ارسالها: 2517
#93
Posted: 18 Sep 2012 09:39
اولين سكس من و سجاد
سلام اسم من ناهيد خيلي هم سنم زياد نيست. خب ديگه زود تر داستانم رو شروع ميكنم .....حقيقتش من 18 سالمه و اهل مشهدم.... خونمون يكي از محله هاي تقريبا ميشه گفت خوب مشهد ....روزي كه ما خونمون رو اوريدم اينجايي كه الان هستيم من تا 2 ماه دقيفا 2 ماه هيچ كسي رو از اين ساختمون نميشناختم. يه روز داشتم با دختر عمم بلوتوث بازي ميكيدم اون واسه من عكس و فيلم ميريخت منم واسه اون.يه دفعه ديدم اسم يه بلوتوث ديگه هم اومد تو گوشيم .خيلي تعجب كردم گفتم بيا واسه اين يه عكس بفرستيم ببينيم چي ميشه...هر كار كردم نشد تا اين كه ديدم بعد از 5 الي 10 دقيقه از طرف اون واسم يه عكس اومد منم قبول كردم و ديدم عكس قلب بود چند تا من واسه اون عكس دادم چند تا هم اون.خلاصه ديگه با هم دوست شديم و فهميدم اون سجاد واحد روبروييمون ...چند با همو تو خيابون ديديم و از هم ديگه خيلي خوشمون اومد ....مامان من معلم يه روز كه رفته بو مدرسه من هم داشتم ميرفتم كلاس زبانم كه ديدم سجاد در خونشون رو باز كرد و گفت خوبي؟منم گفتم اره....بعد گفت من تنهام مياي پيشم؟آخه ما قبلا در مورد سكس فقط با هم حرف زده بوديم اما سكس نداشتيم منم گفتم اره بيخيال كلاس زبان شدم و رفتم خونشو....... هيچكي خونشون نبود بعد گفت لب ميدي؟اول گفتم نه اما خيلي اصرار كرد گفتم باشه بهش لب دادم و اون همين طور كه لب ميگرفت دستشو برد رو سينه هام و ميمالوندشون بعد دكمه هامو باز كرد بهش گفتم خجالت ميكشم اخه گفت نه بابا خجالت نداره بعد بعد مانتو مو دراورد بعد هم لباس و سوتينم رو بعد كلي مالوندشون بعد سينه هامو خرد كه بعدا ديدم كبود شده بود ...همين طور كه سينه هامو ميخورد كسمو هم هي ميمالوند بعد ديدم كيرشو در اورد و گفت بخورش من م كلي واسش ساك زدم و اونم شلوارمو در اورد و گفت بخورمش گفتم اره كسمو خورد واي داشتم ميمردم يه حالي داشتم كه نگو بعد گفت ميشه از عقب بكنمت؟گفتم نه گفت جون من اما من قبول نكردم چون بدم مياد واسه همن لاپايي كرديم بعد كيرشو گذاشت لاي پاهامو هي عقب و جلوش كرد بهد هم گفت بيا بيا روي پام بشين من هم رفتم روي پاش و اونم هي خودشو تكون ميداد اخر هم ابش اومد و ريخت روي سينه هام من هم گفتم ديرم شده ديگه برگشتم خونه كسي خونه نبود رفتم حموم و مامانم اومد ديگه بعد هم خوابيدم و مامانم هم ميگفت خسته نباشي دختر گلم كلاس زبان چطور بود من هم هي ميگفتم خسته شدم ...."
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#94
Posted: 20 Sep 2012 10:14
زری جون زن همسایه
ماجرای این سکس من یه کم متفاوت از دیگر سکسهامه
واحد روبری ما یه زوج جوون بودن البته من نمیشناختمشون ولی شوهره(مراد) با پدر و مادرم آشنا بود، یکی دوبار زنشو(زری) دم در یا تو خونمون دیده بودم به نظرم خیلی عالی بود اما تو کف اون نبودم تا اینکه یه روز وقتی داشتم از خونه میرفتم بیرون یهو در خونشون باز شد(داشت خونشونو جارو میکرد و میخواست روی پادری رو هم جارو کنه) که دیدمش یه دامن آبی آسمونی کوتاه پوشیده بود که یه کم از زانوهاش بالاتر بود، یه رکابی هم به رنگ آبی آسمونی تنش بود که اونقدر نازک بود که معلوم بود یه سوتین توری صورتی رنگ پوشیده، رونای کشیده و سفیدی داشت و رنگ موهاشم قهوه ای روشن بود؛ من همینطور بهش خیره شده بودم جذب زیباییش شده بودم که یهو گفت اویییی چته؟ چرا اینقدر هیز نگاه میکنی؟ که معذرت خواهی کردمو رفتم.(نه اینکه آدم بی¬ظرفیتی باشم نه اما اونجا یهو جا خوردم)
این قضیه گذشت تا آقا مراد رفت مأموریت برا یه ماه آبادان چون تو شرکت نفت بود، چند روز بعدش که من زود از سر کار اومدم خونه رفتم تو دیدم کسی نیست، یادم افتاد که مادرم رفته جلسه تو مدرسه برادر کوچیکم؛ منم رفتم تو اتاقم که یه کم دراز بکشم؛ دیدم تلفن زنگ میزنه جواب دادم زری خانم بود، مادرت هست نه نزدیک غروب میادش، ببین آقا فرهاد من لباسامو ریختم تو ماشین لباسشویی ولی فکرکنم اتصالی داره چون خودشم برق داره میتونی یه نگاه بهش بندازی و زنگ بزنی نمایندگیش؟ گفتم چشم و پیش خودم گفتم که این میتونه اولین و آخرین فرصت سکس با زری جون باشه باید جورش کنم.
رفتم تو خونشون یه نگاهی انداختم و لباسا رو با احتیاط درآوردم سوتین قرمز،شرت مشکی، سوتین مشکی،...... همش لباس زیر و دامن و ... بود من با یه حالت خاصی بهشون دست میمالیدم و درشون میاوردم؛ نگاش کردم دیدم خجالت کشیده و یه کم سرخ شده، خلاصه معطلتون نکنم که بهم فحش ندین؛ بهش گفتم که امروز دیگه نمیشه و فردا زنگ میزنم به نمایندگیش؛ گفت صبر کن برات شربت بریزم میخواستم یه جوری سر حرفو باز کنم گفتم زری خانم اذیت نمیشی که آقا مراد یه ماه نیستش گفت از چه نظر گفتم روحی جسمی بالاخره شماهام تازه عروسی کردین یه کم خجالت کشید ولی جواب داد که چاره ای نیست دیگه باید صبر کرد همینطور که شربتو برمیداشتم گفتم چاره که داره گفت چی مثلا؟! با پررویی گفتم مثلا خود ارضایی یا با یه نفر... حرفمو قطع کرد و گفت شربتتو بخور که انگار حالت خوب نیست؛ گفتم از کجا فهمیدی که حالم خوب نیس؟ خیلی داغونم خیلی خیلی داغونتم، گفت پاشو برو بیرون پاشو!؛ همینطور که میرفتم به سمت در گفتم به مراد میگم گفت چیو گفتم اینکه زنگ زدی به من گفتی بیام اینجا بعد باهم سکس کردیم گفت باور نمیکنه گفتم ازت تو جشن تولد خواهرم (دروغ گفتم اصلا مادرم منو بابامو داداشمو اونروز از خونه بیرونمون کرد تا مهموناش راحت باشن) چندتا عکس گرفتم میگم اونا رو دادی به من تا باشون حال کنم.
گفت غلط کردی کجان بیارشون ببینم گفتم نمیارم شرط داره گفت چه شرطی؟ گفتم ببین زری من نمیخوام باهات سکس کنم فقط میخوام دستمو بزارم رو پستونات همین! گفت گمشو بیرون، باشه میرم ولی به مراد میگم که چه کس تنگی داره زنت؟ و همینطور که این حرفا رو میزدم رفتم طرفش و گرفتمش هلم داد و گفت گمشو آشغال منم دیگه موقعی که حشری بشم هیچی حالیم نیست به جز سکس دم دهنشو گرفتمو مثل پلیس که مجرما رو میبره بردمش تو اتاق خواب، انداختمش رو تخت و افتادم روش؛ کثافت کونی گمشو بیرو... که من دم دهنشو دوباره گرفتم دستمو کردم تو شورتشو براش اونقدر مالیدم کسشو تا بدنش یه کم شل شد بعد دستمو از جلو دهنش برداشتم، پاشو از روم خجالت بکش حیا...اینبار با لبام صداشو خفه کردم اونقدر خودمو روش مالیدم و لب گرفتم تا دیگه با دستاش زور نمیزد که منو از خودش جدا کنه؛ تو یه چشم بهم زدن لخت لخت شدم و دستشو گذاشتم رو کیرم از حرکت دستش میفهمیدم که داره حال میکنه، پیرنو سوتینشو در آوردم پستوناش سفید و درشت بودن؛ لبام رو گذاشتم رو پستونش و زبونمو دورش میچرخوندم یه کم مثه بچه ها میمکیدمش گاز میگرفتم خیلی نرم بودن کیرمو بهشون میمالیدم دیگه چیزی که نمیگفت هیچ آآآآه هم میکشید آروم رفتم پایین یه کم نافشو لیسیدم و بعد شلوار و شورتشو با هم در آوردم به به چه کُسی بود خیلی ناز و ملوس بود معلوم بود یه چند روزیه کیر ندیده؛ آروم لبه های کسشو باز کردمو با زبونم چوچولشو میخوردم بدنش میلرزید فهمیدم داره ارگاسم میشه خواستم دیوونش کنم با انگشت اشاره بین لبه های کسش میکشیدم صدای آآآه ااووووهش بلند شده بود منم دیگه طاقت نداشتم میخواستم بکنمش پاشدم نشستمپاهاشو دادم بالا یه کم کیرمو مالیدم به کسش که گفت بکنش تو اون گنده بک رو منم با یه حرکت تا ته کیرمو کردم تو اوففف چه حالی میداد شروع کردم به تلمبه زدن و حرفای سکسی میزدم چه تنگی چقدر داغی کیرم تو دهنت و....
پوزیشنو تغییر دادیمو نشست روم حالا اون بالا و پایین میشدو پستوناشم بالا و پایین میپرید؛ چه حالی میداد این صحنه؛ با دستم نوک پستونشو محکم فشار میدادم و ازش لب میگرفتم قلبم به شدت میزد نفسم خیلی سنگین شده بود که یهو تمام بدنم قفل کرد آروم آروم شل شد که متوجه شدم اونم ارگاسم شده یه چند دقیقه ای رو هم خوابیدیم تا اینکه کیرم کوچیک شد و از کسش دراومد.
تلفنم زنگ میخورد مادرم بود گفت از سر کار برم دم مدرسه دنبالش؛ از زری جون تشکر کردمو ازش قول گرفتم که تو این مدت که شوهرش نیست خودشو اذیت نکنه و بذاره تا باهم رابطه داشته باشیم؛ و معذرت هم خواستم که به زور بردمش تو اتاق و رفتم.
تو اون یه ماه یه ده پونزده باری از کس و کون کردمش و هنوزم با هم ارتباط داریم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#95
Posted: 20 Sep 2012 10:24
خانواده ی سکسی
من رضا هستم ۲۰ سالمه ازنظر قیافه هم چیزی کم ندارم ماجرا حدود ۵سال پیش اتفاق افتاد وهمش واقعیه اگه دروغ نوشتم حاظرم کیرتون رو تا دسته بکنم تو کونم
در محله ی صادقیه ی تهران به همراه پدر و مادر و دو برادرم زندگی میکردم .یه دوست دختر توپ پولدار داشتم به اسم نیوشا بود ورابطمون در حد حال ساده (بوس)بود راستش نتونستم به دوستیمون دوام زیادی بدم بخاطر کار پدرم بله به خاطر کار کیری پدرم فقط ۱ماه با هم دوست بودیم
ماجرا از اون موقع شروع شد که پدرم مدیر نمایندگی شرکت در ابادان شد واین بدین معنا بود که باید به ابادان میرفتیم با اون گرد وغبار هاش اب و هوای کیری اش البته همه خوشحال بودن به جز من چون پولدار شدن به قیمت قطع رابطه با نیوشا میشد برای همین هم بود حسابی اعصابم کیری وسگی بود که به زمین وزمان فحش ناموسی میدادم
ابادان که رسیدیم اب وهوا تخمی بود نمیشد نفس کشید البته بابام میگفت هوا شرجیه وارد خونه های سازمانی شدیم اسباب ها رو گذاشتیم و بابام رفت سرکار که صدای زنگ اومد برادرم رفت در رو بازکرد بعد اومد به مادرم گفت همسایمونه با پسرش اومدن برای اشنایی منم تاحرف اشنایی رو شنیدم گفتم اشنایی نه فضولی اومدن تو حواسم به تلویزیون بود تا وارد شدن یه نگاه بهشون کردم شدم مثل یه جنده ای که یه کیر ۵۰سانتی میبینه کف کردم ،زن همسایمون که اسمش میترا بود چقدر ناز وخوشکل بود هیکل لاغر کون باد کرده سینه های درشت همه این ها خودشونو از روی مانتوش نشون میداد باب کردن بود وقتی می خندید دوست داشتی کیرتو بکنی تو دهنش خلاصه اومدن تو میترا چند دفعه نگاهم کرد وهی میگفت ماشالا منم لبخند میزدم اما پسرش پرهام که همسن وسال بودیم خیلی به من نگاه میکرد و وقتی بهش نگاه می کردم رو شو اونور میکرد انگار به من زل نزده بود من حسابی بهش مشکوک بودم .قرار شد من داخل مدرسه ای که پرهام هم درس میخونه باشم وهمکلاسی شدیم توی سال تحصیلی از فکر کردن میترا کامل اومده بودم بیرون و فقط به فکر رقابت درسی با پرهام بودم اواسط سال تحصیلی بود که یه روز پرهام اومد دم خونمون گفت رضا بیا خونمون با هم درس بخونیم منم قبول کردم که برم داخل خونه که شدیم به پرهام گفتم مادرت میدونه که من اومدم و اون گفت خونه کسی نیست حالا حالا هم نمیان بعد کتابامو گرفت برد توی اتاق ودر رو بست وقفل کرد من حسابی مشکوک شدم و فکرای کیری زد به سرم که یهو دیدم بله فکرام درست بودن البته خودم هم داشتم به این موضوع میرسیدم که اقا پرهام ما یه همجنسگراست وکونیه بله تا در رو قفل کرد سریع وبدون حرف زدن لخت مادرزاد شد و روی تخت خوابید من حدود یکی دو دقیقه خشکم زده بود اخه تا حالا به سکس با همجنس فکر نکرده بودم با یه نگاه به اندام پرهام کیرم شده بود سنگ هر چی بود پسر میترا بود دلمو زدم به دریای اب منی و منم لخت شدم و افتادیم رو هم اول لبامونو رو هم گذاشتیم لامصب به جزکیرش دیگه هیچ جاش مو نداشت تو حال خودم بودم که پرهام با صدایی حشری گفت کونم رو بکن بعد رفتم سراغ کونش . یه کم کونشو مالوندم لاشو بازکردم دیدم گشاده نوک بینی ام رو نزدیک سوراخ کونش بردم باورم نمیشد بو نمیده دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم از خودم بیخود شدم حالا نلیس کی بلیس همه ی کونشو لیسیدم انقدر لیسیدمش که کونش داغ شد بعدش با یه تف جانانه کیرمو راهی کون بی مو و بی بوی پرهام کردم سر کیرم راحت با یه فشار رفت تو ولی خودشو جمع کرد فهمیدم دردش اومد یه کم صبر کردم تا شل کنه بعد فرو تر کردم اروم اروم تلمبه زدنامو سریع کردم توی حس کون داغ پرهام بودم که صدای در خونه بلند شد من وپرهام عین کسخولا داشتیم لباسامون رو تنمون میکردیم پرهام خیلی کند بود که یهو دستگیره اتاق پایین کشیده شد ولی در باز نشد چون قفلش کرده بود بعدش صدای در زدن های پیاپی من که تا دو دقیقه پیش شنگول از کون پرهام بودم حالا یه کتاب الکی گرفتم جلوم یعنی داشتیم درس میخوندیم پرهام در رو باز کرد تا در باز شد کیرم که خواب بود دوباره هوشیار شد بله خواهر پرهام(پریسا)بود که فکرشو نمیکرد که غریبه ای اونجا باشه برای همین یه تاپ پوشیده بود معلوم بود سوتین نبسته چون نوک سینه اش داشت بهمون چشمک میزد یه شلوارک هم پوشیده بود . تا در باز شد پریسا اومد داد بزنه چرا در رو قفل.....که با تعجب به من نگاه کرد و بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد خلاصه من که هیچ موقع شانس نداشتم این خطر از بیخ کونم گذشت فرداش دوباره پرهام اومد دم خونمون گفت رضا بیا ادامه ی درس دیروز رو امروز تموم کنیم من دیروز رو یادش انداختم که نزدیک بود جلوی خواهرش کیر رو یخ بشیم و بش گفتم اگه یه بار دیگه بیام خونتون شک میکنن .گفت ایندفعه فرق میکنه همه رفتن خونه ی عموم تو اهواز تا ۵ساعت دیگه هم نمیان که باز هم قبول کردم برم .داخل شدم در اصلی رو دو قفله کرد بعد بردم تو اتاق خوابش وبا هم لخت شدیم بدون هیچ معطلی رفتم سراغ کونش دوباره بو کردم دیدم بو نمیده شروع به لیسیدن کردم خواستم تف بزنم به کیرم که دیدم از زیر تخت کرم وازلین در اورد مالید به کونش حتی انگشت چربش رو تا نصفه کرد تو کونش یه ذره هم کیر منو چرب کرد کیرمو گذاشتم دم سوراخش کردم فرو،وایییی کونش شده بود مثل پنبه بدون هیچ مقدمه تلمبه میزدم احساس میکردم کونش داره کیرمو میمکه.هر دومون داشتیم حال میکردیم نمیدونم چقدر تلمبه زدم ولی انقدر زدم که کمرم داشت می پوکید با یه ندا بش گفتم داره ابم میاد گفت هر کاری میخوای بکن منم کیرمو تا ته کردم تو کونش ابمو خالی کردم همون تو حسابی حال کردیم پرهام گفت میره خودشو بشوره بعد میاد واقعی درس بخونیم، منم قبول کردم وقتی رفت حموم همش تو فکر پریسا خواهرش با اون سینه هاش بودم که به فکرم رسید برم تو اتاق خواهرش یه نگاهی بندازم اروم رفتم داخل نگاه به وسایلش انداختم رو میزش یه موبایل کهنه ی کیری دیدم یادم اومد که پرهام میگفت موبایل خواهرم جدید ترین مدل ساله فهمیدم ۲تا خط داره منم رفتم سر وقت موبایل تا شمارشو برا خودم پیامک بزنم توی پیام ها رفتم قبلش رفتم تو مکالماتش یکی رو خوندم نوشته بود
......:نرخت چنده جیگر پریسا:۲ساعت فقط کس میدم ۴۰ تا.کارت شارژ به همراه ادرس خونتون وساعتش بفرست میام
بله بچه ها تازه داشتم این خانواده رو میشناختم اون پرهام که کونیه اونم پریسا که جنده از اب در اومد اخه چرا پدرشون که قطعا وضع مالیشون توپه پس چرا برای پول کس میده راستی پرهام یه برادر بزرگ هم داره که دانشگاه میرفت از خود پرهام شنیدم که بخاطر دختر بازی از دانشگاه اخراج شده الانم مغازه داره
از اتاق اومدم بیرون بیخیال پریسا شدم توی دلم به میترا که این خانواده سکسی رو تربیت کرده کس مریزاد میگفتم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#96
Posted: 22 Sep 2012 10:14
برکات آش نذری
سلام من که الان دارم این داستان مینویسم 17 سالم هست این اولین سکس من در 16 سالگی بود که خیلی حرفه ای عمل کردم امیدوارم خوشتون میاد.
از این جا شروع کنم:
ما یه همسایه داشتیم به نام دریا وقتی میومد کوچه همه پسرا کیرشون شق میکرد منم حسابی تو کف این دختر بودم اونم هیچ موقع به من محل نمیداد منم اون موقع اطلاعاتی در مورد سکس نداشتم ولی یه همسایه داشتیم که اطلاعاتش از یه دکتر بیشتر بود و تازه به منم کلیپ های سکسی میداد تا نگاه کنم اون روزا به تدریج اطلاعاتم در مورد روش های سکس و فوت و فن هاشم رفته بود بالا در کل خیلی بارم بود اون همسایمون به نام محمد رضا یه چند باری با دریا سکس داشته بود چون دریا جنده بود وقتی اونا سکس میکردن محمد رضا فیلم میگرفت و به من نشون میداد و منم حسودی میکردم و برای سرزنش خودم میگفتم اون 2 سال از من بزرگ تره.
کم کم من به دریا نگاه معمولی نمیکردم با هر نگاه درصد شهوت من بالا میرفت خیلی دوست داشتم باهاش سکس داشته باشم چون استیل نازش رو تو فیلم هایی که محمد رضا به من نشون میداد دیده بودم خیلی سفید بود لامسب ولی روم نمیشد که بهش بگم میخوام باهات سکس داشته باشم.
اوضاع همین طوری پیش میرفت منم هر روز حشری تر از دیروز.
کم کم صبرم داشت تموم میشد تا اون روزی که یه مناسبتی بود و یکی از همسایه هامون داشت آش میپوخت همه خانوم های کوچمون به همراه دریا اونجا جمع شده بودن منم خونه تنها داشتم با خودم ور میرفتم تازه به مامانم گفته بودم آش تموم شد به منم یه کم بیار.
ساعت 1 ظهر بود زنگ خونمون به صدا در اومد منم گفتم آخ جون مامانمه آش اورده در رو باز کردم ییییییییییییهههوووو دیدم دریا پشت دره،دست پام گم کردم به پت پت افتادم گفتم شما؟چرا آش ااااوورددینن؟ اون گفت مامانت به من گفت برات آش بیارم
منم اوردم منم در پاسخ گفتم مچکر که زحمت کشیدین اوردین.من تا اومدم کاسه آش وردارم بوی عطر دیوونه کننده دختره خورد به دماغم بالاخره کاسه رو برداشتم در اون لحظه اون گفت داغه مواظب دستت باش منم دلم هری ریخت.کاسه رو برداشتم رفتم تو خونه تا کاسه رو بشورم بهش بدم داشتم که کاسه رو میشستم الکی گفتم بفرما تو دم در بده اونم پر رو پر رو اومد تو تا کاسه رو بگیره تا نزدیکم شد دوباره بوی عطرش اومد منو بیشتر حشری کرد.
به خودم گفتم شانس یه بار در خونه آدم میزنه به خاطر همین گفتم دریا جان فیلم های تو رو با محمدرضا دیدم خیلی ازت خوشم اومد نمیشه بامنم سکس داشته باشی؟
اون گفت:نههههههههههههههههههههههههه اصلا فکرشم نکن
منم میدونستم دخترا اولش ناز میکنن با جرعت رفتم جلو لبشو گرفتم رو لبام خیلی هات و خوشبو بود تازه طمع شیرین هم میداد آخه رژ زده بود اولش یه ذره مقاومت کرد ولی بعدش شل شد.
بردمش تو اتاق بعد از 3 دقیقه لب گرفتن دستم خود به خود داشت میرفت طرف سینه هاش آخ چه سینه های و گرد و قلمبه ای خدا نصیب شما هم بکنه از رو مانتوش سینشو میمالیدم اونم خوشش میومد دستم رفت طرف دکمه هاش آهسته آهسته دکمه هاش به دستم باز شد آخ چه بدن سفیدی تازه سینه سفیدش پشت یه سوتین با مارک پلی بوی قایم شده بود خودش سوتینشو باز کرد تا سینه هاش دیدم قلبم به تاپ تاپ افتاد چه سفید بودن تازه با این که سنش کم بود ولی سایز سینه هاش برگ بود یهو اون گفت چرا نگاه میکنی یه کاری بکن منم یاد فیلم هایی که محمد رضا بهم داده بود افتادم و شروع کردم به خئردن اون دو تا ممه خوشگل ان قدر نرم بود که دوست داشتم روش بخوابم دریا هم ان قدر حشرش بالا زده بود که هیچی نمیفهمید چشماش بسته بود منم لباسمو در اوردم به جز شرتم از سینه هاش اومدم پایین شیکمش یه کم لیس زدم وای چه قدر حال میداد شیرین بود.
رسیدم به شلوارش شلوارش رو خودش اشد در اورد من دوباره قلبم به تاپ تاپ افتاد تا حالا یه دختر لخت ندیده بودم. از بغل شورتش شروع کردم به لیس زدن شورتش خیس بود ولی انگار آب بدنش نبود عطر بود چون بوی خیلی خوبی میداد.
یه حس خیلی خوبی منو فرا گرفته بود شرتشم در اوردم شت شرتش یه کس سفید بود که حتی یه تار مو هم نداشت خیلی خوش فرم بود خدا نصیب شما هم بکنه جاتون خالی با دهن افتادم رو کسش ان قدر مکیدم و لیس زدم که دهنم خسته شد بعد یاد حرف دوستم محمد رضا افتادم که میگفت فکر کن پولت تو کس اونی که داری باهاش سکس میکنی گم شده بگرد تا پیدا کنی!
منم گشتم هی انگشتمو میکردم تو کس نازش کس اون داغ بود تازه خیسم بود من لذت میبردم بعد خودش پاشد شورت منو کشید پایین گفت حالا نوبت منه شروع کرد به ساک زدن وای کیرم تو دهنش احساس آرامش میکرد دهنش گرم بود از خود بی خود شده بودم فکر کنید کیر شما تو دهن کسی باشه چه حالی به شما دست میده.
وااااااایی میترسیدم آبم بیاد کس خوشگلشو از دست بدم یه ذره که ساک زد کیرمو به آرامی از دهنش در اوردم شروع کرد به خوردن تخم های من یه ذره که خورد خوابید پاهاشو باز کرد سوراخ کوچولوش معلوم بود وای چه حالی میکردم.
با من من ازش پرسیدم از جلو بکنم؟اون گفت آره منم با تعجب گفتم:پرده نداری؟؟ اون گفت نه بسته دیگه شروع کن!!!!!
منم که آگاه از رزش های سکس یه ذره اسپری دندون که باعث دیر انزالی میشه استفاه کردم بعد اون کیرمو یواش یواش به کسش نزدیک کردم کیرم داش جز ولز میکرد آخه بذبخت تا حالا کس نکرده بود.
کیرمو یواش کردم تو کسش اوخ که چه تنگ بود تازه کیرم حرارت کس دریا رو حس میکرد چه قدر گرم بود واااااااااای.
شروع کردم به تلنبه زدن تاپ تاپ تِپ تِپ اونم هی میگفت آخ آخ آخ اوه اووه محکم تر سهیل جون
منم محکم میکردم هی روش های سکسمون عوض میکردیم تا بیشتر حال کنیم بعد از 15 دقیقه آبم داشت میومد بهش گفتم اون گفت زود باش میخوام بخورم منم کیرمو بردم جلوی دهنش آبم کلا ریخت تو دهنش کمیشم هم رو صورتش بعد کیرم گرفت لیس زد واقعا که اون بلد بود چی کار کنه درست مثل خودم بود.
تغریبا سکسمون تموم شد اونم لباسشو پوشید منم پوشیدم دلم نمیومد بره اون گفت دوباره میام منم با لبخند گفتم خدا کنه.
اون کاسه رو برداشت رفت بعد از رفتن اون منم چون گرسنه بودم شروع کردم آش خوردم تا آخرش خوردم در حین خوردن همش یاد دریا بودم واقعا که دختر هاتی بود باهاش حال کردم.قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#97
Posted: 13 Oct 2012 10:47
گرمکن
با سلام خدمت دوستان گوگولی مگولی اسم من زیاد مهم نیست یا اصلا مهم نیست
بیست و یک سالمه به نظر خودم خوشگل نیستم ولی اکثرا میگن جذابم
بگذریم این نیز بگذرد
داستان از اونجا شروع شد که من دانشگاه هرمزگان قبول شدم و عازم بندر شدیم البت خودم اهل هرمزگانم
اومدیم اینج و با بچه ها خونه گرفتیم طبقه چهارم یه ساختمون؛این ساختمون یه جوری بود که رو به روش یه ساختمون دیگه هم بود
تو چند روز اول متوجه شدم تو ساختمون رو به روییمون دوتا خواهرن که خیلی خوشگل و تو دل برو بودن ولی من تو فکر اینا نبودم نه که نبودم خایشو نداشتم چون ساختمون پسر گردن کلفت زیاد داشت تو این مدت من متوجه شدم خواهر کوچیکه تو پنجره خیلی حواسش به منه ولی به خاطر اینکه یکم بچه میزد کاری به کارش نداشتم
روزگار به همین منوال میگذشت من کمکم با بچه های ساختمون رفیق شدیم
تو این چند مدت هم درگیر درسو بدبختیمون بودیم هم از طرفی به خطر اینکه یکی از همخونه هامون مذهبی بود و من دوستش داشتم تو خونه کاری نمیکردم
تا اینکه یه شب که تو خونه با پسر همسایمون نشسته بودیم بهم گفت پاشو ازتو پنجره نگاه کن ببین ایکس هست یا نه که من یدفعه گفتم: چطور مگه که گفت: من باهاش دوست بودم ولی راه نداد و داداشم مادرشو کرده.
اقا چشمتون روز بد نبینه ما اون شب خواب نرفتیم از فکر دختره با خودم گفتم هرجور شده تورش میکنم
اصل ماجرا رو بریم:
فردا شد صبح زود بیدار شدم رفتم لب پنجره تا ظهر ازشون خبری نشد ساعت نج بعد ازظهر بود که بزرگه که من خیلی ازش خوشم میومد اومد تو بالکن داشت نگام میکرد که گفتم یا شانس و یه چشمک بهش انداختم دیدم یه نگاه کردو رفت تو داشتم به خودم و بخت کیریم فهش میدادم که دیدم پرده پنجره رو زدن کنار بزرگه با کوچیکه دارن نگاه میکننو میخندن اول یه اخم بهشون کردم و بعد با دست اشاره کردم شمارتو بده
که دختر کوچیکه با اشاره و بدبختی شمارشو بهم داد ولی من تو کف بزرگه بودم
من بهش زنگ زدمو یکم لاسیدیم ولی به سکس نکشوندمش چون گفتم زیاد صورت خوشی نداره تو اول بسم الله بخوام بکنمش خلاصه من تو فکر مخ زدن بودم که خودش بهم زنگ زد بعد از اینکه حرفمون تموم شد گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفتم نه عزیزم بگو گفت تو خیلی باهام سر د برخورد میکنی تازه دوزاریم افتاد که طرف مستقیم میخواره منم گفتم باشه عزیزم گرمت میکنم از اون روز به بعد مکالمات ما رنگ و روی تازه ای گرفت هر وقت میرفت حموم گوشیشو با خودش میبرد و به من زنگ میزد من کم نمیزاشتمو از کیرمو کس و کون اون میگفتم اونم هی میگفت الان دارم جای کیر تو با شیر اب کسمو حال میارم خلاصش کنم
یه روز بهم زنگ زد گفت تنهایی منم از خدا خواسته گفتم اره فدای اون کس تپل مپلت شم گفت میخوام بیام پیشت ازتوپنجره دیدم داره اماده میکنه خودشو
بعد که از خونه اومد بیرون تا برسه خونه ما ثلبم داشت از دهنم میومد بیرون
در زد درو باز کردم.دیدم یه دختر قد بلند با چآدر بندری اومد تو
لبای برجستشو یه رژ صورتی کم رنگ زده بود خیلی بهش میومد موهاشم ها لایت بود و چآدر به قدری نازک بود که اون کون خوش تراش و سینه های لیموییش داشت جلوم بال بال میزد من تاا این لحظه گیج بودم یه دفعه سلام کردو خندید به خودم اومدم دستشو گرفتم و بوسیدم بع راهنمایش کردم بیاد تو اومد تو نشست بیمقدمه کنارش نشستم و بهش گفتم اگه گرمته لباساتو درار خندید و گفت بابا گاماس گاماس اول یخورده نزمو بکش بعد بگو لباساتو درار خندیدمو بغلش کردم گفتم سفید برفی کون خوشگلم من وقت کسلیسی ندارم بلند خندیدو لبامو صید کرد الان میک نزن کی بزن زبونمو تو دهنش تاب میدادم لب پایینشو گاز میزدم رفتم سراغ گردنش که گفت اونجارو نخور تو خونه میفهمن بعد دستمو گذاشت روسینش گفت اینو داشته باش تا بعد همینجور که داشتم لباشو میخوردم هی دستام هرز میرفت سمت کونش .خودش یه دفعه پاشد لباساشرو دراورد گفت کسمو بلیس گفتم من خوشم نمیاد یکم ناراحت شد گفت اشکال نداره کیرتو بده ببینم عضو کدوم تیمی منم لباسمو شرتمو دراوردم لخت مادرزاد جلوش واستادم خودش اومد کیرمو به نیش کشید لبش اون قد کو چیک بود که تا یکم فشار میدادم دردش میگرفت همینجور که داشت ساک میزد گفتم بسه دیگه بخواب رو زمین اونم مثل بره خوابید منم لنگاشو دادم هوا باورم نمیشد چی میدیدم یه کس برنزه هالیودی تنگ که داشت ازش اب میچکید یکم بادستم بازیش دادام که دیدم داره وول میخوره و یواش جیغ میزنه منم که حسابی حشرم زده بود بالا کیرمو تنظیم کردم راسته کسش سرشو که گذاشتم توش دیدم یه جیغ بلند زد گفتم دادا نزن ابروریزی میشه یواش یواش تا نصفه کردم توش یکم عقب جلو کردم دیدم تو هفت اسمون سیر میکنه که تا ته کردم توش یخورده دردش گرفت معذرت خواهیکردمو ادامه دادم همینجورادامه میدادام اونم هی میگفت این کس ارزونی کیر کلفت بعد از چند دقیقه اون ارضا شد وبعدش منم شدم و ریختم رو سینش
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#98
Posted: 15 Oct 2012 22:33
منو اینهمه خوشبختی محاله
سلام حسین هستم 17 سالمه و کرج زندگی میکنم خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به 4 ماه پیش میشه.خونه ما دو طبقست و من با پدر و مادرم در طبقه بالا زندگی میکنیم و فقط یه برادر دارم که از خودم 8 سال بزرگتره.داداشم دو سال پیش ازدواج کرد و طبقه پایین ساکن شد تا اینکه بعد از یه سال یه اپارتمان خرید و از اونجا رفت و طبقه پایین خالی شد .در ضمن بگم خانواده من به شدت مذهبی هستند .پدرم تصمیم گرفت طبقه پایین رو اجاره بده.اولین نفری که بنگاه برای طبقه پایین اورد یه دانشجو دختر بود که مادرم گفت چون از شهرستان اومده مجبوره در کرج خونه ای رو اجاره کنه.وقتی که برای دیدن خونه اومده بود من مدرسه بودم و این توصیفات رو مامانم بهم گفت .خلاصه قرار شد اون شب بابام استخاره ای کنه و اگه خوب اومد فرداش برن واسه قرارداد بستن, جواب استخاره خوب اومد وفردای اون روز اون دختره که مامانم گفت اسمش سولمازه اثاثیش رو اورد.
اولین باری که من سولماز رو دیدم فردای بعد از اومدنش بود,من حتی روز اساس کشی هم اون رو ندیدم چون کلاس زبان بودم.حدودا ساعت 1 بعد از ظهر بود و من تازه از مدرسه برگشته بودم و چون پدر ومادرم سر کار بودند طبق معمول کسی خونه نبود,که یکدفعه صدای زنگ خونه به صدا در اومد,در رو باز کردم,سولماز بود .برای اولین بار سولماز رو دیدم به قول خودمون عجب گوشتی بود.22سالش بود و پوستش سفید بود,وزنش نکردم ولی حدودا بین 65تا75بود.اومده بود که از پدرم بخواد که بیاد واسش لامپای طبقه پایین رو عوض کنه و چون بابام سر کار بود از من خواهش کرد که این کار رو واسش انجام بدم.من هم قبول کردم و گفتم شما برید من خودم تا 10 دقیقه دیگه میام ,در اولین برخورد خیلی با من خودمونی حرف زد و گفت حسین جون بیایا,منتظرتم.من هم بعد از اینکه ناهارم رو خوردم رفتم پایین.در زدم بعد از چند ثانیه اومد در رو باز کرد,داشتم از تعجب شاخ در میاوردم فقط یه تاب صورتی تنش بود با یه شلوار قرمز چسبون و روسری هم نپوشیده بود تو این موقع با خودم فکر کردم یا سکس میخواد یا منو ادم حساب نمیکنه,خلاصه رفتم داخل و لامپارو عوض کردم.داشتم میرفتم بیرون که گفت کجا این همه زحمت کشیدی بیا این شربت رو بخور بعد برو.روی کاناپه نشستم و شروع کردم به خوردن شربت که یهو اومد و کنارم نشست,من تا اون موقع سکس نداشتم و بالاترین خلافهام فیلم و عکس و جلق زدن بود و ارزو داشتم یه بار سکس داشته باشم.
خلاصه شربت رو خوردم و خواستم برم بالا و به یادش یه جقی بزنم که سولماز گفت تو که بابا ومامانت سر کارند و بالا تنهایی ,بزار یه فیلم بزارم که با هم نگاه کنیم تا حوصلمون سر نره.منم بعد از کلی تعارف الکی از خدا خواسته قبول کردم.سی دی رو که داخل دستگاه گذاشت دیدم امرکن پای7 رو گذاشته و دیگه مطمئن شدم که سکس میخواد.داشتم از خوشحالی بال در میاوردم,کمی از فیلم گذشت تا رسید به یه صحنه سکسی که یهو دیدم سولماز داره پستوناش رو از رو لباس به هم میماله ولباش رو میخوره.از روی شلوار تنگش برجستگی کونش معلوم بود .تو این فازا بودم که لباشو رو روی لبام گذاشت وای چه صحنه ای,لباش انقدر داغ بود که احساس کردم اب جوش دارن میریزن رو لبام.بعد از کمی که لباش رو خوردم تاپش رو در اوردم یه سوتین مشکی تنش بود که اون هم اوردم.وای چه سینه هایی از سفیدی میدرخشیدند,سینه هاش نه بزرگ بود نه کوچیک و چون من عاشق نوک پستون بودم شروع کردم به گاز گرفتن نوک پستوناش و خوردن اونها.با ولع و حرص میخوردم و اون هم شروع کرد به داد های اروم زدن.داشتم لذت میبردم و کیرم انقدر شق شده بود که داشت شلوارمو پاره میکرد.کیرم رو دراوردم و وقتی سولماز کیر شق شده من رو دید شروع کرد به ساک زدن,احساس میکردم که دارم خواب میبینم و یاد شعر پویا افتادم که منو اینهمه خوشبختی محاله.کیرم رو حرفه ای میخورد,تو دهنش میزاشت و در میاورد بعد از اینکه کیرم رو کاملا خیس کرد ,شلوارشو از پاش در اوردم یه شرت توری بنفش پاش بود وای چه کونی گوشت خالص بود .شرتشو در اوردم و یه تف روی سوراخ کونش انداختم ,من همیشه دوست داشتم برای اولین بار یه نفر رو از کون کنم چون وقتی از کون میکنی طرف مقابل شروع به داد زدن و گریه کردن میکنه و این موقع مردا بیشتر لذت میبرن.کیرم رو تو کون تنگش انداختم و بعد از چند بار تقلا کردن رفت داخل.سولماز شروع کرد به ای و اوی کردن,داد میزد و گریه میکرد و میگفت حسین تو رخدا در بیار دارم از درد میمیرم,گریه هاش لذت کار رو واسه من دوچندان میکرد بعد از چند دقیقه کیرم رو در اوردم وتوی کسش گذاشتم,وای چه کس داغ و خیسی انگار ابگرمکن داخل کسش بود,بعد از چند بار تلمبه زدن احساس کردم داره ابم میاد کیرم رو بیرون کشیدم و ابم رو روی شکم نازش خالی کردم و بعدش هر دو حدود چند دقیقه بی حال روی زمین افتادیم .کم کم لباساشو پوشید و منم پوشیدم,موقع رفتن ازش پرسیدم که چرا با من سکس کرده که گفت سه ماه بوده که سکس نکرده و بهش فشار اومده.بهش گفتم گفتم کی پردتو زده که گفت دوست پسرش تو اراک و ازم خواست که این چند مدتی که اینجا دانشجوئه من نیازهای جنسیشو براورده کنم که من هم از خدا خواسته قبول کردم .موقع رفتن یه لب ازش گرفتم خداحافظی کردم و رفتم طبقه بالا و یه دوش گرفتم .شاید براتون سوال شده باشه واسه منی که تا اون موقع سکس نداشتم چطور سکس بلد بودم که دلیلش دیدن زیاد فیلم های سکسی بود .من بعد از این ماجرا چند بار دیگه هم با سولماز سکس کردم که در خاطرات بعدی مینویسم.امیوارم خوشتون اومده باشه و با اونی که دوست دارید بتونید سکس کنید.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash