انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 83 از 112:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


مرد

 
لاله و امید


سلام دوستان.این اولین داستانیه که میخوام براتون بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد.اسم من لاله است یه دختر خوشکل و خوش قیافه و خیلی حشری که دوست داره با کسی سکس کنه که مثل خودش حشری باشه و بدونه چطور یه دختر حشری رو ارضا کنه.داستانی که می خوام براتون تعریف کنم یه داستان واقعیه که مربوط میشه به دوستی و آشنایی من با پسری که فکر نکنم تو زندگیم مثل اون دیگه ببینم..
برا کاری می خواستم به یکی از شهرای مرکزی کشور برم وقتی که تو اتوبوس نشسته بودم پسری اومد بالا که از همون لحظه ای که دیدمش احساس کردم خیلی دوسش دارم و اینکه یه جورایی دلم می خواد باهاش باشم و تصمیم گرفتم که کارو یه سره بکنم و باهاش رابطه برقرار کنم.دوس داشتم با کسی باشم که واقعا دوسش داشته باشم چون من یه بار به اجبار خانواده ام با کسی ازدواج کرده بودم که دوستش نداشتم و خیلی زود ازش جدا شدم و به طور مستقل زندگی میکردم.خلاصه من بنای دوستی رو با اون گذاشتم و با اون ارتباط برقرار کردم(نحوه قدم جلو گذاشتن رو فاکتور گرفتم)روز به روز ارتباط من با امید بیشتر شد تا اینکه دیگه به خودم گفتم وقت اینه که دعوتش کنم به خونم چون حسابی امتحانش کرده بودم و تقریبا میشناختمش و با روحیاتش تا حدودی آشنا بودم تنها استرسی که داشتم این بود که اون مرد گرمو حشری که من میخوام نباشه هرچند تو این مدت در مورد سکس هم صحبت هایی با هم داشتیم.



خلاصه روز موعود فرا رسید امید من اومد به خونه من.تو این مدت چند بار دیده بودمش ولی این بار یه چیز دیگه بود منم حسابی خودمو آماده کرده بودم و حسابی به خودم رسیده بودم.امید قدی حدود 186 داره و سرشونه های پهن که با شلوار جین و تی شرت خوشکلی که پوشیده بود بلند تر نشون می داد وای که چه هیکلی داشت داشتم فکر میکردم که خدا کنه کیرشم مثل هیکل خوش فرمش باشه که یهو گفت نمی خوای دعوتم کنی بیام تو که به خودم اومدم و یه لب حسابی ازش گرفتم و دستشو گرفتم و اونو دعوت کردم تو خونه واقعا محو تماشاش شده بودم.بعد از پذیرایی مفصلی که ازش کردم لباسای راحتی که براش خریده بودم بهش دادم و ازش خواستم لباساشو عوض کنه چون اصلا دیگه طاقت نداشتم و دوست داشتم هر چه زودتر تو بغل عزیزم غرق بشم.تا رفتم اتاق خوابو آماده تر کنم و همه چیو مرتب کنم برگشتم دیدم لباساشو عوض کرده که وای چقدر بهش میو مد چون رنگ پوستش سبزه متمایل به سفید بود رنگ سورمه ای خیلی بهش میومد وای دوس داشتم همین الان بخورمش خجالتو گذاشتم کنار و پریدم بغلش اونم منو با قدرت بغل کرد و منو بوسید پاهامو دور کمرش قفل کردم و ازش خواستم که بریم به اتاق خواب اونم با گفتم یه چشم خانوم ،منو برد به اتاق خواب و منو انداخت روی تخت و خودشو انداخت روی من و شروع کرد به بوسیدن من که چقدر قشنگ این کارو میکرد و منم لذت می بردم .همینطور که داشت منو می بوسید من برگردوندمش و خودمو انداختم روش منم شروع کردم به بوسیدنش و بوئیدنش.تو همین حین تاپی که تنش بود رو درآوردم و شروع کردم با ولع خوردن لبو، گردن و گوشاشو و رسیدم به سینه اش واقعا سینه محکمی داشت که هر زنی آرزو داره یکیشو داشته باشه که بتونه سرشو اونجا بذاره.نوک سینه هاشو خوردمو دیدم حسابی صداش در اومده فهمیدم به سینه اش حساسه و منم ادامه دادم داشت آه و ناله می کرد و قربون صدقم می رفت که چقدر ناز صدام میزد و ازم تشکر میکرد.



کیرش بلند و سفت شده بود و فشارشو روی کسم حس می کردم و دوست داشتم الان توی کسم بود.تو همین حین که داشتم شکمشو می بوسیدم اونم لباسمو در آورد و وقتی با شورت و سوتین سورمه ای ست من روبرو شد حسابی خوشش اومد و یه جون حسابی گفت و سوتینمو باز کرد و وقتی سینه هام افتاد بیرون یه آه بلند کشید و با تمام وجود منو به خودش فشار داد و منو بوسه باران کرد و به هر طریقی بود لباشو به سینه هام رسوند و شروع به خوردن اونا کرد وای که چقدر قشنگ می خورد منم دیگه داشتم دیوونه می شدم سینه هامو از دهنش در آوردم و رفتم سراغ اون جایی که باید می رفتم و رفتم.رسیدم به شلوارکش که اونو در بیارم منتظر بودم با شورتش روبرو بشم ولی دیدم ناقلا وقتی لباسشو عوض کرده شورتشو نپوشیده و من با یه کیر خوشکل و خوش فرم خوش استیل روبرو شدم که با دیدنش کسم بیشتر باد کرد و حسابی حشری تر شدم و یه اووووووووووووووف آبدار گفتم و با ولع شروع کردم به خوردنش داشتم مثل وحشیا میخوردمش و اونم با من ور می رفت و منو بیشتر ترغیب می کرد که کیرشو بخورم حسابی صداش در اومده بود منم با تمام وجود کیر امید عزیزمو میخوردم و لذت می بردم.وقتی که حسابی کیرشو و تخماشوخوردم ازم خواست که بلند شم بلند شدمو اون منو خوابوند و خودشو انداخت روم و شروع کرد به بوسیدن ولیسیدن گردن و گوشام و رو شونه هامو میلیسید و رفت سراغ دست چپم و تا نوک انگشتای دستمو بوسید و لیسید و برگشت و سینه چپم رو گرفت تو دستش و یه کم مالوندش و شروع کرد به مکیدن سینه ام وای که چقدر قشنگ این کارو می کرد داشتم آتیش می گرفتم داشتم میمردم.واقعا داشتم لذت می بردم و قربون صدقش می رفتم.رفت سراغ سینه راستم و شروع کرد به خوردن اون و حسابی سینه ام رو می خورد و مک می زد و منم داشتم با پاهام کیرشو می مالیدم و با دستام بدنشو نوازش می دادم بعد از خوردن سینه هام یواش یواش اومد سراغ شکمم و اونو می بوسید و لیس میزد و رسید به نافم اونو با مهارت تمام خورد و زبونشو کرد توی اون که من حسابی حال می کردم.خوشم اومده بود از اون مردایی بود که به لذت بردن شریک جنسیش خیلی اهمیت می داد و رسید به جایی که باید می رسید وای جون رسید به کس تپل من که هنوز ندیده بودش از رو شورت کسم می بوسید و نفسشو روی کسم میزد



شورتمو با یه شکل قشنگ کشید پائین و وقتی کسمو دید حسابی حال کرد و گفت وای قربون کس تپلت برم من چه کس خوشکلی واییییییییییییییییی اووووووووووووووووووووووووووووووووووف....منم بهش گفتم مال خودته خود خودت....
منتظر بودم که حسابی کسم رو بخوره ولی فقط یه بوس کوچولو روی کسم زدو رفت سراغ ریشه رونم از اونجا شروع کرد به خوردن وای چه حالی داشت ، نمی دونستم اینجا اینقدر لذت میده اون از هر نقطه بدن استفاده میکرد و می دونست هر جایی رو چطوری بخوره و چطوری به آدم حال بده خلاصه تا نوک انگشتای پام رو بوسید و لیسید و اون یکی پام رو همینطور و یه حال حسابی بهم داد و سر و صدای منو درآورده بود و منم صداش میزدمو قربونش می رفتم و تا اینکه ماهرانه خودشو به کسم رسوند و با آرامش خاصی که بیشتر دیوونم می کرد کس تپل و داغ و حشری و خیس خیسمو می خورد و آتیش می زد به کسم و می گفت اووووووووووف.منم بهش میگفتم بخورش بخووووووووووور مال خودت کس من مال خودته به هیشکی به جز تو نمیدمش کیرت تو کسم. با اینکه هنوز زیاد کسمو نخورده بود ولی من دیگه طاقت نداشتمو کیر میخواستم الان فقط کیر می خواستم کیر امیدو میخواستم گفتم بسه بکن تو کسم تو رو خدا بکن تو کسم وای که چقدر قشنگ کسمو میخورد هم تشنه کیر بودم هم از خوردن کسم بی نهایت لذت میبردم نمی دونم چطوری توضیح بدم که چطوری کسمو می خورد خلاصه تا اومدم به خودم بجنبم تمام بدنم به لرزه افتاد و من بهترین ارگاسم تمام زندگیمو تجربه کردم ولی هنوز تشنه کیر بودم کیر می خواستم کییییییییییییییییییییر.اونم آبمو می خورد این دیوونه ترم میکرد ودیگه به التماس افتاده بودم و ازش خواهش میکردم ولی اون کار خودشو می کرد و با تمام وجود کسمو میخورد و زبونشو میکرد تو کسمو با انگشتش باهاش بازی می کرد و نقطه حساس کسمو خیلی زود پیدا کرد وانگشتشو گذاشته بود روش و می مالیدش منم همچنان التماس می کردم دیگه جون نداشتم خلاصه بعد از کلی التماس، سلطان سکس من اومد بین پاهام نشست و خودشو آماده کردن کس من میکرد منم برا اینکه تحریکش کنم که زودتر کیرشو بکنه تو کسم همش میگفتم جرم بده جرم بده کسمو پاره کن زود باش زود باش تو رو خدا جرم بده دیگه لامسب.......



.بالا تنه اش رو انداخت رو من و نفسشو رو گردنم خالی میکرد و منو می بوسید و حشری تر می کرد ولی خبری از کیر نبود و منو تشنه تر میکرد و التماسای منم بیشتر میشد امید تو رو خدا بکن دیگه کیرتو بکن تو کسم جرم بده تو رو خدا تو رو جون لاله بکن تو کس لاله دارم میمیرم.خیلی سریع از بالا تا کسم رو بوسید ولیس زد و رسید به کسم و دستشو خیلی آروم روی کسم کشید و اونو ماساژ میداد داد می زدم امید کس من ماساژ نمی خواد کیرتو میخواد کییییییییییییییییییییییییییییییر می خواد تو این مدت همش یه خنده ناز و شیطونی روی لباش بود و اونو جذاب تر و دوس داشتنی تر می کرد.خلاصه سر کیرشو گذاشت روی کسم و اونو روش می مالید دیگه داشتم احساس می کردم که دارم می میرم چون تو اوج لذت و خماری بودم و اونم منو عذاب میداد و دیونه میکرد از اینم حال میکردم که مثل بعضی از این پسرای بی جنبه نبود که تا یه کس میبینن دست و پاشونو گم میکنن خلاصه انتظار من به سر اومد و کیر عالی امیدو تو کسم احساس کردم ...آره کیرش تو کسم بود تو اون لحظه احساس کردم دیگه از خدا هیچی نمی خوام ولی تو همین حس بودم که کیرشو از تو کسم درآورد و دوباره کرد تو کسم کفتم بذار توش باشه ، می گفت صبر کن بذار کارمو بکنم و بعدش شروع کرد به حرف زدن با من یه حرفایی می زد که داشتم دیوونه میشدم دقیقا میدونست چی بگه و چه حرفایی بزنه حدود 10 بار کیرشو تا دسته میکرد تو کس خوشبخت منو در میاورد وای آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ آههههههههههههههههههههههههههه جوننننننننننننننننننننننننننن داشتم میمردم فکر نمی کردم اینقدر لذت بخش باشه بار آخر که کیرشو تا ته کرده بود تو کسم احساس کردم کیرش تو معدمه ...کیرم تو کست کس خوشکلو نازت این جمله رو زیاد تکرار می کرد الان دیگه کیرش تا ته توی کسم بود و تخماش چسپیده بود به کسم اگه میشد دوس داشتم تخماشم بکنه تو کسم تو همین حالت بهم می گفت کیرم کجاست؟منم با یه حالت بی حال که واقعا دیگه نا نداشتم میگفتم تو کس منه، میگفت تو کس کی؟میگفتم تو کس منه تکرار این حرفا دیوونه ترم میکرد اون میگفت تو چیه منی؟خودش میگفت تو زن منی تو عشق منی تو شکارچی دل منی تو زن خودمی ...



این حرفا رو که می زد دیگه با تمام وجود لذت میبردم منم میگفتم آره من زن خودتم من عشق خودتم من جنده ی تو ام فقط تو، کسم فقط مال تو کس من فقط با کیر تو حال میکنه و فقط کیر تو رو دوس داره ...همزمان با این حرفا اونم سرعت کردنشو بیشتر کرده بود و من با تمام وجود داشتم لذت می بردم .منو برگردوند و ازم خواست حالت سگی بگیرم وای که چقدر این حالتو دوس دارم براش حالت سگی گرفتم و امیدم با اون کیر خوش فرمش پشت من قرار گرفت یه زبون ناز به کسم زدو کیرشو گذاشت در کسم و اونو تا ته توی کسم جا کرد کسم داشت جر می خورد دیگه صدام در اومده بود و داد می زدم جرم بده جرم بده بکن زنتو بکن جندتو بکن منو بکن لاله رو بکن اونم نامردیشو نکرد و با شدت زیاد کس منو جر میداد و کسمو حسابی حال میداد صدای اونم در اومده بود واقعا که استاد مسلم سکس بود همینطور که کیرش توی کسم بود با دستشم سینه هامو میمالید و منو به اوج می رسوندو سرمو برگردوند و لبامو با ولع و خیلی قشنگ میخورد.ازم خواست سرمو ببرم پائین تر و کونم بدم بالاتر و بیشتر قنبل کنم منم همین کارو کردم و با گفتن اطاعت قربان به روی چشم اونو حسابی سرحال آوردم.پاهاشو گذاشت دو طرفم طوریکه کیرش روی کونم عمود بود من فکر میکردم میخواد کیرشو بکنه تو کونم ولی اون با شدت تمام کیرشو تا ته کرد توی کسم آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ آخ بلندی کشیدم و بعد از چند بار که کیرشو عقب جلو کرد داشتم ارضا میشدم و همش قربونش میرفتم و قربون کیرش میرفتم که اینطوری بهم حال میداد خلاصه این من بودم که برای بار دوم بوسیله امیدم ارضا شدم و به اراسم رسیدم اونم میگفت جووووووووووووووووووووووووووووووون جووووووووووووووووووووووووووووووون



با اینکه خیلی داشتم حال میکردم ولی واقعا خسته بودم وای چه کمری داشت مگه آبش میومد باور کنید اینقدر قشنگ و با حال کس تپل منو میکرد ومی گائید که اصلا دوس نداشتم تمومش کنه و دوس داشتم ادامه بده ساعت حدود 3 نیمه شب شده بود باور می کنید از ساعت 12 شب کارمونو شروع کردیم.کیرش تا ته تو کسم بود که گفت میخوام بکنم تو کونت مشکلی که باهاش نداری بهش گفتم میشه امشب نکنی تو کونم ؟اونم بدون اینکه سوالی بپرسه گفت چشم خانومم هدف ما جلب رضایت شماست .قربونش برم چقدر قشنگ و با مزه حرف میزد گفتم الهی قربونت برم امشب فقط کس خانومتو جر بده گفت الان چه حالتی دوس داری؟منم که خسته بودم و همین حالت سگی رو دوس داشتم گفتم همین حالت خوبه اونم اطاعت کرد و بعد از کلی بوس و لیسیدن دوباره شروع کرد..وای حالا یه کم فاصله افتاده بود بین گائیدن کس من و احتمالا باید بیشتر از 10 دقیقه تو اون حالت می موندم بعد از چند بار عقب و جلو کردن امید که فکر کنم فهمیده بود من خسته هستم ازم خواست که روی دستم بخوابم منم باز با گفتم به روی چشم عزیزکم خوابیدم و اونم اومد روبرو خوابید وای چه پوزیشن قشنگی من تو بغل عشقم بودم پیشونیش روی پیشونیم ،سینه هاش روی سینه های من و کیر معرکه اش روبروی کس تپل و هنوز تشنه ی من و پاهامون بین هم پیچ خورده بود و داشت با هام حرف میزد که کیرشو تو کسم احساس کردم واییییییییییییییییییی آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ اینارو من می گفتم و هی مگفتم بکننننننننننننننننن جرم بدددددددددددددددددددددددددده آخخخخخخخخخخخخ جوووووووووووووووووووون کیر امیدم تو کسمه داره کسمو جر میده ،امیدم میگفت قربون خودتو کست برم کس خوشکلتو میکنم کس نازتو جر میدم امید کسمو میکرد و من بی هوش بودم امید کس منو می کرد و من دیوونه تر میشدم و لبام و می خورد و گردنمو می خورد و تو موهام دست می کشید که دیدم امید داره سرو صداش در میاد متوجه شدم داره آبش میاد صداش بلندتر شده بود منم داشتم دوباره ارضا میشدم وای که چه حالی می داد اگه دوتامون با هم ارضا می شدیم وای جووووووووووووووووون آخخخخخخخخخخخخخخ اووووووووووووووووووووووووووووففففففففففففففف امید گفت آبم میخواد بیاد کجا بریزمش منم گفتم بریز تو کسم قرص خوردم



وای خدا منو امیدم با هم ارضا شدیم و امید همه آبشو تو کس من خالی کرد چقدر داغ بود داشت کسم میسوخت.امید بوسه بارانم کرده بود و فدای من میشد و قربونم میرفت منو تو آغوشش گرفت و بهش گفتم امید تو رو خدا کیرتو در نیار اونم کیرشو در نیاورد و تا صبح کیر عشقم توی کسم بود و من آرام ترین خواب عمرم رو تجربه کردم و تا صبح(البته تا ساعت 11 صبح) تو بغلش خوابیدم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا اگه خوشتون نیومد فحش ندید و بدونید که هر چه نوشتم عین حقیقت بود و ماجرای من با امیدم ادامه داره لطفا نظر بدید و منو مشتاق به نوشتن ادامه ماجرام بکنید.ببخشید طولانی بود و اذیت شدید............لاله
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  ویرایش شده توسط: shomal   
مرد

 
عالی بود ایول...
     
  
مرد

 
صیغه ای
این برای بار چندمی بود که میومد پیشم مثل همیشه رو مبل نشست و یه شربت براش حاضر کردم آوردم. کنارش نشستم گفتم: خیلی گرمه نه؟
- آره زودتر صیغه رو بخون خسته شدم. میخوام این چادر و روسری در بیارم.
- چادرتو درآر بده من تا من آویزون کنم بگومهریت چی باشه و تا کی صیغه باشیم.
درحالی که چادرو در میاورد و بهم می داد گفت: تا آخر شب.
- خب مهریه؟
- نمی دونم اون قبلیارم هنو ندادی.
- جز اون عروسک پنجاه تومنی که خودت گفتی نخرم فعلا کدومو ندادم دیگه؟
- آره دیگه زود مهرم و میدی طلاقم میدی دوسم نداری دیگه.
- بسه لوس نشو مهریه بگو.
- 100 تومن خوبه؟
- باشه قبوله


شروع کردم خوندن صیغه: متعت موکلتی ....بنت ....لنفسی ... ابن ... قبلت
دست انداختم گردنشو یه بوس از لپش کردم. نگام کردو بهم خندید. بهش گفتم: تا من لیوان شربتو می برم مانتو شلوارتو دربیار تو خونه ای هارو در نیاری اونا مال خودمن.
رفتم لیوانو گذاشتم تو ظرفشویی وقتی برگشتم دیدم یه تاپ قرمز زیر مانتوش پوشیده بود که اون سینه های خوشگلش تو اون تاپ تنگ بهم چسبیده بودن نگام وسط خط سینش قفل شده بود. شلوارشو در نیاورده بود یه شلوار جین تنگ که کون خوش فرمش از توش زده بود بیرون رفتم جلو بغلش کردم نذاشتم بشینه رو مبل لبم گذاشتم رو لباش و خوردمش طعم لباش از هر شرابی بدتر بود و مستم میکرد همینطور که لباشو می خوردم دستامو رو لمبرای کون خوشگلش گذاشتم م میمالیدم گاهی بالاتر و پهلو و کمرش و می مالیدم. کم کم از لبش اومدم به سمت گوشش تمام مسیر رو لبم و از تنش جدا نکردم. وقتی رسیدم به لاله گوشش ارم با لبم گرفتمش آروم سرمو آوردم پایین و یه بوس رو گردنش زدم کمی گردنشو لیسیدم و یه دستمو از پشت آوردم جلو از دم کسش انگشتامو حرکت دادم تا لای سینش و بعد یکی از اون سینه های خوش فرمو تو دستم گرفتم. همینطور که تو بغل هم بودیم و داشتم سینه و کونشو می مالیدم و لب و گردن و گوشش و می خوردم به سمت اتاق و تخت خواب حرکت کردیم اصلا نفهمیدم کی یا چه جوری به تخت رسیدیم.
هلش دادم رو تخت اونم دست انداخت و منو کشید رو خودش دستمو آروم بردم زیر تاپش و یکی از سینهاشو گرفتم تو دستم با دست دیگم داشتم لباشو و لپشو نوازش می کردم با شهوت تمام تو چشام زل زده بود و آه از ته دل می کشید. تاپشو دادم بالا سینه های قشنگشو زیر اون کرست خوشگل میدیدم داشتم دیونه می شدم. یه بوس رو سینه سمت چپش اون قسمتی که از زیر کرست پیدا بود و یه بوس رو سمت راستی دقیقا همون قسمت بعدم یه لیس وسط خط سینش. با زبونم اون قسمتی از سینش که پیدا بودو لیس می زدم اونم فقط آه می کشید و لذت میبرد. دستم گذاشتم روکسش و از رو شلوار میمالیدم آروم آروم با بوس کردن به سمت شلوارش نزدیک شدم سرم که به کسش رسید از رو شلوار یه بوسش کردم اونم با یه آه بلند جوابمو داد.


- جووونم.
دست انداختم دکمه شلوارشو باز کردمو از پاش درش آوردم چی میدیدم یه شرت خوشکل که با کرستش ست بود پوشیده بود اولین بوسه رو از رو شرت رو کسش گذاشتم و بعد لای پاهاشو تا شصت پاش بوسیدم و شصت پاشو کامل کردم تو دهنمو مک زدم. گفت: وووووی. به خودش می پیچید. دیونه شده بود منم از دیونه شدنش خیلی لذت می بردم. دستمو گذاشتم رو کسش و سرمو بردم بالا و گفتم: اون پایین مشغول بودم این دوتا خوشگلارو یادم رفت. چندتا بوس رو سینش زدمو با اونیکی دستم یکی از اون خوشگل مامانیارو از تو اون کرست ناز درآوردم نوکشو فوری گذاشتم دهنم زبونمو دورش می چرخوندمو گاهی زبونمو بالا پایین میکردم از لذت و آه کشیدنای شهوتیش خیلی حال می کردم. کامل کرستشو باز کردم و برگشتم سر همون سینه ای که داشتم می خوردم. با شهوت تمام می گفت اینیکی اینیکی.
من انگار نمیشنوم به کارم ادامه دادم که با دستش سرمو گرفت و برد رو اون یکی سینه منم یه لیس رو نوکش زدمو برگشتم سر قبلی یه لیس زدمو دوباره قبل از اینکه دستش به سرم برسه بر گشتم رو اون یکی و یه زبون دور نوکش چرخوندم و دوباره اومدم اینور و یه لیس رو نوکش زدمو برگشتم سر همونی که خانوم می خواستو شروع کردم خوردن* با یه دستم اون یکی سینه رو میمیالیدم و با یه دستم کسشو. آه و ناله هاش خیلی بهم حال می داد چون می دونستم داره لذت میبره.





با بوسدین رفتم پایین و شرتشو آروم به دندون گرفتم و با یکم همکاری خودش از پاش در آوردم. برگشتم بالا یه بوس رو لبش بوس بعدی رو یکی از اون سینه های خوشگل و بعد سرمو کردم لای پاش، کسش رو با دست باز کردم و یه لیسش زدم آه از نهادش بلند شد من که کلی حال کرده بودم شروع کردم لیسیدن زبونمو توش می کردم بالا پایین می کردم و چوچولشو زبون می زدم خیس خیس شده بودم اما اهمیت نمی دادم چون از آه ناله هاش حالم حسابی بد شده بود. کم کم به خودش می پیچید و آه ناله اش شدیدتر شد حس کردم نزدیکه ارگاسمه واسه همین بیشتر و تندتر زبون می چرخوندم تو کسش یه دستمم بردم بالا و نوک سینشو تو دستم گرفتم با اون یکی دستم همزمان هم کونشو میمالیدم هم سعی می کردم جلوی تکوناشو بگیرم . واقعا به خودش می پیچید دیگه کنترل نداشت دست کرده بود تو موهام فشارم میداد به کسش موهامو چنگ می زد بعد تکونا خوابید و با رضایت تمام گفت: شدم یه لحظه ولم کن.

- جووون ارضا شدنت خیلی بهم حال میده.
کنارش دراز کشیدمو لباشو با انگشت نوازش می کردم انگشتامو گرفت دهنش مک میزد وای بدجوری دیونه شدم انگار نوبت من بود بدجور به خودم می پیچیدم دکمه های پیرهنمو باز کرد یه بوس رو نوک سینم زد و یه بوس رو اون یکی کاملا رو فضا بودم یکم سینمو میک زد وای داشتم می مردم اما صدام درنمیومد فقط به خودم می پیچیدم رفت پایین شلوارو شرتمو باهم کشید پایین کیرم سیخ سیخ بیرون پرید سرشو یه بوس کرد وای فضا بودم بعد آروم گذاشت دهنش شروع کرد ساک زدن نفس نفس می زدم و آرووم می گفتم: جووون.





رفت سراغ تخمام بوسشون کرد و لیسشون زد با لیس کل کیرمو اومد بالا خیلی حال میداد. بهش گفتم: کستو بده رو صورتم.چرخیدو 69 شدیم کیرمو می خورد منم تو کسش زبون می زدم انگشتمو با آب کسش خیس کردم و آروم تو کونش فروکردم. و با دست دیگه ام نوک سینشو گرفتمو آروم میچرخوندم. گاهی که تحملش تموم می شد کیرمو از دهنش بیرون میاورد انگار از حشر زیاد نمیتونست به ساک زدن ادامه بده. آروم کاندوم که تو کیفش بود درآورد و کشید رو کیرم.
گفتم: طاق واز دراز بکش که دیگه میخوام بکنمت.
- جووون بکن تو کسم که دارم میمیرم.
دراز کشید سر کیرمو گذاشتم رو کسش یکم دادم لاش که با آبش تر بشه یکم لای کسش بازی دادم تا کیرم کمی خیس شد. تنظیمش کردم و کلاهک کیرمو دادم تو چه داغ بود خیسیشو حتی با کاندومم میشد حس کرد. سینهاشو تو دستام گرفتم یکم فشار دادم و گردنشو میبوسیدم. کم کم شروع کردم عقب جلو کردن صدای هردوتامون در اومده بود با یه دستم با سوراخ کونش ور میرفتم و با دست دیگه سینشو می مالیدم گاهی لب می گرفتیم گاهی نوک سینهاشو می خوردم گاهی لای سینشو لیس می زدم گاهیم گردن و لاله گوشش و لیس می زدم کم کم صداهامون بالا رفت اون داشت به خودش می پیچید منم ریتمو تندتر کردم پشتمو چنگ مینداخت گاهی موهامو گاهی کمرمو میگرفتو به خودش فشار میداد گفت: دارم میشم جوون بکن دارم میشم.





دست انداختم چوچولشو مالیدن سرو صداش شدیدتر شد منم دیگه داشت آبم میومد.
- بکن تندتر تندتر
حرفاش جیغاش داشت دیوونم میکرد چیزی نمونده بود آبم بیاد که حس کردم عضلاتش منقبض شد تو کسش خیس خیس بود با شنیدن جیغاش تمام آبمو خالی کردم. اونم گفت: شدم
لبمو رو لبش گذاشتم و سفت بغلش کردم و گفتم: ممنون خیلی بهم چسبید
- خواهش میکنم منم ممنونم واقعا حال داد
یه مدتی همو بغل کردیمو بعد همونجوری خوابیدیم. وقتی از خواب بیدار شدیم لباساشو پوشیدو خداحافظی کردیم و رفت منم رفتم حمام غسل کنم. چند روز بعد 100 تومن و به حسابش کارت به کارت کردم.

بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن


 
یک شب مهتابی

سلام من اسمم لیلیه، تو یه شهری دانشجو بودم و همونجا لیسانس گرفتم و یه کار شرکتی پیدا کردم و موندگار شدم. دوران لیسانس یه دوست پسر فاب داشتم که سکسای طولانی با هم داشتیم طوری که پردمو زده بودو با هم حال میکردیم. تا اینکه بعد لیسانسمون مرتضی رفت سربازی و ساراجونو(اسم کُسم سارا جونه) تنها گذاشت. سرم به کار گرم شده بود و روزو شبامو میگذروندم.گاهی مرتضی میومد مرخصی و یه سکس الکی و سرد در حدی ک اون ارضا بشه باهم می کردیمو میرفت که مثل قدیما بهم حال نمیداد. گرچه سکسای قبلی هم دست کمی از اینا نداشت ولی حداقل یه عشقی بود که حالا حس می کردم دیگه نیست.
یه شب جمعه که هم خونه ایمم نبود بعد شام تصمیم گرفتم قدم بزنم تا شامم هضم شه، همینجور تو افکارم غرق بودم که یه شورلت جلو پام نگه داشت و یه دسته پول 2000تومنی گرفت جلومو گفت تا صبح بیا در خدمت باشیم. خیلی از این کارش بدم اومد. شاید دلم سکس میخواست ولی دیگه اهل جندگی نبودم که پول بگیرم و کس بدم. یه کم پشت سرم اومد بعد وقتی دید پا نمیدم فحش های لایق مادر خواهرشو داد و گازشو گرفت رفت.
خسته شده بودم دور زدم که برگردم خونه، یه پراید جلوی پام ترمز کرد و شروع کرد به مخ زدن . گفت دیدم به اون یارو پا ندادی و ازت خوشم اومده. بیا برسونمت شبه و تاریکه و ....خلاصه سوار شدم یه کم که چرت و پرت گفتیم از خودم و کارم گفتم اونم گفت که تو این شهر غریبه و دنبال یه همدمه، اسمشم سعید بود.
داشتیم کس چرخ میزدیم منم تو فکر بودم حواسم به بیرون بود که یه دفعه دستشو رو رون پام حس کردم واقعا نمی خواستم فک کنه جندم ولی دلم سکس میخواست. دستمو گذاشتم رو دستشو نگاش کردم لبخندی زد و دستشو کشید. دوباره دستشو گذاشت رو رونم. دلم داشت قیلی ویلی میرفت برای یه سکس. اگه مکان نداشت چی؟ من یه سکس توپ میخواستم. دید چیزی نمیگم . کم کم دستشو برد سمت ساراجون، منم که شلوار جین پام بود فاقش یه متر اون ور تر ساراجون بود اونم داشت فاق شلوارمو میمالید. گفتم میخوای چیکار کنی؟ برگشت مظلومانه گفت؛ لیلییییییی جون من بذار یه امشبو خوش باشیم، گفتم تو ماشین؟برگشت گفت میترسیدم قبول نکنی بریم خونه من؟ گفتم آره بریم من حوصله پلیس و پلیس کشی ندارم. برق چشاش دوبرابر شد و گفت الهی من فدای اون عقل و شعورت بشم . دور زد سمت خونش. قبل اینکه برسیم سر خیابونشون ازم خواست برم زیر صندلی البته با کلی معذرت و مودبانه.رفتم زیرو پیچید تو کوچه. پیاده شد در پارکینگو باز کرد و رفتیم تو پارکینگ. آروم اومد در ماشینو باز کرد و خیلی یواش گفت بیا پایین. دستمو گرفت منم صدام در نمیومد. باهاش رفتم از دری که به پارکینگ باز می شد رفتیم تو ساختمون. کلیدو انداخت و درو باز کرد. رفتیم تو و نشستم رو راحتی توی هال. اومد پیشمو گفت قول میدم بهترین شب زندگیت امشب باشه، ممنون که قبول کردی بیای پیشم. لبخندی زدمو رفت برام آب پرتغال آورد. اول ریخت خودش خورد تا مطمئن شم بعد تو همون لیوان برای منم ریخت و خوردم. پرسید شام خوردی ؟ گفتم آره پیاده روی بعد شامم بود که منو دیدی.دستشو گذاشت زیر چونمو ازم لب گرفت و گفت قسمت امشبم بودی تو.پاشد بلوزشو در آورد و گفت راحت باش. منم مانتومو درآوردم و شالمم باز کردم. دستشو دور گردنم حلقه زدو گفت بریم تو اتاق؟ تا من بخوام حرفی بزنم بغلم کردو بردتم تو اتاق. منو آروم گذاشت روی تخت و یه لب دیگه ازم گرفت. بهم گفت انقد نازی که آدم دلش نمیاد بهت دست بزنه. مرتضی هم قبلا این حرفو بارها بهم گفته بود.بعد آباژور روشن کرد نور ملایمی اتاق رو زیبا کرد.
بعد زیرپوشش رو از تنش کند و شلوارشم در آورد. تاپ منم کشید ازتنم درآورد و گفت ما که بالاخره میخوایم لخت شیم. خندم گرفته بود. اومد کنارم دراز کشید و دستشو برد لای موهام.سرمو کشید سمت خودش ازم لب گرفت. دست دیگه شو گذاشت زیر گردنم و یه لب عاشقانه دیگه ازم گرفت. تو مدت دو سالی که با مرتضی بودم یه لب اینجوری ازم نگرفته بود. مرتضی فقط بغلم میکردو بوم میکرد بعد یه کم خودشو میمالید بهم تا حس پیدا کنه و کیرشو میکرد تو. تو این مدت نه لبی از من خورده بود نه ممه ای. مرتضی ازین بچه های سوسول مامانی بود که وقتی خوراکیش میفتاد زمین دیگه برش نمی داشت چون اَخ شده بود.منم از بی کیری باهاش مونده بودم.
سعید دستشو برد سمت ممه هام وسط سوتینمو گرفت و کشید بالا سینه هام افتادن بیرون. یهو چشاشو گرد کرد و با شوخی گفت اِ بادکنکاشو ببین. بعد خندیدو رفت سمت سینه هام. یکیشو گرفت تو دستشو نوک اون یکی رو گذاشت تو دهنش مث یه بچه شیرخواره مک میزد. من وقتی تازه میمی در آورده بودم به بچه همسایمون میمی میدادم. میدونم بچه چیجوری مک میزنه آروم نه مث وحشیا که گاز میگیرن. وقتی ممه میخورد، از وسط اون یکی میمی میگرفت و تا نوکش می کشید انگار داره شیر می دوشه.به نوکش که میرسید با نوک انگشتاش باهاش بازی میکرد. دیگه حشرم زده بود بالا اونم نفساش تندتر شده بود. دستشو برد سمت کسم و مالوندش. منم کیرشو از تو شرتش کشیدم بیرون و باهاش بازی می کردم.
این دفعه اومد روم خوابید. یه لب عاشقانه دیگه ازم گرفت و گفت اجازه هست؟
منم با لبخند سرمو به نشانه تایید تکون دادم. دستشو دور گردنم حلقه زد و بغلم کرد. یه بوس گنده ازلپم گرفت. و شرتمو کشید پایین. تا کسمو دید گفت واااایییییی وااااااااایییییی جوووووووووون
کسمم نزده بودم اصلا هم تمیز نبود. تازه یه کوچولو هم شکم دارم. مهم سوراخه که هممون داریم
شرتمو کامل از پام درآورد و کیرشو گذاشت سر مهبلم.انگشت شستش رو کیرش بود و داشت به سمت داخل هدایتش میکرد. لحظه ایکه کلاهک کیرش وارد کسم شد تنم داغ شد و چشامو بستم و آه کشیدم. اونم داشت حال میکرد تا جایی که تا ته رفت.دستاشو زیر کمرم گرفت و آروم آروم کیرشو بالا پایین کرد. خایه هاش میخوردن به بالای سوراخ کونم و حسو حال دیگه ای بهم میدادن.صدایی که شنیده میشد فقط صدای آه و آخ گفتنای من و سعید بود.با انگشتش کلیتوریسمو میمالید.
سعید داشت ارضا میشد ازم پرسید کجا بریزمش من که نمیخواستم حس و حالمون به هم بخوره گفتم بریز توش پیش خودم فکر کردم فوقش دو تا قرص اورژانسی میخورم.محکمتر از قبل بغلم کرد و تپش نبض کیرشو داخل کسم حس میکردم چشاشو بسته بود منم داشتم ارضا میشدم. تا اومدم بگم دارم ارضا میشم خودشو روم رها کرد.سرشو گذاشت کنار گردنم. چه لحظه زیبایی بود ما باهم ارضا شده بودیم و این بهترین قسمت داستان بود.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس مامان و فروشنده فروشگاه

من اسمم امیره .من یه مامان دارم به اسم پریسا..که خیلی سکسیه..واقعا سکسیه..خیلی هم شهوتی و 38سالشه.من از اونجا فهمیدم که مامان خیلی شهوتی که یه روز رفته بودیم فروشگاه واسه خرید که یه فروشنده داشت با یه زن تقریبا 35 ساله صحبت میکرد کیرشم راست شده بود..یهو چشمم به مامان افتاد دیدم داره کیر فروشنده رو نگاه میکنه..حواسم بهش بود..یه چشش به کیر فروشنده بود یه چشش هم به فروشنده ..یهو برگشت طرف من منم سریع خودمو زدم به کوچه علی چپ.و اونورو نگاه کردم..بعدش رفتیم خونه .یه روز توی اتاقم بودم متوجه شدم مامان داره با یکی اروم صحبت میکنه رفتم دم در اتاقم در باز بود دیدم داره میخنده.گوشمو تیز کردم دیدم داره میگه زرنگی تو بیا.بعد گفت من نمیام .اول فکر کردم خالهمه.بعد از یکم صحبت کردن فهمیدم یه مرده..بعد دیدم با صدای خیلی اروم گفت امیر فردا صبح خونه نیست نویدم مدرسه است .نوید داداشمه کلاس 3 ابتدایی..پیش خودم گفتم یعنی چی .یعنی مامان با کی داره صحبت میکنه ..و یواشکی داره دعوتش میکنه خونه که ما نباشیم..بعدش دوزاریم افتادکه..........خلاصه قرارو واسه ساعت 9/30 گذاشتن..اخه منم فردا صبحش کلاس کنکور داشتم نویدم کلاس تقویتی داشت تا ساعت 4.منم شبش تصمیم گرفتم فکر کنم که کجا برم قایم شم و صحنه های فردا رو بتونم ببینم.تصمیم گرفتم برم بالای حموم که چندتا کارتون خالی و چرت و پرت بود و جلوی یه پرده بود..تصمیم گرفتم برم پشت کارتون ها قایم بشم و این صحنه ها رو بتونم ببینم.فردا صبح زود ساعت 7/15 بیدار شدم یواشکی رفتم بالای حموم ..یه اس ام اس به مامانم دادم نوشتم که من بعد از کلاس میخوام برم سالن فوتبال با دوستام سالن اجاره کردیم.ساعت 6 یا 7 شب میام..بعد از چند دقیقه دیدم اس ام اس داد گفت باشه مواظب خودت باش..بعدش از بالای حموم دیدم از اتاقش اومد بیرون و اومد رفت حموم..بالای حموم ما یه سوراخ داره.که میشه راحت توی حمومو دید.مطمئن بودم میره حموم..اومد توی حموم داشتم از بالا نگاه میکردم رفت جلوی اینه حموم ایستاد.. لباساشو دراورد و لخت شد اولین باری بود که مامانو لخت میدیدم.کسش مو داشت..یه ابی به خودش زد و شیر اب بست..و تیغ برداشت تا به کوس و کونش یه حالی بده..تا اومد موهای کسشو بزنه تیغ از دستش افتاد زمین خم شد که برداره وای چی میدیدم چه سوراخ کونی داشت.چه کوسی داشت ..دیوونه شده بودم.پیش خودم گفتم خوش به حال اونی که الان میخواد تو رو بکنه..کارشو تموم کرد و از حموم اومد بیرون..رفت توی اتاقش..یه ربع بعد اومد بیرون وای چه ارایشی کرده بود دلم میخواست خودم برم بکنمش...ساعت شد9.یه زنگ به مرده زد گفت کجایی میثم .اونجا فهمیدم اسم اون کسکش میثم ..بعد گفت باشه بیا من در کوچه رو باز میزارم بیا بالا.یه 5 دقیقه بعد دیدم داره صدای پا میاد فهمیدم خودشه اومد..مامانم سریع رفت دم در خونه تا اونو بیاره داخل...پسره اومد داخل ..باورم نمیشد چی داشتم میدیدم این همون پسره توی فروشگاه بود که فروشنده بود.وای بچه ها واقعا این اصطلاح که میگن یارو از تعجب شاخ دراورده حقیقت داره چون من دو تا شاخ دراوردم..باورم نمیشد.تا اومد داخل مامانمو اونجوری دید ارایش غلیظ و یه دامن کوتاه و یه تاپ..من که راست کرده بودم وای به حال پسره....مامانمو بغل کرد یه سه چهار تا لب ابدار از هم گرفتن..بعد مامانمو انداخت روی مبل و سینه هاشو میمالوند و مامان جنده ی منم اخ اوخ میکرد.بعد تاپشو در اورد سوتین مشکی توریشو هم دراورد و شروع کرد به خوردن سینه هاش مامان داشت دیوونه میشد چشاشو باز و بسته میکرد و میخندید...پسره خیلی خوب میمالوند و میخورد سینه های مامانو..مامانم داشت کیف میکرد..بعد دامن مامانمو دراورد الان مامان با یه شرت مشکی توری جلوی میثم اماده گائیدن بود..میثم شرت مامانو در اورد وای چه کوسی .یه کوس تپل گنده داشت..منم هوس کردم این کوسو بکنم تصمیم گرفتم فیلمبرداری کنم.تا بعدا بتونم از طریق این فیلم بتونم با مامانم سکس کنم ..راستی بابای من مارو 3 سال پیش ول کرد زن گرفت و رفت خارج و اونجا زندگی میکنه...
با کوسش ور میرفت و هی میگفت جون جون جون..مامانمم اخ و اوخ میکرد..بعد میثم لباسشو در اورد و لخت شد و کیرشو انداخت بیرون..یه کیر تقریبا کوتاهی ولی خیلی کلفت بود...مامانم سریع کرد توی دهنش و واسش ساک میزد.خیلی خوب این کارو انجام میداد..منم داشتم فیلم میگرفتم..بعد قمبل کرد به میثم و گفت از کون بکن..بکن.بکن.میثمم سریع کیرشو کرد توی کون مامانم یه اهی کشید و عقب و جلو کرد معلوم بود سوراخ کون مامانم خیلی گشاده چون اصلا درد نمیکشید و فقط داشت لذت میبرد.خدا میدونه دیگه به کیا کون داده تا اینجوری گشاد شده...خلاصه یکم عقب و جلو کرد بعد کیرشو کرد توی کوس مامانم ..شروع کرد به تلمبه زدن.تند تند تلمبه میزد مامان دیگه صداش همه خونه رو بر داشته بود و داشت اخ و اوخ میکرد...میثم گفت ابم داره میاد مامانم میخواست بلند شه ابشو بریزه روی صورتش میثم نذاشت بلند شه و کیرشو سریع دراورد کرد توی کون مامانم و ابشو با تمام قوا خالی کرد توی کون مامان پریسا...بعد پا شدن لباس پوشیدن.و میثم یه ربع نشست با مامانم صحبت کرد و پا شد رفت...و مامانم رفت حموم...منم سریع پریم پایین و رفتم بیرون...نظر بدید اگه استقبال شد داستان سکس خودم با مامانمو مینویسم....همین فیلمی که گرفتم باعث شد با مامان خیلی وقتا سکس کنم..چون رومون به روی همدیگه باز شده بود..مرسی دوستان ...........................................................

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن خانم فروشنده مغازه

سلام من محسن هستم 26 سالمه این موضوع برای 4 سال پیش هست خواهره من یه مغازه لباس زنانه زد چون خودش درگیره بچه هاش بود نمیتونست مدام دم مغازه باشه تا این که تصمیم گرفت که یک فروشنده بگیره چند روزی نرفتم مغازه تا این که خواهرم به من زنگ زدو گفت که برای تغییر دکور برم اونجا منم اماده شدم رفتم همین که وارده مغازه شدم کم مونده بود فکم بوخوره زمین یه خانوم خوش اندام با موهای طلای نمیدونید که چه جیگری بود اسمش شیوا بود تازه از شوهرش جدا شده بود من تاشب که اونجا بودم همش یواشکی اندامشو دید میزدم یکی دوبار متوجه شد با یه نیش خند رد میشود ازون روز دیگه چشام واز میشود میرفتم دم مغازه کم کم رابطه ام باهاش خوب شداز اون جای که من خیلی شوخ طب بودم وهمش جک تعریف میکردم به من گفت که شماره خودمو میدم برام هرز گاهی جوک بفرست منم قبول کردم اول جوک های موادب مفرستادم یواش یواش جوک هامو سکسی کردم که خیلی هم خوشش اومد منم دلم قرص تر یه روز رفتم مغازه دیدم داره گریه میکونه پرسیدم که چی شده گفت که شوهرش نمیزاره بچه اش رو ببینه من برای این که دل داری بدم دستشو گرفتم اونم خودشو چسبوند به من مغازه جوری بود که دید نداشت به داخل منم بغلش کردم واروم سرشو نوازش کردم یه هو صورتشو رو به من کرد داغی لباشو رولبام حس میکردم به من گفت که من الان فقط تورو دارم میخوام همیشه کنارم باشی منم سری سواستفاده کردمو لبمو چسبوندم رولبشو گفتم قول میدم اون روز گذشت فرداش رفتم مغازه دم ظهر واسه این که به مادرش نهار بده میرفت خونه من گفتم که میرم بالای مقازه استراحت میکونم گفت که پس میرم ناحارو میارم باهم بخوریم گفتم باشه رفت بعداز 20 دقیقه اومد ودوتا ساندویچ دستش بود در مغازرواز پشت قفل کرد امد بالا دیدم که بوی دود میده گفت که غذام سوخت خونه ارو دودبرداشته بود همه لباسم دودی شدن گفت بزار دربیارم خیلی بوی دود میده گفتم باشه همین دکمه هاشو باز میکردمن تودلم وشکن میزدم مانتورو که دراورد یه نیم تنه تنش بود من همینجوری زول زده بودم به اون یهو گفت. چیه بابا همش مال خودته اینطوری زول نزن ناهارو بخورناهارم که تمام شد دراز کشیدم چشمامو بسته بودم یه سایه روچشام افتادچشامو بازکردم دیدم لباش جلوی لبامه دستموانداختم دوره گردنش گفت من سیر نشدم میخوام لباتم بخوررم که یه هو امد روم شروع کرد به خوردن لبام چرخیدیم اونو انداختم زیر داغ کرده بود مثل وحشی ها میخورد منم حسابی حشری شدم تاپشو زدم بالا سینه هاشو بادستام چسبوندم به هم توکای سینه هاشو میک میزدم دکمه های شلوارشو باز کردم خودش سری ازپاش دراوردرفتم لای پاهاش وای چه کوسی عینه غونچه گل بود سفیدو بی مو که رفتم توکاره خوردن داشت میمورد ازبس شهوتی شده بود گفت69 شو میخوام کیرتو منم چرخیدم داشت میکندش کیرم تا ته رفته بود تو حلقش تخمامو انداخته بود تودهنش بازبونش بازیشون میداد رفت دمه سوراخ کونم میخواست زبونشو بکنه تو گفتم میخوام بکنم که چرخید روم بادستش کیرمو هدایت کرد توکسش به زور میرفت انگار که اولین باره که داره ازکس میده کسشو میچرخوندوبالاپاین میکردداشت ابم میومد که رفت کیرمو کرد تودهنش بادست برام جق میزد تمام ابمو بافشار خالی کردم تو دهنش بلند شدیم لباسمونو پوشیدیم بعد از اونوقت یه روزدرمیان کارمون همین بود امید وارم که خوشتون. امده باشه.... ..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
تجاوز به من و بهترين دوستم

سلام به همه ي دوستان. من اولين باره كه اينجا خاطره مينويسم اونم به پيشنهاد يكي از دوستان واسه اين كه تو خودم نريزم.. اسم من نسيم و اسم دوست صميميم صدف هستش (اسم ها مستعارن). من يه دختره ١٧ ساله خوشگل با قيافه معصوم.. دوستم صدف هم ١٨ سالشه.. داستان از اونجايي شروع شد كه ما شباي ماه رمضان مثل خيلي از دختر پسرا تا صحر بيرون بوديم و دور دور همه چي خوب بود..
تا اينكه يه شب ما تو دور دور شماره گرفتيم از يه پسره و چون اسمشو نگفت من شمارشو كوپه (همون جنسيس كوپه) سيو كردم و گذشت تا شب احيا.. ماشين مامان دوستم تميرگاه بود و ما چون بي وسيله بوديم زنگ زديم به همون كوپه.. ميخواستم بياد مارو برسونه خونه حديث دوستم كه دور هم باشيم و اينا.. من خودم دوس پسر داشتم ولي زياد باهم اوكي نبوديم يعني اون با صد نفر ديگه بود.. خلاصه به اون كوپه زنگ زدم گفت مياي خونمون با يكي از دوستامم تو هم دوستتو بيار دور هم باشيم.. منم الكي گفتم اوكي كه بياد و مارو برسونه خونه دوستم حديث. خلاصه اين اومد ما هم سوار شديم رفتيم وسط هاي راه گفتم سروش من حالم بده قلبم درد ميكنه اگه ميشه مارو بزار خونه مادر بزرگم يه شب ديگه هماهنگ ميكنيم. دوستم صدف هِي ميخنديد كه اوسكلشون كرديم و اينا يه دفعه پسره انگار فهميد قاطي كرد گفت گوشيتو بده من Plain Face بعد من گوشيمو ندادم اخه دوس پسرم داشت زنگ ميزد يه دفعه سروش دستشو اورد بالا كه منو بزنه منم از ترسم گوشي و دادم. بعد شيشه ماشين و داد پايين گفت پسوردتو بگو منم از ترس اينكه گوشيمو نندازه بيرون گفتم. رفت تو ميس كال ديد دوس پسر دارم زنگ زد گفت داداش اين ديگه از امشب ماله من اونم فك كرده بود من گوشيو دادم كه سروش زنگ بزنه و بپيچونمش گفت واسه خودت داداش من ديگه استفادمو كردم.!!!! در صورتي كه ما اصلا هم ديگرو شايد سه يا چهار بار ديده بوديم چه استفاده اي اخه؟!؟! خلاصه اين سروش تو شماره هام ميگشت به دفعه ديد اسمش كوپه سيو شده داد زد كوپه دوس داره جنده...؟؟ من فقط اشك ميريختم ساكت بودم اومدم بگم اخه نگفتي اسمتو كه يهو برگشت گفت الان ميبرم ميزارمت جاجرود پيادتون ميكنم كه بفهمي با كي طرفي و منو اسكل نكني.. بعد فهميدم پسره كيه و باباش كله گنده ي شهرك غربه.. فقط اشك ميريختم و ميگفتم توروخدا ما رو پياده كن.. مثله باد ميرفت.. كه مارو بزاره جاجرود و بره.. دوستش ميگفت چرا اعصابه سروش و بهم ريختبن و شبمون و خراب كردين.. چرا اينكارو با سروش كردين.. مدام اين جمله رو تكرار ميكرد كه با اعصابه سروش بازي كنه.. ديگه اشك ريختنم تبديل شد به هق هق.. سروش حتي نميزاشت حرف بزنم ميگفت صدات دراد دادمت دسته پليس.. رفت يكي ديگه از دوستاشو سوار كرد.. كلي التماسش كردم تا راضي شد يه لحظه پياده شه باهاش حرف بزنم.. پياده شديم من و بغل كرد من گريه ميكردم كه بزار بريم گفت بيا خونمون من به مرگ مادرم و پدرم دست بهت نميزنم ميدونم دختري و سالم با من اومدي سالمم با من برميگردي.. اشكامو پاك كرد و رفتيم نشستيم تو ماشين رفتيم سمت شريعتي جنوبي.. يعني ته ته شريتي.. پياده شديم رفتيم سمت يه ساختمون خرابه كه در دو لنگه داشت من يهو از شدت ترس سرم گيج رفت سره اولين پله فشارم افتاد خوردم زمين.. تو زندگيم همچين جايي نرفته بودم.. سروش كمكم كرد وايسم دست و پام داشت ميلرزيد كاملا سست شده بودم.. رفتيم طبقه اول در خونه از اين در چوبي سفيد هايي كه چوبش كنده شده.. سروش در و زد يه مرد سن بالا و ترسناك درو باز كرد.. من رنگ گچ شده بودم.. صدف هم ماتش برده بود.. رفتيم تو يه خونه ي ٦٠ متري تقريباً كه سه يا چهار تا مرد ترسناك از اين خلاف كارا نشسته بودن رو زمين داشتن تخته و ورق بازي ميكردن و مشروب ميخوردن.. سروش گفت ما بريم تو اتاق اينا زياد جالب نيستن نشينيم بهتره.. ما هم قبول كرديم رفتيم تو اتاق.. يا تشك بود رو زمين كنارش روغن بچه و سه تا صندلي.. من و سروش و دوستش(اشكان) و ساينا نشستيم. سروش هرچي ميگفت من ميخنديدم كه عصباني نشه خيلي ترسيده بودم گفت بيا بشين رو پام اخه سه تا صندلي بود. يكي صدف نشست يكي اشكان يكي هم منو سروش. سروش گفت ده دقيقه بشينيم زشته بعد ميريم . من خدا خدا ميكردم راست بگه.. يه دفعه گفت صدف بيا بشين اينجا.. رو اون يكي پاش.. من گفتم واااا سروش غيرتيييم من.. كه مثلا با دوستم كاري نداشته باشه و اصلا كار به جايي نكشه.. يه دفعه گفت خفه شو Plain Face. صدف نشت رو اون پاش فقط زل زده بود تو چشام و با چشاش التماس ميكرد يه كاري كنم.. منم دستو پام ميلرزيد.. يه دفعه سروش گفت پاشين ماهم خوشحال پاشديم رفت اب بياره ديديم در قفله دستگيرشو هم از اونور دراوردن.. سروش برگشت گفت گوشياتون و بدين.. مجبور شديم بديم از ترس اينكه بلايي سرمون نياره.. بعد به اشكان گفت : اشكان ايفون فايو ميخواي يا فور اس؟ بعد خنديدن و گوشيامونو گذاشت تو جيبش.. بعد باز قيافش جدي شد گفت چه قد جونتونو دوس دارين بعد من بي اختيار زدم زير گريه يكي خوابوند زير گوشم بعد بغلم كرد گفت جنده جيك بزني دادمت او مردايه بيرون تيكه پارت كنن بعد موهامو گرفت پرتم كرد روي تشك بعد به صدف گفت لخت شو.. منم لخت كرد اشكان افتاده بود رو صدف و داشت كيرشو ميكرد تو از جلو تو صدف كه صدف گفت به قران دخترم از جلو نكن توروخدا بعد سروش اومد دستشو فشار داد رو كسمون گفت هردو پرده دارن كاري نداشته باش با جلو.. بعد سروش اومد رو من داشت كيرشو روغن بچه ميزد.. در گوشش گفتم پس قولت چي؟ گفت يه كلمه ديگه كافيه حرف بزني تا لخت پرتت كنم بينه شش تا كير توي حال.. منم ساكت شدم فقط اشك از بغل چشام ميريخت.. اومد بكنه تو ديد نميره دلش سوخت گفت دفعه اولته گفتم اره به قران گفت فقط سرش و ميكنم تو.. كيرش خيلي بزرگ بود به سانت نميدونم اما خيلي بزرگ بود از اشكان بزرگتر.. صدف هم دقيقا كنارم داشت گاييده ميشد.. از ديدن اين صحنه ها تو شك بودم ميخواستم فقط زودتر تموم شه كه يه دفعه اشكانِ لاشي گفت : سروش يادته دفعه قبلي دختره خودشو از شيشه پنجره پرت كرد پايين؟ روحش شاد و فلان.. بعد نگا كردم ديدم اره شيشه دقيقا اندازه يه ادم كه پريده شكسته.. ديگه فقط التماس ميكردم مارو سالم برسونه خونه.. سروش كليد ماشينشو داد گفت اين دست كه باور كني ميرسونمت.. فك ميكردم مارو ميكشن كه حرفي نزنيم.. بعد اشكان پاشد اومد به من گفت سگي بخواب منو برگردوند كرد تا ته توم كه من جيغ زدم دهنمو گرفت.. بعد موهام كه تا رونم بلنده رو گرفت دو دور، دور دستش پيچيد و كشيد عقب و تند تند عقب جلو كرد.. ابش كه اومد ريخت تو.. وقتي عقب جلو ميكرد فقط يه جمله رو مدام تو گوشم ميگفت : چرا شب ما رو خراب كردين؟ چرا شب مارو خراب كردين؟ داشتم ديوونه ميشدم.. سروشم داشت صدف و ميكرد.. بعد كار اشكان كه تموم شد در زدن اون يكي دوستشون هم كه تو راه سوار كردن اومد.. اسمش پيمان بود بوي گه ميداد..بعد گفت من كس ميخوام يكيتون به انتخاب خودتون بياد جلو .. ما هم التماس ميكرديم.. كيرش از سروشم گنده تر بود.. گفت بياين بخورين.. بعد به من گفت تو خوب ساك نميزني و ميكنمت از پشت.. من ديگه انقد پشتم درد ميكرد و ميسوخت كه قيد پردمو زدم و گفتم خودم ميزنم پردمو بعد هركاري خواستي بكن.. سروش دلش سوخت اومد مثلا كمكم كنه.. گفت بيا روم بخواب من لاپات ميزارم تو اخ و اوخ كن فك كنن پردتو زدم.. منم اشك ميريختم گفتم باشه. همون كارو كرديم صدف هم واسه اين كه پيمان منو از جلو نكنه تند تند ميخورد كه ابش بيادو بيخيال شه.. همينطور شد.. اونا هم فكر كردن ديگه من اوپن شدم انگار عقدشون خالي شد.. اشكان دوباره اومد اين سري صدف و كرد و ابش و ريخت توش.. بعد سروش به من گفت تو ديگه بسته بپوش لباساتو.. منم سريع پاشدم پوشيدم و نشستم داشتم صدف و كه واسه سروش ساك ميزنه رو ميديدم و گريه ميكردم.. اب سروشم اومد پاشيد تو صورت صدف و لباس پوشيدن و رفتيم.. سروش تو ماشين گفت يكيتون بايد گوشيشو بده وگرنه نميرسونمتون خونه.. صدفم گفت لپتاپمو ميدم با گوشيم هم قيمته قرار شد بريم دم خونه من بمونم تا صدف بياره لپتاپو كه خداروشكر نظرشون برگشت و بيخيال شدن.. رسيديم خونه دوستم پياده شديم رفتيم خونشون..... مرسي كه خونديد ببخشيد طولاني شد چيزي جز حقيقت نبود.. خدانگهدار..

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
شیناز و امیر

سلام، من شیناز 28 ساله ساکن تهران هستم و میخوام خاطرات سکسیم با همسرم رو براتون تعریف کنم نپرسید چرا که خودم هم نمی دونم فقط اینو می دونم که بهترین لحظات زندگیمون بوده و خواهد بود.
قبل از نوشتن خاطره (نمیگم داستان چون توش از تخیلات هم استفاده میشه، اما این متنی که می خونید واقعیته) میخوام در مورد خودمون و خصوصیات ظاهریمون توضیح بدم: من دختری زیبا با چشمانی سبز و پوست سفید قد متوسط حدود 169 و اندامی متناسب، بعد از اتمام درسم در دانشگاه در رشته معماری با کمک پدرم استخدام شدم و فکر و ذکرم کارم بود و تعطیلات آخر هفته رو با خانوادم بودم، با هیچ پسری ارتباط عشقی یا حتی معاشرت شخصی نداشتم.
همسرم سبزه با چشمانی سیاه و قد بلند و ورزشکار و خوشتیپ با وضع مالی نسبتاً خوب، لیسانس الکترونیک و فوق لیسانس مکانیک داره و عاشق شغلشه..


4 ماه پیش ازدواج کردیم و 3 ماه هم نامزدم بودیم، همه مخالف زود ازدواج کردنمون بودن و می گفتن باید دوران نامزدی طولانی تر باشه اما من با توجه به شناخت نسبی که از آقایون دارم (به دلیل سابقه کارم در یک شرکت بازرگانی بزرگ) و خواستگارایی که داشتم به اخلاقشون تقریباً واردم. بگذریم من از شوهرم خیلی راضی هستم و فکر می کنم شوهرم هم در مورد من همین نظر را داشته باشه راستی یادم رفت بگم اسم شوهر عزیزم امیره.
به دلیل کوتاه بودن دوران نامزدی که از همون اول با امیر قرارمون همین بود خیلی با هم سکس نداشتیم یعنی می تونم بگم اصلاً نداشتیم فقط در حد لب گرفتنو بوسیدن، چون تو اون مدت کم هر دومون به فکر مقدمات ازدواج بودیم من برای خرید جهیزیه با خواهر و مادرم و گاهی با خود امیر می رفتیم بازار و یا دنبال آرایشگاه و لباس و دکوراسیون خونه و جشن و ... دیگه حتی فرصت فکر کردن به سکس هم برامون وجود نداشت، اما دو هفته مونده بود به عروسیمون که امیر پیشنهاد داد که به یه هتل بریم و چند ساعتی با هم تنها باشیم میدونستم دلیلش چیه ولی مخالفت نکردم چون قبلاً همین پیشنهاد رو داده بود و من رد کردم، اگه بازم مخالفت می کردم شاکی میشد، خلاصه دوش گرفتم و بدنمو Body Splash زدم که امیر عاشق بوش بود،



اومد دنبالم و رفتیم هتل آبتین تو خیابون ملاصدرا، امیر یه سوییت گرفت و رفتیم بالا مانتو و روسریم رو درآوردم، دو تا فنجون قهوه سفارش داد و خوردیم اصلاً حرفی نمی زد فکر کردم از چیزی ناراحته گفت من میرم دوش بگیرم و رفت حموم تا اومدنش چند تا مجله ای که رو میز بود رو ورق زدم اصلاً حوصله خوندنشون رو نداشتم یه کم استرس داشتم نمی دونم چرا؟ امیر از حموم اومد یه تن پوش سفید تنش بود و جذابیت خاصی به پوست سبزش داده بود، من تا اون لحظه امیر رو حتی با شلوارک هم ندیده بودم ، لبخندی زد و کنارم نشست : برات چند تا لباس خریدم اینقدر قشنگ بودن که از هیچ کدوم نتونستم بگذرم پاشو تنت کن ببینم؟ الان بپوشم؟ آره دیگه !! بعد خودش بلند شد و لباسا رو دونه دونه بهم نشون داد و کلی ذوق کرد که اینا تو تن تو خیلی قشنگ میشن بلند شدم و یکیشونو گرفتم و یه کم نگاش کردم، نمی دونم چند نفر از اونایی که این خاطره رو می خونن حس منو تو اون لحظه می فهمن، نمیدونستم چیکار کنم کجا لباسو بپوشم لازم بود تی شرتی که تنم بود رو از تنم در بیارم ولی باید می رفتم جای دیگه که اینطوری امیر ناراحت می شد اگه نمی رفتم هم که روم نمیشد با سوتین یا حتی شرت پیش امیر بایستم، مثل دختر بچه ای شده بودم که تو شلوغی مامانشو گم کرده، امیر اخماش رفت تو هم، میدونی چرا پیشنهاد دادم هتل بیایم؟ فکر کنم میدونم. خوب اگه میدونی پس چرا نمی پوشی؟ ناراحت نشو ولی آخه من تا حالا پیشت لباس عوض نکردم.خوب الان بکن.





راست می گفت دیگه خیلی طولش داده بودم و نمی خواستم ناراحتش کنم تی شرتم رو کم کم آوردم بالا و از تنم در اوردم. با دقت بهم نگاه می کرد، خجالتی نبودم ولی اولین باری بود که پیشش لخت می شدم، تاپی که برام خریده بود رو پوشیدم و رفتم کنار آینه کنسولی که جلوی در بود و خودم رو توش دیدم خیلی قشنگ بود، خواستم جو عوض بشه، واقعاً خوش سلیقه ای مرسی، خندید و یکی دیگه از تو کیسه آورد بیرون، اینم بپوش، ایندفعه راحت تر بود، پشتم ایستاد و گفت خیلی خوش سلیقه ام هم واسه لباسا هم واسه تو عزیزم ... خندیدم برگشتم طرفشو بوسیدمش اونم منو بوسید دستشو کشید رو بازوم و بعدم بوسید، رفت طرف کیسه لباسا و یه ست شرت و سوتین از توش آورد بیرون، یهو خشکم زد، منظورش چی بود من باید اونارم بپوشم، دیگه طاقت نیاوردم گفتم: امیر اونارم الان بپوشم؟ آره دیگه بپوش که به خوش سلیقگیم مطمئن شم. اگه میشه باشه واسه بعد، بعد یعنی کی، از این بعدتر، دو ماه و نیمه نامزدیم من حتی از رو لباسم تو رو لمس نکردم دیگه وقتشه حداقل برای اینکه با بدن هم آشنا بشیم، لطفاً اینم بپوش بعدش بیا کنارم. تمام بدنم یخ زده بود، این یکیو دیگه خجالت می کشیدم، خودش رو با کیسه لباسا سر گرم کرد و من همونطور که شورت و سوتین دستم بود ایستاده بودم، بعد هم پشت به من لبه تخت نشست، خیالم راحت شد به سرعت برق شورت و سوتین رو پوشیدم بعد هم رفتم کنارش نشستم، امیر ناراحت نشو خوب تقصیر خودته باید خواستت رو قبل از این بهم می گفتی، خوب قبول کن منی که پیش پدرم هم تاپ یا شلوارک نمی پوشم نباید معذب باشم، خوب عادت می کنم ولی اولش برام سخته. چرا سخته من نامزدتم تا دو هفته دیگه زیر یه سقف زندگی می کنیم اگه الان با هم تنها نمیشدیم و این شرایط پیش نمیومد من شب عروسیمون باید تو اتاق کارم می خوابیدم، خندم گرفت راست می گفت، ازش عذر خواهی کردم. سرمو گذاشتم رو شونش و دستشو گرفتم احساس کردم چقدر دوسش دارم و بهش علاقه دارم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دختری که میخواستمش

سلام به همگی
من محمدم
چند سال پیش که دانشگاه قبول شدم تو دانشگاه دختری رو دیدم که ظاهری قابل قبول و هیکل میزونی داشت البته اوایل زیاد دربندش نبودم بعد از اینکه مدتی از شروع دانشگاه گذشته بود فهمیدم این دختر تو خوابگاهای که دقیقا روبروی خونه ما بود زندگی میکنه از اون به بعد تصمیم گرفتم بیشتر برم تو نخش البته تا اون موقع هم زیاد تو فکر کاری نبودم تا اینکه آمارشو درآوردم و به واسطه یکی از همکلاسی هاش باهاش قرار گذاشتم ... اول قرار شد باهم دوست باشیم ولی بعد از یه مدتی دیدم دختر پاکیه و اهل کلک و جنده بازی نیست واسه همین تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم واسه همین موضوع رو با خودش در میون گذاشتم ... اونم بعد از یک ماه و اینکه کامل در مورد من تحقیق کرده بود قبول کرد ...خلاصه قرار گذاشتیم تا وقتی که من درسم تموم بشه و سربازیمو برم صبر کنیم و به کسی هم حرفی نزنیم
سرتونو درد نیارم ...دوسالی تو دانشگاه با هم بودیم تا اینکه من درسم تموم شد و رفتم سربازی بعدآموزشی افتادم تهران و عصرا میرفتم خونه خواهرم
موقعیتم جوری بود که پنج شنبه جمعه خواهرم اینا میرفتن بیرون و من تو خونه تنها بودم به بهونه سربازی دنبالشون نمرفتم
تا اینکه به مخم زد تا دوستم یا بهتر بگم نامزدم رو بیارم خونه و با هم بریم بیرون و بگردیم و عصر بیام خونه
در ضمن نامزدم هم قزوین زندگی میکرد ...
یه روز بهش زنگ زدم و قرار شد بیاد تهران ..قرار و گذاشتیم و اومد .... مستقیم آوردمش خونه ... تو راه پرسید مگه قار نشد بریم بیرون بگردیم
گفتم : آره ولی اول باید بریم خونه یه ذره کار دارم بعد بریم


به خونه که رسیدیم یه خورده نشست واسش چایی آوردم و خورد ... بعدش گفت پس کی میریم
گفتم میریم دیر نمیشه
نمیدونم چی شد که نشستم کنارش و دستاشو گرفتم .... یه مرتبه بهش گفتم ...صدیقه منو ببخش و لبامو چسبوندم به لباش و شروع به خوردن کردم...آخه تا اون روز بهش دست هم نزده بودم ...این قولی بود که به هم داده بودم که تا بعد ازدواجمون هیچ کاری نکنیم ...شوکه شده بود نمیدونست دارم چیکار میکنم
کلی گریه کرد و اونروز با قهر ول کرد و رفت
چند روزی گذشت و هر چی زنگ میزدم بر نمیداشت تا اینکه بعد یه مدت دربه دری و مکافات بهش های کردم که قصد بدی نداشتم
خلاصه چند باری اومد تهران و فقط به گردش و تفریح گذشت و رفت و من هم حتی دیگه نبوسیدمش تا دوباره بهم اعتماد کنه
یه دفعه که دوباره اومد تهران دوباره رفتیم خونه خواهرم .... دوباره همون کار رو تکرار کردم البته این بار زیاد ناراحت نشد چون دیگه بهم اعتماد داشت که نیت بدی ندارم خودشم همکاری کرد و یه لب حسابی بهم داد ....
تا اینکه یه روز دیگه رفتیم خونه خواهرم
اون روز دیگه تصمیم گرفتم کار رو تموم کنم با خودم گفتم تو که قراره باهاش ازدواج کنی چرا انقد خودتو زجر میدی .. چند سالی بود که با این دختر بودم ولی هیچ کاری نکرده بودم


تا اینکه دوباره مراسم لب خوردن رو راه انداختم و اونم داشت حسابی با لباش بهم حال میداد .... همین جور که داشتیم از هم لب میگرفتیم دستمو بردم پایین و سینه هاشو مالیدم .... دوباره همونجور شد و رفت تا قهر کنه ولی بهش اجازه تکون خوردن ندادم و حسابی سینه هاشو مالیدم ... در حین مالیدن دیدم داره کم کم شل میشه ... نمیدونم چرا ؟ ولی احساس کردم اونم داره مثل من میشه ... سینه هاشو از زیر لباسش درآوردم و شروع کردم به خوردن یواش یواش بدنش کامل شل شد و رو زمین دراز کشید خه تا حالا این کار رو نکرده بود منم از فرصت استفاده کردم و لباسشو درآوردم در حین کار خیلی سعی میکرد جلوی منو بگیره ولی وقتی دید فایده ای نداره و من دیگه کامل حشری شدم و خودش هم یه کم داغ شده ازم قول گرفت که فقط یه کم با هم حال کنیم و کار رو به جاهای باریک نکشونیم ...
همیجور داشتم سینه هاشو میخوردم و اونم داشت سرم و نوازش میکرد و تو حال عجیبی رفته بود ... دیگه انگار هیچی حس نمیکرد فقط میگفت آخ جووووون محمدم ...بخورش ..... نمیدونستم انقد خوب میخوری ...... چند ساله تو کفتم ...
من که اینو شنیدم از موقعیت استفده کردم و آروم بدون اینکه متوجه بشم دستمو بردم طرف کوسش .... و شروع کردم به مالیدن
اول حواسش نبود
کم کم دکمه جلوی شلوارشو باز کردم و دستمو بردم زیر شورتش ... کوشس حسابی ترشح کرده بود ...خیس خیس شده بود ... تا دست زدم به کوسش فهمید ... خودشو عقب کشید و جمع و جور کرد
گفت چیکار میکنی ؟ اصلا ازت توقع نداشتم ....


منم حسابی تو کف ... تا اون موقع کوسشو ندیده بودم .... تا اون کوس کوچولوی تروتمیز رو دیدم دیگخ تصمیم گرفتم که بکنمش با خودم گفتم این که بالاخره مال منه و کس دیگه ای قرار نیست غیر از من بکنه ... بهتره همین الان ترتیبشو بدم
با هر کلکی بود راضیش کردم که خوردن سینه هاو ادامه بدم و قول دادم که دیگه اون کار رو تکرار نکنم
دیدم داره دکمه های شلوارشو میبنده منم انداختم تو شوخی و خنده و از پشت سینه هاشو گرفتم و اجازه ندادم دکمه ها رو ببنده و دوباره به مالیدن سینه و خوردن لب و سینه ادامه دادم
کیرم حسابی سیخ سیخ شده بود دیگه داشت میترکید همش تو فکر این بودم که چجوری شلوارشو بکشم پایین و ترتیب اون کون ناز و بدم
رفتم پشتش و همینجور که دراز کشیده بودیم سینه هاشو با دستم میمالیدم و لباشو میخوردم
چند دقیقه که گذشت و دوباره حسابی رفت تو حس کم کم خودمو بهش نزدیک کردم و یواش یواش از روی شلوار کیرمو بردم لای پاهاش هنوز داشت با سینه هاش حال میکرد و متوجه نبود یه مرتبه دیدم اونم داره کونشو میماله به کیر من و داره خودشو از پایین ارضاء میکنه منم دست انداختم جلو روی کوسش ببینم چه عکس العملی داره دیدم یه نفس عمیق کشید و لبامو بشتر فشار میداد حسابی رفته بود تو حال منم از پشت بیشتر فشار دادم دیدم دارع پائین تنشو عق بو جلو میکنه
فهمیدم بازم کوسش داره میخاره و البته این بار دیگه خودشم رفته بود تو اوج حشر ..... یه مرتبه تصمیم گرفتم شلوارشو در بیارم ولی باز م نذاشت البته این بار فقط مقاومت کرد ولی دیگه حس و حال بلند شدن و قهر کردن نداشت
منم از این موقعیت استفاده کردم به زور شلوارشو تا نیمه دادم پایین و به هر مکافاتی بود کیرمو از پشت دادم لای پاهاش چند تا تلمبه زدم


دیدم سرو صداش دراومد گفتم الانه که شروع کنه دادو بیداد کنه ولی دیدم نه داره آخ و اوخ میکنه ...حیوونی بد جوری تحت تاثیر حرکات من قرار گرفته بود هم تو یه شوک بود و هم نمیتونست جلوی احساسات خودشو بگیره از چهرش میشد فهمید که مونده چیکار کنه منم لباشو گذاشتم تو دهنم و سینه هاشو حسابی مالیدم و کیرمو لای پاهاش عق و جلو میکردم تا اینکه دیگه حسابی بی حال شد به پشت خوابید و گفت محمد هر کاری میخوای بکن ولی جون من پردمو نزن
منم بهش گفتم این که مال خودمه ما که قراره با هم ازدواج کنیم
خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لا پاهاش چند باری لاپایی زدم دیدم حسابی داره حال میکنه کوسش خیس خیس بود ..... سینه هاس سیخ سیخ شده بود ....... یه مرتبه به خودم اومدم دیدم صدیقه یه جیغ کوچولو کشید و گفت خدا بکشدت محمد کار مو تموم کردی .... به خودم اومدم دیدم کیرم رفته تو کوسش ... دیگه نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم ... انقد بهم حال داد که متوجه گذشت زمان نشدم فقط داشتم کیرمو تو کوسش عقب و جلو میکردم و اونم التماس میکرد که این کار رو نکن ... لا اقل یواش تر
به خودم اومدم دیدم آبم اومده و ریختم تو کوسش .... چه حالی داد اون روز ....... به حال خودمون که اومدیم دیدم صدیقه داره گریه میکنه ...... بدون اینکه چیزی بهم بگه لباساشو پوشید و از خونه رفت بیرون جلوشو گرفتم ولی بهم گفت که خیلی اعصابش خورده و تنهاش بذارم تا حالش خوب بشه
اون روز تموم شد وصدیقه رفت


از فرداش هر چی زنگ زدم گوشی رو بر نداشت و دیگه نتونستم پیداش کنم
بی خیال من شده بود
دوماهی گذشت
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ....شماره رو نشناختم وقتی برداشتم دیدم خودشه و فقط بهم خبر داد که حالش خوبه و میخواست از حال من خبر بگیره و بهم گفت که یک ماهه ازدواج کرده و چند باری هم با شوهرش سکس داشته
و واسم توضیح داد که به خاطر نامردی که در حقش کردم منو رها کرده و رفته ....نوشته محمد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حال کردن من با مربی پیانوم

ماجرا از اونجا شروع شد که مادرم به من گیر داد باید مث دخترای فامیل یه هنری یاد بگیرم و برام مربی خصوصی پیانو گرفت روز اولی که مربیم رو دیدم ازش خوشم اومد یه مرد 42ساله قد بلند موهای بلند و مشکی چشمهای جذاب و نافذ خلاصه هفته ایی سه بار میومد خونه و درس میداد مادرم همیشه مارو تنها میذاشت یا تو آشپزخونه بود یا میرفت طبقه بالا با تلفن حرف میزد اما یه روز با خالم قرار گذاشت و از خونه رفت هیچوقت یادم نمیره که داشتم با خودم تمرین میکردم و مربیم هم داشت با موبایل حرف میزد تا اونروز فقط رابطه من با مربیم این بود که بهش اس بدم و خب چون خیلی دوسش داشتم گاهی اوقات به عمد بهش دست میزدم اون این کارهای منو به حساب بچگیم میذاشت چون17سال بیشتر ندارم ولی اونروز دیگه تحملم تموم شد وقتی موبایلش رو قطع کرد و اومد پیشم هرچی تو چنته داشتم رو کردم اول روسریم رفت عقب بعد به عمد موقعی که پیشم نشست سینه هامو مالیدم به بازوهاش...



اون که یه طورایی فهمیده بود خندید و گفت تو چته نهال جان چیزی میخوای بگی؟من هم دیگه معطل نکردم و گفتم میشه منو ببوسید مربیم تعجب نکرد انگار اون هم منتظر همین بود نگاهش عوض شد و من فهمیدم دیگه کار تمومه دستش رو گذاشت بین پاهام و کسم رو فشار داد من اول لذتی نبردم ولی برای تحریک اون شروع کردم به آه و ناله کردن اون دستم رو گرفت و گذاشت روی کیرش حسابی داغ شده بودیم به خودم اومدم و دیدم لباس تنم نیس کسم حسابی خیس شده بود دستش همش لای پاهام بود نفس نفس میزد و من غرق خوشی بودم که بالاخره به آرزوم رسیدم لپام قرمز شده بود اون تنگ گوشم گفت که عزیزم میزاری بمالم در کس نازت؟من با صدای لرزان جواب دادم معلومه فدات شم اون هم معطل نکرد کیر شق و سفتش رو در آورد و مالید روی کسم دیگه حال خودم رو نمیفهمیدم میلرزیدم و ناله میکردم اون هم گاهی اوقات یه ناله ایی میکرد و هردومون تو اوج لذت بودیم.



سینه هام رو طوری میمالید که نگو کیرش مدام از لای پاهام و کسم میرفت و میومد حالی که داشتم بینظیر بود دلم میخواست تا ابد زیر بدن قوی و حرفه ایی مربیم پیچ و تاب میخوردم دست آخر کیرش رو خوردم خیلی دلم میخواست این کارو بکنم مربیم انگار دنیارو بهش داده باشن آه میکشید تا اینکه یه دفعه گفت وای آبم داره میاد و آبشو ریخت روی سینه هام من با دیدن آبش حس خوبی داشتم خودم آبم نیومد ولی اینقدر لذت بردم که برام مهم نبود مربیم کسم رو بوس کرد و گفت خیلی قشنگ حال دادی از اونروز به بعد سه بار اینکارو کردیم و میخوام حالا حالا باهاش باشم...

نوشته:‌ نهال
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 83 از 112:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA