انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

خاطرات سكسی پیرمرد(زیر شلواری)


مرد

 
( اعترافات سكسي (هاله&سميرا) ) قسمت چهارم
هميشه بهش ميگفتم مژه هاى قشنگي دارى مژه هاش فر و بلند بودن فكرم توي زيبايي مژه هاش بود اما اون داشت با برق چشمام حرف ميزد اون سمت چپم بود دست راستشو كشيد روي موهام يكم خودشو كشيد روم يهو دستاشو آورد پايين هر دوتا دستمو گرفت توي دستاش گونه سمت چپمو بوسيد رفتم توی آغوش گرمش نگاهش فقط به لبام بود آروم گفت لباتو بده گفتم نه من نميتونم تفتو بخورم گفت حرف نزن چشاتو ببند مطمئنم خوشت مياد منو بيشتر به سمت خودش كشيد چشمامو بستم به اين فكر كردم تجربه هاي جديد میتونه جذاب باشه گوشه لبامو يه بوس كوچولو كرد بعدش آروم لباشو كشيد رو لبام چشمام همونجوری بسته بود لباش لبامو ناز میكرد خودمو بيشتر بهش چسبوندم اونم كم كم محكمتر لبامو خورد منم با ريتم اون شروع كردم ميك زدن لباش آه ه ه لباش و تفش اونقدرا هم بد نبود شايدم خوب بود از رو لبام اومد اينورتر زبون ميزد تا رو گردنمو ريز ريز بوس ميكرد و آروم ميك ميزد لباشو كه گذاشت روی گردنم يه لحظه حس كردم نفسم حبس شد همينطوريکه داشت گردنمو ميخورد دستشو میكشيد توی موهام خودمو يكم جا به جا كردم گفت خوشت مياد ...!!! گفتم اووووهوم خوبه يكم ديگه گردنمو ليس زد چشمامو باز كردم نگاهش كردم توی چشماش يه دنيا مهربوني ديدم و بس يكم ديگه گردنمو خورد تا لباشو گذاشت انگار منو برق گرفت گفتم ااااااااىیییییییییی سميرا تفی يهو گفت بميری توام با اين لوس بازيهات گفتم ببخشيد ولي آخه خيلی تفيه پا شدم نشستم گفتم يه دقيقه وايستا يه دستمال گرفتم گردنم رو پاك كردم خندش گرفته بود گفت تو الان تفمو خوردی لوس بازی درنيار يه لبخند به نشونه عذر خواهی بهش تحويل دادم و اين بار من رفتم لباشو بوس كردم همونطوريكه كنارش نشسته بودم دستمو انداختم دور گردنش يكم لبای همو خورديم اينبار زبونشم خوردم اون دوباره رفت روی گردنم گفتم گاز نگيريااااااااااا چقدر اذيتش كردم اين موجود مهربونو همينطوریكه اون داشت از اينور گردنمو ميخورد منم از اينور رفتم سراغ گردنش سعى میكردم زياد فشار ندم بيشتر فقط لبامو میكشيدم روش حسابي تفی شده بودم ولي ديگه چيزی نگفتم به نظرم لذت بخش بود به اين فكركردم كه منم به اون لذت بدم اگه دوستش نداشتم اجازه اين كارو كه بهش نمیدادم يهو هولم داد روی تخت خودشو انداخت روم از گردنم تا روی سينه هامو ليس ميزد گفتم سميرا يه جوري ميشم ...!!! گفت جووووووونم تو خوشت مياد منم يه جوری ميشم آروم لباشو میكشيد جاي بندهاي سوتينم...!!! ومن فقط آروم ناله ميكردم اون در ادامه با زبونش سينه هامو خوردن گفت چقدر شيرينی تو ژاله جونم...!!! خودشو انداخت روم لباشو آورد نزديك لبام گفت ميزاري لباتو ببوسم ...!!! منم در جوابش شروع كردم به ميك زدن لباش لبامو ول كرد دوباره رفت سراغ سينه هام يكم انگشت كشيد روش منم فقط داشتم حال ميكردم آروم آٱٱٱٱيییییی و اااااوي میگفتم توی همون حالت كه اون تقريبا خودشو انداخته بود روم منم دستمو بردم زير شروع كردم يكم با سينه هاش ور رفتم زياد نذاشت بخورم بيشتر دوست داشت خودش بخوره میگفت آخه تو خيلی خوشمزه ای گفتم چه مزه ايم ...!!! گفت تو آناناسی بزار آناناس بخورم سريع افتاد به جون سينه هام من همش آآآییییییى و اویییییییی میكردم اونم میگفت چه خبرته دختر هاااااااااا ...!!! گفتم تقصير توئه درد میگيره انقدر محكم ميخوری گفت انقدر خوشمزه ای كه نميتونم آروم بخورم خودمو كشيدم توی بغلش چند دقيقه بعد توی بغلش از شدت شهوت بخودم لرزيدم سميرا خودش رو رو من انداخت يه بار ديگه لبامو بوسيد گفت زياد اذيتت كردم خانومي...!!! گفتم نه خيلی هم خوب بودومنم لبشو بوسيدم گفتم حالا نوبت توست و اون با بوسيدن مجدد لب هاي من گفت ميخوام نازم رو بخوري منم با اين خيار حالتو جا ميارم و بلافاصله برعكس نشست رو سينه من و كم كم با خيار شروع به نوازش ناز من كرد با تحريك من كم كم اون نازش رو به دهنم نزديك كرد و منم مشغول ليسيدن ناز اون شدم چند لحظه بعد منو اون آروم آروم خيار داخل كوسم كرد و با چند بار رفت و آمد من بخودم لرزيدم و با يك مكثي دوباره ادامه داد با همين تفسير با تحريكات مجدد اون دوباره لرزيدم ...!!! ديگه حالي برام نمانده بود و تو عالم نئشگي و شهوت احساس كردم خيار تو كوسم چقدر گرم شده و كم كم داره كلفت تر ميشه يكم دقت كردم ديدم دو دست علاوه بر دستاي سميرا رونهاي منو بالا برده با تكون خوردن هاي شهوتي سميرا ديدم كامران مشغول گائيدن من هست ...!!! همون موقع بخودم اومدم ولي تحريكات كامران با تلمبه زدن هاي ماهرانه مانع از هر چيزي ميشد بي اختيار خودمو به اون سپردم و گذاشتم هر كاري كه بخواد بكنه اون بعد از چند بار تلمبه زدن منو دوباره منو لرزوند و همزمان سميرا رو كنار من خوابوند و مشغول گائيدن اون شد و من در اوج ناباوري داشتم سكس اون خواهر و برادر رو تماشا ميكردم بعد از دقايقي اينبار در حضور سميرا اين من بودم كه براي يك هم آغوشي با كامران آماده ميشدم خوب اون قبل از هر چيز منومحكم فشارم داد به خودش اول رو پیشونیم رو بوس كرد و بعد یه كم از خودش جدام كرد یه كم تو چشم هم نگاه كردیم و سرش رو جلو آورد و شروع كردیم از هم لب گرفتن زبونش رو كرده بود تو دهن من و میچرخوند بعد زبونم رو كشید تو دهنش و شروع كرد به مكیدن دستشم از بالا داشت سینه هام رو میمالید یه كم گذشت من رو خوابوند روی تخت بعد هم خوابید كنارم از گوشم شروع به خوردن كرد گوش و گردن بعد اومد پائین تر تا رسید به بالای سینه هام یكی یكی لیسشون میزد و نوكشون رو می خورد. دستشم گذاشته بود روی كوسم داشت میمالیدش یه كم سینه هام رو خورد و بلند شد گفت هاله جون اجازه میدی؟ با سر بهش گفتم آره. یه كم از رو كوسم رو مالید بعد یه بالشت گذاشت زیر كمرم از دم سوراخ كونم دستش رو میكشید بالا وسط كوسم رو یه كم بیشتر و فشار میداد تو كوسم و بعد با دستاش تاجكم رو میگرفت تكون تكون میداد و میكشید بعد باز برمیگشت سمت پائین من حسابی تحریك شده بودم دستم رو كرده بودم لای موهاش و سرش رو به سمت كوسم فشار میدادم ناله میكردم و آروم بهش میگفتم جوووووونننننن آیییییییی.اونم ادامه داد تا دیگه صدای من بلند شد و با یه لرزش شدید و یه آیییییییییییییییییییییی بلند اورگاسم شدم دستش رو از كوسم بلند كردم داشت لبخند میزد دیدم چه كیر بزرگی داره كلفت و دراز حسابی باد كرده بود مثل فنر تكون میخورد بلند شدم نشستم لب تخت اومد جلو با دستم كیرش رو گرفتم یه كم مالیدم بعد آروم و با احتیاط كردمش تو دهنم خوشش اومده بود شروع كردم به ساك زدن با دستم تخماش رو میمالیدم اونم فقط آه میكشید و با دست سینه هام رو میمالید حسابی سرعتم زیاد شده بود كه كیرش رو از دهنم بیرون كشید بعد بلندم كرد گفت بیا بشین روی كیرم پاهم رو كنارش گذاشتم خودش كیرش رو با كوسم میزون كرد و من رو نشوند روی كیرش حسابی كوسم پر شده بود یه كم نشستم بعد با كمك اون شروع كردم بالا پائین كردن كامران هم خودش رو بالا پائین میكرد با كیرش تو كوسم ضربه میزد بعد بلندم كرد به حالت سگی خوابوند و از پشت كیرش رو گذاشت جلوی سوراخ كونم برگشتم نگاش كردم و دستم رو دراز كردم كیرش رو یه كم پائین دادم تا رفت جلوی كوسم گفتم حالا درست شد گفت هاله جون گفتم اصرار نكن فایده نداره یه كم خودم رو عقب دادم كیرش رفت تو كوسم شروع كردم خودم رو عقب جلو كردن از قصد سرعتم رو زیاد كردم كه زود تر ارضاء بشه فكر كونم به سرش نزنه اونم با دستش سینه و تاجكم رو میمالید منم براش حرفهای خوب خوب زدم كه زود تر ارضاء بشه بهش میگفتم بكن كوسم داره حال میكنه تموم كوسم پر شده كوسم سرعت میخواد اونم فقط ناله میكرد و كیرش رو تو كوسم میكرد دیگه آخرش بود منم داشتم اورگاسم میشدم یه كم خودم تكون رو بیشتر كردم تا به اورگاسم رسیدم همون موقع كامران كیرش رو از كوسم بیرون آورد وبا صداي بلند گفت سميرا بيا اين دختره ناشيه و كاري نتونست انجام بده سميرا و كامران دوباره هم آغوش شدند و چند دقيقه بعد سميرا نه تنها از جلو بلكه با دادن يك سرويس جانانه از كون كامران رو به فيض رسوند اون تموم آبش رو كمرسميرا خالی كرد بعد بی حال افتاد رواون چند دقیقه بعد بلند شد تازه من بخودم مي اومدم كه به اصراراونا با هم رفتیم حموم اونجا كامران و سميرا اقرار كردند كه چند ساله با همديگه سكس دارند بعد اونا من رو قشنگ شستند ويك سرويس ديگه تو حموم من با كامران سكس داشتم البته هم از جلو و هم از پشت تا اينكه بعد از اتمام كار اومدیم بيرون بعد از اون دوستي منو كامران و سميرا شكل و شمايل تازه اي گرفت. منو سميرا گاها با هم و بعضي از مواقع تنهائي و گاهي با ژاله بطور مشترك بغل كامران در حال اوج گرفتن بوديم خوب اين وسط دسترسي سميرا به كامران بيشتر از من و ژاله بود و من در نبود كامران در مواقع لزوم با ژاله ويا سميرا خودمو آروم ميكردم...!!! ارتباط منو كامران همچنان ادامه داشت تا اينكه داداش سعيد و پسر عمو محمود همزمان با هم راهي خدمت سربازي شدند همون موقع كامران بواسطه تك فرزند بودن كفالت مادر و خواهرش رو گرفت و از رفتن به خدمت معاف شد بعد از اون ارتباط منو كامران و ژاله از خونه اونا به خونه ما كشيده شد و نهايتا تو يك ارتباط سه نفره بين منو كامران و ژاله مامان مهناز مچ مارو گرفت ...!!! سرتون رو درد نيارم بعد از كلي دعوا و درگيري قصه بگوش مادر كامران رسيد و اونم با خواهش و تمنا و قول جراحي و دوخت و دوز پرده منو ژاله مامان مهناز رو قانع كرد كه قضيه رو پيش خودمون نگه داره ...!!! خوب به واسطه اين جريان منو ژاله يك دو هفته اي از رفتن تو بغل كامران محروم شديم و بعد از دو هفته دست به دامن سميرا شديم و نهايتا با همكاري اون و سيمين زن عمو بهناز به گائيدن رفت و بعد از اون نوبت به مامان مهناز رسيد اونم مثل جاري خودش طعم لذت كير كامران رو چشيد و كم كم رضايت كوسدهي منو ژاله رو صادر كرد ديگه كامران وقت سر خاروندن نداشت هروز يك و يا دو جنده رو آبدهي ميكرد تا اينكه كامران تو يك كارخانه خودروسازي مشغول بكار شد و نوبت عيش و نوش ما كمتر شد شايد درهفته يكبار و اونم مشترك منو هاله و مامان مهناز با زن عمو البته ظاهرا شب ها سميرا و مادرش وقتي هم براي خودشون گذاشته بودند و البته نبايد اين وسط از تقويت هاي مادركامران غافل شد چون همه ما بواسطه اون تقويت ها از چشمه كامران سيراب ميشديم...!!! يادمه اين ارتباط درست 2 سال ادامه داشت تا اينكه داداش سعيد و پسر عمو محمود از خدمت برگشتند چند وقت بعد همه ما امتحان كنكور رو داديم و منتظر جواب كنكورشديم با اعلام قبول شدن ژاله و داداش سعيد تو رشته دلخواه خودشون ( حقوق ) خانواده علي الخصوص بابا جمشيد بي نهايت خوشحال شد و نهايتا ترتيب جشن و مهموني رو داد شايد تو همين مهموني بود كه بنوعي خوشي دوران جواني ما بسر اومد اونشب همه ما سرگرم رقص و بزن بكوب بوديم و خوش ميگذرونديم سميرا خبر از هم آغوشي پنهاني غير متعارف كامران رو با زن عموبهناز برامون آورد درست زماني منو سميرا به ميعادگاه رسيديم كه زن عمو فارغ از يك سكس جانانه با كامران جاي خودش رو به مادرم داد و اون با كمال خونسردي سكس جانانه اي با كامران كرد و نهايتا كامران وقيح و بي شرم نهايت لذت و شهوت رو اونشب برد يك هفته بعد سعيد و كامران درگيري سختي با هم داشتند ظاهرا سعيد مچ كامران و دوست دخترش رو گرفته بوده و اين اختلاف دامن ما رو گرفت و پاي خانواده ما از خونه كامران بريده شد سعيد براي ضربه زدن بيشتربه كامران يك هفته بعد به خواستگاري سميرا رفت و با شنيدن پاسخ منفي از مادر سميرا خيلي عجولانه از دختر عمو سيمين خواستگاري كرد اون با شرط رفتن از ايران خواست مانع از اين وصلت بشه ولي با سماجت سعيد اون يك ماه بعد رسما عروس خانواده ما شد تو جشن عروسي سعيد و سيمين با خبر شديم كه پسر عمو محمود هم خاطرخواه سميرا شده و بعد از چند وقت اونم رسما به خواستگاري سميرا رفت تازه سعيد و سيمين راهي آلمان شده بودند كه بعد از يك كش و قوس سميرا عروس خانواده عمو شد ...
     
  
مرد

 
( اعترافات سكسي (هاله&سميرا) ) قسمت آخر
چند روز بعد از عروسي سميرا و پسر عمو محمود همراه شيوا (مادر سميرا) به واسطه ادامه تحصيل سميرا تو رشته پزشكي به شيراز رفتند من تازه از شك رفتن سيمرا و سيمين در اومده بودم كه با خبر شدم كامران هم قصد سفر كرده اون با بورسيه شدن از طريق شركت خودروساز تونسته بود براي ادامه تحصيل ازيكي دانشگاههاي سوئد پذيرش بگيره همون موقع مادر كامران طبق وعده خودش منو ژاله رو با جراحي روبراه كرد شايد باوركردنش براي شما ممكن نباشه ولي بعد از اون منو ژاله چند ماهي تو شك عميقي بوديم هرچند با قرص و دارو بحال معمولي و بي خيالي ميرسيديم ولي از داخل تهي بوديم حال و روز ما اونروزها ديدني بود چپ و راست حال خودمون و خانواده رو ميگرفتيم چند ماه بعد كم كم داشتيم به دوري سميرا و كامران و سيمين عادت ميكرديم كه نوبت به خواستگاري ژاله رسيد و اون با پسر عمو حميد ازدواج كرد هرچند اون از نظر سني كوچكتر از ژاله بود ولي با ورزش هيكلي تنومند براي خودش دست و پا كرده بود از همه مهمتر اون از سربازي معاف شده بود و پيش عموم مشغول بود سالهاي اول ژاله و سميرا سرگرم خانواده و دانشگاه بودند چند ماه بعد ژاله حامله شد و نهايتا تو هفت ماهگي اون با خبر شديم كه سميرا زايمان كرده و پسرش مسعود رو بدنيا آورده و با فاصله 2 ماه ژاله رويا رو بدنيا آورد 2 سال بعد سميرا نازي رو زائيد و ژاله نادر روبدنيا آورد ...!!! چند سال بعد ژاله بعد از فارغ التحصيلي دفتر وكالت زد و سميرا هم درسش تموم شد وتو شيراز مشغول طبابت شد اونموقع ها من دانشجو بودم و بعد از تموم شدن دوره كارشناسي داشتم دوره فوق ليسانس رو طي ميكردم كه با يكي ازهم دانشگاهي خودم ازدواج كردم چند ماهي ازدواج ما دوام نياورد و بخاطر اختلاف خانوادگي طلاق گرفتم يك سال بعد از فارغ التحصيلي تو يك شركت مهندسي مشغول بكار شدم درست يك هفته بعد خبر تصادف مادر سميرا رو شنيديم حال همه منقلب بود سميرا براي دفن مادرش به تهران اومد چند روز بعد كامران هم به اون ملحق شد و منو و ژاله با ديدن مجدد اون و سميرا تو مراسم ختم تازه بخودمون اومديم اون همراه خودش پسري داشت كه همون موقع بيشتر از سن خودش نشون ميداد ظاهرا اون مي بايست 10 سال سن مي داشت ولي قد و قواره يك پسر 14 ساله رو داشت اسمش رو كامران (امير) گذاشته بود اون همراه مادرش (ماريا) براي ختم مادربزرگ خودش به تهران اومده بود...!!! اونا بعد از تموم شدن مراسم با چند بار مسافرت رفت و برگشت بلاخره در تهران ساكن شدند و از قضا كامران شد همه كاره اون شركت مهندسي كه من در اون مشغول بودم كم كم من با ماريا گرم گرفتم و چند ماه بعد منو ماريا تبديل به دوستان خيلي صميمي شديم با ادامه دوستي منو و ماريا كم كم ژاله هم با ماريا آشنا شد با رفت و آمد دوباره با خانواده كامران منو ژاله از شك چند ساله خارج شديم اوايل اين رفت و آمدها درحد مهموني و شب گذروني بود تا اينكه دوباره بساط عيش و نوش دوران جواني درما زنده شد كم كم اين عيش و نوش به اولين هم آغوشي با كامران ختم شد ارتباط ما با كامران از هفته اي يكبار به هفته اي 2 و 3 بارهم رسيداين قضايا يكسال و نيم ادامه داشت تا اينكه مادر ماريا فوت كرد و چند هفته اي اين ارتباط قطع شد بعد از برگشت ماريا و كامران از سوئد يه روز منو سميرا و كامران خلوت كرده بوديم كه ماريا بطور اتفاقي ماريا مارو غافلگير كردو كامران مجبور شد با عجله منو سميرا رو تو كمد لباس پنهون بكنه و بعد با خود اون تن به يك سكس اجباري بده بعد از اون ماجرا اجبارا منو سميرا و ژاله و كامران يكي دو هفته مجدد ارتباط بين مون برقرار نشد تا اينكه كم كم ماريا ارتباط ما رو يه رنگ و بوئي تازه داد بطوري كه اون با تنبيه كامران چند وقتي سكس خودش و مارو با اون قطع كرد و ما بناچار با خود ماريا سكس زنانه داشتيم بعد ازچند ماه ماريا پاي خواهرش لينا رو هم كشيد وسط ...!!! هاله اينجا مكثي كرد و با اشاره اي به لينا از اون خواست تا اونم اعتراف سكسي خودش رو شروع بكنه و لينا با عذرخواهي از جمع گفت خانوما من زبان فارسي رو كامل بلد نيستم و نمي تونم مثل هاله جان صحبت كنم براي همين من اعتراف سكسي خودم رو خلاصه ميكنم و شروع كرد به صحبت" لينا با تائيد حرف هاله شروع كرد از دوران نوجواني وبلوغ خودش و ماريا گفتن كم كم رسيد به آشنائي پدرم (كامران) و (ماريا) و نهايتا سكس اونا درحضور اون و بعد سكس مخفيانه با پدرم و حامله شدن از اون و ازدواج مخفي با پدرم بدون اطلاع از خانواده و نهايتا با مشخص شدن علائم بارداري خواستگاري رسمي پدرم از خانواده اون كه نافرجام بوده و ترفندخواهرش ماريا وپيش دستي كردن اون براي ازدواج با پدرم و متقاعد كردن خانواده اونا توسط لينا و نهايتا ازدواج رسمي پدرم با ماريا همچنين توضيح داد كه بنابه قانون و عرف پدرم نمي تونست با هراونا ازدواج بكنه از طرفي ماريا هم قبول نمي كرد كه از پدرم بعد از چند ماه ازدواج جدا بشه براي همين اونا تصميم ميگيرند به تلافي كار لينا اونو توزندگي شريك كنند و اين راز رو براي هميشه پيش خودشون نگه دارند از اون به بعد هر دو خواهرشريكي با كامران زندگي ميكنند اونا با بالا اومدن شكم لينا براي مخفي كردن اون از ديد خانواده و دوستان تصميم ميگيرندبه بهانه كار تحقيقاتي اونو به شهر " گوتبورك " بفرستند ماريا براي تكميل نقشه خودشون جلوي پدرو مادرش نقش بازي ميكنه وبا ادعا حاملگي و با بستن شكم بند به شكمش خانواده وهمه فاميل و دوستان رومتقاعد ميكنه كه حامله شده خوشبختانه اون موقع پدر و مادرشون براي انجام ماموريت اداري شش ماهي رو مي رود به ژاپن تو اين فرصت لينا بچه خودش رو بدنيا مياره و ماريا به ظاهرادعا ميكنه كه هفت ماهه وضع حمل كرده بعد از اون كامران تو شهر" استكهلم " يك خونه ويلائي جديد ميخره و به بهانه كمك لينا به خواهرش مجدد اون رو همراه خودش ميكنه تو اون سالها لينا همراه با بزرگ كردن بچه گاها تو فرصت هايي با كامران هم آغوش ميشده چون بيشتر وقت ها اين خواهرش بوده كه امان كامران رو بريده بوده وبا تلاش بي وقفه چند ساله براي بارداري كوشش ميكرده بعد از چند سال تلاش بلاخره اونابه اين واقعيت ميرسند كه ماريا نازاست همچنين تو اون سالها لينا چندين خواستگار رو جواب ميكنه و اين كار اون موجب ميشه پدرو مادرش به اون مشكوك بشوند و نهايتا پدر لينا با جدا كردن اون از ماريا و كامران اونا رو راهي ايران ميكنه...!!! با سكوت لينا قبل از بقيه خانوما اين ميترا بود كه با بهت و حيرت از لينا پرسيد حتما اون بچه همون پسر ده ساله يا بهتر بگم "امير" هست نه ...؟!!! و لينا با بغض كردن درمقابل حرفاي ميترا با تائيد سر گفت: آره خانم خوشكله ...!!! و ميترا درمقابل با بغل كردن و بوسيدن لينا بهش گفت: و تو خانومي مادرشوهرخوشكل مني ...!!!كمي سكوت بين ما حاكم بود و بلاخره اين سكوت توسط نازي شكسته شد و اون با چند جوك سكسي دوباره يخ مجلس رو آب كرد و بعد شروع كرد از اولين سكس خودش و يكي از دوستان هم مدرسه اي گفتن و بعد آشنائي با من و شيطوني هاش و سكس هاش و نهايتا ازدواج با نادر و بعد طلاق از اون و چند ماهي مجدد برگشتن بغل من (لازم به ذكر هست كه تو فصل اول اشاراتي به خاطرات نازي شده كه من از گفتن مجدد اونا خودداري كردم ) بعد از اون نوبت ميترا و بعد شيدا رسيد و اونا هم همانند بقيه شروع به اعتراف كردند كه باز يادآور ميشم كه خاطرات شيدا و ميترا رو من ابتداي فصل دوم از قسمت اول تا هفدهم (بازي سرنوشت )به تفصير آوردم...
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت اول
بعد از اونا نوبت به من رسيد اينجا بود كه حاضرين از من خواستند بنوعي منم اعتراف سكسي بكنم بعد از مكث كوتاهي شروع كردم به گفتن داستان زندگي خودم و ادامه دادم" قبل از هرچيزخدمت همه خانوما عرض كنم كه منم مثل شماها تازه يقين كردم كه اين ليناخوشكله مادرم بوده يعني ديروز اون بعد از دوبارسكس جانانه با من اول ازمن اعتراف گرفته كه با ماريا سكس داشتم و بعد براي من گفت كه داستان ازچه قرار بوده هرچند ماريا بعد از چند بار هم آغوشي با من يكجورائي به اين قضيه اشاره اي كرده بود و من اون موقع به واسطه مستي هر جفت مون وناپخته بودن ماجرا رو هلاجي نكرده بودم تا اينكه موقع اعتراف جزء بجزء مامان لينا من بقولي گوشي اومدم دستم كه واقعيت چي بوده " و ادامه دادم بگذريم همينطور كه مامان لينا گفت:دوران كودكي من تو سوئد بود و من بيشتر اوقات تو بغل مامان لينا روزگار رو گذروندم خوب مثل همه بچه ها منم از هفت سالگي درس و مدرسه رو شروع كردم و بعد از چهارسال تحصيل تو دوره مقدماتي با خاله ماريا و پدرم به ايران اومديم البته اين اومدن ما بنوعي اجباري بوده از طرف پدربزرگ (لارسن) و دركنار اون حمايت دائي (پيتر) كه اون موقع ها اون و خانومش (كتي) تو سفارت سوئد در تهران بعنوان كارشناس مامور بودند خلاصه كنم بمحض ورود پدرم با كمك دائي (پيتر) با تطبيق دادن تحصيلات و مدارك من منو تو يكي از مدارس خاص اتباع خارجي نام نويسي كرد و من به واسطه كمك هاي دائي پيتر و زندائي كتي وماريا وپدرم والبته عمه سميرا و هاله و ژاله تونستم با گذراندن كلاس هاي فوق العاده و اصطلاحا جهشي درس خوندن بتونم تو 15 سالگي ديپلم بگيرم و بعد وارد دانشگاه شدم بعد از گرفتن ليسانس و فوق ليسانس و دكترا تورشته موردعلاقه خودم عمران با گرايش سازه تو 23 سالگي به ايتاليا رفته و چند وقتي اونجاسكن بشوم و بعد با مشاركت پدرم و عمه سميرا و هاله وخانواده رضائي بنيان يك شركت توليدي گذاشته شد و بعد چند وقت فعاليت جدائي من از اونا و آشنائي با مهندس معيني و ميترا و ازدواج من با لاله و نهايت جدائي ما از هم و ازدواج با ميترا تو چند روز گذشته و اومدن ما به اين سفر و اين مهموني " اينجا بود كه عمه سميرا با گوشزدكردن اينكه بايد من هم مثل اونا اعتراف سكسي داشته باشم مجدد از من خواست كه از اولين سكس خودم شروع كنم به تعريف كردن و من بناچار اقرار و يا اعتراف سكسي رو از سرگرفتم وماجراي رويت سكس عمه سميرا و هاله و بعد ماريا رو براي اونا تعريف كردم (شرح قضيه تواواخر قسمت 18 و اوايل قسمت 19 به تفسير آمده) ادامه دادم اين قضايا همچنان ادامه داشت و بعد از چند عمليات سكسي يكشب منو ماريا باز از غيبت بابا استفاده كرديم و بعد از خوردن يك مشروب حسابي با يك سكس جانانه من از خجالت همديگه دراومديم ماريا بعد از سكس همانطور كه پيشتر گفتم اشاراتي به داستان خودش و لينا كرد و من درمقابل به واسطه مستي خودم و اون قضيه رو جدي نگرفتم بعد از اون كم كم من پا به دوره نوجواني گذاشتم و علاوه بر روابط خانوادگي بين ما و خانواده دائي پيتر و عمه سميرا با خانواده هاله و ژاله هم روابط برقرار كرديم به واسطه رفت آمد بين خانواده ها و آشنائي بين دو خانواده من با رويا و نادر آشنا شدم اين آشنائي تا جائي پيش رفت كه من رويا رو بعنوان اولين دوست دخترايراني خودم پذيرفتم گرچه اون موقع من و اون معني دوستي رو فقط در حد دوران نوجواني ميدونستيم ودر فواصل بين زماني كه پدر و مادر از سر كار برميگشتند منو رويا و نادر فرصتي پيدا كرديم كه با هم باشيم اين ارتباطات روز به روز بيشترميشد تا اينكه رويا هم منو بعنوان يك دوست صميمي پذيرفت و اكثرا منو اون با هم بوديم علاقه من به رويا و همينطور اون به من روز به روز عميق ترميشد وبه خاطر رفت و آمد خانوادگي اكثرا يا من خونه اونا مي رفتم ويا اون خونه ما مي اومد بطوري كه بعد از چند ماه مادر و پدرم اونو عين من جزئي از خانواده ما پذيرفتند خوب اين پذيرش دو طرفه بود چون اكثر موقع برگشتن از مدرسه من ناهار خونه اونا بودم و بعد از ظهر با رويا مي اومديم خونه ما و به درس و رسيدگي امور درسي مشغول بوديم به واسطه علاقه ماريا به رويا و صميميت بين من و اون اين ارتباط نا اونجا پيش رفت كه با رضايت مادر و پدر اون تو اتاق من تخت خوابي هم براي رويا گذاشته شد و اون تمام وسايل ضروري خودش رو كم كم به خونه ما آورد و در حقيقت يكي از اعضاي خانواده ما بحساب مي اومد ناگفته نماند كه شغل پدرمو ماريا تو تربيت من و اون تاثير گذاشته بود بگذريم بعد از يكسال پدرم با خلاقيت و پشتكار و انضباط در كاربه مديريت شركت رسيد ودرست شش ماه بعد با شراكت و سرمايه گذاري پدربزرگ وپدرم تمام سهام شركت به نام پدرم منتقل شد خوب اوايل اون فوق العاده سرش شلوغ شده بود واكثر اوقات تو ماموريت هاي خارج از ايران بود. ماريا جانشين پدرم وتقربيا همه كاره شركت درنبود پدرم بود و هاله اون موقع بعنوان معاون ماريا در شركت بحساب مي آمد بعد ها ژاله و افسانه نيز به جمع اونا پيوستند ...!!! شركت پدرم به كار ساخت ساختمانهاي اداري و مسكوني و شهرك سازي مشغول بود اوضاع بر وقف مراد بود تا اينكه چند ماه بعد ماريا با يك بيماري ساده بعلت ضعف كادر پزشكي جان به جان آفرين تسليم كرد ...!!! اون موقع يه شك بزرگي به خانواده ما وارد شد بيشتر از من اين پدرم بود كه دچار شك روحي شده بود آخه اون خيلي به ( ماريا ) علاقه داشت و از اون بدتر اون موقع تو ماموريت خارج از كشور بود خودش رو مقصر مي دونست بعد از انجام مراسم ماريا منو بابا تنها شديم ...!!! بعد از چند وقت تو شركت هاله جاي ماريا رو گرفت هاله هم بجاي ماريا كارهاي مالي شركت رو عهده دار شد هاله و ماريا از دوستان خيلي صميمي همديگه بودند كم كم با ارتباطات بيشتر هاله و رفت و آمد اون به خونه ما و تلاش عمه سميرا و خواهر هاله ( ژاله ) هاله به عقد پدرم دراومد كم كم هاله با محبت هاي خودش براي من به يك مربي و استاد تو زندگي مبدل شد اون موقع هاله30 ساله بود و يه فاصله سني زياد بسيارزيبا و خوشكل و خوشگذران و زني بسيار گرم اكثر اوقات پدرم تو ماموريت هاي داخل ايران و گاهي خارج از ايران بود و منو هاله تنها بوديم گرچه اين تنهائي با اومدن رويا گاهي از بين ميرفت ولي بيشتر اوقات علي الخصوص شب ها موقع خواب من و هاله تنها بوديم بعضي مواقع به واسطه بي خوابي و ترس هاله خودش رو به اتاق من ميرسوند و گاهي اوقات من تو اتاق خواب اون مي خوابيدم و كم كم به اين نوع زندگي هر دو عادت كرديم هاله از همون ابتداي كار علاقه خودشو به من به اثبات رسوند تا جائي كه آروم آروم به من فهموند كه اين علاقه بيش از مهر و محبت هاي زنانه هست خوب ابتدا من چيزي از عشق و عاشقي نمي دونستم و هاله به روش هاي مختلف منو تحت تاثير قرار مي داد با محبت هاي اون كم كم علاقه مندي من هم به اون زيادتر شد يادمه بعضي مواقع اون با درك احساسات من با بغل كردنم برای چند لحظه زودگذر چنان منو غرق در لذت مي كرد كه حد نداشت اون مراچنان به آغوش خودش مي فشرد. كه نزديك بود استخونهام خورد بشه اون مواقع حس ميکردم اون خودش روجاي مادرفرض ميكنه براي تشكرازاون گونه هایش را ميبوسیدم ودرپاسخ متقابلا گرمای لبهای اون را روی لباي خودم حس میکردم كم كم اين نزديكي ها بيشتر و بيشتر شد منو هاله مثل عاشق و معشوق اكثروقت ها با هم بوديم كم كم احساس كردم بغل كردن من توسط هاله از محبت و احساس لطيف دوست داشتن فراتر رفته و اون با احساس خاصي منو مي بوسيد و هنگام بوسيدن من گاهي مي لرزيد و چنان منو تو بغلش فشار ميداد كه از خالت طبيعي منو خارج ميكرد خوب من از بچگي عادت داشتم لخت و فقط با يك شورت شب ها بخوابم اين عادت من كم كم رو هاله اثر كرد و اونم موقع خواب با يك پيراهن خواب توري و بدون سوتين فقط با يه شورت به رخت خواب مي رفت...!!! بعضي از شبها چنان خسته ميشدم كه تا صبح يكسره عين جنازه ميفتادم و صبح با بوسه هاي هاله از خواب بيدار ميشدم اون عادت داشت هر روز منو روانه مدرسه بكنه و بعد از دوش گرفتن تو آپارتمان سرحال وقبراق با خوردن صبحانه خودش رو به سركاربرسونه بيشتر مواقع قبل ازحمام رفتن با من كلي شوخي ميكرد و بعد با كندن لباس خواب از تنش به زير دوش ميرفت و اكثرا ازمن حوله ميخواست و منم بعد از حمام اون به زير دوش ميرفتم اوايل كارهاي اون برام معمولي بود....!!!""""( ولي كم كم حس كنجكاوي من رو برانگيخت كه چرا اون حوله با خودش نمي بره و بعد از خشك كردن خودش سري به حمام ميزنه و با سرك كشيدن تو حمام از من ميخواد كه شورت خيس اونو زير آب بشورم و آبكشي كنم و بعد از چلوندن اونو به هاله تحويل بدم ...!!! بعد هاله از من ميخواست كه شورت خودم رو هم بشورم و تحويل اون بدم...!!! تا براي خشك كردن اونا رو ببره و روي طناب پهن بكنه تو اين فرصت اون از لاي دربدن منو تماشا ميكرد و منم به اين ديد زدن اون عادت كرده بودم ...!!! توي دفعات بعدي منم به محض ورود شورت خودم رو از تنم دربيارم و لخت و برهنه زير دوش مي ايستادم و به محض اومدن اون شورتهاي شسته شده رو تحويل اون ميدادم ولي اون از من ميخواست با صابون و شامپو اونا رو تميز بشورم و بعد از آبكشي به اون بدم ...!!!"""") يواش يواش احساس كردم اون ميخواد كه با من دوش بگيره وكم كم حمام رفتن هاي منو اون مشترك شد و اينبار اون بود كه با شامپو و صابون شورت منو و خودش رو مي شست و بعد با ليف كشيدن بدن خودش از من ميخواست كه من پشت و كمر اونو ليف بكشم بعد با آبكشي خودش نوبت به بدن من ميرسيد و كل بدن منو ليف ميزد...!!! منو هاله كم كم به لخت و عور بودن جلوي همديگه عادت كرده بوديم و شب ها اون بعضي مواقع بدون لباس خواب كنار من ميخوابيد و صبح ها اون كاملا خودش رو به من ميچسبوند اكثر مواقع با چسبيدن سينه هاي نرم خودش به كمرم و مالش دستاي اون بر روي سينه من و بوسه هاي هوس انگيز از خواب بيدار ميشدم ...!!! تا اينكه يواش يواش منم چيزهائي از عشق و احساس زنها رو درك كردم و با پاسخ به نوازش هاي هاله موقع سحروقبل از بيدارشدن از خواب بطرف اون ميچرخيدم و با نوازش سينه هاي اون و بوسيدن گردنش و بوئيدن موهاي اون رو از خواب بيدار ميكردم اين نوازش ها كم كم به عادت روزانه تبديل شد و هاله با بخواب زدن خودش از من ميخواست بيشتر اونو نوازش كنم ...!!!
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت دوم
كم كم هاله با ناله هاي خيلي خفيف و گاهي بي صدا و با لرزش تنش منو متقاعد كرد كه از اين نوازش صبحگاهي بدش نمياد و شديدا به اون احتياج داره ...!!! با ادامه اين كار توسط من اواخر كار اون دست منو آروم مي برد ولاي پاي خودش وبا فشار چند لحظه اي با لرزيدن تنش بيدار ميشد و براي رفتن به حمام آماده ميشد...!!! اين كار منو اون ادامه داشت تا اينكه یکبار توی سینما در حالی که از ديدن يك صحنه ازفيلم از حالت طبيعي خارج شده بودم دستم رو روي دست و بعد روي پاي اون گذاشتم بعد از كمي مكث به خودم اومدم صداي قلبم را میشنیدم میدانستم که دستم دارد میلرزد چند لحظه دستم درتاریکی روی رانش ماند نرمی دامن نازکش و گرمی و لطافت پوستش را زیر دستهای لرزانم حس میکردم به خوبی نمیدانم که چه مدت گذشت و ناگهان دستش را روی دستم حس کردم.برای چند لحظه کوتاه دستش را روی دستم نگه داشت و بعد همچنان که دستم را در دستش داشت آنرا به آرامی از روی رانش برداشت و روی دسته صندلی بین دو نفرمان قرار داد ولی مانند همیشه دستم را در دستش نگه داشت و بقیه فیلم را به همان صورت دیدیم.بعد از فیلم هم هرگز تغییری در رفتارش به وجود نیامد. انگار یک خط قرمزهایی گذاشته بود که نمیشد از آنها عبور کرد. با اینهمه میدانستم که از بودن با من بدش نمیآید كم كم جرات من بيشتر شدبا شوخي دستي با اون و نوعي ماليدن سينه هاي اون حتي در طول روز و دنبال كردنش و گرفتن اون توسط من و نوعي لاس زدن با اون رو به كارم اضافه كردم واون حتی به لاس زدنهایم هم اعتراضی نمیکرد. آن روزها یکی از بهترین روزهاي دوران نوجواني من بود هر زمان که به کلمه خوشبختی بر میخورم یکی از چیزهایی که همیشه به فکرم میآید آن روزها ست چیزی که برایم جالبه اینه که با آنکه من دیوانه وار عاشقش بودم هرگز به چیزی بیشتر از لمس کردن بدنش و درآغوش کشیدنش فکر نمیکردم هیچوقت به فکر داشتن سکس با او نبودم درست مانند یک عاشق که به تنها چیزی که فکر نمیکند سکس است. تنها بودن در کنار او برای من کافی بود. او زن بسیار زیبایی بود همیشه مردهای زیادی اطرافش بودند من حتی به آنها حسودی نمیکردم اگر چه او اصلا به کسی محل نمیگذاشت يادمه يكشب تو اوج مستي از اون پرسیدم راستی چرا به مردها اهمیتی نمیده مثل همیشه توی چشمم خیره شد و با لبخند قشنگش گفت: "شاه پسر سرت توی کار خودت باشه. ok؟" من هم با خنده گفتم ok و چون درست کنارم بود بی اختیار قلقلکش دادم درست در دو طرف کمرش غافلگیر شده بود ناخودآگاه به جلو جایی که من ایستاده بودم خم شد ودوباره افتاد توی بغلم.انگارزمان از حرکت ایستاده بود. خنده هایمان به یکباره قطع شد. هردو مثل برق گرفته ها بی حرکت مانده بودیم. این اولین بارنبود که ما یکدیگر را بغل میکردیم پس چه چیزی باعث شده بود که این چنین بهت زده بر جا خشکمان بزند.با دستهایم او را نگهداشته بودم انگار که اگر رهایش کنم به زمین خواهد غلطید. گرمای تنش و نرمی سینه های رسیده اش را حس میکردم. صورتهایمان درست روبروی هم بود . سرم را به جلو خم کردم لبهایم درست روی لبهای او قرار گرفت. به درون چشمهایش نگاه کردم.نگاهش پراز پرسش بود که راستی چه اتفاقی افتاد؟ ما که هستیم؟ اینجا کجاست؟ آیا در جهنم هستیم یا بهشت یا برزخ؟ آیا جهنم و بهشت همین نیست؟ آیا این کار درست است؟ درست و غلط یعنی چه؟ دوست داشتن چیست؟چشمانم را برای چند لحظه بستم و به پرسشهای بیشماری فکر کردم. برای بعضی از آنها جواب یافتم اگر نه برای همه آنها. زمانی که دوباره به چشمان هاله نگاه کردم درنگاهش اثری از آن پرسشها نبود و با لبخندی به من نگاه میکرد. سرم را خم کردم و لبانم را روی لبان نیمه بازش گذاشتم و خودرا در بهشت یافتم.برای لحظاتی چند در آن حالت در آغوش هم باقی ماندیم. بعد به آرامی از هم جدا شدیم سکوت چیزخوبیست. سکوت شفا دهنده دردهای درون است. بیهوده نیست که راهبان و کاهنان زمانهای طولانی در سکوت ميگذرانند.وچند لحظه در سکوت گذشت. و من غرق در نگاه اون تو چشماي قشنگ و خوش رنگش داشتم دریائي رو مي ديدم سبز و بی انتها. با خودم گفتم این دریا چقدر شورانگيز است و ابدي هزاران سال دیگر به همین زیبائی و شکوه می ماند و ما شاید چند دهه دیگر در این جهان نباشیم. صد سال دیگر تقریبا همه آدمها که اکنون در این جهان هستند دیگر وجود ندارند؟از هاله هیچ صدایی شنیده نشد...!!! همينطوركه قبلا گفتم من ظرف چند سال تونستم با استفاده از سيستم جهشي تو 15 سالگي ديپلم خودم رو بگيرم اون سالها من ورزش بدنسازي و رزمي رو آورده بودم براي همين درنوجواني قدي بلند و كشيده و اندامي ورزشكاري داشتم به واسطه كار پدرم مجبور بود كه اكثر اوقات تو ماموريت و سفر داخلي و يا خارج از كشورباشه...!!! يه روز نزديك غروب از باشگاه اومدم خونه ديدم هاله و خواهرش ژاله تو خونه مشغول بزن و برقص هستند رفتم جلو و بعد سلام و احوال پرسي ديدم هاله و ژاله جفتشون مشروب خوردن و اوايل مستي اوناست! گفتم خبريه خيلي شنگولين! هاله با مستي و لوندي گفت اميرجان داشتيم تمرين ميكرديم امشب يكي از همكاراي شركت عروسيشه همگي دعوتيم تو هم بايد جاي بابا تو پر كني! گفتم من خسته ام و شرمنده شما برين و خوش باشين هاله گفت اخلاقش عين مادرشه نگفتم بياد ميزنه تو ذوق ما ژاله گفت اون با من تو قلق اين رو نميدوني دختر من آمادش ميكنم نگران نباش من رفتيم تو اتاق كه ديدم پشت سر من ژاله اومد تو اتاق و گفت واي كه چقدر تو بوي عرق ميدي مگه تو باشگاه دوش نمي گيري گفتم خسته بودم اومدم خونه يكم كه استراحت كردم مي روم و يه دوش مي گيرم گفت استراحت نداره برو يه دوش بگير و آماده شو برويم گفتم بجون خاله خسته ام ! خودمو انداختم رو تخت ديدم يهو از پشت سرخودشو انداخت رو منو بعد شروع كرد آروم شونه هامو مالش دادن گفتم نكن خاله ...!!!گفت چيه خاله جان مگه خسته نيستي...!!! دارم خستگي تو در ميارم تو كه اينقدر ناز نداشتي امير...!!! حال خواهر منو ميگيري پدر سوخته ميخواهي حالتو بگيرم...!!! گفتم خاله ! گفت فكر كردي...!!! شروع كرد به در آوردن لباس هاي من گفتم خاله زشته!!!! گفت زشت چيه الان ميگم هاله هم بياد كمكم بكنه....!!! بعدهم ميخوام ببرمت حموم حالاكجاشو ديدي...!!! شروع كرد به قل قلك دادن من و شوخي كردن منم از رو حرفم پائين نمي اومدم شوخي هاي ژاله تبديل به نوعي كشتي شده بود از من امنتاع و ازاون اصرار تو اين گيرو دار هاله اومد تو اتاق و گفت چه خبره !!!! ژاله گفت اميرو ميخوام لختش كنم و بندازم تو حموم بيا كمك كن...!!! تو يه لحظه گير كردم تو بغل ژاله!!!! و هاله دكمه هاي پيراهنو باز كرد و تو ادامه دكمه شلوار رو هم از جاش كند ...!!! اولين باري بود با دوتا زن اينقدر از نزديك برخورد ميكردم احساس كردم اونا به نوعي دارن با من حال ميكنن و قسط بردن منو به حموم ندارن...!!! تو بغل كردن ها ديدم تن جفتشون داغه داغه يا از سر مستي بود و يا هوس نمي دونم...!!! منم خودمو زدم به اون راه و شروع كردم با اين دو بازي كردن به نوعي مثلا داشتم از دست اونا در مي رفتم و اونا هم مثلا منو ميگرفتن و دست به همه جاي من مي زدن...!!! گاه گداري هم با هوس گردن منو مي بوسيدن و تحويل اون يكي مي دادند يه حس عجبي داشتم بلاخره دست وپامو گرفتن و منو به زور بردن تو حموم دوش آب و وا كردن و منو انداختن زير دوش ...!!! خيلي مصنوعي هر جفتشون گفتن امير ما رو خيس كردي وبلافاصله لباساشونو در آوردن و لخت شدن هر سه مشغول دوش گرفتن شديم ژاله و هاله اول بدن منو ليف كشيدن و و منو شستن !!!! من از حموم اومدم بيرون تو رختكن خودمو خشك كردم در حال خشك كردن بودم كه ديدم سر و صداي اينا از تو حموم بلند شد و داشتند با هم ديگه شوخي ميكردند...!!! كنجكاو شدم يه سرك تو حموم كشيدم هر دو لخت دست تو پاچه همديگه كرده بودند و داشتند با هم ديگه ور ميرفتند... !!!! منم مات و مبهوت موندم توتماشاي اندام اونا !!! يه لحظه هاله منو ديد و گفت امير اينقدر چشم چروني نكن !!!! برو حاضر شو ما هم اومديم دوباره مشغول شد من پاي رفتن نداشتم همينطور تو كار جفت اونا مونده بودم اينبار ژاله منو ديد و گفت امير تو كه هنوز اينجاي !!!! بعد رو به هاله كرد و گفت هاله اين پسر با چشماش تموم تنمو خورد!!! يه فكري به حالش بكن و با يه لبخند خاصي تو گوش هاله يه چيزي گفت و هر دو خنديدند !!!! ديدن بدن لخت اونا با اون كارهاشون ناخود آگاه باعث حالي به حالي شدن من شده بود احساس كردم يه حالتي بهم دست داده و تمام بدنم مي لرزيد و يه رعشه اي بدنمو گرفته بود هاله تا وضع منو ديد بلند شد اومد حوله رو به تن من پيچيد و منو آورد تو اتاق خواب گفت امير جان سرما نخوري تا تو هم خودتو خشك كني منم اومدم بيرون حوله رو كشيدم رو سرم كه خودمو خشك كنم يه لحظه هاله با چيز سيخ شده من مواجه شد...!!! دستپاچه شدن من تو اون حالت همراه شد با خنده اون و يه واي ي ي ي از اون شنيدم...!!! اون رفت حموم و من همچنان داشتم ميلرزيدم خودمو خشك كردم يه شورت و زير پيراهن پوشيده بودم كه هاله صدام كرد و گفت امير جان يه حوله برام بيار رفتم يه حوله از تو اتاق خواب برداشتم و رسوندم به اون...!!! ديدم واي لخت جلوم واستاده دوباره رعشه منو گرفت همراه با يه احساس عجيب...!!! تو يه لحظه هاله اومد جلو و حوله رو ازم گرفت و گفت امير تو سرما خوردي و منم سرما دادي...!!! گفتم حوله بيار نه اينكه هاج و واج منو نگاه كن...!!! چقدر چشم چرون شدي شيطون !!!! و حوله رو پيچوند دور خودش و با يه عشوه اي رفت به سمت اتاق خواب و منم اومدم تو اتاقم و افتادم رو تخت منگ منگ بودم بعد چند دقيقه صداي هاله رو شيندم كه از تو اتاق خواب مي اومد...!!! اونا داشتن از چيز سيخ شده من صحبت مي كردن...!!! تا اينكه بعد چند دقيقه اي هاله اومد تو اتاق من و تا منو ديد گفت توكه هنوز حاضر نشدي تنبل !!!! دست منو گرفت و گفت تو ديگه بزرگ شدي و يه چيزاي رو بايد ياد بگيري تو يه فرصتي خودم يادت ميدم اينجوري آبرومو مي بري...!!! يه پيراهن سفيد برداشت و و كراوات دور گردنم بست و با پوشاندن كت و شلوار با يه بوسه از لب كاررو تموم كرد بعد از لباس پوشيدن اون از من خواست که زیپ پشتش را بالا بکشم. این کار را كردم و وقتی دستم پوست شانه و پشت کمرش را لمس میکرد و زیر نور کمرنگ غروب چشمم به شانه ها و گردنش میافتد مثل سحر و جادو شده ها در جایم خشک شدم. صدای اون مرا به خود آورد: "زیپ را بستی؟" با سرعت زیپ را بالا کشيدم و گفتم آره...!!! و اون برگشت و درگوشم گفت امشب از كنار من تكون نمي خوري خيلي خوشگل شدي ميترسم دخترا تورت كنن و جواب پدرتو نمي تونم بدم رقصيدي هم با خودم والسلام تا برگرديم ! خلاصه رفتيم عروسي و اونجا يه لحظه ازم دور نشد و وقتي ازم جدا ميشد دستمو ميگذاشت تو دست ژاله و با يه خنده خاصي با عشوه تو گوش اون يه چيزاي ميگفت و اونم مثل هاله از من جدا نمي شد تا زماني كه هاله منو از اون تحويل مي گرفت اون شب هاله تو عروسي مشروب زياد خورد يادمه آخراش به زور خودشو سرپا نگه داشته بودگرچه ژاله هم دست كمي از اون نداشت ولي اين من بودم كه مي بايست هر دو اونارو جمع و جور ميكردم بعد از اتمام برنامه دير وقت بود كه برگشتيم خونه به هر جون كندني بود هردوي اونارو يكي يكي آوردمشون خونه اول ژاله رو كه حالش بدتر از هاله بود وارد خونه كردم و تو اتاق خواب رو تخت خوابوندمش و رفتم سراغ هاله و اون رو هم وارد خونه كردم ...!!! هاله مست تو بغل من داشت هذيان مي گفت و با ناز و عشوه هاي خودش داشت حال من رو هم خراب ميكرد...!!! نا خدا گاه ياد گذشته افتادم... از زماني كه اون جاي مادررو برام پر كرده بود يادمه اوايل غیر از چند بغل كردن غير معمول و بوسيدن لب هاي من چيز غير عادي بين من و اون نبود تا اينكه ترس اون باعث هم اتاق شدن منو اون شد و كم كم شوخي هاي صبح و حمام هاي اون و بعد حمام مشترك بين من و اون و ديدن بدن لختش و نوازش هاي صبح گاهي اون و متقابلا من اين علاقه رو بين منو اون زيادتر كرد ... كم كم اون منو عاشق خودش كرد تا جائي كه اونو ديوانه وار دوست داشتم...!!!
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت سوم
اون هر بار با چند بوسه از لب من چنان آتشي در دورنم ايجاد ميكرد كه هوش و حواس برايم نمي ماند...!!! اونشب هاله هم بو برده بود که احساس من به اون فقط احساس یک پسر به مادر نیست...!!! میدانستم که او هم مثل من در برزخ درونش سیر میکند.بعد از چند لحظه دوباره غرق در رويا شدم...!!! تصويرها يكي پس از ديگري از ذهنم گذشت تا رسيدم به بعد از ظهر و موقع لباس پوشيدن تو اتاق قبل از رفتن به عروسي و اون ماجراهاي هوس انگيزهاله رو ميديم....وقتی او لباسش را می پوشد از من میخواهد که زیپ پشتش را بالا بکشم. این کار را میکنم و وقتی دستم پوست شانه و پشت کمرش را لمس میکند و زیر نور کمرنگ غروب چشمم به شانه ها و گردنش میافتد مثل سحر و جادو شده ها در جایم خشک میشوم. صدای او مرا به خود می آورد: "زیپ را بستی؟" با سرعت زیپ را بالا میکشم و میگویم آره!!!!.... چند قدم از من دور میشودو برمیگردد و میپرسد چطوره ... چه بگویم.... واقعا زیباست.... ولی او حال مرا نمیداند و شاید میداند و وانمود میکند که نمیداند.... منتظر جواب میماند.... نگاهش میکنم..... هیچوقت زنی به این زیبائی ندیده ام..... چیزی نمیگویم فقط نگاهش میکنم.... از نگاهم میداند که من پسندیده ام..... یک چرخ میزند و میگوید پس عروست رو پسنديدي شيطون....!!! دوباره ميرفتم به دنیای اندیشه های دور و دراز خودم.... چگونه میلیاردها سال طول کشید تا زندگی در روی این دنیای خاکی ما به وجود بیاید ….. سپس میلیاردها سال تا شروع انسان.... و در این احتمالات تقریبا ناممکن من و اوبا نسبت پسر ومادر از یک خانواده و محرم همديگربه این جهان پا گذاشتیم.... و من اکنون دیوانه وار عاشقش هستم.... بالاتر از این معجزه ای نیست.... و کجای این اتفاق غریب زندگی میتواند غلط باشد؟ و چرا من باید احساس گناه کنم؟ دوباره تصويرحمام منو و هاله وژاله و نگاه هاي دزدانه اونها و خنده هاي اونا توي حمام تو ذهنم چندين بار تكرار ميشد.... انگار همین چند لحظه پیش بود که من تو بغل اون و ژاله مثلا ازدست اونا فرار ميكردم اونا که هر كدوم ده دوازده سالي از من بزرگتر بودند و به راحتی از روی خط قرمزهای زندگي ردشده بودند و می خندیدند .... هنوز صدای خنده های قشنگشون رو مي شنيدم..... اينبار با بوسه اي از لب هاله من به حال ميام .... هاله داره نگاهم میکنه...!!! با لبخندی گرم مانند آفتاب داغ كوير . "شاه دوماد معلوم هست کجایی؟ " اون سرش را به آرامی روی شانه ام گذاشت و نفسی عمیق کشید. نفسی از اعماق با رضایت و آرامش. او همچنان به من تکیه داده بود و من گرمای تنش را حس میکردم. هاله با آرامی به زیپ اشاره کرد و لبخند زد. به آخر شبمان رسیده بودیم. به پایان شبی به یاد ماندنی. من نمیخواستم که آن شب به پایان برسد. ولی شاید زیبایی چیزهای زیبا در نبود پایندگی شان است. با تردید و با صدایی که به سختی شنیده میشد از او پرسیدم که آیا خوابش می آید. به علامت منفی سرش را تکان داد. با اینکه میدانستم که برای باز کردن زیپ به کمک من نیاز دارد کمی در رفتن مکث کردم وقتی به در اطاقش رسید برگشت وبا حالت مستي پرسید اينجا كه قبلا توسط ژاله اشغال شده مجبوري امشب منو به اتاقت دعوت كني...!!! با مكث من يهو گفت پس چرا هنوز ایستادي...!!!با كمك من اون وارد اطاقم شد....!!! درست در یک قدمی من بود...!!! با زدن کلید برق اطاق روشن شد.....!!! اشاره اي به زيپ لباسش كرد ... !!! حضور اون تو اتاق من دوباره منو به روياي خيال انگيزي مي برد با نگاه كردن به اون كه موهایش چون آبشاری بر شانه های زیبایش ریخته بود.... قلب من به شدت میتپید.... بعد دستهایم شروع به لرزیدن کرد.... اول باید سنجاق را باز میکردم و بعد زیپ را به پایین میکشیدم….لرزش دستم کاملامشخص بود..... برگشت و نگاهم کرد..... در نگاهش نه ملامت بود و نه تعجب..... با لبخندی پر از مهر دستم را در دستش گرفت و به آرامی فشرد بعد آنرا بالا برد و به لبش چسباند و در همان حال برای لحظاتی در میان بهت من بی حرکت ماند..... بعد دستم را رها کرد و گفت: "او کی حالا فکر میکنی بتوانی زیپ و سنجاق را باز کنی؟" کمی لرزش دستم کم شده بود. اول سنجاق را باز کردم. بعد زیپ را پائین کشیدم. دوباره دستم با لمس پوستش شروع به لرزش کرد. دوباره برگشت و با لبخندی دستهایم را گرفت و به طرف خودش کشید. لبهایمان روی هم قفل شدند. یادم نیست که دست و پاهایم کجا بودند. برای لحظاتی چند فقط لبهایم را میتوانستم حس کنم که لبان نرم او را میفشردند. در ناباوری بودم و در اوج خوشبختی ممکن.در این گیر و دار لباس بلند او از دو طرف شانه هایش به طرف پایین سرازیر شده بود. تنها چیزی که آنرا نگهداشته بود و نمیگذاشت به زمین بیفتد فشار بدنهای ما بود که هم را در آغوش میفشردیم. بی اختیار کمی از هم جدا شدیم و با پایین آمدن دستهای اون لباس شبش به زمین افتاد. در میان بهت و شگفتی من... هاله لخت بدون کرست وشورت در آغوشم قرار گرفت.میدانستم که لباسی که تنش بود نیازی به کرست نداره ولی هرگز فکر نکرده بودم که او شورت هم زیر لباسش نپوشیده باشه. همچنان که لبانمان روی هم قفل شده بود ودر حالیکه اور ا با یک دست در آغوشم میفشردم با دست دیگرم شروع به باز کردن کراوات و دکمه های پیراهنم کردم. حالا نوبت او بود که بلرزد. تمام بدنش در بغلم میلرزید. شاید هرگز در تمام زندگی به این سرعت لخت نشده باشم. شاید 30 ثانیه هم طول نکشید. و حال هر دو لخت بودیم و برای اولین بار بدن زنی زیبا را در آغوش داشتم. کاش میدانستم که چه گذشت و دست و پاهایمان کجا بودند. ولی غیر از حس لمس کردن بدنی عریان – حس لمس کردن سینه های رسیده با نرمی اسرار آمیز و غیر قابل توصیف. بوسیدن سینه ها گردن و رانها. لرزیدن در اوج لذت. بوسیدن لبها و حس یافتن زبانها و رقص گرم و خیسشان. حس گناه همراه با لذتي وصف ناشدني....تو چند لحظه انگار منو سميرا رو به همديگه دوخته بودند همه چیز با سرعت زیاد به طرف جلو در حرکت است....!!! زندگی در جریانی است سیل وار و این سیل ما را میبرد به سمت یکی شدن....!!! هم زمان با هم به روی تخت میغلطیم...!!! طبیعت همه چیز را برنامه ریزی کرده است....!!! دراز کشیدن غریزی برای استفاده بهتر و راندمان بالاتر برای نهایت استفاده از انرژی برای ذوب شدن در یکدیگر!!!….صدای نفسهایمان اطاق را انباشته است....!!! مانند دو "مهر گیاه" داستانهای هدایت به هم پیچیده ایم و گره خورده ایم و چون امواج خروشان دریا حرکتی ریتمیک مانند یک رقص را بدون آنکه تصمیم بگیریم انگار که هزاران سال است که آموخته ایم و تکرار میکنیم!!!…. نفسها به شماره افتاده....!!! درگوشم میگوید دوستت دارم....!!! و من به اوجها میروم و فرشته ها می خوانند و ناقوسها به صدا در می آیند و من خدا را میبینم لبخندی بر چهره سیمگون ماه و من هيچ نمي فهميدم تا زماني كه تمام آب كمرم توبدن هاله خالي شد...!!!! ديگه چیز زیادي یادم نیست !!!!!!… با بوسه هاي هاله به خودم اومدم!!!…. بعد از چند لحظه خودش رو روی تخت می اندازد. در حالیکه با دست اشاره میکنه که دراز بکشم با حالتی پر از شیطنت میگوید: " بيا ببينم ديگه چي داري شاه دوماد؟"ديگه در من احساس گناه نبود.... در سکوت مطلق تنها در اندیشه خوشبختی عزیزی هستم که در آغوشم میفشارم.... با بوسه هاي هاله به خودم ميام! با طعنه خاصي ميگه امير امشب بهم خيلي خوش گذشت با رقص بغل تو احساس آرامش عجيبي رو مي كردم شيطون تو هم خيلي خوشگل شده بودي !!!! همه ميخواستن همونجا بخورنت !!!! مخصوصا ژاله ميگفت امشب اميرو به من قرض بده گفتم خودم دارم ميميرم بدمش به تو!!!! خوب كه دقت كردم ديدم داره بي صدا گريه ميكنه و اشكي از گوشه چشماش آروم داره مي ريزه ...!!! راستش تا حالا اونو اينجوري نديده بودم...!!! خوب اون خيلي به من محبت داشت و همه خواسته هاي منو محيا ميكرد...!!! با نگاهي به صورت اون ديدم با يه حس غريب و ملتمسانه نوعي درخواست همراهي از من رو ميشه تو چشماي پر از اشكش ديد....!!! دستشو انداخت دور گردن من و يه لبي از من گرفت و گفت اگه قول بدی امشب همینطور پسر خوبي باشي و حال منو نگيري منم قول ميدم از اين به بعد هميشه مال تو باشم...!!! ضربان قلبم بشدت میزد و حجوم افکار در سرم طوفانی ایجاد کرده بود. با دیدن اون و وضعیت اش نفسم داشت بند می آمد گرچه هاله زني خوشگل و زيبا بود ولي اونشب دوچندان به زیبائی اون اضافه شده بود . تمام برجستگیهای بدن او نمایان بود و من رو میخکوب کرده بود و زبانم بند آمده بود و چند لحظه ای طول کشید که مغزم به من فرمان بده و هنگامی این آتش برافروخته تر میشد که هاله هردفعه طولاني تر از دفعه قبل لبش رو روی لب من قرارمی داد ومنومی بوسید ....!!! من دیوانه شده بودم و نمیدانستم چه واکنشی نشان دهم ....!!! گفت خوب تعریف کن ببینم امشب شب قشنگی برات بوده یا نه؟ من لبخندی زدم و گفتم نمیدونم ازبعدازظهر امروز گیج و منگم علی الخصوص الان ...!!! خندید و گفت تو پسر محجوب و خوبی هستی اما باید باور کنی که به سن بلوغ رسیدی و دنیای کودکی تو تمام شده و باید بعد از این شرایط جدیدی را تجربه کنی یکی از اون شرایط جدید اینه که به جای جنسیت در برخورد با افراد انسانیت آنها را مورد توجه خود قرار بدی ....!!! منم از بعدازظهربا ديدن تن و بدن تو بعدش ديد زدن بدن منو ژاله يقين كردم كه تو ديگه بزرگ شدي براي همين تصميم گرفتم امشب عروست بشم...!!! وبعد ادامه داد از اين به بعد بايد يه دوره كامل برات بزارم و تو هم با جنس مخالف خيلي راحت آشنا بشي الان منو تو یک خانم و آقا هستيم كه ميخواهيم به همديگه كمك كنيم از اون مهمتر دو انسانیم که کنار هم هستيم...!!! حرفش تکانم داد و چشمم را از روی رون سفید و زیباش دزدیدم و به صورتش نگاه کردم اما نمیتوانستم مدت زیادی طاقت بیارم و دوباره چشمم بطرف رونهاش سر خورد با اینکه چشمهام از دیدن دخترا و زنها اونشب تو عروسی پر بود اما هرگز تا این حد به زنی نزدیک نشده بودم که لبم را ببوسه و من را بعنوان یک مرد برسمیت بشناسه و برایم احترام قائل بشه و حتی هنگام نگاه حریص من به رونها و سینه هاش آنها را از دید من مخفی نکنه ....!!! از طرفي اونو جاي مادرخودم مي دونستم واحساس مادر و فرزندي و با شرم و حیا به چشمش نگاه كردم....!!! به خودم اومدم و گفتم هاله جان شما خیلی ماه و مهربون هستین شما مثل یک فرشته هستید منو بايد ببخشي كه دزدكي تو و ژاله رو نگاه كردم باور كن دست خودم نبود...!!! اون خندید و گفت منو تو چند ماه پيش با هم نامزد شديم حالا تو ديگه پسرمن نيستي بلكه شوهر مني ديوونه....!!! ادامه داد نگران اون موضوع هم نباش منو ژاله مخصوصا خواستيم تو ما رو ديد بزني ...!!! با نگاهي به چشمان من گفت راستي منو چند بار با هم ازدواج كرديم و تو مجبوري از اين به بعد ژاله رو هم بعنوان خانوم دوم خودت بپذيري ...!!! و بعد ادامه داد امیرشنيدم چند تا دوست دختر داری ؟ من گفتم نه دوست خاصی ندارم ...!!! اون خندید و گفت شيطون پس رويا و اون دخترا اسمشون چي بود؟!!! همكلاسي هات رو ميگم ...!!! گفتم رابطه من و اونا در حد همون درس هست و بس ...!!! گفت نگران نباش منو و ژاله از اين زنهاي حسود نيستيم از اين به بعد کمکت میکنيم دوست دخترات با تو رابطه دوستي بيشتري داشته باشن .. !!!علی الحساب من امشب جاي ژاله رو هم دارم پر ميكنم...!!! گفتم هرچي شما بگي خانومي ...!!! گفت راستي نگفتي منو ژاله خوشكلتريم يا اونا...!!! گفتم باور كن تو هاله خيلي از اونا قشنگ تر و خوشكل ترين و البته ژاله هم خوشكلتر و هم خيلي هم مهربون تراز تمام دختر ها و زنهاي دنياست ...!!! گفت خوب زبون بازي رو خوب بلدي ...!!! خوشكلي خاصي هم داري كه منه مشكل پسند رو جذب خودش كرده ...!!! ادامه داد ولی چند تا نكته ديگه هم بايد به اونا اضافه كني اولیش اینه که همیشه آراسته باشی و هر روز حمام کنی تا همه تو را یک جنتلمن ببینن...!!! بعدش لباس شیک و مرتب و ادوکلن بعد از استحمام فراموشت نشه ...!!! دوم اينكه خيلي ريلكس باشي و اعتماد به نفس خودت رو از دست ندي ...!!! و از همه مهمتر اينكه قول بدي هميشه براي من باشي قبوله ...!!!
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت چهارم
گفتم براي هميشه قول ميدم عاشقت باشم به شرطي كه تو هم همين قول رو به من بدي ...!!! با بوسه اي برلب من گفت من قول ميدم خوشكل من با بوسه اي جواب اونو دادم...!!! بعد آروم دستشو دور گردنم گذاشت و منو بطرف خودش کشید و دوباره لب منو بوسید و بعد با دست راستش دست راست منو گرفت و گفت چه حسی داری؟ من نمیدانستم چه جوابی میشه به این سوال داد ....!!!.کمی مکث کردم و گفتم نمیدونم حس میکنم که در یک خواب عمیقم و میترسم کسی بیدارم کنه و این خواب زیبا برای همیشه از ذهنم پاک بشه ...!!!. اون خندید و گفت نترس تو بیداری ما هر دو بیداریم ....!!! میخوای چشماتو ببندم تا چيزي رو نبيني و ادامه خوابت رو ببيني ؟!!! من با لبخند گفتم قبوله گرچه قشنگي صورتت رو نمي بينم ....!!! ولي نمیخوام این خواب تموم بشه من توی آسمونم و نمیخوام به زمین برگردم ....!!! بعد اون با كراوات چشماي منو بست و با نوازش دستاش مشغول ور رفتن من شد و بعد از بوسيدن و بوئيدن من گفت درچه حالي این رویا برات زیباست؟ گفتم آره خیلی زیباست ....!!! گفت پس چرا زیباترش نمیکنی ؟ گفتم چه جوری؟ گفت حالا تو بايد لب عروست روببوسي وبغلش کني از رویات لذت ببري ...!!!! من به هاله گفتم ولي منكه عروس رو نمي بينم ؟ لبخندی زد و گفت قشنگي اين رويا همينه كه تو منو نبيني شاه دوماد...!!! من با احتیاط بطرفش خم شدم وتونستم گوشه صورتشو ببوسم اما احساس کردم هنوز کمبود دارم لذا دوباره بوسیدمش ولی کمی محکمتر....!!! آرامش اون جسارتمو بیشتر کرد و اینباربا كمي چرخش گوشه لبشو بوسیدم و باز آرامش بیشتری نصيبم شد.... اینبار دو دستمو به گونه هاش گرفتم و لبهای زیباشو به لبهام چسبوندم و اما اون لبهامو میان لبهاش کشید و با زبانش لبهامو از هم باز کرد و لب پائینمو مکید....!!! واقعا دیوانه کننده بود و باورم نمیشد منو و اون عريان ديوانه وار داريم در هم ذوب ميشيم....!!! واقعا که من با چشمهاي بسته زیباترین روياي زندگي خودم رولمس ميكردم ....!!!! یک دنیا طراوت و زیبائی یک هارمونی کامل از سکس و زیبائی که میتوانست تمام رویای من باشد من به اوج رسیده بودم ...!!! دنیای جدیدی را تجربه میکردم...!!! حالا میتوانستم حسش کنم و از لمس کردنش به اوج لذت برسم دستم را از روی رونها بطرف کسش سر دادم آنقدر لطیف و لغزنده بود که حس کردم تمام طراوت و ظرافت دنیا را در زیر انگشتانم حس میکنم کمی با کسش وررفتم تا لاشو باز کزدم وای که چه حس ميكردم یک برآمدگی زیبا آنرا به زیباترین قله دنیا تبدیل کرده بود...!!! قله ای که میشد گفت قله پرتاب من از نوجوانی به مردانگی بود قله ای که میشد گفت میتواند به من نوعی از لذت را به من هدیه بدهد که هیچ جایگزینی در عالم ندارد و این قله الان در دستان فاتح من بود ...!!! اون همچنان در آغوش بود و اون با دست کیر من را گرفت که در کوس خوشگلش جا کند ولی در بین راه و درست در آستانه ورود به تن زیبا با آب دهني بر دست كير من توسط هاله صيقل داده شد وبعد دوباره اون با ورود به بهشت اون منوغرق در نهايت لذت كرد....!!! واي چه دنياي عجيبي و چه لذتي دوباره تلاش مداوم هر دومون بعد از چند دقيقه ثمر داد و تو يك رفت و برگشت امتزاج و آبدهي من اينباربيرون از وجود هاله خراب شدم و با تمام قدرت و پر فشار آبم روی کوس و شکم اون تخلیه شد و لبخند رضایت بر لبان زیبای هاله نقش بست و من را محکم در آغوش کشید و گفت خودتو شل کن و راحت بخواب روی من و نگران نباش به هیچ چیز جز لذت فکر نکن و بگذار تا قطره آخر تخلیه بشی و لذت ببرعزيزم...!!!! بعد از اینکه کمی در آغوش گرم و شیرین هاله آرام گرفتم اون با نوازش موهام گفت خسته نباشی شادوماد...!!! نوش جونت حالا نوبت منه ....!!! همچنان كه چشمام بسته بود رخوت و سستي تمام بدنم رو گرفت و نوعي خواب همراه با خماري خاصي رو داشتم حس ميكردم ...!!! بعد از چند لحظه اون شروع به خوردن لب و گردن و سینه های من کرد و من را دوباره حشری کرد و وقتی فهمید دارم از خود بیخود میشم رفت روی شکم و نافم و حسابی لیسیدشون و من که مور مورم میشد کمی از آتش شهوتم کاسته شد اما اون رفت پائینتر و زیر خایه هامو لیسید و بعد روی آلتم را از پائین تا بالا با بوسهای ریز و زیبا بوسه باران کرد که واقعا هنوز هم لذت بوسه های ریزش را روی کیرم حس میکنم و بعد از صدها بوسه که به کیرم زد یکهو تمام کیرمو داخل دهانش برد و برای لحظاتی آنرا بیحرکت در ته حلقش نگه داشت و زبانشو دور و اطراف کیرم میچرخاند و بعد لبهاشو دور کیرم حلقه کرد و به حرکت در آورد و کیرم را از پائین به بالا و از بالا به پائین دهها بار در نوردید تا اینکه من دوبار به اوج لذت رسیدم و دادم در اومد در میان اون همه لذت گفتم بسه الآنه که آبم بیاد ولی اون توجهی به حرف من نکرد و سرعت حرکتشو افزایش داد و آرام زیر لب گفت اشکال نداره راحت باش بزار آبت بیاد و من دوباره طاقتم را از دست دادم و با حرکاتی پر فشار در عظلات تنم با تمام وجود آبم را از کیرم خارج کردم ...!!! هاله دوباره لبخندی از رضایت بر لبانش وداشت مي خنديد و آروم نوک کیرمو بین لبهاش میمکید و من کاملا سست و بیحس روی تخت ولو شدم و اون بعد از لحظاتی که از صورتشو وکیر من و اطراف شکمم را با دستمالی تمیز کرد و گفت عالیجناب مزه داد؟ من لبخندی زدم و گفتم آره خیلی مزه داد ولی دلم میخواست بکنم اونجات...!!! هاله خنده ای کرد و گفت نگران نباش عمدا خواستم آبت بیاد که دفعه دیگه وقتی کردی اونجام زود ارضاء نشی و هر دومون لذت بیشتری ببریم و بعد از بوسیدن کنار صورتم زیر گوشم گفت اونجا اسمش كوس هستش...!!! ادامه داد تو نمیخوای كوس منو بخوری؟من گفتم چرا ... خیلی دلم میخواد كوس تورو بخورم ولي چيزي نمي بينم ...!!! هاله گفت نگران نباش من كارتورو راحت ميكنم وبرعكس ميشينم رو دهن تو و كوسمو ميزارم تو دهنت ميخوام خوب اونو ليس بزني و بخوري ...!!! منم دوباره كيرتو رو ميخورم تا حسابي اونو سيخ كنم تا تو بتوني اونو بكني تو كوسم ....!!! بعد حس كردم اون نیم خیز شد و سینه هاشو به دهانم نزديك كرد و من شروع به خوردن سینه هاش کردم ولي زیاد مسلط نبودم برای همین اون بلند شد و نشستم روی رونهای من و دو دستی سینه هاشو تو دهنمن قرار ميداد منم نوک سینه هاشو به نوبت در دهانم میدادم و میخوردم و گاهی هم گاز میگرفتم که دردش میگرفت و میگفت یواش دردم میاد آروم مثل بستنی بلیسشون یا با لبهات گاز بگیر...!!! آخه دندونهات تیزه و دردم میگیره و منهم با لطافت بیشتری دقت میکردم که دردش نگیره و دیگه حتی صورتمو بین سینه هاش پنهان میکردم و لای سینه هاشو میلیسیدم و از اینکار لذت میبردم و گاهی هم هر دو سینه را به هم فشار میدادم و همزمان نوک هر دو سینه را در دهانم جا میکردم و میمکیدم و در تمام مراحل خود اون هم با حرکات دستش روی سرم به من کمک میکرد که از کدام نواحی لذت بیشتری میبرد و بعد کم کم سر من را به پائین و روی نافش هدایت کرد و من اطراف نافشو میلیسیدم و کم کم احساس کردم حرارت بدن اون داره بیشتر میشه و سر منو بطرف رونها و لای پاها روی کوسش هدایت میکنه وای اولین بار بود که با طعم کوس یک زن زیبا آشنا میشدم زبانم روی کوس زیبای اون بود و من از خوردنش لذت میبردم واون هم کم کم صداش داشت بلند میشد اما من گاهی صورتم را بلند میکردم و ضمن عوض کردن نفسم یکبار دیگر اون کوس تپل و سفید و تمیزو زیبا را نگاه میکردم و دوباره با ولع به کسش حمله میکردم و محکم میخوردمو میمکیدم اونم داد میزد و سر منو بیشتر روی کوسش فشار میداد تا اینکه من احساس کردم که کیرم کاملا بلند شده و به شکمم میخوره و دیگه موقع کردن کوسش فرارسیده برای همین يهو گفتم هاله ميخوام كوس ات رو بكنم ....!!! حس كردم اون بلند شد و نسشت روي پاهاي من و کیرمو لای رونهاش گذاشت و بعد پاهاشو بلند کرد و کیر منو در دست گرفت و آروم در دهانه کوسش قرار داد و با یک فشار کیر من تا انتها در کوسش جا گرفت و دوباره یکی از زیباترین لذت هاي زندگیم را تجربه کردم...!!! به حرکت دادن کیرم در کوس زیبا و تپل هاله پرداختم نزدیک ده دقیقه یکضرب و بی توقف در کوس زیبای اون تلمبه میزدم واون هم هنگام کردن لبهامو میمکید و مرتب میگفت بکن عزیزم محکمتر بکن تا میتونی فشار بده و با این حرفها منو بیشتر تحریک میکرد و نهایتا با صدای بلند گفت آره آره تندتر تندتر و بعد پاهامو دور کمرش حلقه کردم .... با فشار دستش روی کمرم به من فهماند که باید آرام و بی حرکت باشم و فقط کیرمو با فشار توی کوسش نگه دارم و من احساس کردم که کوسش کیرمو گازهای کوچک میگیره و اون آروم و بیصدا فقط کوسش رو دور کیرم باز و بسته میکنه...!!! بعد از چند لحظه هاله از رو كيرم بلند شد وگفت حالا دیگه نوبت توست که آبتو خالی کنی ولي چون كيرت دوباره خوابيده و شل و وارفته شده تو بايد كوسم رو بخوري و منم دوباره كيرت رو بخورم تا هر دومون سرحال بيائيم وبعد تو بتوني آبت رو بریزي تو کوسم وبلافاصله دوباره كوس خودش رو رو دهن من قرار داد و منم مشغول شدم با اينكه چند لحظه اون از رو كير بلند شده بود ولي كاملا كسش خشك بود فكر كردم اون خودش رو تميز كرده براي همين بدون توجه به چيزي دوباره كوس ليسي رو از سرگرفتم دوباره داشتم نهايت لذت رو درك ميكردم كه حس كردم اون كيرمو كرد تو دهنش و بعد از چند بار ليس زدن اونو سرحال آورد بعد از دقايقي كس اون كاملا آب افتاد و با ترشح خودش و همراه با آب دهن من كاملا خيس شد تو يك لحظه حس كردم اون خودش رو جابجا كرد و نشست رو كيرمو و خودش رو بالا و پائين برد و بعد با خم شدن رو صورت من لباي منو به دهن گرفت ...!!! چند لحظه بعد همزمان با خوردن لباي من توسط اون ناله هاي همراه با لذت يك زن ديگه رو شنيدم كم كم صداي ناله اون زيادتر شد ...!!! يقين كردم كه ژاله هم تو اتاق هست و داره با تماشاي سكس منو هاله داره ناله ميكنه ...!!! كم كم صداي ناله هاي ژاله بيشتر و بيشتر و نزديكتر شد و بعد با بلند شدن صورت هاله از رو صورتم صداي ژاله رو در گوشم شنيدم كه ميگفت كوسم من چطوره شاه دوماد به كوس هاله ميرسه يانه ...!!! تو اون عالم وصف نا شدني غرق در لذت گفتم كوس تو هم كردنيه خانومي ...!!! بعد با باز شدن كراوات از روي چشمم تازه فهميدم كه اونا مشتركا دارن از من لذت ميبرند ...!!! انگار كه بين رفتن و موندن گير كرده باشم با خنده هاي هاله و بعدش بوسه هاي اون و تلاش مجدد هاله رو كيرم به خود اومدم ...!!! هاله گفت پس چرا معطلي ژاله هم جنده بدي نيست ميتوني سير بكنيش ...!!! بعد ادامه داد نترس اون از خودمونه نگران نباش وسطاش منم ميام كمك تون ...!!! انگار كه موتور من دوباره روشن شده باشه كار رو از سر گرفتم با قدرتي مضاعف آماده فتح كوس ژاله شدم اولش آروم تلمبه زدم و بعد تند تر و تندتر تا اینکه بعد از دو سه دقیقه هاله هم مثل هاله با فشار دادن ماهيچه هاي كوسش دوركيرمو گاز گرفت و لرزيد و افتاد تو بغل من و با بوسيدن لباي من گفت مرسي شاه دوماد عالي بود عالي ...!!! بعد آروم از رو كيرم بلند شد و جاي خودش رو به خواهرش داد اينبار من مست شهوت و با چشماي باز داشتم در گائيدن هاله به اوج ميرسيدم بعد از چندين تلمبه آروم و بعد تند و تندتر هاله يا مقبض و منبصط كردن ماهيچه هاي كوسش دوباره ارضاء شد و با افتادن رو سينه من گفت حالا نوبت توست كه آب رو بريزي تو كوسم ...!!! من با تلاش مجدد بعد از چندين تلمبه به مرحله انفجار رسیدم و هاله هم با مالیدن نوک سینه هام هنگام کردن بیشتر تحریکم میکرد تا اینکه من هم با انقباض عضلاتم تمام آبمو داخل کوس هاله خالی کردم و در آغوش گرمو مهربان اون آرام گرفتم ...!!! بعد از چند لحظه هاله از رو من بلند شد و كنارم خوابيد وبا اشاره اي به خواهرش اونو دعوت به خودن لباي من كرد و با مشغول شدن ژاله اين هاله بود كه آروم كيرم رو نوازش میکرد و میگفت لذت ببر عزیزم نوش جونت ...!!! از اين به بعد منو ژاله ميخواهيم به تو و اين كير خوشكلت مشتركا خدمت كنيم...!!! و من با شنيدن اين حرفا با لرزشهای کوچک الباقي آبم را تا قطره آخر تو دستاي زیبای هاله خالی ميکردم و لحظات نسبتا زیادی با اين نجواها و نوازش سپري كرديم
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت پنجم
تا اینکه بعد از لحظاتی هاله گفت امير يادت باشه چند نكته اساسي رو هميشه مد نظر داشته باش ....!!! نكته اول"""( يادت باشه از اين به بعد با يك نگاه اندام دوست دخترت رو ارزيابي كني ولي با دقت ...!!! چون كه تمام زنها از مرد چشم چران خوششون نمیاد...!!! )""""" نكته دوم """"( يادت باشه مردها ارزيابي روابتدا ازچهره شروع ميكنند و بعد به سراغ سينه ها و بعد به باسن مي رسند و تو برگشت متوجه نگاه كنجكاو خانوما ميشند كه بايد اينجا بايدخيلي ريلكس باشي ...!!!چون اگر طرف جذب تو شده باشه علائمي از خودش مثل سرخ شدن و دستپاچه شدن ولرزيدن مبني برپسنديدن تو نشون ميده و در غير اينصورت اخم ميكنه وبا قيض براق ميشه ...!!! ولي برعكس خانوما ارزيابي رو ازبرآمدگي شلوار (اندازه كير) شروع ميكنند وبعد به سراغ سينه ها واندام قد و شونه و بعد به چهره مي رسند ...!!! مهمتر اينكه درست موقع پسند اونا حالي بحالي ميشن و براي چند لحضله فرصتي به شكارچي خودشون ميدهند مهمترازاون اينكه كه صياد با ترفند هاي بيشتر ميتونه اونا رو كاملا اسير خودش بكنه...!!! مثلا با حركات گزيدن لب دست بردن آروم رو برآمدگي شلوار كه با تعقيب نگاه خانوم همراه ميشه و عكس و العمل آني خانوم با لب گزيدن و لرزيدن به معني آماده بودن طرف)"""" نكته سوم """( به محض جذب طرف سعي كن اول سراغ سكس مستقيم با اون نري و با بوسيدن و بوئيدن وعلي الخصوص تعريف و تمجيد و ور رفتن با اون كاملا اونو آماده كني و بعد سر فرصت تو زمان مناسب حتي بعضي مواقع جلسه بعد و يا جلسات بعدي تشنه تر از هميشه اونو به آغوش خودت دعوت كني البته اين به ظرفيت خانوما بستگي داره عاشق هائي مثل منو و هاله تو همون دفعه اول خودشون رو خيس ميكنند ولي دخترا معمولا ديرتر جواب مثبت ميدهند...!!! ) """ من شش دانگ داشتم به آموزش هاي هاله و تائيدات ژاله گوش ميدادم و اون ادامه داد و اما نكته چهارم كه بايد تو بكار گيري اون استاد باشي چون اين نكته براي پايداري دوستي حتمالازم هست و اين ترفند رو براي دوستان واقعي خودت بايد اجرا كني ...!!! من سرم رو بالا آوردم وژاله با بوسه اي بر لب من دوباره سرمنو روي بالش نشاند وباتائيد حرفاي خواهرش گفت بادقت گوش بده هنوز تموم نشده ...!!! هاله ادامه داد ...!!! و اما نكته چهارم """ ( هميشه يادت باشه موقع سكس بزار اول دوست دخترت خودشو ارضاء بكنه و طمع بوسه هاي كس اون رو موقع ارضاء شدن با كيرت احساس كن بعد از آرام گرفتن اون ميتوني تو به اوج برسي اين رازي است كه با توجه به اون ميتوني هميشه دوست دخترت رو براي مدت هاي طولاني پيشت نگه داري و بعد با تنوع سكسي اونو به اوج برسوني يادت باشه بعد از سكس اول كاملا تن و بدن وكس اونو بخورو كم كم براي سكس از پشت اونو آماده كن اگه تو كارت جديت داشته باشي ميتوني تو چند جلسه بد قلق ترين زنها و دخترها رو از پشت بكني زماني كه چند بار دوست دخترت از پشت بهت دادند اونوقت ميشه جنده واقعي تو و براي هميشه كوس و كونش دراختيار تو هست ) """" البته استثناء تا زمانیکه كاملا استاد بشي در مورد منو ژاله آزادی چندين نوبت اضافه كاري كني و بعد چشمکی به من زد وگفت تو موافقی؟ من با کمی شرم گفتم هر چي شما بگين ...!!! گفت خوب اين شد يه جواب حسابي.....!!! و اما آخرين و مهمترين نكته كه هميشه بايد يادت باشه براي دوستان واقعي خودت اونرو بكاري ببري.........!!!!!!!!!!! """( راز دوستي با زن و دخترازرقابت بين اونا شروع ميشه چون اكثر خانوما از رقيب عشقي متنفراند تو بايد ترفند هاي خاصي روياد بگيري تااين حسادت اونا رو به رقابت بين شون تبديل كني ...!!! وازاين فرصت طلائي بتوني نهايت استفاده روبكني شكار اولت ميشه خوراك شكار بعدي وهمينجور بعدي الي آخر تو با ايجاد رقابت بين دوست دخترات ميتوني زنجيره اي دوست دختر و خانوم داشته باشي كه همگي به تو وفادارهستند ...!!! بهت قول ميدم با بكار گيري اين ترفندها چند وقت ديگه بشي يه شكارچي قهار...!!! كه به راحتي هر زن و دختري رو جذب كني ....!!!)""" اينبارهاله لبي از من گرفت....!!! ديگه من كاملا مست و جذب اون شده بودم ...!!! با مكث من متوجه نگاهم به خودش شد و گفت خوب ميبينم كه شاگرد با استعدادي هستي ولي...!!! اونشب زیباترین شب زندگی را به همراه بهترین سکس مشترك در کنار هاله و ژاله تجربه کردم...!!! بعد از دقايقي دوباره ژاله هوس سكس كرد و من خانوم رو به كمك هاله حال آوردم و دوباره ژاله در اوج آمادگي جاي خودش رو به هاله داد و بعد از چند تلمبه تو كوس هاله دوباره سكان هدايت رو خودش گرفت و دوباره با تعويض اون هاله لرزيد و جاي خودش رو به ژاله سپرد و دست آخر با لرزيدن همزمان ژاله رو كير من تمام آب كمرم تو كوس ژاله پمپاژ شد هرسه خسته از سكس اونشب بغل همديگه خوابيديم نزديكاي صبح تو خواب داشتم ژاله رو حسابي ميكردم كه يهو احساس كردم تو خواب نيستم و تو عالم بيداري دارم با هاله سكس ميكنم بعد از اتمام كار هاله منو بوسيد و گفت بلند شوبايد دوش بگيريم بعد با هم ديگه رفتيم تو حمام و هاله زير دوش بود كه هاله با هم ور رفتن با اون كار رو شروع كرد و بعد هردو اونا اومدن سراغ من با ور رفتن با من و كيرم منوآماده كردند اينبار هاله رو به ژاله كرد و گفت ژاله جان اگه با من امري نيست فعلا باي ...عزيزم!!! و بعد با آبكشي خودش از حموم بيرون رفت ...!!! با تنها شدن منو ژاله اينبار ژاله با يه مكثي همراه با نگاه شهوتي دست خودش رو بطرف من دراز كرد و دستم رو گرفت گفت خوش اومدي خوشكله بعد با يه بوسه از لب من كار رو شروع كرد...!!! من تا خواستم جواب اونو بدم ...!!! با طنازي گفت تو كه هول تر ازمني...!!! اول برو درو ببندتا جفتمون سرما نخورديم ...!!! منم رفتم درو بستمو برگشتمو کنارش اون دراز کشیدم اون پاهاشو باز کرد منم شیرجه زدم تو کوسش حالا نخور کی بخور اه اه ارومی می کشید منم زبونمو داخل کوسش می کردمو با چوچولش بازی می کردم بعد از چند دقیقه گفتم حالا نوبته شماست اونم اطاعت کرد و اول چند بار از روی شرت با کیرم ور رفت و بعد با دندونش شرتمودر اورد مشغول ساک زدن شد خیلی استادانه این کارو انجام می داد بعد از ساک زدن دراز کشید و من بین پاهاش قرار گرفتمو آروم كيرمو وارد كوس اون كردم وشروع کردم به تلمبه زدن پاهاشو دور کمرو حلقه کرده بود برای اینکه صدای اه و نالش بیرون نره لباشو می خوردم دیدم که با دستش به کمرم فشار میاورد و داشت چنگ میگرفت متوجه شدم که ارضا شده حالا دیگه نوبته من بود که ارضا بشم هوس کردم که از سینه هاش هم استفاده کنم لرزش سینه هاش داشت منو دیوونه میکرد مشغول خوردن سینه هاش شدم یهو حس کردم که ابم داره میاد بهش گفتم که ابم داره میاد گفت بریز تو کوسو میخوام داغیه ابتو تو تمام وجودم حسش کنم منم از خدا خواسته ابمو تو کوسش خالی کردمو بی حال افتادم رو سینه هاش كم كم با اونا ور رفتم بعد ازكمي استراحت اون لاي پاشو از هم باز كرد و گفت كوسم تو دهنت امير...!!! بايد اونو بخوريش تا منم بشم تو دهنت خوب از ما اطاعت امر و خانوم كوس خوشكل خودش رو در اختيار من گذاشت و حالا بخور كي بخوري ...!!! اينقدر اين كوس خوري لذت داشت كه نگو و نپرس ...!!! بعد از اينكه خانوم لرزيد و يه مايع لزجي از كوسش خارج شد و منم طمع اونو چشيدم گفت حالا نوبت شماست ژاله برعكس نشستن رو صورت من كس و كون خودش رو دراختيار من گذاشت و با چند بار ساك زدن كير منو آماده كرد ...!!! ( """ اون با اين كارش همزمان منو ياد نكات كليدي هاله انداخت ومن با پياده كردن اونا همزمان با خوردن كوس ژاله يه سري هم به كون خانوم زدم و كم كم با زبون كشيدن دور و بر كون ژاله روحالي به حالي كردم تا اينكه ژاله گفت امير اونو بزار براي يه فرصت ديگه الان نميشه ميخوام تو يه موقعيت حسابي اونو برام بليسي...!!! """) و بعد اونو داخل كوس خودش قرار داد بعد از چندين تلمبه من و موقع متورم شدن كير من دوباره اونو انداخت تو دهنش و با ساك زدن هاي شهوت انگيز تمام آب منو خالي كرد تو دهنش و بعد با بوسه اي از من گفت بيخود نيست اين هاله جنده ميگه آب كير امير خوشمزه ست حق داره جنده خانوم ....!!! بعد با شستن همديگه از حموم اومدميم بيرون ...!!! تا اومديم تو آشپزخونه دیدم هاله یک صبحانه كامل با تمام مخلفات آماده كرده با تعجب گفتم هاله جان اينهمه صبحونه ...!!! گفت آره عزيزم باید بخوریم که جبران خستگی و انرژی از دست رفته مون بشه ...!!! همزمان با خوردن صبحانه هاله رو به ژاله كرد وگفت اين شيطون نزديكاي صبح داشت خواب ميديد فكر كنم تو خواب داشت با تو سكس ميكرد...!!! من با خجالت گفتم ولي من چيزي يادم نمياد ...!!! هاله گفت ولي من كاملا تمام سكس تو وژاله رو لمس كردم ...!!! گفتم چطور ...!!! اون گفت با حرفاي تو از خواب پريدم و كم كم خودمو گذاشتم جاي ژاله و دست بكار شدم آروم آروم با كيرت بازي كردم و بعد يواشكي سوار اون شدم با تكون دادن خودم رو كيرت تو خيال ميكردي كه داري تو خواب ژاله رو ميكني و من تو بيداري جاي ژاله داشتم حال ميكردم تا اينكه كاملا بيدار شدي ...!!! ژاله رو به هاله گفت اي جنده منو باش گفتم هاله اول صبح امير رو همينجوري پيشكش ما كرد نگو خانوم يه دل سير كوس داده ودست دوم آوردتش براي من ...!!! هاله گفت غلط كردي جنده خانوم من با تو قرار گذاشتم اول خودم بعد تونكنه يادت رفته...!!! بعد ادامه داد راستي راجب اضافه كاري آخر هفته فكر كردي يا نه ...!!! ژاله با يه شيطوني خاصي گفت دارم رو افسانه كار ميكنم ولي علي الحساب ميشه رو سميرا هم حساب كني...!!! من به خيال اينكه اونا كم كم به حرفاي كاري رسيدن از توجه به حرفاي اونا غافل شدم انروزهمراه با خوردن صبحانه فكر ميكردم پا به مرحله جديدي از زندگي گذاشتم و كلا زندگي برام رنگ و شکل دیگری پیدا کرده بعد از اون همه چي رو يك جوري ديگه ميديدم و بعد از خوردن صبحانه آماده رفتن به مدرسه شدم انروز هال و ژاله منو تا مدرسه همراهي كردند و بعد با هم به سر كارشون رفتند...!!! هنوز چند روزي فرصت داشتيم كه با ژاله و هاله باشم چون آخر هفته بابا از سفر برميگشت عصرآنروز ژاله با هماهنگي قبلي با هاله زودتر از موعد من اومده بود خونه ما با ورود من به خونه اون به استقبالم آمد . وای که چه میدیدم ژاله از همیشه زیباتر وسکسی تر شده بود یک تاپ بندی لیموئی با یک دامن کوتاه قرمز گوجه ای که در تلفیق با رونهای سفید و بلوریش انسان را مست و مدهوش میکرد . همان جلو درب پذيرائي و پس از سلام صورت منو بوسيد. عشوه هاي زنانه اون داشت منو بيشتر از بيش تحريك ميكرد تازه روی مبل نشسته بودم و محو تن و بدن اون شده بودم با تنازي خاصي اومد جلوي من بشينه ولي عمدا موقع نشستن جلو من طوري خم شد که سینه هاش از زیر تاپ بیرون بزنه. من از دیدن اون صحنه زیبا بی اختیار دلم لرزید و بعد ازنشستن رو به من كرد و گفت خوب مي بينم كه دوباره با اون چشم هاي هيز ات داري تن و بدن منو ميخوري عزيزم... اون درحال نشستن طوري نشست که شورت صورتیش که بوسیله کوس تپلش باد کرده بود و چاک وسط کوسش روی شورت خط زیبائی ایجاد کرده بود قلمبه از لای رونهاش خودنمائی مي کرد و تیر خلاص رو به کیر نیم راست شده من زد و به چند لحظه نکشید که کیرم میخواست شورت و شلوارمو جر بده و از قفس بیرون بزنه . من طاقت نیاوردم و چون چند روزی بود که با اون سکس نکرده بودم و طاقتم طاق شده بود . با اشاره و فرمان اون جلو رفتم و فرصت راست شدن را به ژاله ندادم و از همان روی شورت شروع به بوسیدن کوسش کردم . ژاله پیش دستی رو زمین گذاشت و دستشو به میز تکیه داد و من دو دستمو به رونهاش گرفتم و شروع کردم به بوسیدن و گازهای کوچک گرفتن از کوس نازش ...!!!دقایقی را با همون وضع به خوردن کوس و لمبرها و لای رونهاش گذروندم ولی از خوردن سیر نمیشدم . تا اینکه لبه شورت را کنار زدم و زبونمو لای کوسش کردم .اون کوسش خیس شده بود و کاملا آب انداخته بود و باعث میشد که زبونم خیلی نرم و زیبا لای کوسش حرکت کنه و چون غلظت آبش زیاد بود . لذت لیسیدنش چند برابر شده بود
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت ششم
و من اصلا نمیخواستم که خودم را از خوردن اون کوس شیرین محروم کنم بیش از ده دقیقه داشتم در همان حالت کوس اون رو میخوردم و میلیسیدم و زبونم توی کوسش فشار میدادم . لبه های کوسش که اول به هم چسبیده بود با فشار زبونم کمی باز شده بود و چوچول زیبای اون در میان دو لبه کوس قشنگش خودنمائی میکرد و منو بیشتر تشویق به ادامه میکرد نمیدونستم خوردن اون کوس زیبا لذتش بیشتره یا دیدنش برای همین گاهی میخوردم و گاهی میدیدم تا از خوردن و دیدنش لذت ببرم اون دیوونه شده بود و داد میزد اما من توجه نمیکردم و دلم میخواست ارضا بشه تا بتونم آب کوسشو بخورم برای همین ضمن خوردن انگشتمو توی کوسش کردم و مکیدنو لیسیدنو ادامه دادم هاله هم کوسشو به عقب فشار میداد که هم انگشتمو بیشتر توی کوسش جا بده و هم از فشار لبهام به کوسش بیشتر لذت ببره . تا اینکه من احساس کردم داره ارضا میشه برای همین گفتم با کوس بشین روی دهنم میخوام آبتو بخورم . او هم تا من دراز بکشم شورت و دامنو با هم پائین کشید و نشست روی دهنم و من همچنان خوردم و مکیدم و لیسیدم و انگشتمو به کوسش فشار دادم تا آبش اومد و قطراتی از آب ملس و خوش طعمش به دهنم جاری شد و من را حشری تر کرد . حالا نوبت من بود که اون رو بکنم . نگاهی به اطراف انداختم و به اون گفتم بشین روی مبل و کوستو بطرف من بالا بیار و اون هم همینکارو کرد و من بدون مکث کیرمو توی کوسش فشار دادم . وحشیانه دستمو به رونش گرفته بودم و با تمام قدرت خودمو به جلو پرتاب میکردم تا کیرم بیشتر به کوسش فرو بره و تخمهام به لبه های کسش برخورد کنه . واز بالا انگشت شستمو به سوراخ کونش فشار میدادم و از لذت زیاد حتی حرف هم نمی زدم . و فقط با فشار زیاد تقه میزدم و از صدای برخورد تخمهام با وكوس پر آب ژاله لذت میبردم. تا اینکه احساس کردم سوراخ کونش در اثر فشار انگشت شستم کمی باز شده در همان حال کمی از آب دهنمو روی سوراخش ریختم و با انگشتم به داخل و اطراف سوراخ هدایت کردم و کیرمو به سرعت از کوسش خارج کردم و با فشار وارد کون قشنگش کردم . یک آه بلند کشید و خودشو سفت کرد اما کیر من تا ته توی کونش رفته بود و دیگه دیر شده بود برای همین دوباره خودشو شل کرد و حرکت کیرم توی کونش شروع شد و بعد از لحظاتی حالت طبیعی گرفت و سرعت تقه های کیرم توی کونش بیشتر شد و باز هر دو تحریک شدیم و من که احساس میکردم که انزالم نزدیک شده شروع به مالیدن کوسش کردم و به سرعت تمام کیرمو به کونش میکوبیدم . ناله هامون در هم پیچید و هر دو فریاد میزدیم تا اینکه من یکی از دستهامو روی شونه اش گذاشتم و اونو بعقب کشیدم و کیرمو تا جائیکه ممکن بود با فشار توی کونش نگه داشتم و تمام آب کیرمو توی اون کون زیبا خالی کردم و کمی بعد . از لرزشهای کس اون زیر دستم و همچنین فشارهای کوچکی که کوسش به کیرم وارد میکرد فهمیدم که اون هم به اورگاسم رسیده و این سکس نوید دهنده شروعی دوباره و ادامه سکسهای شیرین و لذت بخش ما بود....!!!به قول هاله اين ژاله بود كه تبديل به اولين جنده من شد...!!!!!!! انروز ژاله با يك سكس جانانه منو به اوج رسوند تا اينكه شب هاله بعد از خوردن شام منو از ژاله تحويل گرفت ژاله منو هاله روتو اتاق خواب تنها گذاشت و طبق برنامه منو هاله براي يك سكس جانانه آماده شديم بعد از سيراب شدن هاله تا صبح تو بغل خودش خوابوند اينبار صبح هاله بود كه تو حمام اشك منو درآورد و تا اومدن بابا ديگه ژاله هربعد از ظهر خونه ما بود هر فرصتی که گیر مياورديم منو هاله و ژاله يك سكس جانانه با هم داشتيم ...!!! راستش بعد ازاون روزها با آموزش هاي هاله من تو سكس هاي بعدي روانتر و شاداب تر عمل ميكردم و اونا با گفتن نقطه ضعف هاي كار من منو تو سكس راهنمائي ميكردند....!!! تا جائي كه بجرات ميتونم ژاله رو بعنوان استاد دوم تو سكس و زندگي قلمداد كنم ...!!! اونا از نقاط ظعف احساسي خانوما و دخترا در جذب شون به من ميگفتند همچنين راههاي مختلفي رو به من آموزش ميدادند و من با تمرين اين آموزش ها و جواب گرفتن از شادی در پوستم نمی گنجیدم انروزها بهترین روزهاي زندگیم بود هم برای اينكه داشتم داخل جرگه مردان ميشدم وهم يواش يواش با زدن ريش و ادكلن و پوشيدن لباس هاي شيك همراه با جواني و اندامي برومند وارد مرحله جدیدی از زندگی مي شدم البته که تمام اینهارو از هاله و ژاله داشتم...!!!از اون به بعد كاملا نقطات ضعف خانومها و دخترا رو ياد گرفته بودم ...!!! مثلا وقتی خانومی از کنارم عبور میکرد میتوانستم حدس بزنم که طرف اينكارست يانه ...!!! كم كم با اجراي تمرينات مكرر به استادي رسيدم تا جائي كه چشمم زیر لباس و بین پاهاي خانوما رو تعقيب ميكرد با خودم حدس ميزدم چه چیزی پوشيده يا اصلا چيزي تنش نكرده يا نه و اساسا دیگه زنهارو با چشم دیگری می دیدم و به سینه ها و رونها و لباسشون توجه بیشتری داشتم و سعی میکردم آنها را منهای لباس تجسم کنم ....!!! و زماني ذوق زده ميشدم كه با چند حركت دخترا رو جذب خودم كرده بودم اون موقع بود كه با مشتاق كردن اونا لرزيدن و خيس كردن لاي پاشونو تماشا ميكردم ...!!! اين حركات بسیار منوخوشحال و ذوق زده ام ميكرد و احساس سبکی میکردم و در حال راه رفتن حس میکردم که قدمها یم سبک تر شده و لحظات شیرین سکس با هاله رو مثل یک اسلاید در ذهنم اسکن میکردم و به حافظه می سپردم تا از تکرار آنها در مغزم لذت ببرم ...!!! يه روز بعد از ظهر تو خونه خودمون بودم كه هاله زودتر از وقت معمول به خونه برگشته بود تا از در اومد توبا حالت خاصی گفت امیر امروز خيلي خسته ام نتونستم سرکار بمونم اومدم تا با هم بریم یک دوش بگیریم باید حسابی ناز و نوازشم کنی و یک ماساز خوب و درست بهم بدی تا من هم یک کاری برات بکنم کارستون . گفتم خبريه خانومي ...!!! گفت ميخوام جنده ات بشم شادوماد ميفهمي ...!!! گفتم هرچي شما بگي خانومي من با جون و دل آماده ام به اتفاق و کاملا لخت هر دو وارد حمام شدیم و همدیگر را با لیف شستیم اما هنگام شستشوهاله گفت لای لمبرهامو امروز بیشتر بشور و خودش لای کونشو باز کرد و کمی بعقب خم شد تا سوراخ کونش کاملا جلوی دستم قرار بگیره و با اینکار آتش جدیدی را در دل من برافروخت ....!!! چون گردی کونش واقعا هوس انگیز بود و شهوت من را دو چندان میکرد . من نیز که متوجه منظور اون شده بودم با تمام وجود کون خوشگل و قلمبه اون را چند بار شستم . و با هم از حمام خارج شدیم و همدیگرو خشک کردیم و به اتاق خواب رفتیم و با تمام وجود در آغوش هم قرار گرفتیم و به لب و بوس پرداختیم من بصورت مسلطی سینه ها و گردن و شکمو ناف لای رونهای هاله را مورد تهاجم زبونم قرار دادم و هاله را حشری و پر حرارت کردم تا اینکه اون بلند شد و منو طاقباز روی تخت تنها گذاشت و با کوس روی دهنم نشست و بصورت 69 همزمان با کوس کوب کردن من کیرم را در دهنش قرار داد حالا کوس هاله روی دهن من و کیر من در دهان هاله بازی میکردند و ما هر لحظه از شدت لذت آه میکشیدیم و ناله میکردیم . لذت بیحدی وجود منو گرفته بود و احساس میکردم که تمام وجودم چه دستهام که روی کون هاله قرار داشت و اون کون زیبا را میچلوند و چه زبانم که لای کس هاله بود و چه کیرم که توی دهن اون بود و چه گونه هام که لای لمبرهای قشنگ اون جا گرفته بود و چه شکمم که توسط سینه های اون نوازش میشد و خلاصه تمام بدنم از تمام بدن هاله لذت میبرد . هاله هم حسی مثل من داشت و او هم در اوج لذت بود بعد هاله با لحنی حشری کونشو روی لبم رسوند و گفت جائی که میخوای بکنی با زبونت آماده کن و کمی خودشو بلند کرد تا من مجبور نشم گردنمو خم کنم منهم بخوبی کونشو لیسیدم و زبونم از روی کون به روی کوس و از روی کوس به روی کونش سر میدادم و حسابی کوس و کونشو تحریک میکردم و ناله های اون را به فریاد تبدیل میکردم بعد از چند دقیقه که هاله به اوج شهوت رسید از کشوی پاتختی یک قوطی وازلین در آورد و در حالیکه هنوز کونش روی دهنم بود گفت امير وقتی بلند شدم کمی از وازلینو به کیرت بمال و با آب دهنت مخلوط کن و آروم کیرتو فشار بده توی کونم فهمیدی ؟ محکم نکنی توم ها کون مثل کوس نیست خیلی درد داره با آرامش و یواش یواش بکن توش . اینو گفت و از روی دهنم بلند شد و دمر خوابید . منهم کیرمو چرب و خیس کردم و روی سوراخ کون هاله تنظیم کردم و آروم شروع به فشار دادن کردم . اما کون هاله و کیر من انقدر خیس و چرب بودن که کیرم یکضرب و با یک فشار کم تا ته به کون هاله فرو رفت و هاله هم قبل از اینکه دردی احساس کنه برخورد تخمهامو با لمبرش احساس کرد و لبخندی زد و گفت جون اگر میدونستم انقدر قشنگ کونم میزاری از اول بهت کون میدادم . کیرت چه حالی به کونم میده . منهم که واقعا حس قشنگی داشتم و احساس لذت در تمام کیرم جاری شده بود . آخه کون هاله از داخل یک فشار نرم و یکنواختی به تمام کیرم وارد میکرد که حس قشنگی را به کیرم منتقل میکرد بعد از لحظاتی توقف کیرمو توی کون هاله بحرکت در آوردم از حرکت کیرم توی کون هاله لذت خاصی میبردم لذت کون کردن با لذت کوس کردن كاملا متفاوت هست و هر کدام لذت خاص خودشو داره ....!!! همين قدر مي تونم بگم با اينكه از كوس كردن اونم كوس هاي تنگ من لذت بردم ولي كردن كون يه لذت ديگه اي را برام ايجاد مي كنه....!!! وقتی که چند دقیقه ای در کون هاله تقه زدم و اون احساس کرد که ارضا شدنم نزدیکه بهم گفت امير بکش بیرون نمیخوام زود ارضا بشی بکش بیرون که من میخوام بشینم روی کیرت و مجددا من طاق باز خوابیدم و اومد روی من و کیرمو بدست گرفت و به سوراخش مالید و با فشاری آروم روی کیرم نشست و خودش شروع به بالا پائین بردن کونش کرد و به منهم میگفت که سینه هاشو بمالم و خودش هم با انگشت کسشو میمالید واقعا صحنه زیبائی بود با بالا پائین رفتن هاله سینه هاش هم بالا پائین میپرید و من را حشری تر میکرد و من هم به نوبت سینه هاشو توی دستم میچلوندم و گاهی هم خم میشد و نوک سینه هاشو در دهانم میمکیدم تا اینکه هاله هم به اوج حشریت رسید و از ترس ارضا شدن از روی من بلند شد و دوباره کنارم خوابید و پشتشو به من کرد و گفت از بغل بکن توی کونم و هر موقع که نزدیک بود ارضا بشی با چوچول من هم تندتر بازی کن تا هر دو با هم ارضا بشیم منهم همینکارو کردم و چند دقیقه ای اونو از بغل کردم تا اینکه سرعت حرکت کیرم را در کون اون بیشتر کردم و همزمان با سرعت کیرم سرعت حرکت انگشتهامو روی کس اون هم بیشتر کردم و به این شکل بعد از گذشت دقایقی هر دو با تنظیم فریادهامون به اوج رسیدیم و با فاصله چند ثانیه در آغوش هم ارضا شدیم . این سکس داغترین و متفاوت ترین سکسی بود که تا بحال با هم کرده بودیم . و بعد از ارضا شدن. من کمر هاله را با بوسه های ریز بوسه باران کردم و بعد از دقایقی که کاملا آبمون تخلیه شده بود کیرمو آروم از کون اون خارج کردم و چون هنگام خروج کیرم کمی کونش درد گرفت آروم و ملایم با انگشتم اطراف کون اون را مالیدم و ماساز دادم . بعد هاله برگشت و لبمو بوسید و گفت امير خیلی عالی بود و مزه داد حالا مطمئن شدم که میتونی دوست خوبی برای پروانه و روياباشی . و چشمکی زد و دوباره لبهامو بوسید. بعد از کمی استراحت بلند شدیم و حمام کردیم و بعد از حمام هاله اعتراف کرد که از کون دادن خیلی میترسیده و تنها برای آماده کردن من حاضر شده بود که کون بده ولی بعد از اینکه این سکسو با هم داشتیم تصمیم گرفته که بعد از این هنگام سکس یک سری هم به خمره بزنیم ...!!! بلاخره آخر هفته رسيد و بعد از ظهر پنجشنبه من از مدرسه به خونه اومدم به محض ورود ديدم عمه سميرا تو خونه هست و با ديدن من خيلي شنگول و ريلكس گفت خوب شد اومدي سريع ناهارت رو بخورو كارات رو انجام بده كه يه جشن تولد دعوت هستيم گفتم جشن تولد كي هست هديه و كادو ...!!! عمه سميرا گفت هاله و خواهرش رفتند يه چيزائي تهيه كنند و الان بر ميگردند ... !!!بعد از خوردن ناهار هاله و خواهرش از خريد برگشتند و با نشون دادن كادو ها شروع كردند به شلوغ كردن و هياهو كه عمه سميرا رو به هاله كرد و گفت من يه دوش ميگيرم
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت هفتم
و بعد با يه سشوار كشيدن آماده ام كه هاله گفت هي خانومي دوش گرفتن بدون من اگه بزارم ...!!! ژاله با يه نگاهي به عمه سميرا و خواهرش هاله گفت شما كرمتون گرفته حالا نميشه يكي يكي دوش بگيريد ....!!! هاله رو كرد به خواهرش و آروم در گوش اون يه چيزي گفت و خنديد و بعد گفت ميخواي تو هم بياي يه ماشاژي به بدنت بدي خيلي ريلكس ميشي ها...!!! ژاله با دو دلي گفت ميترسم شما طولش بدين يه وقت رويا بياد دنبالمون ...!!! عمه سميرا گفت نترس خانومي امير حواسش به رويا و اومدنش هست اگه طالبي بروزود لخت شو كه وقت نداريم ...!!! بلاخره با منو من ژاله توسط عمه سميرا و هاله بطرف حموم روانه شد منم با رفتن اينا رفتم به اتاق خودم كه يه چرتي بزنم و با حاضر شدن اونا بريم تازه چشمام گرم شده بود كه با نوازش هاي هاله بيدار شدم با لبي از من ديدم وضعيت خوبي نداره لخت خوابيد كنارم و گفت اين جنده ها كه آدم رو به حال خودش نمي گذارند امير ميخوام سريع يه حالي بهم بدي ...!!! مهلت فكركردن و پاسخ بمن نداد و با كندن لباساي من و كنار گذاشتن حوله لخت اومد بغلم با چند تا بوس و هدايت كيرم به درون دورازه بهشتي خودش سوار بر اون شد و با چند تلمبه و كمك من با ارضاء شدن منو بوسيد و گفت بقيه اش باشه براي بعد خيلي عالي بود دوباره با پيچيدن حوله به خودش از اتاق بيرون رفت و منو با يك كير سيخ شده و نئشه تنها گذاشت ...!!! چند لحظه بعد اينبار ژاله مثل خواهرش خودش رو بغل من انداخت و اونم با ارضاء شدن و لرزيدن بلند شد و تا خواست ازاتاق بيرون بره گفت ادامه كارو با مهمونت داشته باش بعد از در اتاق بيرون رفت و چند لحظه بعد عمه سميرا با صداي شهوتي وارد اتاق شد ...!!!گفت بس ماساژور شما اين آقاهه هست ...!!! من تو اين غافلگيري خواستم شورت پام كنم كه عمه سميرا گفت چه عجله اي داري حالا منكه همچي رو ديدم عزيزم چي رو ميخواي پنهون كني ...!!! بعد ادامه داد راستي با چي ماساژ ميدي اين جنده ها رو كه اينقدر صالب تو و ماساژ تو هستند امير...!!! ديدم راهي بجز حال دادن به خانوم برام نمونده و حسابي غافلگير شدم ياد ترفند هاي هاله افتادم خيلي ريلكس با دست كشيدن به كيرم نگاه عمه سميرا رو به كيرم هدايت كردم گرچه اون از قبل هوسي شده بود ولي داشت مجددا تحريك ميشد و چشماش حالي بحالي شد...!!! كم كم عمه طاقتش بسر اومد و آروم اون خودشو چسبوند به من با لمس بدن من و دست زدن به كيرمن اون كاملا آماده شد ...!!! اولش يه لب جانانه از من گرفت و به فاصله يه تنفس و نفس كشيدن من دوباره كار قبليشون تكرار كرد خوب من فرصت هيچ كاري رو نداشتم لخت جلوي چشماي اون بودم حال خوشي نداشت برخلاف هاله و ژاله كه خيلي آروم سكس ميكردند عمه بسيار خشن و وحشي بود وعين يه پلنگ كه گرسنه باشه و به يك شكار درست و حسابي رسيده باشه اون منو داشت مي بوسيد و مي خورد با هول دادن من روي تخت و افتادن حوله اون به زمين تازه من وضعيت اونو ديدم اون فقط يه جوراب شلواری رنگ پا به تن کرده بود با يه سوتين قرمز لخت روبروي من بود. صحنه دلفریبی ایجاد شده بود . تا اومدم بلند شم گفت كجا آقاهه بدجنس هوسي ميكني و بعد پا پس ميكشي...!!! ادامه داد من كه حالم خوب نيست براي همين اومدم پيش دكتر كه حالمو خوب كنه ... !!! تا اومدم حرفي بزنم گفت تنمو با چشمات خوردي الان ميخوام با لبات تنمو بخوري ...!!! يهو عين يه عقاب منو گرفت زير پنجه هاي خودش .....!!! عمه گفت. بيا ببينم در چه حالي ...!!! با حركت من براي بلند شدن دوباره با يه يورش منو گرفت و لب تخت خوابوند وخوشرو رو من انداخت و بوسه ای از گونه هام گرفت و گفت خیلی ناز شدی امير ....!!! و بعد يه لب جانانه از من گرفت و با ناله اي گفت جووون ...!!! ادامه داد اين ژاله و هاله چي ميكشن از دست تو ...!!! تو ادامه دست منو گرفت و آروم دستمو روی جوراب شلواری كشيد ....!!! گفت خوب عزیزم اگه همراهيم كني به هر دومون خوش ميگذره ... !!! با يه حالتي همراه با استرس به زور لبخندی زدم و گفتم عمه ...!!!اون گفت جان عمه...!!! بلاخره اون با لوس كردن خودش يه لب ديگه اي ازمن گرفت اينبار طولاني تر از قبل ... !!! يواش يواش با هنر نمائي اون كير ما شروع كرد به بلند شدن و سرك كشيدن كرد كه عمه گفت آفرين پسر خوب داري راه مي افتي ... !!!حالا خوب نگاه كن يك عمه چجوري به برادرزاده خودش حال ميده ...!!! راستي تو نمي خواهي از بالا تنه من لذت ببري ...!!! با يه دست كشيدن به سينه هاش اونا رو در معرض ديد چشماي من قرار داد ...!!! من هم لبخندی زدم و تا سرمو بردم پائين دوباره خوابيد رو سينه منو لبشو گذاشت رو لب من اين بار چند دقيقه اي لباي منو خورد و كم كم منو حالي به حالي كرد با جواب دادن من تو خوردن لباي اون عمه سرمو تو دستش گرفت و اجازه نداد که بعد از بوسه ازش جدا بشم و شروع به مکیدن و لیسیدن لبهام کرد و زبانشو وارد دهنم میکرد و دور زبانم میچرخاند ....!!! اول کمی چندشم شد ولی بعد از لحظاتی دیدم خیلی لذت میده و من هم زبونمو وارد دهان اون کردم و حسابی لب و دهن هم را خیس کردیمو لیسیدیمو مکیدیم و در حال لب گرفتن دستمو رو آروم رو تن و بدن زیبای اون حرکت میدادم ....!!! و متوجه شدم که مالیدن تن زنها مخصوصا از روی جوراب شلواری هم خیلی لذت بخشه و واقعا آدمو حشری میکنه . ...!!! بعد اون نيم خيز شد و روی رونهای من نشست و شروع به لیسیدن گوشها و گردن و نوک سینه های من نمود ....!!! لذت غریبی وجود منو گرفته بود و من حسابی حشری شده بودم و از فرط لذت داشتم دیونه میشدم و میترسیدم که در جا ارضا بشم اما اون ول کن نبود ولی هوشیار بود و بدقت ریتم خوردنشو با وضعیت من تنظیم میکرد و تمام بدن منو میلیسید حتی زیر بغلم و توی نافم و رونهامو و سپس انگشت دستهامو با حوصله و آرام میلیسید ....!!! وقتی انگشت شستمو میلیسد احساس کردم که انگشت هم میتواند مثل کیر آدم را سرشار از لذت کند ....!!! اون واقعا ماهرانه انگشتمو میمکید و من تازه فهمیدم که هنوز از سکس هیچ چیز نمیدونم ....!!! بعد لبمو بوسید و گفت خوب دیگه الان آماده اي پسر خوشكله میترسم آبياري كني حالا بیا تو منو بخور و کنارم دراز کشید و من هم مثل خودش شروع به لیسیدن گوش و گردنو سینه های اون کردم و کم کم رفتم زیر بغل و دور شکم و نافشو با حوصله لیسیدم تا جائی که اون هم حسابی حشري شد و صدای ناله هاش بلند شد و آروم گفت دستتو از روی جوراب بزار روی کوسم و فشار بده ....!!! نبری زیر جوراب ها....!!! و من هم همینکارو کردم و چهار انگشتمو لای رونهاش و روی کسش بردم و همزمان با لیسیدن بدنش کوسش را هم میمالیدمو فشار میدادم تا اینکه ناله های اون تبدیل به جیغ شد و دستشو روی دستم گذاشت تا کمک کنه که فشار بیشتری روی کوسش بیارم و با آه و ناله زیاد و بلند به اورگاسم رسید و بیحرکت ماند ولی همچنان موقعی که کوسش زیر انگشتانم تلمبه میزد دستشو با فشار روی دستم نگه داشته بود تا اینکه بعد از لحظاتی شل شد و گفت آفرين پسر خوب....!!! بالاخره کار خودتو کردی . ولی انصافا خیلی چسبید ....!!! حالا دیگه من جون ندارم بلند شم و کمرم حسابی درد گرفته برای همین تو باید لای سینه یا توی دهنم خودتو ارضا کنی من هم بوسیدمش و گفتم شرمنده که باعث شدم کمر درد بگیری اما خوشحالم که تونستی لذت ببری ....!!! و نشستم روی پاهاي اون و آروم با دست سینه هاش رو لمس كردم دوتا پستون نسبتا گرد و تپل توي دستام در حال چلوندن بودم آروم و يواش خودمو كشوندم بالا و کیرمو لاي اون دو تاپستون قرار دادم با كمك خود عمه كه سينه هاشو گرفته بود چند باري لاي پستوناشو با كير كشيدم و روي پا و زانو ايستادم با يه حركت كيرم رو در مقابل لبهاش قرار دادم . واون هم بزرگوارانه دهانشو باز کرد و لبهاشو دور کیرم حلقه کرد و بعد از اینکه کیرمو در دهانش خوب خیس کرد گقت من با لبهام فشار بیشتری به کیرت میارم که احساس کنی داری توی کوسم فشار میدی....!!! ولی خودت باید زحمت جلو و عقب بردن کیرتو بکشی و من هم شروع به تقه زدن در دهن عمه کردم و واقعا احساس کردم که این نوع ساک زدن عمه دست کمی از کوس دادن نداره و دقیقا برخورد نوک کیرم با ته گلوشو حس میکردم . حالا دیگه آه و ناله من هم بلند شده بود و لذت در تمام وجودم جاری شده بود و ناله هام بیشتر شبیه زوزه شده بود تا اینکه کیرمو از دهان اون بیرون کشیدم و آروم خودمو كشوندم عقب اون حال و روز منو ديد پاهاشو از زير من در آورد و با يه انگشت فشاري به جوراب شلواري خودش داد و اونو سوراخ كرد و چون شورت پاش نبود با سوراخ كردن جوراب انگشتش روفروكرد تو سوراخ كوسش تو ادامه با يه نگاه ملتمسانه كير منو تو كوسش پذيرا شد با اولين فشار از سوراخ ايجاد شده كيرمن سرخورد رفت تو كوس خانوم خوب با آماده بودن كوس عمه و خيس شدن دور كير من توسط آب كوس اون كار من راحت بود و با چند تلمبه اون منو به سمت خودش كشيد وبا قلاب كردن پاهاش دور كمرم و خوردن لباي من و برخورد نوك سينهاي من با پستونهاي اون احساس عجيبي در من ايجاد شد.همزمان اون قربون صدقه من مي رفت و ناله ميكرد و ميگفت امير كيرت تو از كير شوهرم چند سانتي بزرگتر و كلفتره مال اون 17 سانتي ميشه ولي اين بايد 20 سانت داشته باشه كلفتي اونم كه داره منو ميكشه ديگه از دستش نميدم بايد هفته اي دو باراينو بكني تو كوسم جووووون...!!! هيمن موقع ژاله دوباره به اتاق اومد و با جنده خطاب قراردادن عمه سميرا به اون گفت تو هنوز نتونستي اين ژيگول رو به آبياري برسوني و بلافاصله در فواصل تلمبه زني من اون دستي به كير من ميكشيد و بعد با لمس تن عمه سميرا اون رو تحريك ميكرد بلاخره عمه سميرا قبل از آبياري من رو كير من لرزيد و تمام ديواره كوس اون منقبض و منبسط شد و منو به اوج رسوند اون بلافاصله از رو من بلند شد و تا ژاله خواست جاي اون رو بگيره من طاقت نياوردم با آبياري خودم داشتم بال بال مي زدم با شدت آبم داشت به بيرون از كيرم ميپاشيد چند شليك پشت سرهم وژاله با جوون گفتن هاي مكرر احساس منو چند برابر ميكرد بعد از ريختن آخرين قطرات آبم رو سينه و شكم ژاله در همان حالت چند ثانيه اي آرام گرفتم... بعد از اون وضعيت خارج شدم وديدم عمه خودشو تروتميز كرد و منم با پيچيدن حوله ژاله به تنم براي دوش گرفتن از اتاق خارج شدم از تو اتاق كه در اومدم همزمان با رويا چشم تو چشم شدم اون با ديدن وضعيت من با نگاهي متعجب گفت تو هنوز دوش نگرفتي ...!!! براي اينكه دستپاچگي منو نبينه خيلي ريلكس وارد حموم شدم و گفتم ظرف چند دقيقه ميام خدمتون ...!!! اون كنجكاوانه خودش رو به اتاق من رسوند و با صداي بلندي يهو گفت مامان تو اينجا ئي واي ي ي ي پس چرا لختي مامان ...!!! با باز كردن دوش حمام و جاري شدن آب رو تن و بدنم ديگه صداي نشنيدم و بعد از گرفتن يه دوش اومدم تو اتاق خودم تازه داشتم كه خودم رو خشك ميكردم كه رويا وارد اتاقم شد و با حالتي ناراحت و همراه با بغض تو صداش گفت من كه حريف اين سه تا نشدم منبعد فقط بايد حواسم به تو باشه ...!!! خيلي آروم و ريلكس گفتم طوري شده خانومي ...!!! اون با ناراحتي گفت نه آقا همچي روبراهه و هيچ مشكلي نيست ...!!! ادامه داد يكم عجله كني بد نيست خلاصه با اومدن هاله قضيه فيصله پيدا كرد و بعد از آماده شدن همگي تو ماشين درراه جشن تولد بوديم...!!! تو راه رسيدن به جشن تو ماشين خسته از سكس آروم سرمو رو شونه رويا گذاشتم در كناررويا رو صندلي جلو به سكسي كه با ژاله و هاله و عمه كرده بودم فکر ميکردم و سر در نمیاوردم که عمه و ژاله با داشتن شوهر چرا تن به سكس با من دادند با مقايسه اونا وهاله اين سردرگم بودن بيشتر مي شد با خودم مي گفتم ژاله و سميرا رو شايد شوهراشون سير نمي كنند نياز به سكس بيشتر دارند....!!! بعد خودمو به بي خيالي زدم و گفتم خوب اونا خودش خواستند....!!! از طرفي ناراحت و از طرف ديگه خوشحال ...!!! اما با وجود یقینی که داشتم باور کردنش برام خیلی سخت بودباز دودل بودم ...!!! تو اين جدال باور و شك کمی هم به سکس زیبائی که با اون داشتم فکر کردم و از مرور دوباره لحظات سکس با ژاله و عمه سميرا لذت ميبردم ....!!!
     
  
مرد

 
( داستان زندگي يا اعتراف سكسي ) قسمت هشتم
خصوصا لحظاتی که دست ژاله داشت با صيقل دادن كير من همزمان كوس عمه سميرا رو تحريك ميكرد....!!! يهو ديدم رويا با يه لحني خيلي آروم در گوشم گفت حق داري خسته باشي ديوونه به موقع خودم بحسابت مي رسم بلند شو رسيديم...!!! اون روز تو جشن تولد پروانه يكي از همكلاسي هاي رويا خيلي به من خوش گذشت موقع رقص با ژاله اون بدجوري به من ميچسبيد و اين كار رويا دختر اونو داشت كفري ميكرد با رقص رويا و گرفتن دست من از دست مادرش اون خودشومي انداخت بغل من مقايسه بدن مادر و دختر و ظرافت هاي زنانه و دخترانه براي من احساس جديدي به وجود آورده بود علي الخصوص كه با رقابت اين دو تو درآغوش گرفتن من اين احساس چند برابر مي شد تو ادامه دوباره ژاله و هاله و عمه سميرا با من رقصيدند و دست آخر دوباره رويا منو از اونا تحويل گرفت خوب بعد از يه استراحت كوتاه دوباره شادي و رقص با هنرنمائي پروانه و كيك تولد و خوردن كيك و بعد كادو ها و نهايتا مهموني تموم شد و برگشتيم به خونه معمولا رويا و ژاله عصرهابه هواي ديدن هاله ميومدن به خونه ما و تا اومدن بابا همراه منو هاله بودن و بعضي مواقع شام رو با ما مي خوردند و براي خواب مي رفتن خونه خودشون خوب اون شب هم تا بابا بياد رويا و ژاله در كنار منو و هاله بودند و از جشن و رقص و شادي صحبت بود كه بابا اومد و بعد از خوردن شام ژاله و رويا رفتند و ما هم با رفتن به اتاقهاي خودمون شب را صبح كرديم ...!!! چند روز بعد من با كمك هاله تونستم رويا و بعد پروانه رو اوپن كنم كه بايد اين اعتراف رو به موقع خود اونا براتون بكنند ..!!! چند وقت بعد از اون وقايع بابا خبرداد كه يك پروژه خيلي بزرگ تو جزيره كيش گرفته و بايد چند نفر از همكاراي شركت رو براي شروع كار بفرسته كيش خوب از بين همكاراي شركت چند مهندس به همراه هاله براي اين ماموريت انتخاب شدند چند روزبعد از رفتن هاله يه روز بعد ازظهر رویا اومد خونه ما عمه سميرا داشت شام رو درست میکرد که رویا يواشكي گفت یه خبر خوب برات دارم گفتم چی هست گفت خرج داره گفتم باز شروع کردی ...!!!گفت عادت منو ميدوني كه بايد جشن بگيريم ...!!! گفتم قبوله...!!! گفت با نازي قرارگذاشتم اونم بيارمش تو خط...!!! گفتم آفرين بتو خانومي يك جشن حسابي مهمون مني ...؟!! با یه بوسه ای از من تشکر کرد و برای همین با سميرا قرار گذاشتیم که بعد ازظهر روزبعد اون بازم زودتر بياد خونه ...!!! بعد از ساعتی شام رو خوردیم و من رويا رو تا در خونه خودشون همراهي كردم با بوسه از لباي رويا از اون جدا شدم اونشب تو اتاق خودم تا چند ساعت خواب به چشمم نيومد و دائم تو فكر قرار و حرفاي رويا بودم تا اينكه ياد ترفندهاي هاله افتادم كه بايد بين دوستاي خودم رقابت ايجاد كنم ...!!! يعني رويا با نازي داره به نوعي رقابت ميكنه يا اينكه منو داره امتحان ميكنه خيالات زيادي اونشب ازسرم گذشت بلاخره بعد از ساعتي سر درگمي به خواب رفتم روز بعد رويا که از مدرسه برمي گشت خونه تو پوست خودم نمي گنجيدم برام روز خوبی بود و نازي طبق قراری که از قبل با رویا گذاشته بود قبول کرده بود که بعد از مدرسه برای یاد گرفتن زبان بياد خونه ما اما یک شرط هم گذاشته بود و اون شرط چیزی نبود جز اینکه رويا هم همراه ما باشه ... !!!البته این تصمیم نازي بعلت عدم اعتمادش به من نبود بلکه به واسطه حضورمادرش و روياو درس خواندن گروهی بود و او نمیخواست در اولین روز بر خلاف میل اون عمل بشه ....!!! تا رسيدم خونه ديدم سميرا خونه هست وتمام كارا رو كرده و سنگ تمام گذاشته بسیار با سلیقه در ظروف مختلف میوه های پوست کنده و پفک ریخته بود تا از ما پذیرائی خوبی بکنه....!!! حالا ما در یک محیط زیبا و آزاد و لذتبخش که اصلا به آدم احساس غربت دست نمیده مشغول درس خواندن گروهی شدیم من شروع کردم به آموزش زبان به رویا و نازي و سميرا هم هر یکربع بیست دقیقه جهت خنده و شوخی و خوردن خوراکی یک استراحت کوتاه میداد که غیر از من برای رويا و نازي تازگی داشت و یک شرایط درس خوندن زیبا و فرحبخش را ایجاد کرده بود و با این شیوه دو ساعتی درس خوندیم . در پایان درس سميرا يواشكي به من گفت رويا رو تا خونه همراهی کنم و چشمکی هم به من زد تا کاملا منظورشو بفهمم .رويا با سميرا خداحافظي كرد و من براي بدرقه اون رو تا خونه همراهي كردم.... !!! وقتیکه برگشتم و سميرا نازي رو براي هم آغوشي من آماده كرده بود و من قبل از نازي سميرارو محکم در آغوش گرفتم و ضمن بوسیدن ازش تشکر کردم . سميرا آنروز به بهانه اي منو نازي رو تنها گذاشت و بعد از رفتن اون منو نازي هر دو با هم رفتیم حمام و سپس برگشتيم روی تخت ظاهرا انروز نازي خیلی خوشحال بود چون مثل کیر ندیده ها تا روی تخت نشستم پرید و کیر منو توی دهنش جا داد و اصلا به من فرصت خشک کردن تنمو نداد و با ولع تمام شروع به مکیدن کیرم کردچند دقیقه ای که گذشت منو خوابوند و خودش هم در حال مکیدن کیرم نشست روی من و با مدل 69 كار رو شروع كرد و من هم به کوس و کون لیسی مشغول شدم . شوق نازي به من هم منتقل شد و من هم با تمام وجود کوسشو باد کش میکردم و میلیسیدم و هنگام کوس لیسی انگشت شستمو به اطراف سوراخ کونش میمالیدم و گاهی به سوراخش فشار میدادم و هر لحظه به حشرمون افزوده میشد . بعد برگشتیم و در حالیکه نازي روی من بود شروع به لیسیدن لب هم کردیم . موقع لب گرفتن برخورد سینه های نازي با سینه های من لذتمو چند برابر میکرد و منو به اوج احساس میرسوند تا اینکه اون در حال لب گرفتن با دست کیر منو وارد کوسش کرد و محکمو پر فشار کوسشو روی کیرم کوبید . هر دو دیوانه شده بودیم و من هم برای اینکه کیرم تا ته توی کوس اون فرو بره هنگام فرود کوس نازي کمرمو بالا میبرم تا شدت برخورد کیرم با کوسش بیشتر بشه و وقتی حسابی لذت بردیم و خطر ارضا شدن تهدیدمون کرد . نازي بلند شد و لب تخت نشست و گفت فقط با آب دهن و بدون وازلین کونم بذار ....!!! دلم میخواد درد و رفت و آمد کیرتو بیشتر حس کنم ....!!! و من هم بدون معطلی کیرمو دم سوراخ کون قشنگش که کاملا آماده بود گذاشتم و با کمی فشار سرشو داخل کردم و بعد از چند حرکت کوچک تا ته کیرم توی کون قشنگش جا گرفت و سپس با روان شدن حرکت کیرم در کون قشنگش ....!!! دو دستم را به بغل رونهاش قفل کردم و با شدت شروع به تلمبه زدن کردم ....!!! با برخورد کیرم به کونش لمبرهاش لرزش قشنگی میگرفتند که این لرزش منو داغتر میکرد و گاهی هم با باز کردن لمبرها ورود و خروج کیرمو به کونش میدیدم و لذت و شهوتم بیشتر میشد تا اینکه نازي به صدا در آمد و گفت بسه دیگه آب بده من طاقت ندارم و دارم آب میدم من هم به سرعت تقه هام افزودم و بعد از مدت کوتاهی آب دادم و نازي هم چند لحظه بعد از من ارضا شد ....!!!! بعد از اون ماجرا منو نازي خودمون رو تر و تميز كرديم و چند دقيقه اي تو حال خودمون بوديم كه عمه سميرا به جمع ما اضافه شد اون با گفتن خسته نباشيد به من و نازي اون رو روانه خونه خودشون كرد...!!!چند روز بعد طبق معمول خونه رويا بودم بعد از خوردن ناهار اون به بهانه خوندن زبان با من همراه شد ناچارا رفتيم خونه ما آنروز رويا خیلی شاداب و سرحال بنظر می رسید و پشت هم حرف میزد و از دختراي همكلاسي خودش ميگفت و رفتارهاشون و شيطوني هاشون و اشاره به سكس بعضي ها و فال گوش واستادن اونا موقع سكس پدر و مادرشون و بالاخره اومد سراغ پروانه و شروع كرد به تعريف از ماجرائي كه از پروانه شنيده بود ...!!! رويا به من گفت امير یک چیزی میخوام بهت بگم ولی بايد قول بدي بين خودمون باشه درجواب اون گفتم باشه خاطرت جمع باشه.اون گفت اینطوری فایده نداره باید قول بدی.من خندیدم و گفتم رويا دیوونه شدی خوب نمیگم دیگه گفت بايد قول بدي گفتم به جون جفتمون بهش چیزی نمیگم رويا دستمو فشاری داد و گفت پروانه از من پرسید که تو و امير تا حالا با هم کاری هم کردین ؟!!! من اول خیال کردم که تو چیزی گفتی و خیلی ازت دلخور شدم و در جوابش گفتم نه چطور مگه ؟ پروانه گفت جون من کاری نکردین ؟ من گفتم خوب نه دیوونه مگه قرار بود کاری بکنیم ؟ پروانه گفت بابا شماها خیلی از مرحله پرتین...!!! ادامه داد من جاي تو بودم تا حالا چند بار با اون سكس كرده بودم...!!! البته اون فوق العاده پسر خوبيه ولي اينقدر خوب هم فايده نداره ....!!! با يه عشوه اي ادامه داد اگه تو اجازه بدي من امير رو راهش مياندازم ... !!!گفتم چطوري ... !!!اون گفت اول از پشت ...!!! بعد ادامه داد پروانه يه شب خونه خواهرش بوده و موقع سكس خواهرش و شوهرش سكس اونا رو ديده اتفاقا خواهرش اونشب از پشت به شوهرش ميداده و اين كار پروانه رو هوسي كرده واون تحريك شده بعد از اونروز پروانه دائما با خودش ور ميره و بعد گفته كه حتما یک کاری بکن من با امير باشم ...!!!گفتم آفرين خانومي ...؟ نگفتی که ما هم... ؟ رويا پرید وسط حرفم و گفت چرا اتفاقا من هم گفتم که ما با هم سکس داشتیم ...!!! من گفتم دیوونه چرا گفتی...؟ رويا گفت آخه اون طوري حشري شده بود و داشت از كون دادن خواهرش تعريف ميكرد كه منم بي از خود بي خود شدم و ماجرا رو بهش گفتم...!!! تازه دوباره ميخوام...!!! گفتم چی میگی رويا ...؟ زده به سرت...؟ رويا لبخندی زد و گفت مگه اون دفعه بهت بد گذشت ...؟ من گفتم آخه اوندفعه... ؟ رويا گفت دیوونه اوندفعه خوب دفعه اولمون بود و من چيزي نفهميدم اما بدم نیومد لبخندی زدم و گفتم بابا تو دیگه كي هستي....!!! خلاصه اينكه آنروز طبق قرار قبلي بين رويا و پروانه به بهانه خوندن درس زبان نزدیک ساعت چهار بعد از ظهر اون اومد خونه ما طبق معمول ساعتي زبان با هم كار كرديم بعد از اون رويا با زدن چشمكي به من گفت استاد امروز دوست من روز اولش هست میخواهیم یه کم به ما انتراک بدهی گفتم قبوله خانوما 10 دقيقه اي انتراک داريم رويا با شنيدن حرف من گفت خوب تو اين 10 دقيقه منو پروانه ميخواهيم بزنيم و برقصيم اشكالي كه نداره... ؟!! با موافقت من و اونا اول یه سی دی گذاشتیم تو درایور و مجلس ما تبدیل به رقص و شادی شد در واقع یک پارتی سه نفره تا اينكه خانوما گرم شدن و يواش يواش ما رو هم بلند كردن به رقصوندن و اولش رويا با من رقصيد و با يه بوسه از لب من آروم بهم گفت شروع كن امير...!!! يواش يواش همزمان با رقصيدن دستامو از پشت به باسن اون رسوندم با يه فشاري به باسن اون ناله اش در اومد با فشارهاي بعدي اون دامن خودشو در آورد و با يه تاپ و شورت به رقص ادامه داد ولي همچنان با فشارهاي دست من اينبار از داخل شورت تو ادامه با نگاههاي شهوتي پروانه رويا گفت نوبتي هم باشه نوبت هوي منه دست منو گذاشت تو دست پروانه ...!!! بعد از كمي رقصيدن با پروانه اون كاملا تو بغل من بود و داشت ميلرزيد و خودشو به من مي چسبوند و ناله هاي ريز ميكرد يواش يواش لب رو گذاشت رو لب من و گفت نمي خواي دامن منو در بياري گفتم اونم به چشم و دامن خانوم رو از تن بيرون آوردم با چند فشار به كپل هاي پروانه ناله اون در اومد و طاقت خودشو از دست داد و گفت رويا جان اگه اشكالي نداره من با امير يه كاری دارم . دست در دستان همديگه منو هدايت كرد به طرف اتاق خواب رويا گفت كه زياد طولش ندين و جو گير هم نشين تا شما ها كارتونو رو انجام بدين منم دستشوئي ميرم با يه چشمكي به پروانه بطرف دستشوئي راه افتاد.لحظاتی بعد من و پروانه توی اتاق روبروی هم بودیم . من دست پروانه را در دستم میمالیدم و بطرف تخت میکشیدم . تا اینکه هر دو روی تخت نشستیم . پروانه دختری زیبا و سفید بود و سايز سینه هاش تقریبا 70 بود و توی دست جا میگرفت و کف دستو پر میکرد . اما از توی دست بیرون نمیزد اما رونها و کونش خیلی خوب بود و کلا هیکل قشنگی داشت . نه لاغر بود و نه چاق و بدنش پر بود . پوست تنش هم بسیار کم مو و صاف بود . در واقع پوستش لغزندگی خاصی داشت که حرکت دست روی تنش بسیار روان و شیرین و هوس انگیز بود . من آروم صورتمو به صورت پروانه نزدیک کردم و بوسیدمش و بعد دوباره و دوباره و سپس ماچ مالیش کردم تا اینکه پروانه هم کمی تحریک شد و ماچهای ما تبدیل به لب گرفتن شد .
     
  
صفحه  صفحه 10 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات سكسی پیرمرد(زیر شلواری)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA