انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 103 از 112:  « پیشین  1  ...  102  103  104  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
اولین سکسم با یه زن شوهر دار

راستش دروغ چرا تا بیست سالگی ماهم یه جغی بودیم مثل شما البته العانم هستم بر بچه های جغی میدونن لذت و آرامشی که تو جغ هست تو کس نیست
بریم سر اصل داستان راستش من مغازه پوشاک دارم واسه ادم مغازه دارم کس ریخته یه روز یکی ی اس به گوشیم داد که ازت خوشم امده و از این چرت و پرتا و شمارتا از رو شیشه برداشتم منم اون موقه ها یه رفیق فابریک داشتم و دنبال سوژه جدید نبودم از پس همونشم به زور بر میامدم نه وقتش رو داشتم نه حوصله اش اونم پشت هم اس میداد منم جوابش نمیدادم تا اینکه بیار زنگ زد و خودشا معرفی کرد و گفت من فروشنده یکی از مغازه های پاساژم و فلانیم منم گفتم من رفیق فاب دارم و دنبال رابطه جدید نیستم اونم تا یه مدت اس میداد و بعدش بیخیال شد تا زد و رابطه ام تموم شد پسرها میدونن بعد از تموم کردن یه رابطه هیچی مثل سکس ادما اروم نمیکنه که دوباره یاد اون افتادم و رفتم در مغازشون صاحب کارشم بود که من باهاش رفیق بودم یکم چرخ زدم و یه چشمک و یه لبخند خودش داستان رو گرفت نرسیده بودم دم مغازه که دیدم اس داده چی شد تو که اهلش نبودی منم گفتم اون تموم شد العان میتونم یه رابطه جدید شروع کنم بعدم گفتمش شب چکاره ای با شوهرت میری گفت نه با اژانس گفتمش خودم میبرمت شب ی ربع زودتر رفتم بیرون تا اونم با تاخییر بیاد نا گفته نماند که یه نگهبان پاساژ ما داره که تخم سگ اطلاعاتیه بالاخره رفتم جلو تر از پاساژ منتظر شدم تا بیاد امد و نشست گفتم وقت داری گفت در حد نیم ساعت گفتم خوبه رفتیم یه خیابان خلوت تو یه کوچه پارک کردم و شروع کردیم کس شر گفتن پرسید از چی من خوشت امده تو دلم گفتم هیچیت فقط راست کردم دلم هوای سوراخ کرده گفتم روم نمیشه گفت چرا گفتم زشته گفت خوب بگو گفتمش ناراحت نمیشی گفت نه گفتم اون سینه های گنده و خوشکلت خداییش سینه هاش خیلی گنده و سفت بودن اونم خندید و گفت سینه هام رو عمل کردم اینجور شده منم دیدم پایست گفتم دروغ میگی گفت راست میگم گفتم اگه راست میگی بزار ببینم اونم گفت باشه به شرطی که چیز دیگه نخوای ببینی گفتم مثلا گفت بماند و سینه هاش رو در اورد یهو شتلپ دوتا سینه گنده و شل افتاد بیرون خیلی جا خوردم اینقدر شل بودن گفتمش چقدر شله گفت اخه من دوبار شیر امده تو سینه هام و سقط جنین کردم البته بگم که طرف شوهر داشت ولی جنده بود دست بدش عالی بود نگین کس شر نوشته دفعه اول طرف لخت شده خلاصه اون شب گذشت و فرداش اس داد نظرت درموردم چیه میخواستم بگم یه تاپاله گو که نگاهم به کیر راست شدم افتاد اینم بگم وقتی ما مردا راست کنیم هرکی میگه من با همه حاضر به سکس نیستم کس شره نه نه سمدم گیرشون بیاد میکنن که نوشتم یه خانم خوشکل و سکسی و تو بغلی اونم نوشت میدونی نظر من در موردت چیه گفتم نه گفت من فکر میکنم تو از اون ادمایی هستی که میخوان بیار بکنن و برن خداییشم همین بود نوشتم براش اگه همچین فکری میکنی میتونی تمومش کنی دیگه پیام نداد تا ظهر گفت میتونی برسونیم شوهرم نمیتونه بیاد گفتم باشه و مثل اونبار زودتر رفتم جلوتر وایستادم اونم امد و نشست تو ماشین ولی عقب اخه روز بود و تابلو گفت ظهری تنهام شوهرم رفته با دوستاش بیرون میای خانه ما منم گفتم مگه مغز خر خوردم پاشم برم خانه زن شوهر دار گفتم نه تو برو ناهار بخور ی ساعت دیگه میام دنبالت گفت باشه منم رفتم خانه ناهارا خوردم و گفتم میبرمش خانه دامادمان خالیه اخه هنوز برق کش توش بود ولی تکمیل بود یه پتوهم برداشتم که رو زمین نباشه رفتم دنبالش تو یه کوچه خلوت سوارش کردم و سر راه دم داروخانه وایستادم گفت میخوای ابزار عملیات بگیری گفتم اره دیگه خندید کاندوما گرفتم و رفتیم تا رسیدم دیدم از شانس گند من برق کش تو خانه است گفت جای دیگه داری گفتم اره ولی تمیز نیستا گفت اشکال نداره ما یه خانه نیمه سازم داشتیم نزدیک خانه خودمون کلیدش دستم بود بردمش انجا فقط سر کوچه پیادش کردم گفتم من جلو میرم کسی نبود در رو باز میزارم بیا تو بالاخره امد تو منم پتو رو از صندوق عقب اوردم و بردمش تو یکی از اتاقا بماند تو اون اتاق اینقدر کثیف بود سگ جفت گیری نمی‌کرد پتو رو انداختم و گفتم زود باش دیر شده سریع لباساش رو در اوردم تا شلوار غواصیش رو کشیدم پایین دیدم از این شرت سکسیا پوشیده خندیدم اونم خندید شرتش رو کشیدم پایین دیدم ای کس خوبی داره برعکس صورتش که معمولی بود اونم شلوار و پیراهنم رو در اورد تا نگاهش افتاد به کیرم خندید گفتم چیه کیر ندیدی گفت کیر شوهرم خیلی بزرگ تر از مال تو هستش منم گفتم فلفل نبین چه ریزه درشتاشو جدا کن تو کار خوب جواب میده کاندم رو باز کرد کشید رو کیرم بعدم از تو کیفش ی کرم در اورد مالید بهش و خوابید رو کمر منم کیر رو گذاشتم دم سوراخ و با یه فشار دادم تو یه اخی کشید گفتم اروم صدات نره بیرون چندتا تلمبه زدم دیدم العان ابم میاد کشیدم بیرون و خوابیدم رو زمین گفتم تو بشین روش قابل توجه دوستان زود انزال اگه طرف روش بالا پایین بره خیلی دیر تر اب ادم میاد تا خودت تلمبه بزنی بالاخره نیم ساعتی کردیم تا ابم امد کیرما از تو کسش در اوردم و کاندم رو کشیدم بیرون اونم دستمال از تو کیفش در اورد و خودشا تمیز کرد و زدیم بیرون بردم یه اب میوه اش دادم تا پاساژ باز شد پیداش کردم و خودمم یکم بعدش صورت هزار رفتم دم مغازه و گذشت حالا بریم سر اصل داستان من همیشه به همه می‌گفتم کس مثل الکله نکنی میپره شوهر دار و دختر و بیوه هم نداره اما خداشاهده من اینو کردم عصرش داشتم از تو پارکینگ در میامدم ماشینم کشیده شد به ستون و ترتیب جف دراش داده شد بردم صاف کاری ده روز رو کیرم کرد بعد با کلی دعوا ماشینا گرفتم دیدم ماشین صدا میکنه بردم تعمیرگاه گفتن یاتاقان زده از صافکاری شکایت کردم صد تومن خرج شکایت شد گفتن رسید تحویل بهت داده گفتم نه گفتن پس رو کیری خلاصه تو دو هفته یک و نیم خرج ماشین شد دو تومنم زیر قیمت مجبور شدم بفروشم بماند که تو این مدتم دسته چکما دزدیدن با گوشیم و کلی بلا دیگه اون موقع بود فهمیدم چرا میگن رابطه با زن شوهر دار ادم رو به گاه میده اینکه من بودم یکی دیگه از دوستانمم یه زن شوهر دارو کرد تو یه ماه زندگیش برگاه رفت و طلاق گرفت بعد دو سالم هنوز داره کیر میخوره این داستان رو نوشتم که بگم هرکار میکنین دور و ور زن شوهر دار نرین که بر گاه می‌رین نه من نه رفیقم هیچکی از رابطه مون خبر دار نشد اما روزگار بد جوابمون رو داد از من گفتن تصمیم با خودتونه این بیار لذت بردن به دهن سرویسیهای بعدش نمی ارزه.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کون فضایی


با سلام خدمت دوستان گلم.
من مثل همیشه پسری هستم بسیار زیبا و خوشگل با پوستی بسیار روشن، قد بلند، هیکل بسیار ورزشکاری و قهرمان بیست دوره مسابقات المپیک و خیلی خوش فرم و بدون نقص. خودم هم بعضی وقتا فکر میکنم که شاید فرشته ای، چیزی بودم که اینقدر همه چیزتمام هستم. خخخخخخخ


داستان من از اونجایی شروع. میشه که من توی یک شرکت بازرگانی مشغول کار شدم و از اونجایی که خیلی باهوش بودم، با سرعت پله های ترقی را در عرض یک سال بالا رفتم و تونستم مدیریت قسمت امور صادرات را به عهده بگیرم و وضعم حسابی توپه توپ شد.
من برای ازدواج خیلی جوان بودم و تصمیمم این بود که در دوران جوانی حسابی عشق و حال کنم و بعدا در سنین بالاتر تشکیل خانواده بدم. برای همین بساط کس کلک بازی و کس چرخ زدنم همیشه مهیا بود و هرشب با یکی دو نفری حال میکردم بطوریکه پای چشمهام همیشه گودافتاده بود و آبکیرم به حالت آب مقطر درآمده بود.
خلاصه یه مدت کس کنی رو گذاشتم کنار و با خودم گفتم باید هفته به هفته و اونم فقط تایم خاصی را به سکس اختصاص بدم. همین کار رو هم کردم و با برنامه ریزی که کرده بودم، با موفقیت جلو میرفتم.


تا اینکه در یکی از هفته ها که تایم سکسم فرارسیده بود با دختری آشنا شدم که تابحال به پستم نخورده بود. اونشب از میدون ونک به سمت جردن در حرکت بودم که کنار خیابون یه داف رو سوار کردم که ظاهر مرتبی نداشت ولی خیلی خوشگل بود و خودتون میدونید دیگه، مثل همیشه قد 165 با وزن 50 کیلوگرم (من خودم هم هنوز نمیدونم وقتی ترازو ندارم، چطوری میتونم اینقدر وزنشو دقیق بگم! شاید بخاطر هوش خیلی بالای منه ) موهای خیلی نرم (فکر کنم شامپو پرژک میزده به موهاش، البته من توصیه میکنم شما نزنید چون موهاتون ریزش پیدا میکنه و این شامپوهای ایرانی فقط بدرد کفدستی میخورن) پوست سبزه و سینه های سایز 80 و مثل همیشه کون خیلی بزرگ و برجسته که این مشخصات منو یاد داستانهای قبلی دوستان می اندازه که یا دخترهای ایرانی همه شکل هم هستن و یا این دختری که همه ازش یاد میکنن توی همه داستانها، فقط یه نفره که خیلی عجیبه که همچین دختری به 20میلیون نفر تاحالا داده باشه و همیشه هم بار اولش بوده باشه.





بهرحال زیاد از موضوع داستان فاصله نگیریم، همونطور که گفتم من برای اینکه سر بحث رو باز کنم باهاش، بهش گفتم جنده خانوم، پسته بخور.. اونم یکمی خندید و گفت تو معلومه از اون بچه پرروها هستی که هنوز هیچی نشده، رفتی سراصل مطلب. منم بهش گفتم حقیقتش نمیخواستم وقت خودتو و خودش رو بگیرم، که باز زد زیرخنده، بهم گفت خیلی بامزه ای. منم پررو بازی درآوردم همونطور که یه دستم به فرمون بود، دستمو کردم توی مانتوش و سینه سمت راستیشو یه دستی کشیدمو گفتم، به به چه جنسی داره. اونم گفت جنسش اصل اصله، چینی مینی هم نیست، خیالت راحت. بهش گفتم اول شام بخوریم یا بریم خونه، بعدا بیایم بیرون؟ اونم گفت بریم خونه، وقت برای شام زیاد هست. منم گازشو گرفتم سمت خونه...


وقتی رفتیم خونه، تا وارد شدیم یه لب ازش گرفتم و بردمش توی اتاق، نشستیم روی تخت. مانتو و لباسشو درآوردمو شروع کردم به لیس زدنش که دیدم یکمی شوره و بهش گفتم مگه حموم نرفتی؟ اونم گفت: نه. مگه قرار بوده حموم برم؟ من که نمیدونستم سوار ماشینت که بشم به این سرعت میخوای منو بکنی.. آداب و معاشرت میگه اول یه مدت از بالا سلام و علیک، بعدش از پایین رفت و آمد. طفلکی راست میگفت، من خیلی باهاش بد رفتار کرده بودم، بهش گفتم ببخشید من حتی اسمتو هنوز نمیدونم، اونم گفت اسمش محسن ولی دوستاش نیلوفر صداش میزنن. که من یهویی جاخوردم. بهش گفتم یعنی چی اسمت محسنه!؟


گفت راستشو بخوای من ترانس هستم و بخاطر همین بود که باهات ایقدر راحتم. من که تاحالا سکس با دوجنسه هارد تجربه نکرده بودم، یکمی گیج شده بودم. ولی قبلا توی دوران دبیرستان مثل تمام پسرهای ایرونی، تجربه گی رو داشتم، برای همین با خودم گفتم یه فلش بک هم چیز جالبی میتونه باشه و برای تجربه هم که مورد مناسبیه. برای همین بهش گفتم محسن جون چجوری حال میکنی؟ گفت که خواهشا منو همون نیلوفر صدا بزن. منم گفتم باشه نیلو جان، نگفتی چجوری دوس داری؟ گفت من بیشتر وقتا توی ماشین ساک میزنم فقط ولی از کون دادن هم خوشم میاد ولی به هرکسی کون نمیدم. گفتم به من چی؟ کون میدی؟ گفت: الآن مثلا داری مخمو میزنی؟ گفتم ببخشید، نمیخواستم ناراحتت کنم عزیزم. اونم گفت نه بابا، فقط شوخی کردم.. لبشو آورد نزدیکم، منم بوسش کردم و گفتم پس بیا بریم توی حموم حال کنیم که اونجا فازش خیلی بهتره. اونم لباسهاشو درآورد و کیر کوچولوشو که دیدم با دستم گرفتم و نوازشش دادم، اونم منو بغل کرد و بوسید و رفتیم توی حموم، زیر دوش حسابی خیس شده بودیم از بالا قطرات آب میچکید روی صورتم و اون هم برام ساک میزد و چقدر هم خوب ساک میزد، بطوریکه کیرم توی دهنش بود، زیر کیرم هم همزمان زبون میکشید. یکمی که برام ساک زد و من حسابی حشری شده بودم، شروع کردم سینه هاش رو خوردن. اونم کیرمو با دستش میمالید. بهش گفتم میخوام آبتو دربیارم، اونم خندید و گفت تو همینطوریش هم آبمو در آوردی...


کیرشو گذاشتم توی دهنم، و شروع به ساک زدن کردم، بهم گفت انگشتتم بکن توی سوراخ کونم. منم همین کار رو براش کردم و هم ساک میزدم و هم انگشتش میکردم که آبش داشت میومد بهم گفت و من کیرشو از دهنم درآوردم و پاشید توی صورتم..
بهش گفتم حالا دولا شو که موقع کردنته، اونم با دوتا دستش لای کونشو بازکرد و گفت: جووووون، به کونم خوب حالی بده. یه نیگاه به کونش کردم، واقعا چیزی از کون دخترها کم نداشت و خیلی هم خوشگل و نرم و سفید بود.کیرمو گذاشتم روی سوراخش و اونهم خودشو دادبالا بهم کمک کرد که کیرم تاته بره توی کونش. منم آروم آروم تلمبه زدنمو شروع کردم و حسابی داشتم حال میکردم که بهم گفت چه حسی داری، حالا که داری کون منو میکنی. منم بهش گفتم احساس میکنم کون یه آدم فضایی رو دارم میکنم.اونم درحالی که هم درد میکشید و هم حال میکرد ، خنده اش گرفته بود و میگفت خیلی عوضی هستی (منظورش این بود که خیلی شوخ هستم).





من که حسابی کون فضایی شو کرده بودم،تقریبا نزدیک ارضاء شدنم بود که از توی کونش کشیدم بیرون و اون دوباره کیرمو کرد توی دهنش و مک میزد تا شیره وجودمو بکشه بیرون، منم هرچی آب منی داشتم تا ته خالی کردم توی دهنش و اونم با لذت تمام همشو تا قطره آخر خورد. بعداز دوش گرفتن و کلی شوخی کردن در حمام، وقتی داشتیم خودمونو خشک میکردیم ولباس میپوشیدیم، بهم گفت خیلی بهش خوش گذشته و دوس داره بازهم منو ببینه بامن رابطه داشته باشه. منم بهش شمارمو دادم و اونم بهم شمارشو داد و بعد از اون ما باهم خیلی صمیمی شدیم و هر چند وقت باهم سکس هم میکنیم که واقعا به هردومون خوش میگذره و خاطرات خوبی داریم که من خاطره اولین سکسم با نیلو جون رو برای شما دوستای گلم تعریف کردم که امیدوارم خوشتون اومده باشه...
     
  
مرد

 
داف شدم برای عشقم


سلام بچه ها من نسیم 21 سالمه. همه چی برمیگرده به 5 سال پیش اون موقع که من 16 سالم بود و مدرسه میرفتم. یه روز وقتی میرفتم مدرسه یه پسر خشگل و خوشتیپ جلومو گرفت و گفت که میخواد باهام دوست شه خب منم که اصلا تو نخ این چیزا نبودم بهش بی محلی کردم خلاصه هرروز دنبالم بود و میخواست باهام دوست شه ولی من ردش کردم منم یه دختر خشگل و خوش اندام و قد بلند قدم هم 180. وقتی میرفتم مدرسه میدیدم همه دخترا از اون پسره تعریف میکنن و همه ارزوشونه که با اون باشن. بعد سه ماه که سامان دنبالم بود باهاش دوست شدم. روز به روز علاقه ی من به سامان بیشتر شد طوری که بهش خیلی وابسته شدم یه مدت که از دوستیمون گذشت سامان گفت (بهتره تموم کنیم)....



اخه بی معرفت همه ارزوشونه که منو داشته باشن اونوقت حالا که دل به تو دادم و عاشقت شدم به همین راحتی ترکم میکنی؟؟ غرورم اجازه نداد بیش از این خورد بشم گفتم بزار بره مهم نیست. خلاصه اون رفت با کسی که عاشقش بود ازدواج کرد و من با کس دیگه. بعد دو سال از شوهرم طلاق گرفتم اخه من هنوز سامانو فراموش نکرده بودم این برام یه عقده شده بود منم که کمی سنم بیشتر شد خشگلتر شدم بینیمو جراحی کردم البته بزرگ نبودا کمی فرم دادم لبامو ژل تزریق کردم خودمم که دافی لوند و قد بلند هرکی منو میبینه دهنش اب میافته البته جنده نیستما فقط هدفم سامان بود که اونم به دست اوردم یه روز منو دید گفت واااای چه جیگری شدی می خوام بازم باهات دوست شم. باهاش دوست شدم گفت زنم خونه نیست بیا خونمون رفتم خونش.



زمستون بود پالتومو با شالمو دراوردم نشستم رو مبل. سامان منو دید گفت وای نسیم عاشق این استیل توام تو که منو کشتی با این قدت با این موهای بلوندت دیگه نمی خوام از دستت بدم دیگه مال خودمی. شروع کردیم به لب گرفتن از هم کمی که لبای همو خوردیم سینه هامو مالید و خورد. بد جوری حشری شده بود گفت بیشرف داری با من چیکار میکنی؟ با خیلی ها رابطه داشتم ولی تو... منو برد اتاق خواب از این که تو بغل سامان بودم داشتم ارضا میشدم چه برسه بخواد بکنه. لباسامو در اورد شروع کرد به مالیدن کسم و خوردن سینه هام بعد سرشو اورد بالا گفت نسیم منو ببخش که میخوام بهت دست بزنم گفتم سامان من دوست دارم باهات باشم کیرشو دراورد کرد تو کسم.



ای جونم چه کیر بزرگی داره اگه می دونستم نمیزاشتم از دستم بره. وقتی داشت منو میکرد باهام حرف میزد که بدتد حشریم میکرد یکمی بعد ارضا شدم سامانم سینه هامو میخورد گردنمو میبوسید و تلمبه میزد. کمی که تلمبه زد ابش اومد پاشید رو شیکمم. بهترین روز عمرم بود. رفت دستمال اورد شیکممو پاک کرد گفت ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم( عاشق این ادب معرفتشم) بعد بوسش کردم گفت بازم میای گفتم حتما. اونم گفت مرسی که به من حال دادی عزیزم عاشقتم میخوام همیشه مال من باشی... الان 6 ماه از رابطمون میگذره و اون دوست داره با من باشه تا با زنش.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سکس بی‌ مقدمه با مرد جذاب


سلام من اسمم لیلا هست داستان من مربوط به وقتیه که چند ماه بود از شوهرم جدا شده بودم و واسه دیدن خالم میخواستم برم تهران اینم بگم که من اونوقت 27 سالم بود و یه خانوم بودم که تعریف نباشه از هر 10 تا مرد لاقل 7 تاش بر میگشت و دوباره نیگام میکرد البته من زیاد هم فشن نیستم یا تنگ نمیپوشم. بگذریم ...



رفتم ترمینال تا با اتوبوس برم تهران گفتن 1 ساعت دیگه اتوبوس راه میفته و من نشستم رو صندلی منتظر شدم گرما حسابی کلافه م کرده بود خلاصه اتوبوس رسید سوار شدیم 2 ساعت تو راه بودیم که یه ترمز وحشتناک کرد و هممون خیلی ترسیدیم پیاده شدیم اتوبوس ما با یه سواری تصادف کرده بود ولی خوشبختانه فقط ماشین اسیب دیده بود بهر حال گفتن تا مامور بیاد و اینا 2 3 ساعتی کار داریم هوا هم خیلی گرم بود من موندم چه کنم که یه اقایی که واسه دیدن تصادف نگه داشته بود و چند بار هم دیدم که منو دید میزنه اومد نزدیک و گفت خانوم قصد جسارت ندارما ولی اگه مسیرمون به هم بخوره من مایلم برسونمتون چون اینجا زیاد معطل میشین منم اول تردد کردم ولی فک کردم ادمه متشخصیه گفتم تا شب باید بمونم اینجا نصف شب هم کی باید از ترمینال بره خونه ی خاله.قبول کردم و سوار شدم.



توی راه یه سی دی گذاشته بود و کولر هم خنکی روح بخشی داشت من گره رو سریمو باز کردم که یه کم خنک شم و این کارم باعث شد اقا که اسمشو سعید معرفی کرده بود یه کم سرخ شد معلوم بود تعجب کرد یا شایدم خوشش اومد راستش خیلی مرد جذابی بود و هیکل خوبی داشت بعدش تو راه گفت یه نوشیدنی بگیرم منم گفتم باشه ماشینو پارک کرد و منم رفتم دستشویی صورتمو شستم و یه ارایش کوچولو کردم برگشتم چشش که بهم افتاد حسابی ذوق کرد ولی هیچی نگفت توی راه از خودمون حرف زدیم ولی کاملا رسمی ونه چیزه دیگه ولی با اینکه حرفای معمولی میزدیم نمیدونم چرا رفته رفته من داغ میکردم و حس میکردم اونم اینجوری شده هوا هم کم کم تاریک میشد که یهو سعید پیچید تو یه راه خاکی و من هیچی نگفتم خودمم باورم نمیشد


دهنم قفل شده بود و واقعیت این بود که میخواستم همون لحظه باهاش سکس کنم اونم به طرز وحشتناک
همینکه ماشینو نگه داشت بدون اینکه حرفی بزنه سرمو با دستش کشید و لبامو محکم چسبوند به لباش هر چی میتونست مک زد و منم لباشو مکیدم خیلی حس خوبی داشتم ابم حسابی راه افتاده بود
بعد پیاده شد و در سمت منو باز کرد منم کمر شلوارمو باز کردم و برگشتم رو بروش هر دو دقیقا میدونستیم چی میخوایم
شروع کرد به لیسیدن کسم خیلی حالم خراب شده بود و با صدای بلند ناله میکردم و میگفتم بخور سعید همش مال تواه بخور ابشم بخور


بعد با دستم کیرشو کشیدم طرف خودمو زیپشو باز کردم کیرش خیلی شق بود وقتی بردم دهنم داغیش بیشتر از لبای من بود وقتی میخوردم میگفت وای چه خوب بلدی ساک بزنی و حسابی صدا میکرد چون کسی نبود اطراف تا اینکه گفت بسه الان برگرد من پیاده شدم دستامو گذاشتم رو صندل ماشین و پشتمو بهش کردم یه نسیمی خورد به کسم که خوشم اومد باعث شد ابم خنکتر شه و وقتی کیرش رفت تو کوسم خیلی حال داد بهش گفتم هر چی میتونی با سرعت بزن من اینجوری دوس دارم و اون تند تند میزد و نعره میزد و من با صدای بلند اه اه میکردم و صدام اونو بیشتر تحریک میکرد انقد زد که وقتی کیرشو بیرون اورد سرخ سرخ شده بود و بد جور عرق میریخت بعد رو صندل عقب خوابیدم و اون اومد و من پاهامو دور کمرش حلقه کردم با دستاش سینه هامو فشار میداد و میگفت خیلی عالیه خیلی


انصافا منو برده بود تو اسمونا یه جیغ خیلی بلند کشیدمو ارضا شدم و اون هم فهمید دو سه تا دیگه عقب جلو کرد و خالی کرد همه ی ابشو تو کسم و افتاد روم خیلی فشارش افتاده بود قلبش هم طوری میزد که کامل تاپتاپشو میشنیدم
گفتم باید بریم گفت تو عمرم اینطوری سکس نکردم گفتم منم چند تا بوس رد و بدل کردیم و سوار ماشین شدیم اورد منو خونه خاله ام بعدش دیگه همو ندیدیم شاید اینجوری بهتر بود چون هیچ کدوم اون نبودیم فقط واسه یه لحظه تسلیم خواسته ی نفسمون شدیم ولی اصلا پشیمون نیستم ممنون از وقتی که واسه خوندن گذاشتین اگه خوشتون اومد بگین تا باز بنویسم
     
  
مرد

 
کیرش منو رام کرد


سلام من ملینا 20ساله از تهران هستم ی دختر خوشگل با قد 170 وزن 65
میخوام داستان سکس خودم با امیرو به شما بگم امیر پسری قد 190.ورزشکار و خیلی خوشگل همه ی دخترا برای با امیر بودن هر کاری بگین میکرد نن.امیر عاشق من بود همیشه فک میکردم عشقه بچگیه .تا یه روز جلو همه گفت من میخوام با ملینا ازدواج کنم منم که از امیر اصلا خوشم نمیومدحتی سلامم بهش نمیدادم من با پسرا دوس بودم ولی باهاشون سکس نمیکردم دوس داشتم با کسی که عاشقشم سکس کنم .امیر در دانشگاه تهران دانشجو بود هر وقت گاهی به خونه ما سر میزد .امیر که میومد اصلااز اتاق نمیومدم بیرون تا اینکه بره .


بیام سر اصل مطلب صبح زود دیدم مامانم صدام زد در حالی که داشت گریه میکرد ماما بزرگم فوت کرده بود راهی شیراز شدن منو خواهرم چون درس داشتیم نرفتیم .مامانم از امیر خواست شبا کنارمون باشه .با مامانم دعوا کردم گفتم منو مینا بزرگیم میتونیم خودمون تنها بمونیم .گفت نه ملینا بس کن راهی شیراز شدن .رفتم یه دوش گرفتم خوابم میومد دیدم امیر اومد سلام کردم تو چشم زول زده بود گفتم من میخوابم فردا کلاس دارم ساعت 11بود مینا فرداش کلاس داشت اون خوابیده بود منم خوابیدم صبح ساعت 9کلاس داشتم بلند شدم .مینا مدرسه بود امیر هم رو کاناپه خوابش برده بود .ازخونه اومدم .وقتی رفتم خونه دیوم مینا با امیر دارن میخندن خیلی گشنم بود شام گذاشتم همه دور سفره داشتیم غذا میخوردیم امیر فقط چشش ب من بود مینا گفت من برم درسمو بخونم رفت تنها موندیم .امیر سر مطلبو باز کرد گفت ملینا من خیلی دوست دارممیخوام زنم شی . گفتم خفه شو بلند شد گفت بگو کی تو زندگیته گفتم به تو چه دادزد دستمو گرفت گفت بگووووووو
یه نیشخندی زدم سفره رو جمع کردم رفتم اتاق تا چشم نبیندش حوصله ام سر رفته بود رفتم حموم با خودم ور رفتم ی ساعت حموم بودم یه شرت و سوتین قرمز با یه شلوارک و تاب تنم بود من اندامم واقعا محشره باسنای تپل . سینه های گرد و نوک صورتی .


همین از حموم اومدم بیرون امیر چشش ب من افتاد داشت نگام میکرد رفتم اتاق مامانم اینا مینا تو اتاقمون میخوابید من اتاق مامانم اینا دوست داشتم بخوابم داشتم موهامو خشک میکردم در باز شد امیر اومد تو .
گفنم بعله کاری داری ؟ گفت نه فقط خواستم یکم بحرفیم
گفتم خوابم میاد بلند شدم درو باز کنم بره بیرون منو از پشت بغلم کرد دوباره از اون حرفای مزخرفش میزد اعصابمو خرد میکرد .گقتم بس کن برو .گفت ملینا تو مال خودمی
منو بغلم کرد برد رو تخت هر کاری میکروم نمیتونستم از دستاش خلاص شم لبامو میبوسید دست رو بدنم میکشید ازش خواهش میکردم
امیر نکن برو بخواب نگام کرد گفت امشب زنم میشی
گفتم کور خوندی من ازت نفرت دارمبمیرمم مال تو نمیشم
هر دو دستاامو با یه دستش گرفت ی دستشم رو سینم بود داشت سینمو ممیمالید اروم اروم دستش برد رو کسم کم کنمداشت حال میداد اروم میمالید دیگه حشری شده بودم اه میکشیدم


امیر هی میگفت جووووووون کستمو بخورم فدات قربونت بشم عشق خودمی مال خودمی
داشتم دیونه میشدم لباسامو در اورد سوتینمو که در اورد دستشو رو سینم میکشید واااای دیونه میشدم داشتیم لبتی همدیگرو میخوردیم گردنمو لیش میزد مک میزد سینه هامو تو دستاش گرفت نوکشونو میکرد تو دهنش گاز میگرفت مک میزد داشتم دیونه میشدم ااااااه و اوووووو میکشیدم
وااااااای امیر نکن اااااخ جوووووووون امیر گاز نگیر اااااه
جامیر بیشتر میخورد محکم مک میزد جووووووون فدای سینه های نازت بشم از خود بی خود شدم از رو شورتم کسم میمالید داشتم دیونه میشدم من یه کس تپل و سفید دارم ی کسی که خودمم با دیدنش دیونه میشدم همش دست لاش میکشیدم
امیر از رو شرت کسمو میخورد سرشو به کسم فشار میدادم شورتمو اروم میزاشت لای لبای کسم زود زود میمالید به کسم ضربه میزد ااااااه و ناله میکردم
شورتمو پایین کشید
نگام کرد گفت ملینا کست دیونم میکنه شروع کرد به خوردن زود زود میخورد داشت ابم میومد
گفتمامیر بسه ابم میا د گفت بزا بیاد زود زود مک میرد لیس میزد ابم اومد کلا مست شدم
گفتم بسه امیر
ولی امیر اصلا بهم گوش نمیداد اب کسمو میخورد


لباساشو در اورد وای یه کیر کلفت داشت تا چشم ب کیرش افتاد ترسیدم گفت امیر بسه
پاهامو باز کرد اومد رو دوباره شروع کرد ب خورد لبام و سینه هام تا دوباره حشری شم
کیرو به کسم میمالید یکم به سوراخ کسم فشار میداد گفتم امیر نه پردمو نزن گفت ملینا امشب زن خودمی
کیرشو به کسم میمالید بد جور حشری شده بودیم
کیرشو گذاشت دم سوراخ کیم یکم فشار داد
فریاد زدم امیر گفت یواش مینا بیدار میشه گفتم درد داره نکن اه و نالمون بلند شده بود کیرشو هی ب کسم میمالید یهو محکم کیرشو کرد تو سوراخم فقط کلاهکش رفت
اه و ناله میکردم یه سوزشی داشت اومد دم گوشم گفت عشقم تو مال خودم شدی اروم اروم کرد تو کسم
اااااااااه .واااااای امیر


کیرشو در اورد خونی شده بود با دستمال تمیز کرد دوباره کرد توش داشت لذتش بیشترمیشد پاهامو ددور کمرش حلقه کردم ب خودم فشارش میدادمگفتم امیر زود زود اخ که چه حالی میداد امیرزود زود تلمبه میزد اه و نالمون هر لحظه بیشترمیشد برا اینکه صدامونو مینا نشنوه لباشو گذاشت رو لبام زود زود تلمبه زد گفتم امیرابم میاد سرعتشد تندتر کرد ابم اومد گفتم بسه امیر ابمو اومد گفت نهزود زود تلمبه میزد داشت دردم میومد کیرشو کشید ابشو رخت رو کسم
تا صیح تو بغلش بود خوابم نمیبرد تا صبح تماشاش کرد انگار تو دلم واسش ی حسی داشتم با خودم گفتم نکنه منم دوسش دارم بغلش کردم لباشو بوسیدم از خواب بیدار شد گفت جانم چی شد
گفتم هیچی .یکم از هم لب گرفتیم خوابیدیم تا سه هر شب تو بغل هم میخوابیدم ولی سکس نمیکردیم
تا خونوادم از شیراز اومدن منو امیر گفتیم میخوایم ازدواج کنیم. الان دو سال ازدواج کردیم خیلی امیرو دوس دارم...
     
  
مرد

 
مامور وظیفه شناس
چند وقتی بود که اومده بودم خدمت با مدرک لیسانس همونطور که میدونید زیاد اذیت نمیکنن اما از شانس من که همیشه در کون خر گیر میکنه بعد از دوره اموزشی یه اردنگی بهم زدن فرستادن به یه منطقه پرت اطراف مرز ترکیه . یه پاسگاه که نزدیک یه روستا بود.
بچه های اونجا بجز یکی و من همه اهل اونجا بودن حتی ریس پاسگاه. یه روز که نوبت گشت من بود و داشتیم با ماشین گشت میزدیم به یه ماشین شک کردیم و بعد از کارهای اولیه و بازرسی چندتا شیشه مشروب که نمیدونم اسمش چی بود و کمی مواد پیدا کردیم. میخواهستم همونجا طرف رو سر کیسه کنم لااقل پولی کاسب بشیم اما مامور همراه من از اون مادر به خطاها بود ترسیدم برام دردسر درست کنه. اون بابای هم که گرفتیم همراهش یه زن و یه بچه بود در حد بچه شیر خوره. جونم براتون بگم طرف رو اوردیم پاسگاه مرده رو که انداختن تو بازداشت و ماشین رو هم تو حیاط پاسگاه . زن و بچه هم تو راهرو کوچیک پاسگاه نشسته بودن من که کلا اونجا رفته بودم جنس مونث درست حسابی به چشمم ندیده بودم یه نگاه خریدارنه بهش کزدم اما مگه رو نشون میداد بی شرف همچین چادر رو رو خودش کشیده بود که فقط کمی از بینیش معلوم بود. منم بی تفاوت رفتم پی کارم. کمی بعد بهم خبر دادن که باید جانشین ریس باشم و بجز دو تا مامور بقیه برای یه کار رفتن بیرون . تو اتاق نشسته بودم که سربازی اومد و بهم گفت این زنه بدجوری بی تابی میکنه و میخواهد شما رو ببینه منم که حوصله خودمو نداشتم اما مجبور بودم بهرحال از هم صحبت شدن با این کیر کلفتها که بهتر بود. زنه اومد داخل بهش گفتم که بشینه.. نشست روبروی من .
قبل از اینکه اون شروع کنه بهش گفتم.:
ببین خانم شوهر شما رو با اون همه مشروب و اون مقدار مواد گرفتیم پس انتظار نداشته باش به این زودی خلاص بشه بهرحال هر جرمی مجازات خودشو داره شما هم خودتو خسته نکنننننننننن.............
داشتم این حرفها رو میزدم که چادر رو از صورتش برداشت. دهنم همینطوری وا موند. فکر کردم توهم زدم یا حشریتم زده به بشریتم و چشمهام داره البالو گیلاس میچینه. تو تهرون هم همچین حوری فکر نکنم پیدا بشه. فکر کنم خود دهاتیش هم فهمیده بود که مات مهبوتش شده بودم با شندین صداش از حال خودم درامدم..
اون شوهر نیست.. پسر عمومه. چند ماه پیش شوهرم توی تصادف کشته شده . منم مجبور شدم واسه خرج این بچه قبول کنم همراهش بیام. تو رو خدا من کاری نکردم .. این سربازها گفتن منم همدست اون محسوب میشمم... و از این کسشعرها میگفت..
همینطوری که چشمم به دهنش و لبای غنچه ایی خوشگلش بود فکر پلیدی تو ذهنم شکل گرفت..
قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم: خب بهرحال شما هم تو اون ماشین بودید و این وظیفه قاضیه که تشخیص بده شما گناهکار هستید یا نه اما خب بستگی داره که من چی بنویسم تو گزارشم..
برق امید رو میشد تو چشماش دید. دیدم بلند شد امد کنار میز بچه هنوز تو بغلش بود...
جناب سروان الهی خیر ببینی به من و این بچه یتیم رحم کنید به خدا از روی ناچاری قبول کردم.. همین حالا هم پول نداشتم واسه این بچه شیر خشک بخرم .. گشنه اشه اگه میتونی برای من این بچه کاری بکنی تا اخر عمر کنیزت میشم..
راست میگفت بچه بدجوری رو اعصاب روان بود... حس فردین بازیم گل کرد و سربازو صدا کردم بهش کمی پول دادم فرستادمش بره تا ابادی یه قوطی شیر خشک تهیه کنه.. به زنه گفتم مگه خودت بهش شیر نمیدی.. گفت که شیر خودم کمه باید شیر خشک هم بهش بدم... گفتم خب فعلا از شیرخودت بهش بده تا شیر خشک هم بیارن.. گفت حالا میدم .. گفتم خب بچه اذیته... معلوم بود روش نمیشد. کمی خومو عصبی نشون دادم گفتم: د بهت میگم بچه گشنه است بهش شیر بده..
تقریبا داشتم به نیت پلیدم نزدیک میشدم. مجبور بود کمی چادر رو بیشتر باز کنه یه بلوز مشکی تنش بود اول یه نگاهی به من کرد و کمی چرخید که مثلا من چشمم به سینه اش نیفته.. بعد دکمه اول و دومش رو باز کرد چشم به پوست سفیدش که افتاد فهمیدم که بله عجب ماهی سفیدی صید کردم..
دستشو کرد توی بلوزش و سر سینه سمت راستشو دراورد سعی میکرد این کارو جوری بکنه که من نبینم اما خب مگه چشمهای من ول کن بود.. نوک نسبتا قهوه ایی سینه اش بدجوری تو چشمم اومد روی اون سینه نسبتا درشت که پر از شیر هم بود حسابی خود نمایی میکرد.. نوک پستونش رو گذاشته بود تو دهن بچه که با ازش پرسیدم: اسمت چیه ؟ چند سالته؟
شهرزاد.. 26 سالمه.
.. لهجه داشت معلوم بود مال روستاهای اطرافه.. یه جوری میخواهستم بهش بفهمونم راه رفتنش از اینجا اینه که منو یه جورایی راضی کنه..
بچه ه دوباره شروع کرد به نق زدن گفتم چشه این که داشت میخورد؟
گفت/»: گفتم که من شیرم کمه..؟
دیگه مثبت بازی رو گذاشتم کنار بهش گفتم : تو با این پستونهای بزرگت شیرت کمه؟
قرمزی خجالت رو میشد خیلی راحت روی گونه هاش دید.؟ حرفی نزد.
گفتم اون یکی پستونت؟
مکث کرد.. خواست بلند شه .. چون میدونستم کسی نزدیکمون نیست کمی صدامو بلند کردم و گفتم؟ بشین... بدبخت واقعا باورش شده بود که من کاره ایی هستم.. ادامه دادم .. اون یکی پستونت.. حرفی نزد خواهست سینه ایی رو که بیرون بوده بکنه تو لباسش گفتم: نه ولش کن بذار بچه راحت باشه.. چه ربطی داشت خودمم نمیدونستم چی میگم اما اون دیگه فهمیده بود... این دفعه یه دکمه دیگه از بلوزش رو باز کرد و حالا سوتین کرم رنگش معلوم شد. با دستش سر سینه اش رو دراورد و گذاشت تودهن بچه.. بلند شدم رفتم طرفش . میخواهستم از نزدیک ببینم.. چادرشو کشید روی سینه هاش با دستم چادر رو پس زدم.. نمیدنم ترس یا چیز دیگه ایی باعث شده بود کمی بلرزه.. راست شدن کیرم رو میتونست از روی شلوارم ببینه رفتم پشت سرشش . اون نشسته بود و ایستاده.. اروم چادرش رو از روس سرش کشیدم انداختم روی شونه اش. یه روسری رنگ رو رفته روی سرش بود . بهش گفتم؟ میخواهی این مسله همینجا تموم بشه..؟ حرفی نزد صدامو بلند کردمم: میخواهی ؟ با ترس لرز سرشو تکون داد و تایید کرد.. برگشتم تو راهرو رو نگاه کردم و بعد در رو بستم و قفلش کردم. خیالم راحت بود کسی مزاحمم نمیشه.. برگشتم پشت سرش زیب شلوارم رو باز کردم و کیرم رو از زندان ازاد کردم . دستم رو گذاشتم روی شونه اش بهش گفتم برگرد.. روی صندلی برگشت و وقتی منو با وضع کیر به دست دید. دهنش باز موند. مجال فکر کردن بهش ندادم به یه دستم کیرم رو نگه داشتم و با دست دیگه که گذاشتم پشت سرش موهاشو گرفتم و سرشو کشوندم سمت کیرم. مقاومت کرد اما دیگه دیر بود و گرمای کیرمنو تو دهن خودش حس کرد...خب به اونجا رسیدیم که این شهرزاد خانم راضی شد برای رهایی یافتن از اون پاسگاه و پایان ترسش کیر منو تو دهنش جا بده. اصولا سکسی که یه طرف ناراضی باشه فقط به طرف دیگه فاز میده و اون شخص در اون لحظه من بودم. جای دوستان حشریم خالی. البته زیاد وارد نبود اما خب از قدیم گفتن لنگه کفش در بیایان نعمت هست همین هم از سر ما زیاد بود تو اون دهات. چشمهاشو بسته بود و بچه رو گذاشته بود روی پاهاش و با یه دستش بچه اش رو نگه داشته بود و با دست دیگه اش سعی میکرد جلوی منو بگیره که زیاد نکنمش تو دهنش اما خب زور من به اون میچربید. لذت خوبی داشت که سر کیرم رو ته حلق اون حس میکردم چند باری هم اوق زد اما خب چاره نداشت بیچاره.. کیرم رو از دهنش دراوردم و گرفتم بالا بهش گفتم میخواهم بهترین بستنی چوبی عمرت رو خوب بلیسی با مخلفات. نارضایتش از وضع موجودش منو بدتر حشری میکرد . حس زبونش روی تخمام پاهامو سست کرده بود. حسابی که کیرمو خورد و خیس شده بود بهش گفتم بلند شده بچه رو ازش گرفتم و گذاشتم روی تختی که تو اتاق بود.. پتو رو هم کشیدم روش.. حس پدرانه رو حال کردید.. حالا باید میرفتم سراغ مادر بچه و دلی از عزا در میاوردم.. ایستاده بود.. قد بلندی نداشت اما گوشتی بود جای شما خالی.. اول میخواهستم چادر رو از سرش دربیارم اما گفتم بذار یه بار با حجاب بکنیم اینم برای خودش تنوعی هست. بردمش نزدیک میز و خمش کردم. چادرش رو با دامنشو رو زدم بالا.. سفیدی و گوشت الودی پاهاش از پس سیاهی چادر و لباسش بدجوری خورد توچشمم. حتما امتحان کنید قول میدم حال کنید.. کمی که بالاتر بردم رونهای خوشگلش پیدا شد راستش اول میخواهستم با زبونم پاهاشو بلیسم اما هر لحظه ممکن بود یه سر خری پیدا بشه هم اینکه کمبود وقت داشتم.. از خیرش گذشتم فقط با دستهام حسابی مالوندمش قبول دارم کمی پیر مردی بود اما خب چاره چیه.. رسیدم به شورتش.. یه شورت که کونش نسبتا بزرگش رو تو خودش جا داده بود خوب بود از بعضی از این کونهای دختر شهری خوش فرم تر بود.. شورت مشکیشو کشیدم پایین تا بالای زانوش.. با یه دستم کمرشو گرفته بود و با دست دیگه ام لای پاشو مالش میدادم گفتم شاید خودش هم به حال بیاد اما فقط گریه های خفیفی ازش میشنیدم گوش برا این گریه های کر بود. کمی مو داشت روی کسش هم باز هم میشد رنگ گوشت کسش رو دید. دور کونش کمی سیاه بود . دنبال کون نبودم هیچ وقت پس سر مبارک رو گذاشتیم بر روی اون کس دهاتی و کله اش رو فرو کردم. خودشو کشید به سمت جلو دستم رو بردم روی شونه اش میدونم اگه بخواهم همش رو بکنم داخلش میخواهد اذیت کنه جوری گرفتمش که راه اینکه خودشو بکشه جلو رو نداشته باشه. و با نامردی کامل تا اخر کردمش داخلش. میخواهست جیغ بزنه اما دست رو گرفت تو دهنش میدو نست که صداش دربیاد از اینجا بیرون برو نیست. حالا دیگه کیر من تو یه کس نسبتا تنگ بود. خودم هم لباسم تنم بود و فقط کیرم رو از قسمت زیپ شلوارم داده بودم بیرون که در حین کردنش سگک کمربندم رو هم باز کردم و شلوار و شورتم رو هم کمی کشیدم پایینتر. از اینکه چطور کردم و چطور کس داد خب میذارم به حساب تجربه شما کیر به دستان که همتون میدونید.. خلاصه جونم بگه براتون که زیاد دوام نیاوردم. فکر کنم سر جمع کمی بیشتر از 10 دقیقه بود که دیگه داشت ابم میومد. کیرمو کشیدم بیرون گذاشتم لای پاش. داغی کیرم رو با سردی لای پاش کاملا حس میکردم پاهاشو با دستم بهم فشار دادم کمی عقب جلو کردم و ابمو رو ریختم روی رونهاش. خدایی خوشم میومد ازشون.. همچین که ابمو ریختم احساس سبکی کردم اونقدر ک کمی عقب عقب رفتم و نزدیک بود از پشت بیفتم . نشستم روی صندلی که اون روش نشته بود قبلا. اونم سرشو گذاشته بود روی میز و تو همون حالت مونده بود. داشتم به شاهکار خودم نگاه میکردم. یه باسن سفید که تا چند لحظه پیش کیرم من داخل کسش بود قطره های ابم داشتم از پاهاش میومد به سمت پایین. .. بهم گفت: میتونم بلند شم؟
گفتم اره بلند شو دست کردم تو جیبم دستمال دراوردم بهش دادم خودشو تمیز کرد و شورتشو کشید بالا و دامنشو درست کرد. رفت سمت بچه اش همین ابادی بالا برادرش زندگی میکنه میره پیش اونها ؟ گفتم اذیت شدی ؟ چیزی نگفت... ابمو رو خودم خوردم کلید در رو چرخوندم .. سرباز رو اونو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن..
بلند شدم شلوارمو درست کردم و از کلمن تو اتاق براش اب ریختم .دستمو پس زد گفت: حال میتونم برم؟ گفتم کجا میری کسی رو داری؟ گفت صدا کردم...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سارینا و استاد دانشگاه

این یکی دیگه از سکس های من هستش این دفعه با خوشتیپ ترین وخوش قیافه ترین استادای دانشگاه ..... ترم 3 که بودم با یه استاد جوون حدودای 32 33 ساله که بعد ها فهمیدم 34 سالش هست البته مجرد قد بلند و خوش اندام کلاس داشتم در ضمن خود استاد هم همچینی چشم وگوش بسته نبود به دانشجوهای زن و دختر زیاد توجه داشت من هم بدم نمیومد که یه حالی باهاش داشته باشم با این که چراغ سبزو بهش یکی دوبار داده بودم ولی بخاطرترس از ابروش چیزی بروز نمیداد در واقع معلوم بود که اهلشه ولی نم پس نمیداد تا این که موقع امتحانات رسیده بود بچه ها ازش شماره خواستن بالاخره به یه زوری راضی شده بود که شماره موبایلشو بده به دانشجوها و تاکید داشت که بی مورد تماس نگیرن نمیدونم چرا این حرفو میزد وقت فرجه ها بود و بچه ها بهش زنگ زدن و ازش خواستن که قبل امتحان یه کلاس رفع اشکال بذاره کلاس رفع اشکال هم تموم شده و بعد این آخرین باری بود که من دیدمش ترم بعد هم تو دانشگاه ندیدمش از روی کنجکاوی که بپرسم کجاست بهش زنگ زدم بعد از چند بار زنگ زدن گوشی رو برداشت من هم سلام و علیک کردم وخودمو معرفی کردم پرسیدم که تو دانشگاه کلاس نگرفته که جواب داد نه جزء هیت علمی دانشگاه دیگه ای شده موقع خداحافظی گفت که اگه مشکلی درسی داشتم میتونم رو کمکش حساب کنم تشکر کردم و گوشی رو قطع کردم و خیلی هم خوشحال بودم یک هفته بعد بهش زنگ زدم و گفتم که اگه امکان داره بهم کمک کنه اونم قبول کرد قرار شد فردای همون روز ساعت 6 عصر به آپارتمان من بیاد من که کلی اون روز به خودم رسیده بودم و فکر میکردم که دیگه همچی اکی شده منتظرش بودم ساعت حدود پنج شده بود که رفتم و تصمیم عوض شد لباس سکسی که تنم بودو عوض کردم و یه شلوار جین آبی و بلوز آستین کوتاه معمولی با یه شال آبی پوشیدم نمی دونم چرا شاید چون استادم بوده نمیخواستم زیادی خودمو هل نشون بدم بالاخره ساعت 6 شد که استاد اومد ما توی نشیمن رو مبل نشسته بودیم واون توی یادگیری جزوه به من کمک میکرد همش تو این فکر بودم که استاد دوست داره با من سکس داشته باشه یا نه ساعت 7.30 شده بود که کارمون تموم شده بود و استاد هم کیفشو برداشت و آماده رفتن شد منم تا پشت در همراهیش کردم و کلی ازش تشکر کردم که موقع خداحافظی دستشو گذاشت پشت کمرم و گفت سارینا جون دانشجوی خوب من هر وقت مشکلی داشتی تعارف نکن میتونی رو کمکم حساب کنی و خداحافظی کرد و رفت تازه من فهمیدم که اشتباه کردم و اون بیشتر واسه با من بودن اومده بود نه درس دادن به من کلی تو دلم به خودم و موقعیت پیش اومده که به این سادگی از دستش داداه بودم فحش دادم فردا که من از همون درس بالا ترین نمره کلاسو گرفته بودم با خوشحالی به استاد زنگ زدم تا ازش تشکر کنم و گفتم حالا که باعث شده من بهترین نمره کلاسو بگیرم چطوره واسه تشکر از اون فردا رو نهار بیاد خونه من و مهمون من باشه اونم از خدا خواسته قبول کرد اون روز کلی خرید کردم و رفتم خونه و هرچیز که نیاز داشتمو تهیه کردم iهم فرداش صبح هم ساعت 6 بیدار شدم و غذا رو آماده کردم ورفتم حموم و بعد از حموم حسابی به خودم رسیدم که وقتی استاد میاد کاری نداشته باشم مثل دفعه قبل سر ساعت مقرر یعنی 11 اومد و این بار من با یه دامن کوتاه و تاپ صورتی تنگ تنم بود و استاد هم کلی با دیدنم ذوق کرد و فهمید که امروزو رو شانسه کمی با هم حرف زدم من رفتم دو لیوان شربت آوردم و هر دو کنار هم نشسته بودیم که رو به من کرد و دستمو گرفت گفت سارینا جونم که امروز اینقد خوشکل شده نمیگه من خطری میشم منم لبخندی زدم و گفتم مگه استاد شما خطری دارید که گفت اسم کوچیکشو صدا بزنم و راحت باشم و خودشو به من نزدیک کرد ومنم رو مبل لم دادم و لبشو گذاشت رو لبم و منو بوسید و بعد هم گفت سارینا جون دوست داری امروز با هم باشیم و از وجود هم لذت ببریم به علامت مثبت سرمو تکون دادم دوباره خودشو انداخت رو من محکم بغل کرد و این بار با ولع زیادی لب گرفتیم و همین طور لب همو میخوریم شدت گرمی لب و تنشو حس میکردم میخواست تاپمو در بیاره که دستشو گرفتم گفتم محسن جان اینجا نه بریم اطاق خواب. بغلم کرد و با خودش برد تو اطاق خوابم منو رو تخت رها کرد و مشغول لخت شدن شد و خودشو انداخت رو من و گردنمو میخورد و با سینه هام بازی میکرد منم کلی حال میکردمو صدای آخ جون آخ جونم بلند شده بود تاپمو در آورد و شروع کرد به خوردن سینه هام و لیسیدن شکمم لخت بود فقط یه شورت مایو پاش بود کیرشو از تو شرت به خوبی میدیدم کلفت و بزرگ واسه کیرش لحظه شماری میکردم پاهامو باز کرده بود و به کسم و سوراخش نگاه میکرد و میگفت جونم سارینا چقد قشنگه سرشو آورد بین پام فکر کنم با این کارش میخواست ببینه کسم بوی بد میده و تمیزه یا نه من که میدونستم مردا رو این چیزا حساسن کلی صافو صوف کرده و معطرش کرده بودم و از بوی خوب کسم مست شده بود و زبونشو میکشید رو کسم و همینطور بالا و پایین میکرد و رو چوچولم میچرخوند زبونشو داشتم کیف میکردم و میگفتم محسن جون خیلی حال میده عزیزم و با این کلمات من بیشتر حشری میشد و تند تر کسمو میخورد هراز گاهی هم زبونشو میکرد تو سوراخ کسم و میکشید بیرون منم سرشو محکم با پاهام میکشیدم طرف کسم صدام بلند شده بود از وسط پام بلند شد فهمیدم که نوبت منه کیرشو که حسابی شق شده بود و شرتشو داشت پاره میکرد به زور از تو شرتش در آوردم و شروع به ساک زدن کردم حسابی واسش ساک زدم اونم مدام میگفت واااااااااااااااااای آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ جون سارینا چه حالی میده و سرمو ثابت نگه داشت تو دهنم تلمبه میزد گاهی هم کیرش میخورد به ته گلوم و به سرفه میافتادم کیر کلفت و بزرگی داشت بعد کلی ساک زدن منو دوباره رو تخت خوابوند و پاهامو از هم باز کردو کیرشو گذاشت سر سوراخ کسم و یه فشار محکم داد کیرش تا ته رفت تو کسم و گفتم آآآآآآآآآآآخ محسن جون آروم تر کیرش تو کسم جا شد و پاهامو با دو دستش داده بود بالا و تلمبه میزد منم کلی حال میکردم و میگفتم محسن جون بکن خیلی کیف داره بکن تندتند بکن کیرت خیلی حال میده به کسم. اونم با سرعت بیشتری تلمبه میزد بعد بلند شد و خودش خوابید رو تخت و گفت خوب سارینا جون بیا بشین رو کیرم و کمی کیر سواری کن ببین بهت حال میده منم نشستم و تا ته کیرش رفت تو کسم و خودمو بالا پایین میکردمو آخ آآآآآخ میکردم بعد از چند دقیقه بلند شدم و برعکس نشستم رو کیرش اونم از پشت سینه هامو گرفته بودو آآآآآآآآآآآآآآآآخ وااااااااااااوووووف میکرد بعد هم بلند شد منو وایسوند و یه پامو گذاشت لبه تخت و سرپا کیرشو کرد تو و محکم تلمبه میزد بعد چند دقیقه گفت سارینا جون از کون هم منو مهمون میکنی گفتم آره بشرطی که زیاد دردم نگیره منو سگی خوابوند رو تخت و کمی با انگشت سوراخ کونمو بازی داد و انگشتشو کرد تو کونم و بازی داد کمی بعد هم چون چیزی نداشتم کمی روغن زیتون مالید به کیرش و سوراخ کون من و سر کیرشو کرد تو کونم اولش خیلی میسوخت و درد داشت بعد دردش کمتر شد ولی باز اذیت میشدم و کمی بیشتر فشار داد و کیرش که حسابی چرب شده بود سر خود و رفت تو کونم درد داشتم نمیذاشتم راحت تلمبه بزنه کمی بعد دردش کمتر شد و یواش یواش تلمبه میزد کمی منو از کون کرد و کلی حال داد بهش و همش میگفت سارینا چه تنگو گرمه بعد کیرشو در آورد و دید که تمیز همون جوری کرد تو کسم و محکم تلمبه زد خیلی حال میداد کم کم داشتم ارضا میشدم جیغ میکشیدم و میگفتم محسن بکن تند تند بکن جر بده که ارضا شدم همین طور از پشت روم خوابید کمی که آروم شدم گفت سارینا ازم ناراحت نشو من موقع ارضا کمی وحشی میشم و ممکنه حرفای بد بهت بزنم از دستم ناراحت نشو عزیزم گفتم راحت باش محسن جان و دوباره منو سگی خوابوند و از پشت کرد تو کسم و محکم به کونم ضربه میزدو میگفت سارینا جونم میخوام پارت کنم امروز و تند تند تلمبه میزد کمی کسم میسوخت و میگفتم آآآآآآآآآآخ محسن سوختم کسم درد گرفت آروم تر و اون تندتر میکرد انگشت بزرگشو هم کرد تو کنم و میگفت دوطرفه جرت میدم سارینا احساس میکردم از کنترل خارج شده و وحشیانه تلمبه میزد اینجوریشو دیگه ندیده بودم کسم کمی درد میکرد و میگفتم محسن آروم تر و اون همین طور محکم میکرد و به باسنم هم ضربه میزد و گاهی هم فحش میداد باسنم قرمز شده بودن از شدت ضربه هایی که میزد یهو شدتش تند تر شد و برگشتم دیدم صورتش هم خیس غرق شده و داد بلندی کشید و سریع کیرشو کشید بیرون و رو کمرم ارضا شد و بعد هم کلی منو بوسید و عذرخواهی کرد که اگه حرفی زده ناراحت شدم به دل نگیرمو از این حرفا با هم رفتیم دوش گرفتیم و بعد هم من میزو آماده کردم و غذا رو گرم کردم و با هم سر یه میز نشستیم بعد از طلاق با مردی سر یه میز دوتایی اونم تو خونه من غذا نخورده بودم واقعا خوب بود بعد از غذا محسن پیشنهاد داد که جزومو بیارم و کمی باهام کار کنه من رو پاش نشسته بودم اونم مسائلو توضیح میداد که دستشو گذاشت وسط پام و متوجه شد که زیر دامن شورت نپوشیدم رو به من کرد و خندید و گقت ای ناقلا اونم کیرشو در آورد همون جور که نشسته بودم تو کسم کرد و بحثو ادامه داد و بعد کمی منو به طرف میز حل داد حالت سگی و شروع به کردن کرد و گفت هی میخوام بهت درس یاد بدم ولی تو که نمیزاری و دوباره ما همونجا سکس کردیم و بعدش چون خیلی خسته بودیم تا عصر تو بغل هم خوابیدیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ببر وحشی


من کیوان هستم. این داستان دوم من هست.
بیشتر از ۲ سال از اقامت من در این کشور میگذشت. کار خوبی‌ داشتم با درامد بالا. دوستها و همکاران زیادی داشتم. با یکی‌ از همکارام بیشتر نزدیک بودم. اون با خانومش با هم یکجا کار میکردن. ما کارمون بیشتر تو ۲ شهر بود. بیشتره وقتها من یا دوستم می‌رفتیم یه شهر دیگه و ۳-۴ روزی اونجا میموندیم. یکبار که همکارم رفته بود شهر دیگه خانومش وظیفه داشت کارهای اونو انجام بده. یه سری کار بود که می‌بایست من برنامشو تو کامپیوتر نشونش میدادم تا بتونه اونارو انجام بده، شوهرش هم از شهر دیگه پیگیر این بود که من زودتر برنامه کاری رو برای خانومش توضیح بدم. در طول روز چند بار بهم زنگ زد ولی‌ چون من دست تنها بودم کارم زیاد بود و تا نزدیکی شب نتونستم ببینمش.
قرار شد من بیام خونشون و توضیحات رو تو کامپیوتر بدم و برم. وقتی‌ رسیدم زنگ زدمو گفتم من پایین آپارتمانتون تو ماشین منتظرتم. اونم گفت صبر کن من الان میام پایین.
بعد از چند دقیقه دیدم اومد پایین. تا امروز با لباس خونگی ندیده بودمش قیافهٔ با مزه‌ای پیدا کرده بود. چون تو محل کار خیلی‌ جدی بود اینجا با لباس خونگی جور دیگه‌ای شده بود.
از ماشین اومدم پایین دست دادمو گفتم من بالا نمیام بشینیم تو ماشین همینجا با نوت بوکم توضیح میدم. آخه کار ۱۰-۱۵ دقیقه بیشتر نبود. اونم گفت باشه و اومد نشست تو ماشین.
کامپیوتر رو روشن کردم و شروع کردم به توضیح. یه چند دقیقه بیشتر طول نکشید که شارژ کامپیوترم تموم شد. خانم دوستم یا همون اِلنا بهم گفت بریم بالا بقیشو اونجا توضیح بدین.
رفتیم بالا و نشستیم داخل آشپز خونه کامپیوتر رو روی میز ناهار خوری گذاشتم و دوتا صندلی‌ کنار هم گذاشتم و ادامه بحث رو شروع کردیم. نمیدونم یه احساس خوبی‌ داشتم خیلی‌ دوست داشتم به چشاش نگاه کنم و بشینیم درد و دل‌ کنیم. چون قبلا هم باهم چند باری تنها نشست بودیم تو کافه شاپ و درد دل‌ کرده بودیم. این موضوع رو هم هیچ وقت به شوهرش نگفته بودیم. نه این که اون بگه به شوهرم نگو کلا هردومون میدونستیم که نباید شوهرش بفهمه.
من کارمو تموم کردم و از خونشون اومدم بیرون. تو راه همش داشتم بهش فکر می‌کردم. خیلی‌ دوست داشتم که بغلش کنم. نه بخاطر سکس بلکه دوستش داشتم.
خونه که رسیدم هنوز این حس منو اذیت میکرد. بعد که لباسمو در آوردم رفتم توالت، گوشی دستم بود گفتم یه اس‌ام‌اس میزنم و میگم که چه حسی نسبت بهت داشتم. میدونستم که مشکلی‌ پیش نمیاد. شروع کردم نوشتم. که یهو برام اس‌ام‌اس اومد. اِلنا بود که اس‌ام‌اس داده بود. صدای قلبم رو بوضوح میشنیدم.
اس‌ام‌اس زده بود که خیلی‌ دوست داشتم بغلت کنم. حتا وقتی‌ که میخواستی از خونه بری می‌خواستم اینکارو بکنم ولی‌ تو به من اهمیت ندادی. تو توالت از خوشحالی‌ یه Yes بلند گفتم که همسایه بالایی شنید.
اس‌ام‌اس زدم. عزیزم منم همین احساس رو داشتم و به آغوش تو نیاز داشتم ولی‌ نتونستم بگم.
جواب داد، کاشکی‌ اینجا میموندی تا در آغوشت بگیرم.
گفتم بیام؟ گفت اگه میخواستی نمیرفتی!
چندتا اس‌ام‌اس عاشقانه زدم. ولی‌ نمیدونم چرا با این که می‌خواست قبول نکرد. گفت باشه واسه فردا شب. منم قبول کردم، و قرار واسه فردا شب شد.
ساعت ۹ بود که اس‌ام‌اس زدم دارم میام. ماشین رو یه کوچه پایین‌تر پارک کردم و رفتم خونشون. پشت در بودم صدای قلبم داشت بلندتر و بلندتر میشد. در که باز شد دیدم اِلنا یه لباس زیبا پوشیده و یه آرایش خیلی‌ کمی‌ کرده. رفتم داخل، دست دادم ولی‌ بازم شرم نگذاشت همونجا بغلش کنم.
رفتیم داخل نشستم رو مبل هردومون سکوت کرده بودیم. اونم صحبت نمیکرد داشتیم دنبال یه چیزی برای شروع میگشتیم.
شجاعت بخرج دادم گفتم من آمدم واسه انجام اون اس‌ام‌اس‌هایی‌ که بهم زدی. یه خنده کرد گفت پس چرا شروع نمیکنی‌. بلند شدم رفتم پیشش و بدون مقدمه بغلش کردم. کاملا تو بغلم جا گرفته بود. سینه هاش به بدنم چسبیده بود و من فشارش میدادم به خودم خیلی‌ آهسته گردنشو بوسیدم و بوسه دوم رو از زیر گوشش کردم. با بوس دوم اونم شروع به ابراز احساسات کرد و داشت منو به خودش فشار میداد. یه دستمو بردم پایین و باسنشو فشار دادم به سمت خودم با این کار کاملا کیرمو روی کُسش احساس کرد. بعد چند ثانیه دیگه نیازی به فشار دادن من نبود چون خودش کسشو به کیرم میمالید. ولی‌ هنوز لبمون به هم گره نخورده بود چون هیچ کدوممون نمیخواستیم تو چشم هم نگاه کنیم. نمیدونم چی‌ کار کردم که اِلنا از کنترلم خارج شد دیگه داشت منو چنگ میزد. واقعا داشت وحشی بازی‌ در میاورد. یه گاز خیلی‌ محکم از گردنم گرفت که جاش همون لحظه کبود شد. دم گوشش آهسته گفتم وحشی یکم آهسته تر. ولی‌ هیچ تاًثیری نداشت.
از زیر کونش گرفتم و بلندش کردم، اونم پاهاشو قلاب کرد دور کمرم و رفتم سمت اتاق خواب. برق رو روشن نکردم. خم شدم و رو تخت گذاشتمش و شروع کردم به لب گرفتن. داشت لبمو گاز میگرفت. نامرد چنان گاز گرفت که لبم خونی شد. همش میخندید. لباسشو از تنش در آوردم. سینه‌ی‌ کوچکی داشت خودش سوتینشو از پشت باز کرد سینه هاشو تو دستم گرفتم، کوچیک بود ولی‌ خوش فرم. با دستش سرمو فشار داد به سمت سینه هاش. زبونمو می‌چرخوندم دور نوک سینه هاش. سینه هاش تحریک شده بود و نوک سینه هاش خودشونو جم کرده بودند. چشاشو بسته بود و حال میکرد. کیرم داشت فشار میاورد به شلوارم. شورتم خیس شده بود. اِلنا هم کمی‌ از من نداشت. شلوارشو در آوردم. و بعدش تیشرت خودمو هم کشیدم. تا پشم سینمو دید یه دستی‌ کشید و برگشت رو من سوار شد. وحشی بازی‌هاشو داشت با یه خنده‌ها‌ی تحریک آمیز ادامه میداد. گردنمو میبوسید منم که یبار ازش زهر چشم گرفته بودم با دستم سرشو کنترل می‌کردم. اومد پاینترو نوک سینمو با زبونش تحریک میکرد. من هنوز شلوارم پام بود. شلوارمو باز کرد و با کمک من از پام در آورد. دستشو انداخت تو شورتم کیرمو گرفت. واقعا مثل وحشیها بود برعکسه شخصیتش. همین وحشی بازیش سببی شده بود که من بیشتر تحریک بشم. رفت پایین و کیرمو از تو شورتم کشید بیرون و خوردنو شروع کرد خوب میخورد ولی‌ من تحملشو نداشتم. چون هر لحظه ممکن بود که آبم بیاد. بهش گفتم بسه نخور، بیا روم. کیرمو رها کرد کنارم خوابید رفتم روش. کاندوم نداشتم مردد بودم. گفت بکن تو مشکلی‌ نیست. من تازه پریودم تموم شده. چیزی نمی‌شه. کیرمو گذاشتم جلو کسشو با کمترین فشار رفت داخل. کُسش خیسه خیس بود. خیلی‌ سرو صدا میکرد انگار داشتم میکشتمش. سینه‌شو گرفته بودم تو دستم اونم تو موهام چنگ میزد. نزدیک آمدنم شده بود، دوتا دستمو بردم از زیر کتفشو گرفته بودم و به سمت پایین فشار میدادم و از پایین هم با فشار تلمبه میزدم. سینم به سینه هاش چسبیده بودند ولی‌ وزنمو رو روی دوتا آرنجم انداخته بودم. ضربه‌های آخر رو داشتم میزدم اونم اینو حس کرده بود و از سرو صداش معلوم بود که اونم می‌خواد تموم کنه یکی‌ از آخرین ضربه‌ها بود که بدنشو شل کرد و دیگه زیاد تقلا نمیکرد منم ضربات آخر و زدم و کیرم با هر بار جلو و عقب شَلَپ شَلَپ میکرد. هنگام اومدن آبم ۳-۴ بار ضربات محکم زدم و شونه هاشو فشار میدادم به سمت پایین. تا اینکه تمام آبم اومد. اونم تموم کرده بود منم همین طور. اِلنا اصلا تحرک نداشت. احساس کردم از حال رفته. کیرمو از تو کُسش در آوردم، کیرو پشمام خیسه خیس بود. آهسته کنارش دراز کشیدم انگار تمام نخاع بدنم رو مثل یه نخ کشیده بودن بیرون. مخصوصا پاهام. کیرم هم خسته از کردن خیس خیس افتاده بود رو قسمت پایین شکمم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رئیس بانک بدبختم کرد

سلام دوستان اینی که مینویسم یکی از اتفاقات زندگی نکبت باره منه که گفتم شاید با نوشتنش یک مقدار از عذاب وجدانم کمتر بشه

اسم من لاله است 33 سال عمر دارم و قدی حدود 170 و .وزنی حدود 75 کیلو البته این مشخصاتمو میگم جون دیدم همه داستانها اینارو نوشتن منم گفتم
منو شوهرم محمود در یکی از شهرستانهای شمالی ساکن هستیم و شوهرم کارمند یک شرکت خصوصی هستش ومااز زندگی مون راضی وخشنود بودیم ونیز هردونفرمان از افراد گرم مزاجیم و سکس باعث پر رنگی زندگی ما شده بود.از خودم بگم که منم زنی بگفته شوهرم خوشتیپ و صورتی گرد وسینه هام 85 وبا رونهای پر واز همه مهمتر که باعث بدبخت شدنم شده کون بسیار بزرگم بود که هر جا میرفتم همه میخ کونم میشدم {چون کسی منو العان نمیشناسه حرف دلمو میزنم}ومنم بدم که hنمیومد خیلی هم حال میکردم و بیشتر قرش میدادم .منو محمود هر هفته 3 بار حتی بیشتر سکس میکردیم و محمود میگفت که اگه دو روز تورو نکنم میمیرم ومنم از او مست تر .این بود خلاصه ای از وضعیتم

یک روز محمود ساعت 5 که از سر کارش امد خونه گفت که بالاخره باوامش موافقت کردن چون ما یک سالی بود که منتظر وام شرکت بودیم وکلی خوشحال شدیم جون قرار بود ماشینمونو عوض کنیم ومثل ماشین خواهرم 206 تیپ 6 بخریم خلاصه کلی اونشب خوشحال بودیم ویک سکس توپ هم به این افتخار کردیم وبه علت اینکه محمود مرخصی نداشت وخودش نمیتونست بره بانک قرار شد فرداش من برگه معرفینامه رو ببرم بانک تا کارهای اولیه اش رو انجام بدن و باقی کاراشو محمود خودش دنبال کنه






صبح که از خواب پا شدم محمود رفته بود . یک صبحونه کوتاهی خوردم ویک ارایش توپ وغلیظ کردم و داشتم میرفتم که محمود زنگ زد وگفت خواستم که خواب نیفتی وگفتم که نه بابا لباسم پوشیدم دارم میرم .خداحافظی کردم وخوشحال از خانه بیرون رفتم که کاش همون دم در خونه تصادفی میکردم وهیچ وقت به اون بانک لعنتی قدم نمیگذاشتم خلاصه رسیدیم بانک واول رفتم جلو یکی از کارمندان بانک گفتم که معرفی وام از فلان شرکت دارم راهنایی کرد گفت برو خدمت اقای رییس گوشه ساختمان یک میز چوبی بزرگ گذاشته بود رفتم جلو سلام کردم ومعرفینامه رو دادم دستش همین طور که نامه رو میدادم یک نگاه خریدارانه به هیکلم انداخت و گفت که خواهش میکنم خواهش میکنم بفرمایید روی یکی از صندلی ها نشستم گفت خوب بفرمایید گفتم که شوهرم فرصت نداشت این شد که من رسیدم خدممتون گفت خیلی خوب کار کردی ولی باید یه چیزی عرض کنم که العان بودجه برای پرداخت شرکت های خصوصی نداریم وباید صبر کنید ناراحت شدم وگفتم که باشه حالا شوهرم باز میاد خدمتون همین طور که صحبت میکرد گاهی یک لبخند میزد ومعلوم بود از اون مرد های حیز پدر سوخته هوس بازه هرزه است وگفت البته حالا شما شمارتونو بدین تا ببینم چی میشه اگه درست شد خبرشو بهت میدم گفتم باشه شماره خونه رو دادم گفت شماره همراهتونم بدین شماره محمودرو دادم بهش گفت مال خودتونه که گفتم نه شماره شوهرمه گفت که نشد دیگه مگه شما این وام رو نمیخواهید گفتم چی میگه این مرتیکه گفتم من شماره ندارم گفت که ایراد نداره شما عصر هر وقت دوست داشتی به این شماره که روی کاغذ نوشته بود زنگ بزن تا در مورد وامتون صحبت کنیم گفتم باشه و از بانک اومدم بیرون /ساعت حدود 10 بود داخل خیابون داشتم به حرفهای رییس بانک فکر میکردم که یک مرد تا جه اندازه میتونه نامرد وپست باشه خلاصه دل رو زدم به دریا وبرای حس کنجکاوی هم که شد از یک تلفن عمومی زنگ زدم به همراه اون اقا هنوز گفتم الو گفت جونم منتظرت بودم کجایی شما من که حول شده بودم گفتم که همین نزدیک خیابون فلان هستم گفت همون جا باش العان اومدم 3تا4 دقیقه محو حرفهاش بودم وهمچنان گوشی دستم بود سرم پایین که دیدم اقای رییس بانک ما ماشین 405 نقرهای اش اومد کنارم وبوق زد وصدا زد خانم فلانی رفتم جلو سلام دادم گفت بفرما بشین عزیز .از اینکه بامن راحت حرف میزد حالم داشت بد میشد گفتم کار دارین با من گفت که اره باید بریم باهم بانک فلان جا موافقت وامتونو بگیریم همین طور میخندید وراه افتاد یک اهنگ مضخرف غربی هم روشن کرده بود که گاهی سرش رو هم با اهنگ تکون میداد وبا خودش همخونی میکرد و گفت که ببخشید اسم خودتون چی بود گفتم لاله گفت به به به به مثل خودته اسمت من که یه لبخند کوچولو زدم گفت اینه حالا حالا چیه اخمهاتو باز نمیکنی کشتی هات قرق شده.گذشت تا اینکه در یک خونه ویلایی بزرگ توقف کرد وگفت لاله خانوم بفرمایید .ساعت حدود 12 بود باور کنید به جان مادرم که اندازه دنیا دوستش دارم ماتم زده بود و اعمالم در کنترلم نبود واصلا نمیفهمیدم دارم چکار میکنم .رفتیم داخل و گفت بفرمایید بالا رفتیم داخل خونه . واقعا شیک بود وبزرگ گفت بشین راحت باش عزیز یک لحظه چشمامو باز کردم دیدم با یک مرد داخل یک خونه خالی نشستم وبفکر محمود افتادم و از کارم مثل سگ پشیمون شدم اومدم دم در که کفش هامو بپوشم اقای رییس بانک اومد ودستمو گرفت گفت چیه لاله جون داد زدم ولم کن کار دارم گفت یواش داد نزن کجا چکار داری من که داشتم سکته میکردم گفتم ول کن میخوام برم کم کم صدام بلندتر شد که با یک قدرت زیاد کشید منو به داخل سالن وپرت شدم داخل ودستشو برد بالا وگفت مگه نمیگم ساکت همسایه ها متوجه نشن وگفت که چیه اگه نمیخواستی از همون اول نباید جواب میدادی گفتم کی من جواب دادم گفت تو نبودی که زنگ زدی که بیام اونجایی که ایستاده بودی من که دیگه خودمو اسیر میدیدم گفتم چی میخوای اومد جلو ولبشو گذاشت رو لبم وگفت وامتون برای 48 ساعت اینده تو حسابتونه قول میدم بابا من رییس اون بانکم . دستش رو سینه هام بود و داشت میمالید و با اون دستش کیر خودشو میمالید بزور بلندم کرد ولباسم رو در اورد و تا چشمش به کونم افتاد انگار یک چیز عجیب دیده بلند گفت این چیه بابا تواینو از کجا اوردی انگار دوتا توپ فوتبال بستی به پشتت ووحشیانه داشت میمالید کونمو من که دیدم دیگه چاره ای ندارم گفتم که حالا حتما وام رو درست میکنی گفت حتما قول میدم همانطور با ولع کونمو میمالید وکم کم دراز شدم خودشو انداخت بالا واز عقب میزد داخل کسم واز اونجا که از این حالت سکس من بیشترین لذت رو میبردم ومحمود هم همیشه برام همین کارو میکرد شهوت بر من غلبه کرد وکونمو فشار دادم به کیر اقا اونم دید که دید دارم لذت میبرم بر گردوند واز جلو میزد وسینه هامو میخورد ومیمالید یک ده دقیقه همینطور مشغول بودیم که ابش اومد ونامرد ریخت داخل کسم و منم بیحال افتادم بلند شد و یک شربت البالو درست کرد وخوردیم و لباسمونوپوشیدیم و با عجله از منزل خارج شدیم وبه طرف بانک حرکت کردیم منو دور میدون پیاده کرد وگفت فردا شوهرت رو با ضامن بفرست بیان وشماره خودمو گرفت وخلاصه گذشت وشوهرم وام رو بدون درد سر گرفت بعداز یک مدت کوتاهی متوجه حامله شدنم شدم و چند ماه دیگه بچه ام دنیا میاد و نمیدونم مال کدوم یکیشون هست شوهر بدبختمم اینقدر تحویلم میگیره ومیگه میخوام بجه ام خوشکل بشه
این بود یکی از خاطرات تاریک من در این روزگار سیاه نامرد.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس در قطار
.سلام دوستان
اسم من مهیاره و 19 سالمه تابحال داستان ننوشتم ولی اگه یه روز نوشتن حتما براتون میزارم،اما جدیدا یه داستان خوندم که نظیر نداره دوست دارم براتون بزارم تا از دست این داستانای تخمی که هر کی از جاش بلند میشه نویسنده میشه مینویسه خلاصتون کنم اگه خوشتون اومد بگین داستانای دیگمو دراختیارتون بزارم.
امیدوارم خوشتون بیاد،راستی فحش یادتون نره........
البته به من نه هاااااا اگه خوشتون نیومد به نویسندش فحش بدین
اینم از داستان:

"""معمولا وقتي مجبور مي شم با قطار سفر کنم ترجيح ميدم يه کوپه کامل رو بگيرم که شب کاملا راحت باشم ( من عادت دارم شبا حداکثر! يک شورت پام با شه و بس)
بگذريم
داشتم ميرفتم مشهد، ساعت 11 شب بود خوابم نميومد. 4ساعتي بود که راه افتاده بوديم. پاشدم برم رستوران شايدقهوه اي چيزي سرو کنند.سالن خودمو که تموم کرد و وارد سالن بعدي شدم ديدمش، سرشب هم يکي دو بار ديده بودمش. ميله کنار پنجره راهرو روگرفته بود و زل زده بود تو تاريکي. يک چادر عربي تمام هيکل بلندش رو پوشونده بود اما نه جوري که قلمبه هاي باسن خوش فرمش رو نشه ديد.
دفعه قبل که از کنارش رد شدم اصالا به خودش زحمت نداد که راه رو برام باز کنه، اما راهرو شلوغ تر از اون بود که بشه از اين موضوع بهره اي ببرم، اما اين دفعه هيچکس توراهرو نبود، همه پرده هاي کوپه ها هم کيپ کيپ بودند.بهش که نزديک تر شدم سفيدي پوست دستش نظرم رو جلب کرد وخالکوبيهاي ريزش. عطر تندي هم داشت که بد جوري روي من اثر ميگذاشت.
سرعتم رو کم کردم و خواستم از پشت سرش ردشم، هيچ تکوني نخورد، اما تصويرش تو شيشه کاملا معلوم بود که داره منو ميپاد و منتظره، منم نا اميدش نکردم،رومو به اون کردم و در حالي که کمي خودمو!!! به اون ميماليدم، اومدم که رد بشم، اما اون خودشو عقب کشيد!!
وايي ي ي !!!!! باورم نميشد.
بين باسن سفتش و در کوپه گيرافتادم، اما از خدام بود. شروع کردم خودمو بهش نزديک ترکردن، بهش چسبيدم، چه عطر عجيبي داشت. خواستن در همه حرکات و سکناتش موج ميزد.دستامو از زير بغلش بردم رو سينه هاش، باور نکردني بود.کاملا مطمئن بودم که سوتين نداره، باسنشو با تمام قوا به شلوارم ميماليد...... عالي بود، عالي..............
يک لحظه بخودم آمدم و متوجه موقعيت توي قطار شدم، هرلحظه ممکن بود يک مسافر يا يکي از مامورين قطار سر برسه،مچ دستشو گرفتم و کشيدم، اول ترسيد و مقامت کرد، بهش گفتم که من تنها هستم، بازم مکث کرد، شايد فارسي بلدنبود، يه دفعه ياد خاطرات جنگ افتادم، گفتم "اَنُ واحد"،آروم شد و راه افتاد، دستشو سفت گرفته بودم، شايدميترسيدم فرار کنه.
سريع در کوپمو باز کردم و تقريبا هلش دادم تو کوپه، هرچند، اون از من هم هول تر بود. رفتم تو و سريع درو پشت سرم قفل کردم. پرده ها رو با دقت چفت کردم. اون وايستاده بود روبروم و منو برانداز ميکرد. قبل از اينکه چراغ کوپه رو خاموش کنم يک برانداز کاملش کردم.قد نسبتاً بلندي داشت، سينه هاش زياد بزرگ نبود، کمرمتناسب و پوستي سفيد و شاداب، شايد 25 تا 30 سال داشت.چشماش از شب پشت پنجره سياه تر بود و موهاش از چشماش تيره تر، اما چشاش برق ميزد، حتي بعد خاموش کردن چراغ، باهمون نور مختصر لامپ توي راهرو، باز هم برق عجيبي داشت.با طمئنينه رفتم به سمتش، اونم به سمت من مايل شد اماحرکت نکرد.
دستامو گذاشتم رو کمرش، چادرش از جنسي شبيه ساتن بود، نازک و نرم و ليز. گرمي پوستش رو چنان حس ميکردم که انگار بين دست من و پوست اون، حتي همين چادرهم حايل نيست.شروع کردم دستمامو رو کمرش ماليدن، ناز و نوازش، چه حالي کرد.
با غمزه تمام چشاشو بست و خودشو تو بغل من انداخت.من صورتمو چسبوندم به صورتش، پوست به پوست، لُپّامو روپوست لُپْا و صورتش مي ماليدم. پوستش چنان صاف و کشاومده بود که انگار برا بدنش تنگه. اونم شروع به همکاري کرد و خودشو به من ميماليد.کم کم شروع کردم به بوسيدن، اولين جائي که بوسيدم شقيقه راستش بود. يک بوس خيلي ريز و کو چولو، در واقع لبم روروي پوست صورتش مي ماليدم. آروم آروم رفتم رو پيشونيش،تصميم داشتم هيچ کجاي اين پوست مرمري رو بي استفاده نگذارم. تمام پيشونيشو بوسيدم. کاملا خودشو در اختيار من گذاشته بود. معلوم بود راضيه.
بعد از پيشوني، ابرو هاشوو بعدشم پلک هر دو تا چشماشو بوسيدم. بعد هم رفتم سراغ گونه هاش، گونه هاي برجستشو، بعد سه چهار تا بوس، يک گازريز هم گرفتم.
يه ناله خفيف کرد، چيزي بين "آي" و يا"وِي" اما مخالفت نکرد. بعد هم رفتم رو لپاش.هر بار که در عبور از يک سمت صورتش به سمت ديگه از رودماغش رد مي شدم، حتما رو تيغه دماغش مکثي ميکردم و دوسه بوس يا يک مکيدن آروم، ميشد کليد عبورم به سمت ديگه.کم کم به لباش نزديک ميشدم. صورتش پرز نازک و کوتاهي داشت که منو بدتر داغ مي کرد. وقتي به لباش نزديک شدم،مقدار بيشتري از اونا رو، پشت لباش حس کردم. شايد مسخره باشه، اما من عاشق اين پرزام، مخصوصا وقتي نرم و کوتاه باشه مثل اين عرب واقعا وحشي و شهوتي. پرزائي که آدموياد هلو ميندازه.
جوووووووووووووووووووون دستامو آروم آروم از بغلاش بالا آورده بودم. حالا سرش تودستام بود. وقتي لب پائينم به لب بالاش نزديک شد، با حرصو ولع ميخواست لبم رو ببوسه يا بمکه، اما محکم گرفتمش ومانعش شدم. شروع کردم لب پائينيمو رو پشت لبش مالوندن،نرم و با حوصله. تمام پشت لبشو- يعني در واقع محل خالي سبيلاشو – لب مالي کرم. عالي بود. گرماي نفسش رو لبام احساس خشکيده گي ميگذاشت، اما من فوري با زبونم خيسش مکردم و ادامه مي دادم. کم کم همه لبشو دو يه سه دورزدم، حالا داشتم به گوشه لباش نزديک ميشدم.دستامو به لبها و دهنش نزديک کردم. شروع کردم با انگشت اشاره لب بالا و با انگشت شصت لب پائينشو مالوندن.انگشتامو لاي لباش فرو کردمو وقتي لبام به گوشه لباشنزديک مي شد، با انگشتام دهنشو باز کردم و لباشو از همدور کردم، طوري که محل اتصال دو تا لبش شد يک تيغه ازپائين به بالا. اول اون تيغه رو بوسيدم. بعد سرم روکشيدم عقب، اما اون که دستش تو موهام بود و پشت سرم،سريع منو بر گردوند سر جام. لبامو جمع کردم گذاشتم روهمون تيغه. کم کم فشارو زياد کردم. بعد آروم لبامو از همباز کردم تا گوشه لبش سر بخوره تو دهنم.
حالا شروع کردم مکيدن گوشه لباش. واقعا طعم عسل داشت. از اون گوشه لب واز مسير لب بالا به اين گوشه لبش اومدم. تمام مسير رو باملاحظه تمام بوسيدم و هم مکيدم اما آروم مثل هْف کشيدن نوک بستني قيفي ماشيني. و بعد لب پائينشو کاملا با وسواسو به همون طريق..........وقتي دوباره رفتم سمت لب بالا، هر دو مون اونقدر آتيشيبوديم که به کم تر از مکيدن قانع نباشيم. وقتي من شروعکردم به مکيدن لب بالاي اون، اون هم شروع کرد با خشونتتمام لب پائين من رو تو دهنش کشيدن، انگار ميخواستانتقام بگيره، اما من که راضي بودم. چه آتيشي بود اينعرب زيبا رو. گاهي زبونامون خودشونو قاطي ميکردن. حالايا برا خيس کردن لبها يا ماليدن و فشار آوردن به زبوناون يکي، در هر حال معرکه اي بود که نگو.اون دستشو برده بود رو باسناي من و هي منو به خودشميماليد. منم دستام رو کتفاش بود که بهتر بتونم بالاتنش رو به خودم فشار بدم. سينه هاي سفتش داشت زير اينفشار پرِس مي شد. کم کم با وجود لباساي من و اون نوک سفتشده سينه هاشو احساس مي کردم که هر لحظه برجسته تر ميشد و متناسب با اون صاحابشم هي حالي به حالي تر. چادرعربيشم با ماليدن بي محابا دستاي من از سرش افتاده بودرو شونه هاش.براي اينکه بتونم لبم رو از تو لباش در بيارم بايد کميآرومش مي کردم. براي اينکار دستمو از رو کتفاش ور داشتم.سينه هاش آزاد تر شد و مثل کفتري که زير پارچه قايمشکرده باشن تکون تکون مي خوردن.با بوسيدن صورت و لبه هايفکش خودمو به گوشش نزديک کردم. يکي از دستام رو هم قبلاز لبام به گوشش رسوندم و با انگشتام لاله گوشش روماليدم. وقتي لبام به زير گوشش نزديک ميشد، شروع کردم بادستم گوششو کشيدن، مثل وقتي که خانم معلما گوش منوميکشيدند، اما قصد من انتقام نبود. من باز مي خواستم بازير گوشش همون کاري رو بکنم که با گوشه لبش کردم، يعنيهمون قضيه تيغه و لب مالي و بوسيدن و مکيدن. صد البتهاينکارو کردم. بعد از اين که تيغه زير گوشش رومکيدم،يواش يواش لاله گوشش رو به داخل دهنم هدايت کردم. وقتيلاله گوشش کاملا اومد تو دهنم، يه لرز جالبي به اندام زنعرب افتاد، چقدر شيرين بود اين لرزه.شروع کردم همزمان که لاله رو مي مکيدم، گاهي هم با زبونماز تو دهن، روش ميماليدم يا اصلا بهش ضربه ميزدم، اونمکاملا خوشش ميومد.حالا ديگه يواش يواش چيزاي جديدتري ميخواستم.دستام سّر خورد سمت زير بغلاش و از رو چادر شروع کرم باکف دست بغل سينه هاش رو ماليدنو فقط ماليدن و نوازش، نهفشار. از بالا هم ديگه دست از سر گوشش برداشتم. اومدمزير گلوش. رو گردنش. عجب گردن همائي بود اين پريچهرهنيمه شبي.اول تمام پوست گلو و گردنش رو بوسيدم. تمام و کمال. گاهيکه سرش مانع کارم ميشد، دستمو ميبردم پشت سرش ، تو موهاشو موهاشو مي کشيدم سمت پائين، و اين باعث ميشد سرشو بالابگيره که مزاحم من نشه. بعد با حوصله همه اونها رو آرومآروم هف کشيدم. و آخر اينا شروع کردم تمام اون پوست مثلبرف رو ليس زدم که همه زير گلوش خيس خيس شد. آخر سر همشروع کردم با داغي نَفَسُم، تمام خيسيها رو خشک کردم.اين کارم جدّاً ديوونش کرد.لبام ديگه زير گلوش نبود. بالاي سينه هاش بود. رو تختيسينش. رو يک تيکه مرمر سفت و صاف و سفيد.با دستام چادرش رو از سرشونه هاش کنار زدم. هيچ اثري ازلباس يا حتي سوتين نبود. باورم نمي شد. وقتي با دستام ازکنارسينه هاش شروع به پائين کشيدن چادر کردم، خودش بهکمکم اومد. دس کرد يک گره رو باز کرد.دستاشو از توآستيناي چادر عربي کشيد تو، و وقتي دستاي لختشو از محلسر چادر بيرون آورد، چادرش مثل پارچه پرده برداري ازمجسمه ها ، سر خورد پائين، فقط کمي رو باسنش گير کرد کهاون هم با يک تکون مثل ماهي که به بدنش داد، حل شد.باورم نميشد. اصلا باور کردني نبود. براي اطمينان ازاونچه ميديدم، خودمو کشيدم عقب.اين مجسمه هوس، زير چادر عربي، هيچ چيز به تن نداشت.لخت لخت – صاف صاف – سفيد سفيد وووووووووووووووووووووخداي من. فقط يک ست شبيه به هم از زنجيرهاي طلا يا نقرهکه دور گردن، دور کمر و بالاي مچهاي پا داشت. و چند تائيخالکوبي سبز و ظريفواقعا مونده بودم که از کجاش شروع کنم.
سينه هائي باسايز بين 75 تا 80 - کمر (نه خيلي) باريک – نافي زيبا –باسن با عرضي در حدود عرض سينه – ووووووووو کُس – چه کُسي – با دقت تمام پيرايش شده بود. موهاي کوتاهي به شکل عدد 7 فارسي، از حدود دو سانت بالاي چوچوله( کليت) تااون جائيکه بايد لبه شورتش اونا رو قايم ميکرد، اما فعلاشورتي در کار نبود. لباي کُسش چنان به هم چسبيده بود کهيه لحظه فکر کردم باکره است. بالاي درز وسط کُس خوشگلشهم کليت نسبتا تحريک شدش برام عرض اندام مي کرد.سريع پيراهنمو کندم. کشيدمش تو بغلم. يه دستم پشتش و يکدست لاي پاهاش، رو در بهشت. خيلي سريع فهميدم که در بازباز است. اول شروع کردم به بوسيدن لباش. اونم به سرعتدست گذاشت از رو شلوار کيرمو ماليدن. وقتي ديد که نه،مالش لازم نداره، سريع شروع کردن باز کردن زيپ و دکمه وکمر بند و با يک حرکت شورت و شلوارم رو با هم انداخت کفکوپه و کيرمو گرفت گذاشت روي کٌسش، لاي پاهاش.من حالا دو تا انار لختشو تو دستام گرفته بودم، از بغل.سرم هم بالاي شکاف دو تا سينه هاش بود. شروع کردم فاصلهبين سينه هاش رو از بالا تا پائين بوسيدن. وقتي به وستاشرسيدم، از طرفين سينه هاشو به صورتم فشار دادم. چه صاف وچه سفت بودن. دستامو انداختم پشت کتفش تا بتونم سينههاشو روبروي صورتم ثابت نگه دارم. از وسط دو تا سينه اششروع کردم به بوسيدن. درز محل اتصال سينه به بدنش روکامل بوسيدم، از وسط دو تا سينه بعد زيرش و بعدم تانزديک زير بغلاش. اين کار رو با هر دو انارش کردم. بعدهمون مسير رو هف کشيدم و ليس زدم. بعد نوک زبونم رو سيخکردم گذاشتم تو همون مسير و در حاليکه تکون تکونشميدادم، تمام مسير هر دوسينه رو رفتم. اونم هي خودش روبه من ميماليد و حشري تر ميشد. حالا شروع کردم همزمانمکيدن و گاز گرفتن سينه هاش و ماليدنشون با دستام.انگشتام رو تا جائيکه آزاري بهش نرسونم تو سينه هاش فروميکردم. گاهي هم نوک سينه هاش رو با انگشتام ميگرفتم وهي مچرخوندمشون يا ميکشيدمشون بالا که راحت تر زير سينههاشو بخورم. چه طعمي داشت.حالا با انگشت اشاره و شصت هر دستم، گردي صورتي رنگسينه هاش رو گرفته بودم. هي فشار دادم و هي چرخوندم،جوري که حالا نوک سينه هاش عين سر مداد شمعي زده بودبيرون. نوکِ نوکِ هر دو تارو بوسيدم. رو دومي که بودم،بعد از بوس، شروع کردم با لبم نوکش رو فشردن. فشار بهسمت بدنش، جوري که کم کم نوکش کاملا توي سينش فرو رفت.کمي مکث کرد. آروم آروم لبامو شل کردم. نوکش اونقدر سفتبود که در اولين فرصت! خودشو هل داد تودهنم................ چقدر سفت و سيخ شده بود، منم شروع,کردم حسابي مکيدن نوک و حلقه دورش، شايد بد تر از نوزادگرسنه اي که سينه اي بي شير رو مي مکه. يه لحظه حس کردمداره اذيت ميشه، زود شلش کردم. کمي کيرم رو روي کسشماليدم و شروع, کردم به عقب هلش دادم، پاش که به لبه مبلتخت شده قطار رسيد، نشست و خودشو رو تخت ول کرد. من همشروع کردم از زير سينه هاش بوسيدم و پائين اومدم. بهنافش که رسيدم، يه لحظه کوتاه زبونمو اون تو فرو کردم.قلقلکي بود، زود ولش کردم رفتم پائين.کم کم به موهاي زِبر کُسش رسيدم. مي بوسيدم و جلوميرفتم.
پاهاشو از هم باز کردم و آوردم بالا، انداختم روشونه هام.کُسِ قشنگي داشت. ديدني بود نه تعريف کردني. کمي وراندازش کردم. بعد شروع کردم با دستام به ماليدنش.چند تا از قطره هاي شهد کُسش از لاي لباَ بيرون زده بود،معلوم بود خيسِ خيسِ. اولين ورود نوک انگشتم به لاي لباش، اين مطلب رو تاييد کرد. بعد از کمي انگشت مالي ونوازش، دو طرف اون (لپاي کشُش) رو به حالت نيشگون لايانگشتام گرفتم و شروع کردم غنچه اش رو واکردن..........چه صورتي خوش رنگي. خيسي اون تو 100 برابر شهوت انگيزترشکرده بود. عطر دل انگيز کُسش که به دماغم خورد، عطرعربيه عجيب و تيزي هم که به خودش زده بود تاثيرش روبيشتر ميکرد،ديگه از حال رفتم.لبامو جمع کرد گذاشتم وسطِ وسطِ کُسش،اووووووووووووووووم چه بوئي بود- چه عطري داشتوااااااااايتمام توي کُسش رو بوسيدم. ميليمتر به ميليمتر. پائين تابالا – بالا تا پائينبعد زبونمو در آوردم، تيز و سفت، گذاشتمش ته ته کُسش –نزديک کونش. حدود 1 سانت فرو کردم توکُسش. چند ثانيهايستادم. وقتي اون با تکوناش حاليم کرد که صبر نداره، باحرکت سرم به سمت بالا، نوک زبونمو توي تمام کُسش ماليدم.اين کار رو چند بار در هر دو جهت تکرار کردم. هر دفعه که نوک زبونم به کليتش که حالا مثل بچه پرچونه ها از لاي لباش سرک ميکشيد، ميزدم، با تمام وجود مي لرزيد.جووووووووووووووووووووووووووون بعد باز همين کار رو چند بار ديگه تکرار کردم با اينتفاوت که حالا زبونمو مثل زبون مار اون تو، تکون تکونميدادم. و اونم مثل مار بخودش ميپيچيد.وقتي بُسُم شد، به کليتش که رسيدم، شروع کردم اول با نوکزبونم دور کليتش به دايره کشيدن. اولش شعاع دايره زياد بود اما کم کم حلقه محاصره رو تنگ تر و تنگ تر مي کردم.وقتي اندازه دايره شد اندازه قطر کليت، با هر تماس بغليا نوک زبونم به اون، صاحابش – با تمام وجود رعشه پيدامي کرد. بدنشو سفت ميکرد . کش ميومد. باسنشو بالا ميداد.ناله ميکرد. و من غرق لذت مي شدم.ديگه حالا نوک زبونم کاملا رو نوک کليتش بود. حسابيماليدمش، بعد يواش يواش شروع کردم فرو بردنش تو دهنم. هيبيشتر و بيشتر. ديگه تمام کليت و بالاهاي کُسش تو دهنمبود. اونم ديگه تقريبا کنترلي رو خودش نداشت. دستاش توموهم بود و هي ميکشيدشون. سرم رو هم لاي روناش تقريباداشت له ميکرد.
وقتي با زبونم از تو دهن – در حين مکيدن – شروع, به ضربهزدن به کليتش کردم، خودش کله اش رو محکم به پشتي صندليفشار ميداد تا صداي جيغاش اون تو خفه بشه. با آخرينمکيدن ها و ضربه زدناي زبونم به کليتش، اونم ديگه به اوجلذتش رسيده بود. ديگه نميتونستم نفس بکشم. وقتي از مو کشيدناش متوجه تموم شدنش شدم، آروم آرومکليتش رو ول کردم. به سختي نفس مي کشيد. نفس نفس مي زد وبه عربي يه چيزائي مي گفت که من فقط "حبيبي" رو از اونکلمات ميفهميدم. پاهشو با دستام گرفتم. تقريبا همه عضلههاش گرفته بود. مجبور شدم با دستام پاهاشو از هم بازکنم. خودش توانش رو نداشت. توي مغز روناش لرز زيبائي روحس ميکردم که گاهي تکونشون ميداد.حالا کاملا آزاد بودم و تازه وقت کردم به اون چيزي کهداشت لاي پاهام از شق درد مي ترکيد فکر کنم. آروم درحاليکه که کيرم رو تو دستم گرفته بودم، بلند شدم. وقتيمتوجه کيرم شد، دهنش رو باز کرد و با اشاره به من فهموندکه بزارم تو دهنش، اما من اصلا حوصه اين کار رو نداشتم.کيرم فقط کُس ميخواست، فقط کُس اومدم سمت بالا. کيرم رو گذاشتم لاي کُسش. و با دستم توي کُسش از پائين به بالا کشيدمش. اون اول فقط ميلرزيد، اماکم کم هوسي شد. منم که وضع رو مناسب ديدم، سر کيرم روهل دادم تو کُس داغش. اونم با ولع به سمت من اومد. اما من مکث کردم. سعي ميکرد هر طور شده کُسش رو بکشه روکيرم، اما من منتظر بودم و جلوشو مي گرفتم.وقتي ديدم با حرص تمام داره دندوناشو به هم فشار ميده وناله ميکنه،شروع کردم اول، لباشومکيدم .
کامل کامل که بالبام دهنش رو بستم،بعد، بي هوا – يک هو و با تمام شدت وسرعت، کيرم رو به تهِ تهِ تهِ کُسش کوبيدم. چه ضربه اي.با تمام زورش سعي کرد جيغ بزنه، اما دهنش کاملا با دهنمبسته شده بود.همون تهِ تهِ کُسش صبر کردم. آروم تر که شد، دهنشو ولکردم که نفس نفس زدنشو ادامه بده. بعد شروع کردم کيرموبيرون کشيدن. قبل از اينکه کامل در بياد، فشار هر 10 تاناخناش رو توي تمام باسنم حس کردم به سرعت برِش گردوندماون تو. لبخند رضايت قشنگي گوشه لباش نقش بست. نقشه اشگرفته بود. حالا ديگه هر دو با هم کنترل پمپ کردن رو بهدست داشتيم. هر بار که حس مي کرد ميخوام درِش بيارم بافشار ناخناش کيرم رو بر مي گردوند تو کُسش. اين کار رواونقدر ادامه داديم که اون بازم اُرگاسم شد. اونقدرشهوتي شده بود که فکر کنم با هر هشت – نه بار کردن من ،حس ميکردم که باز داره عضله هاش مي گيره.بعد جابجا شديم و من نشستم لب تخت و اون پشت به من نشسترو کيرم. از پشت سر بغلش کردم و سينه هاشو ماليدم. زوداز اين حالت سير شد. بلند شد رفت زانو زد رو زمين وبالاتنه اش رو گذاشت رو تخت روبرو و با دستاش کپلاشو ازهم باز کرد. منم سريع بلند شدم و رفتم پشت سرش و از پشتکيرمو هل دادم تو درياي کُسش. هر بار که من جلو ميرفتماونم با حرص خودشو به من ميکوبيد که سر کيرم حتما به ته کُسش بخوره. کم کم منم داشتم تموم مي کردم. مونده بودم کجا اينکارو بکونم. به نظر نميرسيد اعتراضي به تموم کردن تو کُسش داشته باشه، اما، لمبر زدناي کپلاش وخيسیِ بي اندازه تو کُسش که کير من رو هم کاملاخيس کرده بود منو به يه فکرائي انداخت.اول براي امتحان شروع کردم انگشتمو تو سوراخ کونش فروکردم، ديدم بر گشت و لبخندي زد. وقتي از موضوع مطمئن شدم، اول دو تا انگشتم رو با هم تو کونش کردم که هم عادت کنه هم جا باز کنه که راحت تر باشم. وقتي شرايط رو کاملامهيا ديدم، کيرم رو از تو کُسش در آوردم و سرشو گذاشتمتو کونش. اولش به آهستگي تا ته فرستادم تو کونش ، آروم آروم و بعد کم کم سرعتشو زياد کردم. اونم بخوبي همکاري ميکرد. بعدش هم با سرعت خوبي به پمپ کردن ادامه داديم. وقتي ديگه به آخرين ثانيه ها نزديک مي شدم، خم شدم روپشتش، دست انداختم زير بدنش. سينه هاشو از جلو گرفتم واونم سر شو بر گردوند تا بتونم ببوسمش. هر چه به انفجار!نزديک تر مي شدم، سينه هاشو سفت تر مي کشيدم و لبا شو ميمکيدم. اونم متقابلا باسنشو سفت به کيرم فشار مي داد ولبامو گاز مي گرفت. آخرين بار که کيرم تا تهِ تهِ نوکونش فرو رفته بود، يه هو شد اونچه بايد ميشد. آبم با شدّت تمام جهيد تو کونشو اون هم خودشو سفت به من فشارداد و با اين کارش حاليم کرد که همش رو همون تو بريزم.در حاليکه هنوز سينه هاش تو دستام بود، کاملا روش افتاده بودم. کم کم شل مي شدم. رونام ميلرزيد. نفسم به سختي درميومد.شايد 10 دقيقه اي در همون حال بوديم. ديدمش که داره بلندميشه، فقط تونستم ببوسمش و بگم "خدا حافظ" اونم منو بوسيد و خدا حافظي کرد. خيلي سريع وراحت چادر رو کشيد روتنش. حتي نيازي به مرتب کردن موهاش هم نداشت. باز منوبوسيد و قفل کوپه رو باز کرد و بيرون رفت.نزديک مشهد با سروصداي مهماندار سالن، که پتوها روميخواست بيدار شدم.
مطمئن نبودم قضايا واقعي بوده يا توخواب.تا لباسامو پوشيدم و آماده شدم، قطار به ايستگاه رسيده بود و وقتي اومدم تو سالن تقريبا همه رفته بودند. طبيعتاتو سالن بعدي هم کسي نبود. با گيجي زدم بيرون. منگ منگبودم. تو سالن ايستگاه، جلو غرفه رزرو هتل، يک هو کسي از پشتزد رو شونم و قبل از اينکه من بر گردم، صداي ناز دار وزنانه اي شنيدم که خيلي واضح و خوش لهجه پرسيد "آقا شما هتل اترک رو بلديد؟" وقتي بر گشتم، ديدم خودشه با چند تازن عرب مسن. تا اومدم از گيجي در بيام و جوابشو بدم،ديدم از تو سالن بيرون رفته و داره سوار تاکسي ميشه،تاکسی که حالا مقصدش رو دقيق ميدونستم کجاست
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 103 از 112:  « پیشین  1  ...  102  103  104  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA