انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 112:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
بردگی

هنوز گرماي مشروب تو تنم بود بدنم كرخت شده بود دراز كشيده بودم كه چشامو باز كردم ديدم ارباب بالا سرم وايساده
خم شد و لباسمو دراورد دونه به دونه و بغلم خوابيد
با سينم بازي ميكرد و ميدونست كه الان دارم له له بغلشو ميزنم
سرمو برد تو سينش و با موهام بازي كرد آروم بهش گفتم سورپرايز شب چيه ارباب
منو از بغلش دراورد و رفت از اتاق بيرون
وقتي برگشت 3تا گيره دستش بود
تا صبح با اين گيره ها ميخوابي فهميدي؟
اولين گيره به نوك سينم زده شد
درد داشت ولي نه خيلي نفسامو تند كرده بود
دومي كه زده شد نفسام به اه تبديل شد و
واسه سومي كه دست ارباب رفت لاي پام و گيره زده شد جيغم دراومد
داشتم از درد ميموردم هر تكونيم كه ميخوردم بيشتر درد ميگرفت
ته مونده مشروب بدنمو آسيب پذيرتر كرده بود
به التماس افتاده بودم و ارباب فقط گوش ميدادو سر تكون ميداد
اشكم داشت در ميومد كه ارباب گفت باشه بازش ميكنم ولي من ميدونستم باز كردنش يعني كشيدنه گيره تا جدا شدنش
.
همينطورم شد جيغم دراومده بود
بغض كرده بودم از درد
ارباب گيره رو كرد تو و بازش كرد و جلو عقب ميكرد
احساس ميكردم پوستمو داره جر ميده و ضخم ميكنه
.
كارش كه تموم شد رفت سر گيره سينم
اونارم كشيد
تنها وقتي كه ارزو ميكنم كاش يه سينه داشتم همين وقته
شلاقشو دراورد و با شلاق ضربه ميزد و بيشترين درد وقتي بود كه با دسته شلاق ميزد
نميتونستم تحمل كنم تنم حساس شده بود ارباب اينو كامل از لحن صدا و حالت صورتم فهميده بود
ارباب پاهامو باز كرد و ويبره روشنو برد لاي پام
داشتم ديوونه ميشدم
گهگاهيم با دست تحريكم ميكرد كه 1000 برابر لذت بخش تر بود برام
تنم مثل ژله زير ارباب ميلرزيد
با هر لرزش من احساس رضايت اربابو ميديدم
نميدونم چندبار پشت سر هم ارضا شده بودم ولي دهنم خشك شده بود
به خودم ميپيچيدم ولي اصلا انگار نه انگار كه دارم تكون ميخورم زير تن ارباب مثل موم بودم
ارباب كه ولم كرد هنوز داشتم ميلرزيدم
بدنم محبت اربابو ميخواست
تشنه گرماي ارباب بود
اربابو به خودم فشار ميدادم به ارباب التماس ميكردم كه زودتر گرمم كنه ولي انگار اين حرفا بيشتر تحريكش ميكرد كه طول بكشه
با داغ شدن تنم تموم اتيش درونم خاموش شد
ارباب پاشد و سر جاش خوابيد
بالشمو پرت كرد پائين پاش و گفت بگير بخواب سر جات حق نداري بياي بالا
بدون هيچ حرفي بالشو پايين پاي ارباب گذاشتم و پتو رو كشيدم رو ارباب و خودم رفتم پايين و پاي اربابو بغل كردم
واقعا اروم شدم
كم كم داشت خوابم ميبرد كه ارباب صدام كرد
پاشو بيا بالا بخواب
فورا رفتم كنار ارباب ديدم همونطور كه چشاش بستس دستشو باز كرده با كلي ذوق خودمو تو بغلش جا كردم و سرمو رو بازوهاي مردونه و بزرگش گذاشتم و قبل خواب بوسيدمش و ازش تشكر كردم بخاطر همه چي
تا صبح تو بغل ارباب قشنگترين شبمو گذروندم
هروقت كه با ترس و وحشت از خواب ميپريدم و ميديدم تو بغل اربابم و ميديدم ارباب با اون ارامش و با اون حس امنيتي كه بهم ميداد كنارمه اروم ميشدم و ميخوابيدم
     
  
مرد

 
دوست دختر اجاره ای

سلام من شیدا هستم
من دختری هات هستم سبزه خوش اندام چون ورزش میکنم و کلا خاطر خواه زیاد دارم نه بخاطر زیباییم بلکه بخاطر اینکه تو روابطم بی پروا هستم و حدودی واسه خودم قائل نیستم
الانم میخوام یکی از بهترین خاطرات سکسی مو
ضمنا من یک خاله دارم به اسم مستانه که با من اختلاف سنی کمی داره و دوست پسر پولداری داره که اسمش محمد و تو شهر ما ویلا دارن
یه روز خالم زنگ زد به من و گفت محمد برای تعطیلات اومده و یکی از دوستاشو با خودش اورده که تنهاست و از من خواست تو این مدت من همراهشون باشم تا تنها نباشه اولش قبول نکردم و به نظرم یه جور دوست دختر اجاره ای میخواست
ولی با اصرار خالم قبول کردم خلاصه قرارمون این شد که فرداش ناهار با هم بریم بیرون و بعدشم بریم ویلا
فرداش که شد من کلی به خودم رسیدم تا جلوی بچه پولدارها کم نیارم لباس های زیر مناسبی هم انتخاب کردم تا اگه کار به سکس کشید که مطمئن بودم میکشه اماده باشم خلاصه رفتیم سر قرار و من به شهروز معرفی شدم ناها رو که خوردیم محمد به شهروز گفت تو با شیدا عقب بشین من و با مستانه کلی حرف دارم اینو با لحن خاصی گفت و هر دوشون خندیدن خلاصه سوار ماشین شدیم توی راه شهروز سر صحبت با من باز کرد و اروم دستم گرفت و تو دستش نوازش کرد حس کردم حشرش زده بالا منم واسه اینکه اذیتش کنم یکم دلبری کردم تا حسابی تو کف باشه
احساس کردم وقتی حرف میزنه صداش میلرزه و دوست داره صحبت به سکس بکشه
تو این حین کم کم محمد با مستانه وارد فاز شوخی و جوک سکسی شدن و محمد دستش رو پای مستانه گذاشته بود
من با دیدن این صحنه واسه اینکه شهروز حشری تر کنم یکم بیشتر خودم بهش نزدیک کردم و کم کمک رفتم تو بغلش و ارنج دستم گذاشتم رو پاش اونم بغلم کرد و شروع کرد بازو هامو نوازش کردن کیرش داشت کم کم راست میشد که رسیدم ویلا
فاصله حیاط تا بالا رفتن از پله ها من تو بغل شهروز بودم
خلاصه میکنم که حوصله تون سر نره خلاصه بعد عوض کردن لباس هامون نشستیم مشروب خوردیم
من کنار شهروز بودم و اون تو فاصله هر پیک دستش رو رو شونه وپای من میذاشت کم کم که همه داغ شدیم و گرم حرف زدن با شهروز بودم دیدم محمد مستانه دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو میمالونن
شهروز با دیدن این صحنه یه نوازشی به موهام کرد و گفت اجازه هست منم با عشوه خاصی با چشمام بهش چراغ سبز دادم اونم دو دستی صورتم گرفت شروع به لب گرفتن از من شد همونجا منو رو کاناپه خوابوندو شدت لب گرفتن بیشتر کرد و دستاش رو سینه هام بود میمالوندشون
دستش اروم رفت زیر تاپم و سینه مو از رو سوتین میمالوندمنم حساب داغ بودم خودم تو بغلش رها کرده بودم
بعد از جند لحظه تاپم داد بالا سینه هامواز تو سوتینم کشید بیرون ومثل وحشیا شروع کرد به خوردن یکم دردناک بود ولی خوشم اومد با یه دستش کسم میمالید و من رو اسمونا سیر میکردم من طوری خوابیده بودم که مستانه و محمد رو نمیدیدم ولی صدای ناله هاشونو میشنیدم
بعد از چند لحظه شهروز در گوشم کفت برام ساک میزنی؟ منم با علامت سر تایید کردم دست منو گرفت بلندم کرد خودش سرپا شد منم جلوشانو زدم دیدم مستانه پاهاش رو اسمونه ومحمد داره کس شو میخوره اونم عین کسایی که شکنجه میشن جیغ میکشه اولش از رو شلوار کیر شهروز مالوندم و بعدش دکمه های شلوارشو باز کردم تا زانو پایین اوردم و کیرشو از تو شرت قرمز رنگش بیرون کشیدم یه کیر سرخ شده عضلانی که نوکش یکم مرطوب شده بود
نوکیرش تو دهنم گذاشتم با زبونم دورش چرخوندم و یه میک کوچیک زدم شروع کردو عقب جلو کردن بیضه هاشو میلیسدم و تو دهنم میگرفتم اونم اه وناله ای میکرد که نگو بعد از من خواست سرم ثابت نگه دارم تا منواز دهن بکنه من اینکارو کردم اونم تلمبه میزد یه چند بار نزدیک بود بالا بیارم اونم با دیدن این صحنه دست از کار کشید منو بلند رو کاناپه خوابوند و شلوار بعد شرتم کشید پایین بعد شورت شلوار خودشو کامل در اورد منم تو این فاصله تاپ سوتینم در اوردم که محمد تو این لحظه مستانه رو بغل گرفت رفت سمت اتاق خواب گفت کار داره به جاهای باریک میکشه که مستانه و شهروز خندیدن
اونا رفتن تو اتاق و در بستن و شهروز پاهامو داد بال و شروع کرد به کس لیسی
زبونشو رو کسم میکشید بعدش اونو میکرد تو کسم منم داشتم از بالا کسم و سینه هامو میمالیدم و به اوج لذت نزدیک میشدم با شنیدن ناله هام مثل اینکه شهروز متوجه منظورم باشه حرکت شو سریع تر کرد تا ارگاسم شدم و برا ی چند لحظه بیحال شدم
با ارگاسم من شهروز پا شد رفت یه کاندوم اورد کشید رو کیرشو گفت حالا من باید ارضا بشم
کیرشو اروم رو کسم میمالید و کس لیز من هر لحظه میخواس اونو بکشه تو خودش
اروم سر کیرشو و متعاقب اون با یه حرکت بقیه اشو فرستاد تو من بی اختیار اهی کشیدم اون چند لحظه کیرشو همون تو نگه داشت که من بهش گفتم ادامه بده اونم شروع کرد به تلمبه زدن و صدای ناله های هر دومون رفت بالا پاهامو تو دستش گرفته بود نان استاپ تلمبه میزد و من احساس میکردم یه اهن گداخته داره تو کسم جلو عقب مکیکنه
منم بادستم سینه هامو میمالیدم و لبم از شدت شهوت گاز میرفتم اون با دیدن این صحنه حشری تر میشد
یه ده تا پانزده دقیقه ای تو همین حال بودیم که بهم گفت قنبل کن کیر شو کشید بیرون منم قنبل کردم اونم بعد از زدن چند تا سیلی به کونم کیرشو یهو کرد تو کوسم و تلمبه زد من دیگه تو حال خودم نبودم و بی اختیار ناله میکردم و ازش میخواستم محکم تر بکنه و بهش میگفتم جرم بده پاره ام کن و از این حرفا اونم مدام به کونم سیلی میزد که صداش تو فضا طنین انداز میشد منم بالش روی کاناپه رو چنگ میزدم گازش میگرفتم که تو همین حال یه بار دیگه ارگاسم شدم اونم کیزشو کشید بیرون ر رو شیار کونم گذاشت رو خم شد شروع کرد پشتم بوسیدن بعد چنددقیق منو اورد پایین و خواست سگی واستم تا اونم ابش بیاد منم اینکار کردم اونم حدود پنج دقیقه منو مثل سگ کرد!!!!!!!!! تا اینکه گفت دارم میام چیکارش کنم منم گفتم هرجا دوست داری بریز اونم منو به پشت خوابوند و کاندوم از رو کیرش بیرون کشید کیرش لای سینه هام ذاشت منم با دستم سینه خامو جمع کردم براش اونم با چند بار جل عقب کردن اه بلندی کشید و من احساس کردم یه چیزی مثل گدازه اتش فشان خالی شد بین سینه هام و گردنم اونم بیحال کنارم دراز کشید منم به پهلو خوابیدم اونم ازپشت بغلم کرد و کیر داغ شل شده اشو از پشت بهم چسبید یه نیم ساعتی تو همون حال بودیم منو نوازش میکرد و مثل یک سردار فاتح که پیروز جنگی باشه منو تو بغلش گرفته بود که مستانه محمد از اتاق بیرون اومدن و با دیدن این صحنه شروع به خندیدن کردن که منو شهروز هم خندیدیم تو همون روز ما یکبار دیگه سکس گروهی داشتیم که داستانشو بعدا براتون مینویسم.
     
  
مرد

 
عشق جاودان

اسامي مستعار هستند
بدجوري به هم وابسته شده بوديم . نميدونم چرا اينقدر همديگه رو دوست داشتيم .شايد بخاطر اختلاف سني كممون بود يا شايدم بخاطر صداقتي بود كه باهم داشتيم . بچه كه بوديم هميشه تو سر وكله هم ميزديم ، هميشه هم مقصر مهناز بود كه حرف تو دهن من ميذاشت و منو با دختر خاله و پسر دائيم به دعوا مينداخت ! بچگيامون از هم بدمون ميومد ولي بزرگتر كه شديم همه ي همبازي هاي دوران بچگي ما از صميميتمون تعجب ميكردن !
مهناز خاله ي كوچيك من بود ، 8 ماه باهم تفاوت سني داشتيم ، پدربزرگم كاميون داشت و مهناز (بهمراه برادر كوچيكترش) از زن سوم پدر بزرگم بود ، زني كه سنش از مادر خودم هم كمتر بود ! خونه پدر بزرگم در يك شهرستان ديگه بود كه از ما 3 ساعت فاصله داشت . عيدها و تعطيلات همه خونه پدر بزرگم جمع ميشديم ومن بهمراه مهناز و بقيه بچه هاي فاميل باهم بازي ميكرديم ! اول دبيرستان كه بودم پدر بزرگم فوت كرد ! از اونجائي كه پدرم داماد نور چشمي پدر بزرگم بود ، براي اينكه روح پدر بزرگم در آرامش باشه و اونها هم تنها نباشن آخر هر هفته براي سر زدن به اونا مارو ميبرد خونه پدر بزرگم وچون من ومهناز تنها بچه هاي هم سن وسال اون خونه بوديم ، كم كم باهم صميمي شديم واين صميميت به عشقي سخت تبديل شد .
علاقه ي من مهناز به هم براي هر دونفرمون اثبات شده بود ولي شايد بخاطر همون افكار تار عنكبوت بسته ي قديمي متحجرانه كه ميگن خاله و خواهر زاده به هم محرمن و نميتونن باهم باشن ، جرات ابراز عشق به همو نداشتيم ، تااينكه من دانشگاه قبول شدم ، مهناز چون از من 8 ماه كوچيكتر بود سال آخر بودو تازه ميخواست كنكور شركت كنه ، چون انتخاب اولش براي دانشگاه آزاد شهر ما بود ، براي شركت در كنكور بايد به شهر ما ميمومد ! عصر رفتم دنبالش و از ترمينال آوردمش ، داشتم از خوشحالي بال در ميآوردم ، بودن با مهناز به من شوقي ميداد كه بواسطه ي اون ميتونستم تا آخر دنيا نفس بكشم ! به خونه رسيديم ، سر شام چشممون تو چشم هم بود ، انگار از نگاه هم انرژي ميگرفتيم ، شب مهناز رفت خوابيد ، و صبح زود در حاليكه آماده ميشديم كه بريم به حوزه برگزاري كنكور مهناز ، بهمون خبر دادن كه يكي از فاميلهاي مادرم فوت كرده ، پدر و مادرم براي شركت در مراسم ختم و تشييع جنازه ، همراه ما از خونه خارج شدن ، من و مهناز هم رفتيم به محل برگزاري كنكور! تا تموم شدن كنكور مهناز جلوي اون دانشگاه ايستادم و لحظه شماري ميكردم تا مهناز زودتر بياد بيرون ، كنكور تموم شد ومهناز اومد ، اونموقع تاكسيا جلو 2 تا مسافر سوار ميكردن ، من ومهناز جلو نشستيم ، دستمو انداختم دور شونه اش ، كه ديدم دستشو اورد بالا و دستمو گرفت توي دستش ، يه حس عجيبي بهم دست داد ، دستمون تا خونه توي دست هم بود و هيچكدوممون يك كلمه هم حرف نزديم ! خونه كه رسيديم ، سكوت سنگيني بينمون حكم فرما بود ، رفتم تو اتاقم لباسامو عوض كردم ديدم مهنازم اومد تو ، نشست لبه ي تخت ، اومدم كنارش نشستم ، بي اختار لبم رفت سمت گونه اش ، آروم بوسيدمش ، وبازهم تكراركردم ، صورتشو بطرفم چرخوند و به آرومي لبمو بوسيد ، داشتم ديوونه ميشدم ، ريز ريز از هم لب ميگرفتيم ، دستشو گرفتم توي دستم و هر بوسه اي رو كه ميگرفت با يه بوسه ي ديگه جواب ميدادم بيش از 30 دقيقه همديگه رو بوسيديم ، چه حال خوبي داشتم ! حس عميق عشق و يه غم سنگين يه دفعه بهم غلبه كرد! دستمو گذاشتم زير چونه اش ، زل زدم توي صورت معصوم و دست نخورده اش ، اشك توي چشام حلقه زد ، گفتم : مهناز ، ما نميتونيم به هم برسيم ، قبل از جاري شدن اشكاي من اشكاي مهناز بود كه از گونه اش ميلغزيد و ميريخت پائين ، دستشو گرفت جلوي دهنم ، نذاشت ادامه بدم ، گفت : اگه بفهمن چي ميشه ؟ اعداممون ميكن ؟ منو تو رو سنگسار ميكنن ؟ حميد بخدا حاضرم بخاطرت سنگسار بشم ، فقط به من بگو تو هم حاضري ؟ اشكام از گونه ام ميريخت روي دست مهناز ، باچشمام وسرم به نشونه ي تائيد ، بهش اشاره كردم ، دستشو از جلوي دهنم برداشت و گريه هاي آرومش به هق هقي بلند تبديل شد ، صداي گريمون ودوستت دارم گفتنمون خونه رو پر كرده بود ، گفتم مهناز باهات هستم تا آخرش تا پاي جونم ، نميدونم چقدر توي بغل هم اشك ريختيم ، اما يه موقع ديدم سرش توي سينمه و آروم شده ، دستمو گذاشتم زير چونه اش ، سرشو آوردم بالا و يه لب اساسي ازش گرفتم ، چه طعمي داشت ، زبونمو به زبونش ميزدم وآب گواراي دهنشو مينوشيدم ! آروم بغل گردنشو ليسيدم و آومدم به سمت سينه هاش ، زبونم مثل بيابانگردي كه داره يه صحراي بكر و دست نخورده رو طي ميكنه از روي گردنش لغزيد و رفت روي خط سينه اش ، داغي كوير تنش قابل وصف نبود ، نفسهاي به شماره افتاده مهناز ، بهم ميفهموند كه چه لذتي داره ميبره ، قبل از اينكه من بخوام اقدامي بكنم ، مهناز بلوزشو در آورد ، يه سوتين مشكي سينه هاي كوچيك و دخترونشو پوشونده بود بندشو از روي شونه اش كشيد پائين ، و دستاي من به آرومي سوتينشو از روي سينه اش كشيد روي شكمش ، دو تا سينه ي سفت و خوش تراش جلوم بود با نوك قهوه اي تيره بوسيدمشون و نوك سينه اشو كردم توي دهنم ، آروم مكيدمش ، مهناز آه بلندي كشيد و زير لب گفت بخورششششششششش فدات شمممممممم!!!
با دستام سينه هاشو چنگ ميزدم و با لبام چنان ميمكيدمش كه نوزاد سينه ي مادرشو ! حسابي كه سينشو خوردم ، زبونم كشيدم روي شكمش ، دور نافش چرخوندمش چند بار نافشو بوسيدم ، دستمو آروم بردم لاي پاش ، گذاشتم روي كسش ، از روي شلوار خيسي كسش كاملا محسوس بود ، داغ و آتيشي بود و ميدونستم داره لحظه شماري ميكنه براي ليسيده شدن ، كمر شلوارشو باز كردم ، به صورتش نگاه كردم ديدم از خجالت چشماشو بسته ، شلوارشو كشيدم پائين ، كمرشو داد بالا تا كمكم كنه ، يه شورت مشكي پاش بود ، شلوارشو از پاش در آوردم ، زبونمو كشيدم روي شورتش ، با انگشتم شورتشو كشيدم كنار ، كس برجسته و خيسش با لبهاي قهواي و چوچوله برجسته ديوونم كرد ، يه كم مو داشت ولي نه خيلي زياد و بلند ، زبونمو كشيدم روي چوچولش ، چه طعم خوبي داشت ، آهههههه بلندي كشيد ، شروع كردم به مكيدن چوچولش و هر از گاهي ، از روي چوچولش تا سوراخ كونش رو با زبونم طي ميكردم ، يه كم كه خوردم گفت حميد بسه ، بكن ،،، گفتم از عقب ؟ گفت نه از جلو !! گفتم چي ميگي ديوونه تو دختري !! گفت مگه نگفتي تا آخرش هستي ؟ ياد حرفام افتادم ، گفتم آره ، هستم ! گفت پس زود باش شلوارتو در بيار ؟؟؟ شلوارمو كشيدم پائين ، كيرم زد بيرون بزرگ شده بود و آب شهوتم هم جاري بود ، محكم فشارش داد ، و بوسيدش ، بعد سرشو گذاشت توي دهنش و شروع كرد به خوردن ، بلد نبود بخوره ، اما براي من بهترين ساك عمرم بود ، ترسيدم آبم بياد ، كيرمو در آوردم و ازش خواستم كه بخوابه ، شورتشو در آوردم يه بالش هم گذاشتم زير كمرش تا سوراخ كسش بياد بالا و خيلي اذيت نشه ! كيرمو گذاشتم جلوي سوراخ كسش ، آروم فشار دادم تو خيلي تنگ و داغ بود ، كيرم به سختي رفت تو ديدم جيغ كشيد ، ترسيدم ، گفتم درش بيارم ؟ گفت نه تو كارتو بكن ، باز هم فشار دادم ، مهناز جيغ يلندي كشيد و گفت حميد پاره شددددددددد ،‌به كيرم نگاه كردم ديدم خون كسش از بغل كيرم داره مياد پائين ، كيرمو چند دقيقه همون تو نگه داشتم ، تا كم كم براش عادي شد ، با دستمال بغل كيرمو تميز كردم و بازهم فشار دادم ، كيرم تا ته تو بود ، آروم آروم تلمبه ميزدم ، ديدم مهناز محكم بغلم كرد و با يه آه بلند ارگاسم شد ، خودمم خيلي نتونستم مقاومت كنم ، با ديدن ارگاسم مهناز منم ارضا شدم ، كيرمو كشيدم بيرون وآبم با فشار ريخت روي شكمش ، بي حال كنارش افتادم و بغلش كردم ، با نوازش هم و دوستت دارم گفتن به هم ، بلند شديم رفتيم حموم البته جدا ، اون روز شروع رابطه ي سكسي و عاشقانه ي منو مهناز بود ، وهر روز عشقمون به هم بيشتر ميشد تا جائي كه ديديم نميتونيم جدا از هم زندگي كنيم ، 4 سال بعد ما به مالزي رفتيم براي كارشناسي ارشد ، درسمون كه تموم شد از اونجا هم كارامونو انجام داديم و به استراليا رفتيم ، الان 8 ساله كه در استراليا زندگي ميكنيم ، هيچكس به رابطه ما پي نبرده ، تازه خيلي هم خوشحالن كه نه من و نه مهناز اونجا تنها نيستيم ، عشق من ومهناز براي هميشه جاويدانه و من معتقدم كه عشق از هر چيزي برتره ، ما قصد داريم كه اينجا بچه دار بشيم و مطمئنم كه بچمون مثل مادرش زيبا و مهربون ميشه
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
من و پيكانم، با مسافر اولين سكسم

سلام .زياد احوال پرسي نميكنم جاي قشنگيه...
من فاضلم الان26 سالمه خاطره اي كه ميخوام بنويسم مربوط به اولين سكسكم ميشه راستش من وقتي جوونتربودم حزب اللهي بودم شديد همش سرم تو درس وگشتن با رفقاي به اصطلاح بسيجي بود
18 سالم كه شد زرتي رفتم گواهينامه رو ازشهرك ازمايش امتحان دادم گرفتم درسمم تو هنرستان فني حرفه اي خوندم غيرانتفاعي از اينمدرسه هاي تق ولق كه توش همه كاره ما بوديم كويت كويت بود هروقت عشق ميكرديم ازمدرسه مي زديم بيرون من برخلاف بيرون تو مدرسه خيلي شلوغ بودم.
خلاصه زياد پرت نشم از موضوع ما خونمون دهكده المپيك بود اون موقع يه پيكان سفيد داشتيم كه بابام همينجوري خريده بود واسه من چون هم قيمتش ارزون بود هم من بعضي وقتا با ماشين واسه اينكه خرج خودمو دربيارم مسافر كشي ميكردم،ظهرها كه ازمدرسه ميومدم خونه وسايلمو ميذاشتم خونه سريع ميرفتم مسافركشي خداييشم خرج خودمو راحت كفاف ميداد.
اون موقع از ميدان المپيك تا شهرك راه آهن مسيري بود كه من ميرفتم كرايشم 100 تومان بود
يه روز از المپيك مسافر زدم كه 3نفراولش نشستن توماشين يكم رفتم جلوتر يه خانم چادري كه از پشت چادر معلوم بود يكم تپل مپله ولي صورت قشنگي داشت دست تكون داد منم نگه داشتم ونشست تو ماشين (عقب) منم مسافرام تكميل شدم ورفتم توراهم خوب مسافر پياده ميشدن وسوار ميشدن تا رسيدم آخر خط يعني خيابون10 كه ديگه همه مسافرا بايد پياده ميشدن منم يبارديگه مسافرميزدم به سمت المپيك،تورا برگشت بودم كه ازائينه ديدم خانم چادريه هنوز پياده نشده گوشه پشت من نشسته بود،توجه نكردم گفتم شايد ميخواد برگرده ديگه پياده نشده منم چيزي نگفتم خوب كرايمو ميگرفتم ازش تا اينكه دوباره مسافرزدم براي المپيك كه آخرمسير برگشتم بود دوباره از اونجا مسافر زدم واسه شهرك وسط راه برگشت يهوتو آيينه ديدم خانم چادري هنوز توماشينه من فك ميكردم پياده شده باشه آخه اگه ماسفركشي كرده باشين بعضي وقتا از اين اتفاقا ميوفته خلاصه رسيدم به آخرخط همه پياده شدن اما خانمه پياده نشد ديگه قاطي كردم برگشتم عقب بهش گفتم ببخشيد خانم شما كجا قراره پياده بشين الان 2بارمسيرورفتيم اومديم شما پياده نشدين كه با يه صداي دلنشيني آرومي گفت دلم گرفته اگه ميشه با ماشينتون همينجوري توخيابون بگرديد كرايش هرچقدر بشه ميدم فقط منو 1ساعت بچرخونيد راستش اولش بخاطر پول قبول كردم چند ديقه اي كه گذشت باخودم گفتم شايد مشكلي داره بزار ازش بپرسم با اينه چند باري نگاش ميكردم صورت سيد وگردي داشت با چهره مظلوم ودوست داشتني سزش وتكيه داده بود به شيشيه و بعضي وقتا زل ميزد تو چشاي من يه چند ديقه اي تو خيابونا گشتم بعد ازش پرسيدم خانم دلتون باز نشد من خسته شدم (نميدونم چرا يه دلهره عجيب ويه حس عجيبي تو وجودم بود كه همراه شهوت بود از نگاه هاي دختره ميشد شهوت وحس كرد كه من اشاره ميكرد)كه گفت اگه يه جاي خوش آب وهوا ببرمش شايد باز شه منم گيج بودم تا حالا تجربه اي نداشتم كه بايد چي كار كنم يكم حول شده بودم نميدونم خلاصه يه پارك جنگلي همون حوالي ميشناختم كه واسه ورزش ميرفتم اونجا گفتم ببرمش اونجا شايد واقعا دلش گرفته وناراحته منم هم كمكش ميكنم هم كرايمو ميگيرم هم از پرسه الكي توخيابون ومصرف بنزين خلاص ميشم هم كه يه حس شديد شهواني سراغم اومده بود كه تاحالا نداشتم ميگفتم شايد ..كه تو اين فكرابودم كه رسيدم تو همون پارك جنگلي خيلي خلوت بود هميشه خلوت بود غيرچندتا كارگر كسي اونجا پيداش نميشد چند ديقه گذشت هرجفتمون ساكت بوديم من خجالت ميكشيدم حرف بزنم اونم فك كنم همينطور بود كه يه هو بي هوا بهم گفت چند سالته منم گفتم 18سال گفت چقد خوشگلي خجالتم بيشترشد گفتم ممنون شما خوشگلتري خنديد
من گفتم شما چند سالتونه گفت 25سال گفتم دلتون باز شد گفت نه ه ه ه با يه اشوه نازي نه رو گفت گفتم چرا كه يه ديدم نزديك صندلي من شده از آيينه نگاش كردم برق شهوت پر بود تو چشماش يه آن تو دلم به خودم گفتم بهتره از ماشين پياده شم گفتم اين حتماً يه امتحان الهي ،اين شيطونه ترس از رابطه نامشروع سكس به اصطلاح حرام ترس تو محيط بيرون بودن ماماور وآبروريزي،بعدم تا حالا نشنيده بودم يكي همينجوري بي مقدمه حاضرشه بايه مرد غريبه توبيرون سكس كنه همه اين فكرا داشت تومخم منفجرميشد،راستش طرز حرف زدن دختره عشوه هاي كه ميومد از همه بدتر برق چشماش كه بعد ازون تو چشم هيچ دخترديگه اي نديدموحرارت گرم نفسش كه از پشت صندلي كه نزديك گردنم شده بود از ايينه نگام ميكرد، وطپش قلبم بزرگ شدن وفشار كيرم بهم ميگفت نه خره تو بايد بكنيش نميزاشت پياده شم و ازش بخوام كه برگرديم صورتم داغ شده بود وسرخ اونم رنگ پوستش از سفيدي به سرخي زده بود،ميتونم بگم شهواني ترين حظه اي بود كه تو زندگيم بود حسي مملو از شهوت وترس سكس با يه دختري حتي اسمشم نميدونستم همه اينا داشت ديوونم ميكرد،ميدونستم اگه پياده شم همه چي فروكش ميكنه اونم آروم ميشه اين فكر،نزاشت پياده شم تو اين فكرا بودم كه يه آن گفتم فاضل استغفرالله بگو ماشين وروشن كن برگرد خواستم سوئيچ وروشن كنم كه يه آن حس كردم يه دست داره گردنمو نوازش ميكنه سرمو برگردوندم به راست و ديدم دختره دستش وگذاشت روي گردنم وداره به آرومي نوازشم ميكنه دستاي نرم ولطيفش كه انگار تب داشتن روي موهامو گردنم پيچ ميخورد، كپ كردم نفسم در نميومد از آيينه نگاش كردم هيچ كدوممون حرف نميزديم قلبم داشت تاپ تاپ ميكرد گوشام نمشنيد همينجور دستاش داشت گردنمو نوازش ميكرد برگشتم به طرفش خواستم بگم خانم اين چكاريه كه برق چشماش زبونمو قفل كرد،سرش آورد از بين دوتا صندلي ها جلو نزديك صورتم چشاش لبامو نيگاه ميكرد منم فقط نگاه ميكردم كه لباشو چسبوند به لبام ،لباي خشكي داشت قلبم فك كنم تا 1000بارميزد دستشو آورد دروسرمو محكم لباشو چسبوند به لبم منم كه عين آدماي كه همه چيزشون واز دست ميدن وبيخيال همه چي ميشن بيخيال اعتقتداتم شدم دو دستي صورتشوگرفتم لباشو با ولع خاصي خوردم اولين باري بود كه لب ميگرفتم خيلي هيجاني بود لباش ريزتر از لباي خودم بودن قشنگ ميشد خورد همه جا سكوت مطلق بود ازگرماي توي اتاق ماشين تمام شيشه ها بخار كرده بودند تو همين حال لب گرفتن بوديم كه دستش واز دور گردنم در آورد چادرشو از سرش باز كرد در ماشين باز كرد سريع اومد جلو نشست يه پليور قرمز تنش بود كه سينه هاش مثل دوتا قنديل محكم سيخ بودن من درجه شهوتم به آخرين اوج خودش رسيده بود قلبم تند تند ميزد وخيلي ميترسيدم اما انگار كار اين من بودم كه تسليم شرايط اونجا شده بودم وراهي جز سكس جلوپام نميديدم وقتي نشست جلو خودش ولو كرد رومن به طوري كه پشتش چسبيده بود به فرمون منم سرش گرفته بودم لباي منو اونم با ولع خاصي ميخورد صورت جفتمون اين تنورداغ وسرخ بود تو اين حال وهوا بودم كه خواستم دستمو بزارم رو سينه هاش ترسيدم كه شايد بيشتر ازاين خودشم نخواد اما من كه تاحالا سينه هيچ دختري رو دست نزده بودم خيلي به وجه مياورد منو خلاصه باهزار فكر دستمو گزاشتم رو سينش و كمي به آرومي فشار دادم ونوازش كردم باورم نميشد از اروي پليور وسوتينش كمي سفت اما بخاتطر بزرگي نسبيش كمي هم نرم بود وقتي اينكاروكردم صورتش آورد بالاترمنو چسبنوند به صندلي ولبام محكتر خورد فهميدم ازاين كارم خوشش اومده پس محكتر اينكار كردم كه يه آن ديدم خودش دستامو گرفت برد اززير پوليور وسوتينش چسبوند به سينش حالا سينش بدون هيچ پوششي كامل تو دستاي من بودن داغ داغ داغ سينه شو ميمالوندم چند ديقه اي فقط اين كارو ميكردم اونم دست از لبام كشيد سرش وانداخت روي كيرم منم مدام بدنشو سينه اشو وپهلوهاشو نوازش ميكردم بدنش مثل بلور سفيد ومثل پوليش نرم ولطيف،يكم احساس كردم جا تنگه وزاويه بدنش طوريه كه اذيت ميشه صندلي وتا اونجا كه ميشد دادم عقب بعد ازاين كار دستاش وآورد كربندمو باز كرد وبعدم ازم خواست دگمه شلوارمو بازكنم اين تنها حرفي بود كه از اول شروع سكس باهم زديم راستش من وقتي بهم گفت شلوارمو باز كنم خيلي جا خوردم خجالت كشيدم نميدونم ولي ديگه مجالي جز كردن نبود شلوارمو بازكردم دستمو برداشتم اونم سريع درحالي سرش روي شكم من بود كيرمو درآورد وبعد به من كه با تعجب بهش نگاه ميكردم نگاهي كرد واي خداي من نگاهش هيچ وقت ازيادم نميره ،شهوتي ي يو خمارومعصومانه و زيبا برگشت به سمت كيرم و يه آن حس كردم كيرم در درياي از اب داغ و زير فشار دوتا چيز گرم كه عقل از هوشم برد شروع كرد به خوردن و مكيدن كيرم وقتي مي مكيد حس ميكردم چشام ازكيرم قراره بزنه بيرون چند ثانيه كيرمو ميخورد نميدنم چون اهل جلق زدن و سكس نبودم كمر نسبتاً سفتي داشتم در همي حال كه اون داشت كيرمنو ميخورد منم پليورشو تا پشت گرنش داده بودم بالا بالا تنه سفيد وگوشتيش ونوازش ميكردم كه يه آن چشم به باسنش افتاد كه روي صندلي شاگرد به سمت عقب بود وشلوارش پارچه اي فك كنم كرپ پ بود كه به اختيار دستمو گذاشتم روي لپ كونش ومحكم كونشو فشار دادم كونش نرم وسفت وتپل وخوش فرم بود كه وقتي من دستمو بردم اونجا خودش همينجور كه سرش رو كيرم بود دگمه شلوارش باز كرد دوباره برگشت به حالت قبل شلوارش شل شد حالا راحت ميش دستمو ببرم توي شلوارش واي خداي من ديوانه ميشدم دستم بردم توي شلوارش وشورت قرمزش كه معلوم بود كمي با دستم پايين كشيدم دستم بي اختيار افتاد لاي پاش بين كوس وكونش داغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ بود خيس كه وقتي لمسشون كردم با يه صداي آروم و نازي گفت آي ي ي ي ي با انگشت وسطتم دستمو ميكشيم لاي كسش باورم نميشد كه كس دستم ميخوره داره يه كس نوازش ميكنه تو اين حال بودم كه يه آن حس بد پشيموني اومد سراغم خواستم توبه كنم ترسيده بودم ازاين كه باكره باشه و خيلي چيزاي ديگه راستش باورم نميشد اولين سكس من مني نماز قضا نداشتم تو ماشين با يه دختر نامحرم وغريبه اونم وسط پارك جنگلي وبر بيابون اعصابم خورد شد خواستم بلندش كنم كه حس كردم كيرم داره منفجر ميشه خودمم از قليان احساسات وشهوت دارم به اوج ميرسم كه دختر ازرو كيرم سرش بلند كرد نشست روي صندلي خودش صندلي تا ته خوابند وشلوارشو كشيد پايين به من نگاه كرد منم عين آدماي كه از نگاه بقيه همه چيو ميخونن فهميدم كه بايد برم سراغش تا اون لحظه كه كس نديده بودم وقتي كه دراز شيد بود رو صندلي پاهاي لخت وسفيد و كس بي موش وشكم ناز يكم تپلش واز همه بدتر صورت معصومانه وبيبي فيسش منو به جنون رسوند دستمو گذاشتم دوباره روي كسش سرمم نزديك شكش كردم ميخواستم ببينم كس دقيقا از نزديك چه شكليه كه دستمو گرفت صورتمو نزديك صورتش كرد يه جوري از خواست كه بيوفتم روش منم كلا از پش فرمون رفتم اونور تواين فاصله اونم شلوارشو كاملا تا بالاي مچ پاهاش كشيده بود پايين باورم نميشد خيلي بدن سفيد ونازي داشت من اومدم روش كيرم كه همينجوري بين زمين وهواآويزون بود چسبوندم لاي پاهاش كه ديدم اززير با دستش كيرمو گرفت خودشو يكم جابه جا كرد با اون يكي دستش كمرم فشارداد بسمت پايين منم متوجه شدم بايد بكنم كه يه حس كردم اي واي من كيرم تو يه جهنم از آتيش حرارت و آب لزج فرورفته ترسيدم نكنه پردشو پاره كنم اما انگار فهميدم پرده نداره كيرم وقتي فرو رفت ديدم چشماشو محكم بست وسرش و داد بالا يه آخي گفت منوديونه كرد تو همين حال شروع كردم به عقب جلو كردن كيرم سرم روي سرش بود گه گداري ازش لب ميگرفتم الان حسم نسبت به قبل بهتر بود حس ميكردم مرد شدم بزرگ شدم اما هنوز ته دلم ناراحت بودم همينطور كه لب ميگرفتم پليورشو دادم بالا و سوتين قرمز كه ست شورتش بود زدم بالا سينه هاي نرم خوشگل واناريشو بادستام ميگرفتم وهمينجور كيرمو توي كسش تكون ميدادم حرات بدنش صداي آخ آخ ريزش چشاي نازوحشريش وحشيانه سكسمونو قوي كرده بود نوك سينه هاشو گذاشتم روي دهنوموآروم بوسش كردم كه حس كردم دوست دارم سينه هاي نازشو بخورم همينم كاروكردم وحشي شده بود صداي نفساش بيشتروتندتر شده بود آخ و آي ي ي شم بيشتر شده بود منم همينطور كه نوك سينش تودهنم بود ميمكيدم بعضي وقتام آروم گاز ميگرفتم حس كردم بايد تندتر بكنم كه يه آن محكم بغلم كرد كيرم توي اون كس تنگش زير فشار داغ گوشتاي كسش حال عجيبي داشت يكي از پاهاشواز شلوارش در آورده بود و يه پاش كمي بالاتر بود نزديك اون پاش كرد منمو محكم بغل كرد طوري كه بافتني تنم يكم گشاد شد كيرم داشت منفجر ميشد چنان منو محكم گرفته بود وچشماشبسته بود وصداي آخ واووهش بلند بود كه يه آن حس كردم دارم از خود بي خود ميشم وكنترل خودمو ندارم اصلن به اين فكر نبودم يا نميدونستم كه نبايد آبمو توي كسش بريزم اما باور كنيد اون لحظه من هيچي حاليم نبود تمام آب كيرم محكم فراوان ريخت توي كسش توري كه هنگام ارضا شدنم ازمنم صداي لرزه اومد اونم باشدت فراوان منو بغل ميكرد ميبوسيد حس كردم تمام آب كيرم تا قطره آخرش تو كسش ريخت طوري كه وقتي آبم اومد هرجفتمون خسته بوديم تا چند ثانيه شايدم دقيقه فقط چشامون بسته بود سرامون روي شونه هم بود بعد كه ديگه من جوني نداشتم بلند شدم كيرمو از كسش در آوردم هنوز شق بود قرمز و آبمم داشت چكه ميكرد دستمال برداشتم وكيرمو تميز كرددم وبرگشتم پشت فرمون ون دخترم چشماشو باز كرد يه لبخند زيباي به من زد منم خنديديم معلوم بود كاملا ارضا شده وبه ارگاسم رسيده منم كه تا اون موقع غيرازخواب وملتحم شدن توخواب اين حس و نداشتم يه حس خيلي خاصي داشتم حس ميكردم معصوميتم از دست رفته از طرفي اين لذتي كه توي اين تقريباً 20دقيقه ونيم ساعت شايدم بيشتر بردم تا حالا نداشتم من بين اين دوتا فكر گير بودم كه حس كردم كيرم هنوز نخوابيده بازم ميخواد اونم وقت اينو ديد برگشت به پشت خوابيد منم سريع رفتم پشتش كون سفيد وتپل ونازي داشت من نميدونستم بايد چي كار كنم از كون بكنم يا از كس خلاصه خوابيدم روش دستش ودوباره گرفت روي كيرم بهم گفت يكم تف بزن بهش منم اينكاروكردم كيرمو گذاشت لاي پاشو كيرم از پشت رفت توي كسش اينباراحساس ميكردم من راح ترم وقدرت مانور بيشتر دارم كيرم راحت تر ميره وازادتره واسه همين سرعت تلمبه زدنم رفت بالاتر وصداي آخ واوخ اونم دوبار رفت بالاتر تيندفه آبم زودتر اومد نميدونم چرا ولي فك كنم چون سرعتم بيشتر بود وكس ولاپاي اونم خيستر وابشم بيشتر بود منم بهد از ارضا اولي ارضا دومم سريعتر اتفاق افتاد.ازروش بلند شدم خيس عرق بودم باي اينكه بيرون هوا يخ بود اما ما هردومون خيس عرق شده بوديم برگشتم سرجام اونم برگشت لباساشو درست كرد قبلش ازكيفش دستمال مرطوب دراورد وخودش وپاك كرد منم خودمو تميز كردم نشستيم چند دقيقه اطراف نگاه ميكردم تازه وقتي كمي شيشه ماشين دادم پايين وبخار شيشه ها رفت خنكي اومد سراغم حالمبرگشت سرجاش يادم افتاد كه من آب كيرمو ريختم توكسش دم توسرم گفتم ببين من آبم ريخت توش حالا چي ميشه گفت نگران نباش از ماشين پياده شديم چادرشو پوشيد يكم بيرون وايستاديم حس عجيبي بود خداييش هيچوقت يادم نميره يكي از لذت بخش ترين سكس هاي زندگيم بود حس همرا با گناه و شهوت،به شوخي بهش گفتم دلتون باز شد ما حتي اسم همديگرم نميدونستيم گفت آره حسابي با خنده،گفت اسم من مريمه اسم شما چيه گفتم فاضل،بعد از حال واحوالش پرسيدم كه گفت تو21سالگي ازدواج كرده وپاراسال از شوهرش كه نفهميدم درست چي گفت انگار گفت اعدامي بود جدا شده و تو آموزشگاه كار ميكنه،اما راجع به اينكه چي شد كه اين اتفاق بينمون افتاد هرگز حرف نزديم وبعدش ماشين روشن كردم سوار شديم برگشتيم نزديك دهكده المپيك توي شهرك پياده شد توراه باهم حرف نزديم زياد اون نشسته بود عقب عين مسافرا وقتي پياده شد خواستم شمارمو بهش بدم گفتش چقد بدم منظورشو نفهميدم گفت تواين 2ساعتي كه باهم بوديم اگه باماشين كارميكردي چقدر در مي آوردي تعجب كردم يعني اين ميخواست به من پول بده بخدا ماتم برده بود همه چي عجيب بود گفتم اين چه حرفي مريمخانم زشته يعني من..گفت نه شما خيلي پسرگلي هستي من ميخوام جبران كنم بهش گفتم فقط واسه درآمد خودم اونم بعضي وقتا كار ميكنم از شما پول نميخوام .گفت باشه بعدم دستشو دراز كرد باهام دست داد بهم گفت دوستم داره و ازم واسه هميشه خداحافظي كرد از اون به بعد ديگه نديدمش اما من هميشه به يادشم خيلي خواستم اين داستانو نگم ولي نشد من بعدازاون جريان ازاون پيله در اومدم نميخوام بگم بي بند وبار شدمولي مسير زندگيم عوض شد. خدانگهدار
     
  
مرد

 
جنده یابی

سلام من سعید هستم 24 ساله،،خاطره ای که میخوام تعریف کنم مال مهر 90 است. من یه دوستی دارم به نام رضا؛یه روز من و رضا داشتیم از خیابان آیت الله کاشانی میگذشتم که رسیدیم به یک پارک،به رضا گفتم من خسته شدم،بشینیم استراحت کنیم.10 دقیقه گذشت که یهو متوجه نگاه های یه دختر جوانی که تو پارک نشسته بود شدم؛ یه 5 دقیقه ای بهش نگاه کردم و اونم بهم نگاه میکرد،با ترس و استرس از جام بلند شدم و رفتم پیش دختره__بهش گفتم اجازه هست پیشتون بشینم؟ گفت بله بفرمایید. پیش دختره یه زن میانسال حدودا 45 ساله نشسته بود.بهش گفتم میشه یه وقت ازتون بگیرم؟ گفت در چه موردی میخوای وقت بگیری؟ با من من گفتم درباره سکس حرف میزنم؛بعد گفتم شما چقدر میگیرد و مکان هم داری؟ دختره گفت هم وقتشو دارم هم مکان،60 هزارتومان میگرم.گفتم 60 تومان خیلی زیاده!!بهش گفتم 40 میدم بیا بریم،گفت کمتر از 50 نمیگره-من اون روز بهش شمارهمو دادم و گفتم شما هر روز اینجا هستید؟ گفت آره هستم؛گفتم دو سه روز دیگه میام خدمتتون..راستی یادم رفت بگم اسم دختره مریم بود و سنش 26 ساله..یه دو هفته ای رفتم پارک و دختره را ندیدم،هر روز شهوت من بیشتر میشد! تقریبا یه سه چهار هفته ای بود که کف دستی نزده بودم و کمر حسابی پر شده بود! بعد از گذشت سه هفته رفتم پارک آیت الله کاشانی و اون زن میانسال رو دیدم؛ ازش پرسیدم از مریم خبری داره یا نه؟ زنه به دروغ بهم گفت مریم رو گرفتند!برای اینکه بتونه من جذب خودش کنه این دروغ گفت..زن میانسال گفت من 40 هزار تومان میگرم؛ مکان هم دارم،بهش گفتم راستش چون شما یه خرده پیر هستید دوست ندارم باهاتون حال کنم،بهش گفتم شما دختر جوان که سنش حدود 20 تا 25 و هیکلش باربی باشه سراغ دارید؟ زنه گفت آره یکی از دوستام اسمش مانداناست و 60 تومان میگره؛بهش گفتم میشه به دوستتان بگید یه خرده تخفیف بده و 50 بکیره؛ زن گفت نمیشه قیمت همینه و سر 10 تومان باهام چونه نزن! من به خاطر اینکه شهوتم بالا بود گفتم قبول،میرم از عابربانک پول بگیرم و بیام.زنه گفت سریع بیا من همین جا منتظرت هستم؛؛

از عابربانک 60 تومان گرفتم و رفتم پیش زنه؛ گفتم پولم آماده هست__گفت 5 هزارتومان بده به راننده ماشین،خلاصه اون من سوار ماشین شدم و راننده زنه که اسمش نازی بود ما رو برد شهرزیبا... اون روز باران شدیدی گرفته بود"وقتی رسیدیم جلو آپارتمان من و نازی پیدا شدیم و با آسانسور رفتیم طبقه پنجم.راننده ماشین تو کوچه منتظر ما بود.وقتی رسیدیم جلوی در خونه ؛ نازی زنگ آپارتمان را زد؛ در باز شد و من چشمام افتاد به یک دختر خوشگل تپلی با سینه های گوشتی! رفتیم تو و نازی گفت پول بده منم 55 هزارتومان دادم و نازی پول داد به ماندانا..ماندانا پرسید میخواد منو بکنه؛ نازی گفت آره میخواد تو را بکنه'نازی بهم گفت برو تو اون اتاق و لباس هاتو درآر تا ماندانا بیاد..من سریع کاپشن و لباسم و شلوارمو درآوردم.من با خودم اون روز اسپری بی حس کننده و کاندوم برده بودم،یه خرده از اسپری را زدم به تخمام و رو کیرم..نازی یه دفه چشمش افتاد به اسپری من و آرام گفت این چیه با خودت آوردی؟ سریع بزن تا ماندانا نیامده و گرنه نمیذاره اسپری به کیرت بزنی! 1 دقیقه بعد ماندانا اومد تو اتاق و کاندومی که رو میز گذاشته بودم را برداشت و گذاشت رو کیرم..وقتی که داشت کاندوم میذاشت رو کیرم؛ من با دست راستم سینه شو گرفتم و می مالوندم و با دست چپم انگشت تو کونش میکردم.کون تپل و سفیدی داشت،که کیر هر پسری را سیخ میکرد.بعد خوابید رو زمین و لباسشو داد بالا__ماندانا نه کرست بسته بود و نه شورت پاش بود! نشستم رو زمین و کیرمو یواش گذاشتم رو کسش؛ یه 1 ، 2 دقیقه ای کیرم تو کسش فرو نمیرفت.معلوم بود ماندانا تازه کاره که کسش تنگ بود! ماندانا پرسید داری بازی میکنی با کیرت؟ سریع بکن تو کسم. من با دو تا از انگشتاتم چوچول ماندانا جون رو باز کردم و سر کیرمو کردم تو کسش که ماندانا آهش بلند شد!بعد یواش یواش کیرمو تا ته کردم تو کسش و آروم تلمبه میزدم؛ پستون هاشو از تو لباسش درآوردم و جفت پستونش را میک میزدم!یه 10 دقیقه ای از تلمبه زدنم میگذشت که ماندانا گفت چرا آبت نمیاد؟ من گفتم به خاطر کاندومشه، نذاشتم بفهمه که اسپری زدم.گفت من فقط بهت 1 دقیقه وقت میدم اگه آبت اومد که هیچی،و گرنه بلند میشم میرم؛؛منم مجبور شدم که بیشتر تلمبه بزنم که آبم بیاد بعد از 2 دقیقه آبمو با فشار ریختم تو کاندوم و ماندانا رو بوسیدم و ازش تشکر کردم.لباس هامو سریع پوشیدم و نازی رفتم پایین و سوار ماشین شدیم و راننده ما را برد آریاشهر..
     
  
مرد

 
دستاورد سفر سیاحتی-زیارتی

اول بگم من تاحالا داستان ننوشتم!مسخرم نکنین عقده ای میشم!بعدم بگم آخرش ی سوال پرسیدم اگ حال داشتینو تا آخر خوندین جوابش بدین!
مرسی!
بعد تحویل پایان نامم بابا ب عنوان هدیه اسممو برا تور سوریه نوشت!چ سفر با برکتی بود!جاتون خالی ی سفر تا لبنان رفتیم!ینی دخترای این کشور از نظر بدن سکسیو زیبایی چهره کم ندارن!بقول حاجی (روحانی کاروان ک بعد فهمیدیم کس کن حرفه ایه و آخر سفر ب منم پیشنهاد داد اگ امر خیر بود حاضری؟)خلاصه گف اگ اینجا بهشت نیست بهشت کجاس!....
توی کاروان با ی خانم بسیار زیبا آشنا شدم!با وجود سی سال سنش و مشکلات زیادی ک کشیده بود چهرش بیشتر از بیستو س چار سال نمیخورد!
بیچاره دوسال بود ک شوهرش ولش کرده بودو رفته بود خونه زن دومش!
ما ک ندیدیم ولی همکار شوهرش ک اتفاقا همسایه دیوار ب دیوارمون بود گف زن دومی زیاد قیافه نداره!مثل اینکه شوهره سر لجو لجبازی رفته بود با اون!
بارای اول ک بیرون میرفتیم حتی بوسم نمیداد ولی کمکم ازش لب گرفتم!خودش بعدا گفت ک خجالت میکشیده!چون راستش شوهرش از سکس خوشش نمیومده و حتی بوسیدنو لب گرفتنم بلد نبود!
بار اول لباساشو در آوردم مقاومت میکرد ولی خیلی کم!جوری ک شک داشتم دوس داره لخت بشه یا نه!
اولین بار ک خواست شلوارشو در بیارم نذاشت!
یدفه شاهد از غیب رسی!
خواهرش زنگ زد!بیچاره در حال جواب دادن بود ک من شیطون در یک عمل غافلگیرانه شلوارشو کندم!
ی اخمو لبخند موزیانه کرد!
شروع کردم از رو شورت با چوچولش بازی کردن!نمیدونین ک چ زود شورتش خیس شد!
خواستم درش بیارم ک گریه شد!
دستش نزدمو بغلش کردم!
کلی نازش کردم ک آروم شد!و گفتم بذار ببینمش!تاحالا ندیدم(البته بین خودمونباشه دروغی از این تابلوتر تو عمرم ندیده بودم)
گف بشین فیلم سوپر ببین
گفتم میخوام لمسش کنم
گف چرا من
گفتم کی عزیزترو بهتر از تو
.
.
.
خلاصه بعد کلی ماجرا گذاش بهش دست بزنمو ی نگا ببینمش!
بعدش گفت از من هرچی بخواه جز سکس!
گفتم عزیزم تو جوونی منم جوون!درکت میکنم نیاز داریو دوسال کاری نکردی ولی آخرش چی؟
.
.
.
در همین مواقع بابا زنگ زدو کارم داشت!
با خواستیم لباس بپوشیم ک چسبوندم بقل دیوار!سینهاشو گذاشتم رو سینمو کیرمو دوسبار لای پاش عقبو جلو کردم!
بدنش لرزید!ی لبخند زدو گف این چی بود؟منم ب شوخی گفتم تجاوز!
شب اس داد و گف اینکارو کردی با خودت نگفتی دلم هوس میکنه و پیلت میشم!
گفتم خوب اشکالش کجاس؟
گف خجالت میکشم!
گف شوهرم هیچوقت نذاشت ازش بخوام!هروقت خودش میخواست!زودم ارضا میشدو ولم میکرد!
گفتم نظرت چیه آخر هفته بریم رو کار؟گف جا داری گفتم جور میکنم اگ نشد تو میتونی؟
گف آره باغمون تویکی از روستاهای اطراف هس ک میشه بریم!
منم از خدا خواسته زود چسبوندمو قرار شد پنجشنبه عصر بریم!
روز موعود:
بعد یکساعتی پشت در خونشون موندن اومد!
چ آرایش قشنگی!
زیبایی خودش با آرایشش دوچندان شده بود!از همونجا راست کرده بودم!
جاتون خالی اون روستای نزدیک تا شهر یکساعت راه داشت!
تو دلم همش خودمو فحش میدادم ک چرا خونه ناصر دوستموردیف نکردم!(بنزینو بچسب)
رسیدیم ب باغ!عجب صفایی داشت!
ک با صفاترم شد!
رفتیم تو اتاق تمام درارو از ترس پشت سرمون قفل کردیم!
قلبم داشت کنده میشد!
مث دیوونها شده بودم!
لباساشو کندم!
خشکش زده بود!
اون بدن سکسیش هنوز تو چشمامه!
ی شورتو سوتین سکسی ک تازه خریده بود پوشیده بود!
(اضافه کنم من دوس دارم زن همیشه برا مردش سکسی بپوشه و بهشم گفته بودم)
با دیدن ای لباس زیر کلی تشویقو تمجیدش کردم!اشکش در اومد
گفتم چی شدی
گف شوهرم حتی یبارم اینارو بهم نگف!
بغلش ;ردم!چ حس خوبی!حسی ک بهم داشت و میداد ن از روی شهوت بلکه دوسداشتن بود!
ازش خواستم برام ساک بزنه!
پرسید چکار کنم؟
پفتم کیرمو بخور!
گف یاد ندارم!
منم با تعجب بهش نگاهی کردمو گوشیمو آوردم بیرون!
از قبل روش چنتا فیلم سوپر توپ ریخته بودم رو گوشیم!
قسم خورد بار اولش ک داره سوپر میبینه!مثل اینک شوهره بدش میومده!
خلاصه ساکرو زد!بعد کاندم تاخیریو کشیدم رو کیرم تا اثر کنه!
نوبت من شد ک کس سفیدو خوشکلشو بخورم!
عجب کسی!
چنتا لیس ک زدم گف نخور!
پرسیدم چرا
گف چندشم میشه کثیف!
گفتم باشه و شروع کرد ب بوسیدنشو لبخوردنو گردن . . . .
دستمو بردم وسط پاش
خیس بود در حد تیم ملی!
باورتون نمیشه ب اندازه ارگاسم کامل خیس شده بود!
یکم ک با کسش بازی کردم گف تحمل ندارم بذار لا پام!
(راستی بگم ک بکارتش حلقویه و وقتی از کس میکنیش مث دخترای صفر کیلومتر تنگه و ردش میگیره و جیغ میزنه! واسه همین لاپارو بیشتر از توشکردن دوس داره)
اول ب پشت خوابوندمشو بالا پایین شدم!
گف ن حال نمیدهبخواب روبروم!
کیرمو کرد لای پاش!
محکم بغلم کردو خودشو عقب و جلو کرد!
(چون بهش گفته بودم سکس اولمه انتظار داشت آبم زود بیاد ولی ب میمنت کاندوم ده دقیقه ای شد!)
نفس نفس میزد!
التماسم میکرد!
تا اینک آبم اومد!
بعدش ک دوتایی غشیدیم گفتم دوباره شروع کنیم؟
پرسید مگه میتونی؟ شوهرم نمیتونس!
گفتم بیا امتحان کنیم!
کیرمو خورد!
این امیر کوچولوی تشنه محبت سریع راست شد!
دوباره کاندوم زدم!
راستی بگم از حاملگی خیلی میترسید واسه همین برا لاپاهم کاندوم میخواست!
باز لبو گردنو گوششو خوردم!
تا دست بردن ب کسش امان ندادو کیرمو کرد لا پاش!
بچها این تجربمم بگم ک از کاندوم دابل دیلی کدکس بیشتر از یکبار استفاده نکنین!
چون دیگ آبتون نمیاد!و کیر راست کرده اما فلج میشهو نتیجتا هیچ حسی نداره!فقط کیفش برا دختر میشه!
بار دوم اون ارضا شد ولی من نشدم!
خلاصا بگم ک کونم جر خورد!
از این ماجرا گذشت!
تا یک ماهی ارتباطمون تلفنی بود!
ک یدفه دیدم ارتباطش کم شد!
پرسیدم چی شدی
من و من کردو چیزی نگف!
برا اینجا باید یکم توضیح بدم:
تو این دوسال بی شوهری توی بالاخونه پدر شوهرش زندگی میکرد!
و زمان آشنایی ما دقیقا توی اوج دادگاه طلاقش بود!
بعدن گف ک فقط ی دلیل از جلو ندادنش دردش بود دلیل اصلی احتمال برای آزمایش برا دادگاه بود!چون نمیخواست ثابت بشه سکس داشته!
بماند!
گف فردا ببینمت!
وقتی رفتم پیشش گف شوهرش برگشته!زن دومی بیرونش کرده و ماشینشو جای مهریش گرفته و یارورو طلاق داده!
یارو آویزون زن اولش شده بود!
گف داریم از اینجا میریم!شوهرمم رفته فلانشهر ک از شهر ما دوهزار کیلومتر فاصله داره!
گف میخواد برا آخرینبار سکس کنیمو از جلو ندادنو برام جبران منه!
از پرسیدم ب شوهرت خیانت نمیشه!گف اون بیخاصیت هنوز کاری نکرده!
فقط وقتی میرفت منو یبار بوسیده!
گفتم پس بعد دوسال من اولین میشم؟
گف آره!
فرداش خونه دختر خالشو جور کرد!
جاتون خالی چ کس تنگی!
صفرکیلومتر عین تازه عروسا!بعد کلی خوردنش
نشوندمش رو کیرم!
اینقد بالا پایینش کردم و خودم بالا پایین شدم ک از کسش آب جاری شد!
پایین شکمم کاملا خیس شده بود!
وقتی ارضا شد آودرمش پایین!
برام ساک زد تا آبم اومد!
ولی ن ب اندازه دفه قبل!شاید بخاطر کاندوم بود!
از قضا فرداش مامان بابا داشتن میرفتن سفر مجردی!
خونه خالی!و با اعتماد تمام کلیدها دست من و برادر گرانقدرم بود. . . .
چهار روز متوالی هر عصر تخت من سرو صداش هوا بود!
تو این چار روز همدیگرو ترکوندیم!
و بعدش رفت!
الان هر چند مدتی یبار باهم تلفنی صحبت میکنیم!شوهره باز اذیتش میکنه!
باهاش سکس نمینه!
لباس سکسی ک میپوشه بهش بیمحلی میکنه!
کلا آدم لجبازیه!
قرار یکی دو هفته دیگ بیاد سری بزنه ب بابا مامانش!
از یطرف قسم خوردم ک دیگ کاری بکارش نداشته باشم ک اگ زندگیش بهم خورد تقصیری گردنم نباشه!
از طرفی همچین جیگری حیفشه!
مخصوصا ک قرار بود از عقبم بکنمش بدون کاندوم چون از جلو میترسه حامله بشه!
شما بگین چکار کنم؟
میدونم بیاد سکس کنیم عجیب وابستم میشه
     
  
مرد

 
هزار کون نکرده

یاسر هستم 19 ساله، خاطره ای که براتون میگم واسه 6 ماه پیشه.
یه روز وسطای تابستون بود و منم بیکار و الاف مشغول بودم داشتم سریال super natrual رو میدیدم که گوشیم زنگ خورد، شماره ناشناس بود، برداشتم یه صدای ناز دخترونه گفت: با خانوم قاسمی کار دارم.
گفتم: اشتباه گرفتی خانم قاسمی ندارم ولی اگه امری هست خودم در خدمتم.
گوشیو قطع کرد بعدشم هرچی زنگ زدم یا رد میکرد یا جواب نمیداد.
خیلی اعصابم تخمی شد، دیدم راه نمیده، بی خیال شدم تا این که پسرخالم افشینو دیدم،(افشین دو سال از من بزرگتره ) صحبت از اینور و اونور شد که گفت: شماره دختر مختر نداری بهم بدی خیلی حوصلم سر رفته؟ گفتم: یکی هست بهم پا نمیده.
خلاصه شمارشو دادم به افشین و خودمم بی خیالش شدم و تا هفته بعدش که دوباره افشینو دیدم،
گفتم: چی شد تونستی مخشو بزنی ؟
گفت: آره اسمش نازنینه، 19 سالشه،زیاد اهل قرار حضوری نیست و بیشتر دوست داره یه دوست تلفنی داشته باشه. ( نمیدونم لاشی چطور این قد زود آمارشو گرفته بود؟! )
گفتم: یعنی تا حالا ندیدیش؟
گفت: فعلا نه ولی قراره دو سه روز دیگه ببینمش.
خیلی حالم گرفته شد،حدود یه ماه گذشت و من هروقت پیش افشین بودم، میدیدم باهاش ارتباط تلفنی داره، چند بارم که افشین شارژ نداشت از گوشی من بهش زنگ زد بهش گفته بود گوشی دوستمه.
چند شب بعد تو عروسی یکی از فامیلا که افشین حسابی مست کرده بود، با یه یارویی دعواش شد و زد حسابی داغونش کرد.
کار کشید به 110 و بازداشتگاه، بعد از چند روزم دادگاه افشینو به 60 ضربه شلاق واسه مشروب خوردن و 3 میلیون دیه واسه کتک کاری محکوم کرد.
اونم چون خودش و خونوادش اینقد پول نداشتن مجبور شد بره زندان.
چند روز بعد نازنین بهم زنگ زدو سراغ افشینو گرفت،
اون لحظه موندم بهش چی بگم،بهش گفتم: یه اتفاقی افتاده اینجوری نمیشه بگم باید حضوری بگم، خلاصه قرار گذاشتیم و رفتیم تو یه کافی شاپ هم دوتا بستنی خوردیم و هم سیر تا پیاز ماجرا رو براش گفتم.
گفت: نمیشه برم ملاقاتش ؟
گفتم: نه، فقط بستگان درجه 1 تازه منو نمیذارن ببینمش.
خیلی دمق شد، ازم تشکر و خداحافظی کرد و رفت.
با خودم گفتم: حالا که افشین نیست خودم باهاش دوست میشم.
دو روز بعدش بهش زنگ زدمو گفتم اگه دوست داری با هم بریم بیرون یه گشتی بزنیم؟
اولش ناز کرد و گفت نمیشه، گفتم: ای بابا فرض کن منم افشینم، مثل دوتا دوست میریم یه گشتی میزنیم.
خلاصه با هزار زحمت راضی شد، بعدش با هزار ترفند ماشینو از بابام گرفتم، رفتم دنبالش.
سوارش کردم ، خیلی خوشکلتر از همیشه به نظر میرسید، حدود یه ساعت الکی گشتیم که نزدیک ظهر بود گفتم واسه ناهار کجا بریم ؟
دیدم داره بازم نه میاره و میگه دیر میشه، گفتم ببین الان من و تو دو تا دوستیم ازین تعارفا نداریم باید ناهارو با هم بخوریم،
خلاصه رفتیم تو یه رستوران سنتی و تو یه گوشه دنج و خلوت چلو کبابو زدیم، بعد از اون باخودم فکر کردم باید یه جوری روشو با خودم باز کنم، رفتم کنارش رو تخت و بهش نزدیک شدم گفتم میدونی الان چی میچسبه؟ گفت چی ؟ گفتم: الان میچسبه از اون لبای خوشکلت بدی یکم بخورم. گفت بیخیال اینجا زشته، گفتم جون تو راه نداره باید یه لب بدی خلاصه با پیله شدن موفق شدم یه دو سه دقیقه ای ازش لب بگیرم خیلی حال داد حیف که دهنش هنوز مزه غذا میداد. بعدش بهش گفتم حالا که قراره باهم دوست شیم، فقط تلفنی نمیشه و باید حد اقل هفته ای سه چهار ساعتی باهم باشیم که اونم قبول کرد.
بعد از اون، هرروز به هم زنگ میزدیم و اس میدایدیم، ولی من بیشتر به فکر دفعه بعدی که قرار بود ببینمش بودم. هرشب، ساعت ها باخودم نقشه میکشیدم که چکار کنم.
رفتم پیش عموم ( 5 سال از من بزرگتره، زن و 1 بچه داره ولی هنوز اهل کس بازیه، باهم روراست هستیم و بیشتر کارای همدیگرو ماسمالی میکنیم.) بهش گفتم واسه آخر این هفته خونه و ماشینتو یه دو سه ساعتی لازم دارم، گفت عیب نداره ولی باید منم شریک باشم، با هزار زحمت و خایه مالی راضیش کردم که بیخیال شراکت بشه.
عصر 5 شنبه بود، همه چیزو هماهنگ کرده بودم، زنگ زدم به عموم، رفتم پیشش و کلید خونه ماشینشو گرفتم، گفتم خونوادتو کجا بردی؟
گفت: به تو چه ! تو برو به کارت برس ولی یادت باشه یکی طلب من.
ساعت 4 ب.ظ رفتم دنبال نازنین، اومد جلو نشست سلام کردم و گفتم: کجا بودی جیگر؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود، حالا بیا یه بوس بده تا یکم سرحال بشم! صورتشو آورد جلو و در حالی که نفس گرمش میخورد تو صورتم، لباشو بوسیدم.
بعدش وقتو تلف نکردمو رفتم سمت خونه عموم.
نازنین پرسید: کجا قراره بریم؟ گفتم خونه یکی از دوستام. گفت: خونه نریم، گفتم عزیزم همین 2 ساعتی که قراره تو خیابونا ولو باشیم، میریم تو خونه و راحت و بدون استرس اختلاط میکنیم، اونم دیگه هیچی نگفت.
رسیدم دم خونه، رفتیم تو بهش گفتم اینجارو مثل خونه خودت بدون و راحت باش و خودمم رفتم تو آشپزخونه چایی و قلیون رو حاضر کردم. یه 10 مین طول کشید، اومدم دیدم فقط روسریشو در آورده و دکمه بالای مانتوشو باز کرده که تاپ مشکیو و یقه هفتش معلوم میشه، قلیون گذاشتمو شروع کردم به کشیدن، با کف دستم زدم رو زمین ازش خواستم بیاد اونجا بشینه،
قلیونو بهش تعارف کردم گفت من نمیکشم، گفتم پس از این چای نبات که مثل لبات شیرینه بخور، چاییشو که خورد گفتم حالا که شیرینی لبات 2 برابر شده یه لب بده بینم! سرمو بردم نزدیک صورتش و لباشو کردم تو دهنم، میخواستم حشریش کنم، با تمام وجود لباشو مک میزدم، یه 2 مینی تو همین حال بودم کیرم حسابی شق کرده بود. دستمو گذاشتم از رو شلوار جینش رو کسش که یه دفعه ناراحت شد و بلند شد روسریشو برداشت و تو همین حال گفت: حدس میزدم باید با چه نیتی منو آوردی باشی، فکر کردی با جنده طرفی؟ من همونجور هاج و واج مونده بودم و نگاش میکردم. رفت سمت در تا از خونه بیرون بره، سریع رفتم جلوی در، در حالی که رو در روش واستاده بودم، دستاشو گرفتم و بهش گفتم: جنده کدومه عزیز دلم؟ من و تو دوستیم، منم بچه دبستانی نیستم که به تلفن و هفته ای یه لب گرفتن کارم راه بیفته، بعدشم قرار نیست کار احمقانه ای بکنیم، فقط در حدی که نیاز جنسیمون ارضا بشه. تو این دفعه رو به خاطر من نرو قول میدم تو هم خوشت بیاد و لذت دوستی با یه پسرو متوجه بشی.
تو صورتش نگاه میکردم، اشک تو چشماش حلقه زده بود، بغلش کردم و سر شو گذاشتم رو شونم، روسریشو ازش گرفتم و گفتم برو دست و صورتو بشور بیا بشین کنارم.
رفت صورتشو شست یه چایی دیگه واسه خودش ریخت اومد کنارم نشست، چایشو خورد، منم قلیون میکشیدم و هیچی نمیگفتم. خودشو بهم تکیه داد و سرشو دوباره گذاشت رو شونم، منم دستمو انداختم دور گردنش و موها شو بو میکشیدم، یکم که گذاشت لاله گوششو لیس میزدم، احساس میکردم نفس کشیدنش تندتر شده، صورتمو بردم جلوش تو چشماش نگاه کردم، چشمامو بستم و لبامو گذاشتم لباش.
این بار اونم میخورد و زبونشو به زبونم میزد، انگار دلو به دریا زده بود. دکمه های مانتوشو باز کردم از رو تاپ سینه های گوشتیشو که با هر نفسش بالا پایین میرفتن رو میمالیدم و بو میکردم، یه دستمو همینجور بردم تا به بین پاهاش رسوندم، کسشو از رو شلوار میمالیدم، اونم باسنشو جلو عقب میداد تا بیشتر با دستم تماس داشته باشه.
احساس کردم کیرم داره تو شلوار جین خفه میشه، پاشدم تیشرت و شلوارمو در آوردم، کیر شق کردم از تو شرت پارچه ای خیلی خیت بود، به اونم گفتم لباساشو دربیاره، بلند شد و تا اون مانتو و تاپشو درآورد منم جلوش زانو زدمو شلوارشو کشیدم پایین، یه شرت سفید خوشکل و تنگ پوشیده بود که شیار کسش حسابی جلب توجه میکرد. سرمو گذاشتم بین پاهاش با تموم وجود کسشو از رو شرت بو کردمو یه بوس از کسش گرفتم. بلند شدم تازه چشمم به سینه هاش افتاد، یه سینشو گذاشتم دهنمو یه سینشو با دست میمالیدم، یه دو دقیقه خیلی رمانتیک تو همیین اوضاع گذشت، بغلش کردمو بردمش تو اتاق خواب، نشوندمش رو تخت عموم، جلوش ایستادم و در حالی که کیرم باهاش فیس تو فیس بود، گفتم نمیخوای بهش سلام کنی، شرتمو کشید پایین و کیرمو گرفت تو دستش، با یه دقت خاصی از تخمام تا سر کیرمو برانداز میکرد، انگار تا بحال کیر ندیده بود، خودمو به صورتش نزدیک کردم، میفهمید منظورم چیه ولی فقط با صورتش کیرمو نوازش میکرد، گفتم بخورش، اولش با اکراه فقط یکم سر کیرمو لیس میزد با اینکه خیلی حال میداد ولی گفتم تا ته بکن تو دهنت، اونم اونکارو کرد. با اینکه زیاد تو ساک زدن ماهر نبود ولی من خیلی حال میکردم، دیگه داشت آبم میومد، کیرمو از ترس اینکه مبادا آبم بریزه تو دهنش و ناراحت بشه و بره از دهنش در آوردم، کنارش رو تخت نشستم و دستشو گرفتم و حلقه کردم دور کیرم، فهمید منظورم چیه! دستشو یکم تف و برام جق زد تا آبم اومد، منم آبمو ریختم کف اتاق.
یکم که گذشت خوابوندمش رو تخت، شرتشو در آوردم، کس خوش فرم و قشنگ و سفیدی داشت که چند تار موی نازک سیاه اطرافش تو ذوق میزد، رفتم پایین تخت زانو زدم، پاهاشو گرفتم کشیدم سمت خودم، جوری که کسش تو صورتم بود، گفتم حالا یه حالی بهت بدم که تا آخر عمر یادت بمونه، شروع کردم به خوردن کسش، آخ که چه حالی میداد، کس غنچه ای شو مثل لیمو شیرین یه جا تو دهنم میکردم و با اشتها مک میزدم، دیگه نفس زدناش تبدیل به ناله شده بود،یکم روناشو لیس زدم، بعد انگشتامو تف زدم، رفتم پهلوش انگشت دست راستمو کردم تو کونش و یه ذره از شست دست چپمو کردم قسمت بالای کسش، همینجور که انگشتام تو کس و کونش تکون میخورد، زبونمو رو کسش میکشیدم و با زبونم چوچوله شو لیس میزدم، از جیغ و ناله هاش معلوم بود داره مثل خر کیف میکنه، بعد از چند دقیقه دیدم خودشو جمع کردم و ماهیچه ی پاهاش منقبض شد و لرزید، فهمیدم ارضا شده. رفتم کنارش رو تخت دراز کشیدم و با نوک سینه هاش ور میرفتم.

خت دراز کشیدم و با نوک سینه هاش ور میرفتم. به خودش اومد، صورتشو چرخوند، تو چشام نگاه کرد و گفت ازت ممنوم خیل حال داد. منم با یه بوسه از لباش جوابشو دادم. گفتم اگه اپن بودی خیلی بیشتر بهت حال میدادم. کیرمو گرفت تو مشتش و گفت نمیشه از پشت حال کرد ، من از تعجب شاخ درآوردم، باورم نمیشد دختری که اونجوری اشک تو چشماش حلقه زده بود، داره بهم پیشنهاد میکنه از کون بکنمش.
گفتم چرا که نمیشه، دمرو بخواب تا بهت نشون بدم. من که فکر میکردم کار به همین جا تمومه، حالا یه کون تنگ و بکر رو آماده واسه کردن میدیدم.
شروع کردم به تفمالی کونش که گوشیم زنگ خورد،رفتم تو حال برش داشتم عموم بود، گفت هنوز خونه ای؟ گفتم آره، گفت زود همه چیو مثل اولش بذار بزن بیرون که زنم بو برده داره میاد. انگار یه کاسه آب صفر درجه ریختن رو کیرم. با سرعت رفتم به نازنین قضیه رو گفتم، در عرض 5 مین لباس پوشیدیم و خونه رو مرتب کردم و زدیم بیرون. از نازنین تشکر و همچنین معذرت خواهی کردم و پیادش کردم.
زنگ زدم به عموم گفتم ماشینتو کجا بیارم؟ یه جایی آدرس داد، رفتم دیدم سر کوچه واستاده تا منو دید شروع کرد مثل خر به خندیدن، پیاده شدم گفتم چیه؟
گفت شرط میبندم خایه هات اومد تو حلقت نه؟ منو شریک نمیکنی بچه کونی؟ حقته !
با اینکه فوق العاده اعصابم گو مرغی شده بود، اصلا به روی خودم نیاوردم و گفتم به کوری چشمت ما کارمون تموم شده بود و داشتیم میومدیم بیرون که تو زنگ زدی!
ماشینشو دادم و با کیری کیر خورده رفتم خونه!
لاشی عموم بد ضد حالی بهم زد. خدا قسمت کنه یه جایی اساسی حالشو میگیرم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
اگه جایی اشکال نگارشی داشت بذارید به گردن صفحه کلید گوشیم، آخه من کلا با جی پی آر اس گوشی تو نت میرم و همه این داستانو با گوشی نوشتم.
     
  
مرد

 
گایش دختر چینی

من محمد هستم 35 سالمه خارج از ايران زندگي ميکنم آدمي هستم فوق العاده حشري و همچين عصبي. اون شب بد از اينکه مشروب خوريمون با چندتا از بچه ها تموم شد اونها پاشدن که برن ، همينجوري که داشتم خداحافظي ميکردم علي شماره موبايل مو ازم خواست (علي رو من تا اون شب نميشناختم، دوستِ يکي از بچه ها بود که با اون اومده بود) من هم شمارم رو بهش دادم و خداحافظي کرديم و همه شون رفتن من هم يه نخ سيگار روشن کردم و يه سي دي گلچين از داريوش و هایده هم گزاشتم و شروع کردم به مرتب کردن خونه.

خونه رو که مرتب کردم نشستم که يه فيلم ببينم که موبايلم زنگ خورد شماره غريبه بود جواب دادم، يه پسر بود سلام کرد منم جواب سلامش رو دادم گفت: شناختي محمد جان گفتم: نه گفت علي هستم پرسيدم کدوم علي گفت: بابا همين 10 دقيقه پيش داشتيم مشروب ميخورديم گفتم: آها خوبي علي شرمنده نشناخم آخه شمارتو سیو نکرده بودم. گفت دشمنت عزيزم ، محمد بي کاري؟ گفتم: براي چي؟ گفت: بي کاري يا نه؟ گفتم: خوب اره گفت:امشب بهم حال دادي ميخوام بهت حال بدم، پدر مادرم قرار بود امشب از ايران برگردن ولي زنگ زدن گفتن تا 3 روز ديگه بر نميگردن من هم الان يه جنده ناز بلند کردم مياي؟گفتم: اخهههه حرفم رو قطع کرد و گفت: آخه نداره مگه نگفتي بي کاري؟من هم طلبه شدم تو هم باهام باشي من هم گفتم: ok باهاثِ ميام گفت: تا 10 دقيقه ديگه حاضر باش ميام دنبالت منم گفتم: ok ببين مشروب داري؟ گفت:نه گفتم: ok پس من ميارم با تعجب گفت مگه بازم داري؟ خنديدم و گفتم: ايييي بابا مگه ميشه ممد بي مشر,ب بمونه اونم گفت: ok پس حاضر باش ميام دنبالت خداحافظي کرديم و قطع کرديم. من هم زود يه زنگ زدم به دوست دخترم و بهش گفتم من دارم ميرم بيرون هر وقت برگشتم بهت زنگ ميزنم آخه اون قرار بود شب بياد پيشم بعدش هم رفتم يه شيشه ودکا برداشتم و گذاشتم تو يه کيسه و چندتا سي دي هم برداشتم ولباسم رو پوشيدم و رفتم پايين ساختمون تا رسيدم اونم اومد.

سوار ماشين شد و سلام کردم و دست دادم و برگشتم نگاه عقب کردم ديدم يه دختر چيني خوشگلِ حدود 22_20 سال با سينه هاي درشت نشسته به اونم سلام کردم و دست دادم هنوز باهاش احوال پرسي نکرده بودم که علي گفت: چطوره؟ گفتم خوب چيزيِ تا حالا چيني به اين خشگلي نديده بودم اونم با خنده گفت: خوب ما اينيم ديگه. حدود 10 دقيقه هم تو راه بوديم تا رسيديم خونهِ علي خونه شون طبقه 11 يه برج حدود 15 طبقه بود تو خونه که رفتيم علي ضبط رو روشن کرد من هم شيشه مشروب رو در اوردم گذشتم رو ميز و علي هم رفت چندتا ليوان و بقيه چيزها رو آورد نشستيم دوره ميز و به دختر تعارف کردم. اونم ناز ميکرد ميگفت نه خلاصه با کلي اصرار راضيش کرديم اونم بياد بخوره يه چندتا پيک که خورديم ديدم حال علي دارهِ بد ميشه گفتم: علي تو ديگه نخور پاشو اين دختررو ببر تو اتاق بکنش تا يه کم حالت بهتر بشه اونم گفت: باشهِ پاشد و با دختر رفتن تو يکي از اتاقها که بعدش فهميدم اتاقِ مامانش اينا بود از بس مست بود اشتباهي رفته بود تو اتاقِ مامانش اينا حالا ديگه من موندمو پيکم. پاشدم رفتم سي دي گلچين خودم رو گذاشتم و شروع کردم به پيک ريختن و فکر کردن به نقشه هاي پليدم. حدود يه يک ساعت گذشت و هيچ خبري از اونا نشد رفتم درِ اتاق رو باز کردم ديدم علي لخت خوابيده رو تخت و دختره هم داره با لوازم ارايش مامانِ علي خوب به خودش ميرسه از دختره پرسيدم اين چش شده گفت: خوابيده. من هم به هزار مکافات علي رو از خواب بيدار کردم گفتم: چي کار کردي پسر؟ علي با صداي خواب الود گفت: من اصلا حال ندارم پاشم من اينو کردم تو ببرش تو اتاقِ اونوري بکنش بعدشم افتاد و ديگه صدايي ازش در نيومد.

من هم دختره رو بردم بيرون چراغ رو خاموش کردم و در رو هم بستم به دختر گفتم بيا بريم اتاقِ اونوری. دختر گفتش: من ديگه بايد برم ديرم شده برو به اون بگو پولم رو بده ميخوام برم. من هم که مست بودم واعصاب درست و حسابي هم ندارم با عصبانيت سرش داد زدم گفتم: من اين همه راه رو الکي اومدم اينجا گفت: به من ربطي نداره خود تون لفتش دادين خواستم يکي بزنم زيرِ گوشش گفتم حالا نه بعدا پدرش رو در ميارم به آرومي بهش گفتم:تا صبح پيشم بمون 1000 درهم بهت ميدم البته تو دلم گفتم تو اگه 7 روز هم پيشم بموني 99 درهم هم گيرت نمياد يه ذره فکر کرد گفت: نه ولي حاضرم يه دور بهت ميدم که با حساب اون ميشه 1000 درهم. من هم الکي يه ذره فکر کردم گفتم قبول البته تو دلم گفتم مادر جنده تو اگه 5 دور کس بدي کلا قيمتش ميشه 250 درهم حالا فکر کردي من مستم ميخواي بتيغيم، ميخواهي سر بچه شهر کلاه بزاري؟ بعدش هم با هم رفتيم تو اتاق بهش گفتم حاضر شو الان من ميام. رفتم بيرون از تو کيسه که آورده بودم يه سي دي Marlyn Manson و با شيشه مشروب که يه کم توش مونده بود آوردم ،تو اتاق که رفتم اون داشت کفشش رو در مياورد و من هم در يه چشم به هم زدن لخت شدم.

دختر از اين سرعت من خندش گرفته بود بهش گفتم حالا بخند تا چند دقيقه ديگه گريه ميکني اون گفت چي؟ بهش گفتم هيچي بعدشم سي دي رو گذشتم تو ضبط و شيشه مشروب رو داشتم سر ميکشيدم که ديدم دختر کفشاش رو گرفت دستش دويد طرف در من هم پريدم موهاش رو گرفتم پرتش کردم عقب اونم افتاد زمين تا خواستم برم طرفش کيفش رو پرت کرد طرف منو فرار کرد تو حمام در رو هم قفل کرد رفتم پشت در و بهش گفتم تو چت شد يه دفعه گفت: من به تو نمي دم پرسيدم چرا? گفت: از تو خوشم نمياد گفتم: مگه به اوني که دادي از من خوشگلتر و خوش هيکلتر بود؟ گفت: نه ولي تو ديونهِ هستي گفتم مگه چي کارت کردم؟ گفت: من اصلا نميخوام به تو بدم فهميدي؟ منم بهش گفتم همه در ها رو قفل ميکنم کليدش رو هم قايم ميکنم ميگيرم ميخوابم تا تو در بياي اون موقع من ميدونم با تو چه کار کنم بعد ش هم يه 10 دقيقه صبر کردم رفتم يه کارد از تو اشپز خونه اوردم درِ اتاق رو بستم و صداي ضبط رو هم زياد کردم بعد به آرومي قفل حمام رو با کارد باز کردم و رفتم تو حمام((( دوست عزيز اگر براتون مقدوره از اينجاي دستان به بعد رو با آهنگهاي Marlyn Manson بخونين ))) دختر نشسته بود رو وان با ديدن من از جاش پاشد و به من حمله کرد من هم هنوز بهم نرسيده بود که يکي خوابوندم تو صورتش اون هم افتاد زمين دوباره پاشد که بهم حمله کُنه اين دفعه دستش رو گرفتم پيچوندم و بردم پشتش چندتا از پشت زدم تو صورتش بعد زدم زيرِ پاش و افتاد زمين. خودم هم نشستم روش تمام دکمه هاي پيراهنش رو کندم و دکمه و زيپ شلوار ش رو باز کردم اون همين جور جيغ ميزد. با اخم وحشتناکي داد زدم خفه شو ديگه.

جيغ زدنش تبديل شده بود به گريه در همون لحظه يه فکري به سرم زد کشوندمش از حمام بردمش بيرون رفتم از تو جيبم موبايلم رو برداشتم و برگردوندمش تو حمام ديگه هيچ مقاومتي نمي کرد فقط گريه ميکرد نشوندمش رو زمين دوربين فيلم برداري موبايلم رو روشن کردم گذاشتمش جلو آينه به طرف دختره بعد رفتم طرف دختره و پيراهنش و کرستش رو در آوردم و بعد خوابوندمش و شلوارش رو در آوردم بعدش هم رفتم بالا شرتش دستامو انداختم تو شرتش شرتش رو هم پاره کردم و در آوردم بعد هم بهش گفتم پاشو وايسا اونم پاشد محکم از بغل يکي زدم به اون پستون درشتش که همون لحظه قرمز شد و جاي دستم رو پستونش موند البته با کافه دست زدم بعد هم رفتم تو وان لبيه وان نشستم و تکيه دادم به ديوار و اونو نشوندمش وسط پام و بهش گفتم سينهام رو بخور اونام شروع کرد خوردن چون داشت گريه ميکرد نميتونست درست بخوره هر موقع که بد ميخورد يکي محکم ميزدم به پهلوش يا کمرش البته همون جوري که گفتم فقط با کفه دست ميزدمش آخه نميخواستم جاييش خرد بشه يا بشکنه فقط ميخواستم بسوزِ و قرمز شه يه 5 دقيقه هم داشت سينهامو ميخورد من ديگه داشتم ميمردم از حشر با پاهام هلش دادم عقب و گفتم حالا برو کيرم رو ساک بزن.

کيرم خيسِ خيس شده بود، کيرم و گرفت دستش و سر کيرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن کيرم، ولي فقط تا يه ذره پائين تر از سر کيرم رو ميکرد تو دهنش بهش گفتم همشو ساک بزن اونام بيشتر کرد تو دهنش ولي بازم کافي نبود من همه کيرم رو ميخواستم ساک بزنه به همين دليل بلند شدم وايسادم همونجوري که نشسته بود سرش رو گرفتم گذشتم رو ديوار و کيرم رو کردم تو دهنش و تا ته کردم تو دهنش تا 5 ثانيه کيرم رو همينجوري تو دهنش نگه داشتم داشت دست و پا ميزد کشيدم بيرون. گريش قطع شده بود ولي دوباره شروع کرد به گريه کردن بهش گفتم بايد اينجوري ساک بزني فهميدي؟ دوباره کيرمو گذشت دهنش شروع کرد ولي بازم سعيش بي فايده بود سرش رو گرفتم و خودم شروع کردم به تلمبه زدن اول آروم آروم ولي وقتي که گذشت شروع کردم تندتر تلمبه زدن همراه با تلمبه زدن هم سرش رو هماهنگ جلو عقب ميکردم که قسمت اوج آهنگ رسيد من هم ديوانه وار داشتم دهن اون جنده رو ميگاييدم که آبم اومد و کيرم رو براي چند ثانيه تا ته نگاه داشتم تو دهنش وقتي کيرم رو از تو دهنش در آوردم افتاد کفه وان، ديگه حتي گريه هم نميتونست بکنه من هم رفتم کمر بندم رو آوردم و دستش رو چسبوندم به بدنش و کمر بندم رو از زيرش رد کردم و دوره بازوهاش بستم طوري که کمر بندم زير سينش بود ديگه دستاش رو هم نميتونست تکون بده. موبايلم رو برداشتم و گذشتم لب وان چون از اونجا توي وان معلوم نبود بعد هم دوش رو برداشتم و اب سرد رو باز کردم و شروع کردم به پاچيدن روش ميخواستم سر حالش ميارم چون هنوز باهاش کار داشتم حدود 5 دقيقه هم زير دوشِ اب سرد بود تا دوباره صداش در اومد و شروع کرد به گريه کردن و التماس کردن من هم اب رو بستم که کيرم دوباره شق شده بود.

رفتم خوابيدم روش و شروع کردم به ليسيدن و مکيدن سينش چون عاشق اين کارم يه کم که گذشت گريه اش تبديل شده بود به اه و ناله من که ديدم حالش قشنگ جا اومد خواستم به اوج برسونمش و بعد بترکونمش ديگه داشت به pleas pleas گفتن مي افتد که با يکي از دستم شروع به چلوندن اون يکي پستونش کردم و بعد از يه مدت چلوندن تبديل شد به ضرب هاي آروم بعدش هم ضرب هاي محکم که دوباره شروع کرد به pleas pleas گفتن ولي اين دفعه از رو حال نبود از رو درد بود چون تمام سينش شده بود قرمز قرمز حالا ديگه حال ميداد گازشون بگيري 2_3 تا گازهم ازش گرفتم و بلندش کردم و دستهاش رو باز کردم و از وان آوردمش بيرون و مبايلم رو چرخوندم و و يه ذره مشروبي که ته شيشه بود و (حدود يک اسکان سر پر و نيم) دادم بهش گفتم بايد همه رو بخوري وگر نه کتک ميخوري اونام مثل دخترهاي حرف گوش کن همشو خرد و يه حولِه پهن کردم کفه حمام و به طرف بغل خوابوندمش روش و يه پاشو باز کردم و کيرم رو گذاشتم در سوراخ کوسش يه دفعه با تمام قدرت کردم تو کوسش يه جيغ خيلي بلند کشيد و با يه نگاه مظلومانه بهم گفت (pleas don’t start again) لطفا دوباره شروع نکن منم بهش گفتم: (it’s the best پرت) اين بهترين قسمتشه و کيرم رو کشيدم بيرون و دوباره با تمام قدرت چپوندمش تو کوسش اين دفعه هم يه جيغي زد ولي نه به بلندي اولي من همينجوري ميکردمش و اونم حال ميکرد. ديگه شروع کردم با هر تلمبه يه ضربه هم به اون کون سفيدش ميزدم يه لحظه چشمام به پستوناي قرمزش افتاد که چطور با هر تلمبه من بالا و پائين ميشن.

خوابوندمش رو کمرش و پاهاشو باز کردم کيرم رو همونجوري خرکي چپوندم تو کوس اش تند تند شروع کردم به تلمبه زدن هر از گاهي هم ضربه هاي جانانه اي به پستوناش ميزدم اون داشت ناله ميکرد هم از حال هم از درد. کوس خيلي ناز و تنگي هم داشت و برعکس همه چيني ها يه نخ مو رو کوسش نمي شد پيدا کرد [همون جوري که حدس زده بودن تازه کار بود] بعدِ 5 دقيقه تو اين حالت کردمش بلندش کردم بردمش بغلِ وان گفتم: زانو بزن اونم زانو زد من هم دولاش کردم رو وان و خودم رفتم پشتش پاهام رو باز کردم و يه کم خم کردم که قشنگ جلوي کوسش قرار گرفت و با يه ضربه شديد کيرم رو کردم تو کوسش اين دفعه يه اه از رو حال کشيد من هم شروع کردم تند تند تلمبه زدن و با دستم ضرباتِ محکمي به کونش ميزدم من عاشق سگي کردن و زدن درِ کون هستم حتي با کس هاي ديگه هم که سکس ميکنم از اين حرکت دريغ نمي کنم. اون موقع خيلي دوست داشتم يه کير به کلفتيه لولهِ 6 اينچي داشتم تا کسش رو جر ميدادم. همين جور که داشتم کسش رو ميگاييدم انگشتِ شستم رو گذاشتم رو سوراخ کونش يه کم بازي کردم و يه تف زدم و تا ته کردمش تو کونش اونم يه جيغِ بلند کشيد و گفت: تو رو به خدا درش بيار من هم بهش گفتم اين تازه اولشه...

همينجوري که تلمبه ميزدم انگشتمم تو کونش بازي ميدادم که ديدم بازم داره گريه ميکنه انگشتم رو محکمتر جلو عقب کردم که صداي گريه کردنش بلند تر شد من هم چون ميخواستم بيشتر درد بکشه سريعا کيرم رو از تو کوسش در آوردم خشک خشک کيرم رو تا نصف کردم تو کونش که کير خودم هم خيلي درد گرفت البته کيرم يه ذره خيس بود چون تو کوس اش بود ولي کافي نبود اون لحظه يه جيغِ خيلي بلند کشيد و خواست که خودش رو از زيرم بيرون بکشه و بعدشم شروع کرد با صداي بلند گريه کردن و ناله و التماس کردن من هم بدونِ هيچ اهميتي کيرم رو در آوردم و يه ذره تف زدم و بازم مثل دفعه قبل کردمش تو ولي اين دفعه تا ته کردمش تو و شروع کردم به تلمبه زدن واقعا کونه خيلي نازي داشت من داشتم ديونهِ ميشدم ديگه، کيرم داشت تو کونش منفجر ميشد مطمئنا اگر مست نبودم با 10 -20 تلمبه آبم اومد بود. از يک طرف تنگيه کونِ اون و گريه ها و التماساش تا حد جنون حشريم کرده بود از يه طرف هم آهنگِ ديوان کننده sweet dreams ِ marlyn manson روانيم کرده بود که باعث ميشد وحشيانه اون کونِ ناز رو بگايم. واقعا در تمام طول اون مدتي که داشتم کون اون رو ميگاييدم اصلا نميفهميدم دارم چيکار ميکنم فقط و فقط ميدونستم که بايد بگام و لذت ببرم همينجوري که داشتم ميکردمش احساس کردم که داره آبم مياد ضرباتم رو ديوانه وار تند کردم وقتي که آبم اومد هردومون بلند داد زديم و من تمام آبم رو خالي کردم تو کونش که يه مقداريش هم زد بيرون. باور نمي کنيد اون شب فقط 30 ثانيه اب من همينجوري داشت ميومد. آبم که اومد بي حال افتادم روش اونم همين جور داشت گريه ميکرد بعد از حدود 30 ثانيه بلند شدم و کيرم رو از تو کونش در اوردم و اون رو هم بلند کردن که به زور رو پاهاش وايساد ولي بازم نشست رو لبه وان. من يه دوش گرفتم ولي اون همينجوري نشسته بود گريه ميکرد بعد از اينکه من از حمام رفتم بيرون و لباسمو پوشيدم ديدم که صداش قطع شده و داره دوش ميگيره من هم فوري زنگ زدم به يکي از دوستم که بار من (مسئول بار) يه disco بود و بهش گفتم 10 تا ابجو به اين آدرس بيار از اونجا که disco نزديکِ خونهِ علي بود قبل از اينکه ناديا از حموم در بياد که حدود 10 دقيقه طول کشيد اون ابجوها رو آورد من هم رفتم 2 تا ليوان آوردم و يه سي دي ديدو هم گذاشتم که بيشتر وقتها وقت سکس با دوست دخترم اونو ميزاشتم و منتظرِ اون شدم.

وقتي از حموم اومد بيرون آروم آروم و گشاد گشاد طوري که هرکس ميديدش مي فهميد چه بلايي سرش اومده اومد و نشست رو مبل و گفت زنگ بزن يه تاکسي بياد من ميخوام برم. منم بهش گفتم: خفه شو گوش بده چي بهت ميگم من عموم رئيس قسمت ادبِ تحريات(همونجايي که جندها رو جمع ميکنن) هست اگه اين جرياناتي که امشب اتفاق افتاد رو بري جايي بگي کونت ميذارم اونم با اخم گفت همينجوري که الان گذاشتي؟ من خندم گرفته بود ولي خيلي برام عجيب بود اون حالا بايد از من متنفر باشه ولي تو نگاهش هيچ اثري از تنفر نبود ولي همش با اخم باهم صحبت ميکرد ازش پرسيدم حال کردي؟ يه اخم بهم کرد ولي جوابم رو نداد يه ابجو براش باز کردم و دادم بهش بازم يه اخم کرد و هيچي بهم نگفت و ابجو رو ازم گرفت بعد هم براي خودم يکي باز کردم و شروع به خوردن کردم بهم گفت: اين ليوان ها رو براي چي آوردي؟ من زدم زير خنده ولي خودش همچنان اخم کرده بود و نميخنديد. اون شب هر کاري کردم نخنديد.

حدوداً ساعت 3 بود که ياد دوست دخترم افتادم بهش گفتم پاشو من من ميرسونمت پاشد رفتم سويچ ماشين علي رو برداشتم و ناديا رو رسوندم خونه شون و خودم رفتم خونهِ خودم و زنگ زدم به دوست دخترم شانسِ گندِ من هم اون خوابيده بود و يه کوس خونگي ناز و از دست دادم با نا اميدي برگشتم خونهِ علي و تا صبح نشستم فيلم نگاه کردم. صبح که علي از خواب بيدار شد اومد سلام کرد و کلي معذرت خواهي که ديشب خوابم برد و از اين حرفها گفت ناديا کو گفتم بردم رسوندمش يه ابجو براش پرت کردم گفت: داش ممد شرمنده کرديا منم گفتم اين حرفها چيه ببينم اين دخترها رو از کجا پيدا کردي؟ گفت اينو حدود 2_3 ماهي هست ميشناسمش فقط با پولدارا ميپره هر از گاهي هم که بهش زنگ ميزنم بيکار باشه مياد يه حالي هم به من ميده اتفاقا ديشب هم از تو خيلي خوشش اومد بود گفت ميخواد يه ذره اذييتت کُنه شمارتم بهش دادم.

ريدم به خودم گفتم چي؟ شمارمو بهش دادي گفت: اره گفتم شوخي نکن بعد همه ماجرا رو براش تعريف کردم و فيلمو نشونش دادم. گفت: بابا تو چرا اينجوري اينو کردي؟ منم گفتم: من فکر کردم اينو از تو خيابون پيدا کردي بعد از کلي صحبت کردن اون منو رسوند خونه و من هم تا 3 روز تو فکر اين بودم حالا چي ميشه؟ يه هفته بعد از اون ماجرا يه شماره غريبِ يه message برام فرستاده بود که متنش بود: اگه قول بدي کتکم نزني يه شب ميخوام پيشت بخوابم.
     
  
مرد

 
خاطرات من در شرکت

یادمه ساله ۷۵ بود که اولین کار مهندسیمو بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه تو یک شرکت دولتی وابسته به وزارت نیرو شروع کردم. محیطی بس مردونه که تو کله ۴۰۰ ، ۵۰۰ نفر ۵-۶ تا زن اونم قسمته اداری کار میکردن . طبعا ان چند تا هم زیر ذربین این همه مرد حشری جرات تکون خوردن نداشتن.
چند وقتی از کارم تو اونجا گذشته بود که دیگه حسابی داشت از محیط خسته کننده حالم به هم میخورد اما چون از اولم خیلی آدم اجتمایی بودم سعی میکردم با همه مهربان و مودب باشم از جمله آبدارچی اداره که من تنها کسی بودم که تو سینی چایش پول میگذاشتم. اونم خیلی منو دوست داشت و آقای مهندس آقای مهندس از دهانش نمیافتاد.
بگذریم . شرکت ی مدیر عامل داشت از اون پدرسوخته ها. ساعت ۱۱ عینه فرعون از ماشینش پیاده میشود بدون اینکه جواب سلامه هیچ کی را بده با اخم میرفت تو اتاقش.یک منو نیم هم پشم رو صورتش بود . ی تسبیح و شکمه گنده هم که جزو ملزوماته مدیرانه اداره اون موقع بود.
این آقای مدیر تو اتاقه انتظارش ۲ تا خانم داشت که براش کار میکردن یکیش منشیش بود که ی خانومه حدودای ۴۰ ساله به اسمه مهشید میرزایی (اسما واقعی نیست ) و دیگری فاطمه براتی که حدودای ۲۶ -۲۷ سالش بود که کارای تایپ را میکرد. مهشید خانم یک زنه جا افتاده بود مثله خیلی از زنای کارمنده این سنی ایرانی.نه چاق بود و نه لاغر ، راستش خوش هیکل و باربی هم نبود بلکه خیلی معمولی ولی صورته قشنگی داشت . چیزه جالبی که بعد از یک مدت متوجه شدم این بود که با مانتو و مقنعه میامد اداره و جورابه کلفته سیاه میپوشید ولی هیچ وقت شلوار پاش نمیکرد. چون خیلی سگ بود کسی هم جرات لاس زدن باهاش نداشت. بعدن فهمیدم که شوهرش جانباز ه و رو صندلی چرخدار میشینه و به جز پوله مختصری که از سازمان جانبازان میگیره خرجه اصلیشو زنش در میاره . . فاطمه خانم اما کاملا متفاوت از خانم میرزایی بود . ریزه پزه و نمکین. شوهر داشت ( بعدن فهمیدم به شدت معتاد که وابسته شدید به پوله زنش). همیشه ی چادره سیاه با مقنعه میپوشید و اگه ۴ کلمه بیشتر باهاش حرف میزدی عینه لبو از خجالت سرخ میشد.
امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشین و صبر کنیم تا برسیم به اصل داستان..

همون طور که گفتم ممد آقا آبدارچی مون منو خیلی دوست داشت..یک روز که تو اتاقم نشسته بودم از در آمد تو که برام چای بیاره منم شروع کردم به درد دل که آره ممد جان دیگه حوصلم از این شرکت سر رفته و میخوام برم ی جای دیگه. ممد که اصلآ دوست نداشت این حرفو بشنوه، یکم فکر کرد و گفت مهندس از انجا که تورو خیلی دوست دارم میخوام رازی رو بهت نشون بدم فقط جانه هر کی دوست داری به کسی نگو. . گفت امروز گوش به زنگ باش هر وقت بهت زنگ زدم تندی بیا تو آبدار خونه ولی سعی کن توجهه کسی رو جلب نکنی. گفتم باشه. ساعت حدودای ۲ بود که تلفن زنگ زد منم جواب دادم دیدم ممد . تندی از جام پاشدم و رفتم به طرفه آبدارخونه که ی اتاقه کوچیک پشته اتاقه مدیر عامل بود. وارده اتاق که شدم ممد دستشو گذشت رو دماغش یعنی ساکت در را بست و قفل کرد و خیلی آروم گفت الان خانم میرزایی کارتابله ریسو میاره اتاقش. من که حاج و واج مونده بودم که داستان چیه دیدم ممد پرده کلفته اتاق رو کشید و چراغم خاموش کرد . اتاق حسابی تاریک شد . تو دلم گفتم یا حضرته خرس این یارو حتمان واسه اینکه اداره برام جذاب بشه میخواهد کونم بزاره که دیدم ممد رفت سراغه پریزه برق و روپوشه پریزو از جاش در آورد پشتش ی دستمال بود اونم ور داشت پشته اون پریز ؛ ی پریزه برق بود که تو اتاقه آقای ریس بود و در واقع میشد از تو سوراخش اتاقه آقای رییس رو دید.ممد اشاره کرد که بیا نگاه کن. منم نشستم و چشمامو چسبوندم به پریز. پریز پشته آقای رییس بود واسه همین هر کی میامد تو اتاق میشد روبروی ما. دیدم خانم میرزایی بعد این که در زد با ی کارتابل وارد شد بعد آمد نشست روی مبله جلوی میزه آقای رییس.
موقع نشستن با دو تا دستش مانتوشو گرفت و بر عکسه همه به جای اینکه بکش پایین اونو کشید بالا به طوری که وقتی نشست مانتوش بالای زانوش بود وبعد شروع کرد به صحبت کردن درباره کار. آقای رییس هم یواش ی دستشو از رو شلوار گذشت رو کیر خایه یش ولی قیفاش هنوز همون قیافه اخمو و جدی بود. خانم میرزایی کارتابلو گذشته بود رو میز کوتاهه جلوش و داشت ورق میزد و نامهارو میخوند یواش یواش دیدم پاهای خانم میرزایی از هم باز شد حتمان یادتونه که گفتم که هیچ وقت شلوار پاش نمیکرد . با اون زاویه من و فاصله کمی که داشتم (۳-۴ متر ) کاملا میتونستم با جزییات همه چیزو ببینم . جورابای سیاهه خانم میرزایی ی وجب بالای زانوش تموم میشد و بعد رونای سفیدش بود که تا کسش امتداد پیدا کرده بود، بله درست حدس زدن پای خانم میرزایی هیچ شورتی نبود . وسط دو پاش ی کوسه قلمبه خوشگل بود که معلوم بود به دقت تراشیده شده . آقای رییس حالا دیگه زیپشو باز کرده بود و کیرشو گرفته بود تو دستش . جالب اینجا بود که هیچ کدوم به روی خودشون نمیاوردان و خیلی جدی به کارشون ادامه میدادند پاهای خانم میرزایی دیگه تقریبا ۹۰ درجه از هم باز شده بود و آقای رییس هم شروع کرده بود جلق زدن. خانم میرزایی ی نامه ی از کارتابل در آورد و و در حالی که داشت رو مبل جا به جا میشد تا به حالته نیمه خوابیدهبه پشتی لم بده شروع به خاندان نامه کرد. حالا دیگه راحت میشد کسه خانم میرزایی را با جزییات دید. لبای گوشتی کسش ی کم آویزون بود ولی واقعن کسه قشنگی داشت. آقای رییس دیگه عملا داشت جلق میزد و صدای نفس نفس زدنش بلند شده بود اما خانم میرزایی در حالی که سعی میکرد با زاویه ی که به پاهاش میده هیچ جای از لاپاشو پنهان نگذره سرشو پشته نامه پنهان کرده بود که ریسو نبینه و فکر کنم برای باره چهارم بود که داشت نامه رو از اول میخوند. آقای رییس که آبش آمد خانم میرزایی پاهاشو جام کرد از جاش بلند شد و کارتابلو گذشت رو میزه آقای رییس و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اجازه گرفت و از اتاق خارج شد. من که کف کرده بودم سرم از رو سوراخ برداشتم بلند شدم و ممد تندی چیزارو گذشت سره جاش. از تعجب خشکم زاده بود ممد گفت ۴-۵ ماه پیش آقای رییس به خاطره خراب کارییای زیاده خانم میرزایی میخواسته اونو اخراج کنه ولی بعد خانم میرزایی این روشواختراع کرده که با کلاه شرعی نه به شوهرش خیانت کنه نه کارشو از دست بده. آره آقای مهندس این شرکت ی چیزا داره که این چیزی جلوش نیست.
     
  
مرد

 
سارا و دکتر حشری

سلام به همه دوستان گل من . سارا هستم 33 ساله از تهران تنها زندگی می کنم . می خوام یکی از خاطره هام را براتون تعریف کنم .
هر وقت مریض می شدم ،می رفتم پیش یه دکتر چون طرف قرارداد شرکت ما بود و هزینه ها رو شرکت پرداخت می کرد و شرکت فقط با اون دکتر قرارداد داشت . من همیشه با دوستم می رفتم پیشش . راستش زیاد ازش خوشم نمیومد . همیشه موقع معاینه الکی گوشی رو می ذاشت رو گوشش و اون سردستگاهش رو می کرد تو لباسم و می ذاشت تو سوتینم و به بهانه های مختلف دستش رو می کشید رو سینه هام هی تکون می داد و با انگشتاش نوک ممه هامو می مالوند . یه روز دوستم نتونست بیاد و مجبور شدم تنها برم مطبش ، آخر وقت بود و من آخرین مریض. ساعت 8 شب بود حتی منشیه هم خداحافظی کرد و رفت . پیش دکتر نشستم و براش از بیماریم و حالم گفتم . دکتره هم نگاه کرد و با لبخند بهم گفت برو رو تخت بخواب تا معاینه ات کنم .
منم بلند شدم و رفتم و روی تخت خوابیدم . منتظر بودم ببینم چکار می کنه که اومد دست گذاشت رو شکمم و فشار داد .
د : درد داره ؟
س : آره کمی .
دستش رو آورد بالاتر و زیر سینه ام رو فشار داد .
د : درد داره ؟
س : آره کم .
اومد و رو سینه ام رو فشار داد .
د : درد داره ؟
س : نه .
د : برگرد و روی شکمت بخواب .
برگشتم و خوابیدم .
اومد رونام رو گرفت و فشار داد و آروم شروع کرد به ماساژ دادن منم سرم رو تخت فشار می دادم.
د : درد داره ؟
س : یه کمی .
د : ماهیچه هات قفل کرده . بدون تمرین و گرم کردن کار بدنی سنگین انجام دادی ؟
س : آره بد از چند سال یه دفعه رفتم کوه و رفتم اون بالا ها .
د : رون هات وعضلات بدنت باید یه کمی ماساژ داده بشه .
س : آقای دکتر من بدنم خیلی درد می کنه نمی تونم درست راه برم قرصی چیزی نداره که زودتر خوب بشم ؟ نمی تونم درست راه برم به خدا . باید زودتر خوب بشم کلی کار عقب افتاده دارم .
د : فعلا یه کمی ماساژت می دم تا حالت بهتر بشه و بتونی خودت را به خونه برسونی . یه پماد ساکی سیلات هم برات می نویسم که می گی برات روی جاهای که درد می کنه بمالند قرص پرمنگنات هم برای گرفتگی غضلاتت خوبه که می نویسم و باید روزی یکدونه بخوری .
مرسی آقای دکتر خدا خیرت بده .
دکتر شروع کرد به ماساژ دادن من
با نوك انگشتاش از زير موهام از بالاي گردن تا وسط كمر تا برسه به بالاي باسنم رو به آرومي و مهارت مي مالوند و گاهي هم فشار كوچيكي وارد مي كرد. و دوباره از پايين پهلوهام رو با كف دست تا برسه به كنارهاي سينه هام ماساژ مي داد.
دستهاشو و گذاشت رو باسنم از بالاي كونم تا پشت رونم رو ميمالوند و رگهاي پشت رونم رو فشار مي داد. بی اختیار بدنم شروع به لرزیدن کرد . سه سال بود که سکس نداشتم . لرزش بدنم كاملا مشخص بود هر چی تلاش کردم نتونستم پنهانش کنم تو دلم خالی می شد فکر کنم دکتره فهمیده بود . یواش یواش بدنم داغ شد گر گرفتم . دکتره هم که این حالت رو دید پر رو تر شد و شروع کرد منو بیشتر مالوندن . حالا ديگه كم كم دستهاي دکتر داشت قسمت داخلي پاهام رو لمس ميكرد . دستش می برد لای کونمو می مالید و از روی دامن با کونم ور می رفت بعدش آروم آروم دستش رو برد زیر دامنم و شروع کرد از روی شرت با لبه های کسم ور رفتن دیگه داشتم می مردم نمی تونستم خودم را کنترل کنم . دستم بردم و از روی شلوار مالوندم به کیرش . دکتر هم یه لبخند به من زد و شرتم را تا زانو کشید پایین و دستش رو به کسم رسوند و شروع کرد با چوچولم ور رفتن .
انگشتش رو خیس کرد و شروع کرد روش چرخوندن . میکرد تو کوسم و توی کوس عقب جلو می کرد و باهاش ور می رفت . با کف دستش از بغل سینه ام رو می مالوند و با اون دستش با کس کونم ور می رفت .
دیگه داشتم می مردم . رو ابرا بودم .
یه دفعه زیپ شلوارش باز کرد و کیرش رو دراورد و گرفت جلوی صورتم . من هم کیرش رو اول بو کردم بعدش سرش را بوسیدم یه لیس از خایه هاش تا سرش زدم بعدش شروع کردم به خوردن همشو می کردم تو دهنم و درمیاوردم . کیرش کلفت بود و به زور تو دهنم جا می شد یه دفعه دکتر صورتم رو گرفت و شروع کرد تو دهنم تلنبه زدن، چند بار تو دهنم تلنبه زد و دوباره کیرش رو دراورد و روی صورتم کشید . چند بار این کار تکرار کرد. بعدش دامنم رو با شرت از پام دراورد و پرت کرد روی میز کنار تخت ؛ بالا تنم رو هم لخت کرد و شروع کرد به مالوندن سینه و هی جون جون می کرد بدنم داغ شده توی کسم خیس شده بود یه اسپره لیدوکائین آورد و زد به کیرش . و به من گفت قنبل کن ؛
من هم قنبل کردم بعدش یه میله پلاستکی که سرش مثل کیر گرد بود از کشوی میز برداشت و شروع کرد باهاش با لبه های کسم ور رفتن و مالوندن با هر مالشی که می داد یه لرزشی به همه تنم می افتاد گر گرفته بودم .
بهش گفتم بکن توش ،
گفت خواهش کن ،
گفتم خواهش می کنم بکن توش دارم می میرم
شروع کرد میله رو توی کسم عقب جلو کردن سه چهار سانت تو کسم می کرد و در میاورد کسم خیس خیس شده بود . یه دفعه یه میله دیگه ورداشت روش ژل ریخت و درحالی که میله اول رو توی کسم می کرد شروع کرد میله ی دوم رو سوراخ کونم مالیدن ولی توش نمی کرد فقط درمالی می کرد . مورمورم میشد دیونه شده بودم رو فضا بودم یواش یواش شروع کرد میله دوم رو توی سوراخ کونم فرو کردن میله نازک بود و زیاد درد نداشت هرچی بیشتر میله دوم رو تو کونم فرو می کرد توی کسم هم تندر عقب و جلو می کرد دیگه داشتم پرواز می کردم .نمی تونستم جلوی صدام رو بگیرم شروع کردم به آخو اوخ کردن و جیغ کشیدن .التماس کردم که تورو خدا کیرت رو بده
گفت حالا حالا ها باهات کار دارم صبر کن تا لیدوکائین عمل کنه بهت میگم کسوی کوچولوی من .
اینقدر توی کس و کونم میله های پلاستیکی رو عقب و جلو کرد که ارضا شدم و کاملا شل . روی تخت افتادم و دراز کشیدم. بعدش رفت و کیرش رو شست و امد و به من گفت از تخت بیام پایین و جلوش زانو بزنم بعد سرم رو گرفت توی دستاش و کیرش را تا ته حلقم کرد و شروع کرد تو دهنم تلنبه زدن تا خایه می کرد تو دهنم و در میاورد داشتم خفه میشدم بهش گفتم اروم تر که کیرش چپوند تو دهنم و چند ثانیه با خشونت سرم رو رو به خودش فشار داد جوری که نفسم بند اومد بعدش ولم کرد کیرش رو دراورد و مثل شلاق می زد روی صورتم و دوباره می کرد تو دهنم چند بار این کار کرد بعدش بهم گفت برو روی تخت قنبل کن رفتم روی تخت .تخت پایه هایی داشت که مثل صندلی آرایشگاه با پدال بالا و پایین می رفت ارتفاع کس منو با کیرش تنظیم کرد بعد دوباره میله کلفت تره را برداشت و بهش ژل زد و شروع کرد دور کس منو مالوندن و با هام ور رفتن دوباره داغ شدم میله توی کسم می کرد و می چرخوندم با اون یکی دستش هم با چوچولم ور می رفت. دوباره به اخ و اوخ افتادم با کف دست به باسنم چک می زد و میله رو تو کسم عقب و جلو می کرد به التماس افتادم دلم کیر داغ می خواست میله سرد بود هوس از همه جام میزد بیرون شروع کردم التماس داد زدم کیرت رو بده گفت بگو سرورم خواهش می کنم منو بکن من هم گفتم سرور ،مهترم خواهش می کنم منو بکن دارم میمیرم یه لبخند فاتحانه زد ، به کیرش ژل زد و یه دفعه تا ته چپوند توی کسم یه کمی درد داشت ولی از خشونتش بدم نیومد سینه هام را از زیر گرفت و شروع کرد با شدت تلنبه زدن. تند تند تلنبه می زد و مثل یه گاو وحشی منو می کرد از اینکه منو با خشونت می کرد لذت می بردم توی دلم خالی و پر می شد ته دلم میلرزید با هر ضربه که می زد به اوج می رسیدم گاهی کمرم رو می گرفت و گاهی شونه هامو و محکم کیرشو توی کسم می کرد داشتم می مردم از لذت کسم خیس خیس شده بود داد می زدم محکم تر پارررررم کن ، جررررررررررم بده ، تا ته بکنننننننننن ، تو رو خدا بزن بزن بزن .
کیرشو از کوسم کشید بیرون و بهم گفت رو کمر بخواب
من هم خوابیدم
پاهام را روی شونه هاش گذاشت و دوباره شروع کرد توی کسم تلنبه زدن
گفت پاهات رو با دست بالا نگه دار
در حال تلنبه زدن میله نازک رو برداشت و دوباره شروع کرد رو سوراخ کونم مالیدن و بدش هم کرد توی کونم و شروع کرد به چرخوندن میه پلاستیکی توی کونم .
س : چیکار می خواهی بکنی ؟
د : می خواهم کونت را آماده کنم .
س : دردم می گیره کیرت خیلی کلفته
د : نترس کارم رو بلدم
میله باریک را برداشت و میله کلفت تر را آروم آروم فرو کرد تو
کونم یه کمی درد اومد ولی تحمل می کردم هم زمان توی کسم می کرد و میله توی کونم عقب و جلو می کرد دستام خسته شده بود .
کیرش رو از توی کسم دراورد یه کمی بهش ژل زد و سرش رو گذاشت لای کونم
س : تورو خدا یواش
د : هیششش .
کیرش رو اروم اروم فرو کرد توی کونم اولش یکم دردم اومد چشمام رو بستم یه دفعه برخورد تخماش رو با پایین کونم حس کردم باورم نمی شد کیرش توی کونم رفته باشه یه دو دقیقه همین جوری توی کونم ثابت نگه داشته بود و با چوچولم ور می رفت .
یه دفعه شروع کرد به تلنبه زدن ، اول اروم اروم می زد . بعد چند دقیقه شرو کرد به محکم تلنبه زدن تا کلاهک کیرش می کشید بیرون و تا خایه می کرد تو عمقی تلنبه می زد اولش سختم بود بعدش عادی شد برام
توی دلم پر و خالی می شد تمام بدنم عرق کرده بود دکتر هم نفس نفس می زد دوطرفه باسنم رو گرفته بود وکیرشو رو با تمام قدرت تا ته می چپوند توی کونم . دیگه کونم کاملاً پذیرای کیر دکتر شده بود .
دکتر یه دونه آینه دکتری روی پیشونیش زد و به من گفت نگاه جنده کوچولو خودت رو در حال کون دادن ببین . صورتت رو ببین . داری کون میدی تو کونی منی دارم میدم تو روده هات
خوشت میاد ؟ ببین داری چطوری کون میدی کوچولو .
حرفاش تحریکم می کرد داشتم لذت می بردم یواش یواش داشتم به ارگاسم می رسیدم ؛ که دکتر گفت بلند شو قنبل کن و کیرش رو از کونم کشید بیرون . قنبل کردم و دوباره شروع کرد توی کونم تلنبه زدن و از پشت موهامو پیچید درو دستش و می کشید . بهم می گفت تو اسب منی اینم یال که دارم می کشم دردم گرفته بود ولی یه جورایی خوشم هم می یومد . بهم می گفت بگو دارم کون می دم بهت ارباب من هم می گفتم ارباب دارم بهت کون می دم و اون هم می خندید و محکتر می کرد . یه دفه کیرش رو از کونم کشید بیرون و گفت ببین چه غاری درست کردم بعدش با موبیلش از سوراخم که باز شده بود عکس گرفت و اورد جلوی صورتم و گفت ببین جنده چطوری گشادت کردم و دورباره شروع کرد توی کونم تلنبه زدن هی محکم تر و محکمتر می زد من یواش یواش داشتم می یومدم کیرش مثل تنه درخت سفت شده بود 5 دقیقه دیگه منو گایید داشتم ارضا می شدم شروع کردم به داد زدن همه ی بدنم می لرزید داشت از همه جام عرق می زد بیرون اونم از تکان های بدنم و صدام فهمید که من دارم میام محکمتر تلنبه زد تا اومدم داشتم از حال می رفتم گفتم تورو خدا آبت رو بیار دارم جر می خورم دیگه
گفت هیششش من تصمیم می گیرم آبم کی بیاد و کجا و یه دو سه دقیقه دیگه منو محکم از کون گایید و بعدش کیرش را دراورد و اومد جلوی دهن من و کیرش رو محکم کرد تو دهنم و گوشام رو از دو طرف گرفت و توی دهنم چند تا تلنبه زد و دستش انداخت پشت سرم و کیرش رو محکم توی دهنم فشار داد جوری که خایه هاش چسبید به لب پایینم و آبش رو با فشار ریخت تو دهنم و چندین ثانیه نگه داشت و گفت باید همش رو بخوری کسو خانوم .
مجبور شدم همش رو قورت بدم . یه کمی ترش مزه بود . بدش روی تخت ولو شد و منو هم کشید روی خودش . توی بغلش منو نوازش کرد و گفت ببخشید اگه اذیتت کردم . من توی سکس وحشی می شم دست خودم نیست کلی بوسم کرد و همه جای بدنم رو دست کشید و ازم تشکر کرد . یه نیم ساعتی هم کنار هم خوابیدیم . بیدار که شدیم دیدم ساعت 9:55 دقیقه هست . گفتم من دیرم شده باید برم . دکتر گفت نترس خودم می رسونمت . با کمک دکتر لباسم رو پوشیدم .
دکتر یه چشمک زد و گفت بدن دردت بهتر شد ؟
من هم با خنده گفتم آره بدن دردم خوب شد اما کون درد گرفتم .
دکتر اون شب منو تا خونه رسوند و این سکس شد سر آغاز آشنایی من با دکتر که اگر خواستین توی پست های بعدی براتون سکس های داغه داغمون رو می نویسم .
     
  
صفحه  صفحه 8 از 112:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA