انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 77 از 112:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

SexyBoy
 
این داستان مربوط میشه به من و الی که کاسب بود یعنی کارش این بود
یه چند وقتی بود که با وحید دوستم تو نخ چند تا از دخترای پارک قیطریه بودیم اما از شانس بد (شاید هم بی عرضگی) نمی شد مخ هیچکدومشون رو زد البته برای سکس
خلاصه چند روزی بود که تو کف بودیم اونموقع هم تازه هردو مون از تریپ عشقولانه کشیده بودیم بیرون و در به در دنبال یه سوراخ می گشتیم
خلاصه یه روز وحید بهم یه شماره داد با خنده گفت اینو از رفیقم گرفتم زنگ بزن ببین مضنه بازار چنده{گفت مضنه خنده ام گرفت} خلاصه زنگ زدم گفتم را داره، گفت شمارم رو از کی گرفتی گفتم یه بنده خدایی تو خ دولت شمارتو داده
راستش صداش خیلی کلفت بود ترسیدم دوجنسه باشه ترتیبم رو بده
اما رو حساب حرف وحید ادامه دادم گفتم میای ... من جام اونجاست ؟
گفت نه راش دوره من خودم (حوالی پارک شریعتی )جا دارم اگر میخوای بیا هزینه اش هم 100تومنه
گفتم باشه
به وحید اس دادم میگه 100بریم؟
گفت نه بابا من طرف رو دیدم هیکلیه تازه جق بهتره ولش کن
گفتم باشه
ولی امان از کیری که سیخ بشه
خلاصه بهش زنگ زدم گفتم من 60بیشتر نمیدم
گفت الان کجایی
گفتم اول شریعتی هستم
گفت بیا دور و ور پارک شریعتی بهم زنگ بزن
خلاصه رفتم اونجا زنگ زدم و پرسید تنهایی گفتم آره
گفت همون جا ها باش میزنگم بهت
راستش یکمی ترسیدم اول از اینکه خط ش دائمی بود دوم از اینکه نکنه کسکش داشته باشه که داشته باشه نمی رم
خلاصه یه ربع بعد زنگ زد گفت کجایی همینجوری که گوشی دستم بود آدرس رو میگفت من هم میرفتم
به اونجایی که اول گفته بود منتظر باش نزدیک بود
رفتم طبقه سوم در رو برام باز کرد تنها بود
دست دادیم و گفتم دسشویی کجاست همینجوری که داشت با مشتری بعدی صحبت میکرد نشونم داد و رفتم دسشویی گفت زود باش اسپری نزنی گفتم نه اومدم بیرون اولین کاری که کرد پولو ازم گرفت! راستش خوش هیکل نبود اما بد هیکل هم نبود لباسامونو در آوردیم یه کم سینه اشو خوردم اون هم کاندوم رو با دست گذاشت رو کیرم و یه خورده با دهنش میک زد که خیلی حال داد
خلاصه پماد لوبریکنت هم مالید به کسش و با دست کیرم رو هدایت کرد تو به راحتی تا ته رفت تو همینجوری با دستش کاندم رو گرفته بود که کاندوم در نیاد من هم یواش یواش تلمبه میزدم که هی میگفت بزن بزن مثل اینکه مشتری های دیگه رو نمیخواست از دست بده اصرار داشت زودتر تموم بشه
یه سه چهار دقیقه ای تو کسش تلمبه زدم با اینکه گشاد بود ولی کسش مکش جالبی داشت
هی میگفت آب بده ! که تلفنش زنگ خورد کشیدم بیرون گفتم جواب بده داشت تلفن رو بر میداشت گفت وقتت داره تموم میشه ها
جواب داد ،مشتری بعدی بود
ایندفه به پشت خوابید از پشت کردم توش
اینجوری بیشتر چسبید بهم،یه کم دیگه تلمبه زدم که آبم اومد و خالی شد تو کاندم
کشیدم بیرون و گفت دستمال رو طاقچه هست وردار ولی بپا رو زمین نریزه
کارم تموم شده بود حرفی برای گفتن نداشتیم تو سکوت لباسامو سریع پوشیدم و
باهاش دست دادم و خداحافظی کردیم
،همش به این فکر میکردم سکس کردن اینجوری چقدر تهوع آوره
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  ویرایش شده توسط: SexyBoy   
زن


 
خواهرم الناز

سلام اسم من سامانِ 18 سالمه و تو یک خانواده 4 نفـره بزرگ شدم

این داستان مربوط به خواهرم النازه که 20 سالشه ی دختره خیلی خوشگلِ چشم های سبز پوست سفید .قدش حدود 174 هستش و بدنه لاغری داره.رشته الناز بسکتبال.

باسنش یکم عقب و خیلی شکل قشنگی داره .مانتو هاشم معمولا کوتاه .اکثرا هم شلواره لی تنگ میپوشه دستاشم تو جیب مانتوشه بخاطره همین کونش همیشه طـاقچه ای میزنه عقب

خلاصه از یک داف چیزی کم نداره
اما تا اونجایی که من میدونستم دختره پاکی بود یعنی با پسر دوست نمیشد
مثل خودم خیلی مغرور بـود و به هیچ پسری پـا نمیداد
البته اینجور بـه نظر میـرسید

از اس امس هاش با دوستاش یک ماه قبل عید 91 فهمیدم که عاشق دوسته من فرزاده
فرزاد19 سالشه و یک سال از الناز کوچیکتره .فهمیدم که میخواد با فرزاد دوست بشه اما فرزاد بش محل نمیده.بخـاطره من .(البته جلو من )

ازین موضوع که خواهرم دنباله رفیقمه خیلی نارحت بودم .
ی بـار فرزاد اومد دمـه درمون الناز بـا اون غرورش 2 3 بار واسمون شربط آورد و هر بـار نگا فرزاد میکرد و چـادرشو میزد کـنار که فرزاد تحریک بشه
انصافا هم فرزاد تحریک میشد

خیلی نارحت بـودم و حرص میخوردم
تصمیم گرفتم که با فرزاد قهر کنم که دیگه نیاد سمتم
تو خیابون سره یه موضوع بچه گونه باش دعوا کردم
زدم تو گوشش و قهر کردم .از اون به بعد فرزاد دیگه دمه خونمون نیومد

اما خواهرم مرتب میرفت بیرون .شک کرده بودم بش
یبار دنبالش کردم دیدم رفت پیش فرزاد دست همو گرفتن و باهم قدم زدن
حمله کردم بشون و جفتشون رو کتک زدم
البته کلی هم از کامرا خوردم

این ماجرا تموم شد و حدود 4 ماه الناز با من مجبور بود همه جا بره
شانس گندم فرزادینا اسباب کشی کردن اومدن خونه روبه روی ما

دوباره متوجه شدم که باهم رابطه دارن.و ی روز یکی از دوستام(ولید اومد بم گفت چته ؟ دپرسی؟؟ منم گفتم نه خوبم.گفت نه خوب نیستی بگم چته؟؟؟

گفتم بگو
گفت فهمیدی که خواهرت با فرزاد دوسته .منم فوش دادم .
بم گفت حرص نخور
آروم باش همه میدونن که باهم دوستن. من با فرزاد حرف زدم خواهرت واقعا دوستش داره عزیزم
من گفتم خفه شو گوه میخوره دوستش داره بس کن
گفت سامان کوس نگو قرن 21 هستیم چرا مثل پدر بزرگامون فکر میکنی؟؟
مگه تو دوست دختر نداری؟ مگه سکس نمیکنی؟؟ خوب دوست دختره تو هم خواهره ی نفره دیگست
خداییش حرفاش منطقی بود جواب نداشتم
----
ازون روز الی بیشتر با فرزاد رابطه داشت
اس هاشو میخوندم میدیدم همش بحث سکس میکنن لاس میزدن اینطور :
ک: عزیزم چکار میکنی؟؟
الی : هیچی دستم اونجامه که تو دوستش داری
ک: کجاتو دوست دارم؟؟
الی : اونجام
ک :نه بگو کجاتو؟
الی :سینه هام دیگه
ک :اما من کونِ خوشگلتو بیشتر دوست دارم
الی خوب حرفی نیست دستمو میذارم اونجا
ک:انگوشت کن توش بینم
الی :تنگه نمیره
خلاصه لاس میزدن
---
این گذشت تا یه روزی که دیدم تو پارک دارن لب میگیرن و فرزاد محکم سینه ها الیو فشار میده
همو خوردن
یروز قرار بود ما بریم شهرستان النازم کلاس داشت نیومد
من مامانمینارو پیچوندم وسط راه برگشتم خونه.
آروم کلید انداختم دیدم صدا آهنگ شادمهر میاد رفتم تو آشپز خونه زیره اوپن قایم شدم
بد دیدم الی از اتاقش اومد بیرون یه تیپی زده بود که همون موقع شق کردم
یه تی شرت نارنجی پوشیده بود زیرشم یه سوتین قرمز
با یه ساپرت طرح دار و شرط قرمزش که کونش فریاد میزد
خیلی حشری شدم فکر نمیکردم خواهرم اینقدر حشریم کنه
الی با خودش حال میکرد خیلی خوشحال بود که اینقدر سکسی شده بود
زنگ زد کیوان. و گفت زود بیا عشقم
فرزاد اومد دمه در یه لب گرفتن
فرزاد بش گفت عجب کوسی شدی تو!!!!!!!!!!! حیف اون برادره مغرورت نیست ببینه امروز خواهرشو چیکار میکنم
الی گفت بس کن بیا بغلم وقت نداریم
خلاصه رو مبل خوابیدن بغله هم بدجور همو میخوردن
تا اینکه فرزاد گفت کوسی جون شروع کنیم
تی شرط الیو در آورد تا بدنشو دید وحشی شد . سوتینشو محکم کشید پاره شد
الی جیق زد آییییییییییییی آروم دیونه .همش ماله خودته بخدااااااااااا
شروع کرد خوردن سیــنه ها الی بعد ساپرتشو در آورد کلی مالشش داد جا ناخوناش رو رون الی میموند
الی هم هی آه میکشید و لب میگرفت
فرزاد بش گفت خوشگله زانو بزن کیره آقاتون بخور
الی: نه دوست ندارم بدم میاد
فرزاد یکم بخور دیگه کوسی جون
الی شروع کرد خوردن کیره فرزاد خیلی قشنگ میخورد تخماشم میخورد بعد فرزاد گفت بسه الان آبم میاد میخوام بکنمت
الی سریع برگشت گفت جونه من آروم بکنم بخدا خیلی درد داره
فرزاد گفت باشه عشقم آروم میکنمت
الی مدل سگی خوابید رو زمین فرزاد هم چندتا سیلی محکم زد دمه کونه الی
الی جیق میزد بعد سرشو کرد تو
الی داد زد وای فرزاد آروووووووووووووووووووووووووووووووم
کــامی دردم میـاد بکش بیرون کامی بزار بخورمش دردم میااد خواهش میکنم
فرزاد گفت وایسا اولش درد داره
یدفعه با همه قدرت کرد تو
الی:آههههههههههههههههه آییییییییییی کامی نکن کامی دارم میمیرم
کامی میخوام بگوزم بکش بیرون کامی خواهش میکنم
کامی گوه خوردم بکش بیرون میخوام بگوزم
آییییییییییییییییییییییییییییی
فرزاد موهاشو دوم اسبی گرفته بـود و محکم تلـمبه میزد آخرشم یهو ایستاد فهمیدو آبشو ریخت تو کشید بیرون
یدفعه زااااارتتتتت الی گوزید همه آبشو ریخت رو قـالی
بعدم گفت نگا چه کثافتی راه افتاد وااای خیلی بدی خیلی دردم اومد
فرزاد :عوضش از این به بعد دردت نمیاد همش حال میکنی
الی: نمیدونم والا .ساعت چنده؟
فرزاد ساعت 11 حالا حالا ها وقت داریم
بـعد باهم رفتن حموم .منم گوشیمو گذاشتم صدا ضبط کنه گذاشتم زیره مبل تو پذیرایی رفتیم بیرون

آخره شب برگشتم دیدم الی خوابه .بیدار شد دیدم میلنگه و آخ و اوخ میکنه
گفتم چته؟؟ گفت پام پیچ خورده

گوشیمو برداشتم گوش کردم
دیدم بعد اینکه من رفتم
الی: کامی چرا ولید نیومد؟ بیچاره اینهمه سامان رو پیچوند آخر نیومد
((ولید همونه که به من گفت قرن 21 هستیم و خواهرت عاشق فرزاده Plain Face))

فرزاد : میاد بش گفتم ساعت 12 بیاد تا من تورو ی دست خوب بکنم
الی: ای شیطون الان بیاد که من دیگه نا ندارم
فرزاد تو کاری نمیکنی ولید خودش میسازت
زنگ خور فرزاد درو باز کرد
ولید اومد
فرزاد: پس کجایی؟
ولید :کار پیش اومد شرمنده
الی :سلام ولید جونم خوبی؟
ولید: سلام عشقم تو خوبی؟؟؟ آماده ای تا باز ...........
الی : Smile))))) آره شیطون آمادم بیا (فهمیدم که دفعه اولشون نیست)

ولید اومد گفت : فرزاد حوله رو از رو این خوشگله بردار بینم
کامی برداشت.ولید اووفف ساخته ای هاا .رفت پیشش از لب الی و شروع کرد خوردن

و به الی گفت :شلوارمو در بیار بخورش واسم .6 ماهی میشه از دسته اون برادره خواهر کوست . لبات کیرمو بوس نکرده
الی :با خنده. هو فوش خواهر بش نده . خواهرش زیرته هااا
فرزاد: بایدم خواهره اون لاشی زیرمون باشه خوب دیگه بخور
الی شروع کرد خوردن کیره ولید و فرزاد صدا ساک زدنش میومد
فرزاد به ولید: عجب کوسیه هااا خوب کیر میخوره
ولید :آره کارشو خوب بلده
بعد الی گفت بسه بیا بکن دیگه اَهه
ولید میخوابم بیا بشین روش بالا پایین شو کیره فرزادم بخور
الی: چشم آقاهه
خلاصه این کارو کردن صدا ناله ها الی تو هوا بود
آههههههههههههه برو توووم یـالاااااااا
کامی بیا بکن تو دهنم دیگه
کیرر میخوامممم
جرم بدید
ولید : بشین روش داره میاد تکون نخور کوسی خانوم
الی نشت و از آه آه ولید شنیدم که آبش خالی شد
فرزاد گفت کوسو تند تند ساک بزن ماله منم داره میاد
اونم آبشو خالی کرد
بعدم همو بوسیدن از الی تشکر کردن
فرزاد گفت : کاش اون برادره کیریت میدید خواهرش زیرمونه اینقدر خودشو نمیگرفت
الی :میخـنده Smile))))) بیخیال خواهرش ماله شما دوتاس

ولید :خانومی آخره هفته خونمون میبینمت

الی :وااا نه کونم باید استراحت کنه خوب

فرزاد نه دیگه حرفی نباشه آخره هفته میای تازه احسانم بعد 1ماه داره میاد اهواز
گفته الیو آماده کنید دارم بی سکسی میمرم
الی : ای شیطوناا حالا ببینم چی میشه

خلاصه فهمیدم که خواهره پاک من یه جندس که فرقش اینه از کوس نمیده همین
و هیچ عشقی هم نبوده به این سه تا میداده چون مـُدام ساپرت مالیش میکنن
و پولدار ترین پسرای محله هستن

بـعد از این ماجرا من از دست کارای خواهرم روانی شدم و الان 1 ساله با خانوادم زندگی نمیکنم و شهرستان دیگه ای هستم
اما بگم الی واقعا دختره خوبی بود اما عشق به پول به جایی رسوندش که تو سنه 20 سالگی هم زمان به سه نفر بده.در صورتی که ما مشکل مالی نداشتیم
اما اون جلو رفیقاش کلاس میومد که دوست پسراش واسش گلکسی میخرن.مانتو و لوازم آریشی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کس دادنم به شوهر دوست جنده ام

من عسل ۲۷سالمه حشری و عاشق سکس خشن گروهی و هرچی سکس و بکن بکن باشه! تو ۱۷سالگی کسمو تقدیم دوس پسرم کردم ازون موقع دیگه نمیتونستم جلو کس خیسمو بگیرم هرکلفتی که میدید میخواست! داستان مال دوساله پیشه که با زن شوهر داری اشنا شدم!دوستم بدجور میخارید و چون میخاست شوهرشو از سرش بازکنه به خیلیا پیشنهاد دوستی با شوهرشو میداد! وقتی که تو باشگاه اشنا شدیم از شوهرش تعریف میکرد منم منظوذشو میفهمیدم! تا اینکه دعوتم کرد خونشون! اونجا شوهر کیرکلفتشو دیدم قیافه خوبی نداشت اما کیرش از زیر شلوار با ادم حرف میزد!بعداز چند روز دوستم بهم زنگ زد گفت شوهرم چشش تورو گرفته اگر توام خوشت اومده شرایطو مهیا کنم!منم اوکی دادم!!!چند روز بعد شوهرش بهم زنگ زد از همون اول حرفای سکسی میزد میخاست مزه دهنمو بفهمه منم. فهموندم که اره منتظر کیرتم! همون روز چندبار حرف زدیم اخرشب دیگه کسم داشت میترکید انقد از کسم پرسید!جفتمون تحمل نداشتیم من داشتم کسمو میمالیدم و اه و ناله میکردم پشت تلفن!!وقتی شرایط جفتمونو دیدیم قرار گذاشتیم صب برم خونه اما زنشم بود بهم گفت راحت باش اولین نفر نیستی که شوهرم جلو من میکنتش!!!دوستم رفت اشپزخونه گفت لخت کن خودتو!منم لباسامو درمیاوردم!من زیاد اهل لب بازی و اینا نیستم بدم میاد امادر عوض دوس دارم باکسم ور برن! شوهر دوستم گفت انقد زنم از کست گفته دیگه طاقت ندارم! نشستم رو مبل روبروش لم دادم گفت کستو نشونم بده!پاهام باز کردم کسمو دادم جلو براش بازش کردم تا خوب نگاش کنه!خودم شروع ب بازی با کسم کردم می مالیدم و اه میکشیدم اومد جلو انگشتشو کشید لای کسم داشتم منفجر میشدم!یهو دوستم اومد خندید به شوهرش گفت چطوره؟؟اونم کسم وبا دهنش کشید و گفت خوراک خودمه دوستم نشست کنارم گفت حالشو ببر!کسمو میخوردو حال میکردم.لنگامو انقد وا کرده بودم داشتم جر میخوردم.دوستم دستشو گذاشت روکسم بازش کرد و انگشت کرد توش بعد به شوهرش گفت بذار توش عزیزم!!با دست یذره کسمو مالیدم که خودش اومد همراهیم کرد بهم گفت کست امادس بگا بره!اماده بودم کیر ب اون کلفتی رو تا ته فرو کنه تو کسم از مبل کشوندم پایین بالشت گذاشت زیر کمرم کسم بالاو خودم پایین بودم یذره کسمو لیسید گفتم بکن توش جوون چه گوشتی بود نمیدونم چرا دوست جندم ازین کیر سیر شده بود اولین تلمبرو که زد خورد ته کسم!چه حالی داد!! زن چندشم نگا میکرد بعد رفت با تلفن حرم میزد!از کیرش سیر نمیشدم هرچقد بیشتر میکرد بیشتر میخاستم بعد از یرب بیست دقیقه تازه داشت کسم داغ میشد گفت ابم داره میاد گفتم نه بیشتر بکن یذره استراحت کرد زنش برگشت گفتم زیر چ کیری میخابی تو گفت مال خودت هروقت خاستی فقط لب تر کن پاشدم رفتم رو دسته مبل بهش گفتم بیا کسم طاقت نداره منم ابم نزدیک بود دوستم خیار اورده بود با اون کسمو میمالید دیگه ابم داشت میومد کسم و تا میشد بازش کردم بهترازین دیگه نمیشد جوون ابم اومد و تو کسم پر اب شد خیسه خیس! بعدازچند تلمبه هم شوهر دوستم شد کسم دیگه نا نداشت اما خیلی خوب بود!دوستم اومد پیشم گفت مرسی خاهش میکنم همیشه بهش بده! بعداز اون باهم سکس داشتیم که اونام جالبن و حشری کننده!

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
سکس من و همسرم و دختر باجناغم

اسمم پیمان و29 سال دارم واسم همسرم زهرا 26سال ولیلا دختر باجناغم 21 سال موضوع از زمانی شروع شد که برای دیدن خواهر زنم تو بیمارستان بستری بود رفتم یعنی مادر لیلا . قبل از هر چیز باید بگم من و همسرم خیلی خوشبختیم واز این نوشتن موضوع سکس هم خبر داره . منو زهرا حدود 4 سال ازدواج کردیم وزن قد زهرا 165ووزنش 60 وسینه های درشت و باسنی که هر مردو دیونه میکنه و لیلا که بی نهایت زیبا سفید با بدنی که واقعا حتی یک خال در بدن نداره با چشمان عسلی وموهای بلند در ضمن هیکل لیلا از زهرا درشتره . بگذریم . اون روز در بیمارستان من با همسرم رفتم تا اون همراه باشه وشب بمونه پیش خواهرش موقع برگشت زهرا بهم گفت پیمان لیلا رو با خودت ببر دیشب اینجا بوده گفتم مگه شهرام(شوهر لیلا ) نمیادش دنبالش گفت نه .گفتم شهرام ناراحت نشه لیلا با من تنها میادش گفت نمیفهمه . شهرام خیلی شکاک وغیرتی بود وحدود یکسال بود با لیلا ازدواج کرده بود . ومرتب با هم دعوا داشتن . با جناغ من به زور لیلا رو داد به شهرام لیلا سال دوم دانشکاه هنر بود که پدرش که حکم پدرمو داره لیلارو وادار به ترک تحصیل کرد . خلاصه اون روز منو لیلا با هم راهی خونه شدیم قرار شد من لیلارو برسونم بد برم خونه . راستی تا یادم نرفته پدر زن ومادر زن من حدود 10 سال پیش مردن و زهرا با لیلا تو خونه با جناغم بود که من اونو خواستگاری کردم ..... تو ماشین بین منو لیلا تا یه مدت کوتاهی سکوت بود . هرز گاهی من زیر چشم به لیلا نگاه میکردم لیلا به خاطر شوهرش چادری شده بود و همیشه پوشیده بود وبا حجاب اما تو ماشین اون روز لیلا چادرشو گذاشت کنار با یه مانتو تنگ و کوتاه وجذب ویه جوراب شلواری من مرتب چشمم پیش لیلا بود که یه دفعه به لیلا گفتم شهرام بفهمه ناراحت میشه . گفت اقا پیمان به جهنم خسته شدم اگر شما ناراحت نمیشدید اینم باز میکردم . گفتم یعنی شهرام اینقدر اذیتت میکنه . گفت اقا پیمان قول میدی چیزی نگی گفتم خیالت راحت گفت همیشه من به خاله زهرا یعنی همسر من حسودیم میشه گفتم چرا ؟ اخه راحته هرجا بخواد میره با لباس پویشیدنش شما کاری نداری ----- بابام همیشه میگه شما زهرا و خیلی ازاد گذاشتی ولی به نظر من این اطمینان مرد وثابت میکنه .خندیدمو گفتم یعنی شهرام بهت اطمینان نداره اونم یه نیش خنده ای زد و گفت اطمینان اون به خودشم شک داره فقط اقا پیمان تور خدا چیزی به کسی نگید من با شما در و دل کردم گفتم خیالت راحت تو با زهرا برام فرقی نداری و بعدش یه دفعه پرید گفت کاشکی میشد راحت باشم مثل زهرا گفتم خوب راحت باش .اونم گفت یعنی واقعا خیالم راحت باشه مانتومو با ز میکنما گفتم خوب باز کن . مانتوشو باز کرد ومن فقط چشمم به لیلا بود تا حالا اون توری ندیده بودمش کیرم بلند شده بود وگفتم راحتی دختر زهرا که کی تو ماشین اینتوری نشسته گفت اخه اقا پیمان اون خودش برا م گفته . گفتم چیرو گفته . گفت حالا . گفتم نه جدی چی گفته . من با زهرا چند بار تو مسافرت شب موقه رانندگی برا خنده برا تفریح کیرمو میدادم زهرا میخورد و به قول خودش میگفت تا ابتو نیارم ول نمکنم .بگذریم..... من ساده خبر نداشتم که زهرا همه چیزو به لیلا گفته --- به لیلا گفتم به نظرم درست نیست که دور از چشم شوهرت این کارو کنی گفت ناراحت شدید گفتم نه تازه خوشمم میادش راستشو بخوای ولی زهرا اگر بفحمه ناراحت میشه گفت قرار نیست بفهمه .... ترسیدم وبه لیلا گفتم زشته ببند دگمه مانتوتو -- پیش خودم گفتم این کار باید کار زهرا با شه میخواد منو محک بزنه ---- منو زهرا خیلی با هم را حتیم با هم دوتای فیلم سوپر نگاه میکنیم زهرا عاشق سکس زن با زنه هر بار با حاش سکس میکنم . دوست داره منو انگشت کنه ومنم بدم میادش ولی به خاطر اون اجازه میدم چون وقتی انگشتم میکنه من دردم میادش ولی زهرا اب کسش چند برابر میشه به طوری که شره میکنه وباید اب کوسشو بماله به من بدش لیس بزنه منم عاشق اب کوس زهرام که بماله بهم اب شفاف ولیز راستی زهرا با همون اب کوسش باید منو انگشت کنه منم بدم میاد ولی به خاطر زنم دوتا انگشتشو میکنه تو کونم تا بیشتر بهش حال بده ومنم تحمل میکنم ولی خوب اولش درد داره بعدش با کارای که زهرا میکنه خوشم میادش زهرا میگه وسط سکس منو بزن سر سینهامو گاز بگیر یبار چنان زدم تو سورتش جای دستم مونده بودش . از تو فیلم سوپر ماهواره سایرروس خیلی چیزای سکسی یاد میده .....--- خلاصه اون روز تموم شد و فرداش از سر کار برگشتم خونه زهرا خونه بودش بعد از استراحت همش تو فکر بودم که بگم بهش یا نه . دل زدم به دریا چون لیلا گفته بودش به کسی چیزی نگم ولی اگر کلک بود چی پیش خودم گفتم زهرا زنمه باید بدونه ... زهرا تو اشپزخونه بود رفتم پیشش ودست انداختم دور گردنش وگفتم زهرا یه چیزی بگم باور میکنی گفت چیرو گفتم دیروز جلو بیمارستان لیلا چادرشو برداشت وبا یه مانتو ............وتمام جریانو گفتم اونم گفت تو چی کار کردی گفتم هیچی منم اجازه ندادم وسریع اونم دکمه مانتوشو بست زهرا گفت چی کار داشتی تو نگاه نمیکردی گفتم زهرا معلومه چی میگی گفت بابا لیلا با شوهرش مشکل داره گفتم چون مشکل داره باید لخت بشه جلو من زهرا سریع گفت تو زن نیستی بفحمی وقتی مردی که نتونه زنشو راضی نگه داره یه زن چقدر اذیت میشه چقدر عذاب میکشه تو چی کار داشتی گفتم زهرا تو خودتی گفت ببین لیلا برام از سکسش با شهرام گفته لیلا مثل ما نیست گفتم یعنی شهرام لیلارو نمیکنه گفت بابا منو تو باهم فیلم سوپر نگاه میکنیم وخیلی چیزای دیگه من تورو انگشت میکنم اونا این کارارو نمیکنن گفتم مگه همه زنو شوهرا این کارارو میکنن قرار نیست مسایل سکس همه با هم یکسان باشه گفت پیمان اشتباه کردی اون میخواست جلو تو راحت باشه فردا اگر به راه دیگه بره چی اگه با کسی دیگه راحت بشه چی گفتم خوب چیکار کنم گفت از دلش در بیار گناه داره گفتم زهرا لیلا شوهر داره گفت مرده شور شوهری رو ببرن که دست رو زن بلند میکنه شیشه مصرف میکنه بعدش با بدن بوی گند انتظار کوسم داره . بعدش لیلا برا طلاق داره اقدام میکنه . گفتم عزیزم حالا چیکار کنم خوب اصلا ولش کن به ما چه گفت پیمان لیلا مثل خواهرمه حتی لازم باشه خودم بحش حال میدم گفتم . تو ! واقعا گفت اگر تو بزاری گفتم یعنی چی گفت تو اول بحش زنگ بزن نگو من خونم بلند شدم رفتم سرتلفن به زهرا گفتم زهرا شهرام خونه نباشه گفت فکر نکنم الان در مغازست . به لیلا زنگ زدم بعد از حال واحوال گفتم لیلا از دستم ناراحت شدی دیروز گفت نه اقا پیمان حالا من از شما معذرت میخوام ببخشید گفتم نه ولی لیلا این کارا جاش تو ماشین نیست گفت اقا پیمان خوب چیکار کنم گفتم ببین یه روز بیا خونه ما گفت واقعا ؟ گفتم اره ! گفت پس زهرا چی گفتم زهراو یه کاری میکنم . گفت شهرام نمیزاره تنها جای برم گفتم ببین حالا یه کاری بکن .گفت باشه وتلفنو قطع کردم به زهرا گفتم زهرا اگه بیاد چی زهرام از خدا خواسته گفت خوب بیاد ش گفتم میدونی واسه چی میاد گفت واسه کوس دادن تو بدت میادش خوب بکن گفتم زهرا معلومه چی میگی گفت پیمان دوست دارم جلو من بکنشی منم گفتم بحت حال میده گفت حتی حرفزدنشم بهم حال میده یحو دامنشو زدش بالا----- زهرا تو خونه شورت پاش نمکنه . دیدم وای کوسش خیسشده دستشو مالید به کوسش بعد کرد تو دهن من گفت پیمان برگرد کونت لیس بزنم گفتو دیونه دسشتشوی بودم کثیفه گفت برگرد انگشتت کنم گفت اول من کوس بکنم گفت از کون زهرا خیلی از کون دوست داره برعکس همه وسط کون کردن زهرا بهم گفت پیمان منم میخوام با لیلا حال کنم گفتم دوست داری گفت خودت میدونی من عاشق زن با زنم گفتم برام فرقی نداره باشه . خلا صه سکسمون تازه تموم شده بود که دیدم موبایلم زنگ میخوره زهرا تا شماره رو دید گفت لیلا ست جواب بده بگو من حمومم . جواب دادم گفتم بله گفت لیلا هستم بعد احوال پرسی گفت پس فردا شما خونه هستید گفتم خوب چه ساعتی گفت من از ساعت 10صبح به شهرام گفتم باید با خواهرم برم دکتر با سمانه هم هماهنگ کردم بهش گفتم باید برم دانشگاه دنبال یه کاری . هم به شهرام وهم به سمانه این طوری کلک زدم . سمانه خواهر لیلاست که دوتا هم بچه داره . گفتم 10تا چند گفت دیگه تا 2-3 باید برگردم .. یه مقدارم دارو ور میدارم میگم دکتر داده گفتم باشه گفت زهرا چی ترسیدم بگم زهرا تشنه کوس تو و گفتم زهراو میفرستم دنبال نخود سیا اون با من گفت فقط اقا پیمان بیام چیکار کنیم // گفتم نمیدونم هرچی تو بخوای ...... به زهرا گفتم بفرما اینم کوس برا پس فردا جور شد .گفتم زهرا حالا میخوای چیکار کنی گفت تو درو باز کن بزار بیاد تو من تواون اطاقم اون روز زهرا صبح زود بلند شد با هم رفتیم حموم تمام جاهامونو با تیغ زدیم زهرا یه لباس تونیک بندی شبیه لباس خواب از جنس ساتن شیر رنگ با شورت لامبادای .بدون سوتین راستی زهرا نوک پستوناش بزرگه طوری بود که از لباسش زده بود بیرون دور گردنشم یه نوار چرمی داره که ماله کمر کیفه خودش درست کرده وشبیه قلاده شده . ناخوناشو دست وپا لاک سورمه ا ی زدشو بعدش ارایش وحشتناک زهرا استاد خط چشمه بلنده که کشیده بود من حمونتری نگاش میکردم ابم میومد . ساعت دهونیم لیلا اومد زنگ زد وجواب دادم اومد بالا ... گفتم لیلا با چادر اومدی گفت اره گفت زهرا کجاس گفتم خونه نیست گفت اگه بفحمه تیکه تیکم میکنه گفتم لیلا خوب پشو چادرت و در بیار گفت اقا پیمان رو نمیشه گفتم تو ماشین روت شد گفت خوب تا رفتم چای بیارم برگشتم اومدو دیدم با یه لباس تاپ مشکی ویه شلوار لی تنگ اندامی نشسته گفتم کاشکی زهرام اینجا بود گفت شما تو خونه هم با این لباس بیرون مچرخید گفتم نه ولی خوب اگر بخوای در میارم بعد از تقریبا نیم ساعت حرف زدن در مورد همه چیز الا سکس بالاخره گفتم لیلا فیلم سکسی نگاه میکنی گفت راستش فقط با زهرا نگاه کردم گفتم کجا گفت تو خونه شما که یه دفعه زهرا اومد تو وای قلبم داشت وایمیستاد لیلا خشکش زد یه دفه زهرا رفت پیش لیلا ولیلا سریع خودشو جمع کرد وپته پته کنان رنگش شد مثل گچ زهرام گفت لیلا جان با ما هم !! لیلا چیزی نگفت زهرا رو به من کرد و گفت پیمان عزیزم چرا ماهوارهرو روشن نمیکنی منم سریع پریدمو روشن کردم لیلا هنوز شکه بود گفتم لیلا زهرا تورو دوست داره لیلا که اصلا نمی تونست حرف بزنه زهرا بلندش کرد وگفت بیا تو اطاقم کارت دارم زهرا لیلا رو برد تو اطاق خواب و دیدم بعدش لیلا با ارایش غلیظ وبا قلاده زهرا که بسته بودش به گردن لیلا وبا یه بند دیگه تو دست زهرا اومدن بیرون ----لیلا رو اولین با ر بود لخت مادر زاد دیدمش بدنش مثل برف سفید پشم کوسشم مدل دار زده بود وزهرا گفت پیمان جان کوس برات اوردم بد شروع کرد جلو من کوس لیلارو لیس زد سوراخ کون لیلا لیس زد رو نوک پستونشو لیلارو گیره لباس زده بود زهرا براش لیلا اب کوسش مثل شیر اب باز شده بود زهرا رفت از اون اطاق یه پارچه اوردش چون هم اب کوس خودش شره میکرد وهم اب کوس لیلا اونقدر همدیگرو لیسزدن که لیلا کوسش پوف کرده بود وششولش بزرگتر شده بود کوس لیلا وبدنش از زنم خیلی سر تر بود بعد از تقریبا ده دقیقه یربع اودن دوتای پیش من منم که لخت شده بودم وکیرم مثل فنر شده بود هی زنم ساک میزد ویا لیلا . زهرا دهن سمرارو برد تو سوراخ کونم ولیلا چنان لیس مزدش که وحشت ناک یه دفعه یه سوزش حس کردم ومتوجه شدم لیلا انگشتم کرد زهرا بهم چشمک زد وگفت من بحش گفته بودم و لیلا هم به من گفت پیمان اون روز تو ماشین گفتم همه چیزو میدونم . لیلارو اونقدر از کون کوس دهن کردم که دیگه کیرم بیحال شده بود چون دوبار پشت سر هم با فاصله نیم ساعت ابم اومد وهر دوبارشم لیلا خورد وریختو دهن زهرا چون لیلا یه حالت اوق زد وزهرا گفت بریز از دهنت تو دهن من وزهراو هیچ وقت اونتوری ندیده بودم من دی گه بیحال رفتم کنار زهرا رو مبل دراز کشیده بود ولیلا کوسشو گذاشته بود تو دهن زهرا یه دفعه لیلا گفت زهرا شاشم میگیره دیونه نکون زهرام گیر داد الا باید بشاشی تو دهنم به زهرا گفتم دیونه مبل فرش نجس میشه تازه برا عید دادیم شستن گفت عزیزم یباردیگه میدیم بعدش لیلا با کلی زور زدن شاشید تو دهن زهرا دیونه هم تمام شاش لیلا رو ریخت رو فرش منم گفتم پس منم شاش دار م زهرا گفت بیا اینج وشروع کرد کیرمو با لیلا دوتای خوردن یدفعه شاشدم تو بدن جفتشون و خلاصه بلند شدیم وسه تای رفتیم حموم زهرا تو حمومم ول نمی کرد . فرشارو تازه دیروز از قالیشوی اوردن من این داستان و چون زهرا گفت بزار تا درسی باشه واسه تمام زن وشوهر ها ادم میتونه با زنش بهترین سکسو کنه .

شاید باور نکنید ولی تمامش راست بود الان هم هر دوتا دیونه زهرا ولیلا پیشم هستن که براتون فرستادم . امشب لیلا پیش ماست وبه شوهرش گفته زهرا تنهاست وچون میترسه باید اینجا

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
یه جنده توپ

داستانی رو که میخوام براتون بگم برمیگرده به دو سال پیش وقتی که من 16 سالم بود.
یه روز که خیلی راست کرده بودم یاد حرف دوستم افتادم که میگفت یه جنده ی توپ سراغ داره به نام رویا ، رفتم سراغ دوستم و شمارشو ازش گرفتم . بعد به سمت فروشگاه رفتم تا سیگار بخرم و اتفاقی یکی از دوستام که خیلی دختر بازی میکرد دیدیم رو نیمکت اتوبوس نشسته رفتم سلام کردم و ازش مکان خواستم قرار شد فردا صبح رویا رو ببریم خونه ی اونا دوتایی ترتیبشو بدیم .
فردا صبح ساعت ۱0 به رویا زنگ زدم صدای کلفتی داشت ، قرار شد ساعت ۱۱ بزیم دنبالش ، رسیدیم سر قرار و هر زن چاق و چله و زشتی که از کنار ما رد میشد دعا میکردم که رویا نباشه باورتون نمیشه ولی صداش مثل قهوه چی ها بود یهو یه خانوم با شخصیت و متینی رو دیدم که با یه شال کرم و مانتو ی سفید و شلوار مشکی به سمت ماشین ما میومد سوار ماشین شد و من باور نمیکردم که این رویا باشه پوست سفید و لبای صورتی با ناخن های لاک زده دهنم خیلی آب افتاده بود که دیگه ثانیه شماری میکردم که برسیم ، رسیدیم خونه و دوستم گفت که تو برو پیشش و من برم یه دوش بگیرم . منم از خدا خواسته رفتم پیشش با موبایلش ور میرفت من هم قلبم تند تند میزد و خجالت میکشیدم چون اولین سکسم بود پاشد و طرف من اومد دستاشو گذاشت رو شونه هام و لباشو گذاشت رو لبام ، لبامو میک میزد و من هم ماتم برده بود صورتشو عقب کشید و گفت اولین بارته گفتم اره گفت این سکسو برات به یاد موندنی میکنم دست منو گرفت و منو خابوند رو تخت بهش نگاه میکردم یه لبخندی به من زد و کمربند منو باز کرد و از رو شورت به کیرم دست میزد منم که حسابی راست کرده بودم لباشو اورد جلو و به ارومی لبمو گاز گرفت بلند شد و رو پاهاش وایساد دگمه های مانتوشو باز میکرد منم نگاهش میکردم به من گفت نمیخوای لباستو در بیاری منم یه لبخند زدم و بلند شدم رو به روش وایسادم و تی شرتمو در اوردم اون هم یه تیشرت از زیر پوشیده بود که خیلی بهش میومد تیشرتشو در اورد و پشتشو به من کرد گفت کورستمو باز کن منم کرستشو در اوردم و از پشت بغلش کردم و دستهامو به سینه هاش گرفته بودم و از پشت کیرمو چسبونده بودم به کونش دستامو به پایین بردم و از روی شلوارش کسشو نوازش میکردم که خودش شلوارشو از پاش دراورد یه شرت 7سفید زیر شلوارش داشت که من هم شلوارمو کامل در اوردم و شرتمو اروم کشیدم پایین تا زیر زانو هام ، شورت رویا رو هم کشیدم پایین کیرمو به ارومی به کونش میمالوندم که برگشت و دست منو گرفت و یه لب محکم از من گرفت و من هم لبای اونا گاز میگرفتم من که خیلی حال میکردم نمیدونم اون چه حسی داشت لباشو ازاد کرد و رفت روی تخت خوابید من هم کنارش خوابیدم دست چپمو دور گردنش انداختم و اون یکی دستمو لای پاهاش کرده بودم و ازش لب میگرفتم ( تو سوپر ها دیده بودم که زن به حالت امیزش سگی در میاد و مرد از پشت میکنتش ) لباشو ول کردم و دست راستم که لای پاهاش قرار گرفته بودو به پشت باسنش فشار دادم و برگردوندمش به شکم رو تخت خوابیده بود و من زیر شکمشو گرفتمو کشیدمش بالا ، به حالت امیزش سگی دراومد و من از پشت ، لاله ی کسشو باز کردم ( یاد یکی از دوستام که تا حالا صد تا دخترو کرده افتادم که میگفت کوس لایه لایه ست ) بیرون کسش کمی سیاه بود ولی توش صورتی کمرنگ که منو دیوونه میکرد کیرمو گذاشتم دم کسش و اروم کردم تو یه اهی کشید و تا ته کردم توش طوری که خایه هام چسبید دم سوراخش کیرمو عقبو جلو میکردم و با دستام پهلو هاشو گرفته بودم کمی مکث کردم و بهش گفتم میشه از کون بکنمت گفت اره ( منم فکر میکردم کون کردن خیلی لذتش از کوس کردن بیشتره کیرم خیس خیس بود یه تفی هم به کونش زدم و کیرمو اروم دم کونش گذاشتم سرشو کردم تو و یهو فشار دادم تا ته رفت تو و یه آه کشید کونش تنگ بود حدود سه دقیقه از کون کردمش بعد کیرمو در اوردم و گذاشتم تو کسش اروم اروم میکردم که سرعتمو بیشتر کردم و حس کردم داره ابم میاد ولی درش اوردم و یه نفس عمیق کشیدم بهش گفتم رو شکمت بخواب من هم روش خوابیدم و کیمو گذاشتم تو کسش با دستام سینه هاشو گرفته بودم و گردنشو میخوردم و اروم اروم کیرمو تو کسش بالا پایین میکردم اونم ناله میزد دوباره حس کردم داره آبم میاد که دیگه نتونستم مقاومت کنم زود کیرمو در اوردم آبمو که مثل فوران کوه اتشفشان اتنا بود خالی کردم رو کمرش یه آه بلند کشیدم و به پشت خوابیدم رو تخت کنار رویا ، رویا بلند شد و کیرمو دهنش گرفت و میک میزد واقعا حس خیلی قشنگی داشتم انگار داشتم پرواز میکردم بهم یه لبخدی زد و رفت دوش بگیره تا برای سکس بعدی با دوستم آماده بشه . خیلی خسته بودم از رو تخت بلند شدم و شورتمو پوشیدم به سمت دستشویی رفتم تا خودمو بشورم دیدم دوستم تو پذیرایی داره مشروب میخوره وقتی برگشتم رفتم رو کاناپه خوابیدم حدود دو ساعت دیگه بیدار شدم و برای اولین بار کوس کردنو به کون کردن ترجیح دادم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کس دادنم توی مدرسه

سلام اسم من مریمه . یه دوهفته ای هست که با این سایت آشنا شدم وسوسه شدم اتفاقی رو که تو دوران مدرسه واسم اوفتاده بود رو بنویسم . سال اول دبیرستان توی مدرسه نمونه دولتی شبانه روزی قبول شدم اولش فکر وذکرم فقط درس خوندن بود تا اینکه بادختری به اسم میترا دوست شدم میترا خیلی دختر زیبایی بود خیلی هم حشری اونروزها کمتر کسی از بچه ها موبایل داشت که یکی از اونها هم میترا بود یه گوشی با کلی عکس و فیلم سکسی شبها مینشستیم تو اطاقمون چندین ساعت فیلم وعکس سکسی تکراری نگاه می کردیم دوتاییمون خیلی می رفتیم تو کف . شبها که هم اطاقیهامون که سه نفر بودن خواب می رفتن می افتادیم به جون همدیگه اول کس و کونمون رو تمیز میشستیم واسه همدیگه لاس میزدیم وای که چقدر حال میکردیم کس وکون میترا از من خوش فرمتر بود واسه همین من خیلی با حرص وولع می خوردمش طعمش هنوز رو زبونمه بعد از چند ماهی دیگه به لاس زدن قانع نبودم دلم می خواست خودم رو جر بدم حالم خیلی بد بود همون روزها بود که فهمیدم میترا باکره نیست همین باعث شد که منم قید پرده ام روبزنم از مشاورمون شنیده بودم که قابل ترمیمه . یه شب که با خیارسبز افتادیم به جون همدیگه میترا کار خودش رو کردو راهم رو باز کرد . بعد از چند روزی دیگه به انگشت کردن و لاس و خیارسبز راضی نبودم دلم بدجورکیر میخاست ازهمون کیرکلفتهایی که تو فیلمها بود . همون روزها بود که یه ساختمون قدیمی رو تو مدرسه مون تخریب کرده بودن وداشتن جاش یه ساختمان جدید میساختن یه پسری به اسم میلاد که مهندس بود اونجا مسئول کارگاه بود تیپ نسبتا خوبی داشت یه عینک دودی که بهش می یومد با یه شلوار کتون تنگ که کیرش قلمپ کرده بود بیرون خیلی جلب توجه میکرد زنگهای تفریح من فقط اون رو نگاه میکردم بد جور تو کفش بودم بهش نگاه می کردمو کیرش رو تصور میکردم شبها هم توفکر میلاد ارضامیشدم وقتی که کس میترا رو میخوردم تصور می کردم دارم کیر تخیلی میلاد رو میخورم یه روز که میلاد متوجه نگاههای من شده بود بهم سر تکون داد که یک دفعه تمام بدنم یخ کرد سرکلاس فقط به اون فکر میکردم زنگ ناهار که خورد هول هولکی یه نامه واسش نوشتمو رفتم تو حیاط انداختم جلو پاش اونهم برش داشت مثل دیوونه ها بودم مست مست یه چندروزی گذشت عصرها ساعت 4 که کارگاهشون تعطیل میشد و تموم کارگراشون میرفتن میلاد میرفت و برق کارگاه رو که از تو سالن سوله اجتماعات گوشه مدرسه قطع می کرد . یه روز عصر که من الکی کتابم رو گرفته بودم دستم و به بهونه خوندن داشتم دور مدرسه میچرخیدم فرصت رو مناسب دیدم و افتادم دنبالش و پشت سرش رفتم تو سالن تابلو برق پشت پرده سن بود من همون جلو درب وایستادم و بیرون رو دید میزدم که یه دفعه کسی ندیده باشه میلاد که پرده رو زد کنار و من رودید خیلی جا خورد بدون مقدمه گفت کسی که ندیدت منم گفتم نه و رفتم طرفش بدنم سرد سرد بود بی اختیار نگاهم رفت به سمت اون قلمپ جلوی شلوارش دهنم خشک شده بود و زبونم تو دهنم نمیچرخید بهش سلام کردم اون هم دستش رو اورد جلو که بهم دست بده منم دستم رو بردم جلو دستم رو گرفت دستش گرم گرم بود بهم گفت چقدریخی منم که صدام میلرزید گفتم خب دیگه میترسم بهم گفت همین جاباش برم یه سروگوش اب بدم از درسالن رفت بیرون منم رفتم پشت پرده سن پاهام سست شده بود نشستم روی یه چهارپایه ده دقیقه ای طول کشید تا اومد در سالن رو از پشت بست اومد پشت پرده نزدیک که شد بی اختیار از جلوش پا شدم اون هم که فهمیده بود حال من دست خودم نیست من رو گرفت تو بغلش و یه دستش رو گذاشت روی سینه هام و اون یکی دستش رو روی کونم قلبم داشت وایمیستاد قدمن تا سر شونه میلاد بود ومن کاملا در اختیارش به همه جام دست میکشید و قربون صدقه ام میرفت یک دقیقه نشد که بی اختیار جلوی کیرش زانو زدم زیپش شلوارش رو کشیدم پایین تعجب کرده بود خودش کمک کردو شلوارش رو کشید پایین تشنه کیر بودم دلم میخاست زودتر ببینمش اولین بار بود که میخواستم کیر رو از نزدیک ببینم از رو شرتش کیرش رو لمس کردم سفت و بلند شرتش رو کشیدم پایین و بی اختیار سرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به مک زدن بو میداد ولی من تشنه بودم شاید دهها ساعت با گوشی میترا کیر خوردن رو دیده بودم و در ارزوش بودم اینقدر با ولع میخوردم و میمالوندم که میلاد میخواست آبش بیاد و کیرش رو از تو دهنم کشید بیرون نمیخاست به همین جا ختم بشه زیاد وقت نداشتیم هر لحظه ممکن بود یکی بیاد .دامن وشلوارم رو باهم کشید پایین و بینیش رو از رو شرتم گذاشت وسط کسم گفت همیشه دوست داشتم بدونم کس یه دختر 16ساله چه بویی میده میگفت هر چی که تاحالا دیده بد بو بوده ولی مال من خوشبو بود .من رو برد کنار یه میز که اونجابود و منو خم کرد شرتم رو کشید پایین و زبونش رو کشید روی سوراخ کونم و یه تفت انداخت دمش فهمیدم که میخواد از عقب بکنه نذاشتم کون من تحمل انگشت ظریف میترا رو نداشت چه برسه به کیر کلفت میلاد بهم گفت یواش میکنم طوری میکنم توش که نفهمی گفتم نه و به پشت خوابیدم رو میز و پاهام رو باز کردم و گفتم بکنش اینجا داشت شاخ در میاورد منم که مست مست بودم و فقط میخواستم گرمی یه کیر کلفت رو تو کسم تجربه کنم میگفتم بکن دیر شد الان یکی میاد.چشمهای میلاد داشت برق میزد بدون وقفه سرش رو برد وسط پاهام و کس و کون کوچیکم رو باهم میخورد( ناگفته نمونه خوردن میترا خیلی باحال تر بود) بهش گفتم بکن توش دیر شد کیرش رو گذاشت وسط چاک کسم و فشارش داد تو داشتم بال در میاوردم به ارزوم رسیده بودم و کسم داشت جلو و عقب شدن یه کیر رو تو خودش تجربه میکرد احساس میکردم کیرش داره میخوره ته رحمم تااخر میکردش تو طولی نکشید بدنم لرزید و ارضا شدم محشر بود برا اولین باربود به این کیفیت ارضا میشدم یه لحظه احساس کردم یه چیزی پاشیده شد تو وجودم به خودم که اومدم فهمیدم میلاد آبش اومده و همش رو ریخته تو کسم تازه متوجه شدم چه بلایی سرم اومده فکر اینجاش رو نکرده بودم شروع کردم فحش دادن و گریه کردن میلاد هم که از گریه کردن من خیلی ترسیده بود زود لباسهاش رو پوشید و گفت برو دستشویی داخلش رو بشور منم میرم واست از داروخونه قرص بگیرم اون موقع اطلاعاتم در این موارد کم بود چاره ای نداشتم جز اینکه هرچی که او میگه عمل کنم میلاد از پنجره سالن رفت بیرون لباسهام رو پوشیدم و از در سالن پریدم بیرون و رفتم تو دستشویی تو دستشویی شلنگ رو کردم تو کسم و یه نیم ساعتی کسم رو آب میکشیدم رفتم تو حیاط مدرسه شب شده بود قرص رو از میلاد گرفتم و چهار تا رو با هم خورم داشتم از ترس میمیردم شب تا ساعت 3خوابم نبرد مجبور شدم موضوع رو به میترا بگم میترا دلداریم میداد که قرص بخوری هیچی نمیشه صبحش نرفتم کلاس ساعت نه ده بود که احساس کردم شرتم خیس شد نگاه کردم دیدم پریود شدم خیلی خوشحال شدم با خودم عهدبستم دیگه آخرین بارم باشه که از این غلطها میکنم چند روز بعد فهمیدم که میترا هم با میلاد دوست شده و میلاد هم ترتیبش رو داده البته با کاندوم . دوهفته ای که گذشت دوباره کسم شروع کرد به تاب تاب کردن یه قرار دیگه گذاشتم و دوباره با میلاد رفتیم تو سالن این دفعه بیشتر حال داد چون روزقبلش میترا رو کرده بود آبش دور اومد ولی من دو دفعه ارضا شدم . دو سه روز بعدش هم دوباره رفتم باهاش این دفعه مجبور شدم بهش کون هم بدم تجربه خوبی بود ماهرانه کون میکرد . کم کم فهمیدم که اون با میترا بیشتر میجوشه میترا هم خوشکل بود هم کس و کونش خیلی خوش فرم وخوش تراش یه هفت هشت باری میترا رو توی همون سالن کرد . ولی این حال کردنها خیلی طول نکشید رئیس شرکت میلاد که قضیه رو فهمیده بود یه شب میلاد و میترا خانم رو روی کار گرفت و اون رو از شرکت انداخت بیرون ولی مردونگی کرد ومیترا رو لو نداد . این هم از خاطره من ببخشید که خوب نوشته نشده بود و مثل اولین سکسم عجله ای بود . الان هم 23 سالم است و ازدواج کردم و یه شوهری که دوست داشتم گیرم اومده کیر کلفت و خوش تیپ . خیلی باهاش حال میکنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اووووف...آآااخ

من بارانم..19 سالمه...داستان برمیگرده ب 2 سال پیش...یه سره از مدرسه رفته بودم خونه ی مامان بزرگم.چون مامانم اینا مسافرت بودن و من بخاطر امتحانام نمیتونستم برم باهاشون.وقتی رسیدم فهمیدم مامان بزرگم اینا هم دارن میرن مهمونی و شب میمونن.میخاستم برگردم خونمون ک بیخیال شدم و رفتم ی دوش بگیرم.وقتی تو حموم بودم ازم خدافظی کردن و رفتن.خلاصه بعد حموم چون کسی خونه نبود حوله ی قرمزمو ک تا زیر باسنم بود پوشیدم و بعد از خشک کردن موهام اومدم تو آشپزخونه ک ی چیزی بخورم.هندسفری تو گوشم بود و داشتم آهنگ گوش میکردم ک یدفه یکی از پشت بغلم کرد.ظرف غذا از دستم افتاد.ترسیدم.برگشتم دیدم پسرداییمه.اون موقه 27 سالش بود.حول شده بودم.هندسفری رو از گوشم در آورد
گفت:"جووونم.باران نگفته بودی همچین هیکلی داری خوشگل من."
محکم با آرنج زدم بهش و از بغلش اومدم بیرون و سریع رفتم تو اتاق تا لباسامو بپوشم. آروم وایساد و نگام کرد. داشتم از حرص منفجر میشدم.اون چرا اینجاس؟ چجوری اومده؟ وای خدا
حولمو در آوردم ک در اتاق رو زد.سریع رفتم پشت در و داد زدم "بله؟"
گفت "کار واجب دارم."
گفتم "صبر کن لباسامو بپوشم.."
گفت" نه نه بدو واجبه."
گفتم "نمیشه."
یدفه در رو باز کرد و اومد تو.اتاقای خونه مامان بزرگم اینا کلید نداشت.در مقابل زورش من هیچ بودم.فقط سوتین و شرتم تنم بود.اومد و دوباره از پشت بغلم کرد.سعی میکردم از بغلش بیام بیرون اما نمیشد.میگفتم ولم کن اما محکم بغلم کرده بود و گردنمو میخورد.به هر دری زدم نتونستم بیام بیرون.با اینکه قدم نسبتا بلنده و 175 ام اما ی سر گردن کامل ازم بلند تر بود.داشتم خسته میشدم.جیغ زدم.داد زدم.گازش گرفتم.اما اون فقط با دستاش محکم منو گرفته بود و بدنمو میمکید.دیگه خسته شدم.یواش یکی از دستاش رفت سمت کسم.خاستم سریع تا دستش شل شده از بغلش بیام بیرون ک
اروم گفت:"مقاومت نکن عزیز دلم.بزار برسونمت به اوج."
بعد محکم گرفتم.یه دستش رفت رو کسم.از رو شرت میمالیدش.تا حالا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم.شل شدم.با اون دستش اومد سمت سینه هام و سوتینمو در آورد..هنوز گردنمو و گوشمو میمکید.بدن من چون از حموم اومده بودم خیس وسر بود و تن اون داغ داغ..دستشو کرد تو شرتم.
گفت:"ای جونم.چ خیسه."
سریع خابوندم رو تخت مامانبزرگم اینا و شرو کرد لبامو خوردن.از رو شلوار کیرشو میمالید ب کسم.با دستش سینمو میمالید.رفت پایین تر و نوک سینه هامو لیس میزد..میمالید.یواش یواش رفت پایین تر..با دندونش شرتمو در آورد.زبونشو کرد تو کسم...لیس میزد.داشتم از لذت میمردم.قربون صدقه خودمو و کسم میرفت.
"کس تپلت داره دیوونم میکنه.باران برا خودمی.ولت نمیکنم دختر.اخ چ چوچوله ای داری.توش قرمز شده.اوففففف.جووووون"
دست خودم نبود.کسمو فشار دادم تو دهنش.یدفه دیوونه شد.انگار ک اکی رو ازم گرفته باشه شرو کرد وحشی خوردن کسم.لباسشو در آورد و بعد 69 اومد روم و
گفت: "تو هم بخور."
دلم نمیخاست این کارو برا اون بکنم.کیرش راست شده بود و تنظیمش کرد جلو دهنم.دهنمو بستم.کسمو خورد بعد
گفت" چرا نمیخوری؟"
حرفی نزدم.کیرشو داد عقب ک بره تو دهنم.سرمو برگردوندم.پاشد نشست روم گفت:"میگم بخور."
گفتم نمیخام.گفت "بخور وگرنه بزور میکنم تو دهنت"
..با چشمام طوری نگاش کردم ک فهمید نمیکنم این کارو.
کیرشو گذاشت جلو دهنمو فشار داد.دهنمو باز نکردم.
گفت" دلت نمیخاد؟؟یه کاری میکنم ک بگی غلط کردم و ساک بزنی."
سریع برگردوندم.با دستش محکم سرمو نگه داشته بود.نمیتونستم تکون بخورم.عصبی بود.ی بالش گذاشت زیر کسم و کسمو داد بالا.بعد دوباره گفت
"نمیخوری نه؟حالا ک جرت دادم میفهمی خوشگل خانوم."
بعد کیرشو گذاشت دم کونم.داشتم میلرزیدم.با دستاش شونه هامو گرفته بود و پاهامم بین پاش گیر بود.تکون میخوردم ک ولم کنه اما بد تر میشد.میگفت
:"اها..جون بکن برا این کیر.."
تف کرد سر کیرشو بعد کیرشو فشار داد تو سوراخ کونم.انقد تنگ بود ک هیچیش تو نمیرفت.کیر اونم خیلی کلفت بود.گفت:
"من نمیخاستم اذیتت کنم ولی خودت میخای وحشی بشم.حالا انقد میگامت ک نتونی راه بری.."
کیرشو فشار داد تو.دادم بلند شد.گفت
"داد بزن..بزار کیرم از دادات حال کنه."
فشار میداد.داشتم جر میخوردم گفت
"بگو کی داره میگات؟ها؟"
حرفی نزدم..
داد زد "میگی یا تا ته بکنم تو؟؟"
آروم گفتم:"محسن...آه"
گفت :"جوون محسن؟؟بلند بگو..بگو.."
حرفی نزدم..یدفه کیرشو تا ته فشار داد تو..اشکم در اومده بود.داشتم آه و ناله میکردم.گفت "بگو.!"
گفتم "محسن.محسن...آخ.محسن..آییی..آه.آآااخ"
یهو دوباره چسبید بهم..فشار کیرشو کمتر کرد..از پشت گرفتم گفت
"جوونم عزیزم؟خیلی میخامت..این درد کشیدناتم قشنگه..جون.قربون اشکت برم."
داشتم گریه میکردم.این چ بلایی بود.
گفت" باران خوب جوابمو بده "
حالم ازش بهم میخورد.کونم خونی شده بود.با دستاش سینه هاموو گرفت از پشت..کیرشو آروم تا نصبه در آورد...تف زد.آروم کرد تو.دوباره.دوباره.دوباره....کونم میسوخت.
گفت:"عزیز دلم کی داره میکنتت؟"
گفتم:"محسن"
گفت"جرت داده؟"
گفتم" "آره."
گفت:"جون.معلومه ک جرت دادم.میگامت..میکنمت.پارت میکنم.کی میتونه تو رو ببینه و جرت نده.."
تو همه ی این مدتا هی کیرشو در میاورد و میکرد تو..آروووم ِ آروووم..
دردم کم شده بود..دیگه فقط ناله میکردم..اونم هی حرف میزد و با حرفاش حال میکرد.دستشو برد از زیر کسمو گرفت.مالید..انگشتشو برد دم سوراخم.آروم فشار داد.
گفتم" چیکار میکنی؟تو رو خدا ولم کن..محسن خاهش میکنم.ولم کن.."
گریم گرفته بود..گفت:"اینی ک تو داری کس نیس..معرکس...گایشگاهه...من باید بگامش..باید خونش بپاشه رو کیر من...جووووووون"
گریه میکردم..فشار دستشو بیشتر کرده بود..از بالا هم با کیرش تند تند داشت میکرد تو...داشتم از حال میرفتم....خم شد روم و گفت:"دیوونه...نمیخام بری دیگه برنگردی..فقط میمالمش.."
ی نفس راحت کشیدم.
شرو کرد به خوردن گردنم...حالم داشت از این همه ضعف بهم میخورد...آب کسم کل دستشو خیس کرده بود..دستشو آورد جلو دهنش و خورد..
گفت"بیا کیرمو بخور عزیزم..همین کیری ک جرت داده..همین ک راست راست شده واسه تو.."
وقتی دید عکس العملی نشون نمیدم گفت:"بخور ک باید آبمو بیاری..وگرنه با همین کستو جر میدم..کس نازتو..وگرنه خالی میکنم آبمو تو اون کس مامانیت..فداش بشم..مامان بشه چی میشه..میخوری یا کسمو بگام؟؟"
با موهام بلندم کرد و نشوندم جلو پاش..کیرشو با دستمال پاک کرد و گفت حالا بخور..ترسیده بودم .آروم دهنمو باز کردمو سر کیرشو بردم تو.گفت:"بلد نیستی بخوری؟؟؟بمکش دیگه..بکن تا ته تو.."آروم با زبونم باهاش بازی کردم..با دستش ک تو موهام بود سرمو گرفت و فشار داد سمت کیرش.انقد کلفت بود ک ب زور تو دهنم جا میشد.فشارش داد.سرمو عقب جلو میکرد و تو دهنم تلنبه میزد..حرف میزد تا خودشو بیشتر تحریک کنه..یدفه کیرشو از دهنم کشید بیرون و گفت بدو سگی بشین.منگ نگاش کردم.داشتم سکته میکردم..منو سگی نشوند و از پست کیرشو کرد تو کونم..چند تا تلنبه زد.بعد آب داغشو خالی کرد تو کونم..از داغیش داشتم میسوختم..فقط آه میکشیدم..
بعد خابید رو تخت و منو کشید تو بغلش..لبمو بوسید و
گفت:"باران عاشقتم...خیلی میخامت.."
دستاشو دورم لحقه کرد.تو گوشم حرف میزد و بوسم میکرد.بیحال شده بودم.از صب هیچی نخورده بودم.دیگه ضعف کرده بودم و زرد شده بودم.چشام بسته شد.وقتی بیدار شدم تو تخت مامانم اینا توی خونمون بودم.محسن بیدارم کرده بود.نگام افتاد بهش.دوباره از ترس لرزیدم.ی نگا بهم کرد.گفت:"نترس"بعد سینی غذا رو گذاشت جلوم..رفت بیرون.چند ت قاشق بزور خوردم.با اینکه گشنم بود اما با دیدنش اشتهام کور شد..دوباره اومد تو اتاق.نشست کنارم..دستمو گرفت و بوسم کرد.بعد غذا رو داد بهم ک بخورم.چون ازش میترسیدم میخوردم.وقتی تموم شد،گفت" تو باید مال من باشی "
و اومد کنارم خابید و بغلم کرد.یکم گذشت.
گفتم" ساعت چنده؟
"گفت" 3.."
گفتم" سه؟؟؟پس چرا هوا روشنه؟
"گفت" 3 صب نه.3 بعدالظهر خانومی.."
گفتم "واای..مدرسم؟؟"
در گوشم گفت "هه ..تو تا ی هفته نمیتونی راه بری دیوونه.یادت رفته دیروز چجوری جرت دادم؟..زنگ زدم مدرست گفتم آبله مرغون گرفتی."
حرصم در اومده بود..بلند شدم ک برم اتاق خودم..تازه فهمیدم واقعا تا ی هفته نمیتونم راه برم..دوباره بغلم کرد و خوابوندم تو تخت تو بغل خودش و گفت:"تا 3 هفته دیگه ک مامانت اینا بیان تو بغل من میخابی. برا بعدشم ی فکری میکنم کس تپلم.."
با حس تنفر چشمامو بستم تا دیگه ادامه نده.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
نگارِ عزیز من

از دادگاه زدم بیرون هوای سردی که به پوست گرمم خورد حس یک سیگار رو همراهش آورد. دیشب برف اومده بود و زمین سفیدپوش شده بود، آسمون هم گرفته بود و هوا ابری، همه چیز خاکستری بود مثل حال و روز این روزهای من. سیگار رو روشن کردم و میخواستم برم سوار ماشین بشم که مژگان رو دیدم که با پسر داییش داشت می‌رفت سوار ماشین بشه. همش تقصیر همین پسره بود.

زندگی من و مژگان خوب بود و من هم درآمد خوبی از کارم داشتم (شرکت آپارتمان سازی داشتم) و همچینن پشتوانه پدرم از لحاظ مالی مشکلی نداشتیم ولی یک معامله و قرارداد لعنتی من رو بد جور زمین زد و یک جورایی سرم کلاه رفت. همین ماجرا شروع دعواهای من و مژگان بود، هر دفعه این رو پتک می‌کرد تو سرم و من رو می‌کوبوند و با اینکه میدید دارم تلاش می‌کنم اشتباهم رو جبران کنم ازم حمایت نمی‌کرد. بعدش فهمیدم این پسر داییش که خودش طلاق گرفته بود زیر پاش نشسته تا از من طلاق بگیره و بره پیش اون. حس می‌کردم دورم زدند ولی من آدم کینه ای نبودم و گفتم حالا که خواسته بره بزار بره!

سوار ماشین شدم و بلافاصله موبایلم زنگ خورد. مامانم بود یکم دلداریم داد و گفت: تونستی بیا شهرستان هم سری به ما بزن. گفتم چشم. هنوز قطع نکرده بودم که رضا زنگ زد بهترین دوستم بود و دعوتم کرد خونشون واسه شام ولی من گفتم نمی‌تونم بیام و مرسی و این حرفا. ماشین رو روشن کردم و بلافاصله دوباره موبایل زنگ خورد پریسا بود زن رضا. خیلی اصرار کرد و من هم قبول کردم برم خونشون. بهترین دوستام بودند یادمه رضا خیلی پریسا رو می‌خواست هم رشته ای بودند ولی روش نمیشد بهش بگه من رفتم دانشگاه اونا بهش گفتم. 3 ساله اول زندگیشون که دانشجو بودند و منم وضعم خوب بود خیلی کمکشون کردم و هوای رضا رو خیلی داشتم. و یک آپارتمان رو بدون کوچکترین سودی واسه خودم و با قیمت پایه اش بهش دادم.

شب رفتم اونجا اینقدر باهام شوخی کردند و سر به سرم گذاشتند که کمی از بدبختی هام یادم رفت ولی آخر شب با رضا و پریسا کلی حرف زدم و اونا کاری کردند که هیچوقت فراموش نمی‌کنم. پریسا 50 میلیون که به تازگی از پدر مرحومش بهش ارث رسیده بود رو به من داد و گفت باهاش دوباره خودت رو راه بندازه و ما رو هم شریک کن. من تو کارم خیلی خوب بودم ولی خوب بعضی وقت ها آدم بدشانسی میاره. رفتم شهرستان با اصرار به پدرم خونه پدری رو گذاشتم زمین و با اون 50 میلون یک آپارتمان 8 طبقه ردیف از توش در آوردم یک واحد رو هم دادم به بابا و خدا رو شکر شرمنده رضا و پریسا نشدم و کارم گرفت. (قابل توجه دوستان اون زمان حدود سال 81، 50 میلیون واسه خودش اسمی داشت)

اما اصل داستان، دو سالی گذشت و من مجرد میگشتم تا اینکه یک روز پریسا زنگ زد و به من گفت واسه شام برم اونجا. شب که رسیدم دیدم یک خانم دیگه هم پیش پریسا هستش ولی هنوز رضا نیومده بود. منم رفتم نشستم تو بالکن تا سیگاری بکشم و منتظر رضا بشم. سیگارم رو که کنار زدم دوست پریسا اومد و سلام کرد. منم بلند شدم و دست دادم و جواب سلامش رو دادم و تعارفش کردم بشینه. فکر نمی کردم بشینه، فکر می‌کردم میره پیش پریسا ولی نشست. اسمش نگار بود خوش چهره و شیک پوش. اولین جمله اش این بود سیگار دارید؟! منم گفتم بفرما و پاکت سیگار رو با فندک رو میز گذاشتم. سیگارش رو روشن کرد و از همه چی حرف میزد منم گاهی یه چرتی پرت میکردم تا عرصه خالی نباشه. وقتی رضا اومد شام رو که خوردیم ساعت حدودی 12.30، بود که نگار گفت من میخوام برم منم بلند شدم برم که رضا sms زد بمون کارت دارم.

وقتی نگار رفت. پریسا از پشت زد رو شونم گفت چطوره؟! منم به شوخی گفتم: واسه رضا خوبه! اونم تنوع میخواد! از پشت زد تو سرم و گفت خفه شو رضا همینی که گیرش اومده زیادیه... رضا از اونور گفت: راست میگه از اون آرایش های شبای تعطیلی معلومه که وقتی میام خونه.........! من و پریسا هم زدیم زیر خنده. کلا با هم خیلی شوخی می‌کردیم و راحت بودیم ولی من ابدا چشم بدی به پریسا نداشتم صمیمی بودیم شوخی ناجور هم زیاد می‌کردیم. و پریسا با خنده وسط حرفش پرید و گفت: بسه دیگه. بدون شوخی، نظرت چیه؟! تو که مجردی نگار هم تازه طلاق گرفته و با خانوادش مشکل داره و همین الانش هم با اکراه میره خونه باباش میخوابه. وقتی 19 سالش بوده اجباراً ازدواج کرده و نتونسته درس بخونه و الان که 24 سالشه طلاق گرفته و به یک حامی نیاز داره؟! تو و اون میتونید نیازهای همدیگه رو برآورده کنید. بهش فکر کن کمی. گفتم چشم و رفتم خونه خودم.

شب فکر کردم و فهمیدم پریسا بد حرفی هم نزد. نگار خوش تیپ و شیک پوش و خوش چهره بود یک زن با وقار ایرانی. منم که همچین تعریفی نداشتم گفتم لااقل شانسم رو امتحان کنم تازه سر 30 سالگی من بود و مثل خودش سریع تو زندگی زناشویی شکست خورده بودم. دو سه روز بعدش به پریسا زنگ زدم هنوز سلام نکرده بود گفت امشب قرار میزارم بریم رستوران و آدرس رستوران رو برات مسیج می‌کنم و قطع کرد.

نگار برعکس من خیلی اکتیو بود و با همه گرم می‌گرفت و برعکس من خجالتی نبود، از اخلاقش و چهره اش خوشم میومد شیطنت خاصی داشت. بعد از یک مدت و آشنایی فهمیدم که بهش تقریباً علاقه‌مند شدم، آبان 84 تو محضر عقد کردیم. خانواده نگار مخالف بودن باهاش ولی نگار هم با خانوادش بحثش گرفته بود و گفت دیگه اون خونه نمیره واسه همین خانواده اون اصلا نیومدن. ما بودیم رضا و سارا و برادرم. پدر و مادر من هم مخالفتی نداشتند.

بعد از محضر همه رو ناهار بیرون دعوت کردیم و بعد از ناهار من و نگار ساعت 4:30 برای کیش بلیط پرواز داشتیم. ساعت حدود 9 شب بود که رسیدیم به هتل کیش، یک هتل پنج ستاره که با توجه به اینکه دو شب می‌خواستیم بمونیم و اولین مسافرت ما بود ارزشش رو داشت. بعد از اینکه هر دو دوش گرفتیم و رفتیم شام خوردیم وقتش بود دیگه. اما همیشه لحظه ی سخت داستان شروع به کاره...

سر مبل تو هتل نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که بهش گفتم روز اولی که دیدمت فکر نمی‌کردم اینطوری شه و اون با همون شوخ طبعی و شیطنت همیشگیش گفت ولی من فکرش و می‌کردم یه روزی تو بغلت می‌خوابم. همین جمله اش کافی بود که لبم رو روی لباش بزارم و با یک ماچ محکم کار رو شروع کنم. لبم به لبش قفل شده بود و من و او هر دو به عکس لبای هم دیگه رو گاز می‌گرفتیم. خیلی پر حرارت کار میکرد و با احساس لب می‌گرفت من هم سعی می‌کردم پا به پای اون جلو برم.

همینطور که داشتیم لب می‌گرفتیم بلندش کردم و توی بغلم بردمش توی رختخواب می خواستم بزارمش روی تخت که من رو هل داد و خودش افتاد روم ولی لبامون از هم جدا نمیشد. شروع کردیم به درآوردن لباس های همدیگه و طولی نکشید که هر دو فقط یک شورت پامون بود. آروم کارها رو دنبال می‌کردیم و من بلندش کردم و رفتم روش و شروع کردم به گرفتن بوس های کوچیک از لباش و از بدنش اول از گردن شروع کردم بعد به سینه هاش رسیدم و اون ها رو گاز می‌گرفتم و اون هم دستش رو تو موهام کرده بود و با موهای سرم بازی می‌کرد. از این کار خوشم میومد.

آروم از شکمش رد شدم و به شورتش رسیدم و آروم دادم پایین و شروع به خوردن کردم. تمیز تمیز بود. ی لحظه سرم رو گرفتم بالا و بهش به شوخی گفتم معلومه به خودت رسیدی یه چشمک زد و با دستاش سرم رو دوباره پایین برد. یک چند دقیقه می خوردم واسش و هر از گاهی شوشولش رو با لبام میکشیدم که بیشتر تحریک میشد و صداش در میومد. بعد خودش سرم رو بالا کشید و دوباره شروع به خوردن لبم کرد و با یک حرکت جای ما با هم عوض شد و اون رفت روی من. مثل من با بوس های کوچیک کارش رو شروع کرد و کم کم به پایین اومد خیلی با محبت بود. دوس داشتم این لحظات تموم نشه. به شرتم که رسید آروم پایینش داد و شروع کرد به خورد کیرم من تجربه نداشتم کسی واسم ساک بزنم و نمی دونم خوب بود یا بد ولی خیلی داشتم لذت میبردم و اون هم خوب کارش رو انجام می‌داد. بعد از چند دقیقه خودش اومد بالای سر من و کیرم رو تنظیم کرد سر کسش و آروم نشست سر کیرم. و خودش شروع با بالا پایین کرد منم کمی بعد ابتکار عمل رو دست گرفتم و خودم شروع کردم به تلمبه زدن.

تو این حالت به راحتی میشد ببوسمش، لبهاش رو میخوردم از یک طرف در حال بالا پایین کردن بودم و از طرفی دیگه در حال خوردن لبهای نگار. صدای ناله های خفیفش و آه و اوه کردن های آرومش فضای اتاق رو پر کرده بود. بعد از چند دقیقه حالتمون رو عوض کردیم و من رفتم پشت سرش، یک پاشو دادم بالا و از پشت آروم کیرم رو کردم تو کسش و شروع کردم به کردنش و در حالی که تلمبه میزدم کمر و شونه اش رو می بوسیدم اون هم با صداهای خفیف اه و اوخش که با صدای خودم قاطی شده بود فضای اتاق رو خیلی شهوت آلود کرده بود، و هردو ما رو بیشتر تحریک میکرد.

بعد از چند دقیقه دوباره حالتمون رو عوض کردیم، نگار رو بلند کردم و خوابودنمش روی تخت پاهاش رو دادم بالا و اول یکم کسش رو خوردم و تحریکش کردم و دوباره کیرم رو آروم وارد کسش کردم و روش خوابیدم و شروع به تلمبه زدن کردم اصطکاک کیرم با دیواره کسش خیلی حال میداد و دیوانه کننده بود. بعد از چند دقیقه دیدم داره صدای نفسهاش تندتر میشه و من هم فهمیدم تقریبا به ارگاسم رسیده و من هم شروع کردم تندتر بالا پایین کردم تا با یک صدای وایییی بلند ارضا شد منم سرعت خودم رو بیشتر کردم و بهش گفتم کجا بریزم گفت بریز داخل قرص می‌خورم و منم بعد از چند دقیقه آبم با فشار ریخت داخل.

و بعد از مدتی که بی حال کنار هم خوابیدیم هر دو حمام رفتیم و دوش گرفتیم و کنار هم دیگه در آرامش خوابیدیم. بهترین سال های زندگیم رو در کنار نگار داشتم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن فاطی جون

من امیر هستم از استان کرمون این خاطره مربوط میشه به 1 ماه پیش ظهر بود من سرو تیپ زده بودم داشتم میرفتم پمپ بنزین بنزین بزنم برم روستا نزدیکای بازار که رسیدم یا دم افتاد کارت سوخت موتورمو برنداشتم یک دنده معکوسی به شیرکوهمون دادیم رفتیم کارتمونو برداریم که در مغازه عباس که رسیدم دختری رو دیدم که داره میاد پایین نزدیک تر که رسید دیدم فاطی خانمه سریع کارتو برداشتم شمارمو هم نوشتم رفتم رسیع دیدمش و شمارمو جلوترش گذاشتم زیر یک سنگی و بهش گفتم.

بعد ازظهر که از روستا برگشتم دیدم ایرانسل پیام داده شما یک تماس از دست رفته از 0933.....دارید من هم سریع بهش زنگ زدم دیدم به فاطی جونه بهد از 6و7روز بهش اس دادم بچه هامون رفتند شهرستان میای خونه ما با هم حرف بزنم طفلی قبول کرد آخه من قبلش اعتمادمو بهش جذب کرده بودم موقعی که اومد تو خونه ما ما آدم صافو ساده گفتیم اینکه اومده حتمان فکر اینو کرده کسوشو بر باد میده بهش گفتم بیا روی مبل بنشین اومد نشست من رفتم کنارش گفت یک کم عقب تر بنشین من پیش خودم گفتم فاطو امروز نمیده لبتابمو اوردم وای فایشو روشن کردم اومدم تو سایت یک کم داستا ن خوندیم بعد از 3 و 4 تا داستان دیدم داره بهم نزدیک تر میشه دستمو گذاشتم روی گردنش دیدم هیچی نگفت از بالای گردنش بعد از چند تا عکس سکسی دستمو بردم از زیر توی کرستش سینه هاش عرق کرده بود یک بار نگاه کردم ب هصورتش دیدم چشماشو بسته بغلش کردم بردمش توی اتاق خواب لباساشو داشتم کم کم در میاوردم چشماشو باز کرد گفت پلمو پاره نکنی دیگه هر کار دوست داری بکن دکمه شلوارش که باز کردم رسیدم به شرت سفیدش یک دستی انداختم از روی شرت روی کسش مالوند م ناله میکرد شرتشو کشیدم پایین یک لیسی دور کسش زدم بعد دیدم تاپ و جوجو بندشو باز کرده نگاه به سینه هاش که کردم اصلان کسو کونش از یادم رفت پریدم تو اشپزخونه روغن نباتی جامد برداشتم و پاهاشو گذاشتم ر و شونم رو غن مالیدم در سورخ کونش دیدم از عقب میگه نه گفتم نمیگذارم دردت بگیره بگذار حال کنیم یکی از ناخونامو کردم تو کونش یک کم بالا وپایین کردم انبار 2 ناخونی جا که باز کرد کیرمو گذاشتم دم کونش و یک فشاری دادیم یواشو کلشو گذاشتم در کونش بعد خوابیدم روش ی ککم که جا باز کرد کیرمو تاته کردم یک جیقی سر داد از ترس کیرمو بیشتر کردم تو کونش تلمبه که زدم داشت جیق سر میداد هی سینه هاشو میخوردم و تلمبه میزدم از بس سرشو از درد تکون میداد نمیشد ازش لب بگیریم خلاصه بعد از 5 دقیقه عادت کرد یک لبی گرفتمو و تا ته اب هامو ریختم تو کونش و به فاطی گفتم ساک میزنی بد بخت ساک زد و گفتم
این کیر نماد عشق مرد است کیر است دوای هرچی درد است

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سوراخ کون و آب کیر

زبونشو که تو کسم چرخوند بهوش اومدم. واااای چی میدیدم. علی و سه نفر دیگه بودن که دور و برم بودن. یادم اومد که ازبس مست کرده بودم ازحال رفتم. قرار نبود به سکس بکشه اونم گروهی! زبون علی تو کسم میچرخید ومن فقط حال میکردم. اون لحظه به چیزی فکر نمیکردم. دوستاش هر کدوم با یه جام ور میرفتن. آروم گفتم علی،علی هم گفت جوووون بیدار شدی عروسک ببین چه حالی بت بدم. گفتم علی کون میخام. عاشق این بودم که کون مردایی رو که باهام سکس میکردن و انگشت کنم. با علی همیشه به خاستم میرسیدم. علی گفت کونم بهت میدم نفسم. محسن کونتو بده سودی جونم کون میخاد. محسن که تا الان فقط پستونمو گرفته بود و مک میزد جوری نشست که دستم به سوراخش دسترسی داشت.اون یکی که صاحب اون پستونم شده بود اومد و سوراخشو اورد جلو دهنم. جووون چه سوراخ تمیزی بود میخاستم بخورمش حسابی. لیسش زدم با زبونم م با انگشتم باهاش ور رفتم. اون انگشت دستمم لیسیده بودم و اروم اروم داشتم تو کون محسن میکردمکه علی گفت سودی جونم بازم میخای کون؟گفتم اره و این اره رو چنان حشری گفتم که صداشون در اومد و همه به اخ و اوخ افتادن. اون یکی پسره هم اومد کنارم و حالا یه کونو با زبونم لیس میزدم و واسه هر دستم یکی یه دونه کون داشتم که با انگشتام حسابی از خجالتشون در اومده بودم. وای ابم داره میاد یادش می افتم. تصور کن دونفر سینه هاتو بخورن و تو ام دو انگشتی کوناشونو میگایی یکی هم کیرش افتاده رو چشات و زبونتو داری فشار میدی تو سوراخش. از اون ورم علی کس و کونمو میلیسید و میمالید. صدای اه و اوهمون فضارو گرفته بود که علی کیرشو گذاشت در کونم و با یه فشار دادش تو تا دسته. یه حالی بهم داد که تا کیرش رفت آبم اومد!.! منم ابم جهش داره همش پرید رو شکم علی و بقیه داد زدن جووووون. منم که اصن تو دنیا نبودم. یه کم که تلمبه کرد محسنم رفت سراغ کوسم. یه لیس به کوسم میزد و یکی به کیر علی. علی گفت میخای؟ اونم یه اه کشید و اومد روم و کیرشو جا داد تو کوسم. زیاد کلفت نبود. علی هم از کونم کشید و گذاشت تو کون اون. کیر محسن تو کس من بود و کیر علی تو کون محسن منم دیگه سه تا انگشت کرده بودم تو کون اون پسره و کیر اون یکی هم تو دهنم بود. داد زدم علی کونمو بگا. این شد که پوزیشن عوض شد. طوری که حالا من یه کیر تو کوسم شده بود علی تو کونم و یکی تو دهنم. یکی هم محسن کونی رو میگایید. خیلی باحاله امتحان کنید. اینکه سه طرفه بگانت نعمتیه که تو بهشتم نصیبت نمیشه. کیری که تو دهنم بود ابش اومد و ریت تو حلقم ولی بقیه همچنان تلمبه م میکردن. گفتم هرکی ابش هرجا اومد همونجا خالی کنه ابشو. کیری که تو کون محسن بود بدو اومد تو دهن من ابشو خالی کرد. با دست گرفته بودش و دهنمو پر کرد. و من با لذت خوردم. انگار همه شون میخاستن تو دهنم خالی کنن. بعدشم باز باخودشونو من ور رفتن و در اخر که انگار برنامه ریخته بودن همه شون کیر به دست اومدن بالا سرم و درحالیکه میمالیدن کیراشونو همشون یکی یکی و دوتا دوتا سر کیرشونو کردن تو دهنم و ریختن.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 77 از 112:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA