انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 112:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
متن خاطره: سلام اسم من حامده و 26سالمه و بجه تهرانم این 
ماجرایی ک میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به عید بارسال ک همراه با چند تا از دوستام رفته بودیم تو یکی از پارکها همین طوری که رو صندلی نشسته بودیم ی خانوم خوشگلو خوش هیکل نظرمو به خودش جلب کرد همین طوری که داشتم نگاش میکردم دیدم رفت کنار خیابون وایساد تا ی تاکسی بگیره منم سریع سوییچ ماشینو برداشتمو به دوستام گفتم الان برمیگردم سریع خودمو رسوندم کنارشو چندتا بوق زدم تا بیاد بالا اما سوار نمیشد خلاصه با هر بدبختی ک بود اومد بالا تو راه کم کم سر صحبتو باهاش باز کردم.موقعی ک داشت پیاده میشد کارت مغازمو بهش دادمو رفت.بعد از یه هفته تلفنم زنگ زدو گوشیو جواب دادم:
بله بفرمایید
سلام خوب هسین
متشکرم شما؟
منو نمیشناسید
نه بايد بشناسم?
اونروز دم پارک سوار ماشینتون شدم
اها ببخشید بجا نیوردم حالتون خوبه
 خلاصه اون روز یه ساعت باهم صحبت کردیمو بهم گفت ک اسمش سارا و۲۶ سالشه و یه بار ازدواج کره اما بعد شوهرش معتاد مشه و کارشون به طلاق میکشه(بچه ها ببخشید ک اینقدر براتون کامل توضیح میدم اخه میخوام کامل برید تو عمق ماجرا)

بعد از ۴ ماه رفاقت دیگه طاقت نداشتم که از اون اندام زیبا و کاملا شهوتی استفاده نکنم موبایلمو برداشتمو به سارا زنگ زدم گفتم میای پیششم حالم خوب نیست یکم دلم گرفته اونم که دید من اینجوری میگم خودشو بعد از ۱ساعت رسوند تو مغازه البته چون اولین بارش بود طول کشید تا بیاد .وقتی وارد مغازه شد برق از تو کونم زد بیرون وای سارا چه هلویی شده بود انگار میدونست میخوام باهاش سکس داشته باشم یه مانتوی جذب مشکی کوتاه جوری بود ک تا یه حدی کونش معلوم بود باشلوار چسبون ک وقتی راه میرفت لاپاش جوری بهم مالیده میشد ک ادم ابش میومد یه شال مشکیم سرش بود،اومد جلو دست دادو سلامو علیک کردیم بهش گفتم تو برو طبقه بالا بشین تامن یه چیزی بیارم بخوریم(مغازه ی من ی حالتی مثل دوبلکس داره یا به قول گفتنی دو سقفس)رفتم از سوپر مارکت دوتا نسکافه اماده گرفتم چون سر ظهرم بود تو مغازه کسی نبود منم کرکره رو کشیدم پایین و رفتم بالا تا اومدم پیش سارا برگشت بهم گفت چرا درو بستی معلوم بود سارا یه خوره ترسیده منم گفتم بالاخره هرچی باشه جیگرم اومده پیشم بايد يه کمم از کسبو کار بزنم تا بتونم به تو برسم ديگه.رفتم کنارش نشستمو خودمو چسبوندم بهش اول خودشو جمعو جور کرد ولی من کم نياوردمو خودم بيشتر ميمالوندم بهش که يهو گفت:چرا اينقدر ميچسبی به من
گفتم خوب سردمه ديگه[البته با حالت خنده گفتم] 
اين حرفو که زدم ديگه چيزی نگفت اما خودش خوب ميدونست قصد من چيه ولی خودشو به کوچه علی چپ ميزد.بعد ۱۰ ديقه صحبت کردن ديگه کاسه ی صبرم پر شدو همون جوری ک داشت باهام حرف ميزد انگشت سبابه م رو گذاشتم رو اون لبای نازشو گفتم هيييييسسس و زودی انگشتمو ورداشتمو لبامو گذاشتم رو لبای اون برام جالب بود که چرا هيچ مقاومتی نميکنه اما خب بالاخره اونم دل داره ديگه.مث يه وحشی داشتم لباشو ميخوردمو با دستامم داشتم اون رونای گوشتی شو ميمالوندم اونم دستشو حلقه کرده بود دور کمر من.تاچند ديقه که تو اين حال بوديم خودمو ازش جدا کردمو روسريشو دراوردم و شروع کردم به باز کردن دکمه های مانتوش وقتي از تنش در اوردم یه تی شرت تنش بود زدمش کنار وايييييي اب از دهنم راه افتاد چه سينه ای داشت هرکودوم اندازه ی هندونه،سفيد سفيد خواستم شلوارشو در بيارم که نذاشت ولی با چرب زبونی رازيش کردم اما فقط ميخواست خودشو لوس کنه،شلوارشو که دراوردم بيش تر از سينش منو مست کرد وای ی کس تپلو گوشتالو ک فقط ميخواستی قابش کنی بزاری رو طاقچه منم شروع کردم به کس ليسی انگار هر روز به کسش يه رولت خامه ای ميداد که اينقدر خوشمزه بود،سارا بلند شدو کل لباسامو دراوردو شروع کرد به ساک زدن خيلی حرفه ای ساک ميزد انگار ۶۰ سال جنده بوده ديگه کم کم داشت ابم ميومد که کیرمو از دهنش کشيدم بيرونو به حالت سگی خوابوندمش و گذاشتم لبه ی کسش فشار دادم تو شروع کردم به تلمبه زدن، ساراهم خيلی داشت حال ميکرد هی ميگفت بکن تا ته بکن اين کير حامد خودمه ميخام جرم بدی منم با شنيدن اين حرفا شهوتم بيشتر ميشد و محکم تر ميکردمش،بعد يه ربع گفتم سارا برگرد ميخوام از پشت بکنمت اونم که انگار منتظر اين حرف من از خدا خواسته قبول کرد،اولش ی کم با انگشتام با سوراخ کونش بازی کردم که دردش نگيره بهم گفت چيکار ميکنی دو ساعته با انگشتت داری بازی ميکنی زود باش بکن ديگه مردم گفتم اخه دفعه اول دردت ميگيره من که نميخوام زياد اذيت بشی سارا گفت:نه بابا شوهر اکثر موقع ها از پشت بامن حال ميکرد منم که ديگه دل تودلم نبود با يه تف رفتم تو کارش لامصب وقتي تلمبه ميزدم کونش عين چی تکون ميخورد تو همين موقع هم داشتم با اون سينه های نازش ورميرفتم که حس کردم داره ابم مياد کيرمو از تو کونش درآوردمو کردم تو دهنش بعد چند ثانيه ساک زدن ابم مثل یه پمپ اب ريخت تو دهنش اما سارای لعنتی هنوز ارضا نشده بود اما من ديگه حال کردن نداشتم که اخرش مجبور شدم واسه اينکه اون تو کف نمونه با انگشت ارضاش کنم بعد اينکه سارا هم ديگه ابش اومده بود هردو مون بيحال افتاديم،اما من هنوز باورم نمشيد که اين همون سارای سروسنگينه.منتظر نظرتون هستم اما اگه خوشتون نیومد فحش ندين حداقل درک کنين که نويسنده به خاطر منو شما وقت گذاشته و داستان نوشته.
     
  
مرد

 
من امیرم 18 سالمه و میخوام داستان سکسم با پرند رو براتون بنویسم . این داستان ماله 1/5 ماه پیشه....
پرند بچه یکی از دوستای پدرمه که ما باهاشون خیلی رفت امد داریم یعنی کلاٌ خانواده ما با چند تا خانواده دیگه (که یکیش خانواده پرند ایناست) دوره داریم و تقریباٌ هر 5شنبه جمعه باهمیم.....در مورد پرند هم باید بگم دختریه با قد متوسط وسفید وکون تقریباٌ بزرگ و سینه هایی متوسط و قیافه فوق العاده خوشگل و ناز و دو سال ازم بزرگ تره....
تا اینجا داستان تکراری بود و اکثر داستان ها از این کس شعرا داره اولش....از اینجا به بعد رو سعی کردم تکراری ننویسم......
تواین دوره هامون (مهمونی ها)معمولاٌ اخر شبا بچه ها با هم ورق بازی می کنیم...معمولاٌ هم پوکر بازی می کنیم ....اینو هم باید بگم که پرند خیلی تو کف من بود و همیشه زیر چشمی منو نیگا می کرد...دوستم فرید که اون هم یکی از بچه های دوره بود همش می گفت این پرنده از تو بدش نمیادا چرا مخشو نمیزنی ؟؟ من هم همش می گفتم من از پرند خوشم نمیاد ولی اگه تو میخای واست جورش کنم!!....ولی الکی میگفتم و مثلاٌ میخاستم واسه فرید کلاس بیام و در کل بدم نمی اومد با پرند بریزیم رو هم ولی چون خجالتی بودم نمی تونستم بش بگم....
بگذریم.....یکی از شبا که باغ فرید اینا دعوت بودیم اخر شب حوصلمون سر رفته بود از بس چرت و پرت گفتیم و خندیدیم ...پرند به فرید گفت ورق بیار پوکر بزنیم....فرید رفت ورق و ژتون رو اورد و بازی رو شروع کردیم...
اینو هم بگم که من و فرید همیشه پیش هم میشینیم و تقلب می کنیم و همیشه هم برنده بلند می شیم(البته پول رو پس میدیم) ولی این اواخر دیگه لو رفتیم و نمی زارن ما پیش هم بشینیم ...
خلاصه بازی رو شروع کردیم و پرند پیش من نشست (البته چیز جدیدی نبود قبلاٌ هم پیش من نشسته بود ولی ایندفعه ...)
اونشب انگار ابرو بادو مه و خورشید و فلک همدست شده بودن که من ببازم به شدت باختم و علی یکی از الف بچه های مهمانی که 4 سال از من کوچیکتر بود (دوم راهنمایی) و همیشه من و فرید با تقلب ژتون هاشو بالا میکشیدیم و کارش به گرو گزاشتن ساعت و کمربند میکشید با جمله ی<< باختی بد بخت >> سوزش موضعی حاصل از باختم رو دو برابر می کرد !!!
یک ساعتی گذشت و من حدوداٌ 30 تومن باخته بودم....هوا هم سرد بود...پرند رو پاش پتو گذاشته بود من هم یه پتو گزاشتم رو پام که بتونم با گزاشتن ورقا زیر پتو تقلب کنم....
فرید که اونم باخته بود دست به تقلبی ناشیانه زد و امیرحسین فهمید و بینشون جروبحث شد....پرند هم از این فرصت استفاده کرد و با گوشیش ور می رفت. فک کردم داره اس ام اس میده ولی یدفعه گوشیشو داد به من اروم گفت :یجور بخون کسی نفهمه....دیدم نوشته با من دوست میشی؟؟ من هم خودمو زدم به نفهمی نوشتم :مگه تا الان با هم قهر بودیم
خوند و یه نگاه معنی دار به من کرد و یجور که یعنی <<عجب خری هستی تو>> !!!
دوباره گوشیشو داد به من نوشته بود: منظورم اون جور دوستیه....منم هم چنان خودمو می زدم به نفهمی نوشتم :یعنی چی ؟؟ چه نوع دوستی؟؟.....خلاصه هی گوشیش بین ما رد و بدل میشد و واسه این که کسی نفهمه از زیره پتو گوشی رو میدادیم به هم یگه....20 دقیقه ای گذشت و دیگه حواسمون به بازی نبود....پرند گوشی رو از زیر پتو گذاشت رو پام ولی این دفعه گوشی رو گرفتم ولی دستش رو پام مونده بود!!!....کم کم دستشو اورد بالاتر تا رسید به کیرم و شروع کرد به مالوندن منم چون وسط بازی بود سعی کردم قیافمو عادی نشون بدم که کسی شک نکنه ولی مگه میشد....
5 دقیقه ای گذشت من تو اسمون بودم تو همون حالت فرید رو دیدم که داره کم کم مشکوک میشه...منم که همش بش میگفتم از پرند خوشم نمیاد و از این حرفا واسه همین نمی خواستم بفهمه.....پرند داشت دستشو میبرد تو شروالم ولی دستشو گرفتم نزاشتم ادامه بده چون دیگه داشتم کنترلم رو از دست می دادم....بعد گفتم بچه ها دیگه خسته شدیم بازی بسه....
پول هایی که باختم رو بهم پس دادن.....پرند اومد اروم یجور که کسی نفهمه گفت: اگه دوست نداشتی چرا همون اول کاری نکردی ؟؟ ...گفتم دوست که داشتم ولی فرید مشکوک شده بود.....
رفتیم بخوابیم ....دخترا تو اتاق خوابیدن و من و فرید و امیرحسین هم تو حال پیشه بابا اینا ....من که خیلی می خواستم همونشب کاره پرند رو یکسره کنم یه فکری به سرم زد ....دستشویی فرید اینا بزرگه چون حمام و دستشویی یجاست می خواستم بهش اس ام اس بدم بگم بره دستشویی درو قفل نکنه که من 5 دقیقه بعد برم ولی چون گوشیمو قبلاٌ ریستور کرده بودم شمارش از گوشیم پاک شده بود....خواستم گوشیه فرید رو به یه بهونه ای بگیرم که از توش شماره پرند رو در بیارم که خوده پرند اس ام اس داد :بالاخره نگفتی دوست میشیم ؟؟ ...بهش نقشه پلیدم رو گفتم اونم با روی باز قبول کرد !!!
بالاخره لحضه موعود فرا رسید من رفتم تو دست شویی ...لباس خواب تنش بود و از حالت عادیش خیلی سکسی تر شده بود....اومد جلو بغلم کرد تو حالت یستاده چند دقیقه ای لب گرفتیم من دستم از پشت رو کونش بود و کونش خیلی نرم بود واقعاٌ نرم بود....کم کم رفتم تو کاره سینش اونم خیلی خوب بود ولی کونش یه چیز دیگه بود ...می خواستم بخوابونمش ولی چون تو دستشویی بود نمیشد این کارو کرد....رفتیم تو وان حموم (البته بدون اب) شروال و شرتشو در اوردم چون کسش شیو بود!! رفتم تو کاره خوردنش که اه اه کرد ...بش گفتم اگه میخوای سر صدا کنی امشب بیخیال شیم چون اگه بفهمن با گه یکسان میشیم....خندید گفت باشه...5 دقیقه ای مشغول خوردن بودم بعد منو کشید بالا منم شرتمو در اوردم و بدون توجه به پرده گزاشتم تو کسش ولی خدا رو شکر هیچ خبری از پرده نبود!! چون تو وضعیت خوبی نبودیم (وان) سریع کارو تموم کردم و تشکیلات رو هم ریختم رو دستم ودستمو شستم....لباسا رو پوشیدیم و دوباره بغلم کرد و لب و تشکیلات و بعد رفت خوابید منم 2/3 دقیقه بعد رفتم خوابیدم (البته خوابم نبرد!!)
از اون موقه تا الان هم 1بار دیگه هم سکس داشتیم ولی بعد از اون هر دفعه زنگ میزنه میپیچونم!!!
     
  
مرد

 
سلام من سجادم و 26 سال دارم من یک پسر 178 قد 68 وزن موهای مشکی خرمایی و چشم های قهوه ای تیره دارم.من مغازه دار هستم چون جایی که زندگی می کنم هنوز پاساژ سازی و ساخت و ساز اوج نگرفته بخاطر کارام مجبور شدم یک خانه نبش خیابان بگیرم .یک روز گوشی موبایلم زنگ خورد و دختر خانمی با صدای ناز شروع به حرف کرد و ناز و عشوه و اینجا بود که فهمیدم کرم از درخت است باهاش ریختم بهم و بگذریم تا قرار ملاقاتی که داشتیم سر رسید من ادم راحتی هستم به محض ورودش با سلامی تحویل گرفتمش و شروع به حرفیدن کردیم .گفتم چون خانه محل کارم بود چند اطاق داشت و من برای رفع خستگی یکی از اطاق ها رو فرش کرده بودم. بهش گفتم ناهار هستید اونم قبول کرد و بعد از خوردن ناهار با هم گفتم من عادت دارم بعد ناهار کمی استراحت کنم و اونم با عشوه گفت که من برم گفتم نمی مونی پیشم خلاصه با کلی ناز خریدن اومد و اینجا بود که سپهر کوچولو از قضیه با خبر شد.وقتی دراز کشیدکنارم دستمو گذاشتم روی سرش و یک بوس از گونه اش کردم روشو برگردوند گفت بچه ارومی باش .منم گفتم وقتی کنارم هستی منم بخواهم دلم نمی زاره و یک بوس دیگه و بهش گفتم تا حالا سکس داشتی گفت اره یکبار گفتم دوست داری با هم سکس کنسم گفت ممکنه کسی بیاد چون محیط کاره پریدم جلدی در دفترو بستم و اومدم بالا قبل از ورود به اطاق استراحت رفتم دستشویی و اسپریرو زدم که بتونم یک سکس اساسی کنم.اومدم تو اطاق دیدم داره با گوشی بازی می کنه رفتم خوابیدم روش گفت دیوانه کسی می اید گفتم در رو بستم دیدم خیالش راتحت شدم شل شد.لبمو گذاشتم سر لبش و با تمام وجود خوردم بعد دستمم روی سینه هاش بازی می دادم مانتوشو باز کردم واییییییی جون دوتا سینه سفید سایز 75 جوننننن سرمو بردم و شروع کردم به خوردن و اروم رفتم تا رسیدم به نافش شلوارشو اومدم باز کنم ضد حال زد نامرد گفت نه گفتم کیر نزن به حالم گفت من خوشم نمی اد بخوریش.گفتم باشه بعد رفتم و دوباره لبمو گذاشتم سر لبش و تا می تونستم خوردم اروم کیرمو گرفتت جوننننننننننننننن منم سریع پریدم لباس رو در اوردم و با سک زیر پوش دراز کسیدم روش گفت دراز بکش گفتم بزار شلوارتو در بیارم گفت نه خودم نمی خواهم ببینی اش گفتم باشه .وقتی کیرمو گذاشتم لای پاش اهی کشید جونننننن که هنوز شق می کنم وقتی یادم می افتد.خلاصه کیر من سرش سفید است و چون با دستگاه ختنه شدم یکمی سر کیرم دورنگ است و لی هر کی خورده پسندیده شلوارشو در اورد گذاشتم یکمی لای پاهاش و دیدم خیس شد کیرم فهمیدم داره حال می کنه منم بیشتر مالیدم تا حال کنه چند دقیقه لای پاش و روی کسش کیرمو لیز دادم تا دیدم گفت بسه و فهمیدم ارضا شد اون گفتم من نشدم پس من چی گفت چیکار کنم گفتم پشت گفت نه درد داره گفتم قول می دم اروم و اذیت نکنم با کلی کس لیسی قبول کرد خلاصه کیر نیم شق ما داشت می خوابید.گفتم خوابوندمش به پشت و اروم گذشاتم در کونش دیدم جیغی زد فهمیدم که خیس نکردم (ناگفته نماند پایین کیرمو گرفتم چون نیم شق بود تا سرش شق بشه) کمی اب دهن زدم به کیر مبارک و گذاشتم دیدم رفت تو تا رفت گوزش در اومد منم حالا نکن و کی بکن جووووونننننن چه کسی بود .خلاصه تا اومدم ارضا بشم جرش دادم اونم با صداش بدتر حشریم می کرد اهههههههه سپهرررررررررر زود باششششششش وایییییییییی اییییییییییییییی منم بیشتر حشری می شدم تا لحظه موعود رسید گفتم دارم ارضا می شم گفت لای پام بریز برگشت و منم خوابیدم روش و لای پاش ابمو ریختم .وایییی جووون چند دقیقه تو بغل هم بودیم .بعدش یک لب اساسی دیگهههه و رفت.چند وقت بعدشم از شهر ما رفتند.ولی واقعا سکس خوبی واسم بوده.امیدوارم لذت برده باشید
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
اسم من حسامه و 19 سالمه،ميخوام يكي از خاطرات سكسي خودمو كه پارسال اوايل آذر اتفاق افتاد رو واستون بگم!
غروب يكي از روز هاي مهر ماه با مادرم در مورد چگونگي درسا و سطح درسي بچه ها و اين چيزا با هم حرف مي زديم! يكي از قسمتاي حرف اين بود كه من گفتم رياضي امسال به نظر سخت ميآد! مادرم گفت كه اگر نگراني اين درسو برو كلاس خصوصي! منم كه حال رياضيو كلاسو اين مزخرفاتو نداشتم گفتم بيخيال بابا، كي حالشو داره بره كلاس رياضي؟!
بعد مادرم گفت كه اگه كم بشي رياضيو پدرتو در ميآرم،منم گفتم باشه! حالا كجا برم كلاس رياضي؟ گفت پيش پروانه، منم سريع گفتم پروانه خره كيه؟ گفت آشناست، بعد زنگ زد به پروانه و واسه كلاس رفتن ما برنامه چيدن!!
قرار شد فردا غروب برم كلاس، فردا آدرس رو گرفتم و راه افتادم به سوي كلاس رياضي، البته زياد با خونمون فاصله نداشت!
وقتي رسيدم ديدم طبق اين آدرسي كه داد بهم يه خونه دو طبقه هست، زنگ بالارو زدم وقتي جواب دادن تا كلاسو گفتم ديدم طرف ميگه زنگ پايين!
زنگ پايينو زدم و جواب داد بله؟ منم گفتم ببخشيد واسه كلاس اومدم، در رو باز كردو من رفتم تو خونه!
بعد ازين كه پرسيد كي هستمو منم جواب دادم يكم تعارف تيكه پاره كرد ، بعد راهنماييم كرد به اتاق درس!!!
رفتم تو اتاقو رو صندلي نشستم اونم رفت بيرون از اتاق! اتاقي بود با يه ميز، سه تا صندلي ،يه قفسه كتاب كمك آموزشي، يه بخاري خاموش و يه تخته وايت برد! بعد خودش اومد روبروي من رو صندلي نشست گفت كتابتو لطفا بده ببينم چيا دارين، كتابو دادم بهش! صداي جالبي نداشت ، اما خداييش چهره زيبايي داشت! با تيپ عادي اومد سر كلاس درس ، بدون آرايش! يه جورايي تيپ عادي اما شخصیتي داشت، ناسلامتي خانوم معلم بودااا!
من تو همين فكر تيپ و نوع رفتارش بودم كه يهو يه كره خر اومد داخل اتاق! سامان بود، پسر پروانه 3 يا 4 سالش بود، با مو هاي فرفري! دستشو باز كردو چند بار ماما ماما گفتو مادرش بغلش كرد! اين بشر مو فرفري زلزله بود، واقعا شيطون و لجباز، اصلا هم شبيه مادرش نبود!
اين جلسه با چند تا تمرين مزخرف تمام شد! رفتم خونه در مورد اين پروانه يكم سوال كردمو يه چيزايي فهميدم! مثلا اينكه شوهرش يه آدم بي عرضس كه معلوم نيس كدوم گوريه، طبقه بالاي خونشون پدر و مادر پروانه زندگي ميكنن، بعد اينكه اين پروانه احمق خودش عاشق اين شوهر بي خاصيتش شد و به حرف پدر و مادرش گوش نكرد كه الآن وضعش اينه، بگذريم ....
هفته اي دوبار پيش پروانه كلاس ميرفتم ، رفتارمون مثل همون جلسه اول بود، دوستانه بود اما نه خيلي!
خوب درس مي داد منم كلا به فكر درس بودم نه كس كونش، و اصلا با اين رفتاراي سردش، دست نيافتني به نظر مي رسيد!
سامانم هميشه اين وسط دردسر بود دفترمو خط خطي ميكرد حتي كتابمو پاره كرد ، بيشتر مواقع هم كيرشو با دست از رو شلوار ميمالوند راستش نميدونم مشكلش چي بود كه اين كارو ميكرد؟! كير يا تخمش ميخاريد؟ يا شرتش تنگ بود كه كيرش احساس خفگي ميكرد؟ متأسفانه نمي دونم ...
نامرد منو با اين كارش مي خندوند كه هيچ ،خودشم ميخنديد اما مادرش بي تفاوت بود!!!
چند باري تو محله پروانه رو ديده بودم ، اصلا يه جورايي انگار يه جاي ديگه سير ميكرد!
يه بار داشت از تو محله رد ميشد منم دم سوپرماركت يكي از آشنا ها بودم كه چشمم بهش خورد!عجب كوني داشت ، نسبت به هيكل و بدنش واقعا بزرگ بود! كار از كار گذشته بود، بدجور رفتم تو كف كونش ،يكم به خودم اميد الكي دادم كه كونشو بايد بكنم! اما چه جوري؟؟؟
پس فردا غروب رفتم كلاس پيش پروانه يكم گرم گرفتم ، اما انگار نه انگار! چند بارم تو كلاس كونشو موقع نوشتن تمرين رو تخته وايت برد ديد زدم اما انقدر سرد برخورد ميكرد كه دوباره نا اميد شدم!
يه غروب بايد ميرفتم كلاس ، داشت دير ميشد سريع لباسمو پوشيدم و دمپايي انگشتيمو پام كردمو سريع السير رفتم كلاس! [راستش چون كلاس نزديكه خونمونه هميشه دمپايي انگشتي پام ميكنمو ميرم كلاس]
وقتي نشستم پروانه هم اومد روبروم نشست، منم دفترو رو ميزي كه بينمون بود گذاشتم تا تمرينه هفته قبلو ببينه درسته يا نه!!!
من پامو از زير ميز كه يكم جا به جا كردم خورد به پاش ، از قصد ديگه بر نداشتم! ديدم عكس العملي نشون نداد بخاطر همين بيشتر پاهامو بهش چسبوندم ، اما يكدفعه اخم كردو بدجور نگاهم كرد، منم سريع پاهامو كشيدم عقب! ديدم سامان اومد تو اتاق و پروانه با همون حالت اخم بغلش كردو برد طبقه بالا بده مادربزرگش تا مزاحم كلاس نشه! پاهاي پروانه خيلي گرم بود، شايدم پاهاي من خيلي سرد بود!!!
پروانه سريع برگشت و سر جاش نشست! اخم نكرده بود بجاش يه لبخند قشنگ رو لباش بود! اين دفعه پاهاي پروانه بود كه به پاهاي من مي خورد! شهوت خاصي نداشت اما لذت بخش بود!
يكدفعه پروانه پاشو كشيد و بلند شد اومد سمتم ، با حالتي جدي بهم گفت بلند شو، منم از ترس كه اين چرا يهو اينطوري شد داشتم سكته ميكردم! پروانه سرشو جلو آورد لباي گرمشو رو لبام گذاشت، بعد محكم بغلم كرد! من هنوز تو هنگ بودم، تمام بدنم سرد و ضربان قلبم بالا رفت!! پروانه دستمو گرفتو سريع كشوندم برد اتاقش!
منو كشوند برد رو تختخواب دونفرشون كه روزي اون شوهر گوسفندش اونجا باهاش مي خوابيد، يكم از حالت شوك بيرون اومدمو بغلش كردمش! اون لبامو ميمكيد من لب اونو ، روي لبامو انقدر ليس زد و آب دهني كرد كه آب دهن از لبام ميچكيد، زبونمونو دور هم ميچرخونديم و پايين تنمونو بهم ميمالونديم ، زبونشو وقتي ميكرد دهنم ميمكيدم! گردنشو زبون كشيدمو و هر تيكشو بوسيدم، صداي پروانه در اومده بود هي ميگفت جووون!واسه من جالب بود چون حتي فكر اين حركتا و حرفارو نميكردم!
در حين همين خوردناي گردن پروانه گفت دست نگهدار، گفتم چرا؟؟ گفت يه لحظه در اتاقو كليد كنمو لخت شيم! من زود لخت شدمو روي تخت با كير بلند شده انتظارشو ميكشيدم! وقتي كيرمو ديد گفت اي جان ، دلم واسه كير يه ذره شده، اومد بغلمو انقدر خودمونو بهم مالونديم كه عرق كرديمو پوستمون نرم شد! من لپ پروانه رو كه قرمز شده بود از گرما، يه ليس آبدار زدم!
اومدم سراغ سينه هاي پروانه ، سينه هاش نقلي بود و جون ميداد فقط سرشونو زبون بزنيو يه روز كامل بمكيشون! خوردن سينه واقعا يه حال ديگه داد، وقتي ميمكيدم سينشو شهوت داشت بيچاره ميكرد پروانه رو، هي ووول ووول ميخوردو ميگفت حسام كسمو بخووورش، حسام كسمو بمك!
رفتم سراغ كسش 3 يا 4 ليس كه زدم بيخيال شدم چون ليسيدن كس رو برعكس سينه دوس ندارم!
پروانه هم گفت حسام بخورش ، زبون بزن توشو! گفتم پروانه جون از كس ليسيدن خوشم نميآد! حالا نوبت اون بود، كيرمو دادم دهنش ديدم بدجور دندون ميزنه، حيف بود واقعا زن به اين خوشگلي ساك زدن بلد نباشه!
گفتم پس يكم بليسش حداقل! سر كيرمو وقتي زبون ميزد از ته دلم آه ميگفتم و چه حالي ميداد!
پاهاشو باز كرد و منم كيرمو يواش گذاشتم دم كسشو خيلي آروم هل دادم تو!
خيلي نرمو آروم كيرمو تو كسش ميكردم، وقتي سر كيرم به ديواره كسش كشيده ميشد صداي آه هر دومون در ميومد! انقدر آروم جلو عقب ميكردم كه فكر نكنم كوچيكترين دردي كشيده بوده باشه ، ميگفت حسام جون دوست دارم ، تو مال خودمي قول بده هر موقع كسم هوس كيرتو كرد پيشم باشي، منم گفتم كيرم ماله تو، فقط قول بده هميشه پايه حال باشي، اونم گفت آه ، باشه! آبش زودتر از آب من اومد،آبش كه اومد زياد بهم حال نداد چون تو كسش زيادي ليز شد، سريع تر جلو عقب كردمو نصفه آبم از دستم در رفت و تو كسش ريختم! بعد اينكه آبم اومد بغلش كردمو كنارش دراز كشيدم، ديدم داره گريه ميكنه محكم بغلش كردمو لبشو بوسيدمو گفتم چي شده پروانه جونم؟ جواب نداد و گريش بيشتر شد! دلم خيلي واسش سوخت و محكم به خودم چسبوندمش! اونم محكم بغلم كردو چشماشو بستو آروم تو گوشم گفت قول ميدي مواقعي كه ميخوامت پيشم باشي؟ منم گفتم حتما پروانه جونم و بعد بوسيدمش!
10 دقيقه بعد چشماشو باز كرد و يه كوچولو خنديدو گفت كيرت دوباره بيدار شده، گفتم آره دوباره پروانه ميخواد!خنديدو هيچي نگفت ،تو گوشش گفتم پروانه ميتونم از كون بكنمت؟ سريع گفت نه، گفتم چرا آخه؟ گفت درد داره ناجور، گفتم يواش ميكنم، گفت اصلا، بزور بوسو يكم سينه مالوندن راضي شد البته شرط گذاشت اگه وسطا گفت بسه بايد بيخيال شم منم قبول كردم انگشتمو يكم آب دهني كردمو يواش كردم تو كونش اونم سريع گفت آخ آخ و بسه!
هر چي اسرار كردم قبول نكرد و منم مجبور شدم بيخيال شم!
دوباره كردم تو كسش و داشتم تلمبه ميزدم كه گوشيم زنگ خورد ، مادرم بود برداشتمو سلام كردمو ازم پرسيد كجايي مگه كلاس تموم نشده ؟ كلاس 1/5 ساعته اما الان 2 ساعت شده ، پس كجايي؟ منم مجبور شدم دروغ بگم كه كلاس تموم نشده و يه ربع ديگه ميآم!
مجبور شدم محكمو سريع تلمبه بزنم تا آبم بياد ، همين باعث شد پروانه بدجوري از نوع كردنم شاكي شه! آخه دمه آخري جرش دادم! امسال پيش پروانه كلاس نرفتم اما هفته يكبار باهم حال ميكنيم، اين داستان سكس منو پروانه بود!
اميدوارم خوشتون اومده باشه
     
  
مرد

 
سکس با خانم متاهل و بلند قد


من اسمم حمیده. حقوق خوندم و تخصصم توی قسمتای مالیه. در اصل کارم اینه که تخلفات اقتصادی هر شرکتیو قانونی جلوه بدیم. کاریه که پول توشه و خوشبختانه الآن که به ۴۰ سالگی رسیدم، وضع مالی خیلی خوبی دارم. مجردم و بعد از یه رابطه‌ی عاشقانه‌ توی ۲۲ سالگی که توش بهم خیانت شد تصمیم گرفتم فکر عاشق شدنو از سرم بیرون کنم و به جاش برم سراغ زدن مخ ِ زنای مختلف. به خاطر این علاقمندی، برای اینکه بتونم دخترای آسو جور کنم باید به ظاهرم می‌رسیدم. این شد که از ۲۲ سالگی تا حالا روزی ۲ ساعت توی باشگاه بدنسازی ورزش می‌کنم و چون قدم بلند هست(۱۸۸ سانتیمتر) تونستم هیکل فوق‌العاده‌ای برای خودم بسازم. به نوعی که با رسیدن به میانسالی هم زیبایی اندامم حفظ شده. البته بدنسازیم از این بدنسازیا نبوده که مدل هیکل مردان آهنین برای خودم ساخته باشم. بیشتر الگوی بدنسازی بازیگرای هالیوودی را رعایت کردم. چون اون مدل هیکل درشت زیاد با شغلم همخوانی نداره. پوست نسبتا سبزه و موهای پری دارم. برای اینکه بتونم خانما را بهتر جذب کنم لنز سبز رنگ می‌ذارم چون واقعا پوست سبزه با چشم سبز جذابتر به نظر میاد و میتونه خانما را راحت خام کنه. عموما ته‌ریش دارم. با اینکه به طور کلی وکیلا اکثرا توانایی صحبت کردن خیلی خوبی دارن ولی من برای اینکه توی این زمینه قوی‌تر باشم یه سری کلاس تقویت و پختگی صدا که توی آلمان برگزار می شد را شرکت کردم تا بتونم هم توی کارم هم توی جذب کردن زنها با صدام موفق باشم. برای رسیدن به این ویژگیهای ظاهری تلاش زیادی کردم و شخصا از وضعیت خودم به شدت راضی هستم. مخصوصا که توی مدت این ۱۸ سال زنهای بی‌نظیری را باهاشون رابطه داشتم. بین زنها سکس با زنای متاهلو واقعا دوست دارم، به سه دلیل. یکی اینکه باید تلاش زیادی برای زدن مخشون بکنی و وقتی موفق بشی واقعا لذت‌بخشه، دو اینکه زنای متاهل توی سکس با تجربه‌ترن و همین باعث میشه بتونی از سکست لذت ببری و سومی که مهمترینش هم هست اینه که زنای متاهل چون دارن خیانت می‌کنن احساس گناه می‌کنن و همین باعث میشه خودشونو تو آغوش شما رها کنن تا بار گناهشون کمتر بشه و همین آزادی عمل شما را در سکس بالا می‌بره.
ماجرایی که می‌خوام برای شما تعریف کنم از یه تلفن شروع شد. یه روز توی دفتر کاریم نشسته بود که یه خانمی به نام مهناز نادری(مستعار) زنگ زد به من و گفت یه شرکت لوازم آرایشی بهداشتی داره که توی واردات جنسش به یه مشکلی برخورده و یکی از دوستاش منو بهش معرفی کرده تا کارشو راست و ریس کنم. منم بهش گفتم ساعت ۶ بعد از ظهر دفترم باشه تا باهاش صحبت کنم. اون موقع ماه دی بود و هوا حسابی سرد بود.
ساعت ۶ شد و مهناز خانم وارد دفتر من شد. یه زن حدودا ۳۰-۳۵ ساله که یه پالتوی سورمه‌ای پوشیده بود و یه شلوار کتونی بنفش(مد قبل عید سال ۹۰) و چکمه‌های مشکی‌رنگ پاش بود. قد خیلی بلندی داشت و حدود ۱۷۵ میزد و با چکمه‌هاش واقعا نسبت به یه زن بلند قد به نظر می‌رسید. پوستش خیلی صاف و سفید بود، چشم و ابروش مشکی، بینیشو عمل کرده بود(اما خیلی خوب عمل کرده بود) و لب‌هاش واقعا دلبرانه بود به نوعی که لب بالاییش یه کم درشت‌تر از پایینی بود و وقتی می‌خندید چهره‌ی فوق‌العاده مهربونی به خودش می‌گرفت. به طور کلی چهره‌ش شباهتای زیادی به مهتاب کرامتی داشت ولی تپل‌تر از اون بود.
بهش تعارف کردم بشینه و اونم شروع کرد از مشکل شرکتشون برای من بگه. صدای خیلی قشنگی داشت. آروم صحبت می‌کرد و صدای نفسش بین فاصله‌های صحبتش شنیده می‌شد. مشکلو که گفت فهمیدم که کار خودمه چون صد بار چنین پرونده‌هایی داشته بودم. برای همین دیگه ادامه‌ی صحبتاشو گوش نمی‌دادم. پاشو روی پاش انداخته بود و یه لحظه نگاهم به فرم پاهاش افتاد. واقعا به نظر زیبا می‌رسید. مخصوصا که کتونی بنفش رنگش توی رونهاش خیلی خوب ایستاده بود. یه نگاهم به دستش هم افتاد و متوجه شدم متاهله. از همون موقع رفتم تو فکر زدن مخ این خانم. تصور سکس داشتن با یه زن قد بلند و خوش‌هیکل متاهل واقعا رویایی بود برام.
صحبتاش تموم شد و گفتم کار راحتیه و میتونم درستش کنم. یه کم دوندگی داره و مشکلش تو فاصله‌ی ۶ ماه قطعا حل میشه. در اصل توی ۲ ماه هم میتونستم تمومش کنم ولی گفتم ۶ تا فرصت بیشتری برای مهناز خانم داشته باشم. بعد بهش گفتم کارهای اولیه‌ش تا یه هفته‌ی دیگه انجام میشه و به علاوه‌ی عقد قرارداد کوتاه مدت، لازمه که تا هفته‌ی آتی همدیگه را یه بار ملاقات کنیم تا هم من برگه‌ها را برای مهناز خانم ببرم و هم ایشون قرارداد کاری منو در نقش وکیل شرکت امضا کنه. اون هم منو ساعت ۷ دوشنبه‌ی هفته‌ی بعد به خونه‌ش دعوت کرد.
به خاطر اینکه ساعت ۷ دعوتم کرده بود(که احتمالا شوهرش خونه نبود) و اینکه توی شرکت قرارو نذاشته بود فکر کردم احتمالا زود میشه به هدفم برسم و مهناز خانم هم دلش صفا می‌خواد. اون روز فرا رسید و من با اجرای اکثر راهکارها خونه‌شون رفتم. گرون‌قیمت‌ترین پیرهن و شلوارمو با یه پالتوی خاکستری پوشیدم و خوشبوترین عطرمو به خودم زدم. موهای کیرم و بدنمو زدم تا اگه فرصت سکس پیش اومد به مهناز نشون بدم چه کسی هستم. در خونه را که باز کرد واقعا از دیدن تیپ و ظاهر مهناز جا خوردم. در اصل یه لباس بلند(مدل لباس‌شب اما تا زانو و از جنس ابریشم) آستین حلقه‌ایِ یاسی رنگ پوشیده بود و زیرش یه جوراب‌شلواری ساپورت مشکی که خیلی ضخیم بود و احتمالا به خاطر سرمای هوا پوشیده بودش. جنس لباسش واقعا قشنگ بود و هنگام راه رفتنش خیلی قشنگ فرم می‌گرفت. دعوتم کرد روی مبل راحتیش بشینم و خودش رفت چایی بیاره. با اینکه هنوز درست نگاهش نکرده بودم ولی واقعا از اون چیزی که فکر می‌کردم سکسی‌تر به نظر می‌رسیدم. چایی را آورد و وقتی دولا شد دقت کردم و دیدم چون لباسش خیلی حالت راحت و شلی داره، خط سینه‌شو میشه دید و واقعا خط سینه‌ی خیلی بزرگی داشت و سینه‌هاش هم خیلی سفید بود. کلا آدم شهوتی‌ای هستم و با دیدن اون صحنه خیلی تحریک شده بودم. اما تقریبا مطمئن بودم که امشب میتونم خامـِش کنم. نشست روی مبل روبروی من و بینمون یه میز بود. من برگه‌های لازمو برداشتم و اون هم قراردادو آورد. شروع کردم توضیح دادن بهش که کار از چه قراره. از اونجایی که روبروی من نشسته بود و باید کاغذای منو نگاه میکرد هر چند وقت یه بار یه کم خم می‌شد و تو این حالت میشد سینه‌هاشو دید زد اما من این کارو نمی‌کردم چون تجربه بهم ثابت کرده بود که جلوی زنای متشخص نباید خودتو هیز و حشری نشون بدی. به برگه‌ی آخر که رسیدم ازم اجازه گرفت و گفت یه چند لحظه‌ی دیگه میاد. با خودم گفتم قطعا میره جوراب ساپورتشو در بیاره و آماده‌ی عمل بشه. توی اون مدت فقط با خودم تصور می‌کردم که بتونم رونهای درشت و کشیده‌شو لخت ببینم. بیشتر دوست داشتم خودم اون جورابو در بیارم ولی به هر حال من از هر نوع سکسی با مهناز استقبال می‌کردم. مهناز برگشت و در کمال تعجب من هنوز جورابش پاش بود. فقط یه برگه‌ی قرارداد آورده بود. چون اتفاقات با انتظاراتم جلو نرفته بود یه کم ناراحت شده بودم. برای همین گفتم: توضیح این برگه‌ی آخری یه کم سخته. اگه میخواین بیاین کنارم بشینید تا راحت‌تر توضیح بدم.
اما در کمال تعجبم، مهناز گفت: نه. همون حالت قبلی مشکلی نداره. من راحتم.
یه کم بهم برخورد. تا حالا ندیده بودم زنی این درخواست منو رد کنه. اومد نشست و شروع کردم براش به توضیح دادن. بازم سعی میکردم سینه‌هاشو نگاه نکنم. تمام مدتی که داشتم به جاهای مختلف برگه اشاره می‌کردم می‌خواستم یه تماسی با دستش داشته باشم اما اون خیلی هوشمندانه فاصله‌شو از من حفظ کرده بود. حرف من تموم شد و نوبت به اون رسید. قراردادو به من داد و گفت امضا کنید. من هم که واقعا به غرورم بر خورده بود که حتی نتونسته بودم یه کوچولو هم با مهناز لاس بزنم وقتی خواستم در خودنویسمو باز کنم، نوعی بازش کردم که درش پرت بشه اون طرف و اون مجبور بشه برام بیارتش و احتمالا جلوی من از پشت دولا بشه. اون هم پا شد و رفت در خودنویسو بیاره. وقتی خواست درو بر داره پشتش به من بود و دولا شد. حداقل به این هدفم رسیده بودم. صحنه‌ی فوق‌العاده‌ای بود. توی اون لباس یاسی، کونشو به من کرده بود و داشت از روی زمین در خودنویسو بر می‌داشت. کون قلنبه‌ای نداشت ولی لگنش مثل اکثر خانمای عربی خیلی پهن بود و من هم لگن پهن خانما را به کون قلنبه واقعا ترجیح میدم. چون واقعا کونای قلنبه فقط به درد ویترین می‌خورن و از پشت نمیشه به کسشون رسید اما زنایی که لگنشون پهنه برای سکس سگی رویایین. به علاوه اینکه رونهاشون هم شکل سکسی‌ای به خودش می‌گیره. یه لحظه به خودم گفتم که برم پشتش و دستم از کنار رونهای خوش‌فرمش رد کنم و از پشت کسشو بگیرم. چون قطعا هم کسش باید زیر این جوراب کرکی خیلی داغ شده باشه. اما این اتفاقا نیفتاد و اون برگشت و دوباره نشست مقابل من. من هم قراردادو که خیلی پولش خوب بود امضا کردم و وقتی سرمو بالا آوردم صحنه‌ی ناراحت‌کننده‌ای دیدم. شوهر مهناز خانم که اسمش ناصر بود توی هال اومده بود و به من سلام کرد. داشتم دیوانه می‌شدم. همه‌ی نقشه‌هام نقش بر آب شده بود. ناصر گفت: از قرارداد که راضی هستید؟
اونطوری که بعد فهمیدم ناصر ماشین‌فروش بود و اتفاقا اون شخصی که منو به این خانواده به عنوان وکیل معرفی کرده بود یکی از همکارای ناصر بود. من هم که واقعا فکرمو از دست داده بودم، گفتم: همه چیز ردیفه. قرارداد خیلی خوبیه.
تو همین اوصاف مهناز هم رفته بود کنار شوهرش ایستاده بود و دستشو انداخته بود دور کمرش. این صحنه‌ هم اعصابمو بیشتر خرد کرد. ناصر ازم خواست که بمونم برای شام ولی من گفتم با یکی از دوستان هم‌دانشگاهی خیلی قدیمیم قرار دارم و شام میخوام برم رستوران. مهناز پرسید: هم دانشگاهی قدیمی؟
منم برای اینکه یه کم حسادتشو تحریک کنم گفتم: اتفاقا هم اسم شما هم هست. تازه از فرانسه برگشته (که دروغ گفتم)
یه لحظه احساس کردم نگاه مهناز عوض شد. به گمونم از قبل فکر کرده بود خیلی رفتم تو کفش و با این جمله حسابی حالشو گرفتم. این اتفاقا یکی از اولین واکنشای زنای متاهله: هم دوست دارن طرف جذبشون بشه، هم ازش دوری می‌کنن. و دقیقا این همون چیزیه که برای من جذابشون می‌کنه.
ازشون خداحافظی کردم و رفتم سوار ماشینم شدم. اعصابم واقعا داغون شده بود. با خودم گفت هر جوری باشه من مهنازو می‌کنم. یه ساعتی توی خیابونا پرسه زدم و دیدم اعصابم همچنان خورده. تصمیم گرفتم امشبو با یه جنده‌ی کاردرست سر کنم. زنگ زدم به یکی از دوستام و شماره‌ی یه جنده را گرفتم که برای کل شب ۳۵۰ هزار تومن پول می‌گرفت. قبول کردم و رفتم سراغ این خانم و سوارش کردم. اون شب اون جنده را که واقعا هم معرکه بود، آوردم خونه و توی مدت شبانه روز تو سه مقطع کردمش به نوعی که صبحش نه کمر واسه خودم مونده نه اون خانم جنده. با این حال اون شب شاید بدترین سکس زندگیم بود. چون تمام مدت تصویر مهناز و اینکه غرورم خورد شده بود جلوم میومد. سکس اون شب با اون همه پول بیشتر شبیه خودارضایی بود.
بعد از اون شب باقی سکس‌هام هم تعریفی نداشتن و یه جوری شده بودم که حتما باید مهنازو می‌کردم تا از اون وضعیت در بیام. اما هر تلاشی در جهت جذبش انجام میدادم به در بسته می‌خورد. جالب اینجا بود که هر دفعه لحنشو از قبل جدی‌تر می‌کرد اما تیپ سکسی‌تری هم می‌زد. داشتم رسما دیوانه می‌شدم. دیالوگ‌ها بینمون خشک بود و مدام منو به جاهایی دعوت می‌کرد که شوهرش هم باشه. این روند تا ۳ ماه به همین شکل بود تا اینکه بالاخره کارشو به انجام رسوندم و آخرین نقشه‌ی خودم را هم کشیدم که در ادامه براتون می‌گم.
برای گفتن ادامه‌ی ماجرا باید از یه مقدمه شروع کنم و بر گردم به همون اوایل شروع کار من در شرکت مهناز. خواهر شوهر مهناز منشی شرکت مهناز بود و توی این مدت رفت و آمد من به طرز عجیبی دلباخته‌ی من شده بود. من هم با زهرا(خواهر شوهر مهناز) یه رابطه بر قرار کرده بود و هدفم از این رابطه بیشتر پی بردن به علائق مهناز بود. زهرا خوب تیکه‌ای بود و توی هر وقت دیگه قطعا از سکس باهاش لذت بیشتری می‌بردم اما اون موقع تنها فکر و ذکر من مهناز شده بود. زهرا اما جدی جدی عاشق من شده بود و میخواست هر طور شده با من باشه. اینقدر عاشق شده بود که خیلی ساده حاضر شد بکارتشو برای من از دست بده و با من سکس داشته باشه. زهرا و مهناز چندان رابطه‌ی خوبی با هم نداشتن و بیشتر به خاطر اصرار ناصر بود که زهرا توی شرکت مهناز کار می‌کرد. یه شب یه نقشه‌ی دقیق کشیدم تا به هدفم برسم. بعد از شرکت زهرا را سوار ماشینم کردم و طبق معمول بردمش خونه‌مون. توی خونه یه کم از هم لب گرفتیم و بعد بردمش روی تخت. حسابی حشریش کرده بودم. تا اون موقع حتی یه بار هم بهش نگفته بودم که عاشقشم و واقعا لحظه‌شماری می‌کرد تا این جمله را از زبونم بشنوه. روی تخت که خوابیده بود بهش گفتم: زهرا، من واقعا عاشقتم. الآن که کار شرکت تموم شد تو یه ماه مرخصی بگیر تا با هم بریم یه ماه دور دنیا را بگردیم.
چشم تو چشم زهرا نگاه می‌کردم و اون داشت بال می‌زد. پرید سفت بغلم کرد و شروع کرد لخت شدن تا بکنمش. توی بغلم که بود در گوشش گفتم: فقط یه شرط داره.
-چه شرطی؟ هرچی بگی قبوله.
و من هم ماجرا را بهش گفتم که باید یه کاری کنه تا من با مهناز سکس داشته باشم. اول خیلی جا خورده بود و با عصبانیت گفت: یعنی میخوای به داداشم خیانت کنم؟
صدامو صاف کردم و دستمو توی موهاش کردم و گفتم: خیلی برام جالبه که نمیگی به خودم. چون در اونصورت من هم دارم به تو خیانت می‌کنم. چون من عاشق توام و با یکی دیگه سکس کردم. ولی دقت کن. اون فقط یه سکسه و بیشتر حالت انتقام داره برای من. تو عشق منی. به سکس‌های ما کنار ساحل فکر کن. به اون تور یه ماهه. اینکه یه بیکینی خوشگل بپوشی و کنار ساحل سینه‌هاتو بوس کنم. فکر کن توی دریای مدیترانه، زیر آفتاب داغ اون خوشگل کوچولوتو لیس بزنم تا ده بار ارضا بشی.
زهرا واقعا خام شده بود. یه ذره عصبانیت توی نگاهش نبود. گفت: خیلی نامردیه در حق داداشم ولی من برات یه راهی دارم که جواب میده. فردا که تو میای خبر حل شدن مشکلو به مهناز بدی من قبلش میرم و بهش می‌گم من و تو با هم رسما دوست شدیم و حتی می‌خوایم بریم سفر خوشگذرونی. بعد شروع می‌کنم از سکس‌های لذت‌بخشم با تو براش میگم و فقط از جذابیت تو تعریف می‌کنم.
یه لحظه مکث کرد و من در ادامه‌ش که واقعا نمی‌دونستم چی میخواد بگه پرسیدم: بعدش؟
زهرا قیافه‌ی مرموزی به خودش گرفت و گفت: مهناز از من متنفره و به من حسودی می‌کنه. وقتی از تو تعریف کنم تصمیم می‌گیره جلوی من شروع کنه با تو به لاس زدن. شک هم نکن که دوست داره باهات سکس داشته باشه و کاری کنه که از من دوری کنی. ولی خب اینجاش دیگه کار خودته. تو باید تحریکش کنی.
شروع کردم براش به دست زدن. واقعا طرحش خوب بود و اگه جواب نمیداد دیگه باید بی خیال مهناز می‌شدم. بهش گفتم تو نابغه‌ای و یه لب عالی ازش گرفتم. میخواست اون شب باهاش سکس داشته باشم که بهش گفتم: بذار نگهش دارم واسه مهناز. سهم تو به میزانی که کارتو خوب انجام بدی توی ساحلای ایتالیا انجام میشه.
بالاخره روزی که منتظرش بودم فرا رسید. با زهرا هماهنگ کرده بودم که هر وقت کارشو انجام داد به من خبر بده تا بیام. منم شیرینی گرفته بودم تا با شیرینی خبر خوشو به مهناز بدم. یه تکست از زهرا اومد که: حسابی حشری شد. ولی الآن رفت از شرکت بیرون گفت ۳ ربع دیگه میاد.
منم بر همین اساس گفتم یه ساعت دیگه میرم شرکت. قبلش دوباره همه‌ی کارای قبل از سکسو انجام دادم. با توجه به نقشه‌م که بعدا بهتون می‌گم بدنمو حسابی چرب کردم و موهاشو زدم. به علاوه موهای کیرم را هم زدم و ۲ شات مشروب رفتم بالا تا سر حال و آماده مهناز خانمو به اوج برسونم. قبل از اینکه به شرکت برسم زهرا یه تکست دیگه فرستاد که: برگشت. لباساشو عوض کرده و برات ترکونده. دیگه هر کاری خواستی بکن. ولی خیلی نامردی.
رسیدم شرکت و سریع خودمو به اتاق مهناز رسوندم. اون چیزی که می‌دیدم باور‌نکردنی بود. بی‌نظیر آرایش کرده بود و یه مانتوی آبی آسمونی پوشیده بود که خیلی نازک بود و از زیرش کرستش و سینه‌هاشو میشد دید و یه شلوار کتونی سفید و فوق‌العاده تنگ هم پاش کرده بود. کفشای پاشنه بلند آبی پوشیده بود و با اون قد و هیکلش نوعی راه می‌رفت که واقعا حشریم کرده بود. مطمئن شدم زهرا کار خودشو کرده و همینجوری مخش خورده. مانتوش خیلی کوتاه بود و رونهای گوشتی و بلندش توی اون شلوار سفید و تنگ دیوانه‌کننده بود. من تصمیم گرفته بودم توی یه موقعیت درست و حسابی خبر درست شدن کار شرکتو بهش بدم تا دیگه کارش یه سره بشه. توی اتاقش نشستم و شروع کردم در مورد کار صحبت کردن. سعی می‌کردم خیلی با تحکم صحبت کنم تا بیشتر حشری بشه. بر خلاف همیشه لحن خیلی مهربون شده بود و همون لبخندای مهربون و دیوانه‌کننده‌شو بهم تحویل میداد. بعد آبدارچی شربت آورد(چون دیگه خرداد شده بود و هوا هم حسابی گرم شده بود). طبق نقشه‌ای که داشتم شربتو نوعی خوردم تا روی پیرهنم بریزه. وقتی شربتو روی پیرهنم ریختم سریع پیرهنو در آوردم. زیر پیرهنم یه رکابی خیلی تنگ پوشیده بودم که همه‌ی عضلاتم افتاده بود توش و اینجوری می‌خواستم بیشتر تحریکش کنم. مخصوصا همونجوری که گفتم بدنمو چرب کرده بودم تا سکسی‌تر به نظر بیام. از توی نگاه مهناز می‌تونستم بخونم که حشری شده. سریع رفت پنجره را باز کرد و لباسمو کنارش آویزون کرد تا خشک بشه. و بعد اومد نشست کنارم و گفت: واقعا من باید از شما به خاطر زحمتی که این همه وقته دارین می‌کشین تشکر کنم.
-قابلی نداشت. کار خیلی سختی هم نیست.
-چند وقته به کارتون مشغولید؟
-فکر کنم ۱۰ سالی هست.
-یه سوالی که همیشه برام مطرح بوده اینه که چرا تا حالا ازدواج نکردید.
-خیلیا ازم پرسیدن ولی دلیلش اینه که سخت می‌تونم فقط یه زنو دوست داشته باشم. فعلا ترجیح میدم روابطمو داشته باشم تا به شغلمم لطمه نزنه.
-آخه من احساس می‌کنم با موقعیت شما هر زنی جذبتون میشه. البته حق هم دارین. حتما خیلی وقتها زنای سطح پایین میخوان با شما نزدیک بشن.
واضح بود که اشاره‌ش به زهراست. پاهاشو خیلی سکسی روی هم انداخته بود و دوتا دکمه‌ی بالایی مانتوشو هم باز کرده بود. باز هم نگاهم به خط سینه‌ش افتاد. بی‌مانند بود. سفید، بزرگ و بلند. خیلی دیدم به سینه‌ها و بازوهام نگاه می‌کنه. معلوم بود که داره فکر می‌کنه به یه آغوش محکم. اینو که دیدم که خودشو داره رها می‌کنه فهمیدم زدم به هدف. برای همین تصمیم گرفتم بیشتر حسادتشو تحریک کنم. گفتم: اتفاقا همینطوره. ولی زن جدیدی که باهاش آشنا شدم با همه فرق داره. واقعا بعضی وقتها به زندگی مشترک باهاش فکر می‌کنم. تا حالا زنی به این جذابی را بغل نکرده بودم. میخوام یه بار باهاتون آشناش کنم.
مهناز که معلوم بود درونش داره آتیش می‌گیره از سر جاش پا شد و رفت سر صندلی پشت میزش نشست. برای اینکه یه کم آرومش کنم گفتم: البته خیلی وقتها من همچین حسی داشتم ولی بعدش یه نفر اومده که بهم ثابت کرده خیلی بهتره.
-اتفاقا میخواستم همینو بهتون گوشزد کنم. ولی به هر حال خیلی دوست دارم با اون آشنا بشم. میخوام هفته‌ی دیگه دعوتتون کنم استخر خونه‌مون. شما با دوستتون بیاید. من و ناصر هم هستیم. خیلی دوست دارم از سلیقه‌ی شما بدونم.
معلوم بود میخواد با گفتن ناصر یه کم منو تحریک کنه ولی اصلا حرفاش کارایی گذشته را نداشت. حتی ناراحت هم نمی‌شدم. مهناز با تمام غرورش توی مشت من بود و من از این خاطر حالمو نمی‌فهمیدم. برای اینکه یه ضربه‌ی کاری بهش بزنم گفتم: چه پیشنهاد خوبی. من عاشق شنائم. در مورد سلیقه‌ی من پرسیدید. خب من دو جور مختلفو خیلی دوست دارم. یکیش زنای قد کوتاه و تپل که هیکلشون پیچ و تاب داشته باشه و ...
حرفمو قطع کرد. من دقیقا زهرا را توصیف کرده بودم. سریع گفت: چه جالب و دومی؟
دیگه وقتش رسیده بود که یه ضربه‌ی کاری بزنم. گفتم: زنای جا افتاده‌ی قد بلند و تو پر که ظاهرشون براشون مهم باشه. این دسته‌ی دوم کمترن ولی شبیه رویان.
دیدم واقعا گرفت. یه لبخند خیلی شیطانی زد و همین لحظه من گفتم: راستی یادم رفت بگم که کل کار حقوقی شرکتتون حل شد. شیرینیو واسه این گرفته بودم اصلا. زودتر از موعد کار ما با هم تموم شد.
خبری که دادم واقعا به فضا نمی‌خورد و یه لحظه مهناز جا خورد ولی وقتی فهمید چی شده به وجد اومد و شروع کرد دوباره سوال پرسیدن که چطور و ... و من هم بهش گفتم: بی‌خیال. ما کارمونو بلدیم. خواستم خوشحالت کنم.
بعد از جام بلند شدم و رفتم پنجره‌ها را بستم و کرکره‌ها را هم دادم پایین. دیگه زمانش رسیده بود. مهناز هم فهمیده بود. اومدم با همون رکابیم در نزدیک‌ترین فاصله‌ای که می‌تونستم از مهناز قرار بگیرم: نشستم لبه‌ی میزش. یه لحظه مهناز روشو اونور کرد و سعی کرد منو نبینه. این اتفاق تقریبا قبل از سکس با اکثر زنای متاهل برای من افتاده بود. انگار یه لحظه به کاری که میخوان بکنن فکر می‌کنن. به شوهرشون و به مردی که اون لحظه میخوان. من هم که توی این لحظه‌ها با تجربه بودم گفتم: میدونید دلیل اصلی که ازدواج نکردم چیه. اینکه تا حالا به بهترین نرسیدم. همیشه دنبالش گشتم ولی اون زنی که گفتم طبق سلیقمه را پیدا نکردم.
اینو که گفتم روشو برگردوند به من و خندید. فهمیدم دیگه زمانشه و میخواد فقط توی آغوش من رها بشه. از جاش بلند شد و روبروی من ایستاد. زل زده بود تو چشمام. صدای نفس نفسشو می‌شنیدم. دستمو دور کمرش حلقه کردم و با دستم کونشو فشار دادم و گفتم: این همونیه که میخوام. این بهترینه.
و محکم بغلش کردم. لبمو گذاشتم روی لباش. زبونمو با زبونش درگیر کرده بودم. خوب لب میداد. رفتم سمت گوشش و اونو یه کم لیسیدم. نفسای بلند می‌کشید. اومدم پایین و صورتمو چسبوندم به گردنش و شروع کردم به بوسیدن گردنش. اونم دستشو کرده بود توی موهام و داشت نوازش می‌کرد. شروع کردم به لیسیدن گردن مهناز. خیلی داغ شده بود. صدای آهش داشت بلند میشد. از جلو دستمو گذاشتم دو طرف دکمه‌های مانتوش و تو یه لحظه مانتوشو از تنش در آوردم. مثل سینه‌هاشو هیچ جایی ندیده بودم. یه سوتین سفید توری و راحت پوشیده بود که سر سینه‌هاش را هم میشد از روش دید. سینه‌ه
     
  
مرد

 
بلند کردن آزیتان جون

با سلام خدمت دوستان عزیز من حبیب (مستعار) 30 ساله از جنوب ایران این خاطره سکس را که براتون میخوام تعریف کنم برمیگرده به سال 76 البته من سکس زیاد داشتم بگذریم یکم از خودم بگم قد 180 چهار شونه هیکل ورزشکاری پوست تقریبا سفید حمل بر تعریف نباشه خوش تیپ بودم (البته الان دیگه .....) تمامی دخترای محل تو کف من بودن قبل از اینک دانشگاه قبول بشم 1 سال پشت کنکوری بودم وبا یکی از دوستام که خیلی باهاش خوب بودم میرفتیم کتابخانه واسه درس خوندن ماجرا از این جا شروع شد که یک روز ظهر بعد از این که با رفیقم رفته بودیم واسه استراحت (البته کتابخونه مرکز شهر بود ) سوار ماشینش شدیم بریم یک چرخی تو شهر بزنیم دیدم تو ایستگاه اتوبوس 2 تا دختر باحال نشستن براشون بوق زدیم رفتیم جلوتر که آمدند سوار شدن ( راستی آون موقعه ها مثل الان نبود خیلی سختگیری بود)خلاصه سوارشون کردیم ورفتیم بیرون از شهر اسم یکیشون آزیتا واون یکی مهسا بود یک جورای آزیتا بامن راحت بود من مهسا را فرستادم جلو خودم رفتم عقب وشروع کردیم به کس شعر گفتن و دست مالی دیدم بدش نمیاد از پشت یک چشمک واسه رفیقم زدم که بره خونه خالی بعد سریع رفتیم رسیدیم اونجا تا پیاده شدیم دست آزیتا رو گرفتم رفتم تو یکی از اتاق ها جاتون سبز نگو که طرف اینکاره بود شروع کردم به لب گرفتن که مانتوشو در آورد چی میدیدم چون سمت ما تابستونهای گرمی داره دخترها زیر مانتوشون چیزی نمیپوشن دیدم یک دست شرت و سوتین مشکی تنشه سینه ها تقریبا 70 بود افتادم به جونش واسه لیس زدن که اون هم بیکار نبود وداشت با کیرم بازی میکرد بعد از 10 دقیقه که حسابی کس کونشو خورده بودم بهم گفت نوبت منه که شروع کرد به ساک زدن معلوم بود که خیلی وارده تخمامو همچون میکرد تو دهن انگار داشت رطب میخورد من که دیدم داره آبم میاد گفتم برگرد یک بالشت گذاشتم زیر شکمش کونش قلمبه زد بالا انگشت زدم دیدم ای دل غافل قبلا انگار کسی از پشت کنتور برق گرفته بود خلاصه کیرمو با آب دهنش خیس کرد وخودش هم کونش را تنظیم کرد و من هم با یک فشار جانانه فرستادم داخل آخی گفتو آروم شد من شروع کردم به تلمبه زدن اونم چوچولشو میمالوند وحسابی حال میکرد مدل های مختلف از کون کردمش تا دو بار ارضا شد همه آبم رو ریختم تو کونش پا شد که بره شمارشو بهم داد گفت که خیلی دوست داره باهام باشه ازون به بعد هفته ای دوبار میکردمش تا اینکه دانشگاه قبول شدم ودیگه ندیدمش ........
     
  ویرایش شده توسط: masmir   
مرد

 
خیانت به یاد موندنی


من مریم هستم 20 سالمه و نامزدم حمید 25 سالشه 4 ساله که با هم هستیم ی 3 سالی هست ک حمید پرده منو زده و منو از کس میکنه .تا یادم نرفته بگم من باسن خوبی دارم گرد و بزرگ اینقدر ک چندباری بخاطرش از پسرا متلک شنیدم و سینه های بزرگی دارم رون هامم خیلی بزرگ وقتی شلوارتنگ بپوشم فوق العاده میشن و البته کسم خیلی تپل و قلنبش و سفید حمید خیلی برام میخوره عاشقشه.حمید پسر بدی نیست اما من یکم باهاش مشکل دارم مشکلمم بخاطر مسائل اقتصادی و ... .7ماه پیش یکی از دوستام آمد روی مخم و از خیانت پسرها برام گفت و ی پیشنهاد برام داشت.پیشنهادش این بود که برای تلافی خیانت احتمالی ک ممکن حمید کرده باشه شماره ی پسر رو بگیرم و باهاش سکس چت داشته باش و ی شماره بهم داد ک گفت پسر خیلی خوش هیکلیه و چندباری باهاش سکس چت داشته میگفت پسره خیلی حشریه منم ک خیلی حشری بودم و حالا ی بهونه از حمید داشتم قبول کردم و شماره رو ازش گرفتم.ی شب بهش زنگ زدم ولی کلی استرس داشتم خودمونو معرفی کردیم اولش خیلی خجالت میکشیدم و روم نمیشد زیاد وارد مسائل سکسی بشم.

بعد از 5 روز حرف زدن کم کم روم باز شد و شروع ب سکس چت کردم حسابی حال میکردیم اون از اون طرف حرف از کوس و کون من میزد و هی کیرشو میکرد توی کوس و کون من و منم از این طرف کوسمو میمالیدم و حال میکردم و اون کیرشو میمالید و از کیرش برام حرف میزد و خلاصه حال میکردیم آخرش هم ک آبمون میومد کلی قربون صدقه همدیگه میرفتیم و قطع میکردیم.در همین میون اون بارها به من اصرار کرده بود ک بیا تا ببینمت و من ک دوست نداشتم ببینمش قبول نمیکردم تا این ک ی شب توی شهوت بهش گفتم باشه ولی گفتم ک سکس نمیکنم .قرار گذاشتیم ک بیاد اصفهان.قرار گذاشتیم ک توی انقلاب کنار رودخونه همدیگرو ببینیم.روز موعود فرارسید و من با کلی التماس از مامان اجازه گرفتم و ب بهانه بیرون رفتن با دوستم نسیم از خونه زدم بیرون به حمید هم چون باهاش مشکل داشتم اصلا خبر ندادم.وقتی ب قرار رسیدم دیدم ی پسر خوش هیکل همینطور ک دوستم میگفت منتظرم بود.رفتم و خودمو معرفی کردم و رفتیم کنار رودخونه نشستیم روی ی نیمک و با هم خوش و بش میکردیم مشغول حرف زدن بودیم ک کم کم هوا تاریک شد دوروبرمون کاملا خلوت شد هیچکس نبود.سعید ی نگاهی ب اطراف انداخت و دستشو گذاشت رو رون های تپل و داغ من و شروع به فشار دادن کرد منم فقط نگاهم ب کیر قلنبش ک زیر شلوار کاملا تابلو شده بود و من کلی بخاطرش کسمو مالیده بودم بود. ولی نمی خاستم اینطوری بشه می خواستم بگم ن یهو دستشو گذاشت پشت گردنم و لباشو چسبوند ب لبام و با دستش داشت کسمو می مالید و منم از بس حشری شده بودم هیچی نگفتم وکلی لبام باد کرد از بس میمکیدشون اما چون ممکن بود کسی میدمون براهمین دیگه خودمونو کشیدیم اونطرف و سعید کیرش شق شق شده بود تازه اندازه واقعیش معلوم شده بود وای چقدر بزرگ بود دلم ضعف رفت دلم میخواست شیرجه بزنم کیرشو بخورم ولی روم نمیشد.سعید توی چشمام خیره شد و بهم گفت بریم خونه یکی از دوستام اینجا خونه دانشجویی دارن من یکم فکر کردم و چون خیلی حشری بودم ب نشونه اوکی سرم رو تکون دادم اونم دستمو گرفت و رفتیم ب سمت خونه.توی راه فکر این بودم ک ی موقع حمید چیزی نفهمه از طرفی هم نمیتونستم قید این کیر رو بزنم.

بالاخره رسیدیم توی خونه سعید بدون مقدمه دستش رو گذاشت روی کونم و کونمو میمالید منم کونمو تکون میدادم و همینطور آب از کسم میومد شرتم خیس خیس بود برگشتم و لباشو بوسیدم و اونم با دستش کرد توی شلوارم و دست گذاشت روی کسم بهم گفت چقدر آب از کست آمده فداتشم و بعد منو خوابوند روی تخت و شلوارمو از پام درآورد و از روی شرت شروع ب خوردن کسم کرد و کلی لیس روی واژنم میزد منم میگفتم وایییییییییییی سعید شورتم در بیار من دیگه حال ندارم خیلی حشریم اونم شرتمو در آورد بازبون شروع ب لیسیدن کس داغ و سفید من کرد زبونشو روی چوچورم میکشید و باهاش بازی میکرد منم هی کوسمو تکون میدادم روی دهنش و با موهای سرش بازی میردم سرش رو روی کسم فشار میدادم و پاهامو باز و بست میکردم دیگه اصلا جون توی بدنم نبود دور واژنمو لیس میزد و چوچورمو میمکید وای چ خوب کس میخورد داشتم دیوونه میشدم بلند شدم گفتم کیرتو در بیار میخوام بخورمش اونم شلوارشو در آورد و دیدم عجب کیری داره همونیه ک سالها در انتظارش بودم همونی بود ک خودش میگفت کیرش کلفت و حدودا20سانت طول داشت از بس حشری بود قرمز شده بود و تخماشم سفت شده بود کیرشو یک جا کردم توی دهنم و شروع ب ساک زدن کردم سرتاسر کیرشو لیس میزدم خیلی کیف کرده بود و دائم صداهای آه و اوه میکرد منم رفتم سراغ تخماش و حسابی براش لیس زدم و و مکیدم خیلی خوش مزه بود انگار بهشون عسل زده بود شیرین بود دلم نمیخواست ولشون کنم.کیرشو از دهنم درآورد .منو خوابوند روی تخت و تیشرتمو درآورد و سوتینمم در آورد و سینه هامو خورد سرشو میذاشت بین سینهام و میگفت مریم قربون اون سینه های گندت بشم چقد توی اینا شیر داری منم با صدای حشری گفتم شیر توش هست بخورشون تا سیر بشی قربونت برم خلاصه کلی سینه هامو بوسید و لیسید خیسشون کرده بود بلند شد و کیرشو گرفت و با سر کیرش روی واژنم میمالید منم کسم خیس خیس شده بود وقتی کیرشو میمالید روش کله بزرگ کیرشو حس میکردم بهش گفتم سعید بکنش توی کسم بکن دیگه دیوونه دارم میمیرم از شهوت پارم کن این کسو پاره کن با اون کیر کلفتت گفت باشه و کیرشو آروم هل داد توش وای عجب کیری!!!! ی جیغ کشیدم و چشام از شهوت بسته شد دستامو باز کرده بودم اونم افتاده بود ب جون سینه هامو لیشون میزدو تند تند کیرشو توی کسم عقب جلومیکرد منم دائم جیغ میزدم میگفتم بکن کسمو پاره کن واییییییی واییییی .واژنم باز باز شده بود از بس این کیر کلفت بود کلی آب کسم روی کیرش جمع شده بود سعیدم با دستش اون آب هارو از روی کیرش جمع کرد و مالید روی لبام و با انگشت کرد توی دهنم همینطور ک داشت عقب جلو میشد و من زیر کیرش داشتم تقلا میکردم و جیغ میکشیدم یهو کیرشو درآورد و آوردش طرف دهنم با این ک از کیری ک توی کسم بوده بدم میاد ولی نمیشد قید این کیرو زد برعکس خوابیدیم طوری ک اون کس منو میخورد و منم کیرشو.کیرشو توی دهنم بالا پایین میکرد وای چ حالی داشت وقتی داشت کسمو میخورد کسم داشت دل دل میکرد کیرشو از دهنم درآورد تخماشو گذاشت دم دهنم منم با کمال میل لیسشون میزدم و پاهامو روی سر سعید محکم بسته بودم بلند شد و گفت بشین روی کیرم و ی کاندوم بهم داد و منم کشیدم روی کیرش و دست گذاشتم تخت سینش و آروم خوابوندمش روی تختو کیرکلفتشو گرفتم و یکم مالیدمش دم کوسم و بعد جاشو درست کردم و نشستم روش دوباره کلفتی و گرمای کیرشو توی کسم حس کردموقعی ک رفت توش ی وووووووووی کردم اونم ی آههههههه کشید و من خوابیدم روی سینش و سینه هاموگذاشتم دم دهنش ک شیر بخوره و بالا پایین میشدم صورتشو گذاشته بودم بین سینه هام اونم تموم سینمو لیسید و هردومون داغ داغ شده بودیم و کلی عرق کرده بودیم صورتش از شهوت قرمز شده بود و توی چشمای من زل زده بود منم روی کیرش ب چپ و راست تکون میخوردم آب سفید کسم تموم روی کاندوم رو سفید کرده بود تا حالا اینقدر حشری نشده بودم با دستام با موهای سینش بازی میکردم وبا صدای حشری و آروم قربون صدقش میرفتم گفتم من خسته شدم حالا نوبت توئه اونم دستشو گذاشت روی باسنم و خودش کیرش و بالا و پایین میبرد تندتند بالا پایین میکرد منم چشامو بسته بودم لبامو بردم روی لباش و همون طور ک اون تلنبه میزد من میگفتم وایییییییییییییییییییییییییی تا یهو وایساد و کیرشو در آورد و گفت اسبی بخواب منم از خدا خ,استه دولاش دم و سرمو گذاشتم روی تخت و کونمو دادم بالا اونم یکم سوراخ کونمو خیس کرد و منم نا نداشتم مقاومت کنم کیر کلفتشو گذاشت دم سوراخ کونم و هلش داد توی سوراخ منم جیغ زدم ن سعید کونم پاره شد ی چند باری ک عقب جلوش کرد درد تبدیل ب حال شد دیگه من کونمو عقب جلو میکرد کیر کلفتم توی کون حال میده!!!! با دست واژنمو میمالید منم بی حس افتاده بودم روی تخت و فقط ناله میکرد اونم میکرد توی کونم و با دست محکم میکوبید روی باسنم باسنم داغ شده بود کیرشو در آورد و سرش رو آورد لای باسنم و با زبون سوراخ کونمو لیس میزد چند بار هم ی لیس سرتاسری از کوسم تا دم سوراخ کونم زد منم کوسمو بالا پایین میکردم دنبال کیرش میگشتم کسم داشت دل دل میکرد اونم کیرشو کرد توی کسم گفتم سعید بکن این کس مال خودته و با ولع تمام کسمو عقب جلو میکردم ک یهو ی آهههه بلندی از سعید بلد شد آبش آمد منم دیوونه شده بودم همون موقع ک آبشو توی کسم حس کردم منم ارضا شدم و همزمان با اون گفتم واییییییییی و کسمو روی کیرش چرخوندم تا تموم آبشو بریز توی کوسم.موقعی ک کیرشو در آورد و افتاد روی تخت ب خودم آمدم گفتم نکنه آبو ریخت توی کسم !!!نگاه کردم دیدم ن خدارو شکر کاندوم داشت هردومون بیحال افتادیم توی بغل هم ی لب ازش گرفتم وتخت سینشو بوسیدم و سرمو گذاشتم روی سینش و ب خیانتی ک ب حمید کرده بودم فکر کردم وقتی لباسامونو پوشیدیم بهش گفتم ک دیگه بهتره همدیگرو نبینیم چون دیگه نمخوام خیانت کنم و اونم قبول کرد و از خونه خارج شدیم ...
     
  ویرایش شده توسط: masmir   
مرد

 
من اسمم شادیه و دختر یعنی زن خیلی شادی هم بودم . تازه دارم می رسم به مرز سی سالگی . هیکل و بدن خوش فرمی داشتم و خوش فرم ترین قسمت بدنم کونم بود که خیلی بر جسته و هوس انگیز بود و با این که با بقیه قسمتهای بدنم هار مونی نداشت ولی همون بر جسته بودن و به زبان ساده گنده بودنش باعث شده بود که خیلی طرفدار پیدا کنم . مهمترین عاملی هم که شوهر فعلیم اومد خواستگاریم همین کون گنده ام بود . حالا نمی دونم کونمو چش کردن یا علت دیگه ای داشت دیدم روز به روز داره آب میره . دیگه نه حوصله ای داشتم به شوهر و دخترم برسم نه به مهمونی ها و رفت و آمد های خانوادگی . مهمتر از همه شوهرمم به من بی توجه شده بود و رغبتی واسه سکس با من نشون نمی داد . کونم لاغر لاغر شده بود ولی قسمتای دیگه بدنم انگار تغییری نکرده بود . ای کاش فقط لاغر می شد . یه غده ها و زایده هایی توی قسمتای گوشتی اون پیدا شده بود که ترسیدم سر طانی باشه . فرخ می ترسید که بهم توجه داشته باشه . شایدم چندشش می شد . هر یه ماه درمیون به زور منو می گایید . کیرشو فرو می کرد توی کوسم و خودشو خالی می کرد و توجهی بهم نداشت . من هم آزمایش سونو گرافی و خون هم دادم و مشکلی نداشتم . یکی از دوستانم یه دکتر جوونی رو به من معرفی کرد که تو کارش خیلی وارده و متخصص و جراح این جور غده ها و تومور هاست . من مامانمو همرام برده بودم تا خجالت نکشم . چون دکتر باید به کون دست می زد و اونجا رو بررسی می کرد ومنم خیلی خجالتم میومد . البته می گفتند یه پارچه رو محل بیماری و غده میذاره و از پشت پارچه دست می زنه . دکتر خیلی جوون بود و خوش تیپ . صورتی درشت داشت و ریش و سبیلشم تیغ انداخته بود . یه گوشه ای یه عکس و مدرکی از اون دیدم که نشون می داد هم سن منه . دستکش گذاشت دستش و از پشت پارچه ای که رو کونم کشیده بود غده ها رو بررسی می کرد . مامان خودش اون طرف نشسته بود . سه چهار تایی از اون ورمهای زیر پوستی ریز و درشت داشتم . یکیشو متوجه نشده بود که مجبور شد با یه عذر خواهی ازم پارچه رو از رو کونم بر داره تا بررسی بیشتری بکنه . اتفاقا اون غده هم نزدیک کوسم بود . من یه خجالت دوسره می کشیدم یکی این که از این که یه نامحرم این جوری داره انگولکم می کنه ویکی این که از لاغری خودم و کون کوچیک شده و زشت خودم خجالتم میومد . دکتر شهاب گفت که من مشکل خاص و خطرناکی نمی بینم از نظر من این رسوبات کلسیم و داروهایی ست که در ظرف چند سال به این صورت در اومده و خودشو نشون داده . با این حال عکس بگیری بد نیست . چون دیگه مطمئن شده بودم کونم دیگه دست نمی خوره مامانو فرستادم خونه و خودم رفتم عکسو گرفتم و در جا به دکتر نشون دادم . گفت نظر من تایید میشه ولی اگه اشکالی نداره این یکی رو یه بررسی دیگه بکنم بد نیست . بابا عجب گیری افتاده بودیم . دوباره یه درازی کشیدم . این بار کمتر خجالتم میومد . یه خورده از تماس دستاش احساس آرامش هم می کردم -آقای دکتر حالا باید چیکار کنم -میشه جراحی کرد و خالیشون کرد ولی اگه دوباره مصرف دارو و تقویتی وکلسیم داشته باشی و یا تحت عوامل خاصی ممکنه دوباره هم رشد کنه . از نظر من دست نزنی بهتره -دکتر جون من یه باسن تکی داشتم و خیلی هم درشت . ببخشید این حرفا رو می زنم حالا دو طرف باسنم تراز هم نیستند . یه جا می شینم دردم می گیره چیکار کنم به اون رشد سابقم برسم -اونم چند راه داره . تغذیه و ورزش مناسب ولی از یه راه می تونی سریعتر به نتیجه برسی . ارتباط با شوهرتو زیاد کنی . یه خورده خجالت کشیدم -اون این روزا به من توجهی نداره . حرصم گرفته بود . نزدیک بود گریه ام بگیره . من کون درشت خودمو می خواستم . همون طور که من پشت به دکتر شهاب خوابیده بودم واسم توضیح داد که اگه کونم به اندازه سابق برسه تمام این بر آمدگیها میره زیر گوشت ونشون داده نمیشه . ولی ارتباط با شوهر برای تحریک هورمونها همراه با تغذیه مناسب ومصرف پروتئین حیوانی با ورزش مناسب خیلی تاثیر داره . من که از دست فرخ حرص داشتم پارچه رو بدون این که دکتر عمد منو بفهمه از رو کونم انداختم . راستش به این فکر نبودم که اونو تحریکش کنم تا هورمونهای منو تحریک کنه . البته کونم هنوز اون جاذبه معمولی رو داشت به نسبت معرکه بودن و اون انتظاری که ازش داشتم افت کرده بود .-می بخشید آقای دکتر این تحریک که فرمودین در قسمت واژن باید وجود داشته باشه یا در مقعد -سوال جالبی بود . این بسته به شرایط شخص شما و احساسی که از رابطه تون با شوهرتون دارین هم هست . این بار دکتر یه خورده گستاخ تر شده وانگشتشو گذاشت رو سوراخ کونم که از این پررو بازی اون خوشم نیومد -ببخشید اینجایی هم که الان دست گذاشتین غده داره -نه ولی خواستم برای درمان شما یه کنترلی بکنم . نفهمیدم چی داره میگه ولی همینو فهمیدم که انگشت وسطی یکی از دستاشو تا ته کرد تو کونم . واول خیلی آروم وبعد با سرعت بیشتری انگشته رو فرو می کرد تو کونم و درش می آورد . رفته رفته داشت خوشم میومد و از این کارش لذت می بردم . آخر وقتی بود و مطب هم تعطیل بود .-یه چند لحظه باشین من دستمو بشورم . منم روکونم پارچه نبود و اونم به دستش دستکش نداشت . نمی دونستم میخواد چیکار کنه . این بار همون انگشتشو گذاشت تو کوسم و با سرعتی بیشتر اونو می گردوند -آهههههه دکتر دکتر این کارا واسه چیه .-من دارم درجه تحریک پذیری رو واسه درمان شما بررسی می کنم . کوسم خیس کرده بود و هوسم اوج گرفته بود . به خودم فشار می آوردم . خیلی وقت بود که فرخ بهم این جوری حال نداده بود . اون فقط همش می خواست خودشو خالی کنه -از کدومش بیشتر خوشت اومد .-این یکی عالیه اون قبلی هم خوب بود -من توصیه می کنم هردو تکنیک رو به کار بگیرن در کنار هم اثرش فوق العاده و تضمینیه . اگه انزال در قسمت مقعد و تحریک در قسمت واژن وداخلش صورت بگیره بیشترین اثرو داره -دکتر جون آخه شوهرم بهم تمایل نداره .. با کف دستش یکی به باسنم کوبید و یکی هم رو کوسم کشید و یه تلنگری هم به سوراخ کونم زد و گفت این بی زبون حالیش نیست که شوهرت باهاش چه رفتاری داره . این در مان می خواد . حالا بهت می رسن و نمی رسن و فلانی چیکار می کنه این این چیزارو نمی فهمه . از جام بلند شدم و صورتمو گرفتم طرف دکتر . می خواستم خوشگلی وطنازی خودمو به رخش بکشم و دلشو ببرم . می خواستم اون دارویی رو که واسم تجویز کرده بود خودش بهم بده . دیگه منم بی پروا شده بودم . چاره دیگه ای نبود . ظاهرا تا چند دقیقه دیگه باید از مطب می رفتم بیرون . فرصت واسه تصمیم گیری کم بود با این که من خیلی خجالتی بودم ولی حشری هم بودم . انگشتایی که دکتر توی کوس و کونم کرده بود تا حدودی شرم و حیا رو در من از بین برده بود . دکتر رفته بود طرف میزش و من خودمو مرتب کردم و بعد از گوش دادن به آخرین صحبتهاش رفتم سریع از کیفم آینه ووسایل توالت دم دستی رو در آورده یه اسپری هم به خودم زدم . مانتومو دیگه تنم نکردم ودوتا دگمه آخر بلوزمو نبستم . دکتر رو صندلی نشسته بود ومنم از پشت میز رو اون خم شده وبه این فکر می کردم که اون با انگشتاش چه با حال و هوس سوراخای منو می مالیده . این جور مالیدنها رو ده سال پیش اوایل ازدواج تجربه کرده بودم . دوستم می گفت که این دکتر مجرده . نمی دونم این اونارو از کجا می دونست وچه اهمیتی واسش داشت . بلوزمو از سر شونه هام به طرف سر بازو شل کرده تا سینه های خوشگلمو بهتر ببینه . هر طوری شده این دکتر باید با من حال کنه تا شوهر نامردم بفهمه که پس از ده سال نباید این جوری با من تا کنه . اون شادی کم رو تبدیل شده بود به یه زن هوسباز انگشتای جادویی دکتر شهاب کارشو کرده بود . صورتمو لحظه به لحظه به صورتش نزدیک تر می کردم . نفسش بند اومده بود . فکرشو نمی کرد من این جوری شده بودم . با یه عشوه و لوندی خاصی گفتم دکتر جون من می خوام که تو خودت درمونم کنی میشه ؟/؟ میخوام موشک شهاب خودتو بفرستی به عملیات -اگه این موشک موش باشه چی خانوم -به من بگو شادی . واست شادی میارم -ببینم شوهرت راضیه که واسه درمان بیای اینجا .-به اون چه ربطی داره من که نمی خوام جراحی کنم . دکتر داشت شاخ در می آورد . چطور زنی که از قرار گرفتن دست دکتر روی کونش شرمنده می شد حالا دیگه حاضره خودشو در اختیارش قرار بده . قبل از این که پشیمون شه روی میزش سوار شده به روپوش سفیدش رسونده اونو بالا زده و از طرف شلوار به کیرش رسوندم . حدسم درست بود . کاملا آمادگیشو داشت . ازم خواست که دوباره برم رو تخت معاینه . با این که مطمئن بود کسی وارد نمیشه و منشی هم رفته بود درو از داخل قفل کرد . لباسامو یکی یکی از تن در آورده و به گوشه کنار پرتش می کردم . این کار هیجان شهابو زیاد می کرد . اونم خودشو تا شورت لخت کرد . رو تخت معاینه پاهامو به دو طرف باز کردم . دکتر دستشو گذاشت رو سینه هام -می خوای ببینی اینجا هم زائده داره یا نه سرشو گرفتم تو دستام و اونو به طرف سینه هام کشوندم وگفتم با لبات آزمایش کنی بهتر متوجه میشی . وقتی میک زدن سینه هامو شروع کرد تازه متوجه شدم که یه مرد مجرد چه با حال و با هوس سکس می کنه . راست می گفت دوستم سمیه که با دوست پسرش خیلی بیشتر حال می کنه تا با شوهرش . دکتر خیلی حشری تر از اون چیزی بود که من فکرشو می کردم . از نوک سینه هام رسید به نافم وشورت نازک منو با دندوناش از پام تا حدی پایین کشید که کوسم معلوم شه وبقیه شو هم با دستاش از پا در آورد . منم دستمو کردم تو شورتش . کیرش کلفت بود ولی حس کردم طولش از هفده هیجده نمباید بیشتر باشه . هر چی بود تازگی و داغی و سفتی اونو تو دستام به خوبی احساس می کردم . قبل از این که لبهای خودشو برسونه طرف کوسم دو تا دستا و دو تا پاهای منو به طرفین وروی تخت طوری بست که اگه به اوج هوس رسیدم نتونم پوزیشن خودمو تغییر بدم اون می گفت که این کارو به خاطر من انجام میده که من در اثر هیجان زیاد خودمو از تخت پرت نکنم وخللی در کار درمان ایجاد نکنم واگه جای پهن تری باشه از این کارا نمی کنه . وقتی دهن و زبونش رو کوسم قرار گرفت و میک زدن و لیسیدنو شروع کردم دیدم حق با اونه . به دست و پاهام فشار می آوردم تا این بند ها رو پاره کنم ویه جوری خودمو خلاص کنم . دیدم نمیشه . بدون این که بخوام جیغ زدنو شروع کردم که دکتر یه پارچه ای تو دهنم چپوند . حالا دلم داشت از جا در میومد . لبه های بالایی وپایینی کوسمو تو دستاش جمع کرده اونا رو فرستاده بود تو دهنش و زبون و دندوناش یه جوری میکشون می زد که دلم از سینه داشت می زد بیرون بیحال شده بودم . تو ناحیه کوس و شکم و دور و بر کون خودم هیجان ولذت شدیدی احساس می کردم . شهاب که حس کرده بود من در اوج لذتم فشار وسرعت مکیدنو برد بالا . خودمو خیلی حرکت می دادم ولی جا واسه مانور نداشتم . دوست داشتم در اون لحظات هم لبای دکتر رو لبام باشه و هم کیرش تو کوسم . جااااااااان مدتها بود که ار گاسم نشده بودم . وحس کردم که دارم میشم . یک آن تمام تنم از داغی هیجان و هوس تو کوره لذت قرار گرفته واقعا نمی دونستم کدوم قسمت تنم داره بیشتر لذت می بره ولی زیر سینه هام وکوسم یه سستی خاصی داشت . وقتی دیگه هیچ حرکتی نکردم اون موقع بود که هم من و هم دکتر فهمیدیم که ارگاسم شدم -حالا کیرتو می خوام شهاب جون . اونم یه حرکتی مث حرکت من انجام داد شورتشو به سرعت از پاش در آورد و به یه گوشه ای پرتش کرد با این که تخت معاینه واسه سکس کوچیک بود ولی هوس و لذت گاییدن وگاییده شدن این چیزا سرش نمی شد . این دومین کیری بود که می خواست بره تو کوسم . قبل از فرخ ودوران مجردی دوست پسر دیگه ای که داشتم یه بار کونمو کرده بود . ولی کوس می رفت تا با یه کیر تازه و جدید آشنا شه . فقط لذت فقط هوس .. فقط عشق و حال .. کون لق هر چی مرد نامرده .. بی خیال هرچی خیانت .. اصلا خیانتو عشق است .. کیر شهاب راهشو پیدا کرد . باورم نمی شد که رفته باشه تو کوسم . پارچه رو از دهنم گرفت وخودشو بالاتر رسوند . در حال گاییدن کوسم لبامو به لبای خودش چسبوند وهمون بوسه داغی رو که تشنه اش بودم نثار وجود و لبهای ملتهبم کرد -دستامو باز کن دختر میخوام بغلت کنم . اون یه دستی وبا مهارت هر دو دستامو باز کرد بدون این که کیرشو از کوسم بیرون بکشه یا این که لباشو از رو لبام بگیره فقط هر چند لحظه یه بار باهام آروم حرف می زد -عزیزم شادی جون تحریک پذیری چطوره . منم با همون عشوه و ناز می گفتم عالیه .. طاقباز بودم و تخت به کونم فشار می آورد و کمی دردم می گرفت . وقتی کیر دکترو می دیدم که چه جوری از کوس خیسم میاد بیرون دوباره هوسی می شدم -شادی جون آخرین بار کی پریود شدی -الان اولین روزیه که خونریزیم قطع شده و از حموم بر گشتم و تمیز اومدم زیر کیر تو . اینو که گفتم یه ناله ای سر داد و گفت جاااااان از این بهتر نمیشه چند تا ضربه محکم دیگه به کوسم زد و کیرشو تا ته کوس فرستاد و در حالیکه با انگشتش سوراخ کون منو هم قلقلک می داد آب کیرشو ریخت تو کوسم -دکتر کیرتو بده بده می خوام بخورمش بده من ساک بزنم . شهاب کیرشو گذاشت تو دهنم . خیلی حال می داد . چقدر اعصابم آروم شده بود ازم خواست که دمر کنم . جوووووون می خواست کونمو بکنه . یه خورده هم سختم بود خجالت می کشیدم . البته به خاطر بی ریختی و لاغری کون . سرشو فرو برد لای کون آب رفته ام . با دستاش با دو تا برشهای کونم بازی می کرد و اونا رو ماساژمی داد . آخ که چقدر لذت می بردم -دکتر اگه بدونی که چقدر خوشم میاد وچقدر هم هورمونهای این ناحیه در حال تحریک شدنه . دستشو روخیسی کوسم کشید و اونو فرستاد به دور و بر سوراخ کونم . سوراخ کون فعالی داشتم ومی تونست جوابگوی کیر دکتر باشه -دکتر شهاب -جون -منتظر موشک زمین به هوای شهابم . کیر شهاب که داشت می رفت تو کونم حس می کردم بازم دارم پرواز می کنم و اوج می گیرم . به خوابم هم نمی دیدم که این لحظه های با شکوه و متنوع را داشته باشم . وقتی که شهاب از سوراخ کونم تعریف می کرد واین امید واری رو بهم می داد که تا یکی دو ماه دیگه دوباره همون آدم خوش کون سابق میشم روحیه از دست رفته مو به دست آوردم . دوست نداشتم به این زودی خودشو خالی کنه . ولی طوری با کونم عشق و حال وصفا می کرد که من دلم نیومد کیرشو تو خماری بذارم بیچاره چند بار ازم می پرسید بریزم خالی کنم وهر بار که با سکوت من روبرو می شد می فهمید که باید به گاییدنش ادامه بده تا این که یکی از این دفعات دلم واسش سوخت و گفتم پس بریز .-واییییی شهاب جون تو که تازه تو کوسم آب ریختی . چند تا پرش کیر ؟/؟! این آبها کجان ؟/؟ -از شادی خوش اندام و آتیشی باید پرسید . هر آبی که تو سوراخ کونم احساس می کردم فکر می کردم که دارم یه جون دوباره ای می گیرم ورگهای عصبی ام انگار در حال تحریک شدن بود تا پوست کونمو باز کنه وگوشت بیشتری رو قبول کنه . شبیه به یه حالتی شده بودم که تو بچگی ها می خواستم قد بکشم -شهاب باورم نمیشه این قدر زود اثرشو نشون داده باشه . وقتی می خواستم از مطب بیام بیرون یه سری دستورات غذایی ورزشی بهم داد که باید اونا رو رعایت می کردم تا با چاق شدن مجدد کونم سایر اعضای بدنم چاق و بی ریخت نشن . دکتر شهاب یه آپارتمان مجردی هم داشت که درمان های بعدی رو اونجا انجام می دادم . دوماه نکشید که شدم همون شادی سابق . وقتی که شهاب بهم گفت حالا درمان تموم شد و دیگه باید خدا حافظی کنیم سگرمه هام رفت تو هم . اومد جلو لبامو بوسید و گفت باهات شوخی کردم تو همش باید تحت درمان باشی تا مث سابق نشی . اینو که گفت با هم خندیدیم و رفتیم تو بغل هم . اینو هم به اطلاعش رسوندم که دارم بار دار میشم و به احتمال زیاد بابای بچه هم اونه که این مسئله بعدا برا هر دو مون تایید شد .شوهرم فرخ از این که من دوباره شدم همون شادی کون گنده خیلی خوشحال شده بود . مثل سابق بهش نمی رسیدم . سکس با اون دیگه واسم اون هیجان و تنوع سابقو نداشت ولی با این حال واسه این که مشکوک نشه سیاستمو حفظ می کردم . خیلی دلش می خواست بریم از دکتر قدردانی کنیم . اونم بهم توصیه می کرد که بیشتر از اینها تحت نظر دکتر باشم تا فرم بدنمو حفظ کنم . یه روز یه دسته گل بزرگ و یه جعبه شیرینی ویه لوح تقدیر و تشکر که خیلی هم مد شده گرفتیم و رفتیم پیش دکتر شهاب و خیلی خوش به حالش کردیم -آقای دکتر واقعا نمی دونم با چه زبونی از شما تشکر کنم . من شادی خودمو مدیون شمام . شما شادی رو به من وشادی من برگردوندین . شهاب در حالی که لبخند به لبانش داشت گفت این وظیفه انسانی واخلاقی ووجدانی ماست که هر کاری که از دستمون بر میاد واسه بیماریون انجام بدیم تازه ما سوگند بقراطی هم خورده ایم
     
  
مرد

 
اول یه پیش ضمینه داشته باشیم از خانوم خوشگل های محلمون....
راستش هیچ وقت حواسم به دورم نبود....
یه روز پنجره پذیرائی رو باز کردم دیدم وای چی میبینم ! یه زن حدودآ 32 1ساله که خیلی جونتر از سنش باز به نظر میرسید با یه دختره 24 ساله شوهر دار( که بعدآ خبرش رسید بچه محل ها فشارش دادن) خوابیدن کف حیاط یه دختر کوچولو هم که اونم بعدآ فهمیدم بچه زنست داشت با روغن تن این 2 تارو ماساژ میداد...
وای من که باورم نمیشد...
زنه سفیده سفید با مو های مشکی بلند ست شرت سوتین مشکی تنش بود دختره هم ست رنگی یه عینکم یه چشمش بود....
وای کیرم راست کرده بود از یه طرفم همه خونه بودن تابلو بود...
واسه همین پنجره رو بستم!
دلم طاقت نیاورد یه7/8 دقیقه بعد باز رفتم نگاه کردم... وای تو اون آفتاب سوزناک بدن هر دوشون برق میزد...
کاش جای دختر کوچیکه بودم! دستش رو میکشید رو سینه های هر دوشون میمالید با روغن ! یه دفعه مادره لاشو باز کرد دختره کشید لایه کسش که مادره خندید !
ولی دختر کوچیکه چیزی بارش نبود که بخواد عمدی این کارو بکنه ! خلاصه کنم یه دفعه دیدم یه پسره خونه روبروشون داره با تل تو بالکن حرف میزنه یدفعه اونم چشمش به اینا افتاد ! تل رو قطع کرد شلوارکشو در آورد کیرشو گرفت دستش ارضا شد رفتتو خونه...من ولی هنوز آتیشی بودم...
بی خیال شدم خیلی چیز ها از دخترای محل دیدم ولی این دید زدن ها باعث شد من چشمم به یه دختره 15 ساله بیفته...
دوست داشتم تجربه کنم...یه شب هیمنجوری به پنجره یه خونه خیره شدم...
شیشش رفلکس بود اونا خودشونو میدیدن ولیبیرون رو نه...
منم راحت داشتم نگاه میکردم انگار مهمون داشتن...دخترا هی میومدن جلو آینه میرقصیدن منم با این حرکت فوق العاده دیونه میشم...دختره هی نازو عشوه میومد با موهاش بازی میکرد پریشونش میکرددست میکشید رو سینش قر میداد خلاصه یکیم که بیشتر نگاه کردم دیدم بله همون دختر کوچولوست که هر وقت از جلموم رد میشود چپ چپ نگاه میکرد...
چرا تا حالا نمیدونستم رو برو پنجره آشپز خونه مان ؟
خلاصه یه روز داشتیم از باشگاه با رفیقم بر میگشتیم که بهو دیدیم دو تا بچه اوبی دنبال این دختره افتادن... رفیقمم میدونست من اینو میخوام فشار بدم رفیم جلو طرف دختره داشت حرف میزد که آره مزاحمت شدن یا نه منم یه چشم خوره رفتم به پسره با تشر گفتم: برو عقب بینم
پسره هم خفه خون گرفت یه دفعه دیدم یکیشون شیر شد نعره کشید که آره من کس خلم قاطیم...
منو میگی دیدم یه دفعه رفیقمو خوابوند رو زمین اومدم طرفش جداشون کنم واسه منم شاخ شد اومد بزنه زدم با ساک تو سرش دیدم چاقو در آورد دنبال ما کرد دیدم دختر کوچیکه داره جیغ میزنه....خلاصه شر شد سره این انتر خانوم...
     
  
مرد

 
سلام من اولین با هست که خاطره میزارم اگه مشکل داشت ببخشید من 17 سالمه و این داستان مربوط به حدودن 6 ماه پیشه من تا اون موقع کس نکرده بودم ولی چون دوستام تعریف میکردند دوست داشتم تجربش کنم یک روز یکی از پسر عمو هام رو دیدم یه 4 سال از من بزرگ تر بود و خیلی دختر بازی میکرد بهش گفتم خوش بحالت من که از بس جق زدم دارم میمیرم (هفته ای 3 بار) یه کس هم نیست که بکنیم بهم گفت تو خونه خالی جور کن کسش با من منم که خوشبختانه همیشه خونمون خالیه و جون میده برا این کار ها...

گذشت تا خونوادم رفتند تهران (من بچه اصفهانم) منم فرصتو قنیمت شمردم و زنگ زدم به پسر عموم اونم گفت من ساعت 5 میام تا شب منم داشتم از استرس میمردم تو فکرم میگفتم نکنه کسی بیاد نکنه کیرم کوچک باشه نکنه خجالت بکشم و... رفتم یه 3 تا موز هم خوردم تا جون داشته باشم خلاصه امدن ولی یه دختر همراهش بود گفتم نکنه سر کارم گذاشته باشن که دخره گفت عزیزم الن دوستمم میاد اینو که گفت دیگه شهوتی شده بودم اخه یه 20 روز بود جق نزده بودم تا حال هم دختری رو با این دید که بکنمش ندیده بودم بعد از یه 1 ساعت دختره هم اومد منم تا دختره رو دیدم یه کمی خجالت کشیدم به همین دلیل گفتم کسی قلیون میکشه رفتم قلیون رو چاق کردم و امدم پسر عموم با دختره لاس میزدن و منم که داشتم از خجالت میمردم رفتم جلوی تلویزین و خودم رو به اون راه ها زدم که یعنی من دارم فیلم میبینم و برام کس کردن مهم نیست ساعت نزدیک 7 بود که پسر عموم گفت منو نگین بریم کمی دراز بکشیم اتاقتون کجاست و جوری که کسی نبینه یه چشمک به من زد و به اشاره به دختره کرد منم که از استرس رنگم زرد سفید شده بود و تو دلم میگفتم من با دختره 20 ساله چی کار کنم یه دفعه دختره گفت میشه یه لیوان اب به من بدی منم گفتم پس این دندش میخاره رفتم اب اوردم جوری گفت مرسی که داشت ابم میومد ذست و پام خیلی میلرزید نمیدونم چی شد نشستم پیشش گفتم چیزی نمیخواین که یه یه دفعه از اتاق صدای اه اه امد من اروم خندیم یه کمی استرسم کم شده بود همینجوری نگاه هم میکردیم و هیچی نمیگفتیم که من گفتم شما چند سالتونه گفت 21 سال گفت تو چند سالته گفتم 16 سال (اون موقع 16 سالم بود) از هم سئوال هایی که اصلا ربطی به سکس نداشت پرسیدیم این موبایل دختره هم هی زنگ میخورد تا میمدم بحث رو سکسیش کنم دیلینگ دیلینگ گوشیش زنگ میخورد دیگه نا خوداگاه گفتم شما خیلی جذابین و خودمو نزدیک تر کردم گفت مرسی و من دستمو گذاشتم روی رونش و از خجالت داشتم سکته میکردم گفتم اگه گرمتونه لباساتون رو در بیارین مانتوش رو کند و با تاپ نشست. عجب بدن سکسی داشت دیگه دست خودم نبود گرفتمش تو بغلم و شروع کردم بوسش کنم اونم دستش رو از رو شلوار گذاشت رو کیرم. کیرم داشت میترکید بعد تابشو در اورد و رفتیم تو اتاق منم خوابیدم روش و هی خودمو میمالیدم بش اونم اروم میگفت اه اه سینه هاش در اوردم وشروع به مالیدنش کردم بعد شلوارشو در اورم من تا اون موقع یه کس از نزدیک ندیده بودم و فکر میکردم همه کس ها مثل فیلم سوپر ها سفیدن کس این قرمز بود برا همین دوست نداشتم بخورمش و با دست میمالیدمش بعد کیرم رو در اوردم و میمالیدم دور کسش گفت کاندوم داری گفتم نه گفت پس حواستو جمع کن نریزی تو کسم منم اروم کیرمو تو کسش کردم باورم نمیشد من دارم کس میکنم نه بیدارم دو بار که کیرم رو تو کسش کردم داشت ابم میمد منم کیرم رو در اوردم و هی سینه هاشو میخوردم دوباره تا کیرمو میکردم ابم میخواست بیاد بش گفتم میترسم ابم تو کست بریزه کفت از کون بکنم هرچی زور زدم بکنم تو کونش نمیرفت گفت با انگشت راشو باز کن انگشت کردم تو کونش اول یه انگشت بعد دو انگش بعد هم کیرم رو یه یه دقیقه که کردم توکونش ابم داشت میمد منم در اوردم وریختم رو شکمش (خدایی راست میگن جق نزنین نه من خودم حال کردم نه اون از بس جق زده بودم کمرم شل شده بود) بعد دباره کردم تو کونش و هی کیرم شل میشد پسر عموم هم از اتاق امده بود بیرون ما هم یه زره لاس زدیم ورفتیم بیرون زید پسر عموم گفت خوش گذشت منم سری تکون دادم ولی با اینکه کمرم شل بود خوب بود اون موقع سه چیز ازارم میداد یکی اینکه چرا از اعتماد خونوادم سو استفاده کردم و نقش جاکش رو اجرا کردم دوم اینکه چرا اینقدر جق زدم که کمرم شل شده سومیش رو یادم نیست اون هام بعد از 1 ساعت رفتند نمیدونم ولی بغز داشتم رفتم حموم جقم رو زدم وامدم بیرون گفتم توبه از اون روز دیگه جق نزدم الانم گفتم درس عبرتی بشه برا دیگر کاربر ها >>>>>>>
     
  
صفحه  صفحه 19 از 112:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA