انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 102 از 112:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
عشق و مستی

هنوز هوا روشن نشده,دم دماى صبحه,بدنم داغ داغه,.....................چنگ ميزنم تو موهاش,به بدنم فشار مياره ,گردنموليس ميزنه,با لباش با گوشم بازى مى کنه ,سرشو ميارم سمت لبام,محکم ميخورم,ميک ميزنم,زبونمو ميکنم تو دهنش,بعد زبونشوميکشم تو دهنم,چند لحظه با زبونم باهاش بازى ميکنم وميک ميزنم,بعد لباش ميخورم,گازهاى کوچيک ميگيرم,همزمان دستشو ميذارم رو سينه هام وبا حرکت دستم بهش حالى ميکنم فشارشون بده وبمالتشون,چند دقيقه لبهاى هموميخوريم,با عشق ولذت,لبام مي سوزه,با دست سرشو هل ميدم سمت گردنم,اونم شروع ميکنه به خوردن و ليس زدن و بوسيدن,....کس ام خيس خيسه,کيرشو لاى پاهام حس ميکنم,پاهامو حلقه ميکنم دورش وبخودم فشارش ميدم,لذتش وصف شدنى نيست...



شروع ميکنه به پايين اومدن رو سينه هام,با دو دستش سينمو گرفته,نوک سينم وميکنه تو دهنش ,تمام هاله قهوه اى سينم تو دهنشه,بهش ميگم گاز بگيره,با چشم خواهش ميکنم,....حرارت جفتمون رفته بالا,قلبم داره ميزنه بيرون,....ازش ميخوام بکنه توش,ميگه زوده,ميره پايينتر رو شکمم رو نافم ,ميبوسه ,ليس ميزنه ,تحمل ندارم دارم ديونه ميشم,با دستام ميارمش سمت لبام ,با پاهام رو کمرش فشار ميدم و يهو کيرش ميره تو کس ام,اخ عاشق اين لحظه ام..........(بکن توش بذار تا تهش بره,ميخوام با همه ى وجودم حسش کنم,نگهش ندار ,بزن ,تند تند).....سينه هام زير فشار دستش له شدن ,واونم تند تند ميزنه,کيرشو در ميارم ,خودمو خشک ميکنم دوباره ميذارم بره تو عمق وجودم ,چشامو بستم ,يکى شدنمو با ولع ولذت حس ميکنم انگار تو فضاي,دارى پرواز ميکنى,با همه ى وجودم ,با ذهمنم ,روحم بهش وصلم,..........هردومون خيس عرق شديم وبه نفس نفس افتاديم,......(چه کوسى,چقدر تنگه,الهى فدات شم,قربونت بشم ,جيگرم,نفسم,اى جون دلم ,اى جونم,.....)و صداى اه اه من که بلندتر شده,کيرشو در مياره,منو برميگردونه,از پشت ميکنه تو کسم,دستاش وحلقه ميکنه دو طرف کمرم وبه خودش فشارم ميده,شروع ميکنه به زدن,...(اخ اخ ,دردم مياد,پارم کردى,يواشتر,زد از دهنم بيرون,اخ اخ بسه ديگه,......)ميگم دوباره مثل اول...



دوباره کيرشو درمياره واز جلو ميکنه تو کسم ,تو چشام ذل ميزنه,قربون ,صدقه ام ميره,...(الهى فدات شم که کوست اينقدر خيسه..)(داره مياد ,بياد,زود نيست عشقم,...نه بياد ماله منم داره مياد...اخ اخ اومد ...کجا بريزم توش يا بيارم بيرون..)قبل از اينکه تصميم بگيره پاهامو دورش حلقه ميکنم و نميزارم در بياره,با تمام قدرتم فشارش ميدم رو خودم اونم ميفته روم و ابشو خالى ميکنه تو کسم,ضربان کيرشو تو کسم حس ميکنم,...چند لحظه وبعد سکوت,........هردومون بيحال وساکت,روى هم افتاديم,منو غرق بوسه ميکنه,محکم رو خودش فشارم ميده,..(دوستتدارم,عشقم ,عاشقتم ,عاشقتم....)چند بار تکرار ميکنه,دستمو ميذارم رو لباش وازش ميخوام ساکت شه,اين حسو وارامشو با هيچ چيز تو دنيا عوض نميکنم,بعد چند لحظه سيگارى از روى ميز برميداره,سرمو ميذارم رو شونه اش,وبا تمام ولع غرق بوى سيگارو تنش ميشم,چقدرحال ميده سکس با عشقت,با کسى که دوستش دارى,بهش احساسى دارى........



چشامو باز ميکنم,هوا هنوز روشن نشده,دم دماى صبحه,بدنم داغه وخيس عرق,........حالم گرفته ميشه,...همه چيز چقدر واضح وشفاف بود ,حس خواستنش ,لمس کردنش ,بوييدن و بوسيدنش,حرارت بدنش,.......واى خدا,......... ..........سه سالى ميشه که تنهام گذاشته,تو يه تصادف,,,از دست دادمش,...تو اوج جوونى و عاشقى بيوه شدم,وحسرتش که برام مونده,شايد تقدير اين بوده وهرکس سرنوشتى داره,نميدونم عشق فقط يک باره يا نه,؟؟؟ولي ميدونم اين نيازه انسانه,که نميتونه تنهاى زندگى کنه,و من هنوز منتظرم,که دوباره عاشق بشم ,دلم ميخواد نيازدارم جسمم,روحم,...که با کسى باشم که منو مست خودش کنه,که عشقمو بهش بدم,...کسى که با همه وجودم بخوامش ,واونم من و بخواد,......مردى که فقط ازش عشق وارامش مي خوام,مردى با تمام معرفتش,مهربونيش,احساسش ,محبتش,عشقش,داغى تنش ,قلبش..................
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس سایه

سلام من سایه هستم 15 سالمه و میخوام داستان اولین سکسم و واستون تعریف کنم ....
همه چی از اونجایی شرع شد که منو ارشام عاشق هم شدیم ارشام ی پسر 18 ساله با قد بلند و پوستی سفید..منم سایه قدم متوسط پوست سفید هیکلمم خوبه..


ی روز که از خواب بیدار شدم متوجه شدم کسی خونه نیست و به ارشام زنگ زدم که بیاد پیشم سریع حمام رفتم و ی لباس سفید صورتی ناز پوشیدم و ی ارایش ملیح دخترونه هم کردم و منتظر عشقم شدم ...
وقتی ارشام اومد منو بغل کرد و اوردم تو سالن خودشم نشست رو مبل و منو نشوند روی پاش دستشو میکرد توی موهامو باهام حرف میزد منم دستمو انداخته بودم دوره گردنشو میخندیدم ....
چشماش خیره با لب من بود و من خندیدم و لبش و گذاشت رو لبام 5 مین لب گرفتیم تا اینکه ارشام گفت بریم رو تخت؟؟؟؟؟؟؟؟


دوباره بغلم کردو رفتیم تو اتاق من و گذاشت رو زمین نشستم رو تخت خودشم جلوم وایساد و تی شرتشو دراورد اوووووووووووووومممممم ی هیکل ورزشکاری با 6بگش عاشقش بودم به عضله هاش زل زده بودم گفت به چی نگاه میکنی شیطوووووووووون .....هلم داد و خوابوندم افتاد روم و شروع کرد لبامو خوردن و همین جوری لباسمو در میاورد ....
مثل دیوونه ها لب میدادیم سوتینم و در اورد و شروع کرد به خوردن سینم یکیشو میخورد و اون یکیو فشار میداد ....دیگه اه واوهم در اومده بوود ...
کم کم داشت میومد پایین که نذاشتم و اول شلوارشو در اوردم واییییییییی کیرش از رو شرتش پیدا بود بزرگ شده بود با شیطنت دستم و کردم تو شرتش و کیرشو گرفتم خندیییید گفت نکککککن شیطووون ولی من از خود بیخود شده بودم ....
داشتم با کیرش بازی میکردم که شرتمو در اورد و شروع کرد کسمو خوردن واااییی خیییسسس خییسس بودم خیلی حال میداد ون اه و اوه میکردم و اون بیشتر حشری میشد...
بلند شدم کیرشو گرفتم تو دستم و شروع کردم به ساک زدن واییییییییییی کیرش خیلی داغ بووووووووووووود...
بهم گفت بخواب میخوام بزارم تو کونت ...


میدونستم خیلی درد داره اولین بارمم بود سوراخم خیلی تنگ بود ...
یکم کیرشو خیس کردو گذاشت توش هنوز سرش توش بود داشتم میسوختمممممممم ولی دوست داشتم این حسو اه و اوه میکردم و گفتم که تا اخر بکن ولی دلش نمیومد من درد بکشم ولی راضی شد و تا ته کرد توش اروم اروم عقب جلو میکرد که داد زدممممم تند تند ایییییییی تند تند میکرد داشتم جر میخوردم ....بعد 5 مین تلمبه زدن ارضا شدیم جفتمون و بیحال تو بغلش ولو شدم و کلی قربون صدقم رفت ...و 1 ساعتی تو بغلش خوابیدم ....این بود اولین سکس من امید وارم خوشتون اومده باشههههه
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سينما پارادايز

تو شهر كوچك ما بهترين تفريح تو روزاي گرم و طولاني تابستون سينما رفتن بود . يه سينما هم بيشتر نداشتيم . اين بود كه هر فيلمو سه چهار بار مي رفتيم . بقيه وقتمونو هم با ول گشتن تو كوچه پس كوچه ها و ديد زدن مغازه هاي خيابون اصلي شهر مي گذرونديم . تو سن و سالي بوديم كه ديگه از بازيهاي كودكانه خوشمون نمي اومد . دنبال ماجراهاي تازه بوديم . مسير كنجكاويهامون عوض شده بود . نياز هاي جديد و ناشناخته اي احساس مي كرديم . مثلاً ديدمون نسبت به دخترها عوض شده بود . جور ديگه اي راجع به اونها صحبت مي كرديم . بيشتر جوكهايي كه بچه ها تعريف مي كردن جوكهاي سكسي بود . هر چند هم سن و سالهاي ما اطلاعات درستي در مورد دختر ها نداشتن . هيچ ارتباطي هم بين پسرا و دخترا نبود . فضا به شدت سنتي بود . خب تو همچين فضايي خود به خود كم كم تمايل به ارتباط جنسي با پسراي ديگه به وجود مي اومد . همه سعي مي كردند با پسراي خوشگلتر دوست بشن . ديدن يه پسر خوش قيافه همه رو مي برد به عالم هپروت . حتي فيلمهايي كه پسر خوشگلي توش بازي مي كرد بيشتر طرفدار داشتن ....



اون روز تنها رفته بودم سينما . يه فيلم فرانسوي بود به اسم « جاده شب » يه پسر خوشگل توش بازي مي كرد كه عضو تيم واترپولوي مدرسه شون بود . عجب صحنه هايي داشت . دفعه چهارم بود كه مي ديدمش . تو سالن كه رفتم چراغها رو خاموش كرده بودن . فيلم داشت شروع مي شد . چشمام هنوز به تاريكي عادت نكرده بود . به زحمت صندليمو پيدا كردم و نشستم . سالن خلوت بود . چند دقيقه از شروع فيلم گذشته بود كه يه نفر كنارم نشست . زير چشمي نگاهي بهش انداختم . يه پسر جوون بود . هفت هشت سالي بزرگتر از من به نظر مي اومد . هيكل دار و قد بلند بود . نگاهمو به پرده دوختم . صحنه هايي كه پسراي لخت رو نشون مي داد حسابي منو تو عالم ديگه اي مي برد . تو حال خودم بودم كه سنگيني دستي رو روي پام حس كردم . جا خوردم . بغل دستيم بود . دستشو روي پام مي كشيد . ترسيده بودم . نمي دونستم چكار بايد بكنم . ضربان قلبم تند شده بود . خواستم پاشم و جامو عوض كنم اما از ترس سر جام ميخكوب شده بودم . به ماليدن پام ادامه داد . كم كم دستشو برد طرف كيرم . هنوز حيرون بودم كه چكار بايد بكنم . آهسته كنار گوشم گفت « نترس . اگه بدت مياد دستمو بردارم ! » . هيچي نگفتم . اين حرفش ترسمو كم كرده بود . در كمال تعجب متوجه شدم كه كم كم داره از كارش خوشم مي ياد .





دستشو گذاشت رو كيرم . يه خورده از روي شلوار ماليدش . دور و بر رو نگاه كردم . تو رديفي كه ما نشسته بوديم فقط دو سه نفر ديگه بودند كه اونهام خيلي از ما دور بودند . زيپ شلوارمو باز كرد و از روي شورت ماليدن كيرمو ادامه داد . حسابي راست شده بود . يه دفعه شورتمو پايين كشيد و كيرمو تو دستش گرفت . خواستم دستشو كنار بزنم ولي نذاشت . دستمو گرفت و روي كير خودش گذاشت . بي اختيار كيرشو گرفتم . خيلي بزرگ و كلفت بود . اصلاً با مال من قابل مقايسه نبود . تعجب كرده بودم . با كيرم بازي مي كرد . حس كردم كه مي خواد منهم همون كار رو بكنم . زيپشو باز كردم و كيرشو از تو شورتش كشيدم بيرون . تو تاريك روشن سالن نگاهي به كيرش انداختم . واقعاً بزرگ بود . از ديدنش احساس خوشي بهم دست داده بود . حركاتم دست خودم نبود . كيرشو تو دستم گرفتم . دستم دورش حلقه نمي شد . آهسته شروع كردم به ماليدنش . اونهم كير منو مي ماليد . خيلي كيف داشت . ربع ساعتي گذشت . با سرعت بيشتري داشت كيرمو مي ماليد . بدنم داغ شده بود . با صداي خفه اي گفتم « يواشتر ... الان مياد ... » اما باز هم ادامه داد . آبم با فشار بيرون پاشيد . بدنم سست شده بود . كيرش همونجور تو دستم مونده بود . قطرات آب روي پشتي صندلي جلويي برق مي زد . آهسته گفت « اگه دوست داري يه حال حسابي با هم بكنيم دنبالم بيا ... از راه پله بيا بالا ... منتظرتم ... » .





كيرشو از تو دستم در آورد . دستمو گرفت و آهسته بوسيدش . كمكم كرد تا خودمو مرتب كنم . زيپ شلوار خودشو هم بست . بعد پاشد و از سالن بيرون رفت . مردد مونده بودم . مي خواستم پا بزارم به فرار و پشت سرمم نگاه نكنم . ولي نمي شد . حس كنجكاوي ... لذت ... شهوت ... هر چي بود منو نگه داشته بود . ازش خوشم اومده بود . اگر چه هميشه تو خيالاتم اين من بودم كه پسرهاي خوشگل را مي كردم اما الان به طرز عجيبي دلم مي خواست اون منو بكنه . با اون اندام بالا بلند و هيكل ورزشكاري و اون كير دراز و كلفت . ياد كيرش كه افتادم ديگه حال خودمو نفهميدم . وقتي به خودم اومدم كه از پله هاي ته راهرويي كه كنار در سالن بود بالا رفته بودم . ته راهرو طبقه دوم ايستاده بود . ديگه راه برگشتي نبود . به طرفش رفتم . لبخندي بهم زد و دستمو گرفت . دست ديگشو دور كمرم انداخت و لبامو بوسيد . سرمو پايين انداختم . صداي فيلم تو راهرو مي پيچيد . كليدي از جيبش در آورد و دري كه ته راهرو بود رو باز كرد . تعجب منو كه ديد گفت « نترس . اينجا اتاق بابامه . بابام آپارتچي سينماست ! » . رفتيم تو اتاق .





ديوارهاش پوشيده از پوستر فيلم بود . قوطي هاي فيلم دور تا دور اتاق چيده شده بود . كف اتاق موكت شده بود . با چند تا پتو كه يك طرف اتاق پهن شده بود . در اتاق رو قفل كرد و گفت « خيالت راحت باشه . بابام تا آخر فيلم نمياد . مي گه آپارات سينما غراضه ست . نميشه ولش كرد . هنوز يه ساعتم بيشتر مونده . » . دوباره دستمو گرفت . گفت « راستي اسم من حميده » . گفتم « منم اميرم » . هنوزم خجالت مي كشيدم . منو تو بغلش گرفت و دوباره شروع كرد به لب گرفتن . تو همون حالت يكي يكي دكمه هاي پيرهنمو باز كرد و اونو از تنم در آورد . بعد هم شلوار و شورتمو . به كمك پاهام شورت و شلوارو از دور پاهام در آوردم . باورم نمي شد . لخت مادر زاد تو بغل اون بودم . همه تنمو مي بوسيد . شهوت همه وجودمو گرفته بود . دوست داشتم اندام خوشگلشو ببينم . منم شروع كردم به لخت كردن اون . خودشم كمكم مي كرد . پيرهن و شلوارشو در آوردم . كيرش چنان راست شده بود كه باور كردني نبود . شورتشو كه كشيدم پايين كيرش آزاد شد . اونوقت تازه متوجه شدم كه از اونچه توتاريكي سالن ديده بودم خيلي بزرگتره . كير همديگه رو گرفتيم و شروع كرديم به ماليدن . با يه دست كيرمو مي ماليد و با اون دست باسنمو نوازش مي كرد . اونقدر ماليد تا احساس كردم كه دوباره آبم دارهمياد . بهش گفتم . دست چپشو زير كيرم گرفت و اونقدر ماليد تا آبم اومد . همه رو تو دستش ريختم . اونقدر بي حال شده بودم كه ديگه روي پام بند نمي شدم . دلم مي خواست زودتر كار اصلي رو شروع كنه ... با تموم وجود منو بكنه ... با اون كير خوشگلش ...





سست و بي حال روي پتو نشستم . كيرم اونقدر وارفته بود كه كه لاي پاهام گم شده بود . نمي دونستم چكار بايد بكنم . كنارم نشست و راهنماييم كرد تا فرم دلخواهشو بگيرم . كف دستها و زانو هام رو زمين بود و باسنمو عقب داده بودم . باسنمو بوسيد . بعد لاشو باز كرد و آبي كه تو دستش ريخته بودم رو ماليد در كونم . با انگشت با سوراخ كونم بازي مي كرد . كم كم انگشتشو داخل كونم كرد . اول درد زيادي داشت ولي يواش يواش داخل كونم خيس تر و ليزتر شد و درد جاي خودشو به لذت داد . لذتي كه تا اون موقع نچشيده بودم . انگشتشو كه داخل مي كرد منم باسنمو عقب مي دادم تا بيشتر بره تو . حالا وقت اصل كاري بود . سر كيرشو دم سوراخ كونم گذاشته بود و يواش يواش فشار مي داد . تو يه لحظه با يه فشار ناگهاني سر كيرش رفت تو . درد وحشتناكي بود . چشمام سياهي رفت . دستمو طرف كونم بردم . متوجه دردم شده بود . صبركرد تا دردم كم شد . بعد دوباره فشار داد و متوقف شد . هر بار كمي خودشو عقب مي كشيد و بعد به داخل فشار مي داد . دردش خيلي كم شده بود . كم كم همه كيرشو داخل كرد . بعد شروع كرد به عقب و جلو رفتن . اول آروم آروم و بعد با سرعت و شدت بيشتر . تو هر رفت و برگشت تخم هامون به همديگه مي خوردند . لذت عجيبي داشت . داشتم تو آسمون سير مي كردم . باورم نمي شد كير به اون كلفتي و درازي رو تو خودم دارم . اما واقعيت داشت .





كون تنگم داشت كيرشو با تموم عظمتش حس مي كرد . كيرش قالب كونم شده بود . حتي رگهاي برجسته كيرشو حس مي كردم . تو هر چند تا رفت و برگشت يه بار كيرشو كامل از تو كونم بيرون مي كشيد . بعد از چند لحظه دوباره داخل مي كرد و حركت عقب و جلو رو از سر مي گرفت . واي كه چه كيفي داشت . سر جام بند نمي شدم . باسنمو هماهنگ با حركات اون عقب و جلو مي بردم . نمي دونم چه مدت تو اون وضعيت بوديم . حركاتش به اوج شدت رسيده بود . يه دفه كشيد بيرون و درحالي كه نفس نفس مي زد گفت « داره مياد ... » . بي اختيار داد زدم « بكنش تو ... بكنش تو ... بريز توكونم ... » . باورم نمي شد كه اون حرفا از تو دهن خودم در مي اومد . اصلاً كنترل حرفام دست خودم نبود . دوباره كيرشو كرد تو . تا ته فرو كرد . ريزش شديد آبشو تو كونم احساس كردم . داغ بود و پر فشار . تموم كه شد كشيد بيرون . بيحال خودمو رو شكم انداختم رو پتو . اونم خودشو انداخت رو من . كيرشو لاي پاهام حس مي كردم . هنوز بزرگ و سر حال بود . پشت گردنم بوسيد . از روم بلند شد و نشست . منو هم برگردوند . چشمم به كيرش افتاد خيس خيس بود . هنوز هم راست بود . با دستمال كاغذي كونمو تميز كرد . نگاهي به ساعت ديواري انداخت و گفت « حيف كه ديگه وقت نداريم وگرنه ... » . راستش منم هنوز سير نشده بودم . تازه مزه كير رو چشيده بودم . عجب مزه اي داشت . كنارم دراز كشيد . منو به خودش چسبوند و دوباره نوازش باسنمو شروع كرد . بهش لبخند زدم . گفت « خيلي درد داشت ؟ » . سرمو تكون دادم . لبامو بوسيد .
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
در آرزوی کون


من بچه شهرستان هستم و تهران کار و زندگی میکنم . کلا هم آدمی هستم خیلی درونگرا . برای همین دوست کم دارم البته دوستای خوب دارم ولی اونا هم بچه های بی سر و صدایی هستن و روابط اجتماعیشون خیلی شلوغ نیست . البته ظاهرم هم شاید چندان جذاب نیست که خیلی از دخترها رو راضی کنه ، نتیجه اینکه معمولا تنهام . البته توضیح بدم که تنهایی چندان هم بد نیست و مزایای بزرگی هم داره .
آخرهای خرداد 90 بود من هم خیلی وقت بود نه دوست دختر درست حسابی داشتم نه سکس .
کارم این شده بود که صبح برم سر کار مثل بولدوزر کار کنم و عصر هم مثل جنازه بیام خونه . حالا گاهی با بچه ها جمع میشدم مشروبی میزدیم یا شاید شمالی می رفتیم . با مشروب حال میکنم چون باعث میشه با خودم روراست تر باشم
راستش وقتی مشروب میخورم بعضی وقتا اصلا بهتر میتونم فکر کنم .


بگذریم
یه مدت بود انگیزم رو نسبت به کار و زندگی از دست داده بودم که فکر کنم بیشتر به خاطر سکس بود. ارزش دوست دختر خوب و سکس رو کسی میدونه که از داشتنش محرومه
زیاد خودارضایی میکردم . گاهی میرفتم بیرون به امید اینکه یکی رو پیدا کنم
گاهی هم شبا برای خودم مشروب میریختم و در همون حال آرزو میکردم یکی بود با هم و به سلامتی هم مشروب میخوردیم.
و البته و صد البته مثل اکثر آدمهای بازنده و درب و داغون کارم شده بود تو سایتهای دوست یابی دنبال دوست گشتن و همچنین تو چت رومهای یاهو به دنبال رفیق .
و خودتون هم میدونین که آدم حسابی پیدا کردن تو چت خیلی بعیده . اکثر آی دی های دختر در حقیقت متعلق به یه پسر هستن که یا کرم ریزیش گرفته یا دنبال شارژ گرفتن و ایناست.


عادت من این بود که میرفتم تو یه روم و کلا آی دی ها رو اسکن می کردم و به هر چی آیدی دخترونه بود پی ام میدادم. شاید از هر ده تا یکی پیدا میشد که جواب بده که بعد از معرفی اولیه و کمی خزعبلات اینجوری بازم بعید بود کارمون به جایی برسه
تو چند وقت منتهی به خرداد 90 شاید یه 10 باری با دخترهایی که تو اینترنت آشنا شدم بیرون رفتم ولی از تو هیچ کدومش چیزی در نیامد . فکر کنم طبیعیه . بیشتر آدمهایی که تو اینترنت میان دنبال دوست یابی آدمهای جذابی نیستن به خصوص از نظر اخلاقی .
شب جمعه بود و منم طبق معمول در تلاش برای مخ زنی آنلاین. دیدم خبری نیست رفتم بیرون یه قدمی بزنم و یه کم ورزش کنم


کامپیوتر رو همونجوری روشن گذاشتم و از روم هم خارج نشدم . اینکارو می کردم به امید اینکه یکی خودش پی ام بده که همین طور هم شد. وقتی برگشتم دیدم چند دقیقه قبلش یه نفر پی ام داده . اسم این شخص رو میزاریم مریم .
مریم پی ام انگلیسی فرستاده بود . ناگفته نمونه که من انگلیسیم روی هم رفته خیلی خوبه و برای همین من هم خیلی خوب باهاش انگلیسی چت کردم . معلوم بود که دختر باهوش و اهل مطالعه ای هست .
از من خواست که براش عکس بفرستم من هم این کارو کردم و بعدش مریم بهم وبکم نشون داد دختر نسبتاً زیبا و جذابی بود که تقریباً نه سال از من جوون تر بود رو تختش لم داده بود و داشت با من چت می کرد . یه تاپ سیاه رنگ هم پوشیده بود آرایش هم کرده بود مطمئن شدم که هدفمند داره چت میکنه وگرنه کسی تو خوابگاه دانشجویی آرایش نمی کنه و وبکم به غریبه نمیده . اگر چه وبکم مریم سکسی نبود ولی خب یه وبکم معمولی هم نبود و طرز لباس پوشیدن و اطوارش کاملا اروتیک بود.
وسط چت در حالیکه من داشتم سعی می کردم مخ طرف رو بزنم مریم گفت که باید بره و به چت خاتمه داد . من مردد بودم که واقعاً باید می رفت یا خواست از دست من خلاص بشه . چند دقیقه بعد براش یه پیغام آفلاین گذاشتم و ازش خواستم که اگر تمایل داره به شمارم زنگ بزنه بعدشم یکی دو قسمت از این سریال بی مزه how I met your mother رو دیدم و بعدش گرفتم خوابیدم.
فرداش که روز تعطیل بود مطابق معمول روزای تعطیل نزدیک ظهر از خواب بیدار شدم و یه چیز سرپایی خوردم و دوباره به اینترنت و فیس بوک و چت روم مشغول شدم. الان که به اون روزا نگاه میکنم واقعاً احساس می کنم چقدر بیمارگونه رفتار می کردم.


در همین حال بودم که موبایلم زنگ خورد . مریم بود . یه کم با هم صحبت کردیم . خیلی راحت صحبت می کرد . معلوم بود علی رغم اینکه از من نه سال کوچیکتر بود ولی خیلی تجربه رفتار با مردها رو داشت. بعد از چند دقیقه گفتگو بحث رابطه جنسی رو هم پیش کشید که مغز من چند لحظه مختصر هنگی کرد . برای اون هم سخت نبود که بفهمه با یه آدم خیلی باتجربه مثل خودش روبرو نیست . رفتار و گفتار مریم هیچ شباهتی به دخترهایی که من تا اون زمان تو زندگیم باهاشون برخورد کرده بودم نداشت. خیلی باهوش بود و روانشناس خوبی هم بود. ولی معلوم بود حالش خوب نیست.
حدس زدم که از یه رابطه نسبتاً طولانی که توقع داشته به عاقبتی ختم بشه خارج شده برای همین حالش بد جور گرفته است و شاید یه جورایی داشت خود تخریبی می کرد . نمیدونم. در حین حرف زدن دعوتش کردم که با هم بیرون بریم که چون ماشین نداشتم نپذیرفت ( بعد بگین دخترا آهن پرست نیستن ) یه مختصری دیگه با هم حرف زدیم و صحبتمون تمام شد.
بعد از صحبت با مریم همون جمعه تو چت روم با یه دختر دیگه آشنا شدم که اسمش رو میزاریم ندا. یه ضرب المثلی هست که میگه آخوند که بختش باز شه دو جا دو جا روضه دعوتش می کنن !! حکایت من حالا اینجوری بود.
این ندا یه دختر تحصیل کرده و با شخصیت بود نقطه مقابل من از نظر درونگرایی بود یعنی به شکلی عجیب غریب برون گرا بود . همون روز جمعه با هم چهل دقیقه تلفنی صحبت کردیم یا بهتره بگم اون برای من صحبت کرد . چون من که کلا آدم کم حرفی هستم.


عصر همون روز هم قرار گذاشتیم و با هم رفتیم یه کافی شاپ و یه نیم ساعتی هم اونجا صحبت کردیم. ندا دختر خیلی خوبی بود ولی حیف که برای من جذاب نبود . و البته خیلی هم شلوغ بود که این هم من رو اذیت می کرد. من هم که الان همه فکرم شده بود اینکه چطوری ترتیب مریم رو بدم نهایتاً وسطای هفته با ندا به هم زدم که البته خود این اتفاق به من نشون داد که چقدر توانایی ما ایرانیا برای مدیریت رابطه هامون حالا چه دختر و چه پسر ضعیفه . ندا تو همون چند روز به من دلبسته شده بود و برای آینده رابطمون با همدیگه هم یه برنامه هایی داشت . یعنی همه کارهایی رو که دوست داشت با دوست پسر نداشتش انجام بده می خواست با من انجام بده ولی از اونجایی که ندا مثل این بسیجیای ترمز بریده رفتار می کرد من واقعاً کلافه شده بودم. تو این چند روز که با ندا آشنا شده بودم گاهی هم با مریم صحبت می کردم ولی همدیگه رو از نزدیک ندیدیم و من هم دیگه پیشنهادی برای بیرون رفتن ندادم.
الان که به اون روزا فکر میکنم میبینم اگه ندا اونقدر عجله نداشت و اگه من هم رفتارم بالغانه تر بود میتونستیم به دوستیمون ادامه بدیم یا حداقل یه جور بهتری بهم بزنیم. ندا دختر خوبی بود و ارزشش رو داشت که براش حداقل اینقدر انرژی بزارم.
بگذریم.


یه شب دیگه هم این فرصت پیش آمد که با مریم چت کنم.
وسط یه موضوع کاملا بی ربط مریم یهو تایپ کرد Let's Have Sex!!
منم کلا رفتم تو اغماء
با دستای لرزون موافقت خودم رو اعلام کردم و از اونجایی که مریم اونجوری که خودش میگفت پریود بود قرار شد بعد از اتمام پریودش بیاد خونه من واسه سکس.

مریم پشت تلفن ازم میپرسید برای چی یک سال سکس نداشتم و من گفتم نشده و سعی کردم اینجوری جلوه بدم که از رابطه قبلی آسیب دیده هستم ولی خب اونم خر نبود
به من گفت احتمالاً دارویی مصرف میکنم که میل جنسی رو کم میکنه
به من گفت اگه چیزی هست از همین اول بگو . من این چیزایی رو که میشنیدم نمی تونستم به راحتی باور کنم. یعنی ممکنه یه دختر به این راحتی در مورد سکس صحبت کنه!!
بعد من براش مثال زدم که توی سکس قبلی در یک شب سه بار سکس کردم و دفعه چهارم دیگه بریده بودم.اونم گفت که خب این سه بار قرار نیست بشه هفت بار و همچنین گیر داد به اینکه چرا تنها زندگی میکنم و بین حرفاش اشاره کرد که از اون دخترهایی نیست که برای یه اولین بار ویژه منتظر مونده باشن و از اینکه خیلی راحت میگفت که باکره نیست خوشم میومد. ادا و اطوار خیلی از دخترای چسان فسان رو نداشت.
الان که به اون صحبتهای خودم فکر میکنم خندم میگیره ، یه خنده تلخ که ناشی از این حقیقته که به چه ضرب و زوری می خواستم مریم رو هر جوری که شده به دست بیارم.
آدم واقعاً خودش رو در روابط با دیگرانه که میشناسه . بدون رابطه با دیگران آدم نمیتونه حتی تصور کنه که چه واکنشهایی ممکنه ازش سر بزنه .
اون روزی که قرار بود مریم بیاد خونم سر از پا نمیشناختم . روز قبلش رفتم یه چیزایی خریدم که ظاهر خونه دخترونه تر بشه .


ظهر هم زود از سرکار رفتم خونه و یه کم به خودم رسیدم . الان که به اون روز فکر میکنم به خودم حسودیم میشه ، ای کاش این روزا هم اینقدر ذوق تو دلم بود
خلاصه رفتم امیر آباد دنبال مریم و آمدیم خونه. مانتوشو در آورد یه تاپ صورتی زیرش پوشیده بود. هیکلش یه کم تپل بود . دقیقاً همونجوری که من دوست دارم . قلبم داشت تالاپ تالاپ میزد . معلوم بود که اون حالش از من بدتره چونن هنوز نرسیده بود رفت تو اتاق خواب و روی تخت دراز کشید و من رو هم دعوت کرد کنارش دراز بکشم. مدتها بود کسی رو بغل نکرده بودم . اون سکس می خواست من هم همینطور ولی دلم میخواست قبلش یه چند دقیقه ای بغلش کنم . بعد شروع کردم لباساشو در آوردن . اول تاپشو در آوردم و شروع کردم به خوردن و بوسیدن بدنش .
نذاشت سوتینشو در بیارم . میگفت دوست ندارم کاملاً لخت بشم . این دومین باری بود که از یه دختر اینو میشنیدم . سال 87 هم یه دختر دیگه همینو بهم گفته بود.
رفتم سر وقت شلوارش . این یکی سخت تر بود چون استرچ بود وقتی شلوارشو در آوردم کیرم داشت خود کشی می کرد. ترسیده بودم نکنه قبل از شروع ماجرا انزال بشم . شورتشو هم درآوردم . چیزی که زیرش بود تپل و خوشگل بود و بوی بد هم نمیداد . از دخترایی که اونجاشون بوی بد میده خوشم نمیاد.لباسای خودم روهم در آوردم غیر از شورتم که اونو به مریم واگذار کردم...


اصرار کردم بزاره که سوتینشو هم در بیارم . اصلاً به نظر من دروازه های بهشت زیر سوتین نهفته است. قبول کرد و کمک کرد تا سوتینشو در بیارم. سینه هاش گرد و تپل بود یه کم شل بود ولی نه زیاد . به هر حال داشتم خودمو خفه می کردم.
حالا نوبت اون بود. شرتمو در آورد و رفت سر وقت کیرم. معلوم بود خیلی حرفه ایه . از طرزی که کیرمو تو دستش گرفت و شورع کرد به بوسیدن و خوردنش معلوم بود اینکاره است. بعد هم سراغ کاندوم رو گرفت . دو بسته کاندوم گرفته بودم که توش بسته های کوچک تاخیر درا هم داشت.


فکر کنم کرم تاخیری زیاد زد به کیرم چون بعدش چند بار گفت مگه تو اصلا چیزی هم حس می کنی !! کاندوم رو که کشید رو کیرم چرخوندمش رو تشک و بعد از چند بار بوسیدن سعی کردم کیرمو فرو کنم تو کسش . پاهاشو باز کرد که راحت تر جا بره ولی اولش یه کم زحمت داشت . راستش من کیرم چهارده سانته ولی کلفته و اینو تا حالا چند نفر بهم گفتن . می ترسیدم نکنه کاندوم پاره بشه که خوشبختانه نشد. کیرمو تا ته فرو کردم تو کس مریم. و آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن. کم کم هم تلمبه زدنمو سریعتر کردم . معلوم بود که اونم داره حسابی حال میکنه چون سر و صداش در اومده بود. من که دیگه هیچی نمیفهمیدم . جای مغزم با کیرم عوض شده بود و اون بود که داشت به بدنم دستور میداد. بیشتر از ده دقیقه تلمبه زدم و مریم میگفت بیشتر ، بیشتر . حالا کیر من بهش تاخیر کننده زده بودن نمیدونم اون چرا ارضا نمی شد. تو دو سه دقیقه آخر همش می پرسید آبم نمی خواد بیاد ! تا اینکه بالاخره انزال شدم . یه کم مریم رو در همون حال بغل کردم بعدشم نشستم روی تخت و کاندوم رو در آوردم .نای نفس کشیده نداشتم . سعی کردم چند تا نفس عمیق بکشم . داشتم به کاندوم نگاه میکردم که مریم بهم گفت چیه داری بچه هاتو نگاه میکنی...


بلند شدم رفتم دستشویی . تو آینه به خودم نگاه کردم . رنگ و روم باز شده بود . خوشحال بودم . داشتم صورتمو می شستم که متوجه شدم حتی دندونام یه کم بی حس شدن . یادم آمد بعد از اینکه مریم به کیرم تاخیر کننده زده بود یه خورده با دهنش رو کیرم کار کرده بود و من هم بعدش بوسیده بودمش که فکر کنم این حس کرختی مال همون بود.
بعد از من مریم رفت دستشویی که تو این فرصت چند جور نوشیدنی شامل آبمیوه و مشروب گذاشتم رو اپن آشپزخونه . شیرینی و میوه هم گذاشتم رو میز وسط هال...


مریم که اینا رو دید کلی کیف کرده بود. فکر میکنم اونم فهمیده بود چقدر حس قدردانی دارم. مشروب خواست و رفت سروقت قفسه کتابام. من اهل مطالعه هستم و کلی کتاب دارم . مشروب رو براش بردم . تا اینجاش خیلی به هر دومون خوش گذشته بود. مریم گفت فکر نمیکردم بتونی به این خوبی سکس کنی . احساس خوبی داشتم. بعد از چند دقیقه مریم اشاره کرد که دوباره بریم تو اتاق خواب . با خودم گفتم یا امامزاده بیژن . من الان نای نفس کشیدن ندارم . کیرم هم که دیگه هیچ حسی نداشت هم به خاطر سکس چند دقیقه قبل هم به خاطر اون همه تاخیر دهنده !
خلاصه مریم اینبار به شکم دراز کشید و گفت میشه باسنمو ماساژ بدی ! دلم ذوق ذوق کرد . تا اون زمان کسی نذاشته بود که از کون بکنمش حالا یه نفر خودش درخواست می کرد. منم رفتم وازلین آوردم و بعد شروع کردم به ماساژ دادن کون مریم. کون تپل باحالی داشت. از همونایی که تو رویاهام باهاش جلق میزدم . حالا آماده و حاضر اینجا بود و منتظر بود بکنمش. ولی مشکل این بود که کیرم دیگه خیلی سفت نمیشد. چند بار سعی کردم همینجوری نیمه سفت بکنمش تو کون مریم ولی کلفت بودن کیرم و همینطور کامل سفت نبودنش مانع میشد که بره تو.


حس کردم مریم حوصلش سر رفته . معلوم بود هنوز برای سکس خیلی جا داره ولی دیگه از من بر نمیومد . باید استراحت می کردم ولی وقت نداشتیم چون مریم باید برمیگشت خوابگاه. آخرش سعی کرد با دستش کیرمو تحریک کنه ولی از بخت بد کیرم هنوز کامل سفت نشده بود که آبم اومد. حالم گرفته شده بود. یه حسی بهم میگفت که انتظارات مریم برآورده نشده و اگر چه خودشو راضی نشون میداد ولی میدونستم که این طور نیست. از این هم خیلی ناراحت بودم که اگه در اون لحظه میمردم کون نکرده از دنیا رفته بودم .لباس پوشیدیم و چون ماشین نداشتم آژانس گرفتم و مریم رو راهی کردم. ادامه این ماجرا رو شاید بعداً بنویسم .
     
  
مرد

 
نسیم دختر اهل حال


دیگه کم کم داشت ظهر میشد و وقت ناهار، هزار تا کار داشتم از اونورم خانوم مرادی از بیمه زنگ زده بود که علی بیا دفترچه بیمتو بگیر، یه زن 33-34 ساله با قد کوتا و یکم تپل، مشتری مغازه بود و کیلید کرد که برات بیمه رد کنم، گفتم برم بگیرم دفترچمو برگردم سریع و راه افتادم، تو راه پر بود از در و داف، هی چشممو میگرفتن، بعضی هاشون انگار فقط واسه سکس آفریده شده بودن،مثلا نگاه میکردم میگفتم جوووون این یکی چه هیکلی داره، کاش الان رو کارش بودم و اینا،هوا گرم بود و افتضاح اصلن یه وضعی، بیمه نزدیک بود واسه همین پیاده رفتم، یه نخ سیگار روشن کردم که یهو گوشیم زنگ خورد، حمید بود یکی از دوستام


ح : سلام علی کجایی؟
م: سلام کون گشاد سمت میدون سروم دارم میرم بیمه
ح: حاجی بیمه عنه؟ همونجا وایسا الان میام دنبالت بریم نسیمم برداریم یه حالی بکنیم امروز
م : بابا کار دارم بزار یوقت دیگه
ح: کار عنه؟ وایسا اومدم...


حمید یکی از دوستام بود که تو یکی از مهمونیا باهاش آشنا شده بودمو چون بچه یه محل بودیم با هم جور شده بودیم،چند بار دور دور رفته بودیم و مشروب خورده بودیم اما دختر بازیو اینا نکرده بودیم با هم، نسیمم دیده بودم یبار گذری، یه زن مطلقه ۲۵-۲۶ ساله ، هیکلش خیلی خوب بود، خلاصه تو همین فکرا بودم که این حمید نکنه کیری بازی دراره و اینا، کارام مونده و از این صوبتا که حمید رسید، نشستم تو ماشینو سلام علیک، گفت باس بریم از سئول برش داریم نسیمو، وسایل عشق و حال مثه مشروبو مزه رو هم باید بگیریم، تو راه یه چنتا ساقیو گرفتم که مشروب میخوایمو اینا، یکیشون گفت بیاید پاسداران، یکی گفت الام نیستمو خلاصه یکیشون گفت تا یه ساعت دیگه میارم برات، رفتیم تو یکی از کوچه های سئول و وایسادیم تا خانم بیاد، حمیدم داشت خوشحالی میکرد که حال میده و اینا و این نسیم خیلی خوبه و از این داستانا، شاشم گرفته بود پیاده شدم و یه گوشه کشیدم پایین، داشتم میشاشیدم که نسیم خانم از روبرو اومد، اوووف چه هیکلی چه قیافه ای، تیپش زیاد به دلم نشست ولی قد و هیکل و قیافه اش مشتی بود، تا نزدیکم شد هل شدم گفتم سلام، گف سلام شاشو ))))


منم گفتم بشین الان میام و تو دلم گفتم امروز وقتی کردم تو کونت از دهنت در اومد میفهمی شاشو کیه، سوار شدیم و راه افتادیم، یکم صحبت کردیم و به اصطلاح با مزه بازی که جو خشک نباشه، یهو نسیم گفت من گشنمه، منم گفتم بزار برسیم خونه میدم بخوری گفت به همین خیال باش ولی من منظورم غذا بود، خلاصه با همین شوخی خنده ها رسیدیم سر جایی که ساقی قرار بود بیاد، با اشکان رفتیم سوپر مارکت تا یه سری مزه و سیگار و اینا بگیریم و یه ساندویچم گرفتیم تا خانم کوفت کنه، ساقی رسید، یه پژو که یه پسر خوش قیافه و یه دختر از این برنزه ها توش بودن، از دختره شیشه مشروبو گرفتم و با خنده گفتم دمتون گرم شمام بیاید دور هم خوش میگذره، بعد تعارف و اینا پول و دادم و اونا رفتن، خب، حالا من و حمیدو نسیم موندیمو یه خونه و چند ساعت تا غروب تابستون، رسیدیم دم خونه حمید، این پسره کلا کارش عشق و حال بود یه ارث تپل بهش رسیده بود که باهاش ماشین خونه ی خوب گرفته بود و بقیه پولشم داده بود به یکی از فامیلاش که باهاش کار کنه و ماهیانه خیر میگرفت، پیاده شدیم و رفتیم تو آسانسور، نسیم کنارم بود یه بوی خیلی خوبی میداد، همونجا میخواستم از پشت بچسبم بهش و بکنمش، رفتیم تو خونه و تا رسیدیم پیرنمو در آوردم و با زیر پوش وایسادم جلو کولر، یکم که خنک شدم برگشتم تو آشپزخونه که یه آبی شربتی چیزی بخورم، نسیمو زیر نظر داشتم که با مانتو نشسته یه گوشه، بهش گفتم شربتی چیزی میخوری برات بیارم؟


ن: نه مرسی نوشابه خوردم الان
م: بابا تعارف نکن راحت باش، لباستم در بیار بابا ریلکس باش میخواستم دراره اون گوهو ببینم هیکلش چه جوریه، خیلی آروم مانتوشو در آورد و باز نشست، از سفیدی بدنش کف کردم، کیرم همونجا نیم سیخ شد، یه جین آبی تنگ پوشیده بود با یه تاپ نیم تنه ی مشکی، برجستگی رونش و سفیدی سینه هاش واقعا عالی بودن، لیوان آبمو گرفتم دستم و نشستم روبروش، یه نخ سیگار روشن کردمو بهش نگا میکردم،تو همین فازا بودم که حمید گفت پا شین بیاین دم کانتر یه شات بخوریم،بلند شدم و دستمو بردم سمت نسیم، دستمو گرفت و بلندش کردم که با هم بریم، تا افتاد جلو چشم خورد به تتوی پشت کمرش، ۲تا چشم و ابرو بود با یه سری مخلفات، گفتم اووووووف چه تتوی خوبی داری، یه نگا بم کرد و با عشوه گفت چشمای خودمه، منم گفتم خیلی سکسیه ولی چشای خودت خوشگلتره، یه خنده ی ریزی کرد و گفت نمک نریز بیا، نشستیمو چنتا پیک به سلامتی خودمونو شما خواننده ها خوردیم، مشروبش خوب بود و همراه با موزیکی که پخش میشد فاز خوبی برداشته بودیم...


همونجا جلوی کانتر بودیم که من نشستم رو کانتر و دستمو انداختم دور کمر نسیم، خودشم داغ شده بود و بهم چسبید، یه چشمک به حمید زدمو یه پیک رشتی رفتم بالا، یه بوس کوچیک از گردن نسیم کردم و گفتم اینم مزه اش گفتش از گردن تو که بدجوری مزه خوری کردن (چند روز پیشش پیش دوست دخترم بودم ولی ارزش داستان کردن و نداره ولی گردنم از دو طرف کبود بود) زدم زیر خنده و گفتم طرف ناشی بوده خوب نخورده ))
واقعا مست الکل و بدنش شده بودم، شلوار جین پام بود و حسابی راست کرده بودم و داشتم اذیت میشدم
دو سه تا شات دیگه خوردیمو اومدم پایین دست نسیمو گرفتم و گفتم بیا برقصیم، موزیک پارتی از زدبازی پخش میشد و حسابی میتونستم بهش بچسبونم، یکم دیگه گذشت، هم من سرم گیج میرفت و هم نسیم یکی دو بار گفت نمیتونم برقصم، منم خندیدمو گفتم پس استعدادتو یه جا دیگه باید نشون بدی گفت مثلا کجا که گفتم تو آشپزی دیگه)))


به حمید اشاره کردم که چجوریه و اینا کی اول میره رو کار که بهم اشاره کرد الان ردیفش میکنم، حمید پیرنشو در آورد و با اون هیکل گنده و شیکم بزرگش خیلی خنده دار شده بود، به من گفت زیر پوشتو در بیار توام، بازوام زیاد بزرگ نبود ولی از بچگی شیکمم خیلی خوب بود و تیکه داشتم، در آوردم و به حمید گفتم سیکس پکو داری؟ جلوی نسیم بودم و خودش دست زد به شیکمم منم سفت کردم یکم، گفت خوبه ولی یکم لاغری، منم گفتم لاغر خوبه دیکه سکسیه
یه نگا به حمید انداختم و گفتم من میرم لب پنجره هوا بخورم اینجا پره دوده سیگاره، هوا هم از آتیشش کم شده بود یکم، رفتم تو اتاق خواب و یه چشمک به نسیم که تو هم بیا...


یکی دو دقیقه گذشت و سنگینی حظور نسیمو تو اتاق حس کردم، واقعا حال خوبی داشتم حتی اکه سکسم نمیکردم برام مهم نبود، ولی باید نمره قبولی از نسیم میگرفتم، برگشتم نگاهش کردم و چشاش خمار شده بود، از جلو پنجره اومدم اینور و جامو باهاش عوض کردم، با دستاش میله ها ی پنجره رو گرفت و من از پشت چسبیدم بهش و بازواشو گرفتم، دیگه داشتم دیوونه میشدم حرارت بدنش کصخلم کرده بود، یه بوس از گردنش کردم یه جیغ کوچیک زد و گفت وای سیخ شد، گفتم نه هنوز خودت باید سیخش کنی گفت بیشور موهای بدنمو میگم، گفتم قربون بدنتو یهو تو هم گره خوردیم، اتاق خواب حمید خیلی به هم ریخته بود و هی می‌خوردیم به خرت و پرتا، با لبای قفل شده تو هم انداختمش رو تخت، آخخخخخخ کل امروز منتظر یه همچین داستانی بودم و حالا ردیفش کرده بودم، اصلا حالم دست خودم نبود، تاپشو در آوردم ۲تا سینه ی سفید خووووب افتاد بیرون، زیاد بزرگ نبود ولی خیلی خاص بود، شکلش با تمام سینه هایی که تا حالا دیده بودم فرق میکرد،با نوکای صورتی و هم اندازه، یه جون گفتمو یه لب گرفتمو رفتم رو سینه هاش، با نوک زبونم نوک سینشو چن بار بالا پایین کردم آهش که در اومد کوصخول شدم سینه شو چپوندم تو دهنم جووووووون، واقعا خیلی خوب بود، یعنی عرق کرده بود یکم شور بپد ولی تو اون موقع بهترین لذت دنیا بود که داشتم میبردم، هم مست، هم تخت، هم یه کس خوب، آدم دیگه چی میخواد؟


یکم دیگه باهاش عشق بازی کردم ولی بیشتر لباشو خوردم یعنی طعم سیگار و الکل میداد خوشم میومد خیلی هم حرفه ای لب میداد توله سگ، دیگه شلوارمو در آوردم و این طفلی رو از حبس آزاد کردم،.بدنم یکم مو داشت اما پایینشو همون چند روز پیش که پیش سیما بودم تراشیده بودم، گرفت تو دستش زدم رو دستش و گفتم آ آ دست نزن استعدادت و نشون بده ))))
اولش یکم با زبون زد به سرش و قیافه ی من رفت تو هم، پیش خودم گفتم ای بابا بهترین قسمتشو دارم از دست میدم، آخه میدونین من به شخصه عاشق ساک حلقومیم یعنی یه جورایی اصلا از سکس از کون و کس بیشتر بیشتر دوسش دارم شایدم همه دوست دارن یکی کیرشونو تا خایه بکنه تو دهنش، واقعا خوبه، که بهش گفتم بخور دیگه، اونم یهو کلا کیرمو کرد تو دهنش، یه ساک پر تف داغ مشتی، واقعا لذت بخش بود، هم از اینکه پذیرفته شدم و هم از نوع خوردنش واقعا لذت میبردم، میخورد و با اپن چشای خوشگلش بالا رو نگا میکرد و منم با موهاش ور میرفتم آقا عین فیلم سوپرا دیگه )))


منم یه کیر معمولی دارم مثه خر نیست که کیر آدمیزاده، برام خوردو واقعا تمیز خورد، شیر مادرش حلالش اصلا دم حمید گرم، بلندش کردم و برش گردوندم، دست انداختم تو شلوارش،شرت نداشتش، کلا اومده بود بده انگار، کسشو لمس کردم، خیس شده بود و لزج، با چیزی به اسم مو و پشم هم برخورد نکردم، یکم ور رفتم و آخ آخشو در آوردم واقعا داشت لذت میبرد و خودشو از پشت بهم فشار میداد، با چوچولش ور میرفتم و جیغ میکشید، دکمه شلوارشو باز کردمو شلوارشو تا زانو کشیدم پایین، اوووووووف خدایا چی میبینم، یه کون تپل سفید اصلا برف، قمبل که کرد کس خوشگل و جیگرش زد بیرون یه سوراخ کون صورتی کوچولو هم چشمو قفل کرد به خودش، نمیدونم شوهرش چرا طلاق داده بود اینو، خب جنده بود دیگه کوصخول، برگشت گفت بکن تو بگو آخ جون، (الان لازمه بگم کاندم از رو دراور برداشتم زدم سر کیرم آیا؟ آقا بدون کاندوم سکس نکنید خوب) یه جون گفتم و کیرمو گذاشتم دم کوسشو یکم با دستام فشار آوردم رو کمرش، کونش که قلمبه شد فرو کردم توش، آخ کس میگم کس میشنوی چه کسی آخه، آخ آخ آخ تنگ و خیس و داغ، وای مردم دیگه، عقب جلو کردمو از تو آینه خودمو نگا میکردم، همه چی یادم رفته بود دیگه کار و جنس و مشتری و همه چی، فقط لذت بود، این تتوی نسیمم خیلی باحال بود اصلن چون چشماش بود من احساس میکردم دارم میکنم تو دهنش، واسه همین بیشتر فشار میدادم و اونم اوه اوه میکرد، واقعا خوب و عالی بود، فقط این کسکش حمید تختش صدا میداد و همین باعث شد پوزیشن و عوض کنم، خوابیدم رو زمینو اومد روم (مدل کابوی) موهاش ریخته بود رو سینه هاش و وقتی بالا پایین میکرد موهاشو میگرفتم و قربون صدقش میرفتم، یا شلاقه میزدم رو سینه هاش که جیغ میزد و جفتمون دیوونه تر میشدیم، اصلن نمیدونستم حمید کونکش کجاس ینی اصلن برام مهم نبود فقط نسیم تمام توجهم بود، یکم خسته شدم و پا شدم رو تخت نشستم، بش گفتم بخور برام، گفت نه نمیشه رفته تو کسم، کاندمو در آوردم و گفتم بخور عشقم اذیت نکن، یکی دو دقه خورد ولی بازم خوب بود، یکی دو تا پوزیشن امتحان کردیم، ولی بازم نشدم واقعا خسته شده بودیم، برگشت گفت میخوای بیخیال شیم تو اصلن نمیشی چرا؟


گفتم کس نگو زن الان ردیفش میکنم بخواب، من کلا آدم دیر انزالی هستم ولی مستی هم تاثیر داشت تو نیومدنم، یه بالش گذاشتم زیر کمرشو جفت پاهاشو گرفتم بالا و چسبوندم به هم که تنگتر شه، حس گرفتم و کردم تو کسش، تا تههههه، وای چقد خوب بود مشتی بود این یکی اصلن، یکم تلمبه زدم و واقعا تو فکر این بودم که ارضا بشم، شهوتم خیلی بیشتر شد و همین باعث شد که آبم بیاد، کشیدم بیرونو پاشیدم رو شیکمش، دیگه رو سینه هاش نپاشیدم فیلم سوپر که نیس که پلان داشته باشه که، بعد از اومدنم ولو شدم کنارشو سرشو کشیدم رو سینم، حمیدو صدا کردم و سیگار خواستم، یه نخ سیگار با هم کشیدیم، مهم نبود دهنش کیری شده بالاخره کیر خودم بود دیگه ))
پا شدم رفتم دستشویی... به حمید گفتم که تو نمیکنی؟
گفت نه داداش من کیرم راست نمیشه و مشکل دارم گفتم کس نگو مومن کس به اون خوبی کیر مرده رو هم راست میکنه، اما گفت نه و نکرد، هرچند تو دوران رفاقتم با حمید و بین این همه کس بازی فقط ۲بار راست کرد که بکنه، خوب کیر اونم این سیستمی بود دیگه، سیخ نمیشد زیاد، کیر خسته ای داشت در کل...


نسیمم برداشتیم بردیم انداختیم دم محلشون و با حمید رفتیم یکم چرخیدیم و رفتم خونه......
آقا این بود داستان من و نسیم دختر اهل حال تمام داستان هم واقعی بود و خودم هم یکم جنبه ی فان دادم تا از متن زیاد اذیت نشید، بازم مرسی که داستانمو خوندین، مرسی دوستان
     
  
مرد

 
سکس با یگانه


عاشقش بودم یه عاشق واقعی ولی نشد چرا؟من نمیدونم!!!هنوز ‏دلیلش رو نمیدونم آخه واسه چی؟مگه من دل ندارم؟
افکرام همیشه تواین چندماهی که ازعشقی که 1سال منتظربودم تا ‏بزرگ تر بشه خانوم تر بشه شکست خورده بودم اینا بود.یعنی ‏مرجان زهرای من خودش جواب رد داده بود؟یعنی اون با نگاه ‏شیطنت امیزش ومهربونش که همیشه به من می فهموند دوسم داره ‏خودش به من جواب رد داده بود؟جواب منفی؟اینکه علی دوست ‏ندارم؟
چشمام رو بستم و سرم رو به تخت تکیه دادم دوباره رفتم تو فکر ‏وتو رویایی که با این الهه ناز کشیده بودم ولی چه فایده !! دیگه ‏نداشتمش.‏
‏1سال پیش تو خونه نشسته بودم که از فدارسیون زنگ زدن گفتن ‏اساتید برتر تکواندو برای آموزش دارن میرن کره اگه می تونی با ‏تیم دخترانه لیگ استان تمرین کن تا از تمرینات بقیه استان ها عقب ‏نیوفتن.اولش تردید داشتم ولی بعدش قبول کردم که با تیم تمرین کنم.‏


اولین روز کارم فرا رسید ، سعی می کردم خیلی با بچه ها صمیمی ‏نشم وخیلی سرد وخشک برخورد کنم وطبق قرداد و تعهدی که با ‏اعضا بسته بودم حق اینو داشتم برای تنبیه کردن، یعنی خود ‏فدراسیون خواسته بود که تو تمرینات از تنبیه استفاده کنم تا سر ‏کلاس بچه ها تمرینات رو جدی بگیرن.‏
‏1هفته سپری شد و کلاس خیلی خوب بود با همه اشنا شده بودم ‏وهمه رو تقریبا می شناختم واز توانایی هاشون اشنا بودم. یه دختر ‏از همون روز اول توجه منو به خودش جلب کرد.خیلی خوشگل ‏وجذاب بود وخیلی اندام قشنگی داشت وبا همه رابطه خوبی داشت ‏و تکننیک هاش عالی بود تنها کسی بود که تواین یک هفته تونسته ‏بود از زیر تنبیهات دربره.‏
هفته دوم شروع شد دیدم مرجان مثل همیشه نیست وشیطنت واذیت ‏همیشگی رو نداره واصلا تمریناش رو درست انجام نمیده خواستم ‏تنبیهش کنم دلم نمیومد ولی مجبور بودم اخه اینطور بچه ها شک ‏می کردن واعتراض می کردن.‏
اولین چوب دستی رو که زدم به پاهاش آهههه خفیفی کشید که قند ‏رو تو دلم آب کرد باید 6تا ضربه می خورد،تا ضربه 4آثاری ‏تو چهرش ندیدم جز اینکه اههه می کشید یا آخ کوچیکی می کشید . ‏ولی ضربه 5رو که خورد یکم اشک تو چشمایی که تو عمقش ‏معصومیت خاصی هویدا میشد پیدا شد توضربه ششم خیلی خودش ‏رو نگه داشت ونذاشت اشک از چشمای درشت ومشکیش سرازیر ‏بشه.خیلی دلم واسش سوخت از اولش هم ناراحت بود تا اخر کلاس ‏نمی تونست درست ضربه بزنه.‏


بعد از اون تنبیه باهام سرد برخورد می کرد واصلا سر کلاس ‏شیطنت نداشت و بهترین تکنیک هارو میزد وایییییی این دختر کی ‏بود دیگه بدجور منو به خودش جلب کرده بود ولی این کاراش اذیتم ‏می کرد لجبازی تو چهرش اشکار بود.ای خدا باید چیکار می کردم ‏اخه؟چرا مرجان اینطور می کرد ؟اخه از رو قصد که نبود.‏
تصمیم گرفتم ازش معذرت خواهی کنم ولی چه طوری؟ بیرون از ‏کلاس میدونستم محل به پسر جماعت نمیده.‏
وقتی تمرین تموم شد صداش زدم خانوم ...... چندلحظه تشریف ‏بیارید لطفا
مرجان زهرا:بله استاد بفرمایید؟مثل این که با من امری دارید!!‏
راستش می خواستم از شما بابت تمرین چندروز پیش معذرت ‏خواهی کنم ، خانم ...... خودتون میدونید که از قصد نبود بنا به ‏تعهدی بود که خودتون به من دادید واجازه ای که از فدراسیون به ‏من دادن.‏
مرجان زهرا:میدونم استاد منم فکر نمی کنم اعتراضی کرده باشم ، ‏به هرحال شما وظایف خودتون رو دارید انجام میدین وجای هیچ ‏گله وشکایتی نیست.‏
متعجب داشتم نگاهش می کردم سرش رو انداخته بود پایین وشمرده ‏شمرده داشت صحبت می کرد تو دلم گفتم:ای خدا مرجان سرت رو ‏بالا بگیر مگه من چیکارت کردم؟
بهش گفتم: خانم ..... بازم من معذرت می خوام امیدوارم منو ‏ببخشید.‏


بعد از یک ماه خیلی بامن راحت شد ودیگه از سردی قبل خبری ‏نبود همه با من تقریبا راحت بودن وکلاس فوق العاده ای بود. دیگه ‏از اون زهرچشم ها وزیر چشمی نگاه کردنا و اینا خبری نبود ‏مرجان به من میگفت داداشی، چون تونستم تو دلش واسه خودم جا ‏باز کنم واعتمادش رو به خودم جلب کنم تااین که یه روز سر کلاس ‏هرچی می گفتم عکسش رو انجام داد این دفعه هم باید تنبیه می شد. ‏‏10تا چوب دستی رو بهش زدم ولی باز قهر کرد و این دفعه دیگه ‏از اون قهر کردنا بود بی معرفت جواب سلامم رو هم نمیداد. 2 ‏روزگذشت دلم واسه لبخنداش وداداشی گفتانش که واسه اولین بار ‏بود از مرجان میشنیدم تنگ شده بود .‏
توحیاط باشگاه کیفش رو انداخت رو دوشش وداشت میرفت که ‏دوویدم ورفتم پیشش وگفتم مرجان صبرکن،بی توجه به حرفم قدماش ‏رو تند تر کرد ورفت باز گفتم ابجی تورو خدا صبر کن خواهش ‏می کنم ، سرجاش پشت به من وایساد وکلام نکرد.‏
مرجان چرا لجبازی می کنی؟قربون ابجی نازم برم خوب چرا ‏سرکلاس انقدر اذیت می کنی؟
مرجانننن با تو هستم جوابم رو بده
برگشت طرفم و یه نگاه توچشمام کرد ودوباره به راهش ادامه ‏داد.مجبورششدم دستش رو گرفتم ونگهش داشتم وگفتم: مرجان اذیتم ‏نکن خواهش می کنم.‏


برش گردوندم دیدم داره گریه می کنه بهش گفتم:مرجان چی ‏شده؟پاهات درد داره؟
مرجان:چیزی نیست ولم کن می خوام برم
نه خودم میرسونت بیا تا یه جایی ببرمت پاهات ضربه خورده
مرجان:تو نمی خواد به من لطف کنی زده ناکارم کرده حالا می ‏خواد برسونه منو
مرجان غلط کردم بیا ببرمت اگه نیایی به خدا از فردا سر تمرین ‏نمیام
مرجان:منو تهدید می کنی؟خو نیا
وایییییی که چه قدر این دختر لجباز بود کم نمیورد ‏
سرش رو مثل همیشه پایین انداخته بود یه بار بهم گفته بود وقتی از ‏کسی دلخوره تو چهرش نگاه نمی کنه که خشمگین بشه.دستم رو ‏گذاشتم زیر چونش واوردم بالا وگفتم:مرجان قربونت برم ببخش منو ‏خواهش می کنم به خدا این 2روز واسم خیلی سخت بود
مرجان مثل هیشه لبخند شیرینی رو لبای خوشگلش نشست ومنو محو ‏خودش کرد اشکاش رو پاک کرد و اومد سوار ماشینم شد. تو ‏ماشین اصلا یه کلمه هم صحبت نمی کرد دستش رو گذاشته بود رو ‏پاهاش ‏
گفتم:مرجان درد داره؟
مرجان:نه مهم نیست
تانزدیکای خونشون رسوندمش وقتی از ماشین پیاده شد یه اخ ‏کوچیکی گفت که خیلی دلم واسش سوخت ولی خب کاری بود که ‏انجام شده بود.‏


روزا به همین منوال داشت سپری می شد که روز مسابقه شروع شد ‏، خیلی سعی کردم تا 1هفته قبل مسابقه مرجان از نظر روحیه تامیین ‏باشه با خانوادش هم صحبت کردم مراقب باشن بهش چیزی ‏نگن.توزمین بازی گل کاشت واومد بیرون وقتی اومد تو محوطه ‏دوید طرف منو گفت :علی برنده شدم میسی ‏
دستم رو واسش باز کردم بگیرمش تو بغلم شک داشتم بیاد ولی خب ‏انجامش دادم ، چندثانیه بعد گرمای تنش رو بدنم حس کردم. ‏
سرش رو گذاشته بود روسینم چندثانیه بعد از بغلم جدا شد ‏وگفت:علیییییییییییییییییییییییی
گفتم:جان مرجان
مرجان:خیلی ممنونم اگه تمرینای تو نبود شاید این پیروزی نصیبم ‏نمیشد
نه قربونت برم مرجان زهرا همش به خاطر پشتکار خودته، تبریک ‏گلم
باشیطونی خاصی لپم رو بوس کرد ورفت.وایییییی نازی منو بوس ‏کرد باورم نمیشد.‏
لیگ هم تموم شد وتمریناتم تموم شد 6ماه گذشت و من عاشق مرجان ‏شده بودم ،نازی همونی بود که من می خواستمش.همه چیز رو به ‏خانوادم گفتم بهشون گفتم من مرجان رو دوست دارم.وقتی پدرم با ‏پدر مرجان صحبت کرده بود از طرف نازی گفته بود که منو ‏دوست نداره.‏
وقتی خبرش رو شنیدم جلو مامان وبابام چنان چشمام پر از اشک ‏شد که نتونستم تحمل کنم واز خونه زدم بیرون. بعد از 5ماه گیر ‏دادن باید زن بگیری اصلا نفهمیدم چی شد که صیغه محرمیت بین ‏منو یه نفر دیگه خونده شد.ونامزد شدیم اصلا نامزدم رو دوست ‏نداشتم همش دلم با نازی بود اصلا به احساسات نامزدم توجهی ‏نداشتم بعد از 1ماه نامزدم فهمید دلم باهاش نیست وهمه چیز رو ‏تموم کرد .‏
یه روز مرجان بهم زنگ زد ودیدم داره گریه می کنه وگفت:علی ‏باید ببینمت
باهم قرار گذاشتیم رفتم پیش نازی هنوز نرسیده بودم پیشش که دستم ‏وگرفت گفت بیا بریم تو ماشینت می ترسم کسی ببینتمون. تا نشستیم ‏تو ماشین دوباره زد زیر گریه ‏
دستش تودستم بود بهش گفتم مرجان چیه گلم ؟چی شده؟
مرجان :علی تو منو از خانوادم خواستگاری کرده بودی؟
آره گلم ‏
مرجان: من امروز فهمیدم
شوخی می کنی مرجان!!!اونا گفته بودن جواب دختر ما منفیه می ‏خواد درسش رو بخونه حالا زوده
مرجان:اونا حتی به من حرفی نزده بودن...


اشک تو چشمام جمع شد ومثل ابر بهار اشک میریختم هردومون ‏باهم داشتیم گریه می کردیم.نازی دستم رو فشار داد وگفت:علی گلم ‏کاریه که شده تو هم نامزد داری منم دیگه باید برم خدافظ گلم ‏
اومد دستگیره ماشین رو بگیره که گفتم:دیگه ندارمش بهم ‏زدیم،نازی من تورومی خوام اگه شده سالها صبر کنم ، صبر می ‏کنم ولی عشق اول واخرم توییی فقط توو،من همین امشب میام ‏خواستگاری تو مال منی ،به خدا نمیتونم بدون تو، نمی تونم مرجانم ‏،نمی تونم
مرجان زهرا:علی منتظرتم
پس نرو عشقم بمون بریم یه چیزی بخوریم بعد برو ، چشمات گریه ‏کردی معلومه نرو عشقم
مرجان زهرا:عشقم؟چه کلمه ی تازه ای اولین باره می شنومش ‏‏....باشه عشقم‏
تو کل مسیر دستاش تو دستم بود،دستای لطیفش که منو برده بود تو ‏یه حس عجیب چه قدر نیم رخش خوشگل بود تاحالا توجه نکرده ‏بودم بینی کوچیکش نیم رخ خیلی نازی داشت گونه هاش که وقتی ‏لبخند میزد منو محو می کرد لبای خوشگل وصورتیش همه چیزش ‏عالی بود یه اندام ورزشکاری وقد بلند ولی از همه مهم تر ‏روحیاتش بود که دوسش داشتم.‏
رفتیم بستنی خوردیم ویکم صحبت کردیم هنوز هردومون تو شوک ‏عجیبی بودیم بعد از کلی وقت دوباره کنارم بود. رسوندمش ‏توخیابون خونشون ورفتم واسه شب اماده بشم وهمه چیز رو به ‏پدرم گفتم این دفعه خواستم بدون هیچ خبری بریم که دوباره عشقم ‏رو ازم دور نکنن.‏
شب خواستگاری خیلی رک ومنطقی حرفامون رو زدیم وحسابی هم ‏پدرمرجان شرمگین شد از اینکه بدون نظر دخترش به ما جواب رد ‏داده.بعدش هم منو مرجان صحبت کردیم وبه توافق ‏رسیدیم.خداروشکر هرچیزی هم که پدرش می گفت داشتم خونه ‏،ماشین ،شغل.‏
عقدوعروسی با هم10روز بعد از مراسم بود تو این 10روز مرجان ‏استرسی گرفته بود ویکم اضطراب داشت خیلی سعی می کردم ‏ارومش کنم ولی خب حق داشت می خواست برای اولین باربا ‏عشقش هم خواب وهم بستر بشه.این 10روز به هرسختی بود ‏گذشت وشب عروسی فرارسید.‏


وقتی مرجان به من بله رو گرفت تمام وکمال دیگه مال من شد ، ‏عشق همیشگی خودم ، یگانه عشق زندگیم
بعد از مراسم همراه با عشقم به زیر سقفی رفتیم که تو عالم خیالم ‏بامرجان می ساختمش ولی الان تو واقعیت بود . نمیدوسنتم شب اول ‏چیکار کنم اون امادگی سکس داشت یا نه؟
رو کاناپه نشست رفتم کنارش نشتم وبغلش کردم گفتم:خانومم ‏استرس داری هنوز؟
مرجان زهرا:توچشمام نگاه کرد وگفت: یکم
می خوای شبی استراحت کنیم بذاریم برای فردا؟
مرجان زهرا:هرجور عشقم میلشه ‏
خوب گلم اتو الان خیلی خسته ای و از صبح تو ارایشگاه وبعدشم ‏مراسم اره بذاریم برای فردا بیا بریم حموم گلم بعدشم هم بخوابیم که ‏خانومم استراحت کنه
هنوز طمع لباش رو نچشیده بودم ومشتاق بودم دستم رو دو طرف ‏سرش گذاشتم ولبام رو لباش گذاشتم وشروع کردم به لب گرفتن ‏سست شده بود وتوبغلم بودخوابیدم روش ودوباره لباش رو خوردم
توچشماش نگاه کردم وگفتم:مرجان بهت رسیدم خیلی دوست دارم ‏خیلی


با تمام وجودم تو بغلم گرفتمش اونم خودش رو بهم فشار میداد از ‏روش بلند شدم و نگاهی به اندامش کردم واقعا محشر بود سینه های ‏خوشگلش تو لباس دکلته عروس ، توجه منو به خودش جلب کرد ‏چه قدر دلم می خواست شبی سکس داشته باشم ولی خستگی تو اون ‏چهره معصوم موج میزد.‏
از رو کاناپه بلندش کردم وتو بغلم گرفتمش وبردمش تو اتاق ‏خوابمون کمکش کردم که لباس عروسش رو ازتنش خارج کنه ‏،لباس رو اروم از تنش بیرون اوردم واییی چه بدن خوش فرمی ‏وسفیدی باسن گرد وخوشکلش وبا گودی کمرش پشت به من بود چه ‏قدر این دختر ناز بود وخودم رو چسبوندم بهش واز پشت گردنش ‏رو بوس کردم سرش رو یکم به عقب خم کرد معلوم شد نقطه ‏ضعفش همینه
برگشت طرفم چی میدیم مرجان زهرای زندگیم جلوی من لخت ‏وایساده بود،سرش رو از خجالت انداخته بود پایین و موهای بور ‏وخوشگلش ریخته بود رو گردنش ،واسه چندثانیه هردومون سکوت ‏کردیم ، رفتم طرفش و سرش بوس کردم چه بوی مطبوعی داشت. ‏دستم رو به پشت کمرش گرفته بودم وبه خودم فشارش دادم سرش ‏رو گرفت بالا چشمای مشکیش خمار شده بود وخیلی جذاب شده ‏بود.‏
سرم و یکم به پایین خم کردمو ولبام و گذاشتم رولباش وبوس کردم ‏ولب بالایش رو خوردم بعدشم لب پایینش ، کم کم همراهی کرد ‏واونم لبای منو می خورد ،کیرم دیگه داشت بلند می شد یکم دیگه ‏برجسته میشد مرجان حسش می کرد ، گرم خوردن لبای همدیگه ‏بودیم معلوم بود داره لذت میبره ولی خسته بود نمی تونست رو پا ‏وایسه خودمم بدجور خسته بودم.‏
رو دستام بلندش کردم و بردمش تو حموم ، وان رو از قبل پرش ‏کرده بودم وگل های سرخ ریخته بودم روش وچند تا شمع سرخ هم ‏گوشه کنا رهای حموم گذاشته بودم.مرجان محو تماشای حمام بود.یه ‏نگاه به من کرد وگفت:علی؟؟؟
جانم خانومم؟؟؟
مرجان:خودت اینجارو اینجور کردی؟


آره نفسم ، بوسش کردم ولباسام و در اوردم و رفتم تو وان اونم ‏اومد تو وان وتو بغلم دراز کشید، چه قدر بدنش لطیف بود ، این یه ‏حقیقته که زن کانون ارامش خانواده هست، دستای کشیده وباریکش ‏‏ رو از پشت گرفتم و بوسه های ریز از گردنش کردم.‏
آروم و بی صدا تو بغلم دراز کشیده بود وهنوز بینمون حرفی نبود ، ‏پس کو اون شیطنت سر کلاسش؟ کوش اون مرجان شیطون کلاس؟
تو همین فکرا بودم که یهو برگشت طرفمو وگفت: بخوابونش
چیو بخوانم خانوم: دستش واروم گذاشت رو کیرم و سرش وانداخت ‏پایین گفت:اینو
اوه اوه راست کرده بودم وکیرم لای کسش بود یکم ترسیده بود، ‏سرمو بردم طرف گوشاش و گفتم:آخه چیکار کنم ؟؟ یه جیگر تو ‏بغلمه نمی تونم
لباشو گذاشت رو لبام ونشست تو بغلم هردومون لبای همدیگرو می ‏خوردیم سرم وبردم زیر گلوش مک زدم ومیلیسیدم وبوس می کردم ‏‏ وقتی لیس میزدم یه طور خاصی میشد با یه صدای لرزون ‏گفت:علی بسه آههه
قربون صدای قشنگت برم که داری دییونم می کنی امشب تمام ‏وکمال باید بشی زن خودم دیگه طاقت ندارم امشب خانومت می کنم ‏نفسم ‏
با ترسی که تو چهرش آشکار بود گفت:هرجور تو بخوای عشقم


نفسم بین سینه هاش میزدم و سر سینه هاش رو با دستم میکشیدم آخ ‏واوخش بلند شده بود من سکس خشن می خواستم ولی واسه امشب ‏نمی شد روحیش خراب می شد لبام رو گذاشتم رو سر یکی از سینه ‏هاش وسرش وکشیدم واون یکی رو فشار میدادم ، اه وناله هاش ‏خیلی تحریکم می کردم وخودش روم تکون میداد. شروع کردم به ‏مک زدن وفشار اوردن لبام به سینش سرمو بردم پایین تر وزبونمو ‏تو نافش تکون دادم ویه دفعه آههههه بلندی کشید وسرم وبه نافش ‏فشار داد.‏
از تو وان بلندش کردم ورفتیم زیر دوش وسریع دوش گرفتیم ‏وهولش رو دادم پوشیدم واز حموم بیرون اومدیم ، چشماش مثل ‏همیشه خمار بودولباش سرخ سرخ بود وبا موهای بورش زیبایی ‏خاصی داشت،دلم می خواست همیشه تو بغلم بگیرمش ونازش کنم. ‏نشست رو مبل ورفتم واسش یه لیوان آب اوردم وخورد.‏
گفتم:خانوم خوشگله به دادم میرسی یا خودم دست به کاربشم.؟؟
خمیازه ای کشید وگفت:ما که رفتیم بخوابیم
از جاش بلندشد وبی تفاوت اومد ستم ویه دفعه دستمو گرفت دنبال ‏خودش به طرف اتاق کشید تو همین حین رفتن هولش رو با زیرکی ‏خاصی ازتنش جدا کرد وانداخت، وای خدا باسنشو ببین ، موهاش تا ‏بالای باسنش این طرف واون طرف می رفت.بهش اجازه ندادمو ‏سریع از زمین بلندش کردم و انداختمش رو تخت وا فتادم به جون ‏کسش
اول زبونم وگذاشتم لای کسش و محکم کشیدم پایین بعدش با زبونم ‏به چوچولش فشار اوردم ،جیغای ریزی می کشید دلم می خواست ‏اسممو داد بزنه،زبونم روکسش چرخوندم شستمو گذاشتم رو ‏چوچولش فشار میدادم ولبه های کسش رو مک میزدم وایییی چه ‏کسی سفید وکوچولو تو اون لحظه فکر می کردم چه طور کیر ‏‏18سانتیم رو بکنم تو این کس خوشگل.‏
مرجانم:آخخخخخ علی بسه تورو خدا فشار نده علیییی
جانم قربونت برم هنوز مونده ‏


دستمواز رو چوچولش برداشتمو وبا دستام پاهاش رو بازتر کردمو ‏همه جای کسش رو می خوردمو لیس میزدم مرجان هم داد وفریاد ‏میزد وبا دستاش بازوهامو گرفته بود، یکم خودشو کشید عقب و به ‏تخت تکیه داد عرقش زده بود ول کن کسش نبودم طمع خیلی خوبی ‏داشت وخوشگل بود واقعا خوردن داشت، با لرزشی که تو صداش ‏بود گفت : علی بسه آخخخخ
جونم مرجانم،خوشگلم باشه زندگیم،عاشقتم به خدا محکم تو بغلم ‏گرفتمش و بخودم فشارش دادم چند دقیقه ای تو اون حالت بودیم و ‏من سر وگردنش رو بوس میکردم. دستای نرم ولطیفش رو درو ‏کمرم حلقه زده بود وتو بغلم نشسته بود وکیرم زیرش بود خیلی ‏بزرگ شده بود وسفت ،کیرمو از زیر به کسش زدم که مرجان یهو ‏سرشو از تو بغلم برداشت با تعجب وترس داشت نگام می کردم.‏
بهش گفتم:نترس عشقم مراقبم زندگیم
مرجان:علی اروم میترسم ، اخه جلوی تو خیلی بزرگه می ترسم ‏
لبخند زدمو وگفت:کیرمو میگی؟
مرجان یکم سرخ شد وگفت:اره


‏ خوابوندمش ورفتم بین پاهاش و سر کیرمو گذاشتم رو کسش ‏وتکون میدادم تو این حالت باید دخترو تحریک کرد تا خودش طالب ‏این بشه آلتت رو وارد کسش کنی. کیرمو رو کسش بالا پایین می ‏کردم وسرم کیرم رو چوچولش میزدم آهههه وناله هاش بدجور ‏داشت حالمو خراب میکرد کیرم داشت میترکید ، اولین سکس ‏هردمون بود خیلی طالب این بودم بفرستمش داخل واین حس ‏وتجربه کنم با کسی که عاشقشم وپاکه ومن اولین نفرم دارم بهش ‏دست میزنم ولطافتش رو تقدیمم کرده دیگه از خدا چی باید می ‏خواستم.‏
اروم گفت:علی بفرستش داخل ولی اروم
خوابیدم روش با موهاش یکم بازی کردم ولباش وبه لبام گرفتم ‏دستاش رو دور کمرم حلقه کرد واییی سینه های سر بالا ‏وخوشگلش نوک برجستش می خورد به تنم وسر کیرم رو کس ‏نرمش بود، گرم لباش بودم واروم کیرم رو رو کسش فشار دادم ‏ولی نرفت داخل محکم بغلش کردمو لباش رو گاز گرفتم با فشار ‏زیادی کردم تو کسش ونگه داشتم گرمی خونش رو کیرم حس ‏کردم.‏
دونه های اشک از کنار چشماش سرازیز شد.لباشو ول کردم وبا ‏دستم اشکاش رو پاک کردم وسرشو تو بغلم گرفتم.چه قدر مظلومانه ‏تو بغلم اروم گریه و اه وناله میکرد. خیلی حس خوبیه سر عشقت ‏رو سینه های تو باشه رو سینه هایی کسی که عشقت به عنوان یه ‏مرد قبولش داره.‏
مرجان:آخخخخ درد دارم ‏


مرجانم خانوم شدی قربونت برم.تبریک میگم زندگیه من.مرسی که ‏پاک بودنت ولطافتت رو تقدیمم کردی
همینطور که سرش تو بغلم بود سینمو بوس کرد ومحکم منو تو بغل ‏ظریفش گرفت، اروم اروم کیرم می فرستادم تو، مرجان رو نازش ‏می کردم و قربون صدقش میرفتم.درد توو بدنش پیچیده بود وبا ‏ناخوناش پشت کمرم وگرفته بود وفشار میداد.‏
نصف کیرم تو کسش بود نمی خواستم درد زیادی بکشه به خاظر ‏همین تا ته نمی کردم داخل 13یا15 دقیقه ای میشد اروم جلو عقب ‏می کردم دردش کم تر میشد که مرجان گفت:علی تا ته بکن توش ‏همشو میخوام
تااینو گفت یا فشار زیادی کیرمو کردم تو کسش وکشیدم بیرون یه ‏بار دیگه سر کیرمو وگذاشتم رو سوراخش و تا ته کردم تو.مرجان ‏فقط جیغ میزد منم محکم جلو عقب می کردم وایییی چه کس تنگی ‏کیرم داخل کسش فشار زیادی روش بود وماهیچه های کسش داشت ‏فشار وارد می کرد.‏


خشن می خواستم واقعا دلم سکس خشن می خواست.دلم یه سکس ‏دردناک می خواست .دلم می خواست صدای آه وناله های قشنگش ‏رو بشنوم.کیرمو کشید بیرون دیدم وایی خون زیادی نشسته روش ‏تعجب کردم اخه خونده بودم چند قطره بیشتر نیست ولی هم کس ‏نازی وکیر من پر خون بود.به روی نازی نیوردم ولی بهش حق ‏دادم چه دردی رو تحمل کرده.به پهلو خوابوندمش وازپشت بغلش ‏کردمو گرنش رو می خوردم وسینه هاش وفشار میدادم ومیمالیدم ‏چه قدر حال میداد کیرمو بذارم لای اون سینه ها.‏
کیرمو از پشت گذاشتم تو کسش که خودش رو کشید جلو ولی با ‏دستام کشیدمش عقبو کیرمو فرستادم تو.سرش وبرگردوند عقب ‏ولباشو گرفتم ومیخوردم سینه هاش وفشار میدادم و کیرمو با قدرت ‏تموم تو اون کس تنگش میزدم. دستم رو از سینش برداشتم وگذاشتم ‏بالای کسشو میمالیدم .‏
یه لحظه دیدم مرجان لرزش کوچیکی کرد وبی حال تو بغلم ول شد ‏ولباش از لبام جدا شد یکم ترسیدم فکر کردم حالش بد شده سریع ‏برگردوندمش دیدم داره نفس نفس میزنه ورو کیرم مایع خیلی داغی ‏نشسته.ارضا شده بود وآب کسش از کنار کیر من زده بود بیرون ‏خدایی چه کمری داشته بعد از نیم ساعت هنوز ابش نیومده بوده .‏
خوابیدم روش و چندتا ضربه محکم دیگه زدم که حس کردم ابم ‏داره میاد سریع کشیدمش بیرون و آبم رو، روی ملافه روتختی ‏ریختم. ‏


آبم چنان با فشار اومد که خودمم تعجب کردم.کیرمو تمیز کردم ‏وکس مرجان و خیلی اروم تمیز کردم خون ریزی دیگه نداشت ‏خداروشکر وگرنه باید راهی بیمارستان میشدم.‏
رفتم دستشویی وکیرمو شستم . تو دستشویی بودم دیدم صدای زمین ‏خوردن اومد سریع دوویدم بیرون دیدم واییی مرجان حالش بد شده ‏افتاده رو زمین اشک تو چشمام جمع شد،زیاده روی کرده بودم . ‏سریع آب قند درست کردمو بهش دادم سرش و تو بغلم گرفتم اروم ‏اشک میریختم خیلی عصبی بودم از کارم .شاید زیاده روی کرده ‏بودم واسه شب اول زیاد بوده ولی من واون فقط یه بار سکس ‏داشتیم وهردومون یه بار ارضا شدیم خیلی زیاد نبوده.سرشو وبالا ‏گرفت وقتی دید دارم گریه می کنم.زد زیر خنده وگفت:آخییی استاد ‏گلم ترسیدی؟
تازه فهمیدم نقشش بوده یکم با عصبانیت نگاش کردمو وگفتم:پس ‏شیطونیات داره شروع میشه نکنه تنبیه می خوای؟
نشست توهه بغلمو بوسم کرد گفت:ببخشید فداتشم نمی خواستم ‏ناراحتت کنم .لبامو بوس کرد و محکم بغلم کرد وگفت:علی خیلی ‏دوست دارم واسه همه چیز ازت ممنونم ،بهترین شب زندگیم بود با ‏سکس خیلی خوب وعاشقانه ، همیشه میترسیدم از اینکه شوهرم ‏نتونه اون طور که می خوام باشه واولین شب زندگیم بد بگذره ولی ‏تو بهترین شبو واسم ساختی.واقعا ممنونم.‏


سرشو بوس کردم واز رو ز
     
  
مرد

 
دوباره تونست گولم بزنه


من همه چیزش رو دوست داشتم، لهجه بامزه جنوبیش رو، قد بلندش رو، تنه ی محکم ولی ظریفش، حتی زبون چرب و نرمش که خامم کرده بود... اما همه چیز به هم خورد. سر یه بازی مسخره " شجاعت و صداقت" که پسورد فیسبوکش رو خواستم و دیدم با چندتا دختر چت کرده و شماره داده و شماره گرفته. به هم زدیم، یه مدت افسرده بودم ولی بعد یادم رفت...سیمکارت جدید، آدمهای جدید، جمع های جدید، کارای جدیدتر...


یه روز بعد از دوسال که اصلاً انتظارش رو نداشتم بهم زنگ زد. لعنت به حافظه ی قوی! اگه شماره ش رو نمیشناختم جواب نمی دادم ولی عصبانیت و کنجکاوی باعث شد بردارم. بهم گفت شمارم رو از دوست صمیمیم گرفته و شروع کرد داد و بیداد که من حق نداشتم اون جوری بذارمش و برم و سوء تفاهم شده و زود قضاوت کردم و خلاصه خامم کرد! اینجوری شد که به اسم دوست اجتماعی هفته ای یکی دوبار همدیگه رو میدیدیم و منم حسم داشت کم کم بهش بر می گشت. نزدیکای بیست و دو بهمن شد که تعطیلات سه روز پشت سر هم افتاده بودن و پدر و مادر منم طبق معمول منو تنها گذاشتن و رفتن مسافرت. شب اول اومد من رو برد بیرون کل شهر رو گشتیم و شام خوردیم و قول داد فردا بیاد و من و دوتا از دوستام رو ببره بیرون.
فرداش به هوای اینکه میخوایم بریم بیرون کلی به خودم رسیدم و در حال آرایش کردن بودم که زنگ خونه مون رو زد. در رو براش باز کردم که بیاد بالا تا من حاضر میشم و اونم بی سر و صدا اومد و نشست توی هال. گفتم منتظر بمونه... نمیدونم چند دیقه گذشت یا چطوری شد که دیدم اومده تو اتاقم و داره کتابامو بررسی می کنه. گفتم برو میخوام شلوارمو عوض کنم. گفت نمیخوام ناراحتی برو. گفتم خجالت میکشم بروووووووو دیگه! اونم گفت نه که من دیدنی ها رو قبلاً ندیدم! اصلاً میخوای خودمم شلوارمو دربیارم؟
گفتم آره در بیار!


اونم شلوارش رو کشید پایین. کیرش نیمه راست، به سمت چپ خم شده بود و روی شورتش یه ذره خیس بود. اونایی که این تجربه رو دارن حس من رو درک می کنن، کسی که قبلاً عاشقش بودید و با هم سکس داشتید، همیشه براتون سکسی و تحریک کننده میمونه. منم مثلاً تریپ کل کل شلوارم رو کشیدم پایین. اون بافت و تی شرتش رو درآورد. منم تی شرت و سوتینم رو درآوردم. هر کسی یه نقطه ضعفی توی سکس داره، به خصوص دخترا، و نقطه ضعف من هیکل پسره. من اصلاً دست پسر قد بلند و لاغر بهم بخوره از خود بیخود میشم.


اونم که از قبل اینو ممیدونست دست گذاشت روی سینه هام. منم دست گذاشتم رو سینه ش. دستش رو کشید آورد پایین تا کسم. منم دستشمو کشیم تا کیرش که دیگه سیخ سیخ شده بود. اون شروع کرد از روی شورت مالیدن کسم ولی من اینقدر دیگه از خودم بیخود شده بودم که دیگه کیرش رو نمالیدم گذاشتم کارش رو بکنه. اون هم قشنگ همه جاهای حساس منو بلد بود. میخواست شورتمو بکشه پایین ولی نذاشتم. هی گفتم نه، نه. ( نمیخواستم ادا تنگارو درآرم ولی پشم داشتم خب نمیدونستم قراره اونجوری بشه. اونم همیشه منو تر و تمیز و بی پشم دیده بود ترسیدم بدش بیاد.)
نمیتونستم کلاً بیخیال شم و نمیتونستم بذارم اونجوری کسمو ببینه. میخواستم از دستش فرار کنم که خوابیدم توی اتاقم کف زمین روی موکت. از زیر پرز موکت میرفت توی تنم و از رو ریشای اون! داشت سینمو می خورد. دوباره تا رسید به کسم نذاشتم. گفت خب چتههههههه؟ منو نمیخوای؟
گفتم چرا میخوام ولی نمیشه.
گفت: الان که پریود نیستی!
یعنی حال کردم که هنوز یادش بود من اول ماه پریود میشم. گفتم نه نیستم ولی...
گفت: شیو نکردی؟!
قرمز شدم از خجالت. اونم گفت عیبی نداره فقط دستمو میکنم تو شورتت. میخوام احساسش کنم دلم براش تنگ شده. گفتم باشه...



باشه همان و دیوونه شدن من همان. من نشستم بغلش و قمبل کردم اونم خوابیده بود رو زمین. کونمو گرفته بودم سمت صورتش. شورتشو کشیدم پایین و بدون اینکه کامل درش بیارم، شروع کردم لیس زدن و ساک زدن. اونم هی انگشت وسطش رو کوچولو کوچولو دم سوراخم فشار می داد و هی کسمو با چهارتا انگشتش می مالید یه جور که انگار یه کیر دیگه لای کسمه. هر باری که می مالیدمن دلم هوری می ریخت (من از این مدلام که توی سکس هرلحظه ش اندازه ارضا واسم لذت بخشه.)
منم هرچقدر حشری ترم می کرد تند تر واسش میخوردم. آخرشم بدجنسی کرد و بدون اینکه بهم بگه همه آبشو ریخت توی دهنم. منم خواستم کوفتش نشه بهش لبخند زدم ولی حالم داشت از بوی وایتکس آب کیر به هم میخورد.





اون شب من و اون و دوستام رفتیم شام بیرون خوردیم و قلیون کشیدیم و شب اومد پیشم موند و تا صبح با همون پشما منو یکی دوبار دیگه کرد و ساعت 7 صبح رفت . (چون نمیدونستیم بابام اینا کی میان و گفتیم بپرسیم هم تابلو میشه.) دوماه بازم با همدیگه دوست بودیم و تا مرز پرده زدنم هم رفتیم چون اینبار داشتم بهش زیادی اعتماد می کردم تا اینکه گوشیش رو نگاه کردم و دیدم با یکی به اسم نگین سکس اس ام اس کرده...
بااینکه لاشی بود ولی همین الانم وقتی به بدنش فکر می کنم قلبم براش تندتر میزنه...
     
  
مرد

 
سينما پارادايز


تو شهر كوچك ما بهترين تفريح تو روزاي گرم و طولاني تابستون سينما رفتن بود . يه سينما هم بيشتر نداشتيم . اين بود كه هر فيلمو سه چهار بار مي رفتيم . بقيه وقتمونو هم با ول گشتن تو كوچه پس كوچه ها و ديد زدن مغازه هاي خيابون اصلي شهر مي گذرونديم . تو سن و سالي بوديم كه ديگه از بازيهاي كودكانه خوشمون نمي اومد . دنبال ماجراهاي تازه بوديم . مسير كنجكاويهامون عوض شده بود . نياز هاي جديد و ناشناخته اي احساس مي كرديم . مثلاً ديدمون نسبت به دخترها عوض شده بود . جور ديگه اي راجع به اونها صحبت مي كرديم . بيشتر جوكهايي كه بچه ها تعريف مي كردن جوكهاي سكسي بود . هر چند هم سن و سالهاي ما اطلاعات درستي در مورد دختر ها نداشتن . هيچ ارتباطي هم بين پسرا و دخترا نبود . فضا به شدت سنتي بود . خب تو همچين فضايي خود به خود كم كم تمايل به ارتباط جنسي با پسراي ديگه به وجود مي اومد . همه سعي مي كردند با پسراي خوشگلتر دوست بشن . ديدن يه پسر خوش قيافه همه رو مي برد به عالم هپروت . حتي فيلمهايي كه پسر خوشگلي توش بازي مي كرد بيشتر طرفدار داشتن ....



اون روز تنها رفته بودم سينما . يه فيلم فرانسوي بود به اسم « جاده شب » يه پسر خوشگل توش بازي مي كرد كه عضو تيم واترپولوي مدرسه شون بود . عجب صحنه هايي داشت . دفعه چهارم بود كه مي ديدمش . تو سالن كه رفتم چراغها رو خاموش كرده بودن . فيلم داشت شروع مي شد . چشمام هنوز به تاريكي عادت نكرده بود . به زحمت صندليمو پيدا كردم و نشستم . سالن خلوت بود . چند دقيقه از شروع فيلم گذشته بود كه يه نفر كنارم نشست . زير چشمي نگاهي بهش انداختم . يه پسر جوون بود . هفت هشت سالي بزرگتر از من به نظر مي اومد . هيكل دار و قد بلند بود . نگاهمو به پرده دوختم . صحنه هايي كه پسراي لخت رو نشون مي داد حسابي منو تو عالم ديگه اي مي برد . تو حال خودم بودم كه سنگيني دستي رو روي پام حس كردم . جا خوردم . بغل دستيم بود . دستشو روي پام مي كشيد . ترسيده بودم . نمي دونستم چكار بايد بكنم . ضربان قلبم تند شده بود . خواستم پاشم و جامو عوض كنم اما از ترس سر جام ميخكوب شده بودم . به ماليدن پام ادامه داد . كم كم دستشو برد طرف كيرم . هنوز حيرون بودم كه چكار بايد بكنم . آهسته كنار گوشم گفت « نترس . اگه بدت مياد دستمو بردارم ! » . هيچي نگفتم . اين حرفش ترسمو كم كرده بود . در كمال تعجب متوجه شدم كه كم كم داره از كارش خوشم مي ياد .





دستشو گذاشت رو كيرم . يه خورده از روي شلوار ماليدش . دور و بر رو نگاه كردم . تو رديفي كه ما نشسته بوديم فقط دو سه نفر ديگه بودند كه اونهام خيلي از ما دور بودند . زيپ شلوارمو باز كرد و از روي شورت ماليدن كيرمو ادامه داد . حسابي راست شده بود . يه دفعه شورتمو پايين كشيد و كيرمو تو دستش گرفت . خواستم دستشو كنار بزنم ولي نذاشت . دستمو گرفت و روي كير خودش گذاشت . بي اختيار كيرشو گرفتم . خيلي بزرگ و كلفت بود . اصلاً با مال من قابل مقايسه نبود . تعجب كرده بودم . با كيرم بازي مي كرد . حس كردم كه مي خواد منهم همون كار رو بكنم . زيپشو باز كردم و كيرشو از تو شورتش كشيدم بيرون . تو تاريك روشن سالن نگاهي به كيرش انداختم . واقعاً بزرگ بود . از ديدنش احساس خوشي بهم دست داده بود . حركاتم دست خودم نبود . كيرشو تو دستم گرفتم . دستم دورش حلقه نمي شد . آهسته شروع كردم به ماليدنش . اونهم كير منو مي ماليد . خيلي كيف داشت . ربع ساعتي گذشت . با سرعت بيشتري داشت كيرمو مي ماليد . بدنم داغ شده بود . با صداي خفه اي گفتم « يواشتر ... الان مياد ... » اما باز هم ادامه داد . آبم با فشار بيرون پاشيد . بدنم سست شده بود . كيرش همونجور تو دستم مونده بود . قطرات آب روي پشتي صندلي جلويي برق مي زد . آهسته گفت « اگه دوست داري يه حال حسابي با هم بكنيم دنبالم بيا ... از راه پله بيا بالا ... منتظرتم ... » .





كيرشو از تو دستم در آورد . دستمو گرفت و آهسته بوسيدش . كمكم كرد تا خودمو مرتب كنم . زيپ شلوار خودشو هم بست . بعد پاشد و از سالن بيرون رفت . مردد مونده بودم . مي خواستم پا بزارم به فرار و پشت سرمم نگاه نكنم . ولي نمي شد . حس كنجكاوي ... لذت ... شهوت ... هر چي بود منو نگه داشته بود . ازش خوشم اومده بود . اگر چه هميشه تو خيالاتم اين من بودم كه پسرهاي خوشگل را مي كردم اما الان به طرز عجيبي دلم مي خواست اون منو بكنه . با اون اندام بالا بلند و هيكل ورزشكاري و اون كير دراز و كلفت . ياد كيرش كه افتادم ديگه حال خودمو نفهميدم . وقتي به خودم اومدم كه از پله هاي ته راهرويي كه كنار در سالن بود بالا رفته بودم . ته راهرو طبقه دوم ايستاده بود . ديگه راه برگشتي نبود . به طرفش رفتم . لبخندي بهم زد و دستمو گرفت . دست ديگشو دور كمرم انداخت و لبامو بوسيد . سرمو پايين انداختم . صداي فيلم تو راهرو مي پيچيد . كليدي از جيبش در آورد و دري كه ته راهرو بود رو باز كرد . تعجب منو كه ديد گفت « نترس . اينجا اتاق بابامه . بابام آپارتچي سينماست ! » . رفتيم تو اتاق .





ديوارهاش پوشيده از پوستر فيلم بود . قوطي هاي فيلم دور تا دور اتاق چيده شده بود . كف اتاق موكت شده بود . با چند تا پتو كه يك طرف اتاق پهن شده بود . در اتاق رو قفل كرد و گفت « خيالت راحت باشه . بابام تا آخر فيلم نمياد . مي گه آپارات سينما غراضه ست . نميشه ولش كرد . هنوز يه ساعتم بيشتر مونده . » . دوباره دستمو گرفت . گفت « راستي اسم من حميده » . گفتم « منم اميرم » . هنوزم خجالت مي كشيدم . منو تو بغلش گرفت و دوباره شروع كرد به لب گرفتن . تو همون حالت يكي يكي دكمه هاي پيرهنمو باز كرد و اونو از تنم در آورد . بعد هم شلوار و شورتمو . به كمك پاهام شورت و شلوارو از دور پاهام در آوردم . باورم نمي شد . لخت مادر زاد تو بغل اون بودم . همه تنمو مي بوسيد . شهوت همه وجودمو گرفته بود . دوست داشتم اندام خوشگلشو ببينم . منم شروع كردم به لخت كردن اون . خودشم كمكم مي كرد . پيرهن و شلوارشو در آوردم . كيرش چنان راست شده بود كه باور كردني نبود . شورتشو كه كشيدم پايين كيرش آزاد شد . اونوقت تازه متوجه شدم كه از اونچه توتاريكي سالن ديده بودم خيلي بزرگتره . كير همديگه رو گرفتيم و شروع كرديم به ماليدن . با يه دست كيرمو مي ماليد و با اون دست باسنمو نوازش مي كرد . اونقدر ماليد تا احساس كردم كه دوباره آبم دارهمياد . بهش گفتم . دست چپشو زير كيرم گرفت و اونقدر ماليد تا آبم اومد . همه رو تو دستش ريختم . اونقدر بي حال شده بودم كه ديگه روي پام بند نمي شدم . دلم مي خواست زودتر كار اصلي رو شروع كنه ... با تموم وجود منو بكنه ... با اون كير خوشگلش ...





سست و بي حال روي پتو نشستم . كيرم اونقدر وارفته بود كه كه لاي پاهام گم شده بود . نمي دونستم چكار بايد بكنم . كنارم نشست و راهنماييم كرد تا فرم دلخواهشو بگيرم . كف دستها و زانو هام رو زمين بود و باسنمو عقب داده بودم . باسنمو بوسيد . بعد لاشو باز كرد و آبي كه تو دستش ريخته بودم رو ماليد در كونم . با انگشت با سوراخ كونم بازي مي كرد . كم كم انگشتشو داخل كونم كرد . اول درد زيادي داشت ولي يواش يواش داخل كونم خيس تر و ليزتر شد و درد جاي خودشو به لذت داد . لذتي كه تا اون موقع نچشيده بودم . انگشتشو كه داخل مي كرد منم باسنمو عقب مي دادم تا بيشتر بره تو . حالا وقت اصل كاري بود . سر كيرشو دم سوراخ كونم گذاشته بود و يواش يواش فشار مي داد . تو يه لحظه با يه فشار ناگهاني سر كيرش رفت تو . درد وحشتناكي بود . چشمام سياهي رفت . دستمو طرف كونم بردم . متوجه دردم شده بود . صبركرد تا دردم كم شد . بعد دوباره فشار داد و متوقف شد . هر بار كمي خودشو عقب مي كشيد و بعد به داخل فشار مي داد . دردش خيلي كم شده بود . كم كم همه كيرشو داخل كرد . بعد شروع كرد به عقب و جلو رفتن . اول آروم آروم و بعد با سرعت و شدت بيشتر . تو هر رفت و برگشت تخم هامون به همديگه مي خوردند . لذت عجيبي داشت . داشتم تو آسمون سير مي كردم . باورم نمي شد كير به اون كلفتي و درازي رو تو خودم دارم . اما واقعيت داشت .





كون تنگم داشت كيرشو با تموم عظمتش حس مي كرد . كيرش قالب كونم شده بود . حتي رگهاي برجسته كيرشو حس مي كردم . تو هر چند تا رفت و برگشت يه بار كيرشو كامل از تو كونم بيرون مي كشيد . بعد از چند لحظه دوباره داخل مي كرد و حركت عقب و جلو رو از سر مي گرفت . واي كه چه كيفي داشت . سر جام بند نمي شدم . باسنمو هماهنگ با حركات اون عقب و جلو مي بردم . نمي دونم چه مدت تو اون وضعيت بوديم . حركاتش به اوج شدت رسيده بود . يه دفه كشيد بيرون و درحالي كه نفس نفس مي زد گفت « داره مياد ... » . بي اختيار داد زدم « بكنش تو ... بكنش تو ... بريز توكونم ... » . باورم نمي شد كه اون حرفا از تو دهن خودم در مي اومد . اصلاً كنترل حرفام دست خودم نبود . دوباره كيرشو كرد تو . تا ته فرو كرد . ريزش شديد آبشو تو كونم احساس كردم . داغ بود و پر فشار . تموم كه شد كشيد بيرون . بيحال خودمو رو شكم انداختم رو پتو . اونم خودشو انداخت رو من . كيرشو لاي پاهام حس مي كردم . هنوز بزرگ و سر حال بود . پشت گردنم بوسيد . از روم بلند شد و نشست . منو هم برگردوند . چشمم به كيرش افتاد خيس خيس بود . هنوز هم راست بود . با دستمال كاغذي كونمو تميز كرد . نگاهي به ساعت ديواري انداخت و گفت « حيف كه ديگه وقت نداريم وگرنه ... » . راستش منم هنوز سير نشده بودم . تازه مزه كير رو چشيده بودم . عجب مزه اي داشت . كنارم دراز كشيد . منو به خودش چسبوند و دوباره نوازش باسنمو شروع كرد . بهش لبخند زدم . گفت « خيلي درد داشت ؟ » . سرمو تكون دادم . لبامو بوسيد .
     
  
مرد

 
رفته بودم ماهواره نصب کنم


سلام
اسمم شاهرخه ۲۸سالمه و اهل یکی از شهرهای جنوب ایرانم.
قدم ۱۷۵با قیافه ای معمولی.به ظاهر اهمیت میدم همیشه هم شیک پوشم.کلا آدم داغی هستم.تو کارماهواره نصب کردنم .تو کارم زیاد پیش میاد که داف بخوره به تورم.داستانی که میخوام بگم مال تابستون سال ۹۲ هست.یه روز گوشیم زنگ خورد و یه خانمه پشته گوشی بعده سلام علیک گفت که شمارتو از همسايمون گرفتم و به ماهواره ميخواستم و قیمتش هم مناسب باشه.گفتم آدرس رو برام بفرست. تا شب بیام خدمتتون.اونم گفت باشه و اگه میشه زود بیاین چون تنهام و زود میخابم،منم گفتم چشم و بعد از یه کس چرخ تو بازار و خوردن شام رفتم که وسایلو بردارم برم که گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه منم جوابشو دادم که دارم میام.شهره ما کوچیکه و ۱۵دقیقه ای رسیدم به همون آدرسی که فرستاده بود.



زنگ زدم که رسیدم گفت الان میام دم در تا آخر خیابون رفتم ندیدمش دور که زدم دیدم لب خیابون وايساده.رفتم کنارش پارک کردم و وسایلو با کمک خودش درآوردم اون کیفه ابزارمو آورد و من باقی وسایلو.در ماشین رو قفل کردم و راه افتادم دنبالش.از پشت سر کون خوشفرم و نازی داشت.از همونجا کیرم واسش بلند شد.خونشون نقلی بود تو حیاط دیششون رو بستم سیمشم کشیدم تا داخل حال پیشه تلویزیونشون.دیدم با یه سینی چای اومد و گفت بفرمایید نگاش که کردم تا چادرش سرش نیست و یه لباس آستین کوتاه سفید که سفیدیه دستاشو بیشتر نشون میداد با یه دامن سفید،هیکل پری داشت صورتش هم ناز بود قدش از من کوچیکتر بود ولی از من چاقتر.منم گفتم چشم الان میخورم تا دستگاهو وصل کنم.که سره صحبت رو باز کرد و گفت من تمام کانال هارو میخوام منم گفتم که همه شبکه های فارسی زبون رو براتون میارم که گفت منظورم همه شبکه ها از جمله +۱۸ هست منم با لبخند جواب دادم که باز نیستن که گفت بازشون کن





گفتم کارت میخواد دیدم گفت خب باید چیکار کنم که باز بشن؟براش توضیح دادم گفت پس کارتم میخوام.گفتم فردا براتون میارم و ازش پرسیدم واقعا این شبکه هارو میخواین چیکار که با لبخند جواب داد لازم میشن منم گفتم اگه گوشیت بلوتوث داره بیارش تا برات سکس بفرستم دیدم گفت واقعا؟ گفتم آره دیدم از خداخواسته رفت گوشیو آورد.بلوتوثشو روشن کردم که دیدم اسمه گوشیشو گذاشته دلربا با لبخندگفتم آره واقعنم دلربا گفت چی واقعا گفتم دلربا که سرخ شدو گفت خیلی پروووووویی. کارم یادم رفته بود دستمو گذاشتم رو دستش و اسمشو پرسیدم که دستشو از رو شرم کشید و گفت لیلا منم گفتم چرا تنهایی که جواب داد شوهرم عسلویه سر کاره و هر ماه ۳روز میاد خونه گفتم سختت نیست که دیر به دیر میاد گفت ماهواره رو برا سرگرمی میخوام و سکساشو برا وقتایی که لازم بشه گفتم یعنی چی ک لازم بشه که گفت حالا گیر دادم بهش که با خندیدو گفت مثل الانه شما که لازم داری،کیرم تابلوم کرد منم گفتم کسی اینقد به شما نزدیک باشه معلومه سکس لازم میشه که صدای گوشیش درومد گفتم فیلمه اومد که بی معطلی پلیش کردم و گرفتم جلوش که نگاه کنه یه زن مصری داشت ساک میزد بعد سره یه تخت دراز کشید که مرده اومد و از کسش شرو کرد به خوردن،دسته راستمو آروم بردم دوره کمرش،خودش رام بود گفتم گوشیو بگیر گرفتش منم اون دستمو گذاشتم رو پاهاش و لبامو بردم چسبوندم رو گردنش معلوم بود داغ شده دامنشو کشیدم بالا و روناشو میمالیدم و دستمو میکشیدم رو شرتش





دستمو از پشت کمرش کشیدم و کردم تو موهاش شالشو درآوردم موهاش خرمایی بود،کم کم گوششو کردم تو دهن و نرمی گوششو مک میزدم که به نفس نفس افتاد سرشو برگردوندم و لبای صورتیشو چسبوندم رو لبام چشاش بسته بود و داشت حال میکرد واسه خودش، منم دستمو کردم زیره شرتش و کسشو لمس کردم که نفسه داغش رو لبام آبه کیرمو راه انداخت،لبای همو با ولع میخوردیم معلوم بود که خیلی وقته کسی نکردتش منم کسه نازشو میمالوندم دستمو رسوندم رو چاکه کسش،کسش خیسه خیس بود آبه کسش لیزه لیز بود انگشتمو آروم دادم تو کسش، داخله کسش آتیش بود آروم دست کردم پشته کمرش و درازش کردم رو مبل دستمو کشیدم بیرون و پیراهنشو دادم بالا که سوتینه مشکیش که سینه های سفیدشو تو خودش جا داده بود نمایان شد،سوتینشو دادم بالا و سینه هاش افتاد بیرون، سینه هاش خیلی سفید و نوکه قهوه ای رو به بالاشون بدجور حشرمو زد بالا و شروع کردم به خوردنش،با همون دستم سینه های مثل برفشو که سفت شده بودن میمالوندم دیگه داشت آهو ناله میکرد با زبونم با نوکه سینش بازی میکردم و لیسش میزدم که اونم چشاشو بسته بود و داشت از حال میرفت انگشتمو تو کسش میچرخوندم اونقد کسش خیس شده بود که دیگه وقتش بود





کیرم توی کسشو لمس کنه.انگشتمو آوردم بیرون از کسش و بلند شدم که لخت شم تیشرتمو درآوردم که دستشو رو کیرم حس کردم سرپا وايساده بودم که خودش کمربندمو باز کرد و شلوارمو کشید پایین و کیرمو از تو شرتم آورد بیرون و گفت وای. چه کیری داری از کیره شوهرم بزرگتره،و با نوکه زبونش شروع کرد به لیس زدن سر کیرم و با چشاش که رو به بالا بود منو نگاه کردو کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن منم تو اوج لذت بودم،حرفه ای ساک میزد کل کیرم خیس شده بود. گفتم بسه و دستشو گرفتم بلندش کردم گفتم همه لباساتو درار اونم همه بدنه سفیدشو برام لخت کرد واقعا کونش حرف نداشت یه قوس زیر طاقچه کونش بود که لمبه های کونشو مثه دوتا توپ کرده بود که مثل ژله تکون میخورد. منم سریع شرتمو درآوردم و بهش چسبیدم دستام اینور اونور کونش بود و بیشتر فشارش میدادم ب کیرم همزمان لب میگرفتیم و مک میزدم لباشو،زبومونو دادم تو دهنش و اونم مک میزد آروم عقب عقب چسبوندمش به دیوار و پای راستشو از پشت زانوش بلند کردم و لب میگرفتم خودش فهمید که باید کیرمو با چاک کسش تنظیم کنه و با دسته راستش به زحمت کیرمو راسته کسش کرد و من آروم فشار دادم تو اینقد کسش خیس شد بود که لیزی کسش انگار مک میزد کیرمو،آتیش بود تو کسش منم آروم تمامه کیرمو جا دادم تو کسش اونم سرشو زده بود به دیوار و با دستاش دور شونه هامو گرفته بود منم داشتم گردنشو مک میزدم...





اینقد حال کرده بودیم که آهو نالمون داشت به صدای بلند تبدیل میشد با سرعت تو کسه داغش تلمبه میزدم و گاهی هم سرعتمو کمو زیاد میکردم دیگه داشت خستمون میشد بیشتر هلش دادم سمت دیوار و پاشو ول کردم و دستمو کردم دوره کونش که گفتم پاهاتو حلقه کن دور کمرم و اونم دستشو انداخت دور گردنم و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد کیرم تا نصفه تو کسش بود آروم دستامو شل کردم و کامل کیرم رفت تو کسش و ازش لب میگرفتم اومدم عقب که دستاشو محکم دوره شونهام حلقه کرد منم آروم چرخیدم و خودمو ب مبل رسوندم خم شدم اونم پاهاشو آزاد کرد منم دستامو باز کردم گذاشتمش رو مبل دستاشم آزاد کرد گفت تا حالا این شکلی سکس نکرده بودم و شوهرم از این کارا بلد نی منم گفتم خب هر وقت خواستی فقط کافیه زنگ بزنی گفت فدات شم اینجوری که باید هر روز بیای و هر دو زدیم زیر خنده،کسش سفید با لبه های قهوای فرصت استراحت نمیداد





روش دراز کشیدم و سر کیرمو هدف کسش کردم و آروم دادمش تو شروع کردم به تلمبه زدن و خوردنه سینه هاش داشت لذتش به اوج میرسید کسش واقعا داغو لیز بود و سرعت کیرمو این داغی بیشتر میکرد،خیسه عرق شده بودم و داشت آبم میومد لیلا هم میگفت بکن بیشتر بکن منم گفتم که داره آبم میاد اونم گفت دسمال رو میزه،دستم نمیرسید به دسماله و آبم هم داشت میومد کیرمو درآوردم و با فشار آبم ریخت رو شکمش و نافش همجاش ریخت آب کیرم که تا زیره سینه های سفیدش هم رسیده بود اونم بیحال رو مبل افتاده بود،جعبه دسمالو بهش دادم و شروع کرد به تمیز کردنه خودش منم سر کیرمو تمیز کردم گفتم واقعا حال داد اونم گفت شاهرخ به منم خیلی حال داد و کاش شوهره منم مثه تو بود اون رفت که بره حموم منم لباسمو پوشیدم و رفتم دیششو تنظیم کنم دیدم در بازه و خندم گرفت که چطور یه کس عقلو هوشمو برده بود دیششو تنظیم کردم و رفتم تو حساب کتاب کردم و یه تخفیف مشتی بهش دادم و بوسیدمش و گفتم کارت رسیورو برات بعدن میارم
     
  
مرد

 
سکس با جوجو


سلام.من آرشم 28 ساله.این خاطره مربوط به3 سال پیشه.تازه تو یه شرکت به عنوان ویزیتور استخدام شده بودم ویه روز بعد تموم شدن کارم که ظهرهم گذشته بود رفتم پارک محلمون راه برم.یه جا تو پارک موقع رد شدن چشمم به چشم یه دختر افتاد اونم زل زده بود به من.داشت منو میخورد با نگاش.من رد شدم محلش ندادم.رفتم پشت سرش یکم دورتر نشستم زیر نظر گرفتمش ببینم چی میشه.پاشدم که برم دیدم اونطرفتر داره با دوستش راه میره.رفتم نزدیکتر دیدم متوجه من شده.به دوستش حرف میزد جوری که منم بشنوم.منم جواب حرفاشو میدادم.خداروشکر نه پلیسی بود نه آدمی/پارک خلوت بود.
دیدم داره میره منم ازفرصت استفاده کردم وبعد از جداشدنش از دوستش رفتم دنبالش گفتم اگه میخوای تا جایی برسونمت.چیزی نگفت رفتم موتورمو اوردم سوار شد.خلاصه آشنا شدیم وحرف زدیم باهم بعدش نزدیک خونشون پیادش کردم.از همون لحظه اول که رو موتور نشست چسبیده بود فشارم میداد.راستی از حدیث بگم(دخترتوپول بانمک باقد170)خیلی خوشم اومد ازش...




از شب اول که اس ام اس میدادیم بحث دوس داشتنو بغل کردنو اینارو کشید وسط(خداییش همش راسته یچه ها)به من گفت کی میخوابی؟گفتم سروصدا زیاده نمیشه خوابم.گفت بیا تو بغل من بخواب!!من جاخوردم پیش خودم گفتم از شب اول؟؟؟
ولی بیخیال نبود از طریق اس ام اس سکس کردم باهاشو بعد شب بخیر گفتم تا فردا.از شرکت که اومدم زنگ زدیم قرار گذاشتیم(راستی حدیث دبیرستان شبانه میخوند ومتولد 70هستش)از دبیرستان با دوستش جلو پارک قرار گذاشتن باهام.سوارکردم جفتشونو بردمشون یه پارک خلوت تر.نشستیم با هم حرف زدیم شوخی کردیم وخندیدیم.گفتم بوس بده گفت جلو دوستم زشته نه.گفتم من میخوام مث دیشب شیر بخورم از سینه هات.گفت نه بعدا.حدود 1ساعت اینطورا تو پارک بودیم که قرارشد ببرمشون برسونم دم پارک که برن خونه.
به حدیث گفتم دوستتو بپیچون میام دنبالت ببرمت یه جای خوب.باکلی اصرار قبول کرد.




رفتم دنبالش سوارش کردم گفت کجا میریم؟گفتم حدیث بریم خونه ما؟!!!داشتم از این پیشنهادم حسابی شرمنده میشدم ولی گفتم یا میشه یا قهر میکنه.گفت واسه چی؟گفتم میخوام شیر بخورم لباتو بخورم.ولی در عین حیرت گفت باشه.خلاصه باکلی ترس وهیجان بردمش خونمون.طبقه پایین خونه ما کسی نیس ولی وسایلش کامله.بردمش تو اتاق خواب رو مبل.نشستیم یکم حرف زدیم بعد کم کم لباشو خوردم میرفتم رو گردنش مزه عرق ویکم شیرین بود.ولی تو حشریت این چیزا مهم نیس.خیلی به مزاجم خوشمزه اومد.فقط تمرکزم رو لباش وگردنش بود حسابی زبون میزدم ومیخوردمش.نمیخواستم خلاف حرفم عمل کنم از سینه جلوتر برم.ولی نشد.





مانتوشو باز کردم از روی سوتین سینه هاشو میخوردم وای چقد گنده بود.تو دهنم حانمیشد!!نوکش تقریبا قهوه ای بود تا اونجا که تونستم تمام تواناییمو بکار بردم کم نذاشتم واسه خوردن سینه هاش.از اون طرف کیرم بدجور راست کرده بود همش آب شهوتش میومد طوری که به شلوارم پس داد(جا نیفته که تو این مدت من لباس درنیاورده بودم مال حدیثم تا مانتو بازکرده بودم) خلاصه انقد سینه هاشو میک زدم بانوکش ور رفتم وگاز زدم که از هوش نزدیک بود بره.رفتم پایین تر خواستم شلوارشو در بیارم مخالفت کرد.سینه هاشو بازم خوردم طوری که به غلط کردن افتاد گفت باشه.رفتم شلوارشو در آوردم از رو شورت که قرمزم بود کسشو لیس زدم انقد داغ بود که میشد اونجا چایی دم کنی!!!
شورتشم کشیدم پایین کسشو دیدم میخواستم برم تووش


کس صورتی بدون مو یکم آب شهوتش اومده بود لیسیدم خیلی بهم وخودش حال داد.با زبونم کردم تو کسش ولی دردش میگرفت.ناسلامتی دختر بود.از پشت نذاشت وارد عمل بشم منم مجبوری افتادم روش.سینه هاشو با لیس زدن خیس خیس کردم کیرمو گذاشتم لای سینه هاش.راستش تا قبل این لای سینه نذاشته بودم.واقعا بهم حال داد.با آب شهوتم لیز لیز شده بود منم عقب جلو میکردم وحدیث اخ واوخ.رفتم لای پاشو لیسدم.اونجارم واسه رفت وآمد کیرم خیس خیس کردم بعد گذاشتم لاش.آآآآآآخخخ که چقد حال میدار.چون روناش گنده بود داغ هم بود واقعا حال داد.ولی سر کیرم رفته بود تو کسش.منم اون موقع نفهمیده بودم ولی انقد بالا بودم که حواسم به سکس بود.
سر کیرم انقد لیز شده بود از آب کس اون که اگه یه فشار محکم میدادم تو کسش تا ته میرفت توو




آبم داشت میومد واز اعماقم خالی شدم.انقد آبمو که رو سینش ریختم زیاد بود که استخری شده بود واسه خودش.بعد از ارضا شدن بازم میخواستم بکنمش ولی دیرش شده بود باید میرسوندمش خونشون.بعد این جریان 5-6بار دیگه کردمش همین مدلی.میگفت پرده منو زدی باید 1میلیونو500 بدی واسه عمل.ولی زیر بار نرفتم اونم نمیتونست ثابت کنه.میگفت خواستگارام زیادن بلاخره به یکیشون جواب مثبت باید بدم.یا بیا خواستگاریم یا بده برم عمل کنم.من اصلا قبول نکردم بعدشم فهمید از من چیزی بهش نمیرسه گذاشت رفت
     
  
صفحه  صفحه 102 از 112:  « پیشین  1  ...  101  102  103  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA