ارسالها: 2517
#101
Posted: 21 Oct 2012 18:16
مستاجر عمو
سلام به همه ی دوستان من چند وقتی میشتو سایت عضو شدم داستانم کاملا واقعی هستش .
داستان برمیگرده به چند ماه پیش که ما خونمون طرفای اسلامشهر بود البته الان خونمون تهرانه بریانک . ما پیش عموم اینا تو یه کوچه همسایه روبرو هم بودیم عموم چندتا خونه داره یه دو طبقش بغل ما بود که مستاجر داشت که پایینیه تازه اومده بود یه زن و شوهر جوون بودن .
راستی از خودم بگم اسمم رضاست ودانشیجوی حسابداری ترم 6 هستم 21سالمه قبلا از اینم با چندتا از هم دانشگاهیام سکس داشتم خلاصه جونم بهتون بگه که این مستاجره اومد ومنم بیشتر موقع ها میرفتم مغازه عموم که دقیقا روبروی این خونه بود پیش پسر عموم روزنامه میخوندیم یا بازی سونی و هیچ موقع فکرشو نمیکردم با این خانوم سکس داشته باشم البته یه بار تو کوچه فرش میشست سینه های قشنگشو دیدم همیشه هم دید میزدم ولی نه اینکه تو فکر سکس باشم اصلا فکرشم تو ذهنم نبود
گذشتو یه بار ازپنجره با یه سوتین قرمز دیدمش وای داشتم دیونه میشدم خیلی ردیف و سکسی بودش یه بار دم در باشلوارک دیدمش وچند باری دیدم توجش به منه حتی موقع اومدن به مغازه خلاصه یک روز پسر عموم بهم گفت برم به حساب یکی 20 تومن پول بریزم منم رفتم ریختم بعدش با کلی اصرار ازش پرسیدم گفت واسه این مستاجرس اسمش اعظم بود 28 ساله بود وخوشکل اینم بگما پسر عموم تو این خطا نیستش وفقط واسه کمک پول فرستاده بود منم فهمیدم که شمارشو داری قایمکی ورداشتم و شب با کلی فکرو خیال به این خانومه اس دادم وگفتم شانسه خودمو امتحان کنم بعد کلی منتظر بودن خلاصه جواب داد و گفت کی هستی منم که ترسیدم به شوهرش بگه بعد کلی ترس و التماس گفتم رضا هستم که اونم دقیقا شناخت و اولش ناز میکرد که شوهر داره و نمیشه و از این حرفا ولی بعد کلی کس لیسی قبول کردش راستی اون موقع شهرستان بود و گفت بهد چند روز میاد .
اقا ما اون شب و با کلی ارزو خوابیدیم به فکر کردن این فرشته جون خلاصه هی این روزو اون روز میکرد که ساعت 1 شب دیدم اس داده میگه بیا کوچه از پنجره ببینمت منم با کلی استرس و ترس رفتم دیدمش کیرمم حسابی شق بود باورم نمیشد لبخند خاصی تو لباش بود و منم چون دیگه نمیتونستم تو کوچه بمونم رفتم خونه اخه بابام از اون مذهبیاس .
صبح فردا رسید و این تو خونه تنها بود و یه چیز که کاملا به نفعم بود این بود که شوهرش تو معدن توشهرستان کار میکرد وهر یک ماه به بعد میومد انگار همه چیز محیا بود واسه رسیدن به ارزوم بهش زنگ زدمگفتم میخوام بیام پیشت البته خیلی از در و همسایه میترسیدم ولی کوچه خلوت بود اونم گفت شب مهمون داره و امکان داره مادر شوهرش بیاد اونجا ولی من به سرم نرفت اونم میترسید درو واکنه که من بهش گفتم وا کنه خوم میام وای جاتون خالی دیدم در یهو کمی واشد قلبم بد جور میزد بدنم به لرزه افتاده بو ولی شهوت کاره خودشو کرد رفتم سریع درو واکردم و بستم حالا دیگه تو خونه بودم رفتم جلو طرف اشپزخونه که یهو دیدمش داشت واسه شب اماده میشد .
وای یه تاپ پوشیده بو بدون سوتین وموهای زرد طلایشم به چش میزد با یه دامن کوتاه ابی رنگ با اظطراب رفتم پیشش داشت با تلفن حرف میزد نزدیکش شدم وای چه گرمای خاصی داشت دستشو گرفتمو یهو پیشونیشو بوس کردم قربونش بشم بعد که حرفش تموم شد اونم دست منو گرفت رفتیم اتاقشون پنجره هارو بست و شروع کرد که چرا عاشق من شدی و من هیچی نیستم از این جور چیزا و بهم گفت تو خوشگلی و ما به درد هم نمیخوریم ولی من گوشم بدهکار نبود اصلا تو حال خودم نبودم چسبوندمش به دیوارو سینشو گرفتم وای خدا انقد باحال بود که تو دستام جا میشد اولش نمیزاشت هولم میداد ولی با کلی سختی رفتم سراغ لبش که اونم حشرش زد بالا یه 10 لب گرفتیم بعد رفتم سراغ سینه هاش دوتاشم با حرص خاصی میخوردم اونم کامل در اختیارم بود بعد خوابوندمش دستامو بردم از زیر دامن وای چه ساق و رون ردیفی داشت دامنشو زدم بالا رفتم سراغ کسش که اجازه نمیداد کمی از رو شورت لیس زدم بالاخره درش اوردم خودم سریع لخت شدم و پاهاشو وا کردم ساک نزد میگفت چندشش میشه .
کیرمو که حسابی شق شده بود گذاشتم دم کوسش خیلی تنگم نبود ولی خوب بود با کمی فشار سرش رفت تو ای جونم قربون کسش برم تو اسمونا بودم داغ داغ بود توش با یه حرکت کله کیرمو دادم تو یه جیغ ناز کشید و شروع کردم به تلمبه زدن خیلی حال میداد 5 دقیقه ای کردم پاشدم خوابیدم بهش گفتم بشین روش اونم نشست و چه کسه ردیفی داشت هی بالا و پایین میکرد من که دیدم داره ابم میاد خوابوندمش پاهاشو دادم هوا کیرو دادم توش و داشتم میکردمش که ابمو حس کردم دیگه نپرسیدم بریزم یا نه که همشو با فشار ریختم توش داشتم میسوختم اونم منو با فشار بغل کرده بود چند دقیقه روهم بودیم بعد من پاشدم سریع برم یه لب گرفتمو رفتم .
بعد ها باز چند سری کردمش ولی الان دیگه نمیشه شوهرش دیگه معدن نمیره مام خونمونو بردیم ولی باهاش در تماسم مکان باشه میاد.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#102
Posted: 21 Oct 2012 18:22
حامد و جنیفر لوپز
حامد و جنیفر لوپز
با سلام به دوستای گل خودم من اسمم حامده و 20 سالمه میخوام اولین خاطره سکسمو که داشتمو براتون بگم این ماجرا واسه واسه تابستون سال 90 بود که من تو ی محلمه مون جلوی مغازه دوستم نشسته بودم و باهاش درمورد باشگاه بدنسازی حرف میزدیم (تا یادم نرفته بگم که من قدم 185 وزنم هم 85 و هیکل توپی هم دارم چون باشگاه میرم دوستام منو خوش تیپ صدا میکنن قیافه ی بدی هم ندارم بگذریم) اره همینطور که من رو صندلی لم داده بودم و صحبت میکردیم واسه دوستم علی مشتری اومد من به مشتریه توجه نکردم بعد که گوشیم زنگ خورد دیدم رویا دوست دخترمه جواب دادم
-علو سلام حامد خوبی؟
-سلام خوبم مرسی
-حامد واسه فردا میتونی ییای بریم بیرون؟
-اره حتما عزیزم چرا که نه حالا کجا؟
-فردا صبح بهت میگم
-باشه
-کاری نداری؟
-نه
-خداحافظ
بعد گوشیرو قطع کرد دیدم بابام اس زده که بیا خونه کارت دارم(چون گوشیم اشغال بود اس داده بود) رفتم تو مغازه که از دوستم خداحافظی کنم یهو ماتم زد چشمم به یه زن مامانی و ناز افتاد که واسه دخترش داشت خوراکی بر میداشت همینطور که خیره بودم دوستم گفت خوش تیپ کجایی گفتم من دارم میرم کار داشتی بزنگ گفت باشه یه بار دیگه خوب نگاش کردم یه مانتوی تنگ پوشیده بود که اندامش کاملا معلوم بود یه کمر داشت باریکه باریک بعد یه باسنی داشت که اگه هر کسی ببینه اب دهنش راه میوفته باسنش اونقدر بز رگ بود که من فکر میکنم جنیفر لوپز پیشش کم بیاره اصلا اون باسن به اون اندام نمیومد سینه هاش هم نسبتا بزرگ بودن سر بالا و خوش فرم قیافش هم که دیگه واویلا از اون کس های تمام عیار بود خریدش که تموم شد اومد بره من هم دنبالش راه افتادم رفتم یکم با فاصله حرکت کردم رسید در خونش و کلیدارو از کیفش دراورد اپارتمان بود خونش رفت تو من که رفتم خونه فهمیدم یه کوچه پایین تر از ما خونشونه و پشت اپارتمان ما بودن که من فهمیدم به بالکن خونشون دید دارم چون ما طبقه چهارم بودیم و خونه ی اونا طبقه ی سوم کامل میشد اتاق خوابشونم دید
کارم که تو خونه تموم شد رفتم بالکن که دیش ماهوارمونو تنظیم کنم یهو چشمم افتاد به بالکن خونه همون زنه وای چی میدیدم یه شلوارک چسبون با یه تاب کوتاه که به زور تا زیر نافش میرسید داشت رخت جمع میکرد یه لحظه که برگشت یه رخت رو بزاره تو سبد خم شد باسنشو دیدم که چشمام یهو تار شد وای اون باسن گنده تو اون شلوارک چی شده بود شهوت سرتاسر وجودمو گرفت اون رفت تو من زود رفتم تو اتاقم یه جلق جانانه زدم چون مدتی بود که نمیزدم ابم با فشار اومد رو تختم حال کردم
فرداش داشتم از باشگاه برمیگشتم که از قصد رفتم کوچه ی اونا که شاید ببینمش ولی از شانس بد من نبود
رفتم خونه ساعت 11 شب بود که من داشتم تو همین سایت چرخ میزدم که علی زنگ زد گفت بیا مغازه کارت دارم من رفتم پیشش گفت امروز بد جور خیره ش بودی گفتم اره عجب کیسی بود من نمیدونستم همسایه پشتی ماست علی گفت خره اون بیوه است همینو که گفت کیرم دوباره شق شد و پیش خودم گفتم که باید حتما بکنمش علی گفت من از خیلی وقت پیش تو کفش بودم ولی چون با مامانم اشناست نمیتونم کاری کنم(مامان علی سالن زیبایی داره) بهش گفتم من میتونم بعد علی گفت که خیلی زن سفتیه یعنی به هر کسی پا نمیده مخصوصا تو این محل من رفتم خونه که بخابم ولی فکر اون زنه نمیزاشت داشتم دیوونه میشدم فرداش دوباره رفتم پیش علی ازش پرسیدم اسمش چیه که گفت لیلا گوشیم زنگ خورد دیدم رویاست گفت که بیا به ادرس منم گفتم باشه اقا رفتم حمومو خوب به خودم رسیدم رفتم سر قرار تا عصر باهاش چرخ زدیمو حال کردیم من داشتم برمیگشتم خونه که دیدم یه زنه با یه دختر کوچیک وایسادن کناره خیابون هر ماشینی میاد بوق میزنه میره رفتم جلو تر دیدم اره لیلا خانومه چی میدیدم تو کونم عروسی شد رفتم کنار بوق زدم شیشه رو دادم پایین گفتم لیلا خانوم بفرمایید اولش نشناخت بعد اومد جلو گفت اقا حامد شمایین(نمیدونم اسم منو از کجا میدونست) گفتم کوچیکتونم بفرمایید برسنومتون رفتن نشستن پشت دخترش اسمش ستاره بود وقتی صداش کرد فهمیدم من راه افتادم میخواستم این راه تموم نشه همون مانتورو پوشیده بود همش از اینه نگاش میکردم بعد گفت که خدا شما رسوند از بس که این مردم بوق میزنن بی ناموسا خودشون ناموس ندارن من یهو پروندم گفتم تقصیری ندارن که گفت بله گفتم اره بی ناموسای عوضی بعد اینکه رسیدیم با کلی تشکر رفتن من هم خوشحال بودم که گام اول با موفقیت طی کردم رفتم به علی گفتم ماجرارو(راستی یادم رفت علی هم سن من بود و باباش پنج سال پیش فوت کرده بود مادر اونم بیوه بود) علی هم گفت کونی اون خوراک خودته خوش به حالت من رفتم خونه چون تک فرزند بودم تو خونه فقط حرف من بود رفتم دیدم مامانو بابام یه یادداشت گذاشتن که ما میریم خونه بابا بزرگ اگه خواستی بیا در ضمن گوشیتم روشن کن یادم افتاد که گوشیم شارژش تموم شده بود رفتم وشن کردم دیدم کلی اس ام اسو زنگ زدن زفتم دیدم شام اماده رو گازه شامو که خوردم رفتم پای کامپیوتر دوبا ره سایت شهوانی رو گشتم خسته خسته رفتم پاژ ماهواره دیدم تنظیم نیست رفتم واسه تنظیم وقتی کارم تموم شد میخواستم برم تو که وای دوباره چشم به اون زنه افتاد ولی اینبار لخت لخت بود داشت تو اتاق لباس عوض میکرد وای ماتم برد اون باسن به اون بزرگی لخت جلوی من یود وای داشتم دیوونه میشدم لباس پوشیدنش تموم شد رفت منم زود رفتم زدم یه کانال سکسی بعد رفتم باز یه جلق دیگه زدم دیگه طاقت نداشتم واسه کردنش ثانیه شماری میکردم
رفتم خابیدم صبح رفتم کار داشتم طرفای ظهر داشتم برمیگشتم خونه که یکم راه مونده به حونمون دیدم یه پسر حدودا25 ساله مزاحم همین لیلا خانوم شده و هی بوق میزنه دخترش ستاره هم پیشش نبود اقا من فرصتو عالی دیدم زود پریدم پایین پسررو از ماشینش کشیدم پایین تا میخورد زدم اون بیچاره پاشو گذاشت رو گازو دفرار منم سلام کردم وگفتم لیلا خانوم چرا پس تنهایین گفت که محل کارمه(منشی یه شرکت بود)گفت پس ستاره جون کجاست گفت خونه مادر بزرگش گفتم سوار شین برسونمتون گفت نه مزاحمت نمیشم گفتم اگه نیاین باز همین اش هکین کاسه قبول کرد و اومد نشست جلو من کف کردم از ذوقم یه take off کشیدم که از ترس چسبید به صندلیش تو راه همش از من تشکر میکرد وقتی رسیدم در خونشون اصرار میکرد که برم ناهار منم پیش خودم گفتم بهترین فرصت ولی نباید تابلو یازی میکردم گفتم ممنون تنهایی یه چیز میخورم اینو از قصد گفتم که بفهمه تنهام گفت اینجوری که اصلا نمیشه باید بیای منم گفتم پس برم خونه کمی دیگه میام گفت باشه اقا زود رفتم خونه حموم کردم اماده شدم رفتم زنگو زدم درو یاز کرد رفتم تو من فکر میکردم تنهاست ولی وقتی در باز شد دیدم مامنشه یعنی مامان بزرگ ستاره اقا رفتم تو حالم گرفته شد من نهارو خوردم زود زدم بیرون تشکر کردم رفتم خونه یه چرت زدم که با زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم رویاست میگفت امشب میخواد ببینتم اخه منو رویا عاشق هم بودیم به قصد ازدواج منم گفتم باشه رفتم و کلی باهم چرخیدیم اومدم خونه دیدم بابامینا هم اومدن رفتم بالکن تا شاید د.باره ببینمش ولی نبود اصلا دپرس شدم رفتم گرفتم خوابیدم
فرداش عصر داشتم از باشگاه برمیگشتم که سر کوچه همدیگرو دیدیم با کلی احوال پرسی رفت منم رفتم پیش علی قضایارو براش گفتم اونم گفت کم کم پیش برو رفتم خونه دوباره شامو خوردم رفتم سر پیسی که برم سایت شهوانی یه اس ام اس برام اومد دیدم یه اس عاشقانه است منم جوابشودادم گفتم شما که گفت من لیلام تعجب کردم پیش خودم گفتم این شماره منو از کجا اورده گفتم بفرمایید امرتون گفت اگه میشه فردا ساعت 2 بیاین محل کار من من هم گفتم باشه قطع کردم بعد ها فهمیدم که از گوشیه مامان علی کش رفته بود من فرداش رفتم محل کارش گفت شرمنده مزاحم شدم میخواستم اگه میشه بریم من یکم خرید دارم اونارو بکنمو بریم خونه منم گفتم باشه از این ادعاش تعجب کرده بودم رفتیم سوار ماشیم شدیم تو راه گفت شما جای برادر منین شرمنده مزاحم شدم منم گفتم اتفاقا کار خوبی کردین هر وقت کار داشتین بهم خبر بدین رفتیم خریدامون تموم شد ساعت 6 بود که رسیدیم خونشون ازم دعوت کرد که شام برم خونشون فتم خونه دوباره به خودم رسیدم شب به بابامینا گفتم با بچه ها مهمونی دعوتیم رفتم زنگ زدم رفتم تو فکر میکردم دوباره مادرش اونجاست ولی نبود تو کونم عروسی بود وقتی دیدمش یه سارافن کوتاه که تازیر باسنش میرسید پوشید با یه شلوار استرج تنگ پوشیده بود که من همش چشمم به باسنش بود اخه واقعا یه چیز دیگه بود شامو که خوردیم دخترش اومد تا یکم یاهاش بازی کنیم خیلی دختر نازی بود بعد رفت کمی میوه چای اورد بعد از اون من گفتم دیگه از حظورتون مرخص میشم بعد رفتم خونه پیش خودم یه حس خوبی بهش داشتم انگار دوسش دارم دوباره رفتم بالکن تا شاید ببینمش اره تو اتاق بود داشت لباس عوض میکرد من نباید لامپ بالکنمو روشن میکردم که کردم اون که برگشت طرف من منو دید و زود پرده رو کشید بعد از اون یه چند روزی ازش خبری نشد منم خودمو سرزنش میکردم تصمیم گرفتم بهش اس ام اس بدم بپرسم که چرا.......
اس رو زدم جواب نداد سه چهار تا زدم تا بالاخره جواب داد گفت از تو انتظار این کارو نداشتم منم بهش گفتم که احساسی نسبت بهش دارم اونم گفت منم همین احساسو نسبت به تو دارم بعد گفتم میخوام ببینمت گفت که بیا محل کارم منم فرداش رفتم سوارش کردم وقتی نگام کرد تو چشماش یه حسی بود گفت چرا دیدم میزدی منم دلیلشو گفتم که اون اندام و صورت خوشگلت منو وادار به این کار کرد گفت یعنی من این همه چیزم که تو گفتم اره بهش گفتم کناره خیابون هی بهت گیر میدن به خاطر اندامته دیگه گفتم که جنیفر پیش تو کم میاره گفت واسه چی منم گفتم همینطوری گفت نه منظورت چیه گفتم هیچی گفت باید بگی منم گفتم به خاطر باسنت که یهو جا خورد بعد گفت نظر لطفته رسیدیم در خونشون میخواست پیاده شه که گفتم لیلا خانوم گفت بله گفتم دوست دارم یهو نشست تو ماشین اینور و اونورو نگاه کرد لباشو گذاشت رو لبام گفت منم همینطور پسر تو کونم عروسی شد بدو رفتم خونه بعد شام اس ام اس زدم و جواب داد گفت که فردا بریم نهار بیرون منم گفتم باشه گوشیم زنگ خورد دیدم رویاست اونم میگفت فردا نهار بریم بیرون من گیر کردم بین دوراهی نمیخواستم هیچکدومشونو بپیچونم داشتم دیوونه میشدم تصمیم گرفتم که رویا رو یه جوری دکش کنم به رویا گفتم که مامانمو بردم دکتر اونم قبول کرد رفتم ماشینو بر داشتم رفتم در خونه ی لیلا بهش تل زدم اومدن رفتیم بیرون تا عصر چرخیدیم وقتی برگشتیم جلو در دوباره لبمو بوسید شب بهش اس زدم گفتم میخوای یک هفته کامل پیش هم باشیم اونم گفت واقعا گفتم اره میخوای گفت چرا که نه ولی چطوری گفتم که تو خونه میگم یه هفته میرم اردو با بچه ها گفت اگه جور شد خبرشو بده رفتم قضیه رو به مامانمینا با رویا گفتم اونا هم قبول کردن فرداش مثلا قرار شد من برم اردو رفتم و به لیلا زنگ زدم چون ماشین خونه مونده بود رفتم دنبالش از س کارش رفتیم خونشون دخترش ستاره خیلی خوشحال بود مه من رفتم پیشش 3 ساله بود چیزی نمیفهمید شب شد شامو که خوردیم دخترش خوابید موندیم ما رفت تو اتاق تا لباس عوض کنه رفت اومد لباس خوابشو پوشیده بود منم گفتم خیلی ناز شدی اونم یه بوس کردو رفت منو صدام کرد گفت لباسادو عوض کن تا راحت باشی بعد رفتیم پای تلویزیون کنار هم نشسته بودیم کمکم چسبیدم بهش دستمو انداختم دور گردنش موهاشو نوازش کردم با دست دیگم دستاشو گرفتم دستاش گرم بود دستمو رو گونه هاش میکشیدم نفس هاش داشت تند میشد صورتمو بردم جلو از گونش بوس کردم چشماشو بست فهمیدم که داغ شده کیر منم شق شده بود بلند شد اومد روبرو به من روی پاهام نشست طوری که کیرم افتاد وسط پاهاش همدیگرو محکم بغل کردیم لبامون رو هم قفل شد همونطوری بلندش کردم بردم اتاق انداختمش رو تخت خودمم افتادم روش استین حلقه ایمو داراوردم افتادم به جون لباساش فقط تو تنش شرتو سوتین ست مشکی بود شلوارک حودمم دراوردم افتادم به جونش دوباره سوتینشو باز کردم سینه هاش مهشر بودن از صورتش تا نافش لیس میزدم بعد پستوناشو میک میزدم دیگه نالش درومده بود رفتم پایین شرتشو دراوردم کسش خیلی تپل بود افتادم به حون کسش عین گشنه ها داشتم میخودم لیلا هم داشت جیغ میزد گفت بسه منو خوابوند شرتمو کشید پایین کیرمو برام ساک میزد داشتم تو اسمونا راه میرفتم که ابم اومد اونم همشو قورت داد دوباره گذاشت تو دهنش تا شق شه شق که شد ظاقباز خابید پاهاشو باز کرد رفتم روش کیرمو گزاشتم در سوراخش هل دادم به سختی رفت تو خیلی تنگ بود داشتم تلمبه میزدم اونم اخو اوفش داشت کرم میکرد گفتم برگرد قنبل کن برگشت قنبل کرد داشتم دیوونه میشدم باسن به اون بزرگی جلوم بود کیرمو با کرم چرب کردمو گزاشتم در سوراخش هل دادم سرش رفت تو جیغ زد کمکم هل دادم که تا ته رفت اون باسن که به خاطرش جلق میزدم حالا تو دستام بود داشتم تلنبه میزدم ابم که اومد ریختم تو کونش افتادم روش گفتم خوب بود گفت تا حالا اینجور حال نکرده بودم تو اون یه هفته همش با هم سکس داشتیم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#103
Posted: 25 Oct 2012 11:12
اولین سکس توی انباری
سلام من 21 سالمه وسکس زیاد داشتم ولی میخوام اولین سکسمو واستون تعریف کنم.
همسایه بغل دستیمون که حدودا 15سال رفت وآمد داریم 3تا دختر داره دختر کوچیکش( نسیم) که هم سن من والان دانشجو در دوران بچگی هم بازی من بود ولی اصلا سکس یا چیز دیگه ای نداشتیم هم بازی سالم. حدود 4سال پیش پدرش که ناراحتی قلبی داشت فوت کردو چند روزی بود که خونشون پراز مهمان شهرستانی بود. چون رابطه نزدیکی داشتیم بیشتراوقات مادرم واسه کمک اونجا بود. منم که همیشه سرچهارراه بابچه های محلمون ولو بودیم. فک میکنم حدود 4 یا5 روز از فوت پدر نسیم میگذشت که یک روز بعداز ظهر پاییز حدودساعت 6یا7 مادرم نسیم رو فرستاده بود که بیاد ازخونه ما تخته و ساتور برای خردکردن گوشت بگیره. سر چهارراه نشسته بودم که دیدم نسیمودخترخالش که سه چهارسال ازخودش کوچیکتره داره در خونمون درمیزنه رفتم جلو گفت محسن آقامادرتون گفته فلان چیزو بدین ناگفته نمونه چندروزی بود خیلی شهوتی بودمو جلق زیادمیزدم. دروباز کردم ورفتم تو نسیمودخترخالش اومد توپله ها منتظرم وایستاد. من تا وارد خونه شدم دیدم خونه تاریک به نسیم گفتم بیا من میترسم اونم ی کم مسخره ام کردو تاجلوی ورودی دراومد دخترخالش همون توپله ها واستاده بود. تخته گوشت توانباری حیاط خلوتمون بود رفتم درحیاطوباز کردمو دوباره به نسیمگفتم بیادیگه تاریک میترسم درانباری روکه بازکردم نسیم تو نیومد گفتم بیاصندلی رونگهدار تاازروی قفسه برش دارم تااومدم تخته رو بردارم لاستیکای ماشین بابام (پدرم راننده ترانزیت) که 6 تاروهم چیده شده بود افتاد روی نسیم کاریش نشد فقط بین دیوارو لاستیکها گیرکرد گفت محسن دارم خفه میشم سریع اومدم لاستیکو از پشتش هل بدم که کیرم ناخواگاه چسبید درکونش وای بچه ها کونش خیلی نرم بود کیرم سریع بلند شد الکی به یاستیکها زورمیزدمو میگفتم خیلی سنگین چسبیده بودم به کونش اونم کونشو هل میداد سمت من خلاصه لاستیکارو زدم کنارو دستمو دور کمرش گذاشتم محکم فشارش دادم اونم گفت محسن ول کن الان دخترخالم شک میکنه از رو شلوار داشت آبم میومد که گفت بذار تخته رو ببرم باز برمیگردم پیشت گفتم نه تونمیای گفت قول میدم برگردم خلاصه ولش کردمو رفت. منم شهوتم زده بودبالا رفتم جلو در نشستم نیم ساعتی گذشتو باخودم گفتم دیگه نمیاد که دیدم درشون بازشدو نسیم رفت سمت سپرمارکت واصلا به من نگاه نکرد وقتی برگشت بهش اشاره کردم بیا اونم با عشوه گفت خیلی پر رویی جلو خونشون که رسید گفتم بیاکارت دارم تا اومد جلو خونمون جلو دهنشو گرفتمو بردمش توخونه از روشلوارشروع کردم مالوندنش جندثانیه که سینه هاشو مالوندم بادوتادستش دستمو که جلودهنش بود زدکنارو گفت خوب دهنمو ول کن مانتوشو در آوردم خوابوندمش روزمین اونم شهوتی شده بود سرتون درد نیارم هرکارش کردم ازپشت بهم نداد ولی دوکمر لاپایی کردمش یکبار از جلو یکبارم ازپشت خیلی دوس داشت کسشو فشار بدم خلاصه یک نیم ساعتی حاکردیمو بعدرفت خونشون از اون به بعد دیگه هیچ موقعیتی پیش نیومده الانم که دانشجوی همش واسش خاستگار میاد. این اولین سکس من با دختر بود که خیلی حال داد امیدوارم خوشتون اومده باشه
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#105
Posted: 29 Oct 2012 16:28
آرزوم به خاطره تبدیل شد
سلام کوچیکتون امیرعلی 22سال دارم هیکلم رو فرمه قدم180 پوستمم تقریبآ سفیده.این اولین داستانمه اگر کم و کسری داشت به بزرگیه خودتون ببخشین دیگه.با اینکه میدونم اخره داستان کسایی که ادبو مرام ندارن فوش میدن اما خب اینو واسه اونایی میگم که درک و شعور دارن و کلا دمشون گرمه.ما ساکن اهوازیم از اون جایی که اهوازیا (و یا خوزستانی ها) به کیره بزرگشون و دخترای خوشکلو خوش اندام معروفن امیدوارم داستانم واستون جذاب باشه.سرتونو درنیارم برم سره اصل مطلب :
این داستان مربوط به 1نیم سال پیش هست(تاریخش دقیق یادم نیس)من تازه راه افتاده بودم(تو مخ زدن و سکسو... ) به سایتای سکسی میرفتمو داستانای جور واجور میخوندم.یه روز پا کامپییوتر نشسته بودمو داشتم داستانایی که دانلود کردمو میخوندم که مربوط به یه پسرو زنه همسایشون بود(چون تو کفه سالومه (زنه همسایه) بودم بیشتر همسایگیارو میخوندم بلکه کیرم از تجربه بقیه دوستان به این معصوممممه وصل شه) تو حالو هوای خوندن بودم که آیفون به صدا در اومد مادرم داشت غذا درست میکردو دسش بند بود که از من خواست درو باز کنم رفتم پیشه ایفون(آیفون تصویریه) که دیدم بلــــــــــــــــــــــه سالومه خانومه.من وقتی این خارکسه رو میبینم واجبه تاشب1دس کف دسی بزنم.حتما داری میگی آدم ندیدمو... اما میدیدیش نظرت عوض میشود الانم که دارم به اون روزه عالی فکر میکنم دسم رو امیر کوشولوس اخه سالومه( بهش میگم خاله)یه قد معمولی حدودا 168 کمره باریک کووووون واقعا گنده و خوش فرم که فکر کنم6یا7سانت از کمرش فاصله داره . قوص کمرش محشر بود مخصوصا کمره باریک سینهای عناری با نوکی شقققق و صورته بور و سفید و چهره ای زیبا البته دماغش یکم تو آفساید بود.سنش حدودا36/37بود ورزشکار(ایروبیک) و سرحالو شاد و یه صدایه سکسی که وقتی بام حرف میزد شل میشدم خلاصه رفتم درو باز کردم گفتمش:سلام خاله جون.گفت:سلام امیرجان خاله مامان هست؟خواستم بگمش بله اما دسش بنده... که دیدم داره پاینو نگاه میکنه به خودم که اومدم دیدم وااااااااااااااااااااااااااااای خاک توسرشدم آبروم رفت تو کونه فیل در بیا هم نیس دیگه.داره به کیره شق شدم که داشت شلوارو جر میداد نگاه میکنه (بخاطر این داستانا سکسی که منو امیر کوچیکه داشتیم باشون کلنجار میرفتیم شق بود نه دیدنه سالومه و شانسه کیریه من شلوار 3خطه adidas که تنگو چسبونه پام بود) یهو سرشو گرفت بالا فهمید که متوجه شدم با یه لبخنده مرموزی بم گفت خاله اینقد فوضولی نکن من که از خجالت اب شده بودم با خجالت گفتمش ببخشید خاله بعد گفت من قریبه که نیستم (باشهوت)حالا مامانتو صدا میکنی یا برم؟ با خجالت گفتم چشم خاله الان صداش میکنم و رفتم(البته من از خیلی وقت پیش توکفه این سالومه بودمو از هر فرصتی واسه دید زدنش استفاده میکردم از اون روز به بعد(شق کردنه بی موقع)سالومه1جور دیگه نگام میکرد مثلا بعضی وقتا کیرمو دید میزدو من خودمو میزدم به کسمخی که نمیفهممو... خلاصه4ماه گذشت از این دید زناو.. که بدجور دیگه توکفش بودم طوری که شبا با جلق زدن به یادش شبم سحر میشود که یه روز از باشگاه اومده بودم خونه که مادرم داشت با تلفن حرف میزد باهاش و معلوم بود که سالومه پشته خطه(جریان سره حاملگیه خواهرش بود)از اونجایی که خواهرش از اون دخترای بی عرضه و کون گشاد بود هر2/3روز یه باری میزنگیدن به خونمون از مادرم سوال کنه و..(مادرم یه با تجربه و با ثابقه در بیمارستانا هست که به دلایلی استعفاء دادو خونه دارشد) مادرمم که کلافه شده بود از دسشون 1روز بم1کتاب داد که درمورده بارداریو.. بود(کلی با کتابه حال کردم عکسه کسو پستونو.. رو علنی گذاشته بودن توش البته سیاهو سفید بود عکساش)دادش بم که ببرمش واسش که کسی خونشون نبودو 1شبی باکتابه حال کردمو زیرو روش کردم فرداش رفتم بدمش به سالومه. رسیدم دم درشون وهرچی زنگ میزدم درو بازنمیکرد خواستم برم که صداشو شنیدم که گفت بله؟بفرمایید؟گفتمش خاله جون امیرم کتابو اوردم.گفت کدوم کتاب گفتمش همین که ماله بارداریه عکسو.. داره (عجب صوتیه تخمی دادم )بعد بایه صدای مرموزانه گفت باشه بیارش بالا رفتم داخل دیدم نیستش صدای دوش از حمام میومد که در حمامو یکم باز کردو گفت خاله ببخشید حمامم 3/2دقیقه دیگه میام بیرون امیر جان لبتابم خرابه یه نگاهی بش بنداز ببین چشه تا چکش کنی من اومدم . چشم خاله(من یه خدمات کامپیوتری با شریکم دارم و از کامپیوتر درحدی سر در میارم). حقیقتش حشره ای هم یکم شده بودم. برسیش کردم وعیبش رو برطرف کردمو امادش کردم.(راستی شوهرش ملی حفاریه15روز اینجاس15روزسره کار بچه هم نداشتن(دلیلشو نمیدونم) و تنها بود)بعد دیدم یه CDتوشه سالومه هم اومده بود بیرونو داشت خودشو تو اتاقش خشک میکرد(بخاطرهcdهی هنگ میکرد لبتابش)بعدcdرو یه نگاهی کردم دیدم کلی فیلم توشه نمیدونستم چی هستن کونجکاو شدمو یکیشو پخش کردم از شانس کیریه ما صداشم بلند بود فیلمه هم از اینا که از وسطش شروع میشه.یهو صد ا آه آه بلند شد دستپاچه شدمو زود قطعش کردم صداش به گوشه سالومه هم حتمااااا رسده بود اما محل نذاشت کارش تمام شد تو اتاقو اومد بیرون(من خایه فن شده و سر به زیر بودم اون کس قلبه هم خونسرد)گفت امیر جون ببخشید معطل شدی گفتم خواهش میکنم.گفت صداچی بود؟با لبخند گفتمش CD خودتون بود ببخشید.سالومهباخنده)تعجب نکن امیر جان اینارو واسه سرگرمی میبینم آخه همش تو خونه تنهام حوصلم سر میره.چرا هی سرتو پایین گرفتی؟تو تاحالا مگه ندیدی از اینا؟نه. وجدانا ؟؟؟؟؟؟ آره وجدانا . دروغ نگو من که غریبه نیستم.دددیدی؟آره خاله اما ایناقدیمی هستنا(از دهنم پرید) اااااااااااااااا؟پدرسوخته خب جدیداشو هم بیار واسه من یا فقط واسه دوس دخترات زرنگی وروجک؟مگه من غریبم؟با تته پته: چشم سالومه جان(صوتیه تخیلیه بعدیم (آخه نگفتم خاله))یهو دوتایی یکم به همدیگه ذل زدیمو دوتایی خندیدیم(امیر کوچیکه هم داشت با زیپ شلوارم کشتی میگرفتو چشمای سالومه تماشاچیه این نبرد بودن)بعد گفت پس کتابه کوش؟ منم دادمش دسش کتابو بعد شروع کرد برگه زدن و نگاه کردن صحفه ها(تو کتاب طرزه تزریق منی هم بود(عکس کیروکس) )بعده 3یا4دقیقه یه نفسه عمیق کشید(از شهوت البته ) بعد گفت امیر1سوال کنم ازت جونه سالومه راستشو میگی؟(اینو که گفت از شق درد داشتم بگا میرفتم که گفت سالومه)گفتمش باشه بگو؟کتابو نگاه کردی؟با تته پته گفتمش آره اومد جلوتر با دسش یه نشکون یواش از لوپم گرفتو دسشو بوسید.گفت خوشم اومد جونم واسط ارزش داره گفتمش نداشت میگفتم نه گفت مرسسسسیی بعد یکم کسشعر بینمون ردو بدل شد که پرسیدgfداری؟گفتمش داششششتم(باحسرت)گفت چیشد پس؟گفتمش بم خیانت کردو.. ولش کردم(اما خب کسشعر گفتم چون اون موقع هم با3تا بودمو با هر سه سکس داشتم هفته ائ3بار سکس رو شاخم بود) سالومه: پس حتما الان دلت پره غمه و دوس داری دردو دل کنی؟آره خاله خیلی.دیگه بم نگو خاله بگوسالومه(یکم جاخوردم)باشه سالومه جون.تلفن زنگ خوردمامانم بود سراغمو گرفت سالومه گفتش داره کمکم دکراسیون خونه رو عوض میکنه دست تنهام بعد میفرستمشو... مادرمم قبول کردو بعد که قطع کرد گفتمش سالومه چرا دروغ گفتیش؟گفت امروز باهم کلی حرفو کار داریم(شک کرده بودم و خوشحال چون حس میکردم دارم به ارزوم میرسم)بعد گفت خو برام دردودل کن منم یکم کسشعر روهم کردمو چپوندم تو گوشش بعد گفت حس میکنم سنگ صبور خوبی هستی و... درسته؟نمیدونم بستگی به شما داره سالومه جان.اونم شروع کرد برام به دردودل کردنو... رسید به مسئله های شخصی گفت امیرم میتونم بت اعتماد کنمو مسئله های شخصی رو بگم؟اره سالومه جون راحت باش.بعد شروع کرد حرف زدن که حتی درمورده سکساشونو بی اهمیتی شوهره دگوریش و.. که گفت میتونم حرفه دلمو بت بزنم امیر؟آره حتما.باشه میگم اما من یه مشکل دارم که (با تته پته)تو میتونی برام حلش کنی.کمکم میکنی؟ با کمال میل بگو؟ آخه..آخه.. آخه نداره بگو جان امیر. باشه میگم.منو شوهرم 1ساله داریم از یه موزوعی خیلی رنج میبریم.چیییییی؟محسن(شوهرش)1سالی هست که قند گرفته(دیابت) و دیگه آلتش درست راس نمیشه میدونی که آلت چیه دیگه؟خودشو نزدیک ترم کرد(خودمو زدم به کونه علی چپ) نه چیه؟یهو دسشو گزاشت رو کیرم گفت یعنی این(منم جا خوردمو چشام حلقه شد)یکمم خودمو عقب کشیدم!!!!!!!!!!!! امیرم ناراحت نشو من تورو سنگ صبورم میدونمو.. منم از اونجایی که زنه پرتحرکو بااشتهایی هستم نمیتونم خودمو کنترل کنمو خود ارضایی میکنم با همین فیلماهو.. میدونی خب خود ارضایی یعنی چی؟اره میدونم.میخوام کمکم کنی.چطور؟میگم حالا امیرتاحالا خود ارضایی کردی؟آ ا آره(با تته پته). تو واسه چی خود ارضایی میکنی؟(به خودم جرات دادمو دلو زدم به اقیانوسه هند گفتم هرچی بادا باد)واسه ینفر.اون ینفر کیه؟آخه روم نمیشه بگم سالومه جون.بگووو دیگگگگگگگه؟اما قبلش بم یه قول میدی سالومه جون ؟ چه قولی عزیزم؟اینکه وقتی گفتم کیه ناراحت نشین؟ یهو پرید وسطه حرفمو گفت: منم؟(دگوری انگار مغزمو خونده.وقتی اینو گفت حسابی جا خوردم اما یکمم راحت شدم چون کارمو راحت کرد ولی خب خایه کوب شده بودم که جوابشو چی بدمو ترسیدم الان شلیته بازی دربیاره)با تته پته گفتمش ناراحت شدین؟(با صدای سکسی و کشیده)نــــــــــه عزیــــــــــزم شهوت تو وجود همه هست این چیزا کاملا طبیعیه (ااااااااوووف این کسکش عجب سنگ صبوری بود ما کشفش نکرده بودیم)ممنون سالومه جون که درکم میکنی.عزیزم این حرفا چیه؟ ما سنگ صبوره همیم دیگه ایم( منم همچنان داشتم از شق درد به فاکه یزید میرفتم)امیــــــــر؟جانه امیر؟چرا زود تر از اینا نگفتیم؟اخه اون موقع خالم بودی اما حالا(نامزده امیر کوچیکه)سنگ صبورمی خب.کم کم صورتامون داشت نزدیکتر میشود که یهو جیغ زد که هنوز که هنوزه صداش رو موخمه بلندشد جیغ زدن و خودزنی(با دست تورونش میزد)منم هی میگفتم چیششششده؟چتتتتته ؟ چیشده؟یهو دیدم داره به رونش اشاره میده(با التماس کردنو جیغ وگریه ابته التماسش واسه کمک بود)خوابوندمش رو مبل دامنشو زدم بالا دیدم اوووووووووووووووووووووف چه رونای سفیدی دلم میخواست همونجا خوشکا خوشک کونش بزارم یه شرته مشکی توری مانند که فقط قسمت جلویی(قرارگاه کسش)کاملا مشکی بود و معلوم نبود بعد دیدم1مورچه نه کوچیک نه بزرگ(معمولی)نیششو کرده تو رونه سالومه (حشره ای بود دیگه)خیلی کمم خون داشت ازش میومد که وقتی خواستم درش بیارم(مورچه رو بابا) این کسکشم هی دادو گریه میکردو بدنش میخورد به کیرم.خلاصه درش اوردمو پاشو یکم ماساژ دادمو کرم زدمش تا اروم شد(جای نیشه مورچه حدودا 1وجبی از چوچولش فاصله داشت واسه همین موقع ماساژدادنش دسم یکم به دوره کسش میخورد اما خیلی کم ولی این سالومه که انگار خوشش اومده بودو بدجور شهوت انگولیش میداد و میخاروندش یه چسب زخمم ردیف کردمو گذاشتم رو زخمش بعد دامنشو خودش دراورد گفت گرمم هست الان زخمم داره میسوزه (هوا 53 درجه بود کولرا زیاد جواب نمیدادن)جنوبه دیگه اونم اهواز.دیگه کاملا دوتامون حشر زده بودیم بالا منم با دیدن اینکه کسی که تو حسرتش بودم اینطور جلومه کلی حشره ائ شده بودمو.. که گفت امیر میدونی چرا گفتم تو میتونی کمکم کنی؟(منظورش شق نکردن شوهرش بودو..)گفتمش نه چرا؟که کمکم کنی دیگه.خو چه کمکی؟تو نیازه منو برطرف کن منم مال تورو سرمو تکون دادم به منظوره باشه موافقم.پاشود رفت تو اتاق (موقع راه رفتنش که کوووووووووووووووونش سمتم بودو هی لمبرهاش با نازو اشوه اینور اونور میلرزیدن منم کیرمو میمالوندم با دسم که به گفته خودش ازعمند اینکارو کردو میخواست منو تو کف بزاره و داشت مالوندن منو دید میزد تو دیوارشون(دیوارشون آینه کاری بود بعضی جاهاش) )رفتو بعد یکی دو دقیقه صدا زد امیرممممممم؟جاااااانه امیر؟بیا اینجا کارت دارم(انتظارشوهم داشتم)پاشودم رفتم دم در رسیدم در زدم گفت دفعه اخرت باشها منوتو درو مر نداریم(شهوت تو صداش پنالتی میزد) رفتم تو دیدم بلهههههههههه خانوم بایه سوتینو همون شورته خوابیده رو تخت سوتینه داشت میترکید(رنگشم خاکستری بود)خواستم برگردم خدایشم یکم جا خورم گفت کجا امیر؟ همینطور که پشتم بش بود گفتمش هواسم نبود ببخشید.حس کردم صداش نزدیکتر شد(اومد پشتم ایستاد)گفت برگرد ببیم؟تا برگشتم دیدم 1لب غنچه ای فرود اومد رو لبام شروع کرد لب گرفتن منم که دیگه شاشیدم رو خجالتو پیش خودم گفتم فکر کن زیدته بگیر برووفش کسخل عناره درجه یکه ساوه گیره هرکسی نمیاد بخوررررررررررررررر کسه خاره شوهرش.شروع کردم لب گرفتن دسامو گذاشتم دوره کمرش ازشدت شهوت بدنش داغ داغ شده بود توری که کفه دسم که روی کمرش بود عرق داشت میکرد محکم دشت بغلم میکردو لبامو میچلوند که منم یواش یواش دسمو بردم روسینهاش اوووووووووووووووف که چه خوش فرمو سفت بودن الان که یادش افتادم دارم به کیرم ور میرم.همینطور که چسبیده بودیم به هم کیرم داشت کسشو از رو شلوارم نوازشش میکرد همینطور که لب میگرفت چشاشم بسته بود(از شهوت) بردمش نشوندمش روتخت یه لبه چند ثانیه ائ گرفتمو نشستم جفتش اونم شروع کرد لخت کردنم تکپوشمو در اورد و بعدشم تاپمو دراورد (من ورزشکارمو به قول زیدا هیکلم سکسیه و تحریک کنندس) شلوارمم در اورد اما دس به شرته نزد منم شروع به باز کردن سوتینش کردم سوتین شل شد هنوز باز نشده بود کامل که یهو2تا هلو(هلو که نه هندونه) پریدن بیرون(سینهاش سفید بزرگ و سفت و با نوکه جیگری رنگ و شق که کلا خوش فرم و مثل سربازا سر بالا و شق بودن)شروع کردم بازی کردن با سینهاش(اونم گردنمو میخوردو بیشتر تحریک میشدم)سرمو اوردم پاینو سینهاشو شروع به خوردن کردم تا هدی که دیگه نفسش بند اومده بودو نفس نفس میزد منم نوکه ممه هاشو میزاشتم تو دهنمو خارشو میگاییدم اونم التماس میکرد که سینهاشو ول کنم دیگه و سرمو فشار میداد به سینه هاش دیگه اخو نالش بلند شده بود حس کردم که از شهوت داره جر میخوره سینهارو ول کردمو شروع کردم بوسه گرفتن(از لب و گردن و.. تا نافش) دیگه داشت کسخل میشود گفت نمودی منو نمیخوای بقیه بدنمو زیارت کنی؟گفتمش نـــــــــــه فعلا سیاحت یکم دیگه زیارت.انشاا.. عجرت با امیر کوچیکه خواهرم (دوتایی زدیم زیر خندهو شروع کردیم لخت کردن(در اوردن شورتا) دوباره یه لب گرفتیمو به حالت69خوابیدیم و شروع کردیم به خوردن هم شرتمو که کشید پاین گفت اوه اوه اوه امیر فکر کنم دارم پشیمون میشم(آخه کیرم یه 21/22سانتی دارهو کلفته)اینو که گفت هیچی نگفتمو شرتشو در اوردمو دیدم واااااای یه کسه خوشتل مشتل و بی مو سفیـــــد بم سلام میداد و میگفت امیر بیا منو بخارون.بویه خیلی خوبی داشت بوی تمیزی میداد چون تازه حمام بود زود شروع کردم به خوردنش دماغمو میکردم تا خوده سلولای کسش زبونمو میکردم تو کسش و بعد از سوراخ کونش شروع کردم به لیسیدن و خوردن تا اصل کاری به چوچولوش رسیدمو گذاشتمش تو دهنمو شروع به چلوندنش کردم(اونم از شهوت داشت کیرمو جر میداد همش جا نمیشود تو دهنش اما یجور میخورد که انگار11ساله کیر نخورده بدجور آمپر چسبونده بود تخمامو میزاشت تو دهنشو با اشتیاق مک میزد.دیگه اه اوهش داشت تبدیل به جیغ زدن میشد (آخه بدجور داشتم میخوردمش و این عادتمه که خوب طرفمو تو کف بزارم بعد شرف یابش کنم) دیگه داشت التماس میکرد که بکنمش(امیر بسه تروخدا بسه دارم از حال میرم بیا منو جر بده اما بسهههههههههه امیرررررررررررررررر دارم میسوزم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#106
Posted: 29 Oct 2012 16:29
آرزوم به خاطره تبدیل شد۲
بسسسسسسسه جونه سالومه بسسسسسسسسه حالم داره بد میشه ضعف کردم و...)داشت ابم میومد که منم دیگه بیخیال شدمو گفتمش داره میاد پاشووو نشوندمش بعد از چندبار جلق زدن واسم(دساش مثل پنبه نرممممم بودنو سسسسرد چون دریچه کولرو سمته خودمون تنظیم کرد بادش طرفمون بود)گفتمش داره میاددددددد و بایه آه بلند ریختمش رو صورتش که جعمشون میکردو میمالوند رو سینهاش بعدشو کیرمو گرفتو تا جایی که میتونست تو حلقش کردم منی که تو مجارایه امیر کوچولو بود رو میمکید و ور میرفت بش دیگه نا نداشتم افتادم رو تخت رفت واسم موز و خرما اورد با شربت و یه قرصه میل جنسی و این کسشعرا داد بخوردم که بعد5دقیقه ائ دوباره حالم جا اومدو امیر کوچیکه شیرشد واسش.گفتمش بخواب رو به شکمت خوابید و یه بالشت زیره کسش گذاشتم(وااااااااای چه منظره ای داشت کسش که قلبه شده بودو خیس بود از زیر خود نمایی میکرد بدجورررر شهوتیم کرده بود سلولای خاکستریم تو مغزم با تخماشون یقول دوقول بازی میکردن من عاشق اینطور منظره هام و دوسشون میدارمو آبیاریشان میکنم) یه توف انداختم رو کونش و شروع کردم به مالیدن(البته کلی کسشعر گفت که من از کون نمیدمو.. درد داره جر میخورم اگه پاره شه چیکنم؟محسنو چی بگم؟مالت بزرگه میترسمممم که من موخشو زدمو قبول کرد)بعده مالیدن دوباره1 توف انداختم سره سووووراخش و انگشت کوچیکه رو اروم اروم گذاشتم تو اما صداش درنیومد بعد از یکم عقب جلو کردن انگشت وسطیه رو اروم اروم گذاشتم توش تانصفه بردم تو که اونم گفت اااای امیرم یواش ااااااییی اروم تر دردم میاد منم که به این فک زدناش بی اعتناء ادامه میدادم بعد انگشت اشاره رو هم اضاف کردم تانصفه یواش بردمش بعد یکم بی حرکت گذاشتمش تا جا باز کنه بعد بایه فشار دوتارو تا ته کردم توش که یهو بلند داد زد اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای پارم کردی درشون بیار امیر توروخدا امیر دارم جرمیخورمو.. که کم کم آروم شدو حرف نمیزدو اه اوخ میکرد منم شروع کرده بودم عقب جلو کردن که دیگه گشاد شده بودو سوراخه واقعا تمیز و بی مو و سفیدش جا باز کرده بود بعد اصل کاری رو اماده کردم(امیرخانه جنگلی ( کیرم ) )گفتمش میخوام با امیر کوچیکه اشنات کنم اماده باش.امیر تو به این میگی امیر کوچیکه؟فکر کنم تو ریاضی درسه مختصات مشکل داشتی.چطور سالومه جون؟آخه اینی که من میبینم یه مملکتو سیر میکنه یه بخیه هم روش منم با پرویی گفتمش پ بابامو ندیدییییییییییی (نخند توهم میدیدیش3سکته ناقص میزدیو الفاتهه... آخه اصلا به سنم نمیومدو.... ) بعد دوتایی خندیدیمو من یه توف زدم سره کیرمو اروم اروم گذاشتمش دم سوراخشو یواش سرشو گذاشتم رو چوچولوشو یکم مالیدم بش که حشرش بالا تر بره بعد آروم سرشو گذاشتم داخل کونش یکمم اخو اوخ کرد اما من تو سکس صبورم و ریلکس کار میکنم واسه همین بی حرکت گذاشتمشو با دسم چوچولوشو میمالیدم که درد رو کمتر حس کنه.دوباره یکم فشارش دادمو سرش که رفت تویکم ایستادم بعد یدفعه یه5سانتی کردمش تو که گفت:آیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی کونمو پاره کردی درش بیار دارم جر میخورم خدایا غلط کردم اخخخ دارم پاره میشم(اینکارو کرددم که درد واسش عادی بشه)خلاصه یواش یواش شروع به تلبه زدن کردم که اخو اوخش به اه اه تبدیل شدو داشت لذت میبرد و در هین تلبه زدن بیشتر داخلش میکردمش که خداروشکر اذیت نکردو همکاری کرد و خودشم یکم تکون میدادو لذت میبرد (آخ نمیدونین چه حاللللللی میده کیرت بره تو یه جای تنننگو داااااغ اونم کسی که همیشه تو کفش بودی دیگه ارزوم داشت به خاطره تبدیل میشود)بعد یکم تلبه زدن حس کردم داره ابم میاد خودشم فهمید گفتمش پاشو 4دس پا بعدش به حالت سگی چهاردستوپاه جلوم بود و کونشو قنبللللللللللل کرد حالا نوبت کسش بود کسش گشاد بود چون همیشه با خیارو.. حال میکرد(به گفته خودش) کیرمو گذاشتم دم سوراخشو میمالیدمش به بهشتیش(چوچولوش) که دیوونه تر بشه داشتم میمالیدمو اونم:اهههههههههههه اخخخخخخخخخخ جووووووووون اهههههههه محسن باید از تو یاد بگیره ااااااااااااااااااه بکن دیگه ااااااااه کم کم صداش بلندتر داشت میشود(میخواستم ارضاش کنم)که داشت میشوددیگه داشت بدنش میلرزید که ارضاشه منم منتظر همین لحضه بودم اونم هی میگفت بکنش توش بسه دیگه امیررر و آهههه اووووخ میکرد که اومد ارضاشه که کیرمو تا جایی که تونستم فرستادم توکسش یهو یه جیقه بلند زد از شدته دردو شهوتو لذتو سوزشه ارضا شدن داشت التماسم میکرد:آـــــــــــــــــــــــــی آخخخخخخخخخخخخخ لعنتی درش بیار اینووو دارم میمیرمممممممممممممممم ارضا شدمممممم بکشش بیروووووووووووووون تورو خدا امیرررررررررررررررررر درش بیار کثافت (با صدایه گرفته و با زور حرف میزد چون بش فشار زیادی میومد داشت گریش میگرفت دیگه ) منم حس کردم دارم اضا میشم که کیرمو یهو کشدم بیرون که همزمان1اههههههههههههههههههههههههه طولانی کشیدو ابش با شدت زد تختو گایئد حال نوبت من بود که ارضا بشم اما اون حال نداشتو بی حال افتاده بود روتختو بخاطر سوزشه بهشتیش ناله میکرد(پیشنهاد میکنم اینکارو یبار انجام بدین تا ببینین چه تاثیری دارهو چه فازی میده تو سکس هم به آقایوون هم خانوما البته اگه از طرفت مطمئن نیستی کاندوم یادت نره ) یکم
که سر حال شد پاشود بم گفت امیرم تو عمرم اینقد لذت نبرده بودم تو سکس.ازت ممنونم و از همین دری وریا که بم گفت نوبته توس حالا و شروع کرد مکیدنه تخمام میخواست کیرمو کامل کنه تو حلقش که ابم داش میومد وقتی هم فهمید سری پاشدو خابوندم رو تخت خودشم اومد نشست رو کیرمو و تقریبا کیرمو کرد تا ته تو کسش منم باشدت ریختمش تو کسش اما بعده2 3بار تلبه زدن یهو تلبه هاش شدت گرفتو تند تند بالا پایین میشود که یهو خودشو برد بالا ترو از کیرم بلند شدو ارضا شد روم همونطور بود دراز کشید روم و بعده چند ثانیه گفتمش حامله نشی معصومممممممممه گفت نترس قرص دارم بعدشم دوتایی رفتیم حمام اونجاهم یه حالی کردیم اما در حده لبو سینهو خوردنه هم دیگه بود که دوتامون یبار دیگه اضاشدیم این خارکسه هم که سیر بشو نبود کمره منم به فاکه عثمان داد(دگوری فکرکرده کمرم به شیلنگه حیاط وصله) بعد حمامم یه ناهار توپ زدیمو با لبو چندتا شوخیو.. از هم خدافظی کردیم خلاصه رفتم خونه مادرمم که دید کمرمو راست نمیکنمو بی حالم گفت:خدا ذلیلش کنه الهی مگه تو نوکرشی هرچی میشه میگی چشم؟هان؟(تودلم:اره مامان غلامه کسو کونشم اووووووووووووووووووف کاش من شوهرش بودم نمیدونی چه غلامی بودم اونجا)من: خو چیکار کنم اسرار کرد منم تو رو درواسی موندمو.. یکمم غور زد اما من که هوشو هواسم اینجا نبود بعد از اون جریان هفته ای3یا2بارو حداقل سکس داشتیم اما خب شوهره خارکسش بخاطر این کارش از محلمون بار کردنو منم دس بکیر ماندم در غمه فراغه کسسسش اما گه گاهی زنگ میزنیم به هم بعضی وقتا هم میرم پیشش اما خب هفته ائ3-2بار کجا؟2 یا3 هفته ای یبار کجا؟ آخرین بارم هفته پیش پیشش بودم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#107
Posted: 30 Oct 2012 10:31
بهترین سکس با حامد
من اسمم عسل 18 سالمه 4 سال پیش با یه پسره آشناشدم اسمش حامده همسایموون بوود خیلی رابطه ی خوبی داشتیم ولی فقط در حد بوس بود حتی ازم لبم نمیگرفت من جز اون با کس دیگه ای نبودم وقتی دوستام از عشق بازی با بی افاشون برام میگفتن دلم میخواست حامدم بامن همون کارارو بکنه 6 ماه از دوستیمون گذشته بوود که حامد اومد دم در سالنی که من میرفتم والیبال که ببینمش رفتم توکوچه ی بغل سالن اومد جلوکه بوسش کنم منم با ولع خاصی لبامو چسبوندم به لباش واییی چ لبایی داشت زبونشو تودهنم میچرخوند خیلی حس خوبی بوود از اونروز به بعد عشق بازی و لب بازی هامون شروع شد ولی هیچ خبری از سکس نبوود تا اینکه من رفتم شمال
یه شب بهم زنگ زد داشتیم حرف میزدیم منم بحث سکسی رو اوردم وسط گفتم حامدم دیشب خوابتو دیدم گفت چه خوابی عشقم گفتم روم نمیشه بگم گفت بگو دیگه خیلی اصرارکرد گفتم خواب دیدم باهم سکس داشتیم گفت واقعا؟؟حالا چه طور بوود گفتم با حشره تمام واسم تلمبه میزدی انقد حال کردم که توخوابم ارضاشدم گفت دوس داری از این داستانا برات بگم منم از خداخواسته قبول کردم اونشب آخ و اوخم دراومده بوود اوونم پشت تلفن از کیرشقی داشت میمرد بالاخره من برگشتم اونشب قرارشد وقتی برگشتم باهم سکس داشته باشیم وقتی اومدم فرداش قراربود برم باشگاه بهم گفت فردا حله منم گفتم آره عشقم شبش رفتم اپلاسیون حسابی خودمو صاف و صوف کردم خداییش خیلی جیگرشدم بعد اومدم خونه رفتم حموم فرداش که رفتم سالون همش خودمو با ژل خوشبوکننده میشستم نکنه یه وقت جلوش بوی کس بدم آبروم بره آخ اولین بارم بوود استرس داشتم بالاخره اومد در سالن دنبالم رفتیم خونه ی یکی از دوستاش که خونه مجردی داشت دوستش رفته بوود شهرستان وقتی سوارماشین شدم گفت عشقم چه جیگری شده تعریف از خودم نباشه درکل فیس بانمک و جذابی دارم وقتی رسیدیم خونه بدون هیچ مقدمه ای چسبیدم به لباش میخوردم لباشو چنگ میزدم توموهاش گوشاشومیخوردم اونم گردنمو واسم لیس میزد جوون گفاناش دیوونم میکرد نمیدونم چطوری جفتمون لخت شدیم من و بغل کرد توراه اتاق خواب همینطوری لبتمومیخوردو لب بازی میکردیم انداختم روتخت سوتینمودراورد افتاد روسینه هام وای نوکشون صفت شده بوود واسم لیسشون میزد من از ته دل آه میکشیدم واسم میمالید سینه هاموسرشوفشارمیداد به سینه هام بلندش کردم شورتشو دراوردم کیرنازش پرید بیرون گرفتمش تودستم از زیر تخماش لیس میزدم تابالا کلشومیکردم تودهنم تن تن براش ساک میزدم با اینکه هی اووق میزدم ولی میخواستم حال کنه بعد که قشنگ کیرش خیس شد خوابوندم و پاهامو باز کردم باشصتش مالید روکوسم منم آه و اوه میکردم سرشو اوردپایین زبونشو کرد لای کسم من دیوونه شده بوودم زبونشومیچرخوندتوکسم سرشو فشار میدادم توش واسم لیسش میزد بادستش نازش میکرد وقتی دید تنم لرزیدومیخوام ارضاشم پاشدو منم کیرشوگذاشتم لای سینه هام و حسابی براش لیسش زدم تاخیس شد بعد کیرشو میمالید روکوسم که یهو آب ازکسم سرازیرشد شرم کرد به لیس زدم بعد پاهاموانداخت روی شونه هاش و کرم زد به کیرش و سرشو کرد توکونم دادزدم گفت جوون تحمل کن عشقممم منم از درد دستشوگاز میگرفتم آروم آروم همه ی کیرشوجاداد هنوز درد داشت ولی حس خوبی داشتم شرو کرد به تلمبه زدن صدای ناله هام خونه رو برداشته بوود اونم نفساش تند شده بوود داد میزدم میگفتم جرم بده دیگه تندش کرد آخ چه سوروسات کردنی بود صدای تپ و تپش اتاق و برداشته بود بعد دراورد و گفت قمبل کن منم سریع پاشدموکردم دوباره شرو کرد با انگشتاش کسمومیمالید و باسینه هام بازی میکرد داشت تلمبه میزد که توکونم داغ شد وای آخرت حال بوود حس کردم آتیش گرفتم بعد آروم دراور قلپی صداداد کنارم خوابید جفتمون بی حال بودیم بعدش رفتیم حموم و دیگه کاری نکردیم چون واسه باشگاش خوب نبود منو برد خونه و از اونروز به بعد ماباهم سکس داشتیم و امروزم که این داستان و مینویسم قراره برم پیشش!
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#108
Posted: 31 Oct 2012 12:36
لذت به قيمت از دست دادن آبرو
سلام اسم من امين 26 سالمه اين اولين خاطره منه
تازه پيش دانشگاهيم تموم شده بود و داشتم به اصرار زياد خانواده واسه كنكور مثلا درس مي خوندم اينم بگم خانواده من به خصوص مامانم فوق العاده مذهبي هستند البته بابام نه الان خيلي باهم راحتيم و صميمي ترين دوستم بابامه و بعد از تلاشهاي زياد خانواده و يه سري مسايلي كه در اينده ميگم ديگه بي خيال من و هدايتم به صراط مستقيم شدن ولي احترامات و حرمتها محترم و محفوض
به هر حال اينقدر واسم درس خوندن سخت بود و از طرفي حس و حال رفتن به پارك و كتاب خونه رو نداشتم ،تصميم گرفتم يه مغازه نسبتا بزرگ و دور از سر كشي هاي وقت و بي وقت خانواده كه گوشه حياط مون بود رو واسه خودم مرتب كنم تا يكم راحت باشم .به بابام گفتمت تو اتاقم تمركز ندارم مي خوام برو تو مغازه كه هيچي دورو برم نباشه اونم گفت هر كار دوست داري بكن فقط درس بخون
خلاصه اونجا رو مرتب كردمو شيشه هاشو رنگ كردم و روزنامه زدم خلاصه ظهر از خواب پاميشدم ميرفتم اونجا واسه خودم ورزش ميكردم موزيك گوش ميدادم و يواشكي سيگار مي كشيدم تا اينكه يه روز ساعتاي 2 بود دم در داشتم يواشكي سيگار مي كشيدم ، يه دختر چادر مشكي كه زير چادرشم يه چيزي بود كه بعدا فهميدم كيف ورزشيشه توجه منو جلب كرد نزديكتر كه شد ديدم مليحه هست.
مليحه يكي از دختراي محلمون بود كه 3 تا خواهر داشت و خونه ما با مامانش زياد رفتو اومد داشتن واسه همين زياد تو نخش نبودم نميدونم چي شد اون روز توجه منو جلب كرد مليحه تقريبا اندام كشيده با پوست سبزه هم سن خودم بود و از اون بچه مثبتا(شايدم تا اون روز اينجوري به نظر ميرسيد) وقتي از جلوي من رد شد سلام كردم كه جواب نداد خيلي واسم سنگين بود و همونجا تصميم گرفتم هر جور شده مخشو بزنم خلاصه كار هروزم اين بود بيام دم درو بهش سلام كنم تا از رو بره خلاصه بعد چند روز مخش خورد و يه هفته اي تلفني و چند بارم رفتيم بيرون تا اين كه فهميدم ظهر ها ميره كلاس ووشو بهش گفتم اگه ديرتر بري كلاس چي ميشه گفته يه نيم ساعت اتفاقي نمي افته بعد با كلي دليل قانع شود كه فردا بياد پيشم مغازه ما دوتا در داشت يكي به طرف خيابون اون يكيش به تو حياطمون باز مي شد كه تا خونه خيلي فاصله داشت .
روز موعود فرا رسيد ساعت نزديك 2 بود اون در رو بستمو در سمت خيابونو باز گذاشتم دل تو دلم نبود تا وقتي مليحه رسيد اون از من بدتر بود صورت سبزه اش زرد شده بود رفتم بغلش كردم قلبش مثل گنجشك ميزد مثل هميشه كاملا پوشيده بود چار مشكي مانتوي كرمي با يه مغنه مشكي يه روژلب صورتيم زد بود منم با شلوار و يه ركابي بودم ديدم قلبش هنوز همون طوري ميزنه لبامو خيلي اهسته گذاشتم رو لباش اونم به ناچار همراهيم كرد ولي خيلي سرد چون خيلي استرس داشت اون روز يه ربع بيست دقيقه اي همينطوري گذشت و مليحه سريع رفت منم داشتم از شق درد ميمردم رفتم بالا يه چيزي كوفت كردم بر گشتم چند بار ديگه هم به همين وضع گذشت تا ديگه ترسمون ريخت و چند باري سكس كامل داشتيم تا اينكه روز واقعه فرا رسيد مليحه كلي پيشرفت كرده بود بيشتر به خودش ميرسيد و لباساي سكسي تري مي پوشيد اون روز وقتي اومد من نشسته بودم و داشتم نقشه ميكشيدم چطور،سكسي امروز داشته باشيم سر ساعت اومد خواستم برم بغلش كنم گفت همونجا وايستا واسه خنده گفتم چي پريودي؟؟؟ خنديد گفت نه امروز واست يه سورپرايز دارم گفتم خوب زود باش كه منتظرم چادرشو برداشت بعد مغنه،يه جين مشكي پاش بود پشتشو كرد به من شلوارشو در اورد چون مانتوش هنوز تنش بود فقط ساقاي پاش ديده ميشد كه خيليم درشت بود منتظر بودم ببينم زير مانتوش چي پوشيده دكمهاي مانتوشو باز كرد همين كه مانتوش كم كم ميومد پايين چون موهاش تقريبا بلند بود فقط دوتا شونهاش ديده ميشد كه بنداي سوتينش كه صورتي بود روي اون بدن سبزه بدجور خودنماي ميكرد بعد گوديه كمرش ديده شد ديگه كم كم داشت حالم عوض ميشود و كيرم يكم به خودش اومده بود مانتوش كه افتاد اون كون گردو قلونبش كه از اطراف شرت صورتيش زده بود بيرون بد جور حشريم ميكرد اخه من بد جور عاشق كونم برگشت صورتشو به طرف كرد كه برجستگي سينهاي كوچيكش كه اصلا به هيكلش نميخورد رو روبروي خودم ميديدم محو ارايش صورتيش و ست لباس زير صورتيش بودم كه خيلي خوب باهم ست شده بودن گفت خوشت اومد اينارو ديشب مخصوص تو خريدم منم كه يه عادت بدي دارم كه دوست دارم همش ضد حال بزنم ولي خيلي كم رنگ،گفتم اره ولي تاپت كو مگه بعدش نميري باشگاه؟ گفت لووووس چرا تو ساكمه از اينجا بخوام برم ميپوشم خنديدم گفتم شوخي كردم مثل ماه شدي حالا بدو بيا بغلم كه خودشو پرت كرد تو بغلمو دستاشو حلقه كر دور گردنم منم دستامو انداختم زير اون كون گردشو شروع كرديم به طور وحشيانه اي لب گرفتن سمت گردنش كه ميرفتم ميگفت مواظب باش لك نندازي كه ديگه خونه رام نميدن منم گفتم بهتر بعد مياي پيشه خودم در همون حالت زانو زدم و خوابوندمش رو دوشكي كه هميشه روش مينشستم مثلا درس بخونم البته اينم درس بود و واحدهاي عمليش همين كه كونش به زمين رسيد ركابيه منو در اورد شروع كرد دست كشيدن روي سينم اون زمان من تو اوج ورزش حرفه ايم بود رزمي كار ميكردم خيليم موفق بودم و هيكله خيلي رو فرم با عضلات پيچيده اي داشتم شيرجه زدم روش،مليحه به پشت خوابيده بود منم لاي پاهاش بودم دستامو از دور گردنش باز كردم و از زير سوتينش اون سينهاي كوچيكشو در اوردم با انگشتم داشتم نوكشونو تحريك مي كردم اونم ميگفت جون فداي دستات بشم بخورشون ديگه زود باش همشو بكن تو دهنت همشو زززززود باش كه منم شروع به خوردن كردم اگه يكم ديگه سينهاش كوچيكتر بود به سختي ميتونستم كامل بكنم تودهمنم خوردن سينهاي مليحه باريتم اه و نالهاي اون يه هماهنگيه خاصي پيدا كرده بود كه فهميدم داره سعي ميكنه با پاهاش شلوارمو در بياره كه خودم هم كمكش كردم وبعد سوتينشو كلا كشيدم از سرش بيرون فارق از گذشته زمان همچنان مشغول خوردن سينه هاش بودم كه احساس فشار روي سرم كردم لبامو كه از نوك سينه هاي قهوه اي كم رنگ مليحه كه حالا ديگه حسابي زده بود بيرون برداشتم متوجه شدم مليحه داره فشارم ميده پايين چشاش بسته بود رفتم رو نافش كم كم اومدم پايين رسيدم به شرتش از روي شرت چند تا گاز كوچيك از كسش گرفتم كه با هر گاز يه تكون كوچيك مي خورد و خيلي اهسته باناله ميگفت ايييي از دو طرف شرتشو گرفتم و از پاش در اوردم خيلي اهسته زبونمو لاي شكاف صورتي كسش ميكشيدم زبونم پر شده بود از اب كس يهو مليحه دستاشو انداخت تو موهام و محكم فشارم داد به كسش و گفتم محكم بخور ببينم عضله ي فك و زبونتم مثل بقيه هيكلت هست يا نه اينوكه گفت تو دلم گفتم قويترم هست و شروع كردم مثل وحشيا خوردن و مكيدن چوچوله عشقم بعضي وقتا زبونمو مي كردم تو كسش بعد لبه هاي كسشو تا جايي كه ميشد مي مكيدم و يهو ول مي كردم مليحه ديگه يه دستش مثل هميشه تو دهنش بود و انگشتشو گاز ميگرفت تا صداش بيرون نره ديگه كونشو از زمين بلند كرده بود تا تمام كسشو تو دهنم جا بده مه انگشتمو حسابي خيس كرده بودم و كم كم كردم تو كونش با دست ديگم هم زير كونشو گرفته بودم بعد دو انگشتي كونشو باز ميكردم بر عكس روزاي اول ديگه نميگفت دردم مياد بعد از چند دقيقي لرزش شديدي توي روناي گنده و تو پر مليحه احساس كردم كه خودش سرمو فشار داد عقب فكر كنم يكم از موهام تو دستش مونده بود بلند شدم با شرتش صورتمو خيس از عق و اب كس بود پاك كردم بغلش دراز كشيدم گفتم قدرت فكو زبونم چطور بود گفت خفه شو مردم ديگه نا ندارم بدم بهت گفتم همينطور ميخواستي سورپرايزم كني گفت پس فردا جبران مي كنم...غلط كردي كيرم داره ميتركه كمرم داره منفجر ميشه بيشعور ميفهمي گفت پس 2 دقيقه بهم وقت بده گفتم باشه و رفتم سراغ كونش كه واقعا بد جور خوش تراش بود ولي بزرگ نبود داشتم بازش ميكردم كه گفت عزيزم چطوري دوست داري كونمو جر بدي گفتم مثل هميشه بلند شد وپوزيشن مورد علاقه منو گرفت(داگي استايل) كيرمو با اب لاي كسش خيس كردم اينقدر حشري بودم كه بي خيال ساك زدن شدم كونشم كه حسابي خيس و اماده بود سر كيرمو كه گذاشتم مليحه:جون چه داغه چقدر كلفت شده چكار كردي؟ گفتم كف كردن جنده خانوم فكمو داغون كردي كونتو جر ميدم مليحه:بكن جر بده زود باش دارم از حال ميرم يكم فشار دادم تا نصفه رفت تو ...اوووووف چه كلفت شده فشار بده همش همين بود . ديگه بد جوري قاطي كرده بودم شروع كردم با تمام قدرت تلنبه زدن با هر ضربه مليحه يه صدايي مثل زوزه ميكرد و جوري كونشو قنبول كرده بود كه ميگي اصلا جنده از كس ننش در اومده بعد از چند دقيقه مليحه لت ديگه نميتونم بي انصاف زانوهام داره ميشكنه منم كه بد جور طمع كرده بودم خوابوندمش رو زمين به شكم و نشستم رو روناي گندش اونم دستاشو انداخته بود دو طرف كونش و اونو حسابي باز كرده بود منم كيرمو تا ته فشار ميدادم تو كونش كه چشمتون روز بد نبينه يهو با صداي شكستن يه چيزه شيشه اي كه از پشت سرم اومد دنيا رو سرم خراب شد تازه يادم اومد كه در طرف حياطو نبستم من كه همون جوري خشكم زد بود با فشار مليحه افتادم عقب بر گشتم فقط مامانمو ميديدم كه هر چي به دهنش ميو مد نثارمون ميكر نفهميدم چطور زير مشت و لگد لباسامونو پوشيديم با تهديداي كه مامانم مليحه رو ميكرد تازه به خودم امدم ديدم مليحه با چشم گريون ساكشو برداشت زد بيرون منم ميخواستم برم خونه لباس بپوشم بزنم بيرون ديدم مامانم ميخواسته پسر درس خونشو تقويت كنه يه كم ميوه با يه ليوان نسكافه واسم اورده كه با اون صحنه روبرو شده زير رگبار نفرين و فحش از خونه زدم بيرون و تا يه هفته رفتم خونه مادربزرگم و ديگه خبري از مليحه جونم نشود كه نشود هميشه ميگم طمع و شهوت زياد باعث شد نه اون روز ارضا شم و تا چند وقت جرات اين كارارو نداشتم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#109
Posted: 1 Nov 2012 12:05
بي مقدمه - با عشق
شب بود هوا بسیار سرد . تازه برفا آب شده بودن. بی حال بودم . بی رمق . پر استرس اصلا تو هالو هوای خودم نبودم هنوزم داشتم به مرگ پدر بزرگم تو دو ساله پیش فک میکردم .
دنیا واسم بی معنا بود . هر روز تکراری ، خسته از سر کار بر میگشتم با حقوقه کارماندیم زندگیمو اداره میکردم تنها بودم . بی کس. بی خونواده. حتي بی خودم . خودمم خودمو قبول نداشتم . بیزار بودم از همه . كسي خودشو باهام جور نميكرد.
7 ماهي بود که ی خونه آپارتومانیو اجاره کرده بودم كسیو نمیشناختم . با کسی رابطه نداشتم . با همه سرد بودام به کسی محل نمیدادم . ی زمانی دختر باز بودم از پشیمونی اون موقع افسردگی گرفته بودم. و هنوزم داشتم با افسوس هاي اون زمان زجر ميكشيدم تو اداره با کسی حرف نمیزدم ی گوشه گير به تمام منا. سر اين موضوع هر روز متلك و دعوا... افسردگي شديد
تو راه برگشته خونه تصادف کردم ولی به اون خطر ناكيا نبود ی خورده پام زخم شد
من طرفو نمیشناختم ولی ی خانوم بود . اون منو میشناخت فک کنم همسای آپارتمانی بود . با ديدن استرسش يه حسي بهم دست داد عجيب بود. بعد ی ساعت معزرت خواهی ماشینو همون جا پارک کرد . حاله خونه رفتنو نداشتم همون جا توی کوچه نشستم
مسل سابق متلک ها شرو شد هركس رد ميشد بي متلك منو جا نميذاشت.
اصلا مثل سابق نبود زود عسبی میشدم و به زور خودمو کنترل میکردم . نه تصمیمه دعوا داشتم نه جراتشو میدونستم برام جولو کتک میخورم. ی زمانی ورزشکار بودم واسه خودم برو بیایی داشتم. اما الان بنظرم تموم شده. شايدم نه
با صد بد بختی ۳ طبقه راهو تی کردم اومدم خونه . كتو شلواره سیاهامو که گلی شده بود دراوردم . ی دوبنده با ی شلوارک پام کردم بیا حال خابم برد . ۱ ساعت نبود که خواب بودم دوستم زنگ زاد که بیا پلی ستاشن آوردیم بیا واسه بازی گفتم حال ندارم شماها بیاین اینجا . هنوز نیم ساعت نشده بود در زدن اومدن با ی دستگاه .
استاده بازی نبودم والی ی چیزایی بلد بودم . مثل همیشه من تو بازی سوم شدم از 5 تا شورو شوقه سالیانو نداشتم اونا میگفنتو میخندیدن من تو فکرو خیالاته خودم بودم. از ساعت 5 ظهر تا ساعت ۲ نصفه شب بازی کردیم ديگه حال نداشتیم همونجا خوابمون برد . باید ساعته ۷ اداره مي بودم . ساعت ۶.۵ به زحمت بیدار شدم دلم نیومد اونارو بیدار کنم . كتو شلوارو سر راه دادم به خشك شويي رفتم اداره . ولی امروز ی خورده شاداب تر بودم نمیدونم چرا بخاطره دوساتم یا دیدنه چشای اون دختره. شايد عاشق شده بودم شایدم خدا میخاست امتحانم کنه. با همه دست دادم. باره اولم نبود. كار هميشگيمم نبود . ولی کم اینکارو میکردم .
احساس میکردم امروز یه جور ديه نگام میکنن انگار یکی ديگم تا اینکه یکی از همکارا دلو زد به دریا به متلک بم گفت: " چی شده رییس عوض شدی نکنه آدم شدی " با این حرفش جا خوردم باهاش شوخی نداشتم ۳۸ سالش بود ۱۴ سال از من بزرگتر. با این حرفش خیلی چیزا دستگیرم شد . اون روز گذشت . دوباره از کوچه رد شدم ولی با ی حسه متفاوت . تو این هحالو هوا یادم رفت به اتو بخار برام کوتو شلوارو پس بگیرم . اومدم خونه هنوزم شلوغ بود. دوستام رفته بودن ولی شلاوغياشون مونده بود. ی یاد دشت گذشته بودن واسه تشکر. دانشجو بودن بیخیاله دنیا . چن سالی بود دوست بودیم.
دوباره رفتم بخابم که صداي درو شنيدم . دارو باز کردم چشم به همون دختره افتاد که با ی مرد اومده بودن با شیرینی . بعد این نگاه واقعا فهمیدم عاشق شدم طرفه خونه کردم باد این همه طرفت قبول کردن . اسمه باباش علی بود خودشم سحر . معلوم شد که این خونشونو واسه خوش گذارونیو اینا خریده . اهله شیراز بودن . ولی دخترش همینجا تو تهران دانشجو بود . حقوق میخوند . اولین همسايه ای بود که بهم سر زد. که واسه حلالیت بود. باباش تاجر بود از اون کلاس بلاها به پست من نمیخورد . دوس داشتم عاشقونه بغلش کنم ولی حتي نگامم نمیکرد. از اون روز زندگیم عوض شد. فردا صبح با شیرینی رفتم اداره دگ واقعا الان شدم آرمين قدیم. انگار زندگیم تازه شده. سر حالو شاداب بودم. واسه دوستم تعریف کردم قرار شد بش پیشنهاد بدم ولی ...
فهمیدم برگشتن شیراز. غمه این بیشتر هلمو گرفت. ۲ماه نگذشته بود که تو آپارتمان دیدمش سلام کردم. اولین برام نبود که به یکی پیشنهاد میدم ولی اولین بارم بود که از دختری خجالات میکشم. حرفه دلمو بش زدم گفت میخواد بش فکر کنه. تو این ۳ روز خیلی دعا کردم. قبول کرد . انگار دنیا ماله من بود.
حدوده ی سال با هم دوست بودیم خیلی صمیمی تا حالا از سحر خوشکلتر ندیده بودم .
دختره با حیایی بود بامامانش حرف زده بودم میدونستن قصد ازدواج دارم. بعد ی سال دوباره شعله ي شهوت تو وجودم بیدار شد والی فقط سحر بود که میتونست خاموشش کنه. ديوانه وار عاشقش بودم
از سكس گفتم اما اون قبول نکرد. میگفت هرچیز زمانه خودش. با صد خاهشو تمنا واسه ساک زدن راضيش کردم. مامانش خبر داشت که میاد خونه ی من واسه همین مشکلی نداشتیم . اگه تهران بود خودش واسم ناهار درست میکرد. بی اندازه صمیمی بودیم.
بوس کردنو لب دادن بینمون عادی بود دست مالیشام میکردم ولی اجزای ادامشو نمیداد.
تو كونم عروسی بود . قرارمونو گذاشتیم همین که اومد خونه لباشو رو لبم گذشت اینقد مکید که كيرم بلند شد تا تختم راهنماییش کردم شروع به خوردنه گردنش کردم اینقد مكيدم که صداش عوض شد سينه هاش زیر دستم بودن داشتم فشارشون میدادم کم کم بلزو دادم بالا مقاومت کرد ولی زد حال نخوردم کار هر روزش بود
دوباره شرو به مکیدن کردم اینقد حشریش کردم که زیره لب گفت كير میخام . در آوردم کیرمو ی دست بهش کشید گفت جووووووووووووووووووون ولی هنوز زوده دوره زده حال زاد ولی تسلیم نشدم بلزو زدم بالا اولین بار بود سينشو میدیدم. سينه هاي كوچولو و جم و جري داشت. اینقد سرشو واسش مكيدم که دادو هوارش بالا رفت دشت نفس نفس میزد میگفت زود باش . دستامو آروم به طرفه کسش بردم ی ادامه ديگه اي شده بودیم . تو يه دنياي ديگه . خواستم که شلوارو بکشم پایین كيرمو گرفت گفت ممممممممممممممممممممممممم همش ماله منه کرد تو دهنش . ی جوری واسم ساک میزد که كيرم داشت آتیش میگرفت بعد سرشو بالا گرفت گفت مامانم میگفت ی روزی سکس میکنین . از این حرفش شكه شده شدم ولی به رو خودم نیاوردم دوباره شرو به ساک زدن کرد ی ۳ دقیقی که خورد ابم اومد کمی ریخت تو دهنش . گفت ایییییییییييييييييیییییی عوضی حالم بد شد گفتم بخور ممانعت نکرد خورد خوشش اومد گفت دوباره میخام شلوارشو کشیدم پایین ی شرته صورتی تنش بود آروم کشیدم پایین واسم قنبل کرده بود کسو کونش جلوم بود با زبونم اینقد خوردم بد جور له له ميزد دستمم رو سینه هاش بود که ارضا شد . اولین بارش بود خواست جمش کنه گفت دیگه بسه ولی نزاشتم دوباره سینهاشو شکمشو خوردم با چوچولش بازی کردم. دوباره کرم بلند شد كيرم ۱۸ سانته خيليا میگن کوچیکه ولی به نظره من اندازس. آروم گزاشتام دم سوراخه کونش ولی نمیرفت تو . گفت آروم تر ولی شهوت چشامو گرفته بود دست خودم نبود هر کاری کردم نرفت ی نگاه بم کرد چشاش پره اشک بود معلوم بود درد میکشه از تو یخچال ی کرم آوردم به کونش ماليدم ، ۲ انگشتی کردم توش یکم که باز شد سره كيرمو هول دادم که جیغش درومد . فهمیدم داره گری میکنه توجه نکردم ی نگا بهم کردو گفت مرگه سحر بسش کن که توجه نکردم به كارم ادامه دادم میدونستم داره درد میکشه والی تحمل نداشتم تا اینکه دردش به لذت تبديل شد داشت آخو اوخ میكرد میگفت زود تر تند تر بکن میخام جرم بدی مامانم میگفت که خوب بلدی بکنی دوباره شوکه شدم ولی تو هلو هوای کونش بودم از زیر داشتم با کسش بازی میکردم که اون ی تکون خوردو ارضا شد . داشت ابم میومد گفتم دوس داري ابو بخوری گفت بعد کردن تو کون؟ همشو اون تو بریز منم از خدا خواسته خودمو خالی کردم . لبامون تو لابی هم قفل شد. هرچی پرده بینمون بود پاره شد . ديگه عادت داشتیم روزی ی بار سکس کنیم. سره ی موضوه بچگونه جدا شدیم بعد ها فهمیدم مامانش پشته ماجرا بوده. نميدونم چرا ولي مامانش از من داغدار بوود هحتمالا به دوران جاهليت قديمم برگرده يا چون پولدار تر بوود نميدوونم. هنوزم چشاش تو فکرمه هرشب به ياد اون چشاش میخابم . دعا میکنم که بش برسم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash