انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 80 از 112:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
کس دادنم به فردی غیر از شوهرم

اسم من (ش: مثلاشما بخوانید شیدا) است متولد 1361 هستم و 30 سالمه ، چهار سال و 8 ماه پیش با یکی از هم دانشجویانم به اسم م( مثلا شما بخوانید مهدی) ازدواج کردم ، ثمره ی ازدواجمان یک دختر دو ساله است. مهدی لیسانس عمران دارد و در یک شرکت کوچک کار می کند خدا را شکر درامد خوبی هم دارد. زندگی ما روال عادی خودش را دارد ، اوایل ازدواجمان روزی دو و یا حداقل یه با سکس داشتیم اما بعد از گذشت دو سال با بچه دار شدن و دوران بارداری و مشکلات بچه داری و سایر مشکلات ، با مهدی هفته ای یه بار با هم سکس داشتیم، زندگی ما یکنواخت شده بود دیگه کم کم لذت سکس و عشق و حال در اولویت های بعدی زندگی ما قرار گرفته بود. من هم چون بعد از اتمام تحصیلاتم نتوانسته بودم شغلی را پیدا کنم بیکار بودم و مشغول خانه داری بودم و با توجه به زیاد بودن وقت فراغت ، بیشتر وقت من به تماشای فیلم و سریال های ماهواره ای می گذشت فیلم هایی که پر از محتوای عشق و خیانت و هوس و .... بود. و همین باعث می شد که گاهی ادم هوایی شود. البته مشکلات زندگیمان زیاد بود طوری که اصلا به این مسائل فکر نمی کردم. زندگی روال عادی خودش را داشت تا اینکه در یکی از شب های جمعه که قرار بود سکس داشته باشیم مهدی به من گفت شیدا جان می خواهم چیزی را مطرح کنم که نظر تو را نیز در این رابطه بدانم گفتم چه بحثی؟ مهدی گفت شیدا مدتی است تمام ذهنم پر شده از یک مسئله و دوست دارم ان را به تو بگویم اما هر کاری می کنم ، خجالت می کشم مطرحش کنم، بعد از کمی من و من کردن سر صحبت را باز کرد و گفت خیلی دوست دارم که یک مرد غریبه تو را بکند و تو براش ناز کنی و من هم تماشا کنم ؛ با شنیدن این مطلب خیلی جا خوردم چون اصلا انتظار چنین مطلبی را نداشتم ، پیش خودم فکر کردم شاید به خاطر اینکه شهوتش بالا رفته این حرف را می زند ، اما نه این طور نبود چون بعد از سکس باز این مطلب را چندین بار تکرار کرد ؛ راستش را بخواهید کمی فکر کردم دیدم خیلی خیلی دوست دارم به یکی دیگر کس بدهم تا ببینم تجربه خوبی است یا نه؟ کم کم ذهن من هم پر شد از تصور مردی که در رویا ها به ان فکر می کردم و چشم هایم را می بستم و با او حال می کردم ،.
ناخوآگاه روز بعد با خودم فکر کردم نکند مهدی می خواهد مرا امتحان کند ، به همین دلیل اصلا زیر بار نرفتم ، اما در دلم خدا خدا می کردم که مهدی بیشتر اصرار کند .شوهرم هم خوشبختانه سمج تر شده بود و هر روز این بحث کس دادن من به مرد غریبه را پیش می کشید ، طوری که من هر روز بیشتر دوست داشتم چنین بحثی را مطرح کند چون به من در تخیلاتم با دیگران کمک می کرد. فکر این که کسی که با او قرار است بخوابم شاید کیر کلفت تر داشته باشد و بیشتر با من حال بکند، و تجارب جدیدی را از او داشته باشم ، بیشتر تحریکم می کرد ، این بحث مهدی هر روز مطرح می شد تا این که بعد از گذشت چند ماه بالاخره به مهدی گفتم که به خاطر تو چون دوست داری قبول می کنم ، وقتی قبول کردم انگار تمام دنیا را به او داده بودند ، منو محکم بغل کرد و گفت خیلی سریع ردیفش می کنم . من هم از خدا خواسته از ته دل از خوشحالی نمی دانستم چه کار کنم ولی به روی خودم نمی آوردم . بالاخره یک روز نزدیک های عید سال گذشته مهدی به خانه امد و به من گفت که می خواهم شما را به یک مسافرت یه هفته ای ببرم ، تصمیم گرفته شد و قرار شد به شیراز برویم ، راستی یادم رفت بگویم ما در استان اذربایجان غربی زندگی می کنیم ، یکی دو روز بعد وسایل سفر را بستیم و راه افتادیم. در طول مسیر مهدی گفت شیدا جان می خواهم در این سفر دنبال یه نفر بگردی که تورش کنی تا تو را بکند ، باز دوباره تحریک شدم ، دل تو دلم نبود، در طول مسیر بحث ما برنامه ریزی در این مورد بود ، ساعت 6 صبح به شیراز رسیدیم و فوری در یک هتل اتاقی رزرو کردیم . دوشی گرفتیم و یکی دو ساعت خوابیدیم و از بیدار شدن مهدی گفت که شیدا جان تو هیکل خوبی داری و مطمئنم پسرها خیلی زود اگه توبخای عاشقت می شن سعی کن از همین امروز تو شهر یکی را تور کنی برای گاییدنت، با هم طرفای شاهچراغ و بازار رفتیم و من در طول را فقط به پسرهای خوش تیپ و استیل و اهل حال بودم و سعی می کردم طوری نگاهشان کنم که متوجه طرز نگاه من بشوند. و طوری از بغلشان رد می شدم که دستم بزنند . تا اینکه جلوی یک مغازه جوان حدود 25 الی 30 ساله خوش تیپ با یک کت تک و شلوار لی و موهای ژله ای با قدی حدود 175 و صورت صاف ایستاده بود ، با خودم فکر کردم ای کاش بتوانم این را تور کنم ، به مهدی اشاره کردم و او هم فوری فهمید بنابراین وقتی می خواستم وارد مغازه شوم طوری وارد شدم که توانستم دستم را روی شلوارش بکشم و او نیز متوجه شد من معذرت خواهی کردم و او هم خنده ای کرد و گفت قابل نداره ، ناگفته نماند شوهرم در تمام این مدت با کمی فاصله متوجه رفتار ما بود. پسر جوان نگاهش را از من بر نمی داشت با دستش اشاره ای به گوشیش کرد و من هم ندای مثبتی به او دادم بعد از کمی مکث از کنار من رد شد و شماره ای را که روی کاغذ نوشته بود به من داد . و خودش را مشغول بازدید از لباس و ... کرد ما هم از مغازه بیرون رفتیم . نیم ساعت بعد به او تلفن زدم و خودم را معرفی کردم گفتم امری داشتی شماره دادی؟ او نیز ابتدا خودش را معرفی کرد ، اسمش شهرام بود و 27 سال سن داشت و مجرد بود. به من پیشنهاد دوستی داد و من هم از خدا خواسته قبول کردم ، می گفت من بیشتر دوست دارم با زنان شوهر دار باشم چون تجربه بیشتری در سکس دارند و همه از شوهراشون خسته شدند و بنابراین موقع حال و سکس خیلی اتیشی می شوند و ناز و افاده کمتری هم دارند، قرار شد ساعت 3 بعد الظهر همدیگرو ببینیم ، سر ساعت سر قرار حاضرشدم و بعد کمی صحبت های مختلف و اشنایی به او گفتم خیلی شانس داری ما الان هتل رزرو کردیم و شوهرم هم امشب پیشم نیست دوست دارم تو امشب برام جای خالی او را پر کنی ، او هم از خدا خواسته قبول کرد ، فوری اومدم و به شوهرم که کمی دورتر تو ماشین منتظر بود ، ماجرا را گفتم او از من خوشحال تر بود ، سریع به هتل برگشنیم و به کمک مهدی خودم را برای وصال اماده کردم یه شورت و کرست صورتی نازک و تنگ پوشیدم و شلوارک کشی را نیز پوشیدم با یک تاپ کشی و منتظر شدم ، بالاخره شب شد و ساعت 10 و 30 مهدی از هتل بیرون رفت ، چون قرار بود شهرام ساعت 11 هتل باشد ، ساعت 11 شهرام تماس گرفت و گفت تو راهم دارم میام پیشت عزیزم، پشت در وایستادم و در را نیمه باز گذاشتم بعد از چند دقیقه با راهنمایی هتل دار امد و در زد ، وااااااای خیلی خوش تیپ کرده بود نتوانستم خودمو کنترل کنم سریع محکم بغلش کردم که البته او از من مشتاق تر بود محکم فشارم داد و لبانش را روی لبانم گذاشت نمی دانم چقدر طول کشید اما شهوت تمام وجودم را فرا گرفته بود به شهرام گفتم ببینم امشب چه کار می کنی؟ شهرام گفت مگران نباش برای خاطره ای بیاد ماندنی می سازم. شهرام من را روی تخت خواباند دستی به سینه ام کشید لبانش را روی لبانم گذاشت که من واقعا اتش گرفتم خیلی وقت بود که شوهرم این طور ازم لب نگرفته بود بعد کمی صحبت از سکس شروع کرد به دراوردن لباسهام ، تجربه لذت بخشی بود او همانطور منو می لیسید و پستان هامو می فشرد منم بیشتر شهوتی می شدم ، خیس خیس بودم دلم میخواست منو بکنه. تاپمو در اورد و شروع کرد به مالوندن سین های وای داشتم دیوونه میشدم دیگه منو کامل برگردونده بود و داشت سر و سینمو میخورد.لبامو میخورد داغ داغ بود گردن و گوشامو زبون می کشید زبونشو می کرد تو دهنم می کشوند رو زبونم و دندونام و می گفت خوشمزست.نوک سینه هامو می خورد وای چه حسی بود، من هم پیراهنشو در اوردم خوابید روم ، خیلی سفید بود ، شلوارشو پایین کشیدم کیرش از زیر شرتش زده بود بیرون، خدا خدا می کردم کیرش حداقل از کیر شوهرم کلفت تر باشه ، تا بتوانم تجربه کلفت را هم داشته باشم کیر شوهرم 15 سانت بود و البته کلفت نبود شرتشو در آوردم ، او هم یواش یواش شروع کرد شلوارک کشی منو در اوورد و از رو شرت کس تپل خیسمو می خورد.کسمو خیلی صاف کرده بودم تمام بدنمو براش صاف کرده بودم ، بوسم کرد و شورتمو در اورد و گفت وای چقدر خیسی و چه کسی داری و از این حرفها یواش یواش شروع کرد به خوردن اب کسم و لب های کسم و چوچولم هی می کرد تو دهنشو در می اورد و گه گداری هم زبونشو تا ته می کرد تو کسم. منم داشتم می مردم و دلم فقط یه کیر کلفت می خواست و هی اه و اوه می کردم.خودشو چرخوند به حالت 69 و کیرشو گذاشت نزدیک صورتم و خوش مشغول خوردن کسم بود. منم شورتش پایین کشیدم و کیرشو لمس کردم و نگاه کردم دیدم از مال شوهرم هم بزرگتره و هم کلفت تر ، تمیز و سفت و داغ بود ولی به اون کلفتی که می خواستم نبود. سریع شروع کردم به خوردنش و براش ساک می زدم و اونم حال می کرد تو تمام این لحظات یادم رفته بود که شوهر دارم و اون بیچاره داره چی کار می کنه. شهرام خیلی حشری شده بود و می خواست بکنه تو کسم .اومد رومو کیرشو هی می مالید دمه کسم و گفت می خوتم ببرمت صفا ، بعد یهو خودشو انداخت کیرش تا ته رفت تو کسم، واااای چه مزه ای داشت سکس با یه کیر جدید و کلفت، مقداری دردم گرفت چون کیر کلفت تر از کیر مهدی بود اما حسابی به من حال می داد ، شهرام مرتب تلمبه میزد و حال می کردیم اونم هی حرف می زد داشتم ارضا می شدم که خودم و کمی عقب کشیدم که کیرش دراومد چون ان قدر لذت بخش بود دوست نداشتم زود ارضا بشم ، کسمو بردم طرف دهن شیاوش و بهش گفتم بخوش خیلی خوشش اومد برام خورد وحشی وحشی شده بودیم دوباره کیرشو کرد تو کسم و دیگه کم اوردم خالی شدم و بی حس ، حس عجیبی داشتم انگار بار اولم بود کس می دادم انگار تازه متولد شده بودم ، شهرام گفت نوبت منه تا خالی بشم اومد رو و هی تلمبه زد داشت ابش میومد قرمز شده بود گفت داره میاد منم انقدر داغ بودم که گفتم بریز توش که البته این کارو نکرد و سریع کیرشو در اورد همی اب کیرشو بافشار ریخت روم رو سر و صورت و سینه .ابش انقدر داغ بود که دلم می خواست بازم بکنه منو. افتاد روم و یکم استراحت کرد. بعدش تشکر کرد و گفت خوش به حال شوهرت که تو رو داره . کمی صحبت کردیم کفت دوست دارم دوباره بکنمت حالشو داری گفتم عزیزم امشب مال توام هر کاری دوست داری منم دوست دارم، بنابراین سریع اماده شدیم از بحث و صبحبت های سکس شروع کردیم و او از تجاربش با زنان شوهر دار؛ این دفعه من خواستم براش سنگ تمام بذارم بنابراین با مهارت تمام برايش ساک زدم. زبونمو روي نوک کيرش بازي مي دادم و بعد تا ته مي کردم تو دهنم و يه کم عقب جلو مي کردم و بعدش دوباره درش مياوردم و همون کار رو تکرار مي کردم. بعد از يکي دو دقيقه شهرام آروم پستونامو گرفت و شروع کرد به مکيدن و خوردنشون و من داشتم لذت مي بردم. شهرام حسابي با ولع از هردوتاپستونامو ميخورد و من بیشتر آه مي کشيدم بعد از اين کار شهرام منو برگردوند و شروع کرد به بوسيدن و ليسيدن کونم و هی مي گفت "جون. چه کوني. همزمان با اين کار دستاشو آورد جلو و پستونامو فشار مي داد. حسابي که آه و نالهء منو درآورد بلند شد و کيرش رو گذاشت دم کسم و با يه کمي اينور و اونور کردن کرد تو کسم. و يواش يواش سرعت تلمبه زدنش بيشتر شد و صداي آه و اوه من بیشتر و بيشتر می شد. پاهامو دور کمرش حلقه کردم . و صورتشو کشیدم سمت خودم. از هم لب می گرفتیم و شهرام کیرشو همزمان عقب و جلو می کرد. دیگه صدای شلپ شلوپ آب کس من هم راه افتاده بود. وقتی کیرشو تا ته می کرد تو خوشم میومد اما از این که تخماش به در کونم می خورد بیشتر خوشم میومد. بعد از چند دقیقه کمر شهرام را محکم توی دستام گرفته بودم و وقتی شهرام کیرشو درمیاورد محکم فشارش می دادم سمت کسم. صدام در اومده بود و ناله هایی که از سر خوشی داشتم سر می دادم شهرام حشری تر می کرد. اونم پستونامو چنگ می زد و نعره می کشید. کمرشو محکم فشار می دادم تو و التماسش می کردم شهرام محکم تر... شهرام کسم می خاره. شهرام کسم مال توئه... شهرام تو رو خدا جرم بد...هاااای کسم هااااااااای کسم ... تا اینکه بعد از چند دقیقه خودشو ول کرد روم و ارضا شد. این بار من بودم که کل صورتشو بوس می کردم و قربون صدقه ی کیر کلفتش می رفتم. بعدش رفتیم دوش گرفتیم و لباس پوشیدیم شهرام منو بوسید ساعت تقریبا 4 صبح بود که شهرام رفت و من لباس راحت پوشیدمو خوابیدم. وقتی شهرام رفت مهدی که منتظر رفتنش بود برگشت و ازم خواست ماجرا را تعریف کنم، منم برای اینکه نکند ناراحت شود می گفتم زیاد خوب نبوده ولی بعدها فهمیدم که او اقلا تر این حرفا بودم و برام شنود گذاشته بوده و تمام حرفای مارو شنیده بوده ، اما از اون روز به بعد تمام ذهنم از سکس با شهرام پر شده و هر وقت برای مهدی تعریفش می کنم خیلی تحریک میشه، بعد از اون ماجرای شیراز بار هم با شهرام تلفنی صحبت می کنیم و از اون موقع تا حالا سه بار دیگه به او کس داده ام ، و این لذت را مدیون شوهرم هستم .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
خودش اومد سراغم

همیشه یه جوری نگام می کرد. دختر سفید و خوشگلی بود ولی سنش از من بیشتر بود. منشی دفتر بابام بود. خانواده ام رفته بودند شمال و من به دلیل کلاسام نتونستم برم. بعد از ظهر روز دوم که تنها بودم گوشیم زنگ خورد خودش بود(منشی). گفتم اتفاقی افتاده؟ گفت نه فقط آقای .... (بابام) چند تا پرونده مهم رو جا گذاشتن خواستم بدونم اگه خونه هستید براتون بیارم.
گفتم نه خودم میام شما تو زحمت می افتید. گفت: نه چه زحمتی خودم میارم. منم قبول کردم می دونستم یه چیزی می خواد بگه چون می تونست چند تا پرونده رو بذاره تو دفتر بمونه. ساعت 8:10 بود. زنگ رو زد امد بالا. الکی نفس نفس میزد که تعارفش کنم بیاد تو. سلام کرد. منم همین طور. دستش رو دراز کرد که دست بده بعد از کمی مکث منم دست دادم. تعارفش کردم گفت نه گفتم بیاید تو شما این همه راه امدید. بالاخره قبول کرد. امد تو اول داشت خونه رو نگاه میکرد بعد که تعارفش کردم نشست. رفتم دو تاچایی بریزم از توی آشپزخونه داشتم می دیدمش داشت چند تا پوشه رو از توی یه پلاستیک در میاورد. دختر خشگلی بود بیشتر مو های جوگندمی اش که از مقنعه اش زده بود بیرون و چشم های زاغش جلب توجه می کرد. اون روز هم چون از دفتر امده بود مقنعه سرش بود. داشتم همین جور نگاهش می کردم که یهو دیدم مقنعه اش رو در آورد. وقتی موهاش رو دیدم راست کردم. موهاش خیلی بلند بود تا روی باسنش می امد. تقریبا فهمیدم که قصدش چیه اما به روی خودم نیاوردم. با این که روی مبل سه نفره نشسته بود و کنارش جا بود رفتم روی یه مبل تک نفره رو به روش نشستم. پوشه ها رو گرفت دستش و به طرف من گرفت و گفت بفرمایید. منم بهش گفتم دست شما درد نکنه. همین طور که چایی می خوردیم به هم نگاه می کردیم. چشماش رو خمار کرد داشت رو اعصابم راه میرفت خط چشمش داشت دیوونم می کرد. بهش قند تعارف کردم اول دستش رو گذاشت رو دستم و قندون رو گرفت بعد با اون یکی دستش همین جور که نگاهم می کرد قند برداشت دستش خیلی سرد بود انگار استرس داشت. گفتم خانم جلیلی... یهو پرید وسط حرفم و گفت لطفا سارا صدام کنید. گفتم سارا خانم شما هنوز توی خوابگاه زندگی می کنید؟ (آخه دانشجو بود) گفت: آره سعید آقا هنوز درسم تموم نشده. گفتم راستی شما چی میخوندید؟ گفت: آی تی. یه لبخند زدم و بهش گفتم پس با هم همکاریم( آخه من برنامه نویس هستم). دوباره چشماشو خمار کرد و لبخند زد. دیگه داشتم میمردم می خواستم همون موقع بغلش کنم. به بهانه آب خوردن رفتم توی آشپزخونه و وقتی برگشتم این دفعه نشستم کتارش. بهش گفتم: سارا می خوام بهت یه چیزی بگم اگه قبول کردی که هیچی ولی اگه قبول نکردی قول بده به کسی چیزی نگی باشه؟
به نشانه تایید سرش رو تکون داد ازش دوباره قول گرفتم و دوباره تایید کرد. سرم رو انداختم پایین و بهش گفتم: میشه امشب... میشه... میشه امشب پیش من بمونید؟. نگاهم رو از روی زمین برنداشتم آماده هر چیزی بودم. دیدم یواش دستش رو گذاشت روی پام. منم نگاهش کردم چشماش بهم خیره بود. یهو گفت: آره. چشماش رو بست سرم رو بردم جلو همین جور که صورتش رو بوس می کردم بهش گفتم پاشو بریم تو اتاقم حرکتی نکرد خودم پاشودم دستش رو گرفتم بلندش کردم توی راه دیگه تحمل نکردم بغلش کردم و چسبوندمش به دیوار شروع کردم به خوردن لباش. پاهاش رو گرفتم و بلندش کردم یهو جیغ کشید و خندید در اتاقم رو باز کردم و انداختمش روی تخت افتادم روش و همین جور که سینه هاش رو گرفته بودم لباش رو می خوردم. خواستم لباساش رو در بیارم که تلفن زنگ زد. ای بر خروس بی محل. یه بوس از لباش کردم و گفتم الان میام.
گوشی رو برداشتم مامانم بود. می خواست حالم رو بپرسه. بعد گوشی رو قطع کردمو دویدم پیش ساراجون وقتی در اتاق رو باز کردم دیدم لخت خوابیده روی تخت به هم یه لبخند شهوانی زد و منم رفتم بغلش. یه نگاه به کسش انداختم اندازه 5 دقیقه کسش رو خوردم. خیلی جیغ می کشید. بهش گفتم انقدر جیغ نکش می خواهی ابروم رو ببری اما فایده نداشت دستم رو گذاشتم تو دهنش. دستم رو گاز می گرفت اما لذت می بردم. پرده نداشت. دوباره افتادم روش و سینه هاش رو خوردم. کیرم رو آروم کردم تو کسش برای این که جیغ نکشه شروع کردم به لب گرفتن ازش. بهش آروم گفتم: خوشگل خانم چرا پرده نداری؟ دوباره برام چشماش رو خمار کرد و جوابم رو نداد. شروع کردم تند تند تتلمبه زدن. جیغش رفت هوا. یهو به اندازه 1 لیتر از کسش آب ریخت بیرون ریخت روی تختم. گفت: ببخشید ریخت روی تختت گفتم فدای سرت می شورمش. خسته شده بودم خودم خوابیدم اون رو نشون دمش رو کیرم از این که کونش رو چپ و راست می کرد خیلی حال می کردم. بهش گفتم سارا جون نمی خواهی بخوریش؟ خواست برام ساک بزنه با دستش سفت کمر کیرم رو گرفت و تکون میداد احساس کردم داره آبم میاد نمی خواستم انقدر زود تموم شه بهش گفتم دستت رو بردار الان آبم میاد. شروع کرد به خوردن کیرم خیلی ماهر بود. احساس می کردم قبلا با یکی رابطه داشته. بعد از یه ساک زدن حسابی بهش گفتم پاشو. خواستم کیرم رو بکنم تو کونش نذاشت بهش گفتم قول میدم درد نداشته باشه قبول کرد دست زدم لب کسش که هنوز خیس بود به ذره از آبش رو گذاشتم لب کونش آروم دادم تو شروع کرد به خندیدن. احساس کردم داره آبم میاد ریختم تو کونش. بردمش حمام ملافه روی تخت رو هم بردم. 2 ساعت توی حمام سکس داشتیم وقتی امدیم بیرون پیتزا سفارش دادم. وقتی داشتیم شام می خوردیم بهش گفتم جواب سوالم رو ندادی. گفت: کدوم سوال گفتم: چرا پرده نداری؟ گفت: من قبلا ازدواج کرده بودم اما طلاق گرفتم. کل اون شب کردمش و شب بعد هم دوباره آوردمش پیشم. قبل از این که بره بهش گفتم: محض احتیاط قرص بخور گفت: چشم سعید جان. بعد از آن دیگه سکس نداشتیم. البته خیلی هم از آن زمان نمی گذرد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
نصب کابینت

سلام . من یه کابینت ساز از شهر کردستان هستم اسم من ارام هستش 28 سالمه با اندامی پر و تفکیکی . چهره ای نصبتا جذاب و زبونی چرب و نرم . کار من یه جوریه که بیشتر مشتری هام خانوما هستند . خاطره ای از هزارتا موردی که برام پیش اومده براتون تعریف میکنم . یه روزی عصر دیر وقت که تو نمایشگاه کابینت سازیم پای اینترنت نشسته بودم یه مرد قد بلند لاغر اندام حول و حوش 45 ساله با لباسی شلخته و سیگار به دست همراه یه خانومی جونه خوش تیپ و خوش لباس با اندامی محشر و قالب گرفته شده و چهره ای که انگار نقاشی شده بود وارد نمایشگاه شدند منم طبق معمول از جام بلند شدم و بهشون خوشامد گویی کردم . زنه داشت به نمونه کابینتهای که برای نمایش گذاشته بودم نگاه میکرد مرده اومد طرف من و با صدای گرفته و کلفت گفت که :میخواد کابینت های mdf طبقه پاینش رو ببره طبقه بالا و اونجا براش نصب کنم و برای طبقه پایین یه چیز معمولی تر بذاره. منم سر قیمت باهاش راه اومدم ادرس خونشونو با شماره موبایل مرده رو گرفتم و گفتم که سر فرصت میام و بهشون نگاه میکنم . فرداش رفتم به اون ادرس و نزدیکای خونه به شماره موبایله زنگ زدم یه خانوم گوشی رو ور داشت و گفت که شماره رو درست گرفتم فقط شوهرش گوشیشو جا گذاشته و میتونم برم خونشون . دم در که رسیدم یه چیزی ته دلم داشت بهم میگفت که خانومه اره . در زدم و وارد حیاط شدم یکم که منتظر شدم یه صدای از بالا سرم اومد که بفرمایید همون در جلوی ( طبقه اول ) منم سرمو بالا کردم دیدم که همون خانومه با یه تی شرت یغه باز بدون رو سری بالا پنجره وایساده و داشت به در روبه روی من اشاره میکرد . منم رفتم داخل طبقه پایین . خونه خالی و تنها یه موکت رو کفش پهن بود معلوم بود که تازه اسباب کشی کرده بودند به طبقه بالا . داشتم به کابینت ها نگاه میکردم که خودشم اومد سلام کردم و ازش در مورد کارم سوال پرسیدم موقعی که داشت جوابمو میداد به چهره نازش نگاه میکردم یه مانتو دراز تنش بود یه شال هم انداخته بود رو موهای سرش بدون اینکه دوگمه های مانتوشو ببنده فقط با دست نگاه داشته بود پیشم وایساده بود و برام توضیح میداد که کدوم یکی از قطعه های کابینت رو برای طبقه بالا لازم داره و میخواد براش نصب کنم منم گفتم که بریم بالا و به محیط اشپزخانه بالا رو هم نگاه کنم ر. خلاصه رفتیمو نگاه کردیم و روال کار رو براش توضیح دادم و بهش گفتم که فردا عیده پس فردا حتما میام و کارشو براش ردیف میکنم . برگشتم مغازه همه چیز واسم عادی و یک نواخت بود و احساس میکردم که اون چیزی که ته دلم به رقص افتاده بود بیخود و بیجهت بود . فرداش که همه واسه عید قربان خونه مادر بزرگم جمع شده بودیم بعد نهار تقریبا نزدیکای ساعت 3 گوشیم زنگ خورد و دیدم که همون خانومست بعد سلامو احوال پرسی اصرار داشت همین امروز میخواد که کابینت هاش رو براش نصب کنم منم که از نشستن تو خونه خسته شده بودم از خدا خواسته بعد یکم ناز کردم که امروز عیده و نمیشه و شاگردم نمیاد و من تنها نمیتونم و قرار شد که شوهرش کمکم کنه قبول کردم رفتم کارگاه جعبه ابزارم رو ور داشتم . حوصله عوض کردن و پوشیدن لباس کار نداشتم با همون تی شرت چسبان و اندامی که تنم بود حرکت کردم به سوی بهشتی که خودم خبر نداشتم . در زدم بعد چند ثانیه در باز شد بدون اینکه منتظر کسی باشم وارد همون در روبه روی که ختم میشد به طبقه پایین شدم جعبه ابزارم رو باز کردم و اماده برای کندن کابینت ها از دیوار شدم کابینت های زمینی رو همشو جدا کردم ولی دیواری ها رو تنها نمیتونستم و باید یک برام از زیر نگاه میداشت که من بتونم پیچ هاشو شل کنم برای همین رفتم تو حیاط و صدا کردم اقای ..... ؟ بعد چند لحظه از اون یکی درب که تو حیاط بود صدای خانومه اومد که گفت اومدم م م م . منم بدون اینکه چیز دیگه ای بگم برگشتم به اشپزخونه و پیچ گوشتی شارژرم رو با دست راستم ور داشتم و رفتم رو چهار پایه کوچکی که برام گذاشته بودند و با دست چپم کابینت رو نگاه داشته بودم به صورتی که انگار فشار زیادی رومه و هر لحظه امکان داره کابینت از دستم بیوفته یهو دیدم که یکی از زیر بغل دست چپم داره به طرف بالا کابینت رو فشار میده منم زیر چشمی که بهش نگاه کردم دیدم وای ی ی ی ی ی همون خانومست که با یه تیشرت توری سوراغ درشت سیاه که زیرش یه سوتین سیاه و یه مانتو کوتاه که انداخته بود رو شونه هاش و یه دامن قرمز دراز تنشه داره به اصطلاح بهم کمک میکنه منم بدون اینکه خودمو ببازم یا بخوام که چیزی بگم شروع کردم به شل کردن پیچ های قسمت بالای کابینت خلاصه بازشون کردم و از چهار پایه اومدم پایین و به خانومه گفتم که مرسی شما میتونید ول کنید گفت که اخه میوفته گفتم نه چیزیش نمیشه اخه یه پیچ پایینشو باز نکردم هنوز دستشو ول کرد و رفت کنار وایساد فهمید که این فقط فیلم بودش و بود و نبودش مثل همه . منم شروع کردم به باز کردن پیچه . کابینت رو از رو دیوار جدا کردم و گذاشتم رو زمین سلام کردم و با ناز و اشوه جواب سلاممو داد . گفتم که اقای .... (که شوهرش باشه ) تشریف نمیارند کمکم قرار بود ایشون کمکم کنند . گفت که رضا خونه نیست و من تنهام . یه دفع به خودم اومدم و گفتم که اخه شما گفتید که شوهرتون خونست و به من کمک میکنه گفت راستشو بخواید شوهرم زندانه و نمیتونه بیاد کمکتون کنه گفتم چرا اخه همین پری روز بود که اومد مغازه گفت نه اون 2 ساله به خاطر قاچاق مشروب زندانه ( اخه طرفای کردستان مشروب مثل اب تو هر نقطش پیدا میشه ) برگه راه باز گرفته تو هفته میتونه 2 روز خونه باشه . من گفتم شرمنده نمیدونستم وگرنه سوال نمیپرسیدم گفت که مهم نیست راستش از اینکه تو زندانه خوشحالم اخه اینم شد شوهر من از خدا خواسته زدم تو سر همه مردا که دارند در حق زنو بچشون ظلم میکنند و این بی انصافیه خلاصه همین جوری سر حرف باز شد اون از خودش میگفت از زندگیش من خوش خوش براش سر تایید تکون میدادم خلاصه از حرفاش فهمیدم که اسمش شیرینه 31 سالشه و بزرگ شده تهران این شوهرشم به اجبار باباش باهاش عروسی کرده اخه اقا رضا این جوری که بوش میاومده یه زمونی خر پول بوده و بابای شرین طمع ورش داشته که این به رضا بده . اینقدر حرف زد که بیچاره دهنش خشک شد گفت که کدوم رو میخورید واستون بیارم ؟ ابمیوه یا ابجو ؟ منم گفتم اگه ابجوش تگری باشه که دستت درد نکنه . رفت بالا منم تو کونم داشتم عروسی میگرفتم واسه خودم دمت گرم دمت گرم میکردم که شیرین سینی به دست اومد ولی این بار بدون اون مانتو با همون لباس ها البته موهاش رو هم باز کرده بود . 2 تا ابجو هنیکن با یکم پسته اونم از نوع خندانش اورد و گذاشت رو اپن منم انگار نه انگار که یارو داره نیم ساعت اون ور تر بهم حال میده ( نیم ساعت اون ورتر : شهر ما تا عراق نیم ساعت راهه به خاطر همین بچه ها به یه چیزی که بهشون حال بده میگن نیم ساعت اون ورتر ) شیرین برگشت گفت که استاد ارام بیا تا گرم نشده بخورش منم بلند شدم رفتم ابجو رو گرفتم دستم و پیشش وایسادم قوطی ابجوشو گرفت به طرف من و با یه نیم نگاه با اندامم گفت به سلامتی تنی سالم و هیکلی ورزیده منم قوطیمو زدم بهش و گفتم به سلامتی ادمای که زیبای باطنشونو از کسی پنهون نمیکنند . رفتیم بالا وای بچه ها نمیدونید چه چسبید لامذهب . وقتی که به نصف قوطی رسیدیم پرید رو اپن و نشست گفتم ای .ل چه جستی زدی انتظار نداشتم بتونی اینقدر بپری بالا یه نیش خنده زد و گفت از اندامهای زیبا و ورزشکارانه مثل تو خوش میاد منم دیگه نگفتم که ورزش کیلوی چنده و این بده از کارو بدبختی های که سرم اومده ورزیده شده . یه پسته پوست کند و با 2 تا انگشتاش به طرف من نگاه داشت که یعنی بخور منم رفتم جلوتر و دهنمو بردم جلوتر که پسته هییچی 2 تا انگشتاش رو هم تو دهنم کردم . اون یه یکم ابجو سر کشید این بار من به پسته طرف دهنش دادم یه سکوت عجیبی کل خونه رو فرا گرفت یه نگاه نازی از زیر بهم کرد و با نیش خندی جذاب لبهای غنچشو اورد جلو و بجای اینکه پسته رو بخوره انگشتمو لیس زد واییییییییییییییییییییییییی خدا شاهده گرمی زبونش که به پوست دستم میخورد تموم موهای بدنمو سیخ کرد خدایش یادش بخیر . خلاصه کار به لب گرفتن رسید داشتم دیونه میشدم یه شلوار جین کشی تنم بود که اگه اصل ترکیه نبود حاظر بودم قسم بخورم که کیرم پارش میکرد اخه نمیدونم بگم خوشبختانه یا بدبختانه کیر کردها یه چیز غیر قابل تصوره حالا مال من که خاک تو سرش کنم از یه لحاظ خوبه که بزرگ و کلفته از یه لحاظ هم بده . خلاصه داشتیم از هم لب میگرفتیم اون رو اپن جفت پاهاش رو باز کرده بود و منم چسبیده به اپن لای پاهاش یه دستم رو پشتش و دست دیگه روشونه هاش که داشت یواش یواش طرف پستونش میرفت . دستمو گذاشتم رو پستون راستش و با اون دستای بزرگم که انگار بیله کل پستونشو تو کف دستم جا کردم و تا جای که تونستم فشارش میدادم زبونو از دهنش بیرون اوردم و سرمو خم کردم طرف گردنش شروع کردم به لیس زدن گردن و نرمینه گوش چپش اهسته اهسته هر دوتا دستمو گذاشتم رو رون های پاش و یواش یواش دامنش رو تا جای که امکان داشت زدم بالا و رفتم طرف انگشتای پاش و با بوسه زدن تند تند از مچ پاش رفتم بالا تا رسیم به نزدیکی های زانوش بعد با نوک زبونم یه جوری که بهش بخوره نخوره شروع کردم به لیس زن وای پوستی سفید انگار که تا حالا هیچ تاره موی ازش بیرون نزده بود . دیگه نمیشد رو اپن کاری کرد ناچار مجبور شدم که بغلش کنم و ببرمش رو موکتی که تو هال بود درازش کنم همین کارو هم کردم لامذهب شیرین یه چور پاهاشو از پشت کمرم قفل کرده بود که انگار یه بچه از دور پریده تو بغل باباش و مثل کنه چسبیده بهش . درازش کرد خواستم که دامنشو بزنم بالا یکم ناز کرد ولی دید که نازش زیاد خریدار نداره بیخیال شد و خودشو شل گرد گردنشو به طرف چپ خم کرد و چشماشو بست با زبونش زود زود لبهاشو خیس میکرد و به اه کشیدن های پی در پی ادامه میداد منم بدون مقدمه رفتم طرف رون پاهاش و از همون جا شروع کردم به لیس زدن وسط های رونش بودم که گفت وایسا اینجوری نمیشه بلند شد و نشست تی شرت توریش رو در اورد و زیب دامنش رو از پشت باز کرد و دوباره دراز کشید ای خدا یه ترسو استرسی تو بدنم به موج در اومده بود که نگو خدا خدام بود که زود بکنمش و از اون خونه بزنم بیرون واقعیتش با اینکه از این چیزها خیلی واسم پیش اومده بود ولی از این یکی که اینقدر ریلکس بود خیلی میترسیدم . شاید با خودتون بگید که ارام چقدر احمقه که نخواسته اول باهاش حال کنه بعد بره سر اصل مطلب اخه بچه ها من دیر ارضای دارم یعنی اگه خیلی خیلی به خودم فشار بیارم تو 45 یا 40 دقیقه مفید تولمبه زدن ابم میاد . خلاصه از بغل دستش منم هم دراز کشیدم و از زیر سوتینش جفت پستوناشو زدم بیرون شماره سوتینش 75 بود پستونی سفید و سفت و رو به بالای داشت نوک پسنونش کوچیک و کاملا برجسته با رنگ کالباسی نوک زبونمو رو پستون چپش گذاشتم و شروع کردم به لیس زدن و خوردن به سختی میتونستم رو خودم تسلط داشته باشم نمیدونم چرا اینقدر استرس داشتم . دستچپم رو گذاشتم رو پستون راستش و فشارش میدادم اونم بایه دست که به ضور میرسید به کیرم میخواست بگیرتش میدونستم اگه دستش به کیرم بخوره هول میکنه ناچار بیخیال پستوناش شدم و با همون حالت لیس زدن از خط پستوناش اومدم پایین به طرف شکمش یکم زبونمو به سوراغ نافش مالیم و خواستم که با دندونم دامنشو بکشم پایین که نزدیک بود بیخودو بیجهت دندونام رو بشکنم اخه کدوم خر میتونه با اون وزنی که اون رو دامنش از طرف کون گذاشته بود دامن رو بکشه پایینه بلند شدم و دامن رو با جفت دستام از بغل پهلو هاش زدم پایین وای خدا شاهده با هر ذره دیدن پوست سفیدش قلبم بیشتر میومد تو دهنم شورت تنش نبود وای ی ی ی ی ی موقعی که کسش از دامن زد بیرون اب از لبو لوچم بیرون زد اخه کسش از اون کس های بود که من عاشقش بودم سفید توپول کاملا تمیز و برجسته انگار که قارچه خط کسش کوچیک و بدون اینکه یه ذره جوجولاش بیرون بزنه منو صدا میکرد محو تماشای کسش شده بودم که با دست تی شرتمو گرفت و کشید به طرف خودش پایین تر از خودش دراز کشیدم و پاهاش رو زدم بالا موقعی که لای پاهاش باز شد یه نمه کسش هم دهن باز کرد و یه ابی غلیض ازش بیرون زد منم بینیمو بردم طرفش و مثل سگ بو کشیدم گفتم ببینم بو میده خدا شاهده تو زندگیم از این نوع کس ها خیلی خیلی کم دیدم واقعا کم یابند اخه شیرین هم بهش نمی اومد که همچون کوسی داشته باشه . خلاصه شروع کردم به خوردنش ای جانم چه نرم بود چه کشش میاومد با دندونام جوجولاشو میکشیدم اینقدر حشری شده بود که با دوتا دستاش سرمو گرفته بود و محکم فشار میداد به طرف کسش دیگه جای درنگ نبود باید زود تمومش میکردم کمرمو باز کردم و شلوارمو کشیدم پایین شیرین هنوز چشماش بسته . تو حال خودش بود رو زانو هام رفتم طرفش که بذارم تو دهنش رسیدم بالا سرش شرتمو کشیدم پایین سر کیرمو یواش گذاشتم رو لباش فهمید که کیرمه بوسش کرد و یواش یواش میخواست که چشاش رو باز کنه ای خدا این صحنه هیچ وقت یادم نمیره به مرگ خودم موقعی که کیرمو دید مثل کسی که هواسش نیست و از پشت یه سطل اب سرد تو گردنش خالی میکنی جیغ میزنه و میپره هوا اینجوری شده بود یه جوری داد زد که گفتم دیگه بدبخت شدم رفت حالاست که کل همسایه ها بریزند سرمون وای توف تو گلوش گیر کرده بود میگفت الاغ غ غ غ غ غ غ غ این چیه اخه گذاشتی رو دهن من من همه جوره دیده بودم ولی ندیدم کسی رو که از کمر به پایین خر تشریف داشته باشه با هزار خواهش و تمنا راضیش کردم که بیخیال این حرفا شه برم سر اصل کاریمون روش دراز کشیدم پاهاش زد بالا با ترس به چشمام خیره شده بود و التماسم میکرد که یواش بذارم تو عرق تموم بدنمون رو فرا گرفته بود یه جوری که سینه هامون رو هم از شدت عرق سر میخورد یواش سرشو گذاشتم داخل چه نازی میکرد مادر جنده یکمک با کلش عقب جلو کردم دیدم که پاهاشو رو کمرم قفل کرده و داره منو با پاهاش میکشه که بیشتر ببرم داخلش منم به خواستش عمل کردم تا نصفه بردم گفت همینقدر خوبه شروع کردم به تولمبه زدن یه 15 دقیقه ای مفید تولمبه زدم که اه و اوهش سر به فلک کشید تو اخرین لحظه که داشت ارضا میشد خواهر جنده با ناخونهای دستش تموم پشتمو خط خطی کرد گفت من اومدم تو تمومش کن منم اینجوری بهم حال نمیداد با ضور و خواهش تونستم راضیش کنم که بیاد رو مدل سگی طوری که پستوناش چسبیده به زمین و کونش رو به هوا باشه شروع کردم ای جان چه حالی میداد کردنش نیم ساعت مفید گذشت داغون شده بود بیچاره ولی ته دلش هم دوست داشت چون کونشو به سمت جلو و عقب و دورانی تکون میداد فایده نداشت باید ارضا میشدم جفت مچ دستاشو به همون حالت مثل پلیس ها که میخوان دست بند از پشت بزنند گرفتمش و به همون حالت سگی بهش تلومبه میزدم بعد چندتا تلومبه نزدیکای ارضا شدنم بود که این بار خودش چرخید و با دست گرفتش و شروع کرد به مالیدنش که یهو ابم پاشید بیرون وای خدایش خیلی لحظه شیرین بود زود بلند شدم لباسام رو پوشیدم رفتم اشپزخونه اون هم لباساش رو جمع کرد و بدن اینکه چیزی بکه رفت طبقه بالا نیم ساعت گذشته بود و هنوز ماتو مبهول گوشه اشپزخونه به این یکی دو ساعت گذشته داشتم فکر میکردم هنوز هم واسم مثل یه فیلم یه رویا بود که گذشت وسایلمو جمع کردم و رفتم . 2 روز بعد دوباره رفتم اونجا شوهرش برگشته بود و خودش هم انگار نه انگار که هیچ وقت منو دیده یا با من حرف زده یه جوری رفتار میکرد که خودم شک کردم که به راستی من با این زن مغرور رابطه ای داشتم . خلاصه این هم از جریان کابینت نصب کردن اون روز ما .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
زن


 
شب گاییده نشدن من

سلام من آنا هستم. یادم میاد پاییز 87 بود که رفته بودم پیش دوستم سوگند که تو شهرستان دانشجو بود و یه خونه نقلی داشت. دم غروبی فرزاد دوست پسر سوگند زنگ زد و بهش گفت که شب رو بیاد اونجا. سوگند گفت فرزاده میگه شب رو بیایین اینجا تو هم میای؟ من اولش خوشم نیومد نمیخواستم آرامش دونفرمون بهم بخوره اما وقتی اصرار کرد گفتم باشه.

چند دقیقه بعد رفتیم آپارتمان فرزاد. اونم اولش میوه اورد و بعدش زنگ زد واسمون پیتزا و ساندویچ اوردن و خوردیم. من رفتم دستشویی و وقتی برگشتم دیدم سوگند بغل فرزاد هست و فرزاد داره می بوسدش. عین خیالشون نبود که من اونجام منم سعی کردم عادی وانمود کنم اما راستش تا حالا نه دوست پسری داشتم و نه دیدم بودم سوگند تو بغل یه پسر اینطور معاشقه کنه. بعدش فرزاد سوگند رو بلند کرد و بردش تو اتاق و در رو بست و بعد از مدتی صدای خنده های سوگند از اتاق بلند شد درحالیکه رو مبل مشغول تماشای ماهواره بودم . هر از گاهی صدای جیغ های خفیف سوگند به گوشم میرسید. همین باعث شد بدجور حشری بشم. خیلی بی تاب شده بودم. تا اون روز حتی تماس بدنی با هیچ پسری نداشتم اما اون شب واقعا حشرم بالا زده بود. دوست داشتم در رو وا کنم و برم تو اتاق تا فرزاد من رو هم بگاد. یه مدت گذشت و من داشتم از شدت حشر میمردم. راستش تنهایی هم حوصله ام سر رفته بود این شد که گوشیم رو برداشتم و به سوگند پیامک دادم : "منم بیام تو؟ " اما سوگند جواب نداد و من فهمیدم واااااای چه گندی زدم؟ این چه پیامی بود که من فرستادم؟! پیش خودم خیلی خجالت کشیدم. نا سلامتی فرزاد دوست پسر سوگند بود و اونا به هم علاقه داشتند.

یه ساعت که گذشت سوگند اومد بیرون در حالی که لخت بود و فقط شرت و سوتین تنش بود. یکم با هم صحبت کردیم و همه چیز رو از اینکه با فرزاد چطور آشنا شد و چطور شد کارشون به سکس کشید و و اینکه قرارشون اینه که باهم ازدواج کنن برام تعریف کرد. آخرش برگشت بهم گفت اون پیامک چی بود آنا؟! من با خنده گفتم هیچی بابا شوخی بود. حوصله ام سر رفته بود !
سوگند برگشت گفت : نه آخه اگه جدا اگه دوس داری سکس کنی یکی از دوستای فرزاد رو بگیم بیاد پیشمون؟! من داشتم منو مون میکردم که اون گفت: آره الان میرم به فرزاد میگم که به آرش زنگ بزنه و دوید توی اتاق. منم که انگار دنیا رو بهم داده باشن از خوشحالی بال در اوردم.

یه مدت گذشت و ساعت حدود دو نیم شب بود که صدای زنگ خونه به صدا در اومد. فرزاد از اتاق بیرون اومد و در رو باز کرد و آرش وارد خونه شد و سلام احوالپرسی گرمی کرد. چند دقیقه نگذشته بود که فرزاد با دوتا پتو اومد تو هال و گفت بچه ها ببخشید, منو سوگند خیلی خسته ایم میریم بخوابیم شما هم میتونین رو مبل بخوابین, اگه گشنتون هم بود برین تو یخچال یه چیز بخورین. فعلا شبتون بخیر. و رفت تو اتاق و در رو بست.

و اما از آرش بگم. پسر خوشتیپی بود که زیاد قد بلند نبود اما بنظرم خوش اخلاق و قابل اعتماد میومد. از وقتی دیدیمش دل تو دلم نبود و ترشحات کسم بدجور زیاد شده بود اما اون خیلی ریلکس داشت تلویزیون تماشا میکرد. رفتم پیشش گفتم آقا آرش شما چیزی نمیخورین؟ گفت نه مرسی فقط اگه ممکنه یه لیوان آب برام بیارین. گفتم چشم. رفتم و با یه لیوان آب و دلستر برگشتم. دلستر رو واسه خودم ریخته بودم.لیوان آب رو بهش دادم و خودم رفتم یه گوشه مشغول نوشیدن دلستر شدم و با گوشیم بازی میکردم که آرش گفت تو گوشیت چی داری؟ گفتم دارم بازی میکنم. اونم اومد کنارم نشست. از برخورد بدنش با بدنم بدجور لرزیدم! خیلی سعی کردم به روی خودم نیارم و ادامه بازیم رو انجام بدم اما اون فهمید. سکوت عجیبی تو اتاق حاکم شد. همینطور که داشتم بازی میکردم آرش شروع کرد به بازی با موهام. منم هیچی نگفتم اما واقعا حس خوشایندی بود و من کاملا شل بودم.

چند دقیقه نگذشته بود که بدون هیچ مقدمه ای چونه ام رو گرفت و صورتم رو برگردوند سمت خودش و چنان لبی از من گرفت که نفسم بند اومد. کاملا تسلیم شده بودم و ابدا صدایی ازم در نمیومد. اون همینطور از من لب میگرفت و من هیچی نمیگفتم, حتی کوچیکترین تکونی نمیخوردم و فقط تو چشماش زل زده بودم. منو رو مبل خوابوند و روی من خوابید و همینطور منو می بوسید. گوشمو موهامو دماغمو... لذت و استرسی که اون لحظه داشتم وصف نشدنیه. در سکوت شب در حالیکه فقط صدای زیر و کم تلویزیون و قیز قیز یخچال به گوش می رسید آرش, پسری که هنوز دو ساعت هم نشده بود که تو عمرم دیده بودم داشت منو اینطور می بوسید و فشارم میداد و من زیر وزنش نمیتونستم تکون بخورم و بسختی نفس میکشیدم.

به آرومی در گوشم پرسید, لباستو در بیارم؟ منم با حرکت سر بهش گفت : اهوم اهوم. اونم خیلی آروم لباسم روم که یه کاموایی بود رو در اورد و با کمک من لباس زیرم رو باز کرد و حالا من نیمه بالاییم کاملا لخت بود و سینه های کوچیکم از سرما و حشر سیخ شده بودند. از سینه های کوچیکم همیشه خجالت میکشم. فرقی با سینه های یه پسر 13 ساله نداره ! مامانم میگه وقتی باردار بشی بزرگ میشه! آرش وسط سینه هامو و گردنم رو میبوسید. نوک سینه هام رو میک میزد. من هم چنان بی حرکت بودم و احساسی مخلوط از لذت و ترس و گناه و استرس رو تجربه میکردم.

آرش دستش رو برد تو شلوارم و کسم رو مالوند. بعدش شلوار و شرتم رو از پام در آورد و لخت و عور من رو بغل کرد و رو یه مبل دیگه نشوند و پاهام رو باز کرد و شروع کرد به خوردن کس کوچیکم. از وصف لذتش بگذریم که قلم رو یارای توصیفش نیست. اما راستش زیاد حال نکردم! آخه همش فکرم پیش کیرش بود و کنجکاو بودم چه شکلیه !

برای اولین بار به خودم تکونی دادم و با پاهام زدم به کیرش! با خنده گفت چیه ؟! دوس داری؟! منم با اینکه اصلا بهم شیطونی نمیاد با شیطنت گفتم آره ! اونم شلوار و شرتش رو تو یه حرکت سریع از پاش در اورد و پرت کرد یه گوشه. کیر صورتیش که البته زیاد هم بزرگ نبود سیخ وایساده بود. کیرش هم مثله بدنش پشمالو بود. خایه ی زشتی هم داشت. کیرش رو تو دستم گرفتم. یادم نمیره احساس عجیبی بود. کیرش هم سفت بود هم نبود ! تا بحال همچین چیزی رو تو دستام نگرفته بودم. گفت میخوریش؟ گفتم نه! کثیفه ! گفت اگه بشورمش چی؟! گفتم باشه. رفت توالت و شستش و برگشت. با دستمال کلینکس ازم خواست تا خشکش کنم.

کیرش رو گذاشت کنار لبم و گفت بخور. کیرش هنوز بوی مایع دستشویی میداد که باهاش کیرشو شسته بود. منم گذاشتم دهنم. خوشم اومد. یه حالت جالبی بود. دوست نداشتم از دهنم درش بیارم چند دقیقه براش میک زدم
گفت اوه اوه آنا داره آبم میاد و کیرش رو از دهنم در اورد و من واسش مالوندم اما آبش نیومد. پرو خیلی راحت گفت میشه بذارم پشتت گفتم نه! گفت پس برگرد. گفتم واسه چی؟! گفت تو برگرد منم برگشتم و خمم کرد و کیرشو گذاشت لای پاهام و عقب جلو کرد و بعدش یهو دیدم لای پام گرم شده. آبش رو دیدم که از روی رونم سر میخورد پایین.ولو شد رو مبل. بعد از چند دقیقه باز هم بلند شد و تا صبح با هم ور رفتیم. صبح که بیدار شدم نبود. و من دیگه هرگز ندیدمش.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
میهمان
 
سكس من با زن همسايه

سلام خدمت همه ی لوتي های عزیز

من الان 20 ساله اینجام با خانواده اصلا اینجا بدنیا اومدم و به علت بعضی از مشکلات سیاسی بابام که تو اون زمانا داشته ممنوع الورودیم به ایران. از خودم بگم که اصلیتم جنوبیه قدم 182 و وزنم 70 و ورزش هم میکنم فوتبال در سطح کمی حرفه ای و بدن ماهیچه ای دارم. ما تو یه آپارتمون نشستیم که همه ی همسایه هامون عربن و منم به زبان عربی کاملا واردم و از این لحاظ مشکلی نیست. اما از زن همسایمون که من تا اون وقت زیاد ندیده بودمش یعنی میاد خونمون با مامانم رابطه ی خوبی داره زن راحتیه اما شوهر سختگیری داره مامان من هم آدم سختگیر فوق العاده.

یه روز مثل همیشه بعد از اینکه از سرکار برگشته بودم خوابیدم و بیدار شدم و لباس پوشیدم برم باشگاه که تو آسانسور زنه رو دیدم اونا 2 طبقه بالای ما نشسته بودن اونروز متوجه شدم جه تیکه ایه اون داشت میرفت خرید منم رفتم تو اسانسور خلاصه اونجا احوال پرسیو از این کس شعرا خلاصه ما رفتیم تو کف این خوشگله. مشخصات فاطمه خانوم ما: یه زن سفید یعنی خیلی سفید با یه کون تپل و گرد نظر هر کیریو جلب میکنه با یه سینه های گرد( تو دلم گفتم این کحا بوده من خبر نداشتم ) خلاصه مقدمات مخ زنی اولی رو چیدم تا یه روز دیگه من داشتم از ماشینم پیاده میشدم که دیدمش از خرید اومده و یه گونی برنج 20 کیلویی داشت که براش سخت بود برش داره گفتم بیارم برات گفت نه ممنون خلاصه از ما سماجت قبول کرد. بردم تو خونشون گفت دستت درد نکنه(اسمم رو نمیگم ) فرض کنید (حامد) گفت بشین برات آبمیوه بیارم گفتم مرسی بزارین برنج رو براتون تو سطل خالی کنم اونم قبول کرد سطل رو اورد و منم برنج رو خالی کردم اونم کمکم کرد و هی پاهامو به کونش میچسپوندم خیلی حال میداد اونم هی جواب میداد و خودش رو به من میزد بعدش میواستم برم که ازم شمارمو گرفت گفت شوهرم کارش دوره و بعضی روزا نمیاد شاید کاری داشته باشم بگم برام انجامش بدی منم تو کونم عروسی بود هردوتا شمارمو دادم بهش شمارشو هم ازش گرفتم. تا شب همش مسج میدادم بهش اونم جواب میداد تا اینکه قبل از خواب گفتم خیلی دوست دارم قبل از خواب یکی منو ببوسه که گفت اگه جای شوهرم بودی میبوسیدمت اینجا ریده شد بحالم بدون خدافظی خوابیدم. بعد از چند روز سر کار بودم که زنگ زد من چشام چارتا شد گفتم جواب ندم این پایه نیست و از این حرفا جواب ندادم مسیج داد بهم نوشته بود کار مهمی دارم وقت کردی بزنگ منم بعد از نیم ساعت زنگیدم گفت که امشب میخواد بره خونه یکی از دوستاش اما شوهرش نیست ماشین هم نداره میشه من برسونمش گفتم باشه خلاصه من هم شب تیپی زدم و داشتم میرسوندمش که تو راه جی افم زنگ زد(البته یکیشون خیلی جی اف دارم ) جواب ندادم گفت جی افته گفتم آره ولی نمی خوامش گفت چرا خوشگل نیست گفم هست اما نه به خوشگلی تو ولی فایده ای نداره دوستی باهاش همش حرف از پشت تلفن گفت مگه تو باهرکی دوست بشی ازش چی می خوای گفتم همون کارایی که همه میکنن گفت پس از من هم همین کارارو می خوای من چشام چارتا شد گفتم مگه من و تو دوستیم تو همسایمونی گفت میشه که دوستم بشم گفتم از عهدش بر میای گفت الان داریم میریم تست کنم خودم رو باهات. رسیدیم خونه دوستش گفت بیا تو گفتم نه من دیگه برم مزاحمتون نمیشم گفت برا تو این خونه امشب خالی شده گفتم خونه خودت که خالی بود گفت از مامانت نمیترسی خدایی اینجا رو راست میگفت ترسم ریخت و رفتم تو من و اون تنها بودیم تا دوستش من رو دید و احوال پرسی کلید رو داد به فاطمه جون و خودش رفت بیرون فکر کنم خونه ها رو عوض کرده بودند.

ما نشستیم رفت با یه تاپ و یه شلوارک استرچ اومد من تا دیدم سیخ کردم فورا بلند شدم گفتم منم برم لباس عوض کنم .گفت بیا خودم برات عوض میکنم زیپ شلوارمو باز کرد و کیرم رو از شرتم بیرون آورد یه نگاهی بهش انداخت گفت خوبه بهش هم رسیدی گفتم من همیشه آماده ی شلیکم و خندیدیم از کیرم بگم خیلی کلفته ولی درازیش کمی از حد متوسط بزرگتره وایساده بودم و داشت برام ساک میزد که منم با موهاش بازی میکردم که دستش رو گرفتم و رفتیم تو اتاق خواب و خوابوندمش رو تخت شلوارک رو از پاش در آوردم یه کس سفید جلوم اومد بیرون تپل با یه آرایش جالب که بالاش فقط یه مثلت بود که من کلی با این مدل حال میکنم نشستم براش لیس زدم اونم با دستاش موهامو میکند کس کش استایل موهامو خراب کرد 1 ساعت با سشوار داشتم مو درست میکردم رید بهشون خلاصه بلندش کردم و یه قرص داد بهم گفت بخور خوردم خلاصه نشست برام ساک زدن خیلی حرفه ای ساک میزد منم تو عشق و حال بودم که یهو به حالت سگی در اومد داشت با کسش بازی میکرد که منم کیرمو گذاشتم در کسش که یهو سوراخ کونش رو دیدم برق از چشام رفت یه سوارخ قهوه ای تنگ و تمیز کیرمو به کسش میمالوندم و با انگشتم سوارخ کونش رو یه تف انداختم رو انگشتم و کردم تو کونش داشتم بازی میکردم که اونم هی به انگشتم فشار میداد یهو کیرمو کردم تو کسش یه دادی زد خیلی تنگ بود برای همین کمی صبر کردم بیخیال کونش شدم و داشتم تلمبه میزم صدای هردوتامون به آسمون رسیده بود که کشیدم بیرون و کیرم تو چند بار همین کارو کردم داشت دیونه میشد داشتم تلمبه میزدم که یه لرزشی کرد و کیرمو از کسش آورد بیرون و به ارگاسم رسید و مم سر کیرمو به کسش میمالوندم و یهو انداختم تو و شروع بگائیدن فاطمه جونم کردم اونم همش اسممو صدا میزد میگفت بکن بکن مثل اینکه چیزه دیگه ای بلد نبود منم تو اوج لذت بودم کسشم بعد از ارگاسم رسیدن لیز و تنگ شده بود یهو خودش آورد بیرون و خواست که من بخوابم و خودش بشینه رو کیرم که گفتم کونت رو میخوام گفت نه درد داره شوهرم تا حالا نکرده و از این حرفا کمی خودم رو لوس کردم گفتم تورو ارضا کردم تو هم باید هرچی من میخوام بدی گفت نمیشه درد داره شوهرم شک میکنه منم دست بکیر گفتم جلق بزنم بهتره که دیگه تو کس تو بکنم خلاصه راضی شد ولی گفت یواش بکنیا کمی سوراخش رو لیس زدم اونم خوابید و منم یه بالشت گذاشتم زیر شکمش تا کونش بیاد بالا کیرمو به کسش مالوندم و آوردم جلو سوراخ کونش فشار دادم فایده ای نداشت گفتم پاهات رو از هم باز کن کمکم کن تا بره تو اونم بی خبر از زجری که قراره بکشه همین کارو کرد که با یه فشار ازرائیلی نصفش رفت تو و داد و بیداداش شروع شد منم هی داشتم گردنش رو لیس میزدم و باهاش میحرفیدم تا آروم شد منم کم کم تلمبه میزدم و صدای شلپ شلپ همه جا رو پیچیده بود فاطمه هم خیلی خوشش اومده بود و هی داشت حرفای سکسی میزد بهش گفتم دارم میام گفت بریز تو کسم گفتم مگه دیونه ای گفت من نازام و بچه دار نمیشم منم خوشحال شدم و کشیدم بیرون اونم برگشت و پاهاشو داد بالا منم گذاشتم تو کسش نیم تلمبه زدم که آبم کامل ریخت تو روده هاش همونجور روش خوابیدم بعد که بلند شدم داشت با سوراخ کونش بازی میکرد ناراحت از اینکه اینهمه گشاد شده بود گفتم ایرادی نداره کسی نمیفهمه. منم در خواست شام کردم تا شام آورد کمی بهم پیچیدیم و شام خوردیم رفتیم حموم همدیگرو شستیم و با کمی شیطونی از طرف اون من دوباره شق کردم یه صفایی هم اونجا بردیم و بعدش رفتیم خونه و به دوستش زنگ زدیم که برگرده نگو اون کس کشه خونه فاطمه بوده با یکی دیگه داشته حال میکرده تا همسایه های اینم شک نکن.


شاهين اصفهان
     
  
میهمان
 
من و دختر همسایه.درس رياضي



با سلام خدمت خوانندگان داستان های سکسی اسم من علی و18 سال هم سن دارم داستانی که می خوام براتون بگم مال سال86 .امتحانات خرداد نزدیک بود وهمه مشغول خوندن درسها بودند خوب طبیعتا من هم داشتم برای امتحانات آماده میشدم .بگذریم ما یه دختر همسایه داشتیم اسمش زهرا بود من ازوقتی اونجا ساکن شدیم چشمم دنبال خیلی از دخترهای کوچه بود و می خواستم هر جور شده کارشون رو بسازم .
خب بریم سر اصل داستان یکروزتو خونه نشسته بودم وداشتم باکامپیوتر ورمی رفتم ویه فیلم ایرانی گذاشته بودم داشتم نگاه می کردم دیدم مامانم صدام کرد گفت بیا ببین زهرا چکارت داره رفتم دیدم تو پارکینگ واستاده تعارف کردم گفتم بیا تو گفت نه خیلی ممنون باید زودبرم .گفت که می خوام باهام یکم ریاضی کارکنی وقت داری من از خدا خواسته گفتم اره گفتم فردا وقت دارم بیا تا انجاتا باهات کارکنم .روز گذاشت فردا صبحش نشسته بودم منتظر حدود ساعت10و11 امد یکم نشستیم بعد بهش گفتم بریم تو اتاق اینجا شلوغ رفتیم تو اتاق نشستیم کتابش گرفتم شروع کردم یاددادن به اون بعد ازیه نیم ساعت کارکردن خسته شده بودیم من سربحث بازکردم وازدوست شروع کردم ورسوندمش به سکس توصورتش نگاه کردم یه جوردیگه شده بود رفتم به بهانه ی اب خوردن رفتم بیرون دیدم مامانم تو اشپزخانه دارناهار درست می کنه دیدم موقعیت جور رفتم تو اتاق ودررا بستم نشستم کنارش گفت چرا در بستی گفتم سروصدا میاد تو نمیزاره درس یادبگیری دستامو بردم طرف سینه هاش گفت داری چکار می کنی گفتم نترس یکم باهاش صحبت کردم نرمش کردم بعد شروع کردم از روی لباسش سینه هاش مالیدن سینه هاش خیلی رو فرم بود وتازه لباس تنگ می پوشید دیگه ادم بیشتر حشری میشد بعد لباسش چندتا دکمه هاش بازکردم بعدهم سوتینش ودراوردم دوتا لیمو جلوچشمام بود شروع کردم به خوردن اون همش می ترسید مامانم برسه ودیگه نمی گذاشت کاری باهاش بکنم من دیدم راست میگه بیخیال شدیم اون روز تمام شدو مابی نصیب موندیم .
گذشت تا چندروز بعدش تو راه دیدمش گفت می خوام بیام ریاضی یادم بدی بهش گفتم شرط داره اینکه که کسی نفهمه می ایی خونه ما یکم اره و نه کرد بعد هم گفت باشه گفتم فردا ساعت 1:30 که ازمدرسه امدی به بهانه ی بزن بیرون وبیا من میام دم در وباهم می ریم طبقه بالا (اخه خونه ما دو طبقه بود)روز بعد خوشبختانه مهمون داشتیم ساعت 1:20 رفتم دم در یه 10دقیقه نشستیم دم در تا لحظه موعود فرارسید یه چشمک بهش زدم گفت برم لباسم عوض کنم بیام رفت برگشت تو خونه یه دید زدم دیدم اوضاع ارومه اروم با هم رفتیم بالا در از پشت قفل کردم تو اون لحظه جای بهتر بهتراز حمام پیدا نکردم رفتیم خلاصه کار تمام کردیم بعد از یه نیم ساعت با گوشت لرزون اروم اوردمش پایین یه دید دم درزدم دیدم اوضاع ارومه رفت .
بعد ازاون ماجرا که حدود 1ماه گذشت هر وقت هم رامی دیدیم می زدیم زیر خنده .
نشسته بودم پیش رفیقم گفت کسی تو دستوبالت نیست یکم مکث کردم گفتم دختر همسایه هست اما نمیدانم راضی بشه یا نه گفت تو بهش بگو من رفتم دم خونشون دیدم خوش شانسی خودش امد دم در بهش قضیه را گفتم اول راضی نمی شد بعد از هزار التماس درخواست راضی شد گفتم فردا ساعت12:30 بیا دم در باهم می ریم خونه دوستم .دل تو دلم نبود ببینم کی ساعت 12:30 میشه تا دوباره اون سینه های خوش فرم واون کون رو ببینم .
بالاخره فردا شد دیدم خانوم در خونه را باز کرد یه اشاره بهش کردم گفت برو تو بعدش هم خودم رفتم تو
بعد ازتو پارکینگ با عشوه بردیمش اتاق بالایی چادر ازسرش برداشتم دیدم یه تاب قرمز رنگ پوشیده با یه دامن یه کم دونفری بهش ورفتیم بعد از حشری شدنش خوابندمیش وازکون شروع کردیم به گاییدنش (چون دختر بود نمی شد از جلو باهاش حال کنیم )رفیقم شروع کرد به کردن ومن هم دادم بهش ساک می زد دوستم حالش رو کرد وابش را همون تو ریخت وبیحال افتاد روش به رفیقم گفتم بلند شو نوبتی باشه نوبت من کیر از تو دهنش دراوردم ورفتم پشتش کیر گذاشتم دم سوراخ کون یه فشار دادم دیدم دردش گرفت همون جور روش خوابیدم تا یه کم کیر تو کونش جاباز کنه بعد کم کم شروع به تلمبه زدن کردم یه ده دقیقه تلمبه زدم دیدم در ابم میاد تلمبه زدنم را بیشتر کردم و ابم که امد تمام توی کونش خالی کردم بعد بیحال افتادم روش بعد بلند شدیم ازش تشکر کردیم واون رفت خونشون من هم پشت سرش رفتم خونه یه دوش گرفتم ورفتم پیش رفیقم گفتم چه جور بود گفت عالی.





شاهين
     
  
میهمان
 
منا سکسی



سلام من منا هستم 18 سالمه از قزوین .

من 18 سالمه یه مقدار تپلم و شکم هم دارم کون بزرگی دارم سینه هامم بزرگه ولی آوییزونه نمیدونم چرا که من هروقت تنها تو خیابون میرم همه به کونم زل میزنن بعضی ها هم تو شلوغی بهش دست میزنن من خوشم میاد ولی ترجیح میدم تو خیابون کسی بهم دست نزنه چون یه جوری میشم معمولا داد و بیداد میکنم چند روز پیش یه جا داشتم راه میرفتم یه پسره با اسکیت از کنارم رد شد با کف دست از حرسش محکم زد در کونم خییل عصبانی شدم ولی تا اومدم کاری کنم دیدم خیلی دور شده .

من خیلی فیلم سوپر نگاه میکنم معمولا هر لحظه که خونمون خالی بشه پای کامپیوتر میشینم سوپر میبینم بعضی وقتا هم نمیدونم چی میشه میبینم دستم رو اونجامه . جدیدا با یه پسره دوست شدم 1 سال از خودم بزرگتره همش میخواد منو بکنه ولی من پا نمیدم چون دوست دارم با ادمای جدی و موفق مخ و اینا حال کنم وقتی میدونم طرفم آدم تکی هست بیشتر ارضاء میشم البته قیافه هم واسم مهمه ها . چیز طرفمم باید گنده باشه و کلفت و داز وایییییی.

حدود سه روز پیش از بس تو سایت داستان خوندم دیگه حسابی لای پاهام اب انداخته بود دلم میخواست یه پسر هات باشه 3 چهار ساعت همه جوره باهاش حال کنم . رفتم تو یه سایت تو یکی از داستان ها پیدا کردم دیدم یکی نوشتم من از قزوین هستم این همه ایمیلم برام فیلم بفرستین . من فوری ایمیل زدم براش از بس حالم بد بود(حشری بودم) شماره تلفنمو براش فرستادم تا اینکه فرداش جواب داد و گفتش که بهت زنگ میزنم . ساعت حدودای 5 بود یه اقایی با صدای خیلی گرم گفت سلام منا خانوم ؟

گفتم آره . شما گفتم من صادقی هستم . داخل ایمیل صحبت کردیم . من هم خیلی گرم احوالپرسی کردم . گفتم که بیشتر در مورد خودش بگه گفتش که دانشجوی دندانپزشکی هست مسکو درس میخونه الان هم حدود 1 سال مونده که تخصص شو بگیره . 29 سالش هم بود

از اینکه با یه ادم درست حسابی اشنا شدم خوشحال بودم . هردومون میدونستیم دلیل دوستیمون چی هست پس فقط دنبال یه مکان بودیم البته در اون مورد هیچ حرفی نزدیم . صدای مهربونی داشت با حرف زدنش یه جوریم میشد . گفت که من ماشین دارم بگید بیام دنبالتون ببینیم همدیگرو .

سرتونو درد نیارم من حسابی ترو تمیز کردم رفتم . چون این مطلب رو خونده بودم میدونستم تو ماشین میشه حال کرد . من سر قرار ایستاده بودم که دیدم یه مگان جلوم ایستاد منم اعتنا نکردم گفتم مزاحمه . شیشه رو داد پایین گفت منا خانوم ؟ فوری برگشتم زرتی پریدم بالا باهاش دست دادم قدش حدود 172 یا 174 بود عینکی و خیلی جدی و با کت و شلوار پشت فرمون نشسته بود . معلوم بود خیلی حوله ولی میخواد پنهان کنه . گفت کجا بریم ؟ من گفتم نمیدونم ؟ یه کم حرف زدیم و رفتیم از شهر زدیم بیرون یه جا یه جاده خاکی فرعی دیدم از کنار گندم زار میره اونور گفتم برو اینجا . ترمز کرد دنده عقب حدود 100 متر رفتیم بعد وایسادیم . از رو شلوارش معلوم بود کامل سیخ کرده دستمو بردم رو شلوارش که مشتی بود کیرشو از رو شلوار تو دستم گرفتم با شیطونی شروع کردم به مالوندن یه دستش رو فرمان بود یه دستش رو مچ دست من داشت حرکت دستمو نگاه میکرد من کج شدم رفتم زیپ شو کشیدم پایین یه کیر سبزه با یه سر بزرگ و خوردنی اومد بیرون سیخ سیخ بود . سرشو گذاشتم تو دهنم شروع کردم به خوردن اون هیچ کاری نمیکرد . فقط نگام میکرد و با یه صدای که من به سختی میشنیدم داشت اه اه میکرد . تخماشو تو دستم گرفته بودم کیرشو لای لپم تکون میدادم .

کیرش همینجوری سیخ بود و منو نگاه میکرد گفت حالا چیکار کنیم ؟ گفتم پیاده شو این صندلی رو بده جلو پشتشم بخابون همینکارو کردیم من لخت شدم دراز کشیدم اون خودش اومد روم کیرشو لای پام گذاشت و با تعجب با سینه هام بازی میکرد کسم همش اب میداد بیرون خیس خیس بود کیرشو لای پام گذاشت به صورت خیلی ناوارد اروم میمالید کسمو بعد یهو اومد رو لبهام لب هامو تو دهنش میکشید و میخورد کیرشو گذاشت دهانه کسم . من گفتم اومم اهای من دخترم ا . بیدون اینکه چیزی بگه پاهامو داد بالا یه کم با کونم باز کرد و انگشتشو توش کرد بعد کیرشو اروم اروم گذاشت تو کونم همزمان با سینه هامم بازی میکرد . کیرش همش تو کونم حرکت میکرد احساس خوب داشتم سوراخمو تنگ میکردم براش .

یهو دیدم حرکتش آروم شد و داخل کونم یه چیزی قلقلکم داد . وای کلی آب ریخت تو کونم . ارضاء که شد یه لب ازم گرفت . رفت پایین کسمو اینقدر مک زد تا منم ارزا شدم واسه بار دوم .

یه نیم ساعت همونجا با هم چرت زدیم بعد همه چی رو مرتب کردیم و برگشتیم .جاتون خالی بود خیلی فاز داد.



شاهین اصفهان
     
  
میهمان
 
منشی شرکت

سلام اسمم ایمان سنم 22 درسم تمام شده و الان هم حدود یک سال هست که تو یک شرکت کامپیوتری مشغول به کار هستم مدیریت فروش و نصب وفنی((ای دی اس ال ))


داستانی که میخوام براتون بگم واقعیت داره جاتونم خالی . تو این شرکت یک دختر 18 ساله هست که منشی و حساب دار هست و تو بعضی از کارها به من کمک می کنه وقتی می خوام برم تو شرکتی یا خونه یا جای دیگه برای نصب میاد همراه من اسمش نرجس خوشگل کمر باریک قد متوسط و کون نسبتا بزرگی داره سینه های سفته بزرگ که با هیکلش نمی خوره من با نرجس خیلی رفیق شده بودم تا جای که اگه کسی شرکت نبود ظهر ها زنگ می زد می رفتم شرکت و باهم بودین ایام عید 1387 بود که روز های تعطیل شرکت شیفت بندی بود روزی یک نفر باید شرکت می موند نوبت نرجس بود که اون روز تو شرکت باشه که زنگ زد و گفتم من تو شرکت تنهام بیا پیشم منم که از خدا خواسته رفتم و همراه خودم یک اسپری لیدوکائین خریدم که شاید بتونم امروز نرجس رو از کون بکنم ساعت حدودا 11بود رسیدم شرکت در بسته بود در زدم گفتم منم ، درو باز کرد رفتم تو ، روسری نداشت مانتوش هم کنده بود با یک لباس آستین کوتاه با یک شلوار لی اومد جلو سلام کرد و دست داد منم کیرم اولی بود داشت حال می کرد به خودش می گفت امروز چه کونی بکنم من ، من تو اتاق خودم بودم که دیدم نرجس اومد تو و شروع کرد با ناز کردن و گفت ایمان اگر یک چیز بگم ناراحت نمی شی گفتم خواهش می کنم بفرما گفت خیلی طالب شدم از تو یک لب بگیرم من رو می گی دیونه شدم اون که خیلی جلوی من خودش رو می گرفت و کلاس میذاشت داره این حرف رو می زنه منم سری گفتم من که از خدامه پرید تو بغلم و شروع کردیم به لب گرفتن اخ چه لبای همین جور که لباش رو می خوردم کیرم داشت سرک می کشید ببینه چه خبره ذوق کرده بود بدبخت گفتم اجازه هست گفت چی دستم رو بردم روی سینه هاش و شروع کردم به مالش سینه هاش خیلی باحال بود کیرم داشت می ترکید چیزی نگفت منم با کمال پورویی شروع کردم به خوردن لباش و گردنش همین جوری که روی پاهام بود بلند شد و رفت یک قالیچه کوچک که تو شرکت بود اورد انداخت روی زمین گفت پایین بهتر می شه کار کرد دست من رو گرفت انداخت روی زمین خودش رو انداخت روی من یواش یواش دست بردم زیر پیراهنش وسینهاش رو می مالیدم شروع کرد به ناله های کوتاه کشیدن که من رو بیشتر حشری می کرد دستم رو پایین رو کونش و شروع کردم به مالوندن گفت می خوای چکار کنی گفتم عشق بازی گفت خوب زود باش دیونم کردی من از تعجب شاخ در اوردم گفتم چشم لباس هام رو در اورد وسریع لباس های خودش رو هم در اورد گفت می خوام کیرت رو بخورم می زاری منم گرفتمش تو دستم گفت بله مال خودته شروع کرد به خوردن کیرم منم اینقدر حال می کردم که نگو برگش گفت مال من چی از من رو می خوری گفتم بله خوابید و پاهاش رو باز کرد گفت زود باش دارم دیونه می شم من قبل از اینکه بخورم از کسش اب راه افتاده بود مثل رود کارون . خواهر کسته ادای بچه پول دار ها رو در اورده بود به کسش ادکلن زده بود رفتم سراغ کسش چه مزه ای می داد مزه کس و الکل ببین چی میشه من تو دلم چقدر بهش فوش دادم زبونم رو کم کم می کردم لای کسش اونم اه می کشید که یک دفعه یک اه بلند کشید و موهای من رو گرفته بود و که شل شد وفهمیدم ارضا شده گفتم می خوام از کون بکنم گفت تو رو خدا درد داره گفتم مگر چقدر کون دادی که می دونی درد داره گفت اخه بچه ها می گن. گفتم راهش رو بلدم که درد نداشته باشه گفت چی از تو کیفم اسپری رو در اوردم چرخوندمش زدم تو سوراخ کونش دور سوراخ هم جای کونش رو با اون اسپری شستم روی کیر خودمم زدم مرتب یکم دیگه به سینه هاش دست زدم وخوردم گفتم کیر من حس نداره کون تو چی گفت امتحان کن مال خودت کرم از تو کیفش در اورد زدم روی کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش گفتم درد داره گفت یکم ولی اشکال نداره بکن توش می خوام جرم بدی منم کم کم کردم تو بعد از دو دقیقه جا باز کرد اون کون توپلی منم کیرم رو تا خایه می کردم تو کونش چه ناله ای میزد یه نیم ساعت کردم کیرم داشت می ترکید گفتم نمی شه بچرخ چرخید کیرم گذاشتم روی سوراخ کسش گفت نه بخدا دخترم گفتم می دونم کیرم رو می کرد تو کسش تا نصفه تا دردش می گرفت می کشید بیرون چند تا تلمبه مشتی به کس خشگلش زدم داشت ابم میومد گفتم برام ساک بزن درش اوردم کردش تا ته تو دهنش چه وحشیانه می خورد گفتم خرابش نکنی گفت مال خودمه کرد تو دهنش که یک دفعه ابم زد تو گلوش نگذاشتم درشون بیاره مجبورش کرم خورد با کسش یکم ور رفتم که اون هم یک ناله کشید و ارضا شد هردو روی هم افتاده بودیم خواب رفتیم وقتی بلند شدیم دو ساعتی گذشته بود از اون به بعد ما هفته
ای یکی دو بار تو شرکت سکس داریم


شاهین اصفهان
     
  
میهمان
 
هم جنس بازی محمد

سلام دوستان من محمدم امسال 18 ساله میشم.داستانی که میخام براتون بگم بر میگرده به 3 سال قبل یعنی وقتی که من 15 سال داشتم. من اونوقتا تازه میفهمیدم چی به چیه.

از شانس خوب من اونروزا خونه ما پاتوق بچه محله مون بود اخه ما تنها کسی بودیم که اونوقتا تو محله کامپیوتر داشتیم.خلاصه من چون دوست داشتم به همه

دوستام بگم که ما کامپیوتر داریم همه ی بچه محله هامونو جمع میکردم خونه تا بازی کامپیوتری کنیم.خلاصه من تا اون موقع اصلا اطلاعاتی درباره سکس و ... نداشتم. اصلا فکرشو هم نمی کردم. یه روز که همه جمع بودن من

دیدم که همه بچه محله مون یواش دستشونو از پشت به کون داداش(اسمش داداشه :یه خوشگل پسر سکسلوزی) میمالند .من تو همون موقع به خودم گفتم چرا من نکنم.و رفتم تو فکرش تا چند روز زیر نظرش داشتم

داداش خیلی بازی دوست داشت من یه روز که تنها خونه بودم و تو فکر راهی برای که بتونم با داداش حال کنم دیدم یکی اومد(داداش از اون دسته بود که بهش رو بدی خودمونی میشه)بدون اینکه در بزنه من هم بهش خوش اومد ی گفتم و رفتیم پشت کامپیوتر و من شروع کردم به بازی در حین بازی حرفای میزدم که به داداش بفهمونم که من دوست دارم باهات سکس کنم.خلاصه من بازی رو تموم کردم نوبت اون شد.اون وقتی که بازی میکرد من بهش گفتم من کجا بشینم نمی تونم زمین بشینم گفت بیا پشت من بشین وای تا این حرفو شنیدم پریدم پشتش نمی تونم تصور کنم پشتش گرمای خاصی داشت من مقدمات کارو شروع کردم یعنی از روی شلوار

کیرمو به کونش میمالوندم دیدم خوشش اومده و داره حال میکنه گفتم داداش من حالم بده خیلی هوای کون کردم میشه درمانم کنی اونم خودشو راحت و بدون هیچ چون و چرایی در اختیارم گذاشت لباساشو در اورد وای چه کونی داشت سفید مثل برف اومد جلو شلواره منو در اورد ناکس همچین ساک میزد که مثل اینکه چند ساله داره ساک میزنه.من بهش گفتم بیا بریم حموم اونم قبول کرد رفتیم حموم ان با مهارت خاصی برام ساک زد منم گفتم دولا شو تا چربت کنم وای چه حالی من که تا حالا هیچ چیزی درباره این چیزا نمیدونستم حالا دارم اولین تجربه مو میکنم چربش کردموبردمش لب حموم بصورت سگی خوابوندمش یه تف انداختم رو کونش اول سر کیرمو کردم اما نمیشد گفت صبر کن بعد رفت از کیفش زل اورد ناکس خودشو مجهز کرده بود ریخت رو کلاهک کیرم بعد خودش نشست روی کیرم وای چه حسی داشتم نا کس مثل یه جنده بالا پاین می رفت بود من بعد چند دقیقه گفت عوض کنیم بعد یه جور وایستاد(گفت به این مد میگن لای پایی)بعد گفت بکن بکن جرم بده شوهر منی تو من یواش یواش به عقل میومدمو میفهمیدم که حال کردن یعنی چی؟ خلاصه من براش تلمبه میزدم اونم داد میزد این چیه عزیزم تند تند بزن منو بد جوری کفری میکرد رسید موقعی که ابم میخاد بریزه بهش گفتم کجا بریزم ابمو گفت بریز توم .وقتی که ابم سرازیر شد به کونش یه اهی از روی شهوت کشید و همینجوری که کیرم تو کونش بود خوابیدم روش بعد ده دقیقه پاشدیم و حموم کردیم و رفتیم خونه اون خیلی خوشش اومده بود از من قول گرفت که به کسی نگم .اگه این کارو کنی هر روز با هم حال داریم حدودا ده بیست روز پشت سر هم با هم بودیم بعد اون من به یکی از دوستام تعریف کردم اونم گفت منم شرکت بدین خلاصه رفتیمو اونم کرد اما چون بدون اجازه اون و به زور مجبور کرده بودم که به یکی دیگه بده با من قهرشد بعد از اون داداش رفت مدرسه نمونه دولتی اما هر موقعه خونشون میومد با هم حال میکردیم الان خیلی وقته با کسی حال نکردم و خیلی حالم خرابه.


شاهین
     
  
میهمان
 
سکس امید و نگار(همسرم وقتی که دافم بود)



سلام اسم من اميده و 18 سالمه . داستاني كه امروز مي خوام واستون تعريف كنم برميگرده به تابستون سال 86 .
بعد امتحانات اخر ترم بود كه هر روز 3 يا 4 ساعتي تو چت و اينترنت بودم و بيشتر وقتا هم مي رفتم كافي نت . انقدر ديگه رفته بودم تو اون كافي نت ديگه سيستم سرور كاملا منو مي شناخت يه روز قبل اينكه بخوام برم باشگاه رفتم كافي نت . بعد اينكه پاي يه سيستم نشستم يه چند ديقه بعد يه دختر خيلي ناز و خوشگل اومد تو كافي نت و رفت سيستم 18 نشست نمي دونين چقدر دلم مي خواست با اون دختر بچتم ولي نه ايديشو داشتم نه مي دونستم كيه از همه گذشته به نظر خودم قيافم خوب نيست و دختر باهام دوست نميشه.يه 10 ديقه اي هواسم همش بهش بود كه پا شد و رفت منم فوري بلند شدم و به سرور گفتم ميشه سيستم 18 بشينم ؟ اونم چون منو مي شناخت و از مشتري هاي هميشگيش بودم سيستم 18 رو واسم باز كرد.منم رفتم پاي سيستم و ايدي دختره رو هرجوري بود بلند كردم و تو ايدي خودم ادش كردم.بعد اون رفتم باشگاه و اومد خونه اون شب همش به فكرش بودم با خودم مي گفتم فردا مياد تو ايديش و جواب ادمو ميده و بعد كم كم باهاش دوست ميشم و ... اون شب هر جوري بود گذشت و فرداش رسيد سر صبح بود ساعت 8 فوري بلند شدم رفتم كافي نت تا اگه اومد بتونم باهاش بچتم از ساعت 8 تا 12 تو كافي نت بودم تا بياد ولي نيومد بعد اون رفتم خونه و ساعت 4 بود از خونه اومدم بيرون برم باشگاه با خودم گفتم ديروز هم همين موقعا بود كه اومدش پس امروزم همين وقتا مياد رفتم كافي نت تا ساعت 6 بود فكر كنم تو كافي نت بودم ولي نيومد و بعد اونم چن حالم خيلي گرفته شده بود اومدم خونه و باشگاه رو بيخيال شدم.
تقريبا 4 يا 5 روزي همين جوري گذشت و اونم نيومد ديگه بي خيالش شده بودم و كافي نت رفتن و كم كردم فقط وقتي مي خواستم برم باشگاه نيم ساعتي مي رفتم كافي نت بعد اونم ميرفتم باشگاه .
يك ماهي ميشد كه از اون روز رد ميشد و ديگه كلا فراموشش كرده بودم .اد ليستام رو كه نگاه مي كردم با خودم مي گفتم اين ايدي ماله كيه كه جواب ادمو نداده يادم رفته بود كه مال اون بود . بعد يه هفته بود كه ساعت 4 كه تو كافي نت بودم چراغ ايديش روشن شد و جواب ادمو دادش يه صحفه پي ام واسم باز شد كه ببخشيد شما؟ منم كه نمي دونستم كيه گفتم اميد 17 از ... و ازش پرسيدم ميشه شما هم خودتون رو معرفي كنيد ؟ بعد نوشتش : نگار 17 از ... اينو كه نوشتش
گفتم : همشهري هم كه هستيم؟
گفت :ظاهرا كه اين جوريه.ايدي منو از كجا اوردي؟
-يادم نمياد ولي فكر كنم يك ماهي ميشه كه ادت كردم
-اره الان شايد دو ماه بشه كه نيومدم تو ايديم
-خوب نميشه بيشتر از اين باهم اشنا بشيم؟
-مي تونيم باهم بيشتر اشنا بشيم ولي فقط چت
-اخه مي دوني چت زياد حال نميده
-پس باي
-چه زود قهر مي كني من يه چيزي گفتم حالا.ميشه يه ذره از خودت برام بگي؟
-چي بگم؟
-رنگ چشات و قد و وزن و ...
-چشمام قهوه اي موهام بلند و مشكي سفيدم و قدم 165 وزنم هم 55 خوب حالا نوبت شماس
-قدم 170 وزنم 60 موهام مشكي و چشمام مشكي و سفيد پوستم
...
تقريبا يه 20 ديقه اي چتيديم كه گفت مي خواد بره كار داره منم پيله نكردم كه بمون بهش گفتم : من فردا عصر ساعت 5 ان ميشم ميتونم بازم باهات بچتم؟اونم گفت اگه بتونم فردا ساعت 5 ميام و رفتش منم بلند شدم رفتم باشگاه.شب كه رفتم خونه همش تو اين فكر بودم كه ميشه ما هم يه روز با دافمون بريم خيابون و دستشو بگيرم تو دستام و ... تصميم گرفتم فردا كه دختره اومد باهاش خيلي گرم بگيرم و بتونم باهاش دوست بشم و ...
ساعت 5 بود رفتم كافي نت ديدم چراغ ايديش روشنه سلام كردم و شروع كرديم به چتيدن تا ساعتاي 6 بود مي چتيديم كه گفت كارتم داره تموم ميشه مي خوام برم . اون روز خيلي عشقولانه مي چتيدم و بيشتر سعي مي كردم بخندونمش كه ازم خوشش بياد بهش وقتي مي خواست بره بهش گفتم هر روز ساعت 4 منتظرتم.تقريبا 10 روزي ميشد كه باهم مي چتيديم . و هر روز ساعت 4 هم ميومد و خيلي باهم خوب شده بوديم بهش گفتم : مي توني عكستو بفرستي؟گفت: فقط ذخيرش نكني راضي نيستم . عكسشو فرستاد و يه لحظه كه ديدمش به ذهنم اومد كه من نگار رو يه جايي ديدم ولي يادم نميومد كجا ديدمش . حالا بگذريم وقتي عكسشو ديدم دهنم باز مونده بود چقدر اين دختر قشنگ و ناز بود. بهم گفت خوب من عكسمو دادم تو هم عكستو بفرست.گفتم : عكس ندارم ولي اگه مايل باشي وب بدم.بعد وب كم رو روشن كردم و بعد اينكه منو ديد نوشت من تورو يه جايي ديدم منم گفتم: اره منم ديدمت ولي نمي دونم كجا ديدمت.بعد بهش گفتم : چه جوريم؟گقت: بد نيستي قيافت خوبه . فوري عكسشو ذخيره كردم و ريختم رو گوشيم اخه كابل گوشيم هميشه باهام بود بعد اونم عكسشو گذاشتم رو پشت زمينه گوشيم . يه چند روزي همين جوري بود چتيدنمون كه يه روز بهش گفتم : نگار دوست دارم اولين باري بود كه تو چتمون حرف از دوست داشتن ميزديم اونم نوشت خوب منم دوست دارم . بعد اون تقريبا يه 5 روزي چت ما فقط شده بود عاشقونه ديگه هيچ حرفه ديگه اي به جز عشق و عاشقي نميزديم يه روز ازش پرسيدم ؟ نگار چند دوست پسر داري يا داشتي ؟ نوشت : هيچي تا حالا نداشتم ولي باورم نمي شد منم نوشتم من تا حالا دوست دختر نداشتم خوب منم داشتم دروغ مي گفتم اخه قبلش دو تا ديگه داشتم ولي همشون تلفني بود و فقط مي تونسيتم يه نيم نگا همديگرو ببينيم و بيرون هم تعطيل بود.گذشت يه دو روزي نيومد نت بعد سه روز بود كه اومد نت بهش گفتم : نگار نميشه بياي بريم بيرون؟اونم گفت:نه.منم گفتم : چرا؟نوشت:اخه مي ترسم فاميلا ببينند منم ديگه گير ندادم گفتم : پس شمارتو بده زنگ بزنم.يه دو ديقه پي ام نداد .منم گفتم : اگه نميدي بگو نميدم چرا جواب نميدي؟كه يه دفعه يه پي ام اومد يه شماره نوشته بود گفت ساعت 4 ميتوني بهم زنگ بزني و بدون خداحافظي رفتش.فكر ميكردم ازم ناراحت شده كه يه دفعه رفتش.
ده ديقه به 4 بود كه از خونه اومد بيرون يه كارت تلفن از فروشگاه سر ميلان گرفتم.بعد اون رفتم يه كيسوك تلفن پيدا كردمو شماره نگارو از جيبم در اوردم كه بهش زنگ بزنم قلبم يه جوري تند تند ميزد كه داشت از جاش كنده ميشد اولين بوق كه خورد ديگه انقدر استرس داشتم قطع كردم دوباره شمارش رو گرفتم.دو سه تا بوق كه خورد يه دفعه يه دختر خيلي خوش صدا گوشيو برداشت و با ناز گفتش : بفرماييد.با يه صدايي كه داشت مي لرزيد و قلبم يه جوري تند تند ميزد گفتم : سلام
-سلام
-خوبي؟
-مر30 شما خوبي؟
-قربانت شما خوب باشي ماهم خوبيم.ظهري ازم ناراحت شدي؟
-نه واسه چي ناراحت بشم ازت؟
-اخه يه دفعه رفتي و خداحافظي هم نكردي
-اونجا مامانم اومد پيشم منم مجبور شدم يه دفعه برم
-من فكر كردم ازم ناراحت شدي عزيز.راستي صداتم مثه خودت قشنگه
-قابلي نداره هاااااا
-ممنون صاحبش لازم داره.خوب اين دو سه روزه كجا بودي؟
-رفته بوديم مشهد نتونستم بيام نت شرمنده
-خواهش مي كنم خانومي اين چه حرفيه
-اميد من نمي تونم بيشتر از اين صحبت كنم كاري نداري؟
-كجا نگار جون تازه بهت زنگ زدم؟
-مامانم خونس مي ترسم بفهمه
-باشه پس الان مي توني بياي بيرون؟
-نه من كه گفتم مي ترسم فاميلا ببينن منو
-خوب ميريم يه جايي كه هيچكي نباشه به جز من و تو باشه؟
-مثلا كجا مي خواي بريم؟
-نمي دونم تو بيا كاريت نباشه.اصلا يه چيزي بيا بريم كافي نت
-كافي نت؟جايه ديگه اي پيدا نكردي؟
-ساعت 6 تو كافي نت ... باشه ؟
-اميد بي خيال شو گلم.
-عزيزم اگه اومدي كه قدم رو تخم چشام اگه نيومدي بايد بياي سر قبرم
-از دست تو پسر چيكار كنم من
-نيدونم خوب مزاحمت ديگه نميشم . دوست دارم مواظب خودت باش
-منم دوست دارم خداحافظ
-خداحافظ
فوري رفتم باشگاه تو راه باشگاه كه بودم به فكرم رسيد بهش اس ام اس بدم يه دو تا اس ام اس عاشقونه فرستادم پايين اس ام اس هامم مي نوشتم ديوونه نگارخانوم (اميد)رسيدم باشگاه ده ديقه مونده بود به 5 . رفتم سر تمرين و اينا ساعت 5.30 بود كه يه دفعه گوشيم زنگ خورد برداشتم ديدم نگاره.سلام عليك و احوالپرسي و گفت اميد اگه ميشه ده ديقه ديگه بيا كافي نت منم از خدام بود گفتم باشه فوري لباسا رو عوض كردم و از باشگاه اومدم بيرون رفتم سمت كافي نتي كه هميشه اونجا بودم دوستام اگه بامن كار داشتن در خونه نمي رفتن ميومدن كافي نت.رفتم كافي نت ديدم هنوز نيومده يه 5 ديقه اي نشستم كه يه دفعه يه دختر خيلي خوشگل و ناز و ... از در اومد تو . يه مانتوي كوتاه و تنگ پوشيده بود و موهاش رو هم ريخته بود بيرون و خيلي خوشگل كرده بود.رفت سيستم 17 نشست.اومد تو ايديش يه پي ام دادم نگار تو چقدر خوشگل و خوش تيپي.اونم گفت : عليك سلام.مگه منو ديدي؟گفتم : الان ميام پيشت.
ايديمو بستم و رفتم پيش سرور و گفتم اگه ميشه سيستم 16 رو واسم باز كنيد.
حالا خودمونيم اون روز منم به خودم رسيده بودم تازه از باشگاه اومده بودم بيرون يه تي شرت اندامي مشكي و شلوار لي و يه جفت كفش اسپرت سفيد هم پام بود موهام رو هم ميكروبي زده بودم يه ريش لنگري هم گذاشته بودم.مي خواستم بشينم پاي سيستم 16 به نگار گفتم:ديدي گفتم الان ميام پيشت.اصلا هواسش نبود تا حرفمو شنيد بهم زير چشمي يه نگاهي كرد و گفت : تو سلام كردن بلد نيستي؟منم گفتم :سلام و يه احوالپرسي مشتي هم كرديم (همه شما الان مي پرسين چه جوري تو كافي نت با همديگه صحبت كردين؟ خوب كافي نت يه جوريه كه سيستماش جفتيه ؟ يعني اگه سيستم 16 باشي مي توني سيستم 17 رو قشنگ ببيني چيكار مي كنه يا ببيني كي پاي سيستمه بعدش هم ما خيلي اروم صحبت مي كرديم كه كسي صدامون رو نشنوه)فكر يه ربع بود داشتيم باهم صحبت مي كرديم كه بهش گفتم:نگار جون پاشو بريم كافي شاپ.گفت:همينم مونده كه برم كافي شاپ.بهش گفتم : الان پاشو ميريم باغ خاطره انقدر اونجا شلوغه كه ما توش گم ميشيم . هر جوري بود راضيش كردم كه بريم كافي شاپ بعد گفتش:پس تو برو من پشت سرت بعد 5 ديقه ميام كه سرور شك نكنه.گفتم باشه.بلند شدم و رفتم پيشه سرور و پول سيستمم رو حساب كردم و گفتم سيستم 17 رو هم حساب كن با منه.بعد اون رفتم بيرون جلو در كافي نت واستادم تا نگار بياد وقتي اومد بيرون گفت : تو چقد ....ي گقتم:واسه چي؟گفت من گفتم تك تك بريم بيرون كه سرور شك نكنه بعد تو پول سيستم منو حساب مي كني؟خلاصه از كافي نت اومديم بيرون و رفتيم سمت كافي شاپ.نگار جلو ميرفت منم پشت سرش جوري كه 5 ،6 متري باهم فاصله داشتيم رسيديم جلو كافي شاپ بعد اونجا ديگه باهم رفتيم داخل و يه جا نشستيم و يه چيزي هم سفارش دادم كه بيارند يه 20 ديقه اي داشتيم همونجا باهم حرف مي زديم كه يه دفعه يادم اومد نگار و كجا ديده بودمش و ايديشو از كجا اوردم اينو كه گفتم نگار بهم گفت: منم ميگفتم تورو يه جايي ديدم همونروز بوده .يه 30 ،40 ديقه اي اونجا بوديم كه نگار گفت مي خوام برم ديرم شده .
تقريبا يك هفته اي مي شد كه هر روز باهم مي رفتيم بيرون و اين ور و انور كه يه روز شوهر خالم زنگ زد و گفت كه خالم فارغ شده اينو كف گفت مامانم اينا مي خواستن برن پيش اونا تو تهران هرچي به من اصرار كردن بيا گفتم نميام و از اين حرفا اينم مطمئن بودم كه اگه برن حداقل 5 روز اونجا مي مونن مامانم اينا كه رفتند منم ديدم خونه خاليه يه زنگ به نگار زدم و گفتم ساعت 5 بيا باغ ملي . يه 2 ساعتي باهم بوديم ولي روم ميشد كه بگم بيا بريم خونه ما كسي نيست يه دوروزي همين جوري گذشت يه روز كه با نگار بيرون بودم
-تو چي شده يه چند روزه هر وقت كه بهت بگم بيا بيرون فوري مياي؟
-هيچي بابام اينا رفتن تهران
-الهي . كي رفتن ؟
-دو روزه
-الهي من پرپر بشم
-خدانكنه
-اين چند روزه چي مي خوردي؟
-هيچي غذا از بيرون مي گرفتم
-مگه من مرده بودم كه بهم نمي گفتي بيام واست غذا درست كنم؟
-اين چه حرفيه من نمي خواستم تو زحمت بيافتي
-اگه من به زحمت بيافتم بهتر از اينه كه تو غذاهاي اشغال بيرون رو بخوري
-الهي فداي تو بشم هر چي باشه زن خودمي
-چي گقتي؟
-هيچي . چيزي نگفتم
-نه يه چيزي گفتي؟
-گفتم زنمي
-پر رو نشو يه تاكسي بگير بريم خونتون امشب شام خودم واست درست مي كنم
منم رو حرفش ديگه حرف نزدم و اومديم خونه از در كه اومديم تو نگار يه جيغ كشيد نزديك بود به خودم بشاشم گفتم چي شد؟ گفتش:خونه قشنگي دارين ولي چرا اينقد بهم ريختس؟منم با كمال پر رويي گفتم : تميزش مي كني واسم ؟ اونم گفت: كلفت گير اوردي ديگه چشم ارباب تميز مي كنم . بعد مانتوشو در اورد و بهم گفت : كجا مي تونم اويزون كنم؟ازش گرفتمو يه بويي كردم مانتوشو چقدر خوشبو بود بردم تو جالباسي اتاق خودم اويزون كردم بعد از اتاق كه اومدم بيرون دوتا چشم داشتم دوتا ديگه هم قرض كردم.وقتي مانتوشو ازش گرفتم اصلا توجه نكردم چي تنشه الان كه ديدم رنگم پريد يه تي شرت خيلي تنگ زرد با يه شلوار مشكي باز از تي شرت تنگ تر خلاصه چيزي نگفتم بهش بعد باهم شروع كرديم به تميز كردن خونه و خونه كه تر و تميز شد دتا اب پرتقال درست كردم و اوردم تو حال نشستيم رو مبلا و جاتون خالي زديم تو بدن .بعدش گفت : خوب شام چي دوست داريه درست كنم.منم گفتم : هر چي خودت دوست داري درست كن رفت تو اشپزخونه و منم رفتم تو اتاقم ، كامپيوترم رو روشن كردم و يه اهنگ از عليرضا فرد پخش كردم اهنگ ديوونه چشمايه تو .خيلي اهنگ قشنگيه بعد رفتم پيش نگار و بهش گفتم : اين اهنگو عليرضا فرد از طرف من با مخاطب تو خونده .بعدش هم اومدم تو اتاقم رو تختم دراز كشيدم اصلا تو فكر سكس نبودم كه مي تونم الان باهاش سكس كنم و ... اصلا تو فكرش نبودم يه 5 ديقه بعد يه لحظه احساس كردم يه چيزي بالا سرم واستاده و داره نگام ميكنه چشامو باز كردم ديدم نگاره . بهش گفتم : خانوم خوشگله واسه چي سرپايي بيا بالا.جمع و جور تر مي خوابيم تا جا بشيم.اولش ناز مي كرد ولي دو سه بار كه گفتم خودش اومد ديگه بغلم گرفت خوابيد البته هيچ كاري باهاش نداشتماااااااااااا.
يه چند ديقه اي همونجوري بوديم نه من حرف مي زدم نه نگار كه باخودم فكر كردم بذار يه حالي بكنيم الان كه پيشمه .خودمو بيشتر بهش نزديك كردم اونم هيچ عكس العملي نشون نداد بعدش دستمو انداختم دور گردنش بازم چيزي نگفت.اين سري ديگه پر رو شده بودم لبمو گذاشتم رو صورتش و يه بوسش كردم كه يه دفعه 180 درجه عوض شد .
-اين چه كاري بود؟
-هيچي يه بوست كردم
-بيخود كردي
-نگارم ناراحت شدي؟اكه ناراحت شدي هركاري مي خواي بكن واسه مجازاتم
-نه بي خيال از اين به بعد كاري رو كه مي خواي بكني اول اجازه بگير گلم
اينو كه گفتش منم گفتم پس با اجازه لبمو اوردم نزديك لبش صورتشو اونوري كرد بهش گفتم : يه ديقه همش .گفت: مي خواي از اون كارا بكني؟گفتم: نه مي خوام از اين كارا بكنم.ديگه لبمو گذاشتم رو لبشو يه ذره لبشو خوردم بعدش هم ولش كردم . گفتم : دوست ندارم رابطمون به خاطره سكس بهم بخوره.بعد اون شامو درست كرد و رفتش
يه دو سه روزي ناهار اون واسم درست مي كرد يه روز ساعت 9 بود اومد خونمون تعجب كرده بودم نگاري كه هر روز وقت ناهار ميومد و يه چيز حاضري درست مي كرد چي شده امروز ساعت 9 اومده؟
تومد تو خونه مانتوشو از تنش در اورد و بهم داد منم بردم اويزون كردم اومدم تو حال تا به حال اين مدلي نديده بودمش روسريش رو باز كرده بود .واي چه موهاي بلند و لختي داشت . تا منو ديد گفت : چقد گرمه خونتون.رفتم تو اشپز خونه و دو تا اب البالو درست كردم يه ذره ميوه هم شستم اومدم پيشش.اومدم بغل دستش نشستمو
-خيلي خيلي خوش اومدي
-اينو كه مي دونستم
-حالا چي شده الان اومدي؟
-هيچي مامانم كلاس خصوصي داشت بابام هم رفت سر شركتش بيكار بودم تو خونه حوصلم سر رفت اومدم پيش تو
-خونه خودته هر وقت بياي خوش مياي
تو همين حرفا بوديم كه.........من دست چپ نگار جونم بودم .دست راستمو از پشتش انداختم رو شونه راستش دست چپمم رو هم از جلو بردم جاي دست راستمو همو نجا قلاب كردم سرم و گذاشتم رو شونه چپ نگار و بهش گفتم خيلي دوست دارم اونم مي خواست حسش رو بشتر كنه سرش و گذاشت رو سرم و بهم گفت: منم تورو خيلي دوست دارم ديوونه.سرمو اوردم بالا لبمو گذاشتم رو صورتش.بعد يه دفعه گفت: مي خواي از اين كارا بكني؟گفتم:نه از اون كارا مي كنم اين سري.يه دو تا بوس از صورتش كردم و لبمو گذاشتم رو لبش مثل اينكه اصلا راضي نبود يه دو تا بوس از لبش كردم كه خود اونم راه افتاد شروع كرديم به لب گرفتم . زبونمو مي دادم داخل دهنش واسم يه جوري مك مي زد زبونمو كه با تو دهنم خشك مي شد منم واسش همين كارو ميكردم يه ذره لب كه گرفتيم خوابوندمش رو مبله (مبل كه نميشه بگي همون كاناپه)پاهاشو از هم باز كردم و خودم رفتم لاي پاهاش دوباره لبمو گذاشتم رو لباش و شروع كردم به لب گرفتن ازش يه چند ديقه اي داشتم ازش لب مي گرفتم كه ديگه دلم از لب گرفتن زده شد اومدم پايين تر دستمو كشيدم رو سينه هاش اينجوري كه معلوم بود سوتين نبسته بود خيلي هم كوچيك بود يه ذره از رو تي شرتش مالوندم سينه هاشو بعد تي شرتش رو از تنش اروم اروم در اوردم واقعا چيزي كه مي ديدم باورم نمي شد يه سينه هاي خيلي كوچيك حتي از اون چيزي كه فكر مي كردم كوچيك تر بود . بهش گفتم: نگار تو با اين همه خوشگليت و تيپت بايد سينه هات انقدر كوچيك باشه؟بعد با كنايه بهم گفت: اخه قبل تو يه 20 نفر ديگه باهام سكس كردن واسه همين سينه هام انقدر بزرگه.شروع كردم به خوردن سينه سمت راستيش خيلي كوچيك بود سينه هاش همونجوري كه سيته راستش رو مي خوردم سينه چپش رو مي مالوندم زبونم رو رو نوك سينش بازي ميدادم خيلي حال ميداد تقريبا يه 10 ديقه اي داشتم سينه هاشو مي خوردم يه لحظه بهش يه نگاه كردم ديدم چشاشو بسته سرشو انداخته پايين . دستمو انداختم زير چونش بهش گفتم نگارم ناراحت شدي ؟ چيزي نگفت . هر جوري بود چشاشو باز كردم ميشد بفهمي كه مي خواد گريه كنه اشك تو چشاش جمع شده بود . بهش گفتم : نگارم ناراحت شدي ديگه ادامه نميدم گفت : نه اميد تو راحت باش من دارم به اين فكر مي كنم كه . -كه چي ؟ -به جون مامانم قسم مي خورم اين اولين سكس زندگيمه خيلي حس خوبي داره ولي دوست داشتم كه باهم محرم مي بوديم بعد سكس مي كرديم منم بهش گفتم : اگه بخواي محرم هم ميشيم . بعد گفت: خوب نمي خواي ادامه بدي داشتم حال مي كردمااااااااا.بعد بلند شدم جلوش واستادم بهش گفتم : پاشو بيا تو بغلم مي خوام ببرمت يه جايه خوب.كجا مي خواي ببري منو من باهات نميام . بعد عين اين بچه كوچيكا گرفتمش تو بغلم و بردم تو اتاق مامانم اينا رو تخت خوابوندمش بهش گفتم اينجا راحت تريم .بعد شلوارش رو مي خواستم در بيارم كه خودش اودم كمك بهش گفتم نه تو دست نزن خودم مي خوام درش بيارم.اروم اروم شلوارشو كشيدم پايين . سانت به سانت شلوارش رو كشيدم پايين هرجايي كه از شلوارش ميومد بيرون و مي بوسيدم همونجوري كه شلوارش مي رفت پايين منم ليسيدنم ميرفت پايين تا كه رسيد به جايي كه شلوارش رو كاملا از پاش در اوردم پاهاشو دادم بالا و انگشت پاهاشو مي بوسيدم واي چه حالي ميداد خيلي حس جالبي بود نگار هم داشت پرواز مي كرد انقدر بهش خوش مي گذشت همونجوري ليس زنان اومدم بالا تا كه رسيدم به شورتش پاهاشو از هم باز كردم خودم رفتم لاي پاهاشو بنداي شورتشو اروم اروم كشيدمش پايين كسش كه افتاد بيرون فوري دستاش رو گذاشت رو كسش منم بهش گفتم : وردار دستاي نازتو ديگه ضد حال نزن. اونم ورنداشت و منم به زور دستاشو از هم باز كردم بعد دستمو گذاشتم رو كسش واي چقد نرم بود تا حالا چيزي به اين نرمي نديده بودم تو عمرم بعد لبه هاي كسش رو با دستام گرفتمو يه ذره از هم بازش كردم لبمو گذاشتم لاي كسش داشتم حال مي كردم اولين باري بود كه داشتم يه كسو مي خوردم خيلي از اين كار بدم ميومد ولي نمي دونم چي شد كه كس نگارو خوردم و خيلي هم خوشم اومد . اروم اروم زبون مي كشيدم رو كسش واي چه كس نازي داشت اولش كه خوردم يه ذره شورتر بود ولي بعدش خيلي خوشمزه شده بود يه ذره كه كسش رو خوردم رفتم سمت سوراخ كونش كه من فداي اون كون بشم خيلي كون خوش فرمي داشت همه هيكلش خوب بود فقط سينه هاش خيلي كوچيك بود . لبمو گذاشتم رو سوراخ كونشو يه بوس ازش كردم همون لحظه اولش داشتم مي رفتم تو اسمونا نگارم فقط داشت اه و اوه مي كرد ربونمو مي كشيدم رو سوراخ كونش و مي ليسيدمش از سوراخ كونش ليس مي زدم ميومدم تا بالاي كسش بعد باز همون راهو بر مي گشتم داشتم حال ميكردم نگارم هم تو اسمونا داشت پرواز مي كرد بعد اومدم يه كمي بالا تر دوباره شروع كردم به خوردن كسش چوچولش رو پيدا كردمو شروع كردم با زبونم باهاش بازي كردم انقد باهاش بازي كردم كه يه دفعه يه ارزي ورش داشت فوري اومدم كنار ابش اومد همونجا رو تخت بابام اينا بعد بهش گفتم نگار من هنوز لباس تنمه هااااااااااااا.بهم گفتش: خوب تو بخواب تا من شروع كنم.گرفتم رو تخت دراز كشيدم بعد نگار اومد يه بوس از صورتم كرد و كم كم اومد رو لبامو يه لب ديگه باز از هم گرفتيم . بعد تي شرتمو دراورد و واسم سينه هامو مي ليسيد اصلا حال نميداد بهش گفتم برو پايين تر اصلا حال نميده. شلوارمو كشيد پايين كيرم راست راست شده بود داشت شورت رو پاره مي كرد يه دفعه گفت : اين چيه ديگه ؟.باور كنين بزرگ نيستا 15 سانته . اصلا بزرگ نيست. بعد از رو شورت كيرمو گرفت تو دستش يه نگاه بهم كرد و بهم گفت : من بدبخت اين تا روده هام ميره تو .شورتمو كشيد پايين .همه موهاي كيرمو زده بودم ديشب حموم بودم.بعد نگار گفت خوب بيا توهم لخت شدي.گفتم: نگار نمي خوريش؟ - نه - چرا؟ - بدم مياد -خوب منم بدم ميومد ولي به خاطره اينكه حال كني واست خوردمش - اميد فقط به خاطره تو اونم فقط چند ثانيه -باشه گلم سر كيرمو اروم كرد تو دهنش تا كلاهش كه رفت تو فوري پسش زد دوباره گرفتش تو دستش و راست راست هم شده بود اروم اروم كرد تو دهنش اين سري تا وسطا كرد تو دهنش بعد بالا پايين مي كرد وقتي كيرم مي رفت تو دهنش خيلي حال ميداد ولي وقتي مي خواست بياد بيرون اذيتم ميكرد . دندوناش مي خورد به كيرم .يه دفعه گفت : اميد حالم داره بد ميشه منم گفتم بسه مر30 .بعد به حال سگي خوابوندمش و خودم رفتم پشتش داشت كونشو مي ليسيدم بهش گفتم : نگار ميشه از پشت بكنمت ؟ -از جلو كه نميشه اخه دخترم از پشت بكن ولي دوستام ميگن خيلي درد داره جون نگارت اروم بكني -باشه گلم بعدشم كي گفته درد داره فوري پريدم يه كرم اوردم يه ذره مالوندم يه سوراخ كونش و يه ذره هم ماليدم به كيرم نگار بهم گفت : اينو واسه چي كشيدي؟ گقتم : مگه تو نميگي درد مي كنه با اين ديگه اصلا درد نمي كنه .بعد كيرمو گذاشتم رو سوراخ كونش بهش گفتم خودتو شل كن تا دردش كمتر بشه هر چي بهش مي گفتم گوش ميداد.كيرمو هر چي فشار ميدادم تو نمي رفت انقدر سوراخش تنگ بود انقد فشار دادم يه لحظه حس كردم كه كيرم داره مي شكنه اونم فقط يه ريز داشت داد ميزد . انگشت كوچيكمو اروم اروم <
     
  ویرایش شده توسط: ShahinEsfahan   
صفحه  صفحه 80 از 112:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA