انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 65 از 112:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
کس سفید الهام


از خودم بگم که 1 پسر 17 ساله،قد 170،لاغر و سبزم که از 15 سالگیم تا حالا سکس رو شروع کردم خواستم یکی از چندین خاطره هامو براتون بگم
من یه رفیق داشتم به اسم وحید که خیلی با هم فاب بودیم 1 سالی میشه که رفتن شمال کشور واسه زندگی،دوس دختری داشت که خیلی باش راحت بود و همه جوره همدیگرو میخواستن اسمش مینا بودو منو خوب میشناخت اکثرا سه تایی میرفتیم بیرون و حسابی گپ میزدیم وحیدم به من اعتماد داشت و میدونست به دوس دخترش کاری ندارم،خلاضه یه پنجشنبه بود که قرار گذاشتیم بریم سینما وقتی رسیدیم در سینما دیدم مینا با دوستش الهام اومده اونم رفیق فاب میتا بود قبلا هم یه بار دیگه دیده بودمش دختر خوشگلی بود خلاصه اونروز تو سینما کلی خوش گذشت که موقع برگشتن من شماره الهامو از مینا گرفتم و کم کم باش دوست شدم سه ماهی از دوستیمون میگذشت که بابام اینا قرار شد آخر هفته واسه جلسه ختم یکی از اقوام برن شهرستان من بهونه درس رو کردم و نرفتم باهاشون،ظهر ساعت دو بود که رفتند و معلوم شد دیگه جمعه شب برمیگردن منم تا در خونه رو بستن زنگ زدم به الهام که هرچی زنگیدم گوشیو جواب نداد رفتم نشستم پا ماهواره زدم هاستلر یکمی فیلم دیدم عجیب شهوتی بودم که یهو دیدم گوشیم از تو اتاق زنگ میخوره دیدم الهامه یکمی حرف زدم که بعدش بهش گفتم خونمون خالیه دوست دارم بیای پیش هم باشیم،اول گف نه،ولی بعد از کلی اصرار من قبول کرد که بعد از ظهر ساعت 6 بیاد خونمون منم خرکیف شدم و رفتم اول صورتو صفا دادم بعدشم رفتم حموم و حسابی به خودم رسیدم ساعت 5:30 بود که همه کارامو کرده بودم و این نیم ساعت انگار یه سال بود واسم خلاصه بعدازکلی چشم انتظاری خانم ساعت 6:10 دقیقه اومد زنگ زد و درو باز کردم نشستیم پیش هم و شروع کردیم به چرت و پرت وگفتن وبعدشمشوخی کردن و کلی حال کردیم تا ساعت 7:45 اینکارا رو کردیم که گفت من باید 10 خونه باشم که یهو یادم اومد نوبت کار اصلیه چندتا فیلم سوپر خوشگل و hd داشتم تو کامپیوترم یه جوری کشوندمش پا کامپیوتر که وقتی فیلمارو دید یه جوری نگام کرد که مثلا من از این چیزا خوشم نمیاد بعد از10 دقیقه دیدم فیلمو قطع کرد ورفت رو تخت دراز کشید منم رفتم پیشش و شروع کردم لب گرفتن ازش با یه حرص خاصی لبا همدیگرو میخوردیم که من کم کم از رو مانتو شروع کردم به مالیدن سینه هاش که خیلی تحریک شد کم کم مانتوشو در آوردم و بعدشم شلوار لی تنگشو از پاش کشیدم پایین 1 شرت وسوتین فیروزه ای پوشیده بود که به بدن سفید و نازش خیلی میومد منم حسابی جو گیر افتاد م رو سینه هاش و سوتینشو باز کردم مث گشنه ها 1 ربعی سینه هاشو میخوردم وبعدش دستم رفت رو شرتش که دیدم خیسه خیس شده درش آوردم واااااااای الان که یادش میفتم کیرم سیخ میشه یه کس سفید و بی مو و قلمبه که بی اختیار افتادم روش و شروع کردم به مکیدنش که بعد از 10 دقیقه دیدم بدنش داره میلرزه و ارضا شد دیگه کیرم داشت میترکید خوابیدم پیشش و دیدم کیرمو داره با دست میمالونه بعدش منو صاف خوابوند کیرمو کرد تو دهنش واقعا خیلی کیف میده وقتی کسی برات ساک بزنه منم حسابی حال میکردم که دیدم داره آبم میاد بهش گفتم کیرمو ول کرد و شروع کرد برام جق زدن و زبونشو گذاشت سر کیرم بعد 5 ثانیه آبم با فشار زیادی ریخت بیرون ولی من که بسم نبود پاشدم خوابوندش به پشت فهمید میخوام بکنمش گف تورو خدا فقط آروم منم بوسیدمش و گفتم چشم عزیزم سرکیرمو تف زدم و گذاشتم دم کونش و کم کم هل دادم تو،اولش خیلی درد کشید و 1 جیغ کوچیک زد یه مدت که تو بود جاباز کرد و منم شروع کرم تلمبه زدن چون آبم اومده بود 10 دقیقه داشتم تلمبه میزدم که دیدم دوباره داره آبم میاد و گفتم چیکارش کنم گفت بریز تو ش منم همه آبمو با فشار خالی کردم تو کونش و بیحال افتادم بغلش نیم ساعت تو دل هم خوابیدیم که دیدم ساعت9:30 هست لباسامون رو پوشیدیم و 1لب جانانه گرفتیم آژانس زنگ زدم و رفت خونشون،منم رفتم حموم بعدش 1 خواب اساسی کردم که جدی جدی بعد از سکس خیلی حال میده،

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

jems007
 
سلام میخوام واسه اولین بار یکی از بهترین تجربه های سکسیه خودم و همسرم رو واستون تعریف کنم..
دقیقأعید پارسال بود که طبق قرارمون باید میرفتم دنبال همسرم تا از اونجا بریم بیرون...مثل همیشه آماده شدم مانتوی کوتاه و چسبونه مشکی جین آبی روشن و یه شال با آرایشی متوسط.وقتی داشتم حرکت میکردم از اونجا که ما با هم شیطنت زیاد میکنیم موقع در اومدن بهم اس داد که اگه کسی خواست بلندت کنه برووووووووووو...وقتی سر کوچه منتظر تاکسی بودم یه ماشین اومد و من بی توجه سوار شدم وسط راه متوجه نگاههای راننده شدم تو همون حین به همسرم اس دادمو اونم اوکی داد واسه شیطنت راننده ازم خواست برمو جلو بشینم رفتم تا نشستم شروع کرد به سوال:
اسمت چیه؟چند سالته؟مجردی؟ با شنیدن نه شوهر دارم عقب کشید،گفتم مشکلی نداره با شیطنتام خندیدو یه نگاه ادناخت که خوش به حالش چه کسی مکنه،خیلی پاهات و دوست دارم میتونم دست بکشم همون موقع بود که همسرم زنگ زد خط و باز میذاشتم تا اونم بشنوه وقتی پاهام و میمالیداز سکسم با اون میپرسید از قد و هیکلش از سایز کیرش و با هر جواب من لرزش و تو صدا و دستاش میدیدم.یواش یواش دستش از رو پام رفت رو سینمو دیگه با تمام قدرت داشت میمالید ودردو حس میکردم دستشو کشیدم آروم دست کرد زیر پامو شروع کرد به مالیدن کونم انگشتشو حس میکردم که میخواست با زور بکنه توش از کیر شوهرم که گفتم و گفتم سکسمون زیاده دیگه دستشو برد لای پام و کسمو میمالید صدای نفسای همسرمو از پشت خط میشنیدم ،یهو ماشین تغییر جهت داد و رفت تو یه کوچه کیرش رو درآورد که دوست داری ؟ از مال شوهرت بزرگتره؟ اما واقعا مال مرد خودم کلفت تر بود شروع کرد به .....
شروع کرد به پرسیدن از سکس من و همسرم :
وقت سکس خوردن هم داری؟ کست و میخوره؟ وقتی گفتم آره خیلی زیاد و حرفه ایی با یه دست کیر خودشو با دست دیگه رون پای منو میمالید و گفت من دوست داشتم الآن اینجا میشستی روی دهنم تا کست و میخوردم چه بدن لطیفی داری کم کم طدای نفسای همسرم از پشت خط داشت بلند تر میشد یواش پیچید توی یه کوچه و با تمام توان از روی شلوار کس و کونمو میمالید و میخواست کیرشو بذاره تو دستم که بمالم واسش کیر دراز اما باریکی داشت وقتی گفتم نه خودش شروع کرد به مالیدن و با من حرف زدن لرزش بی حدو اندازش و التماساش واسه ساک زدن کیرش هنوزم تو یادمونه تو همون حین بود که همسرم از شدت حشر و بی حالی زنگ زد که برم زود پیشش...به هرزحمتی بود پیاده شدم و خودمو بهش رسوندم وقتی رسیدم دیدم از حشر چشماش قرمزه و آبش اومده دیگه هیچ کدوم حتی توان فکر کردن نداشتیم به اونچه که اتفاق افتاده بود زود خودمونو رسوندیم خونه و اون روز بهترین و بی نظیر ترین سکسمونو داشتیم طوری که هنوزم خاطرات اون روز حال جفتمونو بد حشری میکنه....
ما از این خاطرات زیاد داریم و عاشق سکس متنوعیم اگه خواستین بگین تا ادامه بدیم و بگیم
لوتی جون تولدت مبارک
     
  
مرد

 
کردن کون رفیق گلزنم
سلام من سعیدم و ۱۸سالمه.میخوام داستان خودم که تنها سکسم بوده رو براتون تعریف کنم.این داستان مربوط به پارسال میشه که دوستم مرتضی رو تو خوابگاه دبیرستانمون کردم.البته من قبلا سکس داشتم ولی خوب کوچیک بودمو سکس به حساب نمیاد.بگذریم،من ومرتضی ویکی دیگه از دوستام سال اولمون بود که به خوابگاه می رفتیم والبته سال آخر.چون پیش دانشگاهی بودیم.منو مرتضی چون قبلا همکلاسی بودیم خیلی رومون به هم باز بود همه جوره.اونم یه بچه کونی بودومنم به این موضوع پی برده بودم و دلم می خواست حداقل یه بار بکنمش چون خیلیا دنبالش بودن.این شدو مسابقات فوتبال مدرسه شروع شد.من چند باری بهش گفته بودم که باید یه کون به من بدی اونم می گفت باشه ولی من جدی نمی گرفتم.خلاصه مرتضی چون فوتبالش بد نبود برای بازی تو تیم کلاس دوما انتخاب شد.پیش دانشگاهی نمی تونست تیم بده!توتیم خوب بازی می کرد وتااینکه باتیم سوم مسابقه داشتن وکفش های فوتبالی منو گرفت.منم کمو بیش فوتبال بازی می کنم ولی به خوبی اون نیستم.بهش گفتم اگه باکفشهای من گل بزنی کونو دیگه امشب باید بدی.باورتون نمیشه حشری بودمو فقط دعا میکردم که گل بزنه که خوشبختانه دو تاگل زدو در نهایت ۳به۱بردن.من که از خوشحالی داشتم می ترکیدم والبته یه کم تردید داشتم که کونو نده.بعد از بازی دوباره شرط ویادآوری کردم گفتم که دیگه باید بدی!تخت مادو تاطبقه پایین کنار همه.شب شدو همکلاسی های خرخون من رفته بودن مطالعه.تو خوابگاه۶نفراز۱۲نفربودن که فقط یکیشون پایین کنار مادوتا بود که اونم خوابیده بود منو مرتضی طبق معمول بیدار بودم واسه هم کسو شعر تفت میدادیم.دیگه گفتم بسه دیگه بخوابیم که خوابم میاد.بهم گفت که پس هندزفریتو بده به من.دادمو پشت به من خوابید.ما اول سال تختامونو کنار هم گذاشته بودیم.بعدمن خودمو بهش چسبوندم.بدون سرو صدا.تکون نخورد.رفتم زی پتوش ودیگه کیرم حرکت کرده بود.کیرمو چسبوندم به کونش.یه کمی مالندم رو دنبه هاش.البته از رو شلوار.کار همیشگیم بود.کون کوچیک ولی خیلی نرم داشت.کمی جرات پیدا کردمو دستمو تو شلوارش کردمو از رو شرت کونشو دستمالی میکردم.بعد دیگه دستمو بردم زیر شرت.وای کون داغی داشت.اصلا تکون نمی خورد.یکمی مالوندم که کیرمو در آوردمو شلوارشو پایین دادم واز رو شرت به کونش مالوندم.مطمن شدم که دیگه کونو میده.دیگه شرتشو پایین کشیدم کیرو گذاشتم لای کونش.خشکه.دیدم حال نمیده کف دستمو تف مالی کردمو به کیرم مالوندم.حالا دیگه حال میداد.کیرمو گذاشتم لای کونش فشار میدادم ولی سوراخشو پیدا نمی کردم. تا این که بادست اول پیداش کردمو سر کیرمو تو کردم که جاتون خالی به قدری گشاد بود وبه راحتی تو رفت که حتی لرزش نکرد چه برسه به تکونو آخو اوخ.خلاصه میگن لنگه کفشی دربیابان نعمت است.یه چند دقیقه کیرمو ۷،۸سانتی تو میکردم.آخه دراز کشیده به پهلو دیگه از این بیشتر نمیرفت.داشت آبم میومد که کشیدم بیرون ولی دیگه یه کم دیر شده بود یه چند قطره ای روی تشکش ریخت ومنم بعدش کیرمو از لای دو تاتخت به پایین گرفتم تازیر تخت بریزه.بعد مرتضی برگشتو بالبخند آروم گفت تموم شد.منم باسر اشارتی کردمو گفت پس حد اقل شرتو شلوارمو بالامی کشیدی.آروم بهش گفتم که تختت پرشده از منی.گفت اشکالی نداره و بعد پاشدو تشکشو چپه کردو خوابید.منم که به خواستم رسیده بودم خوابیدمو صبح باهم رفتیم حموم.نظر بدید لطفا فحش ندید ممنون.

نوشته: سعید
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
نامردي دوستم با زنم

سلام به همه شهواني ها
داستان از جايي شروع شد كه من با زنم خيلي راحت بودم..باهاش مشروب مي خوردم وعلف ميزدم .يه جورايي خيليي راحت و به خاطر همين موضوع دوستامم موقعي كه ميخواستن بيان خونمون مشكلي نداشتن.من يه دوستي داشتم به نام بهروز هم من هم زنم كه اسمش رزا بود خيلي باهاش ندار بوديم.زن منم هيكل تو پري داشت.هم سينه هاي بزرگ هم كون بزرگي.داستان از جايي شروع شد كه ما برنامه شمال گذاشتيم .من و بهروز كه مجرد بود با رزا زنم.رفتيم ويلاي بهروزينا .ما شب كه رسيديم جاي همه خالي هوا خيلي عالي بود.بارون بود كه ميمود.خلاصه نشستيم شراب خورديم و من روي باربي كيو داشتم استيك درست ميكردم.خلاصه 3 نفري خيلي مست شديم.اين بهروزم يه 2 تا علف حرفه اي چاقيد و ما زديم هم مست بوديم هم نشئه. تو اون بارون ضبط ماشين روشن كردم يه اهنگ از انريكو گداشتيمو .منو رزا رفتيم زير بارون رقصيدن.انقد كه زير بارون بوديم شده بوديم مثل موش اب كشيده.خلاصه بهروزم اومد رقصيدن. ما 3 تايي يه مهموني گرفته بوديم زير بارون.خيلي قشنگ بود .توي همون رقصيدن بهروزم با رزا ميرقصيد.يعني مشكلي نبود هميشه همين طور بود تو همه مهمونيها.من چون خيلي مست كرده بودم و خيلي نشه بودم اومدم تو افتادم روي كاناپه تو حاله خودم بودم ديدم رزا هم اومده بغلم خوابيده داره لبامو ميخوره.خداييشم من تا حالا نديدم كسي انقد قشنگ معني عشق بازي و رو بلد باشه.منم تو هواي خودم بودم اصلا حواسم نبود بهروز اونجا هست يا نه...همين جور داشتيم عشق بازي ميكرديم من واقعا حالم خوب نبود اصلا نميفهميدم چي كار ميكنم...ديگه چيزي نفهميدم چون اصلا يادم نيست...................................................................................................................
نصفه هاي شب از خوا پريدم از سرما .انقد كه سردم بود اومدم بغل شومينه دراز كشيدم.ديدم رزا كنارم نيست و بهروزم نيست اصلا شكي نكردم .چون چيزه ديگه نميتونستم فكر كنم.يه خورده كه بغل شومينه بودم ديدم بازم سرده رفتم از طبقه بالا پتو بيارم.....در اتاق باز كردم ديدم كسي توش نيست بعد پتو برداشتم اومدم از جلوي اين اتاقه هم رد شدم در نيمه باز بود يواش درو باز كردم ديدم اه اينجا هم كسي نيست .پيش خودم ترسيدم ساعت سه نيم شب گفتم نكنه اتفاقي افتاده .بدو بدو اومدم پايين رفتم تو حياط ديدم هنوز بارون مياد .بعد ديدم ماشين هم هست.يه نفسه راحتي كشيدم .همش فكر ميكردم نكنه اتفاقي افتاده .اينا هم به خاطر اينكه حاله خودمم بد بوده بيدارم نكردن.....بعد يه خورده رفتم تو فكر گفتم اينا پس كجان....يواش از بغل ويلا اومدم گفتم شايد پشت باشن تو الا چيق ........يواش اومدم از كنار كه خيس نشم....رفتم جلو ديدم يه اتيش روشنه خيالم راحت شد گفتم اخيش پيداشون كردم.همين جور كه داشتم ميرفتم جلو ....ييهو صحنه اي ديدم كه وا رفتم يعني قدرت از پاهام خارج شد ........اتيش زير الاچيق روشن بود 2 تا شات مشروب رو ميز .ديدم كه رزا به پشت ستوون الاژيقو گرفته استاده تو هوا ي سرد لخت لخت بعد بهروزم از پشت داشت ميكرد....ديگه ساهي جلوي چشامو گرفته بود نيميدونستم چي كار كنم....يواش نزديك تر شدم از پشت ول ميخواستم جفتشونو بكشم ديدم عقلاني نيست.....همين جور كه ميديدم بهروز كس كش داره رزا رو ميكنه..با همم حرف ميزدن.باورم نميشد رزا بهم خيانت كرده واز مهمتر بهروز رفيقه 13 سالم..........همين جور كه اين كس كش داشت ميكرد.هي مي گفت خوش به حال ميثم ببين چه كس نازيو ميكنه بعدم هي با دست چك ميزد به كون رزا.........همين جور كه نشسته بودم زيره بارون داشتم اين جنايتو ميديدم...ديدم رزا برگردوند شرابو ريخت رو سينه هاش بعد اين ديوس ميخور دو ميرفت پايين.....تا به كسش رسيد قشنگ داشت كسشو ميخورد..از اون ورم رزا اااااااااااااي اوووووووووييييييي ميكرد.... بعد گذاشتش روي ميز پاهاشو داد بالا نامرد كرد تو كسه زنم.........انقد محكم ميكرد كه قشنگ ديدم رزا داره داد ميزنه اونم ميگه اره بكن همينه بكن جووووووووووووون خلاصه از اين حرفاي سكسي كسو شعر
خلاصه ديدم ييهو بهروز كيرشو در اورد از كسه رزا هر چي اب داشت ريخت روي صورت زنم........اين بهروز ديوس هم با انگشتش ابا رو سر ميده تو دهنه رزا ...........بعد كه قشنگ حلشون جا اومد سريع لباسا شونو پوشيدن يه لبي از هم گرفتنو يه چيزيم بهم گفتن كه من نفهميدم چي گفتش...ببعد من سريع اومدم كه اونا نفهمن...........................................

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من و متخصص کس

سلام به همه
اسم من میناست 21 سالمه و تازه با این سایت آشنا شده ام. این خاطره که می خوام براتون بگم مربوط به 5 ماه پیشه که مامان و بابام برا ارائه مقاله کنفرانس رفتن کره . من تک فرزند خونه ام ، خیلی بهشون اصرار کردم منم ببرن ولی چون دانشگاه داشتم و آخرای ترم بود قبول نکردن و منو به خالم اینا سپردن ولی من می خواستم از این فرصت استثنایی نهایت بهره رو ببرم واسه همین صبحا از خونه خاله میرفتم دانشگاه ولی دانشگاه که تموم میشد دنبال کیس میگشتم تا کلی لاس بزنم و بعدا میرفتم خونه تا عصری برم خونه خاله. اینو بگم تا حالا 3 تا دوست پسر داشته ام ولی با هیچ کدوم اجازه دست زدن رو ندادم. ولی اون روزا اصلا ارتباطی با کسی نداشتم. راجع به خودم بگم که دختر خوشگلیم ولی چون زیاد به کسی رو نمی دم مشتریم کم شده بود. سکس دوست داشتم و همیشه وقتی خونه خلوت میشد میرفتم سر کامپیوترو فیلم های سکسی رو نگاه می کردم و با خودم ور میرفتم و خودمو ارضا میکردم ولی همیشه زیاد از حسم راضی نبودم ، حس میکردم یه چیزی این وسط کمه. وقتی با خودم ور میرفتم کلی چوچولمو ماساژ میدادم وقتی آبکی میشدم یه انگشتمو تا ته میکردم تو و درش میووردم ولی وقتی با 2 انگشت میخواستم امتحان بکنم دردم می گرفت و بین راه می کشیدم بیرون و می دونستم که پرده دارم واسه همینه. البته یه بار یه خیار تقریبا کوچیکو برداشتم کردم تو و دردم اومد کشیدم بیرون دیدم یکمیش خونی شده و کسم میسوزه ، خیلی ترسیده بودم و به کسی هم نمیتونستم موضوع رو بگم ولی بعدا بازم 2 انگشتی کردم تو دیدم نمیره گفتم شاید خیار دیوارشو خراشیده و خونی کرده.
2 روز اول غیبت مامان و بابا بعد دانشگاه میرفتم چرخ میزدم ببینم چی می تونم پیدا کنم ولی نمیدونم چرا همه پسرا درس خون شده بودن و زیاد محلم نمیذاشتن منم میرفتم خونه خودمون با فیلمای سکسی حال میکردم. روز دوم بد جور حالم خراب بود رفتم زیر دوش یه پارچه انداختم تا آبپاشش از کار بیفته و آب با فشار از ارتفاع بیاد پایین و بریزه رو چوچولم ، 2 بار پشت سرهم ارضا شدم ولی بعدش چوچولم از کار افتاد دیگه حس نداشت فقط دلم میخواست یه چیزی بکنم تو. اومدم بیرون رفتم سراغ کامپیوتر، بدجوری حشری شده بودم. داشتم فکر میکردم اگه یه کیر تروتمیز اینجا بود چی میشد که چشم افتاد به یه کارت ویزیت که روش شماره مهندسی که قبلا اومده بود خونمون و کامپیوترمونو درسی کرده بود نوشته بود.پسر جوان و خوش تیپی بود که دفعه قبل بابام خونه بود و باهاش گرم شده بود. یه دفعه یه نقشه شوم بسرم خطور کرد.
زنگ زدم بهش و گفتم کامپیوترمون ویروسی شده و نیاز به تعمیر داره ازش برا فردا ظهر وقت گرفتم که بیاد خونه. دل تو دلم نبود که چجوری تحریکش کنم.فیلمهای سکسیمو کپی کردم درایو C و مخفی شون کردم تا کل حجمشو بگیره. بعدش باز رفتم حموم و کلی به خودم رسیدم و بعدش رفتم سراغ کشو مخفی بابام و یکی از کاندوماشو برداشتم و خلاصه آماده آماده بودم و بعدش رفتم خونه خاله.
فردا صبح رفتم دانشگاه و بدون معطلی ظهر برگشتم، اصلا حوصله درس تو دانشگاه رو نداشتم و فکرم روی طراحی نقشه بود.یه دامن از زانو پوشیدم بدون شرت و یه تاپ بدون سوتین. سر ساعت مقرر درو زد و منم با چادر رفتم بازش کردم ، وقتی دیدمش حظ کردم و تا دلتون بخواد براش عشوه ریختم.اسمش پویاست و25 سالشه و مهندسی نرم افزار خونده ، قدش حدود 180 و بدن خوش استیلی داره. خلاصه از اون 3 تا بیریختایی که قبلا باهاشون دوست بودم یه سر و گردن بهتره. راهنماییش کردم داخل و اتاقمو بهش نشون دادم رفت روی میز کامپیوتر نشست و بهم گفت که اینجارو یادشه و قبلا اینجا اومده . منم سرپا وایسادمو یه ذره از پاهامو از زیر چادر کشیدم بیرون تا لخت ببینه، همون لحظه دیدم یه لحظه چشش رفت رو پاچه ام ولی چون پسر سربه زیری بود دیگه نگاه نکرد بعدش کامپیوترو روشن کرد تا ببینه مشکل چیه، تا ویندوز بالا میومد پرسید که کس دیگه ای خونه هست یا نه، منم خیالشو راحت کردم که بابا و مامان اینجا نیست و رفتن خارج.ویندوز اومد بالا من خودمو بهش نزدیک کردم و چادرو شل کردم تا تا دلش می خواد دید بزنه ولی بد جوری هول کرده بود، بهش توضیح دادم که از وقتی داداشم (داداش نداشتم) اومد برا تعطیلات و دست به کامپیوتر زد سرعتش افت کرده و دیگه جایی برا درایو c نمونده درحالیکه من برنامه ای روش نصب نکردم. با دستای لرزون ماوس رو گرفت و رفت درایو C و کلی گشت تا اینکه رفتو فایلهای مخفی رو فعال کرد و رفت فولدر فیلمها. بعدش بهم گفت که اینها کل حجم درایو رو گرفتن و بازشون نکرد. بهش گفتم آخه من که فیلمامو کپی میکنم درایو f و گفتم تا بازش کنه و یکیشو باز کرد و کپ کرد و زود بستش. بهش گفتم چی بود ، گفت هیچی نیست. اصرار کردم که بازم بازش کنه این دفعه یکی دیگرو باز کرد به امید اینکه این یکی سکسی نباشه ولی نشد، منم ماوسو ازش گرفتم فیلمو کشیدم جلو یه چند ثانیه ای نگهش داشتم و بعدش گفتم اینا رو حتما داداشم زده پاکش نکنین شاید لازم بشه کپیش کنین یه درایو دیگه. ولی نمیدونم چرا گفت بعدا خودتون کپیش کنین اگه اجازه بدین من برم چون سیستم ویروس نداره و از این حرفا.منم دیدم داره وسایلشو جمع میکنه بهش گفتم شربت و چایی حاضره بخورین بعدا برین که قبول کرد.رفتم بیرون اتاق از این ناراحت بودم که چرا نقشه ام نگرفت یه دفعه از لای در نگاه کردم دیدم پا شد چون کیرش بلند شده بود دستشو کرد تو شلوار و دادش پایین و بعد نشست ولی چشاشو از رو شدت درد بست چون داشت کیرشو میشکوند تا معلوم نشه منم قاط زدم و گفتم هر چه بادا بادخودمو لخت مادرزاد کردم و رفتم تو، وای باید اون لحظه از قیافش یه عکس میگرفتم، مثل گچ سفید شد و دهنش باز موند، رفتم طرفش و گفتم جون هرکی دوست داری بیا و منو از این شهوت نجات بده. خیلی ترسیده بودم نکنه دادوبیداد را بندازه ولی از شدت خوشحالی داشت بال درمی آورد، بهم گفت من تو خواب هم فکرشو نمیکردم فرشته ای مثل تو بخواد با من باشه و گفت از همون لحظه اول می خواسته بهم دست بزنه ولی میترسیده دسپاچه شده بود (اولین بارش بود) و شروع کرد قربون صدقه ام رفت. منم بهش جریانو گفتم که اینا همش نقشه بود که دیگه خیالش راحت شد و اومد جلو یه بوس خوشگل از پیشونیم برداشت و شروع کرد ازم لب گرفت، وای چقدر حرفه ای بود دست بهم نمیزد بعد حدود 2 دقیقه دستش رفت رو سینه هام و همچنان داشت لبامو می خورد، بدنم آتیش گرفته بود و کسم ذق ذق میکرد اولش سینه هام درد میگرفت ولی بعدا لبامو ول کرد و درازم کرد روی تختو شروع کرد پستونامو خورد کل اطرافش حسابی لیس زد و نوکشو کلی میک زد. وقتی من باخودم حال میکردم هیچ وقت با بازی کردن با پستونام این همه تحریک نمیشدم ولی این دفعه تو اوج هیجان بودم اصلا هیچ جایی رو نمیدیدم چون بهم گفت چشامو ببندمو فقط از این احساس لذت ببرم فقط آخ و اوف میکردم که دیدم اونم باز داره قربون صدقم میره بیشتر تحریک شدم ولی بعدش ازم وازلین خواست و منم گقتم نداریم گفت پس روغن مایع بیارم منم تعجب کردم که برا چی می خواد رفتم زود از آشپزخونه یه بسته روغن مایع آوردم دیدم کل لباساشو داره در میاره ولی شرتشو برا من نگه داشت بازم منو خوابوند رو تخت و کلی روغن ریخت رو سینمو مالوند به سینه خودش بعد خوابید روم ازم لب گرفت و سینشو به پستونام چسبوند و حرکت داد اون موقع فهمیدم که منظورش از روغن چی بوده وای نمی دونین اصلا متخصص ناحیه تحریک بود تو اوج لذت بودم بعد با همون دستای روغنی پستونامو چسبید و تحریکم کرد جیغم رفته بود هوا فکر میکردم دارم ارضا میشم، بعدش هر دو تاشو ول کرد نشست جلوی کسم یه چند ثانیه ای مات مونده بود بعدش گفت خدایا ازت ممنونم این کس زیبارو نصیبم کردی بعدش گفت تا حالا کس و از نزدیک ندیده و تو این 15 دقیقه ای که گذشت خودشو بزور نگه داشته بود تا منو بتونه به اوج برسونه بعد زبونشو دراز کرد و برد مستقیم طرف چوچولم من تو خودم نبودم و اونم فقط فکر به اوج رسیدن من بود، کل کسمو کرد تو دهنش به شیوه های مختلف خوردش ، خودمو یکم بلند کردم دیدم اطراف دهنش از آب کس من خیسه و اونم با ولع لیسش میزنه بعد حرکات زبونشو تندتر کرد ، من که قبل بازی با کسم 60 درصد تحریک شده بودم 3 دقیقه از کس خوری نگذشته بود که به ارگاسم کامل رسیدمو بدنم لرزید و آب کسم 10 برابر شد ولی ول کن نبود یه چند ثانیه دست بهم نزد و بعدش باز کسمو خورد من تو اون لحظه احساس میکردم یه چیزی کمه، درسته خیلی لذت میبردم ولی بدون اینکه کیرش یادم بیفته و منم بهش حال بدم خودخواهانه به فکر خودم بودم تا اینکه از پرسید دخترم یا نه ، وقتی دید دخترم می خواست با سوراخ کونم ور بره که بهش گفتم دوست ندارم کون بدم و گفتم انگشت وسطشو بکنه تو کسم ، با تعجب یه نگاهی بهم کردو پاهامو داد بالا لبای کسمو باز کرد و توشو با دقت نگاه کرد بعد یواشکی انگشت کوچیکشو داد تو منم با تعجب داشتم نگاه میکردم که یه دفعه گفت حلقویه!!! گفتم چی گفت پرده داری ولی یه سوراخ گنده وسطش هست بعد انگشت وسطیرو کامل داد تو
من خیلی ترسیده بودم ولی گفت عادیه خیالم راحت شد بعد گفت میخواد سوپرایزم کنه، پاهامو انداخت پایین تخت طوریکه کسم کامل بیاد بالا و یه بالش هم گذاشت زیر کونم و بازم افتاد به جون چوچولم و کلی لیسش زد و گفت برا مرحله دوم خومو آماده کنم و منم چشامو بستم و از این حالت داشتم استفاده می کردم که دیدم همراه خوردن انگشتشم داره میکنه تو و کم کم سرعتشو زیاد کرد و بعد انشگتشو کرد تو و با اون یکی دستش چوچولمو فشار داد پایین و سر اون یکی انگشتشو تو کسم حرکت داد، دیدم یه حس جدیدی دارم که خیلی خیلی خیلی لذت بخشتره ، دو سه بار حرکاتشو تکرار کرد تا اینکه من با یه جیغ ارضا شدم و بدنم سست شد ، چشامو باز کردم دیدم آب کسم زده رو صورتش داره اونارو پاک میکنه بعدشش اومد کنارم و نوازشم کرد ، یه چند دقیقه ای همون جور موندیم تا ذق ذق کسم فروکش کرد ازش پرسیدم این چه روشی بود گفت توی کس یه منطقه ای هست بنام جی اسپات که حساس ترین نقطه حسی دختراست ولی پیدا کردن منطقه اون و تحریک روی اون یه کم سخته. ازش پرسیدم تا حالا به چند تا دختر همچین حالی دادی گفت این اولین بارم بود و قسم خورد.باور نکردم و گفتم دروغ میگی ولی گفت که تا حالا به هیچ کسی دست نزده ولی تا دلت بخواد راجع به دخترا مطالب علمی و فیلم آموزش سکس دانلود کرده و نگاه کرده و چون انگلیسیش قویه مطالب زیادی هم خودش جستجو کرده و داستانهای سکسی زیادی خونده. کم کم باورش کردم ولی یه لحظه دیدم کیرش هنوز رو هواست و داره شرتشو پاره میکنه و یه لکه آبهم دورشه با دست زدم رو پیشونیم و گفتم وای !!! منو ببخش گفت چی شد؟ گفتم اونقدر غرق فکرهوس خودم بودم که اصلا یادم نیفتاد که من بخاطر چی این نقشه رو ریخته بودم یه نگاه به کیرش انداخت و گفت مهم نیست از اینکه تونسته ایقدر بهم حال بده خوشحاله ولی منم دلم میخواست کیرو از نزدیک ببینم. دستمو گذاشتم روی سینه اش و خودمو بلند کردم گفتم حالا نوبت منه درسته دیر شده ولی از خجالتت در میام.درازکش شرتشو کشیدم پایین، وای خدای من چی میدیدم یه کیر تروتمیز که تا حالا توی هیچ فیلمی ندیده بودم کلشو وری ترشیده بودن که مثل موشک اتمی شده بود یه کمی هم خم بود، دستمو بردم و برا اولین بار کیرو دستم گرفتم کلشو گرفتم و آبشوکشیدم تا تهش چند بار این کارو کردم دیدم چشاشو بست وگفت خودم قبلا خیلی با دست باهاش بازی کرده ام. دیدم منظورش اینه که بخورمش ولی روش نمیشه مستقیم بهم بگه خواستم بخورم دیدم آبی که قبلا ریخته یه جوریه خوشم نیومد بهش گفتم میشه یه خواهش ازت بکنم گفت حتما گفتم میشه با آب صابون کیرتو بشورم خندیدو گفت هر جور راحتی، جلدی رفتم یه از دستشویی صابون مایع و دستمال خیس آوردم و پاکش کردم و با خیال راحت کردم تو حلقم و تا تونستم سرشو لیس زدم آخ و اوخش بلند شد اونجا فهمیدم خاصیت کیر مثل کس چون هردوش با سرعت زیادتر بیشتر تحریک میشن و ذق ذق می کنن، خیلی طول نکشید که یه آخ بلند گفت و آبشو با فشار داد بیرون راستشو بخوایین نمی خواستم آبش بزنه رو صورتم ولی تا من سرمو بلند کنم آبش پاشید رو صورتم و یکمیش رفت تو دهنم خواستم بالا بیارم ولی بعد با دستم پخشش کردم روی کل صورتم تا ناراحت نشه بعد سرمو گذاشتم گذاشتم روی سینه اش و اونم موهامو نوازش کرد و ازم تشکر کرد و منم از اون تشکر کردم.بعد پیشنهاد کرد بریم حموم،ولی نمی دونم چرا هنوز سیر نشده بودم احساس میکردم از دستش میدم و باید امروز نهایت استفاده رو ازش ببرم. بهش گفتم من کاندوم آوردم ولی نای حرکت کردن نداشت و گفت اونم بمونه برا فردا، با این حرفش مطمئن شدم که از دستش نمیدم قبول کردم و رفتیم حموم و ازش خواستم توی حموم بازم روش جی اسپات رو روم امتحان کنه با اینکه خسته بود پاهامو باز کرد و بازم شروع کرد یه دفعه یه سوزش عجیبی تو کسم احساس کردم و جیغ زدم دیدم انگشتشو کشید بیرون و گفت وای !!! داشت سکته میکرد و پاهای منم بی اختیار بسته شدن، به التماس افتاد و گفت که منظوری نداره منم که میدونستم تقصیر اون نیست و تقصیر خودمه که ازش اصرار کردم بهش گفتم عزیزم اشکالی نداره این پرده که تا نصفه پاره بود الان کاملا پاره شده فدای سرت، یه لحظه مثل اینکه دنیارو بهش داده بودم بغلم کرد وازم تشکر کرد و تقاضای بخشش کرد منم شیطونیم گل کرد و بهش گفتم باری جبران باید اون کیر خوشگلشو بکنه تو، اونقدر خوشحال شده بود که داشت بال درمیآورد. زودی همدیگرو خشک کردیمو بازم رفتیم سر تخت و تا دلتون بخواد از همدیگه استفاده کردیم و این بار آب اومدنش دیرتر انجام شد و بعد دوره رفتیم حموم و بعدش خسته کوفته وسایلشو جمع کرد و رفت منم خیلی خسته بودم رفتم لخت لخت روی تخت خوابیدم وقتی چشامو باز کردم دیدم خورشید داره غروب میکنه زودی پاشدم آماده شدم رفتم خونه خاله. فکر میکردم اگه پرده ام یه روزی پاره شه تا چند روز نتونم راه برم ولی یه ذره هم احساس درد نداشتم.
اون هفته تا آخرش هر روز میومد و این بار اسپری تاخیری هم گرفته بود و هر بار سه چهار بار ارضام میکرد. بعدش رابطه مون بیشتر شد و هنوزم دوست پسر و شریک سکسیمه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دختر عجیب الخلقه

با عرض سلام
یکی از اتفاقاتی که بنظر من جالب و عجیب توی زندگیم اتاق افتاد ده ماه پیش زمانی بود که یکی از دوستام بهم یه شماره داد و گفت ببین میتونی مخ این ادمو بزنی یا نه و بهم گفت من که زنگ به این بشر میزنم منو میپیچونه .منم گفتم بابا پول شارژ باید الکی بریزم تو توالت ولمون کن تو رو جون حاجی.گفت تو اینکارو بکن ببین میتونی باهاش حرف بزنی و مخشو بزنی یا نه .یه شارژ پنج تومنی هم خرید داد بهم واسه این که زنگ این بشر بزنم.بهش گفتم کونده تو بهتره به جای این کونی بازیا بتمرگی پای درست ولی یه فحش داد که قیافم مثل راک شد و گفتم باشه.زنگ زدم بهش و لاشی همش گوشیش اشغال بود به رفیقم گفتم این طرفی که شمارش دادی سرش شلوغه بیخیال بشو ولی با اصراری که کرد گفتم باشه همون شب بعد از ازاد شدن خطش، گوشی و برداشت و گفت شمارمو کی بهت داده منم گفتم از تو جوب پیدا کردم ،به نظر خودم ،چون اون میدونست من ادمی هستم که دارم مزه میریزم و یه بچه معمولی و ساده براش تو چشم اومدم با چند تا از دوستاش که دو رو برش بودن شروع کردن منو دست انداختن و همینجوری گپ زدیم و بهم گفت هرکی اخرین تک و بندازه و دیرتر بخوابه برنده هست و اگه دیرتر بخوابی فردا قرار میزاریم و اگه زودتر بخوابی دیگه جواب گوشیت از فردا نمیدم، اینم میدونستم که با دیر تر خوابیدن و تک زدن من ،باز منو سر کار گذاشته بود ولی اینکارو انجام دادم، جاب اینه که به حرفش عمل کرد و فرداش قرار ملاقات گذاشتیم و رفتم نزدیک ایستگاه خط و پشت تلفن امار ماشینمو گرفت بعد دیدم دو تا دختر دارن میان ست ماشینم در را که باز کرد یه دختر متوسط و یه دختر خیلی خوشکل سوار ماشین شدند و دیدم یکی داره مثل لاشیا صحبت میکنه خدا خدا میکردم که اونی که خوشکله بود همون لاشیه باشه ولی از بخت بد من نگاه چشمای دختر خوشکله که کردم چشماش به چشمام از توی ایینه حلقه خورده بود ولی وقتی ایینه را یکم جابجا کردم دیدم لبهاش تکون نمیخوره و دیدم اون لاشیه داره زر میزنه خیلی حالم گرفته شد.بعد از یه چرخی که زدیم دوستش گفت من کار دارم و به لاشیه که اسمشو الان یادم نمیاد گفت تو هم میای و اون گفت نه .دختر خوشکله نگاه من کرد و گفت تورو خدا یه امشب بذار این گناه نکنه و ادم باشه منم خندیدمو گفتم چشم،همون ایستگاه خط که سوارشو کرده بودم پیادش کردم دوستشو و خود لاشیش هم پیاد شد، اومدم گاز بدم برم که دیدم خودش درب جلو را باز کرد و اومد نشست جلو.یه چرخ دور خیابون زدم گفت اینجاها شلوغه برو یه جا خلوت منم رفتم یه کوچه که دیدم گفت اخ خیلی گرممه و توی زمستون یه شال بافتی انداخته بود روی شونه هاش اونو انداخت صندلی عقب و همینجور که خم شده بود که شالشو بذاره صندلی عقب یه بوس از گردنم گرفت من عکس العملی انجام ندادم و دستشو میذاشت زمانی که من دندرو میخواستم عوض کنم روی دنده و منم دندرو عوض میخواستم بکنم دستاش و لمس میکردم کم کم داشتم حشری میشدم و اون دستشو گذاشت روی رونم و غلغلکم میداد یهو فهمیدم که دارم عرق میکنم و کیرمم داشت بزرک میشد ، شلوار لی که پوشیده بودم حسابی تنگ بود و کیرمو ابعادش قشنگ معلوم بود یهو دیدم جیکش در نمیاد و زل زده به کیرم منم گفتم بفرما داخل دم در بده ،خندید و گفت چشم و شرع کرد کیرمو از روی شلوار لی مالیدن .منم دیدم ادم بشو نیست شروع کردم لب گرفتن از اون لبهای صورتیش بهش گفتم برو صنلی عقب بخواب اون هم همینکارو کرد من همرفتم روش خوابیدم و شروع کردم لب گرفتن، مثل وحشیا لبمو گاز میگرفت، بدنش داغ شده بود منم سینه هاشو در اوردمو شروع به مک زدن کردم چون تاریک بود یادم نیست نوک سینه هاش چه رنگی بود ولی خیلی نرم بود و دیوث سیگاری بود با اینکه سیگاری نیستم و خوشم نمیاد از سیگار ولی بخار دهنش یه حس خاصی بهم میداد دستمو همینجور که لب میگرفتم کم کم پایین اووردم و به شلوار لی رسوندمو کونشو شروع کردم به مالیدن وای خدا خیلی خوب بودولی دکمه شلوارش نتونستم باز کنم که خودش باز کرد دست کردم تو شلوارشو کسشو مالیدم خیس خیس بود و با اینکه یکم شلوارشو پایین اوردم ولی مالیدن کونش سخت بود منم قشنگ شلوارشو تا پایین رونش دادم پایین بعد اینکه کونش که مثل پنبه نرم بود مالیدم و دستم گذاشتم لای چاک کونشو انگشت کوچیکمو کردم تو سوراخ کونش جیغ کشیدو دستمو گرفت و نذاشت ادامه بدم و گذاشت دستمو روی کسش گفت بمالش منم تند تند میمالیدم داشتم حال میکردم اونم صدای نالش بلند شده بود که بهم گفت من کیر میخوام بده بخورم منم کیرمو دراوردم .کیرم نوزده سانته و کلفتیشو نمیدونم وقتی تو دستای کوچیک و دخترونش گرفت داغتر شدم و تو یلحظه کیرمو گذاشت تو دهنش، من توی ساک زدن هیچیشو بیشتر از اون لحظه ای که بخار گرم که از دهن طرف قبل از اینکه کیر ادمو بخوره به سر کیر میخوره رو دوست ندارم وووای خیلی گرم بود شروع به مک زدن کرد با اینکه همه ی کیرمو نمیخورد ولی خیلی خوب کیرمو با لباش بازی میداد و خیس میکردو همزمان با تخمام با اون دستای کوچیکش بازی میکرد منم سینشو میمالیم که یه ماشین پراید تاکسی زرد از بغلم رد شد و پنجاه متر جلوتر وایساد وو مسافر پیاده کرد،به این دختره که توی این دنیا نبود مدام میگفتم پا شو ولیاین خر نمیفهمید که نمیفهمید،یهو ماشینه پراید دور زد و منم قلبم شروع به تند تند زدن کرد.با نزدیک تر شدن تاکسی من قلبم تند تر میزد و داشت از جاش کنده میشد که الان ماشین میزنه رو ترمز و خر بیار باغالی بار کن،منم که جفت کردم یهو داد زدم سر این دختره که جنده پاشووووووووووووو که تاکسی که از بغلم رد شد و این جنده که داشت ساک میزد اینقد بد جور داشت کیرمو میخورد که یهو که دهنشو از کیر من برداشت منم ابم پاشید توی شلوارم و گفت چیه؟منم گفتم ای بمیری ایشالا ....خدا خدا کردم توی داشبوردم دستمال کاغذی باشهتا بتونم شلوارمو تمیز کنم ولی جعبش خالی بود. این کس کش هم شروع کرد به خندیدن بهش گفتم اخه اینقد صدات زدم پاشو نفهمیدی حالا وقت پاشدن بود ؟اونم گفت اگه میدونستم ابت داره میاد واست میخوردمهمه ابتو منم با کله رفتم توی شیشه ماشینم که خر از قبرس میارن اخه چرا وقتی اینقد در کشور خودمان زیاده و بهش گفتم برو دستمال کاغذی بگیر از یه سوپری بهم گفت من اگه برم تو مغازه بخدا میگم اقا اب کیر دوست پسرم اومده لطفا یه جعبه دستمال کاغذی بدین ،اولش گفتم شاید لوس بازیشه ولی بعد قسم هایی خورد که از فرستادن این بشر واسه اینکه دستمال کاغذی بگیره بیخیال شدم .خودمم که نمیتونستم پیاده بشم برم با شلوار اب کیری دستمال کاغذی بگیرم،خونه هم که نمیتونستم برم .زنگ رفیق جاکشم که این بلا رو تو کاسه ام گذاشته بود زدم ولی بر نداشت که نداشت. مجبور شدم به یکی دیگه از دوستام زنگ بزنم .این جنده هم از صندلی جلو رفت عقب خوابید و بهم گفت من حالم بده منو ببر خونه من نیاز به سکس دارم ولی من جایی نداشتم که ببرمش، رفتم درب خونه دوستم با جعبه دستمال کاغذی بیرون اومد قیافه دوستم وقتی دختره را با این حال تو صندلی عقب دید مثل راک شده بود و منم یکم دستمال ورداشتم و شلوارمو تمیز کردم و این دخترو گذاشتمش یه جایی که ماشین رو بود و گاز تو کون ماشینم کردم وفرار از دست این جانی روانی را بر سکس باهاش ترجیح دادم و چند دفعه روزهای بعد زنگ زد که من جواب ندادم و به دوستمم که گفته بود ببین این بشر پا میده یا نه، گفتم بیخیال این دختر روانی عجیب الخلقه شو من باهاش حرف زدم بدردت نمیخوره و باز نصیحت این دوستم کردم که بچسبه پای درساش...........

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اتفاق بد برای من و مامانم

سلام من رها هستم و این یک واقعیت تلخلی هست که هیچ وقت فراموش نمی کنم وبرای این تعریف می کنم که مردا یک کم به خودشون بیان و زندگی رو برای دیگران تلخ نکنن و ازتون می خوام تا هیچ وقت تجاوز تو زندگی تون نکنید.
من تو یک شهر کوچیکی زندگی می کنم که خبر ها زود پخش می شه این رو کسایی که تو شهر کوچیک هستن می فهمن سال 86 بابام فوت کرد و من و مادرم تنها شدیم من تنها دختر خونوادم بودم خیلی دردناک بود چون عزیر دردونه بابا بودم موقع مرگ بابام من 18 سال داشتم و مامانم 45 سال و این برای هر دومون سخت بود تمام اقوام پدرم یک شهر دیگه بودن به دلیل اینکه موقع خدمت سربازی بابام و مامانم با هم اشنا شده بودن و اقوام مامانم دو تا خاله بودن که اونم یکی شون تو شهر دیگه بود خونه ما تقریبا گوشه شهر و دور از مرکز شهر هست ولی بزرگ و ویلایی هست اینجور خونه ها خیلی تو شهر های کوچیک زیاده بعد از 40 بابا تقریبا همه اقوام به شهرای خودشون رفتن و ما موندیم تنها شهر ما تقریبا امنیت خوبی داره ولی هیچ وقت فکر نمی کردیم قراره حادثه بسیار بدی برا مون بیوفته و این باعث بش ه دیگه نتونم به زندگی عادی برگردم.
ساعت 2 شب بود که با مامان کنار هم خوابیده بودیم که صدایی شنیدم ولی فکر کردم خیال می کنم و دارم خواب می بینم بعد صدای پا می امد بلند شدم تو رختخواب نشستم که چند تا سایه دیدم داشت قلبم می استاد مامانم رو صدا کردم تا اومدیم چراغ رو روشن کنیم دیدیم در اتاق باز شد زبون دوتایی مون بند اومده بود نفس نمی تونستیم بکشیم مامانم شروع به جیغ کشیدن کرد یکی از اون مردا چراغ حال رو روشن کردن و 2 تا مرد دیگه پریدن دهنمون رو گرفتن و تهدید کردن که مامانم ساکت بشه یکشون چاقو رو گذاشت زیر گردن من تا مامانم ساکت شد حدود یک دقیقه سکوت بود اونا چهره هاشون رو پوشونده بودن مامانم شروع به التماس کرد و گفت هر چی می خوای ن بردارین تمام طلاهام ولی اوها کلافه بودن یهو دیدیم 2 تاشون لخت شدن
من و مامان فقط اروم گریه می کردیم واقعا ترسیده بودیم نمی تونم اون حالت رو براتون توصیف کنم تازه فهمیدیم برای دزدی نیومدناومد بالای سر مامان و سینه هاشو می مالوند و یکی دیگشون هم سینه های منو یکی دیگشون هم رفت نگهبانی بده مامانم می گفت با دخترم کاری نداشته باشید هر کاری بخواید با من بکنید مرده گفت اگه خوب حال دادی باهاش کاری نداریم اون یکی مرده می خواست منو ببره تو اتاق دیگه که مامانم نذاشت و دباره جیغ کشید که می بریدش کجا و اونم پشیمون شد گفت می خوای جلو دخترت بکنیمت خجالت رو می تونستم تو چشمای گریون مامانم ببینم با سر گفت اره
مامانم رو لخت کردن و به من هم گفتن لخت شو مامان گفت چرا دخترم گفتند کاری با جلوش نداریم تو چشم به هم زدن لخت بودیم فقط اروم گریه می کردیم.
مرده کیرش رو روی صورت مامانم می مالید و یکی ددیگشون به من گفت ساک بزنم کلی خجالت جلو مامانم می کشیدم
اونها خیلی دست پاچه بودن به مامانم گفت دمر بخواب و یک بالش گذاشت جلوش و التش رو کرد....
مری که با من بازی می کرد گفت منم دمر بخوابم که مامانم گفت با دخترم کاری نداشته باشید مرده گفت کاریش نداریم
و مرده گذاشت رو باسنم و بالا و پایین می کرد که دیدم اونی که با مامانم بود ارضا شد بعد با مبایلش به دوستش زنگ زد
و دوستش اومد و لخت شد و التش رو کرد ..... مامانم
اون مردی هم که روی من بود ارضا شد و ابش رو روی کمرم خالی کرد
بعد فوری از خونه ما فرار کردند اون شب بدترین اتفاق زندگی من بود که هنوز نمی تونم فراموش کنم تا چند ماه خجالت می کشیدیم تو چشم هم نکاه کنیم و خیلی زود رفتیم پیش اقوام پدرم.
خدا هیچ خونه ای رو بی صاحب نکنه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

jems007
 
ماجرای سکس من و ژیلا

این ماجرا ماله نیمه اول خرداد91 چهارشنبه بود که با صدای زنگ محمد(رفیق فابم)از خواب بیدار شدم وسلام و احوال پرسی که یه دفه گفت یکی میخواد باهات بحرفه.پیش خودم گفتم یعنی کی میتونه باشه؟؟توی همین حالو هوا بودم که یکی گفت سلام دیدم مرجانه(خواهر دوست دختر محمد)که خداییش خیلی ردیفه!!خلاصه یکم باهاش حرفیدم و خداحافظی کردیم.
یکم با خودم کلنجار رفتم دیدم دیگه خوابم نمیبره این بود که بلند شدم و کامپیوتر رو روشن کردم و رفتم دست شویی برگشتم و نشستم پای سیستم و مثل همیشه رفتم تراوین یه نگاهی به اکانتم بندازم.
داشتم با سیستم ور میرفتم که دیدم گوشیم زنگ خورد.ژیلا بود!اول اومدم ج بدم بعد گفتم ولش کن به تلافی این که به تماس های من ج نداد منم ج نمیدم!!چند بار ز زد ج ندادم تا اینکه اس داد:سلام عزیزم کجایی من تهرانم. با خوندن این جمله سریع بهش زنگ زدم و بعد چنتا بوق ورداشت:
سلام عزیز دلم خوبی؟؟
سلام عشقم مرسی تو خوبی؟؟چرا جواب نمیدادی؟؟
شرمنده گوشیم روی سایلنت بود نفهمیدم!
اشکان من تهرانم یه سری کار اداری دارم انجام میدم ومیام پیشت.
باشه عزیزم من منتظرم...
با خودم گفتم امروز یه حال اساسی افتادیم که یه دفه تمام افکارم پرید!!!مامانم اومد خونه.همش داشتم به بخت و اقبالم لعنت میفرستادم تا اینکه ژیلا زنگ زدو گفت آدرس خونتون رو بگو یادم رفته منم آدرسو دادم.مامانم گفت کی داره میاد گفتم اومد میفهمی.
بعد رفت بیرون تا داداشمو از پارک بیاره خونه تا رفت ژیلا زنگ زد گفت درو باز کن و منم باز کردم اومد تو یه شال سبز که خیلی بهش میومد سرش بود با یه مانتو که با شالش ست بود.
روبوسی کردیم من رفتم پای سیستم و گفتم مامان رفته بیرون الان میاد.
اومد تو اتاق و مانتوشو در آورد و یه تاپ هم از تو ساکش در آورد و تنش کرد عجب سینه هایی داشت...
یه شلوار لی خیلی چسب پوشیده بود که کاملا کون بزرگ و خوش فرمشو نشون میداد من که دیگه تنم مور مور شده بود...
تا اینکه داداشم اومد تو وژیلا رفت بوسش کرد و پشت بندش مامانم اومد و با اونم رو بوسی کرد بعد اومد توی اتاق نشست پیشم.
همش قربون صدقه م میرفت و بوسم میکرد و منو میمالوند..این بنده خدا هم بیدار شده بود و میگفت منم هستم..
من تا میومدم میومدم لب بگیرم ازش یا مامانم میومد یا داداشم.دیگه اعصابم خورد شده بود.کارد میزدی خونم در نمیومد.
مامانم گفت اشکان پاشو سفره رو بنداز تا ناهار بخوریم..سفره انداختم و بعد ناهار اومد توی اتاق دراز کشید و مامانم هم عین سیریش تو اتاق بود و بیرون نمیرفت تا اینکه من از توی کمد پتو ور داشتم و گفتم میخوام بخوابم که ژیلا هم با شیطنت خودشو چسبوند بهم گفت منم میخوام بغلت بخوابم مامانم خندید و رفت داداش کوچیکم رو بخوابونه و خودشم بخوابه...
ما هم با هم ور میرفتیم تا اینکه آرین داداش وسطیم رفت بیرون واسه خودش چیزی بخره.منم که دیدم اوضاع خوبه شروع کردم لب گرفتن ازش و سینه هاشو میمالیدم...هیچی نمیگفت و فقط باهام همراهی میکرد.آروم دستمو بردم زیر پتو از روی شلوار کسشو میمالیدم که شروع کرد به نفس نفس زدن.بعد آروم دستمو بردم توی شلوارش و کسشو میمالیدم و ازش لب میگرفتم خیلی حشری شده بود و لبشو گاز میگرفت و آه آه میکرد بعد با کمک خودش شلوارشو دادم پایین و آروم انگوشتمو کردم تو کسش و سینه هاشو میخوردم..حسابی خیس کرده بود.بهم گفت بسه!!به بغل خوابید وکیر منو گرفت و آروم کرد توی کسش..چون خیس بود راحت رفت تو ومن شروع کردم به تلمبه زدن.. بعد شلوارشو کامل در آوردم و اومدم روش و کردم تو.. کیرم داشت آتیش میگرفت خیلی داغ بود چنتا تلمبه که زدم در آوردم وگفتم بخورش..وااااااااااایییییییی که چقدر خوشکل میخورد بعد دوباره کردم تو داشتم تلمبه میزدم.(خوب یا بد)کمرم سفته و دیر آبم میاد!!10 دقیقه بود که داشتم تلمبه میزدم که یهو آرین زنگ زد و مامانم داد زد پاشو درو باز کن....
خیلی اعصابم خراب شد:هم از این که چرا اینقدر طولش دادم و هم ازین که داداشم بد موقع برگشت.. خلاصه اونروز نشد سکسمونو تکمیل کنیم اما خیلی به ژیلا خوش گذشت چون اون ارضاء شد اما منه بدبخت نه تا آخر شب هم که خونمون بود نشد کاری بکنم اما هراز چند گاهی یه لب ازش میگرفتم و بهش میچسبوندم و قرار شد چند روز دیگه که خونه خالی شد بیاد که حسابی از خجالتش دربیام....

اینم داستان ما و یه کیر خوردن اساسی:دی
لوتی جون تولدت مبارک
     
  
زن


 
ماجرای گائیدن شاگردم شیدا جووون

با دعوت نامه رسمی مدیر عامل توی یه اداره دولتی به عنوان مربی کامپیوتر بهمراه دوستم شروع به برگزاری کلاسهای آموزشی کردیم .از اونجا که این اداره داشت ساختمان جدید و بزرگی رو تاسیس میکرد مجبور بود تا حداقل یکسال جائی رو اجاره کنه .و کجا بهتر از اینکه طبقه سوم (آخر)یه پاساژ که قدیمی هم بود .خلاصه من از ظهر تا شب پشت سر هم کلاس داشتم و خیلی سر شلوغ بود .جوری که کلاسهام تا دیر وقت برگزار میشد. وتا 10 شب ادامه داشت در صورتی که اداره ساعت 3 تعطیل میشد و من باقی ساعات رو تنها بودم چون منشی هم میرفت .چون دوستم صبحها کلاس برگزار میکرد و من صبح جای دیگه ای بودم وظهر به بعد تدریس میکردم . کلاس کامپیوتر ما جوری بود که تخته وایت برد روبروی در ورودی کلاس قرار داشت یعنی شاگرد از ته کلاس که یه در شیشه ای بود وارد میشدند. همزمان با کلاس کامپیوتر کلاسهای دیگه ای هم برگزار میشد که منحصرا خانم یا آقا بودند.یه روز آقایون یه روز خانوما.

خلاصه یه روز داشتم درس میدادم که چشمم به کلاس روبروئی افتاد که دیدم یه دختره داره کلاس ما رو نگاه میکنه و منو زیر نظر داره تا من نگاهش میکردم خودشو میزد به اون راه .چند باری اینکارو کرد تا اینکه فهمید که من متوجه شدم .چند روزی همین جور زودتر از کلاسشون میومد و منو حین درس دادن دید میزد ومن هم تمرکزم رو از دست داده بودم و نمی تونستم مثله قبل حواسم رو جمع کنم و گاهی مطالب رو پس و پیش میگفتم .خلاصه چند روزی گذشت .یه روز که داشتم درس میدادم دیدم که مربی کلاس اونا نیومده و اون هم اومده پشت در شیشه ای کلاس ایستاده و داره منو نگاه میکنه .من هم بی توجهی کردم و به درس دادن ادامه دادم. کمی گذشت دیدم در کلاس رو باز کرد و آروم اومد تو کلاس منم که از پروئی اون عصبی شده بودم جوری که تو کلاس خانوما حساس نشن گفتم میتونم کمکتون کنم . گفت :داشتم شعر هائی که روی دیوار کلاس زده بودید رو میخوندم ولی از بیرون کلاس معلوم نبود گفتم بیام تو کلاس و اونا رو بنویسم آخه من عاشق شعرم.منم عصبانی شده بودم چون با حضور اون تو کلاس اصلا نمیتونستم درس بدم و خانومهای دیگه نباید اینو میفهمیدن خیلی موقر و بدون اینکه کسی حساس بشه رفتم ته کلاس و دفتر اشعاری که داشتم دادم بهش و گفتم هرچی که رو دیوار نوشته تو این هم هست گفت چرا ؟گفتم چون اشعار خودمه .آروم گفتم لطف کنید بیرون بنویسیدشون و بهم برگردونید.اونم رفت بیرون و پشت میز منشی نشست و شروع کرد به نوشتن .منم داشتم ادامه درس رو میگفتم که از پشت شیشه بهم اشاره کرد من اینو میبرم و براتون میارم و رفت.منم چون میخواستم که کسی حساس نشه چیزی نگفتم .خلاصه پس فردای اون روز دیدم ساعتی که کلاسشون و کلاس من همزمان تموم میشد اومد و من تنها بودم و هنوز کلاس بعدی ام شروع نشده بود .دفتر رو بهم داد و گفت راست گفتید که اشعار خودتون هستش ؟ با بی اعتنائی تموم گفتم نیاز به دروغ گفتن ندارم میتونید باور نکنید .خلاصه اونم که رفتار سرد منو دید دیگه حرفی واسه گفتن نداشت و رفت منم دفتر رو گرفتم و گذاشتم روی میز و رفتم تا کلاس بعدی رو شروع کنم حدود 15 دقیقه نگذشته بود که تلفن داخلی اتاقمون زنگ زد و من از کلاس بیرون اومدم و گوشی رو برداشتم ؟سلام کرد جواب دادم و گفتم شما ؟گفت که من همونی هست که دفتر اشعارتون رو بهم دادین زنگ زدم ازتون عذر خواهی کنم گفتم خواهش میکنم چرا؟گفت بخاطر چیزی که تو دفترتون نوشتم .گفتم مگه چیزی نوشتید ؟گفت مگه نخوندید ؟گفتم نه من فقط گذاشتمش سر جاش . گفت بهرحال منو ببخش.گفتم بخشیدم و خداحافظی کردم و رفتم دیدم نوشته (احساسی که بهت دارم ازم نگیر) . چند روزی گذشت و دیدم که اصلا نمیاد اونجا و کلاسشون مثه اینکه تموم شده .

یه روز دوباره اومد موقع ظهر بود که من که داشتم واسه خوردن ناهار میرفتم اتاق انتهای سالن که دستم رو بشورم از کنارم رد شد و یه تنه کوچولو بهم زد جوری که کسی جز خودم نفهمید.بعد از ناهار اومد پشت در کلاس که من داشتم استراحت میکردم ( تو کلاس خالی با هدفون موزیک گوش میکردم ) و اروم زد پشت شیشه کلاس و وارد شد.بهم گفت که اومده کلاس کامپیوتر ثبت نام کنه و از من خواست که راهنمائیش کنم .منم همون چیزائی که بهمه در مورد دوره های کامپیوتر میگفتم رو گفتم و قبول کرد و رفت که فرداش مدارکشو بیاره. منم خیلی جدی بهش گفتم که اینجا یه اداره دولتی هستش و همه چیز زیر نظره و باید خیلی سنگین رفت و امد داشته باشید و اونم منظورم رو فهمید . و گفتم که یه کلاس داره عصر start میشه حدود ساعت 16 اگه میتونه با اون کلاس بیاد اونم قبول کرد و رفت .خلاصه کلاسشون شروع شد و یه روز که داشتم تو کلاس درس میدادم ازمن یه سوال پرسید و خواست که روی مانیتور راهنمائیش کنم و من هم رفتم ته کلاس سر کامپیوترش که تنها نشسته بود . ماوس تو دستم بود و داشتم توضیح میدادم که یواش و آروم دستشو گذاشت روی دستم و من یه نگاهی بهش انداختم و اونم به مانیتور زل زده بود انگار نه انگار.خلاصه نفهمیدم کلاس چه جوری تموم شد. بعد از رفتن همه اون نرفت و قبل از اینکه بخواد چیزی بگه با قاطعیت ازش پرسیدم چرا اینکارا رو میکنی ؟خیلی رک گفت :ازت خوشم اومده و دوست دارم مگه جرمه؟ گفتم :من اینجا دارم کار میکنم و اینکارایه تو باعث بد نامی من میشه . گفت خوب بریم جایه دیگه با هم حرف بزنیم . منم قبول کردم اما بخاطر اینکه باهاش حرف بزنم تا منصرف بشه .شانس من قرار بود فرداش اداره یه امتحان جامعی از تموم بچه ها بگیره و قرار بود صندلی ها رو تو سالن بچنین و از من خواسته بودن که کلاسهای آخر وقت رو تعطیل کنم که اونا بیان و سالن رو آماده کنن .منم تعطیل کردم و با شیدا رفتیم بیرون راستی اسمش شیدا بود . حالا از تیپ شیدا خانوم براتون بگم : یه دختره سبزه با قدی حدودا 175 و فوق العاده خوش هیکل چون تکواندو کار بودو کمربند مشکی داشت . همیشه شلوار جین و کفش کتونی گرون قیمت SPORT میپوشید واز قبل من دیده بودم که یه ساک ورزشی رو دوششه و گاهی هم یه گرمکن ورزشی SPORT تنش میکرد . یه باسن گرد و خوشگل ورزیده ای داشت که کیر هر مردی دچار شق درد میشد . خلاصه با هم رفتیم یه کافی شاپ و اون کلی حرف واسه گفتن داشت و من هم که فقط تو فکر اینم بودم که دختر به این زیبائی از کجا نصیبم شده بود. البته خود من هم خوش تیپ و خوش هیکل و ورزشکار بودم. خلاصه اینکه از من خواست که باهم رفیق باشیم و گفت که عاشق من شده و از من خواست که دست رد به سینه اش نزنم و از من خواست که با هم فقط رفیق باشیم. اون روز تموم شد و پس فرداش سر کلاس اومد .منم سعی کردم که نگاهم به نگاهش نخوره چون ممکن بود خنده ام بگیره . خلاصه من درسم رو دادم واز بچه ها خواستم چیزهائی که گفتم رو تمرین کنن و از کلاس به سمت انتهای سالن که یه اتاقی بود که همیشه درش بسته بود و داخل اتاق یه دستشوئی بود رفتم و در اتاق رو هم پشت سرم بستم . بعد از اینکه از دستشوئی بیرون اومدم دیدم که روبروم ایستاده و در اتاق رو هم بسته .گفتم تو اینجا چیکار میکنی ؟گفت که دلم واست تنگ شده اومدم دنبالت گفتم که من همین الان از کلاس اومدم بیرون ولی توی دلم میدونستم که بی اعتنائی توی کلاس باعث شده بود اینقدر حالش عوض بشه . اومد جلو و دست منو گرفت گذاشت رو قلبش دیدم که چه تند تند میزنه و نفسش هم نامنظم شده راستش منم همینطور شده بودم منو چسبوند به دیوار و اروم سرش رو آورد جلو جوری که نفسش رو روی صورتم حس میکردم من دستم رو حلقه کردم دور گردنش واییییییییی حرارت بدنش چقدر بالا بود .خیلی آروم یه لب گرفتم دیدم مثه آتشی که نفت بریزی یه لحظه گر گرفت و بعدش شروع کردم به خوردن لباش وایییییییی چه لبای گوشتی و شیرینی داشت همین طور که محکم بهم چسبیده بودیم سینه هاشو گرفتم مثه یه کیشه فریزر پر آب ولرم نرم بود اروم دستمو کردم زیر مانتوش و یکیشون رو کشیدم بیرون نوک قهوه ای خوش رنگی داشت یه لیس کوچولوبهش زدم صدای آه قشنگی ازش دراومد .دستم رو انداختم دور باسنش و اون کون خوشگل و گرفتم تو دستم اصلا خبری از اضافه وزن نبود و فقط ماهیچه های خوش فرم باسنش میومد تو دستم رونهای خیلی کشیده و نرمی داشت و من داشتم همشونو واسش میمالیدم آروم دستمو بردم سمت کسش و اونو از روی شلوار گرفتم دستم .کل دستم پر شد. بهش گفتم این برزنت چیه پوشیدی (شلوار جین)یه چیز راه دست تر بپوش . کلا حواسم به زیبائیهای بدنش پرت شده بود که آروم کیرمو از روی شلوار گرفت تو دستش و کمی بالا و پائین کرد . خیلی حال میداد و نفسامون دیگه بالا نمی اومد . بهم گفت فرهاد جان بسه دیگه بذار بوقتش یه حال سنگین و تپل بهت میدم الان دیگه نمیشه و یه لب ازم گرفت و گفت که من دیگه سر کلاس نمی رم اگه برم همه ازم میپرسن که کجا بودم ؟ضمنا حالم خوب نیست میرم کمی هوا بخورم و دوباره میام . تو خودت یه جوری ردیفش کن . خلاصه منم که اصلا وضعم خوب نبود و کیرم داشت شلوارمو جر میداد گفتم تو برو.بعد از رفتنش دوباره رفتم دستشوئی و یه جلق توپ زدم . (حتما همه دوستای خوبم میدونن که اگه سکس یه مرد نصفه کاره ول بشه چند تا حالت واسه مردا پیش میاد :اول اینکه کیر تا مدت زیادی راست میمونه/ دوم اینکه هی اب شهوت میاد و شورتت خیس میشه و ممکنه دیگران ببینن/ سوم چون آب منی از جاش بلند شده و اومده تو بیضه ها پس بیضه ها شروع به درد کردن میکنند انگار وزنشون چند کیلو شده/چهارم هی صحنه های سکسی بیشتری جلوی چشم میاد و ........) منم کمی صبر کرد تا حالم بهتر بشه بعد رفتم سر کلاس یکی از بچه از پرسید که خانوم ..... (شیدا) بعد از شما رفت بیرون شما ندیدشون ؟ گفتم چرا بهشون زنگ زدن واسشون کاری پیش اومد رفتند بیرون ؟ برمیگردن . خلاصه اون کلاس تموم شد وکلاس بعدی اومده بودن که دیدم شیدا اومد.
لبخندی زد و کیفش رو که رو میز منشی گذاشته بودم بر داشت و رفت و منم داشتم اون باسن قلمبشو نگاه میکردم . خلاصه یه روز تعطیل غیر جمعه بود که همه رفتن خونه دائیم و به من گفتند استراحت کن و تو هم شب بیا و خونمون خالی شد. منم یه زنگ به شیدا زدم و گفتم که یادت گفتی یه حال سنگین بهت میدم فقط بجاش الان وقتشه و خونمون خالیه و کسی هم نیست . یه نیم ساعتی طول کشید تا بیاد .منم رفتم خونه رو آماده کردم تا بیاد و یه قرص جلوگیری از زود انزالی که از قبل خریده بودم رو استفاده کردم . خلاصه اومد .خوشگل تر از همیشه شده بود تا حالا اینجوری ندیده بودمش .آخه همیشه مقنعه داشت چون کلاس میومد. یه شال خوشگل و یه آرایش قشنگی کرده بود که با اون تیپ و هیکل از اون یه فرشته ساخته بود. دستشو گرفتم بردمش تو اتاقم روی تختم نشوندمش .بازم نفسامون نامنظم شده بود مثه دفعه اول . دستمو انداختم لا موهاش و یه لب رمانتیک ازش گرفتم که خیلی خوشش اومد و سعی کرد که اونم همونو برای من انجام بده اما نمیتونست .بوی عطر خوبی که زده بود وحشتناک از یقه وگردنش بهمراه حرارت بدنش بیرون میزد و منو بیشتر حشری میکرد.سینه هاشو گرفتم و این دفعه بیرون آوردم یه سوتین صورتی تنش بود که بندی بود و خیلی راحت بندش باز میشد. باز کردم و مانتوشو درآوردم .دستمو روی شلوارش گذاشتم این دفعه خیلی واضح بود و نرمی کسشو احساس میکردم چون دیگه از برزنت (شلوار جین ) خبری نبود و یه شلوار پارچه ای کشبافت تنش بود.آروم آروم خواستم دربیارمش که اون پیش دستی کرد و تیشرت منو دراورد.و نوک سینه ام رو با انگشتش مالوند و یه بوس ازش گرفت همزمان کیر منو گرفته بود و بازی میداد منم کسشو داشتم بازی میدادم .آروم دستمو از بالای شرتش کردم تو کمی نفسو تو سینهاش حبس کرد تا دستم راحت تر بره تو شرتش . انگشتمو آروم گذاشتم رو چوچوله اش و کمی بازی دادم دیدم دیگه داره از حال میره و لی تو بغلم بود که درازش کردم رو تخت .انگشت وسطیمو بردم کمی پائین تر واییییییییییییییییی چه دنیائی بود اب کسش اومده بوده و کسش خیس خیس بود آروم یه کمی از اون ابها رو آوردم بالا و روی چوچولشو خیس کردم جوری که یه آه نازی کشد و کمرش و باسنش از رو تخت بلند شد . یه کمی از دوباره از ابش برداشتم و اروم درآوردم جوری که کش میومد و گذاشتم توی دهنم و گفتم جووووووووووون دیدم اونم یه آه بلندتری کشید انگار واقعا از این کار من خوشش اومده باشه .اب کسش خوشمزه بود خیلی کم ترش و کمی شور بود جوری که دهنم گس شد ولی واقعا لذت بخش بود . اب فرشته ای مثه اون تو دهنم بود وایییییییییی . شلوارمو دراوردم و یه شورت هفتی شکل تنم بود که از ترکیه واسم هدیه آورده بودن جلوش یه نقاب مثه نقاب زیپ شلوار بود که اگه نقاب رو باز میکردی کیرم کامل بیرون میوافتاد.وقتی کیرمو از اون نقاب بیرون انداختم و دید یه جوووووووووووون گفت و خوشش اومد و کیرمو گرفت و ساک زد.جوری ساک میزد که انگار تموومه بدنم رو جمع کردن توکیرم .خیلی باحال بود .گفتم خیلی خوب بلدی ساک بزنی گفت زیاد فیلم سکسی نگاه کرده و یاد گرفته .خلاصه که ساک زدنش کامل بود و حرف نداشت .تو حالت 69 قرارگرفیتم منم کسشو لیس زدم.کس چه کسی بود شاه کس . از اون کس هائی که کمتر کسی دیده کس هلوئی ( puffy peach). هیچ اثری از یه تار مو هم نبود معلوم بود تازه اپیلاسیون کرده بود. خلاصه روی تخت دراز کشیده بود و من تو این همه مدت تو فکر این بودم که چه جوری باید قید این کس به این خوشگلی رو بزنم . و فقط از کون بکنم . البته از حق نگذریم کون خیلی خوشکل و قشنگی داشت چوت وقتی قمبل کرده بود و تو حالت 69 بودیم سوراخشو دیدم و آک آک بود و معلوم بود که دست بنی بشری تا حالا بهش نخورده . خلاصه دراز کشیده بود رو تخت بهم گفت بیا بالا و من گفتم که اینجوری سخته قمبل کن گفت نه بیا باور کنید من تا اون لحظه نمی دونستم منظورش چیه و تو افکار سکسی خودم و برنامه هائی واسه کون کردنش داشتم غرق بودم. کیرم گرفت یواش و اروم مالید به اب کسش و اروم سر کیرمو گذاشت در کسش و گفت اروم بیا گفتم نه چیکار داری میکنی . میدونی داری چیکار میکنی و فکر میکردم که از حشر زیاد میخواد که پرده بکارتشو پاره کنم اما اون منو سوپرایز کرده بود . دستشو گذاشت رو باسنم و اروم اروم منو به پائین و جلو هل میداد منم فقط داشتم نگاهش میکردم خیلی لیز و بود و انگار که داشت مثه یه جارو برقی کیر منو می مکید تو .و شیدا فقط داشت لبخند میزد.دیدم خیلی راحت سر کیرم رفت تو کسش و با یه اخمی به من گفت نمیخوای بکنی تو دیدی که پرده ای در کار نیست .و منو بیشتر سمت خودش کشید و البته من هم همراهیش کردم واییییییییییییی 22 سانت کیرم الان تا ته تو کس شیدا جووووون رفته بود اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن انگار دنیا رو به من داده بودن کسش خیلی خیس ولیز بود و این کار منو خیلی راحت کرده بود.همین طور که تلمبه میزدم نوک سینه هاشو میخوردم و شیدا هم نوک زبونشو گذاشته بود روی لب بالائیش و هر از چند گاهی میگفت جووون فرهاد جوووووووون بکن کسمو بکن که خوب میکنی .ولی من هنوز مبهوت اینکه چرا شیدا پرده نداره مونده بودم راستشو بخوای فکر میکردم یا جنده بوده من نمیدونستم یا BF های قبلیش پردشو زده بودن . ولی اصلان دوست نداشتم که تو اون حال ازش بپرسم چون واقعا داشتیم حال میکردیم مخصوصا اون که فقط میگفت بکن فرهاد .میگفت یهو آبت نیاد ها اول منو باید ارضا کنی تا خودم بهت بگم کی آبت بیاد گفتم خیالت راحت قرص خوردم تا 30تا45 دقیقه دیگه نمیاد.بعد از اینکه حسابی کسشو تو حالت دراز کش گائیدم بلند شد و تو حالت dogy style خوابید و منم اول کیرمو دادم کمی ساک زد بعدش یه کوچولو به اون سوراخ خوشگلش مالیدم و بعد همشو یهو کردم تو کسش و فقط تلمبه میزدم و دستم رو از زیر حلقه کردم و چوچولشو بازی میدادم و اون بیشتر حال میکرد.کمی بعد کیرمو در آوردم اروم گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم آروم فشار میدادم و کم کم میرفت تو دوباره از اول اینکار رو میکردم بعد چند بار که اینکار کردم یواش یواش سوراخش باز شد و کیرمو کمی از نصف بیشتر میکردم تو کونش و اونم فقط اههههههههه میگفت . حسابی سوراخش باز شده بود جوری که تا آخر کیرم توش میرفت . بعد از کمی گائیدن کونش دوباره به حالت اول برگشتیم و به پشت دراز کشید و دوباره کردم تو کسش و جوری تلمبه میزدم که فنرهای تختم هی بالا و پائینمون میکرد حس کردم دیگه داره ابم میاد و بهش فهموندم اونم گفتم خوبه بیار تو همین موقع بود که ابم اومد و اونقدر فشارش بالا بود که اولش پاشید روی صورت و گلوی شیدا جووووووونم و بقیه اش ریخت روی شکمش البته عمدا شیطونی کردم و چند لحظه نگه داشتم تا فشارش بیشتر شد . خلاصه با دستمال ابمو پاک کرد و سریع رفت دستشوئی و صورتشو شست و اومد .بهش گفتم ناقلا نگفته بودی که Open تشریف دارید حالا بگو ببینم که کی Open شدی ؟ خنده ای کرد و گفت نگفتم که سوپرایز بشی مگه نگفته بودم که میخوام یه حال سنگین بهت بدم اما فقط بدون که همین یه بار بود . گفتم یعنی چی؟ گفت که قضیه اینه که من پارسال میخواستم تو مسابقات کشوری تکواندو شرکت کردم اما تو یکی از تمریناتم
ضربه ناجوری خوردم جوری که 80 درصد پرده بکارتم آسیب دید و بعد از مراجعه به فوق تخصص زنان و دادگاه و پزشکی قانونی تونستم که ثابت کنم که پرده بکارتم بر اثر ضربه آسیب دیده و نامه ترمیم بکارتشو هم که دادگاه صادر کرده بود بهم نشون داد و گفت که قرار تا ماه آینده پرده شو بدوزند .و گفت که فوق تخصص زنان بهش گفته بوده که اگه نامزد داره میتونه تو این مدت با خیال راحت سکس داشته باشه چون بهر حال باید کاملا پرده بکارتش باز بشه و مجددا ترمیم بشه .خلاصه اگه داستان رو بد تعریف کردم ببخشید اما عین واقعیت رو گفتم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
آشنایی با شیرین

من فرزینم. سی و چهار ساله و متاهل ساکن محمدیه قزوین. یه کاری هم داریم که حقوقش با حق بیکاری فرقی نداره واسه همین مسافرکشی هم می کنم. البته بعضی وقتا.
سه سال پیش بود که واسه خاطر یه دوست دختر یه تومن پیاده شدم ، و همین باعث شد که دیگه نبینمش. رفت که رفت. منم دیگه دستم رو داغ ( شما هم باورتان شد ) گذاشتم که دیگه با هیچ دختری رفاقت نکنم. اما نکردم ( منظورم دوستی با دختره ). تا اینکه هفته پیش از قزوین داشتم برمی گشتم و طبق معمول سر راه مسافر سوار می کردم. یه لحظه یه خانمی رو دیدم که نگاش بدجوری دلم رو گرفت. چراغ دادم اونم گفت: الوند. گفتم : بفرمایید خانممم. اومد و جلو نشست. منم گازش رو گرفتم و راه افتادم . گفت: همین با یه نفر می خوای بری. گفتم: آره عزیزم مشکلی داره؟ گفت : نه . و ما راه افتادیم. چون می دونستم که نیم ساعته میرسیم، از همون قزوین خارج نشده کرم ریزی ما شروع شد تا خانم خوشگله رو به حرف بیارم. الان یادم نیست چی می گفتم اما می دونم که از هوا و اقتصاد و همه چی گفتم تا لب وا کنه و حرف بزنه . بالاخره حرفاشو هدایت کردم تا درباره خودش بگه که از کرج اومدن و از الوند هم زیاد خوشش نمی آد. سر سه راه البرز و ایسادم و دوتا ایستک هم گرفتم و راهمون رو ادامه دادیم. دیگه راحت باهام حرف می زد. ازش خواهش کردم که شمارش رو بده تا اگه افتخار داد بازم ببینمش . اولش قبول نمی کرد می گفت: آخه شرایط من فرق می کنه . من متاهلم. منم گفتم : ایراد نداره ما که نمی خواهیم کاری بکنیم. اگه شد یه نیم ساعت با هم میریم می گردیم. .... بالاخره سرمبارکتون رو درد نیارم قبول کرد تا شمارش رو بده. تو ک.... نم عروسی بود.

اون شب نتونستم اس بدم اما فردا صبحش بهش اس دادم . باورم نمی شد که به این راحتی و زودی جوابم رو بده . تا ظهر با هم اس بازی کردیم . تا اینکه دم ظهر گفت می خوام برم قزوین. گفم عزیزم من دارم از سرکار میام بذار بیام دنبالت. گفت: باشه. جایی که قرار گذاشته بودیم رفتم و برش داشتم . گفتم کجا برم؟ گفت : نمی دونم. خودتون می دونین دیگه یعنی چی !!!! اما من بدبخت جا نداشتم مجبور شدم ببرمش توی باغات اطراف. یه جای دنج پیدا کردم و از ماشین پیاده شدیم. دستاش رو گرفتم و بردم لای درختا. گفت : فرزین کجا میبری منو؟ می ترسم! گفتم : نترس بابا ، برمی گردیم. روبروش وایسادم و دستام رو دور کمرش حلقه کردم. داشتم توی چشای عسلی و نازش نگاه می کردم اونم ساکت داشت منو نگاه می کرد . انگار منتظر بود که من کاری بکنم. آروم لبامو بردم جلو و از لباش یه بوس کوچولو برداشتم. اونم یه لبخندی زد . دستام و آوردم بالا و صورت تپلش رو توی دستام گرفتم. لبامو نزدیک کردم ، این دفعه یه بوس آبدار از لباش بداشتم و شروع کردم به خوردن لباش، داشت خمار می شد و این هوس منو بیشتر می کرد. رفته رفته اونم شروع کرد به خوردن لبام. زبانم رو کردم توی دهنش و می چرخوندم و اونم مث سینه مامانش می مکید. رفته رفته دستام رفت روی سینه های بزرگش. از روی مانتو ماساژشون می دادم. با چشای خمارش نگام می کرد و گفت: چی می خوای؟ گفتم تورو عزیزم . شیرینم رو می خوام. و اون با عطش لبلم و گرفت و بوسید. دستم رو بردم و دکمه های مانتوش رو باز کردم. یه تاب سفید نخی پوشیده بود با یه سوتین اسپرت. داشتم دیونه می شدم . از زیر تابش دستم رو بردم تو و سینه هاش رو گرفتم . چشاش و بست و آه ه ه ه ه بلندی کشید. انگار اونم مثه من دلش می خواست. تابش رو بالا دادم و سرم رو آوردم به سمت سینه هاش. فقط داشت مستی منو نگاه می کرد. و من سینه های تپلش رو لیس می زدم . دستم رو بردم سمت نافش و آروم سر دادم به سمت پایین . از زیر کمربندش رد شد. به ک...ش نرسیده بود که دستم رو گرفت. گفت: امروز نه. گفتم : شیرین می خامش. میمیرم. خندید و گفت : هیچ چی نمی شه. بهت می دم اما امروز نه. صدای غرش ابرا منو به خودم آورد هوا ابری بود وانگار میخاست هوای عاشقی رو کامل کنه. نشوندمش زمین روی چمن ها . آروم هولش دادم و به پشت خوابد و اومدم روی سینه هاش. و شروع کردم به خوردنشون. رفتم پایین تر ، دور نافش رو لیس زدم . منو کشوند بالا و شروع کرد به خورن لبام. از حالتش متوجه شدم که داره اذیت میشه. من رو زمین به پشت خوابیدم و گفتم : عزیزم بیا رو سینم. آروم اومد روم و در حالیکه ک...ش رو به ک...رم فشار می داد سینه هاش و سرش رو کشید بالا. سینه های تپلش که کمی آویزون بود افتاد روی صورتم. و من ..... تا می تونستم خوردم . دستام رو از زیر شلوار لیش ( خدا بکشه اونی که شلوار لی رو تولید کرد- با اون کمر تنگش ) گذاشتم روی باسنای بزرگش. آروم آروم ماساژشون می دادم و سینه هاش رو میخوردم. محکم خودش رو بهم فشار داد و منو تو بغلش گرفت. متوجه شدم که دیگه نمی خواد ادامه بدم ومنم چون نمی خواستم از دستش بدم ، دستم رو از زیر شلوارش درآوردم . تابش رو پایین کشید و گفت: واسه امروز بسه. بلند شدیم و بسمت ماشین براه افتادیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 65 از 112:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA