انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 56 از 112:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
مشتری حشری

من از کودکی دچاره تجاوز شدم اولیش دزسن 14سالگی بودپدرم توکاره پرده هست من بعد ازمدرسه میرفتم مغازش یک روز خانمی امد وگفت پرده خانه ما افتاده وشبممهمان داریمپدرم نبود واو اعصبانی گفت خودت بیا وگند کاری پدرتو درست کن من به غرورم برخود و جعبه ابزار ودریل را برداشتم ودنبالش رفتم به خانه رسیدیم زن واردشد خانه ای حیاط دار بود گفت برم طبقه دوم وارد شدم همه چیز مرتب بود برگشتم که دیدم زن بالباسی نازک جلوم ظاهرشد ترسیدم وخودم زدم به سادگی گفتم حتما اقاتون امده ودوباره نصب کرده گفت عزیزم شوهرم رانندست والانم معلوم نیستکدام گوری هست یابندر عباسهست یا سر گور پدرش گفت میخواهی مرد بشی گفتم مرسی داشتم عرق میکردم هیکلی وچشمانی درشت شده داشت کاملا خودمو باخته بودم هرچی جلو می امد من به در نیمه باز بیشتر خیره میشدم حس منو فهمید وبرگشت ودرب اتاق قفل کردمن دیگه قفل شدم ویاد داستانهای مدرسه افتادم بچه دزدانی که بچه هارو برای دزدی اعضای بدن میکشن اما اون میگفت جیگرکم نترس وهی جلو تر میامد دهانم خوشک شده بودش فریاد در دهانم نمیامد به دیوار چسبیدم وا وهم به من بوی عرق بدنش مرا خفه کرده بو وسینه های درشتش را به صورتممیمالوند ومیگفت میخواهم مرد بشی نترس هی منومیبوسید ومن بغضی خف کنده در گلویم چنبله زده بود و هم چیزرا باخته بودم مرده ای بیتحرک من را بغل کرد واز جا کند وروی تخت انداخت ودر گوشممیگفت تو مرده بزرگیمیشی نترس سنکینی وزنش بر کل بدنم احساس میشدنفسم روبه شمارش بود واونیز جای را باقی نگذاشته بودکه لیس نزدهباشدزبانم بازشد وباصدای ملتمسان بهش گفتم من ا نکش واو خندهایدیوانه بازد وگفت باشه اما باید به حرفم گوش گنی و ساکت بمانی چشماحمقانه ای گفتم اوسینها یشرا از لباس تور خود خارج کد وگفت مک بزن من هم باترس کامل گوش دادم از حرات عرق شدیدی بر بدنش سایه انداخته بود وشوری عرقش در دهانم سنگینی انداخته بود بازور دستم را ذاخل شورتش کرد وبا قدرت گفت نازش کن ومن شرو به لمس کسش کردم وکامل خیس شدند دستم را احساس کردم بعد شرو به خواباندن من بررویبدنخود کردگفت بخواب ری شکمم وسینه ها را بخور وشورتش را در اورد پراز مو بود صورتم را با فشار بهش نزدیک میکرد ومیگفت فقط یک بوسش کن من بوسیدم وچندشی کامل بدنم را فراگرفت وبه گریه افتادم او اشکانم را پاک میکرد ومیگفت بیا عزیزم نترس مرا در بغل گرفت تا گریه ام بند بیاید وگفت بیا من برای تورا بوس میکنم التماس کردم که میخوام برم خونه گفت تا مرد نشی در باز نیمیشه ومنومجبور کرد با انگشت به وجد بیارمش التم راست نمیشد واو شرو به مالشش کرد اما فایده نداشت چک محکمی زد و گفت بیدارش کن من گفتم بلد نیستم او دوباره نوازشم کرد و شرو به خوردنش کرد تا بلند شد و داخل کوس مودار کرد و منم بعد چند دقیقه که اب کوس ر تمام پایین تنم جاری شدگفتم بسه خسته شدم او میگفت فقط خفه شو و ادامه بده و چندقیقه ای که گذشت گفت با دست ادامه بده مشتش کن و بکنتوش کاره واقعا عذاب اوری بود اما او تمتم در زبانش نمیامد و تند تر میخواست بعد از اینکه اب نهاییش از کوسش خارج شد لرزید و بر تخت افتاد و ولو شد تخت خیس شده بود و بوی گند خیار شور گرفته بودش مشغول به پوشیدن لباس شدم و گفت کجا لباس میپوشی شام بمان من گفتم مشق دارم و تکلیف مدرسه ام مانده او خندید گفت مرده من مشق داره و دوباره مرا بوسید و گفت خیلی چهره ام مهربونه کاش اونم پسری مثل من داشت. در را باز کرد و گفت نرو بمان تا ببرمت حمام بعدش برو گفتم نمیشه مامانم میفهمه میترسم گفت پسر زبل من افرین که به مامانت نمیگی و بهم پانصد تومان داد و گفت دیگه نمیام دره مغازه شما اما دوست دارم خودت بیای وزنگ بزنی و بگی امدی پیشم باشی من پول رد کردم اما گفت دست خالی بری بابات میفهمه پس پول بایدبهش نشون بدی منم ساده تشکر کردم و امدم سمت مغازه و دیگر ندیدمش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کابوس سکس

سلام میخواستم داستانی رو تعریف کنم که برام تا مدتها کابوس بود داستان از اون جا شروع شد که برادر خانم من کارخونه داره که تو اون یک منشی 25 ساله کار میکرد من یه 3 سالی بود داماد خانواده شده بودم ولی کارخونه نرفته بودم چون من تهران زندگی میکنم و اونا تو شهرستان خلاصه من رو یکبا ر بردن اونجا و اونجا بود که شیرینو دیدم(اسمش شیرین بود) من واقعا اولش اصلا تو نخش نبودم چون میترسیدم بهش تیکه یا چیزی بگم ولی رفتارشو اونجا که میدیدم کاملا تابلو بود اینکارست چند بار الکی هر روز میرفتم کارخونه که یه روز سره صحبتو باز کردم از سنش و ایجور چیزا پرسیدم که یهو خودش گفت من میرم ساعت 5 منتظرم اونور اتوبان تو هم بیا با هم یه دوری بزنیم من اولش ترسیدم که نکنه برادرم خانمم ببینه ولی دلم و زدم به دریا رفتیم تو ی ماشین گفتم امتحانش کنم دستشو گرفتم دیدم اصلا چیزی نمیگه بهش گفتم میای بریم خونه اونم گفت اره پس زنگ زدم به رفیق فابریکم که مغازه داشت رفتیم رفیقم رفت بیرون مغازه رو بست ازهم لب گرفتیم ودیدم مانتوشو در اورد و گفت از جلو پریودم ازکون بکن من واقعا از کون کردن عاشقشم انقدر شوهرش از کون کرده بود که با یه تف راحت رفت تو و آبمو ریختم توش و بعد دیگه این شد رابطه من و شیرین شروع شد هروقت که میرفتم شهرستان چند با ر میکردمش از کوس و کون جرش میدادم تا اینکه یه بار که رفته بودم ببینمش بهم گفت خونه جور کون بریم اونجا منم که جا نداشتم ماشین رو از پدر زنم قرض گرفتم و که الکی برم دور بزنم و رفتم سر قرار باهاش با هم رفتیم بیرون شهر اونجا پر بود از باغ سیب و انگور منم نمیشناختم شیرین گفت من میشناسم بریم جای خلوت و وسط راه زیپ و کشیدن پیایین گفتم تا غنیمت لااقل ساک بزن حین رانندگی نمیدونم براتون ساک زدن یا نه آدم هی گاز میده ترمز میکنه تا اینکه دیگه زد بالا شهوت و رفتم تو یه باغ که باز و فقط یه راه برو داشت و از همونجا باید دنده عقب میگرفتی تا برگردی رفتم ته باغو ماشینو خاموش کردم رفتیم پشت و شلوارشو کشیدم تا نصفه پایین و کردم انقدر استرسو شهوت قاطی شده بود که با سه تا تلمبه آبم آومد تا خودمونو جمع میکردیم یهو دیدم که یه ماشین داره یه راست میاد طرفمون (الان که دارم مینویسم بدنم میلرزه) سریع اومدم ماشینو روشن کنم دیدم وای خدا یه اسلحه جلوی شیشه ماشینه و یه نفر میگه بیا پایین با فریاد منو میگی تمام دنیا سرم خراب شد آسمونم کامل تاریک شده بود منو و شیرین اومدیم پایین و دیدیم دو نفر با دوتا کلت رو برومون وایسادن و یه آن دیدم یه سیلی محکم خورد تو گوشم انقدر شوکه بودم که اصلا دردشو حس نکردم و دیدم بله مارو از اون زمان که داشته شیرین تو ماشین برام ساک میزده تعقیب میکنند نه اینکه من هی سریع میرفتم و اینورو اونور میرفتم به ما شک میکنن تو یه شهر مرزی هم هستیم بیشتر زوم کرده بودن یه آن غافلگیر کردن خلاصه موبایلمو گرفتن توشو وارسی کردنو چون من جای دولتی کار میکنم همش عکس امام و ایچیزا توش بودو با خانمم که یکیشون پرسد زن داری گفتم آره گفت پس چرا داشتی اینو میکردی منم هی میگفتم غلط کردم و از این حرفا واقعا ترسیده بودم آخه بدبختی اینجا بود که ساعت 11 شب هم بلیط تهرانو داشتم با خانمم و مادرخانمم قرار بود بریم فکر کنم ساعت 8 اینا بود یکیشون اونجا منو سیم جین میکرد اون یکی تو ی ماشین شیرینو ولی انگار اصلا شیرین نمیترسد خیلی خونسرد جواب میداد البته شوهر و یه بچه هم داشت نور علی نور بود قضیه توی اینگیروویر یهو شوهر شیرین زنگ زد که کجایی که یکیشون گفت آروم باش بگو دارم میام تو ترافیکم از اون ورم هی خانم من زنگ میزد واقا دیر کرده بودیم خلاصه یه کاغذ اوردن روش نوشتن که ما شما رو کار گرفتیم و امضا کنید ما هم امضا کردیم و سوار ماشین کردن و ما رو بردن وسط راه متوجه شدم اینا مامور اطلاعات هستن و واسه یه کار دیگه به ما شک کردن و بعدش چون دیدن ما هردو متاهل هسیم فقط زهره چشم میخواستن بگیرن یه ساعت ما همینور چرخوندنو یه جا دیدم وایساد گفت برو پایین دیگه از این غلطا نکن منم پیاده شدم رفتم طرف ماشینم که اونیکه مامور ور داشته بود و اونور خیابون پارک کرده بود رفتم انقدر ترسیده بودم که یه میدونو سه با ر دور زدم ولی نمیتونستم برم به اون خیابونی که باید میرفتم با بدبختی خودمو رسوندم خونه و دیدم همه فکر کردن من تصادف کردم و انقدر دیر کردم ما رفتیم شبش به تهرانو دیگه از اون به بعد رابطه منو شیرین هر روز کم رنگتر شد که الان فقط به یه سلام و خداحافظی رسیده این بود بدترین خاطره من امیدوارم سرتون نیا د و با آرامش کوس بکنید.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
راننده آژانس

سلام دوستان. اسمم رامینه.37 سالمه. یه آدم کاملا معمولی. نه پولدار نه خیلی
خوشتیپ. قد178.
خاطره من مربوط میشه به سال84. اون سال من یه پیکان خیلی تمیز مدل 81 خریدم
و اسپرتش کردم رفتم توی آژانس محلمون و شروع بکار کردم. روز اول نزدیکای
ظهر نوبت من بود. رزوشن به من گفت خانم.... اشتراک 184 ماشین ساعتی میخواد.
من خوشحال از بخت اول آدرسو گرفتمو رفتم. رسیدم درخونه دیدم یه خانم جوون
حدودا بیستو چهارپنج ساله خوشگل آرایش کرده، اومد عقب نشست ومقصدو گفت
وشروع کرد با موبایلش ور رفتن. بدون هیچ حرفی به مقصد رسیدیم. گفت منتظر باش
برمیگردم.
حدودا نیم ساعت بعدش اومد. گفت بریم خونه. تو راه اون سرصحبتو باز کرد که
شما تازه اومدید این آژانس؟ ماشینتون خیلی تمیزه. ازین حرفای کیری همیشگی.
نمیخوام زیاد طولانیش کنم. بعد از مدتی که به نوبت من خورد و چندباری که
بردمش بیرون نمیدونم از چی من خوشش اومده بود که زنگ میزد آژانس میگفت
پیکان سفیده رو بفرستید. خلاصه یواش یواش با هم رفیق شدیمو شماره موبایلمو
گرفت. بعد از چند روز بهش گفتم از خودت بگو. گفت اسمم شهلا، 25سالمه، فرزند
شهید هستم، دوتا خواهر دارم که ازدواج کردن، منم ازدواج کردم ولی بعد
یکسال به خاطر اعتیاد شوهرم طلاق گرفتم،سه ساله با مادرم زندگی میکنم.
باورم نشد مطلقه باشه ولی بعدها که شناسنامشو دیدم واز مادرش شنیدم باورم
شد. اونقدر باهم جور شده بودیم که بعضی وقتها مادرش تعارف میکرد میرفتم
خونه تا شهلا آماده بشه. وضع مالیشون خوب بود به خاطر همین همیشه آژانس
میگرفتن.
خلاصه بعد از مدتی که دیگه حسابی رومون توروی همدیگه باز شده بود و شوخی
میکردیم و دستمالیش میکردم،یه روز بهش گفتم شهلاجون چندوقته سکس نداشتی؟ با
یه شرم بچه گونه گفت بعد از طلاق با کسی سکس نداشتم. من که حسابی حشری شده
بودم بهش گفتم اگه جا ردیف کنم میای؟ گفت نه. ولی اگه خونه خودمون خالی شد
بهت میگم، خودمم تو فکرش بودم ولی روم نمیشد بهت بگم. چند روزی گذشت ظهر
بود که زنگ زد گفت امشب چکاره ای؟ گفتم آژانس کشیکم.
گفت عصر بیا مادرمو ببر خونه خواهرم. خواهرم مریضه میخواد بره اونجا دوسه
روز بمونه.منم از خدا خواسته عصر مادرشو بردم. رفتم خونه حسابی به خودم
رسیدم. رفتم حموم یه صفایی به کیرو خایه دادم و اسپری ویاگرا برداشتمو شامو
خوردم رفتم آژانس منتظر شدم زنگ بزنه. ساعت یازده بود زنگ گفت هر وقت
تونستی بیا. منم رفتم دستشویی حسابی اسپری زدم و یه سرویس داخلی رفتم تا هم
حسابی بی حس بشه هم صاحب آژانس بره خونه.(یادم رفت بگم یه قوطی ویسکی هم
خریدم)
ساعت 12 ماشینو کوچه پایین پارک کردم. بهش زنگ زدم: گفت درو باز میزارم
سریع بیا تو. سریع رفتم داخل. با یه شرت و سوتین ست قرمز رنگ جلو در
ایستاده بود. وای که چه صحنه دیوونه کننده ای بود. آرایش کرده بود در حد
عروس. اونقدر خوشگل شده بود که نمیدونستم از کجاش شروع کنم به خوردن.پاهای
خوش تراش، سینه ها کوچولو سربالا، کون قلنبه ولی نه خیلی بزرگ، بدن سفید.
خلاصه محشر. رفتم نشستم روی مبل. اونم رفت آشپزخونه شربت بیاره. گفتم دوتا
استکان خالی هم بیار.اومد گفت واسه چی میخوای؟ گفتم مشروب میخوری؟ گفت تا
حالا نخوردم. گفتم امشب امتحان کن ببین چه حالی میده. پیرهنمو درآوردم.
خیلی گرم بود.خلاصه زورکی دو پیک باهام ویسکی خورد. منم بقیشو خوردم. حسابی
داغ شده بودیم. با اینکه لخت بودیمو کولر روشن بود ولی خیس عرق بودم.
دستمو انداختم دور کمر نازشو آروم کشیدم سمت خودم. لبامون رفت روهم. وای که
چه طعمی داشت. بعد چند دقیقه لب خوری رفتم سراغ سینه های نازش. شهلا که
چشماشو بسته بود و انگار توی آسمونا سیر میکرد. آروم شروع کردم به خوردن
سینه هاش. کیرم حسابی بی حس شده بود و به نهایت بزرگی خودش رسیده بود.
خوابوندمش روی کاناپه و حسابی سینه هاشومیمالیدم و میخوردم. دستمو بردم سمت
کس نازش. خیس خیس. شهلا هم بیکار نبودو با کیرم از روی شلوار بازی میکرد.
پاشدم شلوارو شرتمو دراوردم. کیرمو که دید پاشد نشت بادستاش کیرمو میمالید.
کیرم بردم سمت دهنش. گفت بدم میاد تا حالا نخوردم. منم زیاد اصرار نکردم
چون اسپری زده بودم. خوابوندمشو پاهاشو دادام بالا. وای چه کسی داشت. صورتی
کمرنگ، تنگ و بی مو. چوچولشو کردم توی دهنم. شهلا فقط اه وناله میکرد. فقط
میگفت رامین جون بکن توش دارم میمیرم. حسابی کسشو لیسیدمو دیگه داشت
التماس میکرد بکنم توش.
پاشو گرفتم بالا سر کیرمو گذاشتم جلو کسش. با اینکه خیس بود ولی توش
نمیرفت.خیلی تنگ بود. کمی فشار دادم. سرش که رفت تو گفت رامین یواش درد
دارم. انگار تازه عروس بودو اولین بارش بود. لبشو گاز میگرفتو اه وناله
میکرد. آروم هلش دادم تو. وقتی تا ته کردم تو نگه داشتم تا جا باز کنه. لبه
های کسش کیرمو بدجوری فشار میداد. آروم شروع کردم به تلمبه زدن. دیگه ناله
نمیکرد. میگفت ضربه بزن. سه ساله کیر ندیدم. من با حرفام بیشتر تحریکش
میکردم....شهلا جون چه کس تنگی داری قربونت بشم.... بعدش نوبت کون نازو
تنگته.. یه دفعه خودشو سفت گرفتو بیحال شد.. ارضا شده بود... افتادم روش تا
حالشو ببره. بعد چند دقیقه برش گردوندم. از پشت کردم تو کسشو با انگشتم با
سوراخ کونش بازی میکردم. التماس میکرد دست به کونش نزنم. میترسید میگفت
درد داره. بهش گفتم شهلا جون اگه درد داشت نمیکنم توش. حسابی خیسش کردمو با
انگشت بازش کردم. کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش. تو نمیرفت. دست نخورده بود.
یه ذره فشار دادم جیغ زد. جلوی دهنشو گرفتم همسایه ها نشنون. یه ذره دیگه
فشار دادم. تانصفه رفت تو. گریه میکرد بیچاره. ولی من حالیم نبود. اوج شهوت
بودم. یه دفعه تا ته کردم توش. نگه داشتم تا جا باز کنه. بعد شروع کردم به
تلمبه زدن. معلوم بود داره لذت میبره چون اوووووف اوووووف میکرد.
توحالتهای مختلف از کس وکون کردمش. بعد 20 دقیقه آبم داشت اومد. ریختم روی
سینش. پاشدیم باهم رفتیم حموم. بیخیال آژانس شدمو تا 5صبح موندم
پیشش.میگفت سه بار ارضا شده. خیلی ازم تشکر کرد میگفت بعد چند سال طعم واقعی
سکسو چشیدم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓

 
استاد ریاضی و مهسا

سلام
من فوق لیسانس مهندسی دارم. کارم تدریس خصوصی ریاضیات دانشگاهیه. اکثر شاگردم پسر هستن و اون اقلیت دخترها هم معمولاً تو خونه روسری یا حتی یکی دو مورد چادر سر میکنن. خودم دوست دارم با شاگردهای دخترم سکس کنم ولی خوب شرایط اینجوریا هم مهیا نیست و معمولاً جرأت همچین درخواستی رو پیدا نمی‌کنم. شاید از ترس از دست دادن شاگرد و کم شدن درآمد. اردیبهشت 90 یه شاگردی داشتم که از شهرستان اومده بود تهران، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز درس میخوند و یه خونه با دوستش گرفته بود. وقتی می‌رفتم دوستش معمولاً خونه بود چون کلاسش رو شب برگزار می‌کردم. هر دوتاشون پیشم سرلخت بودن، مهسا (شاگردم) دامن یا شلوارک می پوشید و به مرور باهام صمیمی تر میشد. یه روز که جلسه چهارم بود کلاس رو هماهنگ کردیم برا ساعت 5 عصر، رفتم خونه شون دیدم تاپ نارنجیِ بندی پوشیده با یه دامن کوتاه. پاهاش رو شیو کرده بود که پشه روش لیز می‌خورد می‌رفت پایین! خلاصه رفتیم تو اتاقش. روی میز کامپیوترش رو مرتب کرد تا درس رو شروع کنیم. ازش پرسیدم دوستت نیست؟ گفت نه با دوست پسرش رفته بیرون.
می‌خواستم خودم رو امتحان کنم ببیننم آخرش میتونم جرأت گفتن چیزی که میخوام رو دارم یا نه. پرسیدم تو خودت دوست پسر داری؟ گفت نه. برام مهم نبود راست میگه یا نه ازش پرسیدم دوستت با دوست پسرش میان اینجا؟ که خیلی راحت گفت: خوب آره(خوب شد جمله پـَ نـَ پـَ دار نگفت ضایه کنه منو !!!). یه مکثی کردم و ازش پرسیدم باهاش سکس میکنه؟ گفت خوب آره ولی میرن تو اتاق خودش.
دلمو به دریا زدم و دستم رو یواش انداختم دور گردنش. اونم که داشت به مانیتور نگاه می‌کرد خودشو آورد طرف من. صندلیم رو چسبوندم به صندلیش و از کنار، بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم. بعدش گونه‌اش رو بوسیدم. اون ولی کاری نمی‌کرد. آروم دستمو بردم طرف سینه هاش و یواش مالیدمشون. اونم یه خورده وول می‌خورد. یه خورده که کمر و سینه‌اش رو مالیدم کامل روم ولو شد. بلندش کردم بردم روی تخت خوابوندمش. روش خوابیدم و شروع کردم ازش لب گرفتن. اونم لبام رو می‌مکید. معلوم بود بیشتر از من حال میکنه. یه دستم توی موهای خرمایی صاف و لَختش بود و سرشو نگه داشته بودم و یه دستم هم روی سینه راستش. واقعاً حال می‌کردم. صورتش رو کامل بوسیدم ولی لیس نمی‌زدم. می ترسیدم بدش بیاد خیس بشه. لاله گوشش رو که خواستم بخورم سرش رو عقب کشید. منم بیخیال شدم. شروع کردم گردنش رو خوردم، خیلی حال می‌کرد. آه و اوهش بلند شده بود هر دو تا دستم رو سینه هاش بود. از گردنش یواش یواش اومدم پایین و وسط خط سینه‌ ش رو خوردم. بلندش کردم و تاپش رو در آوردم. سوتین کرم رنگی داشت که به رنگ بدنش میومد و تو بدنش گم شده بود. از روی سوتین یه خورده سینه هاش رو خوردم و بعدش دست انداختم از پشت سوتینش رو باز کردم. سینه‌های خوش فرمی داشت و دیگه سفتِ سفت شده بودن. با ولع شروع کردم به خوردنشون. به هر دو تا مون خیلی حال می‌داد. نوک سینه هاش رو خیلی یواش گاز می‌زدم تا حشری‌تر بشه. بعدش شیکمش و نافش رو کامل خوردم و رفتم پایین‌تر. از کسش فعلاً رد شدم و از نوک انگشتای پاش شروع کردم به خوردن و رفتم بالا. ساقش سفت‌تر و خوشمزه‌تر بود. روناش نرم بود و دوست داشتی همه‌ ش بگیری تو دستت و یواش یواش فشار بدی و ول کنی و این کار رو تکرار کنی. به کسش که نزدیک شدم اطراف کسش رو خوب لیسیدم و بعدش از روی شرت کرم رنگ و توریش کسش رو خوردم. خیسِ خیس شده بود دامن کوتاهش رو درآوردم و شرتش رو هم همینطور. شروع کردم به خوردن چوچوله و سوراخ کسش. یه خورده از مزه لزج کسش بدم اومده بود ولی برای کردنش هم که شده ادامه دادم. خوب که کسش رو خوردم و کلیتوریسش رو مالیدم بلند شدم لباسم رو درآوردم. کامل لخت شدم و ازش خواستم برام ساک بزنه. خوشش نمیومد ازش پرسیدم: کاندوم داری؟ دودل بود جواب بده. آخه بهم گفته بود با کسی دوست نیست. پرسیدم کجاست؟ به کشوی میز کامپیوتر نگاه کرد. رفتم و از یه بسته 12 تایی که توش چند تا بیشتر نمونده بود یکیش رو برداشتم. اصلاً به روش نیاوردم. برام مهم نبود. کاندوم رو روی کیرم که الان دیگه تقریبا کاملاً نعوذ شده بود کشیدم و گفتم از روی کاندوم بخور. اومد شروع کرد به خوردن. میدونستم میخوره چون کاندومش از نوع طعم میوه‌ای بود و معلوم بود برا چی اینو خریده. حتماً دوست پسرش ساک زدن رو خیلی دوست داره. خوب که خورد بلندش کردم و خودم دراز کشیدم روی تخت. اومد روم و یواش کیرم رو گذاشت لب کسش و یه خورده کرد تو بعدش یواش یواش بالا پایین کرد تا کامل رفت تو. دیگه انگار سوار اسب شده بود و یورتمه می‌رفت معلوم بود تو یه دنیای دیگه است و چشماش بسته بود. منم سعی می‌کردم جلوی خودم رو بگیرم که زود نیاد. یه خورده که خسته‌تر شد گفتم برگرد و پشتت رو به من بکن و بزار توش. این صحنه رو خیلی دوست دارم. یه کون جلوته که بالا و پایین میره و کیرت میره تو یه کس و میاد بیرون. خودتم زحمتی نمی‌کشی. ترسیدم آبم بیاد که قطعش کردم که فاصله بیافته و زود نیاد. بلندش کردم و خوابوندمش روی تخت و رفتم روش. کیرم رو کردم تو کسش و همزمان با تلنبه زدن ازش لب می‌گرفتم و سینه هاش رو می‌مالیدم. داشت دیوونه می‌شد که دیدم لرزید و بعدش آروم شد. خوب مهسا جون ارضاء شده بود و مونده بود منم تمومش کنم، بهش گفتم قنبل کنه. کونش خیلی جمع و جور و تنگ بود. بهش گفتم میتونم از پشت بکنم که گفت نه. از پشت کردم توی کسش و تلنبه زدم و با کف دستم می‌زدم به کونش. خیلی حال می‌داد دیدم دارم ارضاء میشم بیشتر تلنبه زدم و توی کسش آبم اومد ریخت توی کاندوم. در آوردمش و رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم لباسم رو پوشیدم. مهسا هم که از دستشویی اومد لباسش رو پوشید. اون روز درس رو با روحیه بهتری بهش یاد دادم و ازش پول نگرفتم یعنی خودش بحث پول رو نیاورد. شاید بدش نمیومد به جای پول بهم کس بده. 2 جلسه دیگه مونده بود تا تموم بشه و هر 2 بار عصر هماهنگ کرد و بعد از درس به جای پول باهام سکس کرد. منم راضی بودم ولی اون 2 بار بعدی اصلاً مثل سکس اولمون نمی‌شد. هنوزم که هنوزه هر دختری برای تدریس بهم زنگ میزنه امیدوار میشم مثل مهسا باشه و باهام سکس کنه
     
  
زن


 
پاره کردن لونا در پارکینگ ویلا

حمید هستم 19 ساله از کیش
یه خاطره دارم شاید فک کنید کس شعره ماله 20 25 روزه پیشه
من در کیش زندگی میکنم با پدر و مادرم تک پسرم
یه روز یکی از دوستانه مادرم به مادرم زنگ زد و گفت میخوایم بریم شمال اگه شما هم هستید با هم بریم همه چی درست شدو با هواپیما زدیم به راه رسیدیم تهران رفتیم خونه همونا ک از اونجا با هم حرکت کنیم دوتا دختر داشتن لونا و ویدا
لونا:18 سال _ویدا هم 26 شوهر داشت من از همون در خونه ک رفتم تو چشم لونارو گرفت همش تو فکرش بودم بعد احوال پرسی از این شعرو ورا رفتیم شام اخه ما ساعت 8 رسیدیم شام رو زدیم خوابیدیم صبح لونا با یه بیدارشو منو از خواب نازم بیدار کرد پاشو ظهره نگاش کردم گفتم الان میام بزا یکم دگه بخوابم گفت پاشو داریم میریم پاشدم رفتم صورتمو بشورم تو دست شویی برگشتم دیدم همه خوابن رفتم تو اتاق زیر پتو دنبال گوشی ساعتو دیدم 5 صبح بود دیدم یه اس ام اس واسم اومده نوشته بود سلام بیدار شدی. 2 هزاریم افتاد. لونا بود اومده بود یه اس خالی به شماره خودش فرستاده بوود رفتم در اتاقش در زدم در باز کرد گفت چی شده گفتم بیداری گفت اره بهت اس دادم نخوابی
هیچی نگفتمو رفتم خوابیدم داشتم به خودم میگفتم چی میشد من اینو میکردم. ساعت10با دوتا ماشین راه افتادیم رسیدیم شمال رامسر یه ویلا گرفتیم کنار دریا.رفتیم کس چرخ اومدیم خسته له له شلال شلال پچ پچ خوابیدیم چون جا کم بوود من تو هال خوابیدم دوباره سر صبح با صدای لونا پاشو چقد میخوابی دیدم چهار زانو نشستم دیدم همه خوابن گفتم تو مشکل داری منو بیدار میکنی گفت حوصلم سر رفته
فیتیلو بکش پایین سر نره
گفت با نمک بیا بریم لبه ساحل دور بزنیم منم خوش حال مثه موشک بلند شدم با یه شلوارک یه پیرن سه رب دم در حاضر اونم با یه تاپ بنفش شلوارک سفید یه شال سفید اومد. تو راه قدم زدن بهم گفت ازم خوشش اومده زدیم تریپ دوستی لب اب نشستیم کشوندمش بحث سکسی گفت تجربه ندارم یادم بده شاخ دار شدم گفتم مگه من خدای سکس هستم خندید گفتم ایجوری که نمیشه گفت چطوری فقط چش تو چش بودیم گفتم بریم تو پارکینگ خونه یادت بدم تو راه بهش گفتم تا اخرش هستی گفت اره شک داری گفتم ماشالا. پیش خودم گفتم اخه کس کش تو دگه اخر شهوتی. رسیدیم رفتیم بین ماشین ها هوا ابری تازه داشت خورشید در میامد دست تو دست رفتم سمت لباش چه لبی وای گرفتم دگه دلم نمی خواست ولش کنه یه دستی زدم به سینه هاش دیدم باد کرده در حین مالوندن تاپشو در اوردم به سختی یه سوتین سکسی قرمز شالشم رو زمین تاپ روزمین شلوارکشو کشیدم پایین یه شرت سکسی از اون باحالاش مشکی وای توپ لونا دستشو رسوند به کیرم لبمو ول کرد گفت تیر برق جا دادی تو شلوارکت گفتم اره سوتینو باز کردم چه سینه ای جوون شرو به خوردن وای چه حالی می داد شرتشو کشیدم پایین یه کس خوشکل بدونه مو 10 تیغ کرده بوود با دستم مالیدمش اه اوه میکرد ولی یواش. کیرمو در اوردم گفتم زانو بزن گفتم بزارش تو دهنت گذاشت گفتم لپتو بده تو مثه ماهی داشتم حسابی حال میکردم گفتم پاشو خم شو رو کاپود ماشین گفت حمید میخوای چیکارم کنی گفتم میخوام بکنم داخل هیچی نگفت مادر جنده کوس کش منم فک کردم این جنده هستو پرده نداره کیرمو گذاشتم دم کسش با خوشحالی فرستادم تو که ناگهان صدایه عجیبی از سیستم صوتی خانوم بلند شد بله یک جیغ بنفش مایل به مشکی سکوت پار کینگو شکست من هنوزم موندم اون موقع چطور کسی صداشو نشنید بعد گفتم یواش کردم تو که گفت دردم اومد من کیرمو نکشیدم بیرون شرو کردم به تلمبه زدن دگه اه اه میکردیم که ابم داشت میومد کشیدم بیرون ابمو ریختم روو زمین دیدم روو کیرم خونه قلبم با سرعت 220 داشت میزد ه نگاهی بهش کردمو گفتم خون گفت کو چرخید دیدم کسش خونی شده. گفتم میگفتی پرده داری اعصاب خراب سری لباسامونو پوشیدیم رفتیم تو خونه به خودم گفتم شک نکن پردرو با میله اوردی پایین اون رووز همش استرس داشتم تا این که قرار شد بر گردیم برگشتیم تهران ماشینه دوست بابامو تحویل دادیم بر گشتیم کیش از دختره خبری نشد همه چیز تموم شد از کناره تخمم رد شد شانس با هام یار بود

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
هنوز نمیدونم چرا؟

از همون روزی که فرزادو دیدم نگاهای سنگینشو رو خودم حس کردم.فرزاد دایی سعید بود و سعید بی اف من!من 19 سالم بود و سعید 22.اما فرزاد 29!!همیشه دوست داشتم با یه پسر جاافتاده تر مثه فرزاد باشم اما سعید خیلی گل بود نمیشد ازش گذشت.دیگه همیشه فرزاد با ما میومد بیرون.هرجا که میرفتیم بود.قدش از سعید بلندتر بود و هیکلیتر.یعنی اگه قبل از سعید میدیدمش ردش نمیکردم اما الان نمیشد کاریش کرد.بعد از یه مدت واسه اینکه فکر خیانت ار سرم بپره به سعید گفتم دیگه فرزادو با خودت نیار،خوب منم دل دارم دوس دارم مثه همه فقط ما دوتا باشیم!!
-یعنی چی ایدا؟؟مگه فرزاد چشه؟هم باحاله هم پایمونه.درسته خیلی باش راحتم ولی هرچی باشه داییمه.نمیشه که بش بگم با ما نیا!!
-من نمیدونم سعید یه کاریش کن میدونی که ادمه قدیم تا وقتی دایی جونت بخواد بیاد من نیستم!میتونی رو بقیه جی افات حساب کنی...
-باز زو سرت تو کسشعر میگیی.تو تنها جی اف منی باهامم میای بیرون فرزادم میاد دیگه هم حرف نباشه
-حالا نشونت میدم...
گوشیو قطع کردمو خاموش!میدونستم اینجوری میزنه سرشو حتما قبول میکنه.صبح بیدار شدم و گوشیو روشن کردم به امید یه اس از سعیر...ولی خبری نشد 1 روز 2 روز 1هفته شده بود!هیچوقت قهرامون اینقد طولانی نمیشد.فهمیدم قضیه فرزاد واسش مهمه اما نمیدونیتم چرا!!این غروره سگیمم نمیداشت بش بزنگم با اینکه دلم واسش یه ذره شده بود!!بعد از 2هفته بیخبری فرزاد اس داد:
-چیکار کردی با این سعید ما؟چرا اینقد دپ شده؟؟
-از خودش بپرس دایی.باز قد شده!میشناسیش که...
-دایی عمته!یجوری میگی فک میکنم 50سالمه.حتی سعیدم بم نمیگه دایی اونوفت تو....
-حالا هرچی..سعید خوبه؟
-اگه نگرانشی چرا بش نمیزنگیی؟
-چرا اون نزنگه؟این بود دوس داشتنش؟!!
-مال غرور لعنتیته.همینه که سعیدو دیوونه ی خودت کردی.یعنی همرو دیوونه میکنه!حالا مشکلت باش چیه؟
-نمیشه بگم!
-بهتره بگم مشکلت با من چیه که نمیخوای باهاتون بیام؟!!
باورم نمیشد سعید بهش گفته باشه!!
-مشکلی که نیست ولی اونجوری راحت ترم!
-اتفاقا منم دیگه با شما دوتا نمیام،اخه میخوام با تو تنها باشم...
ازینجا دیگه ج ندادم.به سعید زنگیدم:
-بالاخره زنگ زدی روانییی؟!!خوب تو مگه نمیفهمی نباشی میزنه سرم؟؟؟
-سعید باید ببینمت ...
-به چه مهربون شدی!بهتره با منشیم هماهنگ کنین خانوم فعلا سرم شلوغه ..
-وقته شوخی نیس سعید 1ساعت دیگه بیا دنبالم
-چشم سرورم میبینمت
-اکی فعلا
لباسیو که دوست داشت پوشیدم و بت رژ لب قرمز که عاشقشه.اومد دنبالم و پریدم تو ماشین.لبم و گذاشتم رو لبش!!یه لب خیلی داغ که دلم واسش یه ذره شده بود
-جووووووووون.حشرت زده بالا دختر.میخوای بریم خونه فرزاد؟خالیه ها...
-سعید داییت داره بت خیانت میکنه
-باز شروع کردی؟؟مشکلت با این بدبخت چیه اخه
اس ام اس هاشو به سعید نشون دادم...
منتظر بودم کلی فحش از دهنش بیاد بیرون و بهم افتخار کنه که بش خیانت نکردم ولی یه نیشخند زد و هیچی نگفت پاشو گذاشت رو گاز و رفت،مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم!!چش شده بود اخه ....
-ایدا خانووم لقمه ای که تو دهن من جاشه تو دهنه فرزادم جاشه .
-یعنی چی سعید!!!!؟؟
-یعنی دهنتو ببند هیچیم نگووو
درارو قفل کرد و با سرعت وحشتناک میرفت..اینجا بود که فهمیدم چه غلطی کردم.هرچی التماس کردم راضی نشد.منو اورد خونه فرزاد همه بدنم میلرزید.میدونستم الان دوتاشون میفتن روم!در ماشین و باز کرد کشیدم پایین
-سعید،سعیدم!من ایدام!!چیکار داری میکنی با ایدات؟؟توروو خدا سعید بزار برم.ما 10 ماه مال هم بودیم به حرمت این 10 ماه.خواهش میکنم
-گفتم ببند دهنتو.لذت میبری میدونم پس نق نزن
اصلا شده بود یکی دیگه!!رفتیم داخله خونه فرزاد اومد دمه در.
-ای جووووونم بالاخره اوردی این هلوی منوو
-بله اقا فرزاد دست کم نگیر سعیدو..
فرزاد اومد جلو و بغلم کرد.تنم داشت میلرزید هم از ترس هم از وحشت...
-ارووم باش کوچولوی من اذیتت نمیکنم میدونی چقد دلم ای لحظه رو میخواست؟؟سعید نیا تو اتاق.میخوام با این جوجو تنها باشم.
دستمو کشید برد تو اتاق.شالمو دراورد و باز بغلم کرد.
-خیلی دوست داشتم یه سکس رومانتیک بات داشته باشم ولی نمیشه معذرت
مانتو و شلوارمو دراورد و انداختم رو تخت .اومد ازم لب بگیره با دستم میزدم به صورتشو نمیداشتم.دستمو گرفت و با شالم بست به تخت و گفت خودت خواستی..لباشو گذاشت رو لبم و میمکید اومد رو گردنم و لیسش میزد منم که رو گردنم خیلی حساس بودم تنم لرزیید
-جووووون.حالا بذار همچین حشریت میکنم که خودت بگی بکن تو کسم.
رفت سراغ سینه هام نوکشونو وحشیانه گتز میگرفت و من درد میکشیدم.در باز شد و سعید اومد!گفت من بلدم چجوری حشریش کنم فرزاد...
اومد و شرتمو دراورد و افتاد به جونه کسم.همیشه وقتی زبونه داغش میخورد به کسم دیوونه میشدم.فرزاد سینه ها مو میخورد و سعید کسمو ...منم داشتم لذت میبردم که یهو کیره سفت شده ی سعید و رو کسم حس کردم.با التماس گفتم نه !!!گفت ارهههه..یهو فرزاد بلند شد و سعید و انداخت اونورو کیرشو کر تو کسم.خشک خشک تو کسی که اولین بارشه کیر میره توش...از درد داشتم میمردم.حس کردم اتیش گذاشتن لای پام داشتم نصف میشدم...گفت جووووون.چه کسه تنگ و داغی...جرش دادم ایدا بالاخره....فقط خیسی اشکامو حس میکردم هیچ لذتی نمیبردم.دراورد و باز کرد تو.پر خون بود حالم داشت بد میشد..یکم نگه داشت و ارووم شروع کرد تلمبه زدن.سعیدم برگشت رو تخت و سینه ها مو میمالید و هی میگفت بدو دیگه نوبت منه ...نمیدونم چقد گذشت ولی خیلی نبود فرزاد کیرشو دراورد و ابشو ک با خون قاطی بود ریخت رو شکمم!واسه اینکه حالم بد نشه چشامو بستم.الان دیگه فقط حس میکردم که چی میگذره اونجا مثه حسه یه کیر داغ دیگه که حتما مال سعید بود و داشت میرفت تو کسم.اینبار ولی با لذت بود!!!دیگه هیچی نفهمیدم تا اینکه تمیز شده و لباس پوشیده روی مبل خونه فرزاد بیدار شدم.کسی خونه نبود و فقط دوییدم بیرون هنوزم تو کاره سعید موندم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کس در دیسکو

من خارج از کشور هستم، گاهی شبهای یکشنبه با دوستام برای رقص و خوش گذرونی به دیسکو میریم. یک شب که با دوستم رفته بودیم دیسکو حسابی مشروب خورده بودم و مست بودم خب چون توی دیسکو مشروب خیلی گرونه معمولا اول توی خونه مشروب می خوریم بعد میریم اونجا، یک پیراهن قرمز تا زانو که بالاتنه سکسی داشت تنم بود و چون سوتین هم نبسته بودم سینه هام تقریبا افتاده بود بیرون، داشتیم با دوستم وسط سالن یک کمی تکون می خوردیم که دیدم یک پسر بلوند اومد جلو باهام برقصه من هم که از قیافه و هیکلش خوشم اومده بود شروع کردم باهاش رقصیدن، یک کم که رقصیدیم دستمو گرفت برد لب بار یک ودکا برام گرفت کمی حرف زدیم فهمیدم که اسپانیایی هست و اینجا کارمی کنه... دیگه حسابی سرم گرم شده بود وقتی دوباره رفتیم برقصیم بیشتر به هم می چسبیدیم، یک بار که چرخیدم و پشتم بهش بود سینه هامو گرفت توی دستهاش و گردنمو بوسید دستشو می کشید روی سینه هام شکمم و گاهی خیلی سریع روی کسم، من هم کونمو می مالیدم و می چرخوندم روی کیرش چرخیدم و چسبیدم بهش، دستشو گذاشت روی باسنم و شروع کرد به آرومی نوازشم کردن منم سرمو گذاشتم روی شونش و خودمو چسبوندم بهش، کیرش رو که راست شده بود احساس می کردم، در همین حالت کسمو که حسابی خیس شده بود می چرخوندم و می چسبوندم روی کیرش سرمو از روی شونش برداشتم چشمهامون توی هم خیره موند و کم کم لبهامون به هم چسبید، همونطور که داشت لبمو می خورد دستشو اروم اروم از زیر دامنم رد کرد و کرد توی شرتم، یواش یواش اول کونمو و بعد لبه های کسمو نوازش می کرد دیگه حسابی حالم خراب شده بود به تنها چیزی که فکر می کردم کیر خوزه بود که بره تو کسم، دوست داشتم سریع تر بریم خونه که بتونم بهش کس بدم، انگشتشو که فرو کرد توی کسم یواش با لحن سکسی و با یک چشمک در گوشش گفتم یالا بریم خونه، اینجا برای ما خیلی کوچیکه. …

وقتی رفتیم بیرون راننده ماشین رو آورد دم در و ما عقب ماشین نشستیم و با هم حرف زدیم تا رسیدیم خونه، توی خونه من نشستم روی مبل و اون رفت لباسشو عوض کرد، اومد نشست کنارم یک کمی حرف زدیم و کم کم به هم نزدیک شدیم لبهامو می خورد و می بوسید و من هم لبهاشو می بوسیدم و گاهی یک گاز کوچولو می گرفتم دستمو گرفت بلندم کرد و همینطور که بغلم کرده بود راهنماییم کرد به اتاق خواب، نشستیم لب تخت و باز همدیگه رو بوسیدیم ، شروع کرد گردنمو خوردن و پیراهنمو درآورد، منم کمک کردم که هردو لباسهامونو دربیاریم... حالا فقط شرتهامون پامون بود، خوزه خوابید روی من و گردنمو می خورد و سینه هامو می مالید، یک دستش رو هم روی پاهام می کشید ،حسابی حرفه ای بود حتی برای اینکه کسم رو لمس کنه گذاشتم توی انتظار همینطور که داشت دوروبر شرتم رو لمس می کرد به آرومی دستشو برد توی شرتم اول لبه های کسمو لمس کرد و چوچولمو می مالید بعد دستشو کشید روی کسم دیگه داشتم مثل مار به خودم می پیچیدم حسابی حشری شده بودم، خوزه هم همینطور که داشت سینه هامو می خورد کسمو با ولع بیشتری می مالید مشخص بود که اونم دیگه تحمل نداره، شرتمو در آورد، رفت پایین و شروع کرد کسمو خوردن و لیس زدن، زبونشو می کرد توی کسم و می چرخوند، کسم خیس خیس شده بود و منتظر بود کیر بخوره اما دوباره اومد بالا همینطور که داشت ازم لب می گرفت کیرش رو گرفته بودم توی دستم و می مالیدم آخ که چه کیر خوش ترکیب و بزرگی داشت، دیگه تحملم تموم شد گفتم بکن منو... یالا منو بکن ... اون هم یک کم کمرشو داد بالا و به آرومی کیرشو فرو کرد توی کسم وااای عجب کیری داره بزرگ و خوش فرم، با هر تلمبه ای که می زد آه و ناله من هم بیشتر می شد می گفت چشماتو که می بینم دوست دارم بیشتر فرو کنم تو کست ، منم می گفتم آآآخخخ یالا تا آخر فرو کن تو کسمو جر بده... اما گفت تمام شبو باهات کار دارم، کیرشو وقتی نزدیک بود ارضا شم درآورد و برگشت من رو گذاشت بالا من هم که تو کف ارگاسم مونده بودم و از طرفی هم داشتم حسابی حال می کردم تصمیم گرفتم یک کمی بیشتر شیطنت کنم، دستهاشو بستم بالای تخت خودم رفتم روی شکمش نشستم و شروع کردم سینه هامو به لبهاش، گردنش، سینه هاش مالیدن همینطور اومدم پایین تا رسیدم به کیرش سینه هامو می مالیدم به کیرش اون هم اه و ناله می کرد و این بیشتر منو تشویق می کرد کیرشو لای سینه هام بالا و پایین می کردم و گاهی هم می خوردمش، بعد نشستم روی کیرش و یک کمش رو می مالیدم دم کسم و گاهی فقط سرشو فرو می کردم توی کسم ، کسم که خیس شده بود اینقدر نرم بود که به سختی می شد جلوی فرو رفتن کیرشو گرفت، اآآخخخخ که چه حالی می داد صدای آه و ناله خوزه و تلاش اینکه کیرشو تا ته فرو کنه تو کسم... حسابی که تو کف کسم موند یکهو کامل نشستم روی کیرش و تا ته فروش کردم توی کسم هر دومون از ته دل یک آه کشیدیم، دستهاشو باز کردم و شروع کردیم با سرعت تمام تلمبه زدن هربار که تلمبه می زد من تقریبا پرت می شدم بالا، گاهی هم تلمبه نمی زد و من کسمو فشار می دادم روی کیرش که تا ته بره تو، بعد من رو چرخوند به حالت سگی باز کیرشو کرد توی کسم و تلمبه زد و سینه هامو گاهی هم چوچولمو می مالید کسم شروع کرد به نبض زدن و با آه و ناله زیاد ارگاسم شدم و اون هم چند تا تلمبه سریع زد و آبش اومد، بعد بغلم کرد باز ازم لب گرفت و سینه هامو نوازش کرد تا خواب رفتیم، صبح که از خواب بیدار شدیم باز هم یک بار منو به خوبی بار اول گایید و این کس دادن همچنان ادامه داره...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
جیگر در گل فروشی

باسلام خدمت شما دوستان گرامی امیدوام هر کجا که هستید سلامت باشید .
من مدتی است با سایت شهوانی آشنا شدم در کل زیاد طرف دار داستان نیستم
اما خاطرهای زیادی دارم و اگه قسمت شد چند تای از آنها را برای شما می نویسم امیدوارم که حوصله دوستان را سر نبرم
من پیمان هستم ومغازه تزئیناتی گل عروس دارم گرچه زیاد مشتریهای من خانم هستند با احترام به همه خانمها اما گه گداری مشتریهای داغ به پستم میخوره این داستان هم در مغازه شروع شد .
صبح که از خواب بیدار شدم انگار روز مثل همیشه تکراری بود بجز اینکه جمعه بود و کارمن بیشتر در جمعه ها مشتری دارد .
بعد از صبحانه به مغازه رفتم وشروع به تزئین ماشینها کردم نیم ساعتی از کارم نگذشته بود که دختروپسر شیک از ماشینی پیاده شدند رفتن داخل مغازه وشروع کردند به دید زدن گلها خداییش از ته دل حسرت اون خانم را خوردم
در ذهن هم حتی باهاش داشتم سکس میکردم واقعا دختری تو دل بروی بود گرچه پسره هم زیبا بود حسادت ما مردا بیشتر فقط به زن سکسی زیبا ختم میشه ناخود آگاه کونش من را میکشید به سوی خودش اما نه جوری که تابلو بشه دوست داشتم تا غروب همانجا بمونند اما متاسفانه دوسه دسته گل را نشان کردند و رفتند که ظهر برگردند. بعد از رفتنشون مشغول به کار شدم تا نزدیکهای ظهر از بس سرم شلوغ بودم یادم رفت چه مالی را دیده بودم اما با خودم میگفتم این لقمه من نیست وهمین خیال هم سبب شد که زود فراموشش بکنم.

ظهر مشغول خوردن نهار بودم تو مغازه که دوباره با دیدن اون اندام زیبا قلبم داشت از طپش وا می استاد اما اینبار خانمی میانسال با دختری دیگر همراهشون بودند دختره زیاد زیبا نبود دوست ندارم چون داستان است الکی بگم خدای زیبایی بود اما زیاد هم بدک نبود البته اگه تنها خودش می اومد اصلا هم به ذهنم نمی رسید که با همچین دختری دوست یشم اما چون با اون خانم بود فوری عاشقش شدم . بعد ازچند دقیقه که داشتن گلها را بالاو پایین میکردند دختری که همراهشون بود داشت نظر میداد خدایش سلیقه اش بد نبود اما من دوست نداشتم نظر بدهد چون باید یک ساعت مشغول یک دسته گل می شدم به خاطر سلیقه خانم . من هم گفتم به دختره که بی ادبی نباشه شغل شما چیه با حالتی تعجب من را نگریست و زن میانسال هم بهش برخورد فوری گفتم بد متوجه نشید سلیقه ات زیباست گفتم یا ارایشگری یا قبلا تو گلخانه ای کار کرده ای نیش خندی به چهر هاش ظاهر شد ودر دل هزار بار گفتم خدایا شکر! عروس خانم جواب داد نه بابا اما با این سن کمی که دارد حتی پدر ومادر واکثر اقوام باهاش مشورت میکنند من شاگردی نداشتم وخیلی دوست داشتم که بیاد پیش من کار بکند واینجوری شد بهش پیشنهاد دادم که اگه دوست داشته باشه بهش گل بدهم تو خونه خودش تزئینش بکند هم پولی گیر او می اومد هم بیشتر باهاش اشنا می شدم ومیدونستم که بودنش پیش من به نفع من تموم میشه به هر حال دوسه بار کون اون را با عروس خانم برانداز کردم کونی با حالی داشته کم کم دیگه رفتم تو نخ دختره ومشغول حرف زدن درمورد کار شدیم قبول کرد بعداز ان روز مشغول کار شد پیش من البته تو خونه اولاش که برام گلها را می فرستاد میداد به مادرش اما چند تا ایراد داشت بهش گفتم باید خودت بیایی اگه دوست نداری با مادرت بیا فقط خودت بیا که بهت توضیح بدم فردای آن روز نزدیکای ظهر امد اما تنها بود بعد از احوال پرسی گفتم مادرت کجاست گفت نزاشتم بیاد بهش احتیاج نداشتم فکر کنم بهش برخورده بود البته بعدا معلوم شد حدسم درست بوده
مشغول شرح دادن بهش شدم ناخود اگاه بهم نزدیک شده بودیم جرات نداشت به چشمام نگاه بکنه چون میدید پر شهوته رفتم که چن شاخه گل بیارم جوری ایستاده بود که محال بود ادم نچسپه بهش و رد بشه چون مغازه ام زیاد بزرگ نبو د کامل کونشو لمس کردم وقتی که بر گشتم همنجوری بود انگار چیزی نشده من هم کیرمو راحت چسپوندم به کونش کونش واقعا نرم بود بازم به رویه خودش نیاورد منم داشتم اتیش میگرفتم ونتونستم جلو خودمو بگیرم گفتم الهه دوست پسر داری اونم با خنده ای از شیطنت گفت میخوای شوهرم بدی مگه، البته قبلش تو تلفن یه چیزای گفته بودم استارتو زده بودم. گفت نه پسرای امروز قابل اعتماد نیستند اینجوری شد شروع کردیم به حرف زدن من بهش گفتم الهه من قبولت دارم اگه قبول کنی باور کن اشتباه نمی کنی گفت نمدونم اخه که چی بشه منم دستم را گذاشتم رو دستش و اروم فشارش دادم گفتم که مال من بشی واسه چند لحظه به چشمای هم خیره شدیم نتونستم جلو خودمو بگیرم ولبامو اروم گذاشتم رو لباش البته مغازه ام تا نیای داخل نمی تونی ببینی کی داخل هست . چشماشوبسته بودلباشو تولبم اروم دستم را گذاشتم روشونه هاش وکامل چسپوندم به خودم کیرمو گذاشتم لای پاش دستمو گذاشتم رو کونش انگار تو خونه بودیم اصلا به اینکه یکی بیاد مارا ببینه فکر نمیکردیم خودشو کشید عقب و ساکشو برداشت وخداحافظی کرد ورفت . تا شب همش به فکرش بودم شب صدای مسج گوشیم اومد اما تو فکرم که لیلادوست دختر سریشم است بعد از چند دقیقه دیگر دوباره صداش اومد وقتی گوشیمو نگاه کردم دیدم الهه است نوشته بود پیمان دوستت دارم عاشقتم ازهمان باراول دیدمت دوست داشتم اون لباتو رولبای خودم حس بکنم
دوستت دارم دوستت دارم
بعد از چند روز باهاش قرار گذاشتم که باهم بریم بیرون بستنی ابمیوه ای مهمون من باشد ودوری باهم زده باشیم
وقتی امد انگاری یکی دیگه بود از بس خوشکل شده بود دوست داشتم فقط نگاش کنم وبهش دست نزنم که مبادا از زیباییش کم بشه
تورا ه که حرف میزدیم از هردری صحبت کردیم من دیگه توانشو نداشتم گفتم اگه دوست داری بریم خونه من تو خونه کسی نیست دوست دارم چایی دستت را بخورم اولش قبول نکرد اما دید من نارحت شدم گفت فقط یک چایی وزود باید برم قبول کردم وقتی رسیدیم به خونه تو حیاط گرفتمش تو آغوش ولباشو گذاشتم رو لبام دستم را گذاشتم رو کونش وبه خونه دعوتش کردم رفتیم داخل چسپوندمش به دیوار با دستام کونشو گرفتم وکیرم را هم گذاشتم لای پاش شروع کردم به خوردم گردنش وبا دستم کونشو مالش میدادم وکم کم دادش در اومد خوابوندمش رو زمین انگشتمو گذاشتم رویه کسش با اون یکی دستم سینه هاشو فشار میدادم وارم گردنشو لیس میزدم
دکمه های مانتو ش را باز کردم دیدم یه تاب زرد تنش اس تابشو دادم بالا وشروع کردم به خوردن نافش یواش یواش شلوارشو کشیدم پایین فقد داشت داد میزد صدای اهش بلند شده بود شورتی زرد هم پاش بود دیگه بادیدن شورتش فهمیدم که خودشو اماده دادن کرده بود از روشورتش کسشو گرفتم خیس خیس بود کسش فندقی بود منم رو شرتش
شروع کردم به خوردن کسش رانشو لیس میزدم کامل شلوارشو کشیدم پایین شورتشو هم کندم کسش مثل برف بو دچوچوله هاش خیس خیس بودند دهنمو بردم رو کسش همینکه زبونم خورد به کسش دادش در اومد خودش پاهاشو بلند کرد بادستش کسشو باز کرد واسم گفت پیمان بخورش هوس کیرتو کرده بخورش انگشتتو خیس کن بزار رو کونم
من که از خدام بود زبونمو تا ته کردم تو کسش انگشت کوچکم را هم کردم تو کونش وقتی فشارش دادم تو انگار اصلا چیزی نرفته توش باز هم فهمیدم قبلا هم از کون داده البته کونش تنگ بود اما تکونی نخورد از رویه این بود حدس زدم کونشو جر دادن
گفت کیرتو بد ه پیمان تا بخورمش جوری میگفت کیرتو میخوام که انگار چند ساله زن من است بلندش کردم کیرمو دادم دستش فوری شروع کرد به ماچ کردن ولیس زدن دستاشو گرفت به دیوار گفت پیمان زنتو بکن جرم بده کیرتو میخوام سرکیرمو گذاشتم تو
سوراخ کسش سرشو بردم تو وشروع کردم به تکون دادن کیرم رویه کسش فقط سر کیرم جوری نه که پاره بشه تو این کار استادم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ادامه جیگر در گل فروشی
داد میزد میگفت پارم کن پیمان دوست داره کسم کیرتو بکنی تو ش منم ترسیدم که مبادا خودش فشارش بده کیرمو اوردم بیرون وبه حالت سجده خوابوندمش کیرمو گذاشتم ر کونش فشار دادم تو کونش خودشو سفت کرد وگفت کونم پیمان پاره شد درش بیار تورو خدا درد دار منم اززیر رانش انگشتمو کردم تو کسش وچوچوله هاش را واسش تکون میدادم یواش یواش هم کیرمو میبردم تو کونش تا ته رفته بود اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن دادش به ناز کردن تغیر کرد البته میگفت پارم کردی وای پاره شدم رحم کن به کونم بی انصاف یک هفته نیست با هم هستیم داری پارش میکنی اگه دواماه باهم باشیم چیکارش میکنی دیگه تند تند تلمبه میزدم کونش کاملا گشاد شده بود میدونستم که قبلا این کونو گاییدن کونشو قلمبه کرده بود منم کیرم تو کونش بود پاهامو برده بودم نزدیک شکمش واسه اینکه کیرم تا ته ته بره موهاشو گرفتم وکیرمو میکردم تو کونش اونم فقط اخ اف میکرد کیرمو بیرون که می اوردم کونش دوباره تنگ می شد منم میکردم تو دوباره او ن میگف پیمان من درش نیار کونم داغ شده کیره گرمتو تو وجودم حس میکنم به پشت خابوندمش پاشو چسپوندم به شونه ام وکیرمو دوباره کردم تو کونش خودمو خم کردم واسه خوردن لباش دیگه کیرک تانزدیک دهنش میرفت تند تند داشتم تلمبه می زدم دیدم چند تا تکون خورد فهمیدم ارضا شده منم که تازه گرم شده بودم کیرم کشیدم بیرون وشروع کردم به لیسیدن کسش بعد از چن دقیقه بلند شد تو وسط خونه روپا ایستاد و کونشو با دوستش باز کرد و کمی خودشو رو به پایین خم کرد گفت اینجوری دوست دارم منو بکنند انگار یه دونه جنده بامن بود نه الهه باورش سخت بود اما واقعی بود کیرمو تا ته برده بودم گفت نیاریش عقب خودش اومد بالا وگردنشو چرخوند وشروع کرد به خوردن لبام کیرم هم تو کونش بو ازبس این نو ع گاییدن بهم حال داد که ندونستم چه جوری بو د ابمو کردم تو کونش داد زد سوختم پیمان کونمو اتیش زدی بی انصاف تا قطره اخرشو خالی کردم تو کونش انگار راستی زن وشوهر بودیم بعد از اون روز همیشه ارزو داشت که با هم سکس داشته باشیم اما راستشو بخوای اگه میدونستم قبل من کونشو گاییدن هرگز نمی کردمش اما هربار هم که واسه سکس قرار می گذاشتیم از دادن دختر خاله اش شروع میشد اولاش بهش بر میخورداما کم کم عادت کرده بود البته می دونست که هربار اسم اون را میبره من بد جوری حشری میشدم وبهترین سکس را باهاش میکردم
بعد از دوسه ماه دیگه میترسیدم که تنها
تومغازه باشم راستش دیگه حوصلشو نداشتم نه اینکه ادم هوسی باشم اما هربار فکر میکردم که لخت رفته زیر ه کیری دیگر ازش بیزار میشدم دیکه حتی وقتی مسج میدادم از کس دختر خالش حرف میزدم
یک روز با مسج گفت شیدا دوست پسری داشت ( دختر خاله اش) داره تهدیدش میکنه که باید باهاش سکس داشته باشه وگرنه پیش همه ابروشو میبره ازمن خواست که واسه دختر خاله اش کاری بکنم منم شماره پسره را گرفتم وزنگ زدم وجای شوهره دختر خاله اش حرف زدم بعد از مدتی قانع شد حتی معذرت خواهی هم کرد از اون روز به بعد شیدا همیشه از الهه خبر من را میگرفت منم گفتم به الهه با شیدا صادق باش و درمورد دوستی من وخودت باهاش حرف بزن اونم گفت میخواستم بهش بگم باهاش راحتم اما گفتم شاید تو خوشت نیاد فرداش با مسج گفت بهش گفتم خیلی خوشحال شد میگفت پیمان پسری خوب است حتی ازش سوال کرده بود که تا حالا با هم تنها بودیم اونم گفته بود یکی دوبار رفتم خونه اش وحتی همدیگر را بوسیده ایم بعد از اون روز باالهه گرمتر شدم دیگه از روز عروسی اش هفت ماهی گذشته بود شیدا
هرروز از الهه می پرسید تاحالا دوست داشته باهات باشه واز این جور حرفها
اما الهه راستشو نمی گفت به من یا شاید هم من باور نمیکردم که داره راستشو میگه بعد ازمدتی با الهه بینمون شکر اب شد ومن دیگه جواب مسج هاشو نمی دادم جوری شده بود که تو یک هفته دوبار جواب مسجشو نمی دادم یه روز عصر داشتم تو مغازه چند مدل گل را واسه یک مشتری اماده میکردم واسه خوش امد گویی از مهمان خار ج از کشور می خواستند واسه غروب قول داده بودم .
یهو دیدم شیدا اومد تو دقیق لحظه اولین بار که دیده بودمش را تصور میکردم خداییش دوچندان زیباتر شده بود
سلام کرد ومن هم خوش آمد گویی کردم و گفتم نکنه دوباره واسه گل برای عروسی امده ای خندید وگفت شاید اما اینبار واسه کسی دیگه است نه واسه خودم
منم با خنده گفتم ما صاحب مغازه نیستیم بعد از چند لحظه که ازاین چرتو پرتا گذشتیم دوباره ازم تشکر کرد واسه حرف زدن با دوست پسر ش اما اون نمی گفت قبلا دوستش بودم میگفت مزاحم است غافل ازاینکه الهه همه را به من گفته بود . من هم گفتم وظیفه بود اصلا حرفشم نزن گفت اما حسابی از دستت هم شاکی هستم گفت انتظار نداشتم که با الهه اینجور رفتاری داشته باشی
اون بیچاره همه اش کارش شده گریه ومدام از روزهای که با تو بوده حرف میزنه
منم فوری گفتم شیدا جون باور کن دوستش داشتم خیلی هم زیاد اما یه چیزای ازش می دونم که اگه تو هم بدونی بهم حق میدی گفت مگه چی ازش دیدی که ما خبر نداریم منم گفتم یه چیزای که ادم نمی تونه بگه گفت دوست پسرداره دیدیش باکسی باشه گفتم یه چیزی تو همین مایه هاست اما بدتر هرچه اصرار کرد گفتم نمی تونم اصرار نکن خواهشا بهش هم بگو که بره دنبال زندگیش چون من نمی تونم با اوباشم گفت تو ازش سو استفاده کردی و حالا میخوای بکشی کنار پیمان اونکه همیشه از خوبی تو میگفت جوری که به خدا به دوستی تون حسادت میکردم اینکارو نکن گناه داره به خدا خبر نداره که من اومدم پیشت تو بگو چکار کرده بهت قول میدم اصلاحش بکنم واست میکنمش الهه ای که تو دوستش داشتی منم گفتم شیدا جون به خدا محاله هربار که اون جون را میگفتم بیشتر صمیمی می شد با من . بهش گفتم الان قرار است مشتری بیاد واسه این گل اگه بزاریم واسه یه وقت دیگه مفصل کل داستان رابهت میگم شیدا گفت شمارمو یادداشت کن اگه تونستی با مسج بگو شاید اینجوری بهتر باشه چون من نمیتونم دوباره این همه راه رابیام پیش تو
منم شمارشو گرفتم تا شب همه اش تو فکر این بودم که چطور بهش بگم اخرای شب مسجی از طرف شیدا اومد که گفته بود مسج ندی شوهرم خونه است مبادا کنجکاو بشه
جوری گفته بود که انگار دوست پسرشم منم تا صبح خوابم نمی برد صبح تا ساعات ده طاقت اوردم بعد مسجی دادم به شیدا گفتم شیداجون الهه قبلا من دوست پسرداشته وباهاش سکس داشته
بعد از اینکه مسج را ارسال کردم از ترس اینکه مبادا بهم زنگ بزنه وفحش دنیا را نثارم کنه نمی تونستم یه جا بشینم یک ساعت گذشت وخبری نبود دیگه نگران شدم حسابی تو خیالم میگفتم که الان تو راه که بیاد مغازه ابرومو ببره هزار بار پشیمان شدم بعد از چند لحظه مسجی اومد نوشته بو پیمان جون ببخشید شارژ نداشتم مهمون هم داشتم الان رفتند منم رفتم شارژ گرفتم
از کجا میدونی که سکس داشته یعنی الان الهه دختر نیست پیمان ؟منم تو جوابش گفتم نه شیدا جون دختره اما نمی دونم چه جوری بهت بگم
دیگه چیزی ننوشتم مسج شهلا اومد گفت از عقب سکس داشته با این مسج من از خود بیخود شدم دیگه یادم نیست چه مسجهای به هم داده بودیم وقتی به خودم امده بوددم که حتی از سکس خودم هم گفته بودم اونم به جای اینکه از الهه حرف بزنه میگفت شوهرم اینجور سکسی را دوست داره عاشق جاده خاکی است منم زدم به سیم اخر گفتم اگه تو مال من بودی دست بهت نمیزدم اونم توجواب پرسید مگه من چکار کردم
منم گفتم حیف که تو دست بخوره بهت همینجوری با نگاه کردنت ادم سه چهار بار ارضا میشه
گفت واسه اینه که هربار با شوهرم میخوابم فوری ارضا میشه نکنه تو هم اینجور ادمی هستی
منم گفتم از الهه بپرس من چه ادمی هستم تو سکس
با جواب مسجش حسابی یکه خوردم نوشته بود روزی که شورت وتاب زرد تنش بود
اون موقع بود دوریالیم افتاد تازه فهمیدم من چقدر
ساده بودم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دل و تن سپرده


من خیلی از سکس میترسم اما در عین حال حشرم زیاده!
تا جایی که دوستهام هم بهم میگفتن وقتی ازدواج کنم همسرموبه زورو کشون کشون میبرم تو تخت که منو بکنه!
برای این حشر ناتمامم دوست نداشتم bf داشته باشم که مدام ببینمش!
تا اینکه سال90 عشقمو پیدا کردم!دیگه ترس از سکس مهم نبود برام!واقعا میخواستم لبشو ببوسمو تنشو لمسش کنم!وقتی کنارم بودو دستاش تودستم بودنمیشد خودمو کنترل کنم!تا به حال کسیو دوست نداشتم!وقتی برای اولین بار بوسیدمش خیلی گیج شدم!تو راه پله رستوران بودیم !نفسم بند اومد!لبامو فشار داده بود برام دردخفیف جالبی داشت!صداش کردم دوباره بوسیدمش!انگار تازه کشف کردم چه احساس محشریه!بهم گفت وقتی زبونتو میخورم نکش بیرون!یه وقت دیدی گازت گرفتم!1لحظه خجالت کشیدم از بوسیدنش!سخت بودتا عادت کنم و بیشترلذت ببرم! ازرستوران رفتیم به1سفره خونه سنتی که اصلا دیدنداشت!بعدازآوردن سفارشات،نشستم کنارش شروع کردیم حرفهای عاشقانه زدن!مدام داشتم به بوسیدنش فکرمیکردم!و اینکه چطورشیطنت کنیم!سرم روشونه هاش بود که لبامو گذاشتم روگردن داغش شروع کردم به بوییدنش وبوسیدن همراه با مکیدن گردنش!چندتا که بوسیدم سرموآوردبالاگفت توله سگ کبودمیکنیم زشته!خنده ام گرفت،شروع کرد به بوسیدن پیشونیو چشمو لپم داشت میومد سراغ لبام که چشام بستم!دستم تو دستش بود بردسمت کیرش!وقتی قلمبگیش حس کردم یهو ترسیدم!فهمیدخندیدوگفت نترس عزیزم تانخوایش بیرون نمیاد!دوباره بوسیدم!دیگه حشرکورم کرد!بهش گفتم نشون بده میخوام ببینمش!گفت جوون!چی میخوای؟فهمید خجالت کشیدم امااونقدرحشری بودم که باصدای آروم گفتم کیرتومیخوام!گفت جوون!بیامال خودته هرکاری میخوای بکن!دکمه های شلوارش که بازکرد1کیرگنده نیمه شق در آورد!دهنم وا موند!باتعجب گفتم این کیر خره!خندید گفت شق نشده!ضعف رفتم 1لحظه!گرفتمش دستم!پوست نرم و وجود سفتش1تناقض جالب داشت!خواستم باتوجه به فیلمهای زیادی که دیدم براش جلق بزنم امادیدم راحت نیست!چون پوستش ظریفه!بهم گفت اگه بدت میاد نخور!نگاهش کردم گفتم چندشببه عشق خوردنش کسم خیس شد!سرمو خم کردم گذاشتم دهنم!تاجایی که میتونستم بردم دهنم آروم بامکیش درش آوردم!وقتی کشیدم بیرون1آخ خوشگل گفت که دلم ضعف رفت براش!با زبونم به سرکیرش ضربه میزدم1بارهم سعی کردم توسوراخ کیرش ببرم!خنده اش گرفت ازم خواست نکنم!امامن بدجور از سرکیرش خوشم اومدخیلی نرم و خوردنی بود!واسه همین با لبم هی میک میزدم وبازی میکردم!خیلی کنجکاوانه رفتم سراغ تخماش!توفیلم دیدم میخورن میکنن تو دهنشون!منم بامکش کردم تو دهنم!جالب بودکه 2تا چیز گرد و لیز تو1پوست پیچیده شده بودن!بهم گفت آروم!نکش!درد میاد!واسه همین بوسیدم تخماشو بابوسه کل کیرشو دور زدم!بعد همشو کردم دهنم شروع کردم خوردن!بالاپایین که میکردم هی قربون صدقه ام میرفت!دیدم دستشوگذاشت رو سرم فشار میداد بره ته حلقم!کیرش خیلی گنده!مخصوصا واسه دهنم!واسه همین درش آوردم تا گرفتگی دهنم کم شه!وقتی کشید بیرون پرسید میتونی تا ته حلقت ببری بخوره به زبون کوچیکه؟گفتم دوس دارم جر بده!عق بزنم!گفتجووونو چندتا انگشت کرد دهنم ساک بزنم!منم دستم به کیرش بود!گذاشتم دهنمو تاته فشار دادتو دهنم!داشتم از عق خفه میشدم اما باحال بود!تند تند سرمو تکون میدادم!اون هم شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم!یهو حس کردم دهنم شور شد!که بعدش بهم گفت آبش داره میاد چه کنه!سرمو داشت میکشید که کیرمو در بیاره!اما با صدا بهش فهموندم بریزه دهنم!وقتیریخت حس کردم ته حلقم لزج شده سریع درش آوردم!آبش داشت میومد!خیلی پرش داشت!حتی رو لباسامون و قالیچه آلاچیق ریخت!بلافاصله دستمال گرفت سمتم که بریزمش تو دستمال!چون بار اولم بود حالم بدشد!کلی ناراحت شدوعذر خواهی کرد!امابهش گفتم فقط مهم خوش گذشتن بهت بود!خوب بود؟که بهم گفت بهترین تجربه ساک زدن واسش بود!من هم کلی کیف کردم!نمیدونم چرا اما از آرامشش منم آروم شدم!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 56 از 112:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA