انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 36 از 112:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
المیرا و شوهرخواهر

سلام من المیرا 19 ساله هستم سال 85 بابام فوت کرد سال 87 هم برای خواهرم لیدا خواستگار اومد لیدا 22 سالش بود وقتی خواستگار خواهرم رو دیدم قلبم کنده شدخیلی خوشتیپ و خوش هیکل بود و مهمتر سکسی چون به یکی از بازیگرای فیلم سوپر خیلی شبیه بود اون شب بدجور حشری شدم فکر کردم اومده ترتیب منو بده بهرحال لیدا هم بقول بچه های سایت از این تیکه نگذشت و بله رو گفت عقد و دوره ی نامزدی و عروسی کمتر از سه هفته طول کشید آقا شهرام هم که توی یک شهر دیگه شاغل بود با لیدا رفت سال 88 هم لیدا استخدام صداوسیما شد و اردیبهشت امسال اومدن شهر خودمون ما تو یک ساختمون سه طبقه زندگی میکنیم که طبقه اول و دوم مستاجرامون بودن طبقه دوم رو برای اونا خالی کردیم و شهرام و لیدا رفتن اونجا اقا شهرام شب کار بود و روزا تو خونه و خواهرم صبح تا عصر سرکارش منهم دیدم نمیشه خودمو کنترل کنم هر وقت می دیدمش حشرم بالا میزد حتی بیشتر فیلم سکسی هایی که بازیگرش شبیه شهرام بود رو جمع کردم و به یاد کیر شهرام خودم رو ارضا میکردم پس فکر شیطانی سکس با دامادمون به ذهنم رسید. راستی یادم رفت من سال قبل تو کنکور گند زدم و یه جورایی پشت کنکوریی هستم و تو خونه پلاسم البته درسی نمیخونم مادرم هم دندون پزشکه و کمتر روزی حتی واسه ناهار خونه میاد دیونه کارشه.
اوایل مهر دیگه طاقتم تموم شد و باید هر جور شده باهاش سکس میکردم ناهار توپ درست کردم ویک آرایش غلیظ کردم یک شلوارک تنگ لیمویی پوشیدم که خیلی نازک بود و شورتم کامل معلوم بود باسنم به زور اون تو جا شده بود چون خیلی گندست آخه هم استخوان لگنم درشته و هم باسنم گوشتیه با اینکه قله داره ولی آویزونم هست و نصف وزنم مال همین قسمته گاهی آهنگ – شیک دت اس - فیفتی سنت رو میذارم و جلوی آینه قدی انقدر کونم رو تکون میدم که خیس عرق میشم کون من دو برابر اندازه کون مادرم و لیدا هست با اینکه من این سایزو دوست دارم ولی باعث دردسره چون تو خیابون انقدر دست به باسنم میخوره و انگولک میشم که کونم درد میگیره حتی تو مدرسه همکلاسیام که دختر بودن هم منو انگولک میکردن تو فامیل هم توی مهمونی چشم همه به کون من بود اگه هم مانتو گشادمو در نمی آوردم اشتباهی چیزی میریختن روش تا درش بیارم ببخشید از موضوع منحرف شدم داشتم میگفتم که شلوارک پوشیدم و با یه تاپ سفید و یک سوتین سیاه که از زیرش معلوم بود و نصف سینه هام (که اونها هم نسبت به سنم خیلی درشتن و در کل همه جام برجسته هست ) که با یک خط ازهم جدا شده بودن بیرون بود گر چه جلوی شهرام راحت بودم ولی با لباسای گشادتر و جمع و جورتر رفتم به طبقه اونا درو باز کردم رفتم داخل صداش زدم از تو اتاق جواب داد که اینجام روی تخت دراز کشیده بود تا منو دید چشاش زد بیرون و کیرش ناجور باد کرد و اومد بالا سریع نشست و دستاش رو گذاشت بین پاهاش مثلا غیر عمدی که معلوم نباشه منم تا هیکلشو دیدم گر گرفتم یه رکابی تنش بود که موهای سینش معلوم بود و منهم عاشق سینه های پر از مو هستم و حالا که بخاطر من شق کرده بود دیگه تو حال خودم نبودم گفت جانم کاری داشتی گفتم آقا شهرام ناهار درست کردم بیا بالا گفت دستت درد نکنه ولی شام دیشب هست و هم میخوام بخوابم رفتم جلو دستشو بین پاهاش بود گرفتم و غیرعمدی یه تماس کوچولو به کیرش دادم گفتم نیای جون خودم ازت ناراحت میشم نکنه دست پخت منو دوس نداری ؟ گفت چشم تو تا بری منم اومدم حرکت کردم و با قر راه میرفتم همینجوری کونم 360 درجه میچرخه وقتی با قر راه برم خودتون حال شهرام رو حدس بزنین رفتم بالا به خودم گفتم تو که بیچاره رو کشتی و دو تا ضربه محکم به باسنم زدم اومد بالا و پشت میز نشست گفت چه خبره امروز خوشگل کردی؟ گفت راستش میخوام برم تولد دوستم واسه همین آرایش کردم...کلی از لباسهام رو امتحان کردم نمیدونم کدوم رو بپوشم میشه بهم کمک کنی؟ گفت حتما ناهار رو خوردیم بعد رفتیم اتاق من قبلش از قصد چند تا لباس زیر رو همه جای اتاق ریختم روی تخت نشست چند تا لباس نشونش دادم گفت المیرا نکنه میخوای بری با دوست پسرت گفتم نه چند ماهی میشه که ندارم (البته من اصلا دوست پسر تو عمرم نداشتم چون لز بین بودم ) و دیگه بدم میاد گفت چرا ؟ گفتم توهین به شما نباشه برعکس دخترا پسرا معنی عشق و دوست داشتن رو نمیفهمن و بخاطر عشق سراغ ما نمیان گفت متوجه نشدم گفتم چه جوری بگم اخه ..... بیشتر بخاطر سکس گفت اصلا اینجور که میگی نیست گفتم منکه بیخود نمیگم گفت یعنی....؟ (فکر اینجاشو نکرده بودم و انتظار داشتم مثل داستانای سکسی بپره روم و ... ولی حالا باید ببینم چی میشه ) گفتم قول میدین بین خودمون باشه گفت آره گفتم راستش (این تیکه کلام منه وقتی دروغ میگم ) وقتی اول دبیرستان بودم از این حرفا چیزی سرم نمیشد و با چند تا دوست دارم گول خوردم و بعد از اینکه منو چند بار به خونش برد و ازم استفاده کرد رابطه مون بهم خورد یکدفعه اشکام سرازیر شد اومد بغلم کرد و منو روی تخت نشوند و کنارم نشست گفتم اون کثافت با احساساتم بازی کرد احساس یه دختر رو نادیده گرفت بعد از اینکه شما ازدواج کردین نظرم عوض شد و دوباره دوست شدم و باز هم همون بلا سرم اومد راستش به لیدا حسودیم میشه تو انگار از آسمون اومدی و با اینا فرق داری میشه گفت یه مرد کامل یا جنتلمن هستی عشق رو میفهمی معنی دوست داشتنو میدونی دوست داشتم تو مال من باشی خوشبحال لیدا به چشمام خیره شد گفت تو عاشق من شدی؟ گفتم متاسفم میدونم گناهه!!!!!!! ولی آره گفت چه گناهی؟ من متاسفام که متوجه عشق و علاقه تو نشدم – نمیتونستم بفهمم راست میگه یا نه –گفتم موقع خواستگاری دوست داشتم بگی نظرت عوض شدهو منو میخوای وقتی از اینجا رفتین چقدر گریه کردم ( تو دلم گفتم المیرای نامرد تو دیگه کی هستی ) تو چشام خیره شد لبمو بردم جلو اونم همینطور شروع کردیم به بوسیدن لبای همدیگه چنان محکم لباشو میخوردم که داشت کنده میشد با زبونم ته حلقشو احساس میکردم لباش از هر چی که تو تصورم بود خوشمزه تر بود سرمو کشیدم عقب گفتم میشه مال من هم باشی گفت باشه عزیزم به پشت انداختمش رو تخت و نشستم رو کیرش و باز لب تو لب شدیم کسمو رو کیرش فشار میدادم دیدم هی کیرش بزرگتر میشه یه آن ترسیدم چون واقعا بزرگ بوددستشو دور کمرم حلقه کرد و به سمت خودش میکشد تا کسم به کیرش محکم بچسبه دست راستشو از پشت برد توی شلوارکم و یکی از لمبرهامو تو مشتش فشار داد بین دو لمبرام دست کشید که شلوارکم با وجود کشی بودن جر خورد گفتم تو که جرم دادی گفت کونت خندید پاره شد شلوارکمو با شورت در آورد انگشتشو گذاشت روی سوراخ کونم که داشت از حرارت انگشتش میسوخت یه آه کشیدم اونم باهاش بازی میکرد منم کسمو محکم بهش فشار میدادم شروع کردم به خوردن گردنش رکابیشو در آوردم و سر سینه هاشو میخوردم و با موهای سینش بازی میکردم شکمشو بوسیدم شلوارش رو در آوردم از روی شرت کیرش رو لیس میزدم از حد حشر من تعجب کرد شرتو که در آوردم از ترس جیغ زدم و جلوی دهنمو گرفتم بهش نگاه میکردم خدایا این کیره یا تیر برق! بالای 25 سانت طول داشت و خیلی کلفت مثل چماغ و یکم کمرش هم خمیده بود (سر بالا) سیاه با پوست کشیده و کله قرمز آتشین که میگفت حالا که مزاحم خوابم شدی جرت میدم تخماش هم خیلی بزرگ بودن گفتم واقعیه ؟!! گفت آره هنر خواهرته انقدر قرص و دستگاه برام گرفت که اینجوری شد نترس بچه خوبیه خواست پاشه نذاشتم و زبونمو از زیر تخماش تا کله کیرش کشیدم گفتم چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟ گفت لیدا ساک نمیزنه دو ساعت اصرار کنم سرشو ببوسه! گفتم من براش میمیرم لخند محوی زد و چشاشو بست کلشو کردم تو دهنم لبام داشت جر میخورد وقتی مزه کیرشو احساس کردم دیونه شدم دوست نداشتم درش بیارم با اینکه دهنموپر میکرد سعی میکردم بیشتر بخورم آه و ناله میکرد تخماشو میمالیدم گفتم پاهاتو ببر بالا اطاعت کرد زیر تخماشو لیس میزدم و با دست براش جلق میزدم پاهاشو کشید پایین و دوباره براش ساک میزدم دستشو کرد تو موهام و سرمو به طرف کیرش فشار میداد چند لحظه بعد ایستاد موهامو به سمت عقب کشید دهنمو کامل باز کردم با قدرت کیرشو تو دهنم عقب جلو میکرد یه ضربه محکم زد و کیرشو تو حلق نگه داشت دستم به پاهاش بود مقاومت نمیکردم دستشو دور سرم حلقه کرد و خیلی کم عقب میکشید و دوباره محکم میکوبید کیرشو در آورد افتادم رو تخت و چند تا سرفه کردم داشتم بالا میاوردم نفس عمیقی کشیدم دراز کشید روم و کیرشو فرستاد پیش کش تپلی من یکم لبامو خورد رفت سراغ گوشم و بعد هم گردنم که خیلی حساسم روش و حتی اگه کسی این کارو خیلی انجام بده واسم ارگاسم میشم پاهام رو به هم فشار میدادم و ناله میکردم تاپم رو در اورد وقتی سوتینمو باز کرد آب از لب و لوچش راه افتاد گفت اینارو از کجا اوردی سرشو کشیدم سمت سینم گفتم یالا بخور و سر یکی از سینه هامو فرستادم تو دهنش میمکید و لیس میزد پستونام مثل توپ گرد هستن و سفت حتی دراز هم میکشم از فرم خارج نمیشن سر اون یکی رو هم کشیدم و به زور کردم تو دهنم و زیر دندون فشار میدادم از این کارم خوشش اومد و سر او پستونم رو هم فرستاد تو دهنم شکمم رو میخورد رفت سر وقت کسم که پف کرد و اومد بالا پاهامو جمع کردم تو سینه شروع کرد به خوردن کسم قلقکم میومد هم میخندیدم وهم ناله میکردم دستام رو گذاشتم زیر کمرم تا بیاد بالا پستونامو تو دستش میچلوند نفسم در نمیومد زبونشو میکرد تو کسم یکدفعه بدنم مثل سنگ سفت شد آبم فواره زد به بیرون پاشید تو صورتش و دهنش سریع ازمسیر رفت کنار و پاهامو که میلرزیدن محکم گرفت و یکی دوتا ضربه به بالای کسم زد احساس میکردم وزنی ندارم گفتم فوق العاده بود با کف دستش کل کسم رو میمالید انگشتش رو کرد تو و تگون میداد یکدفعه خشکش زد گفتم چی شد شهرام جونم لای کسمو باز کرد و توش رو نگاه کرد و گفت تو از جلو سکس داشتی؟ گفتم نه بخدا گفت پس چرا پردت اینجوریه؟ گفتم چجوریه ؟ گفت اصلا نداری گفتم ولش کن میشه به کارت ادامه بدی؟ دوباره شروع کرد انگشت کردن تو کسم و سوراخ کونم رو میلیسد گفت آماده ای؟ گفتم میشه یکم بذاری لای پستونم؟ گفت فدات میشم تو هر کاری لیدا نمیکنه رو میخوای نشست روی شکمم با دستام کیرشو گذاشتم لای سینم واونم یه کم تف ریخت و شروع کرد تلمبه زدن محکم سینه هامو بهم فشار میدادم دستاشو گذاشت روی دستم و فشار داد کیرش بزور تکون میخورد سرش میخورد به چونم دوست داشتم کیرشو به تمام بدنم بماله گفتم فدات شم فدای کیر کلفتت بشم ... کیرت ماله منه ... براش میمیرم گفت دوستش داری؟ گفتم آره حالا با چماغت برو جرم بده لبم رو بوسید و سر خورد رفت پایین شکمم رو بوسید و زیر رونمو گرفت منم پاهامو هوا کردم گفتم شهرام کوچولو خونه جدید نمیخواد؟ گفت فدای کس طلات میشه کله شهرام رو گذاشت روی چوچولم یکم استرس داشتم چون هم بار اولم بود و هم کیرش دسته بیل بود یکم فرو کرد گفتم آخ مردم چقدر کلفته گفت مگه کلفت نمیخوای؟ گفتم میخوام کیر کلفت میخوام چند سانت دیگه فرستاد داخل یکم ریلکس کردم و داشتم نفس عمیق میکشیدم که باز فرو کرد جیغ زدم گفت جون چقدر تنگه کستدستم فشار دادم به شکمش تا باز فرو نکنه ولی خودشو بسمت من فشار داد و بازهم کیرش داخلتر شد بشدت چوچولمو میمالیدم ولی توی کسم گز گز میکرد گرچه منو آماده کرده بود و بازم طاقت نداشتم یکم فشار داد گفتم داره از دهنم میاد بیرون لیدا خدا لعنتت کنه اینو کجات فرو میکنی شهرام خندید منم خندم گرفت که فشار داد جیغ زدم با حالت گریه گفتم چرا تموم نمیشه از قطار هم درازتره خودش شروع کرد چوچولمو مالیدن سینه هامو میمالیدم گفت بخاطر کلفتیشه الان دیگه خوب میشه آروم عقب جلو میکرد یکم که گذشت میزدم به پاهاش و میگفتم سریعتر جون جرم بده کسمو له کن محکم تا ته کوبید نمیدونم به کجای کسم خورد که از درد سرم سوت کشید و همون لحظه ارضا شدم چشمام بسته بود و نفس نفس میزدم چشمم رو باز کردم دیدم دو تا پامو تو هوا جمع کرده و با یک دست گرفته و مشغوله روی پهلو خوابیدم اومد پشتم دراز کشید و کرد تو یه پامو بردم بالا چون اونجوری خیلی تنگ میشد گردن و گوشمو میخورد نشست و همون وضعیت تلمبه میزد با دستش زد روی باسنم گفت برو جلو میز توالت دولا شو پاهام سست شده بود و بزور رفتم خم شدم کونمو کردم طرفش یکم صبر کردم نیومد سرم کردم طرفش گفتم بیا دیگه گفت کونت شاهکاره دیدنش آدمو ارضا میکنه کست عین یه غنچه میمونه تپل و گوشتی گفتم آقا شاعر تو که پرپرش کردی بیا دیگه گفت یکم دیگه نگاه کنم بعد از 20 – 30 ثانیه اومد و پشتم زانو زد و شروع کرد بوسیدن لمبرهام سرشو کرد لای باسنم و کس و کونم رو لیس میزد پاهامو جمع کردم سرش قفل شد چند تا ضربه به لمبرهام زد ول کردم گفت نزدیک بود دچار کون گرفتگی بشم و باز زد روی باسنم ناله کردم روی کمرمو فشار داد تا خمتر بشم کنارم ایستاد و با انگشتاش میزد روی کونم گفت خوشت میاد یه ناله ی خفیف و پر از شهوت کردم و خودم محکم تر ازش دوبار روی باسنم زدم اونم شروع کرد به زدن بعد از چندتا دیگه واقعا میسوخت و لذت نداشت گفتم شهرام بسته گفت میخوام عکس بگیرم از گلت یکم قرمزتر بشه و سه چهار بار دیگه روی هر کدوم محکم زد گوشیشو آورد و توی چند حالت عکس گرفت کونم میسوخت سرمو چرخوند ازم لب گرفت و یکم با دستاش لمبرهامو مالید به کیرش تف زد لمبرهام رو با دو تا دست بازتر کردم فرستاد داخل گفت دوستداری فیلم بگیرم گفتم آره و در حین تلمبه زدن فیلم میگرفت و حرفای سکسی میزد گوشیو برد گذاشت یه گوشه که تو کادر باشیم رو به روم آینه بود با هر ضربش سینهام پرتاب میشدن و این تحریکم میکرد منو چرخوند یه پامو بلند کرد و گرفت تو دستشو کیرشو فرستاد تو کسم بعد از کمی زانوم سست شد اون یکی پامو هم بلند کرد پشتم و آرنج هام روی میز بود و کس و کونم تو هوا تا ته فرو میکرد بعد از دوبار ارضا شدن باز هم داغ شدم و داشتم لذت میبردم و با هر تکونش یک ناله میکردم گفت بیا تو بغلم گرچه از این فرم خوشم نمیومد ومطمئن بودم درد داره ولی دستمو دور گردنش انداختم و پاهام رو دور کمرش حلقه کردم دستشو گذاشت زیر باسنم و منو بالا پایین مینداخت براش مثل پر کاه بودم چون مدت زیادی همین وضعیت رو حفظ کرد احساس میکردم کسم پاره پاره شده و چون سر کیرش خمیده بود از جلو شکم احساسش میکردم دستش رو از زیر باسنم گرفت چون خودم رو شل کرده بودم واقعا جر خوردم و سریع چسبیدم بهش لبامونو جفت کردیم وقتی آب دهنشو میچشیدم دلم میخواست ساعتها تو این حالت باشم عقب رفت و روی تخت دراز کشید منهم براش بالا پایین میکردم نوک پستونمو تو دستش ورز میداد گفت بیا رو صورتم بشین رفتم و کسمو جلو دهنش گرفتم لیس میزد و انگشتشو تو سوراخ عقبم میکرد از کسم شرشر آب میریخت تموم صورتش کثیف شده بود روی صورتش کامل نشستم و کونمو فشار میدادم با علامت دستش کونمو بالا آوردم گفت خفه شدم دوباره نشستم دماغش رفت تو کسم خندم گرفت خودمو فشار میدادم رو صورتش باز اشاره کرد یکمی بلند شدم گفت بسه دیگه گفتم شهرام جونم خواهش میکنم یکم دیگه میخوام حسابی کس مالیت کنم یک نفس عمیق کشید نشستم و کون و کسمو به صورتش میمالیدم یکم ته ریش داشت که مثل برس بود و کونمو میخاروند (یه جور حس غرور هم بود که با کونت یک مرد رو خفه کنی و مجبورش کنی سوراخ کونت رو لیس بزنه البته آقایون ناراحت نشن چون با ساک کیر و کردن از عقب جبران میشه ولی من تو اون لحظه این حس رو داشتم و این حس جالبیه که پیشنهاد میکنم دخترا تجربش کنین ) گفتم نفستو فوت کن تو کسم همین کارو کرد یه حالی بهم دست داد که اصلا خوشم نیومد خم شدم و کیرشو گرفتم و حالت 69 تشکیل شد بعد از مدتی گفت چهار دست و پا شو همونجور که میخواست شدم انگشت سومش رو کرد تو کسم و خیسش کرد و فرو کرد تو کونم سرمو چرخوندم طرفش گفتم میخوای از کون بکنی گفت اجازه میدی؟ گفتم مگه کیر اجازه سرش میشه ؟ گفت فدات بشم آخه لیدا کسشم با منت میده گفتم این کون هدیه به تو جرش بده ( من تو لز و خود ارضایی با کیر مصنوعی های کلفت کار میکنم و درد کون هم برام لذت بخشه واسه همین از دردش نمیترسم ) انگشتشو تف مالی کرد و فرستاد تو بعد هم انگشت دوم داشتم بهش که محو کارش بود نگاه میکردم و از تکون خوردن انگشتش تو کونم لذت میبردم دو تا از انگشتای دست دیگه اش رو وارد کرد یکم دردم میومد چهارتا انگشتش تو کونم بود البته با کیری مثل کیر شهرام چهار تا کمه یکدفعه ترکیدم انگشتاشو خلاف جهت هم میکشید نزدیک یک دقیقه داشت سرمو گذاشتم رو تخت ولبم رو گاز میگرفتم به جای شل کردن بیشتر میکشید ول کرد و یکم کونم رو لیس زد ورود کله کیرشو احساس کردم آماده بودم جیغ بزنم ولی نه از درد خبری نبود گفتم کارتو خوب بلدی میشه جرم بدی میخوام سر کیرت از دهنم در بیاد یه چشم گفت خودشو کشید و کوبید تو کونم جیغ زدمو پرت شدم رو تخت کونم مثل آتیش میسوخت خودمو به حالت قبل برگردوندم از این دردا تو لز فراون چشیدم و یه جورایی در حد تحمل بود ولی من میخواستم با وجود همچین کیری گریه ام در بیاد شاید شما خوشتون نیاد ولی من از سکس خشن و وحشیانه لذت میبرم با دست زدم رو باسنم گفتم یالا شهرام کونم کیر میخواد اگه نمیتونی برم یک مرد دیگه بیارم و زدم رو کونم صورتش از حرفم قرمز شد و بدجور بهش برخورد موهامو چنگ زد و محکم کشید کمرم خم شد و کونم بازتر کیرشو تا تخماش فرستاد تو برعکس دفعه قبل جای حرکت نداشتم چشام زد بیرون از حرفی که زدم پشیمون شدم و میدونستم فایده نداره فقط شانس بیارم از زیرش سالم در برم تا کله میکشید بیرون و چماغشو با تمام قوا میکرد تو رودهام بهم میپیچید موهام باعث میشد سرم درد بیاد کمرم دیگه قیچی شده بود و کونم له شده بود مطمئن شدم دیگه باید رو ویلچر بشینم موهام رو ول کرد محکم کوبید تو کونم با ضربه اش ولو شدم منو چرخوند و نشست رو سینم و شروع کرد به جلق زدن دستشو زدم کنار خودم واسش اینکارو میکردم دهمنو باز کردم به نفس افتاده بود که صدای در ورودی خونه اومد از ترس بدنم شروع به لرزیدن کرد گفتم آقا شهرام پاشو یک داره میادحواسش نبود خواستم خودم از زیرش در بیام با یک دست چونمو گرفت طرف خودش و به زور دهنمو باز کرد چشمام به در اتاقم بود و اشکام بی اختیار میومد کونم میسوخت دیگه از اون همه حشر خبری نبود و سردم شده بود آبش اومد و پاشید تو صورتم کل صورتم آب منی بود کله کیرشو کرد تو دهنم و یکم کیرشو مالید تا اگه چیزی مونده بریزه بیرون حالا که اون حس قبلی رو نداشتم حالم از بوی آب و وجود ابش بهم میخورد توی موهام روی کل صورتم گردنم و همینطور سینم اب بود چشمامو برای محافظت بستم که توش اب نره باز که کردم شاشیدم به خودم مادرم تو چارچوب واستاده بود شهرام هم بیخیال رو سینم با یک دست کیرش و با دست دیگه پستونام رو با ابش بازی میداد مادرم گفت تخمه سگ حرومزاده مگه نگفتم با المیرا کاری نداشته باش شهرام در حالی که کیرشو به پستونم میکوبید گفت خودش خواست مادرم گفت تو رفتی سراغش؟ لال شده بودم مامان گفت این بیچاره که صداشم در نمیاد شهرام گفت المیرا یه چیزی بگو با هق هق گفتم مامان غلط کردم گه خوردم شهرام گفت گه که نخورد کیر خورد و غلط هم نکرد سکس کرد از طرز حرف زدن شهرام و بیخیالی مامان یخم اب شد مامان گفت واسه من چی داری شهرام گفت کمر درد مادرم اومد جلو کیفشو که زیر بغلش بود انداخت و سر کیر شهرام رو کرد تو دهنش ، من با دهن باز مونده نگاش میکردم گفتم مامان؟شهرام گفت مهوش بچه رو ترسوندی مادرم گفت ترسوندن بهتر از اینکار تو هست لبشو رو آورد سمت لبای من گفت اینهمه آب کجات بود موقع ما فوقش دو قطره شهرام گفت معنی سکسو امروز فهمیدم تو لیدا پاتونو هوا میکنین میگن سریع بکن کار داریم وقت نمیشه حتی یکم آدم ببوسه شمارو مامان لبش رو گذاشت رو لبم آتیش گرفتم خیلی داغ بود و بوسیدن لب مامان بخاطر سکس خیلی تحریک کنندست زبونشو کشید روی چونم که اب ریخته شده بود و گفت عاشق طعمشم تو خوشمزه ترین آب دنیا رو داری معلوم بود مامان برای تحریک شهرام اینا رو میگه اب منی شهرام رو قورت داد خواست باز صورتم رو بلیسه گفتم مامان بسه حالم بهم خورد دستشو کشید رو پستونم که نوکش جمع شده بود دستشو برد سمت کسم و انگشت کرد با فریاد گفت مادر جنده تو چه گهی خوردی شهرام گفت جون خودم المیرا پرده نداشت مامان یه نگاه عاقل اندر صفیح به شهرام کرد و گفت جنده پاهاتو بده بالا با خجالت و ناراحت از این حرف مامان پاهامو بردم بالا مادر لبه های کسم رو باز کرد شهرام سرشو آورد کنار سر مامان خیلی مسخره بود دو نفری داخل کسم رو نگاه میکردن مامان گفت دختره جنده کی این کارو با تو کرده با چند تا پسر میپری گفتم مامان بخدا با هیچکس شهرام گفت تو که میگفتی گفتم دروغ گفتم خواستم تحریکت کنم شهرام میخندید مامان گفت یعنی با کسی سکس هم نکردی و هم پرده نداری پس خودت کردی گفتم نه به روح بابا گفت خاک تو سرتون کنن برین حموم دنیا رو بوی عرق و گند برداشت به زور ایستادم شهرام زیر بغلم رو گرفت مثل پنگون راه میرفتم انگار یه چیزی مانع میشد شهرام دستشو کرد لای لمبرهام و با کون و کسم بازی میکرد مامان گفت پدرسگ تو که جرش دادی بسن کن دیگه بیخود نیست که بهت رو نمیدیم صورتم رو بوسید گفت فداش میشم ولی انصافا نصف شماست ببین چه کونی داره یاد بگیرین زنم که کون بچه دوساله رو داره مال تو هم تو مشتم جا میشه که اون رو هم بهم نمیدین مادرم خندید و گفت مادر جنده با این حرفا به تو چیزی نمیرسه فردا هم که برین میفهمی! گفتم نه آقا شهرام اینا نباید برن شهرام باز منو بوسید و گفت مهوش جون منو المیرا میمونیم تو میخوای بری برو مادرم قوطی کرم رو پرتاب کرد زد تو سر شهرام رفتیم حموم زیر دوش گفت معذرت میخوام اذیت شدی گفتم خودم خواستم شهرام تو با مامان هم سکس داری؟ گفت چند وقت پیش مهوش به لیدا گفت که میخواد برای تامین نیازش با یه مرده صیغه کنه لیدا هم قسمت کردن منو بین خودشون پیشنهاد داد با قبول مامانت ما برگشتیم اینجا گفتم پس چرا به خودم نگفت؟ گفت باید می گفت ؟
مادرم موضوع رو به لیدا گفت سر میز شام بودیم لیدا گفت خوب اقا شهرام یکی خریدی سه تا بردی چطور مخ المیرا رو زدی ؟ گفتم لیدا من خودم رفتم چون شهرام رو دوست دارم یعنی عاشقشم مادرم زد زیر خنده و گفت آره از گشاد راه رفتنت معلومه لیدا گفت تو از پشت سکس کردی گفتم خیلی لذت بخشه گفت درد نداشت؟ گفتم در حلت عادی نه ، گفت غیر عادی داره مگه؟ شهرام گفت فرقش یه جملست جرم میدی یا برم یه مرد دیگه بیارم! لیدا از خنده سرخ شد گفتم چطور به مامان این پیشنهاد رو کردی؟ لیدا بلندتر خندید و گفت م
     
  
مرد

 
سکس با پریا بعد از ۱۱ سال

سلام داستانم طولانی هست ببخشید
از بچگی تو کفش بودم از من 5 سال بزرگتره
داستان من از همون بچگی شروع میشه یادمه 10 سالم بود که یه روز رفتیم خونه ی خالم اون موقع بچه بودمو چیزی از سکسو شهوت نمی دونستم , اما پریا 15 سالش بودو تازه سن شهوتش شروع شده بود
پریا همیشه با من بازی میکرد ,برام شعر می خوند و داستان میگفت .اون روز منو برد تو اتاقش ,اتاقش 1 طبقه بالاتر بود
هیچ کسم کاریمون نداشت همین که رفتیم توی اتاقش درو بستو قفل کرد گفتم چرا درو قفل کردی گفت می خوام یه بازی جدید بکنیم برا همین نمیخوام کسی مزاحممون بشه اخه بازیش خیلی قشنگه
خلاصه من بیخیال شدم .رفت روی تختش که سمت راست اتاقش بود نشست و به من گفت بیا پیشم
منم رفتم یه چیزیو تو چشاش میدیدم اما نمیدونستم چیه (بزرگتر که شدم فهمیدم شهوته) بم گفت میخوای شیر بخوری؟گفتم نه دوست ندارم گفت چرا شیر که خیلی خوشمزست مگه نی نی که بودی شیر نمی خوردی ؟شاید شیر مامانت بد مزه بوده دوست نداشتی حالا بیا شیر منو بخور خوشت میاد منم که بچه زرنگی بودم گفتم تو که شیر نداری فقط مامانا شیر دارن
گفت اره اما این بازیه
منم قبول کردم دستمو گرفت گذاشت روی مه مه های کوچیکش اندازه لیمو بود گفت بمال منم مالیدم اما خیلی محکم که دردش گرفتو گفت اروم تر بد تی شرتشو در اورد یه کرست سفید با خالای قرمز تنش بود اونو هم در اورد تا مه مه هاشو دیدم یه حالی شدم اون موقع کیرم که دول بود راست شد.دوتا سینه کوچیکو گرد که خودش سفید بود خیلی سفید و سرشم صورتی که روش خودنمایی میکرد بخاطر شهوتش سرش سینه هاش زده بود بیرون
سرمو گرفت و گفت سر مه مه هامو اروم مک بزن یوقت گاز نگیریا افرین پسر خوب .منم سر سینشو گذاشتم توی دهنمو مثل ابنبات مک زدم دستشو برده بود تو دامنش داشت یه کاری میکرد که من کنجکاو شدم گفتم چیکار میکنی گفت میخوای ببینی؟گفتم اره دامنشو در اورد شرتش با سوتینش فرق داشت یه شرت قرمز پوشیده بود
تا شرتشم از پاش در اورد یه چیزی دیدم که تا اون موقع ندیده بودم یکم مو داشت که اون حالمو بد کرد یکم دشتمو کشید رو کسش که خیلی بدم اومد یه مایع چسبناک موند به دستم یهو گفت اینم میخوری که من گفتم نه دیگه نمیخوام بازی کنم و رفتم
از این موصوع چند سال گذشت که من بزرگ شدمو فهمیدم سکس چیه 16 سالم بود و تو کف کسو کون پریا اخه تو لباس بدنش خیلی زیبا و شهوت انگیز بود. کونش خیلی خوش فرم و بزرگ بود جوری که میخواست شلوارو پاره کنه با اینکه بالا تنش زیاد تو چشم نبود اما بازم سکسی بود با پوست سفیدیم که داشت ادمو دیونه میکرد
روزا میگذشتو منم تو کف پریا بودم همه کاری میکردم که اونو دید بزنمو براش راست کنم تا اینکه 17 سالم شدو اونم ازدواج کرد ضد حال بدی بود چون بخاطر اون کارش تو بچگیم باهام همیشه میگفتم بالاخره امروز کارشو میگیرمو بش میگم
ازدواج که کرد با شوهرش رفتن کانادا زندگی کنند اما چون با هم تفاهم نداشتن ازهم جدا شدنو پریا برگشت
چون هم یه زن تنها بود هم خیلی هات تصمیم گرفتم بش کمک کنم اما بازم روشو نداشتم بش بگم تا اینکه یه روز تابستون زنگم زدو گفت بیا کولرمو راه بنداز . رفتم خونش تا رفتم تو شوک شدم یه تاپ پوشیده بود که نافو شکم خوشگلش معلوم بود خدایا چی میدیدم چقدر سفید بود یه شلوارکم پوشیده بود که کونش افتاده بود توش . منم بد راست کردم.اطمینان داشتم که فهمیده تو نخشم.خلاصه کولرو درست کرم اومدم باش خداحافظی کنم اما خدا خدا میکردم که یه اتفاقی بیافته بکنمش که با یه لحن نازی گفت کجا هنوز کارت دارم منم قند تو دلم اب شد اما گفت این پرده هارم برام نصب کن سقف خونش خیلی بلند بود چیزیم نبود که بتونم دستمو برسونم به میل پرده که خودش گفت یه کاری کن این میزو بزار زیر پات منم بزار روی کولت که من وصل کنم منم از خدا خواسته گفتم باشه نشست روی کولم وای که چقد کونش توپ بود نرمی کونش کیرمو راست کرد اولش برای تعادلش رونشو گرفته بودم واقعا گوشت خوبی به تن داشته دیگه دووم نیاوردم دستمو بردم زیر کونش که گفت چیکار میکنی گفتم دستم خسته شد گفت خب بزارم زمین منم منت گذاشتم گفتم نه کار دارم باید برم کوسش که درست پشت گردنم بود عرق کرده بود خیلی گرم بود اخه منم داشتم از شق درد میمردم کارمون که تموم شد گذاشتمش زمین که کیر راست شده ی منو دید اخه شلوار لی پوشیده بودم گفت این چیه چرا اینجوری شده منم خر گفتم هیچی دستشویی دارم رفتم دستشوی و ازش خداحافظی کردم که برم همین که اومدم بیرون خیلی به خودم فحش دادم
ساعت 7:30 شب بود و هنوز تو فکرش بودم که گوشیم زنگ خورد خودش بود جواب دادم
من:بله
پریا:سلام فرزاد شب میای اینجا هم بخوابی هم شام بخوریم با هم حالم خوب نیست
من:باشه میام شام بگیرم دیگه
پریا:اره دستت درد نکنه
خداقظی کردم سریع خودمو اماده کردمو روبراه با اینکه به خودم میگفتم زور نزن اتفاقی نمی افته
شامو خریدم و رفتم زنگو زدم رفتم تو باورتون نمیشه تا دیدمش میخواستم سکته بزنم یه لباس زیر سکسی ست سفید که سفیدی خودشو دوبرابر میکرد پوشیده بود بالا تنش کامل معلوم نبود فقط دستاشو تخت سینش مه مه هاشو پوشونده بو اما پایینش توری بود شرتشم نخ در بهشتی بود
دیگه به ارزوم رسیدم شامو گذاشتم رو میزو رفتم بغلش کردم لبامو گذاشتم رو لباش این تو کف موندنا باعث شد یه جورایی عاشقش بشم عاشقانه لباشو میخوردم دستمو گذاشتم روی شرتشو کسشو میمالیدم اه و اوهش راه افتاد بلندش کردم بردمش تو اتاقش پرتش کردم روی تختشو خودمم افتادم روشو شروع کردم به خوردن سینه هاش از روی اون لباسش .لباسرو در اوردم و مه مه ی راستو گذاشتم تو دهنم و با دست چپم اون یکی سینشو میمالیدم سر سینه هاش مثل بچگیش بود اما سینه هاش بزرگترو خوش فرم تر شده بود دستشو روی شلوارم میکشیدو میگفت جون چه کیری زود بکن تو کسم منم گفتم حالا زود حشرو تو چشاش میدیدم لباسمو در اوردم بدنمو نوازش میکرد با اون دستای مینیاتوری خوشگلش سینه هاشو دوباره خوردم و در همون حال خوردن شروع کردم به لیش زدن بدنش با خواستم با دندونام شرتشو در بیارم اما نتونستم گفت بکن دیگه دارم میمیرم میخوام کیرتو حس کنم ولی بازم گفتم نه با اینکه از شق درد داشتم میمردم شرتشو در اوردم وای چه کسی یه مو هم نداشت اما خیس بود با یه دستمال تمیزش کردمو شروع کردم به لیس زدن که انگشتاشو برد اوی موهامو اه و اوهش راه افتاد داشتم میخوردم که دیدم ناله هاش داره زیاد میشه گفت بکن دیگه داره ابم میاد منم شلوارمو کندم کیرم داشت میترکید تا در اوردم مثل وحشیا افتاد به ساک زدن کیرم یکم که ساک زد خوابوندمشو کیرمو گذاشتم تو کسش وای که چقد تنگ و داغ بود داشتم اتیش میگرفتم شروع کردم به تلمبه زدن که صداش رفت بالا بعد از چند دقیقه ابش اومد بی حال شد کلی قربون صدقم رفت ولی من هنوز ارضا نشده بودم گفتم میخوام از پشت بکنمت گفت باشه برگشتو کسشو باز کرد گفت بکن گفتم منظورم کونت بود اخه چند سال بود تو فکر کونش بودم گفت نه درد داره کلی خواهش کردم تا بالا خره اجازه داد تا سر کیرمو کردم تو کونش پرید بالا که گرفتمش و تا ته کردم تو کونش یه جیغ کشید اما من محل ندادمو ادامه دادم به تقه زدن وای که چقدر تنگ بود التماس میکرد اما التماساش بیشتر منو تحریک میکرد که جرش بدم بعد از 2 ,3 دقیقه ابم اومد که ریختم توی کونش تا ریختم گفت ای جون
ببخشید که طولانی بود[imgs=] [/imgs]
     
  
مرد

 
آرزو و من

این اولین و آخرین سکس من با یک دختر غیر از همسرم بود
من 14سال داشتم
اوایل بهار بود که اومدیم به خونه جدیدمون دو سه ماه گذشته بود ولی چون من دستی تو پیدا کردن دوست نداشتم اکثرا تنهایی تو کوچه بنبست خودمون پرسه میزدم بالاخره یکی از روزا بود که خانم های همسایه به مادرم گفتن که توی کوچه میخوان آش احسان بپزن و منم که بیکار بودم خواستن برم تو آوردن وسایل و تمیز کردن کوچه یه کمکی بکنم اونجا بود که اولین بار آرزو رو دیدم دختری یه سال از خودم کوچیکتر درشت هیکل و بی نهایت خوشگل و جذاب که جالب ترین قسمت اون دیدارمون این بود که خودش اومد و پیشنهاد داد که کارهای اون روز رو باهم انجام بدیم و این شد داستان اولین دوستیمون اون هم چه دوستی!
آرزو خیلی شلوغ بود تو هر کاری پایه بود بعد دوستی هر روز از صبح تا عصر باهم توکوچه بازی میکردیم انصافا دست هرچی پسر رو از پشت بسته بود فوتبال والیبال بستکبال هر کاری که میخواستیم بکنیم نه نمیگفت. خلاصه روزها گذشتن و ما خیلی با هم راحت تر بودبم یه روز تابستونی لنگ ظهر بود که هر کدوم از بچه ها رفتن پی کارشون آرزو اومد نزدیک من صورتش رو آورد بغل گوشم و یه بوس از صورت من گرفت و آروم تو گوشم گفت اون کارامون هم بمونه واسه یه مدت دیگه !
من هم که انگار برق بگیرتم خشکم زد موندم سر جام خداییش تا حالا به اونجای کار فکر نکرده بودم!؟! بعد اون روز دیگه اتیش منم تندی گرفت انگار که اون حرف آرزو هر لحظه تو گوشم میپیچید یه روز صبح که جلوی خونه اونا با هم بودیم زن داداش آرزو اومد که با مامانش برن بیرون و آرزو بهم گفت میره خونه و زودی بر میگرده / همین که اونا رفتن منم دیدم کوچه خلوت شده و میدونستم که بابای آرزو صبح زود میره و عصر بر میگرده تا در باز بود زدم تو خونشون و یه پامو بلند کردم گذاشتم جلوی در تا آرزو اومد و دید من جلوی در رو با پام گرفتم خندید و خواست از رو پام رد بشه بره بیرون که اونم پاشو بلند کرد و از رو پای من انداخت اونور همون موقع منم پامو کمی هم بلندتر کردم تا اونجایی که زانوم به وسط پاهاش فشار اورد تا نتونه رد بشه یه چند لحظه گذشت انگار که بهترین لحظه واسم گذشته باشه بعد آرزو یه لبخند شیطانی کرد که منظورم رو گرفته گفت الان نمیشه تا اومد پامو بندازه دستمرو گذاشتم رو لبهاش و پامو انداختم و درو بستم با احساس هر چه تمام بغلش کردم اونم که انگار منتظر ناز کشیدن من باشه دیگه آروم شد و دستاشو انداخت دور گردنم حالا مونده بودم چطور شروع کنم و چی کار کنم اولین بارم بود و ماهواره هم نداشتیم که ببینم بلد باشم فقط در حد تعریفهای سکسی از زبان همکلاسی هام میدونستم و اینکه کیرم توری کلفت شده بود که میخواست شلوارمو پاره کنه تا حالا بیشتر از کفدستی کاری نکرده بودم تو فکر اینها بودم که آرزو صورتشرو آورد جلوتر و لبهای شیرینشرو گذاشت رو لبهام و منم همون کارو ادامه دادم دیگه بعد اون افتادم رو اتوماتیک انگار که 10 ساله تو این کارم با دستم سینه بزرگ آرزو رو گرفتم و ماساژ دادم بعد اینکه متوجه شدیم هنوز جلوی دریم آرزو دستمرو انداخت و گفت بیا بریم اتاق و باهم رفتیم اتاقش دختره خیلی حرفه ای تر از من بود خوب داشتن ماهواره بدون محدودیت هم این مزیت هارو داره!
آرزو ازم خواست که لباسهای اونو در بیارم منم دیگه منتظر نشدم رفتم دوباره ازش لب گرفتم و شروع کردم پیرهنشرو در اوردم سوتین صورتیش هنوزم جلو چشمهامه و شلوارشرو در آوردم که گفت یه لحظه ای بر میگرده متوجه شدم که رفت توالت برگشت اومد جلوتر اونم من و لخت کرد و همه لباسهامو در آورد بعد ازم خواست بخوابیم رو تختش رو تخت شروع کرد با کیر من بازی کرد آخ که چه حالی میداد منم تو این لحظه شورت و سوتین اونو در آوردم اولین بارم بود که یه دختر لخت بغلم بود دستم رو گذاشتم رو کس گوشتی آرزو و شروع کردم لای کس اون و ماساژ دادم بعد چند لحظه وسط پاهاش پر آب بود
و بدنش مثل آتیش گرم منم که دیگه کیرم منفجر میشد تو یه لحظه دیدم کس نرمشرو مثل هلو دارم میخورم و اونم آه و ناله میکنه حالا که دارم به اون روز فکر میکنم هم به اون لحظه ها میخندم و هم میترسم که چه خریتی کردیم ممکن بود هر لحظه مامانش برگرده ولی خدا رو شکر که اون روز شانس باما بود خلاصه بعد مدتی که کس نازش رو خوردم آرزو به ارگاسم رسید و کلی از هم لب گرفتیم الان مونده بودم من و این کیر صاحب مرده که میخواست چوب تخت خواب رو سوراخ کنه آرزو به شکم خوابید رو تخت و گفت با آب دهنت سوراخ کونم و لیزکن منم که دیگه درجه تبم رو 1000 بود این کارو کردم و خیلی آروم سر کیرم و کردم تو سوراخ اولش کمی تنگ بود ولی بعد چند بار رفت و برگشت تا ته کونش رفت تو تازه داشتم حال میکردم که دیدم آرزو هم خوشش میاد منم راحت تر تلمبه زدم و با لذت زیادی خالی کردم تو کونش بعد چند دقیقه موندم روش انگار که دلم نمیخواست از روش بلند شم بعد نعش خودم و انداختم بغل آرزو و همدیگرو بغل کردیم چند تا لب رفتیم و این آخرین سکس من با یه دختر غیر از همسر خودم بود.

[imgs=] [/imgs]
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس بی مقدمه من و نیما

یه روز با یه پسری دوست شدم .بعد از چند بار بیرون رفتن و ماشین سواری دعوتم کرد که برم آپارتمانش منم رفتم خب هم دلم می خواست برم هم فضولی ام گل کرده بود . وقتی رفتیم تو من نشستم روی مبل راحتی جلوی تلویزیون اونم رفت که یه شربت خنک بیاره . وقتی اومد نشست روی مبل کناریم منم شربت و برداشتم و یواش یواش می خوردم .... دیدم زل زده بهم و نگام می کنه با شوخی بهش گفتم نیما چرا اینطوری زل زدی به من ؟ لبخندی زد و هیچی نگفت . رفت از تو اتاقش آلبوم عکس بچگیاشو اورد تا با هم نگاه کنیم . رفتم کنارش نشستم . خودمو چسبوندم بهش و آلبومو ورق می زدم و کلی قربون صدقه اش می رفتم .... آروم دستشو آورد بالای پشتی کاناپه و گذاشت پشت سرم . همینطور که من آلبوم رو می دیدم با موهام بازی می کرد دستشو می کرد تو موهام و گوشم و میمالید .یه جوری شده بودم مور مور می شدم ولی هیچی نگفتم . دستشو آورد رو بازوم و فشار داد منو تو بغلش و آروم گونه ام رو بوسید . برگشتم نگاش کردم . همون موقع بود که لبش و گذاشت رو لبم و آلبوم رو از دستم گرفت انداخت رو میز . دستشو گذاشت پشتم و منو سفت گرفت کشید سمت خودش . لبمو با لباش می کشید زبونشو می کرد تو دهنم منم دستمو گذاشتم رو شونه اشو لبشو می مکیدم سفت سفت و گاهی یه گاز کوچولو ! سینه هام سفت شده بود و فشار نوکشو تو سوتینم حس می کردم . نیما منو خوابوند رو کاناپه و افتاد روم و زیر گوشمو زبون می زد منم با موهاش و گردنش ور می رفتم و سعی می کردم زیرش وول وول بخورم و نفس نفس بزنم . دستشو روی پهلوام می کشید و خودشو بهم فشار میداد . منم آروم دگمه های پیرهنشو باز کردم و سینه اشو می بوسیدم . پیرهنشو و درآوردم و دستمو می کشیدم رو پشتش از بالا تا پایین کمرش با سر انگشت و گاهی ناخن . یه ذره پاهامو بازتر کردم . نیما دستشو برد زیر تاپم و یهو کشیدش بالا طوری که دستام قفل شد و درش آورد . یه سوتین مشکی توری با شرت مشکی توری تنم بود . سینه هام انقدر سفت شده بود که بااینکه دراز کشیده بودم قلمبه بود . نیما سرشو گذاشت رو سینه امو با یه دست همزمان سینه امو از تو کرستم کشید بیرون . یه آخی گفتم و ناخنم و کردم تو پشتش ... اونم از حرصش سینه امو گاز گرفت و همه اشو کرد تو دهنش ووو می مکیدش ... می کشیدش با دندوناش .... می لیسیدش ... نوکش مثل سنگ شده بود و این نیما رو حشری تر کرد . نوک سفتش و می خورد و می کشید طوری که من صدام دراومد و به التماس افتادم . با اون یکی دستش اون یکی سینه امو کشید بیرون و می مالیدش و نوکشو فشار می داد تا دردم بگیره . این یکی رو با دندون و اون یکی رو با انگشت فشار میداد و کیرشو با شلوار می کرد لای پام ... داشتم ضعف می کردم آه و ناله ام در اومده بود یک دفعه سینه هامو ول کرد و کرستمو در اورد بعدش شلوارمو کشید پایین و درآورد . مونده بودم با یه شرت توری مشکی خیس و دو تا سینه سفت و رگ کرده . پاشد دیدم کیرش از تو شلوارش زده بیرون انقدر سیخ شده . شلوارشو درآورد و شرتشو انداخت یه کنار . قد بلند و چهارشونه و کیر بزرگ و سفتش حالمو صد بار بدتر کرد . کشیدمش رو خودم . لبشو خوردم سینه ام میمالید رو سینه اش و کیرش رو شرتم . باز سینه هامو می لیسید و نوکشو می کشید دستشو برد رو شرتم می کشید وسطش و یه فشار می داد تو . آه و اوهم در اومده بود خیلی و خودشم نفس نفس می زد . با کنار شرتم بازی بازی می کرد و رو نامو می مالید . حسابی خیس شده بود کسم . داشتم می مردم . یه دفعه دستشو کرد زیر شرتمو بی خبر جوجومو فشار داد یه جیغی زدمو بازوشو گاز گرفتم . همینطوری انگشتشو می کشید لای کسم و با جوجوم بازی بازی می کرد بین دوتا انگشت فشارش می داد و یه انگشتشو می کرد توی کسم تا ته . حشرم زده بود بالا خیلی سینه اشو می لیسیدم زیر گوششو . لاله گوششو با دندون می کشیدم و دستم روی کیرش بود . دیدم دیگه نمی تونم اینطوری ادامه بدم . پاشدم رفتم تو اتاقش اومد دنبالم هلش دادم رو تخت و آروم رفتم روش هر دوتامون دیگه لخت لخت بودیم . یه زانومو گذاشتم لای پاهاشو یه پامو روی پاش دراز کردم آروم سینه امو چسبوندم به سینه اش و کسم روی کیرش بود . کسمو می مالیدم روی کیرش و گاهی کیرشو می انداختم لای کسم تا بماله به چوچولم که خیس خیس بود . بعدش لبامو می مالیدم زیر گوشش و لاله گوششو می خوردم . سینه هامو می مالیدم به صورتش و می کردم تو دهنش اونم با دست سفت باسنم گرفته بود و فشار می داد پایین رو کیرش . اومدم پایین تر ... روی سینه اش شکمش ... کنار رونش و آروم می بوسیدم و سینه هامو می مالیدم روی زانوهاش و روناش ... رسیدم به کیرش سینه امو می کشیدم روی کیرش نوک سینه هام می مالید زیرش یه دفعه همشو کردم تو دهنم و فشار دادم ... یه آه بلندی کشید و سعی می کرد سینه هامو از بالا با دست بماله . کیرشو می خوردم و میلیسیدم . زیرشو و سرشو و روشو و رگاشو و زبونمو می کشیدم دورش دایره ای و می کردم تو دهنم و با دست و سر ناخن بیضه هاشو می مالوندم ... بیضه هاشو لیسیدم و کیرشو تو دستم بالا پایین می کردم . نیما حسابی حشری شده بود و صداش دراومده بود منو کشید بالا و انداخت رو تخت . پاهامو باز کرد و خم کرد با انگشتاش لبه های کسمو کشید باز کرد و همه چوچولمو کرد تو دهنش و می مکید داشتم دیوونه می شدم موهاشو چنگ می زدم و آه و اوه می کردم . اونم همه زبونشو می کشید از بالا به پایین کسم و می کرد توش نگه می داشت و می چرخوند توش و یه دفعه چوچولمو با انگشت فشار می داد و می مالید . التماسش می کردم که نیما نکن دیگه نمی تونم نیما بکن توش زود باش تا ته بکن فشار بده توش ... اما نیما اومد بالا و کیرش و می کشید روی کسم و نمی کرد توش و سینه هامو می خورد . همینطور که حواسم به سینه ام بود یه دفعه کیرشو تا ته کرد توی کسم و فشارش داد تو یه آخی بلندی گفتم و چنگ زدم به باسنشو فشارش دادم به خودم . نیما هم پشت سر هم می کرد تو و در می آورد ولی یواش یواش ... دیگه تحمل نداشتم . آروم می کشید بیرون یه فشار می داد تو نگه میداشت اون تو کسم داشت نبض می زد داغ و خیس شده بود یه دفعه شروع کرد به عقب و جلو کردن که سر و صدای هردومون دراومد و یهو همه چیز به بهترین وضعش رسید و نیما همه آبشو ریخت توی کسم و منم ولو شدم روی تخت . منو چرخوند و پشتمو کرد به خودش یه پامو داد بالا و کیرشو گذاشت لای کسم ... وسینه هامو از پشت گرفته بود توی دستاش و می مالید و پشت گردنمو می خورد . دوباره حالی به حالی شدم خیلی . یه دستشو اورد پاینن و از پشت کرد توی کسم و فشار داد تا تهش یه جای خوبیو پیداکرد اونو و میمالید روی اون داشت آبم میو مد که دستشو کشید بیرون و از عقب کیرشو کرد توی کسم و دستشو از جلوی کسم می مالوند روش . از پشت کیرشو توی کسم می کرد و از جلو روی کسم می مالید و بازو هامو گاز می گرفت دوباره ارضا شدم ولی نیما نشد . منو خم کرد ... باسنم تو هوا بود و سرم روی تخت . کیرشو می مالید روی باسنم و با دست سینه هامو گرفته بود چندتا زد روی باسنم خیلی محکم و می گفت ماندانا عجب کسی هستی قربون اون کونت برم و کیرشو با دست گرفته بود می زد روی سوراخ کونم . می گفت مانی جونم می خوام بکنمت می خوام کیرمو بکنم توی کست که خیسه داغه . منم گفتم نیما زود باش بکن توش می خوامش خیلی .. نیما کیرشو میمالید روی کسم و یه ذره سرشو می کرد تو و می کشید بیرون روانی شده بودم گفتم لعنتی چرا اینجوری می کنی ؟ بکن توش جرش بده دیگه دارم میمیرم نیما زود باششش و هی کونمو می چرخوندم . نیما گفت الکی که نیست می خوام درست و حسابی حشری شی بعدش می کنم توش انقدر نگه می دارم که آبت بیاد . داشتم له له می زدم که یهو کرد توی کسم و شروع کرد به عقب و جلو کردن . داد می زدم نیما قربون اون کیرت برم چقدر سفت و کلفته داره پارم می کنه و نیما می زد روی کونم با دست تا دردم بیاد و داد بزنم ... فشار میداد تو و می گفت چه کسی داری چه نرم و لیزه توش . چه پستونایی داری سفت شده رگ کرده نوکشو فشار می داد با انگشت و همینطور منو می کرد یه دفعه انگشت اون دستشو هم کرد توی سوراخ کونم و فشار می داد و می کشید بیرون دیگه داشتم حسابی حال می کردم از همه جام و آخ و اوخم استریو شده بود که یه دفعه کیرش به یه جایی توی کسم مالید که آبم فوران زد بیرون و ارگاسم شدم . همون موقع که داد زدم نیما هم آبشو ریخت توی کسم . افتاد روم ....................[imgs=] [/imgs]
     
  
مرد

 
هم جنس بازی من و رها

سلام دوستان
اسم من نگین 18 سالمه.خیلی از سکس و کارای سکسی و فیلم و عکس و ...خوشم میاد.اما یکم خجالت میکشم.تا الان یک بار هم با کسی سکس نکردم ولی هر روز دارم خود ارضایی میکنم.همیشه هم طوری لباس میپوشم که پسرا بیان سمت من و با من لاس بزنن،اما تا الان کسی این کارو نکرده.از خصوصیات شخصی بگذریم و بریم سراغ خاطره ی من.همون طور که از قبل بهتون گفتم،خجالت میکشم به کسی پیشنهاد بدم.احتمالا این حالت برای شما هم پیش اومده که عاشق سکس کردن با کسی باشین اما نتونید بگید.من که پارسال اولین لز خودمو انجام دادم و تا کمی خیالم راحت شد.
داستان از این قرار بود که موقع امتحان های خرداد چون توی درس شیمی ضعف داشتم پسر دختر عمم بامن شیمی کار میکرد.
یه روز که مامانم با عمم رفته بودند خرید،زنگ زدم به دختر عمم تا بیاد با من شیمی کار کنه.اونم هم سن منه.خلاصه دختر عمم اومد.زنگ زد و درو براش باز کردم.با هم روبوسی کردیم و با هم رفتیم تو اتاق.دختر عمم شروع کرد به لباس عوض کردن.من هم توی اطاق بودم.پیراهن و شلوارشو در آورد و به من گفت چیزی داری بدی من بپوشم؟من که با در آوردن لباسش به یاد سکس افتادم،شیفته ی لباس زیرش شدم.آخه لباس زیرش خیلی سکسی بود.خودمونیما فکر کنم دختر عممم این کارست...
شرت و کرستش مشکی تور توری بود و روش هم نگین داشت.راستی اسمشو یادم رفت بهتتون بگم.اسمش رها ست.
رها که دید من دارم چه طوری نگاهش میکنم،گفت چیه چرا شیفته ی من شدی؟با این سوال حواسم سر جا اومد و پاشدم که براش لباس بیارم.تو همین لحظه گفت:وایستا نمیخواد.فکر کنم اونم دلش سکس میخواست.گفتم چرا؟گفت:من که میدونم چی تو سرت میگزره.من که منتظر موقعیت بودم و این هم بهترین موقعیت بود،نیش خندی به معنای اینکه حرفت درسته زدم.رها اومد جلو و گفت:آماده ای حال کنیم؟منم بدون تاخیر گفتم آره.از همین جا شروع شد دیگه.هم دیگرو اول محکم بغل کردیمو هی از هم لب میگرفتیم.بعد اون خوابید رو تخت و من هم روی اون و سینه هاشو خوردم.تو همون حالت که داشتم سینه هاشو میخوردم،رها هم لباسم آروم آروم در آورد.حالا جفتمون با شرت و کرست بودیم.شرت رها رو آروم کشیدم پایین و با سر انگشتم کسشو تحریک میکردم.تقریبا 5 دقیقه همین کارو کردم که رها گفت داره آبم میاد.منم بیشتر تحریکش کردم و گفتم میخورمش بریز تو دهنم.رها که داشت ارضا میشد آرو زیر لب آه آه میکرد و منم بیشتر تحریکش میکردم تا اینکه یهو آبش اومد.خیلی ارضا شده بود.یه سری از آبشو خوردم و یه سریش ریخت رو دفتر شیمیم.رها که کاملا ارضا شده بود گفت حالا نوبت منه بهت حال بدم.بخواب روی تخت.من خوابیدم روی تخت و اون هم روی من خوابید و کسشو گذاشت رو کس من و هی عقب جلو میبرد.از بالا هم با من لب میگرفت و سینه هامو میخورد.رفت سمت کسم.هی کسمو زبون میزد.خییییییییییییییییییییییییییییلی حس خوبیه حتما تجربه کنید.من که از کسم یه زره یه زره آب میومد رها اونو با دهنش جمع میکرد و میریخت تو دهن من و با هم لب میگرفتیم.داشتیم نهایت لذتو میبردیم.رها شروع کرد به خوردن کسم.با زم میگم خیلی کیف داد چون اولین بارم بود.منم دیگه داشت آبم میومد.بهش گفتم گاونم گفت میخورم.اونقدر خورد و خورد تا آبم تیر زد تو چشماش.با دستاش آبمو به سینه های من و خودش میمالید.حالا دیگه جفتمون ارضا شده بودیم و چون جفتمون هم اولین بارمون بود خیلی لذت بردیم.اینم از داستان هم جنس بازی من و رها.آخرش هم رفتیم حموم و خودمونو شستیم.
خدا حافظ دوستای سکسی من.
     
  
مرد

 
رویای عاشقانه

هنوز هم دوستش داشتم ... هنوز هم دوست داشتم که هیچی نداشته باشم و اونو داشته باشم .. آره هنوز هم رد پای عشقش روی قلبم معلوم بود . چطور ممکن بود ؟ چطور می تونستم که تمام حیام رو از یاد ببرم و دروازه ای از زیبایی های دخترونمو نشونش بدم ؟ . با این که این وضعیتو دوست نداشتم ولی نمی تونستم دست رد به سینه ی عشقم بزنم .داغ گرم و شهوتی توی دستاش بودم ... می خواستم بمیرم .....
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پنج فروردین ماه سال 91 بود سر کلاس معارف ... خسته کننده بی خیال . خیره به لب های معلم . تصویر بود صدایی نبود بعد از یک مدت تصویر هم رفت . من در یک رویای عاشقانه فرو رفته بودم . هنوز هم چشمای اون پسرو یادمه که سرش رو پایین انداخته بود و جرئت نداشت به چشم هام نگاه کنه . انگار که نه انگار همین دیروز بود . بی چاره با اون مو های سیاه و نا مرتبش چنان توی چهار راه جلو من پریده بود که داشتم سکته می کردم ! مثل اینکه این حرف ها رو حفظ کرده باشه تند تند شروع کرد به حرف زدن کرد و خیلی سریع چند عبارت گفت به شکل " فر می خ بیا پار بغل درسه بینمت" . من که در حیرت مونده بودم و هیچی از حرف هاشو نفهمیدم لب خندی روی لبام شکل گرفت و نگاهمو بالا تر برم تا بتونم این پسر قد بلند با مو های نا میزون شلوار پارچه ای مدرسه و پیراهن مردونه رو ببینم . نمی دونم چرا ته دلم یک جوری احساس می کردم که می لرزید و مثل این بود که چیزی توی قفسه سینم می خواست بیرون بیاد نمی دونم شاید به خاطر ترس از دیده شدن سر کوچه مدرسه بود با نفس های بریده گفتم چی ؟ پسر شمرده شمرده تر گفت "فردا می خوام بیای پارک بغل مدرسه ببینمت ".نمی دونم شاید .. شاید اگه قبلا تجربه ای داشتم عین احمق ها اونجا واینمیستادم تا نازنین دستمو بگیره و با لبخندی که انگار از این گوشش تا اون گوش دیگرش امتداد داره تو صورتم بی صدا بخنده . پسره ی بی چاره ... چند باری دیده بودمش که می اومد و سر کوچه ما می نشست . چند باری هم توی سوپر مارکت دیده بودمش . نگو .. این .... نمی دونم این پسر فرقی با بقیه داره یا نه . هنوز وقتی دستاش کنار پاش می لرزید رو یادمه ... اگه اون دست ها منو بغل می کرد .... من سرم رو روی سینه هاش می گذاشتم اون آروم آروم دستشو روی کمرم می کشید ...
خانوم صادقی ! انگار یک سطل آب و یخ رو سرم خالی کردن
"شیلا صادقی با شمام حواست به من هست دارم اسمتو می خونم ! "رشته افکارم پاره شد ... با من و من کردن دهنم رو باز کردم و گفتم ب ب بله خخ خانوم حاضریم !
معلم معارف که عینک گندهش تقریبا نوک بینیش بود از بالای عینک موشکافانه منو برانداز کرد و گفت : نه بابا !‌حاضری ؟
کلاس مثل بمب منفجر شد . چقدر از این معلم بدم میومد . دوست داشتم داداشم اینو به زور می خوابوندش روی تخت و اونو آزار جنسی می داد . آ خ آ خ ... رویای محال ! و رویای خیلی های دیگه
نازنین از پشتم بازومو گرفت و در گوشم گفت اگه منم با یه همچین جیگری قرار داشتم اصلا مدرسه نمیو مدم !
با تشر گفتم گمشو. بدو گمشو برو حال ندارم .
دیدم که معلم داره بهم اشاره می کنه که بیام جلوی کلاس بشینم . حالا دو کلمه حرف زدیم این جنده خانوم هم فقط مارو می بینه !
پاشدم یه نگاه به نازنین کردم که یعنی دارم برات . کیفمو برداشتم و به سمت جلو حرکت کردم . رسیدم به جلویی ترین نیمکت جایی که الناز نشسته بود . نمی دونم هر دفعه که این دخترو می دیدم و توی چشم هام نگاه می کرد مثل این بود که موقع پایین رفتن از پله ها یک پله رو جا بگذاری . دلم همون جور می ریخت . از نظر من که به طور واقع بینانه در مورد هم جنس هام نظر می دادم الناز زیبا ترین دختری بود که از نزدیک دیده بودم . چشم های سبز . پوستی برنزه تا حد کمی سبزه . مو های طلایی که همیشه یه تیکه از سمت راست مقنعش روی چشم هاش می افتاد . اندام و بدن بسیار عالی . مثل من لاغر مردنی نبود . قد بلند .بدنی کشیده زیبا و متناسب داشت . سینه هایی که از زیر مقنعه برجستگی هاش معلوم بود . روی گونه هاش رنگ صورتی کم رنگ و حشری کننده ای بود که صورتشو جذاب تر می کرد .و اصلا سنش به یه دختر چهارم دبیرستانی نمی خورد . بعد از این که عین هر دفعه که میدیدمش شکه شدم .خودمو زدم به اون راه و کنارش نشستم . دیدم خیلی با کلاس این پاشو روی پای دیگش گذاشت و همون طور دستش لای پاش موند و حواسشو به معلم داد . نمی دونم هر چند دقیقه یکبار نا خدا گاه به لای پاهاش و دستی که اونجا بود نگاه می کردم . معلم شروع کرد . در این درس ما باید ... تصویر و صدا با هم دوباره قطع شد . دوباره توی رویا رفتم ولی اینبار عاشقانه نبود . بسیار محرک و جذاب . الناز توی کلاس خالی ایستاده بود دونه دونه دکمه های مانتوشو تا نصف باز می کرد . مقنعش رو در آورد مو های طلایی رنگشو از شونه سمت راستش روی مانتوی مدرسه و روی شونش انداخت . گوشه لب صورتی رنگ و زیباشو گاز گرفت . دستشو توی مانتو کرد و یکی از سینه هاشو در آورد . زیر لب گفت عزیزم بیا جلو تر ...
درد ضربه ای که به پاشنه ی پام خورد رشته افکارمو باز هم پاره کرد . هیچ صدایی نمی اومد برگشتم و الناز رو نگاه کردم . یکی از ابرو هاشو به طرز شیطنت آمیزی بالا برد . منو نگاه کرد . گفتم نکنه فهمیده باشه توی چه فکری هستم . به طرز عجیبی اون یکی ابرو شو هم بالا برد . این نشون دهنده چی می تونست باشه ؟ چقدر عجیب بود هیچ صدایی نمی اومد توی کلاس . چقدر قیافش شبیه کسایی شده بود که می خواستن هشدار بدن ! . سریع برگشتم دیدم کل کلاس دارن منو نگاه می کنن .
پای تخته معلم به من زل زده بود . بعد معلم شروع به جیغ و داد کرد ." خانوم صادقی دو ساعته می گم از روی درس بخون اصلا حواست نیست . اینجوری که نمی شه برو بیرون زنگ بزن اولیات بیان دنبالت . "
کیفمو برداشتم . معمولا با اخراج از کلاس میونه ی خوبی دارم . پاشدم. تا دم دفتر مدرسه داشتم قدم می زدم نمی دونم چرا بغض گلوم رو گرفته بود . نزدیک های دفتر مدرسه شدم . پشت در وایسادم صدای گفتگو رو می شنیدم . "بله بله ما در جریان زندگی فاطمه هستیم " درسته .این صدا صدای خانوم ناظم زیبا و جذاب ما بود . توی دنیا بعد از مامانم این زن رو توی خانوم ها بیشتر از همه دوست داشتم . بعد صدای مردی اومد "من همسرم چند سالی هست که فوت کردن . من و فاطمه به سختی کنار اومدیم من دنبال کسی می گردم که بتونه در حق فاطمه مادری کنه . هرچند شما که در حقش کم نمی گذارید" داشت جالب می شد مرده داشت سر صحبت رو باز می کرد . فکری به سرم زد . محکم به در کوبیدم و در باز شد . جفتشون از جا پریدن . مرده جلوی ناظم ما نشسته بود خانوم سهیلی هم یکم از مو های جلوش معلوم بود و صورتش صورتی رنگ شده بود . مرده هم شیک و کت شلوار نشسته بود . قبل از اینکه مواخذه بشم گفتم خانوم ما اصلا حالمون خوب نیست .معلم معارف گفت ما رو بفرستین بریم خونمون. خانوم سهیلی هم گفت باشه بیرون منتظر بمون در هم ببند تا بیام . هر چقدر سعی کردم چیزی بشنوم انگار که نه انگار دیوار موش دارد ! هیچ صدایی نمی شنیدم . بعد در باز شد و اون آقا بیرون رفت . من رفتم تو . گفت صبر کن صادقی یه زنگ بزنم خونتون .دو دقیقه صدای بوق شنید . گفت احتمالا خونه هستن من خودم می رسونمت تا خونه . کوچتون همین پایینیه دیگه آره ؟ گفتم بله خانوم . قیافم یک جور شیطون شده بود و داشتم سر و وضع خانوم سهیلی رو بررسی می کردم که یهو گفت چیه . سرحال شدی ؟ گفتم نه خانوم حالمون بده . گفت پس به چی نگاه می کنی ؟ دوباره سر تا پاشو نگاه کردم . چشمای کشیده . ابرو های نازک پوستی سفید . موهای مشکی براق (که قبلا تو زمین والیبال دیده بودم ) عینک سکسی . سینه های پر و سر بالا . قد بلند .کمر باریک . گفتم خانوم بزنم به تخته خیلی خوشگل میشین هر دفعه . یه نگاه چپ چپ کرد و گفت . برو برو گمشو مسخره بازی در نیار چاپلوس برو توی پارکینگ معلم ها تا در دفترو قفل کنم بیام . رفتم دم ماشین وایسادم یه رب با این کوله پشتی سنگین و مزخرف وایستادم تا بلاخره اومد . چادر دور خودش پیچیده بود . اومد سوار ماشینش شدیم . راه افتدیم به سمت خونه . خونه ی ما توی یک خیابان دو طرفه بود به خانوم سهیلی گفتم خانوم نمی خواد دور بزنین من می رم . گفت باشه زنگو بزن اگه کسی نبود برگرد بریم مدرسه . از خیابون رد شدم تا رسیدم اون ور رفتم جلوی اف اف و الکی زنگ در رو فشار دادم و خودم هم جلوی در وایستادم . کلید رو وارد کردم و الکی گفتم باز کن . کلید رو چرخوندم و در باز شد برگشتم و براش دست تکون دادم اونم رفت . دوییدم تا بالا پله ها رو دو تا یکی می رفتم . رسیدم دیدم کفش های مامان بابا هنوز تو جا کفشیه ! . آروم کلید انداختم و بی سرو صدا در رو باز کردم . پاورچین پاورچین خودمو به حال رسوندم . یه صدای جیغ زنونه بلند از اتاق مامان بابا اومد . داشتم سکته می کردم .دویدم سمت اتاقشون در رو باز کردم و یکی از سکسی ترین صحنه های عمرمو دیدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام به دوستان خوب شهوانی
من نویسنده ی این داستان یک پسر هستم . تعجب هم نکنید . 18 سالمه . این داستان همش از خیالات من حاصل شده .من اینجا دروغی ندارم . من توانایی دارم و دارم یک رمان سکسی می نویسم . نمیام عین این بچه جقی ها دو خط داستان بنویسم که خودمو گنده معرفی کنم و با هزارتا دروغ و آرزو های سکسی خودم فحش های به جا و به حق شما کاربران رو به جون بخرم . من از همین الان می گم باز هم تکرار می کنم این داستان کاملا تخیلی هست . فصل فصل می نویسم . این داستان حول چهار شخصیت سکسی داستان 1- شیلا شخص اول داستان 2- الناز هم کلاسی زیبای شهلا 3- نازنین دوست جون جونی شهلا 5- و پسری که هنوز اسمشو نبردم می چرخه بعد که داستان کامل شد اونو با اجازه ی ادمین محترم به صورت پی دی اف در اختیار شما قرار می دم
سعی کردم غلط املایی نداشته باشم . دوستانی که فکر می کنند داستان سکسی باید 4 خط باشه حتما به سایت های سکس استوری سر بزنید و ببینید که چقدر زیباو طولانی می نویسن . اونی که شما فکر می کنی اسمش هست خاطره سکسی نه داستان !
سعی کردم محیط رو خوب آماده کنم تا به قسمت های سکسی داستان برسیم . هر گونه پند نصیحت و نظری رو قبول می کنم . من شیوه جدیدی روی توی داستان نویسی سکسی دارم میارم . پس اگر خوشتون نیومد توی نظر ها بگین که ننویسم دیگه . فحش هم اگه خواستین بدین ولی به جا و منصفانه چون من واقعا صادقانه دار ممی نویسم
اگه خوشتون هم اومد بگین که ادامه ی داستان رو بنویسم . سعی می کنم توی نظر هایی که می دین هم جواب بدم در هر صورت ادامه داستان دست شماست و به نظر شما بستگی داره . من نه عقده داستان نویسی دارم نه عقده سکس و دختر که بیام این این کس مشنگا این داستان های مزخرف جقولا رو بنویسم که حشرتون بخوابه چون توی مدرسه همه می گفتن که خوب می نویسی اومدم اینجا یه رمان سکسی رو شروع کنیم . توی کامنت ها با نام ramtinvahshi جواب می دم
ممنون که وقت گذاشتینو خوندین و قربون تک تک بچه های گل شهوانی برم

[imgs=] [/imgs]
     
  
مرد

 
عمومی
سلام . من پویا هستم . چند وقت پیش ( زمستان سال 1389 ) توی همین سایت شهوانی یه خاطره واقعی رواز سکس با یه پسر افغانی نوشته بودم که یکی از خواننده ها به نام اشکان برام پیغام گذاشتو من با اشکان دوست شدم .
با اشکان قرار گذاشتم که با هم بریم حموم . یه روز زیر پل گیشا باهاش قرار گذاشتم و رفتیم یه حموم نزدیک میدان انقلاب . اول لخت شدیم . کیر اشکان دراز بود و یه خورده هم کلفت . اول همدیگر رو بغلکردیم و لب گرفتیم و من شروع کردم به خوردن گردن و سینه های اشکان .بدنش رو خوردم تا شکمش و بعد کیرش رو گرفتم تو دستم و بوسیدمش . کیرش بوس میکردم و کونش رو هم میمالیدم . شروع کردم بهساک زدن و اون هم لذت میبرد . لای پاهاش رو هم خوردم . بعد اشکان بلند شد و بدن من رو مالید . ازش خواستم کونم رو بماله تا بیشتر حشری بشم و بهتر بهش حال بدم . خیلی شهوت انگیز سینه ها و کون و لای پاهام رو میمالید . کیرش گرفتم و گذاشتم روی کونمو اون هم کیرش به کونم میمالید . دولا شدم تا بهتر بکنه . به سر کیرششامپو زد و شروع کرد به کردن . چون آروم آروم میکرد زیاد درد نداشت و منراضی بودم . یه خورده کهکردش ، من برگشتم و کیرش رو شستم و دوباره براش ساک زدم . اون هم یه خورده برام ساک زد و خیلی حرفه ای ساک میزد .
جلوی پاش نشستم و کیرش رو میمالید روی سینه های من . اینقدر اینکار رو کرد تا آبش رو ریخت روی سینه های من . کیرشرو دوباره شست و من براش دوباره ساک زدم . بعدخوابید و من خوابیدم روش . کیرم رو همونجوری که داشتم میمالیدم رو کونش آب من هم اومد . یه ده دقیقه بغل هم خوابیدیم و از هم لب گرفتیم و اومدیم از حموم بیرون .
امروز دوشنبه هفتم فروردین سال 1391 ساعت 12:45 دقیقه هستش . اگه بخواهیدمیتونید اون خاطره سکس با پسر افغانی رو توی همین سایت سرچ کنید و پیدا کنید . در ضمن من با یه پسر به اسم وحید هم چند بار سکس داشتم که بعدا و البته اگه شما خواستید براتون مینویسم .
امیدوارم یه بار دیگه هم اشکان رو ببینم .
نوشته: پویا
     
  
مرد

 
فقط عشق
سلام دوستان. اسمم دانياله. 20 سالمه.
خاطره اي كه واستون مينويسم يه كم با خاطره هاي ديگه اي كه توي اينسايت ميخونين فرق داره.
سال پيش شهرستان واسه يه عروسي دعوت شده بوديم، خونه ي پدر بزرگم هم همون جا بود. خانواده يپدر بزرگم تقربيا پر جمعيت بودن. من عاشق يكي از دختر عمه هام بودم. اسمش سحر بود. دختر خيلي خوبي بود. توي فاميل ما روابط زياد آزاد نبود واسه همون ارتباط بين من وسحر بيشتر از طريق اس ام اس يا زنگ بود-
من فقط زماني ميتونستم ازبودن كنار سحر لذت ببرم كه ميرفتيم شهرستان خونه پدربزرگم.
خلاصه اون شب بعد از عروسي طبقه اول خونه پدربزرگم جا نبود ما هم كه يكم ديرتر برگشته بوديم ازعروسي مجبور شديم بريم طبقه دوم واسه خواب.
عمم اينا ديدن كه فضا كمهتشك ما پسر هارو يه طرف اتاق و تشك دخترا رو يه طرف پهن كردن وسط هم يه پرده زدن كه دخترا شب راحت بخوابن. من و سحر از بچگي با هم بزرگ شده بوديم، واقعا عاشق هم بوديم. نميتونستيم بدون همزندگي كنيم.
سحر به محض برق هاي اتاق رو واسه خواب خاموش كردم اس داد دانيال دلم واست تنگ شده.
ميدوني من و سحر ارتباط قلبي عميقي داشتيم و فقطعاشق هم بوديم.
به هيچ چيز جز عشق فكر نميكرديم. سحر اون شب كه تقريبا نزديك هم بوديم طبق عادت معمول كه هرشب تمام كارهايي كه طي روز واسم تعريف ميكرد رو
واسم اس ميكرد.
ساعت تقريبا 2 شب بود. همه چون خسته بودن خوابيده بودن.
يهو يه فكري به سرم زد.
گفتم يواشكي طوري كه كسي بيدار نشه بيا بالايپشت بوم. خودم زودتر رفتم و به سحر گفتم چند دقيقه ديرتر بياد تا كسي بيدار نشه.
بعد از ده دقيقه اومد بالاي پشت بوم. هم منو ديد زد زيرگريه دانيال دلم واست تنگ شده بود.
بهش گفتم خانومي ما از 24ساعت شبانه روز 23 رو باهم درحال چتيم چرا دلت تنگ شه؟
خلاصه من سحر رو بغل كردم و روي فرشي كه رويپشت بوم بود دراز كشيديم.
خيلي ميترسيدم كه كسي بياد بالا ولي وقتي سحر كنارم بود يه آرامش عجيبي داشتم.
من اصلا قصد سكس با سحر رو نداشتم.
ما واقعا عاشق هم بوديم ولي حتي به هم زياد دست هم نميداديم، اون شب سحر رو روي فرش بغل كردم و شروع كرد طبق معمول گفتن كاراي روزانشكه من نتونستم خودمو كنترل كنم. لب سحر رو واسه اولين بار بوسيدم. ساكت شد و هيچي نگفت، صورت سفيدش قرمز شدهبود.
ازش عذر خواهي كردم گفتنه عشقم.
بوسه زيباترين حالت عشقه كه دو تا عاشق نفسشون رو به هم هديه ميدن.
اينو كه شنديدم دوباره بوسش كردم.
اين واسه بار اولي بود كه يه دختر رو ميبوسيدم!
ما با اينكه شهوتمون بالا رفتو بود فقط همو بوس ميكرديم. من اصلا به سكس فكر نميكردم سحرمهمينطور. يه نيم ساعت همو بغل كرديم و از هم لب گرفتيم.
بعدش به سحر گفتم خانومي بهتره بريم بخوابيم تا كسي بيدار نشده، خلاصه اون بوسه ي عاشقانه از لب هاي سحر ارزشش از يه سكس واسم بيشتر بود و اولين باري بود كه يه دختر رو ميبوسيدم.
من اين بوسه رو به سكس ترجيح ميدم!
اين بود داستان متفاوت من. ببخشيد سرتون رو درد آوردم.
بچه لطفا عشقو با سكس به گند نكشين
عشق خيلي مقدس تر از اين حرفاست.
نوشته: دان
     
  
مرد

 
اولین دختری که کردم
سلام این خاطره که می خوام براتون بگم مثل بقیه کس شعر نیست و توش داف و کیر 29 سانتی متری نیست!
این خاطره ماله هفته پیشه!
ما داریم اسباب کشی می کنیم و از این خونه میریم برای همین پدر مادرم چند روز یک بار میرن اونور تا پرده و چیزایی که خریدن رو اونجا جا بدن و کارا رو راستو ریس کنن!
مجبورم فلش بک بزنم معذرت اگه طولانی بشه!
این ما جرا از اونجایی شروع میشه که من سال 86 یه دوست دوختر تلفنی پیدا کردم که از قضا بچه محلدر اومد روزی که ما قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیموقتی از دور دیدمش پشمم ریخت و تا به هم برسیم یه نقشه کشیدم که بپیچونمش!
یه دختر تقریبا زشت قد کوتاه چادری اسکل!
رسیدیم و سلام و احوال پرسی نقشه منم این بود که نشون بدم 2 شخصیتمتا ول کنه شروع کردم به کس شعر تو همین حین به مانتوش خیره شدم و گفتم این ریش ریش های مانتوت قشنگه!
که بهو گفت ریش ریشا یا زیرش(ریش ریش ها رویه سینه هاش قرار داشت)!
منم دیدم پایس گفتم زیرش خلاصه روز اول انگولکبازی تو پارک!
ما بعد چند ماه کلا به هم زدیم تا 2 هفته پیش!
دماغش رو عمل کرده جدیدا اما هنوز همون انی هست کهبود!
اما همیشه تو اواتار یاهوشخیلی خوب به نظر میرسه وسکسی!
قرار گذاشتیم همدیگه رو دیدیم و من براش یه کاری انجام دادم و از قصذ بهش گفتم که یکی بهم بدهکاره و باید جبران کنه!
ما تو اون ماها خیلی با همور میرفتیم!
بردمش یه جای خلوت و دوباره به یاد گذشته شروع کردیم به لب بازیو خوردن سینه و دست تو شرت کردن که گفت من اینجوری ارضا نمیشم و بایدحتما منو بکنی و بخوابی روم!
بعد گفت که رفته دکتر و دیده حلقویه(جالبه الان نصف دخترا میگن حلقوی هستیم مد شده در صورتی که نیستن)!
خلاصه قرار شد من یه روز زنگ بزنم بیاد خونه که توهفته پیش اتفاق افتاد!
منم رفتم کیرو جلا دادم و منتظرش شدم تا بیاد!
وقتی اومد دوباره انم گرفت ولی دلم کس و کون می خواست مخصوصا کون گندهو سینه های گنده اینو!
خلاصه بردمش بالا چادر و مانتوش رو در اوردم و مثلا خیلی ریلکس نشون دادم!
نشستیم یکم حرف زدیم اما دیگه طاقت من تموم شد و رفتم سراغش!
لب و لب بازی و کم کم لختش کردم و دیدم هی وایه من این بدن گاوه یا انسانچقدر چربی داره!
اما من کس می خواستم مجبور بودم تحمل کنم!
حالا من لاغر اون چاق خلاصهیکم سینه هاش رو که به نظرم بی عیب ترین جای این بود رو خوردیم و رسیدیمبه کسش!
من خیلی دوست دختر داشتمهمشونم تیریپ قدیسه بر میداشتن و نمی دادن اما مالوندن و این حرفا به راه بود من کس خیلیا رو لیسیدم اما وقتی مال اینو دیدم ریدم!
بی خیال شدم و گفتم بیاد ساک بزنه که داشت جونم رو از سر کیرم میکشید بیرون گفتم بسه!
حالا 2 دل بودم نکنه کس گفته حلقویه بکنم پاره شه وبالمون شه از طرفی هممن کس نکردم خیلی دلم می خواست تجربه کنم!
گفتم هرجه بادا باد(هم خایهکرده بودم هم می خواستم هم مغزم دیگه کار نمی کرد که بعدش چه بلایی سرم میاد)!
کردم توش خلاصه که دیدم نه واقعا خبری نیست!
توی کسش لیز لیز تنگ داغ کیرم داشت حال می کرد!
شروع کردم تلمبه زدن!
کس تپل با یکم مو اما نرم و اب دار از همه کس هایی که دیده بودم زشت تر بود!
چند تا پوزیشن عوض کردیم و خلاصه دیدم کونشم نکنم فایده نداره!
تو حین کس کردن مثلا میخواست فحش بده منو تحریک کنه منم اصلا گوش نمی دادم!
با هزار خواهش و تمنا و گول زدن که تو همه داشتانا خوندیم منم راضیش کردم که بکنم اما مثل داشتان های دیگه نگفتم من حرفیم و فلان!
با ناشی بازی تمام کرم و زدم و د برو که رفتیم!
که همچینم نرفتیم ریدیم،مگه تو میرفت اینم هی وول می خورد و غر میزد خلاصه هر جوری بود چپوندم تو اینم مثل گاو رم کرده وحشی بازی در میاورد از درد که من بکشم بیرون حالا من 57 کیلو لاغر اون 87 کیلو چاق!
خلاصه کونمونم کردیم و یه دور دیگه کس کردم تا ارضا شم!
ارضا شدم و ریختم رو سینش اما اون هنوز ارضا نشده بود که اونم با دستارضا کردم و رفت!
می دونم فحش میدین اما حداقل خالی نبستم خودم آرنولدم کس کردم شاه داف!
بی مزه هم اگه بود واسه اینه که خاطره هست واقعیته داستان سرایی نبود!
نوشته: zz
     
  
مرد

 
یک لحظه هوس
سلام این داستان مربوط میشه به مانی و سمیرا.
داستان از جایی شروع شد که مانی برای رفتن به کلاسش یه چند وقت
از یه مسیر رد میشد و در همون موقع یه خانوم هم که همون سمیرا باشه
از اون مسیر عبور میکرد و درادامه میفهمید واسه چه کاری.
مانی یه پسر26ساله خوش چهره و خوش تیپ و با پرستیژ خاص خودش بود و خانومی نبود که از بغلش رد بشه و نگاهش نکنه.
سمیرا هم یه زنه 30ساله بود با قد نسبتا بلند و هیکلی درشت،چهره ی خوبی هم داشت.و هر بار این دو همدیگرو میدیدن به هم نگاه میکردن.
مانی به هر دختری رو نمیداد ولی خوب از سمیرا خوشش اومده بود.
بعد اینکه کلاس مانی تموم شد،یه یک هفته این دوتا همو ندیدن.
بعد یک هفته مانی برای کاری رفت بیرون.کنار خونشون یه دبستان
دخترونه بود.وقتی از کنار مدرسه رد شد دید سمیرا دست دختری رو
گرفته و داره بر میگرده تازه فهمید که چرا سمیرا هر روز اون مسیرو
میومده.وقتی از کنار هم رد شدن سمیرا هم مانی رو دید،ولی ایندفعه
سریع رد شد و رفت.مانی فکر نمیکرد که اون دختر سمیرا باشه،
فکر میکرد که مثلا خالشه ومیره دنبالش.تصمیم گرفتکه فردا بره
ازش بپرسه و حرف دلشو بزنه به سمیرا.
فردا زود تر رفت تا سمیرا زود تر ببینه.وقتی رفت دید که سمیرا داره
میاد،اونم رفت جلو سلام کرد و.............
گفت که یه سوال داشتم ازتون.سمیرا گفت بپرس.(سمیرا خیلی
میخواست بدونه سوال چیه.اخه سمیرا هم یه جورایی عاشق مانی شده
بود.)مانی گفت ببخشید میدونم فضولی هستش ولی می خواستم ببینم اون
دختر خودتونه؟سمیرا که یهلحظه شکه شد و نمی دونست باید چی جواب
بده.یه دفعه گفت بله و سریع رفت.مانی رفت دنبالش گفت جدا دختر
خودته؟مگه ازدواج کردی تو؟سمیرا گفت اره چطور؟این چیزا رو چرا
از من میپرسی؟مانی گفت سوءتفاهم نشه من قصد مزاحمت ندارم.
فقط جواب این سوال برام مهم بود ببخشید مزاحم شدم.(ته دلش خیلی
ناراحت شده بود چون واقعا عاشق سمیرا شده بود)
سمیرا پرسید میتونم بپرسم چرا جواب این سوال براتون مهم بود؟
مانی گفت هیچی دیگه مهم نیست.سمیرا گفت برای من مهمه.
مانی گفت ناراحت نشی،من راستش اومدم که یه جورایی خواستگاری
کنم ازت.سمیرا زد زیر خنده گفت از من؟اخه چرا؟مانی گفت اخه ازتون
خوشم اومده بود ولی الان دیگه هیچی.سمیرا گفت خوشم اومد با شهامت
حرفتو زدی.بعدش گفت این شماره منه هر کاری داشتی زنگ بزن.
(سمیرا هم کسی نبود کهبه جز شوهرش با کسی دیگه باشه،ولی اون هم
مانی واقعا دوسش داشت)مانی گفت چه کاری اخه؟سمیرا گفت هر کاری.
مانی گفت باشه. ببخشید که مزاحم شدم و رفت.
تو یه هفته این دو نفر با همهیچ ارتباطی نداشتن.ولی هردو،هم مانی و
هم سمیرا تو این یه هفته خیلی بهم فکر میکردن.مانی نمیتونست فراموش
کنه سمیرا و نمیدونست ایاارتباطش با یه زن متاهل خوبه یا بد.
سمیرا هم که بعد اون صحبت تو رابطش با شوهرش سست شده بود و
بیشتر اوقات تو فکر رابطه با مانی بود.
تا که یه روز مانی تصمیمخودشو گرفت که یه بار با سمیرا بره بیرون.
زنگ زد به همون شماره ایکه سمیرا بهش داده بود.
بهش گفت که می خواد ببینتش و باهاش کار داره.
سمیرا هم قبول کرد،قرار شد روز بعدش تو یه کافی شاپ همو ببینن.
مانی که تو فکر این بودکه حالا که سمیرا شوهر داره ایا سمیرا قبول
میکنه پیشنهاد رابطه رو یانه و سمیرا هم که خوشحالبود که یه بار
دیگه می خواد مانی رو ببینه و ارزوش این بود که مانی پیشنهاد یه
رابطه بهش بده،ولی از یهطرف هم نگران شوهرش بود.
بالاخره روزه قرار رسید و ساعت 7شب جفتشون تو کافی شاپ بودن.
مانی از سمیرا پرسید دخترت کجاست؟گفت گذاشتمش خونه خواهرم.
گفت شوهرت نبود خونه؟گفت نه رفته یه سفرکاری.
مانی ازش پرسید از زندگیباهاش راضی هستی؟گفت ای بد نیست.
خیلی دلش می خواست بگه نه راضی نیستم ولی برا خودش گفت خیلی
ضایست که اینجوری بگه.مانی پرسید اگه بد نیست چرا پیشنهاد قرارمونو
رد نکردی؟گفت مگه چه عیبی داره؟مانی گفت اخه چهدلیل داره یه زن
متاهل با یه پسر مجرد بیاد بیرون،خب حتما یه مشکلاتی باید بینتون
باشه.سمیرا گفت خب ما که قرار نیست کاری کنیم،فقط یه دوستی سادست
مانی گفت همه اتفاقات از همین دوستی ساده شروعمیشه.سمیرا گفت
خب بشه از نظر تو مشکلی هست؟مانی گفت پس مخالف اون اتفاقات
نیستی.سمیرا هم گفت برا چی باشم پسر به این خوبی.
مانی گفت پس مشکلت تو رابطه با شوهرت هستش؟سمیرا گفت بعدا
اینو میگم.مانی گفت راستشو بگو به غیر شوهرت با چند نفر رابطه
داشتی؟سمیرا هم قسم خورد که با هیچ کسی.(داشت درست هم میگفت
مانی اولین کسی بود که سمیرا فکر سکس باهاش تو سرش داشت).
بعدش که می خواستن برنمانی پرسید ماشین داری؟گفت نه.
مانی گفت بیا برسونمت.سمیرا رفت نشست تو ماشین.تا دمه خونه سمیرا
اینا حرف خاصی ردو بدل نشد بینشون،تا اینکه وقتی سمیرا می خواست
پیاده بشه،مانی گفت نگفتی مشکلت با شوهرت چیه.گفت بگم کهناراحت
نمیشی؟مانی گفت نه.سمیرا دستشو برد سمت کیر مانی و کیرشو گرفت،
گفت مشکل من با شوهرم اینه حالا به موقع برات میگم.مانی هم که
از این کار سمیرا شوکه شد بود چیزی نگفت،سمیرا پیاده شد رفت.
بعد دو روز سمیرا که شماره مانی گرفته بود زنگزد بهش و گفت
می خواد ببینتش،مانی هم قبول کرد.با هم رفتن بیرونیه دوری زدن
و موقع برگشتن که تو ماشین بودن سمیرا به مانی گفت میدونی مشکل
من با شوهرم هست؟مانی گفت هر چی هست مربوط میشه به کیرش
درسته؟سمیرا هم گفت اره کیرش کوچیکه به جانه خودش خیلی تو این
همه سال تحمل کردم حالا اگر تو سکس به فکر منم بود مشکلی نبود
ولی به فکر منم نیست کیرشم که فقط در حده همینه که ابش بره تو
اصلا به من حال نمیده.بعدش به مانی گفت یه چی بگم راستشومیگی؟
مانی گفت اره.گفت کیرت چقده؟مانی یه خنده کرد و گفت می خوای
ببینیش که دیگه حرف حدیثی نباشه؟سمیرا گفت جدی میگی؟
مانی گفت اره واستا راست کنم الان بهت نشون میدم.سمیرا گفت خیلی
دوست دارم ببینمش.مانی گفت چشماتو ببند.بعدش شلوارشو کشید پایین.
سمیرا وقتی چشمش به کیره مانی افتاد هم شوکه شد و هم داشت از
خوشحالی بال در میاورد.پرسید مانی
     
  
صفحه  صفحه 36 از 112:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA