( بازي سرنوشت ) قسمت ششمدرجواب مهندس معيني با تبسمي گفتم:جسارت منو ببخشيد مهندس با اين حساب شما رو مشاركت فاميلي حساب كرديد ظاهرا غربيه شما منم ...؟!!! اون درجواب من با تبسمي گفت: پسرم محمود و خانومش و همينطور شيدا هميشه به من لطف داشتند و رو حرف من حرفي نميزنند درست مثل خود تو راستي برات يه پيشنهاد دارم ميتوني قبل از بردن ميترا به اين سفر اونو عقد ش كني و از غريبه بودن دربيائي نظرت چيه...؟!! درجواب مهندس معيني بامكثي گفتم : راستش مهندس نميدونم چي بگم كاملا غافلگيرم كرديد ...؟!! اون درجواب من گفت:بگو مباركه پسرم تا اونجائي كه من خبردارم تو ميترا قبل از لاله خاطرهمديگه رو ميخواستيد تو و اون ازتمام جزئيات زندگي همديگه خبرداشتيد تو بخاطر ميترا حاضر شدي شر مهندس صادقي رو ازسرشركت كم كني واون هم بخاطر همكاري باتو حاضرشد سهام مهندس صادقي رو بنام تو بزنه اون دراصل ميخواست با بودن لاله بياد و مشتركا باشما زندگي كنه من مانع شدم يعني نخواستم زندگي تو با لاله رو بهم بزنم اينكارمن ميترا روخيلي دلخوركرد و اون منتظر فرصتي بود تا هرطوركه ميتونه براي رسيدن بتو منو متقاعد بكنه تا اينكه تو گرفتار كاراين شركت شدي و من با همفكري شيدا گروه اونرو بهت پيشنهاد كردم ديشب شيدا خونه ما بود و موضوع طرح رو با منو ميترا درميان گذاشت اون با استقبال منو ميترا از طرح قرار شد امروز بياد پيش تو البته ديشب بعد از رفتن شيدا منو ميترا تمام جوانب اينكارو سنجيديم بعد از كلي بحث و بررسي اون كم كم بحث رو كشوند به زندگي تو و لاله و نهايتا خبر جدائي لاله رو بمن داد و درادامه با درد و دل خودش كم كم تمام آنچه كه مي بايست ميگفت رو بمن گفت و بلاخره براي ازدواجش باتو موافقت منوگرفت...!!! درجواب مهندس معيني گفتم: هرچي شما بگيد مهندس...!!! مهندس معيني با گفتن : ميدونم هنوز ته دلت لاله رو دوستش داري من اون رو مثل ميترا دختر خودم ميدونم ازت يه خواهشي دارم اگراحيانا خواست مجدد به زندگي تو برگرده مانع اون نشو و ادامه داد امشب همه فاميل براي جشن تولد شيدا تو خونه اون جمع ميشند با يكي از دوستان محضردارهماهنگي ميكنم عصري با همسفرات بيائيد اونجا تا اون شما رو درحضور ما به عقد همديگه دربياره و ادامه داد اينجوري ميتوني تو هم به جمع خانواده ما اضافه بشي...!!! يك ساعت بعد از تموم شدن صحبت هاي منو مهندس معيني ميترا به اتاق من اومد و با نازو عشوه گفت: بي معرفت راستش رو بگو ميخواي اين خانم مشاور كجاببري...؟!! درجواب اون گفتم: خانوم مشاور نه خاله خانوم شما اگرميترسي اون طوريش بشه ميتوني اونو همراهي كني ...؟!!! اون درجواب من دوباره نازي كرد و گفت: اگر تعارف تو واقعي هست بايد زنگ بزني و اجازه منو از بابا بگيري ...!!! درجواب اون باتبسمي گفتم : خانومي اينكارو كردم مهندس علاوه براون پيشنهاد كردتو قبل از جشن تولد (شيدا)خاله خانوم تو محضر به عقد من دربيائي...!!! ميترا درجواب من باخوشحالي گفت :نه واي يعني آره چي دارم ميگم خيلي بدجنسي امير نميدوني چقدرخوشحالم كردي خيلي دوستت دارم وبا بغل كردن من باهمديگه هم آغوش شديم اون با بوسه اي لبهاي منو نوازش كرد و دوباره با ناز و عشوه خاص خودش ادامه داد منم برات يه خبري دارم چون به خاله شيدا و تو اطمينان نداشتم به اون جنده گفتم يه بليط هم براي من بگيره بيا اينم سه تا بليط...؟!!! باشنيدن حرفاي ميترا و ديدن بليط ها درجواب اون گفتم: ظاهرا خيلي ازدست خاله خانومت دلخوري خانومي كه اينجوري داري اونو به من معرفي ميكني...؟!!! ميترا بلافاصله درجواب من گفت: دلخور نباشم اون جنده داشت تك خوري ميكرد كه من مچ اونو گرفتم ...!!! درجواب ميتراگفتم: تك خوري كدومه خانومي اون پيشنهاد داد چند هفته ديگه باتفاق بريم ايتاليا و اسپانيا كه من قضيه سفر خودم رو بهش انتقال دادم قرارشد اون اگرتونست بليط تهيه كنه منم براش ويزا بگيرم دراصل من خواستم دو تا سفررو يكي كنم...!!! ميترا درپاسخ به من گفت:ميدونم ژيگول حواست باشه اون جنده چشمش تورو گرفته هنوز هيچي نشده همه فاميل رو خبركرده منظورم جنده هائي مثل خودش هستند كه براي آغوش تودارند له له ميزنند اونا فكر ميكنند هر روزتو منو ميكشي بغلت...؟!!! با تبسمي به لب دوباره بوسه اي برلب اون زدم وچند لحظه اي با اون لب خوري كردم و بعد با دست كشيدن به لاي پاي ميترا و لمس تن اش اونو لرزوندم وبهش گفتم: مگه اينجوري نيست خانومي ...؟!!! اون درحين خماري با ابرو بالا انداختن درجواب من گفت: نه خير اين اولين باره كه تو قبول كردي كه نصف و نيمه به من يه حالي بدي...!!! درجواب اون گفتم:شيدا رو نميدونم ولي شيطون توكه با همدستي لاله وقت و بي وقت از من سواري گرفتي ونه تنها حال كامل كردي بلكه يه پا براي خودت جنده هم شدي و يقين دارم له له زدن اين جنده ها هم از آماردادن تو بايد باشه والا اونا كجا و من كجا ...!!! اون با تبسمي درجواب من گفت: براي همين بهت گفتم بي معرفت چون اين اولين باره كه تو منو با خواست خودت بغل كردي تو اكثر اون بقول تو سواري گرفتن ها تو منو بجاي نسترن و لاله سيراب كردي بعدشم من بايد از طريق دوقلوها (ليدا) و (ويدا) دخترخاله هام يا بهتربگم همكاراي خاله شيدا البته به واسطه خواهرشوهرهاي اونا يعني (سيمين) و(سيما) موضوع رو فهميدم و اينجوري مچ تو و اون جنده رو گرفتم درادامه اون با تبسم تلخي با دادن پاسپورت خودش و شيدا به من گفت:البته براي تو و اون جنده دارم مگر اينكه هرجفت شما يكجورائي اين قصورتون رو تلافي كنيد...؟!! بلافاصله با گرفتن پاسپورت ها از اون درجواب اون گفتم: شيدا رو نميدونم ولي من يكي همه جوره درخدمتم و بتلافي اون هرطوري شده ويزاي جفت تون رو ميگيرم ...؟!!! ميترا درجواب من گفت:اون رو كه حتما بايد بگيري ژيگول چون من سر گرفتن ويزا با اين جنده ها شرط بندي كردم ...!!! درجواب ميتراگفتم:نگران ويزاها نباش خانومي از الان بهت ميگم كه شرط رو از اونا بردي و ادامه دادم راستي تو با چند نفر شرط بندي كردي ...؟!!! ادامه دارد
( بازي سرنوشت ) قسمت هفتماون با بوسيدن لب من تبسمي كرد و با مكثي گفت:با خاله شيدا جمعا هفت تا كوس باب پسند كيرتو ژيگول...!!! ديدم ميترا با اون دست مالي وبقول خودش حال نصفه نيمه حالش بجا نيامده و بلافاصله بطرف در رفتم و با بستن در وقفل كردن اون و كشيدن پرده ها و خارج كردن سكوت تلفن و سايلنت كردن گوشي موبايل برگشتم پيش ميترا و با بازكردن كمربندم درعين ناباوري ميترا اونو تو آغوش گرفتم و مشغول عشق بازي با اون شدم ...!!! اون اينقدر آماده بود كه نه تنها هيچ اعتراضي به من نكرد بلكه با درآوردن شلوار از پا دستي بر كيرمبارك من كشيد با چند ساك جانانه اونو آماده كرد و با خماركردن چشماش با زدن چشمك فرمان آغاز عمليات رو صادر كرد ...!!! جاي درنگ نبود سريع با روش خاص نسترن ميترا رو سرپائي حال آوردم با تحريك دهانه رحم اون و آبدهي چند باره اون بلاخره از اسب مراد خودش پايين اومد و با ساك زدن كيرمبارك درنهايت آب كمرمنو درآورد ابتدا كمي از اون رو نوش جان كرد و بعد با فشردن كلاهك بعد از چند ثانيه الباقي آب كمرم رو رو پشم هاي كوس خودش ريخت و بعد با بوسه اي ضمن تشكر از من گفت : خواستم باغچه مون هم آبي بخوره و ادامه داد فعلا بي حساب شديم چون دوست پسرخوبي هستي برات يه خوابي ديدم البته بشرطي كه بتوني بقول خودت عمل كني منم قول ميدم اون جنده ها رو جفت جفت تقديمت كنم چطوره ...؟!!! درجواب اون گفتم:چراكه نه خانومي راستي جفت خاله خانوم كه بايد خود تو باشي دوقلوها و خواهرشوهراشون معرفي كردي ولي از جفت آخري اسم نبردي ...؟!! ميترا درجواب من گفت: جفت آخري جنده تر از بقيه اند اولي (ناهيد) دختردائيم وجفت اون(رويا) دخترعمه دوقلوها هست و ادامه داد بجز منو خاله شيدا همه اين جنده ها زير سي سال سن دارند درواقع دوقلوها و خواهرشوهرهاي اونا و همينطور رويا و ناهيد همگي شاگرد من هستند و منم شاگرد ارشدخاله شيدا البته اون دوست هاي خيلي جنده تري تو دست داره كه همسن و سال خودش هستند كه به موقع خاله اونا رو بهت معرفي ميكنه...!!! درجواب اون با تبسمي گفتم : با اين حساب من بايد حسابي خودم رو تقويت كنم تا بتونم باغچه هاي يك لشگر جنده رو آبياري كنم و ادامه دادم تا يادم نرفته بگم كه شما هم بهتره اين باغچه رو حرص كني...؟!! ميترا درجواب من گفت:چراكه نه ژيگول من اگر شما سراه منو برسوني خونه قول بهت ميدم تا تو ويزاها رو بگيري و برگردي منم علف هاي هرز باغچه رو برات حرص كنم چطوره ...؟!!! درجواب ميترا گفتم: چراكه نه خانومي و با اون همراه شدم با طي كردن مسير ميترا رو به آدرسي مدنظرش رسوندم و بعد با سرزدن به خونه خودم و برداشتن مدارك و پاسپورت راهي سفارت سوئد شدم هرچند خودم مشكل ويزا نداشتم ولي با هماهنگي يكي از دوستان تونستم با كمي معطلي ويزاي ميترا و شيدا رو بگيرم...!!! از سفارت كه بيرون اومدم ديدم موبايلم داره ويبره ميزنه با جواب دادن به اون ديدم (مهرناز) مادر الهه پشت خطه اون بلافاصله گفت ظاهرا حسابي سرت شلوغ شده از صبح تا حالا چندبارتماس گرفتم هيچ معلوم هست كجائي...؟!! من ضمن عذرخواهي از مهرنازبهش گفتم:خانومي سرم حسابي شلوغ شده راستش عازم سفرم درگير كارهاي بليط و ويزا ...!!! اينجا بود كه مهرنازبا مكثي گفت : سفر... كجا ژيگول ...چطور بي خبر...؟!!! با مكثي درجواب مهرناز گفتم: جاي خاصي نميرم براي درست كردن قضيه نمايندگي هاي شركت نادرمجبورم به سوئد و آلمان برم دو سه روزه برميگردم ...!!! اون درجواب من گفت:شوخي كردم ژيگول بسلامت بري و برگردي راستش ( پري ) دنبال يك پروژه براي تحقيق بود منو الهه پيشنهاد كرديم از تو كمك بگيره ...؟!! درجواب اون گفتم اشكالي نداره خانومي هفته ديگه بفرستش بياد شركت معيني ببينم چكارميتونم براش بكنم...!!! درجواب من مهرناز با خوشحالي گفت: ممنونم امير منو پري هم جبران ميكنيم ...!!! درجواب مهرناز گفتم شما كه هردو جبران كرديد خانومي البته با بستن چشماي من...!!! مهرناز درجواب من گفت:امان ازدست اين الهه فضول و ادامه داد ميدوني امير پري ميخواد مستقل بشه ...!!! درجواب اون گفتم :چراكه نه خانومي...!!! مهرناز درجواب من گفت: راستش بلاخره اين دختره رو انداختيم به برادر شوهر نسترن اونا ازديروز با عقد محضري رسما زن و شوهر هستند وادامه داد اگر ژاله قبول بكنه ميخوام عروسي الهه و پري رو تو يكشب بگيريم و با كمي مكث ادامه داد شرمنده امير كه بهت خبرنداديم آخه از موقعي كه مابين تو بالاله شكرآب شده همه بنوعي ناراحت بودند نخواستيم تو اين گير و دار تو رو به زحمت بندازيم ...!!! درجواب مهرناز گفتم: اميدوارم كه هردوخوشبخت باشند من فرداشب راهي سفر هستم اگرعمري بود وبرگشتم خدمت شما و اين عروس خانوم هم هستيم و اگرنه هرجفت تون منو ببخشيد ...!!! مهرنازدرجواب من گفت:واي نه امير اينجوري مجبوري همين امشب بياي خونه وپري رو تا صبح ويزيت كني ...!!! درجواب اون گفتم : شرمنده خانومي امشب رو خونه مهندس معيني دعوتم ...!!! اون درجواب من گفت: بدجنس نكنه قول ديشب الهه رو فراموش كردي...!!!درجواب مهرناز باخنده گفتم: مهرنازجان اونرو كه من چشم بسته انجام دادم و زحمت دامادات رو كم كردم خانومي...!!! اينجا بود كه مهرناز بحرف اومد وباعشوه و ناز گفت : اگه نميخواي منو از خودت دلخور كني همين الان مياي خونه اميدوارم ناهار نخوره باشي منتظرميشم بياي باهم ناهار بخوريم...!!! درجواب اون گفتم:حالا شد يه چيزي خانومي ...!!! توادامه صحبت ها من ازمهرناز سراغ نسترن رو گرفتم كه اون درجواب من گفت يكم سرش شلوغ شده چند روزه حال نداره و با نسرين دنبال دكتر و آزمايش و اينحرفاهستند ...!!! گفتم خيرباشه خانومي نگرانم كردي ...؟!!! مهرنازبلافاصله گفت:نگران اون جنده ها نباش هرجفت اونا مطمعن هستم ازت حامله هستند بعد با صحبت از اين ور اون ور صحبت بين ما به اتمام رسيد ...!!! ادامه دارد
( بازي سرنوشت ) قسمت هشتمنيم ساعت بعد تو خونه مهرناز بودم به محض ورود اون با گفتن عروس خانوم رو فرستادم حموم ژيگول با من هم آغوش شد و سرپائي اونو سرحال آوردم و با بيرون آمدن پري از اتاق و سرفه كردن اون ما از همديگه جدا شديم اون با زدن چشمكي به من فهموند كه بايد مارو تنها بگذاره و بلافاصله به بهانه آماده كردن ناهار راهي آشپزخونه شد با رفتن مهرناز پري لبخندي از سر رضايت زد و با صحبت بين منو اون از درس دانشگاه و پروژه ساختماني و غيره همراه بودم تا اينكه با راهنمائي اون رسيديم به اتاق پري اون پشت كامپيوتر خودش نشست و منم با كمترين فاصله ممكن كنارش و نهايتا من براي كمك به اون قول پروژه تغييرات شركت رضائي ها رو بهش دادم و اضافه كردم البته بعد از دانشگاه هم اگرتمايل داشتي ميتوني جاي الهه رو تو شركت برامون پركني خانومي...!!! اون با ذوق خاصي با گفتن: ممنون اميرخان اين خيلي عاليه از من تشكركرد وبعد باسرزنش كردن خودش با مكثي ادامه داد ببخشيد من اصلا يادم رفت از شما پذيرائي كنم...!!! درجواب اون گفتم: ممنون پري جان مهرناز حسابي بهم رسيده...؟!! اون همزمان با شنيدن حرفاي من همراه با لرزيدن جواب داد امان از دست اين مامان كه سيرموني نداره ...؟!!! بهش گفتم : چيزي شده خانومي... ؟!!! پري با گفتن آه، نه و يه نازي كرد ...؟!! بهش گفتم شايد من ناراحت تون كردم !!! اون اوضاع روحي مناسبي نداشت و روسري اون با سر خوردن افتاده بود پشت شونه هاش انگار تازه متوجه اينكار شده باشه آروم گره رو سري رو باز كرد و با عشوه اي اونو دوباره مرتب كرد و دوباره روسر خودش كشيد...!!! همزمان پري دستي به سرش كشيد و اونو مرتب كرد و گفت: ببخشيد من يكم هول شدم، و با مكثي ادامه داد منم ميتونم ازتون پذيرائي كنم...؟!! به اون گفتم :چراكه نه خانومي؟!! پري با شنيدن اين حرف من از ذوق زياد يهو گفت واي نه و ادامه داد يعني نه كه نه ميخوام بگم كه واي چي دارم ميگم !!! پري با لمس بدنش توسط دستان من داشت كم كم به رويا مي رفت گفت: من باورم نميشه فكر مي كنم خوابم دستاي اونو از بازو گرفتم انگار كه مست شده باشه داشت منو با احساس نگاه ميكرد و يهو گفت شما خيلي خوبيد و آروم صورت منو بوسيد وبعد با نگاه كردن به جاي بوسه خودش خنديد و با دست صورت منو كه با رژ لباي اون رنگي شده بود پاك كرد و با چشماي خمار سرشو گذاشت رو شونه من گفت ميتونم يه چيزي بگم ادامه داد اگه ناراحتون نميكنم !!! گفتم راحت باش خانومي يهو گفت من دوستتون دارم با سكوت من اون جرات بيشتري بخرج داد و گفت بخدا جدي ميگم فقط بخاطر خودتون بعد آروم شروع كرد به گريه كردن و ادامه داد من تا حالا هيچ كسي رو مثل شما اينقدر مهربون و دوست داشتي و صميمي نديدم !!! اشگ هاي اونو از صورتش پاك كردم و گفتم دوستي واقعي يعني همين پري جان اون بي اختيار لباي منو بوسيد و دوباره جرات بيشتري بخودش داد و يك بوس ديگه در ادامه بيخيال اوضاع خودشو دراختيار من قرار داد پري اصلاً نميدونست چكار ميكنه. من با خوردن لباي اونرو همراهيش كردم تازه داشت گرماي لباي من رو روي لباي خودش حس ميكرد ...!!! نميدونست چي شده و كجاست و چكار داره ميكنه انگار مست شده بود شايد بيهوش بود. من كه پري رو اينقدر مطيع ديدم اونو روي تخت خوابوندمش و روش دراز كشيدم و مشغول بوسيدن لباي نازك و ظريف اون شدم، چه حرارتي توي اين لبها نهفته بود، يه جور شهد و شيريني تو لباي اون احساس ميكردم، پس با حرارت و اشتياق بيشتري به بوسيدن پري ادامه دادم، پري هم بيخيال همه جا دستاشو انداخته بود رو شونه هاي منو بطرف خودش ميكشيد، ، بنرمي يه مقداري زير كمر اون رو بلند كردم و پيراهن اونو از بالا تنه درآوردم و همونطوركه لبام به لباي پري دوخته شده بود شروع كردم به مالش دادن سينه هاش، يه مقداريكه سينه هاشو مالش دادم متوجه شدم كه پري داره سرحال مياد پس يواش يواش شروع كردم به بوسيدن گردن پري و رفتم پائينتر و سينه هاي مرمرينشو بوسيدم و ليسيدم و بعد رسيدم به پستوناي ليموئي و سفتش، با دوتا دستم سينه هاشو محكم مالش ميدادم و نوك پستونشو گرفته بودم تو دهنم و داشتم مي ليسيدم و مي مكيدم. يه مقداري كه با پستوناش ور رفتم، رفتم پائينتر و نافشو بوسيدم، ديگه پري سرحال اومده بود و خودش بلند شد و شروع كرد به لخت شدن. شورت بسيار زيبايي پوشيده بود. من هم لخت شدم، لخت مادر زاد. پري رو برگردوندم و به شكم رو تخت خوابوندمش، از روي شورت شروع كردم به بوسيدن كپلهاي گوشتيش اونا رو تو دستش ميگرفتم، با يه تكون كوچيك كل كلپلهاي اون مي لرزيد. با ديدن اين لرزش زيبا من ديگه طاقت نياوردم و شورت پري رو از پاش درآوردم و يه كمي اونو رو بجلو هل دادم حالا پري در حالت قنبلي مونده بود. ديدن اونهمه گوشت سفيد زيبا با يه سوراخ ريز وسطش تحمل زيادي ميخواست. شروع كردم با حرص و ولع زياد داخل سوراخ كون پري رو ليسيدن عين گرسنگان اونقدر با شدت و حرارت مي ليسيدم كه پري سرشار از لذت شده بود. زمانيكه گرماي زبون من تو سوراخ كونش حس ميكرد سرشار از شهوت ميشد. اون آروم ميگفت تا این زمان هيچوقت سكسي به اين زيبايي رو تجربه نكرده چون سكس هاش هميشه يه نوع سكس سنتي بوده در اون لحظه اصلاً براش مهم نبود فقط به لذتي كه ميبرد فكر ميكرد، اون صدائي ازش در نمي اومد و مثل مار بخودش ميپيچيد من يه مقداري كه كونشو ليسيدم بعد از چند دقيقه پري با تلمبه هاي من و تحريك دهانه رحم چند بار لرزيد منو اون خيس عرق بوديم با عملياتي كه با مهرناز واز صبح يا بهتر بگم از شب و روزقبل داشتم حالا حالا ها آب كمرمن اومدني نبود پري هم از سكس هاي من خبر داشت اون موقع سكس خودش رو با الهه مقايسه ميكرد و مادرش...!!! با انگشت كردن به سوراخ كون اون و آب دهني كردنش پري ازتو كشوي ميز قوطي كرم رو در آورد و گفت ميتوني با اين اونو چرب كني و همراه اون يك كاندوم هم به من داد !!! تو سوراخ پري رو با كرم پر كردم. نرمي و لطافت كرم كه با آب زبون من آغشته شده بود پري رو به عالم خلسه فرو برد.ادامه دارد
( بازي سرنوشت ) قسمت نهم بعد با كشيدن كاندوم رو كيرمبارك اون احساس كرد كه يه چيز گرم و پر حرارت داره وارد كونش ميشه، آروم ناله اي كرد و گفت واي چقدر كلفته !!! اون داشت درد توام با لذتي رو تجربه ميكرد من يواش يواش تا انتها تو كونش فرو كردم بعد شروع كردم به آروم تلنبه زدن، عقب، جلو، عقب، جلو، .....!!! وبعد از چند دقيقه گائيدن كون اون به فرمهاي مختلف با آنتراكي كيرم رو از تو كون اون خارج كردم و با درآوردن كاندوم اونو چرخوندم و افتادم روش و با همراهي اون مشغول گائيدن اون از كوس شدم حدود ده دقيقه با زدن تلمبه هاي پي در پي پري رو با تحريك چند باره دهانه رحمش به ارزش واداركردم تازه داشتم از گائيدن اون لذت مي بردم كه اون متوجه متورم شدن كيرم شد و با قفل كردن پاهاش دوركمرم گفت:جان داري ميشي ازت ميخوام همه آب كمرت رو تو كوسم بپاشي اون با گفتن اين حرفا چنان لذتي درمن ايجادكرده بود كه حد نداشت تو همين اوضاع بود كه ناگهان با نوعي فوران و گرماي مايعي نرم ولزج رو اون تو كوسش احساس كرد همزمان با بوسيدن من آروم گفت:جان ن ن ن خيلي داغه واي ي ي ي چه حالي دارم م م م ...!!! درست لحظه ايكه آب من داشت فوران ميكرد پري ديواره هاي كوس خودشو كمي منقبض كرد تا لب هاي واژن و اون به كير من بيشتر فشار بياره و من بيشتر لذت ببرم. با اينكارش نزديك بود فرياد من از سر لذت بلند بشه كه اون دوباره با بوسه اي منو آروم كرد، همونطوريكه داشت آخرين قطرات آبمو تو واژن پري ميريختم تو بغل اون خوابيدم دوباره خانوم لباشو گذاشت رو لباي من ومنم با فشار زياد لباي پري رو بوسيدم. وقتيكه شهوتمون تموم شد هر دو بيحال روي تخت افتاديم.....!!! بعد از چند لحظه يهو پري خيلي آروم بلند شد و با خنده اي گفت: خواستم بدوني كه من دست كمي از مامان والهه ندارم پس مثل اونا بايد بهم يادگاري ميدادي... ؟!! بهش گفتم ممنون خانومي البته...؟!! نيم ساعت بعد با تقويت مهرناز (خوردن شربت عسل و آب ليمو) منو پري با همراهي اون دوباره مشغول عمليات بوديم اينبار درحضور پري ابتدامهرناز رو كشيدم بطرف خودم و با حال آوردن اون رفتم سراغ پري و مثل مادرش اونم با لب تو لب شدن با من كارو شروع كرد پنج شش دقيقه اي به بوسيدن گذشت و بعد من رفتم بطرف سينه هاي پري و با سينه هاش بازي كردم و بوسيدم و ليسيدم ، خوب كه سينه هاي پري رو ليسيدم ديدم پري داره با تكونهاي ريز خودشو اينور و اونور ميكنه و فهميدم داره شهوتي ميشه، پس رفتم پائينتر و شروع كردم به دورادور كوسشو بوسيدن، يه كمي كه بوسيدم صداي آخ و اوف پري دراومد، من زبونمو روي كوسش مي كشيدم و با هربار كشيدن زبون روي اون كوس زيبا و تپل ورم كرده صداي پري بالتر ميرفت، يواش با انگشتام دوتا لبه هاي كوسشو از همديگه باز كردم و زبونمو هل دادم اون تو، اينبار داد من از سر لذت در اومد، اون تو چقدر داغ و مرطوب بود، طعمش كمي به شيريني ميزد يا حداقل من اينطور احساس ميكردم، مثل خرسي كه دور از زنبورها به كندوي عسل رسيده باشه شروع كردم با حرص و ولع تمام تو كوسشو ليسيدن و با هر ليسدن ميگفت هووووووم، اونقدر ليسيدمش كه ديگه كوس پري حسابي باز شده بود و صداي ملچ ملچ زبون من اون تو بوضوح شنيده ميشد. پري بنرمي موهاي منو گرفت و كشيد بطرف بالا و شروع كرد به بوسيدنم و گفت: زود باش ديگه، كيرتو بكن توش. تو كه منو كشتي! اون بلافاصله كير منو تو دست گرفت و با آب تف كردن رو اون و صيقل دادن چندباره درست روي پاهاي من نشست و با دست كير منو تنظيم كرد و آروم آروم با كوس نشست روش. اينطوري در يك لحظه تمام كير رفت تو كوسش كه صداي آآآآآه هردوتامون دراومد. من از شدت لذت روي تخت ولو شده بودم و رغبتي به تكون خوردن نداشتم اما اون پر انرژي بود و خودشو بالا و پائين ميكرد، يه كمي كه بالا و پائين پريد يهو ناله اي كرد و با تحريك دهانه رحم اون توسط كلاهك كير من آبي از اون جاري شد تو همين لحظه اون دوباره ناله اي كرد و گفت جوون دوباره دارم اينجوري ميشم م م م م م دوباره آبي از رحم اون پاشيد رو كلاهك كير من و ناله هاي پي در پي پري و گفتن جوون چه كيره مامان ن ن ن ن واي دارم ميميرم م م م ديگه از نفس افتاد، بعد از چند لحظه رو زمين قنبلي نشست و من رفتم از پشت كردم تو كوسش، حالا من تازه نفس بودم و تند تند تلنبه ميزدم، حالتهاي متفاوتي از سكس رو تجربه كرديم وبا متورم شدن كيرمبارك من مهرنازرو همراه با پري به يك سكس دوبل دعوت كردم....!!!خوب با توجه به فيزيك بدني مهرناز زير خوابيده و پري اون دراز كشيد اونا با ملاحظه منو خودشون با توجه به سكس هاي قبلي اينبار حدود يك ساعت برام تايم گذاشتند و من با تمام سعي و تلاش و بكاربردن انواع تكنيك هاي لازم و تعويض قالب كوس مهرناز و پري با چندين بار لرزاندن اون مادر و دختر ابتدا با چند آبپاشي پري رو سيراب كردم و و بعد با تعويض قالب الباقي آب كمرم رو تو واژن مهرناز خالي كردم ديگه ناي و تواني برام نبود بيحال و بي رمق افتادم رو تخت و بعد از گذشت چند دقيقه بهمراه اونا با پوشيدن لباس راهي پذيرائي شدم وبعد با صرف ناهاري با خداحافظي بااونا از خونه مهرناز خارج شدم ...!!! تو مسيرزنگي به ميترا زدم و گفتم :درچه حالي خانومي از باغچه مون چه خبر ...؟!!! اون درجواب من با نازي گفت: بخاطر تو باغچه رو حرص كردم بايد بيائي وببيني عزيزم و ادامه داد شيري يا روباه ...؟!!! درجواب اون گفتم : شيرخانومي ...!!!و ميترا باعشوه و نازمجدد گفت: آفرين پسربيا كه منو باغچه منتظريم...؟!!! با قطع تماس ساعتي بعد با گرفتن يك دسته گل و شيريني و كادوي تولد براي شيدا خودم رو به خونه ميترا رسوندم...!!! ميترا به محض رسيدن من به استقبالم اومد اون با خوشحالي همراه با بوسيدن لب هاي من گفت : آقا شيره بهت گفتم كه با اون جنده ها شرط بندي كردم اگرتودست پر بيائي اونا شورتاشون رو دراختيارت بگذارند .ادامه دارد
( بازي سرنوشت ) قسمت دهموبازدن چشمكي با ناز و عشوه خاص خودش ادامه داد البته اشانتيون من بايد محفوظ باشه اون با ناز و عشوه اي سريع شورت خودش رودرآورد و با دادن اون به من گفت: سعي كن براي دادن ويزا به خاله قبلش شورت اونرو ازش بگيري درست مثل من و با نازي منو به طرف اتاق خواب راهنمائي كرد ...!!! تو اتاق خواب ابتدا دو گيلاس ويسكي ريخت و با تعارف به من يكي از اونارو به دستم داد. و همزمان با هم اونا رو سر كشيديم و بعد با گيلاس بعدي اون كم كم لباس ناز توري خودش رو از تنش خارج كرد و لخت و عور جلوي من ايستاد ...!!! واي که ميترا اون موقع چقدر خوش اندام وزیبا بود.....!!! چه پوست زیبائی ، سفیدکمی مایل به صورتی.......!!! چه رونائی.....!!! خوش تراش وبهم چسبیده.....!!! پهلواش در قسمت آبگاه تورفته و باریک شده بود......!!! باسنش از دوطرف روناش بصورت نیمه بیضی و بسیار زیبائی بطرف بیرون زده بود همین باعث زیبائی بیشتر کون ورونهاش شده بود سینه ائی برجسته وخوش فورم ولرزون......!!! برجستگی سفید اونا از قسمت بالای سینه بخوبی تو چشم میخورد...!!! حرکت ژله ای اونا نشون میدادکه سفت هستن وهنوز فشاری به اونا نیومده تا شل وآبلمبو شده باشن...!!! شکمی صاف وماهیچه ای وبسیا رخوش ترکیب.....!!! با قدم برداشتن ناف زیبا ودل انگیزش خودشو نشون میداد.....!!! وقتي با بهت و حیرت من مواجه شد گفت : تو نميخواي لخت بشي عزيزم و با عشوه ادامه داد بجنب عزيزم وقت نداريم درضمن خاله هوسي بشه يهو مياد تورو ازم ميگيره بدجنس....!!! توي دلم ايده ميترا رو تحسين كردم خوب به رسم ادب منم به حرف ميترا مي بايست شورت رو از پام در ميآوردم با شروع عشق بازي اون همش بدنش به بدنم ميخورد حسابي حشري شده بودم ، تا جايي كه خودم هم كنترلم رو از دست داده بودم و خودم رو مي چسبوندم بهش چنان جيغي راه انداخته بود كه نگو. اين جيغ هاش كه از سر شهوت و خوشحالي بود بيشتر من رو حشري مي كرد... !!! چند دقيقه بعداون قدر حشري شده بوديم كه نتونستيم جلوي خودم رو بگيريم ومن تو يه لحظه دستام رو انداختم روي كونش . درحال بوسيدن لب من گفت ميدونم عاشق كون هستي ولي اول بايد كوسم رو حال بياري بعد اونو تقديمت ميكنم ، بعد به آرومي خودش رو روي بدنم كشوند و كوس اش رو ماليد روي كيرمبارك. ديگه متوجه هيچ چيز نشدم . خودم رو سپردم به دست شهوتي كه ديگه داشت ديوونه ام مي كرد . دست ام رو بردم و از پشت با سوراخ اش بازي مي كردم و اون هم هي كوس اش رو مي ماليد روي كيرم . يهو بلند شد. نشست بغلم . كيرم مثل سنگ شده بود ، با دست هاي خودش اون رو گذاشت كنار سوراخ اش و از طرف من فقط يك فشار كوچيك لازم بود كه بره تو . وقتي رفت داخل آتيشي سيال از طريق رگ هام توي بدنم پخش شد . داشتم آتيش مي گرفتم از اين لذت سيالي كه توي وجودم داشت حركت مي كرد. لباش رو روي لبام گذاشت و مشغول لب گرفتن شديم و من هم شروع كردم به تلمبه زدن . دستم همچنان داشت با سوراخش بازي مي كرد و اين حركت رفت و برگشتي، من رو كم كم تبديل به يك حيوان حريص كرد كه شهوت چشماش رو كور كرده بود ، احساس مي كردم كه كوس اش داره كيرم رو مي مكه و مي كشه به سمت خودش .بعد از ده دقیقه مدام تلمبه زدن و لرزیدن چند باره میترا همچنان که آب از همه جای اون راه افتاده بود و خیس عرق داشت رو کیرم بال بال میزد با متورم شدن کیرم تو کوس اون تازه موتورم روشن شده بود ميترا اونروز بعد از چندسال آزادانه داشت لذت يك سكس جانانه رو ميچشيد بعد از چند دقيقه فعاليت مستمر اون براي چندمين بار با تحريك دهانه رحمش به آبدهي رسيد و من همچنان داشتم تو واژن اون تلمبه زدم و با مكث هاي كوتاهي اون با تغيير پوزيشن با ناز و كرشمه همراه با صيقل دادن كير مبارك گفت حالا نوبتي هم باشه نوبت كون دادن هست و آروم كيرمبارك رو باسوراخ كون خودش ميزون كرد وبا فشار من بلاخره خليفه واردبغدادشد اون بعد ازتحمل چند تلمبه بلاخره با بقاياي آب مني كوس خودش روكيرمن باهوس خواست كه من سرعت تلمبه هام رو زياد كنم با زدن چند تلمبه ديگه من در اوج بودم كه شيدا به جمع ما اضافه شد...!!! شيدا با كمي تبسم بر لب خيلي ريلكس در حضور ميترا اول لباس هاش رو درآورد وبعد شورت خودش رو از پاش بيرون كشيد و با دادن اون به دست من گفت ظاهرا هركي بخواد با تو همسفر بشه بايد شورت خودش رو پيشكش تو بكنه...؟!! ميترا تا خواست حرفي بزنه اون خرامان بطرف من اومد و گفت ميترا جان قرارشد تك خوري نكنيم و دوبل با ازاون آب دربياريم...!!! شيداعجول تر از ميترا براي هم آغوشي با من داشت لحظه شماري ميكرد بلافاصله گفت : دارم ميميرم ژيگول سريع كاندومي رو كير مبارك كشيد و بلافاصله با من لب تو لب شد همچنان منو اون سرگرم كام گيري از همديگه بوديم مجبور شدم با يك عمليات سريع اون رو به فيض برسونم بعد از فارغ شدن از اولين سكس با لب گيري مجدد از شيدا و مالوندن رونهاي اون و دست زدن به باسنش داشتم براي فتح ازباسن اونوآماده ميكردم كه شيدا با طنازي خاص با دست كيرمبارك رو از كوس خودش خارج كرد وبا ميزون كردن اون رو سوراخ كونش گفت: ميدونم تا كونم نگذاري منو ول نميكني ژيگول...؟!! با همراهي شيدا و فشار من كيرمبارك كون خانوم رو كم كم باز كرد اينبار اين شيدا بود كه سرحال تر از دفعه قبل بعد از چند دقيقه با تحمل چند تلمبه جانانه براي چندمين بارميلرزيد...!!! با لرزيدن شيدا كم كم اون خودش رو رو سينه من خم كرد ومن با بوسيدن لب هاي اون بهش گفتم تازه شدي جنده خانومي...!!! و شيدا در جواب من با چشمهاي خمار و ناله هاي ريزآهسته گفت: اگرآب كمرت رو بين منو ميترا تقسيم كني قول ميدم امشب تو مراسم با چند تا كوس دسته اول آشنات كنم...؟!!! درجواب اون گفتم :چراكه نه خانومي...؟!!! بلافاصله ميترا رو شيدا قرار گرفت و من با درآوردن كاندوم از كير مبارك با صيقل دادن عمليات دوبل رو شروع كردم قالب كوس ميترا و شيدا بعد از تحمل چند تلمبه پي درپي عوض ميشد و با تعويض هرقالب نفر قبلي استراحتي ميكرد. و نفر بعدي ناله و فريادو من بدون توجه به ناله و داد و بيداد اونا به گائيدن كوس خانوم مشغول بودم تا اينكه اونا چندبارلرزيدند... ادامه دارد
( بازي سرنوشت ) قسمت 11و بلاخره خسته و بي رمق ريلكس خودشون رو دراختيار من قرار دادند كم كم كيرمبارك متورم شد و من با آبپاشي اوليه تو واژن ميترا كنترلي كردم و با فشاردادن كلاهك اون رو از كوس ميترا خارج كرده و بلافاصله وارد كوس شيدا كردم و با چند تلمبه بقيه آبپاشي رو تو واژن شيدا انجام دادم .بعد از اون عمليات سنگشن دوبل خودم رو كناركشيدم و تو فرصتي كه شيدا و ميترا سرگرم عشقبازي بودند اونارو تنها گذاشتم و با رفتن به دستشوئي و خالي كردن ادرار و شست و شوئي تنفسي كردم و بعد از دستشوئي ميترا با دادن چند قرص وياگرا به من گفت اينا هديه خاله شيداست تو با هركدوم از اينا ميتوني يك جفت جنده رو سيراب كني يادت باشه نيم ساعت قبل از عمليات يكي از اونا رو نوش جان كن...!!! ساعتي بعد با هماهنگي با مهندس معيني درحضور اون و شيدا (ميترا) به عقد من دراومد...!!! اونشب همگي تو خونه شيدا بوديم تو جشن تولد شيدا بجزء من غريبه اي نبود بخاطر همين همه راجب حضور من تو جشن سوال ميكردند تا اينكه مهندس معيني منو بعنوان داماد خودش به فاميل معرفي كرد ...!!! كم كم همه فاميل ضمن تبريك گفتن همراه با دست دادن به منو ميترا با معرفي خودشون با من آشنا شدند در اين بين معرفي من به باجناق معيني (محمود) و بچه هاي خواهر اون ( وحيد ) و (حميد ) كه شوهرهاي دوقلوها (ويدا) و (ليدا) بودند و همينطورخواهرشوهرهاي اونا (سيمين) و(سيما) و شوهراشون (بهنام) و (ايرج) بيش از ديگران وقت گرفت البته (رويا) دخترعمه دوقلوها و شوهرش(سعيد) و (ناهيد) دختردائي مشترك ميترا با دوقلوها همراه با شوهرش(صادق) هم بدور از چشم بقيه با غمزه و نازخودشون بامن ارتباط خاصي برقراركرده بودند ناگفته نماند كه شيدا هم با كانديد كردن چند خانوم و همچنين معرفي دو نفر از اونا بنام هاي (اكرم) و (مهين) از دوستان هم سن و سالهاي خودش وعده هم آغوشي بعد از سفربا اونا رو به من داد ... هرچي بود اون جشن تموم شد و بعد از خوردن شام و بعد كمي مشروب مهندس معيني با بوسيدن منو دخترش براي ما آرزوي خوشبختي كردو با تبسمي درحضورفاميل و مهمانان جشن گفت: شما بهتره دست اين دختره رو بگيري و ببريش بالا و بدين ترتيب منو ميترا با كف زدن مهمونااز خونه شيدا خارج شديم...!!! ساعتي بعد منو ميترا لخت تو بغل همديگه با خوردن كنياك مشغول درد و دل بوديم اون ازقرارخودش با دوقلوها شروع كرد و گفت كه بهتره خودت رو آماده كني كه اون جنده ها از من وعده گرفتند امشب مشتركا عروس تو باشند و فرداهم رويا و ناهيد ميايند تو آغوش تو و بعد رفت سراغ شيدا وادامه داد اون چند ساله كه مخفيانه صيغه باباش شده گاها مهندس معيني شيدا رو شارژ ميكنه و بعد از دوستاي اون اكرم و مهين گفت نزديك به 12 شب بود كه دوباره با يك سكس سبك داشتم با ميترا گرم ميشدم كه يكي از دوقلوها با همراهي شيدا وارد اتاق خواب شد خانوم با تبسمي به محض ديدن من گفت:ميتراجان اين ژيگول رو نيم ساعتي بهم قرض ميدي خانومي...؟!! و ميترا با تبسمي درجواب اون گفت:چراكه نه ليدا جان ...؟!!! وچند لحظه بعد ليدا درحضور ميترا و شيدا اومد توبغلم من با لمس كردن كير مبارك اعلام آمادگي كرد و من درپاسخ به اين اعلام نياز ليدا با چند دقيقه عشقبازي و خوردن تن و بدن خانوم بلاخره كير مبارك رو لاي پاي اون گذاشتم با فشاري همزمان اون پاي ديگه خودش رو به كمرم قلاب كرد و با چند تلمبه خانوم لرزيد...!!! اون با خوردن لبهاي من و مكثي با هوس گفت ميخوام مثل خاله شيدا جنده ام كني...؟!!! با خوردن لباي اون بهش گفتم خوشكل خانوم جلسه اول آشنائي نمي خوام زياد اذيت بشي ريلكس باش و از سكس لذت ببردست آخر اگه ببينم استعدادش رو داري حتما تورو هم جنده ات ميكنم...!!! اون با نياز شهواني خاصي گفت دوست دارم تو هم از سكس كردن با من لذت ببري من سكس وحشي رو دوست دارم ...!!! گفتم پس واجب شد باهات دوبل كار كنم ظاهرا داري استعداد هاي خودت رو شكوفا ميكني ...!!! اون گفت دوبله كاركردن چه جوريه ...؟!! درجوابش گفتم منظور باسن خوشكلته خانومي بعد از سيراب شدن از جلو ميخوام از پشت هم اوپن بشي ...!!! اون گفت واي نه من تا حالا از پشت سكس نكردم ...!!! به اون گفتم مگه نميخواي جنده من بشي خانومي ...!!! اونكه تازه منظور از جنده شدن رو فهميده بود با تبسمي گفت امان از دست تو اول بايد كوسم رو پرآب كني بعد اگه حالي برات موند ميتوني از پشت هم مهمون من باشي ...!!! ديگه جاي درنگ نبود دستم رو آروم گذاشتم روی كوس اون وای عجب كوسی داشت علی رغم لاغر بودن كوسش لب های گوشتی و برآمده ای داشت بین لنگای سفید و داغ اون قرارداشتم سرم رو بردم بین لنگهای گوشتالود و داغش و لبهام رو گذاشتم روی لبه های آویزون و كبود رنگ كوس خانوم، همين موقع اون نفسی صدا دار كشید، مشخص بود اونم بد جوری حشری شده . زبونم رو در آوردم و شروع كردم به لیس زدن كوسش، لای پای اون هم مثل هر زن دیگه ای شور بود و عرق كرده و بوی بخصوصی میداد، بویی كه ظاهرا ناخوشاینده اما برای من وتوی اون موقعیت بمراتب از هرعطری خوشبوتر بود لبه های كوس اون مثل دوتا پرده گوشتی آویزون بود و چروك خورده و خوشمزه تر از خوشمزه ترین غذایی كه تا به اون روز خورده بودم ، حسابی مشغول لیسیدن كوس خانوم بودم و گاهی لب های آویزون و چروكیده كوس اون رو لای دندونام میگرفتم و میكشیدم وهر باركه اینكارو میكردم صدای اون بلند تر میشد حالا دیگه فقط صدای نفس ها و ناله اون كه از سر شهوت و از ته دل میكشید توی سرم میپیچید و همین حالمو خرابتر میكرد و عطشم رو بیشتر . به شدت كوس اون رو میمكیدم و لیس میزدم زبونم رو آوردم بیرون و اونو از لای لبهای كوس اون وارد واژنش كردم ، شروع كردم با نوك زبون جلوی واژنش رو لیس زدن واژن كرمش رو با اون دیواره های لزج به خوبی زیر زبونم حس میكردم . حس كردم اون بدجوری تحریك شده شاید حتی بیشتر از من ، اینو از حركت انگشتاش كه مدام توی موهای من چنگ میزد به خوبی میفهمیدم. همونطور كه لای لنگای اون بودم از جا بلند شدم و در حالیكه كمی زانوهام رو خم میكردم...
( بازي سرنوشت ) قسمت 12تا بتونم سركیرم رو روی كوس داغ اون بگذارم میخواستم اولین تلمبه رو به كوس اون بزنم كه یه دفعه صدای اون بلند شد كه : یه دقیقه صبر كن ...؟!!! كمی با دست كیرم رو مالش داد در همین حین كه داشت كیرم رو مالش میداد كاندوم را هم با دندون از توی جلدش باز كرد لحظه ای به هم نگاه كردیم انگارهر دومون منتظر بودیم منتظر محكمتر شدن ارتباط مون و آغاز فصلی تازه توی زندگی هردومون ، اون دستش رو به طرف من دراز كرد كمی جلو رفتم كیرم رو گرفت توی دستش و گفت نمي دونسستم اينقدر كلفته و ادامه داد اين حيووني تازه داره قد ميكشه بعدش كاندوم رو گذاشت روی نوك كیرم و با حركت رو به پایین دستش كاندوم رو روی كیر متورم من باز كرد و شروع كرد به مالیدن كیرم كه حالا توی كاندوم تحت فشار بود و كم مونده بود كه خفه بشه در همین حین كه داشت كیرم رو مالش میداد سرش رو جلو آورد و در حالیكه با ولع دهنش رو باز میكرد كیرم رو بین لبهای داغش گرفت و شروع كرد به ساك زدن ، احساس میكردم هر لحظه كاندوم داره برای كیرم تنگتر میشه بعد از دو سه دقیقه مشت ومال و عاقبت رضایت داد و كیر منو ول كرد و در حالیكه لبخند شهوت انگیزی روی لباش نقش بسته بود هیكل داغش رو روی تخت جابجا كرد!!!... بعـداز اون لنگای گوشتالودش رواز هم باز كرد و در حالیكه كوس خوشگلش رو مرتب مالش میداد چشمای خوشگلش رو با نگاهی پر از تمنا به من دوخت و گفت آگر پسر خوبي باشي اين كوس هميشه دراختيار توست!!!.... دیگه بیشتر از این نمیتونستم طاقت بیارم در حالیكه بین پاهای اون قرار میگرفتم دو تا دستام رو انداختم زیر دو تا رون گوشتالود وداغ اون و كمی اون رو به سمت خودم كشیدم حالا دیگه اون كاملا از زیر داده بودوكمرش روی تشك تخت قرار گرفته بود كمی زانوهام رو خم كردم حالا دیگه نوك كیرم با لبه های كوس داغ اون مماس بود نوك كیرم رو درست روی لبه های كوس اون قرار دادم و با حركت رو به جلو باسنم سعی كردم كیرم رو تو كوس اون داخل كنم .دفعه اول كیرم سر خورد و اومد بیرون این دفعه كیرم رو كمی پایینتر روی لبه های كوس اون گذاشتم و محكم باسنم رو جلو دادم اینبار كیرم خیلی نرم وارد واژن داغ و پر حرارت خانوم شد. گرما و فشار دیواره های واژن اون رو بخوبی روی كیرم حس میكردم ، اون آه بلندی كشید ودر حالیكه لب پایینش رو لای دندوناش گرفته بود، چشمای خوشگلش جلوه خاصی پیدا كرده بود یه لحظه گرد شد ...!!! يهو به آرومي داد زد جنده ها اين كير رو چه جوري تحملش كرديد ...؟!! از فرط شهوت داشتم دیوونه میشدم شروع كردم به تلنبه زدن توی واژن داغ و لزج اون سعی میكردم هر چه میتوانم تند تر و محكمتر تلنبه بزنم ، بعد از یكی دو دقیقه رونهای خانوم رو كه روی دستام انداخته بودم كمی بالا كشیدم حالا بدون اینكه مجبور باشم زانوهام رو خم نگه دارم كیرم رو راحت تر از قبل توی كوس داغ اون حركت میدادم. توی سكس مهمتر از هر چیزی به نظر من پوزیشن و وضعیت های مختلفی است كه دو طرف سكس میتونند نسبت به هم داشته باشن ، بعضی حالت ها موجب میشه كه طرفین به مراتب احساس لذت بیشتری رو درحین سكس تجربه كنن،سعی میكردم باسنم رو هر بار محكمتر از قبل به كپل های اون بكوبم و كیرم رو تا ته و با ضرب توی كوس فرو كنم ( اینوهمه میدون كه واژن یه خانوم چقدر قابلیت كش اومدن داره ) كه شاید اغلب ما كمتر به اون توجه میكنیم اینم باید بدونید كه بیشترین لذت رو هم یه خانوم در طول سكس توی لحظاتی میبره كه واژنش در اثر فشار نوك كیر به ته واژن افزایش طول پیدا میكنه و به اصطلاح كش میاد . صدای آه و اوف خانوم بدجوری توی گوشام زنگ میزد ، احساس میكردم تمام وجودم توی داره توی آتیش میسوزه ، وحشتناك گر گرفته بودم و عرق میریختم نمیدونم شاید همش به خاطرحرارت و داغی تن اون بود!!!.... یكی دو دقیقه ای بود كه داشتم با سرعت تلنبه میزدم ، اون روی تخت از فرط شهوت به خودش میپیچید وناله میكرد آااه ه ه اوووف آآه ه ااوف ف ف ، آی آی آی آی امير جونم م م ! امير ن ن جونم م م ! یواش تر یواش تورو....!!! یواشتر ، وای آخ وای وای ....!!! ناله های اون منو دیوونه تر میكرد و عطش سیری ناپذیر منو بیشتر ، بعد از دو سه دقیقه لحظه ای مكث كردم و در حالی كه كیرم توی واژن خوشگل اونجا خوش كرده بود و باسنم رو رو روی كپل های اون چسبونده بودم شروع كردم به چپ و راست كردن باسنم روی كپل خانوم یه جور لذت بخشی كیرم توی واژن اون كج و كوله میشد بعد از اون شروع كردم مجددا تلنبه زدن توی كوس خانوم اما اینبار خیلی آروم و آهسته كیرم رو میبردم توی واژن اون همینكه نوك كیرم به انتهای قلنبه و گوشتی واژن اون میخورد با تمام وجود اونو توی كوس خانوم فشار میدادم اون همزمان ميلرزيد و آبي از دهانه رحم اون جاري ميشد كه براي من و اون لذت مضاعف ايجاد ميكرد هربار كه اینكار رو میكردم چهره اون تغییر میكرد یه حالتی بین اخم و شهوت توی چشماش ظاهر میشد یه جوری تو چشمام نگاه میكرد كه آدم فكر میكرد داره التماس میكنه نفس های صدادار خانوم همراه با صدای ناله های شهوانی اون توی اتاق میپیچید ، هاه ه هاه ه بكن ن ن ، بكن ن امير ر ، امير ر جونم محكمتررر محكمتررر،آها آها محكمتر بیشتر آآآه ه ه اوف ف آی ی آی ی ...!!! همینطور كه كیرم رو توی كوس اون میكردم و بیرون می آوردم اون ميلرزيد ,و آبدهي ميكرد ، یك لحظه دست گرم خانوم رو روی كیرم احساس كردم ، اون كمی خودشو بالا آورد و با استادی تمام سر كیرم رو میون چاك كونش قرارداد و آروم و با خونسردی كپل هاش رو پایین آورد ، كیر خوشبخت من به آرومی لیز خورد و درست توی باسن داغ و ملتهب اون قرار گرفت خانوم كه انگار دوست داشت منو یه مقدار جون به سر كنه لحظه ای همونطوربیحركت بود.و بعد از چند لحظه مكث روی قشنگ شو به طرف من چرخوند و با لحن شهوت انگیزی گفت: امير جون حاضری بریم ؟ من كه حالم خراب بود و نمیتونستم حتی كلمه ای به زبون بیارم .چشمام رو به علامت آره به هم زدم اون در ابتدا آروم آروم روی باسن من بالا و پایین میرفت و كیر متورم من خیلی آروم داخل كون ملتهبش جابجا میشد بعد از یكی دو دقیقه وقتی كه هر دو مون حسابی حشری و دیوونه شده بودیم
( بازي سرنوشت ) قسمت 1+12اون كه انگار حالش از منم خرابتر بود و بعد از چند بار تلمبه زدن كم كم از اين كار خوشش اومد بعد از چند لحظه اون تند تند روی باسن خودش رو با كير من پر ميكرد و رو كير من من بالا و پایین میپرید و سعی میكرد كپل هاش رو محكم روی كير و خايه من بكوبه انگاربا اینكار میخواست تا كیر من بیشتر از اونچه هست توی كون داغش فرو بره ...!!! خانوم مرتب بالا و پایین میرفت و كپلهای داغش رو محكم روی كير من میكوبید ، از فرط شهوت یه جور حالت لرز توی تنم نشسته بود انگار یه جورایی از داخل یخ كرده بودم در حالیكه از بیرون گر گرفته بودم عرقم در اومده بود وهر بار با برخورد كون اون با كير و بعد خايه هام درد عجیبی توی خایه هام میپیچید با وجود شدت درد حاضر نبودم حتی لحظه ای اون رو متوقف كنم ، حشرم بالا زده بود و لذت عجیبی سراسر وجودم رو فرا گرفته بود. خانوم مثل دیوونه ها باسن خودش رو میكوبید روی كير من و بلند بلند ناله میكرد و مي گفت جون جنده شدم جنده ، جنده ، آخ چه حالي دارم امير ر ر ر ر. بكن ن ن بكن ن ن منو بكن امير ر ر ر جون ن ، امير ر ر جونم م م جنده ات رو بكن، آاااه ه ه آاااه ه ه آخ وای ی بازم بازم م م وای ...ی من ، محكمتر محكمترررآاهاآاها اوووخ اووخ آاااه اوووف اوففف بازم م بازم ناله های اون منو بد جوری از خود بیخود كرده بود طوریكه علی رغم اون همه زور و ضرب اون منم شروع كردم به كوبیدن كيرم زیر كون اون ، دیوونه وار توی كون خانوم تلنبه میزدم دیگه هیچی حالیم نبود كم كم كيرمبارك متورم شد كم كم ليدا هم قضيه رو فهميد و با كند كردن ريتم تلمبه اون با برگشتن به طرف سينه من و بوسيدن لبهام گفت:اميرجان دستشوئي دارم چند لحظه آنتراك بهم بده و بلافاصله از رو من بلند شد و سريع اتاق رو به هواي رفتن به دستشوئي ترك كرد...!!! چند لحظه اي چشام رو بستم و تو حال خودم بودم كه با لمس كير مبارك ديدم خانوم برگشته اون اينبار با كاندوم رو كيرم مجدد كارش رو از سرگرفت البته بازچند دقيقه اي با هم لب خوري كرديم و بعد تو يك فرصت اون با صيقل دادن كيرمبارك اونو تو واژن خودش جا داد ...!!! و من مشغول تلمبه زني مجدد شدم بعد از حدود 10 الي 15 تلمبه اون با چشماني خمار براي چندمين بار درحال آبدهي بود اون موقع خانوم چنان به وجد آورده بود كه حد نداشت حدود یكی دو دقیقه بعد بیحال رو سينه من مايل شد اون لحظه من به سینه هاي عرق كرده اون بوسه اي ميزدم ،چند لحظه بعد پستونای خیس از عرق اون رو توی مشتام گرفته بودم و میمالوندم و با ولع اونا رو لیس میزدم ، حدود ده دقيقه اي به همين منوال رو خانوم كاركردم و بعد از تحريك كردن چندين باره دهانه رحم اون دوباره هوس گائيدن كون اون رو داشتم كه احساس كردم يك نفرديگه تو اتاق هست و با دقت بيشتر ديدم اوني كه دارم بهش سرويس ميدم (ويدا) خواهردوقلوي ليدا هست و خودليدا كنار دستم ما ايستاده ...!!! ليدا باديدن من گفت : اين جنده مثل من نيست اون بدون كاندوم كارميكنه...؟!! با تذكر ليدا خواهرش با تبسم نازي درجواب خواهرش گفت:جنده وسواسي بيا تو بغلم ميخوام مشتركا با توكوس بدم و موقع دادن لباي تو رو بخورم بعدشم (وحيد) منو (حميد) تو كه هر دو بي خطرند بلكه امير بتونه براي منو تو كاري بكنه...؟!! با دعوت ويدا خواهرش با كمي مكث و ناز گفت:بشرطي كه اين ژيگول اول با كاندوم كون منو تو رو حال بياره بعد با خارج كردن اون تو كوسمون آبپاشي كنه...!!! و يودا با قبول شرط خواهرش كاندوم تو دست اون رو گرفت و با كشيدن اون رو كيرمبارك منو به آغاز عمليات مشترك دعوت كرد با هم آغوش شدن دوقلوها من اميدوارانه تن به عمليات مشترك كوس و كون كني از اونا كردم...!!! بعد از چند دقيقه اول كون ويدا رو افتتاح كردم و بعد رفتم سراغ كون ليدا اونا با كون دادن وعشق بازي تو بغل همديگه مجدد موتور منو شارژ كردند ومن با زدن تلمبه هاي پي درپي به كون ويدا و ليدا بلاخره به اوج رسيدم و توفرصت تعويض قالب كون اونا كاندوم رو از رو كيرم خارج كردم و با فشاري اول كوس ليدا و بعد كوس ويدا رو حال دادم با توجه به سكس جانانه اونروز با يك تايم طولاني و زدن تلمبه هاي پي در پي بلاخره تو كوس ويدا به آبدهي رسيدم هرچند با دوبار آبپاشي با خارج كردن اون از كوس ويدا كلاهك رو فشردم و با هدايت اون تو كوس ليدا بقيه آبدهي رو تو كوس اون داشتم و چند لحظه اي با خوابيدن رو كمر ليدا و بوسيدن اون تو حالت خلصه رفتم...!!! چند لحظه بعد تا چشمام رو باز كردم ميترا منو تا حمام همراهي كرد و باهم دوشي گرفتيم و برگشتيم تو اتاق خواب خبري از دوقلوها و شيدا نبود و منو ميترا با خشك كردن همديگه خسته و خواب آلود بدون پوشيدن لباس لخت و عور رفتيم تو بغل همديگه و چند لحظه بعد و هردو رو تخت بيهوش شديم ...!!! فرداي آنروز منو ميترا حدود ساعت 10 صبح با نوازش شيدا از خواب بيدارشديم و با خوردن صبحانه مختصري ميترا گفت: امير منو خاله براي خريد بايد بريم بيرون يكي دو ساعت ديگه برميگرديم وباتبسمي اشاره اي به لب تاپ خودش كرد وگفت: انرو برات روشن گذاشتم خواستي ميتوني ازش استفاده كني و بلافاصله با خداحافظي هردو اونا خونه رو ترك كردند...؟!! با رفتن خانوما تنها شدم بعد ازچند لحظه رفتم سراغ لب تاپ ميترا و كمي تو درايو وفايل هاي اون چرخيدم ...!!! مجبور شدم براي گذران وقت به اينترنت وصل بشم .چند لحظه بعد داشتم ايميل ها مو چك ميكردم كه ديدم ايميلي جديد برام اومده تا بازش كردم ديدم تقربيا يه دعوت به دوستي است هوس كردم يكم تفريح كنم فورا يك پاسخ مناسب رو براش فرستادم . سريع ديدم اونم متقابلا خودشو معرفي كرد رفتم تو كار كل كل با اون با معرفي خودم اون خودشو يه خانومي از سوئد و 25 ساله معرفي كرد...!!! بهش پاسخ دادم من ايرانيم ولي كشور شما رو خيلي دوست دارم ...!!! جواب داد راستي از كجاي اون خوشت مياد ...!!! جواب دادم ازشهرهاي استكهلم ، وستاروس ، اويسالا ، گوته بورگ...!!! جواب داد پس با اين حساب سوئد بودي !!! جواب دادم البته چند سالي اونجا زندگي كردم !!! سريع جواب داد ساكن كدوم شهر بودي !!! جواب دادم شهر استكهلم محله (ريسني) چند سالي هم شهرك ( آرلاندا )!!! جواب داد تنهائي يا دوستي هم داشتي...!!!
( بازي سرنوشت ) قسمت 14 جواب دادم خوب تنهائي كه نميشه يه چند تائي دوست دختر داشتم !!! جواب داد چه كم اشتها !!! جواب دادم خوب همگي واقعا زبيا و لوند بودند اين بود كه منم به اشتها مياوردن !!! جواب داد پس حسابي خودتو ساختي !!! جواب دادم يادش بخير آره جاي شما هم خالي بود اون روزها !!! جواب داد ممنون الان چي متاهلي يا هنوز تشنه موندي !!! جواب دادم تشنه كه نميشه موند ولي سيراب واقعي هم نشديم !!! جواب داد درست مثل من ...؟!! ديدم اون پرو تر از منه همين شد كه شروع كرديم به كل كل و بعد كم كم رفتيم سراغ ياهو مسنجر و ازطريق اون ارتباط بين ما دوباره برقرارشد..!!!تا اينكه تونستم به راه بيارمش و اون با گرفتن شماره موبايل از من اقرار كرد كه ايراني و بيست و هشت ساله ومتاهل و ساكن تهران هست و با خواهرش كه دو سالي از اون بزرگتره هردو مشكل منو دارند!!! جواب دادم: بخورم تو رو با اين آبجي خوشكلت !!! اون نوشت: سرديت ميشه عزيزم!!! براش نوشتم امان از دست شماخانوما هنوز هيچي نشده حسودي رو شروع كردي ...؟!! اون نوشت: بحث حسودي نيست تو براي رسيدن به اون بايد پيش من تعليمات لازم رو ببيني بعد !!! براش نوشتم: حالا شد يه چيزي پس جا اميدواري هست...!!! اون نوشت : خوب آره بايد اول با من چند واحد پيشنياز رو پاس كني تا به اون برسي... !!! براش نوشتم :خوب ايشون كجاست و آدرسي و نشوني !!! اون نوشت: زيادكنجكاوي نكن اون هميجا كناردست منه هر موقع نمره قبولي از من گرفتي ميتوني با اونم باشي عزيزم... !!! براش نوشتم :خوب من بايد ازكجا شروع كنم خانومي !!! اون نوشت ازخودت ...!!! براش نوشتم از خودم منظورت چيه... !!! اون نوشت: تو براي رسيدن به سطح آمادگي بايد چندين واحد پيشنياز بگذروني... !!! براش نوشتم: خوب اين واحدهاي پيش نياز كدوم هاهستند... !!! اون نوشت: اولين واحد جذب خانوماست !!! براش نوشتم: خوب!!! اون نوشت : توجذب يك خانوم به كدوم مشخصه اون بيشتراهميت ميدي...؟!! براش نوشتم منظورت چيه ...؟!!! اون نوشت منظورم اينه كه كدام قسمت هاي بدن يك زن رو نگاه ميكني ؟!!! براش نوشتم خوب بستگي داره ...!!! اون نوشت : به چي بستگي داره ...؟!!! من براش نوشتم :من برخورد اوليه خانوما برام خيلي مهم هست ...!!! اون نوشت بعد ...؟!! براش نوشتم : بعد ميروم به سراغ اندامش اول سينه هاي رو فرم و بعد باسن خوش تركيب و مرحله آخر صورت خانوم ...!!! اون نوشت : با اين حساب تو فقط سكس برات مهم هستش و حتما بعد از سكس هم طرف رو ولش ميكني بحال خودش ...؟!!! براش نوشتم : نه خانومي چون ارتباط متقابل هست منتظر رضايت اون مي مونم ...!!! اون نوشت : اگر رضايت داد ...!!! براش نوشتم سعي ميكنم به دوستي مون ادامه بدم تا جائي كه لطمه اي به زندگي اون نزنم ...؟!!! اون نوشت : اتفاقا اكثر خانومائي كه طالب سكس هستند مثل تو عمل ميكنند ...!!! براش نوشتم : بعد ...؟!! اون نوشت :با برخورد اول رام ميشوند...!!! براش نوشتم: بعد ...؟!! اون نوشت : بعد چشم اونا رو قد و قواره و اندازه چيز مرداست ...!!! براش نوشتم: بعد ...؟!! اون نوشت : بعد از مطمعن شدن نگاهي به چهره اونا ميكنند با پسند اون لبي ميگزند ...؟!! براش نوشتم : بعد ...؟!! اون نوشت : بعد اونو با چراغي دعوت ميكنند به دوستي ...!!! براش نوشتم: بعد ...؟!! اون نوشت : اگر طرف مقابل مطلب رو گرفته باشه با دست كشيدن رو چيزش شورت خانوم رو خيس ميكنه ...!!! براش نوشتم : بعد ...؟!! اون نوشت : بعدي نداره عزيزم اگر نه خانوم از دستش پريده !!! براش نوشتم : حقا كه شما تو اين كار استادي خانومي راستي وضع درسي من چطوره ...؟!!! اون نوشت: عالي تو خودت شكارچي قهاري هستي و ادامه داد باورت ميشه شورتم رو برات خيس كردم...!!! براش نوشتم : ميميرم براي شورت خيس خانومي اونو يادگاري بهم ميدي...؟!! اون نوشت: آره عزيزم بهت ميدم ولي اگرجرات گرفتن شورت منو داري بايد ريسك كني و اون رو جلوي شوهرم ازم بگيري ميتوني...؟!! براش نوشتم: منو جري نكن جنده يهو ديدي همين كارو كردم ها... ؟!! اون نوشت: اينقدر بخودت مطمعن هستي ...؟!! براش نوشتم :كاملا خانومي البته براي مشتري هاي خوب اشتانتيون هم ميدم...!!! اون نوشت: اشانتيون اون چيه...؟!! براش نوشتم: اون رو ازپشت سرويس ميكنم ...!!! اون نوشت واي نه...!!! براش نوشتم: البته چنان سرويسي ميكنم كه خانوم براي هميشه مشتري خودم بشه و دفعات بعدي اون جلو رو درازاي سرويس از پشت بده ...!!! اون نوشت: اگرمن قبل ازسكس با يك دست جلق كمرت رو خالي كردم و بعد يك آبكشي جانانه نگذاشتم به پشت برسي...؟!!!براش نوشتم: بهت پيشنهادميكنم خواهرت رو همرات بياري چون بعد ازسيراب كردن كوس و كون تو بايد برم سراغ اون ...!!! اون نوشت:هرچند ميترسم سرديت بشه ولي قبوله بدجنس الان بايد برم دستشوئي فعلا باي...؟!! چند دقيقه بعد از قطع ارتباط بين ما صداي زنگ درآپارتمان ميترا بصدا دراومد تا من خودم روپشت دربرسوندم ديدم ليدا با بازكردن دربا كليد وارد آپارتمان ميتراشد اون با ديدن من يهو گفت: واي اميرترسوندي منو...؟!!! و من با بغل كردن اون و بوسيدنش دستي به سينه ها و بعد لاي پاي اون كشيدم و گفتم:خانومي تو نميخواهي دوباره استعداد خودت رومجدد شكوفاكني ...؟!!! اون با طنازي و لوندي خودش گفت:واي از دست تو كه سيرموني نداري امير باشه براي يك وقت ديگه الان مهمون دارم ...!!! درجواب اون گفتم: زياد وقت تو نميگيرم خانومي و بلافاصله با روش نسترن اونو سواربركيرمبارك كردم و با چند تلمبه اون با لرزش خودش با لب تو لب شدن با من همچنان داشت ناله ميكرد و تلمبه هاي منو تو واژن خودش تحمل ميكرد تا اينكه با آبدهي مجدد گفت:بسمه امير ديگه كوس برام نگذاشتي...؟!!اون با رها شدن از دست منو برداشتن يك بطر ويسكي از يخچال موقع رفتن با لب گرفتن از من گفت: اگرقول بدهي سريع كار مهمون منو مثل الان راه بيندازي اون رو برات بفرستم پائين ...؟!! درجواب اون گفتم:چراكه نه خانومي و ادامه دادم حالا اين مهمون شما كي هست...؟!!! اون درجواب من با نازي گفت: دوست هاي اينترنتي شما سيمين يكي از خواهر شوهرهاي منو ويدا...!!!
( بازي سرنوشت ) قسمت 15با رفتن ليدا تازه فهميدم كه داستان ازچه قراره براي آمادگي بيشتر يك قرص ديگه از قرص هاي وياگرا رو نوش جون كردم و برگشتم به اتاق خواب لحضاتي بعد دوباره اونا با ياهومنسجر با من كانكت شدند براي شروع بعد از سلام و احوال پرسي نوشتم: به به خانوم خانوما رسيدن بخير...؟!!! اون با نوشتن ممنون ادامه داد پيشنهاد تو رو به آبجي انتقال دادم اون براي همراهي من شر تعيين كرده ...؟!!! درجواب اون نوشتم : شرط آبجي خانوم چيه ...؟!!! اون نوشت : آبجي ميگه بايد اول تو بايد كيرت رو نشون ما بدي ...؟!!! درجواب اون نوشتم: واقعا ذوق زده ام كردي خانومي حتما اينكارو ميكنم ولي منم خواهشي ازتون دارم...؟!! اون نوشت: خواهش تو چيه...؟!!! درجواب اون نوشتم: من متقابلا ميخوام كوس تو و آبجي رواز طريق وب كم ببينم ...؟!! اون نوشت:چراكه نه اين حق شماست شما علاوه بر ديدن اون ميتوني سينه هاي مارو هم ببيني...!!! وب كم لب تاپ رو تنظيم كردم رو كيبورد اونا هم با روشن كردن وب كم با من ارتباط برقراركردند ظاهرا اونا خونه ويدا بودندچون بطري ويسكي تو دست يك از اونا بود هردواونا روبروي كامپيوتر با لباس نسشته بودند ومن از سر به پائين اونا رو مي ميديدم با ديدن تصوير اونا براشون نوشتم: حالا اگه دوست داريد ميتونيد اون لباس ها رو يكي يكي دربياريد فقط بايد آروم آروم لخت بشيد كه منم باشما لخت بشم ...؟!! اونا درجواب من نوشتند :قبوله ديونه ما شروع كردم و بلافاصله زيپ و دكمه هاي پيراهن خودشون روباز كردند واونا رو از تنشون آوردند ...!!! منم درجواب اونا نوشتم:منم همين كارو كردم خانوما...!!! اونا با كنارزدن بند سوتين خودش از طرفين اونارو چرخوندند و بعد با باز كردن گيره اونا كاملا سوتين خودشون رو ازتن خود خارج كردند و گفت سوتين ها هم دراومد...!!! منم درجواب اونا نوشتم:منم شلوارخودم رو درآوردم ...!!! اونا با درآوردن شورت خودشون نوشتند:ما الان لخت لخت هستيم...!!! درجواب اونا نوشتم :منم شورتم رو درآوردم و كاملا لخت شدم دست به كير منتظرم و دوربين رو زوم كردم رو كير مبارك ...!!! همين لحظه اونا با دقت روي تصوير مجبور شدند سر خودشون رو كمي خم بكنند و اينجا بود كه من صورت اونا رو ديدم تو يك لحظه با تنظيم دوربين رو كوس خودش برام نوشتند: عجب كيري داري لامصب مثل كير اسب ميمونه چون دسترسي بتو نيست مجبوريم با كير مصنوعي به ياد كير تو خودمون رو بسازيم فعلا باي...؟!! خوب ظاهرا اونا داشتند منو بازي ميدادند هرچند به حرف ها و وعده ليدا اطمينان داشتم براي همين اميدوارانه از اتاق خارج شدم وتو پذيرائي منتظر اومدن اونا شدم ...!!! چند لحظه بعد با سر و صداي باز كردن در خودم رو كنار ستون پذيرائي پنهان كردم و ديدم ويدا بهمراه يكي از خواهر شوهرهاش خيلي آروم داخل آپارتمان ميترا شدندو بلافاصله به طرف اتاق خواب رفتند تو اين فرصت من خيلي آروم خودم رو پشت اونا رسوندم ...!!! همين موقع ويدا به آرومي خانوم همراهش رو بغل كرد و با بوسه اي از گردن اونو شارژ كرد و با جوراب شلواري چشماي اونو بست و گفت حاضري (سيمين )جان...!!! سيمين بعد از بسته شدن چشماش با طنازي خاص خودش بمحض لمس تنش بخيال اينكه زنداداش ويدا اونو بغل كرده گفت:ويداجان چه عجله اي داري جنده...!!! و ويدا در پاسخ به اون گفت وقت نداريم خانومي دير بجنبي ليدا سيما رو آورده پايين و بلافاصله سيمين رو آروم خوابوند رو تخت وبا خارج كردن شورت ازپاش بوسه اي به برآمدگي اي لاي پاش زد و با بازكردن پاهاي اون مشغول خوردن كوس خانوم شد ...!!! چند دقيقه بعد اون دراوج شهوت و با التماس گفت ويدا جنده دارم ميميرم سريع يه بالش بگذار زير كمرم و اون كير مصنوعي رو بكن تو كوسم ....!!! اينجا من با آوردن يه بالش بكمك ويدا رفتم و ويدا با دست زدن به باسن سيمين با كمك خودش بالش رو گذاشت زير كمر اون و بعدبا زدن چشمكي به من با صيقل دادن كيرمبارك من اونو بدست گرفت و آروم كلاهك كيرم رو چند بار رو كوس اون كشيد و ناله هاي اون رو تبديل به فرياد كرد و به سيمين گفت:جنده خانوم فكر من دوست پسر ميترام و اين كيرم مال اونه كم كم اون كار رو بدست من داد و من آهسته با تنظيم كلاهك كير مبارك رو دهانه كوس سيمين جا دادم و با فشاري چند سانت از اون رو وارد كوس خانوم كردم ...!!! اون همين موقع باگفتن واي ي ي ي كاش كير (بهنام) هم به اين كلفتي بود بكن تو جنده...!!! منم براي كامل كردن عيش اون نصف كيرمبارك رو فرستادم تو و همزمان شروع كردم به تلمبه زدن ...!!! اون بعد از تحمل چند تلمبه كاملا شهوتي شده بود و با فرياد ميگفت : همه اون لامصب رو بكن تو جنده ميخوام پاره بشم زودباش جون ن ن اين لامصب چقدر كلفته ...!!! و من گوش بفرمان خانوم با تلمبه اي تمام كيرمبارك رو فرستادم تو كوس سيمين تا اينكه اولين برخورد كلاهك كيرمبارك باعث تحريك شدن رحم خانوم شد و اون اولين آبدهي رو تجربه كرد و با لرزيدن و منقبض و منبسط كردن ماهيچه هاي كوس به همراه ناله هاي شهوتي به من فهماند كه درحال ارضاءشدن هست ...!!! چند لحظه اي كيرمبارك رو بي حركت تو كوس سيمين نگه داشتم وبعد آروم اون رو از تو كوس سيمين درآوردم همين موقع كناردستم ليدا رو همراه خانومي با چشمان بسته كه ظاهرا(سيما) بود ديدم ليدا با اشاره اي به با انگشتي برلب به نشانه سكوت فهماند كه صدام درنياد اون با كمك ويدا سيما رو روي خواهرش خوابوند و با دست كشيدن به كيرمبارك من فرمان ادامه عمليات رو صادركرد سيما به محض خوابيدن رو خواهرش شروع كرد با اون حالت مستي ور رفتن و من بناچار مشغول سرويس دادن به سيما و سيمين بصورت دوبل شدم ابتدا چند بار كير مبارك رو كوس سيما كشيدم و بعد با داخل كردن اون تو كوس سيما تلمبه زني رو آهسته شروع كردم اون با تحمل درد با حالت مستي گفت: آخ كه چقدر اين كيركلفته ليدا موندم اين جنده چه جوري اونو تحمل كرده و بعد اون ناله اي كرد و گفت بكوب ليدا تازه داره ازش خوشم مياد اون بعد از چند تلمبه با تحريك دهانه رحم خودش به اولين آبدهي رسيد و همزمان با لرزش و آبدهي با بدن كرخت و سست خودش ناله اي سرداد و گفت: من بسمه جنده از كوس من دربيار و بكون تو كوس سيمين ...!!!