انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 74 از 112:  « پیشین  1  ...  73  74  75  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
سکس با زن آقای مدیر

یک سال بود که از شرکت به خاطر شکایت برخی از نسوان اخراج شده بودم .متاسفانه در اوایل کار ناشی بودم و به هر زن و دختر خوشگل پیشنهاد سکس می دادم .این شد که نسوان دست به دست هم دادن و زیرآب مارو زدن و ازشرکت اخراج شدم .یکی دوماهی بیکاربودم تا به پیشنهاد یکی از دوستان زدیم توی کار لوازم ارایشی و شدیم سرخاب و ماتیک فرو ش!! ولی شغل خوبی بود .اگرچه زیاد اوایل کار سودی نداشت ولی در عوض از صبح تا شب با زن و دخترای کونی و خوشگل سر و کار داشتیم .تقریبا یک ماه بعداز شروع کار بهروز دوستم اولین کوس رو تور کرد و دو روز بعد هم برد خونه ی یکی از بچه ها و کرد...البته بهروز وارد بود و چن تا کاندوم بیشتر از من پاره کرده بود! یه روز توی مغازه تنها بودم دیدم یه خانوم محجبه با چادر عربی وارد شد.اول فکر کردم اشتباه اومده ولی درست بود .کلی اسم های خارجکی بلغور کرد که مارک های معروف لوازم ارایشی بود .نمی دونم چی شد که همون شروع کاررفتم توی کفش که یه جوری باهاش ارتباط داشته باشم ...این شد که سر حرف رو باز کردم که اصلا به قیافه تون نمی یاد این اسامی رو به خوبی بلد باشین ..اون هم گفت به خاطر شغل شوهرش مجبوره این تیپی بگرده و در دلش باز شد و کلی از کشور و شوهرش و نظام بد وبیراه گفت !! من که حسابی دنبال فرصت می گشتم گفتم : ببخشین مگه شوهرتون چی کاره ن ؟ و ایشون گفت : مدیر شرکت ..... که برق از کونم پرید .وای این حاج خانوم زن رییس خودمون اقای مهندس ...بود !! زیر لب گفتم کوس کش چه کوسی می کنه و چشم دیدن ما رو نداره !با اون خانوم گرم صحبت شدم و گفتم من هم توی یه شرکتی کار می کردم که به خاط ارتباط با یه زن اخراج شدم . اون خانوم پرسید : برای چی ؟ گفتم نمی دونم یه رییس بد اخلاق داشت که حسابی گیر می داد .اخه خانوم شما قضاوت کنین ما جوونا واقعا باید چه خاکی به سرمون کنیم ؟ پول که نداریم زن بگیریم .با یه خانوم هم که صحبت می کنیم بهمون بدبین می شن .ولی من واقعا زن ها رو دوس دارم و از مصاحبت با اون ها لذت می برم نه به خاطر سکس بلکه بیشتر به خاطر عشق و کلی شعر و کوس شعر هم بلغور کردم ....خانومه که حسابی رفته بود تو کف حرفای من گفت : معلومه جوون سر به راه و اهل حالی هستی .و حیف از تو که این قدر تو مضیقه ای ....و گفت سعی می کنم با هم بیشتر دراین مورد صحبت کنیم ..کارت مغازه رو گرفت و خداحافظی کرد و رفت .یکی دوهفته گذشت و تقریبا فکر خانومه از سرم رفته بود بیرون.یه روز نزدیک ساعت 10 صبح بود که تلفن زنگ زد .یه موبایل بود .گفت سلام کارمند خانم باز اخراجی !! من گفتم ببخشین شما ؟ گفت : منو به این زودی فراموش کردی ؟ گفتم : اوه ببخشین ..اخه نه اسمتونو بلدم نه فامیلتونو ..گفت : منو روشنک صدا کن .الته این اسم واقعی من نیست .گفتم چشم ..روشنک ادامه داد من نزدیک مغازه ت ایستادم ..جای پارک گیرم نیومد ..بیا نزدیک ماشین من یه لیست بهت بدم ...من هم مغازه رو دادم دست بهروز و رفتم به سوی روشنک ....سوار یه ماشین بنز الگانس بود ..پیش خودم گفتم ..ای رییس خار کوسده با ظاهر سازی به اینجاها رسیده ..ببین این بنز رو اخه با ماهی 500 تومن می شه خرید؟؟ . و فهمیدم اقای مهندس از اون دزد های حرفه ایه ...دررو باز کردم و رفتم توی ماشین .روشنک خانوم با همون ظاهر محجبه پشت فرمون بود ولی یه نمه آرایش کرده بود و حسابی خوش بو و عطر شده بود ...سلام کردم ..جواب سلام منو داد و گفت راستی اسمت چیه ؟ گفتم کوچیک شما مسعود .گفت اقا مسعود چن سالته ؟ گفتم : 28 سال .روشنک گفت : اگه دهنت قرص باشه می خوام ببرمت یه جایی ..گفتم ببخشین کجا ؟ گفت : یه جای خوب که بهت خوش بگذره فقط دهنت قرص باشه و جایی هم نگو منو دیدی یا می شناسی ...من هم گفتم چشم هر چی شما بگین .. یه دنده کرد تو کون ماشی و راه افتاد ...توی راه گفت : شوهر من به خاطر موقعیت شغلیش اصلا به من می رسه و تازگی ها فهمیدم با یه زن رابطه داره و من از این موضوع خیلی ناراحتم ...نمی دونم چی کار کنم .من بلافاصله وقت رو غنیمت دونستم و گفتم : اخه کسی که زن به این خوشگلی و خوش اندامی و باحالی داره می ره با یه زن دیگه ؟ واقعا که چه ادمای پستی پیدا می شن ...روشنک گفت : من واقعا خوشگلم ؟ من گفتم : من روزی صد تا زن و دختر می یان توی مغازه م ..همه شون به زور ارایش خوشگلن ولی شما ذاتا زن زیبا و جذابی هستی ...روشنک که حسابی از این حرفا خوش حال به نظر می رسید گفت : مسعود با من دوست می شی ؟ من هم گفتم : چرا که نه ..ولی شما که شوهر دارین..تازه با این موقعیت شغلی ایشون که اصلا نمی شه ...روشنک گفت : اره چه فایده ..من هم از یه را های دیگه توی مضیقه هستم ....گرم صحبت بودیم که پیچید توی یه کوچه و ایستاد و گفت : توی کوچه پشتی یه خونه دو طبقه هست که رنگ درش زرشکیه و پلاکش هم ..... برو اونجا و بی این که به جایی توجه کنی برو طبقه بالا ..من هم از خدا خواسته بی این که فکر کنم کجا می رم رفتم و چن دقیقه بعد توی همون اپارتمان بودم .روشنک از در حیاط وارد شده بود و در اپارتمان رو باز کرده بود ..رفتم تو ...دررو بستم و نشستم روی مبل .خونه رییس از نظر لوازم لوکس و شیک هیچی کم نداشت ...من نمی دونم این همه پول رو از کجا اورده بود ؟ روشنک رفت توی اتاق خواب و با یه تیپ نیه سکسی وارد شد و درحالی که دوتا لیوان شربت البالو توی دستش بود نشست کنارمن ...و گفت ..بخور خنک شی ..راستش یه کم ترسیده بودم ..فوری خوردم و گفت : می دونم که اهل حالی پس پاشو و ست منو گرفت و برد توی اتاق خواب و انداخت روی تخت و افتادروی من و شروع کرد لب بگیره من که حسابی قاطی کرده بودم کم کم کیرم شروع کرد بلند شه .عطر فرانسوی روشنک بسیار تحریک کنند بود ..فکر کنم اون داشت منو می کرد !! پیرهن منو دراورد و شروح کرد به مالیدن و خوردن سینه های پشمین من !! بعد هم رفت سراغ شلوارم و بی مقدمه کیرم رو در اورد و شروع کرد بماله و گذاشت دهنش و شروع کرد ساک بزنه ..من که داشتم می مردم ...التماس می کردم که اروم باش روشنک خانوم ....روشنک با ولع خاصی کیر می خورد و می گفت : می ری زن می گیری هان ..من هم می رم کوس می دم !! نشونت می دم ! تازه فهمیدم که داره انتقام اقای مهندس رو می گیره ..من هم که دل خوشی از مهندس نداشتم تصمیم گرفت حسابی زنش رو بکنم تا انتقام دو طرفه بشه و لذت بخش ....کیرم رو از توی دهن روشنک در اوردم و افتادم روش و شروع کردم به خوردن سینه هاش حسابی برجسته و نرم بودن ...و لباس روشنک رو دراوردم ....حالا روشنک لخت لخت توی بغل من بود ..شروع کردم لب بگیرم و بدن نرم و معطر این لعبت اسمونی رو ببوسم ....فکر می کردم خواب می بینم ...من کجا و گاییدن زن رییس کجا ؟ اروم رفتم سراغ چوچوله ی روشنک و شروع کردم به لیسیدن اون گل زنبق خوش بو ....پول دارها کوس هاشون هم خوش بو تر از ما بدبختاس !! و اروم با انگشت سبابه م کردم تو کوسش ..جیغ روشنک رفت هوا و گفت زود باش بکن توش مردم ..گفتم چه خبره عجله داری ؟ گفت اره : سه ماهه کیر نخوردم ....من هم گفتم چشم فقط من خیلی محکم و سریع تلمبه می زنم ..گفت : من هم همینو می خوام .... زود باش ...اروم سر کیرم رو گذاشتم در کوس روشنک و محکم تا ته فشار دادم ..یه کم صبر کردم تا ماهیچه های کوسش در گیر بشن و شروع کردم به تلمبه زدن اون قدر ماهرانه می زدم که فکر نمی کنم مهندس به اون خوب یمی تونست کوس بکنه ..روشنک داشت جیغ می کشید و خودش رو این طرف و اون طرف می انداخت ....یه دفه احساس کردم منو محکم گرفت و باسن هامو فشار داد ... و فهمیدم ارضا شده ..ولی من تاز اول کارم بود ..کیر رو در اوردم ..و گفتم زود باش قمبل کن .روشنک قنبل کرد و اروم کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش و فشار دادم ..ولی کون تنگی داشت و توش نمی رفت به وزر نصفش رو فرستادم تو ..داشت از درد می مرد و جیغ می زد که تمومش کن مردم ...من که بهترین فرصت برای گفتن حقیقت گیرم اومده بود ..گفتم : می دونی شوهرت رییس من بود و دو تا باسن های روشنک رو گرفتن و شروع به کون کردن کردم ... حیف این کون نرم و درجه یک که مدت ها بود کیر نخورده بود ..روشنک گه حسابی گیج شده بود گفت : پس از اینه که عقده داری ؟ پس با فشار بزن و بریز توی کونم ..بکن کیرت توی کوسم ...بکن قربون ابت برم ..بکن ...بکن ...بکن ....بکن ...اینقدر گفت بکن که تموم اب منی ها رو با فشار ریختم توی کونش و کیرم رو اروم در اوردم و بی حال افتادم روی تخت ....روشنک از این که از شوهرش انتقام گرفته بود احساس پیروزی می کرد .. ومن هم از این که زن رییسم رو کرده بودم احساس غرور...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کون دادن به ٤ تا كير توی عروسك فروشي محل

سلام سارا هستم الان ٢٧ سالمه اما اين داستان مربوط به زماني كه من ٢٣،٢٤ سالم بود تازه از دانشگاه فارغ التحصيل شده بودم و چون از دانشگاه برگشته بودم خونه ( دانشجو شهرستان بودم ) محدوديت هام برگشته بود ولي مزه انواع سكس زير زبونم بودو كليم تو كف سكس يه عروسك فروشي تازه باز شده بود تو محل زياد ميرفتم اونجا خريد چيزاي خاصي داشت هديه خريدنم كه من دوس داشتم يه روز از سر بي حوصلگي رفتم بيرون خريد حالم رو خوب ميكرد فروشنده مغازه يه پسر جون بود هميشه تنها بود تو مغازه اما اونروز ٤ تا پسر تو مغازه بودن من چون بيكار بودم و عجله اي نداشتم وقت زيادي تو مغازه بودم هي اين چنده انو از اون بالا بيار ببينم و حرف زدن با اون چهار نفر ..... به قولي لاس زدن .... مشتري كه ميومد تو به من مي گفت سب كن كاراي اينارو را بندازم بعد ١ ساعتي يه مشتري باز اومده بود تو مغازه من ديگه مي خواستم برم زيادم خريد كرده بودم .. گفتم حساب كن برم ... داشت برا مشتريش چيزايي كه مي خواستو ميو ورد از كنارم رد ميشد خودش رو بهم مي ماليد ..... اينم بگم من كون بزرگي دارم يه مانتو تنگم تنم بود مالوندناش حشريم كرده بود ديگه غر نزدم مشتري رفت وايسوندم دم يه قفسه گفت اون بالا رو ببين اونو مي خواي كونم رو مالوند ٢ تا از دوستاش رفتن از مغازه بيرون او يكيم در رو بست .... من البته اينو بعد فهميدم يه خنده كردم حشرم بودم كونم رو دادم عقب تر خيالش راحت شد سينم رو فشار داد از پشت و خودش رو بهم چسبوند برگشتم گفتم نكن ااا زشته ديدم اون دوتا نيستن در مغازه هم بستس اون يكيم بم ميخنده گفت نه كسي نمي بينه دختر خوب ... خنديدم ... گفت اين كون قابل استفادست گفتم بله پشت و جلو بازه اما بدون كاندوم نمي دما ... اشكال نداره .. دستش رو گذاشت سر شونه من فشار داد جلوش زانو زدم كيرش رو در اورد واي عالي بود كافت دراز جلو چشام ماتم برده بود زد تو گوشم برق سيلي كه خوردم سريع ياد اور اين بود كه شرو كنم ساك زدن براش محكم تو حلقم فرو ميكردش بعدم برم گردوند تا خودم رو اماده كنم كيرش تو كونم بود ميكرد تا ناله ميكردم ميزدم مي گفت ساكت عالي بود درد كون تلمبه هاي محكم واي فوق العاده بود از حشر داشتم ميمردم كه ديدم كير اون يكي تو صورتمه شروع كردم ساك زدن براش ٢ تا كير هم زمان الان كه يادش افتادمم خيس شدم جاشونو عوض كردن و اون يكي كرد كونم التماس كردم كسم بزار كه اولي كه اسمش مجيد بود زد تو گوشم گفت تو انتخاب نمي كني كيرم رو بخور ساك ميزدم كه ابش اومد همرو خوردم حال كرده بوداا اون يكي تلمبه ميزد هنوز كه مجيد از مغازه رفت بيرون اون دو تام اومدن حالا ٣ تا بودن از حشر داشتم مي مردم دعا دعا ميكردم كسم بزارن كه يكيشون كيرش رو دهنم گذاشت اون يكيم داد دستم وحيدم كه تلمبه ميزد احسان ساك ميزدم براش دست مي كشيد رو سرم مي گفت افرين مي بيني كيان چه دختر خوبيه بخور افرين خلاصه يا كير احسان دهنم بود يا كيان تا وحيد خان از تلمبه زدن خسته شد كيرشو كرد دهنم تو حلقم فرو كرد ابشو پاشيد ته حلقم اومدم نفس بكشم احسان و كيان دهن و كونم رو پر كردن ديگه داشتم ميمردم اقدر كه گاييده بودنم چون هي مي افتادم رو شكم برم گردوندن از جلو كرد باز كونم فك كردم الان بايد باز كير بخورم كه نه ...... با كون نشست رو صورتم تا حالا كون نخورده بودم با سيلي مي زد تو سينه هام ميگفت بمك زبون دورش بچرخون اول چندشم شد اما بعد عاشق اينكار شدم ليسيدن كون كيان حشريم كرد باز مي خواستم براش بميرم بعدم كه احسان ابش رو داد خوردم كيان كرد كونم زود تر بقيه ابش اومد ابش رو ريخت زمين مجبورم كرد از زمين بليسم ابشو فقط چون با ليسيدن كونش بهم حال داده بود ابش رو از زمسن ليسيدم و خوردم عالي بودجون تكون خوردن نداشتم اما با لگد زدنم كه بودو بپوش گمشو عاشقشون شده بودم از فرداش ميرفتم تا فرصت ميشد مغازه مجيد التماس كه كون بدم مي گفت نه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
میهمان
 
رستگاری در ویلا
سلام من کامرانم الان سی و هشت سالمه . این داستان که میخوام واستون بنویسم . مال 8 ساله پیشه وقتی 30 سالم بود.عین واقعیته و هیچ خیالپردازی توش نیست طولانیه ولی واسه همزاد پنداری با خواننده اینجوری نوشتمش.داستانو نوشتم تا سرگرمتون کنم اگه دوس ندارین نخونین پس هر کی خوند دیگه لطف کنه توهین نکنه.
تلفن دفترمون قطع شده بود و از مخابرات اومده بودن سیمکشی ها رو درست کنن.نردبون بلند نداشتنو من تو مغازه های بر خیابون دنبال نردبون بودم.همینجور که از این مغازه به اون مغازه میرفتم یهو دیدم یه تاکسی روبروی مغازه عینک فروشی توقف کرد و یه خانم حدود 40 ساله بینهایت خوشگل ، جذاب ، خوش تیپ با قد بلند و یه مانتوی کوتاه و شلوار جین از توش پیاده شد.سینه هاش داشتن دکمه های مانتوشو پاره میکردن.قلبم به طپش افتاد وقتی دیدمش.تو دلم گفتم این دیگه کیه؟عجب تیکه نازیه!! صاف رفت تو عینک فروشی.یه چند ثانیه گیج بودم.بعد حواسمو جمع کردمو تصمیم گرفتم به یه بهانه ای برم تو مغازه که صاحبش علی آقا بود.رفتم تو مغازه.زنه مس یه پرنسس نشسته بود اونجا.با علی صاحب مغازه سلام علیک کردم. پرسیدم شما نردبون دارین اونم گفت آره الان از انبار پشت مغازه میارم واست .تا از پشت ویترین رفت، زنه شروع کرد با من سلام و احوالپرسی کردنو گفت : آقای مهندس حالتون خوبه؟؟.... منو میبینی.اولش فک کردم توهم زده به کلم با تته پته گفتم جان؟؟ با من هستین؟؟ گفت : آره منو یادتون نیست؟؟گفتم نه شما؟؟ گفت : ماشالله از بس سرتون تو شرکت شلوغه حق دارین هیچکیو نشناسین. توضیح دادکه یک ماه قبل با شوهرش به دفتر من مراجعه کرده بوده، من کارشونو راه انداختمه بودمو این چیزا. ولی من اصلا یادم نمیومد ادامه داد که خودش یه کاری داره که بعدا میاد شرکت. واسه همین تلفنمو ازم گرفت.من از بس خوشحال و گیج شده بودم داشتم از مغازه میرفتم بیرون که یهو علی اومد و گفت کجا داری میری مگه نردبون نمیخواستی؟ تازه فهمیدم که وای عجب سوتی بدی داشتم میدادم.خلاصه نردبون رو گرفتمو رفتم تو دفترم. نیمساعتی گذشت .مامورای مخابرات داشتن سیما رو درست میکردن منم به زنه که خودشو خانم یزدانی معرفی کرده بود فک میکردم که علی سر زده اومد بالا و به من گفت کامران این خانمه رو از کجا میشناسی؟؟ گفتم نمیدونم ولی اون منو میشناخت ظاهرا.گفت بابا این زنه از اون تیپهای خفنه همه دنبالشن به هیچکی راه نمیده شوهرش کارخونه داره و خلاصه چنان ازش تعریف کرد که من تعحب کردم.بگذریم .یه مدت منتظر تلفنش بودم. تا تلم زنگ میخورد یهو میپریدم گوشیو برمیداشتم ولی اون نبود.یکی دو ماه از این قضیه گذشتو دیگه کامل این داستانو فراموش کرده بودم که یه روز تلفن زنگ خورد.گوشیو برداشتم.گفتم بفرمایین.دیدم یه خانمی با صدای دو رگه گفت سلام خوبین؟؟.. .گفتم ممنون شما؟گفت آقای فراموشکار یزدانی هستم.یهو انگار منو به برق سه فاز وصل کردن.ولی سعی کردم خودمو کنترل کنمو گفتم.سلام خانم یزدانی خوبین؟ احوالتون این طرفا؟گفت یه سوالی داشتم راهنماییم کنین لطفا. سوالشو پرسید منم راهنمایبش کردم.بعد کلی ازم تشکر کردو یهو بهم گفت میتونم اسم کوچیکتونو بپرسم؟احساس کردم داره بهم راه میده گفتم کامران هستم اسم کوچیک شما چیه؟آقا حالمو گرفت اساسی .گفت نیازی نیست شما اسم کوچیک منو بدونین من از رو کنجکاوی اسمتونو پرسیدم.چنان عصبانی شدمو حالم گرفته شد که میخواستم همونجا تلفنو بزنم بشکونم.تو دلم گفتم یه بار دیگه زنگ بزنه اصلا تحویلش نمیگیرم.تلشو ذخیره کردم تو موبایلم . میدونستم باز دو سه روز دیگه واسه کارش باید زنگ بزنه همینجورم شد.فرداش دوباره زنگ زد گوشیو دادم به منشی گفتم بگو من جلسه دارم و چون منشیم دختر باهوش و زرنگیه گفتم خودت راهنماییش کن . دو سه بار دیگه زنگ زد هر بار منشیم جوابشو دادو راهنماییش کرد. دلم خنک شد.بگذریم. حدود یک ماه بعد یه روز تو ماشین یکی از بچه ها نشسته بودم که دوستم گفت وای یه زنه خیلی خوشگل و باحال تو پژو 206 داره بهم راه میده هی ما رو نگاه میکنه و لبخند میزنه.سریع رفت دنبال ماشین زنه.وقتی نزدیک شدیم دیدم ای دل غافل همون خانم یزدانیه به دوستم گفتم از کنار ماشینش رد شو که این خانم آشناست و لبخند هم به من زده نه به تو !! خلاصه دوستم منو رسوند شرکت.با خودم هی کلنجار میرفتم که بهش زنگ بزنم نزنم ؟گفتم یه زنگی به تلفنش میزنم ببینم چی میشه.شمارشو با موبایلم گرفتم.یه ذره طپش قلب داشتم .تلش زنگ خورد .ظاهرا شمارمو ذخیره کرده بود چون هنوز حرف نزده بدون سلام علیک گفت آقا کامران !! ( به اسم کوچیک صدام کرد ) شما کجایین ؟؟من صد بار زنگ زدم بهتون. شما چرا جواب منو نمیدادین.اعصابم خورد شد از بس تماس گرفتم.(راستش دلم یه ذره خنک شد.)گفت : میخواستم ازتون تشکر کنم واسه راهنماییتون و کمکهای منشیتون.چی شده؟؟ چرا با من سنگین تا میکنین؟خلاصه دیدم باز داره خیلی راه میده ولی ترسیدم تحویلش بگیرم سنگ رو یخم کنه . گفتم والا سرم شلوغ بود ، تلفن کاریمو داده بودم به منشیم .اگه میدونستم شما زنگ زدین حتما خودم باهاتون تماس میگرفتمو هر کاری از دستم بر میومد واستون انجام میدادم.گفت میدونم شما خیلی با محبت هستین از همون روز اول شما رو که دیدم پشت میز کارتون، ازتون خیلی خوشم اومد.گفتم راستش منم خیلی ازتون خوشم میاد.هر دفعه که میبینمتون یه کشش عجیبی تو وجودم احساس میکنم.تا اینو گفتم بدون مقدمه پرسید : شما موقعیت صحبت کردن دارین؟ گفتم آره چطور؟ گفت : ساعت 5 از خونه زنگ بزنم؟ گفتم منتظرم.سرتونو درد نیارم زنگ زد تا ساعت 8 شب صحبت کردیم .بعد از اون هر روز صحبت میکردیمو باهم دوست شدیم.جوریکه من عصرا دیگه نمیتونستم کارامو تموم کنم.همش صحبت و صحبت ولی مطلقا حرفای سکسی نمیزدیم یعنی راه نمیداد واسه این جور حرفا.قرار شد یه روز ساعت 11 باهم بریم بیرون .اسم کوچیکش شهره بود جلوی یه پیتزا فروشی قرار گذاشتیم . من ماشینمو پارک کردمو رفتم سوار ماشین اون که با یه پژو 405 اومده بود شدم .قرار شد بریم یکی از شهرستانهای اطراف که خیاطش اونجا ساکن بود تا لباساشو پرو کنه.تو جاده کمی حرف زدیم.بعد یه سکوت حکمفرما شد.خاک تو سر این کیر بیجنبه من.شروع کرد شق شدن.تکون نمیتونستم بخورم چون میترسیدم ضایع بشه.با خودم گفتم بذار ببینم تا چه حد این رابطه پیش میره .همینجور که داشت رانندگی میکرد دستمو بی مقدمه گذاشتم رو دستش که داشت دنده عوض میکرد.هیچ حرکتی نکرد فقط یه نگاهی کرد بهم.بعد از چند لحظه منم جسارت پیدا کردمو شروع کردم آروم دستشو نوازش کردن.کم کم دستمو بردم بالاتر وداشتم بین مچ و آرنجشو واسش میمالیدم.متوجه شدم قلبش چنان داره تند میزنه که تمام قفسه سینش داره تکون میخوره .با دیدن این صحنه منم احساس بهتری بهم دست داد .دستمو آروم بردم نزدیک زیر بغلش جوری که بتونم پهلوی سینشو یه فشار کوچیک بدم ، ناخودآگاه یه آه خفیف کشید.بعد بهم گفت : خیاطی رو ولش ما یه ویلا تو مسیر داریم بریم اونجا باهم صحبت کنیم و یه چای بخوریم. فقط اونجا یه شهرک کوچیکه که ورودیش نگهبان داره اگه چیزی پرسیدن میگم آوردمت ویلا رو ببینی و بخری.تا برسیم به شهرک من دستمو روی دستش گذاشته بودم دست خوش تراششو نوازش میکردم اونم با یه دستش فرمونو گرفته بود و رانندگی میکرد و با دستی که رو دنده بود گاهی دست منو فشار میداد.خیلی حالت سکسی و تحریک آمیزی بود.رسیدیم. کنار ویلا پارک کردیم و رفتیم داخل.میترسید درو ببنده که نکنه کسی شک کنه ، من ولی رفتم درو بستم برگشتم به سمتش دقیق روبروش وایستادم. تو چشمام زل زده بود.بدون اینکه چیزی بگه.صورتم کامل بهش نزدیک بود جوری که نفسام میخورد تو صورتش.خیلی هیجان داشتم.بی مقدمه لبشو بوسیدم.هیچ عکس العملی نشون نداد.دوباره لبشو خوردم.باز مس مجسمه فقط نگام میکرد.بار سوم لبمو گذاشتم رو لبش.حدود ده ثانیه.زبونمو فشار دادم تا لباشو با زبونم باز کنم یهو دهنشو باز کردو زبونش رو تو دهن من چرخوند دستشو دور گردنم حلقه زدو شروع کرد با من لب دادن انگار تو عمرش لب ندیده چنان میخورد که داشت لبام کنده میشد.منم دستامو دور کمرش گرفته بودمو محکم به خودم فشارش میدادم.بدجوری نوک زبونهامونو بهم میزدیم و تمام لبای پایین و بالای همو میخوردیم یه لحظه لبمو در آوردم.با تعجب نگام کرد.سرمو بردم پایین و شروع کردم به خوردن و بوسیدن گردنش.آروم رفتم به سمت سینه هاش.دکمه های بالایی مانتوشو باز کردمو دست کردم تو سوتینش و سینه چپشو آوردم بیرون.وای خدا نوک سینش سفته سفت شده بود.نوک سفت شده سینشو گذاشتم تو دهنمو واسش میک زدمو شروع کردم به خوردن.صدای ضربان قلبش گروم گروم تو گوشم میپیچید.سینه های سایز 85 سفت با نوک خوشگل و سر بالا سفته سفت . دستشو گذاشت از روی شلوار جین رو کیرم.من سینه هاشو میخوردم اونم کیرمو از رو شلوار میمالید.دکمه های شلوارمو باز کرد کیرم که شق شق بود رو آورد بیرون و کیرمو گرفت تو دستش.من دیگه تو آسمونا بودم.سینشو ول کردم.خم شد و سرشو آورد روبروی کیرم.چند ثانیه مکث کردفک کنم داشت وراندازش میکرد شایدم میخواست دیوونه ترم کنه .یهو کل کیرمو کرد تو دهنش.داغه داغ بود.با یه دستش شکمم رو نوازش میکرد با یه دستش تخمامو میمالوند با دهنشم واسم ساک میزد.داشتم میمردم.خیلی حال داشت.کیرمو میک میزدو میخوردو بعد هی میمالوند به صورت و چشماش.دیدم اگه ادامه بده ارضا میشم دستمو بردم دو طرف سرشو گرفتمو صورتشو آوردم بالا و باهاش شروع کردم به لب دادن دکمه های شلوارشو باز کردم تو همون حال لب دادن و شلوار و شورتشو آوردم پایین تا زانو.پشمای کسشو مدل برزیلی زده بود .دست انداختم لای پاهاش. کل کسش اومد تو دستم.محکم فشارش دادم.یه کم با چوچولش ور رفتم خیسه خیس شده بود برگردوندمش مانتوشو دادم بالا.خودش به جلو خم شدو قنبل کرد.زیباترین کون دنیا رو داشت.بزرگ.گرد.صاف.سفید و قلمبه.اونقد قشنگ قنبل کرده بود که جفت سوراخهاش معلوم بودن از پشت.یه حالتی انگار حق انتخاب داشتم که کدومشونو بکنم. دیدم لای کسش حسابی خیسه.خم شدم یکی از پاچه های شلوارشو از یکی از پاهاش در آوردم تا بتونه پاشو باز کنه . سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کسش.ولی فرو نکردم چند بار سوراخشو با سر کیرم مالوندم.بعد دو طرف پهلوهاشو با جفت دستام نگه داشتم.بهش گفتم شهره آماده ای؟ گفت آره.گفتم فشار بدم؟ تا اومد بگه اره آروم کیرمو هل دادم تو.به جای آره گفت اوووه چند بار عقب جلو کردم تا کیرم هر دفعه بیشتر بره تو وقتی تا ته رفت دیگه شروع کردم به تلمبه زدن.با هر ضربه ای که میزدم کل هیکل کون و سینه هاش میلرزیدن مرتب میگفت وای وای وای و بر میگشت باهام لب میداد. صدای شالاپ شولوپ گاییده شدنش تو اتاق پیچیده شده بود من پشت هم به کسش ضربه میزدم اونم هی کونشو قنبل میکرد به سمت من هل میداد.در حین کردنش کل لباسامو کندم.اونم دکمه های مانتوشو کلا باز کردو سوتینشو در آورده بود.وقتی میکردمش سینه هاش که تو هوا آویزون بودن همش عقب جلو میرفتن یه صحنه شهوت انگیزی شده بود. با قدرت تو کسش ضربه میزدم تا پستوناش بیشتر تو هوا بلرزن.بعد از چند دقیقه کردنش.کیرو کشیدم بیرون دراز کشید رو فرش.لنگاشو کامل باز کرد منم رفتم لای پاش.سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کسش.تا کیرمو هل دادم تو ، پاهاشو دورکمرم حلقه زد .من روش دراز کشیده بودم. لبای همو میخوردیم .در عین حال خیلی منظم داشتم کسشو میگاییدم.بالای کیرم میخورد به چوچولش اومدم بلند بشم . گفت : روم همینجوری دراز بکش همینجوری بکن تا آبم بیاد.مرتب لبمو گاز میگرفتم تا درد بکشم بلکه دیرتر ارضا بشم.ظاهرا لاغر بود ولی وقتی لخت شد متوجه شدم کس و کونش خیلی گوشتی و نرم هستن.هیکلش توپر بود.از رو مانتو آدم متوجه اون کس باحال نمیشد.حسابی کردمش از بس لبامو محکم میخورد لبای جفتمون کبود شده بود.محکم تو کسش تلمبه میزدم و صدای تخمام رو که به سوراخ کون خیسش میخورد میشنیدم.شالاپ شلوپ شالاپ شلوپ.انگار یه کنسرت شالاپ شلوپ راه انداخته بودم. این صداها با آه و ناله هاشو کس تنگو سفید و گوشتیش باعث شدن آبم راه بیفته گفتم مال من داره میاد چیکار کنم؟ گفت : بزن مال منم راه افتاده .چند تا ضربه دیگه به کس نازش زدم تا آبم راه افتاد. یه ضربه میزدم بعد کیرمو همونجا نگه میداشتم یه تیر آبم میریخت تو کسش. دوباره میکشیدم عقب یه ضربه یه مکث یه تیر آب میدادم. به همین ترتیب کل آبمو تو کسش خالی کردم .هرچند که ارضا شدم ولی اونقد تلمبه زدنو ادامه دادم تا اونم شروع کرد با صدای بلند آه کشیدن و ارضا شد.کیرمو تا اومدم بکشم بیرون ، گفت شورتمو بیار.شورتشو پوشیدو گفت که میخواد آبم تو کسش بمونه.لباس پوشیدیم.سوار ماشین شدیمو برگشتیم دوباره جلوی همون پیتزا فروشی.تو راه هیچ حرفی نزدیم.هردو گیج بودیم و سبک.مثل یه ابر سبک.از ماشینش پیاده شدم.درو بستم. پنجره رو کشید پایین.میخ تو چشمام نگاه کرد یه لبخند معنا دار زد وگفت باورش نمیشه که باهم سکس کردیم و رفت.
من تو زندگیم با خیلی زنا سکس داشتم.با خیلیاشون رابطه عاطفی هم پیدا کردم.ولی هیچوقت در آن واحد با دو نفر نبودم.نمیدونم واقعا آدم فاسدی هستم که با زنای شوهردارهم بودم یا اینکه فقط یه مردشهوتیم.گاهی فک میکنم شاید من همیشه با اینجور روابط دنبال زن آرزوهام بودمو پیداش نکردم یا وقتی هم که پیدا کردم نشد که بهش برسم.با تمام این اوصاف من واسه سکس احترام زیادی قایلم.به نظرم بعد از عشق ، جذابترین و زیباترین احساسیه که یه انسان میتونه درک کنه .من زنایی رو که شرکای جنسی متعدد دارن بد نمیدونم، به زنای شهوتی احترام میذارم چه تو سکس چه بعدش. ولی خیلی مردا رو دیدم تا با یکی حال میکنیم فک میکنن طرف فاسده.همین طرز تفکرم باعث شده زنای زیادی تو دوست و فامیلو آشنا به عناوین مختلف حرفای خصوصیشونو به من میزنن ، بدون اینکه رابطه خاصی بینمون باشه.از اینکه سرتونو درد آوردم شرمندتونم .امیدوارم خوشتون اومده باشه.خدا نگهدار.
نوشته: خدای مردان
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
هوا سرد بود

زمستون بو هوا خیلی سرد بود یادمه حال نداشتم سوار ماشین شدم رفتم سمت چالوس اونورا نزدیکای رویان یه ویلا داشتیم خسته و کوفته رسیدم یه 2 ساعت مشتی خوابیدم.
اول صبح بلند که شدم بعد از صبحونه و ورزش رفتم تو بالکون نشستم قلیون زدم یه نگاه اومدم سمت یکی از ویلاهای اطراف ویلا جلویی یه دختر سبزه خیلی خوش هیکل نیمه لخت دقیقا روربه روی من تو بالکون نشسته بود منم عینک دودی داشتم احساس کردم داره نگام میکنه بعد آروم بلند شد و گفت
سردت نیست اینجوری لم دادی؟
گفتم یکم لرز دارم ولی این قلیون حال میده تو ای هوا
یه لبخند باحال زده گفت کاشکی منم میتونستم بکشم
منم با تیکه بهش گفتم دختر دودی نمیشه
خندید و گفت تنهایی؟؟
گفتم شاید
گفت چرا شاید
گفتم دیگه دیگه
دوباره خندید یکم اینور اونور نگاه کرد و بعد یه چشمک زد و گفت بچه تهرانی؟
گفتم اصل حرفتو بگو خانومی راست و حسینی حاشیه نرو
گفت منم تنهام میخام برم خرید حال ندارم
گقتم مگه بی اف نداری یا تنهایی!!
هیچی نگفت و یکم مکث کرد و گفت پسرا مگه آدمن؟ گفتم بلانصبتی چیزی؟
بلند شدم بهش اشاره کردم احل ایکس باکس هستی گفت آره
گفتم پس بپر بیا اینجا
اون از خدا خاسته اومد تو خونه بهش گفتم خیلی جور هستی یعنی روز چجوری اعتماد کردی ؟ بهم گفت احساس کردم آدم بی جنبه ای نیستی...خندیدم یکم
بهم زول زدو گفت همیشه انقدر راحتی وقتی مهمون داری با تمسخر گفت شلوارکو رکابی خودتم که کوسه خجالت نمیکشی؟؟؟ الان؟؟؟
گفتم مگه مهمونی شما؟
یکم لبخند سکسی خودتون میدونید.
نشست شروع کرد از خودش گفتن منم قهوه و کیک آووردم و شروع کردیم خلاصه بحث باز شد یه 3 ساعتی باهم حرف زدیم و کم کم بهش پیشناهاد دوستی دادم گفت دیدی بی جنبه هستی من سریع جمع کردم به شوخی گفتم میخام رو دست بابات نمونی اونم گفت باید بشناسمت و اینحرفا بگزریم یه دو روزی با هم بودیم یه روز رفت کنار بالکون زیر دید که مسی نبینتش لخت شد و حموم آفتا گرفت منم اومد شروع کردم ماساج دادنش خیلی خوشش اومده بود هی گرم میشد سرخ میشد دیدم اوضاع خوبه دراز کشیدم روش و لباشو خوردم.
دستاشو گزاشت رو سینم گفت چرا حشری دی؟؟؟ مشکوک!!!
گفتم دیدم داری میسوزی گفتم بیام از پوست سفیدم بهت بدم خوش رنگ شی
خیلی حال کرد سریع خودش پیش قدم شد و لپمون بوس رد من ادامه ندادم سرمو گذاشتم رو سینش...یکم گزشت دستشو گزاشت زیر سرشو گفت تاحالا لب نداده بودم من آوردمش رو شیکمم و اونم خوابد روم و یه 10 دقیقه ای لب دادیم بعد احساس کردم خیلی حشری شده لپاش سرخ شده بود شیکمش میلرزید و دستاش گرم .
باسنشو مالوندم خودشم خودشو میمالوند بهم چشماش پر اشک شد.
لبهاش میلرزید دستاش عرق کرد گفتم خوشت میاد گفت خفه شو ادامه بده فقط
دیگه 100% باور کردم دلش سکس میخاد بلند کردم بردمش تو اتاق پرده رو کشیدم لخت شدم اونم خودش لخت شد کسشو مالوندم و سینه هاشو چنگ زدم لب گرفتم ازش
داغ داغ شده بود اونایی که تجربه سکس اینشکلیو دارن میدونن دخترا در ای حالت از خود بی خود میشن.
آروم انگشتمو کردم تو کونش اصلا سرشو برنگردوند فهمیدم خیلی حشریه ولی تابلو بود قبلا سکس نداشته کسش باکره بود کونش خیلی تنگ بود بهم گفت نه از کس میکنم نه از کون فقط لاپا.
شروع کردم کسشو لیسیدن اونم کیرمو میخورد.اصلا اینکاره نبود معلوم بود از ایناست که فقط چت سکسی کرده و حشری مونده منتظر که یکی بزاره درش.
انقدر لیسیدم که نفسش بالا نیومد .
کونشو آوردم بالا و کمرشو گود کرد کیرمو آروم گزاشتم رو سوراخش یکم تف و ماساج و انگشت کردن و شروع کردم.
آروم مالوندمش نفس نفس میزد دلم نمیومد بکنم تو کونش ولی از یه طرف داشتم آتیش میگرفتم .
بهم گفت تو نکن ولی من فقط با کونش ور میرفتم اونم خوشش میومد.
یکم کرم زدم کرمو خالی کردم تو کونش و با انگشتم توش کردم
یکم آی آی کرد
پاهاشو بستم کلا دیگه سکس شد با دستام سینه هاشو گرفتم و لباشو خوردم کیرمو آروم گزاشتم لب سوراخشو نرم و آروم کردم تو یه دفه دستاشو گزاشت رو تختو خوابید و گفت آآآآآآییییییییییییییییی
اشکش اومد پایین و هق هق کرد.
خیلی ناراحت شدم دلم یجوری شد خوابیدم روش کیرمو توش آروم تر فرو کردم یه جیغ خفه کشید و دوباره نفس نفس و هق هق و بغض منم لباشو خوردمو کسشو مالوندم 1دقیقا 1.5 به فاصله هر 10 دقیه میدادم بیرون میکردم تو انقدر ادامه دادم که آبم اومد ریخت توش.
نگام کرد و ناراحت بود گریه داشت رفتم سمتشو بوسیدمش کبود شده بود دوره سوراخش یکمم دوره گونه هاش سیاه شده بود بهش گفتم عزیزم غلط کردم بلند کردم بدم شستمش و خداییش خیلی بد کرده بوده قبول دارم.
از اون روز به بعد 2 سالی میشه هنوز باهاش دوستم ولی هیچ وقت دیگه نکردمش فقط لاپایی و لب ...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شیفت در بیمارستان سپاه

..من آرش 30 سالمه.از بچگی خوش قیافه بودم که کاش نبودم.باعث شد خیلی از زندگیمو هدر دادم با دختر وسکس.سعی میکنم فرصت کنم واستون بنویسم.دوران سربازیم واسه خاطر رشته تحصیلیم شدم افسر وظیفه بیمارستان س .شبها اکثرا شیفت تک بودم تو ازمایشگاه بیمارستان.یه شب که حسابی خسته شدم ساعتهای حدود 2سرم رو میز کارم چرت میزدم که در ازمایشگاهو زدن نمونه اورِانسی داشتن که خدمه اورد خلاصش میکنم مشغول شدم که تلفن زنگ زد خانم رضایی بود پزشک شیفت شب اورِانس که با غرغراش اعصابمو خورد کرد زودتر جواب مریض رو بده.بهم برخورد حسابی ضمنا من خودم دامپزشکم کلا با پزشک جماعت سر کل کل داریم.بهش گفتم نمونت لیز شده یعنی گلبولهای قرمز خون مریض له شدن باید از نو نمونه بفرستی البته کرم ریختم ها.خودش بدوبدو نمونه جدید اورد .جواب ازمایشو بهش دادم فهمیدش سرکارش گذاشتم گفتش گزارش میدم سوپروایزر .منم گفتم فقط خواستم ببینمتون.خلاصه رفت حدود ساعتای 4 صبح زنگ زد ازم مثلا دلجویی کنه حالاااااااا مثلا ها.بهش پیشنهاد دادم بیاد آزمایشگاه واسه صرف قهوه.ببینید بیمارستان سپاه اگه میفهمیدن کونم میزاشتن .بهرحال یواشکی اومد مشغول حرف شدیم دستم خورد به فنجون تمامه روبوش خانوم شد خیس از قهوه.بهش گفتم روپوش از همکارا خانم تو رختکن هستش رفت عوض کنه که صدا زد...داخل رختکن از داخل در دستگیرش خراب بود در باز نمیشد.درشو که باز کردم میخواست بیاد بیرون که گوشیش از جیب روبوشش افتاد خم شد برش داره چشمم افتاد به سینه هاش.بگذریم این خانم 27 سالش بود اما من25 سالم نمیدونم سربازی کدومتون رفتید اینقد تو اون حالت حشری شدم که مخم هنگ کرده بود تصور کنید شب تو یه سالن بزرگ خلوت اونم تو اطاق دور از چشم همه .دستمو بردم گوشیشو زودتر برداشتم دور گردنش حلقش کردم بعد یلحظه چشامون تو هم قفل شد.ببینید من قیافم طوری نیست که دخترکش باشم اما بقول دوست دخترم جذاب وسکسی ام.دست خانم دکتر تو دستم بود اصلا نفهمیدم چی شد که بخودم اومدم دیدم کنج اطاق رختکن داریم لبا همو میخوریم .یکم که گذشت سینههاشو در اوردم باهاشون ور رفتم و حسابی خوردمشون.دستمو که تو شورتش با بدبختی کردم از بس شلوار جینش تنگ بود خانم رضایی واقعا مست شد.کاملا کسش خیس بود یادمه فقط گفتش دخترم ها.رو تخت بغل اطاق دولا شد شلوارشو تا زانو کشید بایین ومنم کیرمو در اوردم گذاشتم وسط باهاش سینه هاشو میمالیدمو لباشو از عقب میخوردم.کمرم زیادی سفت بود حالا یا واسه استرس که کسی نیاد یا از بس یمدت زیاد سکس نداشتم عادتم نداشتم تا تو کس نکنم ارضا شم.تف زدم سر کیرمو یهو تا تهش کردم تو کونش.واااااااااااااااااااای بچه ها کمرباریک کون سفییییییییییید مثل ِزله تکون میخورد از بس دردش اومده بود دستمو طوری گاز گرفت که جاش تا 5 روز کبود ودرد داشت.خلاصه بعد از 10 15 دقیقه آبم اومد همشم داخل کونش ریختم.بعد بلافاصله شلوارشو لباساشو مرتب کرد و تو ایینه نگاه کرد وبوسیدمو رفت.حتی 1 کلام حرف نزدیم با هم در طولسکس.فقط گفتش دخترم ها.منم خودمو جمع کردم و تا صبح کونم جر خورد از بس مریض تا 7 صبح اومد.صبح مثل جنازه رفتم تو اسایشگاه خوابیدم.بعداز اون چندبار رفتم خونشون سکس داشتیم اما تخصص قبول شد ورفتش شیراز.گاهی بهم ایمیل میدیم/ازدواج کرده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
ماجرای من و میلاد با سحر

تو پارک بودم با رفیقم.چشمم دوتا دختر رو گرفت.راه افتادیم دنبالشون رفتن سوار یکی از تابهای گردون شدن تاب دست یکی از دوستام بود بلیط رو ازشون گرفت و سوار شدن من و دوستم هم نشستیم پشتشون و تاب شروع کرد به حرکت کردن من تیکه مینداختم به دختره
بهش گفتم تو حالت بد نمیشه سوار این تاب من که دارم بالا میارم
-نه تازه دارم حال میکنم
)ناکس خیلی خوشکل بود.(
- بچه کجایی اینقد شجاعی؟
- بچه مشهدم.
- به به میشه شمارتون رو داشته باشم که اگه اومدم مشهد بیایین جاهای مشهد رو نشونم بدین؟؟
-باشه شمارتو بده من
) بهش گفتم و یادداشت کرد بهش گفتم میس بنداز(
اون دختره با دوستش رفت
من و دوستم رفتیم پا بساط قلیون که دیدم یه شماره داره میس میزنه پشت سر هم
بهش اس دادم شما
- همونم که تو تاب شماره دادی
- باشه
دیگه خبری نشد تا فرداش
اس داد سلام خوبی
-خوبم مرسی شما خوبین؟
-ممنون چیکار میکنی کجایی؟
-هیچی تو خونه بیکارم
-اسمت چیه
-داوود اسم شما چیه؟
-سحر چند سالته داوود؟
-19 سالمه تو چند؟
-20 اصلا بهت نمیاد نوزده سالت باشه
-چیکار کنم دیگه کمتر نشون میدم
-داوود تا حالا سکس داشتی؟؟؟
)برق از سرم پرید!(
-نه تو چطور
-من زیاد داشتم ببین من کس میدم ازت خوشم اومده خونه خالی جور کن واسه فردا که پس فردا دارم میرم تهران
-چقد میگیری؟؟
-30تومن واسه هر نفر
-پس من و رفیقم که دیشب دیدیش میخوایمت
-باشه منتظرتم بای
-بای
تو فکر خونه خالی پیدا کردن بودم
خونه خودمون که خالی نمیشد
رفیقمم خونه خالی نداشت
سوار موتور شدم زدم بیرون یکی از بچه هارو دیدم که تو کار اسب و حیوون و اینا بود
گفتم محمد جواد داداش خونه خالی سراغ داری؟
-خونه که نه ولی باغمون یه اتاق داره شب خالیه،چیکارش داری؟
منم کل داستانو واسش تعریف کردم
گفتم شب بهت زنگ میزنم کلید باغو بهم بده
رفتم خونه به میلاد زنگ زدم
-سلام داداش
-سلام خوبی کجایی؟
-مرسی خوبم تو خونم تو چطوری؟
-فدات داداش غرض از مزاحمت یه خانوم جور کردم بیا یه حالی به کیرت بده از بس کس ندیده پژمرده شده
-نــــهــــ بــــابـــــــا!!!!!داوود دروغ میگی!!!!!
-نه جون داداش شب جوره،فقط برو داروخونه دوتا کاندوم تاخیری بگیر، قرص تاخیری هم من میگیرم.راستی قلیونتم بیار بکشیم توتون نعنا خوب هم بگیر
-باشه فقط خدا نکنه سر کارم گذاشته باشی!
-نه بابا پس غروب بهت زنگ میزنم
-باشه خداحافظ
-خداحافظ
نگاه به ساعت موبایلم انداختم 2 بعد از ظهر بود
رفتم مغازه دو تا بسته پودر موبر گرفتم اومدم خونه. رفتم حموم بدنمو شستم ریش و موهای بدنمو زدم و
اومدم بیرون
ساعت 3 بود تا شیش وقت زیادی داشتم رفتم تو نیمباز از یکی از اددلیستام که بیشتر باهاش آشنا بودم و میگفت زیاد سکس میکنم پرسیدم واسه تاخیری چه قرصی مصرف کنم
اسم چندتا قرص گفت و چندتا اسپری
پاشدم رفتم داروخونه اسپری ویاگرا که اون یارو گفت گرفتم
به دختره زنگ زدم گفتم ساعت شیش و نیم بیا به این آدرس تو خیابون پیاده شو خودم بقیشو راهی نیست پیاده بیا
دل تو دلم نبود که ساعت شیش بشه از یه طرف خوشحال بودم بعد نوزده سال قراره سکس بکنم از یه طرف استرس داشتم خدایی نکرده گیر بیوفتیم
رفتم جلو تلوزیون نشستم و فیلم دیدم ساعتو نگاه کردم پنج و نیم بود به محمد جواد زنگ زدم گفت بیا در خونمون کلید رو بگیر
کلید رو گرفتم و حسابی تشکر کردم
به میلاد زنگ زدم رفتیم تو باغ ته باغ یه اتاق انباری مانند بود درشو باز کردیم و وارد اتاق شدیم اتاق نسبتا تمیزی بود چندتا عکس داریوش و ابی رو دیوار بود و یه تخت چوبی با یه تشک
میلاد گفت برو آتیش روشن کن واسه ذغال قلیون تا من قلیون رو آماده کنم پاشدم چندتا تیکه چوب جمع کردم و آتیش رو روشن کردم
به سحر زنگ زدم گفتم بیا به همون آدرس و وسط خیابون پیاده شو
حدودا دیگه شب بود و هوا تاریک و سرد باغ هم حدودا از منتطقه مسکونی فاصله داشت.
بهم زنگ زد گفت اومدم بیا دنبالم حال ندارم پیاده بیام
موتور رو روشن کردم و رفتم پیشش یه چادر مشکی سرش بود که اگه کسی میدید زیاد شک نمیکرد
سوارش کردم به میلاد زنگ زدم در باغ رو باز کن که مستقیم بیام تو باغ
رفتیم تو باغ گفت سردمه بردمش تو اتاق پیش بخاری نفتی
گفت جاتون خوب نیست و حموم نداره فقط زیاد کثیفم نکنید
گفتم به روی چشم
میلاد قلیون رو چاق کرده بود آوردیم وکشیدیم
میون کشیدن سحر یه دود گرفت اشاره به میلاد کرد که لبتو بیار جلو،لب تو لب یه دود به میلاد داد بعدش به من
خیلی حس خوبی بود
قلیون که تموم شد گفت بار اولتونه؟
-آره
-باشه پاشد لخت شید کارتون دارم حالا حالا ها!
لخت شدیم و اونم لخت شد بدنش خوب بود سینه هاش ریز بود
من از جلو بغلش کردم و میلاد از پشت گرفتش

گفت جوووووووون
یهو یادم اومد که اسپری رو نزدیم و سریع ارضا میشیم
از جیب کاپشنم اسپری رو آوردم سحر گفت بده به من بزنم واستون
اسپری رو گرفت و زد دور بیضه هام بعدش هم واسه میلاد زد
یکم که شد بیضه هام شده بودن داغه داغ و میسوختن به میلاد گفتم اول تو بکن ببینم چند مرده حلاجی سحر کاندوم رو زد به کیر میلاد و خوابید رو تخت پاهاشو گذاشت رو شونه های میلاد،میلاد شروع کرد به تلمبه زدن یه دقیقه که زد خسته شد خوابید سحر نشست رو کیرش و شروع کرد به بالا و پایین کردن و آه آه میکرد
اووووووف جون چه داغه کیرت
آخ کسمو پاره کردیییییی میلاد دست میزد به سینه هاش و اه آه میکرد ارضا شد
میلاد پاشد رفت دستشویی باغ من رفتم پیش سحر به پهلو خوابیدیم جفتمون، کیرمو گذاشتم تو کس سحر گرم بود حس خوبی داشت،پاشو با دستم بالا گرفتم و تلمبه میزدم و دستم به سینش بود و میمالیدم و صورتشو بوس میکردم
خسته شدم گفتم به حالت سگی بخواب اونجور راحت ترم،تلمبه زدم و تو چهار الی پنج دقیقه آبم خالی شد تو کاندوم
اصلا حس نداشتم که تکون بخورم پاهام سست شده بودعرق کرده بودم میلاد اومد گفت تموم شد؟؟
گفتم آره
سحر شرت و سوتینشو پوشید بردم راهنماییش کردم رفت دستشویی خودش رو تمیز کرد
بعدش من رفتم تو دستشویی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من و نادیا



از یک بعد از ظهر شروع شد زن دائیم با خواهرش و یک دختری که ( بعد فهمیدم از آشناهای شوهر خواهر زن دائیم بود و اسمش نادیاست) به خونه مادر بزرگم اومده بودن. رابطه من با زن دائیم خودمونی بود، راحت بودیم. با اینکه دائیم فوت کرده بود رابطه ما تا زمانی که ازدواج کنه که حدود 2 سال طول کشید به قوت خودش باقی موند. یادمه از در خونه که اومدم تو سلام و احوالپرسی کردم، تا چشم چرخوندم ناخودآگاه نگاهم با نگاه نادیا گره خورد یکم خجالت کشیدم، رومو برگردوندم به سمت زن دائیم و خواهرش، رفتم سمتشون خوش و بش کردیم، یکم صحبت از قدیما و اون موقعها که دائیم زنده بود، روزگار خوبی بود خیلی خوب. اولین باری که نادیا رو دیدم هنوز به خاطر دارم، سبزه بود یادمه دستاش نگاهم رو به خودش جلب کرد آخه دستای قشنگی داشت اما یه حلقه توی دستش بود که باعث شد تو برخورد اول ازش دوری کنم. از ظاهر نادیا بگم موهای مشکی مثل پر کلاغ، بلند تا روی شونه ها با چشمای درشتی که وقتی نگاهم می کرد نمی تونستم تکون بخورم بینی کوچک متناسب با صورت، لبای زیبا و ... قدش متوسط بود مانتوی سبز رنگ زیبایی تنش کرده بود که خیلی بهش می اومد. چون مادر بزرگم مهمون داشت زیاد خونشون نموندم بعد از خداحافظی رفتم خونه خودمون، از دانشگاه می اومدم و خیلی خسته بودم. خیلی زود خوابم برد. فردای اون روز جمعه بود یادمه تا دیروقت حدوداً 12 ظهر خوابیدم بابا و مامانم رفته بودن خونه مادر بزرگم. از خواب که بلند شدم رفتم حمام و دوش گرفتم بعد صبحانه برای خودم آماده کردم، داشتم صبحانه می خوردم که دیدم صدای زنگ موبایلم بلند شد، برام پیامک اومده بود موبایلمو برداشتم و پیامکمو چک کردم
سلام خوبی آقا وحید ؟
در جوابش گفتم : ممنون شما ؟
جواب داد : من نادیا هستم می خوام باهاتون دوست بشم.
در جوابش گفتم : من علاقه ای به دوستی ندارم (قبلاً دوست دخترم از این شوخیهای مزخرف با من داشت، حتی یکبار از دوستش خواسته بود منو امتحان کنه به قول خودش ببینه من چی تو چنته دارم)
جواب داد : آقا وحید اون موقعی که دیدمت انقدر بد اخلاق نبودی ؟
گفتم : اشتباه گرفتید خانوم محترم لطفا مزاحم نشید.
دیگه جواب ندادم تا خودش خسته بشه و پیامک نده. حدوداً 15 دقیقه از آخرین پیامکی که جواب دادم گذشته بود که موبایلم زنگ خورد گوشی رو برداشتم
گفت : الو الو
گفتم : بفرمائید
سلام کرد
سلام کردم
گفت : انقدر بد اخلاق بودی و من خبر نداشتم
گفتم : من تا کسی رو که باهاش صحبت می کنم نشناسم اخلاقم همینطور باقی می مونه
گفت : چه بد اخلاق
گفتم : شما منو از کجا می شناسین من شمارو به جا نمی یارم
گفت : اما من تورو خوب می شناسم
گفتم : از کجا اونوقت ؟
گفت : اگه راستشو بگم قسم می خوری پیش خودت نگه داری
منم چون کنجکاو بودم الکی قسم خوردم. به من گفت اسمش نادیاست و من اون رو با زن دائیم خونه ی مادربزرگم دیدم اینو که گفت دوزاریم افتاد کپ کرده بودم.
گفتم : شماره ی منو از کجا آوردی ؟
یکم من من کرد
گفتم : فهمیدم شمارمو زن دائیم بهت داده می خواین منو سر کار بگذارین آره ؟
گفت : نه به خدا اصلاً اینطور نیست
شروع کرد به آسمون ریسمون بافتن. از کوره در رفته بودم با زن دائیم شوخی داشتم اما نه تا این حد ازش انتظار نداشتم.
گفتم : اگه راست می گی زن دائیم شمارمو بهت نداده از کجا شماره ی منو آوردی ؟
گفت : با گوشی زن دائیت داشتم آهنگ گوش می دادم که رفتم تو لیست مخاطبین و اسمتو پیدا کردم دور از چشم زن دائیت شمارتو برداشتم.
گفتم : تو که راست می گی اونجای آدمه خالی بند می دونم الان دارین با هم به حسابی به ریش من می خندین آره ؟ الان زنگ می زنم به زن دائیم
گفت : زنگ نزن، زنگ بزنی من خراب می شم و آبروم می ره.
حرفشو جدی نگرفتم گوشی رو قطع کردمو زنگ زدم خونه زن دائیم خودش گوشی رو برداشت سلام کردم، حال احوال کردیم، بعد رفتم سر اصل مطلب
گفتم : زن دائی داشتیم ؟ گفت : چی داشتم وحید جان
گفتم : داشتیم زن دائی منو اذیت کنی آره
گفت : چی می گی خوشکل پسر، یکم که با هم حرف زدیم دیدم اصلاً تو باغ نیست و از جریان بی اطلاعه، یه خصیصه ای که زن دائیم داشت این بود که حرفو نمی تونست تو دلش پنهان کنه و خیلی زود خودشو لو می داد، یه جوری سرو ته حرفمو هم آوردم و به قول خودمون پیچوندمش. تلفن رو که قطع کردم زنگ زدم به نادیا تا گوشی رو برداشت با عصبانیت گفتم کجایی ؟
گفت : خونه زن دائیتم تو اتاقم نمی تونم زیاد حرف بزنم، دارم حاضر می شم برم پارک
گفتم : کدوم پارک می ری ؟
گفت : همون پارک نزدیک خونه
گفتم : کی می ری ؟
گفت : همین الان
گفتم : یکم صبر کن تا 15 دقیقه دیگه خودمو می رسونم
با سرعت برق و باد لباسامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون، تاکسی گرفتم و رفتم اونجا (یادم رفت بهتون بگم خونه ی مادر بزرگم و دائیم یک کوچه اختلاف داره و نزدیک همه) رسیدم روی پل قبل از درب ورودی پارک. خبری ازش نبود یکم صبر کردم 5 دقیقه ای شد اما نیومد گفتم لابد سر کاریه و حسابی رکب خوردم، الان تو دلشون حسابی دارن به من می خندن تو همین فکرا بودم که دیدمش از دور داشت می اومد آره خودش بود، همینطور نزدیک و نزدیکتر شد تا اونجا که می شد خودمو خونسرد نشون دادم. تا رسید به من سلام کرد گفتم : علیک سلام
گفت : دیدی بهت دروغ نگفتم
گفتم : اینجا جای مناسبی برای صحبت کردن نیست بریم یه جای دیگه صحبت کنیم
قبول کرد رفتیم توی پارک تا انتهای پارک رفتیم، کنار هم قدم زدیم، کفشای پاشنه بلند پوشیده بود تو دل برو بود چهرش همیشه تو یادمه هک شده تو دفتر خاطرات زندگیم. روی نیمکت سبز رنگی که تو انتهای پارک بود نشستیم و صحبت کردیم. ازش خواستم قسم بخوره که راستشو می گه اونم اینکار انجام داد، قسم خورد که تمام حرفاش راست بوده و به من دروغ نگفته وقتی ازش پرسیدم حالا چرا منو برای دوستی انتخاب کرده گفت : زن دائیت خیلی ازت تعربف می کنه و ... حدود 30 دقیقه ای با هم صحبت کردیم ازش پرسیدم اولین بار که دیدمت حلقه تو دستت بود راستشو بخوای فکر کردم ازدواج کردی. گفت نه این حلقه رو یکی از دوستان صمیمیم به اسم سمیرا بهم هدیه داده چون خیلی دوسش دارم بیشتر مواقع تو دستمه می دونی آخه یجورایی به هم تعهد داریم. نگاه شیطنت آمیزی داشت با هم قرار دوستی گذاشتیم و من قانع شدم که حرفاش درسته و دروغی در کار نیست. چون دیرش شده بود از هم خداحافظی کردیم و من جلوتر رفتم خونه مادر بزرگم و اونم رفت خونه زن دائیم. تا رسیدم خونه مادر بزرگم به نادیا اس دادم
گفتم : به بهانه ای می خوام بیام اونجا (خونه ی زن دائیم)
گفت : چه بهانه ای
گفتم : تو کاریت نباشه
زنگ زدم به زن دائیم و گفتم می یام بشقاب ماهوارتونو تنظیم کنم اونم که خیلی وقت بود ازم خواسته بود تا این کارو براش انجام بدم از خدا خواسته سریع قبول کرد. به سرعت برق خودمو رسوندم در خونشون، اف افو زدم در باز شد رفتم بالا، جلوی در که رسیدم خودمو به کوچه علی چپ زدم و رفتم تو
گفتم : سلام زن دائی
دیدم زن دائیم با خواهرش و نادیا نشستن. منو که دیدن بلند شدن و سلام علیک کردیم منم رو به زن دائیم گفتم می دونستم مهمون داری مزاحم نمی شدم. یکم صحبت کردیم تو این مدت زیر چشمی نادیا رو نگاه می کردم، تو دلم خندم گرفته بود، خنده رو تو چشمای نادیا می دیدم، موقعیت بامزه ای بود، چند دقیقه ای گذشت چای خوردیم حرف زدیم، بعد من بلند شدم برم ماهواره رو تنظیم کنم. خونه زن دائم طبقه چهارمه و بین این طبقه تا پشت بوم دو تا پاگرده، درو باز کردم رفتم بالا تا آنتنشونو تنظیم کنم. شروع کردم با بشقاب ماهواره سرو کله زدن با خودم فایندر آورده بودم تا احتیاجی به تلویزیون نباشه، سرم گرم کار شده بودم چند دقیقه ای نگذشته بود که دیدم نادیا اومد بالا داشت سمت من می اومد، رسید بهم
آروم گفتم : اینجا چیکار می کنی ؟
گفت : اومدم لباسهارو پهن کنم.
دستشو گرفتم، ممانعتی نکرد دستمو گرفت. به سمت درب ورودی پشت بام رفتیم دیدن لباسای خیسو تو پاگرد بالا گذاشته با هم کنار لباسهای خیس تو پاگرد نشستیم یکم نگاهم کرد، منم نگاهش کردم، نمی دونم چطور اتفاق افتاد اما ناخودآگاه لباشو بوسیدم خیلی ناگهانی بود زمانی که لباشو بوسیدم چشماش بسته شد، این بوسه خیلی ناگهانی بود اما جلوی منو برای اینکار نگرفت دوباره بوسیدمش لبامو روی لباش گذاشتم و بوسیدمش آروم لباشو خوردم دیدم چشماش شهلایی شد، چشماشو خومار کرد، فهمیدم که خیلی لذت می بره، در همون حال که لباشو می خوردم آروم دستمو روی سینه هاش بردم و به آرومی با دستم سینه هاش لمس کردم
خیلی آروم گفت : آآآآآی ی ی ی ی
گفتم : آروم صدامون می ره پایین، بوسیدنمو تکرار کردم انگار قند تو دلش آب شده باشه من تو اون لحظه تو آسمونها سیر می کردم، روم بیشتر بهش باز شده بود و جرات بیشتری پیدا کردم آروم بهش گفتم : بلند شو اونم بدون اینکه حرفی بزنه بلند شد. آروم دستمو بردم بین باسنش و یواش سوراخ کونشو از روی شلوار انگشت کردم لذت و تو وجودش می دیدم آروم دستمو بردم توی شلوارش انگشتمو رو سوراخ کونش گذاشتم آروم نوک انگشتمو بردم تو به اندازه یه بند انگشت خیلی آروم و نرم رفت تو یکم تکون دادم دیدم داره لذت می بره تو چشماش تمناء رو می شد دید خواستم دستمو ببرم روی کسش که آروم پاشو جمع کرد
گفت : اینکارو نکن
گفتم : چرا
گفت : پریودم
دوباره دستمو رو سوراخ کونش تکون دادم خیلی آروم نوازش می کردم، با انگشت اشاره آروم انگشتش می کردم. رفتم پشتش و یواش از پشت سر بغلش کردم شلوارشو درست کرد یکم خودشو جمع و جور کرد آروم دستمو روی سینه هاش گذاشتم، در گوشش گفتم یکم باسنتو بده عقب اونم همین کارو انجام داد آروم کیرمو از روی شلوار چسبوندم بهش و یواش یواش مالوندم بین باسنش روی سوارخ کونش دستمو رو سینه هاش تکون می دادمو آروم کیرمو به کونش فشار می دادم. دستمو بردم زیر پیرهنش و سینه هاشو نوازش کردم با نوک انگشت نوک سینه هاشو مالیدم آهی از ته دل کشید. تو همین گیر و دار صدا خواهر زن دائیم از پایین اومد، نادیا رو صدا کرد اون از بالا جواب داد
گفت : بله
خواهر زن دائیم : تموم نشد
نادیا : کم مونده الان می یام
نادیا رو به من کرد آروم بوسم کرد لباسارو برداشت و سریع پهن کرد روی بند، زمانی که می خواست بره آروم کنار گوشش گفتم : ممنون
گفت : خواهش
گفتم : فقط یک خواهش
گفت : چی ؟
گفتم : یکم برام بخورش
آروم زیپمو باز کردم و کیرمو بیرون آوردم، تو چشمام زل زد، مهربونی از صورتش می بارید سرشو برد بین پاهام و نوک کیرمو بوسید آروم برد تو دهنش و با ملایمت هرچه تمام برام خوردش. روسریشو باز کردم و موهاشو نوازش کردم، موهاشو تو دستم جمع کردم، غرق لذت بودم. انقدر حشری بودم که 3 دقیقه بیشتر دوام نیاوردم و ارضاء شدم با دستمال کاغذی که تو جیبم خودمو تمیز کردم. لبخندی به من زد و گفت : چه زود و لگن لباسهارو برداشت و با خودش برد پایین.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین سکس دوره نامزدی

سلام اسمم سارا و 24 سالم و متاهلم و یه پسر 1ساله دارم و دوسال ازدواج کرد،178 قدم و 70 کیلوم و سایز سینه م 80 و پوست روشنی دارم،میخوام اولین سکس که باهمسرم حسین دوره نامزدی داشتم تعریف کنم
تابستون 89 بود که یه هفته بعد از مراسم عقد منو حسین و به همراه خانواده ها یه سفره 3روزه رفتیم شمال،از همسرم بگم 185 قدش و 94 وسبزست و کیرش 19سانت و کلفت
ساعت 4صبح پاشدیم و وسایل و جمع و جور کردیم که دیگه واسه صبحونه شمال باشیم،تو راه من خاب بودم و حسین رانندگی میکرد و هر از گاهی با صداش که هی میگفت خابالو پاشو زیر چشمی نگاش میکردم و میخندیدم و باز میخوابیدم تا نزدیکای 8:30بود که گفت خانوم خانوما پاشو دیگه رسیدم خوش خواب کش و قوصی به بدنم دادم و پیاده شدم و کمک کردم وسایلارو بردیم داخل ویلایی که اجاره کرده بودیم و بعد با خواهرشوهرم و مادرم وسایل صبحانه رو آماده کردیم،بعد صبحونه و جمع و جور کردن رفتیم لب دریا و قلیون کشیدم و مامان اینا هم میوه خوردن و صحبت کردیم و خلاصه تا شب،دیگه شام خورده بودیم و همگی داشتیم میرفتیم بخوابیم که اس داد سارا امشب مال منی،و تو جوابش گفتم روتو کم کن بچه و اس داد حالا میبینی خانوم،منو خواهر شوهرم رفتیم تو اتاق که بخوابیم ساعت دور و بره 1بود،نمیدونم کی خوابم برده بود که حس کردم یکی سفت بغلم کرده و نفسش و پشت گردنم حس کردم،چرخیدم دیدم حسین و داره باشیطنت میخنده و تا اومدم حرف بزنم گفت دیدی خانوم امشب مال منی،که گفتم پس بهار کو گفت که باگرفتن باج سیبیل رفته تو سالن خوابیده،خندم گرفت و گفتم انقدر زده بالا که به آبجیت باج سیبیل دادی گفت دیگه موقعیت به این خوبی نمیشد جور کرد و حرفش تموم نشده لب رو لبم گذاشت و انقدر سفت بغلم کرده بود که نمیتونستم تکون بخورم،یه یه ربعی لب گرفت و گردنم و خورد دیگه کم کم داغ شده بودم و مست بودن در کنارش بودم و بالحن آرومی گفت سارایی دیگه اجازه هست دیگه یه بوس از لبش کردم و گفتم آره بچه پررو،تی شرت و شلواری که پام بود و در آورد و خواست رکابی و شلوارکش و در بیارم و بعد خوابید روم و لب گرفت و از زیر گردنم خورد تا روی شکمم،دیگه تو حال خودم نبودم و واسه اینکه کسی نشنوه آروم ناله میکردم و پیچ و تاب میخوردم،بعد پاشو انداخت لای پامو نیمه خوابید روم و از رو شرت کسم و میمالید و لب میگرفت،تنش داغ داغ بود و دیگه داشتم میمردم،دستش و کرد تو شرتم و کشید رو کسم خیس خیس بود،در گوشم گفت آخ سارا این چی میخواد که انقدر خیس کرده خودشو،گوشه لبشو گاز گرفتم و گفتم میکشمت،گفت الانم کشتیم خبر نداری،دستم و گرفت و گذاشت روکیرش گفت سارا دارم میمیرم،قبلا دو سه باری ساک زده بودم براش،یکم از رو شرت مالیدم و آخر گفت لعنتی بخورش دیگه،رفتم پایین باش و شرتشو در آوردم و کیرش و گرفتم تو دستم و شروع کردم به خوردن،دیگه نفساش تند شده بود و موهام و گرفت بود تو دستش و نم نمک کمرشو بالا پایین میکرد و تلمبه میزد،یهو پاشد منو برگردوند و خابوند رو تخت،از پشت گردنم خورد و رفت تا روی کونم و شروع به مالیدن کرد و گفت مرگ حسین نه دیگه نگو نمیخوام دست به جلو بزنم مزش واسه شب اصلی،تو حال خودش نبود و حالی که داشت از خود بیخودم کرده بود،همونجور که به پشت حوابیده بودم خوابید روم و کیرش و گذاشت لای کونم و بازی داد و در گوشم گفت سارایی فقط جیغ نزنیا سعی میکنم اذیت نشی خانومم،پا شد رفت سر کیف م کرم ضد آفتابم و برداشت و سوراخم و کیرش و چرب کرد و شروع کرد با انگشت بازی دادن سوراخ کونم و یهو حس سوزش کردم دوتا انگشتش و کرده بود تو کونم،یه آهی کشیدم و گفت چیه سارا گفتم میسوزه گفت خوب میشه صبر کن،سنگینیشو روم حس کردم و گفت میخوامت سارا خانوم،بالشت و گذاشت زیر شکمو و دوباره سوراخم و کیرش چرب کرد و کیرش و گذاشت دم سوراخم و یکم آروم فشار داد یه آخ گفتم و پتویی که رو تخت بود و فشار دادم،هیچ حرکتی نکرد درد داشتم،سرم و فشار دادم رو بالشت و یهو درد همه بدنم و فراگرفت و بدن داغ حسین حس کردم،لاله گوشم و میخورد و نفس نفس میزد بعد چند دقیقه آرم آروم شروع کرد به تلمبه زدن،دیگه تو حال خودم نبودم و داشتم حال میکردم،حسین سرعتش و زیاد کرده بود که باز دردم گرفت بود کیرش و در آورد و آبش ریخت رو کمرم و یکم کنارم دراز کشید و لبم و بوسید و پاشد با دستمال تمیز کرد و بغلم کرد و لب گرفت و پیشم خوابید.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با اکرم جون

سلام
من مسعود (مستعار) هستم و این خاطره مربوط به چند سال قبل که دانشجو بودم. یه روز عصر تصمیم گرفتم برم و یه رم برا کامپیوترم بخرم. تو بازار داداش دوستم مغازه داشت و دوستم پیشش کار میکرد. رفتم تو بازار کامپیوتر و از چندتا مغازه دیگه هم قیمت گرفتم. وارد یه مغازه شده که بپرسم (یعنی داشتم با صاحب مغازه حرف میزدم) یهو یکی اومد تو مغازه. یه دختر قد بلند که تیپ و هیکلس آس نبود ولی قابل توجه بود. این قدش بود که می آوردش تو چشم. یه رم دسته دوم داشت که میخواست بفروشه. پرسید خرید دارین و جواب گرفت و رفت بیرون. من سریع حرفمو خلاصه کردم و دنبالش راه افتادم. چند تا مغازه رفت و پرسید و اومد بیرون. رفت تو خیابون. به یه جای مناسب که رسید رفتم جلو و گفتم خانم , ببخشین میشه چند لحظه وقتتونو بگیرم. یه نگاهی بهم کرد و گفت بفرمایید. خلاصه هر چه که اندوخته داشتم رو کردم تا بتونم مخشو بزنم. فهمیدم از من 4 سال بزرگتره. آدم راحتی بود. با هم یه خورده راه رفتیم و زنگ زدم به دوستم که با ماشینش بیاد دنبالم. اومد و اکرمو تا نزدیک خونشون رسوندیم. چند روزی تلفنی با هم حرف زدیم. چند روز بعد به سادگی قبول کرد بیاد خونه من ( خونه دانشجویی داشتم). وقتی اومد مانتوشو در آورد و یه گوشه نشست و شروع کرد به حرف زدن که من اینطوری هستم و اون طوری هستم. من که فقط تو فکر سکس بودم کنارش نشستم و یواش یواش شروع کردم به نوازش های شهوت آمیز.هی میخواستم حرفشو تموم کنم که بریم سر اصل مطلب ولی ظاهرا اون خیلی حرفه ای بود. بالاخره حرفش تموم شد و منم که دستم رو سینه هاش بود , دشتمو بردم زیر پیراهنشو شروع کردم به مالوندن. یه سینه کوچیک و نرم.خلاصه مالوندن که تا حدودی به اوج رسید گفتم بریم تو اتاق. آخه رخت خواب تو اتاق بود. رفتیم اونجا و آروم آروم کلا لختش کردم. وای که چه بدنی داشت. معرکه. خیلی گوشت نداشت ولی چون سکس بلد بود واقعا آدمو دیونه میکرد. تا میتونستم سینه هاشو خوردم. البته قبل از اینه بشینم کنارش رفته بودم تو اتاق و اسپری به کیرم زده بودم. داشتم میمالیدم که انگشتمو گذاشته بودم رو سوراخ کسش و مالوندنش. یهو متوجه شد که انگشتم داره میره تو سوراخش بدون اینکه دردش بیاد یا شاکی بشه. پرسیدم میشه از جلو بکنم. گفت آره. منم که تا حالا فکر میکردم خانم پرده داره اصلا نپرسیدم چرا و چی. (آخه دوس داشت براش غیرتی باشم و همین که نگفتم چرا پرده نداری بعدا تبدیل شد براش به یه ناراحتی که چرا برات مهم نبود که پرده ندارم). انگار دنیارو بهم داده بودن. رفتم سراغ کسش که کمی خیس شده بود. شروع کردم به لیسیدنش و حسابی داشت حال میکرد. 69 شدیم و چند دقیقه ای همو خوردیم. بعد از بالا تا پایین بدنشو لیسیدم. داشت ذوق مرگ میشد. از اونجایی که کاربلد بود اونم تموم سعیشو میکرد تا بهم حال بده. حسابی هردو داغ کرده بودیم. فورا یه کاندوم آوردم و کشیدم رو کیرم. کیرم داشت می ترکید. رفتم روش و کیرمو گذاشتم رو کسش ولی توش نکردم. یه خوردن بالا پایین کسش حرکت دادم. داشت میمرد. آهی میکشید که هر انسانی رو دیونه میکرد. آروم کردم تو کسش که خیس خیس شده بود. چند تا تلمبه با احساس و آروم زدم و بغلش هم کردم و از هم لب میگرفتیم. وای که چه حالی داشتم اون لحظه. یه خورده که کردم گفت هر وقت خواستی ارضاء بشی بگو چهار دست و پا بشینم (سگی). بعد پاهاشو دادم بالا و همون طور میکردم تو کس نازش.نمیدونین چه حالی میداد. مدل های مختلف این کیرمو روانه کس داغش کردم. وقتی میکردم دستمو انداخته بودم تو موهاش و موهاشو دست می کشیدم و گاهی هم سینه های کوچیکشو میخوردم. بهبه . چه سینه هایی. یه نوک تقریبا برجسته داشت که حسابی تو دهن می اومد. حدود یه ربعی گذشت که گفتم داره آبم میاد . سریع سکس نشست و گفت که من فقط این طوری ارضاء میشم. دوباره شروع کردم به تلمبه زدن و کمی که گذشت دیدم دگرگون شد و فهمیدم که داره ارضاء میشم. وقتی به ارگاسم رسید منم سرعت تلمبه رو زیاد کردم . کیرم داشت اون تو از گرما آتیش میگرفت. با صدای آه مردونه ارضا شدم و آبمو تو کاندوم خالی کردم و حسابی بغلش کردم و فشارش میدادم. کلی با این حرکتم حال کرد. چند دقیقه ای همون طور روش بودم و بعد کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به نوازش و خوردن نوک پستون نازش. بعد پا شدیم و رفتیم حموم و بعد رفت. چند دفعه دیگه هم اومد پیشم و حسابی کردمش. بعد از یه مدت کوتاه از هم جدا شدیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
سکس به دور از چشم شوهرم

سلام ،
من شهلا هستم 35 سالمه و شوهر و یک بچه دارم ..
می خوام خاطرات سکسیم رو بنویسم ...
چی شد که توی سکس تنوع طلب شدم و دیگه کیر شوهرم ارضام نکرد ...

همه چی از اونجایی شروع شد که شوهرم نسبت بهم سرد شد ... من خیلی حشری هستم و عاشق سکس ... معلمولا هفته ای سه بار با هم سکس می کردیم و من هر روز خود ارضایی می کردم به دور از چشم شوهرم ...
تا این که سکس هامون به هفته ای یک بار رسید و من دیوانه شدم ..
(بعد ها فهمیدم که شوهرم به من خیانت کرده که اینقدر سرده نسبت به من )

از خودم بخوام بگم زنی هستم 70 کیلو ، با سینه های سایز 80 که عاشق اینم که کیرو بزارم لاش و نوک کیر بیاد تو دهنم ...
رون هام پره ، کلا بدن پری دارم... رنگ موهام هم دائم در حال تغییره ...
به خودم زیاد میرسم اما آرایش غلیظ نمی کنم...

بریم سراغ ادامه ...
شوهرم چند روز بود منو نکرده بود و منم همش در حال خود ارضایی دانلود فیلم سوپر و دیدنش ...
دیگه تکراری شده بود ... دم عید بود و از مسافرت هم خبری نبود ، دعوا های شوهرم هم زیاد شده بود و دخترم هم خیلی غصه دار ...
یه شب شوهرم از سر کار اومد و گفت که باید بره سفر شمال که ویلا بخره .. معلوم بود دروغ میگه و با یه زن داره میره ..
شبونه رفت و منم تنها موندم ...
بچه رو خوابوندم و فیلم سوپر رو گذاشتم تو تلویزیون و شروع کردم به دیدنش ... دستم روی کسم بود تکون میدادم و سیگار می کشیدم ، خیس خیس بود .. دلم کیر می خواست که یه هو متوجه یه سایه از پشت بوم همسایه شدم ...
پرده های خونه رو باز کرده بودم و خونه معلوم بود ... با این که تاریک بود نور تلویزیون خونه رو روشن می کرد ...
حس اینکه یه پسر داره از پشت بوم منو نگاه می کنه واقعا حشریم کرده بود ... تمام تنم میلرزید ...
من خیانت نکرده بودم تا حالا .. اما ... جواب های ، هوی بود ....
رفتم چراغ رو روشن کردم تا داخل رو بهتر ببینه و نشستم خودمو ارضا کردم ... می فهمیدم داره نگا می کنه و این منو دیوونه می کرد...
قضیه تموم شد و منم دلم می خواست زندیگیم عوض بشه ...
دخترمو بردم خونه مامان بزرگش و خوشتیپ کردم افتادم تو خیابونا ... 100 تا بوق جلوم خورد اما می ترسیدم ... من اینکاره نبودم ...
باید یه ادم مطمئن پیدا می کردم ...
رفتم خونه و یه فکر به سرم زد ... که روزنامه رو بردارم و زنگ بزنم برای تمیز کردن خونه کارگر بیاد ...
خلاصه زنگ زدم . یه نفر اومد ... یه پسره 26 ساله بود حدودا ، اول دلم سوخت ... اما می خواستم حال کنم و حال بدم ...
همه چی به طور اتفاقی آماده بود ...
وقتی اومد یه تی شرت صورتی تنم بود که سینه هام و سوتینم کامل معلوم بود و سه شلوار سفید تنگ و چسبون ...
با یه مانتو که دکمه هاش باز بود ...
موقع کار براش کرم میریختم تا حشری شه .. اونم نامردی نمی کرد و کاملا هیز منو نگاه می کرد....
پرده ها رو زد و شیشه ها رو پاک کرد ، گفتم بعده پرده ها برو اتاقا و پرده اتاقا رو بزن ..
خودمم جلو تر رفتم و مانتومو در آوردم و رو تختم دراز کشیدم و یه ملافه کشیدم رو خودم ....
اومد و اول جا خورد و گفت ببخشید ... گفتم خواهش می کنم و پنجره رو نشونش دادم ...
همین جوری که بالای چهار پایه بود بلند شدم و گفتم چیزی میخوری آقا سعید ؟ گفت نه مرسی .. چشاش گرد شده بود ، تازه تونسته بود هیکلمو ببینه ... کسم خیسه خیس بود ، راه میرفتم حس می کردم...
گفتم تعارف نکن و الان چایی میارم ...
توی آشپزخونه تا جایی که جا داشت شرتم رو کشیدم بالا و شلوارمو یه ذره دادم پایین تا با دیدن شورتم حشری شه ... تیشرتم هم که کوتاه بود و اماده ی بالا رفتن ...
چایی رو گذاشتم رو تخت و نشستم کنار تخت ...
کارش تموم شد و اومد کنار تخت نشست و تشکر کرد .. معلوم بود می ترسه ...
منم به بهانه جمع کردن خورده گچ هایی که زیر شوفاژ ریخته بود دولا شدم رو همون تخت و اورا جمع کردم و اونم قشنگ کونم رو دید میزد ...
بلند شدم و چایی رو خوردم و بهش گفتم .. میگم آقا سعید خیلی هیزیا ... یه هو جا خورد ...
همه پسرا هیزن ...دید می زنن یواشکی ..و خندیدم و لبخند زد ...
گفتم دیگه دولا نمیشم دید میزنی !
گفت آخه نمیشه نگاه نکرد ...
گفتم فقط نگاه نمیشه نکرد ؟
گفت فعلا آره ...
گفتم تازه کجاشو دیدی ...
اونم دیگه کیرش داشت شلوارش رو جر میداد ... رفتم جلوشو دولا شدم و گفتم خوبه؟؟ گفت عالیههه... و دستشو مالید به کونم .. چه دست داغی داشت ... برگشتم و خودو بین دستاش جا کردم ...
صورتشو گذاشت رو شیکمم و شروع کرد به خورد به خوردن ...
نفسام اتاقو برداشته بود ...تی شرتمو در آوردم و دکمه های شلوارمو باز کرد ...شرتمو کشید پایین و با دستش مالیدش ، خوابیدم رو تخت و گفتم بخورش .. گفت نه !!!
گفتم یعنی چی ؟ گفت تا حالا نخوردم ... گفتم پس الان دفعه اولته و گرنه ناکام میمونی ...!
اینو که گفتم زبونو کشید به کس خیسم ...جوووون ... یه آه کشیدم و شروع کرد به لیس زدن و زبون انداختن رو چوچولم ...
در حین خوردن یه بار ارضا شدم و دیگه طاقت نداشتم ..
کیرشو در آوردم و کردم تو دهنم .... اولش شور بود و خیس ... اما عاشق کیر بودم ، اونم کیر جدید ...!
کیرو می کردم تو دهنم و زبونو می چرخوندم دورش و میک می زدم که گفت بسه الان آبم میاد ....
بلند شدم از کمد دیواری کاندم بی حس کننده آوردم و زدم رو کیرش ...
کیرش کوتاه بود اما کلفت و سفید ...
خوابیدم وسط تخت و پاهام بردم بالا و اومد بین پاهام و سره کیرشو مالید به کسم و کرد تو ...
داشتم پاره میشدم .. جوون ، چه کیری بود ... صدام بلند شد و اونم خیس عرق بود و عقب و جلو می کرد ...
با هر تکونش سینه هام میرفت بالا پایین و عاشق این بودم که با تکون ها ناله هام بلرزه ...
بی حس کننده کاره خودشو کرده بود و 5 دقیقه ای یه ضرب تلمبه سریع میزد و تا اینکه گفت داره میاد ....
حین کردنش 2 بار ارضا شدم و دیگه راضی بودم ...
کیرو د رآورد و آورد افتاد رو سینه هامو شروع به خوردن کرد ... می گفتم گاز بگیر و اونم دلش نمیومد محکم بگیره ...
سینه خوردنش که تموم شد اومدم رو کیرش و کردم تو ... مهلت نداشتم تا چند تا کردم تو دهنم و آوردم بیرون آبش پاشید رو گردنم و لبام ..
جفتمون افتادیم رو تخت و چند دقیقه ای هیچی نگفتیم ...
بعد ها 2 بار دیگه در نبود شوهر و دخترم باهاش سکس کردم ....
اما من مزه ی کیرهای مختلف رفته بود زیر دندونم و اونم پیچوندم ... تا کیس جدید پیدا کنم ... می خواستم همه نوع کیر رو امتحان کنم تو کسم ....
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 74 از 112:  « پیشین  1  ...  73  74  75  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA