انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 16 از 21:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  21  پسین »

بهترین داستان های و خاطرات سکسی را اینجا بخوانید


مرد

 
هنوز سینه هاش شیر داشت

فصل تابستان برای بچه های روستای کوچک ما موسم کار و زحمت دو برابر بود.
آن تابستان ولی شانس با من یار بود و در تنها مغازه روستا بعنوان شاگرد شروع بکار کردم.
نوجوانی لاغر و آفتاب سوخته بودم که کار و مرارت منو ورزیده و جان سخت کرده بود.
صاحب مغازه بیوه زنی تنها و چاق بود که روی صندلی لم میداد و دستورات را بمن میداد.
پایین تر از روستای ما داشتند یک سد درست میکردند و گاهی اوقات کارگرها برای خرید به مغازه مراجعه میکردند. در چنان روزهایی که بازارمون خوب بود شب با دست پر به خانه میرفتم و خانواده فقیر و پرجمعیتم خوشحال میشدند.
گرمای ظهر به اوج رسیده بود. زن صاحب مغازه پنکه رو روشن کرده بود و چرت میزد. منم بیرون زیر سایه شیروانی با تخته و چوب ماشین درست میکردم. با صدای بوق یه ماشین به خودم اومدم. سرمو بالا بردم دیدم یه ماشین باکلاس جلوی مغازه پارک کرد. زن صاحب مغازه با عجله بیرون اومد و گفت این ماشین آقای مهندس فلانیه.
آقای مهندس یک مرد کچل و قدبلند بود که کت و شلوار آبی پوشیده بود. زنش یه زن سفید و چاق بود و یه بچه هم داخل ماشین خواب بود.
جلو رفتم و دست آقای مهندس و زنش را بوسیدم.
کلی با صاحب مغازه احوالپرسی کردند و رفتیم داخل. سریع تنها صندلی مغازه را برایشان بردم که زنه نشست و شوهرش سرپا ایستاده بود.
برایشان از یخچال آب معدنی خنک بردم.
آقای مهندس به صاحب مغازه گفت این شاگردت کیه خیلی پسر فرز و زرنگیه.
صاحب مغازه گفت این نوکر شما اسمش حمیده. پدرش کارگر بوده ولی الان بعلت دیسک کمر از کارافتاده شده.
مهندس گفت بیا جلو حمیدخان ببینم چکاره ای؟ رفتم جلوش ایستادم. گفت پسر خوب تو چرا دست مردمو ماچ میکنی؟ جوابی نداشتم گفتم ببخشید.
گفت ببین تو یک انسان شریف و زحمتکش هستی چیزی از دیگران کمتر نداری نباید دست کسی رو ماچ کنی. بعد گفت معلومه پسر مودب و باهوشی هستی اینجا داره زندگیت تلف میشه قول بده درسهاتو خوب بخونی ازین مرداب خودتو بیرون بکشی. مهندس سیگارش رو روشن کرد و گفت عده معدودی که توی کاخ ها زندگی میکنن حق شماها را خوردن. زن مهندس پرید توی حرفش و گفت شنیدم هفته قبل توی این روستا سر چند متر زمین دعوا شده و دو نفر کشته شدن. مهندس نگذاشت جواب بدم گفت اینها را عین مرغ توی قفس کردن و توی فضولات دست و پا میزنن معلومه که گاهی همدیگرو لت و پار کنند. زن صاحب مغازه گفت جناب مهندس شنیدم دارید ازینجا تشریف میبرید خیلی ناراحت شدم. مهندس گفت شرکتمون یک کار توی استرالیا گرفته من سرپرست کارگاه اونجا شدم. الان دارم میرم شرکت وسایلمو جمع کنم. خواستم خانم و بچه اینجا استراحت کنند شب میام دنبالشون.
خانم رییس بچه را بغل کرد و رفت طبقه بالای مغازه که خونه زن صاحب مغازه بود. منم وسایلش را بالا بردم.
زن مهندس گفت بیا پسرجان کولر رو روشن کن و جورابهامو دربیار. گفتم چشم خانم. جواربهاشو که کندم چشمم به پاهای سفید و نازش افتاد. گفت پاهامو ماساژ بده. بعد از ماساژ گفتم خانم میخاید جورابهاتون رو بشورم؟ گفت نه عزیزم میبرم خونه میندازم توی لباسشویی. گفت میدونی لباسشویی چیه. گفتم بله خانم توی شهر تو خونه یکی از فامیلها دیدم.
بچه بیدار شده بود و گریه میکرد. زن مهندس روبروی کولر دراز کشید و سینشو داخل دهن بچه گذاشت. روسری سرش نبود. موهای زرد و زیباش ریخته بود روی سینه اش. سفیدی سینه و ممه هاش برق میزد. دفعه اولم بود یه زن زیبا رو اینجوری میدیدم یجوری شده بودم. یک میز و صندلی گوشه اتاق بود. من روی صندلی نشسته بودم و محو تماشای هیکل سفید و چاقی بودم که باد کولر موهاشو کنار میزد و سفیدی سینه اش گیج و منگم کرده بود. خانم گفت برام حرف بزن حوصلم سررفته. در مورد خانواده و پدر و مادرم سوال میکرد من جواب میدادم ولی در بحر بدنش غرق شده بود. یهو خانم گفت چیو داری نگاه میکنی شیطون؟ فهمیدم گند زدم ترسیدم. گفتم خانم اسم بچتون چیه؟ گفت این کوچولو یکسالشه اسمش ترانه است. پرسید دوست داری بوسش کنی؟ سرمو تکون دادم. رفتم جلو. بوی خوبی میدادن. بچه رو بوسیدم لبخند زد مادرش هم خندید. خیلی نزدیک بودم. بی اختیار لباس سفیدش را کنار زدم و ممه هاش رو نگاه کردم. بدنش سفید و تپل و زیبا بود. نافش هم معلوم بود. به چشمای خانم نگاه کردم. چشاشو آروم روی هم گذاشت و تو چشام نگاه کرد. دوباره عقب نشستم و روی صندلی نشستم. چند دقیقه گذشت بچه خوابش برده بود. خانم روی بچه رو پوشوند و اومد طرفم‌ ‌. بالا سرم ایستاده بود. لباس سفیدش را بالا داد و یکی از سینه هاشو درآورد و کرد توی دهنم. سینه اش نرم و خوش مزه بود. چند لحظه میک زدم شیر گرمش ریخت داخل دهنم . با دستش سینشو فشار میداد و شیرشو میچلوند توی دهنم. بدنش سفید عین برف و بدون لکه و مو بود. وقتی داشت شیرم میداد چشاشو بسته بود انگار خوشش اومده بود.
دستمو گرفت گذاشت بین پاهاش . لای پاش گرم و نرم بود و لمس کردنش را دوست داشتم. دستشو کرد تو شلوارم کیرمو گرفت و مالش میداد. تماس دست نرم و سفیدش با کیرم نفسمو بند آورد و کیرم بلند شد. سینشو از دهنم درآورد دو سه قطره شیر ریخت رو صورتم گفت پاشو برو پشتم یه مورچه داخل بدنم رفته پیداش کن. دستاشو روی میز گذاشت و کونشو داد عقب‌. شلوارشو تا روی زانوها کشیدم پایین. کون بزرگ و سفیدش قشنگ و دوست داشتنی بود. یه کس زیبا وسط پاش برق میزد. گفت وسط پاهامو بلیس مورچه نیشم زده درد دارم. گفتم چشم. زبونمو گذاشتم روی کسش و تا بالای چاک کونش همه رولیسیدم. هرلحظه حالش بدتر میشد و صداش بلندتر میشد.
ازینکه خوشش اومده بود خوشحال بودم و با تمام وجود کس و کونشو میلیسدم. اومد جلوم زانو زد. کیرمو کرد تو دهنش و میک زد. این کارو چندبار تکرار کرد بعد گفت تا حالا کیرتو کردی تو کون کسی؟ گفتم بله پارسال با یکی از پسرهای همسایه اینکارو کردم. گفت خوبه عزیزم منم مثل پسر همسایتون عاشق کون دادن هستم‌ اگه خوب بکنیم بهت پول خوبی میدم‌‌ شیرشو دوشید توی دستش و کیرمو چرب کرد. دستاشو گذاشت روی میز و کونشو قمبل کرد. کیرمو گذاشتم روی سوراخ کونش و با یک فشار همشو داخلش کردم. کمرشو بغل کرده بودم و کیرم تا ته توی کونش بود. کیرمو درآوردم و کونشو نگاه کردم. سوراخ کونش قرمز شده بود. یه تف روی سوراخش گذاشتم و دوباره کردم تو کونش. چند بار اینکارو تکرار کردم. کیرمو بیرون می آوردم و دوباره تا آخر کونش میگذاشتم‌ هربار کیرمو داخلش میکردم یه لذت بی مثالی وجودمو پرمیکرد انگار وسط بهشت بودم. بهم گفت دیگه کیرتو بیرون نیاری. حالش دادشت بد میشد عرق کرده بود و آه و ناله میکرد. منم شدیدتر تلمبش میزدم. یه جیغی کشید و شل شد. سرشو روی میز گذاشت و بیحرکت شده بود. من هنوز داشتم کونشو تلمبه میزدم که حس کردم چیزی میخاد از بدنم بزنه بیرون.
الان که این خاطره رو برای سایت لوتی مینویسم بیست وپنج سال از آن روزها گذشته. من از آن محیط لجنزار بیرون اومدم و آدم موفقی برای خودم و اطرافیانم هستم. در آن روز تاریخی من دو تا قول داده بودم که تا امروز به هر دوتاش پایبند بودم اول به خانم مهندس قول داده بودم در مورد اون ماجرا به هیچکس هیچ چیز نگم. دوم به آقای مهندس قول داده بودم درسم را بخوانم و زندگی خوبی داشته باشم. در آن روز گرم من دریافتم که نوع دیگری از زندگی وجود دارد و برای رسیدن به آن قفسم را شکستم.
چه رقصی رو خرده شیشه های شکسته میکردیم
     
  
مرد

 
سکس با خانواده ی آخوند محلمون

من ابی هستم واین ماجرا مربوط به چهار سال قبله اون روز ها یکی از همسایه های ما میخواست خونه اش را رهن و اجاره بده و سفارش رهن خونه اش را اورد در بنگاه ما مدتی روی این موضوع کار کردیم ولی کیس مورد نظر برای رهن جور نمیشد یک روز اومد در مغازه و راستش از دست ما دلخور بود پدرم بهش گفت مبلغ شما کمی سنگینه اگر اجازه بدید تا با قیمت کمتری روی اون کار کنیم زودتر یکی را پیدا میکنم طرف قبول کرد من داشتم داخل شماره مشتری ها میگشتم یادم افتاد به یک نفر که چند روز قبل چشمش این مورد را گرفته بود ولی پولش کم بود به تلفنش زنگ زدم دیدم یک خانم تلفن را برداشت بهش گفتم بیا بنگاه تا ببینم میشه کاری کرد یا نه خلاصه عصر همون روز طرف اومد و بحث قیمت رهن را کمی به نظر مشتری نزدیک کردیم ممونده بود اجاره که مشتری گفت بایندگ خانمم و دخترم بیان و خونه را ببینند رفت و فردای اون روز یک خانم با دخترش اومدند خودشون را معرفی کردند باورم نمیشد این دختر و همسر اقایی بود که دیروز اومده بود مغازه کلید برداشتم و رفتیم در خونه را باز کردم خانمش خیلی حرف میزد و کم هم امار میداد افتاد جلوی من دخترش هم پشت سر من بود از پله ها که داشت بالا میرفت چشمم به کون زن افتاد عجب باسن باحالی داشت توی همین فکر ها بودم که یکی دو پله خودم را نزدبک کردم خانمه یه دفه وسط پله ها دولا شد و باسنش خورد به سینه من دیدم خانمه برگشت وبهم نگاه کرد وخندید خونه را چک میکردیم خونه درب پشتی هم داشت خانمه گفت این که دوتا در داره خوبه یه موقع کسی خواست از در پشتی بره نیازه گفتم چطور گفت همین جوری گفتم خونه را دیدن و رفتند یک ساعت بعد دومرتبه خانمه زنگ زد گفت میشه بیام پرده ها را ببینم اندازه بزنمگفتم باشه خلاصا اومد ورفتیم داخل متر خودش را در اورد و شروع کرد اندازه زدن رفتیم پشت در پشتی بهم گفت زن داری گفتم نه بابا مگه این اخوند ها میزارن ما نفس بکشیم اونجا بهم گفت نگو ترو خدا اخوندا همه هم بد نیستند گفتم چی بگم والله زنه بهم گفت پس چکار میکنی گفتم چی را گفت همین زن را دیگه گفتم هیچی دیگه چکار باید بکنم چشمم مدام به کونش بود او اون فهمیده بود دیدم دکمه بالای مانتو را باز کرد ودستش را برد داخل من دیدم وسط سینه هاش پیدا شد بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه بهم گفت تا حالا دیدی پرسیدم چی را گفت همین چیز را دیگه گفتم چی گفت همین وسرش را برد طرف سینه هاش گفتم دلم میخواد ولی ندیدم گفت اگه نشونت بدم به کسی چیزی نمیگی گفتم نه گفت کرایه خونه را هم یه کمکی بهم بکن گفتم باشه خلاصه خودش را باز کرد دلم میلرزید عجب کون گنده ای داشت سینه هاش را خوردم و کسش را مالیدم و روی موکت ها خوابید منم شروع کردم به گاییدن نعره هایی میکشید که تا به حال نشنیده بودم کارم تموم شد بهم گفت برو یه اب میوه بگیر خیلی گرمه رفتم بیرون یه دفعه دیدم دخترش وسط کوچه ایستاده جا خوردم دختره اومد گفت خیلی وقته منتظرم پس مامان کو گفتم دا ره اندازه میزنه خندید و رفت در خونه منوهم اب میوه گرفتم و برگشتم داخل وقتی رفتم داخل احساس کردم دختره فهمیده چون من از ماشین دستمال کاغذی برده بودم داخل و دستمالها وسط بودند چند روزی گذشت واساس کشی انجام شد پدرش بهمون گفته بود فرهنگ وارشاد مشغول به کاره تا اینکه یک روز از بس دختره با حال بود وسینه های قشنگی داشت رفتم در خونه دختره به دختره گفتم مشکلی ندارید گفت انتن تلوزیون خرابه گفتم میخوای نگاه بندازم گفت اتفاقا کسی نیست بیا داخل رفتم از پله های در پشتی روی پشت بوم انتن را الکی نگاه کردم وبرگشتم پایین دیدم دختره چادرش رابرداشته ویک لباس نازک زیرش چادرش داشته بهش گفتم پیرهن قشنگی داری خندید گفت پیرهن قشنگه یا صاحبش گفتم البته صاحبش که جای حرفی باقی نگذاشته گفت شما بگی جای حرف داره با وجود اینکه اسم و زندگی نامه خودش را همون روز اول فهمیده بودم ولی بازم گفتم راستی اسم شما چیه مجردی چند سالته و... احساس کردم دختره دلش میخواد دیگه ازش نمیترسیدم و راحت حرفهایی دو پهلو میزدم دختره هم گاهی دستش را میزاشت روی کسش و میخاروند ومن هم قشنگ نگاه میکردم یکی دو بار هم من کیرم را مالیدم اون هم قشنگ زل میزد روی دستم نزدیکشدم و گفتم مرجان ورزش کار هستی گفت اره دفاع شخصی و وزنه برداری بهش گفتم خیلی خوبه زن از خودش دفاع کنه خلاصه دو ساعت مخش را زدم بعد گفتم سر شونه و بازو های شما ورزیده است گفت مگه پیداست گفتم نه من دقتم زیاده گفت میخوای دست بزنی ببینی ماهیچه ها چقدر ساخته شده است گفتم از خدامه خلاصه راه دختره باز شد ومن شروع کردم به خوردن گردن دختره گفت بریم داخل اطاق در اطاق که باز شد اول فکر کردم اونجا حوزه علمیه است ترسیدم گفت این عکس عمومه این داییمه این باباست گفتم مگه بابات اخونده گفت هم بابا طلبه است هم مامانم گفتم شوخی میکنی گفت این خانوم مامان اصلی من نبود که زن دوم بابامه مامان خودم شیراز تدریس میکنه خلاصه دختره را حسابی کردم واز کون کلی باهاش حال کردم اخر کار بهم گفت حالا یه روزی با زن بابام باهم خبرت میکنم بیا باهم سکس کنیم گفتم مگه اونهم میشه گفت نکنه روز اول فکر کرددی من نفهمیدم ما باهم اومدیم قرار شد اول اون بده وتو را راضی کنه کرایه را درست کنی تازه فهمیدم مادر دختر باهم کس میدن بعد ها فهمیدم تازه دختره زن با با را اورده توی خط و زن باباش زن یه اخوند بوده که مرده دیگه هرموقع حاجی میرفت شیراز تا زن اولش را بکنه من هم میرفتم خونه حاجی تا زن و دخترش را بکنم انصافا اب دختره بهم ساخته بود کیرم را میگرفت توی دست خودش و فرو میکرد توی کون مامانش مامانش هم مست و شهوتی از حال میرفت و دائم با سینه هاش بازی میکرد دختره بیشتر میگفت من را وسط ماساژ دادن از کون بکنی دوست دارم میگفت گاهی با مامانم باهم سکس دونفری میکنیم وهیچ خیاری از کون مامانم سالم بر نگشته
چه رقصی رو خرده شیشه های شکسته میکردیم
     
  

 
Alideda
نقطه نداره کیبوردت؟
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
art_crab
حق با شماست اشتباه از من بود ،معذرت میخوام .
چه رقصی رو خرده شیشه های شکسته میکردیم
     
  
زن

 
خیلیا فکر میکنند فتیش چیریه که بهش علاقه پیدا میکنی ولی اونایی که فتیش دارن میدونن که این علاقه از بچگی حتی اون موقع که خیلی بچه ای و از سکس هیچی نمیدونی تو وجودت هست
این شروع داستان فتیش منه که فتیش شاشیدن یا جیش کردن تو شلوار هست ،چه پسر چه دختر برام اهمیت نداره هر دو دیدنش برام لذت بخشه و باهاش ادضا میشم، برای اونایی که فتیش شاشیدن ندارن واقعا عجیبه ولی بدونین همون لذتی که شما از سکس میبرین من از شاشیدن و حتما فوت فتیش ها از پا میبرن واسه همین هیچ وقت چیزی که درکش نمیکنید را مسخره نکنید و در موردش قضاوت نکنین
اونایی که فتیش شاشیدن مخصوصا تو شلوار را دوست دارن تصمیم دارم هر هفته یک قسمت از داستان زندگی خودم راجع به این فتیش را براتون بنویسم

یادمه با اینکه ۵ سال بیشتر نداشتم وقتی با دخترها و پسرها بازی میکردیم هر کس جیشش میگرفت تشویقش میکردم که تو خودش بکنه،بعضی وقتها هم موفق میشدم، هرچی بزرگتر شدم دوست داشتم بازم پسر و دخترها جلوم اینکارا بکنن و خودم هم با اینکه از مامانم خیلی میترسیدم از هر فرصتی به هر بهونه ای برای جیش کردن تو شلوارم استفاده میکردم
دبستانکه بودم دیدن کسانی که جیش میکردن توشلوارشونبرام خیلی لذت بخش بود و خودمم نمیدونستم چرا لذت میبرم ولی دوست داشتم که همکلاسیام جیش میکنن
تو راهنمایی که کم کم معنی سکس و لذت را فهمیدم، متوجه شدم لذت من با بقیه فرق داره و از اون موقع ها بود که تصمیم گرفتم از فتیش خودم با اینکه نمیدونستم اسمش فتیشه لذت ببرم
حتی باچندتا دوستانم هم مطرح کردم فکر میکردم اونها هم مثل من هستن ولی براشون خیلی عجیب بود و مسخرم کردن و حتی به بقیه دوستاشونم میگفتن و منا مسخره میکردن
اون موقع بود که فهمیدم خیلی تنهام و از اون موقع تصمیم گرفتم به هیچ کسی هیچی نگم البته برام ضربه روحی بدی بود چون فکر میکردم همه مثل من هستن
تو راهنمایی یکی دو نفر سر کلاس داشتیم که جیش کردن که یدونشا کامل دیدم و داشتم دیونه میشدم از لذت
تو دبیرستان بیشتر خودم کاملا مخفیانه خودما خیس میکردم ولی بودن کسانی که به هر دلیلی خودشونا خیس میکردن که بعدا براتون تعریف میکنم
دیگه میدونستم که خیلی تنهام و فکر میکردم تو ایران فقط من این طوریم، از زمان دانشجویی وقتی تو نت سرچ کردن فهمیدم من تنهانیستم کلی سایت راجع بهش هست و کلی ادم تو دنیا انواع فتیش شاشیدنا دارن ولی تو ایران از بس مسخره و قضاوت شدن جرات ندارن مطرحش کنن
من دوست دارم تو ایران حالا که لوتی فرصتشا فراهم کرده تو این زمینه براتون خاطره هانا تعریف کنم امیدوارم ازش لذت ببرین
ادامه دارد....
     
  
زن

 
دوستان عزیز فقط اونایی که فتیش شاشیدن دارن بخونن ، لطفا از قضاوت کردن و مسخره کردن اجتناب کنید ، دقیقا لذتی که شما از سکس میبرین ما از این کار لذت میبریم

سوم دبیرستان بودیم با دوستامون دور هم نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم یه دوستامونم مثل حالت دستشویی جلومون نشسته بود و حرف میزدیم یکی از دوستامون یک جک خنده دار گفت و همه خندیدیم تو این لحظه یکدفعه دیدم از زیر شلوار دوستم داره آب میریزه ، از بس خندید نتونست جلو خودشا بگیره ، صاف جلوی چشای من داشت میشاشید تو شلوارش و نمیتونست جلو خودشا بگیره من دیگه نفسم بند اومده بود همیشه دوستاما تصور میکردم که چطور تو شلوارشون جیش میکنن و دیدن این صحنه جلو چشام داشت دیونم میکرد، همه اینا تو چند ثانیه اتفاق افتاد ، دوستم با خجالت به همه نگا کرد و اشک تو چشاش جمع شد همه به جز من بهش خندیدن و اونم گریه میکرد ولی من تو حال دیگه بودم ، بلندش کردن و گفتم بیا بریم دستشویی و گریه نکن تابلو میشه ، رفتیم دم دستشویی ، بردمش تو داشت اروم اروم گریه میکرد کنار گوشش گفتم تو تنها نیستی که جیش کردی و همون موقع یکم زور زدم و تو شلوارم یکم شاشیدم ، چشاش گرد شد دستشا بردم و از پشت گذاشتم به شلوارم تا خیسیا ببینه ، گفت از تو هم ریخت گفتم اره، نفهمید که جلوی چشاش عمدی شاشیدم ، دیگه گریه نمیکرد به خنده ریزی کردم گفتم دلم میخواد بقیشم بریزه تو خودم و جیش کنم تو خودم ، خندید و گفت دیونه شدی ، گفتم دیگه نمیتونم جلو خودما بگیرم و یک لحظه زیرما نگا کردم و‌چند قطره ریخت جلو در دستشویی دوستم گفت بدو برو تو الان همش میریزه، داشتم به آرزوم می رسیدم که جلو یکی بشاشم تو خودم ، دلم میخواست این حرفا را بهم بزنه بهم نگا کرد یه خنده ریزی براش کردم و زد تو سرم گفت خاک تو سر شاشوت کنن و خندید، رفتم تو دستشویی و با شلوار نشستم اومدم بکنم یادم اومد مامانم بهمه منا کشته تا همین جاشم کلی شلوارم خیس شده بود میفهمید نابودم میکرد، بلند شدم و شلوارما در اوردم و با شورت نشستم و خودما ول‌ دادم ، شاش از تو شورتم میریخت پایین و یه قسمتش میرفت پشتم و از عقب شورتم میریخت داغ داغ شده بودم داشتم دیونه میشدم شاشم تموم شد دست کشیدم چندبار رو شورتم تا شاش رو شوتم تا کامل خالی بشه، بلند شدم و ایستادم شورتما در اوردم و دوباره نشستم ، دستما گذاشتم رو کسم دستم بد جور بو شاشما میداد گذاشتم رو‌کسم و مالوندم تا ابم راه افتاد تو اون حال دوستما تصور میکردم که جلوم شاشید تو خودش یه چند دقیقه طول کشید ارضا شدم ، بدنم شل شده بود نای بلند شدن نداشتم ، صدای زنگ اومد بلند شدم خودما جمع و‌جور کردم اومدم بیرون دوستم که شاشیده بود اومد پیشم گفت چیکار کردی آخر من که یکم پشتم خیس کردن میترسم تابلو بشه، گفتم آخرش ریخت تو شورتم ، از اونموقع تا حالا داشتم خودما تمیز میکردم با شیطتنت بهم گفت از قرمزی چشات معلومه چه غلطی میکردی ، بهش گفتم پیش خودمون میمونه گفت اره نگران نباش
     
  
زن

 
دوستان عزیز فقط اونایی که فتیش شاشیدن دارن بخونن ، لطفا از قضاوت کردن و مسخره کردن اجتناب کنید ، دقیقا لذتی که شما از سکس میبرین ما از این کار لذت میبریم

یادمه سال اول دانشگاه بودم و تو آپارتمانمون یه دختر همسایه داشتیم که کلاس اول دبیرستان بود چون درسش ضعیف بود مامانش بعضی موقع ها میفرستادش پیش من تا باهاش ریاضی کار کنم
بعضی وقتها که خسته میشدیم از دوستاش و کاراش حرف میزد و بعضی موقع ها هم حرف سکسی از دوستاش و کارشون میگفت
یه روز گفت که دوستش بهش گفته دخترا اگه به خودشون نرسن کصشون سیاه میشه و دیگه صورتی نمیمونه و منم میترسم اینا را به مامانم بگم ،بهش گفتم من که برا تازه موندم هر روز یکم تو شورتم جیش میکنم بهش گفتم تو تا حالا کردی ؟؟؟ با تعجب پرسید چرا باید بکنم ؟ گفتم یعنی تا حالا نکردی گفت نه ، گفت جدی میکنی گفتم خیلیا میکنن و اینکارا دوست دارن ، همین جور که اینا را میگفتم نفسم داشت بند میمومد کصم داغ شده بود ، خیلی تعجب کرده بود و زیر چشی به خشتک شلوارم نگاه میکرد ، خندیدم و بهش گفتم دزدکی نگا نکن الان نکردم ، باورش نمیشد که میشاشم تو شلوار و شورتم ، بهش گفتم دفعه آخر که کردی تو خودت کردی کی بوده، اول طفره رفت بگه بهش گفتم حرفات پیش من میومنه و تو هم به کسی نگو و بزار برای هم راز دار هم باشیم یکم باهاش حرف زدم کهراضی شد و گفت کلاس چهارم سر کلاس جیشش ریخته و برام تعریف کرد و به بارم تو خواب اول راهنمایی تو تختش جیش کرده بود داشت خجالت میکشید و اینا را میگفت گفتم خجالت نداره که من از کار لذت میبرم، بعد منم براش گفتم یه چند باری که جیش کرده بودم، با تعجب غیر قابل باوری نگا میکرد بهم باورش نمیشد دختر به این بزرگی تو شلوارش جیش میکنه براش توضیح دادم که من فتیش دارم و از این کار لذت میبرم ، کتابا کلن گذاشته بودیم کنار و متوجه ساعت نشده بودیم که مامانش اومد دنبالش و رفت ، یکم استرس گرفتم که نکنه به کسی حرفی بزنه ، گذشت تا هفته بعدش اومد دلم میخواست حرفی بزنه و اون شروع کنه یکساعتی که گذشت و درسش دادم یکم بهش استراحت دادم و گفتم چه خبرا؟ یهو با یه خنده شیطنت واری گفت پریشب تو شورتم تو دستشویی جیش کردم، یهو ضربان قلبم رفت بالا، متوجه شد داره صورتم قرمز میشه بهش گفتم خب ، گفت خوب بود ولی ترسیده بود همشا بکنه، بهش گفتم یه روز که تنهایی بیا تا با هم بکنیم و به خشتکم نگا کردم و زور‌زدم سریع نگاهشا دوخت به شلوارم و با یه نگاهی که پیدا بود حشری شده گفت میخوای بکنی گفتم ارهههههه و یکم جیش کردم جلو شلوارم خیس شد گفت وایییییی جیشششش کردی و با خنده شیطنت واری بهم نگا کرد ، داشتم دیونه میشدم دام میخواست وقتی از جاش بلند میشه به دایره زیرش خیس باشه، گفتم تو هم داری گفت اره ولی الان نمیشه میترسم بکنم ، گفتم باشه هر جور دوست داری اصلا نمیخواستم بهش فشار بیارم دوست داشتم هر وقت دلش خواست جیش کنه تو خودش، بهش گفتم بیا ادامه بدیم مشغول درس شدیم یه ۱۰ دقیقه که گذشت یهو گفت منم شاشیدم و یه اهی کشید، اب از کصم راه افتاده بود گفتم جدی کردی گفت واییی اره خاک تو سرم گفتم چرا اشکالی نداره که جیشت میمومد گفتم ببینم برگشت پشتشا دیدم به دایره کوچیک خیس شده بود با ترس گفت پیداشت گفتم نه زیاد قشنگ پیدا بود خانم شاشیده ولی گفتم بهش بگم میترسه گفتم نه خیلی، بعد گفتم بیشتر از این نکن و نیم ساعت دیگه باهاش کار کردم تا خسک بشه شلوارش و فرستادمش رفت داشتم دیونه میشدم پنجمین بار بود که میدیدم یه دختر بزرگ جلوم میشاشه، رفتم تو حموم و با شلوارکم و ایستاده خودما ول دادم تو خودم و حسابی خودما خیس کردم شاش از همه جای شلوارم میرخت و رو رونهای پاهام جریان داشت و رفتم زیر دوش و صحنه ای که بهم گفت شاشیدم و تصور میکردم و خودما میمالوندم تا ارضا شدم
ادامه دارد...
     
  
زن

 
میبریم

از اون ماجرا یک هفته گذشته بود به یاد اونروز که افسانه جلوم شاشید هر روز خودارضایی میکردم اینکه تونسته بودم کاری کنم که یه دختر بزرگ از شاشیدن تو شلوار خوششش بیاد داشت دیونم میکرد لحظه شماری میکردم سه شنبه بشه و دوباره افسانه بیاد ، یادمه یکشنبه بود مامانم گفت افسانه دم دره کارت داره پریدم جلو در که مامانم تعجب کرد دیدم دم در با ذوقی گفت مامانم فردا عصر خونه نیست بهش گفتم یواشتر مامانم شک میکنه بهش گفتم مطمئنی مامانت نمیاد گفت اره، گفتم خب چیکار کنیم با یه عشوه نازی گفت بیا با هم تو شلوارمون جیش کنیم دیگه نفسم به شماره افتاده بود خودمم صدام دیگه در نمیومد گفتم باشه بهت خبرشا میدم و فرستادمش رفت و خودمما جمع و جور کردم که مامانم متوجه تغییر صدام نشه و اومدم تو نشستم مامانم گفت چیکار داشت شک کردم شنیده که گفت فردا مامانم نیست، بهش گفتم میگه فردا مامانم نیست و امتحان داره پس فردا اومده میگه اگه فردا سوال داشتم میای کمکم کنی مامانم هم یکم غر غر کرد که زیادی بهش رو‌ندم و پول تدریس را کامل بگیرم و اینا گفتم باشه، از بس حشری بودم سریع بلند شدم برم اتاقم و خودارضایی کنم فکر فردا داشت دیونم میکرد، داشتم میرفتم مامانم گفت راستی فردا من عصری میرم خونه خالت میای؟ پاهام شل شد یعنی مامانم هم فردا عصر نیست. سریع گفتم نه و من درس دارم و نمیام ، مامانم هم تعجب کرد چون همیشه باهاش میرفتم خونه خاله و هیچی نگفت رفتم تو اتاق شورتم خیس خیس بود خودم موندم که شاشیدم تا آب کصمه که انقدر خیس کرده شورتما بعد از ماجرای دوستم تو مدرسه یکی دو بار دیده بودم دخترایی که جلوم شاشیده بود تو شلوارشون ولی این فرق داشت اونا اتفاقی بود ولی افسانه میخواست عمدی بشاشه تصورشم دیونم میکرد رفتم حموم و تا میتونستم خودارضایی کردم انقدر بی حال شده بود که نمیشد خودما جمع کنم بوی شاش پیچیده بود تو حموم دو بار تو حموم تو شورت شاشیدم به بارش تو شورت خودم به بار تو شورت مامانم که از لباس چرک سبد برداشتم قلبم تند تند میزد اصلا خواب به چشام نمیومد تا صبح شاید دو سه ساعت خوابیدم، همش فکر افسانه تو سرم بود ، صبح بهم پیام زد میای؟ بهش جواب دادم دو تا شورت یه شلوار تو خونه به شلوار لی و یه تی شرت بیار تا میتونیم آب بخور منم تنهام بیا اینجا راحتتریم ، یکم بعدش پیام داد باشه فقط بعدش لباسما چیکار کنم گفتم خودم برات تمیزش میکنم فقط مامانت نفهمه لباسات خونه نیست گفت باشه، فقط یه کوچولو دلهره داشتم که کسی بفهمه چون سه سالی بود مامانم با شلوار خیس منا ندیده بود خیالش راحت شده بود که شاشیدن تو شلوار از سر دخترش افتاده نمیدونست که دخترش فقط با فتیش شاشیدن تو شلوار حال میاد، شاید جالب باشه براتون ولی من اگه ۲۴ ساعتم فیلم پورن بیینم حتی یه ذره هم حشری نمیشم ولی کافیه از زیر مانتو یا شلوار به دختر یا پسر یه قطره بیوفته انقدر قلبم تند تند میزنه که نفسم به شماره میوفته ، ساعت ۴ شد و مامانم رفت یه ربع صبر کردم مطمئن شدم که مامانم چیزی جا نزاشته باشه و بهش زنگ زدم گفتم تا کی تنهایی گفت تا شب مامانم با بابام میاد گفتم زود بیا بالا، یه ربع بعدش زنگ خونه خورد درا باز کرد دیدم افسانه بدون مانتو دم دره و وسط پاهاش یه دایره خیسه ‌و داره با شیطنت نگام میکنه اب کصم راه افتاد اوردمش تو‌گفتم کجا شاشیدی گفت تو اسانسور کردم گفتم دیونه یهو یکی میدید تو را گفت نه حواسم بود بلد شدم این هفته دو بار تو مدرسه یواشکی کردم نمیتونستم حرف بزنم نفسم داشت بند میومد داشتم خودمم از شاش منفجر میدم سریع بردمش تو دستشویی و سرپا نشوندمش و خودم روبروش نشستم و به اهی کشیدم و اب زیر پاهام راه افتاد بهم خیره شده بود و داشت میدید هنوز براش باور کردنی نبود که انقدر راحت تو خودم میشاشم اخه من معلمش بودم دانشگاه میرفتم تو کصم و رونهام و زیر شلوارم غوغا بود و شاش بد جور داشت جولان میداد تو شلوارم تو همین حین دیدم کم کم از زیرش داره شاش میچکه و سینه هاشا میمالونه منم همین جور که میشاشیدم شروع کردم نوازش کردنش و دیدم شاشش را ول داد به شلوار لی ابی کم رنگ دوشیده بود زیر خشتکس خیس خیس بود بهم میگفت وای شاشیدم وای دارم جیش میکنم تو خودم وای شاشیدم یهو تو همین حین گوزید و سرخ شدگفت خاککککک تو سرم گفتم راحت باش عزیزم توالته دیگه ادم همه کاری میکنه توش جفتموش حسابی شاشیدیم به خودمون بلند شدم بهش گفتم یک صبر کن تا یکم اب شلوارمون خشک بشه بریم حموم
ادامه دارد...
پ ن: دوستان عزیز که به من پیام میدین از همه شما عذر خواهی میکنم چون من تازه عضو شدم قادر به پاسخ دادن در خصوصی نیستم و باید بیش از ۵۰ پست بزارم تا بتونم جواب شما عزیزان را بدم کمی صبر کنید تا به تمامی سوال شما پاسخ بدم ممنون از محبت همه عزیزان
     
  
زن

 
دوستان عزیز فقط اونایی که فتیش شاشیدن دارن بخونن ، لطفا از قضاوت کردن و مسخره کردن اجتناب کنید ، دقیقا لذتی که شما از سکس میبرین ما از این کار لذت میبریم

افسانه را بردمش حمام و هر دو ایستادیم دوشا باز کردیم گفت من موهام خیس نشه مامانم میفهمه گفتم باشه شلوارشا از پاهاش در اوردم و روبروم گرفتم گفتم ای دختر بد جیش کردی تو شلوارت با شیطنت میخندید و نگام میکرد یهو گفت اجازه خانم شما هم جیش کردین هر دو خندیدیم، شرت قرمز خیسش هنوز پاش بود ودرش اورد و کصشا دیدم معلوم بود دست نخوردس بهش گفتم پسرم این کصا دیده گفت نه تا حالا تو این حال دوش کوچیکه را گرفتم بهش خودش دست کشید و تمیزش کرد بو شاش پیچیده بود دوشا دادم دست خودش و من همین جور که خودشا میشیت منم شلوار و شورتما در آوردم یهو‌چشما دوخت به کصم گفتم قشنگه خندید گفت اره ، گفتم از کسیا دیدی گفت ارهههه بابا از دوستاما تو مدرسه و دختر خاله هاما دیدیم با هم میریم حمام، گفتم خب تو مدرسه هم کردی برام تعریف کن ببینم، و دستما گذاشتم رو کصم و مالوندم گفت میخوای بمالونی گفتم اره و نشستم کف حمام، گفت منم میخوام گفتم همین جور که میمالی بگو ببینم چیکار کردی، گفت تو مدرسه زنگ فیزیک بود و از صبحش نرفتم دستشویی حسابی جیش داشتم، بعد صبر کردم تا زنگ سوم و سر کلاس که رفتیم اول یکم جیشما ول کردم در حدی که شورتم خیس شد خیلی ترسیدم یه نگا کردم ببینم کسی حواسش هست یا نه یاده اون دختری افتادم که سر کلاس جلو خودم میشاشید نفسم دیگه در نمیامد داشتم ارضا میشدم گفت دوباره کردم فقط میترسیدم اختیارش از دستم دربره و ول بشه دوباره یکم کردم و قشنگ حسش کردم از زیر پاهام داره رد میگیره تو شلوارم تو همین لحظه من با چند تا تکون ارضا شدم بدنم شل شده بود گفت شدی گفتم بگو بگو بگو فقط گفت دوباره کردم و اینبار از زیر رونام چکید دیگه ترسیدم و نگه داشتم خودما داشت قطره قطره ازم میریخت میدونستم اگه صبر کنم آبروم میره رفتم به معلم گفتم پریود شدم برم بیرون گفت برو بدو رفتم دستشویی و تو را دیگه داشت قشنگ میرخت رفتما شلوارما در اوردم و نشستما و بقیشا کردم و تا امدم برم خونه هنوز نم داشتم ترسیدم به سرویس نم بزنه ولی نزد اینا را گفت تند تر مالوند خودشا فهمیدم میخواد ارضا بشه گفتم منم بعضی شبا تو جام یکم جیش میکنم و میخوابم گفت جدی گفتم اره قبل خواب در حد به نربکی زیرم جیش میکنم و میخوابم یهو دیدم داره جیغش در میاد و با تکون میخوره فهمیدم داره ارضا میشه و شد یکم نازش کردم و بلندش کردم خودما و اونا خشک کردم و رفتیم بیرون از حمام ساعت داشت ۶ میشد براش یکم هندوانه اوردم گفتم بخور جیشت بگیره دوباره و خودم با ولع خوردم گفتم تو هم بخور دیگه،. اونم شروع کرد به خوردن گفتم همین جورکه میخوری زورم بزن که جیشت بگیره،بعد لپتاپما اوردم و فیلم هایی که داشتم از جیش کردن تو شلوار داشتم بهش نشون دادم با کنجکاوی نگا میکرد و سوال میکرد ازم که این مال کدوم کشوره ...
ادامه دارد
     
  
مرد

 
خاطره گیر دادن زن عموم‌به من
یادمه شونزده هفده سالم بود خونه عموم درس میخوندم.یه روز عموم برا یه ماهی رفت یه شهری.شبا من جدا هال می خوابیدم زن عموم با بچه هاش تو اتاق.یه هفته گذشت یه شب زن عموم گفت من‌شبا می ترسم امشبو پیشم بخواب.منم بی خبر گفتم باشه. جا بچه هاشو تو هال انداخت و من خودشو تو اتاق .بعد دسشویی رفتم اتاق دیدیم قشنگ کیپ هم انداخته .رفتم تو جام بعدش زن عموم اومد .پشت به من دامنشو کشید پایین وای با یه ساپورت بدون شورت خم شد همه چیزش معلوم بود منم بد سیخ کردم. ولی خب زن عموم بود نمی شد.اومد تو جاش پرسید داود خوابیدی؟ منم میخواستم زود بخوابه یه کف دستی به عشقش برم.)صدا ندادم.پشت به من با اون کون قلمبش خوابید.بعد یه نیم ساعتی خواستم شروع کنم یدف دیدم یه چیز نرم داغ چسبی بهم.زن عموم رو شکم ازبغل کون و کمرشو چسبونده بود به پام.من تکون نخوردم .بد جور تحریک شده بودم .مثلا خوابه یه غلتی زدبه شکم یه پاشو با زانو انداختم رو من. .منمتکون نخوردم.داره انگار خواب می بینه تو خواب حرف می زدو اخ واوخ می کرد .یه غلت دیگه کامل اومدبه صورت ضربدری رو من اون به شکم منم به پشت.چون سرش از من دور بود برعکس هم بودیم نمی دونست بیدارم یا خودشو زده بود به بی خیالی.شروع کرد به تکون دادن خودش منم زیرش سیخ سیخ بودم یه دوسه تا که زد کمر و پاشو سفت کردو یه دف شل شد. بعد دو سه مین اروم خودشو کشید کنار و درست خوابید تا خوابش برد منم کف دستیمو رفتم صبح که بیدار شدم دیدم حمومه اومد بیرون همش رو به من‌لبخند میزد. گفت دیشب همش وول خوردی اومدی رومن تو دلم گفتم اره ارواح کوست ولی به ظاهر گفتم ببخشید. تا چن روز تکرا ر نشد یه بارم باز نزدیکا اومدن عموم تکرار کرد. طفلی بد حشری بود الان بیوه شده هروقت می بینمش اون شبا می افته یادم.
     
  
صفحه  صفحه 16 از 21:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بهترین داستان های و خاطرات سکسی را اینجا بخوانید

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA