انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 70 از 112:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
سکس من و مریم بیوه

سلام اسم من مجید این خاطره که میخوام بگم واقعی هستش منو ببخشید نوشتن بلد نیستم برا همین نمیتونم طولانیش کنم. من مجید 26 سالمه قدم 187 وزنم 102 سبزه هستم و خیلی هم حشری این خاطره بر میگرده به یکسال قبل یکی از دوستام زنگ زد به من گفت یه دختره زنگ میزنه مزاحمش میشه و چون میترسه از دوستایه نامزدش باشه دارن امتحانش میکنن شمارشو داد به من که ببینم کیه منم شماره رو گرفتم زنگ زدم روزایه اول اصلا بهم را نداد چند روز که گذشت من هی زنگ میزدم جواب نمیداد ولی من از رو نمیرفتم تا یه بار که زنگ زدم هرچی از دهنش در اومد بارم کرد ولی من زدم به شوخی تا اینکه خندید و گفت منو از رو بردی. از اون روز باهم رابطه داشتیم و من از حرفاش فهمیدم که دوست زن رفیقمه ولی به روی خودم نیوردم . به دوستمم چیزی نگفتم که نکنه بگه دیگه زنگ نزنم خلاصه من هرچی میگفتم بیا بیرون قبول نمیکرد. یه روز که داشتم باهاش حرف میزدم دیدم طرز صحبت کردنش عوض شده صداش شهوت داره حرفهایه سکسی میزنه یهو گفت یه چیز بگم گفتم بگو گفت من یه بار ازدواج کردمو تازه 25الی26 روزه صیغه طلاقمونو خوندن و برا اینکه گناهه تا 3ماه بعد طلاق با کسی باشه نمیاد باهام بیرون منم که دنبال موقعیت بودم گفتم گناهش گردن من بیا بریم بیرون با هزار زحمت راضیش کردم اومد دفعه اول با دوستاش اومد و منم برا جلب اعتماد بردمش سفره خونه حتی دستشم نگرفتم تا اعتماد کرد بهم دفعه بعد من بهش گفتم من موتور دارم اونم گفت عاشقه موتور سواریه مخصوصا که zxباشه اخه ما موتور فروشی داریم سوارش کردم تو راه که داشتیم میرفیم سمت دربند کفتم من یه چیز خونه جا گذاشتم و از اونجا که میدونستم خونه خالیه بردمش دمه خونه تعارف کردم بیاد تو گفت نه تا الانم همین قدر گناه بستمونه میام تو گناها بیشتر میشه منم از این حرفش فهمیدم ته دلش راضیه ولی از گناهشم میترسه که باز شروع کردم زبون ریختن واخرشم گفتم گناهش با من اومد تو تا رسیدیم تو خونه روسریشو از سرش برداشتم گفت چکار میکنی که سریع یه لبم ازش گرفتم گفت مجید گناهه گفتم گناهش گردن من خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به لب گرفتن با دستامم کسشو میمالدم دیدم حشری شده دکمه مانتوشو باز کردم زیرش فقط یه سوتین بسته بود سینه هاشو در اوردم و شروع کردم به خوردن بعد لباسای خودمو کامل در اوردم کیرمو دادم دستش گفتم برام ساک بزن اونم شروع کرد به خوردن کیرم منم به زور دستمو میرسوندم به سوراخ کونشو میمالیدم بعد گفتم بسته میخوام بکنم تو کست خوابید رو زمینو کردم توش وااااااااااااااااااااااااااای چقدر داغ بود و لیز حال کردم منم نامردی نکردم شروع کردم محکم تلمبه زدن دیدم ارضا شد بازم زدم دومین بار که ارضا شد گفتم منم ارضا کن من کونتم میخوام بکنم گفت نه من حتی به شوهرم هم کون ندادم ولی من اینقدر گفتم تا قبول کرد ولی گفت کلاهکشو بیشتر نکنی تو گفتم باشه برگشت زو به شکم خوابیدو منم کیرمو با توف خیس کردمو زوری هرطوری بود کله کیره مبارکو جا کردم نالش بلند شد میگفت در بیار گفتم 2دقیقه صبر کن الان ابم میاد یواش یواش تلمبه میزدم ولی چون کونش تنگ بود خیلی زود داشتم ارضا میشدم گفتم ابم داره میاد دوست دارم بریزم دهنت گفت باشه تا دیدم داره ابم میاد در اوردم کله کیرمو کردم دهنش ابمو ریختم تو دهنش سریع رفت دستشوئی خالیش کرد بعد باهم یه ربع دراز کشیدیم دوباره هم کردمش و رفتیم بیرون بعد از اون روز 2ماه باهم رفاقت کردیم که تمام قرارامون تو خونه وسکس بود بعدم اون دوباره شوهر کرد ورفت

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کمک به مشتری بالاشهری

سلام من ارمین هستم البته اسم اصلی من نیست39 سالمه این خاطره مال چند سال پیشه که او نوقت من در یک سوپر مارکت که متعلق به عموی من در بالای شهر تهران هست کار میکردم
یک روز غروب پنج شنبه یه رو تابستون با عموی خودم مشغول حسابرسی یودیم که دیدم یه خانم تقریبا 40 ساله که از مشتریهای سوپر ما بود برای خرید اومد مقدار زیادی خرید کرد و پولش رو داد بعد به من گفت زنگ بزنم تا یه تاکسی بیاد تا اونو ببره خونش. در همین موقع عموی من گفت الان ارمین کارش تموم میشه و شمارو میرسونه چون باید از مسیر خونه شما بره در همین وقت مریلا خانم یعنی همون خانم یه نگاهی به من کرد که اصلا با نگاهای قبلیش متفاوت بود و گفت نمیخوام مزاحم ارمین خان بشم منم گفتم چه مزاحمتی. خلاصه وسایلش رو به ماشینم برده و مریلا هم سوار شد و اومد جلو نشست.
شروع به حرکت کردم و اونم هی از من عذر خواهی میکرد که مثلا مزاحم من شده و الان تو میبایستی میرفتی دنبال تفریح خودت و من مزاحم شدم گفتم نه بابا چه تفریحی؟
یهو برگشت و گفت مگه دوست دختر نداری؟
گفتم نه بابا دوست دخترم کجا بود
لبخندی زدو گفت حتما بی عرضگی از خودته گفتم شاید ولی شناگر قابلی هستم اب نمیبینم
خلاصه رسیدیم دم در خونه اش وسایلش رو از ماشین در اوردم و گفتم اگه برات سنگینه بیارم تو خونه گفت اگه زحمتی نیست بیارید
بردم براش توی خونه اش اخه خونه اش ویلایی بود .درو باز کرد باهم رفتیم درون خونه وسایل رو گذاشتم و خواستم خدا حافظی کنم گفت بیا یه شربت بهت بدم تا جبران زحمتت بشه از من تعارف و از اون اصرار رفتم درون خونه. خلاصه نشستم رو مبل و اونم رفت تو اشپزخونه دیدم منو صدا کرد و گفت ارمین جان یه لحظه بیا کارت دارم رفتم درون اشپزخونه دیدم بهم میگه لطف کن اون اب میوه گیری رو از توی کابینت بالا برام بیار پایین چون قدش نمیرسی منم جو گیر شدم و رفتم بالای سکوی کابینت و اون وسیله رو اوردم پایین و گفتم مریلا خانم زحمت نکشید تا گفتم مریلا خان به من گفت به من بگو مریلا نگو خانم
یه لبخندی زدو و گفت باش باهات هنوز کار دارم
خلاصه نشستم تا اون اب میوه رو بیاره چند بار برای پذیرایی از من درون اشپزخونه میرفت و بیرون میومد و من میدیدم هر دفعه یه چیزی از لباساش کم میشه
دغعه اخر که اومد با اب میوه یه تاپ تنش بود با یه شلوارک به رنگ قرمز
اومد کنارم نشست و شروع کرد به حرف زدن از زندگیش که اره الان چند مدته که از شوهرم طلاق گرفتم و دارم تنهایی زندگی میکنم از همین حرفها و که بعضی مواقع مادرم میاد پیشم که تنها نمونم راستی اینو بگو که وضع مالیش خیلی خوب بود و خودش هم الان از سهامدارام بزرگ بورس هست
خلاصه مسیر حرفو به تفریح و از اون حرفها کشوند و منم از اون اول میدونستم که مریلا خانم چه قصدی داره ولی خودم رو زدم به کسخلی که اصلا تو باغ نیستم
چون میخواستم اول اون شروع کنه
بعد از خوردن اب میوه خواست تلویزیون رو روشن کنه چون کنترلش رو مبل من بود اومد کنترل رو برداشت و همونجا پیشم نشست و روشنش کرد . تلویزیون رو ماهواره بود و قبلا یه برنامه سکسی ماهواره داشت به نام اسپیس پلاتونیوم که تمام فیلم سگسی نشون میداد. وقتی روشن شد روی همون کانال بود و یه زنه داشت کیر ساک میزد من تا اون صحنه رو دیدم گفتم عوضش کن مریلا گفت چیه خوشت نمیاد خب داره بستنی میخوره و کمی به من نزدیکتر شد
ومن دیدم که دیگه جایز نیست اونو تو خماری بزارم البته کیر منم دیگه داشت خودشو پاره میکرد
گفتم خوب بستنی خوردن هم خودش جا داره گفت مثلا کجا جاشه؟
گفتم یلا تو حموم یا تو اتاق حواب بهم گفت تو کجا دوست داری گفتم تو حموم
دیدم دستشو گذاشت رو پای من و چشمهایش رو خمار کرد و گفت منو ببر تو حموم
دیدم دیگه وقت کردنه کس سیهلا جون رسیده
بغلش کردم بردم تو حموم تو رخت کن لبم رو گذاشتم رو لبش
گردنش رو خوردم ولیس زدم
دیدم داره از دست میره و به اه اه گفتن افتاده
دستش رو گذاشت رو کیرم و داره میماله
منم دستم گذاشتم تو شورتش و کسش رو مالوندم
تند تند منو لخت کرد و منم او نو لخت کردم وای چه دیدم یه کس خوشگل و سفید و ناز
اونم کیرم رو کذاشت تو دهنش و شورع کرد به ساک زدن بعد از چند لحظه کیرم بلند شد اخه کیرم خیلی بلند و کلفته
منم اونو رو سکوی حموم نشنوندم و زبونم رو گذاشتم تو کسش و چوچول کسش رو میک میزدم که دیدم داره از حال میره
به من گفت بریم تو حموم بردمش تو حموم رفتیم زیر دوش اب رو ول کردم همون زیر دوش به دیوار تکیه اش دادم و یه پای اونو بلند کردم و کیرم رو گذاشتم تو کسش
و شروع کردک به گاییدنش
داشت تموم بدنم رو چنگ میزد و گاز میگرفت
به من گفت با خشونت کسش رو بکنم
عین یه تجاوز
منم شروع کردم با خشونت کسش رو گاییدن تند تند تلمبه میزدم چون ابم خیلی دیر میاد از بابت ارضا خودم خیالم راحت بود و برش گردوندم و سر کیرم رو گذاشتم از عقب تو کسش تند تند تلمیه میزدم و اون گفت که کونش رو بکنم منم سر کیرم رو به سوراخ کونش مالوندم به اروم اروم تو کونش کردم اول سخت توش میرفت ولی کمی گشاد شد و تا ته رفت ولی اون کمی اخ اخ میکردو میگفت درد میاد که بعد از چند لحظه گفت درد نداره و گفت با شدت تلمبه بزنم
منم با شدت رو کونش تلمبه میزدم تا اینکه دیدم ابم داره میاد بهش گفتم گفت درش بیار بزار تو دهنم
منم کیرمو در اوردم و گذاشتم تو دهنش و تمام ابم رو تو دهنش خالی کردم بهد از کارمون هردو دوش گرفتیم و از حموم در اومدیم خلاصه دوستی من و مریلا از اونجا شروع شده و اون خیلی در کارم به من کمک کرد اوبرام در بورس سرمایه گذاری کرده و منم خوبیهای اونو در روی تخت و حموم جبران میکردم. هنوز هم با هم هستیم و من الان از عموی خودم جدا شده و برای خودم فروشگاه دارم همه به کمک مریلا عزیزم هست البته من اون در هفته دو الا سه شب با هم هستیم به شمال میریم به کیش میریم در همه این جاها اون از خودش خونه داره و منم هیچ وقت خوبیهای اونو فراموش نمیکنم و همیشه با اون هستم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
قابله حشری

من در سن 18 سالگی ازدواج کردم زنم 17 سالش بود ببخشید من محمدم 63 سالمه و در روستایی در توابع کهگیلویه بدنیا امدم و ازدواج کردموتا 28 سالگی در ده بودم وفقط برای دانشگاه به تهران امده بودم در 28 سالگی امدم تهران وپولدار شدم وحالا خاطرم مربوطه به زمان زندگی در ده هست ان زمانی که زنم درد زایمان اولین بچمون را گرفت در ده ما دکتر ودوا نبود و تنها در 5 روستای اطراف ما 2قابله بود زنها به من گفتن بدو دنبال قابله بارون شدیدی میامد وما بین همه روستاها رودخونه هست برای همین هم میگن 5رود خلاصه رفتم و1ساعت موتور سواری کردم تا به قابله رسیدم چون بارون میامد ناز وافاده که من نمیام سرما میخورم اخه 55سال را داشت خیلی التماسش کردم راه افتاد 15دقیقه راه امدیم رسیدیم به رودخونه و پل روی ان چشمتون روز بد نبینه دیدم پل را اب گرفته وقابله که بعدا فهمیدم اسمش گلرو بود دبه کرد که من اصلا نمیام اب منو میبره هر چی بهش گفتم بابا من هستم دستت را میگیرم گفت من میترسم گفتم اگر نامحرم نبودی کولت میکردم گفت اگه خیس نشم میام ضمنا من بیوه هستم برای اینکه کولم کنی من صیغه میخونم حالا شما فکر کنید من به خاطر زنم چه حالی دارم گلرو هم گربه میرقصونه گفتم باشه بخون صیغه را خوند منم گفتم قبلتو و کولش کردم ماجرا از اینجا شروع شد که این خانم امد رو کول من وبدون کرست (اون موقع ها کسی کرست نمیپوشید) وسینه های سفت شوهر مرده اشو چسبوند به من و من برای کنترل بهتر دستم را انداختم زیر باسنش و سفت گرفتمش چند باری لیز خوردیم ولی من کنترل کردم و نزاشتم بخوره زمین وقتی رسیدیم اینور پل من برگشتم موتور را اوردم گفتم سوار شو که گفت من نمیام گفتم چرا گفت حال من خراب شده تا منو نکنی من از جام تکان نمیخورم گفتم قول میدم برگشتن بکنمت گفت برگشتن سرجاش من الان میخوام ونمیام تا منو نکنی دیدم چاره ایی ندارم گفتم باشه زود باش بردمش پشت دیوار باغی وگفتم زود باش اون موقعها زنها تعالیم امروزی را نداشتن واگر لطف میکردن کیر مردها را میگرفتن تو دستشون ومیمالیدن تا راست بشه منم فکرم خراب بود ونمیشد خلاصه فکرم را جمعوجور کردم و سینه هاشو انداختم بیرون هنوزم وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی باورتون نمیشه بلور پیشش باید لنگ میانداخت وای از بدن دیگه راست شد وشروع کردم ببخشید من هم سن وسالم بالاست هم بده خیلی تو ضیح بدم هم خدایش بلد نیستم مثل بقیه بنویسم ضمنا میترسم بد بنویسم دری وری بهم بگید با نوجه به فکر خرابم یکساعت طول کشید دیگه منم حرصم گرفته بود داشتم به حساب خودم دهنشو سرویس میکردم دفعه دوم اب داد و بلند گفت خیر از جوانی ات ببینی جگرم حال امد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
سکس در بالکن مغازه

سلام اسم من رامین 25 سالمه این خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به 5 سال پیش داستان از ای قرار بود که من یه پسر عمه دارم که یه مغازه بزرگ لوازم خانگی فروشی داره و من بعضی وقتا میرم پیشش میشینم کس شر میگیم میخندیم . یه روز که رفته بودم پیشش همینجوری که مشغول صحبت کردن بودیم یه خانم تقریبا 30 یا 35 ساله اومد مغازه اینم بگم که ساعت حول و هوش 2 بود و ما میخواستیم مغازه رو تعطیل کنیم که اون خانم اومد داخل شروع کرد به قیمت پرسیدن و هینطور که داشت قیمت میکرد داشت به سمت انتهای مغازه میرفت منم همنجور که داشتم کون خوش استیل خانم خوشکلهرو دید میزدم به پسر عمه م گفتم بزار من برم ببینم چی میخواد خلاصه یه جوری که معلوم نشه کیرم راست شده بلند شدم رفتم سمتش دیدم خم شده داره به جنسا نگاه میکنه و اون کون قلمبه اش به سمت منه وای خدا منو میگی داشتم از شق درد میمردم دیگه داشتم دیونه میشدم اروم رفتم سمتش گفتم بفرمایید خانم گفت ببخشید اقا این لباسشوییاتون قدرت تمیز کنندگیشون چقدره منو میگی جا خوردم و یهو گفتم بستگی داره به اینکه کثیفی واسه چی باشه خندید و گفت حالا هر چی شما بگو منم گفتم ای شیطون لباسات زود زود کثیف میشن که دیدم بازم خندید فهمیدم که خانم واسه جنس خریدن نیومده اومده واسه لاس زدن خلاصه سرتونو درد نیارم منم خودمو زدمبه پررویی گفتم خانم اگه اجازه بدین ما میخوایم مغازه رو ببندیم و ناهار بخوریم شمام اگه بخوایین میتونیم در خدمتتون باشیم که اونم بعد از یه ذره نازو گوز قبول کرد بمونه منم که تو کونم عروسی بود سریع رفتم به پسر عمم گفتم زنگ بزن سه تا غذا بیارن بعدش رفتم سراغ جنده خانم گفتم بفرمایین تالار پذیرایی منظورم همون بالکن مغازه بود خلاصه رفتیم بالا و ناهار اومد و خوردیم من کم کم رفتم رو مخش که همونجا ترتیبش و بدیم که اولش قبول نمیکرد و خلاصه با دچند تا ترفند راضی شد که همزمان با دوتامون سکس کنه دیگه داشتم دیوونه میشدم که نفهمیدم کی لبامو گذاشتم رو لباش دارم دیوونه وار میخورمشون پسر عمم هم از اون ور شروع کردن به در اوردن لباسای مهسا خانم اخه اسمش مهسا بود و شروع کرد بهخوردن سینه هاش منم همینجوری که داشتم لباشو میخوردم با یه دستم داشتم کسشو میمالیدم وااااااااای که چه کسی داشت داغ داغ مثل لبو دیگه طااقتم تموم شده بود کیر خوش تراشمو که داشت منفجر میشد دراوردمو بهش گفتم بخور یالا جنده بخور اونم که حسابی حشری شده بود نه نگفت و با کمال میل شروع کرد به خوردن و بعضی وقتا حس میکردم داره قورتش میده بعد چند دقیقه حس کردم میخوام ارضا بشم که کیرمو از دهنش
اوردم بیرون تا اب نازنینمو توی کس نقلی مهسا خانم خالی کنم پسر عمم که یه بار ابشو تو کون مهسا خانم خالی کرده بود دراز کشیده بود و داشت مارو نگاه میکرد اخه وقتی داشت واسه من ساک میزد پسر عمم کیرشو کرده بود تو کسش داشت میکردش خلاصه بهش گفتم برگرد میخوام بکنم تو کست بر گشت منم یه تف انداختم سر معامله و اروم اروم فرو کردم تو کسش بعدش یه فشار دادم که تا ته رفت تو و مهسا یه جیغ اروم کشید و بعدش همینجور که من تلمبه میزدم اونم داش اخ اوخ میکرد که یهو دیدم داره با دستش بالشت و چنگ میزنه که فهمیدم ارضا شده منم سرعت و بردم بالا تر تا تیر اخرو شلیک کنم بهش گفتمداره ابم میاد اونم گفت نترس همشو بریز تو قرص میخورم منم با تمام قدرت همه ابمو ریختم تو کس نقلی مهسا خانم بعد بیحال افتادم روش بعد اون ماجرا چند باری هم باهاش سکس داشتم ولی بعدش از اون محل رفتن شهرشون و تا الان دیگه ندیدمش امید وارم خوشتون اومده باشه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با پری قبل از شب هفت شوهرش

سلام دوستان حتما تمام شمایی که این متن رو میخونید از دوست دختر یا دوست پسر های خود در برهه ای از زمان نارو خورده اید ولی تا حالا شنید یدکه یه مرده از زنده نارو بخوره؟!!پری بچه محل ما بود که با پسری به اسم امیر ازدواج کرد هنوز شش ماه از ازدواجشون نگذشته بود که یه روز تو خیابون وقتی امیر و پری داشتن راه میرفتن که یه نفر به پری نگاه بدی میکنه امیر از اونجایی که خیلی غیرتی بوده (خدا بیامرز!) با اون طرف درگیر میشه و با ضربات چاقو از پا در میاد.......حالا این چه ربطی به من داره؟ من فروشنده ی لباس زنانه بودم وقتی که بچه خواهر های پری اومدن تو مغازه اصلا فهمیدم اومدن برای خرید لباس مشکی خریدشونو کردن یه پیرهنم برای پری خریدن و رفتن ولی گفتن اگر بهش نخورد(یعنی پری) میان عوض میکنن. که همینم شد! فرداش پری اومد تو مغازه برای تعویض لباسه منم بلند شدم و بهش تسلیت گفتم . حالا شیطونی من از این جا شروع شد دیدم زن بیوه 19 ساله خشگل خوش هیکل اصلا راه نداره ازش بگذرم یه جورایی راهم نداشت بهش پیشنهاد بدم خلاصه به بهانه ی لباس یعنی به عنوان یه مشتری شمارشو ازش گرفتم. ...... شب با خودم هزار جور کلنجار رفتم بالاخره بهش اس دادم : سلام پری جان خوبی؟ جواب نداد . میدونستم جواب نمیده. ولی در اوج نا امیدی بعد از دو ساعت خودش زنگ زد و خلاصه کلی باهام درد دل کرد و از تنها شدنش گفت آخر صحبتمون موقع خدافظی ازم پرسید فردا صبح ساعت چند در مغازرو باز میکنی؟منم گفتم ده .گفت :میشه هشت صبح باز کنی؟ گفتم باشه . ازش پرسدم چطور مگه؟ گفت صبح یه جا کار دارم برگشتنه بهت یه سر میزنم . فرداش ساعت هشت صبح در مغازه رو باز کردم ولی تا هشت و نیم نیومد بهش زنگ زدم با صدای خواب آلو گفت :ببخشید الان میام گلم!!! ساعت نه بود که اومد تو مغازه و منم یه صندلی گذاشتم نشست و در مغازه رو هم بستم . منم یه صندلی گذاشتم بغل هم نشستیم باور کنید تو این مورد خاص خیلی دودل بودم بعد از ده دقیقه صحبت دست انداختم دور گردنش وقتی دیدم هیچی نمیگه لبمو گذاشتم رو لباش اونم شروع کرد لبای منو خوردن آروم آروم دکمه های مانتوشو باز کردم اونم دست برد به دکمه ی شلوار من جوری که دیگه جفتمون لخت مادر زاد شده بودیم. کف مغازه یه موکت پهن کردمو وااااای نمیدونید چه ساکی میزد جوری میک میزد که دردم میگرفت بعد کیرمو گرفت میمالوند به کسش سرشو میکرد تو کسش دوباره در میاوورد منم بهش گفتم برگرده از پشت بذارم اول با انگشت کردم تو کونش یه خورده بازی بازی کردم بعد کیرمو آروم فرو کردم تو کونش وقتی داشتم از کون میکردم دستشو دراز میکرد خایه هامو بگیره دوباره برگشت گفت بذار جلوم وقتی گذاشتم جلوش خیلی تنگ بود دستامو فشار میداد میگفت بزن بزن محکم بزن تند بزن پاره ام کن جرم بده! یادم نمیره بچه ها تا حالا انقد حال نکرده بودم اونم انقد غیر منتظره و یهویییییی! . وقتی داشت آبم میومد ریختم رو سینه هاش اونم با دستاش آبمو مالید روی سینه هاش. ساعت 11 کارمون تموم شد و رفت.(ساعت 3 هم مراسم شب هفت شوهر خدا بیامرزش بود!!)

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
چرا سکس کردم؟

نمیدونم چی شد که الان تصمیم گرفتم خاطره یکی از سکسامو واستون بنویسم...من دو سال شاید هم بیشتر میشه که با این سایت آشنام،اما هیچوقت فکر نکردم که تجربیاتم رو واسه کسی بگم،همیشه جز کسایی که باهاشون سکس کردم کس دیگه ای از ماجراهایی که واسم اتفاق افتاده خبر نداشته،آخه میدونید من دختر خیلی تنهایی هستم
فعلا یکی از تجربیاتم رو واستون مینویسم اگه استقبال بشه بازم مینویسم...
من سپیده الان 23 سالمه هیکلم درشته قد169 و وزنم حدوده 70،و سینه های درشت و برجسته ای دارم(80)،هرکس که منو میبینه اولین چیزی که به چشمش میاد لبامه لبای برجسته و درشت و گوشتی دارم و واسه اینکه بیشتر جذاب به نظر بیام همیشه رژلب آلبالویی میزنم:D،پوستم نسبتا روشنه موهای فر قهوه ای تیره ...اولین تجربه ی سکسیم رو تو سن 17سالگی و به بدترین شکل ممکنش داشتم که همیشه و تا ابد باعث آزارمه...
بعد از اون مرتبه اول هربار که با فرد جدیدی رابطه برقرار کردم(نفر اول رو همون موقع ولش کردم چون ازش بیزار شدم،و رابطه ی بعدیم تو سن 19 سالگیم بود) فقط و فقط به این خاطر بود که اون تجربه تلخی که داشتم رو از ذهنم پاک کنمو یه حس خوشایند ابدی به جاش بذارم،درست مثل وقتی که داری یه مشت بادوم میخوری از بینشون یکیش تلخ از آب درمیاد،بادوم بعدی رو میذاری توی دهنت که تلخیه قبلی رو از بین ببری...همیشه اول دل دادم بعد به سکس تن دادم اما این تجربه ای که میخوام واستون بگم با بقیه خیلی متفاوتته..اینبار دل ندادم بلکه یه جورایی خیانت کردم البته پشیمون نیستم چون به کسی که عاشقم باشه خیانت نکردم...
تو دانشگاه با یه پسری دوستم اسمش محمده،محمد خیلی پسر خوبو سر حال و شادیه خیلی هم دوسش دارم اما عاشقش نیستم،وقتایی که واقعا دلم میگیره و از همه جا کم میارم بهترین پناهمه همیشه آرومم میکنه و منو شاد میکنه با شیطنتاش...محمد خیلی زود حشری میشه، امکان نداره یبار با هم باشیمو راست نکنه و ازم سکس حالا به هر نحوی که باشه نخواد،معمولا به خوردن لبام و سینه هام توی ماشین و توی یه کوچه ی خلوت قناعت میکنه اما خیلی پیش اومده ک تو ماشین واسش ساک زدمو آبشو توی دهنم آورده که البته هربار من کللللی عق زدمو فورا ریختم بیرون،فقط واسه این حاضرمیشم توی دهنم آبشو بیاره که حالش گرفته نشه چون میدونم چقدر واسه ی یه مرد سخته که موقعی که داره ارضا میشه کیرشو بخواد از یه جای گرم و خیس بکشه بیرون.همیشه میگه تو خیلی آدمو حشری میکنی نمیتونم وقتی میبینمت کاریت نکنم منم چون باهاش بهم خوش میگذره حاضرم این لذتو بهش بدم،البته دو سه بارم سکس کامل داشتیم...
منو محمد خیلی با هم راحتیم در حدی که من درباره پسرای دیگه یا حتی کسی که دوسش دارم(اون پسری که دوستش دارم هیچ رابطه ای باهاش ندارم حتی نمیدونم دوسم داره یا نه؟! ) باهاش حرف میزنمو اونم درباره بقیه دخترا با من حرف میزنه،کلا جفتمون از اول قرارداد کردیم که ما متعلق به هم نیستیم هرچند که اون غیر از من کسیو نداره به همین خاطرم جدیدا داریم به مشکل بر میخوریم...
یه روز محمد و پسر عموش(فرزاد) که قبلا همدیگه رو دیده بودیم باهم دانشگاه بودن،اونروز محمد توی رودروایسی با یکی از همکلاسیای دخترش که قرار نبود بفهمه که من دوست دختر محمد هستم گیر کردو مجبور شد که اونم تا ی مسیری برسونه و چون قرار بود بعد از کلاس ما با هم برگردیم خونه بهم زنگ زدو گفت سپیده جریان اینه که این دختره قراره با ما بیاد تو وانمود کن که دوست فرزاد هستی،من که خیلی کفری شده بودم گفتم چه دلیلی داره که بخوام جلوی یکی دیگه فیلم بازی کنم تو اگه دوست پسر منی دیگه چرا با اون میخوای بری خونه؟اگه هم که اون واست مهمه دیگه پس چرا من باهات بیام؟ خودتون برید،خیلی ناراحت شد و گفت تو بیا من واست توضیح میدم چیه جریان(هرچند که قبلا یه چیزایی در باره این دختره گفته بودو میدونستم هیچ علاقه ای بهش نداره) من اگه نمیخواستم تو باشی که راحت میگفتم نیا...
خلاصه قبول کردم که برمو وانمود کنم که دوست فرزاد هستم خودمم دلم میخواست دختره رو ببینم و از اونجایی که با فرزاد هم آشنا بودمو با هم خیلی راحت بودیم رفتم،منو فرزاد پشت نشستیمو اون دوتا هم که عقب ماشین...فرزادم که حسسسابی داشت از این موقعیت استفاده میکردو منو کامل توی بغلش گرفته بود منم واسه اینکه لج محمدو دربیارم بیشتر فرزادو تحویل گرفتمو آخرش دیدم نه مثل اینکه واقعا داره از استیل و کارای فرزاد خوشم میاد خیلی هیکلش باحالو درشته و از محمد خیلی مردونه تره... خلاصه اونروز بعد از پیاده شدن دختره من دیگه نرفتم جلو بشینمو تا خونه پشت ماشین پیش فرزاد نشستمو با هم حال محمدو گرفتتیم حسابی.فرزاد گوشیش گم شد گفت سپیده ی زنگ بزن ببینم گوشیم کجای ماشین افتاده اینجوری شماره همم بدست آوردیم البته خداییش من فکر بدی نداشتم..
شب فرزاد بهم زنگ زدو گفت سپیده من جلو دوست دخترم سوتی دادمو اونو به اسم تو صدا کردم حالا از دستم کفریه یه زنگ بزنو بهش بگو جریان چیه،منم به دختره زنگ زدمو توضیح دادم...
فرداش تو دانشگاه بودم که باز فرزاد زنگ زدو گفت هیچ کس خونمون نیست منو دوتا از دخترای همکلاسیم داریم اینجا درس میخونیم میای اینجا تو هم باشی؟گفتم نمیدونم که گفت یه دلیلی داره که میگم بیا ولی اگه دوس نداری نیا،/فتم دلیلش چیه؟ گفت ببین اینا شهرستانین خوابگاهین قیافه و کلاسم ندارن قراره ریاضی مهندسی بم یاد بدن الان دارن واسم چس کلاس میذارن شنیدم ریاضیت خوبه تو بیا اینجا هم اینارو پوزشونو تو قیافه و کلاس بزنی هم ریاضی...منم رو حساب مرام و معرفت(هرچند میتونستم حدس بزنم چی در انتظارمه) رفتم دلمم میخواست که برم واقعا...
وقتی رسیدم خونه درو که باز کرد گفت همین الان رفتن ناراحت شدن گفتم که تو داری میای !!!!من کلی تعجب کردمو خودمو با اون تو خونه تنها دیدمو گفتم چرا زودتر نگفتی که رفتن نمیومدمم،گفت تو کوچه ندیدیشون همین الان رفتنن(که دیده بودم دوتا دختر دارن میان از سمت خونه اینا)
خلاصه رفتیم تو اتاقشو مانتو و مقنعمو در آوردمو چون یه تاپ خیلی باز تنم بود سویی شرتمو روش پوشیدم که زیادی تححریک نشه D:
گفتم میخوام درس بخونم بساطمو رو زمین پایین تختتش پهن کردمو به شکم دراز کشیدم و یه بالش گذاشتم زیر سینمو شروع کردم که گفت منم پوزیشنم واسه درس خوندن همینه و اومد کنارم دراز کشید.دلم داشت تو سینم تند و تند میزد بیرون بارون میومد هوا به شدددددت دونفره بود و اتاقش به شدت دنج و رمانتیک،هم دلم میخواست همینجور که کنارم دراز کشیده شروع کنه و با دستای درشت مردونش تنمو لمس کنه و منو تو بازوهای محکمش بغل بگیره هم واسه کاری که داشتم انجام میدادم عذاب وجدان داشتم...
دیدم داره بهم نگاه میکنه نگاهش کردم گفت چقدر موهات خوشگله!!! فرش کردی یا فر خودشه؟
یه لبخند نازی رو لباش بود که واقعا جذبش شدم منم لبخند زدمو گفتم فر خودشه
چشماشو بست یه نفس عمیق کشید که دلمو لرزوند منتظر بودم که بیاد نزدیکو لباشو با احساس بذاره روی لباممممم
اما شیطونتر از این حرفا بود،بلند شد و گفت من خوابم میاد بخوابم ناراحت نمیشی؟
خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردمو گفتم نه...بگیر بخواب من میخونم،20 دقیقه تو تختش از این پهلو به اون پهلو شد و هممممش دلم میخواست تو بغلش باشم،پشتم بهش بود،برگشتم نگاش کردم دیدم داره نگام میکنه کفت مقنعتو بندازم رو سرم که تاریک بشه نور باشه خوابم نمیبره؟/فتم باشه و برش داشت به جای اینکه بندازه روی سرش شروع کرد با چشمای بسته به بوییدنش...این کارش خیییییلی احساساتیم کرد،بلند شدم چراغو خاموش کردمو سویی شرتمو در آوردمو گفتم منم پایین میخوابم نورم اذیتت نمیکنه دیگه،گفت ازت خواهش میکنم بیا کنارم روی تخت بخواب پایین سرده...بعد خودشو کشید کنارو واسم جا باز کردو لحافشو جوری گرفت که من برم زیرش...بهترین حس دنیارو داشتم اون لحظه فک میکردم تنها کسی که دوسم داره فرزاده خیلی دلم میخواست بهش پناه بیارم...رفتم کنارشو پشت بهش خوابیدم،موهامو که باز کرده بودم دادم بالا که به صورتش نخوره پتو رو کشید رومو و با یه حسسسسه عمیق دوستداشتنی منو تو بغلش گرفت...واقعا ازش راضی بودم کاراش عاااااالی بود یه مرد واقعییییییییییییی
خودمو تو بغلش جمع کردمو دستشو که روی کمرم بود با دستم گرفتمو نازش کردمو آرووووووم روی تنم حرکت دادم دستاشو...صدای نفساش گرمای نفساش که به پشت گردنم میخورد داشت مسسسستم میکرد... لباشو آروم گذاشت روی گردنمو بوسه های ریز زد روی گردنو کمرمو دستشو برد سمت سینه هام...وقتی که دستشو روی سینم حس کردم دستشو تو دستم گرفتمو به سینم فشااار دادمو رومو کردم سمتش چشماش پر از شهوت بود دلمو میلرزوند نیم خیز شد و یه نگاه با یه لبخند شیرین روی لباش چشمامو بستمو گذاشتمو لبامو با لباش لمس کنه چه گرماییییی فک نمیکردم انقدر ناز لبمامو ببوسه و بخوره
هم زمان که تو لبای هم داشتیم غرق میشدیم دستاشو محکمو با فشار اما با حرکات آهسته روی تنم حرکت میدادو بین پاهامو با زانوش ناز میکزدو میخواست یه راهی بینشون پیدا کنه...
دیگه کامل برگشتم به سمتشو خودمو توی آغوش گرمو مهربونش ول کردم تا حالا هیچکس اینقدررررر نرم و آرومو عاشقانه منو تو بغلش نگرفته بود بعدش لباشو از رو لبام بر میداشتو به چشمام نگاه میکردو چشمامو میبوسیدو بعد یه بوس محککککم از لبام میگرفت...
منو کشوند زیر خودشو کامل اومد روی من صورتم داغ شده بود همه ی تنم گرم گرم شده بود داشتم حس میکردم که بین پام داغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغترین جای دنیاستو الان حسسسابی خیس شده،داشتم زیر تنش همونجور که بین پاهاش حبس شده بودمو داشت پیرهنشو در میاورد به خودم میپیچیدم از احساس لذت و خواستن...همش تو این فکر بودم اولین کاری که میکنه چیه؟ممکنه واسم بخوره کس داغه آب افتاده ی پف کرده ی تشنه ی کیرمووووووو؟؟؟ داشتم له له میزدم واسه اینکه بیفته به جون نانازترین قسمت تنمو با ولع و تشنه بخورتش...
لباسشو که در آورد شروع کرد به بوسیدنم از لبام تا روی گردنمو بوسیدو زبونشو کشیدو لیسسسسسسسسسسس زدو مکیییییییییدددددددددد آآآآآآآآآآآآااااااههههههههههه تنها کاری که میکردم داشتم با چشمای بسه آآآآآآآآآآه میکشیدمو به خودم میپیچیدم،بلندم کردو تاپمو درآورد بهم چسبیدو محکم بغلمو کردو از پشت بند سوتیینمو در آورد...سینه هامو که افتاد بیرون اول نازشون کردو لبامو بوسیدو بعد آروم اول یکیشو کرد توی دهنششش واااای عالی بوددددددد گردنمو داده بودم سمت عقبو داشتم آه میکشیدمو حرکات لباشو روی سینه های سفت شده ی درشتم دنبال میکردم...
رفت آروم سراغه نافمو چه نااااز زبونشو میکرد توی نافمو دورش میچرخوند انگار میدونست من عاشق اینکارم
شلوارمو که درآورد اول از روی شورتم کس تپله پف کردمو چندبار بوسید و گفت سپیدهههههه کست چقدر داغو تپلهههههه چی دلش میخواد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/منم آه کشیدمو گوشه ی لبمو گاز گرفتمو لبامو جمع کردمو با چشمای خمار گفتک اووول زبون گرمتوووووووو بعد اون کیر ناااااااااااااازه کلفته داغتوووو میکنیش تو کسم؟؟؟
گفت جووووووووووووووووونننننننننننننننننن چه کسی بودی توووووووووووووو آآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخخخخخخ چی دارم من اینجااااا؟ آآآآآآآآآآآآآآآاایییییییییییییی بعد شورتمو محکم کشید که رفت لای چاک کسمو یه آخ گفتمو اون افتاد به جونشششششش
عالی میخورد اول یه عااااالمه زبونشو کشید رو لبه های پف کرده ی کسم چوچولم هنوز زیر شورتم بود شورتمو که کامل در آورد کل چوچولمو کامل کرد تو دهنشو مکید آخ عاااااالی بود این بی شرف حشری واقعا بهترین سکسمو باهاش داشتم...
بعد شروع کرد به بازی کردن با چوچولمو همزمان انگشتشو کرد تو سوراخ کسمو تا ته برد تو باورم نمیشد که G-Spot رو بلد بود وقتی گفت سچیده اینه خودشه؟ توی کسم داشت دنبال نقطه جی میگشت عاشقش شدم وقتی که گرفتو لمسش کرد دااااااااادم رفت هوا و گفت جااااااااان کاش میشد میرفتم تو کستو از داخل میخوردمش واستتتتتتتت کسه منننننننننننننننننن
بعد همینور که با انگشتش جی رو میمالید با زبونش چوچولمو میمالید و میمکید انقدر اینکارو خوشگل انجام داد که ارگاسم شدمو آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااااه کشیدمو لرزیدم سرشو با دستم به کسم فشار دادم جیغغغغغ میکشیدمو میگفتم جووووووونننننننننننن آآآآآآآآآآآآآآآه حالا بمکش آآآآآآآآییییی آآآآآآره آآآآآآآآآآآآره آآآآآآآآآآآآآآاه کامل واسم مکید و بعد ک دید ارگاسم شدم یه بوس گذاشت رو کسمو کیرشو که حسسسسسابی گنده شده بود در آورد و کامل لخت شد و بی معطلی خوابید رومو آروم رو چوچولم مالیدشو بع لباشو گذاشت رو لبامو هلش داد توووووووو آخ اون لحظه که لباش رو لبام بودو من لبامو باز کردمو آه کشیدم که کیرش رفت توی کسم داغون شدم بهترین لحظه بود و تا ته کیرشو کرد تو و من پاهامو کامل داده بودم بالا و کیر گندش تا ته کسم میرفت و میدومد با دستم پشت باسنشو گرفتمو به تلمبه زدنش توی کسم ریتم تندتری دادمو میگفتم آخخخ بکن منووووو داری کس منو جر میدیااااااااااا دیگه داشتم دیوونه میشدم فقط آه میکشیدمو ناله میکردمو اونم لبامو میخورد و نفس نفس میزدو میگفت چقدر داغی خیلییییییییی گرم و خیسیییییییییییی چه آبی میاد از کست آبمو داری زود میاری آههههههههههههههه همینو گفتو بی اختیار آبشو ریخت تو کسم اولش نفهمیدم که ارضا شد بعدش یه دادی زد و چشماشو محکم بست که فهمیدم همون تو خودشو خالی کرده اولش عهیچی نگفتم نخواستم حالشو خراب کنم 5 دقیقه همینجور روم دراز کشیده بودو نازم میکرد
بعد که بلند شد همه ی آبش از تو کسم ریخته بود روی تشکش...گفتم چرا ریختی؟؟؟ازم معذرت خواهی کرد و گفت نترس..
بعد هوونجور تو بغل هم خوابیدیم هوا عالی بودو اتاقش کاملا تاریک شده بود...
اونروز دوبار دیگه که هرباز خیلی بهتر از باز قبل بود با هم سکس کردیمو بعدش توی راه که داشت منو میرسوند خونه قرص hd خریدیمو من خوردمو خدارو شکر الانم خطرش رفع شده
ولی هنوزم نفهمیدم چرا باش سکس کردم؟من که از قبلیا لذت نبرده بودم چرا فک کردم این بهم لذت میده؟ولی خداییش خیلی بهم حال داد فک کنم از این به بعد بیشتر دلم سکس بخواد البته دبگه با فرزاد کاری نکردیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با زن یک روحانی


من امیر هستم از قم و 28 سالم هست.به علت روابط جنسی زیادی که داشتم باید بگم که دیگه انقدر از سکس لذت نمی برم و لذت اصلی من از رابطه به نحوه مخ زدن طرف مقابل و راضی کردنش برای سکس هست.برای همین متاسفانه اعتیاد شدیدی به سکس با زن های متاهل دارم (شاید یک سادیسمه که من دچارشم) چون هم مخ زدنشون جذاب تره و هم هیجان بیشتری داره.و برای مخ زدن طرف مقابل از هیچ دروغی به طرفم هم دریغ نمی کنم.این خاطره سکسی بعلت متفاوت بودن در نوع فردش براتون تعریف می کنم.

2 سال پیش در چت رومی که مخصوص قم بود در یاهو با یک خانم اشنا شدم.با یک سلام و احوال پرسی چت رو شروع کردیم.من همیشه توی چت بدروغ می گم متاهلم و زنم فعلا دانشگاه محل تحصیلشه و قم نیست.در حالی که مجردم.خودم بهش متاهل معرفی کردم که دنبال یک خانم متاهل برای دوستی هستم.اونم گفت که متاهلم و 33 سالمه و 1 بچه دارم.خودش رو لیلا معرفی کرد.بعد من روش کارم اینه که در همون چت اول باید طرف به هر روشی راضی به مکالمه تلفنی کنم تا نپره.بهش گفتم که من کم میام نت برای همین اگر می شه بقیه صحبت ها تلفنی باشه.اونم با مکث پذیرفت.بعد از مکالمه چتی بهم تل دادیم و قرار شد فردا صبحش تماس بگیره.فردا صبحش تماس گرفت.با هم صحبت کردیم و یکم خواست از انگیزه من بدونه که چرا می خوام با زن متاهل دوست شم منم یک داستان تخیلی از مشکلاتم با زنم گفتم و اون هم یک جورای همدردی و ابراز تاثر کرد.کم کم مکالمات بیشتر می شد و اس ام اس بهم دیگه.کم کم به خودم وابستش کردم.بعد حدود 2 هفته کم کم اونم شروع کرد از زندگیش گفتن.گفتش که تو سن 17 سالگی ازدواج کرده و ایرانی نیستش.خودش و شوهرش اصالتا از جمهوری اذربایجان هستند که شوهرش برای تحصیل علوم دینی امده قم و اخوند شده.این خانمه هم خودش در جامعه الزهرا اخوندی می خوند.مورد خیلی جالبی بود.تا حالا توی همه سوژه هام چنین موردی نبود.با خودم گفتم باید خیلی با سیاست رفتار کنم که بتونم به خواسته دلم برسم.
می دونستم که نباید حرف سکسی بهش بزنم چون شاید بپره برای همین سعی کردم روز به روز به خودم بیشتر وابستش کنم.حتی پیشنهاد دیدار حضورری هم نمی دادم تا حساس نشه.بعد مدتی بهم گفت که دوست داره منو ببینه حضوری.بعد حدود 2 ماه بلاخره تیرم داشت به هدفم می خورد.یکم من و من کردم و گفتم راستش قم محیطش بسته هست نمی شه بیرون همو ببینیم چون ممکنه که یک اشنا ببینه یا پلیس بگیره.اونم یکم فکر کرد گفت پس چکار کنیم برای دیدن گفتم که من بیا خونه.هم راحتیم هم بدون استرس همو می بینم.بهش گفتم البته اگر بهم اعتماد نداری نیا.اون گفت من بهت اعتماد دارم.فردا صب شوهرم نیستش میام 1 ساعتی.
فردا صبح لحظه شماری می کردم که تماس بگیره.زنگ زد گفت تو راهم.منم دوبار ادرس رو با هم چک کردیم.دم در منتظرش بودم تا امد برای چند لحظه همون نگاه کردیم چون تا قبل از اون حتی عکس همو ندیده بودیم.زن خوش هیکلی بود و بسیار محجبه.قدش 164 وزنشم حدود 55 و سفید پوست.در کل خوب بود.یکم مضطرب به نظر می رسید و من هم خیلی عادی رفتار کردم و حتی بهش دست ندادم.گفتم با خودم شاید باعث بشه اضطرابش بیشتر بشه.داخل اتاق دعوتش کردم و رفتم چای ریختم براش.و با هم چای خوردیم.حتی خجالت می کشید به چشمام نگاه کنه.با خودم گفتم که دارم زمان رو از دست می دم بعد کنارش نشستم و شروع کردم به حرف های عاشقانه.خیلی ادم ضعیفی بود در برابر زبون من.کم کم دستش رو گرفتم.ضربان قلبش رو از دستش حس می کردم.چون زیاد فرصت نداشت چون شوهره بر می گشت و زودتر می رفت خونه باید زودتر به هدفم می رسیدم.دستش رو گرفتم
و گفتم که بیا داخل خونه راه بریم.شروع کردیم شونه به شونه هم تو خونه راه می رفتیم.یک اینه بزرگ داخل هال داشتم گفتم که بیا داخل اینه همو ببینیم.بعد جلو اینه وایسادیم و من به طرف عقب خودمو کشیدم و با دست راست دور گردنش حلقه زدم و دست چپم رو به سینش نزدیک کردم.بعد لبم رو کم کم به لبش نزدیک کردم و اونم داشت کم کم می رفت حس.بعد مقنعه ای که داشتو در اوردم و پامو زیر پاش گزاشتم و قد پای اروم گرفتم که بخوابه زمین و من روش خوابیدم.شروع کردم به باز کردن دکمه های مانتوش/بیشتر از اون که فکر می کردم راغب بود و هی اعتراضی نمی کرد.منم کم کم شروع کردم با شدت تمتم سینش رو می خوردم صدای اه او اوهش بلند شد اما هی می گفت امیر مواظب باش کبود نشه که شوهرم نفهمه.بعد دستوم گزاشتم بین دو پاش و یکم از روی شلوار مالوندم.خودش زود دکمه شلوار رو باز کرد منم انگشتم رو داخل کسش کردم .اول 1 انگشت بعد 2 انگشت.اونم شروع کرد کیرم رو به مالوندن و سرش رو به کیرم نزدیک کرد و شروع کرد به لیسیدن منم شروع کردم همزمان کسش رو بلیسم.از بدشانسی شوهره هی زنگ می زد چون رسیده بود خونه و باعث شد یکم عجله ای بشه منم زود کیرم رو کردم داخل کسش و ابم رو فوری ریختم عجله ای.اونم زود رفت دستشوی خودشو شست و گفت زنگ بزنم اژانس که زود بره خونه.منم زنگ زدم اژانس و رفتش
بعد از رفتنش با خودم گفتم که احتمالا دیگه نیاد چون معمولا زن های متاهل که اولین بار خیانت می کنند عذاب وجدان می گیرند.حدسم درست بود تا چند هفته هی از عذاب وجدان حرف می زد اما چون منو دوست داشت با یک قهر کوچیک باز می اومد منت کشی و راضی به سکس می شد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
پلیس لعنتی

ساعت 8 شب بود،بعد کلی ولگردی تو خیابونای تهران حسابی خسته شده بودم.کم کم وقتمون داشت تموم میشد چون مهتاب باید ساعت 9 برمیگشت خونه منو مهتاب هفته ای یک بار بیشتر همو نمیدیدیم چون من سر کار میرفتم وقت نداشتم همیشه هم قبل از جداشدنمون برام جق میزد و اگه موقعیتش بود ساک.
من به خاطر ترسی که از پلیس داشتم هیچ وقت جایی توقف نمیکردم واکثرا پشت فرمون کارمونو میکردیم که مهتاب خوشش نمیومد میگفت دوست ندارم تو حرکت برات کاری کنم دلم میخواد یه جا وایسی خلاصه اون شب رفتیم شرق تهران یه جای دنج کنار یه پارک پیدا کردیم که دو تا ماشین بیشتر اونجا نبودن که همشون هم جفت بودن کنار پارک وایسادم و ماشینو خاموش کردم به مهتاب گفتم دلم ساک میخواد.کمربندمو باز کردمو دکمه های شلوارمم باز کردم کیرمو دادم دستش اونم شروع کرد برام خوردن من یه لحظه دوباره ترسیدم گفتم بذار ماشینو روشن کنم تو جاده بخور اما اون دستمو از رو سوییچ برداشتو به خوردن ادامه داد بهش گقتم ایندفه باید آبمو بخوریا اونم قبول کرد منم از تو آینه ماشین حواسم به اطراف بود تا میدیم ماشین داره میاد سر مهتابو میووردم بالا کم کم داشتم غرق لذت میشدم از تو آینه ماشین یه موتوریو دیدم داره میاد من بهش اهمیتی ندادم چون آبم داشت میومد نمیخواستم حسم بپره با نزدیک شدن موتوریه منم به ارگاسم نزدیک تر میشدم اومد کنار من وایساد تو چشمای من نگاه کردن منم همون لحظه آبم اومدو همشو خالی کردم دهن مهتاب خیلی حال داد اولین باری بود که آبمو میخورد انقد آبمو ریخته بودم تو دستمال کاغذی همشم میریخت رو لباسم خسته شده بودم.یارو اشاره کرد شیشه ماشینو بده پایین مهتابم سریع خودشو جمع کرد من شیشه ماشینو دادم پایین دیدم مامور نیروی انتظامیه انگار دنیا رو سرم خراب شد بهم گفت خودتو جمع و جور کن بیا پایین منم سریع کمربندمو بستمو کاپشنمو انداختم رو شلوارم اومدم پایین یارو یه نگاه به من کرد یه نگا به شلوارم باورش نمیشد انقد سریع خودمو جمع و جور کردم پلیسه جوون بود برگشت بهم گفت دیدم داره برات میخوره جوونی دیگه تو نکنی کی بکنه کارته ماشینمو گرفت گفت بذار ببینم ماشینای جلویی چیکار میکنن رفت سروقت اونا دیدم بله کارت اونم گرفت.مهتابو فرستادم تو پارک که اگه قرار شد بریم کلانتری اون گیر نیوفته،بعدش رفتم پیش ماموره منو پسره مشغول خایه مالی بودیم که چشمم افتاد به دوست دختر یارو عجب چیزی بود لامصب! خلاصه سرتونو درد نمیارم زنگ زدم به رفیقم کله گندم اومد مارو نجات داد خوش شانسی پسره کارت اونم داد رفت.اما هیچ وقت گریه های مهتابو یادم نمیره تا خونمون یه کله سیگار کشیدم...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من و سارا که شوهر داشت

سلام، اسم من سعید است، الانم 22 سالمه اولش فقط دوست داشتم كه داستان هاي سكسي شما رو بخونم و برم دستشوئي يا حموم و خلاصه... ولي الان مي خوام يكي از خاطرات سكسمو با يه زن شوهر دار رو روكنم.
همه چي بر مي گرده به 2 سال پيش كه من 20 سالم بود يه دوست دختر داشتم به اسم لیلا ازش خوشم نميومد فقط بعضي وقتا باهم يه حالي مي كرديم، يا با تلفن با هم حرف ميزديم كه تو يكي از همين تلفن كردنا، صداي ناز دختري رو شنيدم كه داشت شيرين بازي در مي آورد از لیلا پرسيدم كيه گفت خواهرمه اسمشم سارا هستش، گفتممي تونم باهاش حرف بزنم كه اي كاش لال ميشدم نمي گفتم، خلاصه گوشي رو داد به اونو يه 10 دقيقه اي حرف زديم و معرفي همديگه و از اين حرفا، خب بعد اون به خيال خودم فقط يه معرفي ساده بودو همه چي تموم شد و رفت، اما دو سه روز بعد تلفن زنگ خورد همون تلفناي ثابت، راستي يادم رفت بگم من مغازه داشتم و با تلفن مغازه باهاشون صحبت مي كردم، آره مي گفتم تلفن زنگ خورد و من جواب دادم اولش تعجب كردم آخه سارا بود گفتم شايد واسه لیلا مشكلي پيش اومده كه اين زنگ زده، بعد احوال پرسي صميمي ديدم نه خبري نيست فقط زنگ زده واسه حرف زدن، خلاصه روزا گذشت و ماباهم حرف ميزديم كه كم كم عاشقش شده بودم آخه سارا خيلي خشگل تر از لیلا بودش(دو سه بار اومده بودن مغازه، قد 165 وزن شايد 55 و رنگ پوست مثل نارگيل بودش) نمي خوام جزئيات رو بگم، آره مي گفتم بد جوري خاطرخواش شدم و از اين چيزا، حتي بهش گفتم تو اينده مي خوام باهات ازدواج كنم، يه روز با آبجي كوچيكش كه 3 سالش اومدن مغازه كه بعدنا فهميدم همون آبجي 3 سالش دختر خودشه، دوبار كه باهم رفتيم بيرون خيلي ميترسيد خلاصه منم شاكي شدم و گفتم از چي انقدر ميترسي كه تمام حقيقتو بهم گفت، شوهر داشت و يه بچه 3 ساله، كه انگاري دنيا رو سروم خراب شد، اصلا گيج شده بودم، ولي به روي اون نياوردم رفتم مغازه تصميم گرفتم كه ديگه باهاش يك كلمم حرف نزنم آخه شوهرش گناه داره، از فرداي اونروز تلفن يك سره زنگ ميزد وجوال نمي دادم تا اينكه برداشتم بگم كه ديگه زنگ نزنه و ديدم داره گريه مي كنه و اشك تمساح،خلاصه با هزار تا زبون بالاخره راضيم كرد فقط با تلفن صجبت كنيم و از مشكلاي زندگيش و ناراضي بودن از شوهرش واسم گفت، منم كمكم خام شدم و دوباره باهاش صميمي شدم، گذشت روزا كه ديگه خيلي باهم جور شده بوديم و هر حرفي رو بهم ديگه مي گفتيم، تا اينكه يه روز بهم گفتش كه ديروز تو عروسي بوديم چند تا عكس انداختم خيلي نازن، منم خيلي دلم مي خواست عكساشو ببينم، واسه همين خاطر چن روزي الاف بودم تا يه خونه اي جايي گير بيارم بريم عكساشو نشونم بده آخه بعد اون كه فهميدم شوهر داشتم واقعا مي ترسيدم باهاش برم بيرون، و اينكه چهارمين روز خونه آبجيم خالي بودو و خودشون رفتن شهرستان و كليدهاشون رو داد به من گفت كه به گل و گلدون ماهي هاي توي آكواريوم برسم، خيلي خوشحال شدم، و سارا رو دعوت كردم بياد و عكساشم بياره، البته فرداي اون روز، ظهر ساعت 12 قرارمون بود كه خودم 11 اونجا بودم و يك ساعت و نيم منتظر شدم يهو يكي زنگ رو زد از پنجره كه يواشكي نگا كردم ديدم خودشه درو باز كردم و اومد تو وسلام و باهام دست داد، اومد نشت و منم يه ليوان شربت خنك واسش آوردم كه اونم بدون معطلي خوردو و لباساشو درآورد اوش تعجب كردم ولي چون خوشم ميومد خودم رو زدم به بيخيالي، آره با تاب و شلوار نشست و گفت نميخواي عكسامو ببينيي رفتم نزديك نشتم پيشش اونم زود عكسارو درآورد و داشتيم نگاه ميكرديم و خيلي به هم نزديك بوديم گرماي بدنش داشت مغزمو داغ ميكرد بوي عطرش نفسام و رويايي كرده بود كه يه لحظه ديدم چيزي بهم چسبيد آره با اون بدن نازش دستاشو دور حلقم كرد و منتظر عكس العمل من بود منم دستامو دورش حلقه كردم و لباشو گذاشت رو لبام منم خوردمشون، انگار داشتم ژله مي خوردم، من داغ داغ شده بودم هلم داد افتاد روم مشغول لب بوديم كه از پایين بهم فشار مي آورد بعد پاشد بهم گفت سعید دارم ميميرم، منم ديگه هيچي حالي نبود زود لباساشو درآوردم و مشغول خوردن سينه هاش شدم و هي ميگفت زودباش زود باش كه ديگه داشتم ديونه مي شدم كه تويه لحظه هم لباساي اونو و هم مال خودموكامل درآوردم واااااي عجب بدني داشت، با اينكه يه بار زائيده بود اما اصلا معلوم نبود، پنج دقيه نكشيد كه آماده بودم تا كير داغ شده خودمو كه 16 سانته بكنم تو كس نازش كه اونم منو مي كشيد به طرف خودش كه با يه فشار تا ته كيرمو كردم تو كسش كه خيلي خيس بودش، و باصداي بلند ناله كه نه داشت داد مي زد همون داد زدناش باعث شد كه تو 3 الي 4 دقيه آبم بياد خواستم بكشم بيرون با خواهشو التماس گريه مانند گفت بريزش تو منم گفتم نميشه محاله كه ديگه كار از كار گذشت همه آبمو خالي كردم توكسش، اونم با چن تا تكون و لرزش ارضا شد، و اون آخرين باري بود كه باهم حرف زديم و حال بعد گذشت 2 سال هنوز عذاب وجدان رهام نمي كنه.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن خواهر دوست دخترم

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻦ ﯾﺎﺳﺮ ﻫﺴﺘﻢ22ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﻝ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻧﻪ.ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺳﻤﺶ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺸﺨﺼﺎﺗﺶ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﻗﺪ170ﻭﺯﻥ50 ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺸﮕﯽ ﮐﻼ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ.ﻣﻦ ﺣﺪﻭﺩ4ﻣﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﮐﻠﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﻡ ﭘﯿﺸﻢ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩﻡ.ﻓﮑﺮ ﮐﻢ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺤﻞ ﻭﺭﻕ ﺑﺎﺯﯼ ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﻗﻠﯿﻮﻧﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺟﺎ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺯﻭﺩ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﯿﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺗﻮ ﮐﻒ ﮐﯿﺮ ﺑﻮﺩ.ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﺠﺎ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ,ﺍﺧﻪ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﺷﯿﻔﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ.ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮔﻔﺖ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﻫﺮﺷﻪ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻗﺒﻠﺶ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻡ.ﺩﯾﺪﻡ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﻣﺪ ﺍﮔﻪ ﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺩﺭﺱ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻡ ﭘﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ.ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺳﺮﯾﻌﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻮ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺍﻣﺪ ﺩﻡ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﺪﺗﻮ ﯾﮏ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﯾﺎ ﻣﯿﺒﯿﻨﺘﺘﻮﻥ.ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺍﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ,ﺑﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺳﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﮔﻔﺖ ﺍﺷﮕﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻔﺖ ﻫﻢ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺸﻪ ﻣﺦ ﺧﻮﺍﻫﺮﻭ ﻫﻢ ﺯﺩ.ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮﺍ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﭼﺎﯾﻮ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺍﻭﺭﺩ.ﺟﻮﺭﯼ ﺩﻭﻻ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﯿﻨﻬﺎﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻻﯾﯽ ﺩﺭﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﺪﻡ.ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺣﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺻﻮﺻﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮐﻼﺱ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺰﺍﺭ ﭼﺎﯾﻤﻮ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ.ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺳﺮﯾﻊ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻥ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻟﺒﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺥ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺍﺧﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺭﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﮔﺎﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ.ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ.... ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻤﻮﻥ ﻓﺮﯾﺒﺎﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺵ ﺑﺮﺍﻡ ﺟﻖ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺟﻔﺘﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻬﺎﯼ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﯿﻨﻬﺎﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮﺷﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ.ﺩﯾﮕﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺥ ﺍﻭﺥ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺩﺭ ﺍﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﺷﻬﻮﺕ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﺒﺒﺒﺒﺒﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺩﺩﺩﺩﺩﺩﺩﺭﺭﺭﺭﺭﮐﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮑﮏ ﺑﺒﺒﺒﺒﺒﺒﺒﻔﻔﻔﻔﻔﻔﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻤﻤﻤﻤﻤﻢ ﻣﻤﻤﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺍﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ ﺟﻮﻥ.ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺲ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺩﺍﺯ ﺑﮑﺸﻪ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﭘﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻡ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﺵ ﮐﻨﯽ.ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﻮﺩﮐﻢ ﺟﺮﺵ ﻣﯿﺪﻡ.ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺸﺎﺩ ﺳﺎﺯﯼ ﮐﻮﻧﺶ ﺑﺎ ﮐﺮﻡ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭ ﮐﻮﻧﺶ ﺷﺮﻉ ﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﮑﺸﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﻓﻘﻂ ﺍﻩ ﺍﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ.ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﯿﺮﻣﻮﻥ ﮐﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺧﺸﻮ ﯾﮏ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺟﯿﻖ ﺑﻠﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﻭﻝ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺍﻻﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺒﻨﻪ ﭼﺨﺒﺮﻩ.ﮐﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻡ ﺣﺎﻻ ﺑﺰﻥ ﻭ ﮐﯽ ﺑﺰﻥ ﭼﻮﻥ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺭﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺑﻢ ﻣﯽ ﺍﻣﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺳﺘﻮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺑﻢ ﺍﻣﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﯼ ﺑﺸﻮﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﺎ ﺩﺭﻩ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯼ ﯾﮏ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺩﯾﺪﻡ.ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ ﻭﺭ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ ﯾﮏ ﺟﯿﻖ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺯﺩﻭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻢ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ.ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﺗﺮﯾﭗ ﺧﺠﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﺷﮕﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩﻣﯽ.ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﻭ ﺯﺩ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺶ ﭘﺮﯾﺪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ.ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﻪ ﮔﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ.ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﺵ ﺗﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺗﯿﺸﺮﺗﺶ ﻭ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻭﻟﯽ ﺯﯾﺮ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ.ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺟﺎﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺷﻮﯼ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﻗﻮﻻ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ.ﺍﻭﻝ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﻌﺪ ﻣﭽﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ. ﮔﻔﺖ:ﭘﺲ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﻖ ﺑﺮﺍ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺻﺪﺍ.ﺗﻮﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻔﺘﻤﺎﻥ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺍﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﮕﻪ ﻓﻈﻮﻝ ﻣﺎ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ.ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﯾﮏ ﭼﺸﻤﮏ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺯﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﻧﮑﻨﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ.ﺗﺎﺯﻩ ﺩﻭﺯﺍﺭﯾﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻌﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺍﮔﻪ ﺍﻗﺎ ﯾﺎﺳﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻣﻪ.ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﻒ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﺒﻮﻝ.ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻮﺍﺵ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﮑﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﺷﮏ ﮐﻨﻪ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﮑﻨﻤﺶ ﮐﻪ ﺍﺏ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺗﮑﻮﻥ ﻧﺨﻮﺭﻩ.ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻦ ﮐﯿﺮﻡ ﺩﻭ ﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻮ ﺑﻠﺪ ﺷﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﺍﻣﻮﻧﺶ ﻧﺪﺍﺩﻣﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎﻫﻢ ﺍﻣﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﺮﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﻭ ﺷﺮﺗﻮ ﺑﺎﻫﻢ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻟﺖ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﮐﯿﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺧﻪ ﮐﯿﺮ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﻣﻦ ﻧﺼﻒ ﺍﯾﻨﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺧﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﺣﺪﻭﻥ3.5ﺳﺎﻧﺖ ﻗﻄﺮﺷﻪ ﻭ15ﺳﺎﺗﻦ ﺩﺭﺍﺯﺍﺵ.ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺭﻭ ﺯﺩ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺰﺍﺭ.ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺳﺮ ﮐﯿﺮ ﻣﻦ ﺩﻭﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪﻩ.ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺟﺎﯼ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ.ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﺲ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ.ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮑﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﯾﮏ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﻬﺘﯽ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﮑﻦ ﺍﺯ ﺟﻬﺘﯽ ﺣﺎﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﮔﻪ ﻭﻗﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﮐﯿﺮﻭ ﮔﺪﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﺴﺸﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﻮ ﻧﺮﻓﺖ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮐﯿﺮﻣﻮﻥ ﺩﻡ ﮐﺲ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺗﻨﻀﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ.ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﻣﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎﻻ ﻫﺎ ﺍﺑﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ ﮐﻔﺖ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﺑﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﭘﺲ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ.ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﮏ ﺭﺑﯽ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺍﻩ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺭﺯﺍ ﺷﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﺍﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﻤﺮﻣﻤﻤﻤﻤﻤﻢ.ﮐﯿﺮﻣﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺍﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩ.ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻭﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﮐﯿﺮﻣﻮﻥ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺗﻮ ﮐﻮﻥ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺳﺮﺩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮐﺲ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺧﻪ ﮐﺴﺶ ﻣﺜﻞ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﯿﺮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﻞ ﺷﺪ ﯾﮑﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﺯﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺻﻔﺖ ﺑﺸﻪ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺷﻞ ﺷﺪﻩ.ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺍﻻﻥ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺸﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﯿﺮﻡ ﺟﻮﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰﺩﻡ.ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﻮ ﺷﺪﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﯾﺒﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﻣﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﺩﺍﻏﻪ.ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻗﺮ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﻤﻮﻧﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ3.ﺗﺎﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﮑﺲ ﻫﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺣﺘﯽ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﺎﯾﺪﻣﺶ.ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 70 از 112:  « پیشین  1  ...  69  70  71  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA