انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 14:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  پسین »

داستانهای سكسی مربوط به همكاران


مرد

 
سارا و مدیرعامل شرکت

من سارا هستم
این خاطره مربوط به زمانی می شه که من 28 سال داشتم و تازه ازشوهرم که در 19 سالگی باهاش ازدواج کرده بودم و خوشبختانه بچه ای نداشتم جدا شده بودم و روحیه خوبی نداشتم و به خاطر اینکه سرم گرم بشه و از فکر خیال دور باشم و کمتر غصه بخورم دنبال کاری می گشتم که تمام روز من و به خودش مشغول کنه تا اینکه یکی از دوستانم من و به خاطر تحصیلاتم به یه شرکت تبلیغاتی برای ساخت تیزرهاشون معرفی کرد.
روز مصاحبه وقتی وارد اتاق شدم آقای چاقی پشت میز مدیرعامل و آقای خوش تیپی با کت و شلوار خوش دوخت و کراوات روی مبل کنار میز نشسته بودند و مرد چاق من و دعوت کرد روی مبل دیگه اتاق بشینم و مرد خوش تیپ با دهانی که کمی باز مونده بود داشت به من نگاه می کرد.


مرد چاق از من درباره تحصیلاتم و تجربه کاری ام پرسید و من همه رو جواب دادم و حتی از من خواست برای محصولی طرح یه تیزر رو بدم که من به سرعت در چند خط طرح تیزر و نوشتم و هر دو نفر مشخص بود که خوششون اومده و مرد چاق گفت که با من تماس می گیرن ولی مرد خوش تیپ بالاخره تو اون جلسه لب به حرف زدن باز کرد و گفت خبر لازم نیست و من از فردا می تونم مشغول به کار بشم و خودش رو معرفی کرد و من تازه فهمیدم مدیرعامل شرکت اون هست و مرد چاق یکی از اعضای هیئت مدیره است، وقتی از جام بلند شدم ، مدیر عامل شرکت که از این به بعد رضا صداش می کنیم با من دست داد و تا پشت در اتاق من و بدرقه کرد و وقتی من از در خارج شدم و داشتم مشخصاتم و به خانوم منشی می دادم شنیدم که مرد چاق به رضا می گفت خیلی زود تصمیم گرفته و رضا هم در جوابش گفت من همونی هستم که می خواسته و من خوشحال از انتخاب شدنم از دفتر اومدم بیرون و بعد از خریدن شیرینی به خونه رفتم که مادرم با خوشحالی و پدرم با ناراحتی که هنوز راضی به کارکردن دائم من اونم تو یه شرکت نبود ازم استقبال کردن و من هم از شروع کار و هم از داشتن مدیرعاملی مثل رضا که تو دلم واقعا ازش خوشم اومده بود از خوشحالی و شوق روز بعد تا صبح خوابم نبرد...


از روز بعد کار من تو شرکت شروع شدم و در روزهای بعد من و رضا دائم با هم کار می کردیم چون هر پیشنهادی که می شد من باید براش طرح تیزر می دادم و اگر از طرف سفارش دهنده تایید می شد ساخت تیزرش شروع می شد و تو چند وقت اول هم هیچ اتفاق خاصی بین ما رخ نداد جز اینکه تمام مدت نگاه رضا رو روی خودم احساس می کردم اما از صحبت های همکارانم فهمیده بودم که رضا زن و دو بچه داره و این مسئله من و به شدت ناامید کرد و سعی می کردم فکر رضا رو از سرم بیرون کنم و در شرایطی هم بودم که پسرهای زیادی دنبالم بودن اما هیچ کدوم بعد از دیدن رضا به چشمم نمی اومدن.


یک روز از طرف یک کارخانه لبنیات پیشنهاد شد که ساخت تیزر و بیلبوردهای تبلیغتی شون و شرکت ما انجام بده و برای دیدن کارخونه ما باید خارج شهر می رفتیم و موقع برگشتن با توجه به ترافیک دیر رسیدیم شرکت و تقریبا همه رفته بودن و آبدارچی هم بعد از وارد شدن ما رفت و من رضا تنها موندیم و من هم می خواستم برم که رضا گفت بهتره قبل از اینکه طرحی بزنم چند تیزر خارجی رو در ارتباط با کارمون ببینیم و لپ تاپش روی میز و روشن کرد و خودش روی صندلی پشت میزش نشست و من کنار صندلی اش و کمی به حالت خم ایستاده بودم و به مونیتور چشم دوخته بودم ولی رضا به جای مونیتور به نیمرخ من نگاه می کرد و هر لحظه نفسش تندتر می شد و بعد از چند لحظه به من گفت اینجوری که ایستادی خسته نشی و من گفتم نه فیلم سینمایی که نیست الان تموم می شه که یکهو رضا دستش رو انداخت دور کمرم و قبل از اینکه بتونم حرکتی بکنم من و روی رونش نشوند و محکم بغلم کرد، احساس کردم تمام تنم آتیش گرفت و از اونجائیکه مدت ها بود دست مردی بهم نخورده بود احساس ضعف داشتم و رضا که این حالت من و دید لب روی لبم گذاشت و زبونش و تو دهنم کرد و منم کمی خودم و چرخوندم که حالت راحت تری تو بغلش داشته باشم و رضا در حین بوسیدن روسری من و از سرم برداشت و انداخت روی میز...



حالا دیگه داشتیم لب های هم و می مکیدم که من از جا بلند شدم و در حالی که بین میز و رضا بودم و پشتم به میز بود تو جای خودم ایستادم و رضا هم از جا بلند شد و باز لبش و روی لبم گذاشت و زیپ مانتوی من و با دست پائین کشید و بعد مانتو رو از تنم درآورد و من با یه تاپ نارنجی و شلوار جین جلوش بودم و و رضا از روی تاپ شروع به مالوندن سینه هام کرد و بهم می گفت که تو تمام این مدت داشتم دیوونه اش می کردم و یک لحظه هم از فکر من بیرون نیومده و الان هم انگار داره خواب می بینه که تو بغلش هستم و در همین حال تاپم و از تنم در آورد و انگار دلش نمی اومد همه چی زود تموم بشه از روی سوتین سینه هامو لیس می زد و من داشتم تو آسمون پرواز می کردم و دست بردم و دکمه های پیراهنش و یکی یکی باز کردم و پیراهنش و از تنش در آوردم و حالا بالا تنه های لختمون بهم مالیده می شد و شهوت جفتمون بیشتر می شد و من احساس می کردم شورتم خیس خیش شده و دلم می خواست این عشق بازی هیچ وقت تموم نشه ، رضا سوتین من و هم در آورد و روی میز کنار بقیه لباس هام انداخت و دست من و گرفت و هر دو به طرف مبل بزرگ ته اتاق رفتیم و افتادیم روش، رضا سینه های من و می مکید و می خورد و من از خوشی جیغ می زدم و بعد از روم بلند شد و کمربند شلوارم و باز کرد و کمی شلوارم و پائین کشید که من خودم به سرعت کفش هام و از پام در آوردم و رضا هم شلوارم و از پام در آورد و با دست روی شرتم می کشید و می گفت وای چه قدر خیسه... یعنی من الان می تونم بکنمت؟! شورتم و از پام در آورد و شروع کرد به ناز کردن کسم و با انگشت با چوچولم بازی می کرد و من به خودم می پیچیدم و بعد رضا روی زمین زانو زد و صورتش و برد بین پاهام و شروع کرد به لیس زدن کسم و من که تو تمام مدتی که با شوهرم زندگی می کردم هیچ وقت کسم و نخورده بود ،



برای اولین بار چنین لذتی رو تجربه می کردم و رضا هم زبونش و تا ته می کرد تو کسم و من که دیگه از خودم بی خود شده بود کسم و بیشتر به دهنش فشار می دادم و با دست هام سرش و گرفته بودم و می گفتم عزیزم بیشتر ...بیشتر بخور و اونم می خورد تا اینکه اون لرزه ارضا شدن تمام وجودم و گرفت اما رضا تا چند لحظه بعد از ارضا شدن من بازهم برام لیس زد و من با چشمای بسته تو اوج لذت بودم تا اینکه رضا بلند شد ایستاد و شلوار و شورت خودش و در آورد و کیرش و که بزرگ و تیره با رگ های برجسته بود آورد جلوی صورتم و من با یه دستم کیرش و گرفتم و کردنم تو دهنم و با لذت شروع به ساک زدن کردم و جوری می خوردم و مک و لیس می زدم که انگار خوشمزه ترین آبنبات دنیا است و تخم هاشو می مالوندم و اون ها رو هم لیس می زدم و به نظزم که واقعا هم خوشمزه بود و از خوردنش سیر نمی شدم و اونم با موهای من بازی می کرد و قربون صدقه ام می رفت و بعد از چند دقیقه که حسابی براش ساک زدم کیرش و از تو دهنم کشید بیرون و اومد رو مبل و من هم روی مبل خوابیدم و رضا رفت بین پاهام و سر کیرشو با دست به سمت کسم برد و اول چند بار سر کیرش روی کسم مالوند و بعد هی چند بار سر کیرش و کرد تو و آورد بیرون و هی می گفت آخه نمی خوام انقدر زود بکنمت و بعد از چند بار مالوندن انگار دیگه نتونست خودش و نگه داره کیر کلفت و خوشگلش و کرد تو کسم که یه صدای هقی از ته گلوم بیرون اومد و رضا گفت تنگیه کست مثل دخترها می مونه...



افتاد روم و شروع کرد به تلنبه زدن و در عین حال لب گرفتن و هر لحظه که لب هامون از هم جدا می شد اون قربون کس من و من قربون کیرش می رفتم و ازش می خواستم هر روز من و همونجوری بکنه و اونم قول می داد بعد از اون هر روزی که بقیه رفتن من و بکنه و وقتی تو گوشم می گفت قروبون این کس تنگت برم و من بهش می گفتم قربون کیر کلفتت برم و می خوام زیر کیرت بمیرم شهوتمون بیشتر می شد و من دوباره ارضا شدم ... رضا گفت داره آبش میاد و من بهش گفتم بریزه توی کسم چون هنوز دستگاه ضد بارداریم و در نیاورده بودم و رضا در حالی که اسم من و صدا می کرد آب کیرش و تا ته توی کسم خالی کرد و چند لحظه به همون حالت روم موند و بعد بلند شد و ازم لب گرفت و رفت دستشویی و من هم از جام بلند شدم و شورت و شلوار و کفش هام و پوشیدم به سمت میز که بقیه لباس هام روش بودن رفتم و داشتم سوتینم و می بستم که رضا برگشت تو اتاق و از پشت سر بغلم کرد و گفت ممنونم از حال خوبی که بهم دادی و نمی خواستم تو دفتر سکس داشته باشم و دوست ندارم احساس کنی بهت بی احترامی شده ...



تو بغلش چرخیدم و بوسیدمش و بعد هردو لباس پوشیدم و در همین لحظه تلفنش زنگ زد ، زنش بود که تو خونه منتظرش بود و رضا خجالت زده رفت که تلفنش و جواب بده و بعد از چند دقیقه برگشت و معذرت خواهی کرد و گفت تا به حال هیچ وقت به زنش خیانت نکرده بوده و باهم از دفتر بیرون رفتیم و من اون شب هم خوشحال بودم و هم ناراحت از رابطه با یه مرد زن دار و روز بعد رضا یه دستبند طلا به من هدیه داد و من بهش گفتم بهتره از اون شرکت برم اما رضا گفت نمی ذاره اینکار و بکنم و با وجود اینکه چند روز جلوی خودمون و گرفتیم اما بازهم با هم سکس کردیم و رابطه ما دو سال ادمه داشت که روی زندگی رضا و رابطه اش با زنش تاثیر گذاشته بود و نمی تونست با زنش سکس کنه و من هم با وجود اینکه با تمام وجودم عاشقش شده بودم به خاطر دوتا بچه هاش ازش جدا شدم و با کلی ناراحتی از شرکت بیرون آمدم و انقدر رضا دنبالم اومد که مجبور شدم بهش بگم دارم ازدواج می کنم تا دست از سرم برداره ولی خاطره اولین سکس و تمام سکس هایی که باهم داشتیم و بیشتر از اون عشقی که به پام می ریخت و هیچ وقت فراموش نمی کنم و امیدوارم همیشه سلامت و خوش در کنار خانواده اش باشه...



امیدوارم که لذت برده باشین وممنونم که با حوصله می خونین
     
  
مرد

 
موریس و رئیس در تایلند

سفر به تایلند (از سری داستانهای موریس و مدیر)مدیر رفیقمه
.
.
چند وقتی میشد که این مدیر گیر شیش پیچه داده بود به من که موریس بیا بریم تایلند عشقو حال .دوستام رفتن میگن خیلی باحاله..
.
من:مدیر حوصله داریا .با این وضع قیمت دلار بریم بگیم چند منه اونجا؟!!!.تازشم چه خبره اونجا مگه؟شنیدم منظره هاش قشنگه فقط..
.
مدیر :کوسخول آبو هوارو منظره هاشو میخایم چیکار؟!!!!.اونجا وفور نعمته .از سرو کوول آدم کوسا بالا میرن ..
.
موریس:جان من راست میگی ؟آخه زبونه تخمیشونو بلد نیستیم که .
.
مدیر:آقا جون تو به ایناش کار نداشته باش .زبون سکس یه زبان بین المللی هستش .اونش با من .با منی در یمنی ..
.
.
خلاصه اینکه بعد از چند وقت پولامونو دوتایی جم کردیم عازم تایلند شدیم .رفتیم بانکوک.تا رسیدیم تریپ بچه مایه داری گذاشتیم رفتیم یه هتل پنج ستاره .
.
توو اتاق هتل داشتیم لباسامونو عوض میکردیم که من به مدیر گفتم:پس کوو کوس ؟اینجا که ما از رطوبت دهنمون داره گاییده میشه .کوسش توو کیونه کی بود آخه ؟!!!.
.
مدیر:دیوث بزار برسیم از راه .هنوز لباسامونم عوض نکردیم .دندون روو جیگر بزار یه ذره خو ..
.
منو مدیر توو همین حرفا بودیم که دره اتاقمونو زدن ..
.
موریس:مدیر ببین کیه در میزنه من زبون این کوصکشارو حالیم نمیشه .بپر درو باز کن ..
.
مدیر رفت درو باز کرد یه خانومه بود .حدودن 50 سالو داشت .یه چیزایی برقول کرد (این شی جان کوو های توسو میتشی کاراسوو های تانزی ماشی...موشی موشی هوو زان شی هوو وا ).
.
موریس:این زنیکه داره چی کوسه شعر برقوول میکنه مدیر؟.نکنه خواهر بروسلی باشه اومده انتقام داداششو از ما بگیره .حاج خانوم ما بروسلی نکشت. به جان محسن کورتکس راست گفت .
.
مدیر: چی داری میگی کوسخول؟ این زنه داره میگه من کوسم میخام بهتون بدم خستگیتون از تنتون در بیادش ..
.
موریس:با اینکه سن بالاست .ولی بیخیال دیگه .لنگه کفش پاره توو بیابون غنیمته .بکشش بیارش پرتش کنیم روو تخت حالشو ببریم ..
.
.
با مدیر زنیکه رو پرتش کردیم روو تخت لباساشو درجا از تنش در اوردیم و مشغول شدیم ..
.
زنیکه جیغو هوار میکشید ..
.
موریس:این چرا اینجوری مثل گربه صدا در میاره از خودش ؟.
.
مدیر:کوسخول مگه توو فیلم سوپرا ندیدی که چیکار میکنن؟داره حال میده بهمون .الان ردیفش میکنم .......اووو یه .فاک می پلیز . اوووو ماااای گااااد ..
.
موریس:مدیر اگه این دو کلمه زبونو بلد نبودی کارمون لنگ میشدا .دیوث فاک می پلیز میشه منو بکن لطفن ..
..
مدیر:بیخیال این حرفا .موریس کیرتو در بیار بکن توو حلقوومش تا انقدر جیغ نکشه .اون موبایلو هم بیار از کردنمون فیلم بگیریم بریم ایران برای برو بکث مرام بزاریم .ببینن توو تایلند چه حالی کردیم ..
.
.
خلاصه اینکه زنیکه رو دونفری بد جوری ترتیبشو دادیم .مثل این فیلم سوپرای روانی بازی .مدیر که چنتا چکو لقد هم به زنه زد تا دقیقن شبیه این فیلم سوپر خشنا باشه کارمون ..
.
وقتی کارمون تموم شد.زنیکه لباساشو برداشت همونجوری کیون لخت از توو اتاق فرار کرد ..
.
.
موریس:عجب حالی داد .دمت گررررم مدیر چه جای خوبیه این تایلندو خبر نداشتیم .
.
مدیر:دیوث من تورو جای بد میارم آخه؟!! کجاشو دیدی حالا .این تازه اولیش بود .انقدر بکنیمو اینجا که سکس زده بشیم .بهشته اینجا .
.
توو همین حرفا بودیم که دوباره در زدن .
.
مدیر:فکر کنم یه کوس دیگه فرستادن برامون موریس..
.
موریس:کاشکی یه ذره فاصله بین کوس فرستادناشونو بیشتر میکردن .آخه اینجوری از کمر میوفتیم .ولی کیرته برو درو باز کن اینو هم میکنیمو بعدش میریم غذا میخوریم ..
.
مدیر تا رفت درو باز کرد یه سری از این کوماندوها ریختن توو اتاقمون. تا اومدیم به خودمون بجنبیم شیشتا اسپری فلفلی خالی کردن توو حلقمون .با شوکر برقی هم کیونمونو پاره کردن .دستو پامونو بستن بردنمون اداره پلیس .قسمت مبارزه با تروریستا .
.
اونجا هم انقدر زدنمون که عن بالا اوردیم .تازه فهمیدیم که اون زنیکه مدیر هتل بوده اومده بوده به ما خوش آمد بگه بعنوان مسافرای تازه وارد هتل .
.
به جرم تجاوز به مدیر هتل بازداشتمون کردن .عکس جفتمونم توو اخبار تلویزیونشون نشون دادن بعنوان متجاوزین خشن بی رحم روانی که به یه زن 55 ساله تجاوز کردیم .
.
برامون 20 سال زندان با اعمال شاقه بریدن .الان دهنمون سرویس شده توو اینجا .کیرم توو روحت مدیر با این زبان تایلندی بلد بودنت .اون فیلمی که با موبایل از سکسمون با زنه گرفته بودیمم شد مدرک جرممون .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
حسابدار باحال

سلام.اسمم رضاست 32سالمه و شرکت پیمانکاری دارم.
واسه کارهای حسابداریم از طریق یکی از دوستام با خانمی آشنا شدم به اسم مرضیه.خانم خوبی بود .هم جذاب و خوشگل هم کار بلد.ولی چون تازه 4-5 ماهی بود مامان شده بود نمیتونست واسه کارهای حسابداری بیاد شرکت واسه همینم هفته ای 2 دفعه میرفتم خونشون تا کارها رو بهش بدم و اون حسابهارو ردیف میکرد و من شب میرفتم ازش میگرفتم.

این داستان 3ماهی ادمه پیدا کرد تا اینکه یه شب که رفتم حسبهارو ازش تحویل بگیرم بهم گفت بیا بالا چون حسابها تراز نبود نتونسته بود اونهارو جمع کنه .منم رفتم بالا بعد از سلام و احوالپرسی با اون و شوهرش نشستیم که کارها رو جمع کنیم یه نیم ساعتی گذشت که شوهرش بعد از یه تلفن گفت کاری واسش پیش اومده و باید بره اداره.(شوهرش مهندس برق بود)ماهم نشسته بودیم و حسابهارو چک میکریم که تلفن زنگ خورد یکی از دوستای مرضیه بود.ظاهرا تو نصب یه نرم افزار گیر کرده بود و کمک میخواست.مرضیه خانم هم شروع کرد به توضیح دادن. حین توضیح با ته خودکاری که دستش بود شروع کرد رو پای من کشیدن . من که اولش تعجب کرده بودم ولی به روی خودم نیاوردم تا تلش تموم شد و خودشم که تا اون لحظه حواسش نبود داره چیکار میکنه به خودش اومد و با یه لبخند کوچیک معذرت خواست. منم دیگه کیرم شق شده بود جوابه لبخندشو دادم و نشستیم پای حساب کتاب. ولی اینقدر حشرم زده بود بالا که داشتم میمردم. خودشم فهمید و گفت آقا رضا مثل اینکه حالتون خوب نیست؟ گفتم راستشو بخواهی نه . گفت میتونم کمکتون کنم؟ گفتم راستش ..... و دستمو بردم طرفش و انداختم دور گردنش اونم ساکت فقط داشت تماشا میکرد .کشیدمش طرفه خودم و لب بازی شروع شددیگه کاملا تو بغلم بود و سینهاش تو دستم یه خورده که مالیدمشون آخو اوخش راه افتاد .

بلندش کردم ولباسامو دراوردم اون هم بیکار نبود و لباساشو در اورد افتادم روش و دوباره لب و سینه. سینهاش نسبتا بزرگ بود و سفید .خیلی داغ بودم اونم دسته کمی از من نداشت .کیرمو میمالید و یواش یواش 69 شدیم بعد از 10 دقیقه خوردن بهش گفتم میخوام بذارم تو .اونم از خدا خواسته پاهارو داد بالا منم رفتم وسط پاهاش و آروم سرشو کردم تو یه جیغ نازی کشید که منو دیوونه کردیه خورده که تلمبه زدم دیدم که شل شد فهمیدم که ارضا شده اروم روش خوابیدمو یه چندتا لب ازش گرفتم.بهم گفت زود باش تا شوهرم نیومده تمومش کن .گفتم آخه اینطوری بهم حال نمیده میشه از کون بکنم؟اول ناز اومد که نمیشه و این حرفها که بالاخره با اصرار من قبول کرد و دمر خوابید کونش خیلی ناز بود بزرگ نرم و سفید .با کمک تف سرشو آروم فرستادم تو خودشو سفت کرد و نمیذاشت همه رو فرو کنم منم چند تا با دست زدم رو باسنش کمکم خودشو شل کرد منم با یه فشار همه رو فرستادم تو و همون جور نگه داشتم بیچاره زبون بند شد .یه چند ثانیه ای نگه داشتم و اروم شروع کردم به تلمبه زدن .داشتم دیوونه میشدم بعد چند دقیقه آبم اومد همه رو تو کونه مرضیه جان خالی کردم و مثل جنازه افتادم روش.خیلی بهم حال داده بود.بهم گفت بلند شو تا شوهرم نیومده منم بلند شدم لباسامو پوشیدم و بهش گفتم حسابهارو فردا میام میبرم یه لب ازش گرفتم و زدم بیرون واقعا لذت بخش ترین سکسم بود .
دلم میخواست بیشتر باهاش رابطه داشته باشم ولی چون شوهر داشت میترسیدم .این بود اولین و اخرین سکسم با مرضیه خانم .خوب یا بد ببخشید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ماموریت به یاد ماندنی

سلام من حمید هستم توی یه اداره دولتی قسمت دفتر فنی و مهندسیش طراحی و برآورد ساختمان انجام میدم .
توی محل کارمون یعنی توی اتاقم مون 5 نفر هستیم 3 تا خانم و 2 تا آقا ، یکی از اون خانم ها مسئول قسمت مونه من و آرش به همراه پریا قدیمی تر و سارا جدید ترین همکارمونه ، ماجرا من برمیگرده به پریا که ارشد معماری داره و کارهای نرم افزاری پروژه ها رو انجام میده و رابطه من با اون از همه بهتر و نزدیکتره ، خیلی با هم راحت هستم بارها با هم در روز تعطیل کوهنوردی هم رفتیم . داستان از اونجا شروع میشه که یه فکس دعوت از یکی از شرکتهای مشاوره که باهاشون کار میکنیم برای برگزاری یه سمینار در تبریز واسه اداره و قسمت ما ارسال شد .


که توی اون فکس ضمن دعوت از مجموعه ما هزینه دونفر رو هم متقبل شدن و ماهم با هماهنگی مسئولمون خانم طاهری از مدیر مون موافقت برای دونفر دیگه رو هم گرفتیم که چهار تایی بریم تبریز ، من ، آرش ، پریا و خوده خانم طاهری ، خلاصه سرتو نو درد نیارم زمان هی میگذشتو ما برای این سفر آماده شدیم از اونجایی که از شهر ما پرواز مستقیم به تبریز نداشت قرار گذاشتیم با ماشین اداره بریم تا تهرون و از اونجا با پرواز بریم تبریز بلیط رفت و برگشت رو هم واسه چهار نفر گرفتیمو و همه چیز آماده بود تا اینکه دو روز قبل از سفر خانم طاهری و آرش براشون کاری پیش اومد و گفتن که نمیان ماهم دیگه داشتیم میرفتیم توی فاز کنسل کردن که مدیر مون گفت حتما برین چون به مشاور گفته بودیم میایم بد بود که الان یهویی همه کنسل کنیم
خلاصه دو شب بعد من و پریا با راننده اداره حرکت کردیم و صبح رسیدیم تهرون و ساعت 12 هم با هواپیما رفتیم تبریز ، دوره دو روزه بود از صبح ساعت 9 تا غروب ساعت 5 بعدشم آزاد بودیم
محل اسکان مون یکی از هتلهای شیک تبریز بود


و از اونجایی که از قبل 4 تا اسم داده بودیم دو تا اتاق دوتخته واسه مون مشاور رزرو کرده بود حالا که اونا نیومدن هر کدومون تنها توی اتاقا مون بودیم
روز اول که حدود 4 رسیدیم هتل یه دوش و استراحت شب باهم رفیتم یه دوری زدیم توی خیابونا واسه فردا شم 9 رفتیم سمینار تا 5 ، تا اینجا همه چیزی عادی مثل قبل بود البته من از درون خیلی دوس داشتم یه رابطه خیلی صمیمی با پریا داشته باشم البته چون همکار بودیم همیشه میترسیدم یه موقع آبروریزی بشه اونم یه دخترکاملا غیر قابل پیش بینی بود با این که خیلی باهم راحت بود ولی همیشه یه سری چیزا رو رعایت میکرد
با خودم گفتم این سفر بهترین موقعیته که بفهمم مزه دهنش چیه ، روز دوم بعد از سمینار رفتیم استراحت و واسه 7 قرار گذاشتیم بریم الگلی محل تفریحی تبریز ،ساعت 7 شد دیدم خبری ازش نشد یه یک ربعی هم گذشت بهش اس دادم من توی لابی هتل منتظرم دیدم بازم نیومد نگران شدم رفتم دمه در اتاقش که یه طبقه بالاتر از اتاق من بود
در زدم جوابی نیومد دیگه خیلی نگران شدم داشتم میرفتم مدیریت هتل رو خبر کنم که دیدم در باز شد و از پشت در صدا کرد گفت بیا تو منم رفتم خبری ازش نبود توی حموم بود


نشستم روی تخت دیدم اومد لباسا شو پوشیده بود ولی سر لخت بود داشت موهاشو تمیز میکرد گفتم تازه رفتی حموم گفت نه !! موهام شکسته شد رفتم فقط سرمو شستم گفتم نگران شدم دیر کردی گفت متوجه شدم کاملا معلوم بود از در زدنت و خندید
گفتم پس میرم پایین زود بیا !!
گفت بشین الان باهم میریم ، گفتم یه موقع بد نباشه دوربین هتل گرفته منو موقع اومدن داخل ضایع نشه
گفت ای بابا مگه چکار داریم میکنیم تو که مثل مهمونا میمونی !!! یه لحظه بهم برخورد تا بیام یه چیزی بگم گفت چیه بهت برخورد راست میگم دیگه !!!
چیزی نداشتم بگم یکم سکوت کردم و گفتم خب میخوای پس چجوری باشم اصلا مگه میشه بیشتر از مهمون هم بود !!!
گفت خودت میدونی منظورم چی بود !!؟ گفتم نه متوجه نشدم ، گفت واقعا متوجه نشدی یا هنوز توی جو اداره ای !!
گفتم خب یه دلیلش همون ادارس
گفت بی خیال اداره اومدیم مثلا سفر یکم راحت باش نترس خانم طاهری نیس که مواظب باشه
خندیم گفتم ای کلک ! بهش گفتم یه چیزی توی ذهنم خیلی وقته ولی همین همکار بودن مون نمیذاره بیان کنم
گفت چی ؟
گفتم الانم که خودت میگی راحت باش بهت میخوام بگم وگرنه جرات نداشتم چون رفتارات غیر قابل پیش بینیه !!!
خندید گفت حالا چی هست ؟
گفتم خیلی وقته میخوام ازت یه دوستی خیلی صمیمی رو درخواست کنم ، گفت هستیم دیگه گفتم نه راحت تر !!! گفت خب مثلا چجوری ؟
یکم منمن کردم گفتم مثل همه دوس پسر دخترا !! یکم بهم نگاه کرد گفت خب همه چکار میکنن مگه !!؟ گفتم مثل اینکه توهم هنوز توی جو اداره ای !!؟ خندید گفت همون اول متوجه شدم چی میخوای بگی داشتم اذیتت میکردم ببینم آخرش به زبون میاری !!!


با خجالت یه خنده کردمو گفتم من که میگم تو غیر قابل پیش بینی هستی !!
اونم خندید و دیگه کاملا اماده بود و گفت حالا بریم بیشتر دربارش میحرفیم
و اومدیم بیرون و رفتیم
توی مسیر همش درباره همین چیزا حرف زدیم که خارج از حوصله شماست که بخوام همشو بگم
تا اینکه شب رسیدیم هتل ساعت 11 بود
رفتیم کلید های اتاق رو گرفتیم و رفتیم توی آسانسور طبقه 5 و 6 رو زدیم
تا رسیدیم طبقه 5 من دست مو دراز کردم که خداحافظی کنم دیدم دست نداد و گفت حالا کجا !!! میخوام بیام اتاقتو ببینم !
یکم تعجب کردم و گفتم بفرمائید البته یه چشمم به دوربین هتل بود و یکم استرس که ضایع بازی نشه ،خلاصه اومد توی اتاق نشست روی تخت روبروی من و گفت اتاق خوشگلیه !! خندیدم و گفتم فرقی با اتاق شما نداره ! گفت برو لباستو در بیار راحت باش !!
گفتم نه و گفت برو دیگه شلوارک مو برداشتم و رفتم توی حموم عوضش کردم
برگشتم دیدم مانتو و روسریشو برداشته و داره تلویزیون نگاه میکنه
یکم جا خوردم گفتم خوابت نمیاد !! گفت چیه ناراحتی برم !!؟
گفتم نه !


گفت حوصله منو داری سر میبری چقدر تارف میکنی راحت باش ، ورق پاسور رو در بیار بازی کنیم ، من که هنوز توی هنگ بودم از رفتارش گفتم باشه و اوردم .
گفت حکم بلدی گفتم آره گفت پس بور بزن ورق بده ، تا رفتیم شروع کنیم گفت شرط چی ؟؟؟؟
گفتم چی ؟ گفت شرط چی !! میگم سره چی بازی کنیم !!؟
گفتم نمیدونم
گفت هر کی برد هر چی گفت طرف مقابل باید انجام بده !!
گفتم باشه !
بازی کردیم قرارمون هر کی سه دست ببره بود ، اون برد البته سه دو !!! خوبم بازی میکرد
گفت حالا هر چی میگم باید انجام بدی گفتم باشه !
یهو روی تخت دراز کشید روی شکم و پیراهنشو در آورد و با کرست شد و گفت ماساژم بده
من خیلی جا خوردم گفتم باشه !!از توی کیفش یه کرم مرطوب کننده در اورد و گفت اول اینو بمال بعدش شروع کن
منم مالیدم به تنش و شروع کردم یه 10 دقیقه ای گذشت گفت همین قدر بلدی ؟
گفتم بیشترم بلدم ولی لازمش اینه که شلوارتو دربیاری !!خندید و گفت آفرین داری راه میوفتی
خودت در بیار ! منم از خدا خواسته در اوردم هم شلوار هم شورتشو !!!


گفت نه به اون مراعات کردنات نه به این صمیمی شدنت یهو شورتو و شلوارو باهم در اوردی !!!
منم فرصت رو مناسب دیدم سریع پریدم روش از پشت و دمه گوشش گفتم خیلی بلایی !!!
خندید و چشاشو بست و گفت شروع کن منتظرم
منم شروع کردم ماساژ دادن هر چی بلد بودم و هر چی توی این فیلم ها دیده بودم روش پیاده کردم
بدنش گرم شده بود هی کسشو فشار میداد به تخت
منم دیدم توی فضاست پاهاشو باز کردم و رفتم سراغ کسش
خیلی کس نازی داشت
از همون پشت شروع کردم خوردنه کسش
یهو دیدم بلند شد گفت پس ماساژ دهنی هم بلدی !!!
گفتم آره
به پشت خوابید و پاهاشو باز کردم و گفت پس بخور
منم شروع کردم خودش داشت کرستش رو باز میکرد منم دستمو هم زمان بردم سمت سینه هاش
که یه آه نازکی کشید منم پریدم روش و شروع به خوردنه سینه هاش کردم که دیدم صداش رفت بالا خیلی حشری شده بود ! تو گوشش گفتم میخوام بکنمت ! گفت نیمتونی پرده دارم !
گفتم از کون چطور گفت به شرطی که اگه دردم اومد سریع بکشی بیرون گفتم باشه
به سورت 69 خوابدیم روش و با سوراخ کونش بازی میکردم و همزمان کوسشو میخوردم
اونم با خایه هام بازی میکرد ولی ساک نمیزد
چیزی نگفتم گفتم بذار به حال خودش باشه


وقتی خوب سوراخ کونشو انگشت کردم بلند شدم و اونم پشت کرد و یواش سرکیرمو دادم تو
دیدم چیزی نمیگه
یکم نگر داشتم و با سینه هاش از پشت ور رفتم نقطه ضعفش سینه هاش بود کاملا رام میشد وقتی با سینه هاش بازی میکردی
منم یواش یواش میدادم تو
خیلی تنگ بود
دیگه تا نصف بیشتر کیرو دادم داخل و جلو عقب میکردم تا عادت کنه
صداش بلند شده بود و هی ناله میکرد از اون ناله های مستانه
منم کاملا توی فضای خودم بودم اون به ارگاسم رسیده بود منم دیگه نمیخواستم بیشتر از این بدم توی کونش که یه موقع لذتش تبدیل به درد بشه آخه تا اون لحظه اصلا شکایتی از درد نمکیرد من در اوردم و گذاشتم لای کپلای کونش و یه چندباری که جلو عقب کردم آبم اومد خالی کردم روی کمرش و پیشش دراز کشیدم
اون هنوز داشت نفس نفس میزد و ساکت چشاشو بسته بود
من رفتم دستمال کاغذی آوردم و پشتشو تمیز کردم و دراز کشیدم بغلش و با موهاش بازی میکردم
یه ربعی گذشت دیدم چیزی نمیگه برگشتم سمت صورتش دیدم خوابیده

منم بلند شدم روش پتو انداختم و روی تخت بغلی خوابیدم ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
آقای رییس

من مونا هستم 24 سالمه، خاطره من برمی گرده به 18 سالگیم، اولین سکسی که داشتم با رئیسم بود که جزو بدترین خاطراتمه، رئیسم تقریبا 34 سالش بود،اولین باری که پا مو تو دفترش گذاشتم برقو تو چشاش دیدم ، چند تا سوال ازم پرسیدو بعدش گفت که استخدامی منم داشتم از خوشحالی بال در م یآوردم، 1 ماه از کار کردنم تو اون شرکت می گذشت که یه روز بهم زنگ زدو گفت می خواد باهام دردو دل کنه منم قبول کردم چند بار باهم صحبت کردیم تا اینکه ازم خواست برم خونش گفت که خیلی احساس تنهایی می کنم فقط می خوام که کنارم باشی و از این صحبتا، منم قبول کردم ، اولین باری که رفتم خونش برای جلب اطمینان من اصلا کاری باهام نداشت ، فقط قلیون کشیدیمو گفتیم و خندیدیم، بار دوم که رفتم خونش اومد سمتم کمکم کرد تا مانتومو در بیارم نگاهش یه جوری شده بود یهو نگاهم افتاد به کیرش که از زیر شلوارش قلمبه شده بود راستش خیلی ترسیده بودم ، رفت سمت اتاق خواب لباساشو عوض کرد یه شلوارک تنش کردو اومد رو کاناپه کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به بوسیدنم مقاومت کردم اما زورم بهش نمیرسید دستشو برد سمته سینه هام همزمان ازم لب می گرفت راستش دروغ چرا خودمم حشری شده بودم دلو زدم به دریا و باهاش همراهی کردم، شرتمو از تنم در آورد بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد به مالیدنو مکیدن سینه هام ، منم بدم نمیومد داشتم حال می کردم بعد شلوارمو در آوردو شروع کرد به خوردن کوسم ، شلوارکشو از تنش در آورد نمی دونین چه کیره گنده ای داشت بهم پیشنهاد داد که براش ساک بزنم گفتم نمی تونم گفت چشماتو ببندی می تونی گفت درست اسمش بده ولی خوراکش خوبه ، راستم می گفت شروع کردم ساک زدن ، بعدش گفت برگرد گفتم نهههههههههه از پشت اصلا گفت خیالت راحت یه جوری می کنم که دردت نیاد چشمتون روز بد نبیهه او ن روز انقدر داد زدم که هنوز صدای خودم تو گوشمه، کارشو کردو دوتایی رفتیم حموم یه دوش گرفتیم. یه هفته بعد از اوکراین بهم زنگ زد گفت که هیچ وقت سکس با من رو فرا موش نمی کنه ....ومن دیگه هیچ وقت ندیدمش
مرسی که خوندین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زنم و همکارش

احساس کرده بودم خانمم با یکی همکاراش رابطه داره. خانمم 23 سال و همکارش هم 24 تا 25 ساله است یک روز که گفت فردا ماشین میخواهد فهمیدم باز برنامه داره . منم بدون اینکه بهش بگم مرخصی گرفتم و اومدم خونه بین اتاق خوابمون و اتاق بچه ام پاسیو ه که هر دوتا اتاق به پاسیو پنجره داره . پرده اتاق خواب را صبح که با خانمم بودم بالا کشیدم و پرده اتاق بچه ام را روشن کردم. درب اتاق بچه تو زمستون چون سرده همیشه بسته است و رفت اومد داخلش خیلی کمه کفش هام را هم پنهان کرم. بچه هم که مدرسه بود . حدود ساعت 10 صبح بود که دیدم صدای در اومد. رفتم تو اتاق عقبی که مال بچه بود و درش را بستم . دیدم به با همون همکارش اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب. همکارش اسمش محسن بود. تارسیدن محسن شلوارش را درآورد و گفت من میرم دستشویی تاکیرم را خالی کنم و بیام حال کنیم .محسن که رفت دستشویی دیدیم خانمم آزاده لباسهاش را در آورد و با شورت و کرست شد. محسن که اومد گرفتش توی بغل و شروع کرد به لیسیدنش بعد کم کم شورت و کرست آزاده را هم درآورد و نشست لبه تخت و کیرش راگرفت و به آزاده گفت بخورش اونم گفت تو هم بتید برام کسم را بلیسی محسن گفت خفه شو و بخورش و آزاده شروع کرد با ولع خوردن کیر محسن اونم چه کیری دو برابر کیر خوردم بود. ضمنا من آدم خیلی خجالتی و ساده و زن ذلیل یا به قول خانمم نجیب هستم (کس خل و کم حرف )بعد محسن گفت اون کاندوم شوهرت که میگی تاخیری رابده و آزاده هم از تو کمد یکی از کاندومامون را برداشت و بهش داد خود محسن هم یک اسپری داشت که زد به کیرش و گفت میخواهم از 2 سعت مرخصیمون نهایت استفاده را ببرم بخواب و آزاده دراز کشید روی تخت وپاهاش راباز کرد محسن رفت لای پاش و کیرش را گذاشت دم کسش و فشار داد تو و بعد هم خوابید روش .آزاده و بغلش کرد و شروع کرد به تلمبه زدن بعد پاهای آزاده رگذاشت روی شونه هاش و مرتب تلمبه میزد . بعد آزاده رابرگردوند به حالت سجده و از پشت گذاشت دم کسش و تا ته کیرش را فشار داد تو بعد دیدم یواشکی موبایلش را از زیربالشت درآورد و داشت از پشت از کردن آزاده فیلم میگرفت گاهی میخوابیدروش و تلمبه میزد و گاهی خودش مینشست بالای تخت تکیه میداد و به آزاده میگفت بشینه روی کیرش و هر موقع پشت آزاده طرفش بود اش فیلم میگرفت . یک بر که پاهای آزاده روی شونه اش بود گفتسوراخ کونت بدجوری داره دیونه ام میکنه بعد محسن بلند و شد رفت از توی کیفش یک کرم آورد و یه عالمه مالید دم کون آزاده و دوباره پاهای آزاده را گذاشت روی شونه هاش و کیرش را گذاشت دم کون آزاده .آزاد واقعا کونش استثنائیه تپل و گرد و سفید و خیلی خیلی نرم.محسن یک کمی فشار داد و آزاده خودش راسفت گفت و محسن گفت چیزی نیست یک کم تحمل کن و خودت راشل کن و کمکم فشار داد تا ون کیر گنده اش را تو اون کون ناز و قشنگ جا داد. داشتم دیونه میشدم نمیدونستم چیکار کنم . کیرم داشت منفجر میشد . از یک طرف و هم استرس داشتم که یهو منو نبینند. گفته بودم اگه خواستند بیاند اینتو میرو زیر تخت بچه. خلاصه محسن آزاده را برش گردوند از پشت گذاشت دم کونش و تلمبه را شروع کرد و گاهی هم فیلم میگرفت و بعد کاندومش را درآورد و کون کردن با کاندوم حال نمیده بگذار بدونکاندوم کیرم رابکنم تو کست تا خیس بشه بعد بکنم توی کونت . از پشت کیرش رابدون کاندوم گذاشت توی کسش و چند بار در و تو کرد و بعد درآورد و گذاشتتوی کونش و تلمبه زدتا آبش اومد و ریخت توی کون آزده . بعد هم آزاده دستمال آورد و کیر محسن و کون خودش را تمیز کرد و لباساشون راپوشیدن و رفتند . چون تا ساعت 12 بیشتر مرخصی نداشتند. منم بعد 1 ساعت از رفتن اونا زنگ به آزده که کارم طول میکشه و خودم میام خونه که یهو نره دم اداره و بفهمه من مرخصی بودم.هنوزهم روابطشون ادامه داره و من نمیدونم چکار کنم و چطوری جلوی اینکار آزده را بگیرم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب اولین سکس از کون


اول درباره خودم یکم بگم بعد . من زمان داستان 19 سالم بود و دیپلم الکتروتکنیک . البته چون علاقه خیلی زیادی به کامپیوتر داشتم همزمان توی چند تا از شرکتهای شهرمون کار میکردمو توی یکی از این شرکتها که با 2 تا از دوستام کار میکردم دیگه همه چیزو از دختر بازی و کس کلک بازی یاد گرفتم ( البته بازم که این مطلبو دارم مینیویسمو 26 سالمه بازم هنوز بچه ام توو این کارا ) من اندام درشتی دارام و وزنم هم 95 کیلو . البته به خودم از لحاظ جسمی میرسمو دوبار قهرمان شهرو استانمون شدم تو رشته کاراته و کونگ فو همزمان .

این ماجرا از اونجائی شروع شد که ما یه منشی داشتیم که اصفهانی بود و دانشجو بود تو شهرمون و هم زمان پیش ما کار میکرد . بعد از چند مدتی که پیش ما کار میکرد متوجه رابطه منشی با دوستم شدم و سر از ماجرا در آوردو که بله خانم مشکل دادن زیاد داره . این ماجرا میگذشتو هر روز این دو تا با هم سکس داشتن . تا یک شب که همه دور هم جمع بودیم دوستم زنگ زد به این خانم که من اسمشو میزارم یاس منگولا . خلاصه زنگ زدو بهش گفت که ما سه نفر هستیمو تو هم با دوتا از دوستایه دیگه پاشو بیا پیش ما . ایشون تشریف آورد پیش ما همراه با یه دوست دیگه . ما کاسه چه کنم گرفتیم دستمونو چون من آدمی بودم کلاٌ منزوی به دوستم گفتم تو با اوون یکی من فقط مشروب میخوروم سیگارمو میکشم . یه 3.2 ساعتی گذشتو چون خونه دستمون بزرگ بود هر کی یه جا بود و منم پا ماهواره . یه دفعه متوجه دادو بیداد شدم از اتاق اون دوستم . البته نگفتم دختری که باهاش بود یه دختر ریزه میزه بود با هیکل مرتبو سینه های لیموئی و سر و صورت ژاپنی . در کل من از این قیافه ها خیلی خوشم میاد . ایشون اوون زمان دانشجوی گرافیک بودنو عاشق نقاشی . بر میگردم به داستان . رفتم پیگیر شدم دیدم بله دوستم خواسته با خانم سکس کنه که دختره باهاش دعوا گرفته که من اهل این حرفا نیستم . تو دلم گفتم پس گوه خوردی اومدی خونه کسی که نمیشناسیش . رفتمو این دوتارو از دست هم نجات دادمو رفیقم رفت پی کردن همون منشی خیلی خوب ( میدونم که همه فرق منشی خوب و خیلی خوب و میدونید ) به قول معروف علی موندو حوضش . اومد پیش منو شروع کردیم که ماجرا چی شد و چی بود که دیدیم ساعت شد 4 صبح و از بالا صدای دادو بیداد سکس میادو این پایین صدای حرف که ناچار بهش گفتم من میخوام بخوابم که صبح برم شرکت . اونم گفت اشکال نداره اینجا بخوابم که اون دوستت نیاد . منم گفتم بخواب . رختخواب و پهن کردم و مال اونم گذاشتم پیش خودم . دیدم بالا ساکت شد فهمیدم که اونا هم خوابیدن . من پتومو بغلم گرفتمو خوابیدم که دیدم باز شروع کرد به حرف زدن که راستی اسمت چیه ؟ توو دلم گفتم کس خل بعد این همه گفتن اسمم هنوز میپرسه . خلاصه گفتم متین هستمو 20 سالمه . گفت اشکال نداره بهت زنگ بزنمو باهات صحبت کنم منم گفتم نه . هر کمکی بخوای من هستم . آخه بخاطر شهرتمون توو شهر یه خرده معروف بودم ( کاملاٌ گوه مفت خوردم) . تو همین حرفا دیدم پا شدو لبمو بوسید و گفت میتونی بغلم کنی . منم هاج و واج گفتم باشه . از خدا خواسته بغلش کردم جوری که پشتش به من بود . بعد کِرم پسرانه گل کردو شروع کردن به اذیت کردن دست زدن به بدنش که با عشوه از طرف نازنین خانم مواجه شد . بعد از 10 دقیقه از انواع دستمالی کردن هم همونجوری که پشت بهم بود بدون حرفی گفتم اشکال نداره لباساتو در بیارم که اونم از خدا خواسته گفت نه در بیار . شروع کردن به در آوردن لباساشو همزمان هم داشتم با سینه هاش ور میرفتم .بعد از 5دقیقه خوردن هم به این نتیجه رسیدیم که الان زمان کار اصلی رسیده ( مثل خیلی از کسائی که اینجا هستنو برا خودشون یه پا حرفه ای هستند و داستاناشونو از فیلم سکسی کپی می کنند من اینجوری نبودمو خیلیم مبتدی نبودیم ) بعد بهش گفتم جلو یا عقب گفتش یا عقب و من هم با استفاده از روغن خدائی یا همون تف زدن به سر کیرم اونو آروم گذاشتم در کونش . بهش گفتم اگر داد بزنی اون رفیقم بیاد پایین دوباره همون آش هستو همون کاسه . قبول کرد و منم کیرمو آروم فشار دادم تو . کیرم قامت 18 سانتی متوسط که وقتی دست بهش زد گفت تو عربی که گفتم نه فقط کیرم عربه . آروم کیرمو فشار میدادم داخلو اونم دیدم داره به خودش فشار میاره که بهش گفتم خودتو شل کن که راحت باشی . به خودم گفتم که این امشب اینجا خونریزی میکنه اگه همینطوری باشم که فشارمو بیشتر کردم یه لحظه متوجه شدم کیرم تا ته توو کونش و منم دارم تلمبه میزنم . یه 5 دقیقه توو همون حال تلمبه زدمو اونم کم کم داشت حال میکرد که احساس کردم آبم داره میاد بهش گفتم گفت دستمال بیار . دیدم دستمال باهام یه 10 متری فاصله داره که گفتم میریزم تووش بعد برو دستشوئی . قبول کردو منم سرعتمو بیشتر کردم که آبم اوومد و توو کونش خالی کردم اونم دیدم بی حال افتاده . بعد آروم کیرمو آوردم بیرونو اونو فرستادم دستشوئی . موقعی که اومد بیرون دیدم داره اذان میزنه که بعد دستشوئی خودم گفتم بخوابیم و باهم خوابیدیم .
االان که سال 90 و دارم اینو براتون تایپ میکنم 7 سال گذشته و منو نازنین باهم رفیقیمو همچنان با هم سکس داریم البته بعد از 2 ماه متوجه شدم که خانم اون شب از جلو هم میتونست بده چون قبلاً توو ژیمیناستیک پردش پاره شده بود . ( اون موقع این بهترین حرف بود برا دخترا ) و از اوون موقع ما سکس از جلو داشتیم توو هر مکانی و هر زمانی که فکرشو بکنید . البته اگه دوست داشتید نظر بدید که منم بتونم ماجرا های باحالشو براتون تعریف کنم .
خوش و سر بلند باشید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با منشی شرکت تو ماشین

خاطره ای که می خوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال 89 که من توی یه شرکتی فعالیت می کردم . رشته من کامپیوتر بود و یه جورایی با همه همکارا تو شرکت دوست بودم و یه صمیمیت خاصی بینمون بود.
اسم من علیرضا است و الان 34 سالم هست . منشی شرکت مون تازه استخدام شده بود تقریبا هم سن خودم بود از من قدش کوتاه تر ولی یه کم تپل بود . کلا هیکل خوبی داشت و از خودش خیلی خیلی تعریف می کرد اینو زمانی که باهاش راحت شدم و .... بهم گفت.


هنوز باهاش خیلی قاتی نشده بودم با من تماس گرفت از من خواست که تو کارای کامپیوتری کمی کمش کنم من از خدا خواسته رفتم یه صندلی گذاشتم کنارشو به طوری که یه کمی از هم فاصله داشته باشیم و مشکل پیش نیاد پیش همکارا بعدش شروع کردم به توضیح دادن کارهایی که باید انجام می داد و چه فایلهایی کجا ذخیره شدن آخر سر هم ازم خواست تا تو جی میل براش یه ایمیل بسازم و اینکارو کردم حالا آدرس ایمیلشو داشتم . ازش خواستم هر وقت کاری داره من تو جیمیل آنلاین هستم برام پیام بزاره من از اونجا راهنماییش کنم اونم قبول کرد.
چند ماهی از این جریان ها گذشته بود و رفته رفته صمیمی تر شده بودیم به طوری که بعضی مواقع اگه ماشین نداشت من اونو تا یه مسیری می رسوندم و بالعکس یا اینکه صبح های زود که میومدیم شرکت هنوز کسی نیومده بود می رفتیم بیرون یه دوری با ماشین من میزدیم و برمی گشتیم.
خلاصه رفته رفته صمیمی تر شده بودیم. تا اینکه یه روز تو چت جیمیل صحبتامون رفت سمت اون حرفایی که اصلا فکرشو نمی کردم .


اون روز من ماشین نداشتم و قرار شد آخر وقت با هم بریم که منو تا یه جایی برسونه . دل تو دلم نبود که اون روز کاری زودتر تموم شه . آخر تایم کاری بود که بهم زنگ زد من دارم میرم زود باش بیا که دیر شده باید بریم و الان به ترافیک می خوریم. منم سریع وسایلم و جمع کردم زدیم بیرون
اولش همه صحبت های امروز و یه خواب و خیال تصور می کردم . راه افتادیم هنوز چند کیلومتر حرکت نکرده بود دلم و زدم به دریا (البته با وجود اینکه با هم صحبت کرده بودیم) دستمو گذاشتم روی پاش اونم داشت رانندگی می کرد یکم دستمو روی پاش مالیدم و کم کم رفتم سمت کسش دستمو گذاشتم روی کسش که دیدم یه آهی کشید و لبش و گاز گرفت به خودم گفتم الانه که بره تو گارد ریل خوب رانندگی خانوما تو حالت عادی عجیب غریبه تو این حالت ببین چه شود.
همینجوری باهاش صحبت می کردم دستم و روی پاش گذاشته بودم گاهی تکون می دادم تا اینکه رسیدیم به جایی که باید از هم جدا می شدیم رفتم یه جای نسبتا خلوت و پیدا کردیم کمی تو ماشین پیش هم نشستیم اونم تو این مدت بیکار ننشسته بود و دست شو گذاشته بود رو کیر من گاهی یه فشاری به کیرم میاورد . دلم میخواست کیرمو در می آوردم می دادم بهش حساب می خوردش و بعدش هم حسابی می کردمش اما حیف نمی شد کاری کرد.
قرار فردا صبح زود و با هم گذاشتیم و بعد خداحافظی.


فردای اون روز رفتم یه دوش حرفه ای گرفتم و زود زدم بیرون رفتم شرکت هنوز کسی نیومده بود مجبور بودم تو ماشین خودم منتظر بمونم . هنوز منشی شرکت هم نیومده بود. دل تو دلم نبود که الان میرسه که دیدم با ماشینش اومد و پارک کرد منم برای اینکه تابلو نشه رفته بودم با فاصله زیادی از شرکت پارک کرده بودم که کسی از همکارا متوجه آومدن من نشه. زنگ زدم به موبایل منشیمون و به اون گفتم که کجا پارک کردم و قرار شد بیاد پیش من تا تو این مدت که مونده باقی همکار بیان با هم باشیم.
دو سه دقیقه ای نگذشته بود که دیدم اومدو نشست تو ماشین اول حال و احوال و دست و یه چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم . مث دیروز دستم و گذاشتم روی پاش اونم دستشو گذاشت روی کیر من از روی شلوار یکم کیر منو مالید و سرشو آورد طرف من اول یه لب بازی حسابی کردیم و بهم اشاره کرد که کیر مو در بیارم من سریع کیرمو که داشت شلوار و پاره می کرد البته جاشم تنگ بود و در آوردم فقط نوک کیرمو گذاتشم مابقی شو خودش زحمت بکشه تا قدرشو بدونه اون مث کیر ندیده کیر منو آورد بیرون همشو چشماش گرد شده بود گفت به هیکلت نمی یاد یه همچین کیر درازی داشته باشی . گفتم تازه این نمالیده هست اگه خوب بمالیش از این بزرگتر هم میشه.


شروع کرد به خوردن کیرم اولش یواش یواش میخورد بعدش دیدم داره همه کیرمو میکنه تو دهنش حسابه حال کرده بودم با هر مکی که میزده انگار می خواست همه وجودم بزنه بیرون. وای چقدر حال می داد. گاهی موقع ها کیرمو از دهندش در میاورد و میرفت سراغ تخمام اونا رو هم حسابی مک میزد دیگه حسابی حال داده بود بهم من دستمو برده بودم از پشت شلوارش برده بودم تو داشتم کونشو ماساژ می دادم و اونو چنگ می زدم با اون دستمم سرشو به طرف کیرم فشار می دادم و خدمو بالا پائین می بردم سرعت ساک زدن و زیاد کرده بود دیگه داشت آبم میومد ولی دلم نمی خواست دوست داشتم حالا حالا برام ساک بزنه سر شو آورد بالا بهش گفتم داره آبم میاد گفت خوب من می خوام بیاد بهش گفتم می خوام همه آبمو بخوری قبول کرد شروع کرد به ساک زدن دوباره که من با فشار بیشتری که به سرش می آوردم که تا ته کیر مو بخوره که یه دفعه آبم اومد . خیلی وقت بود که سکس نداشتم آبم انقدر زیاد بود که به سرفه کردن افتاده بود دیگه نای تکون خوردن نداشتم بهش اشاره کردم که دستمال کاغذی تو داشبورده برداره و دهنش و پاک کنه .
یه چند دقیقه ای گذشت اونم آرایش شو درست کرد آخه رژ لبش پاک شده بود و بجاش کیر من قرمز . بعد اول اون رفت شرکت بعدش من یه ده دقیقه بعد رفتم شرکت . تا آخر اون روز هر وقت همدیگه رو می دیدیم می خندیدیم.
یادش بخیر چه روز خوب و خاطره انگیزی بود.
این اولین سکس ما تو ماشین بود ...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان سکس با سارا دوست همسرم:

سال اول یا دوم دانشگاه بودم که با مریم آشنا شدم. دختری با چهره معمولی ایرانی ولی پرتحرک و شاد. اونموقع همیشه با دوست صمیمی اش سارا بود. هر دوی آنها از بچه های شاد و خجسته گروه محسوب می شدند. ما رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شدیم و طبیعا رشته پر از دختری بود تقریبا گروه ما 30 نفر بودند که 17 نفرشون دخترا بودند بنابراین محدوده انتخاب من بین اون همه دختر وسیع بود ولی مریم شیرینی خاص خودش رو داشت. دختری با قد 165، اونموقع سینه هاش 70 بود و گندمی و چهره استخوانی، انگار خدا برای من این مجسمه زیبایی رو سفارشی تراشیده بود.
اما سارا از همون اوایل آشناییمون آویزون ما دو تا بود،در زندگی خصوصی اش دو سه بار طعم شکست عشقی رو چشیده بود. یعنی به قول خودش دیگه دنبال پسر نمی رفت و تصمیم داشت تا ابد تنها زندگی کنه. منم همیشه به تمسخر به مریم می گفتم سارا جهیزیه تو هست. زمان گذشت و دو سال از آغاز زندگی مشترکمون گذشت. من و مریم با هم یک دفتر کوچیک دارالترجمه سمت انقلاب راه انداختیم و سارا هم با ما مشغول بود. دیگه سارا رو به عنوان عضوی از خانوادمون پذیرفته بودیم تا اونموقع هم من هیچ حس سکسی به اون نداشتم. به خاطر اینکه سارا اهل تهران نبود پیش ما زندگی می کرد و یک اتاق خواب رو به اون داده بودیم در عوض اون هم خیلی کمک ما میکرد. زمستان سال پیش بود مادر مریم که اراک زندگی میکنه دچار کمردرد شدید شده بود و میبایست عمل کنه به همین خاطر مریم هم رفت اراک و من و سارا تنها موندیم البته اولین بار نبود که این اتفاق تکرار می شد!
بعدازظهر بود که از شرکت برگشتیم، هر دو خسته از ترافیک و شلوغی خیابان انقلاب به خونه برگشتیم. سارا رفت دوش بگیره و من هم از خستگی روی کاناپه خوابیدم. مثل همه مردای دیگه موقع خواب سیخ می کردم. سارا که برگشت با چایی من رو بیدار کرد و به حالت تمسخر به من نگاه می کرد و گفت "طفلی مریمت نیستا"
با ی نگاه به خودم جریان رو فهمیدم خجالت زده خودم رو جمع و جور کردم. حرفش رو ب حساب شوخ طبعیش گذاشتم و در جوابش گفتم "طفلی تویی که هیچکی رو نداری " خنده از رو لباش محو شدم، دقیقا حالش گرفته شده بود، رفت و نشست، بغضش رو دیدم ولی دلم سوخت. رفتم کنارش شرو به حرفای همیشگی ای که مریم میزد کردم مثل اینکه نیمه گمشده هرکسی به موقع پیدا میشه و از این حرفا ...! سارا سرش رو گذاشت رو شونه هام و گفت هیشکی به مهربونی من نیست و به مریم بخاطر انتخابش حسودیش می شد. حرفاش دلهره آور بود تاحالا به این چیزا فکر نکرده بودم.
با اولین بوسه سارا منم یخم باز شد. دیدم چراغ سبز رو ب من نشون داده، دستم رو دور گردنش انداختم و آروم شروع ب نوازشش کردم و تا سمت سینه پیشروی کردم، محیط آروم بود، ماهواره رو روشن کردم. سینه های کوچیک و نوک تیزی داشت برعکس مریم. از مریم کوچیکتر بود، بغلش کردم و گذاشتم تو بغلم بشینه حالا کاملا گرمای بدنش رو حس میکردم. همزمان با لب گرفتم کیرم چنان سیخ شده بود که برجستگیش رو سارا از زیر دامنش حس میکرد. یواش یواش لباسش رو درآوردم و منم لخت شدم. مریم ب من گفته بود که سارا در آخرین دوستیش پردش رو از دست داده بوده!
مشخص بود طعم کیر رو فراموش کرده، منم لخت شدم و سارا رو بردم روی تخت از سینه هاش شروع کردم دیدم به قدری تشنه سکس هست که ممکنه ارضا بشه به همینخاطر مستقیم رفتم سر اصل مطلب، کسش رو اندکی خوردم واقعا خیس بود، ی کس کوچولوی صورتی! کم موو، وای انگار بهترین لحظه زندگیم بود، آروم کیرم رو داخل کردم اولش براش کمی درد داشت ولی بعدش سرشار از لذت بود. باغ هر تلمبه صورت سارا برافروخته تر میشد، ی لحظه انقباض شکم و عضلاتش رو حس کردم. من رو محکم بغل کرد، طوریکه ناخن هاش کاملا پشت من رو خراش داد، همزمان من هم در حال ارضا شدم بودم، از شدت حشر فراموش کرده بودم کاندوم بذارم به همینخاطر وقتی ارضا شد آبم رو روی شکمش ریختم. یه حموم داغ و یه خواب بعد از سکس! سارا قرار شد با مریم صحبت کنه شاید بتونه به عنوان همسر دوم من در کنارم باشه. بعدها فهمیدم سارا با مریم از دورتن دانشگاه لز بودن! ادامه داستان رو بعدا براتون میگم! این داستان البته تا 50% واقعی و مابقی تخیلی بود!

منتظر نظراتتون بطور خصوصی هستم
     
  
مرد

 
سكس با رویا ھمكارم‬

‫سلام، من آرمین ۲۰ ساله از رشت. این داستانی که براتون تعریف‬ ‫می کنم مربوط به زمستون سال قبل میشه درست 2 سال قبل بود که من تو اوج درس بودم برای قبولی در ‫کنکور تازه وارد رشت شده بودیم من یک روز وارد شرکت خواهرم میشم و چون کارهای من برای مدیر ‫عامل خواهرم جالب بود قرار شد که من در شرکت اونا شروع به کار کنم البته بعد کنکور خلاصه کنکور رو ‫دادم بعد کارم رو تو شرکت شروع کردم روز بعد یک هفته یک خانومی که تازه استخدام شده بود و معلوم بود که از اون نوع کیر کلفتا هستش وارد شرکت ما شد مدیر عاملم به من گفت که خانوم رویا) البته اینجا رویا ‫میگم چون لزوم به گفتن اسم فامیل نیست (لیسانسه روانشناسی داره و از کامپیوتر سر رشته ای نداره و تو باید ‫به اون کمک کنی تا یاد بگیره. این موضوع آموزش باعث شد که رویا به من خیلی علاقه مند بشه من اون‬ ‫موقع فکر میکردم برای این هستش که به اون دارم کامپیوتر یاد میدم و به پاس زحمات من هستش ولی من‬ ‫چون مدیر داخلی سخت افزار و نرم افزار بودم نمیتونستم از حالت خودم خارج بشم (مدیراش میدوند) خلاصه‬ ‫چند روز گذشت و یک سری از کار مندای آزمایشی اخراج شدند و من و خواهرم و رویا یک خانوم منشی‬ ‫دیگه تو شرکت بودیم بعلاوه خدمت کار که یاسمن اسمش بود و یک دختر مهربون و دوست داشتنی بود.‬ ‫ساعت کاری شرکت یک فرمی در اومد که من از ساعت 1 تا 4 با رویا تنها بودم چون همه میرفتند ناهار تا‬ ‫ساعت چهار و بعد نهار میومدند ولی رویا تا ساعت 4 یک سره می موند وبجاش بعد از ظهر نمیومد من هم ‫ساعت 1 میومدم شرکت تا شب خلاصه بعد این مدت من از رویا خیلی خوشم اومد چون هم مهربون بود هم ‫خیلی زیبا بود و قدی حدود ۱۸۰ داشت که اندام رو فرم و برجسته ای که داشت منو دیونه میکرد مخصوصا ‬ اگه دختر با همچین قدی مانتو کوتاه تا باسن به پوشه .کلی با رویا حرف میزدم چون ساعت خلوتی بود مشتری ‫نداشتیم معمولا با هم صحبت می کردیم و یا گاهی اوقات فیلم می دیدیم کمک کم هوا که گرم شده بود وکولر ‫شرکت بازی در آورده بود چون شرکت پنجرش تو خیابون بود برای خاک و سرو صدا درو باز نمی کردیم ‫که یک هو رویا جلوی من دگمه های مانتشو باز کرد وقتی اون سینه های بر جستشو دیدم کلی حال کردم و ‫چشمام درشت شد. بر گشتم گفتم خانوم ... گرمتون هستش راحت باشید اون هم یک نگاه با اون چشم های‬ ‫قشنگش کرد و مانتوشو درآورد که یک تاپ فسفری پوشیده بود و بعد رو سریشو برداشت مشغول کارش شد‬ ‫من هم به بدنش نگاه می کردم و چای می خوردم که ناگهان بهش گفتم تو این لباس خیلی قشنگ شدی اولین‬ ‫باری بود که از من همچین حرفی رو میشنید لپاش قرمز شد و گفت مرسی نظر لطفته من هم پرو تر فکم باز‬ ‫بشه بسته نمیشه گفتم بدنتون ماشالا خیلی زیباست و بعد با هم صحبت کردیم می گفت که ۲۷ سالشه و تصمیمه ‫ازدواج نداره و یک خونه شخصی تو منظریه داره تو خونه پدرش هم تلفن شخصی داره خلاصه می گفت که‬ ‫از نظر خودش به شوهر نیاز نداره و فقط یک شخصی باشه که به عنوان یک کیس مناسب با اون در ارتباط‬ ‫باشه کافی هستش و من رو کلی برد تو فکر رابطه منو رویا خیلی خوب شده بود تو شرکت من وقتی میرفتم‬ ‫پشت میزش کیرم به کونش مالیده میشد و اون حتی تکون نمیخورد و با هم تلفنی در ارتباط بودیم. یک روز منو ‫دعوت کرد خونه خودش یک روزه جمعه بود من رفتم با یک جعبه شیرینی دیدم بایک شلوارک و یک پیراهن ‫آستین کوتاه اومده دم در خلاصه رفتیم داخل. خونه زیبا و قشنگی داشت ماهوارو روشن کرد و با شربت‬ پذیرایی کرد و شروع کردیم به صحبت کردن من گفتم: رویا جون می تونم یک سوال بپرسم قول بدید که‬ ‫ناراحت نشیو چون خصوصی هستش .رویا گفت: خواهش میکنم بفرمایید . گفتم:شما چطور تو این سن تنها تو‬ ‫یک خونه بزرگ زندگی میکنی درسته بیشتر اوقات تو خونه مادرت هستی و خوب مادرت هم پیره این تنهایی‬ ‫ رو چطور تحمل میکنی و بحث سکس رو چطور باهاش کنار میای؟ لابد برای افکار خودت دلیلی داری‬ . ‫گفت: من که گفتم به یک کیس مناسب نیاز دارم و اینجوری تو تنهایی راحت هستم . گفتم: الان واسه خودت‬ . کیس مناسب داری که گفت ندارم ومن موندم حاجو واج گفتم این که باز همون شد گفت چی شد مگه‬ ‫گفتم تو این سن به سکس نیاز نداری البته خیلی معذرت می خوام . گفت من سعی می کنم خودم خودمو ارضاء‬ ‫کنم من دیگه کیرم داشت می ترکید و با دست رونو جابجا کردم اونم یک نگاه سریع رو شلوارم کرد و یک‬ لبخند ملیح زد‬ . ‫منو به یک اتاق راه نمایی کرد وقتی رفتم توش فکر کردم مغزم کوس تاب گرفته اینقدر این اتاق زیبا بود و‬ ‫بوی خوبی می داد گفتش من خواهرم تو کانادا هستش و برای من آلات سکسی مصنویی میاره دیدم یک جعبه‬ ‫کامل از انواع کیر مصنوئی رو گذاشت از تو کمد رو تخت من از خجالت کارم گذشته بود گفتم خیلی خوش‬ ‫خوراکیا با خنده گفت چی خیال کردی منم دستم راستم رو انداختم پشتش شروع کردم به نوازش پشتش و آروم‬ ‫اومدم رو کونش کونه سفت و بزگی داشت من تو خواب بودم انگار که داشتم کونه همکارم که از من بزرگ‬ ‫تره رو می مالیدم اونم چه کونی صورتش رو رو به من کرد یک خال زیبا گوشه سمت راسته لبش بود و لب‬ ‫بر جسته ای داشت نا گهان لبامون رفت تو هم خیلی خوب و زیبا بود اون لحظه هم زمان که دستم رو پشتش‬ ‫بود دست چپ رو بردم و سینه هاشو مالیدم وای چه سینه های بزگ و سفت بودش کا ملا ایستاده تو پور بود‬ ‫سینه هاش. رو تخت در راز کشیدیم تو همون حالت وبعد دیدم اون جعبه مزاحت ایجاد می کنه گذاشتمش پایین‬ ‫این بار یک دست رو گذاشتم رو ساقه پای زیباش شروع کردم به نوازش تا به کوسش رسیدم گفت آرمین‬ ‫سریع منم چون عادت دارم تا تو کف نمونه طرف ولکنش نیستم آرم شلوارکش رو در آوردم دیدم یک شرت‬ ‫لامبادا پوشیده آروم از بغل شرتش زبونمو کردم تو کوسش ظاهرا کسش خیلی صاف بود چون زبونم اصلا‬ ‫اذیت نمیشد طاقت نیاوردم و شورتش رو در آوردم. کوسش برنزه بود و برجسته که با اینکه پاهاش باز بود‬ ‫ولی بازم فقط یک خط می دیدی با دستام کوسش رو باز کردم و زبونم رو دادم توش و با مهارت خاص خودم‬ ‫چوچولش رو آوردم بیرون هیچ حرکتی نمیکرد رویا فقط صدای نفس های عمیقش تا گوشم میرسید کوسش آب‬ ‫انداخته بود رفتم روش دراز کشیدم و تاپشو در اوردم سوتینش از رو بندش باز میشد چون من بلد نبودم خوش‬ ‫در آورد من تا اون سینه های درشت ۷۵ رو دیدم که سفتیشو قبلا حس کرده بودم جلوم درخشش میکردند ‬ ‫روش افتادم و تا می تونستم خوردمشون دیگه رویا نفس نمیکشد بلکه ناله میکرد گفت آرمین شروع کن گفتم‬ ‫نمیخوری گفت فعلا بکن دارم میمیرم گفتم از جلو گفت آره باید تا الان فهمیده باشی که خودم بکارتم رو با ‫دست خودم از دست دادم بلند شدم پا هاشو باز کردم کیرم رو باکوسش میزون کردم خیلی سخت می رفت تو و ‫فشار عجیبی به کیرم وارد شد گفتم رو یا چقدر تنگی الان آبم میاد سریع بلند شد و رفت یک اسپری آورد و زد ‫به کیرم و گفت بکون تو. گفتم اینجوری که کس تو هم بی حس میشه گفت نترس این اسپره سریع جذب میشه ‫چیزه زیادیش برای کوسم نمی مونه فقط آروم بکن عزیزم تا جا باز کنه من هم سر کیرم رو دادم تو. چون کیرم ‬ ‫خیلی سریع بی حس شده بود نمودونستم چی کار دارم می کنم فقط سر کیرم رو حس میکردم که دیدم رو یا‬ ‫یک جیغ بلند کشید وقتی به کیرم نگاه کردم دیدم تا ته کردم تو کوس نازنینش کیرم رو در آوردم ودو باره‬ ‫کردم تو کسش با اینکه کیرم بی حس بود ولی لذت خودم رو داشتم به خاطر فشار کوسش بود همینجور تلمبه‬ ‫میزدم و با سینهای بلوریش بازی میکردم رویا یدستش روشونم بود و با یدستش منو یاری می کرد دیگه خسته‬ ‫شده بودم نای تلمبه زدن نداشتم عرق از سرو روم می بارید که بلند شدم رو یا هم بلند شد لبه تخت دراز کشیدم‬ ‫رو یا اومد پاین تخت شروع کرد به خوردن کیرم چنان ساک میزد که فکر میکردم تخمم داره از کیرم میزنه‬ بیرون دوباره بلند شد و من اومدم وسط تخت خودش اومد کیرم رو با کوسش میزون کرد و گذاشت توش روی‬ ‫من دراز کشید نمیدونید چه لذتی داشت وقتی که سینه هاش به سینه هام مالیده میشد و بدونه اینکه من از خودم‬ ‫حرکتی داشته باشم اون رو کیرم حرکت رفت و آمدی داشت (کورس) دیگه فریاد منم داشت در میومد با رویا‬ ‫هم صدا شدم و گفتش همون تو تمومش کن که یک لحظه با فشار زیاد توش خالی کردم و اومد رو در حالی که‬ ‫کیرم تو کسش بود دراز کشد و همدیگر رو بغل کردیم و من گردنش رو می بوسیدم ازش تشکر کردم بخاطر‬ ‫اینکه حاله اساسی داده بود بهم. وقتی که ساعت رو نگاه کردم دیدم حدود 1 ساعت و نیم میشد که داشتیم با هم‬ ‫سکس می کردیم بلند شدم رویا هم بلند شد یک دونه سیگار برداشتم رفتم کنج بالکن نشستم که رو یا هم اومد ‫چهار زانو جلوم نشست یک سیگارم اون داشت تعجب کردم که داره سیگار میکشه خیلی زیبا بود تو اون ‫سرمای زمستون چون بدنمون گرم بود اصلا سرما اثری نداشت اون منظره که داشت به سیگار پک میزد و از ‫لایه پاش آب کیرم داشت میومد پایین کسش در اون حالت نمای زیبایی داشت که قابل وصف نیست گفت: چرا ‫زل زدی به کسم هنوز سیر نشدی گفتم خیلی زیباست تو این حالت. نمیدونستم سیگاری هستی گفت تازه سیگار ‫چیزی نیست من تفریحی تریاک هم میکشم این واسم عادی بود چون لیلا که قبلا با بچه ها با هاش سکس می‬ ‫کردیم هم تریاکی بود هر بار هم دعوتش میکردیم پول بساتش با ما بود و خودمون هم میرفتیم با اون پک ‫میزدیم ولی جالب بود به رویا نمیومد از اینکارا. دو ظهر بود گشنم شده بود گفتم ناهاروچیکار کنیم گفت پیتزا ‫موافقی گفتم چرا که نه رفتم تل زدم تا بیارند بعد اومدیم داخل رو یا رفت یک لباس فوق العاده پوشید اومد که ‫لایه سینه هاش معلوم بود ولی دیکه شلوارک نپوشید با شورت اومد رفتیم پای ماه واره با شیر موز از من ‫پذیرایی کرد تا جون بگیرم گفت بوخور که تا شب بازم با هم هستیم رفتم یه دونه دیگه سیگار روشن کنم که ‫صدای در اومد زمان زود میگذشت پیتزارو آورده بودند نزدیک بود پیتزا فروشی رفتم آوردم با هم خوردیم‬ ‫ساعت شده بود 3 اومدم برمن دوباره سیگار بکشم که گفت الان بسات رو درست میکنیم با هم حال کنیم بعد جا‬ ‫بجا کردن میز رفتیم بسات رو درست کردیم .....)به دلایل قوانین سایت لغو میشه این قسمت ولی به جون ‫ادمین تا ایناو نگم خاطره از واقعیت می افتاد این بار رو ببخش به دوستان هم توصیه میکنم که اینکار رو ‫نکنند من خودم 3 رشته ورزشی کار میکنم و زیاد هم دنبال مشروب و سیگار نمیرم چه برسه به ... چون ‫سنگ نوردی و کوهنوردی شش قوی و سالم میخواد(تو حال و هوای خودم بودم که دو باره سکس رو شروع ‫کردیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 12 از 14:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سكسی مربوط به همكاران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA