انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 24 از 32:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  31  32  پسین »

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان


مرد

 
ملی جونم منو راه انداخت


سلام دوستان .داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط به سالها قبل میشه وقتی که من 13 سالم بود من در یک خانواده متوسط متولد شده ام و با پدرومادر و یک خواهرو یک برادر در یکی از محله های متوسط در تهران زندگی میکردیم این داستان در فصل تابستان اتفاق افتاد من پسر بچه خوش قیافه ایی بودم که همه ازم خوششون می امد در اواسط تابستون زنی بیوه با یک دختر 8 ساله به محل ما امدن و در یکی از خانه های کوچیک محله ساکن شدن این خانم با خیاطی امرار معاش میکرد و تو خانه کار میکرد مادر من هم ادم اجتماعی بود و هوای تازه وارد ها به محل رو داشت وقتی فهمید که این زن بیوه هست بیشتر بهش نزدیک شد و رفت و امد باهاش بیشتر شد و به من هم میگفت که هوای ملیحه خانم رو داشته باش و اکثرا خریدهای خونشون رو من براشون انجام میدادم که همین کار باعث شده بود بیشتر من بهشون نزدیک بشم و مرتب خانشون برم و با دخترش هم بازی باشم ولی بیشتر حواسم به ملیحه خانم بود حالا یکمی از ملیحه جون بگم که خانمی بود زیبا و چادوری با هیکلی توپر و کون گنده که اگر بی چادور به خیابون میرفت چشم همه به اون کون خوش فرمش خیره میشد



وقتی من خونشون میرفتم اکثرا با یک لباس راحت میشست پشت میز چرخ خیاطی وکار میکرد که من معمولا طوری میشستم که بتونم خوب دیدش بزنم و اون هم بدون توجه به من به کارش مشغول میشد و من از زیر میزچرخ خیاطی به اون پاهای سفیدو خوش تراشش خیره میشدم و گاهی هم شورتش رو میدیدم که خیلی حال میداد و مثلا خودم رو سرگرم بازی با دخترش نشون میدادم و ملیحه جون هم از این شرایط رازی بود مدتی به همین منوال گذشت و گاهی هم دختره به خونه ما میامد تا با خواهر من بازی که یک روز صبح که امد خانه ما به من گفت مامانم کارت داره و من زود رفتم خانشون ودر باز بود رفتم تو سلام کردم ملیحه جون امد جلو گفت رضا جون امدی برام یه کاری میکنی گفتم چی گفت لامپ حموم سوخته برو برام یکی بگیر و بیا برام عوضش کن رفتم گرفتم و رفتم براش عوض کردم بهم گفت میشه بمونی تا من یه دوش بگیرم بیام گفتم باشه اون هم رفت تو حموم که درش شیشه مات داشت و من از پشت در میدیدم که داره لخت میشه وحسابی راست کرده بودم بعد چند دقیقه که دوش گرفت وخودشو شست منو صدا کرد منم که اماده به خدمت بودم رفتم پشت در حموم بهم گفت بلدی کیسه بکشی منم از خدا خواسته گفتم اره گفت پس لباست رو در بیار بیا تو که من تی شرت و شلوارم رو در اوردم ولی کیرم راست شده بود نمیدونستم اینو چیکار کنم خلاصه گفتم همینه که هست رفتم تو ملیحه لخت لخت بود و پشتش به من بود و رویه یه صندلی کوچیک نشسته بود منم از پشت بهش نزدیک شدم یک کیسه با صابون بهم داد و من مشغول شدم وداشتم بدنش رو کیسه میزدم ولی از شهوت اب دهنم خشک شده بود بهم گفت تا حالا این کارو کرده بودم منم گفتم اره ولی برا داداش و بابام از طرز صحبت و نفس نفس زدن من فهمید حشری شدم یهم برگشت به کیرم یه نگاهی انداخت که داشت دیگه از شرتم میزد بیرون



یهو گفت چرا با شرت امدی تو شورتت رو در بیار خیس نشه منم ماتم برده بود که خودش شرتم و کشید پایین کیرم مثل فنر از تو شرت پرید بیرون گفت به به عجب کیری اصلا بهت نمیاد این مال تو باشه بعد برگشت رو به من که حالا کیرم جلوی صورتش بود یه دستی به کیرم کشید و یهو همش رو کرد تو دهنش منم انقدر حشری شده بودم تا دوسه باز عقب جلو کرد خوشم امد اون موقع ابم نمیومد اما حال میکردم حموم خونشون بزرگ بود که میشد رو زمین قشنگ خوابید یه خورده که برام ساک زد گفت تا حالا کوس خوردی گفتم نه گفت بیا بهت یاد میدم که خوابید رو زمین و منو کشید رو خودش وکمی ازم لب گرفت بعد خودش داشت با سینه هاش بازی میکرد که دست منو گرفت گذاشت رو سینه توپول سفیدش که منم شروع به مالیدن کردم و دیدم چشماش رو بسته و حال میکنه ادامه میدادم و یواش یواش رفتم سراغ کوسش و رفتم لایه کوسش که حسابی خیس شده بود بهد بهم گفت برم بخورش منم امدم لایه پاش نشستمو شرو کردم به زبون زدن به کوسش که داشت اه اوه میکرد انقدر این کارو کردم تا دیدم تمام تنش شروع به لرزیدن کرد و بیحال شد اول ترسیدم و گفتم چی شد خندید گفت من ارضا شدم من هنوز کیرم سیخ سیخ بود و به من گفت بیار رو من بخواب منو رفتم روش یواش کیرم رو گرفت گذاشت دم کوسش گفت فشار بده منم فشار دادم یهو دیدم رفت تو یه سوراخ خیس که خوشم امد بعد خودم عقب جلو کردم و از ملی جون لب میگرفتم انقدر این کارو کردم که دوباره صدای ملیحه بلند شد وداشت لب های منو میکند که با یک داد خفیف دوباره ارضا شدوبیحرکت شد و منم هنوز کیرم راست بود تو کوسش و نگاهی بهم کرد گفت تو ارضا نمیشی گفتم تا حالا نشدم نمیدونم چطوریه که زد زیر خنده و منو بوسید و گفت دوش بگیریم بریم بیرون که امدیم بیرون بهم گفت این جریان رو من به کسی نگم منم چون دوسش داشتم گفتم باشه



بعد این جریان هر وقت دخترش میاومد خانه من ون زود میرفتم خانشون و ملیحه جونم ور میرفتم اونم بهم حال میداد نا اینکه من بالغ شدم ودیگه ابم می امد تازه فهمیده بودم عجب خالی میده که آب ادم میاددیگه حسابی ملیحه جون رو از کوس و کون میکردم هر چی هم از کون میکردمش کیرم روز به روز کگنده تر میشدو ملیحه جون هم با کیرم حال میکرد تا اینکه یکی امد خواستگاریش و چون شوهرش اهل شهرستان بود از محل ما کوچ کردن و من دیگه ندیدمشون این خاطره ای بود که من همیشه بیادش هستم و تا به امروز با کسی نشوده مثل ملی جون حال کنم...

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مدیر ساختمون

اسم من ژیلاست (همونی که میگن با ویلاست ) 26 سالمه. خیلی داغ و سکسی ام تا قبل از اینکه برم دانشگاه کلی دوست پسر داستم و بیشماااااااااااار سکس وقتی دانشگاه قبول شدم و اومدم تهران با کلی اصرار بابامو راضی کردم که واسم خونه بگیره ، اوونم با کلی شرط و شروط قبول کرد(بماند که به هیچ کدوم عمل نکردم ) . خلاصه من موندم و یه خونه و کلی فکرای شیطانی ولی خداییشو بخواین رسما هیچ گهی نخوردم جز مالوندن خودم تو دانشگاه با چند تا دختر باحال آشنا شدم که به خاطر خونواده هاشون باید حتما تو خوابگاه میموندند واسه همین اکثر وقتارو باهم بودیم و اوونا فقط وقت خواب میرفتند خوابگاه .


یه روز رویا و مریم و پریسا (دوستااامو میگم) به بهونه ی اردو، نرفتن خوابگاه و باهم رفتیم کلی گشتیم و بعدش اومدیم خونه ی من و شامو که خوردیم تخته و پاسور بازی میکردیم و آهنگ گوش میدادیم (اووونم آرمین با صدای زیاد) . خونه ی من تو یه آپارتمان هشت واحدی تو چهار طبقه ست (اینو گفتم که بدونین واحد من چسبیده به واحد همسایه مون که در ضمن مدیر ساختمونم هست) به خاطر همین ساعت ده شب من آهنگو قطع کردم که واسم شر نشه تو ساختمون. چون صبح کلاس داشتیم بنابراین رفتیم تو اتاق که بخوابیم اما یه صدایی نذاشت بخوابیم!!!! و اوون صدایی نبود جز التماسهای مدیر ساختمون به زنش واسه سکس
اولش کلی با بچه ها ریزریز به این مسئله میخندیدیم ولی کم کم واقعا دلمون واسه مدیر ساختمون سووووووووووزید ولی خلاصه اوونا که ساکت شدند ماهم بیخیال شدیم و خوابیدیم.
صبح که میخواستیم بریم دانشگاه ،من داشتم درو قفل میکردم و بچه ها هم داشتند هرهر میکردند طبق معمول که یهوووووو آقای مدیر ساختمون با یه قیافه ی خسته و گرفته اومد بیرون از خونشون. حالا فکر کنین ما چهارتا فتنه این بدبختو دیدیم و داریم تو موقعیت دیشب تصورش میکنیم و نمیتونیم جلوی خنده هامونو بگیریم. بیچاره بی خبر از همه جا سرشو انداخت پایین و رفتش و ما به مانند هیروشیما منفجر شدیم.اینجا جا داره که آقای مدیر رو واستون توصیف کنم: یه مرد 35-36 ساله ،قدبلند،خوش اندام،یه چهره ی مردونه و فوق العاده جذاب)


بعد از ظهر که از دانشگاه اومدم خونه وقتی از آسانسور اومدم بیرون دیدم آقای مدیر جلوی درشونه،سلام کردم و عذرخواهی به خاطر دیشب و اوونم گفت ایرادی نداره راحت باشید و قدر این روزاتونو بدونید، راستشو بخواین دلم واسش سوخت. تو همین حال و هوا بودم که یهو یه صدای بنفش منو به خودم آورد، سرمو گرفتم بالا که دیدم یه خانمی شبیه زن تناردیه بود که با همون صدای بنفش گفت:سعید بریم دیگه. سعید (آقای مدیر) خودشو جمع و جور کرد و گفت: خانم ستوده پدر خیلی سفارش شمارو به ما کرده و ازاین حرفا که مثلا به زن تناردیه بفهمونه داشتیم راجع به این مسائل حرف میزدیم و رفتند. منم رفتم تو خونه و همش داشتم به تناسب این دوتا فکر میکردم.. سریع زنگ زدم به پریسا:
- سلام پری چطوری؟؟
- سلام ژیلی جون ، دلت هوای مارو کرده؟؟
- نه دیوونه شمارو کی میخواد آخه؟ زنگ زدم یه موضوع مهمو بهتون بگم!
- خاک بر سرتتتت بالاخره بهت تجاوز شد؟؟؟؟؟ با اوون اندامی که میندازی تو مانتوهای تنگ کمترین کاری که میشه باهات کرد تجاوزه!! والااااااا چه دخترایی پیدا میشن...
- وااااااااااااااااااااااای پری امون بده.. زرزرووووو..
- بنال جانم.
- الآن آقای مدیر و دیدم..
- آخی بیچاره ی در کف کوس مونده رو؟ خوب؟؟؟؟
- آره.. زنشم بود باهاش. چه زنی..... بگو ان!!!
- دروغ میگی ژیلی!!! به اوون ان التماس میکرد دیشب؟؟ خاک عاااااااااااااااالم تو سرش..
- آره .. پری دلم میخواد یه کاری واسش بکنم. گنااااااه داره بیچاره. عین سگم میترسه از زن تناردیه.
- من قربووون اوون قلب رئوفت برم ژیلی جونم.. میخوای تو خودتو اذیت نکن من میام میدم بهش. این برد پیت لیاقت تورو نداره!!!


- خفه شو! من یه برنامه دارم.. بیا چهارتایی یه حالی بهش بدیم.. چطوره؟؟
- چی بگم والا.. من واسه شاد کردن دل یه جنتلمن هرکاری از دستم بربیاد میکنم... اینجوووور آدم نیکوکاری ام من.
- باشه فکراتونو بریزید روهم ببینیم آقای مدیرو چطوری بیاریمش توراه. تماس فرت.
- فرت.
همش داشتم به این فکر میکردم که چطوری با وجود زن تناردیه آقای مدیرو بیاریمش توراه.. خلاصه شب شد بازم نوای التماس!!! کلی خودمو میمالوندم و آقای مدیر رو پیش خودم حس میکردم تا خوابم برد.
صبح باصدای زنگ بیدار شدم. شب با شورت و سوتین خوابیده بودم و موهای فرفریم ریخته بود دور و برم.. همونجوری رفتم از چشمی نگاه کردم دیدم آقای مدیره.. یهو باخودم گفتم الآن وقت زدن جرقه ی اوله.. پس با یه قیافه ی خوابالود که مثلا نفهمیدم با چه سر و وضعی دارم درو باز میکنم ، در رو باز کردم و با یه صدای خوابالووووو گفتم :
- جاااانممم؟؟
- س س س س سلام ... خانم ستوده از خواب بیدارتون کردم.. واقعا شرمنده.
یه جوری نشون دادم که تازه فهمیدم کیه و خودمو جمع و جور کردم و لی هنوز ایستاده بودم جلوش..
- بفرمایین آقای کمالی .. این موقع روز شما خونه این؟؟
همونجووووووری خیره داشت به هیکلم نگاه میکرد و شاید تو ذهنش اندام منو با اندام زنش که عین بشکه بود مقایسه میکرد.
- آقاااااای کمالی؟؟ امرتوون؟؟


- ب ب ب بعلههه.. شرمنده.. حموم ما نم داده میخواستم ببینم دیواراتاق شما هم نم داره.. یه چک میکنین؟؟
- آقای کمالی من که متوجه نشدم شما چیو فرمودید.. یه لطفی کنین خودتون بیاید یه نگاه بهش بندازید.
- نه ..آخه خانمم نیستش میترسم در بسته شه پشت در بمونم..
- آقای کمالی خوب کلیدتونم با خودتون بیارید.
یه لبخند باحال زد که دلم هری ریخت. تا رفت کلیدشو بیاره منم رفتم یه پیرهن صورتی کمرنگ که از جلو دکمه میخورد و شبیه پیرهن مردونه بود و تا روی رونم می اومدو پوشیدم ورفتم تو آشپزخونه کتری رو گذاشتم رو گاز. یهو با دستش زد به در و گفت:
- خااانم ستوده؟؟؟
- جانم؟؟؟ بفرماییییییییییییید تو آقای کمالی.
یه نگاه انداخت تو آشپزخونه و ازم اجازه گرفت که بره تو اتاقو نگاه کنه. منم گفتم که بره. وقتی رفتش تو اتاق یه چند دقیقه بعدش با یه سینی که دوتا چایی و یه ظرف شیرینی توش بود رفتم دم در اتاق ایستادم و گفتم:
- نم داره؟؟؟
یه کم خودشو جمع و جور کرد و گفت:
- نه خداروشکر نم به اینور نرسیده..
- پس بفرمایید یه نمی به گلوتون برسونین.
پا شد گچ دستاشو با چند بار زدن بهم پاک کرد ودر حالی که لبخند میزد گفت :
- مسخره میکنید منوووو؟؟؟
- اختیاااااااااااااااااااااااااااار دارید آقای کمالی.. من کی باشم که شمارو مسخره کنم؟؟
تعارفش کردم که بشینه خودمم روبروش نشستم.
- شما رشته تون چیه؟؟
درحالی که واسش چایی میذاشتم گفتم :
- من صنایع میخونم.
- صنایع غذایی؟؟
- واااااااااااااااااااااااای آقای کمالی شما دیگه چرا؟ مهندسی صنایع .
- شرمنده خانم مهندس..
- خواهش میکنم..
فنجون چایی مو برداشتم و پاهامو انداختم روهم. چشماش با حرکت پاهام هماهنگ شد. چشم از پاهام برنمی داشت .
- شما چجوری با خانموتون آشنا شدین؟؟ ببخشید فوضولی میکنمااااااا...
- خواهش میکنم.. من کارمند پدرزنم بوودم این شد که به دامشون افتادم..
- نفرمایییددد
- والاااااا... شما که غریبه نیستید .. من اسیر شدم.
- بله میدونم.
- ببخشید از کجاااااااااا؟؟ یعنی انقدر تابلوئههههه؟؟؟
با یه حالت تمسخر و با کلی عشوه گفتم:
- از التماسهاااااااااااااااااااااااااااااااااااای شبانه تون!!
- چی؟؟؟
- راستشو بخواین شبا صداتون میاد که دارید به زنتون التماس میکنین که....
- میبینی بدبختیای منو ژیلا جان؟؟؟
از ژیلا گفتنش یه جوری شدم و کلی ذوق کردم..و با عشوه گفتم:
- خوب چرا شانستونو جاهااااای دیگه امتحان نمیکنید؟؟
- آخه کجا؟؟ اکرم همیشه هست..
- الآن که نیست.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یهو چشماش یه برقی زد و گفت:
- یعنیییییییییییییییی؟؟؟
درحالی که دکمه هامو باز میکردم با ناز گفتم:
- بععععلهههههههههههههههههههه....
یهو پاشد اومد پیشم نشست و تو گوشم گفت:
- باورت نمیشه که چند وقته که تو کف هیکلتمممم ژیلاااااااااااااااااااااا ...
- منم همینطوررررررررررررررررررر سعیدممم...
- قربوون اوون سعید گفتنت عسلممم..


دستاشو انداخت دور گردنم و شروع کرد به خوردن لبام.. منم از خداخواسته خودمو چرخوندم به سمتش تا راحتتر بیفتم تو بغلش.لبامو خیلی آروم میمکید.. یه دستشو گذاشت روی کوسممم.. کوسمو از روی شورت میمالوند. با دست دیگه ش کمرمو ماساژ میداد. منم سینه هامو چسبوندم به بدنش.. هیکلش بهم آرامش میداد. یه کم خودشو ازم جدا کرد سینه هامو از روی سوتین گرفت توی دستاش. یه نگاه بهم کرد و گفت:
-چه سینه های خوش فرمی داری گلم....
بعدش بغلم کرد و گونه مو بوسید و شروع کرد به درآوردن لباسام.. همرمان منم لباساشو درآوردم.. دائم قربون صدقه ی هیکلم میرفت ... وقتی که جفتمون کاملا لخت شدیم دستمو گرفت و ازم خواست بایستم جلوش تا خوب نگام کنه.منم همینکارو کردم.واقعا داشت از دیدن اندامم لذت میبرد.. دستشو گرفتم بلندش کردم و باهم رفتیم تو اتاق. همینطوری که دستاشو گرفته بودم نشستم رو تخت و بعد خوابیدم و سعیدو کشیدمش که بخوابه روم. وقتی خوابید روم خیلی لذت بردم..کیر سفتش رفت لای پام.. شروع کرد به خوردن سینه هام.. خیلی خوب میخوردشون.. همش لذت میبردم و تو ذهنم به زن تناردیه غبطه میخوردم که چرا قدر سعیدو نمیدونه؟


سر سعیدو گرفته بودم تو دستام و موهاشو نوازش میکردم. رفت پایینتر و روی شکمم زبون میکشید.. خیلی کارشو خوب بلد بود میدونست چطوری دیوونم کنه.... دستشو گذاشت روی کوسم و گفت:
- حالا رسیدم به اصل کاری... دوست داری واست بخورمش عزیزم؟؟
- به شرطی که بذاری منم به اصل کاری برسم..
- یعنی میخوریش واسم؟؟؟ این اولین باره که میخوام این لذتو ببرم..
- معلومه که میخورمش عزیزم..از خدامه..
رفتم روش و به حالت 69 خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن کیرش بدجوری ناله میکرد.. الهی بمیرم خیلی لذت میبرد منم تا جایی که میشد کیرشو میکردم تو دهنم و اسش ساک میزدم تا نهایت لذتو ببره.. اوونم کوسمو کامل کرده بود دهنش و میک میزد و گاهی زبونشو میکرد تو سوراخ کوسم و حالی به حالیم میکرد. فقط اوووم اووووووووووم میکردم و اوونم با اینکه کوسم تو دهنش بود از لذت آه و ناله میکرد.. یهو حس کردم رو ابرااام .. بدنم لرزید.. بغلم کرد و منو خوابوند اوومد رووم..


- قربون ارگاسم بدنت برم جیگرم..
بیحال بهش گفتم:
- مرررررسییییییییییییییییییییی... حالا نوبت توئه که ارگاسم بشی عشقمممممممم...
- چجوری بکنمت ؟؟ هرجور راحتی بگو..
- هرجوری که حسرتشو داری منو بکنننننننن... فقط زود باش دارم میمیرممممم...
سریع پرید و محکم ماااااااااااااااااچم کرد.. و کیرشو چندبار مالید به کوسم و حسابی خیسش کرد.. بعد پاهامو داد بالا و گذاشت رو شونه هاش و بهم گفت :
- جیگرم دفعه ی اول آبم زود میاد بذارمش تو کونت؟؟؟
- آره ،ولی زنت که نمیذاره بکنیش ..از کجا میدونی شیطووون؟؟


- آخه یه بار که بد زده بود بالا یه جنده آوردم خونه Smile)))))))))))))
- بکنننننننننننن سعییییییییییییییییییییییییییییید.
آروم گذاشتش دم سوراخ کونم و کم کم هولش داد تو.. واااااااااااااااااااااااااااااااااای چه حالی داد..
- سعیییییییییییییییییییید تا ته جا کنننننننننننننن... جوووووووووووووووووووووووووووووونننن...
- جووووووووووووووووووونممممممم.... چشششششممم :********
تند تند کمر میزد تا آبش اومد و ریخت تو کوونممممممممممم..
- سعید مرسییییییییییییییی ..عالی بودددددد...
لبامو بوسید و گفت:
- قابلتو نداشت....
بعدش که حالش جا اومد دوباره کردش تو کوسم و تو چندتا استایل مختلف کوسمو کرد و انصافا خوب میکرد و کمر سفتی داشت... بهترین سکس عمرم بووووددد...
وقتی آبش اومد ریخت روی شکمم و بعدش با دستاش مالوند روی سینه هامو بعد باهم رفتیم دوش گرفتیم..
خیلی خوش گذشت به جفتمون..
از اوون روز هروقت زن تناردیه نیست یه حالی بهم میدییییییییییییییییییییییییییییییممم.....

پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
بهترین کس محله


سلام.
اسممو نمیگم .شما فک کنید اسمم رامینه.
20 سالمه .
میخوام یه خاطره از 3 سال پیش براتون تعریف کنم اون موقع 17 سالم بود.
این نکته رو بگم که من بچه خوشگلم ..اینو من نمیگم دورو بریام میگن.به طوری که همه دخترا روم میخارن .پیر زنا که دیگه هیچی .هر پیر زنی منو میبینه میگه باید شب پیش من بخوابی.تو این جور موقع ها من فقط میخوام از محل فرار کنم. بگزیم.........



...
اون موقع که 17 سالم بود بد جور رو تیریپ سکسی بودیم هر روز جلق میزدم.مخصوصا که چن تا رفیق تازه پیدا کرده بودم که از من حشری تر بودن و منبع فیلم سوپر و اینا و...باعث میشد من بیشتر از قبل حشری بشم و بیشتر جلق بزنم
بسه دیگه بریم سراغ داستان.
تو محله ما کلا 2-3 تا دختر بدرد بخور پیدا میشه بقیه شون همه کیری ان.
یکی از اون کوسا همسایه روبرویی ما بود.
کلا رو من هم بخار بود هر موقع به هم برخورد میکردیم کیری نگا میکرد.اما از اونجایی که من استعداد کس مخ کردن ندارم قضیه با همون نگا ها تموم میشد تا اینکه یه روز.....
رفتم لب پنجره تو کوچه رو نگا میکردم از لا پنجره هایی که نیمه باز بود خونه هارو دید میزدم.نگام افتاد به خونه همون دختره داشت ظرف مشست. فقط میشد دستاشو دید و همون هم به زور میشد دید .همین زل زدم به پنجره شون . بعد یه دقیقه پنجره باز شد و دختره با مو های باز اومد کوچه رو نگا میکرد.تو کوچه کسی نبود.تا اینکه متوجه من شد همین جوری زل زدیم به هم یهو اون به خودش اومد دید روسری نداره رفت و پنجره رو بست .ولی من همون جا وایسادم و باز زل زدم به پنجره.یهو یه ذره از پنجره باز شد و دو تا چشم داشت منو نگا میکرد.خودش بود میخواست ببینه هنوز من هستم یا نه!


باز رفت تو.بعد من پنجره رو باز گذاشتم رفتم پشت بوم از اونجا پنجره شون رو نگا میکردم.باز اومد پنجره باز کرد .دید من نیستم همون حا وایساد .به نظر میومد منتظر منه.
بعد یهو گوشی من زنگ خورد و اون فهمید من بالا پشت بونمونم.
با خودم گفتم کیر تو این شانس!
نشستم.
با خودم گفتم خاک تو سرت که نمیتونی یه کس مخ کنی.

با خودم گفتم من امروز باید اینو مخ کنم.
بلن شدم. واسش دست تکون دادم .بعد چند ثانیه اونم با لبخند بهم دست تکون داد.
اونجا حرف زیادی بینمون رد وبدل نشد من اون شب به زور شماره مو بهش فهموندم.
اون شب گذشت....
تا یه ماهی با هم فقط به هم زنگ میزدیم و اس میدادیم.
تا یه روز پیام داد.اگه تو با من تو خونه خالی بودیم تو چیکار میکردی.
منم گفتم خب حال میکردیم.!
اره...بعد دیدم فردا اقام که میره سر کار .داداشم میره مدرسه و ننم هم میره خونه داییم این.
بهش گفتم فردا تا ظهر خونمون خالیه.میتونیم امتحان کنیم.
خلاصه قبول کرد فردا بیاد خونمون.
تا صبح خوابم نبرد....
خلاصه صبح شد و زنگ زد گفت بیام.گفتم بیا.
همه چی همن جوری بود که من میخواستم.
یه توضیح راجع به دختره بدم:قدش 170 اینا میرسید.
هم سن خودم بود .یعنی 17سالش بود .
خدایی کس خوبی بود..
اره.....


اومد و با هم دست دادیم و مونده بودم چیکار کنم....
یهو عین وحشی ها رفتم ازش لب گرفتم .اوففف عجب لبهای داغی داشت.کم مومنده بود آبم بیاد.کیرم داشت میترکید.
با یه دستم کونشو میمالوندم با یه دستم پستوناشو.
بعد کم کم شروع کردم به کندن لباس هاش .
روسری و مانتو. ..و شلوارو...
تا رسید به شرتش.شرتشو که در. آوردم .....
اوه چی میدیدم یه کس ناز و پفکی.
دلم ول ول میشد. و شرتم خیس شده بود.


به سرعت نور لباسامو دراوردم و خوابوندمش رو تخت و شروع کردم به لب گرفتن.و مالوندنش.
یهو دستشو اورد کیرمو محکم گرفت.و انداخت دهنش زیاد حرفه ای نبود و خار کیرمو گایید .هی گاز میگرفت.ولی من هیچی نمیگفتم و بعد مدتی گفتم کافیه دیگه.
کسشو گرفتم .عجب چیزی بود شبیح پنبه بود.
بعد گفت کسم نه..!
گفتم چی؟
گفت کسم نه! هر کاری میخوای بکن ولی کسم نه!
گفتم:چیییی
خیل خب برگرد.
رفتم سریع وازلین و آوردم .


من همیشه با وازلین جلق میزنم خیلی حال میده پیشنهاد میدم امتحان کنید.
آوردم و اندازه نوک انگشت برداشت و زدم در کونش و مالوندم بعد شروع کردم با کیر دور و بر سوراخشو مالوندن.
اونم خیلی حشری شده بود .دستشو آورد پشت و کیرمو گذاشت رو سوراخش و گفت بکن تو دیگه.
گفتم چشم.
کیرمو تا ته کردم تو ..
یهو شروع کرد به جیق زدن ...
گفتم چی شد؟
گفت چته وحشی؟
گفتم خوت گفتی .
گفت اینجوری اخه.
گفتم باشه. ببخشید.
بعد شروع کردم به تلنبه زدم یه خورده که تلنبه زدم آبم داشت میومد در آوردم ریختم رو لب کونش.
بعد بی حال افتادم تو بغلش.


من بی حال خوابیده بودم ولی اون همچنان منو میمالوند.
خیلی حس توپی بود.
گفتم بسه دیگه الان مامانم میاد.
بعد لباسامونو پوشیدیم و داشت میرفت که با من رفتم عین وحشی ها باهاش لب گرفتم .

فرداش دیدمش داشت میرفت مدرسه .یه جوری راه میرفت انگار خیلی گشاد شده بود.
بعد اون سال تا الان بالای 10 بار با هم سکس داشتیم.
تازگی ها شنیدم براش خواستار اومده!

نوشته ؟؟؟؟
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس عالی، هر دو راضی


سلام.فرهادم 20سالمه و میخوام خاطره ی اولین سکسم رو با دختر همسایمون(پرستو)براتون تعریف کنم.
همین جا بگم داستان کاملا واقعیه یعنی دلیلی برا دروغ گفتن ندارم یکمم طولانیه.خود دانی می خوای بخون می خوای نخون!
-من تو یه خانواده نسبتا آزاد به دنیا اومدم بابام هم یه ارث تپل بش رسیده و تو بورس کارگزاری داره. مامانمم به ضرص قاطع بهترین مامان خاورمیانس.
من تک فرزندم وخیلی تنها ولی خانوادم هیچ وخ نذاشتن من احساس تنهایی کنم.دو سال پیش بود که خونمونو عوض کردیم رفتیم خیابون نظر(بچه های اصفهان می دونن بالاشهره یعنی)تو یه ساختمون شیک وبزرگ همونی که دلم میخواست.تو دوران دبیرستانم دوتا دوس دختر داشتم که به دلایلی هردوشون رو ول کردم.چند وقتی گذشت و آروم آروم با اهالی ساختمون اشنا شدم بالای سرما یه پیرمرد پیرزن با نوشون زندگی می کردن و رو به روشون آقای ***(بابای پرستو).


بار اول که پرستو رو تو آسانسور دیدم خیلی عادی به هم سلام کردیم دس دادیم و تموم شد اون روز راستش چشماش خیلی برق می زد.و برق چشماش منو گرفت.اونم تک فرزند بودومامانم با مامانش دوس شده بودن.تو حیاطمون یه میز پینگ پونگ داریم .که من گاها با بابام بازی میکنم و یه روز پیشنهاد بازی رو به پرستو دادم و اونم قبول کرد بازی می کردیم و برا هم از بچه گیمون میگفتیم. خوبی تک فرزندا اینه که همو خوب درک میکنن برا همین خوب خلا تنهایامون رو پر کرده بودیم با هم بیرون میرفتیم ولی میگم این چیزا خیلی برا عادی بود.واصن باعث حشری شدنم نمی شد.
خیلی باهم بودیم وخانواده هامونم کاری به کارمون نداشتن. قشن یادمه تو یه اسفند سال 91داشتیم تو هوای نسبتا سرد پینگ میزدیم که یهو گفتم پرستو بیا سر بازی شرط ببندیم هرکی برد هرچی گفت باید انجام باشه اونم گفت باشه واز اون لبخندهای همیشگیش زد.بازی کردیم خیلی خوب بود من بردم.گفت: آقا فرهاد حالا از من چی می خوای؟نزدیکش شدمو گفتم یه بوس کوچولو.وچشمامو بستم ویه لحظه گرمیه لباشو رو صورتم حس کردم و وقتی چشمامو باز کردم دیدم داره سوار آسانسور میشه داد زدم دوست دارم اونم گفت شاید منم دوست داشته باشم!این حرفش تکونم داد.دیگه عادت شده بود برامون بازی میکردیم وشرط میبستیم بوس،بغل،لب و... که یه روز وقتی بردم رفتم نزدیکشو به سینه هاش نگا کردم اونم نگام کرد گفت دیونهههههههههههه اینجا دیگه نه.گفتم مگه دوسم نداری گفت شاید.گفتم چی کار کنم شایدد حتما بشه گفت بت میگم لبمو بوسیدو رفت.


شنیدم زمزمه ها یی بین مامانمونه که ما بریم خواستگاری پرستو.منم تو کونم عروسی شد.یه شب زیر الاچیق تو حیاط گفت فرهاد چی کار کنم مال من باشی یه نگا به سینه هاش کردم گفت:دیونههههه واز روی لباسش لمسشون کرد منم رفتم پیشش لبشو گرفتم و گفتم ما همین الانم مال همیم.برا اولین بار حسابی شق کرده بودم کیرم مالید به رونش و گفت فرهاد،اینم مال من میشه. گفتم هر وخ بخوای . که تو یه حرکت دسش رو اورد رو کیرم ومالوندش وگفت من تاحالا دوست پسر نداشتم حالا که دارم میشه کیرشو ببینم؟میترسیدم هر آن یکی برسه بش گفتم گفت نترس دربیار فقط یه لحظه،منم در آوردم و با دستش حسابی بم حال داد.چن هفته گذشت که مامان بابام به خاطره فوت عمه ام رفتن دزفول ومنم به خاطر دانشگاه موندم ولی اون یه هفته ای که نبودن رو کلا پیچوندم. دوباره بعد یه بازی وقتی بردم این دفه دستممو کشیدم به روناش و گفتم بیابالا که مال خودم شی.اونم گفت باشه فرهادم. رفتیم بالا و تو اتاق مامان بابا یه آهنگ شاد گذاشتم مو باهم رقصیدیم و در حین رقص لباس همو کندیم.خیلی خوب لب میگرفت منم هم زمان سینه هایی رو که از سنش بزرگتر بودو می مالوندم.کیرم رو در آورد و شروع کرد ساک زدن بلد نبود خودش هم خندش گرفته بود.


افتادم به جونش و تمام بدنشو خوردم یه 10دیقه ای هم کسشو یه کس تمیز با یکم مو گرماش بهم آرامش می داد. .چن باری لرزید فهمیدم ارضا شد،بهم گفت حالا نوبت توشده،میخوام حسابی حالت رو خوب کنم. گفتم از پشت گفت نه میخوام زنت باشم توکه چن وخ دیگه میای خواستگاری چه حالا چه بعد عروسی .آروم با دستم کسشو می ما لوندم کیرم مو تفی کردم سرشو نزیک کسش کردم که گفت خیلی گرم و خوبه عاشقتم،خیلی درد داره گفتم اگه خونسرد باشی نه .آروم کردم اه اه میکرد و اروم جیغ میزد ولی معلوم بود لذت میبره آروم آروم شروع کردم تلبمه زدن که پردش پاره شد آروم از تو کسش در آوردم یکم خون اومد گفت فرهاد دارم تلف میشم درد دارم گفتم خوب میشی خونارو پاک کردم گفت تو که هنو آبت نیو مده گفتم الان کست زخمه بکنم دردت میاد. گفت پس برات ساک میزنم،شروع کرد ساک زدن بعد چند دقیقه داش آّبم می یومد.گفتم داره میاد کجا بریزم گفت عاشقتم تو دهنم،ریختم تو دهنش اونم خوردو بعدش کلی خندید.بعد یه ساعت خواب بغل هم،رفتم براش آبمیوه آوردم رفت دوش گرفت وبعد یه بوس حسابی رفت خونشون.برام دعا کنید هفته دیگه داریم میریم خواستگاری.
تا بعد...ایشالا همتون به آرزو هاتون برسید...

نوشته فرهاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با حمیده

سلام خدمت همه اسم من سعیده ما تو منطقمون یه همسایه داریم که 2کوچه بالاتره واسم زنش حمیده است . حمیده جون یه زن 28ساله است مشخصات کلیش :لاغراندام قد بلند سبزه سینه های متوسط وکونشم متوسط .



یه روز از جلو خونشون رد میشدم که دیدم دم دروایساده هی این طرف واون طرفو نگاه میکنه یه سلام کردمو اونم جواب داد بعد گفت که ببخشید میشه بیای ن این فرشو کمکم جمع کنین بندازیمش رو دیوار منم رفتم راستشو بگم من اصلا به این حمیده خانوم نظری نداشتم ولی اون روز یه صحنه ای دیدم که حشریم کرد رفتیم داخل ومن نشستم یه طرف فرش اونم نشست بالای فرش گفت صبر کن تامن به طرف شما جمع کنم بعد بلندش کنیم حجابش کامل بود البته کامل کامل هم که نه ولی صحنه ای نداشت که آدمو حشری کنه یه مرتبه نشست رزوبه روم شروع کرد به جمع کردن فرش منم رئوبه روش نشسته بودم همین که نشستو داشت فرشو تنظیم میکرد که جمعش کنه لاپاشو باز کرده بود منم کهدیدم یه مقدار از زیرشلواریش پاره است دقیقا روی کووووسسسش ویه کم گوشت سفید ازش زده بیرون فهمیدم که کووووسسسسسشه منم همینطور نگاش میکردم اونم حواسش به من نبود یه کووووس سفید زده بود بیرون که کیرمو کامل باد کرد همینطور جمع کرد تا رسید به من یه مرتبه دید که من حواسم به لاپاشه متوجه شد که شلوارش پارس و کووووسسسش زده بیرون مثل بزرق دوید تو خونش ورفت تو اتاق منم دیدم هیچ کس خونشون نیس تن دنبالش رفتم داخل بدون این که اجازه بگیرم دراتاقشو باز کردمو رفتم تو....



دیدم داره شلوارشو عوض میکنه یه جیغ کشید گفت برو بیرون ولی من رفتم طرفش وگرفتمش تو بغل زور میزدو داد میکشید ولی فایده نداشت چون داخل تاتاق بودو دربسته بود گفتم الکی سیرو صدا نکن هیشکی نیست یه کم حال بده تا برم خوابوندمش رو زمین و روش دراز کشیدمو بوسش کردم اما همجچنان زور میزد که دربره گفتم کجا بری گفت توروخدا ولم کن گفتم من که کاریت ندارم خودت الکی شلوغ میکنی گفت پس چی ازم میخوای ؟گفتم یه کم کوووووسسسست رو میخوام . گفت نه جان خودت نه گفتم تو که متاهلی کووووست هم که پاره شده تازه دوتا بچه هم داری چیزی که نمیشه یه دست بهم بده تا زودبرم دستمو بردم طرف کوووسسش و کوسسسشو گرفتم وفشارش دادم بعد زود دامنوشلوارشو درآوردم شورتشم کشیدم پایین همش بوسش میکردمو کوسسسسشو میمالیدم دیگه یه کم آروم شده بود



منم شرتشو درآوردمو انگشتمو کردم تو کووووسسسسش که دیدم چشاشو بست و دستاشو دراز کرد رو زمین منم فورا کیرمو با کووووسسسسش میزون کردمو هلش دادم تووووش کامل کیر مو خورد .داخلش خیلی نررررمو دااااغ بود شروع کرد به ناله کردن آه واوووههههش بلند شد منم محکم میمکوبیدم طوری که داغ شده بودو داد میزد اآی ی ی ی کوووووسسسسسم آی ی ی ی اووووی ی ی اووووه ه ه ه وای ی ی درش بیار پارم کردی یه مرتبه دیدم داره میلرزه که ارضا شدو آبش اومد کیرمو خیس خیس کرد زود برش گردوندمو گفت چکار میکنی ؟بادستم زدم رو کونش گفتم اینم میخوام گفت دیگه اینو نه من که بهت کووووسسس دادم اینو نمیتونم گفتم چرا گفت درد داره نه نه ولی بازور برش گردوندم پاهاشو باز کردمو با آب کووووسسسش سوراخشو مالیدم بدون معطلی کیرمو گذاشتم در سووووراخشو فشار دادم...



باور کنید تافشار محکم دادم کیرررم کامل رفت توووش تعجب کرده بودم زن به این لاغری و سوووراخ به این تنگی چطور به این ز ودی باز شد همونطور روش خوابیدمو تو گوشش گفتم لامصب این که بازه ؟گفت نه دارم میمیرم دیشب هم مهدی (شوهرش)کرده توش هنوز نمیتونم قشنگ بشینمم یاراه برم .گفتم دیگه جا با طز کرده نترس اونم میگفت وای ی ی ی اه اه اه اه اووووی ی ی اووووف درش بییییاار رررر مررررردم بککککششش بیرررروووون ولی من داشتم تلمبه میزدم که آبم اومد ریختم توکوووونش وزود بلند شدم گفتم ازاین به بعد منم شوهرتم باید حواست به من باشه وزدم بیرون فرداش که دیدمش گفت نامرد کووونمو باز باز کردی مال شوهرم به راحتی میره داخلش فهمیدم بله شبشم به شوهرش داده دیگه ازاون وقت تا حالا هفته ای یه بار میرمو میگامش ...


پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس من و زن مغازه دار


سلام دوستان .داستانی میخوام براتون بگم مال امساله یعنی سال 92.این داستان درمورد سکس من وزن مغازه دار همسایمون هستش .اسم من سعید هست 21سالمه اندامی متوسط کیرم 20سانته یه کم هم کلفت .ماتو همسایگیمون حدود 8تامغازه هست اما این داستان مربوط میشه به زن یکی ازاین مغازه دارا . .این مغازه داری که من میگم اسم زنش هست لیلا .حقیقتش من همیشه تو کفش بودم که یه روز بتونم باهاش حال کنم این لیلا خانوم یه زن 38ساله قدبلند سبزه وتوپر . یه زن چهارشونه پهن که هرچی میای پایین تر به طرف کووونش پهنتر میشه .دوتا پستوناش انقده بزرگه که انصافا اگه بخوای رو ترازو بکشیش شاید دوتاش 6کیلو میشه .رووونای چاق وکلفت اما اون چیزی که منو بیشتر حشری میکرد اون کوووون پهنش بود واون کوووس س س چاقش . یه کوووسسسسسو کووونی که فکرشم نمیکردم این لیلا خانوم سوادش در حد پنجم ابتداییه شوهرشم یه مرد لاغر اندام قدکوتاه که سر کاربود خلاصه این لیلاخانوم صبحا که شوهرش سرکاربود اون مغازه رو باز میکردالبته اول 3تا بچه هاشو اول میبرد مدرسه بعد میومدداخل مغازه .این 3تا بچه هاش 2تاشون ابتدایی بودن یکیش هم مهدکودک . خلاصه انقداتئکفش بودم تایه روز که رفتم مغازشون درزدم اومد تومغازه وقتی اومد دیدم تازه حموم بوده یه دامن سیاه تنگ پوشیده بود که کووووونش داشت میترکید



گفتم ببخشید یه سه لیوان تخمک میخواستم .تخمکهاش روزمین بود وباید مینشست تا تخمک براره وقتی که نشست وای کوووونش بیشترگنده شد طوری بود که کیرم درجا سیخ شد آروم یه وووووویییی گفتم که فکر کنم متوجه شد چون یه نگاه به عقب کرد دید که دستمو گذاشتم سرکیرم ویه لبخند زد منم کیرم سیخ شده بود حسابی وقتی تخمکو برام آورد دیگه کاملا متوجه شد که کیرم بلند شده .خیلی حشری شده بودم همش فکر میکردم چه نقشه ای بکشم تا بتونم بکنمش بعد نیم ساعت رفتم درخونشونو زدم که درو باز کرد گفتم لیلا خانوم ببخشید آچار لوله گیر ندارین میخام شیر آشپزخونمونو عوض کنم گفت که باید بگردم اون رفت داخل تو اتاقاشون منم دم در بودم دیدم بهترین موقعییته یه نگاه به این طرف واون طرف کردم دیدمم کسی نیست رفتم داخل ودرروبستم منم پشت سرش رفتم داخل اتاقا یه نگاه به این ورو اونور کردم دیدم تو اوون اتاق آخریشون دا ره میاد وقتی که منو دید اومدم داخل گفت تو کی اومدی داخل منم الکی گفتم میخواستم نقش گل کاریهای خونتونو ببینم اونم گفت خوب حالا به نظرت چطوره ؟منتم گفتم خوبه مبارکتون باشه ولی چرا ساده زدین ؟گفت که فقط این ساده هست اتاقارو طرح دیگه زدیم بیا ببینشون .منم دنبالش رفتم تو اتاقشون ولی تا رسیدم تواتاق چون اون جلوبودومن پشت سرش همش دستم سرکیییییرررم بود وبه کووونش نگاه میکردم بلاخره گفتم عالیه لیلا خانوم مبارکتون باشه دیگه هیچ نیازی ندارین .یه مرتبه یه نفس عمیق کشدو گفت :نیاز داریم تا نیاز . ولی هیچی جای نیاز اصلی رو نمیگیره .منم دوهزاریم افتاد که داره چی میگه. گفتم خوب توکه همه چی برات فراهمه دیگه چه نیازی داری ؟یه مرتبه گفت آقا سعید توفعلا به اونجا نرسیدی که بفهمی تا ازدواج کنی اونوقت میفهمی نیاز اصلی چیه؟ گفتم لیلاخانوم ییه چیز بگم نارتاحت نمیشی ؟گفت نه بگو. گفتم گفتم باشوهرت مشکل داری ؟گفت گفت مشکل که نه ولی یه جورایی آره ؟گفتم من میتونم کمکت کنم ؟دیدم چیزی نگفت .



دوباره گفتم لیلا خانوم به خدامن دهنم قرص قرصه حرف امون همه بین خودمونه بگو شاید من بتونم باشوهرت حرف بزنم که حلش کنم برات .یه مرتبه گفت نه باصحبت کردن هم نمیشه ؟میدونستم چه نیا زی داره ولی ابلکی هی کشش میدادم .یه مرتبه گفت:نه شاید شاید شاید گفتم شاید چی بگو هرچی باشه من برات انجامش میدم .اونم گفت شاید خودت بتونی حلش کنی ولی باید اول یه قولی بهم بدی؟ گفتم چشم .گفت اگه که میخای خودت حلش کنی نبایددراین مورد باکسی حرفی بزنی حتی شوهرم هم ؟منم گفتم باشه چشم به خدا قول میدم .اونم گفت عجله نداری بری ؟گفتم نه مندوست دارم مشکل شماروحل کنم .گفت خیلی خوب بیابریم تو اون اتاق بشینیم رفتیم تواتاق آخریشون اول اون نشست منم دقیقا جفتش نشستم گفتم من درخدمتم .دیدم هی روش نمیشه منم یه کم جرات پیدا کردم دستمو گزاشتم رو دستش گفتم به خدا من دهنم قرصه .هی آروم آروم دستشو مالش میدادم که یه مرتبه گفت من نیاز جنسی دارم منم که ازاین جمله از خوشحالی داشتم پردرمیاوردم گفتم چی؟اونم گفت میخام باهام سکس کنی ؟گفتم آخه توشوهرداری خب شوهرت برات این کارو میکنه ؟گفت :اون فقط به خودش توجه داره خودش که ارضامیشه ددیگه کاری به من نداره .گفتم چطور مگه میشه ؟گفت :یه 10دقیقه ای میکنه وبلند میشه میره میخوابه .گفتم خیلی بیشعوره این شوهرت چرا اینطری میکنه ؟گفت نمیدونم .گفتم مگه تو آمادش نمیکنی پس چرا ای کتارو میکنه ؟گفت که شبا که بچه هاخوابن میاد پیشم نه نوازشی نه بوسی نه عشق ومحبتی فقط میکنه داخل ولذتشو میبره ومیره .منم کاری میکردم که بیشتر حشری بشه .دیگه دستمو از رو کمرش تا روکوووونش میکشیدم یه دستمم رو پستوناش بود گفتم خوب تو بیشتر تحریکش کن ؟گفت چطوری؟گفتم اوون زیر بخوابه تو برو روش براش بالاوپایین کن .گفت نمیزاره میگه وزنت سنگینه حفم میکنی .یه مرتبه دیدم دراز کشید گفتم اونجاتوهم نمیخوره ؟گفت کجا ؟منم دستمو بردم کسشو گرفتم یه کوووووس نرمو چاق دیدم یه مرتبه چشماشو بستو یه آهی کشید گفت اینو که اصلا انجام نمیده دیگه کاملا حشری بود دستموبردم ریر شرتش گزاشتم رو کسش دیدم خیس خیسه گفتم فدات بشم الهی خودم جبران میکنم برات خودم میسازمت درحالی که کسسسسشو مالش میدادم لبمو گزاشتم رولبش اونم حسابی لب میگرفت بایه دستش هم کیرمو گرفته بود ومالش میداد صورتشو کامل بوس بارون کردم و گردنشو بوس میکردم گفتم باید یه قولی به منم بدی لیلا جان گفت توهرچی بگی قبوله .گفتم تاآخرعمرت باید باهم باشیم گفت چشم عزیزم .کیررررتو میخووام کییییرررر لباساشو کامل دراوردم خودمم لخت لخت شدم که یه مرتبه پرید روم وکیییرررمو گرفت گذاشت تودهنش خیلی خوب ساک میزد حدود یه 140دقیقه ای فقط کیرمو میخورد بعد رفتم روش به حالت 69 منم شروع کردم به خوردن کووووسسسسسسسشششش یه کوووسسسسی داشت محشر چاق سفید داخلشم قرمز



یه 15دقیقه ای همینجوری میخوردم که دیدم داره میلرزه یه مرتبه آبش پاشید تو صورتم ولی باور کنید بیشترآبشو خوردم یه طعم خاصی داشت اون دیگه ارضا شده بود و دنیاش دنیا شده بود از روش بلند شدمو رفتم وسط دوپاش اونم میگفت سعییییییدددددد کیییییییررررررر بدددددده ه ه کووووووسسسسم م م میخاررررره ه ه کیییییررررمیخوووواددد بززززززارررررر تووووکوووووسسسسسم سعیییییییددد منم میگفتم جاااااان ن ن ن ن جااااااان سر کیرمو گزاشتم دم کووووسسسسش اما نمیکردم داخل اونم التماس میکرد میگفت بکککککککککن ن ن ن تووووووووشششششش بکککککککن ن ن ن ن سعیییییددددد جان تووو بکککککووووووننن تووووکوسسسسسم هل بددددده داخخخخل منم آروم هل دادم تا ته رفت دوباره کشیدم بیرون دوباره کردم داخل شروع کردم به تلمبه زدن کوووسسسسش خیلی داغ بود کیررررم داشت میسوخت اوونم ذاد میزد بیییییییششششترررررر بیششششتتترررر بزززززن بککککککککن ن ن ن ن آه ه ه ه آآآآه ه ه ه ه ووووووووووی ی ی ی ی هووووووم م م م هممممممم وای وای به این میگن کییییییرررر بااین که یه بار ارضا شده بود ولی انصافا خیلی مشتاق بود طوری میکوبیدم توکوووسسسش که صدای شابلاپ شلوپش فکرکنم تابیرون میرفت نیم ساعت فیکس بود که میکردمش که یه مرتبه گفت جووووووون ن ن ن سعیییییددددد بکووووون ن ن داره میااااادددد جوووووون ن ن ن پاهاشو پشت کمرم قفل کرد و با دستش منو تو بغلش قفل کرد



بازم آبش اوووومدو آب منم همزمان با اوون اومد که همشو خالی کردم تو کووووووسسسسسسش من میترسیدم ازاینکه آبمو تو کوسسسسسششش خالی کرده بودم ولی اون از خوشحالی نمیدونست چکاری برام بکنه گفتم لیلاااا بچه دهر نشی که گفت نترس قرص میخورم بعدا گفتم حالا تکمیل شدیب گفت بللللله هده جوووووونم ولی من تاآخرعمر ول کنت نیستم همیشه باید بیای منم گفتم ای به چشم من فدای این کووووووسسسسسسسووو کوووووونننننن ن ن تو برم نمیشه ولت کنم دید که من هنوز کیررررم سیخه خودش فهمید چی میخوام یه دورخوردو روشکم خوابید گفت بیا جووونننم نووووششش جوووووننت کووووونننننم بههههههت میددددددم م م کووووونممممم مالل خودددددته هخد ه ه انصافا یه کوووووننننننی یی یبود که چی بگم هرچی ازش بگم کم گفتم رفتم سوارش شدم ولی هرچی زور میکردم کیییییرررم به سوراخش نمیرسید از بس گووووشششششت ت داشت گفت میخای یه ورشم تا راحت بکنی ی ی گفتم نه بزار یه چند دقیقه ای همینجوری حال کنم وووووییییییی کیرم بین دوکوه گووووشششت بود یه 20دقیقه ای همینطوری حال کردم بعد بلندشدم گفتم قمبل کن طزوری برام قمبل کرده بود که پستوناش روزمین له شده بود وووووییی یه کووووون بززززرررررگ که فکرشو هم نمیکردم همچین کوووونی داشته باشه بهش گفتم با دودستات قاچای کوووونتو باز کن اوونم همینکارو کرد یه مرتبه دیدم سوراخش پیدا شد یه سووووررراخ قهوه ای باحال زبونمو گزاشتم روسوراخش و لیسش میزدم باور کنید حال میداد حسابی بعد از کلی خوردن انصافا هنوز هم دلم نمیومد که نخورم یه مرتبه خودش گفت بکوووون ن ن دییییییگگگگه ه ه کیییییرررررتتتتووومیخوووام بکننننننششش توووو منم اول یه انگشت کردم توش دیدم راحت میره دوتاش کردم دیدم داره باز میشه سه انگشتی کردم دیدم یه کم تنگه گفتم مگه به شوهرت از عقب نمیدی ؟گفت ماهی یه بار اونم درحد 2دقیقه ولی حرومش .گفتم واقعا هم حرومش گفتنم ازاین به بعد این مال منه جلو برا شوهرت گفت زهر خورد سهمیه جلوشو هم بای کم کنم بدمش به تو تو شوهرمنی نه اون گفتم بیشتر قمبل کن آروم سرکیرررمو گزاشتم روسوورراخش ویه هل دادم سر کیررم رفت داخل کیرمن کلفت تر از کیر شوهرش بود این طوری که خودش میگفت سووراخ کووونش به کیییررم چسبیده بئودحسابی هی اروم اروم هل میدادم هی وایمیسادم میکشیدم بیرون یه هفت هشت بار همینکارو کردم تا اخرین دور که کیرم تا نصفه رفته بود یه فشارمحکم دادم اونوم کووونشششو محکم کوبید به شکمم که کیررم کامل رفت داخلش داشت ناله میکرد وهمش میگفت ووووووییییییی وووویییی سووووخخخخخختتتتم وووووییییی اه اه اه هوووووم م م گفتم درش بیارم گفت نه بکوووون ن ن خووووششششم میاد بکووووون ن ن



منم اروم اروم شروع کردم عقب و جلو کردن دیگه باز شده بود ولی چسبندگی قشنگی داشت یه 5دقیقه من عقب وجلو کردم بعدش من وایسادم اووون کووووونننننششششووو عقب وجلو میسکرد بعد گفتم به همن شکل اروم اروم بیا طرف من منم خودم دراز کشیدم حالا اووون نشسته بود رو کیرم کووووونش به طرف من بودو صورتش روبه دیوار وای نفسم داشت درمیومد دقیقا شماردم 30بار بالاوپاییین کرد که آبم ریخت تو کووونش یه کم اب هم از کوووسسسش سرازیر شد ریخت رو پاهام بعد کیرمو از توکوووونضش دراوردم همینطوری ابم از کونش میزد بیروون بعد ش باهم رفتیم حموم دوباره توهموم هم نشست رو کیرم ولی درحد 3دقیقه وبعد باهم شنا کردیم دوهفته اولی هرروز میرفتم میکردمش به جز جمعه ها که شوهرش خونه بود ولی بعد به خاطر اینکه منم کمرنم اب داشته باشه قرار گزاشتیم هفته ای 2روز باهم برنامه داشته باشیم وهوز که هنوزه باهاش برنامه دارم . ..


پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کردن سرایدار ساختمون

سلام دوستان اسم من مسعوده 22سالمه خاطره ای که میگم واسه هفته پیشه ما توی یه اپارتمان زندگی میکنیم که یه سرایدارداره به اسم خاطره خانوم 30ساله باسینه های اناری یه کون داره باقلوا با لبات بازی میکنه اشناییمون زمانی شروع شد که یه روز صبح امد در واحدمون زنگ زد درو که باز کردم چشمم افتاد به پاهاش اخه دمپاشو داده بود بالا وای چه ساق خوش طراشی داشت اره خاطره بود گفتم جانم امرتون گفت مادر هست باخودم گفتم مسعود حالا وقتشه که یه حالی بکنی گفتم نه خاطره خانوم رفتن شیراز خونه داییم مادرم گفته کاری داشتم به شما بگم خاطره گفت مشگلی نیست من بعد ظهرها بی کارم میتونم بیام کار خونتونوانجام بدم گفتم بس بعدظهر میبینمتون همش تو فکر بعد ظهر بودم تا بالاخره اون زنگ در به صدا درامد در باز کردم دیدم خاطرس بایه لباس تنگ که خط سوتینش معلوم بود ویه شلوارابی ورزشی چسب پاس بود برخلاف گذشته که باهام خشک حرف میزد نبود گفت مسعود جون خوبی حسابی خونه رو بهم ریختی یا نه گفتم بفرما خودت ببین امد تو او چادری که اینقد نازک بود که ندیده بودمش رو انداخت رو مبل



یه هو روسریشو دراورد و گفت عجب گرمه اینجا منم شیطان شدمو گفتم اره راحت باش منم تا الان شلوارک پام بود خاطره گفت پس تو هم راحت باش رفت سرکارش بعد منم رفتمو کوتاه ترین شلوارکو پوشیدمو یه رکابی سفیدم تنم کردمو امدم پیش خاطره گفتم من راحت شدم شما نمیخوای راحتتر باشی یه نگاه حشری بهم کردو گفت مسعود جون حمومتون کار میکنه من برم یه حموم بعد کارم مال ما خرابه گفتم اختیار دارید اصلا میخای الان یه بار بریم بعد کارم یه بار گفت چی گفتی ؛بریم گفتم اره خوب ا گه مایل باشید یه ماساژبدم بدنتون نرم بشه گفت باشه ولی بین خودمون گفتم چشم بعد بردم حمامو نشونش دادم گفت بس چرا واسادی ابو گرم کن تا بیام منم اینو شنیدم سریع لباسامو دراوردمو با شرت پریدم تو حمومو اب داغوباز کردم بخار حمومو گرفته بود که یهو دیدم خاطره بایه شرت هفتی بدون سوتین امد تو گفت چیه بخار گرفته تورو گفتم این سینه ها مال خودته گفت اره دست بزن مطمعن شی تا اینو شنیدم حمله کردم به سمت سینه های اناریش چه چیزی بود بادستام میمالیدمشون دیدم چشاشو بسته یه لب ازش گرفتم دیدم پایس لبمو گاز گرفت دستمو بردم سمت کسشو همینطور که میمالیدمش بردمش زیر اب نشوندمش رو صندلی سینه هاشه میخوردم بعد دستشو برد طرف کیرم گفت شرتو بیار پایین ببینم چی داری مسعود جون منم سریع شرتمو دراوردم هنوز یه پامو از شرت دراورده بودم که کیرمو گذاشت تو دهنش اخ چه مکی میزد انگار داشت ساندیس میخورد



بعد چند دقیقه گفت بیا دیگه سیخ شده منم سریع شرتشو کندمو گذاشتمش روی کوسش چه کوسی سفید با چندتا موی زرد اروم نوک کیرمو دادم تو گفت سریع دیگه منم تند تند تلمبه میزدم صداش حمومو پر کرده بود ؛؛اوپس؛؛اوپس؛؛اخ؛؛جون؛؛سریع سیخ بزن؛؛اره خوبه ؛منم که خیلی سریع میکردمش داشت ابم میومد گفت اخرشو کونمو پاره کن ابتو بریز اونجا سریع دراوردم گذاشتم توکونش کونش از کوسش گشاد تر بود ولی دور سوراخش صورتی بود معلوم بود کم داده خلاصه ابمو ریختم تو کونش با اون بدن مانکنش یه تکونی خوردو گفت ابت از اب حموم داغتر بود بلا خلاصه امدیم بیرون رفتو کاراشو کرد بازم تا شب رفتیم حموم بعدشم گفت که فردا اگه شوهرش زود رفت بیرون ازصبح میاد .


پایان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با خانم صاحب خونه


سلام اسم من امیر و چندساله که تو یک نمایشگاه ماشین خریدوفروش میکنم نمایشگاهی جماعتم که همه میشناسن دیگه نیاز به تعریف نیست عین این کسخل های توهمی هم نیستم بشینم یه مشت کسشعر تلاوت کنم که با عمم سکس کردم یا خالم داستانی که میگم عین واقعیته پس پیشاپیش مادر کسی که زیر داستان فحش بده گاییدم. مخصوصا اون عده جقی که تا حالا کس از نزدیک ندیدن و واسه همه نظر میدن.


من سه ساله که مجردی زندگی میکنم و انواع اقسام کس هارو کردم جاتون خالی اما این اخریه خیلی جالب بود واسه همین تصمیم گرفتم داستانش رو بنویسم.دقیقا 15 مرداد امسال قرارداد اجاره خونم تموم شد و صاحب خونم گفت که خونشو میخواد و تا اخر مرداد وقت داد که خالی کنم. منم پیگیرشدم که یه خونه جدید اجاره کنم همیشه واسه خودم یا دیگران از روزنامه پیگیر میشیم چون حس بنگاه رفتن نیست. خلاصه چند روز بعد یه اگهی دیدم که قیمت و خونش مناسبه زنگ زدم و یه خانم جواب داد (بگم شماره موبایل تو اگهی بود) منم راجب خونش پرسیدم اونم اطلاعات داد و ادرس داد که برم خونشوببینم. ظهر بود رفتم واسه دیدن خونه مستاجرش در وباز کرد خونه رو دیدم و خوشم اومد دوباره زنگ زدم و گفتم که پسندیدم انصافا صدای خوبی هم داشت بعد شروع کردم به زبون بازی واسه تخفیف گرفتن(نمایشگاهی بازی دیگه) و البته شرایطم رو هم گفتم که مجردم که خداییش پشت گوشی یه نمور شل شد وساعت 8شب قرار گذاشتیم بنگاه سرکوچشون. بایکی از دوستام رفتیم بنگاه.من خودم قد بلندم و خوش هیکل قیافم هم بد نیست اما وقتی رسیدیم و وارد بنگاه شدیم هم من هم دوستم وقتی صاحب خونرو دیدیم جاخوردیم... یه دختر قد بلند چشم درشت و فوق العاده خوش هیکل و خوشگل. انصافا انتظار دیدن همچین کیسی رو نداشتم که البته با داداشش اومده بود.



اما از اونجایی که خونه مال خودش بود و خیلی هم سرزبون داشت خودش همه حرفارو زد منم از زبونه چرم و نرم به همراه کمی چاخان پاخان استفاده کردم کلی خودمو شیرین کردمو خلاصه هم تخفیف گرفتم هم قرارداد و بستیم. و قرار شد تا 25مرداد خونرو تحویل بده.البته بگم خونه کثیف بود و نیاز به نقاشی داشت اما چون زیاد وقت نداشتم گفتم فعلا نمیخواد. فرداش به یه بهونه الکی زنگ زدم و وقتی دیدم تندی نمیکنه و یه جورایی استقبال کرد سره حرف رو باز کردم اول پرسیدم مجرده یا نه؟ این کاره ها میدونن این سوال یعنی چی؟ وقتی گفت بله منم شروع کردم مخ زدن و مثل همیشه موفق هم بودم و همچین مخشو زدم که خودش مونده بود. شیما(اسم مستعار) 31سالش بود و دانشجوی کارشناسی ارشد که خیلی خوشگل و خوش هیکلم بود از اون جا افتاده های کاربلد. البته بگما مثل همه دخترا کلی دروغ میگفت که تا حالا با کسی نبوده همیشه درگیره درس بوده و از این کسشعرا... تا 25مرداد تقریبا باهم صمیمی شدیم وبعد از اینکه خونرو تحویلم داد دعوتش کردم سفره خونه برای ناهار و قلیون.بیشتر باهم اشناشدیم و کلی حرف زدیم. اما خدایی خیلی دروغگو بود یه دروغ هایی میگفت سر کیرم اسفناج سبز میشد من جلوش کم اورده بودم و خیلی هم منم منم میکرد.جریان خرید خونرو گفت و کلی گنده گوزی دیگه که اغلب دخترا قبل از دادن میکنن. چند روزی طول کشیید تا اسباب کشی کردم و وسایل رو چیندم و دعوتش کردم بیاد خونه اما قبول نکرد و گفت تاحالا خونه کسی نرفته و ازاین دسته گوه خوریا که منم گفتم اینجا که خونه غریبه نیست خونه خودته و این حرفا و البته کمی هم ترس داشت که همسایه بغلی چون هرطبقه 2واحد بود ببینتش و بد بشه واسش که با کلی نازو قرو ادا قبول کرد که بیاد پیشم.


فرداش ساعت 2 ظهر قرارمون بود که اومد پیشم وقتی از در اومد تو واقعا دیدنی شده بود حسابی به خودش رسیده بود با اون چیزی که 2دفعه قبل دیدم خیلی فرق میکرد با مانتوتنگ و شلواری که تنش بود تمام برجستگی های بدنش پیدا بود با ارایش غلیظ و رژلب قرمز.تعارفش کردم و رو کاناپه نشست رفتم اشپزخونه یه کم تنقلات بیارم بخوریم که شیما هم شالش رو برداشت و گذاشت رو دسته کاناپه(تیپش و رفتاراش معلوم بود حداقل 50تا کیرو دیده) برگشتم ازش پذیرایی کردم و پرسیدم مشروب میخوری گفت که نه و تا حالا نخورده و بازم رفت تو فازه گنده گوزی و ان. گفتم مانتوتو در بیار گرمت میشه که با نازواکراه رفت تو اتاق و درش اورد.وقتی برگشت انصافا لذت بردم از دیدن بدن سکسیش با سینه های درشت و بزرگ زیر اون تیشرت سفید وکمرباریکش که چون قدش بلند بود خیلی جلوه خوبی داشت. نشست کنارم بعد یه کم حرف عاشقانه و تنهایی و این چیزا بهش نزدیک شدم صورتشو نوازش کردم دستمو گرفت دستشو اوردم جلو صورتم دستشو بوسیدم و صورتم رو بردم جلو و همین طور که داشت با از این نگاه های عاشقانه کسشعرنگام میکرد لبام رو گذاشتم رو لباش اول یه کم خودشو جمع کرد مثلا بلد نیستم اما یه کم که لباشو خوردم و اروم با دستام نوازشش کردم اونم شروع کرد به خوردن لبام یواش یواش دستمو رو تنش پایین کشیدم و شروع کردم سینه هاشو مالیدن سینه هاش درشت بود و دستم رو پر میکرد دیگه شهوت سراسر وجودمون رو گرفته بود ومنم راست کرده بودم بغلش کردم و چسبوندمش به خودم یه کم فشارش دادم حس کردن سینه هاش رو تنم اتیش شهوت رو بیشتر میکرد یه کم ازش لب گرفتم بعد اروم تیشرتش رو دراوردم...



جاتون خالی چه صحنه باشکوهی بود بدنش مثل بلورسفید بود سینه های گندش با نوکهای درشته قهوه ای دیدنی بغلش کردم و از پشت بند سوتینش رو باز کردم دیگه رام رام شده بود گفت رو مبل نمیتونه بریم رو تخت(اخ که انقدر از این سکس کیری ایرانیا بدم میاد)مجبوری رفتیم تو اتاق رو تخت دراز کشید منم افتادم روش شروع کردم دلتون نخواد لبارو خوردن لپاشو بوسیدم اروم رفتم رو گردنش وشروع کردم با زبون بازی کردن روش با دستام هم از رو شلوار کسشو میمالیدم حرکتی نمیکرد اما اه و اوهش بلند شده بود و داشت لذت میبرد بعد شروع کردم به خوردن لاله گوشش که واقعا داشت دیوونه میشد از شدت شهوت هی میگفت اوووخ نه نه نه! که من توجهی نمیکردم و کارخودمو میکردم بعد زبونم رو روی تنش کشیدم شروع کردم سینه های خوشگلش رو خوردن که دیگه کسش خیسه خیس شده بود. بعد لباسم رو در اوردم اونم شروع کرد با دستاش پشتمو مالیدن که حس خوبی میده. بعد ازحسابی خوردن و میک زدن سینه هاش رفتم رو لباش شروع کردم به لب گرفتن وبا دستام دکمه شلوارشو باز کردم و به کمک خودش شلوارش رو در اوردم (تابلو بود واسه دادن اومده با شورت و سوتینه ست و سکسی) اونم شلوار منو در اورد یه کم کسش رو از روی شرت مالیدم و شرتش رو در اوردم. کسش مالی نبود سیاه بود و یه کم له بر عکس تن سفید و سینه های خوشگلش و البته کون خوش استیلش.شرتم رو در اوردم و سلطان زنان عالم جناب کیر رو دادم دستش.شیما جون هم شروع کرد با ولع خوردن همچین کیرم رو میلیسید و میخورد که انگار از قحطی فرار کرده(از قدیم گفتن اونی که میگه نداده 100دفعه داده که البته همه دخترا اولش از این حرفا زیاد میزنن)



خلاصه دل سیر کیرمو خورد بعد دراز کشید چون از کس لیسی بدم میاد با دستم کسش رو مالیدم با انگشت یه گریزی به توش میزدم که دیوونش میکرد و با اه و ناله گفت بکن دیگه عشقم منم کیرکلفتم رو گذاشتم رو کسش یه کم بازی بازی کردم باهاشو اروم اروم کردم تو کسش که با جیغ و اه و ناله شیما داشت ازش لذت میبرد کسش مثل همه کسا داغ بود و لیز منم یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن و تا ته کیرمو تو کسش جا کردم خیلی زود با چند تا تلمبه زدنم هی سینه هاشو فشار دادو کسشو مالیدو با لرزش وجیغ ارضا شد و بیحال شد کسش هم پر اب شذه بود و داغتر که منم بعدش حس کردم داره ابم میاد از کسش درش اوردم و ابمو با تمام فشار رو سینه هاش خالی کردم. بعدش کنار هم دراز کشیدیم. بعد از ناهار هم سکس کردیم جاتون خالی.از اون به بعد هفته ای دو سه بار با هم سکس میکردیم تا اینکه همین چند روز پیش که 8مهر ماه باشه دیگه در مقابل دروغاش طاقت نیاوردم و با هم دعوامون شد و باهام کات کردیم از اون روزم گوشیش خاموشه که به تخمم.


نوشته :امــــــیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مــــــــــــن و لیلا خانـــــــــــــوم....

....مایه همسایه داریم به نام م. که یه زن توووپ داره که اسمش لیلاست وسه تاهم بچه دارن .این لیلا خانوم یه زن فوق العاده سکسیه که فقط کافیه یه طوری باهاش دوست بشی .خب یه مقدار از لیلا خانوم بگم:لیلایه زن 38ساله .قدش 1.70 کمر نسبتا پهن –چاق- سینه های ذرشت اما اصل کاریش یه کوووون ژله ای گنده که اگه ازدورهم نگاش کنی کیرررت سیخ میشه –منم یه جوون 21ساله لاغراندام بلند قد –یه کیرر خوش فرم که وقتی بلندمیشه یه 20سانتی هست...من بیشتروقتها شبها میریم توی محوطه پشت خونه هامون میشینیم .یکی ازاین شبها که داشتیم میرفتیم به سمت محوطه یه صداییی رو شنیدم که داشت منوصدامیزد نگاه انورکردم دیدم لیلاخانومه که میگفت :آقاس.آقاس میشه یه لحظه بیایین .منم بایکی ازرفقام رفتیم به سمت خونشون تارسیدیم گفت بیایین کمک کنید یه یخچال خریدم ببریدش داخل خوتنمون ماهم یخچالوازماشین درآوردیم دیگه راننده ماشین رفت .منودوستم دوطرف یخچالو گرفتیم بردیمش داخل خونشون اما خونشون کوچیکه و راهروی اتاقاش یه کم تنگ بردیمش تا داخل حالشون گفت که اگه میشه بزارینش داخل آشپزخونه خودشم اومد که کمک کنه



منم که خیلی تو کفش بودم نه بخدانمیزارم دست بزنی سنگینه کمرتون درد میاد اونم گفت :نه موردی نیست آخه طرف شما چون موتورشه خیلی سنگین تره .منم گفتم اشکال نداره خودم یه طوری بلندش میکنم بهتر ازاینه که شما کمردرد بگیرین . اوونم دیگه جفتم وایساده بود راستی نگفتم این لیلا خانوم اهل ماهواره هست وهمیشه یابیشتر وقتها که شوهرش سرکاره (آخه شوهرش ماههشهر کارگری کار میکنه و40-50روزی یه بار میاد خونشون ویه هفته اینجاست )آره میگفتم بیشتر شبها وقتی حشری میشه چراغارو خاموش میکنن وآهنگهای ریلکس ماهواره رو بلند میکنن وبابچه هاش باهاش میرقصن وصوتوهورا میکشن اصلا هم اهل نماز واین چیزا نیست .آقایه تاپ قرمزپوشیده بودویه بولیز کوتاه هم روش ولی دکمه بولیزشو نبسته بود یعنی همیشه همینجوری بود وایی پستوناش سیخ سیخ شده بودن طوری که قشنگ میخواست از تاپش بزنه بیرون یه زیر شلوار تنگ بره بره ای هم پوشیده بود کهماتو منطقمون بهش می گیم زیرشلواری شکم گاوی این زیر شلواری طوریه که کاملا که روونو وکووونو به خودش میچسبونه و کاملا مشخص نشون میده البته فقط مخصوص خانوماست .



رواین زیرشلواری هم یه دامن چسپون سیاه پوشیده بود باور کنید کییییرررم طوری سیخ شده بود که از شرتم دراومد ولی خودمو خم کرده بودم که دوستم نبینه البته این دوستم یه فرد چطوری بگم ؟ازلحاظ عقلی وفکری واحساسی ساده ساده بود به دوستم گفتم اول توبچرخ داخل آشپزخونه تاطرف من که موتورشه روبه دیوار بیاد اون چرخیدو رفت داخل آشپز خونشون ازاین اتاق ساده هابود مثلیه اتاق خواب در اشپز خونشون طوری بود که نمیزاشت یخچال سر پاوایسه باید ر ودست میگرفتیمش .آقا من یه لحظه پایین یخچالو که بلند کردمو شق وایسادم اصلاحواسم به کیییرم نبود که سیخ سیخ شده آقا همینطور که وایسادم کیرم مثل فنر اومد جلو دیگه هیچ راهی هم نداشتم لیلا خانوم داشت به کیرم نگاه میکرد واحساس کردم یواشکی زیرلب یه اووووففففی ی ی ی گفت لیلا دیگه کاملا متوجه شده بودو اومد جلوتر گفت تاکمکت کنم طرف تو خیلی سنگین تره منم میییدونستم لیلا هوس کرده آخه اونم لیلای حشری که شوهرش 40-50 روزی یه مرتبه میکنش اومد دست کرد لبه پایین یخچالو گرفت هی عمدا دستشو جلوتر میاورد که یه مرتبه درحین بلند کردن کیرم به دستش خورد ویه نگاهی بهم کرد ولی چیزی نگفت هی داشتیم بلند میکردیم یه مرتبه الکی گفت یه لحظه همینجوری بگیرینش تا لبه فرشو ازش جدا کنم .کامل خم شد حالتی که برام دوووغ کنه هی بیشتر خم میشد ولی پاهاش صاف بودو پاهاشو بیشتر باز میکرد هی الکی میگفت در نمیادلامصب هی بیشتر به طرف من میومد رسید تاکه کوووونش خورد به کیرم باور کنید حشرم زده بود بالا از شق درد هم داشتم میمردم ولی ازترس خودمو یکم کشیدم کنار که یه مرتبه بلند شد یخچالو بلندش کردم ویه مقدار بردیم داخل آخه نمیشد یه ضرب ببریمش داخل چون دوباره روبه رو ئدرشون لباسشویییش بود باید یخچالو آروم آروم تغییر زاویه میدادیم دوستم کامل رفت داخل من اومدم مابین دولنگه در یخچالو گزاشتیم زمین صاف وایسادم که کییرم سیخ سیخ جلو بود



بازهم لیلا کس کش یه نگاه بهم کردو زیر لبی داشت میخندید یه مرتبه بااشاره ابرو اشاره به کیرررم کرد ویه اوووف 10ثانیه ای گفت منم تو ذهنم گفتم خاک توسرت داره بهت پامیده خلاصه یخچالو که خواستیم بلند کنیم یه مقدار چرخشش دادیم که مابین درو دیوارو لباسشویی گیر کرد طوری بود که اون دوستم که داخل بودو نمیدیدم فقط باصدا میگفتم زوربزن به طرف گاز شون یکی باید خم میشد زیرو پای یخچالو یهکم میکشید منم اگه یخچالو رها میکردم میفتاد دوستمم که داخل بود وکله یخچالو گرفته بود یه مرتبه لیلا گفت چطورباید بشه تاخودم انجامش بدم گفتم باید پای طرف منو یه کم بکشی بیرون لیلاهم از خداخواسته اومد طرفمن باید بین من ویخچال رد میشد راه باریکی بود یهزن لاغر میتونست راحت ردبشه اما برالیلا ببااون کووووون گندش خیلی مشکل بود .من تامیتونستم خودمو کشیدم طرف دیوار که شاید راه بیشتر بازبشه لیلا گفت کدوم پاشو گفتم اون یکی که طرف منه آقا کوووووونشو داد طرف منو کووووووسش طرف یخچال خواست ازمن رد بشه که کونش کامل چسبید توبغلم بازور میتونست ردبشه اما الکی میگفت نمیشه رد بشم وای طوری کوووووونشو چسبونده بود بهم که جلو نفسمم گرفته بود گفتم اگه نمیتونی تو بگیرش تامن برم زیر گفت نه زحمت میشه برات خودم یه کاریش میکنم اقا به همون حالت خم شد که احساس کردم الان روده هام میزنه بیرون دیگه کاملا کیرم رفته بود بین لمبرهای کونش منم سرم دیگه از حشر روبه هوا بودو اروم اروم اه اه میکردم یه لحظه سرمو دادم پایین دیدم صورتشو کرده بهم زبونشو هی گاز میگیره دیگه طاقتم سراومد یخچالو کامل رها کردم و بادودستم محکم گرفتمش ولی انگار شانس یاربود ویخچال همونطوریب گیرکرده بود شاید باورنکنید ولی حدود یه 5دقیقه ای به همین حالت میکردمش یه مرتبه دوستم گفت دستم جون نداره الان میفته گفتم لیلا اگه بستشه دربیا که نیفته روت تاببریمش ؟



بهیه لحن خاصی گفت حالاحالاهاکه بستش نیست ولی باشه بلند که شد بادست چ÷ش کیرررمو کامل گرفت وفشارش دادو اومد انور ولی کیررررمو ول نمیکرد .اروم گفتم بزار بعدا این میبینه دستشواز کیرم برداشت بلاخره باهزارزور بردیمش داخل ماهم خداحافظی کردیم ولی اروم بهم گفت صبح بیا .منم یه چشمک بهش زدمو رفتم فرداصبح ساعت 7بلند شدم رفتم دم در دیدم بچه هاش دارن میرن مدرسه 2تاش راهنمایی بودن ویکیش هم دبستانی یه چند لحظه صبر کردم تارفتن دویدم به سمت خونشون درو باز کر دم رفتم داخل دیدم رفته دستشویی وقتی اومد منو تو اتاقش دید انگار دنیا بهش داده بودن البته حقداشت برا یه زن خیلی سخته 40-50روز کیرررر نره تو کوووووس وکووووونش هرزنی که باشه اگه ازاوون مذهبیهای خشک هم که باشه هفته ای یه مرتبه خودش کیییییرررر شوهرشو میکنه تو کوووووسسسسسش چه برسه به لیلا که .رفت درها رو کامل قفل کرد و امد درجا شرتو لباساشو در اورد گفت زود باش س.جان من از امروز زن توام مال توام دیشب نمیشد اما الان فقط خودمونیم فکر رفتن نکن که تاامروز منو سرحال نکنی نمیزارم برررررری منم گفتم چشم عززززززیززززم من همیشه در خدمتم خودش شلوارو شرتمو دراورد وسریع کیرررررموکرد تئودهنش کاری به کیرم کرد که که یه قسمت کوچولوی کیرم خون اومد گفتم لییییییلااااا من عزیییییززززم نوبت منه اومد طاقباز خوابیدو داشت ناله میکرد گفت زووووود باش میخووووام کیییییرررررتو بهم نشون بدی که خوب کارمیبکنه من کیییررررررمیخوام کیییییرررر کیررری که کووووسسسسسمو سیراب کنه منم خوابیدم روش یه بوسش کرمو رفتم سراغ کووووسسسسش شروع کردم به خوردن کوووسسسسش واییی خیلی هاآرزو دارن یه روزی بتونن کوووووسسسس بخورن دوباره اگه اوون کوووسسس مثل کوووسسس لییییییللللللا چاق وگوشتی باشه هم م م هووووم م م چه کووسسسسی



لاشو که باز میکردم بااینکه سه تا بچه داشت ولی رنگش نرفته بود یه کووووسسس توووپووول و صووووورتی رنگ هرچه بیشتر بازش میکردم دوباره به رنگ قرررررمز پررنگ تبدیل میشد .داد میزد وای وای ولای بخووووور بخوووور بخوووووررررش بیشترررربخووورررش گازززززش بگیییییر منم میخوردم باور کنید بگم نیم ساعت فقط کوسسسسسسشو میخورررردم شاید بگید الکیه اما طی این نیم ساعت 3با ارضا شد امابیشترین ابی که از کووووسسسسش اومد ارضای اولیش بود اینقده خورده بودم که زبونم ولبام انگاری رژلب زده شده بودازبس سرخ سرخ شده بود بعد3بارارضاشدنش باناله میگفت کیییییرررر بهم بده ه ه ه کییییرررررر کوووووسسسسم کیررررر میخواد چهل روزه کیررررررتنخووووورده کییییرررررتو بکوووووون توکوووسسسسم بدش داخل منم کگیرمو گذاشتم دم کسسسسسشش و هل دادم داخل ای تو عمرم همچین کووووسسسی فکر نکنم ببینم کییررمو کامل خوووورد اووونم میگفت آخییییییششششش هاهاهذاهاجوووووونننننم جووونن دارم سرحال میشم بکککککننننن بککککنن بلیشتررر اووووویییییی اوه اوه اوه اووف اوف اوف هوووووم هوووم هوووم ککووووسسسسم داره حال میکنه بزن بززززن بکووووب بیشششششتر کیییییرت فقط مال کووووس منه انازه کووووس منه بککککنننن بککککن تاته بکککککنننن اوووووخ خ خ اه اه اه اه اویی اوییی ووووووویییییییی کووووووسسسس میییییدم کوووووس منم میگفتم لییییییییللللا کووووووسسسست عالییییه عالی توووووپه تووووپ جانننننم خووووششت میاد اونم دادمیزد عزززیییزم کییییررررتو عالیه که کووووووسسسس منو سر حال کرده اگه دنیا رو بهم بدن با کیرررررتو عوضش نمی کننننننم بککککککنننن بززززززن پارررش کن



دوباره هم لرزیدو ارضا شد منم خوابیدم روش و ببوسشش میکردم بهش گفتم عزززیییززززم کوووووونتم میخوووام یه مرتبه پاهاشو بیشتر باز کردو کونشو یه کم داد هواگفت قابلتو نداررررره بیاعززززیزززم بیااااا همش مال خودته بکوووونننن توووو به همون حالت طاقباز که خوابیده بود کیرمو گزاشتم دم سوراخش باور کنید حتی انگشت هم داخلش نکردم فقط یه کم از اب کوووووسسسسش رو رو کیرمو سوراخش مالیدم یه کووووون بزرررررگ وژله ای که هر کسی آرزوشو داره /سر کیرموگذاشتم دم سوراخشو اروم اروم هلش دادم خیلی بهخ راحتی رفت داخل همینکه رفت داخل یه اووووویییییی کششید ولی از رو لذت و گفت بده تا اخرررر همشووو بکککککنننن تو درش نیارررری عزززیزززم دارررم کوووووون بهت میدم کوووون این کوووون خیلی توکففففففششششن خودشم میدونست که بیشتر بچه هاتوکففففششششن میگفت بزار دق کننن اما تو عشق میکنی کووووونم مال خوووودته همیشه مال خودته هر وقت خواستی به ت میدم منم دادمیزدم قرررربوووون کوووونت برم لییییییییلللللااااا فداااااش بششششم عالیه عالیه من هیچی نمیخوانم فقط کووووووسسسسسو کووووووون ن ن تورو میخوام اوووووییییی اوووووففففففف اه اه اه خووووششششت میییییاددددد ؟اونم میگفت خیلللللللی بککککککننننن محکم بککککنننن بیششششتر بیشترررررتر تو آسمونام بککککککنننن بککککننننن همچین ک.کوووووونی گییییزررررت نمیاد بکککککنننن کووووونمووو پاررررره کن کوووون وکووووسسسمو یکی کن آیییییی ایییی اوووووویییی اووووف اوه اوووه هاهاهاهاهاهایییی ی گفتم لییییییلااا جان دمر بخووواب گفت باشه ولی اول تو دراز بکش میخوام بیام رو شکمت منم از خداخواسته رو کمر خوابیدم کیرررم مثل دسته بیل شق بود اومد سوراخ کوووونشو گذاشت رو کیرمو نشست وای بالا وپاییین میکر د طوری ضربه میزد که وقتی کووووونشششش به شکمم میخورد داد میزدم لییییییلللللاااا کووووونیییییی مررررررددددم یه 20دقیقهخ ای به همین حالت ادامه داد بخواب دسیگه اونم دراومدو دمر خوابید باور کنید وقتی سوارش شدم خیلی توهوا بودم کیررررمو کردمتوکوووووونششش ومحکم ضربهخ میزدم طوری میکردمش که صدای شالاپ شلوپش اتاقو برداشته بود اونم داد میزد واییییییی بکوووون لامصب بیشترررربکن تخم سگ اینقد حشری بود که فش می داد منم محکم میکوبیدم ومیگفتم لییییییلللااااجننننندددده عاشق کوووونتم باید همیشه بهم کووووون بدی حق نداری به شوهرت این کووونوو بدی اوونم داد میزد گه خوردشوهرم همووووون کوووووسسسسسممم ازش میگیررررم درحینی که ضربه میزدم میگفتم وقتی اووون عوضی مبیاد چن شب میکنت ؟میبگفت 7روزی که اینجاست هرشب میکنه اما کثافت هیچ احساسی نداره درجا کیرشو میزاره تو کسمو ابشو خالی میکنه و میخوابه گفتم پس قدر منو بدون کوووونی من هم کووووستو میخوووورم هم کوووونت همشم تحت فرمان خودتم هر لحظه ای که بخوای هم میام بهت میدم



اونم میگفت دیگه غمی ندارم 40-50روزی که نیستسش من از خدامه یه کییییرررری داررررم که ارززززششش به کل وجود اووون می ارزه جووووون هوووووم م هووووم ووووویییی بککککن دیدم باز هم داره ارضا میشه شاید باور نکنید عین واقعیته کم کم اب خودمم به حرکت دراومد گفتم لییییییلللللاااا داره میاد کجابریزم دادزد برررررریییییززززش تو کوووووووسسسسسسسم بککککککننننش تو کوووووووسسسسسسم کوووووسسسسسم هنوز تشنشه گففتم خطرناکه حامله میشی گفت حاضرم حامله بشم ولی اب کیییییررررررت برررره تو کوووووسسسسسم منم کیرموازتوکووونش دراوردمو سریع ازهمون عقب گذاشتم توکوووووسسسسش وهمشو خالی کردم توششش یه 5دقیقه ای به همون حالت روش ولو شده بودم و دیگه بلند شدم وکلی ازم تشکر کرد گفت ازاین به بعد هر صبح میایی اگه صبح نتونستی عصر که بچه هام میرن بازی میای یه نگاه به ساعت انداختم ذیدم ساعت 11شده اما ازبس خوش گذشته بود که انگار پیشم ده دقیقه بود فکرشو کنید از 7.30تا11 باهم سکس میکردیم باین میگن زن نه اون زنای بی غیرتی که تا ده دقیقه کوسسسسشون میزاری دیگه تموم میکنن ونمیزارن ومیگن یه شب دیگه...


نوشته :حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پایان انتظار


سلام ، من سهیل هستم و 31 سالمه ، مجردم و این داستان برای دی ماه 91 هستش _ همسایه کناری ما قبل از به دنیا اومدن من با خانواده ما همسایه بودن یعنی ما و اونا از قدیمی ترین ساکنین محلمونیم .
همسایه ما دوتا پسر داشت که از من بزرگتر بودن و یه دختر که اسمش نازلی بود و از من 3 سال کوچکتر بود ، الان 28 سالشه ، خوشگل و سفید ، قد بلند و توپور بود و من ازش خوشم میومد ولی نمیشد باهاش دوست بشم یعنی پیش نمیومد . یادمه یه بار که رو پشت بوم لباس پهن میکرد صبر کردم تا بره پایین بعد رفتم رو پشت بومشون و لباس زیراشو دید زدم ، خلاصه نفهمیدیم چی شد که یه هو خبر از ازدواجش اومد و گفتن با یه پسر پولدار نامزد کرده . دنیا رو سرم خراب شد به خودم میگفتم اگه عاشقش بودی خوب زودتر بهش میگفتی تا وجدان درد نگیری . امان از این کم رویی .
برای عروسیش هم ما رو دعوت کردن ، دوماد هم پسر خوبی بود و اون موقع که تازه پرشیا اومده بود یه مشکیشو داشت یه پسر بود که از من 4 سال بزرگتر بود و یه دختر کم سن و سال که آخر تیکه بود رو صاحب شده بود . دائم خودمو به جای اون تصور میکردم .


من یه ماه بعد رفتم سربازی ، آموزشی اراک و سربازی تو کلانتری مشهد افتادیمو دهنمون گائیده شد از بس که خدمت تو کلانتری کیریه . تو سربازیم خبردار شدم که پدر نازلی داره خونشونو 4 طبقه میسازه و برای همین اسباب کشی کردن و رفتن یه محله دیگه تا خونشون آماده بشه ، یه بار که 15 ماه خدمت شده بودم 3 روز قبل از تعطیلات رسمی که نمیدونم به چه مناسبتی بود رو مرخصی گرفتم و 6 روز هم تشویقی طلب داشتم که روی هم با جمعه ها یه 15 روزی میشد و بی خبر اومدم تهران ، صبح زود رسیدم راه آهن و وقتی رسیدم در خونه هوا روشن شده بود . باورتون نمیشه خواب از کلم پرید روی دیوار خونه نیمه کارشون یه پلاکارد تسلیت دیدم که برای دامادشون بود ، خلاصه خبردار شدم که توی جاده تصادف کردنو شوهر نازلی به رحمت خدا رفته و نازلی که حامله بوده و خودش نمیدونسته بچش مرده به دنیا اومده و حال خودش هم خوب نیست _ واقعا ناراحت شدم .


من که رفتم سر ادامه خدمت سربازیم دیگه تا پایان دوره تهران نیومدم و وقتی برگشتم عملا نازلی دوباره شده بود دختر خونه و پدرش یه طبقه از آپارتمان نوسازشو داده بود دست نازلی ، البته دو طبقه دیگه رو هم داده بود به برادرای نازلی که با زن و بچه هاشون توش میشستن . یه چند ماهی گذشت و من در کنار داداشام تو کارگاه آهنگری بابام مشغول کار شدم . پدر من هم جواز گرفته بود که خونمونو بسازه چون داداش بزرگه من هم مستاجر بود و داداش دومیه عقد کرده داشت .
یه چند باری نازلی رو دیدم آخه بیشتر توی خونه بود ولی خیلی به هم ریخته و افسرده شده بود ، اما هنوز منو تحریک میکرد مثل قالی کرمون میموند بیشرف
خونمونو که شروع کردیم یه سالی از محلمون رفتیم دوتا خیابون بالاتر و بعد از برگشتنمون تو مراسم عروسی داداشم همشونو دعوت کردیم . اونشب نازلی رو دم در باشگاه دیدم – خیلی خوشگل شده بود همون صورت ناز که دلمو میبرد تازه استخون ترکونده و گوشت شده بود اون هم منو دید و یه لحظه با هم رودررو شدیم – سلام کرد و منم خیلی راحت باهاش احوال پرسی کردم – آقا اونشب من روهوا بودم اصلا از فکرش بیرون نمیومدم .
داداشم تو طبقه سوم ساکن شد و اونشب رفت که از حجله لذت ببره ، من هم که تو طبقه اول پیش مامانینا بودم . البته طبقه 4 رو گذاشته بودن برای من ولی فعلا دادیم اجاره – آقا اونشب یه بیخوابی زده بود به کلم و دائم راجع به چطور ارتباط برقرار کردن با نازلی فکر میکردم .


دیدم نمیتونم بخوابم رفتم بالای پشت بوم – از پشت در طبقه سوم که رد میشدم خندم گرفت چون ساعت 3 صبح بود – با خودم گفتم الان اون تو چه خبره !!! – در پشت بومو آروم باز کردم و رفتم رو پشت بوم هوا تغریبا سرد بود ولی میشد تحمل کرد یه چرخی زدم تا یه بادی به کلم بخوره و رفتم رو به پشت بوم خونه نازلی اینا وایسادم و خیره شده بودم به اونجا که یه دفعه برق از سه فازم پرید . لامپ پشت بومشون روشن شد و دوسه ثانیه بعد خاموش شد و تو تاریکی یکی در پشتبوم رو باز کرد . من که قلبم داشت وامیستاد پریدم سمت در خرپشته خودمون تا اون کسی که داره میاد منو نبینه یه کم که واسادم و سرک کشیدم دیدم نازلیه مثل اینکه اونم بیخوابی زده بود به سرش – اومده بود رو پشت بوم با یه شروار لی و بلوز ضخیم و یه چادر هم رو سرش بود . اول میخواستم برم نزدیک و سلام کنم ولی ترسیدم که نترسه و جیغ نزنه – یه فکری زد به کلم آروم رفتم و چراغ پشت بوم رو روشن کردم و خودمو زدم به بی خبری و قدم زنون رفتم سمت جایی که اون منو میدید – نور لامپ همه جا رو روشن کرد و نازلی تو عمل انجام شده قرار گرفت – من که نازلی رو دیدم یه هو پام به یه چیزی گیر کرد و سکندری خوردم – خداییش همه چیز خیلی طبیعی انجام شد – اون که دستو پاشو گم کرده بود سلام کرد و گفت چی شد ؟ منم سلام کردم و گفتم هیچی و پریدم لامپو خاموش کردم – نازلی دوباره برای عروسی داداشم تبریک گفت و سر حرف باز شد – اونم بی خوابی زده بود به سرش – خلاصه دلو زدم به دریا و مخشو زدم و تلفن هم دیگه رو گرفتیم – چون هوا سرد بود خدا حافظی کردیم .


از فردا دیگه ما چپو و راست به هم تلفنی صحبت میکردیم یا اس ام اس میدادیم و منم که شوخ بودم کلی میخندوندمش – یک هفته ای گذشت و بهش گفتم که بیا بریم بیرون گفت نمیتونه چون هیچ وقت نرفته و خانوادش شک میکنن – میگفت اگه میخوای همو ببینیم شبا بیام رو پشت بوم ولی نمیشد – خیلی سخت بود و استرس آور بود – یادمه یه بار که خیلی رابطمون گرم شده بود رو پشت بوم دوتا دستاشو گرفتم و کشیدمش سمت خودمو بوسیدمش – ترسید ولی راه بوسه های بعدی باز شد دیگه لب گرفتن شده بود کارمون – یه بار هم که چند تا از پنجره های رو به پشت بوما مون روشن بود و میترسیدیم که کسی نبیندمون من پریدم اون طرف و تو خرپشته خفتش کردم و یه لب آبدار ازش گرفتم و سینه هاشو خوردم – یه شب خیلی سرد که برف میومد و فرداش جمعه بود ، وقتی مسواک زدم و میخواستم بخوابم گوشیمو که دیدم یه اس از نازلی اومده بود که نوشته بود بیداری ؟ جواب دادم که مهمون میخوای ؟ جواب داد بی ادب – جواب آخرم این بود و هنوزم اون اس رو نگه داشته – نوشتم بخرش مشتری میشی – یکی دو دقیقه گذشت و جواب نداد اولش فکر کردم ناراحت شده



تو فکر بودم که چی بنویسم که از دلش در بیارم که اس آخرش اومد – پای تلوزیون بیدار بمون تا بهت خبر بدم – آقا تو کونم عروسی بود پریدم تو حموم و صورتمو اصلاح کردم و یه دوش گرفتم – مادرم تعجب کرده بود گفتم زمستونه میرم حموم که بخوابم سرما نخورم – مامان اینا خوابیدن و من نشستم پای تلوزیون ساعت 2 صبح بود و دیگه داشت خوابم میبرد – با خودم گفتم زنیکه کیرمون کرده _ گوشیو گذاشتم رو ویبره و تلوزیون و خاموش کردم و خوابیدم اما گوشیو گذاشتم تو جیب جلوی تیشرتم که اگه اس اومد روی سینم بلرزه و بیدارم کنه – اعصابم خورد شده بود ساعت دو و نیم شده بود گفتم به میس بندازم شاید خوابش برده – اه اه اه گندت بزنه شانس مارو باش – تو این فکرا بودم که یه اس اومد از خوشحالی پریم هوا – نازلی بود نوشته بود بیداری ؟ نوشتم بیام ؟ اس داد کجا بیای مگه هوا رو ندیدی داره برف میاد – نوشتم تو خونتون که برف نمیاد ! – نوشت دلت درد نگیره – با خودم گفتم ما رو تا این موقع نگه داشته که این دری وری ها رو تحویلمون بده ؟ نوشتم من که جیک جیک میکنم برات بزارم برم ؟ نوشت آخه دلهوره داره منو میکشه – نوشتم خوبت میکنم – نوشت زود بر میگردی خونتونا – نوشتم باشه بابا من دارم میام بالا منو تو برف نکاری .


آقا کلید درو برداشتمو آروم از خونه زدم بیرون – طبقه بالا از پشت در صدای تلوزیون داداشم میومد – رفتم تا بالای پشت بوم و تو برف از روی دیوار پریدم تو پشت بوم اونا – نازلی اومده بود پشت در خرپشته – رفتم تو و بوسیدمش بعد آروم رفتیم پایین تو خونش – کتونی های منو آوورد توی خونه تا کسی نبیندش و درو رومون قفل کردیم – اونشب نازلی یه شروار لی سرمه ای تنگ با یه بلوز خاکستری تنش کرده بود و یه روسری سرمه ای سرش بود- جلوم واستاد و گفت : خوووب !!!!!– گفتم به هم محرم بشیم – گفت نه بابا ترشی نخوری یه چیزی میشیا – منم گفتم خوب بهتره که ، گناه هم نمیشه – بعد نشستیم و نازلی این متن رو خوند زَوَّجْتُكَ نَفْسي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ تا فردا صبح عَلى المَهْرِ المَعْلُوم 3 شاخه گل رز صورتی – منم گفتم مقَبِلْتُم . توی خونه فقط یه چراغ خواب توی راهرو روشن بود
خلاصه نتیجه یک عمر انتظار به ثمر نشست . اولش رفتم سمتش – اونم ایستاد جلوم و روسریشو در آوورد ، یه لبخند پر از شیطنت زد که منو حسابی تحریک کرد – دستامو دور کمرش حلقه زدم و ازش یه لب فرانسوی وحشیانه گرفتم – یه کمی از خود بی خود شد – موهای بلوندش با پوست سفیدش خیلی ترکیب خوبی پیدا کرده بود – بعد شرو کردم به خوردن گوشش و زیر گلوش – دیگه حسابی حشری شده بود که بلوزشو در آوردم و با لب دومی که ازش گرفتم سوتینشو از پشت باز کردم – گفت دیگه نمیتونم باییستم – منم باهاش رفتم توی اتاق خوابش – با خودم خدا خدا میکردم که مامانم اینا بیدار نشن و نگن سهیل کجا رفته – نازلی بلوز منو درآوورد با لب سوم افتادم روی سینه هاش و دو سه دقیقه ای اینقدر خوردمشون که خود نازلی به آی آی افتاد – بعد دکمه های شلوارشو در آووردمو تو همون حالت خوابیده شلوارشو از پاش به یکباره کندم – شورتش هم مثل سوتینش مشکی بود – دستمو گذاشتم روی کسش – کس بزرگی داشت و تمام زیر شورتشو خیس کرده بود – یه لحظه چندشم شد – شورتشو از پاش در آووردم و بلند شدم که شلوارمو از پام در بیارم – به یکباره از زاویه بالا نازلی با اون بدن سفید و صورت خوشگلش رو یه جا دید زدم – هنوز باورم نمیشد – نازلی دستش رو گذاشته بود روی کسش و خجالت میکشید –



شلوارمو درآووردم – شورت منم خیس شده بود – وقتی شورتمو درآووردم نازلی گفت چقدر بزرگ شده خیلی آروم ها باشه ؟ یه دفعه یاد حاملگی افتادم – گفتم اه – دیدی کاندوم نخریدم – گفت راحت باش من قرص میخورم ، دارم – گفتم ای ول – آروم آروم سر کیرمو با دهانه کسش آشنا کردم – نازلی روی کمر خوابیده بود و به همون روش عامیانه پاهاش رو باز کرده بود و با دوتا دستاش لای کسشو باز میکرد – منم آروم آروم یکی دو بار کیرمو تا ته کردم تو کسش و در آووردم – وقتی میکردم تو کسش ، شکل تنفس کردنش تغییر میکرد که خیلی منو تحریک میکرد و بهم حال میداد – بعد دوتا پاهای نازلی رو گذاشتم روی شونه هام و با بازوهام نگهشون داشتم و دستای نازلی رو گرفتم و چسبوندم روی خوشخواب تختش و خیلی آروم شروع کردم به تلمبه زدن – کسش تنگ و داغ و لیز بود و کیرم توش به یه زائده هایی برخورد میکرد – نازلی هم که خوشش اومده بود با هر بار ورود کیرم به کسش یه جیغ آروم مثل وقتی که خانوما میترسن میکشید – منم خیلی آروم ولی تا دسته میکردم توش – کلا 7 یا 8 تا تلمبه نزده بودم که نازلی تو اون حسی که داشت بهم گفت آره – گفتم ارزا بشیم گفت آره – بعد یه کم سرعت تلمبه ها مو بیشتر کردم – نازلی یه کم دردش گرفته بود و با دندوناش لباشو گاز میگرفت و یه ناله خوشکلی میکرد که صداش منو دیوونه میکرد -



موقع ارضا شدن کیرمو تا ته فشار دادم تو کس نازلی – آبم پاشید تو کسش – نازلی یه آهی کشید و گفت سوختم و بعد تمام بدنش شوع به لرزیدن کرد – راستش ترسیدم و گفتم خوبی – گفت آره و کرخت شد – منم همونجوری کیرمو بیرون نکشیدم و ازش لب گرفتم – گفت که میخواد بره دستشویی – قبل از اینکه برم پیشش با خودم میگفتم امشب 3 بار میکنمش – ولی وقتی ارضا شدم همه اون فکرا از کلم پرید و فقط میخواستم برگردم خونه که یه وقت تابلو نشه – خلاصه تا برگشتم خونه ساعت 4 صبح بود – بعد از اون ماجرا تا الان 13 یا 14 بار سکس داشتیم – الان هم دیرتر از قبل ارضا میشم و به انواع روشها با هم سکس میکنیم – تا ببینیم چی پیش میاد .


نوشته سهیل
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 24 از 32:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  31  32  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA