انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 100 از 112:  « پیشین  1  ...  99  100  101  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
یکی از بهترین سکس هام

خاطره از یکی از سکسای خوبم: چون نمیتونم بهترین سکسمو واسه هیچ کی تعریف کنم، چون در واقع اصلا خوب نبوده ولی واسه من و اون کسی که باهاش اینکارو انجام دادم عالی بوده، من الان 26 سالمه و هنوز سه سال نشده که باکره نیستم، اصلا هم عین دخترای دیگه نیستم که خوشحالن که پرده ندارن و راحتن، من حاضرم خیلی چیزا رو بدم که برگردم به اون شب لعنتی که پرده مو زدن نه، بلکه اون شبی که با اون آدم آشنا شدم که یه سال عشق زندگی من بود ولی از هر هرزه ای که میشناسم هرزه تر بود، هرچی عشق و سکس که بهش میدادم براش کافی نبود و باز هم با هزار نفر دیگه بود و منو خورد میکرد و من نمیتونستم دوسش نداشته باشم، ولی بالاخره هر چی بود تمومش کردم، ولی هر کاری میکردم درد دوست داشتن و از دست دادن اون از بین نمیرفت، واسه همین واسه اینکه حتی واسه یه ثانیه یه لحظه یادم بره که چقدر درد نداشتن اون وحشتناکه هر کاری میکردم، من تا حالا مشروب نخوردم و دوس ندارم امتحان کنم، واسه همین نمیتونستم غصه هامو با مشروب خوردن فراموش کنم واسه همین میرفتم تو خیابون راه میرفتم تا میتونستم و اگر با کسی دوس میشدم و اصرار میکرد سکس داشته باشه من باهاش بحث نمیکردم، از سکس با همشون بدم میومد، از بدناشون و حرفاشون و اداهاشون، و وقتی اونارو با اون کسی که قرار بود عشق زندگیم باشه مثلا ولی نبود مقایسه میکردم، از نظر اخلاق و اندازه کیر و نحوه سکس کردن، میدیدم که اون بیشرف به همه این ها سره، تا اینکه دیدم فایده نداره و حتی با سکس با غریبه ها هم این حال خراب من فقط خرابتر میشه، هیچ کی نمیخواست درد منو خوب کنه، همه تا می فهمیدن پرده ندارم، خوششون میومد و به هر طریقی میخواستن که باهام سکس کنم و همشونم بهم میگفتن حشری ترین دختر دنیام و من هیچی نمیگفتم و من فقط گریه میکنم گاهی موقع سکس و به طرفم میگم که از لذته و اون احمقا هم باور میکنن، تا اینکه بعد 5 ماه عشقم مثلا زنگ زد و من مثه روز اول دست و پام لرزید و هر چی نفرت ازش داشتم پر شد رفت، ولی وقتی قرار گذاشتم و دیدمش،دیدم فقط دلم بحال این بچه پایین شهر بیکار بی پول با اون قد کوتاش میسوزه و خنده ام میگرفت که دنیا و آخرتمو به خاطر این آدم که حتی براش احترامم قائل نیستم به باد دادم، یه جورایی اون از کاری که با من کرده بود پشیمون بود و انگار میخواست جبران کنه، منو میبرد بیرون و برام خرید میکرد و سعی میکرد بهم خوش بگذره، یه شب که تنها بودم(و من زیاد تنها میشم، واسه اینکه خونه مجردی دارم با خواهرم و اون شبا شیفته)و من تنهایی شبا از ترس خوابم نمیبره و این هر شب هست، هنوزم، حتی امشب که قراره تنها باشم، هر کی هم باور نمیکنه، میدونم که اثباتش کاری نداره برام ولی نمیخوام تعداد کیرایی که فکر میکنن من کس مجانی و خونه خالی دارم بیشتر شه و هی بخوان منو بکنن، دوس دارم باکره باشم، بهر حال، اون سکسش خیلی خوبه و کیرشم کلفت و درازه و تو دوستیمون هیچ وقت نمیذاشت من کیرشو بخورم و من همیشه تعجب میکردم، چون که اصلا کیرش تو دهنم جا نمیشه و همیشه سرشو براش لیس میزنم، درحالیکه پسرای دیگه با اون کیرای کوچیکشون از ساک زدن من لذت میبرن اما اون نه، خلاصه خونه رو تمیز کردم و خودم رفتم حموم و آرایش کردم و یه تاپ آبی دارم که یه کم بلنده همونو پوشیدم با شرت و سوتین قرمزو شلوار نپوشیدم، عطر زدم و اونم قرار شده بود بره رضالقمه چون من هوس کردم، بگیره ولی بعد تنبلیش اومد و از خونه باقالی پلو با گوشت آورد، برام قسمتای جدید اسپارتاکوسم آورده بود، ریختم تو لپ تاپم و شروع کردیم نگاه کردن، من صحنه های سکس شو خیلی دوس دارم و کلی همیشه با هم بحث میکنیم سرش، چون دوتاییمونم این سریالو دوس داریم، وقتی اومد ساعت 8بود با اینکه من گفته بودم زودتر بیاد، البته من خودم 6 از سرکار میرسم خونه و خوب شد دیر اومد که من به کارام برسم، خلاصه گشنمون شد و سفره رو چیدم و غذارو داغ کردم و قبلش هم کلا یه چراغ روشن بود چون که من دوس دارم تاریک باشه اینجور وقتا و من اون شب برخلاف همیشه اصلا حشری نبودم و واسه همین ازش قول گرفته بودم که مثه دو تا دوست قدیمی با هم باشیم و اونم قبول کرده بود و قرار شد اصلا حرف از سکس نزنیم، وقت شام یه بطری از کیفش آورد بیرون و گفت من واسه اینکه سرقولم وایستم مجبورم مشروب بخورم و قاطی کرد با شربت آلبالو و شروع کرد خوردن و من هرچی اصرار کردم گوش نداد، کم خورد ولی بازم حالش عوض شده بود، معلوم بود، تو دوران دوستیمون هیچوقت پیش من نخورده بود چون میدونست دوس ندارم و من نمیدونستم وقتی بخوره چه شکلی میشه و دوس داشتم بدونم که اخلاقش عوض میشه یا نه، بعد از شام من گفتم هوس کردم شعر بخونم و اون با اینکه همیشه دوست نداره، گفت برو بیار و منم رفتم کتاب حمید مصدق و آوردم و شعر آبی سیاه خاکستری شو خوندم و اونم گوش داد تا اینکه خسته شد و گفت پس اسپارتاکوس چی شد؟ منم گذاشتم که دوباره پخش شه و اون یه بالش گذاشت و دراز کشید رو فرش، خونه ما یه فرش بیشتر نداره و وسایلش کمه، چون من و خواهرم اینجوری دوس داریم هردومون، به من گفت بیا تو بغلم که با هم راحت ببینیم سریالو من گفتم نمیخوام حشریت کنم که بعدا بگی تقصیر خودت بود و باهام سکس کنی، ولی بعد چون لپ تاپ به سمت اون بود و من راحت نبودم بهش گفتم بره اونورتر تا منم بیام دراز بکشم پیشش، رفتم و اون به پهلو بود و منم به پهلو شدم و کونمو کردم تو گودی شیکمشو و اونم دستاشو انداخت دورم، حالا هر کی که حوصله کرده تا اینجاشو بخونه بگم که من قدم 154 و شیکم دارم و بچه که بودم خیلی لاغر بودم اما همون موقع هم سینه های درشتی داشتم و همیشه هرجا میرم حرف از سینه های منه، البته میدونم که همه حسودیشون میشه، چون با اینکه 75B اما نوکش سربالاست و خوشگله و کسم هم تنگه و هر کی که میکنه زود آبش میاد، اصلا هم حلقوی نیست ولی حتی با کیر کلفت هم اگر چند وقتی سکس نکنم برمیگرده به حالت اول و تنگ میشه، در ضمن من لبای خوشگلی دارم، همین، نه میخوام بگم کونم فلانه و نه هیکلم عالیه، اصلا هم اینطور نیست، دوستم هم قدش یه کم از من بلندتره و لاغره، نه زیاد البته و موهاش یه کم کم پشته ولی به خودش که میرسه بد نیست قیافه اش اما کیر خیلی بزرگی داره و حتی وقتی خوابه احساس میکنی از رو شلوار ورم داره و من خیلی باهاش حال میکنم، در ضمن اینکه هر چی مطلب و فیلم راجع به ارضای زنا باشه خونده ودیده و واسه همین روششو بلده و در ضمن از اونجا که با من دوست بوده و سکس داشتیم قلق من و بلده و میدونه که چیکار کنه من حشری تر میشم و لازم نیست بهش بگم کارت درسته چون با هر جا که ور بره و من حال کنم بدنم شروع میکنه به لرزیدن، زود ارضا نمیشم ولی ور رفتن حشری ترم میکنه و بیشتر از سکسم لذت مییبرم و اون اینو میدونه، خلاصه دستشو گذاشت رو سینه ام و من بهش گفتم شیطونی نکن بابا، بذار سریال و ببینیم و اون هم گفت من که کاری ندارم و گفتم آره جون خودت، چند بار دستشو کشیدم و هربار دوباره کارشو تکرار کرد، منم بلند شدم و گفتم بابا بی خیال، تو بخواب من نمی بینم سریالو، بعد گفتم آخه مگه تو نگفتی مشروب میخورم که سکس نکنم؟ یادت نیست قول دادی؟ یادم نیست چی گفت یه چی گفت که من عصبانی شدم و به شوخی پریدم روش و دستامو گذاشتم رو گلوش، اون همون جوری که زیر من بود چرخید و از پهلو به کمر شد و من موهامو نبسته بودم، و موهام ریخت رو صورتش، قبلش که داشت مشروب میخورد من بهش میگفتم اه اه و لیوانشو آب کشیدم و مثلا ادای اینکه نجسه رو در میاوردم و ووقتی داشتیم دسر میخوردیم با اینکه همیشه از دهنشم حتی غذا میخوردم ظرفا و قاشقامونو جدا کردم که یعنی بدم اومده ولی حالا که صورتم جلوی صورتش بود و پاهام لای پاهاش لبمو نزدیک بردم و مماس کردم با صورتش و بعد اون هم آروم سرشو بالا آورد و شروع کرد به بوسیدن و اول آروم و بعد یواش یواش دهنامونو باز کردیم و زبون همو میخوردیم و من عادت دارم وقتی زبونشو میذاره تو دهنم، زبونشو تا ته میمکم و هم دردش میگیره و هم لذت میبره و یه کم که لب گرفتیم، من از روش اومدم پایین و دوباره به حالت قبلی به پهلو شدیم و من پشتمو کردم بهش گفتم که بس کنه، اونم دستشو دوباره انداخت دورم ولی این بار دیگه سعی نکرد با سینه ام ور بره، حالا میدیدم که وقتی مشروب میخوره آرومتر و حشری تر و مهربونتر از همیشه میشه و با این حالتای کندتر از همیشه اش داشتم حال میکردم، بعد اصلا نه خودشو چسبوند بهم و نه سعی کرد دستمالیم کنه، فقط آروم زبونشو می کشید رو لاله گوشم و گردنم و من سست و سست تر میشدم ولی این کارش خود بیشرفش میدونه که چقدر منو حالی به حالی میکنه، ولی من اصلا به روی خودم نمی آوردم و میخواستم هر چقدر میشه بیشتر این کارشو ادامه بده واسه همین سعی کردم بدنم نلرزه که بدونه حشری شدم و به کارش ادامه بده و اون همینجوری گردن و بازو و گوش منو میلیسید و میخورد و آه که تمام بدنم از لذت داشت میترکید، نتونستم خودمو نگه دارم و یواش یکی از پاهامو هل دادم لای پاهاشو اون پاشو بازکردو پای من و بغل کرد ودستشو آورد پایینتر و حالا میتونست بره سمت سینه اما لیسیدنشو قطع نکرد؛ گفتم که کارشو حسابی بلده، واسه همین با اینکه مثلا با چاقی و کس مودار مثلا حال نمیکنه اما وقتی داره باهات سکس میکنه جوری رفتار میکنه که تو بهترینی و یه کاری میکنه که از سکس با اون لذت ببری، چون حس میکنی واقعا داره با بدنت عشق بازی میکنه، اون داشت میخورد و من هم عادت دارم وقتی می بینم طرفم داره مایه میذاره که به من لذت بده منم متقابلا بهش حال بدم، واسه همین دستمو آروم از پشت بردم دور گردنش، من عاشق این حرکتم، آخر سکسیه و اون محکمتر بغلم کرد و یه کم منو چرخوند سمت خودشو و لباسمو داد بالا و سوتینمو باز نکرد اما دادش پایین و شروع کرد به وحشتناک لیسیدن نوک سینه ام و آخ که چه خوب بلده که بخوره، همین الانم حشری شدم، میترسم علیرغم قولم بهش اس ام اس بدم و بگم امشب تنهام و وای چه شود، منم سرمو بردم بالا و شروع کردم با لبام گاز گرفتن و مکیدن گردنش و گوشش و لیس زدن، اونم حشری تر میشد اما باز با همون روالش ادامه میداد و گاهی میگفت میخوام آب کستو بیارم و من فقط لبخند رضایت میزدم چون تو این کارش وارده و حرفی نمیزنه که عمل نکنه، و تا آب منو چند بار نیاره نمیذاره آبش بیاد، من کامل به پشت شدم و اون با پاش پامو بازکرد و کیرش و از رو لباس گذاشت رو کسم، و میکوبید خودشو محکم بهم، وقتی درگیر سکس میشیم، خیلی بدش میاد لباس تنمون باشه واسه همین سریع پیرهن خودشو درآورد و با عصبانیت ساختگی که یعنی نمیتونه راحت سینه هامو بخوره گفت دربیار اینو، منم لوس نشدم و تاپ و سوتینمو درآوردم و پرت کردم اونور، ولی اون شلوارشو تا کیرش حسابی اذیتش نکنه در نمیاره، واسه همین دوباره شروع کرد به لیسیدن همه جای منو من دیگه پاهامو انداخته بودم دورشو آه میکشیدم تو گوشش که میدونم حسابی حشریش میکنه و از کلفتی کیرش میگفتم، بعد یهو اون سرشو از رو سینه ام بلند کرد و لای پام و باز کرد و شورتمو درآورد آروم وبعد با دستاش کسمو باز میکرد و نگاش میکرد انگار داره لذت میبره از دیدنش، من کسمو تمیز کرده بودم چون با اینکه گفته بودم سکس نکنیم اما اصلا دوس نداشتم کار اگه به سکس بکشه، سکس بدی بشه و اون همینجوری به کسم نگاه میکرد و لاش و با انگشتاش وا میکرد، و بعد انگار تصمیم گرفته باشه باهاش چیکار کنه سرشو برد نزدیک و من از ترس اینکه از لذت جیغ بزنم و همسایه فضولمون بشنوه التماس کردم که آآآآآآآآآآه ه نه نه نخور نمیخوام و اون گوش نداد مثل همیشه و سرشو برد اون تو و شروع کرد به لیسیدن چوچولم، وقتی باهم دوست بودیم همیشه میگفت میخوام آبتو بخورم ولی من نمیذاشتم با خوردن آبمو بیاره، ولی یه بار که تو حمومشون سکس کرده بودیم، نشست رو چهارپایه شونو و منو نشوند از روبه رو رو پاهاشو بعد کسمو داد بالا و سرشو آورد پایین و منم کلی خودمو بردم عقب و شروع کرد به خوردن کسم و با اینکه این پوزیشن خیلی سخت بود ولی اون اصرار داشت که کسمو بخوره برام واسه همین انقد از این حرکتش حشری شدم که آبم اومد و داد زدم و گفتم بسه اومد اومد و اون گفت اومد؟ گفتم آره وگرنه بس نمیکرد و گفت دیدی بالاخره آبتو خوردم! خلاصه من خودم و تکون میدم همیشه از شدت لذت خوردن و واسه همین سخته ارضا کردنم از این روش، ولی این بار تصمیم گرفتم لذت ارگاسمو تجربه کنم واسه همین سفت خودمو نگه داشتم دستامو چسبوندم به زمین و پاهامو باز کردم و اون دید که خوشم اومده با شدت بیشتر میلیسید کسم و هیچی نمیگفت و سرشو بالا نمیاورد و من فقط میگفتم آآآآه ه ه ه وااااااااااای چه حالی میده تا اینکه لذتش انقد زیاد شد، تا حالا اینجوری نشده بودم هیچوقت با هیچ کس حتی خودش، که هی پاهامو بالا و بالاتر میبردم و بیشتر از هم بازشون میکردم تا اینکه دیدم واااااااااااای ی ی ی چه لذت وحشتناکی همه بدنم داشت داد میزد لذت و یه دفعه همه بدنم کرخت شد و رعشه تنمو گرفت، چشام بسته شد و پاهام در حالیکه میلرزید اومد پایین و بهش گفتم بس کن مگه نمی بینی دارم میلرزم؟ ارگاسم شدم و اون گفت چرا دیدم عزیزم و اومد بالا و روم دراز کشید و چه حالی داد، چون بدنم سست و کرخت شده بود و داشتم از حال میرفتم و تن اون رو تنم آرومم میکرد....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
روزی که زن شدم عشق

سحرهستم 26سالمه ...
سالها همیشه دلم یه عشق میخواست که حسابی باهاش حال کنم کسی که دوستش داشته باشم وبهش حس قوی داشته باشم چون نظرم اینه که ادم تاکسی رادوست نداشته باشه نمیتونه باهاش یه رابطه ی خوب برقرارکنه....
تابه این سنی که رسیدم چندتایی دوست پسرداشتم که گاهی وقتهاباهاشون بودم البته هیچ وقت نتونستم هیچ لذتی ببرم...چون شایدفقط اونابه فکرخودشون بودندکه حالشون ببرند....



اواخرسال 91 بودکه توی محل کارم بایکی آشناشدم یه پسرخوشگل باچشمهای فوق العاد ه زیباودلفریب...پسرخیلی خوبی بودونزدیک یک ماهی باهم ارتباط تلفنی داشتیم یک شب که باهم صحبت میکردیم من به خاطراونکه اونشب خیلی ناراحت بودم بهش گفتم کاش الان بودی وبغلم میکردی وتوبغلت گریه میکردم ...به محض اینکه من این حرف زدم شروع کردبه دلداریم وگفت اگه بودم بغلت میکردم وآرام آرام نوازشت میکردم تامیخوابیدی ...وبعددیگه سرحرفمون شروع شدودیگه.....


فردای اون روز منو خونه شون دعوت کردو از اونجایی که من خواسته بودم ازش که بهم بگه چه رنگ لباس و چه رنگ ارایشی دوست داره ...اون روز یه لباس سکسی قرمز با آرایش غلیظ با سایه ی آبی براش کردم ....روز عجیبی بود دلهره ی بدی داشتم بعد از اینکه آماده شدم خودم توی ادکلن سکسی که داشتم غرق کردم ورفتم ....وقتی که رسیدم برام یه اب میوه اورد و جلوم نشست و غرق تماشام شد و و و عشق توی چشماش میدیدم ...چشماش برق میزداومد روی کاناپه کنارم نشست و بغلم کردآروم دستاش روی بازوهام میکشید و نگاهم میکرد...من که عاشق چشماش بودم درازکشیدم توی بغلش تاچشماش از رو به رو ببینم...اونم لبهاش روچشمام گذاشت واروم بوسید....وشروع کردم به بوسهای اروم و پی درپی ....از چشمام تا گردنم ....به گردنم که رسیدبوسه هاش تندتر کرد و زبونشم به کمک اورد....خیلی قشنگ وبااحساس گردنم زبون میزدوبوس میکرد...دیگه از خود بی خودشده بودم ....صداش زدم وبهش گفتم لبات میخوام عشقم ووولباهاش گذاشت روی لبهام وشروع کردیم



شاید ده دقیقه ی بودکه لب میگرفتیم دستاش اروم روی بدنم میکشید و لمس میکردداشتم دیونه میشدم واقعامزه ی لذت داشتم میفهمیدم ....همون طورکه بغلش بودم بلندم کردوبردم توی اتاق خواب وباهم افتادیم روی تختخواب ....لباسام درآوردوخیلی بااحساس وعاشقانه به بدنم نگاه کرد...چشماش مست بود..مست ازوجودمن اینومیتونستم بفهمم....شکمم وبوسیدبازبونش آروم رفت به سمت کسم ....همون طورکه اروم زبون میزداطراف کسم رارسیدبه وسطش پاهام بازکردوشروع به لیس زدن کردداشتم میمردم ازلذت ....خیلی قشنگ وسکسی میخوردم...اونقدرکه من هی اروم اروم پاهام بازمیکردم وازش میخواستم منوبکنه....
یادم رفت بگم من تااون موقعه سکس از جلو نداشتم وپرده ام حفظ کرده بودم...


عشقم بکنم ...خواهش میکنم سرش بذارروی کسم.....فقط یه بارمردم ...باالتماس خواهش میکردم...اونم که کیرخوشگل 20 سانتیش راست شده بودوسفت گذاشت دم کسم وهل داد....یه چندباری که زدیه کمی احساس دردداشتم وسوزش...ولی یه کمی که جلورفت دردازبین رفت اروم میکردم ....داشتم جون میدادم زیرعشقم....همه ی بدنم خیس عرق شده بودلذت داشتم میفهمیدم واقعاکه خیلی قشنگ میکردم...شایدنیم ساعتی گذشته بودوهنوزروی هم بودیم تاعشقم به اوج رسیدومن داشت صدامیکردتواون لحظه منم به اوج رسیدم وباهم ارضاشدیم سریع کیرخوشگلش ازمن کشیدبیرون وآبش ریخت روی شکمم ودرازکشیدروی من وغرق بوسم کردمنم سفت بغلش کردم وچشمام بستم ...وباعشقم بعدازیه سکس عاشقانه همون طورکه روی هم بودیم خوابمون برد......
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خيانت دلچسب به شوهر ديوثم

من شادي هستم واين داستان زندگي منه...


هنوز يكسال از ازدواج منو سجاد نگذشته بود كه متوجه شدم آقا با يه دختر ديگه ريخته رو هم!! دنيا رو سرم خراب شد،تمام آرزوهام به باد رفته بود. حالم داشت از دنيا به هم ميخورد آخه من براي سجاد هيچ چيزي تو زندگي كم نذاشته بودم. چه تو خونه داري وچه تو سكس، هر كاري دوس داشت براش انجام ميدادم،براش ساك ميزدم حتي آب كيرشو هم ميخوردم چون از اين كار خيلي لذت ميبرد، بيشتر وقتا از كون ميكرد منو ولي من اصلا اعتراض نميكرم چون واقعا دوسش داشتم و ميخواستم نهايت لذتو از من ببره!
ولي اون بيشرف حروم زاده به من خيانت كرد. اولش تصميم گرفتم خودكشي كنم ولي بعد منصرف شدم وتصميم گرفتم ازش جدا بشم ولي سجاد ابراز پشيموني ميكرد ميگفت گوه خوردم ديگه هيچوقت از اين غلطا نميكنم، بالاخره با وساطت بزرگترا تصميم گرفتم يه فرصت ديگه بهش بدم و زندگيمونو حفظ كنم...
بعد از اين ماجرا سجاد رفتارش با من خيلي خوب شده بود و سعي ميكرد بيشتر به من محبت كنه تا مثلا جبران كنه .اوايل برام خيلي سخت بود كه شبا پيشش بخوابم مخصوصا شبايي كه طلب سكس ميكرد ولي به تدريج سعي كردم گذشته رو فراموش كنم و از زندگيم لذت ببرم.


تقريبا 2 سال از اون ماجرا گذشت ومن ديگه همه چيزو فراموش كرده بودم و حس ميكردم سجادو دوباره مثل روزاي اول دوس دارم. تصميم گرفته بوديم بچه دار بشيم چند باري آبشو تو كسم خالي كرده بود ولي حامله نشده بودم زير نظر دكتر بوديم تا هر چه زودتر بادار بشم.(خدا رو شكر كه نشدم....!)
زندگيم دوباره شيرين شده بود ومن همچنان براش تو سكس سنگ تموم ميذاشتم تا نكنه يه وقت زندگيمون متزلزل بشه ولي چه فايده آدمي كه حيوون صفت باشه هيچوقت درست نميشه!! دوباره بوي خيانت رو حس كردم، آخه خانوما معمولا شامه تيزي تو اين مسائل دارن! يه چيزايي ديدم كه دوباره بهش مشكوك شدم! (اگه بخام همه جزئيات رو بگم خيلي طولاني ميشه)يه مدت زير نظر گرفتمش، گوشيشو يواشكي چك ميكردم، بعضي وقتا كه موقعيتش بود تعقيبش ميكردم تا اينكه بدبختانه همون چيزي كه ازش ميترسيدم دوباره ديدم!! شوهر ديوثم دوباره با يه لاشي ديگه رفيق شده بود. طرف منشي يه شركت بود.
خيلي راحت ميتونستم مچشو روي كار بگيرم ولي اين بار تصميم گرفتم اصلا به روش نيارم ونذارم هيچ كسي از اين موضوع خبردار بشه تا به روش خودم ازش انتقام بگيرم!! درست مثل خودش.آخه اينجور آدما لياقت يه زن سالم ونجيب ندارن!


البته نميگم منم بچه پيغمبر بودم وهيچ خطايي ازم تو زندگي سر نزده بود. قبل از ازدواج چندتايي دوست پسر داشتم وچند باري هم باري سكس نصف نيمه رو تجربه كرده بودم (مثل همه دختراي اين زمونه) ولي از وقتي كه ازدواج كردم با اينكه دختر بينهايت هاتي هستم ولي قسم خورده بودم كه هيچوقت به همسرم خيانت نكم ولي مثل اينكه تقدير من چيز ديگيه بود!
آتيش افتاده بود به جونم. دوس داشتم هرچه زودتر به سجاد خيانت كنم تا بلكه آتيش درونم خاموش بشه! ميخواستم زودتر اون لحظه رو ببينم كه مثل جنده هاي خيابوني دارم به چند نفر همزمان ميدم، اصلا ميخواستم دنيا به لجن بكشم.....
زياد كار سختي نبود،سجاد معمولا ساعت 6يا7 غروب از سر كار برميگشت . من تا اون موقع وقت داشتم.يه روز صبح بعد از رفتن سجاد رفتم حموم وحسابي به تنو بدنم صفا دادم، بعد اومدم بيرون وجلوي آينه هرچي هنر آرايش داشتم رو كردم.انقدر ماليده بودم كه چشام باز نميشد.موهامم كه تازه مش كرده بودمو اتو كشيدم خيلي خوشگلو سكسي شده بودم به قول شما پسرا يه شاه كس واقعي!! پوست من سفيده وسينه هامم نسبتا درشته قدمم متوسطه،يه شورت لامبادا و يه سوتي سكسي قرمز پوشيدم. يه ساپورت مشكي يه مانتوي خيلي چسب وكوتاه با يه شال خوشگل ليمويي.ديگه همه چيز اماده بود براي انتقام!


با اينكه هيچوقت از اين كارا نكرده بودم ولي خوب ميدونستم چكار بايد بكنم.يه اژانس گرفتم براي شهرك غرب.ميدون شهرك غرب پياده شدم، حسابي گيج شده بودم ساعت 11 ظهر بود وهوا خيلي گرم،قلبم به شدت ميزد.خيلي دلشوره داشتم البته يه دلشوره شيرين، چون ميدونستم كاري كه دارم ميكنم درسته!
نگاه مردمو رو خودم حس ميكردم چند نفري هم بهم تيكه انداختن،جوووون ،بخورمت، بكنمت، خانوم قيمت چند؟ عزيزم مكان آمادستا! و از اين جور تيكه ها... مثل اينكه كارو كاسبي جنده ها حسابي رو به راهه!!
كنار خيابون راه ميرفتم چند تا ماشين آخرين مدل جلوم ايستاده بودم يه جورايي ترافيك شده بود،خيلي اضطراب داشتم نميتونستم زياد لفتش بدم چون ممكن بود يه وقت يه آشنا منو ميديد،ديگه دلو به دريا زدمو سوار يه ماشين مشكي كه اسمشو نميدونم شدم.به راننده نگاه كردم يه پسر جوون بود با يه هيكل معمولي قيافشم بدك نبود ولي بوي ادكلنش محشر بود..
اسمش نيما بود.25 سالش بود يعني تقريبا 3 سال از من كوچيكتربود. سر صحبتو باز كرد، كجا ميري جيگر طلا؟ بچه كجايي؟ من نذاشتم بحث زياد طول بكشه يه راست رفتم سر اصل مطلب. بايد خودمو يه جنده حرفه اي نشون ميدادم گفتم ببين عزيزم من براي هر راهي 300 ميگيرم اگه 2 نفر باشين 500تومن!


چشماي نيما از خوشحالي برق زد معلوم بود كه اين رقما اصلا براش مهم نيست.زنگ زد به يكي از دوستاش:الو سلام كامي جون، داداش يه داف مشتي سوار كردم كليد ويلا دستته بريم يه حالي بكنيم 3تايي يا نه؟ فقط شرمنده بايد 250تا پياده بشي...هاهاها..!!!
ظاهرا كامي جونم حسابي تو كف بود چون بلافاصله قبول كرد وما راه افتاديم به سمت كردان(حوالي كرج). تو راه نيما با سينه هام بازي ميكرد چند بارم كسمو ماليد اولش كه دستش به سينم خورد دلم يهو خالي شد ولي بعد از چند دقيقه برام عادي شد وراستش كمكم داشتم حشري ميشدم يه جورايي داشتم لذت ميبردم...
به نظر پسر بدي نميومد ميگفت باباش كارخونه داره وخودشم دانشجوئه.
رسيديم ويلا ساعت حدود 1ظهر بود. كامي اونجا آماده به رزم منتظر بود! البته برخورد خوبي با من داشتن هر چند كه من خودمو براي هر نوع برخوردي اماده كرده بودم ...
گفتم بچه ها من بايد ساعت6 خونه باشم پس بهتره شروع كنيد. بالاخره لحظه موعود فرا رسيد و منو نشوندن روي مبل و دوتايي افتادن به جونم.... در يه لحظه كل لباسامو درآووردن سر از پا نميشناختن ، كامي كه هيكل درشتري نسبت به نيما داشت و كيرشم خيلي كلفت بود موهامو محكم تو چنگش گرفته بود وداشت لبامو ميخورد سوتينمو باز كرد وشروع كرد به خوردن سينه هام نيما هم كه نشسته بود روي زمين شرتمو زده بود كنار و داشت چوچولمو مك ميزد...


واااااي چه لذت رويايي!!! طعم شيرين انتقام همراه با حس يه سكس آتيشي،همش قيافه سجادو تصور ميكردم واز اين كه دارم بهش خيانت ميكردم غرق لذت ميشدم، جيگرم داشت حال ميومد چون چيزي كه متعلق بود به اون ،داشتم به ديگران تقديم ميكردم .داشتم رواني ميشدم صداي آخ اوووخم تو كل ويلا پيچيده شده بود... داشتن تيكه پارم ميكردن همه جامو ليس ميزدن ...
ديگه نوبت من بود هنر نمايي كنم ،دوزانو نشستم جلوشون وشروع كر دم به ساك زدن ،انصافا كيراي خوش تراشي داشتن تا جايي كه ميتونستم كيرشونو ميكردم تو دهنم ، خايه هاشونو ليس ميزدم ، حتي سوراخ كونشونو ليس زدم از اون كارايي كه براي شوهر آشغالم ميكردم.داشتن بيهوش ميشدن بيچاره ها.....
كامي نشست روي مبل من با كس نشستم رو كيرش نيما هم از پشت كرد تو كونم ،اوووف الان كه دارم مينيويسم بازم حشري شدم،دوتايي با تمام وجود تلمبه ميزدن ومن هم از شدت لذت نفسم بند اومده بود . مرتب جاشونو عوض مي كردن....


سكسمون تا ساعت 5 طول كشيد، هر مدلي كه فكرشو بكنيد گاييدن منو. نميدونم چند بار ارضا شدن ولي ديگه يه قطره هم آبم نمونده بود براشون. اونا دراز كشيده بودن رو زمين ومن داشتم آبشونوكه ريخته بود دور كيرشون ليس ميزدم....
بعد از سكس منو تا نزديكي خونمون رسوندن،تو راه حس خوبي داشتم حس كسي كه تونسته حقشو پس بگيره.وقتي رسيدم خونه سجاد هنوز نيومده بود.
اين ماجرا تابستون امسال(تاستون 92) اتفاق افتاد والان حدود6-7 ماه ازش ميگذره. بعد از اون چند بار ديگه هم سكس 3تايي كرديم، كامي چند وقت پيش ازدواج كرد ولي با نيما هنوز در ارتباطم. ماجراي زندگيمو براش تعريف كردم ،هيچ دردسري برام درست نكرد، واقعا پسر خوبيه وخيلي خوشحالم كه اون روز نيما به تورم خورد...
باسجاد هم كه داريم وارد چهارمين سال زندگيه مشتركمون ميشيم كه احتمالا آخرين سال خواهد بود وبعد از جدايي حتما بهش ميروسونم كه عزيزم اون موقع هايي كه داشتي با معشوقت حال ميكردي منم زير يكي ديگ خوابيده بودم....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
لکاته

دستمو گذاشتم پشت گردنش و با يه دست ديگم بازوشو گرفتم، كشيدمش سمت خودم
چند ثانيه زل زدم تو صورتش، لباى قشنگى
اما چشماش....
ميگن ميشه انعكاس روح هر كسو تو چشماش ديد
يه حالت كدر و غبار گرفته داشتن، نگاهش بى حالت بود
نه خوش حال، نه غمگين
....


ياد چشماى اون افتادم، يه برق خاصى داشتن، پر از اميد بودن
هر بار كه تو چشماش نگاه مى كردم يه خوشى عجيبى توى وجودم احساس مى كردم

از اين كه داشتم تو چشمايى نگاه ميكردم كه مال اون نبود، عصبانى شدم
از اين چشماى غريبه چندشم مى شد

-آقاهه هنوز هيچى نشده دارى با چشمات منو ميخوريا!
اين ادا ها و لحن حرف زدن لچرش باعث شد بيشتر ازش بدم بياد
شروع كردم به باز كردن دكمه هاى لباسش
با يه حالت خشنى اين كارو مى كردم، دلم ميخواستم لباسو تو تنش پاره كنم
-معلومه خيلى عجله دارى، يوااااش تر
انگشتمو محكم فشار دادم رو لباش:
+ششششش يه خواهشى ازت دارم، لطفا خفه شو، خب؟ دوست ندارم هيچ صدايى بشنوم! ساكت!
حس كردم ناراحت شد، ولى خب چه اهميتى داره؟
سوتينش مشكى بود، سينه هاى برنزش توش خوب به نظر ميرسيد
يه شلوار جين پاش بود، اشاره كردم درش بيار
يه پوز خندى زد و زيپشو كشيد پايين، هيچى نگفت!
از پوز خندش اصلا خوشم نيومد! به نظرم توهين آميز اومد، لابد ميخواست اون حرفمو تلافى كنه!

زير پيرهنمو در آوردم، پرتش كردم يه گوشه
يه قدم اومد جلو و دستاشو انداخت دور گردنم
صورتشو آورد نزديك، خواست لبامو ببوسه، سرمو كشيدم عقب!



يادم افتاد كه ميگفت
(( آدم فقط چيزيو مى بوسه كه مقدس باشه!))
راست مى گفت! فقط وجود معشوق براى عاشق مقدس بود
و حالا اين زن حق نداشت اين قدر آسون معنى عشقو به لجن بكشه!
به روى خودش نياورد، شروع كرد به بوسيدن گردنم، آروم آروم مى بوسيد
زيونشو ميكشيد رو پوستم و يواش يواش به سمت سينم ميرفت
دست انداختم و سوتينشو باز كردم، همون طور كه زبونشو ميكشيد رو سينم درش آورد!
كارشو خوب بلد بود، ولى متاسفانه تو وضعيتى نبودم كه بتونم لذت ببرم
سرم درد مى كرد





ياد بوسه هاش افتاده بودم،هميشه طولانى و پر حرارت بودن، پر از عشق...

و حالا اين بوسه ها در برابر اونا بى معنى و حتى چندش آور به نظرم مى اومدن!
جلوم زانو زد و انگشتاشو انداخت تو كمر شلوارم و درش آورد
سرشو بالا كرد و بهم نگاه كرد، خيلى بى حالت بهش خيره شدم
نه! نميتونستم بهش نگاه كنم
چشمامو بستم...
خيسى زبونشو سر آلتم حس مى كردم
خوب ساك ميزد، حسابى تحريك شده بودم و از اين بابت از دست خودم لجم گرفته بود،
انگار بدنم تصميم داشت به من، به عشق و به اون خيانت كنه!
بهش گفتم:به پشت حالت سگى بخواب!
مطيع بود! در حالى كه باسنشو با يه حركت موزونى تكون ميداد شورتشو كشيد پايين،
خوابيد و به بدنش يه قوس وسوسه انگيز هم داد
موهاشو گرفتم توى مشتم، سرش كشيده شد عقب
-اخخخخخخخ
+ششششش صداتو ببر
دردش گرفت؟ برام مهم نيست! مگه من كه اين همه درد كشيدم چى شد؟ مگه روح من كه تيكه تيكه شد زمين به آسمون رسيد؟ مگه كسى به فكر من بود؟!
بدون مقدمه خيلى سريع آلتمو فرو كردم و محكم شروع كردم تلنبه زدن، لاى پاهاش خيس شده بود
فقط صداى تنفس نفس زدن و بر خورد بدنامون به هم تو فضاى اتاق شنيده ميشد
سعى ميكرد ناله نكنه! حرف خوب حاليش ميشد


تنش يه بويى ميداد
مخلوط عطر و بوى عرق
بدم اومد! بدن ((اون)) هميشه بوى پودر بچه ميداد! البته ميدونست كه از اين بو خوشم مياد، از قصد به بدنش ميزد!
با يه دستم يكى از سينه هاشو گرفتم و محكم فشار دادم
-آههههه!
+ آرههههههه درد بكش دنيا همينه!

تازه اين كه در مقابل دردايى كه من كشيدم چيزى نيست!
ازت متنفرم
من از هر كسى كه بدنم باهاش يكى بشه و ((اون))نباشه متنفرم!
سريع تر
سريع تر
سريع تر
.
.
.



يه رعشه كل بدنمو گرفت و ارضا شدم....
حس خيلى خوبى سر تا سر بدنم پخش شد، حس خوبى كه ازش لذت نميبردم،
هر چيزى كه يه روز برام مهم بود و ارزش بودو زير پا گذاشته بودم
حالا احساس ميكردم شدم يه حيوون پوچ بى احساس!
يه حيوون پوچ و بى احساس....

****
+عاشقتم پريسا! پرى ماهم، عششششقم!
خنديد و خودشو بيشتر تو بغلم فشار داد دستاشو انداخت دور گردنم و بهم نگاه كرد، برق چشماش ديوونم ميكرد
دستمو كردم تو موهاش و صورتمو بردم نزديك
لبام كه به لباش خورد احساس كردم قلبم تحمل اين همه عشقو نداره
خيلى بيشتر از اون كه بتونم تحمل كنم دوستش داشتم
پر حرارت و داغ همو ميبوسيديم، لباش بهترين طعم دنيارو داشت
لبامون كه از هم جدا شد، آروم تو بغلم بلندش كردم و بردمش سمت اتاق خواب
اونم محكم دستاشو گره كرده بود دور گردنم، حتى اين فشار دستاش واسم لذت بخش بود
گذاشتمش روى تخت و دوباره لباشو بوسيدم
دست كشيدم رو سينه هاش
پوست بدنش مثل مهتاب روشن بود، فقط بدنش نبود اون با وجودش، با نورش شب زندگى منو روشن كرده بود، واسه همين پرى ماه صداش ميزدم!


يهو بى مقدمه پرسيد: راستى يه سوال (اين تيكه كلامش بود) من شنيدم شهوت باعث ميشه شما مردا وقت سكس اصن حاليتون نباشه دختر شاه پريون زيرتونه يا يه ماده سگ! احساساتتون از كار مى افته، فقط به كردن فكر ميكنين اصن احساس ندارين راست ميگن؟!
نميدونم چرا اينو پرسيد؟ يعنى كارى كرده بودم كخ ناراحت شده بود؟
بهش گفتم: پرى ماهم از كجا شنيدى؟ هر كى گفته گه خورده! اصلا اين حرف يعنى چى؟ مگه ميشه؟! كسى كه اينو گفته ارزش انسانو در حد يه حيوون آورده پايين! سكس بدون احساس
يه كار حيوانيه! كسى مه اين كارو ميكنه يه حيوون پوچ و بى احساسه! فقط لذت تن نيست، چيزى كه خيلى مهمه لذت روحه، وقتى روحمون با هم يكى بشه....
لبخند زد و گفت:
–عشقممم ناراحت نشو از دستم، فقط يه سوال كردم!
+ من نميتونم از دست تو ناراحت بشم پريسا!
تو عشقمى، تو هر كارى كنى، هر حرفى كه بزنى واسه من ناراحت كننده نيست!
واسه اين كه اين حالتشو عوض كنم شروع كردم قلقلكش دادن!
بلند بلند جيغ ميزد و ميخنديد!
بهش گفتم: شششش يواش تر لكاته! كل خيابون صداتو شنيدن!
زل زد تو صورتم! ديگه نخنديد!
از اين كه اون طور صداش كردم ناراحت شده بود؟
يهو دستاشو انداخت دور گردنم و منو بوسيد! تعجب كرده بودم!
لباشو از لبم جدا كرد و گفت:
-بهم گفتى لكاته؟ يعنى تو هم منو اندازه ى لكاته دوست دارى؟!


چند لحظه گيج شدم، يعنى منظورش چيه؟! فهميد
- اى بابا! لكاته ديگه!
تازه يادم افتاد! بوف كور.... لكاته! آره هميشه ميگفت اون يكى از بهترين عاشقانه هاييه كه تا حالا خونده!
ميگفت عشق واقعى فقط تو اون كتاب به تصوير كشيده شده!
عشق لكاته و اون!

+ آهااااااا! پريسا خانم من! بله ماه من! من تورو بيشتر از اين حرفا دوست دارم!بيشتر از همه ى دنيا!

لبخند زد، تمام بدنشو بوسيدم، تك تك ذرات وجودش برام مقدس بود و بوسيدنى....
از لذت بردن اون منم لذت ميبردم!
كم كم مسير بين سينه هاش تا لاى پاهاشو با بوسه طى كردم، يه لحظه سرمو بلا كردم و بهش نگاه كردم، خنديد و يه چشمك زد!


كسشو بوسيدم، چند بار بوسيدم از لذت آه ميكشيد، زبونمو كشيدم لاى كسش، ملحفه ى رو تختو چنگ زد، بدنشو پيچ و تاب ميداد ميدونستم ديگه طاقت نداره! آلتمو گذاشتم بين پاهاش و آروم فشار دادم، يه آه بلندى كشيد، ديگه كل آلتم داخل كسش بود، ديگه با هم يكى شده ، بيشتر از لذت جسمى روحمون سرشار از لذت شده بود! آخ كه چقدر عاشقش بودم
دنيا براى من خلاصه ميشد تو آغوشش و من چقد اين دنياى كوچيكو دوست داشتم!

****

بلند شدم رفتم سراغ كيف پولم كه روى ميز بود، دو تا تراول پنجاه تومنى در آوردم و انداختم كنارش رو زمين
-بيا لكا... بيا بگير!
نميدونم چرا اين كلمه از دهنم بيرون اومد! داشتم ديوونه ميشدم! نه! نه! من حق ندارم به كسى غير از اون بگم لكاته!
بلند شد و لباساشو پوشيد، موهاشو با يه كش پشت سرش جمع كرد، مانتوشو پوشيد و پولاشو برداشت
گفت:
- گوش تلخ بودى، ولى خدا بده بركت
بعد بلند بلند خنديد و از در رفت بيرون!
يك كلمه هم حرفى نزدم، وقتى رفت تازه احساس آرامش كردم
اصلا چرا اين كارو كردم؟ چطورى اجازه دادن تنم با تن كسى غير از اون يكى بشه؟
يه دوش آب داغ گرفتم
هنوز سر درد داشتم
آخه چرا پريسا؟ چرا؟
از تو كتاب خونه ى اتاق خوابم بوف كورو برداشتم
(( ولى او دوباره برگشت، آنقدر ها هم كه فكر ميكردم سنگدل نبود، بلند شدم و دامنش را بوسيدم و در حالت گريه و سرفه به پايش افتادم، صورتم را به ساق پاى او مى ماليدم و چند بار اسم اصليشو صدا زدم، مثل اين بود كه صدا و زنگ مخصوصى داشت، اما توى قلبم ميگفتم : لكاته ... لكاته!))
اشك امونم نداد، كتابو پرت كردم رو تخت، انگار صداى خنده هاشو از پشت ديوارا ميشنيدم! هر گوشه ى خونه وجودشو احساس ميكردم
صورتش جلوى چشمام بود
حالت تهوع داشتم
بى اختيار فرياد زدم:
لكاته لكاته....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
تنهای تنها عشــــــق

بعد اون حادثه ی غمناک واز دست دادن پدر و مادرم کارم فقط این شده بود هرروز برم باشگاه سر تمرین و برگردم خونه ولی امروز برام فرق داشت . تو این مدت اصلا مصدوم نشده بودم ولی امروز سر بازی زده بودن تو رون راستم خیلی درد داشتم یاد وقتایی افتادم که میومدم خونه مامان برام جاهایی رو که درد داشت با پماد می مالید ولی الان چی باید تنهایی این درد و تحمل می کردم
سه ماه بود تنها بودم .سه ماه بود بی کس شده بودم نه مادرم پیشم بود که مثل بچه ها نازم کنه نه پدرم پیشم بود که بهم راه و رسم زنگی تو این گرگ بازار زندگی رو یادم بده
اومدم برم تو وان دراز بکشم شاید در پام کمتر شه ولی تا لباسم و در اوردم تلفن زنگ خورد تا از اتاقم بیام جواب تلفن رو بدم قطع شد منم گفتم کون لقش هر کی بود دوباره زنگ میزنه رفتم حموم و تو وان دراز کشیدم که دیدم این دفعه گوشیم داره زنگ می خوره دیگه داشت اعصابم خورد می شد که دیدم رو صفحه گوشیم اسم عمو جهان افتاده ( عمو جهان هم همکار پدرو مادرم بود هم دوست خوانوادگیمون)


سلام عمو جان
سلام پسرم _
عمو جان کاری داشتید
اره پسرم دخترم ندا داره بر می گرده ایران می دونی که من و شیرین امدیم المان سمینار می خواستم خواهش کنم بیاد پیش تو _
باشه عمو جان حرفی نیست ولی فوضولی نباشه چرا نمی ره خونه ی خودتون
_اخه مش قرون و زنش رو فرستادم مرخصی ندا هم که بعد از چند سال داره بر میگرده ایران کلید که نداره بره خونه بعدم پیش تو باشه خیالم راحته تنها نیست هر چی باشه شما دو تا از بچگی با هم بزرگ شدید و می دونم دخترم پیش تو راحته و تنها نیست
اما عمو من الان تو وضعیتت خوبی نیستم این چند ماه فقط به زور قرص خواب می خوابم فکر نکنم بتونم مثل قبل با هم راحت باشیم چون نه من اون باراد چند سال پیشم نه ندا اون دختر بچه ای که خاطرات مون رو با هم می ساختیم
می دونم پسرم ولی این در خواست خود نداست راستی ندا از قضیه پدر و مارت چیزی نمیدونه _
نمی دونم عمو جان هر چی شما بگین چشم
چشمت بی بلا پسرم راستی ندا ساعت 8 هواپیماش میشنه _
چشم عمو جان می رم دنبالش فعلا با من امری ندارید
نه پسرم
پس عمو جان فعلا خداحافظ _
خدانگهدار پسرم


مونده بودم تو کار انجام شده چون عمو جهان و خانوادش تنها کسایی بودن که من داشتم چون هم پدرم و هم مادرم تک فرزند بودن من نه عمو عمه ونه دایی خاله ای داشتم دوست دخترم النازم که بعد فوت پدر مادرم باهاش به هم زدم تا اون دیگه اذیت نشه تو این زندگی من
از تو وان در اومدم و رفتم زیر دوش و به قول مادرم خودم و گربه شور کردم که حداقل بوی عرق ندم
از حموم امدم بیرون به ساعت نیگاه کردم دیدم ساعت 6 رفتم سر کمد لباسام مثل این چند وقت یه دست پیرهن و شلوار مشی برداشتم و با یه کفش ساق بلند پوشیدم و یه دستی به مو هام کشیدم و رفتم از خونه بیرون حالا تو حیات بودم ولی مونده بودم با چی برم با BMW X3 یا 206 . تا اون موقعی که یادم میو ود ندا زیاد ماشین شاستی بلند دوست نداشت ولی من خودم تو این چند وقت X3 خیلی دوست داشتم چون ماشین بابام بود و منو یاد اون می انداخت
بالاخره تصمیم گرفتم با همون برم خیلی وقت بود که رانندگی نکرده بودم سر تمیرنم می خواستم برم بچه ها میومدن دنبالم
سوار ماشین شدم حرکت کردم ضبط رو روشن کردم صدای داریوش پخش شد صدایی که پدرم خیلی دوست داشت و حالا من عاشق این صدا شده بودم


ساعت 7.45 بود رسیدم فرودگاه به تابلو پرواز ها نگاه کردم پرواز رم به تاخیر می شست رفتم بیرون گرم بود ولی من احساس سردی میکردم استرس داشتم نمی دونستم با این حال داغونم ندا رو دیگه کجای دلم جا بدم
بعد 20دقیقه رفتم تو سالن ولی کمال تعجب دیدم پرواز رم به زمین نشسته رفتم طرف سالن انتظار اما هر چی اطراف رو نگاه کردم ندا رو ندیدم
همچنان داشتم با نگاهم دنبال ندا می گشتم که یکی از پشت جلوی چشمام رو گرفت برگشتم و دیدم نداست خیلی از بچگیاش قشنگ تر شده بود (البته منظور از بچه گیاش 16.17 سالگی شه)
سلام خانوم پرستار خوشگل
_ باراد نیومده داری مسخره بازی در میاری
بفرما بیا و تعریف کن اصلا از همون بچگی مثل سگ پاچه ی همه رو می گرفتی
_ خوب حالا بیا وسایل رو بگیر بریم که خیلی گشنمه
مگه تو پرواز غذا نخوردی
_ نه خواب بودم


وسایل رو برداشتم حرکت کردم شده بودم مثل باربرا یه چند دقیه ای دبنال خانم تو سالن را افتادیم تا بالاخره تصمیم گرفتن که همبرگرمیل کنن
_ باراد چرا ناراحتی
غذا تو بوخور
_ پرسیدم چرا ناراحتی راستی چرا خاله و عمو نیومدن نکنه اونا هم با مامان و بابا رفتن سمینار و تو هم تنها برا خودت حالی به هولی اره
اولا وسط غذا صحبت نمی کنن دوما من الان 4 سال تنها زندگی می کنم سوما ......................
_ سوما چی باراد سوما چی چرا داری گریه می کنی
اروم اشک رو صورتم رو با دستم پاک کردم
ندا من برای همیشه تنها شدم دیگه مامان و بابا پیشم نیستن رفتن برای همیشه رفتن
بزای چند لحظه بین مون فقط سکوت بود بعد چند دقیقه بلند شدم صورت حساب رو گرفتم پول غذا رو حساب کردم رفتم بیرون رفتم طرف خروجی ندا هم پشت سر من داشت میومد نمیو نم تقصیر اون بنده خدا چی بود ولی باز دوباره اون سر درد همیشگی اومده بود سراغم اون صحنه لعنتی رو همش می دیدم رفتم طرف ماشین درو برای ندا باز کردم وسایل و ازش گرفتم گذاشتم پشت ماشین خودم سوار شدم حرکت کردم طرف خونه از شانس من ترافیکم خیلی سنگین بود تقریبا ساعت 11.30 رسدیم خونه اعصابم خورد بود بد تر روزای قبل ولی پیش خودم گفتم این دختر چه گناهی کرده بالاخره هر جوری بود خودم رو اروم کردم ندا رفته بود تو خونه ولی من هنوز تو حیات بودم از ماشین پیاده شدم رفتم که وسایل رو بردارم ولی دیدم همه رو خودش تنهایی برده تو



از خودم بدم اومد که چرا همچین کاری کردم تو نرفتم ازتو داشبورد بسته سیگارم رو برداشتم خبلی وقت بود نکشیده بودم قول داده بودم به بابام دیگه سمتش نرم ولی نتونستم سیگار روشن کردم شروع کردم به قدم زدن تو حیات رفتم طرف استخر به اب اروم استخر نیگاه می کردم احساس کردم یکم سبک شده بودم احساس می کردم با سوختن اون سیگار غم و غصه ی منم سوخته دود شده رفته تو حال خودم بودم که دیدم گوشیم داره زنگ می خوره بدو اینکه نیگاه کنم کیه قطع کردم چند دقیقه ای نشده بود که احساس کردم یکی پشتمه برگشتم دیدم ندا داره گریه می کنه بدون هیچ حرفی بغلش کردم
_ باراد خونه خیلی سوت و کوره من تو این چند دقیقه ای که اومدم دارم دیونه میشم تو چطوری داری تحمل می کنی
اروم رو دو دستم بغلش کردم بردمش تو ندا هنوزم داشت گریه می کرد اروم بهش گفتم
خانومی گریه نکن کاری که شده منم باید با این وضع کنار بیام
کم کم گریش قطع شد باز دوباره بغلش کردم بردمش با لباس گذاشتمش تو وان اب گرم باز کردم خودم امدم بیرون براش حوله بردم بعدشم خودم رفتم تو نشیمن تلوزیون نیگاه کردم
_اقای تنبل صبح شده نمی خوای بلند شی
سلام کی خوابم برد


_ دیشب وقتی از حموم در اومدم دیدم این جا خوابی من دیگه بیدارت نکردم رفتم تو اتاق خودم خوابیدم (ندا چون از بچگی زیاد خونه ی ما میومد برای خودش تو خونمون اتاق داشت هیشه وقتی میومد خونمون می گفت این اتا ق خونه ی شما برای منه مامن هم اون اتاق رو برا ی اون همیشه اماده نیگه می داشت)صبحم که بلند شدم برنامه ی غذاییت رو دیدم برات صبحونه درست کردم حالا هم پاشو دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه بخور تو چه جور فوتبالیستی هستی
ندا تو ما رو نمودی باز شروع کردی به گیر دادن
_ بی تربیت نمودی چیه ادم با بزرگ ترش اینجوری صحبت می کنه بدو بدو بلند شو
اقا بگم گوه خوردم دست از سر کچل ما بر می داری
_ حالا باید فکر کنم فعلا بلند شو برو دست و صورتت رو بشور این لباسات در بیار من موندم تو چطوری دیشب با اینا خوابیدی
چشم امر دیگه ای نیست
دست و صورتم رو شستم و رفتم سر میز
_ راستی چرا همه جای این خونه رو سیاه کردی ادم دلش میگیره
تا اونجا یی که من یادمه خانم خانما همیشه از رنگ مشکی خوشش می یومد


_ بله خوشم میومد نه اینکه بردارم کل خونه رو مشکی کنم اونم خونه به این بزرگی رو راستی خودتم باید این لبا س مشکیارو در بیاری
این دیگه چرا من همیشه لبا س تیره می پوشیدم
_ ولی تا اون موقع ای که ما با هم بودیم من همچین چیزی یادم نیست
اره ندا اون موقع بچه بودیم من 15سالم بود تو 16.17 سالت از موقع تا الان 6 ساله گذشته
_ من حالیم نیست راستی باید ریشاتم بزنی
یه لحظه صبر کن فکر کردی مگه تو دست دختر منی که داری انجوری بهم دستور میدی
_ بله اصلا من فقط به خاطر تو بر گشتم ایران و تو این چند سال هم با هیچ پسری رابطه نداشتم که مبادا به تو خیانت کرده باشم
اما من بر عکس تو تا همین چند وقت پیشم دوست دختر داشتم
_ اشکالی نداره بالاخره هر کی یه جوریه مهم اینه که الان تنهایی
تو مطمئنی که می خوای باز دوباره با من باشی اخرین بار که رفتی گفتی دیگه نه من نه تو
_ فعلا وقت مناسبی نیست بعدا در مورد این موضوع صحبت می کنیم ولی فقط اینو بدون هنوزم مثل قدیم میمیرم برات
باشه بعدا در این مورد بیشتر صحبت می کنیم بابت صبحونه ام دستت درد نکنه واقعا خوشمزه بود این ایتالیا رفتن هر چی که نداشت باعث شد آشپزیت خوب شه
_ نامرد مگه اشپزیم قبلا بد بود وایسا ببینم


بعد از یه دنبال بازی حسابی بالاخره یه گاز محکم ازم گرفت که تا یه هفته جاش مونده بود آبرو برای من نذاشته بود . من و ندا روز به زوز به هم نزدیک تر میشدیم حتی موقع ای که مادر و پدرش از المان برگشتند باز هم اکثر اوقات پیش هم بودیم .بعد از برگشت ندا حالم خیلی بهتر شده حتی ندا کاری کرد که من باز دوباره شروع به درس خوندن کردمو باز دوباره رفتم دانشگاه همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا ...................................
_ باراد
هوم
_ بی ادب هوم چیه بگو بله عزیزم
هوم
همه چی تو عوض کردم این اخلاق تو نتونستم عوض کنم
عزیزم من عوض شدنی نیستم
_ که عوض شدنی نیستی نه الان بهت میگم وقتی گازت گرفتم می فهمی
نه نه مگه من چیزی گفتم اشتباه شنیدی من گفتم ای به چشم عوض می شم
_ اهان پسر خوب من فکر کردم چیز دیگه ای گفتی
خب حالا می فرمودید
_ تو توی 2.3 ماهی که باهم رابطمون رو شروع کردیم یه چیزی رو ازم نخواستی
(خودم رو زدم به نفهمیدن می دونستم منظورش سکسه) چی عزیزم
_ خب سکس دیگه
مگه من تو رو به خاطر سکس می خوام
_ اما من سکس می خوام بعدشم تو رابطه همه چیز وجود داره سکسم جزئی از رابطه ی ماست
خب این حرفا یعنی چی
_ اه چه قدر تو خری
اه خر چی بی تربیت
_داری ادای منو در میاری
نه دارم یاد اوری می کنم
_ مسخره از هر فرستی استفاده می کنی تا بحث و عوض کنی
_ ارا من سکس می خوام
خوب بخواه به من چه
_ارا مسخره بازی در نیار بیا سکس کنیم دیگه


ندا اگه گذاشتی دراز بکشیم حال ندارم می فهمی باید همه چی رو ادم به زبون بیاره
_ خیلی بی احساسی اصلا نمی تونی احساسات یه زنو درک کنی
اره اصلا من بی احساسم برو با یه نفر با احساس دوست شو مگه من اومدم دنبالت خود اومدی پیشم
_ به همین راحتی برو همیشه همینجوری بودی اصلا قابل تحمل نیستی ولی ........................
ولی چی ولی چی با تو ام
_ ولی این که من عاشقتم دیوونتم با این همه کارات بازم دوست دارم
دیوونه این همه دعوا کردی که این رو بگی
_ نه خیر این همه دعوا برای این بود که تو بحث و پیچوندی
ندا اون خون چیه رو بلیزت داره از دماغت خون میاد
_چیزی نیست یه خون دماغ جزئیه هر موقع عصبی می شم اینجوری میشم
مطمئنی بلند شو بریم بیمارستان
_بیمارستان برا چی لازم نیست فقط شما باید جریمه بشی
جریمه چرا
_برای اینکه اعصاب منو خورد کردی من این جوری شدم
حتما جریمشم درد داره
_ اخ قربون ادم چیز فهم
یه سوال تو 6 سال ایتالیا زندگی کردی چطوری این همه راحت مثل بلبل فارسی صحبت می کنی
_ بحث و عوض نکن بعدا جواب تو میدم فعلا می خوام با این اقاهه که این زیره بازی کنم
اخر سر کار خودت رو کردی


ندا داشت لباسای خودشو منو در میاورد منم دست به سینه نشسته بودم بعد از اینکه هر دومون لخت شدیم ندا شروع کرد برام ساک زدن اما هر کاری می کرد من هیچ عکس العملی نشون نمی دادم بعد این که ساک زدنش تموم شد امد نشست رو پام و کسشو با کیرم میزون کرد بعد شروع کرد به بالا و پایین رفتن بعد از اینکه خسته شد
_ باراد باشه تو بردی اینو فهمیدم که تا نخوای نمیای میشه تو هم یه کاری کنی خسته شدم (با یه حالت مضلومانه بغضم کرده بود)
دلم براش سوخت اول تو همون حالت شروع کردم به لب گرفتن بعدش بلندش کردمو گذاشتمش رو تختو شروع کردم به خوردن کسش برای اولین بار تو این مدت یه اه بلند کشید و بعد شروع کرد قربون صدقم رفتن
_ اه اره باراد بخور زبونت تو بکن توش جرم بده
همش این حرفا رو تکرار می کرد تا این که شروع کرد به لرزیدن و ارضاع شد ابش ریخت تو سر و صورت و دهنم بلند شدم رفتم صورتم و دهنم رو شستم و اومدم دیدم هنوز از جاش تکون نخورده یه زره بدنش رو مالیدم بعدم بقل دستش خوابیدم
_ ارا مرسی بعد از اینکه اخرین بار با هم سکس کرده بودیم تا الان سکس نداشتم اولشم که داشتم برات تلمبه می زدم خیلی درد داشتم ولی نمی خواستم جلوت کم بیارم ولی یادم رفته بود تو از سنگم سختری و اگه نخوای ابت حالا حالا ها نمیاد
چیزی می خوری برات بیارم
_ نه تو هنوز ارضا نشدی
ولش کن چی می خوری
_ چیزی نمی خورم فقط خوابم میاد


چند روز بعد داشتم از دانشگاه بر می گشتم گفتم برم یه سری به بیمارستان پدرم بزنم خیلی وقت بود اونجا نرفته بودم وقتی رسیم دیدم ندا هم اونجاس و داره با دکتر محمودی که یکی از دکترای غدد بیمارستان بود صحبت می کرد کنجکاو شدم با فاصله از اونا دورادور به شون نگاه می کردم تا اینکه ندا رفت بعدش رفتم پیش دکتر و ازش موضوع رو پرسیدم وقتی دکتر بهم گفت ندا یه تومور بدخیم تو سرش داره همون جا افتادم زمین و بیهوش شدم وقتی چشام رو باز کردم دیدم رو تخت تو بخش دراز کشیدم و بهم سرم زدم بلند شدم پرستار و صدا زدم سرم و کند این قد عجله داشتم نزاشتم یه چسب رو جاش بزنه از بیمارستان رفتم بیرون برام این موضوع قابل هضم نبود چند بار به ندا زنگ زدم ولی گوشیشو بر نمیداشت چند روز گذشت تو خونه نشسته بودم که صدای تلفن اومد
بله
_ الو اقای باراد ......
بله خودم هستم بفرمایید
_ نمی دونم این خبر رو چجوری به شما بگم
چیزی شده
_ من دختر خاله ی ندا هستم متاسفانه ندا دیشب خدودکشی کرده
تلفن از دستم افتاد دور سرم سیاهی میرفت رو دو زانو نشستم
_ الو الو اقا باراد حالتون خوبه


چشمام رو باز کردم دیدم پشت سر هم صدای ایفون میاد اما هر کاری کردم نتونستم از جام بلند شم فقط گریه می کردم بعد چند یه صدای نسبتا بلند از طرف ورودی اومد که بعدا فهمیدم صدای شکستن در بود
_ باراد باراد پسرم کجایی
نایه صحبت کردن نداشتم فقط تونستم گوشی تلفن رو بردارم پرت کنم بعدش تو اون تاریکی دیدم یه نفر داره میاد طرفم چشمام به خاطر گریه کردنم تار بود وقتی چشام رو با دستم پاک کردم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم عموجهان و دو تا پسر که قبلا خونه ی ندا اینا دیده بودم بالا سرم ایستادن اون دو تا پسر کمک کردن بلند شدم عمو جهان بقلم کرد هر دوتایمون باهم گریه می کردیم یکی از اون پسرا برام اب قند اورد عمو جهان بزور تا ته ریخت تو حلقم بعد یه ساعت بعد هر چی گفت بیا بریم خونه ی ما نرفتم اونا رفتن قرار بود فردا ندا رو تشیع کنن کل شب رو با عکس ندا که روی شومینه بود و خاطراتش سر کردم دم دمای صبح بود فک کنم ساعت هنوز 5 نشده بود بلند شدم لباس پوشیدم رفتم بیمارستانی که ندا تو سرد خونش بود ساعت 6.15 بود با کم یکی از دکترای اون جا که دوست بابام بود اجازه دادن ندا رو ببینم سرم رو گزاشتم رو سر ندا شروع کردم بلند بلند گریه کردن تو حال خودم بودم که در سرد خونه باز شد عمو و برادرش اقا جمشید بودن با یه نفر که مسئول سرد خونه بود اومده بودن ندا یه من رو ببرن اون مرده زیپ کاوری که ندا توش بود رو بست و با کمک منو عمو جهان و اقا جمشید گذاشتش رو یه برانکارد ندا رو از در پشتی بیمارستان بردن بیرون گذاشتن تو امبولانس (یا همون نعش کش) بعد بردنش.بالای قبری که ندا رو می خواستن بذارن توش وایساده بودم تنها چیزی که می گفتم این بود که ندا چجوری بی تو زندگی کنم یه ساعتی اونجا بودم که دیدم ندا رو اوردن با فاصله از اونجا وایسادم ندا رو گذاشتن تو قبر . داشتن خاک می ریختن روش .اروم اروم رفتم جلو . زنا و مردا رو کار میزدم که اکثرشون من رو میشناختند کنار قبرش رو دو زانوم نشستم کاری به بقیه نداشتم فقط ماط و مبهوت به اون قبر نگاه می کردم که حالا یه فرشته توش خوابیده بود کم کم رو گون هام احساس خیسی می کردم اره باز داشتم گریه می کردم باز یه عزیز رو از دست دادم باز دوباره تنها و بی کس شدم .



همین جور داشتم گریه می کردم که دو تا دست رو روی شونه هام منو به خودم اورد اطرافم رو نیگاه کردم به جز منو اقوام درجه یک ندا همه رفته بودن بلند شدم بر گشتم دیدم یه دختر بود که دستش رو شونم بود سلام کرد و اون رو میشناختم اسمش نازنین بود دختر خالعه ندا بود تازه یادم اومده بود که این همون دختریه که به من زنگ زده بود سلام کردم گفت باراد خان می دونم این جا مکان و موقعیت مناسبی نیست ولی این نامه رو ندا نوشته وروی مزش تو اتاقش بود روش نوشته بود باراد عزیزم من فهمیدم این نامه بزای شماست اوردم برای شما نامه رو رو داد بهم بدون اینکه چیزی بگم طرف ماشینم رفتم نشستم رو زمین و نامه رو باز کردم
باراد عزیزم وقتی این نامه رو می خونی من دیگه نیستم از اینکه زیر قولم زدم برای همیشه پیشت نموندم معذرت می خوام ولی
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
كس يعني كس معلم زبان سکس با معلم

سلام


من اشكان هستم بيست و پنج ساله از تهران با قد ١٨٠ و وزن ٧٥،داستان رو ميخوام با مقدمه اي راجب خودم شروع كنم كه پسري هستم فوق العاده حشري كه علاقه زيادي به پا و مخصوصاً مانتو هاي جلو باز,مثلاً خدا نكنه من دختري رو تو خيابون ببينم كه مانتوش جلو باز باشه و شلوار جينش به كسش چسبيده باشه سريع حالم بد ميشه.چند سال پيش كه معلم خصوصي زبان داشتم و يه دختر مجرد ٢٣ ساله ميومد تو خونمون و اتاقم بهم تدريس ميكرد به اسم راحله،اوايل كلاس ها و جلسات خيلي خوب بود ولي با مانتو روبروي من پشت ميز مينشست ولي به مرور زمان كنار من ديگه مي نشست و وقتي مانتو از روي پاهاش كنار مي رفت ديگه ديوونه مي شدمو همه فكرم مي رفت كه چي مي شد دستمو ميزاشتم لاي پاهايي كه الان بازه و بمالم،كم كم ديگه خودشم فهميده بود كه وقتي مانتوش كنار ميره من حواسم پرت ميشه و خيلي اون صحنه رو دوست دارم و تو جلسات بعدي پاهاشو بيشتر باز ميكرد و تكون ميداد،قد راحله تقريباً ١٦٨ بود و وزنشم ٥٥ اينا ميشد و سينه هاي تو پر و رو فرمي داشت،يه روز شلوار جيني كه پاش بود لاي پاش ساييده شده بود و پاره بود كه پوست رونش معلوم بود داشتم ديوونه ميشدم دفعه بعديم همون شلوار پاش بود دستتشم گذاشته بود روي رونشو بعد از يكم بين پاش گذاشته بووود و بعضي وقتا انگشته شصتشو رو كسش مي مالوند،ديوونه شده بودمو نفسام داغ تر شده بود،به خير گذشت و رفت تا پس فردا جلسه بعدي كه يه شلوار سفيد پاش بود كه واااي يه شورت آبي از زير معلوم بود،بهش گفتم راحله جان مانتوتو در بيار كه گرمت نشه،گفت ممنون من راحتم اما وقتي رفتم چايي بريزم ديدم مانتوشو در آورده و با يه تاپ سفيد كه سوتينه صورتيش از زير معلوم بود و همون شلواري كه تعريف كردم نشسته،



درس و شروع كرد و منم ديگه پدرشو در آوردم انقدر كه نگاه كردم،اين جلسه قرار بود به جاي ٢ساعت سه ساعت طول بكشه منم با اين تفاسير خوشحال بودم ولي شديداً سرما خورده بودم و كسل داشتم مي شدم،بهم گفت چرا كسلي كه توضيح دادم چرا،بعد گفتم مي شه من يكم دراز بكشم كه قبول كرد ولي داشتيم حرف مي زديم من مي خواستم صحبتو به سكس بكشونم مه بهترين روش ماساژ بود،گفتم اي كاش كسي بودكه منو ماساژ مي داد گفت چرا كه گفتم بدنم كوفتس و بي رمقم،گفت كه من مي تونم ماساژ بدم ولي كامل بلد نيستم فقط در حدي كه بتونم دست و پاهاتو بمالم منم قبول كردم پنج دقيقه اي با دستاي ظريفش ماساژ داد كه من از رو تخت بلند شدم گفتم حالا من مي خوام تورو ماساژ بدم كه از رودروايسي قبول كرد،دراز كشيد اول از نوك انگشتاي پاش شروع كردم بعد اومدم روي پاشو مچ پا و كف پاش كه جوراب پاش نبود،بعد آروم پشت ساق پاشو گرفتم و دست مي كشيدم روش،دستمو از مچ پاش مي كشيدم ميومدم تا بالا يعني پشت زانوش،حالا مي دونستم مرحله بعدي روناي خوش تراشو قشنگشه كه اگه الان بمالم خودم زودتر از اون حشري ميشم تابلوئه مخصوصاً اينكه كون و لاپاشم روبروي من بود مي خواستم شيرجه برم لاپاش،تصميم گرفتم برم سراغ دستاش كه گرفتمشون و باز كردم،براي اينجا هم مثل پاها از انگشتاش شروع كردم و كف دستشو مالوندم و مچ دستشم باز و بسته كردم،تا اينجا خوشش اومده بود و خيلي آروم بود چون ظهر بود يه كوچولو هم خوابش گرفته بود،مرحله بعدي كمرش بود كه از مي خواستم از گردنش شروع كنم تا بالاي كونشو ماساژ بدم،موهاشو از گردنش كنار زدم تا راحت تر بتونم دست بزنم اول از پشت گردنش شروع كردم بعد دستمو بردم روي گلوش ديگه احساس كردم داره بدنش داغ ميشه،اومدم پايين تر كمرشو حسابي مالوندم بعد بالاي كونشودست مي كشيدم يعني دور شورتشو،دوباره دستمو بردم بالاتر ايندفعه بغل سينه هاشو از پهلوي كمرش مالوندم كه صداي نفس كشيدنش بلند تر شده بود به صورت قرينه دستمو از بالا تا پايين رو سينه هاش مي كشيدم كه تو هر رفت و برگشت هر وقت كه به سينه هاش مي رسيدم دستمو بيشتر زير مي بردم راحله هم ابداً مخالفتي نداشت،حالا مي خواستم روناشو بمالم كه ازش خواستم پاهاشو بازِ باز كنه واي لا پاشو كه ميديدم فقط به اين فكر مي كردم كه الان يه كس خيس و داغ عرق كرده اين زيره



،آروم رونشو ماساژ مي دادم كه كم كم دستمو بالاتر مي بردم مثلاً حواسم نيست ديگه آروم رو كونش رفتم اصلاً حرفي نزد منم بيشتر ترغيب شدم كه برم سراغ لا پاش اينجا هم آروم مي مالوندم و حركات رفت و برگشتي كف دستمو به كسش بيشتر نزديك مي كردم كه ديگه سر انگشتام خيلي طبيعي به كسش مي خورد مي دونست راست كردم و مي دونستم خودش خيسه،بهش گفتم برگرد رو كمرت بخواب حالا سينه ها و يه كس روبروي منه،بهش گفتم ببخشيد داره طولاني ميشه ها كه جواب داد من از خودامه،دوباره رونشو مالوندمو رسيدم به گردنو بعد سينه هاش اول آروم دوره سينه هاشو (هنوز تا اينجا اصلاً لباسشو در نيا وردم)مالوندمو بعد كامل رو سينه هاشو گرفتم،يه بمال بمال مشتي كردم،حالا داشتم روي شكمشو دست مي كشيدم و نافشو مي مالوندم مه اومدم دور شلوارشو كه يكم از شورتشم معلوم بود رو مالوندم حالا ديگه يواش يواش به كسسسش نزديك تر مي شدمو يهو خودش تاپشو دراورد منم خوشحال افتادم به جون شكمشو بعد دكمه شلوارشو باز كردمو و زيپشم كشيدم پايين كه واااي حرارت كسش و بوي كسش حس مي شد،عالي بود،تو همين حالت دستمو رو شورتش گذاشتو كسشو مي مالوندم،ديگه رامِ رام شده بود شلوارشم كشيدم پايين يه زبون سرتاسري از پايين پاش تا بالاي رونش كشيدم سوتينشم باز كردم شورتشم از پاش دراوردم،بالاي كسش به صورت مدل دار مو داشت ولي روش نه،نوك ممه هاشم راست شده بود،سرمو گذاشتم بين پاهاش اول آب كسش كه اومده بود و خوردم،سفيد ليز ولي شور نبود و بوي خوب مي داد،



لاي كسشو باز مي كردم مي خوردم چوچولشو بين لبام گذاشتمو مي خوردم،منو بالاخره بلند كرد و كيرمو دراورد و حسابي ساك زد خودم قبل از ساك راست كرده بودم حالا اينم ساك زده ديگه چي شده اين كير ما چوبِ چوب،دراز كشيد و كيرمو رو كسش گذاشتمو واسم تنظيم كرد كيرمو گذاشت روي سوراخه كسش و آروم فشار دادم يه نفس عميق كشيد و چشاشو بست تا اينكه تا ته بكنم تو تلمبه مي زدم بهش گفتم كي اوپن شدي كه گفت ٨ماه ميشه،ديگه فكرم داشت مي رفت كه كونشو بكنم،ديدم سوراخه صورتي و تميز نميشه از خيرش گذشت رفتم روغن بچه آوردم كلي چربش كردم حتي داخل اون سوراخه تميزو خوش بو ام ريختمو مالوندم تا اينكه يه انگشتمو دادم تو بعد دومو سومي،خب دردش ميومد ولي مي دونستم موقته،خلاصه كيرو گذاشتم رو سوراخش خودشم كونشو سمت من فشار مي داد كه رفت تو چه صداي خوبي مي داد چه حاله خوبي داشتم،دوست نداشتم تند تند تلمبه بزنم مي خواستم هر بار ورود كيرمو حس كنه يعني كيرو كامل در مياوردم بعد آروم تا ته مي كردم كه حركت آروم كيرمو داخل كونش حال بده،و بعد از ٤-٥ دقيقه آبم اومد ... اونم ارضا شده بود.
تشكر.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ٰٰٰٰگاییدن دختر دبیرستانی خیلی خوشگل

یه روز عصر از خونمون را افتادم سمت یکی از پارکای بالاشهر که دوستمو ببینم. بعد از خوش و بش و دور زدن اطراف پارک چشمم خورد به یه دختر خیلی خوشگل سفید که داشت تو محوطه اسکیت پارک، اسکیت بازی میکرد. دور و برو که نگا کردم دیدم که کل پسرای پارک دخترای خوشگل دیگرو ول کردن و همه تو کف اینن. به دوستم گفتم این دختره کیه. گفت اسمش "سالومه" اس. مهرماه میشه سوم دبیرستان. هفته ای یه بار میاد اینجا و خیلی وقته پسرا دنبالش هستنو فقط میان اینجا که مخ اینو بزنن. کلی هم خواستگار داره و به هیشکی هم پا نمیده. هرکی ام میره سراغش میگه برو گمشو و خیلیم مغروره، بی خیالش شو. 5 دقیقه بعد دختره با دوستاش خدافظی کرد که بره خونشون. با همون اسکیتش راه افتاد که بره دوستاش بهش گفتن اسکیتتو خراب نکن، گفت به درک، یکی دیگه میخرم. به دوستم گفتم من میرم دنبالش گفت نرو بی فایدس. به اینهمه خواستگارو پسرای مایه دار پا نداده اونوقت به تو پا بده؟ من گفتم میرم َسراغش زود برمیگردم.
افتادم دنبالش رفت توی کوچه. کوچه های بالاشهر بودو شدید خلوت. همین که رسید ته کوچه و خواست بپره رو پیاده رو یهو بدجور خورد زمینو آه و نالش بلن شََد. هم پاش هم کونش بدجور خورد به گوشه ی جدول. من زود رفتم سراغش. گفت پام خیلی درد میکنه، دستمم زخم شده. دخترک سوسول دستش یه زخم خیلی کوچولو برداشته بودو داشت آه و ناله میکرد! گفتم بذار کمکت کنم، گفت دس نزن. بهم برخورد و با اخم گفتم دختر نمی تونی راه بری هیشکیم نیس بذا کمکت کنم، هیچ کاریم بات ندارم. بعد دستمو انداختم دور گردنشو بلندش کردم. همینطوری ماتو مبهوت نگام کردو چیزی نگفت. کلیدو از جیبش درآوردو درو باز کرد. گفت مرسی. گفتم تا داخل خونه میرسونمتو تحویل مامانت میدم. گفت مامانم بیرونه، کسی خونه نیس. رفتیم داخل خونه، دم در اسکیتاشو واسش درآوردمو رفتیم داخلو نشوندمش رو تختش. با قیافه ی حق به جانب گفت مرسی دیگه، خدافظ! همشم آی پام آی پام میکرد. گفتم بذار ببینم پات چی شده. گفت لازم نکرده خودم می بینم. الکی گفتم من دانشجوی پزشکی ام و بهش گفتم بذار ببینم شاید پات مو ورداشته. ساپورت پوشیده بود. خیلی جدی و مطمئن بهش گفتم: هرجا من دس زدم درد کرد بهم بگو! دیگه واقعا باورش شده بودو فک میکرد که من یه پسر سر به زیرم که پزشکی میخونمو قصدم خیره! مچ پاشو گرفتمو گفتم درد میکنه گف نه، اومدم بالاتر ساق پاشو آروم آروم میمالیدم گفت آره. زانوشو هم همینطور . اومدم بالاتر پاهاش لرزیدو آروم آروم جاهای مختلف رونشو به بهانه پیدا کردن جای درد می مالیدم که وسطا میگفت اینجا درد میکنه ولی من بازم ادامه دادم و دستمو بردم جای خمیدگی نزیک کس. یهو لرزیدو لبشو گاز گرفتو چیزی نگفت، فهمیدم حشری شده. آروم دستمو بردم سمت کسش ، بدنش شدید تکون خوردو دستشو گذاش رو دستم گفت چیکار میکنی؟ تو چشاش نگا کردمو شرو کردم به مالیدن کسش. صداش بلن شد که آی نکن دستتو بردار، من محکمتر کسشو میمالیدمو اون دو سه باری گف نکن دستتو بردار و هردفه صداش آهسته تر میشد تا این که دیگه چیزی نمی گفت و فقط آی آی میگفت. دستشو از رو دستم برداشتو لای پاشو یکم باز کرد. منم دستمو از رو کسش برداشتمو زود از زیر ساپورتش و شورتش رد کردمو تا به خودش بیاد از زیر شرتش دوباره شروع کردم به مالوندن کسش. حشری حشری که شد یهو ساپورتو شورتشو با هم تا نصف پاهاش کشیدم پایین. با صدای بلند گفت چیکار میکنی؟ سرشو بلن کردو خواست بلن شه که شلوارشو بکشه بالا که من زود دهنمو گذاشتم رو کسش و کل کسشو جا دادم تو دهنمو محکم تو دهنم فشار دادم که سرشو دوباره گذاشت رو تختو جیغ کشید. شرو کردم به مکیدن گوشتای کسش. داشت دیوونه میشدو میگفت واااای وااااااااای. سرمو بلن کردم تا شلوارشو کامل درآرم که داد زد بخووووور بخوووور . شلوارشو درآوردمو بازم شروع کردم به خوردن کسش. همزمان یه نیم نگاهی به بالا داشتمو دکمه های مانتوشو به زحمت باز کردم. بلن شدم دستمو از پایین پیراهنش ردکردمو پیراهنو سوتینشو دادم بالا و پستونای تپلو سفیدشو که دیدم محکم با دستام گرفتمو فشارشون دادمو شرو کردم به خوردنشون. بعد بلندش کردمو لباساشو از تنش درآوردم. زود لباسای خودمم درآوردم که کیر راس شدمو دید. گفت وای چه بزرگه! تا حسش نپریده دهنمو گذاشتم رو کسش که به اوج حشری بودن برسه. با خودم گفتم زیباترین دختر دنیا لخت جلوته، همه آرزوی همچین لحظه ای رو دارن، بکنش! فرصتو از دست نده! بکنش! بلن شدم یه پاشو بلن کردم گذاشتم رو شونم. کیرمو بردم سمت کسش. گفت میخوای چیکار کنی؟ نذاری تو! گفتم نه دارم میمالم به کست. بردم سمت سوراخ کسش. به سوراخ کسش یه لحظه مالوندمو کیرمو فشار دادم تو کسش. چشاش از حدقه زد بیرونو داد زد آآآآآآی. سرکیرم رفته بود تو. بیشتر فشار دادم و یهم ساقه ی کیرم تا نصف رفت تو کسش. سالومه هم یه جیغ و داد بلند زد: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی..... . یکم آروم کیرمو عقب جلو کردمو کشیدم بیرون که خون ریخت بیرون. با ترس نگا کرد زود با زیرپیراهنم که کنار تخت بود پاکش کردم. گفت وای پردمو زدی! گفتم هیچی نیس فداتشم، لذت ببر از سکسمون و ببین چجوری میگامت! تا بخواد حرفی بزنه کیرمو گذاشتم لب کسشو گذاشتم توش. شرو کردم به عقب جلو کردن تا کسش باز شه. اونم داد میزد آی آی خیلی کلفته خیلی کلفته! بلندش کردم نشوندمش بغلم پاهاشو انداخت دور شکممو دستاشو گذاشت رو شونه هام. یه ذره کونشو بلن کردمو کیرمو گذاشتم تو کسش. شرو کردم آروم آروم بالا پایین کردنش که یهو کیرمو تا ته کوبیدم تو کسشو جیغ بلندی کشید. حالا دیگه فقط خایه هام بیرون مونده بود. شرو کردم به بالا پایین کردنش. یکم بعد سرعتشو زیاد کردم. حالا دیگه با قدرت و تن تن داشتم تو کسش تلمبه میزدمو اونم شدیدا آه و ناله میکرد. داد زد گفت یواش، توروخدا یواش! ولی من برعکس سرعتشو بیشتر کردم. کیر کلفتم تن تن تا ته میرفت تو کسشو تا نزدیک سرش میومد بیرونو میرفت تو. خیلی خیلی خیلی لذت بخش بود و باورم نمی شد که یه همچین دختر با کلاسو سوپرخوشگلیو که اونهمه خواستگار پولدار داشتو به هیشکی پا نمیدادو مغرور بود داشتم مفت و مجانی حسابی میگائیدمو هرکاری که دلم میخواست میتونستم باهاش بکنم. به همه جای بدنش میتونستم دس بزنمو کیرم هم وسط بدنش تا ته تو کسش بود.
همونطوری که داشتم محکم بالا پایینش میکردمو دستاش دور گردنم بود، تو چشام نگا کردو دهنمو گذاشتم رو دهنو لبای خوشگلش. با تمام وجود شروع به خوردن دهنو لباش کردم. با دستامم همزمان به پشتشو همه جاش دس می کشیدم. چنان محکم کیرمو میکوبیدم تو کسش که صدای برخورد خایه هام به کسش تو اتاق پیچیده بود.
یکم بعد کیرمو درآوردم. خوشگلترین دختر دنیا دراز کشید رو تخت، پاهاشو بلن کردمو از مچ پاهاش که ناخوناشو بلن کرده بودو لاک صورتی پررنگ زده بود، گرفتمو کیرمو گذاشتم تو کسش. محکم و وحشیانه کیرمو تا ته میکوبیدم تو کس ترو تازش.
میدونستم که قرصای HD واسه جلوگیری از بارداری میفروشن که تا سه روز بعد از سکس مهلت هس که طرف بخوره و خیلیم خوب جواب میدن. پس گفتم عب نداره از دفه بعد کاندوم میارم. این دفه رو حال کن.
همونجوری که سکس میکردیم از دستاش گرفتمو دوباره مثل حالت اول نشوندمش تو بغلم، با عشوه نگام کرد. منم به کل بدن سفیدو نازش نگا کردمو به کسش نگا کردم که کیرم توش بود. تلمبرو که را انداختم شروع کرد به آخ و اوخ کردن و داد میزد که جرم بده وای منو بگا. محکم دستشو دور گردنم انداخته بود. من محکمتر میگاییدمش و هی سرعت تلمبمو بیشتر میکردم تا اینکه چنان با قدرت میگاییدمش که دادم بلن شده بود. من ممتد داد میزدم اونم ممتد جیغ میزد و کیرم با سرعت تا ته میرفت تو کسشو خایه هام میخورد به گوشتای کسشو صداش شدیدا پیچیده بود تو اتاق. تو همین وضعیت جیغ و داد ارضا شدم و تموم آبمو پاشیدم تو کسش. هردومون یه دادو جیغ اساسی زدیمو حالا که ارضا شده بودیم یهو زدیم زیر خنده و چسبوندیم به هم. بعد ولو شدیم رو تخت. بعد پرسیدم چطور بود. چشاشو بستو گفت عالی بود عالییییییی. گفت تو چی؟ حال داد بهت؟ گفتم محشر بود محشر! یهو برگشت بهم نگا کرد گفت: دوست دارم! منم تو دلم یه نیشخند زدمو گفتم منم دوست دارم.
یهو گفت وای یکم دیگه مامان بابام میرسن. بلن شدیم لباسامونو پوشیدیم. شمارشو گرفتمو رفتم خونه. از اون به بعد تا آخر پیش دانشگاهیش کلی باهم سکس داشتیم که بعدش مامان باباش واسه ادامه تحصیلش بردنش کانادا. بهرحال من عشقو حالمونو حسابی کردمو تا جایی که جا داشت سالومه خانومو گاییدم!
     
  
مرد

 
بهترین سکس دنیا با بهترین مرد دنیا

من شقایقم20سالمه.این یه داستان واقعیه از عشقی که واسه تک تکتون آرزومیکنم منوبهراد توی تاترباهم آشنا شدیم بهراد میخوند وگیتارمیزدووضع مالی خوبی هم داشت اما نه از قبل باباش وووخیلی خیلی هم خوشتیپ بود قدبلندی هم داشت واسه همین خیلی از دخترا دنبالش بودن ولی بهراد مال من بود منو بهراد3سال بود ک باهم بودیمو توی این 3سال ارضاش میکردم اما نه از جلو.خیلی عاشقش بودم.



یه روز توی فروردین ماه بود بهراد1ماه برای کاری رفته بود شیراز1ماه ندیده بودمشو فقط از پشت تلفن واسه هم پرپرمیزدیم بهراد بعد1ماه برگشت منم باعجله رفتم که ببینمش وقتی دیدمش پریدم تو.بغلش اونم محکم بغلم کردوگفت خیلی دلم برات تنگ شده بود بزغاله (: وشروع کردبه خوردن لبام از شدت دلتنگی نمیفهمیدیم داریم چیکارمیکنیم زبونشو توی دهنم میچرخوند.لذت بخش بود.بهرادبکس کارمیکرد واسه همین زورش خیلی زیادبود منو.بغل کردو انداخت روی تخت لباسامو درآورد وخودشم لخت شد اول روی مثانمو.بوس کردو.اومد بالا شروع کرد به خورن گردنموسینه هام وقتی سینه هامومیخورد حس میکردم خون باسرعت تورگام حرکت میکنه کیرشو گذاشته بودلای پام.به شدت عرق کرده بود.وقربون صدقم میرفت وقتی صدای آه وناله من بلندشدلبشو گذاشت توی دهن من منم باتمام نیرولبشو میمکیدم.منوبه پشت خوابوند دست.چپشو داد زیر سینه هام دست راستشم لای پام بود ومیمالوند.



گردنمم کج کرده بودمو لبمومیخورد خیلی لذت داشت اصلا نفهمیدیم چی شد که بهرادکیرشو کردتو.واژن من وای چ دردی داشت یکم عقب جلوکرد امابازم دردداشت امالذت بخش بهراد میگفت چقدرتنگی تودخترولی ازخونریزی خبری نبود بهراد گفت حتماارتجاعیه.خواستم واسش ساک بزنم اما گفت نمیخواد ولی من چون میدونستم دلش میخوادو فقط واسه من میگه نه شروع کردم به خوردن کیرش بعضی وقتادندونم میگرفت ودردش میومد اماهیچی نمیگفت دست منوگرفت خوبوندم روشکمشو لبمو میخورد وانگشتش تاانتهاتو.واژن من بود وقتی ارضا شدآبشو.ریخت روی شکمموسینه هام منم کشیدمش سمت خودمو آبش به همه بدنم مالید منو خوابوند توبغلش وسرمو گذاشتم روسینشو دستمو.روی شکمش اونم دستمو گرفت وبرد طرف کیرش گفت اینو بگیر وشروع کرد تعریف از سفرش ولب گرفتن از من.از لب خسته نمیشد. منم گازش میگرفتم خیلییییی دوسش داشتم.باز کیرش آنتن داد اون روز 3 بار کرد حالا حال منو تصور کنید.وقتی رفتم خونه تازه اونموقع خونریزیم شروع شد عجیب بود که چرا همون موقع خون نیومد قضیه رو به بهراد گفتم اونم گفت نترس من پشتتم.



چندروز بعد خانواده من متوجه شدن قضیش مفصله زنگ زدن بهراد بیاد خیلی ترسیده بودم من داشتم گریه میکردم اونم به جای ترس و فرار کردن اول منو ساکت کرد بعدشم گفت من عاشق دخترتونم هر وقت اجازه بدید باخانواده میام.خلاصه این شد که بهراداومد خاستگاریو ما نامزد کردیم اون موقع که زنش نبودم اونجوری بود حالا که زنشم دیگه خودتون تصور کنید هنوزم شبا موقع خواب کیرش تو دستمه خوابیدن تو بغل بهرادو بیدارشدن تو بغل اون وقتی که صبحا شروع میکنه به لب گرفتنو صبح بخیر میگه لذت بخش ترین حس زندگیمه. واسه خوشبختیمون دعاکنید.مرسی
     
  
مرد

 
خیلی‌ خوش گذشت

مهنازهستم 36 ساله كه اين مسئله سكس از زماني كه ياد دارم دراولويت همه حس وغريزه هام بوده ميخوام يكي از خاطراتم وبراتون بنويس-18سالگيم بودمنم كه شهوت تمام فكروقتم وبخودش مشغول كرده بود با يكي از جووناي روستا رابطه حسنه ايجادشده بود اماچون اون ازازدواج حرف ميزد فقط نامه رد و بدل ميكرديم تابستون شد و دوتا از خواهرام بابچه هاشون اومدن خونمون توي بچه ها رضا كه چون هم خوشكل و هم رازنگه دارخوبي بودباهاش ازبقيه بيشتر اياق بودم ايندفعه هم احساس كردم اونم تغييراتي كرده شب بعداز كلي غيبت وحرف زدن باخواهرام رفتم تواتاقي كه بچه ها قبلاخوابيدن وطبق روال گذشته چون عادت دارم بغل ديوار جام باشه رفتم تو رختخوابي كه كنار ديوار بود كه ديدم رضا بغلمه مثل دفعه هاي هميشه با قربون صدقه اش ازش خواستم كه برام جا بيشتر باز كنه كه اونم انگار از خواب پروندمش جابجاشدو با درازكشيدنم كنارش خودشو تو بغلم كردو دستشو دور گردنم براي منكه عادي بود چون هميشه اينطور بهم ديگه ابرازمهر و محبت خاله و پسر خواهري روميكرديم



توي افكارخودم غوطه ور بودم كه رضا توي خواب باحركتي كه بااووم م گفتن همراه بود دستش سرخوردورو سينه ام افتادبرام طبيعي بودامااحساس كردم تو بدن رضا يه لرزشي هست خودموبه خواب زدم چنددقيقه اي گذشت كه ديدم دوباره باهمون روش يعني من خوابم خودشوچون به پهلو روبهم خوابيده بوديم بدنشوكامل بهم چسبوندوتوقسمتي كه خودمن بزورخودمونگه ميدارم احساس كردم رضا ازقسمت وسط كه كيراون وكس من بودداره بيشتربه طرفم فشارش ميده كه شهوتم مثل مارزخمي بيدارشدوقدرت برخوردي عاقلانه رو ازم گرفت چنددقيقه كه گذشت احساس كردم رضا اون قسمتي كه بهم چسبونده بودرويكم عقب كشيدكه يك لحظه ازهوسي كه به جونم افتاده بود ميخواستم بكشمش بطرف خودم كه احساس كردم آروم دستشوبردسمت كيرشوانگارداره يه كاري ميكنه شهوت داشت ديوونم ميكرد كه دوباره رضا با يه اوم م گفتن ويعني خوابم دوباره خودشو بهم چسبوندكه باچسبيدنش احساس كردم كيرش كه برام كلي تعجبم داشت-كه اينقدري شده رولاي كسم ازرو لباس هردومون احساس كردم كه ديگه آمپرم حسابي زده بودبالا



باگذشت چنددقيقه خيلي آروم عقب وجلو اومدن كيرشولاي پام احساس كردم كه خودم حرارت و خيس شدن كوسم داشت ديوونم ميكرد تنهاراهي كه به ذهنم رسيداينكه-غلط بخورم وكونم وبطرفش كنم چون ميدونستم هم-رضا ديگه تاكارشوبه نتيجه نرسونه دست بردارنيست هم خودمم باانگشت به كوسم يه حالي بدم كه ديگه داشتم منفجرميشدم به روش خودرضا اومي گفتم وخودموبر گردوندم درحين غلط خوردن كونموچسبو ندم به همون جايي كه رضا كيربلندشدش منتظر بودنيم ساعتي تكون نخوردكه داشت منو عصباني ميكردكه تكون خوردن كيرشو لاي شياركونم احساس كردم او نموقع شلوارسندبادي كه ليزونازك بودمد شده بودبنابراين كيرش براحتي لاي شياركونم تااونجاكه فشاربجلوميدادانگار لخت هستيم بهم حال ميداددستموبردم ازتوشرتم داخل كه انگشتموبه چوچولم كه زدم توي عالم سكس وشهوت رهاشدم وخودمويواش بسمت عقب فشار ميدادم كه ديدم-رضا براي اينكه-ازبيداربودنم مطمئن بشه احساس كردم بي حركت مونده منم چون ميخواستم تاآخرشو بريم باعقب وجلو كردنم جراتشوبيشتر كردم دستشواوردو شلوارسنباديموبسمت پايين كشيدخودمم با كمكي كه بهش كردم يه لحظه به خودم اومدم چون نوك-كيررضا به چوچولم ميخورديگه تواون-اوج شهوت براي من فقط بيشتر لذت بردن مهم بود كه بسمت رضا برگشتم ازخجالت بيچاره نميدونست چيكاركنه فورالبهامو به لبهاش چسبوندم ومكيدن دوطرفه اي براه انداختيم كه هيچ وقت ديگه-اون لحظات وتجربه نكردم



رضا روش بازشده بودمنوتوي بغلش گرفت و با يه غلت اومد روم خوابيد تاپمو داد بالا و با زبونش از روي نافم شروع به ليس زدن-كردتو همين حينم-بادستش شلوارمو تا زير زانوم كشيد پايين منم سينه هامو ازسوتين آوردم بيرون و با نوكشون كه لاي انگشتام ميگرفتم برا خوردن امادشون ميكردم كه زبون رضا از دور نافم بسمت پايين ميرفت چون برا اولين بار چوچولم نوك زبون بهش خورد چنان ازخودبيخودشدم كه فقط قربون صدقه رضا ميرفتم و سرشو به كسم فشار ميدادم ازكسم چنان حرارت وآبي ميريخت كه ازنشتي خيسي كوسم سوراخ كونمو وقتي رضا نوك انگشتشوبسمتش برد چون چوچولم و داشت ميك ميزدتا به سوراخ كونم رسيد باميك زدن انگشتش بهش فهموندم كه چقدرهوس كردم امشب اون كيرشو فروكنه توش خيلي زودم متوجه شد توي همون حالت جلوم رو زانو نشست-و با انگشت با چوچولم بازي ميكردكه ديگه ازشهوت كوس وكونموجلوش بالاو پايين ميكوبيدم نوك كيرشودم كوس پف كرده وخيسم احساس كردم كه يك لحظه ميخواستم خودموبسمتش فشاربدم كه تاته تو كوسم كيرواحساس كنم امارضا نوك كيرشووقتي ازسمت بالابردپايين باهمون ليزي كوسم نوك كيرشوگذاشت درسوراخ كونم براي اولين باربودكه برا فرورفتن كيرتوي كونم لحظه شماري ميكردم يه فشاركه داداحساس كردم دارم ازوسط چاك ميخورم



كشيد بيرون اماباتمام دردش خودم سوراخ كونمو گذاشتم روكيرش كه بايه فشارتاته كيرشو توكونم فروكرد دردش زيادبودامانميدونم چه حسي بودكه دلم ميخواست بكشه بيرون ومحكم فروكنه توكونم خودم باعقب وجلوكشيدن رسوندم كه چي ميخوام كيرشوكشيدو به روشكم خوابوندم ازگرميش احساس كردم كه باآب دهان سوراخ كونموليزش كردنوك كيرشوكه در سوراخ كونم احساس كردم خودمم باسنمو بسمت بالابردم كه ايندفعه بيرحمانه يه باره تا آخركيرشوفروكردتو كونم-كه-صداي آخم واگه ديروقت نبود كاردستمون ميداد رضا تلمه ميزدومنم زيركيرش واقعه داشتم لذت ميبردم از تندتندشدن صداي نفسش واينكه كيرشو كشيدبيرون ونذاشتش دوباره تو كونم فهميدم داره ارضاء ميشه كه كلا وتنهاصحبتمون اونشب همين بودكه بهش گفتم ادامه بده بريزتوكونم دوباره با فرورفتن كيرش توي كونم دلم ميخواست هيچ وقت اين حالت تموم نشه كه بافشار دادن تا آخر و داغ شدن توي كونم اولين آب كيرو تو بدنم احساس كردم-رضا كمتراز يك دقيقه منو طاق باز كردو چوچولمو توي دهانش كشيد ميك ميزداز تو كونم احساس كردم داره آبي كه ريخته بود توش داره ميادبيرون بالاوپايين كردن همون قسمت كوس و كونم باعث شديه ليزي لاي شياركونم احساس كنم رضام انگشتشوگذاشت در سوراخ كونم كه باميك زدن انگشتش باسوراخ كونم – ارضاءشدنم و بافشاردادن كوسم به صورت رضا وفشار دادن كونم روانگشتش اونم انگشتشو تا آخرفرو كرد توش كه به ارضاءشدنم چقدرلذت داد. خیلی‌ خوش گذشت
     
  
مرد

 
شهلا، شب کن من


سلام خدمت دوستان گل
من محسن هستم اهل جنوب کشور و ساکن یکی از شهرهای حومه بندرعباس 33 سالمه و قدم 168 هست
داستان من برمیگرده به زمانی ک15سالم بود


اول یک پیش مقدمه از خودم بگم از وقتی کوچیک بودم و به قولی هیچ چیزی سرمون نمیشد من شاید از سنین 4 یا 5 سالگی پستون زنا و دخترا رو دید میزدم و چون قد و وزنم تو بچگی از سنم کمتر نشون میداد و تو دل برو و شیرین بودم(از قول اطرافیان)همیشه بغلم میکردند و باهام بازی میکردند و منم تو عالم بچگی با دستام با پستوناشون بازی میکردم
تو زنهای فامیل زن داییم پستون های گنده ای داره و چندین بار منو بغل کرده بود و حتی نوک های سینه اش رو هم از زیر لباساش حس میکردم
دخترهمسایه مون که وقتی بغلم میکرد منو سوار پستونش میکرد
و وقتی به نوجوانی رسیدم فقط به پستون های زنها و دخترا توجه میکردم


برگردیم سر داستان اصلی
تو همسایگی ما یک مطب دکتر بود و یک منشی مرد مسنی هم وزیتورش بود هم تزریقات چیش
و بعد از چند مدت رفت و یک دختری اومد جاشو گرفت و چون مامانم خیاط بود به طبع دختره هم میومد خونمون برای دوخت لباس
دختره اسمش شهلا بود و قدبلند و پستونای داشت که وقتی مانتو میپوشید من فکر میکردم چیزی زیر مانتوش قایم کرده
یک روز من تو اتاق بودم که این شهلا اومد تو اتاق برای پرو لباسش متوجه من نشد و اول خواستم با اهم اهم بهش بفهمونم که من تو اتاقم ولی وقتی دیدم دکمه های مانتوش رو باز کرد ساکت نشستم زیر مانتو فقط کرست پوشیده بود و چون پشتش به من بود چیزی رو نمیدیدم و کرستش رو هم باز کرد که دستم به لیوان خورد که صدا داد و سریع برگشت سمت من و با دوتا پستون شق با نوک های تیز روبروم بودند من از ترس کم مونده بود خودمو خیس کنم گفتم الانه که بخوابونه زیر گوشم و یا سروصدا راه بندازه و ابروم تو خونه بره ولی شهلا همینطور که وایستاده بود گفت: محسن کوچولو خیلی هیزی ها با لبخند و بعد دوباره کرستش رو انداخت و پشتشو به من کرد و گفت محسن بیا قلابشو تو ببند و من از خدا خواسته پریدم و بعد از چند بار خرابکاری بلاخره قلابشو بستم و بعد برگشت سمت من و سر من قشنگ روبروی پستونش بود و داشتم نوک پستونشو از زیر کرست دید میزدم که با دوتا دستاش زیر بغلمو گرفت و با یک حرکت منو سوار دوتا دستاش کرد و اون بالا نگهم داشت و بعد پایینم اورد و بهم گفت شب بیا خونه ام کارت دارم(خونه اش تو خونه همسایه بغلیمون بود که شهلا اجاره نشینش بود


شب رفتم و از اون شب به بعد من خریدهاشو میکردم و بعضی مواقع هم لباس هاشو هم میشستم موقع شستن لباس زیرش همیشه کرستش رو بو میکردم و زبون میزدم و وقتی شورتش رو بو میکردم یک طوری میشدم چند بار مچم رو موقع لاس زدن با لباس زیرش گرفت
دیگه جلوم با کرست میگشت بهم اجازه میداد باهاشون بازی کنم و میک بزنم و بعدها دیگه کرست هم جلوم نمیپوشید
کیرم بلند میشد ولی زود میخوابید و کم کم توجه ام به کسش جلب میشد و اینکه چرا شلوارش رو جلوی من نمیکنه تا شورتشو ببینم(شهلا منو لخت لخت میکرد و کیر کوچیک به قول خودش رو ساک میزد و بعضی مواقع با دوتا انگشتاش نوازش میکرد)
و یک شب که لخت لخت بودم دیدم منو خوابوند رو تخت و کیرم و سوراخ کونمو کرم زد و پستوناشو گذاشت دهنم و هی با کیرم ور رفت و هی انگشتم میکرد تا متوجه بی حس شدن کونم شدم و دیدم شهلا داره شلوارش رو کند و بعدش شورتشو پایین کشید و چون من رو تخت به پشت خوابیده بودم چیزی نمیدیدم و وقتی سرمو بلند کردم شوکه شدم یک کیر کلفت و گنده رو روبروی سوارخ کونم دیدم بله شهلا دوجنسه بود و کیرش هم از نظر قطر و هم طول دوبرابر کیر من بود من ترسیده بودم و شروع کردم به گریه کردن و خواهش و التماس کردن که ولم کنه تا برم خونه


شهلا بم گفت محسن بهم اعتماد کن درد نداره به هردومون خوش میگذره از این به بعد با پستونام بلندت میکنم هرروز باهاش بازی کن(اسم پستون که اومد من رام شدم)
وقتی که از بیحس شدن کونم مطمن شد سرکیرش رو گذاشت روی سوراخم و با یک فشار کلاهکش رو فرستاد تو که درد شدیدی رو حس کردم و از درد گریه میکردم و اون داشت منو میکرد چند دقیقه بعد دردش کمترشد و داشت خوشم میومد و پاهامو دور کمرش حلقه زدم که شهلا متوجه شد من از کون دادن بهش دارم لذت میبرم و کیرش رو بیشتر میکرد تو کونم و من هم انگار تو فضا باشم با دوتا دستام پستونشو گرفته بودم و شهلا هم با یک دستش داشت سینه هامو نوازش میداد و با دست دیگه اش هم کیرمو تو دستش گرفته بود و ماساژ میداد کیرم تا آخرین حد بلند شده بود و شهلا داشت بی وقفه منو میگایید بعد کیرشو از کونم بیرون کشید و گفت بخورش و من خوردم و از شدت حشر آب از دهنم میومد و بعد کیرشو از دهنم در آورد و گفت چهار دست و پا رو تخت برو(مدل سگی)و دوباره شروع کرد به گاییدنم و تو اوج شهوت و لذت بودم که آب از دهنم اومد و یک ناله شهوتناک کردم بعد دوباره دراز کشیدم رو تخت و منو میکرد که حس کردم دارم آتیش میگیرم



یک حس غریب و فوق‌العاده‌ داشتم پرپر میزدم و ناله های شهوت ناک سرمیدادم و پشت سرهم شهلا رو صدا میزدم و آبم اومد و سفت شهلا رو بغل کرده بودم ولی شهلا همچنان داشت منو میکرد و میگفت چطور بود خوشت اومد
من با ناله شهوت ناک میگفتم خوشم اومده خوشم اومد
و شهلا گفت پس دیگه بسه
من خواهش و التماس میکردم که بس نیست و منو بکن
و شهلا فقط میخندید و منو میکرد و میگفت خوب کونت رو باز کردم بچه کونی ؛ یادت باشه زیر کیر منی ؛ الان من شوهرتم شب کن تو هستم بکنت هستم
من وقتی اینا رو میشنیدم بیشتر حشری میشدم و حس کردم کیرم دوباره داره جون میگیره
بعد منو ایستاده کرد رودررو و بعد تو حین کردن بلندم کرد در حالی که داشت منو میگایید و کیرش تو کونم بود و من دستام رو دور گردنش حلقه زده بودم و بعدش کیرشو از کونم در آورد و من وایستادم اونم وایستاد و با دستاش زیربغلم رو گرفت و بلندم کرد و نشوندم رو پستوناش و بعد هم بلندم کرد رو سرش


خلاصه هرکاری رو دوست داشت باهام انجام داد (بعدها اعتراف کرد که از قبل دوست داشته منو بکنه شرایط مهیا نبوده تا شرایطش جور میشه)
     
  
صفحه  صفحه 100 از 112:  « پیشین  1  ...  99  100  101  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA