انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 101 از 112:  « پیشین  1  ...  100  101  102  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
یاشار و ساناز


اسمم یاشاره البته نه اسم واقعیم اسم دوست دخترمم میذارم ساناز. داستان از اونجا شروع شد که من یه هفته ای میشد با دوست دخترم قهر کرده بودم بعد سه سال اخه با یکی از مزاحم تلفنیاش دوست شده بود.منم اصلا حال حوصله بیرون رفتنو نداشتم خلاصه به زور بلند شدمو اماده شدم رفتم بیرون من پسری لاغر اندام با چشم ابرو های مشکی بیشتر دخترا عاشق موهام میشن.ما داخل یه پاسازی مغازه کیفو کفش زنونه داریم زیاد نمیرم چون داداشم با فروشنده هستن بعضی وقتی به قول داداشم اربابی میرم سر میزنم.رفتم مغازهو جلوی در مغازه وایساده بودم که یه دختره با مادرش اومدن پشت ویترین داشتن کفشارو نگاه میکردن یه دختر لاغر اندام سفید با چهره ای گرد منظورم صورتشه.لبای کوچیک ابروهاش با چشماشم که عالی خلاصه خوشگل بود اگه دوست دختر قبلیم خوشگل تر بود.رفتم رو مخش دیدم اونم نگاه میکنه اومدن داخل مغازه منم رفتم تو که ببینم چی میخوان یه کفش که انتخواب کرده بودنو اوردم براشون پوشید اما کوچیک بود سایز بزرگترشم تموم شده بود نداشتم بعد مامانش نشسته بود رو صندلی گفت دخترم بریم دیگه سایز پاتو نداره دختره یعنی ساناز خندید گفت مامان تو نشستی به من میگی بریم هممون خندیدم داشتن از مغازه میرفتن بیرون برگشت نگام کرد منم رفتم جلو در مغازه ببینم باز برمیگرده نگاه کنه که برگشت نگاه کرد داشتن از پاساز میرفتن بیرون منم تو دلم گفتم تمومه مخشو زدم.



داداشمو کاشتم مغازه رفتم دنبالش خلاصه شماره رو گذاشتم یجا رو زمین خودش برداشت.فرداش اس داد سلام منم گفتم شما؟گفت دیشب مغازتون بودم بعد کلی احوال پرسی و چند سالته چند نفرید کجاست خونتون اهل کجایی و بقیه چرتو پرتا چند روز گذشت یه شب که اس بازی میکردیم کشوندمش تو حرفای سکسی دیدم عاشق سکسه فیلم سکسی خیلی نگاه کرده ولی تا حالا تجربه نداشته منم نداشتم البته تا حدودی داشتم.کارمون شده بود شبا تو اس با هم سکس کردن طوری که اون شبا مجبور میشد شرتشو عوض کنه چون خیس خیس میشد.تا این که یه روز بابامینا میخواستن بیرن تهران عروسی من گفتم نمیام مریضم و اینجور بهونه ها دم ظهر بود بابامینا رفتنو من اس دادم به ساناز که رفتن بیا قبلش هماهنگ کرده بودم باهاش داداشمم مغازه بود.اینم بگم خونه ما اصلا خالی نمیشه اینم شانسی بود.اومدش من در کوچه رو باز گذاشتم گفتم اگه تو کوچه کسی نبود یهو بیا تو چون همسایه هامون فضولن.اومد تو قبلش تو اس گفته بودیم چیکارا کنیم سانازم فقط اجازه داده بود بخوریمو از اینجور چیزا.



رفتیم رو مبل بزگه 3 نفرهه نشستیم ستمو انداختم دور گردنش لبمو گذاشتم رو لبش خیلی قشنگ بلد بود زبونشو میفرستاد تو دهنم منم همینطور خیلی عالی بود همینطور که لب میگرفتیم سینه هاشم میمالیدم بعدش عاشق ساک زدن بود دکمه های شلوارمو باز کردم یکم کشیدم پایین گفتم اگه دوس داری بخور گفت مگه خرم نخورم.من قبلا احساس میکردن یکی برام ساک بزنه زودی ابم بیاد ااما اصلا اینطور نبود خیلی حال میکردم اما ابم نمیومد شایدم استرس داشتم اخه دفه اولم بود دختر میاوردم خونمون.داشت ساک میزد برام چون کیرک هم بزگه هم گلفت نمیتونست زیاد ببره تو دهنش تا وستا میخورد گفت کیرت حرف نداره خیلی قشنگه اولش خیلی میترسید گفته بودم 18 سانته میگفت فکر کنم مثلا از کوسم بکنی تو از دهنم بزنه بیرون هه هه هه.خلاصه داشت میخورد کیزمو خیلی حس باحالی بود کیرم تو دهن کوچیکش لیز میخورد یه گرمای خاصی داشت.سوراخ کیرمو میخورد منم هی نازش میکردم پشتشو میمالیدم دستمو میکردم از پشت تو شلوارش اما نمیذاشت به سوراخ کونش یا کسش دست بزنم.بعد که خورد کیرمو گفتم بسه من میخوام مال ترو بخورم هر کاری کردم گفت نه من خجالت میکشم نمیخوام هر کاری کردم نذاشت باز با سینه هاش ور رفتم لب گرفتیم عاشق لب بود باز اسرار کردم کستو بخورم دیگه تو که خیلی دوس داشتی گفت نه اسرار کنی میرما.منم دیگه چیزی نگفتم باز کیرمو خورد لب گرفتیمو رفتش خونشون.بابامینا شب زنگ زدن ما میریم خونه فامیل فردا شب دیر میاییم گفتم باشه.شب موقع خواب با ساناز اس بازی میکردم گفت یاشار دلم درد میکنه گفتم چرا پریود شدی؟



گفت نه دلم میخواست کسمو بخوری اما روم نشد بگم گفتم تقصیر خودته دیگه فردا میتونی ظهر بیای باز؟گفت اره دوباره فرداش اومد خونمون طبق معمول رفتیم رو مبل نشستیم لب گرفتیم لب همدیگرو خوردیم اساسی باز کیرمو در اوردم خوردش بعدش گفتم بریم زمین دراز بکشیم همدیگرو بغل کنیم گفت باشه رفتیم دراز کشیدیم گفتم ساناز کسو بخورم گفت باز شروع کردیا نه.یکم رو مخش کار کردم دیدم دلش میخواد اما دوس نداره شلوارشو بکشه گایین دوس داره یکم من به زور بکشم پایین دکمه های شلوار لیشو به زور البته با خنده باز کردم کشیدم پایین شلوارو شرتشو یجا اونم خوابده بود زمین.واااااااااااااااااااای کس نگو هلو بگو خیلی صاف سفید سفید تپل اصلا یه چیز خیلی ترو تمیز اصلا به هیکل لاغرش نمیخورد همیچین کسی داشته باشه خیلی خوشگل بود کسش.منم زود دراز کشیدم لای پاش زبونمو گذاشتم بالای کسش خیس خیس بود خیلی بوی قشنگی داشت خیلی هم خوشمزه بود یکمم شور.با دستام لاشو باز کردم زبونمو از پایین کشیدم لاش بالاشو یعنی چوچولشو میمکیدم زبونمو کردم تو سوراخش اما دردش گرفت دیگه نکردم.کل کسشو میکردم تو دهنم همه جاشو لیس میزدم برق میزد کسش بعدش رفتم بغلش کردم لب گرفتیم مانتوشو باز کردم سوتینشو زدم کنار وای سینه هاشم حرف نداشت نوک قهوه ای سینه های گرد گرد خیلی هم نرررم اینم بگم من21 سالمه ساناز 17 خودتون تصور کنید چه کس تمیزی داشت.خلاصه همه جاشو خوردم دلم میخواست بگم از پشت بکنم اما گفتم شاید ناراحت بشه اخه تو اس هم گفته بود از پشت به هیچ وجح.بعد دوباره رفتم سراغ کسش تا میتونستم خوردم دیدم داره تکون میخوره یهو اب از کسش زد بیرون منم با دستمال کاغذی پاکس کردم بلند شد شلوارشو پوشید من کشیدم پایین کیرمو شروع کرد به خوردن



من نشسته بودم اون دراز کشیده بودو کیرمو میخورد ابم که اومد ریختم تو دستمال کاغذی دیدیم هوا تاریک شده گفت من میرم دیگه الان مامانم میگه کجا موند رفتش.یک ماهی گذشت من تو اس میگفتم چه حالی میده بذارم لای پات کلی حشریش کرده بودم گفتم ساناز دوس داری از پشت بکنمت گفت اون کیر تو بره تو کونم جر میخورم گفتم خب من بلدم یواش یواش میکنم کرم میزنم گفتم دوس داری یا نه گفت دوس که دارم خیییییییییییلی اما بگم پرو میشی میگی بذار از پشت بکنمت.گفتم خب چی میشه بذار بکنمت دیگه گفت باشه ببینم چی میشه زدو خونمون باز خالی شد اومد خونمون دیگه رومون به هم باز شده بود نشوندمش رو لبه مبل شروع کردم به خوردن کسش اینبار سوراخ کونشم میخوردم خیلی حال میکرد کسشو خوردم همینجور اب میومد بیرون خیلی شهوتی شده بود مخصوصا که سوراخ کونشو خوردم.بعدش برام ساک زد کیرمو بهتر از دفه های قبل میخورد گفتم وارد شدیا گفت اره تجربه کسب کردم پیش یاشار جونم.بعد گفتم وایسیم کیرمو بذارم لای پات عقبو جلو کنم گفتش باشه از پشت کیر کلفتمو گذاشتم لای پاش عقب جلو میکردم کون کوچیکو خوشگلی داشت خیلی سفید بود عقبو جلو میکردم شکمم میخورد به پشتش به کونش هم من حال میکردم هم ساناز.از پشتم دستمو برده بودم سینه هاشو از زیر میمالیدم خیلی نرم بودن خیلی خوشش اومده بود گفت از جلو بکن لای پام کیرتو از جلو کردم لای پاش لب همدیگرو هم میخوردیم زبونمو میکردم تو زبونش با زبونش زبونمو میگرفت خیلی قشنگ لب میگرفت صورتشو بوس میکردم



.بعدش گفتم بریم زمین بخوابیم بذارم لای پات گفت باشه گذاشتم لای پاش خیلی گرم بود یه حسی داره که اصلا نمیشه تعریف کرد من خیلی از جاهای داستانمو تعریف نکردم چون طولانی میشه.بعد گفتم بیا69 بشیم گفت باشه من خوابیدم زمین اونم خوابید روم کسش رو دهنم بود میخوردمش مثل گشنه ها دلم میخواست زبونمو بکنم تو کسش حیف که دختر بود اونم داشت کیرمو میخورد خلی ارومو ریلکس میخورد بعد من خسته شدم یوری شدیم اما تو همون حالت69باز کسشو خوردم اونم کیر منو احساس کردم میخواد ابم بیاد گفتم بسه من بلند شدم وایسادم گفتم کیرمو بخور ابم بیاد خوردش سر کیرمو قشنگ تو دهنش بازی میداد در میاورد میمالید به لبای کوچیکو نازش ابم اومد خالی کردم تو دستمال کاغذی بعدش گفتم ساناز از پشت بکنم بدون هیچ خجالتی یا مقاومتی گفت باشه دراز کشید زمین یکم اول سوراخ کونشو خوردم بعدش انگشتمو کردم تو سوراخش دیگه حوصله صبر کردن نداشتم نرفتمم دنبال کرم بگردم به کیرم تف زدم به سوراخ اونم زدم گذاشتم رو سوراخش خودم خوابیدم روش یکم فشار دادم لیز خورد رفت پایین گفتم نره تو کست بدبخت بشم خندید گفت نه بابا.دوباره امتحان کردم لیز خورد رفت پایین گفت وایسا خودم نگهش دارم خودش میزونش کرد روش نگهشم داشت من فشار دادم سر کیرم رفت تو گفتم رفت تو ساناز با درد گفت اره دیگه دستشو ول کرده بود یکم دیگه فشار دادم گفت ای ای ای یاشار دربیار جر خوردم من در نیاوردم گفتم وایسا الان دردش کم میشه



یهو بقیه کیرمو کردم تو تا اخر رفت تو جیغ کشید البته یواش فقط میگفت ای ااااااای در بیار دارم میمیرم جر خوردم یکم تلنبه زدم ابمو خالی کردم تو کونش بعدش در اوردم.بلند شد شلوارشو کشید بالا نشست اشک تو چشماش جمع شده بود گفت خیلی نامردی جر خوردم منم بغلش کردم گفتم ببخشید کلی لب گرفتم ازش از دلش در اوردم بعد خندیدم گفتم درد داشت گفت پ نه پ درد نداشت داشتم میمردم گفتم وایسا سینه هاتو بخورم همونجا که نشسته بود سینه هاشو خوردم بعدش گفت ابت داره از کونم میزنه بیرون گفتم خب برو دستشویی رفتشو یکم بعد در اومد گفت جر خوردم مخصوصا داشت ابت میومد خیلی درد داشت کیرت مثل نبز میزد.بازم ازش لب گرفتم سینه هاشو مالیدم رفت خونشون.ببخشید اگه بد بود به نظر خودم زیاد جذاب تعریف نکردم.بوس بوس
     
  
مرد

 
سوز زمستون


سوز هوای سرد زمستون میزد داخل اتاق.با اینکه پتو روم بود ولی بدجوری سرما میخوردم .
بلند شدم ساعت رو نگاه کردم 5 دقیقه مونده ب 8 رو نشون میداد.پنجره رو ک یکم باز شده بود رو بستم شروع کردم ب اماده کردن صبحونه.


-محمد. شوهر گلم؟نمیخوای بیدار بشی سرکارت دیر میشه آ
- اومدم خانومم اومدم نفسم!
-خوبی؟خوب خوابیدی دیشب؟
- اره مهربونم . توچطور خوب خوابیدی؟
-اره ممنون .
صبحونش رو میخورد منم همینجور تماشا میکردمش . چقدر دوس داشتمش .چقدر واسم عزیز بود. لباس هاش رو پوشید و رفت سر کار .


بازم من موندم و تنهایی و خونه سوت و کور . چند وقتی بود ک ب محمد میگفتم بیا بچه دار بشیم من تنهایی تو این خونه دق میکنم ولی همیشه محمد با یک باشه گفتن از کنارش رد میشد
ولی قرار بود امشب دیه کاره خودش رو بکنه و بریم واسه بچه دار شدن.
خیلی خوشحال بودم نمیدونم چیشده بود همون کارایی ک هر روز با اکراه انجام میدادم امروز با شوق انجام میدادمشون کارام رو کردم ساعت تقریبا 12 شده بودش ناهارم اماده بود
مث هر روز نشستم پشت میز و تنهایی شروع کردم ب ناهار خوردن.
محمد ساعت 4 میومد همیشه از سرکار.داخل یک تولیدی دستکش کار میکرد.
ساعت 3 بود رفتم شروع کردم رسیدن ب خودم
رفتم حموم خودم رو تمیز کردم داخل اتاقم رفتم ی ارایش سبک همونجوری ک محمد دوست داشت با ی سوتین و شورت قرمز توری پوشیدم با همون تاپ و شلوارک مشکیم ک استیلم رو ورزشکاری نشون میدادش.منتظر نشستم خیره ب ساعت
بالاخره ساعت 4 شد و محمد اومد


رفته بودم داخل اتاقم روی تخت دراز کشیده بودم.
- خانومم ؟ بهارم کجایی؟؟خانومی؟
–داخل اتاقم غذات رو چیدم رو میز امادست بخور عزیزم
-ممنون
محمد شروع کرد ب غذا خوردن.یواشمی بلند شدم جوری ک نفهمه اومدم از کنار در نگاهش میکردم
همیشه صورت جذابش رو دوست داشتم
غذاش رو خورده بود داشت اب میخورد ک اومدم منو دید.تا چشمش ب من افتاد چن لحظه فقط نگاهم کرد
-چیه؟ادم ندیدی؟؟
- ادم؟چرا ‍ ولی فرشته نه!!!
-ینی من فرشتم؟؟
-اره نفسم خیلی خوشگل شدی گلم
این رو گفت اومد سمتم ی بوس از رو لبام گرفت منم عشوه اومدم گفتم الان ن محمد خسته ای برو استراحت کن بعد ک یهو بغلم کرد برد رو کاناپه گذاشت.
-اشکالی نداره خانومم خستگیم رو تو دربیار
-چشم


داشتم همینجوری نگاش میکردم ک لباش رو اورد جلو و ب هم گره خوردیم احساس قشنگی داشتم
خیلی کیف میکرد یکم ک لبام رو خورد اومد رو گلوم منم دیگه کمکم داشتم داغ میشدم صدای اه و اوهم همه جا رو گرفته بود تاپم رو در اورد و شروع کرد مالوندن سینه هام از روی سوتینم
منم خودم رو خیس خیس کرده بودم
همش میگفت ماله خودمی بهارم ماله خودمی خانومم .این حرفاش بیشتر حشریم میکرد رسید ب شلوارم .
شلوارم رو در اورد همیشه تا ب کسم می رسید یجوری میشد باز دیدم داره همینجوری نگاه میکنه
-کجایی؟؟؟؟چرا اینجوری نیگا میکنی؟


-هیچی هیچی
اینو گفت و شروع کرد ب مالوندن کسم .کسم رو می مالوند همزمان سینه هام رو هم میخورد سینه هام رو ول کرد سرش رو برد بین پاهام شورتم رو با دندون دراورد
شروع کرد ب زبون زدن کسم منم تو اسمونا بودم و اه میکشیدک با هر اه گفتن من اون هم ی جون میگفت تا اینکه گفتم بسه محمد اونم گفت باشه و لباساش رو در اورد اومدم جلوش زانو زدم کیرش رو میخوردم اونم رفته بب.د دیه صداش در اومد داشتم همینجوری براش ساک میزدم ک یهو گفت بسه
بغلم کرد نشوند رو پاهای خودش رو مبل.
-اماده ای؟
-اره عزیزم.
تا اینو گفتم کیرش رو کرد تو کسم ی اه از روی درد و شهوت گفتم
-دردت اومد؟
-ن راحت باش نفسم


این رو گفتم و محمد شروع کرد ب تلمبه زدن هر لحظه سرعتش ر وبیشتر میکرد منم دیگه اه گفتنام ب فریاد زدن رسیده بود و میگفتم محکم تر بکن ک یهو من ارضا شدم محمد هم تا این رو دید سریع تر کاره خودش رو کرد و اونم ارضا شد و ابش رو ریخت داخل کسم ک یهو انگار از درون اتیش گرفتم .
همینجور ک تو بغلش اروم بودم ی لب ازش گرفتم و خودم رو تو بغلش جمع کردم .
محمد همش ازم تشکر میکرد و خداخدا میکرد ک موفق بشیم واسه بچه دار شدن
تو بغلش بودم ک گفتم محمد سردمه و بلند شد رفت پنجره ک یکم باز شده بود رو بست.
     
  
مرد

 
استاد آکادمی زبان


سلام من نگارم و 17 سالمه ... تو یه شهرستان کوچیک زندگی میکنم و تقریبا همه همدگیرو میشناسن...آدم فوق العاده سکسی هستم و همیشه دوس داشتم سکسو تجربه کنم ... اما بخاطر کوچیکی شهر نمیتونستم با هر کسی رابطه ایجاد کنم بخصوص این که خانواده سر آمدی دارم و ....





داستان برمیگرده به سه ماه پیش که من تو آکادمی زبانمون داشتم ترمای آخر رو میگذروندم ، جدیدا برامون یه استاد از تهران فرستاده بودن که فاملیش جوادی بود و تیپ یه استادو نداشت بیشتر به این پسرای اهل دختر بازیو عشق و حال میخورد ( خیلی به مد روز رفتار میکرد) منم دختر تپل مپلیم و با اینکه سن و سال زیادی ندارم اما بخاطر گودی کمر باسنام بزرگتر از حد معمول نشون داده میشه و خب به تبع دیدم تو مهمونیا پسرای فامیل بانگاه میفهموندن بهم که تو کفم هستن... اما من رو نمیدادم، خلاصه این استاد خوشگل ما شد استاد کلاسمون و ما هم کلاس مختلطی داشتیم ... مثل همیشه خیلی درس میخوندم و چون عاشق زبانم براش همه چیمو میذارم اینطور شد که شدم سوگولیش و حتی یه مواقعی 15 دقیقه کلاسو میذاشت در اختیارم... اواخر ترم یه پروژه باید آماده میکردیم و همه ازش سوال میپرسیدن ... یه مشکلی تو این پروژه برام پیش اومد و تصمیم گرفتم استاد خوشگلو در جریان بذارم ... استاد هم که گیر افتاده بود تو این سوال تصمیم گرفت فرداش که چک کرد بهم بگه و ایمیلمو بهش دادم که برام جواب رو بفرسته...





فردا شب ایمیلمو باز کردم که فرستاده بود برم یه دیکشنری ازش بگیرم و اینطوری خودم مشکلمو رفع کنم ... و شمارشو گذاشته بود که باهاش تماس بگیرم ... بهش اس ام اس دادمو و اونم گفت عصر ساعت 5 برم دم در خونه ای که موسسه بهش داده بود اون کتابو بگیرم ... یه حسی مور مورم میکرد و منم یه تیپ خفن و تو دل برو زدم و با تاکسی رفتم اونجا ، زنگ خونه رو که زدم دیدم اف افو برداشتو گفت بیام تو ... دل من پر کشیدو و رفتم تو یه حیاط کوچیک که شامل خونه میشد و نشستم کنار باغچه که گفت : سلام نگار خانوم ... خوش اومدی ... بیا داخل تا برات توضیحات کتاب رو هم بدم ... یه چیزی ته وجودم بدجور قلقلکم میداد و میدونستم فرا تر از کتابه رفتم تو و رو مبل نشستم دیدم اوهو آقا فرهاد چه کردن شربت خوش رنگ آلبالو و میوه چند دقیقه بعد سروکلش پیدا شد و یه کتاب گنده دستش بود و منم داشتم شربت میخوردم اومد جلوم نشست یه پیراهن زرد و قهموه ای تنش بود با یه شلوار کتون و موهاشو داده بود بالا و ته ریشو صد البته یه سیبیل لاتی خوشگل که امروزا شدیدا بازارش تو بورسه. خندیدم و اونم خندید ... گفتم : خب من حاضرم برام توضیح بدید که باید با این سوال چیکار کنم ؟ دیدم بلند شدو اومد رو مبل کنارم با یذره فاصله نشست و شروع کرد به چرت و پرت گفتنای استادی بی پرده یدفه گفت : چه ادکلنی زدی؟ گفتم : ژیلت مال داداشمه ... گفت : اوهوم پس داداش داری تازه ادکلن خوش بو هم که میزنه


یه خنده همرام با عشوه چشم و ابرو و اومدم و گفتم : بله داداشه منه دیگه دیدم اومد نزدیکم و تو چشام زل زدو گفت : ولی این ادکلن داره بوش منو خفه میکنه ، بدجور داره میکشتم یه ذره ترسیدم اما خب بروز ندادم و نفسمو دادم بیرون که انگار فرهادو آتیشی تر کرد و دستشو گذاشت رو رونم و شروع کرد به کشیدن روی پاهام کثافط حشرم زد بالا و میدونستم دیگه حالی به حالی میشم اومد جلوتر و صورتشو نزدیکم آورد و گفت : بدجور تو کفتم شاگرد به این لوندی مث تو نداشتم و از این حرفا که داشت دیوونم میکرد و کسمم داشت شرتمو خیس میکرد...





لباشو گذاشت رو لبامو و شروع که به خوردن سیبیلش اذیتم میکرد اما حس خوبی که داشتم از همه چیز بالاتر بود دستشو آورد روی سینه هامو و میمالوند و لبامو بیشتر تو دهنش میکرد و میخورد چشمامو بسته بودم و فقط اجازه میدادم کارشو بکنه دیدم داشت دکمه های مانتوی صورتیمو در میاره و منم نگاش میکردم مانتونو که در آورد شالمم در آورد و با یه حرکت کلیپسمو باز کرد و موهای لختم ریخت روی شونه هام نگاهی کرد و گفت : وای موهاتم آدمو دیوونه میکنه و سرشو کرد تو موهام ... تی شرتمو در آورد و نگاهی به سوتینم انداخت و داد بالا که سینه هام افتاد بیرون و دیدم وحشتناک شروع کرد به لیسیدن و وسطش هم میگف : اوممم جووووون عجب سینه هاییههه ... این پرتقالای خوشگل مال منههه و منم دیگه داشتم میرفتم تو اوج و شروع کردم به آه و ناله های لطیف حشری ... سوتینمو در آورد و به نوک سینه هام بوسه میزد و دستشو برد سمت کسم و گقت : اوفففف خانوم هم که بدحور خیس کرده و منم گفتم : آرهههه شلورام زیپ نداشت و با یه حرکت کشید پایین که شرتمم اومد پایین ... شلوارو در آورد و منو خابوند و پاهامو باز کرد و رفت لای پاهام و گفت : این چوچول و کس خوردن داره و بی مکث کلشو کرد لاشو شروع کرد به لیسیدن و خوردن و منم که این تجربه رو نداشتم آه و اوهم شروع شد و شهوت وجودمو گرفت زبونشو میکشید روی کسم و منم بی اختیار ناله میکردم و کیف میکردم و سرشو گرفته بودمو بیشتر به کسم فشار میدادم و وسطش فرهاد میگفت : جووووونم دوس دای عزیزم ؟؟؟ آرههه ؟؟؟ منم میگفتم : آره... دووووس دارم ... میخوووووام و اونم وحشی تر میخورد میدونستم دیر ارضا میشم پس نگران نبودم ( خود ارضای خوبی بودم ) بلند شد و لباساشو در آورد ...





کیرش خیلی جذاب بود و حسابی شق شده بود و با لبخند گفت : میخوری ؟ چون دفه اولم بود نمیخواستم زده بشه واسه همین گفتم نه ...یه چشمک زد و اومد روم خابید و جوری کیرشو تنظیم کرد که لای کسم قرار گرفت و داغیش داشت آتیشم میزد و سراسر عشق و حال میشدم توی صورتم نگاه کرد شروع کردیم به لب دادن و همزمان دیدم که کیرشو وسط پاهام عقب و جلو میکنه و منم حسابی حال میکردم خیلی دلم میخواست میکرد تو کسم اما خب دختر بودمو نباید خودمو به راحتی به گا میدادم اما خب کونم هیچ اشکالی نداشت انگار اونم متوجه شد و گفت : عزیزم اجازه میدی بکنمت ؟ گفتم : از کونم آره ولی از جلو نه اومد یه چشـــــم کشداری گفت و اومد پایین و رفت یه کرم آورد و یکمشو مالید سر کیرش و منم با حالت سگی بودم و یکمشو مالید به کونم و دستشو یذره کرد تو کونم که یه آخ کوچولو گفتم و باخنده گفتم : جااااانم بدجور حالت خرابه ... اومد روم و دیدم کیرشو آروم آروم داره میکنه تو کونم و درد داره همه جامو میگیره انقد بهم حال داده بود که دردش مهم نبود و هر دفعه که کیرش میرفت تو کونم منم آخ و واخ میکردم و فرهادم دم گوشم میگفت اووووم چیه خانومی ... جوووووونم داری کیف میکنی ... استادت داره میکنتت کیر استادت تو کونته اووووف و منم با این حرفا نالمو بیشتر میکردم





وقتی کیرش رفت تو شروع کرد اروم تلمبه زدن و منم با صدای نازک شهوت فرهادو بیشتر میبردم بالا و خودمم که دیگه تو اوج بودم فرهاد تلمبه میزد و با یه دستش میزد رو باسنم و میگفت : دوس داری خوشگلم دوس داری بکنمت ... آرههههه این کون کردن هم داره آرههههه ... آهههههه و دستشو بیشتر میزد رو باسنم و کیرشو تند تر میکرد تو کونم حالتو عوض کردیم و اومد روم خوابیدو و سینه هامو گرفت تو دستاشو شروع کرد به مالیدن و تلمبه هاشو بیتشر کرد ... صداش وحشیانه خونه رو پر کرده بود .و منم زیر لبی میگفتم : وایییییی چه حسیه اوووووم میخوام همش اینطوری باشه و اونم میگفت همش همینطوریه جونم ... حسابی داری باز میشی ... اوفففففففففففف میدونستم حالاس که ارضا بشم صدامو دادم بالا و گفتم : جااااااان تند تر تند تررررررر منو بگا ... منو بکنننننن آخخخخخ فرهااااااد عزیزم تند ترررررر دادم زیر کیرت جون میدمممم و اونم خیلی تند منو میکرد لحظه ارضا شدنم بود و با یه لرزش ارضا شدم فرهاد کیرشو در آورد و گفت میمالیش ؟ گرفتم تو دستمو شروع کردم به مالیدن و دیدم چند لحظه بعد آبش ریخت روی سینه هام واقعا دیگه حال نداشتیم و ده دیقه کنار هم خوابیدیمو و من بلند شدم با یه دستمال خودمو تمییز کردم و لباس پوشیدم فرهاد هم شرتشو پوشید و اومد کنارمو گفت : خیلی حال دادی خوشگل خانوم منم خنده ای کردم و گفتم : شما که بیشتر حال دادی استـــــــاد ... خندید و بعد از رو بوسیو این حرفا کتابو برداشتم و رفتم خونه...





الان سه ماهه از این قضیه میکذره و من هنوزم با استاد خوشگلم در ارتباطم و هر از گاهی با هم سکس داریم و چند هفته پیش هم از شدت حشر پردمم زده شد اما خب به سکس باهاش می ارزید... امیدوارم نصیب شمام بشه از این استادا...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس با کس چینی‌ در قلب آفریقا


دیشب همسایه چینی مون که یه دختر نرم و نازکه تو بغلم خوابید
بعد سه ماه انتظار و نیهاو نیهاو کردن بالاخره دیشب قسمت شد کردمش
اینجا، جایی که من هستم همه سیاهن، قلب آفریقاس، با یه شرکت ترک تو یه پروژه عمرانی کار میکنم، اون اوایل وقتی قرار شد بیام فکر سکس با دخترای سیاه آفریقایی شده بود همه فکر و ذکرم تا اینکه اومدیم و رسیدیم اینجا. دوستایی که با سیاها سکس داشتن میدونن که دخترای سیاه واقعا تو سکس محشرن و حالی که میدن واقعا لذتبخشه، هرچند کمی استرس مریضی های شایع اینجا رو داری اما با هزینه هزار سیفا میشه رفت کلینیک اسرائیلی ها و یه تست داد و با اطمینان هفتاد هشتاد درصد و کاندوم یه جوجه کلاغ رو حسابی اونم با دو هزار سیفا تا خود صبح سیخ زد.


ما هم یه شش ماهی هر هفته کارمون این شده بود و میرفتیم دیسکو و یکی خودشو بهمون میچسبوند و شب آویزون و آبریزون راه مینداختیم. کم کم دیگه بازم کیرمون هوای کس سفید کرد. یه چندتایی چینی، چندتایی نروژی و چندتایی فرانسوی تو شهری که شرکت برامون خونه گرفته زندگی میکنن که دختراشون چنگی به دل نمیزنن و اونایی هم که برو رویی دارن و پرو پاچه ای اومدن اینجا که کیر کلفت آفریقایی رو تجربه کنن و واسه همین هم به ماها راه نمیدن و یه بار هم که تو دیسکو رفتم تو نخ یکیشون حسابی کیرم کرد و دیگه هم سراغشون نرفتم که نرفتم.
یه غروب که از سر کار برمیگشتم دیدم خونه بغلیمون دارن اثاث میارن. کارگرای چینی بودن که داشتن مبلمان رو میبردن تو، از چینی ها از اول خوشم نمیومد خصوصا اینکه هرجا میرن کلونی وارن و کثیفن، واسه همینم اولش گفتم شانس ما رو باش نروژیه باس بره زیر کیر سیاه بوگندو و همسایه ما هم بشه یه چینی کثیف.


خلاصه رفتیم تو خونه و یه دوش گرفتیم و یه آبجو زدیم و شام و فیلم و خواب
یکی دو روزی بدون دیدن چینی ها رفتیم سر کار و برگشتیم تا اینکه یه روز صبح موقع رفتن یه ون اومد و شش هفت تایی چینی ازش پیاده شدن و قشقرقی به راه انداخته بودن که بیا و ببین. لامصبها اونقدر بلند بلند میخندیدن و همدیگه رو هل میدادن که انگاری اومدن وسط نیویورک. خلاصه بی اختیار ما هم نیگاشون کردیم و دیدیم یه مرد پنجاه شصت ساله یه مرد سی چهل ساله و یه زن خیکی و یه پسر ده دوازده ساله و دو تا دختر سفید و ترگل ورگل که بزرگتره هیکل شبیه ننه و اون یکی، سگ مذهب لاغر و ترکه ای با موهای مشکی و لخت و آویزون که تا بالای کمر اومده.
همینجوری نیگاش میکردم و رفتم سمت ماشین و نشستیم و راننده شروع کرد به حرکت که یه لحظه دخترک چش تو چش ما شد و منم یه دست براش تکون دادمو یه لبخند خوشگل نثارش کردم اونم یه دستی تکون داد و ما رفتیم سر کار اما هوش و هواسمون موند تو اون لبخند خوشگلش
دیشب کردمش، بعد سه ماه انتظار و خط کشیدن دور بیشتر دوس دخترای سیاهم دیشب کردمش


دیگه انگیزه ای پیدا کرده بودم بیام خونه و دم تراس بشینم و سیگار بکشم و آبجو بخورم تا بلکه بیاد بیرون و موقع رفت و آمدش ببینمش که لامذهب از شانس کیری ما تا یه هفته ای خبری نشد که نشد و تا ما بساط رو جمع میکردیم میرفتیم تو خونه اون هم به خاطر شروع تاریکی و هجوم پشه های مالاریا و تسه تسه و هزارتا جک و جونور دیگه تازه سرو کله شون پیدا میشد و صدای بگو بخندشون میومد تو خونه میپیچید.
خلاصه یه هفته ای تو کف این خانوم بودیم تا یه روز که رفته بودم از سوپرمارکت فرانسوی ها کمی خرت و پرت بگیرم دیدم با خواهرش و اون مرد جوونه اومد تو، اومد تو و اومد تو کره خر من یه هفته منتظرم ببینم مخت رو بزنم تو کجایی بیشرف


حواسش به ما نبود و سرگرم ور زدن با خواهر سایز بزرگش بود، منم در یخچال رو باز کرده بودم و داشتم چندتایی آبمیوه برمیداشتم همینجور زل زدم بهش و آبمیوه ها رو گذاشتم تو سبد و برگشتم به سمتی که اونا رفتن، یه فروشنده کره خر هم شروع کرده بود بهشون خوشامدگویی و نشون دادن اجناس و اینکه از کجا میاریم و از اینجور کس شعرا گفتن که طبق تجربه شش هفت ماهه من معلوم بود داره کیر تیز میکنه واسه اینا و هی سعی میکنه خودشو نزدیکشون کنه که پسر چینیه دختر چاقه (البته بنده خدا فقط یه پرده گوشت داره ها ولی من بهش میگم خپله) رو کشید یه طرفی و خودش وایستاد بین دخترا و فروشنده هه که با خودم گفتم ماشالا بابا چینی و غیرت.


خلاصه رفتیم به سمتشون و یه روغن زیتون برداشتم و برگشتم به پسره گفتم نیهاو (سلام) اونم یه برقی چشاش زدو شروع کرد ادامه نیهاو رو اومدن که گفتم شرمنده من از چینی فقط نیهاو و چیمما و یه چندتا کلمه دیگه بلدم و اگه میشه فرانسه و انگلیسی زر بزن و شروع کردیم به فرانسه پغله کردن و خودمو معرفی کردم و گفتم که همسایتون هستم و تنهایی زندگی میکنم و واسه فلان شرکت تو فلان پروژه مسئول فلانم و بعدش رو به دخترا کردم و یه نیهاو هم با لبخند و یه چشمک به دختر کوچیکه زدم و بهشون خوشامدگویی کردم که دختره گفت شرمنده من فرانسم خوب نیس و میتونی انگلیسی باهام بحرفی و ما هم گفتیم مال ما هم چندان خوب نیس و ای به چشم.


خلاصه اولین برخورد خوب بود و بعدش بیشتر تو همون فروشگاه همو میدیدیم و پسره که بعدا فهمیدم شوهر دختر بزرگس یکی دو بار اومد با هم نشستیم مشروب خوردیم و کس شعر گفتیم و از کار هم پرسیدیم و فهمیدم واسه شرکتی که پروژه پل سازی گرفته کار میکنن و خودش هم رشته ما هست و پدرزنش هم مسئول دفتر فنی که واسه همین هم دوستیمون بیشتر شد و رفت و آمدمون هم بیشتر و بیشتر تا اینکه یه روز من رو دعوت به خونشون کرد و رفتیم ماهی پخته بودن به سبک چینی که به زور یکی دو لقمه برداشتمو هرجور شده دادم پایین و وسط غذا همش با دختره انگلیسی حرف میزدم و فقط پسره میفهمید چی میگم و خودش.


دیگه راه باز شده بود و از اینکه دوس دختر داری نداری دوس پسر داری نداری که گفتم چندتایی دختر محلی باهاشون دوست هستم و بعضی وقتها هم میان پیشم و البته از وقتی شما اومدین کمتر شده و اینجور کس شعرها تا اینکه یه شب که من و دوتا از همکارام رفته بودیم دیسکو دیدم ایشون هم با خانواده تشریف دارند و یه سلامی و دستی و نشستیم میز کناریشون و چندتا پیک که زدم رفتم رو میز اونا و چند دیقه ای هم با اونا و بعد پاشدیم رقص که یکی از این جنده های قدیمی هی چسبید به ما و کونش رو هی میمالید به خان داییمون که دیدم دختره داره بهمون نگاه میکنه که بیخیال شدم و نشستم و بعد یه پیک بهشون گفتم پاشیم با هم برقصیم که پسره دست زنش رو گرفت و پاشد منم دست دختر تو کفش موندم رو گرفتم و رفتیم رو سن، حالا بیا یه ترکیب درست بین رقص ایرانی و رقص چینی با آهنگ تخمی کنیایی دربیار برقص که به دی جیشون گفتم اگه میشه انگلیسی بذار که اونم دمش گرم یه آهنگ خوش ریتم گذاشت و حسابی رقصیدیم. اولاش بدون تماس و کم کم دستاشو گرفتمو بازوهاشو لمس کردم ویکی دو بار هم خودمو بهش چسبوندم و جفتمون خوشمون اومد.



خلاصه از اون شب به بعد هر هفته دیسکو پارتنر ما شد این خانوم و هم رقصمون شد این بشر سفید سینه کوچیک باریک اندام مو بلند ریخته رو کمر با چشای سیاه درشت و قد صدو شصت و لبای باریک. دیگه تو رقص قشنگ بهش میچسبوندم و سینه هاشو لمس میکردمو هرازگاهی هم میبوسیدمش. چندباری هم دوتایی تنهایی رفتیم یه رستوران آلاچیق خوشگل نزدیک خونه و شام خوردیم که تو این مدت همش دست تو دست هم بودیم و مالش و سر رو زانوهام گذاشتنش و حرفای عشقولانه و دلبری ها ولی بابای کس کشش نمیذاشت شبها خارج از خونه بخابه که این کار ما رو خراب میکرد و در طول روز هم که من همش سر کارم و تف مینداختم به شانس کیریم که کیرم واسه کس کسی راست شده که باباش کیری در اومده.


تا اینکه دیشب دوباره رفتیم واسه شام تو همون آلاچیق عشقولانمون و ویسکی خوردیم و حسابی گرم شدیم و شروع کردیم به لب گرفتن و بوسیدن و مالیدن همدیگه، دیگه با هم راحت بودیم و دستش رو میذاشت رو کیرم و برام میمالید. باباش رفته بود شهر دیگه که یه پروژه جدید دارن میگیرن رو بازدید کنه و قرار شد که بریم خونه من. بعد شام برگشتیم خونشون و ده دیقه ای نشستیم با خواهر و شوهر خواهرش حرف زدن و یه پیک دیگه زدیم و حسابی دیگه کله هامون داغ داغ شده بود. به شوهر خواهرش گفتم میتونم شیوان رو امشب داشته باشم که اون هم که حال و روز من و شیوان رو دید گفت هرجور خود شیوان میخاد. قربون کس تنگ شیوان بشم من که از بس مست بود گفت میخام باهاش باشم و شوهرخواهره گفت خوش بگذره و فقط مراقب باشید. منم صورت خودش و زنش رو ماچیدمو گفتم مرسی بوکو بوکو و بردمش خونه.


بعد شش ماه کس سیاه تنگ و گشاد سن های جورواجور کردن، دیدن یه کس نوزده ساله باریک سفید تو خونم حسابی کیرمو راس کرده بود، تا درو بستم و قفل کردم برگشتم سمتش و چسبئندمش به دیوار و شروع کردم خوردن لباش.دو ماهی بود از آخرین سکسم تو استانبول از کسی لب نگرفته بودم، دخترای اینجا ریسکشون بالاس و گاییدنشون با کاندوم هم ریسک داره و واسه همین هیچوقت لب نمیگیرم ازشون و از اینروست خوردن لبای باریک این خوشگل خانوم حسابی بهم میچسبید، لبشو میمکیدمو زبونمو تا ته کردم تو دهنش که پدرسگ یه گاز نیمه محکم گرفت ولی اونشم حال داد. دستامو بردم رو سینشو انارای کوچیک تو مشتش رو از زیر سوتین کشیدم بیرون و شروع کردم به مالیدن و فشار دادن که صدای اه و اوهش در اومد و گفت هانی بریم تو اتاق که منم از خدا خواسته بغلش کردمو اونم دستاشو حلقه کرد دور گردنمو لب گیرون رفتیم تو اتاق و گذاشتمش رو میز مطالعه و شروع کردم خوردن اون سینه های سفت کوچولوی بی موی سفیدش و دستمو بردم تو شلوارکش و شروع کردم بالاس کسش رو مالوندن که دید تنگه و دستم توش خوب نمیچرخه دکمه شلوارکش رو خودش باز کرد و دیگه رااااااااحت، با گرمای کسش میشد تخم مرغ رو هم آب پز کرد چه برسه به تخمای پوس نازک من که الان تو دستای لطیف شیوان عزیزم داشت بازی بازی میشد و هرازگاهی هم امتداد کیر راس شدمو میگرفت و تا سر کلاهکش رو برام میمالید و هر دومون دیوونه میشدیم.



دیگه جفتمون لخت لخت شده بودیمو تنها مو شرت پام بود که اون رو هم در آوردم و کیرمو بردم جلوی صورتش و ازش خواستم برام ساک بزنه، همونجور که رو میز دراز کشیده بود کیرمو میمالیدم به لباش و چپ و راست میکردم اونم زبونش رو در میاورد و خیسش میکرد که برگشت به پهلو خوابید و کیرمو کردم تو دهنش عقب جلو میکردم میخورد به گوشه لپش چه حالی میداد نفسم.
حسابی که تحریک شد و جیغ و دادش در اومد بغلش کردم و بردمش رو تخت و دوباره افتادم به جون سینه های و تا اونجا که تونستم خوردمو گازشون میگرفتم. برگشتم شصت و نه ای دراز کشیدم روش و کیرمو بازم کردم تو دهنش و با دستامم پاهاشو باز کردم و کس ریزش رو دیدم. گوشتی موشتی نبود و من هم انتظار دیدن یه کس تپل ازش نداشتم، رنگش دیوونم کرد، صورتی پررنگ و از بس تحریک شده بود لبه های کوچیکش حسابی باد کرده بود. تک و توک کرک های قهوه ای کوتاهی داشت که نزده بودشون. انگشتمو آروم کشیدم لای کسش که کمرشو چنان بالا آورد که کسش اومد جلوی صورتم، مردد موندم که بلیسمش یا نه اما بنده خدا چنان حالی داشت به کیرم میداد که من هم حسابی مست و تحریک شده رونهاش رو گرفتم و سرم رو بردم لای پاهاش و شروع کردم به خوردن لوچه های تنگش. تنها کسی که تا دیشب کسش رو لیس زده بودم و خورده بودم زنم بود و از وقتی ازم جدا شد و زدم تو خط کار خارجی و کردن کسای خارجی کس نخورده بودم و دیشب تجدید خاطراتی بود که نگو.


حسابی سکس کردم باهاش بدون کاندوم، بدون ترس و سرشار از هوش و شاید کمی عشق. صبح که بیدار شدم دیدم بغلم دراز کشیده و داره موهای سینمو نوازش میکنه، یه لب ازش گرفتمو دوباره رفتیم تو کار و دوباره سکس. دوش گرفتیمو یه بمال بمالی هم تو حموم راه انداختیم بعدش صبحونه خوردم و اومد سر کار، ایکاش یکشنبه میبود و نمیومدم سر کار، حالا هم که اومدم بارون شر شر داره میباره و کارگاه تعطیله و من بیکار نشستم گفتم ماجرای دیشبم رو بنویسم برای دوستان بفرستم که سالها از خوندن خاطرات قشنگ سکسیشون بهره بردم.
     
  
مرد

 
تقدیر من جنده شدن بود


کت شلوار مشکی پوشیده بود با یه کروات نیلی رنگ نگاهم رو از چهره ی جذاب پسر گرفتم و با صدایی که می‌لرزید پرسیدم دست ....شویی ...کج کجا ...سسستت ؟
به آخر سالن اشاره کرد از میان جمعیت تلو تلو خوران به سمتی که پسر گفت رفتم احساس کردم دارم میوفتم که کسی بازوم رو گرفت نگاهی کردم همون پسر بود دوباره به راهم ادامه دادم با این فرق که پسر هم دنبالم بود دیگه نمیتونستم طاقت بیارم و همون جا روی زمین افتادم و چشمام رو بستم ولی هنوز به هوش بودم پسر چند بار آروم توی گوشم زد ولی من توان حرکت نداشتم دست انداخت زیر سر و زانوهام و منو بلند کرد احساس کردم از پله های زیادی بالا میره . در اتاقی رو باز کرد و منو روی یه جای نرم گذاشت و در آخرین لحظه زمزمه ارومش رو شنیدم


-نمایش شروع شد!
دیگه چیزی نفهمیدم وقتی چشم هامو باز کردم سرم به شدت درد میکردنگاهی به اطرافم انداختم روی تخت دو نفره و بزرگی بودم داخل اتاقی که تقریبا یه ست آبی رنگ داشت آروم نشستم روی تخت سرم درد گرفت دستمو رو سرم گذاشتم و آخ خفیفی گفتم
-هنوز سرت درد میکنه ؟
با وحشت به پشت سرم نگاه کردم این کیه دیگه با صدای وحشت زدم پرسیدم
-من کجام؟ اینجا کجاست ؟ تو کی هستی ؟؟؟؟
پسر سری تکون داد و گفت
-معلومه با اون همه گیلاسی که تو خوردی منم بودم الان چیزی یادم نمیومد !
گیلاس... گیلاس ... آهان حالا یادم اومد پارتی ،مسابقه مشروب خوری ،اون پسر، از حال رفتنم ...اینکه همون پسره است! نگاهی به اجزای صورتش کردم موهای خرمایی داشت با چشمایی سبز رنگ واقعا جذاب بود و توی چشماش یه برق خاصی بود که منو میترسوند ... متوجه شدم بیش از حد بهم خیره شده نگاهی به خودم انداختم وای...لباس دکلته ام پایین اومده بود و قسمت زیادی از سفیدی سینه ام پیدا شده با عجله درستش کردم و گفتم
-من تازه یادم اومد تو منو اینجا اوردی ؟
-آره از حال رفتی منم آوردمت بالا
-ممنونم که کمکم کردی !


از جام بلند شدم وسریع به سمت در رفتم دستگیره رو چند بار بالا و پایین کردم ولی باز نشد آب دهنم رو قورت دادم و برگشتم سمت پسر و با صدای که سعی میکردم لرزشش مشخص نباشه پرسیدم
-در چرا باز نمیشه ؟
-من قفل کردم
-برای چی ؟
-برای اینکه کسی مزاحم نشه !
-در رو باز کن من برم
بلند شد و آروم به سمتم اومد چشماش برق میزد. همونطور که براندازم میکرد و گفت
-... نمیشه خانوم خوشگله ... دلت نمیخواد یه پسر جذابی مثل من بهت حال بده ؟؟؟؟
تو اون لحظه منظورشو فهمیدم با داد گفتم
-خفه شو به من نزدیک نشو زود این در باز کن تاجیغ نکشیدم
پوزخندی زد و گفت
-من امشب میخاستم با یه نفر باشم و تو هم بهترین سوژه ام تو مهمونی بودی و از اول و هم که دیدمت نقشه برات کشیدم که خودت اومدی تو دهن شیر الانم مثل یه دختر خوب بیا رو تخت ...
-نمیخوام عوضی ....


شروع کردم به جیغ زدن و به در لگد زدن با کف دست محکم به در میکوبیدم و کمک خواستم پسر روی تخت نشست و دستاشو پشت سرش ستون کرد و با پوزخند نظارگر تلاش من برای رهایی شد . جیغ میزدم وکمک میخاستم
-کمک ... کمکم کنین ....یکی کمکم کنه التماس میکنم ... خواهش میکنم یکی نجاتم بده
ولی انگار بیرون هیچکس نبودم اشک هام کم کم از گوشه چشمم شروع کرد به ریختن خدایا غلط کردم کاش پام می‌شکست و نمیومدم به این پارتی روی زمین نشستم و با التماس رو به پسر که به نظر 25-26ساله بود گفتم
-تو رو خدا ولم کن بزار برم خواهش میکنم تو رو جون هر کی دوست داری ولم کن تو رو به خدا ...من ... من هنوز دخترم ...خواهش میکنم بدبختم نکن ....
پسر بلند شد و به طرفم اومد وحشت زده به عقب رفتم عقب تر و عقب تر و اون جلوتر و جلوتر میومد خوردم به دیوار خواستم به سمت دیگه فرار کنم که با یه حرکت سریع که کاملا غافلگیرم کرد با یه دست مچ دوتا دستم رو گرفت و بالای سرم محکم به دیوار چسبوند پاهامو بین پاهاش چفت کرد و زل زد تو چشمام حالا میشد راحت شهوت رو از تو چشماش خوند منم دریایی از التماس رو تو نگاهم جا دادم اشک هام قطره قطره میریختن ولی انگار بی فایده بود. اون واقعا قوی هیکل بود تو اولین حرکتش نشون داد چه قدر قدرت داره و من حتی یه لحظه هم در مقابلش نمیتونم مقاومت کنم و زیر این همه عضله با داشتن این بدن ظریفم حتما جون میدادم. سرمو به چپ و راست تکون دادم و سعی کردم خودمو آزاد کنم که با اون یکی دستش آروم چونه ام رو گرفت و به سمت خودش برگردوند
-چه بهتر که دختری!میدونی من عاشق پرده برداری از دخترهای چموشم ؟؟؟؟...




صورتش آنقدر نزدیک بود که نفساش داشت صورتمو میسوزوند با سماجت صورتمو به چپ راست تکون دادم ولی با فشار خفیفی که به چونم داد سرم ثابت و دهنم به اندازه ی یه آخ باز شد پوزخند مسخرش رو دوباره زد و قبل از این که شروع کنم به فحش دادن و داد زدن لباش رو لبام گذاشت و با آرامش شروع کرد به مکیدن لب هام با وحشت به چشمای بستش نگاه کردم...وحشت کرده بودم ولی نمیخواستم تسلیم بشم طاقتم تموم شد و گاز محکمی از لبش که تو دهنم بود گرفتم چشماش رو باز کرد و زل زد بهم ...
-خودم رامت میکنم پیشی کوچولو ...


مقاومت در برابرش بی فایده بود دستامو به بالای تخت بسه بود و لباس هام هم که به زور از تنم در آورده بود روی زمین افتاده بود دستمالی هم دور دهنم بسته بود بالای تخت ایستاده بود و با ارامش خاصی دکمه های پیراهنش رو باز میکرد و لبخندی روی لب هاش بود انگار که راضی بود از اینکه من تو دستاش اسیرم و انگار هیچ عذاب وجدانی برای انجام کارش نداشت. تقلا میکردم آزاد شم نمیتونستم آروم باشم وقتی پیراهنش رو در آورد با سینه ای ورزیده ای روبه رو شدم که حتی تو این موقعیت هم هوش از سر هر دختری میبرد بازو هایی عضلانی هیکل بزرگ وترسناکی داشت دست برد طرف شلوارش. سرمو به سمت مخالفش چرخوندم و گریه ام شدت گرفت مدام با خودم میگفتم چرا من چرا؟
.وقتی لباش روی گردنم نشست اضطراب تمام وجودم رو گرفت با ولع گردنم رو میبوسید و دندون هاش رو توی گردنم فشار میداد دقیق حس یه خون اشام رو بهش داشتم که میخواست بهم تجاوز کنه سرش رو کمی کج کرد و استخوان ریز گلوم رو مک محکمی زد آنقدر محکم اینکارو کرد که احساس کردم جاش تا دقیقه دیگه کبود میشه سرش رو بالا آورد چونه ام رو گرفت وسرمو که کج کرده بودم به سمت خودش برگردوند و تو چشمام خیره شد تمام نفرتی که میتونستم رو تو چشمام جا دادم نگاهش رنگ ترحم گرفت




-ببین کوچولو من نمیخوام تو فقط درد بکشی اگه دختر خوبی باشی روی اعصابم راه نری منم دستات رو باز میکنم باشه ؟؟؟ آروم دستمال دور دهنم رو پایین کشید که سریع تو صورتش تف انداختم چشمای سبز رنگش قرمز شد دستشو بالا آورد و محکم زد زیر گوشم مزه ی خون رو تو دهنم حس میکردم داد زد
-به شما دختر ها حتی فرصت نفس کشیدن هم نباید داد
و تو یه حرکت سریع سینه هام رو تو دستش گرفت و شروع کرد به فشار دادن جیغی از سر درد کشیدم ولی اون بیخیال با لحنی چندش آور گفت
-چه سینه های کوچیکی داری کوچولو ؟؟؟
سعی کردم حرفی بزنم ولی واقعا نمیدونستم چی بگم وقتی سر سینه هام رو با دست فشار میداد احساس انزجار میکردم سرش رو پایین آورد و با زبونش سر یکی از سینه هام رو به بازی گرفت و با دستش سینه سمت چپم رو محکم گرفت و شروع کرد مثل یه خمیر به فشار دادن و چرخوندن درد داشت واقعا درد داشت پاهام رو روی تخت میکشیدم و ناله میکردم وقتی سر سینه ام رو کامل وارد دهنش کرد ناله بلندی سر دادم و عضلات تموم بدنم منقبض شدو احساس کردم لای پاهام داره خیس میشه
-خواهش میکنم بس کن ... بس کن التماس میکنم ...آخ خداااااااا.....


مثل یه بچه سر سینه ام رو میمکید و گازهای محکم و سفت میگرفت که باعث میشد ناله های منم بلند تر بشه سرش رو به دندون گرفت و به سمت بالا کشید فشار دستی که روی سینه چپم بود هر لحظه بیشتر میشد احساس میکردم سینه هام دارن کنده میشن . با دستش آروم رو شکمم رو نوازش کرد به نافم رسید دستشو دایره مانند دورش حرکت داد و بعد محکم به داخل فشارش داد از مکیدن سینه ام دست کشید و سرش رو بالا آورد و بهم خیره شد حرکاتش کاملا وحشیانه و درد آور بود. نگاهم به سینه هام افتاد قرمز قرمز بودن و نوکشون باد کرده بود و خیس خیس بودن حالم به هم خورد با اینکه یه لذت جزیی داشت ولی اصلا به دردش نمی ارزید. متوجه شدم دستش آروم داره به سمت پایین میره نه ... رون هام رو به هم فشار دادم که گفت
-باز کن این پاهات رو از هم بچه ... زود باش ...میخوام کست رو بخورم لامصب ...
-برو گم شو کثافت حالم ازت بهم میخوره ولم کن ...
دستشو با زور وسط پاهام گذاشت شروع کردم به تقلا تا دستشو دور کنم ... ولی اون با زور رون هام از هم باز کرد و سرشو وسط پاهام گذاشت و شروع کرد به بو کشیدن
-چرا خودتو آنقدر خیس کردی کوچولو ؟؟؟


تقلاهام بیشتر شد و خودمو به سمت بالا کشیدم با دستاش کمرمو گرفت و لباش رو به کسم چسبوند جیغ بلندی کشیدم سعی کردم با پاهام دورش کنم که با وجود دستاش که محکم دورم حلقه شده بود این کار ممکن نبود زبونش رو آروم رو کسم کشید از سوراخ باسنم شروع کرد تا به چوچولم رسید زبونش رو روی لبه های کسم میکشید و با دستاش پاهام رو که به زور سعی میکردم جمع کنم رو مهار میکرد آنقدر محکم لیس میزد که انگار داشت خوشمزه ترین خوراکی دنیا رو میخورد اشک هام همینطور میریختن سرمو به چپ و راست به معنی نه این کارو نکن تکون میدادم داد زدم


-بس کن ... بس کن تو رو خدا بس کن اه وایییییی .... آخ
ولی اون عین خیالش نبود با چوچولم بازی میکرد گازش میگرفت و فشارش میداد زبونشو تو کسم کرد و به سقفش ضربه زد و شروع کرد به چرخوندش تو کسم کم کم احساس خوبی بهم دست داد دلم میخواست به بازی با کسم ادامه بده وقتی آروم لبه های کسم رو میمکید و با زبونش اونا رو از هم جدا میکرد احساس خیلی خوبی بهم دست میداد داشت لذت بخش تر میشد که توی یه لحظه انگار زیر دلم خالی شد دردی تمام وجودمو گرفت احساس کردم ماده ای میخواد ازم بیرون بریزه شکمو به سمت بالا گرفتم به خودم لرزیدم و سعی کردم اون ماده رو بیرون بریزم آروم عقب کشید کمرم رو گرفت و فشار داد و گفت جانم ... احساس کردم آب زیادی ازم بیرون ریخت و که اون با ولع بیشتری شروع کرد به لیس زدن احساس سبکی میکردم ناله هام ضعیف شده بود و لیس زدن های پسر محکم تر . با اینکه خوشم اومده بود و دیگه پاهام رو فشار نمیدادم اجازه میدادم پسر کسم رو بخوره ولی هنوز بدنم از شوک این رابطه میلرزید لیس زدن ها متوقف شد و سر پسر بالا اومد سنگینه نگاهشو حس میکردم دستشو گذاشت زیر کونم و پاهام رو یکم آورد بالا و پاهای خودشم از هم باز شد احساس کردم جسم داغ و بزرگی روی کسمه چشمام که به خاطر لذت همراه با درد کس خوردن پسر بسته بودم رو باز کردم با بهت متوجه کیر بزرگش شدم که حسابی سیخ شده بود با ترس و مخلوطی از التماس نگاهش کردم نگاهی بهم کرد و گفت – برای تو یکم بزرگه ولی عوضش یه حال حسابی میکنی کوچولو ...





شروع کردم به تقلا کردن دلم نمیخاست که درد بکشم دلم نمیخاست این تجاوزی که میدونستم پر از درد زجره رو تحمل کنم ولی اون سر کیرش رو روی کسم گذاشت پاهام رو بالاتر برد و آروم شروع کرد به فشار دادن احساس میکردم نفس های آخرم رو میکشم با فشار سختی و بعد احساس جسمی توی دلم و احساس دردی که انگار هر لحظه بیشتر میشد جیغ بلندی کشیدم اشکهام دوباره از چشمام سرازیر شدند و پسر آروم اشکامو پاک کرد و گفت- هیشششش میدونم درد داشت ولی اینجوری که تو خودتو سفت گرفتی کیر منم داره درد میگیره خودتو شل کن جوجو. بعد خودش شروع کرد آروم به چرخوندن و فشار دادن سینه هام .آروم اطراف کسم رو نوازش میکرد و چوچولم رو با انگشت شست فشار میداد و به چپ و است تکونش میداد. درد داشتم خیلی زیاد ولی با نوازش های پسر دردم داشت کمتر میشد با وجود سوزش تو کسم نفس هام آروم شده بود . آروم کیر بزرگش رو در آورد و با یه دستمال خون دور کیر خودش رو پاک کرد کس منم تمیز کرد نگاهم که به خون افتاد احساس بدبخت شدن بهم دست داد هنوز درد زیادی داشتم.دستهامو باز کرد از درد زیاد شروع کردم به فحش دادن


-خیلی کثیفی ...خیلی کثافتی که برای لذت خودت منو بدبخت کردی بیشعور عوضی حالم ازت بهم میخوره اشغال ...
لب هاشو روی لب هام گذاشت و اجازه نداد بیشتر از این بهش فحش بدم آروم با لبهام بازی میکرد و زبونش رو تو دهنم میکرد که جاهامون عوض شد حالا من روی اون بودم با ولع لب هامو میخورد و روی کسم دست میکشید و منو به خودش فشار میداد و با زبونش زبونم رو به بازی گرفته یود با اینکه من مثل یه مرده بی حرکت روش افتاده بودم ولی حس لذت فراوانی تمام وجودم رو گرفته بود مخصوصا وقتی میدیدم فقط به فکر خودش نیست و به منم حال میده و میزاره به منم خوش بگذره تو حس حال خودم بودم که ناگهان احساس کردم داره به سوراخ کونم ور میره با وحشت چشمام رو باز کردم و سعی کردم از روش بلند شم که متوجه شد. با اکراه از لب هام دل کند و منو دوباره روی تخت گذاشت ولی با یه حرکت سریع منو به شکم خابوند و روی پاهام نشست با داد گفتم
-میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟
- عزیزم حیفه از این کون سفید و نازنین فیض نبریم ...
و بعد شروع کرد به لیسیدن کونم



داد زدم
-نه نه .... درد داره ...ولم کن ... چی از جونم میخوای چرا آنقدر اذیتم میکنی ؟؟؟؟از درد کشیدن من چطور لذت میبری ؟؟؟؟!!!
ولی اون بی توجه به من با دستاش لنبره های کونم رو از هم باز کرد و شروع کرد به خوردن سوراخم. زبونش رو کرد تو کونم و با حرص خاصی لیس میزد . جیغ داد های من روی اعصابش بود برای همین گاز محکمی از کونم گرفت و گفت
-خفه شو دیگه .... وگرنه جور دیگه ای حالیت میکنمااا ...
و شروع کرد انگشتاشو تو کونم کردن من فقط ناله میکردم که احساس کردم تمام تنم سوخت جیغ بلندی زدم
-درد داره وای خیلی درد داره آروم تر ...آروم تر ....نچی گفت از روم بلند شد و توی پیشکش عسلی کنار تخت یه جعبه برداشت که با وجود تمام دردی که تو سراسر وجودم بود بلند شدم و سعی کردم فرار کنم که از پشت منو گرفت و گفت -کجا ؟؟؟؟کارم هنوز باهات تموم نشده ....و منو رو پاهاش گذاشت و محکم منو گرفت سعی کردم بلند شدم ولی اون اجازه نمیداد . سردی رو روی کونم حس کردم داشت اون ماده رو روی سوراخم میمالید با دستاش کونم رو از هم باز کرد بعد آروم کیرش رو گذاشت دم سوراخم و شروع کرد به فشار دادن جیغ بلندی زدم


-ایییییییی .... نه. ..... خداااااااا .... درد داره درد داره ..... ایییی اخخخخ تو رو خداولم کن ..ایییییییی .... ... نفس نفس میزدیم کلاهک کیرش رفت تو به تخت چنگ میزدم و جیغ مکشیدم
-آییییی درش بیار .... میسوزه ....درش بیار مامان ...مامان
-جونم ...چه کون داغی داری جووووننننن ..مامانتو میخوای چیکار بچه ؟؟؟..
درد امونم رو بریده بود پسر مدام فشار میداد. که بلندم کرد و از پشت منو تو بغلش گرفت و شروع کرد به عقب جلو کردن کیرش. داد میزدم جیغ میکشیدم ولی اون تو حالت های مختلف منو گایید و آنقدر که از پشتم خون اومد گلوم خس خس میکرد و تمام بدنم میلرزید که احساس کردم کونم آتیش گرفت جیغ بلندی کشیدم آبش رو توی کونم ریخته بود خاستم عقب بکشم که محکم کمرم رو گرفت و محکم منو به خودش فشار داد تا کامل آبش بره تو کونم (توی حالت سگی بودم)به محض اینکه کمرم رو ول کرد روی تخت ول شدم و از درد بلند بلند گریه میکردم که پسر دستشو روی کمرم کشید و توی گوشم زمزمه کرد


-حالا که کلا اوپن شدی کیرم رو ساکس بزن تا بزارم بری ...
با نفرت به پشت سرم جایی که پسر نشسته بود نگاه کردم و گفتم
-قول میدی بعد ولم کنی ؟؟؟؟
-آره ...
چاره ای نبود من که تا اینجا اومده بودم اینم روش برعکس شدم و پسر اومد روم کیرش رو جلوی دهنم گرفت کیرش رو تو دستم گرفتم و شروع کردم به فشار دادنش که از جا پرید و گفت
-فشار نده روانی کره خر ساک بزن ...
با اکراه و حس تنفر آروم شروع کردم به لیس زدن و با خودم گفتم فکر کن داری بستنی میخوری آروم زبونم رو روی کلاهکش کشیدم دایره مانند دورش چرخوندم و شروع کردم ساک زدن براش کم کم خودمم خوشم اومد و کامل تو دهنم میکردم و میک میزدم اونم که هی میومد پایین و کیرش رو کامل تو حلقم میکرد که یکدفعه وارونه شد و شروع کرد به خودن کسم منم براش کیرش رو ساک میزدم که برای چندمین بار ارضا شد چندشم شد آبش رو تف کردم رفتم کنارش که روی تخت افتاده بود و نفس نفس میزد گفتم کلید رو بده برم که منو کشید تو بغلش و گفت
-کجا کس مونده دختره ی خراب .... اوه ببخشید زن خراب
از عصبانیت سرخ شدم پشتم میسوخت ولی با این حال با مشت کوبیدم توی سینه ی لختش و گفتم
-کثافت تو قول دادی ؟؟؟؟!!!!


-قول؟؟؟؟؟؟من که چیزی یادم نمیاد ...
و منو هل داد روی تخت و پاهام رو از هم باز کرد با دست هام خواستم هلش بدم که زانوهاش رو روی دستام گذاشت تقلا میکردم بلند شم که توی یه حرکت سریع کیرش رو محکم هول داد تو کسم. جیغی از سر درد زدم و شروع کردم به فحش دادن ولی اون بیخیال شروع کرد به تلمبه زدن ....
نمیدونم چه قدر تو بغلش موندم و چقدر اون منو کرد که بلند شد و منو بغل کرد و به سمت در اتاق رفت کلیدی رو از توی پیش کش میز توالت برداشت و از در بیرون رفت خشونت زیاد از حدش باعث شده بود بی حس بشم و چیز زیادی متوجه نمیشدم فقط فهمیدم وارد حموم شد و منو توی وان آب گذاشت آب که به پوست قرمز شده و کبودم میخورد دردم رو کم تر میکرد ولی من مثل یه آدم فلج فقط نگاه میکردم وقتی خودشو شست منم شست زیر دوش حموم گردن و لب هام رو بوسید و با وقاحت تمام گفت
-خوش گذشت لیدی !!! ...
ولی من سکوت کرده بودم وقتی بیرون آمدیم پسر یه حوله ی لباسی قرمز رو به من پوشاند و بعد از اینکه ملافه ی کثیف و خونی تخت رو عوض کرد منو توی تخت گذاشت خودشم بعد از مدتی اومد و منو تو بغلش گرفت و به زور قرصی رو بهم داد منم از درد خوابم برد...

....
نمیدونم شاید اشتباه از خودم بود که با دوستام اومدم پارتی و مشروب خوردم
شاید همه اش تقصیر خودم بود ولی فکر می‌کنم که تقدیر من جنده شدن بود....دارم تقدیرمو میپذیرم و می‌خوام آروم آروم از اتفاقی که افتاده لذت ببرم، مثل لذت از خوردن یه غذا ی پر از فلفل که با اینکه تموم وجودتو می‌سوزونه و اشکو از چشات جاری میکنه دوست داری تا تهشو بخوری.
شاید واقعا تقدیر من این بود !
     
  
مرد

 
زنم در اتاق پرو


از اول، همه جوره می خواستمش، چیزی کم نداشت، در کنار همه مسائل؛ زیبایی، اندام، مدل آرایش کردنش، لباس پوشیدنش، همه و همه خیلی باب طبع من بود و دقیقا همینا چیزی بود که منو کمی حساس کرده بود و نگران! از همون اوائل هم که بهش چند بار گیر دادم جوری جلوم در اومد، که دیگه بهم گفت، من همینم، یا باید همه جوره قبولم کنی یا اینکه نمی تونیم با هم بمونیم...


خوب واقعا هم من اونقدر ها گیر نبودم، فقط می ترسیدم که یه روز بهم خیانت بشه... خیلی فکر کردم، نمی تونستم از شیدا بگذرم... روزی که دیگه تصمیم گرفتم و باهاش حرف زدم، بهش گفتم شیدا، من دوست دارم هر چی که هست و بدونم، روزی از تو میگذرم که بدونم با من صادق نبودی و چیزی بوده که ازم پنهان کردی... اونم قول داد که همیشه همه چیز رو به من بگه و منم دیگه راحت گذاشتمش...
شیدا توی خانواده ای بود که خیلی چیزا عادی بود، تازه نامزد شده بودیم که تولد بچه خواهرش بود، میدونستم لباس دوخته، ولی ندیده بودم تا همون توی مجلس! این لباس اینقدر تنگ و کوتاه بود، که من خودم حالم خراب شد وقتی شیدارو اونجوری دیدم! با شوهر خواهراش میگفت، می رقصید... اکثر فامیل همین جوری هستن، ولی خود شیدا و خواهراش دیگه یکم اونورتر از حالت عادی بودن...


توی مجلس که یکم تنها شدیم، بهش گفتم چه لباس سکسی پوشیدی، گفت آره دیگه! بهت بگم، اینو نپوشو اینجا نرو و با این نخندو اینا نداریم! بابا آدم باید حال کنه!
شاید هر کسی جا من بود، یا شیدا رو ول میکرد، یا میگفت این که میخواد اینجور کنه منم حال خودمو می کنم! اما من هیچ کدوم نبودم... من دوست داشتم خودم باشم و به اون حال بدم و از اینکه اون حال بکنه لذت میبردم...
همه ما کم سن تر که بودیم، تصوراتی داشتیم، من همیشه فکر می کردم، حال میده آدم یه زن اینجوری داشته باشه! اما وقتی واقعا پیش اومد، یه حالی بودم، تحملش سخت بود، ولی از دوست داشتن، از اینکه خیلی مسائل دیگه رو میدیدیم، حس کردم میشه واقعا، میشه لذت برد...


کم کم خودمم لذت میبردم که زنم اینقدر جیگره! 4 سال پیش اوائل ازدواجمون، باهم توی یه شرکت خصوصی کار می کردیم، اون منشی رئیس بود، بعضی وقتا می دیدمش توی اتاق رئیس که داره کار میکنه و چیزی و بهش توزیع میده، رئیس همین جور که گوش میده یه نیم نگاهی هم به رونای شیدا داره! یه بار یه شلوار جین آبی تنگ تنش بود، با یه مانتو کوتاه! بهش گقتم دیدی رئیس چطوری نگات میکنه! گفت یه نگاه که طوری نیست! خوبیش اینه که فقط نگاه میکنه! همه نگاه میکنن!
راست هم میگفت! کی نگاه نمیکرد و نمیکنه!
اتفاقات زیادی توی همه این سالها افتاده، اما چیزی که باعث شد من بیام و اینجا داستان بنویسم، اتفاقی هست که چند شب پیش با شیدا یادش کردیم و اون دوباره هوس یه همچین کاری زده به سرش...
تقریبا 2 سال از ازدواجمون گذشته بود، من که همیشه آرزو داشتن زن سکسی داشتم، حالا داشتم، خدا هم که انگار در و تخته رو جور کرده بود، اونم که گفتم از همون اول حالی به حالی بود و توی این 2 سال خیلی شده بود که یه جوری یه حالی به خودمون و به یکی دیگه بدیم، اون روز هم یکی دیگه از همین روزا بود که شیدا از صبح حالش خراب بود و خیلی به قول خودش هوس دست مالی شدن کرده بود، اینجور بود که شیدا یکی از سکسی ترین تیپاشو واسه بیرون رفتن زد....



یه تاپ قرمز، بدونه سوتین، تا بالا ناف، از این چسبونا که قشنگ سینه هاشو بهم فشار داده بود و خط سینش آدم و حالی به حالی میکرد، یه شرت قرمز بندی، که از فاقه کوتاه شلوارش میزد بیرون و می شد بند شرتو دید، یه شلوار تنگ و سفید و نهایت یه مانتو سفید که اونقدر نازک بود که هم میشد خیلی راحت رنگه تاپشو تشخیص داد، هم نوکه سینه هاش توش معلوم بود، هم رو سینه هاش باز بود که میشد چاک سینشو دید، هم اینقدر تنگ بود که به دور کمرش که می چسبید، می شد دید که تاپش تا کجاست و بعد بند قرمز شورتش رو روی پهلوش دید، من خودم این تیپشو خیلی دوست داشتم، نشد یه بار این تیپو بزنه، جایی شیدارو انگشت نکنن!
بگذریم، این بارم به همین بهانه که دوباره یه 2 تا اتفاق بیرون پیش بیاد و شیدا حال کنه رفتیم بیرون، خیلیا نگاش کردن، ولی اصله داستان جای بود که توی ویترینه یه مغازه یه شلوار چشمه شیدارو گرفت و رفتیم تو...


فروشنده خیلی خوش برخورد بود و شیدارو با اون سر و وضع کی دید چشاش باز مونده بود! منم که فقط همراه شید رفتم تو و داشتم دور و بر مغازشو نگا میکردم، که شیدا هم که مثه همیشه با اون ناز خواص خودش گفت شلوار چندو اینا که فروشنده براش آورد که ببینه، شیدا به من گفت چی میگی، گفتم پرو کن ببین چطوره!
فروشنده اتاق پرو رو نشون دادو توی همین حال کی شیدا داشت میرفت سمت اتاق پرو اروم بهش گفتم، شیدا پایه هستی یکم حال کنیم اینجا! گفت چه جوری، گفتم کاریت نباشه، فقط اگه هستی، دیگه حواست از الان باشه! گفت باشه لاشی، خدا میدونه چی تو سرته!
شیدا رفت تو اتاق پرو بعد یکم منو صدا کرد، شلوارو پوشیده بود، حالا با همون تاپ و بند شورتو اینا مانتو رو هم که در آورده بود، شلوار هم یه ساپورت بود که کم و بیش نازک بود، من به شیدا گفتم بزار برم بش بگم 2 تا مدل دیگه داره بده بپوشی، به فروشنده که گفتم 3 تا دیگه بهم داد و من دادم شیدا، اونم پوشید، یکیش دیگه خیلی نازک بود، همین جوری که اون امتحان میکرد، فروشنده از اونور گفت آقا سایزا خوب هستن؟!


منم یه چشمک به شیدا زدمو گفت بد نیستن، فقط این خیلی نازکه، اونم گفت کدوم، گفتم اگه میشه بیاید لطفا، اون که داشت میومد شیدا گفت چیکار میکنی! گفتم خراب نکنیا! حالا یارو اومده، من همین جور که نگاه شیدا مکینم یهش میگم نازکه مرده هم پشته در پرو هی گفت کدوم، گفتم با ببین خودت! یکم انگار شوک بشه، ولی دید انگار بهترین موقعیته اونم امد، شیدارو یه برندازی کردو در حالی که داشت سعی میکرد خودشو عادی نشون بده، نگا شلوار پا شیدا میکرد، شلواری که سفیدی رونا و کون شیدا کامل توش معلوم بود! از اونور دیگه بند شورتش بالا شلوار که دیگه تابلو تر! حالا اونم پرو، از روی شلوار با نوک انگشت دست کشید به رونا شیدا گفت این کار توپمه و از این حرفا، بد فروشنده لاشی، از بالا شلوار جوری که قشنگ دستش می خورد به بند شورته شیدا دست کرده که یعنی جنس و نشونه منو شیدا بده، همین جوری هم که حرف میزد، هی شیدارو نگا میکرد، بعد یکم، گفت کار باز دارم، نازک تر، ضخیمتر، بزارید بیارم و اومد که بره، منم به شیدا اشاره کردم که یعنی بزار بیاره؛ تا اون رفت، شیدا گفت ای لاشی، گفت یه کاری داری، ولی شیدا هم حشری شده بود؛ دیگه توی این 2 سال به این شدت کاری نکرده بودیم، گفت بابک شورتم یکم خیس شد، گفتم حالا واسا! نمیدونی چه حالی داد دیدم جلو خودم یکی دستش خورد به شورتت، اونم گفت خیلی پستی، فروشنده این بار با 2 تا مدل دیگه اومد و جالب این بود که به منم نداد، خودش اومد با یه نگا به شیدا کردو گفت بپوشید من ببینم! هیچی دیگه تا شیدا خواست عوض کنه، اومدیم اینور، یارو میگه این جنس همینه! ولی خوب خانموتون هم یکم دورشته دیگه! اینم کش میاد نازک نشون میده!





گفتم نه، اونقدرا هم درشت نیست که، ولی خوب قبول دارم از رون به بالا یکم پره! مرده لبخندی زد و گفت ماشاااله بیشتر از پره! دهن سرویس کله آمار کس و کون زنم اومده بود دستش توی 2 دقیقه! هیچی اینار که شیدا صدا زد که عوض کرده، مرده زودتر از من رفته در اتاق پرو رو باز کرده و زبون ریختن که این خیلی خوبه و به تنت نشسته! داشت به زنم می گفت! شیدا هم که چشا تابلو حشری شده بود، کون و داده عقب و برگشته پشتشو کرده به من و فروشنده، با یه نازی گفت چی میگی؟! گفتم آره خیلی خوب و نازکه! یارو هم سریع زانو زده رو به من داره میگه، ببین، الان اینجا ساق پا خانومت ببین جنس زیاد کش نیومده؛ همین جوری هم که داره میگه خیلی قشنگ و راحت داشت دست میزد به ساق پا شیدا! بعد اشاره کرده به رونا و کونه شیدا، میگه، ولی اینجا چون درشت تره؛ ببین، کش اومده شلوار که اتفاقا همین قشنگه، از اون ور هم داره کامل دست می کشه به پشت رونا و کونه شیدا! بعد رو به خوده شیدا گفت من بیرون داشتم با آقا میگفتم که شما ماشااالله باسنتون چون حجیمه اینا توی پاتون کش میان! منم گفتم من که با نزکیش مشکلی ندارم،شیدا هم گفت، منم که اصلا نازک دوست دارم، بعد یارو دیگه خیلی پرو بود، گفت: خوب دیگه یه مانتو کی بپوشید تا اینجا ( دستشو هم گذاشته یکم پائین تر از خط قمبل شیدا) دیگه مشکلی نیست، دیگه اینجا هم من واقعا حالم خراب شده بود، هم خود شیدا! دیگه یارو رو هم ول می کردی، همونجا توی اتاق پرو کاره زنمو گرفته بود ! که من دیگه گفتم شیدا جان می خوایش؟ شیدا هم با نازی که دیگه معلوم بود حالش خیلی خرابه گفت بله!



یارو رفتو شیدا گفت خیلی دلم می خواد یکیم دیگه بهم ور بره، گفتم منم، حالا فعلا بیا بریم تا سری بعد. بعدشم یارو خیلی اصرار کرد که لباس شب دارم، اینو بیا بپوش و اینا؛ کونده فهمیده بود من دوست دارم زنمو بماله، زنمم که می خواد کی هم از این زنه خوش کوس و کونه من بهتر، من بش گفتم حالا سری بعد میایم، بیشتر وقتتو میگیریم، گفت آره حتما؛ وقتی خواستیم بیایم با شیدا هم دست دادو پشت سرمون اومد تا بیرون، همین جوری که می رفتیم بر گشتم نگاش کردم، دیدم زل زده به کون شیدا که همین جور که راه میرفت، توی مانتوش می لرزید....
معلوم بود که داشت با خودش میگفت، سری بعد من میکنم این زنه کردنیتو... تو فقط بیارش واسم...


منم که حال کرده بودم که زنم مالیده شده دلم حال اومده بود، شیدا هم داشت بهم میگفت که وای نمیدونی چه حالی میده جلو شوهرت یکی کونته بماله....
     
  
مرد

 
عشق بازی با مرد بلوچ


سلام مدیا هستم 19 ساله . که چشمش بد جور مرد تنهای همسایشون رو گرفته بود اسمش شهمراد آقا بود یه مرد خوشیپ میانسال 45 ساله بلوچ بود یه روز گرم تابستونی از مدرسه داشتم میومدم که یهو صدای بوق یه ماشین مدل بالا گوشمو کر کرد پشتم رو نگاه کردم دیدم وای اقا شهمراده اومد بلغم نگه داشت گفت دخترم سوار شو میرسونمت خونه با کلی تعارف و اسرا سوار شدم ازم پرسید کلاس چندمی و از این حرفا تا اینکه رسیدیم خونه خیلی از هم دیگه خوشمون اومده بود . منو خیلی تو فکر برده بود یه روز میخواستم برم خونه دوستم دیدم یه پیک موتوری براش از رستوران غذا آورد همیشه از پنجره اتاقم نگاه میکردم به خونش همیشه موقعه شام یا نهار میدیم یکی براش غذا میاره فهمیدم خودش تنهاس خونه و همیشه از بیرون غذا میگره . تا اینکه بعد چند مدت دوباره باهاش رو در رو شدم سلام کردم اونم یه سلام خیلی گرم بهم داد بعد بهش گفتم آقا شهمراد شما خانوادتون پیشتون نیستن مگه همیشه از بیرون غذا میگیرین یهو دیدم خیلی ناراخت شد معذرت خواهی کردم ببخشید اگه کنجکاوی کردم گفتش اشکالی نداره ولی ای کاش خانوادم کنارم بودن تا اینکه گفت زنم و 2 تا بچه هام تو یه تصادف به رحمت خدا رفتن خیلی از مغذرت خوهی کردم و تسلیت گفتم روز بعد خودم براش ناهار درست کردم براش بردم دم خونشون زنگ زدم دیدم خونه نیست خیلی ناراحت شدم...





چند مدتی ازش خبری نبود مثل اینکه رفته بود بلوچستان یه شب حدودای ساعت 1بود داشتم درس میخوندم آخه فرادش امتحان داشتم یهو دیدم یه ماشین کنار خونه شهمراد آقا نگه داشت از ماشین پیاده شد دیدم شهمراده با لباس بلوچی هم بود خیلی خوشیتپ تر شده بود. خیلی سریع بدون اینکه کسی متوجه شه رفتم پایین داشت ماشینشو می برد تو حیاط رفتم دم خونش یهو چشمش خورد به من اومد کنارم گفتم مدیا خانم اینجا چیکار میکنی گفتم اومدم شما رو ببینم آخه چند وقتی میشه ازتون خبری نیس گفت آره رفته بودم شهر خودمون تازه الان رسیدم گفتم اگه بزارین میخوام بیام تو خونتون براتون حاضری یه چیزی درست کنم گفت نه شما برین خونتون آخر با کلی تعارف رفتم تو خونش یخچالو که باز کردم دیدم وای خاموشه و هیچی نداره گفتم شهمراد آقا یخچالتون خاموشه چیزی نداره صبر کنین میرم خونه خودمون براتون ی چیزی بیارم قبول نکرد گفت نه نمیخوام با بشین اینجا من یه چیز بهتر برات میارم دیدم رفت تو اشپزخونه از تو کابینت یه شیشه شراب اورد بیرون اومد کنارم نشست گفت امشب منو همراهی میکنی تو شراب خوردن موندم چی بگم گفتم آخه گفت خواهشا به خاطر من گفتم باشه اشکالی نداره ولی فقط خیلی کم برای خودشو من ریخت من ب زور یه غلپ خوردم اون پشت سر هم میخورد و سیگار میکشید حالش اصلا خوب نبود بهش نزدیکتر شدم اشکام هی می رخت اصلا دسته خودم نبود





سیگارو از دستش گرفتم خاموشش کردم گفتم تو از من ی خواهشی کردی من قبول کردم حالا من از شما ی خواهش میکنم خواهشا ردش نکنین چیزی نگفت فقط نگام کرد شیشه رو جمع کردم سیگارشم جمع کردم بردم انداختم تو سطل اشغال رفتم دیدم چشماشو بسته فک کردم خوابه رفتم از تو اتاق براش ی ملحفه براش اوردم روش انداختم که یهو دستمو گرفت گفت میشه پیشم بمونی منم که از خدام بود گفتم هر چی تو بگی فقط دیگه از این زهره ماری یا نخور گفت قول میدم رفتم کنارش رو کاناپه نشستم سرشو گذاشت رو شونم دستشم دوره کمرم کرد خیلی حشری شده بودم یهو نمیدونم چی شد که متوجه شدم لباش رو لبامه داره ازم لب میگره خیلی حال داد منم رفتم سمت گردنش خوب خوردمش دستاشو برد رو سینه هام خیلی قشنگ میمالید بعد کلی عشق بازی تاپمو در آورد شلوارکمو هم در آورد آخه تا متوجه شدم آقا شهمراد اومده همینطوری عجله ای از خونه زدم بودم بیرون فقط یه چادر دوره خودم پیچیده بودم رفته بودم پیشش خلاصه حسابی لختم کرد خیلی حشری شده بود گفت تا الان همچین اندامی ندیده بودم هی لیس میزد منو منم لباس بلند بلوچی شو کشیدم بیرون از تنش وای که زیر پوش رکابی تنش بود که خیلی اندامشو زیبا تر کرده بود بدنش ژر از مو بود منم از بدن مردای مو دار خیلی خوشم میاد خیلی حشری بودم شلوارشو خودش در آورد گفت تو بلد نیستی چطور بندشو باز کنی راستم میگفت آخه چند تا گره داشت به محض اینکه شلوارشو کشید دلم هوری ریخت پایین وای چه خبر بود یه کیر کلفت و دراز وای...



خیلی حشری بودم پریدم بغلش حسابی خوردمش خیی شق شده بود طوری که به نافش رسیده بود وای چی بگم اونم یهو بلند کرد گذاشت رو پاهاش حسابی لیسم زد خوابوند منو کیرشو گذاشت لای سینه هام هی عقبو جلو کرد بهم گفت من نمیخوام پردتو پاره کنم پس از جلو نمیکنم رفت کرم و چند نمونه ژل آورد آخه کیرش خیلی کلفت بود همشونوقاطی کرد زد به کیرش و کون من یواش یواش سرشو برد داخل کون تنگ من اولش خیلی درد داشت و بعدش به زور کیرشو جا داد داخل وای خیلی حال داد بهم هی عقبو جلو میکردو موهامو نوازش میکرد جقو دادم کله خونشو برداشته بود ولی خوب بود خونش ویلای و بزرگ بود کلی جقو داد کردم کیرشو در آورد گفت عزیزم برام ساک میزنی گفتم آره براش کلی ساک زدم بعدش اونم کسو به طور کاملا حرفه ای لیس میزد و میخورد تا اینکه آبم اومد ولی اون هنوز آبش نیومده بود منو به پشت خوابوند کیرشو گذاشت لای پاهام پاهامو بست عقبو جلو کرد تو کونم نذاشت گفت اذیت میشی بعد دیدم یهو بلند شد اومد ابشو ریخت رو کمرم انگار اب جوش ریختن رو کمرم وای خیلی حال داد یه نیم ساعتی بغل به بغل خوابیدیم گفتم شهمراد عزیزم دیگه من میرم خونه دیدم جواب نداد متوجه شدم خوابه لباسامو پوشیدم که برم خونه یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت 4:30 رفتم تو ساختمون یواشکی کلید انداختم بدون اینکه کسی بیدار شه رفتم تو اتاقم ولی نخوابیدم تا صبح یه بار دیگه خودم خودمو ارضا کردم یه شب رویای رو تجربه کردم بعدها هر وقت که وقت کردم میرفتم پیشش ولی دیگه با هم سکس نکردیم
     
  
مرد

 
نامزدم کون دوست نداشت


سلام دوستان من رویا هستم 24 ساله وتوپلی. من از 17سالگی با دوس پسرهام سکس ازپشت داشتم وبرام خیلی زیاد لذت داشت تااین که 3سال پییش پسر عموم اومد خواستگاریم وباهم نامزد کردیم. حسین از روز اول باهام ازجلوسکس کرد وپردم رو زد.
سکس ازکس خیلی لذت داشت وحسین خیلی شهوتی بود وخوب ارضا میشدم.
چندماه ازنامزدی مامیگذشت ومن به شدت هوس کرده بودم ازکوون سکس کنم ووقتی خواسته ام رو به حسین گفتم اون خیلی اعصبانی شد وشروع ب دادو بیداد کردووقتی گریه ام رو دید نازم کرد بوسم کردوبهم گفت این کار اصلا خوب نیست مریض میشی و....و اخرشم گفت که ازسکس از عقب چندشش میشه.



وااای داشتم دیوونه میشدم باورم نمیشد کسی از کون بدش بیاد.
از ازدواجم پشیمون بودم وراه برگشتی نداشتم.سعی کردم فکرمو مشغول کنم ولی نشد...
حتی فکر خیانت هم نبودم که اتفاقی رضا دوس پسر بچگیامو دیدم باموتور بود بوق زد و صدام کرد من از ترس این ک کسی نبینتم خودم و زدم ب اون راه ولی رضا سیریش شده بود وبابوق بوقش داشت بدتر تابلو میکرد.رفتم تو کوچه اومد دنبالم گفت سلام توله سگ نشناختی اره؟؟؟؟؟ نگاش کردم وبااعصبانیت گفتم ابرومو بردی اه. خندیدو گفت مگه ابروام داری تو؟شمارتو بگوبدو/گفتم شوهر کردم رضا جان شرمنده یه نگاه به دستم کردو گفت خدایی؟ حلقت بدله خالی بند.گفتم بخدا. سوار موتورش شدو گفت مبارکه دیگه...
تا گاز داد ک بره گفتم رضا شمارتو بده!!!
پوز خند زد و گفت خواعرم شما شوهر داری .گفتم:کارت دارم.
خلاصه شمارشو گرفتم و چند روزی گذشت ومن همچنان له له سکس کون داشتم و کس دادن زیادم دردی و دوا نمیکرد و حسین هم نمیفهمید ک من دارم میمیرم وارضا نمیشم.


دیگه صبر الکیم تموم شده بود با یه سیم کارت قدیمی زنگ زدم به رضا و قضیه رو براش تعریف کردم رضای نامردم بهم گفت ک ن این کارو نمیکنم و تو شوهر کردی و..... وقط کرد.کلی فیلم بازی کردولی من خوب میشناختمش و گوشی و روشن گذاشتم و منتظر زنگش شدم و ازونجایی که شدیدا تابلو بود راست کرده و داره ادا در میاره 1ساعت بعد زنگ زد. قرار شد پس فردا ک حسین سرکاره من صبح برم پیشش. 2روز مثل 2سال گذشت وبالاخره شنبه شد. ساعت 9 بود که رسیدم پیشش تو راه از شهوت زیاد خیس کرده بودم رسیدم دم درشوون ی تک زدم ب گوشیش اومد دم در اروم و بی سروصدا رفتیم بالا.رضا یه اتاق داشت دم پشت بومشون که از بچگی خوب یادم بود. رفتیم تو از پشت بغلم کرد سینه هامو گرفت کیرشو از رو شلوار میمالید بهم در گوشم گفت مگه کسی دلش میاد این کونو نکنه؟
بهش گفتم جووون باید پارم کنی رضا دارم میمیرم همونجوری رفتیم سمت تخت خوابیدیم من زیرش بودم گفت رویا میخوریش پاشد نشست لب تخت و کیرش ک سیخ سیخ بود و دراوردو من سریع کردمش تودهنم یکم ک خوردم گفت داره ابم میاد پاشدم شرت و شلوارم و دراوردم و قمبل کردم.رضا در عرض یک ثانیه کل کیرشو کرد تو کونم وای چه لذتی داشت 5 6 تا تلمبه زد و زود ابش اومد و همشو ریخت تو کونم ودر گوشم گفت عشقم به ارزوت رسیدیی؟ گفتم نه میخوام بازم .



کیرشو در اورد و از روم پاشد گفتم کجا پس همین؟؟؟؟؟ گفنه بچه جون میخوام اسپری بزنم .اسپری زد و خوابید روم و شرو کرد لب بازی پاهامو دادم بالاو بادستم از بغل کردمش تو وااای چ لذتی داشت در گوشم گفت قربون کوون گشادت... تمام مدت ک تلمبه میزد از شدت لذت اه میکشیدم 15 دقیقه تول کشید ولی انگار یه لحظه بود.از کونم در اورد و ابشو ریخت بالای کسم. خیلی روز خوبی بود تا ساعت 2 ظهر باهم بودیم و 2بارم بهش ازکس دادم. 2 سال هست ک درگیر طلاقم و با خیلیا بودم و هستم که اگه دوس داشتید بگید تا بازم براتون بنویسم.
     
  
مرد

 
کون خواهر دوست دخترم

سال 84 بود من 24 سالم بود با یکی از دوستام شراکتی یه ساختمون دو واحده رو اجاره کردیم که قرار بود طبقه اول بشه فروشگاه کامپیوتر و موبایل و لوازم جانبی، طبقه دوم هم بشه کافی نت، قرار گذاشتیم دوستم که اسمش شهاب بود قسمت فروشگاه رو بگردونه منم کافی نت بچرخونم. من با یه دختری دوست بودم که اسمش سمانه بود 20 سالش بود هر وقت هم میخواست بیاد پیشم خواهرشو (سحر) که دوسال ازش کوچیکتر بود با خودش میاورد! یعنی خواهره (سحر) رو اعصابم بود شدید. هروقتم که میخواستم بکنمش مجبور بودم خواهر کوچیکه (سحر) بذارم پیش شهاب که اون مشغولش کنه تا من یه دل سیر سمانه رو بکنم. بعد از هر بار کردن هم یه فیلم سوپر بهش میدادم که بره خونه با خواهرش ببینین. خلاصه من همیشه جدیدترین فیلم سوپر و که برام می اومد و براشون کپی میکردم تا همیشه آماده باشه.





بعد از یه مدت دیگه دیدم با دوست دخترم سمانه حال نمی کنم. یجورایی دلم و زده بود. باهاش بهم زدم و پیش خودم میگفتم خیلی خوب میشد اگه بتونم مخه سحر و بزنم. ولی چه فایده که همش خیال بود. تا اینکه صبح یه روز گرم تابستون وسط مرداد ماه بود که دیدم شهاب بهم اس ام اس داد؛ (بیا پایین منو نجات بده!!) سریع رفتم پایین تو فروشگاه دیدم سحرخانم با یه شاخه گل رُز اومده پیش شهاب و ازش خواسته که باهاش دوست بشه، شهاب هم که دوست دختر داشت و خیلی به این چیزا پایبند بود قبول نمیکرد و سحر هم هی التماسش میکرد. البته دوست دختر شهاب همیشه می اومد پیشش شاید واسه همین شهاب میترسید که با سحر دوست بشه. خلاصه شهاب وقتی دیده بود که نمی تونه از دست سحر خلاص بشه بهم اس ام اس داده بود که من بیام یجوری سحر و رد کنم بره، منم اومدم پایین وقتی قضیه رو فهمیدم به سحر گفتم برو بالا باهات کار دارم. سحر هم با چشمان گریان رفت بالا، بعد به شهاب گفتم کوسخول شانس اومده در خونه ت این دختره با این قد و هیکل و کشیده و با کون قلمبه ای که داره بخاطر تو گریه میکنه اونوقت تو براش ناز میکنی؟! خیلی احمقی شهاب، اونم گفت ازت خواهش میکنم اینو ببر از اینجا، اگه دوست دخترم بیاد اینو ببینه کله مو میکنه، در همون لحظه فکری به ذهنم رسید و رفتم بالا سر وقت سحر، دیدم سحر ناراحت نشسته و هر از چندگاهی با دستمال اشکاشو پاک میکنه بهش گفتم بره پشت میز من بشینه، گفت همینجا خوبه نمیخوام مزاحمت بشم. من که نقشه جدید داشتم براش اصرار کردم بره پشت میز من بشینه اونم قبول کرد و منم نشستم روبروش، چندتا مشتری نشسته بودن بخاطر همین خیلی آروم شروع کردم به مخ زدن، بهش گفتم راستش شهاب هم تو رو خیلی دوست داره حتی قبلاً هم بهم گفته بود که بهت بگم که ازت خوشش اومده و میخواد باهات دوست بشه! ولی یه مشکلی هست که نمیدونم چطوری بهت بگم؟





یهو دیدم گل از گل سحر شکوفت و گفت؛ خوب چرا قبلا بهم نگفتی؟ الان چرا منو پس میزنه؟ گفتم چطور بهت بگم آخه یه مشکلی هست که نمی تونستم بهت بگم! یجورایی خجالت کشیدم شاید از دستم ناراحت بشی واسه همین به شهاب دروغکی گفتم تو نمیخوای باهاش دوست بشی! تا اینو گفتم سحر از جاش بلند شد و گفت چرااااااااا؟؟ با حالت عصبانیت چرا بهش دروغ گفتی آخه؟؟؟ بهش گفتم یواش بشین بشین بهت میگم داستان شهاب چیه!! بعد از اینکه یکم آروم شد. بهش گفتم راستش شهاب یه اخلاق بدی که داره اینه که با هر دختری که دوست میشه میخواد باهاش سکس داشته باشه، سحر یهو بخودش اومد و گفت؛ خوب اگه بعد از یه مدت که با هم دوست شدیم و از هم اطمینان پیدا کردیم. مسئله ای نیست که ... سریع افتادم تو حرفش و گفتم شهاب اخلاقش بخصوصه واسه همینه که تا حالا دوست دختر نداشته اون میخواد در اول آشنایی با دوست دخترش سکس کنه، میگه اول دوستی که با سکس شروع بشه تا آخرش با عشق تموم میشه! کم کم دیدم سحر رفت تو خودش، در همین موقع بود که تیر خلاص و زدم و گفتم حالا نظرت چیه اگه میخوای میرم پیشش و بهش میگم که تو حاضری باهاش سکس کنی، دیدم مِن مِن کرد و گفت آخه من هنوز دخترم نمیتونم با شهاب سکس کنم. گفتم موردی نداره بهش میگم از کون باهات سکس کنه، گفت من تا حالا با کسی نبودم میترسم میگن از پشت خیلی درد داره، گفتم نگران نباش اونایی که بهت گفتن درد داره ناشی بودن شهاب فیلم آموزشی دیده بلده چیکار کنه، راستی تو تاحالا فیلم آموزشی دیدی؟؟ گفت فیلم دیدم ولی معمولی بود آموزشی نبوده. گفتم نگران نباش من الان برات یه فیلم میذارم تو یواش نگاه کن تا من برم به شهاب بگم. یه فیلم سوپر که فقط از کون دادن بود براش گذاشتم و رفتم پایین یه سر پیش شهاب دیدم داره با تلفن حرف میزنه بهم اشاره کرد چی شد؟ بهش گفتم موردی نیست نگران نباش دیگه مزاحمت نمیشه.





5 دقیقه پیشش نشستم و رفتم بالا دیدم سحرجون یکم ترسیده گفت من نمی تونم مثل اینا از پشت بدم ببین چقدر بزرگه اون خانمه داره پاره میشه دردش اومده، بهش گفتم اون فیلمه دارن فیلم بازی میکنن، الکیه، تازه مال شهاب اینقدر بزرگ نیست. که سریع بهم گفت مگه تو مال شهاب و دیدی گفتم راستش.. آره بعضی وقتا تو این روشویی که میبینی اونجاست، در حال شاشیدن دیدمش، یهو بلند شد و گفت من فردا میتونم بیام الان باید برم خونه مامانم نگران میشه، گفتم فردا خیلی دیره تا تنور داغه بچسبون. گفت بخدا دیرمه ساعت 12 است مامانم نگرانم میشه بهش گفتم زود بر میگردم 2 ساعته اینجام. یهو یچیز مثل پتک خورد تو سرم به خودم گفتم دیدی همچی خراب شد میخواستم تا ساعت یک ظهر که شهاب میره نهار نگهش دارم بعد ترتیبشو بدم. دیدم راهی نداره و همش میخواد فرار کنه، بهش گفتم از من گفتن بود حالا اگه خودت نمیخوای یچیز دیگه ست؟ یهویی دیدم گفت من الان میرم خونه ساعت 2 بعدازظهر به مامانم میگم کلاس فوق العاده دارم میام که هم اینجا خلوت باشه هم .... دیدم اینم فکر بدی نیست اون موقع روز تابستون خیلی خلوته سریع فرستادمش بره، خودمم پشت سرش رفتم خونه که یه دوش بگیرم یه قرض ویاگارا یه قرض تأخیری بندازم بالا بعدشم زود برگردم.





خلاصه با شهاب خداحافظی کردم و رفتم. شهاب معمولاً ساعت 4 می اومد فروشگاه، ساعت 1:30 برگشتم 10 دقیقه نشده بود که دیدم سحر خانم با یه تیپ جنده ای روپوش کوتاه و تنگ بوی عطرش دیوانه کننده بود با آرایشی ملایم با یه ماتیک قهوه ای خوش رنگ جلوم ظاهر شد. یهو گفت سلام شهاب کجاست؟ من داشتیم فیلم سوپر میدیدم کیرم راست شده بود تا دیدمش اومدم بلند شم باهاش دست بدم که خودمو خم کردم که متوجه نشه شلوارم باد کرده. بهش گفتم خیلی خوشگل شدی خوش بحال شهاب، انقدر خره که هنوز نیومده خدا شانس بده، دیدم گل از گلش شکفت یواش اومد رو صندلی نشست. خلاصه روز گرمی بود و ما هنوز کولر نذاشته بودیم دیدم سحر جون خیلی گرمشه و خودشو با کتاب باد میزنه پنکه رو ثابت کردم رو صورتش که یه وقت زیاد عرق نکنه، گفتم میخوای روپوش تو در بیار راحت باش اینجا خیلی گرمه، گفت آخه در پایین بازه میترسم یکی یهو سر برسه بهش گفتم خوب من میرم در پایین و میبندم شهاب کلید داره خودش میاد بالا. گفت باشه سریع رفتم پایین و در بستم سریع برگشتم. دیدم وااااااااای سحر یه تاپ پوشیده که بیشتر شبیه دو تا بند و یه تیکه پارچه بود سینه هاش داشت میترکید سوتین نارنجیش دیوانه کننده بود. سریع خودمو جمع جور کردم که انگار نه انگار چیزی دیدم. گفتم ای کاش یه شلوارک با خودت می آوردی و شلوارتم عوض میکردی دیدم با یه لبخند زیر چشمی منو نگاه میکنه ببینه دارم نگاش میکنم یا نه. سریع حرف و عوض کرد و گفت شهاب کی میاد پس! تا می گفت شهاب انگار یکی داره منو میکنه، بهش گفتم میاد میاد نگران نباش، سریع بهش گفتم برو پشت میز من لپ تاپم روشن بود گفت واسی چی آخه گفتم یکم فیلم آموزشی ببین تا شهاب بیاد.





گفت من پیش شما خجالت میکشم. آخه شما قبلا با خواهرم دوست بودی ،گفتم ما که این حرفا رو با هم نداریم. دیدم خندید و رفت پشت میز من نشت من فیلم براش آوردم رفتم پشت سرش به بهانه آوردن آب میوه از تو یخچال الکی اونورا میچرخیدم که ببینم عکس العملش چجوریه، براش آب میوه گذاشتم گفتم تو راحت باش من نگاه نمیکنم. دیدم گردنش عرق کرده رو سینه هاش خیسه گفتم وای الان دیگه تو شورتشم خیس خیسه خلاصه الکی کیرومو از رو شلوار هی می مالوندم به پشت بازوش که دیدم دیگه تحملم داره تموم میشه به بهانه گرما سر پنکه رو گرفتم طرفش یه صندلی گذاشتم کنارش گفتم چون یه پنکه داریم باید مشترک استفاده کنیم خیلی گرمه، گفت آره امروز دیگه خیلی گرمه من قبل اینکه بیام اینجا دوش گرفتم ولی خیس عرقم دستشو بلند کرد زیر بقلشو بو کرد و گفت وای بوی عرق گرفتم گفتم نه بو نمیاد که گفت چرا انقدر بدم میاد زیربغلم بو میگیره گفتم نه بابا کجا بود میاد دستشو بلند کردم دماغمو گذاشتم زیر بغلش صاف صاف بود عجب بویی داشت بوی کوس تازه چیده شده رو میداد. گفتم به به تو به این بو میگی بد؟ گفت وااااااای نگو بدم میاد. دوباره دستشو بلند کردم گفتم بذار بذار بو کنم همینجور که بو میکشیدم کیرم داغ شده بود دیگه تمام خونم جمع شده بود تو کیرم خون به مغزم نرسید گفتم آه ه ه عجب بویی زبونو چسبوندم زیر بغلش چشامو واسه چند ثانیه بستم و فقط زیر بغلشو میخوردم خیسی عرقش رفت تو دهنم. گفت وای چیکار میکنی اگه شهاب سر برسه چی؟؟ سریع سرشو گرفتم لب چسبوندم به لبش دیدم هی میخواد یچی بگه خودشو کشید کنار گفت دیوونه چیکار میکنی شهاب .... تا گفت شهاب نذاشتم حرفش تموم بشه گفتم کوس خوار شهاب، لب و بده بیاد





دوباره گرفتم لبشو بخور بخور دستمو بردم از زیر تاپش تو سوتینش دیدم عجب سینه های نرمی داره سریع در یک اقدام سریع تاپ کشیدم بالا شروع کردم به خوردن سینه ش دیدم باز داره غرغر میکنه که شهاب الان میاد مارو اینجوری ببینه وای وای تو با خواهرم سکس داشتی و از این حرفا منم سینه هاشو گاز میگرفتم داد میزد؛ آروم کندیش لای سینش خیس خیس بود شروع کردم به خوردن لبش و گردنش دیدم بیحال شد سریع از صندلی بلندش کردم خودم نشستم رو صندلی اونم نشونم رو پام شروکردم به لیسیدن تمام تنش دیدم داره از حال میره بهم میگفت زیر بغل مو بخور فهمیدم دیگه تمومه دلش میخواد باهام باشه دیگه حرف شهاب و نمیزد فقط سرمو میگرفت به هرجایی که دوست داشت من بخورم تو همین حال نشوندمش رو میز بزرگم وسایل میزو زدم کنار خوابوندمش رو میز تی شرت و شلوارم و در آوردم کیرم و که دید چشماشو بست فهمیدم یکم خجالت میکشه یواش کیرم مالوندم به سینه هاش بعد به گردنش دیدم هنوز چشاش بسته ست یواش گذاشتم رو لبش سر کیرومو می چسبوندم به لبش گفتم وا کن دهن تو سریع همزمان با دهنش چشماشم باز شد. کیرم و کردم تو دهنش گفتم بخور برگشت شروع کرد به ساک زدن واقعاً حرفه ای بود کیرم داشت میترکید سریع نیم تنه شو چرخوند طوری که سرش اومد بالا روبروی کیرم موند شروع کرد به خوردن منم سریع دستمو کردم تو شورتش دیدم انگار خودشو خیس کرده منم دیدم اینجوریه شلوارشو کشیدم پایین شورتشو زدم کنار شروع کردم به خوردن کوسش دیدم دیگه حالی براش نمونده دیدم بدجور حشری شده زیاد آخ و اوخ میکرد مجبور شدم واسه اینکه خفه شه دوباره کیرمو بکنم تو دهنش با انگشتام کوسشو مالیدم بعد با همون انگشت خیسم یواش فرو کردم تو کونش تا انگشتم رفت تو کونش یهو درد وحشتناکی رو کیرم حس کردم گفتم آخخخخ سریع گفت ببخشید نفهمیدم.





مادر جنده یجور کیرمو گاز گرفت که انگام میخواست همشو بخوره سریع کیرم و کشیدم بیرون برگردوندمش گفتم به انگشتت تف بزن بمال به سوراخ کونت گفت ایشششششش بدم میاد سریع تف انداختم رو سوراخ کون تنگش دیدم گفت بدم میاد تف نزن، کیرمو بردم سمت دهنش گفتم تف کن روش تف کن زود، یه تف انداخت روش، کیر تفی مو یکم مالوندم به سوراخ کونش سر کیرمو یواش یواش گذاشتم تو کونش فقط سرش رفته بود تو که دیدم خیلی داد و فریاد میزنه همش میگفت درد داره تو که میگفتی درد نداره گفتم یکم بمون الان خوب میشه یکم همونجوری باهاش ور رفتم تا یکم ساکت شد همین که ساکت شد یهویی تمام کیرمو فشار دادم تو کونش یهو جیغ زد خودشو کشید خوابید رو میز منم دنبالش افتادم روش دیدم خیلی داد و قال میکنه دهنشو گرفتم دیدم انگشتامو داره با دندونش میکنه سریع بهش گفتم آروم آروم تموم شد تموم شد هیچی نیست. همش میگفت درد میکنه دارم میمیرم گفتم تموم شد یکم بدون حرکت موندم تا آروم تر شه بعد از چند دقیقه که بدون حرکت موندیم دیدم دیگه هیچی نمیگه آروم شروع کردم به بالا پایین کردن میگفت کونم داره آتیش میگیره منم هی بهش میگفتم الان تموم میشه هی تلمبه تلمبه دیدم صداش از داد و فریاد به آخ و اوخ تبدیل شده فهمیدم دیگه داره لذت میبره همونجوری بلندش کردم نشستم رو صندلی اونم رو کیرم نشوندم بهش گفتم تو تلمبه بزن میگفت نمیتونم بهش گفتم اگه دوست داری زود تموم شه باید تلمبه بزنی





دیدم یواش پاشد و نشست پاشد و نشست منم کمکش میکردم. دوست نداشتم آبم بیاد ولی یهویی دیدم آبم داره میاد بهش گفتم بشین روش حرکت تو چرخشی انجام بده آبم اومد ریختم تو کونش هر آبی که از کیرم میریخت تو کونش یه طقه میزد انگار داره سک سکه میزنه. کارم که تموم شد از رو کیرم بلندش کردم دیدم تمام کیرم و کونش خونیه پیش خودم گفتم الان این بخواد خون و ببینه غش میکنه ازش پرسیدم درد داری گفت یکم گفتم همونجوری بمون بذار پاکت کنم گفت حالم داره بهم میخوره میخوام دهنمو آب بکشم گفتم بمون یکم. سریع با دستمال کاغذی خون روی کیرمو کونشو پاک کردم بعد با دستمال خیس قشنگ تمیزش کردم دیدم سوراخ کونش بازم داشت خون می اومد ولی خیلی کم یه دستمال گذاشتم روسوراخش گفتم شرتتو بپوش اون دستمال واسه اینه که آبم برون نزنه، گفت دهنم و کجا بشورم گفتم تو اون روشویی تا رفت آب ریخت تو دهنش یهو گفت اَه اَه شهاب اینجا میشاشه اونوقت تو گذاشتی من دهنم و اینجا بشورم. یهو خندم گرفت دیدم به چه چیزایی توجه میکنن بعضی ها. خلاصه سریع لباساشو پوشید منم در پایین براش باز کردم و رفت که رفت. یکی دو سال پیش دیدمش با شوهرش تو خیابون یه چکه بلند پوشیده بود تا منو دید یجور دست شوهرشو گرفت که انگار ....... اصلاً ولش کنید. راستی بعد از چند ماه قضیه رو به شهاب گفتم. انقدر رو کونش مونده بود که حد نداشت خیلی کوسشر بارم کرد بدتر از همه اینکه دوست دخترش با یکی دیگه ازدواج کرد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
آغوشش خانه ام است عشق

بیدارم اما چشمام بسته است ، تازه هوشیاریم داره برمیگرده...چه خواب عمیقی بود...
به سختی چشمامو باز میکنم و سرمو از زیر پتو میارم بیرون...اوووه نور آفتاب اذیتم میکنه...دوباره برمیگردم زیر پتو تو لونه ام...


یه لحظه به خودم میام...عصبانی میشم از دست خودم که اینقدر ورجه وورجه میکنم...بدون هیچ حرکتی سعی میکنم خودمو به خواب بزنم ،کمکم بی حس میشه یه طرف بدنم که خودمو نگه داشتم روش و سنگینیه بدنمو تحمل میکنه...
پاهام سرده سرده ...سعی میکنم آروم جابجا شم...
آخ پای سردم خورد به پای گرمش...تکون خورد...اه بیدارش کردم
_عشقم...
+ ببخشید
_ جونم...چرا؟
+ بیدارت کردم
_ کی بیدارشدی؟
+ خیلی وقته
کش و قوس میاد و منومیکشونه بالا...
چی بگم که حسش کنی که چه حس نابیه... وقتی که از خواب بیدارشده و موهاش پریشون شده چون دیشب بعد از دوش گرفتن سشوار نکرده ...چشماش بسته است و با همون چشمای بسته بهم میگه بیدارم و...میخواد جای خوابشو راحت کنه و شیطتنت میکنه و منو فشارم میده به خودش و نیمی از بدنشو میندازه رو من و فشار...
_ آخ مهرداد اول صبحی چه زوری داری...
+اوووومممم ( با لبای بسته و یه لبخند شیطنت آمیز باهام حرف میزنه با اوم گفتنش)


خودشو میکشه کنار و خودم بهش میچسبم...دستمو میبرم زیر گردنشو خودمو میکشونم بالاتر ازش تا پیشونیمو بیذارم رو پیشونیش...
هنوز خوابه...آروم...بین نفس هاش بعضیاش سنگینه...
دلم ضعف میره براش...دیگه نمیتونم تحمل کنم...لبمو میذارم رو صورتش و آروم میبوسمش...چندبار از کنار چشماش میبوسم و خودمو میرسونم به لبش..قبل اینکه لبشو ببوسم لبمو میگیره وآرومه آروم شروع میکنه به میک زدن...بینش لیس میزنه لبمو...تمام بدنم گر میگره...بدنم به خودیه خود میاد پایین تر و صورتم کاملا جلو صورتشه...گوشهاشو میمالم و ازهم کام میگیرم...
چشمامون بسته است...لبامون به هم قفله...پاهمون داره بیشتر و بیشتر به هم گره میخوره و به هم مالیده میشه...
میچرخونتم و میاد روم میخوابه... لبمو رها میکنه ...
+ صبحت بخیر قشنگم
_ صبح تو هم بخیر سالارم
صورتشو نزدیک میکنه به صورتم و لبشو میکشه رو صورتم و نفسش میخوره به پوستم...
مستم میکنه .... سنگینیه بدنش برام لذت بخشه ... یه دسشو که حلقه کرده زیر گردنم و دست دیگه اش که انگشتاشو از کنار گوشم میبره تو موهامو و سرمو کنترل میکنه...


زبونشو میکشه کنار گوشم و یهو کل گوشمو میگیره تو دهنشو شروع میکنه به خوردن و چرخوندن زبونش تو گوشم... صدای نالم از لذت بالا میاد وضربان قلبم داره تند تر میشه...
از امتداد انگشت کوچیک دستش ...دستشو میذاره رو پیشونیمو و موهامو میزنه کنار و بوسه بارونم میکنه و بینش...
+ خانوم منی...سوگند منی...
_ صدایی جز ناله ناشی از مالیدن بدنش به بدنم بالا نمیاد از حنجره ام...
لبامون باز به هم قفل میشه و میشه لذتبخش ترین لحظات ممکن... با تمام وجود از هم لب میگیرم...دستش و میبره سمت سینه ام و یکی از سینه هامو میماله و خودشو میکشونه کنار از من و با همون یک دست آزادش هردوتا سینه هامو میماله و زبونش و دارم میک میزنم ...زبونشو میکشه و تمام آب جمع شده ی دهنشو یک جا میریزه تو دهنم و بهش میفهمونم که دارم لذت میبرم...
کمرشو میمالم همینطوری که لبامون تو همه و دستاش رو سینه ام...
دستمو از پشت کمرش اروم میارم رو شکمش و یکم میمالم زیر نافشو و دستم راهشو پیدا میکنه که بره تو شورتش...از همون لحظه ای که دستم از کش شرتش میره تو...کیرشو حس میکنم و میگیرمش و لبمو محکم تر میخوره و سینمو فشار میده...
لبشو ازم میگیره و از زیر لبم زبونشو میکشه و میبوسه تا بین سینه ام ...
زبونشو میکشه لای سینه ام و با هر دستش یه سینمو گرفته...
شروع میکنه به خوردن سینه ام و میگیره تو دهنش سینمو و تاجایی که میتونه فشار میده ...
صدای ناله ام بیشتر میشه و مهرداد مسته مست....
دستم تو موهاش بود به سمت خودم فشارش میدادم...


سینه ام و گرفت تو دستش و سرشو میبره سمت نافمو و آروم آروم زبونشو تو نافم میچرخونه و دستشو میذاره رو شورتم و کوسمو میماله و نوک زبونش رو میکشه رو شکمم و میاره پایین و همزمان شرتمو در میاره و سرشو میبره لای پامو... آروم آروم زبونشو میکشه رو چوچولم و ناله های من و چنگی که رختخواب میزنم و مهرداد و بیشتر و بیشتر میخوره چوچولمو...
همچنان آروم زبونشو میکشه رو کوسم و گاهی میک میزنه چوچولمو و زبونش رو میکنه تو کوسم و من مست تر و مست تر و مهرداد سرعتشو میبره بالا و فقط ناله میکنم و اسمشو صدا میزنم و حتی حاضر نیست دهنشو از کسم برداره و مثل همیشه بهم بگه جانم ...
همینطور که کوسمو میخوره و صداش میکنم...ازش میخوام کیرشو بده بهم...
_کیرتو میخوام... مهرداد کیرتو میخوام...آهههههههه
+ جونم...عشقم...جون بخواه...
میاد میخوابه کنارم و کنار گوشمو میخوره و گردنمو میک میزنه و خودمو از حصار دستاش میکشونم بیرون و خودمو میرسونم به کیرش...
سرکیرشو میکنم تو دهنم و میک میزنم و مهرداد موهامو از جلو صورتم جمع میکنه...
به ولع تمام کیرشو میخورم و لذت میبرم از لذت بردنش...
عاشق اینم که کیرشو بخورم و صدای بلند نفس کشیدنشو بشنوم...
انگشتاش بین موهام و کیرش تو دهنم و ساک میزنم براش...


یهو زیربغلم میگیره و میکشونتم بالا سمت خودش و میاد روم میخوابه و لب میگیرم از هم و کیرشو میکشه رو کوسم و دستشو میبره رو چوچولم و میماله برام...
رو زانو میشینه و کیرشو میگیره سمت کوسم و باز میاد روم میخوابه و آروم فشار میده و یهو جیغ میزنم و لبمو میگیره... لبمو میکشم و همینطور کیرشو بیشتر فشار میده و صدای ناله هام بلند تر میشه ....
+ هووششش...سوگند...آروم...آروم ...هوشش...
سعی میکنه لبمو بگیره و آرومم کنه ولی نمیذارم...
هنوزم درد دارم همون اولش...هنوزم درد لذتبخشش صدامو بلند میکنه...
کمکم بیشتر از دردش لذت میبرم و خودم صورتمو برمیگردونم سمت لبشو عشق بازی میکنیم و سکس ...
آروم آروم سرعت تلمبه زدنشو میبره بالا و خودش ازم فاصله میگیره و به کردن کوسم ادامه میده و بینش صداشو میشنوم که با شنیدنش بیشتر حشری میشم...
کیرشو میکشه بیرون و میشینه جلو پام و پامو وا میکنه... باز کیرشو آروم هول میده تو کوسم و باز اون درد لذت بخش و ناله های منو حال و احوال مهرداد...
همینطوری که کیرش تو کسمه انگشت شصتشو هم میذاره رو چوچولمو میماله...
کنترل بدنم دست خودم نیست و دارم میپیچم به دور خودم...
همینطور که کیرش تو کوسمه میخوابه باز رومو و انگشتشو میکنه تو دهنمو و محکم و محکم تر میزنه و انگشتشو میک میزنم ...


تندتر و تندترش میکنه و بازوشو میگیرم تو دهنم و میک میزنم تا بدونم صدامو محار کنم و سرعت تلمبه زدنش معلومه که داره آبش میاد...
سرشو میاره گوشمو اسممو تند تند صدا میکنه و بینش دوستت دارم هایی که میگه آرومم میکنه و چند بار محکم میزنه و بدنم سسته سسته و بی حاله بی حالم و صدای ناله ی مهرداد ار ارضاء شدنش و در آوردن کیرش ... کیرشو میذاره رو شکمم و باز یکم میماله تا کامل آبش بیاد....

هردومستیم...
از صدای تپش عشق...
نفسهایش برایم ارمغان نسیمی است از دریای خوشبختی و گرمی بدنش دلگرمم میکند به زندگی...
عرق نشسته بر بروی پوست تنش شبنم باقی مانده بر روی گلبرگ تنم است...
و صدایش آواز مرغ عشق خانه ام!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 101 از 112:  « پیشین  1  ...  100  101  102  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA