انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 37 از 112:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
سمیرا وقتی چشمش به کیره مانی افتاد هم شوکه شد و هم داشت از
خوشحالی بال در میاورد.پرسید مانی باورم نمیشه وااااااااای این چیه
دیگه؟چند سانته؟مانی گفت 22سانت گفت خدای من خیلی توپه،عالییییه.
بعدش کیرشو گرفت تو دستش و یکم براش مالید.مانی گفت بقیش باشه
یه وقت دیگه.سمیرا هم گفت باشه و پیاده شد.
مانی فرداش زنگ زد به سمیرا که اگه می خواد بیاد خونشون.
ولی سمیرا گفت خونه ما کسی نیست و شوهرشم شب نمیاد و مانی بره
اونجا مانی هم قبول کرد و قرار شد بره.حدود ساعت 9شب بود که مانی
رسید اونجا.قبلش سمیرا حموم رفته بودو ترو تمیز کرده بود و یه تاپ
دامن تنش کرده بود.مانیاومد بالا همو بوس کردنو یکم با هم صحبت
کردن تا وقتی که مانی گفت می خوای ادامه اون شبو بریم؟سمیرا هم
گفت که من ارزومه با تو سکس کنم با اون کیر گندت.مانی گفت پس
شروع کنیم سمیرا هم گفت باشه.
با هم رفتن تو اتاق مانی سمیرا رو خوابوند رو تخت خودش رفت روش
از هم لب میگرفتن مانی گردن سمیرا رو لیس میزد.کیر راست شده ی
مانی از رو شلوار کامل مشخص بود و بد جور سمیرا حشری شده بود.
مانی دستشو برد زیره تاپ سمیرا و سینه های بزرگ اونو گرفت.
سمیرا خیلی حال میکرد بهمانی گفت لباسمو در بیار سینه هامو لیس بزن
مانی لباس سمیرا در اورد شروع کرد به لیس زدن سینه های بزرگ سفید
اون.نوک سینه هاشو می خورد و با دست سینه هاشو میمالید.
سمیرا که داشت بدنش از شهوت میلرزید،با صدای لرزونش از مانی
خواست که دامنو شورتشو در بیاره و کسشو براش بخوره،مانی هم این
کارو کرد دامن سمیرا رو در اورد.از رویه شورت سمیراکسشو
میخورد و براش میمالیدش.بعدش شورت سمیرا در اورد و کس تپل سفید
سمیرا همونی بود که مانیدوست داشت،افتاد به جونه کس سمیرا و تا
میتونست کسشو لیس میزدو واسش می خورد،لبه های کس سمیرا باز
میکرد با زبون داخلشو لیس میزد.سمیرا به مانی گفت حالا نوبت من
که به جونه کیره گنده توبیوفتم.مانی لباساشو در اورد ورو تخت دراز
کشید سمیرهاهم با حرصکیره مانی میخورد واسش لیس میزد با حرفاش
مانی بیشتر تحریک میکرد.بعدش سمیرا دراز کشید به مانی گفت حالا
وقت اینه که با این کیره بزرگ کسمو جر بدی.مانی هم پاهای سمیرا
از هم باز کرد و کیرشو گذاشت رو کس سمیرا و با کیرش رو کسش
میمالید،که سمیرا کیرشو گرفتو گفت بکن تو دیگه.مانی کیرشو اروم
کرد تو کس سمیرا،کسسمیرا واسه کیره مانی تنگ بود و از همون
اولش سرو صدای سمیرا در اومده بود،مانی هم به مرور تند تر
سمیرا میکرد.بعد یه مدت سمیرا رو به بغل خوابوند کیرشو کرد
تو خیلی سریع میکرد و سمیرا هم از شهوت داشت منفجر میشد.
مانی کیرشو در اورد به سمیرا گفت دوست داری از کون بکنمت؟
سمیرا گفت میترسم دردم بگیره،مانی گفت اولش درد داره ولی بعدش
بهت حال میده،نترس اروم میکنم تو اگه زیاد درد داشتی نمیکنم.
سمیرا هم گفت باشه.مانی سمیرا به شکم خوابوند و لایه کون بزرگ
سمیرا باز کرد و اروم زبونشو رو سوراخ سمیرا میکشید و با دست
کونشو میمالید،سمیرا هم بد جور با این کار حال میکرد.
بعدش مانی به همون حالت کیرشو رو سوراخ سمیرا گذاشت و کم کم
میکرد تو،خیلی تنگ بود و سمیرا با کیر کوچیک شوهرش نتونسته بود
تا حالا از کون سکس کنه البته تقصیر خودشم بود که کونش گنده بود.
مانی سرکیرشو کرد تو و سمیرا هم از درد قرمز شدهبود و از مانی
خواست که کیرشو در بیاره.مانی کیرشو که در اورد به سمیرا گفت
ببین سوراخت چقدر باز شده حیف نیست یه چند تاتلمبه خوشکل نزنم.
سمیرا دستشو برد سمت سوراخش و تعجب کرد که سوراخش این همه
باز شده.به مانی گفت یه امشب دیگه هر کار می خوای بکن مانی هم
تشکر کرد کیرشو دوباره کرد تو سوراخش،ایندفعه تا نصفه ها کیرشو
میکرد تو و سمیرا هم کهسوراخش کامل باز شده بود بیشتر از درد
داشت حال میکرد.مانی که داشت ابش میمومد کیرشو در اورد
از سمیرا خواست بلند بشه بشینه سمیرا هم همینکارو کرد و مانی
هم تمتم ابشو رو سرو صورت سینه های سمیرا خالی کرد و ازش
خواست سمیرا کیرشو لیس بزنه اونم این کارو کرد و تو همین حین
بود که یهو در اطاق باز شد و ..........................................
بله شوهر سمیرا اومد.چشمتو چشم شدن سمیرا با شوهرش و مانی
با شوهر سمیرا همه جارو اروم کرده بود.
شوهر سمیرا کیف از دستش افتاد و خواست که بیاد جلو سمیرا سریع از
رو تخت اومد پایین و جلو شوهرشو گرفت و بهش گفت همه چیرو
توضیح میدم برات ولی شوهر سمیرا،سمیرا پرتش کرد اونور و با مانی
در گیر شدن،مانی از ترسهیچ کاری نمیتونست بکنه و شوهر سمیرا
اونو رو زمین انداخته بودو میزد و داشت خفش میکرد که سمیرا تو این
صحنه گلدون تو اطاق بر داشت و محکم به سر شوهرش زد.
شوهر سمیرا رو زمین افتاد وبا فریاد های سمیرا همسایهها خبر دار
شدن و اومدن بالا تو همینحین مانی که می خواست
     
  
مرد

 
فرار کنه همسایه ها
اونو گرفتن و پلیس اومد.سمیرا به جرم قتل به اعدام محکوم شد و مانی
هم تو زندان خود کشی کرد......................
‍‍‍پپ‍‍‍‍‍‍‍پپپپپپپپپپاااااااااااااایییییییییییییییااااااااااااااانننن نننننننننننن
نوشته: dastanak
     
  
مرد

 
خونه خالی و مینا خانوم
سلام من میلاد 23 ساله هستم و تو مشهد دانشجو هستم . من یه دوست دارم که که تو مشهد قاسم آباد یه خونه گرفته یه شببه من زنگ زد که میام دنبالت بریم خونه ما . من رفتم و اون تنها بود اونشب و هم اتاقیاش نبودن . این دوست ما یه دوست دختر داشت تو یکی از شهرستان های نزذیک که این خانومه مطلقه بود و از شانس ما اون شب اومده بود مشهد و زنگ زد به دوستم که من مشهدم با یکی از دوستام میام خونتون. آقا ما رو داری تو کونمون عروسی شد ساعت ده شبرا افتادیم خیابون پی کاندوم. ساعتای 11 بود که خانومبا دوستش تشریف اورد . شانس من دوستشم بد چیزی نبود قدش 165 بود با سینه های اناری خوشکل و یه کون تپلی و بزرگ .
خلاصه اومدن و ما نشستیم به قیلون کشیدن و شوخیکردن و بعد از یه نیم ساعتی که گذشت مبینا پاشد رفت تو اتاق خواب که بخوابه دوستمم به من اشارهکرد که توام برو منم رفتمو قبلش از دوس دختر دوستمپرسیدم راه میده گفت آره فقط اوپن نیست هواشو داشتهباش .
خلاصه ما کاندومواز رفیقمونگرفتیم به همراه یه اسپریبی حس کننده و یه کرم لیز کننده و رفتیم تو اتاق.داخل شدم و دیدم مینا خامون میگه وای تو چرا اومدی داخل منم گفتم خوبمیخوام امشب کنار تو بخوابم دیگه و هم زمان شروکردم به در اوردن شلوارم و قبلشم پیرهنمو در آورده بودمو با یه شرت کنار مبینا خوابیدم و آروم دستمو گداشتم رو سینه ها و شرو کردم به مالوندن واونم هی ناز می کرد و می گفت پاشو نکن . من یه پن دقیقه ایبا سینه هاش ور رفتمو تاونم ناز کرد تا بلاخره راه داد و من لباموگذاشتم رو لباش و اونم شرو کرد به خوردن لبای من و لب خوری همانا وهم زمان که لباشو میخوردم اونم دستشو درا کرد و ذستشو کرد تو شرت منو و کیرمو گرفت تو دستش و میمالوند و منوحشری تر کزد و من از لب پرفتن دست کشیدمو شرتمو در اوردم و بعر رفتم سراغ مبینا و لباسای اونم در اوردم . معلوم بود خودشو از قبل برا سکس آماده کردهچون کسش تمیز تمیز بود و من تا کس نازشو دیدم افتادم به جون کسش و شر کردم به خوردن و حالا نخور کی بخور هی منمیخوردم و هی اون ناله می کرد و سرمو فشار میداد که بیشتربخورم بع از اینکه خوب کسشو خوردمپاشدم و نشستم کنارش و اون بلند شد و درازم کرد و شرو کرد به خوردن کیر من اولش دندوناش داشت اذیتم می کرد و معلوم بود تا حالا زیاد ساک نزده و البته اینقد اصرارشو کردم که ساک زدبرام اما بعد از چن بار که میکزد کیرمووبهش گفتم چطور بخور راه افتاد و منم که اسپری تاخیری زده بودمووحالا حالاها آبم نمیومدو تو آسمونا بودم انصافا از این قسمت سکس خیلی خوشم میاد و حسابی برام ساک زدو بعد از اینکه خوب کیر خورش کردم گفتم میخوام بکنمت و گفت منکه اوچن نیستم و من اشارهبه کون نازش کردمواونمگفت نه از مون دردداره و من بهش قول دادم که آروم میکنمت تا دردت نیاد و بعد از اینکه کلی باهاش حرفیدم گفت باشه قبول ولی قبلش بایدمنو ارضا کنی گفتم باشه و شرو کردم از بالا به خوردنش از سرش شروع کردم حسابی صورتشو لیس زدم و بعد شرو کردمبه خوردن لاله های گوشش و همزمان یکی از دستامو گذاشته بودمرو سینه های و یکیشمرو کسش و می مالوندم و یواش یواش اومدم پایین و شروع کردمبه خوردن سینه هاش و حسابی سینه هاشو خوردم و جیغش رفته بود هوا و منم حسابی بهش حال دادم تا وقت کون دادن بهانه ای نداشته باشه و منم آروم آروم اومدم پایین و نافشو لیس زدم و دوباره رفتم سراغکوسش که خیلی ناز و خوردنی بودو شروکردم به خوردن پوپول قشنگش حسابی براش خوردمتا سر و صداش بالا رفت و یه لحظه دیدم ارضا شد و منم ازخوردنش دست کشیدم و اونم خیلی ازم تشکر مرد وحالا نوبت اونرسیده بود که من به کردن اون کونش بپردازمو من رفتم و کاندومواوردم و دادم بهش و گفتم بکش سر کیرم واونم دمش گرم اول کیرموکرد تو دهنش یکم برام ساک زد و بعد کاندوموکشید رو سرش و روشو برگردوند و قنبل کرد و کونشو داد بالا و آماده شد و منم آروم ارن کرم لیز کننده رو برداشتمو انگشتمو کرمی کردم و یک انگشتموکردم توکونش و آروم شروبه داخلکردن انگشتم کردم و بعد ازاینکه حسابی باز شد انگشت دوم روکردم داخل و بعد از اینکع کونش عادت کرد آروم کرموزدم به سر کیرمو گذاشتم دمکونش وشروکردنم به فشر دادن و گویا کرم کار خودشو کردهبود و مسیر کیرم کاملا وا شده بود و منم آرومآروموبا صبر شروب ه داخل کردن کردم و لی معلوم بود کهقبلنماز مون داده آخه گشاد تر از اون حرفا بود که فک می کردم اما اوناش به منربطی نداشت یه سکس مفتی گیر اومده بود ومن به فکر لذت بردن بودم وتوسکس اما به طرف مقابلم فک می کنم و دوست دارم اونم حال کنه و خلاصه کیر ما بعد از چند دقیقه توکون خانوم جا گرفت و کم کم و آرومآرومشروکردمبه تلنبه زدن و حال کردن ومعلوم بود اونمداره حال میکنه و منم کم کم سرعتموبیشتر کردمو هم زمان با دستم با کوسش ور میرفتم و یه لذت وصف نشدنی داشتم و خلاصه یه ده دقیقه تلنبه زدم آه اسپری تاخیری زده بودمو بعد ده دقیقه دیدمآبم نمیاد حالاها اونم گناه داره و داره اذیت میشه بهش گفتم کیرمودرمیارم و کاندوموبر میدارمبرام ساکبزنتاآبم بیاد اونم قبول کرد ولی گفت برو کیرتوبشور ومنم رفتمو شستمو دادمتو دهنش و شروع کرد به ساک زدن وآبمو اورد وریخت رو سینه هاش و منم حسابی ازش تشکر کردم و بعئشم با هم رفتیم حموم و ساعتای تقریبا سه بود که اومدیموکنار هم خوابیدیم امیدوارم خوشتون اومده باشه و اگه غلط املایی داشت ببخشید آخه وقت نکردم ادیتش کنم.
نوشته:‌ میلاد
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
دخترخاله عزیز
سلام.امیر هستم الان 26 سالمه .اولین سکس من با دختر خاله بر میگرده به چند سال پیش.همیشه نگاش تنمو به لرزه در می اورد.ولی هر 2مون خجالت میکشیدیم چیزی در مورد سکس بهم بگیم.تا اینکه یه روز که عروسی دختر عمه من بود.ازاونجایی که دختر خالم تنبل بود مجبور بود تابستون واسه امتحانات درسهای افتادش بره مدرسه.نمیدونمچی شد که بهم گفت داری میری منو تا مدرسم برسون.منم که از خدا خواسته.همه سرشون گرم عروسی بود که منم با ماشین خواستم برسونمش.گفتم دلو بزنم به دریا بهش بگم که............ولی تو ذهنم نبودکه چطوری شروع کنم.فقط مطمین بودم کهاونم دلش با منه.با اینکه میترسیدم سر صحبتو وا کردم.اول در مورد دختر همسایمون که کلی امار داره صحبت کردم.همه از رابطه اون با پسرهای همسایه با خبر بودن.داشتم در موردش صحبت میکردم که دختر خاله گفت با اینکه بهتون حال میده پس چرا ابروشو همه جا میبرین و اسمش تو دهن همه هستش.منم حقیقتو گفتم تا بتونه بهماعتماد کنه.گفتم اون خودش دهن لقه ودوست داره همه بدونن و واسه همین من دیگه باهاش کاری ندارم.گرم صحبت بودیم که بهش گفتم از این به بعد میخوام با تو باشم.البته با 1000ترس و دلهره گفتم.از تو اینه نگاش کردم دیدم اونم از خجالت سرخ شده.یه مکث کردم گفتم نظرت چیه؟برگشت گفت میخوایمیخای منم مثل دختر همسایتون تو دهن همه بیفتم.صحبتشو قطع کردم گفتم این چه حرفیه.دیوونه شدی.ارزشتو واسم بیشتر از این حرفاست.در ضمن تو دختر خالم هستی واسه چی باید این کارو بکنم.بعدشماون دختره خودش بی ابرو بود.بعد یکمی جدی شدمگفتم بازم هرطور دوست داری.بعد با خنده یه جوریبهم فهموند که اونم ok داده.بهش گفتم اگه دوستداری میتونیم از همین حالا شروع کنیم.گفت نه من کلاسم دیر شده .منم که تو دلم اون سینه هاشو که تقریبا بزرگ بود تصور میکردم اصرار زیاد کردم تااینکه قبول کرد ولی به شرط اینکه زودتر تموم شهو به کلاس دومش برسه.منم کلید خونه ابجیم همیشه دستم بود رفتم اونجا.تعجب کردم چرا ازم نپرسید چرا خونه خالی؟چرا اونجا؟فهمیدم اونم پایه هر کاری هست.رفتیم تو خونه.نگاش کردم اینقدر خجالت کشیده بود همرنگ لبو شده بود.منم واسه اینکه روقولم باشم زودی دست بکار شدم.از روبرو که خجالت میکشیدم.از پشت بغلش کردم با دستم محکم سینهاشو که خیلی دوست داشتم محکم گرفتم.کلی از روی مانتوش مالشش دادم دیدم داره شهوتی میشه منم خوشم اومد بکارم ادامه دادم.با این شرایط بازم خجالت میکشیدم باهاش چشم توچشم بشم..از پشت اروم اروم دکمه های مانتوشو بازکردم از تنش در اوردم.دوباره سینهاشو گرفتم.کلی مالش دادم یادم نیست که تی شرتش چه رنگی بود اونم از تنش در اوردم.دیگه کیرم شق شق بود داشت شلوارمو پاره میکرد.گفتم میشه دراز بکشی .اونم دراز کشید ولیبا دستش جلوی چشماشو گرفت گفت سرم داره گیجمیره........... فکر کنم واسه اولین بارش بود و از شهوت زیاد اینطوری شده بود. سوتینشو در اوردم .منم که عاشق سینه و سینه خوردن هستم .اینقدر خوردم که نگو نپرس.جدی جدی سینه هاشم واقعا خودنی بود.سینه هاش نسبت به سنش که 14 سالش بود درشت بود.دیگه اخ و واخشدر اومده بود .محکم سرموگرفته بود و موهامو میکشید.دیدم داره داغ میکنه گفتم برگرد به پشت. سریع برگشت.منم زودی شلوار و شرتشو دراوردم.چون منم کم تجربه بودم اونم که اولین بارش بود.بساط ساک زنی در کارنبود.منم که از کس لیسی بدم میاد.فقط از روی شرط مالش دادم.خودم یه تفی به کیره زدمو. انداخم لاپاش.یکمی لاپایی زدم.این دفعه کیرمو انداختم تو کونش یه اخ اخ راه انداختو محکم فرش خونه روچنگ زده بود ولی از خجالت دیگه نگفت درش بیار.منمکه پرو شدم تا ته میکردم توش.داشتم تلمبه میزدم که متوجه شدم که ابم داره میاد.ریختم تو کونش.همینطوری چند دقیقه ای روش خوابیدم.بلانکه شدم تا کیرمو تمیزش کنم.خیلی جدی بهم گفت خیلی نامردی عوضی.منم شوکه شدم پرسیدم چرا؟چیزی نگفت.فکر کنم از سکسبا من عذاب وجدان داشت کهچرا این کارو کرده.منم دیگهکشش ندادم و چیزی نگفتم.بلند شد لباساشو پوشید رفتیم تو ماشین که برسونمش.فقط گفت فکر کنم دیرم شده منم گفتم سایعتر میرم که برسونمت.خلاصه رسیدیم مدرسش بهم گفت خداحافظ.منم ازش تشکر کردم و بای کردم تا بعداز ظهر اون روز تو فکر حرفش بودم که چرا بهم گفت نامرد.راستش بخوای ناراحت شده بودم.از کلاسش که اومد میخواستبره عروسی .تو راه همو دیدیم.با خنده اومد جلو گفت.چطوری بچه خوشکل.من تعجب کردم این چرا هی مدل حرف زدنش عوض میشه.خلاصه به هم خیلی خیلی نزدیک شدیم.دوباره همون شب عروسی پشت حیاط خلوت خونمون یه دست دیگه کردمش.ولیاین دفعه دیگه حرف از نامردو نامردی نداشت.این سکسامون اینقدر ادمه داشت.تا6ماه پیش که نامزد کرد.تو این مدت که تقریبا 5سال طول کشید توخونه ما.خونه اونا.تو ماشین.تو جنگل و................هر جایی که موقعیتش بود سکس کردیم ولی حرفه ای تر.دوران خوبی بود ولی حیف که تموم شد.درسته داستانم زیاد شهوت انگیز نبود ولی راست راست بود.من عاشق دوستیهای بلند مدتم.
قربون همتون بای
نوشته: امیر
     
  
مرد

 
ماندانا کس ترین کس دنیا

سلام خدمت همه دوستان گلم. من فرشید 19 سالمهو داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط به 1 سال پیشه. ما یه همسایه داریم اسمش مانداناست. یهدختر 16 سالست که زیاد زیاد کتک میخوره سر اینکهخیلی با پسرا میره بیرون و به قول خودمون جلف بازی در میاره. البته خداوکیلی بگم نشنیدم داده باشه ولی خب جلفه. ماندانا حدودا 160 قدشه و تپلی هم هستش و پوست سفیدی داره و کونش واقعا تپل و گوشتیه. خیلی قشنگه و وقتی به رون هاش فکر میکنی همینجوری آبت میاد. از خودمبگم پسر ثروتمندی نیستم و تو منطقه فقیری هم زندگی میکنیم. بذاریداز از اول ماجرا تعریف کنم که 3 سال قبل پدرم یه خاک 100 متری خرید و با وام و قرض وقوله درستش کردیم. در طول کار زیاد میرفتیم سر زمین و یک خونه بود که خدا وکیل غروبا هر روز میومدند بیرون. منم که 16 سالم بود و زیاد هوسی نبودم ولی کارگرامون خوب نگاه میکردند. بالاخره خونه آمادهشد و ماندانا خانم بزگتر شده بود. 2 سال قبل بودکه خواهر ماندانا خانم با پسری ازدواج کرد و ما هم عروسی رفتیم و با خونوادشون بیشتر آشنا شیم. کم کم رفت و آمد خانوادگی شدید شد و من یه جورایی هوس ماندانا کرد. ماندانا یه برادر از خودش کوچکتر داشت که با برادر کوچک من پلی استیشن 2 بازی میکردن. و برادر ماندانا هر هفته 2 شبی رو مادرشو کش میکرد خونهما وواسه بازی و خودشم ظهرا ساعت 2 میومد. اعصابمون رو بهم ریخته بود که بهر حال بخاطر خواهرش چیزی نمیگفتم و نمیزاشتم خونواده چیزی بگن. یه شب که بابام خونه نبود و خونواده ماندانا خونه ما بودند و ماندانا تازه گوشیشو عوض کرده بود گفت فرشید چند تا آهنگ جدید واسم بفرست منم چند تایی فرستادم بفکر این افتادم که عکسای گوشیشو بدزدم. آخه از اونجایی که گفتم جلفه و بهش گفتم گوشیتو بده نگاه کنم میگفت چیز شخصی توشه. منم با برنامه بلو اف تی پی رفتم داخل گوشیش و چند تا عکس داخل تصاویر دوربین بیرون "آوردم که عکس خودش بود. چیزی نگفتم و نگهشون داشتم. بعد مدتی و ادامه رابطه هامون و یه شب که خونهما بودن و منم بیرون بودم. داشتم برمیگشتم کهماندانا رو داخل راهرو دیدم که داشت خارج میشد منم سلام کردم و د برای اولین دفعه دست دادم باهاش و اونم با خنده دست داد. من رفتم تو و بعد سلامو ... ماندانا برگشت. و بازم مثل همیشه گفت فرشید آهنگ جدید نداری که منم ازفرصت استفاده کردم و و یک عکس دختر و پسر هنگام لب گیری رو باز کردم و دادم دستش و گفتمخودت چی دوست داری بفرست. اونم عکس هارو عوض میکرد و آخر سر بهمپس داد و گفت فقط عکسهای شاکردوست قشنگ بود و منم کلی جا خوردم ولی ادامه دادم. رو دفترچه یادداشت گوشیم یه پیشنهاد دوستی نوشتم و دادم دستش و گفتم این عکس قشنگه؟ که جواب رو رو گوشی نوشت نه و من نفر دیگری رو دوست دارم. منم میدونستم اینا همش شعاره. بعد اشاره کرد بیا بیرون و به مادرش گفت مامان میرم خونه خوابم میاد. منم چند دقیقه بعد رفتم و کنار در خودشون بود رفتم جلو گفتبیا پشت در. منم رفتم و گفت من نفر دیگری رو دوست دارمو و به تریپ عاشقی برداشته بود و گفت فرشید تو نامردی مارفت و آمد خانوادگی داریم ویکی از دوستات گفته بود کون ماندانا رو پاره میکنم. تو چیزی نگفته بودی تو منو دوست نداریو دروغ میگی. منم نمیدونستم حرف سامان از کجا بهش رسیده ولی گفت حیف نیست کون تورو سامان پاره کنه؟ که خندید و گفت بی ادب و گفت برو تا نفهمیدن. منم اومدمو و دیگه چیزی نگفتم. تا اینکه مادر بزرگش فوت کرد و همه اعضای خونوادشون جز ماندانا و پدرش مجبور شدن برن شهرستان. پدر ماندانا هم روزا میرفت سر کار و چون معتادم بود غیرت نداشت و خیلی دیر میومد و میرفت خونه دوستاش. در ضمن واسه این ماندانا رو نبردن چون مدرسه داشت. یه روز که ماندانا تنها بود و طبق معمول غروبا جلو در بود. رفتم جلو و گفتم برو تو حیاط کارت دارم. پرسیدم جوابم چی شد؟ گفت نه منم عکساشو نشون دادم وگفتم میشناسی . فحش دادو گفت به بابام میگم. منم گفتم بابات چه میتونه بکنه وقتی پخش شه؟ گفتم بیا تو. اومد داخل و وداستان توضیح دادم که چطوری دزدیدم عکساشو. بعدش گفتم یه چایی بیار که میگفت برو بیرون. منم یه دست کشیدم رو رون هاش. وای چه حالی داشت و چیزی که بارها تویادم جلق میزدم باهاش دستم روش بود. داشت فحش میداد. گفتم ساکت باش هر دو حال میکنم. اولش تریپ ادب ور داشت ولی بعدش خوشش اومد. منم از رو شلوار دست گذاشتم رو کسش و دست دیگمو کشیدم رو کونش خودشو کنار کشید وگفت باید قول بدی عکسارو پاک کنی و پردمو پاره نکنی و آخرین بارم باشه. منم قبول کردم و بعدش رفتیم تو اتاق. از رو شلوار کس و کونشو خوب مالیدم.کیرم داشت منفجر میشد. ولی با اینکه اولین دفعه ام بود ولی عجله نکردم. لباشوتا میتونستم خوردم. و بعد بلوزشو در آوردم و یه تاب مشکی تش بود. منم زیر بغلاشو گاز میگرفتو مک میزدم. بعد اون شلور لی رو در آوردم وای چی بود فقط گوشت سفید بدون یک مو. یه شورت تنش بود. منم انقدر روناشو خورده بودم که داشتم میمردم. وایچی میدیدم رون هایی که همیشه به یادش جق میزدم؟ بعدش شورتشو در آوردم کسی سفید ولی مو داشت که گفتم بریم حمامو کامل لخت شدیم و رفتیمحمام. کامل موهای کسشوزدم و با صابون مالیدمش وبعد شستمش و بعد تو حوله پیچیدمش و آوردمش اتاق و بعد پستوناشو خوردمو و با انگشت سوراخکونشو میمالیدم. بعد بهش گفتم کیرمو بخو کهگفت نمیکنه و اگه اصرارمکنم استفراغ میکنه. بعدشمنم منصرف شدم و تف زدم به کیرم وگفتم بزارم تو کون که اول امتناع میکرد ولی راضی شد که یه ذره رفت تو دادی کشید ترشیدم و نشست و انگشت کرد تو کونش و اشک تو چشاش جمع شده بود. منمفقط لاپایی رفتم و از کونش منصرف شدم. داشتم لاپاییمیرفتم که آبم ریخت رو رون هاش زود لباس پوشیدمو زدم بیرون. امیدوارم خوشتون اومده باشه. مدت ها بعد کونشو کردم و خواهرشم کردم. اگه دوست داشتید مینویسم.
نوشته:‌ فرشید
     
  
مرد

 
زن ریلکس دوستم

سلام اسم من نیما ست و خاطره ای رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به 2 سال پیش از اینه من توی یک شرکت خصوصیکار می کنم ومسئول حسابداری اونجام وبخاطر شغلم با آدمهای زیادی روبرو میشم یه روز یکی از مشتریهای شرکت اومده بود که تسویه حساب کنه وچون مدیر عاملمون نبود کهچک الباقی بستانکاریشو بده بهش گفتم بین تا من تماس بگیرم ببینم میاد یا نه چون ساعت استراحتم بود نشستیم وبا هم صحبت کردیم وفهمیدمکه اونم کارمند یه اداره دولتی ووقتی فهمید که من از کامپیوتر یه چیزایی حالیم میشه منو به خونشوندعوت کرد 2 روز بعد رفتم خونشون دیدم خودش همراه با زن ودخترش که 8 سالش بود خونه بودن من خیلی طبیعی رفتار کردم ورفتم تو منتظر بودم که عکس العملشونو ببینم که دیدم زنش که اسمش پریسا بود اومد تو پذیرایی با یهسینی که چند تا لیوان شربت توش بود در همون نگاه اول از پریسا خیلی خوشم اومد چون واقعا ریلکس وبه روز بود ومثل بعضی زنها خشک ومقدس نبود وبیشترین چیزی که توجهمو جلب کرده بود کون بزگی وگردی بود که اون داشت خلاصه کارم با سیستمشون تمام شد ومن اومدم خونه واز اینجا رابطه من پریسا شروع شدمن چندبار دیگه به دلایل مختلف برای نصب نرم افزار وغیره رفتم خونشون...
یه روز دیدم ناراحته وقتی دلیلشو پرسیدم گفت که شوهرش نسبت به اون خیلی سرده وخیلی وقته کرده با هم رابطه نداشتن من دلم واسش سوخت وکمی نوازشش کردمو همین مقع بود که یه فکر شیطانی بسرم زد همینجور که در حال نوازشکردن بودم چند تا لب ازش گرفتم دیدم بدش که نمیاد هیچ خوششم میاد کم کم دستمو بردم زیر دامنش که دیدم عجب چیزیاون زیر مخفی شده یه کون سفید وتپل همراه با یه کس ناز خوشگل وتر گل پر گل تا دستمو گذاشتم رو کسش یه آهیکشید که نگو فهمیدم خیلی وقته سکس نداشته منم یه خورده مالوندمش که دیدم اونم کیرمو از رویشلوار میماله فهمیدم که خیلی دلش میخواد بکنمشمن معطل نکردمو سریع خوابوندمش رو تختو اول یهخورده کسشو خوردمو بعد یکم باکیرم رو کسش مالیدم که یک دفعه دیدم سر کیرمو گرفت وخودش کرد تو سوراخش من تا ته فشار دادم که نالش بهآسمون رسید چند تا تلمبه بیشتر نزده بودم که دیدم زود ارضاء شد منم تند تند شروع به تلمبه زدن کردم چون هم کسش خیس شده بود وبهتر کیرم می رفت تو هم خودم حسابی حشری شده بودم چند دقیقه بعد هم آبم اومد ولی از اینکه بریزه تو ترسیدم که ناراحت بشه کیرمو در آوردمو آبمو ریختم رو شکمش اونم با چشمای خمارش با اینکه چیزی نگفت ولی فهمیدم که خیلی خوشش اومده وتا بحال رابطمون ادامه داره ولیمن بیشتر از هر چیزی تو کف اون کونشم ولی هنوز موقعیت جور نشده ولی به همین زودی ها حتما اونم به حقیقت تبدیل میشه. ببخشید که از لحاظ املائی احتمالا اشکالی در نوشت خازه ام داشت چون من تا بحال خاطره ننوشته بودم.
نوشته: نیما
     
  
مرد

 
توالتی به رنگ بهشت
سلام امیدوارم این خاطره با عشق حسابی ارضاتون کنه
راستشو بخواید در سالیانه بسیار دور ما خونمون خیابون شریعتی بود که داخل خونه ما یه توالتی بود که زیرهدرش هیچی نداشت و به راحتی هرچی داخل بود معلوم بود
منم سنم کم بود برای اولین بار اونموقع بود که کس و کیر رو از نزدیک دیدم و فهمیدم که چی هستن
یه روز طبق معمول همیشه اززیره در داشتم شاشیدنه یکی از فامیلامونو میدیدم که واااااااااااااااااااااااااااااای چه کسه قشنگی داشت بعد از دیدن این صحنه رفتم خونه همسایمون که یه دختر داشت به نام الهام
رفتم جریانو براش تعریف کردم که توالت خونه ما اینجوریه اونم کنجکاو شد که بیاد ببینه البته اون از من بزرگتر بود خلاصه قرار گذاشتیم که فردا بیادخونمون این صحنه رو از نزدیک ببینه
وقتی اومد خونمون انگار یهطور دیگه شده بود تا گذشت که یه نفر رفت توتوالت از خانومای همسایمونالهامم سریع رفت از زیره دره توالته خونمون همه چیزودید تا باور کرد
یه روز منو دعوت کرد خونشون که برم باش خالهبازی کنم منم دعوتشو قبولکردمو رفتم
وقتی رسیدم گفت بیا مثلا من رفتم قهرمان شدم تو یه مسابقه ای تو ام داری مدال میندازی گردنم منم بقلت میکنم
منم ساده...
بقلش کردم مدالو انداختم گردنش یه دفه دیدم کسشو از رو چسبوند به کیره من منم راست کرده بودم دوباره اومد کونشو چسبوند به کیره من کیرمواز رو شروار تا ته فشار دادم تا گفت آخ
بعد اومد به من گفت بیا بکشیم پایین به هم دیگه نشون بدیم منم قبول کردم گفتم اول تو
اونم کشید پایین واااااااااااااااااااای
برای اولین بار کس رو لمس کردم
شب اومدیم خونه با هم دیگه یه حالی کردیم که نگو و نپرس
الان سالها از اون ماجرا میگذره و من در حسرته یه توالت مثله توالته خونه قبلیمونم اما گیرم نمیاد تامخ یکی و بزنم
هیف...
امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه
لطفا نظر بدید
نوشته: علی
     
  
مرد

 
کردن کس بهاره
سلام دوستان ، جوانی هستم ۲۳ ساله از جنوب ایران میخوام یکی از خاطرهای سکسیمو براتون تعریف کنم ، تو یکی از روزای گرم تابستون که داشتم باماشین تو خیابونا کس چرخمیزدم رسیدم سر یک چهارراه که چراغ قرمز شد و وایسادم ، همونجوری که داشتم تو خیابونو دید میزدم متوجه نگاه عمیق دختری شدم که حسابی بهم ذل زده بود ، منم داشتم نگاش میکردم که لبخندیبهم زد که با خودم وای خداعجب شانسی دارم ، چراغ سبز شد حرکت کردم و با دیدن اولین دور برگردون دورزدم و برگشتم سر چهارراه، بله دختره هنوز همون جا بود ،دختری چادری با پوستی سبزه ولی عجب سرو سینه ای زیر چادرش پنهون کرده بود ، بهش اشاره کردم و امد سوار ماشین شد بعد از یه احوالپرسی خودشو بهاره معرفی کرد ، منم گفتم رضام خوشبختم . راستی اینم بهتون بگم که من خیلی آدم رکی هستم یا بهتر بگم پر روام . خلاصه بردمش به یه تریا بستنی و بعد ازخوردن یه هویج بستنی رفتم سر اصل مطلب ، بهش گفتم نظرت راجب سکس چیه ؟ که زد زیر خنده بهم گفت چقد پرویی ! از خندش معلوم بود که خودشم بدش نمیاد یه سکس داشته باشه ، سوار شدیدمو از شهر اومدیم بیرون رفتم سمت گلخونهای خیاری که داشتیم چون که اونجا یه اتاق خالی داشتم که فقط مال خودم بود.یه ۱۰دقیقه ای تو راه بودیم تا رسیدیم پیاده شدم و درو باز کردم و بهش گفتم بفرمایید تو بهاره خانوم ، بهاره هم بدون معطلی اومد تو و درو از داخل قفل کردم ، نشستم کنارش و با کمال پرویی یه لب طولانی ازش گرفتم که دیدم بهاره هم همراهیم کرد ی 5 دقیقه ای تو همون حالت از هم لب گرفتیم بعدش رفتم سراغ لباساش ، رسیدم به شلوارش باورتون نمیشه کون گنده ای داشت که بزور شلوارشو کشیدم پایین، یه کون گنده سبز رنگ که همیشه آرزوشو داشتم سوتینشو در آوردم و شروع کردم به خوردن سینهاش عجب سینهای سفتی داشت اینقد خوردم کهدیگه دادش بلند شده بودبلند شدم و وایسادم جلوش و اشاره کردم به کیرم که بدون معطلی شلوارمو همراهبا شرتم کشید پایین که کیر شق شدمو دید سریعتا ته کردش تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن اینقد حرفه ای برام ساک میزد که داشتم دیوونه میشدم خلاصه بلندش کردم و بحالت سگی نشوندمش و یه تف پر مایه ریختم سر کیرم و گذاشتمش دم کسش و بایه فشار کوچولو سرشو کردم داخل که بهاره گفتهمشو بفرست تو گفتم مگه بازی گفت آره بفرستش تو ، منم بدون معطلی شروع کردم به تلمبه زدن عجب حالی میداد یه ۵ دقیقه ای که تلمبه زدم آبم امد و سریع کشیدمش بیرون همش ریخت رو کمرش . بعدش یه ساعتی باهم خوابیدیم بعد بردم رسوندمش نزدیکخونشون و شمارشم گرفتم و هر از گاهی باهاش سکس دارم.
نوشته: رضا
     
  
مرد

 
من و مامان مینو
منوچهر هستم 18 سالمه-- تک فرزند خانواده--بابام مهندس شرکت نفت هستش کارش جنوب کشور-هر ماه میاد سری میزنه میره---منم تو خونه با مامان نیلو تنها هستیم--راستش اون خیلی زنی زیبا جذاب مخصوصا بسیار خوشاندامه--همه داستان از اون شبی شروع شد که داشتم تو سایتها نگاه میکدم شانسی با شهوانی اشنا شدم-خیلی خوشم اوومد --مرتب میرفتم داستان ها و عکسهای جالبش نگاه میکردم--دیگه معتاد شده بودم-- من قبلا یه نگاهیخاص به نیلو داشتم -اون تو خونه خیلی راحت لباس می پوشید-لباسهایی که اندام زیباش توش پیدا بود--دو چیز خیلی منو به خوذش جذب کرده بود-باسنش و سینه هاش--بعد دیدن شهوانی دیگه توجه ام بهش بیشتر شده بود--من و او با هم مشترک از کامپیوتر استفاده میکردیم-یه شب که داشتم شهوانی نگاه میکردم و چند تا از صفحه هاشو باز کرده بودم صدام زد پاشو من با سیستم کار دارم-من فکری به نظرم رسید--بدون اینکه صفحه هامو ببندم بلند شدم رفتم یه گوشه طوری که منو نبینه از تو سالن به اتاقی که سیستم بود نگاه میکردم-دیدم بد جوری داره نگاش میکنه و ازش خوشش امده--طوری که چند ساعت بدون اینکه حواسش باشه نشسته بود نگاه میکرد و هر کس که تلفن میزد و باهاش کار ذاشت به من میگفت بگو دستش بنده--منم راضی بودم--بعد4ساعت-ساعت 12 شب رفتم تو اتاق گفتم مامان الان 4 ساعته نشستی--رفتمکنارش--یه باره بهش گفتم وای اینو نگاه میکنیمن یادم رفته بود ببندم معذرت--بهم گفت اینو از کجا پیدا کردی گفتم شانسی پیدا کردم--همانطور کنارش ایستاده بودم با هم داشتیم یه داستانشو میخوندیم-بعد که تموم شد گفت عجب حکایتهایی-خندش گرفته بود بلند شد بره بهش گفتم نه بشین با هم میخونیم من یه داستان سکس با مامانو واسش باز کردم خوندیم--یه جوری تحریک شده بود--دیدم راضیه--گفتم بذار یه چیزینشونت بذم ببینم نظرت چیه--نوشته بود سکس با محارم اگه احساس گناه نداشته باشی خیلی خوبه و سکس سالمی هستش-گفتم نظرت چیه--اون هی داشت این مطلب رو میخوند و چیزی نمیگفت-من رفتم پشت سرش ذست بردم دور گردنش یه ماچ از لپاش گرفتم-چیزی نگفت-با دستم یواش یواش دور گردنش و رو بازوهاش لمس میکردم--احساس کردم خوشش امدم--از او بالا پستونش را میدیدم که سفت و زیباست--یواش دستم بردم طرف پستونش کرست نپوشیده بوذ-اون گرفتم تو مشتم وای چه لذتی بردم--گفت چکار میکنی گفتم بذار حال کنم من از پستونت خوشم میاد--ذاشتم باهاش بازی میکردم-گفتیم نیلو بیا بیارم تو اتاق خواب-دستش گرفتم بردمش تو اتاق خواب--اونو تو بغلم گرفتم-لبم گذاشتم رو لباش--محکم تو اغوشم بود--کیرم را وسط پاش گذاشته بودم فشار میدادم--اون حسابی تسلیم شده بود- من تابشو در اوردم-خوذم هم لباسم در اوردم-وای شکمم به شکمش چسپیده بود-حال میکردیم--ذست بردم طرفشلوارش دست کشیذم رو کوسش دیدم شلوارش خیس خیس شده--شلوار ش را در اوردمدستم برم دورلبهای کوسش ما دادن--اهسته بهش گفتم میخوام کوست را بخورم--نشستم جلوش شرطش را در اوردم-وایییییییییی عجب کوس سفیدی داشت برق میزد-اول چند تا بوس از کوسش گرفتم بعد زبو نم را دور کوسش چرخوندم و یواش یواش بردم تو کوسش--صدای نالش بلند شده بود-گفت بسه-بیاییم بخوابیم
گفتم باشه بخواب -خوابید پاشو باز کرد منم کیرم را که راست راست شده بود اول دور کوسش چرخ ددم بعد یواش یواش بردم داخل گفت همش بزن بره توش--منم حشری شده بود هی تند تند عقب و جلو میرفتم-بعد پاشو بلند کردم بردم بالا کونش بالا امده بود عجب کونی داشت-دیگه حسابی میکردمش و اونم با صدای بلند ناله میکرد--بهم گفت ابت نریزه گفتم چرا گفت میخوام بیام بالا من خوابیدم امد روم خوابید کیرم را تو کوسش کرد و شکمش رو شکمم گذاشت و شروع کرد به چرحوندن باسنش-من انگشتم را بردم داخل کونش یواش یواش ته ته انگشتم را کردم داخل--چه حالی میکرد-کیرم تو کوسش میچرخید--بعد مدتی صدای ناله بلندی کرد ابش ریخته بود رو کیرم--دیگه سست شده بود افتاد روم-سرش را رو سینه ام گذاشته بود منم هی ماچش میکردم--بعد از اینکه حالش جا اومد گفتمبلند شو نوبت منه ابم بریزه--گفت باشه--بهش گفتم ابم بیارم بیرون یا بریزم تو کوست گفت نه بریز توش--به پشت خوابدمنم روش خوابدم کیرم کردم تو کوسش-- و بعد مدتی تلمبه زدن ابم با فشار زیادی ریخت توش که اون خیلی خوشش امده بودکه ابم ریخته بود تو کوسش-خودش گفت ابت که ریخت توم خیلی احساس ارامش کردم---دیگه من و او همیشه با هم سکس با خالی داریم و داریم لذت میریم--یه بار بهش گفتم میخوام از پشتبکنمت گفت باشه ولی باید اهسته بزنی دردم نگیره گفتم باشه--منم برای بار اول اهسته اهسته کردم تو کونش-الان هم از جلو میکنیم هم از عقب-دو تایمون تنها هستیم و هر وفتاحساس کردیم میکنیم--
نوشته:‌ منوچهر
     
  
مرد

 
یک بعدازظهر متفاوت
هفت صبح یه روز سرد پاییزی به سختی تونستم خودمو از تخت خواب جدا کنم و بدون توجه به اصرار های مادرم برای خوردن صبحانه،اماده شدم که بتونم به کلاسم برسم.حتما براتون پیش اومده که نیم ساعت با موهاتون کلنجار برین و اخرشم اونجوری که میخواید نشه و اگه مثل من یه خورده وسواسی و خرافاتی باشید این اتفاق میتونه حسابی روزتونو به گند بکشه به هر حال با یه روحیه داغون از خونه زدم بیرون و چون به خاطر قضیهموهام حسابی وقت تلف کرده بودم امیدی برای رسیدن به کلاس نداشتم با توجه به اخلاق استاد و حال روز خودم قید کلاس رفتنو زدم اینجور وقتا معمولا ترجیح میدم وقتمو به دود کردن چند نخ سیگار و خوردن یه قهوه تو کافه نزدیک دانشگاه بگذرونم به همین خاطر بلوار دانشگاهرو رد کردم و راه افتادم سمت کافه، طبق معمول چهار راهی که به کافه منتهی میشد و چراغش همیشه برای من قرمز بود ترافیک کشنده ای داشت و من بیشتر اوقات مجبور میشدم یکی از سیگار هامو توی ترافیک این چراغ لعنتی بکشم اصلا شاید همین چراغ باعثشده بود من سیگاری بشم!!غرق افکارم در مورد چراغ و سیگار و استاد و موهای نا فرمم بودم که صدای ضربه ی محکمی که به شیشه ماشینم خوردحسابی تکونم داد،دوستم وحید بود با اون شوخی های خرکیش،بعد از این که سوار شد و چند تا فحش حسابی نثارش کردم،گفت: که اونم به کلاس نرسیده و داره بر میگرده خونه که یه چیزی بخوره بعدش گفت از وقتی که هم اتاقیش برگشته شهرشون غذای درست و حسابی نخورده اخه همیشه دوستش بوده که اشپزی میکرده و این فقط کوفت میکرده و ظرفها رو هم میذاشته واسه اون بیچاره،همینطور که توی ترافیک داشتم به مزخرفاته وحید گوش میدادم سه تا دختر که مشغوله صحبت با ماشین جلویی بودن توجهمو جلب کردن وحید کهفهمیده بود به حرفاش گوش نمیدم با دنبال کردن مسیر نگاهم پوزخندی زد و گفت:ای ناکس داری کجا رو دید میزنی ؟بدون اینکه نگاهش کنم گفتم خفه شوبزار ببینم چی میگن،یکی از دخترها که با فاصله از دو دختر دیگه ایستاده بود، کم سن و سال تر از اون دو نفر به نظر میرسید و من در یک لحظه که روشو به سمت ما چرخوند تونستم چشمهای درشت و میشی رنگشو ببینم دو دختر دیگه مشغول جرو بحث با سرنشین های ماشین بودن. محو چشمای دخترک شده بودم که وحید گفت:میشناسمشون هر سه شون از خونه فرار کردن اینجا میان که خرجشونو در بیارن!گفتم:ندیدمشون قبلا،گفت:بیشتر شبها میان اینطرفا،لابد دیشبو با اون پسرا بودن.من که حسابی درگیر معصومیت غم انگیز چشمهای رو به روم بودم، باور اینکه دخترک مجبور شده به خاطر پول خودشو در اختیار کسانی که اصلا نمیشناخته بزاره برام غیرممکن بود...صدای بوق ماشین پشت سری حالیم کرد که چراغ سبز شده و میشه چند متری جلوتررفت.کار دخترها با اون ماشین به فحش و داد و هوار رسیده بود که وحید با یه لبخند جلف دهنشو گشاد کرد و گفت :نظرت چیه؟جواب دادم منظورت چیه؟گفت:میخوای این دخترهارو برداریم بریم خونه من بعد از ظهرو با اینا بگذرونیم،اولش میخواستم یه چیزی بارش کنم که حالش بد شه اخه احمق میدونست که من از این جورروابط که پول رد و بدل میشه و حالت خرید و فروشدارن متنفرم ولی راستش همیشه دوست داشتم در مورد زنهای خیابونی بیشتر بدونم و سوالات زیادی داشتمکه ازشون بپرسم و این میتونست یه فرصت عالی باشه،من تا اون روز با هر دختری که ارتباط برقرار کرده بودم در بهترین شرایط شش ماه طول میکشید که بتونیم با هم بخوابیم چون سکس بدون احساس برام بی معنی و تهوع اور بود وتا زمانی که کاملا از لحاظ حسی به طرف مقابل نزدیک نمیشدمسکسی در کار نبود.به هر حال رو به وحید که انتظار پاسخ مثبت منو نداشت و دهنش از تعجب گشاد تر شده بود گفتم:قبوله باید چیکار کنم؟،هنوز حرفم تموم نشده بود که وحید با چندتا بوق کوتاه تونست توجه دخترا رو جلب کنه اونا هم که از ماشین جلویی نا امید شده بودن با دودلی به سمت ما اومدن یکشون که ظاهرا بزرگتر به نظر میرسید نزدیکتر شد و گفت چی میخواین؟وحید گفت داریم میریم خونه اگه شما هم میاین سوار شید نهارتون با ما، دختر جواب داد:اولا که خر خودتی دوما ما روزها کار نمی کنیم،دیشبو نخوابیدیم الان که بریم تا غروب میخوابیم،(برام خیلی جالب بود که این دخترها هم تابع یک سری مقررات و اصول کاری هستن که حتما تو این مدتی که به این سبکزندگی کردن فهمیدن که باید این قوانین نانوشته رو رعایت کنن)وحید گفت:اگه این بعد از ظهرو با ما باشید امشب و فردا شب نمیخواد کار کنید،دختره جواب داد:مطمئنی؟براتون گرون تموم میشه ها، وحید گفت:خیلی خب حالا سوار شید فعلا،با اشاره دختر بزرگتردو نفر دیگه هم به سمت ماشین اومدن و بعد از نگاه کوتاهی که به ظاهر ما و ماشین انداختن سوار شدن،در طول مسیر چند بار دیگه هم از طریق ایینه ماشین تونستم اون چشمهای فوق العاده رو ببینم.نزدیک خونه که شدیموحید پیاده شد و چند لحظهبعد با پیتزاهایی که برای نهار گرفته بود برگشت...وارد خونه که شدیم میشد بوی املت هایی که تو این چند روزه سوزونده شده بود رو حس کرد بعد از یک ساعتی که وحید با مسخره بازی و جوکهای تکراریش تونسته یود دخترها رو حسابی سر کیف بیاره ومنم از ترکیب زیبای چشمها و لبخند شیرین دخترک سر ذوق اومده بودم همگی مشغول نهار خوردن شدیم،بعد از نهار وحید که متوجه نگاهای تحسین امیز من به دخترک شده بود با شیطنت خاصی گفت:خب خانومها و اقایون محترم دیگه بهتره بریم سر اصل مطلب،بعد روشو به من کرد و گفت:تو با این خانم کوچولو برین توی اتاق،منم همینجا با این جوجوها می مونم،دخترک بلافاصله بعد ازاین حرف بلندشد و با حالت بخصوصی ازجلوی من گذشت و وارد اتاقشد،حس عجیبی بود ذهنم کاملا از چیزهایی که قبلا بهشون فکر میکردم و دوست داشتم در مورد زندگی این زنها بدونم خالیشده بود،میتونستم چشمهای زیبایی که دست نیافتنی به نظر می رسیدند رو به راحتی داخل اتاقی نمدار و بی روح تصاحب کنم،چند لحظه طول کشید تا تونستم خودمو جمع و جور کنم و وارد اتاق بشم،دخترک روی تخت چوبی و کهنه ای که بیشترفضای اتاق رو پر کرده
     
  
صفحه  صفحه 37 از 112:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA