انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 13 از 14:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  پسین »

داستانهای سكسی مربوط به همكاران


مرد

 
کیوان و مهماندار خارجی ھواپیما‬

‫این خاطره مربوط میشه به سال 77 که بازار روسها در مشهد خیلی داغ بود و تردد زیادی داشتند . یک روز ‫گرم تابستونی حدود ساعت ۱۲ ظهر شدیدا مشغول کارهای روزمره بودم و فرصت سر خوروندن نداشتم ‫صفورا منشیم در زد اومد تو و گفت آقای شهریاری یا شما کار داره با تعجب گفتم خودش اومده یا کارپردازش ‫گفت خودش و خیلی هم عجله داره این آقای شهریاری یه جوری همکار ما بود شرکت باربری بین المللی داشت ‫و البته کارپردازش هم از اون کس بازهای بسیار قهار مشهد بود و هست و فکر کنم کسی زنده از دستش در ‫نرفته باشه شهریاری برای خودش کسی بود و معمولا خودش برای کاری نمیومد شرکت. گفتم تعارف کن بیاد تو‬ ‫. چند لحظه بعد دیدم شهریاری با عجله پرید تو اتاق و گفت کیوان جان دستم به دامنت یه کاری دارم فقط بتو روم‬ ‫میشه بگم. گفتم بگو هر کاری باشه واست میکنم گفت ببین اگه به ریشم بخندی یا مسخرم کنی دیگه کلا رابطه‬ ‫مون بهم میخوره با کمی تعجب گفتم خوب بابا بگو چی شده نصفه جون شدم یکی نگاهی به دور و بر کرد و‬ ‫گفت راستش من یه مهمونی دارم که میخوام تو دفتر شما ازش پذیرائی کنم با پوزخند گفتم خوب اینکه چیزی‬ ‫نیست دفتر من مال شما گفت آخه نباید اینجا کسی باشه گفتم تیکه است کمی خجالت کشید. گفتم موردی نیست‬ ‫رفیق و صفورا رو صدا زدم و گفتم به آقای بابائی بگو سریع بره اتاق بازرگانی و ثابت و رضایی رو هم‬ ‫بفرست دنبال نخود سیاه بعدش خودتم برو تا ساعت 5 عصر لبخند موزیانه ای زد و گفت حتما و رفت بیرون ‫شهریاری گفت ببین اون طرف الان پائینه میشه بیاد بالا منکه تو شرکت کاملا راحت بودم گفتم آره بابا بگو بیاد ‫گفت من میفرستمش بالا و خودم میرم یه ربع دیگه میام و رفت پائین چند لحظه بعد دیدم صفورا یه دختر قد ‫بلند با پوست سفید و چشمای رنگی که لباسی مثل لباس فرم تنش بود رو با خودش آورد تو اتاق من اصلا وا ‫رفتم موندم چارشاخ که شهریاری دست و پا چلفتی کس به این نابی رو از کجا آورده. بهش تعارف کردم و اون‬ ‫به روسی azderasti‬ گفت یعنی سلام. تازه دوزاریه افتاد که بابا این مال مملکت دوست و همسایه هستش تو ‪ : ‬ ‫کونم عروسی وحشتناکی با ارکستر و جاز کامل بر پا شد به صفورا گفتم سریعتر دیگه بابا در حالیکه چادرشو‬ ‫میندخت سرش که بره گفت میخوای واستم کمکت کنم یه فحش ناب بهش دادم و با خنده رفت رفتم تو طرف تو‬ ‫همین حین شهریاری که ظاهرا پائین منتظر بود پرید تو دفتر و گفت ببین کیوان جون من ۱۰ دقیقه طرف رو ‫بکنم و میرم بعدش مال تو ؟ گفتم زکی بابا بکنی و بعدش بری من تا صبح باید به یاد این ۲۰ دست بزنم دختره ‫خندید گفتم فارسی بلدی گفت آره اما این (شهریاری) گفته بود تا من نیام بالا فارسی حرف نزن گفتم بهرام ‫خیلی کس کشی فکر کردی میکنمش و میرم گفت نه بابا اما ترو خدا بذار من بکنم سریع میرم گفتم بعدش چی ‫گفت این ساعت 4 باید هتل باشه یه آژانس براش بگیر خودش میره هتل ........ دختره با سر گفته بهرام رو ‫تصدیق کرد و گفتم خیلی خوب اومدم تو هال و اونها رفتن تو اتاق جلسات من تو هال کیرم به طرز ناجوری ‫زده بود بالا و تو فکر این بودم که این دختره از دستم در نره برا همین در هال رو از تو قفل کردم و اومدم رو ‫صندلی صفورا نشستم میخواستم کیرم رو بیارم بیرون که دیدم در باز شد و بهرام به چیشونی عرق کرده زد ‫بیرون پشتش دختره با لباس کامل روی یکی از مبلها نشسته بود و دیده میشد در حالیکه سیگار باریک و بلندی‬ ‫رو دود میکرد تیموری گفت خوب اینم مال تو من رفتم گفتم کردی یا کردت خندید و درو براش باز کردم و ‫رفت دوباره در قفل شد و برگشتم پیش کس روسی نشستم و بهش گفتم سیگاری هستی خندید و گفت برای ‫کلاس. گفتم این دوستم چه جوری کردت کمی لای پاشو باز کرد و دیدم شورت نداره فهمیدم فقط شورت طرف ‫رو درآورده و گذاشته . تو دلم به کس خلی بهرام خندیدم اخه همچین لعبتی رو که نباید اینطوری کرد سیگارش ‫تموم شد و گفت اینجا حموم هست گفتم آره گفت چون باید بتو بدم حتما دوش لازم دارم تو دلم گفتم بابا الحق که ‫خیلی فهمیده ای و حموم رو نشونش دادم. منکه تیز کرده بودم برای استریپ تیزش رفتم و لخت شدنش رو از‬ ‫لای در دیدم وای که چی بود هیکل و قد به این قشنگی به عمرم ندیده بودم عجی چیزی بود همونجا درآوردم و‬ ‫کمی چیکو رو ماساژ دادم و اونهم با قدی برافراشته با تنها چشمش شدیدا مشغول تماشای دختر روس بود کمی‬ ‫بعد رفتم و نوشیدنس خنک براش ریختم و اونهم اومد بیرون حوله منو دورش پیچیده بود و تا اومد تو اتاق باز‬ ‫سیگار روشن کرد گفت چیه بابا چقدر سیگار خندید و خاموشش کرد کمی لای پاشو باز کرد و لیوان رو‬ ‫دستش گرفت و گفت من اسمم نادیا و مهماندار هواپیمای مسافربری هستم. دیدم که الحق عجب مهمونداری آب‬ ‫تمام مسافرا که میاد ! کمی نوشید و لبخندی زد و همونطور لبشو شل کرد و ربخت رو سینه اش و رفتم سمتش‬ ‫استاد سکس بود حوله رو دادم عقب و سینه هاشو دیدم با زبونم کمی نوشیدنی رو از رو سینه اش لیسیدم‬ ‫دهنشو نزدیک گردنم برد و دم گرمشو ریخت روی پوست گردنم تو یه لحظه چیکو میخواست پوست خودشو‬ ‫پاره کنه طرف واقعا استاد سکس بود. نوک زبونشو روی نقطه ای از گردنم گذاشت کم مونده بود خومو خراب‬ ‫کنم یه لحظه کشیدم کنار و طرف که دستش از روی شلوار روی کیرم بود فهمید و منو کشید سمت خودش‬ ‫گفت مهم نیست بریز بازم دوباره بلند میشه و به راحتی چیکو رو درآورد و دستاشو محکم دورش حلقه کرد و‬ ‫با زبونش زیر سرشو تحریک میکرد برای اولین بار بی اختیار دادم در اومد و دادشتم نعره میزدم تمام آبم رو‬ ‫صورتش ریخت و وقتی خوب حسابی با زبوش تحریکش کرد و دید که چیکو کاملا مرد بل دستمال کاغذی‬ ‫چیکو و صورت خودشو پاک کرد و رفت دستشوئی صورتشو شست و اومد یه سیگار درآورد و یه نگاهی‬ ‫بمن کرد و دوباره گذاشت تو پاکت. بهش گفتم راحت باش بابا اما روشن نکرد و شروع به صحبت کرد فارسی‬ ‫رو با لهجه قشنگی صحبت میکرد مثل اهالی سمرقند چشماش خیلی درشت و رو به بالا بود تقریبا رگه هائی‬ ‫از نژاد ترکمن در چهره اش دیده میشد پاهاش بسیار بلند و باریک و کلا یه باربی تمام عیار بود پوست خیلی‬ ‫لطیفی داشت و سرخی گاز کوچکی که از لپاش گرفته بودم قشنگ پیدا بود گونه هاش بصورت طبیعی سرخ و‬ ‫وقتی از نزدیک نگاه میکردی مویرگ های زیرش کاملا پیدا بود دیدم خیلی معذبه اینه که خودم براش یه‬ سیگار روشن کردم و دادم دستش ایندفعه با خیال راحت اونو گرفت و کشید گفت که شوهر داشته و شوهرش با‬ ‫یه زن آذربایجانی فرار کرده و اونهم مجبور شده بره سر کار و بخاطر زیبائیش سریع در شرکت هواپیمائی‬ ‫بوده اما بعد از ‪ Guzel‬استخدام شده و اصالتا در تاشکند متولد شده از پدری روس و مادری ازبک اسمش قبلا ‫ازدواج به نادیا تغییر داده ! سیگارش تموم شد و گفت شروع کنیم با سر اشاره کردم و لای پاشو باز کرد و‬ ‫گفت اول تو کمی بهم حال بده کس جمع و جوری داشت که کمی لبهای صورتیش اومده بود بیرون بسیار تمیز‬ ‫و تازه تراشیده اطرافش هم کاملا سفید بود فکر کنم از کرم مخصوصی برای سفیدیش استفاده کرده بود خیلی‬ ‫آهسته زبونمو گذاشتم لای لبهاش و تا بالا کشیدم لاش باز شد و عطر تحریک کننده ای به مشامم خورد زبونمو‬ ‫بیشتر لای کسش فشار دادم و اونهم دستشو تو موهام برده بود و بازی میکرد باز دیدم کار داره خیلی سریع‬ پیش میره بلند شدم و با عذر خواهی رفتم اتاق خودم و اسپری لیدو رو در محل کوپر استفاده کردم تا هم متوجه‬ ‫نشه و هم خودم لذت کامل ببرم برگشتم و برای تاخیر اندازی یه گیلاس ویسکی براش آوردم با تشکر زیاد‬ ‫خورد و ۱۰ دقیقه ای علاف کردم و دوباره شروع کردم با تمام قوا کسشو میخوردم کمی بعد جاها عوض شد‬ ‫و اون برای من ساک میزد خیلی قشنگ و قوی . اصلا دندونهاش به چیکو نخورد و لی با فشار زیادی میک ‫میزد بلند شد و چیکو رو تنظیم کرد و نشست روش دستشو روی چوچولش گذاشته بود و با خودشم ور میرفت ‫کمی بعد روی مبل وا داد و افتادم روش سینه هاش خیلی سفت بودم به شوخی گفتم پروتز داری اخم شوخی ‫کرد و گفت نه اهلش نیستم با دستاش دونه دونه موهای سینه مو میکند که باز خودش لذتی داشت بعد بلند شد و ‫پشت بمن کرد و گفت با شدت . گذاشتم و شدید شروع کردم هر دو نفس نفس میزدیم و اون ارضا شد خودم دلم ‫میخواست تموم بشه زیر تخمام داشت درد میگرفت و معلوم بود که کوپرم لبریز آبه ولی بی حسی نمی گذاشت ‫خالی بشم. کمی نفس تازه کردم و گفت از جلو دیگه نمی تونم از عقب میخوای کفم برید اصلا فکر نمیکردم از‬ ‫عقب بهم بده سوراخ ریزی داشت که به سختی دیده میشد بقول ایرج میرزا : من بر آنم که در آن عاری ز‬ ‫مو جو نشاید کرد با چکش فرو گفتم میتونی خندید و چیزی نگفت سر چیکو رد مالید به سوراخ کونش و‬ ‫ظاهرا خودشو ول کرده بود چون به راحتی داشتم باز شدنشو با کله چیکو حس میکردم کمی بعد سرش داخل‬ ‫بود و با یه نگاه بهم فهموند که باقیشو بفرست بی هوا و با فشار تمامشو کردم تو دیدم رومبلی رو محکم چنگ‬ ‫زد فهمیدم که فشار زیادری رو تحمل کرده صورتشو سمت خودم گردوندم دیدم محکم لب پائینشو گاز گرفته به‬ ‫نرمی شروع کردم و کمی بعد آروم شد و خودشو ول کرد و ظاهرا داشت لذت میبرد به مکافات خودمو خالی‬ ‫کردم که منو محکم به خودش فشار داد و کل آبم تو کونش خالی شد کشیدم بیرون و افتادم رو مبل سوراخش‬ ‫باز مونده بود و خیلی ملتهب بودم کنارم دراز کشید و از هم لب میگرفتیم بلند شد و دوباره دوش گرفت وقتی‬ ‫برگشت لباس پوشید و گفت باید برم اما سکس لذت بخشی بود و منو که داشتم لباس میپوشیدم سرپا نگه داشت‬ ‫و کیرمو کشید بیرون و کمی با لبا و زبونش باهاش بازی کرد و بلند شد یه لب طولانی گرفت و گفتم خودم‬ ‫میرسونمت اما قبول نکرد و گفت مجاز نیست. بهش پول تعارف کردم و گفتم بالاخره حتما پولیه گفت که‬ ‫دوستت بهرام حساب کرده و از لای پولهائی که جلوش گرفته بودم یه پونصدی کشید بیرون و گفت امضاش‬ ‫کن کردم و خودشم یه اسکناس از کیفش بیرون آورد و امضا کرد داد بهم به همراه عکسش و با بوسه آخر‬ ‫خداحافظی کرد یه تاکسی تابلو دار براش گرفتم و فرستادمش رفت هنوز خودمو جمع و جور نکرده بودم که‬ ‫صفورا اومد و چون کسی نبود شوخی رو شروع کرد گفت چطور بود گفتم خیلی رویائی گفت اونی که من‬ ‫دیدم حاظر بودم با دختر بودنم بخورمش تو که هیچی. بهش گفتم خیلی وارد بود اگه شگرد هاشو یاد میگرفتی‬ ‫خیلی بدردت میخورد اخم کرد و گفت دادنو خوب بلدم بی هوا بغلش کردمو و گاز محکمی رو که از نادیا‬ ‫میخواستم بگیرم از صفورا گرفتم و جیغش تو ساختمان پیچید‬ .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
صاحب كار شوهر خواهرم:

زن و بچه ش رفته بودن مسافرت

خواهرم از من خواست

چون صاب كارشوهرش شب تنهاست

من برم شب پيشش بخوابم

منم ساعت 9 شب بود رفتم زنگ درو زدم

اف اف و زد رفتم بالا

سلام عليك

يه كم نشستم

بعدش مسواك زدم رفتم رو تخت پسرش خوابيدم

رختخواب خنك بود حشري شده بودم به فكر افتادم وقتي چراغا خاموش شد

خودمو بمالم به رختخواب آبم بياد بعدشم تا صبح تخت بخوابم

آخرش چراغ خاموش شد

شلوارمو در آوردم

دمر شدم

خنكي تشك با نسيمي كه از پنجره مي اومد تو بدجوري حشريم كرده بود

پتورو كنارزدم شروع كردم به مالوندن كيرم به تشك

يه دفعه داخل در گاه اطاق ،صاب كارشوهر خواهرمو ديدم

كه زل زده بود به من

منم زل زدم بهش




و دستمو بردم تو شورتم روي كونم دست كشيدم

واقعا نمي دونم واسه چي اين كارو كردم

اين حركت من باعث شد وارد اطاق بشه

شلوارشو كنار تخت در آورد

پيرهنشم كه قبلا در آورده بود

شورتشم پرت كرد وسط اطاق

كل هيكل با شكم بر آمده اش رويه دفعه انداخت رو كون من

بعدش شورتمو كشيد پايين

دستشو انداخت زير شكمم آوردم بالا

مثل يه تيكه گوشت وسط تخت آويوزن شده بودم

يه تف گنده زد در سوراخ كونم

با فشار كيرشو كرد تو كونم

تمام وجودم سوخت

كيرش مثل سنگ مذاب سفت و داغ بود

فكر نمي كردم كيري به اين سفتي و داغي وجود داشته باشه

اونم تو اين سن و سال

مدت زيادي كبرشو ته كونم نگه داشت

تو همون حالت خودشو فشار ميداد جلو

رونش مي خورد به رونم

از طرف ديگر فشار آهسته ايي كه ميداد

كيرمو به شدت حساس كرده بود

يه دقعه نتونستم خودمو كنترل كنم

با تكونهاي شديد آب زيادي ازم خارج شد ريخت روملافه

ولي كير صاب كار شوهر خواهرم هنوز تو كونم بود

وقتي آبم اومد بيحال شدم

شهوتمم از بين رفته بود

مي خواستم خودمو از دستش خلاص كنم

كه اجازه نداد

گفت بچه كوني كجا مي خواي در بري

نا صبح كلي راهه




مثل آبجيت تو هم كه سريع آبت مياد

با گفتن ابجيت گوشام سيخ شد

يعني هاله هم به اين مرتيكه كس داده ؟!

خيلي داغ كردم

يه دفعه با غيظ گفتم آبيجيم چي ؟

گفت شما خانوادگي جنده و كوني هستين

اينو گفت ووحشيانه شروع كرد به تلمبه زدن

هر چي تلاش كردم خودمو خلاص كنم نشد

با وجود پير بودن منو خيلي خوب كنترل كرده بود

مثل موش تو دستاش فشرده ميشدم

از مقاومت دست كشيدم

خودمو به دست دستاي قوي و كير گنده ش سپردم

تا هر چه بيشتر لذت ببرم

با ضربه هايي كه بهم ميزد

خودمو به جلو عقب پرت مي كردم

ناله هايي خفيف از ته گلو بيرون ميدادم

با هر ناله ايي كه مي كردم

آخ جون مي گفت

و ضربه هاي كيرشو بيشتر مي كرد

واسه دفعه سوم هم آبم اومد

ولي هنوزكيرش تو كونم بود

بي حال شده بودم

ديگه نمي تونستم تعادلمو حفظ كنم

همينكه فهميد نمي تونم ادامه بدم

كيرشو در آورد

پرتم كرد روي تخت دو زانو بالا سرم نشست

كيرشو به زور كرد تو دهنم

احساس كردم كيرش مثل بادكنك باد كرده




تو اين فكر بودم كه يه دفعه دهنم پرا زا آب لزج شد

شصتم خبر دار شد چيكار كرده

حواستم تف كنم

دهنمو بست با تحكم گفت قورت بده

منم همه آبشو به زور قورت دادم

ته كير كلفتشو مشت كرده بود

ابشو خالي مي كرد تو دهنم

اگه بگم ده سري ابشو با فشار ريخت تو دهنم دروغ نگفتم

وقتي آخرين قطرات ابشو ريخت تو دهنم

سر كيرشو با دهنم ، گونه ها م ، چشمام و پيشونيم پاك كرد

بعدش ايستاد

سر كيرشو طرف صورتم گرفت

پاشم گذاشت روي شكمم كه تكون نخورم

با فشار شاشيد رو صورتم

منم با فشاري كه به شكمم وارد مي كرد

تكون نمي تونستم بخورم

به مدت چند دقيقه مي شاشيد رو صورتم

وقتي كه داشت بلند ميشد گفت همه جارو تميز كنم بعد برم

گفتم چشم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
من و کارمندهای خوبم

حدود۴۰ سالمه و خارج از کشور زندگی میکنم. چند سالی که در ایران بودم یه شرکت خصوصی داشتم، یه مدیر بازرگانی که دوستم بود و خیلی هم شیطون بود و همیشه میخواست ترتیب همه رو بده و اگه از ترس یا خجالت من نبود همین کار رو حتما میکرد که داستانهای اونرو اگر در آینده فرصت بود حتما تعریف میکنم.



بگذریم که بعد از درج آگهی در روزنامه ی همشری برای استخدام بازاریاب و منشی خانم چه مواردی به ما مراجعه میکردن، یکی توی مصاحبه بحث صیغه رو مطرح میکرد، یکی میخواست هرطوری شده استخدام بشه، یکی میخواست با دوتا دوستش هر سه با هم استخدام بشن و حقوق یکنفر رو بگیرن فقط واسه اینکه با هم باشن و خیلی موارد دیگه، البته خانمهای محترمی که واقعا برای کار اومده بودن رو هیچوقت فراموش نمیکنم، هرچند هر کدوم بنا به دلایلی تایید نشدن. در نهایت برای منشی گری یه دختر ۲۱ساله که بسیار خوش بیان و دیپلم کامپیوتر بود و خونشون هم به شرکت نزدیک بود رو انتخاب کردم. ایشون کاملا باربی بود که همینجا بگم من اصلا ازین هیکلها خوشم نمیاد و اصلا تحریکم نمیکنه و فقط اندام های پر و درشت رو میپسندم. برای بازاریابی هم سه نفر خانم رو استخدام کردم هرکدوم بنا به مزایایی که داشتن(فکر بد نکنین، مزایای اخلاقی و تخصصی کاری رو میگم!)



خلاصه دو سه ماهی گذشت و من مثل همیشه با ترکیبی از شوخ بودن و جدی بودن کارها رو پیش میبردم، خب شوخی هم همیشه لازمه برای کار. از جمله یکی دوبار این خانم منشی وقتی در پایان ساعت کاری داشت میرفت و من پرسیدم خسته نباشین خانم فلانی، تشریف میبرین؟ در جواب گفت میخواین بمونم؟!! یکی دوبارش رو با اخم یا خنده ماست مالی کردم، یک بارش که خندیدم رو به دوستاش گفت بچه ها شما برین من با آقای رئیس جلسه دارم! من هم یواش گفتم جلسه با شمارو جمعه ها برگزار میکنم! اون هم خندید و رفت. وقتی رفت مسیج داد که جلسه ی جمعه همین هفته باشه یا هفته ی بعد؟!! زیاد جدی نگرفتم گفتم شاید داره جلوی دوستاش شیطنت یا شوخی میکنه. شب که رفتم خونه دوباره مسیج داد که پس من جمعه آماده باشم؟! منم با پررویی جواب دادم بله خام فلانی، حتما. خلاصه جمعه من باید میرفتم از هایپر استار برای شرکت خرید میکردم و همکار عزیزم هم باید همراهم میومد دیگه با این تفاسیر! رفتیم و کمی اقلام اداری و دفتری برای شرکت خریدیم و رفتیم شرکت و وقتی کارمون تموم شد، گفتم خب شما آماده ای برای جلسه؟! یه کم قرمز شد و گفت آقای...من خیلی وقته آماده هستم!



من هم که ضربان قلبم واقعا تند شده بود آروم صورتش رو بین دو تا دستم گرفتم. تا حالا همچین پوست لطیفی رو لمس نکرده بودم. آروم و زیر چشمی نگاهی بهم انداخت و دستش رو حلقه کرد دور کمرم و آروم به لبهای خوشگلش نزیک شدم، انگار خیلی وقت بود منتظر همچین لحظه ای بود. یکساعت داشتیم لبهای همدیگه رو میخوردیم. بردمش رو کاناپه ی اتاقم و همینطور با لباس نشوندمش روی خودم و آروم کیر سفت شده ام رو بهش میمالیدم. گفت آخه الان من آقای...صداتون کنم یا اسم کوچیک؟! گفتم هرچی دوست داری. گفت فلانی من چرا آخه باید امروز پریود باشم؟! توی دلم چند تا فحش بهش دادم! گفتم پس چرا گفتی بیایم شرکت؟ گفت آخه اصلا فکر نمیکردم قبول کنی... خلاصه اون جلسه ی کاری با ایشون تموم شد و شدید منتظر فرصت بودم. خودش دوروز بعدش مسیج داد که میخوای صبح زودتر بریم شرکت؟ منم از خدا خواسته گفتم حتما. و من که همیشه توی بیدار شدن تنبل هستم، ساعت۶.۳۰صبح رفتم دنبالش و ۷صبح شرکت بودیم، ایندفعه توی اتاق، بعد ازینکه لبای ظریف و خوشگلش رو خوردم و آه و ناله اش درومد.



شروع کردم به درآوردن لباسش، سینه ی ظریف و کوچیک، هیکل نازک و تراشیده و زیبا، پوست کمی برنزه که داشت دیوونم میکرد. خودش لباسام رو زود درآورد و کیرمو گرفت دستش، گفت تو میدونی من دخترم؟ گفتم خب اگه نمیخوای سکس کنیم چرا تا اینجای کار رو اومدی؟ گفت من ارضات میکنم، قبلا هم کردم اینکارو! با خودم گفتم لامصب تو۲۱سالته کی وقت کردی تجربه کسب کنی؟! که بعدش یادم افتاد بابا نسل ما به فاک رفته و هیچی حالیش نیست، اینا مارو هم درس میدن! خلاصه با چنان مهارتی کیرمو گذاشت روی لبهای ظریفش و آروم شروع کرد به لیسیدن و خوردن که زبان از بیان ناتوان! و من توی آسمونها بودمو و اون اسم کوچیکمو صدا میکرد و میگفت دوست داری؟! منم میگفتم آره عزیزم. طبق عادت که تا وقتی کاملا دختر رو نکنم آبم نمیاد، بهش گفتم ببین اینطوری آبم نمیاد، گفت عجیبی تو. گفتم بذار از پشت بکنم، گفت نه کلفته نمیتونم، گفتم حالا سعیت رو بکن.



به شکم خوابوندمش روی کاناپه و لپهای کون خوشگل و ظریفش رو توی دستام گرفتم، یه کم لیسیدیم، بعدش با زبونم سوراخ کونش رو خیس کردم و خوب که به آه و اوه افتاد آروم سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش، داشت میگفت توروخدا...که سر کیرم رفت توی کونش. خیلی سفت بود و انگار اولین بارش بود. گریه اش درومد و گفت درش بیار نمیتونم. آروم کیرمو تکون دادم و بغلش کردم گفتم عزیزم طاقت بیار اولش درد داره ولی بعدش خوشت میاد ولی نذاشت و راستش منم هم دلم سوخت هم ترسیدم جر بخوره. ساعت داشت به۸.۳۰و تایم اومدن بچه های شرکت نزدیک میشد. هرچند خیلی عملیات موفقیت آمیزی نبود ولی همینکه همچین دختر ظریف و نازی رو برای اولین بار توی بغلم میگرفتم خیلی خوب بود. انتظار داشتم که این رازی باشه بین خودم و خودش و بخاطر آبروش هم که شده صداشو در نیاره، ولی غافل ازینکه برای دوتا از دخترای همکار تعریف کرده بود! و همین تعریف باعث داستان بعدی شد که حتما در اولین فرصت تعریف میکنم. ببخشید اگر بد بود. حتما ماجرای بعدی بهتر خواهد بود.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سرد ترین روز زمستون

سلام .علی‌ هستم.
یادمه که یه روز که داشتم میرفتم سر کار ساعت 7 صبح بود و منم که داشتم پشت فرمون از سرما یخ میزدم جون هنوز ماشین خوب گرم نشده بود که بخاری عمل کنه. تو حاله خودم بودم که یکی از خانوم های همکارم رو دیدم سر خیابون واساده و حسابی خودشو موچاله کرده . این خانوم هم مثل همه همکارای خانوم محل کارمون حسابی حجاب کرده بود منم یهو خواستم رد شم که دیده یه نگاه معصومانه ای بهم انداخت و ..... منم از همه جا بی خبر ترمز زدم که دیدم یکی مثل برق و باد پرید دم در (من تا اومد بجنبم که قفل مرکزی 206 رو بزنم که عقب سوار شه دیدم که سریع دستگیره رو گرفت و دید قفله خیال کرد که من میخوام جلو سوارش کنم و تا قفل باز شده دیدم که این دخملی اومد و نشست کنارم .
تند و سریع حرف میزنخ و تندی گفت سلام مهندس اگه یه دقه دیگه مونده بودم جنازم میرسید سر کار.امروز خیلی سرده ببین انگشتام داره می افته!! و سریع دستاشو مالوند به دستم ! منن که اصلا فرصت احوال پرسی رو هم نداشتم هول هولکی گفتم بله بله سرده و ... خلاصه دست برقضا نرسیده به میدون نزدیک محل کار یه ترافیک خفن به وجود اومده بود.


من بیچاره که از همه جا بیخبر بودم گفتم بازم امروز دیر میرسم اداره که گفت وای من که اصلا دوست ندارم برسم . ادم دلش نمی یاد جای به این گرم و نرمی رو ول کنه بره سره کار !!! منو داری هاج و واج نگاش میکردم که داره چی میگه ؟؟!!! منم زودی گفتم حالا گرم شاید ولی کجاش نرمه گفت : فکر کن الان تو بغلت و چسبیده به اون شکمت چه حالی میده!!!
راستشو بخواین من یکم چاقم البته 130 کیلو ! دیدم که انگاری این خانوم خانوما میخواره تنش.
زودی گفتم آره والا تو این سرما آی میچسبه که این حرفو نزده دیدم دستاش رو پاهامه و سرشو گذاشته رو شونم ....من دیدم که همه دارن نگام میکنن زودی گفت انگاری آتیشت تنده ها؟ اونم که انگار نه انگار ملت میخ مان گفت اگه تو هم 4 ماه شب زمستون تنها به خوابی بدتره!
میدونستم شوهر داره و تازه عروسه ولی زود پرسیدم آخه چرا تنها مگه جدا شدی ؟ گفت نه امیر رفته عسلویه واسه تکمیل پر.ِه و قرار بود یکی دو ماه بیاد ولی الان 4 ماه که نیومده !
همین جور که داشت توضیح میداد دستاش هم کار میکرد و دیدم داره با خودش ور میره! منم که از خدا خواسته گفتم : آی بسوزه پدر خونه خالی!


گفت : دور بزن دور بزن ....شاید باور نکنین که اصلا نفهمیدم کی دور زدم و رسیدم جلو خونشون زود کلید زد و رفتیم سوار آسانسور شدیم که دیدم مثل یه پلنگ گرسنه لبام رو گرفت و چسپید بهم 4 دستو پا مشغول بود با یه دست تخمام رو می مالید با یه دست کلیدو در می اوورد با پاهاش دوره کمرم حلقه زده بود که رسیدیم جلو در آپارتمانش تو یه چشم به هم زدن درو واکرد و دوتایی پریدیم تو خونه .
آخ چشت روز بد نبینه مهلت نداد که لباساشو در بیارم تو هموم حال منو پرت کرد رو مبل و زیپم رو کشید پائین و شروع کرد به خوردن من جدا قافل گیر شده بودم از ترسم کیرم بلند نمی شد!
خلاصه بعد از یه دقیقه شرو کردم به لخت کردنش.


آقا تا حالا نمی دونستم زنای چادری هم اینقدر خوش بدن هستن و خوش پوست . اصلا باورم نمی شد که این یه دختر چادری محجبه باشه!
تو یه چشم به هم زدن کاملا لخت کردم و شروع کردم به خوردن جوجو هاش . جدا که جوجو بود 75 سالم چراغ بنزی . سفت سرد و و نک تیز! تا اون روز همچین سینه ای از نزدیک ندیده بودم فقط تو فیلما میشد دید.
اصلا کمرش انگاری تراش داده بودن قوس کمرش 180 درجه بود یه باست سفت قلمبه سفید نرم ابریشمی که الان که دارم توصیفش میکنم راست کردم.
اومدم دور نافشو لیس بزنم که دیدم انگاری غش کرده و نفس نمی کشه دیدم بعله حاج خانوم ارگاسم شده و غش کرده نمی دونم تا حالا تو این موقعیت گیر کردین یا نه؟!


اومدم پاشم که ببینم چی شده دیدم زد کمرم رو گرفت و تو یه چشم به هم زدن پرید رو کیرم و شروع کرد به خوردن گردنم که من هاج و واج شدم چنان مهرتی داشت که انگاری طرح کاد رو تو شهر نو بوده !!
من کلا زود آبم میاد ولی این نامرد تا دید که دارم ارضا میشم در اورد و مومد با سینه هاش میزد به تخمم من که کلا فرمونو داده بودم دست ایشون دیدم یه نگاهی به چشام کردم شروع کرد به خوردن رون پاهام من خیلی غلغلکی هستم دیدم که نمیشه دستم رو گذشتم دور کمرش و کشیدمش بالا به سمت خودم که دیدم مپل ماهی سور خورد و به پشت افتاد رو دسته راحتی منم که عاشغ این مدلی هستم بی معطلی از پشت گذاشتم تو کسش که دیدم انگاری قفل درش و به سختی میره (آخه این مدلی تنگ تر میشه ) با یه فشار حرفه ای زدم توش که صدای آخ بلندی کشید و این اولین صدایی بود که تو این 5 دقیقه ردو بدل شد.


گفت که نریزی توش!
و دباره بی حال افتاد رو دسته مبل . منم که عادت دارم وقتی آبم میاد نعره شیر گونه ای بزنم نعرم رو زدم و افتادم روش.
تو همون حال بودم که آروم گفت حالا بریم رو تخت!
و من گفت آخ هنوز انگار فیلم شروع نشده !
ولی تا رفتیم تو تخت مثل بچه گربه اومد تو بغل و آن چنان چسبید بهم و خوابد که انگاری آمپول بیهوشی زدم بهش. منم آروم چشام رو بستم و 2 ساعت کامل خوابیدیم .........
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
یکی بیاد منو بگاد

اون روز خيلي كارم زياد بود . از دانشگاه اومده بودم سر كار و سركار هم اون قدر كار داشتم كه مجبور بودم تا دير وقت بمونم . ديگه همه رفته بودن و من هم كارهامو تموم كرده بودم و يه نگاهي به چند تا سايت سكسي كردم و داشتم كارهام رو جمع مي‌كردم كه برم خونه . يه دفعه ياد يه آهنگ افتادم و شروع كردم به زمزمه كردن . وسط آهنگ يه جمله بود كه مي‌گفت يكي مياد من ميدونم... و من در حين زمزمه يه دفعه قافيه شعر رو درست كردم و باهاش مي‌خوندم كه يكي بياد منو بگاد...و همينطور داشتم زمزمه مي‌كردم و ميزم رو جمع مي‌كردم كه يه دفعه سرم رو آوردم بالا و ديدم كه يه ارباب رجوع با چشماي قهوه‌اي و قد بلند با لبخند داره به من نگاه مي‌كنه . يه دفعه هول شدم و سريع گفتم كه بفرمايين . گفت : من با شما كار داشتم ولي مثل اين كه كار شما واجب تره .



متوجه منظورش نشدم ، گفتم : چه كاري ؟! گفت : همين شعري كه مي‌خوني . خواستم عكس‌العمل نشون بدم ولي تا توي چشماش نگاه كردم يه لرزي توي سينه‌م افتاد كه ديدم حيفه پسر به اين خوشگلي رو ازدست بدم . ولي نتونستم چيزي بگم و فقط نگاهش كردم . اونم دست من رو گرفت و از پشت ميز به سمت خودش كشيد . بعد هم همونطور كه هاج و واج توي بغلش بودم منو به سمت در كشيد و در رو بست و لباش رو گذاشت روي لبم و شروع كرد با عجله دو تا از دكمه هاي مانتوم رو باز كرد و دستش رو برد روي سينم و شروع كرد به ماليدن و خودش رو به من چسبوند و كيرش رو فشار داد به كسم . بعد دستش رو آورد پايين و زيپ شلوارم رو كشيد پايين و دكمه شلوارم رو هم باز كرد . بعد زيپ خودش رو كشيد پايين و كيرش رو در آورد و از لاي زيپ شلوارم گذاشت لاي پام . تا داغي كيرش رو روي كسم حس كردم تمام بدنم لرزيد . ولي از اين كه يه وقت نگهبانها بيان و توي اين وضع ما رو ببينن خيلي مي‌ترسيدم . گفتم : الان كسي مياد . اونم در رو قفل كرد و گفت : اگه كسي اومد صدامون درنمياد تا بره ؛



شلوارم رو تا زانو كشيد پايين و منو برگردوند . حالا روي من به ديوار بود و سينه هام به ديوار چسبيده بود . اونم كيرش رو گذاشته بود لاي پام من . يه كم باسنم رو دادم عقب تا كيرش خوب به وسط كسم ماليده بشه . كيرش با آب كسم خيس شده بود . خواست بكنه داخل كسم كه بهش گفتم من دخترم . گفت : يعني فقط لا باشه ؟ منم با ناز گفتم : نميدونم ؛ و يه كم باسنم رو بيشتر به عقب دادم . اون هم كيرش رو گذاشت دم كونم و به آرومي فشار داد . تا اون وقت نفهميده بودم كه اندازه كيرش چه قدره و به محض اين كه فشارش رو دم كونم حس كردم فهميدم كه اگر منو پرم كنه حتما پاره مي‌شم . از فكر اين كه اين كير بره داخل كونم داشتم از خوشي پر در مياوردم . آخه من درد فشار كون دادن رو خيلي دوست دارم . كيرش رو آروم آروم مي‌كرد توي كونم و من از درد لبام رو گاز مي‌گرفتم و دستام رو به ديوار فشار مي‌دادم كه از درد فرياد نكشم . وقتي همه كيرش رو داخلم فرو كرد ازدرد قرمز شده بودم . خيلي خوب بود . حتي وقتي براي بار اول كون مي‌دادم ، اين قدر درد نداشت . ولي اين درد رو از همون بار اول دوست داشتم . ولي مي‌دونستم كه گشاد نميشم . آخه كون من يه خاصيت خوبي داره ؛ فقط كافيه يك ساعت از كون دادنم بگذره تا دوباره كونم جمع بشه و به همون حالت اول در بياد . حتي اگه بزرگ‌ترين كير دنيا تو كونم رفته باشه ، بعد از يه ساعت با كوچكترين كير دنيا هم باز كونم درد مي‌گيره .





ولي در اين كير يه چيز ديگه بود . اونقدر به من حال داد كه ديدم داره آبم كنده مي‌شه . اونم داشت حركاتش رو تندتر مي‌كرد تا اين كه گفت داره آبم مياد . گفتم بريز داخل كونم . آخه من فشار گرم آب رو توي كونم خيلي دوست دارم . يه دفعه حس كردم كه داخلم گرم شد و گرما و فشار آبش رو داخل خودم حس كردم . آب منم كنده شده بود . خيلي وقت بود كه كسي سرپايي من رو نكرده بود . آخرين بار وقتي ۱۵ سالم بود پسر همسايمون توي شهر خودمون توي زير زمين سرپايي لاي پام گذاشته بود و اين اولين باري بود كه كسي سرپايي اونم بدون اين كه دولا بشم كيرش رو توي كون من مي‌كرد . اون قدر خوب بود كه همون موقع تصميم گرفتم هميشه سرپايي كون بدم . مانتوم رو انداختم پايين و بدون اين كه شلوارم رو بكشم بالا دكمه هام رو بستم و با احتياط از اطاق اومدم بيرون . كسي توي راهرو نبود . بهش گفتم خوب سريع برو و خودم هم رفتم دستشويي و خودم رو تميز كردم و آرايش كردم و از محل كارم اومدم بيرون . خيلي جالب بود ؛ تا يك ساعت پيش فكر مي‌كردم كه امروز بدترين و سخت‌ترين روز زندگيم بوده والان آرزو مي‌كردم كه كاش هر روز مثل امروز باشه...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کارمند حشری و بیوه حرفه ای

سلام به همه دوستان....کارمند بهزیستی یکی از شهرستانهای مرکزی کشورم که مسئول رسیدگی به مشکلات زنان بیوه هستم.روزی 40 تا 50 زن بیوه به دفترم میان که تیکه های نازو توپی هم توشون وجود داره..روزی چندبار لاسیدن با این خوشگلها که میفهمی بیوه هستن باعث میشه کیر بی زبون من راست بشه و بخوابه...یه صبح که وارد دفتر شدم دیم چندتا زن جلوی در اتاقم نشستن که یکیشون واقعا خوش هیکل و خوش فیس بود..از همون اول رفتم تو نقشه و کارشو انداختم برای آخر که همه برن...اون حروم زاده هم فهمیده بود که حواسم رو پرت کرده...یه مانتو کوتاه بالا زانو با آرایش حرفه ای..وقتی که باهام حرف میزد با نازو عشوه و تن صدای پایینو کشیده..کیرم داشت تو شلوارم دور خودش میپیچید...شلوار پارچه ای کارمندیم داشت پاره میشد..الکی پرونده اش رو ورق میزدم تا وقت بخرم..شمارشو ازش گرفتم و رو پروندش نوشتم و برای اینکه نپره کارشو انداختم برای یه روز دیگه..شماره خودم رو بهش دادم گفتم فردا زنگ بزن نتیجه بگیر...



اون روز فقط کس و کون فاطی توی نظرم بود..تجربه بالایی توی کردن بیوه ها داشتم برای همین میدونستم باید چیکار کنم..شب همون روز با یه خط دیگه بهش اس دادم اما خودمو یه جوری معرفی کردم که بعد برام مدرک و سوتی نشه..تا 3صبح باها ش اس بازی میکردم...یه بیوه حاضرو آماده که هیچ دردسری برای کردنش نداشتم...بهش گفته بودم از ساعت 3عصر بهم زنگ بزن تا لاس بزنیم...2تا 3روز حرومزاده تلفنی کیر منو به فضا میبرد..دیگه نمیتونستم طاقت بیارم..برای عصر یه جمعه باهاش قرار خونه گذاشتم..باور کنید وقتی اومد توی خونه و مانتوشو درآورد یه ست تورتور قرمز پوشیده بود که نوک سینه و روی کوسش هر جنبنده ای رو به تحرک وا میداشت..روی مبل بعد از خوردن یه شربت و شیرینی بهش نزدیک شدم و دستمو دور گردنش انداختم.بدنش داغ شده بود و نفس نفس میزد.دستشو گرفتم و گذاشتم روی کیرم..کم کم احساس کردم روش باز شده چون داشت کیرمو میمالید..توی گوشش نفس نفس میزدم تا حشری بشه..کارساز بود چون خودشو انداخت روی من..



جا تنگ بود برای همین رفتیم روی تخت..لباسامو در آوردم..شروع کرد صورتشو روی موهای سینه من مالید و سینه هامو لیس میزد و میمکید..بد حشری شده بود..دستمو روی کسش کشیدم حسابی خیس کرده بود و گاهی هم آب دهنش روی من میریخت..نیم ساعتی لز و مالیدن هر دوتامونو حشری کرده بود..از بالای بدن من شروع کرد به زبون زدن تا رسید به کیرم و شروع کرد به ساک زدن..منم که لیدوکایین زده بودم خیالم راحت بود ارضا نمیشم و فقط کسشو میمالیدم..دیگه نوبت کردنش رسیده بود..کیرمو چندباری رو کسش مالیدمو آروم کردم داخل..حرومزاده حرفه ای جلو و عقب میداد و میچرخوند و میگفت پارم کن جندم کن آبتو بریز توی کسم که داشت با این حرفها منو دیوونه میکرد..کیرمو از کس تنگش کشیدم بیرون و با روغن جانسون چربش کردم و سوراخ کون فاطی رو هم روغن مالیدم و کردم توی کون بزرگش..فاطی کمر باریکی داشت اما کون بزرگ و خوش کیری..با چندبار تلمبه زدن و مالیدن کیر روی کون سفید فاطی ارضا شدم و آبم رو توی کون فاطی ریختم..سکس داغ و دیونه کننده ای بود..یه بیوه حرفه ای و حشری که کارشو حسابی بلد بود...



از اینکه وقت گذاشتین و خوندین ممنونم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب داغ در پاریس

من برای یک مرد ثروتمند که شرکت واردات و صادرات داره کار میکنم همه حاجی صداش میکنن به عنوان مترجم دستیار مسئول کامپیوترهای شرکت ترخیص کار و خلاصه دست راست این ادمم تو سفرهای خارج کل کارها به جز انتخواب اجناس بامنه ایشون هم تا میتونه شیطنت میکنه زن مشروب همه چی... اما برای دیگران خیلی خسیسه مثلا حتی یک بار به من شام نداده صبحانه یا ناهار چون با هتله مشکلی نیست اما چون شام با خودمونه خودش تنها غذا میخوره یا ار من سرمیز باشم فقط 1 سالاد برای من سفارش میده میگه چاق شدی!!



2 ماه پیش تو اخرین سفر مون به پاریس درست 2 روز بعد از رسیدنمون از ایران زنگ زدن که پدرت فوت کرده چون تنها پسر اون مرحوم بود همون موقع از کانسیژ خواست با فرودگاه تماس بگیرن براش بلیط رزرو کنن یک پرواز منقطع گیرشون اومد پاریس به ترکیه و از اونجا بعد از 8 ساعت تاخیر یکی به ایران حاجی گفت پول جنسا رو دادم 10 هزار یورو برای مخارج و کارها به اضافه 3 تا کارت اعتباریم به تو میدم بمون کار ها رو ردیف کن رفتم پایین اتاقو پس بدم بک فکر شیطانی به سرم زد اون همیشه بهترین سوییت ها رو برای خودش میگرفت یک اطاق تخمی درجه 3 (ملوانی) هم برای من به مسئولش گفتم یکی از اطاق ها رو پس میدیم یکی از پاسپورت ها رو میخوام پاس اونو گرفتم اطاق خودمو پس دادم اون رفت من برای اولین بار سویت رو از داخل ددیدم همیشه دم در با من حرف میزد هیچ وقت تو راهم نمیداد کف کردم تختخواب پادشاهی جکوزی تو تراس یک یخچال پر از خوراکی و..... مستقر شدم رفتم پایین تو بار هتل که حاجی شبا میرفت اما برای من ممنوع بود میگفت برو بخواب صبح باید پاشی!!!



دیدم یک سری میز پر از دخترای خوشگل که دور هم نشسته بودن یک سری مرد هم کنار بار رو صندلی های 3 پایه بلند. نشستم سفارش دادم شروع کردم دختر ها رو دید زدن سر یک میز 2 تا دختر یکی موطلایی یکی موقرمز نشسته بودن حدود 22-20 سال موطلاییه چشمو گرفت داشتم فکر میکردم چی بگم شروع کنم دیدم با انگشت اشاره کرد بیا اینجا کوه قند تو دلم اب شد رفتم تا امدم حرف یزنم گفت اگر هر کدوم ما رو تکی بخوای 150 یورو جفتمونو با هم بخوای 250 یورو .... بد خورد تو ذوقم عذر خواهی کردم رفتم بیرون قبلا سکس پولی داشتم اما اون شب برای چیز دیگه ای رفته بودم. رفتم اطاقم خوابیدم فرداش تو شرکتی که با ما کار میکرد با پسری به اسم .... یک نیمه ایرانی نیمه عرب که فارسیش از ما بهتره همه تجار ایرانی که از اروپا خرید میکنن و یک سفر پاریس رفتن اینو میشناسن هماهنگ کردیم که بریم کارگو تو راه گفت چته پکری گفتم تاحالا که این حاجی نمیزاشت من کاری انجام بدم حالا هم که خیر سرش نیست دیشب اونجوری شد گفت چی انتظار داشتی؟ گفتم با یکی اشنا شم چند دور مشروب بخرم براش بعدم بریم بالا تو اطاقم!! گفت تو اصلا حالیت نیست. اون دختر ها که دیدی تو بارهتل همه خود فروشن اون صندلی هم که روش نشستن رو به صورت ماهیانه از بار کرایه میکنن یک جورایی دفتر کارشونه!!



گفتم اخه شبیه جنده ها نیستن خیلی تمیزو مرتب موهای ارایشگاه رفته و..... گفت جنده های هتل با کنار خیابونی ها فرق دارن چون با دیپلمات ها تجار رئیس های شرکتهای بین المللی کار میکنن خیلی باید خوش لباس باشن گفتم پس از کس مفت بلند کردن خبری نیست؟ گفت 2 تا خیابون پایین تر از هتل یک بار دانشجویی روبروی دانشگاه است پر از دخترهای مست و ول شانستو اونجا امتحان کن گفتم انگلیسی من خیلی قویه اما فرانسه من افتضاحه در حد مخ زدن نیست گفت تنها کاری که باید بکنی اینه که یک دخترو انتخاب کن توسط مسئول بار براش نوشیدنی بفرست برمیگرده نگاهت میکنه اگر خوشش بیاد به بهانه تشکر واسه مشروب میادو اشنا میشینو هی براش مشروب میخریو... اگرم نپسندتت توسط همون گارسن که نوشیدنیو برده پیام میفرسته من منتظر کسیم یا با دوستام امدم با هم باشیم یا....



گفتم اوکی شب رفتم اونجا تو4 ساعت برای 6 دختر نوشیدنی فرستادم هیچ کدوم راه ندادن 45 یورو پول مشروب دادم با اعصاب خطخطی پیاده برگشتم هتل داشتم فکر میکردم من 10 شب .هرشب بخوام اینقدر پول مشروب مفت بدم یک قطرش رو هم خودم نخورم اخرشم هیچی دخترها بار هتل که ارزونتر میوفتن!! خلاصه رفتم هتل رفتم بار نگاه کردم دیدم صندلیشون خالیه!! نشستم یک ابجو گرفتم ساعت نزدیک 12:30 بود برگشتم نگاه کردم به صندلیشون مسئول بار گفت ....... با یک مرد رفتن بالا امشب شاید دیگه نیان منم چند دقیقه دیگه نشستم تا پاشدم حسابو بدم برم دیدم از در بار امدن تو برای اینکه خودمو مشتاق نشون ندم شلوارمو مرتب کردن دوباره نشستم 15 دقیقه بعد پاشدم برم طرفشون دیدم پاشدن که دیگه برن (ساعت 1 بار هتل میبست) رفتم جلو موطلاییه منو شناخت با لبخند گفت تصمیمت عوض شد؟ انگلیسیو خیلی خوب حرف میزد گفتم بریم بالا تا صبح برای اینجور حرفا وقت داریم گفت شب خواب بخوای نفری 500 یورو دونفرمون با هم 900 یورو دیدم زرشک!!!



گفتم شما ها که دارین میرید خونه پس از مشتری دیگه ای خبری نیست حالا 2 تا حق انتخواب دارید 1) با من میاید بالا تو جکوزی حسابی خستگی امروز و درمیکنید شب هم روی یک تخت کینگ سایز میخوابید صبح که میرید کرایه معمولی تاکسی رو میدید صبحانه یا ناهار رو هم مهمون منید 250 یورو هم پولدار ترید 2) الان میرید خونه کرایه تاکسی رو دو برابر میدید ( کرایه تاکسی خیلی گرون و شب از 12 به بعد 2 برابر است ) رو تخت معمولی میخوابید 250 تا هم کمتر پول تو جیبتونه تازه از ماساژ مخصوص من هم بی نصیب میمونید!! خندید گفت ماساژ هم میدی؟ گفتم بالاخره یکی یکیو ماساژ میده!! به هم نگاه کردن گفتم واسه دونستنتون بیشتر از این پول ندارم گفت تو سوییت داری جکوزی دار مخصوص پولداراست گفتم سوییت رییسمه مجبور شد برگرده موند برای من یکمی مکث کردن شونشو بالا انداخت گفت اوکی فرستادمشون دم اسانسون سریع از مسئول بار یک بطری شامپاین ارزان گرفتم رفتیم بالا به محض اینکه رفتیم داخل خیلی راحت لباساشونو در اوردن انداختن کف اطاق رفتن تو جکوزی موقرمزه پانل خاکستری روی دیوار مرمری کنار جکوزی رو باز کردن چند کلید رو زد روشن کرد (من بلد نبودم) من هنوز وسط اطاق مثل خنگا وایساده بودم داشتم دید میزدم که موطلاییه برگشت نگاهم کرد گفت تو هم اجازه داری بیای!!



یهو برق گرفتم جوری با دستپاچگی شلوارمو در اوردم که نزدیک بود با مغز بخورم زمین زدن زیر خنده 2 تا کاندوم از جعبه پلاستیکی برداشتم گزاشتم رو لبه مرمری دیوار کوتاه کنار جکوزی ناگفته نماند نزدیک جکوزی دوباره نزدیک بود بخورم زمین جفتشون خندشون گرفت گفت بار اولته؟؟ گفتم نه بابا یکمی مستم (نبودم اینو گفتم ابروم حفظ شه!!) یکمی حرف زدیمو شامپاینو خوردیم گفت که اهل کیف است امده پاریس درس فیزیوتراپی بخونه شهریه گرونه مجبور شده با یک عکاس که عکسای لخت میندازه برای مجلات سکسی کار کنه ولی چون اون کار همیشگی نیست برای دراوردن شهریه دانشگاه با پولت (موقرمزه) شبا اینکارو میکنن البته چون واحد های بهار تموم شده دیگه تا دیر وقت کار میکنه ... یکمی دیگه شامپاین خوردیم پاشد نشست رو رون پاهام پاهاشو دور کمرم حلقه کرد چند لحظه ای بوسیدمش لباش خیلی شیرین بود مزه شامپاین میداد بعد رفتم رو گردنش بعد از خودم دورش کردم سینه هاشو خوردم با وجود نوع شغلش سینه هاش واقعا سفت خوش فرم و عالی بودن بعد پاشدم نشستم لب جکوزی پاهام تو اب بود امد جلو شروع کرد خیلی اهسته با زبونش نوک التمو لیسید بعد رو قسمت بیرونی کلاهک که حالت عدد 8 فارسی رو داره زبونش رو چرخوند یکم بعد اروم شروع کرد مکیدن انگار حرکت اهسته بود ولی خیلی عالی بود هیچ کس تاحالا به این خوبی برام نخورده بود





بعد پاشد از جکوزی امد بیرون نشست رو دهنم خم شد رو التم شروه کرد لوله رو مکیدن مو قرمزه هم امد جلو از داخل جکوزی اروم تخمام رو میمکید همزمان داشتن میخوردنم پاشد نشست مو قرمزه هم شروع کرد لوله رو مکیدن بعد هم امد بیرون نشست رو التم کسش بد نبود اما تنگ هم نبود ولی خودشو دورانی رو التم میچرخوند و هر چند حرکت یکبار باسنشو به چپو راست میلرزوند حرکت جالبی بود بعد از چند دقیقه پاشد موطلاییه نشست روش این یکی خیلی اهسته بالا پایین میکرد انگار حرکت اهسته بود موقرمزه امد کتارم دراز کشید موهای سینمو نوازش کرد بعد هم موهای سرمو اروم خم شد منو بوسید بعد هم بدون اینکه من چیزی بگم سینه هاشو تو دهنم گذاشت شل تر و کوچیک تر از مال اون یکی بود فکرکنم یکی دوسالی جوون تر بود یک لحظه احساس کردم داره میاد بهش گفتم اهمیت نداد ابم تو کاندم امد اهسته درش اورد خم شد منو بوسید . کسش خیلی گرمو نرم بود دوست داشتم تا صبح توش بمونه ولی.....



پاشدن رفتن تو تخت من همینجوری رو زمین مرمری تراس کنار جکوزی طاقباز دراز کشیده بودم اسمونو نگاه میکردم احساس سبکی خاصی داشتم چند دقیقه بعد پاشدم خودمو تمیز کردم رفتم از جعبه پلاستیکی 1 قرص سیالیس خوردم رفتم تو تخت بینشون دراز کشیدم بهش نگاه کردم گفت چی میخوای؟ گفتم میدونم دیروقته شما خسته اید خندیدن گفتن حالا که کلاسا تموم شده ما روزا میخوابیم ساعت 5 عصر پامیشیم الان سرحالیم گفتم ببینم سر کلاس فیزیو تراپی چی یاد گرفتی!! دراز کشیدم رو شکم رو کمرم نشست یکم ماسازم داد اصلا خوب نبود ولی موقرمزه که کف پاهامو مالید میخواستم از خوشی جیغ بزنم عالی بود پاهامو بعد کمرمو مالید موطلایه امد پایین اون نشست رو کمرم موطلاییه گفت قرار بود تو مارو ماساژ بدی گفتم مشکلی نیست دراز کشید من تو ماساژ خیلی واردم همیشه همه التماس دعا دارن حالی بهش دادم شروع کرد اهو اوه گفتم موقع سکس صدات در نیومد حالا اهو اوه میکنی؟؟ گفت اخه اون اصلا بهم حال نداد این چرا!!! سنگین ضایعم کرد گفتم تو صد در صد بچه تهرانی مارو گزاشتی سرکار گفت یعنی چی؟؟ گفتم هیچی بگذریم!!





بعد به قرمزه گفتم تو بخواب اون هم ماساژ دادم یواش یواش قرص داشت تاثیرشو نشون میداد موطلاییه گفت این سکس از کون زیاد خوشش نمیاد چیزی نگفتم برش گردوندم بدنشو از پایید خوردم رفتم بالا بعد اروم داخلش فرو کردم شروع کردم به حرکت دادن بعد غلط زدیم اون امد رو برگشت پشت به من نشست رو التم بالا پایین رفت منم داشتم سینه موطلاییه رو رسیدگی می کردم که یکدفعه پاشد نشست روش پشت به من بالا پایین کرد بعد کنارم دراز کشید یک پاشو برد بالا من از پشت تو کسش فرو کردم اخرین نفسامو اونجا زدم دیگه حال نداشتم ولی نمیومد کاندم رو در اوردم سینم عرق کرده بود ولی ارضا نشده بودم گفت بشین تکیه بده به بالشت گفتم نمیتونم رفت پایین تر دراز کشید بین پاهام شروع کرد ملایم برام خوردن حرکت اهسته زبان گرم که زیر التم رو نوازش میکرد مو قرمزه گفت ( خیلی کم حرف میزد ) میرم دستشویی گفتم برو یک لحظه احساس کردم داره میاد اما دلم نمیخواست متوقف بشه دست بردم از لوله گرفتم اروم از دهنش اوردم بیرون گرفتمش به سمت راست که بریزه رو پاهام اما متاسفانه چون دیر اقدام کردم ریخت رو دستو شونه و یکمی از موهاش شروع کردم عذرخواهی گفت اشکالی نداره ولی من خیلی ناراحت شدم پاشدم دستش رو گرفتم بردم سمت حموم موقرمزه که در امد رفتیم تو بردمش زیر دوش موهاشو شستم شونه ها گردن و ستون فقراتشو زیر اب گرم مالیدم با یک لبخند خسته گفت مرسی بردمش تو اتاق خشکش کردم و بی حرف خوابیدیم .. صبح که پاشدم دیدم زودتر از من بیدار شدن ساعت حدود 11 بود دارن لباس میپوشن گفتم صبحانه رو با من میخورید؟ گفتن ساعت صبحانه رایگان تا 10 بود بی حرف تلفن رو از کنار تخت برداشتم گفتم هرچی میخواهید سفارش بدید بیارن بالا برا من هم سفارش بده رفتم صورتم رو شستم برگشتم غذا رو با میز اوردن تو اطاق املت. خمیر گندم با خامه. و.....



جای عزیزانی که دارن اینو میخونن خالی همچون الاغ چریدیم!! بعد رفتم از ساک نمونه ها یک کیسه سمپل بدلیجات سفارشی یک تاجر ایرانی که تهران به عنوان نمونه داده بود برای سفارش رو تعداد. تل نگین دار سرویس دستبند و این چیزا چند تا جدا کردم گفتم اینا رو یادگاری از من داشته باشید منو بوسیدو گفت خیلی مهربونی تا دم در بدرقشون کردم خیلی دلم میخواست فبل از برگشتن با اینور اونو کردن هزینه ها یکبار دیگه برنامه اون شب رو تکرار کنم اما متاسفانه نشد.....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
عروس محترم حاجی کارمند من

باسلام خدمت دوستان لــــــــــــوتی امیدوارم از خاطره ای که براتون مینویسم خوشتون بیاد اسم من سیروسه واز قبیل افرادی هستم که تونستم اعتماد عمومی را به خودم جلب کنم و در انظار مردم آدم قابل اعتماد و در کل بچه مثبتم ودرکل تا حالا خدا خواسته گره کار خیلی ها باز کردم ولی در کل جاهائیکه شیطون بهم چشمک میزده درست یا غلط ناامیدش نکردم اما بریم سراغ خاطره:

حدود دوسال پیش کارمند دفتریم که اهل کرمان بود و خیلی هم ازکارش راضی بودم به علت انتقال کار شوهرش به شهر دیگه از دفترکارم رفت و من مجبور شدم آگهی استخدام کارمند بدم ودرضمن خدمتتون عرض کنم که یکی از گزینه ها استخدام برای من در کنار توانایی زیبایی ظاهری خانوما نیز هست چندروزی که گذشت سروکله متقاضی های کار پیدا شد که متاسفانه هرچه زمان می گذشت یکی از یکی یال غوزتر بودن(شایدم من خیلی مشکل پسندم)تا اینکه بعد از چند روزکه داشتم کم کم ناامید میشدم یه خانوم خوش سروسینه وریزه نقش به نام میترا برای مصاحبه به دفتر اومد که تو همون نگاه اول خیلی ازش خوشم اومد وبعد از مصاحبه متوجه شدم که عروس سوپرمارکت سرمحلمون قاسم آقاست که تو محله به اطلاعاتی وآدم فروش بودن معروفه درکل بعد از دو روز اوکی را واسه کار بهش دادم از میترا خانوم اگه خواسته باشم براتون بگم :یه دختر24ساله با قد متوسط چثه ی نسبتا ریز ولی کون و سینه برجسته و چشم گیر با پوستی گندمی که خیلی هم شوخ و شنگ و اهل شیطنت بود و با روحیه ی جدی کاری من کاملا متفاوت ،یه مدت که گذشت دیگه داشتم از شیطونی و وراجی های زیادش خسته میشدم ولی چیکار میشه کرد که این لب و سینه و باسنش بود که دست از سرکچل ما برنمیداشت کم کم زمان هایی که تنها بودیم صحبتو سر مسائل گرم و سرد مزاجی کشوندم که اونم خوشبختانه با شوق همراهی میکرد تا اینکه بحث به اصل مطلب یعنی مشاوره کشید و به عبارتی باهاش به قصد قربت درد دل کردم که من خیلی آدم گرم و هاتی هستم ولی متاسفانه خانومم خیلی سرد مزاجه که بیچاره جهت راهنمایی و حل مشکل ما داروی گیاهی برای گرم شدن مزاج خانومم معرفی میکرد ماهم که رند هر هفته که میگذشت بهش میگفتم که میترا خانوم متاسفانه داروها افاقه نمیکنه وتا حالا نتیجه ای حاصل نشده تا اینکه صحبتو بایه تکنیک فوق حرفه ای به روابط خودش و شوهرش کشوندم و ازش پرسیدم که شما تورابطه تون چطوریا هستید که ابتدا بعداز کلی سرخ و زرد شدن و ادا و اطفار گفت ما هردو گرمیم اما متاسفانه شوهرم بخاطر دیسک کمرش خیلی نمیتونه کاری بکنه منم که از خدا خواسته بهش گفتم که نمیدونم که خدا چرا هیچوقت دروتخته را باهم جور نمیکنه مثلا من اگه کسی مثل شما گرم و هات داشتم دیگه هیچی تو زندگی کم نداشتم

اوضاع به همین منوال میگذشت وروابطمون روز به روز نزدیک تر میشد ومنم هر روز به ترکیدن نزدیکتر میشدم تااینکه یه روز به بهانه آموزش کاری آخروقت درب شرکت را بستم و تو دفتر با هم تنها شدیم یه صندلی اوردم پشت میز کنار خودم برای احاطه ی بیشترش به کامپیوتر گذاشتم و شروع به آموزش کردم و هر از گاهی پامو به پاش میمالیدم و اونم اعتراضی نمیکرد خوب که دیدم اوضاع روبراهه وقتی پام را باپاش مماس کردم بهش گفتم راست میگفتی که خیلی هات و گرمی عجب پاهای گرمی داری و میتونم با دست پاهاتو لمس کنم که اینو که گفتم دیگه بهش اجازه جواب ندادم و دستمو که ازشدت شهوت میلرزید به پاهاش که شلوار استرچ مشکی تنش بود رسوندم و اونم از خداخواسته اعتراضی نمیکرد که کم کم دست را به بالاتر و نقاط حساس هدایت کردم و کس کچولو و پف کرده شو از رو شلوار میمالیدم بعد دستمو به زور از شلواراسترچش فرستادم بسمت کسش وای که چه داغ و حشری بود همین که لاشو انگشت کردم دیدم بله خانوم کلی خیس کرده بهش گفتم بلندشو بریم اونطرف میز که راحتتر باشیم که اول شروع کرد به نازکردن که شیطونی کافیه به کارمون برسیم که با لجاجت من راضی شد بلند بشه همین که بلند شداز پشت بغلش کردم و کیر سیخ شدم را گذاشتم به کون خوشکلش و دیگه این آلت بود که به من دستور میداد تکیش دادم به لبه میز و شلوارشو از پشت تا زیر کپلش کشیدم پایین وای خدا چی میدیدم یه کون قلنبه ی سرحال که رد تنگی شلوار استرچ بهش مونده بود از همون پشت بدون اینکه بفهمه زیپمو کشیدم و خان سیروسو انداختم بیرون این خان سیروس ماهم اینقدر چغل وکیریو کلفته که تا سوراخ میبینه عزم جهاد میکنه خلاصه قضیه را گذاشتم لای معامله و بدون هیچ آداب و رسومی مثل کس ندیده ها خوشکی خوشکی فشار دادم لای پاش که خوشبختانه سرقضیه تا نصفه وارد مهبل خانوم شد که ابتدا یه مقدار شوکه شدو خودشو جلو کشید منم با دست شکمشو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش واینقدر تحریک شده بودم که اگه یه خورده تکون خودش میداد یا بیشتر میدادم تو از گرمی سوراخ و تنش من بی جنبه ارضا میشدم که در همین حال نگهش داشتم و بعد از یه مدتی بیرون آوردم تا شاید از بی جنبگیش کم بشه(این نکته را بگم که من کمر سفتی دارم ولی هرخانومی که برای بار اول بهش دست پیدا میکنم را نمیتونم خیلی جلو انزال زودمو بگیرم و اینم شاید بخاطر تازگی و نوبودن جنس باشه) خلاصه چرخوندمش و شلوارشو کامل پایین دادم،وای بنازم قدرت پروردگار را یه کس پفکی کوچولو به اندازه گردو آخه این کله چغل ونتراشیده ی قیضه ی من چطور میتونست تو اینطور غنچه ای رفته باشه بیچاره با دیدن وضع و حجم شوکه شده بود منم دیدم اگه فرصت بدم مورد پریده برای همیشه این بود که امون فکرکردن بهش ندادم و شروع کردم به مالیدن آلت به کس مبارک میترا خانوم و چون قدش کوتاه تر من بودن بغلش کردم گذاشمش رو میز کوتاه وسطت اتاق، خان سیروسی که از عقب با یه فشار رفته بود تو کس میترا خانم مگه از جلو فرو میرفت مثل اینکه فیل خواسته باشه کس مورچه بزاره بهرحال باهرزحمت و گرفتاری بود فرستادمش داخل این بدبختم رنگش مثل برف سفید شده بود و التماس میکرد که نمیتونم و جرمیخورم ولی کو گوش شنوا از داخل بودن که مطمئن شدم بغلش کردم و پاهاشو دو طرف کمرم انداختم و شروع به تلنبه زدن کردم اینقدر بدبخت تنگ بود که احساس میکردم باهرباربیرون کشیدن پوست و پی کسشم بیرن کشیده میشه خلاصه بعد از یه ده دقیقه تو این حالت گذاشتمش زمین و دوباره بهش گفتم دستشو بذاره لبه میز بدبخت نمیدونست من از خیر هیچ کونی نمیتونم بگذرم لا قاچ کونشو باز کردم، از اون کونای گوشتی و عمق دار باب طبع من بود یه تف انداختم و شروع کردم با کیرم رو سوراخش عقب جلو کردن که میترا خانم اعتراض کرد که چیکار میخوای بکنی منم گفتم هیچی فقط می خوام حال کنم کاری با اینجا ندارم اون بدبخت ازهمجا بی خبر هم رضایت داد منم بعد از ده دقیقه چرخوندن دور وزیر مقعد خانوم در یک حرکت غافلگیرانه سرتا نصفه را دادم تو و محکم گرفتمش تا در نره این بدبختم یه دادی کشید و شروع کرد به گریه که خیلی نامردی ، مردم تورا خدا درش بیار منم با هر بار التماسش بیشتر فرو میکردم تا جایکه همین مونده بود که تخماهم را جا کنم که با چندتا تکون سیروس خان همون داخل فوران نمودند منم که دیگه نای نفس کشیدنو نداشتم میترا را ولش کردم اون بدبختم سرشو گرفت و چارزانو نشت کف اتاق و هی میگفت خیلی نامردی، پارم کردی سیروس خان هم با دیدن این صحنه دوباره داشت جون میگرفت که بهش گفتم اگه ادا دربیاری دوباره این دسته بیل شق میکنه ودیگه نمیتونی جلوشو بگیری اونم با دیدن این صحنه زود خودشو جمع و جور کرد، این عروس محترم حاجی تا دو سال کارمند من بود و بعضا بعد از وقت اداری جهت بایگانی اسناد طی این دوسال نگهش میداشتم که خود حکایت بسیار دارد امیدوارم از خاطره خشنود باشید درضمن خانومایی که جهت امر خطیر بایگانی تبحر دارند پیام بذارن-متشکرم (از سواد کمتون اشتباهات این جانب را ببخشایید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس تو دفتر

من یه دختر 25 ساله ام. چندوقت پیش رفتم تو یه اداره کار کنم. بعدش خانمی که مسئول من بود خیلی دوستم داشت هنوزم داره. باهاش خیلی خوبم. یه 1ماهی بود که میرفتم سرکار که این خانم بهم پیشنهاد داد برم دفتر شوهرش کار کنم. نه اینکه منظورش سکس باشه نه. منم ازوناش نبودم واقعا. اون میخاست بعدظهرا که میره خونه چندساعتی شوهرش مجبور بشه بره دفتر کارش و خونه نباشه که اون استراحت کنه و شوهره بهش گیر نده. البته ناگفته نماند این خانم و آقا هم سن بابا مامانم هستن. منم که حقوقم کم بود از خدا خواسته، گفتم باشه یه روز ظهر با خانومه رفتم خونشون.آقاش دید منو گفتم سلام گفت سلام من تا حالاا چرا تورو ندیدم گفتم خوب منم شمارو ندیدم.رفتیم حرف زدیم البته راجع به حقوق حرف نزد زیاد گفت چقد میگری گفتم شما کارفرمایی شما تعیین کن. این حرفا تموم شد گفت اولین بار خودم میبرمت که خودت محل کارو ببینی گفتم باشه. زنگ زد یه روز با ماشین اومد دنبالم وایستاد رفتم جلو نشستم.البته کت و کیفشو گذاشته بود من برداشتم گذاشتم صندلی عقب. رفتیم دفتر بهم همه جارو نشون داد وظایفمو گفت و یه کلید بهم داد.گفت فردا بیا همه جارو مرتب کن.



فرداش هرچی لازم بود برا تمیزی و مرتب کردن گرفتم رفتم دفتر صبح ساعت 9 اونجا بودم البته پنجشنبه بود بازم من نیروی رسمی اداره نبود پاره وقت بودم و پنجشبه تعطیل بودم. رسیدم بهش اس دادم که من دفترم شروع کردم به تر و تمیز کردن.البته کسی نبود مانتو مقنعمو در آوردم که راحت باشم. قفل پشت در دفترم انداختم .البته خود آقاهه گفت تنها بودی قفلو بنداز. بگذریم هنوز کارم تموم نشده بود که احساس کردم کسی کلید انداخت در باز شد.چون قفلو انداخته بودم نشد بیاد تو سرع لباسامو پوشیدم درو باز کردم.درو باز کردم اعصابش خورد شده بود.گفت چرا دیر باز کردی گفتم ببخشید.گفت بهت گفتم اینجا راحت باش، تور احت نباشی منم نمیتونم راحت باشم. گفتم شمار ارحت باش اینجا دفتر شماس به من کار نداشته باشین.چایی گذاشتم بردم براش گفت بشین باهم بخوریم گفتم سرویس هنوز تموم نشده گفت برو بعد بیا باهم بخوریم فقط زود باش.گفتم باشه.



تو دفترش یه اتاق داشت که مثل خونه بود توش تشک و بالش داشت و لباس راحتی حموم توش داشت.و درش از داخل اتاق کار اصلی خودش باز میشد و کلید اون اتاقو من نداشتم. رفت اونجا شلوارک پوشید و تیشرت خوابید. منم کارم تموم شد دوباره چایی ریختم رفتم تو اتاق کار دیدم در اون اتاق بازه یواش صدا کردم اقای فلانی؟ گفت بیا تو رفتم دیدم دراز کشیده گفت ببخشید من خستم. گفتم اشکال نداره راحت باشید. من چایی گذاشتم دیدم اینجوریه برگشتم که بیام بیرون گفت کجا؟ گفتم میرم که شما راحت باشین. گفت نه باش .بیا بشین چایی بخور خسته شدی.ناچار نشستم. تا نشستم دیدم دکمه یقم بازه البته زیرمقنعه بود دستمو بردم زیر مقنعه که ببندم گفت یعنی چی اینکارا. در بیار راحت باش منم گرمم بود گفتم نه مرسی راحتم. گفت بدم میاد ازین کارا.چیزی نگفتم.کلی حرف زد از آدم و حوا پیچ و مهره حیوونا. من نگرفتم منظورشو.2و3 تا چایی خورد گفت بیا ماساژم بده.گفتم من گفت آره گفتم بلد نیستم.بعد دیگه حرف نزدم گفت نامحرمم یا بلد نیستی گفتم هر دوتاش.فکرشم نمیکردم همچین خواسته ای داشته باشه. بالاخره ماساژش ندادم.



گفت پس بریم میرسونمت گفتم باشه.پا شد لباس پوشید.یکم نشست باهام حرف زد نمیدونم چی بود نشد بهشم بگم. مجبورم کرد برم پیشش بشینم.نشستم دستشو گذاشت پشتم نفسم بند اومد دیگه نشد بحرفم صدام در نیومد گفتم تشنمه برام از آبمعدنی ریخت تو لیوان گفت بخور گفتم دستتو بردار.برنداشت گفت چی میشه مگه؟ مقنعمو یه دفعه در آورد. ازخجالت اب شدم دستامو گذاشتم رو سرم چشامو بستم گفتم خواهش میکنم مقنعمو بده گفت تو ادعای تجدد میکنی اینطوری؟ نه با ت دختر قرن 21 نیستی. دیگه اشکم در اومد.تا حالا در همچین موقعیتی نبودم آخه.مقنعمو دواره انداخت روسرم ولی ولم نکردمنو محکم نگداشت دکمه هامو باز کرد هرچی تقلا کردم فایده نداشت. گفت کاریت ندارم فقط میخام رنگ تابت و ببینم.



3 تا دکمه باز کرد دید تابم سفیده گفت دختر یا باید تاب قرمز بپوشه یا نارنجی، سفید چیه مگه زیرپوش مردونس. دیگه منم گریم گرفته بود حسابی همونطور که نشسته بودیم منو رو مبل که تو اتاق کارش بود خوابوند.چندتا بوس رو صورتو لبامو گردنم زد دید خیلی گریه میکنمو زور میزنم ولم کرد. ولی سفتی کیرشو احساس کردم.گریه کردما.بعد گفت حاضرشو بریم سروصورتتو آب بزن بااین قیافه نری بیرون. سوار ماشین که شدم با اخم نشسته بودم کلی فلسفه چینی کرد. بعد گفت چرا این شکلی هستی ها؟ گفتم هیچی.گفت پس چرا اینطوری؟ یعنی چی چه اتفاقی افتاده مگه.حرف نزدم. دفعه بعد باز همینطورایندفعه بقلم کرد ول کن نبودمنو از پشت بقل کرد مقنعمو در آورددکمه هامو باز کردومنم بدم نمی اومد ولی خوب میترسیدم چون دختر بودم هنوز. خواست استینمو در بیاره در رفتم دوباره گرفت منو زیر پاهاش مانتومو در آور نذاشتم دیگه همونطوری حال کرد.خیلی حرف میزد حرفاش قشنگ بو حس سکس بهت میداد.



یکی دو دفعه دیگه دیگه منم انگار راحت شدم.گفتم آب که از صد گذشت چه یک وجب چه صد وجب. کل بدنمو لخت میکرد باهاش حال میکرد میگفتم مثلا نکن میگفت مثلا میخاد چی بشه.میگفت ای جان جه سینه های کوچیکو سفتی چه بدنی اووف ولی هیچوقت اینطوری تجربه نداشتم.اولین بارم بو خدارو شکر که کوسمو نکرد. وگرنه دختریم پریده بود اما با کوسم رو کیرش سر میخوردم حال میداد واقعا. هنوزم میرم بازم داستان دارم اما دیکه حال نوشتن ندارم مرسی.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکسم با خانوم مهندس

سلام.وقتی ۱۹ سالم بود برای اولین بار با یه دختر معمولی تقربیا خوش اندام دوست شدم کم کم فهمیدم زن خوشگل کلا اشتباه است به دردسرش نمی ارزه با هم ادامه دادیم خیلی خوش اخلاق و بی ادعا بود تا اینکه کم کم دوستی به عشق برای زندگی تبدیل شد بعد از سربازی نامردی نکردم با هم ازدواج کردیم و .....الان یه کوچولوی پسر دارم کل زندگیم فقط آرامشه با اخلاقی که طرف من داره خیلی راحتم این چندتا خط واسه دوستان نوشتم که بدونن کلا تو کف نیستم و....



اما بعد سربازی و ازدواج و کار تو یه شرکت کوچیک من مسؤل کار اداری و کامپیوتر هستم خلاصه با همه بخاطر کامپیوتر سرو کله میزنم خیلی وقت ها هم بیکارم و جلوی کامپیوتر کار میکنم و اگر همکارها مشگلی داشته باشن بهشون کمک می کنم . من تو این شرکت با کسی کاری ندارم اصلا خوش تیپ نیستم یه آدم معمولی چندتا خانم و دختر هم تو شرکت هستن که گه گاه کارشون به من میفته خلاصه ..... اینا اکثر با هم فامیل دور هستن از این شرکت های خانوادگیه یه خانم مهندس خیلی ماه داریم خوش اخلاق و سر براه شوهرشم یه دیپلمه است اون پسر خوبیه چندتا آدم مزخرف هم داریم متخصص خودشرینی واسه ریس بعد از دو سال بالاخره جماعت خودشیرین ریدن تو کار و اعصاب شوهر خانم مهندس بعد از شش ماه زد بیرون از شرکت و دنبال کار بود و همچنان بی کار حالا ما که از هفتاد دولت آزادیم کم کم میشیم آدم خوبه رابطه من با خانم مهندس خیلی خوب شده چون خانم می خواد که من از گزارشات اینترنت همکاران و مانیتورینگ سیستم ها که فقط من میبینم و ریس جون با خبر بشه و انتقام بگیره هر روز چندبار به من سر میزد تا اینکه بالاخره هدفش رو مطرح کرد من خیلی زود گرفتم بدون ابراز هیچ گونه رفتاری زدم تو ذوقش خیلی ناراحت شد تا چند هفته پدیدار نبود تا اینکه یه روز بسیار عجیب ناخودآگاه دچار عذاب وجدان شدم کم کم رفتم جلو ظرف مدت چند روز از دلش درآوردم خلاصه بعد از این کشمکش رفیق یا حق شدیم کارم شده بود فقط گزارش به سرکار خانم شوهر بیچاره ام بخاطر چرندو پرند فامیلا که آقا کار نداره و خانم مهندس بسرش زیادیه کلا اخلاقش عوض شده بود حتی با زنشم دچار مشکل شده بود پس دل به دریا داد و برای کار رفت تهران این وضعیت خانم مهندس رو به من نزدیکتر می کرد تا اونجا که برام دردل می کرد منم که کلا از مدار خارج بود متوجه کار و رفتارش نمی شدم.



تا اینکه یه روز اومد کنار میزم نگاه عجیبی داشت بعد رفت تو پارتیش اداری خودش خیلی عجیب بود کنجکاو شدم به بهانه رفع ایراد پرینترش رفتم پیشش یه کم با سیستم و پرینتر سرو کله زدم داشتم براش توضیح می دادم دستم رو موس بود و الکی سیستم رو تنظیم می کردم که یه دفعه دستش رو گذاشت رو دستم که با موس کار می کرد خشکم زد اونم اصلا دستشو بر نمی داشت یه هو متوجه شدم یکی صدام زد بطرف صدا رفتم طوری که انگار دارم فرار می کنم رفتم بعد چند دقیقه برگشتم پیشش ناراحت تر بنظر می رسید دوبار موس و ازش گرفتم یه فایل ورد رو باز کردم کیبرد رو کشیدم جلوی دست خودم تو صفحه ورد نوشتم بعد از ظهر با این شماره تماس بگیر.
یه آه کوچیک کشید فهمیدم که آروم شده چون اون کسی که دردلش رو گوش میداد بالاخره وارد مدار شد بعد ازظهر رفتم مغازه دوستم که خدمات کامپیوتری داره اونجا سرگرم بودم و منتظر تماس زنگ نزد رفتم خونه فردا صبح دیدم خانم نیست هیچ کس خبر نداشت من نپرسیدم یکی از خانم ها اومد و آروم به من اشاره کرد که خبر ازش نداری من گفتم نه بعد از دو روز پدیدار شد واقعا ناراحت بود رفت تو اتاق ریس و ناراحت برگشت بعد از ظهر رفتم مغازه دوستم گفتم اگه زنگ بزنه ناامیدش نکنم نرسیده به مغازه زنگ زد گفت وقت داری و از این حرفها شروع کرد به درد دل کردن من فقط گوش میدادم مثل برق سه فاز افتاد بود جونم منم بی خبر از همه چی فقط بلد بودم بگم بله حق با شماست کم کم درد دلها طولانی شد تا دو ماه چند روز یه دفعه دو ساعت گوش من فقط داستان گوش میداد دلم نمی اومد چیزی بهش بگم اما اون خیلی راحت شده بود شوهرش تو تهران کار پیدا کرده بود دو روز آخر هفته رو بر می گشت خونه خودشون خونه اینا دو طبقه بود بالا بابا پایین پسر خلاصه فعلا کار و بار بی مشگل بود منم خسته شده بودم اصلا خوش نداشتم آرامشم بهم بخور ه واسه همین اصلا نمی رفتم تو کارش...



بالاخره ثمره این همه صمیمیت بی هدف نموند از طرف خانم شوهر دار به من پیشنهاد حضوری داده شد قرار ما حضور در یک خانه باغ تقریبا دور از شهر با تمام امکانات خونه مجردی تا دو هفته جوابش رو ندادم تا یه روز با روی خندان اومد تو اتاقم کلی تحویلش گرفتن من زیاد. تحویل نگرفتم به خاطر غرورش جلوی همکاران اصلا بروز نمی دادم به بهانه مشگل ورد همون حرکت من رو انجام داد و موس رو از دستم گرفت و یه صفحه ورد باز کرد و کیبرد رو طرف خودش برد بعد روی صفحه نوشت که تمام مکالمات با تلفنش رو با من ضبط کرده و اگر وضعیت رو سفید اعلام نکنی حتما همسرت در جریان قرار خواهد گرفت برای اولین بار کما رو احساس کردم از یه زن رو دست خوردم نیت من کجا و نیت این کجا ساعت دو برگشتم خونه قلب زندگی من خونه کوچک و ساده بود فقط من بودم و دستام وحشت تمام وجودم رو گرفته بود هیچ کس خونه نبود نکنه به زنم گفته بدون اختیار دویدم بیرون بعد یه هو صدای همسرم رو شندیم که تو گوش صدا می زد برگشتم اطرافم رو نگاه کردم خدایا شکرت این همسرمه رفته بقالی سر کوچه پسرم رو بغل کردم و رفتیم تو خونه خدایا این آدم تا حاله از من هیچی ندیده چرا پس اینطوری ...



ساعت چهار از ترس زدم بیرون طبق همیشه بطرف مغازه دوستم همین که رسیدم سر خیابون زنگ زد اعصابم ریخته بود بهم کنترل و تمرکز نداشتم هراسان جوابش رو دادم موتور دوستم رو ازش گرفتم و رفتم خونه باغ دیدم بله خانم تنها نیستن دوست محترم نیز تشریف دارن اون روز خیلی ساده برگزار شد و از من بطور رسمی تقدیر و تشکر شد چند روز بعد دوباره دعوت شدم دوباره با دلشوره جلو رفتم خبری نبود .... منطقه امن است فقط هدف کپ دوستانه و صمیمی با من بود این مسئله تا زمستان ادامه پیدا کرد اونقدر که دیگه فکر هیچ گونه خطری به ذهنم خطور نمی کرد دعوت یه زن از یه مرد واقعها احمقانه است اما پایان شب سیه سفیده بالاخره یه روز سرد زمستانی که نمی شد با موتور اونجا برم ماشین یکی از دوستان رو گرفتم و رفتم اوکی ترشی زمستون رسیده بود خانم تنها منتظر من بودن رفتم تو دیدم تنهاست نشستم و مشغول حرف زدن شدیم منتظر دوستش بود اما خبری نبود یه هو اومد کنارم گفت من خیلی بهت دقت کردم تو این چند وقته حسابی هواسم به چشات بوده اصلا توجهی به اندام زن ها نداری تو شرکت بهت میگن کور اعصابم ریخته بود بهم گفت خاله مهندس خیلی اوضاع روحیت خرابه من همه رقمه هستم اما خیانت نه نه نه دلش پر شد از اون کلکهای زنانه آروم پا شد یه هو مانتوشو درآورد ای دل غافل عجب هلویه اصلا به روم نیاوردم اومد جلوم نشت از روز اولی که شوهرش رفت و من تو شرکت هواشو داشتن تا اونجا که از من ببو اونقدر مطمئن بود که به بهانه رفتن خونه باباش از خونه خودشون میاد به خونه باغ دوست فامیل گرفته تا اینجا که با لباس خونه جلوم نشسته برام قصه تعریف کرد دست آخر گفت از آرامشت خوشم میاد از رفتارت نسبت به همه مخصوصا بی تفاوتی به زن از مهر و محبت دوستانت. والا آخر...



دل تو دلم نبود خانم مهندس یه زن میان قد جیگیلی بود در مقابل من مثل یه دختر ۱۵ ساله بود هر چند که هم سن بودیم آروم دستم رو گرفت گفت مثل آرامش درونیت با تن برخورد کن چشماش پر شده بود بخودم اومدم دیدم یه دختر ۱۵ ساله جلومه داره میگه بیا بکن همه دنیا رو فراموش کردم حتی خودم رو با ترس زیاد دست بهش زدم ...... دست به سینهاش زدم دیدم آتیش خالصه بی هیچ حرکتی .... نه لبی نه بوسی دست بردم برای شلوارش پاشد خودش درش آورد دراز کشید روی زمین چشماش هنوز پر اشک بود وااااااااااااااااای تن سفید ولی کس سبزه مطمئنم چیزی به اسم سوراخ نداری گفت من جسمم هنوز خوب رشد نکرده هنوز یه دختر ۱۵ سالم لباس ها رو در اوردیم کیر جوری سفت شده بود که دست بهش میزدی درد میکرد نمی دونستم چیکار کنم کیر بیست سانتی و با این کلفتی کجا این کس خوشگل بزارم وقتی نوک کیرم رو مالیدم در کسش اونقدر اب داشت که انگار چشمه اب گرم چقدر اب داشت سوراخ وحشت ناک کوچیک بود ترسیدم با خودم گفتم جرش میدم از هوش میره زیاد وقت نداریم دردسر میشه...



آروم آروم کردم تو لامصب تنگ بود بجای اینکه کس اون جر بخور کیر من جر خورد کورس کردن از جلو شروع شد نمی تونستم تا ته ببرم خیلی تنگ بود وحشت از دردسر تمام فکرم رو برده بود اصلا حال نمی داد اما جای همون خالی خانم خانما مانتوشو اینقدر محکم گاز گرفتهبود که آدم احساس میمرد داره میزاد کیر کلفت تو کس تنک دختر کوچولو آروم آروم داشت تمام بدنش حرکت میکرد داشت ارضا می شد یه هو احساس کردم بدنش شل شده بله کس تنگ ما ارضا شد کیرم رو کشیدم بیرون انگار از جهنم کشیدیش بیرون حالا که آروم شده بود دستشو گرفتم اومد بغلم لب ها کوچولوی نازش رو خوردم سینه های پرتقالیش رو مکیدم عین یه بره تو دستام بود هنوز تشنه شهوت گفت کاندم دارم نمی خوای گفتم کس خانم ۱۵ سانت از کیرم تو رو اینجوری کرد کاندم بدی کیرم تا جیگرت میره کلی خندیدم یه کم باهاش ور رفتم اما دیگه نکردم خوش برخورد بود خواست ادای فیلم سکسی ها رو در بیاره گفتم من از این جورچیزا خوشم نمیاد فقط کس کس کس اونم گفت فقط کیر تو مال شوهرم نصف مال تو ولی موقعه کردن نازم رو نمی کشه فقط دنبال کون منم چون زیاد بهم حال نمی دیده تا حالا نزاشتم .این اولین تجربه من با مهندس بود...

نوشته:‌ ؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 13 از 14:  « پیشین  1  ...  11  12  13  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای سكسی مربوط به همكاران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA