انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 112:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
پرند هم دانشگاهی

سلام من اسمم امید 28 سالمه این خاطره که براتون تعریف میکنم مال سال قبل یعنی سال 89 من دانشجوی گرافیکم خودمم یه دفتر کار کچولو دارم با دستگاه چاپ اکثر دانشجوها تو دانشگاه منو می شناسن. تو دانشگاه پایان ترم همه پرینتاشون میارن پیش خودم
بریم سر اصل مطلب :
عصر ساعت 6 تو دفترم بودم داشتم طراحی میکردم که یکی از دانشجوهای دختر دانشگاه امد تو اسمش پرند بود قدش کوتاه بود وخیلی هم لاغر ولی قیافه ملسی داشت بعد از سلام و احوال پرسی یه سی دی داد دستم گفت یه چتد تا پرینت دارم سی دی رو گرفتم فایلارو باز کردم 8 تا کار 50*70 داشت گفتم رو چه کاغذی میخوای گفت هر کدومش که ارزون تره من قیمت بهش گفتم گفت بزنید برام
من شروع کردم به زدن پرینتها چون کاغذ ارزون قیمتی بود یکم کیفیت کار امد پائین دیدم نارحت شد و گفت بقیه ش نزنید فلان استادو که می شناسی که چقدر به رنگ حساسه گفتم خوب بزار کاغذ خوب پرینت بگیرم تا رنگها خوب در بیاد یکم من و من کرد گفت اخه پول زیاد همراه ندارم وضع ظاهریش توپ بود مشخص بود که برا لباس خوب خرج میکنه موندم چی بگم گفتم خوب ایراد نداره بعدن ازتون میگیرم
قبول کرد و من پرینت هاشو زدم ور رفت و 24 هزارتومن به من بدهکار موند
یک هفته از اون روز گذشت توی دانشگاه منو دید و گفت عصر دفترین بیام پیشتون گفتم هستم بیا
عصری امد و گفت یه چند تا کار دیگه هم داره فقط بابام برام پول نفرستاده اگه میشه زحمت اینارو هم بکشید یک جا باهاتون حساب میکنم
قبول کردم وداشتم کاراشو پرینت می گرفتم که سر صحبت باز کرد
گفت خوش به حال دوست دخترت
گفتم چه طور مگه
گفت اخه خیلی مهربون هستین
ممنونم نظر لطف شماست
دوست دخترت از بچه های خود دانشگاهه
دوست دختر ندارم
چرا
فرصت نمیکنم سرم خیلی شلوغه هم کار هم دانشگاه
ولی اینطور که نمیشه ادم از تنهای دق میکنه
فعلا که دق نکردم
به شوخی گفتم اخه کی بامن دوست میشه
گفت تو دانشگاه به هر دختر اشاره کنی باهات دوست میشه
گفتم یکیش خودت دوست دخترم میش
جا خورد ...... گفت چرا که نه
اگه بخوای می تونم دوست دخترت باشم
به شوخی گفت نه ممنون من این کاره نیستم
گفت هر طور راحتی
کاراشو تحویل دادم و گفتم پول دستت امد حساب یادت نره
یکم ناراحت شد و رفت با دخترای دانشگاه به خاطر کارم دوست نمیشدم چون اون موقع باید مجانی کار میکردم
گذشت 3 روز بعد یه اسمس ناشناس برام امد
خوندمش فهمیدم پرند
گفتم چی کار داری زنگ زد
روز پنچ شنبه بود ساعت 4بعد از ظهر
گفت واقعیتش کامپیوترم مشکل داره سنگینه نمی تونم ببرم بیرون درست کنن اگه میشه برام درست کنی
گفتم میام از دم در میگیرم
ادرس داد پاشدم رفتم رسیدم دم خونش زنگ زدم به موبایلش گفتم پائینم درو باز کرد گفت اروم بیا بال نمی تونم برش دارم
رفتم بالا درو از کرد رفتم تو یه شلوار لی تنش بو با پیراهن گشاد با یه روسری مثلا
رفتم تو سلام و احوال پرسی کردیم گفت بریم تو اتاق
رفتیم تو اتاق خوابش وای چی می دیدم کلی لباس زنونه شورت و سوتین تاپ هرچی دلت بخواد
خداییش تا اون روز به فکر کردنش نبودم اصل
کامپیوتر نشون داد برداشتم و خدا حافظی کردم و رفتم
تا ساعت 6 با کامپیوترش درست کردم
گفتم بزار یه چرخی تو کامپیوترش بزنم ببینم کار گرافیکی چی داره کپی بگیرم
بعد کلی گشتن وکپی یه فولدر پر عکس از خودش پیدا کردم
چیگری بود لامصب برا خودش اصلا اینطور فکر نمی کردم در بارش ول چیز بودااااااااااااااااااااااااا؟
توی چند تا از عکساش یکم چاق تر و پرتر بود عکساشم کپی زدم و زنگ زدم و بردم کیسو بهش دادم
شب تا صبح تو فکرش بودم نتونستم بخوام
صبح رفتم تو دانشگاه بعد کلاس دنبالش گشتم دیدم نیست نیومده
داشتم از دانشگاه میزدم بیرون که دیدم از یه ماشین هیوندا پیاده شد با خنده خداحافظی کرد فهمیدم یه کاری هست این قضیه
ماشینه که رفت داشت میومد به طرف دانشگاه که جلوش سبز شدم
سلام کردم جواب داد
گفت بیا تو کارت دارم رفتم تو رفتیم بوف دوتا چای گرفتم سر صحبت باز کردم باهاش که اون پسره کی بود گف بیخیال شتر دیدی ندیدی
بهش گفتم چاق تر بودی خوشگل تر بودی
گفت از کجا میدونی من چاق تر ...............
نامرد عکسامو نگاه کردی
با دستش زد به پشتم گفت خیلی نامردی
.
.
.
.
.
بعد اون روز راحتر بودم باهاش
یه هفته گذشت روزه دوشنبه بود بدجور هوس کس کرده بودم
کلی فکر کردم دیدم کسی نیست که یهو پرند یادم افتاد
گفتم زنگ میزنم روراست بهش میگم اگه شد شد اگه نه ..................
زنگ زدم بهش
بعد سلام احوال پرسی نتونستم بگم حرف عوض کردم گفتم قرضتو کی میدی
گفت باور کن خرجم زیاده نمیرسم
یهو گفتم خوب بجاش یه کار دیگه می کنی برام
چیکار
دوست دختر.............؟
دوست دختر چی ؟
دل زدم به دریا گفتم دوست دختر سکس میخوام
یکم سوکوت کرد بعد گفت بزار فکر کنم
و قطع کرد
داشتم دیونه می شدم ابروم تودانشگاه میرفت کلی ب خودم بد بی راه گفتم
عصر شد ساعت 7 بود که پرند اومد تو دفترم
شاخ در اوردم گفتم الانه که کلی فحشم بده که جنده .........
سلام کرد نشست
بی مقدمه گفت تو در مورد من چی فکر میکنی
گفتم هیچی فکر ب به سرت نزنه حتی فکرم نکردم که خدای نکرده تو دختره بدی هستی
سکس یه نیازه هم نیاز تو هم من گفتم اگه خاستی
سکوت کرد بعد گفت من میدونم سکس یه نیازه ولی اینجا ایرانه
گفتم خوب کسی قرار نیست بفهمه
.
.
.
کلی باهم حرف زدیم یک ساعت تمام رو مخش کار کردم
بعد کلی حرف منطق فلسفه راضیش کردیم
گفت یه شرط داره
داشتم بال در می اوردم
گفتم چی گفت تو دانشگاه کسی نباید بفهمه
ابروی هردومون میره
قبول کردم و خداحافظی کردیم
بهش قول دادم تا اخر دانشگاه پیرنت مجانی براش بزنم خندید و رفت
فردا صبح رفتم حموم وبه خودم رسیدم کلی صاف صوف کلی عطر
رسیدم دفتر روز سه شنبه کلاس نداشتیم
اس مس دادم که پیرینت نداری
زنگ زد گفت دیونه و خندید گفتم من بدجور تو کفتم
اولش ناز کرد که کلی کار دارم ولی گفت ساعت 12 بیا خونه ما تو دفتر کارت نمیشه قبول کرم
داشتم از شق درد می ردم رفتم از دارو خونه اسپری بگیرم زن بود خجالت کشیدم برگشتم
ساعت 12 رسیدم دم درشون تک زدم درو باز کرد
رفتم تو وااااااااااااااااااای چی میدیدم
چیگری شده بود
تازه از حموم در امده بو چون بوی خیلی خوبی میداد نشستیم کمی با هم صحبت کردیم برام شربت اورد ونشست کنارم شربت و خوردم گفتم از عسل لبات تو ش ریختی خندید اروم دستمو انداختم دور گردنش صورتشو بوسیدم بعد رفتم سراغ لباش یه چند دقیقه ای لباشو خوردم اونم داشت هم کاری میکرددستشو انداخت دور گردنم و بغلم کردسینه هاش چسبید بهم کوچیک بودن ولی خیلی باحال بود داشتم اتیش می گرفتم اونم داغ شده بود یه تاپ سبز خوشگل تنش بود اروم از تنش در اوردم سوتین نبسته بود شروع کردم به خوردن سینه هاش داشت اروم ناله میکرد صداش خیلی ناز بود اروم رفتم سراغ شکمش بوسیدمش گفت پیراهنتو در بیار کمک کرد درش اوردم
شورع کرد سینه هامو مالیدن رفت سراغشون با زبونش داشت بازی میکرد باهاشون بعد شروع کرد میک زدن خیلی حال میداد امتحان کنید ادم یه چوری میشه دستم بردم به طرف رونش شورع کردم به مالیدن بعد امد سرغ لبام رو کاناپه بودیم امد رو رو پاهام نشست و لب توپ ازم گرفت بعد سینه هاشو اورد جلوی دهنم منم شروع کردم به خوردنشون با دستمم کونشو نوازش میکردم اروم شلوار راحتیشو دادم پائین یه شرت سفید کچولو تنگ تنش بود داشتم از حشر میمردم کیرم داشت میترکید پاشد و شلوارشو کامل در اورد شروع کرد به قر دادن کونش و تکون میداد داشتم دیونه میشدم نمی زاشت نزدیکش بشم بعد کلی قر نزدیکم شد دستشو کشید رو کیرم و اروم کمربندمو باز کرد تو کف شرتش بودم میخواستم ببینم اون زیر چی داره اروم شلوارو شرتمو در اورد خندی گفت نازه بعد یه بوس حسابی از کرم کرد شروع به ساک زدن کرد داشتم منفجر میشدم هر بار که بالا پائین میکرد می گفتم الانه که ابم باید گفتم داره ابم میاد ولم نکرد تند تر ساک زد ابم با تموم قدرت تو دهنش خالی کردم همش بیرون ریخت توی لوان شربت گفتم ببخشید خندید دوباره اومد سراغم خودش بهم میمالید با کسش نشست رو کیرم شروع کر به قر دادن رو کیرم دوباره شق کردم گفتم حالا نوبت منه گذاشتمش رو کاناپاه گفت بریم تو اتاق رو تخت دراز کشید روتخت اروم شرتشو در اوردم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای تو عمرم حتی تو فیلم هاهم همچین کس نازی ندیده بودم کوچولو و تو دل برو سفید مثل برف داشتم بال در میاوردم که یه همچین کسی دستم افتاده شروع کردم به خوردن داشت ناله میکرد اروم میگفت بخور همش ماله خودته بخور تن تر بخور لسیش بزن فکر کنم 10 دقیقه کسش خوردم بدجور اه ناله میکرد لرزید و ارضا شد ابش امد و دهنم خوشمزه بود خداییشبغلش کردم تا نفس تازه کنه کنارش خوابیدم وشروع کردم به نوازش یه چند دقیقه همین طور گذشت بعد اروم اومد روم نشست با کسش روی کیرم
دیدم اره با دستش کیرمو تنظیم میکنه رو کسش گفتم مگه دختر نیست گفت نه گفتم کی گفت ساکت الان وقتش نیست بعدا
اینو گفت یه لحظه احساس کردم کیرم رفت تو دستگاه پرس له شد کسش خیلی تنگ بود بعدا گفت که کسش تنگی دهانه چی چی داره به هر حال صداش در امد دوباره من داشتم پرواز میکردم الان که می نویسم باور کنین دارم از شق درد میمرم داشت رو با لا پائین می کرد
یه چند دقیقه این کارو کرد اومد پائین یکم دیگه برام ساک زد کیرم داشت منفجر میشد خوابید پاهاشو داد بالا صحنه باحالی بود کیرمو کردم تو کوسش شروع کردم به تلمبه زدن اه اوهش رفته بود هوا هی می گفت تند تر تندر جرم بده پارم کن دیدم دوباره ارضا شد برش گردوندم سگی خوابوندم خاستم بزارم کونش نزاشت رفتم سراغ کسش دوباره شروع کردم بعد چند دقیقه داشت ابم میوم برش گردوندم ریختم رو سینه هاش بغلش کردم بوسش کردم و تشکر کردم ازش رفتیم دوش گرفتیم ناهار خوردیم باهم دست پختشم مثل سسکش خیلی خوب بود تا چند ماه قبل هم باهاش سکس داشتم هفته ای چند بار درسش که تموم شد رفت شهرشون
امید وارم خوشتون امده باشه ببخشید اگه غلط املائی داشت نظر بدین اگه خوشتون بیاد بازم از سکس با پرند جونو براتو مینویسم
     
  
مرد

 
استاد بیشرف نامرد

الان اصن اعصاب ندارم .از سکس بیزار بودم و هستم .
اومدم این جا که بنویسم اوضاع داغونمو و برم .
من 17 سالمه .بچه تهرونم . خیرسرم نمره اول کلاسمون .
انواع کلاسا ی تست می رم خصوصی .همینا کار دستم داد .
الان که دارم مینویسم دارم گریه میکنم .از همه چی متنفررررررررررررررم .
شنبه همین هفته ساعت شیش و نیم عصر رفتم کلاس خصوصی تست ثبت نام کردم با یه استاد 25 ساله .
بیس و پنج سالشه ولی واسه کنکور درس میده .
همه تعریفش میدادن .
حتی مدیرمون گفت : مینا واسه تو این عالیه که با اقای ... کلاس بگیری .
بچه ها میگفتن : خوش بحالت .چه اقا معلم ناز و خوشگل و جوونی .
کاش ما هم باهاش کلاس میگرفتیم .
( این استاد 25 ساله که اسمش شایان هست با دانش اموزای سطح بالا کلاس میگیره )
خلاصه گذشت و من هر روز می رفتم خونشون بهم درس میداد .خیلی خوشگل بود .
موهاش لخت و سیاه بود خودش سفید با چشمای سیاه .اندام قشنگ ........
حس میکردم یه جوری نیگام میکنه .........
اشغال .... این شانس منه بیچاره بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این همه شاگرد اخه !!!!!!!!!!
شنبه همین هفته کارمو ساخت .
رفتم خونشون دیدم تنهاست .
قبلا دو تا دختر دیگه می اومدن یا مامانشم خونه بود .
ولی حالا تنها بود . شیک هم کرده بود و لبخند میزد ..... عوضی .
وقتی دیدم کسی نیست به روی خودم نیاوردم و کتابامو که دراوردم گفت :
مینا ........
با تعجب نگاش کردم . منو به اسم صدا زد.
دوباره گفت :
میخوام مال خودم بشی .
حالا دیگه می لرزیدم .
در خونشونو قفل کرد .دیگه به گریه افتادم . ( خاک تو سره بی عرضه و بی اعتماد به نفسم )
اومد گفتم :
اومدم بدنتو ببینم .مالش بدم .نوازشش کنم .ببوسمش . اخرشم بکارتتو خودم پاره کنم .
اشک تو چشماش جمع شده بود .
با بغض داد زد :
حیفم میاد یکی دیگه تو رو بگیره . تو مال منی .
داشتم دست و پا میزدم .
لباسمو دراورد . میگفتم :
ولم کن .تو مثلا استاد منی .........
ولی اخرش تسلیم شدم . با حال زار سوتین مو در اورد و چنان سینه هامو می مکید که فقط اشک می ریختم .
دستش که به پایین تنم خورد بی جون شدم .
شروع کرد به خوردن کسم.
بی شعور چنان با دندون میکشید که از درد می لرزیدم و جیغ نمیزدم .
از ترس اینکه یکی صدا بشنوه و بفهمه و رسوا شم .
لای پاهامو وا کرد و گذاشت تو کسم .
چنان فشار داد که از درد چشام تار شد .
با تموم وجود جیغ زدم . فقط خون میدیدم که راه افتاده .
شایان خندید و گفت : چه باکره ای بود .... ای جون ...فدای اون درد کشیدنت بشم . نگاه چه ناز پاره شدش .....
دید که دیگه توان تکون خوردن ندارم از پشت گذاشت .........
فقط گریه میکردم و ناله میکردم :
چرا با من ؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اخه ؟؟؟؟؟؟؟؟
کارش که تمو شد
لبخند زدو گفت : تموم شد مینای من .
بیشرف دستمو گرفت برد تو دستشویی چون خودم گیج بودم . خونا رو شست و گفت : بخواب خوبه واست .
هی باهام حرف میزد ولی من لباسامو پوشیدمو از خونش رفتم بیرون .
الانم گیجم .
     
  
مرد

 
نشوز یعنی چی؟

خاطره من برمیگرده به 2 سال پیش که یه دختر 18 ساله واسه کارآموزی اومد دفترم.اوایل خیلی خودشو پاک و معصوم جلوه میداد و منم زیاد کارش نداشتم .بعد از یه مدتی که میومد دفتر فهمیدم که داره از شوهرش جدا میشه و کم کم روش باز شد و اونم در مورد زندگیش و این که چی شده که دارن از هم جدا میشن گفت،البته آخر وقت.یه چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه یه روز ازم پرسید که نشوز یعنی چی،منم نشستم بطور کامل معنی نشوز رو واسش توضیح دادم و گفتم اگه از برقراری رابطه جنسی هم خودداری بکنی ناشزه محسوب میشی.این حرفو که زدم انگار بهونه لازم رو دادم دستش.از اون روز به بعد پری عوض شده بود و هر روز بیشتر از دیروز بهم نزدیک میشد.یه روز بعد ازظهر که اومده بودم دفتر و مشغول دیدن همین جور سایتها بودم دیدم پری از در اومد تو البته با یه ظاهر دیگه!!.از همون اول از رنگ پوستش بدم میومد.پوست تیره ای داشت که بعضی ها بهش میگن سبزه!!.اونروز رو هیچوقت یادم نمیره،پری بدون اینکه چیزی بگه اومد و نشست روی کیرم!!.من از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم.یخورده خودشو مالید به کیرم و آخ آخ کرد و منم که دیگه کیرم داشت شورتم رو پاره میکرد بهش گفتم بذار در رو قفل کنم تا بعد به خودمون برسیم.رفتم سمت در،وقتی در رو قفل کردم و برگشتم دیدم لخت لخت جلوم وایستاده و داره سینه هاشو میماله و آخ آخ میکنه.نمیدونستم چه چیزی باعث شده اینقدر شهوتی بشه.ولی جای همه تون خالی.سینه داشت هرکدوم اندازه یه توپ هندبال و کونش هم مثل دوتا توپ بسکت بود!! ولی برخلاف صورت سبزه تنش خیلی سفید بود.رفتم جلو به تنش دست زدم دیدم انقدر نرمه که آدم یاد تن بچه ها میفته(فکر نکنید بچه بازم! نه،چیزی نرمتر از تن بچه ها سراغ نداشتم).خلاصه یخورده به لب و لب بازی گذشت تا اینکه خودش رفت سراغ کیرم.وقتی کیرم رو از شورتم درآورد یکدفعه جیغی کشید که گفتم چی شده!!.گفت هیچی ، دو برابر کیر اون عوضیه(شوهرش رو میگفت).منم به حال اون بیچاره دلم سوخت که چه کیر کوچولوییه که کیر من دو برابرشه!!بعداز ساک زدن و یخورده مالیدن بردمش توی بایگانی و خوابوندمش روی میز و پاهاشو دادم بالا.بدبخت فکر کرد میخوام کسشو بخورم!! نمیدونست اهل این کسخول بازی ها نیستم.بدون معطلی وقتی دیدم کسش چرب شده تا ته کیرم رو کردم تو کسش،(من حالا شوخی کردم و گفتم کیرم کوچیکه ولی درازاش 24 سانته و دورش هم 14 سانت.خانمها نظر بدن ببینم کوچیکه یا نه).تا جایی که خایه هام خورد به لبهای کوچیکش و از ته دل جیغی زد که گفتم احتمالا کشتمش!!.یخورده که گذشت و کیر واسش عادی شد داشت از شهوت و حال میترکید و بعد از چند دقیقه ارگاسم شد و فکر کرد منم دیگه تموم شدم!!.داشت خودشو تکون میداد که کیرمو در بیاره که موفق هم شد ولی بعدش آرزو کرد که کاش موفق نمیشد!!.وقتی کیرم دراومد اعصابم بهم ریخت و یه کشیده خیلی محکم بهش زدم و برش گردوندم و سوراخ کونش و که دیدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم،با تمام توان و قوا کیرمو فرو کردم تو کونش.بدبخت انقدر جیغ میزد و گریه میکرد و خواهش میکرد که نکنمش که نگو.راستشو بخواین دلم براش سوخت ولی نمیتونستم جلوی شهوت خودمو بگیرم.چند دقیقه بعد ساکت شدو انگار داشت حال میکرد که دیدم آبم داره میاد.سریع برش گردوندم و کیرمو کردم تو کسش.یخورده عقب و جلو کردم تا آبم اومد و تمامش رو تو کسش خالی کردم.حالی که اون روز کردم تا آخر عمر یادم نمیره.ولی باور کنید پری هنوزم که هنوزه هر هفته ای دو هفته ای یکبار میاد و همونجوری کیر میخوره و میره.اونم میگه هیچ دادنی به اندازه دادن به من بهش حال نمیده.
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس رویایی با سعید و دوستاش

سلام به همه دوستان عزیزم امیدوارم که حالتون خوب باشه.
بعد از خاطره قبلیم که براتون نوشتم،رابطه ام با سعید زیاد شد،بیشتر با هم بیرون میرفتیم سعید در کل مرد جذابی برام بود هم خوش هیکل هم خوشتیپ بود کیر کلفتی هم داشت که من و خوب ارضا می کرد هم از لحاظ روحی هم جنسی.
سعید می دونست که من از فیلم سکسی خوشم میاد بعضی شبا که خونش بودم با هم می نشستیم و کانال اسپایس را میدیدیم و مثل زن و مرد فیلم با هم سکس میکردیم،بعضی وقتا که فیلم سکس 3 تا مرد با یه زن و نشون میداد من تو دلم به زنه حسودیم میشد که 3 تا مرد با کیرهای کلفت دارن باهاش سکس میکنن دوست داشتم که جای زنه بودم،که یه بار سعید ازم پرسید که سارا جون تا حالا مدلی بوده که دوست داشتی سکس بکنی و نتونستی چون من درست مثل زنای فیلم سکسی سکس میکردم گفتم اره من از سکس 3 تا مرد با یه زن خوشم میاد و دوست دارم تجربه کنم،که سعید از جا پرید و گفت اتفاقا من با 2 تا از دوستام 3،4 باری سکس 3 نفره با یه زن داشتیم گفتم جدی گفت اره اما هیچکدومشون به نازی تو نبودن اگه راستشو بخوای خیلی دوست دارم که اگه بخوایی یه سکس خوب من و تو با 2 تا از دوستام با هم داشته باشیم.
کمی منمن کردم تو دلم کمی ترسیده بودم درسته دوست داشتم اما تا حالا به انجامش فکر نکرده بودم،یهو سعید گفت تو قبول کن اگه خوشت نیومد هر وقت که بگی بهشون میگم که برن،گفتم قبوله اما جون سعید اذیتم نکنیدا گفت این چه حرفیه عزیزم من نمیزارم حتی یه ذره بهت بد بگذره،حالا با دوستام هماهنگ کنم،گفتم باشه اما واسه پس فردا گفت حالا چرا پس فردا گفتم میخوام کمی تجربه کسب کنم تا یه سکس خوب داشته باشیم گفت باشه عزیزم و به دوستاش زنگ زد و واسه پس فردا باهاشون قرار گداشت گفتم راستی سعید اونا هم مثله تو هستن منظورمو گرفت گفت شاید از منم بهتر باشن.
بلند شدم رفتم خونه خودم تا کمی بیشتر به سکس با سعید و دوستاش فکر کنم تو خونه چند تا فیلم سکسی داشتم بعد از چک کردنشون اونی که سکس 3 تا مرد با یه زنش بیشتر بود را نشستم ببینم تا یاد بگیرم که وقتی قراره با 3 تا مرد سکس کنم چیکار کنم که هم اونا لذت ببرن هم من.
شب که شد سعید زنگ زد و اومد دنبالم تا شام بریم بیرون،رفتیم به یه رستوران شیک که اکثرا با دوستام می رفتم،ازم پرسید ناقلا چه طوری می خوای تجربه کسب کنی گفتم امروز چند باری فیلم سکسی که 3 تا مرد با یه زن هستن دیدم می خوام مثل اونا سکس کنیم گفتش خوب بیا با هم ببینیم گفتم نه دیگه می خوام پس فردا سورپرایزت کنم گفت باشه عزیزم بعد از شام منو رسوند خونه و خودش رفت،منم رفتم بعد از کمی استراحت نشستم پای ماهواره و کانال اسپایس از سکسی که نشون میداد خوشم نیومد و خوابیدم نزدیکای ظهر بود که از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم تا یه چیزی خوردم سعید زنگ زد گفت شب برم خونش که بهش گفتم نه عزیزم امشب نمیام فردا میبینمت کمی ناراحت شد که بهش گفتم فردا جبران میکنم گفت باشه و از هم خداحافظی کردیم من باز نشستم پای کانال اسپایس سکس یه زن و مرد بود،اهنگ خیلی قشنگی داشت منم پا شدم کمی با اهنگه رقصیدم که سکسشون تموم شد،و اونی که من می خواستم شروع شد سکس چند تا مرد با یه زن،نشستم رو مبل،فیلم از جایی شروع شد که 4 تایی نشسته بودن کنار هم و صحبت میکردن و مشروب میخوردن که زنه کم کم دستشو برد طرف کیر اونی که بغل دستش بود و شروع به مالیدن کیره یارو کرد زدم دستگاه فیلمو ضبط کنه خودمم تا اخرشو دیدم و کم هم خودمو مالیدم تا تموم شد باز از دوباره دیدم تا موقعه خواب 7،8 باری فیلمو دیدم و 2 بارم انقدر کسمو مالیدم ارضا شدم خیلی قشنگ سکس می کردن منم می خواستم فردا همه اون صحنه هارو اجرا کنم.
صبح ساعت 10 وفت اپیلاسیون داشتم رفتم کارام تا ساعت 2 طول کشید برگشتم خونه دوش گرفتم از دیدن بدنه خودم حسابی لدت بردم یه دونه مو هم تو بدنم نبوداومدم بیرون و موهامو خشک کردم و شورتو سوتین مشکی که خیلی ناز بودو تنم کردم تو اینه به خودم نگاه کردم کلی خوشگل شده بود تو تنم،خب من هیکل خوبی داشتم سینه هام سیخ بودن با اینکه سایزشون 80 بود،کمرم باریک کون گرد وخوش فرمی داشتم کلا خوش هیکل بودم یه پیراهن مشکی کوتاه تنم کردم و ارایش ملایم با تم نقره ای کردم یه رژ نقره ای هم زدم ومانتومو پوشیدم راه افتادم سمت خونه سعید وقتی رفتم تو سعید تا منو دید گفت جون چه ناز شدی عزیزم منم با لبخند جوابشو دادم گفتم مهمونات نیومدن،گفت نه اما کم مونده برسن مانتومو در اوردم ونشستم رو مبل گفتش سارا جون ازت ممنونم که پیشنهادمو قبول کردی گفتم این چه حرفیه منم مثل تو از سکس خوشم میاد و دوست دارم که همه چی رو امتحان کنم.
زنگ زدن سعید در باز کرد و دوستاش اومدن دیدم هر 2 تا قد بلند و خوش هیکلن سعید معرفیشون کرد یکیشون کامران یکیشونم نیما بود،منم معرفی کرد هر کدوم یه بوس منو کردن و نشستن منم روبروشون نشستم سعیدم پیشم نشست درست صحنه فیلمه تکرار شد،سعید چند گیلاس مشروب ریخت و همه به سلامتی من خوردن،بعد از این که چند پیک خوردیم،صحنه های فیلمه اومد تو ذهنم دیگه وقتش بود که شروع کنم اروم دستمو رسوندم به کیر سعید و از رو شلوارکش شروع به مالوندنش کردم کامران و نیما با دیدن این صحنه لبخند زدن تا به کیراشون نگاه کردم دیدم واسه هر 2 داره باد میکنه جوری که از رو شلوارم معلوم بود منم کم کم داشتم کیر سعید از تو شلوارک در می اوردم دست سعیدم رو سینه ام بود و داشت می مالیدش کیر سعید در اوردم و همونجور نشسته با نوکه زبونم با سر کیرش بازی میکردم بعد بلند شدم و جلوش نشستم اونم شلوارکشو از تنش در اورد و من اروم با زبون از تخماش شروع به لیس زدن کردم و تا نوکه کیرشو لیسیدم بعد همشو کردم دهنم که صدای سعید در اومد گفتش جون بخور ماله خودته همشو بخور منم کیرشو تا ته کردم دهنم کم کم کامران دستشو رسوند به سینه هام و شروع به مالیدنشون کرد نیما هنوز سر جاش بود و به ما نگاه میکرد،کامران پیرهنمو کم کم در اورد منم به نیما اشاره کردم اومد کنار سعید نشت با دستم کیرشو از رو شلوار شروع به مالوندن کردم که خودش پاشد و شلوارشو در اورد وبا شورت نشست منم شروع به مالوندنش از رو شورت کردم کیرش هنوز راست نشده بود اما بزرگ بود سعید دست کرده بود تو موهامو سرمو به کیرش فشار میداد کامرانم سوتینم باز کرد و سینه هامو گرفت تو دستش و شروع به مالوندنش کرد و قربون صدقه سینه هام میرفت،با زبونش از گردنم شروع به لیسیدن کرد تا رسید به شرتم اونم در اورد یه اوف گفت و شروع کرد کسمو خوردن تو یه عالم دیگه بودم،کیر سعید از دهنم در اوردم و رفتم سراغ کیر نیما شورتشو در اوردم که کیر کلفتش اومد بیرون تو اوج شهوت بودم کیرشو کردم دهنم و شروع به خوردنش کردم با دستمم کیر سعید می مالیدم کامرانم کس کونمو میخورد باورم نمی شد که وسط 3 تا مردم،تو اوج لذت بودم سعید بلند شد و کامران اومد نشست جاش و شلوارو شورتشو در اورد وقتی کیرشو دیدم ترسیدم از کیر نیما و سعید هم کلفتر بود هم درازتر با دست شروع به مالیدنش کردم سعید رفت تو اتاق برگشت و شروع به خوردن کسم کرد منم کیر نیما را جوری میخوردم که صدای جون گفتنش اتاق پر کرده بود،یهو حس کردم رو کونم سرد شد کیر نیما را از دهنم در اوردم برگشتم دیدم سعید داره از ژلی که قبلا موقعی که می خواست از کون منو بکنه میزد داره میزنه برگشتم و رفتم سراغ کیر کامران نیما هم رفت سراغ سینه هام،اول تخماشو لیسیدم بعد کیرشو سرشو کردم دهنم و شروع به خوردنش کردم فقط یه کمیشو می تونستم بکنم دهنم سعید کم کم انگشتشو میکرد تو کونم و بازی میداد باز ژل میزد تو دلم گفتم امشب حتما با این کیرا جر میخورم سعید کم کم 3 تا از انگشتاشو میکرد تو و در می اورد بعد باز ژل زد،بعدش 2 تا از انگشتای دست راستش و 2 تا از دست چپش به زور کرد تو کونم و سعی میکرد بیشتر کونمو باز کنه کمی دردم گرفت خواستم برگردم که کامران فکر کنم فهمید سرمو گرفت و فشار می داد به کیرش داشتم خفه میشدم که سرمو ول کرد کیرشو از دهنم در اوردم سعیدم انگشتاشو از کونم در اورد یه مبل داشت که تخت خواب میشد به کمک نیما بازش کردن و من خوابیذم به پشت روش جوری که سرم از تخت زد بیرون کامران رفت سراغ خوردنه کسم و نیما کیرشو کرد دهنم و به زور تا ته کرد تو و شروع کرد به جلو عقب کردن بعد کیرشو در اورد و سعید کیرشو کرد تو،کامران خوب که کسمو خورد گفت وای منم می خوام اینجوری بکنم دهنت کیر سعید از دهنم در اوردم و گفتم تو را خدا فقط فشار نده گفت باشه و اومد بالای سرم و کیرشو کرد دهنم بیشتر از دفعه قبل میکرد تو دهنم اما فشار نمیداد سعید رفت سراغ کسم و کیرشو مالید رو کسم و اروم کرد تو وای چه حالی داد یه کیر دهنم و یه کیر تو کسم،نیما هم سینه هامو می خورد،بعد از چند دقیقه که سعید حسابی کسمو کرد جاشو با نیما عوض کرد نیما هم کرد تو کسم و شروع به عقب جلو کردن کیرش تو کسم کرد،بعد کامران رفت سراغ کسم با اینکه سعید و نیما کرده بودن اما تا کیرشو کرد تو کمی دردم گرفت اما هر چی بیشتر کرد لذتش بیشتر شد نیما هم کیرشو میمالید و من تخماشو میخوردم نوبتی با سعید کیرشونو میکردن دهنم کامران خواست کیرشو از کسم در بیاره که گفتم در نیار بکن تو جرم بده امشب میخوام جرم بدین که باز کرد تو و محکمتر جلو عقب میکرد بعد از چند دقیقه کیرشو در اورد منم کیر نیما و سعید ول کردم و بلند شدم و حالت 4 دست پا گرفتم این مدل دادنو خیلی دوست دارم،نیما رفت پشت و کرد تو کسم کامران و سعیدم کیرشونو گرفتن جلوی صورتم و نوبتی کیرشونو میخوردم نیما تند تند میکرد تو کسم و با دستش میزد رو کونم بعد جاشو با سعید عوض کرد و سعید شروع به کردن کسم کرد با دستشم سینه هامو میمالید منم کیر کامرانو از دهنم در اوردم و کیره نیما را کردم دهنم وشروع به خوردنش کردم،بعد کامران جای سعید گرفت وقتی کامران میکرد بیشتر لذت میبردم کم کم حس کردم دارم ارضا میشم همینطور که کامران میکرد بیشتر کسمو به کیرش فشار دادم کامرانم فهمید و تندتر کردکه ارضا شدم بعد از چند لحظه کامران کیرشو کشید بیرون و اومد جلوم ونیما رفت پشت و باز حس کردم داره به سوراخ کونم ژل میزنه کمی سوراخ کونمو با انگشتش مالید و بعد کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و اروم کرد تو به خاطر ژله دردم نگرفت اما هر چی بیشتر کیرش میرفت تو کونم درد می گرفت اما کارشو بلد بود و اروم می کرد در می اورد و بیشتر میکرد تو فکر کنم دیگه تا ته کرده بود تو کونم شروع کرد به جلو عقب کردن سعید داشت سینه هامو میمالید کامرانم کیرشو تو دهنم عقب جلو میکرد نیما هر چند لحظه یه بارکیرشو می کشید بیرون و باز تا ته می کرد تو فکر کنم کونم دیگه حسابی باز شده بود بعد سعید جای نیما را گرفت و کرد تو کونم دیگه داشتم لذت میبردم سعید تند تند جلو عقب میکرد و منم کیره کامرانو تند تند می خوردم بعد از چند دقیقه که سعید از کون کرد جاشو با کامران عوض کرد کامران قبل از اینکه بکنه تو باز ژل ریخت تو سوراخم بعد سر کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و اروم کرد تو کمی دردم گرفت خواستم بگم دردم گرفت که نیما کیرشو تا ته کرد دهنم و سرمو گرفت و شروع به جلو عقب کردن کیرش تو دهنم کرد کامران همینطوراروم اروم میکرد تو تا با چسبیدن بدنش به بدنم نشون داد که کیرشو تا ته کرده تو کونم حس میکردم الانه که کونم جر بخوره بعد کم کم کیرشو به ارومی جلو عقب کرد کمی که گذشت دردش کم شد کامران کیرشو در اورد باز ژل ریخت و کرد تو دردش خیلی کم شده بود تا ته می کرد در می اورد باز می کرد تو،احساس میکردم سوراخ کونم وقتی کیرشو میکشه بیرون بسته نمیشه،بعد کرد تو و شروع کرد به جلو عقب کردن چند دقیقه که حسابی کرد کیرشو کشید بیرون و خوابید رو تخت منم کیره نیما را از دهنم در اوردم پا شدم و نشستم رو کیر کامران و کیرشو کردم تو کسم تا ته که رفت تو کسم باز ارضا شدم رو کیرش بالا پایین میکردم که نیما رفت پشتم و کمرمو داد پایین کیرشو مالید به کونم و کرد تو دردی حس نکردم هیچ لذت هم میداد سعیدم اومد کنارم و کیرشو داد دستم منم شروع به خوردنش کردم،بالاخره به ارزوم رسیدم و دیگه به کسی حسودی نمیکردم چون یه کیر تو کسم بود یه کیر تو کونم و یه کیر هم تو دهنم اوف الان که دارم می نویسم باز کسم خیس شده،کامران نمیتونست زیاد کیرشو جلو عقب کنه اما نیما تند تند میکرد بعدش نیما جاشو به سعید داد و سعید کیرشو کرد تو کونم و شروع به کردن کرد نیما هم کیرشو کرد تو دهنم بعدش نیما خوابید پیش کامران و سعید کیرشو از کونم کشید بیرون و من از رو کیر کامران بلند شدم و نشستم رو کیر نیما کامرانم اومد پشتم وکیرشو کرد تو کونم باز کمی درد گرفت اما کم کم خوب شد حس کردم جر خوردم کامران تند تند میکرد و با دستش میزد رو کونم سعیدم باز کیرشو کرد دهنم حسابی که کس و کونمو کردن کامران کیرشو در اورد و منو از رو نیما بلند کرد و برد رو مبل منم زانوهامو گذاشتم رو مبل و کونمو دادم بالا کامرانو کرد تو کونم و شروع کرد به جلو عقب کردن تند تند میکرد بهشون گفتم می خوام ابه 3 تاتون با هم بیاد گفتن باشه بعد سعید جای کامرانو گرفت و کرد تو کونم و تند تن شروع به کردن کرد داد میزدم بکنین جرم بدین امشب میخوام جر بخورم حرفام بیشتر تحریکشون میکرد و تند تر میکردن بعد نیما جای سعید و گرفت و شروع به کردن کرد،کامران و سعیدم داشتن کیراشو میمالیدن بعدش باز کامران اومد و کرد تو کونم وتند تند می کردش با هر ضربه ای که میزد بیشتر صورتم میرفت تو مبل بعد کیرشو کشید بیرون منو از رو مبل بلند کرد و نشوند جلوش و کیرشو کرد تو دهنم نیما سعید هم کیرشونو اوردن جلو با دست کیرشو میمالیدم که ابه نیما اومد منم کیر کامران از دهنم در اوردم و کیر نیما را کردم دهنم و همه ابشو خوردم بعدشم سعید کیرشو کرد دهنم و ابشو تو دهنم خالی کرد کامران باز بلندم کرد و گفتت خمشو کونته بده عقب منم خم شدم کونمو دادم عقب کیرشو کرد تو کونم و تا ته کرد تو وشروع کرد به کردن که بعد از چند لحظه تا ته کرد و نگه داشت حس کردم کونم داغ شد همه ابشو تو کونم خالی کرد بعد ولو شد رو مبل..همگی خسته شده بودیم ازم کلی تشکر کردن نیما گفت بهترین سکس عمرم بوده کامرانم همینو گفت و ازم کلی تشکر کرد سعیدم گفت واقعا سورپرایزم کردی منم از اونا تشکر کردم و رفتم حموم بعد از دوش گرفتن من اونا هم دوش گرفتن و نشستیم پیش هم و باز چند پیک مشروب خوردیم بعد از 1 ساعت کامران و نیما خداحافظی کردن و رفتن من و سعیدم کم کم رفتیم خوابیدیم صبح که بیدار شدم بدنم کلا کوفته بود سوراخ کونمم درد میکرد،اما فکر کنم از اون فیلمه هم بهتر سکس کردیم.امیدوارم تونسته باشم خوب بنویسم.اگه خوشتون بیاد باز ادامه میدم و خاطره سکسی جالبمو براتون مینویسم.
     
  
مرد

 
مسافرت اداری سیاحتی

من و مینا 3ماهه ازدواج کردیم.یه ماه پیش بود واسه سفر کاری با خانمم میناجون رفتیم شمال.بعد از 2روز برگشتیم تهران یه سری کار اداری داشتیم انجام دادیم که بازم برگردیم شمال.اومدیم تهران شب شد رفتیم خونه یکی از اشناها دیگه نذاشت برگردیم.قرارشد شام همونجا باشیم و همونجام بخابیم و صب زود حرکت کنیم.من عادت دارم همیشه وقت خواب چه ظهر و چه شب میناجونم پیشم باشه و حشریم کنه.مینا 26 سالس و من 27.مینا اندام سکسی وحشتناکی داره سینه هاش گرد و تپلی و در کل مامانیه.وخوبیش به اینه که همیشه پوشیده هست.خلاصه شام خوردیم و رفتیم واسه لالا.لباس سکسیشو که همیشه به خاطرمن با خودش میاره پوشید و رفتیم تو کارش.رب ساعتی بازی کردیم وقشنگ امپر حشرا رفت بالا.یهو یه شیطونی به سرم زد گفتم مینا گف جونم گفتم یچی بهت بگم گفت بگو گفتم.روبرومون یه پنجره بود مشرف به خیابون.القصه گفتم میناجون یکی داره از پشت پنجره مارو میبینه تو این حالت لختی.حالا مینا رو کیرم بود و منم داشتم پستون میخوردم.مینا که قبلا باهم داستان سکسی خونده بودیم و ارضا هم شده بود دوزاریش افتاد.گفت خوب بهش بگو بره زشته.گفتم بهش میگم میگه نه میخام همینجا باشم اخه اون پسره و میگه سکس از نزدیک ندیدم تاحالا.میناجون گفت جاااان پس بش بگو نزدیک نیادا گفتم باش.چن دقه گذشت امپر حشر چسبید باز ومبناجونم هنوز روکیرم نشسته بود گفتم جنده من گف جون گفتم ناراحت نشیا یچی بگم گفت بگو عزیزم گفتم این پسره ول کن نیست گفت چی میگه مگه.گفتم میگه میخام بیام بشینم پیشتون دوس دارم سینه های این خانمه رو ببینم.میناجون بذار یه کوچولو بیاد و بره گناه داره ما رو هم که نمیشناسه.گفت فقط زودا؟ گفتم باش.
سینه مینا رو گرفتم دست گفتم راست بشین گفت چرا گفتم این پسره اومده بغل دستم میخام سینتو نشونش بدم.گفت بیا بهش بگو زود ببینه بره زشته.یه 2دقیقه گذشت گفتم وای عجب پرروییه؟ مینا گفت چیه خشکلم؟ گفتم داره میگه اجازه میدی یکم پستوناشو دست بگیرم.وای اینو که گفتم مبنا گفت جوووووووون بیا بذا تو دستش خلاصه ما هی مالیدیم هی اسم اون پسره خیای رو اوردیم هی خوردیم هی گفتیم میناجون بذار به اونم بدم بخوره واست تو همین حین مینا اومد ارضابشه یهو پرید اونور از روم گفتم چته گفت بسه بیشرف روم نمیشه صب برم حموم اقا خلاصه یک حال عجیبی کردیم اونشب واین قضیه ادامه داشت تا اومدیم شمال.
ما توی ماشین هی مالیدیمش و هی توهم زدیم.اومدیم شمال کارامونو انجام دادیم گفتم بذار یکی دو روز بگردیم اینورا.مینا گفت باشه.شب شد اومدیم یه خونه دربست گرفتیم تو شمال و رفتیم توی خونه شام درست کردیم خوردیم و من فوری رفتم زیر پتو گفتم میناجون بدو بیا.مینا گفت وایسا خشکلم از گلوت پایین بره.اقا رفت ظرفا و سفره رو جم و جور کرد دید هی دارم صداش میکنم اومد.لباس عوض کردو رفتیم زیر پتو.بوسه بازی وعشق بازی شروع شد تا حشر بزنه بالا.چن دقیقه گذشت و دوباره شیطونیم گل کرد گفتم مینا میدونی چیه گفت نه.گفتم دیشب پسر پررویه بود گفت خوب گفتم الان همینجاس تو اتاق پشتیه یهو با یه لحن مست و پاتیلی گفت ای کثافت.خلاصه کم کم پای پسره به میون باز شد و اوردمش کنارمون تا اینکه گفتم مینا؟گفت جوووون گفتم این که همه چیمونو دیده بذارهی میگه کس میخام کس میخام بخورم بذا بیاد بلیسه تا شرش کم شه .گفت جوووون بیا بهش بده امیرجونم بیا بش بده بخوره.میخاسم برم دسشویی یهو یه فکری به سرم زد.گفتم مینا جون جنده خانومم من میرم بیرون و زود میام میخام یه کاری بکنم. گفت چیه ؟گفتم این پسره پیشت باشه تنهایی یا اصلا یه کاری کن سرم بردم در گوشش گفتم دوتاتون زیر پتو باشین من الان میام هرکاریم دوست داشتی باهاش بکن عیب نداره.یهو با چشمای خمارش نگام کرد گفت ای بیشششششرف باشه برو.وقتی برگشتم فوری پرید روم گفتم چیه چته گفت میخام بکن توش یالا.کردم توش واسش گفتم خوب ناناز من نبودم چکار کردین نترسیدی که ؟ گفت نه.گفتم اذیتت نکرد این پسره گفت یکم گفتم چیکار کرد؟ گفت خیلی مالیدم ممیامو میخورد کونمو مالید گفتم دیگه چی؟ گفت یکمم کسمو خورد گفتم کستو خورد یا کست کیرشو خورد یهو حشری شد گفت ججججوووووووون کثافت بیشرف من .......اینو گفت و دو نفری با یه حال عجیبی ارضا شدیم ..ابنم از خاطره مسافرت اداری سیاحتی!
     
  
مرد

 
دخترک گردو فروش

سلام به همه دوستای گلم...چند وقت بود که خاطره نمی نوشتم . اونم به خاطر این بود که تازگی ها این سایت پر شده از آدمای عقده ای و خالی بند . فحش دادن به نویسنده داستانا کار خوبی نیست ولی بعضیا واقعا مستحق این گونه فحش و بد وبیرا هستن.( مثلا داستان شیر رو بخونین تا بدونین من چی می گم ) به هر حال اون قدیمیا منو خوب میشناسن و می دونن که خاطرات من کاملا واقعی و به دور از شاخ و برگ دادنه.سرتونو درد نمیارم .می خوام یه خاطره خوب که هنوزم تو ذهنم مرورش می کنم و هر بار کیرم به یادش شق می شه رو براتون باز گو کنم .
این قضیه مربوط به سال 89 .تابستون بود و با بچه ها رفته بودیم شمال . می خواستیم با چند تا از دخترا بریم که جورنشد.شب ساعت 4 رسیدیم چالوس . یه ویلایی هست اونجا که باهاش مشتری شدیم .قبل رفتن زنگ زدیم گفت ویلا پره ولی میتونه ما رو به ویلای دوستش ببره . بازم ضد حال خوردیم .خلاصه رفتیم همونجایی که یارو می گفت.وسایلا رو گذاشتیم و انقدر خسته و کلافه بودیم که خوابیدیم .فردا صبح رفتیم صبحونه خوردیم من و دوستم رفتیم از ساقی مشروب گرفتیم . هممون دپرس بودیم چون خبری از کوس نبود..تا شب نشستیم کباب و مشروب زدیم بعد منو همون رفیق پایه من ( سامان ) رفتیم یه چرخ بیرون بزنیم که حالمون بهتر شه . پمپ بنزینی اونجا بود سامان گفت امیر ما که تا اینجا اومدیم خوبه که بنزین هم بزنیم.تو صف بنزین وایستاده بودیم که دیدم یه دختریه داره گردو می فروشه . از ظاهرش معلوم بود که هفت خطه عالمه . صداش کردم اومد کنار ماشین.اول چند تا فال گردو خریدم بعد باهاش یه ذره لاس زدم .فهمیدم اهل حاله . بهش گفتم ببین ما 4 نفریم.قرار بود از تهران با خودمون داف بیاریم که لحضه آخر به هم خورد.خلاصه خیلی تو کفیم .گفت اینجا تابلو می شه.بنزینو که زدین برین بغل اون سوپر مارکتی وایسین.منم میام اونجا.سامان می گفت امیر خطرناکه وبیا بیخیال شو.مگه نمی بینی دختره چه وضعی داره.آدم اینو بوکونه حتما سفلیس یا هپاتیت می گیره.سامان که داشت حرف میزد من رسیدم بغل سوپر. انقد حشری بودم که به این چیزا فک کنم .پیاده شدم و رفتم یه پاکت سیگار گرفتم.یه ذره هم لفت دادم که دختره اومد تو.یه شارژ ایرانسل 5 تومنی خواست.بعد به مرده گفت این آقا حساب میکنه.منم بدون درنگ پول شارژشو حساب کردم و اومد سوار ماشین شد.گفت الان با یکی از خانوم خوشکلا حرف میزنم.شارژو زد به گوشیش و به یکی زنگ زد.
بعد سلام و احوال پرسی و یه کم کس شعر گفتن گفت بیا با خودش حرف بزن.گوشی رو ازش گرفتم .صدای دو رگه نسبتا کلفتی داشت.پرسید که مکانتون کجاس و چند نفرین و از این جور پرسشای کلیشه ای .آخرشم گفت که دو نفر از دوستاش سر کارن و اینو دوستش می تونن بیان.سر قیمت هم به توافق رسیدیم و برا ساعت 11 شب جولوی یه جای معروف قرار گذاشتیم . شماره دختررو سیو کردم و از دختره تشکر کردیم و به خاطر مرامی که نشون داده بود یه 5 تومنی بهش دادم.اونم پولو گرفت و از ما خدافظی کرد. ما رفتیم خونه و به بچه ها خبر دادیم و همشون از خوشحالی جیغ کشیدن و داشتن منو خفه می کردن.ساعت 10.5 منو علی رفتیم که کوسارو بیاریم. با صاحب ویلای خودمون هم هماهنگ کردیم و گفت مشکلی نداره و می تونین بیارین.ساعت 11 همون جای قرار بودیم . چن بار زنگ زدم دیدم جواب نمی ده . بعد یه اس ام اس زدم که کجا موندین؟جواب نداد.ساعت شده بود 11.20 اما ما تو پست بودیم.ما هم قبلش به بچه ها گفتیم و اونا آماده شدن.یکی قرص خورده بود و یکی داشت با اون یکی سر اول کردن چونه می زد و ....حالا فکرم مونده بود که به اون لاش خورا چی بگم ؟کم کم می خواستیم بریم و داشتیم نا امید می شدیم که دیدم یه پراید آژانس وایستاد.سه تا داف خفن و خیلی تابلو ازش پیاده شدن. ولی یه لحضه گفتم اینا نیستن.چون اون گفته بود که دو نفرن.تو همین فکرا ودم که اومدم سمت ماشین.سوار شدن و یکیشون گفت احواله امیر خان.بر گشتم راستش زیاد نشناختمش .چون هم تاریک بود و هم از ترس مامورا زود گازشو گرفتم و رفتم.یکی از دخترا گفت امیر آقا رفیقه ما رو نشناختین ؟ از آینه که دقت کردم دیدم اوووووووه .همون دختر گردو فروش.نا کس چه تیپی زده بود ! یعنی به جون خودم من اگه با چشای خودم نمی دیدم باورم نمی شد که این همونه!یعنی آدم انقد عوض میتونه بشه ؟ خلاصه رسیدیم به ویلا .بچه ها تا رسیدیم پریدن دورو بره من و هورا کشیدن.ما 4 نفر بودیم و اونا 3 نفر.من گفتم کدوم شما با سکس گروهی ( 2 نفری ) مشکلی نداره ؟ مریم ( گردو فروشه ) پرید وسط که من.منم گفتم باشه منو سامان با هم با مریم حال می کنیم.خلاصه هر کدوممون یه جایی رفتیم . من آروم به مریم گفتم به روی سامان نیار که تو همونی..ببینم میشناسه یا نه؟ منو سامان رفتیم اتاق.مریم اومد تو...مانتو و شلوارشو در آورد.سامان شق کرده بود.به من گفت داداش تو هر جاشو دوس داری اول بکن.منم بی معتلی دمرش خوابوندم و کیرم دادم دهنش.بی شرف خیلی وارد بود و خیلی هم تر تمیز . همینجوذی که داشت ساک میزد گفتم تو چطوری این همه عوض شدی؟ اونم با یه لبخند و در حالی که کیرم تو دهنش بود بهم فهموند که ...سامان یهو گفت خالی می بندی!این همون دختر گردو فروشه ؟ ؟ ؟!!گفتم آره و نمیخواد تو بکونیش . دم گوشش گفتم فسقلی هپاتیت نگیری؟ ؟ دهنش باز مونده بود.هر کاری کرد نذاشتم بکونه .مریم می پرسید جریان چیه؟منم گفتم هیچی.یه تسویه حساب خصوصیه.خلاصه جای همه دوستای گلم خالی..یه حال درست و حسابی کردم و بعد اینکه آبم اومد به سامان گفتم حالا می تونی بکونیش.اونم یه خورده دلگیر شده بود ولی انقد حشرش بالا زده بود که می دونست اگه ناز کنه از دستش می پره .منم نشستم و نظاره گر کردن سامان بودم.بعد اینکه سامان تموم شد رفتیم هال.اون دوتای دیگه هم تموم شده بودن.حسابشونو دادیم و به خدا سپردیمشون.قرار شد فردا شب هم بیان و این دفعه شب خواب بمونن. فردا اومدن و این دفعه جا مونو عوض کردیم و خلاصه هممون تونستیم همشونو بکونیم.
ببخشین که سرتونو درد آوردم...
     
  
مرد

 
قرار با شاهکس

سلام این خاطره ای و که میخوام براتون بگم نمیشه گفت سکسیه ولی خوب بخونید خودتون میفهمید ! نمیدونم خوشتون میاد یا نه ولی جون عزیزتون فحش و ... ندید !!!
اسم من پرهام 22 سالمه بچه تهرانم من زیاد میرم تو اینترنت ( بیشتر بخاطر چت میرم )
یه روز بعد از ظهر که از دانشگاه اومدم یه استراحتی کردم و بعدش یه راست رفتم سراغ لپ تاپم . رفتم تو نت
وایسادم یه دو سه ساعتی چت کردن .تا اینکه با یه دختری به اسم سارا آشنا شدم دختر پرویی بود ولی خوب اهل حال بود
همش تیکه های سکسی مینداخت! اولش بهش پیشنهاد دوستی دادم و وایساد ناز کردن بعد دیگه مخشو زدمو شمارشو گرفتم
فرداش که ساعت 3 از دانشگاه اومدم بهش زنگ زدم و قرار و واسه ساعت 6 گذاشتیم...
دیگه منم بهترین لباسامو پوشیدم / یه عطر تحریک کننده هم به خودم زدم و رفتم
اولش زیاد امیدی نداشتم که بیاد گفتم حتما سر کاریه ! ولی چون عکس منو دیده بود گفتم چه لباس میپوشم و بهش گفته بودم با یه زانتیا سفید میام دنبالت تا ماشینمو دیده بود فهمیده بود که منم . من داشتم تو ماشین با گوشیم ور میرفتم تا این که دیدم یهو در ماشین و باز کرد و گفت: آقا پـــرهـــام ؟!؟!؟!؟!؟ منم بهش گفتم آره خانوم خوشگله خودمم . ولی خداوکیلی اصلا باورم نمیشد با همچین شاه کسی قرار داشتم بعد از سلام و احوال پرسی دیگه یه چرخی تو خیابون زدیمو بعد بهش گفتم بریم کجا ؟!؟! گفت برو یه جای خلوت دیگه منم ماشین و بردم پارکـــ ........ اونجا هیچکس نبود چون هوا خیلی سرد بود .
ماشین و بردم یه جای تاریک
بعد وایسادیم یه خورده کس و شعر گفتن و بعد دیگه من داشتم با دیدن همچین کسی که تو ماشین بود داغون میشدم
یه برق لبی زده بود رو لباش با اینکه اونجا تاریک بود معلوم بود
خلاصه پیش خودم گفتم اگه من اینو نکردم حداقل باید یه لبی ازش بگیرم
چون نشسته بودیم جلو نمیشد زیاد بهم دیگه نزدیک شد. بهش گفتم پیاده شو بریم عقب بشینیم
هیچی نگفت و پیاده شد دوتامون نشستیم عقب و منم کم کم دست انداختم دور گردنش ... اونم هیچی نمیگفت و فقط میخندید
بعد بهش گفتم میخوام یه چیزی بهت بگم ! گفت بگووو ... بهش گفتم خجالت میکشم
اسرار کرد که باید بگم ... خلاصه منم بهش گفتم یه لب بهم میدی ؟ اولش انگار یه خورده خجالت کشید بعد گفت نه و از اینجور حرفا
دیگه منم یواش یواش صورتمو بردم جلو و لبمو گذاشتم رو لبش گفت : دیوونه داری چیکار میکنی ! بهش گفتم فقط یه کوچولو... اونم معلوم بود بدش نمیاد.
ده دقیقه ای از هم لب گرفتیم ولی دوتامون حسابی داغ کرده بودیدم بهش گفتم خوشت میاد ؟ گفت آره ولی پرو نشو!!!
منم بهش گفتم کیرمو در بیارم برام ساک میزنی ؟ گفت نه ولی انقدر بهش گفتم که آخر سر تـــو همون صندلی عقب شلوارمو کشیدم پایین و وایساد برام ساک زدن خیلی حال میداد دندوناشو میکشید به کیرم بعد چشماشو بسته بود و هی اوم اوم میکرد
یه ربعی برام ساک زد و گفت دیگه خسته شدم بهش گفتم یه خورده دیگه بخوری آبم اومده
اونم وایساد دوباره برام ساک زدن تا این که آبم اومد نصفش ریخت تو دهنش بقیشم ریخت رو صندلی ماشین
تا به خودمون اومدیم دیدم ساعت 9:30 یه لب کوچولو از هم گرفتیم و رفتیم یه رستوران یه شامی زدیمو
بعد بردم رسوندمش دم خونشون ... وقتی که میخواست پیاده شه یه بوس از لپش گرفتم و بابت شامی هم که بهش داده بودم تشکر کرد و رفت ...
بعد از اون شب 3 روز بعدش خونمون خالی شد ... بهش زنگ زدم گفتم میایی خونمون ؟ گفت نه دیگه این یکی و از من نخواه
بهش گفتم کاری نمیکنیم و فقط در حد لب دیگه بعد از کلی قسم و ... قبول کرد
فردا صبح که بابام اینا ساعت 7 رفتن بیرون اینم ساعت 9 اومد پیش من اولش یه خورده ترسیده بود !!! فکر کرد میخوام باهاش سکس کنم ولی چون بهش قول داده بودم و قسم خورده بودم جلوی شهوتمو اون روز گرفتم! و فقط از هم لب میگرفتیم
تا ساعت 6 غروب پیشم بود وقتی هم میخواست بره خودش یه بوس از لپم گرفت و رفت
خیلی دوست داشتم باهاش ازدواج کنم خیلی ازش خوشم اومده بود
حدودا یه 6 ماهی باهم بودیم هم اون به من حال میداد هم من همه جوره واسش چیز میز میخریدم
خلاصه معلوم بود اونم از من خوشش اومده بود ...
تا اینکه کم کم بحث ازدواج و کشیدم وسط اولش گفت زوده و ...
دیگه کم کم با مامانش صحبت کرد و مامانشم قبول کرده بود ( چون بابا نداشتن همه کاره خونه مامانش بود ) یه خواهر کوچیکتر از خودش داشت با یه برادر 4 ساله
خلاصه ما باهم عقد کردیم و شدیم زن و شوهر به احتمال زیاد 1 سال دیگه میریم سر خونه زندگیمون ولی قرار نیست عروسی بگیریم منو سارا تصمیم گرفتیم بجای عروسی بریم ماه عسل
مخ بابامو زدم بفرستمون یا ترکیه یا دبی تا اونجا یه حال توپی باهم بکنیم
اینم بگم من و سارا باهم سکس میکنیم ولی نه از جلو!
فعلا از عقب }
امیدوارم خوشتون اومده باشه
     
  
مرد

 
برکت

حالا که فکرشو میکنم انگار همین دیروز بود.
ساعت 10 صبح بود و من با موتورسیکلت داشتم می رفتم بازار دنبال کاری، سر ترکمنستان داشتم می پیچیدم که نفهمیدم چی شد فقط از رو موتور پرت شدم زمین و چند تا غلت تا ولو بشم و صدای چند تا ترمز؛ شانس آوردم کاسکت سرم بود اما هم ترسیده بودم و هم گیج شده بودم یهو متوجه شدم چند تاسر بالای سرم وایسادن و چیزایی میگن که درست نمی فهمیدم تو همین حال یه سر دیگه به اون سرا اضافه شد کهتو اون حال بد من هم خیره م کرد یه جفت چشم و ابروی مشکی خوشگل و مهربان با دو تا زلفی که از زیر شالش بیرون بود به من خیره شده بود و هراسون نگاهم میکرد تازه شنیدم که میگه: جاییت نشکسته؟ می تونی بلند شی ببرمت بیمارستان؟ فهمیدم همونه که به من زده با یه نفس بریده گفتم: آره میتونم بلند شم.
یه آقایی کمک کرد بلندشدم و زیر بغلمو گرفتن سوار ماشین زنه کردن یکی دیگه هم بهش گفت درمونگاه دوتا کوچه پایین تره اومد راه بیفته که یه دفعه یه بنز راهنمایی بغلش ایستاد و سرهنگ تو ماشین بهش گفت: مدارک بعد هم به من گفت: مدارک داری گفتم: بله، اما دستم خیلی درد میکرد و نمی تونستم مدارک رو از جیب بغلم در بیارم، بهش گفتم ببخشید دست من خیلی درد میکنه اگر می تونی از جیب بغلم کیف مدارکم رو در بیار بده بهش، اونم خم شد رو من و دستش کرد تو جیبم و کیف مدارک رو در آورد بهش داد.
تو اون لحظه نفسش بهم خورد و حس کردم از جنس خودمه، بگذریم گواهینامه و بیمه خانوم رو با کروکی و مدارکم افسره به من داد و بهش گفت: شما مقصرید اون هم با حالتی بغض آلود گفت: می دونم راننده افسره اومد تو ماشین عقب نشست و منو بردن درمانگاه به محض این که رسیدیم دکتر یه معاینه سطحی کرد و رفتیم رادیولوژی تو این مدت من هم از شوک تصادف بیرون اومده بودم و می خواستم یه جوری سر حرفو باز کنم و بهش آرامش بدم، گفتم: چیه چرا انقدر دستپاچه ای طوری نشده عکس هم گرفتیم و معلوم شد جاییم نشکسته؛ هم خودم هم شیرین خوشحال شدیم اسمش همین بود تو گواهینامه اش نوشته بود ضمنا 35 ساله هم بود.
اومدیم تو سالن درمانگاه بهش گفتم : اگه ممکنه یه چند دقیقه بشینیم اینجا که گفت: البته همین که نشستیم یه درجه دار نیروی انتظامی اومد طرفمون و به شیرین گفت: خانوم ماشینتون رو باید ببریم پارکینگ خودتون هم باید بیاین کلانتری که من گفتم: برای چی؟
درجه دار: تصادف منجر به جرح داشتهتازهتو خودت یه طرف قضیه ای.
من: من که شکایتی ندارم.
یهو مثل برق گرفته ها هردو به من خیره شدند.
شیرین: مطمئنی که نمی خوای شکایت کنی؟
من: اگر مطمئن هم نبودم الان مطمئن شدم.
درجه دار: پس پای این صورتجلسه رو امضا کن و بنویس که شکایتی نداری.
من هم نوشتم و اون رفت؛ شیرین هنوز بهت زده منو نگاه میکرد گفتم: چیه جن دیدی گفت: (با لحنی که انگار با خودش حرف می زد) نه خیلی وقته آدم ندیدم.
شیرین: خب بریم برسونمت خونه
من: یه کم وقتت گرفنه میشه آخه خونه من اینجا نیست کرجه.
شیرین : پس بشین من داروهات رو بگیرم بیام رفت و برگشت با هم رفتیم پیش دکتر
دکتر: این آمپول رو الان می زنی یکی دیگه رو هم فردا این پماد رو هم رفتی خونه به کمر و کتفت میمالی بیست دقیقه بعد یه دوش آبگرم می گیری اگر شب درد داشتی یه دونه از این قرص بخور.
اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم دوباره برگشت سر ترکمنستان و به من گفت بشین من موتورت رو به این سوپری بسپارم بیام رفت و اومد راه افتادیم ، تخت طاووس و شریعتی عباس آباد، اندیشه؛ گفتم : اینجا چرا اومدی؟
گفت الان گه نمی تونی بری خونه اگر مشکلی نداری اینجا خونه منه بیا استراحت کن داروهات رو هم استفاده کن عصری بهتر شدی برو، با موتور می ری کرج؟( اینو طوری گفت که من خندم گرفت) گفتم : نه با مترو میرم؛ توچطور اعتماد می کنی یه مرد گنده غریبه رو ببری خونه ات؟
شیرین: همونطور که تو اعتماد کردی و شکایت نکردی
خلاصه رفتیم تو یه خونه مرتب اما مجردی تو خونه شالشو برداشت و زلف های مشکی بلندش ریخت پشتش؛ از یک طرف چهره و اندام پر و خوش فرمش از طرف دیگه اخلاق لوطی و صادقش منو جذب خودش کرده بود.
پرسیدم: می تونم یه سیگار روشن کنم؟ که دیدم زیر سیگاری به دست با یه سیگار روشن گو شه لبش از آشپزخونه اومد طرف من.
شیرین: بهت نمی یاد پیک باشی کارت چیه؟
من: گرافیست هستم و شریکم تو یه شرکت تبلیغاتی، تو چی؟
شیرین: مدیر یه دبیرستان غیر انتفاعی ام، امروز هم داشتم می رفتم منطقه که اینطوری شد.
تو همین اثنا داشت آمپول منو آماده میکرد و حرفش که تموم شد گفت بخواب آمپولتو بزنم، نترس دوره این کارو گذروندم.
بنده هم اطاعت کردم،
شیرین: توکه مجرد نیستی؟
من: بله ونه دوتا فرزند دارم که جوونن و واسه خودشون مشغول کار و دانشگاه هستن اما از همسرم جدا شدم.
شیرین: اشکالی نداره بپرسم چرا؟
من: اگه تو هم برام بگی چرا تا حالا مجردی، نه.( با لبخند جوابمو داد).
من: خب ما جنسمون با هم جور نبود حرف همدیگه رو نمی فهمیدیم و بالخره به این نتیجه رسیدیم که جدا شدنمون برای خودمون و بچه ها بهتره، البته من از خونه اومدم بیرون و برای خودم یه جا رو اجاره کردم بچه ها هم بین دوتاخونه در گردش ان.
شیرین: خب سرگذشت منم تقریبا همینجوریه( درحین همین گفتگوها داشت به صورت نشسته پماد رو روی کتف و کمر من می زد) منتها با این فرق که بچه دار نشدم و همسر سابقم یه حیوونه به تمام معنا بود.
یهو برگشتم به طرفش و با لبخند گفتم: هی فلانی انگار من و تو سال هاست آشناییم.
با برقی عجیب به چشمهای من خیره شد و گفت: امشب بهتره که نری و همینجا استراحت کنی.
بعد بلند شد دستاشو شست و آماده رفتن رو کرد به منو گفت: باید برم تا مدرسه کارام رو راس و ریس کنم نگران موتورت هم نباش سرایدار مدرسه رو می فرستم بره ببردش تعمیرگاه تو هم استراحت کن غذا روی اجاقه هر وقت گرسنه شدی زیرشو روشن کن گرم شه بخور من هم تا ساعت 5 برمی گردم.
من: باشه مواظب خودت باش.
اون رفت و من غرق در افکار خودم که خدایا این تصادف چه کاری کرد با ما بدن درده به کنار دوباره قلبم داره می لرزه و می ترسم یه بار دیگه سرخورده بشم؛ به سرم زد که پاشم برم اما دیدم نمی تونم چسبش بد جوری منو چسبونده به کاناپه دراز کشیدم و با همین افکار به خواب عمیقی فرورفتم.
از توی ابرا صدایی می گفت فرید فربُد نمی خوای پاشی تو که هیچی هم نخوردی... به خودم اومدم و از جابلند شدممتوجه شدم که شیرینه داره صدام می کنه اما خودش اونجا نبود، هوا هم تاریک شده بود نگاهی به ساعتم انداختم اوه ساعت هشت و نیم بود سرم رو که بلند کردم دیدم شیرین با لبخندی شیرین تر با یه بلوز دامن آلبالویی خوشرنگ سینی در دست از آشپزخونه اومد بیرون؛ از زیبایی دو چندانش در اون لباس زیبا و زلف زیبایی که تو صورت نازنینش ریخته بود مسحور شدم .
کمی خم شد تا سینی رو بگذاره روی میز باسن زیباش که خالا غالب دامن شده بود از یک طرف و ساق ها و پشت رون های زیباش که با بالا رفتن لبه دامن حالا دیده می شد دلم رو ریخت، با دستپاچگی سلام کردم و خسته نباشیدی گفتم، برگشت به طرفم: پاشو یه آبی به دست و صورتت بزن بیا یه چیزی بخوریم که از گشنگی ضغف کردم.
رفتم و سرو صورتم رو شستم، خونه اش قدیمی ساز بود برای همین حمام توالت و دستشویی در یکجا بود منتها با در ازهم جدا شده بود، برای همین متوجه شدم حمام کرده، شورت و سوتینش هنوز تو حمام بود و در حمام باز؛ توری بود و سپید.
آمدم نشستم تازه متوجه شدم موزیک ملایمی داره پخش میشه، خودش هم زیر لب زمزمه می کرد و می خندید. به شوخی گفتم: نمی دونستم تصادف خوب هم می تونه باشه و گرنه زودتر تصادف می کردم.
با حیرت به من نگاه کرد و گفت: از کجا فهمیدی؟ گفتم: چیو؟ گفت: این که من به چی داشتم فکر می کردم . گفتم: نمی دونستم این چیزی بود که با دیدن تو به ذهنم خطور کرد.
اون شب که اتفاقا پنجشنبه هم بود تا صبح نشستیم و از هر دری سخن گفتیم، روز بعد هر دو به این نتیجه رسیده بودیم که ما از ابتدا برای هم ساخته شده بودیم اما این سال ها باید می گذشت تا همدیگه رو پیدا کنیم.
غروب دلگیر جمعه او در آغوش من روی کاناپه نشسته بود و سرش رو روی سینه من گذاشته بود و عطر گیسوان شبناکش رو فرو می دادم .
شب با هم دست در دست به اتاق خواب رفتیم قلبم چنان به طپش افتاده بود که پرش اون رو روی سنه ام حس می کردم .
چشم در چشم هم لباس هامون رو درآوردیم او با نگاه بدن برهنه مرا می کاوید و من قطعه ای بلور رو روبروی خودم میدیدم، گردنی سفید و به تناسب نه بلند نه کوتاه، چشمانی معصوم و زیبا و ابروانی که کمانش مثل شلاق به گونه ات می خورد سینه هایی برجسته با نوکی مثال انار،
شکمی صاف و بدون چربی کمری به تناسب باریک و شرمگاهی که با دقت و به زیبایی مویی آرایش شده داشت، ران هایی خوش دست، نه چاق و نه لاغر به اندازه و ساق هایی بلند وزیبا تا صبح برما چنان گذشت که هر زن و مردی در هر جای دنیا این ساعت های توام با عشق و لذت را با هیچ متاعی عوض نکنند، این است نهایت لذت.
از آن روز تا به حال بیست سالی بر ما گذشته اما همچنان دلداده ایم ظاهرمان فرتوت شده اما دلهامان انگار روز اول است که همدیگر را یافته اند؛
ما هنوز با همیم ومن زیبایی زوج بودن را اینگونه فهمیده ام.
     
  
مرد

 
اولین سکس من، جاتون خالی

با سلام خدمت همه ی دوستای عزیزم. داستان من مربوط به سال گدشته، خرداد ماه میشه. من شهرستانی ام و دو سال از سال 88 تا 90 تهران درس می خوندم. خالم اینا هم تهران زندگی می کنن، من 1پسر خاله 14 ساله و 1 دختر خاله ی 23 ساله دارم. البته اون زمان خودم 22 سال داشتم. امتحانات خرداد ماه بود که خالم از من خواهش کرد که تو درس ریاضی به پسرش کمک کنم. من 2 شب خونه ی خالم بودم. البته این رو بگم که دختر خالم با اکثر پسرای فامیل ریلکس بود. از طرز لباس پوشیدنش گرفته تا صحبت کردنش و نگاه کردنش معلوم بود که اهل حاله. خودم قبلا یکی دو بار دستمالیش کرده بودم، ولی از رو لباس و در کل حالمون حال ساده بود، ولی اون شب تبدیل شد به حال استمراری! تو خونشون 1 اتاق بود که 2تا تخت داشت و پسر و دختر خالم شبا اونجا می خوابیدن. اون شب خالم جای منو تو اتاق بچه هاش رو زمین پهن کرد، مهدی (پسر خالم) رفت رو تختش، منم رو زمین دراز کشیدم و مائده (دختر خالم) هم احتمالا برای همدردی با من جاشو رو زمین انداخت و زیر پای ما دراز کشید. تازه لامپو خاموش کرده بودیم که به مائده گفتم شمارت عوض شده؟ چند بار اس دادم قبلا تحویل نداد. اونم گفت آره و شماره ی جدیدشو گرفتم و 1 اس دادم تا شمارمو داشته باشه. بعد گفت اگه اس ام اس جالب داری بفرست، چندتا من فرستادم و چندتا اون فرستاد و در طول این قضیه مهدی بیدار بود که یهو پاشد و گفت حالا می خواید تا صبح اس بازی کنید و نذارید بخوابیم، ( چون گوشی مائده رو سایلنت نبود و اس که می دادم صدای گوشیش در می اومد) این حرفو گفت و پاشد رفت تو حال پیش خالم خوابید. وقتی رفت من تو کونم جشن بزرگی به پاشد، البته راستش بیشتر تو فکر دستمالی بودم، فکر نمی کردم بتونم سکس داشته باشم. مهدی که رفت در اتاقو پشت خودش باز گذاشت. منم به بهونه ی دستشویی پاشدم رفتم بیرون و برگشتنی درو بستم، نه کامل، فقط طوری که تو اتاق پیدا نباشه. رفتم سر جام دراز کشیدم، نمی دونستم چطوری شروع کنم، 1 اس دادم بهش و یکی از لقب های دوران بچگیش که می اومد خونمون و ما بهش داده بودیم رو براش فرستادم، از اون لقبش بدش نمی اومد زیاد، ولی همیشه وانمود می کرد که بدش میاد. در جوابم نوشت : " پا میشم میام میکنمدا!!!" اینو که گفت فهمیدم بدجوری حالش خرابه، البته این حرف برام زیاد تعجب نداشت، چون قبلا هم از این حرفا زده بود. خلاصه منم گفتم بیا بکن، اونم گفت که حالا بیدارن و گذشت تا حدود 1 ساعت بعد، کم کم خودمو بهش نزدیک کردم و اول با انگشت پام بدنشو لمس می کردم، خودمو که خوب نزدیک کردم شروع کردم با دستم پستوناشو بمالم، اولش عکس العملی نشون نمی داد، اینم بگم که مائده تقریبا چاق بود، بعد از پستون رفتم بین پاهاشو بمالم، از رو شلوار رون و کسشو مالیدم، به محض اینکه دستمو بردم زیر شورت و شلوارش، اونم کیرمو گرفت و شروع کرد برام جق زدن، داشتیم همدیگه رو دستمالی می کردیم، ولی هیچ صدایی ازم ما در نمی اومد. من چون اولین بارم بود واقعا داشتم می لرزیدم، نمی دونم از ترس بود یا از شوق کس. همینطوری که داشت کیرمو می مالید آبم اومد. (بسوزه پدر جق که یکی از عوارضش زود انزالیه) ولی من که ول کن نبودم. تقریبا 5 ذقیقه ای کسشو با دست از زیر شورت مالیدم که خودش شلوار و شورتشو باهم کشید پایین، 2 دقیقه بعد از اینکه آب اولم اومد دوباره کیرم شروع کرد به راست شدن، حالا دیگه مائده داشت حال می کرد، ولی جرات اینکه صداش دربیادو نداشت و مدام لبشو گاز می گرفت، منم خودمو کشیدم روش و کیرمو گذاشتم لای پاهاش، دیدم خودش با دست کیرمو فرستاد تو کسش، حدس می زدم جلوش باز باشه، شروع کردم تلمبه زدن، چون یبار آبم اومده بود ایندفعه طول کشید تا آبم بیاد، ولی عجب چیزی بود، احساس می کردم کیرم داره میره لای 1 توده ی داغ دنبه، بعد چند دقیقه آبم اومد و ریختم رو شکمش و بعدشم مثل مرده افتادم کنارش، تو گوشش گفتم که دوسش دارم، اونم گفت همینطور، ولی خودمونیم، از شدت عذاب وجدان می خواستم خودکشی کنم. ازش پرسیدم کی باز شده جلوت که گفت پردم حلقویه و گواهی سلامت دارم، منم گفتم حالا دیگه برو گواهی سلامتتو بنداز دور.
     
  
مرد

 
نمایشگاه تهران

این چهارمین ارسالی هست که دارم براتون مینویسم. 3داستان قبلی من با عنوان های مهسا و مریم اخرین ارسالم 74 امتیاز گرفت. من و رضا و ارزو دومین ارسالم و دومین خاطره واقعیم بود و با 63004بازدید کننده فحش خور کمتری هم داشت. اما اولین ارسالم که این خاطره ام هر لحظه جلو چشمامه و دوست دارم برای چندمین بار باز هم تکرار بشه ( چون یه دو باری تکرار شده) سکس من و زنم با ارش و شبنم بود. اما چرا این داستان رو نوشتم. احساس خوبی از نوشتن این خاطراتم دارم. دوست دارم لحظه های خوبم رو با دوستای شهوانیم تقسیم کنم. خسته تون کردم ببخشید.
----

من تو یه شرکتی مدیر خدمات پس از فروشم . شرکت ما نماینده یه شرکت اروپایی-امریکایی تو ایرانه و تجهیزات خاص صنعتی میفروشیم. به لحاظ کاریم هر سال کار نمایشگاه گردن من و تیم کارمندای منه . از اول تا اخر نمایشگاه پای منه و در ضمن کارم که خدمات پس از فروشه کار فروش و مشاوره برای کارشناسای فروش رو هم انجام میدم. حدود دو ماه قبل از نمایشگاه شرکتمون یه دختر خانوم خوشگل رو برای واحد فروش استخدام کرده بود . چون تازه کار بود به سفارش مدیر فروش زیاد دور و بر من بود و هی اطلاعات فنی میگرفت. دختر خوبی بود و تو کارش زرنگ. از طرفی هم چون بین کارمندای فروش خصوصا خانوما یه رقابتی بود و چون پورسانت هم میگرفتن تلاش برای کسب اطلاعات فنی و حتی شناختن مشتریان قدیمی بیشتر هم میشد . این کار باعث ارتباط کاری بیشتر در بین ما میشد . ما تو شرکت هممون مثل خواهر برادریم و با همدیگه مشکل خاصی نداریم . جوری که در هر روز صبح خانوما و اقایون با هم دست میدن و مشکلی هم ندارن. خلاصه زمان نمایشگاه شد و من سرم خیلی گرم بود واسه همین کمتر به ماندانا میرسیدم. قشنگ یادم هست که نمایشگاه از 4شنبه تا شنبه برگزار میشد . روز پنج شنبه شرکت تعطیل بود و اکثر کارمندا اومده بودن نمایشگاه. ماندانا هم اومده بود یه ارایش هم کرده بود که خیلی ناز شده بود . من جز اولین کسایی بودم که اومدم نمایشگاه ساعت ده و نیم هم ماندانا و هانیه اومدن.هانیه هم یه دختر خوشکل ناز و البته متاهله مثل خواهرم هستش و دوسش دارم.ماندانا بعد احوال پرسی رفت سراغ مدیر عامل و بعد دیدم منو دارن صدا میکنن. رفتم جلو و مدیر عامل گفت که امروز اقای احمدی مدیر فروش نمیاد . لطف کنید کار مشتری خانوم رو ردیف کنید. منم در کمال پاچه خاری قبول کردم. بعد با ماندانا اومدیم سر میز نشستیم و گفتم داستان چیه. اونم گفت یه مشتری خوب تور کردم ساعت 3 میان نمایشگاه و قصد خرید هم دارن. خوشحالی تو چشماش موج میزد اولین مشتری توپش بود. اسم مشتری رو که شنیدم مخم سوت کشید که دختره چطوری و از کجا اینا رو گیر اورده. تو همین حین یه مشتری اومد و من رفتم . همین جور مشتری پشت سر هم میومد و من سرم گرم بود . ولی حواسم بود که ماندانا داره دور و برم میگرده و به حرف های من با مشتری ها گوش میده. این کارش قابل تحسین بود. نمیدونم کی وقت ناهار شد که ماندانا گفت مهندس ناهارتون سرد نشه. به ساعت نیگاه کردم دیدم ساعت 2 بعد از ظهر . سریع رفتم قسمت پشت دکور و مشغول ناهار شدم .دیدم ماندانا هم اومد بنده خدا اونم ناهار نخورده بود . وسط ناهار بچه ها دوبار صدام کردن که هر دو بار پیچوندم. ناهار که خوردم به ماندانا گفتم مشتری هات حتما قصد خرید دارن اونم گفت اره تقریبا قطعی شده ولی باز نمایشگاهه دیگه خدا میدونه این حرفش رو درک میکردم . چون خیلی وقت ها تو نمایشگاه مشتری روبر میزنن. ناهار که تموم شد رفتم بیرون سالن و یه سیگار دود کردم سالن خلیج فارس بودیم یادش بخیر غرفه بغل پله برقی تو طبقه همکف. بعد سیگار اومدم تو غرفه که دیدم ارش اومده با شبنم. حتما یادتون میاد کیا رو میگم. یه کمی با هاشون حرف زدم که ارش گفت سرت شلوغه ما میریم. منم معذرت خواهی کردم و از ماندانا خواهش کردم که یه دوتا گیفت هدیه برام بیاره بهش هم گفتم که از مخصوص ها بیاره.ماندانا رفت پشت دکور و منم حواسم بهش بود. دیدم صدام میکنه رفتم گفت مهندس این خودکار ها نیستن. این دقیقا لحظه شرو ماجرا بود. چون جا کم بود ماندانا جلو من بود و من عقبش. بهش اشاره کردم که اون زیر هستن اونم دولا شد که برداره تواین لحظه کاملا حواسم بود که یه لحظه یه قدم عقب گذاشت و کونش کاملا با کیرم تماس برقرار کرد . یهو یخ زدم. اونم یه مکثی کرد و در حالی که کونش رو پایین میکشید نشست. خدایا این چه کاری بود این دختره کرد. بسته خودکار رو برداشت و گیفت رو اماده کرد. بهش گفتم من میرم تو بیارش. برگشتم پیش شبنم که دیدم ارش داره با تلفن صحبت میکنه. دیدم شبنم یه لبخندی زد و گفت طرف میخاره ها حواست هست. منم تا خواستم چیزی بگم ماندانا رسید و تا خداحافظی ارش و شبنم پیشم موند . اونا که رفتن سر و کله مشتری های ماندانا هم پیدا شدن. من با هاشون صحبت کردم و به مدیر عامل معرفی شون کردم . اونام هم زیاد کشش ندادن و گفتن که حالا ما چه جوری میتونیم قرار داد ببندیم . منم ازشون خواهش کردم که روز شنبه صبح بیان دفتر . یارو گفت ما امشب پرواز داریم و باید بریم بندر عباس . عملا کاری از دست من بر نمیومد جریان رو به مدیر عامل گفتم اونم گفت همین الان با اونا برید دفتر و قرار داد رو ببندید. منم با کمال پاچه خاری قبول کردم. اومدم به ماندانا گفتم شما با مهمونا برید دفتر تا من بیام . اونا پاشدن رفتن دفتر و منم بعد چند دقیقه رفتم سمت دفتر . تقریبا پشت بند هم رسیدیم . رفتیم طبق دوم و شرو به نوشتن قرار داد کردیم. تو شرکت بجز من و ماندانا و دوتا مشتری و نگهبان کس دیگه ای نبود. موعد دادن چک ها شد که یهو یکی از اونا گفت که دسته چک مونده تو هتل و باید برن تا بیارنش. رنگ ماندانا پرید ولی من چون میدونستم طرفام ادم حسابی هستن و قرار داد رو امضا کردن زیاد نگران نبودم. اونا پاشدن و من تا دم در بردمشون. به نگهبان هم گفتم که حواسش باشه چون اقایون بر میگردن. من برگشتم بالا و سیگارم رو برداشتم که برم تو ایون سیگار بکشم. البته تو روزای عادی ممنونعه و باید بریم تو حیاط شرکت. اینم بگم که شرکت ما تو 4طبقه با یه حیاط بزرگه و حیاط فوق العاده با صفایی داره تو شیخ بهایی .ماندانا اومد ایون و نگرانیش رو ابراز کرد منم بهش توضیح دادم و بهش اعتماد دادم که طرف برمیگرده . نمیدونم بعضی ادما که دلشون سکس میخواد رو دید که با یه حالت خاصی دستاشون رو به هم قفل میکنن و خمیازه میکشن. ماندانا دقیقا یکی از اون خمیازه ها رو کشید و با این کارش حرکت یکی دو ساعت پیشش یادم اومد . گفتم بزار یه چشمه ای نشون بدم ببینم چی میشه واسه همین بهش سیگار تعارف کردم اونم گفت سیگاری نیست و برای اینکه همراهیم کنه یه نخ میکشه. البته پک زدنش نشون میداد که تا حالا زیاد سیگار کشیده. سیگار رو براش روشن کردم و گفتم بابت ظهر ازتون معذرت میخوام که خوردم بهتون. با یه خنده پر از شهوت گفت ای بابا بی خیال اصلا مهم نیست راحت باشید. بعد دستش رو گذاشت رو لبه ایون و کونش رو داد عقب و یه پکی به سیگار زد. منم با دیدن این صحنه حالم داشت دگرگون میشد. گفتم ماندانا دوس پسر داری گفت نه چطور منم بی پروا گفتم هیچی داشتم به این فکر میکردم که کسی با تو دوس بشه خوش به حالشه چون تو هیچی کم نداری . گفت چطور گفتم هیچی اخه هم خوشکلی هم خوش تیپی هم سکس هستی. بازم خندید و یه لحظه سکوت کرد و گفت اخ که شما مردای متاهل چقدر زن های سکسی رو زود میشناسید حالا از کجا فهمیدی مهندس من سکسیم. گفتم من نمیدونم خودت سکس هستی یا نه من منظورم از سکسی بودن اندامت بود. بازم خندید و گفت بله حواسم هست یه مدتیه چشمتون دنبال کون منه. منو میگی سرخ سرخ شدم. که این از کجا فهمید. سریع به خودم مسلط شدم و گفتم والا اون کونی که من ظهر تجربه کردم ارزشش رو داره. سیگارش رو پرت کرد پایین و کونش رو بیشتر داد عقب و سکوت کرد. دیگه راست کرده بودم. یه حرکتی به کونش داد و حس کردم که داره خودش رو واسه سکس اماده میکنه. ولی اینجا تو شرکت نه این کار خیلی احمقانس. شاید هم میخواست منو امتحان کنه. اول کمی خودم رو نگه داشتم بعد دیدم که سکوتش ادامه پیدا کرد اروم دستم رو کشیدم رو کونش. بازم سکوت مکث و حرکت اروم کون رو دست من. لبم رو اورم کنار گوشش اوردم و گفتم دوس داری همینجا با هم سکس کنیم. نفس نفس میزد. گفت نمیدونم هر کاری دوس داری بکن . یه فکری کردم و دیدم الان یه ربع هستش که اونا رفتن. از شیخ بهایی تا برسن هتل اسپینانس یه نیم ساعتی طول میکشه تا برگردن هم تو این ترافیک باز کم کم 45 دقیقه میشه پس ما حدود یه ساعت وقت داریم . اخ نگهبان اون چیکارش کنم. به ماندانا گفتم من میرم پیش نگهبان تا مطمئن بشم ازش بعد برمیگردم میتونی صبر کنی. گفت فقط زود باش . رفتم پایین و به نگهبان گفتم حواست به تلفن باشه زنگ زد سریع بردار الان مهمونا میان شاید یه موقع گم بشن گفتم تلفن رو بدن دست راننده تا از شما ادرس بگیره. خدایا من میمیرم برای این استدلال های فوق منطقی خودم. برای محمکم کاری هم از نگهبانی به مدیر عامل زنگ زدم و گزارش کار رو دادم. اونم گفت بگو خانوم..... بمونه تا یاد بگیره . منم باز پاچه خاری رو به جا اوردم. بعد هم به نگهبان گفتم که مدیر عامل گفته همین جا بمونه و حواسش رو جم کنه. با دلی اکنده از شهوت پله ها رو دوتا یکی اومدم بالا. در رو قفل نکردم عوضش یه صندلی گذاشتم پشتش تا اگه کسی اومد تو هم مانع بشه و هم حواسمون باسه. اومدم دیدم ماندانا تو ایون نشسته رو زمین و داره با سینه هاش از رو مانتو ور میره. واقعا برای اولین بار دیدم که یه زن چطور میتونه به سکس نیاز داشته باشه. دنبال یه چیزی میگشتم که بندازم زمین. چیزی پیدا نکردم و یه سجاده اونجا بود که مال هانیه بود اونو اوردم. پهن کردم کف ایون و ماندانا روش دراز کشید. وای خدایا این اماده امادس سوتینش رو در اورده بود و فقط مانتو تنش بود که اونم دکمه هاش رو باز کرده بود. میخواستم ازش لب بگیرم که با دیدن سینه های گرد و نازش بی اختیار رفتم سراغ سینه های سفید و اناریش. فوق العاده خوش مزه بودن . به سینه های زنم گفته بود زکی. ولی اصلا از رو مانتو نشون نمیداد. یه چند دقیقه ای بود که داشتم سینه هاش رو میخوردم و اونم دستش رو برده بود از زیر شلوارم با کیرم ور میرفت. یهو گفت بسه الان خوابت میبره بده منم بخورم . منم پا شدم و کمربندم رو باز کردم و دادم دستش. خیلی اروم شرو کرد به ساک زدن . اروم کیرم رو میبرد داخل دهن داغش و لیس میزد . منم داشتم با سینه هاش ور میرفتم. گفتم بسه ماندانا وقت نداریم بهتره بریم سر اصل مطلب. گفت باشه. بعد شلوارشو کمک کردم و تا زانوش کشیدم پایین.حدسم این بود که یه لا پایی حال میکنیم و بعد تموم. که با دیدن کس سفید و فوق العاده زیبای ماندانا اب دهنم را افتاد گفتم حیف که این کس لیس نخوره واسه همین طاقت نیاوردم و شلوارش رو کامل در اوردم. افتادم به جون کس نازش که بعد چند لحظه سرم رو بلند کرد و گفت بکن طاقت ندارم کیر میخوام منم اومدم بالا و کیرم رو گرفتم دستم که بمالم به کسش چون فکر میکردم دختره و پرده داره که دیدم گفت زود باش بکن توش رام بازه. منم از خدا خاسته کم کم کردم توش و شرو به تلمبه زدن کردم. چند دقیقه ای که زدم هر دومون اماده ارضا بودیم که با هم ارضا شدیم و من در اوردم و همه ابم رو ریختم رو شکمش. حالمون که بهتر شد بلند شدیم و ماندانا خودشو پاک کرد واسه اینکه ارایشش خراب نشه یه بوس از پیشونیش کردم و لباسمون رو پوشیدم. ولی قبل از اینکه سوتینش رو ببنده یه ذره دیگه از سینه های نازشو خوردم بعد سوتینش رو بستم و رفتم دستشویی. من که برگشتم ماندانا رفت دستشویی و تا اون بیاد یه سیگار تو ایون کشیدم. بعد هم منتظر رسیدن مهمونا شدیم. نکته جالب این خاطره زمانی بود که مهمونا داشتن میرفتن که مهندس تو گوشم گفت این دسته چک ما واسه هر کی اب نداشت واسه تو یکی نون داشت. گفتم واسه چی / گفت اخه رژ رو پیرهنت رو با ماتیک خانوم .... ست کردی. اخ که من سوتی دادم و با اینکه ماندانا گفته بود کتم رو در اورده بودم. از این اتفاق 6 ماه میگذره و ما تو این 6 ماه 8 بار با ماندانا تو خونه خودم و تو هتل در حین نمایشگاه تبریز سکس داشتیم. اخرش اینکه امیدوارم همتون یه سکس توپ با دختری مثل ماندانا داشته باشید.
     
  
صفحه  صفحه 10 از 112:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA