انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 79 از 112:  « پیشین  1  ...  78  79  80  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
اخرش مزه کیر رو چشیدم

اسمم میترا و 19 سالمه. میخوام یکی از خاطره های سکسم با دوس پسرم پیمانو براتون بگم. باید بگم که دختر خیلی حشریی هستم و دیوونه سکسم. از وقتی که دوران راهنمایی بودم تا حالا دوس پسرای زیادی داشتم. ولی با هیچکودومشون سکس واقعی نداشتم یعنی اینکه گذشته از سکس تلفنی مزه هیچ کیری رو نچشیده بودم. واقعا خیلی دوس داشتم که با کسی که دوسش دارم سکس واقعی داشته باشم. هیچ کدوم از دوس پسرام نتونسته بودن که اعتماد منو به طور کامل جلب کنن و اینم اضافه کنم که با هیپکدومشون رابطه طولانی مدتی نداشتم. تا این که بالاخره پارسال بهار بود که با پیمان تو فیس بوک آشنا شدم. 24 سالش بود. خوشتیپ و جذاب .اولا زیاد از اخلاقش خوشم نمیومد ولی بعد کم کم عاشقش شدم. حالام که دیوونشم. تقریبا 4ماه از دوستیمون میگذشت که پیمان تونسته بود به طور کامل اعتماد منو جلب کنه یا به اصطلاح عامیانه خرم کرد یه روز توی خونشون با هم قرار گذاشتیم. خونشون طبقه 5یه آپارتمان بود. یادمه اون روز یه مانتوی بلند سرمه ای با تایت پوشیده بودم. تو یه خیابونی که از قبل هماهنگ کرده بودیم اومد دنبالم و رفتیم خونشون .از تو پارکینگ رفتیم تو و با آسانسور رفتیم بالا.از در که رفتیم تو کفشامو در آوردم اونم کفشامو برداشت تا ببره تو اتاق. تا برگرده رفتم قاب عکسایی که روی یه میز گذاشته شده بود دید بزدم. اومد پشت سرمو از پشت بغلم کرد. تنش خیلی داغ بود. دستاشو انداخت دور کمرمو کنار گوشم گفت: میترا خوشحالم که با منی، هیچوقت تنهام نذار. برگشتم شروع کردم به خوردن لباش. عاشق لباشم. زبونمو تو دهنش میگردوندم. حسابی که لبای همو خوردیم از رو زمین بلندم کرد و برد تو اتاق خوابش و درو از پشت بست. اومد جلومو دوباره شروع کردیم لب گرفتن و لباسای همدیگرو در آوردن. شال و مانتو و تابمو از تنم در آورد شروع کرد گردنمو خوردن. بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد سینه هامو خوردن. سینه هام کوچیکن و زیاد بزرگ نیستن. فشار میداد و میک میزد. حسابی حشری شده بودم انگشتامو کردم توی موهاشو آه کشیدم. گفت: تو نمیخوای لباسای منو در بیاری؟ تیشرتشو کشیدم بالا که گفت برو پایین. رو زانوهام نشستم و دکمه شلوارشو باز کردم شلوار و شورتشو کشیدم پایین. کیرش زیاد دراز نبود ولی حسابی کلفت بود گرفتم تو دستمو سرشو لیس زدم. داغه داغ بود. با یه دستم کیرشو گرفته بودمو ساک میزدم با یه دستمم تخماشو بازی میدادم. بعد اینکه حسابی ساک زدم زیر بغلمو گرفت و بلند کرد و درازم کرد رو تخت و لخت شد. تایتمو در آورد. شورتمو با انگشتش کنار زد و شروع کرد به لیس زدن کسم. وای چه حالی داشت وقتی چوچولمو با زبونش بازی میداد. چشامو بسته بودمو اه میکشیدم که تند تند میگفت جووووووون. وقتی زبونشو کرد تو سوراخ کسم کمرمو دادم بالا و یه اه آروم کشیدم. با دستام لبه ی تختو فشار میدادم و لذت میبردم. شورتمم در آورد و اومد روم گفت بکنم تو کونت؟ گفتم آره بکن. پاهامو گذاشت رو شونش و با دستش تف زد به سوراخ کونم. سر کیرشو کرد تو کونم که حسابی دردم اومد و اه بلندی کشیدم کامل کرد توش که جیغ کشیدم و گفتم درش بیاره گفت الان گشاد میشه. درد شدیدی داشت و فقط آه میکشیدم و اونم آروم آروم میکرد وقتی سوراخ کونم یه خورده گشاد شد و ناله هام کمتر ، تندترش کرد و گفت میترا داد بزن. آره. داد بزن. بگو دوست دارم داد بزن. بین ناله هام تند تند میگفنم دوست دارم پیمانم. کیرشو در آورد گفت پا شو 4دست و پا شو. دوباره کرد تو کونم زیاد طول نکشید که آبش اومد و همرو ریخت رو کونمو کمرم. با دستمال کاغذی آبشو پاک کرد و هر دو تامون دراز کشیدیم. گفت ارضا شدی؟ گفتم: نه، ولی اشکال نداره. با انگشتش چوچولمو بازی داد دوباره کمرمو دادم بالا و یه لرزش خفیفی کردم و ارضا شدم. این داستان ماله پارساله. من و پیمان عاشق همیم و زیاد باهم سکس نداریم. چون نمیخوام براش تکراری شم. هرچند خودم تو ذهنم روزی 10بار باهاش سکس میکنم. خوشحالم که اولین سکسمو با پیمان داشتم.
     
  
مرد

 
شرتی که تا زانو رسید

خاطره ای که براتون تعریف میکنم مال اواخر سال نود و یکه اون موقع تازه با مینا آشنا شده بودم.مینا دختر خوبیه، پدرش نظامی هست و اونطور که مینا میگه محیط خشک خونه خستش می کنه.به نظرم مینا هم بیشتر به خاطر محیط خونه و احتیاج به یک همصحبت با من دوست شد.یا بهتر بگم که من مخ اون را زدم! قضیه مخ زدن مینام به این صورت بود که یکروز من و دوستم فرهاد به قصد شکار طعمه جدید توی پارک کنار مدرسه مینا نشسته بودیم که مینا با رفقای مدرش اومدن پارک.سه تا دختر جیگره دبیرستانی.رفقای مینا مانتویی بودن و خودش چادری.ما دو تا هم که بوی طعمه جدید رو حس کرده بودیم مثل شیر گرسنه دنبالشون راه افتادیم.بعد از ده دقیقه تعقیب شکار و متلک پرونی آخرش فرهاد موفق شد شماره هامون رو بدست سه طعمه برسونه.کلا دخترا وقتی با همن زیاد پا نمیدن.شبش یک شماره ناشناس بهم مسج خالی داد ،بعدشم شروع کرد به معذرت خواهی کردن!! خلاصه ما هم که درسمون رو بلد بودیم حدس زدیم که یکی ازون سه تا دختره.بعد از پاچه خواری های طولانی و خرج ده پونزده اس ام اس بی زبون! مخشو زدیم.اینطوری بود که مخ مینا خانم شروع به زده شدن کرد.دو سه هفته ای فقط هر از گاهی مسج میدادیم.مینا ازون دخترای هست که به راحتی نمیزاره باهاش صمیمی بشی.آخرش موفق شدم دعوتش کنم کافی شاپ.اونم بالاخره قبول کرد.خلاصه کشوندیمش اونجا و با هم سر یک میز نشستیم.مثل دو تا غریبه فقط بستنی میخوردیم و به همدیگه نگاه میکردیم، هر کاری میکردم بهم رو نمیداد که بهش نزدیکتر بشم خلاصه بعد از دو سه بار ملاقات مخشو زدم و به بهانه اینکه دوتایی تنها باشیم و کسی مزاحممون نشه کشوندمش خونه داداش بزرگم.ایام عید داداشم و زن و بچش دو سه روزی رفته بودن شمال و کلیدشون دست بابام بود.منم به بهانه سرکشی به خونه داداش، کلید را از بابام گرفتم.بعدش مسج دادم به مینا و باهاش تو خونه داداشم قرار گذاشتم.دو ساعت بعد رسید خونه داداشم.اول یکم چایی و میوه براش آوردم که دوتایی خوردیم.بعد شروع کردم به آماده کردنش.اول یکم بهش نزدیک شدم و دستشو گرفتم.بعد اومدم دست بزارم روی رونش که دستمو پس کشید.بهم گفت رضا این چه کاریه میکنی؟ گفتم چون دوستت دارم می خوام نازت کنم.اونم با اکراه قبول کرد.یکم که رونشو مالیدم، حس کردم که داره خوشش میاد.بهش گفتم عزیزم مانتوت رو در بیار که راحت باشی.مینا گفت نه همینطور راحتم.منم گفتم ناز نکن خانمی و بلند شدم و مانتوش را در آوردم.بعدش اومدم بغلش کنم.اونم گفت لوس نشو رضا.منم گفتم دوست داشتن که این حرفها را نداره.خلاصه با هزارتا خایه مالی گذاشت یکم بغلش کنم.خب تا حالا پنجاه درصد ماجرا حل شده بود.دست کردم تو موهاش و موهای سیاه خوش عطرشو ناز کردم.واسه مرحله بعد یک ماچ لپش کردم که قرمز شد صورتش.منم امون ندادم و لبامو گذاشتم روی لبای باحالش.انداختمش رو مبل و حالا لب بگیر کی نگیر! .با دست آزادم هم دکمه های پیرهنشو باز میکردم.دست کردم که سوتینشو هم در بیارم که جیغ کوتاهی زد که نکن.منم که دیگه توحال و هوای دیگه ای بودم دست کردم سوتینشو باز کردم سینه های جیگرش جا باز کردم و منم افتادم رو سینش.اونم باهام راه اومد.واقعاً خوردن سینه حال میده.یکم که از خوردن سینه هاش دوتایی حال کردیم دست کردم با یک حرکت شلوار و شرتشو کشیدم پایین.اونم که یکهو انگار برقش گرفته باشه یکهو بلند شد و گفت دیگه بسه رضا.منم در اوج شهوت بودم و اصلا نمیخواستم هلوی رسیدم که شلوار و شورتش تا زانو پایین بود از دستم در بره.فقط خدا میدونه اون لحظه چطور راضیش کردم که بشینه سر جاش.بهش قول دادم که از کمر به پایین رو کاری نداشته باشم.اونم شلوارشو کشید بالا و دوباره نشست روی مبل.منم دوباره بغلش کردم و سینه خوردنم را ادامه دادم.ولی واقعا حیف.ده دقیقه ای تو بغلم بود تا اونجا که گفت دیگه خسته شدم.منم ولش کردم تا لباسشو بپوشه.بعدش دو تایی سر و وضعمون را مرتب کردیم و زدیم بیرون.هنوزم باهاش دوستم و ازش خوشم میاد.ولی تو این چند ماهه نگذاشته برم زیر کمرش.فعلا پروژه های مخ زنی در دست اجراست.ببینیم کی به یار میرسیم!
     
  
مرد

 
سکس با پریسا بعد از 5 سال چت کردن

سلام
خاطره ای که براتون میگم مربوط به کمتر از یک سال پیشه که سعی میکنم عین اتفاقات رو بنویسم براتون.
آشنایی منو پریسا برمیگشت به 5 یا 6 سال پیش، سال 86، اون موقع یاهو 360 بود و من پریسا رو اد کردم اونجا، جفتمون مدرسه ای بودیم ولی دختر مدرسه ای مثل اون ندیده بودم، پست های سکسی میزاشت روی پیجش و همش با پسرا لاس میزد، 2 تا دیگه از بچه های مدرسه هم ادش کرده بودن ولی اونا زود بیخیال شدن، منم که قبلش سکس نداشتم گفتم هرجوری شده باید اینو بزنم
مسنجر ادش کردم ولی خیلی کم جواب میداد، شیطون بود و کم میومد مسنجر. آخرای سال بود دم امتحانا که بیشتر چت کردیم....
خلاصه گفت دوست پسر دارم و از این حرفا ولی من شمارمو بهش دادم گفتم اگه خواستی بزنگ و دیگه بیخیالش شدم... 360 هم که بسته شد و فقط مسنجرشو داشتم دیگه. سال بعدش که دانشجو شدم ینی 87، با یه دختری دوست شدم، بعد مدتی پریسا شروع کرد زنگ زدن و یواشکی باهاش در تماس بودم که یه روز باها دوست دخترم بیرون بودم پریسا یهو زنگ زد و شر شد!
منم شماره پریسا رو جلوی دوست دخترم دادم به دوستم گفتم بزنگ بهش بگو من محسنم خطمو عوض کردم...
یه مدت دوستم باهاش بود تا اینکه یه بار رفت خونشون و طبق گفته خودش از کون دختره رو کرده بود، ولی گفت خیلی چاق بود و بدش اومده و بعدش پیچونده دختره رو!
من که دیدم این انقدر راحت به این داده گفتم باید بزنمش هرجور شده
نکته بد ماجرا این بود که شماره دوستمو داشت و آیدی یاهوی منو که فکر میکرد این دو تا یه نفره جفتش، باهام چت میکرد از خاطراتی میگفت که من روحمم خبر نداشت ولی مجبور بودم الکی جواب بدم Smile)))
یه سالی هم اینطوری گذشت دیگه من با جی افم خوب بودیم بیخیالش شده بودم ولی اون تو مسنجر پی ام زیاد میداد، خیلیم راحت و سکسی حرف میزد باهام... حتی از سکساش میگفت برام با دوست پسراش، به همشونم از کون داده بود...
یه روز داشت از یه پسری واسم حرف میزد، سال 89 یا 90 بود، منم تو فاز بودم دلم واسش سوخت یهو! گفتم ببین پریسا یه چیزی میخوام بهت بگم، و گفتم که اون دوستم بوده اومده پیشت نه من... گفتم تو نباید زود خر بشی دل ببندی به پسرا (4 یا 5 بار تا حالا برام تعریف کرده بود که عاشق شده!)
از اون شب خیلی بهم پی ام میداد، میگفت محسن ازت خوشم اومد که اینطوری کمکم کردی و ...
دیگه علنی داشت نخ میداد که گفتم جی اف دارم، اونم کلی غر زد که شماها نمیخواین ما بهتون وابسته بشیم و ...
یه بار بد زده بودم بالا، بهش پی ام دادم گفتم پریسا ما دیگه چند ساله همو میشناسیم تعارف نداریم با هم، یکی از دوستاتو واسم جور کن فقط واسه سکس میخوام نمیخوام وابسته بشه.
یه تیکه هم انداختم که کاش خودت میشد باشی و ... گفت نه من دیگه به تو حس داداشی دارم ( آره جون عمت! )
یه چند روزی گذشت و گفتم چی شد؟ گفت هیچکی اینطوری دوست نمیشه.
بعد شروع کرد درد و دل که من با همه بی افام به هم زدم... دیگه طناب داد رسما
شماره جدیدمو بهش دادم و شروع کردیم به زنگ و اس های سکسی بعضی مواقع زنگ میزدیم پشت تلفن صدای آهش معلوم بود که واقعن ارضا میشه بدجوری هات بود...
بهش گفتم پریسا من واقعا دیگه طاقت ندارم، گفت یه روز که مامانم نبود میگم بیای پیشم...

یه روز هماهنگ کردیم و رفتم پیشش.. از در که رفتم تو شوک شدم، یه دختر لاغر وایساده بود جلوم گفتم خودتی؟ عکسات خیلی چاق ترن که، گفت تو 2 ساله عکسای منو ندیدی لاغر کردم..
رفتم تو و از ترس این که مامانش بیاد زود رفتیم تو اتاق مامانش اینا...
نشستیم لب تخت بغلش کردم شروع کردم گوشش رو بوس کردن، چند ثانیه ای خجالت کشید ولی با یه بوس داغ که از گوشش کردم زد بالا، با صدای سکسی هی میگفت جوووووون منم میریختم به هم. سرشو برگردوند شروع کردیم لب گرفتن و زبونشو هی میاورد توی دهنم حسابی داغ کرده بودیم. یه لحظه صورتشو جدا کرد گفت محسن گفتم جونم؟ گفت فقط تو لطفن! من نمیخوام! گفتم ینی چی ؟ گفت من با یکی فابریک شدم میخوام فقط تو ارضا بشی نمیخوام من خیانت کرده باشم... ( تو دلم گفتم خفه شو وسط سکس چی داری میگی اسکل) بهش گفتم باشه حالا یه باره دیگه گفت نه! گفتم نه رو نشونش میدم...
خوابیدیم رو تخت من زیرش بودم که یهو دیدم دستشو کرد تو شورتم! بد ریختم به هم خیلی کار حشری ای بود ( به دخترا پیشنهادش میکنم، واسه مرد خیلی جذابه این کار ) شروع کرد باز کردن کمربندم و لباسامو خیلی سریع در آورد شروع کرد به خوردن کیرم، حسابی پر تفش کرده بود و دندوناش اصلن به کیرم نمیخورد، دهنش به شکل عجیبی داغ بود و خیلی حرفه ای در عرض چند ثانیه اول داشت آبمو میاورد، خب من دیگه با جی افم سکس کرده بودم و بار اولم نبود ولی باورم نمیشد اینطوری حرفه ای داره برام ساک میزنه، سرشو بلند کردم گفتم نکن لعنتی دیوونم کردی، لباسشو در آوردم گفت محسن گفتم که من نمیخوام! گفتم چرا چرت میگی دیگه بالا تنه که اشکالی نداره
لباسشو در آوردم سینه های بزرگی داشت، بغلش کردم چسبوندمش به خودم گفتم چقدر داغی، خندید در گوشم باز گفت جوووون ( انصافن خیلی بد میگفت آبم میخواست بیاد در جا! ) بلند شد دوباره رفت پایین و حسابی خورد برام منم دیگه بد قاطی کرده بودم گفتم داره میاد، دستمال رو از بغل تخت برداشت و گذاشت روی کیرم و با دست زد تا آبم اومد ریخت رو دستمالا (قبلا گفته بود متنفرم از خوردن آب واسه همین اصلن اصرار نکردم)
رفتم دسشویی اومدم هنوز شلوارش پاش بود میگفت نه!
یه چند دقیقه ای چیزی نگفتم خوابیدیم تو بغل هم داشت حرف میزد که مامانشم زنگ زد و گفت دیرتر میاد. دیگه خود شانس بود!
شروع کردم خوردن سینه هاش یواش یواش حالش داشت بد میشد... گلوش نقطه ضعفش بود منم شروع کردم خوردن گردنش دیدم داره جون جون و آه و اوه میکنه فهمیدم دیگه اوکیه!
رفتم سراغ شلوارش تا کشیدم پایین گفت محسن نه! یهو دیگه نتونست.... خودشو ولو کرد رو تخت گفت از دست تو...
شورتش رو در آوردم. راستش زیاد از کسش خوشم نیومد ولی خب قرار نبود از کس بکنمش. یکمی براش خوردم خودشو خیس کرد و برش گردوندم. تف انداختم در کونش و شروع کردم مالیدن، خیلی وقت بود که سکس نداشت در نتیجه نه خیلی تنگ بود نه خیلی گشاد . اینم بگم که من اهل خالی بندی نیستم بگم کیرم 100*200 سانته!!! سایزش خیلی نمیشه گفت بزرگه البته اصل سایز قطره دیگه وگرنه بلندی که خب بلنده. واسه همین همیشه میدونم که طرفم خیلی دردش نمیاد بخواد گریه کنه و...! آروم کیرمو گذاشتم لب سوراخش و با یه فشار کردمش تو... یه جیغ کوچیک زد ولی معلوم بود داره حال میکنه... شروع کردم تلمبه زدن صورتش رو بالش بود اه و اوه میکرد دیدم داره آبم میاد گفتم چیکارش کنم، فکر کرده بود آبم اومده داشت میگفت بریز توم دیگه مگه نیومده ؟ همینجوری که داشتم تلمبه میزدم و داشتم ارضا میشدم واسه همین سریعتر میزدم، گفتم نه نیومده... که یهو دیدم آبم داره میاد در آوردم پاچیدم رو کونش و پشتش... رفت دسشویی اومد ولو شد تو بغلم معلوم بود کاملا حال کرده چون گفتم که قطر کیرم متوسطه و درد نداره زیاد براشون...
حسابی لب بازی کردیم و دیگه پوشیدم برم چون میترسیدیم بیاد مامانش... اومدم خونه و دیگه رفت تو فاز دوست پسر فابریک اینا ولی اعتراف کرد که شبش بدجوری ریخته بوده به هم وقتی من رفتم...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
هیچوقت یادم نمیره


دختری 22 ساله هستم،اسمم کتایونه و خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به پارسال...از وقتی که یادم میومد عاشق پسر عموم شروین بودم و همیشه خیلی باهم راحت بودیم و میگفتیمو میخندیدیم و یواشکی خانواده،بیرون از خونه با دوستامون قرار میذاشتیم و کلا خوش بودیم..یکسالی ازین دوستی سالم میگذشت که بخاطر یه سری مسایل خانوادگی فهمیدم که رابطه ما به سرانجام نمیرسه و کم کم این رابطه رو کمترش کردیم...یه روز که بیرون بودم شروین از خط یکی از دوستاش تماس گرفت و گفت که یکسری کتاب برام آورده....طبق معمول جای همیشگی رفتیم و دیدم که تنها نیست،یه پسر خیلی خوشگل و جیگری هم کنارش نشسته....تو همون لحظه اول من دلمو به اون پسر باختم و گفتم که از شروین که آبی گرم نمیشه، هرجور شده من باید اینو مال خودم کنم...بعد از صحبت و تعارف و تشکر،دیگه وقت رفتن بود...خیلی دپرس ازشون جدا شدم...بعد از یکی دو ساعت دیدم اون شماره ای که پسر عموم ازش بهم زنگ زده بود بهم پیام داده که اگه مایلم باهاش دوست بشم..باورم نمیشد که اونم جذب من شده باشه. اولش یکم نه آوردم که اگه شروین بفهمه و یا اگه اتفاقی بیفته چی..حامد گفت من همه جوره پای هرکاری که میکنم هستم.بعد از حدود یکماه که از دوستیمون گذشت،قرارشد که واسه ترمیم یکی از نقاشیای خونشون برم پیشش....حدودای ظهر اومد دنبالم و رفتیم خونشون،تازه شروع کرده بودم وسایلمو جابجا کردن و روپوش پوشیدن که تا رومو به طرف تابلو کردم دیدم حامد توی یه قدمیم وایساده،شوکه شدم گفتم برو کنار دیوونه ترسیدم، گفت کتی بذارش واسه بعد...نذاشت جوابشو بدم و لباشو روی لبام گذاشت..همون اولین تماس کافی بود تا تموم بدنم یکدفعه به آتیش کشیده بشه و احساسم برای خواستن لباش بیشتر بشه....نفهمیدم چطور شد که دستام دور گردنش حلقه شده بود و تنم داشت بین بدنش و دیوار له میشد..آهی که کشیدم متوجه شد و فاصلشو ازم بیشتر کرد..روپوشمو درآورد و دستاشو از زیر تاپم برد بالا..سینه هامو فشار میداد و منم کم کم پاهام شل شد..تاپ و سوتینمو باهم درآورد..سرمو پشت گردنش قایم کردم از خجالت گفتم حامد نه....گفت کتی میخوامت،حاضرم جلوی هرکی بگی وایسم تا تورو مال خودم کنم...گردنمو بوسید..بووسید و بوسید و بووسید تا به سینه هام رسید..تمام عضلاتم شل بود،نمیتونستم وایسم..چسبوندم محکم به دیوار و سینه هامو خورد،اینقدری که نوکشون کبود شد...خوابوندم روی تخت،لباساشو درآورد و روی تنم خوابید،سینه هامو با دستاش فشار میداد و با هر فشارش چنان آهی ازم بلند میشد که اونو بدتر تحریک میکرد..دستاش از سینه هام به پایین سر خورد،شکممو با زبونش بازی میداد و زبونشو توی نافم فرو میکرد..دیگه توی حال خودم نبودم..شلوارمو درآورد..حالا تن هر دوتامون فقط شورت بود..سرشو به کسم نزدیک کرد..یه گاز از روی شورت از بالای کسم گرفت،اصلا انتظارشو نداشتم،جیغ کوتاهی کشیدم.....خندید و گفت خانومی خودم صبر کن تازه جیغات میخواد شروع بشه..حین گفتن این کلمات شورتمو دراورد،دستمو رو کسم گذاشتم..گفتم حامد.....گفت هیسسس میدونم،نمیخوام لذت شب اول عروسیمونو به باد بدم،نترس...سرشو روی کسم گذاشت و زبونشو به کسم مالید...تمام تنم مور مور شد..دستشو روی دستم گذاشت..با هر لحظه مکیدن کسم دستشو فشار میدادم..زبونشو خیلی قشنگ روی کسم حرکت میداد،چوچولمو میمکید و گاز های آروم میگرفت..یکدفعه تنم شروع به لرزیدن کرد و نفسام بریده بریده شد: حامد بسسه بسسه مردممم...بسسسسه........
اومد کنارم،بغلم کرد و سرمو به سینش فشار داد و بهم گفت آروم باش و کمکم کرد تا تنفس و ضربان قلبم منظم شد..تو چشاش نگاه کردم گفتم عاشقتم..گفت منم عاشقتم...دوباره لب گرفتیم...با نوک سینه هام بازی کرد تا دوباره تنم سست شد..شورتشو درآورد و کیرشو به لبم نزدیک کرد،گفت خانومی میخوریش؟؟ لبامو باز کردم و کیرشو تو دهنم گذاشتم..یکم براش ساک زدم،خودش سرمو گرفت و ریتمشو تند تر کرد،پشت سر هم آه میکشید...موهامو محکم تو دستش گرفته بود......کتی داره میاد....کیرشو از دهنم درآورد و آبشو روی سینه هام ریخت...بعد از تمیز کردن،کنار هم دراز کشیدیم و دوباره لبهامون توی هم گره خورد...بعد از یه استراحت کوتاه لباس پوشیدیم و باهم روپوش تن کردیم و مشغول کار شدیم...الانم یکسال ازین ماجرا میگذره،حامد سر قولش موند و ما مال هم شدیم.تیر ماه هم عروسیمونه.......
     
  
مرد

 
قالی شویی با زندایی فریبا

اسم من امیره.فقط اسم خودم واقعیه و اسم های دیگه توی داستانو عوض کردم.ولی داستان عین واقعیته..من داستانو تعریف میکنم بعدش دوست داشتین باور کنین دوست نداشتین باور نکنین..به من چیزی نمیرسه..ولی به سرم زده که داستان سکس با زندایی جونمو واستون تعریف کنم..من یه زندایی دارم که اسمشو میذارم فریبا.فریبا یه زنی با کون گنده با سینه های درشت با قد165 و قیافه ی معمولی داره ..ولی بدنش خیلی خشگله..و 29 سالشه..و از خودم بگم. من یه پسر 21 ساله هستم با قد 180 و وزن 90 کیلو و تیپو قیافه خوبی دارم ..بریم سر داستان.این قضیه بر میگرده به 2 سال پیش..اون موقع داییم اینا خونشون نزدیک خونه ما بود ..و مادر بزرگمم با داییم اینا زندگی میکنه..و منم به بهانه های مختلف زیاد میرفتم خونشون به خاطر زنداییم..و بعضی وقتا به مامانم گیر میدادم که بریم خونشون به بهانه این که دلم واسه مامان بزرگ تنگ شده..ولی دلم هوس زندایی کرده بود..یه روز که مامانم منو واسه فرش شستن و کمک به زنداییم منو فرستاد خونشون تا در فرش شستن به زنداییم کمک کنم..منم که همش دنبال یه فرصت و یه بهونه بودم که برم خونه داییم اینا با تمام وجودم قبول کردم ..رفتم در خونشون که رسیدم درو زدم زندایی درو باز کرد در و که باز کرد سر و وضعش خیس بود فهمیدم فرش شستنو شروع کرده .و شلوار رو تا زیر زانو هاش بالا داده بود و اون پای سفیدش بیرون بود.بعد از سلام و احوالپرسی رفتیم تو ..رفتم با مامان بزرگ سلام و علیک کردم ..و همش به ترکی میگفت چرا اومدی چرا زحمت کشیدی..من که به مامان گفتم نمیخواد بیاد..من و فریبا با هم میشوریم..از این حرفا.خلاصه من با فریبا رفتیم فرش بشوریم توی حیاط .فریبا یه تی شرت پوشیده بود که وقتی خم میشد فرش بشوره سینه های گنده اش معلوم میشد من خیلی حشری شده بودم ..پاهاش و سینه هاش بد جور منو حشری کرده بود..فرش شستن که تموم شد رفت توی اشپز خونه چای بریزه..منم رفتم اشپزخونه پیشش..اولش خیلی اروم از پشت کیرم چسبوندم به کونش..بعد یه کم فشار بیشتر کردم..دیدم چیزی نمیگه دست بردم سمت کون نازش به لای کونش یه دست زدم دیدم برگشت بهم لبخند زد..خیلی خوشحال شدم فهمیدم بدش نمیاد..اینم بگم من قبلا به فریبا زیاد دست زده بودم.ولی وانمود میکردم که اتفاقی بوده.ولی این دفعه کاملا متوجه شد که من از قصد چسبوندم بهش.و از قصد دست به کونش زدم..بعدش من اومدم پیش مامان بزرگ نشستم ..فریبا جونم چایی رو اورد وقتی خوردیم...گفت که میره ناهار درست کنه ..به مامان بزرگ گفت که میخواد ماکارونی درست کنه مامان بزرگم گفت باشه.و به من گفت که برم پوریا رو از توی کوچه صدا کنم بیاد تو..یادم رفت بگم پوریا پسر دایمه که 4 سالش بود اونموقع..رفتم که صدا کنم پوریا رو نیومد.گفت میخواد با دوستاش بازی کنه.منم مجبور شدم وایسم تا بیاد بریم...بعد حدودا چهل دقیقه فریبا اومد دم در گفت که یه ربع دیگه غذا حاضره..یه کم دیگه وایسادم تا پوریا بازی کنه بعد دست پوریا رو گرفتم بردم تو..وقتی رفتیم تو دیدم سفره بازه.نشستیم ناهارو خوردیم.وقتی تموم شد..فریبا بلند شد تا ظرفا رو جمع کنه..وقتی جمع کرد من میدونستم همه میخوان بخوابن..و میدونستم وقتی زنداییم میخواد پوریا رو بخوابونه میبره توی اتاق خواب..به مامان بزرگ گفتم میخوام برم توی اون یکی اتاق بخوابم..رفتم توی اتاق خواب و دراز کشیدم.رفتم توی فکر کون ناز فریبا و توی دلم میگفتم الان بیاد پوریا رو بخوابونه سر صحبتو باز میکنم..یه ده دقیقه دیگه پوریا رو اورد که بخوابونه.پوریا گریه میکرد و میگفت نمیخوابم خوابم نمیاد..من با پوریا صحبت کردم و قرار شد بخوابه..من رفتم یه کم اونورتر تا دراز بکشم..فریبا جونمم داشت پوریا رو میخوابوند.منم همش داشتم بدن فریبا رو نگاه میکردم سینه هاشو.کونشو.همه جاشو.وقتی پوریا رو خوابوند طولی نکشید خودشم خوابش برد..منم از بس که کیرم راست شده بود و حشری شده بودم کیرمو در اوردم گرفتم دستم و میمالیدم..و فریبا هم جلوم خواب بود ..وقتی خواب بود قسمت بالایی سینه اش بیرون بود منم داشتم با کیرم ور میرفتم..دیگه صبرم تموم شده بود..و یادم افتاد که قبلا مامان بزرگ گفته بود که خواب فریبا جون خیلی سنگینه..دلو زدم به دریا و رفتم سمتش..اروم دست زدم به روی سینه هاش یه کم با سینه هاش بازی کردم..بعد اروم رفتم سراغ لبش اروم لبمو بردم جلو طرف لباش..یه بوس اروم از لبش کردم کیرمم چسبونده بودم بهش ..دوباره یکم با سینه هاش بازی کردم .و بعد با کیرم ور رفتم بعد چند دقیقه دیدم داره ابم میاد بلند شدم و ابمو ریختم روی سینه هاش تا این کارو کردم یهو دیدم چشاشو باز کرد..تازه فهمیدم تمام این مدت فریبا اصلا نخوابیده سریع خودمو جمعو جور کردم .دیدم داره میخنده .گفت مامان بزرگت خوابه گفتم بزار برم ببینم رفتم دیدم خوابه ..اومدم بهش گفتم خوابه.گفت این چه کاریه کردی لباسام کثیف شد.منم گفتم ببخشید..گفت بیا جلو توی دلم گفتم الان میخواد دعوام کنه..رفتم جلو دیدم دست زد به کیرم گفتم چیکار میکنی گفت ساکت شو حالا نوبت منه..شلوارمو در اورد کیرمو گرفت دستش یه کم ساک زد.بعدش گفت بیا سریع تمومش کن وقت نیست..منم سریع رفتم شلوارو شرتشو کشیدم پایین ولی در نیاوردم .وای چی میدیدم یه کس طلایی .چه کسی میکرده این داییم.بعد یکم کسشو خوردم گفت بسه باشه واسه بعد سریع بکن که الان بیدار میشن..بعد رفتیم گوشه اتاق که پوریا اگه بیدار شه مارو نبینه..اروم کیرمو کردم توی کسش یه اه ارومی کشید بعد من شروع کردم به تلنبه زدن .بعد پنج دقیقه دیدم ابم داره میاد..بهش گفتم ابمو کجا بریزم گفت بریز دمه سوراخ کسم..داستم مدل سگی میکردم..سریع کیرمو در اوردمو ابمو پاشیدم دمه سوراخ کسش...و سریع بلند شدیم جمعو جور کردیم...بعد از اون قضیه حدود 13 بار دیگه سکس کردیم امیدوارم خوشتون بیاد...امیر
     
  
مرد

 
منو حمید و دخترخالم

من لیلی هستم کاربره اینجا دوتا داستان گذاشته بودم مرسی که نظر داده بودید و فوش هم داده بودید اشکال نداره فوش بدید بهم برنمیخوره کلا ادم با جنبه ای هستم منو رفیقم حمید دوهفته بود که سکس نداشتیم خیلی هم حشری بودیم حمید گفت یه دوست داره که زنشو طلاق داده خونشون خالیه بریم اونجا یه حالی بکنیم منم که خیلی حشری هستم قبول کردم فقط مشکل اینجا بود که رفیقش گفته بود برای که بریم خونشون باید یا یکی براش پیدا کنم برا سکس یا بیاد منو بکنه منم قبول کردم و دختر خالم که مثله خودم حشریه بهش گفتم موضوع رو فقط مشکلش این بود که میترسید پرده کوسشو پاره بشه و عقب هم نمیده چون خیلی دردش میگرفت از ساک زدن هم بدش میمد فقط میخواست یکی کوسشو بلیسه از لز هم بدش میمد خیلی مزخرف بود منو حمید و دوستش هماهنگ کردیم بریم خونشون اما برا دوسته حمید یه مشکلی پیش اومده بود که نیمد و کلید خونشو داد منو حمید و دختر خالم بریم وقتی رفتیم با حمید و دختر خالم رفتیم تو اتاق خواب خونه دوستش فقط یه موکت پهن بود چون از زنش جدا شده بود خونش هیچی نداشت رخته خواب رو پهن کردیم و با حمید خوابیدم و دوربین هم اورده بودم دادم به دخترخالم گفتم که از سکسمون عکس بگیره شب که دباره حشری میشم نگاه کنم و خود ارضایی کنم حمید داشت منو لخت میکرد اما از اون اول که با دختر خالم اومدم چشم ازش برنمیداشت تا میمد لب بگیره یدفه میرفت طرف دخترخالم تا از اونم لب بگیره منم خیلی عصبانی بودم از دستش بیخیالش شدمو شروع کردم لب ازش گرفتمو لخت شدیم سره ممه هامو نوک نداره انقدر مک زد یکمی نوکه سینه هام اومد بیرون خیلی حال میداد اما همش اعصابم خورد بود که چرا دخترخالمو اوردم دنبال خودم حمید عاشق لیسیدن کوسه همینطور که سینه هامو مک میزد انگشتشم تو کوسم بود جلو عقب میکرد و چوچولمو میمالید اما چون دخترخالم اونجا بود خیلی بد بود هم خجالت میکشیدیم و هم عجله داشتیم تا زود تموم بشه بریم حمید اومد پایین تر من باسنم و کوسم خیلی تپله یعنی وقتی شلوار میپوشم خطه کوسم تو شلوارم مشخصه حمید با دوتا دستش کوسمو باز کرد لبه های کوسمو مک زد بعد چوچولمو گذاشت دهنش یدفه یه اه بلند کشیدم خیلی حال میداد همینطور چوچولمو مک میزد احساس میکردم همینطور پشته سره هم ثانیه ای دارم ارضا میشم همینطور که مک میزد دوتا انگشتش تو کوسم بود و داشت تند تند توش میزد یدفه کشید بیرون و برعکس خوابید رو بدنم 69 شدیم منم شروع کردم ساک بزنم کوسمو از بسکه محکم لیس زده قرمز شده بود دمش گرم خیلی حال میداد سره کیره حمیدو گذاشتم دهنمو مک میزدم صدایه اوم اوم تو اتاق پیچیده بود منم نامردی نکردمو کیرشو تا اخر تو دهنم کردم حالت تهوع میگرفتم بعد شروع کردم بیضه هاشو لیس بزنم خودم خوشم میمد چون خیلی حشری شده بودم اونم صدا اوم اومش بیشتر شده بود کیرشو از دهنم در اوردمو گفتم حمید اماده شو کیرتو بنداز تو کوسم اونم اومد کیرشو گذاشت دم سوراخ کوسم پاهامو داد بالا و محکم گذاشت تو کوسم دختر خالم هم داشت عکس میگرفت هم حال میکرد کیره حمید هم خیلی بزرگ نبود اما حال میداد چون خیلی چوچولمو خورده بود همینطور محکم تلمبه میزد اسپری زده بود تا ابش دیر بیاد میدونه من خیلی حشریم تا من حال کنم تند تند محکم میزد تا ته عرق از سرش میریخت گفتم حمید جون بخواب خودم بالا پایین میشم تو خسته شدی اون خوابید و من اومدم بالا و با کوسم نشستم رو کیرش تند تند بالا پایین میشدم اوووووم خیلی حال میداد احساس میکردم کیر داره میخوره تو جیگرم بعد منم خسته شدم چون باسنم بزرگه چاغ نیستم اما کونم چاغه برا همینم دیگه نتونستم تحمل کنم برگشتم خوابیدم برعکس شدم و زانو هامو رو زمین گزاشتم و باسنمو دادم بالا حمید هم کم نذاشت انقدر تند تند میزد کیرش میمالید به دیواره کوسم خیلی حال میداد که یدفه صدا اوم اومش بیشتر شد و ابشو ریخت تو کوسم همیشه وقتی میکنتم ابشو میریزه تو کوسم دوتایی بیحال شدیم و دراز کشیدیم ویکمی جون گرفتیم منم پاشدم رفتم لباس هامو بپوشم و برم دسشویی و بیام وقتی اومدم یواشکی پشته در ایستادم دیدیم بله دخترخالم داره به حمید لب میده هیچی بهشون نگفتم حمید داشت سینه هاشو میخورد که اومدم تو اتاق حمید گفت لیلی جونم اجازه میدی یه حالی بدم به دخترخالت گفتم باشه داشتند بهم ور میرفتند که یدفه دادکشیدم و باکیفم زدم تو سرشون و باحمید قهر کردمو رفتم برم بیرون که دیدم لباساشونو پوشیدنو اومدن بیرون باحمید دوهفته قهر بودم چون همش به من میگفت با کسی دیگه سکس نکن و خودش داشت جلو چشما خودم با دختر خالم میلاسید
     
  
مرد

 
شب با دختر دایی، صبح با زندایی


من بچه که بودم تو دوران راهنمایی 2بار دختر داییمو کرده بودم البته اون موقه چیزی از سکس حالیم نبود و فقط در حد مالیدن بوسیدن بود
تا اینکه بزرگ شدیم من الان 24 سالمه و دختر داییم 25 سالشه تو این مدت خیلی دلم میخواست بکنمش مثه قدیما اما اون دیگه به ما پا بده نبود خلاصه بدجور گذاشته بود مارو تو کف هروقتم که میدیدمش همش به پرو پاچش نگا میکردم در ضمن امارشم داشتم که دوس پسر داره وباهاش سکسم کرده.
1روز به خودم گفتم هرطرو که شده باید این جنده رو بکنم چون تو این سالها حسابی گوشتی واسه خودش شده بود.
تا اینکه 1 شب به همراه خانواده خونشون شام دعوت بودیم بعد از خوردن شام و میوه دیگه میخواستیم بریم خونه خودمون که پسر داییم گفت تو امشب اینجا باش که با هم تا صبح پلی استیشن بازی کنیم منم 1 خورده فکر کردم دیدم بدم نمیگه فردا بیکارم بهش گفتم قبوله.
خانواده ما رفتن و من موندم اول 1 کم با پسر داییم ورق بازی کردم درحین بازی حواسم به دختر داییم بود که داره چکار میکنه همش در حال اس دادن بود وگاهی هم 1 لبخندی میزد مطمئن بود که با اون کونده دوس پسرش داره اس بازی میکنه تا اینکه ساعت1 شد بلند شد رفت از تو اطاقش لباس وحوله برداشت و رفت حموم اینم بگم که این دختر دایی ما همیشه جلو ما راحت میگشت وخانوادشم چیزی بهش نمیگفتن از بس که خانمو ناز نازی بار اورده بودن خیلی هم پررو تشریف داشت.موقه رفتن به حموم دیدم با خودش داره گوشیشو میبره 1 دفه بذهنم زد نکنه داره میره تم حموم که با دوس پسرش سکس تل کنه منم به بهانه خوردن اب پلشدم رفت تو اشپزخونه وقتی برگشتم نزدیک در حموم روبه رو پسر داییم نشستم لت اگه خبری اون نو شد بشنوم اما از بد روزگار خانوم زرنگ تشریف داشت وشیر ابو باز گذلشته بود و فقط صدای اب میومد .
دقیقا بعد40دقیقه امد بیرون ارز قیافش ملوم بود 1 غلطی کرده اون تو وقتی امد بیرون به طعنه بهش گفتم خسته نباشی فکر کردیم افتادی تو سوراخ حموم میخواستیم زنگ بزنیم اتش نشانی بیان بکشنت بیرون اونم 1 خنده تحویل داد و گفت من میرم بخوابم خواهشن سرو صدا نکنین تو دلم گفتم تو نخوابی کی بخوابه منها قبلش راه برو پاهات باز بشه .
رفت تو اتاقش بخوابه منو پسر داییم نشستیم پای بازی و تاساعت 3 نیم فوتبال میزدیم که ساعت 3 نیم پسر داییم گفت دیگه بسه من خوابم میاد منم که همش بهش باخته بودم برگشتم گفت چیه کونده کم اوردی برگشت گفت خفه بابا بگیر بمیر خلاصه تی وی رو خاموش کردیم رفتیم تو اتاق پسر دایی رو تشک خوابیدیم .
همونجور که دراز بودم به خودم گفتم امشب وقتشه هرچی باداباد
به پسر داییم نگه کردم دیدم طوری خوابیده که انگار 2000ساله مرده زم بیرو ن از اتاقش رفتم سمت اتاق دایی وزن دایی دیدم در بسته است و برقم خاموشه اخه اونا ساعت12 رفتن خوابیدن که صبح برن سرکار.
اروم و یواشکی در اتاق دختر دایی رو باز کردم دیدم به به جنده خانوم طاق باز با1 شرت وسوتین زرد خوابیده بشکم تا این صحنه رو دیدم کیرم شد مثه موشک کروز.
مونده بودم چکار کنم هم دلم کس میخواس هم میترسیدم کسی بیاد یا این جنده دادو فریاد کنه بلاخره شیطون پیروز شد ودلو زدم به دریا.
رفتم اروم کنارش و شرع کردم به بوسیدن باهاش و با دستمم با کیرم ور میرفتم از کف پاش تا رونشو بو سیدم تو1 لحظه احساس کردم 2تا چشم دارن نگام میکنن به صورتش نگا کردم دیدم جنده بیدار شده بجان مادرم خشکم زد رنگم شده بود مثه اسهال بچه ریده بودم به خودم که1 دفه ارو با1صدای شهوتناک گفت چیه یاده بچهگی هامون افتادی منم با ته ته پته گفتم ما همیشه به یاد اون دوران هستیم ویادشو گرامی میداریم. دفه بلند شد نشست گفت پس بیا یاد گذشته هارو 2باره زنده کنیم تا اینو گفت1 نفس راحت کشیدم تو1چشم به هم زدن پریدم روش و مثه این کس ندیده ها شروع کردم به لب گرفتن هم زمان هم داشتیم همو لخت میکردیم بعداز5 دقیقه گفت بخورش گفت بشرطی که توهم بخوری گف من بدم میاد گفتم چطور ماله دوس پسرتو میخوری به ماکه میرسه بدت میاد گفت تو از کجا میدونی منم گفتم حالا؟؟ بدبخت نمیدونس 1 دسی خورده خلاصه69 شدیم حالا نخور کی بخور جوری ساک میزد که انگار 100ساله کارش اینه جوری تخما وسر کیرمو میک میزد که داشتم از حال میرفتم
منم شروع کردم خوردن کس نازش که1مو نداشت حسابی هم اب انداخته بودهمش زبون میزدم تو کوسش باانگشتام با چوچولش بازی میکردم که1 دفه 1جیغ ارمی زد ودهن مارو کرد منبع اب بهش گفتم راحت شدی گفت هنو نه باید بکنیش تو کسم گفتم چیه میخوای بدبختمون کنی یا خودتو میخوای بندازی گردن ما گفت نترس قبلا پردم زده شده با تعجب گفت کی زده گفت دوس پسرش گفتم خسه نباشی به هرحال من از جلو بکن نیستم فقط کون میخوام گف به شرطی که از خجالت جلو در بیای مونده بودم چکار کنم که خودش 3 تا انگشتاشو کرد تو کسش گفت خیالت راحت شد که ندارم منم باخودم گفتم اگه اون کون گنده رو میخوام باید از این کس رد بشم گفتم قبوله.
به کمر خوابوندمش و1 بالش گذاشتم زیر کمرش سرکیرمو1توف جانانه زدم و 1 دفه همشو تا دسته جا کردمکه انم تا اومد جیغ بزنه بادس جلو دهنشو گرفتم گف چکار میکنی احمق گفتم خودت خواسی گف نمیخوام پاشو گمشو بیرون گفتم نه بابا زرنگی من تازه خوشم امده گفت تورو خدا ارو تلمبه بزن گفتم باشه ...
وای چه کس تنگی بود من این همه کس کرده بودم اماهیچ کدوم مثه این نبود اب در کوزه بود و ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اروم اروم تلبه میزدم اون اروم لباشو گاز میگرفت گاهی اوقات تندش میکردم خوشش میومد میگفت سینه هامو بخور وبادستات محکم فشار بده میخوام سینه هام بزرگ بشه منم حسابی میخوردم و فشار میدادم کخ بعد از10دقیقه دیدم 2 باره با1 جیغ کوتاه ارضا شد 1 دقیقه بعددیدم داره ابم میاد گفتم چکارش کنم گف بریز رو صورت وسینه هام منم همشو روش خالی کردم ابم که امد دیگه حال نداشتم بهش گفتم من میرم بخوابم گفت پس کون چی گفتم باشه واسه1 وقته دیگه ؟
گفت شاید وقت دیگه در کار نباشه گفتم هست خیالت راحت..
لباسامو پوشیدم 1لب جانانه ازش گرفتم بهش گفتم دمت گرم گفت دم توهم گرم خیلی حال داد گفتم بازم از این کارا بکن گف اگه موقعیتش پیش بیاد حتما.
امدم از اتقش برم بیرون احساس کردم1سایه از پشت در رد شد با1 مکث رفتم بیرون واروم رفتم سرجام خوابیدم.
صبح ساعت10 بیدار شدم دیدم 1سکوتی تو خونه است که انگار همه مردن پسر داییم نبود صداشون کردم ببینم کسی هس تو خونه که 1 باره چشتون روز بد نبینه دیدم زندایی
با1 تیپ بیا منو بکن که اصلا انتظارشو نداشتم تو 4چوب در ظاهر شد با 1تاپ حلقه ای مشکی و 1دامن کوته تابالا زانو و جورابای شیشه ای نا مچ پا منو میگی خشکم زد گف سلا صبح بخیر منم سلا م کردم گفتم بچه ها کجان دایی کجاست گفت دایی سرکاره دختر داییتم رفته دانشگاه پسر دایتم رفته بهداری تا کارهای رفتن به خدمتشو درس کنه گفتم شما چرا نرفتی سرکارتون اخه زن دایی من بوتیک داره گف حسش نبود.
گف پاشو صورتتو بشور بیا صبحونه منم که کیرم باز شده بود موشک گفتم باشه شما برین من میام رفتو منم کیرمو جابه جا کردم رفتم تو دستشویی 1 جلق اساسی زدم اخه تیپی که زن دایی زده بود تیپ مورد علاقه من بود امدم بیرون رفتم سر سفره زنداییم امد رو به روم نشست جوری نشست که دامنش رفت تابالای رانش که1 وقت دیدم شورت نداره و1ذرده از کوسش ملوم بو د به بالا تنش نگا کردم دیدم انگار سوتین هم نداره خلاصه مشغول خوردن بودم که خودشو طوری جا به جا کرد که بیشتر کسش دیده بشه منم خیره شده بودم به کسشکه گفت به چی نگا میکنی گفتم هیچی داشتم مونده بودم چی بگم که گفتم زن دایی چیه امروز تیپ زدی گف هیچی همینجوری خلاصه صبحونه تموم شد سفره جم شد رفتم تو اتاق که لباس عوض کنم برم خونمون تا شلوارمو کشیدم پایین وداشتم با کیرم ور میرفتم کیرمم سیخ شده بو د که 1 باره دیدم در باز شد وزن دایی امد تو تامنو تو اون حالت دید 1 لبخندی زد و گفت چیه دیشب کم خوش گذروندی که حالا داری جلق میزنی یا واسه کوس کون من داری جلق میزنی تا امدم چیزی بگم امد نزدیک ومنم که کیرمو کره بودم تو شرتم دستشو کرد توشرتم و باکیرمو میمالید منم در همین حین یاد دیشب و سایه پشت در افتادم دیگه شکم به یقین تبدیل شد که بلهههههههههههه زندایی دیشب همه چیزو فهمیده البته خودش بعدا گفت که داشته میرفته توالت که متوجه منو دخترش شده..
خلاصه همینطور که داشت کیرمو میمالید منم خودموزدم به پر رویی و شروع کردم به لب گرفتن همینجوری لب میگرفتیم که درازش کردم رو زمین و روش خوابیدم با دستام سینه هاشو میمالیدم و با کیرم از تو شرت به کسش میمالیدم در همین حین 1 باره گف 1 خواهش دیگه با دخترم سکس نکن خواهش منم الکی بخاطر اینکه ناراحت نشه گفتم چشم قول میدم اونم گف در عوض هروقت خواسی بیا مغازه من بریم طبقه بالاتو انباری هر کار خواسی بکن گفتم نوکرتم هستم زن دایی عزیز.........
بهش گفتم بخورش گف بشرطی که تو هم بخوری گفتم اینم تو دیشب از دخترت یاد گرفتی خندید و گفت اره.
بلندش کردم لباساشو در اوردم خودمم لخت شدم 69شدیم من رفتم زیرش و اون امد روم و کیرمو کرد تو دهنش جوری میخورد و میک میزد که یاد دخترش افتادم با خودم گفتم الحق دخترت به خودت رفته منم واسش سنگ تموم گذاشتم جوری کوس گشادشو میخوردم که همونجا 2بار ارضا شد اما ابی ازش نیامد بیرون خودش میگف من همیشه اینطوری ارضا میشم و ابم نمیاد بیرون با خودم گفتم این چه مدلشه.....
خلاصه بلند شد وخودش نشست رو کیرم انقد گشاد بود که انگار نه انگار بعد چن دقیقه گف چرا ابت نمیاد گفتم اخه خیلی گشاده نمیتونم حس بگیرم.
گفتم کون میخوام گفت نه گفتم چرا؟ گف درد داره گفتم اولش درد داره اما بعدش عادت میکنی گف نه من به داییت ندادم گفتم بازم گلی به جمال دخترت قول1 کون خشکو خال رو واسه بعدا بهم داد اونم که خواس کم نیاره گف باشه فقط اروم باشه گفتم خیالت تخت تو فقط به شکم بخواب 1 بالشم دادم زیر شکمش از رو میز ارایش 1کرم برداشتم و شروع کردم به مالیدن سوراخش کم کم انگشتامو کردم تو کونش اولش جیغ میزد اما بعدش جیغها تبدیل شد به اوییییییییی و اوففففففففففف و جونننننننننن حسابی که دیدم سوراخش باز شده گفتم بزارم توش گف بزار توش مردممممممممم میخوام اون کیرتو با کونم قورت بدم منم نامردی نکردم کیرمو خشک جا کردم توش که 1 جیغی زد که فکر کنم داییم تو سرکارش صدای زنشو شنید گفت بکش بیرون جر خوردم بکش بیرون پاره شدم اما من گوشم به این حرفلا بدهکار نبود اروم اروم شرو کرم به تلمبه زدن کم کم اروم شد و داش حال میکرد همش میگفت تخماتم بکن توش کونمو پاره کن توتاحالا کجابودی از این به بعد این کیر ماله منه بعده چن 5دقیقه دیدم ابم داره میاد منم تندترش کردم ابمو با فشارتوش خالی کردم و افتادم روش بعدش با هم رفتیم حموم 1 دس دیگه از عقب جلو کردمش بعد امدیم بیرون زندایی گف الان دیگه ظهره وایستا ناهار بخور بعدبرو منم گفتم باشه ساعت 2 ناهار حاضرشد همه امدن سر سفره1 نگاه به زندایی و دخترش کردن اصلا باورم نمیشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدها هم زن دایمو میو میکردم هم دخترشو البته به دخترش گفتم مادرتو کردم باورش نمیشد وقتی همه کاجرارو گفتم واسش خندش گرف منم بهش گفتم از اون مادر باید همچین کوسی عمل بیاد
     
  
زن


 
من و استاد کنکورم

سلام اسم من نسیم.این داستان مربوط به 1سال پیشه.اون موقع من کنکوری بودم.تو شهر ما یه استاد زیست بود که پزشک بود(دانشجوی تخصص رادیولوژی و سونوگرافی داشت)و البته برادر یکی از دوستامم بود.رامین 29 سالش بود همه بچه ها تو کفش بودن که مخشو بزنن.البته اینم بگم که خیلی خودشو میگرفت.یه روز تو عید بود که من تو فیس بوک براش پیام فرستادم.رامین بعد کنکور جوابمو داد چون اینقدر سرش گرم خارج رفتن اش بود که به فیس بوکش اهمیت نمیداد.وقتی رفتم عکسای شخصیشو دیدم دهنم باز موند یه شکم 6تیکه با بدن برنز.تو دلم گفتم خوش به حال زنش
تو شهرما من جز معدود دخترایی بودم که هیکل و فیس قشنگی داشتم چون مامانم مربی باشگاه بود از بچگیم رو بدنم کار میکرد.
کم کم رابطه من با رامین صمیمی شد تا اینکه مامان من و مامان رامین فهمیدن که با هم دوستیم.
جواب کنکور اومد من رتبم 1000شد و خیلی راحت میتونم پزشکی شهرمونو بزنم و رامین بشه استادم.تو فاصله انتخاب رشتم تا اومدن جواب نهایی سکس من و رامین اتفاق افتاد.
یه روز رامین زنگ زد و گفت نگار بابامینا رفتن شیراز مسافرت آمادشو بیام دنبالت بریم خونمون.من اولین بارم نبود که میرفتم خونشون.اونروز کلاس داشتم به مامانم گفتم بعد کلاس با رامین میرم بیرون.اونم گفت تا قبل ساعت 9 که بابات میاد خونه باش.ساعت 4از خونه زدم بیرون کلاسمو پیچوندم و رامین اومد دنبالم رفتیم خونشون.
وقتی وارد خونشون شدم مانتومو دراوردم نشستم رو مبل.رامین برام شربت آورد و اومد کنارم نشست.ماهواره رو روشن کرد به قول بچه ها زد کانال خاکبرسری!
من تو بغل رامین بودم که یه دفعه مرد تو فیلم کیرشو نشون داد من گفتم وای چقدر بزرگه رامین گفت این معمولیه پس واسه منو ندیدی.تو بغلش که بودم ازم لب گرفت و من تغییر سایز کیرشو زیر بازوم احساس میکردم.یه لحظه نگاهم به کیرش از رو شلوارکش افتاد گفت چیه اذیتت میکنه گفتم میترسم شلوارتو پاره کنه و بیاد بیرون سریع شلوارشو کشید پایین و گفت حالا دیگه نترس خودش اومد بیرون
من چشام به کیرش بود چون تا حالا از نزدیک کیر به این بزرگی ندیده بودم راست میگفت ماله مرده معمولیه!کیرشو با دست تکون داد و گفت سلام با من دوست میشی؟با ترس به کیرش دست زدم گفت نسیم بریم اتاق راحتتر باشیم؟(من از اسای چند روزش فهمیده بودم که حالش بده)مخالفتی نکردم اومد بغلم کرد و تا برسیم اتاقش ازم لب میگرفتمنو گذاشت رو تختشو بهم گفت پایه یکم شیطونی هستی سرمو تکون دادم سریع پرید بغلمو بوسم کرد.2باره ازم لب گرفت کم کم اومد گردنمو خورد بعدش تیشرتمو درآورد و گفت بلند شو سوتینتم در بیارم.منم به حرفش گوش کردمبعد از اینکه درش اورد شروع کرد سینه هامو خوردن.نوک سینه هامو با دندونش میگرفت و میکشید من دیگه تنم شل شده بود کم کم رفت سمت شلوارم سریع دستو گذاشتم رو زیپ شلوار بهم نگاه کرد چون حال خودمم خوب نبود دستمو برداشتم شلوارمو دراورد وقتی پاهامو دید چشماش برق زد یه نگاه خریدارانه از بالا تا پایین بهم انداخت.از روی شرتم کسمو بوس کرد و گفت اگه من رامینم که نمیذارم دسته کسی به این برسه.شرتمو دراورد و شروع کرد کسمو خوردن داشتم ریز ریز ناله میکردم که رامین گفت دوس دارم صداتو بشنوم راحت باش صداتو کسی نمیشنوه.داشتم ارضا میشدم صدام ناخودآگاه بلندتر شد وقتی آبم اومد با زبونش آبمو روی کسم مالید.
بعدش اومد کنارم رو تخت خوابید و ازم لب گرفت.بهم گفت نسیم کیرم داره میترکه بهم حال میدی؟گفتم چیکار کنم؟گفت برام ساک بزن.بهش گفتم من بالا میارم اگه آبتو بریزی تو دهنم.قبل از اینکه آبت بیاد بهم بگو.باشه؟سری تکون داد بلند شد وایستاد.منم رو زانوهام نشستم و شروع کردم به ساک زدن.اولش کلاهکشو خوردم هی عق میزدم چون پیش آبش میرفت تو دهنم.کم کم عادت کردم بیشتر میکردمش تو دهنم.رامینم هی تشویقم میکرد که تو میتونی!دیگه عادت کردم راحت براش ساک زدم.رامین گفت سینتو بیار جلو داره میاد.آبش اومد و همشو ریخت رو سینه هام.بعد با دستش سینه هامو ماساژ داد.من رو تخت خوابیدمو اومد روم خوابید و کیرشو گذاشت رو کسم.گفتم کسم نه.گفت پس کجا گفتم اگه دوس داری کونم ولی کسمو نمیذارم.گفت بهتر به من بیشتر حال میده.گفت پاهاتو ببر بالا.بعد مخرجمو با روغن برنز چرب کرد و باهاش بازی کرد.بعد کیرشو گذاشت رو کونم یکم فشار داد و رفت تو.احساس کردم اونقدر کونم کشیده شده که داره جر میخوره و هی احساس میکردم که الان دستشویی میکنم.به رامین گفتم در بیارش باید برم دستشویی.گفت نمیخواد چون ماهیچه های مخرجت باز شده فکرمیکنی دستشویی داری و به کارش ادامه داد.کم کم بیشتر داخل کرد بعد شروع کرد به تلمبه زدن.من که جز حس درد هیچی نفهمیدم نمیدونم چطوری بعضیا از پشت ارضا میشن.دیدم رامین شقیقه هاش عرق کرده چشماشو بسته داره ناله میکنه.یه دفعه انگار تو کونم آتیش گرفت. فهمیدم که آبشو ریخته تو کونم.رامین 3بار دیکه از پشت ارضا شد.گفت نای تکون خوردن ندارم.گفتم پس من چی؟جواب داد گفتم نای تکون خوردن ندارم نای کس خوردن که دارم!بعد رفت با کسم بازی کردن تا اینکه من ارضا شدم.هردومون بی حال شدیم یکم دراز کشیدیم بعد رفتیم حموم با هم دوش گرفتیم.رامین من ساعت 8رسوند خونمون.اگه به من بود باید میلنگیدم ولی از ترس اینکه کسی نفهمه مجبور بودم دردو تحمل کنم و مثل بچه آدم راه برم.
6ماه بعدش رامین اومد خواستگاری و پدرم میگفت چون اختلاف سنیتون زیاده دختر نمیدم.استاد ادبیاتم که اتفاقا استاد رامینم بود و البته آشنای ما و دوست خانوادگی رامین اینا پا در میانی کرد و پدرمو راضی کرد.الان من رامین 4ماهه که عقد کردیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
چش بادومی توی قایق

با عرض سلام خدمت دوستاي گلم
من حسام هستم 24 سالمه و اهل يكي از روستاهاي ساحلي ومسافر خيز بابلسر هستم اين خاطره كه ميخوام براتون بگم برميگرده به تابستون پارسال قضاوت در باره ي راست يا دروغش با خودتون.
من يه قايق داشتم و تابستونا باهاش مسافر كشي ميكردمو يه پولي درمياوردم.
يه روز كه دريا زياد شلوغ نبود تو قايقم نشسته بودم و منتظره مسافر بودم كه يه دختر مشهدي خشكل و چش بادومي اومد وگفت ميشه سوار قايقتون بشم بريم ميخوام چندتا عكس بگيرم؟ منم گفتم چرا نميشه بفرما بريم.
قايق و روشن كردمو رفتيم چهارصد ،پونصد متري ساحل ايستادم گفتم خانم ميخواين عكس بگيرين ،بگيرين بريم ساحل
گفت نميشه برين جلوتر آخه اينجا ساحل مشخصه شايد بخوام چند تا عكس بدون مانتو و ديگه حرفشو خورد منم از خدا خواسته واسه اينكه اون اندامشو ببينم گفتم باشه آخه كون خيلي خوش فرمي داشت.تا جايي كه ديگه از ساحل ديده نشيم رفتيم داخل
دوربين و داد به من و گفت ميشه شما از من عكس بگيرين؟ گفتم باشه ؟ مانتوشو وقتي در آورد ديگه چشام سياهي رفت يه كون گردو خوش فرم پشت شلوار جين تنگ با دوتا سينه ي خوش تراش پشت يه تاپ مشكي خلاصه صد تا مدل عوض كردو واسش عكس گرفتم. بعدش گفت آقا پسر بي ظرفيت نيستي كه؟
گفتم چطور مگه؟
كه ديدم شلوارشو با تاپش در آورد گفت واسه اين گفتم يه ست لباس زير مشكي تنش بود كه با ديدنش ديگه كيرم طاقت نياوردو در چشم به هم زدني سيخه سيخ شد . تا كير راست شدمو از زير شلوارك ديد گفت نه انقدام با ظرفيت نيستي. منكه ديگه داشتم از شهوت ميمردم گفتم چرا لخت شدي حالا؟
گفت ميخوام شنا كنم منم كه بدم نمياومد يه خورده دست ماليش كنم گفتم باشه. يه جليقه نجات تنش كردم بعدش پريد تو آب منم پشتش پريدم تو آب تو مدتي كه تو آب بودم به بهانه ي اينكه فشار آب از قايق دورش نكنه چسبيده بودم بهش و دست ماليش ميكردم ديگه خودشم فهميده بود كه من دارم از روي شهوت دستماليش ميكنم.
ديگه درجه ي شهوتم رفت رو هزارو از زير جليقه نجات دستمو رد كردمو سينه هاشو از پشت گرفتم ديدم مقاومتي نكرد سرمو بردم دم گوشش گفتم دوست داري سكس تو قايق وسط دريا رو تجربه كني ؟
گفت من تنوع رو دوست دارم كه فهميدم اينكارست.
بردمش تو قايق و چند تا جليقه نجات كف قايق گذاشتم و خوابوندمش رو جليقه ها شروع كردم به خوردن سينه هاش كه يه خورده شور بود چون هنوز آب دريا روش بود يه سينه شو ميخوردمو يه سينشو بادست ميماليدم ديگه صداش در اومده بود
آخ جون بخور جون ديگه دارم ديوونه ميشم.
آروم دستمو از زير شورت بردم روي كسش و واسش ماليدم انقد كسش غليظ بود كه دستم خود به خود رو قاچش سور ميخورد.
گفت ترو خدا ديگه بسته بكن توش من كير ميخوام كيرمو در آوردم و رو كسش چند بار ماليدم ديگه داشت بيهوش ميشد فقط جيغ ميكشيد ترو جون عزيزت بكن توش دارم ميميرم گفتم نه اينجوري نميشه گفتم برگرد دستتو بذار رو لبه ي قايق قمبل كن بذارم تو همينكارو كرد وقتي كوسشو از پشت ديدم داشتم ديوونه ميشدم ديگه طاقت نداشتم ولي گفتتم بذار تشنه تر بشه شروع كردم به ليس زدن كس خيس و لزجش فقط جيغ ميزدو ميگفت كوني نميخواد بخوريش بكن توش جرم بده كير ميخوام باز كيرمو گذاشتم دم سوراخ كسش و گفتم خانم حالا كي بي ظرفيته؟ گفت خودم بي ظرفيتم فقط بذار توش ،اينو كه گفت كيرمو تا ته جا كردم تو كسش و شروع كردم به تلمبه زدن ديگه حالشو نميفهميد فقط جيغ ميكشيد و ميگفت محكمتر خيلي لحظه ي قشنگي بود فقط من و اون بوديم تنها صدايي ام كه شنيده ميشد صداي جيغاي شهوتناك چش بادومي بود كه با صداي آب دريا مخلوط ميشد.
پنجدقيقه تو همون حالت تلنبه زدمو بعد خوابوندمش و از جلو گذاشتم تو كسش داشتم تلنبه ميزدمو لباشو ميخوردم كه احساس كردم ارضا شد چون خيلي محكم بغلم كردي يه دفعه آروم گرفت آب منم ديگه داشت مياومد پرسيدم كجا بريزم ؟ گفت بريز رو صورتم منم چند تا تلمبه ي جانانه زدمو كشيدم بيرون و همه ي آبمو ريختم رو صورتش و بيحال افتادم كف قايق تا ده دقيقه فقط زل زده بودم به آسمون بعد پريديم تو آب خودمون و تميز كرديم اومديم تو قايق لباسامونو پوشيديم رفتيم ساحل.
بعدشم يه قليون كشيديم و رفت البته شمارشو گرفتم چون دانشجوي بابلسر بود و اكثرا تو دسترس بود_.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
برده ی المیرا شدم

سلام
اسم من رعناست
18 سالمه و تهران زندگی میکنم
خونمون تو صادقیه است
این داستان واقعی منه که یه ماه پیش اتفاق افتاده
خونمون 2 طبقست که یکیشو اجاره میدیم به دانشجوهای دختر
الآن 2 ساله که که المیرا مستاجر ماست
رادیولوژی غیر انتفاعی میخونه
من زیاد پیشش میرفتم دوسا پسرش زیاد میومد پیشش همیشه هم من کمک میکردم خانوادم نبینه
یواش یواش منو کشوند طرف از و من خوشم اومد
هفته ای 3 4 بار میرفتم تا حال کنیم
با دستگاه ویبره و برق ضعیف سیم تلفن به هم حال میدادیم تا ارضا شیم
اون هیچ محدودیتی نداشت چون پرده نداشت با دست و پا کسشو حال میآوردم
اما من پرده داشتمو زیاد آزاد نبودم
همیشه دوست پسرش میگفت شماها خیلی با هم سکسی هستین یه دوستم داشت که خیلی دوست داشت با من سکس داشته باشه
ولی من قبول نمیکردم
بریم سر اصل مطلب
یه ماه پیش بود که المیرا بهم زنگ زد گفت رعنا من خیلی حشریم مامان باباتم که امشب نمیان
بیام بالا
منم که دلم میخواست گفتم بیا
نشسته بودم رو پاش لب میگرفتیم که برگشا گفت میخوام امشب تا صبح باهات باشم
میخوام بردم شی به ارگاسم برسونمت
منم دیدم بد نمیشه
رفتم از تو انبار طناب و چسب آوردم
بعد بهم گفت لباستم تاپ و دامن باشه با جورابه شیشه ای رنگ پا ساق کوتاه
و اون سوتین سفیدتو با تاپ سفسدو دامن قرمزتو بپوش
شرتتم فقط سفید باشه
منم لباسامو پوشیدمو اومدم تو پذیرایی دراز کشیدم دستمو از پشت بست و پاهامم بست به هم دهنمم چسب زد
بعد گفت برم ویبراتور بیارم
رفت و وقتی برگشت دوست پسرشو دوستش باهاش بودن
اونموقع فهمیدم که جریان چیه
شروع کردم به سروصدا کردن ولی دهنم بسته بود
خیلی ترسیده بودم
المیرا اومد کنارم نشست دست تو موهام کشید گفت نترس رعنا جون
قرار نیست پردتو بزنه قراره چهارتلیی حال کنیم
با تو عم فقط از پشت کار دارن
بغض کرده بودم وحشت برم داشته
سیروس(دوست پسر المیرا) اومد بلندش کرد بردش رو کاناپه و دستآشو بست به پاهاش سارع یع نگاه به من کرد و با لبخند یه چشمک زد
بعد داوود اومد سراغ من تاپمو زد بالا بین سینه هامو لیسید. اومد زیر گردنمم لیسید
برگردوندم رو شکمو دامنمو زد بالا
شرتمو زد کنار یه تف انداخت رو سوراخ کونم و بادست مالید یه انگشتشو کرد تو کونم یکم درد داشت
بعد دو تا و بعد سه تا که صدام در اومد محکم زد رو کونم
دوباره برگردوندم رو پشت و اومد رو شکمم نشست
سوتینمو باز کرد
زیپشو کشید پایین و دکمشو باز کرد شلوار و شرتشو در آورد با دیدن کیرش تمتم تنم لرزید خیلی بزرگ بود
اونورم صدای المیرا مدام میومد که یهو بالا گرفت نگاه کردم دیدم دستگاه ویبره رو کرده تو کسش
داوود اومد نشست رو شکممو تف زد بین سینه هام و کیرشو گذاشت بینشون و مالوند
خیلی حشری شده بودم کسم خیس شده بود
بهم گفت میخوام دهنتو باز کنم داد نزن دیگه
منم به نشونه تایید سرمو تکون دادم
همین لحظه بود که المیرا جیغ زد و دیدم ارگاسم شده و آبش پاشید
پ سیروس دوباره دستگاهو گذاشت رو کسش
دهنمو باز کرد و لب گرفت بعد کیرشو کرد تو دهنم و سرمو گرفت و عقب جلو کرد دو سه بارم اوق زدم بعد گفت رعنا قیچی کجاست
گفتم بهشو رفت آورد شرتمو باهاش برید
برگردوند منو رو شکم و کمرمو آورد بالا(سگی)
بعد کیرشو دم در کونم مالید و کرد توش درد وحشتناکی بود جیغ کشید و گفتم نه نه نه
آنقدر درد داشت که افتادم رو شکمم و اون تلمبه میزد و من جیغ میزدم که دهنمو چسب زد و گفت خیلی صدا میدی
و ادامه داد
بعد دامنمو در آورد و بلندم کرد برد تو اتاق تو این مدتم المیرا مدام صدا میداد دو سه بارم ارضا شده بود
پاهامو باز کرد بست به میله تخت بالا سرم. بعد جای گیر لباس پرسید و رفت گیره و با دستگاه ویبره آورد
سیروسم المیرا رو آورد تو اتاق المیرا دیگه جون نداشت چشاش خسته خسته بود و منو نگاه میکرد سعی کردم نشون ندم که درد دارم
داوود گیره هارو زد به کسمو سر سینه هام و یدونه هم به زبونم
دستگاه ویبررو روشن کرد از سینه هام شروع کرد و رفت پایین دستگاه گذاش رو کسم
حس تمتم بدنمو گرفته بود فقط و فقط حس ارضا بهم دست میداد تا اینکه حس کردم دیگه نمیتونم نگه دارم و همون لحظه یه ضربه به سینم زد مثل این بود که بمب منفجر بشه جیغ زدمو آبم پاشی تمتم بدنم میلرزید
گیره هارو باز کرد و گفت چه کسی اووممممم
کیرشو مالید روشو یواش یواش کرد توش
جیغ زدم نه درد داره قرار بود به پردم دست نزنی که دهنمو دوباره چسب زد و فهمیدم که تمومه المیرا نگاه میکردو داد میزد اما نمیتونست کاری کنه
داوود کار خودشو کرد و یهو کرد تو کسم درد وحشتناکی داشت با خودم فکر کردم الآنه که بمیرم داد زدم بغضم ترکیدو اشکام در اومد آمد داوودم مدام میکرد و من درد میکشیدم
سیروس المیرارو باز کرد و دستآشو از پشت بست آوردش طرف من
داوود کیرشو کشید بیرونو من خونو. دهن المیرا باز کردن و گذاشتن رو کسم تا بلیسه هم درد داشتم هم لذت
بعد داوود دهنمو باز کرد و اشکامو پاک کرد و گفت تموم شد دیگه حال میکنی
کیرشو کرد تو دهنم تا ساک بزنم
از لسی زدن المیرا میغهمیدم جون نداره
همون لحظه سیروس کیرشو کرد تو کس المیرا و شروع کرد کردن المیرا دیگه نمیتونست هیچکار کنه که سیروس بردش رو زمینو پاشو داد بالا کردش خیلی بد میکردش المیرا هم فقط آه آرومو بدون انرژی میکرد داوود دسگاه ویبره و برداشت و افتاد به جون کسم هی میزد و دستگاهو میکرد توش تمام بدنمو قرمز کرد و منم فقط آه میکشیدم چند بار که ارضا شدم دیگه جون آه گفتنم نداشتم که پاهامو باز کرد و دراز کشید و منو رو به خودش نشوند رو پاهاشو کیرشو کرد تو کسم
اندفعه بیشتر حال داد تا اینکه سیروس اومدو کیرشو کرد تو کونم که دیگه دردم زیاد شد و جیغ زدم همون لحظه داوود لب گرفت در حین کردنم دو بار ارضا شدم یه نگاه به المیرا کردم
داشت جون میگرفت
بعد المیرا رو آوردن با من به صورت 69 گذاشتن روم
و سیروس اونو میکرد و من کیرشو ساک میزدم وداوودم منو میکرد
سیروس آبش اومدو اون تو دهن من ریخت و گفت نگهش دار
بهدشم داوود ریخت تو دهن المیرا
بلندمون کردن و رو زانو هامون نشوندن گفتن حالا با هم دیگه لب بگیرین
داشتیم لب میگرفتیم سیروس خیلی بد با کسم ور میرفت آب هی میریخت رو بدنمونو ما هم همدیگرو میلیسیدیم
بعدش داوود بلندم کرد و گذاشتم رو تخت دستگاه ویبره و گذاشت زیه شککمم طوری که کسمو بلرزونه و اومد رو کمرمو کرد تو کسم و تلمبه زد خیلی حال داد تا اینکه چند بار آبم اومد دیگه جون نداشتم که داوود کرد تو کونم هیچکاریم نمیتونستم بکنم
آبشو ریخت تو کونم و دستامو باز کرد و لب گرفت کنارم دراز کشید بغلم کرد المیرا و داوودم اومدن و کنار ما دراز کسیدن من المیرارو بغل کردم و لب گرفتیم و سینه به سینه المیرا و کیر داوود رو کونم خوابیدیم
الآنم با داوود دوستم و هفته یکی دو بار با هم حال میکنیم
تو سکس خیلی خوبه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 79 از 112:  « پیشین  1  ...  78  79  80  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA