ارسالها: 285
#81
Posted: 29 Jul 2012 06:40
نصب ماهواره و زن همسایه
من مهرانم .میخوام خاطره خوب سکس با زن همسایمونو واستون بفرستم.جریان برمیگرده به پاییز سال 89.رفته بودم پشت بوم واسه تنظیم دیش.البته مجبور بودم واسه دور دیش یه کم تیر تخته بذارم تا دید نداشته باشه.ساعت حدودا 4 بود.زنم رو برده بودم خونه آبجیش.مشغول بودم و یه کم سروصدا راه انداخته بودم.یهو جشمم افتاد به حیاط خونه روبرویی.یه زن قد کوتاه داشت برگها رو جارو میزد. تا فهمید که دارم نگاش میکنم جارو رو پرت کرد رمین و رفت تو خونه.بعد از چند دقیقه بازم دیدم تو حیاطه.ایندفعه دیدم اونم داره نگام میکنه.چند لحظه ای به هم نگاه کردیم.لبخند قشنگی زد.با سر بهش سلام کردم.خندید.گوشیمو از جیبم در آوردم و فهموندم که شماره بده.با هزار زحمت با انگشتاش شماره خونشون رو داد.زنگ زدم رفت گوشی رو ورداشت.وایییییی که چه صدایی داشت.نیم ساعت باهم حرف زدیم .از خودمون گفتیم.اسمش پری بود.یه دختر دو ساله داشت که سزارینی بدنیا اومده بود.شوهرش سر کار بود کهگفت الآنه که بیاد.گفت داری دیش میذاری؟ گفتم خیلی تابلوئه؟ گفت آره.تازه اومدین اینجا؟ یهو شوهرش رو دیدم که داشت در رو باز میکرد که از حیاط بره تو.بهش گفتم و قطع کردیم.
دو روز دیگه سرکار بودم که اس داد.باز زنگ زدم.قرار گذاشتیم که بریم بیرون .عصر همون روز با هم رفتیم کافی شاپ معروف شهرمون که اسمش کافی شاپ وزرا بود.بچه های قزوین خوب میشناسنش.رفتیم بالا.از شانس خوب من کسی نبود.روی یه میز نشستیم که دایره ای بود! دخترشو نشوند کنار خودش.دستاشو بی مقدمه گرفتم وبوسیدم.خوشش اومد.زانومو بردم طرف پاش که دیدم پاهاشو وا کرد.پام موند بین دو تا پاش.زانوم رسیده بود به ته رانش.دیدم وضعش خیلی خراب شد چشاشو بست و سرشو گذاشت رو میز.صدای اومدن چند نفر از راه پله مارو از هم جدا کرد.کلی قربون صدقش رفتم وبلند شدیم.فردا زنگ زد.تو صحبتامون گفت اگه قرار باشه با هم باشیم مکانمون کجا باشه؟انتظارشو نداشتم.گفم خونه ما یا خونه شما.گفتخونه شما بهتره ولی زنت چی؟ گفتم اگه بهش بگم بیا ببرمت خونه مامانت با سر میاد.واسه جمعه ساعت یازده قرار گذاشتیم.از شانس خوب من مادرزنم ما رو واسه جمعه ناهار دعوت کرد.ساعت ده بردمش اونجا.بهش گفتم یکی از دوستام میاد اینجا تابا هم pes (فوتبال کامپیوتری) بازی کنیم.ساعت یک میام.اومدم خونه سریع رفتم حموم و صاف وصوفش کردم.قرص لیواگرا هم داشتم و خوردم.اولین باری بود که قرار بود با یکی بجز زنم سکس کنم. یه کم استرس داشتم.سر ساعت یازده زنگمونو زد.درو باز کردم.یکه خوردم آخه بچه اش بغلش بود!! حالم گرفته شد.به روم نیاوردم.اومدن تو.سلام و احوالپرسیمون که تموم شد گفت نترس بابا شربت دادم بهش الآن میخوابونمش.یه بوس گنده از لپای دخترش گرفتم گفت پس من چی؟ گفتمعزیزم سفارشیاشو واست کنار گذاشتم.رفت تو اتاق که بخوابوندش.دمش گرم. چند دقیقه نشد که اومد.دویدم سمتش و بغلش کردم.از همون اول فهمیدم یه روز رویایی دارم.مانتوشو درآورد .یه تاپ قهوه ای تنش بود که زیاد بهش نمیومد.شلوار پارچه ای مشکی پاش بود.خودش دکمه و زیپشو باز کرد.منم مثل وحشیا کشیدمش پایین.تاپشم خودش درآورد.جوووووووووووووون حالا فقط شورت و کرست مشکیش تنش بود.حالا وقتشه از اندامش بگم : قدش 160 بود،از من 25 سانتی کوتاه تر بود.لاغر بود و استخونی.سینه های کوچیکی داشت .دستمو بردم سمت کسش و از روی شورتش مالوندمش.برعکس، کسش گوشتی بود.درازش کردم رو زمین و شروع کردم به خوردن سینه هاش.زیاد سفت نبودن چون شیر میداد.شیرینی شیرش رو چشیدم گفتم خوش به حال دخترت.گفت فعلا که خوش به حال توئه! از رو شورت کسشو آروم گاز گرفتم.داشت دیوونه میشد.شورتش رو کشیدم پایین .آب دهنم بدجور راه افتادهبود.سه چهار دقیقه ای خوردمش.با لبام چوچولشو گرفتم و کشیدم بالا.خیلیخوشش اومد.وقتی زبونمو توی کسش میچرخوندم ناله ش بلند شده بود.بلند شدیم اون نشست و خواست که واسم ساک بزنه گفتم پری جون راستش میترسم آبم بیاد.یه کم از رو شلوارکم مالیدش و گفت تو نمیخوای آزادش کنی؟! گفتم کار خودته.سریع لختم کرد و کیرم رو درآورد بیرون.راستش کیر من زیادم بزرگ نیست.15 سانته ولی خوشگل و خوش فرمه.خوابوندمش رو فرش.داد زد لعنتی من که مردم زود دیگه.وقتی کسش کیرمو حس کرد چشماشو بست.انگار تو فضا بود.گفتم چیزیت شده؟گفت نه فقط دلم میخواد کیرتو حس کنم.بذار بذار بذاااااااااااااااار.کسماز وقتی رو پشت بوم بودی کیرتو میخواد.آروم کیرمو دادم توش.سرش که رفت داغیش رو حس کردم.خیلیم تنگ بود.آروم آروم دادم تو.تا ته که رفت یه کم مکث کردم.لبشو بوسیدم و گفتم پری جون خوبی؟ سرشو تکون داد و گفت آرهههههههه.بزن.بزن.دلم میخواد جرم بدی.گفتم چشم عزیزم.شروع کردم به تلمبه زدن.خیلی حال میکردیم.وقتی میکردمش زیر چشمی نگام میکرد ولباشو گاز میگرفت.یه دستم رو سینه هاش بود و دست دیگه م رو صورتش و گردنش.پنج شش دقیقه ای بود که کیرمو جاداده بود توکسش.جیغای کوتاهش نشون میداد که داره ارضا میشه.با یه جیغ بلند خودشو از زیرم کشید بیرون و غلت خورد رفت کنار.همش کسش رو میمالید و میگفت سوختم سوختم.رفتم کنارش و بوسش کردم.چند لحظه ای گذشت تا برگشت.متکا رو گذاشت زیر کسش و قمبل کرد و گفت اینطوری خیلی دوس دارم.رفتم پشتش و گفتم عزیزدلم قول بده این کون کوچولوتم بدی بهم.خندید. گفت به شوهرمم ندادم هنوز.کیرم اینبار خیلی راحتتر رفت تو.دستم رو کمرش بود گرفته بودمش.تا حالا اینقدر حال نکرده بودم.این جمله ای بود که همش میگفت.برش گردوندم و پاهاشو گذاشتم رو شونه م.حالا دیگه کیر تا ته ته تو کس پری جونم بود.صدای شالاپ شولوپ داشت دیوونمون میکرد.یه ربعی بود که میکردمش.آخ و اوخش تمومی نداشت.گفت کس کش چه کمری داری!!!این حرفش حشری ترم کرد.محکمتر تلمبه میزدم.دیگه داشت داد میزد.دوباره ارضا شد.کیرمو درآوردم بیرون و بلندش کردم بردم رو مبل نشستیم.چند دقیقه نشستیم. لباشو خوردم.آروم که شد گفت کیرت هنوز که بیداره گفتم قرص خوردم گلم.بلند شد.کیرمو گرفت دستش و مالید. بعدشم گذاشت دهنش شروع کرد به خوردن.وایییییی که داشتم میمردم.دوباره حشری شد.گفت به پشت بخواب میخوام بشینم رو کیرت.گفت هر کی مال خودشوخیس کنه.این حرفش همیشه یادمه.نشست رو کیرم و شروع کرد به بالا پایین رفتن.حالا دیگه من چشمامو بسته بودم.گفت حال میکنی عزیزم؟با اوووووووف جوابشو دادم.چشمامو باز کردم دیدم داره سینههاشو میماله.سینه های کوچیکش خیلی دوست داشتنی بودن.آبم داشت میومد.بهش گفتم سریع بلند شد و سینه هاشو رو آورد جلو.منم همه آبم رو که زیادم بود رو ریختم روشون.با دستپخش کرد رو بدنش.خیلی خیلی حال داد بهم.هنوزم که هنوزه یاد آوری اون روز کیرمو شق میکنه.رفت حموم خودشو شست.وقتی که اومد آبمیوه آوردم و خوردیم.گفت که داره دیرم میشه.لباس پوشید دخترشو بغل کرد که بره.ازش تشکر کردم و لباشو بوسیدم و رفت.از خونه زنگ زد و گفت این بهترین سکس عمرم بود.منم همینو گفتم و بازم تشکر کردم گفت نوش جوووونت....قبل از اینکه از محله ما برن دو بار دیگه اومد خونمون و منم دو بار رفتم تا با هم pes کنیم......
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 285
#82
Posted: 29 Jul 2012 07:00
پنجره همسايه
اسم من امير 23سال دارم من تا حالا نزديك 400تا از داستانهاى سكسى رو خوندم.وهميشه ميگفتم همشون دروغه و...خلاصه باورشون برام سخت بود.اين اولين داستان من وهمچنين لمس يه جنس مخالفه كه براتون مينويسم.فقط بدونيت همش راسته راسته.وكمو كسريهاشو دال بر بيتجربگيم بزاريد.
من تا حالا با3تا دختر رابطه داشتم اوليش كه عشقو عاشقى.دومى يه كم سكس تلفنى داشتيم اما سومىّ!!!!!
من به اندازه موهاى سرتون فيلم سوپر ديدمو داستان خوندم خلاصه هات هاتم.تازه خدمت سربازيم تموم شدهبود وزيدى نداشتم.ودنبال كارهاى استخدامم بودم.تو كوچمون يه دخترىبود به اسم نسترن.من از 6.7سال پيش بش علاقه داشتمو تو كفش بود اما غرورم اجازه نميداد پا پيش بزارم.از نسترن بگم.كه قدش حدود 176وبدن مانكنى داشت وسينه هاى خيلى خيلى ناز كه تو عكسا ميشه ديد.هميشهوقتى ميديدمش لبخند داشت.خلاصه تو كفش بودم تا اينكه شمارشو تو گوشيه ابجيم ديدم.سريع باخط دومم مزاحمش شدم.بعد 1.2روز مزاحمت گفتش كه زيد داره وخيلى دوسش داره.بااين حرف تمام دنيا خراب شد سرم.كمتر مزاحمش شدم تا اينكه بعد2روز رازيم كرد كه خودمو معرفى كنم به كسى نميگه منم گفتم:همسايتونم امير.نسترنم زودى گفت كه دروغ گفته وزيد نداره بااين حرفش دنيارو غلفتى زدن به نامم و اينجورى رابطه ما شروع شد.
اونم مثل خودم هات وحشرى بود.به يههفته نكشيد كه كارمون ردو بدل كردن فيلم سوپر كشيد,خيلى باهم راحت بوديم تا اينكه ازم خواست با sms ارضاش كنم,منم زود ازش پرسيدم شرتو سوتينش چه رنگيه؟گفت:سوتين توريه قرمز با شرت بنفش.از رنگ سوتينش خيلى خوشم اومد.بش گفتم برو توى اتاق درو ببند سوتينتو درار وخوشبو كننده به كست و شرتت بزن.بعد 5دقيقه انجام داد.گفتم لب ميخام اونم گفت اوووووم بيا بخور.رفتم سراغ گردنش وبعد سينه هاش.نسترنم اهو ناله ميكرد.التماس كرد برم سراغ كسش.داشت تند تند كسشو ميماليد اينقد كه شرتش خيس خيس بود.گفتم شرتتو ميخام بادندون بكشم پايين.گفت كسمو بخور.شروع كردم به خوردن.بش ميگفتم زبونمو لوله كردم ميفرستم تو كست.ميگفت امير جرم بده.اينقد كسشو ميماليد كه ميگفت اخ كسم.گفتم پاتو بده بالا ميخام بزارم درت.اونم داد بالا.كيرمو ميماليدم در كسش اما نميكردم تو التماس ميكرد كه بكنمش.بش گفتم انگشتتو كن تو كونت اونم كرد.بعد چند دقيقه گفت از كونش خون اومده.گفتم ناخنت بوده ديگه ادامه نده.يه خورده كه كردمش.گفت داره ابم مياد.منم تند تند كردم تا ارضا شد.توى اين مدت خودمم 2بار ارضا شدم.كلى ازهم تشكر كرديم.وقربون صدقه هم رفتيم.
2.3 باره ديگه باsms همو ارضا كرديم خيلى حال ميداد.؟تا اينكه يروز ازم خواست ساعت 2نصفه شب برم پشت پنجره اتاقش,اخه خونشون طبقه هم كف بود ومحلمون هم جاى خلوتى بود كه شب كسى رفتو امد نميكرد.گوشيمونو گذاشتيم روى ساعتوخوابيديم.شب بش smsدادم بيدار بود خيلى اروم از خونه زدم بيرون جورى كه مامانم بيدار نشه اخه خوابش خيلى سبك بود.رفتم پشت پنجره.2.3دقيقه منتظر شدم تا تا اومد.اما پنجره بالا بود وتازه نرده هم داشت.كلى اينورو اونور گشتم تا اجر پيدا كردم.ابان ماه هم بود وهوا سرده سرد.باهم ازهمه جا حرف زديم اما رومون نميشد كه سكسو شروع كنيم.دل تو دلم نبود.
واسه اولين بار دست كسيرو ميبوسيدم كه خيلى دوسش داشتم.دستم ميكشيدم روى صورتش وموهاش.
برادر نسترن هم تو اتاق خوابيده بود و واسه همين 2تامون خيلى ميترسيديم.
ازش خواستم كه ازش بوس بگيرم اونم قبول كرد.توى دلم غوغايى بود.اروم سرمونو از پشت نرده ها به هم نزديك كرديم وبه چشماى هم زل زده بوديم.
واى كه چقدر نرده ها مزاحم بودن.
لبم به لبش كه رسيد انگار خوشمزه ترين خوراكيه دنيارو ميخوردم.اروم شروع به بوسيدنش كردم ولباشو ميخوردم.بااينكه بار اولم بود اما انصافا حرفه اى بودم.نسترن زبونشو وارد دهنم ميكرد,زبونش خيلى داغ بود,منم زبونمو وارد دهنش كردم يه لحظه نزديك بود حالش به هم بخوره.
با گوش و گردنش بازى ميكردم وگاهى ازش لب ميگرفتم گاهى به چشماش نگاه ميكردم.دستشو گذاشت رو دستم وگفت امير سينمو بمال.منم شروع كردم.
يه دفه گوشيم زنگ زد.نگاه كردم ديدم مامانه.جواب دادم گفت پس يه ساعته كجا رفتى؟نگرانت شدم اخه تو دستشويى نبودى.منم يه خورده من منكردمو گفتم دلم درد ميكرده اومدم قدم بزنم,
گفت تو هواى سرد اونم ساعت 3 نصفه شب؟گفتم زود ميام وقطع كردم.
دوباره رفتم سراغ نسترن ازش خواستم سوتينشو بزنه بالا.داد بالا دستم گذاشتم روى سينش,از سرديه دستم بدنش لرزيد اما اون حشرى بود وبدنش داغه داغه,
همون طورى كه حدس ميزدم سينه هاش خيلى خوشگل وخوش فرم بود.اندازه پرتقال گنده,گوشتى,سفت,با نوك ريز وسر بالا,واصلا اويزون نبود.شروع كردم به ماليدن اما از شانس پنجره تاقچه داشت وبدنمون به هم نميرسيد كه سينشو بخورم.
گاهى نسترن ميرفت وبه برادرش ومامانو باباش سركشى ميكرد كه بيدار نشن.ازش اجازه گرفتم كه كسشوبمالم كه قبول كرد,خيلى تعجب كردم,
اينو بدونيت اون خيلى دوسم داشت كه خودشو در اختيار من گذاشته بود وفكر نكنيد دختر هرزه اى بود.منم اونو خيلى دوس داشتم.
دستو بردم زير شلوارش اما به بهشتش نميرسيد.ازش خواستم زير پاشو بياره بالا وخودمم چندتا ديگه اجر پيدا كردم و دوباره شروع كرديم,دستم به سختى به كسش ميرسيددستمو بردم تو شرتش.واى كه چقدر نرمو داغ بود.دستمو كه گذاشتم رو كسش اه بلندى كشيد و بدنش به عقب خم شد.شرتش خيسه خيس شده بود.انگشتامو گذاشتم لاى قاچ كسش وشروع كردم به ماليدنش.الان لحظه به لحظش جلو چشمامه,باورش برام سخته,خوشترين لحظات عمرمو داشتم تجربه ميكردم.
كسشو ميماليدم واون يه دستم روى كون گندش بود.وگاهى ازش لب ميگرفتم يا قربون صدقه خودش وكستپلش ميرفتم.نسترن هم پنجره بازو 2دستى گرفته بود وچشماشو بسته بود واهو ناله ميكرد.گاهى انگشتامو از كسش درمياوردم وبو ميكردم وميخوردم,چه حالى ميداد انگار كسشو ميخوردم,نسترن گاهى انگشتامو ميخورد وگاهى سرمو نوازش ميكرد وامير امير ميگفت.تا اينكه دستشو گذاشت رو دستم گفتم امير كسمو تند تند بمال.فهميدم داره ارضا ميشه.
تندتند ماليدم اينقد ماليدم كه همين جورىاز كسش اب ميومد.صداى انگشتم تو كسش بلنده بلند شده بود.يه دفعه لرزيد وازم خواست ديگه ادامه ندم وارضا شد.
هميشه تو داستانها ميخوندم دختره ارضا شده باورم نميشد و ميگفتم بااين راحتى ارضا نميشن اما فهميدم كه راسته.
كلى ديگه از هم لب گرفتيم ورفت تو اتاق كون واستيلشو بم نشون داد,لامصب خيلى خوش استيل بود.دست وپيشونيشو بوسيدم واز هم خداحافظى كرديم.اومدم خونه مامانم بيدار بود كلى حرف بارم كرد .وگقت كه 2ساعتو نيم كجا رفتى.كلى بهونه اوردم اما باورش نشد.رفتم خوابيدم اما مگه خوابم ميبرد. مدام صحنه هاى نيم ساعت پيش جلو نظرم بود وانگشتاموكه تو بهترين سوراخ دنيا بود بو ميكردم.ديدم نميشه رفتم دست شويى وبا تجسم اتفاقهاى نيم ساعت پيش مشغول هنرهاى تجسمى ودستى شدم ويه كف دستيه مشت زدم.بهترين جلق عمرم بود يه نصف ليوان اب ازم اومد.
حيفيم ميومد دستمو بشورم اخه بهترين بوى دنيارو ميداد.دوباره اومدم خوابيدم در حالى كه به بهترين شب زندگيم وبه بهترين زن زندگيم فكر ميكردم, اخه خيلى مهربون ودوست داشتنيه.قراره داستانو بدم به نسترن اديتش كنه.ازطرف من باى شايد نسترنم اخرش باهاتون خدا حافظى كرد.تمام
قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که“دوستت دارم.
ارسالها: 199
#83
Posted: 3 Aug 2012 13:04
اولین سکس با پسر همسایه
من اسمم افسانه است و 16 سالمه و میخوام خاطره اولین سکسم را که در 12 سالگی برایم اتفاق افتاده را تعریف کنم :
من توسط چند تا از دوستام که در مجتمع مسکونی داستم با مسائل سکس از 9 سالگی اشنا شدم چون اونا چند سالی ازمن بزرگتر بودند و خیلی چیزا میدونستند و یکی از اونا در 11 سالگی با پسر خالش سکس داشته و وقتی برایمان تعریف کرد 4 سال بود که پسر خاله در هر فرصتی استفاده میکرد و از عقب ترتیبشو میداد و اونم عادت کرده بود و میگفت خیلی کیف داره و همیشه من کارهاییرا که اونا تعریف میکردند برای خودم تجسم میکردم و تحریک میشدم و با مالش کسم خودم را ارضا میکردم .
4سا ل پیش در یکی از روزهای تابستان که برقها قطع بود حوصله ام سر رفته بود از خونه زدم بیرون تا برم تو پارکینگ کمی دوچرخه سواری کنم تا برقا بیاد چون هوا گرم بودو آپارتمان ما در طبقه نهم بود و مجبور بودم از پله ها برم پایین دو طبقه اومدم پایین که پسر همسایه پایین را دیدم جلو در آپارتمانشان ایستاده بود اسمش بهروزه و 15 سالش بود چون رفت و آمد خانوادگی داشتیم کمی با هم خود مونی بودیم سلام کرد و پرسید کجا میری؟ تو هم مثل من حوصله ات سر رفته؟ گفتم آره و میرم کمی دوچرخه سواری کنم تو هم میای ؟گفت نه چون پدر ومادرم خونه نیستن من تنها هستم ممکنه زنگ بزنند اگر نباشم نگران میشن پرسیدم مگه کجا هستند گفت داییم مریض بود رفتند شهرستان .پرسیدم چرا تو نرفتی گفت من کلاس زبان داشتم و از طرفی تو شهرستان دلم میگیره . خواستم خدا حافظی کنم گفت نرو واستا اینجا با هم حرف بزنیم منم سر گرم بشم خواستم جواب بدم که برقا وصل شد و چراغ راهرو روشن شد و بهروز خوشحال شد و گفت آخ جون خوب شد و بمن گفت داشتم یه سی دی فیلم کارتونی را که خریدم داشتم نگاه میکردم که برقا رفت .دوست داری با هم نگاه کنیم؟ منم که کاری نداشتم قبول کردم رفتیم تو و تلویزیون 49 اینچ را روشن کرد و ویدیو سی دی را را راه انداخت و منم که رو کاناپه روبروی تلویزیون نشسته بودم و اونم اومد و طرف دیگه کاناپه نسشت و مشغول دیدن فیلم شدیم فیلم موضوعش دوستی چند پسر و دوختر در یک محله خارجی بود که باهم به مدرسه و پیک نیک و سینما میرفتند و با هم بازی میکردند که بعد از مد تی یکی از پسرا به یکی از دوخترا علاقه مند میشه و از اونجا دیگه موضوع فیلم عوض میشه و رو روابط ایندو ادامه پیدا میکنه و پسره با ترفندهای گوناگون دختره را متوجه علاقه اش میکنه و کم کم دختره هم به اون علاقه پیدا میکنه و همیشه با هم بود ند و یه روز که خانواده پسره رفتند مسافرت پسره نرفت و دختره را دعوت کرد خونشون و تو خونه شروع کردن به معاشقه و رفته رفته تحریک شدند و درحال بوسیدن هم همدیگرو لخت میکردند که این صحنه ها منو تحریک کرد و زیره چشمی نگاه کردم دیدم بهروز هم دستش رو کیرشه وداره از رو شلوار میماله که این صحنه بیشتر تحریکم کرد چون بزرگی کیرشو از رو شلوارش هم پیدا میشد دید و در این حال بلند شد رفت طرف آشپزخونه و چند دقیقه بعد با سینی و دو لیوان شربت اومد تعارف کرد من با تشکر یکی را برداشتم و اونم لیوان دیگه را بر داشت و کنار من رو کاناپه نشست و ادامه فیلم را نگاه میکردیم و لیوان خالی را که رو میز گذاشتم و فیلم جایی رسیده بود که پسره رو دختره دراز کشید و درحال بوسیدن لبا و گردنش و سینه هاشو میمالید که یهو بهروز منو بغل کرد تا بفهمم چه اتفاقی میافته منو مثل برق رو زمین خواباند و رو من دراز کشید تا خواستم داد بزنم لباشو گذاشت رو لبام و محکم مشغول مکیدن شد و تغلای من بخاطر وزن اون و گرفتن دستام بجایی نرسید وگرمای بدن و لباش و برآمدگی کیرش را که رو کسم از رو شلوار فشار می آورد مرا سست کرد و با حالت حشری که داشتم کم کم حال عجیبی توام با لذت به سراغم آمد و وقتی احساس کرد دیگه تقلا نمیکنم دستامو ول کرد و مشغول مالش سینه های کوچک و بد نم شد و صدای نفسام بلند میشد و زمانی بخودم اومدم که منو کاملا لخت کرده و خودش هم لخت شده و رو من دراز کشیده و ممه هامو مبیمالید و میمکید و کیرش را هم میمالید رو کسم منو بیشتر و بیشتر حشری میکرد و من کاملا خو د مو تسلیمش کرده بودم و اون وقتی حشری بونم را دید کنارم دراز کشید و دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش منکه تا اون زمان کیر واقعی را ندیده و لمس نکرده بودم هم کیف میکردم هم میترسیدم که این به این کلفتی و درازی چطور تو این سوراخها ی کوچک میره و کمی اونو فشار داده و مالش دادم اون آخ و اوخش بلند شد و من بر گردوند و پا هامو از هم باز کرد و کیرشو لای کسم گذاشت و چون آبم در اومده بود و لزج شده بود راحت لای اون سر میخورد و خواست بکنه تو کسم که سریع دستمو بردم و مانع شدم و گفت اگه از جلو نذاری از پشت میکنم . گفتم از جلو خطر ناکه و از پشت هم دردم میاد وخواستم همان طور بماله لای کپلم تا هر دو حال بیاییم و اون قبول کرد و آبکسم را لای کپلم مالید و روم دراز کشید و مشغول مالیدن کیرش ره لای کونم شد و بعد با انگشت مشغول مالش سوراخ عقبم شد و یواش یواش نوک انگشتشو فرو کرد توش و در حال چرخوندن عقب و جلو میکرد و چون من داشت خوشم میامد مانع نمیشدم و در هر عقب و جلو کردن بیشتر فرو میکرد تا احساس کردم انگشت وستش تا ته توشه وکمی عقبو جلو کرد و این بار دوا نگشتی شروع کرد اینبار احساس درد و سوزش کردم و ناله من را که شنید دو باره کمی از آب کسم را به انگشتش مالید و دو باره ولی به ارامی ا دامه داد تا ته انگشتش را فرو میکرد و دیگه طاقطش تموم شد و انگشتشو در آورد و نوک کیرشو به آب کسم مالید و گذاشت رو سوراخمو با یه فشار تا نصف کیرشو فرستاد تو چنان سریع کرد که اولش متوجه نشدم و لی چنان دردی پیچید تو تنم که جیغ بلندی کشیدم تندی با دستش جلو دهنمو گرفت و افتاد روم طوری که کیرش تا دسته رفت توش که از فرط درد دشتشو لای دندونام فشردم که ناله ای کرد ولی بخاطر اینک صدامو کسی نشنود تحمل کرد تا من شل شدمو ول کردم و کمی رو م دراز کشید و بد نمو مالش داد و گردن و لاله گوشم را بوسید و مکید تا احساس کرد من عادت کردم و داره خوشم میاد شروع کرد به ارامی کمرشو با لا و پایین کردن وای که چه لذتی همراه با کمی سوزش داشت و یه بالش زیره شکمم گذاشت که باسنم کاملا بر جسته شد که راحتتر بتونه بکنه وای که هر چی ادامه میداد و من بیشتر حشری میشدم و سوزش تبدیل به لذت میشد که نمیدانم چقدر طول کشید که حین تلمبه زدن و مالیدن چوچولم من به اورگاسم رسیدم و بیحال شدم و اونم تلمبه زد نشو تند تند کرد و نبض کیرش و گرمای آبشو توی خودم احساس کردم و لذت اولین سکسم دو چندان شد و بعد از کمی استراحت لباسامو نو پوشیدیم و من سریع رفتم خونه تا دوش بگیرم و تا الان در هر فرصتی باهم حال میکنیم
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 2517
#84
Posted: 23 Aug 2012 05:28
سکس با شوهر دوستم
من زمانی که براکنکوردرس میخواندم سرکلاس بادختری بنام نرگس آشنا شدم که بعددردانشگاه هم کلاس شدیم تا اینکه من ازدواج کردم شوهرم 12سال بام تفاوت سنی داره و مهدسه و جزیره لاوان کارمیکنه 15روزسرکارو15روزتوخونه ازوانجاکه من ادم خیلی گرم با نیاز جنسی بالا برام این شرایط کمی سخت بودطوری که تو یکی ازسفرهای خارج ازکشورداشتیم برام الت مصنوعی گرفت که نیازمو تا حدودی رفع کنم تا اینکه نرگس هم ازدواج کرد از اونجا که باهم خیلی صمیمی شده بودیم یه روز زنگ زدو گفت دنبال خانه کرایه ای میگرده گفتم که تواپارتمان مادوسه واحدخالی هست میتونی بیای ببینی تااینکه شدوهمسایه ماشدن .نرگس همش ازشوهرش وروابط سکسشون میگفت که تیمورخیلی گرمه وحسابی میکنتش وطوری که یه روز امد گفت مقعدم زخم شده بیا بریم دکتردارم میریم گفتمش چته گفت اره دیشب سکس خفنی داشتیم وازاونجا که کیرتیموربزرگ وکلفته همشه گذاشت توکونم وازدیشب تاحالا درد دارم .یه روزای که به نرگس سر میزدم میدم که گردنش کبودوتمام سینش خون مردگی داره میگفتم که چته کتک کاری داشتیدمیگفت نه عزیزم مال سکس دیشبه .خلاصه هرچی اون برام میگفت من بیشترحریص میشدم که باتیمور رابطه برقرارکنم وازسکس باش لذت ببرم.
تیمور یه مرد33ساله باقدبلندحدود185سانت ووزن100کیلوچهارشونه باپوست گندمی روشن وچشای درشت مشکی وگردن کلفت که جون میدادبرای بوسیدن ومک زدن وحال کردن.
خلاصه همش تو فکر بودم چطورخودمو بهش نزدیک کنم و رویاهام عملی بشن تا اینکه یه روزنرگس بهم گفت فرداداره میره شهرستان به خواهرش که مریض بودسربزنه ودوسه روزمیمونه گفتم با تیمور میری گفت نه .خلاصه اون روزهمش منتظر تیمور بودم که کی ازسرکاربرمیگرده تا اینکه از پنجره دیدم ماشینش داره واردحیاط میشه من هم رفتم تواشپزخونه و با لوله سینک ور رفتم تااینکه ازیجاش شروع به شورکردن کردطوری که دیگه اشپزخونه داشت خیس میشدرفتم طرف تلفن وبهش زنگ زدم گوشی روبرداشت گفت الو گفتم سلام اقاتیمور خسته نباشی گفت سلامت باشی صدای گرمی داشت گفتم لوله آشپزخونه خراب شده خواستم اگه امکانش هست ببیای برام درستش کنی گفت چشم الان میام .5دقیقه نشده بودکه صدای زنگ خونه روشنیدم من هم که اماده بودم وتنم فقط شورت وسوتین بود یه چادرسفیدانداختم روخودم ورفتم درروبازکردم وتااون ودیدم قلبم شروع به زدن کردطوری که احساس کردم داره از جا درمیاد یه نگاش کردم واقعا زیبا و جذابه یه دست لباس گرم کن ورزشی تنش بود گفت سلام گفتم سلام بفرماید اونوطرف اشپزخونه هدایت کردم ودراین حین بهش گفتم شرمنده مزاحم شدم گفت خواهش میکنم دشمنت وظیفه اس وازاین حرفا .تیمور رفت طرف لوله وبااچاری که باخودش اورده بودشروع به وررفتن بالوله کرد منوبگی دیگه طاقت نداشتم ومیخواستم بغلش کنم تااینکه دیگه نتونستم تحمل کنم چادروانداختم ورفتم طرفش وازپشت بغلش کردم وگفتم لوله رو ول کن به فریادمن برس و اون باتعجب گفت چی روشو برگردوند و دید که بله من لخت درمقابلش واینا همش نقشه و بازی فقط اونو اینجا بکشم. دستامو از دور کمرش هر طور بود جدا کرد و گفت این چه کاریه هنا خانوم تومثل خواهرزنم هستی این کاراچیه ورفت طرف در که رفتم دنبالش وگفتم تیمورنروبمون بهت احتیاج دارم افرین گفت هناخانوم من اینارونادیده میگردم وبه کسی چیزی نمیگم تودیگه ازاین کارانکن پریدم توبغلش وبه گردنش چنگ زدم هر کار کرد که جدام کنه نتونست. با هزار زحمت تونستم گردنش ببوسمش که منو هول دادطرفی ورفت من هم در و نیمه بازگذاشتم ورفتم طرف اطاق که لباس بپوشم وناراحت ازاینکه این دیگه کیه زن لخت دربرابرش ولی گذاشت ورفت تواطاق بودم که صدای بسته شدن درو شندیم گفتم یعنی کیه نکنه سعید(شوهرم)برگشته ولی اون که بایدهفته دیگه می امدازاطاق امدم بیرون که دیدم اره تیمورکه وسط حال ایستاده گفتم چی شده برگشتی
امدطرفم بغلم کردومنوکنارگوشم بوسیدوگفت منو اسیر کردی برگشتم ومن که خوشحال بودم که به مراد دلم رسیده بودم نگاه توچشاش کردم گفتم خوش امدی دوست دارم بیاکه دارم برات میمیرم بابوسه رفتیم تواطاق خواب تاتونستیم هم دیگه روبوسیدیم ولب هم وخوردیم من دست کردم و زیپ گرمکنشو کشیدم پایین وگردنشوخوردم اونم باسینهام بازی میکردوبادست دیگش کسمومیمالوند ومن هم دست بردم وازپشت شلوارکیربزرگشولمس کردم حسابی سفت بوداون طورکه نرگس گفته بودهم بزرگ دیگه دل تودلم نبودنگاه توچشاش کردم وبادستام شلولرشوکشیدم پایین بله وای خداکیرشحداقل35سانت داشت بزرگ وکلفت وقتی دستش میزدم انگازبه یه چوب بزرگ مثل گرزدست میزدم سرش هم برزگ بود رفتم پاین زانوزدم وکیرشوگرفتم تودستم وسرشوبوسیدم و مثل بستی قیفی شروع به لیسیدن وخوردن کردم تیمورهم باموهام بازی میکردواه ....اه...اه....میکردنگاهش کردم گفت لذت ببربخورحسابی بهش برس تاجرت بده بلندشدم لباشوخوردم وگفتم مشتاقم باتمام وجودم که جرم بده بعد منوتوگردنم بوسیدوگفت توچقدرحال میدی امدسینه هاموگرفت تودهنش وگازگرفت ومن جیغ بلندیزدم گفت جون.....درت بخوره توسرم شروع کردبه خوردن ودستشوگذاشت توکسم وگفت پاتوبازکن حسابی کسمومیمالوندوسنه هامومیخوردمن هم ازخودبیخودشده بودم ودرگوش اه...اه....اه...میکردم اون میگفت جونم .....بازبگودوست دارم سوزه بکش وبع هم زمان سنموگازگرفت وکسمونشکون من هم صدام درامدوجیغ بلندی کشیدم گفت چته خانومی من که هنوزنکردم توکوس وکونت صدات درامده نگاهش کردم وخودموازتوبغلش دراوردم رفتم روتخت خوابیدم پاهاموبازبازکردم طوری که کسم بازبازشده بود گفتم بیاعزیزم منوبکن گفت بله امدم نشست وسط پاهام اول کسموبوس کردبویدبعدپاهاموگرفت گذاشت روشونه هاشوبوسیدبعددهنشوگذاشت روکسم وشروبه خوردن ولیس زدن کردوزبون میزد حسابی وحرفی مخوردوباچوچولم بازیمکردومن ازفرت لذت اه میکشیدم وباموهاشوگردنش بازی میکردم سرکیربزرگشوگرفت تودستش وبه کسم مالوندوگذاشت داخل وای چه حسی داشت کیربزرگ کلفت وباسربزرگ وگرم داخل کسم حسابی لذت میبردم اون تلمبه میزدومن انگارروابرسیرمیکردم کیرش توکسم سینم تودهنش وگازم میگرفت وبعدلبامومیخوردحسابی لذت میبردموجیغ میزدم میگفتم اخ....اخ...جرخوردم پاره شدم اون میگفت بازم میخوای من هم میگفتم اره میخوام بعدکیرشودراورومنویه هوچرخوندوگفت خانومی بلندشوبرام سجده کن من هم به حالت سجده درامدم واون شروع کردبه بوسیدن وخوردن سوراخ کونم وباسنم بعدگفت خودتوشل کن انگشتشوکردتوسوراخ من گفتم اخ گفت جون بعدیه هواحساس کردم که سوختم اره کیربزرگشوتاته یه هوکرده بئدتوکنم کفتم اخ سوختم درداره گفت حال میکنی گفتم اره بکن بکن گفت حالاپارت میکنم حسابی میکردوبادستش محکم میزدبه باسنم ولباموحسابی میخوردطوری تکونم میدادکه سینهام تندتندتکون میخوردن بعدگفت کجای اسعیدشدی یابازبکنم گفتم اره ازنفس افتادم گفت ابم وکجادوست داری بریزیم گفتم روسیناهم بریز اونم منوچرخوندوبوسید وکیرشوگرفت تودستش وابشوریخت روسینام وای چقدرابش داغ بود بعدبغلم کردوبوسیدوتاعصرتوبغلم خواب بود حالا نزدیک یک ساله باهم رابطه داریم ولی هروزبیشترعاشق میشم وانگارباراول که داره منومیکنه واقعامردتمام عیار و قوی
نوشته: هنا
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#85
Posted: 29 Aug 2012 13:11
شهلا خشگله زن همسایه
باسلام خدمت دوستان
اسم مستعارمن میلاده.من 24سالمه ومیخوام قشنگترین سکس زندگیم البته ازنظرزیبایی وخوش اندامی طرفم رو واستون بنویسم.
اول خیلی کم ازخودم بگم.میلاد24 ساله عکاس وطراح تبلیغاتی.مجرد.ساکن لرستان.
تقریبا یک سال پیش خدمتم تمام شده بودکه توکف کس چرخ زدن ورفیقبازی ومخصوصأسکس بودم.یک روزاتفاقی ازخونه مامانبزرگم زدم بیرون که چشمم به زن همسایه افتادکه ازقبل میشناختمش ولی خیلی وقت بودندیده بودمش.واقعازیبابودوخوش استیل.خیره شده بودم بهش که متوجه شدم بایه نگاه شهوت آمیزداشت دیدم میزدچون یهو با این صحنه روبه روشدم سرموانداختم پاین ورفتم.شب آمارشوازدوست صمیمیم گرفتم که همسایشون بودمتوجه شدم شش ماهی هست که طلاق گرفته وحسابی توکف بودمثل خودم.باخودم گفتم کیس خوبیه باشرایط خوب.نزاشتم به صبح بکشه آمارشوگرفتم تااومدجلوی در با ماشین ازکنارش رد شدم شمارمو انداختم واسش چون اگه کسی میدید واقعا شر میشد.تو آینه نگاه کردم ببینم شمارموبرداشت که دیدم نه دستش نزد.رفتم سرکوچه دیدآخرو بزنم که دیدم آروم خم شدو برداشتش.خلاصه فرداشدو خانم زنگ زد.به هرنحوی بود مخشو زدم و بعد چند روز قرار شد برم جلوی فروشگاهی که کارمیکرد سوارش کنم و بزنیم به دل بیابون.سمت ما جاهای تفریحی وباحال زیادداره که مارفتیم به یکی ازهمون جاها.اولش تو ماشین نشستیموخانم قضیه طلاقشو مفصل واسم تعریف کردکه حسابی کلافه شدم.درهمین حین دستش یهو به زیرچشمم خوردکه خیلی ناراحت شدوبهم گفت اجازه بده جاشوببوسم ،شهوت از چشاش میبارید.ماچو ازم گرفت که من زدم به پررویی گفتم چشاتو ببند،تاچشاشو بست لبامو گذاشتم رولباش که دیدم ولوشدروصندلی کمی لباشوخوردم بعدش گفتم اجازه هست دستمو بزارم روسینه هات؟ که جواب دادازخدامه فقط باید تا آخرش بری.منم توکف.امانش ندادم دکمه هاشوبازکردم وشروع کردم به خوردن سینه هاش.واقعاداشت دیوونه میشدبعدازپنج دقیقه دستموبردم ودکمه های شلوارشوبازکردم دستموبردم روکسش که دیدم حسابی خیسه.کسشم مثل قیافش بی نظیربود حرف نداشت.من چون توکف بودم سریع انگشتاموکردم توکسش که ازم خواست فعلااز روبمالونم واسش چون جامون توماشین تنگ بودپتوروازصندوق درآوردم وجامونوانداختم بیرون.درازش کردم وازسرتاراست کمرم افتادم روش ولباوسینه هاشومیخوردم وازپاین دستموگذاشته بودم روکس نازنینش ومیمالوندم که یهودیدم جیغش رفت آسمونوآبش اومد.منم بادیدن این صحنه ازکنترل فکری خارج شدموشلوارموکشیدم پایینوکیرموسریع کردم توکسش،بدنش داشت به شدت میلرزیدکسشم داغ داغ بود،کیرم که رفت داخل یه آخیش حسابی گفت واز زورشهوت شروع کرد به کس شعرگفتن ومدام ازم میپرسیدکسم تنگه منم سرم به کارخودم بودکه یکدفعه احساس کردم صورتم آتیش گرفت،آره سیلی بهم زدکه تاآخرعمرازیادم نره،باحرس بهم گفت وقتی ازت سوال میپرسم جوابموبده تنگه یانه؟منم بایه طلمبه محکم بهش گفتم تنگ بودکه یهومتوجه شدم آبم داره میاد.بهش گفتم گفت همشوبریز روشکمم منم همین کاره کردم،خیلی حال داد،بعدازاین قضیه چندباردیگه کردمش ولی توخونه ودرست وحسابی.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 61
#86
Posted: 3 Sep 2012 21:55
مستأجر سکسی من
سلام به همه ي دوستاي رك و صميمي
اسم مستعار من شاهرخ 27سالمه.
داستان از اون جايي شروع شد كه تصميم گرفتم خونه بخرم. خيلي گشتم خسته شدم.
خلاصه يه خونه پيدا كردم و با اجازه بامانمينا ( بابا و مامان) خريدم.
همون بنگاه هم يه مستجر برام پيدا كرد.
روز قرارداد خيلي جدي به دختر مستاجرم نگاه ميكردم. چون بيشتر وقتا به دخترا روي خوش نشون نميدم. چشم ها و صداي فوق العاده زيبايي داشت.
ذهنيتم اين بود كه باش رفيق ميشم.
خلاصه به قول خودمون مخ رو زديمو شماره و...
نگو ايشون هم تو كاره مخ و گوشتكوب بودن(جوگير نشو)...
خيلي زود اس ام اس بازي و جوك هاي سكسي شروع شد.
اسمش شمیم، 28 سالش بود. طلاق گرفته بود. قد كوتاه 155 ، چهره سفيد معمولي اما با نمك و تو دل برو. سينه هاي كوچيك اما باسن متوسط و شيك.
چند باري با هم رفتيم رستوران و انگولك و كون كرمولك بازي، ديدم خيلي hot هستش.
تك و توك بوس بازي هم تو پارك اينا شروع شد و من دوستش داشتم. فقط به عنوان يه دوست دختر. اما اون فكر كنم دنبال كيس ازدواج بود.
ميدونم هميشه از يه ديدن وشماره و اس ام اس و ...شروع ميشه و بعد پارك و رستوران و بعد دست دادن و لاس و بوس و لب و آخرش هم لنگ ها هوا.
اما به نظر من لذت 100 % سكس = دوست داشتن دوطرفه + مهارت تو سكس (كه من ندارم)
خلاصه همه رفتن مسافرت و من به خاطر كارم يا نقشه ي سكس يا هرچي كه شما بگين نتونستم برم. (ريدي با اين جملاتت)
زنگ زدم بعدش ضد زنگ زدم. (بينمك!)
شمیم جوووونم قرار شد فوري با آژانس بياد، منم يه شيو و صفا و دوش فوري گرفتم.
توو حموم بودم كه زنگ درو زدن، لختكي اومدم درو وا كردم و رفتم. هميشه دقيقه 90 و وقت اضافه و دير ميرسم. (ازگل!)
اومد بالا نشست و منم با حوله اومدم كسي شك نكنه. كلن زيادي راحتم.
خوشم اومد ساده و شيك بود. يه لباس قرمز توري مثه هميشه هات. شلوار تنگ ميخواستم همون جا بچسبم... (بيجنبه ي ...) يه بوس دادم و رفتم اتاق آرايش و سشوار و دود از سشوار و كله زد بالا. ژل و قر و فر و ... (تمومش كن ديگه گندشو در آوردي).
اومدم يه ميوه و آب آلبالبالو (آلبالو) خورديم و يه نگاه به چشم هاي هميشه مست و خمارش كردم. چقدر خواستني شده بود.
يه موزيك ملايم گذاشتم و داستانبازي...
آروم تو آغوشش كشيدم و يه بوس پر از عشق و شهوت از لباش كردم. نميدونم يه دفعه چي شد؟ ديوونه ي چشماش شدم يا محسور و مدهوش عطر تنش، با يه بوسه ي داغ آز لباش انگار داشتم بال در مي آوردم. محكم تو بغلم گرفتمش، انگار داشتيم تو وجود هم غرق ميشديم وهر چي لباي همديگرو مي خورديم سير نمي شديم.
واقعن خيام راست ميگه كه:
خيام اگر زباده مستي خوش باش با ماهرخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستي است انگار كه نيستي چو شمیم خوش باش
عشق بازي رو خيلي دوست دارم. بعد از چند تا لب جانانه شروع كردم به نوازش مو ها و صورتش. آروم زير گردن و گوش هاشو بوسيدم. رفلكسش شديد بود. ديگه با زبونم گوش و گردنشو ميخوردم و با دستام سينه ها شو ميماليدم. حسابي تحريك شده بود. هي ميگفت شاهرخ جونم جووووون آآآآآآآآآه ه ه ه ه ه ه ه ه ه. تقريبا همزمان گفتيم دوست دارم.
شاهرخ كوچولوي منم قاط زده بود.
كم كم لباساشو در آوردم و شروع به خوردن سينه هاش كردم يكيشو ميخوردم و نوكشو با زبون و دندون فشار ميداديم اون يكي رو با دست فشار ميدادم و با انگشتم نوكشو فشار ميدادم. ديگه صداي نفس زدن هاي بلندشو ميشنيدم.
ميگفت شاهرخ ديوونم كردي!!!!!!!!!
تمام بدنش رو غرق بوسه كردم. باز هم نوازش و عشق بازي...
از بوسه هاي داغ و لب و زبون بازي باز گوششو و گردنشو خوردم حسابي تكون ميخورد.
سينه هاشو دوباره خوردم و اومدم پايين واي چه كس تپل خوشگلي!! ديوونه كننده بود. حسابي با دست مالوندم به خودش ميپيچيد. كمي با انگشت كردم تووش. انقدر با انگشت عقب جلو كردم داشت ارضا ميشد.
گفت شاهرخ بسه ديوونم كردي. كير ميخوام. بكن تو كسم بكن.
منم از قبل اسپري زده بودم. آروم آروم كردم توش يه آهي كشيد...
شاهرخ كوچولو زود جاشو پيدا كرد و با نازگل شمیم جونم دوست شدن.
آروم ميكردم وگاهي لب و زبون و گاهي سينه هاشو ميخوردم.
سرعتو زياد كردم هردومون خيلي حال ميكرديم. داشتم تو وجودش ذوب ميشدم.
گفتم جووووووون. دوستت دارم شمیم جووونم.
هي آه اوه ميكرد. ميگفت جوووووووون بكن بكن تو كسم واااااييييييييييي آ ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه عوضيييييييييييي. شاهرخ! دووستت دارم.
خودش هم با دستش كليتوريسش رو ميماليد. داشتيم اوج لذت رو تجربه ميكرديم. باز چشم تو چشم لب ميخورديم.
سرعتو زياد كردم صداي شالاپ شولوپ راه افتاده بود. كيرمو تا ته فشار ميدادم و هي تندتر تلنبه ميزدم تا اينكه ديدم ناله اي كرد و به خودش پيچيد. تقريبا هم زمان به اوج رسيديم.
همه ي آبمو خالي كردم تووووش، عالي بود.
خيلي حال كردم. يكم آروم بوس بازي كرديم و يه لب جانانه آبدار خورديم. دوباره شاهرخ كوچول بيدار شد.
دوباره عشق بازي و تحريكش كردم گفتم از عقب گفت نه به شوهرم هم ندادم. درد داره.
گفتم آروم امتحان مي كنيم.
كرم زدم، خيلي تنگ بود آروم آروم شروع كردم هي آخ و اوخ و جيغ و داد ميكرد و ميگفت شاهرخ بيخيال درد داره.
ميخواست از گيرش در بره كه محكم گرفته بودمش.
خلاصه به زحمت نصفشو كردم تو و بازشروع كردم به خوردن لب و دستمالي سينه هاش.
زبونم و توو گوشش ميچرخوندم. حسابي هاتش كردم.
كم كم تا ته كردمو تند تند تلمبه ميزدم و بدجور آخ و اوخ و ناله ميكرد. دوباره داشت آبم ميومد. ريختم توش. رفتيم زير دوش باهم كلي عشق بازي و بوس و لب بازي و حال كرديم.
فكر كنم يكي اومد...
چند بار ديگه هم تو خونه ي خودشون عشق بازي و سكس كرديم و هنوز دوستيم و همديگرو دوست داريم.
ببخشيد اولين داستانم بود.
اميدوارم با كسي سكس كنيد كه دوستش دارين.
شاد و خوشبخت باشين.
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
ارسالها: 2517
#87
Posted: 8 Sep 2012 10:38
او یک فرشته بود
دانشجو بودم و تابستان شده بود و اومده بودیم خونه. یه خونه جدید خریده بودیم و داشتیم تعمیر و تمیزش میکردیم و من شبها رو اونجا تنها میگذروندم. یه همسایه روبروی ما بود که قصه عجیبی داشت...
یه مرد 40 ساله و راننده ماشین سنگین زنش میمیره و از این فرهنگهای نکبتی قومی ... خواهر کوچکتر زن که سنش اندازه پسر خواهرش بود زن شوهر خواهرش میشه... (نمیخواستم حالتونو بگیرم اما لازم بود بگم) اون روزها 17 سالش بود و من حدود 22 سال داشتم.
بعد از چند روز و با اشاره های یواشکی تونستم خرش کنم و شماره شو داد.
چند روز تلفنی صحبت میکردیم و ...
قصه زندگیش رو گفت خیلی کیری بود...
بگذریم از اینها - شوهره خیلی وقتها نبود - فک و فامیل زنه چند تا شون توی همون کوچه زندگی میکردند - من هم بد جوری براش راست کرده بودم - خونه خالی هم مهیا بود. (گل در بر و می در کف و معشوق به کام است )
از خوشکلی هیچی کم نداشت واقعا یه مانکن بود - قد بلند با پوستی سبزه و اندامی نه خیلی لاغر و چشمان و موهای سیاه که شاید اگر بدشانسی نیاورده بود میتونست هر مردی را با اون زیبای بطور کامل خوشبخت کند.
دختری زیبا که شاید خیلی از ماها هیچوقت زن زیبایی در حد اون رو در زندگی خود نبینیم.
بعد از کمی کرم ریختن و سوک زدنش بهش فهموندم که میخوام باهاش خلوت کنم و اونم فقط همین رو میخواست.
باهاش هماهنگ کردم یه روز سر ظهر اومد خونه... (خونه دوتا در داشت توی دوتا کوچه و موقعیت استراتیژیکی 100% بهینه ای داشت.)
تا اینجا همه چی همونجوری بود که هر کسی ممکنه آرزوش رو داشته باشه...
یک عدد کس زیبا با صفر آزاد - یک عدد مکان 100% اکازیون - یک پسر دانشجوی حشری و یک عالمه وقت.
در رو براش باز گذاشته بودم توی گرمای وسط ظهر یک روز تابستانی اومد تو و در رو پشت سرش بست. چند ثانیه پشت در منتظر موند که از بابت کوچه خیالش راحت بشه و بعدش اومد تو. راستش قلبم داشت مثل بمب میزد بد جوری ترسیده بودم ... اما وقتی کیر راست بشه آدم از جونش هم به راحتی میگذره خصوصا اگه پای یک کس زیبای تمام عیار در میان باشد اومد تو و منم بغلش کردم و بوسیدمش ...
توی یک اتاق دنج براش بساط به گا رفتنش رو پهن کرده بودم. بردمش توی اتاق.
چادرش رو درآورد. یک شلوار لی آبی تیره و یک تی شرت آستین کوتاه استرج مشکی پوشیده بود از همون لحظه اول با اینکه ناشی بودم فهمیدم که سوتین نپوشیده. داشتم پس میفتادم. تیشرتش کمی بالا رفته بود و کمانی از شکمش مثل الماس میدرخشید. یک دختر بسیار بسیار زیبا که گاهی از دیدن زیبایش حالی به آدم دست میداد که کردنش رو فراموش میکردی!!!
متاسفانه امکانات یک سکس اعیانی مهیا نبود و باید روی موکت و روی زمین سفت مثل چوپونها میکردمش.
کمی پذیرایی کردم و یه کم در مورد اضطراب و شور و شوقم باهاش حرف زدم و از زیبایی غیر قابل انکارش براش گفتم.
خیلی مواظب بودم که چیزی نگم که یاد سرنوشت تلخش بیفته و اون ساعت رو کوفت هر دومون کنه.
با اینکه یک کس کاملا آماده بود اما عجله نکردم ...
روبروش و خیلی خیلی نزدیکش نشستم طوری که میشه گفت بغلم بود. دقیق یادم نیست بهش چی میگفتم اما دقیق یادمه که چی فکر میکردم. با موهاش بازی میکردم و توی چشمای شیطونش نگاه میکردم چشماش رو خمار میکرد و موهاشو تکون میداد و لبخند میزد و سرش رو تکون میداد. باور کن چند بار پیش خودم گفتم چی میشد من با این ازدواج کرده بودم؟؟
یواش یواش اونم شروع کرد به دستمالی من. به خودم که اومدم دیدم توی بغل هم هستیم و دارم لبهاش رو میخورم.
آروم خوابوندمش و پاهام رو لای پاهاش جا دادم و شروع کردم به خوردن لب و گوش و گردنش. موهاش رو نوازش میکردم.
بعد از کلی لب بازی یه نگاهی به بدن و سینه هاش انداختم و آب دهنم رو قورت دادم و گفتم اجازه هست؟
با حرکت سر و چشماش چنان موافقتش رو نشون داد که امروز هم که یادش میفتم احساس گرم اون لحظات رو حس میکنم.
کمی از روی لباسش با سینه هاش بازی کردم و احساس کردم که دلش میخواد زودتر لختش کنم. کمرش رو گرفتم و بهش چسبیدم و کمی از روی لباس ادای گاییدن رو درآوردم.
بلندش کردم سر پا و تکیه داد به دیوار منم چسبیدم بهش و دستم رو بردم دور شکمش و تی شرتش رو کشیدم بالا وقتی سینه هاش از زیر تی شرت افتاد بیرون داشتم میمردم قابل توصیف نیست (اگه یه روزی زیباترین سینه های عمرتون رو از زیر یک تیشرت بیرون کشیدید یادتون باشه که سینه هایی رو که من دیدم 100 برابر زیباتر و جذابتر از اونی بوده که شما داری میبینی.) سینه هایی کوچک و گرد که نوکشون رو به بیرون بود و یک قوس شهوت انگیز زیرشون بود فقط چاک سینه نداشت.
با اینکه خیلی حشری بودم اما نمیخواستم عجله کنم و چیزی رو از دست بدم.
مدتی به سینه هاش خیره شده بودم واقعا زیبا بود. کمر باریک با قدی بلند و موهای بلند و مشکی و صورتی زیبا.
آروم سرم رو برای خوردن سینه هاش جلو بردم و شروع کردم. هنوز هم جنس سینه هاش رو زیر لب و دندونم احساس میکنم. داشتم سینه هاش رو میخوردم که دستش رو برای درآوردن لباسم جلو آورد کمکش کردم تا زودتر لباسم دربیاد و دوباره بغلش کردم. سینه هاش که به بدنم خورد داشتم از حال میرفتم. دستم رو بردم سمت شلوارش و دکمه و زیپش رو باز کردم و لبهامون توی لب هم بود. شلوارش تنگ بود و پایین نمی اومد. خودش شلوارش رو کشید پایین و درآورد.
یه شورت سفید گلدار پوشیده بود - هنوز همه چی دقیق جلوی چشمام هست کمی شورتش خیس بود و معلوم بود که آب کسش راه افتاده. منم شورت و شلوارم رو با هم درآوردم و یک کیر صفر کیلومتر تر و تازه که مثل دسته بیل سفت شده بود رو بهش نشون دادم. به محض دیدنم کیرم یه جوری هیجان زده شد که انگار مشعل المپیک رو دیده با یه کم لوس بازی و گاز گرفتن لبهاش بهم فهموند که از دیدن کیرم بسیار بسیار خوشحال شده.
بغلش کردوم و خوابوندمش روی زمین و افتادم روش. اونقدر همه چی زیبا و جذاب و شهوانی بود که کس آخرین چیزی بود که بهش فکر میکردم.
کشیدن دست لای موهاش از لب گرفتن با حال تر.
لب گرفتن از خوردن سینه هاش باحالتر.
خوردن سینه هاش از لمس کردن شکم کمر و رانهاش بهتر.
و لمس کردن اندامش از گاییدنش شهوت انگیز تر بود.
داشتیم با هم ور میرفتیم که متوجه شدم داره با حرکاتش کیرم رو به کسش دعوت میکنه. کنارش دراز کشیدم و دستم رو بردم توی شورتش و کس گرم و نرم و آبدارش رو لمس کردم داشتم با کسش کمی بازی میکردم و انگشتم رو لاش میکشیدم که دیدم چشماش رو بسته و داره حال میکنه. خیلی دلم میخواست زودتر شورتش رو هم دربیارم و کسش رو هم ببینم. که خودش پاهاش رو جمع کرد و شورتش رو درآورد.
برعکس خوابیدم روش و کیرم دم دهنش بود و داشتم با لبهام لبهای کسش رو میبوسیدم که شروع کرد با کیر و بیضه هام بازی کردن دستهای نرم و کوچکش به بزرگی کیر و خایه های من میافزود. کیرم رو توی دهنش کرد اما فقط یه ذره اش رو توی دهنش راه داد و گفت نمیشه خفه میشم.
کسش کامل خیس بود و آب از سر کیر من هم راه افتاده بود و این برای من به معنای این بود که دیگه وقت کس کردن رسیده.
بلند شدم که کار آخر رو هم صورت بدم.خوابیده بود. پاهاش رو باز کردم و زانوهاشو جمع کردم و دستام رو کنار بدنش گذاشتم طوری که ساعدهام پشت زانوش بود و لبهای کسش باز و آماده و در جهت درست بود که هر کیری آرزوشو داره.
همه چی آنچنان زیبا بود که حتی اگر ایدز هم داشت میخواستم بدون کاندم تا ته بکنمش. یه دونه کس ناز و تپلی که خطش به آدم چشمک میزد دو سه روزی از اصلاحش گذشته بود و مخملی بود.
سر کیر رو آروم گذاشتم لای کسش و خوابیدم روش هنوز کیر نرفته بود توی کسش و معلوم بود که داره به کمر و پاهاش فشار میاد اما هوس خوردن کیر، درد رو براش بی معنی کرده بود. لب تو لب بودیم که با یه تکون هر دو مون متوجه شدیم که کیر تا بیخ رفته تو کسش. چند ثانیه همینجور موندیم تا هر دو مون مزه سکس رو درست بچشیم دیگه وقتش بود که مراحل گاییدن رو تکمیل کنم پس آروم شروع کردم به تلمبه زدن هر دراوردن و توش کردن رو اونقدر لفت میدادم که احساس میکرد کیرم نیم متره ... یه چند دقیقه ای آروم و با احتیاط اینکه آبم نیاد تلمبه زدم و تمام لایه های کسش رو با کیرم سیاحت کردم.
حالا وقت تغییر پوزیشن بود. من زیر خوابیدم و بهش گفتم این تو و این هم یه کیر آماده ببینم چه میکنی؟
گفت مرحله اول که تو نمیدونستی!! سینه های کوچولوش رو جمع کرد و کیر و گذاشت لاشون و شروع کرد به حال دادن- احساس بی تجربگی بهم دست داد- تا وقتی که کیر با آب کس هنوز تر بود خیلی حال میداد اما وقتی خشک شد داشت پوست کیرم کنده میشد اما روم نمیشد بگم غلط کردم. آخرش از آخ و اوخم فهمید که کیرم تازه کاره و کم اورده.
بلند شد و پاهاش رو دو طرف بدن من گذاشت و نشت و با دستاش پایه کیر و بیضه ها رو گرفت طوری که کیر رو به بالا بمونه و کس رو گذاشت روش و آروم آروم کیر رو خورد وقتی دستای کوچولوش پایه کیرم رو گرفته بود چنان حس کردم کیر بزرگی دارم که با خودم گفتم الان دیگه کسش رو پاره مبکنم اما انگار نه انگار که کیر من بزرگه کسش مثل یک هشت پا کیرم رو بلعید. داشت بالا پایین میکرد که متوجه شدم دستاش چند سانتی متر از کیر من رو هدر میده و نمیذاره تا خایه ها بره تو کسش آروم دستاش رو کنار کشیدم و وقتی داشت می اومد پایین منم کمرم رو دادم بالا تا کیرم تا آخر جا رفت احساس کردم سر کیرم به ته کسش خورد و از صدایی که درآورد معلوم بود تونستم رکورد کسش رو بشکنم و سر کیر رو بفرستم جایی که تا حالا هیچ کیری نرفته...
خیلی حال میداد کیر تا دسته میرفت توی کس نازش و هر دو مون حال میکردیم.
بعد از چند دقیقه گفتم فقط همین ؟؟؟ دیگه چی بلدی؟
گفت این آخرشه و راست میگفت.
پشتش رو به من کرد و زانو زد و سرش رو گذاشت رو زمین باسنش رو هوا کرد از زیر سوراخ تنگ کونش یه تیکه گوشت تپلی که وسطش یه چاک بود خودنمایی میکرد درسته اون دقیقا کسش بود و یه نمای جدید و زیبا از یک کس محشر داشت به کیرم چشمک میزد.
باسنش رو به معنی اینکه "بکن دیگه" تکون داد و منم رفتم جلو زانو زدم و سر کیر رو گذاشتم لای همون چاکی که وسط یه تیکه گوشت تپلی به کیرم چشمک میزد و آروم فرستادمش داخل ... وای اینطوری هم که تا بیخ میرفت!!!!
این کس عجب چیزیه.!!! و این کیر چه میکنه!!! عجب صفایی داره سکس کردن ...
شروع کردم به تلمبه زدن و تقریبا داشتم کسش رو میگاییدم کاملا معلوم بود که کسش در مقابل کیرم کم اورده.
هر دوی ما احساس میکردیم که کیر من کمی برای کس اون بزرگ هست. اما همین بهترین مزه سکسه...
دو سه تا تلمبه محکم زدم که فکر کردم الان شاکی بشه اما دیدم برعکس خوشش اومد و گفت همونطوری محکم بکن و من هم شروع کردم ... محکم و محکم و محکمتر میکردمش ... احساس کردم داره آبم میاد وایسادم ... پرسید چی شد گفتم انگار میخواد آب بیاد ... شاکی شد فهمیدم داشته حال میکرده و من ریدم به حالش ...
یه پارچ آب یخ اونجا بود و ظاهرا تنها چیزی بود که میتونست کمی کمکمون کنه ... ریختمش رو کیرم و انگار آرومتر شد و آبش رو قورت داد. و دوباره شروع کردم اولش آروم و بعدش یواش یواش تندتر و محکمتر ... خیلی خودم رو کنترل میکردم تقریبا کس کردن کوفتم شده بود اما میخواستم دوباره شاکی نشه ... بالاخره موفق شدم که به معنای واقعی کسش رو بگام. و خودش کیر رو رها کرد و دراز کشید منم بغلش کردم و فهمیدم که سربلند هستم. مثل یک مرد توانا خوابیدم روش و با کیر کسش رو فشار میدادم. یه کم لرزید و بدنش رو کش و قوس داد تا آروم شد... یکی دو دقیقه طول کشید تا به حال اومد و با اینکه نمیدونستم اما حدس زدم که تا آخر خط حال کردن بردمش و از این موضوع بسیار بسیار خوشحال بودم.
اما حالا نوبت من بود. باید از شرمندگی 22 ساله در مقابل کیرم در میومدم و یه حال اساسی بهش میدادم. پاهاش رو باز کردم و اندامش رو طوری مچاله کردم که کسش قلپی زد بیرون. کیر رو فرستادم توی کسش ... تنگ و خشک بود و وقت خشونت من بود به زور فشار دادم توش طوری که جیغ کوچیکی زد و ناراحتیش رو نشونم داد اما من کار رو برای اون تموم کرده بودم و اون هم میخواست از خجالت من و کیرم دربیاد آروم چند تا تلمبه زدم تا کسش دوباره نمدار شد و یواش یواش محکمترش کردم بعد از دو سه دقیقا که با سرعت نور میگذشت با تمام قدرتم آب کمرم رو خالی کردم توی کسش و همونطور که کیرم توی کسش بود خوابیدم روش...
بهم گفت بازم بکن انگار داشت دوباره حال میکرد اما وجدانا من دیگه نا نداشتم اما باز هم با تمام درد و قلقلکی که کیرم داشت و داشت شل میشد واسه اینکه کم نیارم تلمبه زدم خیلی آروم و آروم بعد از چند دقیقه دوباره احساس کردم کیرم داره سفت میشه و میتونم ادامه بدم.
همونطور که لای پاهاش بودم و آب کیرم از چاک کسش بیرون میزد تلمبه میزدم کیر و کس و بیضه و رانهامون آب کیری شده بود اما همه چی از اول شروع شده بود.
به بغل خوابوندمش و یه پاش رو بالا آوردم و لای پاهاش نشستم طوری که وقتی کیر میرفت توی کسش بیضه هام به رونش مالیده میشد و کس کاملا باز بود و میتونست کیر رو تا دسته بخوره ...
شروع کردم به تلمبه زدن و محکم محکم میگاییدمش این روش از همه روشهای قبلی خشن تر بود و معلوم بود که کس داره جر میخوره اه و ناله اون بلند شده بود و من هم کاملا راضی بودم و همین حالت رو تا اومدن دوباره آبم ادامه دادم اما ایندفعه بعد از زمانی بسیار طولانی شاید نیم ساعت یا بیشتر آبم اومد و نمیدونم در این مدت با اون قدرتی که من تلمبه میزدم اون رو چند بار به اوج لذتش رسوندم. خوابیدم روش و شروع کردیم به لب گرفتن و خوردن همدیگه که دیدم داره گریه میکنه....
از زندگی و سرنوشت تلخش شکایت کرد.
از اینکه میدونه به همسرش خیانت کرده اما اون هم برای خودش آرزوهایی داره و میخواد با کسی زندگی کنه که به هم بیان نه کسی که پسرش اندازه اونه...
خیلی خوب و هنرمندانه گاییده بودمش مطمئنا تجربه ای به این خوبی تا اون روز نداشته بود اما شکایتش از زندگی و از خانواده اش یه کم حالم رو میگرفت از طرفی چون تونسته بودم اونو به یکی از آرزوهاش (یه سکس واقعی که واقعا لیاقتش رو داشت) برسونم احساس خوبی داشتم.
با یه حمام گرم اون ساعات رو به پایان رسوندیم و شورتش رو محض غنیمت نگه داشتم.
فردای همون روز دوباره اومد و ...
اون تابستون من حدود بیست بار دیگه یا بیشتر کردمش و قصه اونا هم تقریبا همین جوری بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 79
#88
Posted: 8 Sep 2012 17:28
سلام من معصومه هستم 22 سالمه 2 ساله ازدواج کردم .موضوع واسه 6 ماه پیشه تازه اومده بودیم خونه جدید همسایه کناریمون یه خونواده مذهبی بودن اسم زنه بود 28 سالشه هم خوشکله هم خوش هیکل بیرون که میره با چادر ومقنعه میره آرایش هم نمیکنه.ما تو این آپارتمان فقط با این خونواده رفت و آمد میکنیم برای هم موهامونو رنگ میکنیم. اپیلاسیون میکنیم و دیگر کارای آرایشی…یه روز اومده بود خونمون که اپیلاسیون کنیم 1 سی دی اورده بود بهم گفت فیلم سوپر میبینی؟گفتم اگه قشنگ باشه آره!گفت قشنگه!قرار شد تا اپیلاسیون میکنیم فیلم رو هم ببینیموقتی روشن کردم دیدم عجب فیلمیه داشتیم فیلمو نگاه میکردیم سیما گفت بیا لخت شیم اپیلاسیونو شروع کنیم.من لخت شدم فقط با یه شورت بودم سیما هم لخت شد وقتی شلوارشو در اورد
شورت پاش نبود اولین باری بود که کس و کونشو لخت میدیدم. خیلی کس و کونش قشنگ بود. من که زن بودم حسابی تحریک شده بودم اومد جلوم نشست با دستش آروم شورت منو کشید پایین یه نگاه به کسم کرد گفت کس قشنگی داری!منم گفتم ماله توهم قشنگه!گفت ای بابا کیه که قدرشو بدونه!گفتم واسه چی؟گفت شوهرم چند وقتیه سرد شده انگار نمیتونه بکنه!گفتم حتما خوب بهش حال نمیدی!گفت نه اصلا زن حشری تر و خوب حال بده تر از من نیست! اون سرد شده!گفتم پس الان چیکارمیکنی؟با حسرت گفت هیچی!داشت موهای بدن منو میزد دستشو گذاشت روی کس من گفت هفته ای چند بار کیر میره توش؟گفتم 5-6 بار!گفت خوش به حالت از عقب هم حال میکنید ؟گفتم آره گفت میشه کونتو ببینم؟من برگشتم لای کونمو باز کرده بود داشت سوراخ کونمو نگاه میکرد انگشتشو گذاشته بود در سوراخ کونم داشت بازی
میکرد سرم رو برگردوندم دیدم اون دستش به کسشه داره کسشو میماله دید دارم نگاش میکنم گفت خیلی وقته از کون ندادم تو گفتی خیلی تحریک شدم!من خودم خیلی حشری شده بودم گفتم میخوای من نقش شوهرتو بازی کنم ؟شوکه شد گفت چجوری؟گفتم بگیر بخواب فکر کن من شوهرتم من بلدم چیکار کنم!اونم گرفت خوابیدهر دومون داشتیم از شهوت میمردیم کس هر دومون خیس خیس شده بود.شروع کردم سینه هاشو خوردن سر و صداش در اومده بود رفتم سراغ کسش داشت میترکید
منم با حرص و ولع میخوردمشون بعد همونجور که داشتم کسشو میخوردم انگشتمو با آبای دم کسش خیس کردم آروم کردم تو کونش.دیگه سیما داشت جیغ میزد هی میگفت جون منو بکن منو از کون بکن
منم انگشت بعدی رو اضافه کردم دیگه داشت با ناله های سیما آب منم میومد!بعد گفت بذار قنبل کنم وقتی قنبل کرد صحنه ای دیدم که همونجا آبم اومد یه کون سفید ونرمو قشنگ هی میمالید هی اه و اوه میکرد بعد یه جیغ کشید دیدم داره از کسش آب میچکه بعد بی حال افتاد رو زمین. کنارش دراز کشیدم. دستم هم روی قنبلای کونش بود. ازم تشکر
کرد گفت خیلی وقته آبم اینجور نیومده بود.بعد گفت حالا تو بخواب من کستو بخورم آبت بیاد!گفتم نمیخواد من آبم اومد در ضمن هروقت حشری بشم یا شوهرم یا دوست
پسرم حالمو جا میارن!با تعجب گفت دوست پسرت؟گفتم آره میخوای باهاش حال کنی ؟گفت نه فقط دوست دارم یه بار حال کردنتونو ببینم.گفتم باشه واسه فردا قرار میذارم
بیاد تو هم یواشکی از شیشه اتاق نگاه کن بعد لباسامونو پوشیدیم و سیما بعد از تشکر دوباره رفت ..خلاصه سیما رفت خونشون ظهر ساعت 1.5 بود که شوهرم تلفن
زد گفت براش کار پیش اومده و باید ماموریت 2 روزه بره چابهار ازم خداحافظی کرد و قطع کرد ساعت 4 عصر رفتم در خونه سیما در زدم شوهرش در رو باز کرد گفتم
بخشید سیما خانم هستن؟میخوام فرش و مبلو جابجا کنم تنهایی نمیتونم اگه میشه سیما خانم بیاد کمکم .گفت اگه سنگینه منم با سیما بیام کمک!گفتم نه دستتون درد
نکنه خیلی سنگین نیست سیما که حرفامونو شنیده بود با چادر اومد دم در گفت من حاضرم کاری هم ندارم مسعود(شوهر سیما) میخواد با دوستاش برن قم .سعید(پسرش)که از مدرسه بیاد میرن.منم تنهام تو برو من ساعت 5.5 میام خونتون خداحافظی کردم اومدم خونه.تلفن زدم به ایمان(دوست پسرم) بوتیک لباس زنونه داره از اونجا باهاش آشنا شدم هفته ای دو سه بار با هم سکس میکنیم گفتم تا نیم ساعت دیگه خونه ما باش در ورودی رو باز میذارم یواشکی بیا خونمون طفلک ذوق کردوگفت تا 20دقیقه دیگه اونجام.این بیست دقیقه هم گذشت از پنجره نگاه کردم دیدم داره میاد اف اف رو زدم در رو هم باز گذاشتم یواشمکی اومد تو کفشاشو گذاشتم تو جاکفشی بغلش کردم یه لب حسابی گرفتیم گفتم بشین کارت دارم ماجرای صبح خودمو سیما رو براش گفتم.حسابی حشری شده بود باورش نمیشد سیما رو میشناخت اما به محجبه و جلسه ای بودن!انقدر قسم خوردم تا باوری باور کرد قرار شد ایمان بره تو اتاق بغلی تا من و سیما بریم تو اتاق از شیشه بالای اتاق نگاه کنه هر وقت بهش علامت دادم لخت بشه بیاد تو یه نیم ساعتی گذشت در زدن.ایمانوفرستادم تو اتاق در رو هم بستم در خونه رو باز کردم سیما بود یه چادر رنگی سرش کرده بود وقتی چادرشو برداشت دیدم وای چه تیپی زده بود یه تاپ نیم تنه با دامن کوتاه تا ب یه آرایشه قشنگ هم کرده خلاصه حسابی به خودش رسیده بود منم با تاپ و دامن بودم.چسبیده بود بهم داشت لب میگرفت با دستاش هم داشت کونمو میمالید گفتم
بزنم دوست پسرم بیاد بکنت؟گفت نه بیا خودمون حال کنیم.گفتم باشه دستشو گرفتم بردمش تو اتاق خودمون رو تخت تاپ و دامنشو در اورد.نه سوتین داشت نه شورت منم لخت
بغلش شروع کردیم همدیگه رو مالیدن یواشکی نگاه کردم دیدم ایمان داره از شیشه بالای در نگاه میکنه من دراز کشیدم اونم رو به من پشت به ایمان قنبل کرد و شروع کرد به
کس من خیلی قشنگ کسمو میخورد.ایمان هم داشت از پشت سر کس و کون قنبل شده سیما رو نگاه میکرد من بلند شدم به سیما گفتم همینجوری قنبل کن میخام کس و کونتو با هم لیس بزنم حالت سجده شد کس و کونشو داد بالا از حرکات سر ایمان معلوم بود داره از حشر میترکه.منم داشتم با کس و کون سیما بازی میکردم سیما هم داشت آه و ناله میکرد با سر به ایمان علامت دادم بیاد تو ایمان با کیر راست شده اومد تو اتاق داشت با دستش کیرشو میمالید.سیما هم سرشو کرده بود زیر متکا داشت آه و اوه میکرد همون حالی به سیما میگفتم دوست داری الان یه کیر بود کسو کونتو میگایید؟اونم از زیر متکا میگفت آره کیر میخوام این جمله رو میگفتم اونم حشرش بیشتر میشد. هی میگفت کیر ایمان تو کسم کیر ایمان تو کونم… بگو بیاد جرم بده!منم معطل نکردم ایمانو کشیدم جلو با اشاره سر بهش فهموندم کیرشو آروم بکنه تو کس سیما که از پشت قنبل کرده بود اونم یه تف به سر کیرش زد اومد چسبید به سیما بشمار سه کیرشو فرستاد تو کس سیما یهو سیما مثل برق گرفته ها ازجاش پرید رفت زیر پتو!بهش گفتم نترس ایمانه غریبه نیست!سیما هی میگفت نه ایمان بره بیرون پتو رو از روش کشیدم یه دستشو گذاشته بود رو کسش با اون دستش هم سینه هاشو گرفته بود. ایمان هی قربون صدقه سیما میرفت اما سیما هی میگفت نه!منم گفتم باشه تو رو نمیکنه میخوای حال کردن ما رو ببینی؟با سر گفت باشه من قنبل کردم ایمان شروع کرد کس و کونمو لیس زدن بعد از یه کم کیر ایمانو در کسم احساس
کردم اونم آروم کیرشو کرد تو کسم. منم دیگه سر و صدام در اومده بود ایمان داشت جلو سیما از پشت سر کیرشو میکرد تو کسم خیلی حال میداد به سیما گفتم. راحت بشین ما روبذار ایمان کسو کونتو ببینه اونم از خدا خواسته گرفت نشست ایمان بهش گفت بیا بشین جلو صورت معصومه برات کستو لیس بزنه!همینجور ایمان داشت کس منو میگایید منم داشتم کس لیس بزنیم تا آبش بیاد کیرشو از کسم در اورد.دوتایی رفتیم تو کار سیما ایمان کسشو زبون میزد منم سینه هاشو میمکیدم بد جور آه و اوه میکرد ما هم محکمتر میخوردیمش.از داد
زدناش فهمیدم یکی دو بار ارضا شد. بعد با سر به ایمان علامت دادم که کیرشو بکنه تو کس سیما کیرشو گذاشت در کس سیماگفت اجازه میدی بکنم تو کست؟سیما با دستش کیر ایمانو گرفت گذاشت در کسش خودشو یکم داد جلو تا کیر ایمان بره تو کسش.کیر ایمان تا نصفه رفته بود تو کس سیما آه و نالش در اومده بود ایمان هم واقعا قشنگ میکردش حالا نوبت سیما بود که به ایمان التماس میکرد محکمتر کسشو بگاد!اصلا تو حال
خودش نبود داشت داد میزد هی میگفت جون چه کیری داری! به قربون کیرت بشم!ایمان هم وحشی تر شده بود بد جور تلمبه میزد من دیدم سیما خیلی داره حال میکنه به ایمان گفتم سیما خیلی از کون حال میکنه یه حالی هم به کونش بده!سیما هم میگفت آره کیرتو بکن تو کونم کونمو پاره کن!معلوم بود داره خیلی حال میکنه ایمان کیرشو از کسش در اورد سیما روبرگردوند گفت قنبل کن!سیما قنبل کرد. کف ایمان از این کس و کون بریده بود یه تف انداخت در سوراخ کونش یه تفم به سر کیرش زد و گذاشت در سوراخ کون سیما با هزار
کیرش رفت تو کون سیما.سیما هم داشت درد میکشید هم حال میکرد دیگه داشت داد و بیداد میکرد ایمان هم کیرشو تا دسته تو کون سیما کرده بود و داشت وحشیانه عقب جلومن خیلی تحریک شده بودم داشتم با دستم کسمو میمالیدم چند باری آبم اومد از اینکه میدیدم ایمان داره جلو من کون سیما رو پاره میکنه بیشتر تحریک میشدم.چند دقیقه بعدایمان گفت آبم داره میاد سیما گفت همشو بریز تو کونم بعد ایمان مثل وحشی ها چند تا تلمبه محکم زد و با داد زدنش فهمیدیم آبش اومد سیما هنوز داشت آه و اوه میکرد بعد با التماس به میکرد بعد با التماس به ایمان گفت کیرتو در نیار منم آبم میخواد بیاد…ایمان کیرشو در نیاورد داشت با دستش با کس سیما بازی میکرد بعد سیما یه آه بلند کشید که معلوم بود آبش دوباره اومد.ایمان کیرشو در آورد با دستمال خودمونو تمیز کردیم. ایمان از من و سیما تشکر کرد. سیما هم از منو ایمان تشکر کرد. می گفت تاحالا همچین سکسی نداشته بعد به هم قول دادیم پیش خودمون بمونه و به هیچکس نگیم
با آرزوی موفقیت و سربلندی جمهوری ایرانی
ارسالها: 2517
#89
Posted: 13 Sep 2012 09:25
پدرام
سلام به همه ی دوستان خوبم اسم من مهسا هستش و الان 17 سالمه این خاطره رو میخوام واستون تعریف کنم تا بدونید بعضیا می تونند تا چه حد کثیف باشند
چند ماه پیش بود که بابام یه اپارتمان شیک خرید با تمامی امکانات که به نظز جای خوب و ارومی برای زندگی می اومد اپارتمان 10 طبقه بود و توی هر طبقه دو واحدصدوده متری ماهم طبقه ی هشتم بودیم توی این اپارتمان به جز من دو تا دختر بودن که بعد از مدتی با هم دوست شدیم اما قسمت بدش این جا بودکه هفت تا پسر هم توی این اپارتمان زندگی میکردند من گاهی اوقات میدیدم که سحر وملیکا یعنی دو تا دختر دیگه ی اپارتمان به پسرا نخ میدادن منم به روشون نمی اوردم و یه جورایی خودم رو از قضیه پرت میکردم تا این که یه روز صبح مثل همیشه که میخواستم برم مدرسه از توی پارکینگ یه صدایی شنیدم کنجکاو شدم ببینم چیه وقتی سرک کشیدم دیدم که اقا پدرام پسر همسایه طبقه سوم داره از سحر لب میگیره و محکم سینه هاشو با دست فشار میده اول پیش خودم گفتم وایسم ببینم چی کار میکنن ولی بعد یه غلطی کردم که کاش نمی کردم یهو رفتم جلو گفتم اهای دارین چه غلطی میکنین سحر که ترسیده بود گفت هیچی منم برای اینکه بترسونمشون و بهشون بفهمونم که کارشون اشتباهه حد اقل تو پارکینگ گفتم سحر الان به بابات میگم و رفتم اونم هول کردو با کلی خواهش منو که واقعا همچین تصمیمی نداشتم راضی کرد که به کسی چیزی نگم
چند روزی از این قضیه گذشت یه روز که به دستور مامانم رفتم از توی انبار چند تا قابلمه بیارم دیدم در انباری پشت سرم سته شد رومو که برگردوندم دیدم پدرامه ترسیده بودم گفتم چیه این جا چی میخوای اومد جلومو گردنمو محکم گرفتو گفت خانومی یه حالی به ما میدی منم گفتم برو گمشو خواستم از انباری بیرون بیام که دیدم منو محکم از پشت گرفت بایه دستش یکی از سینه هامو گرفته بود و با دست دیگش داشت کسم رو میمالید منم که کاری ازم برنمی اومد و از طرفی داد هم نمیتونستم بزنم چون ممکن بود کسی بفهمه و ابروم بره داشتم الکی زور میزدم که شاید ولم کنه و التماسش میکردم که بذاره من برم ولی اون گوشش بده کار نبود شروالم رو پایین کشید پیش خودم گفتم من که کاری از دستم بر نمیاد فوقش اینه که از کون منو بکنه بعدا حالیش میکنم ولی دیدم بی وجدان منو کوبید زمینو یه بالش گذاشت زیر کمرم و میخواست بکنه توی کسم داشتم التماسش میکردم که نکنه توی کسم گفتم من دخترم باشه هر چی تو بگی میخوای منو بکنی بکن ولی با جلوم کاری نداشته باش ولی بی وجدان میخواست منو از جلو بکنه منم در عین ناباوری با یکی از کوزه های کنار دستم محکم کوبیدم توی سرش افتاد روی زمینو ناله میکرد منم سریع قابلمه رو برداشتم دویدم بیرون و درو بستم حقش بود یه چند ساعتی اون تو باشه
بعد از سه ساعت رفتم و درو براش باز کردم دیدم خون زیادی ازش رفته کمکش کردم بیاد بیرون و به امبولانس زنگ زدم و طوری وانمود کردم که کسی نفهمید چه اتفاقی افتاده اما میدونستم که این کارم بی جواب نمیمونه
از این قضیه یک ماه گذشت و توی این یک ماه من اصلا پدرام رو ندیدم وکاش اصلا نمیدیدم ولی دیدم اونم به بدترین شکل ممکن مامان و بابام چند روزی رفتن شیراز خونه ی عمم که قلبش رو میخواست عمل کنه و من توی خونه موندم چون درس داشتم مامانم هم به داییم گفته بود که پیش من بمونه داییم از صبح میرفت سر کار و تا غروب خونه نمی اومد و به عبارتی فقط شبا پیش من بود چون زن و بچه نداشت از این بابت خیالش راحت بود
روز سوم بعد از رفتن مادر و پدرم مثل همیشه داییمم رفت سرکار و من موندم خونه چون جمعه بود نمیدونم پدرام این موضوع رو از کجا فهمیده بود که من تنهام طرفای ساعت ده صبح بود که دیدم زنگ پارتمان رو زدند منم مثل همیشه عجول درو باز کردم وااااای خدا پدرام بود با سه تا از دوستاش تا دیدمش وحشت کردم خواستم درو ببندم که نذاشت به ز.ور اومدن تو گفتم گمشین بیرون و گر نه جیغ میزنم پدرام که انگار چیزی واسش مهم نبود گفت جیغ بکش ابروی خودت میره انگار اون روزو یادت رفته مهسا خانوم اون سه تا دوستش در حالی که میخندیدن وشهوت همه ی وجودشون رو در بر گرفته بود منو لخت کردن من جیغ میکشیدم ولی چون روی دهنم رو گرفته بودن کاری ازم بر نمی اومد پدرام لخت شد و داشت اروم با دستش روی کس من میکشید چند بار بوسش کردو با زبونش باهاش بازی میکرد منم فقط گریه میکردم منو بستن به تخت به حالت ضربدری و همشون لخت شدن وحشت کرده بودم پدرام اومد جوم و یه بوسم کرد و گفت خودت خواستی این جوری بشه کیرش رو که دیدم داشتم سکته میکردم با یه فشار همه ی کیرش رو کرد تو کسم چشام سیاهی میرفت سرم رو که بلند کردم دیدم خونی شدم فهمیدم پردم رو زده من از شدت درد هیچی نمیفهمیدم کار پدرام که تموم شد اون یکی دوستش شروع کرد منم بی حال افتاده بودم و نای جیغ کشیدن نداشتم هر چهار نفریشون به مدت تغریبا دو ساعت منو گائیدن و ازم فیلم گرفتن این اخریا من بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم دیدم داییم کنارمه و یه پتو زده روم و دستام رو باز کرده فهمیده بود چه خبره ولی نمیدونست کار پدرام و دوستاش بوده بعد کلی حرف زدن راضیش کردم که به کسی چیزی نگه نمیخواستم مثل یه جنده باهام رفتار بشه یه دوش گرفتم و خوابیدم بعد یه هفته هم فهمیدم که پدرام و مامان و باباش از این اپارتمان اسباب کشی کردن و دوستاشم نمیشناختم چند وقت بعد هم فهمیدم باردارم به داییم گفتم اونم منو برد پیش یه دکتر که صغدش کنم و ردم الان از هر چی مرده بدم میاد و از همشون متنفرم
این داستان بر اساس واقعیت است...
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash