انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 73 از 112:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
خانم معلم جیگر

اون موقع تازه دانشگاهو تموم کرده بودمو کم کم آخرین دختری که باهاش دوس بودم هم دیگه از بیمحلیام و همم اینکه دور بودیم از هم , بالاخره تموم شد رابطه مون.
یه روز که اتفاقا خوابگاه بودم یه شماره زنگ زده بود منم شماره رو ذخیره کرده بودم.(چند ماه قبل بدها)
بعد تموم شدن رابطه با جی اف آخریه همینجور خودجوش شماره های گوشی رو داشتم نیگا میکردم چشمم افتاد به یه شماره که بینام ذخیره بود. شماره شو گرفتم بعد چند بوق یه صدای نسبتا ناز گفت: بله . من هیچی نگفتم قط کردم. اون روز گذشتو روز بعد ی اس دادم: (سلام خانم خوبی) . اولش پا نداد بعد چند ساعت اس داد که کی هستمو شمارشو از کجا آوردم منم جریانو گفتم بعد کلی دلیلو اثبات اینکه از طرف کسی نیستمو قصدم مزاحمت نی راضی شد باهم تلفنی بحرفیم. اتفاقا تابستون بود بعد کلی تلفنی حرفیدن گفت که معلمه و محل کارش ی شهر دیگه بود و اتفاقا شهر ما بین مسیر شهر اونا بودوشهرمحل کارش. چند باری که تلفنی حرفیده بودیم همو ارضا کرده بودیم کلی اصرار میکرد که برم شهرشونو مثلا همدیگه رو ببینیم.
متاسفانه یا خوشبختانه متاهل بودو میگفت حامله نمیشه و انگار شوهرش میخواس ازش جدا شه.
تقریبا اوایل شهریور بود که باید میرفتم مرکز استان واسه ی کار اداری که شهر این خانم زیاد از مرکز استان فاصله نداشت بهش گفتم که میام. بعد انجام کار اداری رفتم شهرشون. خونه هم اوکی بود. چون خونه ی باباش و خونه ی خودشون تو ی کوچه نسبتا طولانی بود و فاصله ی زیادی داشتن. شوهرش مغازه داشتو صب که میرفت تا غروب نمیومد خونه, البته خودش گفت اینارو.

وقتی رفتم تو کوچه بهم آدرس دقیقو گفته بود وقتی وسطای کوچه که بودم زنگیدم بهش گفت نزدیک در فلان رنگ رسیدی بتک درو باز میکنم بیا تو. رسیدم نزدیک تک زدم دیدم یه خانوم که قیافه ش دخترونه بود با یه چادر سفید درو واکرد. خیلی ناز بود. اسمش نسترن(مستعار) بعد که کارتشو دیدم 22 سالش بود قد تقریبا 170 وزنشو نمیدونم ولی سینه هاش 75 حدودا , باسن گردو مالیدنی! داشت. شیکم اصلا نداشت.
راستی من اون موقع 24 سالم بود قیافه ام معمولی , قد 175 وزنم هم 65.
داشم میگفتم که درپ که واکرد رفتیم تو به سرعت نور! چرا که خونه هه دوطبقه بود در ورودی مشترک بود حیاط هم داشت البته حیاطش بزرگ نبود. از ترس اینکه همسایه شون نبینه سریع رفتیم تو.
نشستم تو هال نسترن رفت شربت اورد واقعا تو اون گرما چسبید خوردن شربته. چادرشو گذاشت رپ اوپنو اومد نشست کنارم با فاصله ی نیم متری ی پیرهن با یه دامن بلند که تا زیر زانوهاش بود تنش بود. خلاصه داشتیم حرف میزدیم که با نگاه به لباش و اون سینه های قلمبه ش کم کم حشرم زد بالا بهش گفتم چرا نمیایی نزدیکتر . مثلا خجالت میکشیدو سرش پایین بود رفتم نزدیکش دستشو گرفتم تو دستم اونم بی هیچ مقاومتی دستشو گذاش تو دستم دیدم صداش داره میلرزه رفتم چسبیدم بهش سمت چپم نشسته بود دست راستمو گذاشتم رو لپ چپش یه کوچولو لباشو خوردم کم کم اونم همراهی میکرد روسریشو باز کردم به خوردن لباش (که یه کوچولو شبیه لبای حالا نگم انجلینا جولی! شبیه لبای این دختره ارغوان هس تو سریال زمانه-) لبای همو داشتیم میخوردیم البته نه رو مبل که روی زمین همونجور خوابوندمش خودم خوابیدم روش . سینه هاشو از رو پیرهنه مالوندم. کم کم سفت شدن . پیرهنش دراوردم جووووووووون انگار داشتن منفجر میشدن سینه هاش سوتینشو هنمز باز نکرده بودم دستمو از کش دامنش بردم رو چوچولش خیسه خیس بود جالبه شورتم پاش نبود. گفتم برو یه چی بیار اینجا پهن کن. گف نه بریم تو اتاق پاشدیم اون جلوم را میرفت منم از رو دامنش داشتم باسنشو میچلوندم حین رفتن به اتاق خواب اونو شوهرش . تو اتاق که رسیدیم با چشاش داشت التماس میکرد که کیر میخواد شدید. تش شرتمو دراوردم شلوارمو دراوردم شورتمم گذاشتم اون در بیاره که این کارو کرد. رو تخت طاق باز خواید منم دوباره افتادم به جون سینه هاش همه جاشو لیس زدم رفتم پایین دامنشو دراوردم وای عجب کسی داشت پاهاشو باز کردم چوچولش خیسه خیس بود ی دسمال ورداشتم پاکش کردم شرو کردم به خوردن چوچولش دستام هرکدومشون رو یکی از سینه هاش بود وای چه کس خوشطعمی داشت دیگه اهو ناله ش بلند شده بود چرخیدم حالت 69 اون با یه حرارت خاصی کیرمو میخورد منم واسش لیس میزدم کسشو گفتم داره ابم میاد درش اورد از تو دهنش از کشو میز ارایش کنار تخت یه اسپری دراورد منم زدم به کیرو خایه هام. وای وقتی به پهلو خوابید تازه فهمیدم چه کون خوشتراشی داره. خگفتم دمر بخوابه اونم خوابید کیرمو لای چاک کون قلمبش گذاشتم روش خوابیدم چه حالی میداد وقتی لمبرای نرمش میرمو بینشون دربرگرفته بودم اونم باسنشو شلوسفت میکرد. دوباره چرخوندمش کسشو خوردم ده دقیقه بعد اوردمش لبه ی تخت اروم سر کیرم گذاشتم لای چوچولش بالا پایین کردم داشت ناله میکرد گفت بکن تو کسم منم بعد اذیت کردن چند باره اروم سرکیرمو دادم تو کس داغش خیلی اروم تا. ته کردم تو کسش یه آه جیگری گفت شروع کردم به تلمبه زدن خم شدم لباشو میخردمو تلمبه میزدم تو کسش بعد چن دقیقه کیرمو از تو کسش دراوردم گفتم پاشو حالت سگی کسوکونتو بده بالا اونم این کارو کرد اومدم روتخت محکم کیرمو تو کسش کردم تلمبه زدم چون اسپری زده بودم آبم حالا حالاها نمیومد وقتی داشتم کسشو میگاییدم اونم تو اون حالت داگ استایل دلم هوس کون نازشو کرد که گفت نه الان فقط کسمو بکن بعد حالتو عوض کردیم طاقباز خوابیدم اونم اومد رو کیرم نشست کیرم تا. ته رفت تو کسش. دوتادستامو رو باسنش گذاشتم میمالوندم اونم خودشو بال و پایین میکرد منم تو اوج شهوت بودم خم شد روم لبامو عین وحشیا میخورد منم هموراهیش میمردم سوراخ کونشو انگشت میکردم دیدم داره ناله هاش بیشتر میشه منم محکو تلمبه میزدم تو کسش که ابم اود همشو خالی کردم تو کسش خیلی چسبید.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس از کون تو مغازه

سلام دوستان این داستانی رو ک میخوام واستون تعریف کنم ماله همین یک ماه پیشه.من اهل شیرازم و تو یکی از خیابونای شاخ شیراز مغازه لباس فروشی دارم ک پر از هلوئه.خلاصه جونم واستون بگه ک ی روز ساعت۲-۳بود ک مغازه ها بسته بودنو خیابونا خلوت بودن ولی من معمولا یکسره بازم.نشسته بودمو با موبایلم بازی میکردم ک دیدم ی خانم تقریبا ۲۸ساله وارد شد.وقتی اومد داخل مو ب تنم سیخ شد گفت ی پیرهن میخوام واسه دوس پسرم منم خیلی ساده پاشدمو چن نمونه واسش اوردم بعد از کلی چونه زدنو کل کل کردن یکیشو انتخاب کرد و خرید.وقتی داشت میرفت بهش گفتم خدا شانس بده ب بعضی از این پسرا دوست دختراشون هم واسشون کادو میخرن دیدم خندیدو گفت مگه دوس دختر نداری؟منم گفتم ن بابا دوس دختر چیه وقت سر خاروندن هم ندارم خانمی.بعد از چن دیقه لاس زدن دیدم داره انتن میده بهش گفتم طبقه بالا شلوار هم داریم اگه میخواین ی نگاه بندازین تا دوس پسرتون خوش حال تر بشه.قبول کردو رفتیم بالا.رفتم زیر ویترین ک واسش شلوار بیارم دیدم از پشت داره شیطونی میکنه و هی خودشو ب یه بهونه هایی میچسبونه بهم منم ب خودم نگرفتمو بلند شدم.بهش گفتم اگه ی چیزی بگم ناراحت نمیشی؟گفت بگو:!پرسیدم با این دوس پسرتون سکس هم داشتین ک یهو دیدم لبشو چسبوند رو لبم.شوکه شدمو ی لحظه نفهمیدم چی شد ک دیدم لباسمو در اورده.ب خودم اومدمو زبونشو انداختم تو دهنمو مک میزدم ی رفتم تو فضا لباش واقعا شیرینو خوشمزه بود.دست انداختم دکمه های مانتوشو باز کردمو درش اوردم ی تاپ صورتیه خیلی ناز و دو بند تنش بوپ ک خط سینه های خوش فرمو سفت و درشتش ب راحتی معلوم بود.تاپشو در اوردم ک یهو دیدم سوتین نداره و سینه هاش مث دو تا هندونه افتاد بیرون.از خودم بیخود شدمو تا اونجایی ک میتونستم کردمش تو دهنم مث دیوونه ها میخوردمش دیدم صدای ناله هاش در اومده و داره حال میکنه.یه لحظه هولم دادو شلوارمو در اورد و کیرم ک مث سنگ شده بودو گرفت تو دستو مث وحشیا واسم ساک میزد این کارش واقعا حرفه ایی بودو بهم حال میداد تا به خودم اومدم دیدم داغ شدمو ابم داره میاد.سرشو محکم گرفتمو کیرمو کردم تو حلقش و ابمو تا قطره اخر ریختم تو دهنش.دلش نیومد بخوره و همشو ریخت رو زمین و گفت دفعه اخرت باشه.منم اطاعت کردمو بلندش کردم انداختمش رو مبل و شلوارشو در اوردم.یک رونای سفیدی داشت ک چشمام داشت از حلقه در میومد دیگه معطل نکردمو شورتشو کشیدم پایین و دیدم ی کس چاقو سفیدو قلمبه پرید بیرون بدون وقفه دهنمو گذاشتم روشو همینجوری میخوردمش خ خوشبو و خوشمزه بود صدای اه و نالش در اومده بودو همینجوری قربون صدقم میرفت.دیدم ک ی جیغ بلند کشیدو داغ شدو ابش اومدو ب ارگاسم رسید.خ ازم تشکر کردو گفت ک من هنوز دخترم اگه میخوای بیا از کون باهام حال کن.کیرم خوابیده بود بهش گفتم واسم ساک بزن کیرمو دوباره کرد تو دهنشو با شدت ساک میزدو حسابی شقش کرد.ی تف انداختم دم سوراخشو بدون اینکه انگشتش کنم کیرمو تا نصفه کردم تو کونش ک دیدم ی جیغ بلند کشید ک تو مغازه پیچید و گفتم الانه ک همه بفهمن.ی دستمو کردم تو دهنشو اون یکی رو هم با چوچولش بازی میدادم ک گفت بکن محکم بکن و توجه نکن جرم بده هر چی جیغ زدم بیخیال نشو.منم نامردی نکردمو تا تونستم محکم تلمبه میزدم ک خسته شدم.خوابیدم رو زمینو بهش گفتم بشین رو کیرمو بالا پایین بپر.اونم پا شدو مث این حرفه اییا میپرید رو کیرمو اه و ناله میکرد و قربون صدقه کیرم میرفت.ابم داشت میومد ک بهش گفتم واونم سریع پاشدو کیرمو کرد تو دهنم و ابمو تا قطره اخر خورد.ازش پرسیدم چرا دفعه اول ریختی بیرون ولی ایندفعه خوردی؟بهم گفت دفعه اول بود ک ساک میزدم واسه همین چندشم میشد ولی خیلی دوست داشتم یه روز اب کیر بخورم ک امروز خوردم.دیگه کارمون تموم شده بود ک داشت لباسشو میپوشید منم ی تراول گذاشتم تو سوتینشو بوسیدمشو شمارشو ازش گرفتم.و ازش خدافظی کردمو رفت.از اون موقع دو سه روز یه بار با هم سکس میکنیمو خیلی هم دوسش دارم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
بهترین شب زندگی آقا امید
سلام به همه دوستان بكن و بده كه فرقي هم نميكنه چون اوني كه ميكنه داره ميده و اوني كه داره ميده داره ميكنه خوش باشيد جونم براتون بگه يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود يه آقا اميدي بود كارش پرسه زني تو خيابونها بگذريم همين تور كه تو عالم خودش راه ميرفت و دختري يا زني رو ميديد ميگفت كاش ميشد با اون باشم و... تو همين حال و هوا بود كه خودشو تو بغل يه خانوم ديد و محو تماشا بود چه سري چه سينه عجب روني گرمي عجيبي كه تا اون روز تجربه نكرده بود تمام وجودشو پر كرده بود كه گرمتر شد زماني كه يه چك نون و آبدار تو صورتش نشست . ولي خوب توحاله خودش بود و محو تماشا كه چند تا ان(پخ) آقا دور و ورش رو گرفتن و شروع به كس ليسي كه خودي نشون به دن كه آقا اميد يه نگاه از پائين تا بالاي اين حوري رو انداخت و گفت : شرمنده حواسم نبود ولي ببخشيد شما خيلي خوشگل و سكسي هستيد بعد هم از كنار شازده خانم رد شد و رفت چند روزي تو عالم خودش با اون حرف ميزد و عشق بازي ميكرد ميگفت كاش ميشد يه بار ديگه به بينمش كه روزاش سپري ميشد .

يه روز كه از بيكاري جلو در وايساده بود و كير و خايشو باد ميداد واسه اونا داستان ميگفت از دور ديد كه حوري روياهش داره مياد بلند شد و وايساد باورش نميشد تا اينكه خودشو جم و جور كرد رفت جلو سلام داد و گفت اسم من اميد و با يه لبخند عليك شنيد و گفت منم روياو دوباره محو تماشا بود كه شنيد واسه چي منو اينجوري نگاه ميكني گفت شما انقدر زيبا و خوش اندام و سكسي هستين كه تمام فكر و خيال منو پر كرده گفت از چي اميد گفت ميتونم راحت بگم اگر هم دوباره تو گوشم زدي خيالي نيست گفت خوب بگو كه كار دارم بايد برم اميد گفت از اينك شما رو بغل كنم و ببوسم و سر تا پاتون رو ليس بزنم گفت واقعا بعد از ليسيدن چيكار ميكوني كه رنگ اميد پريد و گفت خوب شما هم ميدونيد بعدش چي ميشه رويا گفت كي وقت داري اميد گفت واسه چي رويا گفت واسه ليسيدن سر تا پاي من اميد گفت من وقتم آزاده رويا گفت كجا اميد هم كه از خدا خواسته گفت خونه ما مامان اينا تا يه هفته نيستن رويا گفت ساعت هفت ميام و رفت و حالا من اميد يه پسر 25 ساله با قد 184 و وزن 89 كيلو بدو رو به سمت حموم جهت پشم ريزان كه بعد از 1 ساعت اومدم بيرون كه به عمر خودم تا حالا اينجوري خودمو تميز نكرده بودم تا ساعت 6 هر چي كه لازم ميدونستم گرفتم :مشروب و سيگار وخوردني و... بجاي يكي دو تا قرص كه كمر رو ميكنه بوتون و خودتم نعشه كه طرف رو هر جوري هم كه باشه ديگه حوري ميبيني و درجه شهوت از 1000 هم بالاتر ميره تا 2 ساعت هم كه رو كار باشي ارضا نميشي خوردم و بعد از نيم ساعت كم كم ديدم صدام دو رگه داره ميشه و چشام گرم فهميدم اثر كرده و منتظر دلبر تا زنگ در به صدا در امد و رفتم در رو باز كردمديدم هلوي پوست كنده من دم در با هم امديم تو يه شربت سريع اوردم و نشستم پيشش گرماي تنش ديوونم ميكرد بي اختيار دستم رو بردم سمت روسري و اوردمش پائينكه گفت عجله داري گفتم نه زياد راستي اهل مشروب هستي رويا جونم گفت ميخاي مستم كني و بعد هم آره گفتم من كه از ديدنت مستم چي بگم و نشستيم و شروع به خوردن كه گفتم ببخشيد مزه نيووردم گفت بيا اينم مزه و لباي نازش رو گذاشت رو لبام و ديگه نفهميدم كي زير يه خم گرفتم و سالتو ورو رويا جونم ولو شروع كردم به خوردن لب وگردن گرمي لباش تمام وجودمو گرم كرده بود كم كم رفتم پائين و دونه دونه دگمه هاشو باز كردم زير مانتو فقط يه تاپ بودو يه جوراب شلواري شيشه اي گفتم بلند شو اونم پاشد واقعا بي نظير بود قد 180 سبزه باسن تاقچه سينه گرد كه از زور شهوت مثل سنگ بود دوباره ماچ وموچ خوردن گردن تا اون دو تا گريپفروت رو شروع به خوردن كردم و رفتم پايين يه كس روكش شده با جوراب تميز بدون مو از رو جوراب با زبون ميخوردم و آب كس تصفيه شده رو با ولع تموم ميخوردم كه ديدم ميگه تند تر با دندون جوراب رو پاره كردم و افتادم به جون اون كس ترو تميز كه ديدم ميگه رو پا نميتونم وايسم ورفتيم رو تخت خواب پاپي و مامي ادامه ماجرا كه ديدم داره با دست سرمو رو كسش فشار ميده و ميگه تو رو خدا تند تر كه يه جيغ و چشمه رحمت باز شد و آب گرم رو لبو لوچه من منم گشنه و تا قطره آخر ليسيدم و خوردم و اومدم بالا سنه و بعد هم اون لباي گرم و تشنه بوسيدن رو خوردن كه گفت نوبت منه و شلوار من رو دراورد و شروع به ليس زدن و يواش يواش از لاي لباي نازش كيرمو هل داد تو و شروع به ساك زدن كرد چه حالي ميداد نگو و نپرس بلندش كردمو خابوندمش رو تخت و سرشو گذاشتم دم در هولش دادم رفت تو حالا نكن كي بكن اون صداي نازش هر دفعه عقب جلو كردن ديوونه ترم ميكرد گفتم برگرد و از پشت گذاشتم تو كسش و يه انگشت هم با آب كسش خيس كردم و يواش يواش كردم تو سوراخ كونش چه داغ و تنوري گفت چيكار ميكوني گفتم واسه سانس بعد حاضر ميكنم وقتي از پشت ميكردم موج مكزيكي كونش روانيم ميكرد و منم تندتر و محكمتر ميكردم بلندش كردمو سر پا از پشت هنر نمائي ميكردم كه گفت تندترش كن و منم با تمام سرعت براش انجام وظيفه كردم كه ديدم پاهاش شروع به لرزيدن كرد و زود خابوندم و آب كوس نازش رو خوردم وگفت ارزا نشدي گفتم نه عزيزم تو اون كون تنگت ارضا ميشم گفت آخه گفتم برگرد و برگشت سر كيرمو خيس كردم و سوراخ كونشو با يه تف حسابي آماده كردم و گذاشتم توش يواشيواش تو اون كوره داغ فشار دادم نكن نكن ميگفت و من بكن بكن كه درد داره و... كامل جا كردم و شروع عمليات كه گفت تندترش كن منم اجابت كردم چه حالي ميداد كه گفتم آبم داره مياد و گفت تو آب كس منو خوردي منم آب كيرتو ميخورم و ازكونش در آوردم انداختم تو كسش چنتا تلمبه و دادم دستش برام ساك زدو هرچي توكمرم بودو مكيد با چه لذتي خورد و افتادم توبغلش ....خيلي طولاني شد ببخشيد ولي بهترين شب زندگيم بود.
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
اولیــن شـَـبِ آرامــِــش
سلام دوستان ...
خاطره ای که ارسال میکنم مربوط میشه به سالِ گذشته که بین من و همسرم در شبِ ازدواج اتفاق افتاده ... یک سکسِ کاملا شرعی ...
لازم به ذکر است که تمامی اسامی مستعار بوده ... !
توی داستانم به جزئیات زیاد پرداخته شده و سعی کردم یه فضای کامل بسازم .... امیدوارم از خوندندش لذت ببرید و ممنون که وقتتون رو صرف میکنید !

* * *
امروز وقتش بود ... روزی که مدت ها منتظرش بودم ... روزی که اون هم بی صبرانه برای رسیدنش لحظه شماری می کرد !
دستگیره در اتاق رو باز کردم و وارد شدم ... چشمم به وسایل لوکس و شیکِ اتاق خواب افتاد ...
یه تختِ چوبی تیره با رو تختیِ شیکِ مشکی ... یه میز لوازم آرایش همراه با 2 تا پا تختی ست ... یه فرش گرد وسط اتاق پهن شده بود ... مشکلی با ریشه های بلند ...
همه ی اتاق ست مشکی بود ... یه جورایی فضای اتاق رو تاریک کرده بود ... خیلی دوست داشتم ...
کفِ اتاق سرامیک کاری شده بود و تنها جایی که سرامیک به چشم نمی خورد نقطه وسط اتاق بود که فرش گرد و ریشه بلند فانتزی پهن شده بود ...
پاهامو روی سرامیک های سرد گذاشتم و به سمت آباژور رفتم ... روشنش کردم ... نورِ صورتی رنگی فضای اتاق رو پر کرد ... مات شدم ... چه فضای رمانتیکی ...
صدای نفس های نا مرتبی رو پشت گردنم حس کردم ... موهای گردنم سیخ شد ... نه از ترس ... از یه حسِ خوش ... از حس مستی ... از حس نیاز ... شهوت ... خواستن ... و شاید کمی عشق ... که توی شهوت گم می شد ...
برگشتم و با فرهـاد رو در رو شدم ... چشمای تب دارش رو بهم دوخته بود ...
زمزمه وار گفت :« امشب ... امشب دیگه نمیتونی از دستم فرار کنی ! دیگه مالِ خودم میشی ... امشب هر دو آزادیم ... »
به دنبال این حرف دستاش رو برد سمتِ دکمه های لباسش ... میدونستم چی میخواد ... منم میخواستم ... سرشار از حس شهوت ... سرشار از نیاز ...
امروز شبِ ازدواج ما بود ... و امشب ... من میتونستم با خیال راحت باهاش باشم ... میتونستم زن باشم ... میتونستم برای اولین بار احساسِ زن بودن بکنم !
کراوات و کتش رو از تنش در اورد و خیره به من نگاه کرد ... دستاش بالا اومد و دو طرف کمرم رو گرفت ... مسخ شده بودم ... نمی دونستم چیکار کنم ...
دستاش رو کمرم حرکت کرد و به سمتِ زیپِ لباسم رفت ... پیرهن بلند سفید عروسی ...
با یه حرکت خشن زیپ رو پایین کشید و لباس از تنم پایین افتاد ... نفس حبس شده ام رو آزاد کردم ...
دستام رو بردم طرف بالا تنه برهنه اش ... ناخن های بلندم رو روی سینه اش کشیدم ... هرم نفس های داغش رو روی صورتم خالی کرد ...
فاصله اش رو باهام کم کرد ... قفسه سینه ام به سینه اش برخورد کرد و برجستگی سینه هام به بدنش کشیده شد ...
با یه حرکت دستاش رو محکم دورِ صورتم قاب کرد و لب هاش رو روی لب هام چسبوند ...
شروع شده بود ... شروع کرده بود ... و من هم ادامه می دادم ...
لب هام رو روی لب هاش حرکت میدادم و باهاش بازی میکردم ... لب هام رو توی دهنش کشید و گاز خفیفی گرفت ...
لب پایینش رو تو دهنم گرفتم و شروع به مکیدن کردم ... لب هام رو توی دهنش میکرد و باهام لب بازی میکرد ...
زبونم و توی دهنش کردم و متقابلا زبونش رو توی دهنم کرد ... سبک بوسه ی فرانسوی ...
همین طور که لب های هم رو میخوردیم به سمت تخت خواب حرکت میکردیم ... صدای آه و اوه من بلند شده بود ...
ناخنام رو روی سینه اش می کشیدم و نفس نفس میزدم ... با یه حرکت منو هل داد ... افتادم روی تخت خواب و اون هم روی من افتاد ... نفسم بند اومد ... خیلی خشن شده بود ...
لب هاش رو روی لب هام فشار داد که باعث شد سرم بره توی بالش ... دستام رو توی موهاش کردم ...
می بوسیدمش و پیچ و تاب میخوردم ... لذت زیادی بود ... سرم به سمت بالا حرکت کرد و صدام بلند شد :« آآآآآآآآآآه ... اوفـــــــــــــف ... فــرهـــــــــاد ... »
حالش خیلی خراب بود ... ناله ای کرد و لب هاش رو از لب هام جدا کرد و توی گودی گردنم فرو برد ... گردنم رو می مکید و من سرم رو توی موهای مشکی و لختش فرو کرده بودم و آه و اوه میکردم ...
پاهای برهنه ام رو دور پاهاش پیچیدم که باعث شد کیر راست شده اش از پشت شلوارش که هنوز درش نیورده بود به کسم برخورد کنه ...
کشـــدار و حشری گفتم :« مـــن کیــــــــر میخواممممممم ... کیـــــــــر »
به بوسیدنش ادامه داد ... لب هاش روی بدنم به سمت پایین حرکت می کرد و همه جام رو می بوسید و می مکید ... صدای ملچ ملوچ و بوسیدنش توی سرم پیچیده بود ... به سینه هام رسید ...
امونش ندادم و قبل از اینکه لباس زیرم رو از تنم در بیاره از زیر بدنش در اومدم ...
مشتش رو روی بالش کوبید و گفت :« فــرار نکـــن ... مجبورم نکن به زور ... »
دستام رو به سمت زیپ شلوارش بردم که باعث شد نگاه تبدار و برنده اش رو به دستام بدوزه ...
آروم و آهسته می کشیدمش پایین ... طاقت نیورد و با یه حرکت زیپش رو تا ته کشید و شلوارش رو از پاش در اورد ...
یه شرت مشکی پاش بود که کیر راست شده اش از زیر اون کاملا مشخص بود ...
لب هام رو گاز گرفتم و دستمو روی کیرش کشیدم ... از روی شرت هم اندازه اش رو تشخیص میدادم ... نسبتا بزرگ بود اما نه خیلی ...
شونه هام رو فشار داد و منو روی تخت خوابوند ... تقلا میکردم بلند بشم ... خودش هم افتاد روم ... بدنم تاب نداشت ... هر چه که بود اون یه مرد بود و من از اون نحیف تر بودم ...
لباس زیرم رو باز کرد و از تنم در اورد ... نگاه خیره اش به سینه های متناسب و برجسته ام افتاد ...
یک دفعه خم شد و با ولع شروع به خوردن کرد ... نوک سینه هام رو توی دهنش میکرد و میک میزد و بعد بیرون می اورد ... یه گاز خفیف از نوک سینه ام گرفت که باعث شد جیغم در بیاد ...
آه و اوه میکردم .... جیغ میزدم ... پیچ و تاب میخوردم ولی دست بردار نبود ...
صدام بلند شد :« اوففففففف ... عزیززززززززززم ... زود باششششش ... جرم بدههههه »
ناله کرد :« جرت میدم ... میکنمت ... امشب پاره ات میکنم ... نیاز تو مال خودمی ... امشب میگائمت »
و به دنبال این حرف از سینه هام پایین تر رفت و پاهام رو محکم از هم باز کرد ...
یه شرت بندی پوشیده بودم که خط کسم توش مشخص بود ...
پاهام رو به دو طرف فشار میداد و با هوس به شرتم نگاه میکرد ... صدای ترق توروق رونم بلند شد ... خیلی دردم گرفت ...
یه دفعه با یه حرکت شرت بندیمو جر داد که باعث شد 2 تیکه بشه ... کس خیس و بدون موم مشخص شد ...
گفت :« چــه کردی دختـــر ... دیوونــه ام کردی ! »
خم شد رو کسم و شروع به خوردن کرد ... سرم رو به طرفین تکون میدادم ... لذت شدیدی سر تا پام پیچیده شده بود ...
نوک زبونش رو میکرد توی کس آکبندم و روی خط کسم می کشید ... لب های کسم رو می مکید و گاز می گرفت ... یه دفعه زبونش رو فشار داد توی کسم ...
جیغ کشیدم و دستام رو بردم سمت موهاش و سرش و به کسم فشار دادم ...
احساس کردم دارم ارضا میشم ... خیلی خوب میخورد ... برای منی که تا به حال تجربه سکس نداشتم طبیعی بود که این موقع ارضا بشم ...
آبم داشت می اومد ... قدرت نداشتم حرف بزنم ... موهاش رو کشیدم ... هنوز مشغول به خوردن بود ...
آبم اومد و خالی شد ... به نفس نفس افتاده بودم ... بی حال و مست روی تخت ولو شده بودم و حواسم نبود داره چیکار میکنه ...
یه دفعه اومد بالا و سرش رو مقابل صورتم گرفت ... یه لب جانانه ازم گرفت .... لباش خیس بود ...
دستش رو توی موهام فشار داد و گفت :« تموم دنیا رو به پات میریزم »
نمی فهمیدم چی میگه ... سرم رو توی گردنش فرو برده بودم و نفس نفس می زدم ... موهام رو نوازش میکرد ...
تازه یادم اومد که ارضا نشده ...
با بی حالی بلند شدم و به سمت پاهاش حرکت کردم ... دستم رو لای پاش فرو بردم و کیرش رو گرفتم ... خم شدم و کردم توی دهنم ...
صداش بلند شد ... سر کیرش رو وسط لبام قرار دادم و آروم مکیدم داخل ... توی ساک زدن استاد بودم ... آروم کیرشو تا ته کردم توی حلقم و آوردم بیرون ... کیرش رو فشار میداد توی دهنم ... خیلی بزرگ بود ... می کردم داخل و درش می اوردم ... بعد از چند بار که این کارو کردم زبونم رو از زیر کیرش تا روی بیضه هاش کشیدم ... بیضه هاش رو هم کردم توی دهنم ...
میخواستم بازم ساک بزنم که با آه گفت :« آبم داره میاد ... آههههههههه ... »
سرم رو کشیدم کنار ... ولی نگهم داشت ... کیرش رو کشید وسط سینه هام .... احساس کردم داغ شدم ... آبش رو وسط سینه هام خالی کرده بود ...
بی حال افتاد روم ... شکمش به شکمم اصابت کرد ... لب هام رو بردم سمت لباش و گوشه لبش رو طولانی و کش دار بوسیدم ...
بعد از چند لحظه که حال هر دومون بهتر شد ... منو خوابوند رو تخت و خودش آهسته خوابید روم ... کیرش رو هم گذاشت وسط پام ...
وحشت کردم ... خیلی درد داشت ... واسه منی که تا به حال باکره بودم ... چشمام گشاد شده بود ...
انگشتش رو گذاشت رو لبم و گفت :« هیـــــــس ... اصلا نترس ... اذیتت نمیکنم ... خیلی راحت انجامش میدیم ... »
سرم رو به نشونه تایید تکون دادم ولی وحشت توی چشمام بی داد میکرد ...
لب هاش رو روی لب هام فشار داد و کیرش رو لای پام مالید ... وقتی یکم عقب و جلو کرد و خیسش کرد به حالت آماده گذاشتش لب کسم ...
چشمام رو بستم ... فشار لب هاش رو بیشتر کرد ...
کیرش رو آروم فشار داد داخل ... هیچ اتفاقی نیفتاد ... بیشتر فشار داد ... باز هم هیچی نشد ...
یه دفعه سوزش شدیدی توی کسم ایجاد شد و جیغ بلندی کشیدم ... صدای جیغم توی لب هاش خفه شد ... کیرش رو همون طور نگه داشت و حرکتش نداد ... آروم و نرم بوسیدم و آهسته کیرش رو عقب و جلو کرد ... اولش میسوخت ولی کم کم عادی شد و لذت می بردم ....
کم کم فشار کیرش بیشتر شد و با قدرت جلو و عقبش میکرد و تلمبه میزد ...
نفس نفس میزدم ... لب هاش هنوز روی لب هام بود و چشماش رو به چشمام دوخته بود ...
یه دفعه لب هام رو جدا کردم و آآآآآآآآه بلندی کشیدم :« اوففف ... وای ... خداااااااا ... بیشتر ... جرم بده ... فشارش بدهههه ... »
با این حرف با قدرت بیشتری کیرش و جلو و عقب میکرد ... صداش بلند شده بود ... احساس میکردم داره ارضا میشه ...
یه دفعه تند تر تلمبه زد ... بعد از چند لحظه از حرکت ایستاد و گفت :« نیاز آبم داره میاد ... چیکار کنم ؟ »
گفتم :« بریز تو کسم »
با گیجی نگام کرد ... ولی طاقت نیورد و تموم آب داغش رو توی کسم ریخت ... کسم شروع به سوختن کرد ... آه بلندی کشیدم ...
بیحال افتاد روم ... آب منم داشت می اومد ... همونجا خالی شد ... نه قدرت داشتم و نه میتونستم بلند بشم ...
هر دو افتاده بودیم روی هم و نفس نفس میزدیم ...
چند لحظه بعد حالم بهتر شد ...
سرم رو فرو بردم توی گودی گردنش و ریز شروع کردم به بوسیدنش ...
صدای اعتراضش بلند شد ... :« نیــــاز ... نکن ... خسته ام »
توجهی نکردم و دوباره ریز ریز زیرِ گلوشو بوسیدم ... صدای خنده ام بلند شده بود ... اون میخواست بخوابه و من داشتم کرم ریزی میکردم ...
یه دفعه برگشت و دستاشو محکم دورم حلقه کرد ... نمیتونستم تکون بخورم ...
اعتراض کردم :« اِِِ ! ولم کن فرهاد ... نمیتونم تکون بخورم »
با صدای خسته و خواب آلودی گفت :« این جوری امنیتش بیشتره ... اون جوری خطرناک میشی »
تقلا کردم ... ولی محکم منو گرفته بود توی بغلش ... خوابم نمی اومد ... هنوز هم طالب سکس بودم ...
سرم رو به زور بالا بردم ... میخواستم به لباش برسم ...
ولی سرِ من از لب های اون به فاصله ی نسبتا زیادی قرار داشت ...
آه کشیدم ...
یکی از چشماش رو باز کرد و بهم نگاه کرد ...
سرم و توی سینه اش فرو برده بودم و چشمام رو به زور بسته بودم ...
دستاش شل شد ... یه دفعه سرم و بالا کردم و دیدم که داره بهم نگاه میکنه ...
نیشم باز شد و خودمو بالا کشیدم ... لب هام رو محکم چسبوندم رو لباش ... اعتراضی نکرد ... داشت همراهیم میکرد ... لب هاش رو می مکیدم ... احساس کردم باز داره داغ میشه ...
بعد از چند لحظه عشق بازی سرم و جدا کردم و روی بالش گذاشتم ... خودشو کشید روم و گفت :« حالا که منو داغ کردی خودت میخوای بخوابی ؟ کور خوندی خانومی »
با یه حرکت کیرشو فشار داد لای پام ... وای دوباره نـــه !
سعی کردم خودمو بکشم کنار ولی بی فایده بود ... یه فکری به ذهنم رسید ...
رو کردم بهش و گفتم :« یه دقیقه وایسا ... »
از زیرش در اومدم ... خوابوندمش و خودم و نشستم روی کیرش ... با دستم تنظیمش کردم روی کسم و با یه حرکت فشارش دادم داخل ...
خودمو بالا پایین میکردم ... سینه هام به لرزش در اومده بود ... چشماش محو سینه هام شده بود ... راست میگفتن که مردا عاشق این حرکت اَن ...
دستاش رو دور کمرم حلقه کرد ومنو کشید پایین ... سینه هام رو توی دستاش گرفت و فشارشون داد ... دستاش پهن بود و سینه های نسبتا کوچیک من توی دستاش جا می شد ...
بعد شروع به خوردنشون کرد ... و دوباره تکرار شد ...
و دوباره من حس شهوت .. حس عاشقی ... حس نیاز و لذت رو تجربه کردم ...
و دوباره ما با هم بودیم .. و دوباره ... و دوباره ...
و حالا ... من بودم و اون ... من بودم و کسی که منو در آغوش گرفته بود و آهسته می بوسید ... من بودم و کسی که همسرم بود ... کسی که مالِ اون بودم ... کسی که مالِ من بود ... و کسی که تمامِ لذت های مشترکمون رو با هم تجربه میکردیم ...
کسی که دوستش داشتم ... اون قدر که میزانش حتی توی شهوت هم گم نمی شد ... هرگز !
کسی که شاید ... روزی بی توجه به من از کنارم گذشت ... و امشب ، ما برای همیشه ... با هم بودیم ...
و من ... همون زنی بودم ... که احساسم رو به اون بخشیدم ... موجودی نحیف که در آغوش مردِ قدرتمندی قرار گرفته بود ... موجودی که شاید ، مرد داستان ... با وجودِ اون رنگ می گرفت ... با وجودِ اون معنا پیدا میکرد ...
و اکنون ... برای تو می نویسم فرهــاد ...
بکارت احساس من ... با عشق و دوست داشتنِ تو زن شد !
من اکنون آبستن تمنای تو اَم !

.:: پــایـــان ::.

نوشته: sun daughter
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
کشف یک سادگی
بعد از 2سال اولین کاری که کردم روشن کردن یه نخ کاپیتان بود
یکم گیج و گنگ و بودم و نمی دونستم هنوز چی به چیه !!! داغ بودم و عصبانی , نمی دونم چرا همه چیز رو خاکستری میدیدم , هنوز هم بعد از تمام اون سالها که همه چیز مثل یه تیکه چوب خاکستر شده و رفته هوا نمی دونم که چرا نمی تونم باور کنم حقیقته و باهاش کنار بیام
مثل کسی که نمی خواد از خاطراتش دست بکشه و برگرده به زندگی , فقط همین سیگاره که مونده باهم تو این روزا
میدونین ؟؟؟؟ من اعتقاد دارم که ما ادما زندگی می کنیم که سکس بکنیم !! اما واقعا بیاید بشینیم با خودمون روراست باشیم ؟ سکس همه یه زندگیه یه نفره ؟؟؟ نمی دونم , بیخیال
بذارین از اولین اکتشافتم براتون بگم , با کسی که تقریبا 2 سال از من بزرگتر بود و صد البته هنوز هم هست
خیلی باهاش قاطی بودم یه جورایی باهاشون روابط خانوادگی هم داشتیم تا اینکه بعد ها فهمیدیم که انگار مادر خانواده بد کارست و پدره هم معتاد , اما خوب برای من فرقی نداشت !!! رکسانا یه دختر بود و همبازیه من و کسی که خیلی از چیزهارو باهاش کشف کرده بودم
یه دختر تقریبا لاغر اندام با پوستی تقریبا بین سبزه و برنزه و یه قیافیه یه معمولی که کم کم داشت هیکل سکسیشم شکل می گرفت و میومد رو فرم , من یه پسر معمولی بودم با پوست روشن هیکل خنگ یه کوچلو توپلی
نه اون داف بود و نه من پاف , عادی بودیم و در انتها باز هم عادی
تقریبا نصفی از سال گذشته بود , همیشه باهم درس می خوندیم چون اون از من بزرگتر بود همیشه تو درسا کمکم میکرد , راستی منم خیلی بچه ی شر و فضولی بود , همیشه می گفتم بیا باهم کشتی بگیریم و اونم بدتر از من احمق پا بود و همیشه وسط این کشتی گرفتن ها تا می تونستیم همدیگرو می مالوندیم و من هی به سینه هاش دست می زدم و خلاصه از اینجور کارا و اونم بلعکس همش با کیر خایه یه من ور می رفت بچه بودیم و ا ح م ق

اون سال تو کتاب علوم اونا به فصلی بود به نام تولید مثل که من ترجیح می دم اسمش رو تولید بد بختی بذارم
اونایی که تو اون حال و هوا درس خونده باشن حتما اون کتاب بنفش رنگ کیری رو یادشون میاد که شروع خیلی از بد بختی ها و اتفاقاتی شد که الان دنبال می کنم , راسته که میگن زندگی یه زنجیرست
من فضول و اون هم مشتاق تر از من , خیلی خوب یادمه که تو همون روزهای سیاه زمستونی بود که تو مدرسشون اون کشف احمقانه ی ساده رو کرده بود که بچه هارو لک لک نمیاره..............................................
قرار گذاشتیم اون روز به کسی نگیم هر اتفاقی بین ما میوفته رو و همون جا بمونه , شب قبلش هم از لایه در اتاقش دیده بود که مامان و باباش یه کارایی باهم می کنن و یه فیلمی هم میدیدن که همه توش لخت بود.
ازمایش شروع شد :
خوب یادم میاد که با یه بوس از رویه لبایه من اتفاقات اون روز استارت خورد.....قبلش هر چیزی رو که فهمیده بود رو برام تعریف کرده بود اما من اون روزها هنوز تو مخم نمی گنجید !!! واسه همین اولش یکم شوک بودم اما کم کم یخ من هم اب شده و شروع کردم به ور رفتن با سینه هاش , کاری که نمی دونستم چرا بهم حال میده , منتها اون روز دیگه خیلی راحت بودیم و بی هیچ حرفی !!! اون روز اولین روزی بود که سینه هایه یه زن غیر از مامان و عمم و داشتم می دیدم وای که چه خوب بود کاش تو این سنم بود , سینه هایه جونه و خوش فرم و که الان درکشون می کنم که یه حالت شیپوری مانند داشتن , با توک هایه سیاه و کوچولو و سکس, اونم راه افتاده بود و دستش رو کرده بود تو شلوار من و مثلا با کیر ما داشت ور میرفت که بیاره بیرون که ببینه چه شکلیه خیر سرش و بالاخره هم در اورد Plain Face

لحظاتی ساکت گذشت...
انگار هضم اینکه که کیر اینه براش یکم مشکل بود , یه کیر عادی اما خوش فرم که خیلی تر و تمیز برشکاری شده اون موقع عرض و طولش چیزی نبود الان خیلی بیشتره مخصوصا هم که خواب و بیدار بود , اما دیگه راهی جز قبولش نداشت اونم چی یه کیره هنوز نا بالغ
که تا اون روز حتی نمی دونستم اب کیر چیه .... اما خوب خیلی زود تر از چیزی که فکرش رو بکنید یه حرفی شدم و کارم تا کجا ها که نکشید !!!!
داشتم می نوشتم براتون , من و رکسانا هردو فکر میکردیم اینکار که کیر من بتونه بره تو کس اون یا زشت اون موقعش یه امر محالیه , با وجود اینکه کیر من خیلی سفت تر و بزرگتر شده بود , ولی خوب چرا که ازمایش نکنیم !!!!!
راستی فحش ندید مامان و بابایه رکسانا هردو اون موقع مشاور املاک کار میکردن و صبح می رفتن و اخر شب میومدن
منم مامانم همیشه وقتی پیش رکسانا بودم نگرانم نبود اخه ما تویه یه ساختمون بودیم اونا طبقه یه اول و ما سوم

تصمیم گرفتیم که ازمایش کنیم و یا علی , با تمام و ناشیگری و حالات بچه معابانه شروع کردم به تلاش برای فرو کردن این کیر تو کس خانوم , خوووووووووووووووب من از کجا بدونم پرده یعنی چی ؟؟؟؟ بکارت یعنی چی ؟؟؟
خلاصه با هزار زور و زحمت و عرق ریختن و خشک خشک کردیم تو !!!
یه ذره .....
یه ذره بیشتر ....
سرش کامل رفت تو .....
یااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدا یهو دیدم داره خون میاد !!! دست و پام و کم کردم که زخمیش کردم
اونم که اصلا تو در و دیوار هم داره درد میکشه و هم داره حال میکنه !!! اصلا حالیش نیست که چه غلطی داریم می کنیم
منم که حسابی ترسیدم !!!! هیچی خلاصه صداش و در نیاوردم و تو همون حالت موندم , یهو دیدم داره میگه که چرا دیگه تکونش نمی دی ؟؟؟؟ من موندم که چه تکونی بدم که یهو دیدم خودش داره به طرز کاملا ناشیانه خودش رو اینور و اونور میکنه که ببینه حالش کجاش بیشتره !!!!!!!!
خلاصه تا بگایی به معنایه واقعی پیش رفتیم که یهو دیدم یه جورای دارم میشم که از ترس سریع کشیدم بیرون و تو همین گیر و دار و بمال بمال اب بنده هم اومد !!! :@

خون هارو که دید خشکش زده بود که اینا چین !!!! اون می دونست پرده چیه بکارت چیه اما متاسفانه نمی دونست که اینجوری از دست می دندش Plain Face
یادم نمیره یه داد بلند زد که چه غلطی کردی بیشعور پردم !!!!!!!!!!! و من فقط سکوت کردم
راستیتش زل زده بودم به فرش و به خونی که اب کیر منم روش بود و اینکه چه غلطی بکنم که این فرش تابلو نشه

زیاد کشش نمی دهم ....
رکسانا اینا به 6 ماه نکشیده رفتن .........
رکسانا الان یکی از جنده هایه به نامه دبستانه با اسم مستعاره شعله ......
من سادگی هایه زندگی رو اونجا کشف کردم و بقوله جمله بالا فهمیدم زندگی می کنم که سکس کنم .....
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
جنده اینترنتی
سلام دوستان
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم داستان اولین سکس منه که امیدوارم نصیب هتمون بشه
خب اول از خودم براتون بگم اسم من شایانه که پسری نسبتآ از لحاظ بدنی خوش فرم و از لحاظ چهره هم بدک نبودم من اهل یکی از شهرستانهای استان فارس هستم که نسبتآ شهر کوچیکیه. من از وقتی که اول راهنمایی بودم خیلی شهوتی بودم تا اونجایی که از بس که جلق زده بودم از قیافه خودم بدم میومد.راستی اینو بهتون بگم که من تا سن ۱۳ سالگی توی روستا زندگی میکردم وبعد از اون به شهرستان نقل مکان کردیم و تا الآن هم که ۱۷ سالمه اینجا زندگی میکنیم. خب از اصل مطلب دور نشیم.همونطور که بهتون گفتم من آدم خیلی شهوتی هستم و چون به نظر خودم قیافه ام خوب نبود (البته بقیه اینو تایید نمیکنند) هیچ دختری بهم پا نمیداد. تا یه کیس خوب میخورد تو پستم یا حوصله اش رو نداشتم یا میترسیدم و وقتی موقعیت از بین میرفت میرفتم خونه و جلق میزدم. خلاصه حسابی خودم رو با جلق نابود کرده بودم تا اینکه یه روز که تازه بود که با اینترنت آشنا شده بودم با کمک یکی از دوستام توی فیس بوک یه پروفایل درست کردم و بعد از چند روز که بیشتر با فیسبوک آشنا شدم و داشتم گشت میزدم دیدم که نوشته جنده شیرازی !!!!! .منو بگو . سرییع روش کلیک کردم و دیدم نوشته که اگه جنده بخواین یه کارت شارژ هزاری برام بفرستین و بعد با ۳۰ هزار تومان پول که وقتی همدیگرو دیدیم دریافت میکنه هر جا که بخواین میام.من هم که از خدا خواسته سریع کارت شارژ و شماره ام رو فرستادم براش یا اینکه ته دلم این بود که طرف سرکاریه براش فرستادم .شب همون روز دیدم یه شماره ی ناشناس داره بهم زنگ میزنه گوشیمو جواب دادم دیدم که یه صدایی که داشت هوش از سرم میبرد بهم سلام کرد و گفت که همون زنه هست ازم جایی که میخواستیم سکس کنیم رو پرسید و من هم همه چیزو بهش گفتم قرارمون این شد که فردا ی همون روز شیراز منتظرش باشم تا بیارمش شهرستان
روز قرار فرارسید و من هم ماشین یکی از دوستام رو قرض گرفتم رفتم سر قرار یه ربع وایسادم دیدم خبری نیست وبا خودم گفتم تف به این شانس و فکر کردم سر کاریه که دیدم یکی درب رو باز کرد اومد داخل وای خدا!!!! واقعا خودش بود؟یه زن نسبتآ اندامی که سینه های سر تیزش داشت از زیر مانتو اش میزد بیرون .کنارم نشسته بود . خشکم زده بود نمیدونستم چی باید بگم (آخه تازه دوم دبیرستان بودم و نه با دختری دوست بودم و نه تا حالا با کسی سکس داشته بودم) یهو یه خنده ی تحقیر آمیز زد و گفت :خب آقا کوچولو کجا بریم؟ منم بدون اینکه چیزی بگم ماشین رو روشن کردم و به سمت شهرستانمون حرکت کردم. بین راه همه اش به من زیر چشمی نگاه میکرد و میخندید دیگه داشت طاقتم تموم میشد. هم از طرفی میترسیدم که با یه کس به این خوشگلی من رو کسی ببینه. هم از طرفی عصبانی شده بودم که یه زن جنده همه اش داشت بهم میخندید .که یهو روم روکردم بهش و گفتم: چیه؟ از این که میخوام کیرمو تا خایه هام بکنم تو کست داری میخندی؟ که با یه نگاه شهوتی بهم گفت: وای!!!! یعنی میتونی؟ گفتم آره حالا ببین و تماشا کن از اون لحظه تا خونه همه اش داشت بهم میخندید و من هم با خودم گفتم : ولش کن بذار بخنده تا بمیره. وقتی رسیدیم خونه .از شانس من محلمون اونروز هیشکی نبود و خونمون هم خالی بود. سریع پیاده شدیم و رفتیم داخل که من زودتر از اون رفتم تو. که یهو یادم افتاد که نه کاندوم دارم و نه اسپری تاخیری حالم گرفته شد. رفتم طرفش که دیدم از توی کیفش همه چیز در آورد. از کرم سر کننده بگیر تا کاندوم و اسپری تاخیری این صحنه رو که دیدم از پشت چسبیدم بهش دستم رو دور شکمش حلقه کردم. سرم پشت سرش بود که سرش رو آورد عقب وگفت : بذار آماده شم بعد. منو بگو آمپر جسبونده بودم. هدایتش کردم داخل اتاقم و گفت : برو بیرون تا آماده شم منم بدون هیچ حرفی رفتم بیرون درب رو بستم. صدام زد رفتم داخل.... وای!!!!!! با صحنه ای روبرو بودم که با خودم میگفتم هر لحظه ممکنه ایست قلبی کنم.فکرشو کنید. یه بدن فوق سکسی سفید که لاک قرمز روی ناخن هاش بود وموهای شرابی نسبتآ تیره که با اون پوست سفیدش محشر میشد و شرت و سوتین قرمز ست. من که خشکم زده بود و لال شده بودم همینطور کنار درب وایساده بودم ونگاهش میکردم که خودش بلند شد و دستامو گرفت و آوردم و روی تخت نشوندم. لباسهامو درآورد و وقتی شرتم رو در آورد میخواست همین اول ماجرا برام ساک بزنه که من جلوش رو گرفتم گفتم نه .الان نه. اول باید تو از دستم راضی باشی(آخه هم تو فیلمهای سوپری که دیده بودم زنها و ارضاء میکردند و بعد میکردنشون و هم میدونستم اگه زنی رو که هنوز ارضاء نکردی بکنی زن بیچاره چه زجری میکشه) یهو با تعجب نگام کرد و این دفعه نگاهش مثل نگاه زنهای جنده نبود و یه نگاه معصومانه بهم کرد و من بلندش کردم و روی تخت خوابوندمش. بی مقدمه رفتم تو کار لبهاش از یک طرف من با ولع کامل لبهاشو میمکیدم از یک طرف هم اون که حالا دیگه تقریبآ ازم خوشش اومده بود سرم رو گرفته بود و داشت لبهامو از جاش میکند که من هم به خاطر اینکه شهوتی ترش کنم بعضی مواقع لبهامو ازش جدامیکردم و همین که دوباره به سمت لبش میبردم سرمو عقب میکشیدم و اون هم دنبالم میومد خیلی حال میداد بعد از دو سه بار که این کار رو انجام دادم دیگه دیوونه شده بود و سرم رو با دو تا دستش گرفت و لبهام رو میمکید . با هزار بدبختی لبهام رو از لباش کندم و رفتم سمت گردنش که وقتی سرم رو بردم کنار گردنش یه ها کردم توی گردنش که بخاطر اینکه شهوتش زده بود بالا با ناخن دستش که روی کمرم بود رو فرو کرد توی کمرم که یکم دردم اومد برای تلافی گردنش رو گاز میگرفتم اونقدر داشت نفس نفس میزد که دیگه نفسش بالا نمیومد اومدم پایین تر تا به سینه های خوش فرمش رسیدم بر گردوندمش .روی شکم که خوابید از بالای کونش بوسیدم تا به بند سوتینش رسیدم یواش بازشون کردم و درشون آوردم دوباره به حالت قبل خوابوندمش و افتادم روی سینه هاش. نوکشون تیز و سفت بود و تقریبآ صورتی شروع کردم اول به گاز گرفتن بعد مکیدن سینه هاش. خیس خیس شده بودند که دیدم داره روی تشک میکوبه و با اون نفسهای بریده بریده اش میگه: ککککسمو بخور زودباش سریع رفتم سراغ شرتش . شرتش رو در آوردم دیدم ووووووووووواااااااااااااااااای!!!!! همچین کسی رو حتی توی فیلم سوپر هم ندیده بودم.کسش به رنگ صورتی بود و خیس خیس بدون یه تار مو. پریدم رو کسش و میخوردمش(آخه تا اون زمان با کسی سکس نداشتم و میخواستم با این سکس به نوعی خودم رو سیر سیر کنم) به طور نسبتآ ملایم میخوردم که اون هم فقط داشت مینالید و جیغ میزد .یهو پاهاشو دور سرم حلقه کرد و سرم رو روی کسش فشار داد . من هم داشتم تاجک کسش و لایه های اطرافشو میمکیدم که دیدم لرزید من هم که تا اون موقع نمیدونستم حالت ارضاء شدن زنها چطوریه که دیدم یه چیز لزج مانند که فوق العاده داغ بود ریخت رو صورتم که فهمیدم ارضاء شده . دیگه حال نداشت .من هم کل دهنم بی حس شده بود. اومدم بالاتر توی بغلش خوابیدم طوی که سرم روی سینه اش بود و دستم روی روی شکمش. که نیمه بی هوش بود. به نظر خودم تا حالا همچین لذتی نبرده بود. یکم که هم من سرحال اومدم و هم اون. همینکه چشمهاشو باز کرد کنار گوشش گفتم: لذت بردی؟ نگام کرد واشک توی چشمهاش جمع شد و منو به خودش فشار داد و بهم گفت که دلیل اینکه همون اول خواسته برام ساک بزنه این بود که فکر میکرده من هم مثل آدمهای دیگه فقط میخوام بکنمش و نمیخوام ارضاءش کنم. که اینجور نبود و اون خوشحال بود که همه اش داشت منو میبوسید و قربون صدقه ام میرفت که یهو یادش اومد که منو هنوز ارضاء نکرده که ازم عذرخواهی کرد و اسپری تاخیری رو که من بلد نبودم چطوری ازش استفاده کنم برام زد و شروع کرد برای کیر نیمه خوابیده من ساک زدن خیلی خوب میخورد. حالا من تو اوج بودم که بعد از ۱۰ دقیقه ساک زدن برام. بهش گفتم بسه و اومد بالا و سوراخ کسش رو با سر کیرم تنظیم کرد و آروم آروم کیرم رفت داخل کسش.وای! چه حسی بود . انگار کیرم توی یه ژله ی داغ فرو کرده بودم . روی تخت ولو شده بودم وتوی اوج لذت بودم .وقتی نگاش میکردم. دستهاشو توی موهای شرابیش میکرد و به خاطر شهوت بالاش توی هوا ولشون میکرد و به خودش میپیچید. و وقتی دید من هم خیلی شهوتم رفته بالا همین طور که کیرم تو کسش بود و خودش داشت تلمبه میزد خوابید رو من و بغلم کرد و دره گوشم آه میکشید و میگفت: من دیوونتم.از این به بعد فقط به خودت میدم آآآآآآآه!!!!. من هم دستهام دور کمرش حلقه کردم و حالا من داشتم براش تلمبه میزدم که سرعتم رو بیشتر کردم و دوباره شروع کرد به جیغ زدن و لرزید.برای بار دوم ارضاء شد.وزنش رو انداخته بود روی من. که من توی این حالت که افتاده بود روم . کیرمو از کسش درآوردم و کردم تو کونش .همین که کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش . سریع رفت داخل!!!. وقتی که رفت داخل . یکم به حال خودش اومد و کنار گوشش گفتم که میخوام تمام آبمو بخوری .و اونم گفت:قبوله. که بعد از چند دقیقه تلمبه زدن کیرمو کشیدم بیرون و کاندوم رو از سرش کشیدم بیرون و گذاشتم تو دهنش که برام ساک زد و آبم اومد و همشو خورد و دوتامون همزمان افتادیم رو تخت.بهش گفتم: حالا دیدی کیرمو تا خایه هام کردم تو کست؟ گفت: آره . چه جور هم دیدم آقا کوچولوی من. اینو که گفت دوباره ازش لب گرفتم و رفتیم حموم و هم یه بار دیگه کردمش و اومدیم بیرون. آماده شد و من هم پولشو آوردم تا بهش بدمش که وقتی پولو بردم طرفش پولو گرفت و حلم داد کنج دیوار و بهم گفت:من این پولو نمیگیرم . مهمون منی . چون هم کوچیک ترین مشتریم بودی و هم تنها مشتریم بودی که منو کاملآ ارضاء کردی و دوباره شروع کرد لبمو خوردن. ولی وحشیانه!!!. داشت لبم کنده میشد که به عقب هلش دادم و بهش گفتم : چته؟ مثل لب ندیده هایی؟ گفت آخه تو هنوز جوونی و لبت مزه اش عالیه . همه ی مشتری هام یا پیر بودند یا آشغال و عوضی که جزء کردن هیچ کاری برای آدم نمیکردند. من هم گفتم:پس بیا آرزو به دل از دنیا نری!.نیم ساعت ازم لب گرفت اونم چه لبی!!که خودش خسته اش شد و گفت بریم. که بردمش سر جایی که سوارش کرده بودم از هم خداحافظی کردیم و رفت. امیدوارم لذت برده باشید راستی!! . من دنبال جنده میگردم . اگه کسی سراغ داشت بهم بگه . پول خوبی هم بهش میدم.جدی میگم

نوشته: علی
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
آوای عشق
ميخواستم فكركنه منم دوسش ندارم.اينطوري شايد اروم ميشد.چون حس ميكرد تنهانيست.همچنين نميخواستم واسم كلاس بيادكه منودوست نداره ودرحدش نيستم.شايدهم اشتباه ميكردم واينقدراهم مغرورنبود.ازش ميترسيدم.نميدونم چرا..نفهميدم چجوري صبح شد.باچشماي نيمه بازميديدم كه داره دكمه هاي بلوزشوميبنده.مزه ميداد دزدكي نگاش ميكردم!نميدونم چرا!چشماموبستم..حسم بهم ميگفت داره نگاهم ميكنه..تقريبا1ماهي ميشدكه حامله شده بودم.اگه حامله نميشدم بايد صبرميكردم تاباهم اشنابشيم..اماتقديراين بود.يه لحظه ياداون روزافتادم كه وقتي برگه ازمايش رو دادم دستش بغض عجيبي توگلوش گيركرد..
نميدونستم چي بكنم.اول لباسمو دربيارم برم حموم يانه!گيج بودم.توي حموم دستمو گذاشتم روي شكمم.حس خوبي بود.امايه چيزي مثل خوره افتادبه جونم...اينكه هنوز هم هيچ نقشي توي زندگيش ندارم.ازكاراش اصلاسردرنمياوردم.
ازحموم اومدم بيرون كه يهوحوله ازروم افتاد!لعنت به اين شانس.معلوم نبود چجوري اومده ومن اصلاصدايي نشنيدم.تامنو ديدروشوبرگردوند.سكوت مطلق بودتوي هال..ديدم داره ميره سمت اتاقش.حتما ميخواست پيانو بزنه.چه خوش استيل....دوس داشتم بيادبه سمتم.خوشم ميومدازش!حس خوبي داشتم وقتي ميديدمش. اما نبايدكاري ميكردم چون نميخواستم پررو بشه.بايدخودش اينو ميفهميدكه من ديگه زنشم.چه دلش بخواد,چه دلش نخواد.نبايدمثل يه جنازه ي متحرك رفتاركنه..
خب.حالاچي بپزم!اصلاغذاخورده يانه..واي چرا نميگه چي بپزم.حرصمو در اورد.بالاخره يه چيزي حاضركردم كه از گرسنگي بچم ناقص نشه!صداش كردم.خداميدونه چقدر برام سخته اسمشو صداكنم...;مهدي...
چقدركم..اشتهاش به كلي كورشده انگار...
شب غريبي بود.حس تنهايي شديدداشت ديوونم ميكرد.بعدازشام رفت بيرون وهنوزبرنگشته...توي افكارم غرق شده بودم كه صداي بازشدن درمنوبه خودم اورد.زير زیركي نگام كرد و يه سلام خشك وخالي تحويلم داد.دلم ميخواست يكي بكوبم تو سرش.خسته بود.حتما رفته بوداستوديو براي ضبط اهنگ..در كل صداي قشنگي داره..اون يه هنرمنده..
چندروزي گذشت.
رفتاراش عوض شده بود. ازم خجالت ميكشيد.حتي يه وقتايي كه به اصطلاح ميخواست باهام حرف بزنه,تو چشمم نگاه نميكرد..ولي دركل حس ميكردم غرور روزاي اولو نداره.مهربونتر شده بود.حداقل مكالمات روزمره,به طوركامل بين ماردوبدل ميشد.
بعضي شبايه خيالات عجيب غريبي سراغم ميومد!فكرميكردم,يعني خواب ميديدم منو بوس ميكنه!!يعني يه جورايي نرمي لباشوحس ميكردم رو لبام!..
بي خوابي زده بودبه سرم وهنوزنخوابيده بودم.اون هم روي پشتش خوابيده بود.اين يكي ازنشونه هاي تمايلش براي نزديك شدن به من ميتونست باشه.چون اوايل هميشه بهم پشت ميكرد.يه لحظه ديدم داره تكون ميخوره.ازترس سريع چشمموبستم ووانمودكردم كه مثلاخوابم.حس كردم داره سمتم مياد.. !ازترس خشكم زده بود!خيلي سعي ميكردم عادي باشم كه يهو.......يهويه چيزنرم وتپل چسبيدبه لبم!بدون اينكه بوسش صدايي داشته باشه,چندثانيه توي همون حالت موند..واي خداي من!باورم نميشه! !واقعاجاخوردم..
.نميدونستم بايدبترسم,يابايدتعجب كنم,يالذت ببرم يااينكه خوشحال بشم..يعني اون شباخواب نميديدم وحسم درست بود..؟چرااينجوري؟چرادزدكي؟قابل توصيف نيس..فقط ميدونستم دارم ميتركم!امادليل حس انفجارمو نميدونستم!دستموتوي دستاش گرفت..تاحالادستاي تپل ولطيفشواينجوري وبااين حس وحال لمس نكرده بودم..پس روش هاي من مناسب بودوكم محلي هام بالاخره اثركرد..يعني اون...اون...داره به من وابسته ميشه وشايدهم داره علاقه مندميشه.. ؟ولي جيگرم حال اومد.بعدازاونهمه حرص وجوش مخفيانه,امشب دلم اروم گرفت..صبح شد.هنوزخوابيده بود.چه بامزه خوابيده بود!لعنتي وسوسه ميكردمنوكه ببوسمش!روزشروع شدوبه سرعت سپري شد.شب دوباره اومدومن دلم هوايي شد....اروم اروم رفتم توي اتاق.پاهام سست شده بود..روي تخت درازكشيده بودودستش زيرسرش بود.نگاهشوازم دزديد!طفلكي خجالت ميكشيدازم!چه سكوتي توي خونه حاكم بود..ارامش توي اتاقمون بخوبي احساس ميشد.ارامشه قبل ازحادثه ي بزرگي كه درراه بود!...
درازكشيدم روي تخت.يكم اومداينورتروبهم نزديك شد..تودلم گفتم;اين پسره كيه پيشم خوابيده؟!واي من ميترسم!
تابه خودم اومدم ديدم دستشوگذاشته روشكمم واروم منوبه سمت خودش ميكشونه..توچشماي درشت ومشكيش زل زدم!طاقت نياوردوسرشوپايين اورد.ديگه زدم به سيم اخروبادستم چونشوگرفتم وسرشواوردم بالا/اخ جون ته ريشش خوردبه دستم../..يعني چه مرگش بود وچي ميخواست بگه كه نميتونست؟..تودلم ازاعماق وجودم ازش خواستم كه بهم بگه دوسم داره..اماانگارلال شده بود..منوبيشترفروبردتوي بغلش وزل زدبهم.واي خداچيكابايدميكردم.. ؟بخاطرزجرهايي كه توي اين مدت كشيدم,حالشوبگيرم وازبغلش بيرون بيام يانه؟..نه..قلبش ميشكنه..هرچقدكم محلي ديده ديگه بسه براش.بالاخره زبون بازكردوباصداي دلنشينش گفت;هنوزم دوسم نداري.. ؟
لااله الاالله..اين پسره چراخل شده من دوسش ندارم؟؟؟من؟؟؟..حرصم گرفت.دلم ميخواست يه گاز محكم ازلپ نرمش بگيرم كه ديگه ازاين زر هانزنه.گفتم;تودوسم داري؟.........سكوت كردويه قطره اشك ازگوشه ي چشماش ريخت روي بالش..لبخندزدم..چون جوابموگرفتم..اون عاشقم شده بود..واي پسره ي...من رولبش حساسم واون هم ذكي لبشوچسبوند به لبم!الانه كه پس بيفتم..!لبموول كرد ونشست..اي واي نكنه ميخوادمنو......!؟؟ميترسيدم..البته بدمم نميومد منوبكنه!..يه لحظه درداون روزيادم اوم..همون روزكه دوستاي بي غيرتش كه چشم ديدن شهرتش روندارن توي نوشيدنيش قرصاي توهم زا ريخته بودن واون بهم... بهم تجاوزكرد..اي كاش كيرنداشتي..اونوقت دوست داشتني ترازايني كه هستي,ميشدي.. !هنوزحركات وحشيانه اون روزش يادمه..همون روزكه مثل شيرگرسنه بهم حمله كردهوبي مقدمه منو....
اماامشب فرق داشت..امشب مهدي واقعي روبه روم بودوقراربودمنو...چقدملايم ومهربون به نظرميومد..!گردنموبوسيد..باتغييرحالت وپريدن رنگ چهره م متوجه شدچقدرروي لباي نرم وخوش فرمش حساسم..حالاچه برسه به اينكه روي گلوم لمسش كنم..بخاطرهمين مجاب شدكه به اين كارادامه بده..انگارداشت بالباش مهرميزدروي گلوم..لبشوفشارميدادوميمالوندومن هم ازاحساس داشتم منفجرميشدم وحرارتم رفته بودبالا.نشست.يكم نگاهم كردوباحالت خاصي سرشوبه علامت پرسش تكون دادكه مثلابكنه يانه..حالاچي بگم..؟؟؟؟بگم نه؟؟نه نبايدخواسته شوردكنم..اون ميخوادبااين كاربهم نزديك شه..نبايدبرنجونمش..توي دلم به نامزدش كه بخاطرورودناگهاني من به زندگي مهدي,ازش مجبورشدجدابشه,كلي سوسو دادم وگفتم چشمت دربياد مهدي ديگه مال خودمه وميذارم منوباتمام وجودش لمس كنه..
لباسشودراورد.باچشماي گردشده وپرازحيرت به اون عضوبامزه كه اسمش كيره,خيره شدم!واي اين چقدنازه..چقدسفيده..اون دفعه كه بيهوش بودم ونديده بودم..اماالان دارم يه بدن ناز وسفيدويه كيرخوشگل وبامزه ميبينم..
متوجه تعجبم شدويه لبخندشيرين تحويلم داد.. باحوصله و ملايمت لباسامودراورد..حالابايدخودموواسه تحمل كردن اين كيرنيمه جون كه تاچندلحظه ي ديگه واسه خودش يلي ميشه,اماده كنم..اروم اومدروم.به نحوه اي كه وزنش اصلاروي من نبودوبه زانوها و ارنجش تكيه داده بود.اروم اروم كيرش رو ميماليدبه اونجام.. !قدش ازمن خيلي بلندتربودوبه زورسعي ميكردچهره ش روبه روي چهره م قراربگيره.بابغض بهم خيره ميشدواروم اروم به گونه هام بوسه ميزد بادستاي لطيفش موهامونوازش ميكرد..هرلحظه شهوت بيشترتوي نگاهش موج ميگرفت..احساس كردم ديگه وقتشه...تااينكه احساس كردم يه چيزقطورچسبيدبه ...واي يكم فشارش داد..نفسموتوي سينه حبس كردم ويهودهنم بازشدوبلندگفتم آي درش بيارمهدي....
انگارترسيد.چون من حامله م..چند لحظه مكث كرد وتوگوشم گفت اروم باش..تندتندنفس ميكشيدم وبابغض ونازنگاهش ميكردم..يكم اروم شدم..اروم اروم فروميكرد.باوجوددردشديدي كه ازبازشدنم حس ميكردم امابخاطرشروع قشنگ اين'عشق'تحمل ميكردم..ديگه كيرش رو كاملا توي چيزم حس ميكردم!..وقتي تا ته فرو ميكرد احساس ميكردم توي شكممه..قيافه ش جالب شده بود!سرخ شده بودونفس نفس ميزد..مدتي گذشت..كيرشو دراورد و يه دستمال برداشت و كارش كه تموم شد سريع اومد بغلم كرد..اروم توي گوشم گفت;دوستت دارم...
بدنم سست كه بود, با اين حرفش سست تر شد..پيشونيمو بوسيدو شكممو نوازش كرد..دلم اروم گرفت و خوابيدم......

نوشته: هانیه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
عروسک خرسی دلیل سکس سریع
دوست دارم مقدمه چینی نکنم و خاطرمو بگم:
یه روز توی سلف دانشگاه نشسته بودم و داشتم نسکافه و کیک میخوردم که نگاهم به یه دختر توپول موپولی افتاد که قیافش خیلی خنده دار بود.موهاش عین سیم تلفن فر ریز بود و لپهای توپولش چشماشو فشرده تر کرده بود؛یه عروسک خرس کوچولو به دسته کیفش آویزون بود که خیلی خیلی شبیه خودش بود.رفتم روبروش نشستم و با همون عروسک شروع کردم به مخ زدن.
اسمش رویا بود و خونشون نزدیک مترو طرشت و بالاخره شمارمو بهش دادم و باهاش دوست شدم.ساعت دوازده کلاسای من تموم شد و اومدم بیرون که دیدم چندتا میسکال روی گوشیمه و وقتی زنگ زدم دیدم خودشه که بهم گفت مهدی من حال ندارم سر کلاس بشینم بریم بیرون؟؟؟
منم تو اون لحظه اصلا به فکر سکس باهاش نبودم.ولی وقتی نشست توی ماشینم و وقتی که داشتم رانندگی میکردم و دستشو آورد و گذاشت روی دستم که روی دنده ماشین بود یهو همه وجودم گر گرفت و شرتم داشت میترکید.چشمم که به زیپ شلوار لیم افتاد خندش گرفت و گفت بی جنبه شرتت نترکه؟؟منم خندیدم و بادستم کیرمو جابجا میکردم و داشتم تو فکرم دنبال جاخالی میگشتم.از ظرفی هم میترسیدم که بهش پیشنهاد سکس بدم چون اولین روز آشنائیمون بود و میترسیدم از دستم بپره.به خودم گفتم بهتره غافلگیرش کنم.اگرم پرید به درک حداقل کونم نمیسوخت و کرده بودمش.یهو به ذهنم رسید باغ عموم تو رودهن خالیه واتفاقا کلیدشم خونمون بود و اونروز هم وسط هفته بود و هیچکس به باغ سر نمیزد.منم سریع اومدم سمت خونه و ماشینمو سر کوچه پارک کردم که کسی دختررو نبینه و اومدم خیلی یواشکی کلید رو پیچوندم و به هوای کتابخونه رفتم بیرون و دویدم سمت ماشین و گازشو گرفتم سمت رودهن.جاتون خالی رفتیم رستوران لاله صحرا و دوتا چلو ماهی قزل آلا و کلی مخلفات گرفتیم و رفتیم توی باغ.نشستیم ناهارمون رو خوردیم و داشتیم صحبت میکردیم جوری که من تکیه داده بودم به پشتی و اونم دراز کشیده بود روی پام.بی مقدمه یهو لبمو گذاشتم رو لبشو شروع کردم به لب بازی کردن که چشماشو بسته بود.بلند شدم دستشو گرفتم و بردمش توی اطاق خواب و خوابوندمش روی تخت.فقط داشت باهام دعوا میکرد و میگفت این قرارمون نبود و خیلی بیجنبه ای و از این حرفا ولی به هیچ وجه مقاومت نمیکرد و خودش رو شل کرده بود.
منم شروع کردم تاپ و شلوار و شورت و سوتینشو در آوردم و لباسای خودمم درآوردم.دوباره ازش لب گرفتم ولی اون همراهی نمیکرد چون بلد نبود خوب لب بازی کنه،ساک زدن هم بلد نبود فقط کیرمو میکرد تو دهنشو در میاورد و لیسش نمیزد و تخمامم نمیخورد.چون فکرشو نمیکرد بخواد سکس کنه موهاس کسشو نزده بود یکم مو داشت ولی خیلی خوش بو بود.شروع کردم به لیسیدن ممه هاش و کم کم رفتم سمت کسش و چوچولشو میخوردم.کسش خیلی توپول و بادکرده بود ولی اصلا لیز نبود یکم خیس شده بود و هیچ مزه خاصی هم نمیداد و مزه گوشت پخته شده میداد.شروع کردم به خوردن که دیگه غر غر کردنش تموم شد و شروع کرد به آه کشیدن و بعد چند دقیقه بدون حرکت و بدون صدا افتاد و موقع ارضاء شدن هم هیچ لرزش و تکونی نداشت.فقط قبلش یکم به خودش میپیچید.بعد چند لحظه دوباره شروع کرد واسم ساک زدن و کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و شروع کردم لبش رو بوسیدن و خوابوندمش روی تخت به روی شکم و لای لپهای کونشو از هم باز کردم،دور سوراخ کون قرمز یکم مو داشت ولی خیلی خوشگل بود و تف کردم رو کیرمو رو سوراخ کونش و کیرمو گذاشتم روی سوراخش و فشار دادم همین که به سختی و یواش یواش داشت میرفت تو شروع کرد به ناله کردن و گریه کردن.یکی دو دیقه طول کشید تا ته کیرم بره تو کونش چون تا یذره میرفت تو نگه میداشتم تا دردش نگیره و وقتی تا ته رفت خشک شده بود.شروع کردم به عقب جلو کردم که برگشت گفت بی انصاف حداقل یذره چربش کن.من که اصلا حواسم نبود ازش معذرت خواهی کردم و رفتم از تو در یخچال کرم ویتامین A چشمی آوردم و مالیدم به کونشو کیرمم چرب کردم و با یه فشار رفت تو چند دیقه طول کشی تا آبم اومد و همشو ریختم تو و لی دوباره تلمبه زدن رو شروع کردم تا دوباره آبم بیاد.حدود یه ربع داشتم میکردمش که دوباره آبم اومد و آبمو ریختم رو گودی کمرش و وقتی با دستمال پاکش کردم شروع کرد به لباس پوشیدن و اصلا با من حرف نمیزد و نمیزاشت نزدیکش بشم و ببوسمش.بالاخره حاضر شدیم و تو راه برگشت به تهران از خود رودهن تا جاجرود داشتم کس لیسی و خایه مالیشو میکردم و معذرت خواهی میکردم تا بالخره از خر شیطون پائین اومد و دوباره با هم آشتی کردیم.از اون به بعد هر وقت همدیگرو میدیدیم سریع میومدیم خونه و از کون میکردمش.یه مرتبه هم تو یکی از خیابون های پشت پارک شهر آرا داشت برام ساک میزد و چون توی سکسهامون بدش میومد آبم رو بخوره بهش نگفتم داره آبم میاد و وقتی داشت ساک میزد توی ماشین همه آبم ریخت توی دهنش و همشو خورد و یذره ازش ریخت رو شلوارمو صندلی ماشین و همه جا رو به گه کشید.
بعد از چند وقت که میخواستم از سرم بازش کنم شمارشو دادم به یکی از رفیقام که اونم با اسم مستعار علی باهاش رفیق شد و کسخل دیوونه به جای اینکه از عقب بکنتش یضرب کرده بود تو کسش و پردشو جر داده بود و افتاد گردنش که بگیرتش و از اون به بعد هم رفیقمون با ما قطع رابطه کرد که دیگه چشممون تو چشم هم نیوفته و یاد قبل نیوفتیم.
دوست داشتم همه اسامی رو واقعیتشو بنویسم تا رویا اگر این داستان رو خوند بدونه هنوز تو یادشم و هنوز دوسش دارم و آرزوم اینه که یه روز دوباره برگردیم همون دانشگاه اسلامشهر رو تو همون سلف روبروی هم بشینیم.

نوشته: مهدی بلک
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
کیر شق تو ماه عسل
سلام.من زنی 22 ساله ام و امروز میخوام یکی از سکسی ترین خاطراتم از روزهای داغ و شهوانی ماه عسلم را براتون تعریف کنم.3 روز بعد از شب عروسی و جر خوردن دردناک کسم راهی کیش شدیم.به هتل رفتیم و من واسه اینکه خستگی راه از تنم بیرون بره تصمیم گرفتم برم و دوش بگیرم.لباسامو در آوردم و بی توجه به نیاز های همسرم علی وارد حمام هتل شدم اما بعد از خیس شدن تنم موهامو دیدم که حسابی تو هم گره خورده بودن.علی رو صداش کردم و خواستم از توی کیفم برس موهامو واسم بیاره.اونم برس آورد و دیدم که یواشکی یکم دید زد و رفت...بعد از چند دقیقه که از باز شدن گره های موهای بلندم ناامید شدم در را باز کردم که ازش بخوام بیاد و موهامو برس بکشه که یهویی....عکسشو تو آیینه روبروی در دیدم که داشت با کیر شق کرده اش حسابی ور میرفت و کیرش قرمز شده بود و خودش رو کاناپه لم داده بود و انگار تو یه دنیای دیگه سیر میکرد!تا خوداگاه دستم رفت سمت کسم و شروع کردم به مالیدن کسم و تو آیینه میپاییدمش که دیگه طاقت نیاوردم و با صدای لرزانی که سعی میکردم بی خیال باشه داد زدم:ع..لی؟دیدم که خودشو جم وجور کرد جواب داد:جانم؟روبروم واستاده بود و من که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم پریدم بغلش و به صورت کاملا غیر حرفه ای لباشو میخوردم و کس داغمو به برجستگی کیر زیر شلوارش فشار میدادم.احمفانه بود ولی دست خودم نبود که!اونم از خدا خواسته لباساشو در اوردو شروع کرد به مالوندن سینه هام و کسم.من دیوانه وار کیرشو میمکیدم و زیر دوش آب صدای ناله ام بلند شده بودوآآآه...آییی علی...کیر میخوام...بکنم دیگه...دیوونه شدم... .اولین بار بود که تو زندگی مشترکمون این حرفا رو ازم میشنید!اونم دسته برس رو تا ته فرو کرد تو کسم تا حشری تر بشم.آی ی ی جوووون.شروع کرد به عقب جلو کردن برس تو کسم و کیرش تو دستم بود و باهاش ور میرفتم .گفت اینج نمیشه بکنمت و کمرت درد میگیره.دستمو گرفت و منو کشوند به سمت اتاق خواب و کنار تخت که رسیدیم محکم هلم داد رو تخت و چنان وحشیانه کیرشو فرو کرد تو کسم که با ضربه دوم ارضا شدم لرزش کسم و ناله هام که از درد و لذت بلند شده بود تمام فضا رو پر کرده بود.تا حالا کیر علی رو انقدر وحشی ندیده بودم و او هم با یه ناله بلند و مردانه آب کیرشو ریخت تو کسم و ولو شد روم و با بوسه های ریز ازم تشکر کرد.....لطفا نظر بدید تا بازم واستون خاطراتمو تعریف کنم.

نوشته: paria69
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
عروسک خرسی دلیل سکس سریع
دوست دارم مقدمه چینی نکنم و خاطرمو بگم:
یه روز توی سلف دانشگاه نشسته بودم و داشتم نسکافه و کیک میخوردم که نگاهم به یه دختر توپول موپولی افتاد که قیافش خیلی خنده دار بود.موهاش عین سیم تلفن فر ریز بود و لپهای توپولش چشماشو فشرده تر کرده بود؛یه عروسک خرس کوچولو به دسته کیفش آویزون بود که خیلی خیلی شبیه خودش بود.رفتم روبروش نشستم و با همون عروسک شروع کردم به مخ زدن.
اسمش رویا بود و خونشون نزدیک مترو طرشت و بالاخره شمارمو بهش دادم و باهاش دوست شدم.ساعت دوازده کلاسای من تموم شد و اومدم بیرون که دیدم چندتا میسکال روی گوشیمه و وقتی زنگ زدم دیدم خودشه که بهم گفت مهدی من حال ندارم سر کلاس بشینم بریم بیرون؟؟؟
منم تو اون لحظه اصلا به فکر سکس باهاش نبودم.ولی وقتی نشست توی ماشینم و وقتی که داشتم رانندگی میکردم و دستشو آورد و گذاشت روی دستم که روی دنده ماشین بود یهو همه وجودم گر گرفت و شرتم داشت میترکید.چشمم که به زیپ شلوار لیم افتاد خندش گرفت و گفت بی جنبه شرتت نترکه؟؟منم خندیدم و بادستم کیرمو جابجا میکردم و داشتم تو فکرم دنبال جاخالی میگشتم.از ظرفی هم میترسیدم که بهش پیشنهاد سکس بدم چون اولین روز آشنائیمون بود و میترسیدم از دستم بپره.به خودم گفتم بهتره غافلگیرش کنم.اگرم پرید به درک حداقل کونم نمیسوخت و کرده بودمش.یهو به ذهنم رسید باغ عموم تو رودهن خالیه واتفاقا کلیدشم خونمون بود و اونروز هم وسط هفته بود و هیچکس به باغ سر نمیزد.منم سریع اومدم سمت خونه و ماشینمو سر کوچه پارک کردم که کسی دختررو نبینه و اومدم خیلی یواشکی کلید رو پیچوندم و به هوای کتابخونه رفتم بیرون و دویدم سمت ماشین و گازشو گرفتم سمت رودهن.جاتون خالی رفتیم رستوران لاله صحرا و دوتا چلو ماهی قزل آلا و کلی مخلفات گرفتیم و رفتیم توی باغ.نشستیم ناهارمون رو خوردیم و داشتیم صحبت میکردیم جوری که من تکیه داده بودم به پشتی و اونم دراز کشیده بود روی پام.بی مقدمه یهو لبمو گذاشتم رو لبشو شروع کردم به لب بازی کردن که چشماشو بسته بود.بلند شدم دستشو گرفتم و بردمش توی اطاق خواب و خوابوندمش روی تخت.فقط داشت باهام دعوا میکرد و میگفت این قرارمون نبود و خیلی بیجنبه ای و از این حرفا ولی به هیچ وجه مقاومت نمیکرد و خودش رو شل کرده بود.
منم شروع کردم تاپ و شلوار و شورت و سوتینشو در آوردم و لباسای خودمم درآوردم.دوباره ازش لب گرفتم ولی اون همراهی نمیکرد چون بلد نبود خوب لب بازی کنه،ساک زدن هم بلد نبود فقط کیرمو میکرد تو دهنشو در میاورد و لیسش نمیزد و تخمامم نمیخورد.چون فکرشو نمیکرد بخواد سکس کنه موهاس کسشو نزده بود یکم مو داشت ولی خیلی خوش بو بود.شروع کردم به لیسیدن ممه هاش و کم کم رفتم سمت کسش و چوچولشو میخوردم.کسش خیلی توپول و بادکرده بود ولی اصلا لیز نبود یکم خیس شده بود و هیچ مزه خاصی هم نمیداد و مزه گوشت پخته شده میداد.شروع کردم به خوردن که دیگه غر غر کردنش تموم شد و شروع کرد به آه کشیدن و بعد چند دقیقه بدون حرکت و بدون صدا افتاد و موقع ارضاء شدن هم هیچ لرزش و تکونی نداشت.فقط قبلش یکم به خودش میپیچید.بعد چند لحظه دوباره شروع کرد واسم ساک زدن و کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و شروع کردم لبش رو بوسیدن و خوابوندمش روی تخت به روی شکم و لای لپهای کونشو از هم باز کردم،دور سوراخ کون قرمز یکم مو داشت ولی خیلی خوشگل بود و تف کردم رو کیرمو رو سوراخ کونش و کیرمو گذاشتم روی سوراخش و فشار دادم همین که به سختی و یواش یواش داشت میرفت تو شروع کرد به ناله کردن و گریه کردن.یکی دو دیقه طول کشید تا ته کیرم بره تو کونش چون تا یذره میرفت تو نگه میداشتم تا دردش نگیره و وقتی تا ته رفت خشک شده بود.شروع کردم به عقب جلو کردم که برگشت گفت بی انصاف حداقل یذره چربش کن.من که اصلا حواسم نبود ازش معذرت خواهی کردم و رفتم از تو در یخچال کرم ویتامین A چشمی آوردم و مالیدم به کونشو کیرمم چرب کردم و با یه فشار رفت تو چند دیقه طول کشی تا آبم اومد و همشو ریختم تو و لی دوباره تلمبه زدن رو شروع کردم تا دوباره آبم بیاد.حدود یه ربع داشتم میکردمش که دوباره آبم اومد و آبمو ریختم رو گودی کمرش و وقتی با دستمال پاکش کردم شروع کرد به لباس پوشیدن و اصلا با من حرف نمیزد و نمیزاشت نزدیکش بشم و ببوسمش.بالاخره حاضر شدیم و تو راه برگشت به تهران از خود رودهن تا جاجرود داشتم کس لیسی و خایه مالیشو میکردم و معذرت خواهی میکردم تا بالخره از خر شیطون پائین اومد و دوباره با هم آشتی کردیم.از اون به بعد هر وقت همدیگرو میدیدیم سریع میومدیم خونه و از کون میکردمش.یه مرتبه هم تو یکی از خیابون های پشت پارک شهر آرا داشت برام ساک میزد و چون توی سکسهامون بدش میومد آبم رو بخوره بهش نگفتم داره آبم میاد و وقتی داشت ساک میزد توی ماشین همه آبم ریخت توی دهنش و همشو خورد و یذره ازش ریخت رو شلوارمو صندلی ماشین و همه جا رو به گه کشید.
بعد از چند وقت که میخواستم از سرم بازش کنم شمارشو دادم به یکی از رفیقام که اونم با اسم مستعار علی باهاش رفیق شد و کسخل دیوونه به جای اینکه از عقب بکنتش یضرب کرده بود تو کسش و پردشو جر داده بود و افتاد گردنش که بگیرتش و از اون به بعد هم رفیقمون با ما قطع رابطه کرد که دیگه چشممون تو چشم هم نیوفته و یاد قبل نیوفتیم.
دوست داشتم همه اسامی رو واقعیتشو بنویسم تا رویا اگر این داستان رو خوند بدونه هنوز تو یادشم و هنوز دوسش دارم و آرزوم اینه که یه روز دوباره برگردیم همون دانشگاه اسلامشهر رو تو همون سلف روبروی هم بشینیم.

نوشته: مهدی بلک
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
صفحه  صفحه 73 از 112:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA