انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 72 از 112:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
من بي تقصيرم

صداي پيام گوشيم بلند شد.
اشكان:امشب مشتري داري، آماده باش.
عصباني شدم، جوابشو دادم:
اما تو كه ديشب برام مشتري فرستادي، توروخدا ديگه امشب نه.
اشكان: طرف آدم حسابيه، وضعش توپه، نميشه ازش گذشت. همين كه گفتم، ساعت 9 آماده باش.
گوشيمو پرت كردم اون طرف، ميدونستم بحث كردن با اشكان فايده نداره، اينو بارها فهميده بودم.
دلم خيلي گرفته بود از اين زندگي خسته شده بودم، هركاري كردم تا از اين زندگي خلاص شم و يه زندگي سالم داشته باشم ولي نشد..... بيخيال، اين فكرا هيچ چيزو درست نميكنه، بهتره برم آماده شم، امشب هم قراره مث هزاران شب زجر آوره ديگه بيوفتم زير دست يه غريبه.
*****

ساعت 8:45 بود، ربع ساعت ديگه ميومد منم آرايش كرده بودم و منتظر...
اين كار واسم خيلي تكراري شده بود، ديگه نه استرسي داشتم نه هيجاني، فقط مث هميشه يه چيزي گلومو فشار ميداد.
زنگ در به صدا دراومد، ميدونستم خودشه، يه مشتري مثل همه مشتري ها.
درو باز كردم و بدون اينكه نگاش كنم رفتم يه گوشه نشستم... با كفش اومد تو، يه كم بهم نزديك شد و نگاه هيزشو به سينه هام دوخت. با انزجار نگاش كردم و گفتم: كفشتو دربيار.
يه نگاه به قالي هاي رنگ و رو رفته و بقيه جزئيات خونه انداخت، يه پوزخند زد و برگشت كفششو درآورد.
رو مبل كنار من نشست، هنوز داشت به اندام كشيده ام نگاه ميكرد.
برگشتم، نگاه آبيمو به چشماش دوختم و گفتم:
زودتر كارتو بكن، پاشو برو.
يه لبخند زد، انگار منتظر همين حرف بود، سريع اومد رو به روم وايساد و منو كشوند تو بغلش، شروع كرد به بوسه و ماليدن بدم من، وقتي سينه هاي لخت منو ديد چشماش برق زد و با زبونش لباشو خيس كرد و شروع كرد به خوردن، منم مثل هميشه، ساكت، بي روح... هر لحظه بغض بيشتر گلومو فشار ميداد.
كم كم داشت از سينه هام به طرف پايين حركت ميكرد، وقتي حسابي منو خورد خودشو لخت كرد، كيرشو گرفت جلو صورتم و گفت زود باش. نتونستم بغضمو نگه دارم، اشكام ريخت پايين، مجبور بودم راضي نگهش دارم چون اگه ناراضي از اينجا ميرفت اشكان حتما سياه و كبودم ميكرد، كيرشو گرفتم تو دستم و كم كم كردم تو دهنم، با هر ناله اي كه اون ميكرد من بيشتر اشك ميريختم، فضا پر بود از صداي ساك زدن و صداي آه اون و صداي هق هق من.... ساك ميزدم و اشك ميريختم، ساك ميزدم و از درون تكه تكه ميشدم.....
وقتي آبش تو دهنم خالي شد ديگه اشكاي منم بند اومده بود و مثل يك تكه سنگ رو مبل افتاده بودم و داشتم به سقف نگام ميكردم، اون دوباره شروع كرد به خوردن كسم، وقتي كيرش دوباره جون گرفت گذاشتش دم كسم و با يه فشار محكم همشو فرستاد داخل... من حتي آخ هم نگفتم چون درد قلبم از هر دردي بدتر بود....
تو همون حالت كه به سقف خيره بودم دوباره اشكام ريخت پايين.... نه لذتي نه صدايي... فقط اشك و اشك و اشك.
پنج دقيقه اي بود كه داشت تلمبه ميزد، برگشتم بهش نگاه كردم، وقتي اشكاي منو ميديد بيشتر تحريك ميشد، به خودم گفتم: "يعني واقعا يه آدم چقدر ميتونه پست باشه؟"
كارش كه تموم شد، لباساشو پوشيد ، يه لبخند وقيحانه زد و رفت....
نيم ساعت گذشته بود ولي من هنوزم رو مبل نشسته بودم و به سقف خيره بودم، به خودم فكر ميكردم، به اين زندگي...

تو همين موقع صداي پيام گوشيم بلند شد، بازم اشكان بي غيرت بود:
اين مشتري هم مثل همه مشتري ها ازت خوشش اومده بود و خيلي راضي بود، داداشي فدات بشه، آفرين """خواهر""" خوشكلم.......

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
[font#DF0101][b]دروغ گفتن عاطفه

سیاوش هستم 23 ساله از یکی شهرستانها این داستانی که میخوام واستون بنویسم مال تقریبا 3 سال پیش هست. از طریق سایت کلوب با یکی دختر از شهرمون آشنا شدم اسمش عاطفه و 27 سالش بود بعد از چند روز بهم زنگ زد و قرار گذاشتیم همدیگرو دیدیم یه دختری واقعا تو دل برو و خوشکل با قدی حدود 170 و وزن60 کیلو. تو نگاه اول ازش خیلی خوشم امد ولی یخورده شک کردم بیشتر شبیه زن بود تا یه دختر چون خیلی آرایش کرده بود ازش پرسیدم گفت هنوز ازدواج نکرده ولی احتمالا نزدیک باشه منم پیش خودم گفتم این دوره زمونه دخترای مجرد اینقدر آرایش میکنن که نمیشه تفاوتشون با زن گذاشت، اون روز گذشت و خیلی بهم ابراز علاقه کرد و واسه خودش عاشق شده بود میگفت من عاشق چشم های عسلیت شدم. یه شب که اصلا انتظار همچون حرفی نداشتم اس داد و گفت سیاوش حاضری باهم سکس کنیم، منم مثل منگلا گفتم چی؟ بیشتر توضیح بده، باز جملشو تکرار کرد و گفت توضیح نداره، منم پرسیدم تا حالا سکس داشتی گفت با دوست پسر قبلیش چند دفعه سکس کرده پرسیدم از عقب یا جلو گفت هردوتاش گفتم مگه اوپنی گفت نه پرده ام ارتجاعیه من تا اون موقع اصلا تو این زمینه چیزی نشنیده بودم واسم یخورده توضیح داد و گفت نامه پزشک دارم که معاینه کرده اتفاقا بعدش نشونم داد دیدم راست میگه بهرحال قرار گذاشتیم واسه چند روز دیگه که مکان جور کردم ولی مکان جور نمیشد تا اینکه خودش گفت خونه یکی از دوستاش میتونیم بریم . شوهر دوستش کارش شیفتی بود و وقتی نیست ، خونه رو از دوستش میگیره گفتم باشه یه روز گفت ساعت 2 بعدازظهر بیا فلان جا منم رفتم خونه دوستش طبقه دوم بود وقتی امده بود پایین درو واسم باز کنه وقتی میرفتیم بالا چون یه شلوارک پوشیده بود و چادرش رو بالا میگرفت پاهای سفید و نازش رو وقتی دیدم حسابی شق کردم. رفتیم تو وقتی درو بستیم شروع کردیم حسابی لب گرفتن واقعا حرفه ای لب میداد یه 5،6 دقیقه همون دم در لب گرفتیم گفت بشین واست شربت بیارم گفتم باشه واسه بعد رفتیم تو اطاق خواب دوستش و همدیگرو لخت کردیم سینه های سایز 75 سفید بدن مانکنی و واسه خودش جنیفر بود چون رون و کونش نسبت به هیکلش خیلی بزرگ بود ، منو میگی مثل قحطی زده ها سینه هاشوداشتم میخوردم هرچی میخوردم سیر نمیشدم بعد اون حسابی ساک میزد پیش خودم گفتم تا دلت بخواد سکس داشته چون از لب گرفتن و ساک زدنش معلوم خیلی حرفه اییه بعد گفتم اول خودت انگشت بکن توش تا باورم بشه ارتجاعیه انگشت کرد و منم افتادم روش و کردم تو کسش حسابی تلمبه زدم چون قبلش اسپری زده بودم حالا حالا ها آبم نمیومد عرق کرده بودم انگار داشتم 2ساعت بیل میزدم گفت بخواب من بالا پایین میکنم یه چند دقیقه ای اینطور بود ولی هنوز هیچ حسی نداشتم گفتم از عقب بکنم گفت توبه کرده از عقب بده چون یه بار دوس پسرش کرده بعد جوری درد کشیده گفتم پس حالت سگی برو بکنم ، رو تخت حالت سگی رفتو من حسابی تلمبه میزدم او که چند دفعه ارضا شد و خیلی تو سکس آخ و اوخ میکرد و این جور حرفا بهم میگفت تو چرا سکست سایلنته گفتم من اهل سر و صدا و این فیلم بازیا نیستم بهرحال کم کم داشت آبم میومد وقتی نزدیک بود آبمو ریختم رو کمرش و کنارش دراز کشیدم یه 2ساعتی پیش هم بودیمو لاو میترکوندیم ولی اون روز دیگه سکس نکردیم. این قضیه بارها و بارها ادامه داشت تا اینکه یه روز گفت سیاوش من قراره ازدواج کنم گفتم مبارکه گفت چیکار کنیم گفتم چیکار کنیم نداره من واسه همیشه میرم یخورده رفت تو فکر و گفت من شوهر دارم گفتم چی؟ گفت این خونه خودمه شوهرم هم کارش شیفتیه رفت عکسای عروسیشو آورد دیدم فهمیدم واقعا راست میگه. حسابی هنگ کردم پرسیدم چرا بهم دروغ گفتی چرا چیزی بهم نگفته بودی گفت میترسیدم بری ، بعد از کلی گفتگو ازش واسه همیشه خداحافظی کردم و رفتم.
پیش خودم میگفتم خیلی خدا دوسم میداشت اگه منو تو خونش میگرفتن الان بالا چوبه دار بودم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین سکس با آقای آمپول زن

من ماجراهاي كاربران را خواندم از خودم هم يه ماجرا واقعي دارم كه ميخوام براتون بگم
ماجرا مربوط به موردي ميشه كه مريضي منو كشوند به سكس كه اولين باربود که دست یک مرد غریبه به تنم میخورد اولین بار بود که کیر میدیدم اولین بار بود که کیر داخل سوراخ کونم میشد درد داشت اما دردش هم لذت بخش بود
چقدر اولين ها خوشايندند و من هم از اولين سكسم خيلي لذت ميبرم با اينكه درد كشيدم اما چون اولین بار بود هنوز هم دارم حالا اونو براتون بازگو ميكنم

و حالا اصل ماجرا:
دوم راهنمائي رو تمام ميكردم و داشتم مي رفت تو 16سالگی, آخه من يك سال مردود شده بودم روز 8 خرداد بسختی سرما خوردم تمام بدنم درد ميكرد و خشك خشك شده بود
منو بردن دكتر و او هم معاينه ام كرد گفت گلوش سخت چرك كرده وبرام 10 آمپول پني سيلين نوشت كه قرار شد روزانه يكي تزريق كنم البته از آمپول واهمه داشتم اما ناچار بودم مامانم منوبرد تزريقاتي سر خيابان كه يك خانم بود ايشون هم خيلي راحت برام تزريق نمود روز بعد يكي ديگه و پس فرداش كه كمي حالم خوب شده بود خودم به تنهائي رفتم براي تزريق بازهم خانوم پرستار تزريق نمود ديگه حالم تقريبا خوب شده بود خواستم كه ديگه تزريق نكنم كه مامان تاكيد نمود بايد تا آخر بزنم كه عود نكنه و من روز پنجم دوباره رفتم ولي ديدم يك آقاي جوان اونجاست خواستم برگردم كه گفت خواهرم بيا تو مشكلي نيست خودم درخدمتم و....و آمپول رو ازم گرفت و گفت برو بخواب در همون جلسه اول من حدس زدم كه اين آقا كار دستم خواهد داد چون شلوارمو بيش از دفعات قبل كه خانومه پائين ميكشيد پائين كشيد وو قسمتی از کونم افتاد بیرون ومن هم چيزي نتونستم بگم يا نگفتم
بعد از تزريق جهت تسكين درد آمپول محل اونو با دستش ميماليد و مالش رو در وسعت زيادي از محل تزريق ادامه داد روز بعد دوباره همون اتفاق افتاد و روز هفتم اتفاق عجيبي افتاد و اون اينكه عوض اينكه دست آقا پرستاره ( كه بعدا فهميدم اسمش سيناست ) باسنم و محل آمپول رو بمالد لاي قاچ پاهام رفته بود و من هم از اين كار او بدم نمي اومد كه هيچ يك احساس ديگري برام بوجود اومده بود البته شرم ميكردم و سخت قرمز شده بودم روز بعد كه هشتمين تزريقم بود با خودم عهد كردم كه اگه او درم نظر داره من هم از فرصت استفاده نمايم براي همين من عمدا شورت و شلوار پام نكردم ونيم شلواري پوشيدم و دامن ،
چون خواست شلوارمو بكشه پائين متوجه شد كه دامن پامه دستشو برد و دامنمو زد بالاكه بالا تنم و كونم افتاد جلوش سينا ناخود آگاه آهي كشيد و گفت هاااااا اين خوبه خوبه خوبه و بعدش آمپول رو تزريق نمود و كمي با كونم و كپل هام وررفت و چند بار دستشو برد لاي پاهام و يكبار هم به كسم دست زد كه من در اين حال كمي كونمو دادم بالا و و اوم متوجه شد كه من مثل اينكه يه چجيزيم ميشه سينا گفت عزيزم كمي بشين تو اطاق انتظار بعدش بيا اين يكي رو هم برات بزنم گفتم آخه دكتر گفته روزانه يكي بزن گفت آره ، نه، چيزه اين فرق ميكنه كمي منتظر باش ضمنا اگه كسي پرسيد چرا دوباره ميري تو بگو من پني سيلين نزده ام دكتر گفت بزار امتحان كنم و از اين چيزا يعني هنوز تزريق نكرده ام البته بهم توصيه نمود كه وقتي آخرين مراجعه كننده مون تو اطاق انتظار برم دستشوئي و چراغش هم روشن نكنم و منتظر باشم كه اون بره بيرون و گفت خودم صدات ميكنم گفتم دكتر آخه ؟ گفت نترس باهات حرف خصوصي دارم مطمئن باش خوشت مياد
رفتم بيرون و اما واقيعتش يه جورائي از كاراش خوشم اومده البته ترس هم داشتم اصلا يه جوري شده بودم كمي نشستم و بعدش رفتم دستشوئي و كمي با خودم وررفتم با سوراخ كونم و با چوچولوم بازي نمودم كه موجب تحريكم شد ديگه مريضيم يادم رفته بود سينا صدام كرد و گفت بيا عزيزم بيرون تا اومدم بيرون مريضا همه شون رفته بودن
سينا منو به تو دعوت نمود رفتم تو روي تخت دراز كشيدم و اين دفعه خودم دامنمو زدم بالا و منتظر آمپول دوم شدم كه متوجه شدم سينا رفته بيرون از اطاق نگو كه رفته پشت دررو بيندازه اومد و ديد من دراز كشيده ام گفت :
عزيزم يك چيزي ازت بپرسم راستشو برام ميگي؟ گفتم اره گفت راست راست ؟گفتم آره گفت اينكه دست من به بعضي جاهاي بدنت خورد ناراحت شدي ؟ گفتم نه گفت خوشت اومد؟ من منومني كردم و گفتم آره گفت اگه دوباره به اونجات دست بزنم نارات نميشي ؟ گفتم نه ولي آقاي دكتر آخه خخخهه ... گفت ناراحت نباش هيچي نميشه گفتم يه وقت دستت ميخوره آخخخه چچييز يه وقت يه وقت چيزه دكتر مي ترسم ممكنه كسسي بيا د بد ميشه ضمنا آخه من دخترم .
خنديد و گفت ميدونم عزيزم اگه ناراحت شدي مي توني بري،ولي مطمئن باش بهت خوش ميگذره.و مطمئنم كه خودن راضي خواهي بود
راستش دلم ميخواست خودم بهش بگم بيا بكن تو كونم اما نميتونستم بگم ميترسيدم در اين مدت او داشت منو مي ماليد و دستش كاملا داخل چاك كونم بود و هي هم صحبت ميكرد در اين حال سينا خم شد و از گونه ام يه بوسه برداشت كه ديگه منو ححححااااااالي به حالي نمود
دفعه بعدكه خواست لبمو ببوسه من هم لب اونو گرفتم تو دهنم و مك زدم از اين مكيدن سينا متوجه شده من تحريك شده ام دستشو آورد و پستونامو گرفت تو دستش كه ديگه من روم باز شده بود گفتم دكترررررررررررگفت جوووووون گفتم خوووششش گفتم عزيزم دوستت دارم گفتم آخه گفت اگه تو اجازه بدي مي فرستم خواستگاريت و باهم ازدواج ميكنيم من تا كلمه ازدواج شنيدم ديگه دست و پامو گم كردم و خودمو در اختيار سينا گذاشتم سينا خودشو به من ميماليد و متوجه شدم كه كيرش باد كرده و.............سينا كمي منو جابجا نمود طوري كه باسنم افتاد جلوش و پاهام به طرف زمين شد با تف دهنش لاي كونموخيس نمود زيپشو كشيد پائين وسر كيرشو گذاشت لاي قاچ كونم اي واااااااااااااااااااااااااااااااااااايي وووووووووووووووووووووووووش جااااااااااااااااااااااااااااااان
وووووااااااي اولين بار بود كه پوست من با يك كير تماس پيدا مي كرد ارزو ميكردم ايكاش كونم درد نميكرد و سينا تا ته كيرشو ميكرد تو آب از كسم و دهنم سرازير شده بود ااووووووووخ اووووووووف ووووواااااااي ايه ايه اه اه اه اه
ديگه چيزي نميفهميدم و سينا هم داشت به كارش ادامه ميداد تو اين مدت چندين بار انگشتشو كرده بود داخل كونم و من هم دردم ميومد هم خوشم بار آخر انگشت شستشو داخلم نمود و من هم خودمو به طرفش فشار ميدادم اما كونم درد ميكرد اي وايييييييييييييييييي واي واي واي
آب سركير سينا و تف هاي دهنش لاي كونمو خيس خيس نموده بود سينا سر كيرشو دوباره گذاشت در سوراخم و با چند حركت فشاري داد ظاهرا قسمتي از كلاهك كيرش رفت تو و درد همراه با سوزش منو احاطه نمود من تلاش ميكردم كه خودمو بكشم جلو كه نتونستم وگفتم دكتر بسه بسه خواهش ميكنم دردش زياده ببين دفعه بعد ميام خواهش ميكنم دكتر مردم هااااااااآخه
سينا با چند حركت سريع آبشو خالي كرد مقدار از آب رفت داخل كونم مقداري هم ريخت بيرون و سينا كيرشو كشيد و دوباره منوبغلم نمود و درحالي كه داشت منو مي بوسيد با رو تختي لاي پاهامو تميز نمود و بعدش با دستش شروع كرد به مالش چو چولم و گفت عزيزم از اينكه دردت اومد معذرت ميخوام زود خالي كردم كه دردت نياد حالا كمي خودتو تكون بده با دستم تو هم به اورگاسم ميرسي واقعا خوب مالش ميداد اونقدر چوچولمو ماليد كه من هم خالي شدم بعدش هم كمي ديگر منوبوسيد و با سينه هام وررفت تا اينكه از هم جداشديم و اين شد اولين سكس من كه با كون دادن شروع گرديد گرچه درد داشت اما خوشايند بود بعدش دفعات ديگه من براي تزريق رفتم و بعد از تمام شدن آمپول ها هم با يك آمپول الكي ميرفتم پيشش و از كون باهاش سكس ميكرديم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
استاد ادبیات فارسی و مهسا

سلام اسم من رضا هست وتصمیم گرفتم یکی از خاطراتم روواستون به صورت مختصر بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد در مورد خودم بگم که نزدیک به یک ساله که کارم رو شروع کردم و هنوز موفق نشدم جای درست و حسابی دستم رو بند کنم بنابراین به صورت خصوصی تدریس میکنم یه هیکل متوسطی دارم که البته باشگاه هم می روم و از قدرت بدنی بالایی هم برخوردار هستم
من لیسانس ادبیات دارم. کارم تدریس خصوصی دروس دانشگاهیه. اکثر شاگردم دختر هستن و اون اقلیت پسرها هم معمولاً تو خونه درس میخونن. خودم دوست دارم با شاگردهای دخترم سکس کنم ولی خوب شرایط اینجوریا هم مهیا نیست و معمولاً جرأت همچین درخواستی رو پیدا نمی‌کنم. شاید از ترس از دست دادن شاگرد و کم شدن درآمد. اردیبهشت 90 یه شاگردی داشتم که از شهرستان اومده بود اصفهان، دانشگاه آزاد واحد خوراسگان درس میخوند و یه خونه با دوستش گرفته بود. وقتی می‌رفتم دوستش معمولاً خونه بود چون کلاسش رو شب برگزار می‌کردم. هر دوتاشون پیشم سرلخت بودن، مهسا (شاگردم) دامن یا شلوارک می پوشید و به مرور باهام صمیمی تر میشد. یه روز که جلسه چهارم بود کلاس رو هماهنگ کردیم برا ساعت 5 عصر، رفتم خونه شون دیدم تاپ نارنجیِ بندی پوشیده با یه دامن کوتاه. پاهاش رو شیو کرده بود که پشه روش لیز می‌خورد می‌رفت پایین! خلاصه رفتیم تو اتاقش. روی میز کامپیوترش رو مرتب کرد تا درس رو شروع کنیم. ازش پرسیدم دوستت نیست؟ گفت نه با دوست پسرش رفته بیرون.
می‌خواستم خودم رو امتحان کنم ببیننم آخرش میتونم جرأت گفتن چیزی که میخوام رو دارم یا نه. پرسیدم تو خودت دوست پسر داری؟ گفت نه. برام مهم نبود راست میگه یا نه ازش پرسیدم دوستت با دوست پسرش میان اینجا؟ که خیلی راحت گفت: خوب آره(خوب شد جمله پـَ نـَ پـَ دار نگفت ضایه کنه منو !!!). یه مکثی کردم و ازش پرسیدم باهاش سکس میکنه؟ گفت خوب آره ولی میرن تو اتاق خودش.
دلمو به دریا زدم و دستم رو یواش انداختم دور گردنش. اونم که داشت به مانیتور نگاه می‌کرد خودشو آورد طرف من. صندلیم رو چسبوندم به صندلیش و از کنار، بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم. بعدش گونه‌اش رو بوسیدم. اون ولی کاری نمی‌کرد. آروم دستمو بردم طرف سینه هاش و یواش مالیدمشون. اونم یه خورده وول می‌خورد. یه خورده که کمر و سینه‌اش رو مالیدم کامل روم ولو شد. بلندش کردم بردم روی تخت خوابوندمش. روش خوابیدم و شروع کردم ازش لب گرفتن. اونم لبام رو می‌مکید. معلوم بود بیشتر از من حال میکنه. یه دستم توی موهای خرمایی صاف و لَختش بود و سرشو نگه داشته بودم و یه دستم هم روی سینه راستش. واقعاً حال می‌کردم. صورتش رو کامل بوسیدم ولی لیس نمی‌زدم. می ترسیدم بدش بیاد خیس بشه. لاله گوشش رو که خواستم بخورم سرش رو عقب کشید. منم بیخیال شدم. شروع کردم گردنش رو خوردم، خیلی حال می‌کرد. آه و اوهش بلند شده بود هر دو تا دستم رو سینه هاش بود. از گردنش یواش یواش اومدم پایین و وسط خط سینه‌ ش رو خوردم. بلندش کردم و تاپش رو در آوردم. سوتین کرم رنگی داشت که به رنگ بدنش میومد و تو بدنش گم شده بود. از روی سوتین یه خورده سینه هاش رو خوردم و بعدش دست انداختم از پشت سوتینش رو باز کردم. سینه‌های خوش فرمی داشت و دیگه سفتِ سفت شده بودن. با ولع شروع کردم به خوردنشون. به هر دو تا مون خیلی حال می‌داد. نوک سینه هاش رو خیلی یواش گاز می‌زدم تا حشری‌تر بشه. بعدش شیکمش و نافش رو کامل خوردم و رفتم پایین‌تر. از کسش فعلاً رد شدم و از نوک انگشتای پاش شروع کردم به خوردن و رفتم بالا. ساقش سفت‌تر و خوشمزه‌تر بود. روناش نرم بود و دوست داشتی همه‌ ش بگیری تو دستت و یواش یواش فشار بدی و ول کنی و این کار رو تکرار کنی. به کسش که نزدیک شدم اطراف کسش رو خوب لیسیدم و بعدش از روی شرت کرم رنگ و توریش کسش رو خوردم. خیسِ خیس شده بود دامن کوتاهش رو درآوردم و شرتش رو هم همینطور. شروع کردم به خوردن چوچوله و سوراخ کسش. یه خورده از مزه لزج کسش بدم اومده بود ولی برای کردنش هم که شده ادامه دادم. خوب که کسش رو خوردم و کلیتوریسش رو مالیدم بلند شدم لباسم رو درآوردم. کامل لخت شدم و ازش خواستم برام ساک بزنه. خوشش نمیومد ازش پرسیدم: کاندوم داری؟ دودل بود جواب بده. آخه بهم گفته بود با کسی دوست نیست. پرسیدم کجاست؟ به کشوی میز کامپیوتر نگاه کرد. رفتم و از یه بسته 12 تایی که توش چند تا بیشتر نمونده بود یکیش رو برداشتم. اصلاً به روش نیاوردم. برام مهم نبود. کاندوم رو روی کیرم که الان دیگه تقریبا کاملاً نعوذ شده بود کشیدم و گفتم از روی کاندوم بخور. اومد شروع کرد به خوردن. میدونستم میخوره چون کاندومش از نوع طعم میوه‌ای بود و معلوم بود برا چی اینو خریده. حتماً دوست پسرش ساک زدن رو خیلی دوست داره. خوب که خورد بلندش کردم و خودم دراز کشیدم روی تخت. اومد روم و یواش کیرم رو گذاشت لب کسش و یه خورده کرد تو بعدش یواش یواش بالا پایین کرد تا کامل رفت تو. دیگه انگار سوار اسب شده بود و یورتمه می‌رفت معلوم بود تو یه دنیای دیگه است و چشماش بسته بود. منم سعی می‌کردم جلوی خودم رو بگیرم که زود نیاد. یه خورده که خسته‌تر شد گفتم برگرد و پشتت رو به من بکن و بزار توش. این صحنه رو خیلی دوست دارم. یه کون جلوته که بالا و پایین میره و کیرت میره تو یه کس و میاد بیرون. خودتم زحمتی نمی‌کشی. ترسیدم آبم بیاد که قطعش کردم که فاصله بیافته و زود نیاد. بلندش کردم و خوابوندمش روی تخت و رفتم روش. کیرم رو کردم تو کسش و همزمان با تلنبه زدن ازش لب می‌گرفتم و سینه هاش رو می‌مالیدم. داشت دیوونه می‌شد که دیدم لرزید و بعدش آروم شد. خوب مهسا جون ارضاء شده بود و مونده بود منم تمومش کنم، بهش گفتم قنبل کنه. کونش خیلی جمع و جور و تنگ بود. بهش گفتم میتونم از پشت بکنم که گفت نه. از پشت کردم توی کسش و تلنبه زدم و با کف دستم می‌زدم به کونش. خیلی حال می‌داد دیدم دارم ارضاء میشم بیشتر تلنبه زدم و توی کسش آبم اومد ریخت توی کاندوم. در آوردمش و رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم لباسم رو پوشیدم. مهسا هم که از دستشویی اومد لباسش رو پوشید. اون روز درس رو با روحیه بهتری بهش یاد دادم و ازش پول نگرفتم یعنی خودش بحث پول رو نیاورد. شاید بدش نمیومد به جای پول بهم کس بده. 2 جلسه دیگه مونده بود تا تموم بشه و هر 2 بار عصر هماهنگ کرد و بعد از درس به جای پول باهام سکس کرد. منم راضی بودم ولی اون 2 بار بعدی اصلاً مثل سکس اولمون نمی‌شد. هنوزم که هنوزه هر دختری برای تدریس بهم زنگ میزنه امیدوار میشم مثل مهسا باشه و باهام سکس کنه.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس تو مغازه مانتوفروشی

این خاطره که براتون نوشتم بر میگرده به دی ماه پارسال که تو یکی از مانتو فروشی های یک پاساژ کار میکردم.
با عرض پوزش اسمم امید 21 سالمه بچه مشهدم.
روز سه شنبه بود ساعت 2 بعد از ظهر بود که تو مغازه لم داده بودم و پاساژ خلوت بود و بیشتر مغازه دار ها واسه صرف ناهار رفته بودن.منم یک ساندویچ گرفته بودم که به عنوان ناهار میل کنم.ساندوچ خوردم و داشتم اهنگ گوش میکردم که یک دختر تنها اومد تو مغازه منم مانتو ها رو بهش نشون میدادم که اگه پسند کرد بهش بدم.از تیپش بگم کفشای چکمه ساق بلند پاشنه دار یک شلوار جین تنگ با مانتوی سبز پسته ای و یک شال ابی ناز موهاشم ریخته بود رو پیشونیش قدشم 175.البته منم ازش کم نمیاوردم. خواننده های عزیز خوب میدونن کسی که توی مانتو فروشی کار میکنه باید چهره و تیپ جذابی داشته باشه تا مشتریان که خانمن حال کنن.خلاصه از یک مانتو خوشش اومد منم سایز 1 رو که خواسته بود بهش دادم تا پرو کنه.وقتی از اتاق پرو اومد بیرون بهش گفتم پسند شد که جواب داد خوبه فقط جای سینه هاش تنگه منم گفتم باشه سایز 2 رو بهش دادم.وقتی پرو کرد اومد بیرون گفت سینه هام توش راحت نیست بازم تنگه.منم که حسابی کلافه شده بودم گفتم باشه و سایز 3 رو بهش دادم.رفت پرو کرد اومد بیرون دوباره گفت سینه هام راحت نیست منم که دیدم دختره خیلی پر رویه بهش گفتم ببخشید خانم مشکل از مانتوهای ما نیست مشکل از سینه های بزرگ شماست.اونم خونسرد گفت نه برعکس سینه های به این خوش فرمی چطور دلت میاد اینجوری بگی.منم دلو زدم به دریا دستم گذاشتم رو سینه هاش مالوندم بهش گفتم نه راست میگی واقعا خوش فرمه ببخشید.بعد بهش گفتم کو بچرخ از پشت ببینم چطوریه اونم چرخید.دستمو از پشت انداختم رو سینه هاش میمالوندم اونم از پشت هی کونش رو به کیر شق کرده ما میمالوند.ولش کردم رفتم جلوی درب مغازه سه چهار تا مانکن گذاشتم تا کسی مزاحم نشه.ته مغازه یک انبار مانند بود که مانتوهای اضافی رو اونجا گذاشته بودیم.رفتم یک زیر انداز پهن کردم دختره که اسمش مهسا بود بردم اونجا تا از بیرون دید نداشته باشه.روش دراز کشیدم لباشو مثل قحطی زده ها میخوردم.اون از من بدتر بود درجه شهوتش رو هزار بود.داشتم لب میگرفتم که از رو شلوار کیر مثل گرز شده مارو داشت میمالوند.دکمه مانتو رو باز کردم و سینه هاشو گرفتم تو مشت ومیخوردم.مهسا گفت دیدی سینه زیاد بزرگ نیست انصافا سینه های رو فرمی داشت.تیشرت از تنم در اورد و شروع کرد به گاز گرفتن سینه هام گفت نمیخوای جیگرمو ازاد کنی گفتم به موقع.اول شلوارشو به زور در اوردم از بس تنگ بود.یک شرت ابی راه راه سفید داشت.دیدم شرتش خیس خیس بود دست کردم تو شرتش از اب کسش یکم مالوندم رو چوچولش و باهاش بازی کردن که دیدم یک اخ اوخی کرد داشت تو اسمونا سیر میکرد.شلوارمو در اوردم کیرم از زیر شرت خود نمایی میکرد.دراز کشیدم مهسا شرتم کشید پایین کیرم گرفت دستش میگفت جیگر خودمه به هیچ کسم نمیدمش منم بهش گفتم عجله اینجا مغازه ست خونه که نیست هر لحظه ممکنه کسی بیاد.اونم با ولع تمام کیرم میکرد تو دهنش و ساک میزد. بلندش کردم سگی خوابوندمش کیرمو کذاشتم دم سوراخ کونش که گفت از جلو بکن که تعجب کردم گفتم مگه دختر نیستی گفت تا هفته پیش دختر بودم که دوست پسرم پردمو برداشت منم که دیدم اینجوری بهتره کیرمو کذاشتم رو کسش و به کسش میمالوندم و اروم اروم دادم رفت تو خیلی تنگ بود بدبخت دفعه سومش بود یا چهارم دقیق یادم نیست.خلاصه خیلی تنگ بود کیرم داشت از گرما میسوخت اونم اخ و اوخش به جیغ زدن تبدیل شد که بهش گفتم جون مادرت یواش کسی نفهمه.داشتم تلنبه میزدم که یک دفعه دیدم لرزید و تا ته ارضا شد منم بهش گفتم مبارک باشه داشت ابم میومد که گفت سریع بکش بیرون توش نریزه منم در اوردم و همش ریخت رو شکمش.با یک دستمال تمیز کردم بلند شدیم لباسامونو پوشیدیم سریع رفتم مانکنا رو از جلوی درب مغازه برداشتم.شماره مهسا رو هم گرفتم و از اون روز به بعد هفته ای حداقل سه بار باهم سکس دارم البته تو خونه نه تو مغازه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
آخ کونم

16 سالم بود که با عباس دوست شدم پسری که 4 سال از خودم بزرگتر بود و خیلی دوستش داشتم و فقط به خاطر کم سن بودنم منو پس زد . این پس زدن برام شد کینه چون هم محله ای بودیم میدونستم که میفهمه دارم چیکار میکنم بعد چند ماه با فرهاد دوست شدم کسی که واسه اولین بار مزه سکس رو بهم نشون داد . اون عاشق من بود اولین بار که گفت بریم خونه باهاش رفتم یه کم فیلم دیدیم و کلی خندیدیم منم یه بلوز اسپرت مشکی پوشیده بودم با یه دامن کرم . بعد فیلم گفت خواب میچسبه رفت دوتا بالش اورد و با فاصله گذاشت زمین و خودش خوابید راستش ترسیده بودم اما وقتی دیدم با فاصله خوابیده و صدای خرناسش بلند شده منم خوابم برد نمیدونم چقدر گذشت که با حس خیسی لای کسم از خواب پریدم یه حس طوفانی داشتم نمیتونستم چشمام رو باز کنم حس کردم یکی چرخوندم و دمر منو خوابوند و باز هم حس لذت بخش خیسی بین پاهام میخواستم بلند شم اما نمیتونستم که یهو آتیش گرفتم حس میکردم یه چیزی داره کونم و پاره میکنه فریاد کشیدم که دست پرقدرتی جلوی دهنم رو گرفت زار میزدم و هر لحظه کونم بیشتر آتیش میگرفت فرهاد کیرشو کرده بود توی کونم و آروم تلمبه میزد و دم گوشم قربون صدقه ام میرفت و التماس میکرد تحمل کنم تا تموم بشه و من فقط بی صدا اشک میریختم چند تا تلمبه که زد یهو آروم افتاد روم . تکونی به خودمدادم و از روی خودم انداختمش رو زمین و در حالیکه از درد زار میزدم رفتم توی اتاق و لباس پوشیدم اومدم بیرون که دیدم نشسته رو مبل و داره گریه میکنه وقتی منو دید اومد روبروم زانو زد التماس میکرد ببخشمش میگفت دست خودش نبوده اما من چیزی از حرفهاش نمیفهمیدم این اتفاقها واسه ذهن 17 ساله من خیلی سخت بود شده بودم سنگ از خونه اومدم بیرون دنبالم اومد زار میزد و میگفت غلط کردم گه خوردم اصلا آخر همین هفته میام خواستگاریت قبلا هم بحث خواستگاری رو مطرح کرده بود اما من اونو واسه ازدواج نمیخواستم اصلا خانواده هامون به هم نمیخوردن بدون حرف رفتم خونه اولش ناراحت بودم اما بعد یواش یواش به اتفاقی که افتاده بود فکر کردم و اون حس لذت بخش مکیده شدن کسم توسط فرهاد قلقلکم داد یه جورایی بدم نمیومد دوباره تجربه اش کنم بعد کلی منت کشی توسط اون بخشیدمش اما راستش دیگه منم دنبال سکس بودم تا یه روز که توی شرکت تنها بودم و قرار بود بیاد دنبالم بهش گفتم یه کم کار دارم و باید بالا منتظرم باشه اومد بالا و اومد توی شرکت فقط خودمون دوتا بودیم گفتم گرمه و مقنعه و مانتومو در اوردم زیرش یه بلوز سفید نازک تنم بود داشتم از قفسه فاکتورها چیزی برمیداشتم که اومد پشت سرم و بغلم کرد و زیر گوشم گفت تورو خدا بذار بیام خواستگاریت طاقت ندارم چیزی نگفتم سکوتم جری ترش کرد وم دست کشید روی سینه های دخترونه و کوچک من یهو دوباره وحشی شد منو برگردوند و پشتمو محکم کوبید به دیوار و لباسمو زد بالا و سینه ام رو کرد توی دهنش دیوونه شدم و خودمرو سپردم دستش میدونستم کاری نمیکنه که آزار ببینم سینه هامو میمکید و گازها ی ریز میگرفت دستمو کشید و برد منو نشوند روی پای خودش رو کاناپه لبهامو میخورد و سینه ام رو میمالید منم مثل احمقها هیچکاری نمیکردم یعنی بلد نبودم حتی بوسیدن هم بلد نبودم یواش سینه ام رو ول کرد و دستشو کرد توی شلوارم و شروع کرد کسمو مالیدن چشمام بسته شده بود و ناله میکردم بلند شد منو نشوند لبه مبل و تکیه ام داد شلوارمو کشید بیرون و نشست بین پاهام و شروع به مکیدن کسم کرد نمیدونم فرق لیسیدن و مکیدن کس رو میدونید یا نه اما مکیدن واقعا یه چیز دیگست ناله هام به جیغ تبدیل شد بود از ترس اینکه واحدهای دیگه صدامو بشنون دهنمو گرفته بودم سرش و کنار گوشم اورد و گفت بکنم تو کونت یاد دفعه قبل افتادم و نالیدم نهههههههههههههه التماس میکرد و قول میداد اینبار آروم بکنه منو اورد پایین کاناپه نشوند و خمم کرد جوری که سینه ام روی تشک کاناپه بود انگشتش رو اروم روی کسم کشید و با خیسی کسم فرو کرد توی کونم درد داشت خیلی زیاد بغض کردم اروم جلو عقب میکرد و قربون صدقه ام میرفت دردش اروم شده بود و انگشت دومش رو فرو کرد دیگه میدونستم دردش زود اروم میشه واسه همین تحمل میکردم وقتی دوتا انگشتش جا باز کرد بلند شد و کیرش رو گذاشت رو کونم کوسن مبل رو بهم داد و گفت اگه درد داشت اینو گاز بگیر قول میدم زود اروم بشه ترسیده بودم اما میخواستم تجربه اش کنم یهو دوباره کونم آتیش گرفت فریادم رو توی کوسن مبل خفه کردم و بعد چند ثانیه به التماس افتادم که درش بیاره سرش کنار گوشم بود و قربون صدقه ام میرفت و اروم جلو عقب میکرد با دستش از زیر شروع به مالیدن کسم کرد نالیدم اونجا نههههههههه گفت نترس فقط میمالمش توش نمیکنم اون باید باشه واسه شب عروسیمون بعد چند دقیقه دردم کم شد و جاش لذتی وافر اومد فرهاد به شدت تلمبه میزد توی اون مدت دوبار ارضا شده بودم فرهاد هم یهو ارضا شد و ریخت توی کونم وقتی بلند شد رومون نمیشد توی چشم هم نگاه کنیم . چند ماه گذشت و توی اون چند ماه بارها از کون سکس داشتیم به سرم زده بود سکس از کس رو امتحان کنم دیوونه شده بودم یه بار که رفتیم خونشون یه لبس خیلی سکسی که تازه خریده بودم رو پوشیدم مثل یه مایو چرم مشکی بود که قسمت سینه اش حریر مشکی بود و جای نوک سینه هاش باز بودخشتکش هم با زیپ باز میشد لباس رو پوشیدم فرهاد آهنگ گذاشته بود یه آهنگ سکسی اومدم بیرون و آروم شروع کردم به رقصیدن میدیدم که کیرش داره شق میشه نوک سینه های خودمم از شهوت سیخ شده بود دستشو گرفتم و بلندش کردم مثل مسخ شده ها دنبام اومد خوابوندمش وسط اتاق و خودم باپاهایی دوطرف شکمش باز بالا سرش شروع به رقصیدن کردم کونمو قر میدادم و میشستم رو کیرش و بلند میشدم و سینه هام با دستام میمالوندم چهار دست و پا شدم روش و سینه ام رو گرفتم جلوی دهنش با دندوناش نوک سینه ام رو گرفت و فشار داد میدونست از درد توی سکس خوشم میاد تمام سینه ام رو گاز میگرفت دیوونه اش کرده بودم الان وقتش بود شلوار و شورتش رو دراوردم اومدم بالاتر رکابیش رو هم در اوردم و بلندش کردم بردم توی اتاق رو تخت خوابوندمش باقر و ادا گفتم برات سورپرایز دارم باید ببندمت از کشوی لباس مامانش چند تا روسری برام اورد دست و پاهاش رو بستم به تخت نمیدونست میخوام چی کار کنم آروم نشستم رو شکمش زیپ خشتکم رو باز کردم و اروم کسم رو کشیدم روی کیرش فهمید میخوام چی کار کنم بهم التماس کرد گفت نکن اینکارو سیمین پشیمون میشی به خدا دیوونه نکن اینکارو نشستم روی کیرش و فشار دادم درد داشتم اما فرو نمیرفت باز هم فشار دادم از درد زدم زیر گریه اما ادامه دادم سرش رفته بود تو نگاه کردم یه شره خون روی کیره فرهاد بود و اونهم ا لذت چشمهاشو بسته بود نتونستم بیشتر طاقت بیارم خیلی درد داشتم افتادم روی فرهاد دست دراز کردم و روسری هایی که باهاش دستهاشو بسته بودم رو باز کردم از روی خودش پرتم کرد کنار بلند شد پاهاشرو هم باز کرد وحشی شده بود گفت کار خودتو کردی؟ حالا نوبت منه به پشت خوابوندم و افتاد روم و توی یه لحظه تا ته فرو کرد توی کسم جیغ کشیدم یه حس وحشتناک داشتم خیلی تند تلمبه میزد و با سیلیهایی که به بدنم میزد دردم رو هزار برابر میکرد افتاد رو سینه ام و گازش گرفت جیغ زدم بعد چند دقیقه کیر خونیش رو کشید بیرون و دمرم کرد و بدون هیچ مکثی فرو کرد توی کونم بخاطر کون دادن های متعدد کونم باز شده بود اما اینبار وحشتناک بود فقط زار میزدم و میگفتم غلط کردم بسه بسههههههههههه تا بالاخره ارضا شد و افتاد کنارم از درد گریه میکردم اون سکس سرآغازی شد واسه سکس های وحشیانه بعدی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با مهماندار حشری هواپیما

سلام دوستان اسمم کاوه ست میخوام امروز خاطره یک سکس فراموش نشدنی و واستون بگم که تبدیل شده به یک حس خوب
من مهندس پرواز یه ایرلاین خارجی ام حدود یکسال پبش پروازی داشتیم به اتریش تویه مهماندارا خانومی تازه به جمعه ما پیوسته بود به نام مارال که قدی بلندو چشم و ابرو مشکی و سینه هایی که از زیر یونیفورم میخواست پرواز کنه از یه مادر برزیلی و پدر ایرانی البته تعریف از خودم نباشه من هم بدک نیستم هم از لحاط قیافه هم هیکل هم زبون قبل از پرواز طبق قانون باید با سر مهماندار دیتل پرواز و با حضور مهماندارا چک میکردیم من همینطور که داشتم توضیخ میدادم سنگینی یه نگاه و شدید رو خودم حس کردم سرمو که آوردم بالا دیدم مارال سرشو خم کرده و داره تمام انداممو برانداز میکنه منم یه نگاهه معنی دار بش کردم و اون سرشو انداخت پایین تو مدت پرواز همش هیکله لختشو تجسم میکردم و به خودم قول دادم که مخو بزنم

بلاخره رسیدیم وین و به هتل انتقال داده شدیم بعد یه استراحت یه دوش گرفتم و رفتم پایین تو بار یه کونیاک سفارش دادم که یه صدایی از پشته سر گفت منو دعوت نمیکنی مهندس برگشتم مارال و دیدم پشته سرم من با اون سرو زبون قفل کرده بود یه تاپ پوشیده بود و سینه هاشو چسبونده بود بهم و برق میزد با یه دامن خیلی کوتاه نشست بقل دستم یه عطره ورساچ زده بود که تا عطرش بهم خورد راست کردم شروع کردیم به مشروب خوردن بی اختیار دستمو گذاشم رو پاش و شروع به نوازش کردم حیلی حشری شده بودم اونم مثه اینکه بدش نیومد دستشو گذاشت رو سنجد گفت نینیت بیدار شده فک کنم گشنشه گفتم آره گفت چس بیا بریم بش غذا بدم رفتیم تو اتاقه خودم تویه آسانسور مثله دیونه ها ازم لب میگرفت تا رسیدم تو اتاق خوابوندم رو تخت با ولع بباور نکردنی شروع به لیسدنم کرد همه حامو میخورد یه حور واسم ساک میزد که هنوز تا هنوزه فراموشم نشده کرستشو وا کردم خدای من چی میدیدم سینه ای سفت با نوک صورتی و سر بالا شروع کرم به خوردن داد میزد دوتاشو باهم بخور منم چسبوندمشون به هم و مثله وحشیا میخوردم و اونم ناله میکرد سرمو هل داد سمت کسش شرتشو در آوردم یه کسه برجسته جلوم ظاهر شد شروع کردم به زبون کشیدن با صدایی لرزون میگفت بخوذ بخور زبونتو توش تاب بده لبه کسشو لا لبم میگرفتم میکشیدم با انگشتم با سوذاخه کونش بازی میکردم پوزیشون عوض کردم 69 خوابیدیم رو هم اون کیر من ومیخورد منم کسشو کسش بویه عطر میداد یه هو شروع کرد به لرزیدن فهمیدم آبش اومده منم برش گردوندم سنجدو به کسش مالیدم که خودش با دست گرفت کذاشت داخل و شروع کردم به تلمبه زدن اونم با سینه هاش بازی میکرد خیلی خشری بود مثل مار تو هم میپیچیدیم اون نشست رو کیرم مثل فنر بالا پایین میشد هی میومد پایین سینه هاشو میذاشت دهنم میگفت گاز بگیر کبودش کن سرتونو درد نیارم گفت هر وقت خواست آبت بیاد بگو گفتم کم کم داره میاد یه هو خوابید سینه هاشو جفت کرد گفت بزار لای سینه هام منم گداشتم اونم میکرد تو دهنش در میاورد داشت آبم میمود که گداشت تو دهنش ئستامو گرفت کیرمو شروع کرد مک زدن و تا آخر آبمو خورد خلاصه جون از تنه جفتمون در رفت این شد که تا امروز شذه پارتنر سکسک به هیچکس دیگه نمیتونم دست بزنم خدا یه همچین کسیو قسمتتون کنه تا معنیه سکس واقعیو بفهمین

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با اونکه عاشم بود

،من 28 سالمه چند وقته متاهل شدم و تا الانم به همسرم وفادار بودم امیدوارم تا همیشه اینطور باشه.بگذریم... داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط به دوران مجردیمه،داستان از اونجا شروع شد که من با یه خانمی حدود 40 ساله به اسم زیبا دوست شدم،بعد از چند بار که بهش زنگ زدم وبیرون همدیگه را دیدیم و تو ماشین چند بار دستمالیش کردم بهش پیشنهاد سکس دادم و گفتم بیاد خونمون،اما گفت شوهر دارم و براش قسم خوردم که بهش خیانت نکنم ماهم فکر کردیم ناز میکنه، چند روز بعد دوباره بهش گفتم،اما باز همون جواب را داد،منم گفتم همین که با من دوستی خودش خیانته و تازه من دستمالیتم کردم این با سکس چه فرقی داره،اما از من اصرار و از اون انکار آخرشم گفت این همه دختر برو یکی دیگه را واسه سکس انتخاب کن من فقط میخام باهات دوست معمولی باشم،منم گفتم باشه پس دیگه این دوستی را باید تمومش کنیم چون من با تو فقط بخاطر سکس دوست شدم وگرنه واسه لاس زدن و دوستی معمولی کلی دختر خوشگل ریخته،چند روز به هم زنگ نزدیم تا اون زنگید و گفت تو اتوبوس با یه خانمی اشنا شده و مخشو زده که با من دوست بشه و گفت به نظر طرف پایه سکس هم هست،و شمارشو بهم داد،منم بهش زنگ زدم و گفتم من برادر فلانی ام(اخه زیبا گفته بود برادرشم) اما طرف اصلا پا نداد و گفت دیگه بهش زنگ نزنم،خلاصه کنم که ما حدود یک ماه به صورت پیام و تلفنی رو مخ طرف کار کردیم که بیا فقط ببینمت. و بالاخره موفق شدم،خلاصه باهاش قرار گذاشتم و دیدمش،قیافش معمولی بود ،و هیکل متوسطی داشت.اما خیلی با نمک حرف میزد ، اسمشم سمیرا بود و هشت سال بود ازدواج کرده بود اما حدود دوسال میشد که از شوهرش طلاق عاطفی گرفته بود و میگفت بخاطر اینکه سن پسرش خیلی کمه باهم توافق کدن تا ده سالگی اون ازهم به صورت رسمی جدانشن تا ضربه روحی نخوره...
ازم خوشش اومد باهم دوست شدیم اون سعی میکرد خیلی با احترام و مامانم اینا باهام رفتار کنه منم کم نیاوردم و چهار ماه اول که باهاش دوست بودم حتی تو هم بهش نگفتم و حتی دستمم بهش نخورد، سمیراهم از این اخلاق ما خیلی خوشش اومد وصبح و ظهر و شب یا بهم زنگ میزد و یا اس میداد،و دوست داشت هر روزم منو ببینه ام اما واسه من میسر نبود و بگذریم که چقد برام هدیه خرید و منو چقد به رستورانهای با کلاس دعوت کرد.(چون اون کار میکرد و من دانشجو بودم نمیذاشت دست به جیبم بکنم و منم یجورائی معذب بودم اما خب...) و دریک کلمه عاشقم شده بود. خلاصه بعد چند ماه کم کم خودش شروع به فرستادن پیامهای سکسی کرد و منم جواب میدادم تا رومون یکم به هم باز شد اکثر شبا تادیروقت بهم اس میداد و میگفت تنهام یباربهش پیشنهاد دادم که برم پیشش اما گفت که میترسه و هرکار کردم زیر بار نرفت منم راستش مکان مناسب نداشتم و گذشت تا یروز گفت که یکی از دوستاش میخاد منو ببینه و بیا فلان جا،وقتی رفتم اونجا دیدم خیلی به خودش رسیده و یه تیکه شده واسه خودش،یکم که منتظر دوستش موندیم دوستش اومد و گفت یه کاری براش پیش اومده کلید را داد تا ما بریم خونه اش تا اون بیاد،من قند تو دلم اب شد چون اصلا نگفته بود قراره بریم خونه دوستش،خلاصه رفتیم خونه دوستش و اونجا بهم گفت شوهر دوستش چند روز رفته ماموریت،من نشستم رو مبل و تو دلم فکر میکردم الان دوستش میاد و باید تو این فاصله یجوری سر صحبت را باز کنم و ترتیبش را بدم که دیدم خودش لباسشو عوض کرد و با یه تاپ و شلوارک اومد تو پذیرائی و یدفعه نشست روپام، اونجا دو ریالیم افتاد که کارداشتن دوستش و همه این ماجراها فیلم بوده تا با هم تنها بشیم،اما به روی خودم نیاوردم و یواش گرفتمش تو بغلمو و لبامو گذاشتم رولباش و شروع به خوردن کردم،بعد از چند بار لب گرفتن گفت وبسه دیگه پررو نشو و منم خواستم که فکر نکنه بی جنبه ام،دیگه لب نگرفتم. اما کیرم بلند شده بود و شهوت تمام وجودمو گرفته بود،بهش گفتم بیا بریم تو اتاق خواب،که مخالفت کرد اما معلوم بود داره ناز میکنه،منم یدفعه بغلش کردمو و بردمش تو اتاق خواب و انداختمش رو تخت و شروع کردم به خوردن لب و گردنش،دیوونه وار همه جاشو میخوردم و میک میزدم،یدفعه تاپشو کشیدم پائین یه سوتین قرمز پررنگ پوشیده بود و شروع به خوردن سینه هاش از رو سوتین کردم خیلی باحال بود بدنش خیلی سفید بود.سوتینشو که کشی بود دادم بالا و افتادم به جون سینه هاش دیگه صداش در اومده بود.دیونه وار میخوردمشون و کم کم اومدم پائین وشروع به خوردن شکم و سوراخ نافش کردم،واقعا لذتبخش بود.کم کم اومدم پائین ولی تا خواستم شلوارکشو بکشم پائین سفت گرفتش و هرچی اصرار کردم گفت:نه اینجا را نه،منم چون اولین سکسمون بود و نمیخاستم ناراحتش کنم زیاد اصرار نکردم و گفتم پس بیا همینجور بغل هم بخابیم،که گفت به شرطیکه تو هم لباستو در بیاری،منم غیر از شرتم تمام لباسامو تو چند ثانیه در آوردمو خوابیدم کنارش،واقعا آغوش آرامشبخشی داشت اما من که حشری بودم فقط تو فکر کردنش بودم،و کیرمو از روشورت بهش میمالیدمو و لب میگرفتم و هی باهم حرف میزدیم،حدود ده دقیقه باهم حرف زدیم و لب گرفتیم که نمیدونم چرا حرف به اینجا کشید که اون گفت... خب حالا من یچیزی گفتم تو چرا گوش کردی... بنده خدا نفهمید چی گفت که من تو یه ثانیه پریدم روشو گفتم خب چه معلوم الانم که میگی شلوارکتو درنیارم بعد نگی خب من یچیزی گفتم،و دیگه اجازه ندادم چیزی بگه و شلوارک و شرتشو باهم کشیدم پائین، و با یه کس قلبمه و آب انداخته و روبرو شدم، دیگه مقاوت نکرد،انصافا بهش نمی اومد کسش اینقد توپ باشه، تمام موهاشوهم زده بود،با اینکه تا اون وقت هیچوقت کس نخورده بودم بی اختیار زبونم رفت سمتش و شروع به خوردن کسش کردم اولش یذره مزه اش بد بود اما کم کم خوشم اومد و لذت میبردم،زبونمو تو فضای کسش میچرخوندم و با لبام میمکیدمش و اونم مثل مار به خودش میپیچید و لذت میبرد صداشم در اومده بود.خلاصه چند دقیقه براش خوردم،بهش گفتم خوب حالا نوبت توئه که گفت خوشش نمیاد،منم معطل نکردمو کیرومو که در شق ترین حالت خودش بود،گذاشتم دم کوسش یذره مالیدم دمش و با یه فشار تا نصفه کردم توش،واقع باورم نمیشد زنی که چندساله متاهله و یه بچه هم زائیده کسش اینقد تنگ باشه انگار تا حالا اصلا کیرنرفته بود توش،یکم نگه داشتمو و تا آخر کردم توش،واقع کس داغ و تنگی داشت،دیگه داشت داد میزد،شروع به تلمبه زدن تو کسش کردم.از اونجا که من اصولا دیرانزالم حدود یک بیست دقیقه در چند حالت مختلف کردمش و واقع یکی از لذتبخشترین سکس های زندگیم بود،وقتی خواست ابم بیاد بهش گفتم که گفت بریز توش.منم ریختم توش و چند دقیقه همینجور کیرم توش بود تا کیرم خوابید و درش آوردم ...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شیرین، زن بیوه زیبا

سلام من ارمان هستم ۲۰ ساله و قدم ۱۹۲ هست و وزنم ۸۸ و خوشکل و خوش استیلم و خوشتیپم
من یک روز تنها با ماشین تو خیابون داشتم میچرخیدم که یه خانم خیلی خوشکل و خوش اندام که قد حدودا ۱۷۵ و سینه ۸۰ و کمر باریک و باسن مثل جنیفر لوپز رو دیدم با دوستش دارن راه میرن که با ماشین رفتم کنارشون یه نگاه کردم و اونم یه نگاه کوچیک کرد و رفت تو لوازم تحریر منم تو ماشین منتظر موندم تا بیاد بیرون ۱۰ دقیقه صبر کردم نیومد رفتم داخل مقازه وقتی منو دید لبخندی زد فهمیدم خوشش اومده یک حودکار الکی خریدم اومدم بیرون ۱۰ دقه دیگه صبر کردم تا اومد بیرون با دوستش ی بوق زدم نگاه کرد از ماشین پیاده شدم گفتم سلام ازتون خوشم اومده میتونم شمارمو بهتون بدم گفت اره و دادم و گفتم بزنگ و مواظب خودت باش که رفتم اونور خیابون که سوار ماشین بشم دیدم زنگید اسمشو پرسیدم گفت شیرین و گفتم بیا برسونمتون که گفت نه باشه واسه بعد و من رفتم و ۲ روز با هم اس دادیم و باهاش راحت بودم گفتم بریم بیرون گفت تو شهر نه میترسم اشنایی ببینه منم گفتم بریم تهران من اونجا خونه دارم و قبول کرد فرداش از کرج رفتیم تهران خونه داییم که دانشجو یه تهرانه و باهاش هماهنگ کردم خونه رو خالی کرد و تو ماشین با شیرین که صورت سفید و چشمای بزرگ و لبای سرخ داره صحبت میکردم و لزت میبردم و میگفتم جججججووووونننن چهه چیزیه و تو ماشین دستشو گرفتم به بهونه دیدن انگوشترش و بد دست منو مالوند منم دستشو ناز میکرم و با دستم لوپشو گرفتم و بوس کردم گفتم عزیزو منی اونم با صورت نازش خودشو ناز کرد برام رسیدیم تهران ۲ تا ساندویچ گرفتیم رفتیم خونه و گفتم راحت باش لباس راحتی بپوش که رفت تو اتاق وقتی اومد بیرون کیرم که ۱۷ سانته شده بود ۱ متر وقتی دیدمش میخاستم قورتش بدم یه تاپه زرد با یه شلوارک صورتی چسبناک که تا بالای زانوش بود رو پوشیده بود که پاهای سفیدش و رونهای خوشتراش نرمش و باسن خوشفرم و گنده ش منو کوشته بود با اون موهای گندومیه فرفریه بلندش مثل حوری بود گفتم بیا ساندویج بخوریم که اومد کنارم نشست پاهاش چسبیده بود به پاهام و منم هر چند دقه ۱ بار بوسش میکردم و موهامو میزدم به صورتش که خیلی خوشش میومد چون موهای من لخت و نرم هستش وقتی غذا خوردیم گوشیشو از دستش قاپیدم میخاست بگیرش در رفتم اوفتاد دنبالم رفتم تو اتاقی که تخت اونجاست رفتم رو تخت اونم پرید روم و میخندید گوشی رو بگیره که قشنگ رو تخت خابیده بودیم و تو بقلم بود که من دستمو گذاشتم پشت کمرش اونم لباشو گذاشت رو لبام و منم گوشیو انداختم و دستمو گذاشتم رو باسن نرمش و میمالوندمش و لباشو میخوردم وای که چه لبای گوشتی داشت اااوووووففففف و شکم به شکم تو بقل هم خابیده بودیم و من دستمو از روی باسنش بردم طرف کسش و کسشو میمالوندم و گردنشو میخوردم و بعد خابوندمش زیرم و تاپشو در اوردم و سوتین نداشت پدر سوخته چه سینهای گردو سفتو سفیدی داشت که سره سینهاش صورتی کمرنگ بود و سر سینهاش مثل نوخود شق شده بودن که من سرشو کردم تو دهنم و میک میزدم و زبونمو میزدم بهش و با دستم اون یکی سینشو میمالیدم و با پاهام ، پاهاشو میمالوندم دیگه ااه و اووفففششششش بلند شده بود و میگفت عزیزم ،عسلم ،خوشکلم ، کشتی منو دیگه طاقت ندارم منم همینجور میمالوندمش و اونم اه و ناله میکرد و زبونمو میزدم به سوراخه نافش و همینجور زبونمو میکشیدم رو پوسته سفیده شکمش تا زیر گردنش اونم دستشو میمالوند تو موهام و کمرمو میمالوند و کسشو میمالوند به کیره مثل سنگم بعد دیگه گفت ارمان تو رو خدا بکن منو دیگه تاقط ندارم کشتی منو ۳۰ دقه منو تو کف گذاشتی و دستشو گذاشت رو کیرم و میمالوند منم اه و اوفم در اومده بود که دیگه طاقتم تموم شد شلوارو شرت و لباس حودمو با شلوارکو شورت جیگرو در اوردم تا کیرمو دید به جونش افتاد و با حرص ولع میخورد اول زبونشو از پایین کیرم تا سرش میکشید و بعد با لبای سکسی گوشتیش میک میزد منم سرشو عقب جلو میکردم و سینشو میمالوندم بعد خابوندمش رو تخت و کوسه تپل و قرمز شو خوردم تا زبونمو زدم به کسش گفت آآآآآآه ه ه ه ه ه ه ه وووووااااااییییییییییییی ججججووووووونننننننننن آآآآآآخخخخخ ااااووووووووووفففففف کشتیم منم تند تند کسشو میخورم و دستمو خیس کردم و به سوراخ قرمزش میمالیدم و باهاش بازی میکردم اونم میگفت آاخخخخ کشتیم ااااوووووفففف کیرتو میخام تو رو خدا عزیزم بکن منو منم پاهاشو باز کردم و کیرمو مالیدم رو کسش که ظعف تمام بدنمو گرفت و سرشو میخاستم بکنم تو که نمیرفت چون چند وقت سکس نکرده بود خیلی تنگ بود منم سرشو اروم کردم تو که از بس داقو لزج بود چند بار که سرشو جلو عقب کردم تا ته رفت توش و شیرین میگفت وووواااااایییییییی جججوووووننننن بکن منو وای چه کیری داری و پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و به خودش فشار میداد منم محکم تلمبه میزدم و کرمو میزدم ته کسش و اه و اوووف میکردیم که نزدیکای اومدن ابم بود که چرخوندمش و خابیدم پشتش و از پشت کیرمو اروم کردم تو کسش و تند تند تلمبه میزدم و باسن نرمش میخورد به پاهام و منو میکشت و دیدم که دیگه خیلی اه و اوفش بلند شوی سینهاشو محکم گرفتم و میکردمش که یباره لرزید و کسش ۱۰۰ برابر داق شد منم چند تا تلمبه دیگه زدم دیدم ابم داره میاد سریع درش اورم وگذاشتم لای کون خوشکل و نرمش و ابم اومد و ۲ تای از حال رفتیم و ۶ ساعتی تو بقل هم با ارامش خابیدیم و بعد برگشتیم کرج و ۲ ماه با هم بودیم تا دوباره ازدواج کرد منم دیگه بهش نزنگیدم حتی چند بار احوالمو پرسید چون متاهل بود جوابشو ندادم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
میهمان
 
شوهر سن بالا






سلام من بارانم 23 سالمه و متأهلم . بنا به رسم و رسومات مجبور شدم با یک مرد 42 ساله ازدواج کنم داستان سکسه من از بعد از ازدواجم شروع میشه که واقعیت است کاملأ واقعی
شوهرم اوایل ازدواج چون یه دختر خوشگل و خوشگ هیکل و کس تنگ نصیبش شده بود هر شب می افتاد روم و لبامو گاز میگرفت . گردنمو لیس میزد. پستانهامو میمکید گاز میگرفت لای پستانهامو لیس میزد .. نافمو میمکید .. کناره های رانهامو لیس میزد با زبونش زانوهامو نوازش میداد ..سرشو میبرد وسط پاهام .. کسمو با دستاش بازه باز میکرد.. زبونشو میذاشت رو کسمو لیسش میزد.. با لباش چوچولمو میگرفت میمکید تا جیغم از حشر بالا در میومد .. تمومه تنم بیحال میشد . انگشته اشاره و میانیشو میکرد تو کسمو تند تند داخل و خارج میکرد از کسم .. زبونشو میکرد تو سوراخ کسمو با انگشتش چوچولمو فشار میداد . بعد میخوابوندم رو شکم. گردنمو میبوسید و کمرمو ماساژ میداد.. مهره های کمرمو لیس میزد.. تا برسید به کونم. قبلمو گاز میزد. لیس میزد.. بعد با دستاش قمبلمو باز میکرد و بینشون رو لیس میزد . پشت رانهامو لیس میزد تا کف پام .. بعد بر میگشت قبلمو لیس میزد و دستشو میبرد زیر و انگشت میزد تو کسم اونقد حشری میشدم که جیغ میزدمو ازش میخواستم کیرشو تو کسم بکنه تا ته همش میگفتم منو بکن کیرتو بکن تو کسم اما نمیکرد منو حشری میکرد تا اوج لذت سکس رو بهم بده . بعد میخوابوندم رو کمر.. میومد رو شکمم .. کیرشو بین دو پستانم میذاشت و ماساژ میداد..کیرشو گرفتم تا مجبور شد بیاد بالاتر.. کیرشو گذاشتم تو دهنمو براش ساک زدم .. خایه هاشو میمکیدم.. تا جیغشو در اوردم. خوابید روم..پاهاشو گذاشت لای دو پام . کیر کلفتش شق شده بود. می کشیدش رو کسم . اما نمیکردش تو کس.. پاشد نشست . شکلات ریخت رو کسم .. شروع کرد دوباره کسمو خوردن اونقد خوردش تا به ارضا شدن نزدیک شدم خواستم ارضا بشم که از خوردنه کسم دست کشید. بین ارضا شدن و نشدن بودم. داستم میمردم. کیر میخواستم. اما منو نمیکرد. گذاشت تا بدنم آروم شد.. بعد افتاد رو کسم.. دوباره مکیدش مکیدش اونقد کس رو مکید که دوباره به اوج لذت رسیدم اما اینبار فقط به کردنه کسم قانع نبودم فقط یکبار کیرشو نمیخواستم دلم میخواست کیرشو تو کسم بکنه تا ته. کیشو تو کونم بکنه تا تهش .. اونقد کسمو مکید تا بدنم به لرزه می افتاد. به لرزش که می افتادم . پاهامو میگرفت بالا . کیرشو میکرد تو کسم .. مثل تلمبه عقب و جلو میکرد تو کسمو با انگشتش چوچولمو فشار میداد . خوابوندم رو شکم .. کیرشو کرد تو کونم عقب جلوش میکرد . بعد مثل اسب می ایستادم از پشت میکرد تو کسممممم .. اااووووووووووف .. چه لذتی داشت. میخوابیدیم رو پهلوم . یه پامو میداد بالا .. کیرشو میکرد تو کسم.. میزد آخخخخخخخخخخخخ .. به ارضا شدن که میرسیدم کسم می لرزید.. کیرشو تندتر میزد عقب جلو میکرد داشتم ارضا میشدم. کیرشو از کسم کشید.. آبه کسم مثل فش فشه میریخت بیرون رو کیرش . بعد لباش و میذاشت رو کسم لیسش میزد. دوباره کیرشو میکرد تو کسم.. اینبار تند تند تلمبه میزد . کیرش باد کرده بود . آآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخ میگفت. با دو دستش پستانهامو فشار میداد. عرق کرده بود. بهش میگفتم کس زنت تنگه دوسش داری .. میگفت قربونه کس تنگه سفیده گوشتیت بشم. میگفتم کیرتو تا ته بکن تو کسم . میگفت کستو هرشب میکنم .. میگفتم کسمو بگااااااااااااا. میگفت کست رو گاییدم. . یکدفه حس میکردم کیرش داره میلرزه تو کسم.. بعد میخوابید رو سینم. منم وسط دو پام فشارش میدادم .. کیرشو از کسم کشید منم کیرشو ساک زدم تا آروم بشه . بعد هر دو لخت تا صبح میخوابیدیم .
اما الان دو سال از ازدواجم میگذره دیگه اون سبک سکس رو نداریم . نمیتونه منو بکنه فقط هفته ای یکبار میکنم اونم نه مثل قبل فقط یکسره میاد کیرشو تو کسم میکنه تلمبه میزنه آبشو زود میرزیه و میخوابه.. خودش میگه 46 سالم شده شور اول رو ندارم.. اما من جوونم و سکس میخوام.. برای همین وقتی شوهرم خونه نیست منم میرم بیرون سه تا دوست پسر دارم هرسه بدنسازن. کیرهاشون کلفت. اونقد منو میکنن تا ارضا بشم.. میخوابم رو یکیشون و کیرشو میکنه تو کسم بعد یکی دیگه میاد رو کمرمو کیرشو میکنه تو کونمو همزمان از کس و کون میخورم. سومی هم پستانهامو میخوره .. اوج لذتههههههههههههه..
مجبور شدم به شوهرم خیانت کنم چون منو به مره سن بالا شوهر دادن که حالا از سکس فراریه
منم کسم گرم و تازه است هنوز تنگه و طالبه کیره. وقتی شوهرم نتونه کیرشو شق کنه بکنه تو کسم . مجبور شدم برم با کسی که بتونه منو بکنه تا ارگاسم بشمو ارضام کنه..
امیدوارم دخترایی که ینو میخونن با مردای سن بالا ازدواج نکنن.
مرده سن بالا کس بکن نیست فقط اوایل چون کس براش تر و تازه است با اشتیاق میکنش بعد از مدتی که براش عادی شد نمیکنه و کس رو تشنه ی کیر میذاره.. برای رفع عطش مجبورم میشه زن یه کیر دیگه پیدا کنه بشینه روش و تلمبشو بکوبه تا ته تا کس سیراب بشه.
     
  
صفحه  صفحه 72 از 112:  « پیشین  1  ...  71  72  73  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA