انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 78 از 112:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
سکس گروهی مریمی

صبح اون روز هنوز خواب بودم كه عمم اومد بالای سرم وبیدارم كرد گفت: من و کامران داریم میریم. توهم پاشو صبحانه ات تو آشپزخونه آماده است. راستی یادم رفت بگم كه عمم شاغل بود. صبح می رفت وبعد ازظهر بر می گشت. اون روز هیچ چیزی كه بشه گفت پیش نیامد. حوالی ساعت 3 عمه اومد و دو سه ساعت بعد هم سرو كله کامران پیدا شد. اونشب هر وقت موقعیت مناسبی بود و مادرش نمی دید کامران آروم با دست می زد در كونم. منم عمدا هی از جلوش رد می شدم یا جلوش دولا می شدم كه مثلا چیزی رو بردارم ولی با این وجود اون شب هم بدون مسئله ای گذشت. فقط کامران گفت: فردا خونه ای یا میری جایی؟ منظور اون ازاین حرف برام روشن بود! صبح فردای اون روز کامران مثل روز قبلش با مادرش رفت و نزدیكای ساعت 9 بود كه دیدم زنگ در رو می زنند. رفتم دیدم کامرانه. اومد تو. گفت: مریم خیلی احمقیت كردی زنگ زدی خونه ما. باید زنگ خونه دایی شون (عموی من بابای وحید) اونا دیگه سیریش نمی شدن! منم گفتم: چی شده حالا؟ گفت: آخه الان وحید...! گفتم: تو غصه وحید رونخور. اون هروقت بخواد می تونه بیاد اینجا. بعدم رفتم تو آشپزخونه جلو یخچال دولا شده بودم كه چیزی بردارم دیدم اومد بغلم كرد. بلند شدم. گفتم: اذیت نكن. می خوام نهار درست كنم. كشیدم عقب. در یخچال رو بست. گفت: ناهار بامن. بعد در حالی كه من هنوز تو بغلش بودم منو هل داد سمت هال. از تو كمد دیواری یه تشك برداشت وانداخت وسط هال. بعد سریع شروع به لخت شدن كرد. دیگه لخت لخت شده بود. من همین طور داشتم نگاه ش می كردم! گفت: چیه ماتت برده؟ لخت شو دیگه! گفتم: آخه درد داره! خندید.

گفت: باید درد داشته باشه. تو لخت شواین دفعه بهتره! منم لخت شدم. وقتی به شورتم رسیدم گفت: اونو بزار باشه خودم درمیارمش! گفت: بخواب. من دراز كشیدم روی زمین! گفت: دمر شو. منم دمر شدم. اول از روی شورت كفل هام رو با دوتا دستاش گرفت فشار داد. بعد شورتم رو تا نصفه كشید پایین. كفل هامو گرفت تو مشتش و از هم باز كرد و یك تف كوچیك انداخت روی سوراخ كونم و با یك انگشت تف مالوند درسوراخ كونم و آروم فرو كرد تو! درد زیادی نداشت ولی من عكس العمل نشون دادم. می دونستم اون از این حركت خوشش میاد و این حركت باعث میشه بیشتر با كون من ور بره. ولی اون گفت: بلند شو! بلند شدم. خودش به پشت خوابید و گفت: حالا بیا روی من طوری كه كونت روبه صورت من باشه بخواب.(69) شورتمو در آوردم و خوابیدم. اونم دوباره انگشتشو خیس كرد ، كرد تو كونم و گفت: توهم مشغول شو. منم كیرشو گرفتم تو دستم. چند تا جلق براش زدم. سرشو كردم تو دهنم. اونم داشت با انگشت تو كون من بازی می كرد و می گفت: الان كاری می كنم كه خرطوم فیلوهم تحمل كنی! بدجوری حواسمون پرت كار خودمون بود كه یكدفعه یه نفر داد زد: دارین چی كار می كنین؟ قلبم ایستاده بود. سریع سرمو بلند كردم. دیدم وحیده (قبلا به شما گفته بودم كه وحید پیش ما زندگی می كرد. حتی یه اتاق داشت. به خاطر همین هم كلیدهای ساختمونو داشت. ولی اون موقع یه مدتی بود كه بیشتر خونه خودشون می خوابید تا خونه ما). دوتایی از ته دل یه نفس راحت كشیدیم.

من بلند شدم رفتم یه گوشه رو پا نشستم! کامران گفت: گوساله ، آدم این طوری میاد؟ و وحید به شوخی گفت: اول تو بگو به اجازه كی دست زدی بهش!؟ مگه نمی دونی این مال منه؟ دفعه بعد بی اجازه دست بزنی دستتو قلم می كنم. بعد اومد جلومن ایستاد و گفت: كارت رو شروع كن كه بد هوسیم كردی دختر! من كمربندشو بازكردم. شلوارشوتا نصفه كشیدم پایین. كیرش افتاد بیرون. نه كاملا سفت شده بود نه شل شل بود. یه خورده كیرشو با دستم بالا پایین كردم. بعد كردم توی دهنم. كیرش تو دهنم هی بزرگتر می شد. بعد از چند لحظه کامران هم اومد كنارش ایستاد و به شوخی گفت: اجازه هست؟ – حالا چون دلت نشكنه آره! من كیرکامران رو تودستم گرفتم وبا اون بازی می كردم و كیر وحید تو دهنم بود. كیر وحید رو درآوردم و اونم تو دستم گرفتم كیرش دو برابر مال کامران بود. می خواستم ادامه بدم كه وحید كیرشو از دستم كشید بیرون. من شروع به خوردن مال کامران كردم. بعد از چند لحظه وحید كه لخت شده بود منو از جلو کامران بلند كرد. یه دستی در كسم كشید و گفت: خوبه. به پشت خوابید وبه من گفت: بیا بشین روش! منم رفتمو نشستم روش. همین طور آروم كه می نشستم كیرش وارد كسم می شد. وقتی كاملا نشستم یه كم مایل به سمت جلو شدم و با كمك وحید رو كیرش بالا و پایین می كردم. در این حال کامران اومد بالای سر وحید. كیرشو رو به صورتم گرفت. من با دست براش جلق می زدم وگاه گاهی هم سر كیرشومی كردم تودهنم. مدتی كه گذشت کامران گفت: منم برم رو كون؟ وحید گفت: خوب برو ولی تف نزن! من تو جیبم كرم آوردم! کامران كیرشو چرب كرد.

بعد یه كم از اون در سوراخ كونم مالید. وحید با دستاش بدنمو بالا نگه داشت وکامران كیرشوكرد تو كونم. همزمان با این كار من ارضا شدم و بعدش وحید دستشو از زیر بدنم آزاد كرد. با ورود كیر وحید تو كسم كیر کامران بیرون اومد! من دیگه حال بالا و پایین كردن نداشتم وحید بدن منو بلند می كرد و کامران فرو می كرد و وقتی كیر وحید فرو می رفت كیر کامران بیرون می اومد. بعد از مدتی وحید خسته شد و منو ول كرد و کامران در حالی كه كیر وحید تو كسم بود با فشار وزنش تو كونم جا می كرد وقتی كیرش می رفت تو احساس می كردم شكمم داره پاره می شه. سرعتشو زیاد كرد و بعد ازمدتی كیرشو در آورد ومحكم سرشو نگه داشت و روی دستمال كاغذی خودشو خالی كرد. بعدش وحید منو دمر خوابوند. كیرشو كرد تو كونم. كیرش خیلی كلفت بود و كونم درد گرفت. به خاطر همین كیرشو درآورد. منو به پشت خوابوند. مچ پامو با دست گرفت وبالا آورد و كیرشو تو كونم جا كرد و شروع به تلنبه زدن كرد وهمین طور سرعتشو بالا تر می برد تا من برای بار دوم ارضا شدم. چند لحظه بعد كیرشودر آورد و آبشو روی شكمم خالی كرد. كیر پر آبی داشت و از بین ناف تا سینم از اب وحید پر شده بود. چند دقیقه همین طوری كف هال خوابیده بودم و با دستم با آب وحید بازی می كردم. بعدش رفتم حموم یه دوش گرفتم. وقتی بیرون اومده بودم پیك سفارش غذا کامران رو آورده بود. بعد از نهار اون دوتا رفتند و من خونه رو تمیز كردم و منتظر عمه ماندم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سفر پربرکت به مشهد

ماجرا از این جا شروع شد که من برای دیدن خواهرم که دوماهی میشد ندیده بودمش به مشهد رفتم اون دانشجوی سال اخر پزشکی بود . باهم تلفنی قرار گزاشتیم که توی یه پارک همدیگه رو ببینیم.رفتم سر قرارو یه مدت منتظرموندم که یهو از دور با یه نفر دیگه که دختر بود داره میاد بلند شدم هنگ کرئه بوئم دختره خیلی خوشگل بود یه چند دقیقه نشستیم و حرف زدیم که خواهرم گفت بچه ها بستنی میخورین هر جفدمون گفتیم اره
و رفتیم یه بستنی فروشی که بستنی هاش مزه ان میداد هممون ساکت بودیم که یهو دوست خواهرم گفت سارا جون یخ داداشت خیلی دیر اب میشه . خواهرم گفت اره میتی جون داداشم خیلی باادبه . میترا گفت خیلی خوبه . منم که خودمو خیلی نگه داشته بودم گفتم میتی خانوم اسم خیلی قشنگی دارین من این اسمو خیلی دوست دارم . ممنون اقا سعید . منم گفتم اسم منو از کجا میدونید . گفت سارات خیلی از شما تعریف کرده ولی بازم خیلی خوشتیپ تر از تعریفاشی. گفتم ممنون شما لطف دارید . خواهرم گفت هیچ به ساعت نگاه کردید دیره میتی جون باید بریم این حرف خواهرم داشت اشکو از چشمام در میوورد گفتم به این زودی که میترا گفت مثل این که به داداشت خوشگزشته . خواهرمم گفت اره دیگه وقتی دوتا دختر خوشگل میشینن پیشت بهت خوشمیگزره . گفتم پس کی دوباره همدیگه رو ببینیم اجی کفت تلفنی خبر میکنیم که میترا گفت میخواین شماره ی منم داشته باشین که یه وقت کار داشتین تماس بگیرین گفتم حتما بلاخره شمارشو گرفتمو برگشتم هتل . شب حوصلم حصابی سر رفته بود که تصمیم گرفتم به میتی زنگ بزنم . گوشی رو ورداشتمو شمارشو گرفتم هرکاری میکردم نمیتونستم فکر اینو از سرم بیرون کنم که چه کس خوشگلی میتونه داشته باشه . گوشی رو ورداشت الو گفتم سلام گفت شما من گفتم سعیدم .سلام اقا سعید خوبی چی شد به ما زنگ زدی . نمیدونم دست خودم نبود بی اختیار زنگ زدم . ا که اینطور . به نظرم مابه اشنایی بیشتری احتیاج داریم میشه همو ببینیم . باشه . فرداساعت 5 همون بستنی فروشیه ادرسشو که بلدی . اره ادرسشو میدونم بیقرار منتظر فردام . پس تا فردا بای . بای . فرداصبح ساعت 4 رفتم سر قرار . یه خورده دیر اومد . سلام ببخشید دیر اومدم . اشکال نداره بشین عزیزم . ممنون . چه خبرا . هیچی سلامتی امسال که فر تیم نمره هام خیلی بده . پس اهل درس نیستی . جدیدن نه قبلانا خیلی تو چی . نه یعنی اصلا . که اینطور . تو هیکل خیلی خوشفرمی داری خیلی کم پیش میاد همچین هیکلی ببینم . خیلی دوس داری بکنیش نه . زیاد . این حرفو زیاد شنیدم . این حرفو کم شنیدم . اون روز بحث ادامه داشتو میتراهم تا تونست حرف سکس زد خیلی دلم میخواست همون جا بکنمش . خدا فظی کردیمو من برگشتم هتل . چون نتونستم خودمو نگه دارم رفتم یه دست جق زدم اوف پسر چه قدر اب داشتم . شب زنگ زدم بهش . الو خوبی عزیزم . ممنون تو چطوری . خوبم ولی نمیتونم خودمو نگه دارم سر قرار میخواستم قورتت بدم نرت راجبه یه قرار دیگه چیه این بار بیا تو هتل من . برا این حرفا خیلی زوده ولی باشه چه ساعتی . هر ساعتی تو بگی برام فرقی ندار ه . باشه پس فردا ساعت 5 دوباره خوبه . عالی . پس تابعد بای . بای .

تحمل تا فردا صبح خیلی سخت بود . فرداش یه باره دیگه بهش زنگ زدم تا اینکه پس فردا شد و من دیگه ارومو قرار نداشتم . ساعت 5 اومد در هتل و من رفتم بیرو دنبالش و اور دمش تو . هتل با کلاسیه . اره ولی خیلی گرونه . پس چرا این جایی . پل زیادی باسه خرج کردن دارم . چرا روسریتو درنمیاری . باشه . روسریشو در اورد موهاش خیلی قشنگ بود لخت و بلند . داشتم میترکیدم رفتم دستاشو گرفتمو گفتم میتونم طعم لباتو بچشم . اولش ناز کرد ولی اخرش اجازه داد . چند ثانیه لبی همدیگه رو خوردیم که من شروع کردم دراوردن لباساش . یه شرتو توسینه قرمز پوشیده بود . پسر سینه های درشت کون گنده این دختر جواهر بود رفت توی تخت خوابید منم شروع کردم لباسامو دراوردم و رفتم تو تخت اول یه خورده لباشو خوردم و بعد رفتم سینه هاشو خوردم . دستشو اورد و کیرمو گرفتو مالید بعد بردش طرف کسش وای بهترین کس دنیارو داشت لا مصب یه نیمساعتی کردمش بعد بلند گرفتیم خوابیدیم . من هیچ وقت بهترین مسافرتم رو یادم نمیره .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
اولین سکس با شوهرم
من سارا 23 ساله هستم قدم 168 و ووزنم 60 پوست گندمی ای دارم اسم شوهرم سهنده و 28 سالشه قدش 188 و وزنش 86 و خیلیم جیگره و مهندسه یک شرکت ساختمونیه من و سهند عاشق همیم ولی مشکلی که بود اینه که من از سکس میترسیدم و سهند چون منو خیلی دوس داشت منو اجبار نمیکرد همیشه در مورد سکس به مشاور رجوع میکردم و چون پردم بدترین و ذخیم ترین نوع بود خیلی می ترسیدم که البته مشاور بهم گفته بود میتونم عمل کنم ولی سهند اجازه نمیداد میگفت خودم باید بکارتتو بردارم
خلاصه بعد از 3 ماه که از ازدواجمون گذشته بود تصمیم گرفتم ترسمو بذارم کنار ،سهند سرکار بود و ساعت 7 میومد خونه من خونه رو با گلای رز قرمز تزیین کردم و مقداری هم ریختم روی تخت و قیمه بادمجون هم پختم چون سهند عاشقش بود بعد دوش گرفتم و عطرمو خالی کردم روی خودم تاپ کوتاه قرمز هم پوشیدم با یک شرت کوتاهه جین که البته لباس زیر نپوشیده بودم
سهند با کلید در و باز کرد و اومد داخل من مثل همیشه به استقبالش رفتم و سلام کردم و پریدم بغلش و لبشو بوسیدم سهند از دیدین من شوکه شده بود گفت خانومم چه خوشگل شدی
لبشو گذاشت روی لبم و شروع کرد به خوردنه لبم خودمو کشیم عقبو گفتم سهند جان اول شام ولی گفت نه می ترسم پشیمون بشی کتشو در آورد و منو انداخت رو کاناپه و لبای داغشو محکم میکشید روی لبم خیلی میترسیدم ولی عشقو شهوت مانع ترسم میشد دستشو حین بوسیدن به همه جای بدنم میکشید داغ داغ شده بودم تاپمو در آورد گردنمو میمکیدو گاز میگرفت اومد پایین تر و سینه هامو محکم میمکید اه و نالم بلند شده بود سهند میگفت جووووووووووووووووووووووون عشقم خانومم خوشت میاد نفهمیدم کی لباسای سهند و دراورده بودم بدن داغش روی بدنم بود شکمم تا زیر نافموماهرانه میمکید شرتم و اروم کشید پایین اومد بالا سینه هامو گاز میگرفت و دستشو میکشید روی کسم انگشتشو آروم کرد داخل جیغ میزدم بیشتر بکن منم که دیگه اساسی هات بودم سرشو برد پایینو گذاشت رو کسمم نفس داغش میخورد بهم گفت عشقم چرا تا حالا این کس سفید و تپلو به من ندادی گفتم سهند بخورش سهند اول با زبون با جوجولم بازی کرد بعد شروع کرد به خوردن با تمام وجود میمکید زبونش محکم فشار میداد تو سوراخ منم سرشو محکم فشار میدادم به کسم اونم با تمومه قدرت زبونشو فشار میداد اونقد مکید که ارضا شدم بدنم لرزیدو ابم اومد دخل دهنش منو محکم بغل کردو بوسید گفت حالا نوبت منه بغلم کرد بردم رو تخت منم بزش گردوندم و کیر خوشگلو سفیدشو کردم تو دهنم ساک زدنو امتحان نکرده بودم ولی خیلی نرمو لطیف واسش ساک میزدم اه میکشیدو قربون صدقم میرفت منم سریعتر واسش ساک زذم جووووووووووووون عشقم دیوونم کردی منو برگردوندو خودش اومد روم گفت میخوام پردتو بزنم اماده ای گفتم سهند درد داره میترسم گفت عشقم نمیذارم درد بکشی رفت از کشو کرم بی حسی اورد یکم مالید تو کسم یکمم مالید سر کیرش بعد دراز کشید روم و سینه هامو مالوند داغیه کیرشو رو کسم حس میکردم کیرشو گذاشت لای کوسمو بالا پایین کرد حشری شده بودیم شدید گفتم عشم جرم بده کافیه دیگه گفت هنوز زوده اینقد با کیرش ضربه زد رو کسم که دیگه داشتم از حال میرفتم پاهامو بلند کرد گذاشت رو شونه هاش و دوباره زبونشو کرد تو کسم محکم فشار میداد حسابی
عرق کرده بود گفتم سهند اذیت نکن بکنش تو که اومد بالا و سر کیرشو با کسم تنظیم کرد و اروم فشار داد داخل لبشو گذاشت رو لبمو و با یک ضربه که صدای هر دومون بلند شد کیرشو کرد تو کسم
داغیه خونو حس میکردم سهند گفت عشقم خیلی درد داری داشتم ولی گفتم نه چون خودشم درد داشت اروم کیرشو حرکت داد و شرع کرد به تلمبه زدن و رفته رفته تندترش کرد اونقد محکم تلمبه میزد که کیره 20 سانتی و کلفتش تا ته میرفت تو کسم
من دوباره ارضا شدم و بعد چند دیقه سهند گفت خانومی داره ابم میاد گفتم بریز توکسم تعجب کرد ولی ابش سریعو با فشار ریخت تو کسم داغ شدم کیرشو در نیاورد و چند دیقه همونطور موندیم بعد ولو شد کنارو گفت عشقم مبارکه و منو بوسید..
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
شب حجله ی یک عروس

آینه ی سراسری آرایشگاه بالاخره منو نشون میداد،با لباس عروس پف دار،کفشهای تق تقی موهای بور بلند و تور سفید...از بچه گی وقتی ازم میپرسیدن دوست داری چیکاره بشی میگفتم عروس! زیبا شده بودم...مثل تمام عروسها،روشن و خواستنی...
حالا به آرزوی بچه گی هام رسیده بودم،همین افکار لبخند شیطنت آمیزی روی لبهای سرخم نقاشی میکرد،با صدای مامان به خودم اومدم،تورو توی صورتم کشید و شنل سفید رنگ و ملیله دوزی شده رو روی دوشم انداخت.قلبم از شدت هیجان دیدن آرش میتپید.انگار که اولین بار بود میخواستم چشمای روشن و صورت مهربونشو ببینم...
در آرایشگاه باز شد،یه دوربین بزرگ داشت همه ی حرکاتمو میپایید و فیلم بردار با قدمای من عقب عقب میرفت،تا اینکه صورت هیجان زده ی عشقمو دیدم که مثل همیشه داشت برای بهتر شدن همه چیز برنامه ریزی میکرد و میگفت الان بیام تو؟؟ یا منتظر باشم!
که یهو چشماش به من افتاد،مثل دو دلداده که حالا مال هم شدن همدیگرو با نگاه میبوییدیم...یه دسته گل گرد پر از رزهای سفید دستش بود،یه دونه از گلا تو جیب کت مشکیش،موهاش مرتب و موّاج روی شونش و ریش و سبیل روشنش مثل همیشه مردونگیشو به رخم میکشید،دسته گلو ازش گرفتم و یه بوسه ی عروسی روی گونه ش گذاشتم...ماشین عروسی که راننده ش عشقم بود....و تنها مجلسی که من تاج پرنسس بودنشو روی سرم گذاشته بودم...انگار همه چیز مال من بود،تک تک گلا،لبخندها و نفس ها...
وقتی که به آرش بله گفتم حسّ دستاش برام یه چیز دیگه بود،مال من بود مال من!تورو از روی صورتم برداشت،گونه هام سرخ شده بود انگار یه حجاب عظیم از بینمون کنار رفت.
تمام وجودم پر از عشق و خواستن و هوس بود،دستاشو روی کمرم میچرخوند و میرقصیدیم و حس میکردیم بهترین هم هستیم.
آخرای شب دیگه نمیتونستم سر پا وایسام،کفشای پاشنه بلندم و درآورده بودم و پاهامو زیر پیچ و تابای لباس عروسیم پنهون کرده بودم،آرش میدونست که دیگه نایی برام نمونده،گفت خوشگلم یکم دیگه تحمل کن میبرمت خونه،چه حس تعلق خوبی!خونه!
بالاخره حدود ساعت 2 صبح با هزار دنگ و فنگ و عروس کشون ما رو زیر سقف مشترک و عاشقونمون بدرقه کردن.
بهترین جای دنیا! همه چیز بوی عشق و زحمات مامانو میداد که چقد زیبا چیده شده بود،روی مبل لم دادم،نمیتونستم با اون لباس راحت بشینم.آرش زود رفت توی دستشویی و من مشغول درآوردن هزار تا گیره ی توی موهام و تور و تاجم شدم.بعد از چن دیقه قد و بالای رعنای شاه دوماد توی آینه افتاد ،کتشو در آورده بود و با کروات و جلیغه بود،ابروهامو تو هم کشیدو و عاجزانه گفتم: آرش کمکم میکنی؟؟
گفت آره عزیزم،کمرمو از پشت گرفت،یه بوس کوچولو روی گونه م زد و زیپ لباسو از پشت کشید،لباس از رو تنم غلت خورد،انگار که توش گیر کرده باشم خودمو از توش درآوردم،من مونده بودم و شرت و سوتین سفید گیپور دارم! دیدم نگاه آرش روی تنم گیر کرده،یه لبخند زدم و سرم و انداختم پایین،گفتم آرش خب خجالت میکشم اینجوری نگام میکنی!
خندید و گفت عزیزم خب جز تو کیو نگاه کنم!باشه آ...آ بعد به شوخی دستشو گذاشت رو چشماش،گفتم لوس! لباس خواب سفید کوتاهی که رو تخت برام گذاشته بودنو پوشیدم و ولو شدم،آرشو تماشا میکردم که خیلی آروم کرواتشو باز میکنه و کم کم از شرّ رسمیت ها خودشو خلاص میکنه،اونم ربدوشام زرشکی روی تختو پوشید...چراغ اتاقو خاموش کرد،فقط نور آپارتمان روبه رو تو اتاق بود.به پشت دراز کشیده بودم،دستای گرمشو رو کمرم حس کردم،از پشت بغلم کرد و منو سمت خودش چرخوند،تو گوشم زمزمه میکرد،خسته ای عشقم؟
گفتم:اوهوم! گفت ینی بزارم بخوابی؟ گفتم:نه باهام حرف بزن،یه نفس آروم کشید تو گوشم و گفت عزیز دلم چی دوس داری بگم برات؟ از اینکه یه روز مامان میشی بچه ها نمیزارن راحت بغلت کنم؟ یهو زدم زیر خنده خودمو چسبوندم به سینه ش و گفتم دوسِـت دارم...
با دستاش سرمو گرفت بالا و یهو لبای داغشو رو لبام حس کردم،ده دیقه داشتیم لبای همو میخوردیم،همونجوری چرخید رو سینه هامو سرشو گذاشت روشون...قلبم داشت مثل ساعت تند تند سروصدا میکرد،آرشم صداشو شنید،سرشو بالا کرد و گفت؛چی شده خانومی؟؟ چرا اینقد استرس داری؟ میترسی؟
صدام میلرزید...گفتم آرش تو رو خدا امشب نه...من میترسم!
خوابید کنارم سرمو گرفت تو سینه ش و آروم گفت نترس عزیزم کاریت ندارم تا تو نخوای...
یکم آروم گرفتم،محکم دور کمرش دستامو حلقه کرده بودم،از خودش میترسیدم خودشم تنها پشتیبانم بود.نگام افتاد به کیرش که راستِ راست شده و از رو لباسش واضحه...
دلم کلی واسش گرفت،به خاطر من داشت تحمّل میکرد...
یهو روش نیم خیز شدم و پرسیدم:آرش خیلی درد داره؟ نگاهم پر از التماس بود...
گفت نه عزیزم من نمیزارم اذیت شی،هر وقت درد داشت دیگه نمیکنم قول میدم...گفتم باشه عشقم هرچی تو بگی،یه جورایی خودمو تسلیمش کردم...
دستام یخ کرده بود،دوباره یه سراغی از لبام گرفت و حسابی خوردشون...بعد نشوندم و لباس خوابو از سرم کشید بیرون،یه نگاه به سینه هام کرد و گفت،وای جونم ببین سینه های خوشگلشو چجوری تو پولک مولک بسته بندی کرده،جفتمون زدیم زیر خنده...وسطای کارش یه جوری بهم آرامش میداد با مزه پرونیاش،همینجوری که دراز کشیده بودم دستشو برد زیر و با یه حرکت سینه هام رها شد....
با اینکه قبلا دیده بود تن و بدنمو بازم خجالت میکشیدم،خدا رو شکر که نور خیلی کم بود.
یه جوووووونمِ بلند گفت و رفت سر وقت سینه هام،منم آرنجم رو چشمام بود،نوک سینه هامو میخورد و میمکید و منم پاهامو از شدت لذت چسبونده بودم به هم...یهو دستمو برداشت و گفت میخوام نگات کنم عزیزم نکن....
چشمای عسلیشو میدوخت تو چشام و سینه هامو میمالید..
کم کم که به خودش عادتم داد ربدوشامشو درآورد و دستمو آروم گذاشت رو کیرش،وای خیلی بزرگ شده بود! گفتم آآآآآآرش من چجوری اینو تحمل کنم میمیرم !!
گفت نه عزیززززم باهاش دوس میشی کم کم،ددستشو کرد تو شورتم،شورتم از بس تنگ بود دست آرشو انگار زندونی کرده بود،انگشتشو آروم میمالید تو شیار کسم منم دیگه تو آسمونا بودم و همه ش آخ و اوخ میکردم...کیر آرشم تو دستم عقب جلو میکردم...داغ داغ بود،سردی دستامو بلعید...
نفس نفس میزد...عرق کرده بود،کیررشو از تو دستام دروورد گرفت جلوی دهنم و گفت میخوریش؟
منم لبامو گذاشتم سر کیرش و آروم آروم فرستادم تو،تمام کیرشو لیس زدم موهامو از پشت گرفته بود و خودش کیرشو تو دهنم هدایت میکرد...یکم که گذشت حس کردم کیرش تو دهنم داره بزرگتر میشه...گفت بسه دیگه بخواب...
داشتم از ترس میمردم،گفتم آرش اینجوری نگو بخواب خب!
انگار دیگه مثل 1 ساعت قبل آرامش نداشت گفت باشه عشقم بخواب عزیزم،شورتمو از پاهام کشید بیرون و با دستاش پامو باز کرد،یه لیس رو شکمم زد و انگشت اشاره شو رو شیار کسم کشید،بعد زبونشو رو همون مسیر چرخوند...یه جیغ کوتاه زدم...گفت جووون اولشه تازه..از اینکه کسمو بخوره معذب بودم،شب طولانی عروسی نکنه بوی عرق میداد!
ولی کسمو که بو میکشید و میخورد به نظر میومد تمیز مونده.
با اینکه میترسیدم ولی دلم کیر میخواست! کم ور نرفت باهام که...
دیگه وقتش شده بود،کیرشو با دست گرفت و پاهامو تا میتونست باز کرد،اشک تو چشام جمع شده بود...چشمامو بسته بودم،بازوهای آرشو محکم چسبیده بودم،بهم گفت ششش عزیزم آروم باش،هیچی نیست یه لحظه ی کوچولو،الان تموم میشه....
کیرشو گذاشت رو سوراخ کسم و آروم آروم فرستاد تو،داشتم از درد میمردم و فقط بازوهای آرشو چنگ میزدم،آآآآآآآآآآآی خیلی درد داره....آرشم فقط قربون صدقه م میرفت که الان تموم میشه عزیزم یه کم دیگه تحمل کن...ولی تموم نمیشد!
فقط داشتم حرف میزدم،میگفتم چرا تموم نمیشه،الکی میگی و همینجوری اشکمم ناخود آگاه میمود،که یهو یه فشار به کیرش داد که با تمام وجودم جیغ زدم آآآآآآآآآآآی مامااااااااااااااان....آرش محکم همونجوری که کیرش تو کسم بود تو بغلش گرفته بودتم،میگفت عزیزم،جونم مامانت اینجا نیست که! تو الان خانوم من شدی،خوشگل من شدی دیگه مال خود خودمی،
من فقط لبامو گاز میگرفتم،حس میکردم داره از کسم خون میره،آرش کیرشو آروم کشید بیرون،درآوردنشم دردناک بود.
رفت توی دستشویی کیرشو تمیز کرد،از کشوی تختم نوار بهداشتی برداشتم گذاشتم و بی حال رو تخت افتاده بودم،آرش برام شکلات آورد و یکم آبمیوه خوردیم...
گفت عزیزم خیلی درد داشت؟؟ ببخشید دیگه از این به بعد یه کوچولوام اذیت نمیشی...گفتم اشکالی نداره عشقم ولی تو ارضا نشدی !
گفت برام بمال بیام،الان کست زخم شده بکنمت اذیت میشی،با این وضع خونین و مالین کونم نمیخوام.
کیرشو مالیدم براش کلیم با سینه هام ور رفت و لب گرفت تا آبش اومد و همه ی آب داغشو ریخت رو سینه هام......
بعدشم خودمونو تمیز کردیم و آروم تو بغل هم خوابیدیم...
صبح که بیدار شدیم جای چنگامو رو بازوهای خوشگلش دیدم و کلی خجالت کشیدم...
بعدشم یه ناهار عاشقانه سفارش دادیم و آرش رفت خونه ی بابا اینا و منم آماده شدم واسه پاتختـــــــــــــــی....
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
مرد

 
بعد از تولد دوقلوها

سلام. آرش هستم 31 ساله. همسرم، یاسمن 27 سالشه و ما 6ساله که ازدواج کردیم و در حال حاضر هم یه دوقلو پسر داریم!
یاسمن دختر خوشگلی بود و هیکل ظریف و دخترونه ای داشت ولی بعد از تولد بچه ها اندامش کاملا جذاب و زنونه شده! البته هم خیلی به فکر اندام خودشه و هم نمیزاره من بد هیکل بشم!
وقتی یاسی 9 ماهه حامله بود یه شب با هم بحث کردیم و من به خاطر اینکه موضوع کش نیاد و اینکه نباید به یاسی فشار وارد میکردم؛ از خونه زدم بیرون تا اعصابم آروم شه غافل از اینکه بعد از رفتن من یاسمن لیز میخوره و می افته زمین. چند بار از خونه با موبایلم تماس گرفت که ازم کمک بگیره ولی من جوابشو ندادم. اخرش هم خواهرم که طبقه ی پایین زندگی میکنه، رفته بود کمکش.....(از اون شب به بعد حتی اگه دعوامون خیلی هم بالا بگیره ازخونه بیرون نمیرم و یه جایی تو خونه میشینم که در مهرض دیدم باشه!) اونشب دو قلوها متولد شدن و خدا رو شکر هم یاسی و هم بچه ها سالم بودن.... بماند که چقدر پدرم و مادر یاسمن که خودش متخصص زنانه باهام دعوا کردن!!!!!!
به خاطر این قضایا تا حدود 3 ماه بعده وضع حمل یاسمن، ما نمیتونستیم رابطه ی زناشویی داشته باشیم. تو این مدت یاسی دو بار با دست ابمو دراورد ولی من بدجور تو کف اندام سکسیش رفته بودم!
یه روز عصر که از سرکار برگشتم، یاسمن که دو قلوها رو بغل کرده بود اومد استقبالم...رفتم جلو بچه هارو ازش بگیرم که کشید عقب و صورته خودشو اورد جلو و گفت:ladies first!!! ... خندیدم و یه لب خوشگل ازش گرفتم اونم بچه ها رو داد دستم و رفت که واسم شربت بیاره... همینطور که وارد آشپزخونه میشد نگاش کردم... یه پیرهن توری قرمز رنگ وفوق العاده کوتاه پوشیده بود و موهاشم همون رنگی که دوست داشتم رنگ کرده بود....خلاصه که خیلی به خودش رسیده بود بعد از یه مدت!
آخرای شب بود و داشتم تلویزیون میدیدم،یاسمن که بچه هارو خوابونده بود اومد نشست کنارم و دستمو انداخت دور گردن خودش و سرشو گذاشت رو شونم...یه کاسه بستنی هم داد دستم و شروع کرد به شیرین زبونی( من خیلی از طرز حرف زدنش خوشم میاد... یکی از دلایل ازدواجمون هم طرز حرف زدن و شیرین زبونیاش بود!) بهش گفتم: الان دارم فیلم میبینم وقت زبون درازی نیست! اخماشو کرد تو هم و گفت: دلت میاد خانم به این نازی و خوشگلی کنارت باشه اونوقت فیلم ببینی؟!....گفتم: خداییش نه! اونم گفت: افرین حالا که پسر خوبی شدی این افتخار نصیبت میشه که بوسم کنی!......گفتم: یعنی خودم نمیتونستم این افتخار رو بدست بیارم؟ گفت:نه مگه من به هر کسی افتخار میدم؟!.... محکم بوسش کردم که جیغش دراومد! دوباره سرشو گذاشت رو شونم و گفت: آرش؟ گفتم:بله؟....دوباره تکرار کرد:آرش؟!........وقتی تکرار میکنه یعنی باید جواب بدم: جانم؟!......گفت:حالا شد! امروز مامانم معاینم کرد و گفت..................پرسیدم: چی گفت؟.....صورتشو اورد دم گوشم و گفت:میتونیم دوباره رابطه داشته باشیم..... تازه دوهزاریم افتاد که چرا بعد این مدت به خودش رسیده! از عصر تا اونموقع همش جلو خودمو میگرفتم که چشمام به هیکلش نیفته و هوایی بشم.....خبر نداشتم که مجوز صادر شده برای هوایی شدن!
گفتم:الان باید بگی؟...گفت:پس کی باید میگفتم؟.............گفتم همون موقع که مامانت این خبر نوید بخش رو بهت داد که من زود میپریدم میومدم خونه تا کار رو یه سره کنم!....
اخماشو کرد تو هم و گفت:یعنی میخوای بگی نفهمیدی رفتم آرایشگاه؟.....گفتم:اونو که فهمیدم ولی با همون رنگ مو هم قبولت داشتم! شروع کردم به لب گرفتن ازش لباشم مزه ی بستنی شکلاتی میداد...بی شرف میدونست من عاشق این طعمم واسه همین بستنی خریده بود! داشتم هولش میدادم که بخوابه رو مبل که از زیر دستام در رفت و نشست رو پاهام و دستاشو انداخت دور گردنم و با یه حرکت موهاشو ریخت رو صورتم... طعم لباش و بوی موهاش داشت دیوونم میکرد. کیرم داشت پفکی میشد.. یه دفعه بلند شد و گفت: بذار تلویزیونو خاموش کنم الکی برق هدر نره...تی وی رو خاموش کرد و پرده هارو مرتب کرد...داشت میومد سمتم که راشو کج کرد گفت:بذار شیر گاز و در یخچال رو هم چک کنم..... اومد سمتم ولی دوباره راشو کج کرد گفت:بذار لامپا رو هم خاموش کنم.... فهمیدم میخواد اذیتم کنه، دویدم سمتش و از کمر بلندش کردم بردم تو اتاقمون (هرچند آخرش موفق شد با انگشت پا چراغا رو خاموش کنه!)
انداختمش رو تخت و خودمم خوابیدم روش و از هم لب میگرفتیم....پاهاشو انداخت تو کمر شلوارکم و از پام درش اورد... تیشرتمو دراوردمو خوابیدم رو تخت اونم نشست رو پاهام طوری که کسش رو کیرم بود و کمرشو تکون میداد... همونطور که رون هاشو ستعار است.)
نوازش میکردم پیرهنشم از تنش دراوردم....شرت و سوتینش مثل رنگ هم و مشکی بود که خیلی بهش میومد... دوباره غلت خوردم و افتادم روش و لبای همو بوسیدیم و رفتم سمت گردنش و چونشو بعدم سینه هاش... چون سینه هاش شیر داشت نمیتونستم بمکمشون و فقط نوکشو زبون میزدم و اطرافشو میخوردم و بوس میکردم... قبل از اینکه مادر بشه نوک سینه هاش خیلی کوچیک بود و وقتی ارگاسم میشدیه خرده برجسته میشدن ولی الان نوک سینه هاش خیلی قشنگ و برجسته شده و سینه هاش بزرگتر شدن... شکمشم بوسیدم و رفتم پایین تر و حتی جای سزارینش رو هم لیس زدم....شرتشو درنیوردم و اول خوب پاها و کشاله ی رونشو بوس کردم... صدای اه و اوهش بهترین اهنگ دنیا بود... دوباره رفتم بالا و همینطور که لب میگرفتم دستمم رو کسش بود و میمالوندم... از زور ناله لبامو گاز میگرفت... شرتشو دراوردم کسشو بوس کردم که لرزید و ارضا شد و بعدم شروع کردم خوردن و مکیدن و زبون زدن به کسش...دستاشو گرفته بود به لبه ی بالایی تخت و صداش رفته بود بالا و بلند اه میکشید و هی میگفت آرششششششششششش... ..اهههههه......وایییییییییییییی..... ارررررررررررش....... دوباره رفتم بالا سینه هاشو بوسیدم و دستمو تو کسش چرخوندم تا ابش اومد....... یه خرده بی حال شد ولی اومد شرت منم دراورد و چون خوشش نمیاد از ساک زدن کیر و تخمامو خوب مالید و بوسیدشون.... دیگه نمیتونستم تحمل کنم... خوابیدم روش و کیرم رو گذاشتم در کسش و یواش فرو کردم...کسش تنگ شده بود یه خرده و یه کمی درد داشت ولی بعد بهتر شد خودش هی داد میزد که تند تر تلمبه بزنم........... خلاصه که در حالت های مختلف تلمبه زدم و داشت ابم میومد که صدای یکی از بچه ها در اومد!!! سریع تر تلمبه زدم و یاسمن هم دستشو میکشید رو ستون کمرم که باعث میشد زود تر ارضا شم....آبمو ریختم رو شکمشو برعکس همیشه که بعد از نزدیکی به حالت غش میوفتاد و حداقل 10 ساعت میخوابید اینبار سریع بلند شد رفت تو حموم و شکمشو پاک کرد و وضو بدل از غسل گرفت دوید سمت اتاق بچه ها...آخه ایندفعه مادر شده بود!!!!
منم خودمو تمیز کردمو رفتم پیشش....فوری دستاشو گذاشت رو چشماشو وگفت: نمیدونی مادر وقتی داره به بچه شیر میده باید پاک باشه و به چیزای بد نگاه نکنه؟حداقل شلوارکتو میپوشیدی.... شلوارکمو پوشیدمو و رفتم پیشش.... داشت به بچه ها شیر میداد و یه چادر دورش پیچیده بود...پرسیدم کمک نمیخوای؟ گفت:چرا بیا بشن اینجا تا بهت بگم....کنارش نشستم که خودشو تکون داد و اومد بین پاهام نشست وسرشو از پشت به شونم تکیه داد... همیشه وقتی ازش میپرسم کمک میخوای یا نه میخواد که برم و از پشت سر بغلش کنم...البته از بعد فوت پدرش اینوطری شده و دوست داره بدونه که یه نفر همیشه پشتشه... سرشونشو بوسیدم که فوری گفت: بوسه فقط از روی عشق نه شهوت...گفتم چرا؟ گفت:چون من الان دارم به بچه ها شیر میدم و هر احساسی که داشته باشم بهشون منتقل میشه....گفتم:خیلی مامان شدیا!!! گفت:میدونم منظورت اینه که مامانی (خوشگل) شدم...نه، مامانی بودم الان مامانی تر شدم!!! گفتم:بر منکرش لعنت!!!!!!!!!!!!!!
اونشب بعد از خوابیدن دوباره بچه ها یه دور دیگه هم نزدیکی کردیم و اینبار یاسمن بیحال و من بیحالتر تا لنگه ظهر خوابیدیم و با صدای گریه ی بچه ها بلند شدیم و من به شیفت کاریم نرسیدم!!!!!!
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
     
  
زن


 
یک روز درد ناک با کیر سیاه

این داستان من کاملا واقعی.اسم من نازی من الان26سالمه و این خاطره ی من بر میگرده به ب 4سال قبال که من22سالم بود من به خاطر کار بابام ممکن بود یک سال یا چند ماهی برم امریکا.4سال قبال که من امریکا بودم بابام با یک شرکت میخواست قرار داد ببنده ب من گفت ممکنه که شب نیا هتل و بعد رفت من که داخل اتاق حوصلم سر رفته بود رفتم بیرون که یک دوری بزنم قبلش اسم هتلو به خاطر سپردم که گم نشم داشتم قدم میزدم که یک پارک دیدم و رفتم روی چمنها نشستم و به مردم نگاه میکردم بعد از چند دقیقه دیدم یک مرد امد جای من و سلام داد به زبان فارسی از تعجب شاخ در اوردم و بعد منم سلام دادم بهش بهم گف ایرانی هستی منم جواب دادم بله بعد چند دقیقه که من با اون مرد حرف میزدم فهمیدم که هری امریکاییه و زبان فارسی رو یاد داره بعد بهم گفت اگه مایل باشی امشبو باهم باشیم من قبلا رابطه ی سکسی داشتم ولی خیلی کم یکی از دوس پسرام پرده ی منو زده بود منم که تشنه ی سکس بودم اولش یکم ناز کردم و بعد قبول کردم من و هری باهم رفتیم سوار ماشین شدیم زمانی که منو برد دم خونش بهم گفت من و دوستم میخوایم امشب با تو باشیم من گفتم نه فقط یکی از شما اون گفت باشه دوستم این کارو میکنه و اون به من دست هم نمیزنه در زد و یک مرد سیاه پوست درو باز کرد من خیلی ترسیدم چون سیاه ها کیر های بزرگی داشتن بعد رفتیم داخل و هری با دوستش به امریکای حرف زد من نمیدونستم چی میگه بعد چند دقیقه دوست هری که اسمش جونز بود بود سرشو تکون داد و گفت اوکی بعد هر رو به من کرد و گفت دوستم میخواد که با تو سکس داشته باشه من گفتم ن گفت واسه چی نه گفتم چون سیاه ها کیر های بزرگی دارن گفت نترس این از اونا نیست منم قبول کردم هری رفت بیرون اتاق و منو جونز تنها شدیم جونز از جاش پاشد و سینه های منو از روی پیراهن دس کشید و کنارم نشست منم خودمو در اختیار اون قرار دادم که باهام حال کنه بعد لباشو گذاشت روی لبام و شروع کرد به خوردن لبام منم هم راهیش کردم توی این کار و دیدم که پاشد و پیراهن منو در آورد و همین طور شلوا جینی که پام بود من با یک شورت جلوی اون واستاده بودم که منو بغلم کرد و انداخت روی کاناپه و شروع به خوردن کوسم کرد چه حال عجیبی بهم دست داده بود از خود بی خود شدم 5دقیقه ای گذشته بود که دیدم پیراهنشو در اورد گذاشت کنار چه بدنی ناز داشت همش تیکه تیکه بود و بعد شلوالشو یک شرت بزرگ پاش بود که تا زانو هاش میومد بهم اشاره کرد و ی نگاه به کیرش کرد و زد روی کیرش فهمیدم که میگه بیا ساک بزن منم رفتم جلو شورتشو کشیدم پایین و از ترس رفتم عقب و جونز بهم خندید گفت کمان یعنی بیا.باترس رفتم جلو کیرشو اندازه گرفتم دو وجبو چهار انگشت کلفتیشم که دیگه نگو اندازه که میگرفتم انگشت شصتم و انگشت اشارم پنج ناخون از هم دور بودن رفتم که لباسمو بپوشم دیدم منو گرفت و در گوشم به فارسی گفت اگه خودت بزاری قول میدم درد نداشته باشه ولی اگه میخوای که من به زور این کارو با تو بکنم خیلی درد میکشی من گفتم قسم بخور که محکم نکنی و اروم کارتو تمام کنی.گفت باشه و منو سگی نشوند بالای مبل و خودش پشت سرم داشت به کوس و کنم دس میکشید و گفت خیلی نازی دختر جون منم با پوری گفتم بدبخت مث من دیگه گیرت نمیاد اونم گفت اره درسته.و با دسش یک سیلی محکم زد روی لپ کونم که جیقم بلند شد سه چهار تا سیلی که زد امد جلوی صورتم و گفت بخور.من همین کارو کردم و شروع کردم به خوردن بعد رفت اسپری تخیری ور داشت زد به کیرش و یک کرم برداشت تمام کیرگندشو چرب کرد و امد پشت منو از سوراخ کونم و کوسم تمام کون و کوسمو چرب کرد.بعد کیرشو زد به سوراخ کونم گفتم از عقب کنی که درد داره.گفت اوکی منم از ترس داشتم میلرزیدم که کیرشو زد روی لپای کونم و گذاشت دم کوسم من هنوز به حالت سگی بودم که سر کیرشو داد داخل کوسم منه بدبختم جیقم رفت هوا خواستم پاشم که دیدم با دستش منو گرفت ولی کبرش در اومد و گفت یکم تحمل کن بعد ادی میشه جنده و دوباره یه سیلی زد به کونم.منه بدبختم گفتم باشه دوباره سگی نشستم و این بار قبل این که کیرشو داخل کسم کنه هردوتا دستمو با یک دستش گرفت و با اون دستش کیرشو داخل کسم کرد تا خواستم بگم یواش جلوی دهنمو گرفت و سرکیرش1دقیقه ای که توی کوسم بود شروع کرد به تلنبه زدن کرد درد تمام بدنمو گرفته بود دستشو از جلوی دهنم برداشت و منو محکم گرفت منم بلند جیق میکشیدم ولی اون بی توجه تلنبه میزد که دیگه طاقت نداشتم و به گریه شده بودم ولی بازم داشت میکرد بعد از چند دقیقه دردش هنوز کم نشده بود که دیدم واستاد و کیرشو دراورد و زد روی کونم منو دراز کشوند و این بار تمام کیرشو کرد توی کسم این دفه چنان جیقی کشیدم که هری امد تو اتاق نگام کرد دید زیر کیرگنده ی این مرتیکه ی سیاه دستو پاه میزنم و گریه میکنم رفت بیرون و درو بست ولی اون جونز حرومزاده داشت منو با تمام توانش میکرد و تمام این کیرکلفت و درازشو میداد داخل کوسم منم زیز کیرش فقط گریه میکردم و دستو پا میزدم که کیرشو در آورد و از روی من پا شد فکر کردم تمام شده و ابشو ریخت توی کسم دیدم دوباره رفت کرم آورد زد به تمام کونم این بار سوراخ کونونمو بیشتر زد.و گفت دراز بگش من گفتم نه ولی به زور منو خوابوند و فقط سر کیرشو به زور داد داخل کونم دیگه داد کشیدنام شروع شد هر کاری کردم نتونستم از زیزش پاشم که شروع به تلنبه زدن توی کونم کرد داشتم از درد میمردم واقعا درد داشت همون جوری که دراز کشیده بودم منو میکرد کیرش توی کونم بود که در میاورد و توی کس میکرد و زمانی که از کوس در میاورد بی درنک و معتلی توی کونم میکرد ولی این بار از کونم در نیاورد و تلنبه میزد منم گریه میکردم که دیدن تمام کیرشو کرد توی کونم دیگه هیچی از اون کیر دراز و کلفت بیرون نبود همش توی کون منه بدبخت بود که داشتم دادمیکشیدم و گریه میکردم که دیدم تمام کیرشو میاره بیرون و با تمام قدرت میکنه توی کونم تلنبه های اون سریع تر و قوی ترشده بود و دادهای من هم بلند تر و اشکام بیشتر شده بود که متوجهی خالی شدن آب کیرشو توی کونم احساس کردم و روی من دراز کشید و خوب اب کیرشو توی کون منه بدبخت خالی کرد وقتی از روی من پاشد دستمو برودم دم سوراخ کنم میخواستم ببیتگنم که چقد گشاد شده بود که متوجه شدم اثری از سوراخ نیست به جاش یک تونل بود وقتی پاشدم همه ی آب کیرش از توی کونم ریخت روی فرش من سریع لباسامو پوشیدم و هری منو رسوند دم هتلم و من رفتم داخل اتاقم زمانی که راه میرفتم پاهام از ههم فاصله داشتن.رفتم داخل اتاقم ورفتم حمام و وقتی از حمام امدم بیرون با همون حوله ی دورم گرفتم خوابیدم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
اولین سکس محمد

من محمدم 17 سالمه و مشهد زندگی می کنیم این قضیه بر میگرده به آبان سال 91 تو مدرسه بودیم داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که حرف از کردن و اینا پیش اومد یکی از دوستام گفت محمد تا حالا کس کردی گفتم نه بابا پسر چرا سال 3 راهنمایی یکی از بچه های مدرسمونو میکردم گفتم نه تا حالا نکردم گفت خک تو سرت من تا حالا کس کردم گفتم غلط کردی گفت : اینم شمارش. شماره رو گرفتم بعد بهم گفت مادبانه خواهش کن و گر نه پا نمیده. پرسیدم چند سالشه؟ گفت 35...خلاصه رفتم خونه اس دادم با کلی خایه مالی توش... بعد از چند روز تک زد هر چه بهش زنگ زدم جواب نداد بی خیال شدم گفتم اسگل شدم.بعد از چند روز 5شنبه ظهر بود زنگ زد گفت شما چی کار میکنی آقا میای یا نه؟؟؟ قلبم داشت از استرس می ترکید !!!گفتم نمی دونم کی بیام گفت ساعت 4 این جا باش آدرسو داد فرامرز عباسی (مشهد) بود. خلاصه به بهانه باشگاه رفتم و 30تومن برداشتم. آخه دوستم گفته بود قیمتش چقدره!! من رفتم و فکر کردم الان یک کس پاره مثل تو فیلم های سوپر میبینم ولی... وقتی رسیدم در رو باز کرد رفتم تو یه لحظه فکر کردم اشتباه اومدم! انقدر خانومه آرایش داشت که نگو... میخاستی بخوریش.
نشستم برام نوشابه سرد و تگرگی آورد زدم به بدن شارژ شدم خیلی چسبید بعد گفت پول !!! پول رو دادم و نفهمیدم کجا قایم کرد.
اومد تو اتاق گفت راحت باش شروع کرد به در آوردن لباسش انقدر سفید بود که من کف کرده ثانیه اول کیرم شق شد.لباس و شلوارمو در آوردم داشتم شرتمو در میاوردم که یه کاندوم داد بهم(قبلا کاندوم دیده بودم) گرفت ازش و شرتمو در آوردم و خوابیدیم رو تخت. مثل این کس ندیده ها افتادم به جون کسش و هی خوردم تا این که سرخ شد....
اومدم بالا گردنشو خوردم و بعد سینه هاشو خوردم.خوب که داشت ول میشد گفتم می خوام ارضاع شدن خانومارو ببینم گفت الان؟ گفتم آره...
چرخید و یه لحظه یک چیزی دیدم که تا حالا تو هیچ فیلم سوپری ندیدم. انقدر کونش تپل و سفید بود که نگو.گفت انگشتتو بکن تو کونم کردم و گفت انگشت دیگتو بکن تو کسم اونم کردم تو کسش. گفت انگشتاتو عقب جلو کن کردم تا یه چند دقیقه دیدم مثل بید داشت میلرزید یه جیغ زد و ارضاع شد بعد چرخید و گفت بدو بکن تو کسم. من که هنوز تو کف ارضاع شدنش بودم حواسم نبود گفت الو کجایی بدو بدو بکن توش.
من هنوز کاندوم رو نزاشته بودم.بلد بودم بزارم ولی میخاستم با دستای خودش بران یزاره گذاشت سرش و بعد کشید پایین منه جرقی داشتم می مردم که یهو کیرمو کرد تو کسش.
وااااااااای خیلی داغ بود داشتم تو رویاهام سفر میکردم اصلا گشاد نبود کسش داشتم میمردم به زور شروع کردم به تلمبه زدن یه 5دقه زدم آبم داشت میومد هی می گفت آی کسم آی کسم.... فکر کنم تفلکی اصلا این کاره نبود هر دومون داشتیم میمردیم تا این که آبم اومد و خدمو انداختم روش و یه آآآآآآه بلند گفتم کیرمو در آوردم و نشستم کنار.به هزار بد بختی مثل این چلاقا بلند شد تفلک رفت لباساشو پوشید

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
بهترین سکس من با شیرین

سلام.امیر هستم از تهران 21 سالمه.اولین با که میخوام داستان بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد یه روز گفتم بذار یه خط 0912 بخرم.رفتم یه خط 12 گرفتم .صاحب قبلی خط من یه زنی بوده که ظاهرا خراب بوده.این خط زیاد زنگ خور داشت تا اینکه یه روز یه خانمی یه اس ام اس سکسی فرستاد که فک میکرد این خط هنوز برای دوستشه.من اس دادم شما؟زنگ زد گفت با فلانی کار دارم گفتم این خط واگذار شده و گفت ببخشید و قطع کرد.من اس دادم گفتم خانمها هم از این اسا به هم میدن؟جواب داد چرا که نه؟خانمها مگه دل ندارن؟خلاصه از طریق اس مخشو زدم و باهاش دوست شدم.البته این زن 29 سالش بود بیوه بود.1 هفته از دوستیمون گذشت و قرار گذاشت که برم همدیگرو ببینیم.من گفتم کجا ؟
گفت بیا خونه ی من.اولش ترسیدم گفتم نکنه یه موقعه نقشه داشته باشه واسه من.خلاصه دلو زدم به دریا و رفتم خونه اش.داشتم از استرس میمردم.یه ذره میوه و شیرینی هم بردم.وقتی دیدمش کپ کردم.یه خانم قد بلند خوش استیل با یه کون گنده.باورم نمیشد که با همچین خانمی دوست شدم.نشستیم یه ذره میوه و شیرینی خوردیم یکم با هم حرف زدیمو بعد نیم ساعت هر دوتامون ساکت شدیم.نمیدونستم که چه جوری باید بهش بگم که شروع کنیم یعنی روم نمیشد.خودش گفت نزدیک نمیشی بهم؟اینو که گفت روم باز شد.(البته قبل اینکه همدیگرو ببینیم تلفنی درباره ی سکس با هم حرف زده بودیم.)روم باز شد و نزدیکش شدم.شروع کردم دستمالی کردن.لبمو گذاشتم رو لبش شروع کردم به خوردن.اون هم همین کارو میکرد.بعد از چند دقیقه لب بازی لباسشو از تنش در آوردم شروع سینه هاشو خوردم شهوت از چشامش میبارید.میگفت بعد از طلاقم سکس نداشتم چیزی حدود 2 سال. اون هم همزمان کیرمو میمالید.بعد از چند دقیقه شلوارمو درآوردم شورتمو هم شیرین در آورد.بهش گفتم برام ساک میزنی گفت نه بدم میاد.گفتم اگه تو بخوری من هم ماله تو رو میخورم.باز قبول نکرد.یه ذره قربون صدقه اش رفتم بالاخره قبول کرد هر دوتامون کامل لخت شدیم.شروع کرد به وایییییییییییییی چه لذتی داشت ساک زدن 10 دقیقه که ساک زد گفتم حالا نوبته منه.اینو که گفتم گفت عزیزمممممممممممممممم.لبو از من گرفتو خوابید.پاهاشو دادم بالا شروع کردم به خوردن کسش.وقتی داشتم میخوردم چه آه و ناله ای میکرد سرمو فشار میداد به کسش و دائم با سرو کلم و سینه های خودش بازی میکرد.6-7 دقیقه که خوردم گفت نمیکنی دارم میمیرم گفتم الان میام عزیزم.پاشدم یه لب ازش گرفتم و رفت م سر بخت کسش.
کیرم شده بود مثل سنگ. رو کمرخوابندمش پاهاشو دادم بالا کیرمو دو سه بار مالیدم رو کسش کله شو کردم توش.واااااااااااااااااااااااااااای انگار کیر و کردی تو تنور.شروع کردم به تلمبه زدن.دیگه سروصدای شیرین بد جور بلند شده بود بد جور آه و اوخ میکرد همزمان که میکردم هرزگاهی لب هم ازش میگرفتم.10 دقیقه کردمو کیرمو در اوردم و خوابیدم زمین به شیرین گفتم بیا بشین روش.شیرین اومد نشست روش شروع کرد به بالا پایین کردن خودش.انگار دنیارو بهم داده بودن.البته اینو هم بگم من اسپره زده بودم.شیرین که بالا پایین کرد و یه دفه دیم خوابید رو من و داره میلرزه فهمیدم که ارضا شده.
دوباره بعد یکی 2دقیقه شروع کرد به بالا پایین کردن دیدم دیگه نا نداره.بلندش کردم به حالت 4 دستو پا ژس گرفت.یه دفه چشمم افتاد به سوراخ کونش.بهش گفتم بکنم تو کونت گفت نههههههههههههههههه.به زور راضیش کردم گفت باید قول بدی که آروم آروم بکنی گفتم باشه.روی میز آرایشش کرم دست و صورت بود برداشتم اول سر کیرمو چرب کردم بعد مالیدم دور سوراخش.سر کیرمو که گذاشت دو سوراخش دوباره تاکید کرد که آروم تر گفتم باشه دیگه.اروم اروم فشار دادم به سختی داشت میرفت تو.همین که فشار دادم جیغ میزدخلاصه به زور رفت تو اروم اروم شروع کردم به تلمبه زدن درد شیرین هم افتاده بود بعد از چند زدن تند شده بود بود شیرین هم بدجور ناله میکرد معلوم بود داره حال میکنه.آبم داشت میومد سریع کیرم کشیدم بیرونو آبمو گرفتم رو دستمال کاغذی.بهترین سکس عمرم بود

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
من و لیلا جون

داستان از اون جایی شروع شد که ی شب که با دوستام داشتم میرفتم فوتبال،تو ماشین دوستم نشسته بودم که ی شماره همش تک میزد منم اولا بهش پا ندادم ولی بعد ی مدت دیدم که میخواد ارتباط برقرار کنه،منم کم کم باهاش راه افتادمو من هم که عشق سکس بودم با خودم فکر میکردم که خدا اینو برام رسونده>>><< چند وقت از ارتباطمون گذشته بود که شروع کردم به حرفهای سکسی و صحبت های سکسی< اوایل خودشو میزد به اون راه و پا نمیداد ولی کم کم راه افتاد و قضیه کامل برعکس شد و حالا دیگه اون به من حال میداد و واسم از فیلم و رابطه سکسی و ................. حرف میزد و تحریکم میکرد>>

ی روز دلو زدم به دریا و بهش پیشنهاد سکس دادم اونم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد>فقط مشکل کار اینجا بود که تو شهر ما یعنی ایلام این کارا زیاد اتفاق نیفته و چون شهر کوچیکه همه همدیگه رو میشناسن و خونه خالی خیلی کم پیش میاد!!!!!!!!

تعطیلات نوروز بود که کسی خونمون نبود همه ی خانواده رفته بودن مسافرت ولی من نرفتم!!ی روز که بدجور حشری شده بودم به لیلا جون (اسم مستعار عشقم) اس دادم که ببینم در چ حاله و چیکارا میکنه،اونم که امسال کنکوریه واس خاطر اینکه درس بخونه نرفته بود بیرون منم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم،بهش زنگ زدم و خلاصه هرجوری که شده راضیش کردم که بیاد پیشم نزدیک ظهر بود که اومد پیشم منم که اتاقم از فضای کلی خونه جداست و تقریبا" مجزاست اونجا از پذیرایی میکردم کم کم کیرم داشت سیخ میشد و اون هم متوجه این وضعیت شده بود،شالشو در آورد و نشست پای کامپیوترم منم که داشتم منفجر میشدم دلو زدم به دریا و رفتم بغلش کردم و شروع کردم به خوردن لباش جالب اینجا بود که هیچ مخالفتی نکرد انگار که از وقتی که اومده بود منتظر این وضع بود منم که دیدم خوشش میاد شروع کردم به درآوردن لباساش وای که چ بدن و چه هیکل مشتی داشت سینه های گرد و کوچولو با باسن سفید تپل و کس خوشکل تنگ همین که کسشو دیدم بدجور حشری شدم و دوس داشتم بدون هیچ مقدمه ای برم سراغش و........... کم کم شروع کردم به خوردن سینه هاش آخه من عشقم سینه س،زیر بغلشو خوردم و کلی ازش لب گرفتم،تو این مدت اونم بیکار نبود و همش با کیرم داشت بازی میکرد وای چه لحظاتی بود انگار تو آسمونا بودم کم کم رفتم پایین تر و شروع کردم به خوردن کوسش وای که چه مزه ای میداد انگار داشتم هلو میخوردم لیلاجونم که از من بدتر حشری شده بود و سینه هاشو گرفته بود تو دستش و همش میمالیدشون داشت ارضا میشد ولی من داشتم از فشار کیرم میترکیدم وای که بدجور داغ شده بودم کیرموگذاشتم لای کوسش و فشار دادم تو وای که چه حالی بهم همین طور که داشتم تلمبه میزدم لیلاجونم همش آه و اوه میکرد و همش میگف پوریا یواش منم که از خوشحالی گوشام نمیشنید متوجه شدم که آبم داره میاد ی دفه کیرمو درآوردم و گذاشتم تو دهنش و همه آبمو ریختم تو دهنش ولی فک کنم که از این کارم ناراحت شد و دوس نداشت ولی به خاطر اینکه من ناراحت نشم تموم آبمو خورد وای که چه حالی کردیم با هم کاشکی خسته نمیشدیم و خوابمون نمیبرد ی یکی دو ساعاتی خوابیده بودم از خواب که بلند شدیم هوا داشت تاریک میشد با هم رفتیم حموم تو حموم هم ی دس دیگه هم از جلو و هم از عقب خوب کردمش و دیگه باید میرفت منم که اصلا دوس نداشتم از پیشم بره و دوس داشتم امشبو پیشم بخوابه ولی باید میرفت خونه عمه ش خلاصه سرتونو درد نیارم رفتم رسوندمش خونه عمه ش و دیگه از اون روز تا حالا ندیدمش آخه دار واسه کنکور میخونه و خیلی هم درس خونه..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
اولین ارضا شدن مریم

میخوام براتون خلاصه ای از زندگیمو تو دوران مجردی بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد ویا درس بگیرین
من اسمم مریم بیست سه سال داشتم که این جریانات پیش اومد .من تو یه خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم خودم زیاد اهل نیستم ولی سعی میکردم جوری رفتار کنم که خانوادم دوست دارن به حرفاشون نظر هاشون و سفارشاتشون اهمیت میدادم و همیشه پا روی دل خودم میزاشتم .
برا اینکه تابلو نباشم سعی میکردم تو خونه. محیط دانشگاه .و توی محل سر به زیر باشم و برا همین تو چشم همه دختری پاک دامن بودم خاستگارای زیادی داشتم ولی دوست نداشتم زود ازدواج کنم اما اینم بگم از لحاظ جسمانی دختر گرم مزاجی بودم برا همین همیشه موقع خواب یا تو حموم اذیت میشدم .تو خیالم با کسایی که دوست داشتم واز نظر استیل بدنی خوب بودن سکس میکردم .این خیالات گاهی منو خیلی عذاب میدادولی کاری نمیشد کرد .
خیلی دوست داشتم دوست پسر داشته باشم کسی که گاهی باش درد دل کنم حرف بزنم منو دوست داشته باشه و منم اونو دوست داشته باشم.ولی همیشه در همه جا محدود بودم .من دانشگام گرمسار بود همیشه بابام منو تا کنار سرویس میرسوند و همیشه قبل از رسیدن سرویس منتظرم بود .هیچ وقت تنهایی جایی نمیرفتم و همیشه کنترل میشدم .راهی را دست از پا خطا کردن نبود برا همین الان دارم فکر میکنم عقده ای بار اومدم .ماجرا از اونجایی شرو میشه که این احساس که دوست داشتم برا خودم دوستس داشته باشم همیشه با من بود به همه فکر میکردم از پسر همسایه تا شاید نزدیکای فامیل .......
یه روز با مامانم برا خرید به بازار رفته بودیم از اونجایی که دوست داشتم بیرون باشم و بیشتر چرخ بزنم سخت انتخاب میکردم و حدود سه چهار ساعت بازار رو زیرو رو کردیم ولی چیزی خرید نکرده داد مامانم بلند شده بود که به یه مغازه رسیدیم از همون لحظه ورود من بیشتر از اجناس مغازه چشمم به فروشنده افتادو دلم براش قش رفت برا چند لحظه ناخاسته چنان بهش خیره شده بودم و ملتمسانه نگاهش کردم که پسره فکر کرد مشکل روحی دارم ولی وقتی خودمو جمع و جور کردم دید نه بابا یکم عقل هم دارم .چند تا لباس انتخاب کردم و رفتم برا پرو فروشنده بیشتر از قیافه عالی و هیکل ورزیدش اخلاق بی نظیری هم داشت که منو محو خودش کرده بود باور کردنی نبود به خاطر فروشنده همه خریدمو یه جا اونجا انجام دادم تو مسیر برگشت به خونه همش فکرم پیش اون بود .داشتم دیوونش میشدم . شب بدون اینکه شام بخورم رفتم تو اتاقم و سراغ خیالم این بار با فروشنده یه لحظه از تو فکرش نمیتونستم بیرون بیام .همش دوست داشتم دباره ببینمش دنبال یه فکر بودم تا بتونم باز برم به مغازش که راهی پیدا نکردم .
فردای اون روز وقتی میخواستم خریدمو بپوشم .دیدم ماتو خیلی بهم تنگه و بابام نپوشیده دادش بلند شد گفت همین الان میری عوضش میکنی .منم اول یه فیلم بازی کردم و گفتم باشه از شانس مامانم کار داشت و با خودش رفتیم .وقتی جلو مغازه رسیدیم جای پارک پیدا نمیشد و یه افسر پلیس هی به بابام تذکر میداد که زود تر بره .چاره ای نبود جز اینکه من تنها برم و به قول بابام زود برگردم .
وقتی وارد مغازه شدم فروشنده انگار همه دنیا رو بهش دادن جلو اومد و گفت تنهایی .منم بی اینکه از رفتارش تعجب کنم فقط نگاهش میکردم انگار حرفاش رو نمیشنیدم .وقتی به خودم اومدم دیدم تو اتاق پرو هستم چند تا مانتو تو دستم .گوشی همراهم هی داشت زنگ میزد بابام بود زود یه مانتو دیگه انتخاب کردم و اومدم بیرون از پرو .باور کنید این عقده باعث شده بود که تو اولین برخورد با یه پسر خارج از اون محدوده هایی که گفتم عاشقش بشم .وقتی دیدم دیگه امکان اومدن مغازش نیست بی شرمانه بهش شمارمو دادمو زود از مغازه بیرون رفتم .
خوشحال از اینکه به دستش اورده بودم ناراحت از اینکه احساس خود فروشی داشتم و تشنه دباره دیدنش من. داشت دیوونه میکرد تو راه بودم بهم اس داد که ممنونم من میترسیدم پیشنهاد دوستی بهت بدم ولی تو کمکم کردی
این اس منو اروم وخوشحال کرد تا دو ماه فقط به هم پیام میدادیم راهی نبود همو ببینیم تا اینکه یه فکر به سرم زد
اسم دوست پسرم سعید بود سعید یه 206 سفید داشت همیشه ارزوم بود با هم بریم به یه مسافرت جایی که بی ترس از چیزی با هم باشیم .
به سعید گفتم راه تهران تا گرمسار تقریبا دو ساعته بابام همیشه منو تا جلو سرویس میرسونه تو میتونی از اونجا تا گرمسار با هم بریم
اونم از خدا خاسته قبول کرد اما یه مشگلی بود
اینکه وقتی بابام منو میرسوند من سوار سرویس میشدم امکان برگشتن نبود دوستام و هم کلاسیام دنبال یه سوژه این جوری بودنند.باز به بن بست خورده بودم که یهو یه فکری مثل برق از تو مخم رد شد که ساعت گوشی بابام رو دست کاری کنم یه رب بیارمش جلو تا زود تر از همه برسیم .
وقتی این حیله من گرفته بود که جلو سرویس بودیم و راننده هنوز خواب بود و کسی نیومده بود بابای بیچاره منم فکر میکرد دیرش شده و زود رفت
منم قبل از اینکه کسی ببینه رفتم توماشین سعید جونم که از قبل اون حوالی وایساده بود و راهی شدیم
بهترین لحظه های عمرم داشت رقم میخورد رو ابرا بودم .کنار عشقم تنها و بی اینکه کسی منو کنترل کنه
از همون لحظه اول دستمو انداختم کمر سعید و لم دادم بهش اونم با یه دستش فرمون رو گرفته بود با یه دست دیگه شونه های منو نوازش میداد
بی اینکه یه کلمه حرفی به هم بزنیم .هر لحظه پیشروی تر میکردیم و انگار رومون به هم باز میشد.من دستای سعیدو بوس میکردم با دستام بازو هاشو که انگار گیر کرده بود تو استین تیشرت تنگ و استین کوتاه نوازش میدادم بهم ارامش عجیبی میداد
سعید کمر منو گرفته بود و منو به سمت خودش میکشید .منم همیشه کاری رو که سعید باید انجام میداد رو انجام میدادم این بار بهش گفتم یه جا وایسا میخوام راحت تو بغلت باشم
سعیدم اولین خروجی از جاده خارج شدو رفت زیر پل جاده وایساد هنوز ماشین کامل توقف نکرده بود که دستم و بردم و صورت سعید رو به سمت خودم کج کردم سنگینیم رو روی دستام اوردم و به گردن سعید اویزون شدمو خودمو بلند کردمو لبای سعید رو اروم رو لبم گذاشتم سعید اولین کاری که کرد کمربندشو باز کردو صندلی رو خم کرد و منو روی خودش خم کرد حالا دیگه بغلشو میتونستم حس کنم .با ولع خاصی لباشو میک میزدمو و به سراغ گردنش رفتم .قبل از اینکه سعید کاری کنه تیشرتش رو با یه حرکت از تنش در اوردمو روی شونه هاشو نرمی کنار زیر بغلش رو کردم تو دهن و تا جایی که تونستم با دندون کشیدم سعید داشت زیر دستم ناله میکرد ولی چاره ای نداشت من دیگه صبرم لب ریز شده بود از دردی که میکشید لذت میبردم به اخو اوخ افتاده بود و همش التماس میکرد جاش میمونه خیس عرق شده بود .فکر کنم به این نتیجه رسید که دیگه چیزی نگه و همکاری کنه حالا دیگه نوبت اون شده بود دکمه های مانتوم باز شده بود تاپم تا نصفه بالا بود سوتینم که از جلو باز میشد رو باز کرده بود .منم سرش رو محکم رو سینه هام فشار میدادمو اونم تمام سینه هامو خیس اب دهنش کرده بود وقتی رفتیم صندلی پشت دیگه من خودم باقی لباسامو دراوردم و اونم همین طور باورم نمیشد دباره شرو کردم به خوردنش و زبون زدن و دندون کشیدن این بار دیگه اروم تر بدون اینکه من کیر اونو بخورم اونم کس منو اومده بود روم و داغی کیرشو لای پام حس میکردم .احساس میکردم ارضا شده اخه همه جای لای پام خیس خیس بود .بهش گفتم میکشمت بخوای زود ارضا شی کخه گفت نه اینا اب خودت ه وقتی کیرش رو لای پا هام بالاو پایین میردم داشتم از حس شهوت میمیردم گاهی نوک کیرشم لای کسم رو باز میکرد و زود برمیگشت دوست داشتم کیرش جلو تر بره تمام بدن دوتایمون خیس عرق شده بود من با موهاش بازی میکردمو سرش رو روی گردنم فشار میدادم دیگه داشتم از حال میرفتم شل شده بودم ولی نمیخواستم یه ذره هم ازش جدا شم کم کم احساس میکردم باید کیرش رو بیشتر فشار بده من هی سعی میکردم بکشمش سمت خودمو تا بیشتر بره تو ولی اون هی زود تر عقب میکشید و دباره اروم تر ضربه میزد همین جور که داشتم سعی میکردم که ازم جدا نشو بیشتر کیرش رو بکنه تو احساس لرزه افتاد تو بدنم یه حس خوبی حسی که نمیخواستم تموم بشه برا اولین بار بود داشتم ارضا میشدم هر کاری میکردم بیشتر کیرش بره تو نمیشد انگار نمیخواست منم با دستام به سمت خودم میکشیدمش از کمرش از پشت شونه هاش از پشت باسنش چنگ میزدم تا بتونم بیشتر فشارش بدم . دیگه جونی برام نمونده بود که دیدم سعید هم ارضا شد و تمام شکمم خیس اب شد تا یه رب بی حس تو بغل هم بودیم
     
  
صفحه  صفحه 78 از 112:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA