ارسالها: 2517
#141
Posted: 17 Jan 2013 11:00
گاییدن زن یک اطلاعاتی
من سامانم . اصولا ً اهل رفت و آمد با بچه محل و همسایه و اینها نیستم . یعنی تو این ده ، دوازده سالی که تو این خونه هستم، فقط با مدیر ساختمون سلام و علیک دارم اونم سر ماه ، واسه پرداخت شارژ. در ضمن من تنها زندگی میکنم. سال 87 یه زن و شوهری اومدن تو ساختمون ما، واحد رو به رویی . از روز اولی که مرده رو دیدم فهمیدم این خارکسه دمش به یه جا بنده . مرموز میومد و میرفت و همه چی رو زیر نظر داشت و کلا ً تریپ مشکوک میزد . قیافه هم از این دولتی ها ، ته ریش و یقه سفید ... یه نمه هم هیکلی. یه سالی این زن و شوهر بد جوری دعوا میکردن. یهو دو صبح فحش و فحش کاری و صدای شکستن و اینها. کلا ً آرامش ساختمون رو بهم زده بودن .من هی دندون رو جیگر گذاشتم هیچی نگفتم . بالاخره یه روز قاطی کردم رفتم پیش مدیر ساختمون که آقا اینا دهن ما رو سرویس کردن با این سر و صداها و هر شب هر شب دعوا ... مدیرساختمون یک کم من من کرد و گفت : « آخه آقا سامان من نمیتونم بهشون تذکر بدم ... یارو اطلاعاتیه ... شر میشه برامون »
این گذشت . یه بار من داشتم سگم رو میبردم بیرون زنش تو راهرو منو دید . به مانتوی چسب کوتاه پوشیده بود، روسریش رو هم انداخته بود روی شونه اش. خب تو ساختمون ما کسی محجبه یا چادری نشیست ولی انتطار نداشتم همسر برادر ارزشی اینجوری بگرده. زنه تا سگ منو دید شروع کردن قربون صدقه ی سگم رفتن و باهاش ور رفتن . سلام علیک کردیم و اینا ... گفت شما اسمتون چیه؟ منم که کلا ً ان اخلاق ! فامیلیم رو گفتم . گفت نه اسمتون چیه . گفتم سامان هستم . یک کاره نه گذاشت ، نه برداشت گفت : « آقا سامی من عاشق سگم ... ولی شوهرم خوشش نمیاد» آقا سامی ؟ سریع فامیل شد ! خلاصه این خانم که اسم شریفشون لادن بود هر باری منو تو راهرو یا تو پارکینگ میدید خفت میکرد و شروع میکرد حرف زدن و لاس خشکه . یه بار هم که من داشتم در خونه رو میبستم سریع در خونه ی خودشون رو باز کرد. یه شلوار استرچ رنگ پا پوشیده بود . من اول پشمام ریخت فکر کردم لخته. چاق سلامتی کردیم و حالا یادم نیست یه بهونه ای ، چیزی آورد و منم رفتم . دیدم یارو داره بدجوری پا میده . در این میون دعواهای وحشتناک شبانه ی اونها هم ادامه داشت. خرداد 88 شد و قضیه ی جنبش سبز. محل ما هم حسابی شلوغ بود ولی به خاطر این انینه کسی تخم نمیکرد شب بره پشت بوم الله اکبر بگه . یه شب من دیدم ماشین یارو تو پارکینگ نیست . یک کم گوش دادم دیدم سر و صدایی هم نمیاد از خونه اش، مهمون هم داشتم . با رفیقم رفتیم بالا شروع کردیم به الله اکبر گفتن. یهو رفیقم گفت یکی داره میاد بالا، چراغ راهرو رو هم روشن نکرده . به ثانیه دست رفیقم رو گرفتم پریدیم رو خرپشته . قایم شدیم . یواش نگاه کردم خود مرده بود . یک کم اطراف رو نگاه کرد و چرخید و دید خبری نیست. رفت پایین . به خودم گفتم خوارت گاییده است آدم فروش! چرا خوارت ؟ زنت گاییده است!!!
دو سه روز بعد من این جریان از سرم افتاده بود . آدمی نیستم که به زن مردم فکر کنم. لادن خانم یه روز در خونه ی ما رو زد . یه تاپ سرخابی پوشیده بود . خط پستونش از بالای برج میلاد هم معلوم بود. گفت «سامی جون بیا ... بیا ببین وضع منو! » اینو گفت و رفت تو خونه . من یه ذره این پا اون پا کردم دیدم چاره یی نیست . رفتم دنبالش تو خونه . چشمتون روز بد نبینه . یارو روانی کل خونه رو شکونده بود و داغون کرده بود . لباسای لادن رو پاره کرده بود، آیینه ها و ظرفها رو شکونده بود ، با لاله زده بود وسط ایینه . گفتم : دزد اومده ؟ گفت نه کار شوهر قرمساقمه ... کار اون ادمکشه » یهو حرفش رو خورد و زد زیر گریه . بهش دستمال دادم و سعی کردم با حرف آرومش کنم . یهو خودش رو چسبوند به من شروع کرد گریه کردن تو بغل من . منم کمی نوازشش کردم ( بگم هیچ حس سکسی نداشتم تو اون لحظه ... قضیه کلا ً انسانی بود ) چند تا شوخی کردم و سعی کردم فضا رو عوض کنم. کمی آروم شد. گفتم : « حیف اون لاله ها نبود آخه ؟ » گفت : من حیفم ... میدونی چند ساله من حسرت همچین بغل کردنی رو میخورم ؟ چند ساله دلم یه نوازش و یه بوس میخواد ؟ » اینو گفت و خیره شد تو چشمای من . چشماش هنوزم خیس بود . آروم چشماش رو بست و لباش رو به لبای من نزدیک کرد. فکر کن یه زنی تو بغلت باشه ، چشماش هم بسته باشه ، لباش رو هم غنچه کرده باشه ! منم بوسیدمش . یه چند ثانیه بوسیدیم همو ، یهو وحشی شد . با حرارت شروع کرد لب بازی کردن و تند تند نفس کشیدن . منم سعی میکردم پا به پاش بیام . یهو یه چراغی تو مغزم روشن شد. به خودم گفتم سامان خره داری چی کار میکنی ؟ یارو شوهر داره! شوهرش هم اراده کنه جات بهتر از کهریزک نیست. کشیدم کنار گفتم : « نه لادن خانم ... ببخشید این کار اصلا ً درست نیست ... شما هم الان حالت خوب نیست ، احساساتی شدی ...» بنده خدا وا رفت . به ذره خودش رو جمع و جور کرد و گفت : « اصلا دست خودم نبود... » سرش رو انداخت پایین و شروع کرد به جمع و جور کردن وسیله های خونه که پخش و پلا بودن . من پاشدم که برم ، گفت : « اگه کاری نداری میشه بمونی به من کمک کنی ؟ » دیدم دختره ضایع میشه بذارم الان برم و تریپ بچه مثبت بردارم . شروع کردم کمکش خونه رو جمع و جور کردن . کم کم سر درد و دلش باز شد . از زندگیش گفت و اینکه با شوهرش رابطه ای نداره و از این کس شعرا . منم نشستم رو مبل . دیدم مدام الکی خم میشه از رو زمین یه چیزهایی برمیداره ، یه جوری که من سینه هاش رو ببینم . مثلا ً دو تا تیکه پارچه افتاده بود رو زمین یه بار خم نمیشد هر دوشون رو برداره . خم میشد یکیشون رو برمیداشت، موهاش رو یه وری تاب میداد و دوباره خم میشد اون یکی رو برمیداشت . منم تو کف سینه هاش بودم . متوجه شدم که حواسش هست و داره از قصد این کار رو میکنه . به خودم اومدم دیدم چند دقیقه است در سکوت مطلق من نشستم ، اونم داره تو سکوت وسیله ها رو جمع میکنه ،با حرکاتی که بدنش رو به خوبی نشون بده و منو حشری بکنه . دیگه ممد خردادیان هم بود حشری شده بود ، چه برسه به من. اومد نزدیک من جلوی من دلا شد از زیر میز عسلی یه چیزی برداره . کون خوش تراشش چهار انگشت با صورتم فاصله داشت . ناخودآگاه دستم بلند شد و نشست روی کونش . آروم نوازشش کردم و گفتم : « یه دقیقه بشین ... خسته شدی » اونم نشست . کجا ؟ نه روی مبل ، نه روی زمین ... روی پای من ! داغی کونش رو روی پام حس میکردم . شق کرده بودم در حد دسته بیل ! خودم رو دادم عقب و تکیه دادم . اونم آروم اومد بالاتر و کونش رو گذاشت رو کیرم . با یه لحن حشری گفت : « راحتی ؟ » تو دلم گفتم : « راحتم ؟ راحت الحلقوم ام الان » آروم شروع کردم موهاش رو ناز کردن . اونم خیلی ظریف و نرم شروع کرد کونش رو روی کیرم حرکت دادن . آقایون دیدین وقتی به یکی محکم چسبوندین از رو شلوار ، یه فشار به کیرتون میارید چه حسی داره ؟ ( خانوم ها لابد شنیدن ) لادن داشت همین کار رو با کونش میکرد . کونش رو منقبض میکرد و به کیرم فشار میاورد .منم با فشار دادن کیرم جوابش رو میدادم . تکیه داد به قفسه ی سینه ام . گردن لطیف و خوشتراشش ، مثل مجسمه یی که از مرمر تراشیده باشن ، مماس با لبم بود . شروع کردم آروم آروم لیسیدن و بوسیدن گردنش . عالی بود ( البته موهاش میرفت تو دماغم که اصلا ً خوب نبود !) اون هم هورنی شده بود .آروم لیز خورد پایین و نشست رو زمین بین دو تا پام . شروع کردن از رو شلوار کیرم رو ماساژ دادن. نیازی به این کارها نبود . کیرم داشت منفجر میشد . داشت شلوار جینم رو پاره میکرد . سرم رو گذاشتم رو پشتی مبل و چشمام رو بستم . کارش رو بلد بود . دکمه های شلوارم رو باز کرد . دستش رو کرد تو شورتم و کیرم رو درآورد. از چند ثانیه مکثی که کرد فهمیدم داره حسابی براندازش میکنه . شروع کرد به ساک زدن . اگه نگم بهترین ، یکی از بهترین هام بود . کم کم داشت صدام درمیومد . دستش رو گرفتم . هر دو بلند شدیم . همون جور ایستاده ازش لب گرفتم . گردنش رو میخوردم و با سینه هاش بازی میکردم . سینه هاش انصافاً عالی بود . سفت ، تو دست میومد اما اندازه ی طالبی هم نبود ... به اندازه بود! دستم رو از پشت کردم توی شلوارش . پارچه ی شلوارش از این لیز لیزی خنک هابود . نمیدونم اسمش چیه . دستم راحت رفت تو و کون خوش فرمش رو فشار دادم . ار سایشی که کیرم روی پارچه ی نرم شلوارش داشت خوشم میومد . کمی ازش فاصله گرفتم و دستم رو بردم سمت کسش . بچه ها یه خبر بد : لادن کیر داشت !!!! هار هار هار ... نه بابا شوخی کردم ... خبر بد این بود که شیو نکرده بود و کسش پشم داشت . یه لحظه تردید کردم ، فهمید . با صدای خفه گفت : « آخه من نمیدونستم که ... » نذاشتم جمله اش تموم شه . گفتم : « اشکالی نداره ... من دوست دارم» که البته دروغ گفتم . کمی با انگشتام با کسش بازی کردم . داشت دیوونه میشد . واقعاً معلوم بود که چند وقته سکس نداشته . آت و اشغالهایی که روی کاناپه بود رو سریع انداختم رو زمین و خوابوندمش رو کاناپه . شروع کردم به خوردن سینه هاش و بازی کردن با کسش . انقدر صدای ناله کردنش بلند بود و هی میگفت اوف اوف ترسیدم همسایه ها صداش رو بشنون. رفتم پایین و شلوارش رو کشیدم پایین . یادم نمیره ! روی شورتش عکس چند تا بوته ی سبز بود . گیاه خواری که میگن همینه ! شورتش رو کشیدم پایین . به اون بدی که فکر میکردم نبود . مو داشت ولی آزار دهنده نبود . شروع کردم به هلیکوپتری زدن رو کسش ( زبونم رو تند تند به چپ و راست تکون میدادم ) انقدر آه و ناله کرد که دیدم تنها راه چاره اینه که انگشت فاکم رو بکنم تو دهنش . اونم مشغول مک زدن انگشتم شد . حسابی که کسش رو خوردم خودم رو کشیدم بالا . کیرم رو گذاشتم روی کسش و مشغول مالوندنش شدم . تو کار کسش بودم که روی کنسول خونه چشمم به یه بی سیم افتاد . یهو همه چی یادم اومد . مثل برق گرفته ها از جا پریدم . گفتم این چیه ؟ لادن که از اوج لذت سقوط کرده بود کف زمین گفت : « مال شوهرمه » شلوارم رو کشیدم بالا و بهش گفتم : « بپوش » بی اختیار اطاعت کرد و خودش را مرتب کرد . میخواست یه چیزی بگه . گفتم : « نمیگی یهو سر و کله اش پیدا میشه ؟ ... بریم خونه ی من » خلاصه رفتیم خونه ی من که خیلی خیلی از اونجا دور بود ! تقریبا ً در رو به رویی ! بهش گفتم مانتو و روسریش رو هم برداره که اگه یه وقت شوهرش برگشت خونه و دید این نیست یه بهونه ای داشته باشه . وارد خونه ی من که شدیم دیگه آب از سر من گذشته بود . آدم تو خونه ی خودش هم راحتتره . یه راست خوابوندمش رو تخت و گذاشتم تو دهنش . شروع کرد به خوردن . کیرم به سرعت به همون حالت پر غرور و سرافراز اول !! دراومد . خواستم از کنار تخت کاندوم بردارم زیر لبی گفت : « نمیخواد ... » یه آن به سرم زد بدون کاندوم بکنم دیدم نیازی نیست بیشتر از این باهاش راه بیام . نه شناختی ازش داشتم ، نه خورده برده یی با هم داشتیم ... تازه آخرین چیزی که میخواستم یه بچه از کمر مبارکم بود که سر سفره ی یه اطلاعاتی بزرگ بشه! « گفتم من اینجوری ترجیح میدم » کاندوم رو کشیدم سرش . ( سر کیرم ، نه سر لادن !) کمی کیرم رو کوبیدم رو کسش که تاپ تاپ صدا میداد. خوابیدم روش و کیرم رو مالیدم به کسش . باز شروع کرده بود به وحشیانه نفس کشیدن . سر کیرم رو آروم کردم تو. آروم جلو عقب میکردم . میخواستم بواش یواش بکنم تو که وسط همین جلو عقب کردنها خودش راکشید جلو و کیرم تا دسته رفت تو ( منو بگو واسه چی مراعات کس مردم رو میکنی؟! ) شروع کردم به تلمبه زدن . دوباره آه و ناله اش بلند شد . اگه کسی میشنید هم تخمم نبود ، همسایه ها به این صداها از خونه ی من عادت دارن. چند دقیقه یی تلمبه زدم . کسش گرم و چسبنده بود . اون جوری که من دوست دارم . میتونستم بیارم آبم رو . ولی لادن به قول خودش چند وقتی بود که سکس نداشت. کشیدم بیرون . من انقدر بد اخلاقی کرده بودم فکر کرد باز میخوام پاشم برم . با نگرانی گفت: « چی شد ؟ » دمرش کردم واسه ی داگ استایل . پوست کشیده ی کمرش و کون قشنگش دیوانه ام کرده بود . داگ استایل رو که میرفتیم پهلوهاش میلرزید . انگار لرز کرده بود . چند دقیقه ی بعد دوباره خوابیدم روش و شروع کردم به تلمبه زدن . سرعت در حد چرخ خیاطی !!! . اونم با من که نفس نفس میزدم ، نفس نفس میزد . تحریکم میکرد که محکمتر و تند تر بکنم . آبم اومد ! افتادم روش ... یک کم که نفسم جا اومد با لحن ملوسی گفت : « میخواستم آبت رو ببینم » من از اینهایی که میپاشن آبشون رو تو صورت زنها و رو سینه هاشون خوشم نمیاد . به نظرم توهین آمیزه . گفتم باشه دفعه بعد ! از روش کشیدم کنار و یه سیگار آتیش کردم . این جور وقتها چی میاد سراغ آدم دوستان ؟ عذاب وجدان ! همین طور که سیگار میکشیدم به این فکر میکردم که با همسر یکی دیگه خوابیدم ، بعد تصویر اون بی سیم و اون شب رو پشت بوم میومد تو مغزم و کارایی که این مادر قحبه با جوونهای مردم و حتی زن خودش کرده ! لادن شروع کرد با پشمهای سینه ام ور رفتن و پرسید : « به چی فکر میکنی ؟ » به نظرم یه بار دیگه دلش میخواست . منم حالم حال دوباره سکس کردن نبود . گفتم : « هیچی یکی از دوستام تو کهریزکه ... یاد اون افتادم » لادن سکوت کرد . فضا سنگین بود . پاشد لباسش رو پوشید و رفت . منم آروم آروم سیگارم رو تموم کردم .
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#142
Posted: 18 Jan 2013 13:47
شب رويايي در تاريكي
بيوگرافيم:پيمان26ساله اهل همدان قد184وزن85عشق كشتي.Smile
تازه رسيدم تومحله كه ديدم بازبخاطررعدبرق وباران برق محله رفته وهمه جاتاريكه رسيدم توكوچه خودمون نور چراغ ماشين دادم بالاكه ديدم فرشته تو كوچس بااين بارندگي منوكه ديد لبخند زدمنم ماشين نگه داشتم سلام دادم گفتم چيه تو بارون و تاريكي وايسادي گفت كسي خونه نيست منم كليد تو قفل درشكستم ازبس عجله كردم روم نشده با لباس خيس برم خونتون ميشه درحياط برام بازكني ازروی ديوار؟گفتم چشم(چندبارديگه پيش اومده بودكليدخودموجابذارم واين كاربكنم)(البته خونهاي ما سازمانيه وهمه يك شكلن )ماشين پارك كردم رفتم رو ديوارخيلي تاريك بود چيزي پيدانبودتوحياطشون منم بخاطراينكه خيس نشم سريع رفتم پشت ميله ها كه ازدرحياط خودموآويزون كردم پريدم توحياط نگو برگ درختهازيرپام بودن وخيس كه سر خودم با كله افتادم توحياط زانو وكف دستم بدجوردردميكردوحسابيم شوكه شده بودم كله بدنم خيس شده بوداعصابم بهم ريخته شداونم(فرشته)پشت درهمش صدام ميزد پيمان چي شد چيزت شده چرا جواب نميدي منم باعصبانيتي كه داشتم خودمو كنترل كردم گفتم نه(اخه خجالت كشيدم چيزي بگم روم نميشدبه غرورم برميخورد) در باز كردم گفت چيشدگفتم هيچي سر خوردم گفت چيزت نشده؟گفتم نه فقط خيس شدم لبخندي زد كه بيشترعصبيم كردچيزي نگفتم اومدم برم سمت ماشينم كه گفت معذرت زحمتت دادم انشاالله بتونم جبران كنم منم باز روم نشدجواب ندم برگشتم گفتم خواهش كاري نكردم گفت 1 زحمت ديگم دارم گفتم بفرمايدكه گفت ميترسم تاريك برم توخونه ميشه باهام بيايد بريم چراغ روشنايی گازي روشن كنم باخودم گفتم به درك چيزي نگفتم اومدم سمتش كه درحياط بست دره جلودرورودي بازكردبهم گفت توازجلوبروكه منم راه اوفتادم خيلي تاريك بودازپشت چسپيده بودبهم منم چراغ گوشيو روشن كردم رفتم توخونه بعد اينكه چراغ گازي روشن كردم چه ديدم خشك شده نگاهم ميكنه منم گفتم چيه جن ديدي؟گفت شرمندم نگاه كن لباسهات چطورشدن تازه خودم يادشون اوفتادم وقتي ديدمشون حالم گرفته شد اللخصوص وقتي زانوشلوارمو ديدم كه پاره شده بودگفتم امري نيست گفت روم نميشه؟اينبار كم روي نكردم گفتم چيزي مونده بگيدكه اونم باپررویی گفتwcميخوام برم گوشيم خاموشه شارژنداره ميشه گوشيتوبدي بانوراون برم؟چراغ روشن كردم گفتم بفرمايدگرفت رفت سمت دستشوئی جلودستشوي مانتوشوكه خيس خيس بوددرآوردبازچشم به هيكلش خورد(قبل تومهمانيهاي خانوادگي هم بابلوزشلوارميگشت منم حسابي ديدش ميزدم ولي چون3سال ازمن بزرگتربودچيزي بهش نگفته بودم)رفت تودستشوي منم پاچه شلوارم دادم بالاكه ببينم زانوم چش شده كه ديدم كمي خراشيده وخوني شده داشتم باخودم نفرينش ميكردم كه عوضي عشق حالش ماله كسي ديگس دردسرش ماله مامعلوم نيست تاالان زيركي بوده كه يهوبرق اومدسردم شده بودلباسهام خيس بودن وزانوم تازه دردش بيشترشده بوداونم بيرون نميومدكه گوشيموبهم بده برم چنددقيقه ديگه گذشت روم نشدصداش كنم رفتم كه دردستشوي بزنم كه بفهمه من منتظرگوشيمم كه صداي آخ واي ميومدگوش دادم ديدم واي خاك برسرشدم رفته توفيلمهاي گوشيم داره فيلم سكس خودم بادوست دخترمو(دخترخالم)نگاه ميكنه نميدونستم چيكاركنم برم يابمونم ازش خواهش كنم به كسي چيزي نگه رفتم نشستم جلوبخاري كه ازترس بيشترسردم شده بودكه ياده زانواوفتادم گفتم خودموبراش لوس ميكنم وازش ميخوام بكسي نگه بخصوص خواهرم اومدبيرون بروي خودم نياوردم كه شلوارمودادم بالا(خواستم زانموببينه)اومدجلوگفت چيشده كه ديدگفت امشب اينطورشده؟باپروي گفتم نه ديشب اينطورشده الان خونش جاري شده؟اومدكنارم نشست منتظربودم ازفيلمه بگه گفت دردداره گفتم خيلي گفت بريم دكترگفتم نميخوادگوشيموپس بده ميخوام برم بهم دادگفت چيكاركنم دردپات بهتربشه گفتم هيچي گفت خواهشن نگو بخاطرمن اينطوري شدي باشه گفتم فرصته گفتم شرط داره بايدكل امشب فراموش كنيم هر٢گفت يعني چي؟گفتم توگوشيمومنظورمه باتعجب پرسيدچطورفهميدي جريان گفتم اونم گفت خواسته بودچراغشوخواموش كنه كه اتفاقي كنجكاوشده وديده وقول داديم فراموش كنيم خواستم پاشم برم كه ديدم نه جدن پام بدجوردردميكنه وزانوبه زورخم ميشه كه گفت بمون منم تنهام مامان ايناتافردانميان زن داداشم بچه دارشده رفتن شهرستان منم بخاطردانشگاه نرفتم ديدم بشينم شايدكمي زانوم خوب بشه ومطمئن بشم راجب فيلمه چيزي به كسي نميگه اون رفت اتاقش لباسهاشوعوض كردوبايه شلواراسترج مشكي وتاپ قرمزبرگشت اومدنشست پيشم حرف پادردمن بودكه گفت بيابريم پذيراي كه چيزي بخوريم وفيلم بذاريم گفتم نه سردمه جلوبخاري خوبه(اخه هم لباسهام خيس بودن هم كيرم بلندشده بوداونطورديده بودمش)گفت لباسهاتودربيار كه سينه پهلونكني گفتم لباس مناسب زيرش ندارم رفت اتاقش بايك شلوارورزشي زنانه برگشت گفت بيابپوش منم گرفتم گفتم روتو برگردون كه خنديدگفت چراگفتم شلوارموعوض كنم گفت خوبه روم ميكني خوبه خودم1ربع بيش توفيلم
ديدم چطوردخترمردم زيرت بودوميكرديش بااين حرفش پروشدم گفتم به زورنبوده كه خودشم خواست وقراربودفراموش بشه امشب گفت امشب هنوزتمام نشده وهركي بخوادميري ميكنيش؟گيج شدم ج نداشتم بدم منظورش چي بودخداكه اومدجلوگفت مثلامن بجاي دخترخالت بخوام باشم قبول ميكني؟منم باخودم گفتم هرچه بادباد آره چراقبول نكنم ازخدامم هست كه سرموبردم جلوبوسيدمش لبشوبوسيدم ديدم همراهي ميكنه كشيدمش سمت خودم چسپيدم بهش ولب شروع كردم واي خداي چه لباي شيريني اون بلدنبودلب بگيره بعدكمي دست بردم روسينهاش كه آروم آهي كشيدكمي ماليدم بعدتابشودادم بالاواي چي هلوهاي قشنگي زيرسوتين صورتيش ديگه تاقت نداشتم سوتينشوبازكردم شروع كردم بخوردنشي1ميخوردم يكي ميماليدم اونم فقط آه
اخ ميكردبعد7/8دقيقه دستمو بردم سمت كوسش كه
دستم خوردبهش كه كامل خيس بودشروع كردم ماليدن ديدم صداش بالارفت ميگفت آخخخخخ وايييي آخخ چون داشتم سينشوميخوردم ميشنيدم ضربان قلبش بالارفته ديدم چندتاجيغ كوچلوكشيدوشل شدمنم دستموكشيدم بيرون و شلوارشوكشيدم بيرون شرت پاش نبودخداي چي بهم دادي امشب واقعاقشنگ بود؟قدحدود172وزنش حدود60تا63 پوست سبزه لباي گوشتي سينهاي سايز70گودي كمرعالي باسن درشت پهن رانهاي پر وكشيده ازهمه قشنگتركوس قرمزوخوشگلش شروع كردم ازران هاش ليس زدن تارسيدم به چوچولهاش بااينكه خيس خيس بودهمشوكردم تودهنم وشروعكردم مكيدن داشت جيغ ميكشيدمن ديگه دسته خودم نبودزبان ميكردم توش گفته توروخدابسه مردم منم پاشدم ديدم هنوزلباسهام تنمه منتظراون نشدم سريع لخت شدم چشمش به كيرم خورد گفت چقدربزرگترازتوفيلس(آخه19سانته وقطرش5) گفتم دوسش داري گفت ازش ميترسم گفتم ترس نداره بيابخورگفت نه نميتونم گفتم بچرخ ترسيدبكنمش گفتم لاپاي ميزنم چرخيداوفتادم روش وكيرموگذاشتم لاپاش
شروع كردم تلمبه زدن كه بازصداش دراومدديدم حيفه اين كون قشنگ نكرد؟تف زدم روانگشتم بهش نگفتم انگشتم كردم توكونش جيغ كشيدگفت درش بيار جرخوردم توروخداگفتم2دقيقه تحمل كن جابازميكنه كه شروع كردم بازي دادن ديگه جابازكردبودكردمش2انگشت كه بازگريه كه جرخوردم ديگه نميزاشت بازي بدم خودشواززيرم كشيدبيرون به زورحالم گرفته شدباهزاربدبختي رازي شدبه ازپشت لاپاي منم شروع كردم كيرم كه باآب كوسش حسابي خيس شده بودبادست گرفتم گذاشتم روسوراخ وكونش تاخواست به خودش بيادخوابيدم روش وكيرم نصفه رفت توجيغ ميكشيدبادست جلودهنشوگرفتم اشكاش سرازيرشده بودولي من چيزي حاليم نبودشروع كردم تلمبه زدن ديكه تندتندترتلمبه ميزدم كيرم تاته رفته بودتوسوراخ تنگش
ديگه داشت آبم ميومدولي اون تازه به آه واي رسيده بود كه إبموتوش خالي كردم ولوشدم روش
بعدچنددقيقه پاشديم لباش پوشيديم نشستيم بحرف زدن منم زنگ زدم خونه گفتم شب نميام اومدم ماشينوگذاشتم توحياط اوناكه خانوادم نبينه وآخرشب رفتيم حمام اونجام بازكردمش صبح بيدارشديم بازكردمش الان1سال ميگذره هر هفته باهم سكس داريم پردشم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash