انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 53 از 112:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
دختر مدرسه ای عاشق کیر من

اسم احمده از استان کرمان خونه ما نزدیک مدرسه دبیرستان دخترانه شبانه روزی یه روز که من بیرون خونه نشسته بودم یه دوتا دختر خوشکل و تپل مپل نظر من رو جلب کردن خلاصه اون روز تو کف شون جاتون خالی یه جلق درست حسابی زدم خلاصه چند روز گذشت تا اینکه من یه روز ماشینو برداشتم برم شهر کوس چرخی بزنم ماشینو از تو حیات اوردم بیرون دیدم اون دوتا دختر سر جاده منتظر ماشین هستند(چون اون روز چهارشنبه بود و روز بعدش مدرسه تعطیل بود) میخواستن برن خونه من سری بدون اینکه در حیات رو ببندم سری رفتم جلوشون ایستادم گفتم بفرماید برسونمتون خلاصه با یه ادا اتفاری سوار شدند حرکت کردم. بعد ازشون پرسیدم سال چندمید هر دوتاشون سال آخر دبیرستان بودن رشته تجربی هر دوتاشون مانتوهای تنک چسپان کرده بودن و اون سینه هاشون که از روی مانتو دید میزدم دیونم میکرد بعد یه فکر زد به سرم که یه جوری یکشون رو بیارم صندلی عقب زدم بغل بهشون گفتم ماشین خراب شده بعد هر دوشون اومدن پایین من به بهانه آب رفتم که دستام رو بشورم رفتم صندوق عقب که آب بردارم بعد جور هم شق کرده بودم چهار لیتری رو بر داشتم گذاشتم رو صندلی عقب که دستام بشورم بعد یه کاری کردم که آب ها ریختن نصف بیشتر صندلی خیس شد بعد گفتم وای بعد دوتا خوشکل ها اومدن گفتن چی شد گفتم ابها ریختن رو صندلی بعد گفتم باید یکی تون بیاید صندلی جلو کیرم من هم بدجور شق بود برجستگی از روی شلوارم معلوم بود دوتا خوشکل کیر شق منو دیدن بهم یه چیزای میگفتن میخندیدن بهشون گفتم سوار بشید یکی شون اومد جلو اون یکی هم رفت صندلی عقب بعد ازشون اسمشون رو پرسیدم این صندلی جلوی اسمش مرجان بودن صندلی عقبی هم ناهید خلاصه از بس کیرم شق شده بود دیگه حالم بعد جور خراب بود نمیدونستم چی کار میکنم ناخدا گاه چشم به سینه مرجان افتاد یه مرتبه دستم رو بردم به طرف سینه هاش و از روی مانتو مالوندم چه حالی میداد سینه های بزرگ خوبی داشت خوب تو دست جا میشود دیدم هیچی نگفت خوب مالوندم از روی شلوار کوس رو مالوندم چه حالی میکرد مرجان و ناهید هم که صندلی عقب بود دستش تو شلوارش بود برگشتم طرف خونه که کلیدهای خونه خالی که تو شهر داشتیم رو بردارم با سرعت 180 تا رسیدم در خونه (ماشینم پژو پارس بود نه فکر کنید که پراید چطور 180 رفته)سریع کلید ها رو بر داشتم با همون سرعت رفتم رفتم طرف شهر خلاصه بعد از نیم ساعت حال تو ماشین رسیدیم تو شهر رفتیم تو خونه تو خونه همه چیز بود آوردم براشون آب انبه خوردن رفتم وسط دوتاشون نشستم با هم لب میگرفتیم یه دستم رو سینه های مرجان بودن اون یکی دستم رو سینه های ناهید خوب سینه های بلوری خوشکلی داشتن هر چی میخوردم سیر نمیشدم بعد رفتیم تو اتاق خواب هر دوتاشون رو لخت کردم کوس های تپلی هم داشتن برجسته بودن بعد اون مثل گرگ گرسنه افتادن به جون من و منو لخت کردن مرجان میگفت عجب کیر تپلی و درازی داری ناهید هم با خایه های من بازی میکرد بعد هر دوتا رو خوابوندم رو تخت کیرم رو گذاشتم وسط سینه های بلوری هر دوتا بعد ار نیم ساعت باهاشون حال کردن از قبیل لب گرفتن لاپای سینه مالیدن اول ناهید برام ساک میزد و مرجان هم رو سرم نشته بود و کوس رو لیس میزدم و با دست هام سینه هاشو میمالوندم و بعکس مرجان ساک میزد و منم کوس ناهید رو میخوردم نوبت به کردن رسید از بس حشری بودن اون میگفت اول منو بکن اون یکی میگفت اول منو بکن من هم که بعد جور حشری بودم ناهید رو خوابوندم رو تخت کیرم رو کردم تو کوسش و تلمبه میزدم ازش لب میگرفتم و با یه دستم سینه ناهید رو گرفته بودم و با اون یه دستم سینه مرجان و ناهید ارضاء شد نوبت به مرجان رسید میخواستم از کون بکنمش نذاشت گفت درد داره کیرم گذاشتم تو کوسش آآآآ...ه میکرد منم بعد جور حشری میشدم بعد از 10 دقیقه آب داشت میومد گفتم آب داره میاد نصف شو رو سینه های مرجان و بقیشو رو سینه های بلوری ناهید خالی کردم یه نیم ساعتی تو بغل هم خوابیدیم بعد شمارهای هر دوتاشون رو گرفتم و هفته یه بار میکنم شون

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من رها هستم

ساعت 11 صبح بود که از خواب پا شدم.روی تخت نشستمو دستامو روی کسم گذاشتم.هنوز یه کم درد میکرد.توی کونم هم درد خاصی رو احساس میکردم.تو آینه خودم رو نگاه کردم.هنوز تو دهنم طعم منی رو حس میکردم.گوشی رو برداشتم وفورا به آرش زنگ زدم.گوشی رو برداشت و باصدای خواب آلوده گفت سلام رها جان.خوبی؟با ناز گفتم نه.گفت چرا عزیزم؟گفتم کیر میخوام.با خنده گفت روانی دیشب بس نبود.کمرمو خالی کردی.شورت ارش روی تختم بود.برداشتمش تو دستم گرفتم گفتم نه بازم میخوام.گفت کیرم مال توهه دیگه خب.گفتم الان میخوام.گفت الان نمیتونم آخه تا شب باید صبر کنی.گفتم ارش الان شورتتو دارم میبوسم..همین الان با پیمان پاشو بیا.مثل دیشب حال کنیم.گفتش که خب به پیمان زنگ بزن.من نمیتونم.فعلا با یه کیر رضایت بده.گفتم ارش همین الان پا میشی میای وگرنه نه من نه تو.هوس کیرتون وکردم.یه کم مکث کرد وگفت باشه چی کار کنم دیگه.جهنم. ضرر میام.گفتم جوون قربون کیرنازت برم.بوس.منتظرتم.قطع کردم و به پیمان زنگ زدم.گوشیش خاموش بود.خیلی ناراحت شدم.اصلا سکس دو نفره یه چیز دیگه س.به نظرم کسایی که تجربه نکردن معنی سکس رو نمیفهمن.رفتم حموم و لخت شدم.همش یاد صحنه های دیشب میفتادم.کیر ارش وپیمان رو توی کسم تصور میکردم.چه حالی میداد وقتی به پیمان کون میدادم وکیر ارش تو دهنم بود.وقتی که یکی ادمو میکنه همون لحظه کیر خیلی خوشمزه تر میشه.با ولع هرچه بیشتر کیر ارشو میخوردمو سیر نمیشدم.با شدت بیشتر میمکیدم.که صدای ارش بلند میشد ومیگغت اااااه جنده دیونم کردی.بیشتر حشریم میکرد.تو کونم که دیگه غوغا بود.کیر پیمان توش عرض اندام میکرد و منو روانی میکرد.کیر ارشو از دهنم اوردم بیرون وداد زدم.آی منو بکنید.تو رو خدا پارم کنید.دوباره میخوردم کیر ارشو.ارش گفت رها بسه میخوام بکنم تو کست.سعی میکرد از دهنم بکشه بیرون.اما من میذاشتم ودهنمو چسبونده بودم به کیرش.گفت مگه نمیخوای کستو پاره کنم؟ومن باز میخوردمش.به زور کشید بیرون وگذاشت رو کسم.فشار داد توش.گفتم ایییییی یواش .محکم فرو کرد.احساس کردم واقعا دارم پاره میشم.دو تا کیر داشتن منو میکردن. تند تند.داشتم از حال میرفتموفقط درد داشتم که وحشتناک لذت بخش بود.خودمو رها کردم بین دو تا مرد.آزاد ازاد بودم.از گاییده شدن احساس قلبی خوبی داشتم.داد میزدم آشغالا پارم کردین ولم کنید.حالا تو دلم عاشق کیرشون بودم.اونا محکم تر و تندتر تقه میزدن.ارش گردنمو میگرفت و بهم میگفت تو جنده ی منی؟میگفتم اره.جنده ام.جنده ی شمام.منو جر بدین.عاشق این کارش بودم.تف میکرد تو دهنم .خیلی حال میکردم...تو حموم فقط این تصاویر تو ذهنم بود.اومدم بیرون و شورتمو پوشیدم و سریع سوتینمو بستم.منظر ارش موندم.رو تخت افتادمو شورت آرشواز ته دلم بو کشیدم.بوی اب کیر حشریم میکرد.نمیدونم چرا این قد عاشق آب کیرم .نمیدونم همه هم دوس دارن یا نه.بعضی دوستام میگن ما اب دوس پسرمون ونمیخوریم.برام عجیبه راستش.دیشب یه عالمه آب کیر خوردم.ارش دهنمو با دستاش باز نگه میداشت.پیمانم کیرشوکه به بزرگترین و ملتهب ترین حالتش رسیده بود اورد جلو دهنم.میک زدم ومنتظر بودم.یه دفه با صدای ناله ی پیمان آب داغش پاشیده شد تو دهنم.داشتم میسوختم.موهامو هم چنگ میزد وابش تا اخر ریخت تو حلقم.چه قدر خوشمزه بود.یه کم روی تخت غلت زدم.تا اینکه با صدای زنگ خونه از جام پریدم.آرش بود.اومد تو بغلم کرد.منم سریع پیش پاش زانو زدم و صورتمو چسبوندم لای پاش.فشار میدادم صورتمو .ارش گفت کیر میخوای؟گفتم اره دارم میمیرم.از رو شلوار لی برامدگی کیرشو میشد دید.دکمه شو باز کردمو شلوارشو اوردم پایین.کیرشو با دستام میمالوندم.با دستاش سرمو گرفتو گفت رها دهنتو باز کن تا اخر.منم دهنمو باز کردم.کیرشو کرد تو دهنم تا ته.فشارش میداد.....
روی تخت دراز کشیدمو پاهامو باز گذاشتم به چهره ارش نگاه میکردم که داره تند تند کسمو میخوره.زبونش و ماهرانه روی کسم میمالید و با اشتهای تمام میخورد.با خنده ای که امیخته با ناله ی حشری بود بهش گفتم وای ارش!یواش تر مگه قحطی زده ای؟آی دیونه.گفت گشنمه رها از کست سیر نمیشم.منم کسمو به دهنش فشار میدادم.دیگه حالم یه جوری شده بود از بس زبون ارش کسم رو لیس زده بود.شل شل بودم.با ناله گفتم.آی ارش کیرتو تو کسم کن دیونم کردی ای.جون رها تو کسم کن دیگه...
کیر ارش با سرعت تو کسم عقب جلو میرفت و از من فقط آه و ناله بلند میشد.هر بار که تلمبه میزد،هر بار که تا ته تو کسم میکرد وعقب میرفت،شهوتم بیشتر میشد و بیشتر کیرشو میخواستم.محکم تر میخواستم.دوس داشتم تند تر بکنه.هر لحظه چهره ی ارش قرمز تر میشد و کیرش داغ تر.تو چشاش نگاه میکردمو ازش میخواستم که منو بکنه.بهم میگفت با این حرفا بیشتر شهوتی میشه.و راست هم میگفت وقتی بهش میگفتم تند تر میکرد منو.با ضربات کیر ارش تو کسم،سینه هام به شدت پایین بالا میرفتن.همینطور محکم میکرد که یهو کیرشو بیرون کشید و آورد جلو صورتم.کیرشو به سرعت میمالید چشاشو بسته بود واه میکشید.وگفت بازش کن دهنتو داره میاد.ابش به سرعت از کیرش میپاشید رو صورتم.تند تند و پشت سرهم رو صورتم پاشیده میشدن و صدای اه کشیدن ارش تو اتاق پخش میشد.تا اینکه اروم شد وکیرشو چسبوند به دهنم تا طبق معمول براش ساک بزنم وتمییز کنم.
شورتشو پوشید وگفت خوب بود رها جون؟منم خودمو لوس کردم و گفتم نه.گفت چرا؟گفتم امروز چرا اصلا به کونم کاری نداشتی؟اصلا لیسش نزدی!بوسم کرد وگفت اخی عزیزم دمر بخواب لیسش بزنم.میدنست که خیلی این کارو دوس دارم.دمر خوابیدمو چشامو بستم و حرکت زبون ارش رو روی سوراخ کونم حس میکردم و تو ذهنم کیرپیمان وارش رو با هم میخوردم.به صحنه های گاییده شدن دیشبم فکر میکردم.به کس و کونم که با دو تا کیر حال کرده بودن...روی تخت بودم وساعت 11ونیم شده بود.دستمو از شورتم در آوردمو به پرده ی بکارتم فکر کردم.یه دست روی کسم کشیدم.به کتابام نگاه کردم و به این فکر کردم که من کدوم رها هستم؟کدوممون رهاست؟اون رهایی که توی توهم منه و سکس گروهی میکنه یا این رهایی که هنوز پرده ی بکارتش رو داره!!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
فقط یک قلیان


چند ماهی می شد که طبقه بالا خانه را به 3 تا دختر دانشجو اجاره داده بودیم,ولی من هیچ ندیده بودمشون آخه من اصفهان کار می کنم ولی خانه پدرم که من هم هنوز با انها زندگی می کنم فولادشهره برا همین 90 درصد اوقات اصفهان بودم ولی کلا وقتی که دختر ها رو داخل حیاط خانه می دیدم سلام احوال پرسی می کردم آنها هم تا اندازه ای که حتی فکرشم نمیتوانید بکنید دست پا چلفتی هستن که کللا اشنایی من هم از این دستو پا چلفتی بازی هاشون شروع شد.
یه شب که خانه بودم داشتم با لپتابم ور می رفتم تو سایت سکسی فیلم سکس دانلود می کردم ناگهان متوجه حرکت چیزی کنارم شدم ,نگاه که کردم دیدم تا دخترا پشت پنجره اتاقم هستن اخه چون ما طبقه اول بودیم اتاق من به حیاط دریچه داشت ولی چون گوشه حیاط بود و محل رفت امد نبود پرده را نمی کشیدم ,تا نگو دختر ا شب می خواهند بیرون برن ولی شماره تلفن تاکسی تلفنی را ندارن حالا که دیده بودن چراغ اتاق من روشنه امده بودن پشت پنجره تا از من شماره بگیرن من هم که دست پاچه شده بودم نمی دانستم چطور صفحه را ببندم تا نبینند که من چی نگاه می کنم ,به هر حال شماره بهشون دادم کلی باهاشون صهبت کردم تا اینکه تاکسی امد رفتن.
فردا ظهر خانه بودم بودم که باز در خانه زنگ خورد تا باز بچه ها هستن و میگن که بخاری اتاقشون خاموش شده و نمی توانند روشنش کنن که من با خودم گفتم عجب یا خیلی دست پا چلفتی هستن یا می خواهند با این بهانه من پایین ببرن.رفتم شروع به روشن کردن کردم تا راست میگن هیچ طوره روشن نمیشه حتی خراب ترشم کردم ولی اخر فهمیدم از کجاشه و روشنش کردم.
این داستان سلام کردن احوال پرسی ها ادامه داشت تا ترم بعد که برنامه درسی دختر طوری شده بود که 2تاشون وسط هفته و یکیشون اول هفته به خانه می امد و تنها بود.تا اینکه یه شب اول هفته نگار امد گفت که تلفن بالا خرابه اگه میشه برم و براش درستش کنم اخه 1 شوهر غیرتی داشت که مدام ذاغ سیاهش چوب می زد تا نکنه خلاف کنه برا همین به گوشیش زنگ نمیزد و به خاته تماس می گرفت(از آن لر های متعصب بود)تا مطمئن شه که خانه است تگارم دلش شور می زد که مبادا زنگ بزنه و نتواند جواب بده.
رفتم بالا با تلفن ور رفتم هر کاری کردم درست نشد به این فکر افتادم که حتما ار کابل اصلی باید باشه که از حیاط رد میشه بر همین آمدم پایین و دیدم که درست حدس زدم قسمتی که کابل که چسبی بود به دلیل بارندگی سولفاته شده بود ارتباط بر قرار نمی کرد ولی با این وجود که ایراد کار متوجه شده بودم کلی طولش دادم کلی رفنم بالا خانه دخترا می امدم پایین تا اینکه درستش کردم برا امتحان اینکه درست شده باز رفتم بالا,تلفن تو پذیرایی خانه بود درست شده بود همون جا که نشسته بودم چشمم به یه قلیان رو open اشپز خانه افتاد به نگار گفتم مگه قلیان می کشی گفت اره دیگه براتون بگم کلی حرف از قلیان کشیدن شد که اخر گفتم منم میکشم خیلی میلش کردم امشب نگارم قبول کرد گفت منم دلم می خواهد ولی ذغال نداریم که منم قبول کردم گفتم از سر خیابان می خرم.
از هم خدا حافظی کردیم من رفتم برا خرید ذغال و خیلی زود برگشتم ولی به خاطر اینکه پدرم خانه بود قرار شد من اخر شب که پدرم خوابش برد بروم بالا که کسی متوجه ارتباط ما نشه.
ساعتای 12 بود که با ذغال رفتم بالا قلیان کشیدیم کلی صحبت کردیم از همه چیز تا صحبت از مشروب خوردن شد من از نگار پرسیدم که می خوری که با شک کلی 2 دلی جواب داد اره مگه تو هم می خوری ولی من کلا اهل مشروب نیستم و تا آن زمان فقط 1 با با خاله و شوهر خاله ام آبجو خورده بودم همین بهش گفتم و بحث از مزایا مشروب شد که من یادم به مشروب که از چند ماه پیش شوهر خاله ام خانه ما گذاشته بود افتاد اخه برا چهار شنبه سوری خانه ما امده بودن فولاد شهر و می خواستن همون شب بر گردن اصفهان و با توجه به اینکه احتمال داشت در برگشت داخل ماشینش را بگردن 1قوطی ویسکی که اضافه امده بود را خانه ما گذاشت من هم یادم امد و همون لحظه یه فکر شیطانی به ذهنم رسید که بهترین را برای کردن نگار استفاده از مشروبه برا همین قرار مشروب خوردن فردا شب گذاشتیم و من باز دزدکی اخر شب زدم بیرون و رفتم بالا جاتون خالی خیلی دختر خاکی بود و کلی خوش گذشت چند پیک خوردیم که من دیدم هیچ تاثیری روی من نداره ولی خودم به مستی زدم گفتم من حالم بده نمی توانم بشینم و دراز کشیدم که نگار هم معرفت به خرج داد برام بالشت اورد ولی ان چیزیش نبود چند پیک دیگم خورد من خودم بیشتر به حال بد زدم گفتم بدنم می لرزه که نگار گفت بزار یه پتو روت بندازم پتو روم انداخت کنارم نشست من بعد چند لحظه دستم گذاشتم روی پاش و حالت مستا رو در اوردم خودم بهش نزدیک کردم سرم گذاشتم رو پاش و همین طور پیش روی می کردم انم تماما فکر می کرد که من مستم برا همین یا به خاطر علاقه به اینکه دوست داشت 1 نفر نازش کنه تو بغلش باشه واکنش نشان نمی داد مدام دستم می کشیدم به رانش سر زانوش هی تحریکش می کردم تا اینکه اخر کنارم دراز کشید من پتو انداختم روش و مدام بهش نزدیکتر می شدم بوسش می کردم دستم می کشیدم به بدنش ولی لامصب عجب سینه های بزرگی داشت همین طور یواش یواش دستم کردم داخل پیرهنش و سینش را گرفتم همون موقع بود که دادش بالا رفت از شدت شهوت داشت می مرد نفس نفس می زد من هم دیگر مطمئن شده بودم که کار تمام شده است برا همین ت شرتش بیرون اوردم شروع به لیس زدن شکمش کردم از پایین لیس زدم تا بالا که رسیدم به سینش یه سوتین صورتی ابر پوشیده بود به سختی بازش کردم که نشان بدم که مستم وای عجب حالی می داد همین طور که داشتم سینه هاشو می خوردم دیدم سرم داره فشار میده به سمت سینش گفتم چته ارضا شدی گفت نه سینم را محکم لیس بزن و با دهنت فشار بده به قفسه سینه ام منم همین کار را کردم جیغ می کشیدا تا نگو این طوری محکم دوست داره کم کم دستم بردم سمت شلوارش دستم می کشیدم به پاش تحریکش می کردم شلوارش ارام ارام بیرون اوردم یه شورت صورتی پوشیده بود که انچنان حال نمیداد من به لباس زیر خیلی حساسم و خیلی نوعش و طرحش روم تاثیر میگذاره.دستم کردم تو شورتش مثل اینکه باران امده باشه کاملا خیس شده بود فهمیدم که کارم درست انجام دادم که تحریک شده خودم لخت شدم کامل در اغوشش گرفتم وسوسه شدم که بکنمش دست کردم تو جیب شلوارم یه کاندم بیرون اوردم همین که دید شکه شد گفت تو چطور فکر می کردی کار به اینجا برسه تو در مورد من چی فکر می کنی از این حرف ها که با توجه به اینکه حشری شده بود بی خیال شد و گفت علی درسته من ازدواج کردم و هنوز عقدم و پرده دارم و نمی توانم از جلو که کفتم باشه و کیرم گذاشتم بین پاهاش شروع به جلو عقب کردن کردم .
من کلا دیر ابم میاد چون از بچگی جلق می زدم برا همین استانه تحملم زیاد شدده و الان تا 45 دقیقه می توانم سکس کنم ارضا نشم برا همین بعد چند دقیقه که دیدم نگار ارضا شد و خسته شده و مدام می پرسه ارضا شدی الکی گفتم و کاندم را بیرون اوردم همون طور کنارش دراز کشیدم درست یادم نماد ان شب چند بار این کار ادامه دادیم ولی کلا مثل زهر مار بود چون من تا داخل نکنم ارضا نمیشم.
شب همون جا کنارش خوابیدم و صبح زود بیدار شدم امدم پایین تا کسی متوجه غیبتم نشه.ظهر همون روز کسی خانه نبود من به گوشی نگار زنگ زدم گفت تا ساعت 11 میاد خانه از دانشگاه که باز من رفتم پیشش دوباره روز از نو روزی از نو با ز هم به جان هم افتادیم ولی این بار خیلی بهم حال داد تمام بدنم لیس زد انچنان ساک میزد که انگار بستنی داره میخوره.
این بار دیگه تصمیم گرفته بودم که ار عقب بکنمش برا همین کلی در کونش کرم زدم انگشتم کردم داخل ولی اینقدر سفت بود که انگشتم به زور داخل می رفت.بعد چند لحظه گفتم موقشه که دیکپگر بکنمش به حالت سجده خوابوندمش گذاشتم درش هر قدر فشار می دادم داخل نمی رفت اخه کیر من خیلی کلفته و مدام به سمت پایین لیز می خورد خیلی می ترسیدم که مبادا بره تو کسش برا همین نشد تا اینکه خودش یه حالت دیگه به ذهنش رسید و به پشت خوابید و پا هاش رو داد بالا الان کسش بالا و کونش پایین بود گذاشتم درش فشار دادم یواش یواش کردم دخل ای جیغ می زد خیلی سفت بود کونش باورر کنید من 2 تا کون دیگه هم تا حالا کردم ولی هیچ کدام به این سفتی نبود با کلی زور داخل شد شروع به عقب جلو کردن کردم بعد از چند لحظه دیدم بازم ارضا شده و خسته شده دیگه کیرم ارام کشیدم بیرون ,بیرون که اوردم جیغ ی زد که کر شدم.
چون ارضا نشده بودم از من خواست که برام جلق بزنه تا من هم ارضا شم و لی من با توجه به اطلاعی که از خودم داشتم می دانستم که حتی با جلق هم نمی تواند من ارضا کنه برا همین دراز کش رو زمین خوابوندمش نشستم رو کونش ششروع به جق کردم کیرم و خایه هامو می کشیدم به کونش کم کم ارضا شدم و ریختمش روی کونش.
این جریان چند هفته ادامه داشت من هر لول هفته منتظر خانم بودم تا بیا د من بکنمش و می دانید بد ترین قسمتش زمانی هست که می بینی با یک نفر دیگه اول هفته میاد خانه و تنها نیست ان موقع هست که زد حال می خوری.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
آهنگ هندی

این ماجرا برای تقریباً یک ماهه پیشه ، پشت چراغ قرمز توحید بودم ساعت حدود هشت شب بود بی نهایت خسته بودم روز سختی تو شرکت داشتم تنها چیزی که دلم می خواست این بود که برم تو تخت و با یه موزیک لایت تا صبح بخوابم . آخرسر رنگ سبز چراغ از یه توقف طولانی رهام کرد و حرکت کردم اتوبان چمران را داشتم می رفتم به سمت تجریش که آسمون ابری اون روز هم به ابری موندش اکتفا نکرد و بارید ، بارون ملایمی بود ولی احتیاط کردم و از لاین سرعت اومدم بیرون و سرعتم رو کم کردم تو فاصله 150/200 متریم بود که یه دختر با قامت کوتاه و تقریباً خیس ایستاده بود با خودم گفتم ای جان خانم کوچولو ( من از دخترهای ریزه خوشم میاد ) و کمی جلوتر ازش ایستادم نیت بدی نداشتم و می خواستم اگر مسیرش بهم می خورد ، برسونمش ظرف چند ثانیه بدون هیچ حرفی زود سوار شد و یه نگاه به صورتش کردم چند قطره از بارون روی صورتش بود و آرایش رو پاک کرده بود چشمان درشت و روشن صورت و بدن ظریف و پوست سبزه ازش دختر نازی ساخته بود به سلیقه من که میخورد . یه سلام کردم و گفتم خانومی مسیرتون کجاست گفت شما کجا میرید گفتم من مسیرم پارک وی هست گفت من می خوام برم سئول با خودم گفتم زیاد از مسیرم دور نیست گفتم میرسونمتون با آرومی حرکت کردم و زیر چشمی دید می زدمش که داشت آرایشش رو دوباره درست می کرد مدام می خواستم به حرف بیارمش و گفتم میشه اسمتو بدونم کوچولو یه لبخندی زد و گفت نیلو گفتم اسم قشنگی داری و چند دقیقه ای سکوت بینمون برقرار شد تا یه سی دی هندی گذاشتم و نیلو حسابی ذوق کرد و شروع کرد باهاش رقصوندن شونه هاش و ... گفت هندی دوست داری گفتم آره دانشگاه اونجا بودم و صحبت از شاهرخ خان و ... سرتون رو درد نیارم یه جورایی همین بهانه ناخواسته صمیمیتی بینمون ایجاد کرد برای شام دعوتش کردم با کمی من و من قبول کرد شام و قلیون ... برنامه هامون بود تا رسوندمش و بعد از شماره گرفتن از همدیگه از هم جدا شدیم 2/3 دقیقه بعد تماس گرفت و گفت ماکان عمو اینهام خونه نیستن پشت در موندم من قرار بود فردا بیام ( نیلو تو تهران دانشجو بود ) ولی یه روز زودتر اومدم که با دوستام باشم فکر نمی کردم اینجوری شه و عمواینهام نباشن و رفته باشن باغ کرجشون من که از بودن باهاش لذت می بردم با وجود خستگی گفتم می خوای برسونمت کرج پیششون ؟ گفت میشه بیایی اول و قطع کرد زود دوباره سوارش کردم و گفت میرم خونه دوستم ولی از شوهرش خجالت می کشم ناخداگاه گفتم می تونی بیای خونه من ، من تنهام بابام اینها تو واحد پائینی من هستن دیدم ساکت شد ادامه دادم منظوری نداشتم آدرس دوست کجاست که یهو حرفم رو قطع کرد و گفت مشکلی نداره اونجا بیام چشام برقی زد و گفتم نه و گازش رو گرفتم و رسیدیم خونه رفتم تو و سریع رفتم پائین و یه دست از لباسهای خواهرم که بعد از ازدواجش تو خونمون مونده بود رو بردم بالا و بهش گفتم لباس تمیز برات آوردم برو یه دوش بگیر اینجوری با این لباس ها سرما می خوری خیلی مطیع حرفمو گوش کرد کمی تنقلات و بستنی و ... آماده کردم و یه 20 دقیقه بعد از حموم اومد بیرون نمیدونم از عمد بود یا ... با حوله اومد بیرون و گفت ماکان اتاقت کدومه برم لباس تنم کنم دیدن شونه های لختش و خط سینه اش حالمو حسابی خراب کرد نمی تونستم چشم ازش بر دارم از حالتم خندش گرفت و با یه چته تو ؟ منو به حال خودم برگردوند گفتم اونجا ( با دست به اتاقم اشاره کردم ) رفت تو اتاقم ولی درو نبست دیگه فهمیدم ناراحت نمیشه اگر دید بزنمش سریع رفتم سمت اتاق و از کنار ستون در نگاهش کردم حوله رو انداخت وای بدن لاغر با سینه های برجسته و پوست سبزه کیرم داشت بلند میشد موهای خیسشو یه طرف داد و با حوله شروع کرد خشکشون کردن سینه هاش تکون می خوردن و من هرچی بیشتر حالم بدتر می شد لباسهایی که آورده بودم براش رو یه نگاه کرد و اول شلوارک رو بدون شرت پاش کرد و بعدش تاپ رو بدون سوتیئن تنش کرد کامل چرخید و منو دید ولی تعجب نکرد سریع گفتم اومدم ببینم چیزی لازم نداری گفت آره جون خودت و نشست روی لبه تخت دیگه داشتم دیوونه می شدم رفتم سمتش و بی اراده بوسیدمش اون هم داشت منو می بوسید تو بغلم محکم فشارش می دادم و لب و گردن و لاله گوشش و می خوردم تا صدای نفس هاش اوج گرفت دستمو گذاشتم روی سینه های خوشگل و نرمش واقعا عالی بودن تاپشو آروم آروم می دادم بالا و شکم و ناف و بعد سینه هاش رو خوردم صدای دادهاش حالمو خیلی بد می کرد نوک پیستونهاشو زیر دندون هام آروم فشار می دادم و می خوردم تا گفت کسم ماکان کسمو بخور ، من کمتر می شد واسه کسی بخورم ولی نیلو ... شلوارکشو در آوردم عجب کس خوشگل و تمیزی بود زبونمو کردم لای کسش تنش شروع کرد به لرزیدن و صدای دادهاش بلند تر شد کسش حسابی خیس شده بود و آبش طعم عالی داشت همینطور که کسشو می خوردم با انگشتم آروم می کردم تو کونش و با اون دستم سینه هاش رو میمالوندم دیگه داشت دیوونه می شد موهامو محکم گرفته بود و سرمو فشار می داد تو کسش بعد محکم بغلم کرد و سریع دکمه های پیرهنمو باز کرد و بدن و سینه هامو لیس زد کنارش خوابیدم و اومد روم سریع و کمر بند باز کرد و شلوارمو داد پائین کیرم حسابی راست شده بود و اولش با دست هاش بازیش داد و شروع کرد خوردنش زبونشو می مالوند به سر کیرم و تند تند زبونش رو عقب جلو می کرد و بعد تا ته آروم آروم کرد همه کیرمو کرد تو دهنش و بعد تند تند ساک می زد واقعا عالی انجام می داد تا اون حد که داشتم ارضاء میشدم لباش رو حسابی خوردم و از پشت می خواستم بکنمش که گفت از کس بکنم دختر نیستم ، خیلی حشری بود کیرمو گذاشتم سر سوراخ کسش خیلی گرم و لذت بخش بود آروم دادم تو و روش خم شدم و شروع کردم به عقب جلو کردن دستاش رو به دستام گره کرد و مدام می گفت تند تر منم واسه اینکه بیشتر حشری کنمش همینجور آروم می کردمش تا شروع کرد به فحش دادنم و گفت آشعال بکن تند تند می خوام خواهش می کنم تند تند بکن کامل روش خوابیدم تند تند شروع کردم به کردنش خیلی تنگ و خیس بود ، چند دقیقه بعد کیرمو در آوردم و به پهلو خوابوندمش چشماش نمیه باز بود و مدام انگشتش رو می خورد از پشت خودمو بهش چسبوندم و دوباره کردم تو کسش این بار دست راستش رو گذاشت روی باسن من و تند تند برای اینکه تند بکنمش مدام باسنم رو فشار میداد بلند داد میزد و می گفت داره میاد داره میاد آب منم داشت می اومد ولی دوست داشتم اون ارضاء بشه اول و بعد من آبمو بریزم رو بدنش حالتش و فریادش و بعد از اون آرامشش بهم فهموند که ارضاء شده آب منم داشت می اومد چند بار سریع عقب جلو کردم و بعد در آوردم کیرمو و با دست تند تند مالوندمش و آبمو ریختم روی پستونهای نازش و بی حال افتادم کنارش اونقدر خسته بودم که نای بلند شدن نداشتم ولی سکس خیلی دلچسبی داشتم و حسابی بهم مزه کرده بود گونه سمت راستشو بوسیدم و گفتم ممنونم نیلو عالی بود لبخندی زد و گفت بریم باهم حموم لبخندشو با یه خنده جواب دادم رفتم دوش و بعد تا ساعت 2/3 حرف و خنده و فیلم هندی تا خوابمون برد .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ای حروم زاده

سلام دوستان من نهال هستم 21 سالمه میخوام یکی از خاطرات خیلی باحال زندگیم و واستون تعریف کنم..
اواخر فروردین ماه بود که من از تهران میخواستم برم شیراز واسه کارا و برنامه امتحانیم..
اخه من اون ترم ترم اخر کاردانیم بود و به خاطر یه سری مسائل همه واحرام و معرفی به استاد گرفته بودم. خلاصه زنگ زدم به دوستم که اونجا زندگی میکرد گفتم دارم میام الناز نری جایی.گفت ااااا من نیستم و فلان ..خلاصه موندم چیکار کنم به خونواده ام گفته بودم میرم خوابگاه دوستم!! راه برگشت بنود .یهو یاد مسعود افتادم.یکی از دوستای قدیمیم بود که 3سال پیش باش دوست معمولی بودم زنگ زدم گفت اوکی هست..از هم خونش یه چیزایی بهم گفته یود..اما من اصلا ندیده بودمش
زد و روز موعود رسید.. رسیدم فورودگاه اومد دنبالم بعد سر راه یه چی واسه شام گرفتیم و رفتیم خونشون من به مسعود اعتمتد کامل داشتم..دم در دیدم وااییی یه پسر بدنساز با یه رکابی و شلوارک اومد در و باز کرد زودم دویید رفت تو ..
رفتم تو دیدم تیشرت پوشیده و سلام کرد.. قیافش معمولی بود اما بدنش و قدش عااالللییی بود بعد یکم صحبت مسعود شام و حاضر کرد موقع خواب من تو اتاق مسعود خوابیدم علی تو اتاق خودش مسعودم تو حال..صب که شد دیدم مسعود نیس..پاشدم دیدم یه برگه گذاشته که من رفتم شرکت.
اماده شدم رفتم دانشگاه تا 2 3 اونجا کیرم کردن تا برگشتم 5 شد
دکیلید مسعود دستم بود اما دیدم در قفل نیست فهمیدم یا علی اومده یا مسعود. در اتاق علی نیمه باز بود داشت با تلفن حرف میزد منم مستقیم رفتم اتاق مسعود تازه نشسته بودم رو تخت که دیدم علی با شرت اومده تو حال!! نگا نکردم یعنی که ندیدمت بعد یهو من و دید هنگ کرد همونجوری واساده بود که من ببینمش منم اصلا نگا نکردم
بد رفت تو اتاق گفت وای ببخشیییدد فک کردم مسعود بود اومد منم تو دلم گفتم مییرررهه
شب باز مسعود اومد شام خوردیم به همون منوال قبل سپری شد فرداش دیدم مسود خونس تعجب کردم چرا؟/ گفت شب کارم 9 شب میرم تا فردا 8 صب
گفتم ینی من اینجا با دوستت تنها هستم؟ گفت علی بچه خوبیه منم با اینکه ازش اون حرکت و دیده بودم ولی باز به حرف مسعود اعتماد کردم
خودم و مشغول درس کردم تا اینکه شب شد ساعت 7 مسود رفت منم اون که رفت رفتم دوش گرفتم اینم بگم که من بین دوستام به خوشگلی و خوش هیکلی معروف هستم چون ورزشکارم بدن کشیده ای دارم خلاصه پوشیدم اومدم بیرون 2 مین نشد علیه اومد منم سلام کردم و موهام و داشتم خشک میکردم.. 1ساعتی گذشت من تو اشپز خونه بودم داشتم واسه شام یه فکری میکردم که از اتاقش اومد بیرون رو سنگ اوپن نشست.. یکم عادی حرف زدیم و اینا.. تا کار رسید به حرفای معنی دار میفهمیدم میخواد ازم مطمئن شه که به مسعود چیزی نمیگم گفت تا حالا تو یه خونه با یه غریبه تنها شده بودی گفتم نه کلی کس گفتیم بعد شام من لپ مسعود و روشن کردم و تو حال نشستم فیلم دیدن بعد از نیم ساعت اونم اوم گفت منم ببینم گفتم اره بیا بشین فیلمش راجع به یه جراح پلاستیک بود که یه زن و زندانی کرده بود و خلاصه پر صحنه سکس اونم کاامملل نیم ساعت اول با هم گذشت دید پا نمیدم پا شد یه نسکافه اورد ایندفه نشست رو مبل پشت سرم منم پایین مبله بهش تکه داده بودم تو مزی لپ تاپه میدیدمش Smile) همش داشت به من نگاه میکرد از پشت سرم یهو دیدم یه دست اومد دهنم و گرفت با لباش چسبید به گوشم منم ترسیدم دستو پا میزدم اما صدام به جایی نمیرسید فقط تو گوشم میگفت بس کن بچه بازی در نیار منم جیغ میزدم من و خوابوند زمین تهدید کرد که ندی میزنمت منم که هیکلم نصف اونم نبود از ترس گریه کردمموهام و که یکم خیس بود باز کرد اروم از گردن و لبام شرو کرد به خوردن با اینکه هنوز اروم میگفتم نه اما کم کم بدنم شل شد مادر قحبه لباش رو گردنم سر میخورد اما دیدم نفساش تند شده و دستاش میلرزید فهمیدم بد جور حشری شده گفت فقط نترس منم دیگه داشتم حال میکردم
اینقد گردنم و لیس زد که داغ کردم ناخوداگاه هلش دادم نشستم رو شکمش تاپم و با یه لوندی خاص خودم در اوردم یه سوتین فیروزهای خوشکلم تنم بود که از جلو سینه باز میشد اروم همونجور که دستشو گذاشتم رو شکمم و کمرم با کونم رو کیرش بازی بازی تکون میخوردم وای معلوم بود خیلی بزرگه داشتم دیوونه میشدم گردنش و سینشو با لبام ااروم میخوردم اونم موهام و تو دستش گرفته بود میگفت کیرم و بخوذ منم رفتم پایین اروم با دندونم شلوارکشو کشیدم پایین از رو شرت اروم هم با دستم میمالیدمش هم گاز میگرفتم اونم واقعا داشت حال میکرد درش اوردم و تا ته کردم تو دهنم نفسش بند اومد میگفت بخور جنده کوچولویه من بخور تا اونشب همچین کیری ندیده بودم اصلا تو دهنم جا نمیشد به زور میخوردم اما عجب رگایی داشت کلی تخماشو لیس زدم تا اینکه خوابوندم رو زمین سوتیینم و کند و شروع کرد خوردن زیر سینم و نوکش میگفت لعنتی چقد سفته من که بیهوش شده بودم سرشو هل دادم پایین اونم انگار از خداش بود شلوار و شورتم و باهم در اورد گفت آخییی چه کس کوچولویی داری .راست میگه کس من جمع و جور و کوچولو هست مهلت نداد پام و باز کرد و زبونشو انداخت رو کسم اوون لحظه داغی زبونش دیوونم کرد اونم میخورد تند تند لیس میزد و میگفت چه کردنی من از تو بکنم.. منم فقط میگفتم بوخور روانی بخور واسم انگشتتو بکن تو سوراخ تنگم یهو واساد گفت نهال اوپنی؟
گفتم نه!! گفت پس زر نزن منم خندیدم و باز کسم و هل دادم دهنش با زبونش اونقد باش بازی کرد که فقط جیغ میزدم حس میکردم میخوام ارضا شم که کثافت فهمید و ولش کرد..سوراج کونمو واسم با انگشت مالید و دیدم کیرشو داره میماله با دست گفتم عقب؟ گفت په فک کردی لا پات میزارم ؟؟ منم که تا اون موقع از عقب نداده بودم گفتم واسا واسا Smile) اوپنم! اونم گفت احمق عصبانی شد و خوابوندم رو کمر یه تف زد و سرشو گذاشت جلو سوراخم گفت مطمئنی؟ گفتم نترس هل داد تو اما نمیرفت گفت کی زذن پردتو؟ گفتم 2ماهه! مگه تو میرفت با کلی فشار فرستاد توش واییی اول کلی دردم اومد بد جا باز کردو اروم عقب جلو کرد صدام در اومد میگفتم بزن تند تر میخوام بزن..اونم با صدای من هم تند تر میزد هم بیشتر هل میداد توش همش میگفت اووففف چه تنگی تو دختر کیرش دیواره کسم و میخاروند اب کسم ریخته بود رو زمین همونجوری بلندم کرد نشوند رو خودش کمرم و گرفته بود و خودش مثل دیوونه ها با یه سرعت زیاد میزد منم با دست چوچولم و میمالیدم 2 مین نشد که من حس کردم دارم ارضا میشم وای وایییی اون لحظه یه جیغ بلند کشیدم و تمام تنم لرزید قش کردم اما علی تند تر تلمبه میزد اصلا وا نساد.. منم داشت دردم میومد گفتم یکم واسا که اونم فهمید و یه اوانس داد گفتم بیا لب مبل مدل سگی بکن کونم و کردم بش که بزاره تو کسم که دیدم انگشت کرد تو کونم و یکم چرخوند تا اومدم بگم نه سر کیرشو کرد به زور تو کونم من از شدت درد اشکم در اومد التماس کردم توروخدا نه اما تا دسته تو کونم کرد گفت وااییی بهشته آکبند اکبنده منم جیغ میزدم یکم که گذشت شل شدم و حرکت کیرش روون شد. میزد وثل سگگ منم دیگه دردی حس نمیکردم تا اینکه خودم از جلو 2 شنگشتی کردم تو کسم آخ که اون لحظه چه حالی میداد اونم دستشو گذاشته بود رو کمرم و فشار میداد که بیاد پایین که بسشتر بره تو .. من واسه بار دوم بود که داشتم میگفتم علی بزن دارم میام بزن تا ته بزن که گفت منم دارم میام بریزم کجا؟ که همون لحظه با حرفش من اومدم و بیحال شدم اما اون کمرم و محکم گرفته بود و واقعا عمیق داشت میکرد که دیدم هیگه اااه شل نشو داره میاد منم یکم سفت کردم و یهو یه چنگ به کمرم انداخت و ابشو با فشار ریخت رو کمرم من که اون لحظه هیچی حالیم نبود..خودم و انداختم رو مبل و اونم ولو شد رو زمین نیم ساعت گذشت که دستمال اورد کمرم و پاک کرد ..اما من انگار تازه فهمیده بودم که چه غلطی کردم اصلا باش حرف نمیزدم که کلی بد منت کشی کرد .واسه خواب هم گفت بیا اتاق من با من بخواب گفتم نه شاید مسعود صب زودتتر بیاد خلاصه سفر 3 روزم شد 5 روز و شبای بعدی هم برنامه داشتیم اما شب4 مسعود دیگه شب کار نبود و اومد زد تو کار ما منم که برگشت رزرو نکرده بودم روز 5 برگشتم تهران Smile)

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سوراخ بهاره جون

مثل همیشه بعدازکارماشینوبرداشتم برم کس بازی.حدودای ساعت ۸ بودوخیابونهاداشت خلوت میشد.همینطورکه رانندگی میکردم چشم به یه خانوم حدودا۳۰ساله افتادبایه کون تپول که وقتی رامیرفت قنبل هاش داشتن شلوارشوپاره میکردند.تو نیگاه اول گفتم این متاهله و ریسکش بالاست ولی خوب ازکونش نمی تونستم بگذرم.زدم کنارو پیاده شدم گفتم ببخشید خانوم میتونم یه لحظه وقتتونو بگیرم؟ خیلی خونگرم جوابمو داد و گفت کاری داشتید؟... گفت داره میره خونه دوستش تو سعادت اباد ولی یه۲ساعتی وقت داره.منم گازشو گرفتم سمت خونه. تا نشستیم روسریشو برداشت طوری جلومن خم شد بزاره توکیفش روزمین که کونش درست جلوصورتم قنبل شد.شلوارنازک سفیدی پاش بود که اگه خوب دقت میکردی از پشتش میشد اون کون خشگلو دید.گفت اسمش بهاره هستش.کیرمو واسه کوون بهاره جون سیخ سیخ شده بود.دست انداختم تو موهاشو در حالیکه مببوسیدمش خابیدم روش.سریع لخت شدم وبهش گفتم شلوارشودر بیاره.چون زمستون بودچکمه پاش بودکه اونو۱۰۰ برابرسکسی ترمیکرد.ازش خواستم چکمهاروبپووشه وپاشه راست وایسه.بعدبهش گفتم همونطوریکه پشتش به منه دیواروبغل کنه.حالا بهاره جوونم باکوون لخت وچکمه به پادرحالی که دیواروبغل کرده بودجلوم واستاده بود.بدنش سفیدبی مووکونش نرموگردوتپل بود.به کیرم کرم بی حسی زدمو ازپشت بایه کیرسیخ مثله یه گرگ که بره روبه دام انداخته بهش چسبیدم.اروووم درحالت ایستاده اززیرکوونش ولای پاهاش کیرموفرستادم توکسش.یه جیغ خفیف زدودرحالی که داشت کس میداد اروم اروم ناله میکرد.بدیکربع که ازکس گاییدمش بهش گفتم بخابه روتختو یه بالشم گذاشتم زیرشکمش که کوونش بیاد بالاتر.بهش گفتم لمبرای کونشو با دو دست واسم واکنه که بتونم سوراخشو ببینم و چربش کنم.دو زانو نشسته بودم رو پاهاش و در همون حالت کیرمو فرستادم تو. اخه دوست دارم ببینم چطوری اون سوراخ خوشگل بازمیشه. کیرم خیلی راحت و نرم تاته رفت توکونش.خیلی اروووم میکردمش که حرکات لمبراشو ببینم.ازش خواستم بگه داره چیکا رمیکنه.گفت دارم به بابکم کون میدم. کیرم داشت توکوونش میترکید. بدون اینکه نظرشوبخام بدونم راحت روش درازکشیدم و ابمو تا اخر تو کوون بهاره جوون خالی کردم.کیرمو اون تو نگهداشتم تا کاملا کوچیک شدو بعد کشیدمش بیرون.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
سکس گروهی دکتر



این داروهارو مصرف می کنین هر وقت تموم شد دوباره تشریف بیارین،خداحافظ
سرمو گذاشتم رو میز و چشامو بستم،سرم داشت می ترکید،به خاطر خستگی از‌فشار کار،کاری که از بچگی عاشقش بودم،وقتی ازم می پرسیدن چیکاره می خوای بشی؟داد میزدم دکتر،هی یادش به خیر چقدر دوران خوبی بود،پاشدم یه آب به صورتم زدمو رفتم بیرون به منشیم گفتم دیگه مریض قبول نمی کنم،البته مریضی نبود تا قبول کنم،ساعت نزدیک ۱۱بود،تو خوابو بیداری بودم که با صدای منشیم چشام باز شد
کیان...کیان...با تو ام بیدار شو،مریض داری
-مگه نگفتم کسی رو قبول نمی کنم؟
اینو با داد گفتم،از اتاق رفت بیرون و گفت بفرمایین داخل،یه مادر و دختر اومدن تو،دختره رنگش پریده بود،به زور راه می رفت،گفتم خدا بد نده مادر جان چی شده؟ سرشو بلند نکرد،گفتم ببخشید که داد زدم،بفرمایین بشینین،خب بفرمایین دخترتون چش شده؟
-از‌ صبح معدش درد می کنه،رنگش پریده،میگه کمر درد هم دارم
بهش گفتم بفرما اینجا بشین خانوم کوچولو
مثل اینکه زیاد خوشش نیومد،آستینتو بزن بالا
فشارش پایین بود،بهش گفتم دکمه های بالای مانتوتو باز کن،گوشی رو گذاشتم رو قلبش دستم خورد به سینه های تازه جوونه زدش،داشت لباشو گاز می گرفت،سرش پایین بود
شما برو رو اون تخت دراز بکش لباساتو در بیار الان میام،مانتوشو کند وقتی بلند شد که بره تازه بهش توجه کردم،یه دختر خوشتیپ و خوش استیل،به سنش نمی خورد همچین باسنی داشته باشه،مادر جان شما این داروهارو از داروخانه بگیر تا من یه سرم به دخترتون بزنم
-چشم پسرم خدا از بزرگی کمت نکنه
-این چه حرفیه مادر جان،وظیفمه،بفرمایین
رفت‌ و منم پشت سرش رفتم که به نهال بگم بره،اما هرچی گشتم نبود،باز این منشی واسه خودش رفت،ایندفه حالشو جا میارم
تازه یادم افتاد یکی رو تخت منتظرمه،آخ آخ ببخشید خانومه ... تو که هنوز لباس تنته،چرا نکندیش؟
اخماش رفت تو هم
-با من قهری؟
سرشو به نشونه ی بله تکون داد
گفتم خب ببخشید خانوم خانوما
دیدم یه لبخند قشنگ‌اومد رو لبای قرمزش
هالا لباساتو میکنی وروجک؟ برگرد خودم میکنم
برگشت رو شکمش خوابید،وای چه باسن خوش فرمو بزرگی،
ساق(ساپورت)ی که پوشیده بود خیلی تنگ بود و کونشو بدجوری نشون میداد
تیشرتشو یکم دادم بالا،یه دستمو گذاشتم لای پاش و آروم تکون میدادم،دیدم هیچ عکس العملی نداره،بهش گفتم اشکال نداره ک دستم اینوراست؟ هیچی نگفت
پاهاشو بهم چسبوندم،عاشق این صحنم،کون تو این حالت خیلی قشنگ،سرمو نزدیک کونش بردم دقیقا وسط پاش که یه سوراخ کوچیک درست میشه،ممممممم چه بوی خوبی میداد،بازم می خواستم سرمو نزدیک کنم که دیدم داره تکون می خوره،بیخیال شدم،ناگهان یه فکر خوب به ذهنم رسید،رفتم یه شیاف آوردم،گفتم لباستو بکن،قیافش خیلی ناراحت بود،با ترس و لرز اینکارو میکرد،کمکش کردم،وای خدای من چقدر خوشگله،شرتشو خودم کندم،بهش گفتم بازش می کنی عزیزم؟ بازم ناراحت شد،اما دستشو‌گذاشت دو طرفشو با زحمت باز کرد،انگشتمو کردم تو دهنمو بدون اینکه چیزی بهش بگم کردم تو کونش،یهو یه جیغ نسبتا بلند کشید،کیرم دقیقا جلوی صورتش بود،میدید که داره بزرگ میشه،از چشای خوشگلش داشت اشک میومد،خم شدمو آروم بوسش کردم،چیزی نیست فداتشم،الان خوب میشی،شیاف رو آروم کردم تو کونش،یکم سوراخشو مالیدمو گفتم بزار بوسش کنم،یهو چشاش گشاد شدو گفت چی؟ نمیخواد،زود لباسشو پوشید و رفت رو صندلی،گفتم اسمتو نگفتی خانوم؟
-نیوشا،خانومم نیستم،۱۸سالمه و دخترم هنوز
زدم زیره خنده
-ماشالا،تو این همه زبون داشتی ما نمیدونستیم؟ چی می خونی؟
-بله با اجازتون،تجربی،امسال کنکور دارم،دلم میخواد دکتر شم اما درسم خوب نیست،یعنی استعداد و هوشم خوبه اما چجوری بگم...ممممم تنبلم،درس نمی خونم
-خب تو هم مثل منی،از هم گسستگی سلولهای تهتانی داری
-مریضیه؟ میشه درمانش کرد؟
دیگه داشتم میمردم از خنده
-نه عزیزم این عامیانش میشه تنبلی،جنابعالی تنبلیتون میگیره درس بخونین
-آهان یعنی گشادم؟
-نه،اونجوری که من دیدم خیلی هم تنگی
اخماش رفت تو هم،پشت کارتم شماره ی شخصیمو نوشتم بهش دادم
-هر مشکلی تو درس داشتی بیا پیشه خودم
گرفت و گذاشت تو جیبش،مادرش اومد،از اینکه دخترش سر حال بود خیلی خوشحال بود
-دیر کردین مادر جان
-خیلی شلوغ بود پسرم،خب این دختر ما چش بود؟
-ماشالا از منم سالمترن،هیچی نیست،فقط از هم گسستگی سلولای تهتانی داشتن که اونم بر طرف شد
-خدا ازت راضی باشه پسرم
چشای نیوشا داشت از حدقه در میومد
-این نیوشا خانوم ما خیلی پزشکی دوس داره،حیف دختر به این خوبی و باهوشی قبول نشه،من حاظرم درساشو باهاش کار کنم،ایشالا قبول میشه،خانوم هم لیسانسه ریاضی دارن،میتونه باهاش کار کنه،خوشحال میشیم نیوشا پیشمون بیاد
-مرسی پسرم،حتما مزاحم میشیم،خداحافظ
-خداحافظ
وسایلارو جمع کردمو رفتم خونه،نهال داشت تلویزیون نگاه می کرد
-کی به تو اجازه داد بیای خونه؟
-خب خسته بودم
-من خسته نیستم؟ شام چی داریم؟
-من زنت نیستم که داری اینجوری حرف میزنیا
-من هیچوقت همچین غلطی نمی کنم،تو یکی رو هم امشب آدم می کنم
-حالا ببینیم چیکارمی کنی
نهال عاشق سکس خشن بود،می دونست اگه عصبی بشم بدجوری می کنمش،اومدم سمتش و برشگردوندم،کیرمو میمالیدم به کونش،گردنشو گاز گرفتم،یه آخ بلند گفت که بدجوری حشریم کرد،بردمش تو اتاق،بازم از پشت چسبیدم بهش،شلوارشو کندم،شرتشو با دندوون در آوردم،کونش نصف کون نیوشا نمی شد،سرمو بردم لای کونشو سوراخشو لیس زدم،پاهاشو یکم باز کرد،زبونمو گذاشتم رو کسش،نهال بدجور آآآه ه ه می کشید،لبه های کسشو گاز گرفتم
ااااااخخخخخخ
پرتش کردم رو تخت،روسینش نشستمو زیپ شلوارمو باز کردم،کیرمو گرفت و سرشو کرد تو دهنش،منم همه ی کیرمو با یه فشار کردم تو دهنش،سرشو فشار میدام به خودم که نیاره بیرون،ٱق میزد،آب دهنش با فشار از کناره کیرم زد بیرون،دیگه داشت کبود می شد،مو هاشو گرفتمو کیرمو کشیدم بیرون،تند تند نفس می کشید
حالا فهمیدی رییس کیه؟
-آره تو رو خدا دیگه نکن
دراز کشیدم،بدو بیا بشین روش جنده،آهان زود
-چشم چشم
کیرمو‌گرفت دستشو با سوراخش میزون کرد،آروم نشست روش،کم کم سرعتش زیاد شد،نهال آخ و اووخش کل اتاقو پر کرده بود،من اصلا ارضا نمی شدم،دلم می خواست وقتی رو کیرم بالا پایین میره صدای کونش که می خوره به پام بیاد اما نهال کون نداشت،گفتم کون می خوام
بلند شد و رفت دیلدو رو برداشت،یکم کرد تو کونش که باز شه،کیرمو آروم کرد تو کونش،یه آآآخخخ بلند کشید و شروع کرد قر دادن رو کیرم،خم شده بود و داشت سینه هامو میخورد،اما من اصلا تو اتاق نبودم،جسمم بود اما فکرم پیشه نیوشا بود،باید میکردمش،هر جور که شده،چشامو باز کردم دیدم صبح شده،نهال همونجوری افتاده روم،
-نهال...نهال،بیدارشو،صبح،بلند شو حاظر شو بریم مطب
-نه کیان،می خوام تو بغل عشقم بخوابم
اینو با صدای خواب آلودش گفت که دل هر مردی و میبرد،نهال خیلی وقته که باهام تو این خونه زندگی می کرد،خیلی همدیگرو دوس داشتیم،نهال بی نهایت مهربون بود،خیلی وقتا ازم می پرسید چرا باهام ازدواج نمی کنی؟ منم می گفتم چون‌نمی تونم بهت پایبند باشم،اون همیشه خواسته هامو بر آورده میکرد،بعضی وقتا که از سکس باهاش خسته می شدم دوستاش رو هم میاورد که ۳تایی ۴تایی یا بعضی اوقات هم ۵تایی سکس کنیم،با اینکه میدونستم ناراحت از این کار اما خودشو خوشحال جلوه میداد،بهم گفت وقتی خوشحال باشی انگار دنیارو بهم دادن
لپشو بووس کردمو سفت تو بغلم فشارش دادم،یه لبخند قشنگ زد و گفت عاشقتم کیانم،ببخشید کیان جون،چشامو بستمو دوباره خوابیدم
وقتی بیدار شدم دیدم نهال دراز کشیده پیشم و داره گوشمو لیس می زنه
مگه من شیرم پیشی خانوم؟
-اوهوم اوهوم،یه شیره خوشمزه
-نوشه جونت،این آقا شیره کیر هم داره هاا،اونو نمی خوای؟
یهو برگشتو سرشو برد نزدیک کیرم،اینو میگی؟
-آره خودشه
یه لیس زد و گفت به به چقد خوشمزست اوووووومممم
نهال عاشق ساک زدن بود،منم پاشو بلند کردمو گذاشتم اون طرف سرم کس و کونش دقیقا جلوی دهنم بود،یه لیس محکم از رو کوسش تا سوراخ کونش زدم
آرومتر آقا شیره،یهو دیدی آب پاشی کردااا
-من که هم خودشو می خورم هم آب خوشمزشو
-نوش جونت
نهال اینقدر ساک زد که آبم اومد،همشو خورد،نذاشت حتی یه ذره هم بریزه بیرون،سره کیرمو با زبونش تمیز کرد و گفت مرسی نفسم،اومد بالا و پیشونیمو بووس کرد،رفت که وان رو پر آب کنه،عادتش بود بعد سکس بره حموم،گفت تو نمیای؟
-تو بورو من میام
حولمو برداشتمو رفتم سمته حموم،تو وان دراز کشیده بود،منم رفتم اون طرف وان دراز کشیدم،پاهاشو جمع کرد تا راحت بشینم اما من پاهامو دراز کردم،پاهام می خورد به کناره کونش،خیلی حشر به نظر می رسید،پاهاشو کم کم دراز کرد،کفه پاش می خورد به کیرم،کیرمو با پاش میمالید،منم خودمو زدم به نفهمیدن،کیرم دیگه بلند شده بود،یهو چشامو باز کردم،نهال پاشو کشید عقب انگار هیچی نشده
-قربون اون شرم و حیات بشم من
مثل همیشه یه خنده ی شیطون تحویل داد و اومد رو پام نشست،کیرمو آروم کردم تو کسش،بلند شد گفت اینجا نمیشه بیا بیرون،کف حموم دراز کشید منم رفتم بین پاهاش نشستم،‌‌‌‌کیرمو محکم کردم توکوسش،یه جیغ زد که گوشم تا ۱۰دقیقه سوت می کشید،پاهاشو حلقه کرد دورم منم با تمام قدرت می کوبیدم تو کوسش،بعد از ۱۵دقیقه ارضا شد،کیرمو کشیدم بیرون و کوسشو حسابی لیس زدم واسش،گفت خب ادامه بده
-نمی خواد،تو ارضا شدی بسته
کمکش کردم بلند شه،سریع پرید تو بغلمو بوسم کرد،بردمش رو تخت گذاشتم و گفتم من میرم ناهار بگیرم
-مواظب خودت باش
-چشم،خداحافظ
-بای
رفتم ۴پرس کوبیده گرفتم،تو راه برگشت یه شماره ناشناس زنگ زد
-الو
-الو سلام،آقای دکتر ...
-بله خودم هستم،شما؟
-من مادر نیوشا هستم،مریض دیشبی
-بله بله،خوب هستین شما؟ نیوشا جون خوبه؟ بفرمایین در خدمتم
-بابته حرف دیشبتون مزاحم شدم،می خواستیم نیوشا رو بفرستیم پیشتون واسه درس
-البته،قدمتون رو چشم،تشریف بیارین،آدرس رو یادداشت کنین ...
-ساعت ۵خونه هستین؟
-البته تشریف بیارین
-مرسی،خداحافظ شما
-خداحافظ
تو کونم عروسی بود،رفتم خونه نهال رو بیدار کردم،بهش همه چیو توضیح دادم،ناراحت شد اما قبول کرد،بهش گفتم بعد این ماجرا میریم ماه عسل
چشای نهال ۴تا شد
-واقعا؟ مگه ما زن و شوهریم؟
-بعله،می خوام با عشقم ازدواج کنم
پرید بغلم و گفت عاشقتم زندگیه من
-من بیشتر جیگرم،خب دیگه حاظر باش بعد از ظهر مهمون داریم
ناهار خوردیم و خونرو تمیز کردیم,سر ساعت ۵ نیوشا با پدر و مادرش اومد،اخمام رفت تو هم
-بفرمایین بفرمایین بالا
-نه مرسی،من و بابای نیوشا داریم میریم عروسی،نیوشا دست شما امانت
-مثل دختر خودمون ازش مراقبت می کنیم،فقط یه چیزی،امشب تولد نهال خانومه،اگه میشه نیوشا جون تا دیر وقت بمونه،خودم میارمش
-خود نیوشا هر چی بگه,ما آخره شب بعد عروسی میایم دنبالش
-باشه میمونم،ولی من لباس ندارم
نهال گفت خودم بهت میدم عزیزم،بیا بریم بالا
-شیطونی نکنی مامان
-خیالتون راحت مواظبشیم
-مرسی،خداحافظ شما
-خداحافظ
سریع در و بستمو رفتم تو
-نهال جون من میرم بیرون خرید،چیزی نمی خواین؟
-نه عزیزم مواظب خودت باش
رفتم تو حموم قایم شدم و از لای در نیوشا و نهال و دیدم دارن میرن بالا،نهال با دستش ۱رو نشون داد،یعنی ۱ساعت دیگه باید میرفتم بالا،قرار بود تو این ۱ساعت نهال مخ نیوشا رو بزنه
۱ساعت تموم شد،لباسامو کندم و با شرت رفتم تو اتاق،نیوشا و نهال ۶۹ رو هم بودن با صدای در نیوشا یهو از جاش پرید و پتو رو گرفت دوره خودش،نهال گفت خوب موقعی اومدی،جنده خانوم آمادست
نیوشا با دیدن این صحنه شروع کرد به جیغ زدن،نهال دستشو گذاشت جلوی دهنشو گفت ساکت وگرنه خفت می کنم،نیوشا دست و پا میزد،اومدم کنارش وایستادم فاصله کیرم که تو شرت بود با صورتش چند سانتی متر بود،کیرم کم کم داشت بزرگ میشد،اونم با چشمای از حدقه در اومده داشت نگاش می کرد،خندیدمو گفتم درش بیار،آهان زود باش
بازم داشت دست و پا می زد،شرتمو کندمو گرفتم جلوی دهنش،نهال دستشو برد تو دهنشو از بقل بازش کرد،کیرمو میمالیدم به صورتش،سرشو چپ و راست می کرد،کیرمو به زور کردم تو دهنش،نهال سرشو فشار میداد به کیرم،اما همش کیرم از دهنش میزد بیرون،به نهال گفتم بشین رو صورتش و پاهاشو بگیر دستت،کس و‌کونش اینجوری خوب باز می شد،وقتی نهال پاهاشو باز کرد کسشو دیدم که خیلی تمیز بود،گفتم جووون حیف که پرده داری وگرنه پارش گی کردم،نهال گفت خیالت راحت خانوم قبلا اپن شده،نیوشا داشت زیره کس نهال جیغ و داد می زد اما صداش خیلی ضعیف بود،کیرمو گذاشتم رو سوراخشو با یه فشار همشو کردم توش،حالا دیگه جیغاش قشنگ به گوش می رسید،این منو حشری تر می‌کرد،کسش خیلی داغ و تنگ بود,انگار جارو برقی کیرمو می بلعید,یه کم که تلمبه زدم کشیدم بیرون و گفتم حالا وقت اصل کاریه،نیوشا فهمید چی میگم،منت می کرد تورو خدا ولم کنین،کسمو بکن اما کوونم نه،جر می خورم،کیرت خیلی بزرگه واسم
این حرفاش بیشتر حشریم می کرد،رو شکم خوابوندمش،پاهاشو بهم چسبوندم،سرمو بردم لای کونشو تا میتونستم خوردمش،اوووووم چه کونه خوشمزه ای،خودم جرش میدم،زبونمو می کردم تو سوراخشو می چرخوندم،به کیرم تف زدم گذاشتم جلوی سوراخش،هر چقدر فشار دادم تو نرفت،نیوشا داشت جیغ میزد،به نهال گفتم کونشو باز کن یهو فشار میدم توش،نهال کونشو باز کرد و سوراخش تند تند باز و بسته میشد،نیوشا فقط منت می کرد،کیرمو گذاشتم رو سوراخشو محکم فشار دادم،نیوشا با تمام قدرت داشت جیغ میزد،اما تازه سر کیرم رفته بود،نهال سر نیوشارو فشار داد به کسش،منم یه بار دیگه کیرمو فشار دادم تو،ایندفعه کیرم تا ته رفت تو کونش،نیوشا یه جیغ دیگه زد و میگفت تورو خدا بکش بیرون جر خوردم،تورو خداااا
یکم کیرمو نگه داشتم تا باز شه اما دیدم از کناره کیرم خون داره میاد،خونو با دستمال پاک کردم،شروع کردم به تلمبه زدن،نرمیه کونش که به بقلای کیرم می خورد خیلی بهم حشریم می کرد,نیوشا دیگه جیغ نمیزد،گریه می کردکیرمو کشیدم بیرون و کردم تو دهنش،نیوشا با ولع خاصی آبمو خورد،برام عجیب بود اون که نمی خواست چرا الان اینجوری شد؟
بعد از اینکه آبمو خورد گفت مرسی خیلی حال داد
من هنگ بودم،یعنی چی؟
نهال گفت نیوشا می خواست بهت بده اما بهش گفتم که تو اینجوری بیشتر حشری میشی
-دیوونه هااا گیر آوردین منو؟،بریم حموم پاشید،آهان پاشین
زدم در کون جفتشون،با هم گفتن آخخ و خنده می کردن،تو حموم نیوشا همش کونشو میمالید به کیرم،نهال گفت برو کنار ببینم،اون کیر واسه من،حالا یه بار رفت تو کست نباید همش دورو برش بپلکی
نهال اومد بغلمو کیرمو گذاشت لای پاش,نیوشا سرش پایین بود و بغض کرده بود,دستشو.گرفتمو آوردم زیر دوش,برش.گردوندمو کیرمو گذاشتم لای کونش,چسبید بهمو کونشو رو کیرم قر میداد,منم محکم میزدم رو کونش,نهال هم لبشو گذاشت رو لبم و کسشو میمالید
شب رفتیم یه رستوران شیک و شام خوردیم،اومدیم خونه گفتم یه مسابقه،هر کی کیرمو بیشتر بخوره کوسشو می کنم هرکی هم‌کمتر بخوره کونشو می کنم
به نهال یه چشمک زدم،نگاه نیوشا رو کیرم بود و آب دهنشو قورت میداد،واسه نهال فرقی نمیکرد اما نیوشا کونش داغون بود،بایدی می برد تا کونش دوباره پاره نشه،زود لباساشونو کندن،منو هم لخت کردن،نشستم رو مبل دوتا هم جلوم رو زانو نشستن،اول نیوشا،هرچقدر زور زد نتونست بیشتر از نصف بکنه تو دهنش،بعد نوبته نهال وانمود کرد که سرش رو هم به زور می کنه تو دهنش،نیوشا یکم خوشحال شد و میگفت آخیش،نهال نگاش کرد و کیرمو تا ته خورد،نیوشا بلند شد و انگشتشو خیس کردو فرو برد تو کونش،خم شد اومد عقب و‌گفت فقط آروم،منو نهال دوتایی با هم زدیم زیره خنده
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
     
  
مرد

 
زهرا همکلاسی چادری من



سلام اسم من محمده و داستانی رو که می خوام براتون تعریف کنم مربوط به پنج سال پیش میشه زمانی که من تازه دانشگاه قبول شده بودم. توی کلاس ما دختری بود که یه جورایی با بقیه دخترای کلاس فرق داشت. دختری که از همون روز اول که دیدمش همه جوره عاشقش شدم. اسمش زهرا بود و همانطور که گفتم واقعا با بقیه دخترا فرق داشت، یه دختره چادری، قد بلند و البته چیزی که با صورت خوشگلش زیباترش میکرد حالت خاص موهاش بود که از زیر چادر مثل یه کاکل بالا اومده بود وسکسیش میکرد، همیشه یه لبخند خاصی رو لباش بود، بر عکس بقیه دخترا دیر میمود دانشگاه و به محض اینکه کلاس تموم می شد میرفت. به نظر میومد نامزد داره آخه حلقه دستش میکرد. خلاصه ترم اول داشت تموم می شد و با وجود اینکه همه جوره تو کفش بودم فقط چند بار به صورت اتفاقی به هم سلام کرده بودیم، از بچه ها هم شنیده بودم که شوهر داره ،ظاهراً هیچ راهی نداشت که بتونم بهش نزدیک بشم و کم کم داشتم بی خیال میشدم. تا اینکه ترم دوم شروع شد و منم که دقیقه نودی بودم لحظه های آخر انتخاب واحد کرده بودم و مجبور شدم درس ریاضی رو با یه استادی بردارم که همه ازش فراری بودن اون هم ساعت چهار بعدازظهر. جلسه اول که رفتم کلاس فقط چندتا دانشجو سره کلاس بودن که البته هیچ کدوم آشنا نبودن فقط یه نفر که با فاصله از بقیه یه گوشه تشسته بود آشنا بود، بله زهرا.
رفتم جلو و بهش سلام کردم اون هم بر عکس ترم پیش به گرمی تحویلم گرفت ازش پرسیدم که چی شد شما هم این ساعت این در رو برداشتین اون هم کلی برام توضیح داد و حرف زد. از اون به بعد کل هفته رو به اون دوجلسه کلاس ریاضی و زهرا فکر می کردم، به بهونه حل تمرین می رفتم کنارش می نشستم و با هم حرف می زدیم ولی باورتون نمیشه ترم دوم هم داشت تموم می شد و من فقط ایمیل زهرا رو گرفته بودم اون هم واسه کارای درسی، همش با خودم فکر میکردم که زهرا دختر خیلی خوب و نجیب و باخانواده ایه و تازه شوهر داره و اگه بهش پیشنهاد دوستی بدم باهام برخورد بدی میکنه و دیگه باهام حرف هم نمیزنه حتی موقعی که تلفنش رو گرفتم تا مدتها جرات نداشتم بهش زنگ بزنم. تا اینکه یه روز بحث رو به خانواده هامون کشوندم و ازش پرسیدم که شما ازدواج کردین یا نه و اون خیلی راحت گفت که نه و همینجوری حلقه میندازه دستش فردای اون روز دلم رو زدم به دریا و بعد از اینکه دوساعتی توی دانشکده منتظرش موندم تا بیاد رفتم جلو و در حالی که نفسم داشت بند میومد بهش گفتم که ازش خوشم میاد و دوست دارم که بیشتر از اینا با هم آشنا شیم اون هم گفت که اهل این جور روابط نیست و باید روش فکر کنه. راستش زهرا هیچ وقت به پیشنهاد دوستی من جواب مثبت نداد ولی از اون به بعد هر هفته با هم میرفتیم پارک و با هم حرف می زدیم حتی تابستون که شد روابطمون بیشتر هم شد و با هم سینما و کافی شاپ هم میرفتیم من فقط یک قدم با تمام آرزوهام فاصله داشتم، بله در آوردن لباسای زهرا چیزی بود که در تمام اون یک سال بهش فکر میکردم تا اینکه یکی از دوستام که خونه خودشون شهرستان بود بهم گفت که تابستون کسی خونش نیست و میتونه کلید رو بهم بده. فردای روزی که کلید رو از دوستم گرفتم به زهرا زنگ زدم و ازش خواستم بیاد خونه اونم بعد از کلی من من کردن گفت باشه ببینم چی میشه.
من هم روزه قبل رفتم و خونه رو مرتب کردم، روزه بعد که با هم رفتیم توی خونه اولین بار بود که تونستم زهرا رو بدون چادر ببینم یه روسری قرمز خوشرنگ سرش کرده بود. روی مبل کنار هم نشستیم و یه ساعتی با هم حرف زدیم من میگفتم که اونو دوست دارم و عاشقشم و اون هم میگفت منو دوست داره و به نظرش من با بقیه پسرا فرق دارم. تا اینکه گفتم زهرا دوست دارم ببوسمت و همونطور که دستم دوره گردنش بود لبمو چسبوندم به لبش اون هم که دیگه حسابی حشری شده بود شروع کرد به لب گرفتن، وقتی به خودم اومدم دیدم زهرا رو خوابوندم رو زمین و خوابیدم روش و دارم ازش لب میگیرم نمیدونم کی دکمه های مانتوش رو باز کرده بودم، پستونای خوشگلش از زیر یه تیشرت آبی تنگ معلوم بود و من داشتم از روی تیشرتش سینه هاشو میمالوندم. یه کم که به خودم اومدم بهش گفتم بریم داخل اتاق روی تخت و زهرا رو بردم داخل اتاق خواب.روسریشو که در آورد دیوونم کرد موهای مشکی خوشگلشو پشت سرش جمع کرده بود چیزی که همیشه از زیر چادر جذابش میکرد مانتوشو که کامل درآوردم سینه های خوشگلش از زیر تیشرت زده بود بیرون ولی ترجیح دادم فعلا تیشرتو در نیارم خوابوندمش رو تخت و شروع کردم به لب گرفتن ازش و مالوندن سینه هاش وای باورم نمیشد زهرا اینقد حشری بشه پاهاشو آوردم بالا و شلوارشو درآوردم زیرش یه شرت توری سفید بود باورم نمیشد من به آرزوم رسیده باشم، لحظه ای که شلواره زهرا رو بعد از یکسال که فقط توی رویاهام بهش فکر میکردم درآوردم بهترین لحظه زندگیم بود لباسای خودمو به جز شرت درآوردم و خوابیدم روش پستوناشو از زیر تیشرت درآوردم یه سوتین سفید داشت دیگه نمیتونستم تحمل کنم کیرم داشت از جا در میومد سوتینشو در آوردم و حسابی سینه هاشو خوردم کیرم داشت لای پاهاش رو کسش بازی میکرد، دست کردم تو شرتش و حسابی کسشو که خیس شده بود مالوندم بهش گفتم دوست داری کیرمو بخوره اونم گفت از خداشه من نشستم و تکیه دادم به تخت و زهرا با حرص هر چه تمومتر کیرمو از شرتم درآورد و گذاشت دهنش کلی برام ساک زد بعد بهش گفتم زهرا دوست دارم کس نازتو بخورم اونوقت خوابوندمش و پاهاشو آوردم بالا فکر کنم ده دقیقه کسشو لیس میزدم دیگه تحمل نداشتم یه کم تف مالیدم توی سوراخ کونش کیرمو گذاشتم توش خیلی تنگ بود میدونستم خیلی دردش گرفته ولی صداش در نمیومد همش با صدای آروم التماسم میکرد که محمد آرومتر، دوست داشتم التماسم کنه آه آه کردنشو دوست داشتم نمیخواستم اون لحظات تموم بشه همش به روز اول دانشگا فکر میکردم به روزایی که واسه یه سلام کردن به زهرا تا صبح خوابم نمیبرد حالا من داشتم زهرا رو میکردم و اون با تمام وجود اسم منو صدا میکرد آخ حیف کم کمک داشت آبم میومد و همه چی تموم میشد کیرمو از تو کونش درآوردم رفتم بالای سرش و گذاشتم دهنش زهرا اونقدر مست شده بود که تا قطره آخره آبمو مکید بعدش هم تا یه ساعتی توی بغل هم بودیم راسش هنوز هم باورم نمیشه من اینکارو کردم.
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
     
  
زن


 
[b]دختری زیر باران[/b]

س من اسمم ع؛ت است یک روز که بارون میومد من ازخونه زدم بیرون چون توخونه تنهابودم حوصلم سدرفته بود بگذریم داشتم میچرخیدم که دیدم یک خانم محجبه داره زیر بارون پیاده میره طرف بازار رفتم کنارش س کردم وگفتم اگه جایی میرید برسونمتون که گفت برو گمشو گفتم قصداذیت ندارم بارون میاد خواستم اذیت نشید مگه حرف بدی زدم گفت آقابه اندازه کافی اعصابم خورده شما بدترش نکن گفتم به خدا قصدم مزاحمت نیست اینو که گفتم بهم نگاه کرد ترجیح داد بهم اعتماد کنه سوارشد چند دقیقه ای رفتیم دیدم خیلی ناراحته گفتم ازدست من کاری برمیاد جواب نداد دوباره پرسیدم گفت مثلا گفتم آخه خیلی ناراحتین گفتم شاید بتونم کمک کنم که اشک تو چشماش حلقه زدو گفت ممنونم کاشکی میشد به گذشته برگشت بهش یک دستمال دادم وگفتم حرفو تو دلت نگه ندار عقده میشه میخوای درددل کنی یکم سبک شی اشکاشو پاک کرد و گفت کاشکی همه پسرا مثل شما بودن گفتم مگه من چطوریم چیزی نگفت چند لحظه صبر کرد بعد تعریف کرد که تو دانشگاه شهرشون بایک پسره کرمانی دوست شده قرارازدواج گذاشتن اونم سر همین مسئله با خونوادش دعواش شده باپسره اومده بودکرمان که تا امروز پیش پسره بوده که پسره ازخونه انداخته بودش بیرون بهش گفتم پس اینجا غریبی گفت آره بهش گفتم الان میخوای چکارکنی گفت نمیدونم گفتم نهار خوردی گفت نه باهم رفتیم ساندویچی و بعد داشتیم میچرخیدیم و اونم داشت درددل میکرد کم کم هوا داشت تاریک میشد بهش گفتم من چندروزی تنهام اگه دلت بخوادمیتونی بیای پیش من یکمی فکرکرد گفت باشه منم گفتم اینطوری برای هردومون بهتر هم من تنهانیستم هم تو فرصت داری فکرکنی که چکارکنی راستی اسمش فاطمه بود.

رفتیم خونه بهم گفت یک دست لباس زنونه پیدامیشه بپوشم گفتم زنونه نه ولی یک لحظه صبرکن رفتم ازاتاقم یک تیشرت بایک شلوارک آوردم دادمش یک نگاه به شلوارک کردومنو نگاه کرد گفتم شرمنده شلوار راحتی ندارم یک جوری سرکن دیگه برگشتم تواتاق ولباسامو عوض کردم وبرگشتم توهال دیدم لباسشوعوض کرده چشمم خورد به ساق پاش باورم نمیشد تاالان چه چیزی کنارم بوده و من استفاده نکردم بهم گفت من گشنمه چیزی گیر میاد بخوریم گفتم این تو اینم یخچال رفت آشپزخونه منم رفتم یک فیلم که تو راه خریدم گذاشتم نگاه کنم فیلم زیرنویس بود چون من فیلم سانسورشده نگاه نمیکنم فکر نمیکردم فیلم لاو باشه چون عکس جلدش یک چیز دگه میگفت؛ دیدم منو صدا کرد آشپز خونه رفتم دیدم سوسیس تخم مرغ درست کرده خوردیم جاتون خالی ساعت نزدیک 10بود گفت فیلمی که گرفتی رو بذار ببینیم دیدم روحیش کاملاعوض شده خوشحال شدم گفتم بدرد تونمیخوره گفت بروبابا کجاست خودم میزارم رو دستگاه تنبل. گفتم تو دستگاست فقط روشنش کن روشن کرد اومد روی مبل نشست ربع ساعتی گذشت که صحنه قشنگ فیلم رسید نگاه کرد به من. خودموزدم بخواب دیدمن خوابم باخیال راحت نگاه کرد یکم که گذشت اوج سکس فیلم بودکه دیدم زیاد تکون میخوره گفتم وقتشه یواش رفتم پشت سرش جوری که نفهمید از بالای سرش لبمو گذاشتم رو پیشونیشو بوسش کردم گفت کی بیدارشدی گفتم بیداربودم و لبموگذاشتم رو لبش مات مونده بود باورش نمیشد من که دیدم حیرون مونده گفتم چیه خوشت نمیاد؟ یکبار به خودش اومدگفت چی لبوگذاشتم رولبش که حرفی نزنه اونم همراهی کرد کم کم دستموبردم رو سینش وای مثل سنگ بودن و میزون دست. کم کم زیرگلوشم بوسیدم ازیخه ی تیشرت دستموبردم تو شروع کردم به مالیدن دیگه صداش داشت درمیومد بادستاش موهامو یواش میکشید بهش گفتم اجازه هست فهمید منظورم چیه دستاشوبردبالا تیشرتودرآوردم یگ سوتین سفید تنش بود که البته بارنگ پوستش فرقی نداشت سوتینو بارکردم یاعلی گفتم وعشق آغاز شد شروع کردم به خوردن 15دقیقه ای خوردم دگه داشت موهامومیکند دستموبردم لای پاش خیس خیس بودتادستم خوردبه کسش یک تکون خورد یکم مالیدمش دیدم ازخودبیخودشده منم ازصدای اااه وناله ی اون داشتم دیوونه میشدم شلوارک وشورتشوباهم درآوردم شروکردم به خوردن کسش چه خوشمزه بود چنددقیقه ای خوردم پیش خودم گفتم پس من چی که لباسامودرآوردم گفتم نوبت تویه نگاهی به کیرم کرد بوسیدش وشروع کردبه ساک زدن چنان خوشمزه میخورد که آدم هوس میکرد10دقیقه ای خورد بلندش کردمو خمش کردم رومبل شروع کردم به خوردن کسش ازپشت ناله هاش تاهفت تاخونه اونورترمیرفت بایکم تف کیرمو که خشک شده بود خیس کردموسرکیرموگذاشتم دم کسش که قبلاآقاجلیل زحمتشوکشیده بودوبایک فشارسرشو کردم توچقدرداغ وتنگ بود که فکرکردم کیرموکردم توکتری آب جوش باجیغش منوبیشترحشری کرد بافشارمحکمی کل کیرموکردم تووشروع کردم به تلمبه زدن چون قبل ازشام قرص خورده بودم مطمئن بودم یک حال درست میکنم وآبم به این زودیانمیاد باسرعت تمام تلمبه میزدم اونم ناله میکردوازشدت شهوت موهاشومیکشید درست شده بودمثل فیلمای سکسی خارجی به خودم اومدم که حیف نیست کون خوش فرمشو نکنم داشتم فکرمیکردم چطوری بهش بگم که قبول کنه که دیدم لرزیدوجیغش شدیدترشد فهمیدم ارضاشده روی پاهاش نمیتونست وایسه خوابوندمش روی زمین کرمو ازتواتاق آوردم بابیحالی گفت چکارمیخوای بکنی گفتم من هنورارضانشدم فهمیدمنظورم چیه گفت ازپشت نه بکن لای پای گفتم باشه کرموکه مالیدم به سوراخ کونش چیزی نگفت ومنم کیف کردم کیرموچرب کردموگذاشتم دم کونش که چرخید پشت به زمین خوابید گفت ازپشت نه گفتم اذیت نکن گفت که توداری اذیت میکنی خلاصه به بدبختی راضیش کردم چرخید وگفت فقط یواش خب حق داشت ازقسم هایی که خورد فهمیدم که هنوز کونش آکبنده دوباره کرمو برداشتم و کونشو بیشترکرم زدم سر کیرمو گذاشتم دم کون تاکه یکم فشارمیدادم پاهاشو سفت میکرد یکبار ناگهانی خودمو انداختم روش که کیرم تا ته رفت تو. صورتش از دردی که میکشید سیاه شد صداش تاچندثانیه درنمیومد ضعف کرده بود ولی من ولش نکردم میفهمیدم اگه کیرمو دربیارم دیگه نمیزاره بکنم. بعدکه صداش درآمد جیغ میزد که درش بیارم دو دقیقه ای ثابت روش خوابیدم بعدشروع کردم به تلمبه زدن اولش یواش بعدتندترش کردم دیدم کمکم اشکاش به لبخندتبدیل شدحدودنیم ساعتی ازکون کردمش تا دیگه فهمیدم آبم داره میاد بهش گفتم اونم که ازشدت شهوت دیوونه شده بودگفت بریزتو منم اینکاروکردم و بعد کنارش درازکشیدم همش قربون صدقه ام میرفت.

تاچندروربعدش خونه مابودبعدباهم رفتیم شهرشون. باباش اینا که جریان دوست پسر نامردشو فهمیدن و فردین بازیه منو شنیدن از من خوب پذیرایی کردن منم الان که جدود دو سه سالی از جریان آشناییمون میگذره تو کارخونه باباش حسابدارشون شدم و خانم خانوما هم صیغه ی منه باهم توی یک آپارتمان نقلی داریم زندگی میکنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
لباسشويي
سلام من فريبرزم مي خوام يكي ديگه از داستانهاي سكس فاميلي ام رو تعريف كنم.داستان از انجا شروع شد كه شوهر خالم قرار بود براي ماموريت بره خارج از كشور و من هم مجبوربودم براي اين مدت برم پيشه اون البته ناراحت نبودم چون من خيلي خالم رو دوست داشتم و هميشه آرزوي كردن خاله ام تو دلم مونده بود.
اسم خاله من مهتابه و 28سال سن داره و هنوز هم بچه دار نشده،راستش رو بخواين خيلي خوشگله از زيباى مثله ماه مي مونه.منم خيلي با اون شوخي دارم.هر وقت كه تو جمع حرف مي زد ،من مي گفتم چه خوشگله اين خانومه!! بيچاره كلي خجالت مي كشيد،اگه شوهرش نشسته بود مي گفت:نگاش كن علي اگه هم نبودش بلند مي شد به زدن من.خلاصه ما با هم خيلي خوبيم.اره روز يكشنبه بود كه من رفتم خونه خاله مهتاب اينا،تا رسيدم شوهر خالم رو دم در ديدم گفتم كجاعلي اقا ،اونم گفت مي رم اداره جلسه است چون فردا مي خوايم بريم،گفتم خوب به سلامتي حالا كو خاله؟گفت برو كمكش لباسشويي سوخت بيچاره داره با دست لباس ميشوره،خنده اي زدم و گفتم برم يخورده بهش بخندم ،لبخندي زد و گفت اذيتش نكني ها،با خنده سرم رو پايين اوردم يعني باشه.داخل خونه رفتم،داد زدم دوست دختر من كجاست؟ يهو گفت كوفت ،صداش از طرف حموم ميومد،رفتم طرفش ولي تا ديدمش نتونستم جلوي خودم رو بگيرم و زدم زير خنده.اون وقتي منو ديد دارم اونجوري مي خندم ،سرش رو بالا برد و گفت خدا دلم به اين خره خوش بود اينم از اين.اينو كه گفت دلم به حالش سوخت گفتم كمك مي خواي؟گفت بيا تو آب بكش.منم سري شلوارم رو در آوردم با شلوارك رفتم تو حموم نشستم كنارش به آب كشيدن لباسها.خاله يه تاپه مشكيه چسبون تنش بود(تاپ رو من روز تولدش براش خريدم)و يه دامن مشكي،موهاشم چونخيلي بلند و لخت بود از پشت داخل تاپش گذاشته بودشون.داشتم كمكش مي كردم كه هي مي گفت بابا يواش تر خيسم كردي ،آخه راست مي گفت من بلد نبودم كار كنم خلاصه يهو ديدم دامنش رو جمع كردبالاي زانوش يعني قشنگ مي تونم بگم فقط شورتش پيدا نبود.عجب رونهايي داشت بي صاحاب سفيد و ناز،همين جور چشام به پاهاش مونده بود كه گفت:چه مرگته؟گفتم تو فكر بودم خاله،گفت :تو چه فكري؟،گفتم :خوش به حاله علي آقا،گفت:مگه چي داره اون كه تو نداري نفله؟گفتم:نگاه كن اين تازه رونشه اون زير ميرا ببين حالا چه خبريه!!گفتم:خاله چقدر بدم نشونم بدي؟گفت:حالا چون آشنايي پول نمي گيرم اينا رو بشور.فكر كنم به شوخي گرفته بود حرف منو ولي من نيم ساعت لباسا رو تموم كردم،رفتم ديدم رو مبل نشسته داره ماهواره نگاه مي كنه.رفتم كنارش نشستم گفتم:تمام شدن،اونم گفت آفرين پسر خوب.همون جور كه كنارش نشسته بودم خم شدم دامنش رو گرفتم دادم بالا،گفت:خره من خالتم ها،جو گرفته تو رو انگار ،منم گفتم قول دادي،همون جوري كه اون داشت دامن رو مي كشيد و من مي كشيدم دستامودور دستاش حلقه كردم و خابيدم روش ،سرمو گذاشتم رو سينه هاش عجب سفت بودن،گفتم :خاله به ايناميگن پستون؟گفت :نه كه نديدي تا حالا ،خوبه خودم يه بار مچتو گرفتم،گفتم :نمي گي ها؟،گفت:نه منم شروع كردم به ليسيدن گردنش ،اون چيزي نمي گفت:يه 2 دقيقه كه گذشت گفت :اگه فقط همين جا رومي خواي بخوري تا من پاشم،گفتم:نوكرتم هستم.دستاشو ازاد كردم دامنش رو در آوردم با شورت صورتي رنگ بود و چون خيلي سفيد بودن پاهاش خيلي بهش ميومد.تاپش رو هم در آوردم ،زير اون تاپ چه خبرهايي بود!!!!سينه هاش آزاد بودن،مثل دو توپ آويزون خيلي گرد و تقريبا بزرگ بودن،از سفيدي بيشتر به برف شبيه بود.تا اون سينه ها رو ديدم،نتونستم دوام بيارم سريع حمله كردم و شروع كردم به خوردن اونا،واقعا مزه داشت.خيلي حال ميداد.همونجوري كه داشتم مي خوردم سرم رو چرخوندم به طرف صورتش،ديدم چشاشو بسته،لباشو داره گاز مي گيره و ناله هاي خيلي آرومي هم مي كرد.يهو پريدم رو لباشو ،شروع كردم به لب گرفتن و خوردن لباش.هر دو تامون خيلي حشري شده بوديم،من كيرم و كه به حالت آماده باش بود از داخل شلوار درآوردمنهادم جفت صورتش گفتم خيسش كن،اونم نهادش تو دهنش يه خورده ساك زد كه ديدم به نفس نفس زدن افتاده فهميدم كه تا حالا ساك نزده بود.سريع كيرم رو تو كسش نهادم،واااااااي كه چقدر گرم بود!!!خيلي حال ميداد عقب و جلو كردن توي اون كس از بيشتر اينكه ميديدم خالم زير دستم درد ميكشه حال مي كردم ،ديگه صداي جيغش بلند شده بود.خواستم بچرخونمش كه از عقب بكنمش كه رازي نشد داشت گريه مي كرد مي گفت زود باش از همين جا كارو تمام كن منم ادامه دادم.همديگه رو بغل كرده بوديم دهنش كناره گوش من بود.با گريه مي گفت :تشنه ام زود باش،خيلي تشنمه ،يه آب داغ مي خوام كه خودش بپره بره داخل.اين حرفو كه شنيدم حس كردم آبم داره مياد،سريع درش اوردم و آون شروع كرد به خوردن تا قطره آخرش هم خورد.دوباره همديگه رو بغل كرديم و شروع كرديم به لب گرفتن.بعد سريع يه دوش گرفتيم و نشستيم منتظر تا علي آقا بياد.خلاصه اينكه تا موقعي كه علي نبود من هواي زنشو داشتم و تو اين مدت كاري كردم كه جاي خاليشو احساس نكنه.
پیدا کردن یک دختر "وفادار" از پیداکردن یک مارمولک پرنده سخنگوی یهودی سرخابی نجار شاخدار 55 ساله در اقیانوس ارام سخت تره
     
  
صفحه  صفحه 53 از 112:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA