انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 39 از 112:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
سکس نوبتی
سلام به همگی این خاطره من مربوط میشه به پنج سال پیش، من یه دوستی دارم به اسم ممد اقا این خیلی کار درسته یعنی همش فکر رو ذکرش دختران
اقا ما هم اون موقع 18 -19 سال بیشتر نداشتیم اینقدر با هم رفیق بودیم که بشوخی میگفتیم اصلا زن نگیریم اگر کسی از ما زودتر گرفت یه شب اون یه شب من
گذشت ما پیش دانشگاهیرو تموم کردیم بعد مدرسه میرفتیم دختر بازی البته چه عرض کنم بدون ماشین کسکشیه
ممد یه روز رفته بوده همینجوری بچرخه بارون میگیره در خونشون یه کمی دورتر مدرسه دخترانه بزرگسال هاست دیده یه دختره داره تو بارون میره
اینم رفت به دختره گفته بیازیر چتر من تا در خونتون برسونمت
کلا بذارین یه چیزی بهتون بگم اگه میخواید بادخترا باشین باید خودتون یه حرکتی کنین و کرم بریزین اگر تلاش کنین حتما به یه نتیجه ای میرسین حتی اگه چندین بار کنف شین
اره خلاصه با این دوست شداسمش فاطی بود اونم سنش بالا بود برا همین راحت پا داده برعکس این دخترا سن پایین فکر میکنن گناه کبیره کردن با یه پسر حرف زدن
بعد یه مدتی من دانشگاه اسلامشهر قبول شدم اونم دانشگاه بناب تو تبریز گفت تیرداد بیا من تو رو با این رفیق کنم موقعی که من شهرستانم تو باهاش برو بیرون یه روز من با ماشن بابام رفتم(پژو405) منو معرفی کرد
موقعی که شهرستان بود ممد من با فاطی میرفتیم بیرون تو پارک حرف میزدیملب میگرفتیم تا اینکه ممد میان دو ترم اومد تهران
البته اینم بگم فاطی از خانواده خوبی نبود بابا نداشت و مامانش ارایشگاه داشت و داداششم فکر میکنم عملی بود برا همین اینجور دخترا راحت ترن با پسرا و تو سکس و..
یه رفیق دیگه دارم که همسایمونه خونشون همیشهخالیه قرار شد فاطی رو باممد دوتایی بکنیم خلاصه نقشه بر این شد ممد بیارتش خونه و بعد من یهوبیایم مثلا قافلگیر شه و بهمون بده یعنی تو عملانجام شده قرار بگیره
خلاصه ممد اومد منم کلید رو از رفیقم گرفتم درو باز کردم رفتم تو یهو فاطی تا منو دید شوکه شد یه جورایی فکرکرده بود من میخوام مچشو بگیرم بگم تو جنده و .. شاکی شد رفت و به من گفت از دست من ناراحت نیستی که منم گفتم نه کسخول اصلا نمی دونست جریان چیه
جفتمونو دوست داشت یه گروه شده بودم سه تایی میرفتیم بیرون تو ماشین لب میگرفتیم دیگه عادت کرده بود
بهمون تکی راحت میداد ولی
باهاش صحبت کردیم و فهموندیم بهش قضیه رو گفت باشه ولی تک تک بهتون میدم
خونه این رفیقمون هم مثل جنده خونست همه زیداشون وبچه هایی رو که بلند میکنن میارن اینجا میکنن
یه حال داره و چندتا اتاق بچهها تو حال بودن فاطی اومد بردیمش تو اتاق البتهبچه ها قایم کردیم تا نگرخه
اول ممد رفت بعد 10 دقیقه اومد
نوبت من شد اینم بگم فاطی اون موقع 29 سالش بود رفتم تو دیدم لباساشو پوشیده و یه جا هم پهنه خودش اومد منو بغل کرد شروع کردیم به لب گرفتنمن از بچگی عاشق سینهبودم یعنی اصلا با زنی کهسینه درست و حسابی نداشته باشه حال نمی کنم سریع سینه هاشو چنگ زدم و فشار میدادم خیلی حال میداد حالا بهترینقسمت کار لخت کردنش بود مانتوشو خودم در اوردم و از رو تیشرت چندتا گاز به پشتوناش زدم جوری که تی شرت خیس شد درش اوردم یه سوتین زرشکی تنش بود خیلی زنونه بود من با سوتین فانتزی و پارچه های حال میکنم این از این مدل کلاسیک ها هستن جنس ضخیم ها از اینا بود سریع کندمش باورم نمیشد فاطی همچین سینه هایی داشته باشه تو پارک زیاد مالونده بودمشون ولی اکثر وقتی سوتین رو باز میکنن سینه هاشون تا دم زانوشونه!
دهنمو تا جایی که جا داشت باز کردم یه گاز بزرگ از نوک سینش کردم تو دهنمو و میک میزدم خیلی سفت بود دوتاشون تو مشتم بود اینگار نقطه ثقل بدنش تو دستای منه مهربانانه منو نیگاه میکرد که مثل یه حیوون که به غریزش عمل میکنه داشتم میدریدمش
بلند شد منم لباسمو درارودم من روی سینم زیاد مو ندارم و پوستم هم سفیده خوشش میومد دوستداشت لیس بزنه لیس میزد سینمو یه جورایی همچندشه هم خیس و نرمو و داغه احساس میکردم هر چیخون دارم تو کیرم جمع شده نه اینکه از بچگی زیاد جق میزدیم کیرامون همه کتو کلفت شده بود جدی میگم چون مثل یه ورزشکار کیرتون هی ورزیده تر میشه
نشستم رو زمین عین بچه هادکمه های شلوارشو باز کردم زورت شلوار لی رو کشیدم پایین دو تارون سفید جلوم بود و لای پاش یه جوری خالی بود میتونستم اونور اتاقو از لاش ببینم اروم دستمو بردم لایپاش گرم و نرم بود شرتشو در ارودم اونم زرشکی بود خوابوندمش روزمین
گفتم ساک بزن گفت نه منم گفتم 69 بخوابیم من کستو بخورم بازم گفت نه زروی خوابوندمش کس جلو صورتم بود تو فیلما قشنگ تر بود ولی خب چاره ای نبود اینم خوشگل نبود ولی شهوتی بود یه کس پف کرده لبه دار میدونستم که دخترا عاشق یه زبون داغن در حالت عادی اینکارو نمی کنم ولی تو حالت شهوت ادم چیزی سرش نمیشه یه لیس از پایین تا بالا زدم و شروع کردم به لیسیدن و لول کردن زبونم و چوچولشو میخوردم یهو کیرم داغ شد دیدم بله خانوم زده بالا کیر مبارکو ساک میزنن هیچ لذتی باسه مردا بالاتراز ساک زدن نیست
دیدن اینکه یه خوشگله داره کیرتو میخوره خیلی لذت داره
با دست دوتا لپ کونشو بازکردم اخه میگفت من دخترمما که نفهمیدیم
اخر دیدم بله ممد کار خودشو کرده سوراخ کون قد یه سکه ده تومنی بازه و لزجه گفتم بسه گذاشتم در کونش گفتم نهلاپایی بکن گفتم مال ما خار داره ممد بکنه من نه چیزی نگفت سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخ اروم فشار دادم اولش ماهیچه کون یه مقاومتی میکنه ولی چون تازه گشاد شده بود تا نصفه رفت تو وای یعنی مغزم داغ شد مثل اینکه یکی کیرتوو با دست محکم گرفته فشار میده ولی خیلی داغ و نرم بود ادم حس میکنه بعد عمری کیر جای خودشو پیداکرده به تکامل رسیده تلبمه زدم سفت میرفت تو کیرم کج میشد درش اوردمبا دهن تفیش کردم دوباره کردم تو هر چی بیشتر تلبمه میزدم نرمتر میشد توهمین حال سینه ها شو که از پشت گرفتم عاشق این حالت هستم چشم به خطکمرشو و گرد نازکش و موهای لطیفش بود که تکون میخورد دستای کوچیکش کمر قوس دارش تو اون حالت ادم چه فکرایی نمیکنه خدایا این موجود
     
  
مرد

 
وچیکش کمر قوس دارش تو اون حالت ادم چه فکرایی نمیکنه خدایا این موجود ظریف و لطیف همشمال منه مال من نه اینکه جقیا قوه تخیل قوی دارن هزار جور تصویر تو ذهنم بالا پایین میرفت دو تا سینه هاش تو دستم بود تو حالت خلصه بودم یه حس خوبی که میخوای با تمام قوا نگهش داری کیرمو در ارودم بوی عرق من و اون و گرما تنامون فضا رو پر کرده بود بود ترشحات کیر منو کس اون قاطی شده بود دوباره فرو کردم داغ شدم میخواستم بکنم تو کسش التماس کرد گفت نه قبلا بهم گفته بود که مامانش بهش گفته مردا وقتی شهوتی بهش نمی شه کنترلشون کرد و باسه همین میترسید از پردش بهش فهموندم بابا اینجوریام نیست حتما ننت خاطره بدی داره
لذت بیشتر شده تند تند تلمبه میزدم دو طرف کمرشو محکم گرفتم یی هو یه لذت از تو مخم و کمرم اومد رفت تو کیرم ابم ریختم تو کونش داغی ابمو تو کونش حس میکردو قیافشو دیدم که پر لذته کیرمو در اوردم برگشت خوردتش خودمو کشیدم عقب فکر می کرد مثل فیلماس بعد اینکه ابت میاد مگه میتونی دست به سره کیرت بزنیمثل قلقلک ولی صدبار شدیدتره این حس تو بدنمونه که مانع دوباره کردن بشه تا یه مدتی بگذره بدن تجدید قوا کنه
خلاصه خودمونو تمیز کردیم بلند شدیم سه تایی رفتیم بیرون چه حس خوبی بود
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به نظر من
شما نمی تونی یی هو ببری بکنی باید با حرف متقاعدش کنی که به دختربودنش صدمه ای نمی زنی بعد اعتمادشو جلب کنی درباره سکس باهاش حرف بزنی و اونم بالاخره یه حسی داره دیگه و وقتی گفتی بیا خونمون اومد بدون که پیه کرده شدنو به تنش مالیده من نیومدم بدم و ... نازه و اشوس
من موافق نیستم که میگن این دخترا فلانی ما روکرد ازم سو استفاده کرد اینا فقط منو باسه کردن میخوان
اولان که خودشم لذت میبرهدر ضمن ما هم بدنمونو در اختیار اون قرار میدیم
در ضمن من اگه میخواستمبا دختری فقط حرف بزنم دیگه سراغ دخترا نمی رفتمدوست هام هستن دیگه در رفاقت هم هیچوقت قول ازدواج نمیدم همون اول میگم
امیدوارم خوشتون اومده باشه پاشید یالا برید تو خیابونا پارک ها شکار کنیدهی نشینید تو خونه. فکرکردین کسی که چندتا دوست دختر داره زحمت نکشیده تو سرما و گرما تو خیابانوا چرخیده پی کلانو به تنش مالیده ناز کشیده کیر شده تا به هدفش رسیده پاشو برو تیپ بزنیه عالمه دختر الان منتظر توان فقط باید خودتو نشونبدی
نوشته: تیرداد
     
  
مرد

 
زن مذهبی و آزادی من
من پیمانم 36 سالمه اهل تهران. سال 78 ازدواج کردمدر اوج جوانی و ناآگاهی. همسرم از یک خانواده مومن و مذهبیه که اون اوایل باباش منو با هر حیله و کلکی میبرد نماز جمعه. میشه گفت که از همون ماههای اول فهمیدم مسئله سکس بین ما یک مشکل خواهد بود. اون معمولا دلش نمیخواست و قتی هم که میخواست یا آب نبود غسل کنه یا هر زهرمار دیگه مانع میشد. کلا اون خیلی سرد مزاجه و یادم نمیاد اصلا تا حالا تو این 13 سال یه بار پیشقدم شده باشه. از سالدوم -سوم کم کم دعواها شروع شد و من ناخودآگاه از اینکه سکس مطلوبی نداشتم شاکی بودم و مرتبا بهانه جویی میکردم. طفلکی غیر از سکس تو همه چیز عالیه . یک دوستخوبه و یک آشپز تمام عیار و خیلی با معرفت. باهاش صحبت کردم که بریم مشاوره شاید راه حلی پیدا کنیم. اون میگفت تو خیلیحریصی ماهی یک بار بسه. مشاور تو جلسه به ماگفت که زوج در اوایل هفته ای چند بار هم معموله و اونقبول کرد که همکاری کنه.یک سری افشره گل سرخ و از این خزعبلات بهمون دادن اون خورد اما افاقه نکرد. من هم درون خودم پذیرفتم که این سرنوشت منه و من هم اهل خیانت نیستم. اما دلم خیلی میخواست و کلا هر زن سکسی حالمو خراب میکرد.تو برخوردم با زنها و دخترا مشکل داشتم و همسرم هم میفهمید. یک مدت هم دعوا میکردیم و میگفت که تو هیزی و .... اما من خیلی سعی میکردم حداقل پیش اون رعایت کنم. بلوار کشاورز یک موسسه مشاوره داره که یه خانم از جورجیای امریکا اونجا مشاوره میده . البته خودش ایرانه . همسرم بدون اینکه من بدونم میرفت پیش اونو تو این مدت هم دستش اومده که من خیلی دوستشدارم اما سکس دست خودمنیست. مشاور بهش میگه که خیلی به شوهر فشار نیار و محدودش نکن. شاید با آزادی دادن بهش بتونی آرامش رو به زندگیت برگردونی. یک روز بهاری که کلی هم بارون اومده بود ساعت 6 رسیدم خونه. گفت پیمان بیا میخوام باهات حرف حساب بزنم. گفتم یاابالفضل چه گندی زدم!. چی شده. پس از کلی مقدمه گفت که تصمیم گرفته به شرطی که محبتم نسبت به اون کم نشه و قول بدم زن دیگری وارد زندگیم نشه آزاد باشم و اگه موردی پیش اومد بکنمش. اما طرف اولا باید از اون خوشگل تر باشه و دوما سریش نباشه که باعث آبروریزی بشه. من باورم نشد و فکر کردم که میخواد منو امتحان کنه و من برایاینکه از این آزمون سربلند! بیرون بیام گفتم نه عزیزم من خودمو کنترل میکنم و... اما شب گفت که میخوای امشب بهت یه حال اساسی بدم؟ منم که کلا همیشه واسه سکس امادم گفتم چرا که نه. خلاصه شروع کردیم و قبلش هم رفته بود حموم و صفایی به خودش داده بود.بعد از مقدمات که فرو کردم توش و اونم کم کمگرم شده بود گفت دوستداشتی کی رو میکردی الان. منم گفتم عزیزم تورو .گفت مسخره بازی در نیار راحت باش. بازم خایه نکردم و چیزی نگفتم. خانومم یک دوست به اسمنسیم داره که قد بلند و خوشگله و خیلی ناز. همیشهمراقب بود که من و با روبرو نشم . میدونشت که من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم. گفت دوست داشتی الان نسیم رو میکردی؟؟. من تجسم اینکه الان نسیمزیرم باشه. داغم کرد و بعدچند ثانیه آبم پاشید توش. از اون روز به بعد سکس ما داغ تر شده و حین سکس من همه رو میکنم. این اواخر خواهراش رو هم بهمن تو فانتزی هدیه کرده. دیگی تو فامیل و دوست و آشنا کسی نیست که ما درموردش صحبت نکرده باشیمو البته فقط حین سکس و اونم از قوانینه کهاون وضع کرده. چند ماه پیش گفت پیمان من خیلیسکس دلم نمیخواد و هنوز سر حرفم هستم. سعی میکنم ماهی چند بار بهتحال بدم . اما توهم اگه جایی پا داد برو بکن اما قولهات یادت نره. الان که این خاطره رو مینویسم هنوز کسی رو گیر نیووردم و فعلا آکبندم. هر گاهی میپرسه چی کار کردی؟ منهم که دلم میخواد و عرضه اش رو ندارم میگم: هنوز هیچی. مهم نیست بکنم یا نکنم اما این بینش اون فصل جدیدی در زندگی سکسی من ایجاد کرده و احساس خوبی به هردوتای ما دست داده. اصلا دیگه موبایلمو چک نمیکنه و منونمیپاد. خودش هم راحته.
این خاطره رو از این زاویه بخوانید که ممکنه مشکل روابط خانوادگی زوجها میتونهبا یک تغییر دیدگاه عوض بشه. اون نمازشو میخوانه و من هم کتابهای فرویدو اما شبا تو بغل هم یک جسم میشیم بدون اینکه اون منوکافر بدونه و منهم اونو یکامّل.
پاورقی: اینجا اگه شما متن سکسی از امپریال کالج هم ترجمه کنی بذاری باز هم کسایی پیدا میشن که فحش بدن. من با علم اینکه ممکنه فحش بدن نوشتم. پس راحت باشید.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
رفتم واسه عاشق کردنیارو
الان که این خاطرررو براتون میگم 3 یا 4 سال از اون ماجرای بیخود گذشته. میگم بیخود چون کاملا باشکست مواجه شد. اون موقع 22 سالم بود و دانشجوی کارشناسی ارشد صنایع غذایی . اسم دانشگاهمونو نمیگم به دلایل شخصی! یه چند وقتی بود برام خواستگار زیاد پیدا میشد.اما من برعکس الان رو هوا راه میرفتم و ادعام کون خرو پاره میکرد. در مورد ظاهرم برعکس بقیه زیاد دوس ندارم حرفی بزنم اما تا حدودی میدونم که مرد پسندم. داستان از اونجا شروعشد که به دنبال کس کلک بازی زیاد تو دانشگاه یدفعه با یکی ازدوستام به اسم ف جلو درب دانشگاه اتو زدیم. راننده از تو دانشگاه دنبالمون بود یعنی از هم دانشگاهیامون بود و از همون جا امار دادنش شروع شد. خیلی طول نکشید که من با اون بچه شهید کس کش رفیق شدم. با ننه جندش تنها زندگی میکرد .( اگه بهشفحش میدم از حرصمه جدی نگیرید) ارزوم شده بود بهم بگه عاشقمه فکر کنید من بااون همه پسریکه دنبالم بود عاشق یه بچه شهید به ظاهر درست کار شده بودم. سرتونو در نیارم هرچی من عاشق تر میشدم اون بیشتر عقب میکشید. تااینکه به سفارش یکی از دوستام رفتم تو فکر عاشق کردن تو رختخواب. خوب کس خل بودم می دونم.همین که منچراغ سبز نشون دادم دیگهاز سر گردنم نیومد پایین تاروز موعود فرارسید. من باکره ام. هنوزم هستم حالا باور میکنید بکنید نمیکنیدم به کونم!
ننه خرابش تو یکی از این ادارات شهید ا مدیر بود شغلش دقیق یادم نیست از طرف ادارشون رفته بود سوریه منم دانشگاهو پیچوندم رفتم خونشون باورتون نمیشه خونشون چقدقشنگ بود آخه من همیشه تصور میکردم خانواده شهیدا با پشتی خونه هاشونو تزیین میکنن! جالب بود از هرچیزی آخرین مدلشو داشتن کف کرده بودم اما به روی خودم نمی اوردم! تا زدو بعد از خوردن یه مختصر پیتزا که فبل از اومدن من سفارش داده بود رفتیم اتاق خواب به اصطلاح برای استراحت جالب بود اون فقط منو واسه کردن میخواست منه اوسگولم فکر میکردم میتونم عاشقش کنم. وقتی بعد کلی بازی بازی لباسامو که یه شلوار جین و یه تیشرت کوتاه بود رودراوردم به خودش رید ! مونده بود چی بگه ! نمیدونست از کجام تعریف کنه حالا بگذریم فقط فهمیدم که با تمام وجودمدارم براش ساک میزدم آخهاز ته دل عاشقش بودم داشت میمرد از صدای نالش دیوونه شده بودم بعدها بهم گفت حتی تو فیلم های سکسی هم زنا اینجوری ساک نمی زنن تواز کجا بلدی این کارارو خوب تو خونم بود راست میگفت! راستش حالم خراب شد از یاداوری موضوع بزارید بقیش رو فردا براتون مینویسم....... راستی بگم آخرم از هم جدا شدیما! اما الان یه عشق واقعی توزندگیم دارم. که اول اون عاشق و شیفته من شد قابل توجه خانمهایی که مثل اوایل من کس خل بازی درمیارن و خودشون رو همون اول وا میدن!
نوشته:‌ جامائیکا
     
  
مرد

 
دبیرستانی

سلام.
اسم من سیاوش.این خاطره رو برای این مینویسم که خودم کاری کردم که اگر میدونستم هیچ وقت انجامش نمیدادم.
متاسفانه این موضوع واقعییه.
من الان 30 سالمه 3 سال که از همسرم جدا شدم و ادم گرم ودیر ارضایی هستم.چون زنم یک ادم سردی بود که تو سکسهمیشه کم میاورد و خسته میشود منم مجبور بودم ارضا بشم چون سکس رو ول میکرد و میخوابید.
هیچ وقت لحظه سکسی خوبی نداشتم با زنم با اینکه ما زمانی که ازدواج کردیم من21 و زنم 18 سالش بود.
همیشه فکر با یک دختر کم سن و سال که داغ واسم ارزو بود چون کارم زیاد بود وقتی نداشتم که خودمو در گیر مسایل سکسی کنم تا اینکه 2 ماه بعد طلاقم خیلی دلم سکس میخواست.رفتم تو چت و با یک دختر 2 دبیرستانی دوست شدم. اولش بهم دروغ گفت سنشو بخاطر همین باهاش چت کردم ولی بعدا اعتراف کرد که چرا دروغ گفته.
حرفامون تو چت ادامه دار بود منم از خودم میگفتم اونمهمش سوال میکرد.شمارمو گرفت و فرداش زنگ زد صدا از جای شلوغی میومد مثل بازار یامترو اون موقع حدسم به مدرسه نمیرفت..اسم دختره تینا بود و با شیطونی و خنده های مسخره پشت تلفن عصابمو خرد میکرد.
به در و دیوار میخندید الکی.دیگه به مغزش شک کرده بودم و حس کردم این سنش کمه.
اصرار میکرد که سنش 25 ساله ولی بهش نمیخورد شک داشتم تا اینکه باهم قرار گذاشتیم .هیچ وقت تینارو نمیتونم فراموش کنم چون هیکل سکسی اون حالمو بد میکرد و همیشه زیر شلوار لی کیرم درد میگرفت جوری که بعدا شلواره پارچه ای میپوشیدم.
یک هیکل تو پر برنزه وزنحدود 60 قد در حدود 167 لبای درشت و دستای کشیدهو ناخن بلند که همیشه لاک میزد و این کارو بخاطر من میکرد جون بخاطر مدرسه نمیتونست و باید پاک میکرد خلاصه کون برجسته و سینه سفت و درشت و نوک دار که زیر مانتو معلوم بود.
احساس کردم که بچه است ولی بعدا دیدم ازش نمیتونم بگذرم اونم تو اینمدت که با من صحبت با تل میکرد به من وابسته شده بود و چون اوضا خوبی نداشت تو خونه و کسی بهش محبت نمیکرد از من خوشش اومده بود.
روز اول که تو ماشین دستمو گرفت منم که حالم بد بود و چیزی نمیشود و چیزی هم در مورد سکس نگفتیم.
وقتی که رسوندمش بهشگفتم سنت کمه و نمیتونم باشم و بمونم چون میدونستم درد سر میشه ولی اون عاشق شده بود .وکار از کار گذشته بود.
ورفت وقتی رفتم خونه بهم زنگ زد و تینا گفت همه جوره باهام میمونه و نمیخواد که برم.
منم بهانه اوردم که منصرف بشه.همه چی گفتم ولی کار ساز نبود تااینکه بهش گفتم اگر سکس باشه بازم هستی ؟تینا هم گفت اره .دیگه بهانه نداشتم. بهش گفتم کی وقت داری و میای خونمون اونم با یکم مکث جواب داد که میام ولی تنها باشیم و فیلم و عکس هم نباشه .منم گفتم باشه.
3 روز بعد 5 شنبه زود تعطیل میشود.گفت نمیخوامبا لباس مدرسه ببینمش بخاطر همین 1 ساعت دیر تراومد سر قرار .ساعت حدود 4 بود و منم کلا شب تنهابودم.
اونم به بهانه سینما با دوستاش تا 8 رو از خونه اجازه گرفته بود.اون روز رو فراموش نمیکنم.
وقتی اومد تو ماشین کفشپاشنه دار 7 سانت مانتو تنگ کوتاه شلوار لی راستهو یک شال صورتی انداخته بود باور کنید هنوز که این خاطررو میگم نفسم حبس میشه از خدا چی میخواستموچی شد.
فاصله نیم ساعته تا خونرو دست تو دست بودیم اون بخاطر خجالتی بودنش بهم دست نمیزد و قرمز شده بود چند باری هم به پاشو سینش دست زدم تا اینکه رسیدیم خونه من سعی میکردم اروم باشم .اون اولبا مانتو و همون لباس های تو ماشین نشست تا عادت کنه بعدش واسش اب میوهاوردم و کنارش نشستم و گله کردم که چرا سنشو بهم دروغ گفته اونم شرو عکرد به توجیح که چون نمیخواسته من برم دروغ گفته
خلاصه تینا رو ازش پرسیدمکه مانتو شو در بیاره اونم قبول کرد و روسریشم برداشت.
وای
چی بود زنم تو اون چند سال اینقدر واسم خوشگل نکرده بود که تینا برای بار اول پیشم اینقدر خوشگل کرده بود موی بلند و چشمای درشت و گوشواره بزرگ حلقه ای و لبهای درشت ماتیک صورتی و تنه برنز و تاپ صورتی نصفه اصلا جلو خودمو نمیتونستم بگیرم دستمو انداختم پشت سرش و شروع کردم از زیر گردنش نفس کشیدن و صورتمو بهش میکشیدم دیدم نفس نفس میزنه و دستمو بردم رو شکمش و شروع کردمبه اروم مالیدن چشماشو نگاه کردم دیدم حشری شده دستمو بردم لای پاش و مالیدم دیدم شروع کرد به ناله بلند منم دیدمشاید کسی بشنوه تو راه پله اوردمش تو اتاقم بهم گفت کسی نیاد یهو تا من گفتم نه عزیزم اه بلندی کشیدو افتاد رو تخت منم از خدا خواسته لباسامو در اوردم و اونم که همش ناله میکرد و صدام میزد. من فقط شرتمو در نیاوردمبهم گفت سیاوش من تا حالا تجربه نداشتم تورو خدااذیتم نکنی منم گفتم نه عزیزم جاتون خالی بود من ازرو لبش شروع کردم رفتم تا گردنش چنان ناله ای میکرد که حال منو هم بد کرده بود چه برسه اون بدبختی که صدامونو میشنید. منم اومدم تا قفسه سینش سینه دروشتو نوک دارش بهم چراغ میزد با اون دستم سینشو گرفتم و شرو کردم مالیدم سینه سفتش عالی بود تاپشو زدم بالا دیدم ی سوتین توری خط دار تنشه که مشکی بود و بندش دور گردنش گول خورده بودم چون بند دور گردنش مال سوتین بود نه تابش چه میدونستم والا خلاصه بند دور گردنشو باز کردم و سینه هاشو لمس کردم و لیس زدم به نوکه سینشکه رسیدم از خود بی خود شودو از رو شورتم کیر نازنینمو سفت گرفت اول دردم گرفت بد یواش تر واسم مالید منم به کارم ادامه دادم شورتم خیس شده بود از پیش ابم منم یواش یواش رفتم پایین دکمه شلوار لیشو باز کردمو زیپ رو کشیدم پایین انگار خواب میدیدم سعی میکرد پاشو سفت کنه اینقدر لیسش زدم که پاشو باز کرد وقتی شلوارشو کشیدم یواش یواش ی شورت خطی توری که ست بود با سوتینش دیوونه داشتم میشدم لبه شورتشو که زدم کنار اینقدر ازش اب اومده بود که خجالت میکشید من ببینم منم کهاز کیر درد حالم بدو یک دختر اینجوری رو اگر دیونش نمیکردم تو حشری کردنش ول کن نبودم مخصوصا اینکه اولین بارشهم باشه اون دختره خلاصه چنان از لای کسش خوردمواون ناله کرد که منو کشیدبالا شروع کرد ساک زدن واقعا داشت ابم میومد و داشتم مقاومت
ون ناله کرد که منو کشیدبالا شروع کرد ساک زدن واقعا داشت ابم میومد و داشتم مقاومت میکردم که گفتم میخوام بره توش اونم گفت هر کاری میخوای بکنی بکن فقط دردم نگیره منم از پشت این کیرنازنینو کردم داخل کونش که چشمام خمار شد اون ناله بلندی کردو منم کیرمو خیسس میکردم کهراحت تر بره اینقدر تنگ بود که نفسم بند میومد جایی که خودم میخواستم بکشم عقب اون نمیذاشت دستمو میکشیدم رو تنه سفتش و سینشو میک میزدم تختو چنگ میزدو همش صدا میزد منم هی جواب میدادم که جون چی میخوای اون چشماش خمار بود و هر کاری میخواستم توهر حالتی انجام میداد من خوابیدم و اون نشست از کون سره کیرم که تا داشت میرفت توش ناله منم در امده بود سینشو میمالوندمو اونم چنان ارضا شد که جیق زد منم ابمو ریختم تو کونش اون روز گذشت وقتی به سکسمون فکر میکردم حالم بد میشود چند باری باهم سکس داشتیم ولی از پشت . اونم یک جورایی ول کن من نبود خوشش اومده بود اینقدر که تو مدرسه واسه هم کلاسی هاش تعریف کرده بود از من از سکس نه ولی از خوبی و مهربونی این چیزا که خودم باور کردم فرشتم وخبر نداشتم .
تو دوستای تینا 1 دوست حسود بود که به تینا حسودی میکرد و جوری که من فهمیده بودم باور نکرده بود حرف تینا رو کهدوستی بنام سیاوش پیدا کرده داستان اصلی من از اینجا به بعد شروع میشه که حسادت دخترا بعضی وقتا روح ادمو زنده میکنه .
تا اینجا بگم که یک روز زنگ تفریح تینا موبایلشو تو کلاس جا میزاره و همون دختر حسوده که اسمش پریسا بوده شمارمو بر میداره و تو گوشیش نگه میداره تا فضولی کنه.
ادامه داستان رو بعدا میگم
تا بعد سیاوش
     
  
مرد

 
برکات مجلس ترحیم
این داستانو که می خوام براتون تعریف کنم مال دو سال پیشه من اون موقع 29سالم بود و الان 31 سالمه و میرم به 32 سال. من یهدختر خاله داشتم که 19 سالش بود اون موقع خیلی دختر خوشکل و با نمکی بود و لاغر بود و مانکنی هیکل.رنگ پوستش سبزه هست و صورت کشیده ای هم داشت همیشه خونه ما که می اومدن به بهانه چایی اوردن برای من یه میوه اوردن یا تنقلات اوردنو خلاصه به هر بهانه ای یه سرکی می کشید تو اتاق من و می خواست بیاد پیش من بشینه ولی به خاطر خالم که زرنگ بود و خیلی مارمولک بود و منم مجرد بودم و از ترس اینکهمبادا خطایی ازمون سر بزنه نمی ذاشت زیاد تو اتاق من بمونه و صداش میزد و فوری می کشیدشبیرون اونم به بهانه ای کهبه خیال خودش من فکر بدنکنم و ندونم از قضد داره اونو می کشه بیرون و البته من هم هیچ وقت هوس کردنشو یا بد نگاه کردنشو تو فکرم نبود اصلا و همیشه معمولی نگاش می کردم و هیچ احساسی هم بهش نداشتم تا اینکه یکبار از بیرون اومدم خونه و دیدم فقط اونو پسر خاله ام که 5 سالشبود خونه هستند و تعجب کردم و سلام دادم و پرسیدم بقیه کجان گفتش رفتن مجلس تریحم نیم ساعت دیگه میان و منم رفتماشپزخونه تا چایی درست کنم برا خودم که اون که اسمش رویا بود اومد و گفت بذار من برات درست کنم و نذاشت خودم درستش کنم تا ابو گذاشتبجوشه اومد روبروی من نشست و گفت چه خبر ؟گفتم سلامتیت خبر خاصینیست و بعد از کمی شوخی و صحبت کردن گفتش همیشه دوست دارم بیام بشینم پیشت برام حرف بزنی و باهام شوخیبکنی ولی این مادر عوضیم نمی ذاره اینو که گفت شاخ در اوردم و فهمیدم از دست مامانش خیلی عصبانیه و دوست داره باهاش گرم کنم و منم گفتم اخی فدات بشم خدا نکنه اینقدر پیش منو دوست داری گفت اره به خدا ولی اون نمی ذاره که گفتم حالا که اون نیست خب بگو برام گفتش هیچی الان که کسی نیست حرفم تموم شد گفتم می خوای یک دست بازی کنیم باشوخی گفتشچطور گفتم خب دیگه اونم متوجه شد و یه نگاه حشری بهم کرد و منم رفتمبغلش نشستم و دستم را گذاشتم رو سینه هاش سینها های کوچکی داشت وبا زور می تونستی بگیریش منم سرشو براشگرفتم و یکی دو بار کشیدمو و ول کردم دیدم رنگش قرمز شد و داره حشرش می زنه بالا و گفت نکن پاشد و رفت اون ور از کنارم بلند شد و گفتم چی شد؟گفت هیچی دردم اومد نگو که فکر می کرد من نمی دونم حشرشزده بالا پاشدم رفتم طرفش بلندش کردم رو دستم گذاشتمش (همش 50 کیلو نمیشد و منم 110 کیلو ورزشکارم و پرورش اندام کار می کنم ) بردمش اونیکی اتاق تو راه یه لب هم ازش گرفتم (البته ناگفته نماند اون پسر خالم سرش به بازی کمودر تواون اتاق که هیچی هم حالیش نبود سرش گرم بود) تا لبو گرفتم شل شدو گذاشتمش رو تخت و افتادم به جون گردنش و سینه هاش و کم کم لباساشو در اوردم از بالا به پایین و همه بدنشو حدود ده دقیقه خوردم یه دونه مو هم نداشت معلوم بود خیلی حشری هست و تا حالا هم کیر ندیده بود داشتم کسشو می خوردم که اه و اوهش بلند شده بود و شر شر اب کوسش می اومد و منم می خوردمش براش پاهاشو بلند کردم درکونشو هم خوردم دیوونه شده بود داشت گریه می کرد از بس حشری شده بود می گفت باید کسمو پاره کنی باور نمی کردم این همون دختر خاله محجبه منه که داره اینو می گه منم کیرمو دادم دستش کهسیخ سیخ شده بود شروع کرد به خوردنش نصفش هم به زور می رفت تو دهنش اخه کیر من نسبتا کلفت و دراز و دهن اون هم کوچیک بود تا خوردش یک دقیقه ای ابم اومد تو دهنش خاالی کردم همشو خورد لامذهب گفتم بسه دیگه الان میان گفت نه تورا خدا باید منو بکنی از پشت بکن یا از جلو ول کن نبود منم ورش گردوندم به شکم و اومدمروش یه دونه مو نداشت درکونش و هیچ جاش سر کیرمو خواستم بذارم تو کونش نمی رفت اینقدر تنگ بود همش 48 کیلو بود و طبیعی بود اینقدر تنگ باشه ناچار با اب کیرم انگشتمو لیز کردمش و با یه انگشت اول و بعد با دو انگشت و بعد با سه انگشت کونش باز کردم و بعد سر کیرمو براش گذاشتم نمی دونی چه اهی کشید و با همون سر کیر گذاشتنم اب اومد و ارضا شد و این دفعه من بودم ول کنش نبودم و هر چی خواهش کرد و تمنا کرد جوابشو ندادم و باور کنید یواش یواش با تلمبه زدن کم کم تمام کیرمو که 19 سانتی متر بود و دورش هم 15 سانتی بود تو کونش کردم داشت جر م یخورد و اخرش هم جر خورد و از دور سوراخ کونشیه ذره خون اومد و حدود 5 دقیقه ای کردمش و ارضا شدم تو کونش و کونش راپر اب کردم و بلند شدم از روش و فوری رفتم زیر دوشو اونم خودشو جمع و جور کرد تو حموم بودم من که اونها برگشتن یعنی بعدا فهمیدم موقع دوش گرفتن من اونا اومدن و اونم حرفه ای عمل کرد و کسی نفهمید و باور کنید بعد از اون قضیه 6 باری کردمش دو بار تو خونه خودشون و 4 بار تو خونه خودمون تا فرصت گیر م یاومد می کردممش حرفه ای شده بود و اگر فرصتنمی شد بکنمش حتما درعرض 4 دقیقه که دزدکی می اومد تو اتاقمن پشت سیستم که می نشستم لا اقل یه ساک 4 دقیقه ای برام می زد و ابمو م یخورد کاملا جنده شده بود زیر دست خودم و چون محدود بود تو خونه خودشون و هیچ وقت تنها نرفته بود بیرونمگر برای مدرسه طبیعی بود اینقدر حشری باشه و کیر خور و داستانها دارد کردنش توسط من که بعدا براتون می گم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
مرسی
ارادتمند شما
بهمن خان
     
  
مرد

 
پوپک

من محمد هستم میخوام داستان خودم و پوپک رو واستون بگم.

من قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۵ و پوستم سفید،پوپک هم تقریبا هم قد خودمه اما وزنش ده کیلو ازمن بیشتره و رنگ پوستش تقریبا سبزه.

من و پوپک به طور اتفاقی تو خیابون باهم آشنا شدیم.پوپک خیلی شوخ بود.روزها و هفته ها گذشت و دلبستگی و دوستیمون ،جای خودش رو به عشق داد.و ما بیشتر و بیشتر بهم علاقه مند و خاطرخواه هم شدیم.اوایل وقتی باهم قرار میذاشتیم و میرفتیم بیرون فقط به هم دیگه دست میدادیم و بوس و لب در کار بود.امابا گذشت زمان رومون تو روی هم باز شده بود و پای تلفن باهم حرفای سکسی میزدیم.و وقتی بیرون میرفتیم حرفای سکسی میزدیم حتی به جاهای سکسی هم دیگه هم دست میزدیم جوری که شاید به ده ثانیه نمیرسید.و بیشتر این حس سکسی بودن بخاطر شوخ بودن پوپک و آتیشی بودنش بود.باهم راحت راحت بودیم چون بهم اعتماد داشتیم و عاشقانه و صادقانه همدیگرو میخواستیم.

پوپک یکم آتیشش تند بود و تو حرف زدنش میشد فهمید اما من به روش نمیاوردم که فکر کنه میخوام سوء استفاده کنم.جوری شده بودیم که باهم سکس تل میکردیم و از پشت تلفن و مکالمه ای ارضا میشدیم. من چند بار صدارو ضبط کردم هروقت تو نت لینکش کردم حتما لینکشو میذارم که دانلود کنید

من هر به چند وقت حرف سکس واقعی رو پیش میکشیدم اما پوپک مخالفت میکرد.خلاصه چند وقتی گذشت جوری که هر وقت پوپک میگفت سکس تل کنیم من میگفتم که نه حسی بهم دست نمیده و دیگه از سکس تل خوشم نمیاد.
‏.....
شب جمعه بود که باهم قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون و بعد قدم زدن و عشقولانه بودن و چند تا بوس و لب عاشقانه موقع خداحافظی پوپک گفت دلم سکس میخواد اما راضی به سکس واقعی نیستم منم اسرار نکردم و گفتم هر جور راحتی اما بلاخره بعد از این مخالفت ها و بی حس بودنا پوپک بعد دوروز از قرار گفت هوس دارم باهم سکس واقعی کنیم منم گفت میدونم سرکارم،شروع کرد به قسم خوردن اما باز باور نکردم.خودش گفت ی جوری خونرو خالی کنم.

چند روز گذشت و روز چهارشنبه ماما گفت قرار بعدازظهر بریم دهات.من گفتم نمیام و نرفتنم.
وقتی رفتند زنگ زدم به پوپک و گفتم که فردا تا شنبه خونمون کسی نیست و من تنهام.پوپک گفت فردا بعد ازظهر میام.

شب گذشت و صبح شد.از صبح تا ساعت دو که پوپک زنگ زد تنها بودم.پوپک گفت بیا سر چهارراه دنبالم اول باورم نشد اما وقتی رفتم سر چهارراه به یقین رسیدم.باهم هماهنگ کردیم که چطور وارد خونه بشیم بلاخره بعد ده دقه رسیدیم به خونه اول من رفتم تو و بعد دو دقه پوپک اومد تو.

رفتیم تو اتاقم پوپک نشست رو تخت منم رو صندلی کامپیوتر نشستم.چند دقیقه باهم حرفای عشقولانه زدیم.و چند لحظه ساکت بودیم که پوپک با زیرکی گفت حالا چه کار کنیم؟
منم گفتم مثلا چه کاری؟
گفت بیا منو بکن؟!
گفتم بیشعور
گفت اه اینقد بیخیال نباش من اومدم که راحت باشیم حتی نمیای کنارم بشینی؟بدو بیا تو بغلم.
گفتم اطاعت.
رفتم کنارش نشستم و دستاشو گرفتم تو دستم و صورتمو بردم نزدیک صورتش و لپشو بوس کردم.خودش صورتشو آورد روبروی صورتم و لباشو غنچه کرد منم لبامو نزدیکش بردم و محکم لبامون بهم چسب شد.لبای همدیگرو گاز میگرفتیم و آروم میک میزدیم.زبونمون به طور نامنظم تو دهن همدیگه میرفت.هر دو شهوتی شده بودیم.
پوپک گفت محمد بذار مانتومو باز کنم
گفتم باشه.منم تی شرتمو در میارم
گفت باشه.
این بار دراز کشید منم کنارش دراز کشیدم جوری که طرف راست بدنم رو سمت چپ بدنش بود.لبای پوپک رو میخوردم و گاز میگرفتم و دستم رو روی رون هاش میکشیدم.
گفتم تابتو باز کنم
گفت آره
منم تابشو همونطور که دراز کشیده بود باز کردم.رو بالا تنش فقط یه سوتین سفید پارچه ای داشت.بعد از نوازش پشتوناش از روی سوتین،اون رو هم باز کردم و سینه های کوچیکش که سایز هفتاد بود نمایان شد.
با زبونم شروع کردم پستوناش رو نوازش کردن.سر پستونشو گاز میگرفتم و با لب نوازش میدادم.پوپک آروم آروم نفس میکشید.
گفتم پوپک شلوارتو باز کن
گفت باشه
تو این حین من هم شلوارمو باز کردم و فقط یه شورت به تنم موند که کیر راست شدم قشنگ از تو لنگش پیدا بود.
پوپک زیر چشمی ی نگاه بهم کرد و دوباره دراز کشید.‏
دوباره کنارش دراز کشیدم و چندتا لب بهم دیگه دادیم.دست راستمو کشیدم رو شورتش و محکم انگشتامو فشار دادم روش.شورتش یکم نمناک شده بود.کم کم تو حین لب گرفتن شورتشو دادم پایین.نشستم و کس ناز و تپل بدون موی پوپک را با نهایت علاقه نگاه کردم. بی اختیار سرمو بردم رو کسش و با لبام بوسش کردم و دو سه بار زبونمو کشیدم روش و همزمان دستمو روی رون هاش میکشیدم.که
گفتم پوپک ارضا شدی؟
با لحنی خسته و آهسته گفت آره
گفتم برگرد تا چند دقه از پشت بکنم تا منم ارضا بشم.
گفت باشه.
و خیلی آروم برگشت.
کون پوپک تقریبا بزرگ بود.شرتمو باز کردم.با دوتا دستم زدم چاکشو باز کردم وای که چقدر نرم و ناز بود.نگام فقط به سوراخ کونش بود.

کیرمو با آب دهن خیس کردم و گفتم پوپک چاکتو باز کن.با دو دست چاکشو باز کرد و گذاشتم لای کونش چند بار عقب جلو کردم.کیرمو در آوردم روی کونش میکشیدم تا نوازش بشه بعد دوباره گفتم چاکتو باز کن اونم دوباره چاکشو باز کرد.
کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش وقتی کیرمو دم سوراخش احساس کرد گفت محمد تو رو خدا توش نکن آخه خیلی درد داره
منم گفتم چشم چون دوست نداشتم درد بکشه.و دوباره کیرمو گذاشتم لای کونش و تقریبا دو دقیقه عقب جلو کردم،احساس ارضا شدن بهم دست داد کیرمو از لای کونش درآوردم و آبم با فشار تقریبا کمی پاشید رو گودی کمرش.بعد ارضا شدن به پشت کنار پوپک دراز کشیدم.پوپک هم به شکم خوابیده بود.هر دو از فرط شهوت و خستگی ناشی ازش خوابمون برد.
نفهمیدم پوپک کی بیدار شده وخودشو پاک کرده،صدام زد و چندتا تکونم داد.بیدار شدم
پوپک گفت باید برم خونه،نباید دیر کنم.داشت لباساشو میپوشید.منم پاشودم و لباسامو پوشیدم.و آماده رفتن شدیم.یه لب کوچولو از هم گرفتیم و رفتیم دم در اول من رفتم بیرون یه آمار گرفتم و صدا زدم بیا بیرون تا چهارراه باهاش رفتم.پوپک رفت خونه،منم برگشتم خونه
     
  
مرد

 
اولین باری که کیرم لمس شد...

بعد از مقدمه کمی تلخ سلام عرض می کنم
من پدرام هستم 25 ساله خاطرم مربوط میشه به سال دوم دانشگاه زمانی که من یک پسر خجالتی بودم و با این که توی کلاسمون فقط 5 تا پسر ولی 25 تا دختر بود جز کف دستی رفتن اونم روزی دو بار کار دیگه ای تو زندگیم نکرده بودم!!!!
گذشت تا اینکه به اجبار استادمون در یکی از درسا با دوتا دختر هم گروه شدم.... اولش حتی بلد نبودم چطوری باهاشون حرف بزنم .... 2-3 هفته که گذشت دیگه باهاشون رله شدم و با هم تا 8 شب توی یه کلاس تنها میشدیم و کسشر می گفتیم ... یکیشون اسمش فاطمه بود که بسیجی بود و پا نمیداد، اون یکی ولی چیز نسبتا خوبی بود.... یک دختر خوش اندام و سبزه به نام سپیده ... این سپیده خانم از همون روز اول نگاهش یه جور خاصی بود... منم که تازه کار بودم فکر می کردم همه دخترا اینجورین! ولی بعد از مدتی فهمیدم نه، واقعا مثل این که سرش با کونش پنالتی می زنه و میشه از یه جایی درش آورد ... با هم رفیق شده بودیم حتی حرفای رکیک جلوی هم میزدیم ولی من بهش هیچ حس خاصی نداشتم چون بارها براش جانماز آب کشیده بودم و فکر نمی کردم پا بده!
دو ماه بعد
یکی از دوستام به اسم محمد که داشت دنبال یه خونه جدید واسه اجاره میگشت یک هفته اومد پیش من! محمد اهل همه چی بود! مشروب، کس، قلیون، سیگار، مواد، قرص، هرچی که بگی..... یه شب گفت:
-پدرام می خوام دختر بیارم خونت اشکالی نداره؟
- (من با دست و پای لرزون) نه چه اشکالی داره؟ (ته دلم قند آب شده بود که دختر می بینم برا اولین بار)
رفت تو اتاق و زنگ زد به یکی و گفت بیا فلان جا، از اتاق اومد بیرون و به من گفت خواهش میکنم دور و بر ساعت 9 برو یه دوری بزن من نیم ساعته کارمو بکنم بعد بیا!!!
8 و نیم زدم بیرون و یه کس چرخی تو شهر زدم و ساعت 9 و نیم رفتم خونه ... بدون اطلاع قبلی و به دلیل اینکه دلم می خواست مچشو بگیرم درو باز کردم رفتم تو صحنه ای دیدم که ترکیبی از حس شهوت و تعجب و تنفر رو توم ایجاد کرد....
سپیده دوست خودم با یه شلوار جین تنگ و ناز با یه کرست و لخت جلوم وایساده بود و زل زده بود تو چشمام! نه اون فکر میکرد اینجا خونه من باشه نه من فکر می کردم کس امشب سپیده خانوم باشه!!! اونجا بود که تو دلم به خودم فحش دادم که چرا من بی عرضه این دوتارو با هم آشنا کردم ولی باید اون محمد عوضی بزنه توش!!!!!!!
خوشبختانه هیچ کدوممون عکس العمل نابجایی انجام ندادیم....
-سپیده جون سلام شما کجا اینجا کجا
-سلام عزیزم چیکار کنیم دیگه ببخشید دست خالی اومدیم
- خواهش می کنم و تعارف و از این کسشرا
یه قلیون گذاشتم و نشستم کنارش شروع کردیم کشیدن و کس شر گفتن با ممد و سپیده دور هم
وسط کار ممد که فکر کنم به شق درد من پی برده بود گفت پدرام جون من برم شام بگیرم بیام... هر چی گفتم بذار من برم گوش نکرد! انگار که دلش به حال من سوخته بود.
محمد رفت و من موندم و کسی که بارها به یادش جق زده بودم و فقط تو چادر دیده بودمش اما حالا با یه کرست و یه جین جلوم بود
گفتم یه فیلم ببینیم
گفت باشه
-چه فیلمی؟
-هر چی دوس داری از همونا که تو دانشکده می گفتی داری امریکن پای بود چی بود؟
- جان! من خیلی دوسش دارم چشم الآن میذارم
کنار هم خوابیدیم و 5 دقیقه ای از فیلم و دیدیم اولین بار بود که این صحنه برام اتفاق می افتاد! منی که تا اون روز با همه دخترا جدی بودم اون شب کنار سپیده خوابیده بودم و داشتم صحنه جق زدن خنده دار تو فیلم رو می دیدم
یه میلی متر من به سمت اون میرفتم
یه میلیمتر هم اون
تا این که در دقیقه 6 ام فیلم بود که بازوهامون به هم برخورد کرد! از گرماش همه وجودم مور مور میشد!!!
یکم که بازوهامونو رو هم حرکت دادیم بهش گفتم اشکالی نداره دستتو بگیرم؟
گفت نه عزیزم! (فقط از همین عزیزم گفتنش داشت آبم میومد)
دستشو گرفتم و کف دستشو با ناخنم قلقلک می دادم....اونم پشت دستمو می مالید کم کم داشت یخمون وا میرفت.... فیلمو استاپ کردم چرخیدم سمتش.... تو چشاش نگا کردم هر دومون یادمون رفته بود چند دقیقه پیش با محمد خوابیده بوده!!!!!!
دستمو انداختم دور کمرش و خودمو کشیدم جلو به سمتش و چسبیدم بهش... هنوز خجالت میکشیدم کیر شق شدمو به یه دختر فشار بدم ... سینه هاش که می خورد به سینم دیووونه می شدم ... شروع کردم به خوردن گردنش... رونشو گرفتم و پاشو خم کردم گذاشتم رو پام حالا کیرم نیم سانت دیگه با اولین کس زندگیش فاصله داشت.... یه دستمو به کمرش می کشیدم یه دستمم روی رونش حرکت می کرد و هر بار به باسن ناز و نرمش نزدیک تر می شد
اونم هی سرشو بالا پایین می کرد و نفس نفس عجیب غریب میزد! فکر نمی کردم یه دختر این همه از بودن با من لذت ببره! قیافم خوب بود ولی اون موقعا اعتماد به نفس نداشتم!!! بگذریم
دستمو رسوندم لای درز کونش و کشیدمش جلو، حالا دیگه کیرم که به ماکزیزم سختی خودش رسیده بود داشت کسشو لمس میکرد و فشارش میداد چند باری فشار دادم دیدم فایده نداره چرخیدم و اونم چرخوندم و من بالاش قرار گرفتم که کنترل بیشتری روش داشته باشم... چون اولین بارم بود تا همین جای کار داشتم دیووونه میشدم! وای!!! چه حالی میده کیری که عمری آرزو داشتی یکی لمسش کنه رو عقب جلو کنی و فشار بدی به کس یه دختر خوشگل و خوش هیکل!!!...... تیشرتشو در آوردم دیگه کم کم از هم لب گرفتیم .... کرستشو باز کردم مراسم پرشکوه سینه خوری باز کردن شلوار و در آوردن شرت و سرسره بازی با کیر روی کسی که پرده داره و بعد از اون هم برنامه عقب جلو کردن کیر بین دو سینه ای که به هم فشارشون داده بود... و ریختن آب کیر با فشار روی گردن یار!!! (که به علت طولانی شدن داستان دیگه صرف نظر میکنیم)
-بلند شو خودتو برو بشور عزیزم خیلی بهم حال دادی ممنونم ازت نمی دونستم همچین قابلیتایی داری
- خواهش میکنم منم ازت ممنونم ما اینیم دیگه
خودشو شست اومد بیرون لباساشو بهش پوشوندم و ممد آقا با شام اومد! از در اومد تو یه چشمک بهم زدیم و فهمید منم یه کارایی کردیم و اتفاقا خوشحال شد که منم را افتادم تو کس بازی.... رفاقت به این میگن ها!!! .... شامو زدیم و کلی کس گفتیم و خندیدیم از اون به بعدم دیگه سپیده جواب محمد و نمی داد ولی من تا امروز که در خدمت شما هستم و 7 تا دوست دختر عوض کردم هنوز که هنوزه سپیده رو دارم و توی خشکی و دریا باهاش سکس کردم.... امیدوارم همه یه همچین دختری تو زندگیشون باشه که نه آویزون بشه نه توقعی داشته باشه نه خودشو برات لوس کنه
ممنون از شمایی که داستانو خوندی...
کیرتان مستدام باد........
     
  
مرد

 
مرجان در شرکت تبلیغاتی

خاطره ای رو که می خوام براتون بگم مال 10 سال پیشه من یک شرکت تبلیغاتی داشتم و مرجانم با اینکه اوایل همکار خودم بود واز اقوامم نیز می شد بعدها برای خودش یک شرکت زد و از من جدا شد درمورد مرجان بگم اون زمانی که 17 سال بیشتر نداشت ازدواج کرد و حاصل ازدواجمش یک پسر بود بعداز دو سال زندگی شوهرش در اثر تصادف فوت کرد و زمانی که مرجان پیش من بود 20 سالش بیشتر نبود و به خاطر مشکلات زندگیش مجبور بود کار کنه خوب تا اینجا پیش درآمد بود و اما اصل ماجرا از زمان همکاری ما بیش از 3 سال می گذشت دز این مدت خیلی به هم وابسته شده بودیم تا جایی که تصمیم به ازدواج با اونو گرفتم ولی به خاطر محالفت های خانواده هایمان نتوانستیم با هم ازدواج کنیم ولی از اونجایی که خیلی بهم علاقه داشتیم وعاشق همدیگه بودیم تصمیم گرفتیم بطور خصوصی صیغش کنم و با هم ارتباط داشته باشیم یکی از روزهای گرم تابستون بود داخل شرکت مشغول کارکردن بودیم که حوصله ام سر رفت و تقریبا وقت ناهار هم نزدیک بود به مرجان گفتم ناهار چی میخوری اونم بعد از کمی تعارف گفت کباب می خورم و من هم دو پرس کباب سفارش دادم تا ناهار رو بیارن یک نیم ساعتی گذشت توی این مدت داخل کامپیوتر عکس ها و فیلم های سکسی که داشتم رو نگاه می کردم که زنگ شرکت به صدا دراومد و من رفتم که ناهار را تحویل بگیرم و بیام مرجان هم همونجا روی مبل دراز کشیده بود زمانی که برگشتم دیدم که مرجان پای کامپبوتره و تمام حواسشم به اونه و اصلا متوجه اومدن من نشد بعد از دیدن من یهو از جا پرید وشروع به من ، من کرد فهمیدم داشت عکس ها و فیلم ها را نگاه می کرد به روش نیاوردم بهش گفتم بیا ناهار آماده است با دستپاچگی گفت الان میام بعد زمانی که مشغول خوردن بودیم گفت شاهین تو این عکس و فیلم ها را از کجا آوردی و چرا توی کامپیوتر شرکتند بهش گفتم داخل فایل خصوصی هستن وقفل داره و فقط خودم می تونم وارد اونها بشم از طرز حرف زدنش فهمیدم اونم بدش نیومده بعد از اینکه ناهار را خوردیم با هم پشت کامپیوتر نشستیم و فیلم ها و عکس ها را نگاه می کردیم بعد از یه مدت زمان که گذشت دیدم مرجان گفت شاهین جان من گرمم می تونم مانتوم رو دربیارم گفتم آره تا ساعت 4 شرکت تعطیله البته ناگفته نماند شرکت ما صبح و عصر کار می کرد مانتوشو همونجا درآورد و روسریش رو هم کند و دوباره اومد کنارم نشست مشغول دیدن یکی از فیلم ها شدیم اواسط فیلم بود که دیدم مرجان کمی وارفته و شل شده و کاملا خودشو روی من انداخته من هم توی این فاصله داشتم با موهاش ور می فتم که دیدم مرجان هم داره پاهای منو میمالونه توی این فاصله شروع کردیم از هم لب گرفتن حسابی دوتامون حشری شده بودیم بعد سینه هاشو از روی تاپش می مالوندم اونم از روی شلوار کیرمو می مالوند بعداز پای کامپیوتر بلندش کردم وروی مبل خوابوندمش و تاپ و سوتینش را درآوردم و سینه های خوشگل و کوچک سایز 70 رو می خوردم دیگه حسابی حشری شدم بودیم و نفس هایمان تند تند شده بود که شلوارشم از پایش درآوردم و از روی شرتش شروع به خوردن کس خیسش کردم اونقدر حالش خراب شده بود که دیدم داره موهامو چنگ میزنه و به کسش فشار میده و یه دفعه تک پوش مرا با تمام شدت درآورد و توی یه چشم بهم زدن تسمه کمربندم رو باز کرد و شلوارمم در آورد و از روی شرتم شروع به مالوندن کیرم کرد که دیگه طاقت نیاورد و شرتم رو درآورد و شروع به خوردن و ساک زدن شد حال منم بد جوری خراب شده بود بعد از چند دقیقه ای ساک زدن دیگه طاقت نیاوردم و روی مبل خوابوندمشو شورتش رو از پایش دراوردم و شروع به خوردن کسش که دیگه حسابی خیس شده بود کردم چون قبلا ازدواج کرده بود وهیچ محدودیتی نداشت من اولین سکسم بود با تمام ولع چوچولشو می خوردم و با انگشتام با کسش ور می رفتم که دیدم همش داره التماس می کنه بزار توش بزار توش دیگه طاقت ندارم ، دارم می میرم زود باش منم که دیدم حسابی حشری شدم کیرم رو روی چوچولوش می کشیدم تا حسابی دیوونش کنم (می دونستم بعداز چند سال دوباره سکس داشتن چقدر آمدم و ، تا مرز جنون می کشه ) بعد خودش کیرم و گرفت و اونو داخل کسش کرد ومن شروع به تلمبه زدن کردم بعد از چند لحظه پوزیشنمون رو عوض کردیم و اونو به حالت داگی نشوندم روی زمین و از عقب شروع به کردن کسش کردم اونقدر از خود بی خود شده بودیم که مرجان فقط جیغ می زد و می گفت بکن منو تو رو خدا بکن زود باش نمی دونم تا اون لحظه چند بار آبش اومد ولی همش التماس می گرد و می گفت بزن پارش کن ، جرم بده ، کسمو پاره کن ، زود باش ، اوه اوه می خوام کیرتو بده بیاد زمانی که داشتم تلمبه میزدم با انگشتانم با سوراخ کونش هم باز می کردم تا کاملا جا باز کردو کیرم و از توی کسش کشیدم بیرون و با کمی فشار و آرامش بالاخره وارد کونش شد که یک جیغی از ته سرش کشید گفت نامرد پارم کردی یه چند دقیقه ای صبر کردم تا کیرم توی کونش جا باز کنه و دوباره شروع به تلمبه زدن کردم و همزمان گهگاهی هم با سینه های کوچولوش ور میرفتم و هم با کسش دیگه داشت آبم می امد که سرعتمو زیاد کردم و بهش گفتم داره آبم میاد اونم گفت از منم داره میاد ، بهش گفتم آبمو کجات بریزم گفت : بریز تو کونم زود باش عزیزم بکن ،کونمو پاره کن ، جرم بده منم سرعتمو زیاد کردم و همزمان کسش رو هم می مالوندم دیدم داره پاهاش می لرزه منم انقدر سرعتم زیاد شده بود که با فشار آبم توی کونش پاشید دیدم مرجانم لرزش پاهاش بیشتر شد و جیغی زد و دوتایی روی زمین ولو شدیم بعداز یک نیم ساعتی که سرحال شدیم بلند شدم و از داخل یخچال آب میوه آوردم و دوتایی خوردیم و بعد از اون بود که من مرجان را صیغه کردم و با هم سکس های جالبی داشتیم که در قسمت های بعدی خدمت دوستان عزیزم می نویسم ببخشید کمی طولانی بود .
     
  
مرد

 
عجيب ترين سكس عمرم

سلام
ميخوام درموردعجيب ترين سكس عمرم براتون بنويسم ولى قبلش يه گلايه دارم از دوستانى كه ميان اين زير نظر ميدن
شماها چرا به جاى انتقاد سازنده از يه نويسنده فقط فحش تايپ ميكنيد بهترنيست اگرضعفى تو يه داستان ميبينيد به صورت صحيحش تذكر بديد !!!!
خوب بريم سر اصل ماجرا :
من يه كافى شاپ در حوالى تجريش دارم كه وقتى هواسرده خيلى سرمون شلوغ ميشه اونروزهم يكى از روزهاى سرد زمستون بود حواسم تو كامپيوتر بود كه ديدم يكى ميگه خودشه مطمئنم خودشه
كيان آقا كيان خودتى
سرم رو اوردم بالا يه جوون خوشتيپ با يه خانوم زيبا چندلحظه طول كشيد تا شناختمش بله پدرام بود دوست دوران دبيرستانم
بعدازسلام و احوال پرسى دعوتشون كردم كه بنشينن تا منو رو بچه ها بيارن خانومش رو بهم معرفى كرد وازمن پرسيد كه متاهل شدم يا نه وقتى فهميد من مجردم كلى تعجب كردو باخنده گفت : بابا اون زمان كه ما گاگول بوديم تو چهل تا مخ تو جيب بغلت داشتى كيان چى شده ازقافله عقب افتادى داداش
خلاصه اونشب كلى از خاطرات دوران دبيرستانمون گفتيم و خنديديم . خانم پدرامم به من كليد كرد كه من از فردا برازن دادن تو استينام رو بالا ميزنم
وانگار كه واقعا مريم تصميم گرفته بود كه اين كاررو انجام بده چون تقريبا هرچندروز يكبار با يكى از دوستاش يه سر به كافى شاپ ميزد تااينكه ميخواين باور كنيد يا نكنيد يه روز پدرام يه اس ام اس خيلى عجيب لاى اس ام اساش بهم داد كه كيان تا حالا به سكس mfm فكر كردى ،خيلئ برام عجيب بود اخه اون متاهل بود توقع نداشتم اين رو بگه منم با كونده پررويى براش زدم چيه ميخوايى خواهرت رو بيارى دوتايى بكنيم ( البته پدرام خواهر نداشت ) ده دقيقه نشد كه زنگ زد گفتم چيه غيرتى شدي زنگ زدى گفت نه زنگ زدم ببينم ميشه يه جواب مثل بچه ادم از اون دهن گشادت در بياد گفتم چيو ميخوايى بدونى خوب معلومه كه دوست دارم ديوونه كيه كه بدش بياد
گفت ميكنمت بزنى زير حرفت
راستش وقتى گوشى رو قطع كرد يه خورده اين موضوع رفت تو مخم چون بيشتر فيلم سوپرهايى كه ديده بودم اينجورى بودن دوتا مردويه زن خيلى دلم ميخواست امتحان كنم ولى هيچوقت نشد
چند روز از اين ماجرا گذشت كه دوباره مريم اومد پيشم يه خورده خريد كرده بود گفتم چه عجب ديگه برا من پرنسس نياوردى خنديد گفت راستش از تو نا اميد شدم فكركنم بايد ببريمت دكتر تو مشكل دارى
ديدم بحث داره به جاهاى باريك ميكشه عوضش كردم ازش پرسيدم مهمون دارين اينهمه خريد كردى مريم
گفت : مگه پدرام بهت نگفته
گفتم : نه چيو
بابا تو امشب خونه ى ما دعوتى گفتم جدى خوشحالم كردى چندروزه مادرمينا نيستن مردم از بس چرنديات خوردم پس امشب غذاى خونگى ميخورم
مريم خنديدو گفت امشب چه چيزا كه نميخورى عزيزم
بعد رفتنش كم كم داشتم ميرفتم تو فكر كه نكنه اين قضيه درمورد زنش بوده ولى راستش شلوغى كارم نذاشت خيلي روش كليد كنم عصر رفتم خونه يه دوش گرفتم و سروصورتم رو صفا دادم و رفتم به سمت خونه ى پدرام در كه باز شد با صحنه عجيبى روبرو شدم مريم با يه لباس فوق العاده زيبا ودرعين حال باز ويك صورت متفاوت با هميشه پدرامم اومدو پالتوى من رو ازم گرفتو كلى چرت و پرت بارم كرد كه چرا دير اومديو چميدونم غذاها تموم شدو از اين حرفا به خدا زياد نميخوام كشش بدم ولى شوخيهاى پدرام ومريم جلوى من وبا من يه ذره غير عادي بود وتعجب برانگيز شام رو خورديم وبه همراه شام وبعدش به ياد قديم يه مشروب درست وحسابى زديم مريم جون كه تو مشروب روي ما رو بدجور كم كرده بود پيشنهاد يه بازى داد كه حتما اسمش رو شنيدين گفت بطرى بازى كنيم سه تايى نشستيم يه بطرى وسط سر بطرى سمت هركى كه وايستاد اون حاكمه وبراى دونفر ديگه حكم ميكنه نميدونم من مست بودم يا واقعا شانس يارم نبود چون همش اون دوتا حاكم بودن وحكم ها فقط ما رو نزديك ميكرد به همون سكس سه نفره مثلا يكيش اين بود كه من بايد يه بار از پدرام لب بگيرم وقتى پدرام حاكم شد با خنده به مريم ميگفت كونت پارس ميخوايى حكم كنم از كون بكنت مريمم ميخنديد ميگفت از خدامه عزيزم
يواش يواش كار به لخت شدن كشيدو منم كه خر نبودم فهميدم اون كس وشعراى پدرام امشب عملى ميشه ولى سوالم اين بود چرا من
يواش يواش از لب گرفتن من و مريم حكم ها رسيد به جايى كه ديدم دارم كس مريم رو ميخورم و مريم داره براى پدرام ساك ميزنه فرشى كه روش بوديم از اين فرش پشمالوها بود كه جلوى تلوزيونشون پهن كرده بودن همه چيز براى يه سكس عالى محيا بود بجز نور چراغها كه من رو تو حالت مستى هم معذب ميكرد از پدرام خواستم كه كمشون كنه حالا ديگه يه نور خيلى ضعيف مونده بود اينجورى راحت تر بودم حتما براتون پيش اومده بعضى وقتا خوردن وليس زدن حالى ميده كه هيچ سكسي نميده اون لحظه منم چنان ديونه هيكل فوق العاده ى مريم شده بودم كه تمام بدنش رو از نوك انگشتاى پاش تا نوك سرش ليس ميزدم جالبه كه پدارم بيشتر من رو نگاه ميكرد وصداى نفسهاش خونروبرداشته بود
بعداز چند دقيقه مريم من رو خوابوند وروم نشست شروع كرد به بالا و پايين شدن رو كيرم وپدرام هم كيرش رو كه بدك هم نبود ( ولى انصافا از كير من كوچيكتر بود ) گذاشت تو دهن مريم چند دقيقه بعد پدرام رفت به سمت كون مريم وشروع كرد به خوردن كونش بعضى وقتا يه چيزى هم به كيرم ميخورد نميدونم زبون پدرام بود يا دستش تا اينكه مريم كاملا خودش رو خوابوند رو من وسينه هاش رو چسبوند به سينه هام هنوز كيرم تو كسش بود كه فهميدم پدى ميخواد كيرش رو بكنه تو كون مريم واي نميدونيد اون لحظه مريم چيكار ميكرد صورتش تو يه نور سايه روشن كارى باهام ميكرد كه دوست داشتم ابم رو تا دسته خالى كنم تو كسش بعد از يه خورده گاييده شدن مريم حالا پدى داشت يواش يواش تو كونش تلمبه ميزد منم شروع كردم اروم اروم تلمبه زدن البته خوب نميشد اينكار رو كرد ولى لحظه ايى كه تخمامون بهم ميخورد شايد باورتون نشه قشنگترين لحظه سكسى زندگيم بود مريم يه خورده از من لب ميگرفت ويه خورده از پدرام بعد چند دقيقه به پيشنهاد پدرام جامون رو عوض كرديم واى مگه ميرفت توكونش ولي با سعي و تلاش بلاخره رفت جاتون خالى من تازه فهميدم اين نوع سكس كه تو اين سايتها دربارش خونده بودم واقعيت داره وچقدرهم لذت بخشه باورتون نميشه ولى بيشتر ازجيغهاى مريم صداى پدرام من رو حشرى ميكرد چنددقيقه كه گذشت من داد زدم داره ابم مياد بيارمش پدرام گفت نه دربيار ميخوام با هم بياريم در اوردم وباپدرام رفتيم تو حمامى كه تو همون اتاق بود (مسترروم )خودمون رو شستيم برگشتيم مريم جلوى پدرام نشست و پدرام شروع كرد تو صورتش جق زدن منم انگار كه جوگيرشده باشم همون كاررو كردم مريم يخورده برا من ساك ميزد يخورده براپدى لحظه اى كه كيرم تو دهنش بود بهش گفتم آبم داره مياد درش بيار ولى مريم كارى رو كه هيچكس تاحالا برام نكرده بود كردو آبم رو خور پدرام هم تقريبا تو همون لحظه آبش رو ريخت تو صورت مريم بچه ها نميدونيد چه لذتى داشت اين سكس واقعا اميدوارم قسمتتون بشه و تجربش كنيد.
     
  
صفحه  صفحه 39 از 112:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA