چنگش در رفتم....
راستش ار اون به بعد چندین بار به بهانه های مختلف برام زنگ میزنه و پیام میده و من هم از اونجا که به نیت پلیدش پی بردم همه اش در حال فرار و چواب ندادنم،نه اینکه خیلی مذهبی باشم یا کیر و خایه نداشته باشم،فقط از خیانت بدم میاد اون هم به کسی که واقعا دوستش دارم و اون هم به من اعتماد داره و در طی این مدت کوتاه خیلی به من کمک کرد و من رو از خاک بلند کرد،به اضافه وقتی میبینم خود مهندس صابر انقدر سالم و چشم پاکه واقعا خجالت میکشم...
هفته پیش ازش عذر خواهی کردم و گفتم که مجبورم باهاش قطع همکاری کنم،اون هم بهم گفته تا دلیلش رو نگی نمی ذارم بری!
آخه چی بگم؟


نوشته فرید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مرجان و آقای رئیس

سلام
امروز برای اولین باره ک وارد این سایت شدم و چند تا از داستانارو خوندم
اولش سخت بود بخوام خاطره سکسمو بنویسم اما با خوندن چنتا از این داستانا راحت تر شدم
داستان من برمیگرده ب دو سال قبل ک احساس کردم از رییسم خوشم میاد
اهل نخ دادن و عشوه نبودم اما عشقم بهش زیاد بود و توی دلم نگهش داشتم .اون 20 سالی از من بزرگتره و 3تا بچه داره
پسرش همسن منه
خلاصه بعد از چند وقت فهمیدم اونم بهم علاقه داره
یه روز اوند پیشم و دستشو جلوم دراز کرد گفت دوستیم؟؟ منم بهش دست دادم گفتم باشه دوستیم
نیم ساعت بعد اومد ومنو چسبوند به دیوار اتاق و ازم لب گرفت
تموم وجودم داشت میسوخت


آب از همه جام راه افتاده بودفهمیدم تو انتخابم اشتباه نکردم
چند روز گذشت و ما از هر فرصتی استفاده میکردیم و ب هم لب میدادیم
تا اینکه ی روز دعوتش کردم ک بیاد خونه من
اونروز برف شدیدی میومد
وقتی اومد تو بدنش یخ بود
منو بدون هیچ حرف و سلامی برد توی اتاق خواب
ازش خیلی خجالت میکشیدم
اما دوست داشتم ک باهاش سکس کنم. اونم از خدا خواسته قبول کرد. لباسامو خیلی آروم درآورد دست سردش ب بدنم میخورد. ناکس تجربش خیلی زیاد بودمنمهمینو میخواستم
دستشو روی پوستم میکشید و حرکت میداد
پرتم کرد رو تخت و خوابید روم ازم لب گرفت
نفسام ب شماره افتاده بود
احساس خفگی بهم دست داد


نمیدونم پشیمون بودم یا ازش میترسیدم اما قلبم مث ی گنجشک میزد
دستاشو کشید دور نوک سینم و چشامو بستم سینه هامو میمکید واز خودش صداهای سکسی درمیاورد
ی کم ک گذشت بدنم بهس عادت کرد و شل شدم انگار فهمید
چون ی لبخند زد و دستش روی نافم گذاشت و شورتمو دراورد.لبانو گاز گرفتم انگشتشو روی نازم گذاشت و دورانی میمالید.خیس کرده بودم
ار
از دیدن کیرش شوک شدم
بزرگ بود و یکم کج بود نوک کیرش مث قارچ بزرگ و پهن بود و یه مایع چسبناک ازش آویزون شده بو
کیرشو مالید به ناز داغم و خوابید روم و ازم لب میگرفت
همزمان کیرشو هم میمالید
یهو از حرکت افتاد و پاهامو باز کرد و گذاشت رو شونه های خودش
نوک کیرشو روی نازم احساس میکردم
چشم تو چش هم بودیم ک یه فشار کوچولو داد


چشامو تنگ کردم و فشارشو بیشتر کرد
یه درد کوچولو احساس کردم کیرشو تا ته کرد و چند بار آروم عقب و جلو کرد قلبم داشت میزد بیرون
میلرزیدم انگار تمام تارو پود بدنم داشت کشیده میشد
از خود بیخود شده بود اما معلوم بود داره مراعات منو میکنه
خودشو خیلی کنترل میکرد چشای عسلی روشنش برق میزد اما کیرشو در نمیاورد بعد از ی فاصله ی کوتاه دوباره تکونش داد و چرخوندش
دستمو لای موهاش برده بودم دستای اون هم دورم حلقه شده بود و گوش و گردنمو میلیسید
یهو ی صدای عجیب از خودش درآورد و فهمیدم ک ارضا شده آبشو ریخت داخل و بدنش شل شد
آروم کیرشو کشید بیرون و من بای دستمال جلوی کسمو گرفتم ک نریزه بیرون
کنارش دراز کشیدم و بهم نگاه کردیم
اشک تو چشاش جمع شده بود و گفت چرا من مرجان؟
چرا توی این سن باید تورو پیدامیکردم
چراتواین چندسال ازت غافل بودم
ازاین ب بعد نمیزارم لحظه هامون هدر بره


اونجا بهم قول دادیم ک تا آخرعمرمون باهم رفیق بمونیم اما کسی از رازمون باخبر نشه
توی این دوسال کلی اتفاق و سکس و خاطره وایمون پیش اومد ک میخوام گلچیناشو براتون تعریف کنم
لطفا نظربدید.
اگه نگارشم بد بود ببخشید بار اولمه خب!!


مرجان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس با زهرا منشی شرکت

سلام به همه دوستان.من نوید هستم و 27 سالمه.خاطره ای رو که براتون تعریف میکنم مربوط به 4 سال پیشه.زمانی که من 23 سالم بود.تازه خدمتم رو تموم کرده بودم و توی شرکت پدرم کار میکردم.منشی قبلی به دلایلی اخراج شده بود و دنبال منشی جدید میگشتیم.یه اطلاعیه چاپ کردم و داشتم تو چند نقطه شلوغ شهر میچسبوندم که یه مرتبه یه دختر چادری با مامانش اطلاعیه رو خوندن و ازم چندتا سوال در مورد شرکت و فعالیتش و حقوق و ... پرسیدن که بعد از اینکه جواب دادم بهشون گفتم باید بیاد شرکت فرم پر کنه.کارم که تموم شد برگشتم شرکت و دیگه تقریبا آخرای ساعت کاری بود که دیدم همون دختره بدون مامانش اومد شرکت.اوفففففف چی میدیدم.تو خیابون چادر داشت ولی الان بدون چادر بود و مانتوش چسبون بود.سینه های خوش فرمی داشت نه گنده بود و نه کوچیک.باسن خیلی بزرگی هم داشت.اومد نشست و چندتا سوال ازش پرسیدم و بهش فرم دادم پر کنه.اسمش زهرا بود.همش نگام به سینه هاش بود...



بالاخره بعد از 2 روز از بین نفراتی که فرم پر کرده بودن اونو انتخاب کردم و کارشو شروع کرد.قرار شد یک هفته اول من تو شرکت پیشش باشم و کارا رو یادش بدم و بعدش دیگه اون تنها شرکت باشه و من برم کارای بیرون رو انجام بدم.روزای اول عادی گذشت.البته من چشم چرونی میکردم.تا اینکه یه روز که پشت میز جفتش نشسته بودم و داشتم براش قسمتی از کار رو توضیح میدادم چند بار دستم به بازوش خورد که دیدم اصلا به روی خودش نیورد.ولی بازوی نرمی داشت و کیر منم راست شده بود.داشتم فکر میکردم که چه جوری مطمئن بشم اهل حال هست یا نه که ازم خواست کارای مربوط به کامپیوتر رو هم بهش یاد بدم.اون نشست پشت سیستم و منم بالای سرش پشت صندلی ایستادم.اول دستمو گذاشتم لبه صندلی جوری که انگشتام به شونه هاش بخوره.دیدم عکس العملی نداره واسه همین پر رو تر شدم و دستم رو کامل گذاشتم رو شونش ولی بازم چیزی نگفت.می ترسیدم بیشتر ادامه بدم.موقع کار با کامپیوتر فهمیدم در مورد مهارتش دروغ گفته و زیاد کامپیوتر بلد نیست.بهش گفتم که فهمیدم دروغ گفته.رنگش زرد شده بود و گفت که اگه کمکش کنم زود یاد میگیره و به این کار نیاز داره و ...


موقع تایپ دیدم جای حروف روی کیبورد رو بلد نیست و منم به بهونه اینکه تو تایپ کمکش کنم از پشت دستمو میفرستادم و بعضی کلمات رو تایپ میکردم و موقع برداشتن دستم سعی میکردم دستم به سینه هاش بخوره.خیلی سینه های نرمی داشت.یکی از همین دفعات دستمو رو سینش نگه داشتم ولی فشار ندادم.قلبم تند میزد.اونم تا چند لحظه حرکتی نکرد ولی بعدش رو به جلو خم شد تا دستم از رو سینه هاش برداشته بشه.ولی از اونجایی که مخالفت زبونی یا جدیی نکرده بود پر رو تر شدم و راحت از کنار دستم رو به سینش رسوندم.چند باری این کار رو کردم و سینه هاشو گرفتم تو دستم.در همین حین یه بار که سینه هاش تو دستم بود یه فشار کوچیک دادم که یه مرتبه به صندلی تکیه داد کمرشو و باسنشو یه کم آورد بالا و دوباره نشست.فهمیدم حشری شده و منم دیگه داشتم سینه هاشو میمالیدم و اونم چیزی نمیگفت.بیشتر روش خم شدم و یکی از دستامو گذاشتم رو رونش.خیلی نرم بود.دستمو آوردم بالاتر تا دستم رسید به کوسش یه مرتبه از جاش بلند شد و از من جدا شد گفت فعلا آموزش کامپیوتر بسه و رفت اونور دفتر با حالت عصبی با محصولات شرکت ور رفت.منم که ضدحال خورده بودم روی صندلی نشستم.منتظر بودم برگرده رو صندلی بشینه تا دوباره بتونم بمالمش.ولی انگار قصد برگشت پشت میز رو نداشت.من بلند شدم و رفتم کنارش که محصولات رو براش توضیح بدم و از پشت دستم رو گذاشتم رو کونش.کون سفتی داشت.اونم سعی میکرد با چرخیدن کاری کنه که دست من از روی کونش برداشته بشه ولی من دیگه زده بودم به سیم آخر و بیشتر فشار میدادم و یه بار که خم شد ه یکی از محصولات رو از روی زمین برداره من از پشت دستم رو کردم لای پاش و کوسش رو مالوندم و وقتی دوباره صاف ایستاد دیگه دستمو بر نداشتم و کوسش رو مالوندم که یه مرتبه با یه لحن خاصی اسمم رو صدا کرد و اومد تو بغلم.من شروع کردم به خوردن لباش و سینه هاشو مالوندم که دوباره از من جدا شد و رفت دستاشو گذاشت رو میز و یه کم خم شد.



من رفتم از پشت بهش چسبیدم و کیرمو که راست شده بود گذاشتم لای کونش و فشار میدادم و با دستم سینه هاشو میمالوندم.که یه مرتبه متوجه شدم اون برخلاف چند لحظه پیش حال نمیکنه و داره گریه میکنه.تو همین لحظه یه مرتبه صدای در اومد و من سریع روی صندلی نشستم و اونم رفت اونور دفتر سمت محصولات که دیدم خواهرم و شوهرش اومدن.زهرا که همش روش اونور بود و حتی نیومد به خواهرم و شوهرش سلام بکنه.چند دقیقه بعد زهرا اومد پیشم و با چشمایی که قرمز شده بود اجازه گرفت که زودتر بره خونه.منم اجازه دادم و رفت.شب بهم اس داد که چرا این کار رو باهاش کردم و تا حالا هیچ پسری بهش دست نزده و دیگه نمیخواد بیاد سر کار و ... منم فقط سعی میکردم آرومش کنم و میگفتم فردا بیا دفتر شرکت صحبت میکنیم.فردا یه کم دیر رفتم.دیدم اومده و خودش در دفتر رو باز کرده.خیل عادی رفتم کنارش نشستم و کم کم خودش سر صحبت رو باز کرد که دیروز عذاب وجدان گرفته و ما نامحرمیم و منم از اینکه این نیازه و هرپسر و دختری نیاز دارن و ... براش گفتم و سعی میکردم راضیش کنم.ولی به هیچ وجه راضی نمیشد و میگفت نامحرمیم.من بهش گفتم خب صیغه میکنیم.تو هم که پدر و پدر بزرگت فوت شدن و نیاز با اجازه نداری.ولی اون باز میترسید و میگفت پس یعنی اجازه مادر یا کس دیگه ای نباید باشه؟ نباید محضر بریم؟ که من براش سایت مکارم شیرازی رو باز کردم و توضیح المسائل رو براش آوردم و قسمت عقد موقت رو خوند و بالاخره راضی شد و متن صیغه رو خوندیم .مدتش رو هم 1 ماه تعیین کردیم و اینجوری زهرا صیغه من شد.بعدش تا آخر وقت سینه هاشو میمالوندم.بهش گفتم زنگ بزنه خونه و بگه ظهر نمیاد خونه و دفتر بمونه و با هم باشیم که گفت نمیتونه.واسه همین در دفتر رو یکساعت زودتر بستم و رو صندلی کنارش نشستم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش.اونم چشماشو بسته بود و حال میکرد.آروم مقنعه اونو در آوردم و شروع کردم به خوردن گردن و لاله گوشش و بعدش هم لباشو بوسیدم و مشغول خوردن لباش شدم.



از اونطرف با دستم دکمه های مانتوش رو باز میکردم و مانتوش رو در آوردم.یه تاپ سفید چسبون تنش بود که سینه هاشو خیلی خوش فرم نشون میداد.تاپشو دادم بالا و خودش درش آورد.بند سوتینشو باز کردم.واییی چی میدیدم.2 تا سینه سایز 65 که سفت رو به بالا بود و اصلا آویزون نبود و نوکشون حسابی باد کرده بود.افتادم به جون سینه هاش و با یکی از دستام اون یکی سینشو میخوردم و دست دیگم هم لای پاش بود و کسشو از روی شلوار میمالوندم.چفت شلوارشو باز کردم و دستمو فرستادم تو شورتش.کوسش خیس خیس بود.براش کوسشو میمالوندم.دیدم اون هیچ کاری نمیکنه و فقط همینجور نشسته و آه و ناله میکنه.ترسیدم که همینجوری اون ارضا بشه و سر من بی کلاه بمونه.واسه همین بلند شدم و پیراهنمو درآوردم و شروع کردم به باز کردن کمربندم دیدم داره با ولع نگاه میکنه.شلوار و شورتمو درآوردم و کیرم که حسابی گنده شده بود آزاد شد.داشت فقط به کیرم نگاه میکرد که دستشو گرفتم و گذاشتم رو کیرم و خودم دوباره مشغول خوردن سینه هاش شدم و آروم اومدم بالاتر و گردن و لاله گوشش رو خوردم و در گوشش گفتم عزیزم کیرم رو میخوری.گفت نمیدونم.سرشو گرفتم و آوردم سمت کیرم و کیرم رو کردم تو دهنش.خیلی خوب میخورد و فقط بعضی وقتا دندونش میخورد به کیرم.بهش گفتم اینجوری خسته شدم و بریم رو زمین.یه تیکه موکت انداختم و اومدم دستش رو گرفتم که از روی صندلی بلند بشه بریم رو زمین.وقتی ایستاد دوباره تو بغلم گرفتمش و ازش لب گرفتم و دستم رو انداختم دورش و از پشت کردم تو شلوارش و کونش رو فشار میدادم و سعی میکردم شلوارش رو بکشم پایین.اول دستشو آورد که شلوارشو بگیره و نذاره درش بیارم ولی من دستش رو گرفتم و با اون یکی دستم شلوار و شورتش رو درآوردم.رو زمین خوابوندمش و پاهاشو جفت کرده بود.اومدم پاهاشو باز کنم و برم لای پاش که گفت من دخترم.همونجور که پاهاش جفت بود کیرمو گذاشتم لای پاش و نوک سینه هاش و گردن و لباشو میخوردم و اونم همش میگفت جووووون.چقدر حال میده.منم کیرمو لای پاش بالا و پایین میکردم و لای پاش از بس کوسش آب اومده بود خیس خیس بود.اونم در گوشم آه و ناله میکرد و لاله گوشم رو گاز میگرفت.بهش گفتم برگرده.بدون هیچ مخالفتی برگشت و دوباره گذاشتم لای پاش.قصد نداشتم برای اولین سکس با زهرا کیرم رو بکنم توی کونش.واسه همین کیرمو گذاشته بودم لای چاک کونش و سین هاشو محکم گرفته بودم.که یواش کیرم یه ذره اومد بالا روی سوراخ کونش.منم زیاد فشار ندادم که داخل نره که دردش بگیره.چون کیرم هم خشک بود و چربش نکرده بودم.یه مرتبه دیدم خودش گفت میخوای بکنی داخل؟ شل بگیرم؟



اینو که شنیدم فهمیدم که طرف اوکی هست و کردنش ایرادی نداره.یه تف انداختم سر کیرم و کیرمو گذاشتم در کونش.آروم یه کم فشار دادم.سرش رفت تو. دیدم گفت آییییی درد داره.گفتم عزیزم تحمل کن.یه کم نگه داشتم و بعد دوباره یه ذره دیگه فشار دادم که این بار دستشو آورد عقب که نذاره بیشتر فشار بدم.دیدم اگه بخوام اینجوری ادامه بدم تا فردا طول میکشه که کیرم کامل بره تو کونش.دستش رو گرفتم آوردم زیر سینش و محکم گرفتمش و در حالی که داشتم لاله گوشش رو مک میزدم کیرم رو فشار دادم و تا ته کردم تو کونش.دادش رفت بالا.نگه داشتم.اون فقط میگفت بیار بیرون.گفتم صبر کن زود تموم میشه و شروع کردم تلنبه زدن.کونش داغ و تنگ بود.داشتم حسابی حال میکردم.زهرا هم فقط آه و ناله میکرد.منم کیرمو تا ته میچپوندم تو کونش.دیدم داره وسط آه و ناله هاش یه چیزی میگه.گفتم عزیزم چی میگی؟ گفت جر خوردم.پاره شدم. گفتم عزیزمی.هنوز مونده جر بخوری.دیدم داره میگه دستتو بیار زیر بدنم کوسمو بمال.فهمیدم نزدیک ارضا شدنشه.همینجور که تلنبه میزدم با دستم هم کوسشو میمالوندم.نفساش عوض شده بود.ماهیچه های کونشو منقبض میکرد که خیلی حال میداد.کونشو تکون میداد و یه مرتبه دیدم ولو شد رو زمین و دیگه حرکتی نمیکرد.منم هنوز داشتم تلنبه میزدم.حالا که ارضا شده بود شروع کرد غر زدن که درد داره و تموم کن و بیار بیرون.گفتم عزیزم صبر کن الان آبم میاد و با شدت تلمبه میزدم.دیگه داشت آبم میومد.بهش گفتم زهرا دارم میام.کجا بریزم؟ تا اومد فکر کنه و جواب بوده همه آبم رو توی کونش خالی کردم.گفت وایی چقدر داغ بود.همینجور روش دراز کشیدم.کم کم کیرم خوابید و از کونش اومد بیرون.رفتم دستمال کاغذی آوردم و هر دومونو تمیز کردم.خوشم اومد برعکس اکثر کونایی که کرده بودم این یکی تمیز بود و کیرمو گهی نکرده بود.یه کم لخت توی بغلش دراز کشیدم و سر به سرش گذاشتم.چشمش به ساعت که افتاد مثل برق گرفته ها پرید و زود لباس پوشید و منم زود آماده شدم و رفتم که برسونمش.این شد اولین سکس من با منشی شرکت


نوشته ؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
منشی کون گنده

با سلام خدمت تمام دوستان
اسم من سعیده و این اولین داستان منه من الان 21 سالمه اون موقه که این اتفاق ها برام افتاد 16 سالم بود من اون سالو سکسی ترین سال زندگیم می دونم که براتون تمام خاطراطم رو می نویسم .
من توی یک شهر ساحلی توی مازندران زندگی میکنم و خانوادم وضع مالی خوبی دارن .اون موقع کلاس زبان معتبری می رفتم که اسمشو نمی گم .


اون جا یه خانمی با قد تقریبا 160 و کون خیلی گنده به عنوان منشی کار میکرد . مدیر آموزشگاه که تریاکی بود و .... من از روز اولی که رفتم کلاس زبان تو کف کون زهرا بودم(همون منشی کون گنده)
اینم بگم که زهرا همسایمونه و یه پسر داره که زمانی که دبستان میرفتم ، هم سرویسم بود.
همیشه زمانی که من میرفتم کلاس 10 دقیقه بعد زهرا میومد و کلاسو باز میکرد.


یکشنبه بود طبق معمول من زود تر رسیدم کلاس و یه دقیقه بعد زهرا اومد سلام و احوال پرسی گرم و در کلاس رو باز کرد همیشه اول من می رفتم ولی این دفعه اون اول رفت (برای رسیدن به کلاس باید 3 طبقه پله رو می رفتیم بالا) آقا مارو میگی چشم مون مثل جغد شد و 3 طبقه رو پلکم نزدیمو یه سر کون اونو نگاه میکردیم رسیدیم بالا اون رفت تو آبدار خونه منم تو سالن رو مبل چون راحت تر از میز چوبی بود نشستم


اومد از جلوم رد شد و با عشوه ی خواصی گفت:آقا سعید چی کار میکنه منم با یه لبخند جوابشو دادمو یه سر کونشو نگه می کردم یه یهو برگشت منو دید منم برای این که ضایع بازی در نیارم بلند شدم و خم شودمو با بند کفشم ور رفتم .گذشت و رفتیم کلاس کلاس که تموم شد از معلممون کتابشو گرفتم که بنویسم . با زهرا هم هماهنگ کردم که فردا میام.
فردای اون روز یعنی دوشنبه ساعت 2 رفتم در آموزشگاه دیدم بازه کلاس ها ساعت 3 شروع میشه چرا الان بازه رفتم بالا و کتابو دادم به زهرا زمانی که داشتم بهش کتابو میدادم دستمو یه جور خواص گرفت منم یه جور خواص تر دستشو گرفتم بهم گفت دیروز چرا اون جوری نگاه می کردی گفتم مگه من دل ندارم که تا این حرفو زدم دستمو گرفتو برد تو آبدار خونه منم تا رسیدیم اون تو لبم به صورت خود جوش لبشو گرفت هی من بمک هی اون بمک هی من بمک هی اون بمک دیگه روژ لب از لب اون به لب من تغییر مکان داده بود. سینشو در آوردم داشتم می خوردم اونم از رو شلوار کیرمو می مالید لامصب سینه نبود که بالشت بود هم از لحاض اندازه هم از لحاض نرمی یهو دیدم صدای پای یکی که از راه پله بالا می یاد می یاد خومونو جمو جور کردیمو آخرین بو گرفتیمو بهم گفت فردا زود تر بیا و خداحافظی کردیم.


مارفتیم خونه و شروع کردیم به پشم زدن با چمن زن خوب شد کار به جاهای باریک نکشید 3ماه بود پشم نزده بودم جنگل آمازونو میگفت زکی .
بعد رفتم 2 کیلو موز و یه خشاب تره مادول خریدم .فردا شد موزو خوردمو یه قرصم برای محض احتیاط و رفتم کلاس تا منو دید بغلم کردو ماچ و بوسه گفتم پسرت که بد از ظهری یه فردا مرخصی بگیر منم مدرسه نمی رم میام خونتون قبول کرد.رفتم خونه گفتم فردا می خوام بمونم مدرسه و درس بخونم برای ناهار هم پول گرفتم .صبح روز بعد بیدار شدم قرص رو بالا رفتم و رفتم طرف خونشون بعد گفتم خاک تو سرم پسرش که بعد از ظهریه و من نمی تونم برم تو خونه بهش زنگیدمو گفت چرا نمی یای گفتم پسرت خونه هستا گفت نه دیشب فرستادمش خونه ی مادر بزرگش از اون ور میره مدرسه منم رفتم تو خونشون...



دیدم یه تاپ به یه شلوارک قرمز ست کرده منو میگی مثل سگ افتادم روشو همه جاشو می خوردم اونم یکسره به کارای من میخندید یعنی بگم انگار رفته بود حموم تف بعد تاپ و شلوارک شو در اوردم دیدم شرت و کرست سیاه ست کرده سینشو در آوردم کردم تو دهنم مثل کره خری که داره از سینه ی ماده خر شیر میخوره داشتم سینشو میخوردم یه رب خورم گاز گرفتم مکیدم لیسیدم دیدم رو سینش جای دندونم مینده اومدم شرطشو در بیارم نذاشت اعصابم تخمی شد گفتم چرا در نمی زاری گفت نوبت منه که بخورم گقتم بزار من یه دل سیر کستو بخورم گفت اول من ماهم گول خوردیم اومد در آورد شلوار لی مارو کیر مارو کرد تو هلقش یه جوری تخمامو می خورد که داشت کنده می شد منم باخیال راحت نشته بودم داشتم لذت می بردم که شکی شد که چرا آبت نمی یاد ماهم عفه اومدیم گفتیم کمرمون قویه و نگفتم قرص خوردم حالا نوبت من بود مثل تشنه ای که آب دیده پریدم رو کسش و شرو کردم به خوردن خبلی خوش بو و خوش طعم بود اون قدر خورم که ارضا شد گفت بکن منم از خدا خواصه بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تختش (تختش فنری بود)



کاملا لخت شدم رفتم تاق بازش کردم کروم تو کسش و انگشت فاکمو کردم تو سوراخ کونش که دیدم خیلی داره حال میکه یه بار دیگه ازضاش کردمو من خوابیدم اون اومد روم اون قد با لا پایین کرد که آبم اومدو ریختم تو و همون جور به دلیل خستگی تو بغل هم خوابمون برد بیدار شدم دیدم ساعت 1 شده رفتم تو حال دیدم غذا درست کرده رفتیم غذا خوردیمو بعد با هم رفتیم هموم تو هموم هم آبم دیر اومد ولی این دفعه آبم زود تر اومد کلا تا ساعت 4 تو بغل هم بودیمو بعد من رفتم خونه .
2 سال باهم رابطه داشتیم حتی توی کلاس زبانم چند بار کردمش ولی بعد از این شهر رفتو ما موندیمو جقو فیلم سوپرو گی بازی و...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رئیس بداخلاق و منشی مهربون

ماجرا از انجا شروع شد که من طی چند سال زندگی با همسرم بدلیل تفاهم نداشتن با هم با هم دعوامون شدو به خونه باباش رفت و الان حدود 2ساله که درگیر دادگاه وکارهای طلاق هستیم من مدیرعامل یک شرکت ساختمانی هستم و شدیدا مشغول به کارم , تو دفتر شرکت دوتا خانم کار میکنند که یک نفر حسابدار و دیگری که اسمش لادن هست امور اداری را انجام میده , من هم بخاطر شغلی که دارم همیشه عصبی و پرخاشگر هستم چون واقعا سروکله زدن با کارگر جماعت سخته همیشه باید همه جوره مراقبشون باشم تا زیر کار در نروند اکثرا روزها تا ساعت 2بعدازظهر تو محیط کارگاهی هستم و بعدش میروم دفتر , چند وقتی بود که احساس میکردم اخلاق لادن نسبت به من تغییر کرده و رفتارهای مهربانانه ای را انجام میده ولی من بخاطر اینکه اون نخواهد ازموقعیت من سوء استفاده کنه زیاد بهش محل نمیدادم , یک روز که خیلی حالم بد بود و سرمای شدید خورده بودم از صبح رفتم دفتر و پشت میزم با سیستم بازی میکردم و گوشیم هم خاموش کردم تا ی کم آرامش داشته باشم اما سرفه زدن امانمو بریده بود به حدی سرفه میزدم که ریه هام میسوخت که درب اتاقم زده شد گفتم بفرمایید دیدم لادن اومد داخل ی چای داغ با نبات برام آورده بودو درخواست مرخصی چند ساعته کرد منم بهش اجازه دادمو گفتم سریع بیا که باید چندتا قرارداد تایپ کنی اونم با گفتن چشم اتاقمو ترک کرد.





بعداز حدودا یک ساعت که تنها تو اتاقم داشتم بازی میکردم از شدت تب و داغی بدنم تصمیم گرفتم برم دکتر که دیدم لادن اومد بهش گفتم که میرم دکتر اگه کسی با من کار داشت یادداشت کن که بعدا با او تماس بگیرم بهم گفت آقای مهندس سر راه ی شربت براتون خریدم تا ی کم سرفه شما خوب بشه گفتم مرسی شربت را گرفتم و برگشتم تو اتاقم و قید دکتر رفتن را زدم بعداز چند دقه صداش کردم که موصوع قراردادها را بهش بگم که تایپ کنه اومد پشت میز و کنار صندلی من ایستاده گوش میداد لادن گفت میشه فردا تایپ کنم آخه شرکت تعطیل شده که منم گفتم نه ساعت 8صبح قرار جلسه دارم با ی کم بی میلی گفت چشم وقتی میخاست از کنار دور بشه سرمو بالا گرفتم که بهش بگم تو تایپ دقت کن که ایراد نداشته باشه ی دفعه گفت مهندس چرا انقده شما تب دارید و دستشو گذاشت رو پیشانیم ی دفع جا خوردم و دوست نداشتم دست لطیف و خنکشو ار رو پیشانیم بر نداره منم ی دفعه مچه دستشو گرفتم گفتم چقده خنکی بزار باشه





یواش یواش شروع کردم به مالیدن دستش نگاهمون به هم خیره شده بود که پا شدم سرمو آروم به صورتش رسوندم و شروع کردم ازش لب بگیرم همینجور که لبامون تو هم بود عقب عقب بردم تا به دیوار چسبید چند دقیقه لب تو لب بودیم که بهش گفتم بیا بریم آبدارخانه تو آبدارخانه ی موکت بود که آبدارچی روش نماز میخوند موکت را پهن کردم و بهش گفتم که بخواب مقنعه اش و در آورد و دراز کشید منم اومدم روش دوباره شروع کردم به لب گرفتن و آروم دگمه های مانتشو باز کردم شروع کردم سینه هاشو بمالم وای چه بدن سفیدی داشت دیدم چشماش از شهوت خمار شده بود و شروع کردم به لخت شدن و اونم لختش کردم حدود 10دقه حسابی بهش ور رفتم با دستم کسشو میمالیدم چون لادن دختر بود برگردوندمش و رو سوراخ کونش تف انداختم اول ی کم لاپایی گذاشتمو سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش آروم فشار دادم تا سرش رفت تو دیدم داره درد میکشه که اصلا تکون ندادم بعداز چند دقه که براش عادی شد شروع به تلمبه زدن کردم تقریبا 10دقیقه میکردم که احساس کزدم داره آبم میاد سرعت کردنمو زیاد کردم تا آبم اومدو ریختم توش دیگه واقعا توان بلند شدن نداشتم ولی به زحمتی بود بلند شدمو لباسامون را پوشیدیم , از اینکه طولانی شد عذرخواهی میکنم و از اینکه وقت گذاشتید برا خواندن خاطره من سپاسگذارم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با پری تو شرکت

اسم من نیماست .28 سالمه و توی یه شرکت تبلیغاتی کار می کنم غرب تهران . شرکت ما یه چاپخونه کوچیک هم توی زیر زمین داره .
من توی دفتر شرکت کار میکنم . طبقه سوم . تازه مسئول یکی از واحدها شده بودم و مثلا کلی کیا و بیا پیدا کرده بودم .
یه روز یک خانمی که تازه استخدام کرده بودند رو با یه نامه به واحد ما فرستاده بودند . اسمش پریوش بود . قد متوسطی داشت و پوست گندمی و هیکل روفرم و گوشتی . از این هیکلا که وقتی قدم بر میداره تا یه ربع تمام تنش مثل ژله میلرزه .
هیکل مالی داشت لامصب ...


من اون روزها فقط به فکر کارم بودم و نمی خواستم دست از پا خطا کنم و موقعیتم رو به خطر بندازم ولی این دختره یه جوری بود که اصلا همه افکارم و برنامه هام به هم ریخت .
از اون روز به بعد فقط تو فکر این بودم که یه جوری مخ پریوش رو بزنم و یه سکس تپل داشته باشم باهاش . فردای اون روز از تو اتاقم شنیدم که دخترای شرکت ایشون رو پری (مخفف پریوش) صدا میکنند .
به خط داخلیش زنگ زدم و گفتم پری یه لحظه بیا .
اومد تو اتاقم و یا لبخند گفت با من کاری داشتید .
هم خوشش اومده بود و هم تعجب کرده بود . از قیافش معلوم بود .
چند روزی گذشت و من هم به بهانه های مختلف اون رو صدا میکردم و باهاش حرف میزدم . در مورد کار ولی با شوخی و خنده . تابلو بود که فهمیده که ازش خوشم اومده . معلوم بود که خودش هم بدش نمی یاد .
مانتو های کوتاه میپوشید و آرایش توپی هم میکرد . همه پسرای شرکت بدجوری واسش تیز کرده بودند . خب خداییش هم خوشگل بود و هم هیکلش بد جور کردنی بود . به سنش نمی یومد ولی کون و سینه های بزرگ و رسیده ای داشت .
دو هفته ای همین جوری گذشت و من مونده بودم تو کف این پریوش لعنتی . راه میرفت و دولا راست میشد و ما رو داشت میکشت .
تا اینکه یه روز یه نامه اومد که آقا شنبه سهامدار های شرکت می خوان بیان بازدید . خیلی هم سخت گیر بودن دیوسا .
به همه چیز سرک می کشیدن . رییس من رو صدا کرد و گفت : نیما یادت باشه بایگانی های بچه ها رو مرتب کنی چون حتما میرن سراغشون . منم گفتم چشم قربان


.
پنج شنبه بود و منم گفتم که همه کاراشون رو حسابی مرتب کنند و بعد برن خونه .
به یکی از همکارام گفتم : خانووم رضایی تقسیم وظایف کن واسه بچه ها تا همه چی مرتب بشه .
خودم هم رفتم مدارک اتاق خودم رو مرتب کنم تا این بازدید لعنتی به خیر بگذره .
یاد حرف رییسمون افتادم که گفته بود : بایگانی مهمه . خانووم رضایی گفت : یکی از بچه ها رو فرستادم تو انبار که زونکن ها رو مرتب کنه .
.
بلند شدم تا خودم هم یه سری به انبار بزنم . انبار توی زیر زمین شرکت بود . با آسانسور رفتم پایین و دیدم که چاپخونه تعطیله . یادم افتاد که پنج شنبه ها چاپخونه تعطیله و هیشکی پایین نیست . رفتم سمت انبار . در انبار رو باز کردم که دیدم به به .
پریوش خانووم دولا شده و داره زونکن ها رو مرتب میکنه . پشتش به در انبار بود و متوجه اومدن من نشد .
وااااااااااااااای عجب کونی داشت این دختر . . چون تابستون بود و هوا هم گرم بود یه شلوار نازک و پارچه ای پوشیده بود . دولا هم که شده بود . خط شرتش رو کاملا میشد دید . یه کس اون وسط قلمبه زده بود بیرون به قائده کف دست . لا مصب یه کون داشت که تا دیدم دست و پام شل شد .
یه دفعه همه چی از ذهنم رفت و فقط به خودم گفتم که آقا نیما الان اگه کردیش که هیچی . وگر نه دیگه همچین فرصتی پیش نمی یاد .
سر و صدا کردم و گفتم : پری خانووم خسته نباشی . یه دفعه هول شد و برگشت و رنگش عوض شد . با ناز گفت : مرسی
منم یه ذره اینور و اونور رو نگاه کردم و چند تا سوال درباره زونکن ها ازش پرسیدم و اون هم جواب داد . اون که حرف میزد من فقط به لبهای تپلش نگاه میکردم و تو فکر این بودم که کی میشه اونا رو بخورم .
پرسیدم زونکن های امسال رو کجا چیدی ؟ گفت : اونور انبار . الکی گفتم : ای بابا . مگه خانووم رضایی نگفت بهت که اونها باید این جلو باشند . هول کرد بیچاره گفت : نه به خدا . چشم الان میارمشون این جلو میچینم .
منم گفتم : نه بابا شما خسته شدی . من خودم هم کمکت میکنم . یه خورده تعارف کردیم و مشغول شدیم .


وشط کار همش دید میزدم و فکر میکردم که چکار کنم . بدجوری رفته بود تو مخم . دولا میشد و این سینه های گندش آویزون میشد . زبون من هم آویزون تر . چند بار هم مالیدم بهش . نمی دونم . شاید هم متوجه شد و به روی خودش نیاورد.
یه دفعه پشت قفسه ها پاش به یه کارتون گیر کرد و افتاد زمین . رفتم دستش و گرفتم بلندش کردم . بیچاره ضایع شده بود و ناراحت بود . منم گفتم اشکالی نداره . لباساش خاکی شده بود . شروع کردم با کمک خودش به تکوندن لباسهاش . اون جلوی مانتوش رو داشت تمیز میکرد منم زدم به سیم آخر و شروع کردم با دست روی کونش رو تمیز کردن . میزدم به کونش و اون کون گردش هم میلرزید . داشتم دیوانه میشدم که دیدم دیگه خودش رو تمیز نمیکنه و فقط داره منو نگاه میکنه و با خجالت لبخند میزنه . گفتم چرا میخندی ؟ گفت : هیچی همینجوری
بلند شدم وایسادم و صورتم جلوی صورتش بود . دیگه دست خودم نبود . بی اختیار رفتم جلوتر و لباش رو بوسیدم . رنگش پریده بود . نگران بودم که واکنش بدی نشون بده . دیدم سرش رو انداخت پایین و هیچی نگفت و لبخند همیشگیش رو لبش نشست .
فهمیدم که بلههههههههه . انگار دارم به آرزوم میرسم .
دوباره رفتم جلو و با پر رویی لبش رو بوسیدم و شروع کردم خوردن اون لبهای گوشتی و خوشمزش .
همراهی میکرد . یواش یواش دستمون رفت دور کمر همدیگه و شروع کردیم به عسق بازی .
چشمام و بشته بودم و داشتم حسابی حال میکردم که یهو صورتش رو کشید عقب . من ریدم به خودم . گفت : به وقت کسی نیاد . گفتم : نه بابا . ترسوندی منو
چند دقیقه ای لبش رو خوردم و حسابی مالیدمش . از روی مانتو هم لامصب داشت آبمو میاورد . رفتم دکمه های مانتوش رو باز کنم که دیدم خودش هم داره کمکم میکنه . خیلی حال کردم .
یه تی شرت یقه باز صورتی تنش بود . آروم زدمش بالا و وااااااااااای یه جفت سینه نپل نرم ژله ای . عجب منظره ای . سوتینش رو داد بالا و منم رفتم سراغ نوک قهوه ای سینه هاش . قاطی کرده بودم نمی دونستم کدوم رو بخورم . یکی رو میخوردم و اون یکی رو میمالیدم . تو دستم جا نمی شد لا مصب . خیلی نرم بود . با همه سینه هایی که تا حالا دیده بودم فرق داشت .


خیلی یواش و با صدای آروم و نازش ناله میکرد و آخ و اوخ میکرد .
گفتم: دوست داری .
گفت : آره خیلی . دارم دیوونه میشم .
گفتم : خب دیوونه شی چی میشه .
گفت : دیگه دیگه .
گفتم : یعنی چی دیگه دیگه .
گفت : گفت : میکشمت اینجا
گفتم : منم همینو می خوام
آروم آروم دکمه شلوارشو باز کردم و کشیدمش پایین و شروع کردم مالیدن کونش . واااای داشتم دیوونه میشدم .
از کنار شرت صورتی و باریکش دستم و کردم تو شرتش و مستقیم رفتم سراغ کسش .
عجب کس نرمی بود . خیسه خیس بود . خیلی شهوتی شده بود و هی میگفت : زود باش دیگه . کارت و شروع کن . دیر شد
گفتم : نگران نباش کسی نمی یاد . همه اون بالا مشغولند
گفت : به خاطر اون نمی گم که . دارم میمیرم ...........یالا
منم شلوارم رو کشیدم پایینو و حاج آقا رو بیرون آوردم .
کیر من زیاد بزرگ و کلفت نیست . اما کوچیک هم نیست . خوبه
یه خورده با دست کیرم رو مالیدم و آمادش کردم و دادم دستش . اون هم انگار منتظر همین بود . بدون اینکه من بگم نشست جلوی پام و یه دفه همشو کرد تو دهنش .
نه با دهنش تلمبه میزن و نه با دستش کاری میکرد . فقط تا ته کرده بود تو حلقش و آروم آروم میک میزد .


بابا این دختره خیلی حرفه ای بود . حتما تا حالا خیلی کیر خورده بود که اینقدر کارش رو بلد بود . فکر نمی کردم اینقدر شهوتی باشه . یواش یواش شروع کرد ساک زدن . من دیگه چشمام رو به زور باز نگه داشته بودم . تمام تنم بی حس شده بود . ساک زدنش رو دوست داشتم . با صدا ساک میزد . همین هم داشت منو دیوونه تر میکرد .
دیگه فرصت به لیس زدن کسش نرسید . بلندش کردم و بردم کنار دیوار و گفتم : دولا شو .
دولا شد و دستش رو گذاشت رو قفسه جلوییش. کمرش رو داد پایین و اون کون گوشتی و گندش رو داد بالا .
وااااااااای چه منظره ای بود . چنان سکسی وایساده بود که اگه میگفتن پریوش بازیگر پورن بوده اصلا تعجب نمی کردم .
کیر من دیگه تف لازم نداشت . انقدر ساک زده بود و اون رو تا ته حلقش فرو کرده بود که هنوز هم داشت آب دهنش از کیر من میچکید .
چسبیدم پشتش و کیرم رو لای شیار عمیق کونش میمالیدم
گفت : میدونی که من دخترم
گفتم :آره خب . چطور ؟؟
گفت : هیچی . فقط خواستم بگم که یه وقت هوس کس نکنی
گفتم : باشه عزیزم . نگران نباش
گفت: یالا دیگه . بکن توش که دارم میمیرم لعنتی
منم سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخ قهوه ایش و آروم هل دادم توش
زیاد تنگ نبود . معلوم بود که قبلا زیاد از کون داده
دهنش و باز کرده بود و نفس نمی کشید
یه کم تند تر فشار دادم که گفت: آخ مامان .پاره شدم
منم زود درش آوردم
گفت : تو کارتو بکن و به حرفای من گوش نده


دوباره کردم توش و آروم هل دادم تو کونش . تا ته رفته بود توش . داغ و نرم بود . یه کم همونجوری وایسادم و بعد شروع کردم به کردن . عالی بود . دستم دور کمرش بود و تلمبه میزدم . خیلی نرم بود . تنش میلرزید . سینه هاش آویزون بود و تکون میخورد . یواش یواش دیگه دیوونه شده بود و دستش رو گذاشته بود رو تن منو .خودش رو به من میکوبید . آه و ناله میکرد و با ناز فقط میگفت : بکن ....آآآآآآآآآه بکن اووووووووووووووف بکن تو کونم .....پارم کن >>>>
گفتم : کون دادن رو دوست داری
نفس نفس میزد گفت : عاشقشم . عاشق کیرتم اوووووووووووف بکن .....محکم تر بکن تو کونم .>>>>>>>>کیرتو دوست دارم آآآآآآه اندازه خودمه
محکمتر میکردم و با دستام سینه هاش و میمالیدم . سینه هاش گنده بودن و میلرزیدن ..
جفتمون حسابی عرق کرده بودیم و نفس نفس میزدیم .
برش گردوندم و نشوندمش رو کارتن ها و رفتم لای پاهاش وایسادم. خودش پاهاش رو آورد بالا و کیر منو که داشت منفجر میشد یکم مالید و کرد تو کونش ... .
همش گفت : بکن .........محکم بکن .........این حالت کون دادن رو دوست دارم ..........پارم کن کیر من
محکمتر میکردمش و لباش رو میخوردم . بوی تنش داشت دیوونم میکرد .. چشماش قرمز شده بود و مست مست منو نگاه میکرد و زیر لب حرفای سکسی میزد
یه دفه منو محکم بغل کرد و کیرم رو محکم تو کونش فشار داد . تنش میلرزید . نفسش هم میلرزید
آب از کسش داشت میریخت رو کیرم . واااااااای این دختر دیوونه سکس بود .
شل شد و چشماش رو بست و همش زیر لب میگفت : وااااااااااااااای مرسی ... مرسی ........... خالی شدم ...........عالی بود


دوباره شروع کردم تلمبه زدن و مالیدن سینه هاش
گفتم : پری دارم میام
با اون چشمای خمارش آروم گفت : جوووووووووووووون بده بخورمش عشقم
کشیدم بیرون و اون هم اومد پایین و نشست جلوم و کیرم رو کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن .
یه خوردی کیر منو خورد تا آب من با فشار ریخت تو دهنش . حتی یه قطره هم بیرون نریخت . همشو تو دهنش جمع کرد و بعد هم قورت داد . با زبونش کیرم رو لیس میزد و میخندید .
من دیگه نا نداشتم حرف بزنم . خالیه خالی شده بودم .. عالی بود .
گفتم : پری مرسی ... تو واقعا محشری تو سکس
گفت : تو هم خیلی خوب بودی . من که حال کردم
بلندش کردم و بغلش کردم و گفتم : دیگه لباس بپوش تا کسی نیومده
لباسامون رو مرتب کردیم و اول من رفتم بالا و اون هم یه ربع بعد اومد
شنبه به خاطر زحماتش توی مرتب کردن بایگانی یه نامه به رییس نوشتم و واسش 100 هزار تومن تشویقی درخواست کردم .
بعد ها هم چند باری با هم سکس داشتیم .
شاید حالشو پیدا کردم و براتون نوشتم .
ولی تا امروز هم هنوز دختری مثل اون حشری و دیوونه ندیدم و نکردم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن همکارم شهاب

من و شهاب تو یه شرکت نسبتا بزرگ کار می کنیم
کار شرکت شیفتیه
شیفت اول از 7 صبح تا 3 بعد از ظهر
شیفت دوم از 3 تا 11 شب
و شیفت سوم از 11 شب تا 7 صبح
من و شهاب بعد از چند ماه آشنایی تو شرکت به خونه همدیگه راه پیدا کردیم
هر دومون با زن ها و خانواده زنهامون مشکل داشتیم
تا اینکه اس ام اس بازی زن شهاب با من شروع شد
اولش به عنوان برادر برای حل مشکلشون پا پیش گذاشتیم اما بعدش دیدیم هم سر و گوش کیر ما می جنبه و هم کس شیدا می خاره


خلاصه بعد از 3 شب اس ام اس بازی
قرار شد برم خونه شهاب اینا
ساعت 3 از شرکت تعطیل شدیم سوار ماشین های راه شدم و تا سر کوچشون رفتم
با سرویس شرکت نرفتم که کسی شک نکنه
روز اول فقط به آشنایی گذشت
شیدا حتی روسریش رو هم در نیاورد
ولی صمیمی شدیم
با اینکه روسری سرش بود موقع خداحافظی رو بوسی کردیم
قرار گذاشتیم هر دومون از همسرامون طلاق بگیریم
یعنی شیدا از شهاب جدا شه و من از زن خودم سارا


من و سارا مشکلاتمون خیلی جدیه ولی چون حامله است فعلا قصد طلاق دادنش رو ندارم
شیدا هم یه دختر کوچولوی 2 ساله داره
و به همین دلیل نمی تونه به راحتی جدا شه
ما دو تا تقریبا عاشق همدیگه شدیم
شب دومی که شهاب رو پیچوندم و رفتم پیش شیدا
رفتارمون به کلی عوض شده بود
کلی سکسی تر شده بودیم
بعد از اینکه پریناز(دختر شیدا ) رو خوابوندیم
یه پتو دو نفره صورتی پهن کردیم رو زمین
چند تا بالش نرم گذاشتیم زیر سرمون و دو دستمون و شروع کردیم به لب بازی
بر خلاف سارا که خیلی سرد بود
شیدا حسابی غوغا کرد برام


شاید 20 دقیقه لب بازی و مالیدن طول کشید تا بریم سراغ بقیه ماجرا
لباساش رو تیکه تیکه از بالا در آوردم
یه تاپ شلوارک سفید بندی پوشیده بود
که هیکل ناز و بی نقصش رو خوب نمایش می داد
یه سوتین قرمز و یه شورت توری مشکی
ست نبود ولی قشنگ بود
شروع کردم به خوردن سینه هاش و بقیه جاهاش
از خوردن لاله گوش و گردن و سینه تقریبا بی حال می شد ولی سراغ نافش نمی شد رفت بدش می اومد
رفتم زیر ناف و با دندون شرتش رو کشیدم پائین کار سختی بود واسه همین از دست هم کمک گرفتم
من تجربه سکسی زیادی نداشتم
فقط با سارا سکس کرده بودم و کلی داستان اینجا خونده بودم
شروع کردم به خوردن کسش


بوی خوبی نمی داد اما حسابی دیونه اش می کرد
خیلی بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتم مدهوش شده بود
منم بی خیال بوی کسش شدم و حسابی لیسش زدم و گازای کوچیک گرفتم
بعد از چند دقیقه خوردن برعکس شدم تا اونم کیر من رو بخوره
کیرم رو خوب می خورد اما از پیشاب بدش می اومد و اوق می زد
واسه همین رفتم سراغ کسش
می خواستم حسابی کیف کنم
وقتی کیرم رو گذاشتم دم کسش
به یه حالت شهوانی ای گفت عشم کسم خیلی تنگه یهو فشار ندی تو
من فکر کردم شوخی می کنه
کیرم رو گذاشتم دم کسش


یه ذره با آب کسش کیرم رو لیز کردم و سر کیرم رو مالیدم رو کسش
حسابی این کار رو تکرار کردم
کم کم فشار دادم رفت تو
واقعا که کسش تنگ بود
با اینکه هیکل بزرگی داشت تقریبا 175 قدش بود و 80 کیلو وزنش
اما کس تنگی داشت
شهاب از اون کیر کلفت ها ست
ولی من یه کیر معمولی دارم
در تعجب مونده بودم که اون کس چرا گشاد نشده که متوجه شدم شهاب خان هم معتاده و هم کون کن
واسه همینه کسش تنگ مونده
خلاصه ما بعد از چند دقیه در کس مالی فرو کردیم تو
عجب کس تنگی
هنوز که هنوزه دارم لذت می برم از تنگی کسش
یه 5 دقیقه ای تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد
گفتم شیدا چی کار کنم


گفت من هنوز خیلی مونده تا ارضا شم
مجبور شدم آبم رو بریزم رو سینه اش و دوباره شروع کنم به کردن
کیرم دیگه کم کم داشت می خوابید
با هر بدبختی بود 25 دقیقه دیگه کردمش تا ارضا شد
بعد از ارضا شدنش من کیرم رو کشیدم بیرون و با شرت توری عرقم رو پاک کردم
واقعا سکس لذت بخشی بود
اگر بشه بقیه سکس هام رو هم بدون جزئیات زندگی و همراه با جزئیات سکسی بیشتر تعریف می کنم
فقط نمی دونم شهاب هم تو کف زن من هست یا نه
که اگر باشه عمرا سارا بهش کون نمی ده
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رئیس حشری من

سلام به همگی، این خاطره مربوط می شه به 2 سال پیش که من تو یه شرکت واردات تجهیزات پزشکی کار می کردم. من نمی خوام از خودم تعریف کنم اما دختر نسبتا جذابیم ( عکس پروفایلم واقعیه ). معمولا شیک لباس می پوشم و سعی می کنم از عطرهای خاص استفاده کنم. تقریبا 5 ماه از بودن من تو شرکت به عنوان مسئول واردات می گذشت. یه مدت بود که متوجه شده بودم که هر بار می رم اتاق رئیسم که یه پسر 37 سال بود یه جور خاصی نگاهم می کنه. منم از اونجایی که دختر شیطونیم معنی این نگاهو خوب می فهمیدم. یه روز صبح طبق معمول رفتم به اتاقش تا گزارش کارها رو بهش بدم حس کردم امروز بدجوری حالش خرابه . از رو مانتو همچین به سینه های سفت من نگاه می کرد که انگار من لخت وایستادم جولوش. وقتی اومدم بیرون شیطونیم گل کرد و تصمیم گرفتم یکم سر به سرش بذارم...





رفتم تو دستشویی و آرایشم رو بیشتر کردم . دکمه بالای مانتوم که از قضا او نروز خیلی هم تنگ بود رو با گذاشتم جوری که برجستگی سینه هام از زیر تاپ قرمزم معلوم بود و هماهنگی خوبی با مانتو مشکیم داشت. کمی هم عطر زدمو اومد بیرون. چند دقیقه بعد منشی زنگ زد که رئیس کارت داره گفته که بری اتاقش. منم از خدا خواسته چندتا کاغذ برداشتم و رفتم . می خواست چند تا فرم جدید برای واردات بهم بده منم به بهانه دیدن فرمها رومیزش خم شده بودم و از صدای نفسهاش می فهمیدم که با دیدن سینه هام حشری شده. خودشو کنترل کرد و گفت که آخر وقت فایلهای تکمیلی رو براش ببرم. خودم هم از دیدن حالتش تحریک شده بودم. ساعت 4:30 تقریبا همه درحال رفتن بودن که یادم افتاد باید فرم ها رو می بردم. رفتم اتاقش. دیدم هنزم جشماش بدجوری حشریه. فرم هارو گذاشتم رو میزو خواستم بیام بیرو که پرسید بچه ها رفتن ؟ منم گفتم جز آقای احمدی بقیه رفتن. گفت از تو فایل کنار میزش براش یه پرونده ببرم . فاصله فایل با میزش زیاد نبود خودشم پاشد که بیاد این ور میز وقتی از کنارم رد شد بدنش مالید به کون من و برجستگی قابل توجهی رو حس کردم.





تنم لرزید یه دفعه پرونده از دستم افتاد . خم شدم که ورش دارم . یدفعه از پشت بهم چسبید و بغلم کرد. درگوشم گفت 5 ماهه با این هیکلت بیچارم کردی بعد هم دیگه مهلت نداد برم گردوند و لبام شروع کرد به خوردن. منم که تحریک بودم از صبح گذاشتم هر کاری می خواد بکنه سینه هام همچین می مالید که کیف می کردم. منو خوابوند رو کاناپه و لختم کرد. همچین کسمو می خورد که داشتم ارضا می شدم . بعدم لخت شد . کیرش بزرگ بود گذاشت تو دهنم . منم براش حسابی خوردم. وقتی خوابید روم گفت از پشت بکنم یا جلو . گفتم هر طور که دوست داری واونم کیر کلفتشو تا ته کرد تو کسم. تقریبا 10 دقیقه همونجری ترتیب کسمو داد . بعدم برم گردوند و به حالت سگی شروع کرد عقب جلو کردنو حسابی آه و ناله منو در آورد. گفت که داره ارضا میشه و می خواد از کون بکنه که آبشو بریزه تو . منم از خدا خواسته کونم با دستم باز کردم . دردم می اومد ولی حال می داد دوسه دقیقه بعد داشتم ارضا می شذم که آب اونم اومد و ریخت تو کونم. و هر دو بی حال اوفتادیم رو کاناپه. خیلی خوب بلد بودچی کار کنه ;)





بعد از اون روز تا 2 ماه پیش که از اونجا اومدم بیرون چند روز یه بار باهم سکس داشتیم. رئیس خوبی بود و منم ار کارم تو اونجا لذت می بردم.
دفعه بعد اتفاقی که بین من و رئیس و آقای احمدی افتادو براتون تعریف می کنم...
تا بعد...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
همکار هوسباز

سلام , من مهيارم ٣٤ سالمه از تهران , خيلي وقته كه ميام تو اين سايت اما عضو نيستم و فقط سركي ميكشم و ميرم بيرون .
اينو هم اضافه كنم كه تو اين ٣٤ سال كه از خدا عمر كرفتم از وقتي اينترنت اومد و يواش يواش سايتاي سكسي هم جاي خودشو بين جووناي اين مرز و بوم باز كردن من هم كم وبيش تو اين سايتا بودم و بيشترين جاييش كه مورد علاقه ام بود همين داستاناي سكسي بود .
من جايي كار ميكنم كه محيطش تقريبا مختلطه و زنا و مردا در كنار هم كار ميكنن , البته بعد از آخر داستان شايد خودتون حدس بزنيد كه من كجا كار ميكنم ,
يكي از همين خانما كه كارش تقريبا با كار من بي ارتباطه و شايد در هفته دوبار بيشتر نبينمش خيلي ميخاريد و قبل از اينكه خودم ببينمش راجع بهش از بقيه شنيده بودم كه يه كم اوضاعش با بقيه فرق ميكنه , تو محل كار من تقريبا همه متاهل هستند و كم بيش اومده كه دختر يا مرد مجردي بياد واسه كار , منظورم اين بود كه اونم متاهله و يه دختر ٥ساله داره , بهر حال !!
من تو همين جند ماهي كه اين خانمه اومده اينجا چند باري باهم برخورد فيزيكي و شيميايي داشتيم كه يكيش خيلي سكسي بود و من كلي كيف كردم ,
من براي شوخي يه شامبو رو كه از جايي ورداشته بودم بي هوا و بدون اينكه متوجه بشه ريختم رو لباسش .
اونم يهو نزديك بود سكته كنه و بركشت يه نكاه به مانتوش كرد و كفت مهيار من فقط همين يه مانتورو اينجا دارم (كفتم كه كلا دختر راحتيه و منو به اسم صدا ميكرد ) و الان اكه يكي از مديرا منو ببينه جوابشو جي بدم؟
من كفتم اين تلافي اونروز كه توام همين كارو باهام كردي و معطل نكردم و از اتاقش رفتم بيرون
تو راهرو بودم كه صدام كرد بيا لااقل تميزش كن , آخه ريخته بودم رو كمرش و كمي هم روي كتفش و ديدم يه دستمال بهم داد تا تميزش كنم , منم بهش كفتم بيا جلو و طوري وايسا كه من بتونم بيرون و توي راهرو رو ببينم البته اون ساعت معمولا رفت و امد كمي تو راهرو بود ولي نميشد ريسك كرد
اونم كاملا منظور منو فمهيدو اومد جلوي من اما به بشت وايساد , من هم با يه دستم اونو كرفتم يعني دستمو كذاشتم رو كمرش تا مانتوش صاف بشه و با اونيكي دستم شروع كردم به تميز كردن , اولش فقط تميز ميكردم , البته اينو بكم كل اين اتفاقات تو ٤ دقيقه افتاد , خلاصه بعد دست جبم كه اونو كرفته بودم رو بردم جلو و رسوندم به سينه هاش البته از روي لباس و داشتم هم سينه هاشو ميماليدم و هم لباسشو مثلا تميز ميكردم , اونم هيج حرفي نميزد و فقط داشت لذت ميبرد , البته تو اون حالت نميتونستم جشماشو ببينم كه آيا واقعا لذت ميبرد يا بيشتر نكران بود كه كسي مارو تو حالت نبينه كه فكر كنم دوميش درست تر بود و بيشتر نكران بود تا خوشحال .
خلاصه احساس كردم ممكنه كسي بياد و ضد حال بخورم و با وجود اينكه حسابي تحريك شده بودم اما ولش كردم و وقتي تمام لباسش تميز شد ديكه بيخيال شدم ,
از اين قضيه دوسه روزي كذشت تا اينكه يه روز ديكه كه رفته بودم اونجا تا كمي سر به سرش بزارم و به اصطلاح باهاش لاس خشكه بزنم , ديدم يه البوم عكس دستشه و داره نكاه ميكنه , ازش برسيدم عكس كيه كه كفت عكساي من و دخترمه و اونارو به منم نشون داد , توي عكسا جند تا عكس لختي هم بود كه توش خودش بود و دخترش كه از بالاتنه اش عكس انداخته بودن و كمي از قاج سينه اش و كتفاش معلوم بود و جالب بود كه تو اون همه عكس من عكسي از شوهرش نديدم و راستش يخورده شك كردم كه نكنه اصلا شوهري در كار نباشه و همين شك منو بيشتر راغب كرد كه بهش بكم : سولماز تو هم براي خودت تيكه اي هستيا !!
انصافا هم برعكس همه خانمايي كه اونجا كار ميكردن غير از يه نفر كه انصافا مانكنه و كل همكارا تو كفش هستن اما متاسفانه اونم متاهله , هيكل خوبي داشت , نه شكم بزرك , نه كون كنده و نه سينه هاي بزرك و بي ريخت , خلاصه تا كفتم بهش ديدم خنديد كفت قابل تورو نداره , من تا اين جمله رو شنيدم يهو شمارش ضربانم قلبم رفت رو هزار و دويست , قرمز شده بودم و حرارت بدنم از ده فرسخي داد ميزد , نميتونستم فكر كنم , مغزم هنك كرده بود , خوب تو موقعيت حساسي بودم و درست لحظه تصميم بود و بايد يه جوابي بهش ميدادم كه هم حس شهوت آلود بودن توش باشه و هم بعدا احساس بشيموني نكنم كه تيكه اي به اين نازي و خوش اندامي بهم تعارف كرد و من دست رد به سينه اش زدم
كل اين افكار تو كسري از ثانيه تو مغزم وول وول ميكرد .
سعي كردم تمركز كنم , ديدم بهترين جواب حرف نزدنه و بهتره با عملم واكنش نشون بدم و بهش بفهمونم من از شنيدن اين تعارف فوق العاده خوشحالم و اونو يه تعارف شاه عبدالعظيمي فرض نكردم .
احساس كردم الان بهترين فرصته و با توجه به اينكه مطمئن بودم نيم ساعتي وقت دارم كه يه حركتايي بكنم , البته ريسكش خيلي بالا بود اما امان از اين شيطون كه
يه دستم رو اوردم جلو و كذاشتم روي سينه اش قلبم داشت ميومد تو دهنم , اصلا نميدونستم بعدش جه اتفاقي قراره بيفته . اما اون خيلي خونسردتر از اين حرفا بود و اصلا تعجب نكرد و خيلي خونسرد كفت: حواست كجاست ؟؟ الان يكي مياد ميبينه
افكارم و متمركز كردم كه بهترين تصميم تو اين لحظه جيه . ميتونستم بيخيال بشم و برم دنبال كارم , اما فرصت به اين خوبي شايد حالا حالاها برام بوجود نميومد كه بتونم يه حال اساسي باهاش بكنم
يه كم اوضاع رو بررسي كردم و با توجه به سابقه زيادي كه اونجا داشتم و شغلم تو اونجا تمام سوراخ سمبه هاي اونجا رو بلد بودم و ميدونستم كجا كمترين تردد رو داره . بهش كفتم سولماز يه جايي بكم بياي , مياي يا كار داري ؟؟؟ اونم جواب داد اكه زياد طول نكشه و دردسر هم درست نشه ميام اما حواست خيلي بايد جمع باشه , ميدوني كه اكه كسي مارو ببينه فاتحه جفتمون خونده اس , خلاصه قبول كردو بعد راه افتاديم سمت اسانسور كه بريم جايي كه تقريبا متروكه اس و معمولا كسي اونجا نميره و به حالت انبار درش اوردن , توي آسانسور كه سوار شديم من ناخوداكاه دستم رو برده بودم سمت كسش و داشتم اونو ميماليدم , البته از روي لباس بود و تازه ما سه طبقه بيشتر راه نداشتيم . اونم سرش بايين بود و سعي ميكرد طوري وانمود كنه كه از اينكار اونم توي اسانسور خوشش نمياد اما اونقدر مصنوعي اينكارو كرد كه خودشم خنده اش كرفته بود .
خلاصه رسيديم اونجا و رفتيم جايي كه اكه كسي ميومد متوجه بشيم و از همه مهمتر فرصت عكس العمل هم داشته باشيم .
بعد شروع كردم به مالوندن سينه هاش و صورتشو اوردم جلو تا لباشو ببوسم و بخورم , اونم اين قضيه رو فهميد و اومد جلو تر , من هم استرس داشتم كه مبادا كسي مارو ببينه و هم هيجان داشتم كه اون جيزي كه منتظرش بودم و براش له له ميزدم الان جلوي منه و درسته شايد نتونم خوب ازش بهره ببرم اما خوب اين نيم ساعت براي خودش نعمتيه
بهرحال ما مشغول لب كرفتن شده بوديم اما تمام هوش و حواسم به اطراف و صداهاي دور و برم بود صداي قدم زدن يا باز شدن درب اسانسور تو سكوت هوس الود اونجا كاملا واضح شنيده ميشد اما خوشبختانه شيطان با من يار بود و هيج جنبنده اي اونجا نيومد
واقعا لباي شيريني داشت و با وجود اينكه سركار بود و ساعتي هم از كارش كذشته بود , اما نه بوي عرق ميداد و نه لباش مزه قرمه سبزي , تمام دلم آشوب شده بود و همين الان كه دارم اينارو مينويسم ياد اونروز ميوفتم و يهويي دلم هرري ميريزه , خلاصه من همزمان دستم بين باهاي اون بود داشتم ميماليدم البته از روي لباس كه طاقت نياوردم و دستم رو از لاي دكمه هاي مانتوش بردم تو و سعي كردم دكمه شلوارشو باز كنم اما نتونستم نميدونم باز كردن اون دكمه لعنتي سخت نبود اما اونقدر دستم ميلرزيد كه سولماز هم اينو فهميد و بهم دلداري ميداد كه نترس و اروم باش اما اشكارا ترس و دلهره رو تو نكاهش ميخوندم ولي با متانت خاص زنونه اي اونارو از من قايم ميكرد
, اون شكم نداشت و هيكل تركه اي نه جندان جاقي داشت ولي امان از اين استرس لعنتي كه تا آخر هم منو رها نكرد
, بهر حال خودش كمكم كرد و دكمه شلوارشو باز كرد , بعد راحت تونستم دستمو ببرم تو برسونم به كسش , اينبار دستم خيلي ازادانه حركت ميكرد و ميتونستم قشنك جاك كسشو با خروسكشو هم لمس كنم و هم تصور كنم , اما هنوز غير از جاك سينه اش كه از لاي مانتوش زده بود بيرون جايي رو نتونسته بودم ببينم , يعني اونجا تو حالت ايستاده نميتونستم لختش كنم و خودمم نميتونستم لخت بشم
, بهر حال تو محيط مختلط اونجا همه خيلي به اين مسائل حساس بودن و همه جارو سركشي ميكردن تا موردي از اين دست بوجود نياد ,
درسته اونجا متروكه بود و هست اما بازم احتياط لازم بود .
خلاصه مشغول ماليدن كسش بودم و وقتي انكشت وسطمو رسوندم به سوراخ كسش يه اه بلندي سر داد و معلوم بود واقعا داره لذت ميبره , با توجه به قد بلند من و اختلاف قدي ما نميتونستم كيرم رو از روبرو مقابل كسش تنظيم كنم و كيرم درست وسط نافش بود شايد كمي هم بالاتر , بعد دستشو كرفتم و از لاي زيب شلوارم هدايتش كردم به سمت كيرم , اونم كيرمو قشنك تو دستش كرفته بود و داشت اونو ميماليد , مال منم به بلندترين اندازه خودش رسيده بود كه اونو همونطوري كشيد بيرون و داشت بهش نكاه ميكرد , كفت واييييييي !!! جقدر بزركه !!!!
بعد كفت ميزاري بخورمش ؟؟ منم كفتم از خدامه عزيز دلم , اونم رفت بايين و اول دكمه شلوارمو باز كرد و بعد شلوارو شورتمو كه جلوش به طور وحشتناكي از آب اوليه ام خيس شده بود رو تا زانو كشيد بايين , من تو اون فرصت مقنعه اش رو از سرش برداشتم و انداختم روي دوشم , قشنك بوي دلنشين شامبويي كه ازش استفاده كرده بود به دماغم ميخورد و مستم ميكرد
كفتم حواست باشه نه سرو صدا بكن و نه طولش بده تا اكه صداي اومدن كسي اومد ما زودتر از اون متوجه بشيم و فرصت داشته باشيم تا خودمونو قايم كنيم , كه كفت باشه !!! يه كم كه كيرمو خورد ديكه نزديك بود آبم بياد , البته معمولا موقع ساك زدن آبم نمياد حتي اكه نيم ساعت هم طول بكشه اما نميدونم جطوري ساك ميزد كه واقعا احساس ميكردم كيرم جايي غير از دهنشه , اونقدر ماهرانه ساك ميزد كه قشنك ته حلقشو احساس ميكردم
بعد بهش كفتم بلند شه و دكمه مانتوشو باز كنه و خودمم نشستم جلوي باهاش كه ايستاده بود و شلوارشو كشيدم بايين , زيرش يه شورت مشكي لامبادايي تنش بود كه اونم كاملا خيس و مرطوب بود كه اون رو هم تا زانو دادم بايين اما نه خيلي و اونموقع بود كه جشمم به جمال اون كس قشنكش روشن شد , يه كس خوش فرم كه يه كم خروسكش بيرون بود و شبيه كس هاي ختنه كرده كرده بود و لباش بيرون نزده بود ,رنكش هم فقط يه كم كبود بود اما مويي روش نبود و فقط يه خط دوسانتي مو از بالا تا اول جاك كسش بود كه اونم خيلي كوتاه بود و همون موقع به سليقه اش آفرين كفتم كه اينقدر به زيبايي همه جاي بدنش حتي اونجاهايي كه شايد بعد از بلوغ فقط يه نفر موفق به زيارتش بشه , اهميت ميده
يه صورتي خوش رنكي هم لاي لباي كسش رو رنك آميزي كرده بود كه فقط ميشد به خالقش احسنت كفت
خلاصه رفتم كمي جلوتر و يه باشو كذاشتم روي شونه هام و سرمو بردم زير مانتوش ,اون از نظر حفظ تعادل يه خورده تو مضيقه قرار داشت و خوب نميتونست تعادل خودشو حفظ كنه و براي همين با دستش سرمو كرفته بود تا هم تعادل داشته باشه و هم فرمون لذت بردنش كه سر من بود تو دستاش باشه ,
نور افتاب از زير مانتوي كرمش ميتابيد به بدن سفيد و لطيفش و منظره بي بديلي رو بوجود اورده بود
يواش زبونمو رسوندم به كسش و يه ليس جانانه از زير تا اونجايي كه زبونم ميرسيد بهش زدم كه اه از نهادش بلند شد و منم معطل نكردم و زبونم كذاشتم روي خروسكش , داغي خاصي داشت و بوي خوبي هم ازش به مشام ميرسيد ,سعي كردم اونو با لبام تو دهنم بكيرم و ميك بزنم , راستش دوست نداشتم وقتي آب كسش مياد اونو مزه مزه كنم , آخه از مزه كس خيلي خوشم نمياد كه البته بيشتر به خاظر عفونت اون ناحيه اس كه اكه خوب بهداشتو رعايت نكنن , ممكنه بوي خيلي بدي داشته باشه , اما مال اون بوي بدي نميداد و برعكس آدمو مست ميكرد . خلاصه شروع كردم به خوردن و اونم دستش لاي موهاي من بود و سرمو به كسش فشار ميداد كه يعني بيشتر بخور , تو اين مدت من فقط به يه جيز فكر ميكردم اونم اين بود كه ايستاده جطوري ميتونم بكنمش , آخه اونجا جايي حتي براي نشستن هم نبود و اكه هم بود خاكي و كثيف بود , بهر حال فكر كنم ٥ دقيقه ميخوردم كه متوجه تكونهايي شدم كه داره به خودش ميده و شروع كرد به اوف اوف كردن و سرمو بيشتر فشار ميداد كه از شانس من اون لحظه زبونم دقيقا جلوي سوراخ كسش بود كه متوجه ترشي زيادي روي زبونم شدم و يه مايع غليظي رفت تو دهنم , جاره اي نبود و بايد مزه اونو براي اولين بار امتحان ميكردمو فهميدم خانوم ارضا شده , راستش من زنم وقتي ارضا ميشه اكه بهم نكه اصلا متوجه نميشم و هر بار هم كه ازش ميخوام كه موقعشو بهم بكه اون طفره ميره , اما سولي كاملا واضح و روشن ارضا شد و با لرزشايي كه به بدنش وارد ميشد مشخص بود لذت شديدي بهش دست داده .
يهويي سولماز شل شد و وقتي نيكاش كردم خمار خمار بود , حتي جشماشو بزور باز نكه داشته بود
ديكه فرصت نبود و نبايد طولش ميدادم آخه زمان نداشتم ممكن بود بيان تو اتاقش و وقتي ميديدن نيست حتما به همه جا سرك ميكشيدن
سولماز كفت ميخواي برات بازم بخورم تا آبت بياد يا ميخواي منو بكني ؟؟؟؟
منم احساس كردم اكه بخوام بكنمش كه بايد بازم بريزم بيرون و كاندوم هم كه نداشتم و اينطوري بهترين قسمت سكس رو از دست ميدادم , توهمين افكار غوطه ور بودم كه سولماز كفت بيا بكن من قرص ميخورم و ميتوني ابتو بريزي توش !!!! , خيلي تعجب كردم , انكار داشت فكر منو ميخوند !!!! خوب من اون همه خطر رو به جون جفتمون خريده بودم تا بتونم لذت دخول رو تجربه كنم و اكه قرار بود برام بخوره كه نيازي به اين همه جيمز باند بازي نبود و تو همون اتاقي كه كار ميكرد با يه كمي احتياط ميشد اون كارو كرد
خيلي خوشحال شدم و دوباره كيرم كه داشت ميخوابيد مثل فنر از جاش بلند شد , دوباره شروع كردم به لب خوردن , آخه من فقط با لب تحريك ميشم و كيرم از جاش بلند ميشه و اكه كسي رو نبوسم نميتونم از اندازه واقعي كيرم لذت ببرم , نميكم كيرم بزركه اما با توجه به قد ١٩٢ سانتي من و وزن ١٠٥ كيلوييم فكر نكنم حدس زدنش كار سختي باشه كه اندازه اش جقدره .
اونم اولش كه نه اما بعد قشنك با لباش منو همراهي ميكرد و با زبونش زبونمو ليس ميزد , بعد دهنشو باز ميكرد و زبونشو مياورد بيرون و منم همونكارو ميكردم و اينطوري زبونامونو ميزديم به هم و فضا رو سير ميكرديم دقيقا مثل فيلماي سكسي كه حتما همه ديدن ,
تو همين احوالات بوديم كه جلوي بام يه بلوك بزرك بيدا كردم و يواش يواش بردمش عقب و بهش كفتم بره روي اون بلوكه وايسه تا هم قد بشيم , اينطوري ميتونستم از جلو بزارم تو كسش , البته يه كم سخت بود و بعد بشيمون شدم و كفتم سولماز بركرد و مانتوشو دادم بالا و با يه دستم اونو نكه داشتم , با دست ديكه ام كمرشو دادم بايين تا بتونم كسشو ببينم ,تازه تونستم كونشو هم ببينم , يه كون كوجيك و خوش حالت بدون ذره اي ناخالصي , وقتي لاي كونشو باز كردم سوارخش معلوم شد و يه هاله خوش رنكي دور اونو كرفته بود , تو همون حالت نشستم و سرمو بردم جلوتر تا بتونم كونش رو هم يه صفايي بدم , اول قشنك با انكشتام لمبه هاشو مالوندم , بعد هم لاشو باز كردم و زبونمو رسوندم به سوراخش , قشنك بو ميكردم , جالب بود كه اصلا بوي بدي نميداد و فقط يه بوي شهوت الودي اميخته با بوي اب كسش به مشامم ميرسيد , همونطوري زبونمو ميزدم به دور سوراخش و اونم تو فضا بودو كاهي يه نفس بلندي ميكشيد كه نشونه شهوت زيادش بود , البته اضافه كنم نتونستم زبونمو به كسش نزديك كنم و تازه براي همون كون ليسي تا يه هفته تمام فك و انتهاي زبونم درد ميكرد , اون موقع خيلي به مورجه خوار كارتن مورجه و مورجه خوار حسوديم شد كه اكه اون بود حتما ميتونست زبونشو به كس سولي برسونه و حسابي لذت ببره , اما من نميتونستم , بكذريم , بعد بلند شدمو كيرمو تو دستم كرفتمو سرشو تنظيم كردم دم سوراخ كسش , اونقدر اب كسش اومده بود كه تمام لاي باش هم خيس و لزج بود , اون روي بلوك وايساده بود و كير من دقيقا زير كسش بود , سرشو كذاشتم تو كسشو دستامو كرفتم به بغل كمرش و يه فشار كوجيك دادم , كيرم تا نصفه رفته بود تو و اونم يه اه كوجيك كشيد , با وجود اينكه يه شكم زاييده بود اما تنكي خاصي داشت كه تا آخر هم اونو حفظ كرد , طوري كه احساس ميكردم بوست كيرم كشيده ميشه و ديواره كسش رو با تمام سلولهاي كيرم احساس ميكردم
همزمان با ارنجم كمرشو بيشتر خم كردم و سعي كردم سينه هاشو بكيرم , اونم از بس دولا شده بود نتونست خودشو نكه داره و دستاشو تكيه داد به ديواري كه يه كم جلوتر از ما بود و عملا با اينكارش قدرت مانورشو از خودش كرفت, قوس زيبايي به كمرش داده بود و اينطوري كمي هم كونش رو به بالا متمايل شده بود و حتي اكه ميخواست هم نميتونست حالتشو تغيير بده , بعد دستمو از زير مانتوش بردم تو از زير تابش دستمو رسوندم به سوتينش, سوتينش خوشبختانه از نوع فنري نبود كه معمولا زنم تنش ميكنه و به همون دليل خيلي راحت دستم رفت زيرش , اونارو هم دادم بالا و جفت سينه هاش حالا تو دستم بود اما اونارو نميديدم , يعني نه فرصتش رو داشتم و نه اونجا جايي بود كه بشه لختش كرد ,
حالا قشنك ميتونستم تلمبه بزنم و هربار كه جلو و عقب ميرفتم كمي هم از اب كسش به كيرم ماليده ميشد , طوري كه دور انتهاي كيرم به حلقه سفيد شبيه طوق كشيده شده بود و شبيه فرني بود و قشنك بوي اونو حس ميكردم , كيرمو ميكشيدم بيرون و تا سركلاهك و دوباره فرو ميكردم و اونم اصلا تواين دنيا نبود و داشت تو ابرا سير ميكرد , ٥ دقيقه اي تلمبه ميزدم كه سولماز كفت جون !!!!! مهيار ارضا نشيا !!!! من دارم ميام , كفتم نه عزيزم خيالت راحت !!
آخه شب قبل يه سكس دوساعتي با زنم داشتم و ميدونستم حداقل ده دقيقه ظول ميكشه تا ابم بياد ,
بعد همينطوري كه سينه هاش دستم بود كمرشو صاف كردم و اونم دستاشو با مشقت زياد از ديواري كه تكيه كاه دستاش بود جدا كرد
حالا اون تقريبا راست وايساده بود و فقط كمي كونشو داده بود عقب و با توجه به ارتفاع بلوك و قد ١٧٥ سانتيش يه ٥ سانتي از من بلندتر شده بود , من داشتم قشنك حال ميكردم , دستامو بردم بالاتر تا مانتوش كمي از كمرش بالاتر بره و قشنك بند سوتينش معلوم بود , يه سوتين مشكي , از اون مشكي هايي كه خيلي كم جايي ديدم تنش بود
من عاشق اين مدل سكسم , به خاطر اينكه همزمان ميتوني هم از كونش لذت ببري و هم لمبه هاي قشنك اونو لمس كني و از همه مهمتر كيرم با لاي كونش هم تماس داشت كه لذت سكسو بينهايت بالا ميبرد .
بعد سرشو بركردوندم و لباشو ميخوردم , اول سعي ميكرد لبامو نخوره اونم به اين خاطر كه لب و دهنم فقط و فقط مزه آب و ترشحات كس اونو داشت و احساس كردم خوشش نمياد , اما جند ثانيه بعد كه اصرار منو ديد دل به درياي بيكران شهوت زد و اونم مزه اين بزاق آلوده به هوس و شهوت رو تو دهنش حس كرد
منم به خودم فشار مياوردم تا ابم زودتر بياد , آخه نميشد لفتش داد , تو همين احوالات يهو احساس كردم تو كسش يه ليوان آب جوش خالي كردن و داغي بي حد و حسري رو تو كسش احساس كردم و اونم با يه اه بلند اما يواش ارضا شد , درست همون زمان هم اب مال منم اومد و همشو همون تو خالي كردم , احساس كردم تمام بدنم سست شده و زانوهام توان و تحمل وزن منو ندارن , دودقيقه اي ازش لب ميكرفتم و تا قطره اخر ابمو تو كسش خالي كردم , وقتي كيرمو كشيدم بيرون منظره جالبي بود , اب كير من و كس اون باهم قاطي شده بود , كفتم سولماز اينجارو نكاه !!! كه بركشت منو ديد و يه جند برك دستمال كاغذي از جيب مانتوش دراورد و بهم داد و كفت : مهيار بيا تميزش كن زود بريم تا كسي نيومده , ناقلا انكار فكرش به اونجا هم رسيده بود و من اصلا نفهميدم كي اون دستمال هارو برداشته بود و برام خيلي جالب بود با وجود اينكه هنوز شهوت تو نكاهش موج ميزد اما خونسردي خودشو حفظ كرده بود و به اين منظره كه از نظر من خيلي جالب بود هيج توجه به خصوصي نشون نداد , كه بيشتر نشون از تجربه بالاش تو اين زمينه بود , بعد كفتم خودت كه از من كثيف تري !!! كفت مهم نيست ميرم خودمو ميشورم ,
مطمئن بودم دوباره نميتونه اون شورت مشكي لامباداييش رو باش كنه جون بر بود از آب كس خودش و آب كير من كه مخلوطي هوس آلود رو درست كرده بود و هر بني بشري رو به هوس مينداخت .
حالا مكه ميشد سربا وايساد از بس كه سست و بيحال شده بودم ؟؟؟!!!!
بهر جون كندني بود لباسامو كشيدم بالا و اونم اول شورت خيسو بعد شلوارشو كشيد بالا و دكمه مانتوشو بست و بعد هم مقنه اش رو سرش كرد اما اونم حالش بهتر از من نبود و به من كفت : مهيار حالا نميتونم ديكه كار كنم از بس كه بيحال و كسلم
بهش كفتم سولي بيا از راه بله برو تا يه وقت تو اسانسور با كسي روبرو نشي .
خوشبختانه اونجا دوتا راه بله داشت كه هر كدوم يه جا ميرفت , منم اونيكي راهو انتخاب كردم اما قبلش يه لب ابدار از سولي كرفتم كه دوست نداشتم تموم بشه , بزاق دهنش روي لباش ريخته بود و لباي كوشتيشو خوردني تر كرده بود . تمام لبشو ليسيدم و آخر سرهم يه بوس كوجولو از كونه اش كرفتم
نميشد معطل كرد و بعد راه افتادم سمت راه بله .
اونقدر كرخت شده بود بدنم كه نميتونستم قدم درست بردارم و عين ادماي مست همش تلوتلو ميخوردم , خلاصه اومدم قسمت خودم و ديدم موقعيت مناسبه و يه مبل اونجا دارم كه بعضي اوقات اونجا ميخوابم , همونجا فكر كنم يه نيم ساعتي خوابم برد , بيدار كه شدم , ديدم ساعت حدود ٨ صبحه , واي يعني من دوساعته خواب بودم و متوجه نشدم ؟؟؟؟!!!!
اومدم از جام بلند شم كه احساس كردم تمام بدنم سست شده و افتادم دوباره روي مبل , نميتونستم افكارمو متمركز كنم كه جه اتفاقي افتاده كه من اينطوري شدم . اومدم دوباره بلند شم كه تلفنم زنك زد , كوشي رو برداشتم , همكارم بود كه كفت مهيار مكه صبحانه نميخوري ؟؟ كه بهش كفتم اومدم .
از جام بلند شدم هنوز قدم اول رو برنداشته بودم كه احساس كردم تمام شورت و شلوارم بهم جسبيده و انكار خيس شدن ,
يك آن به خودم اومدم و تازه يادم افتاد جه اتفاقي افتاده , شلوارمو كشيدم بايين , بوي تند اب كيرم خورد تو دماغم , تازه فهميدم !!!!!! .
من خواب ديدم , اونم جه خوابي !!!!!!!
باورم نميشد يعني همش خواب بود ؟؟ جقدر واقعي به نظر ميرسيد؟؟
خدايا شكرت !! من كه داشتم از استرس ميمردم و تو همون خواب خدا ميدونه جه حرفايي كه به زبون نياورده بودم !!! اكه كسي اينجا بود حتما ميفهميد كه من جه خوابي ميديدم !!
خوب شد خونه نبودم . اكه زنم اين صحنه هارو تو خواب من ميديد جه فكرايي كه نميكرد !!!!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شیلا همکارم

من و شهلا كه همه شیلا صداش ميكنيم توي يك شركت كار ميكنيم ، شیلا سن و سالش از من بيشتر و خوب مطلقه هم هست ، شهلا دختر خيلي سكسي ايه هيكل درشت با كمري باريك تر نسبت به سينه هاش و كون بزرگ و خوش فرمي داره خيلي هم اهل حاله ولي خوب بين من و اون هميشه يك احترام خاص وجود داشته من مدير فروش شركت هستم و كلا رابطم با بچه هاي فروش خيلي خوبه مخصوصا با خانوم ها خيلي راحت برخورد ميكنم و براشون علاوه بر يك رئيس مشاور و دوست خيلي خوب هم سعي ميكنم باشم واسه اينه كه همه با من احساس راحتي ميكنن ، راستش من هميشه از هيكل شیلا خوشم ميومد و هميشه تو نخش بودم ولي با اينكه شهلا چند بار منو خونشون و پارتي هاي خصوصيش دعوت كرده بود ولي من به خاطر حفظ ظاهر هم كه شده بود نرفته بودم و كمي از اين قضايا دوري ميكرم ، اما روي من و شهلا از كجا به هم باز شد از اونجايي كه يك بار توي يه مهموني خودموني با چند تا او بچه ها يهو ديدم بعله سرو كله شیلا و الناز (يكي از دوستامون كه اونهم اونجا دعوت بود) پيدا شد و خلاصه توي اون مهموني بيشتر روي ما به هم باز شد ،

اما بازم ميگم رابطه من و شیلا و اكثر بچه هاي شركت علاوه بر اينكه خيلي صميمي بود يه دسيپلين خاصي هم برش حاكم بود ، اما داستان ام اينجا شروع ميشه كه : من يه روز ساعت هاي ٧.٥ بود كه خونه خيلي حالم گرفته بود حوس مشروب كردم زنگ زدم به يكي از بچه هها كه هميشه ازش مشروب ميگيرم ببينم شراب ترو تميز دستش چي داره كه شانس گند ما گفت الان فقط عرق داره ، من راستش رو بخوايد اصلا پايه عرق نيستم ولي چون اين بنده خدا خيلي ازش تعريف كرد و گفت عرقش عرق كشمشه و من خودم زدش و خوش خوراكه و اينا منم تو رو دربايستي گفتم باشه ميام ميگيرم ، لباسامو پوشيدم و رفتم طرف خونه دوستم (من خونه خودم زندگي ميكنم تنها) و يه بطر عرق ازش گرفتم و موقع بر گشتن گفتم برم كمي هم خريد كنم چون يه هفته بود واسه خونه خريد نكرده بودم رفتم ماشين و پارك كردم و راه افتادم رفتم يه فروشگاه همون نزديك خونه دوستم و كمي چيپس و پسته و ماست و خرت و پرت خريدم و داشتم ميرفتم سمت محصولات پروتئيني كه كمي گوشت و كالباس و اين چيزا بگيرم كه ديدمم شهلا هم تو فروشگاهه و داره خريد ميكنه اونم من و ديد و احوالپرسي كرديم و وسايل دستم و ديد گفت ، ها چيه ميبينم فرستادنت بري واسه بچه خريد كني خنديدم گفتم نه خونه حوصلم سر رفته بود هيچي هم نمونده بود اومدم كمي خريد كنم

تو همين بيني كه داشتيم با هم حرف ميزديم و وسيله از تو قفسه و يخچال ها بر ميداشتيم از دهنم در رفت كه الان پيش يكي از دوستام بود و يه بطر عرق گرفتم البته اينجاش مشكل نبود اينجاش مشكل بود كه شیلا يكي دو بار رو زده بود به من كهعرق ميخواد و منم روشو زمين انداخته بودم گفته بودم كسي رو نميشناسم و اين حرفا خلاصه اين باعث شد كه شیلا گل بگيره و كلي تيكه بارمون كنه و گير داد كه بايد اون بطر عرق رو بدم بهش منم كه حقيقطا دوس نداشتم دوباره پول عرق رو پياده شم برم يكي بگيرم گفتم نه اگه عرق ميخواد بليد بياد خونه من اونجا با هم بخوريمش ، شیلا گفت كه نميتونم امشب بيام چون بايد خونه بمونم اخه مامانم داره ميره مشهد منم بايد باشم تا راهيش كنم يهو گفت خوب تو بيا خونه ساعت ده مامانم ميره بيا خونه پيش من منم تنهام خلاصه خيلي حاشيه نرم منم قبول كردم و شد ساعت ١٠


ساعت ده و نيمم بود كه من رفتم خونشون و زنگ زدم راستي من ايپدم رو هم از تو ماشين بر داشتم اخه دوس نداشتم كه موقع برگشتن ببينم ايپدم و بردن خلاصه اف اف رو زد و رفتم تو در خونه رو نيك باز گذاشته بود رفتم تو شیلا رفته بود تو اشپزخونه و خودشو با شستن ميوه مثلا سرگرم كرده بود رفتم تو صدا زد گفت بفرماييد من كه كمي جا خورده بودم كه چرا خودش دم در نيومده وقتي تو اشپزخونه ديدمش كلا خشكم زد واي خداي من چي ميديدم يه تاپ پلنگي پوشيده بود با يه دامن كوتاه مشكي و اون روناي سفيدشو انداخته بود بيرون سينه هاشم كه نگو داشتن تاپشو پاره ميكردن سينه هايي سفيد و بزرگ كه از زير تاپش خودنمايي ميكرد و به من چشمك ميزد ، عين يه اماتور دختر نديده دهنم وا مونده بود خيلي زايع يه گفت هوي چيه من خندم گرفت و چشامو چپ كردم به روي خودم نياوردم گفتم خجالت نميكشي نميياي استقبال خنديد و با اشاره من اومد پلاستيك وسايل رو از من گرفت و منم رفتم رو كاناپه نشستم و ايپد رو گزاشتم رو ميز بساط عرق رو اورد و ما شديم ساقي من خداييش با اين تيپي كه شیلا زده بود اولين باري بود كه اينجوري رفته بودم توي نخش

من سعي ميكردم جك بگم براش و اونم با صداي بلند و ناز و عشوه ميخنديد و من و حشري ميكرد من براي خودم هميشه كم ميريزم ولي اين بار گفتم بزار در هر حال براي شیلا بيشتر بريزم و پيك اونو بيشتر ميكردم اين لامصب هم ظرف پسته رو گزاشته بود جلوي من و هي خم ميشد از اونور ميز كه مثلا پسته بر داره و من بيچاره هي سينه هاش ميومد جلو چشو و راست كرده بودم خفن شیلا هم ميديد و هي بيشتر عشوه ميومد يه بارم مثلا اومد كه كليد لوستر رو بزنه تا نور توي محيط كمتر بشه ( كليدا پشت كاناپه پشت سر من بود) خودش و زد به مستي انداخت روي من و راست افتاد روي كير من كه البته من سريع دستم و بردم لاي كفلاش و از پشت كس خوشگلشو لمس كردم و همونجوري بلندش كردم اونم يه لرز كوچولو گرفتشو خنديد و بلند شد عضر خواهي كرد ، صداي تبليغات اين شبكه پي ام سي داشت منو ازيت ميكرد كه من گفتم تلوزيون رو خاموش كن از تو ايپد چند تا اهنگ با حال دارم بزارم تلوزيون رو كه خاموش كرد منم يه موزيك ويدئو گزاشتم اونم اد اومد كنار من نشست رو كاناپه و گفت مال كيه و كي ميخونه و منم براي اينكه هم خودم راحت باسم هم اون بتونه ببينه پاي چپم رو گزاشتم روي ميز وسط و ايپدو گزاشتم روي پاي چپم و با دستم گرفتمش اونم اد اومد خودشو چسبوند به من و دستشو گزاشت روي پاي من كه مثلا تكيه بده به پام ،

منم از اين حركتش خيلي حشري بودم عرقي هم كه خورده بودم واقعا عالي بود و من و گرم كرده بود من سرم رو بردم عقب تر كه بتونم سينه هاش رو از بالا بيشتر ديد بزنم گفت ديگه جديد چي داري منم اومدم ويدئو رو عوض كنم يه فيلم رو گزاشتم اينم بازيگر مردشو ديد گفت اااااا چقدر شبيه مسعوده ( شوهرش) اومدم عوضش كنم گفت نه بزار باشه شروع كرد به صحبت كردن كه مسعود ادم بيشعوري خيلي ادم سرد مزاجي بود و اصلا قدر من و نميدونست با خودم گفتم اره نميدونست چه لوبتي دم دستش بوده گفت اصلا اهل حرف زدن نبود هيچ وقت با من نمنشست صحبت كنه تو كه همكارمي ميشيني گاهي پاي درد دلام ولي اون اصلا اين كارو نميكرد اصلا به خودش نميرسيد خدا رو شكر از شرش راحت شدم ، يه نگاهي به من انداخت و گفت خوش به حال زنت ، من هميشه به زنت حسوديم ميشه اشالا كوفتش بشي منم خنديدم و گفتم من كه هنوز زن نگرفتم كه تو حسوديت بشه بهش خنديد و گفت بالاخره كه ميگيري با نگاه خاصي داشت بهم نگاه ميكرد منم بيشتر حشري شدم يدفعه متوجه شدم فيلمه رسيده به جاي حساسش و اه و اوهشون بلند شد

البته كير منم شق شده بود توشلوارم و خورد به دست شیلا كه يهو شیلا ديد و خنديد و نامرد زد روي كيرم و گفت ها چيه ( اين تيكه كلامشه) من كه درم اومده بود دستم و گزاشتم رو كيرم و گفتم چته خوشت مياد يكي بزنه اونجات خنديد و گفتي كي جرات ميكنه منم اد دستم و بردم لاي دو تا پاش زير دامنشو از روي شرتش يه بيشگون ريز از كسش گرفتم لرزيد و دستم رو امد پس بكشه منم با دست ديگم قلقلكش دادم ديدم به چه قلقلكيه بيشتر قلقلكش دادم اومد بره اونورتر روي كاناپه من بلند شدم كه راحت تر بتونم بمالونم بهش پام گير كرد به پاشو افتادم از روي كاناپه پايين و اون رو هم كشوندم با خودم من افتادم و اونم افتادروم
صورتش جلو چشام بود تا حالا بهش اينجوري نگاه نكرده بودم چقدر خوشگل بود با اون چشاي ميشيش ارو لباشو گزاشت روي لباي من و منم شروع كردم به خوردن لباش و با دستم شروع كردم بخ نوازش پاهاي خوشگلش دستم و از زير دامنش بردم لاي كسش و از پشت براش ماساژ كوچيكي دادم كه اهش در اومد لباشو از رو لباك برداشت و شروع كرد بهم نگاه كردن منم يدونه نسبتا محكم زدم روي كفلاش كه عين ژله شروع كرد به تكون خوردن يه اخ ناز و با عشوه گفت و منم بهش عمون ندادم بلندش كردم و روي كاناپه خابوندمش و خودم اومدم روش واي چقد تو اون تاپ پلنگي خوشگل شده بود اروم تاپش و دادم بالا و شروع كردم به خوردن شيكمش و اومدم بالا تر تا زير سينه مهاش تاپشو در اوردم و دست انداختم دور بند گردنو سوتينش و بازش كردم و برش داشتم لبامو گزاشتم روي سينه سمت راستش و بوسيدم و با دست چپم يه نيشگون كوچيك از سينه چپش گرفتم كه اخو و اوخش بلند شد

منم نوك سينشو گزاشتم تو دهنم و با زبونم شروع كردم باهاش بتزي كردن و خوردن و مكيدن كم كم رفتم دوباره پايين و روي شيكمش رو ليسيدمش خيلي حشري شده بود دستش رو ميبرد سمت كسش كه بماله من نميزاشتم دستش رو ميگرفتم ميگفت تورو خدا بكن تو ديگه مردم من كيرتو ميخوام پيراهنم و در اوردم و رفتم سمت دامنش كشيدم پايين و گوشه شرتش رو دادم كنار رو واي خداي من اون لباي خوشگل و خوش طعم كسش و بوسيدم چه له لهي ميزد شروع كردم به خوردن اطراف كسشو رون هاش گرفته تا سوراخ كونش دستاشو هم محكم گرفتم تا نتونه كسشو بمالونه ديگه اشكش در اومده بود كه دكمه شورتش رو باز كردم شرتش در اومد و زبونم و گزاشتم روي كسش و كسشو شروع كردم به خوردن كسشو ليس ميزدم و سرمو بر ميداشتم يه صحنه نيگاش ميگردم اينقدر حشري شده بود كه حاظر بود هر كاري بكنه فقط من بكنمش ديگه جيقش رفت هوا و ميگفت نتو رو خدا بكن تو تو رو خدا بكن تو منم دستاشو ول كردم و سرم و وگزاشتم لاي كسش و شروع كردم به خوردن و زبونم و ميكردم تو كسش و اونم يه دستش رو گزاشت روي سرم و سرم و فشار ميداد لاي كسش باي دستشم سينش رو گرفته بود داشت ميمكيد نكش رو ، با چند تا حركت سريع كه توي كسش زدم جيغش بلند شد و ارضا شد و بعدم يه جون خوشگل و با عشوه گفت كه هوش از سر من برد سرمو فشار داد لاي كسشو بعدم موهامو شروع كرد به نوازش كردن منم بلند شدم رفتم كنارش ازش لب گرفتم كيرم ديگه داشت ميتركيد بلند شد نشست و دستش رو برد سمت كمر بندم و شلوارم و در اورد رفت پايين و كيرم و شروع كرد به خوردن و ميفت : جونم چي كيري چطور دلت اومد بدون اين منو ارضا كني ديگه نميتوني از دستم فرار كني ،

جونم ( اين حركت رو با لباي قنچه ميگفت كه من رو بيشتر حشري ميكرد) بعدم كيرم و تا جايي كه جا داشت كرد تو حلقش و ميك زدبعدم عين اين كير نديده ها پشتش رو به من كرد و كيرم رو گزاشت دم كسش و با كمي فشار بردش تو و روي پاهاي من نشست واي خداي من چه كس داغي از پشت يه صحنه بقلش كردم و سينه هاش رو گرفتم و گردنش رو بوسيدم بعدم فشار رو روي كسش بيشتر كردم كه كيرم تا ته بره توي كسش كه جيق كوتاهي كشيد و خودش اتوماتيك شروع كرد بالا پايين رفتن و جيغ و اه كشيدن واي خداي م ن هيچ لذتي از اين بيشتر نبود كه كس شیلا رو داشتم ميگاييدم يكم كه تو اين پزيشن گذش خودش بلند شد و من رو حل داد توي كاناپه و اومد روي من و بازم با يه حركت كير من و گزاشت توي كسش منم خمش كردم روي سينم و سينه هاشو چسبوندم به سينه هام و با دستم كمرشو گرفتم و شروع كردم تند تند تلمبه زدن واي چه حالي بود عاشق اين جيغاي كوچيكش شدم من ، كم كم صداش بلند تر شد منم فهميدم كه داره ارضا ميشه سرعتم رو بيشتر كردم و محكم تر تو كسش ميزدم تا اينكه يه جون بلند با لباي قنچه گفت و ارضا شد اما من ارضا نشده بودم فكر كنم اونمه عرقي كه خورده بودم اب منو خشك كرده بود اجازه استراحت بهش ندادم همونجوري باندش كردم و واستاده شروع كرم به كردنش انصافا خيلي شنگين بود هر دفعه كه بلندش ميكردم ولش ميكدم كيرم تا ته ميرفت تو كسش و جيغ ميكشيد كه جرم دادي جونن جونم جرم بده اخ چون سنگين بود خابوندمش روي كاناپه دوباره چند تا تلمبه كه زدم ابم اومد خواستم بكشم بيرون كه كمر و محكم گرفت و ابم ريخ تو كسش و بازم از اون جيغ هاي مليح كشيد و گفت سوختم منم بيحال شدم افتادم روش لبشو بوسيدم و چند دقيقه اي تو همون حس مونديم


البته تا صبح ٢ بار ديگه توي اتاق خوابش با هم سكس كرديم كه انصافا همشون عالي بود


البته بعدا كه بهش گير دادم كه چرا گزاشت ابم بريزه تو كسش گفت كه اون توانايي بارداري نداره و به همين خاطر از شوهرش جدا شده ، خيلي دلم سوخت براش ولي از اون روز به بعد حداقل ماهي ٢ بار با هم سكس ميكنيم و من واقعا از سكس با اون لذت ميبرم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 11 از 14:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سكسی مربوط به همكاران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA