انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 69 از 112:  « پیشین  1  ...  68  69  70  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
سکس وحشیانه با زن چادری

سلام،من آرشم،26 سالمه و به شدت عاشق و دیوونه ی سکس.این اولین داستانمه،امیدوارم خوشتون بیاد.
من خونه مجردی داشتم،خدا نصیبتون بکنه یه 4 ماهی یه بیوه(میوه) به پستم خورده بود که کیر زی بود،روزی حداقل 4 راند من میگاییدمش به خشنترین شکل که اشکش در میومد،لوله هاشم بسته بود منم آبم رو میریختم داخلش اینم روز به روز تنگتر میشد،هر بار که میخواستم بزارم تو کسش کلی تف میزدم البته بعضی وقتا هم خشک مزدم میترکوندمش اونم چنان جیغ میزد که اصن منو روانی میکرد.خلاصه بعد از 4 ماه این نعمت از دست ما رفت و ما موندیم و شرمنده ی کیرمون شدیم تا 1 ماه.
من کارم برقکاری هستش،بعد یک ماه رفیقم که مغازه داره زدو گفت بیا یه مشتری ز زده باید بری دستگاه گیرنده دیجیتال براش نصب کنی،رفتم آدرسو گرفتم و ابزار برداشتم که برم.
وقتی رسیدم آیفون رو زدم یه صدای نازک و سکسی گفت کیه منم گفتم برا نصب دستگاه اومدم،انقدر تو کف بودم که با همون صدا آنتنم بلند شد.رفتم جلو در واحد دیدم یه زن سبزه ی حدودن 65 کیلویی با قدی تقریبن 170 سانتی تو پر جلو در وایساده،آنتن منم دیگه داشت شلوارمو پاره میکرد،خانم میرزایی(همون زن چادری) گفت بفرمایید منم با صدایی دو رگه گفتم بله شما بفرمایید.وقتی رفتم داخل و دیدم که خودش تنهاست دیگه کله کیرمو تو گلوم احساس میکردم.از ترس اینکه یه گندی نزنم سریع رفتم سراغ کار ولی حواسم پیش اون بود.اونم نه موهاش معلوم بود نه جای دیگه اش منم گفتم لابد زن خوبیه و خودمو کنترل کردم که ضایع نشم.رفتم پیش میز تلویزیون و شروع کردم به لحیم کردن فیش برا دستگاه،با کیر کلفت باد کرده مشغول کار بودم که خانم میرزایی اومد و چایی آورد وقتی خم شد تعارف کنه یه طرف چادرش باز شد و دیدم زیر چادر فقط سوتین داره و ناخودآگاه چند ثانیه خیره شدم به سینه هاش و چایی رو برداشتم و اونم سریع بلند شد و گفت وای و چادرشو جمع کرد و گفت ببخشید من همین که از حموم در اومدم شما اومدید وقت نشد لباس بپوشم.منم گفتم شما ببخشید که من نگاه کردم.اونم گفت نه این چه حرفیه چشم واسه دیدنه.
با خودم گفتم آرش فک کنم از شرمندگیه کیرت قراره در بیای ولی چون مشتری بود و نمیخواستم آبرو دوستم بره منتظر بودم اون شروع کنه.
دوباره مشغول کار شدم اونم رو مبل نشست و نگاه میکرد منم فکر اینکه زیر چادر لخته داشت دیوونه ام میکرد که پرسید آقا مجردید؟ گفتم آره. گفت اذیت نمیشی؟چرا زن نمیگیری؟ منم باز خودمو کنترل کردم و گفتم یعنی چی اذیت نمیشم؟ گفت: خوب به هر حال نیازه دیگه،البته شما که قیافه و هیکلتون ماشالله نمیزاره اذیت بشید،ماشالله زن و دخترا هم که عاشق بدنسازان،واسه همینه که زن نمیگیری.
دیگه به جنون رسیده بودم ولی بازم ریسک نکردم تا اینکه رفت تو آشپزخونه،فک کنم اونم از دستم قاطی کرده بود.تا اینکه از تو آشپزخونه صدا زد گفت آقا میشه بیایید در این خیارشور رو باز کنید منم بلند رفتم تو آشپزخونه،شیشه رو بهم داد رو خودش تو 1 متریم ایستاد،منم که کیر سیخ شده ام تو شلوار کتون تابلو شده بود دیگه با پررویی وایسادم جلوش،داشتم زور میزدم در خیارشور رو باز کنم که یهو دوران تو کف بودنم به سر رسید.
خانم میرزایی چادرو باز کرد و با شورت و سوتین جلوم وایساد،دست زد از رو شلوار به کیرم و گفت: چرا با من و این کیرت اینجوری میکنه،چجوری بگم بیا من و بکن
منم شیشه رو گذاشتم رو اوپن و گفتم خدا به دادت برسه که من بدجور تو کفم تو هم دیوونه ام کردی،دست کردم موهاشو از پشت گرفتم سرشو به عقب خم کردم و گفتم خانم میرزایی جرت میدم که اشکت درآد و شروع کردم به فشار دادن سینه هاش و خوردن گردنش به طور وحشیانه
اونم گفت: اسم من رویاست،تو هم منو دیوونه کردی،دو شبه که شوهرم مسافرته منم حشرم زده بالا تو هم که جونمو به لبم رسوندی،یالله جرم بده که تشنه کیرم.
همینجوری که حرف مزد کیرمم تو شلوار درآورد،تا درآوردش منم شونه هاشو فشار دادم نشوندمش و با دو دستم سرشو فشار دادم که کیرم تا ته بره تو حلقش،سرشو کشیدم بیرون و گفتم تف کن رو کیرم جنده و دوباره سرشو فشار دادم و چنان تند تند و محکم سرشو عقب جلو میکردم دیگه پیشونیش قرمز شد انقد که خورد تو شکمم.سرشو کشیدم بیرون با موهاش بلندش کردم و دنبال خودم کشوندمش تو حال پیش مبل.اونم میگفت وحشی آروم،مگه برده گیر آوردی عوضی.با موهاش کشیدم و هلش دادم گوشه ی حال و گفتم الان نشونت میدم جنده،رویا گوشه دیوار خودشو جمع کردو گفت اصن گه خوردم،تو دیوانه ای. گفتم دیگه دیره،شلوارمو کندمو رفتم طرفش و با دو تا چک افسری برگرد جنده. التماس میکرد میگفت بلایی سرم نیار بهت میدم،منم گفتم باشه دستاتو بزار رو مبل میخوام سگی بکنمت،گفت خوب چرا اینجوری بیا آروم بریم رو تخت یه سکس عاشقانه بکنیم.دوباره زدم تو گوشش و اونم گفت چشم چشم و برگشت،شورتو دادم پایین و اول یکی با تمام قدرت زدم رو کس ورم کردش و اونم از ترسش فقط یه تکون خورد و جیغ نزد،کیر کلفتمو خشک یه ضرب با شدت چنان کردم تو کسش که یهو صاف شدو گفت واااای،زدم پس کله اش و دوباره خم شد،خم شدم دهنشو گرفتم و با سرعت نور شروع کردم تلمبه زدن،2 دقیقه ای یه نفس همونجوری زدم رویا هم داشت حال میکردکه دیدم آبم داره میاد،کشیدم بیرون به رویا گفتم بشین ساک بزن اونم شروع کرد به بلعیدن کیرم،آبم که اومد دو دستی سرشو فشار دادم به طرف خودم که همه آبمو بخوره،دیگه داشت خفه میشد که سرشو کشیدم بیرون همه ی آبم از دهنش زد بیرون و ریخت رو صورتشو سینه هاش،گفت ببین چیکار کردی؟ منم که به عرش رسیده بودم افتادم رو مبل یه آه بلند کشیدم و گفتم خوب بود؟ گفت اولش ترسیدم ولی بعدش حال داد،مرسی.هنوز موهاش تو دستم بود،سرشو کشوندم لای پامو گفتم بازم میخوام،اونم از خدا خواسته با همون صورتش که پر آبم بود شروع کرد به ساک زدن،سه سوت کیرم بلند شد و ایندفعه آرومتر خوابوندمش و یه دست دیگه کردم و دستگاه هم درست کردم و رفتم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
فکر کنم میشه دوستت داشت

بعضی وقتا تو زندگی ادم یه اتفاقای بزرگی میفته که منشاء اون از یه اتفاق خیلی سطحی و کوچیکه
مثلا اگه وسواس داشته باشی که هر شب مسواک کنی یه شب که مسواک نزنی صبح خالت بی خبر میاد و بوسه بیدارت میکنه و ....
من همیشه ی عمرم دختری بودم که به مزاحم های خیابونی ,کسایی که تیکه میندازن یا ماشینهایی که بوق میزنن نگاه هم نمیکردم, چون به نظرم ادم خودشو سبک میکنه با اتو زدن و لاسیدن به غریبه ها...
داستان از اونجایی شروع میشه که یکی از دوستام به من خبر داد که واسه اخر هفته با تور بریم گردش منم به دوستم گفتم و اونم قبول کرد, بعد زد زیرش و گفت نمیام از من اصرار که باید بیای...
خلاصه به هر طریقی بود رفتیم, نزدیک محل قرار با تور داشتیم از خیابون رد میشدیم که یهو چشم افتاد به یه ماشین که داشت از اونجا رد میشد و با رانندش چشم تو چشم شدم, نمیدونم چرا سرم چرخید و نگاهشو دنبال کردم (کاری که هیچ وقت نمیکنم ) خلاصه اونا که دو نفر بودن برامون زدن بغل و مام سوار نشدیم...
با دوستم شیطنتمون گل کرد و باهاشون یه کم حرف زدیم وقتی دیدن سوار نمیشیم رفیقش پیاده شد و شماره داد
دوست منم گیر داد که زنگ بزن, اولین باری که دیدمش زیاد به دلم ننشست چون اصلا ندیده بودم کیه چیه, یه جوری خاص بود, سعی نمیکرد فریبنده باشه یا جذاب بیشتر بچه پرو بود, خلاصه گذشت و چون خیلی وقت بود با کسی نبودم باهاش موندم ولی تو اس ام اس بازیاش متوجه شدم باب میل منه
گذشت تا اینکه یه روز رفتیم خونه دوستش و شروع کردیم به مشروب خوردن و رقصیدن کم کم تو بغل هم جا شدیم و یه حس ارامش عجیب منو گرفت, نمیدونم مال مشروب بود یا یه حس واقعی...
انگار اونم داشت لذت میبرد تو گوشم گفت : فکر کنم میشه دوست داشت
با این حرفش یه جایی تو دلم نزدیک نافم خالی شد انگار کلید فتح منو به دست اورده بود.
دستمو گذاشتم دوره صورتش برای اولین بار لپشو ماچ کردم این کارم پروش کرد و لباشو چسبوند به لبام , خدایا دیگه هیچ جارو نمیدیدم انگار تسخیرم کرده بود
دستمو گرفتو برد تو اتاق نشستیم لب تخت طوری لبامو میخورد که هنوزم مزرش زیر زبونمه بعد خوابیدو منم اولش روم نشد بعد خوابیدم مدت خیلی طولانی فقط لبای همو خوردیم اصلا عجله نکرد انگار اونم لذت میبورد . دیگه چشام اتیش گرفته بود نمیتونستم هوشیار باشمو خمار بودم چیز زیادی یادم نمیاد فقط میدونم که چون پریود بودم به اخرش نرسیدیم...
دفعه بعدی که باهاش تنها شدم از اولش بهتر بود. بعد از لب و لب بازیمون دستشو کرد زیر لباسمو سینه هامو لمس کرد چون نوک سینه هام کوچیکه انقدر مکیدو گاز زد که دیگه داشتم میمردم همه جاشو میخورد و میمالید و من تمام مدت منتظر بودم کیرشو در بیاره...
دیگه پاشد و همه لباساشو در اورد کیرش و در اوردمو شروع کردم به خوردن از بغل تخماش شروع کردم به مکیدن و لیسیدن تا رسیدم به سرش با زبونم نوازشش میکردمو بعد تا خایه میکردم تو دهنم
ارزو داشتم که دختر نبودمو منو میکدر ولی حیف...
گوشامو میخورد سینه هام تو دستاش بود و کیرش لای کسم و تو گوشم حرفای قشنگ میزد, اب کسم ام دیگه امون نمیداد عینه چشمو میجوشید
بعد از یخورده لاپایی رفتن و همزمان مکیدن کمرم ارضا شدم ولی اون نه تقریبا یه ساعت یا بیشتر طول کشید ک با ساکو لا لنگی و لا ممه ای ابش اومد....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
بهترین سکس خیابونی من

سلام من مینا 40ساله هستم از تهران خیلی هاتم ولی خوب خدا نخواست که شوهر داشته باشم داشتم ولی خوب...
من تابحال با 20تا مرد سکس داشتم البته نه اینکه پول بگیرم نه هروقت داغ میکنم یکی رو پیدا میکنم باهاش سکس میکنم و بعد ولش میکنم چرا شو خودم هم نمیدونم
این سکس که میخوام براتون بگم برای خودم خیلی جالب بود
یه شب یه فیلم سکس دیدم که زنه میرفت سراغه مرده خیلی دوست داشتم منم اینکارو انجام بدم ولی خوب من که مردی نداشتم اون زمان 28سالم بود هیکل خوبی هم داشتم ولی خوب صورت زیاد قشنگی ندارم
عصر داشتم از سر کار می اومدم سوار ماشین شدم از شب قبل خیلی داغ بودم به راننده که نگاه کردم داغ تر شدم یه مرد میان سال بود حدود 50ساله جلو نشسته بودم بهش گفتم میرم کرج اونم را ه افتاد شروع کردم مثل فیلم شب قبل کسمو مالیدن بنده خدا زیر چشمی نگاه میکرد و میگفت استغفرالله منم هی جری تر میشدم شلوارمو کامل کشیده بودم پایین البته هوا تاریک شده بود اونم توی اتوبا ن از بیرون مشخص نبود با خیال راحت انگشتهامو میکردم توی کسم و آخ و اوخ میکردم حس کردم راننده داره دیونه میشه دستشو گرفتم گزاشتم رو کسم هیچی نگفت دست زدم روی شلوارش کیرش خوابه خواب بود بیشتر جری شدم زیپش و باز کردم کیرشو گرفتم تو دستم تا بلند بشه نشد که نشد هی هم میگفت استغفرالله گفتم کوفت و کیرشو کردم تا ته تو دهنم پشت فرمون هول شد ولی اصلا فکرم کار نمیکرد فقط میخواستم کیر اونو بلند کنم و بکنم توی کسم یک ربع میک زدم یه کم بلند شد گفت بریم خونه من کسی نیست پشت در بکنمت گفتم نه من خونه نمیام همینجا تو ماشین بکن گفت احمق میگیرن پدرمو در میارن گفتم نه من یه جای خلوت سمت تهرانسر سراغ دارم برگرد برو اونجا کسی نیست گفت صبر کن برم یکی رو بیارم تو این فیلمها دیده بودم دونفر بایه نفر سکس میکنن ترسیدم گفتم نه جرم میدید گفت قول میدم بدت نیاد رفت در خونه رفیقش به من گفت بخواب کم ماشین خوابیدم رفیقش که اومد تعجب کرد گفت این کیه گفت یه کسه داغه خوراک خودته ولی اول خودم میکنم رفیقش گفت باشه رفیقش نشست پشت فرمون و شرو ع کرد تو اتوبان رفتن اونم اومد پشت کنارم نشست گفت یه کم کیرمو بخور ولی زیاد نه ابم میاد گفتم باشه کیرشو کردم تو دهنم یه دفعه بلند شد لعنتی بیشتر از 25سانت شد یه کیر بلند و لاغر گفتم کجا اینو قایم کرده بودی گفت برگرد حالا بهت نشون بدم برگشتم کرد تو کسم تا ته فشار داد دادم رفت هوا دستاشو از زیر مانتو کرد تو کرستم و نوک سینه هامو گرفت و فشتار داد تند وتند تلمبه زد منم جیغ مکیزدم یواش کسم جر خورد دوستش از پشت فرمون هی میگفت جون بکنش و دستش و می اورد میزاشت رو کسم ابش که خواست بیاد کیرشو در اورد و منو برگردوند کیرشو تا ته کرد تو حلقم از موهای سرم نگه داشت و ابشو خالی کرد تو دهنم داشتم خفه میشدم ولی اون کیرشو در نیورد تا قطره اخر ابشو خالی کرد تو دهنم بعد نشست کنارم گفتم دیونه خفه شدم گفت کست طلاست به رفیقش گفت تو بیا بکن ببین چیه این کس طلا اونم اومد گفت اول کیرمو خوب بخورمن ابم دیر میاد کیرش کوتاو کلفت بود همه دهنم پر شده بود خیلی کیف کردم خوردم بعد گفت بسه حالا به پشت بخواب و پاهاتو ببر بالا منم فوری خوابیدم اومد روم کیرشو یک دفعه تا ته کرد تو کسیم تا خواسم جیغ برنم دهنمو با لباش بست پاهامو گذاشت روی شونه هاش با همه وجود تلمبه زد داشتم جر میخوردم گفت میخوام ابمو بریزم تو کست گفتم نه حامله میشم اینکار و نکن گفت باشه همونطور که پاهام بالا بود کیرشو از کسم ذر اورد گزاشت روس سوراخ کونم گفتم کونم جر میخوره من کون ندادم تاحالا گفت نه اروم میکنم دیگه خودت کون بودی اروم اروم با نوک کیرش کونمو مالید و با اب کسم خیسش کرد بعد یک دفعه پاهامو برئد بالا کیرشئ تا نصفه کرد تو کونم و نگه داشت جیغ زدم و از درئد گریه کردم با دوتا انگشتاش شروع کرد به مالیدن چوچوله م و با یه دست دیگه نوک سینمه مو مالید داغ شدم درد یادم رفت یکدفعه تا ته کرد تو کونم و شرو کرد به تلمبه زد تو کونم 5/6تا که تلمبه زد ابش اومد همه رو ریخت تو کو.نم بهش گفتم من که ارضا نشدم گفت باشه بتازم میکنمت کیرش و کرد تو کونم از کمرم نگه داشت خودم بالا پایین کردم لبامو گرفت به دهنشو میک زد تا ارضا شدم خیلی کیف کرد هیچ سکسی به اندازه این سکس به من لذت نداده بو د هرجا که هستن سلامت باشن

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
خاطره شیرین کس دادنم

سلام
من 28ساله و 4ساله متاهل هستم . مترجم یه شرکت صادراتی هستم .بچه ندارم و عاشق سکسم اما شوهرم که خیلی هم تو کردن من تبحر داره خیلی سکس نمیکنه 2هفته ای 1بار .خاطره ای که براتون میگم واقعی واقعی
2سال پیش بدون شوهرم برای یک سفر کاری به ایروان رفتیم 1هفته ای که مشغول کار بودیم و انقدر خسته به هتل بر میگشتیم که وقت به شام خوردن هم نمیرسید.اما قبل از اومدن به تهران 2روز وقت گردش به بچه های شرکت دادن .ما هم رفتیم این ور و اون ور و هم خرید و هم بازدید.شب که برگشتیم هتل رفتیم رستوران که شام بخوریم یه آقای سفید رو چشم ابی که البته ایرانی هم بود و برای کنفرانس پزشکی اومده بود تنها نشسته بود و سالاد میخورد.من و همکارام هم رفتیم و شام برداشتیم و هر کی یا تنها یا 2-3نفری نشستن به خوردن.اون آقا هه که اسمش رامین بود روبروی من نشسته بود و دوست من پشتش به اون بود من از اون میگفتم و با دوستم بهش میخندیدیم واخه فکر میکردم خارجی و فارسی بلد نیست . شامش که تموم شد اومد و کنار میز ما ایستاد و گفت شب بخیر

وای من مردم از خجالت و پاشدم ازش عذر خواهی کردم اونم خندید و گفت عیبی نداره .خداحافظی کردیم وقتی میرفت گفت آخر شب میاد دیسکو و ما را هم دعوت کرد منم انقدر خجالت زده بودم قبول کردم
رفتیم اتاق و یکم با همکارم که یه زن35ساله بود به نام مریم خندیدیم . مریم گفت خستستو میخواد بخوابه منم گفتم شاید نرم چون خسته بودم و از طرفی روم نمیشد ولی باید خبر میدادم به رامین رفتم پایین و از لابی شماره اتاقش رو پرسیدم میخواستم از داخل هتل به اتاقش زنگ بزنم که گفتم بذار یه دقیقه برم دمه اتاقش
اون طبقه دوم بود .رفتم در زدم درو باز کرد وگفت الان میام اما من گفتم شرمنده اما اون اصرار کرد گفتم باشه نیم ساعت دیگه تو لابی.رفتم اتاق خودمونو سریع دوش گرفتم و ارایش ملایمی کردم یه شلوار جین با یه تاپ زرد با کت مشکی و کفش پاشنه بلند پوشیدم و عطر زدم و رفتم رامین زود تر اومده بود .خلاصه رفتیم و یکم از کارامون صحبت کردیم و مشروب خوردیم و یه کم هم با هم رقصیدیم رامین هم گفت زن داره و یه پسر 3ساله.همسرش هم پزشک بود.منم از شوهرم گفتم.چون خسته بودم گفتم که برگردیم و اون هم قبول کرد .رسیدیم هتل و گفت بیا اتاق من یکم دیگه باهم صحبت کنیم .قبول کردم ولی خیلی راحت نبودم.یکم که صحبت کردیم حرف رو رسوند به سکس و رابطه زنا شویی منم حسابی از بابت مشروب داغ شده بودم و حرفاش منو تحریک میکرد 8-9روزی هم بود که کیری ندیده بودم حسابی خیس شده بودم..خلاصه نفهمیدم چه جوری شد که گفت من ماساژ بلدم و بذار ماساژت بدم منم هم دلم میخواست هم نه چون میگفتم شوهر دارم و این حرفا-

راضی شدم خوابیدم رو تخت و شروع کرد به مالیدن خیلی خوب میمالید خودش رو هم هی میمالوند به باسنم.یواش یواش شروع کرد به مالوندن کون و سینه هام -با این حالی که میدونستم نباید بکنه نمیتونستم جلوشو بگیرم -خیس خیس بودم دلم میخواست منو بکنه . هیچ کاری نمیتونستم بکنم نه جلوشو بگیرم نه هیچ چیز دیگه-رامین هم که دید هیچی نمیگم تاپمو در اورد و شروع کرد به مالوندن -سایز سینم 80 وای داشتم دیوونه میشدم -دیگه منو کامل برگردونده بود و داشت سر و سینمو میخورد.لبامو میخورد داغ داغ بود گردن و گوشامو زبون میکشید زبونشو میکرد تو دهنم می کشوند رو زبونم و دندونام و میگفت خوشمزست.نوک سینه هامو میخورد و گهگاهی گازشون میگرفت-وای چه حسی بود- بلیزشو در اورد خوابید روم و خیلی سفید بود و یکم هم مو رو سینش داشت-خدارو شکر که پشمالو نبود چون خوشم نمیاد شوهرم هم سفید و رو بدنش یکم مو داره-کیر شوهرم خیلی خوبه 18سانته و اندازه اسپری قطر داره-خدا خدا میکردم کیرش از مال شوهرم کلفت تر باشه. یواش یواش شروع کرد شلوارمو در اوورد و از رو شرت کس تپل خیسمو میخورد.کسم یکم مو داشت اخه نمیدونستم قراره بدم.خلاصه ازم سوال کرد که اجازه میدم شورتمو در بیاره یانه که منم گفتم من هیچ کارم و الان تصمیم گیرنده توای-بوسم کردو شورتمو در اورد و گفت وای چقدر خیسی و چه کسی داری و از این حرفها یواش یواش شروع کرد به خوردن اب کسم و لب های کسم و چوچولم هی میکرد تو دهنشو در می اورد و گهگداری هم زبونشو تا ته میکرد تو کسم.منم داشتم میمردم و دلم فقط یه کیر کلفت میخواست و هی اه و اوه میکردم.خودشو چرخوندو کیرشو گزاشت نزدیک صورتم و خوش مشغول خوردن کس بود.منم شلوارشو باز کردم و یکم کشیدم پایین و از کنار شورتش کیرشو لمس کردم و نگاه کردم بد نبود تمیز و سفت و داغ بود ولی به اون کلفتی که میخواستم نبود.منم شروع کردم به خوردنش -براش ساک میزدم و اونم حال میکرد تو تمام این لحظات یادم رفته بود که شوهر دارم.خلاصه اونم حساب حشری شده بودو میخواست بکنه تو کسم-یه چند تا لب از هم گرفتیم و اومد دمه گوشم گفت بکنم توش منم داد زدم اره بکن زود بکن توش .اومد رومو کیرشو هی میمالید دمه کسم و گفت خودت بکن خوابید من رفتم روش اول یکم کیرشو دمه کسم نگه داشتم بعد یهو خودمو انداختم کیرش تا ته رفت تو کسم دردم نگرفت چون کیر کلفت تر از این 2سال بود که میرفت توش. بالا پایین میکردم و حال میکردیم اونم هی حرف میزد میگفت تو داری منو میکنی نه من تورو.داشتم به ارگاسم میرسیدم که خودم کسمو در اوردمو بردم طررف دهنش خیلی خوشش اومد برام خورد وحشی وحشی شده بودیم دوباره کیرشو کردم تو کسم و دیگه کم اوردم خالی شدم و افتادم روش -گفت نوبت منه تا خالی بشم اومد رو و هی تلمبه زد داشت ابش میومد قرمز شده بود گفت داره میاد منم انقدر داغ بودم که گفتم بریز توش اما اون فکرش بیشتر از من کار میکرد ابش اومد و سریع کیرشو در اورد همی اب کیرشو بافشار ریخت روم رو سر و صورت و سینه .ابش انقدر داغ بود که دلم میخواست بازم بکنه منو.افتاد روم و یکم استراحت کرد.بعدش تشکر کرد و گفت خیلی داغی و خوب حال میدی رفتین دوش گرفتیم و لباس پوشیدم که برم منو بوسید و گفت صبح منتظرتم -ساعت تقریبا3صبح بود -گفتم حالا ببینم چی میشه رفتم تو اتاق و دیدم مریم خوابه خوابه.منم لباس راحت پوشیدمو خوابیدم.ساعت 10صبح به اسرار مریم که پاشو بریم بیرون بیدار شدم -اماده شدم و رفتیم بیرون ابمیوه خوردم و رفتیمم بازار و اخرین خرید هارو کردیم و برگشتیم ساعت 8شب بود -گشنه بودیم خرید هارو بردم بابلا و برگشتم لابی من گفت پیغام دارم -رامین بود نوشته بود کجایی نگرانتم.ساعت 10 بیا اتاقم.رفتیم شام خوردیم و برگشتیم اتاق-یکم جمع و جور کردیم اخه قرار بود فرداش ساعت 11به سمت تهرانم پرواز کنیم -چمدونارو بستیمو مریم گفت میره کلاپ هتل منم که دنبا بهونه بودم رفتم اتاق رامین.باهم صحبت کردیم من از عذاب وجدان گفتم .گفتم خیانت کردمو از این حرفها-یکم با من صحبت کردو منو به یه سکس دیگه راضی کرد.دوباره باهم سکس کردیم و شماره رد و بدل کردیم که تو ایران هم باهم در ارتباط باشیم.

2هفته بود که اومده بودیم و من 2بار با شوهرم سکس داشتم.شوهرم خوب میکرد خیلی خوب بود فقط دیر به دیر کیرشو در اختیار من میذاشت.و بعدها فهمیدم که شوهرم هم با دختری تو محل کارش رابطه داره و از این بابت خوشحال شدم چون دیگه کارمو خیانت نمیدیدم-بعد از اون ماجرا شاید هفته ای 2بار رامینو میبینم و هر 2بار تو مطبش باهم سکس داریم.حتی 1بار از رامین حامله شدم و وقتی 2ماهه بودم متوجه شدیم اما خودش ردیف کرد و من سقط کردم .دوستاش همه دکتر بودن و همه تخصصها رو داشتن.میخواد منو بفرسته پیش یکی از دکترایی که میشناسه تا عمل زیبایی رو کسم بکنن.چون کس من نسبت به کیر اون گشاد تره میخواد تنگش کنه.به شوهرم که گفتم گفت هر کار دوست داری بکن اما اون وقت که من بکنمت دردت زیاد میشه منم گفتم دردشو دوست دارم بیچاره خبر نداره کسم برا یه مرد دیگخه و یه کیر دیگه آماده میکنم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
راننده تریلر و دختر بلغاری

سلام من رضا هستم 28 سالمه این خاطره مربوط به یکی از دوستان منه که به نظر من جالب اومد.که گفتم برای شماهم تعریف کنم .اقا حمید پس از چند سال دوندگی بلاخره تونسته بود 1 تریلر FH بخره که تصمیم میگیره اولین بارشو بره خارج از کشور برای اولین بار یه بار به بلغارستان میخوره حمید اقای ما تو سن 50 سالگی خیلی خوشحال که می خواد بره اونور و دلی از عذا دربیاره خوشحال راه میافته به سمت بلغار تو مسیر یه کس بیابونی به تورش میخوره دگمه ها باز چاک سینه معلوم با یک شلوارک جین تنگ تودلش میگه رحیم جون (همکاره حمید)بگو چرا جوون موندی ! در این فکر بود که دختره دستشو بالا میاره حمید بدون وقفه میزنه روی ترمز طوری که از چرخا دود بلند میشه باخودش میگه حمیدجون کوسرو افتادی دختره میاد بالا حمید دستی به سرو کون دختره میکشه وبا خودش میگه عجب کس نازی .حمید بازبون بی زبونی به دختره حالی میکنه بریم جاخواب ولی دختره قبول نمی کنه و حالیش میکنه که خودش جا داره و حمید و راضی میکنه ببره خونش حمیداقای ماهم بعد از کلی کلنجار رفتن راضی میشه که بر خونه دختره.ماشینو توی یه تیرپارک پارک میکنه و با دختره راه میفته طرف خونش بعد از وارد شدن و خوردن مشروب دختره حمیدو به سمت تخت میکشه و شروع به لب گرفتن الز اون میکنه و بعد از کلی لب گرفتن حمید دستشو به سمت کوس دختره داراز میکنه که یدفعه رنگش میپره وقتی دختره میبینه حمید متوجه جریان شده از کمرش کلتو درمیاره میزاره روی میز و حمیدو مجبور میکنه لخت بشه که خودش هم لخت شد بله حمید اقا متوجه میشه که با یه دوجنسه طرفه و کونه رو به باد داده. اونم چه کیری هم کلفت هم دراز .حمید هم که زبون اونو نمیفهمه با اشکو ناله می خواد به دختره حالی کنه که کونده نیست ولی دختره اصلا به این حرفا گوشش بدهکار نیست در حالی که حمید نشسته بود دختره کیرشو درمیاره و میگره طرف دهن حمید و به زور اسلحه میکنه تو دهن حمید با اون یکی دستش سر حمید فشار میده به سمت کیرش حمید به ناچار با چشمهای اشک الود برای دختره ساک میزنه بعد از 10 تا 15 دقیقه ساک زدن دختره شلوار حمیدو میکشه پایین و میره سراغ کون حمید بعد از یکم خوردن سوراخ کون حمید کیرشو میزاره دم سوراخش و فشار میده تا سر کیر دختره میره تو صدای حمید بلند میشه که دوباره دختره اسلحه رو میگیره سمت حمید. حمیدهم ناچار صداشو میبره و بی صدا و مجبوری کونو به باد میده بعد از 1.30 ساعت تلمبه زدن دختره کیرشو درمیاره و ابشو میخورونه به حمید و حمیدو میندازه بیرون حمید بیچاره هم بخاطر دردی که از گاییش کونش میکشید باهزار بدبختی خودشو به یه هتل میرسونه و بعد از 5 روز استراحت و گرفتن بار مستقیم میاد ایران و بعد از اون ماجرا فقط داخل ایران کار میکنه و هر وقت بهش بار برای خارج کشور می افته میگه من فقط برای بندرانزلی /بندر عباس کار میکنم کاری هم با خارج از کشور نداریم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مربی مهدکودک

سلام به همه دوستان.
اول از خودم بگم، اسمم بهنامه و 22 سالمه و از نظر تیپ و قیافه هم درحد خودم هستم، من توی یه مغازه عکاسی که مال داداشمه کارمیکنم که میشه شعبه ی دوم آتلیه ی داداشم. توی این مغازه هم انواع و اقسام کوس ها رو زدم زمین. خاطره ای که تعریف میکنم مربوط میشه به آخرای سال 90. قبل از شروع خاطره باید یه چیزایی رو توضیح بدم. من و یکی از رفیقام به اسم محمد که دو دهنه اونورتر از ما یه گل فروشی داره خیلی عیاقیم و چند بار هم با هم کوس کردیم. چند وقت بود که یه زنجوون هرروز صبح میومد از جلوی مغازه رد میشد و میرفت. انصافا هم زنه خیلی شاخ بود و هرکی میدیدش کیرش یاد لاپستون میکرد. حدودا 25 ساله و خیلی زیبا و سکسی با آرایش غلیظ و لبای قلمبه، قدش حدود 175 بود و سینه های سربالا و درشت و یه کون مشتی که انگار با جنیفر لوپز نسبتی داشت.

بگذریم، هر وقت که این خانوم خانوما از جلو مغازه ما رد میشد و به گل فروشی میرسید محمد یه تیکهای بهش میپروند اما این زنه انگار پابده نبود. منم خیلی دلم میخواست این شاه ماهی رو به دام بندازم اما به خاطر موقعیت کاریم و برای این که بین همسایه های فضول تابلو نشم منصرف میشدم و دنبال یه فرصت مناسب بودم که بدون جلب توجه کسی باهاش بریزم روهم و بکنمش. چند هفته ای گذشت و دیگه رفت و آمدهای این خانوم عادی شده بود و کیر ما هم در حسرت کردنش میسوخت و میساخت. یه مشتری داشتم به اسم آقای کریمی که مهدکودک داشت و هرچند روز میومد مغازه برای چاپ عکسایی که از بچه ها گرفته بود یا برای کپی گرفتن تکالیف خونه بچه ها، یه روز اومد و گفت: قراره که توی مهد برای بچه ها جشن عید بگیریم و میخوام بیای ازشون جلوی هفت سین عکس بندازی و بعد روی تخته شاسی چاپشون کنی. بعد از توافق سر قیمت و بقیه ی چیزا قرار شد پس فردا ساعت 9 برم مهدکودک و عکسارو بندازم.
پس فرداش داشتم وسایلمو جمع و جور میکردم که برم مهد که بازم همون زنه از جلو مغازه رد شد و رفت. توی دلم به زنه گفتم: اینقدر بیا از اینجا رد شو تاکیرمو بفرستم بیاد پاچه تو بگیره. خلاصه وسایلو گذاشتم تو ماشین و راهی مهدکودک شدم. تو راه همش تو فکر کوس و کون زنه بودم و کیرم هم فقط داد و بیداد میکرد و یه لحظه سره جاش نمینشست. رسیدم به مهد و با کمک چندتا از بچه ها دوربین و سه پایه و صندلی رو بردم داخل. دوروبرمو بچه کوچولو ها گرفته بودن و همش سروصدا میکردن. رفتم کنار هفت سین و مشغول بازکردن سه پایه و تنظیم دوربینشدم. از صدای بچه ها سردرد گرفته بودم، باخودم میگفتم: ای کیرم توی این شانس تخمی. مشغول تنظیم سه پایه بودم که یه صدای خیلی دلنشین بهم سلام کرد. برگشتم و پشت سرم رو نگاه کردم، تخمام اومدن تو دهنم، همون زنه بود، اصلا باورم نمیشد، داشتم شاخ درمیاوردم، همونطوری مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم، بعد چند لحظه زنه ( که بعدا فهمیدماسمش سحره ) گفت: چیزی شده؟؟ منم که هول شده بودم گفتم: س..س..سلام نه چیزی نیست فقطاز سروصدای بچه ها یکمی سردرد گرفتم. رو به بچه ها گفت: کوچولوها یه کم آرومتر بازی کنین آقای عکاس سردرد گرفتن. از کلمه 'آقای عکاس' خیلی خوشم اومد و کیرم هم به احترامش بلند شد. بهش گفتم: شما اینجا کار میکنین؟ گفت: آره دوساله که اینجا مربی ام. سحر یه هندی کم دستش بود و دادش به من و گفت: من کار بااینو زیاد بلد نیستم، لطف کنین بهم یاد بدین. دوربین رو درحالت اتوماتیک گذاشتم و بهش یاد دادم چطور ضبط کنه و چطور قطعش کنه و بعد سحر رفت تا بچه ها رو برای عکس گرفتن آمادهکنه و دونه دونه میفرستادشون، منم مشغول عکس گرفتن شدم و بالباس فرم و یه شاخه گل از بچه ها پشت هفت سین عکس میگرفتم ولی همه حواسم به سحر بود که اومده بود داشت فیلم میگرفت و توی ذهنم سکس باهاشو تجسم میکردم. راه که میرفت سینه هاش وکونش آدمو دیوونه میکرد انگار همهجاشو خدا سفارشی ساخته. کارم که تموم شد با سحر و با آقای کریمی که تازه رسیده بود خدافظی کردم و اومدم مغازه. تا دو سه روز از سحر خبری نبود که یه روز صبح اومد مغازه و بعد سلام و احوالپرسی گفت: دوربینو آوردم تا فیلم اونروز رو به تعداد بچه ها بزنین که بدیم بهشون. دوربینو از کیفش درآورد و وقتی میخواستم بگیرمش با انگشتام مچ دستشو لمس کردم. خلاصه دوربینو وصل کردم به کامپیوتر تا فیلم capture بشه. ( این نکته رو بگم که فیلمی که درحال تبدیل شدنه هم از توی مانیتور و هم از ال سی دی دوربین پخش میشه ).
سکوت سنگینی بینمون بود و فقط صدای فیلم میومد.من داشتم ‏ angry birds رو بازی میکردم و سحر هم با گوشیش ور میرفت. 20 دقیقه که گذشت صدای فیلم قطع شد، خیال کردم تموم شده و بازی رو مینیمایز کردم و برنامه تبدیل رو آوردم رو، از چیزی که داشتم میدیدم چشمام چهار تا شد، ادامه فیلم توی یه خونه بود که '''سحر توی فیلم داشت واسه شوهرش ساک میزد بعد که ساک زدنش تموم شد شوهره با کف دستزد به لمبرهاش که سحر گفت آی مرتضی دردم گرفت'''.
با شنیدن صدای فیلم سحر دست و پاشو گم کرد و مثل برق گرفته ها از جاش پرید و اومد به سمت من و کامپیوترو سریع کابل دوربین رو جدا کرد و بدون هیچ حرفی رفت. وقتی رفت دوباره اون قسمت فیلمو نگاه کردم، انگار تو کونم ساز و دهل میزدن از بس خوشحال بودم، دیگه مطمئن بودم که کوس و کونشو فتح میکنم. باورم نمیشد که سحرو دارم درحال سکس میبینم با اون بدن سفیدش و اون سینه های نوک تیزش انقدر مشتی واسه شوهره ساک میزد که طرف هوش از سرش پریده بود. بازم چند روز گذشت و سحر نیومد مغازه و کارم شده بود دیدن اون فیلم دو دقیقه ای و تجسم سکس باهاش ( البته جق نمیزدما چون کلا با جق زدن مخالفم ).
تا این که یه روز سر و کله ش پیدا شد و اومد مغازه و بعد حال و احوال پرسید: فیلم حاضر شده؟ گفتم: آره تشریف بیارین تدوین شده ش رو ببینین. اومد و فیلمو دید و حسابی خوشش اومد و قرار شد به تعداد بچه های مهد ازش بزنم روی دی وی دی. بعد یهو به من گفت: آقای عباسی یه سوال بپرسم راستشو میگی؟ گفتم: خواهش میکنم، بپرسین؟ گفت: اون فیلمو هنوز داری؟ منم خودمو زدمبه کوچه ی کس مشنگی و گفتم: -کدوم؟ -اون که تو خونمونه و من و شوهرم مشغوله... -مشغوله چی؟ -چیز دیگه، منظورم ازون کاراست. -آهان اونو که همون موقع حذفش کردم ( الکی بهش گفتم ). -مطمئن باشم؟ -خیالتون راحت ما که نمیایماعتبارمونو با یه فیلم خراب کنیم.-همش به شوهرم میگم: مرتضی تو که عرضه نداری به زنت درست و حسابی برسی دیگه فیلم گرفتنت واسه چیه! ( تو دلم گفتم: آقای عکاس جای ده تا مثل شوهرت بهت میرسه ). منتظر بود من یه چیز بگم اما حرفی نزدم که خودش متوجه شد سوتی داده بحثو عوض کرد و گفت: میشه نمونه کارای عروس داماداتونو ببینم آخه ماموقع عروسیمون چون دستمون خالیبود فقط عکسامونو ریختیم روی سی دی. چند تا عکس توپ بهش نشون دادم و که گفت: واسه عکسا بعد مزاحمتون میشم و تشکر کرد و در حالی که به قاب عکس کلاسیک داداشم روی دیوار بود نگاه میکرد بهسمت در رفت و بعد برگشت گفت: راستی تو با دوست دخترت عروسی کردی؟ گفتم: من؟ این عکس داداشمه نه من، من که مجردم. گفت: عجب!!! و تا از در خارج شد از پشت شیشه یه چشمک زد و رفت. کونم دیگه شده بود کارخونه آیس پک،کیرمم داشت شلوارمو منفجر میکرد. رفتم قسمت پشت مغازه و درش آوردم بیرون و گفتم: ای کیر آرام بخواب، تو که میدونی من هیچ وقت شرمنده تو نمیشم. ( اینم بگم که من حداقل هفته ای دو سه بار سکس دارم).
شبش توی مراسم عروسی بودم که گوشیم زنگ خورد، شماره رو نمیشناختم. از شلوغی اومدم بیرون و جواب دادم. یه صدای دلنشین زنونه بود. '' -الو بفرمایید. -سلام من سحرم. -سحر؟ کدوم سحر؟ -مگه شما آقای عکاس نیستین؟ -آهان حالا شناختم، حالتون خوبه؟ -من خوبم، تو چطوری؟-به مرحمت شما خوبم. -غرض از مزاحمت میخواستم بیام با چند تا از لباسام عکس بگیرم، کی وقت دارین؟ -شما مراحمی ( البته از پایین )، فردا ظهر ساعت 1 بیا که مشتری نداشته باشم. -باشه پس خدمت میرسم. '' بعد خدافظی کرد و قطع کرد. فکرکنم شمارمو از روی تابلوی مغازه برداشته بود. فرداش خودمو برای یه سکس رویایی آماده کرده بودم و لحظه شماری میکردم تاساعت 1 شد و سحر با یه پلاستیکلباس اومد و سلام کرد و دستشو به سمتم آورد، منم با تعجب بهش دست دادم که کیرم هم به نشانه احترام دستشو دراز کرد ( چه کیر باادبی دارم من! )، خودشم متوجه کیرم شد. گفت: برم حاضر شم؟ من گفتم: بفرمایید داخل آتلیه، وقتی رفت داخل برای این که مزاحم نداشته باشم در مغازه رو از داخل قفل کردم. دوربین به دست منتظربودم تا صدام کرد و گفت: من حاضرم. رفتم تو و دیدم سحر یه لباس ماکسی قهوه ای پوشیده کهتا مچ پاش بود و قسمت کمر و ساق پاش تنگ بود و بقیه اش یه کم گشادتر بود و سینه هاش هم از لباس زده بود بیرون ( سینه هاش چنان به هم چسبیده بودن که سوزنبشون میزدی میترکیدن )، صورتشم حسابی آرایش شده بود وموهای بلندش هم به رنگ بلوند بود و مثل آبشار از روی دوشش ریخته بود پایین و با رژ لب سرخ و براقش شده بود عین پری دریایی، سوتین هم زیر لباسش نبسته بود. میخواستم همونجا بپرم کوس پرش کنم اما چه کنم که...
چند تا عکس با اون لباس از سحر گرفتم وقتی میرفتم پیشش تا عکسارو ببینه گرمای تنش رو کامل حس میکردم، چند بارم دستشو گذاشت رو دستم و نوازشم کرد که وانمود کرد اتفاقی بوده. خواست لباس بعدیش رو بپوشه که سحر بهم گفت: روتو اونور کن تا من لباسموعوض کنم، منم برگشتم ولی کامل از تو آیینه ( 1 متر در 2 متر ارتفاعشه، برای اینه که مشتری خودشو جلوش مرتب کنه)میدیدمش، زیپ پشت لباسش رو باز کرد و با حرکات خاصی که معلوم بود میخواد منو شهوتی کنه آروم از پایین درش آورد، که سینه هاش پریدن بیرون و بدن بلوریش حالا دیگه داشت زیر نور فلات آتلیه خودنمایی میکرد، وای که چه سینه هایی داشت! سفید و شق و رق مثل دوتا نارنج رسیده، کوس و کونش هم که داشتن شرتش رو پاره میکردن، یه شرت سفید لامبادا پاش بود که جلوی کوسش به اندازهدوسه سانت بسته بود و روش چاپ شده بود keep out‎!‎ ( البته این نوشته رو بعدا خوندما). خودش میدونست که من دارم دیدش میزنم. دستمو بردم سمت کیرم که زیر کمربند خفه شده بود و آزادش کردم به طوری که موقع عکس گرفتن سحر متوجه کیر راست شده م بشه. یه تاب سبز با یه شلوار اسپرت مشکی تنگ پوشید که تابش چندجاش بصورت مدل دار پاره شده بود مثل نوک یکی از سینه هاش و روی ناف و سرشونه هاش. آب دهنم خشک شده بود و صدام دیگه در نمیومد، با همون صدای گرفته بهش گفتم: دراز بکش و یه دستت رو تکیه بده رو زمین و اون یکی رو هم بزار رو شکمت ( داشتم بهش ژست میدادم ). دراز کشید و هرکاری کرد نتونست ژستی رو که میخواستمو بگیره که بعد به من گفت: بیا خودت حالت بدنمو تنظیمکن. رفتم کنارش، از چشمای قشنگش شهوت می بارید، دستشو گذاشتم زیر سرش و اون دستش رو هم گذاشتم رو شکمش و مثلا خواستم تابشو صاف کنم کهبا دستم کشیدم رو پهلوش. سحر همونطور که دراز کشیده بود گفت: -نظرت چیه؟ -راجع به چی؟ -همون که مالیدیش! با حالت خجالت گفتم: حرف نداره ولی حیف که مال یکی دیگه س. سحر دستشو برد سمت شلوارم و از روش کیرمو لمس کرد و گفت: مال آقای عکاسمون هم بدک نیست ( کوس کش 22 سانت کیر بدک نیست؟ ). دیگه از خودم بیخود شدم و همونجا کنارش دراز کشیدم و لبامو گذاشتم رو لباش و شروع به خوردن کردم، اونم مقاومتی نکرد، لباش مزه رژ میداد، بعد 5 دقیقه که تمام لب و زبونشو خوردم شروع به لیس زدن گردنش کردم ( درست عین گربه که بعد غذا دستاشو میلیسه). اونم چشاشو بسته بود و فقط نفس نفس میزد و با دست پشتمو میمالوند. پاشدم و بلندش کردم و بردمش جلوی آینه و تابشو در آوردم و شروع کردم به لیسیدن بالای سینه هاش و بادستام هم به سینه هاش چنگ میزدم اونم بیکار نموند و دکمه های شلوارمو باز کرد و از روی شرت با کیرم ور میرفت، دهنمو آوردم روی سینه اش شروع به میک زدن کردم، سینه هاش شده بود مثل گنبد تاجمحل (سفت و استوار )، چند ثانیه میخوردم بعد با نوک انگشتم آروم نوکشو نوازش میکردم بعد فوت میکردم، نفساش دیگه بریده بریده شده بود و همش میگفت: آیییییی ی ی ی، جووووون، بخور که همش مال خودته. معلوم بود که خیلی بهشفاز میده. اومدم پایین تر و همین لیسیدن و فوت کردن و رو نافش انجام دادم. هر دومون دیگه خیسعرق شده بودیم. شلوار و شرتشو با هم درآوردم و انداختم کنار و سرمو گذاشتم لای پاهاش و لبامو گذاشتم رو کسش. چه بوی خوبی میداد، زبونمو گذاشتم روشو شروع بهخوردن کردم و با انگشت وسطی دستم از پایین لبم گذاشتم تو کوسش و عقب جلو میکردم ( دنبال همون10 تومنی گیر کرده توی باجه بودمخب )، سرمو محکم گرفته بود و به کوسش فشار میداد، با لبام خروسکشو گرفته بودم میکشیدم ومیلیسیدم و بعد با زبون داخل کسش میکردم، دیگه کل صورتم خیس بود از عرق و آب کس سحر. از صداش و نفس زدن و لرزشاش معلوم بود ارضا شده، شلوارمو درآورد وشرتمو تا زانوم داد پایین و کیرمو با دوتا دستاش گرفت و بعد از یکم نگاه به صورت من گذاشتش دهنش.تا جاییش رو که میتونست رو میذاشت دهنش بقیش رو هم با دستاش میمالید و بعد از کنار با زبون به ته کیرم و تخمام لیس میزد، منم یه دستم از کنار لمبراشو میمالید و اون دستم هم موهاشو نوازش میکرد، کیرم دیگه داشت میترکید وقتی میمکیدش انگار داره پوستشو بزور میکنه. سرشو دادم عقب و به پشت خوابوندمش زمین و یه کاندوم زدم سر کیرم. همش میگفت: زود باش بزار تو کوسم، جرم بده، بی غیرت کجایی که آقا عکاسه داره زنتو میگاد ( منظورش به شوهرش بود که معلوم بود دل پری ازش داره ). پاهاشو باز کردم ونوکشو گذاشتم دم کوسش ویه کم با کلاهک کیرم کوسشو نوازش کردم بعد بایه فشار کوچیککیرم مثل ماهی سر خورد رفت داخل کوسش ( هلوپ پ پ )، کوسش یهکم تنگ بود که با چند تا عقب و جلو کردن کیرم جای خودشو باز کرد. چند تا تلمبه سریع میزدم و بعد آرومش میکردم و کیرمو دو سه بار کامل در میاوردم و دوباره جاش میکردم. و با دستام هم سینه هاشو میمالوندم و لبام هم رو گردنش بود، اونم تو اوج لذت بود، دربدر دیگه عاجز شده بود، با دستاش پشت کمرمو چنگ میزد و همش آخ و اوخ و اویی و ناله میکرد. بلندش کردم و کمرشوخم کردم و گفتم: پاهاتو محکم به هم بچسبون و خودم پشتش ایستادم و از پشت کیرمو گذاشتم توی کوسش که حالا تنگ تر شده بود ( البته من اصلا تو فاز کون نیستما ). طفلک کیرم داشت خفه میشد ( انگار نوکش کراوات بستن )، شروع به تلمبه زدن کردم که سحرم همزمان با من کونشو عقب جلو میکرد ( کوس کردن از پشت خیلی فاز میده )، دستام روی لمبراشو میمالید و از توی آینه هم به نفس زدنای سحر نگاه میکردم، موهای بلوند بلندش ریخته بود روی صورتش، گهگاهی هم یه نگاه به من مینداخت و چشمک میزد. حس کردم دیگه داره آبم میاد، گفتم: سحر داره میاد، چیکارش کنم؟ کهسحر گفت: درش بیار و برگشت جلوم زانو زد و کاندومو درآورد و کیرموگذاشت دهنش، با ولع خاصی میخورد، بعد از دهنش درآورد و دوباره دراز کشید. فکرکردم میخواد بریزم روسینه هاش که گفت: یالا دیگه بزارش تو کوسم، آب این کیر حیفه که هدر بره. کیرمو با کوسش تنظیمکردم و هل دادم توش، با دو تا تلمبه آبم فواره زد و خالی شد تو کوسش، سحر داد میزد و میگفت: جون چقدر داغه، سوختم. همونطور که کیرم توش بود ولو شدم روش و گونه ها و گردنشو بوسیدم، انگار تمام وجودم توش خالی شده بود، دیگه نا نداشتم تکون بخورم.
بعد چند دقیقه سحر گفت: پاشو بریم خونمون دوش بگیریم، شوهرم تا شب نمیاد. لباسامونو پوشیدیم و پلاستیک لباس بدست زدیم بیرون. چون ساعت 3 بعدظهر بود کسی تو کوچه شون نبود ( کوچه بغلی مغازه می نشستن ). رفتیم داخل و یه دوش مشتی گرفتیم و همدیگه رو شستیم و یکمی هم باهم ور رفتیم و بعد حموم ازش تشکر کردم که گفت: قابل شما رو نداره 'آقای عکاس'. بعد خدافظی کردم و اومدم خونه. ازبس خسته بودم بعدظهر مغازه نرفتم.
بعد این ماجرا چندبار دیگه هم توی مغازه و هم توی خونه خودشون باهاش به روشای مختلف سکس کردم که محمد دیگه از رابطه ما مطلع شده بود.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس در خیابان

سلام. روزجمعه 91/9/17 (دیروز)تو یکی از شهرهای ایران همایش پیاده روی خانوادگی بود.که ازشبکه 3سیما هم پخش میشد. من با یکی از دوستام که اصلیتش مال همون شهر بود ولی توشهرمازندگی میکرد باهم رفتیم تو همون همایش. وسطهای همایش بود مجری همش میگفت دستها را بیارین بالا و تشویق برای اینکه تصویرشون خوب بشه. من و دوستم تو همین گیر ودار دیدیم دوتادختر بدجور دست تکون میدن و بدحشریمون کردن.رفتیم سمتشون از اونجایی که شلوغ پلوغ بود و زن مرد تو بعضی جاها مختلط.رفتیم تا نزدیکیشون.من خودم چسبوندم به یکی به بهونه فشار جمعیت و بهش گفتم آخ ببخشید خیلی طبیعی. دیدم میگه خواهش میکنم اشکالی نداره راحت باش.من که حسابی شق کرده بودم دوباره فشار که دیدم اون هم جاش محکم کرد و یک قدم عقب.از طرفی داشتم حال میکردم از طرفی میترسیدم تو اون جمعیت اگه یکی بفهمه بدبخت میشم تو همین فکرها بودم که دیدم مانتو کوتاهش که به زور کونش پوشونده بود بادستش زد بالا وای داشتم دیوانه میشدم شلوار ورزشی پاش بود زیرش شورت نداشت.با یک تکون کیرم رفت لای چاک کونش من هم همش میمالیدم اونم کونش بازی میداد رو کیرم دیگه به اوج لذت رسیدم و یک دفعه دیدم ابم داره میاد.خداییش به خاطره اینکه شلوارش کثیف نشه و براش دردسر نشه میخاستم کیرم بکشم عقب دیدم یک قدم به عقب برداشت و کونش به کیرم فشار داد هرکار کردم نشد برم عقب اخه از پشت جمعیت بودن.ابم امد و شلوار خودم وخودش خیس خیس شد نمیدونستم چیکار کنم یک دفعه مجری گفت همه پرچمها رو بیارن بالا(دست مردم پرچم بود) و تشویق کنن که تو این فرصت ازم تشکر کرد و تلفنش داد من هم همونجا تک زدم بهش. از جمعیت امدم بیرون گرمکن ورزشیم از تنم درآوردم انداختم رو دستم طوری که تا جلو خشتکم و خیسیش تا دیده نشه و ابرو ریزی بشه دوستم فهمید و گفت چیکار کردی!!!! بهش زنگ زدم که بعد همایش هم ببینیم و اون گفت نمیشه باخانوادست و بعدا باهم قرار میزاریم الانم صبح بهش اس دادم فکر کنم خوابه هنوز جوابم نداده. خداروشکر میکنم که تو چنین نظامی هستم و به برکت ورزش همگانی دارم به نو و نوایی میرسم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
هما رو در ویلای پدرش کردم

من مهران 44 ساله هستم حدود 17 سال در یک شرکت آلمانی مشغول بکار بودم این ماجرا برمیگرده به سال 86 . اونسال برف زیادی اومده بود و منم توی شرکت مشغول انبار گردانی بودم از طریق یکی از دوستان یک شماره ایرانسل بهم رسید گفت اهل حاله باهاش صحبت کن .منم با دوسه بار تلفن زدن و صحبت کردن مخشو زدم و فهمیدم اسمش هما و در رشت زنگی میکنه متاهل هم هست. بخاطر نیاز مالی با من رفیق شد البته پدرومادرش تهران زنگی میکنن. یکی از همون روزهای زمستون بود که به بهونه سرزدن به خوانوادش اومد تهران منم با ماشینم که یک سمند نقره ای بود رفتم ترمینال آزادی خلاصه همدیگه رو پیداکردیم اون یک زن حدود 40 ساله با اندامی توپول وقدی متوسط بود (که البته بغل من که بود کوتاه به نظر میومد چون من 197 قدمه) و واسه اولین باررفتیم فرحزادو یک ناهارباهم خوردیم و کلی باهم آشنا شدیم. البته اینو بگم که اونروزا توی محرم بود . خلاصه چون توی تهران جای خوبی پیدانکردم باهم قرارگذاشتیم هفته دیگه من برم رشت. خلاصه بعدازدوسه روز اون رفت رشت منم چهارشنبه هفته بعد یکروز مرخصی گرفتم ورفتم رشت ساعت 12 ظهررسیدم رشت باهم قرار گذاشتیم واون آدرس ویلای باباشو مسیج کرد و منم با چندبار سئوال کردن از این و اون خلاصه به جلوی ویلا رسیدم. زنگ رو زدم و رفتم داخل دیدم هما جونم روی کاناپه نشسته و تیپ زده منتظر منه. به محض اینکه ازدر اطاق وارد شدم همدیگه رو بغل کردیم و بعدازاحوالپرسی و کمی لب گرفتن روی کاناپه نشستیم.رویا خیلی آتیشی بود به محض اینکه نشستم گفت مهران نمیخوای لبامو بخوری؟ منم از خدا خواسته از لباش شروع کردم وسینه ها و ناف و رسیدم به شورتش که دیدم وای عجب کوس توپولی داره دستم به کوسش خورد دیدم آه وناله میکنه یک کم از کوسش که خوردم گفت مهران من تاحالا کیر شوهرمو نخوردم اما میخوام امروز کیرتو بخورم وشروع کرد به ساک زدن البته زیاد وارد نبود چون دندوناش به کیرم میخورد ولی بد نبود چند دقیقه که ساک زد دیدم داره آبم میاد گفتم هما جون بخواب میخوام از کون بکنمت چون کونش خیلی گنده بود گفت از کون نه گفتم نترس یواش میکنم گفت مسئله دردش نیست من کونمو نمیشورم با دستمال پاک میکنم کثیفه. خیلی حالم بهم برخورد فهمید که ناراحت شدم گفت عزیزم دست خودم نیست عادت کردم گفتم پس کوستوباز کن که اومدم کوسش که به اندازه کافی لیز بود تا سرشو وارد کوسش کرم تا دسته فرورفت وای چه کوس تنگی بود گفتم هما کوست چقدر تنگه گفت من فقط یک پسزدارم اونم سزارین کردم دمش گرم واقعا تنگ بود خلاصه پاهاشو انداختم دور گردنم تا فیها خالدون فرو کردم نمیدونی چه لذتی داره کوس تنگ خدا انشااله نصیبتون بکنه حدود یکربع میکردمش و توی این یکربع ساعت اون دو بار ارضا شد خلاصه سرتون درد نیارم منم باچند تا تلمبه درست وحسابی آبمو روی سینه هاش خالی کردم. اونروز من هما رو سه بارکردم وفردای اونروز هم باهم بودیم و من جمعه برگشتم تهران . تااینکه هما سال 90 خونشون اومد تهران و منم هفته ای یکبار میکردمش تا امسال یعنی سال 91 بنا به دلایلی رابطمون باهم قطع شد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
از نیم شروع شد

خوابم نمیره برم نیم (مسنجر نیم باز) ببینم چه خبره گوشی برداشتم رفتم تو برنامه مهرشاد(برادرم) بیا نیم روم esf رفتیم داخل روم پنج یا شیش نفر بیشتر داخل روم نبودن سلام دادم جوابا اومد ازم asl خواستن جواب دادم آرش 24 esf یکی از ای دی ها با من گرم گرفت (دوستان شرمنده ای دی هارو نمیتونم بگم) مهرشاد مخ یکی رو کار گرفته بود تا این که یکی از از دخترای روم منو صدا کرد آرش نوشتم جانم آی دی که با من گرم گرفته بود به اصطلاح غیرتی شد من از این حرکتش خوشم اومد بهش گفتم بیا pv اومد با هم صحبت کردیم اسمشو پرسیدم گفت مریم
آرش:چند سالته؟
مریم:23
آرش:مجردی؟
مریم:عقد بودم جدا شدم
آ:چرا؟
م:راستشو بخای من از لحاظ سکسی سرد بودم اونم منو نخواست.
از رک بودنش خوشم اومد.
پرسیدم دختری یا زن؟
گفت:زن.
گفتم مگه عقد نبودی چطور زنی؟
گفت:چند وقت با هم زندگی کردیم.
گفت:مگه زنا آدم نیستن؟
گفتم کی این حرفو زده زن خیلی بهتر از دختره.
چرا؟
گفتم چون زنا از نظر عقلی از دخترا پخته ترن.
گفت:ما دیگه ته دیگ شدیم
خنده براش فرستادم.
گذشت...
من اوایل شک داشتم دختر باشه،گفتم پسره داره سر کارم میذاره.
یه روز که داشتم باهاش چت میکردم میون صحبتام ازش خواستم صداشو بشنوم.
اونم ازم شمارمو خواست،بهم گفت با خط خواهرم بهت زنگ میزنم،چون پدرم نظامیه و بعد از جریان طلاق خیلی رو من حساس شده،لطفاً بعد از این که قطع کردم شماره رو پاک کن.
منم گفتم حتماً شماره رو بهش دادم بعد از چند مین زنگ زد.
صداش دلنشین بود،اول سلام کرد گفت میخاستی صدامو بشنوی اینم صدام،گفتم مرسی،گفت ببخشید نمیتونم صحبت کنم،گفتم مشکلی نیست و قطع کردیم.
گذشت...
یه روز میون چت کردن ازم پرسید نظرت در مورد سکس چیه،(چون خیلی با هم صمیمی شده بودیم).
نوشتم سکس یه غریزه ی حیوانیه ربطی به گرم و سرد بودن نداره،هر کس یه جور دوست داره و چیزیه که تو وجود همه هست و بهش نیاز دارن.
بهم گفت تو چقد خوب توضیح دادی.

دیگه خیلی دوست داشتم ببینمش.
بهش گفتم میخام ببینمت
گفت باید ببینم میتونم بیام بیرون،بهت خبر میدم.
همون شب بود که میون چت کردن بهم گفت فردا ساعت ده فلان جا باش.
گفتم باشه ساعت هشت صبح فردا بیا نیم.
داستان از این جا شروع شد...
صبح شد،ساعتمو تنظم کرده بودم رو هفتو نیم،ساعت زنگ خورد بیدار شدم ،تا صبحونه خوردمو از خونه زدم بیرون شده بود هشت پنج دقیقه کم با گوشیم رفتم نیم دیدم آنه سلام کردم گفتم من تا ساعت ده پیشتم.
گفت قبل از اینکه بیای باید یه حرفایی بهت بزنم.
گفتم خوب بگو،
شروع کرد
من بهت دروغ گفتم متاهلم شوهرم اذیّتم میکنه هر چی به بابامینا میگم قبول نمیکنن،الانم اگه بفهمه تو گوشیم نیم باز دارم پوستمو میکنه،خلاصه من خیلی بد بختم.
من خیلی براش ناراحت شدم،گفتم از نظر من مشکلی نداره اگه از نظر تو مشکلی نباشه،دیگه ساعت طرفای نه بود
ازم پرسید تا برسی اینجا چقد طول میکشه(دروازه تهران)؟
حدود دو ساعت.
پس بیا.
حرکت کردم،حدوداً ساعت یازده بود که رسیدم،هنوز تو نیم بودم گفتم رسیدم.
تا پنج مین دیگه اونجام برو وسط میدون وایسا اومدم.
پی ام داد رسیدم،نوشتم کجایی؟بقل حوض ایستادم.
نگاه کردم یه دختر چادری با قد تقریباً 170 سفید با چهره ای با نمک.ایستاده بود،
رفتم جلو،مریم خانم؟آقا آرش؟بله
خواستم دست بدم ترسیدم ناراحت بشه،حدود دو دقیقه پیش هم بودیم گفت الان دیدیم من باید زود برم میترسم شوهرم بیاد خونه نباشم عصبانی میشه،باشه برو خدافظ.
برگشتم خونه رفتم نیم پی ام داده بود ساعت 2 نیم باش ساعتو نگاه کردم1.30 بود صبر کردم تا ساعت 1.55شد رفتم نیم آن بود سلام کردم خوبی؟
مرسی تو خوبی؟
منم خوبم ؟چه خبر؟
سلامتی ازم خوشت اومد؟
جواب دادم آره ولی فکر نمی کردم چادری باشی .تو چی از من خوشت اومد؟
راستش آره تو خوش تیپ و خوش قیافه بودی (من قدم 173وزنم 63سفید با موهای خرمایی)
کم کم بهم وابسته شد میگفت میخام طلاق بگیرم با تو ازدواج کنم،هر چند روز یه با میرفم دیدنش واسه این که ضایع نشه میرفتیم کافی نت.ازش یه بار سکس خواستم گفت تا از شوهرش جدا نشه اصلا حرفشم نزن.
تا این که یه روز که تو کافی نت نشسته بودیم گفت شوهرش رفته تهران واسه کارای ماشینش گفتم نمیخای دعوتم کنی خونه یکم من و من کرد گفت باشه،میدونستم برم باش خونه دیگه هیچ چیز قابل جلو گیری نیست.
گفت من جلو میرم تو پشت سرم بیا سوار تاکسی شدیم رفتیم تا نزدیکای خونش گفت اول من میرم اگه کسی داخل حیاط نبود میگم بیای(خونه سه طبقه حیاط دار که مستاجر بودن) رفت داخل در حیاط باز گذاشت رفت تو دو دقیقه بعد گفت بیا زود (البته تو نیم)سریع رفتم داخل خوبیش این بود که خونش طبقه اول بود رفتم داخل اتاق خواب نشستم روی تخت (قبلا تو دیدنش گاهی میبوسیدیم همدیگرو) اومد نشست کنارم تابستون بود هوا گرم به بهونه گرما تیشرتمو در اوردم نشستم کناش ساعت 1 ظهر بود دستمو انداختم گردنش شروع کردم بوسیدنش لبمو گذاشتم رو لباش همراهی کرد چند دقیقه گذشت مانتوش تنش بود گفتم درش بیار درش آورد تاپ تنش بودخودم تاپشو در آوردم مقاومت نکرد یه سوتین سفید داشت خواستم بازش کنم گفت نه بسه همین قد گفتم نه بزار با اسرار من بازش کرد دوتا سینه سفت با سایز 75 داشت با دستام گرفتمشون درازش کردم ازش لب گرفتم رفتم سراغ سینه هاش شروع کردم به خوردنشون یواش دستمو بردم وسط پاهاش از رو شلوار لی که پاش بود کسشو مالیدم خواستم دگمه های شلوارشو باز کنم گفت نه تو قول دادی اومدی کاری نکنی فقط انگشتمو گذاشتم جلو بینیم صدا دادم هیس س س س س س دگمه هاشو باز کردم شلوارشو در اوردم دستمو بردم داخل شرتش با کسش بازی کردم نفس نفس میزد داشت صداش در می اومد که رفتم وسط پاهاش از کنار رونش شرتشو زدم کنار صورتمو نزدیک کردم شروع کردم به زبون زدن و خوردن گفتم کمرتو بلند کن بلند کرد شرتشو در اوردم یکم دیگه کارمو ادامه دادم بعد بلند شدم دراز کشیدم کنارش بهش گفتم بلند شو،نه آرش نه قول دادی ،دوباره تکرار کردم هیس دگمه های شلوارمو باز کردم گفتم درش بیار درش اورد شرتمو دادم پایین چشمش که به کیرم افتاد گفت این اصلا به هیکل تو میخوره( 20سانته ) گفتم بخور اول یکم با دست باهش بازی کرد بعد آروم سرشو کرد تو دهنش خیلی آروم و حرفه ای این کارو کرد معلوم بود قبلا این کارو کرده بالا و پایین میکرد از روی تخمام رگ زیر کیرمو زبون میزد تخمامو میخورد گفتم کافیه درازش کردم رفتم وسط پاهاش کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش تنگ بود یکم آروم فشار دادم سرش که رفت داخل یه آه ه ه ه ه کشید اروم ادامه دادم تا ته که رفت آروم عقب و جلو کردم سرعتمو زیاد کردم تند تند تلمبه میزدم خسته شده بودم عرق کرده بودم گففتم برگرد چهار دست و پا بشین سرتو بزار رو تخت (حالت سگی) کیرو دوباره فرو کردم شروع کردم به تلمبه زدن صدای آه و اوهش اتاقو برداشته بود چند دقیقه که گذشت از شدت خستگی شکمم درد گرفت گفتم خسته شدم تو بیا رو دراز کشیدم اومو یه پاشو گذاشت این طرف شکمم یکیشم اون طرف کیرمو با کسش میزون کرد نشست روش و آه ه ه صداش در اومد گفتم ارضا شدی بگو حدود پنج دقیقه که گذشت سرعتشو کم کرد تا پایین پایین می اومد صداش بیشتر شده بود که یه دفعه یکم به خودش پیچید صداش قطع شد گفتم ارضاع شدی گفت آره گفتم میخام از کون بکنم گفت درد داره گفتم یواش میکنم رو شکم خوابوندمش معلوم بود شوهره قبلا راهو واسه من باز کرده از آب دهنم زدم به کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش یکم فشار دادم سرش رفت داخل نگاهش کردم داشت تختو گاز میگرفت گفتم درد داری درش بیارم با سرش گفت نه منم آروم تا تح فرو کردم یواش یواش تلمبه زدم کم کم سرعتمو بیشتر کردم حدود 10 مین که زدم خسته بودم گفتم بیا رو دیگه درد نداشت داشت لذت میبرد اومد رو با سورتخ کونش تنظیم کرد نشست روش چند دقیقه که گذشت گفت نمیخای ارضا بشی گفتم چرا ولی بزار از کس بکنم دیدم کیرم یکم کثیف شده رفتم تو دست شویی خودمو شستم اومدم دوباره دراز کشیدم گفتم بیا رو وقتی دوباره شروع کرد به یالا پایین کردن عضلاتمو سفت کردم تا بتونم ارضا بشم(من به صورت عادی ارضا نمیشم باید تمرکز کنم و عضلاتمو سفت کنم) وقتی داشت آبم می اومد گفتم داره میاد سریع درش آورد دسمال گرفت جلوش آبم ریخت تو دستمال بلند شدم گفت تا تو بری دوش بگیری منم ناهار آماده میکنم دوش گرفتم اومدم بیرون ناهار خوردم تا عصر ساعت 6 که اونجا بودم یه بار دیگه باهاش سکس داشتم .
الانم با هم در ارتباط هستیم ولی خیلی کم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ماجراجویی با خانم حسابدار

سلام من مجید هستم ساکن اهواز و الان 27 سالمِ داستانی که می خوام براتون تعریف کنم یه داستان کاملاً واقعیه! من الان مدت 6 ماه که با زن جوانی به نام مهناز دوست شدم که این مشخصاتو داره: پوست سفید حدود 60 کیلو وزن و حدوداً 170 قد با چشمو ابرویی مشکی و 25 ساله.
من تو یه شرکت تو بالا شهر اهواز کار میکنم واسه همین همیشه با سرو وضع خیلی مرتب به محل کار میرم، یه روز که داشتم به خونه بر میگشتم خانم جونی رو تو ایستگاه اتوبوس دیدم که توجه منو جلب کرد به اولین بریدگی که رسیدم دور زدم و سریع برگشتم تا اونو ببینم، جلو پاش ایستادم اول محل نداد گفتم خانومی اگه جایی میری برسونمت اما جوابم نداد ولی چون من ازون پر روها هستم کم نیوردم و باز باش حرف زدم، مرتب به خودم میگفتم کم نیار داره ناز می کنه الان که سوار بشه! بالاخره اسرارم جواب داد و گفت: خیلی وقت منتظر اتوبوسم داره دیرم میشه منو تا یه جایی برسون منم که از خدام بود گفتم چشم سوار شو! وقتی سوار شدو حرکت کردم اول خودمو معرفی کردم اونم گفت خوشبختمو خودشو معرفی کرد، خلاصه سرتونو درد نیارم فقط بگم که شماره دادم پیادش کردم.
سه چهار روز بعد یه شماره ایرانسل ناشناس بهم تک زد منم تماس گرفتم، یه خانوم بود، نشناختم خودشو معرفی کرد و فهمیدم که مهناز. یه مدت تلفنی با هم در ارتباط بودیم اوایل زیاد رو نمیداد که ببینمش ولی بالاخر راضیش کردم که بعد از کار برسونمش خونه، تو حرفاش گفت که تازه تو یه شرکتی به عنوان حسابدار مشغول شده و چند وقت که ازدواج کرده وشوهرشم تازه استخدام شده کارش جوریه که یه روز کامل سر کار و دو روز استراحت، اینا رو که می گفت من فکرایی به سرم می زد گفتم که باید برم رو مخش که بزاره برم خونش ولی با رفتاری که ازش میدیدم می شد فهمید که منظورش ازین رابطه یه جور هیجان و سرگرمیه ولی من دلو زدم به دریا و بعد یک ماه و نیم باب صحبت و در این مورد باز کردمو به این بهونه که تو شوهر داریو نمیشه زیاد بیرون همو ببینیم باید جایی باشیم که کسی نبینمون شروع کردم رو مخش رفتن تقریبا دو هفته ای زور زدم تا راضی شد و قرار شد که وقتی شرایط جور بود خبرم کنه البته خیلی میترسید چون میگفت که خونه مادرش چند دقیقه بیشتر با خونشون فاصله نداره.
یکی دو هفته گذشتو من کم کم داشتم نا امید میشدم که بذاره برم خونش. بالاخر یه روز تلفن کرد و گفت فردا شوهرم سر کار منم فردارو مرخصی گرفتم که با هم باشیم ، منو بگی داشتم بال در میاوردم دیگه، زنگ زدم به مسئولم و فردارو مرخصی گرفتم.
مهناز بهم یه ساعتی رو مشخص کرد که برم خونشون! منم ادرس دقیق خونشو گرفتم اخه هیچ وقت تا خونه نرسونده بودمش که خونرو یاد بگیرم. صبح رفتم سمت خونه مهناز وقتی رسیدم خیلی عادی زنگ خونه رو زدم رفتم بالا.
وقتی وارد شدم مهناز و دیدم که با یه بلوز قرمز یه شلوار روشن تنگ جلومه و موهاشم دم اسبی بسته. دست دادیمو نشستم رو کاناپه جلو تلویزیون، مهناز رفت که واسم شربت بیاره اخه خیلی هوا گرم بود منم تشنه بودم وقتی اون تو اشپز خونه بود من مدام بهش نگاه میکردم و پیش خودم میگفتم پسر عجب چیزیه خلاصه شربت و اوردو باهم خوردیم یه ربع ساعتی بود که اونجا بودمو فقط به این فکر میکردم که لخت مهناز چقدر دیدنیه با این پوست سفید و باسن و سینه خوشکل، بهش گفتم یکم نمیای نزدیکتر؟ بیا جفتم پس این چه مهمون نوازیه؟ خنده ای کردو نشست جفتم همینطور که با هم صبت میکردیم من دستشو گرفته بودم بعد چند دقیقه دستمو گذاشتم رو رونش، یه خنده ای کرد و چیزی نگفت منم خیالم راحت شد که قصدمو فهمیده و ممانعتی نمیخواد بکنه، خیلی بی مقدمه بهش گفتم مهناز خیلی دوست دارم ببوسمت یه مکسی کردو گفت باشه اشکالی نداره بعد منم لبمو گذاشتم رو لبا سرخشو شروع کردم به خوردن لباش، این کار یکی دو دقیقه طول کشید بعد اروم دستمو گذاشتم رو سینش اینقدر شهوتی شده بود که هیچی نمیگفت، شروع کردم به بازی کردن با سینه هاش وقتی احساس کردم امادست شروع کردم به در اوردن بلوزش. سوتینش سفید بود و فکر کنم سایزش 70 بود دستمو بردم پشت کمرشو همونطر که داشتم لب می گرفتم سوتینشو باز کردم وقتی سینشو دیدم شهوتم بیشتر شد و سریعتر شروع کردم به در اوردن شلوارش وقتی خواستم شرتشو در بیارم جلومو گرفت و گفت این سوپرایز اخرشه، اینو گفت و شروع کرد به در اوردن لباسا من با این کارش خیلی حال کردم، وقتی لخت شدم یه نگاهی به کیرشق شدم کرد و گفت: یه کمکی از کیر شوهرم بزگتره بعد شروع کرد به ساک زدن دقیقا شبیه به این فیلما پورن ساک میزد، واقعا لذت بخش بود یکم که خورد بهش گفتم بیا بخواب رو کاناپه و اون سوپرایزو نشونم بده گفت اینجا نه بریم رو تخت ، رفت روتخت و خوابید منم بلافاصله شورتشو در اوردم چیزی که دیدم شهوتمو 100 برابر کرد یه کس تمیز تپل شروع کردم به خوردنش چون اینقدر تمیز و ناز بود که حتی اگه بد دلم بودم نمیتونستم ازش بگذرم.
از همون اول بیشتر چوچولشو میلیسیدمو میمکیدم اونم شروع کرد به آه و اوه کردن و با دستش سرمو فشار میداد رو کسش دیکه تاقت نداشتم بلند شدم کیرمو گرفتم تو دستم به مهناز گفتم برم کاندوم از تو جیب شلوارم بیارم که گفت کاندوم نمی خواد فقط مواظب باش موقع ارضا شدن! منم که از خدام بود بدون کاندم بکنمش گفتم باشه. کیرمو گذاشتم در کسش و آروم فشار دادم تو مهناز یواش یواش اخ میگفتو لذت می برد کسش مثل اتیش داغ بود خیلی لیز، کیرم که تا ته رفت تو کسش یه مکسی کردموشروع کردم به تلمبه زدن دیگه هیچی حالیم نبود و فقط لذت می بردم تنها صدایی که می شنیدم آه و اوه مهناز بود چنددقیقه گذشت که مهناز شروع کرد به تکون خوردن وتند تند نفس کشیدن و بلند میگفت ادامه بده محمد سریعتر و با دستش به کمرم چنگ مینداخت، منم با سرعت بیشتری تلمبه می زدم که یهو مهناز یه جیغ کوتاهی کشید و شروع کرد به تکون خوردن من که دیگه یبحرکت شده بودم به مهناز نگاه میکردم. بعد اون تکونا مهناز یه چند ثانیه ای بیحرکت موند و تند تند نفس می کشید اروم بهش گفتم خوبی عزیزم؟ با یه مکس گفت بهتر از این نمیشه، ادامه بده! مطمئن بودم که ارضا شده باز شروع کردم به تلمبه زدن اونم تمام تلاششو میکرد لذت ببرم، دست می کشید تو کمرم، لبمو میخورد ، گوشمو میخورد خلاصه داشت اساسی بهم حال می داد! وسط کار بودیم که یهو گوشی مهناز زنگ خورد با حالت ترس گفت:وای خدا کیه؟ شماره روکه دید گفت ابراهیمِ!
(محمد شوهر مهناز) گفت تروخدا تکون نخور صداتم در نیاد!
گفتم خیالت راحت تو جواب بده!
همینطور که کیرم تو کسش بود بی حرکت موندو خوابیدم رو سینش. درست متوجه نمی شدم محمد چی بهش می گفت!
تلفن که تمام شد با لبخندی گفت ادامه بده تا این استرس از تنم بره منم شروع کردم به تلمبه زدن چیزی نگذشت که آبم اومد گفتم مهناز داره آبم میاد گفت فدات بریز رو شکمم اشکال نداره بعد اینکه ابم اومد کنار هم دراز کشیدیم بعد از هم لب گرفتیم و لباسامونو پوشیدیم. مهناز هندونه آورد خوردیم یه نیم ساعتی نشستم و گفتم دیگه برم، خدا حافظی کردمو زدم بیرون. حتی الانم که اینو نوشتم شهوت تمام وجودمو گرفت. از اونوقت تا حالا بازم چند باری با مهناز سکس داشتم البته خودش که میگه تا کار شوهرش شیفتش اینجوره یعنی یه روز کامل سر کاره این برنامه پا برجاست حالا ببینیم تا کی میشه کس تپل مهناز به کیرم حال بده.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 69 از 112:  « پیشین  1  ...  68  69  70  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA