انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

خاطرات سكسی پیرمرد(زیر شلواری)


مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت ششم

گفتم : اون يه نفر كي هست خوشگل خانوم!!!
همزمان يه سرعتي به كارم دادم!!!!
يكم ديگه از كيرمو از كونش بيرون كشيدم !!!
الهه همانطورکه به آئینه چشم دوخته بودکمی کونشو جلوکشیدو
گفت : امیرجون... نکش بیرون دوباره بافشاربکن تو...!... دارم به اوج میرسم!..
با يه فشار دو سه سانتي زدم تو كونش با ناله اي گفت:... اوف ف ف
گفتم : پس دوست داري یه كمكي براي خودت بياري خیلی جالب میشه...!
الهه درحالیکه آروم عقب جلومیکردودستاشو رو زانوش جابجاکرد
و یه تکون خوردوبازحمت سرشو به عقب برگردوند وپرید توحرفم و
گفت اونم چه كمكي !!! خيلي دوست داره كون بده !!!
البته بد كوسي نيست ولي بيشتر دوست داره از كون بده!!!
گفتم تازه داري سر حال مياي و شدي يه دختر خوب!!!!!
پس ميخواي تا نادر و ژاله برگردن كاملا راه بيوفتي !!!
ادامه دادم پیشنهاده خوبيه ..!! طرف كي هست !!!
گفت بهت ميگم !!!چقدر تو هولي بزار حرفمو بزنم وتموم کنم کمی هم
حوصله کني ميفهمي !!!
گفتم همه جنده هاي من غير از خودشون يه كوس ديگه رو به جمع اضافه كردن!!!!
الهه حرکتشو تندترکردوگفت خوب بگو معرف من كي بوده !!!
گفتم معرف تو نسرين بود كه كوس تو رو پيشنهاد كرد درست تو اوج لذت و حال دادنش!!!
الهه گفت ادامه بده... منم الان تو اوج لذتم و خیلی دارم حال ميكنم!!!
ديگه جنده شدم امير اونم جنده تو واي امير دارم ميميرم جوون!!!

بگو كه دارم پرواز ميكنم!!

گفتم نسرين هم همين حال و داشت گفت راستي معرف نسرين كي بود!!!
گفتم معرف نسرين نسترن جنده كه از همه شما جنده تره گفت چطور!!!
گفتم براي اينكه جلوي شوهرش به من كوس و كون داده!!
گفت خوب نادرهم ميدونه كه من پيش توام !!!
گفتم ولي جلوي نادر هنوز بهم كوس ندادي!!!
گفت ميترسم اونو از من نخواه !!!
گفتم منم پيشنهاد ميكنم يه بار جلوي نادر بكنمت من از كون ميزارم نادر هم

همرازکوس تو رو بکنه!!؟؟
چطوره !!! الهه يه دادي كشيد و گفت واي نه امير تو خيلي بد جنسي!!!!
منم با هیجان شروع کردم به تلمبه زدن، حالا دیگه باهرفشاریکه درانتها به کیرم

میدادم که تاته بره توکون الهه، کونش یه صدای ریزی میداد این صدا منوبیشترحشری ،

وتاحد جنون شهوتیم میکرد تواین حالت صدای آه و ناله الهه هم دراومده بودوداشت به

اورگاسم میرسیدکه با یک لرزش خفیف سست شدوبه نظررسیدکه

آبش اومده چون خیلی بی حال شد ،
منم اونوسفت گرفتم وبا چند حرکت سریع آبموبافشار

خالی کردم تو کونش !!
طوریکه مقداری ازآبمنی ازکنارکیرم به صورت حباب و کف

زد بیرون ...!!
اون داد ميزد واي سوختم امير چقدر داغه كونم سوخت امير!!!!!!
کیرم ازفانتزی ذهنیاتم همچنان شق وراست تادسته توکونش بود..همینطورکه
نگاه به ته کیرم میکردم اونویواش یواش بیرون کشیدم!
ازبس کلفت شده بودبیرون

نمیومد.! ترسیدم بیشتربکشم بیرون کونش پاره شه.
! الهه هم جیغ کوتاهی کشیدو

گفت : امیریواشتر.! مردم!!.
اونو نکش بیرون بزار باشه !
مثل اینکه گیر کرده.!! یک کم آروم ترعجله نکن !!

احساس کردم کمی هول شده وترسیده.!
ولي خيلي بهتر از نسرين نشون ميداد چون كون اون موقع دادن پاره شده بود بعدشم
اون درد زيادتري كشيد و سابقه كون دادن نداشت ولي الهه خيلي آماده تر نشون ميداد
يا از قبل يه حالي به كونش داده بود يا اينكه با صحبت هاي من خودشو به يك فضاي فانتزي سكسي برده بود كه مثل نسرين نشد!
دستی به کمروباسن گرد وسفیدش کشیدم .................................
ادامه داره
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت هفتم

ترسیدم بیشتربکشم بیرون کونش پاره شه.!
الهه هم جیغ کوتاهی کشیدو

گفت : امیریواشتر.! مردم!!.
اونو نکش بیرون بزار باشه !
مثل اینکه گیر کرده.!! یک کم آروم ترعجله نکن !!

احساس کردم کمی هول شده وترسیده.!
ولي خيلي بهتر از نسرين نشون ميداد
چون كون اون موقع دادن پاره شده بود بعدشم اون درد زيادتري كشيد
و سابقه كون دادن نداشت ولي الهه خيلي آماده تر نشون ميداد
يا از قبل يه حالي به كونش داده بود يا اينكه با صحبت هاي من خودشو به يك فضاي فانتزي سكسي برده بود
كه مثل نسرين نشد! دستی به کمروباسن گرد وسفیدش کشیدم گفتم :
چیزی نیست عزیزم!!..
سعی میکنم آروم بکشم بیرون.....
خودتو یه کم شل کن....

تاراحت بیادبیرون..!!

لحظه ای بعد احساس کردم
کونش شل شده وکیرموکه هنوزآبمنی ازش می چکید کشیدم بیرون...!!

الهه راکه ارضاء وسست شده بود بلندکردم ودمر خوابوندم
روتخت ویه نگاه به کونش کردم....
دیدم عجب کون سفیدیه..!!..
بادستم چاک کونش کمی بازکردم دیدم سوراخ کونش کمی

بازوقرمزوپرازآبمنی...!!
ماهیچه حلقوی دورش که ازآبمنی خیس.. خیس بود
وبرق میزدداشت....
به آرومی بازوبسته میشد که جمع شه!!....
داشتم دیونه میشدم کمرکیرموسفت گرفتم و

کله شومحکم به لنبرای کون اون زدم ...
دوباره سر کیرمو گذاشتم درسوراخ نیمه باز

کونش وخودموانداختم روی کون نرم وبرجسته اش .....
کیرم لغزیدوآروم تا رفت
توکونش الهه ناله ای کردو
گفت: اوخ..... بسه امیر.... مردم...
خیلی بی حالم حرفات خیلی منوحشری کرده همونا
باعث شدزودارضاء شم....!!
درحالیکه روکون نرم وبرجسته اون خوابیده بودم
وآروم کیرموعقب جلومیکردم وبادستام
سینه های نازشو میمالوندم........
گفتم در چه حالي دختر...
گفت عاليه امیر؟
واقعا دست اين دكتراي ايتاليائي درد نكنه چي ساختن خوب چیزیه!
چه حالي كردم !!
حالا ميخوام طرفو بهت معرفي كنم!
يه لحظه دوباره كنترلمو از دست دادم و دوباره زدم تو كه گفت : اوخ..امیر ...
اون موقع داشتم جر میخوردم......
حس می کردم تا نافم رسیده...!!
الانم یک کم خودتو بکش بالا... آخه
همه سنگینی هیکلت روکونمه!! ....
کمرم..ازسنگینی هیکلت دردگرفته..!!
کمی خودمو کشیدم بالاوشروع کردم تلمبه زدن ،
نمیدونم چی شدکه یکدفعه هوس گائیدن
کوسشو کردم!!...کیرموکشیدم بیرون و.....
گفتم : الهه جان تامن میرم دستشوئی خودموتمیزکنم
توهم کوستوآماده کن که هوس گائیدنشو کرده ام ........
سریع رفتم دستشوئی وکیرموباآب سرد و صابون شستم
وبرگشتم تو اتاق خواب ديدم ....
الهه طاقبازخوابیده ، برای یک لحظه ایستادم و نگاهش کردم ....
دیدم عجب هیکل تمیزيه،
پوست صاف براق وسینه های گردوبرجسته ای داره ،
رونهای سفید گوشتی وبهم چسبیده،
ساق پای کشیده با ناخن های لاک زده!!!......
ادامه داره
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت هشتم

گفتم : الهه جان تامن میرم دستشوئی
خودموتمیزکنم توهم کوستوآماده کن که هوس
گائیدنشو کرده ام ........
سریع رفتم دستشوئی وکیرموباآب سرد و صا بون شستم
وبرگشتم تو اتاق خواب ديدم ....
الهه طاقبازخوابیده بود ، برای یک لحظه ایستادم و نگاهش کردم ....
دیدم عجب هیکل
تمیزيه، پوست صاف براق وسینه های گردوبرجسته ای داره ،
رونهای سفید گوشتی وبهم چسبیده،

ساق پای کشیده با ناخن های لاک زده!!!
آروم بین پاهاش زانوزدم ...
اونم کمی زانواشو بالا بردوپاهاشو جمع کرد ، الهه تازه
رفته بود اپیلاسیون خودشو براي عروسي آماده كرده بود ،
براهمین یکدونه موهم روبدنش دیده نمیشد!!..
پوستی صاف وصیقلی
، کوسی بالبه های صورتی وبرجسته که پف کرده
بودن ،ازدیدن کوس به اون زیبائی وبدون
موحال کردم. شروع كردم درباره کوس وکونش تعريف كردن
و اون نطقش وا شد و شروع كرد به صحبت
برا م تعریف میکرد باراول که نادراونو از كوس كرده
و پردشو زده چه حالی بهش دست داده؟پرسيدم آیا
فکرمیکرده روزی کوس به این خوشگلی وتمیزی رو يه نفر ديگه بکنه؟
گفت نه ولي از موقعي كه تو استخر تو ديدم هوسي شدم
به خودم گفتم يه روز يه كوس سير بهت ميدم!!
پرسيدم از كردنم راضي هستي و از كيرم خوشت اومده ؟
گفت عاليه امير عاليه براي همين كه ميخوام جبران كنم
نهايت حال و بهت بدم !!!
پرسيدم از دادن به نادر هم لذت بردي !!! آیاموقع
گائیدنش، بهت مثل من حال داده؟ گفت نه به اين اندازه و....!!
درحالیکه غرق
این صحبت هاي لذت بخش بوديم!!!
دستموکشیدم روبرجستگی
بالای کوسش ازصافی ولغزندگیش حظ
کردم! بادست دیگم پستونهای سفت وسفیدش
راکه نوک صورتی رنگشون به اندازه یک سانت
اومده بودن بیرون، میمالیدم ،
بایک هیجان پرازشهوت سرکیرموکه وبرق میزد

گذاشتم دربهشتش وفشاردادم... باوجوداینکه کیرمو خيس بود
وکوس اوازاورگاسم
چنددقیقه پیش به صورت عسلی خیس ولغزنده بود
اما چون خیلی تنگ بود.... راحت نرفت تو!..
تنگی کوسش درحد یک کوس دخترپانزده ساله و باکره به نظرم رسید ...
ناچار فشاربیشتری
دادم تاتونستم کلاهک کیرمولای چاک کوسش جابدم....
کمی تامل کردم... الهه مثل کسی

که تنگی نفس گرفته وهوابه ریه اش نمیرسه نفس نفس میزد ...
دستامودردوطرف بدنش ستونی
کردم ومحکم کیرموفشاردادم تو.....
کیرم باتاًنی وآرام لیزخوردو تا نصف رفت تو
الهه ناله ای کردوپاهاشو بلندکردوگذاشت روشونه هام و...........
گفت : وآی ی ی ..امیر چه خوبه؟.. یک کم بیشتر فشاربده.......
میشه بيشتر بكني و بزنی بره
تو... وای... خداجون مردم....!!..امیر عقب جلو كن!.... چه جای خوبی رفته؟..!...
كاش الان نادر اينجا بود و مي اومد کمکت ؟؟.....اوف.....

هنوزحرف الهه تمام نشده بودکه بافشاردیگه کیرموتا دو سوم کردم توکوس نازش ،
صدای جیغش منواز روًیا درآورد.!!.. باچندبارتلمبه زدن همراه بالب گرفتن ازالهه
آبش داشت میومد... سریع کشیدم لاي پاشو وا كردم
با بیرون واومدن آبش اونو ليس ميزدم مايع لزجي
با مزه شوري و نوعي ملسي تو دهنم منو شهوتي تر ميكرد !
چنددقیقه ای به همون حالت به ليس زدن ادامه دادم الهه درحالیکه
دستشو روموهای سرم میکشید.....
ادامه داره
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت نهم
هنوزحرف الهه تمام نشده بودکه بافشاردیگه کیرموتا دو سوم کردم توکوس نازش ،
صدای جیغش منواز روًیا درآورد.!!.. باچندبارتلمبه زدن همراه بالب گرفتن ازالهه
آبش داشت میومد... سریع کشیدم لاي پاشو وا كردم با بیرون واومدن آبش اونو ليس ميزدم مايع لزجي با مزه شوري و نوعي ملسي تو دهنم منو شهوتي تر ميكرد !
چنددقیقه ای به همون حالت به ليس زدن ادامه دادم الهه درحالیکه
دستشو روموهای سرم میکشید.....گفت : امیرجان پاشو که خیلی خستمه... پاشو بریم دوش بگیریم وبخوابیم فردا خيلي كار داريم ، هردوباهم
همانطور لخت پاشدیم رفتیم حمام ، زیردوش اونوبغل کردم و....
وساکت شدوسرشو به شونه ام فشارداد و با دستاش داشت كير مباركو فشار ميداد و مي گفت اين حيووني هنوز داغ و آبش در نيومده مرتب با دستش برام جلق ميزد و تو يه لحظه خم شد و نشست روبروي من اونو انداخت تو دهنش و يه چند دقيقه اي برام ساك زد از كلفتي و درازي اون دوباره به وجد اومده بود مرتب داشت قربون صدقه اون ميرفت تا نصف ميكرد تو دهنش و در مياورد و به دفعات اونو مي زد به صورتش و به سينه هاش و آه و ناله ميكرد بعد چند دقيقه خسته شد و احساس كرد كه به اين زودي نمي تونه آب منو در آره بلند شد و منو بغل كرد و لب تو لب شديم كاملا لب اون داشتم تو دهنم مي مكيدم از حال طبيعي خودش خارج شده بود دوباره احساس نياز كرد!
موهاشو بوسیدم ودست راستموازپشت کشیدم پائین روی کونش، ازحالت تاقچه ای کونش لذت
بردم ...... پیش خودم گفتم واقعاًالهه چه کونی داره؟گفت امير راجب پيشنهادت فكر كردم ولي ميترسم ! گفتم از چي! گفت مي ترسم نادر منو به چشم جنده نگاه كنه!
گفتم : عزیزم ترس نداره ! اون با من ؟ حالا یک کم بیشتر فکرکن!
اول بايد خودت راضی باشي اگه مشكلت نادره اون با من ميخوام به اوج برسي!
بعدشم فکرنمیکنم زنی باشه وبدش بیاد
بجای یک نفر، دونفرباهاش سکس داشته باشه!! گفت تو و اين شاه كير جاي چند نفر هستي براي همينه كه همه رو عاشق خودت و اين كير كردي بعد از خودشون يه كمكي هم ميارن!! ادامه داد البته پيشنهاد تو هم خوبه ولي نادر نميتونه مثل تو اينقدر خودشو نگه داره با يه كوس كردن وا مي ره !!!! بايد براي اون يه نقشه اي بكشم و ادامه داد....
دوست دارم يكي رو بندازي بغل اون مثلا لاله اونم بيكار نباشه اونوقت تا صبح منو بكني راستش مال اون خيلي كوچيكه البته در مقابل مال تو بعدشم هرچي بيشتر به تو نزديك ميشم بيشتر عاشقت ميشم !! ميترسم جلوي لاله كنترل خودمو از دست بدم ! گفتم از بابت لاله هم خيالت راحت باشه اون خواسته كه تو امشب اينجا باشي تا كاملا سيرت كنم دخترجان در كل این حال وهوای جوانی دیگه بر نمیگرده وتکرارنمیشه.....!!؟؟ من لاله رو آزاد گذاشتم و به اونم گفتم كه
میخوام هردومون نهایت خوشی ولذت
راتواین سن وسال ببریم.....!! نمیخوام یک طرفه من حال كنم !! همين داستانو با شوهر نسترن اجرا كردم لاله تو بغل شوهر نسترن خوابيده و نسترن هم جلوي شوهرش چندين بار به من داده ولي لاله هم مثل نسترن از اين دست پخت ايتاليائي بيشتر خوشش مياد! حداقل برای یک دفعه هم شده یک امتحانی میکنیم!چطوره !
دیدم الهه ساکت شده وحرفی نمیزنه.... منم دیگه ادامه ندادم..... اون همانطورکه
توبغلم بود سرشو آورده بودپائین روسینه ام ، بخودم فشارش دادم.... پیشونیش را
بوسیدم وازحمام دراومدیم..... خودمونوخشک کردیم ولخت رفتیم روتخت وروبروی هم به
پهلو دراز کشیدیم .... دستمو گذاشتم زیر سرش ولباشو بوسیدم .....
سرش راآروم برد پائین وبا کمی خجالت یواش...
گفت از دست تو و اون زبونت واقعا كه هر كي اين كير تو رو ميخوره ميشه مشتري اون حالا ميفهمم اين نسترن و نسرين چي ميگفتن راستي راستي كه شاه گير داري !!!! يهو خنديدم
اوهم شروع کرد به خندیدن! وخودشو لوس کردواومد توبغلم وسفت خودشو بهم
چسبوند... فهمیدم كه هوسي شده و از ته دل پيشنهاد من و قبول کرده !!!
گفت : امیرجون دوست دارم همیشه خوشحال باشی ولذت ببری... دوست دارم کاری که تو دوست
داری برات انجام بدم .. خوبشم انجام بدم
گفتم: ممنونم عشق من ! منم ازداشتن جنده ئي مثل تو هم خوشحالم وهم از وجودت همیشه لذت برده ومیبرم ! برای
همیشه هم دوستت دارم!تو بهترين جنده منی!!
ادامه داره
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت دهم

گفت از دست تو و اون زبونت واقعا كه هر كي اين كير تو رو ميخوره ميشه مشتري اون حالا ميفهمم اين نسترن و نسرين چي ميگفتن راستي راستي كه شاه گير داري !!!! يهو خنديدم
اوهم شروع کرد به خندیدن! وخودشو لوس کردواومد توبغلم وسفت خودشو بهم
چسبوند... فهمیدم كه هوسي شده و از ته دل پيشنهاد من و قبول کرده !!!
گفت : امیرجون دوست دارم همیشه خوشحال باشی ولذت ببری... دوست دارم کاری که تو دوست
داری برات انجام بدم .. خوبشم انجام بدم
گفتم: ممنونم عشق من ! منم ازداشتن جنده ئي مثل تو هم خوشحالم وهم از وجودت همیشه لذت برده ومیبرم ! برای
همیشه هم دوستت دارم!تو بهترين جنده منی!! ودستمو بردم رو كوسش از داغی کوسش دستم سوخت...!!.. داغ .. داغ.... واقعاً الهه کوس برجسته ونازی داره....... جون میده برای لیس زدن..... باانگشت چوچولهشومالیدم.... اومد بالا..... گفتم از كمكيت نگفتي !!!
اون در حالیکه داغ کرده ولپاش گل انداخته بودصورتشونزدیک صورتم آوردوگفت: بدجنس هنوز يادته ..!!گفتم پيشنهاد خودته !! گفت اسمش ( منيره )همدوره دانشگاهیم با یک مهندس ازدواج کرده كه تو شركت نادر كار مي كرده و اونو معرفي كرده به شركت و اونم مشغول بكار ميشه اوايل كه ازدواج كرده بود خيلي دوست داشت از كون بده خيلي حرارتش بالا بود با تعريفاي اون منم خودمو ارضا ميكردم راستش با معرفي اون من به شركت نادر اومدم و بعد از چند ماه با نادر آشنا شدم!!! ولي با اومدن من شوهرش از شركت ما رفت !!!!
گفتم: خوب.. خوب.؟..... پس طرف شوهر داره و شوهر تمالي نداره از كون بكنه ! بيشتر از كوس كار مي کشه؟..... ميشه گفت كون منير در حد صفره ؟!! گفت اون شوهري كه من ديدم از كوس كردن هم سر رشته اي نداره براي همين منير هميشه حشريه و يكي دو بار هم به نادر حالي داده كه من موچ اونا رو گرفتم نادر هم از اون به بعد منو مثل تو آزاد گذاشت!!
درضمن اوني كه من ميشناسم و اين كيري كه تو داري هم كوس و كون اون واقعا صفر صفره دست نخوره است اونم كادوي من به تو و اين شاه كيره!!!
گفتم : عالیه..... بهترازاین نمیشه!!! همين فردا ترتيب ملاقات اون با من بده ببينم كيه و چيه !!!
الهه گفت :چی چی عالیه؟؟اون شوهر داره!!! بايد روز اونم تو شركت يه حالي بهش بدي !!!!
گفتم: عزیزم تومیتونی به يه مناسبتي اونو را برای یه ناهار دعوت کنی و من ازنزدیک وضعییت وموقعییت اونو ببینیم وبررسی کنم !!گفت اونو هم ديدي و مطمعنم كه بررسي هم كردي!! گفتم چطور كيه اين جنده خانوم !!! گفت منشي دفتر نادر يا به عبارتي دفتر خودت نظرت چیه عزیزم ؟!!! ( توضیح بدم باراول که منیررا دیدم خیلی ازش خوشم اومد.. خیلی سر زبون دار و خوش برخورد ولوندوخوشگله.. اونم کون خشگلی داره خودشم اینو خوب میدونه که چه کون گردوبرجسته ای داره..... ازنگاهام بوبرده که چشم دنبال کونشه... برای همین هرموقع میومد پیش نادرخوب میدونست چطوری دورازچشم نادر... کونشو طرفم کنه وقربده و چشامواز دیدن کونش سیراب کنه..!! )
الهه کمی منو.. من .. کردو.......
گفت : ...حالا ببینم چی میشه...... راستی اگه صحبت پیش اومد برای کی خوبه دعوتش کنم ؟!!!
گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعی کن برای پس فردا ناهار دعوتش کنی تو يه رستوران بيرون از شركت خوبه !!!اون درحالیکه سرشو روشونم گذاشته بود وآروم نرمی گوشمومیجوید...
گفت : حالا چرااینقدرباعجله دعوتش کنیم؟ .......
لبشوبوسیدم و....
گفتم : اینکه عجله نیست عزیزم ... حالاچه فردا چه ده روز دیگه چه فرقی داره؟ حالا توبرای پس فردا ناهار دعوتش کن!!!
تو همين حين شروع كردم با اون ور رفتن سینه هاش سفت شده بودن... بازبونم شروع کردم به لیسیدن اونها... کمی اومدم بالاتر زیرگلوی سفید وهوس انگیزش رامک زدم.... الهه نفس نفس میزد .... اونم آروم سرکیرموکه حالابین روناش قرارگرفته بود بادستش مالش میداد .... لبامو رولباش گذاشتم وزبونمو تودهنش چرخوندم.... خودشوسفت به سینه ام چسبوند،
ادامه داره
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت يازدهم

گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعی کن برای پس فردا ناهار دعوتش کنی تو يه رستوران بيرون از شركت خوبه !!!اون درحالیکه سرشو روشونم گذاشته بود وآروم نرمی گوشمومیجوید...
گفت : حالا چرااینقدرباعجله دعوتش کنیم؟ .......
لبشوبوسیدم و....
گفتم : اینکه عجله نیست عزیزم ... حالاچه فردا چه ده روز دیگه چه فرقی داره؟ حالا توبرای پس فردا ناهار دعوتش کن!!!
تو همين حين شروع كردم با اون ور رفتن سینه هاش سفت شده بودن... بازبونم شروع کردم به لیسیدن اونها... کمی اومدم بالاتر زیرگلوی سفید وهوس انگیزش رامک زدم.... الهه نفس نفس میزد .... اونم آروم سرکیرموکه حالابین روناش قرارگرفته بود بادستش مالش میداد .... لبامو رولباش گذاشتم وزبونمو تودهنش چرخوندم.... خودشوسفت به سینه ام چسبوند،سفتی نوک سینه هاشو بخوبی حس میکردم..... دست راستم رو بطرف سوراخ کونش بردم وقتی انگشتم به سوراخ کونش خورد .... یک دفعه ماهیچه دورش جمع شد...... باانگشتم کمی فشارش دادم... داغ بود... شروع کردبه دل زدن .... الهه داشت از حال میرفت.... آروم پاهاشوبالاآوردم سر كير مباركوگذاشتم رو كوس خانوم الهه دستاش راازدور کمرم باز کرد و يه چرخي زد ویواش رو پاهام دراز کشید وپاهاش را دورکمرم حلقه زد ... این کار باعث شد تاکیرم لای روناش قراربگیره به شکاف بهشتی اش بخوره! .... هوس کردم کوس پف کردهشولیس بزنم ..... دهنم حسابی آب افتاده بود.... جلوی خودم را نمی تونستم بگیرم... کیرم به نهایت شقی رسیده بود .... داشت منفجر میشد........ حال اونم کمترازمن نبود .... چراکه احساس کردم جلوي كوسش کمی خیس شده .... آروم اونواز روپاهام بلند کردم و به پشت خوابوندم رو تخت ورفتم پائین بین پاهاش زانو زدم ..... لباي كوسشو کمی کنارزدم... لبه های صورتی خوشرنگ کوسش بيشتر نمايان شد، پف کرده وکمانی ، کمی دیگه اونارو کنارزدم ... وای.... شکاف کوچیک کوسش به صورت یک خط که از درونش دوتا لبه نازک صورتی وزیبا زده بود بیرون به چشم خورد.....ازرایحه دلپذیرش دهنم پرآب شده بود.... قلبم به شدت میطپیدوصدای کروپ.. کروپ اون هیجانم رابیشترکرد.... الهه نفس.. نفس میزد... وسینه های گردش که فاصله ای بینشون نیست هماهنگ بانفس کشیدن اون لرزش و حرکات ژله ای زیبائی رانمایش میدادن .... حریصانه سرمو بطرف کوسش بردم ومستانه لبامو رولبای کوسش گذاشتم.... چه کوسی؟....بالبانی مرطوب وداغ.!!... مک زدم.... وتراوش عسل گونه اش را لیس میزدم.... بوی دلپسندش رایحه ای از بهشت بود.... سیرآب نمیشدم..... دیوانه اينكارو ادامه ميدادم .... هیچی حالیم نبود ، رونای سفیدوگوشتیش رابازکردم وانداختم روشونه هام....... یکباردیگه سرمو به طرف دروازه بهشتی پرستوکه حالا دیگه روتخت ولو شده بود بردم، خیس بود... زبونم را توشکاف کوسش کردم آبش را مزمزه کردم چه طعم گوارا و ملسی !!.. ... غلیظ چون عسل..!... دیوانه وار لیس زدم.... تمام صورتم خیس وچسبناک شده بود..... الهه هم ناله میکرد...... بادستش سرمو بطرف کوسش فشار میداد..... سعی میکرد همانطور که خوابيده ناله كنه و همراه اون خودشوتکون بده! ...... خودشو کشوند پائینتر، کمی که اومدپائین سوراخ کونش اومد بالا، حالا زبونم به سوراخ کونش که باز وبسته میشد میخورد... شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش خیلی دوست داشتم زبونم را بکنم توسوراخ کونش ولی ماهیچه دور سوراخ کونش اجازه نمیداد تنها تونستم کمی ازنوک زبونموبکنم اون تو!!..... باادامه این کارهردومون به اوج لذت وشهوت رسیده بودیم....... با تمام وجودم کوس وکون الهه رالیس میزدم برای یک لحظه زبانم به چوچوله پف کرده اش خورد ازخود بیخود شدم، کودکانه اونومک زدم وبین دندونام گرفتم...... بانوک زبونم بااون بازی کردم کمی بزرگتر شد ..... یک لحظه احساس کردم الهه داره میلرزه فکرکردم سردش شده ولی نه ...اون به اورگاسم رسیده بود.... ریزش آبش تمام صورتم را خیس کرد ... سرمو چنان با فشاربین روناش نگهداشته بود که داشتم خفه میشدم دهانم پرشده بود از آب کوسش ... چه طعم وبوئی داشت.... وجودم را از آن آب بهشتی سیرآب کردم!!
گفتم : عزیزم پاشو قنبل كن ، میخوام امشب کوس نازتوازعقب جربدم... پاشو.... کمی هم کونتو بگیر بالا....
الهه پاشدوروی قنبل كرد وکون سفیدشو به طرفم خم کردو.......
گفت : اول با كيرت يه کم روشو بمال كه دارم ميميرم!!!!
کمرکیرموگرفتم وکمی سرشو بين كوس و كونش ماليدم و گذاشتم در سوراخ کونش ، با دو دستم آبگاهشوگرفتم که پرستوشروع کردبه چرخوندن کونش واونوفشارمیدادروکیرم ، سوراخ کونش بطور شورانگیزی دل میزدوبازوبسته میشد..!! ، خوب که باسرکیرم سوراخ نرم ومامانی کونش رادرمالی کردم..... سر کیرموکه حالابادکرده بود گذاشتم درکوس نازش ، کلاهک کیرم حسابی بادکرده بود ، هنوزکوسش خیس بودولی کمی باکف دستم به سرکیرم مالیدم چون میدونستم کوسش خیلی تنگه ، آخه من همه اش اونو اين دو شبه ازکون كردم براهمین کوس نازش تقریباً بکرمونده ..!!....آروم لای کوسشو بازکردم وکله کیرم هل دادم توش ... وای چه کوس تنگ و داغی.. کوسی که همیشه گائیدنش برام تازگی داره.!!...نمیدونم چرا اونشب برای گائیدنش بی طاقت شده بودم .... اما دوست نداشتم کیرمو یک ضرب بکنم توش براهمین یک فشارکوچیک دادم کمی کیرم رفت توولی تنگی کوسش سفت کیرمو گرفته بود ونمیذاشت تکان بخوره....چندلحظه ای کیرموهمان جا نگهداشتم بعد یکباردیگه اونوفشارداد م... الهه هم کمکم کردوکونش دادعقب وکیرم تانصف رفت توکوس نازش طوریکه احساس کردم سرکیرم به غضروف وسط کوسش خورده.... برا یک لحظه ماهیچه های درون کوسش حالت انقباض پیدا کردن ولی بلافاصله آروم آروم شل شدن وکیرم بخوبی جای خودش را باز کرد الهه ناله ای کردوبرای یک لحظه از حرکت ایستاد ، با آه وناله گفت : وای مردم..... چقدر این کلفته ...... وای.... امیر طاقت ندارم تانافم رسیده کمی اونو بکش بیرون .... دارم جرمیخورم..... وای خداجون مردم......!!ا
....ادامه داره
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت دوازدهم
آروم لای کوسشو بازکردم وکله کیرم هل دادم توش ... وای چه کوس تنگ و داغی.. کوسی که همیشه گائیدنش برام تازگی داره.!!...نمیدونم چرا اونشب برای گائیدنش بی طاقت شده بودم .... اما دوست نداشتم کیرمو یک ضرب بکنم توش براهمین یک فشارکوچیک دادم کمی کیرم رفت توولی تنگی کوسش سفت کیرمو گرفته بود ونمیذاشت تکان بخوره....چندلحظه ای کیرموهمان جا نگهداشتم بعد یکباردیگه اونوفشارداد م... الهه هم کمکم کردوکونش دادعقب وکیرم تانصف رفت توکوس نازش طوریکه احساس کردم سرکیرم به غضروف وسط کوسش خورده.... برا یک لحظه ماهیچه های درون کوسش حالت انقباض پیدا کردن ولی بلافاصله آروم آروم شل شدن وکیرم بخوبی جای خودش را باز کرد الهه ناله ای کردوبرای یک لحظه از حرکت ایستاد ، با آه وناله گفت : وای مردم..... چقدر این کلفته ...... وای.... امیر طاقت ندارم تانافم رسیده کمی اونو بکش بیرون .... دارم جرمیخورم..... وای خداجون مردم......!!جداره داخلی کوسش حسابی به کیرم چسبیده بود..... وقتی کیرموکشیدم بیرون لبهای درونی کوسش که صورتی رنگ بودهمراه کیرم اومدن بیرون.. احساس کردم کیرم کلفت تراز همیشه شده..... چراکه فانتزی ذهنم روی منیر بود والهه و منیر میدیدم !!.... درفکروخیالم این کوس وکون منیربودکه میگائیدمش... شروع به تلمبه زدن کردم.... آه وناله الهه بلند شده بود..... معلوم بود اونم داره حال میکنه.....!... وقتی این خیال به ذهنم رسید چنان ازفشارشهوت مست شدم که با تمام وجودم الهه رو میکردم، طوریکه آه وناله اش تبدیل به جیغ شده بود ،همزمان باریتم تلمبه زدنم الهه هم خودشو عقب جلو میبرد تا کیرم بیشتر بره توکوسش ..... حرکات موذون اون همراه باانقباض وانبساط ماهیچه های درون کوسش موجب شدتا ابتدا اوبالرزشی خفیف ونفس نفس زدن کوتاه به اورگاسم برسه ومن نیز بایک کرختی لذت بخش درحالیکه سرمو بالاگرفته بودم وباصدای بلنداوف ، اوف میکردم تمام آبم را ریختم توکوسش... علیرغم اینکه سست شده بودم ولی همچنان کمرالهه راسفت گرفته بودم ودوست نداشتم کیرمو بیرون بکشم .... خیلی حال کردم......... حیفم آمد این تنوع گائیدن راازدست بدم ...... بهمین خاطرکارتلمبه زدن را پس ازیک مکث کوتاه ادامه دادم..... حالا کاملاً کوس تنگش خیس ولزج عسلی شده بود وشلپ... شلپ... صدا میکرد... الهه بی حال شده بود ولی ازمالیدن کونش به شکم وخایه های من دریغ نمیکرد...... همین کاراوموجب شدتاکیرم شقی خودشوحفظ کنه!! ...... اون کمی خودشو جابجا کرد وآهسته گفت : بدجنس بلاخره كار خودتو كردي؟!! گفتم چطور !!! گفت آبتو ريختي تو كوسم!! ولي اينقدر برام لذت بخش بود كه دیگه نا نداشتم بگم نريز جواب نادر رو خودت بايد بدي! گفتم : ديشب مي گفتي ميخواي مثل نسرين آبمو بريزم تو كوست!! منم اطاعت امر كردم جنده من قابل كوس تو رو نداره!!
ادامه دادم بخواب عزیزم ... ولی آروم که کیرم درنیاد .!!...................
الهه گفت : عیب نداره عزیزم بزار دربیاد ..... دوست دارم امشب تا صبح بهت بدم ازعقب و جلو تا يه استراحت كني و جون بگيري ميخوام از عقب سير بهت بدم..... آخه وقتی اونومیمالی یک حالی بهم دست میده!! ...... توش شروع میکنه به خاریدن ودل زدن ...... وقتی میکنی اولش کمی درد داره!!........ولی ... دردشم لذت بخشه .!!!........
پریدم توحرفش وگفتم: عزیزم چرامیگی ازعقب ونمیگی ازکون!!... قربونت برم بگومیخوام امشب یک کون بهت بدم... اینجوری من بیشتر خوشم میآد!!....
اونم که از شهوت حال به حالی شده و کونش براکیر میخارید.......
گفت : خوب....کون... میخوام حالا.. یک کون بهت بدم!!......خوبه؟ .... خوشت اومد... خوب بکن دیگه... چرامعطلی ...... کونم میخاره........
بعد چند دقيقه استراحت دوباره عمليات رو شروع كرديم درحالیکه خودمو روالهه جابجا میکردم تا اونوازکون بکنم ....
گفتم : عزیزم حالا کجای لذت بردنودیدی؟ ..... بزار یک تنوع توسکسمون پیدا بشه، مخصوصاً اگرمنیرو بیاري تواین کار..... وای از حالا چه حالی میشم وقتی توی ذهنم میبینم یک نفردیگه مثلاً منیرمیخواد كيرمو ساك بزنه و بعدش من اونو بكنم تو كون تو ......بعد از جر دادن تو نوبت اون برسه ديونه ميشم ؟!! .... چون کون منیرهم دست کمی از کون خوشگل تو نداره!! وای...!!.. دیوونه ام میکنه!! راستي خیلی دوست دارم شب عروسي بعدازاینکه نادر تو رو ميكنه منم پشت سرش تورا بکنم، چه حالی میده؟......!!! آدم کیرشوبزاره جای گرم یک کیردیگه که پرازآب منیه !!!.... وای یعنی میشه؟؟.....
سعی کردم بااین حرفها الهه روبرای کارسکسی جدیدمان آماده کنم، تا ازنزدیک شاهد کوس دادنش باشم و ببینم چطوری کوس میده و چه شکلی نادر ازکوس می کننش ..!!.... واز دیدن آن صحنه ها بهره ولذت شهوانی ببرم، مهمتراینکه اگرجوربشه، بتوانم منیرخوشگل ونازرا که توجمع بيارم و ،از کون بکنمش !!!
ضمن ادامه حرفهایم ، آروم کیرمو که حسابی شق شده وهنوزخیس خیس بود درسوراخ کونش گذاشتم وباستون قراردادن دستهام دردوطرف بدنش کمرم رابالا گرفتم تافشار کمتری به کونش بیادوکیرم آروم ویواش بره توکونش تاهم من لذت بیشتری ببرم وهم اون دردش نگیره....... من گائیدن کون رو اینطوری، یعنی الهه دمر بخوابه ومن بخوابم روش را دوست نداشتم ولي الهه از اين روش خوشش مي اومد...... بيشتر دوست داشتم اون قنبل كنه و منم از عقب بكنم چراکه دراین حالت تمامی کونش توبغلم جا میگیره وازنرمی وگرمی اون بیشتراستفاده میکنم و لذت بیشتری هم میبرم ..... گاهاً دراین حالت بعدازچندتاتلمبه زدن دستاموزیر شکمش میبرم وبافشاردادن به زانوام وستونی کردن اونا بدون اینکه کیرم ازکونش دربیادبحالت سگی، گائیدنشوادامه میدم اونم ازین دوحالت خیلی خوشش میاد ولذت میبره وآه وناله های آن چنانی میکنه!!! ..... درحالت سگی وقتی چاک کونش راباز میکنم براحتی میبینم کیرم تادو سوم رفته توکونش وتخمامبا يه فاصله اي در کونش قرار دارن وموقع اومدن آبم، الهه میخواد که آبموتوکونش بریزم یا روکمرش........... اما یکی ازکارهای جالب وموردپسندی که همیشه الهه انجام می داد این بود که قبل از کون دادن خودشو خوب تخلیه میکرد ، این کارش موجب میشه تا کیرم راحتر توکونش جا بگیره واونم دردکمتری بکشه ، من هم ازگائیدن یک کون تخلیه شده وتمیز، لذت بیشتری میبرم منم دوباره رفتم سراغ كون خانوم با چند تا تلمبه زدن! اون داد ميزد و مي گفت... امیر...... اوه....اوخ....
ادامه داره....
     
  
مرد

 
(چرخش روزگار) قسمت پاياني


بيشتر دوست داشتم اون قنبل كنه و منم از عقب بكنم چراکه دراین حالت تمامی کونش توبغلم جا میگیره وازنرمی وگرمی اون بیشتراستفاده میکنم و لذت بیشتری هم میبرم ..... گاهاً دراین حالت بعدازچندتاتلمبه زدن دستاموزیر شکمش میبرم وبافشاردادن به زانوام وستونی کردن اونا بدون اینکه کیرم ازکونش دربیادبحالت سگی، گائیدنشوادامه میدم اونم ازین دوحالت خیلی خوشش میاد ولذت میبره وآه وناله های آن چنانی میکنه!!! ..... درحالت سگی وقتی چاک کونش راباز میکنم براحتی میبینم کیرم تادو سوم رفته توکونش وتخمامبا يه فاصله اي در کونش قرار دارن وموقع اومدن آبم، الهه میخواد که آبموتوکونش بریزم یا روکمرش........... اما یکی ازکارهای جالب وموردپسندی که همیشه الهه انجام می داد این بود که قبل از کون دادن خودشو خوب تخلیه میکرد ، این کارش موجب میشه تا کیرم راحتر توکونش جا بگیره واونم دردکمتری بکشه ، من هم ازگائیدن یک کون تخلیه شده وتمیز، لذت بیشتری میبرم منم دوباره رفتم سراغ كون خانوم با چند تا تلمبه زدن! اون داد ميزد و مي گفت... امیر...... اوه....اوخ....درحالیکه سگی بهش چسبیده بودم ..آروم..آروم کیرمو تا ته کردم توکون تنگ وداغش
....... وای... سرتاسرکونش دوباره شروع كرد به دل زدن حس کردم جداره وغشاء کونش روکیرم
کشیده شده ... وماهیچه حلقوی وسط کونش سفت کمرکیرمو گرفته ... اومدم تلمبه بزنم ولی
الهه سفت کونشو بهم چسبوند و........
گفت : نه تکون نخور دارم جر خوردم واي مردم لامصب همه كيرتو فرستادي تو تكون نده...اوف ف ف ... بزارهمین جا باشه امير..... تکون نخور... گیرکرده!!
خیلی بازشدم..!!.. اوه... درد داره ولی خوبه!!..... امیر سفت بهم بچسب.... سفت ...
..آهان... منوبکش طرف خودت... یک کم شکافشو باز کن تا لبه ش بیادبیرون!... پاهامو
باز میکنم ..اونو بیشتر بکن تو.... وای .. چه.. درد خوبی !.. آهان ... دارم وا
میشم.... اوه دارم ازلذت میمیرم.... امیر خوبه؟ خوشت میاد؟ چه كوني ميدم....!!!.. اوه... چرا
گیرکرده وتکون نمیخوره؟...... من دارم یه حالی میشم؟!!
من هم از لذت وشهوت دست کمی ازاون نداشتم... دل زدن وبازی کردن ماهیچه حلقوی کونش
ازیک طرف وحالت مکندگی کونش از طرف دیگه کیرمو دوباره به حد اعلای کلفتی رسانده بود تمامی
پوسته درونی کونش به کیرم چسبیده و قفل کرده بود ... داغ داغ...این داغی وگرمی کونش
تمام وجودمو میسوزوند.... ولذتي بهم میداد وصف ناپذير...... دستامو دور شکم صاف ونرمش حلقه کرده
بودم وسفت بطرف خودم وکیرم کشیده بودم وتکون نمیخوردم.... هردومون همونطور وتوهمون
حالت بی حرکت مونده بودیم وحال میکردیم...... آروم آروم شروع به حركت كردم و بهش گفتم ديگه نمي گوزي جنده؟!!! گفت اينبار دارم ميميرم هيچي نگو امير!!! دوباره شروع کردم بازبونم پشت گردنشو لیسیدن ....... و دوباره
با هیجان شروع کردم به تلمبه زدن، خیلی بی حال شده بود ، منم اونوسفت گرفتم وبا چند حرکت سریع آبموبافشار
خالی کردم تو کونش !! بعد از يه دوش گرفتن و شستشو هر دو اومديم رو تخت خواب خوابيديم فرداي اونروز با تلفن لاله از خواب بيدار شديم تا گوشي رو برداشتم لاله گفت داماد ما چطوره شب خوبي بود عزيزم نه گفتم بيدارت كنم خواب نموني گوشي رو بده الهه ببينم چيزي ازش مونده يانه همين شوخي رو با الهه كرد و دوباره گوشي رو الهه داد به من و لاله گفت:بدجنس تا نادر بياد چيزي ازاين نميمونه براي اينكه تنبيه بشي برسونش سر كارش اينجوري بره آبرومون ميره!!! جرفاي منو و لاله رو الهه شنيد با قطع كردن گوشي تا اومدم بلند شم الهه از پشت منو گرفت گفت اجازه اش هم كه صادر شد از پشت نمي تونم ولي ميخوام يه كوس ازم بكني!!! اون دوباره هوس كرده بود شروع كردم به عشقبازي و بعد چند دقيقه كير مباركو زدم تو كوس الهه خيلي رتميك شروع كردم هر چه بيشتر تلمبه ميزدم اون بيشتر خوشش ميومد بهش گفتم كاملا يه جنده تموم عيار شدي با ناله گفت نمي دونم چكار ميكني كه هر دفعه سكس با تو برام يه تازگي داره ديوونه ميترسم به قول لاله تا نادر برگرده هيچي ازم نمونه همينطور كارمو ادامه ميدادم چندين بار لرزيد و گفت بدجنس بشو كشتي منو ديگه ترسش از كلفتي و درازي كيرم ريخته بود البته منم باهاش مدارا ميكردم مي خواستم بهش خوش بگذره كاملا خودشو در اختيارم گذاشته بود مرتب ميگفت موندم تا بعد ازظهر چه جوري دوام بيارم چه كيريه جوون بزن امير !! من همچنان در خدمت خانوم و كوسش بودم و آروم بلندش كردم يهو گفت از پشت نه هنوز پشتم درد ميكنه گفتم برگرد ميخوام از پشت بزنم تو كوست نمي خواي تموم شه گفت باور كن نه نمي خوام از اين كير بگذرم برش گردوندم و از پشت گذاشتم تو كوس الهه با دو سه بار تلمبه زدن موتور كيرم روشن شد با هر رفت و برگشت آبي بود كه از كوس الهه روان شده بود با هر بار رفتن به جلو بيشتر لذت گائيدن كوس اون برام لذتبخش ميشد تو تلمبه زدن ها بعدي احساس كردم دارم زياده روي ميكنم چون اون همراه با لذت دردي رو تحمل ميكرد و به روي من نمي آورد با چند تلمبه ديگه كيرمو از كوس الهه كشيدم بيرون و اونو بغل كردم و بوسيدمش الهه گفت دراز بكش با دراز كشيدن من اون نشست رو كيرم و خودش تلمبه زدن و شروع كرد با چند بار تلمبه زدن دو سه بار لرزيد و منم به اوج رسوند بعد از چند تلمبه سر كيرمو گرفت و ماليد به كونش و گفت بدجنس تا اين كونو نكني آبت در نمي آيد آروم نشت رو كيرم از داغي كونش در حال سوختن بود در حين كون دادن ميگفت مي دونم كه چه جوري آبتو در آرم يه فشار ديگه يه گوزي از اون در رفت و منو به وجد آورد بلندش كردم و دولاش كردم زدم به كون و دو سه تلمبه آبمو با فشار ريختم تو كونش بعدش دو تائي رفتيم حموم و بعد از اون با يه صبحانه مفصل خودمونو ساختيم...............!!!!!
     
  
مرد

 
... اونروز صبح الهه رو رسوندم به شركت نادر الهه گفت :امير خيلي ازت ممنونم!!! با ناز سكسي ادامه داد : اگه زحمتي برات نميشه يه سر بيا بالا تو شركت كارت دارم با الهه رفتيم تو شركت و اون منو به اتاق نادر راهنمائي كرد به محض ورود منير رو خواست تو اتاق و منو به اون معرفي كرد گفت امير خان قراره يه چند وقت ديگه مديريت شركت رو قبول كنه!!!منير ضمن تبريك ابراز خوشحالي و خوشنودي كرد و با يه لحني گفت: باعث سعادت منه كه بتونم با شما همكاري كنم. بعد از دقايقي كه منير به بهانه سفارش چاي و پذيرائي از اتاق رفت بيرون يكي يكي مديران قسمت هاي مختلف مثل مالي و توليد و فروش به بهانه هاي مختلف اداري خودشونو به اتاق رسونند ظاهرا نادر در نبود خودش كارها رو به مديران قسمت هاي مختلف سپرده بود و براي هماهنگي بيشتر الهه رو موقتا جاي خودش معرفي كرده بود. براي همين الهه هم با يه ژست خاصي اونارو به من معرفي ميكرد . بعد از طي دو ساعتي خواستم از الهه خدا حافظي كنم گفتم: الهه جان اگه با من كاري نداري ما رفع زحمت كنيم الهه رو به من كرد و گفت: امير خواستم ببيني كه من از عهده اينا بر نمي آيم !!! گفتم : تو تحملت خوبه يكم كاركني راه مي افتي!!! ادامه دادم بد كه نيست شدي خانم مدير خوب مسئوليت داشتن اين دردسرهارو داره عزيزم!!! الهه گفت : لوس نشو امير من اينكاره نيستم خواستم با اين ترفند تو رو به همكارا معرفي كنم!!! گفتم : خوبم معرفي كردي حقا كه تو كارت استادي!!! بلند شد اومد تو بلغم و يه لبي ازم گرفت و گفت : خبلي بدجنسي ميخواي بزني زير حرفت!!! گفتم :بدجنس توئي من حرفي نزدم كه بزنم زير حرفم!!! دوباره يه لبي ازم گرفت و تو اين لحظه منير با يه سرفه اي حضور خودشو به ما تحميل كردو گفت:عذر خواهي ميكنم امير خان بد موقع مزاحم شدم!!! الهه با يه طعنه خاصي گفت: يكي طلبت بعدا من حسابتو ميرسم كاري داشتي!!! منير گفت: اكثر همكاران منتظر ديدن امير خان هستن!!!گفتم : كي اينا رو خبر كرده!!!الهه در جواب من گفت :من عزيزم و ادامه داد منيرجان راهنمائي شون كن بيائن تو !!! با اومدن همكاران داخل اتاق الهه منو با يه تبسمي به جمع معرفي كرد اون ضمن تشريح وضعيت فعلي شركت براي همه ادامه داد كه براي پيشبرد اهداف شركت خواستارهمكاري تك تك اونا با مديريت جديد هست ...در ضمن صحبتهاي الهه چهره هاي بعضي از همكاران قديمي تر رو ميديدم و در همون حين در ذهنم اشاره اي به چند سال قبل ميكردم كه من و دوستانم با صميميت و تلاش صادقانه اقدام به ايجاد اين شركت كرديم و با همكاري دوستاني كه تو جمع بودند تبديل به يك شركت قدر شديم ... بعد از معرفي من توسط الهه به همكاران نوبت من بود كه با معرفي خودم به اونا اين معارفه رو تكميل كنم بعداز تعارفات معمول اوليه ضمن خوش آمد گويي و خسته نباشيد به همكاران موضوع در اختيار گرفتن مسئوليت شركت رو در اون اوضاع و احوال و وضعيت احتمالي آينده و برنامه هايي كه براي بهبود وضعيت شركت لازم بود رو عنوان كردم ( همانطور كه قبلا اشاره شد من بيش از تمامي همكاران از درون شركت آگاه بودم ) و اضافه كردم با همت همه دوستان و همكاران و البته اضافه شدن جند نفر به مجموعه ما جايگاه قبلي خودمونو پيدا خواهيم كرد و صد البته بهتر از اون هم خواهيم شد!!! با رفتن اونا يه زنگ به معيني زدم و عذرخواهي كردم و گفتم: امروز يه كاري برام پيش اومده سعي ميكنم تا ظهر خودمو برسونم اگه نشد فردا در خدمتونم!!! اونم درجواب گفت : اگه كمكي از دست ما بر مياد دريغ نكن!!! تشكر كردم و گفتم: ممنونم گوشي رو قطع كردم و يه زنگي هم به لاله زدم و داستان و خيلي خلاصه به اونم گفتم الهه انگار منتظر بود و به محض قطع كردن ارتباط دوباره منو بغل كرد و با يه لبي ازم تشكر كرد. باز تو اين فاصله منير سرفه كنان حضور خودشو به ما اعلام كرد.الهه رو كرد به منير و گفت: اگه گذاشتي ما يه كاري بكنيم!!! منير گفت: ببخشيد الهه جان شما شوهر داري و اينقدر آتشيت تنده خوبه حالا ميگذاشتي يه روز از رفتنش بگذره بعد!!! الهه هم بلافاصله گفت: نه اينكه تو شوهر نداشتي !!! خوبه شوهرت چند تا اتاق اونور تر از اينجا بود و زير نادر بودي جنده خانم!!! منير يهو گفت: اي بي تربيت حتما بايد همه چي رو الان جلوي امير خان بگي!!! ...الهه گفت : حالا كارت چي بود منير گفت : خواستم يه ساعتي برم بيرون گفتم با شما هماهنگ كنم !!! با رفتن منير دوباره منو و الهه تنها شديم تا ظهر به كمك الهه يه بررسي اجمالي از وضعيت شركت انجام دادم . با برگشتن منير با خبر شديم كه داخل شركت جو پر شوري ايجاد شده !!!!!!!!اوناي كه قديمي تر بودن منو به ياد داشتن و به بقيه القا كردن كه بنيانگذار اصلي شركت همين آقا بوده و بسيار تو كار جدي هست و آينده بهتري رو متصور شدن همين انرژي مثبت و جو رواني پيش همكاران براي قدم اول بهترين اقدام محسوب مي شد... بعد از صرف ناهار من رسما وارد كار شدم با اتفاق الهه و مدير توليد طي بازديدي از گارگاه از وضعيت توليد شركت بيشتر آگاه شدم . تو راه برگشتن به شركت تازه دريافتم كه داستان از چه قراره و تو اين مدت نادر چه كاري كرده و چقدر تعهد مالي رو دست شركت مونده و در كل كجا اومدم و چه كار سنگيني رو عهده دار شدم تو همين اوضاع بود و غرق در افكار خودم بودم كه با صداي الهه به خودم اومدم !...الهه گفت : خيلي تو فكري !! گفتم : دارم دست پخت نادرو هلاجي ميكنم خيلي كار سنگيني رو دست منو و تومونده!!! بايد يه فكر اساسي بكنيم .... راستي شركت كي تعصيل ميشه !...اون جواب داد يك ساعت هست كه همه رفتن ساعت پنج بعد از ظهر شركت تعطيل مي شه !!! و ادامه داد راستي راستي كه شما دو چهره متفاوت از هم داري تو كار خيلي جدي و بيرون از اون يه جور ديگه!!! گفتم الهه جان من از بچگي ياد گرفتم كه اينگونه باشم و شايد علت موفقيت من تو زندگي همينه... !!! بيرون از كار دنبال يه آرامشي هستم كه اين خستگي رو به نوعي از تنم بيرون ببره!!! الهه پريد تو حرفم و گفت منم سعي ميكنم بعد از اين رويه شما رو دنبال كنم خوب خوب امروز مهمون مني ميخوام از اين خستگي در بياي !!! الهه ادامه داد مي تونم يه خواهشي ازت بكنم گفتم : البته !! اون با زيركي خاصي صحبت رو كشوند به قضيه ديشب و قول و قرار موقع عمليات و شروع كرد به تعريف از من و سكس اون با من كه چقدر بهش حال داده و از اين صحبت ها !!! منم بعد از شارژ شدن اون تو حالت فانتزي سكسي گفتم : راستي گفتي خواهشي داري!... الهه در جواب گفت راستش راجب اون قضيه ديشب و شروع كرد به منو من كردن و لوس كردن خودش گفتم: برو سر اصل مطلب چيزي مي خواي بگي! گفت قضيه منيره اگه حالشو داري يه سر بهش بزنيم به اون گفتم :الان!!! گفت : نيم ساعتي بيشتر طول نميكشه بهش گفتم ميام منتظره !!! گفتم : زياد طولش نده به طرف آدرس محل سكونت منير منو راهنمائي كرد وقتي رسيديم...
ادامه داره
.....
     
  
مرد

 
(توفيق اجباري) قسمت دوم


الهه گفت : تا اينجا اومدي نميخواي ببينيش!!! گفتم : كارتو انجام بده سريع بريم الان زشته بريم خونه اش !!!گفت : چه زشتي داره اولا خواسته اونه بعدشم اگه نبينيش زشته و از دستت مي پره !!! با منو من كردن من گفت : نگران نباش با هاش هماهنگ كردم ...!!! بلاخره رفتيم پائين و بعد از پارك كردن ماشين خودمونو رسونديم به آپارتمان منير پشت در بوديم كه منير در و به رومون باز كرد!!!!!!!! ابتدا الهه وپشت سرش من وارد شدم........ منیرضمن دست دادن باالهه، لبای اونوبوسید ومن سریع خودمو به پشت سر الهه رسوندم..... منير بعد ازروبوسي باالهه، دستشوطرف من درازکرد، اون ضمن دست دادن با من، صورتشو جلوآورد! منم کم لطفی نکردم و صورتشو بوسيديم...!!! در حين بوسيدن صورت منير... احساس کردم اون کمی بیشترازحد معمول خودشو بهم چسبوند...!!!باراولی بودمنیررا بغل ميگرفتم و مي بوسيدم خیلی خوشگلترازقبل شده بود...!!!! اون بلافاصله گفت : خیلی خوش اومدین !! ضمناً مديريت جديد رو به شما تبریک میگم! اميدوارم منم بتونم كمك حال شما باشم...!!!! ادامه داد تا شما لباس هاي خودتونو در بيارين منم هم يه سري به آشپزخونه ميزنم....!!! الهه سريع مانتو خودشو درآوردو منير اونو از دستش گرفت و آويزون كردبه جا رختي...!!! منير دستي كشيد به سينه هاي الهه و گفت دارن خوش فرم ميشن... !!! الهه هم در جواب يه دستي رو سينه هاي اون كشيد و گفت منير جون در مقابل اينا سينه هاي من كه چيزي نيستن.!!! درحالیکه منیروالهه یکقدم جلوترازمن بطرف ذیرائی میرفتن ....!!! منم پشت سراونا راه افتادم...از همون ابتدا منيرخیلی زیرکانه کونشو مي چرخوند و با قر دادن اونو به رخ من ميكشيد...!!! با اين قر دادن اون منم محو تماشا اون و كونش شده بودم... تواون لحظه که از فاصله کمترازشصت یاهفتادسانت برجستگی کون منیررا ميدیدم آروم آروم به طور اتوماتيك كير مبارك داشت قد علم ميكرد... كه نشستيم منير گفت بلند شم يه چيزي بيارم و رفت به طرف آشپزخونه!!
با رفتن منير به آشپزخونه الهه با يه نظر اوضاع منو ديد، با يه خنده شيطاني در گوشم گفت مي بينم كه داري خستگي در مي كني !!!دست خودشو گذاشت رو شلوار من و گفت: كردني نه !!! ادامه داد ميدونستم محو تماشاي اون ميشي !!! قرار امشب اون خستگي رو از تنت بيرون كنه!!! من شروع ميكنم تا اون بياد اومدم حرف بزنم ... بلافاصله يه لبي ازمن گرفت و دستامو از زير تاپش برد و گذاشت رو پستوناش و اونارو با دستاي من چلوند... گفتم زشته الهه !! گفت اونو من هماهنگيم نگران هيچي نباش!!! منير از ديروز تا حالا چند بار خودشو خيس كرده به روش نمياره از من تشنه تره !!! اگه من نبودم پشت در برات لخت ميشد ...!!! دوباره لبي از من گرفت و تاپشو بالا زد و گفت نمي خواي مشغول شي بدجنس دارم ميميرم!!! اين کار الهه، منو هوسي كرد !!! کیرم دوبار شروع كردبه بلند شدن...!!! الهه دكمه هاي پيراهن منو تك تك باز كرد...!!! يه دستي به سينه هاي من كشيد و دوباره يه لب ديگه ازم گرفتو منو وادار كرد مشغول شم...!!! درحال ور رفتن با اون بودم كه صداي الهه در اومد و اون شروع كرد به آه و ناله ...!!! با اومدن منير منو و الهه دوباره به حالت اوليه برگشتيم الهه نوک پستونشو که به لبه تاپش گیرکرده وبیرون مونده بودکردزیر تاپش...!!! توهمین لحظه هم منیر بایک لبخند شیطنت آمیز روبروي ما نشست !!. سبد ميوه رو گذاشت رو ميز جلوي ما رو كرد به الهه و گفت: الهه جان خيلي زود شروع كردي ميگذاشتي اميرخان يه گلوئي تازه ميكرد بعد ...!!! ادامه داد امير خان چرا نمي فرمائين،بلند شد و ضبط و روشن كرد و صداي يه موزيك آروم تو فضاي اتاق راه افتاد...!!! الهه يهو گفت منير جون كاش مشروب مياوردي !؟امير اگه مشروب بخوره ازاين حالت رسمي زودتر بيرون مياد!!!! هنوز حرف الهه تمام نشده بودکه منيرگفت : الهه جان زودتر ميگفتي...!!! منيرکه رفت مشروب بیاره روکردم به الهه و گفتم : شما دو تا فكر همه جا رو كردين راستي تو كمتر بخور كه بد مستي ميكني ...!!! منیر با يه سيني مشروب و مخلفات همراه اون از آشپزخونه اومد و گفت : امشب من ساقی ام..... همه بايد كامل بخوريم..... من روموکردم طرف منیرگفتم: منیرجون!!.. میدونم الهه دست تورو ردنمیکنه ولی زياد براش نريز ...؟!!! منیردوزاریش افتاد.. .... درحالیکه صورت زیباشونزدیک میآورد...گفت: میخوام امشب ، شبی براتون بسازم که هیچوقت فراموشتون نشه! ازاین حرف منیراونم جلوی الهه نمیدونم چراکیرم مثل فنر رها شده یکدفعه تکونی خوردوشق ترشد ...!!! پذيرائي منير كامل بود یک سینی با سه تا لیوان پایه دار مخروطی و یک بطر کنیاک يه ظرف یخ ودوتاشیشه سون آپ ...!!! منير گفت: خوب پسته و کمی آجیل هم اون زیره... !!! میوه هم که هست.... چیزه دیگه ای که نمیخواین ...؟!!! الهه که اخلاق منيررو خوب میدونست ...... روکردبه اونو و.... گفت: اگه چیپس وماست موسیرهم داری بیار...!!! چون میدونم تواین دوتاراباهم خیلی دوست داری؟ منیر سریع رفت ویک ظرف ماست موسیرو یک کاسه پراز چیپس آوردوگذاشت رومیز، و روبروی من نشست ..... وباخنده شادی بخشی .... گفت: فکرنمیکردم امير خان اینقدر باحال باشه و به این زودي قاطی بشیم ...!!! وبهمون خوش بگذره...؟!!! بلافاصله توی لیوانها کنیاک ریخت وبرای خودش والهه کمی سون آپ اضافه کرد..... منم هم یکدونه سیب پوست گرفته وچهار قاچ کرده جلوم گذاشته بودم ... منیرلیوانهارابینمون تقسیم کردوروبه الهه کردوگفت : الهه جان میخوام امشب همرام بیائی ...!!! الهه لیوانشوگرفت و.......گفت: منیرجون تاکجابایدبیام...؟ میدونی من مشروب نمیخورم ..... حالاهم که این لیوانو ازت گرفتم فقط بخاطرتووامير.... که امشب خونه تو رو ودل من روروشن کرده ميخورم...!!! منیردستشوروی رونهای سفیدوگوشتی الهه گذاشت و.....گفت: الهه جون...تاکجانداره...ميخوام امشب هر دو بتركونيم ؟...حالا تاهرجا دوست داری بیا..... فقط عقب نمونی که ممکنه پشیمون بشی؟..... خوب؟... حالا لیوانتو سربکش ..... وسه تائی همزمان لیوانارا خالی کردیم... منم بلافاصله یکی یک قاچ سیب تودهن الهه جا دادم... اما وقتی خواستم قاچ سیب منيررابزارم منير کمی خودشوجلوترکشوند و درحالیکه نیمخیزشده بوددست چپشو گذاشت روی رون راست الهه وچون شلوارک اون تانزدیکهای کشاله رونش عقب رفته وجمع شده بود.. !!! اونم دستشوسروندتاکشاله رون منير طوریکه کوس پف کرده منيرازروی شلوارک نازکش درست بین دوانگشت شصت واشاره اش قرارگرفت!!! الهه گفت اين لامصب چه پفي كرده دختر...!!! با لرزش خفیفی که منيرخورد معلوم شداون خیلی ماهرانه وسریع داره اعلام آمادگي ميكنه!!! خیلی ازاین تیزبازی وسرعت عمل الهه خوشم اومد!!!!! تواین وسط ، منیرسرگرم ریختن مشروب تولیوانها بود..... ازاونم خوشم اومد چون يه كار تمريني رو به نمايش گذاشته بود و خيلي ريلكس به کارریختن مشروب وادامه داد...!!! .. این نشون ميداد كه اين دو خيلي با هم هماهنگي دارن...!!! ... درحالیکه منیر لیوانهای مشروب راپرمیکرد منم یک دونه پرتقال پوست گرفته وقارچ کردم ،
وقتی پرتقالوآماده میکردم متوجه الهه شدم که خیلی سریع مشروب روش اثر کرده، صورت خوشگلش گل انداخته وزیبائی پوست سفیدش صدبرابرشده ، دیدن چهره زیبای اون برام نشاط آوروشهوانی بود ديدن اون ضمن حشری کردن من، خوشحالی زایدوالوصفی رو برام فراهم کرده بود ، برای همین حسابی داشتم حال میکردم...!!!
ادامه داره
     
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات سكسی پیرمرد(زیر شلواری)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA