انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 17 از 32:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  31  32  پسین »

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان


مرد

SexyBoy
 
دختر همسایه


راستش از انجمنی ها تا یاهو از همه خداحافظی کرده بودم ولی به سیاوش عزیز قول دادم هر وقت داستانی پیش امد بفرستم....
اول یه پیش ضمینه داشته باشیم از خانوم خوشگل های محلمون....
راستش هیچ وقت حواسم به دورم نبود....
یه روز پنجره پذیرائی رو باز کردم دیدم وای چی میبینم ! یه زن حدودآ 32 ساله که خیلی جونتر از سنش باز به نظر میرسید با یه دختره 24 ساله شوهر دار( که بعدآ خبرش رسید بچه محل ها فشارش دادن) خوابیدن کف حیاط یه دختر کوچولو هم که اونم بعدآ فهمیدم بچه زنست داشت با روغن تن این 2 تارو ماساژ میداد...
وای من که باورم نمیشد...
زنه سفیده سفید با مو های مشکی بلند ست شرت سوتین مشکی تنش بود دختره هم ست رنگی یه عینکم یه چشمش بود....
وای کیرم راست کرده بود از یه طرفم همه خونه بودن تابلو بود...
واسه همین پنجره رو بستم!
دلم طاقت نیاورد یه7/8 دقیقه بعد باز رفتم نگاه کردم... وای تو اون آفتاب سوزناک بدن هر دوشون برق میزد...
کاش جای دختر کوچیکه بودم! دستش رو میکشید رو سینه های هر دوشون میمالید با روغن ! یه دفعه مادره لاشو باز کرد دختره کشید لایه کسش که مادره خندید !
ولی دختر کوچیکه چیزی بارش نبود که بخواد عمدی این کارو بکنه ! خلاصه کنم یه دفعه دیدم یه پسره خونه روبروشون داره با تل تو بالکن حرف میزنه یدفعه اونم چشمش به اینا افتاد ! تل رو قطع کرد شلوارکشو در آورد کیرشو گرفت دستش ارضا شد رفتتو خونه...من ولی هنوز آتیشی بودم...
بی خیال شدم خیلی چیز ها از دخترای محل دیدم ولی این دید زدن ها باعث شد من چشمم به یه دختره 15 ساله بیفته...
دوست داشتم تجربه کنم...یه شب هیمنجوری به پنجره یه خونه خیره شدم...
شیشش رفلکس بود اونا خودشونو میدیدن ولیبیرون رو نه...
منم راحت داشتم نگاه میکردم انگار مهمون داشتن...دخترا هی میومدن جلو آینه میرقصیدن منم با این حرکت فوق العاده دیونه میشم...دختره هی نازو عشوه میومد با موهاش بازی میکرد پریشونش میکرددست میکشید رو سینش قر میداد خلاصه یکیم که بیشتر نگاه کردم دیدم بله همون دختر کوچولوست که هر وقت از جلموم رد میشود چپ چپ نگاه میکرد...
چرا تا حالا نمیدونستم رو برو پنجره آشپز خونه مان ؟
خلاصه یه روز داشتیم از باشگاه با رفیقم بر میگشتیم که بهو دیدیم دو تا بچه اوبی دنبال این دختره افتادن... رفیقمم میدونست من اینو میخوام فشار بدم رفیم جلو طرف دختره داشت حرف میزد که آره مزاحمت شدن یا نه منم یه چشم خوره رفتم به پسره با تشر گفتم: برو عقب بینم
پسره هم خفه خون گرفت یه دفعه دیدم یکیشون شیر شد نعره کشید که آره من کس خلم قاطیم...
منو میگی دیدم یه دفعه رفیقمو خوابوند رو زمین اومدم طرفش جداشون کنم واسه منم شاخ شد اومد بزنه زدم با ساک تو سرش دیدم چاقو در آورد دنبال ما کرد دیدم دختر کوچیکه داره جیغ میزنه....خلاصه شر شد سره این انتر خانوم...
رفیم سره محل به بچه ها گفتیم قضیه رو که دیدیم پسره داره میاد یهو رفیقم گفت این که داداشه منه شروع کرد چکو لقتی کردنش...
سرتونو درد نیارم شبم تو باشین با رفیقم نق میزدیم سره یه انتر شبمون خراب شد !
منم گفتم یه جوری میکنمش که گریه کنه..
آخه دختره ی بیشور این خیالش نبود تازه نمیدونم چی گفته بود به ننش که وقتی مارو جلو در دید با حرکات دستش میگف : چیه ؟ نگاه میکنید ؟ ماهم میگفتیم کس کش معلوم نیست چی رفته گفته که ننش داره اینطوری میکنه..! بیاو خوبی کن...خلاصه کنم یه روز گیرش آوردم چسیدم بهش گفتم همه چیرو این که دید زدمت ...اونم به کسشم بر نخورد !
گفت از کدوم خونه منو نگاه میکردی ؟ منم نگفتم ! خداحافظی کردیم ! عصر داشتم نگاه میکردم که دیدم اونم تو بالکنه...یه دفعه سوت زدم همه جارو نگاه کرد تا یهو چشمش بهم افتاد زوق کرد دست تکون داد یکم خندید...
با دستم نشون دادم تل... دیونه از اون فاصله رفت رو کاغذ تلشون رو نوشت...
منم داد زدم دیونه کاغذ که دیده نمیشه...
با دستش یکی یکی شماره هارو گفت ! البته داشتم ولی خواستم طبیعی باشه...
زنگ زدم بعد کلی احوال پرسی ! بهم گفت دیگه چی دیدی.؟!
گفتم بگو چی ندیدی ! گفت حالا بگو گفتم لخته لختتو
گفت کجا ؟ کفتم پشت بوم داشتم با ماهواره ور میرفتم دیدم از حموم برگشتی داری خودتو خشک میکنی ...یکمم ادامه دادم گفتم مثلآ دست انداختی لایه کست رو خشک کردی سوتینت این شکلیه همیشه و غیره...دیدم جیغ زد گفت مامان ببین چی میگه: میگه لختمم دیده... وای شاخ در آوردم ! دیونه چرا به ننش گفت؟!؟!!!!
نکنه میخوان دهنمو سرویس کنن....وای دیگه نمیشد کاری کرد هم تلم رو داشت هم آدرس رو...
دیدم میگه با مامانم حرف میزنی ؟ گفتم نههههههههههههههههههههههههه
گوشی رو داد ...آخ آخ آخ چیکار کنم حالا چی بگم...
زنه گفت سلام خوبین تا اومدم بگم سلام دیدم میگه خوب علی آقا حال میکنی ها ! خوب مارو دید میزنی ! سایز همه جامون رو بلدی ! وای قفل کردم
یکیم چرت و پرت گفتم ! بعد گفت گوشی رو میدم نیلوفر!
منم سرش قر زدم چرا گوشی رو دادی که گفت من با مامان راحتم خلاصه گفت شب ساعت 8:30 بیا از پشت بوم دید بزن میخوام برم حموم
رفتم دیدم یکی یکی لباساشو در آورد رفت تو حموم...
مادرشم نمیدونم عمدآ همش جلو اون یکی پنجره بود هی میرقصید پشت میکرد به پنجره کونش رو تکون میداد
واسه رفیقم که تعریف کردم میگفت خاک بر سرت ! چرا ننش رو نکردی !گفتم رز رز نکن بابا زن شوهر دارو... گفت زنی که میخواره باید خاروند!
منم دیگه کشش ندادم..
دختر رو دعوت کردم خونه
ناز شده بود ! یه شلوار لی پوشیده بود با یه مانتو تنگ بالای کونش ! یه تاپ سورمه ای با شرت سوتین صورتی...جورابشم که مثل بیشتر دختر ها ازین رنگی ها...
یکیم گپ زدیم یه کوچولو آرایش دخترونه کرده بود ! 18 سالش بیشتر نبود اما حشرش تو چشماش موج میزد...
شورتش رو آوردم جلو لبشو بوس کردمو خوردم...خودش موهاشو باز کرد !ریخت تو صورتش...لب بازی کردیم خابوندمش رو مبل شلوارشو در آوردم تاپشو دادم بالا سینش کوچیک بود کلآ تاپ رو هم در آوردمهیچی نمیگفت...فقط یه شرم دخترونه تئ صورتش داشت
دوست داشت امتحان کنه سکس رو
نازش کردم.سینشو چنگ زدم با اون صدای نازش ناله کرد گفن تو هم لخت شو ...منم یکی یکی رو در آوردم دیدم اصآ یه کیرم نگه نیکنه...امدم جلوش گفتم دوسش داری ؟ گفت نمیدونم چشماشو بست گرفت دستش چشماشو اصلآ باز نکرد ...گفت باید الان بخورم ؟ تمیزه ؟ خندیدم گفتم دیووووونه...گذاشت سرشو تو دهنش وای با اون لبای گوچولو صورتیش داشت میخورد حرفه ای نبود ولی واقعآ جالب میخورد چون تجربه نداشت مثل بستنی !
یکیم خورد بعد چشماشو باز کرد خندید تخممو مالید کشیدم بیرون پشتشو کرد بهم قمبل کرد !گفتم فیلم دیدی ؟ گفت 24 ساعته دارم تو ماهواره میبینم...
گفتم پس دهنتو سرویس ! کیرمو چرب کردم دیدم کونش کوچولو جم و جوره گذاشتم جلوش امدم فرو کنم دیدم میخنده میگه قلقلکم میاد ...تو دلم گفتم بکنم تو بازم میخندی ؟
یه دفعه کردم توش وای داغ بود تنگ شروع کردم به عقب جلو کردن دیدم هیچی نمیگه ....از خودم داشت بدم میومد ! گفتم باید جر بخوری یهو تا ته کردم تو کونش جیغی کشید گفتم انگار دو تاش کردم شروع کردم به کردن...دعوا و شری که سرش داشتیم اومد جلو چشمم...
اون موهائی که مدام جلو آینه بهش میرشیدو بچه ها باور کنید روزی 30 دفعه موهاشو باز میکرد شونه میکرد باز میبست ! گرفتم دستم سروع کردم به کشیدن.. محکم میزدم در کونش ..براش جالب بود این کارها...چون زیره لب میگفت وووووووووئی بکن بزن سرخش کن....
منم مهکم تر میکردم دیگه داشتم خالی میشدم گفت بریز تو یکمشم بزار ببینم از نزدیک
منم خالی کردم با دو تا تکون تو کونش در آوردم ...گرفت آروم تو دستش بو کرد مکش زد بعد رفت تو دستشوئی منم خودمو جمو جور کردم امد بیرون فرستادمش رفت...
دیگه هم سراغش نرفتم اونم کرم داشت همه پسر بازی میکرد دیگه به همه پا میدادو سرو گوشش میجنبید
روی سخنم با شما آقا پسر های گله : به صبح هنگام که کیره راست داری___یه خود مغرور نشو چون شاش داری . قربون همگی نویسنده : !__علی دادا__!
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
همسایه جدید

روز دومي بود که اومده بوديم توي اين خونه و هنوز تمام اسباب ها رو جا نداده بوديم و من داشتم از خستگي مي مردم ،
حدوداي ظهر بود که سعيد دوستم اومد درخونه و خواست که بريم يه چرخي بزنيم . منم که حالم خيلي گرفته بود از خدا خواستم لباس پوشيدمو اومدم بيرون هنوز از کوچه بيرون نرفته بوديم که ديدم سعيد زد رو ترمز و پياده شد نگاه کردم ديدم wow يه خانم ميانسال با دخترش دارن با سعيد احوال پرسي مي کنن!
منم براي رعايت ادب پياده شدم و احوال پرسي کردم
بابا دختره عجب گوشتي بود
خانمه از سعيد پرسيد که اينجا چکار مي کني؟
اونم گفت که خونهء دوستم اينجاست و . . . . . . .
خلاصه اونا سوار شدن که تا يه جايي برسونيمشون
اون خانم دوست مامان سعيد بود در طول راه من همش تو فکر بودم وحتي يکبار هم به سمت مهتاب نگاه نکردم...
سر ميدون که رسيديم اونا پياده شدن . . .
سعيد گفت چطور بودگفتم بدک نبود!
- گُه خوردي توپ بود!
- مي خوام مخشو بزنمس
- اينم نمي توني بخوري ، اينکاره نيستي منم ضايع مي کنيم
- مخشو ميزنم ها
- مي زني ولي زبون سر اين . .
- حالا مي بيني
خلاصه سر پول يه شام مفصل شرط بستيم . . .سه روز بعد سعيد زنگ زد وگفت يه خبر توپ داره گفتم بگو گفت نُچ بايد مژدگوني بدي!
گفتم چي گفت دو شب شام گفتم اصلا نگوس
- ضرر مي کنيم
- به تخمم
- تخمت تو کونت ، بخدا ضرر مي کنيم
- باشه حالا تو بگو ببينم مي ارزه
- بخوريش اصلا نميگم به کيرم که ندوني تو لياقت نداريم
- خيلي خوب گه نخور قبول حالا بگو
- گفت دو شب شام
- باشه بابا گاييدي منو ، بگو ديگه
- هيچي ديشب مهتاب زنگ زد خونهء ما شمارهء تو رو مي خواسته
یه دفعه اي قلبم اومد تو دهنم
گفتم : چي . . . مي خواست چکار
- هيچي مي خواست ببينه تلفنتون زنگ مي خوره يا نه
- مثل آدم بگو ببينم چه گهي خوردي
- زنگ زد گفت که شمارهء تو رو مي خواد گفتم چرا گفت باهاش کار دارم منم شماره رو بهش دادم ، شايدم يه کار ديگه داشته باشه
ديگه تو کونم عروسي شد و کنار تلفن اتراق کردم شب حدوداي ساعت 7 بود که زنگ زد يه چند باري مزاحم شد ولي آخرش صحبت کرد اولين مکالمهء تلفني مون حدود دوساعت ونيم طول کشيد ولي جالب بود، دختر توپي بنظر مي رسيد
بهم گفت از اينکه مثله پسراي عقده اي خودمو جلوش جر ندادم ازم خوشش اومده بيچاره نمي دونست که فرصت نکردم وگر نه جلوش با دماغ راه مي رفتم . .
یکي دو ماه گذشت وما همين جوري ادامه داديم
هفته اي دو روز مامان مهتاب شبکار بود و پدرش هم فوت شده بود براي همين هم هفته اي دوبار تلفني تا ساعتاي 12 يا 1 با هم حرف مي زديم راستش بدجوري بهش عادت کرده بودم و توي اين مدت خيلي با هم صميمي شده بوديم يک شب 5 شنبه بود و مامان مهتاب هم شبکار بود حدود ساعتاي 11:30 بود که برق رفت ، دختر بيچاره تنها توي خونه داشت از ترس مي مُرد گفتم مي خواي بيا خونهء ما من خواهرمو بيدار مي کنم بيا پيش اون گفت نه يه وقت مامانم تلفن کنه اَگه جواب ندم نگران ميشه گفتم مي خواي انو بفرستم خونهء شما بازم گفت نه! نمي خوام از اين جريان چيزي بدونه!
ديگه زدم به پررويي گفتم مي خواي خودم بيام خونتون
گفت نه خدا مرگم بده يه وقت يکي از همسايه ها ببينه آبرومون ميره
گفتم خوب از پشت بوم ميام کمي مکث کرد وگفت باشه فقط زود بيا که من خيلي مي ترسم . . .
منم از خدا خواسته باهمون لباس خونه از پشت بوم رفتم خونشون اونم اومده بود تو راه پله و منتظر نشسته بود يه
چادر گلدار خاکستري رنگ هم انداخته بود رو سرش. . .
خواست که بريم تو اتاقش منم قبول کردم . . . همه جا تاريک بود و هيچ چيز مشخص نبود يه دفعه ديدم که وسط زمين و هوا دارم پشتک وارو مي زنم و به مغز اومدم رو زمين
با نگراني پرسيد چي شد
گفتم هيچي پام به يه چيزي گير کرد گفت دستتو بده من ،
منم فوري دستشو تو تاريکي پيدا کردم و محکم گرفتمش و دنبالش راه افتادم داخل اتاق که رسيديم رفت و روي تختش نشست نور ماه اتاقشو کمي روشن کرده بود منم رفتم روي مبل روبروي تختش نشستم و شروع کرديم به صحبت کم کم اومدم پايين و جلوي تخت رو زمين نشستم هيچ وقت اينقدر بهش نزديک نشده بودم
فاصلمون فقط چند وجب بود اون روي تخت دراز کشيده بود و منم کنار تختش نشسته بودم کم کم صورتامون به هم نزديکتر شد و لبهامون تو هم گره خورد . . .
آروم آروم خودمو کشوندم رو تخت و کار بجايي کشيد که همديگرو محکم بغل کرده بوديم من چرخيدم و اونو کشيدم رو خودم داشتم گردنشو مي مکيدم که يه دفعه برق اومد و همجا روشن شد فوري از روي من بلند شد و از تخت پريد پايين . . . منم نشستم تمام يقهء لباسش خيس بود يه لحظه هر دومون خجالت کشيديم ولي مهتاب چراغو خاموش کرد و گفت اينجوري بهتره منم که حسابي کيرم راست شده بود بلند شدم و دستشو گرفتم و کشيدمش رو تخت پيرهنامونو در آورديم تا راحتتر باشيم عجب سينه هايي داشت شروع کردم به خوردن سينه هاش و احساس مي کردم که اون از اينکار خيلي لذت مي بره مي خواستم برم سراغ شلوارش ولي روم نمي شد
خلاصه کم کم اومدم پايين و شروع کردم به ليس زدن شکمش حسابي حشري شده بود منم کيرم داشت شلوارمو پاره مي کرد خلاصه بهر بدبختي بود کمرويي رو گذاشتم کنار و شلوارشو آروم آروم کشيدم پايين سعي کرد مقاومت کنه ولي قدرت نداشت بدنش کاملا بي حس شده بود
از روي شرت صورتمو به کسش ماليدم ، شرتش خيس خيس بود بلند شدم و نشستم و خيلي آروم
شرتشو در آوردم و سرمو بردم لاي پاهاش و با زبون شروع کردم به بازي کردن با چوچولش ، به نفس نفس افتاده بود و مدام شکمش سفت وشل مي شد و تکون مي خورد و همش پاهاشو
تکون مي داد و با دست سعي مي کرد منو از کسش دور کنه ، خوب که بي حس شد چرخوندمش و گفتم حالا نوبت منه شلوارمو در آوردم و کيرمو خوب خيس کردم روي زانوهام ايستاده بودم پاهامو گذاشتم دو طرف باسنش و کيرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و آروم فشارش دادم
تو يه دفعه تکون خورد و پاهاشو سفت کرد و با دست شکممو عقب زد ولي من تکون نخوردم مي دونستم که اگه درش بيارم بدتره براي همين آروم دستشو گرفتم و يه کمي ديگه فشار دادم، بادستاي کوچولو وتپلش دستمو فشار مي داد و پاش روي تخت مي کوبيد سعي مي کرد يه جوري خلاص شه ولي نمي تونست ، کم کم کيرم تا نصفه رفت تو و منم تلمبه زدن رو شروع کردم ، سرعتمو زيادتر کردم احساس کردم که ديگه آروم شده يه لحظه ترسيدم خم شدم و سرمو بردم کنار گوشش و بهش گفتم مي خواي درش بيارم ولي جواب نداد اومدم از روش بلندشم ولي با يه صداي خفه گفت نه خوبه . . .
خيالم راحت شد و تلمبه زدن رو ادامه دادم ، نزديک اومدن آبم بودو من محکم بهش تقه مي زدم طوري که محکم تکون مي خورد اما هيچ عکس العملي نشون نمي داد آبم اومد ومن بيحرکت افتادم روش ، حتي قدرت بلند شدن هم نداشتم و کيرم هنوز تو کونش بود و من روش دراز کشيده بودم چند دقيقه اي به همين وضع بوديم که من دوباره شروع کردم اينبار ديگه داشتم جون مي کندم در همين حال کتف و گردنشو مي مکيدم و اونم کاملا راضي بود دفعهء دوم که داشت آبم ميومد چنان محکم تقه مي زدم که احساس کردم داره جر مي خوره آبم که اومد به سختي خودمو از روش بلند کردم و کنارش خوابيدم بعد از چند دقيقه که يکمي خستگيم در شد ولي يکمي سر گيجه داشتم و خيلي هم احساس گرسنگي مي کردم نيم ساعتي گذشت به ساعتم نگاه کردم ساعت 4 صبح بود
بهش گفتم خوابي؟
آروم گفت نه بيدارم
پرسيدم حالت خوبه گفت آره ولي پاهام خيلي بي حسه ، پشتمم درد مي کنه
گفتم الهي بميرم تقصير منه
گفت نه چرا تو! اتفاقا خيلي خوب بود! من خوشم اومد
تو دلم گفتم بهتر که خوشت اومد حالا دفعهء بعد چنان بکنمت که چشات از تو کونت در بياد و کير من از تو دهنت ولي يه لحظه دلم براش سوخت ، بلند شدم و نشستم و آروم آروم پاهاشو ماساژ دادم مشخص بود که احساس خوبي داره ، چرخيد و به پشت خوابيد و منو کشيد روي خودش و دوباره لبهامون تو هم گره خورد بدنش خنک بود و کمي ميلرزيد پتو رو کشيدم رومون و زير پتو دوباره مشغول شديم که با صداي زنگ تلفن جفتمون از جا پريديم هوا روشن شده بود ، مامانش بود و گفت آماده شه که براي ناهار بايد برن خونهء داييش ، دو تايي هل هلکي لباسامونو پوشيديم و من از همون پشت بوم برگشتم خونه و يواشکي رفتم تو اتاقم و خوابيدم ، حدود ساعتاي 2:30 بود که بيدار شدم . . .
رفتم يه دوش گرفتم بعد هم يه چيزي خوردم و عصر هم مثل هميشه با سعيد از خونه زدم بيرون . .
شب يکشنبه مهتاب زنگ زد و گفت که تو خونهء داييش سر سفره خواب رفته و همه فکر کردن که تا صبح درس مي خونده ولي خيلي خوب شد که هيچکدوم از افراد اون مجلس نزديک خونهء ما نبودند چون مي گفتن که اونشب برق قطع بوده و حسابي ضايع مي شديم!!!
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
زن


 
سکس خطری با زهره حشری

سلام من امینم 23ساله از اصفهان!خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم ماله وقتیه که من 18سالم بود و در مقطع پیش دانشگاهی رشته ی ریاضی درس میخوندم!خب بهتره شروع کنم امیدوارم خوشتون بیاد:اوایل زمستون بود و هوا خیلی سرد زنگ آخر دیفرانسیل داشتیم و فوق العاده خسته کننده،حسابی کلافه شده بودم،ده دیقه به زنگ بود که بهزاد زد بهم و گفت بعد مدرسه کاری نداری گفتم چیطور گفت اگه کاری نداری بریم قهوه خونه قلیون بکشیم!گفتم باشه بریم،زنگ خورد و رفتیم از مدرسه بیرون و راهی شدیم به سمت قهوه خونه،صد متر مونده بود به اینکه برسم به قهوه خونه که چشمم افتاد به یه زن فوق العاده خوشگل و ناز اما چون چادر سرش بود درست نمیشد اندامشو دید اما از اون چهره ی ناز نمیشد گذشت یه دختر کوچولو با موهای بلند تو بغلش هم بود که واقعا نمیشد نگاهشون نکرد،همینطور مات و مبهوت بودم که یه نگاه انداختم به بهزاد دیدم چشماش داره از حدقه میزنه بیرون بهش گفتم اوووووو مگه تا حالا زن ندیدی که اینطوری اب دهنت راه افتاده؟گفت امین این همسایه ی ماست و اما تا حالا اینطوری ندیده بودمش هیچوقت آرایش نمیکرد و مو هاشو بیرون نمیذاشت

داشتیم نگاهش میکردیم و در موردش حرف میزدیم که رفت داخل یه مغازه ی لباس فروشی و بعد هفت هشت دیقه اومد بیرون اما بدون چادر،وای خدای من عجب هیکلی داشت،بهزاد گفت باورم نمیشه این اصلا اینطوری بیرون نمیومد،گفت بیا بریم دنبالش،رفتیم دنبالش که سوار اتوبوس شد و رفت به سمت جلفا)بالا شهر اصفهان(ماهم رفتیم دنبالش،وقتی پیاده شد رفت داخل چند تا مغازه و کمی خرید کرد،منم به پسر داییم زنگ زده بودم و باهاش هماهنگ کرده بودم که با ماشین بیاد تا ببینیم میشه سوارش کرد یا نه!ده دیقه ای دنبالش کردیم تا پسر داییم رسید،پسر داییم یه پسر خوشکل و زبون دار که تو مخ زنی عالیه!به بهزاد گفتم تو رو میشناسه و اگه ببینتت سوار نمیشه،ما اول اونو سوار میکنیم بعد تورو،قبول کرد و ماهم رفتیم جلوش و براش بوق زدیم،اول سوار نشد اما با حرفایی که پسر داییم بهش زد و اون خوشش اومد سوار شد،وای قلبم به تاپ و توپ افتاده بود یه حس عجیبی داشتم،

راه افتادیم و رفتیم بهزاد و سوار کردیم،وقتی بهزاد سوار شد ،خانمه دهنش باز مونده بود و رنگش پرید؛بعد کلی حرف و بحث بهزاد باهاش بالاخره اعتراف کرد که از وقتی شوهرش معتاد شده اونم میاد بالا شهر و مخ پسر پولدارا رو میزنه و باهاشون دوست میشه تا اوناهم از نظر مالی ساپورتش کنن،خلاصه خیلی حرف زده شد تا بالاخره اعتراف کرد که سکس هم میکنه و)جندس(،پسر داییم هم که خیلی حال کرده بود همون موقع به هر بدبختی بود خونه خالی جور کرد و رفتیم اونجا!زنه که از الان دیگه اسم واقعییش رو بهتون میگم رفت داخل یکی از اتاق ها و بچش که خواب بود رو گذاشت روی تخت و اومد بیرون و روسریش رو برداشت،وای موهای بلوندش خیلی به چهرش میومد،رفت داخل اتاق و گفت یکی یکی بیاید،بعد کلی بگو مگو تصمیم گرفتن که من اول برم داخل،پسر داییم یه قرص ترامادول بهم داد و گفت زود شروع نکن تا تاثیرش رو بذاره،من رفتم داخل اتاق و قلبم داشت از جا در میومد آخه اولین بارم بود که میخواستم یه زن رو از کس بکنم آخه قبلا دوست دخترام رو همه رو از کون کرده بودم،واین اولین باری بود که من طعم کس رو میچشیدم!زهره جون روی تخت نشسته بود و وقتی منو دید گفت بیا جلو،رفتم جلو گفت ببین من بهتون امروز یه حال اساسی میدم اما یه شرطی داره و اونم اینه که بهزاد هیچ حرفی نزنه و منو لو نده منم بهش قول دادم که با بهزاد بحرفم تا به کسی چیزی نگه!بعد از مطمئن شدن از رو تخت پا شد و اومد لباش و گذاشت روی لبام،وای چه لبای شیرینی داشت،همینطور داشتیم از هم لب میگرفتیم که دستم رفت رو سینه های سفت و خوشکلش وای عای بود از زیر لباسش سوتینش رو باز کردم و انداختم رو تخت داشتم گردنشو میخوردم که دستش رفت رو شلوارم و کشیدش پایین؛منم که کیرم داشت از پوستش در میومد و دیگه طاقت نداشتم تی شرتش رو از تنش در آوردم،وای چه بدن سفید و نازی داشت،نوک سینه هاش آدمو روانی میکرد اول یه لیس زدم نوک پستونش که یه آهی کشید و منم خوشم اومد و همه ی سینشو میکردم تو دهنم و با دستم اون یکی سینشو میمالیدم،همینطور که داشتم سینه هاشو میخوردم آروم هولش دادم و انداختمش رو تخت و خودمم افتادم روش و آروم آروم اومدم پایین تا به نافش رسیدم و همه جی شکمش رو خوردم ،وقتی رسیدم به کوسش که هنوز شلوار تنگش پاش بود اول از روی شلوار کسش رو مالیدم و بعد آروم دکمشو باز کردم و شلوارشو کشیدم پایین،وای خدای من انگار اصلا بدنش به مو حساسیت داشت خیلی سفید و تمیز بود با یه شرت مشکی لاتکس که آدمو حشری حشری میکرد،شرتش رو با کمک خودش در آوردم و مث دیوونه ها شروع کردم به خوردن کوسش که خیلی تنگ و تمیز و خوشکل بود،زبونمو آروم میکردم داخل و اونم دیگه از خود بیخود شده بودو آه آه میکرد و سرشو تکون میداد و میگفت بخور همشو بخور و با دستاش موهامو محکم گرفت و به سمت کوسش فشار میداد منم که داشتم میترکیدم از شق درد ،همینطور که کوسش رو میخوردم آروم شرتمو کشیدم پایین،وای کیرم از حد معمول بزرگتر شده بود و خداییش حق داشت،

سرمو از بین پاهاش بیرون آوردم و به حالت 69خوابیدم روش و کیرم و گذاشتم رو لباش وای وقتی زبون داغش رو کشید رو کیرم تو بدنم یه لرزه ای افتاد که داشت دیوونم میکرد،دوباره رفتم سراغ کسش اما این بار انگشت فاکمو کردم داخل و با زبونم دور انگشتم رو لیس میزدم،پنج دیقه ای همین کارو کردم که احساس کردم داره میلرزه،کیرمو از دهنش کشید بیرون و آروم شروع کرد به ناله کردن من سریع از روش بلند شدم و دوتا از انگشتام رو کردم تو کوسش و تند تند پایین و بالا کردم که انگشتام خیس شد و اونم یه قوس زیادی به کمرش داد و ارضا شد،داشت لباشو گاز میگرفت که رفتم گردنشو خوردمو یه لب ازش گرفتم و کیرمو آروم گذاشتم دم کوسش و مچ پاهاش رو گرفتم و کیرم کردم توی کوسش وای خیلی داغ بود آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن و اونم چشماشو بسته بود و آه آه میکرد،بعد از چند دیقه آروم آروم تلمبه زدن سرعتم رو زیاد کردم و اونم آه و اوهش تبدیل شده بود به جیغ های خفیف و منم از این خیلی لذت میبردم،کیرمو کشیدم بیرون و به شکم خوابوندمش و کیرمو گذاشتم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن وای چه صدای باحالی داشت وقتی کون خوشکلش میخورد به شکمم،همینطور که تلمبه میزدم در گوشش گفتم از پشت بکنم اول اجازه نداد و منم اصراری نکردم و دوباره سرعتم رو زیاد کردم و صدای خودن کونش به شکمم بیشتر شد و منم نتونستم طاقت بیارم،کیرمو سریع در آوردم و گذاشتم دم سوراخ کونش و با یه فشار کیرمو تا آخر کردم تو کونش که یه جیغ بلند زد میخواست خودشو از زیرم بکشه بیرون که نتونست چون من محکم گرفته بودمش و وقتی یه کم تلمبه زدم اونم خوشش اومد و دیگه مقاومت نکرد و خودش به تلمبه زدن من کمک میکرد،بعد از پنج دیقه تلمبه زدن خیلی خسته شدم،کیرمو همونجوری که تو کونش بود بیرون نیاوردم و برگردندم روی خودم،حالا من روی کمر خوابیدا بودم و اون پشت به من شروع کرد به پایین و بالا شدن،منم دستام رو گذاشتم کنار کیرم که وقتی میومد پایین قمبلاش میخورد به دستام و خیلی حال میداد،بازم از این کار خسته شدم،کیرم و کشیدم بیرون ،به حالت چهار دست و پاش کردم و کیرم و محکم کردم تو کوسش و شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن که احساس کردم آبم داره میاد،کیرمو کشیدم از تو کوسش بیرون و محکم کردم تو کونش و با یکی دو تا تلمبه آبم خالی شد تو کونش و اونم آه خیلی بلندی کشید،کیرمو کشیدم از تو کونش بیرون و ته مونده های آبمو با دستمال کاغذی پاک کردم و زهره هم دراز کشید رو تخت و ازم تشکر کرد و گفت خیلی سکسی هستی منم بوسش کردم و لباسام رو پوشیدم ،اومدم از اتاق بیرون،وای نه بهزاد بود نه امیر)پسر داییم(داشتم سکته میکردم،با سرعت رفتم سمت حیاط دیدم در بازه از در حیاط رفتم بیرون دیدم وای ماشین دوتا ماشین پلیس دم در هست،و بهزاد و امیر دارن با پلیسا حرف میزنن رفتم تو خونه و نشستم و تکیه دادم به در و پپاهامو دراز کردم و به قول خودمونمث یخ وا رفتم،رنگم زرد زرد شده بود و قلبم داشت از جا در میومد و پیش خودم گفتم فاتحم خوندس که بهزاد اومد تو خونه،یه نگاه به من کرد و زد زیر خنده بهش گفتم چی شد کارم تموم شد مگه نه،که امیر اومد تو خونه و گفت این چه مرگشه چرا کپ کرده،بعدم ازم پرسید،زهره تو اتاقه؟گفتم یه جوری فراریمون بدید!امیر گفت چی چرت و پرت میگی گفتم مگه این پلیسا به خاطر ما نیومدن؟بهزاد و امیر زدن زیر خنده و بهزاد گفت نه بابا خونه همسابه رو دزد زده!وای هنوز قلبم تاپ تاپ میکرد که به بهزاد گفتم برو گمشو تو زهره خانم منتظرته!بعدم که کار سه تاییمون تموم شد اومدیم بیرون و زهره خانم رو رسوندیم دم خونه دوستش و تو راه کلی به اون لحظه فک کردم و به خودم خندیدم!ا

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
من و زهرا خانوم روی پشت بوم

سلام.اسم من مصطفی.27ساله.192قد و 93 وزنمه.
چند سالی هست با زهرا اینا همسایه ایم.این داستان برمیگرده به تابستون امسال یعنی سال 91.
زهرا خانوم یه زن معمولی با یه اندام زنانه معمولیه.حدودا 40ساله و 65 یا 70کیلو.
2تا هم بچه داره.یه پسر و یه دختر که دخترشو تو سن پایین شوهر داد والان 3تایی با شوهر و پسرش زندگی میکنن.
من هیچوقت حس خاصی نسبت بهش نداشتم.چون نه جاییش به چشم میومد که تحریک کننده باشه و نه بد لباس میپوشید.خونه جفت ما 4طبقست .اونا طبقه 4میشینن و چون صاحب خونه ان همیشه پشت بوم دراختیارشونه و تابستونا اکثرا کاراشونو اونجا انجام میدن.ما هم طبقه سومیم و برای تمیز کردن پشت بوم و یا کولر ... زیاد پشت بوم میرفتم و همو زیاد میدیدیم.خرداد بود که شوهرشو به جرم فروش مواد گرفتن و یک ماهی بود ازش خبری نبود.باهام راحت بود و همیشه مصطفی صدام میکرد.یه روز رفتم پشت بوم تا وسایلمو بیارم که دیدم اون هم اونجاست و داره تمیز میکنه.تقریبا اخر کارش بود.من هم وسیالمو برداشتم که بیام دیدم این داره چیزای سنگین بلند میکنه و میبره تو خرپشتک.گفتم کمکت کنم گفت زحمت میشه.منم رفتم کمک.یه تی شرت زنونه گشاد یه دامن تنش بود.نزدیکش که میشدم بوی بدنش میخورد بهم یه جوری میشدم.یه جورایی انگار تحریکم میکرد.تا اینکه روسریشو پشت گردنش بست و به کار ادامه داد.وقتی گردنش و دیدم یا خم شدنی خط سینش معلوم میشد دیگه یواش یواش تحریک میشدم و دوس داشتم نزدیکش باشم و بوشو حس کنم و سینشو ببینم.بالای سینش خیلی سفید بو و گردن نازی داشت.یکی دو بار عمدی خودمش زدم به سینش که دیدم عکس العملی نشون نداد.یکی دو بار هم تو خرپشتک خودم مالیدم به کونش که فهمید تحریک شدم و انگار بدش نمیومد اونم.تا اینکه یه چیز سنگین برداشت و برد که بذاره بالای کمدی که اونجا بود.منم پشت سرش رفتم و به بهونه اینکه کمکش کنم واون نیفته از پشت اون و گرفتم(اون جعبه رو) و از پایین کیرمو چسبوندم بهش.حسابی راست کرده بودم چون شلوار راحتی تنم بود قشنگ افتا رو خط کونش.و 30ثانی ای به بهونه اینکه درست جعبه رو بذارم بالا خودمو بهش میمالیدم.دیگه فهمیده بود چه خبره و منم که حشری شده بودم یکم هل دادم که رو به جلو خم شد.نمیتونستم تکون بخورم یعنی یه جورایی روم نشد کاملش کنم.دستام رو پهلوهاش بود که یهو دستشو گذاشت رو دستم.فهمیدم که راضیه دلش میخواد.اروم گفتم یه وقت کسی نیاد؟گفت نه کسی نیست ولی زود باش.دستمو بردم زیر دامنش و دادم بالا.واااااای عجب کون سفیدی داشت.شورتشو که یکه کشیدم پایین بوی کس وکونش داشت دیوونم میکرد.گفتم میخوای بخورم کوستو؟گفت نه بدم میاد زود باش.گفتم تو نمیخوری؟گفت برو بابا من تا حالا مال شوهرمو نخوردم.کسش یکم خیس بود یکم اب دهن با دست به کیرم و یکم به کسش مالیدم و شروع کردم به جا کردن.وقتی رفت تو تازه فهمیدم چه کسیه این لامصب.خیلی داغ بود کسش.نمی شد سروصدا کرد ولی صدای نفسای جفتمون بلند شده بود.تلمبه میزدمو حال میکردم.اولین باری بود که حس کردم مثل فیلم سپراست کوسی که دارم میکنم. راحت تلمبه میزدمو حال میکردم و چون سرو صدا نمیکردیم صدای تالاپ تولوپ کوسش دیوونم کرده بود.دستمو ارو بردم سینشو گرفتم.سینه هاش بزرگ نبود ولی خیلی داغ بود و چون عرق کرده بود حسابی مالیدنش حال میدید.ابم میخواست بیا گفتم ابم میخواد بیا گفت واسا.کشیدم بیرون و از کنارش یه دستمال پارچه ای پیدا کرد و گفت بریز تو این.میخواست خم شه که گفتم میخوام سینه هاتو بخورم و چسبوندمش به دیوار.بوی عرقش دیوونم کرده بود . مثل دیونه ها میخوردم با اینکه سینه هاش سفید بود ولی نوکشون خیلی تیره بو.گردنشو خوردم که گفت زود باش.منم خمش کردم با خودم گفتم چون زنه باید یه حال اساسی بهش بدم و شروع کردم تلمنه زدن.خیلی محکم میزدم و صدای کسش میپیچید یواش یواش با اینکه جلو خودشو میگرفت ولی ناله میکرد.دیگه داشت ابم میومد که کشیدم بیرون و برش گردوندم زانو زدم وشوع کردم سینه هاشو میک زدن و از اینور ابم میریخت تو دستما.سرمو محکم فشار میداد به سینه هاش.ابم خالی شد و بی حال بلند شدم.بهش گفتم بازم کمک خواستی بگو.که فقط خندید و هیچی نگفت.بعد اون 3بار دیگه تو خونه کردمش که داستانشو بعدا براتون تعریف میکنم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دختر همسایه بالایی

من اسمم سعیده .19سالمه وتا الان چندبار سکس داشتم اولین بار یه سکس ناموفق با دوست دخترم ودومین بار یه سکس خیلی عالی وبقیشم با همون دختر یعنی آیلین خانوم.من خونم توارومیه س تو یه آپارتمان هستم وسال اول معماری هستم.خونوادم کرج زندگی میکنن. فعلا"تنهام ولی شاید چند تا ازدوستام بیان با هم خونه بگیریم چون اجاره واقعا" سآیلینه.بیخیال من یه 2سالی میشه موی تای کار میکنم واندامم بد نیس قدم1.80و73کیلو وزن دارم وتو ارومیه یه باشگاه خوب پیدا کردم.بریم سراغ سکس توپی که تو ارومیه داشتم.روز اولی که اساسامو آوردم دختر طبقه بالایی توجهمو جلب کرد وخیلی خوش صحبت بود وبهم خوش آمد گفت چند روز گذشت ومادرم برگشت کرج.الان که مینویسم یه 5ماهی میشه اینجام.خلاصه بعد از اینکه مادرم برگشت کرج یه چند بار دیگه دیدمش.تادو ماه پیش که توآسانسور گفت آهنگای خوبی گوش میدین ،گفتم شرمنده صداش اذیتتون میکنه گفت نه اتفاقا"از متال خوشم میاد.گفت میشه یه usbبهتون بدم برام بریزین توش.خیلی این تیکش جالب بود کف کرده بودم گفتم چشم آیلین خانوم
گفت اگه میشه یه دییقه دم واحد ما صبر کنید بیارم خدمتتون منم از خدا خواسته گفتم چشم.یه پن شیش دییقه معتل شدم که یه هارد500آورد گفت فلش پیدا نکردم اگه میشه بریزین تو همین لا مصب تیکه مینداخت بد.گفت اگه فیلم واینا داشتی ممنون میشم کپی کنید.گفتم فیلم؟گفت آره از همینا که توش هست منم فهمیدم موضوع چیه یه لبخند زدم گفتم چشم.رفتم خونه ودیدم به به 140گیگ فول اچ دی پورن منم آهنگارو ریختم فیلماشو واسه خودم کپی گرفتم.وخودم یه 30گیگی داشتم و گذاشتم تو یه فولدر روش نوشتم سعید.جونم براتون بگه شب دورو بره 9واینا رفتم درشونو زدم گفت در بازه بفرمایین آقا سعید.گفتم خونواده نیستن گفت بفرمایین عرض میکنم رفتم دیدم یه خونه ی وحشتناک شلوغ مثل خودم گفت منم مثل خودت دانشجوم خونه بم اجاره نمیدادن مجبور شدم بگم خونوادم خارجن دو سه ماه یه بار میان بهم سر میزنن .گفتم آها .
گفت از فیلما خوشت اومد گفتم خیلی عالی بود ممنون گفت ازمن چی ،کف کردمزبونم نمی چرخید یه خورده از خودم و آیلین خانوم بگم .سعید کوچولوم19سانته و تقریبا"مبتدیم اما انقد پورن دیدم یه چیزایی میدونم.آیلین خانومم22ساله قد1.62یه 5کیلوییم میشه سینه هاش بدنیس اما حتی بدون آرایشم خوشکله.من هیچی نگفتم آیلین خانوم اومد جلو وگفت نمیخوای سوال مارو جواب بدی گفتم آخه یهویی...گفت آره یا نه؟ منم گفتم "خیلی" فقط واسه یه لحظشه لپ تاپشو روشن کردو یه پورن توپ گذاشت رو مبل نشسته بودم که یهو دستم رفت رو کسش بغلش کردم ویه 20دییقه ای بهم میمالیدیم و از هم لب می گرفتیم.خیلی توپ بود باورم نمیشد.بلاخره دستش رف رو ماشه و آغا سعیدو کشید بیرون داشت برام جق میزد که یهو کرد تو دهنش منم سرشو گرفته بودم بالا پایین میکردم گفت میخوای شروع کنیم گفتم باشه فیلمه تو قسم 69بود منم لباسای پوشیده و مسخرشو دراوردم که دیدم بله از قبل برنامه ریخته از ما بد تر یه سوتین آبی باراه راه مشکی بایه شورت که ست همون بود گفتم پریود که نیستی آیلینم گفت نه که یهو عینه فیلمه 69شدیم منم که از ترس همسایه ها میخواستم سریع تمومش کنم گفتم بکارت مکارت چی داری اونم گفت ندارم منم هیچی ازش نپرسیدم که چرا؟وچجوری؟گفتم بر گرد رو مبل سینه هاش کوچیک ولی خوش فرم بود رو مبل دراز کشید دستم رفت رو سینه هاش وداشتم لب میگرفتم گفتم بریم گفت برو قلبونت برم حسابی حشری بودیم که آروم سرشو کردم و کم کم بقیشو که گفت چته یواش بیچاره دردش اومد آرومترش کردم وخیلی یواش تلمبه زدم .یکم که بهتر شد تلمبه رو سرعتی کردم که ارضا شدو لرزید وبی حال افتاد منم به فاصله ی چن ثانیه ارضا شدم وریختم رو شیکمش رفتم سعیدو شستم یه 2دییقه بعد گفتم سگی بریم؟گفت آره دوست دارم فقط سینه هامو محکم بگیر منم یه سکس با تمام قدرت ارائه دادم و آبمو ریختم رو پشتش ،مبل خیلی کثیف شده بود واقعا"سکس کثیفی بود اونم با اون همه ریش سعید جان من که ارضا شدم سه انگشتی کردم تو گلابش و بعد براش لیس زدم و خیلی توپ ارضا شد.وسکسی ترین لحظه ی زندگیم بود بعدش رفت آب و دسمال آورد که مبلو تمیز کنه منم از پشت بغلش کردم واون داشت تمیز میکرد وگفت سعید برای امروز بسه یه نیم ساعتی بغل و ماچ و موچ بعدشم لباسامو تنم کرد وگفت بازم میای دیگه گفتم آره ولی اینبار تو بیا واینبار مجهزتز وپوزیشن های دیگرو امتحان میکنیم یه لب گنه گرفتم وآیلین گفت یه حموم برو و اون کثافتارو بزن منم گفتم چشم مسخره شمارشو گرفتم و برگشتم خونه واقعا" خیلی خوب بود ولی کافی نبود بعد ازون یه 5یا6 بار دیگه تا به حال یعنی25/8/91سکس داشتیم ولی باوجود تنوع هیچکدوم اونا سکس اول نمیشد وبیشتر از ترس همسایه ها کمتر با همیم و یه بارم تو خیام ارشاد باهم گرفتنمون.خیلی نامردی بود خدا میدونه چه حالی ازمون گرفتن.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن کون دختر همسایه

این خاطره برمیگرده به سال 90. من جدا از خانواده زندگی میکنم . و یه اپارتمان تو کرج دارم. 25 سالمه . یه روز عصر که از سر کار اومده بودم خونه خسته بودم و حوصله بیرون رفتن نداشتم . موبایل وتلفن خونه رو خاموش کردم و خواستم یه 2 ساعتی راحت استراحت کنم .حدود 20 دقیقه ای بود که خوابیده بودم . که یهو دیدم زنگ اف اف خونه به شدت داره زنگ میخوره اول بی محل کردم چون کسی قرار نبود بیاد. منم به همین خیال گفتم شاید بچه های همسایه اند. و به عبارتی خودمو زدم به کری .انگار طرف بی خیال نبود و هی زنگ اف اف و میزد. تا اینکه از خواب پاشدم و با عصبانیت اف اف بر داشتم و گفتم . هان کیه؟؟ که یهو دیدم یه صدای ناز و اروم بهم گفت . ببخشید میشه درو بزنید من خواهر همسایه بغلیتونم امروز از شهرستان اومدم کلید بالا را دارم اما هنوز وقت نکردم کلید در حیاط بسازم .منم گفتم باشه ام هر چی اف اف زدم در باز نشد بهش گفتم پایین منتظر باش الان میام درو باز میکنم.شلوارک بلند پام بود با یه رکابی تنم. شلوارکو عوض نکردم اما یه پیراهن استین دار پوشیدم بدون اینکه دکمه هاشو ببندم رفتم پایین درو که باز کردم . دیدم یه دختر هیکل میزون پشت در وایستاده.حدود65کیلو وزنو 170 اینا هم قد خلا صه یه چیز میزون باور کنید الان که یادش افتادم کیرم بلند شده. خلاصه کلی معذرت خواهی که مزاحم شدم اومدین پایین درو باز کردید. منم کلا بچه ی حاضر جوابی هستم سریعا گفتم نه این چه حرفیه من اگه میدونستم شما زنگ میزنید همون زنگ اولی به کله میومدم پاییین. خونیه ما طبقه دوم بود و واحد اینا هم چسپیده به ما بود.
از پارکینگ تا بالاهمین جور خوش بش میکردیم تا رسیدیم طبقه دوم . خلاصه کلی تشکرالکی با ما کردو درو باز کرد رفت تو خوته. اینجا حونیه داداشش بود و داداششم تو شرکت کار میکرد. واتفاقا شیفت شب بود زن داداششم که انگار رفته بود بیرون و هنو ز خونه نیومده بود.خلاصه من که بد جور رفته بودم تو کف این دختره و به خودم گفتم که چطوری باهاش سر صحبتو باز کنم. یهو یادم اومد که دیشب پسر این هماسیمون اومده بود ازم شاژر گرفته بود . پا شدم رفتم زنگ درشونو زدم. اومد پشت در بدون اینکه درو باز کنه گفت کیه . گفتم منم همسایه بغلی دیدم سریع درو باز کرد اما نه کامل یه جوری که فقط یکم از سر صورتش مشخص بود. گفت بفرمایین بهش گفتم یه شاژر سونی اریکسون دیشب دادم به پسر داداشتون میشه لطف کنید بهم بدین گوشیم شارژ نداره. گفت باشه الان میارم رفت یه چند دقیقه ای طول کشید تا اومد شارژر که داد دل زدم به دریا با کمال پرویی بهش گفتم میتونم یه در خواست ازتون داشته باشم گفت بفرمایین گفتم میشه شمارتنو داشته باشم. یهو دیدم یه خنده معنی داری کرد گفت شماره من واسه چی میخوای گفتم همین جوری واسه اس ام بازی دیدم گفت نه شرمنده .گفتم خوب حداقل بلوتوث گوشیتو روشن کن یه چند تا بلوتوث بفرستم ااخه من خواب بودم که شما زنگ اف اف زدید الانم خوابم نمیبره حوصلم سر رفته. گفت باشه روشن میکنم خلاصه اومدم تو درو بستم و سریع بلوتوث گوشیمو روشن کردم ورفتم تو عکسها یه گل روز قرمز داشتم تو عکسهام انتخابش کردم و جستجوی گوشیش بودم که یه اسم به نام تنها پیدا کرد گوشیم و به همون ارسال کردم. اونم گرفت وحالا من منتظر بودم که یه چیزی بفرسته. که دیدم اونم یه یه عکس دختر پسر با یه متن شعر فرستاد.همین جوری عکسها لختی بیشتری براش میفرستادم ودر اخر حوصلم سر رفت رو یه دونه عکس شمارمو نوشتم و براش ارسال کردم . و دو باره یه متن بهش دادم و گفتم این شماریه منه اگه خواستی زنگ بزن که دیدم اون جواب داد عمرا زنگ بزنم. منم اومدم بنویسم به کیرم. که پیش خودم گفتم زشته بلا اخره من دوباره اینو میبینم وزشته هیچی نگفتم وبلوتوثمو خاموش کردم که بهد از نیم ساعت دیدم یه شماره غریب زنگ زد. تا گوشی را بر داشتم دیدم یه خانم گفت من شارج ندارم میشه یه زنگ بزنی تا اومدم بگم شما دیدم قطع کرد. حدس صد در صد زدم که خودشه. سریع شمارشو گرفتم بوق اولی نه بوق دوم جواب داد گفتم بفرمایین کار داشتین خانم گفت منم همسایه نشناختی . گفتم اه شمایین. ببخشید خوب هستین بهش گفتم اون جوری شما بهم گفتین عمرا زنگ بزنم. من کلا نامید بودم. یهو برگشت گفت چیه الان امیدوار شدی اره واقعا. گفت چی شد چرا بلوتوث ندادی دیگه منم با کما پرویی گفتم من دیدم شما پا نمیدی بی خیال شدم. اونم گفت چیه توقع داری هنوز هیچی نشده بیام بغلت اینو که گفت باور کنید کیرم راست شد. خواستم یه جوری این بحثو عوض کنم بهش گفتم من هنوز اسم تو رو نمیدونم نمیدونم چی صدات کنم. گفت فرشته ام گفتم منم بهروزم. خلاصه از همه چیز مجردیم بهش گفتم که بدونه من تنهام ومکانم ردیفه بهم گفت راستشو بگو هفته ای چند تا خانم میاری گفتم نه اون جوریا هم که میگی نیست اینجا خانوده هست نمیشه تابلو بازی در بیاری خلاصه رومون تو روی هم باز شد اون گفت من از شهرستان واسه امتحان اومدم انجا یه هفته ای اینجا هستم بعد میرم گفتم چند سالته گفت که 25 سالشه اما هیکل درشتی مخصوصا کون بزرگی داشت.بهم گفت من فردا میخوام برم ثبت نام کنم اگه خواستی بیا بیرون با هم بریم/. بهش گفتم من تو خونه اینترنت دارم اگه دوس داشتی بیا اینجا ثبت نام کن . گفت باشه ولی ا بچه داداشم میارم گفتم باشه هر جور که راحتی خلاصه قرار شد فردا صبح ساعت 10 من از سر کار بیام خونه فرشته هم با بچه داداشش بیا خونه ما واسه ثبت نام دانشگاه ساعتای 9 ونیم بود بهش زنگ زدم گفتم من میخوام مرخصی بگیرم بیا م خونه بیام یا نه که گفت بیا من اماده ام منم خوشحال سریع اومدم خونه رفتم تو خونه منتظر نشستم تا بیان در بزنن خبری نشد زنگ زدم بش گفتم فرشته چه کار میکنی زود باش گفت باشه خیلی عجله داری ها بعد از چند دقیقه زنگ خونه خورد پسر همسایه بود برگشت گفت عمو عمم میگه تو خونه اینترنت دارین من یه کار اینترنتی دارم انجام بدم بهش گفتم اره بگو بیاد انجام بده.. اونم رفت سریع تو خونه به عمش گفت بیا عمه اره داره. خلاصه فرشته اومد تو سلام علیک انگا رما دفعه اولمونه که همدیگرو میبینیم . و پرو پرو رفت نشست پشت سیستم وقتی کامپیوتر روشن کرد سیستمم پسورد داشت ا گفت میشه پسوردشو بیای بزنین رفتم که پسورد بزنم. اون رو صندلی نشسته بود منم یه کم عمدا خودموبه بدنش مالیدم.همین جور که داشت با اینترنت کار میکرد منو پسر همسایه داشتیم حرف میزدیم که پسر همسایه بهم گفت عمو میشه رم گوشیم بیارم واسم اهنگ بازی بریزید؟ گفتم اره برو بیار رفت که بیاره سریع رفتم پیش فرشته دست زدم به شونه هاش گفتم خسته نباشی دیدم هیچ عکس العملی انجام نداد منم بهش گفتم عصر زود تر از سر کار میام میتونی بیای پیشم بهم گفت ببینم چی میشه. خلاصه من بعداز ظهر یه کم زودتر از سر کار اومدم توراه بهش زنگ زدم گفتم من دارم میام اماده باش بیا خونه البته تنها بیای برگشت گفت زن داداشم داره میره بیرون تو بیا اینا که رفتی میام منم خوشحال سریع اومدم خونه تو خونه فقط منتظر بودم زن همسایمون بره بیرون که حدود 10 دقیقه شد صدای باز شدن ذر خونه همسایه اومد خوشحال از تو چشمی در نگاه کردم دیدم بعله خودشونن زن وپسر همسایه دارن میرن بیرون هنوز پله های طبقه رو کامل نرفته بودن پایین زنگ زدم گفتم بیا دیگه برگشت گفت بزار برن بیرون حداقل اقای عجول. خلاصه چند دقیقه بعد زنگ زد گقت درو باز کن دار میام تو خونت. منم سریع درو باز کردم. اماده براش سه چهاردقییقه بعد اومد تو درم بست. تعارفش کردم بشینه رو مبل براش شربت درست کردم یه قلوب خورد رفتم رو مبل کنارش نشستم همین جوری بی مقدمه دست انداختم دور گردنش دیدم سرشو انداخت پایین یه چند تا بوسش کردم گردنشو لیسیدم دستم که رفت لای پاهاش دیدم نفس نفس داره میزنه پا شد گفت اینجا رو مبل که نمیشه بریم تو اتاق بردمش تو اتاق اول روسری مانتو و سوتینشو در اوردم خودمم فقط پیراهنم در اوردم 2 تاییمون بالا تنمون لخت بود سایز سینه هاش حودو 75 بود اما سفت بودن
شروع کرو لب گرفتن ازش وهمین جوری سینه هاشو هم میمالیدم طاقت نیوردم سریع شلوار وشرت خودمو در اوردم دیدم خودش بی مقدمه اومد سراغ کیرم کیر منم بلند شدش حدود 15 سانتی میشه انصافا کلفته خلاصه شروع کرد به ساک زدن وحرفه ای ساک میزد بعضی موقها کیرمو تا خر میکرد تو دهنش تخمامو میخورد هی تف میز به کیرم هی ساک میزد سریع شلوارشو در با شرتشو در اوردم خوابوندمش رو تخت به کمر برگشت گفت من دخترم ها گفتم خوب باشه فقط میخام کیرمو بمالم رو گست کاری بهش ندارم یه کم که مالیدم دیدم اخ اخوش بلند شد . دوباره دادم یه کم ساک زد بهش گفتم حسابی خیسش کن که میخوام بزارم تو کونت اونم هی تف میزد هی میخورو باهش جق میزد. به حالت سگی خوابوندمش یه کم کرم نیوابرداشتم به سوراخش زدم یه کمک به کیرم زدم اننگشت اشارمو کردم تو کونش دیدم بعله فرشته جون گشاد گشاد تشریف دارن . یه تف هم به کیرم زدم که حسابی با کرم اغشته بشه بعد گذاشتم دم سوراخ کونش دستمم از زیر اناختم به سینه هاش ارو م ارو م فشار میدادم اما دردش گرفته بود هی میگفت پاره شدم درش بیا منم بیشتر فشار میدادم باور کنید بالشتو گاز گرفته بود اما من وحشیانه کیرمو تا اخر تو کونش کرده بودم واقعا داشت گریه میکرد گفت در بیا ر برات ساک میزنم گفتم ابمو تو دهنت میریزم هاگفت باشه فقط زود درش بیار منم درش اوردم بایه دستمال پاکش کردم وگذاشتم تو دهنش همچین با ولع میخورد کمکم داشت ابم میومد نخواستم نشون بدم که ابم داره میاد یهو کیرمو تا اخر کردم تو دهنش وهونجا نگه داشتم و ابمو خالی کردم تو حلقش باورتون نمیشه اب کیرمو تا قطره اخرش قورت داد حتی جق میزد تا اخرش بیاد بخوره بعد پا شد یه دستمال برداشت کرمهای دور سوراخ کونشو پاک کرد اما از راه رفتنش معلوم بو د که کونش گشاد شده ودرد میکر دخلاصه تو اون یه هفته ای که اونجا بود من 3 بار فرشته حونو کردم و هر 3 بارم ابمو خورد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
سکس زوری با سارا
سلام دوستان از اونجائیکه من خودم عاشق داستانهای سکسی همراه با هیجان هستم. میخوام یک داستان تخیلی که تو ذهنمه یک روز اجراییش کنم رو براتون بنویسم. ما حدود ششماهی هست که خونمون رو عوض کردیم و اومدیم تو یک آپارتمان سیزده واحدی ما واحد هشتسم و روبروی ما واحد شش که تو این خونه یک زن و شوهر با یک پسر ده ساله هستن. براتون بگم که زن این خونه انقدر خوشکل و سفید و هیکل نازی داره که من تا حالا فکر میکردم که دختر این خانواده است. اما تازگیها متوجه شدم که نه بابا زن خونه خودشه. خداییش انقدر هیکلش نازه و چهره دلربابب داره که هر کی ببینه باورش نمیشه طرف شوهر داشته باشه. درست مثل دخترایی میمونه که صاف و دست نخورده مونده باشه. شوهرش هم یک مرد ساده و با تیپ و قیافه کاملا معمولی که اصلا به هم نمیومدن. مدتی بود بدجور ذهنمو به خودش مشغول کرده بود که چجوری ترتیبش رو بدم. آخ من خیلی کم خونه میموندم و بیشتر وقتم رو سر کار بودم واسه همین نمیتونستم از در همسایه گری باهاش ارتباط بگیرم خصوصا که شوهر هم داشت. و من جرآت نداشتم اینجوری وارد بشم. درب آپارتمان همه واحدها چوبی بود و میشه گفت خیلی راحت میشه درشونو باز کرد. واسه همین یک فکری به ذهنم رسید که تصمیم گرفتم عملیش کنم. یک روز یک بهونه ای جور کردم و بچه های خودمو برم خونه مامانش و گفتم من ماموریت اداری دارم و شب خونه نمیام واسه همین شما بمونید اینجا. واسه اینکه بعدا ازم نپرسن نصف شب کجا رفتی. خلاصه ساعت سه نیمه شب بود که یک پیچگوشتی برداشتم و رفتم در خونه اونا و خیلی آروم که صدایی در نیاد در رو باز کردم و رفتم تو خونه. خوشبختانه اونا تو اتاق خواب خوابیده بودن و اصلا متوجه حضور من نمیشدن. اضطراب و نگرانی داشت قلبم رو از جا در میاورد. طوری که کسی متوجه نشه خیلی آروم رفتم تو اتاق خواب پسرشون و رفتم زیر تختش دراز کشیدم. از اونجائیکه بچه های خوابشون سنگین تره خیالم راحت بود که با صدای نفس من بیدار نمیشه. خلاصه دو سه ساعتی همونجا موندم و منتظر بودم که شوهر زنه بره سرکار و زنه تنها بشه. از اونجائیکه مرده شغلش شرکی بود باید صبح زود میرفت که به سرویسش برسه ساعت نزدیک به شش بود که مرده بیدار شد منم خودمو جمع و جور کردم که اگه احیانا اومد تو اتاق پسرش متوجه حضور من نشه. تا بعد از کلی اینور اون ور کردن و کارای معمولی از فاصله زیر در نگاه کردم و دیدم که داره میره بیرون و همین که صدای بسته شدن در رو شنیدم با خیال راحت آزوم از اتاق خواب پسره اومدم بیرون. داشتم از نگرانی میمردم اما وقتی هیکل زنه رو یا بهتر بگم ساراجون رو تو ذهنم تجسم میکردم نمیتونستم بیخیال بشم. یواش یواش رفتم پشت در اتاق خواب سارا. اول گوش دادم ببینم صدایی میاد یا نه وقتی مطمئن شدم که خوابه آروم در رو باز کردم و رفتم تو اتاق خوابش. وای سارا روی یک تخت دو نفره خوابیده بود یک پتوی نرمی هم روش کشیده بود. از پایین پاهاش نصف پتو رفت بود بالا و پاهای سفید سارا بیرون بود. عجب صحنه ای بود. حالا من بالای سر سارا بودم ولی نمیدونستم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم که سارا یک وقت جیغ نکشه و یا بلایی سرم نیاره. دل و زدم به دریا و خیلی آروم رفتم زیر پتو و کنارش به طوری که سارا پشتش به من باشه دراز کشیدم. از آونجائیکه شوهرش تازه رفته بود سارا متوجه نمیشد که کی بغلش خوابیده اولش فکر میکرد شوهرشه. وای چه حالی داشتم اون موقع وقتی کنار سارا دراز کشیدم سارا به جز سوتین و شورت چیزی دیگه تنش نبود و همین منو بیشتر حشری میکرد. دیگه طاقت نیاوردم دستم رو کشیدم دور کمرش و از پشت سینشو گرفتم تو دستم و اروم آروم نوازشش میکردم. خوب با نوک سینه هاش بازی کردم تا اینکه متوجه شدم بیدار شده بیچاره هنوز فکر میکرد شوهرشه که میخواد باهاش حال کنه. یکی دوبار اومد که برگرده من نزاشتم چون هنوز تو حس نرفته بود. با اون یکی دستم سوتینشو باز کردم و خلاصه دستمو مستقیم رو سینهاش گذاشتم و با نوک سینه هاش بازی میکردم و از اون طرف هم با زبونم پشت گوشش رو لیس میزدم. با این کارم کم کم داشت حشری میشدکه منم دستم رو از روی سینه هاش برداشتم و گذاشتم تو شرتش و با چوچولش شروع کردم بازی کردن و سارا دیگه داشت حشری میشد. من خودمو پشت نگاه سارا پنهان کرده بودم. تا اینکه سارا یکی دو تا اه کشید و من متوجه شدم که حشری شده. دیگه بیخیال ترس شدم. یکم خودمو شل گرفتم و دستم رو از تو شورتش دراوردم. سارا برگشت طرف من یک نگاه به من کرد و تا دید که من اومدم جای شوهرش جا خورد بلند شد نشست میخواست از تخت بره پایین که گرفتمش و نذاشتم بره. گفت جیغ میکشم بهش گفتم جیغ بکشی کسی بیاد منو تورو اینجوری ببینه چی میگن خب منم به همه میگم تو خودت منو دعوت کردی و خلاصه واسه خودت بد میشه. وقتی این حرفا رو بهش زدم ساکت شد پتو رو که دور خودش پیچیده بود رو گرفتم و با پتو آوردمش رو تخت دوباره خابوندمش. دوباره با دستام پستونای سفیدش رو گرفتم و شروع کرم ازش لب گرفتم اولش اجازه نمیداد و روشو برمیگردوند. ولی وقتی که خوب با سینه هاش بازی کردم خوشش اومد و دیگه هیچ مقاومتی نمیکرد. منم همینجور شروع کردم به لب گرفتن و کم کم اومدم پایین از لباش شروع کردم به خوردن و لیسیدن تا رسیدم به کوسش شورتشو دراوردم خواستم بخورم که دیدم خانم ارضا شده از بس بهش ور رفته بودم. یک دستمال برداشتم و کسش رو پاک کردم و شروع کردم به خوردن کوسش وای چه لذتی داشت سارا هم هی ارو مثل کسی که میترسید با نفسش آه آه میکرد. حسابی که واسش خوردم دوباره داشت ارضا میشد. گذاشتم خوب خودشو خالی کنه. و بعد من رو تخت دراز کشیدم و بهش گفتم حالا نوبت شماس. و سارا که دیگه حسابی تو حس بود شروع کرد به ساک زدن و با چه حرصی هم اینکارو میکرد. داشتم میمردم بلندش کردم به صورت سرپا اول یکم باهاش حال کردم و بغلش کردم. چندتا بوسش کردم و بعد دولاش کردم پاهاشو باز کردم و کیرمو گذاشتم تو کسش وای چقدر داغ بود. شروع کردم به تلمبه زدن چند دقیقه ای این جوری تلمبه میزدم و یواش یواش هم اینکارو میکردم که آبم زود نیاد. بعد از چند دقیقه خودم نشستم رو تخت و بهش گفتم بیاد بشینه. روشو کرد طرف من و کیرمو گذاشت تو کسش. و اینبار خودش شروع کرد به جلو و عقب رفتن. دیگه سارا جوری رفتار میکرد که انگار هیچ مشکلی با من نداره منم کیف میکردم. چند دقیقه ای هم اینجوری گذشت تا اینکه داشت آبم میومد. سارا رو از رو کیرم بلند کردم و خوابوندمش رو تخت کیرمو از تو کسش درآوردم و گفتم آبم داره میاد. تا اومد چیزی بگه که با پرتاب اولی آبم پاشید تو صورتش . بقیشو هم رو سینه هاش ریختم و بعد با دستم سینه هاشو مالیدم. دیگه نه من حال داشتم و نه سارا. همونجور کنارش ولو شدم رو تخت سارا هم کنارم دراز کشید و دستش رو دور کمرم گذاشت. داشتم از تعجب شاخ در میاوردم. فکر میکردم حالا که کار تموم شده یک حرفی بارم میکنه و منو از تو خون پرت میکنه بیرون. ولی برعکس بهم گفت خیلی خوش گذشت . گفت من تا حالا همچین سکسی رو تجربه نکرده بودم. تو خیلی واردی. بهش گفتم خب اگه خواستی باز هم میتونم این حسو بهت بدم و به خودت هم یاد بدم که چجوری سکس خوب داشته باشی. خندید منم ازش تشکر کردم و لباسامو پوشیدم ویک لب ازش گرفتم و یاش از خونشون زدم بیرون. بعد از اون جریان چند بار دیگه هم این فیض نصیبم شد ولی دیگه نه با قایموشک بازی بلکه با دعوت ساراجون. امیدوارم خوشتون اومده باشه. تمام.
     
  
زن


 
شوهر نامردم و زن همسایه

داستان بر میگرده به 6سال پیش اون زمان 4سال بود که ازدواج کرده بودم دخترکه نازم 1سالو 8ماهش بود خودمو خوشبختترین زن دنیا میدونستم تمومه مشکلاتو به لطف خدا پشت سر گذاشته بودیم با همسرم راحت بودم حسین{همسرم} ازم میخواست در کنارش مشروب بخورم اوایل مخالفت میکردم اما کم کم رام شدم ...چندتا بلوک انطرفتر از اپارتمان ما منزل یکی از دوستان من بود که به تازگی در یک تصادف بیوه شده بود هدیه 40 سالش بود و3تا بچه داشت دختر بزرگش 17 سالش بود یعنی 3سال از من کوچیکتر ..........................
در واقع من با خواهر هدیه دوست بودم چون هدیه 3تا بچه یتیم داشت سعی میکردم در حد توانم بهش کمک کنم تا اینکه رفت و امد هدیه زیاد شد .هدیه بخاطر اون تصادف وضعیت ظاهریش بهم ریخته بود بارها حسین بهم میگفت نگین تو چطوری روت میشه با هدیه میری بیرون........یه هفته ای بود هدیه همش به حسین زنگ میزد به رفتاراشون مشکوک شده بودم به حسین یه تیکه انداختم اونم چنان قیافه ای واسم گرفت که از حرفم پشیمون شدم اون روز حسین مشروب گرفت و گفت امشب بشینیم مشروب بخوریم .بعداز شام داشتم دخترم صنمو میخوابوندم که دیدم هدیه اومده خونمون .وقتی رفتم تو پذیرایی دیدم حسین 3 تا پیک گذاشته روی میز ................یه حس گندی داشتم .داشتیم مشروب میخوردیم که متوجه نگاهای حسین وهدیه شدم ولی باز به خودم گفتم احمق تو چی کم داری که حسین بخواد بهت خیانت کنه .اما نه حسم بهم دروغ نمیگفت دسته خودم نبود اشک تو چشام جمع شده بود میدونستم اون شب ابستنه حوادثه .......باید اطمینان پیدا میکرد اخه بی دلیل نمیشد به عشقم شک کنم و تهمت خیانت بزنم .حدود ساعت 1شب بود که خودمو به مستی زدم حسین منو بغل کردو برد روی تخت یه لب ازم گرفتو گفت بخواب نگینم منم الان میام ولی هم من هم خودش میدونستیم که حالا حالاها قرار نیست پیشه من بیاد ...........1ساعت گذشت اما نیومد ساعت 2:30 بود که تصمیم گرفتم برم ببینم چه خبره اروم از رو تخت بلند شدم دسته راستمو محکم روی النگوهای دست چپم گذاشتم که صداشون در نیاد پاورچین پاورچین خودمو به گوشه ای از راهرو رسوند که کاملا به پذیرایی دید داشت بله دوستان احساسم بهم دروغ نگفته بود هدیه رو زمین دراز کشیده بود یه دسته حسین زیره سرش بود و دسته دیگش مشغول مالیدن کس هدیه لباشون عجیب بهم گره خورده بود .....اروم نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم خدایا چی میدیدم این همون حسین بود که بخاطر من به پای برادرام افتاد کاش خواب میدیدم ولی نه خوابش هم تلخه ......... بی صدا اشک میریختم و به عشقبازیه 2تا نمک نشناس نگاه میکردم حسین شلواره هدیه رو کشید پایین شرت پاش نبود شروع کرد به خوردنه کسه هدیه صدای اه ه ه هدیه بلند شد یهو نشست حسینرو خوابوند شورتکه حسین رو در اورد با یه حرکت کیرشو کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن حزفه ای کارشو انجام میداد .............کل بدنم یخ کرده بود سرتاسر پر از نفرت بودم حالا دیگه جفتشون لخته لخت بودن حسین داشت سینه های کوچیک هدیه رو میمالیدو هدیه سرمست از فتح کیر حسین ناله خفیفی میکرد و با ناخناش کمر شوهر منو که الان تو اغوشش بودو چنگ میزد ....چرا لال شده بودم چرا نمیرفتم حقشونو بزارم کف دستشون انگار مرده بودم.حسین داشت تلمبه میزد به خودم گفتم پا شو نذار کارشون تموم شه به زور از جام بلند شدم ارزش نداشتن برم بالا سرشون یه لیوان زیر پام بود که کوبیدمش به دیوار .......حسین مثله جن زدها ایستاد روبرم هدیه نشسته بودو با دستاش سینه هاشو مثلا پوشونده بود ..... من بدبخت بودم یا اونا؟ من کاره بدی مرتکب نشده بودم من بدبخت نبودم ......رفتم لباسامو پوشیدم صنممو بغل کردم و ماشینو روشن کردم و رفتم شمال خونه دوستم....با وساطت بزرگترا برگشتم خونه ولی گناه حسین بخشیدنی نبود الان 1سالو نیمه جدا شدیم هنوزم دوسش دارم با وجوده تمامه نامردیاش الان 3 ماهه صنمو نذاشته ببینم فردا قراره دزدکی برم تو مدرسه ببینمش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
بیوه همسایه

سلام من سجاد هستم 31دارم اهل خوزستانم خوش قیافه هستم و خوش لباس دوسال پیش توی یک تصادف رانندگی که مقصرش خود بیشعورم بود زن و دخترم رو ازدست دادم و الان دوساله که تنهام این قضیه که میگم برمیگرده به ماه گذشته من توی یک آپارتمان شش واحده زندگی میکنم طبقه پایین من یک خانم زندگی میکنه به اسم زهرا با پسرش که ده ساله هست یه زن معمولی که نه سکسیه و نه اهل حال منم خداییش هیچ وقت بهش نظر نداشتم یعنی به هیچ کس نظر ندارم بریم سر داستان

یه شب ساعت دوازده بود از سالن برمیگشتم رفته بودم فوتبال موقع وارد شدن به حیاط دیدم دم در ساختمون وایستاده و هی به خیابون نگاه میکنه و میزنه پشت دستش بعد اینکه ماشین رو گذاشتم تو حیاط خواستم در رو ببندم که دیدم خیلی نگرانه ازش پرسیدم چیزی شده گفت نه مرسی چیز خاصی نیست منم گفتم باشه به هرحال من درخدمتم اومدم که برم بالا یه دفعه باصدای لرزون گفت اومدنی یه پراید سفید ندیدی منم گفتم نه گفت داداشم قراره بیاد سعید رو ببریم دکتر داره تو تب میسوزه گفتم تا اون بیاد ممکنه پسرت تشنج کنه بیا تا من ماشینو سروته میکنم بیارش پایین گفت شرمنده ولی وزنش زیاده نمیتونم بیارمش منم رفتم بالا توی حال ی دفعه ی عکس بود از خودش که با تاپ و دامن کوتاه گرفته بود داشتم نگاه میکردم که گفت سعید اینطرفه آقا از خجالت داشتم میمردم رفتم پسرش رو بغل کردم گذاشتمش روی صندلی عقب خودش هم نشست کنارش بردمش بیمارستان تارسیدم بردیمش پذیرش دکتر گفت که باید سرم بزنه تا سرمش رو میزد رفتم نشستم روی نیمکت داخل بخش که زهرا اومد نشست کنارم گفت با چه زبونی ازت تشکر کنم و این تعارفهای معمول منم گفتم بیخیال آقا اوردیمش خونه شد ساعت سه صبح تا رفتم ی دوش گرفتم و خوابیدم چون جمعه بود برنامه ای نداشتم ساعت تقریبا هشت بود که یکی زنگ در رو زد من به خیال اینکه داداشمه اومده ماشینمو قرض بگیره باچشم خواب آلود رفتم در رو باز کردم دیدم ی دفعه برق از سرم پرید خودمو پشت در قایم کردم بله زهرا بود منم با ی شلوارک جلوش بودم گفت اومده هزینه بیمارستان رو پرداخت کنه بازم تعارف همیشگی خلاصه پول رو داد بعد گفت راستی شما سبزی آش دارید ؟ گفتم مادرم یخچالش خراب شده یه مقدار گذاشته پیشم فقط نمیدونم سبزی چی هستن خودت بیا ببین اول گفت نمیخوام ولی بعد راضی شد بیاد تو تا اومد منم رفتم لباس پوشیدم رفتم پیشش داشت تو یخچال میگشت ازش عذر خواهی کردم بابت لباس بدم از کنارش رد شدم کتری آب جوش بزارم که ی دفعه خم شد تا کشوهای پایین فریزر رو ببینه کونش افتاد طرف من منم ناخودآگاه بهش خوردم یعنی بهش مالیدم رو رد شدم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد احساس کردم کشوهای پایینی رو زیاد طول میده نمیخواستم اینکار رو بکنم ولی امان از وسوسه بازم رد شدم از کنارش اینبار یکم معطل کردم یعنی کیرم دقیقا روی کونش بود وایستادم اونم هیچ حرکتی نکرد دستم رو کشیدم رو کمرش و صداش کردم برگشت ولی توی چشمام نگاه نکرد لبم رو گذاشتم روی لبش ی بوس کوچولو گرفتم دیدم اونم بوس رو داد بعد شروع کردم به لب گرفتن روسریش رو زدم عقب موهاش رودیدم بهش گفتم بریم اتاق خواب قبول کرد رفتیم روی تخت ازش لب گرفتم و همینجوری لباساش رو درآوردم ی شرت و کرست مشکی تنش بود ازروی سوتین سینه هاش رو مالیدم اینکارو خوب بلد بودم داشت دیونه میشد صداش درومده بود منم لخت شده بودم لباس زیرش رو هم دراوردم شروع کردم به خوردن کسش لیسش زدم کس کوچیکی داشت سیاه بود کسش یکم هم مو داشت داشتم لیس میزدم ی دفعه گفت حالا نوبیت منه موندم منظورش چی بود دراز کشیدم روی تخت کیرم رو گرفت دستش اروم زبونش رو میزد به کیرم حال خوبی بود اروم کیرم رو کرد تو دهنش چون دهنش کوچیک بود دندوناش به کیرم میخورد اذیت میشدم ولی دلم نمیومد ناراحتش کنم وقتی ساکش تموم شدبهم گفت هرکاری خواستی بکن الا کون چون نمیدم منم قبول کردم دراز کشید رو تخت نشستم وسط پاش اروم کیرم رو رد کردم تو کسش بعد ازدوسال چه حالی میشدم خوابیدم روسینش اروم تلمبه میزدم هم حال میکردم هم از خودم بدم میومد احساس خیانت داشتم همین حالت بودم خواستم بلندشم قسمم داد که بلند نشم گفت احساس امنیت دارم نمیخوام حسم خراب بشه منم بهش احترام گذاشتم توهمین حالت آبم رو ریختم تو کسش .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین سکس زندگی ام با ژاله

سلام. نیومدم چرند بگم. تو زندگیم یه اتفاق افتاد که دوست دارم بگم. اسمم فرشید 19 سالمه و یه پسر مثبت که اصلا اهل سکس و مشروب و اینا نیستم. درس میخونم و زندگیمو به آرامی انجام میدم. یه دختر رو دوست دارم که واقعا عاشقشم و باهاشم ازدواج خواهم کرد و اصلا به فکر سکس باهاش نیستم. اما از دختری بگم که باعث شد به معشوقه ام خیانت کنم یا بهتر بگم خودم باعث شدم و اون یه وسیله بود. یه دختر همسایه داریم به اسم ژاله 16 سالشه. دو خواهر از منم بزرگتر داره که ازدواج کردن. یه پدر معتاد و حشیشی. یه مادر نجیب ولی ساده و یه برادر 6 ساله. دو تا خواهرش که وضع خوبی نداشتن و ازدواج کردن و این خانم هم به تبع آنها. هر روز با یه پسر بود با چندتا از دوستای خودمم دوست بوده. خیلی خوشکله واسه همینم تو چشمه. رون های زیبا که منو دیوونه کرده. کون قلمبه. سینه های متوسط و اندام کاملا سکس به اضافه اینکه چهره زیبایی رو هم داره واسه همینم هر پسری دوست داره بکندش و باهاش باشه. من یه خواهر هم سن ژاله دام که دختر خوبی و دوست ندارم با ژاله بگرده چون همه چی یادش میده ولی ژاله با با مامانش زیاد میان خونه ما و خونوادشون شهر ما کس وکار چندان ندارن و خواهراشم تهران ازدواج کردن واسه همین زیاد خونه همسایه ها میرن. خونه ما هم یکی از همون خونه ها. ژاله میومد خونه ما و من به مادرم میگفتم نیاد. البته دو شک بودم. بعضی وقتها میگفتم بیاد تا بکنمش بعضی وقت ها هم میگفتم نه نیاد خونوادمو از راه بدر کنه. چند ماه پیش وسوسه شدم و بهش پیشنهاد دادم که گفت دوست پسر داره و جوابمو رد کرد. یه شب اومدن خونمون با مادرش و من داشتم درس میخوندم. با یه مانتو و یه شلوار بود. بهم گفت افشین فیلم و آهنگ جدید چی داری منم رفتم کنارش و گفتم چی میخوای ؟ گفت تهی و ساسی مانکنو از این چرت وپرتها که گوشیو دادم دستش. در ضمن اون شب خواهرم خونه مادر بزرگم بود و زیاد اونجا میرفت. رفتم نشستم و عوض میکرد آهنگ ها رو. مادرش هواسش نبود و چون بهم اعتماد داشت زیاد مواظب نبود . دست گذاشتم رو رونهاش وااااااااااااااااااااااااااااااای چیزی که دیوانش بودم دستم بهش خورده بود. اونم چیزی نگفت دست گذاشتم رو اون دستهای سفیدش که بازم به روی خودش نیاورد. دستمو بردم به طرف گردنش که خودشو کنار کشید و گفت نکن و پاشد گفت مامان میرم خونه کار دارم. که رفت و داشتم از عصبانیت میترکیدم. چند روز گذشت و بعدش یه روز خواهرم گفت که ژاله میگه هنوز رو حرفش هست که من گفتم کدوم حرف که گفت فقط همینو پرسید. که منم خودم به نابلدی زدم و گفتم چرند گفته. یه روز تو کوچه دیدمش و باز بهش پیشنهاد دادم و اونم تحویل گرفت و بعد دو روز اس داد و به اصطلاح دوست دخترم شده بود. اوایلش نراحت بودم که به معشوقم خیانت کردم ولی بعدش گفتم یه سکس میکنم و ولش میکنم. هی بهم چرند میگفتیم از عشق و علاقه و همین چیزا. خدایشش حرف سکس نمیزد . حتی یه بارم پرسیدم که می خوای باهم راحت باشیم که سه روز گوشیشو خاموش کرد. یه ماه از دوستیمون گذشته بود که خونواده میرفتن سفر و منم به به خاطر درس نرفتم. واسه خواهرم اجازه گرفتن و رفتن. رفتم پیش فرشید دوستم کهه طرح سکس ژالهو مطرح کرد و منم رفتم تو نخش. اس دادم بهش و گفتم خونمون خایه میای باهم حرف بزنیم و گفت نمیتونه و بعدش خیلی التماس کردم و اونم گفت باشه و اصلا بحث سکس در میان نبود. بهش گفتم به مادرت بگو که میری خونه دوستت و تا شب هم اونجا میمونی و کاردستی مدرسه رو حاضر میکنی. به دوستش زهرا گفتیم که مواظب باشه اگه زنگیدن بگه اینجاستو دستش بنده و ... ولی احتمالش کم بود که زنگ بزنن. چون زیادش گیر بهش نمیدادن. صبحش ساعت 9 بیدار شدم و رفتم یه خورده تخمه و ایستک و چیپس خریدم واسه پزیرایی. بهش زنگ زدم و گفتم درو باز کردم و از پنجره نگاه کردم که کوچه خلوت بود. گفتم بیا بیرون که از خونه اومد و مادرش تا دم در باهاش اومد اونم از کوچه بیرون رفت و منم نگاه کردم مادرش رفت تو زنگیدم و گفتم بدو بیا خونه ما. که خوشیختانه کسی ندید و اومد تو. من یه رکابی و شلوارک پوشیده بودم که رفتم استقبالش و اومد بالا. بهش گفتم راحت باش. و رفت لباساشو عوض کرد . نشستیم یه دو ساعتیو حرف مفت زدیم و بعدش گفتم کد بانو برو نهار درست کن که گفت باشه. رفت که مقدار گوشت رو سرخ کرد و با هم خوردیم. البته بگم که لباساشو عوض کرد یه تاپ سرمه ای و شلوار لی زیر مانتوش بود که وقتی پا به رونهاش نگاه میکردم کیرم سیخ میشد. یه نهارو خوردیم و گفت جمعش کن. منم گفتم چشم قربان. پاشدم و رفتم سفره رو جمع کردم و تموم شددم اومدم دیدم رو مبل دراز کشده. دست به شکش میکشد و گفت چقدر خوردم . شکمم بزرگ شده. و همینجور دست میکشد رفتم کنارش و دستمو گذاشتم رو شکمش و گفتمنوش جونت. بعدش گفتم جای بچمونه قشنگ توپولش کن که گفت پسر یا دختر گفتم شیر پسر. گفت من دختر میخوام منم گفتم نه پسر و گفت اگه دوست نداشته باش دختر باشه نمیزارم بچه دار شیم . با شوخی این حرفو زد. منم با شوخی گفتم چطور نمیزاری به زور بچه دارت میکنم. که خندید و گفت من نزارم چطوری به زور بچه دار میشیم؟ گفتم میخوای امتحان کن. گفت الان؟ گفتم یادت میدم چوری. گفت نمیزارم. من دستشو گرفتم و با دست دیگم دستمو گذاشتم دور گردنش. کیرم سیخ شده بود زیر شلوارکم و اون دید و گفت اوه اوه چیکار میکنی؟ گفتم خودت خواستی. گفت باشه الان نه. با دستم موهاشو کنار میزدم و گفتم بهم اعتماد کن که گفت نمیشه گفتم دوستت دارم نه واسه سکس واسه خودت ولی سکس هم لازمه. گفت فقط در حد دستمالی باشه. من دهنمو گذاشتم تو دهنش و خوردمش. چی حالی داشت. بعدش از رو شلوار دستمو کردم تو شرتش و مالیدمش و اونم گفت دستت چ سرده. و هی دستمو پس میزد که بعدش تاب رو در آوردم و کرستش مشکی بود. بعد شلوارشو کشیدم پایین. وای یه شرت سبز و یه بدن دست نخورده با رونهایی سفید و گوشتی. بعد روش خوابیدم و گردنشو لیس میزدم. زیر بفلشو لیس زدم. یه گازم ازش گرفتم که گفت دیوانه. بعدش بین سینه هاشو لیس زدم و لختش کردم. واااااااااااااای چ کسی بود . بی مو تازه و باحال. کونشو نگو. دوسه بار گونه هاشو بوسیدم و بغل کردم. اونم از رو شلوار به کیرم دست میزد که من در 3 ثانیه خودم رو لخت کردم. وقتی کیرمو دید دستشو کشد کنار و گفت افشین بیخیال. مثل اینکه تازه احساس خیانت میکرد. منم گفتم بیگیرش که پاشد و ازش دور شد. استغفرلله چ بدبختی گیر کرده بودم. بالاخره با هزار التماس گرفتش و منم گفتم بخورش که بهم خندید و گفت غلط کردی. هرچه التماس کردم گوش نداد. من گفتم بزار کستو بخورم که اول نمیزاشت بعد راضی شد. دهنمو رو کسش گذاشتم. اولین بارم بود خیلی نرم بود و داغ. و یه فحش نثارم کرد گفت کثافت و چشاشو بست. منم زبون میکشیدم. احساس میکردم دهنم رمو ژله است هی لیز میخورد. چند دقیقه ای اینکارو کردم و بعد با زبون رونهاشو لیس زدم و بوسیدم. خیلی حال داد. به کیرم تف زدم و گفتم بزارم تو کونت که نزاشت و با التماس حاضر شد امتحان کنیم. که متاسفانه داخل نمیرفت. هر کاری کردم نتونستم چون داد میزد و خودشو عقب مبکشید. بعد دیدم نمیشه کیرمو گزاشتم بین پاهاش و گفتم پاتو سفت کن. و خودمو چند بار مالوندم و بعدش دیدم آبم نمیاد گذاشتم بین سینش که چند رفت و برگش آبم آومد که سریع خودشو کنار زد و با دستما کاغذی پاکش کردم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 17 از 32:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  31  32  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA