انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 76 از 112:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
محرمیت با خانم مداح

یادم میاد دلم گرفته بودو تو خیابون چرخ میزدم.ظهر گرم مشهد بود.خانومی کنار خیابون ایستاده بودو کاپوت ماشین رنو مدل پایینشو بالا داده بود.ایستادمو ازش خواستم کمکش کنم.برق ماشینش مشکل داشت .من هم یه چیزایی سرم میشد .پر رفتم با برقشو روشن نشد.داشت میرفت مجلس.پیشنهاد دادم ماشینشو بزاره پیش من تا ببرمش تعمیر .از کمک کردن بدم نمیومد.بردمش مجلسو رفتم سراغ ماشین یه تعمیرکار بردم درستش کردو ماشین که روشن شد .و از درست شدنش اطمینان پیدا کردم رفتم دنباش یه 2ساعتی طول کشیده بود .تو راه باهاش صحبت کردم.گفت اسمش فاطمه است و 2سال جدا شده 1بچه هم داره.از کارو خوشش اومد شمارمو گرفت.وقتای بیکاریشم اژانس کار میکرد.یکی دو باری دیدمش و با هم صمیمی شدیم.بهش گفتم متاهلم و مشکل دارم.از دروغ بدم میاد.یه شب که تنها بودم گفت دلش گرفته و میخواد همو ببینیم ادرس خونه رو گرفت و اومد.ازش پذیرایی کردم و باهم صحبت کردیم .ازش پرسیدم شما که با خدایی نترسیدی بیای پیش نا محرم.بهم گفت از پله ها که میومذم بالا خطبه ی صیغه رو خوندم و الان محرمتم.

خوشحال شدم رفتم کنارش نشستم.کم کم نزدیکتر شدیم و لب اول و مه گرفتم طفلکی چشاش خمار شدو ببیحال شد فهمیدم خیلی حشریه.لختش کردم باورتون نمیشه بدن سبزه تردو بامزه ای داشت خبلی عالی یود .سینه هاشو که میخوردم از شدت شهوت فقط اسممو صدا میکرد.یه عطر خوشی میداد بدنش خیلی شهوتی میکرد منو.براش خوردم داشت دیونه میشد به التماس افتاده بودو میخواست بکنمش.یه لخظه بدنشو کشیدو ارضا شد.بزدمش رو تختو یه بار دیگه واسش خوردم یه لحظه احساس کردم خجالتو گذاشت کنارو کیرمو که از شق ذرد داشت میترکیدو کرد تو دهنشو با حرص پ ولع میخخورد.خیلی لذت بخش بود.دیدم دیگه وقتش دراز کشدمو کشوندمش رو خودم خیلی اروم کیر کلفت و درازمو فرستادم تو کس تپلش که خیس خیی شده بود.همین طور که اروم اروم داشت بالا پایین میرفن با انگشتم که با اب کسش خیس کرده بودم با سوراخ کونش بازی کردم.چه انعطافی داشت سوراخ کونش اول خودش و میکشذو دردش میومد کم کم عادت کردو خوشش اومد تا جایی پیش رفت که 3تا انگشتم ازیه طرف تو کونش بود و کیر کافتم تو کوسش.داشت ناله میکردو میگفت امیدم بکن که از بهشت زیباتر دارم لذت میبرم.حالتمو عوض کردم و گوسفندی و دراز کش مردمش.بدنم سفت بود و لذت میبردم کم کمک خشنش کردمو با تموم توانم میکردمش از شدت شهوت جیییغ میزد.میگفت محکمتر بکن جررم بده 40 دقیقه فقط تلم میزدم .2بار دیگه ارضا شد.دیگه ابم داشت میومد اومدم بکشم بیرون محکم پاهاشو دور کمرم حلقه زدو گفت همشو میخوام.منهم ریختم اما میترسدم.تموم که شد گفت نگران نباش لولمو بستم.بعد بهم گفت تابحال ارضا نشده بود.که بامن 3بار شد.نخورده بود که مال منو خورد.تا 2سال محرمم بود خیلی خوش میگذشت بعد هم که من از مشهد اومدم تهران و ازش خبری ندارم.امید وارم خوشتون اومده باشه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
شروع سکسم با پسر

خونشون نزدیک محل کارم بود میومد مغازه خرید کم کم باهاش رفیق شدم از من کوچیک تر بود من 24 سالم اون 18 سالش ! من زیاد sms بازی میکردم گفت چند تا s هم به ما بده شارژت تموم نمیشه شمارشو گرفتم sms بازی شروع شد
همه جورsms میفرستادم براش
بچه خوشگل و فشن بود
از خونه بیرون نمیومد فقط برا خرید میمومد چند دقیقه باهم بودیم میرفت یه روز سر حرف رو باز کردم توsms پرسیدم چرا بیرون نمیای گفت بچه های محل جنبه ندارن هی اذیتم میکنن!
چند ماه بعد از رفاقت ساده و معمولی شوخی سکسی در حد حرف پیدا کردیم تا رسید به کنکور
قبول شد یزد
گفت باید با بابابم برم یزد ثبت نام منم شوخی کردم گفتم منم بیام با هم میریم حال میده گفت نه بابا نمیشه
فردا شب باباش اومد گفت امیر گفته تو میتونی باهاش بری یزد درسته؟گفتم حوصلم سر رفته بود گفتم برم آب و هوا عوض کنم
گفت باشه برید باهم
رفتیم ، رسیدیم ، هتل رفتیم گرفتیم
کارارو انجام دادیم و گشتیم تو شهر
شب اومدیم هتل
من رفتم حموم اومدم دیدم دراز کشیده خوابش برده
شورت پوشیدم و کنارش خوابیدم
شروع کردم با موهاش بازی کردن و اذیت کردن بیدار شد گفت خستم اذیت نکن
منم هی شوخی کردم
افتادم روش یه حسی بهم دست داد سرمو گذاشتم کنار سرش نفس میکشیدم و نفس میکشید تپش قلب پیدا کردم
نا خوداگاه بوسش کردم دیدم کیرم راست شده خنذید گفت بی جنبه من پسرم راست کردی؟!
منم دست زدم به کیرش دیدم کیر اونم نیمه راسته
با دست با کیرش بازی کردم چشماشو بست کیرش راست شد
دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم اونم شروع کرد بازی کردن با کیرم
گردنشو بوس کردم
دیدم چشاش بستس لبش رو بوس کردم محکم بغلش کردم و گفتم خیلی دوست دارم
لباشسو در آوردم و سینه هاشو خوردم اومدم پایین تر شکمشو خوردم شلوارشو در آوردم و شورت خودمم در آوردم با کیرش بازی کردم و خایه هاش رو مالیدم
هنوز چشماش بسته بود
برعکسش کردم شروع کردم ماشاژ دادنش به کونش که رسیدم بوس کردم و یواش گاز میگرفتم یدفعه شنیدم صدا نفس نفس زدنش داره میاد لیس میزدم از بالای کونش تا خایه هاش خیس خیس شده بود کونش انگشت کردم یواش یواش هی تف میزدم و انگشت میکردم و لیس میزدم
خوابیدم روش لاپاش گذاشتم سرشو آروم گذاشتم تئ سوراخش یذره رفت تو دردش گرفت گفت نکن نکن لاپایی بکن درد داره
شروع کردم لیس زدن سوراخش
لیس میزدم تف میکردم سرشو میکردم توش
هی این کارو ادامه دادم
تا اینکه دیدم نصف کیرم میره توش
خیلی حال میداد اونم هی میگفت نکن درش بیار ولی بهش حال میداد
داشت آبم میومد در آوردم برعکسش کردم تا برگشت پاشید آبم ریخت رو صورت م سینه و شکم...
مجبور شد بره حموم
وقتی رفت حموم منم رفتم
زیر دوش داشت جق میزد بهش گفتم نزن
شروع کردم ساک زدن و کیر یه پسر رو برا اولین بار خوردم گفتم حال میده ها اونم گفت بذار بخورم ببینم چطوریه شروع کرد ساک زدن
دوباره باهاش سکس کردم و با شامپو لیز لیز شده یود کردم آروم توش و براش جق میزدم ابمون با هم اومد خیلی حال
وقتی از حموم اومدیم بیرون خیلی ترسیده بودیم و از هم خجالت میکشیدم
شروع کردیم قسم خوردن و قول دادن که به کسی نگیم ....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن دختر کسی که کونم گذاشته بود

سلام علی هستم 33 ساله. دانشجوی فوق دکترا رشته رباتیک و ساکن کالیفرنیا ، امریکا هستم. این داستان زندگیمه امیدوارم خوشتون بیاد.
بخش اول : دوران بچگی
خلاصه میگم. 7 سالم بود و دوران جنگ که پسر عمه بزرگم جابر که 22 سالش بود تجاوز به من را شروع کرد. اون شب لعنتی همه خونه ما تو کرج بودند تولد خواهر1 سالم بود. خونه عمه ام تو باغ بزرگی اطراف کرج بود چند بار خونشون را دزد زده با اینکه سگ هم داشتند. اون شب عمه ام به پسر عمه ام گفت که بره به خونش سر بزنه و موقع برگشت هم کیک تولد خواهرم را از قنادی بگیره. جابر من را به بهانه نشون دادن سگشون با خودش برد. تو خونه راضیم کرد و شلوارمو در اورد و یک بالشت گذاشت زیرم تا کونم باز شه اول شروع کرد لیسدن کونم بعد خوابید روم لاپائی زد تا ابش امد و منه خرو ساده فکر میکردم اونا همش تفه.این جریان تا حدود 10 سالگی ادامه داشت تا اینکه یواش یواش سوراخ کونمو اماده کرد برای کردن وکون دادنم شروع شد اخرا ابشو می ریخت تو کونم. بعد از 3 سال ازدواج کرد و دست از سرم برداشت چون اخرا من هم مقاومت می کردم و فکر می کردم خدا منو می بره جهنم. من هم کم کم داشت یادم می رفت ولی تو 15 سالگی و تو بلوغ کنجکاویم شروع شد و شروع کردم با خودم حال کردن. خیار می کردم تو کونم و جق میزدم. ایکارو 7 سال ادامه دادم ولی تو 22 سالگی زمانی که دانشجوی سال دوم الکترونیک بودم بخودم امدم و دیدم که تنهام و گریزان و سرخوده از اجتماع همه تو دانشگاه دوست دخترانشون را می کردند ولی من حتی نمی تونستم به دختری سلام کنم چه برسه به دوستی و سکس . کم کم افسرده شدم ونتونستم درس بخونم و یک ترم مشروط شدم. در نهایت با یک حس گناه شدید خودکشی کردم که ناموفق بود. از خدا خواستم منو ببخشه و تمام وقتم را گذاشتم رو درسم. اخر سربازی که مصادف بود با قبول شدنم تو فوق لیسانس رشته کنترل دانشگاه علم و صنعت. خیلی خوشحال بودم و برای اولین بار تو 26 سالگی با دختری از دانشگاه دوست شدم. دوست دخترم علاقه چندانی به من نداشت و بغیر از چند بار بوسه و یکبارکه با اصرار سینه ها شو خوردم اتفاق دیگه نیافتاد و بعد از 10 ماه فهمیدم که با کس دیگه رابطه داره. باهاش بهم زدم و از هرچی دختر بیزار شدم از دوباره رو درسام تمرکز کردم وبا معدل عالی و انتشار چند مقاله در ژورنال معتبر فارغ والتحصیل شدم. برای دکتری گرایش رباتیک به کانادا رفتم و پارسال برای فوق دکتری به امریکا امدم تو یکی از مجهزترین لابراتورهای وابسته به ناسا دارم کار تحقیقاتی انجام می دم. طی 5-6 سال اخیر با کسی دوست نشدم و جنده پولی هم نکردم. همیشه دوست داشتم اولین سکسم خاص و با عشق زندگیم باشه. 3هفته مانده به عید تصمیم گرفتم برم ایران و پدرو مادرم را بعد از 6 سال ببینم.
قسمت دوم:
عموی بزرگم به مناسبت رفتن من به ایران و اینکه باعث افتخارفامیل هستم مهمانی بزرگی گرفت وهمه فامیل را دعوت کرد. تو مهمونی پسر عمم همونی که منو کرده بود یعنی جابر امده بود با دختر 19 سالش به اسم مژگان که تازه امسال دانشگاه قبول شده. ما با عمم سالیان سال قهر بودیم و امسال با پادرمیانی عموم اشتی کردیم. تو مهمونی احساس خفگی داشتم اینکه کسی که منو از کون کرده بود را بعد از سالیان میدیدم و باید سر یک سفره با هاش غذا می خوردم در هر صورت تهوع اور بود. تو مهمونی یک دختر غریبه بود به اسم سارا که خیلی نازو با وقار و خوش هیکل ولی من انقدر اعصابم خرد بود که توجهی نکردم بهش با اینکه دوبار سعی کرد با من سر صحبت را باز کنه اما من تمایلی نشون ندادم. [این سارا خانم از دوستای دختر عموی بزرگم مانیاهستش و هر دو دانشجوی پزشکی دانشگاه شیراز هستند. سارا پدرش تو جنگ کشته می شه و با مادر و مادربزرگش میان کرج و مادرش برای ادامای پولدار کلفتی می کرد ولی وقتی سارا بچه بود بر اثر سرطان می میره و سرپرستی سارا و مادر بزرگش را عموم قبول می کنه و می شن مثل عضوی از خانواده ام عموم. 5سال پیش با فوت مادربزرگ سارا عموم سارا را می اره تو خونش و مثل دخترش ازش مراقبت میکنه وسارا الان 26 سالشه هم سن مانیا]. تو مهمونی عموم منو کشید کنار گفت چته؟ گفتم هیچی سردرد دارم فقط و عموم گفت بخاطر یک سردرد مسخره همه چیز خراب نکن ومن با تعجب گفتم عموجان چیو خراب نکنم؟ عموم گفت وای پسر چقدر تو خنگی تو فرنگ پس چی یاد گرفتی؟ متوجه توجه سارا نشدی؟ سارا محل سگ به کسی نمی ده اما با تو مهربونه . سارا مثل دخترمه و دوست دارم خوشبختیشو ببینم مثل مانیاست برام و در ضمن تو هم 33 سالته ووقشته سراسامون بگیری و اگه پدر مادرت مراعاتتو می کنن و چیزی نمی گن دلیل نمی شه من چیزی نگم؟! با کمی مکث گفتم چشم ولی بزارید برای یک وقت دیگه امشب نه. عموم گفت باشه به شرط اینکه قول بدی طفره نری و در ضمن به مانیا می گم ترتیب یه قرار ملاقات را براتون بزاره و بعدش سریع دور شد و نگذاشت من چیزی بگم. تو مهمونی مژگان هم همش دوروبرم می چرخرید و خودشو می مالوند به من اما ازش دوری کردم و به بهانه بنزین زدن و سفر به شمال صبح زود از خونه عموم زودتر زدم بیرون .تو راه تو فکر سارا و حرف های عموم بودم و اینکه دختر ناز و فهمیده ای مثل سارا از من خوشش بیاد برام تازگی داشت و هیجان زده بودم. از دو روز بعد رابطم با سارا شروع شد و تقریبا هر روز همو می دیدیم. روزهای بی نظیری بودند و هستن و برای دیدنش لحظه شماری می کردم بعد دو هفته اعتماد به نفسم را بدست اوردم و همش را مدیون سارا هستم با اینکه دختری سکسی و حشری ودر عین حال احساسی هستش ومن که از روی شهوت بال بال می زدم اما انقدر با احترام و وقار رفتار می کرد که حاضر نبودم بخاطر سکس گند بزنم به زندگیمون و رابطه قشنگمون. از همون روزهای اول مژگان سعی کرد خودشو به من نزدیک کنه مثلا الکی زنگ میزد یا جوک سکسی می فرستاد ولی همشو به حساب بچگیش و یک دختر دبیرستانی پرشورکه تازه رفته دانشگاه می گذاشتم. اخر هفته دوم از من خواهش کرد کرد که برم خونه یکی از دوستاش وبه خودش و 2 تا از دوستاش ریاضی عمومی درس بدم و من هم قبول کردم وقتی رسیدم اونجا 3 تائی شون وضعیت نرمالی نداشتند مژگان و دوستش سیگاری زده بودند نیمه لخت بودند و نفر سوم هم رفته بود تو اتاق خودشو بسازه. مژگان درورودی را قفل کرد و موزیک گذاشت و شروع کرد به رقص و دوستش هم شروع کرد به فیلمبرداری با موبایلش ، در عکس العمل به مژگان گفتم من اینجا هستم برای تدریس ریاضی اگه نمی خواهین من برم مژگان گفت چطور برای سارا جونت وقت داری اما برای ما نه؟ بعد سوتینشو باز کرد و گفت هر وقت هر سه ما رو کردی می زاریم بری در غیر اینصورت می گیم که تو قصد تجاوز به ما را داشتی و حالتو می گیریم هنوز حرفش تموم نشده بود که خودشو چسبوند به من دوستش هنوز داشت فیلم می گرفت برای یک لحظه تصمیم گرفتم انتقام تجاوزهای جابر را از دخترش بگیرم ولی بخاطر سارا منصرف شدم.همون موقع موبایلم زنگ خورد سارا بود ولی مژگان نگذاشت جواب بدم و موبالمو پرت کرد زمین و گفت حالم از این جنده خانومت بهم می خوره ولی من با عصبانیت از خودم جداش کردم و گفتم گمشو هرزه ولی مژگان ول کن نبود حمله کرد طرفم ومنم یک سیلی خوابوندم تو گوشش دوستش وقتی دید اوضاع ناجوره شروع کرد به جیغ داد کردن و من از ترس ابروم رفتم طرفش که ساکتش کنم اما تو اخرین قدم سوزشی تو پهلوم احساس کردم وقتی دست زدم دستم پر خون شد برگشتم طرف مژگان تو دستش چاقو بود و برای بار دوم فرو کرد تو شیکمم دوست مژگان که شوکه شده بود گفت دیوانه چیکار کردی کشتیش من افتادم زمین سعی کردم برم طرف در اما مژگان اواژور را کوبید تو سرم و من از حال رفتم.وقتی بهوش امدم تو بیمارستان بودم با یک دست بند تو دستم!! خانوادم و سارا بالای سرم بودند مات و مبهوت . ظاهرا بعد از بیهوش شدنم مژگان ودوستش فکر می کنند منو کشتند و به شمال فرار می کنند اما یکی ازهمسایه ها بطور اتفاقی اونها رو تو پارکینک می بینه که خیلی هراسون سوار ماشین شدند و بیرون رفتند برای همین می اد دمه واحد ببینه که چه خبره که در نیمه باز بوده و منو پیدا می کنه و پلیس را خبر می کنه. دوست سوم هم بدلیل تزریق زیاد تو راه بیمارستان می میره. بعد 2 روز به جرم ورود غیرقانونی اغوا و تجاوز به زندان گوهردشت کرج منتقل شدم روز سوم سارا امد ملاقاتم و گفت که دوستم داره و نمی تونه بیخیالم شه و باور نمی کنه این جرینات را. خوشبختانه دوست مژگان بخاطر ترس و مصرف مواد یادش رفته بود گوشیشو ببره و بلاخره با پیگیری خانواده ام وسارا و بررسی فیلم موبایل از اتفاقات افتاده بدون دادگاهی شدن تبرئه شدم و بچه ها تحت تعقیب قرار گرفتند و بازداشت شدند.
قسمت سوم: من و سارا
بعد از 7 ساعت اخر شب رسیدیم شمال .سارا رانندگی کرد بر خلاف مخالفت عموم. اخه حیونی از رانندگی هراس داشت . قرار بود مانیا هم بیاد تا مواظب سارا باشه که یک وقت من ترتیب جیگرحشریمو ندم اما بعد از اتفاقات افتاده همه خیالشون راحت بود که من بنده کیرم نیستم و کمرم سفت تر از حتی خیلی مردهای زن داره. با وجود بخیه رفتم دوش گرفتم خودمو برای وقوع احتمال اتفاقات خوب اماده کردم. از حمام امدم بیرون چراغها خاموش بود سارا را صدا زدم ولی جواب نداد نور کمی از هال منعکس شده بود رو اواژور تو اتاق. رفتم تو هال وای چی میدیدم سارا با یک لباس خواب نازک و کوتاه روی زمین نشسته بود و اطرافش حدود 30 تا شمع به شکل دایره روشن بود. امد طرفم و دستامو گرفت منو برد داخل دایره شمعها و منو بغل کرد و گفت عشقم من امشب برای تو ام . من انکار دویده ام فقط نفس نفس می زدم با اینکه سنی از من گذشته بود ولی باره اولم بود و بی تجربه نمی دونستم چیکار کنم. فقط سارا را بغل کردم و پیشونیشو بوسیدم. بعد از 15 دقیقه سکوت سارا گفت اگه مساله ای هست بگو؟ گفتم نه چه مساله ای؟ گفت پس چرا هیچ حرکتی نمی کنی؟ فهمیدم که گند زدم با خجالت گفتم بار اولمه نمی دونم از کجا شروع کنم؟ سارا با مهربونی و عشوه گفت قربون تو مرد صفر کیلومتر خودم برم و نشت رو زمین. و من هم نشستم و بغلش کردم و شروع کردیم لب گرفتن .از روی لباسش سینه های سفت و سربالاس گاز گرفتم و بعد لباسشو در اوردم دو تا انار سفت با نوک صورتی و سربالا انصافا نقص نداشتند. مثل قحطی زده ها شروع کردم به خوردن .سارا بدنشو حسابی داغ شده بود بعد خوابوندمش و سریع لخت شدم و رفتم سراغ بهشتش و شروع کردم به خوردنش خیلی زود با یک جیغ کوتاه ارضائ شد. شروع کردم بخوردن سینه هاش تا سرحال امد بعد 69 شدیم و برای هم ساک زدیم انقدر قشنگ ساک زد که داشت ابم می امد که گفتم بسه بریم سر اصل مطلب. بلندش کردم بردمش تو اتاق و خوابوندمش لب تخت و پاهاشو دادم بالا گذاشتم دمه نازیش ویک فشارکوچیک دادم که سر کیرم رفت تو کمی صبر و باز فشار دادم حس کردم درد داره ولی حیونی صداش درنمی امد. برای بار سوم که فشار دادم گفت قربون کیرت در بیار که اتیش گرفتم و من هم اروم کشیدم بیرون سرش خونی بود ، بوسش کردم و خوابیدم کنارش بعد از 1 ساعت که اروم شد بردمش حمام و سشتمش خواست برام ساک بزنه تا ابم بیاد راحت شم ولی قبول نکردم گفتم نازنینم نگران نباش وقت زیاده بعدا تلافیشو در می ارم. یک لب عاشقانه ازش گرفتم و لباس پوشیدیم رفتیم بیرون شام خوردیم و سه روز خوش گذروندیم. قراره 6 ماه دیگه برگردم و عروسی بگیریم. الان تو هواپیما بر فراز اقیانوس هستم و این جریان را نوشتم تا یک ساعات دیگه می رسم به فرودگاه جان اف کندی در نیویورک. روزتون خوش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
ماجرای یک دختر حشری

من 27 سالمه و سکس واقعی رو از 23 سالگی شروع کردم ،از بچگی خیلی دوست داشتم که با کوسم بازی کنم و لذت می بردم حتی وقتی ابتدایی بودم داداشم 3 سال از من کوچکتر بود چند دفعه کوسمو برام خورد البته الان از گفتن این کار خجالت میکشم و اون موقع نمی دونستم تا یه روز که داداشمو بغل کرده بودم که کیرش به کوسم بچسبه داداش بزرگترم یه کشیده خوابوند دره گوشم و دیگه این کارو هیچ وقت با هم نکردیم ولی من همیشه مخصوصا وقتی همه خواب بودن میمالوندم یا وقتی که میرفتم حموم شیر آب باز میذاشتم و زیرش می خوابیدم تا به کوسم بخوره و این جوری حسابی ارضا می شدم در اون سن فکر می کردم دارم یه گناه بزرگ و مرتکب می شم و جالب اینکه اصلا از روابط جنسی اطلاعی نداشتم به راهنمایی که رسیدم بوی ادکلن مردا منو حشری میکرد تا اینکه عاشق شدم اونم عاشق معلم خواهرم ، تو یه جمعی بودیم که گفتن آقای سعیدی رو امتحان کنیم و گوشی و دادن دست من تا من حرف بزنم منم اصلا بلد نبودم چی باید بگم صدای خیلی سکسی داشت منم ازش خوشم اومد ولی خودمو معرفی نکردم چون اگه می فهمید من چند سالمه دیگه با من حرف نمی زد اون 2 برابر من سن داشت حرفای سکسی به من میزد که من اصلا متوجه نمی شدم و فقط دوست داشتم که همدیگه رو بغل کنیم و ببوسیم و کوسمو بمالونه نسبت به آلت تناسلی مردا خیلی بی اطلاع بودم و نمی دونستم اونا هم لذت می برن 1 سال با هم تلفنی حرف زدیم تا اینکه یه روز خودش زنگ زد به خونمون و منو شناخت بر خلاف اون چیزی که فکر میکردم با من باز هم تلفنی حرف می زد تا اینکه اون ازدواج کرد و بنا بر شرایط خونوادم از اون شهر رفتیم البته رابطم با اون فقط تلفنی بود ، سال اول دبیرستان بودم که یه کتابی و خوندم در مورد نوجوانان و اشاره کرده بود که خود ارضایی خیلی بد می تونه باشه و گناهه و عوارض زیادی برای نوجوانان داره (البته با مطالعاتی که تا الان کردم در حد نرمال خود ارضایی خیلی هم کمک کننده است)من که اعتماد به نفس بالایی داشتم و همیشه تو برنامه های مدرسه شرکت می کردم و همیشه شاگرد ممتاز بودم دیگه کم کم به یه دختر خجالتی تبدیل شدم و چون اعضای خونوادم همه تحصیل کرده بودن مجبور شدم فقط به درسم برسم و با عذاب وجدانی که از خود ارضایی داشتم تا پایان پیش دانشگاهی شاید بگم 3 غش 4 بار فقط کوسمو مالوندم و دیگه این کارو نمی کردم اما همیشه حشری بودم حتی نسبت به معلم ها هم حس داشتم چون تو یه شهر کوچیک بودم اکثر معلم هامون مرد بودن ولی باز هم اصلا اطلاعی از آلت تناسلی مردا نداشتم و تا بحال ندیده بودم ،یه روز موقعی که داشتم واسه کنکور میخوندم یه سی دی فیلم سکسی دیدم اون موقع بود که فیلم های شخصی بیرون می دادن یه دختره بود که ازش فیلم گرفته بون دختره رو مبل نشسته بود و داشت با کوسش بازی میکرد و انگشتشو میکرد تو کوسش تا مرده اود صورت مرده مشخص نبود و به زور کیرشو میذاشت دهنه دختره و دختررو کرد این صحنه ها تا مدت ها تو ذهنم مدام مرور می شد و عذاب وجدانم بیشتر شد که چرا همچین چیزی دیدم وتصور بدی از سکس بهم دست داد که مردا آدم های متجاوزی هستن .. بعد از 2سال دوباره شرو کردم به خود ارضایی چون نمی خواستم با کسی دوست شم منظورم دوست پسره واسه همین به چت رو آوردم اوایل با خواهرم واسه تفریح چت می کردیم اون براش مهم نبود اما من خیلی احساساتی بودم حتی با اونی که چت می کردم من حشری می شدم به یکی از پسرایی که چت می کردم شمار خونه رو دادم چون اغلب خونه تنها بودم زنگ میزد و می گفت که الان این کارو بکن تا ارضا شی چون تن صدام خیلی آرومه تا با یکی تلفنی صحبت میکنم فکر می کنه دارم با کوسم ور میرم البته آستانه تحریکم خیلی پایینه اوایل ادا در می آوردم که دارم اون کار هایی رو که اون میگه می کنم مثلا می گفت انگشتت و بکن تو ومیوها رو هم امتحان کن اما من پرده داشتم و می دونستم که با این کار پردم پاره میشه تا اینکه یه شب که خیلی حشری بودم با مداد امتحان کردم مدادو کردم تو کسم یه کم سرش خون اومد فرداش که رفته بودیم بیرون دیدم شورتم خونی شده کم کم انگشتامو کردم تو کوسم اون پسره اسمش فرزین بود و ازم خواست که بطری نوشابه رو امتحان کنم ولی منم اینکارو نکردم تا اینکه کم کم مطمئن شدم فرزین مشکل روانی داره و با اون قطع ارتباط کردم به همین صورت با چند نفره دیگه صحبت میکردم و کوسمو میمالوندم و طرف مقابل هم ارضا می شد تا این که یه روز یکی تو خیابون بهم شماره داد منم کنجکاو شدم که باهاش دوست بشم از تلفن عمومی بهش زنگ زدم و با هم قرار گذاشتم بریم یه دور با ماشینش بزنم من صندلی عقب سوار شدم خیلی ترسیده بودم هرچی گفت بیا جلو از ترس اینکه یه آشنا منو نبینه نرفتم رفتیم خارج از شهر یه جا نگه داشت خودش اومد عقب پیش من اومد بوسم کنه که من دادمش عقب دستشو زد به کوسم از رو شلوتر که من گفتم پریودم اونم خوابید روم کیرشو در آورد و خودشو اینقد مالوند به شلوارم تا ارضا شد من چشامو بسته بودم تا اون موقع کیر ندیده بودم اما دستم که بهش خورد خیلی سفت بو و کوچولو،بهش گفتم دفعه بعد باهاش سکس میکنک تا منو برسونه وقتی از ماشین پیاده شدم با یه فوش که اصلا ازش خوشم نیومده در ماشینو کوبوندم احساس کردم که این جوری خیلی بده که یکی احساس زرنگی کنه و بخواد بهت تجاوز کنه شمارشو انداختم دور تا وسوسه نشم باهاش تماس بگیرم با یه ایرانی مقیم سوئد آشنا شدم که عاشقش شدم تلفنی زنگ میزد باهم حرف میزدیم و ارضا میشدیم اون ازدواج کرد ولی باز هم مثل دو تا دوست با هم تلفنی در ارتباط بودیم ، وقتی دانشجو بودم با یکی تو نمایشگاه کتاب آشنا شدم که خیلی جذاب بود باهاش قرار گذاشتم و رفتیم بیرون دوست داشتم باهاش سکس کنم و مطمئن بشم که پرده ندارم تو ماشین بهم گفت کیرمو بخور منم بلد نبودم گفتم نمیتونم تو ماشین راحت نیستم رفتیم خونه دوستش که کلیدو ازش گرفته بو منو برد تو یه اتاق تاریک شرو کرد سینه مو خوردن به نظرم اومد کیرش خیلی کلفته هر چی بهش گفتم من تا حالا سکس واقعی نداشتم باور نکرد و گفت از کوست معلومه که خیلی سکس داشتی تا کیرشو بعد از یه کم زور زدن کرد تو کوسم آبش اومد من اصلا هیچی متوجه نشدم با خودم گفتم خود ارضایی که خیلی بهتره چون ارضا نشده بودم حسابی دل درد شدم ، بعد از اون هرچی از پسره خواستم همو ببینیم میگفت مکان ندارم با یه پسره دیگه تو چت آشنا شدم و قرار گذاشتیم با هم حسابی سکس کردیم اون حسابی کوسمو خورد و منم کیرشو اما اونم بعد از اون جریان دیگه جوابمو نداد کاملا اعتماد به نفسمو از دست داده بدودم گفتم شاید خیلی زشتم یا اینکه سکس بلد نیسم بعد از 4ماه با یکی آشنا شدم که حسابی به من لذت داد و هر حالتی که ممکن بود با هم سکس می کردیم اوایل هفته ای 2 شب با هم می خوابیدیم پسره خیلی سکسی بود 6 دفعه بعضی وقتا 7 دفعه تا صبح با هم می رفتیم تا اینکه اون تصمیم گرفت ازدواج کنه منم باهاش خدافظی کردم و دیگه با هاش قطع ارتباط کردم پسره خیلی مذهبی بود با این که من به جز خدا به چیز دیگه ای معتقد نیستم ولی با هم رابطه ی خوبی داشتیم بعد از رفتن اون باز من سر خونه ی اول رسیدم چون همیشه میومد مترو دونبالم تا یه مدت وقتی سواره مترو می شدم حالم بد می شد دوسش نداشتم چون اصلا افکارمو با هم جور نبود اما از نظر سکسی چون خیلی با هم مچ شده بودیم یه جورایی بهش عادت کرده بودم تا یکی 2 ماه روحیه م خلی بد بود آخه برام سخت بود دوباره با یکی آشنا بشم و دوباره تنهام بذاره 4ماه بعد ازون خواستم تا از ذهنم دورش کنم البته ناگفته نماند که 10 سال از من بزرگتر بود، تا اینکه یکی دیگه دوست شدم ولی اصلا سکس خوبی نداشت و بدتر از همه اینکه به من بی توجه بود با آدم های مختلفی بعد از اون هم همبستر شدم اما چون همیشه همون دفعه اول سکس میکردم یه برداشت دیگه ای ازم می شد و رابطه هام ناپایدار بود الان نزدیک به 4 سال از اون اولین سکسم میگذره و نزدیک به 30 نفر میشن که تا حالا باهاشون خوابیدم کم کم آدمایی که دفعه اول باهاشون بودم برگشتن سمتم اما برای من تاریخ مصرفشون گذشته بود ،ولی با این تجابم مطمئن شدم که دختر خوش سکسی هستم تا الان 3 بار با 2 تا پسر همزمان سکس کردم خیلی حال میده وقتی کسی ارزشی برای احساس قائا نیست منم دیگه دارم فقط از سکسم لذت میبرم و وابسطه ی کسی نمی شم سر کار هم میرم و به واسطه کاری که دارم میتونم با هرکی دلم خواست سکس کنم از بازیکنهای تیم های بزرگ فوتبال گرفته تا بازیگرا و کارخونه دارا البته تا الان لذتم رو با پول معامله نکردم الان 2 7 ماهه که با یه نفر هستم دیشب هم پیشش بودم خیلی سکسیه قبل از عید سه نفری سکس داشتیم فقط به فکره اینه که من لذت ببرم و منم همینطور اون سکس های دیگه ای داره و واسم تعریف میکنه من هر چند حسود میشم اما واقعیت همینه راستی چند روز پیش با یه مرد انگلیسی که اومده بود ایران و با چت خیلی راج به سکس حرف زده بودیم یه حرف قشنگی بهم زد گفت من هیچ وقت با کسی که دیگه ممکن نیست ببینمش سکس نمی کنم چون ممکنه از هم خوشمون بیاد و این تا ابد تو ذهن من میمونه .....ولی واسه اینکه من حشری بودم برام کوسمو خورد و مالوند تا ارضا شم با اینکه کیرش راست شده بود و از حشری بودن قرمز شده بود ولی کیرشو در نیاورد من هنوز به دنبال یه نفرم که منو به خاطر خودم و سکسم بخواد با هم ببخشید اگه طولانی بود

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کون دادن زوری من

من پرنیانم 18سالمه حدود یک ونیم پیش بود ک یه شب با مامانم بحثم شد ناراحت بودم....به دوستم اس گفتم میخام بیام پیشت اونم گفت بی افمو میفرستم دنبالت ک بیارتت اینجا....سریع ارایش کردم لباس پوشیدم......اینم بگم یک ساعت قبلش حمام بودم و حسابی ترگل ورگل شده بود..من قدم 168 ووزنم 56 سینه های گنده و باسن پهن و خیلیییییییی سفید چشمام ابیه........اون شب یه سوتین و مایو زرشکی پوشیدم وشلوار جین سرمه ای تنگ و تاپ سفید و یه مانتو مشکی چسبون و شال قرمز.....ساعت 3 شب بود و همه خاب بودن.... رفتم دیدم یه پسر خیلی خوشگل و جذاب دم دره....باموتور.سوار موتور شدم....گوشیم یهوشارژش رفت خاموش شد....توراه ازم پرسید اسمت چیه چندسالته واینا و دستش رو گذاشته بود رو زانوم....بعد ک رسیدیم اونجا داد زدم پروانه پروانههههههههه ولی کسی جواب نداد.... ازش پرسیدم پروانه کجاس؟گفت خونشون...دیگه فهمیدم قضیه چیه شروع کردم به التماس.گفت نترس کاریت ندارم برو تواتاق صبح پروانه میاد اینجا.منم رفتم.کفشمو در اتاق دراوردم رفتم تو و رو تخت نشستم....از بیرون داد زد ابی چیزی نمیخای؟گفتم نه.....تابستون اینجا خیلی گرمه....یهو اومد تو گفت کولرو چرا نزدی مردی ازگرما بعد کولر و زد و ماهواره رو روشن کرد پی ام سی رو گرفت بعد یهو زل زد به پاهام. گفت شلوار سرمه ای سفیدی پاهاتو خیلی خوب نشون میده......من ک ناراحت بودم شروع کردم به گریه و اومد بغلم کرد و منو فشار داد به خودش منم خودمو کشیدم عقب خاستم فرار کنم ک دستمو محکم گرفت منو انداخت توتخت و گفت ببین دست وپا نزن یه امشبو باید حال کنیم.........شالمو دراورد و موهامو باز کرد گفت موهات چ بوی خوبی میده شروع کرد لب گرفتن خوردن گردنم مانتومو سریع دراورد و و تاپو دراورد و منو کشید تو بغلش و سوتینمو هم باز کرد و زبونشو کشید رو نوک سینه هام ....دیگه داشتم حال میکردم
نوک سینه هامو گاز میزد و محکم میمکید و منم اه وناله میکردم یهو دکمه و زیپ شلوارمو باز کرد و شرت و شلوارمو کشید پایین و رفت بین پاهام و زبونشو کشید توشکاف کسم و و چوچولمو میجوید و گاز میزد و محکم میمکید ولی نزاشت ارضا شم و یهو نیگا کردم دیدم اونم لخته منو برگردوند و یه با ابم سوراخ کونمو لیز کرد وکیرشو گذاشت توش.من شروع کردم جیغ کشیدن چون خیلی درد داشت هی فشار میداد و من جیغ میکشیدم دستشو گذاشت رو چوچولم ولی بازم دردم کم نمیشد واه وناله میکردم...بم میگفت سوراختو باز کن وگرنه میکنم توکست....من میگفتم شله خودش تنگه توروخدا نکن و.................اخریهو نصفش رفت تو داشتم ازدرد میمردم چندلحظه نگه داشت بعد ازم پرسیدم حال میکنی؟گفتم اره......بعد شروع کرد مث وحشیا تلمبه زدن ولی ارض نمیشد.........
بهد من اومدم رو کیرش و تندتند بالا پایین میرفتم ک یهو منو برگردوند کرد توکسم داشتم درد میکشیدم یهو انگار دردش رفت شروع کرد به تلمبه زدن مث وحشا ومنوگایید وقتی ابش اومد رخت رو سینه هام..............بعدم تاصبح کیرش توکسم بود و خابیدیم ...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
زهره کس مغرور

سلام به همه کسانی که این داستانو میخونن و نظر میدن .این داستان واقعیه هر طور که دوست دارید فکر کنید و نظر بدین .یه روز با دوستم علی رفتیم بیرون که فهمیدم با دوست دخترش قرار داره بهش گفتم که منو زودتر پیاده کنه تا مزاحمشون نشم گفت نمیخواد دوستش با زهره یکی از دوستاش میاد ، منم گفتم هر طور راحتی . خلاصه اونا اومدنو منم زهره رو دیدم ازم دو سال بزرگتربود تقریبا 28 سال داشت .
رفتیم یه جای خلوت تا علی با دوستش صحبت کنه .
زهره کم حرف بود خواستم سر صحبتو باز کنم بهش گفتم که تا حالا این جوریشو ندیده بودم گفت چطوری گفتم تو کوچه و خلوت تو خیابون خندید و گفت نکنه پاستوریزه ای گفتم آره .
بگذریم اونروز با کمی مخ زدن و بالا و پایین پریدن تونستم شمارشو از دوست علی بگیرم
.شب بهش پیام دادم و سلام کردم خیلی ناراحت و با تعجب گفت شمارمو کی بهت داد گفتم رویا دوست علی .اونشب دیگه پیام ندادم چون خیلی مغرور و خودخواه بود و گفت من باهات کاری ندارمو فقط در حد یه احوالپرسی .گفتم باشه بگذریم یه روز علی می خواست رویا رو ببره تو باغشون که تازه خالی شده بود آخه اونو اجاره داده بودن به من گفت که بیا مراقب دورو بر باش
.کارشون که تموم شد رویا گفت چه خبر از دوست جدید ت منم گفتم خیلی کلاس میذاره گفت بعدا خودش سر راه میاد چند ماهی گذشته بود که هوس کردم دوباره به زهره اس بدم که سکس کنیم که جواب داد تو با این تیپ لاغرت بکار من نمیای منم خیلی ناراحت شدم خلاصه دوهفته بعد بود که سر کارم گوشیم زنگ خورد دیدم زهرست سلام و احوالپرسی که میای بیرون منم جواب دام که در شان شما نیستم گفت من یهچیزی گفتم تو چرا ناراحت شدی .خلاصه از سر کارم مرخصی گرفتمو راهی شدم سر قرار که رسیدم سوار آزانسی شد که گرفته بودم
.گفتم خب چه عجب قابل دونستید گفت بیخیال دیگه کم تنه بزن .
گفتم کجا بریم گفت هر جا تو بگی منم بردمش تو باغ خودمون ولی بابام خیلی گیر بود کلید نداشتم مجبور شدم که از زیر حصار برم تو ، نشستیمو کمی حرف زدیم گفت کاشکی در ساختمون تو باغباز بود گفتم چطور مگه گفت دارز میکشیدیم پیش هم تازه فهمیدم که زهره حشری شده و نمیتونه جلوی خودشو نگه داره منم کیرم داشت راست میشد گرفتمش تو بغلم با سینه هاش که ور میرفتم یهوکیرمو محکو گرفت تو دستش گفتم صر کن از تو شلوار بیارمش بیرون اوردمش بیرونو شروع کرد به خوردن راستشو بگم تنها کاری که باهاش کردم این بود که انگشتمو کم کم کردم توکونش .میخواستبکشه پایین که گفتم دیگه ا این حد کافیه خیلی اصرار کرد که ادامه بدیم ولی یاد حرفش که میوفتادم ناراحت میشدم .اومدیم خونه تو همون حال کف دوست داشتم بکنمش تا ببینه قابل یعنی چی .شب تا حدود ساعت 2 نیمه شب اس سکسی دادم بهش و خوابیدیم .فردا زهر بود که پیام داد دارم دیونه میشم خونه خواهرم خالیه میای اونجا گفتم باشه میام وقتی رسیدم خونه خواهرشدیدم یه شلوار لی تنگ پوشیده که کون خوشگلش دهنمو آب انداخت بعد از پذیرایی اومد تو بغلم منم کیرم راست شده بود بهش گفتم میخوریش گفت بیار بیرون تا آوردم بیرون تا ته کرد تو دهنش یه جوری ساک میزد انگار این کارس منم مثل دیروز اولین کاری که کردم انگشتمو کردم تو کونش .
خودش داشت کونشو تکون میداد مثل اینکه بهش مزه میداد .
دستمو بردم برای سینه ها سینه نگو هلو بگو سفت و باد کرده شروع کردم به خوردنش که ددم خایههامو داره لی میزنه گفت دیروز دیوونم کردی دست انداختم تو شرتش دیدم وای انگار سیل اومده از بس خیس بود .
یه کم مالیدمش گفتم بکنم گفت بکن قربونت برم اومدم که از ون بکنمش دردش اومد گفت بکن تو کسم گفتم مگه اوپنه گفت نه حلقویه باور نکردم انگشتشو تا ته برد تو دیدم اتفاقی نیوفتاد با خودم گفتم جوری بکنمت تا دیگه انقدر مغرور نباشی .
آرروم بردم دمه کسش یهکم با کیرم زدم به کسش و کمکم بردم تو که گفت وای این کیره یا تریلی آخه کیرم یه کم کشیده بود .
روع کردم به تلمبه زدن پی خودم گفتم حیفه اون کونو نکنم توش در آوردم بیرون گفت چی شد گفتم از کون بیشتر حال میده از من اصرار از اون انکار که دیدم قبول کرد با یه کم کرم و وازلین آروم کردم تو کونش چند لحظه نگه داشتم شروع کردم به تلمبه زدن که یهو ارضا شد منم تلمبه زدنمو سریع کردمو آبمو ریختم تو کونش .رفتیم حمام بعدش اومدیمو یه کم از خودمون پذیرایی کردیمو از هم جدا شدیم .
الان هم که 3 سال از ین ماجرا میگذره بعضی وقتا که شرایط جور باشه یه سکس حسابی با هم میکنیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
از سور دادن صاحبکار سورپرایز شدم

من خاطره ای رو براتون تعریف میکنم که حدود 17فروردین 92رخ داد قبل از هر چیز اسم من مهران هستش 24سال سنم و بخاطر ورزش کشتی بدنی توپر دارم و تهران زندگی میکنم سر تونو درد نیارم برم سر اصل مطلب : روز شنبه بود که تو مغازه بودم خیلی خسته بودم آخه تعطیلات عید کلا تو مغازه بودم و مرخصی نرفته بودم کامران خان صاحبکارم ازاین کار من خیلی خوشش اومد آخه خودش رفت کلا گشت وگذار خیالشم راحت بود کامران خان متاهل بود ولی زید بازیم میکرد یه رفیق شخصی داشت به اسم سوگند من هر موقع اونو میدیدم آنتن بلند میکردم آخه خیلی بدن خوش فرمی داشت کمر یه وجب کون ده وجب قد متوسطی داشت قیافشم کپیه بهنوش بختیاری چه بسا خوشگلتر از اون خلاصه نزدیکای ساعت1ظهر بود که کامران خان به گوشیم زنگ زد گفت مهران همه چی حله بچه هاکارشونو میکنند خریدارو کردی گفتم آره حاجی همه چی حله چطور گفت هیچی اگه کاری نداری یه گوشت هست بریم اونوبزنیم منم خیلی وقت بود اعلاحضرت حال نداده بودم گفتم باشه بریم گفت پس تا میرسم چندتا آبجوردیف کن یکم داغ شیم خلاصه کامران خان اومدو سوار شدیم رفتیم خونه مجردی من وقتی رسیدیم من گفتم من میرم یذره خرتوپرتو کاندوم اینجور چیزا بخرم کامران خان هم گفت باشه منم میرم بالا الان گوشته میرسه من رفتم و اومدم تا درو باز کردم دیدم کسی که واسش کفی میرفتم با یه ساپورت طرح دار حرفه ای بایه تاپ کوتاه که سینه هاش داشت توش میترکید جلوم وایستاد یدفعه هل شدم ب منومن افتادم گفتم مثل اینکه اشتباه اومدم رفتم بیرون روم نشد بیام تو آخه من گفتم الان یه دختری مثل دخترای قبلو میخوایم بزنیم یدفعه کامران خان اومد بیرون گفت چته مهران چرا رفتی منم گفتم کامران خان تو گفتی یگوشت افتاده نگفتی سوگند خانمه گفت خره گوشت گوشته دیگه بیا تو خجالت نکش

خلاصه با اصرار رفتم تو سلام دادم سلام داد دستش اورد دست بده یدفعه قلبم ریخت دستو روبوسی کرد و گفت بشین تعارف نکن کامران خانم گوشه آشپزخونه داشت غش میکرد از خنده خلاصه گذشتو وقتی دوسه تا آبجو زدیم داغ شدیم روم باز شد میگفتیم میخندیدیم ولی من همش چشم دنبال پروپاچه سوگند بود اونم همش اعلا حضرتو دید میزد کامران خان خیلی طولش داد پاسور بازی تخته بازی این حرفا حوصلم سر رفت که حاجی گفت بیا یه بازی خندهدار باپاسور انجام بدیم بی بی سلام اسم بازی بود که حکمش این بود که هردست هرکی باخت لخت مادرزاد بشه اولین دست من باختم سریع حکمو انجام دادم بعدی کامران خان بود بعدیش سوگند بود باور نمیشد تا اون لحظه همش تورویا بدن سوگندو تصور میکردم ولی دیگه یقین پیدا کردم که خواب نیستم بعد از بازی کامی پاشد گفت سوگند عزیزم سه تایی یا دو تایی من نفهمیدم منظورش چی بود یدفعه سوگند گفت کامی اول دو تایی بعد کامی گفت پس با مهران شروع کن دستو پام میلرزید انگار دفعه اولم بود کامیم که تا قیافه منو میدید میزد زیر خنده خلاصه رفتیم تو اتاق جلوم وایستادو گفت شروع کنیم من دیگه هیچی نمیفهمیدم گیج گیج بود یدفعه منو هل داد رو تختو جلوم رقص سکسی میکرد کفم بریده بود مثل مار روم میخزید یواش یواش کیرمو گرفت دستش کیرم داشت میترکید لامصب شده بود نوشابه خانواده یکم بازی کرد اومد در گوشم گفت یعنی همشو میتونی جا بدی تا منم یه حالی کرده باشم گفتم همش که هیچ پاهامم جامیدم تو خیالت راحت زد زیر خندهو یدفه کیرمو کرد تو دهنش خیلی حرفه ای ساک میزد داشتم دیونه میشدم وحشی شده بود منم داشت روانی میکرد یدفعه پاشدم خوابوندمش رو تخت از بقل گوشش شروع کردم تا پایین بوس بارونش کردم گفت تموم نکنی کامیم مونده گفتم حله نوک انگشت پاتم میزارم برای کامی خندیدو گفت حرف زدن بسه پرید روم کسشو میمالید رو کیرم دیگه واقعا پوست کیرم جانداشت برای بزرگ شدن گفتم سگی بخواب بذارم توت حالشو ببر یدفعه گفت فقط دوست دارم همش توش بره باشه گفتم باشه تا بلند شد سگی خوابید یه چیزی مثل کلوچه نیم کیلویی جلوم افتاد دیگه طاقت نیاوردم افتادم بجون خوردن کسش خیلی بهش حال میداد پاهاش میلرزید یه دفعه دادزد گفت مهران بزار توش دیگه مردم منم نامردی نکردم یدفعه کیرم هل دادم توش ولی هر کاری کردم نصف بیشتر تو نمیرفت تعجب کردم تاحالا واسم اینجوری نمیشد دیگه از درد پتو رو گرفته بود به دندون صداش عوض شده بود گفت همشو میخوام منم تلمبه رو شروع کردم یدفعه کیرم تا دسته رفت توش پرسیدم مگه تاحالا ندادی انقدر اذیت میشی یدفعه گفت جلو زخم بیا از عقب منم از خدا خواسته سوراخ کونشو با کرم چرب کردم یدفعه فرو کردم تو کله کیرم که ردشد بقیش مثل هلو رفت تو خیلی داغ بود ولی از کسش گشاد تر بود خیلی تلمبه زدم به چند روش کردم گفتم میخوام بذارم کست گفت آخه خیلی درد داره گفتم عیبی نداره عادت میکنی بعد از یکم ور رفتن گذاشتم دم کسش وبا یه ضربه محکم همشو جادادم توش خیلی بهش حال میداد کسش خیلی تنگ بود کیرم توش حرکت نمیکرد خیلی وحشی شده بودم نگاه نمیکردم داره درد میکشه یا حال میکنه بعداز 10دقیقه تلمبه زدن به روش های مختلف آبم داشت میومد گفت بکن عقبم بریز اونجا منم سریع تغییر مسیر دادمو بعداز چندبار فشار دادن همشو ریختم داخل کونش یدفعه دادزد گفت وای سوختم چقدر داغه گفتم دیگه دیگه خیلی خسته شده بود افتادم کنارش گفتم حال دادگفت عالی بود یادم باشه کامی نفهمه شمارتو بگیرم خونه ام که داری چه شود همیشه میام پیشت گفتم قدمت روچشم راستی چرا جلوت اینجوری بود عقبت اتونجوری گفت من الان 4ساله به کامی از پشت میدم اصلا خودش طرز همه چیو به من یاد داد من اولین سکسمو با کامی تجربه کردم منم گفتم جلوت چرا اینجوری گفت آخه کلا 2روز من از باکرکی در اومده جلومو کامی مست بود پاره کرد الانم دومین کیری که رفت تو کسم شما لطفشو بجا آوردی بخاطر همین بود درد میکشیدم یکم که ولو بودیم کامی اومد تو من رفتم بیرونو کارشو شروع کرد.الانم برای 25فروردین باهاش قرار سکس دارم جای همگی خالی...اینم از خاطره داغ داغ.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
نازی با خانم شیرازی و دختر حشرش

سلام میخوام یکی از بهترین سکس هام رو براتون بنویسم
من ی دوست خانم به نام نازی داشتم که اهل یاسوج بود زن صیغه ای یکی از حاجی بازاری ها من ماه 1 ی 2 با میکردمش تو مغازه یا تو ماشین یه خانم 22 ساله که به خاطر پول صیغه شده بود منو دوست داشت میگفت راز نگه داری سبزه نمکی ادمو با اشوه هاش خر میکرد در ضمن کون مالی داشت که من بیشتر برای کونش بود که باهاش بودم تاقچه میشد روش گل بزاری یه شب بهم گفت قرار یکی از دوستام از شیراز بیاد پیشم میای بریم دنبالش گفتم باشه رفتیم نازی رو برداشتم و رفتیم ترمینال تو را بهم گفت میبرم خونه منم گفتم منم میام گفت نمیشه حاجی خونه به گلس گفتم حاجی ردش کن بگو مهمونم راحت نیست اونم حاجی فرستاد دنبال نخود سیاه رسیدیم به ترمینال که یه خانم 35 ساله با دو تا پسر بچه 4 و 6 ساله با یه دختر 15 ساله از یه سواری پیاده شدن همونجا فهمیدم ته خانمه باد میده منم سوارشون کردم دختر شیرازی جلو نشست توراه برای اینکه یخمون باز بشه یه کم به شوخی گفتم تو راه که بد نگذشت شخصی حتما یکی از فامیلاتون بود سر راه شما رو رسوند و خندیدیم من چند باری رو شوخی رونهای دختر شیرازی گرفتم تو تاریکی هم میشد فهمید تو چه شیشه عسلی افتادم سینه هاش گرد و کون بزرگی داشت صورتشم گونه داشت هر دفع لپاشو میگرفتم تا رسیدیم خونه نازی رفتیم داخل اخرین نفر من بودم جلوم خانم شیرازی بود بهم گفت نازی خیلی تعریف شمارو کرده من گفتم از کجا بیشتر که با کونش زد به کیرم گفت از این گفته کلفتو خوشمزس من سینشو گرفتم و فشار دادم گفتم تا نخوری ندانی رفتیم بالا شام رو خوردیم بعد بچه ها گفتند خسته ایم بچه ها رو تو اتاق خواب بردند و خودمون یعنی منو نازی بیش هم و مادرو دختر هم پیش هم خوابیدیم
لامپهارو که خاموش کردم نازی لباس هاشو دراورد منم با یه شورت و زیر پوش رکابی اومد پیشم و شروع کرد به لب خوری منم همه هواسم پیش دختره بود نازی دست کرد تو شرتمو کیرمو دراورد و شروع کرد به ساک زدن صدا دهنش صدای دختره رو در اورد گفت خاله تنها خوری که مامانش گفت نازی بگیر بخواب منم از خدا خواسته نازی و بغلش کردم گفتم فردا کونتو میخوام فتح کنم بخواب دستمو گذاشتم رو سینش و شروع کردم به نوازشش بعد نیم ساعت دست کسی رو رو سینم حس کردم سرمو برگردوندم دیدم دختره بالا سرمه بهم اشاره کرد بیا بریم تو بالکن گفتم تو برو من میام چون مطمعن نبودم مامانه خواب باشهرفتم تو بالکن گفت بشینیم کسی نبینتمون من نشستم اونم نشست تو بغلم تازه فهمیدم فقط یه شورت و تاپ تنشه کیرم حسابی راست شده بود دستو از پشت باسنشو چنگ زدم و رو کیرم بالا و پایین میکردم که دیدم چشماش خمار شد و خواست رو کمر بخوابه من نمیزاشتم تاپشو در اوردم چه سینه های وای داشت از سفتی میترکید مثل اینکه تا بحال کسی دست بهش نزاشته شروع کردم به خوردن سینه هاش و خوابوندمش و لباشو بوسیدم مثل اینکه لبای یه بچه رو میبوسم اصلا حرکت نداشت زبونمو بردم تو دهنش و زبونشو حس کردم اونم زبونمو مک میزد اومدم سراغ کوسش یه کوس کوچولو بدون مو از لبه های کسش که از شرتش بیرون زده بود لب گرفتم و شورتشو در اوردم چه کونی داشت داشتم دیونه میشدم بلند شد و شروع کرد باکیرم بازی کردن منم یه تف زدم به سوراخ کونش و رو شکم خوابوندمش و کیرمو خیس کردم و اروم گذاشتم در سوراخش و فشار کمی دادم ولی نمیرفت یه کم فشارو زیاد کردم ولی نشد گفت نمیره بزار لاپام و شروع کردم به کردن لاپای بعد چند قیقه گفتم ابم نمیاد گفت میخوا بخورمش برات که کیرمو دادم دستش شروع کرد به خوردن ولی واقعا داشت میخورد چون اینقدر گاز بهش زد که صدام در او مد گفتم تا نره تو سوراخ ابم نمیاد گفتم تو همینجا بخواب تا من برم سراغ نازی
وقتی اومدم تو سالن دیدم خانم شیرازی روشو کنار زده و یه دامن پوشیده رفتم کنارش نشستم و دامنشو زدم بالا عجب کونی شورت هم نپوشیده بود از لای پاش کوسش پیدا بو انگشتمو خیس کردم و کردم تو کسش که یه دفع
یه نفس بلندی کشید گفت نوبت منه دخترمو که اذیت نکردی و کیرمو گرفت و شروع کرد به ساک زدن واقعا وارد بود
نفس منو دراورد رو شکم خوابوندمش و کیرمو فرستادم تو کسش با 7 ی 8 تا تلمه ردن ابمو اورد کون ماهی داشت من فرداش توی حموم اول نازی رو کردم بعد از اون دختره رو خوابوندم کف حموم و بعد ماساژ دوباره شانسمو برای کردن کونش امتحان کردم ولی نتو نستم خیلی تنگ بود دست اخر هم مامانه یه ساک حرفه ای برام زد و ایندفه کون نازه مامان جور دخترشو کشید با هر بار کردن کونش بهش میگفتم کونتو سقت بگیر ولی تا بحا کون به این با حالی نکرده بودم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من و سوگند در کنار شومینه

من ساشا 24 ساله قد 178 وزن 68 کیلو از خودم تعریف نمی کنم اما بد نیستم.از خودم بگم من تو کار آهنگسازی و خوانندگی هستم.این داستانی هم که براتون شرح میدم واسه 4 ماهه پیشه.
که یه روزخانمی به موبایلم زنگ زد :گفت آقا ساشا من هم گفتم درخدمتم :گفت می شه همدیگه روملاقات کنیم گفتم بابته چی باید هم دیگه رو ببینیم.
گفت:اگه بشه می خوام در رابطه کارم باهاتون مشورت کنم.گفتم بفرمایید گفت آقا ساشا من می خوام آهنگ سازی یاد بگیرم چون شمارویکی از دوستان معرفی کرده و به کارتون ایمان داشت خواستم که کمکم کنید گفتم چشم حتما.سرتونو به درد نیارم میرم سر اصل مطلب.
خلاصه باهم قرار گذاشتیم که هم دیگه روببینیم.روزدوشنبه های من off منه تایمم آزاده باهاش تو یه کافی شاپ که خیابان سعادت آباد بودقرارگذاشتیم.من رفتم نمی دونم چرااونروز من تیپ مردونه زدم سر تا پا مشکی پوشدیم.وقتی داشتم می رفتم به خدا دلم خیلی آشوب بود خیلی شور میزدامابه خودم چون اتقاد داشتم رفتم.رسیدم کافی شاپ قبلش میزرزرو کرده بودم نشستم بعدچنددقیقه دیدم یکی از پشت بهم گفت سلام صدای ملیحی داشت به گوشم اون صدا انگار آشنا بود بر گشتم دیدم یه دختر حدودا26.27 ساله که قدش فکر کنم 170وزنشم 60تا 65 بودچشماش طوسی بود رنگ پوستشم گندمی یه مانتو قرمز مشکی بلندیه شلوارمشکی با روسری مشکی موهاشو طوری ریخته بودبیرون که آدم بد شیفتش می شد خلاصه نشست.باهم داشتیم راجب کارم صحبت می کردیم که من راهنماییش کردم گفتم باید چیکار کنه.اونروزواقعاتاشب خیلی در گیربودم که این کی بود من دیدم .شب ساعت 11:10دقیقه بود که تلفنم زنگ خورد اماچون از یه تلفن غریبه بود جواب ندادم تارفت روپیغم گیرگوش کردم ببینم کیه تاصدای سوگندروشنیدم گوشی روبرداشتم طوری حرف زدم که نفهمه منتظرزنگش بودم.بهم گفت ساشا می خوام ببینمت گفتم این موقع شب گفت آره مهمه گفتم بهت خبر میدم.اولش ترسیدم بعدش دلم آرووم گرفت بهش زنگ زدم گفتم سوگند جان آخه الان کجا بریم.خیلی راحت گفت خونه من بهش گفتم مگه تنهازندگی می کنی گفت آره مگه مشکلی داره.گفتم نه باشه آدرستو اس کن گفت باشه الان اس می کنم خداحافظی کردیمو.پاشدم حاظرشدم سوارماشینم شدم دیدم اس ام اسش اومد ادرسش یکم آشنابودخلاصه رفتم زنگ زدم بدون جواب باز شددر رفتم بالادر خونه که باز شد خیلی تعجب کردم دیدم سوگند با یه لباس خواب یاسی خیلی خوشگل باآرایش ملایم موهای فر کرده جلو در بود بهش دست دادم بد یه دفعه یه بوس کوچولواز صورتم کرددلم ریخت رفتم تو نشستم رو کاناپه گفت چی می خوری گفتم مرسی اگه یه لیوان نوشیدنی بهم بدی رفتو واسم یه لیوان آب پرتقال اووردخوردم گفتم حالا چی شد این موقع شب زنگ زدی کار مهمت چی بود برگشت گفت بهت می گم نگران نباش اومد پیشم کنارم نشست یه سیگار روشن کردگفت می خوام یه چی بهت بگم شاید خیلی جا بخوری اما خوشحال می شی گفتم بگو چه بهتر شروع کرد از خودش گفتن که الان چند ماهه جدا شده سر همین تنهاست گفتم حالا می شه بگی چی می خواستی بگی دیدم یکم داره چشاش خیس می شه گفتم چیزه بدی گفتم ناراحت شدی گفت نه فقط می خوام ببخشی منوحلالم کن خندم گرفت گفتم سوگند جان حالت خوبه این چه حرفیه میزنی آخه کاری نکردی عزیزم گفت چرا ساشا من به تو خیلی بد کردم گفتم واضح بگو نمی فهمم چی می گی تو صورتم نگاه نمی کرد یه دفعه برگشت گفت ساشا من عسلم همونی که قدرتو ندونست همونی که بهت خیانت کرد همونی که رودلت پا گذاشت بازم بگم همین طوری که می گفت بغضم ترکید یه چند دقیقه ایی تو بغل هم گریه کردیم بد آرووم شد گفتم آ تو من اصلا باورم نمی شه میدونی چی کشیدم میدونی چه بلایی سرم اومد چند ساله هم دیگه رو ندیدیم حقه من این نبود گفت می دونم به خدا جبران می کنم گفتم چیو داغه دلمو گفت نه بهت ثابت می کنم هم خییلی خییلی خوشحال بودم هم ناراحت.بگذریم که چی شد ساعت 2 بود گفتم من میرم گفت نمی خواد بری پیش من بمون خیلی حرفا دارم باهات منم دیدم که اسرار می کنه درخواستشو قبول کردم موندم اونشب گفتم چطوری پیدام کردی گفت داشتم آهنگ دانلود می کرم که به اسم ساشا بر خوردم بد از اینکه دانلودش کردم گوش کردم دیدم صدای توگریم گرفت که خدایا این ساشایه منه هر جوری بود شمارتو از ادمین سایت گرفتم بهت زنگ زدم حالا بی معرفت چطور منونشناختی بهش گفتم خیلی عوض شدی. نازش کردم بوسش کردم با موهاش بازی کردم پاشدم 2 تا گیلاس ریختم با هم خوردیم تو چشای هم خیره شدیم باگریمون گرفت کفن بشم اگه دروغ بگم چرا که پسره خیلی احساسی هستم .صورتموبه صورتش نزدیک کردم تو حال گریه بغلش کردم محکم لبشو خوردم بد گفتم دیگه بسه گریه نکن همه چی دیگه تموم شد بازم بهم رسیدیم پا شدیم رفتیم کنار شومینه دراز کشیدیم شومینه که گرم بود منم که آبانی داغه داغ نفهمیدم دیگه چی شد اول بهش گفتم عسل گفت جان دل عسل گفتم هیچی گفت بگو جون من گفتم ناراحت می شی گفت اشکالی نداره به جون می خرمش سرموانداختم پایین گفتم خیلی دوست دارم دیگه از من جدا نشو خواهشا گفت این چه حرفیه تو زندگی منی دیگه قول میدم سرتو بیار بالا ناز من نگاش کردم اومد جلو شروع کرد بوسیدنم بد رفتیم سراغ لب هم لباشو خیلی آروووم می خوردم گه گاهی لبشو یه گاز ریز می گرفتم دیگه یواش یواش بندای لباسشو اندختم پایین واااااااییییییییی خدا واقعا این همون عسل سوتیینشو بندی بود باز کردم از گردنش شروع کردم مک زدن به لاله گوشش رسیدم آرووم لباشو بهم سابید یه آخی گفت گفتم جون دلم نفسم یواش اومدم پایین به سینه هاش رسیدم سینه هاش سایز 75 گرد نوکای صورتی گرفتم تو دستم سینشو هی لیس خوشگل می زدم نوک زبونمو انقد به نوک سینش زدم دیگه صداش بلند شد آآآآآآآآآآآِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِییییییییی ساشا جونم همه کسم لباسشو کامل در اووردم کونش انقد نازو خوشگل بود از پشت خوابوندمش رو کمرش با زبونم وسط کمرشو لیس زدم تا به کونش رسیدم اول بوسش کردم بد لای کونشو باز کردم سوراخ کونشو لیس زدم زبونمو یه جورایی می مالیدم که خوشش بیاد یواش یواش برگروندمش دوباره لباشو خوردم خیلی لباش داغ و آتیشی بود اومدم پایین رسدم به کوسش یه طور خاصی بود کسش نمی تونم توصیف کنمش اول یه زبون زدم دیدم بد به خودش می پیچه دود ستی لاشو باز کردم مک میزدم لاشو طوری که داشت دیوونه می شد هی می گفت ساشا نه نه تورو خدا دارم میمیرم یه چند دقیقه ای به کارم اامه دادم منو بلند کرد گفت ساشا می خوام گفتم بیا عزیز دلم مال خودته شلوارمو در اوورد کیرمو گرفت تو دستش اول با انگشت کوچیکش روش مالوند بد یواش کرد تو دهنش ووووووووووااااااااااااااااااایییییییییی طوری بود که احساس کردم داره جونم از تنم میره بیرون سر کیرمو هی لیسای خفن میزد بد تو همون شرایط گفتم عسلم بیا بشین روش خوابیدم اومد روم اول با کسش تند تند می مالید رو کیرم آآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخ ووووووووووووووووووخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ میکرد بد سرشو گرفتم کردم تو کسش راستش خیلی تنگ بود با هر زحمتی کردم توش وای انقد داغ بود که داشته آتیش می گرفتم اول آروم می کردم بد چند دقیقه داد زد ساشا دردم میاذ تتند تند بکن منم تا جایی که تونستم تند تند میزدم طوری که کمرم دیگه درد گرفت گفتم پا شو پشتتو بهم کن اونم با صدای شهوت ناکش گفت بببببببباااااااااااااااااااااااااااا ششششششهههههههههه زندگیم برگشت کیرمو کردم تو کوسش از پشت پاشو دادم بالا تند تند تلبه میزدم داشت از شهوت سینه هاشوو چنگ میزد دستمو برم طرف دهنش اتگشتمو میک میزد گفتم عسل اجازه میدی بکنم تو کونت گفت ساشا می میرم به خدا گفتم قول میدم درد گرفت نمی کنم گفت باشه به صورت چهار دستوپا نشست منم کیرمو آررررررررروووووووووووممممممممممممم آآآآآآآآآآآآآآآآرررررروووووووووووومممممممممم یواش هل میدادم تو نمیرفت جیغ میزد ساشا ننننههههههههههه نمیره به خدا اخه خیلی تنگ بوددیدم داره اذیت می شه راضی نشدم به خاطر خودم درد بکشه گفتم برگرد ول کن عزیزم نمی کنم بر گردوندمش روش افتادم کیرمو کردم دوباره تو کسش داد میزد ساشا ساشا آآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخ ساشا جونم چه کیری داری به هیچ کس نمیدمش مال خودمه آآآآآآآآآآیییییییییییی ساشا جرم بده ساشا پارم کن سسسسسسسسسااااااااااااااااااااااااااااااااااشششششششششششااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااا که گفت فهمیدم ارضا شده لبمو میک زد منم تند تر کردم بد چند دقیقه آب منم داشت میومد گفتم عسل گفت جون عسل داره میاد کجا بریزم گفت مال خودته هر جا می خوای بریز بریز تو دهنم بریز روو سینم بهش گفتم تو ارزشت از این چیزا خیلی بیشتره که بریزم رو تو عسل من داشت میومد کیرمو کشیدم از کسش بیرون ریختم لای پاش بد بغل هم خوابیدیمم تا یه نیم ساعتی تو این نیم ساعت سرش رو قلبم بود منم با موهاش بازی می کردم بوسش می کرم بد پا شدیم رفتیم حمام من اونو شستم اونم منو شست اومدیم بیرون رفتیم تا فردا ظهر بغل هم خواب بودیم بعداشم من پا شدم رفتم استودیو اونم رفت سر کار بعد این ماجرا با هم بودیم تا ایم که یه خواستگار خوب در شان خودش پیدا شد از من اجازه گرفت منم با کمال میل قبول کردم رفت پی زندگیش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
نامرد زورگیرم کرد

سلام من آمیتیس هستم 18سالمه
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم حقیقت محضه حالامیخواین باورکنین میخواین نکنین!!
قدم 1.73 وزنم 60سایزسینم 65 وباسن خیلی درشت وبرجسته ای دارم خلاصه چون باشگاه میرم اندامم خوبه وسعی میکنم همیشه لباسهاوآرایشم توچشم باشه که بتونم بااندامم همه روشهوتی کنم خوب داشتم میگفتم من یه دخترشیطون وشلوغ بودم وتوهمه چیزسرک میکشیدم یه روزکه خونه پدربزرگم بودم یه صدای آخ واوخ به گوشم رسیدتعجب کردم بغیرازمن کسی خونه نبودصداخیلی واضح نبودامامعلوم بودیکی داره ناله میکنه همه جای خونه روگشتم کسی نبود رفتم توحیاط ومتوجه شدم صداازتوزیرزمین میادخم شدم وازپنجره زیرزمین تورودیدزدم زیرزمین تاریک بودامامیشدفهمیدکه دونفردارن یه کارایی میکنن اولش ترسیدم برم توقلبم تندتندمیزددستام میلرزیدامایه نفس عمیق کشیدم ودرزیرزمینوآروم بازکردم ویواش یواش هشتاپله روپایین رفتم یهوخشکم زدچشمام گردشدوزبونم بنداومدپسرخالم داشت زنداییمومیگائید!!!
همونطورکه من خشک شده بودم وفقط نگاشون میکردم اوناهم داشتن باترس به من نگاه میکردن پسرخالم اسمش احمده وخیلی خوشتیپه بایداعتراف کنم همیشه توکفش بودم ولی اون مگه پامیدادلامصب...
حدوددودقیقه هرسه تایی خشکمون زده بودکه پسرخالم اومدسمتم من ترسیدموالفراااااااااااااااااااااااار
اومدم طبقه بالارفتم توکتابخونه ونشستم زیرمیزصدای نفسام خونه روبرداشته بودهمش فکرمیکردم بایدچیکارکنم؟؟توهمین افکاربودم که یهوصدای بازشدن دراومداحمدباصدای بلندگفت آمی جووووووووون؟؟کجایی خانوم خوشمله؟؟ارواح عمش میخواست خرم کنه پاشدم ازاتاق رفتم بیرون جلوش وایسادموباخنده گفتم خسته نباشیدالتماس دعاآقااحمد!!!
اومدجلوتروگفت آمی جون مطمئنم که این رازبین خودمون میمونه دیگه درسته؟؟
به دیوونه میگفت خرمنوآتیش نزنی منم تازه فهمیدم بایدچیکارکنم تودلم گفتم تاحالاآبجی جونت بودم الان شدم آمی جوووووووووون؟؟حالانوبت منه تورواذیت کنم.
گفتم اوهوم بین خودمون میمونه خیالت راااااااااااااحت
گذشت...
دیگه کارم شده بوداینکه صبح تاشب جفتشونوتهدیدکنم تاخواسته هاموانجام بدم یه کیفی میدادکه نگو...امامن خرنمیدونستم دارم احمدوعصبانی میکنم...
ساعت11ظهربود کلاسم که تعطیل شداومدم توخیابون وایساده بودم تاکسی بگیرم برگردم خونه که یه پژوجلوپام ترمزکرداحمدبودگفت بپربالابرسونمت من احمقم نشستم راه افتاد
صدای آهنگ ماشینشوکم کردوگفت خوووووووب داری بااینکارای بچه گونت مارواذیت میکنیابعدیه خنده ترسناک کرددل شوره افتادبه جونم دوباره دستام عرق کردنمیدونستم چه مرگمه ..تویه خیابون پیچیدتویه کوچه وجلویه خونه وایسادگفت من برم یه چیزی ازدوستم بگیرموبیام منم سرموبه علامت رضایت تکون دادم ورفت...
ده دقیقه گذشت منم طبق معمول کارآگاه گجت بودنم گل کردوپیاده شدم درماشینوقفل کردم ورفتم توهیچ صدایی نمیومدساکت ساکت مثل شهرارواح...
بندکفشاموبازکردم وآروم رفتم تویه خونه البته خونه که نمیشه گفت یه دخمه بودکه انگاربمب توش منفجرکرده بودن ازدرودیوارآشغال ولباس وهرچی که فکرشوکنی میباریدتقریبامثل خونه مجردی بود
یکم به اطرافم نگاه کردم صدازدم احمد؟؟داداش احمد؟؟
باورکنین بس که ساکت بودصدای قلبمومیشنیدم
گفتم:بیابریم مسخره بازی درنیاردیگه اگه میخوای منوبترسونی کورخوندی
یهویه دستی ازپشت سرم دردهنموگرفت ترسیدم میخواستم برگردم عقب ببینم کیه نمیشدداشتم دیوونه میشدم لامصب خیلی قوی بودمن نمیتونستم حتی تکون بخورم بادست دیگش دستاموگرفتوساکت وایسادهمش فکرمیکردم احمدداره شوخی میکنه یانهایتامیخوادمنوبزنه امادرکمال ناباوری احمدودیدم که ازاتاق روبروم اومدبیرون وباخنده گفت به به خوش اومدی سعیدازمهمونم خیلی خوب ترپذیرایی کن
تابه خودم اومدم بایه شال گردن دهنموبستن وسعیدهم دستامومحکم گرفته بوداحمداومدطرفم روسریمودرآوردوموهاموبوکشیدوباهاشون بازی کردبعدش آروم آروم دکمه های مانتوموبازکردوتودوسه دقیقه بعد لخت مادرزادجلوش بودم
باورکنین بس که متعجب بودم نمیتونستم حتی ناله کنم فقط نگاه میکردم
لخت شدواومدجلوم سینه هاموگرفت تودستاش ویکم ماساژدادواااااااااااااااای داشتم میمردم کسم مث قلب میزد
شروع کردبه خوردن سینه هام ومن حالافقط بازبون بی زبونی خواهش میکردم هرچنداوناحالیشون نمیشدچون شالی که بسته بودن دردهنم جلوی اینکه بخوام دادیافریادکنمومیگرفت
رفت سراغ نافم بعدش کسم وقتی زبون خیسشوکشیدروچوچولم زانوهام سست شدونشستم زمین سعیدخاک برسرم انگاربه من بخیه شده بودنشست پشتم زانوهاموگرفت تودستاش وبردبالا
احمدحالاکاملابه کسم مسلط بودوشروع کردبه خوردن من هم جیغ میزدم هم ناله وآه اوه میکردم یهوکیرشوتف زدوقبل ازاینکه من بتونم کاری کنم تازیرنافم کردتووای هم کلفت بودهم بلندچنان جیغی زدم که اگه درحالت عادی میزدم تاسرکوچه صداش میرفت سعی میکردم بلندشم وفرارکنم امانمیشدکاملااسیرشون بودم احمدهمونطورکه تلمبه میزدسرشوآوردنزدیک وکردتوموهاموبوکشیدولاله گوشمومی لیسیدحالااشکام میریخت روشونه هاش وگاهی هم میمالیدقدصورتش امااین آخرماجرانبودکیرشودرآوردغرق خون بودخونوکه دیدم بغضم دوباره ترکیدوهمونطوراشک میریخم که درازکشیدوسعیدمنوبه شکم نشوندروش وخودشم کیرشوازپشت کردتوکونم دیگه نانداشتم هرچی جیغ بودزده بودم هرچی اشک بودریخته بودم وحالافقط بیحال افتادم بغل احمدنمیدونم چقدرطول کشیدکه چشماموبازمردم دیدم جاهاشونوعوض کردن کثافتا
دستام آزادبوددهن بندموکشیدم پایین وبامشت ولگدافتادم به جونشون بس که کرده بودنم نمیتونستم درست راه برم وتلوتلومیخوردم دادزدم فریادکشیدم فحش دادم امافقط نیگام میکردن لباساموبه زورپوشیدموالفرااااااااااااارروبه توکوچه
سویچ ماشین احمدهنوزتوجیب شلوارلیم بودسریع درماشینوبازکردم وگازشوگرفتم روبه خونه دوستم که خیلی باهاش صمیمی بودم گفتم اگه الان برم خونه بااین حالم وضع خراب ترمیشه رفتم خونه سمیه دروکه بازکردخودموانداختم توبغلش وباگریه رفتم تو
داستانوکه براش گفتم گفت کی پرده داره که تودومیش باشی بیخیال بابافقط پاشوبروحموم حالت که اومدسرجاش یه فکری واسه این احمدنکبت هم میکنیم ساعت 4بعدازظهربودکه بالاخره حالم جااومدخیلی عادی رفتم خونه ووایسادم تازمان خودش برسه شب شدهمه جمع شدیم خونه پدربزرگ من سرسفره شام چیزی روکه توزیرزمین دیده بودم کاملاخونسردتعریف کردم وراحت باهرلقمه یه قسمتشوباهیجان میگفتم
داییم بشقاب برنج جلودستشو برداشت پردکرد توصورت احمد این اونو میزد اون اینو میزد
شد یه دعوای واقعا تاریخی منم حقمو گرفتم چندماه میگذره زن داییمو طلاق دادن و احمد هنوز هر وقت منومیبینه بانفرت نیگام میکنه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 76 از 112:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA