انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 22 از 32:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  31  32  پسین »

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان


مرد

 
پروانه دختر همسایه //قسمت اول
ما در همسایگیمون یه خانواده داریم که چندین سال هست که همسایمون هستن یه دختر دارن به نام پروانه ما از قدیم یعنی از بچگی رفت و امد داشتیم منو پروانه همبازی بودیم چون خواهراش و برادرش ازش بزرگتر بودن و همبازی نداشت و چون مادرم همیشه واسه سر زدن خونشون میرفت منم میرفتم و با پروانه بازی میکردم کم کم من بزرگتر شدم و اون هم بزرگتر شد و دوستای جدیدی که پیدا کردیم ما رو از هم جدا میکرد و کار به جایی رسید که فقط همو تو کوچه ببینیم و یه سلام و احوالپرسی بکنیم.یه روز تو کوچه بودم که دیدم پروانه داره میاد منم عادی یه گوشه نشسته بودم که دیدم یه ماشین که دوتا جوون توش بودن کنار پروانه زدن رو ترمز و خواستن شماره بهش بدن پروانه هم معلوم بود که میخواد شماره رو بگیره منم تا این صحنه رو دیدم سریع سمتشون دویدم اونا که متوجه من شدن دنده عقب گرفتن و رفتن وقتی رسیدم سلام کردم گفتم اذیتت که نکردن اونم جواب سلامم رو داد و با یکم اخم گفت نه و رفت منم برگشتم تو دلم بهش گفتم از غریبه ها شماره میگیری میخوای به دوتا چپ و چول بدی جنده خانم.خلاصه از اون روز نظرم بهش عوض شد و فهمیدم تنش میخاره البته من اصلا فکر چیزی نبودم که بخوام باهاش رابطه داشته باشم.



چندین ماه از اون ماجرا گذشت تا اینکه یه روز از کنار درشون رد شدم و دیدم از لای در بیرون رو نگاه میکنه کمی جلوتر رفتم و دیدم یه پسر مشکوکی داره با گوشی حرف میزنه متوجه شدم با این پسره قرار داره خلاصه پشت در کمین کردم پسره تا رسید رفت تو خونشون گفتم ای دادوبیداد اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که ببینم تا چه حد اینا با هم رابطه دارن سریع رفتم روی پشت بوم اروم اروم رفتم تا رسیدم به بالای حیاطشون خوب نگاه کردم دیدم توی انباری که تو حیاطشون بود هستن و پسره که تاپ پروانه رو زده بالا و با سینه هاش ور میره و هی ازش لب میگیره منم سریع گوشیم رو در اوردم و از این صحنه فیلم گرفتم کامل تو فیلم افتاده بودن.این هم بگم که پدر پروانه چند سالی بود که مرده بود و برادرش هم سره کار بود و 2 تا خواهر بزرگتر از خودش داشت که ازدواج کرده بودن و یه مادر داشت که بنده خدا همیشه مریض بود یا تو بیمارستان بود یا تو رختخواب بود.من هم الان 24 سالمه پروانه هم 23 سالشه.پروانه یه دختر خوش هیکل سفید با رونای تپل و سینه های برجسته منم بد نیستم همیشه خوش تیپ میگردم و مرتب هستم چون چند سال هم هست ورزش میکنم هیکل عالی دارم.خلاصه اونا هی داشتن همدیگه رو میمالوندن که پسره پروانه رو برگردوند و سریع شلوارش و شرتش رو کشید پایین و با کونش ور میرفت هی بوسش میکرد منم اولین بار بود که کونش و پاهاش و میدیدم واقعا بدن نازی داشت پسره هم کیرش رو از تو زیپش اورد بیرون و شروع کرد به کردن متوجه نشدم که از کون میکنه یا از لاپا ولی پیش خودم گفتم حتما داره لاپایی میکنه که اینقدر راحت حال میکنه بعد حدود 10 دقیقه ابش امد یکم دیگه به هم لب دادن و پسره رفت.من دیگه کارم این شده بود که باز رو مچش رو بگیرم همش دم در بودم ولی خبری نشد گفتم حتما بهم زدن منم بیخیالش شدم اما گفتم سر فرصت مناسب تورش میکنم.

...

یه روز ساعت 12 ظهر بود نون خریده بودم داشتم میومدم خونه که دیدم صدای جیغ میاد از خونشون یه لحظه مکث کردم که دیدم داره میگه مامان مامان گفتم باز حال مادرش بهم خورد امدم در زدم در خونشون امد در رو باز کرد دیدم مثل گچ سفیده گفتم چی شده گفت مامان مامانم داره میمیره سریع دویدم داخل بنده خدا تشنج کرده بود و پروانه از دیدن این صحنه جا خورده بود سریع یه بالشت گذاشتم زیر سرش و کمر بندم رو در اوردم گذاشتم بین دندوناش زنگ زدم امبولانس امد منم دیدم کسی باهاش نیست باهاش رفتم تا خواهراش یا برادرش بیان و قتی امدن کمی موندم و رفتم فردای اونروز پروانه منو دید و ازم تشکر کرد منم یکم زبون بازی کردم و شمارم رو گرفت که اگه باز اتفاقی افتاد بهم زنگ بزنه و با خنده از هم خداحافظی کردیم از اون روز به بعد باز با هم صمیمی شدیم واس بازی میکردیم تا اینکه یه روز اس داد گفت: دوست دختر داری گفتم: نه گفت: شیطون امارت رو خوب دارم من گفتم: نه اینکه تو دوست پسر نداری گفت: به خدا ندارم گقتم: پس من چیم گفت: میشه گفت اره هستی گفتم: قبل از من نداشتی گفت:نه نداشتم گفتم:پس اون که امد تو انباری کی بود که دیگه جواب اس رو نداد زنگ زدم رد تماس داد باز اس دادم جریان رو میدونم اگه بخواستم به کسی بگم تا حالا گفته بودم حالا هم که منو دوست پسر خودت میدونی جریانش رو برام بگو که زنگ زد گفت با یه پسری اشنا شده بود بهش قول ازدواج داد و چند بار امد باهاش حال کرد و بعد فهمیده با یکی دیگه هم دوسته و ولش کرد. یه چند روزی رابطمون بیشتر شد تا اینکه یه روز اس داد کجایی من جواب دادم خونم بهم گفت میای خونمون گفتم باز مادرت چیزیش شده گفت نه تنهام دیشب واسه یه سری ازمایشات بردنش بستریش کردن گفتم باشه الان میام سریع خودم رو اماده کردم و رفتم در زدم دیدم با چادر امد دم در تعارف کرد و رفتم داخل همین که وارد شدم از پشت زد پس کلم برگشتم گفتم چته دیوونه گفت تو از کجا فهمیدی گفتم چی رو گفت جریان انباری گفتم اونروز دیدم پسره امد داخل و منم امدم از رو پشت بوم دیدمتون خلاصه گفت همه ماجرا رو دیدی گفتم اره با جزئیاتش همینطور حرف زدیم و وارد اتاقاشون شدیم رفتم رو مبل نشستم اونم با یه سینی شربت امد داخل چادری که سرش بود رو اگه نمیزاشت بهتر بود همه جاش معلوم بود امد روبه روم نشست و شربت و خوردیم شروع کرد از جریان پسره گفتن که اره خیلی دوستش داشتم بهم خیانت کرد از این حرفها منم تو این مدت داشتم برندازش میکردم که به به عجب هلویی تا الان تو دست و بالمون بود ما ازش بی نصیب بودیم من تو فکر این بودم که چه جور بکنمش که یه دفعه زد زیر گریه بلند شدم رفتم کنارش بغلش کردم اونم از خدا خواسته سرش رو گذاشت رو سینم گریش کمتر شد منم داشتم هم نوازشش میکردم که سرش رو بلند کرد گفت که مسعود تو چقدر خوبی منم باز زبون بازیم گل کرد شروع کردم مخ زنی

ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پروانه دختر همسایه //قسمت دوم و آخر
باز سرش رو گذاشت رو سینم من اروم در گوشش گفتم یه سوال ازت بپرسم ناراحت نمیشی گفت بپرس عزیزم گفتم اونروز که پسره باهات حال میکرد لاپایی میکردت گفت چطور مگه گفتم حالت دادنت از کون بود ولی اون وقتی شروع به کردن کرد خیلی راحت کرد و تو هیچ تکونی نخوردی و گفت اره از کون بود گفتم راستش رو میگی گفت بگو گفتم تا حالا چند بار از کون دادی نگاهی بهم کرد و من از نگاش متوجه شدم دیگه نپرس و اگه میخوای خودت هم بیا امتحان کن من دوباره گرفتمش تو بغلم و چادرش رو زدم کنار حالا دیگه فقط تاپ سرخ و یه دامن مشکی تنش بود و داشتم با موهای خوش حالتش بازی میکردم اروم یه دستم رو بردم رو سینش شروع کردم مالوندن یادم به پاهاش افتاد یکی از پاهاش رو گذاشتم رو پام و اون یکی رو گذاشتم رو میز کنار مبل دامنش رو یواش زدم بالا و پاهای سفید و خوش تراشش نمایون شد دستم رو از مچ پا تا روناش کشیدم چند بار تکرار کردم خیلی خوشش میومد هر چند سانتی که بالا و پایین میرفتم پاهاش رو تو کف دستم فشار میدادم اونم فقط چشماش رو بسته بود و خودش رو کامل در اختیار من گذاشته بود کم کم رفتم بالا که دیگه دستم نزدیک کسش اون یکم پاهاش رو به هم فشار داد البته از روی شهوت من دستم لای پاش نزدیک کسش گیر کرد اروم در گوشش گفتم خوشکلم پاهات رو شل کن همین که شل کرد دستم رسید به شرتش کف دستم رو گذاشتم رو کسش بعد انگشت شصتم رو چوچولش گذاشتم و با باقی انگشتام سوراخ کونش رو نوازش میکردم اون دیگه داشت پرواز میکرد منم پیش خودم گفتم باید بهترین حال رو بهش بدم یه دستم که پشت گردنش بود نمیشد کاری کرد ولی اون دستم که رو کسش بود یه لحظه اوردم بالا و دوتا سینش رو لخت کردم و از زیر سوتین دراوردم وباز دستم گذاشتم رو کسش شروع کردم چند تا لب ریز ابدار و پر سر وصدا ازش گرفتم با تمام وجود داشتم میمالیدمش از پایین رو کس از وسط سینه هاش با دهنم میخوردم از بالا هم با اون دستم موهاش و گوشاش رو بازی میدادم شهوت تمام وجودش رو گرفت اروم دستش رو گذاشت رو کیرم بهم گفت اینو الان بهم میدی یه نگاش کردم بهش گفتم عزیزم همینطور که تو همه چیت رو به من دادی من همه چیم رو بهت میدم یه لبخند زد گفت لباسات رو بزار درارم تا گرمای بدنت رو حس کنم



خودم رو ازش جدا کردم رو مبل تکیه دادم با بدن نیمه برهنه امد رو پاهام نشست تک پوشم رو در اورد شروع کرد سینه هام رو نوازش کردن بهم گفت همیشه ارزو داشتم با سینه هات بازی کنم چون چند سال بود ورزش میکردم بدن خوش فرمی داشتم بازوهام رو میگرفت دست رو عضلات شکمم میکشید از رفتارش معلوم بود که چرا این چند سال با من رابطه نداشت خلاصه یهو خودش رو از رو پام سر داد پایین و رو زمین روی زانو نشست و شروع کرد شلوارم رو دراوردن کامل که در اورد چشمش به کیرم که زیر شرتم بود افتاد گفت ناقلا خوب بزرگش کردی یه لبخند زدم اونم شروع کرد شرتم رو در اوردن همین که شرتم رو کشید پایین کیرم پرید بیرون( مثل مترسکها که تو کارتونها از جعبه میزنه بیرون)یه جون گفت بعد شروع کرد با یه دست تخمام رو فشار دادن با یه دست دیگش کیرم رو اماده میکرد سرش رو اورد نزدیک کیرم یه تف انداخت روش بعد شروع کرد واسم جلق زدن بهش گفتم مگه نمیخوری اون گفت مگه تو خوردی که من بخورم گفتم تو بخور من فعلا باهات کار دارم گفت یعنی میخوری گفتم تازه اوله کاره یه بوس واسم فرستاد یه نفس عمیق کشید شروع کرد ساک زدن خیلی اروم دهنش رو روکیرم بالا پایین میکرد منم موهاش رو جمع کردم که بتونم صورتش رو ببینم خیلی با دقت میخورد اصلا دندوناش رو به کیرم نمیزد دهنش رو که بالا میاورد زبونش رو به سر کیرم میزد که حالم واقعا داشت جا میاورد کیرم رو از دهنش میاورد بیرون از روی تخمام زبون میکشید تا سر کیرم به سرش میرسید با زبون تند تند لیس میزد دستم رو گذاشتم رو بغلش کشیدمش بالا دستام رو گذاشتم دور کمرش اونم دستاش رو گذاشت دور گردنم شروع کردیم لب گرفتن تو همون حالت بلند شدم بهش گفتم بریم رو تخت خواب تو اتاقت رفتیم تو مسیر همش لب میگرفتیم شاید 10 متر راه رو 2 3 دقیقه طول کشید با این وقفه های که بین حال کردنها انجام میدادم کاری میکردم ابم نیاد رفتیم تو اتاقش انداختمش رو تخت پاهاش رو از هم بالا کشیدم دامنش سر خورد پایین دست گذاشتم دامنش و شرتش رو دراوردم وای چی میدیم یه کس صورتی بدون مو حتی یه نقطه ضعف هم نداشت سرم رو گذاشتن بین پاهاش با انگشتام لای کسش رو باز کردم سرخی کسش معلومشد اروم از پایین زبون میکشیدم به بالا رو چوچولش قفل میکردم با دهنم مک میزدم اونم همش ناله میکرد اه و اوهش بلند شد بهم میگفت جون عجب بکنی هستی تو کجا بودی تا حالا لیسش بزن کسمو بخوووووور وای وای وااااای زبون بزن توش بزن توش کیرت تو کسم تو بازبون اینطوری میکنی با کیرت دیگه چه میکنی ااای ای ای ای جان بخور منم معطلش نکردم از فرصت استفاده کردم انگشتم رو تف زدم گذاشتم تو سوراخ کونش یه جیغ زد گفت اره هر دوتا سوراخم رو انگشت کن قربون اون کیرت برم که الان میره تو کونم وای کارم رو سریع کردم



اونم دیگه داشت نعره میکشید و کمرش رو به تخت میکوبید صداش قطع شد وفقط صدای نفسای تند تندش میومد که دیگه هیچ حرکتی نکرد فهمیدم ارضا شد رفتم کنارش دراز کشیدم کیرم رو گذاشتم لای پاش تا یکم حالش بیاد سر جا با دستم موهای صورتش رو جمع کردم زل زدم به چشمای خمارش بهم گفت خیلی باحالی هیچوقت تنهام نزار یه لب ازش گرفتم بهش گفتم بیا با کیرم بازی کن تا راست شه من نشستم رو تخت اونم با یه حرکت کیرم رو کرد تو دهنش یکم باهاش بازی کرد که کیرم باز راست راست شد بهم گفت شروع کنیم منم گفتم چی رو گفت کردن گفتم کی کی رو بکنه گفت:مسعود جون پروانه خانم رو بکنه گفتم:پروانه چی میخواد گفت:پروانه کیر میخواد گفتم: کیر کی :گفت کیر اقا مسعود گفتم کجا بره گفت : تو کونم همینطور ازش سوال کردم بهش گفتم کیرم ماله تو یه واااای کشیده گفت منم دراز کشیدم بهش گفتم بیا رو کیرم بشین که بره تو کونت اونم بی معطلی کیرم رو تو مشتش گرفت یه تف مشتی انداخت رو کیرم با کف دستش هم یکم تف از دهنش گرفت گذاشت روسوراخ کونش نشست رو کیرم اروم اروم رفت داخل کونش حین رفتن اون فقط نفس عمیق میکشید کیرم عرض چند ثانیه تا ته رفت تو کونش کونش زیاد تنگ نبود معلوم بود حسابی از کون داده دستاش رو گذاشت رو سینم شروع کرد تلنبه زدن با یه حرکت خیلی قشنگ بالا پایین میشد که به بدن خودش یه موج میداد خیلی قشنگ بود حرکاتش. موهاش رو با حرکت سرش اینور و اونور میکرد منم با دستام دور کمرش رو گرفتم یه لحظه مکث میکرد و میومد سینه هاش رو میزاشت لیس بزنم یا از هم لب میگرفتیم و باز شروع به تلنبه زدن با عشوه میکرد من یکم احساس میکردم ابم داره میاد اونو نگه میداشتم و ازش لب میگرفتم بهش گفتم مدل رو عوض کنیم اونم بلند شده همینطور رو تخت نشست منتظر بود که من چکار میکنم بلندش کردم تکیه دادم به دیوار کمرم به دیوار بود پاهام رو یکم به جلو کشیدم با اشاره بهش فهموندم کونت رو بیار امد باز تف زدم به کیرم



یکم کیرم رو بین لمبه های کونش کشیدم گفت بکن دیگه اینقدر اذیتم نکن حالا من این کارها رو میکردم که ابم زود نیاد و اونو بیشتر حشری کنم که بلند داد زد بکن یه لحظه جا خوردم محکم زدم رو کونش یه ای بلند گفت و گفت رو اون یکی هم بزن وقتی زدم گفت حالا با کیرت بزن تو هدف قاچ کونش رو باز کردم و کشیدمش عقب کیرم رفت تو کونش بهش گفتم خودت رو عقب جلو کن که اونم باز با عشوه و ناز کارش رو انجام داد من کامل به دیوار چسبیده بودم که دستم رو بردم رو سینه هاش واسش میمالیدم اونم میگفت وای مسعود چه کارای بلدی اگه از کس بهت بدم دیگه چه کارم میکنی اگه شوهر کردم باید بیای کسم هم بکنی دوس دارم کیرت رو تو کسم احساس کنم وااااای وااااای به تو میگن بکن حرفه ای جونم جونم منم با حرفاش بیشتر تحریک میشدم سرم رو گذاشتم به دیوار داشتم با حرفاش حال میکردم که کونش رو از کیرم جدا کرد و برگشت امد تو بغلم شروع کرد لب گرفتن با دستش کیرم رو گذاشت لای پاش و محکم پاهش رو به هم فشار میداد لبش رو جدا کرد گفت مسعود عاشقتم باید بهم قول بدی همیشه همینجور منو میکنی بهش گفتم کیرم ماله تو هر وقت کونت حوس کرد بیا تا بکنمت بهم گفت چرا ابت نمیاد نکنه چیزی مصرف کردی گفتم نه عزیزم واست میگم جریان از چه قراره فعلا بزار حال کنیم دو تا دستام رو گرفت عقب عقب رفت سمت تختش منم با خودش کشید خوابید منم خوابیدم روش دو تا پاهش رو گذاشتم رو شونه هام یه بالشت گذاشتم زیر کمرش که کونش بیاد بالاتر کیرم رو خیس کردم گذاشتم تو کونش خیلی اروم تلنبه میزدم اونم فهمیده بود از ناله کردن خوشم میاد همینجور ناله میکرد پاهاش رو دور کمرم حلقه کردم ضرباتم رو تند تند کردم بهش گفتم ابم امد کجا بریزم گفت هر جا دوست داری گفتم میخوام بزارم لای سینت گفت هر چی دوست داری بکن کیرم رو در اوردم یه تف انداختم لای سینش کیرم رو گذاشتم بین سینه هاش اونم با دستاش سینه هاش رو بهم چسبوند طولی نکشید که ابم ریخت و کامل تا زیر گردنش رفت اونم سریع با دستاش ابم رو به بدنش مالوند کنارش دراز کشیدم (همیشه اینو به خاطر بسپارید که بعد از هر سکسی که انجام میدین چه خوب چه بد کنار شریک جنسیتون دراز بکشید واز اینکه باهم بودین و لذت بردین تعریف کنین و ازش تشکر کنین)شروع کردم ازش تشکر کردم و نوازش کردنش اونم همش قربون صدقم میرفت و ازم بابت اینکه کردمش و حال اساسی بهش دادم تشکر میکرد ازم سوال کرد چرا ابت دیر امد گفتم ما بین سکسمون این توقفهای که انجام میدادم باعث میشد که تحرک شدن تخمام کمتر بشه و ابم دیر بیاد بغلش کردم رفتیم حموم سریع خودمون رو شستیم امدیم بیرون موقع رفتن بهش گفتم پایه هستی بریم بیرون بگردیم یه چشمک زد گفت چه جورم گفتم سریع اماده شو بیا تا ماشین رو بیارم منم امدم خونه لباس عوض کردم رفتم سوارش کردم رفتیم تاب خوردن تو ماشین یه کارای میکرد که من با دوستام نمیکردم به هر دختری میرسیدیم سرش رو از پنجره میاورد بیرون بهش متلک میگفت به بعضی هاشون میگفت این پسره از اون بکن هاست تو هم بیا یه حال بکن منم میروندم میرفتم بهش گفتم اگه یه هفته باهم بیایم بیرون عابرومون رو میبری همه میفهمن که من تو رو میکنم اونم گفت بزار بفهمن حسودیشون بشه خلاصه 1ساعتی گشتیم بعد رفتیم بیمارستان عیادت مادرش که خواهراش خیلی ازم تشکر کردن از بابت اینکه برای عیادت رفتم. پایان.به قلم مسعود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پـــــــــــــــــــریسا شاه کـــــــــــــــس
من مهدي هستم 20سالمه اين خاطره اي كه مينويسم بر ميگرده به 2هفته پيش دومين روزي كه رفته بودم محلمون ما تو شهر زندگي ميكنيم ولي اصالتمون بر ميگرده به يه روستاي خيلي دور افتاده تو اون روستا زمين و باغ داريم بخاطر همين واسه عشقو حال زياد ميريم اونجا تو روستامون يه زني هست كه واقعا شاه كسه همه تو كفش هستن از بچه بگير تا پيرمرد منم يكي از اونا بودم زنه خيلي نازه هيكلش رو فرم سفيد موهاي بور و چشماي سبز من 2سال بود كه فكر كردن پریسا بودم خيلي تو كفش بودم واقعا چيز توپيه خاطره ي قشنگ من از جايي شروع شد كه پریسا بهم گفت منو با موتور برسون روستاي كناريمون كه امكاناتش بهتر از روستاي ما هستو مردم روستاي ما مجبورن واسه كوچكترين خريدا برن اونجا.خلاصه پریسا صبح به من گفت كه كسي نيست كه منو ببره تا عصر اگه كسي نيومدو جور نشد بيا دنبالم گذشت و منم از خدا خواسته فقط دعا ميكردم كسي پيدا نشه عصر شد ساعتاي 4رفتم دنبالش گفت من آماده ميشم 1ساعت ديگه بيا منم گفتم وايميستم آماده شي بريم گفت باشه رفت تو نيم ساعتي طول كشيد تا بياد وقتي اومد فقط ب اندامش نگاه ميكردم با يه اخمه كوچلو سوار شد تو راه هي ترمز ميگرفتم كه نوك سينه هاش بخوره به كمرم وسطاي راه كه رسيديم ديگه داغ كرده بودم نميتونستم خودمو كنترل كنم پيچيدم تو يه فرعي كه خاكي بود قبلا زياد رفته بودم اونجا اخرش ميرسيد به يه باغ سرسبزو باحال كه پاتوق هميشگيمون بود پریسا بهم گفت چيكار ميكني بچه كجا داري ميبريم گفتم كار دارم فقط هيچي نپرس تا بفهمي بيچاره ترسيده بود گفت خودمو ميندازم پايين گفتم بشين نترس فقط ساكت باش رسيديم به باغ رفتم طرف پاتوقمون تا جايي كه امكانش بود با موتور رفتم جلو وايسادم پياده شد گفت خب كارت چيه اينكارا چه معني ميده دستشو گرفتم بردمش طرف پاتوقمون.يه جايي بود وسط باغ علف و چمن زياد داشت دور تا دورش درخت بود 4_5متري بود جاي توپي بود رسيديم گفت بچه كارتو بگو ديگه حوصله ندارم بهش گفتم يعني تا الان نفهميدي؟گفت نه چيو بايد بفهمم دستشو گرفتمو خوابوندمش رو علفا دراز كشيدم روش گفت خيلي بيشعوري بخدا جيغ ميزنم



گفتم الكي خودتو اذيت نكن كسي صداتو نميشنوه گفت خيلي پستي من شوهر دارم گفتم فقط همين يبار بخدا كاري ميكنم كه لذتبخش ترين سكسو توزندگيت تجربه كني.يخورده زير پام دستوپا زد ديد نميتونه كاري كنه ميخواست گريه كنه منم سرمو برده بودم لاي پستوناشو گاز ميگرفتم و با صورتم باهاشون بازي ميكردم دستمو بردم از رو شلوار تنگش خط كسشو نوازش ميكردم ديگه رام شده بود بيچاره خيلي ترسيده بود آروم چشماشو بوسيدمو بهش گفتم نترس قول ميدم به هردومون خوش بگذره روسريش از سرش افتاده بود بازدم نفسمو بردم رو لاله ي گوشش با لبام نوازشش كردم يخورده بوسيدم و گاز گرفتم خيلي يواشو تحريك كننده خورم تا زير گلوش دكمه هاي مانتوشو باز كردمو مانتوشو درآوردم تاپ كوتاه سفيد خط خطيشو درآورم باورم نميشد حالا تنها پرده ي بين چشماي منو اون سينه هاي نازش فقط سوتين مشكيش بود سريع كمرشو بلند كردمو قلاب سوتينشو باز كردم كندمشو اندختم كنار چنگ زدم تو پستوناي سفيدو انار مانندش بعد شروع كردم به خوردنشون فهميدم خوشش اومده رفتم سراغ شلوارش دكمشو باز كردم كمرشو خودش بالا گرفت تا شلوارشو در بيارم اينكارش تحريكم كرد خيالم راحت شد كه خودشم واسه سكس طمع برداشته شلوارشو دراوردم شرتشم مشكي بود سفيدي بدنشو بيشتر جلوه ميداد دهنم گذاشتم رو كسش بالبام نوازشش كردم تا بالا دستمو بردم زير بنداي شرتشو كشيدمش پايين زبونم از خط كسش خيلي يواش كشيدم ديدم خودشو كشيد بالاتر بدنش داغ شده بود 5دقيقه اي كسشو خوردم خيلي سر شده بود صداي ناله هاش ديوونم كرده بود ديگه خودمم طاقت نداشتم خيلي سريع لباسامو دراورم همون جوري كه ايستاده بودم
نگاش كردم بهم گفت چيه ميخواي كيرتم بخورم خنديدمو هيچي نگفتم.بهم گفت زودباش ديگ منم دستامو بردم زير زانوهاشو پاشو جمع كردم تو شيكمش كيرمو يواش كردم تو تا ختنه گاه چندبار عقب جلو كردم ديوونه شده بود تشنه ي كير شده بود گفت تا ته بكن محكم تپوندم توش چندتا تلنبه زدم ديدم ارضا شد كل بدنش لرزيدو شل شد منم سرعتمو بيشتر كردم داشت حالم ميومد كه كيرمو دراوردم ابم بافشار ريخت رو شكمش سريع يه دستمال كاغذي از جيب مانتوش دراورد و پاكش كرد 10دقيقه اي روش دراز كشيدم گفت كارت تموم شد بريم؟گفتم دفه ي ديگه هم در كار هست گفت نميدونم خوشحال شدم لباشو بوسيدم گفت پررو...



لباسامونو پوشيديمو رفتيم تو راه دست انداخت دور كمرم تو گوشم گفت خيلي حال داد!گفتم:بهت كه گفتم پریسا جون.بعدازون ديگه فرصت نشد سكس داشته باشيم الانم تو شهرم دلم خيلي واسش تنگه ببخشيد اگه سرتونو درد آوردم..پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
کون تنگ مینا دختر همسایه
سلام دوستان.خسته نباشید.الان چند وقتی میشه که خدمتمو تموم کردم.قضیه ای که میخوام براتون بگم برمیگرده به ۵ سال پیش.مینا دختر همسایمون دختر خیلی خوشگل و تو دل برویی بود.چشماش منو دیوونه میکرد.آبی آبی بود.۱۵ سال داشت.موهاش هم مشکی براق.تقریبا ۱۶۹ قدش و ۵۰ کیلو هم وزنش بود.خلاصه خیلی ها تو کفش بودن.از جمله رفیق خودم مهران.چند باری هم سعی کرده بود بهش شماره بده ولی مینا بهش محل نمیذاشت.منم چون همسایشون بودم سلام و علیک داشتیم.خلاصه چند وقتی گذشت ولی فکر و ذکرم شده بود مینا.حتی زنگ کلاس هم با مهران در مورد اون حرف میزدم.ولی برامون اصلا تکراری نبود.دیگه نتونستم تحمل کنم و به دختر عموم گفتم که باهاش حرف بزنه ببینه که راضی میشه من باهاش دوست بشم؟اونم قبول کرد که بهش بگه.واسه همین منم شمارمو بهش دادم تا اگه قبول کرد زنگ بزنه.از خودم بگم:۲۱ سال.۱۸۵ قد.۷۵ وزن.چشم و مو مشکی.ورزشکارم.رشتم والیباله.۴،۵ روزی گذشت.زنگ استراحت با مهران کنار آبخوری نشسته بودم که یه پیام اومد....



بازش کردم دیدم شماره ناشناسه.پیام عاشقانه برام فرستاده بود.اولش فکر نمیکردم مینا باشه.ولی وقتی جواب دادم شما؟پیام داد که دستت درد نکنه.دیگه همسایتو نمیشناسی؟همونی که خودت میترسیدی بهش بگی.واسه هم به دختر عموت گفتی.جواب دادم که شرمنده نشناختم.دل تو دلم نبود.مهران باورش نمیشد که اون خودش بهم پیام داده.خلاصه کارمون شده بود اس بازی.یک ماه گذشت وما توی این یک ماه چند باری هم باهم حرف زدیم.دیگه رومون به هم وا شده بود و برای هم اس سکسی میفرستادیم.خیلی دلم میخواست بکنمش ولی نه مکان داشتم و نه جرأتشو.چند وقت دیگه هم گذشت.دخترعموم قرار شد جشن تولد بگیره.منم خیلی خوشحال بودم که میتونم از نزدیک ببینمش.شب جشن بود که به بهانه تعارف کردن شربت به مهمونا رفتم پیش اون کمی باهاش حرف زدم.بعدش دوباره برگشتم به سمت آشپزخونه.وقتی از پنجره بیرون رو نگاه کردم انباری عموم رو دیدم و یه فکر بدی افتاد تو سرم.بهش اس دادم گفتم بیا بیرون.گفت واسه چی؟گفتم تو بیا کارت دارم.گفتم بگو میری سرویس برمیگردی.گفت باشه.۵ دقیقه ی دیگه میام.سرویس عموم کنار انباری بود....



من سریع رفتم توی انباری و منتظر موندم تا بیاد.بعد ۵ دقیقه اومد بیرون.داشت میرفت سمت دستشویی که صداش زدم.اومد پیشم داخل انبار.تا اومد داخل بغلش کردم و شروع کردیم لب گرفتن.هیچ کدوممون بلد نبودیم.دستمو بردم سمت سینش و شروع کردم به مالیدنشون.با یه دستم هم از پشت کونش رو میمالیدم.بعدش دراز کشیدیم روی کاه داخل انباری.سینشو از داخل کرستش در آوردم و شروع کردم به خوردن.هر دوتامون بدجوری حشری شده بودیم.دامنشو زدم بالا دیدم یه شرت صورتی خوش رنگ داره.اول از رو شرت کسشو نوازش کردم.بعدش شرتشو کشیدم پاینن که دیدم یه کس خوشگل کوچولو که هیچ مویی هم نداره.شروع کردم به خوردنش.بعد ۳ دقیقه گفتم که نوبت توئه.اول قبول نمیکرد ولی چون اصرار کردم و خیلی هم دوستم داشت قبول کرد.سرکیرمو که کرد دهنش یه گرمایی کل وجودمو گرفت.ولی زیاد بلد نبود و هی دندونش به کیرم میخورد.بعد از چند دقیقه گفتم چهار دستو پا بشینه.بعدش تف زدم سر کیرم و کمی هم به سوراخ کونش.سرشو گذاشتم رو سوراخش و فشار دادم ولی انگار نه انگار.دیدم اینجوری نمیشه و اون هم درد میکشه.واسه همین شروع کردم با انگشت بازش کردن.بعد از پنج دقیقه که دو تا از انگشتامو کرده بودم تو کونش دوباره تف زدم سر کیرم و گذاشتم رو سوراخش و ایندفعه فشارمو بیشتر کردم.با یه دستم هم دهنشو گرفتم که داد نزنه.به زور سر کیرمو کردم تو کونش ولی معلوم بود بدجور درد میکشه.چند دقیقه سر کیرمو میکردم تو و میاوردم بیرون که آبم اومد و همشو ریختم تو کونش.دیدم هنوز ارضا نشده واسه همین به پشت درازش کردم و شروع کردم به خوردن کسش که چند دقیقه بعد بدنش کمی لرزید و ارضا شد.از اون ماجرا ۵ سال میگذره و چند بار دیگه هم کردمش وما هنوز باهمیم....قلم فرزاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مهســـــــــــــــــا دختر همسایه
من عارف 23 هستم از یکی از شهرهای شمال کشور
داستان از اون جایی شروع شد که به خونه جدید اسباب کشی کردیم
خونه جدید ما حومه شهر بود این خونه ویلایی که خریده بودیم چنتا همسایه بیشتر نداشت و دورو اطراف خونه زمین بایر بود
همسایه رو به رویی ما یه دختر داشت که زیبا بود منم از وقتی که اومده بودم تو نخش بودم که مخش بزنم و باهاش دوست بشم
یکی دوماهی گذشت و تابستان رسید چون شهرماهم ساحلی رفته بودم ساحل شنا کنم موقع برگشت دم غروب بود دیدم مهسا نزدیک خونشون داره با گوشی ش حرف میزنه تا رسیدم دیدم حرف ش قطع کرد یه احوال پرسی کرد تندی رفتم خونه شماره تو یه کارت ویزیت نوشتم اومد بیرون دیدم دم درش ون بود من نزدیک شدم یه جورایی سر حرف وا کردم پسرا که دیگه استاد این قسمتش هستن
خلاصه با خواهش تمنا به زور شماره گرفت بعد از یه هفته دیدم اس اومد سلام اقا عارف مهسا هستم اس دادم به سلام مهسا خانوم همسایه زیبا ما خلاصه یه خورده اس بازی کردیم این دوستی ما ادامه داشت بعد از یه مدت دیگه باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ و سینما یه خورده خرت و پرت واسش خریدم یه سالی گذشت توی این مدت اصلا در مورد سکس حرف نزدم نهایت یه بوس روی پیشونیش می کردم همین یه روز به سر م زد بهش حالی کنم به اون بدن سکسی و سینه های خوردنیش نیاز دارم ولی هرکاری کردم نشد بهش بگم


خلاصه زد عمو بنده فوت کرد و خانواده من مجبور بودن برن یه شهر دیگه منم خونه گذاشتن مراقب باشم چون دروربر ما خونه زیاد نبود واسه همین موندم خونه منم تا رفتن رفتم فیلم دزدان دریایی گذاشتم تو لپ تاپ ببینم تازه گرفته بودم یه خورده تشنه بودم گفتم برم آشپزخونه یه آب جو هینکن بیارم بخورم وای عاشقشمااااااااا
تا رفتم تو اشپزنه از پنجره مهسا دیدم از تو راه پله خونشون داره میاد پایین خونه اونام ویلایی بود ولی تقریبا میشه حیاط راه پله دید من که مهسا با یه شورت و سوتین بنفش دیدم اصن هنگ کردمااااا اخه عاشق رنگ بنفش م واسه لباس خانم ها خیلی حشریم میکنه خلاصه اومده بود حیاط لباس پهن منه اگه اشتب نکن م چون تو دستش سبد بود اون رو گذشت و من فقط یه باز جلق زدم مجبور بودم فردا شد زنگ زدم به مهسا گفتم خیلی نامردی گفت چی میگی دیونه گفتم چش منو دور دیدی با شورت و سوتین میای تو حیاط بنده خدا حول شده بود اساسی خلاصه داستان بهش گفتم تا گفتم جلق زدم فقط کم مونده بود بزنه تو گوش م گفت چرا جلق زدی دیونه مشکل پیدا میکنی و... کلی نصیحت کرد گفتم خو بگو چیکار کنم گفت با من سکس کن بازم ?????? تمام مغزم گرفته بود یعنی درست شنیده بودم مهسا اینو گفت گفتم شوخی می کنی? گفتم به قیافم میاد شوخی کنم (البته داشتم میدیدم ش )



خلاصه بهش گفتم خانوداه من نیستن تا اخر هفته میان کلی ذوق مرگ شده بودم که با مهسا تنها عشقم می خوام سکس کنم چند روز گذشت تا یه فرصت پیدا کرد بیاد خونه ما بهان ش م این بود که می خوام برم خونه مریم صمیمی ترین دوست مهسا مثلا مریم مریضه که خانواده خودش شک نکن منم از خدا خواسته روز قبل ش رفته بودم داروخانه دوستم یه بسته کاندوم گرفتم میگم دوستم مغازه واسه بابای دوستمه شب و رفتیم شام خوردیم اومدیم مهسا گفت عارف نمی خوای بریم سرکار مون گفتم خیلی حول دااری گفت چرا نداشته باشم با تنها عشقم می خوام سکس کنم گفتم باشه اول دوش بگیریم بعد بریم سربرنامه تروتمیز باشیم گفت باشه عشقم رفتم دوش گرفتم و شیو کردم اونم رفت اومد لباس ش و پوشید و خوشکلاسیون کرد اومد تو اتاق واقعا اندام توپ بود ولی غیافه ساده ایی داره مهسا با همین حال دوسش دارم خلاصه یه 5 دقیقه لب های سرخ شو خوردم جوری که روژ لبی نبود گفت دیونهه همش ماله خوده حول نکن کسی نمی خواد ازت بگیره گفتم اجازه نمیدم کسه دیگه بهت دست بزنه خلاصه زیر گردن و دور گوشش لیس زدم رسیدم به سینه روراست باشم سینه سایز 70 بود سوتین صورتی یه چند دفیقه لیس زدم لایس سینه هاشو بندشو باز کردم دیدم اوف عجب سایز میزونی همه چی عالی بود میگفت عارف کیرتو می خوام بخورم گفتم صبر کن زوده شلوارشو در اوردم و رسیدم به شورت صورتی که روش عکس قلب قلب داشت کلی دس مالیش کردم از رو شورت گفت درش بیار دیگه گفتم صبر کن خلاصه شورت و کشیدم پایین وای خدای من کس سفید و بیمو دیدم خیسه خیسه گفتم به شوخی جیش کردی بچه بد گفتم الان واست میلیسم خشک بشم خلاصه یه 15 مین حدودا کوس و کن سفید لیس زدم بنده خدا کس و کونش سرخ شده بود رسید به کیرم از شورت اورد بیرون کیر من سایز ش متوسط 16 سانت بنده خدا جا خورد گفتم چیه مهسا گفت هیچی کیر از نزدیک ندیده بودم گفتم بلدی واسشم ساک بزنی یا بخوری بنده خدا اومد بخوره یه حالت بدی بهش دست دادم منم اجبار نکردم که بخوره دوس ندارم یه کاری با زور انجام بدم خلاصه کیرم گذاشتم لای سینش بازی بازی کردم کاندوم وا کردم کشیدم روش یه بوس از رو کیرم کرد منم یه خورده سوراخ کون مهسا بی حس کردم قبلش که خورده بودم قشنگ سوراخش اماد بود ولی خیلی خیلی تنگ بود



یه خورده با سر کیرم با سوراخش بازی بازی کردم دیدم صداش در نمیاد گفتم حتما اثر کرده خلاصه بعد چند دقیقه کیرمو تا ته کردم تو کونش دیدم وای صداش در اومد گفت یواش اروم جر خوردم گفتم جون یه لب ازش گرفتم بعد از 20 دقیقه سکس کردن اب اومد ولی به رو خودم نیاوردم اون هنوز ارضا نشده بود خلاصه یه کاندوم دیگه گذاشتم کوس کون خوردم کیرم راست شد کردم تو کونش بعد 20 مین تلمه زدن دیدم مهسا داره می لرزه و یه ابی از کس ش ریخت رو فرش منم شدت ش بیشتر کردم تا اب م اومد ریختم رو سینه هاش اینقد حشری بودم ابی که رو سینه هاش ریختم لیس زدم خوردم مهسا گفتم بیاد لب بگیریم منم لب گرفتم و یه خورده اب کیر ریختم تو دهنش مثل فیلم ها بعد دوش گرفتیم و رفتیم خوابیدم تا فردا بعد فردا بازم سکس کردیم و رفت خونشون و مهسا گفت واسه اولین بار یه خورده حرفه ای به نظررمیمود گفت واسه اولین باره گفتم اینا تو فیلم ها دیده بودم اجرا کردم گفتم فیلم فقط واسه خود ارضایی نیست ادم باید یه چی یاد بگیره بعد گفت قوربون برم من که این قدر خوب یاد گرفتی خلاصه بعد چند سال رفتم سر کار و با مهسا وتنها عشقم زندگی ازدواج کردم تا امروز هم خیانت بهش نکردم...نوشته عارف
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خواهر جنده ی حشریم و پسرای همسایه
با سلام به همه دوستان .
این اولین تجربه نوشتنمه و شایدم آخریش باشه.
داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به موضوع سکس خواهرم با 3تا از پسرای همسایشون..
اول از خواهرم بگم که اسمس مهنازه . 33 سالشه . ازدواج کرده و یه بچه هم داره..
مهناز چهره ی تقریبا زیبایی هم داره و اگه بخوام از بدنش بگم یه بدن فوق سکسی داره که کیر هر مردی رو راست میکنه..سایز سینش(90) و یه کون بزرگ و پهن هم داره که خیلی هم نرم و گوشتیه.به طوری که وقتی راه میره این کپلای کونش بدجور به هم برخورد میکنه..این مهناز خیلی تو قید و بند حجاب و پوشش درست نیست و معمولا دوست داره آزاد بگرده و با لباسای تنگ و نازک و بدن نما.و شایدم دلیل اصلی جنده شدنشم همین باشه.مهناز اینا تویه خونه سه طبقه زندگی میکنن که طبقه اول یه خانواده 3نفری هستن که یه پسر 27 ساله دارن و طبقه دومشم یه خانواده دیگه زندگی میکنن که یه دختر 10ساله و یه پسر 24ساله دارن.


خواهر ما هم توی این ساختمون خیلی درگیر پوشش و حجابش نبود..و معمولا عادت داره با لباسای تنگ مثله استرج و ساپورت و یه تاب میگرده.البته اینم بگم که خودشم خیلی کونش میخاره و دوست داره بقیه اونو دید بزننو بهش بمالن.مثلا وقتی مهمونی میره با لباسای چسبونو نازک میگرده و الکی جلوی مردا راه میره که همه برا اون کیرشون راست بشه چون اون این کارو خیلی دوست داره..البته مهناز تو کل فامیل تکه و همه مردای دوست و فامیل میخوان هرجور شده خودشونو یه جوری بهش بمالونن و حال کنن که این کار خیلی تویه مهمونی ها اتفاق افتاده..یا مثلا من وقتی میرم خونشون اکثر موقع ها در ورودی خونشون بازه و چند بار هم دیده بودم که این پسرای همسایه به بهانه های مختلف توی خونه اونا رفت و آمد میکنن و خودم خیلی نسبت بهشون شک داشتم ولی فکر نمیکردم دیگه خواهرم یه جنده به تمام عیار باشه و کارش به سکس با پسرا و مردای فامیل و غریبه برسه.من وقتی میرم خونه مهناز اینا اکثر موقع ها لباسای تنگ و کوتاه و باز تنشه و چند باری هم اونو توی خونه با شرت و سوتین هم دیده بودم..مهناز همیشه وقتی میخواد توی ساختمون رفت و آمد کنه یا توی حیاط خلوت و یا بالاپشت بوم بره معمولا با همون لباسایی که توی خونه تنشه یعنی استرج و ... میره و خیلی به پوشش خودش گیر نمیده.یه عادتی هم که مهناز داره که من خیلی این کارشو دوست دارم و همیشه کیرم به خاطرش راست میشه اینه که معمولا اگه مهمونی یا بیرون نخواد بره زیر لباساش شرت و سوتین نمیپوشه که من عاشق این کارشم.و وقتی خونه هست با یه استرج یا ساپورت و یه تاب کوتاه میگرده..و انقد کون مهناز بزرگ و پهن و نرمه که وقتی راه میره این دو طرف کونش قشنگ بالا و پایین پرت میشن.طوری که شلوارش میره لای کونه گندش گیر میکنه و کونشو به دو قسمت بزرگ تقسیم میکنه و از جلو هم اکثر وقتا خطه کوسه قلمبه و خوشگلشم معلومه.تابشم هم که فقط تا روی چاک سینشه وقتی که دولا میشه تمومه پستونای گندش آویزون میشن که قشنگ نصفه بیشترش از توی تابش میزنهبیرون.وخلاصه مثل این جنده هایی که کونشون برا کیر میخاره میگرده و بارها هم من اونو با همون سر و وضع جلوی پسرای همسایشون دیدم.



مهناز خیلی توی فاز فانتزی سکس هستش و من چند بار البته یواشکی که نفهمه ازش شنیده بودم که عاشق هارد سکس و سکسای چند نفره هستش و حشرش به شدت بالاست و هفته ای چند بار باید سکس داشته باشه..البته منم یواشکی چند بار مهنازو وقتی که میرفت حموم دید زدم و یه جق حسابی هم به خاطر اون کوس و کون و بدن خوشگلش زدم و حسابی با لباساش حال میکردم.



خب بریم سر اصل داستان:
یه چند وقتی میشد من به کارای مهناز شک کرده بودم و حس میکردم که با مردای غریبه و فامیل رابطه داره و احتمال میدادم با این شرایطی که اون داره و طوری که اون میگرده بعیده که با کسی یا کسای دیگه رابطه نداشته باشه. راستش خودمم خیلی دوست داشتم مهنازو وقتی که زیر مردای غریبه خوابیده و داره کوس و کون میده یا اینکه چطور براشون ساک میزنرو ببینم و از اون بدن سکسی و اندام لختش لذت ببرم.
تااینکه یه روز تو ایام عید که قرار بود کل خانواده برا تفریح و گردش بریم بیرون من متوجه شدم که مهناز به بهانه کارداشتن گفته که من دیرتر میام تا شوهرش و بچش هم همراه ما بیان تا احتمالا اگه قصدی داشته باشه راحت بتونه انجام بده.و از اونجایی که منم چند وقت بود خیلی نسبت به مهناز شک داشتم منم یه بهونه ای آوردم و خانواده رو پیچوندم تا بتونم بالاخره سر از کاره مهناز در بیارم..بعد از اینکه همه رفتن منم سریع رفتم خونه مهناز اینا البته از در حیاط پشتی بدون اینکه متوجه بشه رفتم تو خونه و پشت در که کسی نتونه منو ببینه قایم شدم..تو خونرو که دیدم خبری نبود اول فکر کردم کسی نیست خیلی حالم گرفته شد ولی بعد از یکی دو دقیقه که گذشت دیدم مهناز از تو اطاقش اومد بیرون ولی با سر و وضع ناجور البته مثله همیشش که وقتی من دیدمش آب از دهن افتاد..


یه ساپورت سفیده خیلی ظریف و تنگ و نازک پوشیده بود که قشنگ من از اون فاصله کامل شرتشو دیدم..یه شرته قرمزه توری هم زیرش پوشیده بود.و یه تاب کوتاهم پوشیده بود..البته شرت و سوتینشم با هم ست قرمز بود.و یه آرایشه غلیظم کرده بود که هر کسی که میدیدش فکر میکرد امشب عروسیشه..بعد از چند دقیقه زنگ خونرو زدن مهناز هم سریع رفت درو باز کرد و بله بالاخره شک بنده به یقین تبدیل شده بود..رضا پسر همسایه طبقه اولیشون بود.وقتی که مهنازو دیدش کف کرده بود گفت عجب کسی شدی چه حالی کنیم امروز.بعدشم از هم لب گرفتنو اومدن تو.رضا نشست رو مبل و مهناز هم رفت براش یه لیوان شربت آورد..بعدش به رضا گفت:پس حمید و محمد چرا نیومدن.اینو که گفت سه فاز ما پرید گفتم خدا بخیر کنه چه خبر امروز اینجا.بعد رضا گفت ناراحت نشو عشقم تا تو یه قر برا رضاجونت بدی اونا هم میرسن.مهناز هم گفت به چشم عشقم تو جون بخواه.بعدشم یه آهنگ گذاشت و شروع کرد به رقصیدن.یه چند دقیقه ای که گذشت دوباره زنگ خونرو زدن اینبار حمید پسر طبقه دومیشون بود با دوستش که محمد بود اونا هم تا مهنازو دیدن درجا خشکشون زد بعد مهناز بهشون گفت کجایید محمدم گفت عجب تیکه ای شدی امروز.مهنازم گفت هنوز جاهای خوبش مونده..بعد اونا هم اومدن تو و بعد از خوش و بش کردن مهناز دوباره شروع کرد براشون رقصیدن بعد از چند دقیقه مهناز شروع کرد به سکسی رقصیدن و همش کونشو سینه هاشو میبرد جلوی اونا.اونا هم همش داشتن حال میکردن.چند دقیقه که گذشت مهناز هم گفت من دیگه خسته شدم اومد وسطشون روی پای رضا نشست و شروع کردن به حرفای سکسی زدن و قربون صدقه هم رفتن.



یه مقدار که گذشت فضا دیگه قشنگ سکسی شده بود و داشتن از مهناز لب میگرفتنو باهاش ور میرفتن.چند دقیقه بعد مهناز دستشو گذاشت روی کیراشون گفت من دیگه نمیتونم تحمل کنم کیر میخوام.اونا هم از خدا خواسته گفتن بفرما.
بعد مهناز تک تک جلوشون زانو زد و یکی یکی لختشون کرد و کیراشونو انداخت بیرون تا نگاش به این سه تا کیر افتاد گفت جوووووووووووووووووووووووووون کیر..من میمیرم برا مردای کیر کلفت..لامصبا اونا سه تاشونم کیر گنده بودن.فک کنم کیر محمد و حمید تقریبا 20 یا 21 سانتی میشد اما کیر رضا تقریبا به 25سانت میرسید و خیلی هم کلفت بود.
بعد مهناز نشست جلوشون و با حرص و ولع تمام شروع کرد براشون ساک زدن..معلوم بود ساک زدنو خوردن کیر مردارو خیلی دوست داره چون خیلی خوشحال و راضی بود.یکی یکی براشون ساک میزد.اول کیر حمید و بعد کیر محمد و بعدشم کیر رضا رو میخورد.


برا هر کی رو هم که میخورد برا اونای دیگه هم با دستش کیراشونو میمالید.اونا هم با بدن مهناز حال میکردن.یه ذره که گذشت شروع کردن به لخت کردن مهناز اول تابشو در آوردن بعدشم ساپورتشو در آوردن..منم که داشتم نگاه میکردم و راستش از اینکه میدیدم خواهرم قراره زیره سه تا کیر کلفت بخوابه و اونا کسو کونشو یکی کنن حال میکردم.
بعد از اینکه تاب و ساپورت مهنازو در آوردن مهناز فقط یه شورت طوری و یه سوتین قرمز تنش بود..که انقد مست و حشری شده بودن شورت و سوتین رو به جای اینکه در بیارن اونارو پاره کردنو از تن مهناز درآوردن..واییییییییییییییییییییییییییییی وقتی مهنازو لختش کردن من نگام که به کونو پستونه مهناز افتاد همونجا آبم اومد..کون گنده و نرم مهناز مثله ژله همش تکون میخورد و بالا و پایین میرفت.و پستوناش انقد بزرگ و آویزونه که وقتی پشت بهم وایمیستاد پستوناش از بغلش معلوم بودن.بعد از اینکه مهنازو لختش کردن گفتن حاضری برا گاییده شدن؟؟مهناز هم گفت با کمال میل منتظر کیرای کلفتتونم.
بعد تک تک نشستن رو مبل و مهنازم نشست جلوشون و دوباره شروع کرد براشون ساک زدن.خیلی حرفه ای براشون ساک میزد معلوم بود که حسابی این کارست.هربار که کیرشونو تا ته میخورد و در می آورد بعدشم قشنگ از زیر تخماشون تا سر کیرشونو لیس میزد و تخماشون میکرد تو دهنشو براشون میک میزد..همینجوری که داشت کیر و تخمای کلفته رضا رو میخورد.یهو رضا پاهاشو کرد هوا و سر مهنازو چسبوند به سوراخ کونش و گفت کونمو برام بخور و لیس بزن.من گفتم الان مهناز بدش میاد و میگه نه.ولی بر عکس مثله اینکه خیلی هم خوشش اومده بود چون حسابی کونه رضارو براش میخورد و از سوراخ کونش تا زیر تخماشو براش لیس میزد. از نوع برخوردشون و رفتاراشون معلوم بود که حسابی میخوان مهنازو بگان..بعد از اینکه مهناز حسابی کیر و کونو تخماشونو براشون خورد و لیس زد 3تایی اومدن جلوی مهناز وایستادن و شروع کردن با کیراشون تو دهن مهناز تلمبه زدن.با دستاشون سر مهنازو گرفته بودن و تند تند توی دهنش تلمبه میزدن.همین اول کاری حسابی دهنه مهنازو گاییدن..بعد از اینکه تلمبه زدن تو دهن مهناز تموم شود 3تایی افتادن به جونه مهناز شروع کردن به خوردن کسو کونو پستونای مهناز.انقدی خوردن که مهناز صداش خونرو برداشته بود و همش میگفت جون بخورید همش ماله خودتونه آه آه آه قربونتون برم من..


بعدش مهنازو خوابوندن رو مبل و نشستن رو سینش و شروع کردن کیراشونو لایه پستونای گنده مهناز کردن.کیراشونو میکردن لایه پستونای مهناز و بعدش میکردن تو دهنش..مهنازم فقط داشت حال میکرد و آه و اوه میکرد..
بعد از همه ی اینکارا 3تایی پاشدن و به مهناز گفتن که بلندشو که میخوایم بگاییمت..
مهنازم از خدا خواسته بلند شد و هرچی که اونا میگفتن گوش میداد.
مهنازو خوابوندن روی مبل و پاهاشو بلند کردنو شروع کردن تو کس مهناز تلمبه زدن اول حمید بعد محمد و بعدشم رضا کیرشونو کردن تو کسه مهناز و تلمبه میزدن مهناز دیگه از خود بی خود شده بود و چشاشو بسته بود و فقط داشت حال میکرد.
بعد مهنازو بلندش کردن به حالت سگی گذاشتنشو از پشت تند تند توی کسش تلمبه میزدن..حمید میکرد توی کسش محمدم از جلو کیرشو میکرد تو دهن مهناز و تند تند عقب و جلو میکرد.رضا هم با پستونای مهناز داشت حال میکرد اونارو میخورد و گاز میگرفت.
دیگه مهناز داشت از حال زیاد داد میزد همش میگفت محکمتر بکن کسمو محکمتررررررر
جوووووووووووووووووووون کوسمو جرررررررررررررررررررررررررر بدین قربونه کیرای کلفتتون بشم..بعد همین جوری که میکردن جاهاشونو عوض میکردن.تا اینکه بلند شدن رضا رفت یه بالش اورد گذاشت زیر کونو کمر مهناز مهناز که همین جوریش کونش گنده بود این بالشم که گذاشت زیرش قشنشگ مهناز قمبل قمبلی شده بود بعد که کونشو قشنگ دادن بالا تازه فهمیدم که قراره مهنازو از کون بکونن بعدش رضا گفت جنده خانم آماده ای برا گاییده شدن..مهنازم گفت این کونو کسه من ماله شماست هر کاری دوست دارید باهاش بکنید..بعدش حمید یه تف اداخت دمه سوراخ کون مهناز بعدش شروع کرد با انگشت تو کون مهناز کردن..مهنازم داشت آروم آروم حال میکرد.


بعده دو سه دقیقه حمید کیرشو گذاشت دمه سوراخه مهناز بعد شروع کرد به کردن. آروم آروم داشت میکرد تو که صدایه ناله های مهنازم داشت بلند میشد.حمید بعد از اینکه کیرش تو کون مهناز جاشو باز کرده بود شروع کرد به تلمبه زدن..رضا هم جلوی مهناز نشسته بود و مهناز داشت برا رضا ساک میزد.محمد هم داشت با سینه و کوس مهناز بازی میکرد.منم همچنان که با کیرم ور میرفتم داشتم دادان خواهرمو نگاه میکردم.بعد از چند دقیقه کردن حمید جاشو با محمد عوض کرد.اینبار محمد داشت تو کون مهناز تلمبه میزد.مهنازم دیگه ناله های آرومش تبدیل به آه و اوهو حال کردن شده بود.چند دقیقه که گذشت رضا گفت برید کنار که من اومدم مهنازو بگام.



مهناز مثه اینکه قبلنم به رضا کون داده بود چون یکمی ترسید و به رضا گفت فقط آرو بزار تو کونم.رضا هم گفت نترس بابا.یه جوری میکنمت که اصلا یادت نره.بعد ش رضا با کیره کلفتش خوابید رو مهناز.با اینکه سوراخ مهناز یکم باز مونده بود ولی بازم کیر رضا راحت نمیرفت تو.رضا دوباره یه تف انداخت در سوراخ کون مهناز بعد کیرشو گذاشت دمه سوراخ اول یه ذره بازی بازی کرد بعدش یه دفعه با یه فشار محکم نصفه کیرشو کرد توی کون گنده مهناز مهناز اول نفسش بند اومد اما بعدش اگه جلو دهنشو نمیگرفتن کل محله خبر دار میشدن..رضا با این که نصفه کیرش تو کونه مهناز بود ولی آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن. مهنازم فقط داشت ناله میکرد.بعد رضا آروم آروم کیرشو بیشتر میکرد تو کون مهناز و سرعت تلمبه زدنشو بیشتر کرد.تا جایی که همه کیر کلفته رضا تو کون گنده آبجی مهنازم جا شد و فقط تخماش بیرون مونده بود..همین جوری که رضا تند تند تلمبه میزد مهنازم همش ناله میکرد و میگفت آیییییییییییییییییییییییییییی رضا تو رو خدا یواشتر جر خوردم دارم میمیرم از درد.


حمیدم داشت کسه مهنازو تند تند میمالید.انقد مالید که صدای آه و اوه مهناز دوباره بلند شد تا جایی که به ارگاسم رسید و آبش اومد.رضا هم بلند شد و گفت بریم سراغ اصل داستان.سوراخ کونه مهنازم هم همون جوری باز مونده بود.
اونا مهنازو بلند کردن.مهناز دوباره جلوشون زانو زد و شروع کرد به ساک زدن کیراشون.
مهناز با اینکه یه بار ارگاسم شده بود ولی دوباره حشرش زد بالا و شروع کرد با ولع خوردن کیراشون.یه چند دقیقه که مهناز دوباره قشنگ کیر و تخماشونو خورد رضا خوابید کف زمین و کیر گنده و کلفتش گرفت تو دستش.بعد به مهناز گفت که با کس قلمبت بیا بشین رو کیرم.مهناز هم بلند شد و سریع رفت رو کیره کلفته رضا نشست.رضا آروم آروم چند تا تلمبه زد تا کیرش تو کس قلمبه مهناز جا باز کرد.بعدشم شروع به کردن کرد مهنازم دوباره دادش رفته بود هوا همش میگفت:بزن بزن محکمتر بزن .میخوام جررررررررررررم بدی میخوام با اون کیر کلفتت جرم بدی.جووووووووووون از این به بعد شوهرای من شمایید هر وقت کس و کون خواستید بیایید پیشه خودم.بعد از چند دقیقه تلمبه زدن رضا آبجی مهنازمو قشنگ خوابوند روی خودش بعد حمید رفت پشت مهناز و کیرشو گذاشت دم سوراخ گشاد شده مهناز.بعد شروع کرد به تلمبه زدن الان همزمان رضا داشت میکرد تو کس مهناز حمیدم میکرد تو کونش و محمدم میکرد تو دهنش.و تند تند تلمبه میزدن و مهنازم دوباره آه و اوهش رفته بود هوا.بعد از چند دقیقه یه صحنه عجیب اتفاق افتاد.محمدم اومد پشته مهناز نشست زمین.


بعدش حمید که داشت تو کونه گنده و گشاده مهناز تلمبه میزد کیرشو در آورد و گذاشت بغل کیر کلفته رضا تو کسه مهناز.البته اول جا نمیشد ولی یه خورده که عقب جلو کردن بالاخره یه خورده از کیره رضا و حمید با هم تو کس مهناز جاشد.محمد هم که پشته مهناز نشسته بود کیرشو تا دسته کرد تو کون مهناز.و 3تایی شروع کردن به تلمبه زدن و گاییدن مهناز.مهنازم که مثله اینکه خیلی فشارو داشت تحمل میکرد دوباره دادش رفت هوا..تا جایی که اه و نالش تبدیل به گریه و التماس شده بود.همش با ناله و گریه و التماس میگفت تورو خدا یواشتر جررررررررررررررررررررررر خوردم دارم میمیرم.اههههههههههههه یواششششششششششششش پاره شدم منو گاییدین..مهناز که اینارو میگفت و التماس میکرد اونا هم حشری میشدن و محکمتر تلمبه میزدن..دیگه قشنگ 3تا کیرا تا خایه داشتن مهنازو میگاییدن..منم اونجا برا بار دوم آبم اومد آخه خیلی صحنه جالبو تحریک کننده ای بود..دیدن اینکه 3تا کیر کلفت خوابیدن رو آبجی مهناز و دارن همزمان اونو میگائنو جر میدن و اونم زیر 3تا کیر داره اه و ناله میکنه..بعد از چند دقیقه گریه مهنازم بند اومده بود و تقریبا داشت حال میکرد..بعدش حمید کیرشو از تو کوس مهناز در آورد و گذاشت تو دهن مهناز تا براش ساک بزنه.بعد دو سه دقیقه که مهناز برا حمید کیرو خایشو ساک زد حمید گفت آبم داره میاد مهنازم گفت همشو بریز تو دهنم.که خیلی تشنمه.بعده چند لحظه که حمید داشت تو دهن مهناز تلمبه میزد یه دفعه کیرشو تو دهنه مهناز نگه داشت و همه آبشو ریخت تو دهنه مهناز.مهنازم همشو قورت داد..بعد رضا و محمد که داشتن تو کسو کون جر خورده مهناز تلمبه میزدن گفتن آبه ما هم داره میاد.مهنازم گفت بریزید تو کوسو کونم.پرم کنید از آبتون.دلم میخواد ازتون حامله شم..که آبه محمد اومد و همشو تو کونه گنده و گشاد مهناز خالی کرد.بعد همین جوری که رضا داشت تلمبه میزد مهناز گفت بزن تندتر بزن.معلوم بود که داره اونم ارگسم میشه.که بعد چند لحظه مهناز ارگاسم شد و بعدشم رضا تموم آبشو تو کسه مهناز خالی کرد.و از کسو کون مهناز آب منی بود که سرازیر میشد.نوشته محمدرضا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن ۲۴ ساله همسایه مون
سلام
من فرزادم و 28 سالمه و این خاطره ام برمیگرده به زمان کاردانیم وداشتم واسه فوق دیپلم مکانیک درس میخوندم و به خاطر اینکه معافیت کفالت داشتم تونستم گواهینامه رانندگییم رو بگیرم ،ما یه پراید صفر داشتیم ، و تو خونمون فقط من رانندگی میکردم و پدرم که بازنشسته بود به خاطر بیماریش نمیتونست رانندگی کنه و ماشین همیشه دست من بود و من خانواده رو اینور اونور میبردم..
من باماشین دانشگاه میرفتم و روزایی که دانشگاه نداشتم میرفتم یه آژانسی و پاره وقت کار میکردم، البته پدرم موافق نبود و من با لجبازی به حرفش گوش نمیدادم و به این کار علاقه داشتم، حس دوران جونیو که داری کار میکنی و در کنارش به تفریحاتمم میرسیدم.


بگذریم، قضیه از اونجا شروع شد که یه همسایه جدید به روبروی خونه ما نقل مکان کردن ، یه مرد با زن و 2 تا پسر4ساله و 2ساله ، که مرده یه پیکان جوانان اوراق داشت که صبح ها به زور روشنش میکرد و میرفت مسافر کشی، منم اتاقم درست روبروی خونه اینا بود، راستی خونمون یه خونه ویلایی هست تو شهرستان درست سر نبش کوچست.
اوایل زیاد تو نخ زنه نبودم اونم زیاد تابلو بازی نمیکرد چون تازه امده بودن تو محل ، فقط گاهی اوقات که بچه هاش میرفتن تو کوچه بازی میکردن میرفت دنبالشون و صداشون میکرد که راه دور نرن و منم که اتفاقی تو اتاقم بودم میرفتم دم پنجره اتاقم و نگاش میکردم ، یکی 2باری هم که میخاستم برم خونه و اونم دم در واستاده بود با هم یه سلام و علیکی کرده بودیم، راحله یه زن 24 ساله بود با قد 170 سانتی و کمر باریک سینه و باسنشک معمولی بود البته خوشگل هم بود ،منم قدمم 188 سانتی میشه قیافمم بد نیست، یه مدتی از اومدنشون تو محل میگذشت و منم شبایی که دیر وقت از آژانس میومدم میدیدم که اونم لبه پنچره واستاده و داره سیگار میکشه ، البته یه جوری نگاش میکردم که نفهمه دیدمش ، تا اینکه یه بار ساعت 12 شب که اومدم ماشین رو ببرم تو خونه رفتم پایین در پارکینگ رو باز کنم ، سرم رو چرخوندم که ببینم دم پنجره هست یانه که دیدم داره منو نگاه میکنه که یه لحظه چشم تو چشم شدیم و منم سریع سرم رو به نشونه سلام کردن تکون دادم که اونم بایه لبخند ملیحی جوابمو داد، منم که قند تو دلم آب شده بود سریع ماشین رو زیر پارکینگ پارک کردم جلدی رفتم تو اتاقم و با یه رکابی رفتم سر پنجره که دید هنوز انجاست و داره سیگار میکشه ، داشت منو نگاه میکرد که دوباره سلام دادم (البته باایما و اشاره چون فاصله دور بود ) اونم با لبخند جواب داد ، دیگه مطمعن شده بودم که راحله خانومه ما اهله حاله ، بخودمم گفتم که العان بهترین موقییت واسه جور کردنشه ، بهش اشاره کردم بیاد دمه در و اونم هی میگفت چی میگی؟ یه چند باری که گفتم فهمید و پنچره اتاق رو بست ، منم با خودم گفتم که یا پرید یا درست شد به هر حال شماره موبایلمو روی یه کاغذ نوشتم و رفتم دمه درتو حیاط ، البته بگم که پدر مادرم و داداش کوچیکم اینا معمولا زود میخابم و محلمون هم خیلی ساکته چون کوچمون بنبسته، العان که بهش فکر میکنم میگم عجب دیوونه ای بودم که همچین ریسکی کردم،..



خلاصه دم در منتظر بودم و با خودم میگفتم میاد نمیاد میاد نمیاد ،البته اینقدر استرس داشتم که تمام تنم میلرزید و نمیتونستم جلوی لرزشش رو بگیرم ، که یه لحظه متوجه شدم در خونشون که درست 8.9 متر اونطرف کوچه بود یه ذره باز شد، و راحله سرش رو از در اورد بیرون و با صدای اروم گفت سلام ،خوبی چی میگی؟ منم فرست رو از دست ندادمو با احتیاط که همسایه ای بیرون پنجره نباشه رفتم جلو و سریع دست دادمو شمارمو بهش دادم و گفتم تماس بگیر، و سریع برگشتم ، داشتم از خوش حالی پر در میاوردم، سریع رفتم بالا که بخوابم، مگه خوابم میبرد، گذشت تا فردا دور و ور 11 بود که گوشیم زنگ خورد و تازه ماجرای آشنایی ما شروع شد، همدیگر معرفی کردیمو از خودش گفت که تو سن پایین ازدواج کرده و از شوهرش راضی نیست و اینکه اختلاف سنیشون بالاهست و از این چیزا منم گفتم که دارم درس میخونمو گاهگاهی هم آژانس کار میکنم ، که گفت که واسه همینه که دیر میای خونه که فهمیدم خیلی وقته که تو نخمه، خلاصه اینکه باهاش قرار گذاشتم بیرون اونم گفت که باشه ، باید به خواهره کوچیکترش که یه کم هیکلی تر از خودش بود و اسمشم ریحانه بود بگه که بیاد بچه ها رو یه 1 کی 2 ساعتی نگهداره تا بیاد بیرون ، چند روز بعد زنگ زد که من العان فلان جام که منم رفتم دنبالش و رفتیم یه جای دنجی کنار رودخونه البته از بد شانسی نتونستم یه مکانی جور کنم ، رفتیم حسابی لب میگرفتیمو حسابی حشری شده بودیم که بهش گفتم دوست دارم باهاش سکس کنم ،اونم گفت منم بدم نمیاد ولی جا و چیکار کنیم که گفتم نمیدونم، ;



یه مقدار دیگه با هم ور رفتیم و برگشتیم، اون موبایل نداشت و از تلفن خونه هم واسه اینکه تابلو نشه و شوهرش نره پیرینت نگیره زیاد زنگ نمیزد، یه شب ساعته 11 شب بود که دیدم از خونه زنگ زده ، جواب دادم، گفت که شوهرش هنوز نیومده و حوصلش سر رفته و بچه هاش شیطونی میکنن، و اونا رو خوابونده، گفتم اگه پیشت بودم یه حال اساسی باهم میکردیم ، گفت ای کاش، در مورد رابطش با شوهرش صحبت کردیم که چجورییه میگفت که زیاد خوب نیست و دوسش نداره و مجبوره که باهاش زندگی کنه چون خوانوادش ازش حمایت نمیکنن.
گفتم نمیترسی مییای روی پنجره همو نگاه میکنی شوهرت بیاد، گفت نه بابا خوابش سنگینه تازه اگه سکس هم کرده باشه که عین مرده ها میخوابه، که بهش گفتم یه شب بعد خوابیدن میخام بیام زیر خونتون گفت نه و از من اصرارو از و نه و خلاصه یه شب که هوا کمی سرد شده بودو نم نم بارونی هم میزد ساعت 1شب که سر پنجره بود رفتم تو کوچه و بهش اشاره زدم که درو باز کنه و اون هم اومد پایین و درو باز کرد و منم سریع رفتم تو ، شهوتم انقدر زیاد شده بود که دیگه عقلم کار نمیکرد، میدونم که واسه همه تقریبا یه همچین حالتی پیش اومده ، تمام تنم میلرزید عین ویبره موبایل، دیدم به به راحله یه شلوارک چسبون نارنچی و یه تاپ جلومه دست دادم و گفت چرا میلرزی گفتم میترس که شوهرت بیدار شه گفت نه نترس مثل خرس خوابیده ، خونشون انجوری بود که وقتی از در میرفتی تو یه حیاط سر پوشیده کوچیک داشت که فقط یه موتور توش جا میگرف و بعد وارد آشپزخونه میشدی و بعد پله میخورد و میرفت بالا یه حال داشت و یه خواب ، داشتم ور اندازش میکردم یه هو دیدم یکی اومد ، داشتم سکته میکردم که دیدم یه دختره ، اومد جلو و باهام دست داد ، راحله گفت که این خواهرم ریحانست ، منم گفتم از دیدنتو ن خوشحال شدم ولی قبلش سکته رو زدم ، رو به راحله کردم گفتم دختر زودتر میگفتی خواهرت پیشته ،گفت تو ببخش ، ولی ریحانه که اینجاست الکی صدای ظرفا رو در میاره که اگه یهو هم بیدار بشه هم شک نکنه،



بعد ریحانه گفت که تنهاتون میزارم و رفت تو آشپز خونه ، منم راحله رو کشیدم سمت خودم و شرو ع کردم به خوردن لباش نمیدونین چه طعمی داشتن ، سینه هایش کوچیک و لیمویی بودن و لی نوک بزرگی داشتن و من دست انداختم که تاپشو ببرم بالا تا سینه هاشو بوخورم که یه ذره مقاومت کرد گفتم نترس کاریت ندارم دختر که ول کرد، تاپش رو بردم بالا چی میبینی 2تا سینه سفید اندازه لیمو ، شروع کردم مکیدن و خوردن سینه هاش هردو حسابی رفته بودیم تو حال، که دست انداختم یه شلوارکش که دستمو گرفت گفت نههههههههه! واسه امشب بسه ، زیادیت میشه ! گفتم برو بابا چی میگی ؟!!!! لبشو خوردمو شلوارکشو بزور کشیدم پایین ، در حالی که هردو سر پا بودیم نشستم و شورت توری سفیدشم در اوردم ، وای چه کوسه کوچیکو خوشگلی ایشالا قسمتتون بشه ، شرو کردم لیسیدن ، نفساش تند شده بود داشت حسابی حال میکرد که بهم گفت بسه دیگه العانه که ارضا بشم بیا بالا و منو چرخند سمت دیوار و شلوار ورزشی که پام بود رو گشید پایین ، کشرم داشت شرتمو پاره میکرد ، شرتمو که کشید پایین گفت وااااای چه کیری داری پسر!!!! (کیرم اندازش خیلی خوبه ، هم بلنده و هم تقربا کلفت) گفتم مال خودته ، شروع کرد به ساک زدن ، یه همچین ساک زدنی رو خدایی دیگه تو هچکدوم از سکسهام با دخترای دیکه نداشتم ،پدر سوخته حسابی حرفه ای بود ، دیگه نزدیک بود آبم بیاد که بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار و یه چهار پایه کنارم بود گفتم برو رو ش تا هم قدم بشی ، رفت بالا منم سر کسرم اروم مالیدم به سر کسش که خیسه خیس شده بود و اروم کردم تو که یه آهههههههههههههی کشید منم که از لذت داشتم میمردم ، کس که نبود انگار نه انگار که 2تا بچه زاییده باشه ، چون هیکلیش ریز نقش بود کسش تنگ تنگ بود.


خلاصه کردمو کردم که دیدم میگه جرم بده ، تند بکن تندتتتتتتتتتتتر، منم رحم نکردم ، تند تند و محکم دا شتم میکردم که دیدم داره ارضا میشه ، محکم منو بقل کرد شونهامو گاز میگرفت که منم آبم اومد و با فشار ریختم کسش ، گفت چیکار کردی گفتم شرمنده دیگه نتونستم درش بیارم، دیگه پاهام نا نداشت سرپا بمون ، گفت عیب نداره میرم قرص میخورم ، بعد ازم تشکر کرد گفت که تاحالا انقدر شدید به ارگاسم نرسیده بوده، منم ازش تشکر کردمو بوسیدمش و لباسمو بالا کشیدم و با احتیاط درو باز کردم یه نگاه تو کوچه انداختم و رفتم خونمون، و این قضیه چندین و چند بار هم ادامه داشت که بعضی هاش خیلی جالب بود که اگه وقت شد حتما اونم واستون مینویسم.نوشته فرزاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و مارال، زن مستاجر /۱
با سلام. اولین باره که دارم همچین کاری میکنم (داستان سکسی مینویسم)، هیچ وقتم فکرشو نمیکردم چنین کاری بخام بکنم، اما خب دیگه، یه حسی نمیذاره ساکت بشینم.
پیشنهاد میکنم کسایی که حالو حوصله داستانای طولانی رو دارن اینو بخونن.اسم من سپهره 24 ساله. آدما برام بگیر نگیر دارن – مخصوصا زنا و دخترا – یعنی تو یه نگاه یکی خیلی برام دلنشین میشه و خیلی هام هستن که اصلا هیچ حسی بهشون ندارم! خب الان سال 92 هست که دارم این داستانو که دقیقا تابستون 2 سال پیش اتفاق افتاده براتون تعریف میکنم.



ما یه خونه دربستی دو طبقه داریم که طبقه بالا رو خودمون میشینیم و طبقه پایین رو میدیم اجاره، حدودا 6 سال پیش بود که برای ما یه مستاجری اومد که یه زن و شوهر جوون بودن به همراه یه پسر کوچولو که اون موقع دو سالش بود. مستاجرمون یه آدم خیلی باحال بود (داوود) و زنش (مارال) از خودش باحالتر، یه جوری بودن که خیلی خیلی باهم راحت بودیم و من چون عاشق پسر کوچولوشون (میلاد) بودم اونو خیلی میاوردم خونه خودمون و خیلی بیرونش میبردمو براش چیزمیز میگرفتم. رابطه ما جوری شده بود که کمتر روزی مارال جان صبح و عصر نمی اومد خونمون و هرجور بود یه سری بهمون میزد. و منم چون از کسی که خوشم بیاد سعی میکنم خیلی باش صمیمی و گرم بشم، تا میتونستم باش شوخی میکردمو سربه سرش میذاشتم. بالاخره روزو روزگار همینطور میگذشت و شوهرش کم کم به اعتیاد شدید رو آورد، تا اینکه از سرکارش که مامور پست بود اخراج شد، از همون موقع بود که دیگه مارال رو شاد نمیدیدم، کلا به خاطر اینکه اجاره های ماهم خیلی عقب افتاده بود روش نمیشد دیگه مثه قبلنا زیاد خونه ما بیاد. تا اینکه با یه پولی که جور شد داوود رو بردن کمپ وترکش دادن، اما وقتی از کمپ اومد بیرون دید نه کاری داره و نه پولی، این شد که رفت به سمت شهر خودشون تا تو مغازه داداشش کار کنه و یه کم پول دربیاره و برگرده و تصمیم داشت کلا بعد از یکی دوسال که تبریز کار کرد از این شهر هجرت کنن. اما داوود آقا رفتو نه تنها کار نکرد بلکه دوباره معتاد و تزریقی شد و دیگه وقتی با برخورد شدید مارال و خانوادش مواجه شد، تا چند ماهی کلا گمو گور شد.بالاخره مارال مونده بودو یه بچه چار پنج ساله تو خونه ما. (وای ببخشید که اینقد مقدمه چینی کردم...)
لازمه بگم که مارال کلا 25 سال بیشتر نداشت، یه زن لاغر با یه بدن باربی شکل بود که خیلی هم به خودش میرسید.موهای بلوندی داشت و چشماش سبز کمرنگ بود، خیلی وقتام که میومد طبقه بالا چون زیر چادر رنگیش فقط یه تاپو شلوارک میپوشید من میتونسم یواشکی خیلی از جاهاشو دید بزنم. سینه هاش زیاد بزرگ نبود حدود 70 بود و پوستشم سفیدو ناز بود. من همیشه تو کف مارال بودم اما از وقتی که شوهرش رفته بود بیش ار پیش رفته بودم تو نخش. اما راسش جرات هیچ حرکتی رو نداشتم، میترسیدم مایه آبروریزی بشه. یه شب که من تو خونه تنها بودم و خانوادم رفته بودن خارج شهر، دوس دخترم منو پیچونده بود و منم بدجور تو کف بودم که یه تصمیم عجیب گرفتم. گوشیمو برداشتمو رفتم رو شماره مارال. ساعت حدود 2 شب بود. خیلی دل دل کردم اما در نهایت شمارشو گرفتم. کلی گوشیش زنگ خورد یهو مارال با یه صدای خسته و خابالو گف بله... بفرماییـــــد...! گفتم سلام خوبی؟ گفت شما...! تویی سپهر؟ گفتم آره ! گفت خوبی؟ گفتم ممنون.



مارال گف چیزی شده که این موقع شب تماس گرفتی؟ گفتم نه راسش میخاسم حالتو بپرسم. یهو یه خنده خفیفی کردو گفت دیوونه، صبحم میپرسیدی جوابتو میدادما، من الان خواب خوابم سپهر خان!!! من دیگه خیس عرق شده بودمو نمیدونسم بگم که چی میخام. میدونسم راه احمقانه ای برای باز کردن این مسله انتخاب کردم اما باور کنید بدجور تو آمپاس شدید بودم. گفتم مارال . گف چیه؟ گفتم ببین من حالم اصلا خوب نیس. گف چته، سرماخوردی نکنه؟ گفتم نه دیوونه، حال روحیم خوب نیس. گفت مگه چی شده؟ گفتم ببین من یه جوونم که کلی نیاز داره. گفت خب که چی؟ دیگه حیا رو گذاشتم کنارو گفتم: بابا جون چرا نمیفهمی من نیاز شدید جنسی دارم. گف آهاااااان...، حالا فهمیدم. خب اینکه غصه نداره برو ازدواج کن خنگ جان! گفتم نه بابا نمیشه، یه چیزی میگیا. گف خب برو به دوس دخترات بگو حالتو جا بیارن. گفتم ندارم بابا. گف دروغ نگو، پس اون دختره کیه که هروقت باباتو اینا نیستن میاد خونتون؟ یه کم جا خوردمو گفتم بابا اون هرچی ام باشه نمیتونه منو ارضا کنه! گف چرا؟ گفتم جون دوسش ندارم! گف چه حرفا! باشه بابا، حالا میگی من چیکار کنم این موقع شبی؟ گفتم من از تو خیلی خوشم میاد. گف منظور؟؟؟ گفتم ببین مارال جونم تو که چند ماهه تنهایی، خبری ام از داوود نیس، پس منو تو میتونیم خیلی خوب نیازای همدیگه رو براورده کنیم. گف حرف مفت نزن، خودت که میدونی من شوهر دارم، گفتم بابا جون شوهری که الان 6 ماهه ازش بی خبری، شوهره؟ گفت حالا هرچی، من اهل خیانت نیسم. گفتم تو که تقاضای طلاق دادی، گف هنوز که طلاق نگرفتم. هروقت طلاق گرفتم بیا از این حرفا بزن. بعدم با یه شب بخیر گوشیو قطع کرد. من مونده بودم هاجو واج که هم نتوسم مخشو بزنم هم آبروم جلوش رفته بود. یه چند دقه تو خودم فرو رفتمو باز شمارشو گرفتم. این دفعه جراتم خیلی بیشتر شده بود، یه چندتا بوق که خورد جواب داد. گف سپهر جان، عزیزم، میذاری کپه مرگمو بذارم یا نه؟ گفتم من که جوابمو نگرفتم. حالم بده میفهمی؟ گف ببین من نمیتونم برات کاری بکنم. گفتم چرا خب؟ من دارم از شق درد میمیرم لامصب. به من چه که تو راست کردی؟ من شوهر دارم. گفتم بهونت اینه الان؟ اگه شوهر نداشتی چی میگفتی؟ گف باور کن اگه شوهر نداشتم مشکلی نبود که کمکی بهت بکنم، چون تورو خیلی دوس دارم، توهم مثه داداش خودمی دیوونه. من که دیگه کفرم بالا اومده بود گفتم پس تا طلاقت صبر میکنم. گف هرجور راحتی بعدم گفت بای و قطع کرد.


اون شب با هر مشقتی بود گذشت، فردا عصرش میرفتم از خونه بیرون که مارال رو تو کوچه دیدم، یکم از دیدنش خجالت میکشیدم که اومد پیشمو خیلی عادی سلام کردو حالمو پرسید. منم با یه حالت سنگینی و ناراحتی جوابشو دادم. گف داری میری بیرون میتونی واسه منم 2تا نون بگیری؟ گفتم نخیر به شوهرتون بگید برن براتون نون بگیرن. یهو زد زیر خنده و یه مشتی تو بازوم زدو گف: خودتو لوس نکن بچه پررو. گفتم مگه تو شوهر نداری؟ به همون بگو برات بگیره دیگه! گف سپهر جان باور کن منم وضعیت خوبی ندارم، نمیدونم چی راجع به من فک میکنی، اما من تا حالا تو عمرم از این غلطا نکردم، من اصلا آدم این حرفا نیستم، من تو تمام عمرم فقط با شوهرم بودمو بس. گفتم مگه فک کردی قراره چیکار کنی! گفت حالا هرچی. من نمیتونم، اذیت نکن دیگه، قهرم نباش، نونم واسم بگیر قربونت برم! بعدم یه بوس با دستش برام فوت کردو با یه خنده ی نازو یه چشمک رفت داخل. من یکم امیدوار شده بودم اما بازم ته دلم هی با خودم میگفتم من،مارال، سکس؟؟ اصلا جور در نمیومد! من نونو براش گرفتمو بردم اما همونجور با حالت ناراحت بهش دادم، گف چه مرگته تو داری خط خطیم میکنیا. گفتم هیچی بابا و رفتم. حدود یه ساعت بعدش تو اتاقم نشسته بودم همینجوری واسه خودم طرحو نقشه برا مخ زنی مارال میریختم که یهو یه اس از مارال برام اومد. دیدم نوشته اگه بری بیرون برام شارژ بگیری امشب بهت زنگ میزنم از ناراحتی درت میارم. منم بهش اس زدم گفتم لازم نکرده تو برو به شوهرت برس! اونم دیگه اس نداد. راسش خودمم خیلی معذب بودم که شوهر داره، اما واقعیت این بود که اون در شرف طلاق با شوهرش بود و داوود 6 ماه بود که پیداش نشده بود.
با این حال حدود یه هفته ای از اون قضایا گذشته بود که مارال تو خونمون داشت با مامانم حرف میزد و منم درحال تماشای تی وی بودم اما گوشم اونجا بود که یهو دیدم مارال داره به مامانم میگه که دادگاه با طلاق غیرحضوری منو داوود موافقت کرده، تا چند روز دیگه همه چی تموم میشه و از دستش راحت میشم. تا این جمله رو شنیدم کف کردم. تا مارال پا شد رفت طبقه پایین رفتم تو اتاقمو بهش زنگ زدم . تا جواب داد با خنده گفتم مبارکـــــــــــــه! اونم با خنده گفت کوفت بگیری ایشالا که اینقد مثه خاله زنکا همه چیو گوش میدی، به تو چه آخه بچه پررو. گفتم هیچی! حالا کی میخای شیرینی مارو بدی؟ گف هر وقت خلاص شدم یه کیک خوشمزه درست میکنم میارم بالا برات. گفتم: د نه د دختر خوشکل،من از اون شیرینیا میخام. گف کدوم؟ گفتم از اونایی که همین چند روز پیش در صورت طلاق گرفتنت قولشو بهم دادی،من بیام پیشت، بغلت کنم ،.. . گف: مرض،من هیچ قولی به تو ندادم. منم گفتم دادی ناقلا! گف سپهر لوس نشو دیگه، حالا بذا بعدا راجع بهش بحث میکنیم. بوس بای...


اون روزم گذشت تایه روز عصر که تنها تو خونه بودم، گوشیم زنگ خورد، دیدم ماراله. الو سلام سپهر خوبی؟ ببین یه مارمولک تو خونمه میای بکشیش؟ تورو خدا میترسم! منم گقتم با کمال میل، درو باز کن اومدم! تا درو زدم دیدم میلاد که اون موقع فک کنم 5 سالش بود درو باز کرد. تا میلاد رو دیدم دستو پام شل شد، ضدحال خوردم! رفتم داخل دیدم مارال با یه تاپ نارنجی و یه شلوارک جین تا بالای زانو و موهای برهنه اومد جلوم،تمام حسم باز بیدارشد. تا اون موقع اینجوری ندیده بودمش. خیلی با تیپش حال کردم، سکسی شده بود. گف: سلام یه ساعته داری این یه طبقه رو میای بالا؟ بدو دیگه فرار کرد! یه سی ثانیه ای بهش زل زده بودم. پشت سرش که میرفتم بدجور کونش نظرمو جلب کرد، با اینکه خودش تقریبا لاغر بود اما واقعا خووب کونی داشت و هر قدمی که بر میداشت لمبوراش با ضربان قلبم بازی میکرد. رفتم تو اتاقش زیر تختشو اینا رو هرچی گشتم هیچی ندیدم، گف خوب بگرد سپهر، همونجاهاس. قبلش خیلی نقشه داشتم واسه به زیر کشیدن مارال خوشکله، اما میلاد ام کنار مامانش وایساده بود منم هیچ غلطی نمیتونسم جلو اون بچه بکنم. یهو به میلاد گفتم: میلاد جون میری برای عمو یه لیوان آب بیاری؟ میلاد ام با کمال میل قبول کرد، تا از اتاق رفت بیرون من یهو مثه برق پریدم از پشت چسبیدم به مارال، دیگه خودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم. مارالم خیلی ترسیده بود، گف سپهر چیکار میکنی؟ جون من بیخیال شو، تورو خدا الان میلاد میادا، اون بچه نیس این چیزا رو میفهمه. اما من دیگه واقعا حالم دست خودم نبود، اینقد سفت گرفته بودمشو به خودم فشارش میدادم که داشت نفسش بند میومد. میدونستم الانه که میلاد با یه لیوان آب بیاد داخل اما واقعا نمیتونسم مارال رو ول کنم، نفس جفتمون به شماره افتاده بود، منم کم نترسیده بودم. اون بدن سکسیش خیلی حشریم کرده بود، کیرم بدجور هوس کونشو کرده بود. از پشت سینه هاشو محکم گرفته بودمو کیرمو هی رو کونش میمالیدم، دیگه کیرم داشت حسابی راست میشد.اما التماسو خواهش مارال برای حفظ آبروش جلو بچش همچنان ادامه داشت. به مارال گفتم اگه من الان تورو ول کنم دیگه اینجورموقعیتی گیرم نمیاد، من باید همین الان روی این تخت تورو بکنم تا به آرزوم برسم. گف نه، باور کن اینطوری که میگی نیس، تورو قران منو ول کن الان که میلاد هست بعدا قول میدم جبران کنم.به جون میلاد جبران میکنم. دیدم مارال واقعا ترسیده. نمیدونم چی شد یهو دستامو از دورش کشیدمو ولش کردم، تو همین لحظه میلاد اومد تو که من لیوان آب رو گرفتم دادم به مامانش که نفس نفس میزدو بهش گفتم قولت یادت نره مارال خانم، بعدم رفتم.

ادامه دارد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و مارال، زن مستاجر /پایانی
از اون روز به بعد منو مارال خیلی تلفنی و اسی باهم رابطه داشتیم و تو این حرف زدنامون خیلی خیلی باهم راحت شده بودیم، جوری که من از سکس با دوست دخترام، اون از سکس با شوهرش، از علاقه های سکسیمون و خیلی چیزای دیگه باهم حرف میزدیم. اما هروقت که میگفتم بیا باهم سکس کنیم مارال، پس قولت چی شد؟ مارال میگفت من هنوزطلاق نگرفتم (در صورتی که بعدا فهمیدم دروغ میگفته و طلاقشو زودتر از اینا گرفته بوده).
حدود یک ماهی از این حرف زدنای تلفنی گذشت تا اینکه اواسط شهریور خونوادم رفتن سفر و من به خاطر کار و باشگاه نتونسم باهاشون برم. اون دم دمای رفتن همه + مارال کنار ماشین بودیم که مامانم گفت: سپهر من یه کلید خونه رو دادم به مارال که گهگاهی بیاد سر بزنه اگه نبودی تو، خودتم حواست به خونه زندگی باشه، واسه ناهارم مارال گفته که زحمتشو این چند روز میکشه برات، شامم که تو هیچ وقت نیستیو،همیشه باشگاهی! من که تو کونم عروسی بود یه نگاه به مارال کردمو یه چشمک ملیح بش زدم اونم جوابمو با یه لبخند ناز داد. و مامان اینارو با یه بدرقه گرم راهی کردیم.
غروب همون روز بود که به مارال زنگ زدم، گفتم در چه حالی خانم خوشکله؟ گف هیچی با میلاد داریم فیلم میبینیم (قابل ذکره که هر وقت که من به مارال زنگ میزدم مارال به میلاد میگفت که عمو هادی (داداش داوود) هس که زنگ زده)، من بهش گفتم ببین الان دیگه این چند روز موقعیت جوره و تا بابام اینا نیستن تو باید حسابی از خجالت من در بیای، گف مرض بگیری تو سپهر، چقد تو حشری هسی دیوونه؟! گفتم نه اینکه تو نیسی باربی خانم! خندیدو گف: غلط کردی تو! بعد بهش گفتم که پاشو الان بیا خونمون، گف الان که نمیشه میلاد اینجاس، منم گفتم بابا الان که نمیخام بکنمنت، فقط یه دقه بیا میخام بمالمت بعد زود برو. گفت باشه ببینم چی میشه.یه 5 دقه گذشت که دیدم داره در میزنه، زود درو باز کردم دیدم ماراله با یه تاپ یقه بازو ویه یه دامن بلند! زود آوردمش تو، دیدم یکم ترسیده گفنم چیه؟ ازچی ترسیدی؟ گف کسی نفهمه؟ گفتم مگه خری؟ آخه کی جز منو تو اینجاس؟ توهم که یه زن مطلقه ای! بعد از جلو چسبیدم بهشو شروع کردم به خوردن لباش، لبای قلوه ای و درشتی داشت، کم کم دیدم اونم داره تلاش میکنه لبای منو بخوره. بعد رفتم زیر گردنشو شروع کردم به خوردنو از پشت، کون گوشتیشو میمالوندم که حس کردم زیر دامنش هیچی نپوشیده به جز یه شرت. زود دامنشو زدم بالا تا پاهای خوش تراشو سکسیشو دیدم برق از کلم پرید. هنوز من لباسمو در نیاورده بودم، یه شلوارک با یه رکابی تنم بود. اما کیرم از زیر شلوارکم اینقد راست شده بود که کاملا بیرون زده بود. دامن مارالو از پاش درآوردمو تاپشو دادم بالا، میخاستم سوتینو شرتشو در بیارم. گف: نه سپهر وایسا، به نظرم الان که وقت نیس اینارو بذا واسه امشب، بهتر نیست؟



منم یکم فک کردمو دیدم بدحرفی نزد. یهو مارال گف: تو کیرتو در نمیاری ببینم؟ گفتم خودت چرا درش نمیاری؟ دیدم نشستو شلوارکمو داد پایین، دیگه کیرم از زیر شرتم بدجور زده بود بیرون. یخورده از رو شرت کیرمو مالوند، دیگه واقعا داشتم منفجر میشدم، عرق از سرو روم جاری شده بودو بد جور نفس نفس میزدم. آروم شرتمو کشید پایین، تا سر کیرم از بند شرته در اومد مثه یه فنر کمونه کردو برگشت. همین که مارال چشمش به کیرم افتاد یه حالی شد، انگار دیگه میشد خماری رو از توچشای سبزش دید. تنه کیرمو گرفتو یکم عقب جلو کرد، همینجوری که به کیرم نگاه میکرد، گف خیلی کیر صافو خوش فرمی داریا. گفتم پس چرا دهنتو باز نمیکنی؟ که دیدم یه بوس از نوک کیرم گرفتو آروم لبای قلوه ایشو دور کله کیرم حلقه کرد، خیلی آروم با دست راستش کیرمو عقب جلو میکرد از اونورم لباش هی بیشتر دور کیرم حلقه میکرد. یهو دیدم تا نصف کیرمو کرده تو دهنشو داره خیلی ریلکس عقب جلو میکنه، یه چند دقیقه که گذشت دیدم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم! خودم عاشق اینم که آبکیرمو تو دهن دخترا خالی کنم. اما نمیخاسم یهو اینکارم باعث بشه که دیگه مارال از رابطه با من زده بشه. به همین خاطر یه چندبار بهش گفتم آبم داره میاد، آبم داره میاد مارال...، که دیدم اون همینجوری به ساک زدنش داره ادامه میده، منم از خدا خاسته که دیدم یهو یه سیل از آبکیر داره از تو کیرم میزنه بیرون، یهو از پشت سر مارال موهاشو محکم گرفتمو با چندتا فشار همه آبکیرمو تو دهنش خالی کردم، اینقد این حرکت شدید و نفس گیر بود که سرم داشت گیج میرفت، تا یه دقیقه ای چشمامو بسته بودم. وقتی مارال حسابی نوک کیرمو میک زد، کیرمو از دهنش کشید بیرون. بهش گفتم دهنتو باز کن ببینم. وقتی دهنشو باز کرد دیدم دهنش پراز آبکیر سفتو غلیظیه ک فک کنم یه 15 روزی بود که تو خایه هام مونده بود.(باید بگم که من حجم آبکیرم خیلی خیلی زیاده و وقتی ارضا میشم قدرت پرتاب آبکیرم فوق العادس). بعد مارال پاشد بره سمت دستشویی که من گفتم، مارال! دیدم برگشت، گفتم میشه یه خاهشی ازت بکنم؟ با اشاره بهم گفت که بگو؛ منم گفتم میشه آبکیرمو دور نریزی؟ دیدم اومد سمت من جلوم دهنشو یبار دیگه باز کردو بعدم دهنشو بستو همه آبکیرا رو با حرکت گلوش قورت داد. من خودم کف کرده بودم، فکرشم نمیکردم قبول کنه.. گف خوشت اومد آقا سپهر؟ گفتم عالی بود عزیزم، مرسی! اما خیلی از دخترا نمیتونن اینکارو بکنن، تو چطوری...؟؟!! گفت بابا من قبل از این یه چندباری آبکیر داوود رو خورده بودم، بدم نمیاد دیگه، عادی شده واسم. ولی تو خیلی آب کیرت تلخ بودا، یادت باشه بچه پررو! بعد یه بوسش کردمو گفت عزیزم من برم که الان میلاد پامیشه میاد بالا. گفتم اوکی، پس من شب منتظرتم! گفت باشه، میلاد رو که خابوندم میام بالا.


مارال که رفته بود پایین باز راست کرده بودم، آخه واقعا باورم نمیشد که مارالی که من اینقد تو کفش بودم الان کیرمو ساک زده آبکیرمم خورده، هنوز تو شوک بودم. یکم سر خودمو گرم کردم تا چند ساعتی گذشت، ساعت 10 شب بود که بهش اس دادم گفتم کی میای؟ گف هنوز میلاد بیداره، درو باز بذار، وقتی خوابش برد خودم میام. منم رفتم درو باز کردمو رفتم یه دوش گرفتم که سرحال بیام. بعدش رو مبل جلو آنتن ولو بودم که دیدم یکی میگی آقا سپهر بیداری؟ گفتم بیا تو عزیزم. یهو دیدم یه شاه کس جلوم ظاهر شد، باورم نمیشد این مارال باشه! یه آرایش غلیظ کرده بود، یه لباس سکسی بنفش کمرنگم پوشیده بود تمام پروپاشم مثه بلور سفید کرده بود، من دیگه تف تو دهنم خشک شده بود. گفتم بابا ایـــــــــــــــی ول، خیلی خوشکل شدیـــــــــــــی لامصب! عجب تیکه ای شدی (بازم محض اطلاع دوستان گیرینف میگم که خونه ما یه خونه دربستی دو طبقس بنابراین راحت میشه با هر لباسی از واحد پایین به واحد بالا رفت). گف: پس چی فک کردی! مارال همیشه خوشکل بوده. بعد همونطور که من رو مبل نشسته بودم اومد رو پاهام نشستو شروع کردیم به لب گرفتن، خیلی حرفه ای لبامو نمیخورد برعکسه کیرخوردنش که استادانه بود. بعد لباسشو دادم بالا و سینشو بیرون آوردمو شروع کردم با ولع تمام به خوردنو لیسیدن اون سینه های سکسیش. سفتو گرد بودن با یه هاله قهوه ای کوچیک، خیلی تحریک کننده بود. تا تونستم از جفت پستوناش تناول کردم دیگه هر دوتاش قرمز شده بودنو سفت. یهو قشنگ لباسشو از بالا درآوردمو دیگه تمام سینه و گردنو بالاتنش رو خوردم. دیگه مارال داشت از شدت شهوت از حال میرفت. بلندش کردمو دامن کوتاهشو با شرتش کشیدم پایین. وایــــــــــــــــــــــــی، یه کس آس لای پاهاش بود که باورم نمیشد اینجور کس نازی داشته باشه، کوچولو، صافو بی مو با یه چاک ناز صورتی رنگ، هرچی از طراوت این کس بگم باورتون نمیشه. یه بوسش کردمو شروع کردم با انگشتم باش بازی کردن، اینقد مالوندمش که دیگه پف کرده بودو خیس خیس شده بود. بعد پاشدم همه لباسامو درآوردمو گفتم مارال نوبت توهه دیگه. مارالم اول از سینه هام شروع کرد، حسابی سینه هامو خورد، هیشکی تا حالا اینکارو واسم نکرده بود، خیلی حال داد،بعد اومد زیر گردنمو حسابی لیس زدو گاز گرفت که دیگه این کارش اوج شهوتش بود. آروم آروم از بالا با زبونش اومد تا پایین تا رسید ب کیرو خایه هام. تا اومد کیر برافراشتمو بکنه تو دهنش، دستمو گذاشتم روش، گفتم : آ...آ...، اول خایه هام! منم چون چندساعت قبلش آبم اومده بود، تخمام حسابی آویزونو کشیده بود، مارال رفت وسط پاهامو اول یکم زبونشو کشید رو جفت تخمام. بعد خیلی ملایم تخم راستمو با مکش کشید تو دهنشو شروع کرد به میک زدن، یکم که گذشت تخم چپمو هم کشید تو دهنش. دیگه واقعا داشتم پرواز میکردم. دیگه دستمو از رو کیرم برداشتمو کیرم اومد بالای سر مارال وایساد. مارال تخمامو از دهنش درآورد با زبونش از پایین کیرم اومد تا بالا و باز اومد پایین، چندباری اینکارو کرد یهو هم از نوک کیرمو کرد تو دهنشو با ولع تمام شروع کرد به ساک زدن،



واقعا استاد کیر خوری بود. خیلی قشنگ تا نزدیکای ته کیرمو میکرد تو حلقشو در میاورد. دیگه داشت طاقتم واسه کردن اون کس ملسش تموم میشد. بلندش کردمو گذاشتمش رو مبل، جوری که یه زانوش بالای مبل بود و اون پاشم روی زمین. از بس کیرمو خورده بود دیگه پر از تف بود و دیگه نیازی به تف زدن نبود، آروم کیرمو گذاشتم دم کس نازشو با یه فشار تا نصفه کیرمو دادم تو، وای چه لحظه ای بود، هیچ وقت یادم نمیره! کیرم داغ شدو مارال یه جیغ خیلی آروم زدو گف سپهــــــــــــــــــــر آروــــــــــــم تورو خدا، شش ماهه این کس، کیر نخورده ها! گفتم فدات شم باید باز بشه دیگه...، بعد خیلی آروم شروع کردم به عقب جلو کردن کیرم تو کس نازو خوردنی مارال بود، دستای مارال که لب مبل چنگ زده بودو هی بیشتر فشار میداد رو میدیدم، خیلی ناز آه میکشیدو کیر منو مثه یه بت ستایش میکرد. قربون اون کیر عسلیت برم، قربون اون تنه کلفتش برم، وای که داره جرم میده، الان از دهنم میاد بیرون این کیرت، وایــــــــــــــی، آهـــــــــــــ، آهــــــــــ ! بکن منو، بکن، کسم هلاک کیرت بود! آه، آی! دیگه تو اوج سکس بودیم، خیلی لحظه های توپی بود! مارالو بلند کردمو نشوندمش رو مبل. پاهاشو گرفتم یکم کشیدم طرف خودم که به حالت لمیده در بیاد، با دستش انداخت کیرمو گرفتو شروع کرد به عقب جلو کردنش، کیرم اندازه تنه درخت شده بود، یکم خودمو دادم جلو، دیدم خیلی بدجور به کیرم زل زده. دیدم بالای کیرمو گرفتو منو کشید طرف خودشو تا ته کیرمو کرد تو دهن، دیگه از آروم ساک زدن خبری نبود، وحشی شده بود، با سروصدا کیرمو میخوردو هی با دندوناش گازش میگرفت، سرعتش خیلی زیاد بود، با سرعت کیرمو عقب جلو میکرد، دیگه داشت خودشو خفه میکرد. من به زور کیرمو از دهنش کشیدم بیرون، تو یه حرکت با یه ضربه کیرمو ته کسش حس کردم. دیگه فقط تخمام از کس مارال بیرون بود، منم دیگه وحشی شده بودم، شروع کردم به تلمبه زدن، ناجورو شدید تلمبه میزدم. سروصدای مارال کل خونه رو گذاشته بودم، دیگه صداش شده بود جیغو نعره! اصلا آروم قرار نداشت، یهو هم دستاشو دور گردن من قفل کردو، یه لرز شدید افتاد تو بدنشو یه جیغ زد که گوشم سوت کشید. اون ارضا شد، اما من مونده بودمو کیر ارضا نشده ی مثه تبر. رو مبل کنار مارال دراز کشیدمو از بغل کونشو واسم قمبل کرد، یه انگشتی دم سوراخ کونش کشیدمو گفتم چقد کونت تنگه؟ گفن آکبنده عزیزم. منم گفنم خب من پلمپشو برات باز میکنم، گف : نه تورو خدا بیخیال کونم شو، من اصلا حال نمیکنم، دوستام میگن خیلی درد داره، (کیرم تو دهن دوستای کار خراب کنت)منم دیگه اصرار نکردم، بازم کیرمو گذاشتم تو کسشو مثه اسب تلمبه میزدم، دیگه داشتم حالی به حولی میشدم. فهمیدم که میخاد آبم بیاد، بهش گفتم آبم داره میاد، بریزم تو کست؟ گف نــــــه....نـــــه، اونتو نریز! بچه نمیخام بذاری تو کاسم دیوونه. گفتم میخوری؟با ناله گف: آره..آره...آره فدات شم، میخورم آب کیرتو.



منم تو یک هزارم ثانبه کیرمو از کسش کشیدم بیرونو نشستم رو پستوناشو کیرمو بردم طرف صورتش، با دستم شروع کردم به زدن، مارالم دهنشو تا اونجایی که میتونس باز کرده بود،5 .6 ثانیه شد که یهو دیدم کیرم داره منفجر میشه، یه تیکه آبکیر زد بیرون ریخت از وسط ابروهاش تا نوک بینیش، تیکه بعدی ریخت تو موهاش، بعد یکم خودموکشوندم جلوترو کیرمو به دهنش نزدیکتر کردم که اون آبکیرای با ارزش کمتر هدر بره و بقیه آبکیری که داشت میومدو تو دهنو دور لباش خالی کردم. ارضا شدنم که تموم شد، مارال سر کیرمو کرد تو دهنشو محکم میک میزد، دیگه داشت مور مورم میشد. کیرمو از دهنش درآوردمو از رو سینش بلند شدم. دیگه جوون نداشتم. دور دهن مارال و صورتش پر از آب منی من بود،و این صحنه خیلی برام جذاب بود، من رفتم رو مبل اونوری ولوو شدمو به مارال که صورتش از آبکیر پیدا نبود خیره شدم، مارالم همونجا از خستگیو بی حالی خوابش برد. //امیدوارم خوشتون اومده باشه//. نوشته: pandol
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حماقت با دختر همسایه
سلام_من عماد هستم22سالمه. داستاني كه ميخوام براتون تعريف كنم برميكرده به 4سال قبل روزي كه خودمو بدبخت كردم_القصه ما ي همسايه داشتيم كه ي دختر 15ساله داشت زيبا بود اما من ازش خوشم نمي اومد جند دفعه متوجه نگاه هاي سنگينش شده بودم اما محلش نميزاشتم _مادرش خيلي به خونمون رفت و آمد ميكرد و با مادرم دوست صميمي بودن اين دختره كه اسمش شیرین بود با خواهرم هم كلاس بود و براي درس خوندن خيلي به خونه همديكه رفت و آمد ميكردند روزكار ي موقعيتي رو برام رقم زد كه حالم از اون لحظه بهم ميخوره مادرو خواهرم رفتند شهرستان واس مسافرت من به خاطر امتحانات نهايي شديدا ي ماه قبل درس ميخوندم .خونه مشغول درس خوندن بودم كه زنك در به صدا در اومد از جشمي در نكاه كردم ديدم دختره هست خواستم درو باز نكنم اما كفتم شايد كار مهمي داشته باشه ,درو باز كردم ;


شیرین:سلام
من:عليك سلام بفرماييد
شیرین:هانيه خونست؟
من:نه رفتن مسافرت.كاري داشتين؟
شیرین:جه بد ,كي برميكردن؟
شايد 2روز ديكه,كاري داشتين؟
جند سوال رياضي داشتم ميخواستم با هم ديكه حل كنيم


متاسفم خونه نيست .ميشه شما برام حلش كنيد آخه فكرمو مشغول كردن.(اي بر خرمكس معركه لعنت)مادر شیرین خيلي بهم اعتماد داشت منم اصلا فكرم رو بخاطر كارهاي بيهوده مشغول نميكردم_ باشه بده حلشون كنم دعوتش كردم خونه, با اينكه خودم دانش آموز رياضي هستم اما عجب سوالاي مزخرفي بودن من مشغول حل كردن سوالا بودم لامسب فكرم هم درست كار نميكرد تو خونه خلوت با يك دختر داشتم حين حل كردن توضيح ميدادم كه متوجه شدم اصلا به درس توجه نداره فقط به صورتم نكاه ميكنه .تو دلم عصباني شدم اما خودمو كنترل كردم به آرامي بهش كفتم فكرت كجا مشغوله صورتش قرمز شد خيلي قيافه معصومانه اي داشت.كفت عماد:از طريقه صدا زدنش موهام سيخ سيخ شد كفتم بله كفت ميتونم شمارتو داشته باشم كفتم به خاطر جي؟كفت بعضي موقع خيلي احساس تنهايي مي كنم ميخوام با ي كسي دردو دل كنم كفتم با خواهرم دردو دل كن خب اما قبول نكرد التماسم كرد خلاصه شمارمو بهش دادم,كفت ممنون دفترشو برداشت و با يك خنده دلنشين ازم تشكر كردو رفت.شب ساعت 12بود داشتم حسابان رو تموم ميكردم كه ي اس اومد...



نوشته بود بيداري؟ كفتم شما !كفت شیرین هستم نوشتم آره_برخلاف انتظار كه فكر ميكردم الان زنك ميزنه به قول خودش درد و دل كنه ي اس ام اس عاشقانه فرستاده بود باكلي مكافات وفرستادن اس ام اس شیرین به دوستام ي اس ام اس عاشقانه به دستم اومد فرستادمش به شیرین اس داد ميتونم فردا بيام ازت كمي سوال زبان ببرسم كفتم آره ميشه_ساعت حدودا 11صبح بود كه درو زد .درو بازكردم ديدم خودشه دعوتش كردم تو رفتم دو ليوان شربت درس كردم آوردم سر ميز مطالعه داشتم سوالا رو براش حل ميكردم كه كفت عماد تو مثل اينكه ازم بدت مياد سرخ شدم كفتم جرا اين فكرو مي كني؟ كفت باهام خيلي سرد رفتار ميكني كفتم نه شما دختر خوبي هستيد جرا ازت خوشم نياد.ي نكاه عاشقانه اي برام كرد كه دلم هوري ريخت آروم دستشو كذاشت رو دستم كفت عماد من خيلي دوست دارم ميفهمي!(ناجارا)منم دوست دارم عزيزم يهو لبمو بوسيد خيلي شوكه شدم منم لبشو بوسيدم 10دقيقه اي لبمو خورد شهوت تا استخونم نفوذ كرده بود دستمو بردم سينش و باهاشون بازي كردم طوري بغلم كرده بودو فشار ميداد سينه هاش قفسمو داشت له ميكرد _



دستشو كذاشت رو كيرم از روشلوار باهاش بازي كرد داشتم ميمردم مانتوشو در آوردم سوتينش داشت جشامو نوازش ميكرد درش آوردمو سينه هاشو ميك زدم ي جور آه آه ميكرد كه حشرمو بالا ميبرد شلوارشو در آوردم اونم همزمان منو لخت كرد دهنمو بردم طرف كوسش, خيس بود ليسش ميزدم كه سرمو محكم به طرف كوسش فشار داد ي آه بلندي كرد مث اينكه ارضا شده بود خواستم تموم كنم كه كفت نميخواي خودت ارضا شي؟ بغلش كردم بردمش اتاق خوابم هلم داد روي تخت و كيرمو ساك زد خودمو كنترل مي كردم جشامو بسته بودم كه ي جيغ بلندي زد نكاش كردم ديدم نشسته رو كيرم تا وسط رفته بود تو كوسش تمام لذت از دهنم اومد بيرون بلند شد ديدم كيرم خونيه داشتم ديوونه مي شدم احساس ناراحتي بهم دس داد نخواستم ناراحت شه خودمو زدم به بيخيالي كاغذ دستمال آوردم و خونارو تميز كردم كيرمو كذاشتم دهنه كوسش دو تا تلمبه زدم ارضا شدم رفتيم با هم دوش كرفتيم و رفت خونشون ي ماه با هم رابطه نداشتيم كه با ي خبر وحشتناك حالم بهم خورد مث اينكه مادرش فهميده بود نميدونم از كجا سرتونو درد نيارم بعد از دعوا و شكايت و شكايت كشي دخترو انداختن بهم_

خودم كردم كه لعنت بر خودم باد_الان نامزديم اما دلم با ي دختر ديكست اما بايد به باي حماقتم بسوزم و بسازم_دوستان شايد بر اثر بي تجربيكي من بود اما شما مث من آيندتونو به خاطر 10دقيقه لذت خراب نكنيد.در ضمن این جنده رو بالاخره طلاقش می‌دم......نوشته عماد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 22 از 32:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  31  32  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA