انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 25 از 32:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  31  32  پسین »

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان



 
من و بزرگترین کون دنیا معصومه

سیاوش 21 ساله هستم داستان من با زن همسایه مون هست که اسمش معصومه است قدبلندی داره و یه کون بزرگ که هرکسی را وسوسه میکنه معصومه وضع مالی خوبه داره و سه تا بچه دوتا دختر و یه پسر.من با ترفندهای خاص با معصومه دوست شدم و مدت دوستی ما داشت زیاد و زیادتر میشد و اس ام اس های که باعث میشد عطش من و او بیشتر بشه شوهرش بیشتر سرکار بود یا پیش زن دومش بود.شب ها موقع خواب اس ام اس های سکسی رد و بدل میشد و دیگه تقریبا علایق هم رو میدونستیم در سکس چیه معصومه بیشتر دلش سکسی میخواست که پر از عشق و محبت باشه چون شوهرش بیشتر به زن دومش میرسید برخی اوقات دلم به حالش میسوخت با اینکه داشت از صورت خراب میشد ولی هنوز جذاب بود برخی اوقات منو ساپورت مالی میکرد و پول به حسابم واریز میکرد خودش رو بدجور توی دلم جا کرده بود و منم علاوه بر اینکه دنبال سکس با او بودم برخی اوقات پیش خودم فک میکردم کاش این زن من بود ولی نبود...
روز های میگذشت تا اینکه پسرش با ماشین از پل پرت شد وقتی این خبر رو شنیدم دلم بیشتر به حالش سوخت پیش خودم میگفتم خودش غم کم داشت اینم اضاف شد وقتی به بیمارستان رسیدم خیلی از اقوام معصومه اونجا بودن و من به عنوان رفیق پیش رفتم وقتی پرسیدم گفتند چیزی نشده فقط یکی از پاهاش و یکم سینه درد داره که بخاطر کیسه هوا بود و امیر حالش بد نبود(پسر معصومه)خلاصه ما رفت و امد رو زیاد کردیم بیشتر بخاطر مادر امیر بود تا خود امیر وقتی امیر خوب شد باز به بهانه های میرفتم خونه شون و منو معصومه رو در رو که میشدم تمام اس ام اس های شب یادمان میرفت یا به روی خودمون نمی اوردیم وقتی کهاونجا بودم روحیه بدی نداشت و کم کم داشت غم شوهر و زن دوم رو فراموش میکرد
یه شب بهم گفت:حالم بدجور خرابه؟
من:چیزی شده؟
معصومه:دیونه از اون لحاظ حالم خرابه
من:یعنی اونجا خارش داره؟
معصومه:اره بدجور چیکار کنم؟
من:از برس سیمی استفاده کن عالی جواب میده
معصومه:ما رو باش به کی دردمون رو میگیم
من:خب چی بگم مال خودم رو میخوای؟
معصومه:اره بده بیاد
من:کی میشه پیشت بخوابم
معصومه:بخوابی چیکار؟
من:نازت کنم بوست کنم و...
معصومه:کاش بودی تا توی بغلت میخوابیدم تا صبح
من:فعلا بالشت بزار تا بعد من بیام
معصومه:پنجشنبه میتونی بیای؟
من:یک ساله منتظرم البته که میام
معصومه:پنجشنبه همه میرن شیراز پیش زن دوم تو هم بیا پیش من
من:مسخره بازیه یا جدیه؟
معصومه:جدی میگم دیونه
و...
اون شب از خوشحالی به زور خوابیدم اخه باورم نمیشد که دارم به ارزوم میرسم.
روز چهارشنبه بود رفتم حمام و خودمو اماده کردم واسه فردا یعنی پنجشنبه.شب به معصومه اس دادم زود بخواب تا زود بیدار بشیم اخه خیلی کار داریم فردا گفت باشه
من گفتم یه چیزی میگم بعد بخوابیم میشه وقتی اومدم فقط یه چادر داشته باشی گفت واسه چی؟
گفتم خیلی دوس دارم این طوری ببینمت اونم قبول کرد تا فردا روز پنجشنبه که...
ادامه دارد
     
  ویرایش شده توسط: siavashbad   
مرد

 
من و زن همسایه محل کارم

سلام هادی هستم 24 ساله داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2سال پیش ماتویه شهرکوچیکی زندگی میکنیم بهتون بگم که من طراح داخلی ساختمان هستم یه روز که یه جا مشغول کار بودیم یه زن خوشگل اومدمحل کارم که خونه نوساز بود و کسی توش زندگی نمیکرد اولش فک کردم زن صاحب خونست اومدگفت آقا من همسایه هستم میشه یه لحضه بیاین خونه ماروهم ببینین ماهم قصد داریم دکور خونمونو عوض کنیم خلاصه رفتم خونشون و دیدم و گفتم هزینه اش تقریبا فلان قد میشه گفت باشوهرش صحبت میکنه و بهم خبر میده شمارمو گرفت و گفت بهتون خبر میدم بعدش خداحافظی کردیم و رفتم سرکارم چند روزی گذش که یه خانومی زنگ زد و گفت حله میتونی بیای منم که کارم خیلی شلوغ بود یادم رفته بود همچین کاری داشتم گفتم شما؟ گفت من همونی ام که اومدی خونمو نودیدی داشتی خونه همسایمون کارمیکردی تازه یادم افتاد گفتم ببخشیدیادم رفته بود گفتم اگه وقت کردم میام که گفت توروخدازود بیاین کارمارو انجام بدین قراره بریم مسافرت خارج از کشور تابرگردیم هم عید میشه بازم میمونه به سال بعد



خلاصه هرجوری که بود راضیم کرد منم رفتم خونشون که که کارمو شروع کنم دیدم کسی نیست خودش تنهاست گفتم شماشوهرندارین ؟ گفت راننده کامیونه 2روز درماه خونه ست الان هم قزاقستانه منم بهش گفتم من برم شاگرد و وسایلمو بیارم که یه گفت من میخوام خودتون تنهاکار کنینن منم گفتم اگه تنها کار کنم 5یا6روز طول میکشه که گفت اشکالی نداره شب ها هم کار میکنی این حرفوکه زد دلم هوری ریخت گفتم خانوم شماتوخونه تنهایین اگه یه مردقریبه شبهاخونتون باشه برا آبروتون خوب نیست که گفت تو با اونجاش کاری نداشته باش اون پای خودم خلاصه کارو شروع کردم ساعت 8شب بودکه خانوم شام آورد داشتیم شام میخوردیم که شروع کرد به سوال پرسیدن که ازدواج کردی؟دوست دختر داری؟...........منم گفتم تاحالاوقت نکردم به این چیزافک کنم ازم پرسیدچندسالته منم گفتم 24گفت تا الان هیچ کاری نکردی؟ منم گفتم چرا کارکه زیادکردم نگوکه خانوم منظورش یه چیز دیگه بوده یواش یواش داشت حرفاش بوی سکس میداد که گفت میتونم بهت اعتماد کنم؟ منم گفتم منظور؟ که گفت شوهرمن هر ماه 2روز خونه ست و این2روز هم خسته و کوفته نمیتونه با من باشه تو میتونی به جای اون ...... که تلفن زنگ زد و حرفش قطع شد منم رفتم سر کارم



داشتم به حرفی که میخواست بزنه فکرمیکردم کیرم داشت باد میکردو میترکید که دل و به دریا زدمو ازش پرسیدم خانوم علوی چی میخواستین بگین که تلفن زنگ زد؟ اینو که گفتم بغلم کرد و شروع کرد به بوسیدن من منم که بدم نیومدباهاش همکاری کردم بعداز5دقیقه لب و لیس گفت هیچ وقت یه زنو منتظر نزار اون موقع نفهمیدم چی میگه بعد لباساشودر آوردلباسای منم درآورد رفت سراغ کیرم همین که کیرمو دید شوکه شد تعریف ازخودنباشه ولی کیرمن تقریبا 23سانته گفت این چیه منم گفتم تاحالا از اینا ندیدی؟گفت چرا دیدم ولی اینجوریشوندیدم یه اسپری زد به کیرم گفت این کمک میکنه بیشترحال کنیم بعدازچند دقیقه کیرم باد کردو اندازه دستم شد گفتم چیکارکردی باهاش گفت نترس اسپری که زدم هم تاخیری بود هم کلفت کننده منم گفتم به حال من که فرقی نمیکنه به فکرخودت باش که قراره بره تو کست که گفت من میمیرم برا همچین کیر شروع کردم به تلمبه زدن داشت نفس نفس میزد که یه هو جیغ کشید گفت وااااااااااااااااااااای ماماااااااااااااااااااااااااااااااان گفتم چی شده گفت ادامه بده پاره کن کسمو جرم بده عزیزم منم ادامه دادم تا اون روز هیچ لحظه ای مثل اون لحظه برام لذت بخش نبود کیرمو تا ته کردم تو کسش با انگشت هم میکرم تو کونش بعد گفت بخواب پایین من بیام روت منم خوابیدم اومد کسشو گذاشت بالا کیرم که کیرمو قورت داد داشت محکم میکرد انگار کیر مال اون بود و کس مال من بعدازچند دقیقه یه جیغ بلندی کشید و خودشوانداخت روی من گفتم چی شده گفت ارضا شدم گفتم پس من چی گفت دربیاربکن تو کونم درآوردم کردم توکونش دوسه سانت که رفت تو ازشدت درد گریه کرد گفت در بیار برات بخورمش 10دقیقه داشت کیرمو میخوردکه دوباره حشری شد و کیرمو برد سمت کسش گفتم چیکارمیکنی گفت بکن توکسم یکم کیرمو به کسش مالیدومنم کیرمو تا ته کردم تو کسش 20دقیقه ای تلمبه زدم که هردو باهم ارضاشدیم آبموتوکسش خالی کردم بعدبلندشد و منو بوسیدوگفت نمیدونم چه جوری ازت تشکر کنم گفت اگه دوس داری هروقت خواستی بیا منو بکن ولی اولش زنگ بزن که شوهرم خونه نباشه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن مستاجرم چه كار كرد با من


از وقتي سربازيم تموم شد خفن چسبيدم به كار يعني پولي نداشتم كه بخوام حتي ذره اي به عشق و حال فكر كنم اينه كه تمام فكرو ذكرم كارم تو بازار اهن تهران بود بعد از هشت سال جون كندن و قرض وام تونستم توي كيانمهر كرج خونه بگيرم وااااي بهترين لحظه زندگيم بود خلاصه بايد اجاره هم ميدادمش چون بازم پولم كم بود سپردم به املاكي محل تا واسم اجاره بده
هفته بعد تماس گرفتند گفتند يه تازه عروس داماد ميخوان خونرو اجاره كنن منم با كله رفتم واسه نوشتن قرار داد رسيدم يه نيم ساعتي نشستم و ديگه داشتم شاكي ميشدم كه يه مرده خوشتيپ با يه خانوم شيك قد بلند بسيار خوش اندام و موهاي بلوند و بلند واقعا جذاب همرو به خودش خيره كرده بود داخل املاك شدند
مانتوي سفيد جذب كوتاه با كفشاي پاشنه بلند،من مونده بودم اينا با اين تيپ و قيافه چرا اومدن كيانمهر.. منم ادمه نديد بديدي نيسم دوستام تو بازاره اهن همه درست حسابين ولي حد خودم و رعايت ميكنم،قرارداد رو با يه ذره چك و چونه نوشتيم


دو ماهي از قراردادمون گذشت زنگ زدم خونه كه بگم اجاره اين ماهتونو پرداخت نكردين كه خانوم اقاي کمالی گوشيو برداشتو با يه لحن شهوتي گفت بفرمايين سلام احوالپرسي كردم گفتم جسارتا اين اجاره اين ماهو نريختين گفت اخ خ خ خ بله اخه همسرمم رفته دنبال كاراي اقامتمون منم شمارتونو نداشتم راستي شما تهرانين گفتم بله گفت كجايى تهرانين الكي گفتم شهرك غرب گفت اتفاقا خونه ي خواهره منم اونجاست اخره هفته ميام اونجا بهتون زنگ ميزنم بياين اجارتونو بگيرين منم از خدا خواسته گفتم باشه اتفاقا يكي از دوستام اونجا خونه مجردي داره گفتم بهش كه پنج شنبه ماشينشو بهم قرض بده و برم پيش گلناز خانوم خلاصه همه چي دست به دست هم داد كه من خيلي خوش تيپ برم پيش گلناز خانوم ساعت ١٩ قرار گذاشتيم پاساژ گلستان منم با ازراي دوستم رفتم اونجاهو دوباره يه يه ربعي منتظر موندم كه يه خانومه خيلي خوش تيپ اومد دمه در پاركينگ و همه ماشينو جلوش صف وايستادن منم تا ديدمش شناختمش سريع زنگ زدم گفتم بهش گوشيو برداشت گفت اقا كسرا من نميتونم انجا وايستم شما كجايين منم اروم رفتم جلوش يه نور بالا دادم كه ديدم چشاش گرد شد اومد سوار شد گفت سلام خوبي منم خيلي رسمي گفتم بريم شام بيرون گفت ا وكي فقط بايد زود برم خونه خواهرم رفتيم بيرون شام خورديم يه رستوران خوب كه گفتم من اون خونرو گرفتم كه پولم بانك نمونه من خودم انجا زندگي ميكنم كه اونم گفت ماهم تهرانيم ولي واسه اينكه تمامه پولمونو بايد همسرم ميبرد كانادا واسه سرمايه گذاري اونجارم گرفتيم كه هم من به مادرم اينا نزديك باشم هم اينكه الكي هزينه نكنيم اول باور نكردم ولي بعدش گاصلن به من چه ..! اون شب خيلي بهش حال دادم فاز اينكه من خيلي خووبم در صورتي كه هيچ پخيم نيستم ولي خيلي تو كفش بودم انم منو باور كرده بود خلاصه هفته بعد به بهونه دادن پول كولر رفتم دنبالش دمه خونه خواهرش اينبار با يه سانتافه ديگه باهام راحت شده بوود يه بيست رزوزي گذشت نه از اون خبري شد نه از من كه يه دفه ساعت ١ نصف شب زنگ زد گوشيم منم حول شدم سريع جواب دام گفتم بفرمايين گفت كسرا جان خوبي گفتم بله بفرمايين مشكلي پيش اومده گفت مگه بايد مشكلي پييييش بياد كه بهت زنگ بزنم منمن شل شددم گفتم نه شما هروقت دوووس داشتيتي زنگ بزن گفت مطمءني گفتم خيلي گفت يعني هركاري بگم واسم مسيكني گفتم اره .. گفت دوس دارم الن بياي كرج پيشم....!!!



من برق از سه فازم پريد گفتم بلههههه؟؟؟
براي چي؟؟ گفت دوس نداري نيا فهميدم مشروبي چيزي خورده گفتم نكنه ميخواي خفتم كني گفت شايد تو منو خفت كني با اين حال سريع زنگ زدم دوستم گفتم سعيد بجنب بريم كه رديف شد ديگه ساعت ٣ شب بود که رسيديم دمه خونه مستاجره به سعيد گفتم من ميرم بالا زود بهت خبر ميدم اگرم ندادم بدون اونا دارن منو ميكنن!! سعيدم گفت بابا بيخياال شو بيا بريم تهران كس پولي بكن بكش ازين بيرو هم خودتو بگا ميدي هم مارو گفتم سعييييد نزن اين حرفو اين گلناز رو ببيني ميريني خيلي خوووبه پدرسگ گفتم اقا من شده بدم بايد اينو بكنم گفت اوكي زنگ زدم موبيل گلناز برداشت گفت دييييير كردي كه گفتم واي حتما ميخواد اوسكلم كنه گفتم ميدونستم سركارم گفت نه كجايي ؟ گفتم جلوي در باز كن... رفتم بال قلبم داشت ميومد تو دهنم گفتم يعني چي ميخواد بشه نكنه همش فيلم باشه دلو زدم به دريا ديدم دره واحدم نيمه لا بازه و تو خونه تاريكه درو ارووم باز كردم نهههههههه ديدم پشت در يه مدختر شكلاتي كه چشاى ابيشو موهاي بلوندش داره كورم ميكنه با يه لباس رنگيه كوتاه ه كه چند سانت بالاتر كوسش بود نه سلام نه عليكي سريع بغلش كردم دستمو انداختم روي كونش وااااااي شورت پااااش نبوود منم روانيه اينكارم شروع كردم گردنشو خوردن باورم نميشد دارم با گلناز اينكارو ميكنم اونم خودش شل كرده بوود رو من گفت بيا بريم رو تخت گفتم نه من ايستاده بيشتر دوست دارم هي چشامم اينور اونور ميچرخيد مبادا كسي باشه ديدم خبري نيست منمو گلنازي مسته حشري لباسشو در اوردم برشگردوندم رو به ديوار نشستم دو زانو از پشت كس و كونشو ليس زدن داشت ميخورد زمين



از بس ليسش زدم جوووون يه كوسه خوشبو با يه كنه تميز مه سيرموني نداشتم. يه دفعه گوشيم زنگ خورد رييييدم همه چي يادم رفت جواب دادم سعيد گفت ديوس داري ميدي گفتم نه اوكي بيا بالا دوبار شروع كردم به كوس ليسي كه گلناز با صداي اهو ناله گفت كي بود گفتم هيچكس درو واسه سعيد باز كردم اول ريده بود بعد اروم اوردمش پيش گلناز گلناز اصلن تو حاله خودش نبود سعيد شروع مرد به خوردن سينهاش منم از كوسش اروم از پشت دوتا انگشتمو كدم توي سوراخ كونش بعد اروم همزمان كوسشو ليس ميزدم بعد كه سوراخش باز شد كيرمو كردم تو برگشت نگاهم كرد گفت اشغااال بكككن كه دارم ميميرم سعيدم از جلو گذاشت تو كسش دوتايي تلمبه ميزديم و من از پشت سينهاشو گرفته بودم ميمالوندم گردنشم كج كردم ازش لب ميگرفتم بعد سعيد خوابيد رو تخت گذاشت تو سوراخ كونه گلناز منم گذاشتم تو كسش يه دفه سعید سفت سينهاشو گرفتو ابشو ريخت تو كونش منم در اوردم كيرم گذاشتم تو دهنش نا نداشت ساك بزنه ولي با انگشتام زيره خايه هامو ناز كرد منم ابمو ريختم تو دهنش


نوشته: کسرا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سیگار و همسایه بیوه

چند وقتي بود که ميخواستم اين داستانو بنويسم که يا وقت نداشتم يا حوصلشو نداشتم.من اميرم 22 سالمه .ما تو يه اپارتمان 13 واحدي زندگي ميکنيم.این قضيه بر ميگرده به 2 سال پيش .هميشه تو فکرم افکار شهواني و سکسي موج ميزد حالا نميدونم احوال خودم اينجوري بود يا بقيه هم مثل منن.خلاصه تو سني بودم که بجز مسائل اقتصادي و زندگي سکس يکي از مهم ترين مشکلات من شده بود...تو بچگي هممون بلا استسناء سکس با همجنس خودمونو تجربه کرديم ولي سکس با يه زن شايد واسم دور از دست رس بود.5-6 تا دوست دخترداشتم که 2 تا تو شهر خودمون نبودن و فقط در حد اس ام اس بازي با هم بوديم ولي3تا(تو شهر خودمون)تا اون زمان داشتم که با دوتا شون سکس داشتم ولي پسرايي که تو ايران زندگي ميکنن ميدونن سکس با دختر تو ايران چه وضعيه.حالا از شانس من هر 2 تاشون پرده داشتن و از کون دادن هم ميترسيدن منم از سکس زوري بدم مياد و چون خودشون حال نميکنن ما به لاپايي راضي بوديم.ولي من سکس ميخواستم يه سکس درست حسابي .سکسي که واقعا ارضا بشم.نه 2 ديقه تلمبه زدم و پاشو لباستو بپوش برو خونه.





ما يه همسايه داشتيم طبقه دوم ميشستن.از شوهرش جدا شده بود (علت جداييشونم بعدا بهم گفت که شوهرش معتاد بوده و دست بزن داشته و يه بار هم مچ شوهرشو با يه جنده ميگيره و خلاصه طلاق ميگيره)اسم همسايمون ليلا بود...34 سالش بود.معمولا چادر سر ميکرد ولي يجورايي چادرشو سر ميکرد که موهاش بيرون بود ولي گاهي اوقات هم با مانتو ميومد بيرون خوش اندام بود ولي زياد روم نميشد روش زوم کنم.زياد بهش توجه نميکردم تا اين که يه روز رفته بودم کاسه نذري که اوره بود و پس بدم زنگ خونشونو که زدم پرسيد کيه..من سرم تو گوشي بود و داشتم اس ام اس بازي ميکردم با زيدم که درو باز کرد.چادر سرش بود (از اين گل گليا)ولي يجورايي ميشد زير چادر رو ديد..زير چادر يه تاپ ابي با يه شلوار استريج (رنگشو يادم نيست)ولي پايين چادرش باز شده بود و از زانو به پايين مشخص بود.منم بي اعتنا به پاهاش کاسه نذريشو که مادرم توش شکلات ريخته بود توش دادم بهش و ازش تشکر کردم.با خوش رويي و لبخند جواب داد و گفت چرا زحمت کشيدين خودم ميومدم ميگرفتم(تو دلم گفتم کون گشاد 2 هفتس کاست خونمونه نيومدي بگيري الان واسه من لفظ تیکه پاره میکنی؟ )و با لبخند خدافظي کردم و برگشتم خونه....شب شده بود و مادرم شام و اورد سر سفره و خوردمو رفتم تو اتاق.و رو تخت دراز کشيدم.يهويي فکر غروبي که ديدمش اومد تو سرم.کامپيوترو روشن کردم و رفتم تو نت و شروع کردم نوشتن تو وبلاگم.(دوستان فيس بوکي...اون موقع هنوز بلد نبودم فيس بوک چيه نگين چقد عقب افتادس)ولي اصلا حوصلشو نداشتم.رفتم تو لوتي و يکم داستان خوندم.شهوت زده بود بالا کيييييييري.6 ماه بود جغ مغ تعطيل بود اون شبم خودمو کنترل کردم.فرداش زنگيدم به زيدم که بياد خونمون (خونمون صبحا هميشه مکانه.پدر و مادرم هر دو صبح ها ميرن سر کار)خلاصه صبح زيدم اومد و يه حال کوچولو به امير کوچولو دادمو رفت.يجورايي کلمو کرده بودم تو برف مثل کبک که همسايهامون زيدمو نميبينن.يه روز رفته بودم پشت بوم که ديشو يکم جابجا کنم ديدم ليلا هم اومد بالا(البته من به فاميلي صداش ميکردم)اومد لباس پهن کنه رو طناب.بعد که لباساشو پهن کرد اومد پيشم و گفت چيکار ميکني خاله؟(کور بود نميديد:گفتم هيچي يکم شبکه هامون بهم ريخته اومدم ديشو تنظيم کنم..گفت شبکه هاي ما هم بهم ريخته يه روز وقت داشتي ميتوني واسم درستشون کني؟گفتم اره.اتفاقا الان بيکارم چند ديقه صبر کن واسه خودمونو درست کنم ميام.





خلاصه کارامو رسيدمو رفتم در خونشونو زدم.درو باز کرد رفتم داخل دو تا بچه داشت يه دختر به اسم سمانه و يه پسر کوچيک به اسم احمد.پسرشو خيلي دوست داشتم خيلي شيرين بود از اينايي که تو دماغي حرف ميزنن.تپل مپل(تو دلتون نگين بچه بازه)خودش مانتو پوشيده بود با شلوار و شال مشکي.سلام عليک کردم و گفت بيا خاله ببين ميتوني درستش کني(تازه سرچ زده بودن کانالاش پخشو پلا بود.رفتم نشستم پا رسيور کانال هايي ايرانيشو اوردم اول ليست و گفتم خاله درست شد.گفت مرسي خاله جووون پدسگ انگار من دو سالمه.هي ميگفت خاله.اولين بار بود تو صحبتاش انقد باهام راحت بود.منم جا خوردم ولي به روي خودم نياوردم.گفت بشين يه چايي بخور بعد برو گفتم نه مزاحم نميشم ! بشين ديگه ناز نکن.گفتم باشه بعد نشستم چايي خوردم و شروع کردم با پسرش صحبت کردن..کلي خنديدم از حرفاي پسرش بهش گفتم پسرت خيلي شيرينه اونم خنديد و لپ پسر خودشو کشيد و کلي قربون صدقش رفت.منم بعد از اين که چايي رو خوردم پاشدم گفتم رفع زحمت ميکنم و اومدم جلو در خاستم برم بالا که گفت خاله يه زحمتي ميتوني واسم بکشي؟گفتم اره خاله چي شده؟گفت يه وسيله ميخوام روم نميشه بهت بگم !گفتم خاله منو تو که اين حرفا رو نداريم بگووو(انگار 2 ساله دارم ميکنمش!!منو تو که اين حرفا رو نداريم!!)گفت به کسي نميگي؟تو دلم گفتم الان ميگه کير مصنوعي ميخوام.گفتم نه بابا دهنم قرصه خيالت راحت...گفت شربت متادون ميخواد(شربت ترک اعتياده!!)يهو جا خوردم گفتم واسه خودت ميخواي ؟گفت نه واسه پسر عموم ميخوام ميخواد ترک کنه !گفتم از کجا ميدوني من ميرم مطب دکتر؟گفت يه بار داشتم از تو خيابون مطب رد ميشدم ديدم از مطب مياي بيرون(براي پدرم شربت ميگرفتم)گفتم اها!باشه حالا چقدر ميخواي؟گفت اندازه 10-15 هزار تومان.منم گفتم باشه و گفت وايسا الان ميرم پول ميارم.رفت تو و 20هزار تومان پول اورد داد بهم بعد گفت 15 تومان شربت بگير 5 تومن هم واسه خودت(کس کش انگار داشت به گدا پول ميداد)گفتم نميخواد خاله من 5 تومن به چه دردم ميخوره و دستمو گرفتم سمتش که 5 تومنو پس بدم يهو دستشو گذاشت رو دستمو و هل داد عقب و گفت گفتم بگير ديگه .اصلا به عنوان کرايه بايد ازم بگيري.منم يکم جا خوردم که چرا دستشو زد به دستم.خلاصه قبول کردمو رفتم دکتر و از سهميه بابام 15 تومن شربت گرفتم





فرداش دوباره رفتم جلو در خونشون که بهش بدم شربتو.زنگ زدم پرسيد کيه گفتم اميرم خانوم احمدي در رو باز کرد اوووف دوباره با همون چادر نازکه اومده بود جلو در.شربتو دادم بهش يه طرفه چادورشو با دندونش گرفت و اون طرفو با دستش بعد شربتو از دستم گرفت.يه طرف بدنش ديده ميشد.يعني دست سمت راستش و يکمي ازبالاي سينه سمت راستش که از تاپ زده بود .تا حالا بدنشو نديده بودم.پوست دستش سفيييد بود و تو پر.اووف يادم نمياد داشتيم چي ميگفتيم ولي کيرم راست شده بود..خلاصه يکم کس و شعر رد و بدل کرديم و خدافظي کردم رفتم بالا...حسابي داغ شده بودم .بد جور رفته بود تو مخم .رفتم حموم يه دوش گرفتم و بهتر شدم...شمارمو واسه خبر گرفتن و دير نکردن واسه اوردن شربت ازم گرفته بود ..از حموم اومدم بيرون ديدم اس ام اس دارم...يدونشو خوندم که از طرف رفيقم بود .دومي رو باز کردم يه 912 ناشناس بود باز کردم ديدم اس داده مرسي خاله جون ايشالا جبران کنم واست...با خودم گفتم يعني چي ايشالا جبران کنم؟؟؟بعد فرستادم خواهش ميکنم وظيفه بود!





بعد يه چشمک فرستاد منم رفتم تو فکر که چيکار کنم يه ترفند روش پياده کنم...بد جور هوس کرده بودم.از طرفي فکر ميکردم طرف اصلا تو فاز اين چيزا نيست از ي طرفم با خودم ميگفتم چرا يه زن انقد بايد باهام گرم بگيره.خلاصه مغزم اب روغن قاطي کرده بود حسابي.. نميدونستم با خودم چند چندم...خلاصه چند روزي گذشت .يه روز ساعت11بود خسته و کوفته از گرما داشتم ميومدم خونه ديدم جلو در خونشون نشسته گفتم خانوم احمدي اتفاقي افتاده؟گفت امروز قرار بوده برم شمال که قرارم کنسل شده کيليد خونرو دادم به دخترم.دخترمم مدرسس ساعت 2 مياد منتظرم بياد .پسرمم خونه مادرمه !گفتم کمکي از دستم بر مياد؟ميخواي برم مدرسه از دخترتون کيليده خونرو بگيرم؟گفت زحمت ميشه براتون !منم تو رو در وايستي گير کردم گفتم ن بابا چه زحمتي؟الان ميرم ميگيرم ازش!گفت منم باهاتون ميام از 9 صب انقد اينجا نشستم حوصلم سر رفته.گفتم باشه با هم بريم!رفتيم سوار ماشينم شديم و مسير مدرسه دخترشو بهم نشون داد و رفت از دخترش کلید خونرو گرفت و برگشت.تو راه قفل کرده بودم روش و همش نگاهش میکردم.احساس میکردم فهمیده که دارم ضایع نگاهش میکنم یهو تو راه که اهنگ رپ اومد که همون اولش طرف شروع کرد به فحش خواهر و مادر دادن...منم حول شدم سری زدم اهنگ بعدی یخ کرده بودم و صورتم قرمز شده بودم.لیلا پرسد خاله چیزی شده؟حالت خوبه؟منم که میخاستم بهش یجورایی بفهمونم گفتم ن خاله تو رو خدا ببخشید این اهنگه یکم نا جور بود؟گفت چرا خاله؟گفتم چی چرا؟گفت چرا ناجور بود؟گفتم خب فحش بد بهم دادن دیگه!گفت اها...ن خاله این حرفا روزی صد بار تو زندگیمون میشنویم!خجالت نداره که؟هنگ بودم!همیجور که حرف میزدیم رسیدیم جلو اپارتمان.رفتیم بالا و اون رفت در خونشو باز کرد و تشکر کرد و رفت داخل و در رو بست!اه بخشکی شانس منو باش الان منو دعوت میکنه!!!سه 4 تا پله رو رفتم بالا که دیدم یکی صدام کرد.برگشتم دیدم خودشه گفت خاله یه لحظه میای کارت دارم!!تا اینو گفت نا خود اگاه کیرم راست شد. یه ترسی بدنمو گرفت و سرد شدم با من من گفتم جانم خاله چی شده؟گفت یه لحظه بیا تو کارت دارم.رفتم داخل گفت خاله جون یه چیزی بهت میگم منو مثل خواهر خودت بدون!گفتم چی شده خاله؟گفت بیا جلو تلوزیون...رفتیم جلو تلوزیون و کنترل رسیورو داد دستم گفت خاله من 15 هزار تومن دادم به نصاب ماهواره یه شبکه رو واسم بیاره از وقتی کانالا رو درست کردی پیداش نکرم!!منم گفتم چه کانالی؟گفت سیروس؟خندم گرفت(شبکه دورسل و تو ماهواره سایروس و میگفت)!سیروس چیه خاله؟گفت یه شبکه س که فیلمای اونجوری میزاره؟منم دیگه موقعیت بهتر از این پیدا نمیکردم بحثو باز کردم!چجوری؟گفت ءءءء خاله!!!گفتم بله؟گفت تو که انقد خنگ نبودی؟گفتم خب منظورتو نمیفهمم!گفت ای بابا فیلم سوپر!!!





باز رنگم پرید انگار یکی زده تو گو شم...بالاخره خودمو یجوری جمعو جور کردمو گفتم اها!کنترلو بدین بهم!گرفتمو دیدم اصلا ماهوارشو سرچ نکردن!شبکشو پیدا کردم و گفتم خاله یه دیقو برو تو اتاق من ببینم شبکه اومده یا نه؟گفت باشه و رفت تو اتاق.شبکه رو گذاشتم دو رو وره کانال 100 واوکی و زدم یهو یه صحنه از یه فیلم اومد که زنه داشت اه و اوه میکرد اومد و صداش بلند بود و من ترسیدم.حالا هر کاری میکردم صداش کم نمیشد!!!لیلا از اتاق اومد بیرون و گفت کمش کن امیییییر ابروم میره تو ساختمون منم گفتم میخوام ولی کنترل دکمه کم کردنش خراب بود و لیلا رفت تلوزیون و خاموش کرد و بهم گفت این شبکه ها هم دردسره هاككتو دلم گفتم کس ننت 15 هزار تومن میدی دردسر داشته باشی.منم حرفی نزدم و ساکت نگاهش کردم!گفت چیه چرا هول کردی گفتم ترسیدم !خندیدو گفت ترس نداره مگه تا حالا خودت از این کارا نکردی؟گفتم چرا ولی چ ربطی داره؟من ترسیدم همسایه ها صداشو بشنون!گفت من فکر کردم تا حالا از این فیلما ندیدی... گفتم نه انقدم عقب نیستم از دنیا!اونم خندیدو گفت اره از دخترایی که میاری خونت مشخصه!!منم گفتم خب دیگه 20 سالمه اگه نکنم که نمیشه!!!گفت چی نکنی؟گفتم هیچی شما گیراییت پایینه!همش لبخند میزد!منم گفتم خب خاله دیگه با من کاری نداری؟گفت کجا میری گفتم خونه دیگه؟گفت کی خونتونه ؟گفتم هیچکی مامان بابا سر کارن!گفت تنهایی حوصلت سر نمیره؟گفتم چیکار کنم دیگه مجبورم!!گفت خب به اون دختره بگو بیاد!گفتم نه بابا ولش کن حسش نیست!گفت چرا؟تو دلم میگفتم کسسس کششش به تو چه اخه!!!!بعد بهش گفتم اخه مشکل داره!پرسی چه مشکلی؟یه کم به خودم جرات دادمو گفتم همون مشکلی که هموتون هر ماه دارین!!گفت مگه دختر نیست؟گفتم چرا ولی وقتی مشکل داره اصلا نمیشه باهاش حرف زد مثه سگ میشه!خندید و گفت اخییی دلم برات سوخت!مادر جنده دلت واسه خودت بسوزه که چند ساله دست نخوردی!!!خلاصه یجورایی اعصابمو خورد کرد.گفتم باشه دیگه کاری نداری گفت نه خاله جووووون دستت درد نکنه!دوباره گفت جوووون. پدسگ داشت با روانم بازی میکرد منم با بی حالی اومدم خونه ساعت نزدیک 1.30 ظهر بود که دیدم در میزنن!گفتم یعنی که میتونه باشه این وقت شب خخخخ در رو باز کردم دیدم لیلا جلو در وایساده!سلام کردمو گفت جانم خاله؟اتفاقی افتاده؟کونده انقد واسش کار و بار انجام داده بودم فکر کردم الان میگه بیا اشغالامونو ببر تا سر کوچه!!!گفت ن کارت دارم؟؟؟؟؟؟گفتم خب بفرمایید؟گفت اینجا نمیشه باید بیام تو!





اومد داخل خونمون...و رفت رو زمین نشست.چادر سرش بود بدون روسری زیر چادرم یه تی شرت استین بلند مشکی با یه دامن تا زیر زانو و از این جوراب مشکی نازکا. رفتم چایی ریختم گذاشتم جلوش گفتم بفرمایید تا من برم میوه بیارم.گفت نمیخواد بشین کارت دارم ..نشستم روبروش...یه لحظه یخ زدم!دامنی که پوشیده بود رفته بود بالای زانوش و سفیدی پاهاش یکم مشخص بود.منم انقد حشری بودم که همون یه تیکه پا واسم تو اون موقعیت حکم دیدن کس داشت.شروع کرد حرف زدن من اصلا یادم نیست چی میگفت فقط داشتم به پاهاش نیگاه میکردم.گفت باشه خاله؟جواب ندادم دستشو تکون داد گفت هووووی کجایی اقا امیر؟یهو به خودم اومدم گفتم شرمنده یکم خستم!گفت اره مشخصه از بش خسته ای چشات داره از حدقه میزنه بیرون!گفتم من؟گفت اره به چی نگاه میکنی؟گفتم هیچی !دوباره ناخوداگاه گفتم به پاهات!خندید و گفت پاهام شاخ دارن؟گفتم نه خیلی خوشکلن اتفاقا!!خندید و گفت جدی خوشکلن؟بیا !!!!!وووووووف دامنشو 5-6 سانت برد بالا تررررر.اخخخخخخ دهنم خشک شده بود و مات داشتم پاهاشو نگاه میکردم.گفت خب دیگه پرو نشو و دامنشو اورد پایین.. فردا میتونی بری؟من که نمیدونستم اصلا راجبه چی حرف میزنه گفتم اره!میزاری یه بار دیگه ببینم؟گفت چیو؟گفتم پاهاتو دیگه..دوباره یه لبخند زدو گفت باشه فقط به ی شرط !بچه شده بود!!!گفت نگاه کردی بری واسم چند تا سی دی قشنگ رایت کنی.بدونه این که به شرطش فکر کنم گفتم باشه..دوباره دامنشو برد بالا و منم رفتم نزدیک ترش نشستم.گلوم از استرس درد گرفته بود!و داشتم پاهای سفید و تو پورشو نگاه میکردم.داشت دامنشو میاورد پایین که دستمو بدون اینکه خودم بخوام گذاشتم رو دامنش.گفت چیکار میکنی؟گفتم یه دیقه صبر کن!مثلا داشت زور میزد که نه دامنمو بیار پایین.منم دیدم دیگه مغز دستور نمیده و ارور داده به گوش جان سپردم به دل و دستمو گذاشتم رو رون پاش...یه اه کشید و گفت دستتو بردار پاهام یخ کرد.منم داشتم پیش خودم میگفتم اگه دستمو بردارم دیگه نمیزاره دست بزارم رو پاهاش...رفتم چسبیدم بهش از سمت راستش و اروم دستمو بردم بالا تر و گذاشتم رو شرتش...تنش لرزید یجوری که قشنگ تپش قلبشو متوجه میشدم....از روی شرت شرو کردم به مالوندن کسش.کمکم اون دستمو گذاشتم رو سینش و با یکم زور زدن خوابید رو زمین.دستمو بردم تو شرتش اوووووف یکم روی کسشو مالیدم که دیدم سیاهی چشاش رفته چسبیده بالای چشش.اروم اروم دستمو بردم داخل کسش.تا اون موقع هنوز داخل کسو لمس نکرده بودم...اوووووف دااااغ شده بو د دستم.لیییز لیییز...دستمو از زیر تیشرت بردم داخل و سینشو گرفتم تو دستم و مالیدم ...احساس کردم دیگه تمومه ..الانه که بیاد شلوارمو بکشه پایین و بگه بیا منو بکن.ولی تا دستمو از کسش کشیدم بیرون دیدم گفت نکن...تو رو خدا نکن حالم بد میشه!!منم تو دلم میگفتم کس کش حال منو بد میکردی اشکال نداشت حال تو بد بشه !به تخم چپ اسب رستم!





یه شلوارک گشاد پام بود یکم زود زدم و لیلا رو خابوندم...و شلوارکمو در اوردم...بعد رفتم جلو صورتش چش تو چش شدیم و گفتم لیلا !گفت چیه؟گفت خودت میدونی که جوفتمون میخایم پس با احساسات خودت نجنگ...چشاشو بستو حرفی نزد.منم لبمو گذاشتم رو لباش ..کمکم شرو کرد همراهی کردن با هام منم در حین لب گرفتن دکمه دامنشو باز کردم و گشیدم پایین و تیشرتشو دادم بالا...رسیدم به شرتش من همیشه دوست داشتم اولین کسی که میکنم از بغل شرت باشه...شرتشو گرفتم زدم کنارررر.اووووووف یه کس سفییییید!(تا الان همه دوست دخترام با وجود پوست سفید کسشون شبیه سر اگزوز میمونه سیاهه سیاهه)انگشت وسطمو گذاشتم رو کسش و دادم داخل...دیدم لیلا گردنشو اورد بالا و سرشو چسبوند زمین منم اروم اروم باهاش بازی میکردم که یهو گفت امییییییرررررر بسه دیگه!!!بکن!من که خودم از خدام بود ولی دوست داشتم عذابش بدم گفتم باشه میخوری؟گفت نه بدم میاد!گفتم حالا همین یه بار!!گفت نه حالم بهم میخوره!!منم دیدم نمیخوره ارووم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش و یواش یواش دادم تو!!!حس غرور میکردم که بالاخره تونستم اولین کس عمرمو بکنم...شروع کردم اروم بالا پایین کردن که دیدم لیلا پاهاشو اورد پشت کمرم قلاب کرد و خودشو سفت بهم چسبوند..انقد سفت که کمرم درد گرفت!حدود 2دیقه تلمبه زدم دیدم بعله...کیر بی جنبه کس ندیده ما داره ابو ول میکنه منم گفتم دارم میام بریزم بیرون داد زد نههههههبریز داخل قرص میخورم.با چنان شدتی تلمبه اخرو زدم که احساس کردم کیرم اون تو جا موند...ابم با فشاااار ریختم تو کس لیلا..و بی خال عین مرده ها افتادم روش.دیگه جون نداشتم.5دیقه گذشت و کیرمو از کسش کشیدم بیرون و بغلش خوابیدم.دیگه شهوت پریده بود و روم نمیشد بهش چیزی بگم...دستمال کاغذی اوردم بهش تعارف کردم و کیر و خایه و شکم خودمو تمیز کردمو شلوارکمو پوشیدم.





دستشو گرفتم و بلندش کردم ...یخ زده بود.گفت ولم کن میخوام برم دستشویی...رفت و دوباره با همون تیریپ اولی که اومده بود از دستشویی اومد بیرون و صدام کرد رفتم پیشش و گفت چرا با من اینکارو کردی؟بعد اشکاش اروم اروم از صورتش اومد پایین.دلم واسش سوخت!گفتم لیلا(اولین بار بود به اسم خودش صداش میکردم)بخدا دست خودم نبود...ببخشید بعد اومد جلو و بغلم کرد و گریه کننان گفت اشکال نداره میفهمم. ولی دیگه قول بده از این کارا نکنی..منم خندیدم و گفتم باشه بعد لبشو بوس کردم و گفتم اینم اخرین بوس!گفت نه فقط از اون کارا نکنی!!!منم گفتم یعنی بوس ازاددم؟گفت ای پدر سوخته!بعد خندید و گفت دخترم اومده باید برم کاری نداری؟منم گفتم کار که دارم ولی حیف دخترت اومد!!گفت باشه ی وقت دیگه و در و باز کرد و رفت..منم رفتم کنار پنجرا اتاقم و سیگارمو روشن کردم.


نوشته امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
رضا و دختر همسایه

سلام به همه دوستان من اسمم رضا ست.23 ساله و.... من اكثر اوقات ميرم پشت بوم واسه سيگار كشيدن چون تو خونه كه نميشه سيگار كشيد. تقريبا اوايل مرداد امسال بود و بعد اينكه نهار خوردم طبق عادت رفتم پشت بوم تا كمي با سيگارم خلوت كنم. بالا بودم كه يهو ديدم دختر همسايه روبرويي اومد واسه اويزون كردن رخت هاشون . تا منو ديد بدو بدو رفت داخل و دوباره با يه چادر اومد و رخت هارو اويزون كرد و يه نگاه عصباني كرد به من و رفت خونشون. هنوز تو شوك صحنه چند دقيقه پيش بودم كه دختره با يه تاپ صورتي كه تا بالاي نافش بود و يه شرتك تنگ تا منو ديد رفت و با چادر برگشت. بي صاحاب عجب چيزي بود با اينكه 19 20 سال بيشتر نداشت ولي خيلي سكسي بود. خلاصه به خودم اومدم ديدم 1 ساعته دست به كير وايستادم اونجا خندم گرفت. فرداش همون موقع رفتم پشت بوم كه ديدم دختره داره لباسهاشون رو جمع ميكنه ولي اينبار چادر سرش بود تا نگاهش بهم افتاد سلام كردم و بدون اينكه جواب سلاممو بده گفت شما عادت دارين بياين تو پشت بوم خونه مردمو ديد بزنين.



بهم برخورد گفتم ببخشيد دفعه بعد خواستم بيام بالا حتما ميام از شما اجازه ميگيرم نميدونستم شما كلانتر محل هستيد عصباني شدم در پشت بوم و كوبيدمو اومدم و پايين و با خودم گفتم جنده خانم فكر كرده چه خبره. بعد چند روز رفته بودم پشت بوم كه ديدم يه لباس افتاده وسط پشت بوم رفتم ديدم يه تاپ صورتي . يادم اومد كه اين ماله اون دخترس . اخ اخ يهو يه چيزي خورد تو كلم ديدم يه سنگ كوچولوست. برگشتم ديدم دختره با يه تي شرت و شلوار وايستاده داره بهم ميخنده گفتم مگه ازار داري سنگ ميندازي. گفت ببخشيد ولي يه ساعته دارم صدات ميكنم. گفتش اونيكه 1 ساعته زل زدي بهش واسه منه باد زده انداخته پشت بوم شما. گفتم حالا كه چي گفت خوب بدش ديگه. گفتم اگه نخوام بدم چي. گفت خب خودم ميام بر ميدارمش گفتم خوب بيا ديگه. با چهره مظلومانه اي گفت اذيت نكن بده ديگه گفتم يه روز خودت مياي اينجا برش ميداري.گفت به درك بچه پررو. خلاصه بعد از چند هفته تونستم مخ اين فنچ كوچولو رو بزنم و باهش رفيق شم.خونه ما هم كه هميشه خدا شلوغه .



يواشكي به بهانه حرف زدن بردمش پشت بوم خودمون. يهكم نشستيم و حرف زديم كه گفت رضا تو نميخواي اون لباس منو بدي گفتم چرا الان ميارم . از تو انباري تاپشو اووردم خواست ازم بگيره كه دستمو كشيدم و گفتم به شرطي ميدم كه همينجا پرو كني ببيني اندازت هست يا نه . گفت خيلي پر رويي . تاپو ازم گرفت روشو كرد اونور و مانتو و لباسشو در اوورد و تاپشو تنش كرد و گفت خوبه گفتم عاليه. خواست مانتوشو بكنه تنش كه سريع دستشو گرفتم و گفتم خيلي دوستت دارم ستاره و لبامو گذاشتم رو لباش و سينه هاشو ماليدم گفت نكن رضا گفتم كه خوشم نمياد از اين كارا. ولي كم كم اونم حشري شد و خودشو سپرد دست من. تاپشو در اووردم و خوابوندمش زمين و افتادم به جون سينه هاش .سينه هاي كوچيكي داشت قشنگ تو مشت ادم جا ميشد همه اونم لباشو گاز ميگرفت و اه و اوه ميكرد . سريع شرت و شلوارشو با هم كشيدم پايين و تا اومد اعتراض كنه زبونمو كشيدم رو كس كوچولوش كهبيشتر شبيه كس يه عروسك بود تا يه دختر 19 ساله. حسابي با انگشت و زبون كسش رو تحريك كردم و بالاخره بعد از تكونهاي كوچيكي كه ميخورد و از روي حالات صورتش فهميدم ارضا شد.



ميدونستم واسم ساك نميزنه پس بهش اجبار نكردم و از پشت بهش چسبيدم كه يهو ترسيدگفت رضا از پشت نكن درد داره. گفتم ستاره تو خودت ارضا شدي پس بزار منم ارضا شم و بعد از كلي خواهش قبول كرد و اروم با سوراخش بازي كردمو و سر كيرمو اروم فرستادم تو كه فهميدم خيلي درد ميكشه بي خيالش شدم و كشيدم بيرون كه گفت پس چرا نكردي گفتم دوست ندارم به خاطر خوشي خودم تو عذاب بكشي. خلاصه گذاشتم لاي پاهاش و چند بار عقب جلو كردم تا ابم اومد .بغلش كردمو پيشونيشو بوسيدمو گفتم ببخش اگه اذيت شدي. به شوخي گفت من باشم تا ديگه پشت بوم نيام و خنديد و يه بوسم كرد و سريع لباساشو پوشوندم و يواشكي فرستادمش خونشون. خيلي دوستش داشتم ولي نميدونم چرا خيلي راحت ولم كرد و رفت با يكي ديگه . مرسي كه داستانمو خونديد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
پری و پسر همسایه

سلام بچه ها
من اولین خاطرمو مینویسم امیدوارم امشب حسابی حال کنین
چند وقتی بود تازه یه پسری اومده بودن تو محلمون خیلی تو نخم بود منم که با این کون گندموو هیکل باحالم همیشه جلب توجه میکنم در ضمن خوشگلم هستم و هم همیشه لباسهایی تنگ میپوشم که کونم میخاد پارشون کنه سینه هامو نگو دوتا دونه هلویه گنده که نوکش از رو لباسام دیده میشه لبامم جون میده واسه خوردن گوشتیو بزرگ از چشام نگو که همیشه خمارن میگن بیا منو بکن. خودمم که یه دختر شهوتی و سکسیم فقط تو فاز سکسم. خلاصه این پسره بهم چراغ میداد منم از هیکلش خیلی خوشم اومده بود کیرش از رو شلوار دیده میشد همش اونو تو دهنم تصور میکردم جووووووون
یه روز شمارشو گرفتم بهش زنگیدم شب اول باهم سکس تلفنی کردیم
پس فرداش مامان و بابام رفتن بیرون شهر باغمون منم که کلاس فرانسه داشتم مجبور بودم خونه وایستم جوری وانمود کردم که ناراحتم ولی تو کسم عروسی بود همش کیر امید دوست جدیدم همون پسر همسایمون جلو چشام بود.
خلاصه برنامرو هماهنگ کردم بیاد خونمون قرارمون ساعت 5 بود.


از 2 پاشدم رفتم اول حموم همجامو تمیز چپه تراش کردم اومدم بیرون غذا رو که خوردم شروع کردم موهامو که تا باسنم میرسه فر کردم بهم میومد بعد یه ارایش کمی کردم یه رژلب قرمز سکسی زدم که به پوست برفی و موهای مشکیم میومد یه ست همرنگش دارم توری قرمز پوشیدم با یه جفت چکمه پاشنه دار شده بودم مثل جنده های تو فیلمای خارجی یه رب دوشام پوشیدم نشستم 5 زنگ در خونمون خورد از ایفون دیدم خودشه درو وا کردم دیدم یه شاخه گل قرمز با یه پاکت دستشه اومد بالا درو قفل کردم دیدم از تو مشمای مشکی یه مشت روزنامه در آورد بعد باز کرد دیدم یه شیشه ابسولوت خیلی دوست دارم پیک و مزه آوردم کم بخوردش دادم تا خودم با عشوه هام مستش کنم
همونجوری که رو کاناپه نشسته بود لم داده بود رفتم رو میز جلوش رب دوشامو باز کردم همینکه افتاد هرچی خوده بود پرید فک نمیکرد من اینقدر حرفه ای باشم


پشتمو کردم بهش تا جایی که تونستم خم شدم کش شرتم لای کونم داشت میرفت تو کونم با دستم کشیدمش کنار سوراخ کونم و کسم باز و بسته میشد از شهوت برگشتم سمتش سوتینمو باز که کردم طاقت نیاورد بلند شد اومد سمتم با دستش سینهامو میمالید بعد لبامو داشت میکند دستش که رفت لای کسم آهم بلند شد همونجور که کسمو میمالید بغلم کرد کرد بردم رو تختم پرتم کرد خودشم. حمله ور شد سمتم از گردنم شروع کرد با زبونش به لیس زدن تا رسید به کسم با انگشت وستش کرد تو کسم با زبونش لیسش میزد جووووووون چه حالی دادهمش زبونش تو کسم عقب جلو میکرد بعد من پاشدم انداختمش رو تخت نشستم رو کیرش خودمو رو شلوارش عقب جلو کردم کیرش مثل کیر الان شما که دارین این متنو میخونین داشت شلوارشو جر میداد با دستم مالیدمش بعد شلوارش در اوردم یه کیر دیدم به قطر یه بادمجون گنده و بلندی خیار چمبر جووووووون میخامش الآن. .......ابم راه افتاد

پاهاشو باز کردم از تخماش با زبونمو کشیدم تا نوک کیرش زبونمو اطرافش کشیدم نوک کیرشو با زبونم لیس میزدم بعد کردم تو دهانم یهو تا حلقم فرو کردم تو حلقم بود یکم عقب جلو کردم شهوتی بودم حالیم نبود داشتم بالا میاوردم که کشید بیرون بعد نوک کیرشو مک زدم اینقدر که ابش اومد همشو خوردم اوووووووووووم چه خوشمزه بود میخام الان...... جووووووون
کیرش لامصب سایزش هنو تکون نخورده بود کیرشو خیس کردم با زبونم گذاشت رو کسم مالید به کسم جون لیز بود و گرم به سوراخش مالید جووووووون هی با زبونش میکرد کسمو دیگه شهوتم زد بالا گفتم امید لامصب منو بکن بکن توش لامصبو کیرشو گذاشت دم سوراخ کسم یه فشار داد اینقدر که مال من تنگ بود براش که داد زدم اخ اخ آه اخ آه بعد که تا دسته کرد توش بهم حال میداد
همش بهم میگفت کست مثل کوره داغه وتنگ لامصب دیوونتم راست میگه وقتی شهوتی میشم تو کسم داغ داغ میشه
سینهام تو دهنش بود داش گاز میگرفت کیرش تو کسم. بالا پایین میشد با دستش سوراخ کونمو میمالید بکنه تو کونم بعد تو حالت سگی آبم اومد بیحال شدم پاهمو جمع کرد تو شکمم کونمو داد بالا یه متکا گذاشت زیر پام اومدم بالا تا دهنش دوتا ور کونمو باز کرد با دستش با زبونش از سوراخ کسم شروع کرد به لیس زدن تا سوراخ کونم انگشت اشارشو کرد تو کونم انگشت کوچیکش تو کسم با زبونشم چوچولمو داشت لیس میزد آخ جووووووون کجایی امید یکی بیاد الان منو بکنه......
راه کونم که باز شد کیرشو آروم آروم کرد تو کونم با دستشم کسو سینمو میمالید تا دسته کرد تو نامرد منم همش داد زدم تا اون شهوتی تر بشه


بعد اون خابید من به پشت نشستم رو کیرش رفت بسختی تو کونم لمپرای کونمو براش بالا و پایین مینداختم کیرشم تو کونم هی بالا پایین میشد خوشش اومده بود آنقدر سیلی زد به باسنم که درد کیرش یادم رفت دیگه داشت بهم حال میداد هی کسمو لیس میزد هی میکرد تو کونو کسم یکی تو کس یکی تو کون سینهامم میمالید جاتون خالی یهو ابش پاشید رو کونم داغ شد یکم ریخته بود رو کیرش براش با زبونم تمیز کردم کیرشو بوس کردمو ازش بابت اون شب تشکر کردم پاشودم دیدم ساعت 8 شبه زود جمع کردم خونوادم 10 اومدن جاتون خیلی خالی بود آقا پسر کیر قشنگ و دخترای کس قشنگ مرسی که خاطرمو خوندین منتظر بعدیا باشین شبتون سکسی.....


پری
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین و آخرین سکس با خانم واحد روبرویی

با سلام خدمت دوستان این خاطره ای که براتون می نویسم واقعاٌ برام اتفاق افتاد. این اتفاق از روزی شروع شد که یک همسایه جدید اومد واحد روبروییمون و خانم من با هاش خیلی صمیمی شد و ما با هم رابطه خانوادگی پیدا کردیم و خیلی با هم صمیمی شدیم و خاطره جون واقعا خانم خوشگل و مانکنی بود خوش استیل با سینه های رو فرم و قد 170 و خیلی عالی ما همیشه پنج شنبه ها دور هم جمع می شدیم و ورق بازی می کردیم و مشروب می خوردیم البته شوهرش نمی خورد . خلاصه داستان از اونجایی شروع شد که خاطره یه اس ام اس اشتباهی به من زد که چه خبرا عزیزم و من هم فکر کردم واقعا با منه و کلی کل کل بحث رو کشوندم به حرفهای سکسی و بعد فهمیدم اشتباهی به من اس داده می خواسته به خانمم اس بده و من هم کلی ازش معذرت خواهی کردم و قضیه تموم شد از اون روز دیگه روم نمی شد تا بهش نگاه کنم تا اینکه خواهر خانمم تو شهرستان بچه اش به دونیا اومد و خانمم رفت و منم به خاطر شرایط شغلیم نتونستم برم و یک هفته مکان داشتم و خاطره ام این موضوع رو می دونست و من شب خاطره رو با شوهرش تو راه پله ها دیدم و به من گفت داداش مکان داری گفتم نه بابا خانمم به خاطره سپرده آمار من و داشته باشه و خاطره با شیطنت خاصی خندید ..


روز بعد غروب از سر کار اومدم خونه و یه دوش گرفتم و داشتم فیلم می دیدم البته ناگفته نمونه شوهر خاطره کاسب بود و اون موقع مغازه بود . در همین حین من که باحوله حموم دراز کشیده بودم زنگ در آپارتمان خورد و من از تو چشمی دیدم خاطره پشت دره و درو باز کردم و خودم رو کمی کنار دادم بعد از سلام و احوال پرسی گفت آقا پیمان اگه میشه یه سی دی فیلم بهم بدین و من که چندتایی داشتم بهش دادم و اون بعد از تشکر رفت . منم که حوصلم سر رفته بود با خودم گفتم یه مشروبی بزنم و بعد برم بیرون بساط رو واسه خودم چیدم و پیک اول رو زدم که زنگ خورد بازم دیدم خاطره پشت دره در رو باز کردم و گفتم فیلم ها رو به این زودی دیدی گفت نه اومدم شارژر موبایل ازتون بگیرم مال خودم نیست پیداش نکردم گوشیمم شارژ نداره و من رفتم شارژر بیارم چشمم خورد به بساط بهم گفت تنهایی می خوری منم گفتم آره چیکارکنم حوصلم سر رفته کسی هم نبود بهم گفت اتفاقا منم حوصلم سر رفته اگه مشکلی نیست بد جور هوس کردم یه چند پیکی بزنم منم از خدا گفتم بیا از تنهایی در میام و اومد داخل گفتم شوهرت نیاد گفت نه ساعت 10 شب میاد خلاصه یه چند پیکی زدیم حرف رو کشوندم به اس ام اس های اون روز و گفت معلومه خیلی اهل سکس هستی گفتم آره تو چطور اونم گفت خوب آره و بعد بهم گفت می تونم بهت اعتماد کنم گفتم آره بعد یه لب ازم گرفت و منم شوکه شدم



جا خوردم ولی خوب دیگه منم شروع کردم بعد از کمی لب خوردن ئستم رو بردم تو سینه هاش و مالیدم عجب سینه هایه توپی داشت دیدم دراز کشید و منم از گوشش شروع کردم و همینجوری می خوردمش تا رسیدم به کسش و لیسیدم یه پنج دقیقه ای مشغول بودم و اونم صداش داشت منو حشری تر می کرد که ارضا شد بهش گفتم چه قد زود چیزی نگفت و فقط گفت تورو خدا بکن طاقت ندارم گفتم خوبه حالا شوهر داری با این عجله گفت بکن حرف نزن و منم گذاشتم تو کسش بعد از یه هفت تا هشت دقیقه کم کم داشتم ارضا می شدم گفتم کجات بریزم گفت رو سینه هام و منم ریختم رو سینه هاش بعد از یه نیم ساعتی بلند شدم بهم گفت خیلی وقته از کس نداده بودم گفتم چطور گفت شوهرم همش منو از کون می کنه ، بهش گفتم نامرد به منم می دادی گفت نمی دونم چطور شد بهت دادم من از اوناش نیستم ولی نتونستم تحمل کنم و بعد گفت فقط بین خودمون باشه گفتم حله راحت باش و رفت و رفتن همانا و دیگه سکس نکردن من هم باهاش همان . ببخشید اگه طولانی شد . امید وارم بازم بتونم بکنمش


پیمان
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
علی و سیما

سلام خدمت دوستان
من 27 سالمه و فرزند آخر خونه هستم .با مادرم تنها زندگی میکنیم داخل یک مجموعه آپارتمان 400 واحدی که میشه گفت برا یخودش شهرکی هستش .سال 84 بود و من اون موقع حدود 19 سال داشتم خیلی با همسایه ها خوش برخورد بودم و کاری نمیکردم که کسی از دستم ناراضی باشه .چند ماهی بود که توی یه شرکت خصوصی مشغول به کار شده بودم و سرم توی کار خودم بود .یک روز عصر که میومدم خونه توی بلوکمون یه دختری را دیم که خیلی اندام ورزشکاری داشت و خوش چهره بود یه نگاهی بهم کردیم و رفتم خونه .چند روزی گذشت تا دوباره دیدمش و متوجه شدم دختر همسایمون هست به اسم سیما و طبقه پنجم واحد خودمون ساکن هستش .سیما متولد 68 بود واگه اشتباه نکنم ان موقع اول دبیرستان درس میخوند .آخر هفته ها که میشد خوب وقت استراحت و تفریح بود و من اکثرا با بچه های بلوکمون والیبال بازی میکردیم یکی از همین روزها بود که موقع بازی والیبال بودیم سیما و 2 تا از دخترهای فامیلشون آمدند توی محوطه هر دفعه که توپ میخورد روی زمین اینها تیکه مینداختند تا یه بار عصبانی شدم گفتم شما که بازی بلد هستید بیاید بازی کنید گفتند افتخار نمیدیم و من هم که میخواستم یه جوری اینها را ضایع کنم گفتم پس شما که بازی بلد نیستید عیب از بازی ما نگیرید .که به رگ غیرتشون برخورد و آمدندد بازی بگذریم توی بازی من اکثرا حواسم به سیما بود و دوست داشتم باهاش بیشتر در ارتباط باشم بازی تمام شد و من نتونستم کاری بکنم .تا چند روز بعد توی بلوک دیدمش دل را زدم به دریا و رفتم سمتش تا منو دید سلام کرد و منم که نمیدونستم چیکار کنم بی مقدمه بهش گفتم ببین سیما خانم من از شما خوشم آمده و دوست دارم باهات درارتباط باشم که دیدم یهو اخماشو کشید توی هم و گفت من اینکاره نیستم منم گفتم منظوری نداشتم یه دوستی خوب را میگم که گفتت شرمنده .منم خیلی بهم برخورد و رفتم خونه .چند هفته ای گذشت که دوباره دیدمش و سلام کردم و خواستم برم صدام کرد و
گفت علی آقا شما نقشه کشی بلدید


گفتم بله .چطور؟
-آخه من میخوام برم رشته عمران میخواستم ببینم سخته
-والا چی عرض کنم .من طراحی صنعتی میخونم
-یعنی چی؟
یعنی کار من کشیدن اجسام هستش نه ساختمان
-خوب کلا نقشه کشی سخته ؟
-اگه علاقه داشته باشی نه .من خودم با نقشه کشی خیلی حال میکنم
-اگه سوالی داشتم میتونم مزاحم بشم
-خواهش میکنم مراحمی.اما شما که از من خوشتون نمیاد
-یه لبخندی زد و گفت بعدا بهتون میگم
گذشت روزها و کم کم ارتباطمون بیشتر شد .دیگه واقعا دوست شده بودیم و عصرها که من میرسیدم خونه اگه موقعیت داشت زنگ میزدم خونشون و حرف میزدیم .خدائی دختر خوبی بود و خیلی دوست داشتنی .در کنار درسش یه ورزش تکواندو هم مشغول بود .روزهاگذشت و ما بیشتر بهم وابسته شدیم .چند باری توی پارکینگ دست همو گرفتیم و همو بغل میکردیم و میبوسیدم در همینحد .چون من واقعا میترسیدم که یه موقع اتفاقی بیفته و کسی بفهمه .اما خوب هربار که این مار را میکردیم من شب دچار بیضه درد میشدم و مجبور بودم یا مسکن بخورم اگه هم خیلی شدید درد میکرد برم حمام و جلق بزنم .چند روزی مادرم رفت مسافرت خونه خواهرم شیراز و من چون مشغول کار بودم نمیتونستم برم .حدود 1 هفته ای مادرم نبود .من هم فقط عصرها میومدم خونه .





روز دوم یا سوم بود که داشتم با سیما حرف میزدم بهش گفتم
-میای خونمون
-برای چی ؟
هیچی تنهام.حوصلمم سر رفته
-نه .نمتونم
-اذیت نکن اگه میتونی بیا
-نمیتوتنم باید برم باشگاه .پس فردا هم مسابقه درم
منم که خیلی حالم گرفته شده بود بیخیال شدم و به بقیه حرفهامون ادامه دادیم تا رفتش باشگاه.فردا عصر هم باهم حرف زدیم باز هم بهش گفتم میای که اینبار گفت فردا بعد از ظهر مسابقات شروع میشه اگه بردم میام اما اگه باختم نمیام .منم که خدا خدا میکردم ببره ظهر از شرکت زدم بیرون که اگه برد و خواست بیاد خونمون دیگه بهانه ای نداشته باشه .شانس من زد و برده بود .منم رفته بود توی محوطه نشستم که دیدم یه آدم خسته داره میاد دیدم سیما هستش .تا منو دید خودشو جمع و جور کرد اما از هرش مشخص بود که خیلی کتک خورده .رفتم زیر پارکینگ تا بیاد تا رسید بغلش کردم گفتم شیری یا روباه که گفت شیر خسته و داغون.خیلی خورد توی ذوقم چون میدونستم میخواد بهانه کنه که نیاد گفتم
خوب پس به سلامتی بردی.خدا منو خیلی دوست داره
-چرا تو را؟
-چون گفتی ببری میای پیشم
-علی بیخیال من داغونم همه بدنم درد میکنه
-یعنی نمیهوای بیای
نه .چان خودم حال ندارم اصلا
-تو ببا اگه حال نداشتی برو
-باشه یه روز دیگه
-نه قول دادی باید بیای .بیا من خودم بغلت میکنم ماسازت میدم تا بدنت روی فرم بیاد
-بهیه شزط
-جی؟
که زود برم
-باشه حالا بریم
خلاصه راضیشد و آمد خونمون .نشست روی مبل و آرم چشماشو بسته بود منم که رفتم توی آشپزخانه 2 تا لیوان آبمیوه آوردم تا باهم بخوریم نشسم کنارش و دستمو انداختم گردنش گفت
-آخخخ علی همه بدنم درد میکنه
- خوب عزیزم باید بمالمشون تا خوب بشند
-بدتر میشه
-نترس اگه شد هرچی تو بگی اول آبمیوتو بخور


یکمی خورد وگفتم حالا بیا پایین دراز بکش همونطور رفت با مانتو بخوابه گفتم نه در بیار آخه با مانتو من چطوری ماساژ بدم .مانتو را در آوردیم و خوابید من آنموقع اصلا فکر سکس نبودم و دوست داشتم توی بغل هم باشیم اما خوب بدم هم نمیومد که بتونم باهاش سکس کنم .از پشت گزدنش شروع کردم به مالیدن تا آمدم پشت کمر و نزدیک باستنش.دیدم واقعا خسته هستش همینطور که ماساژ میدادم رفتم پائین روی باستنش که خودشو جمع کرد گفت بسته دیگه بهترم منم که هم داشتم از ماساژدادن لذت میبردم هم ازین که دارم بدنشو لمس میکنم گفتم تازه هنوز شروع نکردم دارم گرمت میکنم .اما به باستنش دیگه دست نزدم آمدم پائینتر و از رون پاهاش شروع کردم به مالیدن خیلی بدن خوبی داشت اصلا چربی نداشت همش سفت و عضلانی بود .ماساژ دادم تا پائین .گفتم بخواب الان میام .رفتم یه پماد بود برای مااژ بدن آوردم و گفتم حالا تازه میخوام ماساژ بدم و باید چسماتو ببندی و حرف نزنی .چون باید پیراهنتو بدم بالا و این پماد را بمالم گفت علی بیخیال خوبم عزیزم خیلی بهتر شدم از من اسرار که نه باید بمالم .دستشو گذاشت کنارش م منهم پراهنشو دادم بالا وای چی میدیم خدای من .یه بدنی که اصلا فکرشو نمیکردم اینهمه سفید و تمیز بایه .پائین کمروش مالیدم آمدم تا وسط کمرش جوری میمالیم که یعنی این بند سوتین مزاحمه دستمو بردم پشتش خواستم باز کنم یهو تکون خورد و گفت نه همینطور خوبه .منم گفتم نمیشه عزیزم اینجوری میماله بهش بعدشم میخوام از بالا بکشم تا پائیمن بازش کردمو پیارهنشم دادم بالا تر از کنار بدنش سینه هاش مشخص بود منم باز مشغول ماساژ شدم حسابی کمرشو مالیدم و آمدم پائینتر نزدیک باسن هرزگاهس دستمو میبرم زیر شلوارش به بهانه ماساژ دادن حالا دیگه تکرارش بیشتر شده بود و آن هم حرفی نمیزد .رفتم روی پاهاش نشستم و آروم آروم شلوارشو کشیدم پائین اولش چیزی نمیگفت یا متوجه نبود تا وسطهای باستنش که رسیدم یهو دستشو گرفت به شلوراش و گفت
چیکار میکنی علی ؟.
دارم ماساژ میدم چیه مگه ؟
داری شلوارمو در میاری
خوب میخوام پماد بزنم کاری ندارم
زشته .نمیخوم
مگه جالا بالا تنتو دیدم و ماساژ دادم طوری شد
نه اما پائین تنه زشته و خوب نیست
نترس همونطور که با تنتو مالیدم پائینم میمالم تو راحت باش و بدنتو آزاد کن


آروم آروم کشیدم شلواذشو تا زانوهاش پائین.شورتش نیمه آمده بود تا روی باستنش یکم پماد زدم و شروع کردم به مالیدتن بدنش و شورتشو کشیدم پائین چه حالی میداد یه کون ناز و سفید جلوی چشمام بود که هیچوقت فکرشو نمیکردم .ماساژدادنمو ادامه دادم هرزگاهی دستمو میبردم لای کونش و سوراخشو هر دفعه دست میکشیدم .خیلی حال میداد منم کیرم داشت میترکید هر لحظه دل میخواست بیفتم روش و بکنم توی کونش گفتم الان زوده رفتم پائینتر و شلوارشو از باهاش در آوردم با شورتش .اصلا مثل اینکه توی این دنیا نبود هیچی نمیگفت دیگه منم به کارم ادامه دادم داشتم ساق پاشو میمالیدم یهو زد به سرم که کوسشو ببینم هرجوری هست یکم پاهاشو از هم فاصله دادم یه لحظه چشمم به کوسش خورد اوووووف چقدر ناز و تمیز بود اما تابلو نکردم وکارمو ادامه دادم همش توی این فکر بودم که میشه من این کسو لمس کنم و کیرمو بزارم لای کوسش که به سرم زد برم سمت کونش و دوباره ماساژ بدم ایندفعه موقع ماساژ دادن دستمو بیشتر میبردم لای پاهاش تا اینکه دلو به دریا زدم و رفتم سمت کوسش اصلا باورم نمیشد داغ داغ شده بود و خیس بود همچین که دستم رفت لای کوسش یهو با صدای لرزان گفت علی چیکار میکنی گفتم هیچی ماساژ میدم گفت اینجارا دیگه نه .فهمیدم ترسیده گفتم باشه اما حس کردم که شهوتی شده کونشو مالیدم و آمدم بالا ایندفعه دستاشو از بدنش فاصله داده بود و میشد سینه های کوچیکشو از منار بدنش دید و لمس کرد .منم همانطور کورشو میمالیدم دستوم میبردم تا بره روی سینه هاش مقاومتی نمیکرد پیش خودم گفتم علی الان وقتشه گفتم من برم پماد بیارم این تمام شد و رفم توی آشپزخانه لخت لخت شدم آمدم از پشت بالای سرش ایستادم آروم نشستم طوری که پاهای آن وسط پاهام بود و به آرومی خوابیدم روی کونش که یهو جیغ کشید عیلیییییییی.بلند شوو داری چیکار میکنی .من دخترم .به تو اعتماد کردم .گفتم عزیزم میدونم اما نترس منم بهت آسیبی نمیزنم اولش یکم مقاومت کرد اما بعدش راضی شد فکر کنم آن هم مثل من خیلی شهوتی شده بود همینوطر که روش خوابیده بودم کیرمو گذاشتم لای کوسش.خودشو محکم گرفته بود که توش نره کیرمن هم حسابی سفت شده بود و کلفت آرم پیرهنشو از سرش خارج کردم و حالا من لخت لخت روی سیما خوابیده بودم و کیرم لای کوس کونش بود و دستم روی سبنه هاش دلم نمیخواست به اینجا ختم بشه و آبم بیاد بلند شدم برش گردوندم اما سیما چشماشو بسته بود و نگاه نمیکرد صداش زدم فقط با حرکت سر جوابمو میداد.کنارش دراز کشیدم شروع کردم به خوردن لبهاش اولش بی تفاوت بود اما بعدش خودش هم ادامه داد و داشت لذت میبرد منم با دستم سینه و کوسشو میمالیدم



کمکم رفتم پائین و شدوع کردم به خوردن سینه هاش از خود بیخود شده بود و آرم ناله میکرد که نشان میداد داره لذت میبره باز هم رفتم پائینتر و رسیدم به کوسش اول خوب نگاه کردم دیدم واقعا حرف نداره اصلا این اندام بهش نمیخورد که مال یه دختر دبیرستانی باشه .آرو زبونمو بردم لای کوسش که یهو صداش بیشتر شد و دستمو گرفته بود و فشار میداد فهمیدم ازین کار داره ا=لذت میبره منم بیشتر زبون میزدم و میمکیدم توی همین حال صدای سیما بلندتر شده بود و میگفت علی علی دارم میمیرم بستهه اما من کار خودمو میکردم که یهو شروع کرد به پیچیدن به خودش و تکان خورن فمیدم ارضا شده حالا بیحال افتاده بود و دیگه صدائی ازش بیرون نمیومد اروم کنارش خوابیم و بغلش کردم توی بغل منو خودشو رها کرده بود بعد از چند دقیقه ای که چشماشو باز کرد اولین کاری کهکرد یه بوس به لبهای من کرد و گفت علی من هیچوقت فکر نمیکردم ارضا شدن این لذتو داشته باشه همیشه میترسیدم ازینکار گفتم نترس عزیزم من کاری نمیکنم که تو بدت بیاد و ناراحت بشی همانطور که توی بغلم بود دستشو برد سمت کیرم وقتی گرفت کیرمو توی دستش از حال خودم خارج شدم و آن هم آروم میمالید کیرمو بهش گفتم سیما میخوری کیرمو نه گفت آره نه گفت نه فهمیدم بدش نمیاد که تجربه کنه منم سرش به سمت کیرم هدایت کردم اولش یکم لیسش زد بعد آروم سرشو کرد توی دهنش اما خیلی ناشی بوذ همش با دندوناش به کیرم میکشید با اینکه درد دشت اما لذت هم داشت گفتم عزیزم سعی کن با لبهات فقط این کارو بکنی و کم کم داشت یاد میگرفت وقتی کیرم توی دهنش بود خیلی لذت داشت همش نگهش میکردم که با چه لذتیی میخوره داشتم ارضا میشدم که فکر کون خوشگلش از سرم بیرون نمیرفت و گفتم باید کونشو بکنم کشیدمش آروم بالا و بهش گفتم سیما میخوام بکنمت برق از کلش پرید گفت علی من دخترم گفتم میدونم عزیزم اما از پشت گفت نه میترسم گفتم نترس عزیزم آروم میکنم که توام لذت ببری اگه دوست نداشتی نمیکنم .رفتم از توی کمدم یه ژل لیدوکائین آوردم چون قبلا که سکس داشتم با دوست دخترم ازین ژل استفاده میکردم تا کمتر دردش بیاد .



خوابوندمش روی شکمش و لای کونشو باز کردم یکم ژل زدم به سوراخ کونش و مالیدم دورش خیلی سوراخ کوچیک و نازی داشت آروم انگشت کوچیکمو کردم بره تو اولش دردش میگرفت بعد یکم جا باز کرد با انگشت وسطم فرو کردم خیلی با فشار باید میکیردم تا بره توش چون میگفت اولین بار هستش که داره سکش میکنه و من خودم هم با این بدنی که دیدم حس میکنم واقعا راست میگفت .یکم که دیدم انگشتم روان شده ژل زدم سر کیرم و به سوراخ کونش و آروم گذاشتم در سوراخش اولش یکم فشار دادم دیدم داره خودشو میکشه جلو بیشتر فشار ندادم و بازی کردم با سوراخش خوابیدم روی سیما و یواش عقب و جلو میکردم فک کنم نصف سر کیرم رفته بود توش فشارمو بیشتر کردم که جیغ زد گفتم عزیزم تحمل کن اولش درد داره کفت دارم پاره میشم گفتم نترس منم فشارمو ادامهه دادم و سیما خمش جیغ میزد و ناله میکرد حس کردم کیرم داغ شده و تحت فشاره فهمیدم تا نصفه رفته توش بازم هم ادامه دادم به عقب وجلو کردن تا تقریبا تا آخرش رفت توی کون سیما اون هم دردش کمتر شده بود چون هم راهش باز شده بود هم بی حشی ژل اثر کرده بود همینطور که عقب و جلو میکیردم دستمو از بردم زیر بدنش و سینه هاشو گرفتم و میمالیدم یه لحظه حس کردم داره آبم میاد تا آمدم بپرسم چیکارش کنم ریختم توی کون سیما یهو سما داد زد علی سوختم و من خودمو انداختم روی بدنش بعد از چنر ثانیه ای از روی سیما بلند شدم و خوابیدم کنارش و آن هم منو بغل کرده بود


این یکی از بهترین سکسهای منو سیما بود من الان هم با سیما دوست هستم و هروقت که بتونیم باهم سکس میکنیم .دوستیمون خوبه خدا را شکر و هروموقع بهم احتیاج داشته باشیم در کنار هم هستیم
امیدورام ازین خاطره من راضی باشید اگه بتونم باز هم براتون از سکسهای بعدیم با سیما مینویسم اما باز هم بستگی به نظر خودتون داره که دوست داشته باشید یا نه .ببخشید طولانی شد میخواستم کامل بنویسم براتون.
موفق باشید

علی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مستاجر باحال

سلام



این خاطره من تقریبابرای ۳ماه پیشه وهنوز هم ادامه داره؛من اسمم زانیاره ۲۳سالمه درکل به سکس هم علاقه ی زیادی دارم؛یک سال پیش یکی از واحدهای خونمونو میخواستیم اجاره بدیم به بنگاه سپردیم که یه خونواده کم جمعیت با رفت و امد کم برامون پیداکنه؛خلاصه تو چند روز ادمای زیادی می اومدن بازدید؛یه بعدازظهربودکه یکی زنگ خونمونو زدجواب دادم تو ایفون تصویری که نگاه کردم دیدم یه زن میانسال بادخترش؛گفت ببخشید واسه بازدید خونه اومدیم منم کلید خونه رو ورداشتمو یه نگاه تو اینه به خودم انداختم و سریع رفتم پایین طبقه هم کف دیدم اوناهم دارن باهم صحبت میکنن درو وا کردم گفتم بفرماین خانوما؛داشتن میرفتن تو که از پشت کون دخترش رو دیدم منم خداخدا میکردم پسند کنن خونه رو که زنه برگشت گفت اقا شما اسمتون چیه چند تاسوال دارم ازتون منم گفتم زانیارم خانوم بفرما؛پرسید که مافقط دونفریم رفت وامدمونم کمه فقط کرایش یه خورده زیاده ولی خونه واقعا نقلی و شیکه ماپسندیدیم ولی؛سریع گفتم ولی چی؛اونم گفت مسئله کرایه شه که خیلی گذاشتین ؛منم جواب دادم خانم شما پسندکنین حالاباهم میسازیم دخترش هم گفت راست میگه مامان اقا زانیار معلومه دست ودل بازه؛منم تو دلم گفتم یه دست ودلبازی نشونت بدم خودت کیف کنی؛زنه گفت اقا زانیار ما کم کم بریم ولی دوباره مزاحم میشیم گفتم شما مراحمین خانم این حرفا چیه بفرما بریم بالا یه چای چیزی بخورین که گفت نه باید بریم گفتم باشه درو قفل کردم خداحافظی کردن ورفتن؛؛ساعت حدود ۵ بود که بنگاهیه زنگ زد گفت اقا این خانمو دختر خونه رو میخوان فقط اون کرایه ای که گفتین نمیدن زنه میگه خودم با اقا زانیار حرف زدم گفتم باشه ۱۰۰تومنشو بنداز ادمای خوبین من خودم باداداشم صحبت میکنم؛گذشت خونه رو بهشون اجاره دادیم؛حدود ۳ماه من رفتم لندن پیش داداشم بعد ۳ماه برگشتم تهران؛





گذشت تاسه ماه پیش داداش کوچیکم درس میخونه فقط منو داداشم تهران زندگی میکردیم باهم خیلی راحتیم بهش گفتم مازیار از این زن ودختره راضی هستی یانه؛بعد چند لحظه سکوت چیزی گفت که داشتم شاخ درمیاوردم؛گفت صبح زنه میره سر کار تاشب دخترش هم چندتا دوست پسر داره که میاره خونه گفتم خو بعدش تو چیکار کردی؛مازیار گفت؛منم یه روز این دختره رو بادوست پسرش دیدم داشتن میرفتن تو خونه یه عکس ازشون گرفتم؛روز بعد که مامانش رفت سر کار رفتم به دختره گفتم اون پسره کی بودباهات که رفتین تو خونه اولش انکار کرد ولی بادیدن عکس هی التماس میکرد که به مامانش نگمو از این حرفا؛منم بهش گفتم که باید بامن دوست شی بعد چند وقت دیگه سکس از عقب وجلو هم باهاش داشتم؛بهش گفتم مازیار واسه داداشی هم بیارش تادوتای باهم ترتیبشو بدیم گفت فقط یه شرط داره منم بدون اینکه شرطو بگه قبول کردم گفت ماشینت واسه یک ماه باید دست من باشه گفتم اخه ؛گفت یا ماشین یادختره؛منم قبول کردم؛گذشت تافردا طرفای ظهر بود که داداشم از مدرسه برگشت وگفت داداشی سویچو بده؛گفتم میخوای چیکار تو هنوز نیاوردیش گفت پشت دره؛صدازد سولماز جون بیاتو داداشم منتظره؛منم انگار قند تو دلم اب شد رفتم دم در سلام کردم باچادر خونه اومده بود سریع چادرو ازش گرفتم گفتم بفرماید سولماز خانم خوش اومدین؛اومد رومبل نشست وگفتم مازیار یه شربتی چیزی بیار بعدم خواستی بمون نخواستی هم اون سویچه؛مازیارم عجله ای لیوان شربت اوردو سویچو ورداشتو رفت؛من موندمو سولماز خوشکله؛گفتم خانمی بخور بریم تو اتاق گفت اتاق خوشم نمیاد همین جا کیفش بیشتره منم بدون هیچ سوالی سینه هاشو گرفتم تودستم انگارسینه مال یه زن سی ساله بود بزرگ وگرد؛شروع کردیم به لب گرفتن خیلی وارد بود واقعاانگار ازبچگی تابه امروز که هیجده سالشه یکسر داده بود محشربود؛لباساشو دراوردم وای خدای من چقدر زیبا چه بدن قشنگی داشت این دختره موهاش مشکی کلاغی بدن سفید لب قلوه ای دندون سفید رونای گوشتی خیلی جذاب؛



بهم گفت از روز اول که دیدمت عاشقت شدم ولی تو رفتی خارج گفتم عزیزم دیگه تنهات نمیزارم مهم اینه که الان پیش همیم تو بغل هم؛بااینکه اشک میریخت ومیگفت من نمیتونم مال توباشم چون؛منم لبشو کرفتم تودهنمو میخوردم گه دیدم هق هقش دراومد بهش گفتم سولماز همه چیو داداشم بهم گفته الان فقط به عشقبازیمون فک کن گفت باشه گلم؛دیگه حرف نزد منم گردنشو خوردمو بعدسینه هاش چنان نفسشو به صورت ریتمی میزد بیرون که بادیدن این صحنه انچنان کیف میکردم که حسم بیشتر به لیس زدن شکمش بود تابقیه جاهاش؛خی باملایمت دستشو برد رو کیرم احساس خوبی داشتم گفتم عزیزم بریم تو اتاق اونجا حال کنیم رفتیم تواتاق گفت وای خدای من اینجا چه باصفاس اخه اتاقم پر بود از عکسهای نیمه عریان وسکسی؛روتخت خوابوندمش بدنشو لیس زدم ولی تو عمرم اصلاکس رو نلیسیدم بهم گفت عزیزم اصل کاری رو لیس نمیزنی گفتم سولماز جون اصلا این کارو واسه هیچ دختری انجام ندادم اونم گفت اشکال نداره درعوض من به جای تو هم مال خودت لیس میزنم ؛واو خدای من محشر بود کیرمو کرد تو دهنش چنان باولع تموم کیرمو میک میزد وزبونشو زیزقسمت حساس کیرم میچرخوند که احساس میکردم الانه که مغزم از سوراخ کیرم بزنه بیرون باخنده ای شهوتی گفت عزیزم خوشت میاد منم با حالت راضی کننده ای جوابشو دادم گفتم سولمازم عزیز دلم بسه بیا بخواب ببینم چیکار میتونم برات بکنم خندید وگفت درمون من کیر شق شدته زانیار جون؛منم بهش گفتم عقب یا جلو شونشو انداخت بالا باحالتی از عشوه ی دخترونه ی زیباش گفت هرکجا یار رود نیکوست منم باارامش کامل کیرم را در جایگاه ابدی خود یعنی همان کس زیبا فرو کردم واقعالیز و داغ بود سینه هاشو گرفتم تو دستمو لبمو چسپوندم به لبغ داغ وقلوعش چند تا تلمبه کشیدم بیرون که ابم نیاد رفتم دستشوی بااب سرد شستم دوباره اومدم تو اتاق دیدم به حالت سکی واستاده وگفت عزیزم ازعقب هم بکو که بهش گفتم نه امروز فقط از جلو انشاله دفعه بعد از عقب اومدم رو تخت اروم فشار دادم کیرم رفت تو کسش سرشو برگردوند و لبمو بهش قفل کردم چند تا تلنبه زدمو صداش دراومدمنم باشنیدن این صدای سکسیش سرعتمو زیاد کردم



ابش داشت میومد که بی اختیار فریاد میزد تورو خدا تلنبه نزن دیگه دارم میمیرم منم باشنیدن ای درخواست برعکس سرعتمو زیادتر کردم چنان میکرزید واب لزج از کسش می اومد بیرون که بی اختیار شروع کرد به گریه منم کیرم داغ شده بود در اوردمو ابمو خالی کردم رو کمرش چنان خسته شدم که به حال افتادم رو تخت چشامو رو هم گذاشتم باداغی چیزی رو لبم چشامو وا کردم اونقد منو بوسید وازم تشکر کرد سولماز گفت این سکسم باتو هیچ وقت فراموش نمی کنم منم باخنده ای شیطونی گفتم به مامانتم این درسو باید بدم که خندید وگفت وای مامانم باید برم الانه که برگرده


آروین
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شاه کس جدید محل

سلام دوستان،فرزادم20 سالمه تو رشت دانشجوام،یکم مغرورم واسه همینه خیلی کم میرم سمت جنس مخالف ...این اولین داستانمه که مینویسم عین واقعیته .از کسایی که با فحش عقده گشایی میکنن خواهش میکنم نخونن و دوستانی که با نظرای ارزشمندشون بهم لطف کردن کمال تشکرو دارم.
دو سالی میشه تو رشت دانشجوام و خونه گرفتم با دوستام،هر از گاهی برمیگردم شهرستان


ترم دوم تموم شده بود و وسایلمو جمع کردم رفتم ایستگاه اتوبوس بعد چند ساعت رسیدم،حسابی خسته بودم بعد اینکه یه چرتی زدم به پسر همسایمون زنگ زدم گفتم آماده شو میام دنبالت بریم بیرون یه دوری بزنیم، ساعت حدوداٌ 5 بعد از ظهر بود ماشینو روشن کردم رفتم دم درشون بهش زنگیدم اونم پرید بیرون و سوار شد بعد احوالپرسی و این حرفا راه افتادیم و رفتیم .آروم میرفتم که یه خانومی رو تو کوچه دیدیم حدوداٌ 26 ساله که چشمم رو حسابی گرفت،من اصولا هر کی رو پسند نمیکنم اما واقعا چیز دیگه ای بود! خیلی خوشگل و لوند بود. از دوستم پرسیدم این کی بود میشناختیش ؟؟
برگشت گفت:شاه کس جدید محلمون ! اسمش ویداست دو هفته ای میشه تو محلمون آرایشگاه زده. بعدش گفت: بچه ها میگن تک پر یکی از شوراهای شهرمونه ! با اینکه شوهر داره شوهرشم میره دنبال این زن و اون زن !


گفتم:عمراٌ اگه تک پر باشه مسعود خان !
گفت:خودمم شک دارم تک پر باشه چون خودش نگاه میکنه و پا میده، اما طرف(همون بکنش که شورای شهرمونه)کلی براش خرج میکنه تو جاش بودی میومدی بهش خیانت میکردی و به یه جوون علاف دانشجو حال میدادی ؟ گفتم:آره مشکلم چیه؟ پسر به این خوشگلی و خوش تیپی کجا میخواد پیدا کنه ؟
خندید و گفت: ببینیمو تعریف کنیم.
گفتم مخش میکنم بمون تو کف ،به کیرم قول میدم تو این چند روز تعطیلات بکوبمش زمین وبرگردم رشت !
خلاصه یکم گشتیمو مسعودو گذاشتم خونشون .رسیدم خونمون اومدم ماشینو ببرم تو پارکینگ که دوباره دیدمش،همونجا موندمو از پشت نگاش کردم عجب کون خشگلی داشت واااای آدم میخواست همونجا بگیره بالا و پایینشو یکی کنه . . .
دیدم رفت تو مغازشو بعد چند دقیقه اومد بیرونو کرکرشو داد پایین و دوباره برگشت منم جلو چشمش به بهونه صحبت با گوشی از ماشین پیاده شدم و در حالیکه گوشی دستم بود گفتم سلام،برگشت یه نگاهی کردو اخم کرد،خوشم اومد تیز فهمید که با خودشم !


داشت راه میرفت که گفتم چه بی اعصاب،نمیدونم این یکیو شنید یا نه !
ماشینو بردم تو و بعدش رفتم تو اتاقم و یکم فکر کردم که چجوری مخشو بزنم هیچ فکری نرسید به سرم،شام خوردم و مسواک زدم رفتم تو تخت،همش فکرم این بود که چجوری مخشو بزنم و همش با کیرم ور میرفتم که یهو یه فکری زد به سرم،گوشی رو برداشتم و به یکی از دوستام زنگ زدم،بعد چند تا زنگ خوردن رد تماس زد و اس ام اس داد گفت:بمیر بخواب دیگه چته نصفه شبی، تو جوابش گفتم کار مهمی دارم جواب بده، (آخه چند وقت پیش بهم گفته بود داداش کوچیکش تو ساختمون یه سیم کارت ایرانسل پیدا کرده صاحبش نرفته باطلش نکرده منم با خودم گفتم شماره خودمو ندم به ویدا چون احتمالش هست که شک کنه و به فاک برم واسه همین رفتم سراغ این دوستم) بهش گفتم سیم کارتو فردا میخوام ازت، با کلی کلنجار راضی شد سیم کارتو بده بهم.
فرداییش باهاش قرار گذاشتم و قضیه رو براش تعریف کردم و گفتم جایی درز نکنه قضیه...
سیم کارتو گرفتم برگشتم خونه موندم تا شب بشه، ساعت 12.30 شب بود که یه کاغذ برداشتمو توش نوشتم (ویدا خانوم من ازت خوشم اومده و میخوام باهات بیشتر آشنا بشم پایه همه جور رفاقت هستم اگه ردم کنی باور کن ضرر کردی .اما اصلا دنبال آبرو ریزی نیستم )و بعدش اون شماره ای که از دوستم گرفته بودم رو نوشتم لباس پوشیدم و اومدم تو کوچه،یکم بالا پایین کردم دیدم کسی نیست رفتم جلو مغازش و کاغذو از زیر کرکرش دادم تو
بعد دو روزی اس ام اس داد و گفت: مثلا پایه چه جور دوستی؟(نمیدونم این خانوما چه علاقه ای دارن به اس ام اس خب مثل آدم زنگ بزن دیگه)


منم که فهمیدم خودشه زنگیدم و باهاش صحبت کردم، راضیش کردم همدیگه رو ببینیم.قرار گذاشتم واسه سه روز بعد،روز قرار که رسید پا شدم به خودم حسابی رسیدم اصلاح کردمو خوش تیپ کردم و اولین قرارمون رو تو پارک گذاشتیم، مشخصاتمو بهش گفتم و اونم اومد از کنار هم ردشدیم یه نگاهی بهم انداخت و گوشیشو از کیفش در آورد و بهم زنگ زد.اطرافو یه نگاهی انداختمو گوشیو جلو خودش جواب دادمو گفتم بیا دنبالم،رفتیم یه گوشه خلوت پارک نشستیم و شروع کردیم به صحبت،خودمو معرفی کردمو بهم گفت: تا حالا ندیده بودمت تو محل،گفتم: خیلی کم میام اینورا و اگه هم بیام زیاد از خونه بیرون نمیام ...
بعدش بردمش کافی شاپ و یه چیزی خوردیمو اومدیم بیرون و خواستم باهاش خداحافظی کنم که گفت منو هم برسون !!!
بهش گفتم نمشیه آخه،اگه با هم ببینن ما رو بد میشه از اولشم که گفتم دنبال آبروریزی و این چیزا نیستم خواهشاٌ درک کن!
این جمله ی "خواهشاٌ درک کن "خیلی جاها جواب میده، اونم قبول کرد و براش آژانس گرفتمو فرستادمش خونشون.
حدود ده روزی باهاش فقط صحبت میکردم و میگفت بچه ای و دوستیمون نمیرسه به جایی ...منظورشو خوب فهمیدم...که یواش یواش بحث رو کشیدم به سکس و این چیزا و بهش گفتم حاضری باهام سکس داشته باشی و اونم شروع کرد به ناز کردن،فهمیدم که بدش نمیاد وگرنه همونجا قطع میکرد.
یکم نازشو کشیدمو اونم قبول کرد،خونش تو محل ما نبود،خونه ی آبجیش که تو محل ما ازدواج کرده بود میموند و آرایشگری میکرد،چون شوهر خواهرش جای دور کار میکرد و هر چند ماه سر و کلش پیدا میشد.
یه شب که آبجیش خونه نبود...


باهاش قرار گذاشتم شب رفتم خونه آبجیش،ساعت تقریبا 19بود،تقریبا 20 دقیقه ای اونورا کسچرخ زدم که خلوت شد و رفتم تو خونه،با تاپ شلوارک اومد درو باز کرد،باهاش دست دادم و دستمو گذاشتم رو سینه هاش و گفتم خجالت نمیکشی ؟؟؟حجابت کو پس؟؟؟؟ خنده ای کردو پرید بغلم و لباشو گذاشت رو لبام و بهم چسبسدیم،وااااای چه لبایی داشت محکم گرفتمش تو بغلم و کیرمو از رو شلوار مالیدم بهش،بعدش که همو ول کردیم ...
رفت و دو تا شربت آورد و خوردیم و چون وقت زیادی نداشتیم شروع کردیم به در آوردن لباسامون،اول من لباساشو درآوردم و بعدش اون لباسای منو... نمیدونید که چه بدن توپی داشت یعنی واقعا خوشگل بود چشماش آبی بود پوستش سفید و قدش تقریبا 170 میشد...خلاصه کسه شاخی بود. شروع کردم با سینه هاش بازی کردن آخ چه حالییییییییییی میداد بعدش لب گرفتیمو شروع کردم به لیسیدنش،تنش خیلی سفید بود گردنشو میلیسیدم و رفتم پایین تر و رسیدم به سینه هاش وااااااااااااااااااااااااااای خیلی حال میداد خوردنشون،نوک سینه هاشو گاز گوچولو میگرفتم آه و نالش بلند شده بود و میگفت : آه ه ه ه ه ه ه ه همشووووووووووو بخور بخووررررر عشقمی فرزاد
فرزاد مال خودمییییییییییی ،جووووووووووووون بخووررررر . . .
منم داشتم با آب و تاب میخوردمو بعدش رفتم شکمشو لیسیدمو دیدم داره کسشو میماله سرمو برد سمت کسش و گفت اینو بخور،گفتم خوشم نمیاد !
(من از کس لیسی خیلی بدم میادو از آدمایی که تو جامعه و خیابون وخلاصه همه جا به نا حق از زنا طرفداری میکنن و در مقابل زنا حق ما پسرا رو ضایع میکنن متنفرم. خودشونو پیششون شیرین میکنن که شاید چیزی برسه بهشون...تو دلم بهشون میگم کس لیس تو روی چند نفری هم گفتم؛
مرد باید سنگین باشه !)


یکم اسرار کرد اما راضیش کردم که بیخیال شه،اما اون عاشق کیر بود شروع کرد به خوردن کیرم منم داشتم آه اوه میکردم و اونم بیشتر حشری میشد و همچین حرفه ای ساک میزد که انگار از عصر حجر شغلش کیر خوری بوده،همش میخوردو میگفت اومممممممممممممممممم م م م ممممم مال خودمه همشو میخواممممممممممممممم اومممممممم خوشمزست کیرمو تا ته میکرد تو حلقش منم سرشو گرفته بودم رو کیرو بالا پایین میکردم اونم وحشی تر میشدو تف میزد به کیرم و با آب و تاب میخورد ،بعدش خوابید و منم کیرمو کردم لای سینه هاش و جلو عقب میکردم اونم بیشتر سینه هاشو فشار میداد به کیرم...و میگفت فرزااااااااااااااد بکن منو ،کیرمو از لای سینه هاش کشیدم بیرون و یکم مالیدمشون بعد خوابوندمش و رفتم سر اصل مطلب کسش خیلی قشنگ بود اصلا مو نداشت،کیرمو گذاشتم دم کسش اما فرو نکردم داخل هی میمالیدم به کسش اونم حشرش بیشتر و بیشترمیشد و میگفت فرزاد بکن توش فرزاد دوسِت دارم منم واسه اینکه حریص ترش کنم داخل کسش نمیکردم داشت دیوونه میشد و دیگه داشت خواهش میکرد ازم که بکن تو...کیرمو کردم تو کس یه آهی کشید... چقدر گرم و نرم بود،چند ثانیه ای نگه داشتم و شروع کردم جلو عقب کردن،داشت ناله میکرد و میگفت فرزاد بکن فرزاااااااد عاشقتم بکن بکن منو تا ته بکن آه ه ه ه جر بده منو،اون که آه و ناله میکرد منم بیشتر حشری میشدم و تندتر میکردمش،همزمان با کردن کسش سینه هاشو گرفته بودمو ماساژشون میدادم چه حالی میداد ای جوووووووون
خودشم خیلی حال میکرد...چند دقیقه ای همینجوری ادامه دادم که دیدم داره آبم میاد کیرمو در آوردم که آبم نیاد ضایع شم...
شروع کردم با دستم کسشو مالیدن انگشتمو میکردم تو کسش داشت از حال میرفت چند تا سیلی آروم زدم تو صورتش گفتم ویدا جونم حالا حالا ها کار داریمااااا فعلاٌ بیدار باش...
انقد مالیدم کسشو و اونم میگفت آه آه وااااییی فرزاد عزیزم دوست دارم همینجوری داشتم میمالیدم که فهمیدم آبش داره میاد که تیز پریدم کیرمو کردم تو کسش و تند تند جلو عقب کردم و آبش اومد،موقع ارضا شدن همش آه ه ه ه ه ه ه میکشید با اون صدای نازش.کسشو با دستمال تمیز کرد بلند شد بره حموم که گفتم هنوز آب من نیومده عزیزم


گفت صبر کن الان میام،رفت حموم کسشو آب بکشه منم دنبالش رفتم و تو حموم از پشت چسبیدم بهش و سینه هاشو گرفتم و میمالیدمشون و گردنشو بو میکردم...یکمی ور رفتم باهاش بعد کسشو شست و اومدیم بیرون قمبل کرد و کردم تو کسش و موهاشو از پشت گرفته بودم و جلو عقب میکردم دیدم آبم داره میاد بهش گفتم برگرد اونم برگشت و گذاشتم لای سینه هاش و جلو عقب کردم و بعدش دادم دهنش و میخورد اوممممممممممم امم میکرد و میخورد ،آبمو تا آخرش خورد و بهش گفتم نوش جونت عزیزم...اونم خندید گفت خوشمزه بود بازم میخوام،بعدش خوابیدم اونم اومد کنارم خوابید چسبیدیم به هم و شروع کردم باهاش ور میرفتم،ماساژش میدادم و اونم داشت حال میکرد کیرم دوباره بلند شد میمالیدم به کون بزرگ و خشگلش ،بعدش گذاشتم دم کونش که گفت از کون نمیدم گفتم نترس کارمو بلدم یکم چونه زدم تا قبول کرد رفت و با خودش کرم آوردو گفت با این بکن...کیرمو کرمی کردم و به سوراخشم کرم زدم و کونشو مالیدم با انگشتم تا گشاد تر شد و کیرمو یواش گذاشتم تو که دردش نیاد اولش آروم میکردم یکم که گذشت سرعتمو بیشتر کردم معلوم بود داره بهش خوش میگذره . . .آه ه ه ه بکن فرزاد جر بده منو و از این قبیل کسشرات میگفت . . .


منم نکردم نامردی و کمرشو سفت گرفتمو میکردمش اوففففففففففففف چه سوراخ تنگ و گرمی بود،یکم که گذشت اشاره کرد که از کس بکنمش و منم برشگردوندم رو به خودم(این صحنه رو تو یه فیلم دیده بودم که خیلی باهاش حال میکردم)کیرمو گذاشتم تو کسش و همدیگه رو بغل کردیم و کارمو شروع کردم دیگه حالی نمونده بود براش فقط آه ه ه ه میکشیدو آروم میگفت بکن تند ترررررررر همزمان با کردنش ازش لب میگرفتم اومممممم چه لبای قشنگی خلاصه آب منم داشت میومد کشیدم بیرون و ولش کردم و ریختم رو شکمش و بعد با هم رفتیم یه دوش گرفتیمو ازش لب گرفتم و خداحافظی کردم،از اون روز به بعد زود به زود میام شهرستان و جوری جذب خودم کردمش. . . بعد اون قضیه هفت بار گاییدمش که دو بارشو کشوندمش رشت تو خونه دانشجوییمون گاییدمش... خوشحالم که یه پایه ی سکس خوب برای خودم پیدا کردم که تو این سن بدون هیچ چشم داشتی سکسمو تامین میکنه و ازش خیلی راضیم...گور بابای ازدواج ویدا جونم رو دارم غمی ندارم...امیدوارم خوشتون اومده باشه.


فرزاد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 25 از 32:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  31  32  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Neighbour Sexy Story - داستانهای سکسی مربوط به همسایگان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA