انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 15 از 32:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  31  32  پسین »

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان


زن


 
گاییدن زن یک اطلاعاتی

من سامانم . اصولا ً اهل رفت و آمد با بچه محل و همسایه و اینها نیستم . یعنی تو این ده ، دوازده سالی که تو این خونه هستم، فقط با مدیر ساختمون سلام و علیک دارم اونم سر ماه ، واسه پرداخت شارژ. در ضمن من تنها زندگی میکنم. سال 87 یه زن و شوهری اومدن تو ساختمون ما، واحد رو به رویی . از روز اولی که مرده رو دیدم فهمیدم این خارکسه دمش به یه جا بنده . مرموز میومد و میرفت و همه چی رو زیر نظر داشت و کلا ً تریپ مشکوک میزد . قیافه هم از این دولتی ها ، ته ریش و یقه سفید ... یه نمه هم هیکلی. یه سالی این زن و شوهر بد جوری دعوا میکردن. یهو دو صبح فحش و فحش کاری و صدای شکستن و اینها. کلا ً آرامش ساختمون رو بهم زده بودن .من هی دندون رو جیگر گذاشتم هیچی نگفتم . بالاخره یه روز قاطی کردم رفتم پیش مدیر ساختمون که آقا اینا دهن ما رو سرویس کردن با این سر و صداها و هر شب هر شب دعوا ... مدیرساختمون یک کم من من کرد و گفت : « آخه آقا سامان من نمیتونم بهشون تذکر بدم ... یارو اطلاعاتیه ... شر میشه برامون »
این گذشت . یه بار من داشتم سگم رو میبردم بیرون زنش تو راهرو منو دید . به مانتوی چسب کوتاه پوشیده بود، روسریش رو هم انداخته بود روی شونه اش. خب تو ساختمون ما کسی محجبه یا چادری نشیست ولی انتطار نداشتم همسر برادر ارزشی اینجوری بگرده. زنه تا سگ منو دید شروع کردن قربون صدقه ی سگم رفتن و باهاش ور رفتن . سلام علیک کردیم و اینا ... گفت شما اسمتون چیه؟ منم که کلا ً ان اخلاق ! فامیلیم رو گفتم . گفت نه اسمتون چیه . گفتم سامان هستم . یک کاره نه گذاشت ، نه برداشت گفت : « آقا سامی من عاشق سگم ... ولی شوهرم خوشش نمیاد» آقا سامی ؟ سریع فامیل شد ! خلاصه این خانم که اسم شریفشون لادن بود هر باری منو تو راهرو یا تو پارکینگ میدید خفت میکرد و شروع میکرد حرف زدن و لاس خشکه . یه بار هم که من داشتم در خونه رو میبستم سریع در خونه ی خودشون رو باز کرد. یه شلوار استرچ رنگ پا پوشیده بود . من اول پشمام ریخت فکر کردم لخته. چاق سلامتی کردیم و حالا یادم نیست یه بهونه ای ، چیزی آورد و منم رفتم . دیدم یارو داره بدجوری پا میده . در این میون دعواهای وحشتناک شبانه ی اونها هم ادامه داشت. خرداد 88 شد و قضیه ی جنبش سبز. محل ما هم حسابی شلوغ بود ولی به خاطر این انینه کسی تخم نمیکرد شب بره پشت بوم الله اکبر بگه . یه شب من دیدم ماشین یارو تو پارکینگ نیست . یک کم گوش دادم دیدم سر و صدایی هم نمیاد از خونه اش، مهمون هم داشتم . با رفیقم رفتیم بالا شروع کردیم به الله اکبر گفتن. یهو رفیقم گفت یکی داره میاد بالا، چراغ راهرو رو هم روشن نکرده . به ثانیه دست رفیقم رو گرفتم پریدیم رو خرپشته . قایم شدیم . یواش نگاه کردم خود مرده بود . یک کم اطراف رو نگاه کرد و چرخید و دید خبری نیست. رفت پایین . به خودم گفتم خوارت گاییده است آدم فروش! چرا خوارت ؟ زنت گاییده است!!!

دو سه روز بعد من این جریان از سرم افتاده بود . آدمی نیستم که به زن مردم فکر کنم. لادن خانم یه روز در خونه ی ما رو زد . یه تاپ سرخابی پوشیده بود . خط پستونش از بالای برج میلاد هم معلوم بود. گفت «سامی جون بیا ... بیا ببین وضع منو! » اینو گفت و رفت تو خونه . من یه ذره این پا اون پا کردم دیدم چاره یی نیست . رفتم دنبالش تو خونه . چشمتون روز بد نبینه . یارو روانی کل خونه رو شکونده بود و داغون کرده بود . لباسای لادن رو پاره کرده بود، آیینه ها و ظرفها رو شکونده بود ، با لاله زده بود وسط ایینه . گفتم : دزد اومده ؟ گفت نه کار شوهر قرمساقمه ... کار اون ادمکشه » یهو حرفش رو خورد و زد زیر گریه . بهش دستمال دادم و سعی کردم با حرف آرومش کنم . یهو خودش رو چسبوند به من شروع کرد گریه کردن تو بغل من . منم کمی نوازشش کردم ( بگم هیچ حس سکسی نداشتم تو اون لحظه ... قضیه کلا ً انسانی بود ) چند تا شوخی کردم و سعی کردم فضا رو عوض کنم. کمی آروم شد. گفتم : « حیف اون لاله ها نبود آخه ؟ » گفت : من حیفم ... میدونی چند ساله من حسرت همچین بغل کردنی رو میخورم ؟ چند ساله دلم یه نوازش و یه بوس میخواد ؟ » اینو گفت و خیره شد تو چشمای من . چشماش هنوزم خیس بود . آروم چشماش رو بست و لباش رو به لبای من نزدیک کرد. فکر کن یه زنی تو بغلت باشه ، چشماش هم بسته باشه ، لباش رو هم غنچه کرده باشه ! منم بوسیدمش . یه چند ثانیه بوسیدیم همو ، یهو وحشی شد . با حرارت شروع کرد لب بازی کردن و تند تند نفس کشیدن . منم سعی میکردم پا به پاش بیام . یهو یه چراغی تو مغزم روشن شد. به خودم گفتم سامان خره داری چی کار میکنی ؟ یارو شوهر داره! شوهرش هم اراده کنه جات بهتر از کهریزک نیست. کشیدم کنار گفتم : « نه لادن خانم ... ببخشید این کار اصلا ً درست نیست ... شما هم الان حالت خوب نیست ، احساساتی شدی ...» بنده خدا وا رفت . به ذره خودش رو جمع و جور کرد و گفت : « اصلا دست خودم نبود... » سرش رو انداخت پایین و شروع کرد به جمع و جور کردن وسیله های خونه که پخش و پلا بودن . من پاشدم که برم ، گفت : « اگه کاری نداری میشه بمونی به من کمک کنی ؟ » دیدم دختره ضایع میشه بذارم الان برم و تریپ بچه مثبت بردارم . شروع کردم کمکش خونه رو جمع و جور کردن . کم کم سر درد و دلش باز شد . از زندگیش گفت و اینکه با شوهرش رابطه ای نداره و از این کس شعرا . منم نشستم رو مبل . دیدم مدام الکی خم میشه از رو زمین یه چیزهایی برمیداره ، یه جوری که من سینه هاش رو ببینم . مثلا ً دو تا تیکه پارچه افتاده بود رو زمین یه بار خم نمیشد هر دوشون رو برداره . خم میشد یکیشون رو برمیداشت، موهاش رو یه وری تاب میداد و دوباره خم میشد اون یکی رو برمیداشت . منم تو کف سینه هاش بودم . متوجه شدم که حواسش هست و داره از قصد این کار رو میکنه . به خودم اومدم دیدم چند دقیقه است در سکوت مطلق من نشستم ، اونم داره تو سکوت وسیله ها رو جمع میکنه ،با حرکاتی که بدنش رو به خوبی نشون بده و منو حشری بکنه . دیگه ممد خردادیان هم بود حشری شده بود ، چه برسه به من. اومد نزدیک من جلوی من دلا شد از زیر میز عسلی یه چیزی برداره . کون خوش تراشش چهار انگشت با صورتم فاصله داشت . ناخودآگاه دستم بلند شد و نشست روی کونش . آروم نوازشش کردم و گفتم : « یه دقیقه بشین ... خسته شدی » اونم نشست . کجا ؟ نه روی مبل ، نه روی زمین ... روی پای من ! داغی کونش رو روی پام حس میکردم . شق کرده بودم در حد دسته بیل ! خودم رو دادم عقب و تکیه دادم . اونم آروم اومد بالاتر و کونش رو گذاشت رو کیرم . با یه لحن حشری گفت : « راحتی ؟ » تو دلم گفتم : « راحتم ؟ راحت الحلقوم ام الان » آروم شروع کردم موهاش رو ناز کردن . اونم خیلی ظریف و نرم شروع کرد کونش رو روی کیرم حرکت دادن . آقایون دیدین وقتی به یکی محکم چسبوندین از رو شلوار ، یه فشار به کیرتون میارید چه حسی داره ؟ ( خانوم ها لابد شنیدن ) لادن داشت همین کار رو با کونش میکرد . کونش رو منقبض میکرد و به کیرم فشار میاورد .منم با فشار دادن کیرم جوابش رو میدادم . تکیه داد به قفسه ی سینه ام . گردن لطیف و خوشتراشش ، مثل مجسمه یی که از مرمر تراشیده باشن ، مماس با لبم بود . شروع کردم آروم آروم لیسیدن و بوسیدن گردنش . عالی بود ( البته موهاش میرفت تو دماغم که اصلا ً خوب نبود !) اون هم هورنی شده بود .آروم لیز خورد پایین و نشست رو زمین بین دو تا پام . شروع کردن از رو شلوار کیرم رو ماساژ دادن. نیازی به این کارها نبود . کیرم داشت منفجر میشد . داشت شلوار جینم رو پاره میکرد . سرم رو گذاشتم رو پشتی مبل و چشمام رو بستم . کارش رو بلد بود . دکمه های شلوارم رو باز کرد . دستش رو کرد تو شورتم و کیرم رو درآورد. از چند ثانیه مکثی که کرد فهمیدم داره حسابی براندازش میکنه . شروع کرد به ساک زدن . اگه نگم بهترین ، یکی از بهترین هام بود . کم کم داشت صدام درمیومد . دستش رو گرفتم . هر دو بلند شدیم . همون جور ایستاده ازش لب گرفتم . گردنش رو میخوردم و با سینه هاش بازی میکردم . سینه هاش انصافاً عالی بود . سفت ، تو دست میومد اما اندازه ی طالبی هم نبود ... به اندازه بود! دستم رو از پشت کردم توی شلوارش . پارچه ی شلوارش از این لیز لیزی خنک هابود . نمیدونم اسمش چیه . دستم راحت رفت تو و کون خوش فرمش رو فشار دادم . ار سایشی که کیرم روی پارچه ی نرم شلوارش داشت خوشم میومد . کمی ازش فاصله گرفتم و دستم رو بردم سمت کسش . بچه ها یه خبر بد : لادن کیر داشت !!!! هار هار هار ... نه بابا شوخی کردم ... خبر بد این بود که شیو نکرده بود و کسش پشم داشت . یه لحظه تردید کردم ، فهمید . با صدای خفه گفت : « آخه من نمیدونستم که ... » نذاشتم جمله اش تموم شه . گفتم : « اشکالی نداره ... من دوست دارم» که البته دروغ گفتم . کمی با انگشتام با کسش بازی کردم . داشت دیوونه میشد . واقعاً معلوم بود که چند وقته سکس نداشته . آت و اشغالهایی که روی کاناپه بود رو سریع انداختم رو زمین و خوابوندمش رو کاناپه . شروع کردم به خوردن سینه هاش و بازی کردن با کسش . انقدر صدای ناله کردنش بلند بود و هی میگفت اوف اوف ترسیدم همسایه ها صداش رو بشنون. رفتم پایین و شلوارش رو کشیدم پایین . یادم نمیره ! روی شورتش عکس چند تا بوته ی سبز بود . گیاه خواری که میگن همینه ! شورتش رو کشیدم پایین . به اون بدی که فکر میکردم نبود . مو داشت ولی آزار دهنده نبود . شروع کردم به هلیکوپتری زدن رو کسش ( زبونم رو تند تند به چپ و راست تکون میدادم ) انقدر آه و ناله کرد که دیدم تنها راه چاره اینه که انگشت فاکم رو بکنم تو دهنش . اونم مشغول مک زدن انگشتم شد . حسابی که کسش رو خوردم خودم رو کشیدم بالا . کیرم رو گذاشتم روی کسش و مشغول مالوندنش شدم . تو کار کسش بودم که روی کنسول خونه چشمم به یه بی سیم افتاد . یهو همه چی یادم اومد . مثل برق گرفته ها از جا پریدم . گفتم این چیه ؟ لادن که از اوج لذت سقوط کرده بود کف زمین گفت : « مال شوهرمه » شلوارم رو کشیدم بالا و بهش گفتم : « بپوش » بی اختیار اطاعت کرد و خودش را مرتب کرد . میخواست یه چیزی بگه . گفتم : « نمیگی یهو سر و کله اش پیدا میشه ؟ ... بریم خونه ی من » خلاصه رفتیم خونه ی من که خیلی خیلی از اونجا دور بود ! تقریبا ً در رو به رویی ! بهش گفتم مانتو و روسریش رو هم برداره که اگه یه وقت شوهرش برگشت خونه و دید این نیست یه بهونه ای داشته باشه . وارد خونه ی من که شدیم دیگه آب از سر من گذشته بود . آدم تو خونه ی خودش هم راحتتره . یه راست خوابوندمش رو تخت و گذاشتم تو دهنش . شروع کرد به خوردن . کیرم به سرعت به همون حالت پر غرور و سرافراز اول !! دراومد . خواستم از کنار تخت کاندوم بردارم زیر لبی گفت : « نمیخواد ... » یه آن به سرم زد بدون کاندوم بکنم دیدم نیازی نیست بیشتر از این باهاش راه بیام . نه شناختی ازش داشتم ، نه خورده برده یی با هم داشتیم ... تازه آخرین چیزی که میخواستم یه بچه از کمر مبارکم بود که سر سفره ی یه اطلاعاتی بزرگ بشه! « گفتم من اینجوری ترجیح میدم » کاندوم رو کشیدم سرش . ( سر کیرم ، نه سر لادن !) کمی کیرم رو کوبیدم رو کسش که تاپ تاپ صدا میداد. خوابیدم روش و کیرم رو مالیدم به کسش . باز شروع کرده بود به وحشیانه نفس کشیدن . سر کیرم رو آروم کردم تو. آروم جلو عقب میکردم . میخواستم بواش یواش بکنم تو که وسط همین جلو عقب کردنها خودش راکشید جلو و کیرم تا دسته رفت تو ( منو بگو واسه چی مراعات کس مردم رو میکنی؟! ) شروع کردم به تلمبه زدن . دوباره آه و ناله اش بلند شد . اگه کسی میشنید هم تخمم نبود ، همسایه ها به این صداها از خونه ی من عادت دارن. چند دقیقه یی تلمبه زدم . کسش گرم و چسبنده بود . اون جوری که من دوست دارم . میتونستم بیارم آبم رو . ولی لادن به قول خودش چند وقتی بود که سکس نداشت. کشیدم بیرون . من انقدر بد اخلاقی کرده بودم فکر کرد باز میخوام پاشم برم . با نگرانی گفت: « چی شد ؟ » دمرش کردم واسه ی داگ استایل . پوست کشیده ی کمرش و کون قشنگش دیوانه ام کرده بود . داگ استایل رو که میرفتیم پهلوهاش میلرزید . انگار لرز کرده بود . چند دقیقه ی بعد دوباره خوابیدم روش و شروع کردم به تلمبه زدن . سرعت در حد چرخ خیاطی !!! . اونم با من که نفس نفس میزدم ، نفس نفس میزد . تحریکم میکرد که محکمتر و تند تر بکنم . آبم اومد ! افتادم روش ... یک کم که نفسم جا اومد با لحن ملوسی گفت : « میخواستم آبت رو ببینم » من از اینهایی که میپاشن آبشون رو تو صورت زنها و رو سینه هاشون خوشم نمیاد . به نظرم توهین آمیزه . گفتم باشه دفعه بعد ! از روش کشیدم کنار و یه سیگار آتیش کردم . این جور وقتها چی میاد سراغ آدم دوستان ؟ عذاب وجدان ! همین طور که سیگار میکشیدم به این فکر میکردم که با همسر یکی دیگه خوابیدم ، بعد تصویر اون بی سیم و اون شب رو پشت بوم میومد تو مغزم و کارایی که این مادر قحبه با جوونهای مردم و حتی زن خودش کرده ! لادن شروع کرد با پشمهای سینه ام ور رفتن و پرسید : « به چی فکر میکنی ؟ » به نظرم یه بار دیگه دلش میخواست . منم حالم حال دوباره سکس کردن نبود . گفتم : « هیچی یکی از دوستام تو کهریزکه ... یاد اون افتادم » لادن سکوت کرد . فضا سنگین بود . پاشد لباسش رو پوشید و رفت . منم آروم آروم سیگارم رو تموم کردم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شب رويايي در تاريكي

بيوگرافيم:پيمان26ساله اهل همدان قد184وزن85عشق كشتي.Smile
تازه رسيدم تومحله كه ديدم بازبخاطررعدبرق وباران برق محله رفته وهمه جاتاريكه رسيدم توكوچه خودمون نور چراغ ماشين دادم بالاكه ديدم فرشته تو كوچس بااين بارندگي منوكه ديد لبخند زدمنم ماشين نگه داشتم سلام دادم گفتم چيه تو بارون و تاريكي وايسادي گفت كسي خونه نيست منم كليد تو قفل درشكستم ازبس عجله كردم روم نشده با لباس خيس برم خونتون ميشه درحياط برام بازكني ازروی ديوار؟گفتم چشم(چندبارديگه پيش اومده بودكليدخودموجابذارم واين كاربكنم)(البته خونهاي ما سازمانيه وهمه يك شكلن )ماشين پارك كردم رفتم رو ديوارخيلي تاريك بود چيزي پيدانبودتوحياطشون منم بخاطراينكه خيس نشم سريع رفتم پشت ميله ها كه ازدرحياط خودموآويزون كردم پريدم توحياط نگو برگ درختهازيرپام بودن وخيس كه سر خودم با كله افتادم توحياط زانو وكف دستم بدجوردردميكردوحسابيم شوكه شده بودم كله بدنم خيس شده بوداعصابم بهم ريخته شداونم(فرشته)پشت درهمش صدام ميزد پيمان چي شد چيزت شده چرا جواب نميدي منم باعصبانيتي كه داشتم خودمو كنترل كردم گفتم نه(اخه خجالت كشيدم چيزي بگم روم نميشدبه غرورم برميخورد) در باز كردم گفت چيشدگفتم هيچي سر خوردم گفت چيزت نشده؟گفتم نه فقط خيس شدم لبخندي زد كه بيشترعصبيم كردچيزي نگفتم اومدم برم سمت ماشينم كه گفت معذرت زحمتت دادم انشاالله بتونم جبران كنم منم باز روم نشدجواب ندم برگشتم گفتم خواهش كاري نكردم گفت 1 زحمت ديگم دارم گفتم بفرمايدكه گفت ميترسم تاريك برم توخونه ميشه باهام بيايد بريم چراغ روشنايی گازي روشن كنم باخودم گفتم به درك چيزي نگفتم اومدم سمتش كه درحياط بست دره جلودرورودي بازكردبهم گفت توازجلوبروكه منم راه اوفتادم خيلي تاريك بودازپشت چسپيده بودبهم منم چراغ گوشيو روشن كردم رفتم توخونه بعد اينكه چراغ گازي روشن كردم چه ديدم خشك شده نگاهم ميكنه منم گفتم چيه جن ديدي؟گفت شرمندم نگاه كن لباسهات چطورشدن تازه خودم يادشون اوفتادم وقتي ديدمشون حالم گرفته شد اللخصوص وقتي زانوشلوارمو ديدم كه پاره شده بودگفتم امري نيست گفت روم نميشه؟اينبار كم روي نكردم گفتم چيزي مونده بگيدكه اونم باپررویی گفتwcميخوام برم گوشيم خاموشه شارژنداره ميشه گوشيتوبدي بانوراون برم؟چراغ روشن كردم گفتم بفرمايدگرفت رفت سمت دستشوئی جلودستشوي مانتوشوكه خيس خيس بوددرآوردبازچشم به هيكلش خورد(قبل تومهمانيهاي خانوادگي هم بابلوزشلوارميگشت منم حسابي ديدش ميزدم ولي چون3سال ازمن بزرگتربودچيزي بهش نگفته بودم)رفت تودستشوي منم پاچه شلوارم دادم بالاكه ببينم زانوم چش شده كه ديدم كمي خراشيده وخوني شده داشتم باخودم نفرينش ميكردم كه عوضي عشق حالش ماله كسي ديگس دردسرش ماله مامعلوم نيست تاالان زيركي بوده كه يهوبرق اومدسردم شده بودلباسهام خيس بودن وزانوم تازه دردش بيشترشده بوداونم بيرون نميومدكه گوشيموبهم بده برم چنددقيقه ديگه گذشت روم نشدصداش كنم رفتم كه دردستشوي بزنم كه بفهمه من منتظرگوشيمم كه صداي آخ واي ميومدگوش دادم ديدم واي خاك برسرشدم رفته توفيلمهاي گوشيم داره فيلم سكس خودم بادوست دخترمو(دخترخالم)نگاه ميكنه نميدونستم چيكاركنم برم يابمونم ازش خواهش كنم به كسي چيزي نگه رفتم نشستم جلوبخاري كه ازترس بيشترسردم شده بودكه ياده زانواوفتادم گفتم خودموبراش لوس ميكنم وازش ميخوام بكسي نگه بخصوص خواهرم اومدبيرون بروي خودم نياوردم كه شلوارمودادم بالا(خواستم زانموببينه)اومدجلوگفت چيشده كه ديدگفت امشب اينطورشده؟باپروي گفتم نه ديشب اينطورشده الان خونش جاري شده؟اومدكنارم نشست منتظربودم ازفيلمه بگه گفت دردداره گفتم خيلي گفت بريم دكترگفتم نميخوادگوشيموپس بده ميخوام برم بهم دادگفت چيكاركنم دردپات بهتربشه گفتم هيچي گفت خواهشن نگو بخاطرمن اينطوري شدي باشه گفتم فرصته گفتم شرط داره بايدكل امشب فراموش كنيم هر٢گفت يعني چي؟گفتم توگوشيمومنظورمه باتعجب پرسيدچطورفهميدي جريان گفتم اونم گفت خواسته بودچراغشوخواموش كنه كه اتفاقي كنجكاوشده وديده وقول داديم فراموش كنيم خواستم پاشم برم كه ديدم نه جدن پام بدجوردردميكنه وزانوبه زورخم ميشه كه گفت بمون منم تنهام مامان ايناتافردانميان زن داداشم بچه دارشده رفتن شهرستان منم بخاطردانشگاه نرفتم ديدم بشينم شايدكمي زانوم خوب بشه ومطمئن بشم راجب فيلمه چيزي به كسي نميگه اون رفت اتاقش لباسهاشوعوض كردوبايه شلواراسترج مشكي وتاپ قرمزبرگشت اومدنشست پيشم حرف پادردمن بودكه گفت بيابريم پذيراي كه چيزي بخوريم وفيلم بذاريم گفتم نه سردمه جلوبخاري خوبه(اخه هم لباسهام خيس بودن هم كيرم بلندشده بوداونطورديده بودمش)گفت لباسهاتودربيار كه سينه پهلونكني گفتم لباس مناسب زيرش ندارم رفت اتاقش بايك شلوارورزشي زنانه برگشت گفت بيابپوش منم گرفتم گفتم روتو برگردون كه خنديدگفت چراگفتم شلوارموعوض كنم گفت خوبه روم ميكني خوبه خودم1ربع بيش توفيلم
ديدم چطوردخترمردم زيرت بودوميكرديش بااين حرفش پروشدم گفتم به زورنبوده كه خودشم خواست وقراربودفراموش بشه امشب گفت امشب هنوزتمام نشده وهركي بخوادميري ميكنيش؟گيج شدم ج نداشتم بدم منظورش چي بودخداكه اومدجلوگفت مثلامن بجاي دخترخالت بخوام باشم قبول ميكني؟منم باخودم گفتم هرچه بادباد آره چراقبول نكنم ازخدامم هست كه سرموبردم جلوبوسيدمش لبشوبوسيدم ديدم همراهي ميكنه كشيدمش سمت خودم چسپيدم بهش ولب شروع كردم واي خداي چه لباي شيريني اون بلدنبودلب بگيره بعدكمي دست بردم روسينهاش كه آروم آهي كشيدكمي ماليدم بعدتابشودادم بالاواي چي هلوهاي قشنگي زيرسوتين صورتيش ديگه تاقت نداشتم سوتينشوبازكردم شروع كردم بخوردنشي1ميخوردم يكي ميماليدم اونم فقط آه
اخ ميكردبعد7/8دقيقه دستمو بردم سمت كوسش كه
دستم خوردبهش كه كامل خيس بودشروع كردم ماليدن ديدم صداش بالارفت ميگفت آخخخخخ وايييي آخخ چون داشتم سينشوميخوردم ميشنيدم ضربان قلبش بالارفته ديدم چندتاجيغ كوچلوكشيدوشل شدمنم دستموكشيدم بيرون و شلوارشوكشيدم بيرون شرت پاش نبودخداي چي بهم دادي امشب واقعاقشنگ بود؟قدحدود172وزنش حدود60تا63 پوست سبزه لباي گوشتي سينهاي سايز70گودي كمرعالي باسن درشت پهن رانهاي پر وكشيده ازهمه قشنگتركوس قرمزوخوشگلش شروع كردم ازران هاش ليس زدن تارسيدم به چوچولهاش بااينكه خيس خيس بودهمشوكردم تودهنم وشروعكردم مكيدن داشت جيغ ميكشيدمن ديگه دسته خودم نبودزبان ميكردم توش گفته توروخدابسه مردم منم پاشدم ديدم هنوزلباسهام تنمه منتظراون نشدم سريع لخت شدم چشمش به كيرم خورد گفت چقدربزرگترازتوفيلس(آخه19سانته وقطرش5) گفتم دوسش داري گفت ازش ميترسم گفتم ترس نداره بيابخورگفت نه نميتونم گفتم بچرخ ترسيدبكنمش گفتم لاپاي ميزنم چرخيداوفتادم روش وكيرموگذاشتم لاپاش
شروع كردم تلمبه زدن كه بازصداش دراومدديدم حيفه اين كون قشنگ نكرد؟تف زدم روانگشتم بهش نگفتم انگشتم كردم توكونش جيغ كشيدگفت درش بيار جرخوردم توروخداگفتم2دقيقه تحمل كن جابازميكنه كه شروع كردم بازي دادن ديگه جابازكردبودكردمش2انگشت كه بازگريه كه جرخوردم ديگه نميزاشت بازي بدم خودشواززيرم كشيدبيرون به زورحالم گرفته شدباهزاربدبختي رازي شدبه ازپشت لاپاي منم شروع كردم كيرم كه باآب كوسش حسابي خيس شده بودبادست گرفتم گذاشتم روسوراخ وكونش تاخواست به خودش بيادخوابيدم روش وكيرم نصفه رفت توجيغ ميكشيدبادست جلودهنشوگرفتم اشكاش سرازيرشده بودولي من چيزي حاليم نبودشروع كردم تلمبه زدن ديكه تندتندترتلمبه ميزدم كيرم تاته رفته بودتوسوراخ تنگش
ديگه داشت آبم ميومدولي اون تازه به آه واي رسيده بود كه إبموتوش خالي كردم ولوشدم روش
بعدچنددقيقه پاشديم لباش پوشيديم نشستيم بحرف زدن منم زنگ زدم خونه گفتم شب نميام اومدم ماشينوگذاشتم توحياط اوناكه خانوادم نبينه وآخرشب رفتيم حمام اونجام بازكردمش صبح بيدارشديم بازكردمش الان1سال ميگذره هر هفته باهم سكس داريم پردشم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

SexyBoy
 
زن 100 كیلویی


در همسایگی ما زنی به اسم مرجان با قدی بلند و هیکلی چاق و سن حدودا 45 سال با دو دختر 19 و 9 ساله زندگی میکنه.مرجان قد بلند حدود 178 سانت داره که یه زنه چادری هست ولی وقتی تو کوچه راه میره برجستگیهاش از چادر نمایان میشه و هر مردی به فکر زیر چادر فرو میره.اگه بتونید تصور کنید زنی با وزن حدودا 100 کیلو با قد بلند چه هیبتی پیدا میکنه.در مقابل من پسری 24 ساله با قد 170 و وزن 75 کیلو.وقتی از کنار این زن رد میشدم احساس فیل و فنجونی بهم دست میداد فکر میکردم اون غوله من آدم.ولی این باعث نمیشد که ارزوی کردنه مرجان خانومو نداشته باشم چون یه جایی شنیدم زنهای چاق حشرشون بیشتره .یه روز که داشتم از دانشگاه بر میگشتم خونه سر راه دیدم مرجان خانوم منتظر تاکسی ایستاده.من که داشتم از دور بهش نزدیک میشدم میدیدم همینجور مردا با انواع و اقسام ماشینها جلوش ترمز میزدن از بس که تحریک کنندست لامصب.ولی به هیچ کدوم توجه نمیکرد تا اینکه من رسیدم جلوش ترمز کردم شیشه رو دادم پایین گفتم سلام مرجان خانوم برگشت منو نگاه کرد یهو گفت ا سلام آقا رضا خوبی ؟ گفتم در خدمتم بفرمایید.گفت مزاحم نیستم گفتم نه خواهش میکنم اومد جلو نشست و به راه افتادم.گفتم عجب درو زمونه ای شده.گفت چطور؟گفتم از دور شمارو دیدم منظورم به اون ماشیناس.گفت خوب؟گفتم اینکه مردم تا یه زنو کنار خیابون میبینن هی میرن جلو بوق بوق مزاحم میشن.البته نه برای هر زنی.گفت یعنی چی اقا رضا.گفتم ببخشید ولی بعضی زنها خوب مثل اهن ربا مردارو به سمت خودشون میکشونن.گفت دست شما درد نکنه من چه رفتاری تو این چند سال که با هم همسایه بودیم ازم سر زده که تو همچین فکری کردی.گفتم شرمنده منظوری نداشتم.نگفتم شما کاری کردید که.به طور طبیعی شما نظر مردارو بیشتر جلب میکنید.گفت چرا؟گفتم آخه ....اصلا ولش کنید.گفت نه بگو ببینم چی کار باید بکنم تا وقتی میام تو خیابون اینهمه ماشین مزاحمم نشه.بگو چیم جلب میکنه تا من درستش کنم بدم میاد هی ماشینها جلوم ترمز میکنند.گفتم نمیتونم بگم عجب غلطی کردم این بحثو کشیدم وسط.گفت د بگو گفتم راستش شما یکم تپلید.گفت خوب تپلم که چی؟گفتم خوب با اینکه چادری هستید ولی اون چیزهایی که باعث تحریک مردا میشه همش از زیر چادر میزنه بیرون.گفت بسته فهمیدم.دیگه هیچ حرفی بین ما ردو بدل نشد تا رسیدیم دم خونشون پیادش کردم ازم تشکر کرد و رفت.تا چند روز ندیدمش تا اینکه هفته بعد سر همون ساعت و همونجا که قبلا سوارش کردم منتظر تاکسی بود ولی اینبار یه چادر گشاد سر کرده بود خودشم بد جور پوشونده بود.با خودم گفتم خاک بر سرم که این زنو اگاهش کردم همون یه دیدی هم که میزدم پرید.تو این فکر بودم که رسیدم بهش تعرف کردم و سوار شد.یه خورده گذشت گفت اقا رضا خوبه.گفتم چی خوبه؟گفت چادرم دیگه دستت درد نکنه رفتم یه چادر گله گشاد دوختم دیگه از شر این مردا راحت شدم.گفتم آره آره.در حالی که تو دلم داشتم به خودم فحش میدادم که عجب خریتی کردم.گفت میدونی چیه من که شوهرم راننده بیابونه دو سه هفته یه بار میاد خونه ولی یه شب میمونه دوباره میره.ولی دلیل نمیشه که بخوام به این مردای حریص توجه کنم.منم فقط با علامت سر تاییدش میکردم تا رسیدیم در خونه گفت راستی آقا رضا فردا صبح وقت داری؟گفتم چطور؟گفت چند تا از لامپهای لوسترمون سوخته من و بچه ها که از رو چهارپایه رفتن میترسیم شوهرمم که سری قبل اومد بهش گفتم بی اعتنایی کرد همونجور موند.گفتم باشه فردا 10 صبح میام شما لامپهاشو تهیه کنید من میام عوضشون میکنم.شب تو تخت همش خودمو به خاطر قصیه ای که باعث شد مرجان چادر گشاد بپوشه سرزنش میکردم.صبح ساعت 10 رفتم در خونشون یه خونه ویلایی 200 متری حدودا ،در زدم.درو باز کرد از حیاط وارد شدم رفتم درساختمونو باز کردم با یه لباس یه سره و روسری به سر اومد جلو سلام کرد.گفت مرسی که اومدی من برم چهار پایه و لامپهارو بیارم رفت اونارو آورد گفت ا چرا هنوز سرپایی بشین تا یه شربت برات بریزم.شربتو آورد و خوردیم و رفتیم سر وقت تعویض لامپ.همین که رفتم رو چهار پایه در رفت نزدیک بود بخورم زمین ولی سریع خودمو جمعو جور کردم.گفتم اینکه یه پایش شکسته و کوتاهتر از بقیست خوب معلومه رفتن رو این ترسناکه.گفتم یه روزنامه چیزی بدید تا کنم بذارم زیرش.اینکارو کردم ولی وقتی میرفتم روش میلرزید.گفتم میشه شما چهارپایه رو وقتی من بالا هستم نگه دارید.اومد نگه داشت من اولی رو عوض کردم.گفتم ميشه يه لامپ دیگه بدید؟خم شد یکی دیگه بده دستشو از چهارپایه ول کرد تا لامپو بده یهو چهار پایه لرزون شد افتادم روش.انگار که رو تخت فنری افتاده باشم نرم و لطیف.یه خورده فیلم بازی کردم گفتم آخ آخ کمرم.کمرم.ترسیده بود من از رو خودش زد کنار گفت چی شد اقا رضا.گفتم کمرم نمیتونم تکون بخورم.گفت ببینم.گفت تو که افتادی رو من چی شد کمرت درد گرفت؟گفتم آره رو شما که افتادم بس که نرم بودید هیچیم نشد داشتم از چهارپایه یه وری میشدم کمرم قلنج کرد.گفت وا؟گفتم والا.گفت خوبه من یخورده ضربتو گرفتم با مخ نخوردی زمین.گفتم آره حاضرم یه بار دیگه بیفتم خیلی باحال بود.گفت پاشو جمع کن کمرتم مثل اینکه درد نمیکنه.برم گردوند نگاهش به کیرم افتاد یه نیشخند زدو گفت نگفتم کمرت درد نمیکنه .دستمو گرفت بلند کنه به جای اینکه دستشو بگیرم بغلش کردم هلش دادم رو زمین گفت چیکار میکنی؟جوابشو ندادم بوسه بارونش کردم.دست انداختم لباسه یه سرشو کشیدم بالا یهشورت صورتی پاش بود که کس قلمبش توش جا شده بود.هیچ مقاومتی نکرد.عجب هیکلی داشت همش گوشت و آویزون بود.گفتم لباستو در بیار.در آورد گفت زود باش که بچه ها الان از مدرسه برمیگردن.با سینه هاش بازی میکردم فشارشون میدادم .لباسامو در آوردم کیرمو گذاشتم لای سینه هاش عقب جلو کردم کیرمو که دید چشماش برقی زد از خوشحالی.با گوشتای بدنش بازی میکردم پاهاشو که دراز میکرد اصلا لای پاش معلوم نبود با اینکه شورتشو در آوردم بازم تپلی رون پاش کسشو پوشونده بود.لای پاشو باز کردم کیرمو رو کسش فشار دادم رفت تو یه آهی کشید با سرعت تلمبه میزدم.وقتی تلمبه میزدم تمام بدنش میلرزید از بس که گوشتالو بود.وقتی بدنم به بدنش میخورد شالاپ شالاپ صدا میداد.خیلی حال میکردم صدارو میشنیدم گفتم برگرد میخوان از پشت بکنمت گفت نه دردم میاد خودم خواستم برش گردونم زورکی زورم نرسید بیخیال شدم.در حالی که تلمبه میزدم بهش گفتم من که الان نتونستم تو رو برگردونم چطور وقتی هلت دادم راحت ولو شدی رو زمین گفت اگه من نمیخواستم تو الان اینجا نبودی.خودم از قصد گفتم صبح بیای که بچه ها نباشن.اون روز تو ماشین فهمیدم تو کسی هستی که میشه روت حساب کرد.شوهرم که نیست از مردایی که با ماشین جلوم ترمز میکنن هم بدم میاد و هم میترسم.ولی از تو نه بدم میاد و نه ازت میترسم تازه میبینی که زورت هم بهم نمیرسه که هر کاری خواستی بکنی.آدم باش منو قشنگ ارضا کن.گفتم چشم یه ماچش کردم لپشو گاز گرفتم جاش موند.نوک سینه هاشو گاز گرفتم تا اینکه حس کردم ابم داره میاد گفتم آبم داره میاد گفت بکش بیرون خرابکاری نکنی.کشیدم بیرون ریختم رو صورتش.گفت کثافت حالم بهم خورد برو دستمال بیار.رفتم دستمال اوردم پاکش کردم رفت تو دستشویی وقت راه میرفت کونش دیدنی بود لباسامو پوشیدم .اومد بیرون لباسشو پوشید همش شوخی میکرد گفتم چطوره لامپهارو عوض کنیم.داشتیم لامپهارو عوض میکردیم که صدای در اومد دختر بزرگش درو باز کرد اومد داخل منو دید تو خونه تعجب کرد سلامو علیک کردیم گفت الهام جان از اقا رضا خواهش کردم بیاد لامپهارو عوض کنه.گفت دستشون درد نکنه بعد رو به مادرش کرد گفت مامان چقدر سرحالی امروز؟
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

SexyBoy
 
تینا و آرش

من تینام تا اون روز که آرش (پسر همسایه) ندیده بودم دستم به دست یه پسر نخورده بود حتی فکرش هم نمی کردم که یه روز به جز شوهر آیندم با کسی سکس کنم.ما تبریز زندگی می کنیم و وضع مالیمون بد نیست ولی آرشینا از اون آدمان که دارن ولی نشون نمی دن.خلاصه صبح ها که واسه سرویس وا می ستادم همیشه چشمم به خونه آرشینا بود که آرش از خواب پاشه(بدون زیرپوش)بیاد دم پنجره من اون حیکلش ببینم و خجالت بکشم و سرم بندازم پایین.من اون موقع 17 سالم بود و آرش هم 17 سالش اما خیلی بزرگ نشون می داد ریش و سبیل داشت توری که از مال بابامم بیشتر بود .منم یه دختر ترک که همه می دونن سفید بدون مو و خشگل بودم خلاسه یه روز که آرش که داشت با مامانش ماشین از پارکینگ در می آورد تا بره مدرسه از اون جا که با داداشم دوست بود و خیلی هوای داداشم رو داشت و منم از سرویس جا مونده بودم(طبق معمول) داشتم پیاده می رفتم به من پیشنهاد دادن که اگه مشکلی نداره می تونن تا یه مسیر برسوننم.منم اول گفتم بده اگه سوار ماشین بشم ومردم چی می گن ولی بعد دل زدم به دریا و گفتم بهتر از اونه که ناظم دهنم سرویس کنه و سوار ماشینش شدم.تو ماشین هی بهش نگاه می کردم و تو دلم حرف دخترای محله رو که می گفتن خشگل ترین پسریه که تا حالا دیدیم رو آنالیز می کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا حرف نداره اما از اون جا که چند تا از بچه های محله بهش پیشنهاد داده بودن و اون ریده بود بهشون هم ازش کمی بدم می اومد هم می گفتم که حتما یکی دیگرو داره و عاشق اونه_ آرش یه پسری بود چشم و ابرو مشکی,بیشتر تیپ مشکی می زد.و جین می پوشید قدش حدود 176- بود و خیلی خوش برخورد بود _اول مامانش اونو گذاشت مدرسه و بعد من برد.تو راه راجب من هی سوال کرد و منم جوابشو می دادم خیلی درست .
از مامان آرش خدافظی کردم و رفت کلاس.دیگه از آرش خبری نداشتم . هر شب بهش فکر می کردم و بعضی وقتا هم گریه می کردم تا این که 4 شنبه سوری شد و همه جمع شدن تو کوچه آرشم دوربین فیلم برداری دستش بود و فیلم می گرف دوستاش اومدو با اونا گرم حرف زدن شو تا یه لحطه داداشم رفت خونه تا ترقه هاش بیاره آرشم سریع و خیلی ماهرانه اومد با من سر صحبت باز کرد.
سلام
سلام
خوبین؟
مرسی ممنون .شما چتور؟
منم خوبم.دیگه از مدرسه جا نمی مونین؟
نه سعی می کنم خودم برسونم تا به شما زحمت ندم
چه زحمتی .وظیفه بود .این شماره منه هر وقت جا موندین به من بگین برسونمتون
من همین تور خوشکم زد وآرش راشُ گرفت و رفت و رفتم خونه زود به دوستم زنگ زدم و ماجرا رو تعریف کردم.اومن گفت بذار فردا شب بهش زنگ بزن من هنوز باور نمی کردم که بهم شماره داده.
من زنگ زدم و با آرش آشنا شدیم و اون چند بار من برد بیرون تا یه روز که خیلی با آرش صمیمی شده بودیم و خانواده آرش رفته بودن تهران آرش گفت تنهام و میای پیشم .منم چون روم باز شده بود و ماماننینا رفته بودن مسجد و من خونه تنها بودم گفتم با در باز کن بیام.من رفتم خونشون خونه نبود عین کاخ چیده شده بود.آرش رفت واسم آب میوه آورد و با هم خوردیم آرش هی با من حرف می زد و من می خندوند و منم با مشتم یواش می زدم به دستش و از خنده قش میکردم تا این که چه چیز گفت و من خیلی خندم گرفت و یکم محکم زدمش اونم دست من گرفت و خم کرد جوری که تا شدم و افتادم رو پاهاش ولی اصلا دردم نگرفت .چشم تو چشم بودیم و من چشام نا خود آگاه بستم اونم شروع کرد به لب گرفتن وای که چه حالی می داد احساس می کردم پاهام شل شدن و سرو ذوق ذوق می کرد اما حال می داد .با دستاش شروع کرد به سینه هام مالوندن و من احساس کردم خون تو بدنم داره تو سرم جمع میشهوکم کم لختم کرد و منو هی می مالوند پا شدم گفت آرش نمی تونم دیگه اما اون گفت این یه باره چرا خودتو زجر می دی وقتی دوست داری حرفاش راست بود و من قبوا کردم پاشدم و لباساش رو در آورم حیکلش حیلی ور زیده بود می دونستم زیبای اندام که میکنه هر دو لخت شده بودیم و شرت پامون بود منم که از فیلما یاد گرفته بودم که باید خیلی حشری به کیر نگا کنم .ارش گفت چیه؟میخوای؟منم گفتم اره.همین که گفتم آرش گفت اول من زود من عین یه بچه باندم کرد و گذاشت رو مبل بعد شرتم از پام در اورد وبا یه دستش سینه هامو می مالوند با لباش چوچوله کسم می خور و با زبونش که کسم تا حالا این جور واستاده ندیده بودم که به های کسم زده بود بیرون .اول آرش با زبونش هی می کرد تو کسم منم که دختر بودم و هی استرس داشتم که شاید یه چیزی بشه باخواهش بش گفتم که اصلا به توش کاری نداشته باش ولی نمی دونی که وقتی زبونشو تو می برد چه حالی میداد انگار رو ابرا بودم.ارش پا شد و گفت میرم ضبط بذارم منم که اصلا حوصله آهنگ های اون نداشتم نذاشتم برا ولی اون گفت بدون آهنگ مزه نمیده رفت و آهنگ زی بازی که گروه مرد علاقش بود و همیشه راجب اونا بام حرف میزد رو گذاشت.اومد بم گفت شرتم در بیار و کارو شرو کن منم که تا حالا کیر ندیده بودم شرتشو در آوردم از یه طرف داشت حالم به هم می خورد از یه طرفم خیلی حشریم کرده بود.ولی کیرش اصلا شبیه کیرای دیگه نبود صورتی و صاف خیلی با مزه بود به قول معرف خشن نبود.کردم تودهنم اولا یکم حالم به هم خورد اما بعدش داشت خوشم می اومد هی عقب جولوم میکرد و منم با آهنگ اون عقب جلو می کردم.بعد 2 دقیقه کفت یه لحظه صبر کن داره آبم مباد یکم تلمبه نزنم میره و کیرم شق می مونه.3 ثانیه واستاد و گفن برگرد عقب من برگشتم و آرش عین یه بالش بلندم کرد سرم گذاشت طرف مبل و شکمم رو به مبل خوابوند طوری که سوراخ کونم رفت هوا.کیرشو کمی با آب کسم که عین شیر آب می اومد خیس کرد.کیرشو کمی گذاشت دم کونم ولی لسترس داشت می کشتتم .کمی کرد تو ش وای چه دردی داشت تازه نوکش رفته این همه درد داره وای به آخرش .دادم رفت هوا اونم دستش درد نکنه چنان زد پس گردنم که تا شب درد داشتوبا زدنش صدام بریدم و اون محکم تر فشار داد تا نصفه رفته بود تو و شروع کرد به عقب جلو کرن و هر بار یکم بیشتر تو می برد 2 و3 دقیقه ی اول داشتم از درد می مردم ولی کم کم دردش کم شد وداشت بهم حال می داد آب کسم هی سرازیر می شد و آرش از پایین هی می مالوندش و به من بیشتر حال می داد یه لحظه احساس کردم کنترل پاهامو ندارو و دارم می افت ولی ارش منو گرفته بود این بار با این که داد میزدم کاری به کارم نداشت و اون بیشترش می کرد از خودم بی خود شده بودم و یه آه بلند کشیدم و افتادم.آرش گفت چی شد اصلا حال نداشتم جوابشو بدم ولی خودمم نمی دونم چی شده بود آرش گفت من خودم خالی نکردم بلندم کرد و این بار منو برگردوند پاهامو باز کرد وگذاشت تو کونممممم.
این بار که کرد تو خیلی کم درد گرفت و اون هی تلمبه می زد و منم اه اه می کردم بعد چند دقیقه دوباره همون حال بهم دست داد ولی خفیف تر و ارش گفت آبم می اد کجا بریزم .گفتتم می خام اون تو بمونه بریز تو کونم.اونم ریخت تو کونم .احساس کردم اب داغ ریختن تو کونم. بعد پاشد و رفت کیرشو پاک کرد و لباس پوشید و برام یکم اب میوا اورد .ازم پرسید حالا چی کار کنیم گفتم دیگه دیره الان مامانینا میان خونه.اومد تا دم در منو همراهی کرد و تو اسانسور یه لب گرفت ازم طوری که مزه ی لبشو هیچوقت فراموش نمی کنم. رفتم خونه.شب کمی زنگ زد و لاس زدیم .از اون ماجرا به بعد همیشه من اسمس می دادم و جواب می داد کمی سرد شده بو ولی بعد 2 هفته دوباره درست شد و هر وقت موقعیت میشد می رفتم خونشون ولی همیشه که میرفتم سکس نمی کردیم. این اواین سکس من بود و امید وارم با کس دیگه ای به جز اون سکس نکنم.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
یک روز خوش من و زن همسایه

همون طوری هم که خودتون میدونید من23 سالمه و این خاطره بر میگرده 5 سال پیش که هیجده سال بیشتر نداشتم
یعنی دورانی که ک....ی.....ر خیلی بی جنبه هست و تا یه سوراخ موش هم میبینه راست میشه
یادم میاد تازه از شر امتحانات سوم دبیرستان خلاص شده بودم . شب و روز کارم شده بود با موتورم ولگردی و خوش گذرونی
با برو بچ کلاس هر جا هم که میرفتیم یا حرف از یه دختر خوشکل و مال بود که توی فلان کوچه هست و هر روز صبح میاد کانون فرهنگی مسجد سر خیابون و خیلی هم پا میده
یا حرف از ک....و...ن و ک...س کردن
و یا ج...ل...ق زدن بود و یا همه داشتن واسه ی همدیگه پیامک . یا داستان و یا فیلم و عکس س...ک....سی میفرستادن
خلاصه خیلی ها از ک....س کردن هاشون تعریف میکردن که فلان روز منو پسر خالم مخ فلان خانوم رو زدیم بردیمش خونه خالی یا به اصطلاح خودمونی فری هووس و حسابی کردیمش یا این که من با دختر خالم که خونشون تو بابله عاشق همدیگه ایم و هر وقت به مناسبتی هم دیگه رو میبینیم با هم یه حال و حول درست و حسابی میکنیم
اون یکی میگفت پسر همسایمون رو تا حالا چند بار کردم و خلاصه هر کی از کس و کون کردن های خودش تعریف میکرد به جز من بدبخت که کیرم طمع هیچ کس و کونی رو نچشیده بود و فقط کارم صبح تا شب شده بود فیلم سوپر نگاه گردن و نگاه به کون و سینه ی این و اون انداختن و روزی شش هفت دست جلق زدن
دیگه کس کردن برام تبدیل شده بود به یه آرزوی دیرینه که انگار هیچ وقت قرار نبود بهش برسم
تو این مدت هم همش فکرمون تو درس و مشق و مدرسه بود با هیچ دختری هم دوست نبودم راستش رو بخواید خیلی آدم کم رویی بودم و اصلا نمیتونستم برم شمارم رو بدم به یه دختر و ازش بخوام با من دوست بشه
و برای خودم بهونه های کیری میاوردم مثلا میگفتم حالا اومدیمو با این دختر دوست شدیمو و مخشو زدیم مجا میخوای بیاری و بکنیش
و مثلا اگه دوستی من با اون لو بره امکان داره جونم رو از دست بدم و از این تلقین های تخمی که حکایت گربه دستش به گوش نمیرسه میگه بو میده رو به یادم میندازه
خلاصه ایم مدت خودم رو با جلق ارضا میکردم که دیگه دیدم داره برام درد سر ساز میشه و قیافه و درس و ورزش و همه چیزمو داره
ازم میگیره تصمیم گرفتم ترکش کنم و دیگه به فکر سکس هم نیفتم و هر جوری شده خودم رو نگه دارم و از شرش خلاص بشم
دیگه فهمیده بودم که یک معتاد بی مصرف شدم و دارم تموم زندگیمو از دست میدم
یکی از همون روزا خونمون خالی شد و من نشستم پای شبکه ی ردلایت پرمیوم و آخ که عجب کس هایی توش به ایفای نقش میپرداختن خلاصه یه سه چهار روز هم بود که تو این چهار پنج سال که مداوم جلق میزدم که خودم رو نگه داشته بودم و کمرم حسابی پر بود چشمتون روز بد نبینه در عرض 2 ساعت 11 بار جلق زدم و دیگه نابود نابود رو مبل خابم برد ا
دیگه از اون به بعد تصمیم گرفتم که جلق رو به طور کلی ترک کنم البته تو این شش سالی هم که جلق میزدم تقریبا بعد از هر بار تصمیم میگرفتم که ترکش کنم اما زود یادم میرفتو دوباره روز از نو و روزی هم از نو
از فرداش برای ترک جلق تصمیم به هر کاری گرفتم از خودن کافور گرفته تا نگاه نکردن به صورت هیچ زنی و همچنین تحریم ماهواره و کم خواراکی و نماز خواندن و ورزش کردن و هر کاری که به ذهنتئن برسه اما مثلا کافور که میگفتن اگه بخوری دیگه کیرت شق نمیشه رو من امتحان کردم بلعکس کیرم دوبرابر میشد و در کل طول روز هم راست راست بود
مثلا تو این مدتی که دیگه جلق نمیزدم اگه پای برنامه ی تازه ها در سیمای خانواده ی شبکه یک هم مینشستم و چشمم به
خانوم خشگله مجری میفتاد کیر لامذهبم آن چنان راست میشد که میخواست شلوارم رو جر بده
مثلا بعضی وقت ها که یه خانوم قرتی رو تو خیابون با یه مانتوی کوتاه مشکی و یه شلوار لی آبی چسبون با یه عالمه کون هم میدیدم کیرم راست نمیشد اما وقتی یه خانوم میان سال رو با چادری میدیدم که باد اونو به کونش چسبونده بود و برامدگی لمبر هاش رو تو اون میدیدم به کلم میزد که همون جا توی خیابون یه تف کف دستم بندازمو دستمو تو شلوارم کنمو یه جلق درست و حسابی بزنم .
گاهی اوقات میشد که یه فیلم آمریکایی نیمه سکسی میدیدم اما اون طوری که با دیدن یه فیلم از مهناز افشار تحریک میشدم برای اون فیلم نمیشدم
خلاصه فهمیدم که این راه ها هم فایده نداره
تصمیم گرفتم هر وقت کیرم شق شد برم و یه سیگار ار مغازه ی سر کوچه بخرمو سوار موتور بشمو برم یه جای خلوت بکشم
همین کارو هم کردم اما هیچ تاثیری که نداشت منو سیگاری هم کرده بود
و به خاطر همین هم خیلی ناراحت بودم
همیشه وقتی فیلم های خارجی رو که میدیدم به آدمهاشون غبطه میخوردم هر وقت کیرشون اندک بهونه ی کس میگرفت
سر کوفت نمیخورد و با یه جلق راضی نمیشد و فورا کس مورد علاقش آماده بود
اینها رو که میدیدم در فکر فرو میرفتم که چرا ما اینطوری نمیتونیم باشیم
و مگه اونا چی از ما بیشتر دارن که باید شب و روز شاد باشن و راحت زندگی کنن اما ما شب و روزمون با هم فرقی نداره
و همیشه در گیر مسائل تخمی هستیم و مثلا نمیتونیم با دوست دخترمون بریم یه کنسرت و با هم برقصیم یا اینکه همدیگه رو ارضا کنیم بدون این که از چیزی ترس داشته باشیم
همین افکار بود که باعث شد که فکر کنم که شاید به خاطر حکومتی باشه که در کشورمون هست و شاید هم به خاطر دین اسلام
باشه و شاید هم بی عرضه گی خود ما و شاید هم پدر مادر هامون عامل این بدبختی بودن.
ای با با ببخشید که سرتون رو در آوردم قرار بود داستان زن همسایمون رو براتون تعریف کنم که چند روز بعد از این ماجرا ها و زمانی که دیگه تصمیم گرفتم خجالت و ترس رو کنار بگذارم و هر جوری شده برای خودم یه کس خوب جور کنم و احتمالا این یک راه برون رفت از این مخمصه بود
معصومه یه حظه جا خورد بر گشت یه نگاه به بالا انداخت همین تا منو دید فورا چادرش رو از روی زمین براداشت انداخت سرش یه خنده ی زوری کرد و با صدایی خیلی ناز گفت سلام خوبید آقا مجید و رفت این آغاز ماجرا بود
تازه به اون کوچه اومده بودیم و خوشحال از این که از شر خونه اجاره ای خلاص شده بودیم
مادرم آدمیه که خیلی زود تحت تاثیر یه محیط قرار میگیره و با همه اخت میشه
معصومه خانوم قصه ی ما هم اولین زنی بود که با مامانم رفیق شده بود و مرتبا میومد خونه ی ما و با مامانم گلدوزی و خیاطی کار میکردند
معصومه خانوم یه زن بیست و چهار پنج ساله بود با قدی متوسط قیافش کمی سبزه و خیلی خوشگل بود میمردم برای اون چشم و ابروی ناز و لبهای سکسیش .
اینها تمام اون چیز هایی بود که تا اون زمان از معصومه خانوم دیده بودم
آخه معصومه خانوم یه زن چادری بود و نمیشد در مورد بدنش قضاوت کرد
اون روز از صبح تا ظهر معصومه خانوم خونه ی ما بود و دیگه موقع رفتن بود
من هم رو پشت بوم مشغول غذا دادن به کبوتر ها م بودم که داشتم از پله ها پایین میومدم که یهو چشمم به یه کون قلمبه افتاد که توی یه شلوار لی تنگ داشت خود نمایی میکرد . درست حدث زدید اون کون قلمبه مال معصومه بود کونی که زیر یه کمر باریک قرار گرفته بود همون لحظه معصمه خانوم خم شد تا صندل هاش رو از توی جا کفشی برداره و من تو عمرم همچین فیلم سوپری رو ندیده بودم واقعا کونش جای هیچ حرفی رو باقی نمیگذاشت و انگار دقیقا همون کونی بود که من توی آرزوهام داشتم
و حتی خواب دیدن همچین کونی هم نمیکردم
از موقعیت استفاده کردم و گفتم سلام ....
معصومه یه حظه جا خورد بر گشت یه نگاه به بالا انداخت همین تا منو دید فورا چادرش رو از روی زمین براداشت انداخت سرش یه خنده ی زوری کرد و با صدایی خیلی ناز گفت سلام خوبید آقا مجید و رفت بیچاره داشت جواب سلام من رومیداد و احوال پرسی میکرد و من هم محو تماشای سینه ها ی توپ و خوش فرمش بودم که داشت پیرهن قرمز رنگش رو جر می داد لا مذهب چشم هر کوری رو بینا میکرد. تمامی اینها فقط در چند ثانیه اتفاق افتاد. اما منو برای یک عمر گرفتار معصومه جون کرد
از اون لحظه به بعد فکر معصومه حتی یک لحظه هم راحتم نمیگذاشت آخه اون کون و کس و سینه ای که من با اون صورت سکسی و زیبا دیدم هر مسلمونی رو کافر میکرد
لابد پیش خودتون میگید خوش به حال شوهرش که مرتبا معصومه خانوم زیر پاشه
اما باید بگم که شوهر ش یه پاسدار بود که در بندر عباس مشغول به خایه مایلی رهبر معظم انقلاب بود
و شش ماهی هم یک بار به خونه نمیومد
از عکس هایی که بعدا توی خونشون نگاه کردم گفتم خدا یا ببین چه کسی رو زیر پای چه آدم تخمی گداشتی
جعفر شوهرش یه آدم ریشوی خیلی بد قیافه با یه قد کوتاه و یه شکم گنده و کله ی کچل بود که فکر کنم 40 سالی هم سن داشت
فردا صبحش باز هم معصومه خانم اومد در خونه ی ما روزد با کله رفتم در رو باز کردم و وقتی چشمم بهش افتاد دوباره کیرم افتاد توی آب و تاب معصومه رفت پیش مادرم توی اتاق خیاطی ومن هم مرتب و به بهانه ی مختلف میرفتم تو اتاق تا معصومه رو دید بزنم خودش هم کم کم داشت با نگاه های حیز من یه چیز هایی دستگیرش میشد
تا ظهر شد ورفت خونه من هم به بهانه ی کبوتر ها رفتم با لا پشت بوم تا ببینم توی کدوم خونخ میره که از خدا خواسته دیدم که
رفت توی خونه ی دیوار به دیوار خودمون همین تا در رو باز کرد و اومد تو خونه چادرش رو از سرش برداشت یه نگاه بهش انداخت و یه کم تکونش داد و گذاشتش کنار حوض دلیل این کارش رو نفهمیدم رفت تو خونه 10 دقیقه ای طول کشید و من هم ناامیدرفتم سراغ کفتر ها که دیدم صدای دری از خونهی معصومه اومد با آخرین سرعت دویدم سمتش که صحنه ای رو دیدم که
باورم نمیشد معصومه با یه شلوارک صورتی تنگ که داشت پاره میشد و یه رکابی نارنجی و یه عالمه لباس اومد تا لباس ها رو بشوره همین تا آب رو باز کرد صدای ماشین سبزی فروش اومد معصومه بلند شد لباس هاشو پوشید زنبیل رو برداشت و رفت تا سبزی بخره
من هم از توی لباسها اون شرت ها و سوتین های نازش رو تماشا میکردم یهو به کلم زد تا برم پایین و یه شرت و سوتین رو کش برک آخه ظرف لباس ها پر از شورت و سوتین بود و گمون نکنم متوجه میشد
خلاصه همین طور که رنگم پریده بود و قلبم داشت از جا کنده میشد به سرعت از پله ها پایین اومدم رفتم سراغ لباسها و از توش یه سوتین و یه شورت برداشتم و سریعا اومدم بالا اگه حتی یک ثانیه هم دیر کرده بودم معصومه خانوم منو میدید خلاصه خیلی شانس آوردم رفتم یه گوشه نشستم از ترس گلوم خشک شده بود شورت رو نگاه میکردم یه شورت سفید رنگ با گلهای قرمز پیش خودم میگفتم یعنی کون معصومه توی این بوده و داخل شورت رو نگاه میکردم و میگفتم وای یعنی جای کس معصومه اینجا بوده بهد هم خوب شورت رو به سر و صورتم مالیدم و مرتب بو میکشیدم وای که چه بویی میداد داخل شورت رو که نگاه کردم دیدم یه کم رنگ مدفوع گرفته فهمیدم که دقیقا همون جای سوراخ کون معصومه هست بو کردم دیدم چه بوی خوبی میده
بود ملایم مدفوع معصومه هیچ چیزی مثل این شهوتم رو بالا نمیبرد شروع کردم به لیس زدن اون قسمت و دیگه داشتم ارضاع میشدم همون طور که سوتین رو هم به کیرم میمالیدم و چیزی نمونده بود تا آبم بیاد دوباره صدای در حیاط خونه ی معصومه اومد سریعا رفتم سمتش دیدم باز هم معصومه با همون تیپ اومد تا لباسهاش رو بشوره خم که میشد از حد تعریف و تمجید فراتر میرفت و دیگه نمیتونم براتون به قلم بیارمش نشست برای شستن لباس ها همینطور که میشست و من هم داشتم بهترین لحظات زندگیم رو میگذروندم شلوارش کم کم پایین آمد و کمی از کونش هم پیدا شد و من داشتم قاش کون اون رو میدیدم دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم با خودم گفتم کردن همچنین کس و کونی به اعدام و سنگسا ر و قطع کیر و همه ی اینها هم می ارزه در ضمن معصومه زن یه پاسدار و بسیجی هم بود و میشد اون رو بی رحمانه کرد
خلاصه قید همه چیز رو زدم رفتم یه یهویی از پله های خونشون برم پایین کیرم رو در بیارم و بگم باید بخوریش
اما یک لحظه یک فکر عاقلانه به سرم زد و رفتم یکی از کبوتر هایی رو که بالهاش رو بسته بودم و نمیتونست بپره رو انداختم توی خونه ی معصومه و از دور صدا زدم لعنتی کجا داری میری وایسا .... وایسا....
رفتم کنار پشت بوم معصومه و همون لحضه چشمش افتاد تو چشمم و خیلی عادی گفتم سلام
خندید گفت ترسیدم آقا مجید گفتم شرمنده الان میام میگیرم میبرمش این لعنتی رو
با کمال پر رو یی از پله ها پایین آمدم و رفتم سراغ کبوتر معصومه خانوم هم چادرش رو برداشت و سرش کرد
من میدویدم به دنبال کبوتر و میتونستم بگیرمش ولی عمدا نمیگرفتم معصومه اومد و کمکم داد معصومه از اون ور و من هم از طرف دیگر
به معصومه گفتم باید چادرتون رو روش بندازیم و به این بهونه چادر رو از سرش با اسرار بر داشتم و کفتر رو گرفتم به معصومه گفتم میشه یه بند به من بدید تا اینو ببندم دیدم رفت سراغ خونه من هم پشت سرش رفتم بند رو ازش گرفتم و گفتم این قاب عکس مال شماست آهی کشید و گفت مال عروسی من و اینه کفتم مگه شوهرتون اسم نداره گفت کسی که شش ماه به شش ماه هم خونه نمیاد میشه اسمش رو گذاشت شوهر !!!!!!! جوونیم رو به پاش حروم کردم و حالا هم اینجا تنهام و دلخوشیم شده مامان تو و خیاطی دیگه چه دلخوشی دارم
از حرفهاش معلوم بود که به شدت تشنه ی کیره و طاقتش سر اومده و منتظره تا من کیرمو در اختیارش بگذارم تا دلی از عذا
در بیاره
گفتم من میتونم جای خالی شوهرتون رو برات پر کنم گفت چی!!! گفتم منظورم اینه که میتونیم با هم دوست باشیم
باورم نمیشد با این زن دارم تو یه خونه خالی حرف میزنم
دستش رو گرفتم و قفل کردم توی دستهای خودم سرم رو نزدیک به سرش کردم یه نگاه به چشم هاش انداختم و لبم رو روی لبهاشش گذاشتم و شروع کردم به لب گرفتن اولش هم کاری نمیکرد اما وقتی که با یه دست شروع کردم به فشار دادن سرش به سمت خودم و با یه دست هم کونش رو میمالیدم وای که چه حالی داشت کونش خیلی نرم بود وقتی دستم رو از روی رونش بالا میاوردم و به کونش میرسیدم احساس خسلی خوبی بهم دست میداد .معصومه دو تا دستش رو دور گردنم انداخت و شروع کرد وحشیانه لب گرفتن از من دیگه نمیدونستم کجام و دارم چکار میکنم دستم رو روی کسش گذاشتم و شروع کردم به مالیدنش که دیگه صدای معصومه در اومد آه ه ه ه ه ه ه ه . اوووووووووییی دست معصومه رو گداشتم رو کیر خودم و باورم نمیشد که کیر من باشه ماشا الله هیچ وقت به این گندگی و سر حالی
ندیده بودمش یه چند دقیقه ای همین طور سر پایی با هم حال کردیم معصومع رو بغل کردم و خوابوندمش رو تخت خواب و افتادم روش یه 20 دقیقه ای با هم عشق بازی کردیم دیگه دوتامون توی یه حال و هوای دیگه ای بودیم که تا اون روز تجربش رو نکرده بودم من شروع کردم لباسهای معصومه رو در آوردم اون هم لباسهای منو در آورد و شروع کرد به خوردن گردن و سینه های من خیلی کار رضایت بخشی بود دیگه کیرم تاب و توانش رو از دست داده بود معصومه هم اول چند بار کیرمو از پشت شورتم گاز گرفت و یهو درش آورد و شروع کرد با اون لب های اتشینش کیرم رو لیس میزد کیرم خیلی گنده و خوش خوراک شده بود معصومه هم کم لطفی نکرد و حسابی خوردش ازش خواستم تا تخم هام رو هم تو دهنش کنه که کرد و چه حالی میداد دیگه باورم نمیشد کیر من تو دهن معصومه هست و فکر میکردم دارم خواب میبینم و هر لحظه امکان داره از خواب بپرم اما همش عین واقعیت بود و دیگه نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم من هم همکاری میکردم و چند بار کیرم رو تا آخر تو دهنش میکردم بعد هم ازش لب میگرفتم رفتم سراغ معصومه یه کم گوشش رو مکیدم و همین طور که میمکیدم دستش تو شورتش بود و داشت کسش رو میمالید صداش دیگه قطع نمیشد اوییییییییییییییییییییییی !!! آآآآآآیییییییییییییییییی !!! آه ه ه ه ه ه ه ه ه !!! اووومممممممممممممم
کیرم داشت خیلی بهم فشار میاوورد اما بازم دندون رو جیگر گذاشتم به فکر ارضاع کردن معصومه هم بودم تا بتونم همیشه شدستش تو شورتش بود و داشت کسش رو میمالید و همش ناله میکرد اوییییییییییییییی !! اووممممممممممممم هر وقت هم میرفتم ازش لب بگیرم لبخند رضایت بخشی روی لبهای نازنینش شکل میگرفت خوب سینه هاش رو که خوردم رفتم سراغ اصل کار یعنی کسش دو تا پاهاشو دادم بالا و یه کم انگشتاش رو لیس زدم و مکیدم و معصومه هم جوری جیغ میزد که انگار نقطه ی حساس بدنش پاهاشه شورت رو که بیرون آوردم دیگه به چشمام اعتماد نداشتم از اون چیزی که دارم میبینم یه کس تپل بدون مو و قرمز رنگ بود
شروع کردم به لیس زدن کسش و دیگه صدای معصومه گوش فلک رو کر میکرد خروسکش خیلی خوش مزه بود و همین طور که کسش رو لیس میزدم با انگشت اشاره تو کونش فرو میکردم که اینقدر تنگ بود که به زور میشد انگشت رو داخل کرد
این وسط کیرم هم داشت کون خودش رو پاره میکرد معصومه یه کم دیگه برام ساک زد و بعدش هم خوابوندمش روی بغل و چند تا ضربه ی محکم به لمبر هاش زدم که حسابی سرخ شده بودن و همون موقع کیرم رو گذاشتم روی کسش معصومه کیرم رو گرفت یه کم به کسش مالید و آروم توی کسش گذاشت من هم بی جنبه بازی در آوردم و با یه ضربه تا آخر تو کسش فرو کردم
یه جیغ کشید و من هم شروع کردم به تلمبه زدن با یه دست کسش رو میمالید و با دست دیگه سینه اش رو و هم چنان
اوه ه ه ه !! اوووییییییییییی و وقتی شروع کردم به محکم و بی رحمانه تلمبه زدن فقط جیغ میکشید و میگفت مجیدممم آییییییییییی
ده دقیق ای همین طور تلمبه میزدم و دیگه دوتامون خیس عرق شده بودیم که معصومه کفت از کون بکنم من هم از خدا خواسته ازش خواستم تا برام جلق بزنه و چند دقیقه ای هم به در خواست خودش کیرم رو لای پستون هاش کردم و تلمبه زدم ولی واقا همه ی ماجرا یک طرف و حال این هم یک طرف و حالا دیگه نوبت کونش شده بود یه تف انداخت روی کیرم زانو زد تا کیرم رو تو سوراخ کونش بکنم
اصلا فکرش هم نمیکردم که کیرم با این هیکل تو اون سوراخ کون تنگ معصومه بره
به معصومه هم گفتم که سوراخ کونت خیلی تنگه و میترسم که دردت بگیره کع اون هم در جواب بهم گفت که حتی اگر پاره هم بشم میخوام که تو از کون منو بکنی من هم که کردن کون معصومه برام برآورده شدن آرزوی دیرینه ام بود کیرم رو دم سوراخش گذاشتم یه فشار کوچولو دادم که یهو کونش باز شد و یه گوز هم ول کرد دوتامون خندیدیم ولی من متوجه شدم که معصومه یه کم خجالت کشید یه خاطر همین هم خودم کونم رو به کونش چسبوندم و یه گوز هم من کندم و اومدم دوباره کیرم رو تو کونش بکنم که کفت مجید جون یه گوز دیگه دارم یه گوز دیگه کند و من هم یه تف انداختم دقیقا تو کونش و کیرم رو کردم تو کونش صدای معصومه این بود آآآیییییییییییییییی درش بیار موردم آآآِِِِِِِِِِِِِِِِِِِییییییییییییی و وقتی که میخواستم کیرم رو که تا نصف هم بیشتر تو نبود در بیارم ناله هاش این جوری بود اوووووووووووووممم وقتی در آوردم گفت مجید خیلی حال میده ولی حیف که درد میگیره من هم گفتم عزیزم باید اولش یه کم درد بکشی تا اون حال اساسی رو بکنی قبول کرد یه کم دیگه هم بام ساک زد و من هم یه کم کونش رو لیس زدم و با انگشت توش کردم تا عادت کنه و دوباره کیرم رو تو کونش
کردم و این بار تا آخر توش کردم اولش یه کم جیغ زد اما بعدش فقط عقب جلو میرفت و کسش رو میمالید و انگشتای منو میمکید
خلاصه همین طور که داشتم تلمبه میزدم دیدم کیرم پر از مدفوع معصومه هست با معصومه رفتیم تو توالت و من هم داشتم حال میکردم که کیرم پر ار مدفوع معصومه بود و تا رفتیم تو توالت با گه های معصومه جلق زدم و کلی هم بهم حال داد
خلاصه رفتیم تو دست شویی و معصومه کلی رید و لوله ی آب رو هم تو کونش کرد تا کونش پر ا آب شد و هر چی گه بود ازش دفع شد و تمیز تمیز شد
من هم کیرم رو شستم و دوباره اومدید و حدود نیم ساعت دیگه معصومه رو هم از کسش و هم از کونش کردم و آخرش هم که آبم میخواست بیاد به معصومه کفتم که سوراخ کونم رو لیس بزنه و اون لیس میزد و من هم جلق میزدم تا آبم با آخرین سرعت
آومد و ریخت روی زمی بقیش رو هم ریختم روی سینه ی معصومه و اون هم شروع کرد به مالیدن سینه هاش .
من که بی حال بی حال روی مبل افتادم و خوابم برد و معصومه هم افتاد روم بعد از خواب هم بلند شدیم و با هم به حمام رفتیم
و همون شد که طی این مدت 4 سال من دیگه جلق نزدم و هر وقت خواستم با معصومه بودم و هنوز هم دوتامون از همدیگه کاملا راضیی هستیم به طوری که حتی طاقت یک روز دوری هم دیگه رو نداریم و من فکر میکنم که خوش بخت ترین مرد دنیا هستم
و همه ی اینها رو مدیون اون دل و جراتی هستم که اول خاطره ازش گفتم .
راستی یه چیزی هم بگم که معصومه از داره از اون شوهر بسیجی عقب افتادش طلاق میگیره و میخواد با من ازدواج کنه
بچش رو هم خودمون بزرگ میکنیم
ملیکا تازه 1 سال و نیمش بیشتر نیست و میتونه منو به عنوان پدر بپذیره .
خداحافظ
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
سكس من با زنه همسایه

داستان من از اونجا شروع میشه خیلی وقت بود تو نخ زن همسایمون بودم که میومد خونه ما و میرفت همیشه زیاد اهل چادر و این چیزا نبود گاهی وقتا هم از من سی دی آهنگ میخاست و من بخاطره سنم زیاد جرات کاریرو نداشتم . این قضیه گذشت تا اینکه یه روز گفت که برم ماهوارشونو براش درست کنم منم رفتم پشت بوم واسه درست کردنه دیشش همینطور که داشتم درستش میکردم دیدم اومده لباساشو داره پهن میکنه که خشک بشن بعد اومد نزدیک من دیدم داره شرتو سوتینشو میندازه ولی بازم من کاری نکردم و دائم منتظر بودم که اون شروع کنه چون هم میترسیدم هم گفتم شاید ناراحت بشه و شر درست کنه آخه من همه کاری میکنم ولی نمیزارم صداش در بیاد به هر حال اونم گذشت تا یه روز شنیدم که اونو دخترشو تو یه خونه دانشجویی گرفتن این شد که اگه دوباره ببینمش دلو به دریا بزنمو بیارمش تو گود. بعد چند وقت دیدم از تو حیاطه خونشون یکی داره اسمه منو صدا میزنه اومدم توی پله های حیاط که از اونجا میشد پنجره اتاقشونو دید دیدم همینطوری سرشو از پنجره اورده بیرون و داره منو صدا میکنه گفتم بله چیزی شده گفت نه میخاستم ببینم مامانت خونس بیام هم نذری بیارم هم با مامانت کار دارم منم که با دمم داشتم گردو میشکستم گفتم بله مامانم هست . سریع رفتم تو خونه و یکم اونجارو مرتب کردم تا بیاد بعد پنج دقیقه دیدم یکی داره زنگ میزنه قلبم داشت عین قورباغه میزد خلاصه درو باز کردم و اومد بالا گفت مامانت کجاست گفتم رفته سره خیابونو بیاد گفتم میخای بریم تو اتاقم تا میاد یه سی دی گلچین کنیم که کثافت فهمید چه خبره ولی گفت باشه رفتیم بالا سره کامپیوترمو یه صندلی گذاشتم اونم اومد نشست و یکم آهنگ گذاشتم براش و همینطور سرگرم بودیم که دیدم چادرش رفته کنار یه تی شرت تنگ و مشکی پوشیده بود که سوتینش که زردبود و یه کم از سینهاش پیدا بود خلاصه منم کله کرده بودم تو سینش که گفت چیکار داری میکنی و خودشو یکم جم وجور کرد دوباره رفتیم سراغه آهنگ و بعد بهش گفتم میخای یکم عکس لباسم برات رایت کنم گفت باشه رفتم سراغه عکسه لباسا که گاهی لباساش جوری بود که انگار لباس تنشون نبود خلاصه یهو یه عکس اومد که سوتین یارو زرد بود گفتم سوتین اینو رنگ سوتین شماس گفت تو از کجا میدونی گفتم اونموقع دیدم خوب گفتم چه سته شورت سوتینش قشنگه ماله شمام سته؟ گفت گمشو ها گفتم بیخیال بابا و پاشدم دستمو گذاشتم دور کمرشو یه دستمم کشیدم تو موهاش بعد چادرو زدم کنارو یه لب قشنگ ازش گرفتم دیگه چیزی نگفت.
شروع کردم به بوسیدنه صورتشو زیره گردنش و با دستمم یواش یواش سینه هاشو مالوندم تا دیگه کامل خودشو در اختیاره من گذاشته بود شروع کردم به درآوردنه تی شرتش بعد از اون یه تیکه انداخت که مامانت یهو از سره خیابون نیاد یه خنده کردو گفتم پاشو بیا اینجا رو تشک خلاصه اومد و بعد ا ز نیم ساعت که لبو سینه و پاشو خوردم گفت دیگه دارم دیونه میشم هر کاری میکنی یالا منم پیشه خودم گفتم حالا زوده و برش گردوندمو شروع کردم از پشت کسشو خوردن دیگه خودمم داشتم دیونه میشدم که دیدم خیسه خیس کرده بیچاره داشت اون زیر بال بال میزد که یالا بیا بکن دیگه هی میگفت تو دیگه چه ور حیونی هستی منم گفتم حالا که حیونم بزار مثله حیونا بکنمش همینطور که با دست داشتم کسشو میمالیدم یهو همه کیرمو تا آخر کردم تو کسش که پرید جلو سرش خورد تو دراور من گفتم گلخید که برگشت و گفت جون خیلی حال کردم (کیرم یهو خوابید) دوباره برگشت و از پشت خوابید منم دوباره گذاشتم دمه کسشو یکی دوبار پائین بالا کردمو کردم تو کسش که یه اهه اروم کشیدو خودشو شل کرد منم یه بیست دقیقه ای تلمبه زدم تا آبش اومد گفتم میخام از عقب بکنم گفت نه خیلی وقته از عقب ندادم گفتم اصلا حرفشو نزن که راه نداره خلاصه یه کم ژل زدمو اول با انگشت کردم تو یکم آخو اوخش که تموم شد سره کیرمو گذاشتم دمه کونش که خودشو سفت کرد بالاخره با هر زحمتی بود کردم توش یه پنج دقیقهایم تو کونش تلمبه زدم تا باهم ارضا شدیم و من همه آبمو تو کونش خالی کردم.
بعد که کامون تموم شد گفتم قضیه که گفتن با دخترت گرفتنت حقیقته که گفت نه بابا.
چند بار دیگم با هم سکس داشتیم که اگه نظر دادین اونارم در اختیارتون میذارم.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
نانا جون

من و نانا جون حدود 5 سالي ميشه كه با هم هستيم اين خاطره يكي از قشنگ ترين خاطره هاي ما دو تاست نانا جونم اون موقع هنوز دانشجو بود يه شب كه من تو محل كارم شيفت بودم با من تماس گرفت و گفت كه اگه ميتونم برم پيشش منم با اينكه كار داشتم نه نگفتم و رفتم اونجا وارد ساعت حدود 11 شب رسيدم و با كلي دردسر رفتم تو كه ديدم نانا جون حسابي به خودش رسيده تا منو ديد پريد تو بغلم و حسابي از من لب گرفت منم عاشق اون لباشم وقتي كه حشري ميشه نميدونيد چه جوري و با چه ولع خاصي لباي منو ميخوره منم ديگه امانش ندادم شروع كردم به خوردن گردنش و گوشاش كه ميدونم از اين كارم خيلي خوشش مياد خلاصه اونو خوابوندم و افتادم روش كه گفت صبر كن چقدر حولي هنوز تا صبح كلي مونده غافل از اينكه نميدونست كه چه اتفاقي قراره بيفتهنانا جون عادت داره وقتي من ميرم پيشش برام لباسهاي سكسي ميپوشه و اون كس و كونه خوشگش و ميندازه بيرون كه منو بيشتر حشري كنه اون شب هم يه لباس تاپ ويه دامن استرج كه خودم براش خريده بودم رو پوشيده بود كه دامنه تا بالاي روناي خوشگلش بود و با هر بار راه رفتن همه چي معلوم ميشد منم حسابي حشري شده بودم و گفتم من ديگه طاقت ندارم و گرفتمش تو بغلم و شروع به در آوردن لباس ها شدم تاپ و كه در آوردم ديدم سوتين نبسته ولي اونقدر سينه هاش خوش فرم بود كه اصلا معلوم نبود خلاصه شروع به خوردن و ليس زدن سينه هاش شدم كه با هر بار ليس زدن سر سينش اون يه آهي ميكشيد همينطور پايين تر ميرفتم تا رسيدم به نافش با زبونم ميكردم تو نافش كه يهو سرم و گرفت و با فشار حول داد طرف خانم نازش منم فهميدم چي ميخواد و دامنشو دادم بالا و شروع كردم به خوردن اون بهشت خوش بو و خوش خوراك نانا هميشه براي من خودشو حسابي تر و تميز ميكرد منم حسابي براش ميخورم اون شب هم همينطور بود حسابي خوردمش طوري كه تمام صورتم خيس شده بود و از كس اون هم آب ميچكيد بعد من خوابيدم كه فهميد حالا نوبتي هم كه باشه نوبت اونه شروع كرد به در آوردن لباسام و شروع كرد به بازي دادن كيرم نانا خيلي دوست نداره ساك بزنه ولي خيلي خوب با كيرم و تخمام بازي ميكنه طوري كه به من از كردن بيشتر حال ميده خلاصه بعد از اين كه حسابي آقا كوچولو راست شد خوابيدم روش و كيرم گذاشتم رو اون بهشت زيبا و شروع كردم به بالاو پايين كردن روي كسش (راستي اينو بگم كه نانا هنوز دختره) اين كار حدود 10 دقيقه اي طول كشيد كه با چنگ زدن موهام فهميدم كه داره به ارگاسم نزديك ميشه منم سرعت دادم به كارم تا اينكه هر دو با هم ارضا شديم و آبمو ريختم رو شكمش كه ميدونستم از داغي آبم حسابي حال ميكنه بعدشم هر دو ولو شديم تو بغل هم ديگه ساعت حدود 12 شب بود كه يهو زنگ خونه به صدا در اومد و كه من حسابي ترسيده بودم نانا سريع لباس تنش كرد و رفت كه در و باز كنه منم از گوشه در داشتم نگاه ميكردم كه ببينم كيه كه ديدم سريع كفشاي منو قايم كرد و در و باز كرد از طرز حرف زدنش فهميدم كه يكي از همسايه ها هست و بعد از سلام و احوال پرسي اومد تو منم از ترسم رفتم نو كمد ديواري قايم شدم اون خانم همسايه تا ساعت 1:30 شب اونجا بود و پرچونگي ميكرد منم تو كمد از گرما هلاك شدم ظاهرا خانمه هم از قيافه نانا يه چيزايي بو برده بود بعد از رفتن اون خانمه نانا گفت كه فكر كنم خانمه يه چيزاي بو برده و گفته كه حسابي آشفته هستي مگه اتفاقي افتاده كه منم نفهميدم چه جوري لباس پوشيدم و زدم به چاك اينم از قشنگ ترين خاطره با نانا جون كه براي هر دوتاي ما قشنگه
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
آیدا و فرنوش

اسم من میثم هستش. 18 سالمه و حدود 2 هفته هستش که با سایت شهوانی آشنا شدم و وقتی دیدم سایت شهوانی چقدر طرفدار داره تصمیم گرفتم که خاطره ی سکسی که 1 ماه پیش برام اتفاق افتاده بود رو براتون تعریف کنم.
من یه پسربسیار شهوتی هستم که مثل بیشترپسرا تا یه ماه پیش نتونسته بودم لذت سکس رو بچشم.از بس فیلم سوپر دیده بودم دیگه برام تکراری شده بودو دیگه لذتی که بهم اوایل دست میداد رو نمی داد بخاطر همین خیلی تو کف یه سکس درستو حسابی بودم تا وقتی که پدرم بخاطر وضع مالی خیکی که داشتیم مجبور شد طبقه پایین خونمونو اجاره بده. این بود که شانس با من یار شدو یه زن بیوه 50 ساله با دو تا دختر ناز که یکشون 18 ساله و یکیشونم 16 ساله بود مستجر ما شدن. اسم یکی از دختراش فرنوش بود واونیکی اسمش آیدا.فرنوش از آیدا بزرگ بود ولی آیدا خیلی ناز تر و خوشگلتر از فرنوش بود.

من از موقعی که اومده بودن خونمونو ببینن تا 7 ماه که مستجرمون بودن رفته بودم تو نخ آیدا تا بتونم باهاش دوست بشم اما نتونسته بودم مخشو بزنم چون اصلا به من محل نمی زاشت.آیدا خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بود.قد 170 سانتی با وزنی تقریبا 55 باسینه هایی سربالاو گرد با یه باسن رو فرمو درشت که همیشه مانتو کوتاه میپوشید و کاملا هیکلش معلوم میشد.بگذریم حالا 7 ماه گذشته بودو مادرش با مامان من کاملا صمیمی شده بود و با هم مثل دو تا خواهر شده بودن. یه روز که مامانش اومده بود خونه ی ما از یه شهر مرزی که بازار ارزونی داشت صحبت افتاد.از شهر ما تا اونجا 4 ساعت راه بود و قرار شد جمعه برن اونجا.ولی وقتی مادرم با پدرم حرف زد با توجه به شلوغی که روز جمعه بود و تو ماشین ما برا همه جا نمیشد قرار شد پنجشنبه همدم خانوم و مادرم و خواهرم وپدرم برن و منو دوتا مستجر خوشگل بمونیم خونه و مثل همیشه تشریف ببریم مدرسه.روز پنجشنبه شد و ساعت 5 صبح اونا راه افتادن.منم که بیدار شده بودمو دیگه خوابم نمیگرفت پاشودم یه کف دستی رفتمو بعد رفتم حموم که آماده بشم برم مدرسه.وقتی از حموم بیرون اومدم ساعت هنوز 6 بودو هنوز خیلی زود بود برم مدرسه.بخاطر همین رفتم نون بگیرم.وقتی داشتم نون میگرفتم جنتلمنیم گل کردو یه نون اضافی برا مستجرای نازمون هم گرفتم.اومدم خونه و زنگ درشونو زدم که نون رو بدم.آیدا جونم اومد دم در و از گوشه در سرشو بیرون آورد من بعد از سلام و علیک نونو بردم جلو که بگیره دستشو که اورد جلو تعادلش بهم خوردو افتاد زمینو در به طور کامل باز شد.باور نمیکنید چه صحنه ای رو دیدم مغز داشت منفجر میشد.بزارین بگم خونه ما طراحیش جوری بود که میشد کاملا از دم در تمام خونه رو دید. وقتی که در باز شد.................بزارین از تلوزیون شروع کنم ماهوارشون رو مسیره سیروس کانال هاستلر که یه مرد سیاه داشت دوتا زنو جر میداد فرنوش لخت لخت رو کاناپه یه دستش رو کسش و دسته دیگش رو سینه هاش و دم در آیدای لخت با هیکل سفید که رو زمین افتاده بود.در که باز شد هر دوتاشون جیغ کشیدن من همونجور جلوی در کپ کردم زبونم بند اومده بود یعنی اینها هم مثل من اینکاره بودن. یه دوسه دقیقه ای هر 3تامون به حالتی که هر دوشون به من نیگا میکردنو رنگشون پریده بود مثل مجسمه ها نتونستیم تکون بخوریم.به خودم که اومدم دیدم آیدا با سرعت زیاد بلند شد درو بست ولی کار از کار گذشته بود من چیزی رو که نباید میدیدم رو دیدم.دیگه نتونستم در بزنم حتی نونها هم همونجا افتاد دم در نفهمیدم چطوری خودمو به طبقه بالا رسوندم بی حال با رنگی پریده نشستم رو مبل از خودم بیخود شدم که با صدای در از حالت هپروت بیرون اومدم ساعت 8 صبح بودو مدرسم دیرشده بود با دستی لرزان درو باز کردم دیدم فرنوش و آیداست بدون اینکه حرفی بزنم اومدن تو و در بستن.
فرنوش درحالی که من همونطور عین روح ایستاده بودم شروع کرد به حرف زدن:آفاااا مممیثممم بخدا اونطوری نیست که شما فکر میکننینن.ما از موقعهای که بابا مون فوت کرده خیلییی تنهاییمو فلان بهمان که فهمیدم اومدن برای التماس که به کسی حرفی نزنم. زیاد زر زد سرم درد گرفتو با صدای بلند گفتم که چی. برگشت بهم گفت خواهش میکنم به کسی چیزی نگین عوضش ما از خجالتتون در میایم. نفهمیدم منظورش چی بود که بی اختیار گفتم چطوری میخواین از خجالتم در بیاین.هر دو تا شون یه لبخند شیطنت آمیزی زدنو آیدا اومد طرفه منو دستشو کرد لای موهامو لبشو چسبوند به لبم.یه لحظه دنیا رو سرم چرخیدو یاد صحنه ی صبح افتادمو آمپر سکسم چسبید به سقفو محکم بغلش کردمو منم شروع به خوردن دیوانه وار لباش کردم هی سرشو میچرخوندو لباش تو دهنم حرکت میکرد تو همون حالت بلندش کردمو خوابوندمش رویه مبل دیوانه وار ازش لب میگرفتم اون دستشو کرده بود لایه موهامو سرمو فشار میداد بطرف خودش؛شروع کردم ب لیس زدن گردنشو لاله ی گوشش که دیدم فرنوش لخت شده و منو از روی آیدا کشیدو اینبار اون لباشو گذاشت رو لبم؛بلند شدمو اونم بلند کردم ایستاده محکم بغلش کردم و شروع کردم به خوردن سینه های سفیدش؛تا حالا فرنوش رو تو زهنم تجسم نمیکردم انتظار نداشتم اینچنین زیبا و آتشینو شحوتی باشه؛نوک سینه هاشو با شدت زیاد میک میزدمو زبون میزدم که صدای آهو اوهش خونه رو برداشت کارمو با شدت بیشتری ادامه دادمو باور نمیشد هنوز به کسش نرسیده تو بغلم لرزیدو عرق سردی از تنش جاری شد که عطر دیوانه کننده ای داشت بله تو بغلم ارضا شده بود.همونجور توبغلم سرمو اورد بالا و دوباره ازم لب گرفت و تو چشمام زل زد.همونطور بی حال نشوندمش روی مبل سرمو برگردوندم دیدم آیدا با یه شرت قرمز توری ایستاده و داره سوتینشوباز میکنه سوتینشم قرمز بود؛رفتم سراغش یه نگاه شهوتی از بالا به پایین انداختمو نزدیک شدمو سوتینشو خودم از تنش در اوردم باورم نمیشد دختری که محل سگم نمیذاشت حالا با رضایت خودش و در حالی که لذت میبرد از من جلوم تسلیم شده بود.سینه هاشو شروع کردم به مالوندن و بازی دادن اونم مثل خواهرش بسیار زیاد شهوتی بود تا دستم به پستوناش خورد چشماش بسته شد شروع به لرزیدن کرد.تصمیم گرفتم اونم مثل خواهرش ارضا کنم بخاطر همین با یه دستم بغلش کردمو شروع به خوردن سینه هاش کردم و با یه دستم هم شروع به مالوندن کسش کردم؛بدجور آهوووووووواوه میکرد که وقتی کارم محکمتر انجام دادم طاقت نیاوردو خودشو از بغلم رها کرد و نزاشت ارضاش کنم.رفت نشت پیش خواهرش رو مبل شروع کرد به لب گرفتن از فرنوش؛با دیدن این صحنه خیلی حال کردم و دیوانه وار به سمت آیدا حمله کردم.نشست جلوی مبل زمین؛شرتشو که کاملا خیس بود ا پاش در اوردم و محکم از پاهاش چسبیدم که دیگه نتونه در بره؛صورتمو نزدیک کسش کردم یه کس بدون موی مثل هلو با لبه های پف کرده ی گوشتی که کاملا چوچولش پیدا بود.همین که زبونمو چسبوندم لای کسش دوباره لرزید،چوچولشو شروع به میک زدن کردم،خیلی وول خورد تا در بره ولی محکم نگهش داشتم و دیوانه وار کسش رو خوردم که با لرزشی مثل زلزله و با آههههههههه بلندی که کشید ارضا شد و آب از کسش جاری شد،اول فکر کردم که شاشید باسه همین چندشم شد ولی وقتی عطر آبش به مشامم رسید نفهمیدم چی شد و همه ی آبی که لای پا و کسش ریخته بود رو خوردم.حالاهر دوتاشون ارضا شده بودنو نوبت من بود که به قول خودشون از خجالتم دران.هر دو تا شون بلند شدن و منو رو مبل نشوندن،آیدا رفت سمت شلوارمو
کیرمو از شلوارم کشید بیرون و شروع به مالوندن کرد.فرنوش هم اومد بالای مبلو جوری که کس تپلش جلوی دهنم باشه ایستاد.آیدا شروع کرد به ساک زدن و من شروع کردم به لیس زدن کس فرنوش،آیدا به صورت حرفه ای ساک میزد کیرمرو که داشت کم کم سیخ میشود رو تا دسته کرده بود تو حلقشو کیرم از داغی لبو دهنش داشت میسوخت.منم تلافی ساک زدن آیدارو با لیس زدن کس خواهرش تلافی کردم،محکم از کون سفید نرمش گرفتمو به طرف خودم فشارش دادم جوری که همه ی کسش تو دهنم بود. فرنوش دوباره طاقت نیاورد و ارضا شد و تموم آب کسش تو دهن من خالی شد خیلی داشت بهم خوش میگذشت که فرنوش نشست رو منو کونشو به طرف کیرم که فکر کنم الان به سایز در حد غیر قابل تحمل رسیده بود،آیدا کیرمو از دهنش در اورد و یه لیس به سوراخ فرنوش زد و کیرمو به داخل کون فرنوش هدایت کرد فرنوش هم آروم رو کیرم نشستو کیرم تا دسته رفت توش،یه جیغ بلند کشید و شروع به بالا پایین کردن کرد.آیدا هم اومد بالا ومثل خواهرش کسشو چسبوند به دهنم.اوضاع عجیبی بود بد جور بالا پایین میکرد کونشو خیلی کونش تنگ نبود ولی خیلی جیغ میزد من که یبار صبح کف دستی رفته بودم حالا حالاها میدونستم آبم نمیاد بخاطر همین خیلی بیشتر لذت میبردم.یه 6 دقیقه ای به این صورت بودیم که خسته شدم آیدا رو به بغل هل دادمو ه لب اساسی از فرنوش گرفتمو بلندش کردم از روی کیرم.به فرنوش گفتم حالت 69
رو بلدین بلند خندید و گفت قبل از اینکه پایین تو بیای با هم تو همین حالت بودیم.کفم برید از ای حرفش،خلاصه دوتا خواهرو رو زمین به حالت 69 خوابوندمو شروع کردن به خوردن کس همدیگه،منم رفتم پشت کون آیدا که رویه فرنوش نشسته بود نشستم.کیرمو گذاشتم دهن فرنوش برام با اب دهنش خیس کنه و خودمم یه تف به دور سوراخ کون آیدا زدمو کیرمو از دهن فرنوش کشیدم بیرونو گذاشتم تو جلوی سوراخ آیدا.یکم فشار دادم تو دیدم اصلا تو نمیره با انگشتم یهکم کون آیدا رو باز کردم و اینبار با فشار زیادی کیرمو فرستادم تو کونش خیلی تنگ بود جیغ کشید و شروع به گریه کردن کرد خواستم کیرمو بکشم بیرون فرنوش نذاشتو گفت عیبی نداره الان عادت میکنه همیشه که من نباید کون بدم یه ذره بذار اون بده ما حال کنیم.با این حرفش خون به مغزم نرسید و دیوانه وار شروع به تلمبه زدن کردم،آیدا داشت اشک میریخت فرنوش داشت آهووو اووووه میکرد که احساس کردم آبم داره میاد به میره گفتم گفت بریز تو دهنم ولی آیدا که دیگه گریه نمیکرد و داشت با من به طور هماهنگ حرکت میکرد روشو برگردونو گفت ما جر بوخوریم شما ابشو بخورین؛من یه نیش خند زدمو بلافاصله کیرمو از کونش کشیدم بیرون و بلندشدم ایستادم هر دوتا شون مثل قحطی زده ها بلند شدن به طرف کیر من حمله کردن چون آیدا روی فرنوش نشسته بود زودتر از فرنوش کیرمو کرد تو دهنشو با یه لیس آبم با چنان شدت تو دهنش خالی شد که از کنار دهنش منی زد بیرون داشت خفه میشد کیرمو کشیدم بیرون دو سه قطره مونده بود تو کیرم که اونارم ریختم تو دهن فرنوش آیدا تموم ابو غورت داد و فرنوش قسمت هایی رو که از دهن آیدا زده بود بیرون لیس زد و اونم ابمو خورد من بی حال افتادم رو مبل و دو تا خواهر داشت با هم لب به لب میرفتن.یه کم که به خودم اومدم بلندشون کردم سه تایی رفتیم حموم یه بار دیگه تو حموم زیر اب داغ با هم حال کردیم که آیدا از حال رفت.خیلی دلم براش سوخت با یه حوله دو تا خواهرو خوشک کردم فرنوشم منو خشک کرد.هردوتا شون رفتن رو تخت خوابیدن و من دوباره رفتمنون گرفتم و بساط یه صبحانه ی مشتو تدارک دیدم.وقتی صبحانرو آماده کردم با یه لب از هردوتاش از خواب بیدارشون کردم و باهم صبحانه خوردیم.بعد از صبحانه 2 بار هم با هم سکس داشتیم که اگه بخواین براتون تعریف میکنم.در ضمن الان با آیدا دوست شدم و خیلی عاشقشم اگه خدا بخواد میخوام با هاش در آینده ازدواج کنم.

نویسنده:میثم از تبریز
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
سکس با خانم همسایه ی میانسال

سلام من آیسان هستم و 21سالمه و این داستانی رو هم که میخوام براتون بگم حدود یک پیش اتفاق افتاد برام ...
خب خانم میانسالی که من باهاش سکس کردم حدود 52سالشه و اسمش ثریا خانمه و همسایه دیوار به دیوارمونه.این خانم شوهر درست و حسابی نداره یعنی اینکه خب یه آدم خلاف که همش دنبال کسای مفته و از اونجایی که تو محله ما یه مواد فروش هست این یارو و بقیه میرن این زن معتادارو که جنس میخوان ولی پول ندارن با دو-سه هزار تومن میکنن و الان هم یکی دو ماهی هست که شوهرش رفته تو این روستاهای اطراف تو یه پروژه سد سازی کار میکنه و منم که چند وقتی بود هوس کرده بودم یه کس جاافتاده بکنم گفتم بهتره که از این موقعیت استفاده کنم ولی خب اولش حتی نمیخواستم بهش فکر کنم...اما آخرش با خودم کنار و اومدم و فکر کردم و گفتم حالامن بهش میگم یا میگه نه و به خاطر آبروی من و خودشم که شده هیچی نمیگه یا قبول میکنه و من تجربه کس میانسال رو هم بدست میارم...
یه روز که من تازه از کرمان(شهری که دانشگاه میرم) اومده بودم و تنها تو خونه بودم رفتم تو فکر اینکه یه جنده بیارم خونه و میخواستم پاشم و برم دنبالش که در زدن...گفتم کیه؟ یه دفعه ثریا خانم گفت منم! منو میگی کیرم بلند شد و گفتم خودشه الان میارمش تو و بهش میگم...اونم که به من اعتماد داره پس میاد تو و راضی کردنش هم دیگه...
همین طورم شد...گفتم بفرمایید تو...یکم تعارف کرد و آخرش گفتم بیاین تو کارتون دارم باید یه چی بهتون بگم!
اومد و نشست...احوال شوهرش و بچه هاشو پرسیدم و گپ زدیم.گفتم که بهتره الان بهش بگم!
گفتم ثریا خانم...یه چیزی ازتون بخوام نه نمیگین؟ گفت چی؟ من گفتم میخوام یه کاری بکنم ولی شمام باید راضی باشین و بهم اجازه بدین...قول میدم بین خودمون بمونه و به کسی نگم!
فکر کنم یکم شک کرده بود ولی باورش نمیشد...چون سنش حتی از مادر خودمم بیشتره و بخاطر همین گفت: بگو ببینم چی میخوای که رضایت منم شرطه...نکنه میخوای دومادم بشی و خندید؟
من که حسابی ترسیده بودم رفتم قران آوردم و گفتم قسم بخورین که اگه قبول نکردین به کسی هیچی نگین چون آبروم میره...بلند شدم دیدم نگاش افتاده به کیرم و اونم که شق کرده بود و از رو شلوارک حسابی تابلو شده بود حتی موقع برگشتن هم با اینکه صافش کرده بودم ولی هنوز تابلو بود...گفت لازم به قسم خوردن نیست نمیگم به کسی حالا زود بگو!
گفتم من الان چند وقته میخوام با یه خانم میانسال آشنا بشم و باهاش...یه نیم ساعتی فس فس کردم و گفتم...باهاش بخوابم(البته نه به این راحتی هااا) و حتی حاضرم پولم بهش بدم. شما کسیو میشناسین؟
گفت حیف تو نیست با پیرزنا بخوابی !حتما زیاد فارسی وان میبینی و فکر کردی همه ویکتوریان ؟مگه تو دانشگاهتون (آزاد) دختر نیست که میخوای با زنای هم سن مادرت بخوابی؟
گفتم چرا اما من واسه تنوع میخوام...چندتا فیلم دیدم میخوام تجربه کنم!
گفت والا نمیدونم یه چندنفری هستن اما خیلی پیرن. تو چندساله میخوای چه جوری باشه چاق لاغر پیر یا خیلی پیر؟
تازه اونام فکر نکنم اهل این کارا باشن بنده خداها... شاید صیغه بشن. تازه اونم یکی همسن خودشون تو که آخه!
گفتم:خب صیغش میکنم واسه یه هفته مثلا.اصلا ببینم کسی نیست شوهرم داشته باشه مشکلی نیست فقط دلش بخواد به یاد جوونیاش یه حالی با یه آدم تازه نفس بکنه! با جوجه خروس!آخه میگن جوجه خروس واسه پادرد خوبه.و یه اشاره ای به پاش کردم و خلاصه یه نیم ساعتی حرفای به نظر خودم شهوتی زدم و وقتی فکر کردم آمادس رفتم طرفش که یه دفعه بلند شد و گفت نه و رفت طرف در که بره...دستشو گرفتم و شروع کردم قسم دادن و حرف زدن و گفتم فکر کن شوهرتم...اصلا چشاتو ببند یا پشتتو بکن بهم...گوشه دیوار نگهش داشتم و خودمو چسبوندم بهش وگفتم تو که الان چند ساله سکس نکردی چقد میخوای تحمل کنی؟کی از من بهتر به کسی هم نمیگم و شروع کردم به ماچ کردن لباشو و لیسیدن صورتش و چادرشو کندم و همینطوری لباشو لیس میزدم روسریشو کندم و گردنشو و گوششو میلیسیدم. با یه دست گرفته بودمش و با یه دستم سینه هاشو میمالیدم و اونم سعی میکرد که بره... ولی خب فکر کنم زیادم تلاش نمیکرد والا میزد تو تخمم و در میرفت...یه دفعه یاد نقطه حساس تموم زنا افتادم و دستمو آروم بردم بغلشو دامنشو کشیدم بالا و آروم از گوشه شورتش کردم تو و آروم مالیدم رو کسش که یکم باد کرده بود و گرم بود...آروم شروع کردم مالیدن و سینه هاشو از رو پیرهن کرده بودم تو دهنم و اونم میگفت خدایا چیکار کنم...خدایا منو مرگ بده...این شیطونو از من دور کن...و آروم نفس نفس میزد ولی یکم شل تر شده بود...آروم انگشتمو رو کسش میمالیدم و یکم هم انگشت وسطمو کردم تو کسش...احساس کردم آروم شده و همونطور که دستم تو شرتش بود و تو گوشش زمزمه میکردم آوردمش طرف هال و نشوندمش رو مبل و دستمو درآوردم و شلوارکمو با شرتمو باهم درآوردم و رکابیمو هم درآوردم و نشستم کنارش نگاش که به کیرم افتاد رنگش سرخ شد و آروم دستشو آورد طرفشو شروع کرد مالیدن...منم دکمه هاشو سریع باز کردم و پیرهنشو درآوردم و اونم همینطوری سرشو بالا گرفته بود و منو نگاه میکرد. انگار باورش نمیشد اون بچه ای که تا دیروز همبازی پسراش بود و بهش میگفت خاله...الان میخواد بپره روشو تا دسته کسشو بکنه
کم کم اومد تو راهو وتف کرد رو کیرم و خایه هاموم مالید و بعدش خوابوندمش رو کاناپه و دامنشو و شرتشو درآوردم و چیزیو که میخواستم از نزدیک ببینم دیدم..
یه کس باد کرده که شکم گندش افتاده بود روشو و پوست شل دور بر کسش اونو کوچیکتر کرده بود. فقط سوتینش مونده بود همینطور که کسشو میمالیدم و چسبیده بودم به شکم گندش با دهنم سوتینشو دادم بالا و سینه های شل و ول و نسبتا بزرگش افتادن بیرون...دلم میخواست به روش خودم کسشو بخورم ولی دلم بهم خورد آخه یاد شوهر قراضش افتادم که چقد کیرشو کرده تو این کس و چقدر تف انداخته رو این کسه و بیخیال شدم و خواستم بهش بگم واسم ساک بزنه ولی روم نشد و گفتم بذار یکم خوشش بیاد...
یه دفعه یاد یه داستان سکسی افتادم که پسره گفته بود موهای کس مامانشو میزده من گفتم حالا من اینکارو رو این میکنم.رفتم صابون و یه ظرف آب و یه دستگاه قدیمی آوردم بایه زیر انداز پلاستیکی و خوابوندمش روش و همونطور که کسشو خیس میکردم صابونم روش مالیدمو و داشتم موهاشو میزدم...نگام تازه افتاد به کون خیلی گندش که واقعا عین برف سفید بود و به پهلو چرخوندمش و یه قمبلشو گرفتم بالا و خودشم همکاری کرد و پاشو گرفت بالا همینطوری صابون میزدم به کونش و آب میریختم روش و واسه نرمتر شدن کونش سر صابونو میکردم توش و یکم میکردمش توش و درمیاوردم و بعد انگشتمو کردم تو بعد دوبار کف مالیش کردم
یهو بیچاره گفت:میخواستی بکنی یا بازی کنی!
گفتم چشم! خوابیدم پشتشو و کیرمو با دست صابونیم نرم کردم و کردم آروم تو کسش و آروم میزدم...اونم فقط سرشو داده بود عقب و با صدای بلند نفس میکشید!
یادم اومد قرص نخوردم و رفتم تموم خونه رو گشتم و هیچی ندیدم جز یه دونه اسپری لیدوکائین نصفشو خالی کردم رو کیرمو و برگشتم تو هال و دیدم به پشت خوابیده ...رفتم از پشت خوابیدم روشو کیرمو کردم بین قمبلاشو یکم بالا پایین کردم تا اسپری جواب بده و بعد باز صابونو برداشتم و مالیدم دم سوراخ کونش و خوابیدم روشو کیرمو کردم تو کونشو و شروع کردم تلمبه زدن و چون کیر سایز متوسطی دارم زیاد بهش فشار نیومد!
چرخوندمشو خوابیدم روکسش ولی میخواستم تندتر بزنم چون کسش گشاد بود پس گفتم بخوابه رو مبل و پاهاشو گذاشتم رو شونمو شروع کردم تند تند زدن و حتی یه بار سرش خورد به گلدون رو میز کنار کاناپه که بعدش خودشو محکم گرفت...
دیدم خیلی کسش گشاده و اصلا حال نمیده.گفتم پاشو بریم و بردمش تو انباری ته حیاط که بابام و داداشم و فامیل ازش برا عرق خوری و تریاک کشیدن تو مهمونیای فامیلی استفاده میکنن...منقلو گذاشتم کنارو یه بطری نصفه برداشتمو یکم ریختم تو لیوان و دادم بخوره...بو الکلو شنید و نخورد و من به زور ریختم تو حلقش که تفشون کرد و من کردم تو دهن خودم و دهنمو چسبوندم به دهنش...دهنشو بست و از دماغ نفس میکشید و من دماغشو گرفتم که مجبور شه از دهن نفس بکشه یه چند بار سریع دهنشو باز کرد و بست که حسابی عصبانی شدم و زدم تو دهنش...از تعجب چشماش گشاد شدن و از ترس دهنشو باز کرد و منم از تو دهنم ریختم تو حلقش و حالا دیدم که میشه...گفتم ما که آب از سرمون گذشته پس بذار حال کنیم و کیرمو تا ته کردم تو حلقش و میزدم به ته دهنش و اونم میخواست یه چیزی بگه ولی نمیتونست کیرمو درآوردم و گفتم چی میگی؟
گفت خفه شدم جون مادرت نکن دیگه. من گفتم تو که دیگه به من نمیدی پس این دفعه آخری بذار هرکار میخوام بکنم و گفت نه بخدا میدم اگه درست بکنی باز که گفتی میام به جون فریبا(دختر کوچیکش) میام و من گفتم الان بیا یکم بخور بخدا بیشتر بهت حال میده و بزور یه لیوان پر دادمش و خودمم خوردم و فکر کردم اگه بمالم رو کسش شاید تنگتر بشه و به خاطر همین پریدم اون زیرانداز همه کارمو آوردم و کسشو با شراب شستم و سر قوطی رو تا جایی که میرفت کردم تو کسش و ریختم توش...نمیدونم چرا اینکارو کردم...بیچاره داشت آتیش میگرفت نمیدونم راست میگفت یا فیلم بود ولی بعدا گفت که خوشش اومده بوده)همینطور ریختم رو کونش و سینه هاشو و شروع کردم لیسیدن بدنشو بعد اومدم سگی نشوندمش ولی دستاشو دراز کردم رو زمین و کیرمو کردم تو کسش و شروع کردم زدن دیدم فرقی نکرده و در آوردمو کردم تو کونش که حسابی دردش گرفت چون دیگه صابون و تفا خشک شده بودن ولی بزور کردم توش و اونم همچین مست شده بود که فقط آروم ناله میکرد ونفس نفس میزد ولی تکون نمیخورد
یادم نیست دقیقا ولی حدود 20-15دقیقه یه ریز زدم و بعد از بغل خوابوندمشو و رفتم جلوش به بغل خوابیدم و از جلو کردم تو کسش و همینطور که میزدم احساس کردم آبم داره میاد چرخوندمشو و به پشت خوابوندمشو چندتا بالش کوچیک گذاشتم زیرشو آوردم بالا و حدودا یه دقیقه زدم که آبم با فشار اومد و منم همشو ریختم رو بدنش و سینه هاشو و بعد نشستم رو شکم گندش رو همون منی خودم و حسابی خودمو و کیرمو مالیدم توشون و خایه هامو که شل شده بودن مالیدم تو منی و کیرمو کردم لای سینه هاشو بعد که دیدم خیلی بیحال و ملنگه و رفتم یکم منی مالیدم رو صورتش و خایه هامو کردم تو دهنش و بعد از خستگی خوابیدم کنارشو و سرمو گذاشتم رو دستشو پستون راستشو که آویزون شده بود رو کردم تو دهنمو و به فکر ارضا کردنش افتادم ولی گفتم یه ربع ساعت صبر کنم دوباره و بعد یه بیست دقیقه پاشدمو چون دلم هوس کرده بود دلو زدم به دریا و شروع کردم کسشو لیسیدن و چوچولشو با دندون گرفتم و کلی زور زدم ولی خبری از ارضاء نبود و من باز شروع کردم از کس کردمش و باز آبم اومد ولی ثریا خانم ارضاء نشد...یه دوساعتی همون کف انباری ولو بود و منم یه ده باری همینطور کردمش و هرکاری رو که میخواستم روش انجام دادم و آخرش بردمش حموم که هم مستیش بپره هم تو حموم بکنمش که جاتون خالی خیلی هم خوش گذشت...روز بعد داشت با مامانم حرف میزد که دیدمش سرما خورده بود:گفتم خدا بد نده خاله ثریا...گفت خدا که بد نمیده اینا کار ما بنده هاست و لبخند زد و عصر همون روز رفتم درخونش و ازش قول گرفتم باز بیاد باهم سکس کنیم ..یعنی اونروز که رفتم تا بکنمش ولی دخترش خونه بود و نشد!
الان که اینو مینویسم کرمانم و امیدوارم زودتر این امتحانام که از دو سه روز دیگه شروع میشن...تموم بشن و برگردم پیش همسایه عزیزمون
ولی یه چیزی! سکس با زنای میانسال و باتجربه هرچند خیلی دلپذیره و کیف میده و اونا برخلاف هیکلای ضایعی که دارن فوق العاده پارتنرای سکسی خوبی هستن اما خیلی اعتیاد بهشون بده مثلا خود من الان تو کرمان دربدر دنبال یه همچین چیزی میگردم تا باز یه همچین سکس خفنی بکنم... پس بچسبین به همون دوست دخترای 16-17سالتون که یه لب میخوان بدن...سردرد میگیرن ...دل درد میگیرن...کلاس زبانشون دیر میشه و تو نخ این خانوما نرید!
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
سلام به تمام بچه های سكسی اسم من علی و میخوام داستان اواین سكسمو براتون تعریف كنم . تمام این داستان واقعیته بدون هیچ اقراقی
داستان از اینجا شروع میشه ما یه سوپر ماركت داشتیم ویه چند وقتی بود كه یه همسایه جدید اومده بود تو محلمون یه خانم خوشگل ناناز23-4 ساله و یه بچه 3-4 ساله داشت ولی بیوه بود گفتم هر جوری شده من باید اینو بكنم كه خیلی حال میده و هر جور شده باید آمار دقیقشو در بیارم.
اون با یكی از دخترای محلمون كهاسمش سمیه بود میخواستم باهاش رفیق شم همسایه شده بود.
این سمیه خانم یه دختر سبزه خوشگل و بدن خوش تراش داشت من یه روز زنگ زدم به سمیه گفتم بیاد مغازه كارش دارم اونم اومد.
گفتم آمار یكیو ازت میخوام گفت كی گفتم همون همسایه جدیدتون که گفت برای خودت میخای منم خالی بندی گفتم نه بابا برای یکی از رفیقای داداشم میخوام چون دیدیه میاد مغازه ما از من آمارشو میخواد چون اون همسایه جدید از من بزرگتر بود قبول کرد و آمارشو بهم داد.
منم گفتم دستت درد نکنه گفت همین منم گفتم آره دوباره گفت کارت این بود؟ گفتم آره که بهم گفت فکر کردم میخوای با خودم حرف بزنی منم دیدم خونمون خالیه(خونمون طبقه بالای مغازه بود)گفتم با من رفیق میشی گفت رفیق نداری گفتم نه گفت مطمئن گفتم گفتش بعدا جواب میدم منم دیدیم موقعیت داره خراب میشه هی اسرار کردم الان جواب بده اگه بری میخوای به چند نفر دیگه بگی ممکنه تصمیمت برای خودت نباشه یکم وایساد گفت قبوله.
از خوشحالی کیرم راست شد.
بهش گفتم بریم بالا گفت بالا برای چی مگه کسی نیست گفتم نه رفتن مهمونی بریم بشینیم با هم صحبت کنیم اول رفاقتمونه با اخلاق همدیگه آشنا بشیم.
خلاصه رفتیم خونه نشستیم بهش گفتم چادرتو وردار اونم ورداشت بعد یه کم حرف زدیم گفتم روسریتو در بیار گفتش نه گفتم راحت باش ما دیگه با هم نباید این حرفارو داشته باشیم وقتی قبول کرد منم برای تشکر بوسش کردم دیدم هیچی نگفت دوباره بوسش کردم وقتی بازم چیزی نگفت گفتم دیگه موقعشه سری یه لب ازش گرفتم منو پس زد گفتم چرا اینجوری میکنی ما دیگه برای همدیگه ایم یه کم از این چرت و پرتا گفتم خرش کردم راضی شد شروع کردم به لب گرفتن دیدم یواش یواش داره شل میشه پشت گوششو که خوردم دیدیم صدای نفس زدنش داره بلند میشه منم به کارم ادامه دادم.بعد شروع کردم به در آوردن لباساش که اولش مقاومت کرد دوباره لباشو خوردم که دیدم حشری شد سری بقیه لباساشو در آوردم تا چشم افتاد به اون سینه های قشنگ و خوش فرمش کیرم میخواست شلوارمو جر بده بیاد بیرون شروع کردم به خوردن سینه هاش وای که چه سینه های خوش مزه ای داشت دیگه لخت شده بود فقط شرت تنش بود که با هزار بدبختی راضیش کردم در بیاره میگفت همین بسه ولی کیرم میگفت نه این اول راه.
وقتی شرتشو در آوردم چشمم خورد به یه کس صورتی خوش فرم بدون مو وای که داشتم دیونه میشدم سری تو یه چشم بهم زدن منم لخت شدم شروع کردم به خوردن اون کس قشنگش انقد خوردم که داشت ارگاسم می شد که من یهو ذست کشیدم گفت چرا اینجوری کردی زود باش ادامه بده دارم میمیرم گفتم حالا نوبت تو گفت نه منم گفتم پس منم کاری نمیکنم گفتش باشه هرچی تو بگی به شرطی که ادامه بدی و شروع کرد به خوردن انقدر قشنگ میخورد که آدم میگفت این از بچگیش اینکاره به دنیا اومده من داشتم یواش یواش ارضا میشدم کیرمواز دهنش کشیدم بیرون و شروع کرم به خوردن چوچولش دوباره از خود بی خود شده بود منم با انگشت شروع کرم با کونش ور رفتن همین جوری انگشت اضافه میکردم تا آماده کردن بشه آماده کردن که شد گفتم برگرد گفت میخوای چیکار کنی گفتم نترس تو برگرد گفت نه من نیستم من میرم دیدم موقعیت داره خراب میشه شروع کردم به خرش کردن گفتم لاپایی باهم حال میکنیم اونم که حالش حسابی خراب بود میخواست به ارگاسم برسه منم گفتم کاری میکنم زود بشی تو فقط برگرد .
وقتی برگشت منم کیرمو گذاشتم لای پاهاش و تلمبه زدن با یه دسته با کسش ور میرفتم و با اون یکی دستم سینه های سفت شده شو میمالیدم دیگه جفتمون داشتیو ارضا میشدیم که من با یه حرکت کیرمو سرس کردم تو کونش که دادش تمامه خونرو ورداشت تا اومد خودشو از زیرم در بیاره محکم نیگه داشتمش داشت فحشم میداد هی میگفت خدا لعنتت کنه دارم میمیرم ولی من ولکنش نبودم همون جوری که گرفته بودمش بازم با کسش ور میرفتم یکم که قر قر کردناش کم شد شروع کردم به تلمبه زدن یواش یواش که براش عادی شد منم تندترش کردم دوباره هم زمان هم با کس و سینه ش ور میرفتم هم از کون ترتیبشو میدادم بعد 10مین دیگه آبم داشت میومد کیرمو در آوردم آبشو با تمام فشار ریختم روی صورتو سینه هاش. دیدم سری دست منو گرفت کشید سمت کسش گفت منم بایی خالی شم چیزی نمونده منم حالت69 خوابیدم روش گفته تو برای منو بخور منم ما تورو بحد 2 مین خوردنو ور رفتن با کسش اونم ارضا شد بعد بلند شدیم یه لب جانانه از هم گرفتیم و لباسامونو پوشیدیم گفت این اولین سکس من بود با اینکه اولش خیلی اذیت شدم ولی خیلی حال داد و قول داد از این به بعد هر موقه تونست بیاد.
سری بعد سکسای که با این همسایه خوشگل تو مغازه پشت یخچال معروف انجام دادم براتون مینویسم .
ببخشید که خوب نتونستم بنویسم آخه این اولین باریه که من یه مطلب مینویسم. با تشکر از همه دوستای سکسی Tondar
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
صفحه  صفحه 15 از 32:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  31  32  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA