انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 46 از 112:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
از کجا فهمیدم که گی هستم

این داستان دقیقا سال 89 و فروردین ماه اتفاق افتاد که یک روز یکی از دوستام به اسم رضا ازم خواست که کامپیوترش رو تعمیر کنم و منم پذیرفتم.
اون روز هس گی تو وجود من بیشتر از روزای دیگه بود با وجود اینکه صبح یه خواب گی دیده بودم ولی باز هم همچین حسی داشتم که ساعت 7:00 بعد از ظهر رضا زنگ زد که برنت(من از اسمم صرف نظر می کنم) نمیدونم چرا کامپیوترم روشن نمیشه،وقت داری یه نگاهی بهش بندازی؟ گفتم باشه.
رفتم خونشون دیدم فقط خودش و داداش بزرگ ترش که 7 سال ازش بزرگ تر بود اونجاست.
سیستمش رو باز کردم و یه کم معطل کردم که داداشش بره و بعد به رضا گفتم که نیاز به نصب ویندوز داره و اون هم قبول کرد.
در حین نصب ویندوز بود که حشرم زد بالا و در مورد مسائل سکسی و عکسای سکسی و خلاصه از این چیزا ازش پرسیدم تا بفهمم اونم مثل من گی دوست داره یا نه که سریع جوابم گرفتم،جواب آری بود فقط می ترسید که تو محل برامون بد بشه.
سریع پس از اینکه کامپیوترش درست شد و داداشش رفت و خونه خالی موند فرصت غنیمت نشمردم و گفتم : کیری که واسه رفیقش راست شه رو باید برید و اونم گفت آره و منم گفتم معلومه،که یوهو دیدم هس گی تو وجودش موج میزنه،ازش پرسیدم رضا تو مدرسه با دوستات گی داشتی گفت:آره یه بار،گفتم:حالا با دوست قدیمیت چی،گفت:نه ، با تو نه،گفتم چرا:گفت میترسم کل محل با خبر بشن،گفتم:نترس نمیشن گفت:باشه قول میدی به کسی نگی،گفتم:خره ، آدم مگه...ون دادن خودش به کسی میگه که آبرو ریزی بشه،واقعا که خری،گفت:آره راست میگی،گفتم:برای اینکه دهن جفتمون باز نشه به صورت ورستال سکس میکنیم،گفت:چی چی ، این دیگه چیه،گفتم:دو طرفه چون میترسم دهن تو باز بشه،گفت:باشه قبوله اول تو بکن ،بعدش من،گفتم باشه
کاملا لباسامون در اوردیم و شروع کردیم به لب گرفتن از هم(وای چقدر گرم شده بودیم) و لیس زدن همدیگه من لب و گردن اون لیس میزدم و اون لب و گردن من،حدود 10 دقیقه همین کار میکردیم که من به رضا گفتم بخواب که رضا گفت نمیخوای ساک بزنی،گفتم نه(از ساک زدن خوشم نمیومد)
رضا خوابید و منم آروم آروم راشو باز کردم و فرو کردم،که رضا گفت:یکم آروم تر مگه داری سگ میکنی،گفتم چشم عزییییییییییزم.
آروم آروم فرو کردم و تو کونش تلمبه زدم،هیچ هسی نداشتم،چون بات بودم و این کار رو برای این میکردم که ساکت باشه یا به اصطلاح پایین شهری شاخ نشه،بهش گفتم بسه حالا نوبت توئه،اونم انگار منتظر همچین موقعیتی بود سریع برگشت و گفت بخواب،منم خوابیدم به پشت و آروم آروم اول یکم گودی کمرم لیس زد بعدش آروم آروم با دستش راهشو باز کرد که خیلی خوشم اومد.بعدش سرش به کونم نزدیک کرد و گذاشت تو سوراخم و آروم آروم روم خوابید که وقتی خوابید از زور دردی که تو پشتم پیچیده بود گفتم اخ که گفت:جون قربون آخ گفتنت برم
که دیدم یه بار دیگه در اورد بیرون و فرو کرد یه این دفعه دردش بیشتر بود که یوهو نا خود آگاه یه داد مختصر کشیدم که گفت:بخورمت،منم یه کلمه بی ادبی گفتم که اینجا جایز نیست بگم.بهش گفتم:بیشتر فرو کن میخوام تنت هس کنم،زود باش،که دیدم هر چی زور داشت فرو کرد که دیگه داشت اشکم در میومد که گفتم بازم فرو کن که وقتی فرو رفت تو بدنم دردش حس میکردم وای چه درد عجیبی داشت
بعد از دو دفعه تلمبه زدن دید که دیگه راست نیست،سریع آورد بیرون و یکم با دست راستش کرد و آروم خوابید روم داشتم از زور درد زمین گاز میزدم ولی به هسش می ارزید انگار بدنم گذاشته بودن تو کوره.
دو سه بار تلمبه زد و آبش اومد که گفتم نریزی تو کونم،گفت باشه نمیریزم،سریع یه دسمال آورد و ریخت تویه دستمال.
بعد از این سکس رفتیم حمام و اونجای همدیگه رو شستیم و همدیگه رو با حوله خشک کردیم و به محض اینکه از خونشون خارج شدیم،دیدیم که طبغ معمول فضول محله سر کوچس و اگه پامونو بذاریم بیرون دیگه تنها کسی که نمی فهمه خواجه حافظ شیرازه . سریع یه فکر به نظرم رسید بهش(فضول محله) با موبایلم زنگ زدم و گفتم میای بریم پارک فلکه دوم نیروی هوایی، اونم گفت باشه،بهش گفتم فقط رضا هم هست،اشکالی نداره گفت نه،گفتم پس من میرم حاظر شم،اونم گفت میرم موتور بیارم.
اون روز مجبور بودیم برای اینکه لو نریم باهاش بریم پارک،که هم تو راه پارک و هم خود پارک خیلی بهمون خوش گذشت.

این اولین تجربه من بود که از این به بعد که نمیشه گفت،من از 14 سالگی میدونستم که گی هستم و هس گی دارم،ولی میشه گفت دیگه برام صابت شد که گی هستم.ولی نمیدونم چطوری با این مساله کنار بیام،چون فول بات ها به دختر هیچ هسی ندارن.
بعد از این ماجرا یک ماه قبل از داستان قبلیم(صدای شهوت انگیز) اتفاق افتاد.

........................................................پایان.........................................................................
     
  
مرد

 
کس داغ فریبا

سلام این متن واقعی است مربوط به 6سال قبل است .من 2سال بود که ازدواج کرده بودم ولی بعد از ازدواج به این نکته رسیدم که به سکس بیشتر ازیک نفر لازم دارم مدتی بود بیکار بودم وهمسرم هم اکثراخانه باباش بود. برای رفع بیکاری رفتم داخل تاکسی تلفنی کارکنم چندمدتی گذشت بازنهای زیادی اشنامیشدم ولی اززهیچ کدامشان خوشم نمیامد .
تااینکه یک سرویس عصر به من داده شد رفتم به ادرس بوق زدم تامسافر بیادو سواربشه زنی خوشکل وجوان حدود28ساله ازخانه امد بیرون ازاونجالی که درشناسایی جنس زن سکس استادم بایک چشم به هم زدن طرف چشمم رو گرفت
بدن توپر داشت باچشمای مشکی بزرگ وسینه های بزرگ وکون بزرگ که تومانتو بدجوری زده بود بیرون .
باعشوه وناز سوار شد به خودم گفتم باید بکنمش خلاصه شروع کردم به حرف که قیافتون اشناهست کجا دیدمتون چیکار میکنید که دیدم داره حال میده گفت مهندس نقشه کشی بهش گفتم چیه جورنقشه گفت سازه بتونی برای به دست اوردن دلش گفتم برای ادمها هم نقشه میکشی خندش گرفت وعشوه میامد وتواینه که میدیدمش شهوت از چشماش میبارید ازخوش شانسی همش تو ترافیک بودیم ومیخواست برود شرکت چند نقشه راکنترل کنه و برگرده که تو این مدت کیرم داشت توشلوار هی بیشتروبیشتر شق میشد.خلاصه حسابی سرشو به حرف گرفتم تا رسیدیم درب شرکتشان میخواست پیداه بشه مکث میکرد زرنگی کردم گفتم میخواید منتظرتون باشم ناز کرد گفت نه ساعت 8بیاید دنبالم همین جا گفتم حتما بهش گفتم این شمارمنه اگر زودتر کارتون تمام شد زنگ بزنید بیام دنبالتون و بازور پول دادواصرار من که میهمان من باشد ورفت شرکت کیرم بدجوری شق شده بود برای کردنش معلوم بود کس داغ وابداری داره.
از شدت حشر میخواستم جق بزنم که بهم زنگ زدن رفتم یک سرویس دیگه ساعت زود گذشت 7ونیم بود که زنگ زد رو گوشیم جواب که دادم دیدم خودشه شهوت توصداش تابلو بود گفت با منم هنوز مسافرم پیاده نشده بود تامسافر پیاده کردم رفتم دنبالش ساعت8ربع شده بود دیدم درب شرکت منتظره وتو راه چندبار زنگ زد که زود باش باید بروم خیلی عادی و راحت باهم حرف میزد سوارشد امد جلو کلی غرغر کرد ومن معذرت خواهی کردم ازاون تلفن اولش وبیتابش وامدن جلونشتن گفتم که یک کس توپ افتادم به آژانس گفتم ماشینم خراب شده و نمیتونم بیام سرویس باخانم فریبا رفتیم جرخی زدیم واب میوه متنقلات خوردیم به خودم اجازه دادم بهش دست زدم روی رون پاش دیدم دستش گذاشت روی دستم.وکمی رونشو مالیدم راستی تعریف کرد که دختره ونامزد داشته و نامزدش مرده اون شب شرایط خانه نداشتم از اون روز هرروز سرویس خانم بودم 4روز گذشته بود و تو ماشین من کس و سینه اونومیمالیدم واون کیرمو و لب میگرفتیم .
همسرم رفت خانه مادرش چون ازمادور بودن معمولا شب میموند منم به فریبا گفتم که شب بیاد خانه ما.قبول کرد شک کردم که دختر باشه بهش نمیخورد منم ازخدام بود که باز باشه.به روی خودم نمیاوردم ویک چیز دیگه در رفت امد خیلی راحت بود میگفت بخاطر کارشه وخانوادش بهش حسابی اعتماد دارند تو دلم میگفتم دختر خانه باشی شب بیای بیرون .خلاصه ساعت 11شب رفتم دنبالش وامد خانه ما تا وارد شدیم بغلش کردم کلفتی کیر 15سانتی و بلندی23 سانتم میخورد به کس داغش که از روی مانتو پیدابود سریع هردوتامون دست بکارشدم مثل قهطی زدها حسابی لبشومیخوردم اصلا نفهمیدم کی لخت شده بودیم روتخت ومن داشتم اون سینه هاشو مک میزدم واون بادست کیرمو میمالید.
یک دفعه حمله کرد سمت کیرم وشروع کرد به ساک زدن وغربون صدقم میرفت وبادست ودهنش به سرعت ساک میزد .بهش گفتم که توکس لیس زدن استادم69بشه تامنم کسشو زبون بزنم ازخداخواسته69شدم واچه کسی داشت اندازش بیشتر یک انبه بود تمیز وحسابی خیس وحسابی زبون زدم چند بار فهمیدم ارزاشد بهم نگفت وبه دروغ میگفت کمرش سفته وکیر میخواد منوخوابوند وخودش نشت روی کیرم که کیرموبکنه توکونش اتاق تارک بود ولی کیرم که وارد یک چیز داغ وخیس شد فهمیدم داغی کون نیست بلکه داغی وخیسی کس بود وبه راحتی رفت داخلوشروع کرد باتمام وزنش کیرمو باضرب میکرد توکسش وسینه های گندشو میکرد توصورت من که مک بزنم ومن حسابی حال میکردم میگفت کونم خوبه منم به دروغ میگفتم کونت عالیه وازاون خواستم که بلندبشم تاخودم بکنمش از پشت حالت سجده قبول نمیکرد ولی بازور بلندشدم وسجده کرد وخودش میگفت میخواد خودش بادست کیرمو میکنه توکونش مبادا برود توکسش مادرجنده منوخر گیر اورده بود.
من که ازخدام بود قبول کردم واون دوباره کیرمو بادست گرفت گذاشت درب سوراخ کونش ولی سرش دادبه سمت کسش کردتوکست وگفت بکن اروم کونم حالت سجده درد میگیره منم به شدت مرگ میکردم ازاونجای که کمرم خدادادسفته 45دقیقه میکردمش واون وخودم لذت میبردم کسش واقعا کس توپی بود به جرات میگم هرکس که کیرشو بکنه توکسش با3-4حرکت ازبس که داغه وحشری ابش میاد خلاصه من ابمو ریختم روی کمرش وتاصبح یک باردیگه کردیم صبح دوش گرفتیم ورسوندمش ولی اون شب اصرار داشت که من قبول کنم اون دختره تازن ادامه خاطراتمو اگر دوست داشتین براتون مینویسم وچرااون به این کار اصرار داشت خوش باشید
     
  
مرد

 
شب تابستان و پسرعمه حشری

اسم من حمید هستش و اول از مشخصات خودم بگم: 21 یک سالمه قد 175 وزن 68 و تازه خدمت سربازی رو تموم کردم داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مال 11 سالگیمه (کلاس پنجم) یعنی حدود 10 سال پیش.
من دو تا پسر عمه دارم که یکیش حسن 5 سال ازم بزگتره اون یکی هم حسین 3 سال.
سکس ما اول با پسرعمه بزرگه شروع شد و هر وقت خونشون میرفتم یه حالی به کونم میداد بارها پیش اومد که رفتم خونشون و شب موندم یا اونا خونه ی ما بودن و شب همونجا میخوابیدن و ما هم معمولا سه نفری یه جا با هم میخوابیدیم.
یادمه اولین بار یه شب وسطای تابستون بود که رفتم خونشون ، هوا گرم بود تو حیاط خوابیدیم ، حسن اومد کنار من خوابید و من هم غافل از همه جا گرفتم خوابیدم.
منم تا اون شب اصلا سکس نداشتم بجز یه بار که دوتا از بچه محلا یه بار تو کوچه یه دستمالیه مختصری کرده بودنم.
به پشت خوابیده بودمو تازه چشام گرم شده بود که احساس کردم یکی داره رونمو میماله، زیر چشمی نیگاه کردم دیدم پسر عمه بزرگه اومده کنارمو داره یه کارایی میکنه میخواستم دادو بیداد کنم دیدم آبرو ریزی میشه منم خودمو زدم به خواب گفتم یه خورده بماله شاید بیخیال بشه بعد از کمی مالوندن رفت سراغ کیرمو باهاش شروع کرد به بازی کردن، منم تحریک شدمو شق کردم.
کم کم اون یکی دستشم کرد تو شلوارمو شروع کرد به بازی با سوراخم گاهی وقتا هم انگشتشو خیس میکردو سعی میکرد بکنه تو کونم ولی چون تنگ بود تلاشش بیفایده بود.
بعد 10دقیقه ای مالیدن حسابی تحریک شده بودمو بدم نمیومد یه حالی بهش بدم واسه اینکه هم بتونم حسین رو که کمی اونورتر خوابیده بود ببینم (که خوابه یا نه و هم اینکه حسن به کارش برسه تو همون مثلا خواب ، چرخیدم به پهلو)
حسین آقا راحت خوابیده بود حسن هم بعد از وارسیه اطراف اطمینان از امنیت کامل حیاط اومد رسما چسبید بهم، اولش از روی شلوار شروع کرد به درمالی تا کیرش کاملا شق شد و کیرشو روی درز کونم احساس میکردم درهمون حال یه دستشم رو کیرمو داشت میمالید و منم رو ابرا (به قول معروف با کیربچه بکن بازی ، تا بتونی بکنیش راضی).
منم دیگه حسابی حشری شده بودمو هر لحظه متتظر که شلوارمو بکشه پایین.
بعد از 6،5 دقیقه که از خوابیدن داداششس مطمءن شد و دید که منم بیدارم درگوشم گفت دمر بخواب که برم رو کار،منم خودمو به شکم انداختمو آماده گی.
شلوارمو کشید پایینو کیرشو درآورد گذاشت لای پاهامو شروع کرد به عقب جلو کردن یه 3،2 دقیقه که گذشت شرتمو کشید پایین و یه تف گنده انداخت در کونمو سرکیرشو گذاشت دم سوراخم،چندباری که عقب جلو کرد دستاشو انداخت زیر کتفمو محکم گرفتو با یه فشار سعیزکرد بکنه توش که منم دردم گرفتو خودمو به پهلو چرخوندمو نذاشتم بکنه توش( آخه با اولم بود و حسابی دردم اومد)
یه چند لحظه یی مکث کردو دوباره گفت دمر بخواب تا لاپایی بزنم منم خودمو به شکم انداختمو اونم یه با دیگه کیرشو تف مالی کردو لاپایی شروع کرد به عقب و جلو کردنو دیگه کم کم داشت آبش میومد چون به سرعتش اضافه کرد و یه دفعه همه آبشو ریخت لای پاهام،بعدشم یه دستمال آورد و تمیزم کرد و یه بوس از کپلام گرفتو یه نیم ساعتی روم ولو بود که دو باره کیرش سیخ شد و روز از نو روزی از نو.
فکر کنم یه 15،10 دقیقه یی داشت میکرد که گفت داره میای شل بگیر که بریزم توش آب کمرم حروم نشه، منم خودمو ول کردمو گذاشت دم سوراخمو همه آبشه خالی کرد توش.
تا یه سالی فقط حسن میکرد و معمولا هر 20 روز تا یه ما یکبار ترتیبمو میداد تا اینکه بالاخره حسین متوجه جریان شد ولی به رومون نیاورد...
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
من و پویا در مشهد

سلام اسم من فرزاده 19سالمه و در داستان قبلیم (گی در سفر)مشخصاتمو گفته بودم که دوباره میگم من سفید زنونه و بورم و خیلی خوشگلم با اینکه پسرم اینو واقعا همه بهم گفتن ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم واسه عید 91هست.بعداز بهم خوردن رابطه من و پویا با آرش تصمیم گرفتیم خودمون دوتایی با هم بریم مشهد که تو قطار باهم کلی حال کنیم،خلاصه روز پنجم عید نوروز ساعت 5:30بعد از ظهر وقت حرکت بود که ما سوار قطار شدیم.من و پویا خیلی همدیگرو دوست داریم واقعا عاشق همیم بیشتر شبیه لزها هستیم تا گی ها.نیم ساعتی نگذشته بود که پویا دستشو کشید روی رونم بهش گفتم بذار اول آرایش کنم بعد که یه دفه دستشو کشید احساس کردم ناراحت شد ولی به روی خودش نیاود گفت باشه اصلا ما کلی وقت داریم بعدا باهام حال میکنیم.آینه رو از کیفم دراوردم یکم روژلب صورتی مایل به قرمز که به رنگ پوستم خیلی میومد زدم و پیرهنمو دراوردم یه تاپ زنونه بنفش روشن تنم بود طوری بدنم سفید بود که انگار خامه زدن به بدنم بعدش شلوارمو در آوردم یه شورت اسلیپ سرمه ای پام بود رون پاهام کوچیکه و خیلی سفید که با یه صدای آروم و تحریک کننده بهش گفتم پویا جونم عزیزم نگام نمیکنی قربونت برم؟گفت نه!گفتم تر خدا نگام کن دیگه من برا تو خودمو این شکلی کردم عزیزم. سرشو اورد بالا نگام کرد که دیدم داره راست میکنه (یادم رفت بگم که من بدنم یه تار مو هم نداره بدن پویا هم همینطور) دستمو گرفت و بوسید منو نشوند روی پاش پشت گردمو میبوسید و میگفت منو میبخشی عزیزم منم گفتم این چه حرفیه عزیزم دلم میخوام امشب خیس خیسم کنی...همینطور داشت زبونشو میمالوند به گردنم منم داشتم کلفتیه کیرشو زیر کونم حس میکردم که خیلی حال میداد دستاشو دورم ازپشت حلقه کرده بود و با زبونش شونمو لیس میزد هردومون داغ داغ بودیم منوبرگردوند لباشو گذاشت روی لبم. داشتم پرواز میکردم با بوسه و زبونش اومد پایین رو گردنم و بعدش اومد روی سینه ام که آه کشیدم انقدر سینمو خورد که دیگه داشت آبم میومد با دستم کیرشو گرفتم مالوندم به سینه هام و بوسش کردم هی داشت قربون صدقه ام میرفت و میگفت کاشکی دختر بودی باهات ازدواج میکردم عزیزم منم بهش گفتم من مال توام عزیزم نوش جونت بشم الهی و کیرشو کردم تو دهنم خیلی خوشمزه بود مثل بستنی داشتم واسش ساک میزدم داشتم عشق میکردم گفت داره آبم میاد بهش گفتم میخوام بخورمش گفت نمیذارم آخه خیلی دوسم داشت تند تند واسش ساک زدم که سریع آبش بیاد که بخورمش ولی فهمید مثل وحشیا داشتم کیرشو میخوردم که آخر آبش ریخت تو سرو صورتو چشمو ابروم فقط یکمشو تونستم بخورم ولی همونم خیلی حال داد بهش گفتم بازم میخوام ولی گفت حالا نوبت تو که حال کنی عزیزم گفتم من فقط میخوام امشب توباهام حال کنی منو بکن دیگه تروخدا گفت باشه و پاهامو زد بالا بازبونش تمام پشت پامو رونمو لیسید داشتم دیوانه میشدم منم داشتم سینمو میمالوندم که انگشتشو کرد تو کونم یه جیغ کوچیک کشیدم که اومد تمام سینمو خورد ازطرفی منو انگشت میکرد و از طرفی سینمو میخورد داشتم بهترین لذت دنیارو میبردم که کم کم کیرشو کرد تو کونم داشتم عشق میکردم که آبشو ریخت رو شکممو کیرمو دستش گرفت و شروع کرد به ساک زدن واسه من بهش گفتم نکن عزیزم تو منو بکن ولی همینطور داشت واسم ساک میزد که آبم ریخت تو دهنش باهمون آبکیر ازم لب گرفت باور کنین خیلی حال داد بدن من پر آبکیر بود با این وجود همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم.
بعدش صورتو بدنمونو با آب به بدبختی شستیمو خوابیدیم

صبح زود ساعت 6 رسیدیم مشهد خیلی خوابمون میومد از شانسمون سریع اتاق گیرمون اومد که سریع خوابیدیم حدود 5:30 6:00عصر از خواب پاشدیم یه چیزی خوردیم و واسه خرید رفتیم بیرون. شب داشتیم برمیگشتیم که پویا به من گفت دلم میخواد امشب پدرتو درارم گفتم اذیتم نکن دیگه گفت فقط صبر کن برسیم سوییت...گفتم چیکارم میکنی عزیزم گفت لباساتو درمیارم میذارمت رو تخت و...منم قش قش میخندیدم که نگو 3نفر پشت سرما بودن داشتن حرفای مارو میشنیدن من متوجه شدم به پویا گفتم پشتتو نگاه کن نگاه کردو گفت بیا کم کم سرعتمونو زیاد کنیم که تند تند راه رفتیم اوناهم سرعتشونو زیاد کردن همین که ما شروع کردیم به دویدن گرفتنمون و گفتن اگه باهاشون نریم میکشنمون حتی چاقو هم واسمون کشیدن من گفتم ما پول زیادی نداریم گفتن ما پول نمیخواییم مارو انداختن تو یه پراید و بردن خونشون که یکی از اونا گفت محمد امشب دوتا کس اوردم من و پویا رنگمون گچ شد رفتیم التماسشون کردیم اما با چک زدن تو صورتمون گفتن هرچی مقاومت کنین بیشتر میزنیمتون که اون یارو محمد گفت ولشون کن برن گناه دارن ولی اون گنده گفت کس شعر نگو نمیدونی تو خیابون داشتن با حرفاشون به هم میدادن اهل حال اند!گفت زود پاشین لباساتونو درارین ما گفتیم تر خدا به زور لباسامونو دراوردن که چشم 4تاشون اوفتاد به بدن من اون گنده گفت این از جنده هم نازتره که...باز دوباره محمد گفت ولشون کن گناه دارن گنده گفت برو دوربینو بیار ازشون فیلم بگیریم که هروقت دلمون خواست بیاریمشون بکنیمشون...اومدم برم پیش محمد اون گنده منو گرفت بغلش اوفتاد روم پویا اومد ازم دفاع کنه همه گرفتنش ولی نکردنش اون گنده کثافت بااون بوی گندش کلی لیسم زد داشتم اشک میریختم یه دفه انگشتشو کرد تو کونم گفت چقدر خوبه گشاده گشاده...کلمو با زور کرد تو کیرش داشتم واش ساک میزدم اون دوتا دیگه هم حشرشون رفت بالا و پویارو گرفت به کردن اونم داشت اشک میریخت محمدم داشت فیلم میگرفت ازمون اون گنده آبشو ریخت تو صورتم بقیه هم آبشونو ریختن رو هیکل منو پویا خیس خیس آبکیر بودیم جفتمونو داشتن با حالت سگی میکردن و زورمون کردن منو پویا ازهم لب بگیریم داشتیم کلی جیغ میزدیم که اون محمدم اومد که مارو بکنه منو زورم کردن که همشون تو دهن من جلق بزنن و آبکیرو بریزم تو دهن پویا همگی اول اومدن منو گاییدن واسه یکی داشتم ساک میزدم به یکی داشتم میدادم واسه دو نفر داشتم جلق میزدمو پویا هم مجبوری داشت سینمو میمکید از یه طرف ناراحت بودمو از طرفی داشتم بدجور حال میکردم یعنی اون حالی که با پویا میکردم جلوش هیچ بود بعدش همه اومدن نوبتی آبشونو ریختن تو دهنم یکی میزد تو چشم یکی میریخت تو دهنمو...خلاصه صورتم خیس آبکیر و دهنم پر آبکیر بود پویا اومد جلوم تمام آبکیرو ریختم تو دهنش بعد باهمدیگه قورتش دادیم و دوباره مادوتارو عین دوتا جنده کردن ما هم واسشون کم نگذاشتیم هرکاری گفتن کردیم آخرش فیلمو به خودمون دادنو باهاشون رفیق شدیم الان منو پویا جنده های اوناییم اگه دوباره بریم مشهد حتما بهشون میدیم چون واقعا حال میده طوری که انگار رو زمین نیستیم هرشب همینطوری بهشون میدادیم تا سه روز که برگشتیم تهران امیدوارم که از داستان من لذت برده باشین ولی باور کنین که همشو لغت به لغت راست گفتم دوستتون دارم،بای!
     
  
مرد

 
از چت تا خونه خالی

دورود به بچه های شهوانی من ابان 28 ساله از تهران هستم
اول یه چیزی فحشو بدو بیرا نگین خواهشن از پیش کسوتای شهوانی پوزش میخوام که داستانهاشو نو خوندم ولی نظر ندادم
این خاطره که میخوام بگم مال چند روز پیش هستش که تو چت روم یاهو ول میچرخیدم که به یکی پی ام دادم اصل شو با نهایت احترام خواستم اونم جواب داد که مهسا 28 ساله از تهران منم سن و سالو گفتم از تحصیلات و شغلم پرسید؟
منم مثل همیشه که خالی میبستم فوق دیپلم مکانیک شغلم تو یه شرکت خوصصی کار میکنم.
(حالا بنده یه دیپپلم زورکی دارم شغل شریفمم پیشه داییمم.........
چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داییم چیکارس؟؟؟؟؟؟؟؟اونم بیکاره!!!!!!!!!!!!!)
خلاصه پرسیدم تو تحصیلاتت چیه؟شاغل هستی؟
مهسا جواب داد: من ارشد خوندم میخوام واسه پی اچ دی ادامه بدم و دبیر زبان هم هستم.
بعد چرتو پرتای اولیه ویه گپ کوتاه هم اون هم من میخواستیم از نت در بیایم که گفتم"اگه دوست داری بیشتر اشنا شیم شماره تلفنم رو بدم؟
گفت :اوکی
منم شماررو دادم .سر شام خوردن بودم که اس داد!:سلام من مهسام........
من که ذوق مرگ شدم خواستم به شوخی خودمو دوباره معرفی کنم... که یهو گفتم بیخیال............
اس دادم گفتم خوش وقتم.........
این مهسا خانمه ما قصدش این بود که همو ببینیم که از افکار هم با خبر بشیم تا بتونیم یه دوستیو با هم شروع کنیم.
که پس فرداش قرار گذاشتیم منم رفتم ماشین دوستمو گرفتم رفتم دنبالش تو.......یه برنداز کردمش سوارش کردم
رفتیم سمت سعادت اباد یه کافی شاپ اون گفت من گفتم تا نگاهی به ساعتش انداخت گفتم اوکی بردم رسوندمش..
ما با دوستان جاتون خالی قرار بود از اونجا دوهفته قبلش ما تتتر بودیمو خوش گذشت باهاش(مهسا)هماهنگ کردم اوکی داد.از اونجا که تلفنو برای رزرو جواب ندادن منم ماشین خواهرمو برداشتم چند ساعت قبلش سینما اریکه برم بلیط بگیرم که رفتم دیدم بله نمیدنم کی مرده که تاتتر تعتیله زنگ زدم چیکار کنم چیکارنکنم که بلیط فیلم چک گرفتم واسه ساعت9:15 نیم ساعت قبلش رفتم دنباله مهسا ...مهسارو برداشتم اومدم دیدم بروبچ منتظرماهستن بعد سلامو احوال پرسی رفتیم واسه فیلم دیدن .........فیلم که تموم شد رفتیم بالای میدون کاج یه فست فودی غذارو سفارش دادیم جاتون خالی........تا اومدیم بیرون11:30 شده بود.از بچه خداحافظی کردیم رفتیم..........
همون طور که داشتم دور میزدم گفتم مهسا جون چیکاره ای.............میدونست که تنها بودم گفتم بریم خونه بقیه صحبتامونو بکنیم از اون نه و از من اره که داشت عشوه خرکی میومد که کار از کار گذشته بود اینم بگم خیلی لوسو ننر بودش.سر راه یه ابمیوه گرفتم از شانس خوبم جلوی در ماشین پارک نبود سریع ماشینو خاموش کردم درو باز کردم جهار طبقه امدیم بالا تا رسیدیم دمه اتاقم بعد تعارفهای الکی که فقط رو تخت میتونست بشینه نشست.گفت خوب صحبتتو کن دیره بریم نشون به اون نشون که خودتون میفهمید کی رفتیم.............
نشستم کنارش سرشو گذاشت رو شونم دستمو انداتم دور کمرش با هزار بدبختی نذاشتم کیرم راست شه لاله گوششو شروع کردم به لیسیدن که حشرش رفت بالا یواش یواش با همون مانتو و کفش دراز کشیدیم رو تخت یجوری لبامو نگاه میکرد میخواست از جاش بکه اخه نمیخواست سکس کنیم اینم بگم لبای گوشتیو خوبی دارم خدایش دخترا میدونن چی میگم خلاصه با طرز خاصی که همه میدونن باهاش انقدر ور رفتم توی یه جابجایی لب تو لب شدیم نمم دستمو از زیر لباسشو دادم بالا سینه های نقلی شروع کردم به لیسیدن میک زدن یه دفه دستش خورد بکیر مبارک که توشلوار داشت میترکید یه نوازشی کردو دوباره دراز کشیدیم منتهاش این بار کفشامون +مانتو مهسا جون هموطور که رو من بود یه تاپ مشکی که دیگه تنش نبود اروم اروم تو یه چشم بهم زدن سوتینشم در اوردم یه چند مین لب تو لب زبونا تو دهنا میچرخید که رفتم پایین بدنشو میلیسیدم که رسیدم به شلواربا یه ناز خواصی شلورشو پرت کردم اونور تخت
که لباسمو دادم در اورد و ازش اجازه گرفتم اینم در بیارم که داره میترکه گفت اوههههووووووووومممممممم!!!!
که رفتم پایین واسه خوردن واااااییییییی ای کاش که زبونم در گوشش لال میشد دیدم با کلی پشممممممممم که امدم حالت 69 بگیرم گفت من ساک نمیزنم اسرار نکردم که ضایع
نشم یخورده چوچولشو لیسیدم ابش تا سوراخ کونش سرازیر شده بود با دستم یخورده وررفتم این انگشت وسطیم تو کونش بود حسابی به ارگاسم رسوندمش تا امدم این کیر مبارکو بکنم تو تونل گفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!!!!!!!!!!!!!!!!
نه زوده باشه واسه بعد همونجا میخوستم زمین دهن وا کنه برم توش منم که کیرم داشت میترکید تخمام از دهنم داشت میزد بیرون گفتم یه کاری کن که امشب سالم برسی دسته ننه بابات اومد ساک بزنه همونطور که کیرم دستش بود از دمه شکمم تا نزدیکای زیر گلوم اب فواره زد بیرون همچین با ولع نگاه کرد که میخواست بخوره ولی نمیدونم چی شد خلاصه تا صبح یه 3باری ارضا شد ولی بهم راه نداد که نداد ساعت 9 صبحم بردم رسوندم که تا الان ندیدمش ولی این بار نمیزارم از دستم در بره..........
با سپاس از تمام دوستان که حوصله بخرج دادین تا داستان منو بخونید اگر میخواین نظر بدین خواهشن ادب رو رعایت کنید.و اگر خوشتون امد بگین تا از سکسای قبلیم بگم.
دوستدارتون ابان زارا
     
  
مرد

 
چطور زنونه پوش شدم

اسم من اميره و 30 سالمه ، البته اسم دخترونه م مريمه.مي خوام خاطرات سكسي كه از بچگي تا الان داشتم براتون بگم.من يه پسر زنونه پوش هستم ،يعني علاقه ي بسيار زيادي به پوشيدن لباس زنونه مخصوصا لباس زير مثل شورت توري و جوراب بلند و بند جوراب و سوتين و اينا دارم و خيلي دوست دارم وقتي اين لباسا رو مي پوشم كسي منو بكنه.اين علاقه به پوشيدن لباس زنونه از بچگي در من به وجود اومد:وقتي حدود 8-9 سالم بود يه شب خونه ي داييم كه يه شهر ديگه نزديك شهر خودمون زندگي مي كردن مونده بودم و شب توي شلوارم جيش كرده بودم .صبح كه بيدار شديم و زن داييم اينو ديد بهم گفت كه برم حمام و چون لباس ديگه اي نداشتم بپوشم بهم يك شلوار و شورت دختر داييمو كه هم سن من بود داد كه بپوشم.(چون داييم پسر نداشت و فقد 4 تا دختر دارن).وقتي از حمام اومدم بيرون دختر داييام خيلي بهم خنديدن ولي من يه حس خوبي داشتم و هي مي رفتم يه جاي خلوت و شورتمو نگاه مي كردم و خوشم ميومد.ديگه بعد از اين قضيه هميشه دوست داشتم لباس زنونه بپوشم كه خوب موقعيتش خيلي فراهم نمي شد.هر وقت خونه تنها مي شدم مي رفتم سر كمد مامان و خواهرم و شورتاشون رو كه البته برام بزرگ بود مي پوشيدم.توي همون سن و سال ها چون اندامم ظريف و خودمم تميز و كوچولو بودم جلب توجه پسراي محل رو مي كردم و كم كم با يكي از پسراي محل دوست شدم و تا حدود 16-17 سالگي البته خيلي كم منو مي كرد.البته هيچ وقت نشد كه لباس زنونه موقع دادن بپوشم.تا اينكه يك شب كه خونه عمه م مونده بودم حدود نصف شب احساس كردم يك چيزي از روي شلوار به كونم ماليده مي شه.فهميدم كه پسر عمه م سعيد كه 2 ماه از من بزرگتره داره باهام ور ميره خودم رو به خواب زدم و گذاشتم كارشو بكنه البته چون كيرم كاملا شق شده بود فكر كنم سعيد فهميده بود بيدارم.كم كم دستشو كرد توي شورتم و شروع كرد مالوندن سوراخ كونم ،منم حسابي كونمو دادم عقب كل لاش باز بشه و راحت تر بتونه با كونم بازي كنه.بعد دستشو آورد جلو و كيرم رو كه البته خيلي كوچيكه مالوند.من داشتم حسابي حال مي كردم.خوب كه با كون و كيرم بازي كرد شلوار و شورتم رو با هم از پام كشيد پايين .منم كونمو يكم بلند كردم كه راحت تر شلوارم در بياد(البته همچنان خودمو به خواب زده بودم چون يك كمي از پسر عمهم خجالت مي كشيدم) اونم كه فهميده بود من بيدارم آروم دستمو گرفت و گذاشت روي كير خودش... واي چه كير كلفتي بود از كير دوست پسر قبليم خيلي كلفت تر بود.منم آروم آروم شروع كردم به مالوندن كيرش.اونم دستشو آورد روي سينه هام كه يه كم از حد طبيعي سينه هاي پسرا بزرگتره و نوك سينه هامو مالوند.ديگه كاملا حشري شده بودم و كيرشو گذاشتم دم سوراخ كونم.سعيد هم كه فكر كنم بار اولش بود يهو كيرشو فشار داد به سوراخ كونم كه نزديك بود جر بخورم.منم سريع خودمو كشيدم جلو و كيرشو با دستم گرفتم .ديدم اون كه كاملا مي دونه من بيدارم و چشامو باز كردم و برگشتم بهش گفتم يواش تر بكن.بعد يه كم تف به دستم زدم و ماليدم به كيرش و كونمو با دو دست براش باز كردم و گفتم آروم بكن ولي هر كار كرديم كيرش توي كونم نرفت كه نرفت آخه چند ماهي بود كه به دوست پسرم كون نداده بودم و كير سعيد هم واقعا كلفت بود براي همين بهش گفتم لاپايي منو بكنه اونم كير كلفتشو گذاشت لاي پاو و شروع كرد به تلمبه زدن.نمي دونين كه چه حالي مي داد( البته اگه مثل من از كون دادن خوشتون بياد.) با دو تا دستاشم سينه هامو گرفته بود و فشار ميداد و حسابي منو ميكرد.يه چند دقيقه كه تلمبه زد كيرشو از لاي پام كشيد بيرون و پشتشو به من كرد و منو برگردوند و كيرمو گرفت گذاشت دم سوراخ كونش.منم يه كم با سوراخش بازي كردم و به كيرم تف زدم و يه كم فشار دادم و كيرم چون كوچيكه راحت رفت توي سوراخ كونش ولي به محض اينكه چند تا تلمبه زدم آبم اومد و همه شو ريختم توي كونش.بعد با اينكه يه كم بي حال شده بودم و حال كون دادن نداشتم برگشتم و كونمو كردم طرفش و اونم شروع كرد دوباره لاپايي منو كردن.خيلي كمرش سفت بودو بازم چند دقيقه اي منو كرد تا آبش اومد و ريخت لاي پام.اونم با دستش آبشو ماليد لاي چاك كونم و سوراخ كونمو حسابي با آبش خيس كرد.بعد صورتمو برگردوند طرف خودش و لبمو بوسيد كه با اينكه نيم ساعت داشتم بهش كون مي دادم ولي بازم از اين كارش حسابي خجالت كشيدم و در عين حال خيلي هم حال كردم.البته اون موقع هنوز لب گرفتن واقعي بلد نبوديم و فقط لباشو گذاشت روي لبام و بوسيدشون.با اين كارش حسابي حال كردم و احساس مي كردم زنش هستم و اين خيلي حس خوبي بهم مي داد كه شوهر داشته باشم.فقط افسوس مي خوردم كه چرا لباس زنونه تنم نيست تا اين حس زنوگيم بسشتر بشه.بعد از اون بارها و بارها با سعيد و البته با افراد ديگه سكس داشتم و اكثرشم با لباس زنونه بود كه در داستان هاي بعد ماجراهاي اي سكس ها و زنونه پوشي هامو براتون مي نويسم.
     
  
مرد

 
اولین سکس من و مینا

با سلام. خیلی وقت بود دوست داشتم به این سایت بیام و خاطره ی خودم و بنویسم اما موفق نشده بودم.. اخه خیلی اینترنت باز نیستم. بگذریم . من اسمم سعیده و 26 سال سن دارم. خاطره ی من مربوط میشه به دختری که تقریبا 10 سال پیش با خانوادش به محله ی ما اومدن ..اسمش مینا بود.. حدودا 4 سال اختلاف سن داشتیم ..چیزی نگذشت که با داداشش فرزاد که تقریبا هم سن خودم بود دوست شدم... اون روزها هیچ حسی به مینا نداشتم ..اما هر بار که واسه دیدن فرزاد جلوی درب خونشون میرفتم با اون نگاههای بچه گانش داد میزد که عاشق منه ..اما من خجالت میکشیدم بهش پیشنهاد دوستی بدم چون اول این که اون خواهر دوستم بود.دوم این که خیلی سنش پایین بود(به قول بچه ها فنچ بود)...خلاصه روزها همین جوری گذشت .تا این که من رفتم خدمت سربازی . تو این سالها هر وقت من با مینا رو در رو میشدم همون نگاهها رو داشت .. چرا دروغ منم بهش علاقه مند شده بودم دیگه مثل قبل کوچیک به نظر نمیومد چون دیگه به سن رشد رسیده بود و روز به روز داشت بهتر و خوشگل تر میشد اما حیف که خواهر فرزاد بود...این روزهای اخر قبل از خدمتم یه بار که واسه دیدن فرزاد رفتم جلویه خونشون مینا اومد درو باز کرد ..مثلا پشت در پنهان شده بود اما در عین حال دوست داشت همه جاش و به من نشون بده. یه تاپ پوشیده بود.. وای یه بدن سفید با سینه ها ی درشت .(اخه مینا اینا اهل رشت بودن وهمینطور که میدونید اغلب خانمهای رشتی سفید پوست هستن و سینه های درشتی هم دارن ).خط سینش و که دیدم داشتم دیوونه میشدم اما حیف ....خلاصه من که رفتم خدمت یه کم از محل دور شدم وهمینطور از فرزاد . روزا که از پادگان برمیگشتم میرفتم سر کار . انقدر مشغول بودم که نفهمیدم کی مینا و خانوادش از محل ما رفتن.بعد از خدمتم چند بار فرزاد رو توخیابون دیدم و اون گفت که تو یکی از کوچه هایه نزدیکه محل خودمون خونه گرفتن .دیگه خیلی مینا رو نمیدیدم .گاهی اوقات با مادرش تو خیابونو گاهی اوقات هم محرما سر محل میومد. بعد از یکی دو سال از بچه ها شنیدم که مینا با دوست پسرش عروسی کرده .بعد از اون تا دو سال فقط 2بار مینا رو دیدم که اتفاقا حامله هم شده بود. خلاصه دیگه از مینا نا امید شده بودم که سال گذشته شب نیمه شعبان داشتم تو خیابون قدم میزدم که سر یه کوچه که اتفاقا خونه پدر مینا هم تو همون کوچه بود داشتن منور میزدن. وایسادم به تماشا...اصلا حواسم به اطرافم نبود .یه کم که گذشت احساس کردم یه نفر خیلی بهم نزدیک شده . وقتی که برگشتم دیدم بله مینا به همراه پسر 2 سالش نزدیک من وایساده وخیلی دوست داره نظر من رو جلب کنه ..از اونجایی که میدونستم مینا شوهر داره سعی کردم توجهی نکنم اما هر جور که بود مینا شمارش و نوشت و رویه یه موتور سیکلت که در اونجا پارک بود گذاشت و زیرش این جمله رو نوشته بود(سه ماهه که منتظرتم ).بلافاصله بهش اس دادم و بعد از چند تا اس فهمیدم که بله مینا جون سه ماهه که طلاق گرفته .اون شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد. خلاصه بعد ا یک هفته متوجه شدم که مینا تو خونه پدرش زندگی میکنه و فرزاد هم زن گرفته واز اونجا رفته ضمنا اینو هم بگم که مینا یه خواهر و برادر بزرگتر دیگه هم داشت که ازدواج کرده بودن .خلاصه بعد از یک ماه که با مینا بودم چند بار بیرون رفتیم اما هر کاری کردم که خونرو خالی کنم نمیشد تا این که روز موعود فرارسیدویه روز که پدر مینا رفته بود سر کار مادرش هم برای نگه داشتن بچه داداش مینا از خونه بیرون رفته بود و پسر مینا رو هم برده بود .وقتی که وارد خونه شدم دل تو دلم نبود مینا که اومد در رو باز کرد شوکه شدم .یه تاپه قرمز با یه شلوارک لی پوشیده بود که سینه هاش داشت سوتینش رو پاره میکرد.وای نمیدونین چه بدن سفیدی داره .تا وارد اتاق شدم دست انداخت تو گردن من و فکر کنم 4 تا 5 دقیقه از هم لب گرفتیم وای خیلی حرفه ای لب میداد خلاصه تو همون وضعیت دستم و انداختم تو سینه هاش و شروع کردم به مالوندن که دیدم داره از حال میره . فهمیدم رو سینه هاس حساسه .منم همونجا خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به خوردن سینه های خوشگلش.چند دقیقه خوردم کم کم داشت دیوونه میشد . بلند شد و منو برد تو اتاق خوابش منو خوابوند و کمربندم و شلوارم و وا کرد. وای کیرم و که با دستاش لمس میکرد دوست داشتم پارش کنم اونم که از دیدن کیرم به وجد اومده بود شروع کرد به خوردن. یه جوری میخورد که انگار 2ساله سکس نکرده منم تو همون حال شرتشو در اوردم و دستم و بردم توکسش .وای داغ داغ بود.یه 5دقیقه ای خورد دیگه به جنون رسیده بود منم که حسابی حشری شده بودم .کیرم و گذاشتم جلویه سوراخ و کم کم زدم رفت تو. وای مینا داشت دیوونه میشد اخه کیر من یه کم زیادی کلفته .بگذریم .. 5 دقیقه که گذشت من خوابیدم و مینا اومد رو کیرم نشست اوف پدر سوخته یه جوری رو کیر من سواری میکرد که انگار قهرمان سوار کاریه خلاصه اون روز نزدیک به نیم ساعت سکس ما طول کشید.و در اخر ابم و ریختم رویهسینه هاش به قول خودش میگفت اون بهتریین سکس زندگیش بوده. منم نه اینکه سکس نداشته بوده باشم اما خدایی تا حالا همچین شاه کسی گیرم نیومده بود. اونم یه کس 21ساله .بعد از اون روز هم تقریبا ماهی 2.3 بار با هم سکس میکنیم . و فعلا واسه هم میمیریم. ببخشید اگه املام مشکل داشت
     
  
مرد

 
خاطره شیرین پس از آموزشی

سلام..من تازه عضو شدم و این اولین داستانمه ( البته واقعیت داره تخیل نیس) دیگه کم و کاستیش به بزرگواری خودتون میبخشید..
خب بدون مقدمه شروع میکنم..رفته بودم خدمت سربازی..تو دوران آموزشی بودم اونم تیرماه اعزام شده بودیم اوج گرمای تابستون..پسرایی که رفتن میدونن آموزشی چطوری کونتو جر میدن.. دوماه اموزشی دیگه تموم شد..عصری بود که ما رو از پادگان ترخیص کردن..منم با کلی ذوق که دوران تخمیه آموزش یتموم شده بود از پادگان اومدم بیرون با همون لباسای نظامی..دوماه تابستون تو اوج گرما سخترین دوران زندگیم بود(البته خاطرات خوبی هم داشتیم .. یادش بخیر) خلاصه حسابی از لحاظ جسمی جر خورده بودیم..لاغر شده بودم خیلی ، سیاه شده بودم ، موهامو زده بودم..ریشهام اومده بود وقت اصلاح کردن نداشتم..خلاصه با یه قیافه تخمی اومده بودم بیرون از پادگان..باور کنید خودمم از خودم حالم بهم میخورد..خلاصه رفتیم ترمینال که بریم سمته شهر خودمون..از اونجا تا خونه یه 3 ساعتی فاصله داشتیم..حوصله اتوبوس اینارو نداشتم با سواری میخواستم بیام..چون غروب رسیدم ترمینال زیاد ماشین گیر نمیومد ..شانسی یه سواری شخصی خورد به تورمون که به مقصد ما میخورد و از شانس خوب ما تو اون روز فقط یه نفر جا داشتن که منم سوار شدم نشستم صندلی های عقب(405) وقتی نشستم تو ماشین دیدم دوتا دختر عقب نشسته بودن که یکیشون زن بود اون یکی که اتفاقا کنار منم مینشست دختر بود ولی یه تیکه توپ بود خدایش..البته من اونقد از اون قیافم خجالت میکشیدم که جرات نگاه کردن بهش رو نداشتم.خب راه افتادیم و یه چند دقیقه ای گذشت من که خیلی خسته بودم یه جورایی خواستم بخوابم.چشامو بسته بودم..چندبار احساس کردم که تنه دختره به تنم میخوره ولی خب هیچ توجهی نکردم، فک کردم سر پیچ بلاخره یه لحظه تنش به تنم میخوره و میره چیزه خاصی نیس..ولی بازم تنش بهم میخورد و جالب اینجا بود که خودشو جابجا نمیکرد همونجوری چسبیده به تنم نشسته بود..من یه لحظه فک کردم شاید داره آمار میده دوباره به خودم گفتم بابا کسخل تو با این سروضعت سگ هم بهت پا نمیده چه برسه به همچین دختر خوشگلی..خلاصه چند دقیقه ای گذشت و هی دیدم طرف عینه خیالشم نیس.فک کردم چکار باید کنم ؟ یه فکری سرم زد از اونجایی که کنار هم نشسته بودیم رونامون تقریبا بهم چسبیده بود.دستمو گذاشتم رو رونم..دیدم اونم آروم دستشو گذاشت رو رونش..البته اینم بگم وقتی که راه افتادیم دیگه هوا تاریک شده بود..جاده هم تاریک بود و تو ماشین تاریک بود..منم با انگشت کوچیکه یه لحظه به انگشتش زدم و لمس کردم دیدم اونم انگشتمو لمس کرد و حلقه کرد..اونجا بو که یهو کیرم زد بالا..(اخه خدایش تو دواه آموزشی همش تو کوه و پادگان بودیم دختر به چشممون نیومده بو بعده دوماه حلا یه همچین چیزی داره منو لمس میکنه..واوووووووو) اصلا باور نمیکردم یه لحظه فک کردم تو توهمم..خلاصه وقتی به خودم اومدم دیدم دستم تو دستشه اروم اروم دستشو میمالیدم و کشیدم کنار خودم..یه دید زدم زنه خواب بودش( اون خواهرش بود)یکم بازوشو و روناشو مالیدم ..یواش در گوشش خوندم که اسمت چیه اونم بهم گفت اسمش ساناز بود.خیلی باهاش ور رفتم..دوباره در گوشش خوندم که بهم بوس میدی؟یهو دیدم یه نگاه به خواهرش انداخت و سریع لبامو گرفت و شروع کرد به خوردن.منم یه چشم به راننده بو و یه چشم به ساناز که داشت حشری وار لبامو میخورد.معلوم بود دختره خیلی حشری بود..منم اروم اروم سینه هاشو مالوندم..شانس اوردیم که تاریک بود و مارو کسی نمیدید.دستمو اروم بردم زیر مانتوش اول یکم از خجالتی مانع شد ولی یکم که اصرار کردم اجازه داد از زیر مانتوش که یه دکمشو واسم وا کرده بو سینه هاشو می مالوندم..کمی که مالوندم دوباره دختره بدون اینکه من از ش بخوام شروع کرد به لب دادن بهم..واووووووووووووووو چه لبایی داشت..اروم اروم دستمو بردم سمت شلوارش که دیدم دستمو گرفت و نذاشت ببرم ولی بازم با اصرار من دستمو بردم تو شلوارش و زیر شرتش همینکه دستمو بردم زیر شرتش دستم خیس خیس شد کسش خیلی خیس شده بود آبش اومده بود و حشری شده بود بدجور منم با انگشتام بطرز ماهرانه ایی کسشو میمالوندم مخصوصا سمت چچولشو خیلی مالوندم بهد یهو دیدم ساناز دستشو برد سمت کیرم و زیپ شلوار مو کشید و کیرمو گرفت تو دستش..همش میمالید اگه موقعیتش بود میخواست واسم ساک بزنه که حیف نمیشد..ولی کلی کسشو مالوندم که دیدم داشت تندتند نفس میزد..جاش نبود وگرنه جیغ هم میکشید..خلاصه تند تند واسش مالیدم کسشو و یه انگشتمو تا نصفه بردم تو سوراخ کسش البته نه به اندازه ای که پاره شه چون دختر بود..همزمان گردنشو لیس میزدم و کسشو میمالیدم که دیگه ارضا شد..ولی اونم کلی به هم حال داد اون شب .. تا مقصد که رسیدیم دستم تو کسش بود همینکه به ورودی شهر رسیدیم دیگه دستم رو ورداشتم دختره خیلی تو کف بود اون شب بدتر از من...اگه موقعیتش پیش میومد همونجا یه سکس خفن باهاش ممیکردم..به مقصد رسیدیم و شمارشو گرفتم..یه چندماهی با هم بودیم..
خب اینم از خاطره شیرین من بعده اتمام دوران سخت آموزشی..امیدوارم زیاد بد نبوده باشه
     
  
مرد

 
سکس با دختر رپر

سلام من 27 سالمه و عاشق مخ زدنم شاید باورتون نشه ولی مخ زدن بیشتر از سکس بهم حال میده . برای کار به یه شهر جنوب کشور رفته بودم خیلی کارم خسته کننده بود و یه روز عصر ماشین و برداشتم و همینطوری کس چرخ میزدم از طرفی هم چون توی اون شهر غریب بودم مشروب هم نمی دونستم از کجا پیدا کنم توی این فکر ها بودم که دیدم یه یه دختر خیلی خوشگل با یه تیپ عجیب کنار خیابون وایساده ، تا خواستم سرعتمو کم کنم سرشو برگردوند و زیر لب هم فکر کنم یه فشی داد . ولی دیدم حالش زیاد خوب نیست و زود رفتم یه دور دیگه هم زدم و جلوش وایسادم و بهش گفتم جایی میری برسونمت ؟ بازم سرشو برگردوند و من مجبور شدم حرکت کنم . به فکرم رسید که این دختره مثل اینکه مسته . رفتم یه دور دیگه زدم و جلوش وایسادم و گفتم شما حالتون خوب نیست میخوای برسونمت ؟ از دستم عصبانی بود و سرشو یه تکونی داد . خودمو آماده کرده بودم که هر چی از دهنش در میاد بهم بگه ولی در ماشین و باز کرد و سوار شد . واقعا فکرشو نمی کردم سوار شه ولی شد .

دختر خیلی خوش اندام بود سینه های درشت و برجسته یه مانتو تنگ هم پوشیده بود که حسابی کونش زده بود بیرون .به همه جاش یه طنابی پارچه ای بسته بود و و قتی شروع کرد به حرف زدن دستاشو جوری تکون میداد که انگار داره رپ میخونه . موهای رنگ کرده طلایی و کوتاهی داشت و مثل پسرها سیخ سیخی کرده بود . یه نگین هم به زیر لبش بود کلا خیلی تابلو بود اگه ماموری ما رو میدید حتما چند شبی و مهمونشون میشدم . به هر حال کم کم سر صحبت و باهاش باز کردمو و بلاخره فهمیدم که اسمش آناهیتاست و 20 سالشه و توی گروه رپ از این زیر زمینی هاست و اون شب هم تولد یکی از دوستاش دعوت بوده و اونجا مشروب خورده و چون توی فاز غصه رفته از مهمونی زده بیرون و میخواسته تنها باشه تا اینکه سر و کله من پیدا شده . منم بهش گفتم خوش به حالت من الا ن چند روزی که اینجام نتونستم مشروب پیدا کنم بخورم . اونم گفت : اگه بخوای الان میتونیم بریم بخریم . خیلی دختر با دل و جراتی بود منو برد به یه جای خفن شهر و گفت برو به اون پسره بگو از طرف آناهیتا اومدم و هر چی بخوای میتونه اون واست بیاره . منم رفتم و یه شیشه اسمیرنف با چند تا آبجو خریدمو اومدم توی ماشین نشستم . آناهیتا بهم گفت حالا کجا میخوای بخوری . گفتم نمیدونم میبرم خونه میخورم . گفت میخوای بریم یه رستوران سنتی که مال یکی از دوستاشه و اونجا هم شام بخوریم هم مشروب ؟ منم اولش یه کم میترسیدم و لی بهش گفتم باشه بریم توی راه که آبجو هارو خوردیم وقتی هم رسیدیم اونجا نصف وودکارو خالی کرد توی شیشه ی آب معدنی و با خودمون بردیم توی رستوران و نشستیم شامو هم میل کردیم و مشروب و خوردیم و داشتیم قلیون می کشیدیم و صحبت میکردیم که دیدم آناهیتا داره مستقیم به چشمام نگاه میکنه حس می کردم که حشری شده ولی به روی خوذم نیاوردمو و همینطوری حرف میزدم که انگشتشو گذاشت روی لبامو و گفت بسه دیگه من سرم گیج میره اینجا هم گرمه و بریم دیگه . گفتم باشه همینکه رفتیم توی ماشین نشستیم دستشو گذاشت روی پام و گفت خیلی از من خوشش اومده و از این کس شعر ها .منم حسابی مست شده بودم و سرم یه کم گیج میرفت گفتم نمیخوای بری خونتون دیر وقتها گفت نه به خونوادم گفتم شب خونه ی دوستمم گفتم آخه این طوری که نمیشه ساعت 1 شب یهو دیدی ماموری چیزی بهمون گیر داد ما هم که مستیمو توی ماشین هم یه کم مشروبه ، میخوای بریم خونه ی من؟ یه نگاه معنی دار با یه لبخند زیرکانه کرد و گفت تو منو میکشی باشه بریم .

مسیر خونه رو با حداکثر سرعت رفتم حسابی از سرعت خوشش میومد اونم مثل من دیونه بود . رسیدیم به خونه ای که اجاره کرده بودیم و آروم مثل آدم یواشکی رفتیم خونه و من رفتم 2 تا لیوان بیارمو یه پیک دیگه هم یزنیم و اونم مانتوشو درآورد و یه چرخی توی خونه هم زد و روی مبل نشست منم اومدم بغلش نشستمو با هم یه کم صحبت کردیمو و اروم آروم دستمو به موهاش کشیدمو کم کم به صورتش نزدیک کردم و گونه و گوششو نوازش میکردم که یهو دستمو گرفت و بوسید بعدش پرید توی بغلم و محکم بغلم کرد و لبامو بوسید و گفت آخیش از موقع شام میخواستم ببوسمت نمی شد . دیگه حسابی کیرم راست شده بود شروع کردم به نوازش سینه هاش و دیدم دازه چشماشو میبنده و لذت میبره .شروع به لیسیدن لباش کردم که برجسته و سکسی بودن بعدش یه کم دیگه لباشو خوردمو سریع بلوزشو دراوردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش نوکشون حسابی سفت شده بود . روی مبل درازش کردمو سینه و شکمشو لیسدم تا رسیدم به نافش دیدم دستشو انداخته و داره کیرمو میماله . با یه دستم شلوارشو باز کردمو دستمو از روی شرت به کسش کشیدم و دیدم یه زره شرتش خیسه یه کم کسشو همونطوری با دستم مالیدم دیدم داره تند تند نفس میکشه بلند شد نشست و گفت لباساتو در بیار منم لخت شدم وقتی کیرمو دید یه آخ جون از ته دل گفت که من خندم گرفت آخه کیره من بزرگه و خوش فرمه با یه سر بزرگ . زود سر کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد به لیسیدنش با یه دستش هم تخم هامو میمالید بعد چند قیقه دراز کشید و من شرتشو درآوردمو این بار نوبت من بود که بگم آخ جون چون یه کس سفید و تر و تمیز و جلوم بود آروم انگشتمو به چوچولش مالیدم و رفته رفته سرعتمو بیشتر کردم تا اینکه دیکه دیدم نمیتونه نفس بکشه و ارضا شده حسابی بی حال شده بود سرکیرمو به سوراخ کسش چسبوندم و به چشماش نگاه کردم و اونم به علامت تائید یه لبخند زد و و کیرمو توی اون کس لیزش کردم که گفت واییی جر خوردم حسابی تنگ و داغ بود پاهاشو بیشتر باز کردم و دادم بالا و روش خوابیدم و تا ته کردم تو دیدم چشماشو بسته و حس کردم که درد داره یه کم همون طوری نگه داشته و شروع کردم به خوردن لباش و بعد 1 دقیقه شروع با عقب جلو کردن اروم کردم و وقتی دیم که داره حال میکنه سرعتمو بیشتر کردمو نوک سینشو مکیدم 2 یا سه بار دوباره اون ارضا شد ولی من تازه راه افتاده بودم دیدم داره گریه میکنه کشیدم بیرون و گفتم چی شده گفت هیچی یه لحضه دیگه نتونستن تحمل کنم اونقدر که ارضا شدم . یه کم بهش آبمیوه دادم تا حالش جا اومد و گفت بیا عزیزم بازم کیرتو میخوام منم دوباره گذاشتم توی کسش و یه انگشتمو هم کردم توی کونش و باهاش بازی کردم و کم کم 2 تا انگشتمو به زور کردم تو ولی چون همزمان کیرمو توی کسش عقب جلو میکردم زیاد درد نکشید بعدش برش گردوندم و گفتم میخوام بزارم توی کونت اونم گفت عزیزم امشب هر کاری دلت خواست میتونی باهام بکنی . منم یه کم دیگه با سوراخش بازی کردمو آروم آروم کردم توی کونش
و با دستم هم چوچولش رو میمالیدم و حسابی کونشو کردمو و هر دو با هم اینار ارضا شدیم و آبمو کلا خالی کردن توی کونش که میگفت وای چقدر داغه بعد چند ثانیه آروم کیرمو کشیدم بیرون و یه پیک دیگه مشروب خوردمو یه سیگار روشن کردم .آناهیتا هم رفت یه دوش گرفت و نشست باز هم یه پیک زدیمو رفتیم روی تخت 1 نفره من دراز کشیدیمو همدیگه رو بغل کردیمو و یه کم به هم بازی کردیمو و یه بار دیکه هم سکس کردیمو خوابیدیم فرداش ظهر بیدار شدیمو هر دو سر درد داشتیم . یه کم نهار خوردیمو آناهیتا رفت خونشون منم خوابیدم . دوستان این خاطره واقعیه و میخوام از این به بعد همه خاطرات سکسیمو براتون بنویسم لطفا با نظراتتون منو راهنمایی کنین .
     
  
مرد

 
زهرا کس حلقوی

سلام به همه دوستان شهوانی.امیدوارم که حالتون خوب باشه.اسم من رضاست و 28 سال سنمه ونه خوشگلم نه زشت یک قیافه معمولی دارم و قدم بلنده راست مینویسم چون ازفحش بدم میادوچون زیاد داستانای شهوانی رو میخونم مجاب شدم دست به قلم بشم.سکس من مربوط میشه به دوست دخترم یک دخترخوشگل 23ساله که ارایشگاه داره من قبلا هروقت باهاش سکس داشتم از کون میکردمش ولی یک اتفاقاتی افتاد که متوجه شدیم پردش حلقویه از اون بعد سکس از جلو رو شروع کردیم بریم سراغ داستانمون یک روز که قرار بود سکس کنیم من رفتم دنبالش و رفتیم خونه من قبل سکس مواد میزنم چون از قرص بدم میاد.وقتی رفتیم خونه و بساط و پهن کردیم و شروع کردیم به کشیدن وسطاش بود که زهراخانم مست کرد که رضازود باش و بسه دید من کاره خودمو میکنم خودش شروع کرد به ور رفتن و اینم بگم زهرا خانم خیلی شهوتیه وهمیشه میگه رضا تو هیچیت خوب نباشه سکست حرف نداره.بگذریم زهرا من رو هم مست کرد و بلندش کردم بردم تو اتاق از رو لباس خوب بهش ور رفتم تا مست مست شد و لاباساشو در اوردم یک بدن سبزه و سینه های سفت باسایز70 شروع کردم به خوردن سینه هاش چون خیلی مست کننده هست.اونقدر سینه هاشو خوردم که صداش در اومدوبعد رفتم سراغ کس نازش همیشه صاف بود شروع کردم به خوردن کسش و گهگاه انگشتمو داخل کسش میکردم(همیشه توسکس اول دوست دارم طرف مقابلم ارضا بشه بعد کاره خودمو شروع کنم)وبعدرفتم شروع کردم به خوردن کسش همه جای کسشو خوردم وچندباری ارضا شد ولی بعضی دوستان میگن ایش ریخت رو صورتم من تا حالا همچین تجربه ی نداشتم وفکرکنم توهم باشه.زهرا هوس کیر کرد منم خوابیدم و اومد شروع کرد به ساک زدن قبلا خیلی بهتر ساک میزد ولی الان هم ساک زدنش حرف نداره.وقتی خوب ساک زد بلند شد اومد روم و کیرمو گرفت دستش که بکنه تو کسش همیشه اولش درد داشت ولی وقتی میرفت داخل تبدیل به مستی میشد.شروع کرد به بالا پایین رفتن و اخ گفتن زهرا تو سکس زیاد حرف نمیزنه باید به زور حرف از دهنش بکشی بیرون.وقتی خسته شد گفت رضاتوبکن منم خوابوندمش و ازپشت کیرم و هل دادم توکسش و با دستم با چوچولش بازی میکردم وقتی کامل ازضا شد گفت خسته شدم منم وسط سکس عادتمه سیگار میکشم یک سیگار روشن کردمو با هم کشیدیم وقتی سیگارم تموم شددوباره شروع کردم به خوردن بدنش تا مست کنه وقتی مست کردن اومدم روش و کیرم به کسش مالوندم بعد یواش کیرمو کردم تو کسش و یک اه کشید و من شروع کردم به تلمبه زدن و بعد لنگاشو انداختم رو شونم تا بیشتر حال کنه بعد چند لحظه در اوردم و از پشت کیرمو فرستادم تو کسش هرچند خیلی دوست دارم دوباره از کون بکنم قبلاکونش کوچیک بود ولی بعد سکس با من کونش خیلی گنده شد و دلبری میکرد ولی دیگه اجازه نمیده و میگه فقط تو کسم بذاربیشتر حال میده منم ازپشت شروع کردم به کردن کسش کسش داغ بود و مست کننده ومنم دیگه مست مست بودم وقتی خسته شدم با حالت سگی گفتم بشه وقتی کیرمو دوباره کردم تو کسش کونش دلبری میکرد وهرکار کردم نذاشت بذارم توکونش ومنم بیخیال شدم وبه کارم ادامه دادم دیگه داشت ابم میومد بهش گفتم زهرا ابم داره میاد برگشت و با کیرم ور رفت و ابم با تمام قدرت ریخت رو سینه هاش وقتی کارمون تموم شد رسوندمش خونشون و برگشتم.اینم از داستان من با دوستم زهرا.امیدوارم که خیلی بدنوشته نشده باشه در هرصورت مرسی که داستان منو خوندین.
     
  
صفحه  صفحه 46 از 112:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA